ارسالها: 24568
#61
Posted: 9 May 2014 12:28
اشكال مختلف جان پرستى
((فليسين شاله )) مى گويد: ((جان پرستى را از ادراكات مذهبى مجاور آن نمى توان جدا كرد: در اين دين افكار ((مانا)) و تابو)) و عقيده به نياكان افسانه اى و زندگى پس از مرگ يافت مى شود. جان پرستى دين جامعه هاى متعددى است كه از قبائل استراليائى مترقى تر است و مى توان آن را با جامعه هائى كه بين عهد بدوى و تمدن قديم وجود دارد تطبيق كرد. مانند: جامعه هاى سياهان آفريقائى غير مسلمان و پلينزى و بوميان فعلى آمريكا و جمعيت اسكيموها. بدويان معتقدند روح در بعضى از قسمتهاى جسم قرار دارد. مردم استراليا آن را در چربى و كليه ها ساكن مى دانند. به عقيده آنان بدون اينكه انسان بميرد، روح مى تواند موقتا بدن را ترك نمايد و از فاصله دور بر آن نظارت داشته باشد. فرازر مى نويسد: روح ممكن است دزديده شود يا از ميان برود و يا مراجعت نمايد و در بعضى موارد تعويض گردد. در نزد بوميان سرخ پوست شروكيس در ممالك متحده آمريكا رايج است كه در يك نبرد، رئيسى روح خود را در بالاى شاخه درختى جان داد. دشمن به طرف وى تيراندازى كرد ولى نتوانست او را بكشد و يا زخمى سازد. حريف به حيله جنگى او پى برد و وسط شاخه ها را قدف قرار داد، آنگاه آن شخص افتاد و كشته شد. در نظر بدوى فرديت در سطح خارجى انسان متوقف نمى گردد. روحيه بدوى آنچه را كه مانند مو و پشم و ناخن در او رشد مى كند و يا چون ترشح ، مدفوع و اشك و بول و نطفه و عرق از وى خارج مى گردد، از خود مى داند. اگر جادو بر روى اينها انجام گردد در روى بدن اثر مى كند، زيرا اينها اعضاى مكمل بدن است .
از اين نظر مراقبت مى كنند كه موى بدن يا ترشح و مدفوع به دست شخص ثالثى نيفتد و سوء قصدى بكار نرود. در هر حال رعايت اينگونه امور براى حفظ زندگانى لازم است ...
راس موسن مى نويسد: در نظر اسكيموها انسان از سه قسمت جسم و روح و نام تركيب شده است ...
در بعضى از جامعه ها، در هنگام مرگ ، اسباب خانه و اشيائى را كه متعلق به فرد است ، مى سوزانند. مرگ يعنى : اصل زندگى كه روح نام دارد، براى هميشه بدن را ترك مى كند ولى در كنار جسد باقى مى ماند.... مردگان مانند زندگان زندگى مى كنند؛ جهان اموات نقطه مقابل عالم زندگى است . شب مردگان روز زندگان است . شبها به زمين آيند و ملاقات با آنها خطرناك است . جامعه مردگان مانند زندگان به طايفه و قبيله تقسيم مى شود. ممكن است مردگان دوباره به شكل انسان در آيند يا بكلى ناپديد گردند. عقيده به زندگى پس از مرگ وجود دارد ولى در هيچ جا آن را لايتناهى نمى دانند و معتقدند كه اموات نيز در جهان ديگر مى ميرند.))(65)
مقصود از ((آنى ميسم )) يا جان گرائى عقيده و آئين كسانى است كه در جميع كائنات ، روحى را مستقر مى پندارند. اين آئين را نخست فتيشيسم مى ناميدند... ((آنى ميسم )) را از ساير آئين هاى ساده بدوى و بت پرستى به سختى مى توان مشخص و ممتاز ساخت ، چه آنكه در بسيارى از مبادى با هم مشتركند. مثلا مانا و تابو كه در ((توتميسم )) از اركان آن محسوب بوده ، در آنى ميسم نيز وجود دارد. ولى در عين حال ((آنى ميسم )) را مى توان يك مرحله بالاتر از توتميسم دانست .
در آنى ميسم ((ارواح و نفوس )) نقش اساسى عالم را به عهده دارند و جهان آكنده و مملو از ارواح و نفوس موذى و مفيد است .
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#62
Posted: 9 May 2014 12:31
جايگاه سحر و جادو در آنى ميسم
سحر و كهانت در آنى ميسم به منزله فنون حربى و نيرنگهاى جنگى است كه در پرتو آن ممكن است آدمى بر دشمن فائق آيد. پيروان آئين ارواح پرستى معتقدند كه اگر الفاظ و جملات با صداى بلند و آهنگ خاص تكرار شوند، داراى اثرى خاصند! مثلا اگر با ترتيب مذكور گفته : ((طوطى پريده ، طيطو پريده ، سلوى پريده ، بيمارى پريده )) در رفع بيمارى مؤ ثر است !! و گاه محاكات و تقليد و تفاءل و تطير را مؤ ثر مى دانند، مثلا ريختن آب را در فضا با آداب مخصوص كه به صورت باران سرازير شود، در آمدن باران مؤ ثر مى دانند! اكثر نقشها و تصاوير مفصوم و نامفهوم و حتى زينت الاتى كه مردان و زنان با خود داشتند، انواعى از طلسمات و حرزها و براى مقابله با ارواح موذيه بود. اهالى ((فوئزى )) (قبائل بومى آمريكاى جنوبى و تنگه ماژلان ) به ارواح و نفوس فراوانى كه همه تاثيرات و انقلابات طبيعت را از آنها مى دانند و به زبان بومى خود آن را اوالاپاتو مى نامند، معتقدند. اكثر قبائل استراليائى چون مردم : نوول گينه (جزاير شمالى استراليا) و نوول زلاند (شرق استراليا) و... و قبائل بومى آمريكاى شمالى و جنوبى چون : ياهاگان و هوپى سرى ماكوزى ، گيس ، كارائيب ، سيو، داكوتا، چينوك ، توپى ، تاراهومار، تاماناكا، تلينكيت ، پاتاگن ، بوتوكودس ، اينكا، اوژيبو، آتاباسك ، و بسيارى از قبائل غير مسلمان افريقا و ساير نقاط ديگر.... داراى عقايدى هستند كه نوعى آنى ميسم است . مثلا قبائل ((ياهاگان )) به موجودات و نفوس نامرئى مرموزى معتقدند كه آنها را ((كاشبيك )) مى نامند و به موجودات نامرئى ديگرى معتقدند كه آنها را ((هانوش )) مى گويند.
((فوئژيها)) براى مقابله با ارواح موزيه معمولا شبها مسلح مى شوند. سياهان و قبائل ((كت دور)) (افريقاى غربى ) جمع مى شوند تا با تشريفات خاصى ارواح موذيه را بيرون كنند، گروه كثيرى از سياهان غير مسلمان افريقا هم اكنون به عنوان حفظ از گزندهاى ارواح موذيه و جلب توجه ارواح و نفوس طيبه ، خالكوبى ها و تصاوير و نقوشى به صورت طلسمات بر بدن خود نقش مى كند. مناسك و آداب و تشريفات آئين آنى ميسم و توتميسم مختلط و همانند است ...
اگر چه تاريخ پيدايش اين مذهب كاملا روشن نيست ، ولى مى توان گفت كه آنى ميسم قبل از تدوين تاريخ و پيدايش خط در ميان ابتدائى ترين اقوام بشر وجود داشته است . آقار باستانى مكشوف برخى از عقايد اين مذهب را نشان مى دهد. بنيانگذار آنى ميسم مشخص نيست . در فرازهاى فوق به عقايد و اركان عقيدتى عملى اين مذهب اشاره شد.
عنصر سحر و جادو در: فلسفه آنى ميسم
سحر و جادو در آنى ميسم از فتيشيسم گرفته شده است . ((فليسين شاله )) مى گويد: ((انسان مى تواند همانطور كه روى موجودات روحانى عمل مى كند، بوسيله اقوال و حركات مخصوص در طبيعت نيز تاءثير نمايد. اين نفوذ اساسى را برقرار مى سازد كه آن را جادو مى نامند. سالومون رايناخ مى نويسد: ((جادوفن و هنر و لشكر كشى جان پرستى است .)) اين نيرو عبارت است از نفوذ كلماتى كه با صداى بلند قرائت و يا به صورت آواز خوانده مى شود. مثلا مى توان بيمارى را با فرمول زير معالجه كرد:
طوطى پرواز كرده است ،
فاخته پرواز كرده است ،
بلدرچين پرواز كرده است ،
بيمارى پرواز كرده است ،
بدويان حوادث را تقليد مى كنند و نمايش مى دهند.
قبل از اقدام به تاخت و تاز آن را جزء به جزء مى كنند يا رقصهاى جنگى مى كنند و معتقدند در اثر اين پيروزى به دست مى آورند، اگر خشكسالى ايجاد گردد و باران نبارد، طى مراسم مخصوص آب مى پاشند و طبيعت را متوجه مى كنند كه به باران احتياج دارند و عقيده دارند با اين عمل باران مى بارد. اين اعمال را جادوى تقليدى مى نامند. تصوير دشمن را زخمى يا پاره مى كنند و تصور مى نمايند صاحب عكس را زخمى كرده و از ميان برده اند. اين كار را جادوى عاطفى مى نامند.
بعضى اشياء مانند دعا، طلسم و درخت كولكن داراى نيروى جادو است . بدبختى را دور مى سازد و يا خوشبختى به وجود مى آورد...جادو دو قسم است :
يك نوع آن است كه رؤ سا و روحانيون عمل مى كنند، آن را جادوى نيكو مى نامند. نوع ديگر جادوى شر است كه جادوگران بى رحم عمل مى كنند. جادوگران موجب بيمارى و مرگ مى گردند و بدون اينكه متوجه باشند، مرتكب جنايت مهمى مى گردند. جادوگر دشمن خطرناك جامعه است ؛ بايستى هميشه ضد او رفتار كرد. اسرار زندگى را از او مكتوم داشت . پشم و مو و مدفوع و آنچه را كه مربوط به بدن انسان است ، پنهان كرد. براى باطل ساختن عمل جادو نماينده مذهبى ضد جادو بكار مى برد. به وسيله آزمايشى كه آن را اوردالى مى نامند، خوب از بد تشخيص داده مى شود. در آفريقاى استوائى به متهم سم خورانده مى شود و در صورتى كه مقصر نباشد، سم وى را نمى كشد.))
آثار و نتايج آنى ميسم
فليسين شاله مى گويد: ((رسم و نقاشيها و قلم زنى ها كه در غارهاى فرانسه و شمال اسپانيا به دست آمده ، ثابت مى كند كه ساكنين ما قبل تاريخ اين نواحى ، دينى نزديك به كيش توتم و جان پرستى داشته اند. و اين غارها معابد و مكانهاى مقدس آنان را تشكيل مى دهد. آثار مذكور در انتهاى غار قرار گرفته و مانند نقاشى مذهبى امروز سياهان استراليا در جدار پوشيده از صخره كه جايگاه تابوها است ، رسم شده است و نزديك شدن به آنها براى زنان و آنان كه محرم اسرار نيستند، ممنوع است . اين كارهاى هنرى براى آرايش و زينت نيست ؛ بلكه اعمال جادو است .
با رسم و نقاشى و قلم زنى اشكال حيوانات ، مانند فيل سنگى و گوزن و گاو وحشى و اسب ، بدوى تصور مى كند عملى بر روى آنها انجام داده است . بدوى حيوانات را زخمى رسم مى كند، براى اينكه به آسانى بتواند بر آنها دست يابد. البته اين عمل مخصوص جنس نر است ؛ زيرا جنس ماده نسل و نژاد آينده را تاءمين مى كند و بايستى محترم بماند. در غارهاى ((توك دو دوبر)) يك جفت گاو وحشى كه در روى خاك رس قلم زنى شده است ، كشف كرده اند كه شصت سانتيمترى درازى دارد. در جلو ماده و در عقب نر روى پنجه هاى عقب نيمه ايستاده است . پسران كنت بگوئن كه كاشفين امور ما قبل تاريخ هستند، در اين غارها آثارى از رقاصان و رقاصگان يافته اند كه بيست تا بيست و پنجهزار سال در خاك رس ثابت مانده است . رقصها، آوزها، موسيقى ها، اعمال جادو و بعضى از جواهرات بايستى قاعدتا طلم باشد. زيور و زينت آلات و شكافها و برشها و قطع اعضاء و خالكوبى از علائم مربوط به توتم است كه براى تشخيص طايفه و قبيله بكار مى رود. جان پرستى فرضيات اوليه مطالعات جهان شناسى رابه انسان عرضه مى دارد. بدويان سابق و لاحق را تشويق مى كند تا به بررسى طبيعت بپردازند. طبق عقايد خودشان ارواح شبيه بخود را زياد سازند و روح انسانى را از خوى حيوانى خود خارج نمايند.
جادوى ((جان پرستى )) پايه و اساس و نقاشى و قلم زنى و رقص و موسيقى است كه بطور مستقيم يا غير مستقيم در تمام امور هنرى جهان نفوذ مى كند. به طورى كه هنرهاى اوليه از جادو ناشى مى گردد و سپس با اديان تحول مى پذيرد. اگر قدرى درباره هنر و نقش آن در زندگى بشر فكر كنيم تصديق خواهيم كرد كه جان پرستى ارزش بسيار مهمى در پيشرفت تحولات فكرى و هنرى بشر دارد)).
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#63
Posted: 9 May 2014 12:36
توتميسم ؛
مذهب توتميسم و اصول و اركان آن
((... معروفترين مذهبى كه ... همه جامعه شناسان ، مستقيم و غير مستقيم ، تحت تاءثير نز جامعه شناسايى آن هستند، مذهب توتميسم است ... توتميسم معتقد است كه قبيله هاى بدوى و قبايلى كه امروز نيز در آفريقا، آمريكاى شمالى و استراليا در بدويت زندگى مى كنند، هر يك شيئى يا حيوانى (و بيشتر حيوان ) را مى پرستند. حيوان يا پرنده خاصى مورد پرستش قبيله قرار مى گيرد...
هر قبيله توتمى دارد و افراد قبيله در مراسم عبادى ، در لباس پوشيدن و در آرايش و حركاتشان مى كوشند تا اداى توتمشان را در بياورند، بشكل او آرايش كنند، لباس بپوشند و... قبيله ، خوردن گوشت توتم را براى خودش حرام مى داند ولى براى قبيله ديگر، نه ... تقدسى كه توتم پرست براى توتمش قائل است و همچنين خويشاوندى يى كه بين خود و توتم احساس مى كند، خويشاوندى يى است كه فرد و افراد، خودشان را زائيده توتم مى دانند. پس توتم پرچم جاويد جامعه است كه افراد مى آيند و مى روند، اما جمع و روح جمعى مى ماند و تقدسش به دليل همين جاويد بودن است . مساله ديگر اين است كه توتم ، براى افراد قبيله ، منشاء زيبائى نيز هست . افراد قبيله هميشه حركات او را در رفتار عبادى و دسته . جمعيشان ، و به شكل او را در آرايش خود، تقليد مى كنند...))
((...كلمه ((توتم )) در ميان برخى از بوميان امريكاى شمالى چون ((انگونكين )) متداول بوده . و ((ج . لانگ )) نخستين كسى است كه در شرح سياحت ها و مطالعات علمى خود كه در ميان بوميان آمريكاى شمالى انجام مى داد، كلمه توتم را بكار برد. در قرن 19 جمعى از محققين مانند ((بالدوين اسپنسر و ((گلين )) و ((استرهلو)) به كاوش و تحقيق در معتقدات اقوام ابتدائى استراليائى ... عقايدى شبيه به عقايد توتمى بوميان آمريكا، با مناسك و اعمال در آنجا يافته ، بلكه ديدند در استراليا آئين توتمى به صورت ابتدائيش محفوظتر مانده ، و بالاخره اين نوع آئين را چه در استراليا و چه در آمريكا و چه در آفريقا و نقاط ديگر، آئين توتمى يا توتميسم اصطلاح كردند. مبانى عمده اركان اين آئين ساده ، در سه اصل خلاصه مى شود: 1 توتم 2 مانا 3 تابو.
۱ توتم ؛
لفظ توتم به نوعى از موحودات و اشياء، خاصه حيوانات مخصوصى كه اعضاء كلان آن را مقدس شمرده و يا طبق نظر برخى از محققين آن را جد خويش نيز تصور مى نمايند، گفته مى شود. اين موجودات از نوع جانوران مانند: گاوميش ، عقاب ، طوطى ، كانگورا، شاهين ، كرم درخت ، و برخى موارد از نوع نباتات مانند: بوته هاى چاى و گاه بندرت از موجودات بيجان طبيعت چون : باران و دريا يا كواكب مى باشند. هر ((قوم )) و ((كلانى )) كه مثلا عقاب ((توتم )) آنها است ، تمام اصناف ((عقاب )) را مقدس و محترم شمرده و آن را تقديس مى كنند! پيوستگان به يك توتم ، همه با هم منسوب بشمار آمده و در حقيقت توتم نشانه قومى و علامت قبيلگى و همبستگى نيز بشمار مى رود. افراد اين جامعه يا ((كلان )) از ساير كلانها تنها به واسطه توتم مورد تقديس ، مشخص و شناخته مى شوند... در آئين توتمى هر يك از قواى طبيعت به توتمى خاص منسوب است ! در يكى از قبائل استراليا آفتاب خويشاوند مرغى به نام ((كاكائوس )) سفيد است .
۲ مانا؛
كلمه ((مانا)) اساسا لغت بومى ((ملانزى )) (شمال شرق استراليا) است ، و مقصود از آن يك قوه و نيروى بى تعين است كه در همه جا پراكنده و منتشر، و بين همه موجودات بى جان و جاندار، مقدس و غير مقدس ، مشترك است ....
بوميان امريكاى شمالى نيز به مفهوم ((مانا)) اعتقاد دارند...
اغلب طوايف و قبائل ((استراليائى )) ((هاوائى ))، ((پولينزى ))، ((نوول هبريد))، ((ميكرونزى ))، ((راياك ))، ((ايگوروت )) و ((تائيتى )) از اين قدرت جهانى و مبداء واحد معمولا به ((شورپنگا)) تعبير مى كنند.
۳ تابو؛
تابو نيز اساسا كلمه اى پولينزى است و از سال 1886 در مباحث تاريخ عقايد و اديان به صورت يك اصطلاح در آمده است . مراد از اين كلمه اصول و مقرراتى است كه به موجب آن بعضى از اعمال و يا اشياء حرام و ممنوع شمرده مى شود و خون آن اعمال محرمه را نيز ((تابو)) مى گويند. گاه ((تابو)) در مجموع براى مناسك و شرعيات آئين توتمى بكار ميرود. اين مناسك بر دو قسم اند: 1 سلبى يا محرمات 2 ايجابى يا فرائض . مهمترين مناسك سلبى يا محرمات ، كشتن و خوردن و بى احترامى و لمس كردن و حتى نگاه كردن حيوانات يا گياهان يا اشياء ديگرى است كه ((توتم )) كلانى محسوب مى شوند.
كسانى كه گاوميش توتم آنهاست ، از خوردن گاوميش ممنوع اند. مگر در ضمن مناسك خاصى كه بايد همه اعضاء كلان به عنوان اتصال با توتم خود با تشريفاتى از گوشت آن بخورند. ديگر از امور ممنوعه كار كردن و حتى غذا خوردن در برخى ايام است كه اعياد دينى آئين توتمى محسوب است . ازدواج با اعضاء يك توتم حرام است ؛ يعنى هر فردى موظف است با كلان ديگرى كه داراى توتم جداگانه هستند، ازدواج كند.
ديگر از مراسم سلبى آئين توتمى آنكه : در استراليا چون بخواهند نوبالغى را عضو كلان سازند و به آئين توتمى خود وارد كنند، نخست او را وامى دارند تا مدتى عزلت گزيند و از ديدار زنان و كسانى كه هنوز به جمع اهل دين در نيامده اند، خوددارى كند و بهتر آنكه در جنگلها بسر برد. در اين حال ، اكثر خوراكيها بر وى حرام است ، و آنهائى نيز كه حلال است ، خود نبايد به آن دست برد؛ بلكه مربى مخصوص به مقدارى ضرورى در دهانش مى نهد تا سد رمقش شود. گاه سخت ترين امسكاكها بر نو بالغ تحميل مى شود. و بالاخره پس از طى اين دوره عزلت و رياضت ... به عقيده آنها يك نوع صفا و روحانيتى در نو بالغ پديد مى آيد كه حق شركت در مجامع دينى را پيدا كرده و عضو كلان توتم معينى مى شود.
ديگر از محرمات آن است كه گروههائى كه ((آدم خوارى )) ميان آنها رواج دارد، از خوردن كسى كه عضو كلان توتم است اجتناب مى كنند؛ و به عبارت ديگر، خوردن عضو كلان يك توتم ، بر اعضاء ديگر حرام است .
فرائض و واجبات آئين توتمى
اما مناسك ايجابى يا فرائض آئين توتمى : از جمله منعقد ساختن جشن بزرگى در اوائل فصل بهار و مقارن شروع باران مى باشد كه ((اينتى شيوما)) نام دارد. در اين جشن تمام افراد كلان بايد برهنه و عريان شده ، در نقطه اى كه پر از سنگ و كلوخ است ، گرد آيند و به اعمال مختلف از جمله به جستن ها، پايكوبى ها، آوازها و افشاندن غبارگلها كه در نظر آنها موجب افزايش بركت و نسل است . مشغول شده و پس از انجام اين مقدمات ، همگى براى خوردن حيوان مقدسى كه در غير اين موقع ، لمس آن نيز حرام است ، جمع شده و از آن تناول كنند تا با آن ، اتحاد و اتصال حاصل كنند. در آئين توتمى ، اعضاء كلان ، همه يكسان نيستند، بلكه مردان از زنان برتر و ارجمندترند و پيران بر جوانان فضيلت دارند. آداب و عقايد كوچك ديگرى نيز در قبائل گوناگون آئين پيروان توتمى وجود دارد. مثلا قبيله ((پورو)) معتقدند: اگر كودكى مريض شود؛ بايد پدرش داروى لازم را بخورد و با اين كار، فرزندش معالجه مى شود، و يا براى موى سر و ناخن و گيسوان و خون ، يك نوع قداست مذهبى قائلند.))
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#64
Posted: 10 May 2014 19:20
اديان و مذاهب باستانى ژاپن
جغرافياى تاريخى انسانى
تاريخ مدون ژاپن به سال 660 ق .م مى رسد. در اين سال امپراطورى ژاپن به وسيله ((جيمونتو)) تاءسيس شد و از همان زمان به بعد امپراطوران ژاپن به خود جنبه الهى و عنوان خدائى دادند. در قرون اوليه ميلادى قبائل مختلفى در ژاپن سكونت داشتند كه حكومت هر يك از آنان در دست كاهنان بود. در قرن پنجم ميلادى نفوذ قوم ((ياماتو)) بر ديگر اقوام موجب پيدايش كشور ژاپن شد. در قرون ششم تا هشتم ميلادى ژاپن به سرعت پيشرفت كرد و داراى تمدنى درخشان شد. رئيس قبيله حاكم ((ياماتو)) مقام امپراطورى يافت . در قرن نهم ميلادى خاندان ((فوجى والا)) بر دربار حكومت مى كردند.
با وجود امپراطور، قدرت اصلى از آن راهبان بودائى بود. در قرن دوازدهم ميلادى ((ميناموتو)) حكومت توگون را در ژاپن برقرار كرد و امپراطورى به مقامى تشريفاتى مبدل شد. در اواسط قرن 13 ميلادى مغولان به فرماندهى قوبلاى قاآن دوبار به ژاپن لشكر كشى كردند ولى توفيقى به دست نياوردند. از اروپائيها، ابتدا پرتغاليها بودند كه در سال 1542 م با اين كشور بازرگانى برقرار كردند. در اواسط قرن شانزدهم مسيحيت به ژاپن راه يافت .
عقايد و اديان ؛
دين بومى مردم ژاپن ((شين تو)) نام دارد و مانند كيش ابتدائى چين ، يكى از اشكال ((جان پرستى )) مى باشد. در برخى نقاط ژاپن آثار ((توتم پرستى )) نمايان است . علاوه بر اين ، دين ((كنفوسيوس )) و ((بودا)) در ژاپن رواجى بسزا دارند كه اولى از ((چين )) وارد شده و دومى از ((كره )) راه يافته است . ساكنين اوليه ژاپن اقوام ((آئينو)) نام دارند. اين قوم به سمت جزيره شمالى ((هوكائيدو)) يا ((پزو)) رانده شدند. در ميان آنان آثار و بقاياى ((توتم پرستى )) ديده مى شود. ((توتم )) اين قوم ريشه ((خرس )) دارد و طبق سرگذشت افسانه اى ، در اثر آميزش زنى با يك خرس ، به وجود آمده است .
((عيد خرس ))، از مهمترين اعياد اين قوم است كه با تشريفات خاصى در روزى معين ، بچه خرسى را از مادرش جدا مى كنند. زنى از اقوام ((آئينو)) آن بچه خرس را شير مى دهد و آنگاه مردى او را خفه مى كند و سپس قطعه قطعه نموده مى خورند. در برخى از نقاط ژاپن ، مردم همچنان گرفتار اوهام و اساطير و خرافات اند؛ چنانكه برخى از آنان نژاد خود را به ((روباه )) مى رسانند. اين حيوان در اعصار گذشته بسيار مقدس بوده است . زيرا ((روباه )) با خداى برنج موسوم به ((انيارى )) شريك است . تصوير ((روباه )) در معابد اين گروه نمايان است .
اين قوم گاهى خود را به بيمارى روحى شگفت انگيزى گرفتار مى سازند و آن تخيل حلول ((روباه )) در آنان است و معتقدند كه اين حلول از راه پوست و زيرناخن است . آنان زندگى خود را زندگى روباه مى دانند.
شين تو؟ در گذشته و حال :
شين تو دين بومى مردم ژاپن
پيشينه عقايد و مراسم مردم قديم ژاپن ، عارى از هر گونه شكل و جهت خاصى بود. در قرن ششم ميلادى در پاسخ به آئين بودا (در زبان ژاپن : بوت سودو)، لغت ((شين تو)) (: راه خدايان ) راوضع كردند. مردم ژاپن تا قرن پنجم ميلادى طرز نگارش را از ((چينيان )) اقتباس مى كردند. كتاب مقدس ((شين تو)) كوجيكى (:امور قديم ) در قرن هشتم ميلادى به زبان ژاپنى نگاشته شد. در همان عصر (قرن 8) كتاب مقدس ديگرى به نام ((نى هو نمى )) نگارش يافت .
دين شين تو براى ارواح مردگان احترام زيادى قائل است ، و آنان را بر زندگان ترجيح مى دهد. ارواح مردگان را تا مقام الهى بالا برده و ستايش مى كنند و معتقد به زندگى ارواح در ميان زندگانند. ارواح در غم و شادى ، رنج و لذت زندگان شريك اند و رفتار و گفتار آنان را زير نظر دارند. اين نيروى طبيعى از رهگذار مرگ به دست مى آيد.(127)
ژاپنى ها معتقدند كه موجودات طبيعى داراى روح هستند؛ آفتاب ، ماه ، رودخانه ، باران و...داراى روح هستند، لذا مورد پرستش قرار مى گيرند. در آئين شين تو پرستش خدايان بسيارى به چشم مى خورد. آنان را ارواح ، نفوس ، امپراطور، درختان ، گياهان ، صخره ها، حيوانات از قبيل : مار شير، گرگ ، كلاغ ، روباه ، خرس ، و... را مورد پرستش قرار مى دادند. علاوه بر اين به خدايان بى شمار ديگرى عقيده داشتند.(
ارواح نياكان ؛
پرستش ارواح در آئين شين تو مقام ويژه اى دارد. در تلقى مردم ژاپن هر نوع گرفتارى و مشكلى با توسل به ارواح نياكان حل مى شود. آن گونه كه هر پيشامد مثبت و خيرى را حاصل عنايت ارواح نياكان مى دانستند. ژاپنى ها به رسم بدويان باستان اشياء گرانبها را با مردگان دفن مى كردند. در فرهنگ مذهبى ژاپن به ارواح مردگان ((كامى ها)) مى گويند. كامى افسانه هاى متعدد دارد. مانند: كامى خانواده ، كامى كلان ، كامى ملت ، مخصوصا ارواح نياكان امپراطور، كامى طبيعت ، آسمان ، درختان ، جنگلها، سنگها و اسباب آشپزخانه و... كه او را جان و حيات مى بخشند. نيروى تصور و تخيل ژاپنى ها جهان را پر از ارواح خوب و بد مى سازد. در برخى روايات باستانى ژاپن آمده است كه : هشت صد هزار كامى ارواح موجود است كه برخى از اين ارواح ، قدرتمندند و با نيروى فراوانى در جهان حكومت دارند كه به صورت خدايان حقيقى در آمده اند.
((هيرانا)) مفسر مذهب ((شين تو)) كه در قرن 18 و 19 ميلادى مى زيسته ، تجزيه تحليلى از دين ((شين تو)) دارد. او مى گويد: ((در اين مذهب همه مردگان به صورت خدا جلوه گر مى شوند و حوادث جهان طبيعت ، معلول كار مردگان است . اين مردگان هستند كه سرنوشتها را تعيين مى كنند، جهان را مسكون مى سازند و انسانها را پديد مى آورند، مزارع و كشتزارها را حاصلخيز مى سازند و موجب پيدايش فصول چهارگانه سال مى گردند. و هم آنان هستند كه بلا و قحطى و كارهاى خوب و بد از آنان صادر مى شود.))
و ادامه مى دهد: ((اگر مردم ارواح را فراموش كنند، در زندگى با ناملايمات دست به گريبان خواهند بود. اين ارواح مردگان است كه پاداش مى دهند يا مجازات مى كنند، مردگان به زندگان احتياج دارند، پس بايد كه زندگان غذا و ما يحتاج مردگان را بر قبور آنان بگذارند.))
به گمان آنان ، زندگان به مردهاى مرده ، شمشير و به زن هاى مرده ، آينه مى دهند. ژاپنى ها عقيده دارند كه كشورشان خانه خدا و مملكت خداست و مردم ژاپن از نژاد الهى هستند كه بر تمام مردم جهان برترى دارند. اين طرز تفكر به تدريج به صورت روحانى درآمد و اعتقاد به ارواح رواج يافت .
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#65
Posted: 10 May 2014 19:23
تفكر نژاد و سرزمين برتر؛
آئين شين تو به مرور زمان داراى مبادى و آداب شد. اين آئين مايه هاى ناسيوناليستى و نژادپرستانه بسيار قوى دارد. آئين شين تو در طول تاريخ پشتوانه بسيار مستحكمى در حفظ استقلال و تحكيم قدرت سياسى ژاپن داشته و دارد. فرمان امپراطور، فرمان خدا بوده است . وجب به وجب سرزمين ژاپن مقدس است ، چرا كه جزاير ژاپن آفريده ويژه خدايان است . و تمام قلمرو ژاپن توسط دو خداى نر و ماده : ((ايزاناگى )) و ((ايزانامى )) خلق شده است . در مجمع الجزاير ژاپن ((خداى نر)) غوطه ور شد و اين باور به دست آمد كه بايد مردم ژاپن هر سال غسل مذهبى به جاى آورند. وقتى خداى نر (ايزاناگى ) از دريا بدر آمد، از گوشه چشم چپ خود بزرگترين خدايان را بوجود آورد كه او را ((اماتراسو)) گويند و اين بزرگترين حادثه جهان خلقت است
. وى بار ديگر به دريا فرو رفت تا غسل كند و وقتى در آمد، از گوشه چشم چپ خود خداى ديگرى به نام ((توكى يومى )) (خداى ماه ) راخلق كرد. از گلوگاه او خداى ديگرى به نام سوسانوو و (خداى طوفان ) پديد آمد. اين خدايان سه گانه در آسمان بر تخت جلال و جبروت و عظمت و خدائى تكيه زدند و حكومت آغاز كردند. مذهب مردم ژاپن ، مجموعه اى از اعتقاد به مظاهر طبيعت و اطاعت مطلق از فرمانروايان و عقيده به سحر و جادو و احترام به ((تابو)) و ايمان به مبادى بسيار ساده ساخته ذهنيت خودشان است . آنان روباه را فرستاده خدايان آسمانى مى دانستند و مورد پرستش قرار مى دادند. گروهى روباه را كلان اجداد خود مى دانستند. و اين نمودهائى از وجود مذهب بدوى باستانى ((فتيش )) در ميان اقوام ژاپنى است . در نظر آنان ، ((تير و كمان )) مقدس بود و آن را مانند مظهر خدايان عبادت مى كردند و اين عين ((فتيش پرستى )) است .
مناسك و مراسم ؛
1 تقديس خانواده ؛ در آئين شين تو؛ كانون خانواده خود يك مذهب است كه بايد به اصول اخلاقى خانواده در آئين شين تو مؤ من و عامل بود. 2 تقديس مردگان ، يكى از ضروريات آئين شين تو، احترام مردگان است و جلب مطلق رضايت آنان .
جلب رضا آنان در انجام وظايف خانوادگى ، اجتماعى و پرستش امپراطور ممكن است . 3 تعصد به اصول اخلاقى ؛ ژاپنى ها بايد پاكدامن ، راستگو، درستكار، شجاع و...باشد. 4 تعليم و تربيت فرزندان ؛ اين امر ضامن بقاء خانواده است . 5 نظافت ؛ از واجبات مذهبى است ، براى ورود به معابد، هر ژاپنى بايد پاك باشد. 6 خواندن اوراد و اذكار سحرآميز، بر هر ژاپنى لازم است . 7 رقص و آواز خوانى ؛ بايد اين امر توسط دوشيزگان اجرا شود كه لازم و ضرورى است . 8 تقديم هدايا به خدايان ؛ اين عمل از واجبات شين تو است كه بايد در معابد گذاشته شود. 9 برترى نژاد و سرزمين ؛ عقيده به اينكه مردم ژاپن فرزندان دو خداى نر و ماده (ايزانامى و ايزاناگى ) هستند و قلمرو ژاپن توسط اين دو خدا خلق شده ، از واجبات و ضروريات دين ژاپن است . 10 پرستش امپراطور؛ اعتقاد به اينكه ((زيم لو)) در سال 660 ق .م امپراطور ژاپن نوه آن الهه بر مسند فرمانروايى جهان نشست كه سال مزبور مبداء تاريخ ژاپن گرديد، و ميكادو امپراطور ژاپن از نسل اين الهه بايد پرستيده شود، از ضروريات مذهب شين تو است .
پيدايش آئين جديدى به نام ((ماهايانا)) در سال 523 ميلادى توانست خود را با محيط و مردم ژاپن سازش دهد، بر خلاف آئين صادراتى كنفوسيوس كه مردم ژاپن را خوش نيامد. آئين ((ماهايانا)) اهداف سياسى امپراطورى ژاپن رابرآورد و لذا پيشرفت قابل توجهى نمود و حتى مذاهب جديدى از آن پديدار شد. يكى از شاخه هاى اصلى اين مذهب ، مذهب معروف ((ژودوشين تو)) است كه شين ران مؤ سس آن بود. در اين مذهب جديد انشعابى ، بسيارى از تعاليم سخت مذهب ((ماهايانا)) و سختگيريهاى آئين ((بودا)) حذف شد و مقام زنان راكه وضع منحط و رفت بارى داشتند، سرو سامان داده و آنان را ارتقاء بخشيد. رهبانيت و زيارت معابد را الغا نمود، لذا به ((لوتر)) ژاپن مشهور گرديد.
مذهب ماهايانا عقايد تسلى بخش ، بهشت و دوزخ و خدايان فراوانى اضافه بر آنچه در گذشته بود. با خود آورد. در اين مذهب انشعابى ، نيايش به ارواح مردگان از آئين فتيش قديم با تصرفاتى پذيرفته شد. قول به تناسخ و حلول (به مدت يكصد سال در حالت كامى ) جزء باورها شد. در طى اين مدت ، ارواح مى توانند از زندگان حمايت كرده و در سرنوشت آنان مؤ ثر باشند. ماهايانا عقيده به بهشت را ابداع كرد، حال آنكه چنين باورى در آئين بودا اساسا وجود نداشت . مذهب ماهايانا به 128 دوزخ گوناگون و يك جهان ويژه براى پارسايان كه بر اثر تقواى مكرر به مقام خدائى رسيده و مى توانند فيوضاتى به بشر برسانند، قائل شد. به تدريج بين آئين ((شين تو)) و مذهب ((ماهايانا)) يك نوع وحدت پديد آمد و سرانجام ((شين توى قديم )) در مذهب ((ماهايانا)) هضم گرديد. اين انحلال دقيقا به خاطر فقدان فلسفه مدون و احكام لازم بود.
روحانيت مذهب شين تو؛
با گذشت زمان و ريشه دار شدن مذهب ماهايانا در كشور ژاپن ، قدرت روحانيون اين مذهب به تدريج گسترش يافت و ابداعات و انحرافات زيادى توسط آنان رواج گرفت . روحانيون به خريد و فروش گناهان پرداختند و خريد و فروش عمر و افزايش آن از ابتكارات روحانيت شين تو يا ماهاياناى جديد گرديد. پدران ژاپنى براى تقرب به درگاه خدايان ، پسران خود را به پيشوايان (روحانيون ) مى فروختند. اين سنت از ديرباز در ميان مردم ژاپن رايج بود و در اواخر قرن هفدهم ممنوع گرديد. اين كودكان در خدمت روحانيون ((ماهايانا)) لباس زنان را مى پوشيده و به زشت ترين كارها (لواط و...) واداشته مى شدند. و اين آغاز انحطاط اخلاقى ژاپن بود. در سال 1549 ميلادى كه مذهب ((كاتوليك )) در ژاپن راه يافت ، مورد استقبال بسيار قرار گرفت ، علت پذيرش مذهب كاتوليك ، اراده امپراطوران ژاپن بود كه بدان وسيله مى خواستند از نفوذ روحانيت ((ماهايانا)) كه در تمام مسائل كشور دخالت مى كردند، بكاهند.در سال 1852 ميلادى امپراطوران ژاپن كه زير نفوذ روحانيون ماهايانا قرار داشتند، از تبليغ مذهب كاتوليك جلوگيرى كردند و آزار و شكنجه مسيحيان ژاپن آغاز گرديد كه عده فراوانى از آنان كشته و يا اخراج شدند. مذهب ماهايانا پشتوانه خوبى براى بسط امپراطورى و تحكيم قدرت سياسى امپراطوران بود؛ زيرا در اين مذهب مقامى خدائى داشتند. ادغام دو مذهب ((ماهايانا)) و ((شينتو))، آئين ((شين تو)) را پديد آورد. اين مذهب توسط امپراطوران ، مذهب رسمى ژاپن اعلام شد. با انحلال مذهب ماهايانا، روحانيون قدرت و نفوذ خود را از دست دادند. اما امروز مذهب ((ماهايانا)) دومين مذهب رسمى كشور است و در برخى شهرها و اكثر روستاهاى ژاپن رواج كامل دارد.(134)
((شين تو)) جديد؛ عقايد و احكام
تحول و تغيير در اين مذهب از خدايان آغاز شد؛ يعنى انتقال اعتقاد از خدايان عرضى به خدايان طولى . از ميان آن همه خداى طولى ، فقط سه خدا را برگزيده شدند: ((آمانو))، ((موناكانوسى ))، ((نوكامى )). اين سه خدا بر ديگر خدايان اشرف و افضل شدند. تحول ديگر عقيده خاصى به ((بهشت و جهنم ))، اعمال خير و شر، پاداش و كيفر و...بود. نيكوكاران زرد پوست پس از مرگ در بهشت مخصوص ژاپنى ها جاى مى گيرند و بدكاران در جهنم كه نوعى زير زمين است ، بدون وسائل معيشت ، در آن معذب مى شوند. اصول عقايد و تعاليم اخلاقى مذهب ((شين تو))ى جديد عبارت است از: تقديس ارواح نياكان و ستايش آنها و ستايش و احترام امپراطور كه نوه خداى خورشيد و
نژاد آسمانى ژاپن است . همچنين ژاپنى ها موظف هستند كه تمام مردم جهان را زير فرمان خود در آوردند، زيرا بر همه انسانها برترى و شرافت دارند.
كانون خانواده مقدس است و خانه خود يك معبد است :
پدر مى تواند فرزندانش را بفروشد و يا كيفر دهد و بكشد.
زنان بايد در برابر شوهران هرزه و وحشى و پليد، با ملاطفت رفتار كنند و در همه حالات تابع شوهر باشند. دختران از ارث محروم اند. به دليل وجود نظام پدر سالارى مردان حق داشتند زنان خود را به اماكن فساد بفروشند.
اوراد و اذكار: اوراد سحرآميزى كه از اعصار گذشته باقى مانده .
تقديم هدايا به خداى خدايان : هدايايى مثل برنج و ميوه و ماهى . رقص توسط دختران در ضمن عبادات مذهبى با روش خاصى .
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#66
Posted: 11 May 2014 21:49
كنفوسيوس
((كنفوسيوس )) كه نام واقعى او ((كونگ چيو)) است و شاگردانش او را ((گونگ فوتزوه )) مى ناميدندك در سال 551. م . در شهر ((چوفو)) در ايالت ((لو)) به دنيا آمد.
در افسانه هاى باستانى چين آمده است كه شبحى موسم ولادت ((كنفوسيوس )) را به مادرش خبر مى دهد. كودك در غارى متولد مى شود و تعدادى اژدها)) به مراقبت آن كودك مى پردازند. ((كنفوسيوس )) در كودكى پدرش را از دست داد و مادرش او را سرپرستى كرد و در تربيت او كوشيد. او مقاماتى كسب كرد ك وزير مشاور دربار ((لو)) گرديد و با مطالعه در اديان و مذاهب گذشته ك رسالاتى تاءليف كرد و به ترويج اصول اخلاقى پرداخت و پيروان فراوانى يافت . او در آغاز ك مجلس در سى تشكيل مى داد و همچون ((سقراط))، شاگردان خود را بدون كتاب درس مى آموخت . او هرگز سندى مكتوب به هنگام درس ارائه نمى داد. لذا درسهاى او توسط شاگردانش نوشته مى شد. رسالات تاءليفى او هرگز در اختيار شاگردانش قرار نگرفت . خصوصيات برجسته و ممتاز كنفوسيوس چنين است : 1 او هرگز تصديق لا تصور نمى كرد. 2 به كارهاى عارى از تفكر و تامل دست نمى آلود. 3 بجوج و خودكامه نبود. 4 مظهر تواضع و سادگى بود و آنچه را داشت ، مديون گذشتگان بود
كنفوسيوس زندگى ساده و محقرانه اى داشت كه در اوج احترام ، مردمى و آبرومندانه مى زيست ، على رغم اين كه يك اشرف زاده بود و اجداد او همه از اشراف ايالت ((لو)) بودند. او مى گويد كه من فرزند فقيرى بودم و به ناچار مشاغل دون پايه اى كه در شاءن شاهزادگان نبود، اختيار كردم . كنفوسيوس در نزد معلم روستايش درس آموخت . او بيشتر اوقاتش را صرف فراگرفتن دانش و تحصيل شعر و روايات تاريخى چين باستان مى كرد. اين مطالعه تا پايان عمرش ادامه داشت . او به موسيقى علاقه داشت و غالبا نغمات باستانى چين را با نواختن عود، موزون مى كرد. با يكى از دختران ايالت ((لو)) در سن 20 سالگى ازدواج مى كند. صاحب فرزندى مى شود. مادرش را از دست مى دهد. در عزاى مادرش 27 ماه (سه سال چينى ) دست از مشاغل خود مى كشد(163). كنفوسيوس معتقد بود كه : ((شعر))، منش انسان را مى سازد و ((آئين ))، انسان را پرورش مى دهد و ((موسيقى )) به انسان كمال مى بخشد. او مراتب كمال خود را چنين شرح مى داد كه :
در پانزده سالگى بر پاى خود استوار شدم ، در چهل سالگى از شك و ترديد رهائى يافتم ، در پنجاه سالگى به نواميس آسمانى پى بردم و حقايق جهان بر من روشن شد، در شصت سالگى گوش به حق و حقيقت سپردم ، در هفتاد سالگى به پيروى ادراكات قلبى خويش پرداختم ...
از ((كنفوسيوس )) پنج كتاب به يادگار مانده كه توسط شاگردانش تدوين شده است . چينيان چهار كتاب ديگر به او منسوب كرده اند كه به اثر اصيل و كلاسيك پرداخته اند(
((كنفوسيوس )) احكام و تعاليم مكتب اخلاقى خود را بر اساس ((لى )) قرار مى دهد. لى را جانشين ((تائو)) مى داند. لى همان نقش تائو را بازى مى كند.
كنفوسيوس مى گويد كه درست است كه جامعه فاسد، تمدن و اخلاق انسانى را نابود مى كند، اما اين نه به دليل جامعه است ، بلكه به علت وجود قوانين ناقص و نادرست حاكم بر جامعه است .
كنفوسيوس هميشه از پاسخ دادن به سوالات لاهوتى گريزان بود. لذا دانشمندان ، وى را پيرو مكتب ((لاادرى گرائى )) مى دانند. يكى از شاگردانش درباره خدمت به ((ارواح )) مردگان از او سوال مى كند. و او پاسخ مى دهد كه : تو كه قادر به خدمت ((زندگان )) نيستى ، چگونه مى خواهى به ارواح آنان خدمت كنى ؟!!....
يكى ديگر از شاگردان درباره ((مرگ )) مى پرسد، و او مى گويد: تو كه ((زندگى و حيات )) را نمى شناسى ، چگونه مى توانى ((مرگ )) را بشناسى ؟! كنفوسيوس در رابطه با عالم بالا نگاهى سرد و عارى از مهر داشت . او هيچ گونه ارتباطى با عرفان و متافيزيك نداشت . يكى از ياران او اندكى قبل از مرگش به وى گفت كه خوب است در اين آخر عمر ((نماز)) بگذارد. در پاسخ گفت : ((زندگى من نماز من است .))
كلمات حكيمانه ؛
كنفوسيوس را سقراط چين گفته اند و آئين او فقط به انسان و امور انسانى مى پردازد. كنفوسيوس مى گفت : ((من جوياى وحدت كل هستم )).
او بر اين عقيده بود كه : ((انسان در انتخاب بايد دقت كند و خوب و بد را بشناسد.)) وى مى گفت : ((فرزند بى حاصل و همسر بى وفا كسانى هستند كه عارى از حقيقت هستند. بزرگترين هنر اخلاقى ، احترام به نياكان است و بايد خاطره آنان را با قدرشناسى گرامى داشت . پدران و مادران نماينده و مظهر اجداد مى باشند و تازنده اند، فرزندان بايد نسبت به آنان اطاعت و اخلاص كامل داشته باشند. فرزندان جوان بايد بدون پشه بند بخوابند تا پشه ها را به طرف خود جلب كنند كه والدين آنان راحت بخوابند؛ زيرا پيرى بزرگ سالان را رنج مى دهد. پادشاه بايد براى مردم وسيله تعليم و تربيت و صلح و سلامت را برقرار سازد و عدالت را هميشه در نظر داشته باشد.))
((كنفوسيوس )) زنى را ديد كه در كنار گورى نشسته و گريه مى كند. از علت گريه او پرسيد. زن گفت : پدر شوهرم در اينجا بوسيله ببرى كشته شد و نيز شوهرم و فرزندم به همان سرنوشت دچار شدند. ((كنفوسيوس )) گفت : در اين صورت ، چرا در چنين جاى خطرناكى مانده اى ؟! زن گفت : در اينجا حكومت عادل و رئوفى وجود دارد. ((كنفوسيوس )) به شاگردانش گفت : ((اين سخن را در ذهن خود بسپاريد و بدانيد كه حكومت ستمكار، از ببر درنده تر است .))
از سخنان او است : ((اگر رعيت از فرمان دولت مردان سرپيچى نكند، دولتمردان درباره امور آنان از عدالت خارج نخواهند شد. اگر كارگران از كرافرمايان دستور گيرند، آن وقت است كه كار فرمايان زير دست كارگران قرار مى گيرند در صورتى كه عنوان كارفرمائى دارند. وقتى تضاد و جنگ و حق كشى و ظلم و ستم و تجاوز از جامعه زدوده مى شود و عموم مردم يكديگر را دوست مى دارند... كه ديگر اختلافات و دوگانگى در ميان طبقات مردم ديده نشود و همه افراد در شادى زندگى مى كنند و وضع مادى و معنوى جامعه بهبود مى يابد.))
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#67
Posted: 11 May 2014 21:52
تعاليم ؛
جوهره و محور تعاليم كنفوسيوس در مقام حكومت يك حكيم بزرگ ، تعليم ((رن )) يا ((انسانيت )) است . در اين محور، اساس كار، تكيه ((بر شكوفا كردن استعدادهاى انسانى و اوج بخشيدن به شخصيت فرد و نگاهداشتن حقوق انسانى )) است . يكى از اصحاب مدرسه كنفوسيوس ((رن )) را چنين تعريف كرده است : ((هنر روان ، اصل مهر و مركز آسمان و زمين .)).
شكل چينى كلمه ((رن )) از دو حرف ساخته شده است ؛ يكى ((انسان )) و ديگرى ((دو))، و اين نشان مى دهد كه نه تنها انسان بلكه بستگى او با انسان هاى ديگر نيز مورد تاءكيد است . كنفوسيوس بر آن بود كه بستگى هاى انسانى بايد بر بنياد احساس اخلاقى ((رن )) نهاده شود كه به كوشش هاى مثبت براى نيكى به ديگران مى انجامد. او مى گفت : ((رن دوست داشتن ديگران است )). در حقيقت ، كنفوسيوس ((رن )) را نه تنها گونه خاصى از هنر اخلاقى ، بلكه آميخته ئى از هم هنرها مى داند. از اين رو،
شايد بتوان آن را به ((هنر كامل )) تعريف كرد. همچنين شايد بتوان انديشه ((رن )) را در مفهوم هاى ((شيائو)) يا ((وظيفه فرزندى )) و ((دى )) يا ((مهر برادرانه )) بيان كرد. اين دو مفهوم بيان كننده يك احساس انسانى اند كه از خود پرستى بر كنار است .
وظيفه فرزندى نشانه يك حالت پيوند معنوى با جاويدى زمان و مهر برادرانه ، نشانه يك حالت پيوندى معنوى با نامحدودى مكان است ... در سخنان كنفوسيوس ، دو مفهوم همانند ديگر آمده است :
((جونگ )) يا ((وفادارى )) و ((شو)) يا ((نوعدوستى )).
جان انسان در حالت ((جونگ )) به طور كامل با خويشتن راست است . حال آن كه در حالت ((شو)) جان از جان بيرون از خود، فهم كاملى و با آن همدردى كاملى دارد. واژه چينى جونگ از دو بخش ((ميانه )) و ((دل )) ساخته شده است . انسان كه دلش در ميان باشد، با ديگران همدردى مى ورزد. و لذا به خود وفادار خواهد بود...((جونگ )) راه مثبت تمرين ((رن )) است . واژه چينى شو به معناى ((چون دل خود)) است ؛ يعنى با ديگران آن كن كه دلت مى گويد. كنفوسيوس در معناى ((شو)) مى گويد:
((آنچه به خود نمى پسندى به ديگران روا مدار.))
((شو)) راه منفى تمرين ((رن )) است . مفهوم هاى جونگ و شو همان دو مفهوم شيائو و دى هستند، با اين تفاوت كه اين د اصولا به بستگى هاى درونى خانواده اشاره مى كنند. و حال آن كه دو مفهوم ((جونگ )) و ((شو)) معنائى پهناورتر و كلى تر دارند. در همه اين مفهوم ها دلبستگى به حالتى از جان است كه در آن مهر حقيقتى و دور از خود پرستى برترى دارد. اصل ((رن )) يك عامل نيرومند استمرار و پايدارى فرهنگ چينى به شمار مى آيد. هيچگاه نشده است كه يك دستگاه انديشه با آن تماس پيدا كند و بتواند آن را از تاءثير باز دارد. درس دادگرى و دادگسترى آن ، درس يك روح شكيبائى ، و به هم مهر ورزيدنش ، امروزه ، همچون پيش ، براى چين درست و شايسته است . نه تنها چين ، چون نيك بنگرى براى همه جهان چنين است .
آثار؛
شش كتاب باستانى ، كليد فهم تعاليم كنفوسيوس است :
1 ((شوجينگ )) يا ((كتاب تاريخ ))؛ شامل گزارشهاى تاريخى كنفوسيوس از دودمان هاى باستانى چين كه به يكصد سند مى رسد. دوره زمانى اين اسناد به سالهاى قرن بيست و چهارم قبل از ميلاد تا قرن هشتم قبل از ميلاد مربوط است . علت جمع آورى اين اسناد توسط كنفوسيوس اين بود تا ((شاگردان درباره علت هاى برخاستن و از ميان رفتن دودمان ها از حقايق آگاه شوند)). از يكصد سندى كه او تدوين كرد، تنها بيست و هشت تاى آنها اكنون در كتاب تاريخ مانده اند....
2 ((شيه جينگ )) يا ((كتاب شعر)) يا ((كتاب سرودها))، مجموعه اى از شعرهاى رايج در ميان مردم است كه در پانصد سال ميان آغاز دودمان جو (قرن دوازدهم ق .م ) و دوره بهار و پائيز (قرن هشتم يا ششم ق . م ) نوشته شده اند. كنفوسيوس 305 شعر از ميان بيش از 3000 قطعه شعر دست چين كرد و آن ها را زير چهار عنوان دسته بندى كرد:
الف ؛ شعرهائى درباره بستگى ميان زن و مرد؛
ب ؛ شعرهاى درست پندار كوچكتر، براى جشن هاى معمولى ،
ج ؛ شعرهاى درست پندار بزرگتر، براى جشن هاى دولتى ،
د؛ شعرهاى قربانى براى رقص هاى معبد و نمايش عمومى .
اين قطعه ها تعليم بنيادى كنفوسيوس را كه با شعر به شاگردانش مى آموخت ، در برداشتند....
3 ((يائو)) يا ((موسيقى ))؛ در زمان كنفوسيوس ، موسيقى بستگى نزديكى با شعر داشت . بدين سان ، آنگاه كه او مجموعه اشعار باستانى را تدوين مى كرد، براى هر يك از آن هائى كه سر انجام برگزيده بود آهنگى مى ساخت ....
4 ((لى جى )) يا ((كتاب آئين ها))؛ كتاب آئين ها نمودار ((صورت كردار اجتماعى ؛ دودمان هاى شاهى و مردم چين باستان مى باشد.
5 ((يى جينگ )) يا ((كتاب تغييرات ))...محتواى اين كتاب يك دستگاه خيالى فلسفه است كه بر بنياد ((هشت سه خطى )) نهاده شده است . اين ((هشت سه خطى )) ساخته تركيب ها يا آرايش هاى سه گانه يك خط پيوسته و يك خط بريده است كه يكى از آنها لزوما دوباره آورده مى شود، تا يك سه خطى ساخته شود. گفته شده است كه اين هشت سه خطى از زمان شهريارى فوشى (2852 ق . م ؟) بوسيله نشانه هاى اسرارآميزى بر پشت سنگ پديد آمده است .... بنابر كتاب ((تغييرات ))، جهان از ((يين )) و ((يانگ )) ساخته شده است . خط پيوسته نماينده ((يانگ )) است و خط بريده نماينده ((يين )). اين ها نيروهاى دوگانه طبيعت اند. ((يانگ )) نر و ((يين )) ماده است . پس اين دو، آسمان و زمين ، خورشيد و ماه ، روشنى و تاريكى ، زندگانى و مرگ اند...
كنفوسيوس به اين سه خطى ها ((ده بال )) افزود و در نتيجه ((هشت سه خطى )) را به ((شصت و چهار شش خطى )) گسترش داد. فرض مى شد كه هر شش خطى نماينده رمزى يك يا بيش از يك نمود جهان ، خواه طبيعى خواه انسانى ، است . براى نمونه : شش خطى يه از تركيب يك سه خطى به معناى باد، چوپ و نفوذ كردن و يك سه خطى به معناى تندر، حركت و رشد ساخته شده است .
پس ، شش خطى يه ، از بالا رمز نفوذ چوب و از پائين رمز ((رشد)) را نشان مى دهد.
6((چون چيو)) يا ((سالنامه بهار و پائيز))؛... اين كتاب يك گزارش گاهشمارى پيشامدهاى مهم ايالت ((لو)) است از نخستين سال پادشاهى ((يين شاه )) (722 ق .م ) تا چهاردهمين سال پادشاهى ((آى شاه )) (481 ق .م ). نام اين سالنامه (بهار و پائيز) از اين سنت كهن گرفته شده است كه بنابر آن ، پيش از هر فهرستى كه آن پيشامد خاص در آن رخ داده بود، سال ، ماه ، روز و فصل آن آورده مى شد. سالنامه از بهار آغاز مى شود و سپس تابستان و پائيز و زمستان را در بر مى گيرد....اين كتاب به يك يادداشت روزانه مى ماند كه در آن همه پيشامدها، چه بزرگ و چه كوچك ، چون دانه هاى تسبيح به يك رشته روزها كشيده شده اند.
كنفوسيوس همه بدى ها، عيب ها و هرزگى هاى آن زمان را بى آن كه در آن دست ببرد گزارش مى دهد، و در نتيجه گيرى هايش ، هيچ از ستايش يا سرزنش دريغ نمى كند.
همين داورى ها، ((فلسفه تاريخ )) او را آشكار مى كند، و همچنان كه انتظار مى رود، اين فلسفه تاريخ آموزنده است . مايه بنيادى سالنامه برپاداشتن هنجارهاى حكومت نيك ، بازگرداندن فرمانروايان غاصب به جاهاى خاصشان و محكوم كردن وزيران بدرفتار است ، تا از علت صلح و يگانگى جهانى هواخواهى شود... از اين گذشته ، چون ((سالنامه بهار و پائيز)) يك مجموعه پيشامدهاست ، دستور علم سياست چين است .
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#68
Posted: 11 May 2014 21:54
فرجام ؛
دو قرن پس از مرگ كنفوسيوس ، مكتب اخلاقى عقيدتى او در چين رواج يافت و بى مهرى اوليه را جبران كرد. شاگرد برجسته او منسيوس يا منگ كو (منگ درزو استاد منگ ) كه صدسال پس از مرگ كنفوسيوس به دنيا آمد، در ترويج انديشه و آراء مكتب كنفوسيوس كوشيد؛ هر چند كه استاد و شاگرد با يكديگر اختلاف مزاج فلسفى داشتند و استاد درونگرا و شاگرد بيرون گرا و جمع گرا بود. شاگرد ديگر او جوشى (1200 1130ميلادى در بسط نهائى تعاليم او در چنى معاصر كوشيد و آراء او را تفسير كرد. تاقبل از انقلاب كمونيستى در چين ، آئين كنفوسيوس در بالاترين درجه اعتبار قرار داشت .به نظر مى رسد كه آئين كنفوسيوس طبق معمول دستخوش تحريف و تغيير پيروان مبالغه گو قرار گرفته باشد. مرده پرستى ، از غلو و افراط بى سابقه اى در اين آئين برخوردار بود و سرنوشت زنان وضع رقت بارى گرفت .
روحانيت چين باستان ؛
مكتب اخلاقى كنفوسيوس با حوادثى مواجه شد؛ نخست آن كه پس از مرگ كنفوسيوس ، شاگردانش پراكنده شدند. اندكى بعد در سوگ استاد گرد آمدند و آنچنان ضجه زدند و نعره كشيدند كه ديگر رمقى براى ادامه كار او نداشتند، در كنار آرامگاه استاد، سه سال به عزادارى پرداختند. اين عزادارى توسط شاگرد وفادار او تزوكونگ صورت گرفت . اما او نيز مانند ديگر شاگردان به وطن بازگشت و همه چيز تمام شد.
250 سال پس از مرگ كنفوسيوس ((هونگ تى )) امپراطور چين شد.
روحانيت خود خواه و حاشيه نشينان دستگاه امپراطورى كه از آگاهى و هوشيارى مردم هميشه نگران بودند، به امپراطور توصيه كردند كه آثار روشنگرى جامعه چين بايد محوشود؛ دانشمندان و آگاهان زمان بايد قلع و قمع شوند: دانشمندان مسئول سرنوشت مردم به آن ها چيزهائى مى آموزند كه ((ولايت و عظمت مقام معظم امپراطور))را ناچيز نشان مى دهد. خوب است دستور فرمايند كليه آثار روشنگرانه سوخته شود وروشنفكران جامعه قتل عام شوند. امپراطور اين پيشنهاد را پذيرفت و فرمان قتل عام روشنفكران و سوزاندن كليه آثار روشنگرى چين را صادر كرد. كتابها ورسائل كنفوسيوس و از جمله كتب ارزشمندى بود كه سوخته شد، و آگاهان بسيارى گردن زده شدند. اين حادثه در سال 212 ق . م رخ داد. پس از مرگ امپراطور ((تى ))، كتابهاى مخفى شده ، آشكار شد و ياد كنفوسيوس گرامى داشته شد. دايره پيروان آئين كنفوسيوس به مرز 400 ميليون نفر رسيد. هنگامى كه خاقان چين ((دوك چنگ )) درسال 221 ق .م به قدرت رسيد و تصميم به تغيير يا اصلاح خط چينى گرفت ، به پيشنهاد وزير اعظم لى سو، قرار شد آثار مكتوب گذشته سوزانده شود. اين كارتوسط ماموران دولتى انجام شد. كليه آثار مذهبى فلسفى باستانى چين طعمه حريق شد، از جمله آثار كنفوسيوس . مخصوصا دو كتاب معروف او از كتب ششگانه باستانىي عنى كتاب : ((شيه جينگ )) شعر و كتاب ((شوجينگ )) تاريخ بكلى از بين رفت .جستجو براى يافتن آثار كنفوسيوس در نزد پيروان او با شكنجه آغاز شد و 460 نفر ازدانشمندان پيرو مكتب اخلاقى كنفوسيوس زنده به گور شدند. پس از مرگ خاقان چين ،دوباره برخى از آثار گذشته چين پديدار شد، از جمله كتب كنفوسيوس رواجى بسزايافت . اين حوادث و تحولات منجر به الوهيت كنفوسيوس گرديد و براى او معجزات وكراماتى قائل شدند.براى او معبدى بزرگ و پرآوازه ساختند، و هدايا و نذورىفراوان روانه آن معبد كردند تا جيب گشاده و دهان باز روحانيون دولتى پر شود.
تحليل فلسفه كنفوسيوس ؛
((الف : كنفوسيوس بر خلاف تائوتيسم كه روح را به آخرت و بيرون از زندگى مادى به ارواح و به فرديت و رهبانيت مى خواند، به جامعه و زندگى اجتماعى و اين جهانى دعوت مى كند و ضد عرفان گرائى و رهبانيت است ... ب : سنت پرستى و محافظه كارى اجتماعى را كه به نفع طبقه حاكم و زيان توده انجاميد، تحكيم بخشيد. از آثار قدرت و رواج فكر كنفوسيوس اين است كه در حدود دو هزار و چهار صد پانصد سال چين حالت عجيبى را مى گذارند كه خاص چين است . در تمام اين دوره ، جامعه چينى نه يك جامعه وحشى و عقب مانده است و نه جامعه اى رشد يافته و متكامل است . نه نهضتى مترقى بوجود آورد و نه سقوطى با توحش ، بلكه در حالتى بينابين (نه بد و نه خوب ) و متوسط مى ماند. در اين دوره ، چين صاحب تمدن و هنرى پيش رفته اما راكد، يكنواخت ، بدون حركت و انقلاب است . اين همه ، به خاطر مبناى سنت گرائى و محافظه كارى است كه كنفوسيوس تحكيم بخشيد...))
پنج اصل كنفوسيوس : 1 اطاعت فرزند از پدرش ، 2 اطاعت برادر كوچك از برادر بزرگ ، 3 اطاعت زن از شوهر، 4 اطاعت زير دست از زبر دست ، 5 اطاعت رعيت از حاكم ، كه ((پنج اصل لى )) نام دارد، مبنا و اساس فضيلت فرد و جامعه است . و اين دعوت ، عين گذشته گرائى است . يعنى بازگشت به گذشته باستانى و اساطيرى چين كه خاقان هاى عادلى روى كار بوده اند و عدل و داد بر همه جا حاكم بوده است . ((پس بايد به نياكان و اجداد احترام گذاشت و سنتها را پرستيد.))
((جان ناس )) كنفوسيوس را يك ((معلم اخلاق )) مى داند و بس ، كه خلاصه و اساس عقيده دينى او در اين بود كه ((چون آدمى به درستى قواعد اخلاقى را به عمل آرد، بر حسب مشيت آسمان را رفتار كرده است .))
فيلسين شاله معتقد است كه ((دين كنفوسيوس تمدن باستانى چين را تقليد كرده و نمايش مى دهد)). و در چنين نمايشى شگرف ، رگه هاى قوى ناسيوناليزم به چشم مى خورد كه امپراطورى كهن چين را از حوادث روزگار مصون داشته است . ديوار چين و يورش ناموفق اقوام بيگانه ، شاهد آشكارى است .
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#69
Posted: 13 May 2014 21:35
اديان و مذاهب هند
جغرافياى تاريخى انسانى
(هند در طول تاريخ دو هزار و هفتصد تا دو هزار و هشتصد و سه هزار سال تمدن و فرهنگ ، سرجشمه جوشش عرفان و تصوف است .))(183) قديمى ترين آقار تمدن هند به سالهاى 1500 تا 3000 قبل از ميلاد مى رسد. مهاجرت ((آريائى ))ها از مركز آسيا به هند، احتمالا در حدود يك هزار سال پيش از دوران تمدن دره سند صورت گرفته و موجب پيدايش نخستين تلفيق نژادى در هند شده است .
((آريائى ها قوم سفيد پوستى هستند كه از نواحى شمالى بحر خزر، يا شمال اروپا يا نواحى تركمنستان در قرنهاى 18، 16 تا 12 قبل از ميلاد يعنى 3300 تا 4000 سال پيش ، در دسته و قبائل مختلف و در زمانهاى متناوب به سوى هند سرازير شدند و از نواحى شمال شرقى ايران وارد فلات ايران شدند و آريائى هاى هند و ايران در ساختند كه در آغاز دو ملت جدا نبودند...))(185) نام كهن هند آياوارتا بوده است كه به معنى سرزمين آرياها است . اين نام بيشتر به نواحى شمالى هند تا كوهستان ويند يا اطلاق مى شد.(186) جغرافياى انسانى هند نشان مى دهد كه سكنه بومى هند را ((مردمى سيه چرده با موهاى مجعد كه اعقاب ايشان به نام ((دراويديان ))ها هم اكنون در نيمه جنوبى شبه جزيره فراوانند))(187) تشكيل مى داده اند. ((اين مردم معذلك قومى وحشى و ابتدائى نبوده اند و در ميان ايشان برخى گروههاى قبايل بدوى از ريشه هاى كهن تر وحود داشته كه هنوز بعضى از آنها تا عصر حاضر در جنگلهاى جنوبى و مركزى هند باقى مانده اند.))(188) سابقه تمدن اين قوم به سه هزار سال قبل از ميلاد مى رسد.(189) ((تحقيقات اخير نشان داده است كه ((دراويدى ها)) همان كسانى كه امروز ((نجس )) نام دارند))(190) مى باشند. ((...اما تمدن و سرگذشت و عزتشان ، همه با هجوم آريائى ها كه قومى بسيار خشن و بيرحم بودند، از ميان رفت . آريائيان نسبت به قوم بومى (هم در ايران و هم در هند) بيرحمانه و با خشونت تمام عمل كردند. در خشونت روح آريائى ، آدمى چون ((ابراهيم پور داوود)) (كه بسيار آريائى پرست هم بود)، در مقدمه كتاب ((بيژن و منيژه )) چاپ ((شركت نفت )) مى نويسد: ((در بعضى از لهجه هاى جنوب و جنوب غربى ايران ، كلمه آريا و آريائى به معناى خون ريز، خشن ، وحشى و آدم كش است و اين اصطلاح از دوره هجوم آريائى ها بر بوميان ايران مانده و يادگار آن دوره است .)) بود و نويسندگان بودائى اصولا كلمه آريا را به معناى مقدس ، متعالى و پر از شرافت و نجابت به كار مى گيرند... معلوم مى شود در برابر معانى خشن ، وحش ، آدم كش خون ريز و بيرحم كه بوميان به آريا و آريائى داده اند، آريائيان به عنوان عكس العمل ، معانى نجيب ، شريف ، متعالى ، بزرگ برجسته و مقدس را وضع و تحميل كرده اند.))
مردم هند مخلوطى از نژادهاى سفيد، زرد و سياه مى باشند با تركيبى از: هفتاد و سه درصد هند و آريائى ، بيست و پنج درصدد راويدى و سه درصد مغولى كه به لحاظ عقايد، هفتاد و سه در صد هندو، يازده درصد ملسمان و سه درصد مسيحى و يك درصد بودائى هستند.
اديان و عقايد باستانى هند؛
اولين اديان آريائى در ايران و هند، همان اديان توتم پرستى ، فتيش پرستى ، انيميسم (روح پرستى ) و جادوگرى و پرستش طبيعى بوده است بنابراين دين اوليه هنديان همان اديان و عقايد بدوى بوده است . كه در بررسى اديان بدوى به آنها اشاره شده است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#70
Posted: 13 May 2014 21:40
قديمى ترين دين هند؛
دين ودا
(( دين ((ودا)) قديمى ترين دين متمدن و اصلى هند است و اديان ديگر، برهمنيسم ، جينيسم ، سيكيسم و مذهب بودا همه رفورم و تحول و اصلاح دين ((ودا)) است و اصول مشترك همه اين اديان ، اصول اساسى دين ((ودا)) است . و اگر ((ودا)) را بفهميم ، اصول اساسى و مشترك همه اديان بعدى را فهميده ايم . در دين ((ودا)) آثارى از توتم پرستى وجود دارد كه نشانه واسطه بودن اين دين است ميان اديان پيشرفته (مثل اديان ابراهيمى ) و دين هاى بدوى مثل توتميسم ، انيميسم و فتيشيسم .
پيشينه تاريخى دين ((ودا))؛
سه دوره ودائى (1500 الى 500 ق .م ) و برهمنى (500 الى 800 ق .م ) و هندو (600 ميلادى به بعد)، توسعه و گسترش و تكامل همه جانبه جريانى است كه از چشمه ساران فياض مبداء ودائى روانه مى گردد و پيچ و خم زمان را مى پيمايد و از آبشارهاى تحولات انديشه گذر مى كند و جويبارهاى
عقايد و آراء نو شكفته بدان مى پيوندند و به تدريج مبدل به رودى بزرگ مى شود... و سرانجام با سكوت و وقارى بى مانند در درياى خاموشى و يگانگى محض كه هدف غائى معنويت هندو است ، مى آسايد و مى آرامد)).
(دوره ودائى با هجوم اقوام هند و اروپائى و استقرار آنان در شبه قاره هند آغاز مى گردد. در اين دوره ، تمدن و فرهنگ آريائى بسط يافت و ريشه دوانيد. اين دوره آغاز سرودهاى ((ريگ ودا)) و ((براهمانا))ها و آغاز دوران ((ايده آليسم ملكوتى )) ((اوپانيشاد)) است .
كهنترين اثرى كه از قوم هند و اروپائى به دست ما رسيده ، سرودهاى ريگ ودا است ... اساس اين نحوه تفكر اوليه قوم هندى ، آئينى است كه علاوه بر خاصيت صرفا عبادى بى گمان مفهوم فلسفى نيز داشته است ، و آن ايجاد وحدت و پيوستگى دنياى فانى آدميان با دنياى باقى خدايان بوده است ..
((اساس دين ((ودا)) با فهميدن كلمه ((ودا)) كاملا پيدا مى شود.
((ودا)) نام مجموعه اى است از كتابهائى كه در طول تاريخ دين ودا نوشته شده است .))(199) ((ريگ ودا بدون شك كهنترين سندى است كه از اقوام هندو اروپائى به دست آمده . تعيين دقيق پيدايش اين اثر كار بسيار دشوارى است .... به نظر ((ماكس مولر))، ريگ ودا از لحاظ ديرينگى بر ساير وداها مقدم است و در سالهاى 1200 الى 1500 ق .م بوجود آمده اند و منجمين هندو تاريخ پيدايش آن را به هزاره سوم و ششم پيش از ميلاد رسانده اند....))(200)
معنى كلمه ودا؛
كلمه ((ودا)) از ريشه ((ويد)) يعنى ((دانستن ))...مشتق شده است و مراد از آن((معرفت و دانائى ممتاز)) است .
ودا با كلمه ((ائيدا))ى يونانى ( من مى دانم )پيوستگى و خويشاوندى دارد. ((ودا)) را ((آپاورشيا)) يا ((غير انسانى )) و((مافوق انسانى )) مى نامند. زيرا اين سرود به عقيده هندوان زائيده طبع شاعر پيشههيچ مخلوقى نيست ، بكله از مبداء غير انسانى ((وحى )) شده است .... وداى اوليه ، نخستاز مبداء به متقدمان و عرفاى دوران كهن وحى شده و آنمشتمل بر صد هزار بيت بود كه به چهار قسمت تقسيم مى شد...
اما در آغاز عصر دوم ((كريشنا دوى پايانا)) ((ودا)) را از نو احياء كرد و بدان حيات نو بخشيد و تقسيم بندى سابق را كه شامل : ((ريگ )) ((ياجور)) ((ساما)) و ((اتهاروا)) بود، از نو برقرار ساخت ...سرودهاى ريگ ودا از ساير وداها معتبرتر است . هم از لحاظ ديرينگى و هم از لحاظ اهميت و ارزندگى مطالب بر آنان حق تقدم دارد. اين ودا شامل هزار و بيست و هشت سرود است ...
محتواى ((ودا))؛ ((اشعار ((ريگ ودا)) سرودهائى را شامل اند كه در مدح و جلال خدايان و موجودات گوناگون اساطيرى گفته شده اند.... سرودهاى ريگ ودا بيشتر در مدح خدايان بزرگ اساطيرى آريائى سروده شده اند.
تفسير وداها؛
(تفسير رمزى سرودهاى ريگ ودا از مسائل پيچيده جهان خاور شناسى است ... بيشتر مستشرقين قرن نوزدهم معتقد بودند كه سرودهاى ودا پرداخته و ساخته تخيلات ساده و بچگانه بشر اوليه است . يعنى آدمى كه در مقابل نيروهاى اسرارآميز طبيعت احساس ترس و وحشت مى كرد و خويشتن را هر دم دستخوش غضب اين عناصر در هم گسيخته مى يافت و مى كوشيد كه بدانان صفاتى چند بخشد و آنها را تحت مفهوم رب النوعى جلوه دهد و پرستش و نيايش كند تا مگر با قربانى و نثار هدايا و خيرات گوناگون نظر لطف و مرحمت آنان را جلب كند و از گزند خشم آنها در اما باشد. ماكس مولر مى گويد: ((آنهائى كه سرودهائى چند از ريگ ودا بخوانند، به وضوح خواهند دانست كه اينان به پديده هاى اصلى طبيعت اشاره دارند و بدين ترتيب براى درك اين سرودها نيازى به آشنائى پيشين نيست ، زيرا كودكان نيز قادر به درك آنها هستند)). سرمونيه ويليامز مى گويد: ((مذهب ودائى عبادت پديده هاى طبيعى مانند آتش و خورشيد و باد و باران است . اين پديده ها گاهى تحت صورت شخصى يك رب النوع جلوه مى كند و شايسته پرستش است و گاهى تحت يك مفهوم كلى و مبهم ، خدائى يگانه در مى آيد
نظر بيشتر محققين هندو، خلاف و عكس نظر خاورشناسان باختر زمين است . رام موهان روى معتقد است كه خدايان ودائى مظاهر تمثيلى خدائى يگانه اند. اوروبيندو عارف و محقق بزرگ هند معاصر مى پندارد كه خدايان سرودهاى ريگ ودا نمود حقايق روانى انسان اند... ريگ ودا به خودى خود مهمترين مدركى است كه از دوران باستان انديشه انسانى به ما رسيده ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند