انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
مذهب
  
صفحه  صفحه 16 از 74:  « پیشین  1  ...  15  16  17  ...  73  74  پسین »

Real Islam - اسلام راستین


مرد

 
rostam91: «ما ترى یا ابن الخطاب؟»
عمر محلی از اعراب نداشته

جالبتر اینکه نظر خدا هم این بوده که اسیران رو بکشن و این مخالف مشی قران و اسلامه

این دروغهای بی سند شما

سندش رو هم نمیکن که نشه خدشه کرد غافل از اینکه از اصلش دروغه
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
بازهم از معتبرترین کتب اهل سنت

عمر در یک مناسبتی به علی علیه السلام و ابن عباس گفت :
" فلما توفی رسول الله صلی الله علیه واله ، قال ابوبکر : انا ولی رسول الله ...فرایتماه کاذبا آثما غادرا خائنا .... ثم توفی أبوبکر فقلت : انا ولی رسول الله صلی الله علیه وآله ، و ولی ابی بکر ، فرایتمانی کاذبا آثما غادرا خائنا .... "

وقتی رسولخدا ص وفات نمودند ابوبکر گفت من ولی رسول الله هستم ؛ ولی شما اعتقاد داشتید که او دروغگو ، گنهکار ، حیله گر و خائن است ..... و وقتی ابوبکر وفات نمود من گفتم ولی رسولخدا وابوبکر هستم ، باز شما اعتقاد داشتید که من دروغگو ، گنهگار ، حیله گر وخائن هستم ..." (۱)

درباره حدیث
۱ . حدیث بخوبی دیدگاه حضرت علی علیه السلام را نسبت به ابوبکر وعمر برای ما و هر انسان آزاد اندیشی بیان می نماید

۲ . حدیث جواب محکمی است بر آنانی که امروز شبهه افکنی کرده ومی گویند : شیعیان دروغ می گویند که علی علیه السلام با خلفا مشکل داشته و آنها را تائید نکرده است . بعد دلیل می آورند که اگر علی علیه السلام با آنها مشکل داشت هرگز با آنها همکاری نمی کرد


۱ . صحیح مسلم / ج ۵ / ص۱۵۲ / کتاب جهاد / باب ۱۵/ حکم الفی /حدیث ۳۳۰۲ -- فتح الباری جلد۶ صفحه ۱۴۴-- کنزالعمال جلد۷ ص ۲۴۱
۲ . صحیح بخاری / کتاب النفقات / باب حبس النفقه / حدیث ۴۹۳۹

۳ . البته این حدیث در صحیح بخاری (۲) اولین کتاب معتبر اهل سنت بعد از قرآن نیز ذکر شده است ؛ اما بخاری برای حفظ حرمت ابوبکر و عمر ، نظر علی علیه السلام و ابن عباس را که به ضرر آن دو بوده حذف کرده و به جایش کذا وکذا نوشته است .
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
در اواخر سال نهم هجرت، پیک وحی ( جبرئیل ) آیاتی از آغاز سوره توبه (برائت) را آورد و پیامبر را مأمور کرد که شخصی را روانه‌ی مکه کند تا در مراسم حجّ، این آیات را بخواند.
در این آیات، امان از مشرکان برداشته شده بود، کلیه پیمان‌ها (جز پیمان‌هایی که صاحبان آنها به پیمان خود وفادار بوده و عملاً نقض نکرده بودند) نادیده گرفته می‌شد و به سران شرک و پیروان آنها ابلاغ شده بود که ظرف چهار ماه موضع خود را در برابر آیین توحیدی اسلام مشخص کنند.

پیامبر ابوبکر را به حضور طلبید و به او مأموریت داد که همراه با چهل تن از مسلمانان به مکه برود ولی از حرکت ابوبکر به سوی مکه چیزی نگذشته بود که پیک وحی از طرف خداوند به حضور پیامبر رسید و این‌گونه پیام داد که بیزاری از مشرکان را باید یا خود پیامبر و یا کسی که «از اوست»، به مردم ابلاغ کند.

پیامبر این بار علی علیه السلام را با مرکب مخصوص خود راهی مکه کرد و او را مأموریت داد که علاوه بر قرائت آیات برائت از مشرکان، این چهار پیام را به مردم بدهد:
1- بت پرستان حق ندارند وارد خانه خدا شوند.
2- طواف با بدن برهنه ممنوع است.
3- بعد از این هیچ بت پرستی در مراسم حج شرکت نخواهد کرد.
4- پیمان کسانی که با پیامبر پیمان بسته و به آن وفادار بوده‌اند محترم است و تا انقضای دوره‌ی پیمان، جان و مال آنان در امان خواهد بود ولی به مشرکانی که با مسلمانان پیمانی ندارند و یا عملاً پیمان‌شکنی کرده‌اند از این تاریخ (دهم ذی الحجه ) چهار ماه مهلت داده می‌شود که موضع خود را روشن کنند: یا خداپرست شوند، یا خود را آماده جنگ کنند.

خداوند ابوبکر را برای ابلاغ یک سوره لایق نمیدونه

پیامبر ابوبکر را برای ازدواج با زهرا س لایق نمیدونه

خدا میگوید یا پیامبر خودت برو یا کسی از خودت و. چون خودت را بفرست و پیامبر علی را میفرستد

من دیگه هیچ چی نمیگم شما هستید و چرایی انتخاب ابوبکر به خلافت مسلمین
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
mohan1978: جالبتر اینکه نظر خدا هم این بوده که اسیران رو بکشن و این مخالف مشی قران و اسلامه

این دروغهای بی سند شما
دیروز هم گفتم انسان کور رو نمیشه بینا کرد مخصوصا اگر کوردل باشه!
rostam91: پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- به پیشنهاد ابوبکر تمایل دادند، و به سخن من تمایلی نشان ندادند، و از اسیران فدیه گرفتند، و آزادشان کردند. فردای آن روز، عمر گوید: بامدادان نزد نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- رفتم؛ ابوبکر نیز نزد ایشان بود و هر دو می‌گریستند. گفتم: ای رسول خدا، به من بازگویید چرا شما و رفیقتان گریه می‌کنید؟ اگر گریه‌ام بیاید گریه کنم، و اگر گریه‌ام نیاید به خاطر گریستن شما خود را به حال گریه درآورم! رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- فرمودند: «می‌گریم به خاطر پیامری که به یارانت عارض شده است از بابت فدیه گرفتنشان؛ عذاب و پیامد کردار ایشان نزدیک‌تر از این درخت بر من عرضه شده است!» و به درختی در آن نزدیکی اشاره کردند [1].

خداوند متعال نیز این آیه رانازل فرمود:

{مَا كَانَ لِنَبِیٍّ أَن یَكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى یُثْخِنَ فِی الأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَاللّهُ یُرِیدُ الآخِرَةَ وَاللّهُ عَزِیزٌ حَكِیمٌ (67) لَّوْلاَ كِتَابٌ مِّنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِیمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ}[2].
سند و ایه قرآن به این واضحی رو جلوی چشمش نمیبینه و میگه " دروغهای بی سند"!!!!!!!!!!
سوره انفال به تفسیر درباره جنگ بدر و اسیران اون بحث میکنه!
     
  ویرایش شده توسط: rostam91   
مرد

 
اسراء و معراج

در همین اثنا که نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- این مرحله از دعوت اسلام را پشت سر می‌گذاشتند، و آئین اسلام در نَوَسان میان موفقیت و محکومیت، به هر حال، راه خودش را باز می‌کرد، و ستارگان امید از افق‌های دور دست چشمک زدن گرفته بود؛ اسراء و معراج نیز صورت پذیرفت.

اختلاف اساسی در مسئلهٔ اسراء و معراج بر سر تعیین زمان وقوع آن است که مشتمل بر 6 قول است:

* قول اوّل آن است که اسراء در همان سالی که خداوند پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- را به کرامت نبوت تکریم فرمود، اتفاق افتاده است؛ طبری این قول را اختیار کرده است.

* قول دوّم آن است که پنج سال بعد از بعثت روی داده است؛ این قول را نَوَوی و قرطبی ترجیح داده‌اند.

* قول سوّم آن است که در شب 27 رجب سال 10 بعثت اتفاق افتاده است.

* قول چهارم آن است که شانزده ماه پیش از هجرت، یعنی در ماه رمضان سال 12 بعثت، روی داده است.

* قول پنجم آن است که یک سال و دو ماه پیش از هجرت، یعنی در ماه محرم سال 13 بعثت، اتفاق افتاده است.

* قول ششم آن است که یک سال پیش از هجرت، یعنی در ماه ربیع‌الاوّل سال 13 بعثت، به وقوع پیوسته است.

سه قول اول مردودند، به این دلیل که خدیجه -رضی الله عنها- در ماه رمضان سال دهم بعثت از دنیا رفته، و وفات وی پیش از واجب شدن نمازهای پنجگانه بوده، و اختلافی نیست در اینکه تشریع وجوب نمازهای پنجگانه در شب اسراء بوده است.

سه قول اخیر، در منابع مربوطه به گونه‌ای آمده‌اند که هیچ مستندی برای ترجیح یکی از این اقوال وجود ندارد؛ جز اینکه سیاق سورهٔ اسراء بر آن دلالت دارد که اسراء بسیار دیرتر صورت پذیرفته است.

بزرگان محدّثین به تفصیل، ماجرای اسراء را گزارش کرده‌اند؛ که ذیلاً ماحصل گزارش‌های ایشان با رعایت ایجاز و اختصار خواهد آمد:

ابن قیم گوید: رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- را با همین پیکر خاکی- بنابر صحیح - از مسجدالحرام به بیت‌المقدس شبانه سیر دادند، سوار بر براق، و جبرئیل -علیه السلام- نیز همراه آن حضرت بود. در آنجا از براق پیاده شدند، و پیشنماز جماعت انبیا شدند، و بُراق را به حلقهٔ در مسجدالاقصی بستند.

آنگاه، در همان شب، ایشان را از بیت‌المقدس به آسمان دنیا بالا بردند؛ جبرئیل برای ایشان اجازهٔ ورود گرفت، و درِ آسمان اول به روی ایشان گشوده شد. در آنجا آدم ابوالبشر را دیدند و بر او سلام کردند. آدم جواب سلام آن حضرت را داد و به ایشان خوشامد گفت، و به پیامبری ایشان اقرار کرد، و ارواح سعدا را در سمت راست خود، و ارواح اشقیا را در سمت چپ خود، به آن حضرت نشان داد.

آنگاه، ایشان را به آسمان دوم بالا بردند؛ برای ایشان اجازهٔ ورود گرفته شد. در آنجا یحیی‌بن زکرّیا و عیسی‌بن مریم را دیدند و با آن دو ملاقات کردند. یحیی و عیسی پاسخ سلام را دادند و به ایشان خوشامد گفتند، و به پیامبری آن حضرت اقرار کردند.

آنگاه، ایشان را به آسمان سوم بالا بردند، در آنجا حضرت یوسف را دیدند و بر او سلام کردند. وی نیز پاسخ سلام آن حضرت را داد و به ایشان خوشامد گفت، و به پیامبری آن حضرت اقرار کرد.

آنگاه، ایشان را به آسمان چهارم بالا بردند. در آنجا ادریس را دیدند و بر او سلام کردند. وی نیز پاسخ سلام آن حضرت را داد و به ایشان خوشامد گفت، و به پیامبری آن حضرت اقرار کرد.

آنگاه ایشان را به آسمان پنجم بالا بردند. در آنجا هارون ‌بن عمران را دیدند و بر او سلام کردند. وی نیز جواب سلام آن حضرت را داد و به ایشان خوشامد گفت و به پیامبری ایشان اقرار کرد.

آنگاه، ایشان را به آسمان ششم بالا بردند. در آنجا موسی ‌بن عمران را ملاقات کردند و بر او سلام کردند. وی نیز پاسخ اسلام آن حضرت را داد و به ایشان خوشامد گفت و به پیامبری آن حضرت اقرار کرد.

وقتی از آسمان ششم گذشتند، موسی گریست. به او گفتند: چرا گریستی؟ گفت: گریستم به خاطر آنکه پسر نوجوانی که پس از من مبعوث شده است، از امّت او شمار بیشتری نسبت به امت من وارد بهشت می ‌شوند!

آنگاه، ایشان را به آسمان هفتم بالا بردند. در آنجا ابراهیم -علیه السلام- را ملاقات کردند و بر او سلام کردند. وی نیز جواب سلام آن حضرت را داد و به ایشان خوشامد گفت و به پیامبری ایشان اقرار کرد.

آنگاه ایشان را به سدره المنتهی برکشیدند. دیدند که میوه ‌های آن همانند خوشه ‌های خرمای هَجَر است، و برگهای آن همانند گوشهای فیل؛ آنگاه پروانه ‌هایی طلایی آن را فراگرفتند؛ و نور و رنگهای گوناگون در آن مشاهده شد، و حالت آن تغییر کرد؛ چنانکه هیچیک از آفریدگان خداوند قادر نیست که آن را از فرط زیبایی وصف کند. آنگاه برای آن حضرت بیت‌ المعمور برافراشته شد، و چنان شد که هر روز هفتاد هزار فرشته وارد آن می ‌شدند که دیگر بار باز نمی‌گشتند. آنگاه، آن حضرت را به بهشت برین بردند. در آنجا رشته ‌های مروارید را مشاهده کردند، و دیدند که خاک بهشت مُشک است؛ و آن حضرت را بالا بردند تا به جایگاهی رسیدند که صدای حرکت قلم‌ها بر الواح شنیده می‌شد.

آنگاه، آن حضرت را به نزد جبّار جلّ جلاله بالا بردند. آنقدر به خدا نزدیک شدند که فاصلهٔ آن حضرت به اندازهٔ دو کمان بود یا کمتر؛ و در آن حالت، خداوند هر آنچه را که خواست وحی کند به بنده‌اش وحی کرد، و پنجاه نماز در شبانه‌ روز بر او واجب کرد.

رسول‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- بازگشتند و در راه بازگشت به موسی برخوردند. به ایشان گفت: خدای تو به چه چیز تو را امر فرمود؟ گفتند: به پنجاه نماز! گفت: امّت تو تاب آن را ندارند. نزد خدای خودت بازگرد و از او برای امتت تخفیف بگیر! آن حضرت روی به جبرئیل کردند؛ چنانکه گویی می‌خواهند با او مشورت کنند. جبرئیل اشارتی کرد به این معنا که آری، اگر می‌خواهی! جبرئیل آن حضرت را بالا برد تا به نزد جبّار تبارک و تعالی رسانید. این متن روایت بخاری در بعضی طُرُق روایت اوست؛ و خداوند جبّار، ده نماز را به او تخفیف داد. سپس فرود آورده شدند تا بار دیگر به موسی برخوردند، و به او بازگفتند. گفت: نزد خدای خودت بازگرد و باز هم از او تخفیف بگیر! پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- همچنان میان موسی و خداوند عزوجل در رفت وآمد بودند، تا نمازهای یومیه را به پنج نماز کاهش دادند. موسی به ایشان دستور داد که بازگردند وتخفیف بگیرند. امّا ایشان گفتند: من از خدای خودم شرم کردم؛ من خشنودم و تسلیم اوامر او هستم! وقتی دور شدند، منادی ندا در داد: فریضهٔ مرا اجرا کردی و برای بندگان من تخفیف گرفتی

ابن قیم، پس از آن، اختلافی را که در باب دیدار آن حضرت با خداوند تبارک و تعالی وجود دارد یادآور شده، و در این ارتباط، سخن ابن تیمیه را آورده است. حاصل این مبحث آن است که دیدار با چشم سر به هیچ وجه به ثبوت نرسیده است، و این مطلبی است که هیچیک از صحابه قائل به آن نشده‌اند؛ دو روایت نیز که از ابن عباس رسیده است که یکی دلالت بر مطلق رؤیت دارد و دیگری دلالت بر رؤیت با چشم دل، و با هم منافاتی ندارند.

ابن‌قیم، سپس می ‌افزاید: امّا اینکه خداوند متعال در سورهٔ نجم فرموده است: {ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى}غیر از آن نزدیک شدنی است که در قصّهٔ اسراء مطرح است آنکه در سورهٔ نجم آمده است، عبارتست از نزدیک شدن جبرئیل و چرخش و گردش جبرئیل، چنانکه عایشه و ابن‌مسعود گفته‌اند، و سیاق آیات سورهٔ نجم نیز بر آن دلالت دارد؛ امّا دُنُوّ و تَدَلّی در حدیث اسراء صریح در آن است که دُنُوّ و تَدَلّی خداوند تبارک و تعالی است، و در سورهٔ نجم اصلاً به آن پرداخته نشده است، بلکه در آنجا چنین آمده است که:

{وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى (13) عِندَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى﴾

واین جبرئیل است که حضرت محمد -صلى الله علیه وسلم- وی را با صورت اصلی‌‌اش دو بار دیدند: یکبار در زمین و یکبار در سدرة المنتهی؛ والله اعلم

در برخی روایات آمده است که در شب معراج نیز بار دیگر سینهٔ آن حضرت را شکافته‌اند.

و در اثنای این سفر آسمانی، آن حضرت مشاهدات فراوانی داشته‌اند:

* شیر و شراب به آن حضرت پیشنهاد شده، و ایشان شیر را انتخاب کرده‌ اند، و به آن حضرت گفته شده است که: به فطرت راه یافتی! یا: فطرت را برگزیدی! این را بدان که اگر شراب را برگرفته بودی امّت تو به بیراهه می‌‌رفتند!

* آن حضرت چهار جویبار را دیدند که از چشمه‌ای مجاور ریشهٔ سدره المنتهی جاری شده‌اند: دو جویبار آشکار و دو جویبار پنهان؛ آن دو جویبار آشکار، نیل و فرات بودند. عنصر اصلی آن دو؛ و آن دو جویبار پنهان، دو جویبار در بهشت بودند. شاید مشاهدهٔ نیل و فرات اشاره به پای گرفتن اسلام در این دو منطقه بود؛ والله اعلم.

* مالک، خازن جهنم، را دیدند، که هیچ نمی‌خندد، و بر چهرهٔ او اثری از شادی و شادمانی نیست؛ همچنین بهشت و دوزخ را مشاهده کردند.

* به ستم خورندگان اموال یتیمان را مشاهده کردند که لب و دهان آنان همانند دهان اشتران است و پاره‌های آتش را که همانند قطعه‌های سنگ است در دهانشان می‌اندازند و از مقعدشان خارج می‌شود.

* رباخواران را مشاهده کردند که شکمهای بزرگی دارند، آن چنان که به خاطر بزرگی شکم‌‌هایشان نمی‌‌توانند از جایشان حرکت کنند، و فرعونیان به هنگام عرضه بر آتش از کنار آنان می‌‌گذرند و آنان را لگد می‌کنند.

* زناکاران را مشاهده کردند که در برابرشان گوشت فربه و پاکیزه نهاده‌‌اند، و در کنار آن گوشت بی‌رمق و متعفّن؛ و آنان گوشت بی‌رمق و متعفّن را می‌خورند، و گوشت فربه و پاکیزه را وا می‌گذارند.

* زنانی را که بچه‌هایشان را به مردانی که واقعاً پدر آن بچه ‌ها نیستند، می‌بندد، مشاهده کردند که آنان را به سینه‌هایشان آویزان کرده‌اند.

* در طول ماه، به هنگام رفت و برگشت، کاروانی از مکّیان مشاهده کردند، و به آنان کمک کردند تا اشتری را که گم کرده بودند پیدا کنند؛ و در حالی که آنان خواب بودند، از ظرف سرپوشیدهٔ آنان آب نوشیدند و همچنان ظرف خالی را به صورت پوشیده وانهادند، و این، نشانه‌‌ای برای درستی ادّعای ایشان در بامداد لیلة ‌الاسراء گردید .

ابن قیم گوید: بامداد روز بعد، رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- به میان قوم و قبیلهٔ خویش آمدند و برای آنان بازگفتند که خداوند عزّوجل آیات کُبرای خود را به ایشان نشان داده است.

تکذیب و آزار و شکنجهٔ آنان نسبت به آن حضرت افزوده شد. از آن حضرت درخواست کردند که بیت‌المقدس را برای ایشان وصف کنند. خداوند بیت‌المقدس را در برابر دیدگان آن حضرت آشکار گردانید، و ایشان مستقیماً زوایا و جوانب آن را مشاهده می‌کردند و برای مردم بازمی‌گفتند و آنان نمی‌توانستند هیچیک از گفته‌های ایشان را رد کنند.

راجع به آن کاروانی که در بین راه به هنگام رفت و برگشت مشاهده کرده بودند، نیز با آنان سخن گفتند، و به آنان بازگفتند که چه وقت آن کاروان به مکّه می‌رسد، و نیز به آنان بازگفتند که اشتری که پیشاپیش کاروان در حرکت است چه رنگ است؛ و همانگونه روی داد که آن حضرت گفته بودند. اما، این آیات و معجزات جز بر گریزپایی آنان نیافزود، و جز ناسپاسی و کفرورزی عکس‌العمل دیگری نشان ندادند.

گویند: وجه تسمیهٔ ابوبکر به «صدّیق» همین بوده است که وی این رویداد را تصدیق کرد، در حالیکه همه مردم آن را تکذیب کردند .

موجزترین و گویاترین تعبیری که در قرآن کریم برای بیان علت و جهت این سفر شبانه آمده، این سخن خداوند متعال است که فرمود:

{لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا}.

«تا برخی از آیات خود را به او نشان بدهیم!»

این همان سنّت دیرینهٔ خداوند در ارتباط با پیامبران پیشین است؛ چنانکه می‌‌فرماید:

{وَكَذَلِكَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِیَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ}.

«و این چنین به ابراهیم نشان می‌‌دهیم ملکوت آسمانها و زمین را... تا اینکه وی از یقین دارندگان باشد.»

همچنین، خطاب به موسی -علیه السلام- می فرماید:

{لِنُرِیَكَ مِنْ آیَاتِنَا الْكُبْرَى} «تا اینکه آیات کبرای خودمان را به تو نشان دهیم!»

در ارتباط با حضرت ابراهیم -علیه السلام- مقصود از این ارائهٔ آیات را در عبارت {وَلِیَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ} بیان فرموده است. به عبارت دیگر، وقتی دانسته ‌های پیامبران با مشاهدهٔ عینی آیات الهی مُستند می‌گردد، به مقام عین‌الیقین می ‌رسند؛ چنانکه حدّ و اندازه آن بیان کردنی نیست. آنجا که عیان است چه حاجت به بیان است؛ و شنیدن کی بود مانند دیدن؟!

این چنین است که پیامبران در راه خدا چیزهایی را تحمل می ‌کنند که دیگران تاب تحمل آن را ندارند؛ و تمامی نیروها و توانمندهای دنیوی در نظر آنان به مثابهٔ بال پشه‌ای می‌گردد، و محنت‌ها و آزارهای این جهانی را به هیچ روی اهمیت نمی‌دهند.

رازها و حکمت‌هایی که در آن سوی این سفر شبانهٔ زمینی- آسمانی نهفته است، جای بحث و گفتگو دربارهٔ آنها کتابهای مربوط به فلسفه و اسرار شریعت است.

در عین حال، حقایق و مفاهیم آشکارتر و ساده‌تری نیز از سرچشمهٔ این سفر پربرکت می ‌جوشد، و برفراز بوستان و گلستان سیرهٔ نبوی -صلى الله علیه وسلم- فوّاره می ‌زند و بر طراوت آن می‌افزاید، که به نظر می‌ رسد جا داشته باشد که برخی از آنها را با رعایت ایجاز در اینجا درج کنیم:

عزیزان اهل قرآن در سورهٔ اسراء مشاهده می‌کنند که خداوند داستان اسراء حضرت محمد -صلى الله علیه وسلم- را تنها در یک آیه یاد کرده است، آنگاه به گزارش تبهکاری‌‌ها و رسوایی‌هایی قوم یهود پرداخته، و آنگاه یادآور شده است که:

{إِنَّ هَـذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ} .

«این قرآن همواره همگان را به هر آنچه درست‌ترین است رهنمون می‌‌گردد.»

چه بسا وقتی انسان این آیات را می‌ خواند، چنان پندارد که میان این آیات ارتباطی وجود ندارد؛ امّا هرگز چنین نیست. خداوند متعال با این سبک بیان خواسته است اشاره فرماید به اینکه اسراء در محل بیت‌المقدس به وقوع پیوسته است تا نشانه‌ای باشد از آنکه قوم یهود خیلی زود از اریکهٔ رهبری جامعهٔ انسانی به زیر خواهند آمد؛ زیرا، آنان جرائمی سهمگین را مرتکب شده‌اند که برای باقی ماندن بر اریکهٔ رهبری بشریت مجالی باقی نگذاشته است، و خداوند این منصب را عملاً به رسول‌الله -صلى الله علیه وسلم- منتقل خواهد گردانید، و هر دو مرکز دعوت ابراهیمی را به آن حضرت اختصاص خواهد داد.

اینک زمان آن فرا رسیده است که رهبری روحانی و معنوی از امّتی به امّت دیگر انتقال پیدا کند؛ از امّتی که تاریخ خویش را با نیرنگ و خیانت و تبهکاری و ستم آکنده است، به امتی که سرشار از نیکی‌ها و خیرات و برکات است، و پیامبر آن امت همچنان از وحی قرآن برخوردار است؛ قرآنی که {یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَم}!

امّا، چگونه این رهبری منتقل می‌شود، در حال که رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- رانده شده و آواره در فراز و نشیب کوههای مکّه در تکاپوست؟! این سؤال، خود پرده از روی حقیقت دیگری برمی‌گیرد، و آن اینکه دوران نخستین این دعوت اسلامی نزدیک است که پایان پذیرد و سرانجام گیرد، و از این پس، دوران دیگری آغاز خواهد گردید که از هر جهت با دوران نخستین متفاوت است. به همین جهت می‌بینیم که برخی آیات در سورهٔ اسراء مشتمل بر هشدارهای بی‌پرده و تهدیدهای شدید نسبت به مشرکان است:

{وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُواْ فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیراً (16) وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِن بَعْدِ نُوحٍ وَكَفَى بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیرَاً بَصِیراً﴾[11].

«آری، هرگاه اراده کنیم که اهالی شهری را به هلاکت برسانیم و اثری از آثار آن شهر برجای نگذاریم، رفاه‌زدگان آن شهر را وامی‌داریم تا در آن شهر به تبهکاری و بی‌بندوباری بپردازند؛ آنگاه سخن ما درباره آنها تحقق یابد؛ آنگاه آن شهر را از بیخ و بن زیروزبر کنیم! چه بسا امتها و ملتها که پس از قوم نوح به هلاکت رسانیده‌ایم؛ و خدای تو برای رسیدگی به گناهان بندگانش با آن آگاهی و بینشی که دارد، بسنده است!»

از سوی دیگر، در کنار این آیات، آیات دیگری را مشاهده می‌کنیم که آیین‌های تمدّن و اصول و مبانی زندگانی اجتماعی و روش‌ها و شیوه‌های بنیادین سازندگی جامعهٔ اسلامی را به مسلمانان یاد می‌دهند؛ چنانکه گویی مسلمانان به سرزمینی وارد شده‌اند، و در آن مأوا گرفته‌اند، که در آنجا بر همهٔ امور خویش از هر جهت مسلط شده‌اند، و به انسجام و وحدتی دست یافته‌اند که آسیای جامعهٔ نوپایشان بر محور آن به گردش درمی‌آید! این خود اشارتی است به این مطلب که رسول‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- دیری نمی‌پاید که به ملجأ و مأمنی اطمینان بخش دست پیدا می‌کند که در آنجا کارهایش و فعالیت‌ها را استقرار بخشد، و آنجا را مرکزی برای نشر و گسترش دعوت خویش در سراسر جهان قرار دهد. این یکی از آن اسرار نهان است که در این سفر مبارک نهفته است و از آنجا که به زمینهٔ بحث ما مرتبط است، بهتر آن دیدیم که بیان شود.

با توجه به همین حکمت و امثال آن، معتقدیم که رویداد اِسراء اندکی پیش از بیعت عَقبهٔ اُولی یا در فاصلهٔ دو پیمان عَقَبه صورت پذیرفته است؛ والله اعلم.
     
  
مرد

 
چگونگی بعثت پیامبر (صلی الله علیه وسلم)

در غار حراء

حضرت محمد -صلى الله علیه وسلم- به سن چهل سالگی نزدیک می‌شدند؛ و هر اندازه بر ژرفای بینش و گسترهٔ اندیشهٔ ایشان افزوده می‌شد، شکاف عقلانی و فکری میان ایشان با مردم هم روزگارشان نیز بیش از پیش افزایش می‌یافت؛ و بیشتر اوقات دوست می‌داشتند که با خویشتن خلوت کنند. آب و غذایی با خود برمی‌داشتند و به غار حراء- واقع در جبل‌النور، در فاصلهٔ دو میل تا مکه- می‌رفتند.

غار حراء غار تنگ و باریکی است به درازای چهار ذراع که پهنای آن یک و سه چهارم ذراع فلزی است. سراسر ماه رمضان را همه ساله در غار حراء اقامت می‌کردند، و اوقات خویش را به عبادت خداو تفکر و تأمل در اطراف صحنه‌های عبرت‌آموز آفرینش در محیط زندگانی خویش، و دست قدرت و ابتکاری که همواره در ماورای این صحنه‌ها و در خود این صحنه‌ها در کار است، می‌گذرانیدند.

آن حضرت هرگز زمان اندیشهٔ خود را به دست افکار و عقاید سست و بی‌پایه و اساس قوم و قبیلهٔ خویش نداده بودند؛ اما، در عین حال، راه روشن و روش مشخص، و مسیر معینی نیز پیش روی نداشتند که به آن دل‌ ببندند و آن را بپسندند و برگزینند.

این گوشهٔ عزلت اختیار کردن، خود گوشه‌ای از تدبیر خداوندی در کار این بندهٔ برگزیدهٔ خدای بود، تا این بریدن از سرگرمی‌ها و اشتغالات زمینی و هیاهوی زندگانی بشری، و اندیشه‌های حقیر آدمیزادگان، نقطهٔ تحولی باشد برای آماده شدن ایشان در ارتباط با مسئولیت و رسالت عظیمی که در انتظار ایشان بود، و از این راه، بتوانند آمادگی لازم را برای کشیدن بار امانت بزرگ الهی و دگرگون ساختن چهرهٔ زمین و تنظیم مسیر تاریخ پیدا کنند.

خداوند، از سه سال پیش از تفویض مقام رسالت به ایشان، این عزلت گرایی را برای ایشان تدبیر فرموده بود، و آن حضرت هر از گاهی به مدت یک ماه در پناه این گوشه‌نشینی روزگار می‌گذرانیدند، و با روح سرگردان هستی دمساز می‌شدند، و راز سر به مهر این عالم وجود را مورد تأمل و تدبر قرار می‌دادند، تا آن زمانی که موعد همرازی با این گنجینهٔ اسرار غیبی به اذن خداوند فرا برسد [1].

جبرئیل، امین وحی

همینکه چهل سال تمام از عمر شریف آن حضرت گذشت- که قلهٔ کمال است، و گفته‌اند: پیامبران همگی در این سن مبعوث به رسالت می‌شوند- طلایه‌های نبوت آشکار، و اثار پیامبری در وجود آن حضرت مشهود بود، از جمله اینکه در مکه تخته‌سنگی بود که بر آن حضرت سلام می‌کرد؛ رؤیاهای صادقه مشاهده می‌کردند؛ و هرگاه که خواب می‌دیدند، نوری را در عالم خواب همانند سپیدی صبحگاهان می‌دیدند؛ تا اینکه بر این منوال، شش ماه گذشت.

اگر مدت رسالت و نبوت حضرت ختمی مرتبت -صلى الله علیه وسلم- را بیست و سه سال درنظر بگیریم، این رؤیاهای صادقانه برای آن حضرت، در واقع امر، یکی از اجزاء چهل و شش گانهٔ دوران نبوت و پیامبری محسوب می‌گردد. این سومین ماه رمضانی بود که حضرت محمد -صلى الله علیه وسلم- در غار حراء عزلت می‌گزیدند، و خداوند در این ماه رمضان اراده فرمود که رحمت بی‌منتهای خود را بر اهل زمین ارزانی فرماید، و آن حضرت را با اعطای مقام پیامبری گرامی داشت، و جبرئیل را با آیاتی از قرآن کریم به نزد ایشان فرو فرستاد [2].

با بررسی قرائن و شواهد و دلایل مختلف، می‌توانیم سالروز بعثت پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- را شامگاهان دوشنبه بیست و یکم رمضان، مطابق با دهم اگوست سال 610 میلادی، شب هنگام، معین سازیم که در آن اوان، ایشان دقیقاً چهل سال قمری و شش ماه و دوازده روز از عمر شریفشان می‌گذشته است که با 39 سال شمسی و 2 ماه و 20 روز برابر خواهد بود [3].

اینک، گوش فرادهیم، ببینیم عایشهٔ صدیقه -رضی الله عنها- سرگذشت این رویداد عظیم را که نقطهٔ آغاز پیامبری نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- بوده، و از آن نقطه است که شب‌های دراز و تیره و تار و ظلمات کفر و ضلالت به سپیده دم ایمان و هدایت پیوسته‌اند؛ همان نقطهٔ آغازی که مجرای هستی را تغییر داده، و خط‌مشی تاریخ را تعیین کرده است. ام‌المؤمنین عایشه -رضی الله عنها- گوید:

نخستین بار که نزول وحی بر رسول خدا آغاز گردید، به صورت رؤیای صادقه و در خواب بود. آن حضرت مکرر در عالم خواب منظرهٔ طلوع فجر و شکافتن نیزه‌های براق نور خورشید تاریکی‌های شب تار را، مشاهده می‌کردند. اندک اندک، به خلوت گزیدن از مردم و دوری کردن از غوغای شهر علاقمند شدند. هرچند وقت یک‌بار، به غار حراء می‌رفتند و در آنجا خلوت می‌کردند و به تحنث (عبادت) می‌پرداختند. غالبا، مقداری آب و غذا با خود می‌بردند و چندین شب متوالی در غار می‌ماندند و نزد خانواده‌شان بازنمی‌گشتند؛ گاه نیز، پیش از موقع به نزد خدیجه بازمی‌گشتند و برای چند شب دیگر آب و غذا برمی‌داشتند و دوباره به غار حراء می‌رفتند؛ تا آنکه در یکی از آن روزها که وی در غار حراء به سر می‌بردند، پیک حق به سراغ ایشان آمد.

فرشتهٔ وحی به نزد آن حضرت آمد و گفت: «اقرأ»؛ بخوان! گفتند: «ما انا بقاری» من خواندن نمی‌دانم! می‌فرمایند: جبرئیل مرا دربرگرفت و محکم فشار داد، به حدی که بی‌تاب شدم. آنگاه رهایم کرد و این بار گفت:

{اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِی خَلَقَ (1) خَلَقَ الْأِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ (2) اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ (3) الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ (4) عَلَّمَ الْأِنْسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ}[4].

رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- در حالی که قلبشان به شدت می‌طپید، نزد خدیجه بنت خویلد رفتند و گفتند: «زملونی! زملونی!» بپوشانیدم! بپوشانیدم! آن حضرت را در گلیمی پوشانیدند تا هراس و وحشت ایشان پایان پذیرفت، و به خدیجه گفتند: «ما لی؟» چه بر سر من آمده است؟! و ماجرا را برای خدیجه تعریف کرد و گفتند: «لقد خشیت علی نفسی» به شدت بر خویشتن ترسیده‌ام!

خدیجه گفت: نه، هرگز! به خدا سوگند! خداوند هیچگاه تو را تنها نخواهد گذاشت؛ تو صلهٔ رحم می‌کنی؛ و بار ناتوانان را بر دوش می‌کشی، و به مستمندان رسیدگی می‌کنی؛ و مهمان‌نواز هستی، و در راه حق مردمان را یاری می‌رسانی!

خدیجه آن حضرت را برداشت و با خود برد، تا بر ورقه بن نوفل بن اسد بن عبدالعزی پسر عموی خدیجه وارد گردانید. وی مردی بود که در عهد جاهلیت نصرانی شده بود، و کتابت عبرانی را نیک می‌دانست و آیات انجیل را هر اندازه که خدا می‌خواست بنویسد به عبرانی می‌نوشت. اکنون دیگر پیرمردی کهنسال بود و از دو چشم نابینا شده بود.

خدیجه به او گفت: ای پسرعمو، بشنو، ببین برادرزاده‌ات چه می‌گوید! او بازگفت. ورقه به آن حضرت گفت: این همان ناموسی است که خداوند او را بر موسی نازل گرده است. ای کاش من به هنگام دعوت تو تازه جوانی بودم! ای کاش من زنده باشم آنگاه که قوم و قبیله‌ات تو را از شهر و دیارت آواره می‌سازند! رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- گفتند: «اَوَ مُخرجی هُم؟» مگر آنان مرا اخراج می‌کنند؟!

گفت: آری، هیچ مردی تاکنون همانند آنچه را که تو آورده‌ای نیاورده است، مگر آنکه همگان با او دشمنی آغاز کرده‌اند! اگر روزگار تو را دریابم تو را یاری شایسته‌ای خواهم کرد!

آنگاه طولی نکشید که ورقه از دنیا رفت، و فترت وحی نیز آغاز گردید [5].


[1]- برای متن کامل این سرگذشت، نک: صحیح البخاری، ح 3؛ سیرهٔ ابن‌هشام، ج 1، ص 235-236 و دیگر کتابهای تفسیر و حدیث و سیره. گویند: عبدالمطلب نخستین کسی بوده است که تحنث در غار حراء را پیش گرفته، و همه ساله همینکه ماه رمضان فرا می‌رسیده بر غار حراء فراز می‌آمده، و سرتاسر ماه رمضان بینوایان را اطعام می‌کرده است؛ نکـ: الکامل، ابن اثیر، ج 1، ص 553.

[2]- ابن حجر گوید: بیهقی گزارش کرده است که طول مدت رؤیاهای صادقه شش ماه بوده است، بنابراین، آغاز پیامبری آن حضرت به همین رؤیاهای صادقه و همزمان با ماه ربیع‌المولود، در سن چهل سالگی ایشان بوده، و آغاز نزول وحی بر آن حضرت در بیداری، ماه رمضان بوده است؛ نک: فتح الباری، ج 1، ص 27.

[3]- سیره‌نویسان در ارتباط با تعیین نخستین ماه گرامیداشت حضرت محمد -صلى الله علیه وسلم- به نبوت از سوی خداوند و فرو فرستادن وحی بر آن حضرت، اختلاف فراوان دارند. عده زیادی از سیره‌نویسان بر آن شده‌‌اند که ماه ربیع‌الاول بوده است؛ گروه دیگری از آنان بر آن‌اند که ماه رمضان بوده است؛ برخی نیز گفته‌‌اند: ماه رجب بوده است. ما ترجیح داده‌ایم که ماه رمضان بوده باشد؛ به دلیل این آیهٔ شریفه که می‌فرماید: {شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ} (البقرهٔ: 185). و این آیه شریفه دیگر که می‌فرماید: {إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَة الْقَدْرِ}. (القدر: 1) ). که درنتیجه شب قدر در ماه رمضان قرار می‌گیرد، و شب قدر همان شبی است که در آیه 2، سوره دخان، خداوند درباره آن می‌فرماید: {إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَة مُبَارَكَة إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِینَ}. (الدخان: 3). و نیر به دلیل آنکه اقامت آن حضرت در غار حراء در ماه رمضان بوده، و واقعه نزول جبرئیل بر ایشان نیز در همین ماه بوده است؛ چنانکه همگان می‌دانند. قائلان به آغاز نزول وحی در ماه رمضان نیز در باب تعیین دقیق این روز با یکدیگر اختلاف دارند، و روایات در این زمینه مختلف است. بعضی گفته‌‌اند: روز هفتم، برخی گفته‌اند: هفدهم، و بعضی دیگر نیز گفته‌اند: هجدهم. ابن اسحاق و برخی دیگر از سیره‌نوسان بر آن‌اند که این روز، روز هفدهم بوده است؛ اما، ما ترجیح دادیم که روز بیست و یکم بوده باشد، به این دلیل که تمامی سیره‌نویسان یا اکثر آنان متفق‌القول‌اند بر اینکه بعثت رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- در روز دوشنبه اتفاق افتاده است؛ چنانکه آن حضرت خود فرموده‌اند: «فیه ولدت و فیه أنزل علی» و به روایت دیگر: «ذاك یوم ولدت فیه و یوم بعثت أو أنزل علی فیه» (صحیح مسلم، ج 1، ص 368؛ مسند احمد، ج 5، ص 297، 299؛ بیهقی، ج 4، ص 286، 300: حاکم نیشابوری، ج 2، ص 62). روز دوشنبه در ماه رمضان نیز در آن سال مطابق بوده است با روز هفتم؛ روز چهاردهم؛ روز بیست و یکم، و روز بیست و هشتم؛ از سوی دیگر، بنا به دلالت احادیث صحیح، شب قدر جز با یکی از شبهای فرد در دهه آخر رمضان منطبق نمی‌گردد، و شب قدر در محدوده این شبها جابه جا می‌شود. اگر این آیهٔ شریفه را که می‌فرماید: {إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَة الْقَدْرِ}. با روایت ابوقتاده که می‌گوید بعثت آن حضرت روز دوشنبه بوده است، کنار هم بگذاریم، همچنین با مراجعه به تقویم تطبیقی که موارد مطابقت روز دوشنبه را با ایام رمضان در آن سال تعیین می‌کند؛ برای ما یقینی شده است که بعثت حضرت رسول اکرم -صلى الله علیه وسلم- شب هنگام، شامگاه روز 21 رمضان بوده است.

[4]- علق : 1-5.

[5]- صحیح‌البخاری، ح 3، بخاری این روایت را با اندک اختلافی در عبارت در کتاب التفسیر و کتاب تعبیر الرؤیا، ح 3392، 4953- 4957، 6982؛ صحیح مسلم، کتاب الایمان، ح 252.
     
  

 
L
     
  
مرد

 
sepanta_7: برادر عزیز اعراب چند قرن تو ایران بودن پس اگه تحمیلی بود به همه ی مردم تحمیل میکردن
فرهنگ و زبان ایرانی غنی بود چون کسانی مثل فردوسی داشت
به حسنی مبارک گفتن چرا مصر با تمدن و قدمت زیاد هویت و فرهنگ و زبان خودشو از دست داد در جواب گفت چون مصر کسی را مانند فردوسی ایران نداشت
sepanta_7: مردم ایران ۳ بار تا اونجایی که من میدونم اساسی از نظر ژنتیکی و نژادی مختلط شدن....حمله ی اسکندر به ایران...حمله ی اعراب به ایران ....حمله ی مغول ها به ایران

منم میدونم اما فقط باعث شده فرهنگ و دینشون تحول پیدا کنه اما در نژاد و اصل ایرانی بودن تاثیری نداشته،یعنی اینطوری بگم که الان کشورهای دیگه ایران رو جدا از عرب میدونن چون ایران رو با زبان فارسی میشناسن
     
  
مرد

 
mohan1978: عذر میخوام ظاهرا لحن من گنگ است

نه مثل اینکه لحن من گنک است مقایسه بیناین دون نگاه نشان دهنده عقب افتادگی احکام دینی اسلام نسبت به زمان خودش بوده mohan1978: اسلام با شعار مساوات اومد و اثبات هم کرد چون به مرور برده داری نسخ شد و ببینید چقدر از امور منوط به ازاد کردن برده و ینده بود وچقدر این بزرگواران بنده ازاد کردند به هر بهانه

اما اینکه بخواهند مردم رو از اون جهل و ظلمات خارج کنند مرحله به مرحله بوده
دراسلام اصل برعبودیت وبندگی است این حرفهاکه اسلام شعاربرابری داده چیزیست که امروزه درباره اسلام ادعامیشه پیامبرش که ازنسل قریش بود امامانش هم همینطور بعد درمورد امامان هم جالبه که امامت به طورموروثی بود کاش چندتاامام لااقل از قبیله دیگه داشتیم تایه ذره مفهوم عدالت ومساوات رو تورفتاراین اسلامیون عدالت خواه میدیدیم حتی بین زن ومردخودشون هم تبعیض قایل بودند چطور شراب و بت پرستی رو درهمون زمان حرام اعلام کردند واتفاقی نیفتاد این ادعاکه برده داری رو نمیشدبه یکباره برداشت روازکجامیدونستند مگه علم غیب داشتند مگه کوروش اونوبایک دستوربرنداشت مگه ابراهیم لینکلن تدریجی برده داری رولغوکرد؟ حتی رضاشاه هم به یکباره دستورلغوربرده داری روداد اگراین کفارنبودند هیچ وقت برده داری لغونمیشد ازادکردن بنده هم به بهانه های مختلف جای بحث داره چون توبهانه های اون هم تبعیض دیده میشه مثل ازادکردن بنده مومن نه هربنده ای یابهانه های که به ندرت رخ میده مثل اینکه ازروی خطادست به قتل زده باشه مگرچندمورد قتل براثرخطارخ میده یادرکناربنده ازادکردن دوانتخاب دیگه مثل سه روز روزه داری وطعام دادن مسکین اورده شده mohan1978: ضمنا حتما در ایران باستان هم قوانینی خواهیم یافت که مغایر رفتار و هنجارهای امروز باشه که البته اون زمان هنجار بوده
مادرست به همین دلیل بادین مخالفیم چون دین اخلاق رومطلق میدونه مااخلاقی که از توافق واستدلال وسبک وسنگین کردن نظریه های حقوقی وسیاسی میایند رو میپسندیم نمونه های اون درعصرجدید همین لغوبرده داری برابری زن ومرد ملایمت مهربانی باحیوانات آزادی دین وعقیده است
     
  
مرد

 
sepanta_7: مردم ایران ۳ بار تا اونجایی که من میدونم اساسی از نظر ژنتیکی و نژادی مختلط شدن....حمله ی اسکندر به ایران...حمله ی اعراب به ایران ....حمله ی مغول ها به ایران
این اصلا برداشت درستی نیست

اختلاط ژنتیکی نبوده

این حرف اصالت ایرانی ها رو زیر سوال میبره

اگه قرار بود با هر حمله خصوصیات ژنتیک ما تغییر کنه دوره های حمله افغان رو هم یادتون رفته

کسانی بهر ترتیب با این متجاوزان ازدواج کردند داردای مشخصه های بسیار واضح در چهره هستن که قابل تمایز است

sepanta_7: برادر عزیز اعراب چند قرن تو ایران بودن پس اگه تحمیلی بود به همه ی مردم تحمیل میکردن
تحمیل شد ....اینهمه کلمه عربی ...اما در جنوب بخاطر هم مرزی بیشتر نفوذ کرد مخصوصا که اعراب قوانین خاصی گذاشتن مثلا عمر گفته بود کسی حق نداره در ممالک عربی فارسی حرف بزنه و مردم جنوب غرب هم بخاطر رفت و امدها و تجارت مجبور بودن

sepanta_7: عزیز یه چیزی رو باید درک کنین که در قدیم قوم پیروز علاوه بر تحمیل زنان با زور و فشار علاوه بر تحمیل دین و فرهنگ خودشون با برقراریه رابطه ی جنسی
با همه این اتفاقات اما نژاد ژرمن هنوز مشخصا وجود داره

در ایران هم همه این اتفاقات افتاد ام او فرزندان از لحاظ ظاهری متمایز بودن و البته اصالت ایرانی ها هم باقی موند

چیزی که شما میگی نسل کشی که چند باری در دنیا اتفاق افتاده و مشخصات دیگه ای داره و در ایران اتفاق نیفتاده

sepanta_7: دوست عزیز یعنی اعرابه منطقه ی خلیج فارس آدم نیستن؟؟درسته توشون آدمه بد هستش اما همه جا ادمه خوب پیدا میشه
همه قبول دارن که ادم بد و خوب همه جا هست

اما هر تباری به چیزی مشهور میشن و این بی دلیل نیست

اسکاتلندی میگن خسیسه ...معلومه که همشون خسیس نیستن ولی این خصوصیت در اونها زیاده

یا میگن اصفهانی مقتصد هستن معلومه که همشون اینجوری نستن و ولخرج هم دارن اما این خاصیت اغلب اونهاست

اعراب هم به جهل و وحشی گری معروفن گرچه بین اونها انسانهای وارسته هم هستن ولی عموما خشن و جهل رو دارن
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
صفحه  صفحه 16 از 74:  « پیشین  1  ...  15  16  17  ...  73  74  پسین » 
مذهب
مذهب

Real Islam - اسلام راستین

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA