ارسالها: 24568
#71
Posted: 15 May 2014 20:24
خدايان ودائى
((يكى از خدايان دين ودا (ايندارا ) نام دارد. ابندرا خداى طبيعت و رعد و طوفان و باران و همچنين نوعى خداى جنگجو و
مبارز به نفع مردم خود مى باشد. در مقابل ايندرا كه خداى ((خشونت )) است ، ((وارونا)) خداى ((خرد)) قرار دارد... ((وارونا)) با ((ميترا)) خداى روشنائى و راستى و نيكوكردارى و عدالت شريك است . مادر ((وارونا)) و ((ميترا))، ((آدى تى )) نام دارد كه وجوه مشترك خدايان و اشياء است ... از خدايان ديگر ودائى ((دى آاوس پيتار)) است كه نظير ((زئوس پاتر)) در يونان مى باشد و پدر غالب خدايان ديگر است
. اين خدا شريك ((پرى تى وى ماتار)) يا مادر زمين مى باشد و يكى از پسرانش ((شريا)) خداى خورشيد است .
يكى ديگر از خدايان ، ((اوتا)) خداى باد است كه ((وتان )) ناميده مى شود.
در كتب ودا، ((مانو)) خداى قانونگذار ديده مى شود... اين خدايان به تدريج ارزش خودذ را از دست دادند و خدايان قربانى و فداكارى ، مخصوصا ((آگنى )) خداى آتش و كانون ، و ((سوما)) شراب خداى مقدس ، در رديف اول قرار گرفتند.
اين خدايان از لحاظ شكل و عرض و تقريبا جهالت مانند انسانند. يكى از آنها كه نمازگزاران گرداگردش را گرفته اند، فكر مى كند كه به پرستندگان خود چه بايد بدهد: ((اين است آنچه من خواهم كرد. نه ، من اين كار را نمى كنم ،
به او گاو خواهم داد. يا بهتر است اسب بدهم ؟ مددم كه آيا واقعا از دست او سوما گرفته ام يا نه ؟)) ارزش قربانى و
فداكارى موضوع اساسى دين ودا را تشكيل مى دهد. مردگان براى بقاى پس از مرگ احتياج دارند از راه خيرات و قربانى و پيشكشى و هدايان تغذيه شوند. خدايان احتياج دارند كه به كمك آتش به افتخار آنان قربانى ها بر پا كنند و براى آنان سوما يعنى اب حيات تقديم كنند. در دين ودايى ابتدائى ، ظاهرا معبد و بت وجود نداشت ، محراب هر قربانى تازه از نو بر پا مى شد و آتش مقدس ، پيش كشها را به آسمان مى برد...
مراتب خدايان ؛
1 خدايان آسمان چون : دياوس ، وارونا، ميترا، سوريا، ساويترى پوشان ، ويشنو، اوشا و آشوين .
2 خدايان برزخى كه بين زمين و آسمان قرار يافته اند، مانند ايندرا، آيام ناپات ، ماتاريشوا، رودرا، واپوواتا، پاراجانيا، آپا.
3 خدايان خاكى چون : پرى تى وى آگنى ، برى هاسپاتى و ((سوما.))...
يكى از كهن ترين خدايان هند و اروپائى ((دياوس )) بوده است ... ((دياوس )) خداى مشترك جمله اقوام هند و اروپائى بوده است و با همسر خود زمين ، جفت جدائى ناپذير (آسمان زمين ) را تشكيل مى داده است . ولى به مرور زمان اين خدا از مقام فرمانروائى خود سقوط كرد و به درجه پديده هاى آسمانى چون روشنائى روز و غيره در آمد. با نزول دياوس مفهوم خدايان فرمانروائى از افق علم اساطير آريائى به كلى محو نشد، بلكه خداى ديگرى جايگزين ((دياوس )) شد و اين خداى نوظهور ((وارونا)) بود.))
مفهوم يكتاپرستى در ريگ ودا؛
در آخرين سرودهاى ((ودا)) خداى يگانه اى جلوه مى كند كه ساير خدايان را تحت الشعاع قرار مى دهد و به صورت واحد مستقلى متجلى مى شود. اين خالق و پروردگار جهان به عناوين مختلفى بيان شده . او را ((ويشواكارما))، ((پوروشا)) و ((پراجاپاتى )) نام گذارده اند. مطالبى چند از اين مفهوم خداى يگانه انتزاع مى شود: يكى صفت خلاقيت و آفرينش است كه به اين پروردگار عالم منتسب است ، ديگرى آئين قربانى است
در يكى از اشعار ((ريگ ودا)) گفتگوئى است ساده بن نخستين والدين نوع بشر يعنى برادر و خواهر دوقلو ياما و يامى . ((يامى ئ برادرش را على رغم نهى الهى به زناى با خود اغوا كرد و وانمود ساخت كه آنچه او مى خواهد، همانان بقاى نسل است .
((ياما)) با اتكا بر مبانى عالى اخلاقى مقاومت كرد. ولى ((يامى )) به انواع و اقسام تحريكات متوسل گشت و بالاخره سلاح آخر خود را به كار برد و گفت كه او ضعيف و زبون است . عالى ترين اشعار، سرود شگفت آور آفرينش است كه در طى آن يك وحدت وجود عالى و يك گونه شكاكيت مقدس دين قديمى ترين كتاب و دينى ترين مردم تجلى مى كند:
نه هستى وجود داشت و نه نيستى ، نه آسمان درخشان ديده مى شد و نه سقف پهناور آسمان در بالا گسترده بود.
چه چيز همه را مى پوشاند؟ چه پنهن شان مى كرد؟ آيا گرداب بيكران آب بود؟
مرگ وجود نداشت ، و مع ذلك هيچ چيز جاودان نبود.
بين روز و شب مرزى وجود نداشت .
وجود يكتا، به تنهائى نفس مى كشيد.
جز او هنوز ديگرى وجود نداشت .
ظلمت بود و همه چيز در ظلمتى عميق پنهان بود.
اقيانوسى بود بدون نور، نطفه حيات كه هنوز در پرده نهفته بود.
طبيعت يكتا را از درون گرماى سوزان شكفت .
آنگاه نخست ((عشق )) پديد آمد و سپس سرچشمه تازه ((عقل )) عيان گرديد.
آرى شعرا با تميز و بينائى دل و با تفكر، پيوند بين موجودات خلق شده و خلق نشده را دريافتند.
اين اخگر از زمين آمده و در همه جا نفوذ كرده و يا از آسمان آمده است ؟ سپس بذرها افشانده شد، و قدرتهاى نيرومند برخاستند. طبيعت در زير و قدرت و اراده در بالا. كيست آن كه بر اين راز آگاه است ؟ و در اينجا كيست كه آشكار گرداند و بگويد از كجا، از كجا، اين آفرينش رنگارنگ سرچشمه گرفت ؟
خدايان خود ديرتر خلعت هستى در بر كردند.
كه مى داند اين آفرينش بزرگ از كجا سرچشمه گرفته است ؟ آن كس كه سرچشمه اين آفرينش بزرگ است ، اعم از اين كه آن را با اراده خود آفريده و يا خاموش و گنگ بوده است ، عالى ترين بيننده ايست كه در عالى ترين آسمانها وجود دارد.
او از اين راز آگاه است ، يا شايد اين راز حتى بر او پوشيده باشد.
به اين ترتيب با وجود تعدد خدايان در دين ودا، آثارى از واحدپرستى ديده مى شود و خدايان متعدد را با وجوه مختلف از يك خداى ناشناس نمودار مى سازد. سرود يكصد و بيست و يك از كتاب دهم ريگ ودا اين نگرانى را با عباراتى بس شيوا چنين بيان مى كند:
آن كه حيات مى بخشد، نيرو مى دهد، سايه او جاودانى است ، سايه اش مرگ است ، ان خدا كه ما با قربانيهاى خود او را احترام مى كنيم ، كيست ؟
آن كه وجود، كوهها، برف ، دريا و رودخانه هاى دور دست از اوست ، آن كه آسمان ، ناحيه قدرت اوست ، آن خدا كه ما با قربانى هاى خود او را احترام مى كنيم ، كيست ؟
آن كه با قدرتش چشمان را در بالاى همان آبهايى مى گرداند كه آتش قربانى را قدرت مى دهد و توليد مى كند،
آن كه تنها خدا در فوق تمام خدايان است ،
آن خدا كه ما با قربانيهاى خود او را احترامى مى كنيم ، كيست ؟
((خردمندان خداى واحد را نامهاى مختلف مى گذارند و آن را ((آگنى )) و ((ميترا)) و ((وارونا)) مى نامند.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#72
Posted: 19 May 2014 20:45
آئين برهمن ؛
دوره برهمنى (500 الى 800 ق . م .) يكى از سه عنصر تعيين كننده معنويت هندو است . مكتب برهمنى هندو به هيچه وجه يك مكتب فلسفى به معناى معاصر فلسفه نيست . ((هندوان علوم نظرى خود را ((دارشانا)) يا ديدگاه فلسفى و نظرى مى گويند و حكمت و فرزانگى را ((آتماويديا)) يعنى خودشناسى يا ((براهما ويديا)) يعنى ((معرفت برهمن )) مى خوانند.سرنوشت اين انديشه انسانى به دست متوليان رسمى آن يعنى روحانيت دگرگون و دستخوش تحريف و انجماد گرديد. اين دوره جديد كه به آن ((دوره برهمنى گفته اند (زيرا همزمان با پيدايش آثار معروف به براهماناها و دوره استيلاى طبقه برهمنان و كاهنان است ) مراسم عبادى بسط و ترويج يافت و سرانجام به صورت معتقدات قشرى و جزمى درآمد و انديشه دربند آن محصور ماند و از حدودى كه موبدان ابداع كرده بودند، تجاوز نكردپيدايش آئين برهمن نتيجه منطقى تحريف آئين ودائى است كه توسط روحانيان رسمى و غير رسمى صورت گرفت . آئين ودائى كه تبلور انديشه انسانى هند بود، در دستگاه جزمى و قشرى گرائى روحانيت هندو، ضد انسانى ، بى معنى و عارى از مفهوم گرديد.
روحانيت جوهره عرفانى ((ودا)) را گرفت و اكسير جادوگرى را جانشين آن كرد و بر استحمار مردم هند افزود و دكانى براى خويش تدارك ديد: ((جادوگرى جز براى برهمنان ، براى ديگران ممنوع و خلاف دين است . روحانيون جادوگر كه برهمن نام دارند، دستور و آداب قربانى را مى دانند و حق دارند آن را شخصا يا توسط نمايندگان مخصوص خود عمل كنند و پاداشى را كه غالبا حيوانات گرانبها و يا يك يا چند گاو است دريافت دارند.
ر
وحانيون براس رسميت بخشيدن به حاكميت خود، در متون مقدس ودائى دست بردند: ((در سرود شماره ده كتاب دهم ((ريگ ودا)) مى نويسد: در مقابل يك ((گاو)) كه به ((برهمن )) داده شود، تمام گيتى پاداش داده مى شود.)) روحانيان آن چنان سيطره اى يافته بودند كه وجود خويش را در آئين برهمنى حفظ كردند. آنان زمينه سازى حضور خويش در دوره عدى تبلور انديشه انسانى هند را فراهم ساختند: ((در قطعات آثار ودائى ، روحانيتى شديد ديده مى شود كه به وسيله آن تحول دينى را كه از كيش ودا به آئين برهمن منتهى مى گردد، مى توان بيان كرد.) و بدين سان ((در قرن نهم يا هشتم قبل از ميلاد برهمنان براى تثبيت مقام خود در رديف اول جامعه از آئين ودا دينى بيرون آوردند كه آن را دين برهمن مى نامند...
كتب مقدس برهمن ؛
كتاب مقدس ((برهمنا)) ساخت روحانيون است و شامل ((اصول اعمال دين و عبادات و افسون براى روحانيون .و اين همان بعغد جزمى و قشرى گرائى آئين برهمن است .
در مقابل اين جزميت مطلق كه انديشه را به مهميز مى كشيد، انقلاب عظيم انديشه و تفكر برهمنى در قالب ((اوپانيشادها)) ظهور كرد:
((... به تدريج واكنشى در قبال اين مراسم منجمد پديد آمد و با ظهور ((اوپانيشاد))ها كه بدون ترديد ارزنده ترين آثارى است كه معنويت هندو به عالم فلسفى تقديم كرده ، شيوه تحقيق ((باطنى )) گرديده و ديد فلسفى از خارج به درون گرائيد و ((قربانگاه )) مبدل به پيكر ((مرتاض )) و ((قربانى )) مبدل به ((حيات )) او و ((هدف قربانى )) مبدل به ((ذات )) و حقيقت شد.
1 برهمنا؛ ((برهمناها بايد بين هشت صد و ششصد قبل از ميلاد تاءليف شده باشد. اين متون شامل كتبى مربوط به قربانى و اعمال دين و اشتقاق كلمات و افسانه هاى خدايان است
2 اوپانيشاد؛((اوپانيشادها بايد بين سالهاى ششصد و سيصد قبل از ميلاد تاءليف شده باشد، و آنها را ((ودانتا)) يعنى ((نتيجه )) يا ((پايان ودا)) مى نامند.
((اوپانيشادها شامل متون متعدد زيباى هندو است . بسيارى از مردم هند روزانه كتب ودا يعنى اوپانيشادها را مطالعه مى كنند كه گفتارشان در خصوص وحدت ، آزادى صلح و آرامش روح است كه انعكاس آن در غرب هم يافت مى شود. شوپنهاور گفته است : در جهان هيچ نوع مطالعه اى به اندازه اوپانيشادها سودمند و تعالى دهنده نيست . اوپانيشادها مايه تسلى خاطر من در حيات بود و پس از مرگ هم تسلى بخش من خواهد بود،
اوپانيشاد؟ ((اوپانيشادها)) به معناى ((محاورات محرمانه )) آمده است ، و همان طور كه گفته شد، ((قسمت آخر وداها)) هستند كه به آن ((ردانتا)) يا ((پايان ودا)) گفته شده است : ((اوپانيشادها در واقع مغز و هسته تعليمات ودائى به شمار مى آيند.))(223)
1 در لغت : اوپانشاد از سه جزء ((اوپا)) نزديك ، نى = پائين و ساد = نشستن تركيبشده است و طبق نظر ((ماكس مولر)) گ مراد از آن تعليماتى شفاهى است كه مرشدان بهمريدان نزديك خود مى داده اند. عده اى ديگر از محققان معتقداند كه : كلمه ((اوپانيشاد))به معنى ((حقيقت درون و علم رمزى )) است . ((دوسن ))، معتقد است كه : ((اوپانيشاد))آئين سرى و تمثيلى است ... غرض اين كه تعليمات اوپانيشادها را فقط به آن كسى مىتوان آموخت كه بهره اى از وارستگى و فرزانگى برده و شايستگى پذيرفتن اين كارخرد را تحصيل كرده باشد. ((شانكارا))، ((اوپانيشاد)) را از ريشه ((ساد)) به معنى((از بين رفتن )) انگاشته است ؛ چه به نظر او هدف نهائى اوپانيشاد اين است كه((نادانى
را منهدم سازد و ((معرفت الهى )) را كهپل ((رستگارى )) و آئين آزادى )) است ، به برگزيدگانى چند عرضهدارد.
برهمن و آتمن ؛ در اين آئين از ((نفس جهان )) به ((برهمن )) و از ((نفس انسان )) به ((آتمن )) تعبير مى شود: ((عبارت ((برهمن )) ابتدا جهت دستورالعمل قربانى است و چون قربانى وضع خدايان و جهان را تثبيت مى كند، اين كلمه براى بيان اصل وجود يا نفس جهان بكار مى رود.
جوهره انسانى برهمن :
تحليل فلسفى عرفانى آتمان برهمن ؛
برهمن ، حقیقت مطلق است .
م است ، روح همه چيز است ،وجدان جهان است و روح ابدى و ازلى هستى . ((اتمان يك ((من )) دروغين در برابر حقيقت وجودى ((برهمن )) است ، همان طور كه ((من )) يك دروغ در برابر حقيقت وجودى ((اتمان)) بود. در اين جا انسان به ((اتمان )) رسيده و از آنجا به اقيانوس بيكرانه((برهمن )) وارد شده است . در آنجا فرد، نه تنها خودش را به عنوان انسان ، يك پارچه حس مى كند و به ((وحدت انسانى )) مى رسد، بلكه با همه كائنات در مى آمزد و با روحجهان يكى مى شود و با همه وجود به وجود مى رسد. و در همه اين كسوت ها و رنج ها ودگرگونيها و ابعاد گوناگونى كه در هندسه عالم مى بينيم ، يك ((وحدت عام )) حكومتمى كند، و ديگر نه ((من )) هست و نه ((اتمان ))، همه ((برهمن )) است . اين جاست كهديگر همه ((او)) مى شوند و در سير و سلوك آدمى به سوى ((برهمن ))، هم مقصد((برهمن )) است و هم ((راه )) و هم ((نفس )) رفتن و بالاخره ، هم ((نيت )) و هم ((آهنگ)) سفر. اين مراحل (از ((من )) به ((اتمان )) و از ((اتمان )) به ((برهمن )) ) يكمعراج بزرگ نهايى هم دارد كه قله وجود است و اوج پرواز ماورائى روح . ا هنگامى كه منسر منزل كشور اتمان را طى كردم و وارد اقيانوس عظيم و ابدى بر همن شدم ، وحدتعظيمى مى بينم كه به اندازه كريشنا (يعنى خداى واحد احد) بزرگ است ، حقيقت مطلق استو آن اتحاد ((اتمان ))، ((برهمن )) است ... پس براى گذاشتن از ((من )) به ((اتمان)) به ((برهمن )) و از ((برهمن )) به قله ابديت ( كريشنا؛ خداى بزرگ و وحدتوجود) بايد از اين مراحل گذشت :
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#73
Posted: 19 May 2014 20:50
مراحل ((كارما))، ((سامسارا)) و ((نيروانا))؛
براى فلاح و رستگارى بايد از اين مراحل گذشت ، اما چگونه و چرا؟ با شناختن ، اما شناختن چه ؟ شناختن زندان و راه گريز از اين زندان . اما آن زندان كدام است : ((كارما)) و ((سامسارا)) به معناى جهان نمودى - دروغى ، ارتباطى ، اعتبارى و عكسى است ، نه ((بود)). همه چيز اشباح است ، همه چيز نسبى است ، همه چيز ارتباطى است ... بنابراين بايد براى رسيدن به حقيقت كه حقيقت ، آرامش و زيبايى و خلود مطلق است ، نه پايدارى و مرگ و تغيير دائمى ، بايد از ((سامسارا)) نجات پيدا كرد. چگونه مى توان از ((سامسارا)) رهائى يافت ؟ با ويديا، فناى محض خود، ((من )) را كشتن و رياضت . چگونه مى توان با اين ها از ((سامسارا)) نجات يافت ؟ بدين گونه كه بدانى ، در گردونه (مثل دايره اى كه مى چرخد) گرفتارى و بايد از گردش ((عبث )) رهائى يابى . اين گردونه اى كه انسان گرفتارش هست ، چيست ؟ ((كارما)) است ، تناسخ است . يعنى تو (هر فرد) زندانى اين ((جبر)) ى كه بائى ، رشد كنى ، رنج ببرى ، زحمت بكشى ، تلاش كنى ، كينه و عشق بورزى محروميتها ببينى ، زندگى كنى و پير شوى و بميرى و باز دوباره اين حركت دايره وار آغاز شود، و باز در اندام حيوان يا انسانى ديگر، به دنيا بيائى و همين مراحل سخت و پر رنج حيات را بگذرانى ، و از خانه تولد به قله پيرى بروى و به حضيض مرگ بيفتى ، و باز دوباره و سه باره و چهار باره ، و همچنين تا ابد... ((كارما)) چنين فلسفه اى دارد كه نتها در زندگى روزمره ، بلكه در فلسفه زندگى مطرح مى كند.
. راه گريز؛ چه چيز دوباره ما را به ((كارما)) ى بعدى مى كشاند؟ ما ناقصيم و در اين گردونه بايد تكامل پيدا كنيم . پس بوسيله ((ودا))، احكام دينى و رياضت و تقوى مى توان پيدا كرد كه به دو مرتبه برگشتن و ديگر باره به كوره زندگى در آمدن ، نيازى نباشد. وقتى در زندگى اين جهان به آرامش و بى نيازى و استقلال شخصى رسيديم ، بعد از مرگ ، از گردونه ((كارما)) خاج مى شويم و دوباره به اين گردونه باز نمى گرديم . اما در آنجا به كجا مى رسيم ؟ به ماوراء ((كارما))، به ماوراء اين ((جبرى )) كه همواره مى گردد و همه را براى هميشه (زندگى و مرگ ، مرگ و زندگى ، و زندگى و مرگ و...) مى گرداند... و آن جهان ، جهان نيروانا است .
نيروانا معانى مختلف دارد، و هيج كس معنى آن را درست نمى فهمد... اما مى توان آن را به آتش خاموش ، به خرد آرام ، به آرامش ، به بادى و به فضائى كه وزش ندارد، تشبيه كرد. بطور كلى مى توان نيروانا را آرامش خواند. يعنى وقتى كه سامسارا ديگر نيست ...
هندوئيزم ؛
دين هندو پيشينه تاريخى آن
دوره هندو، سومين دوره اكمال معنويت هندو است كه از قرن هشتم ميلادى به بعد آغاز مى شود. اين دوره جزء دوره حماسى ، سوترائى و مدرسى تاريخ فلسفه هند مى باشد
شگفتا كه روحانيون در سرشت و سرنوشت اين آئين نيز دخالت داشته اند. به نظر مى رسد كه ((دين هندو)) محصول رقابت و ستيز روحانيت دين جين و بودا و... مى باشد: ((در قرن ششم ق .م . در مقابل قدرت برهمنان ، دو دين مخالف (جين و بودا) قرار گرفت . به اين دليل روحانيون لازم دانستند عقايد عمومى دين را با انچه كه رياست دارند، نزديك سازند. در اثر چنين تحولاتى ، دين هندو كم و بيش رسميت يافت ...
پيشينه تاريخى دين هندو؛ ((محققين غربى ... بر آنند كه زمان پيدايش مبادى معروف به وديك يا عصر برهمنى ، مقدمه تحولاتى بوده كه عاقبت دين هندوئيزم را فراهم آورده است .
و در نتيجه ، هندوئيزم عبارت شده از يك سيستم مذهبى اجتماعى كه در ميان مردم آن سرزمين در قرن سوم قبل از ميلاد رشد و نمو يافته است .
عناصر اصلى هندوئيزم ؛ ((هندوئيزم به معناى مضيق و محدود، كمتر موجب تنوع مظاهر و اختلاف معانى مى شود؛ ولى هندوهاى ارتودوكس يك سلسله عقايد فوق العاده اى گوناگون و اعمال مختلف و متضاد را كه از آن جمله است : عقيده به وحدت وجود، تعدد الهه ، توحيد، عرفان ، و يا حتى انكار و الحاد و ثنويت و كثرت ، و...))(230) جان ناس معتقد است كه هندوئيزم داراى دو مرحله تكوين تاريخى و حيات عقيدتى است . او دوران ودائى هند را دوره نخست هندوئيزم مى داند و دوره برهمنى را دوره دوم اين آئين ، و بدين سان از هندوئيزم باستانى و هندوئيزم جديد ياد مى كند.
كتب مقدس ؛ و خدايان هندو
((متون مقدس دين هندو عبارت است از وداها، برهمناها، اوپانيشادها، متون پورانا (عهد قديم ) كه حاوى افسانه هاى پيشين است ،
مهابهاراتا كه شرح جنگ بزرگى است به مباشرت خدايان و آدميان ..
خدايان هندو؛ ((... همگانى ترين خدايان دين هندو: سييوا يا شيوا و ويشنو كه در راما و كريشنا حلول مى كند، (مى باشند).
سيوا خداى تخريب و توليد است ، موجودات و اشياء را از ميان مى برد و ايجاد مى كند نيروى تخريب و توليد ((واجب الوجود)) بشمار مى رود و از طريف رياضت و عشرت مورد احترام قرار مى گيرد. لينگا علامت و نشانه شيوا است و مجموعا ((شيوالينگا)) نام دارد. اين خدا با خدايانى ستمگر و سفاك نظير ((دورگا)) و ((كالى سياه )) شريك است . ((شيوا)) داراى سه چشم و بازوهاى متعدد است ، گردن بندى از سر مردگان بر گردن و تبرها و زوبين ها در دست دارد، بر روى سرش هلال ماه قرار دارد و جسم وى را مارها احاطه كرده اند، نيمى زن و نيمى مرد است ، پدر و مادر تمام اشياء است ، گاهى مى رقصد و زمانى در اجداد نمايان مى گردد و يا نشانه متعين طبيعت است كه تمام اضداد را در خود جمع دارد.
ويشنو، حافظ جهان ، چهار بازو دارد و در دستهايش يك صفحه مدور و نوعى صدف و گرز و علوفه قرار دارد. ((لاخس مى ئ رب النوع عشق و زيبائى و فراوانى نزد او است و به ((گاو ماده )) اختصاص دارد. ((گارودا)) پرنده خورشيدى نيز با وى همراه است . اين خدا، براى نجات جهان به دفعات مختلف با اشكال گوناگون گاهى به شكل ماهى و لاك پشت و زمانى مانند خوك وحشى و شير، و روزى چون ((راما)) و ((كريشنا)) تجلى مى كند... در دين هندو خدايان ديگر نيز وجود دارد..
جهان بينى هندوئيزم ؛ ((در نظر هندو، زندگى و سراسر جهان ، سه جريان و سير مهم دارد:
1 آفرينش ، 2 صيانت ، 3 انهدام .
لذا براى هندو، الوهيت نيز به سه صورت اساسى در مى آيد:
1 برهماى خالق ، 2 ويشنوى نگهدارنده ، 3 شيواى ويران كننده ..
ثنويت پرستش ؛ ((در هند بين عموم دو نوع آئين پرستش رواج دارد كه عبارت است از ويشناويسم يا مذهب ويشنو و شيوائيسم يا مذهب شيوا. اين دو آئين ، همسايگان صلح جوى يكديگرند و حتى گاهى مراسم قربانى آنها در يك معبد انجام مى گيرد...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#74
Posted: 20 May 2014 21:46
مراسم عبادى هندو؛
((مراسم عبادى دين هندو عبارت است از تكريم خدايان و انجام فرايض به افتخار آنان ، مراقبت مجسمه هاى خدايان و
حيوانات مقدس ،
تغسيل در شطوط (شطها) مقدس و اقدام به زيارت معابد در بنارس ...
مركز مذهبى هند.؛ ((مركز دينى در هندوستان ، شهر بنارس است ... اين شهر با زائرين و مرتاضان و گاو، و ميمون مقدس و دو هزار معبد و چندين معبد و چندين پرستشگاه و پانصد هزار مجسمه خدايان و حمام هاى مقدس و انبار مخصوص سوزاندن اجساد كه دارد، بزرگترين نمايشگاه جهان بشمار مى رود.
تقديس و پرستش گاو؛ ((گاو)) در هند حيوان مقدسى است ... در هند ((گاو)) به صورت ((توتم )) بوده است و امروز به صورت حيوانى مقدس است كه گوشتش را نمى خورند، چون خوردن گوشت ((توتم )) بر پيروانش حرام است ، كه ((توئم )) تجلى گاه روح جد بزرگ است ... در هند نيز پرستش مار وجود داشته است كه ((توتم )) هند نيز بوده است . ((ميمون )) هم ((توتم )) بوده است و مورد پرستش . حتى معابدى براى پرستش ((آلات تناسلى )) هم وجود دارد كه در همين كتاب آمده است .
روحانيون ؛
(برهمنان نيرومندترين طبقه هند را تشكيل مى دهند و معتقدند كه از دوره جادوگرى و دوره توتميسم ، اين ها كه رابطه انسانها و ارواح و نيروهاى پنهان و غيبى بوده اند، طبقه مشخصى هستند. آنان تكنيك و فنى دارند كه در انحصار خود انهاست و بعد مقامشان به ارث مى رسد. بزرگترين كار برهمنان ، قربانى كردن براى خدايان و ارواح نياكان است كه با قربانى كردن نه تنها نظر خدايان جلب مى شود، بلكه خداوند و خداوندان كه گرسنه اند، گوشت و خون مى خواهند و به قربانى محتاج اند. تنها نيايش قربانى كننده نيست كه مورد توجه خداوند و خداوندان است ، بلكه نفس قربانى كردن ، نياز دائمى كردن ، نياز دائمى روح جهان و خدايان (كه جهان را اداره مى كنند) است ، چنان كه اجداد ما نيز نيازمند ((نذر))اند.
خوب دقت كنيد كه اين مسئله چگونه در زواياى پنهان روح مذهبى ابتدائى و حتى مذاهب بسيار پيش رفته وجود دارد (در روح مذهبى افراد، نه در خود اين مذاهب ) و عملى كه در ابتدا، مراسم بسيار ساده اى است ) آن چنان كه پدر خانواده مى تواند خودش (آن را) انجام دهد) چون به انحصار طبقه اى خاص در مى آيد، اين كار ساده و احساسى و عاطفى كه مجموعه اى از اعمال و مناسك بسيار روشن است ، و به جدول لگاريتمى تبديل مى شود كه جز انها (روحانيون ) هيچ كس سر در نمى آورد، و خود به خود آنها بايد اين عمل را تعهد كند، چرا كه امكان ندارد كسى ديگر (آن را) انجام دهد.) و اين فلسفه پيدايش طبقه روحانيت در كليه مذاهب جهان از آغاز تا انجام بوده و مى باشد.
طبقه اى كه در ذات برخى مذاهب مترقى و پيشرفته اصلا وجود ندارد. ((چرا چنين است كه اعمال مذهبى را تنها برهمنان مى توانند انجام دهند و بر غير برهمن حرام است ؟ چرا جادوگرى تسخير ارواح ، نذر و نياز براى خدايان و برگزارى نمازهاى جمعى و نيايشهاى دسته جمعى ، همه در انحصار برهمن است ؟ زيرا فقط و فقط برهمن است كه داراى نيروى مرموز ((شورينگا)) است . شورينگا روح مقدس و استعداد خاص ماوراء انسانى است كه فقط در برهمن است ، در روحانيت دوره هاى مختلف است ... چنان كه مى بينيم ، روحانيت در مذهب يهود، در مذهب مسيح و در مذهب ودابر اثر شناخت علمى بيشتر يا شعور علمى يا فلسفى بيشتر نيست ، بر اساس شورينگا است ، يعنى داشتن ((اسپرى )) (به قول مسيحيان )، ((وراثت هارون )) (به قول يهوديان ) و داشتن ((شورينگا)) (به قول ودائيان ). و اين روح خاصى است از آن نوع كه ما مثلا مى گوئيم : آقا معلوماتى ندارد، اما نفسش خوب است ، قدمش خوب است ، ((نور)) دارد و يا مثل اينها. و اين همان اكسير استحمار توده هاست كه ضامن بقاى اين طبقات در طول تاريخ است .
انشعاب در هندوئيزم ؛
هندوئيزم درگذر زمان دچار تحول و انشعاب شد. برجسته ترين شاخه هاى منشعب هندوئيزم عبارتنداز: 1 مذهب براهما ساج . 2 مذهب آريا ساج . 3 مذهب سيك 4 مذهب بها گتى .
دو مذهب اوليه در قرن نوزدهم ميلادى پديد آمدند. مذهب براهما ساج در واقع آميخته اى از دستورات ويشنو و مسيحيت و بودائى است . آريا ساج نيز با اندكى اختلاف چنين است . هر دو مذهب مذكور در تلاشند تا تعاليم تلفيقى ودائى برهمنى هندوئى خود را با دنياى كنونى و مقتضيات روز سازش دهند و در اين راه از خرافه زدائى و حذف اساطير و افسانه هاى غير منطقى خوددارى نمى كنند.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#75
Posted: 20 May 2014 21:48
سيكيسم ؛
((سيكيسم )) فرقه انشعابى ((هندوئيزم )) است . مركز اصلى فرقه سيكها در ((كشمير)) است . اين فرقه در كشورهاى ديگر به صورت اقليت مذهبى وجود دارد. اين مذهب يكى از مذاهب شناخته شده هند است .
مذهب سيك ؛ مذهب ((سيك )) (واژه اى پنجابى به معنى شاگرد) مدعى است كه چكيده نخستين تعاليم ((باباگورونانك )) (پيامبر اين مذهب متولد 1469 م ) است . اين فرقه يا مذهب ، محصول اختلافات مذهبى هند قرن 15 ميلادى است . نانك در اين مقطع فرصت را مغتنم شمرد و تبليغ خويش را آغاز كرد. ((مذهب بهاگتى )) به خداى يكتا ايمان دارد. مشرب عبادى اين مذهب عرفان است . پيروان اين فرقه به فديه و قربانى باور ندارند؛ از تعاليم اين مذهب : ((هر كس خويش را گم كند، خدا را پيدا كرده است و هر كس خدا را پيدا كرد، داناترين و بهترين مؤ من است ...))
۱- بيوگرافى گورونانگ :
بنيانگذار و رهبر اين مذهب مردى به نام ((گورونانگ )) است كه در سال 1469 ميلادى در دهكده ((تالواندى )) شهر ((تيخويور)) پاكستان غربى متولد شد. در هفت سالگى به مدرسه رفت . او به گاوچرانى پرداخت . در ضمن اهل رياضت نيز بود. سپس به تجارت روى آورد. او بعدها يك پست دولتى ايالتى به دست آورد. در اين مقام خزانه دارى دولت نواب خان بود كه هر روز براى استحمام به كنار رودخانه مى رفت . او يك روز زير آب رفت و با سه روز ناپديد بود، هر چه گشتند او را نيافتند. روز سوم از آب سردرآورد. نانگ در 38 سالگى با يك مريد مسلمان به نام مردانه كه رباب مى نواخت ، به سياحت پرداخت ، او سه سفر طولانى كرد. با كشتى عازم مكه شد. او لباس فقراى مسلمان را پوشيد؛ عصائى در مشت و آفتابه اى در دست و كتابى زير بغل داشت . اين كتاب سرودهاى او را در خود داشت . او به ((خانه كعبه )) رفت . شب در آنجا خوابيد و پايش به سوى ((بيت الله )) بود. بامداد كسى او را لگدى زد كه : پايت به سوى ((بيت )) است . نانگ گفت : بايد به كدامين سو دراز كنم ؟! ((به كدامين سمت كه پروردگار در آن سمت نباشد))؟!
نانگ به مدينه ، شام ، مصر، سوريه و تركيه مسافرت كرد و در بغداد در قبرستان منزل گرفت . وى از بلخ و بخارا و كابل و پيشاور ديدن كرد. در سال 1521 به شهر ايسن آباد بازگشت . اين دوره از سياحت او سه سال طول كشيد. او سرانجام به ((كرنارپور)) بازگشت . نانگ 18 سال آخر عمر خود را در ((كرنارپور)) گذراند و به زراعت پرداخت و به مردم غذا مى داد. در سال 1539 ميلادى فردى به نام ((بابالهمنا)) جانشين نانگ شد. اين فرد به ((گور و وانگد)) مشهور شد. نانگ در هفتاد و پنج سالگى در گذشت . مريدانش به ((كرنارپور)) آمدند. هندوان مى خواستند جسدش را بسوزانند و مريدان مسلمان ، او را خواستند به خاك بسپارند. وقتى خواستند جسد او را بردارند، فقط چند شاخه گل يافتند. نانگ مى گفت : نزد پروردگار هيچ فردى امتياز ندارد و بين مذاهب و نژادها امتيازى نيست . دربارگاه پروردگار ميانجى و واسطه اى در كار نيست . او به رياضت مكتب يوگا اعتقاد نداشت . مى گفت : مرد و زن در پيشگاه خداوند برابر هستند.
۲ پيشه مذهبى - عقيدتى نانگ :
((نانگ )) از مريدان ((كبير)) بود كه در سال 1538 ميلادى بانى مذهب سيك بود. كبير در صدد بر آمد كه ميان پيروان مذاهب هندو و فرقه هاى اسلامى تفاهم و توافق به وجود آورد. بنابراين خيلى از مسلمانهاى هندى الاصل مقيم كشمير هند، اصالت مذهبى سيك داشته اند و بعد از اينكه اسلام آوردند، به عتبات عاليان اسلام شيعه مهاجرت كرده و در كشورهاى همسايه هند ساكن شده اند. گورونانگ تحت تاءثير تصوف اسلامى و آئين ((بودا)) قرار گرفت . هر چند جانشينان ((نانگ )) عقايد او را تحريف كرده اند
((جواهر لعل نهرو)) مى گويد: پس از آنكه اسلام وارد هند شد و جائى يافت ، اصلاح طلبان جديدى در ميان هندوان و مسلمانان پديد آمدند كه مى خواستند اسلام و هندوئيزم را به هم نزديك تر سازند. براى رسيدن به اين هدف كوشيدند كه هر چه در اين دو مذهب مشترك است ، بر آن تكيه كنند و از موارد افتراق و اختلاف آن دو مذهب (در مراسم و عبادات ) دورى نمايند و حتى كوشيدند يك دين التقاطى از اسلام و هندوئيزم به وجود آورند. اين كار بسيار دشوار بود و قرنها بر سر آن كوشش شد. برخى از پادشاهان هند مخصوصا اكبر شاه هندى در اين راه سخت كوشيد. ((رامانند)) كه در قرن 14 ميلادى در جنوب هند مى زيست ، نخستين مصلحى بود كه درباره اين تركيب به موعظه پرداخت .
در ميان پيروان رامانند، فردى به نام ((كبير)) بود كه بعدها شهرت و محبوبيتى بسيار به دست آورد و از استاد خود پيشى جست . وى كه فردى ريسنده و مسلمان بود، در تقويت وحدت هندوئيزم اسلام كوشيد ترانه هاى عارفانه و عاشقانه او امروز در دورترين دهكده هاى شمال هند معروف است . او نه هندو بود و نه مسبلمان و در عين حال هر دوى آنها!! افرادى از طبقات مختلف هند پيرو او شدند. لازم است بدانيم كه در اشعار برخى عرفاى مسلمان قرون اخير آثار سبك هندى شعر و محتواى هندوئى مشهود است . و اين ، به همان پيشينه مذهبى آنان بر مى گردد كه ابتدا ((سيك )) بوده اند يا ((هندو)) و بعد مسلمان شده اند. و اين واقعيت بيشتر در مسلمانان هندى اهل كشمير هند مشهود است .
وقتى كبير مرد، جسد او را با پارجه اى پوشاندند، پيروان هندوى او مى خواستند جسدش را بسوزانند و مريدان مسلمان او مى خواستند جسدش را دفن كنند. مدتى مشاجره كردند. وقتى پارچه را برداشند، ديدند چند شاخه گل بيشتر وجود ندارد. هر چند اين داستان مى تواند خيالى و عارى از حقيقت باشد، اما بسيار لطيف و دلكش است . كمى پس از فوت ((كبير بزرگ ))، مصلح ديگرى در شمال هند پيدا شد. اين شخص همان ((گورونانگ )) مؤ سس ((فرقه سيك )) بود.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#76
Posted: 29 May 2014 21:56
اديان و مذاهب ايران باستان
ايرانيان بومى و عقايد اوليه
جغرافياى تاريخى انسانى
ساكنان بومى ايران قبل از هجوم آريائيان به اين فلات پهناور، طوايف بزرگى بودند كه در غرب و شرق و شمال و جنوب ايران استقرار داشتند: طايفه كاس سو در غرب ، طايفه كادوسيان در شمال ، طايفه تپوريان در مازندان ، طايفه عبدوسيان در خوزستان و طايفه سياهان در سواحل خليج فارس مستقر بودند. اريائى ها اقوام مهاجم مهاجرى بودند كه دو هزار و پانصد سال قبل از ميلاد به فلات ايران هجرت كردند و بدين سان تعدد نژاد پديدار شد و زبانهاى گوناگونى بوجود امد و بعدها وحدت نژاد و زبان حاص گرديد. نژاد شناسان معتقدند كه ساكنان بومى اوليه ايران قوم بلوچ مى باشند. برخى ديگر مردم كرمان ، مازندران و لرستان را قوم اصيل ايرانى مى شناسند
سابقه تاريخى نژادى و پيشينه عقيدتى آريائى ها؛
اقوام آريائى به هنگام كوچ از محل اوليه خود راهى ايران و هند شدند. در آثار ((ودائى )) وجوه مشترك بسيارى از عقايد آريائيان ايرانى ديده مى شود. ((آسورا)) در متون ودائى كه احترام بسيارى دارد، همان ((اهورا)) ى ايرانى است .
سابقه تاريخى وجه مشترك عقيدتى آريائيان هند و ايران به هزار و چهار صد سال ق .م . مى رسد. پس از جدائى عقيدتى به تدريج اختلاف دينى و مذهبى حاصل شد. اين جدائى باعت گرديد كه ايرانيان نسبت به خدايان مردم هند كه ((ديو))ها بودند، ابراز بى ميلى و نفرت كنند و در مقابل ، هنديان نيز خدايان مردم ايران را پست و زشت شمرند. ((در ايران ، آغاز كار مذهب را بايد با ابتداى تاريخ آريائيها در ايران تواءم دانست . پيش از ورود آريائى ها به ايران ، در اين سرزمين اقوامى بومى مى زيستند. همچون هند كه هنوز هم هستند و طبقه نجسها را تشكيل مى دهند... بهر حال در وجود اقوام بومى ايرانى (پيش از هجوم آريائى ها) نمى توان شك كرد، كه برخى از خصوصيات نژادى ، كه هم اكنون در اطراف كرمان وجود دارد، نشان دهنده (يايادگار) نژاد بومى غير آريائى است . درباره اقوام بدوى ايران ، هيچ اطلاعى در دست نيست و جز به حدس و گمان نمى توانيم قضاوتى بكنيم كه مثلا چون بدوى بوده اند، به فتيشيسم يا انيميسم يا... معتقد بوده اند، يا در شكل تكامل يافته اش ، بت مى پرستيده اند و يا به پرستش مظاهر طبيعت مى پرداخته اند...
آريائيان پس از اشغال هند، فرهنگها و تمدنها و نظامهاى سياسى و اجتماعى بزرگ بوجود مى آورند كه نقطه مقابل مذاهبى است كه برادرانشان در ايران ساخته اند، و فرهنگ و تمدنى كه آريائيان ايران پديد آورده اند، مغاير فرهنگ و تمدنى است كه برادرانشان در هند آفريده اند... آريائيان ايران به سه قوم بزرگ تقسيم مى شوند: قسمتى در شرق خراسان سكنى گزيدند و ((پارتيان )) را تشكيل دادند. قسمتى ديگر در شمال غربى (آذربايجان تا كردستان ) قرار يافتند و به ((ماد))ها مشهور شدند. و سومين قسمت در اطراف فارس و مركز و جنوب ماندند و پارسيان خوانده شدند...
اگر ميان اريائيان اوليه هند و ايران ، در ابتداى ورودشان به اين دو سرزمين ، شباهت هايى بيابيم ، عجيب نيست ، كه هر دو از يك ريشه اند و از يكجا آمده و به سرزمينهاى متفاوتى رسيده اند... تاريخ نشان مى دهد كه مجموعه دستگاه آلهه هند (در مذهب ((ودا))) با مجموعه آلهه مذهب ((ميترائيسم ))، مشابه است . در هند ميترا ((خدا)) ست ، و در ايران ((مهر)). در آنجا ((ديو)) خداست و در اينجا ((ديو)). و در آنجا و اينجا (هر دو) ((وارونا)) خداست . تمام خدايان دو مذهب ودائى (در هند) و مهرپرستى (در ايران پيش از زرتشت ) يكى هستند. اساس ((مهرپرستى )) يا ((ميترائيسم )) بر اين اعتقاد است كه ((مهر)) خداى بزرگ است و خدايان ديگر كوچكتر از او. ميترائيسم بر اساس پرستش آتش و پرستش قواى طبيعت (مثل باد و طوفان ، خرمى و بهار، آسمان و كوه و جنگل و شب و...) و پرداختن به سحر و جادو است كه لازمه پرستش قواى طبيعت و اعتقاد به ارواح خبيث و طيب (كه دست اندر كار جهانند) است . سحر و جادو عبارت از مجموعه اعمالى است كه انسان براى در امان ماندن از ارواح خبيث و جذب ارواح طيب انجام مى دهد. مهمترين كار براى گريز و جذب ارواح نيك و بد، قربانى و نذر و حتى جنايان فراوان است ، كه سحر و جادو هميشه با جنايت همراه بوده است . حتى در ((قرن وسطى )) جنازه چهل كودك كمتر از چهل روزه در محراب كليسائى متروك در ((ورساى )) به دست آمد كه دليلى است بر جنايتكارى سحر و جادو، و بر خلاف آنچه جامعه شناسى (مثلا: دوركيم ) ادعا مى كند، ميان سحر و جادو و دين ، هيچ شباهتى نيست ، كه سحر و جادو جنبه فردى و ضد اجتماعى دارد، و مذهب جنبه اجتماعى و ضد فرد پرستى . اين است كه جادو (مطرود شرع و دين و وجدان عمومى ) همواره پنهانى و مخفيانه در انحراف و گناه زندگى مى كند، در حالى كه مذهب هميشه اجتماعى بوده و هست ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#77
Posted: 15 Aug 2017 21:30
فرقه ها و آئین ها که از ادیان منشعب گشته اند
ساینتولوژی
ساینتولوژی (به انگلیسی: Scientology) یا مکتب علم گرایی، مجموعهای از تعالیم است که رون هابارد (یا ال رون هابارد) نویسنده داستانهای علمی تخیلی آن را توسعه بخشید. علم گرایی به معنای اعتقاد به لزوم محوریت علوم تجربی و روش تجربی در همه شئون زندگی است.
در ظاهر ، این فرقه می کوشد تا به واسطه علم انسان را به خداشناسی نزدیک کند اما در نهایت مشخص شد که این فرقه بیشتر به دنبال کسب منافع شخصی رهبران خود بوده و تمامی افرادی که در آن وارد می شوند تحت سلطه ی رهبران کلیسایی آن قرار می گیرند .
ال رون هابارد
موافقان
ساینتولوژی در برخی کشورها به طور رسمی مذهب شمرده میشود. برخی از این کشورها بدین قرارند: آفریقای جنوبی، استرالیا، ایالات متحده آمریکا، هندوستان، مکزیک، نیوزیلند، پرتغال، سوئیس، تایوان، تانزانیا، ونزوئلا، زیمبابوه.
ساینتولوژی این عقیده را تقویت مینماید که انسانها ارواحی فناناپذیرند که اتصال با اصل خود را گم کردهاند. در این راستا انسان میبایست با هوشیاری کامل تمامی تجربههای تلخ زندگی خود را مرور کرده و به یاد آورد تا از آنها گذر کرده به سرچشمهٔ حیاتی خود نزدیک تر گردد.
پیروان معروف
بک هانسن، دنی مسترسون، چیک کوریا، لیزا ماری پریسلی، کریستی آلی، کاترین بل، جان تراولتا، نازنین بنیادی و تام کروز برخی از طرفداران مشهور این فرقهاند.آلکس گیبنی در فیلم مستند «روشنسازی، ساینتولوژی و زندان عقاید»، به نازنین بنیادی بازیگر ایرانیتبار هالیوود اشاره میکند که او در سال ۲۰۰۴ عضو کلیسای ساینتولوژی بوده است، و با برنامه دیوید میسکاویچ رهبر فعلی کلیسای ساینتولوژی مأموریت مییابد که با تام کروز رابطهٔ عاطفی برقرار کند. بنیادی بعداً از این کلیسا خارج میشود.
آراء مخالف
بزرگترین مخالفان این آئین در ایالات متحده را مسیحیان معتقد و اعضا سابق کلیسای ساینتولوژی تشکیل میدهند که از میان آنان تری مگو که خود به رده OT VII رسیده بود تشکیل میدهند. بسیاری معتقدند این آیین با استناد به حرفهای خود ران هابارد که اعتقاد داشت چنانچه نویسندهای میخواهد بیش از یک سنت برای هر خط نوشته درآمد داشته باشد باید دینی بیاورد، تنها برای درآمد زایی ایجاد شدهاست. کلیسای ساینتولوژی به شدت در برابر نوشتههای مخالف خود واکنش نشان میدهد و با استفاده از قانون کپی رایت و ادعای اینکه مخالفان اسرار این دین را فاش کردهاند با به دادگاه کشاندن بسیاری از مخالفان آنها را خاموش کردهاست. همچنین تعدادی قتل هم به طرفداران این دین نسبت داده میشود.
دیگر کشورها
کلیسای ساینتولوژی در شهر مالمو در سوئد
در فرانسه ساینتولوژی فرقه به شمار میرود و مبلغان حق ندارند برای آن تبلیغ کنند و هر گونه فعالیت در این زمینه ممنوع بوده و شامل جریمه و مجازات زندان میشود. ساینتولوژی همچنین در آلمان و بلژیک فرقه محسوب میشود. در سوئیس به عنوان مذهب پذیرفته نشد و کارکرد آن را تجاری دانستند. در ایران هیچ مرکز رسمی ساینتولوژی وجود ندارد.
مراحل این دین به OT معروفند و به ترتیب OT I و OT II و... نامیده میشوند. در بخش موافقان و در کشور سوئیس بعنوان مذهب پذیرفته شده. در حالیکه در این بخش کارکرد آن را تجاری عنوان نمودهاند. ممکن است در بسیاری دیگر از کشورها نیز وضعیت آن مشخص نباشد.
ساینتولوژی در ایران - عرفان حلقه
با توجه به اینکه عرفان حلقه از روی ساینتولوژی کپی برداری شده است می توان شباهت های فراوانی را بین این دو یافت . اما اصلی ترین شباهت فرقه ساینتولوژی و ایدئولوژی عرفان حلقه در موجودات درون روح انسان یا ویروس های غیر ارگانیک است که آن را جن تعبیر می کنند و فردی که وارد این فرقه ها می شود می بایست ابتدا با گذراندن مراحل سخت ، این موجودات را از خود دور کند ، در ساینتولوژی این مراحل به مراتب سخت تر از عرفان حلقه است .
افرادی که این مراحل را طی می کنند درجه بندی می شوند و در نهایت به درجه استادی می رسند . این موضوع هم در ساینتولوژی وجود دارد و هم در عرفان حلقه
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#78
Posted: 17 Aug 2017 10:58
آیین مانوی
دین مانوی آیینی عرفانی و ترکیبی از ادیان مسیحی، زرتشتی، بودایی و گنوسی بود که مانی پسر فاتک همدانی آن را در سدهٔ سوم میلادی در ایرانشهر بنیان گذارد.در این دین از مسیحیت ایده مسیح منجی وارد شدهاست و از دین زرتشتی یا زروانی اعتقاد دوگانه به نیکی و بدی.تاثیرپذیری دین مانی از مذهب بودایی نیز بصورت ورود اصل تناسخ به این مذهب مشهود و آشکار است. دین مانی برپایه ثنویت استوار است و همین مورد آن را مانند دین مندایی در رسته ادیان ایرانی قرار میدهد. در مانویت جنگ میان دو دنیای تاریکی و نور منجر به نابودی ماده و رهایی روح میشود. دنیای مادی در دین مانوی نماد تاریکی و پلیدی است و انسان که موجودی دوگانهاست (روح از دنیای روشنایی و جسم از دنیای تاریکی) میتواند به نیروهای روشنایی برای پیروزی نهایی کمک کند. این آیین در مدت کوتاهی بر پهنهٔ وسیعی از جهان آن روزگار مانند خاورمیانه، اروپا، شمال آفریقا، هند، چین و آسیای میانه سایه گستراند؛ و تا سدهٔ دهم میلادی کماکان قدرت عالمگیری خود را حفظ نموده بود. پس از آن اندک اندک از همهگیریاش کاسته شد. عناد موبدان زرتشتی با شخص مانی و آموزههایش و تکفیر پیروان این آیین عرفانی از سوی مسلمانان موجبات انحطاط مانوی گری را در جهان فراهم ساخت. کلیسای کاتولیک نیز گرایش مانویت را الحاد اعلام کرده بود. با اینحال مانویان همبستگی خود را تا مدتها حفظ نموده و به دین خود معتقد ماندند.
در آیین مانوی انسان دارای دو بعد خدایی و منور و اهریمنی و تاریک است که حاصل امتزاج نور و ظلمت در دوران آفرینش میباشد. انسان باید به روح خود که همان ذرات نور دربند است توجه نشان داده و جسم و دنیا و مافیها را به بوته فراموشی بسپارد. توجه به آنچه به روح بازمیگردد مانند میل به هنر و شکوفایی استعدادها و ذوقها و نیز محبت و برادری نوعی عبادت تلقی میشد. اعتقاد مانویان بر این بود که در پایان جهان در نبرد بزرگ بین نور و ظلمت روح بر ماده و نور بر ظلمت و خیر بر شر پیروز میشود و ارواح در بند که انوار خدایی هستند از زندان جسم و جهان آزاد شده و به سوی سرزمین روشنایی بازمیگردند. اگرچه امروزه مانویان از صحنه روزگار کنار رفتهاند و سدههاست که این دین دیگر پیروانی ندارد اما تأثیرات غیرقابل انکار آن را در عرفان اسلامی و مسیحی میتوان بازیافت.
علاقه مانویان به نوشتن آثار خود همراه با خلاقیت هنری موجب گسترش فنون کتابآرایی، نقاشی، موسیقی و خوشنویسی گردید. پیروان دین مانی که دیناور نامیده میشدند در نشر عقاید و خلاقیتهای ادبی و شاعرانه خود بسیار کوشا بودند و همین باعث بوجود آمدن ادبیات و خط مانوی شد که عمدتاً به زبانهای سُریانی، پارسیِ میانه، پهلویِ اشکانی، سُغدی، ترکی اویغوری، چینی، قبطی و یونانی بود. آثار مانویان معمولاً بر روی چرم یا پاپیروس نوشته میشد و نوشتهها با رنگ و شکل و طرح تزئین میشدند. مانی را به دلیل نگاشتن کتاب ارژنگ که سرتاسر نقاشی بود پیامبر نقاش نیز خواندهاند.
دین مانوی احتمالاً در فاصله قرون سیزدهم تا هفدهم میلادی در جنوب چین برای همیشه از میان رفت. نزدیکترین دین زنده جهان به مانویت آیین مندایی است که صابئین استان خوزستان بدان معتقد میباشند.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#79
Posted: 18 Aug 2017 22:53
دروز
دُروز یک انجمن یا فرقه مذهبی بر پایه علوم خفیه و یکتاپرستی است که سکونتگاه اصلی پیروان آن در سوریه، لبنان، فلسطین و اردن است. دروزها در سده ۱۱ میلادی از اسماعیلیان منشعب شدند و از مکاتب گنوسی و فلسفه نوافلاطونی و فلسفههای دیگر تأثیر پذیرفتهاست. دروزیان خود را اهل التوحید یا الموحدین مینامند.
تاریخ
مذهب دروزی شاخهای از فرقه اسماعیلیه میباشد که نخستین بار در سال ۴۰۸ (قمری) در قاهره در مسجد ریدان پایهگذاری شد. بنیانگذار اصلی این مذهب یک ایرانیتبار به نام حمزه بن علی بن احمد زوزنی معروف به لباد میباشد. این مذهب معتقد به الوهیت (الحاکم بامر الله) و حتی خلفای سابق فاطمی از القائم به بعد بودند و بیشتر در مناطق تیم واقع در منطقه حاصیبا در شمال بانیان، حلب غربی، کوه هرمن و کوه حوران در کشور سوریه و لبنان امروزی روبه گسترش نهاد و رشد نمود. بتدریج از سال ۴۳۵ (قمری) به بعد جامعه دروزیان به صورت یک جامعه بسته درآمد بدین صورت که نه گرونده جدیدی میپذیرفت و نه اجازه ارتداد و بازگشت از دین را به پیروانش میداد.
سکونتگاهها
دُروزیها در کشورهای گوناگونی از جمله سوریه، لبنان، اسرائیل و اردن سکونت دارند. در کشور سوریه، اکثر دُروزیها در نواحی جنوبی سوریه همچون جبل العرب یا جبل الدُروز ساکن هستند. مؤسسه مطالعات دُروزی تخمین زدهاست که حدود چهل تا پنجاه درصد از دُروزیهای جهان در سوریه سکونت دارند
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#80
Posted: 1 Sep 2017 21:20
ویکا
ویکا (یا جادوورزی (ویچکرافت Witchcraft یا کرافت)، عنوانی است که یک فرقهٔ جدید دینی را با آن مینامند.
پنتاگرام، نماد ایمان که توسط بسیاری از ویکاها مورد استفاده قرار میگیرد.
تاریخچه
ویکاها نئوپاگانهایی هستند که بستر طبیعت را میپرستند. این فرقه در سال ۱۹۵۴ به دست جرالد گارنر، جادوگر انگلیسی تأسیس شد. طبیعت در فرهنگ ویکنها به معنی هر چیزی است که بدون فشار و یا اجبار به وجود آمده باشد. رفتارهای غریزی و خدایانی که نماد این غرایز هستند مورد پرستش یعنی ستایش آنها واقع میشود. پیروی از غریزه و پایه قرار نهادن طبیعت بکر و بیشعور به عنوان ملاک رفتار خصیصهای است که این فرقه را از همه مذاهبی که در آن مسک نفس وجود دارد متمایز میکند؛ و به دلیل اینکه پایه طبیعت است کتاب و نوشتههای آنان به تجربیات شخصی علاقه خاصی نشان میدهد و برای تجربیات خاص خود یک دفتر جداگانه دارند که دفتر شهود و الهام هم به آن میگویند و گاه همین تجربیات را در دفتر اوراد و اذکار سحر به نام کتاب سایهها مینگارند.
سلنا یکی از خدایان رومی معدود که توسط ویکاها پذیرفته شده
کتاب
کتاب این فرقه کتاب سایهها نام دارد؛ که تقریرات جادوآموز از استاد خویش میباشد؛ و شامل اوراد و تعویذات سحر است.
ریشه اسم
ویکا wicca یک لغت نصرانی است که به معنی شخص حکیم میباشد. البته بعضی ریشه آن رااز جادوگری میدانند و عدهای آن را مشتق از witan که انگلیسی قدیم است به معنی حکیم میدانند.
اعتقادات
این فرقه به وجود شیطان و خدا اعتقاد ندارد و بستر طبیعت را میپرستند؛ ولی الهه و یا خدا را میپرستند هرچند این صورت الزامی نمیباشد؛ و بیشتر الهه زن را میپرستند و یک بستر اکوفمینیستی در این فرقه جریان دارد. همچنان که سلنا در تصویر از الهههای آنان است و لزومی ندارد که واقعیت خارجی داشته باشد. در اعتقاد ویکنها طبیعت محوری و عمل بر طبق غریزه سفارش میشود و برخلاف دیگر مذاهب مسک نفس از غریزه توصیه نمیشود.
ویژگیها
از خصوصیات این فرقه:
عبادت خدا و الهه یا فقط الهه
اهمیت به زن، خدای زن و کاهن زن.
مراسم سبت (یا همان شبات/شنبه یهودیت)که بر میگردد به فرقه کابالیسم
اجرای مراسم توسط بعضی از آنها به صورت عریان انجام میشود
تعداد زیادی از آنان کتابی تحت عنوان کتاب سایهها برای خود دارند که حاوی اوراد و سحرها خود میباشد و گاه در آن تجارب و خاطرات خود را هم مینویسند. البته بعضی دفترچهای جداگانه تحت عنوان شهود برای تجارب خود دارند
اخلاق ویکا
ویکا فقط یک نصیحت دارد: «تا وقتی جنبندهای را اذیت نمیکنید هر چه در سر دارید بکنید.
ادامه در پست بعدی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند