ارسالها: 1509
#311
Posted: 30 Nov 2013 10:29
ametis: ضمنا باز که بیوگرافی نویسی شروع شد
هیچکار نکردن بهتر است از چیزهای بی فایده کپی کردن
طاقت دیدن خصوصیات یاران پیامبر اینقدر سخته؟! اینقدر میزارم تا برات حل بشه
در ضمن تو تاپیک خرافه که نذاشتم دارم اسلام راستین رو ترویج میکنم
صحابه گرامی رسول الله:یاران پیامبر که معاندان آنها را مرتد می دانند که بودند،می خواهیم زندگی نامه یاران پیامبر رو بخونیم چون به خیلی از مردم گفته نشده اونها چه فداکاریهائی کردند
جعفر بن ابی طالب ( رضی الله عنه)۱
همراه با ملائک در بهشت با دو بال پرواز میکند
محمد رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم)
حال ما در مورد کسی صحبت میکنیم که ظاهر و اخلاقش بسیار شبیه ظاهر و اخلاق پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بود. او کسی بود که فقرا و مساکین بخاطر مهربانیش از دیدن او خوشحال میشدند... او مردی بود که همراه با ملائک در بهشت با دو بال پرواز میکند... او صاحب نسب کریمی است... او پسر عموی رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) یعنی جعفر بن ابی طالب بود.
چه صفحهای که عقلها را شگفتزده و متحیر میکند.
این صفحه صادقانهای است که با جعفر بن ابی طالب ( رضی الله عنه) در آن زندگی میکنیم.
او بزرگ شهیدان و دارای شأن و مقام بزرگ و بارزترین چهره مبارزان، ابوعبدالله پسر عموی رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) و برادر علی بن ابی طالب بود، و ده سال از علی بزرگتر بود[1].
بیایید تا داستان را با هم از ابتدا آغاز کنیم: وقتی که ابوبکر صدیق ( رضی الله عنه) ایمان آورد، دریافت که اسلام امانت بزرگی است و از نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به عنوان یک داعی خداوند بیرون رفت و همه مردم را به سوی خدا و بهشت او فرا میخواند، بهشتی که نه چشمی نظیرش را دیده، و نه گوشی نظیر آن را شنیده، و نه به ذهن کسی خطور کرده است.
و جعفر بن ابی طالب و زنش اسماء بنت عمیس از جمله کسانی بودند که توسط او مسلمان شدند، و اسلام آنها قبل از رفتن رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به خانه ارقم بود.
قبل از اینکه به سخن در باب جعفر ( رضی الله عنه) بپردازیم، لازم است که به چندی از مناقب و فضایلی که او به آنها دست یافته بپردازیم.
مناقب و مدالهای شرافتی که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به گردن او آویخت
اگر بخواهیم به مناقب و فضایل او اشاره کنیم، کلام به درازا میانجامد، اما به مقدار اندکی از آن بسنده میکنیم، و کم و اندک آن نیز اگر بر تمام مردم روی زمین تقسیم شود، قلبهای آنان را پر از غبطه و سعادت و سرور میکند.
محمد بن اسامه از پدرش نقل میکند که گفت: جعفر و علی و زید بن حارثه با هم جمع شده بودند، جعفر گفت: من محبوبترین شما نزد رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) هستم، و علی گفت: من محبوبترین شما نزد رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) هستم، و زید گفت: من محبوبترین شما نزد رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) هستم. گفتند: بیایید با هم نزد رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) برویم و از او سؤال کنیم. اسامه بن زید میگوید: آمدند و از او اجازه گرفتند. گفت: برو ببین کیستند. گفتم: جعفر و علی و زید هستند. چه میگویی پدر؟ گفت: به آنها اجازه بده و آنها وارد شدند و گفتند: چه کسی نزد تو محبوبترین است؟ گفت: فاطمه. گفتند: از میان مردان؟ گفت: اما تو ای جعفر شبیهترین فرد از لحاظ اخلاق و قیافه به من هستی - و تو از من و شجره من هستی - و اما تو ای علی داماد من و پدر نوههایم هستی و من از توام و تو از منی. و اما تو ای زید مولای من هستی و از منی و به سوی من میآیی و محبوبترین قوم نزد من هستی[2].
ابوهریره ( رضی الله عنه) میگوید: بعد از رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) هیچ کس به اندازه جعفر بن ابوطالب مثل او کفش نپوشیده و مثل او سوار مرکب نشده است[3].
یعنی در بخشش و کرم.
در میان بنی عبد مناف پنج نفر بودند که زیاد به رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) شباهت داشتند و آنها عبارتند از: ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب، که پسر عموی رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) و برادر رضاعی او بود.
قُثم بن عباس بن عبدالمطلب که او نیز پسر عموی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بود.
سائب بن عبید بن عبد یزید بن هاشم جد امام شافعی :.
حسن بن علی، نوه رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) او از همه این پنج نفر شباهت بیشتری به رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) داشت.
و جعفر بن ابی طالب، برادر امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب.
سنت تبدیل ناپذیر
بار دیگر به داستان معطری باز میگردیم که قلبها را مملو از غبطه و سعادت و سرور میکند... وقتی که جعفر و زنش بلافاصله ایمان آوردند، قریش خبر اسلام آوردن آنها را شنیدند و آنها نیز از شکنجهها و اذیتهای قریش در امان نبودند که جز خدا کسی از آن آگاه نیست، ولی آنها بر این آزار و اذیتها صبر کردند، چون آنها میدانستند که بلا، سنت ثابت و تغییر ناپذیر است و راه بهشت پوشیده با بلایا و مصائب است، و اینها چند ساعت بیشتر نبود که خداوند تمام تلخیها و اذیتهای آنها را در بهشت جبران میکند.
پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) میفرماید: در روز قیامت ثروتمندترین و مرفهترین افراد دنیا را از جهنم فرا میخوانند و به آنها گفته میشود: آیا خیری دیدهاید، آیا نعمتی به شما رسیده است؟ میگوید: خیر، قسم به خدا. و فقیرترین و درماندهترین فرد دنیا را از بهشت فرا میخوانند و به او گفته میشود: ای پسر آدم! آیا رنجی یا دردی داری؟ آیا اصلاً به تو سختی رسیده است؟ میگوید: خیر، قسم بخدا، هیچگاه شدت و سختی را ندیدهام[4].
فرار به سوی خدا
وقتی که رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) دید که اصحابش بلا و سختی زیادی را تحمل میکنند و او خودش بخاطر جایگاهی که نزد خدا و عمویش ابوطالب دارد، سالم است، و نمیتواند که مانع آزار و اذیت دیدن آنها شود به آنها گفت: به سرزمین حبشه بروید، چرا که در آنجا پادشاهی دادگر حکومت میکند و آنجا سرزمین راستگویان است تا اینکه خداوند گشایشی برای شما حاصل کند[5].
پس اصحاب رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) از ترس فتنه به سرزمین حبشه رفتند، و از ترس دینشان فرار کردند، و این اولین هجرت در اسلام بود. وقتی که قریش دیدند که اصحاب رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) در امنیت و سلامت به حبشه رسیدهاند و در آنجا ساکن شدهاند، با هم تصمیم گرفتند که عدهای را نزد نجاشی بفرستند و آنها را برگردانند، تا آنها را دچار فتنه کنند و از محل امن و آرام آنجا بیرون کنند. سپس عبدالله بن ابی ربیعه و عمرو بن عاص بن وائل را همراه با هدایایی نزد نجاشی فرستادند[6].
ملاقات او با نجاشی و شجاعت او در راه حق
این جعفر بن ابی طالب است که در مقابل نجاشی ایستاد تا با کلام حق که برای همه مسلمانان باعث خیر و نیکی شد، با او صحبت کند.
ام سلمه میگوید: وقتی که مکه بر ما تنگ شد و اصحاب رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) اذیت شدند و بلاهای زیادی را دیدند و رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) نتوانست آن اذیتها را از آنها دفع کند، در حالی که خودش در میان قومش و عمویش محفوظ بود و از آزار و اذیتهایی که به اصحاب میرسید به او نمیرسید. رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) به آنها گفت: در سرزمین حبشه پادشاه عادلی وجود دارد، به آنجا بروید تا خداوند گشایشی را برای آنها حاصل کند و ما به آنجا رفتیم و از بهترین خانه به بهترین همسایه رفتیم و دینمان را حفظ کردیم[7].
در روایتی آمده که گفت: وقتی که به سرزمین حبشه رسیدیم، نجاشی را بهترین همسایه یافتیم که ما و دینمان را حفظ کرد و خداوند را عبادت میکردیم و اذیت نمیشدیم، و چیز ناخوشایندی نمیشنیدیم. وقتی که این خبر به قریش رسید تصمیم گرفتند که چند نفر را نزد نجاشی بفرستند و هدایایی را از کالاهای مکه برای او ببرند، و بهترین چرمها را برای آنها بردند، و هیچ کشیشی باقی نمانده بود که هدیهای برای او نیاورند. سپس اینها را همراه عبدالله بن ابی ربیعه و عمرو بن عاص فرستادند و آنها را به هدفشان امر کردند و به آنها گفتند: به هر کشیشی قبل از آنکه با نجاشی صحبت کنید، هدیه بدهید، سپس بگذارید که نخست آنها به شما سلام کنند، گفت: پس آنها از مکه بیرون آمدند تا به نجاشی رسیدند در حالی که ما نزد او در راحتی به سر میبردیم. کسی از کشیشان او باقی نمانده بود که به او هدیه نداده باشند، قبل از اینکه با نجاشی صحبت کنند، و به هر یک از کشیشان گفتند که: چند نفر از جوانان سفیه ما از دین خود جدا شدهاند و به دین شما نیز نگرویدهاند و دین تازهای آوردهاند، و نه ما آنها را میشناسیم و نه شما آنها را میشناسید. بزرگان قوم ما، ما را فرستادهاند که آنها را برگردانیم. پس هنگامی که با پادشاه سخن گفتیم، او را قانع کنید که آنها را به ما تسلیم کند، و با آنها سخن نگوید، چون قوم آنها از شما به آنها آگاهترند. آنها پذیرفتند. سپس هدایا را به نجاشی تقدیم کردند و او قبول کرد و گفتند:
ای پادشاه، جوانان سفیهی از ما به شما پناه آوردهاند و دین قومشان را رها کردهاند و به دین شما نیز نگرویدهاند و دین جدیدی آوردهاند که نه شما میشناسید و نه ما میشناسیم. و بزرگان و پدران و عموها و طایفه آن قوم ما را فرستادهاند تا آنها را برگردانیم، چرا که آنها نسبت به شما از اینها آگاهترند.
ام سلمه میگوید: برای عبدالله بن ابی ربیعه و عمرو بن عاص[8] چیزی بدتر از این نبود که نجاشی به سخن مسلمانان گوش بدهد. کشیشان اطرافش گفتند: راست میگویند ای پادشاه. قومشان از شما به آنها عالمترند، پس آنها را به شهر و قوم خود برگردانید.
نجاشی عصبانی شد و گفت: نه قسم بخدا. هیچگاه آنها را به شما تسلیم نمیکنم چون اینها به من پناه آوردهاند و من را بر دیگران ترجیح دادهاند، باید آنها را احضار کنم و در مورد آنچه که اینان میگویند، از آنها سؤال کنم، پس اگر چنانکه شما میگویید، بودند. آنها را به شما بر میگردانم، و اگر غیر از این بود آنها را به شما تسلیم نمیکنم و تا زمانی که اینجا باشند در امان هستند.
سپس به دنبال اصحاب رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) فرستاد و آنها را فرا خواند.
وقتی که فرستاده او آمد، مسلمانان جمع شدند و گفتند: چه بگوییم؟ گفتند میگوییم قسم بخدا ما نمیدانیم و آنچه را که نبی ما به آن امر کرده میگوییم. وقتی که آمدند، نجاشی اسقفهای خود را فرا خواند و آنها کتابهایشان را گشودند.
نجاشی از آنها پرسید و به آنها گفت: این چه دینی است که قومتان را رها کردهاید و وارد دین ما و هیچ فرد دیگر نیز نشدهاید؟
کسی که با او صحبت کرد، جعفر بی ابی طالب ( رضی الله عنه) بود، به او گفت: ای پادشاه، ما قومی بودیم که در جاهلیت زندگی میکردیم، و بت میپرستیدیم، و مردار میخوردیم، و فاحشه انجام میدادیم، و صله رحم را قطع میکردیم، و با همسایگان بدرفتاری میکردیم، قویتران ما به ضعفای ما ظلم میکردند، و ما بر این حال بودیم تا خداوند رسولی را از خودمان برای ما فرستاد که نسب، صداقت، امانت و عفت او را میشناختیم. ما را به سوی خداوند دعوت کرد تا او را بپرستیم و تنها او را عبادت کنیم و آنچه را که پدرانمان از سنگ و بت میپرستیدند رها کنیم، و ما را به راستگویی و امانتداری و صله رحم و نیکی با همسایگان و دوری از محرمات و خونریزی و فاحشه و دروغگویی و خوردن مال یتیم و تهمت امر میکرد. و ما را امر کرد که تنها خداوند را بپرستیم و کسی را شریک او قرار ندهیم، و ما را به نماز و روزه، و زکات نیز امر کرد.
(کارهای اسلام را برای او برشمرد) و ما نیز او را تصدیق کردیم و به او ایمان آوردیم، و برای آنچه که از نزد خداوند آورده بود تابع او شدیم. پس ما نیز خداوند را عبادت کردیم و کسی را شریک او نکردیم، و حلال و حرام را رعایت کردیم، و قوم ما بر ما دشمن شدند، و ما را شکنجه و عذاب دادند، تا ما را از خداپرستی به بتپرستی برگردانند، و خبائث را برای ما حلال کنند. وقتی که به ما ظلم کردند و بر ما سخت گرفتند، و میان ما و دینمان فاصله ایجاد کردند، ما به شهر شما پناه آوردیم و شما را بر دیگران ترجیح دادیم، و مشتاق به همسایگی شما شدیم، و امیداریم که نزد شما به ما ظلم نشود.
نجاشی به او گفت: آیا از آنچه که از جانب خداوند آمده چیزی به همراه دارید؟
جعفر به او گفت: آری. نجاشی گفت: برایم بخوان. جعفر از ابتدای سوره مریم: ﮋ ﭑ ﭒ ﮊ. (مریم: 1) برای او خواند.
وقتی که این آیات را شنیدند، نجاشی به گریه افتاد به طوری که ریشش خیس شد و اسقفان نیز گریه کردند به طوری که مصحفهایشان خیس شد. سپس نجاشی به آنها گفت: قسم بخدا این و آنچه که عیسی آورده از یک منبع واحد آمدهاند بروید، قسم بخدا آنها را به شما نمیسپارم.
وقتی که بیرون رفتند، عمرو بن عاص گفت: قسم بخدا فردا چیزی میگویم که ریشه آنها قطع شود. عبدالله بن ابی ربیعه که از او باتقواتر بود گفت: این کار را نکن، چرا که آنها از اقوام ما هستند هر چند که مخالف ما باشند، گفت: قسم بخدا به آنها میگویم که اینها گمان میکنند که عیسی بن مریم بنده خداست. سپس فردا نزد نجاشی آمد و گفت: اینها درباره عیسی بن مریم سخن زشتی را میگویند، پس به دنبال آنها فرستاد و در مورد آنچه که آنها میگویند، سؤال کرد.
آنها با هم جمع شده و به همدیگر گفتند که چه بگوییم وقتی که در مورد عیسی بن مریم از شما سؤال کردند؟
گفتند: قسم بخدا آنچه را که خداوند گفته و پیامبرش آورده، میگوییم هر چه که میشود مهم نیست.
هنگامی که وارد شدند، نجاشی گفت: در مورد عیسی بن مریم چه میگوئید؟
جعفر بن ابی طالب گفت: آنچه را که نبی ما آورده میگوئیم. او بنده خدا و رسول او و روح خدا و کلمه خدا بود که خداوند به مریم القاء کرد.
نجاشی تکه چوب باریکی را برداشت و گفت: قسم بخدا به اندازه این چوب بین سخن تو و واقعیت عیسی بن مریم اختلاف وجود ندارد. کشیشان با شنیدن این سخن خشمگین شدند. نجاشی گفت: قسم بخدا اگر عصبانی هم شوید، کاری نمیتوانید بکنید، بروید و در کشور من امنیت داشته باشید، هر کس شما را اذیت کند، ضرر میکند(سه بار تکرار کرد). و دوست ندارم که یک کوه طلا به من بدهند و یکی از شما را در مقابل آن اذیت کنم.
ابن هشام میگوید: نجاشی گفت: هدایای آنها را به آنها برگردانید، نیازی به آن نیست، قسم بخدا خداوند هنگام دادن این پادشاهی به من از من رشوه نگرفت، تا من بخاطر این مسئله رشوه بگیرم که آنها را به شما بدهم. آنها با ناراحتی بیرون رفتند و ما در بهترین خانه با بهترین همسایه ماندیم.
قسم بخدا ما در همین حال بودیم تا اینکه کسی بر سر پادشاهی با او منازعه کرد. قسم بخدا ما در آن لحظه هیچ غصهای غیر از آن نداشتیم که او بر نجاشی غالب شود و مردی بیاید که حق ما را به اندازه نجاشی نشناسد. نجاشی و دشمنش آماده جنگ شدند و فقط نیل میان آنها حائل شده بود. اصحاب رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) گفتند: چه کسی میرود تا از این جنگ خبر بیاورد؟ زبیر بن عوام ( رضی الله عنه) گفت: من میروم. در حالی که کم سن و سالترین آنها بود. او را در ظرفی در آب انداختند و به سمت نیل، محل جنگ آن دو به راه افتاد، پس رفت تا به آنها رسید. گفت: به درگاه خداوند متعال برای نجاشی دعا کردیم تا بر دشمنش غالب شود. در نهایت حکومت حبشه در دست او باقی ماند، و ما در نزد او در بهترین حال بودیم تا اینکه نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بر گشتیم[9].
ای صاحبان کشتی شما دو هجرت دارید
از ابوموسی ( رضی الله عنه) نقل شده که گفت: خبر هجرت رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) به ما رسید و ما در یمن بودیم و ما نیز به نزد آنها هجرت کردیم و من کوچکترین آنها بودم. که یکی از آنها ابوبرده و دیگری ابورهم بود. همراه پنجاه و چند نفر بودیم (یا گفته است که همراه 53 یا 52 نفر از قومم بودیم) که سوار بر کشتی شدیم و کشتی ما در حبشه با نجاشی و جعفر بن ابی طالب مواجه شد و با او به راه افتادیم تا همگی با هم هنگام فتح خیبر نزد رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) رسیدیم. و عدهای از مردم به ما اهل کشتی گفتند: در هجرت از شما پیشی گرفتیم، و اسماء بنت عمیس - از کسانی که همراه ما بود - بر حفصه همسر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) وارد شد و او نیز همراه مهاجران به حبشه هجرت کرده بود، پس عمر نیز بر حفصه وارد شد و اسماء نزد او بود. عمر وقتی که اسماء را دید گفت: این کیست؟ گفت: اسماء بنت عمیس، عمر گفت: آیا این از جمله مهاجران حبشه یا اهل کشتی است؟ اسماء گفت: آری. گفت: ما در هجرت از شما پیشی گرفتیم و ما از شما به رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) شایستهتر هستیم. او ناراحت شد و گفت: خیر قسم بخدا این گونه نیست شما همراه رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) بودید، گرسنه شما را سیر میکرد و جاهلان شما را نصیحت میکرد، در حالی که ما در سرزمین دور حبشه بودیم و این بخاطر خدا و رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) بوده است. و قسم بخدا نمیخورم و نمیآشامم قبل از اینکه این سخن تو را به رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) اطلاع دهم. ما اذیت میشدیم و میترسیدیم و این را نیز به ایشان خواهم گفت، و قسم بخدا دروغ نخواهم گفت.
وقتی که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آمد، گفت: ای نبی خدا عمر چنین و چنان گفته است. گفت: تو به او چه گفتی؟ گفت: چنین و چنان گفتم. گفت: آنها از شما شایستهتر نیستند، آنها یک هجرت دارند در حالی که شما دو هجرت دارید. اسماء میگوید: ابوموسی و مسافران کشتی گروه گروه به سراغم میآمدند و درباره این حدیث سوال میکردند؛ و هیچ چیز در دنیا برای آنها از این حدیث زیباتر و شیرینتر نبود[10].
فردا دوستان را ملاقات میکنیم
بعد از اینکه جعفر و همسرش ده سال در کشور نجاشی در امنیت و آرامش و سعادت و بدون قید و اذیت، خداوند را عبادت میکردند، بار دیگر به مدینه برگشتند و گامهایشان از باد پیشی گرفت که بخاطر دیدن پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و شوق دیدار خدا بود و تا پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) از فتح خیبر برنگشت، او را ملاقات نکردند.
از شعبی نقل شده که گفت: جعفر بن ابی طالب ( رضی الله عنه) در روز فتح خیبر نزد رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) آمد، و رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) میان چشمان او را بوسید و گفت: نمیدانم به کدامیک بیشتر خوشحال باشم، به فتح خیبر یا آمدن جعفر؟[11].
خوشحالی مساکین از آمدن جعفر
خوشحالی فقرا از آمدن جعفر ( رضی الله عنه) نیز کمتر از خوشحالی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نبود.
چرا که جعفر ( رضی الله عنه) از جمله کسانی بود که با فقرا و بیچارگان بسیار مهربان بود.
ابوهریره ( رضی الله عنه) میگوید که مردم میگفتند: ابوهریره از رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) زیاد روایت میکند، بخاطر این که من همیشه ملازم رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) بودم و به همین دلیل گرسنه میماندم و لباس مناسبی نداشتم و خادمی نیز نداشتم، تا جایی که از شدت گرسنگی به شکمم سنگ میبستم، و مهربانترین مردم با فقرا جعفر بن ابی طالب بود، به دیدار ما میآمد و آنچه در خانه داشت را به ما میداد تا بخوریم[12].
ویرایش شده توسط: rostam91
ارسالها: 1495
#313
Posted: 1 Dec 2013 09:41
جعفر س از معدود مواردی است که شیعه هم اون رو از یاران با وفای پیامبر میداند
ضممنا پاک کردن صورت مسئله بوسیله سیاه کردن صفحات چیزی رو حل نمیکنه اونهم با روایات اهل سنت
مناظره جذاب شیخ بهائی رحمه الله با عالم سنی
محمدبن حسین عبدالصمد معروف به ((شیخ بهائى )) از علماى معروف و از مفاخر جهان تشیّع در قرن دهم و یازدهم هجرى است که بسال
1031 ه.ق از دنیا رفت و قبرش در مشهد در جوار مرقد شریف حضرت رضا(ع ) است .
او در یکى از سفرهاى خود، با یکى از علماى اهل تسنّن ملاقات نمود، و خود را در مقابل او، در ظاهر شافعى وانمود کرد. آن دانشمند اهل
سنّت که از علماى شافعى بود، وقتى که دانست شیخ بهائى ، شافعى است ، و از مرکز تشیّع (ایران ) آمد، به او گفت : ((آیا شیعه براى اثبات
مطلوب و ادعاى خود، شاهد و دلیل دارد؟))
شیخ بهائى گفت : من گاهى در ایران با آنها روبرو شده ام مى بینم آنها براى ادعاى خود شواهد محکمى دارند.
دانشمند شافعى گفت : اگر ممکن است یکى از آنها را نقل کنید.
شیخ بهاء گفت مثلا مى گویند: در صحیح بخارى (که از کتب معتبر اهل سنت است ) آمده ، پیامبر (ص ) فرمود:
فاطمة بضعة منّى من اذاها فقد آذانى و من اغضبها فقد اغضبنى .
(فاطمه (س ) پاره تن من است ، کسى که او را آزار دهد، مرا آزار داده و کسى که او را خشمگین نماید مرا خشمگین نموده است .))
و در چهار ورق دیگر در همان کتاب است :
و خرجت فاطمة من الدنیا و هى عاضبة علیهما.
(و فاطمه وفات کرد در حالى که نسبت به ابوبکر و عمر، خشمگین بود.))
جمع این دو روایت و پاسخ به این سؤال طبق مبناى اهل سنّت چگونه است ؟
دانشمند شافعى در فکر فرو رفت (که با توجه به این دو روایت ، نتیجه این است که آن دو نفر، عادل نبودند پس لایق مقام رهبرى نیستند) پس از ساعتى تاءمل گفت : گاهى شیعیان دروغ مى گویند، ممکن است این هم از دروغهاى آنها باشد، به من مهلت بده امشب به کتاب ((صحیح بخارى )) مراجعه کنم ، و صدق و کذب دو روایت فوق را دریابم ، و در صورت صدق ، پاسخى براى سؤ ال فوق پیدا کنم .
شیخ بهاء مى گوید: فرداى آن روز، آن دانشمند شافعى را دیدم و گفتم ، مطالعه و بررسى تو به کجا رسید؟
او گفت : همانگونه که گفتم ؛ شیعه دروغ مى گویند، زیرا من صحیح بخارى را دیدم هر دو روایت فوق در آن مذکور است ، ولى بین نقل این دو روایت ، بیش از پنج ورقه فاصله است ، در حالى که شیعه مى گفتند: چهار ورق فاصله است !!براستى عجب پاسخى ؟ و شگفت مغلطه اى ، منظور وجود این دو روایت در آن کتاب است ، خواه بین نقل آن دو روایت پنج ورق فاصله باشد یا پنجاه ورق ، چه فرق مى کند؟!
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
ارسالها: 1495
#314
Posted: 1 Dec 2013 09:45
سئوال امیر المومنین علی علیه السلام از عایشه
این متن نامهاى که امام علی علیه السلام پیش از جنگ جمل در نزدیکى بصره به طلحه و زبیر و عائشه نوشته است : (1)«تو اى عائشه!
1- تو با سر پیچى از دستور خدا و پیامبرش از خانهات بیرون آمدى؟
2- بدنبال کارى که تو موظف بانجامش نیستى و بعهدهات واگذار نشده است؟
3-آنگاه ادعا میکنى که میخواهى جامعه مسلمین را اصلاح کنى!؟
4-بمن جواب بده که زنان را با فرماندهى سپاه و رزم آورى با مردان چکار؟
5- با جنگ انداختن میان اهل قبله (مسلمانان) و ریختن خون بناحق؟!
6- تو علاوه بر این ادعاى خونخواهى عثمان را دارى، این به تو چه ربطى دارد؟ عثمان از قبیله بنى امیه است و تو از قبیله تیمى؟
7- وانگهى تو همانى که دیروز در میان انبوه اصحاب پیامبر (ص) میگفتى: نعثل را بکشید خدا او را بکشد، او کافر شده است، و اکنون بخونخواهى او برخاستهاى؟بنابر این از خدا بترس و بخانهات بر گرد، و حجاب بر خویشتن فرو آویز، و السلام».
پی نوشت:
(1) تذکرة الخواص: ص 69فی کتاب لأمیر المؤمنین علیه السلام کتبه لمّا قارب البصرة إلى طلحة و الزبیر و عائشة: «و أنت یا عائشة فإنّک خرجت من بیتک عاصیة للَّه و لرسوله تطلبین أمراً کان عنک موضوعاً، ثمّ تزعمین أنّک تریدین الإصلاح بین المسلمین، فخبّرینی ما للنساء وقود الجیوش و البروز للرجال، و الوقوع بین أهل القبلة و سفک الدماء المحرّمة؟ ثمّ إنّک طلبت على زعمک دم عثمان، و ما أنت و ذاک؟ عثمان رجل من بنی أُمیّة و أنت من تیم، ثمّ بالأمس تقولین فی ملأ من أصحاب رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم: اقتلوا نعثلًا قتله اللَّه فقد کفر، ثمّ تطلبین الیوم بدمه؟ فاتّقی اللَّه و ارجعی إلى بیتک، و اسبلی علیک سترک، و السلام»
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
ارسالها: 315
#317
Posted: 14 Dec 2013 21:00
RONIN: يكي ديگر از افتخارات بزرگ ايين حنيف اسلام كه احكامش براي تمام قرون و اعصار از زمان نوح و دايناسورها !! تا زمان ظهور اقا!!! امده ازدواج با دختر نه ساله يا بهتر بگيم تجاوز قانونيه مثلا يك مرد ميانسال به يك كودك است!!!
این چه ربطی به اسلام داره؟تو هند کم از این چیزا وجود داره؟اونا هم مسلمون هستند؟
قبل از اینکه دین رو محکوم کنیم باید به عقل خودمون رجوع کنیم
من خانواده بسیار مذهبی دارم ولی اگه واسه خواهرم که زیر ۱۸ سالشه خواستگار بیاد پدرم خونه رو رو سرش خراب میکنه
پ با این حساب پدر من چندان معتقد به اسلام نیست ها؟
موضوع اصلی تو این اتفاقات فرهنگ و سطح سواده در ضمن این اتفاقات بیشتر در مذاهب مختلف سنی دیده میشه و در شیعه بسیار کم و اغلب نادر هست
به نظر من کسی که حداقل تحصیلات رو داشته باشه هرگز همچین کاری نمیکنه
حالا میخواد مسلمون باشه یا کافر
به بعضیا هم باید گفت عزیز من...!!!!!!
برخورد من با تو در حد شعورته
سکوتم به خاطر شخصیت خودمه. وگرنه تو خیلی وقته زیر رادیکالی!!!!
.
.
.
بعضی چیزا لیاقت میخواد که خدا رو شکر تو نداشتی...
ارسالها: 315
#319
Posted: 14 Dec 2013 23:30
RONIN: در اسلام عزیز شما باید مقلد یک ایت الله باشید و زیاد احتیاج به عقل ندارید و اگر هم کسی با عقل خودش یک مسئله ای رو خلاف بدونه به جرم مخالفت با ملا و محاربه با خدا باید به مرگ محکوم شود
نه اینجوری که شما میگین نیست
محکمات و چیزهایی که که کاملا واضح هستند احتیاج به تقلید ندارن
تو سنی مذهب ها که تقلید ندارن چرا این امور شایع هستش و بیشتره؟
RONIN: امثال تو بین ایرانی ها زیادند و به خاطر شستشوی مغزی که در سنین حساس (هفت تا چهارده سالگی ) در ایران و در مدرسه و خانواده شده اند فکر می کنند همه چیزهای درست مال اسلام است و حاضر نیستند واقعیت اسلام و تاریخ را بپذیرند
متاسفم که بدون هیچ شناختی از طرف مقابلت اونو محکوم میکنی شما از کجا میدونی که من دین دارم
من تو عمرم یک رکعت نماز نخوندم خیلی زیاد هم در مورد اسلام مطالعه کردم و برخلاف شما که فک میکنی تمام بدبختی های ما ریشش از اسلامه من فک میکنم بدبختی های ما ریشش از نادانی و جهله
اگه من شستشوی مغزی شده باشم شما که از من بدتری با این نحوه بحث کردنت
RONIN: اتفاقا در اسلام چون زن ادم حساب نمی شود اختیار ازدواج دختر باکره برای همیشه در اختیار پدر است حتی اگه دختر چهل سالش باشد
بازم میگم این موضوع چه ربطی به اسلام داره؟در ضمن برای همیشه به عهده پدر نیست با حکم دادگاه میتونه ازدواج کنه
RONIN: به هر دلیل مالی
دلیل مالی چه ربطی به اسلام داره؟من عرضه ندارم پول دربیارم که به اسلام مربوط نیست
RONIN: مهم اینست که در کشور های متمدن ازدواج دختر زیر ۱۸ ممنوع است
امیدوارم تو ایران هم این اتفاق بیوفته
به بعضیا هم باید گفت عزیز من...!!!!!!
برخورد من با تو در حد شعورته
سکوتم به خاطر شخصیت خودمه. وگرنه تو خیلی وقته زیر رادیکالی!!!!
.
.
.
بعضی چیزا لیاقت میخواد که خدا رو شکر تو نداشتی...
ارسالها: 1495
#320
Posted: 15 Dec 2013 00:14
RONIN: در اسلام عزیز شما باید مقلد یک ایت الله باشید و زیاد احتیاج به عقل ندارید و اگر هم کسی با عقل خودش یک مسئله ای رو خلاف بدونه به جرم مخالفت با ملا و محاربه با خدا باید به مرگ محکوم شود
شما که چیزی از اسلام نمدونی و آشتایی هم نداری هر چند وقت یکبار منتظری یک اتفاق تازه بیفته حالا از فرهنگ و اجتماع واقتصاد
از وضعیت دزدی برخی اقایون تا فحش دادن به لیونل مسی
بعد طبق عقده های دیرین که نمیدونم سرچشمه اش از کجاست ولی اصلا طبیعی نبیت
بیای و با داد و بیداد و تمسخری که عمیقا ریشه در طرز فکر شما داره همه چیز رو به اسلام نیبت بدی و بری
تو که این حرفها رو میزنی یک کم هم احکام اسلام رو بخون
دین به کنار ...خدا به همه مردم عقل و شعور داده ....این ازدواج ها بیشتر به فقر فرهنگی و اداب ورسوم اقوام برمیگرده
من اولا امار داده شده رو اصلا قبول ندارم ...نه منبع داره و همه هم میدونن هیچ کس نمیتونه غیر دولت تو ایران امار بده چون دولت نمیذاره
من مشهدی هستم و حتی یک مورد از همچین ازدواج هایی در اطراف خودم ندیدم و نشنیدم
دوستانی هم که به شهر های اونا اشاره شد بیان و بگن ایا واقعا همچین چیزی دیدن
حالا احکام اسلامی
۱- در ازدواج رضایت دختر و پسر شروط اول است و بعد رضایت والدین مطرح میشود که در اسلام بخاطر غالب بودن احساسات بر دختران اجازه پدر هم شرط اصلی است که اگر دختر به بلوغ فکری و جسمی و مالی برسه رضایت پدر دیگر شرط نیست
۳-در اسلام مسئله کفو بودن بسیار اهمیت دارد و تاکید بر ازدواج زودهنگام است هرچه زودتر بهتر اما نه ازدواج با فاصله های سنی زیاد بلکه کفویت یکی از معانیش تناسب سن است
۴- در اسام هر فرد میتواند هر گاه در مورد اعلمیت یا عدل و پاکی و .....یا یکی از شزایط مرجع تقلیدش شک کرد مرجع خود را تغییر دهد
من تا کنون دوبار مرجع خودم رو عوض کردم
در اسلام بر اصالت عقل و تعقل بسیار تاکید شده
گرچه شناخت همه جوانب دین بوسیله همه ممکن نیست لذا افرادی به دنبال ان میروند و شناخت احادیث و قران و ...با انهخاست
اما به ما هم ائمه ذستور دادند که هر گاه از هر کسی چه مجتهد چه عام از ما یا در ارتباط با دین چیزی شنیدید انرا به۲ چیز قیاس کنید و سپس رد کرد یا پذیری
ابتدا با عقل ....بعد با قران .....
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت