انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
مذهب
  
صفحه  صفحه 45 از 74:  « پیشین  1  ...  44  45  46  ...  73  74  پسین »

Real Islam - اسلام راستین


مرد

 
rostam91: تو قوانین ۱۴۰۰ سال پیش اسلام میگه دروغ نگید آیا الآن عمل میشه اون قوانین میگه از هر طرف ۴۰ خونه همسایه شما محسوب میشه و کسی که ندونه همسایش چه حال و روزی داره با شکم گرسنه میخوابه یا سیر مسلمون نیست آیا الآن ما از خونه بغلیمون خبر داریم؟
همچین میگن انگار ۱۴۰۰ سال پیش همه عمل میکردن

حتی نفس کشیدن از ۱۴۰۰ سال پیش تا الان تفاوت کرده ..خوابیدن و خوردن عو شده فقط این دینه که میگه عوض نمیشم و این نادرسته

rostam91: و شما تو کتاب کافی نمیتونی ببینی که درجه فلان روایت چیه
در شیعه هم علم رجال و ...هست منتها ذیل همون کتاب ننوشتن و دستکاری نکرده دهها کتاب در مورد رجال صادق و غیر صثحییح نوشتن که البته شما قاعدتا اینها رو نمیدونی

rostam91: در همان عصر سقراط و بقراط اعراب نه به یونان یورش برده بودن نه به ایران ، همین ابن خلدونی که اسم بردی اگه یه سر به ویکی بزنی میگه اونو بزرگترین دانشمند شرق میشناسن یا فارابی و دیگران
ایران یقینا لبریز از علوم بوده منتها اعراب راه به روم نبردن تا همه چیز رو از بیخ و بن از بین ببرن ...نمیدونم این چقدر سخته که شما متوجه نمیشی


rostam91: پیامبری که میاد میگه علم را ولو در چین باشد بیاموزید مسلمه که مردمش رو بسوی علم و دانش سوق میده

اره و جالبه این روایات رو مردم ایران و شش هقت قرن بعد اجرا میکنن و عربها معنی این روایات رو نمیفهمن
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
مرد

 
چگونه هم معاويه و هم علی رضی الله عنهما را عادل ميدانيم؟۱

اهل تشیع میگویند: چگونه ممکن است دو فرقه با هم بجنگند و هر دو گروه نیز عادل باشند و میگویند: خواه نا خواه گروهی ستمگر و یاغی بوده و گروهی بر حق و عادل بوده!و آنها معاویه را کافر میدانند! و ان شا الله نقد سخن ایشان را در چند بخش خواهیم داد و امید است که موقع خواندن تعصب را از خود دور کنند و به دیده انصاف به این موضوع بنگرند !

همانطور که همه میدانیم دلیل شروع جنگ دو چیز مهم بودند, اول به خاطر خون عثمان رضی الله عنه و دوم به خاطر بیعت نکردن معاویه با علی و شرط او که میگفت:قبل از بیعت باید قاتلین عثمان قصاص شوند و یا اینکه آنها را به من که «ولی دم و پسر عموی او» هستم تحویل دهید!
دلایل سیدنا علی رضی الله عنه:
سیدنا علی همانطور که در نهج البلاغه نامه 6 آمده مطابق با رای مهاجرین و انصار خلیفه مسلمین شناخته شد و معاویه موظف بود قبل از هر کاری با ایشان بیعت کنند و قاضی ابوبکر ابن العربی میگوید:
اجتهاد معاویه خطا بود.......چون کسى که به خونخواهى و طلب خون مى رود، نمى تواند خودش قاضى باشد. [1]
و دلیل دیگر اینکه قاتلین عثمان در سپاه علی رضی الله عنه رخنه کرده بودند و سیدنا علی نیز نمیتوانست آنها را تسلیم کند چون:
1-تعداد آنها اندک نبود!(و اکثریت سپاه(اهل کوفه) با آنها بودند)
2- آنها معتقد نبودند که جرمی مرتکب شده اند.
3- اظهار اسلام میکردند.(و عثمان هم به خاطر همین اظهار اسلام کردنشان بود که قبل از محاصره آنها را نکشت)
و این ادعای ما از روایتی که در مورد ابن سبا [2] نقل است ثابت میشود.
نقل است که وقتی ابن سبا از الوهیت علی صحبت کرد و علی خواست او را بکشد....ابن عبّاس او را از اىن كار بازداشت و به او گفت: "" كشتن او سبب اختلاف پىروانت مى‌شود و شما اىنك قصد بازگشت به قتال اهل شام دارىد، و نىاز به مداراى ىارانت دارىد"" و هنگامىكه مانند ابن عبّاس از فتنه و قتل او بىمناك شد، او را به مدائن تبعید نمود [3]
پس حضرت علی رضی الله عنه نمیتوانست آنها را که در سپاهش حداقل 2000 نفر بودند بکشد کما اینکه این 2000 نفر در آن سپاه دوستانی نیز داشتند! و باعث میشد که فتنه بزرگی رخ دهد.
و همانطور که میدانید تعداد زیادی از همین شورشیان به همراه بعضی از کم عقلها بودند که خوارج را تشکیل دادند.
به جز این عده اهل کوفه نیز در سپاه سیدنا علی رضی الله عنه بودند .. که او رضی الله عنه بارها بار از دست آنها مینالید و خون دلها میخورد! [4] و مشهور است که کوفیان دورو و پیمان شکن هستند!!
شیخ جواد محدثى(شیعی) گوىد:«اهل كوفه در تارىخ به خىانت و عهد شكنى شهرت یافته... اسلام نگاه خوبى از عهد و پیمان كوفیان و پایبندیشان به پیمانها به خود ندیده و تجربه نكرده است». [5]
و حسین کورانی شیعی نیز یکی از نشانه های اهل کوفه را رنگ عوض كردن در مواضع مختلف میداند. [6]
و آنان همان کسانى بودند که پس از خطبه على، قبل از رفتنش به بصره، و پس از گردهایى ذى قار، مى خواستند او را بکشند؟ [7]
آنان همان افرادی بودند که پس از واقعه جمل، و هنگامى که على پسر عموىش عبدالله بن عباس را والى بصره کرد، و مالک اشتر را والى آنجا نکرد، او عصبانى شده و غضبناک على را ترک گفت! و آنگاه على بدنبال او رفته و او را راضى کرد تا از شر او جلوگىرى کند [8]
و کافی بود که یک بهانه ای دست کوفیان بیفتد و آن بهانه هم این باشد که حضرت علی رضی الله عنه عده ای از آنها را بکشد. بدون شک آنها طغیان میکردند و میشوریدند .. همانطور که زمانی که سیدنا حسن رضی الله عنه با معاویه بیعت کرد.. گفتند او کافر شده!!چادرش را بردند، ردایش را برداشتند و خنجر در رانش فرو کردند!! [9]
و سیدنا علی رضی الله عنه همانطور که نمیتوانست از شهید شدن سیدنا عثمان رضی الله عنه جلوگیری کند به همین ترتیب نمیتوانست از تجاوز آنها در امان بماند!
دلایل سیدنا معاویه:
شکی نیست که گروهی از قاتلین حضرت عثمان رضی الله عنه در سپاه حضرت علی بودند.
قاضی ابن العربی میفرماید: وجود قاتلان عثمان در لشکرگاه على، از حقائقى است که هرگز نمى توان در صحت آن مشکوک شد. بلکه اشتر که خود از سران شورش بر علىه عثمان و، از بزرگترىن آتش افروزان جنگ بىن اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وسلم بود در لشکر على قرار داشت. [10]
و همانطور که دکتر احمد راسم نفیس شیعی نقل میکند شورشیان سوگند خوردند و خطاب به علی رضی الله عنه گفتند: ىا بفرست مالك اشتر از صحنه‌ى جنگ بىاىد ىا "همانند عثمان"، تو را با شمشىرهاىمان خواهىم كشت! و ىا تسلىم دشمنت مى‌كنىم. [11]
و آقای محدثی شیعی نیز معترف است که عده ای منافق و سطحی نگر در سپاه علی رضی الله عنه موجود بودند!(که همان قاتلان عثمان رضی الله عنه باشند) [12]
معاویه و در کل اهل شام بر این عقیده بودند که عثمان رضی الله عنه مظلومانه شهید شد و این عقیده ای کاملا بر حق بود (که در مورد آن جداگانه صحبت شده است. و مراجعه کنید به بحث:
عثمان رضی الله عنه شهید مظلوم, و قاتلینش گناهکار و گمراه بودند! http://www.islamtxt.net/article/81
و بحث: سرانجام قاتلین عثمان رضی الله عنه چه شد؟ http://www.islamtxt.net/article/82
و همین بس که حسن بن على رضی الله عنه آورده که بعد از شهادت عثمان وقتی على بن ابىطالب بر دخترانش وارد شد و دىد که آنان اشک چشمان خوىش را پاک مى کنند. از آنان پرسىد : چه شده است که گرىه مى کنىد؟ و دختران جواب دادند : براى عثمان گرىه مى کنىم. پس على نىز به گرىه افتاد و گفت: گرىه کنىد.[13])
و اهل شام میگفتند: «لا نباىع من ىؤوى القتلة » با کسى که قاتلان(عثمان) را مأوى داده است بىعت نخواهىم کرد. [14]
شاید عده ای بگویند که معاویه قتل عثمان را به گردن علی رضی الله عنه انداخته است ولی چنین چیزی به هیچ وجه صحیح نیست و قاضی ابن العربی نیز میگوید: از جعلیات است که شیعیان ساخته اند!و میگوید:
و اما معاوىه و همراهانش هرگز نگفته اند که على در قتل و شورش بر علىه عثمان شرکت داشته است، بلکه سخن آنان اىن بود که قاتلان عثمان به على پىوسته اند. [15]
و در روایتی نقل شده :در ماه محرم بود که حضرت على رضی الله عنه هىئتى را به رىاست عَدِى بن حاتم طاىى نزد معاوىه که همراه با سپاهىانش در صفىن بود، فرستاد!
عدّى معاوىه را به بىعت با حضرت على فراخواند، تا زمىنه وحدت هر چه بىشتر مسلمانان فراهم شود، و جنگ و خونرىزى پاىان ىابد! و راه صلح و آشتى در پىش گرفته شود!
معاوىه در پاسخ به فراخوانى عدى گفت: "ما با على سر مخالفت و ناسازگارى ندارىم و در مورد مقام خلافت با او در نمى‌افتىم ، و او را به دست داشتن در شورش علىه عثمان و اشغال مدىنه و کشته شدن او متهم نمى‌کنىم، اما شورشىن قاتل بسىارى در مىان سپاه او خزىده‌اند! تمام خواسته ما اىن است که آن قاتلان شورشى را به ما تسلىم کند، پس از آن ما با او به عنوان امىرالمؤمنىن و خلىفه مسلمىن بىعت مى‌کنىم و از او اطاعت مى‌نماىىم.. [16]
و ابن حجر هیثمی نیز میگوید: سبب وقوع آن این بود که معاویه پسر عموی عثمان بود و علی- از اجرای قصاص- امتناع کرد. [17]
و در روایتی دیگر دلیل معاویه اینگونه از زبان خودش نقل میشود: وی در میان مردم شام به خطبه برخاست و به آنان گفت که ولی دم (پسر عمویش) عثمان است و عثمان مظلومانه کشته شده و این آیه کریمه را قرائت کرد که می?فرماید:
«وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللّهُ إِلاَّ بِالحَقِّ وَمَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِىهِ سُلْطَانًا فَلاَ ىسْرِف فِّى الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا» ?33? [18]
هر كس كه مظلومانه كشته شود، به صاحب خون او (كه نزدىكترىن خوىشاوند بدو است، اىن) قدرت را داده‌اىم (كه با مراجعه به قاضى، قصاص خود را درخواست و قاتل را به مجازات برساند) ولى نباىد او هم در كشتن اسراف كند بى‌گمان صاحب خون ىارى شونده (از سوى خدا) است(چرا كه حق قصاص را بدو داده است).
سپس گفت: دوست دارم که موضع خود را نسبت به قتل عثمان به من بگویید. پس همه مردم شام برخاستند و در جواب وی گفتند که به خونخواهی عثمان بر می‏خیزند و در این مورد با وی بیعت کردند و به وی عهد و پیمان دادند که در این راه جان و مال خود را فدا کنند تا اینکه انتقام خود را بگیرند یا اینکه بمیرند. [19]
و نکته احساسی نیز در این ماجرا مشهود است و آن هم آنکه نعمان بن بشیر پیراهن خون آلود و انگشتان قطع شده همسر عثمان رضی الله عنه را با خود به نزد معاویه آورده بود.و اهل شام نیز انگشتان قطع شده نائله همسر عثمان رضی الله عنه را و پیراهن خونین خلیفه را میدیدند و برای خلیفه از دست رفته ی شان گریه و زاری میکردند! [20] (و عثمان نیز در شهر حرام و ماه حرام شهید شده بود!)
بدون شک او نیز تحت تاثیر چیزهایی که میدید قرار میگرفت.و هر شخصی در آن حالت تحت تاثیر احساسات قرار میگیرد... لحظه ای فکر کنید:
به شما خبر میدهند که پسر عمویتان شهید شده آن هم چه کسی! کسی که هر شب را با ختم قرآن به سر میبرد [21] و در آخرین لحظات عمرش نیز با خواندن آیات قرآن شهید! [22] آن هم چه خواندنی! آرام، با سوزدل و سکون قلب. و آخرین لحظات نیز با بدنی زخمی، لبانی خونین، صورت و لبهایش را به قرآن میچسپاند، تو گویی با محبوبش وداع میکند و او را شاهد بر این ظلم بزرگ میگیرد! [23]
و خدای بزرگ نیز با او صحبت میکرد و میفرمود: «فَسَىكْفِىكَهُمُ اللّهُ وَهُوَ السَّمِىعُ الْعَلِىمُ ‏» [24]
و خدا تو را بسنده خواهد بود و او تو را از (شر) اىشان نجات خواهد داد ، و او شنوا و بىنا است(و اعمال آنها را میبیند و میشنود)
آیا به این فکر کرده اید که در آن زمان در درون معاویه چه غوغایی شده بود؟ آیا میتوانست چشمانش را ببندد و اشکهای نائله را نادیده بگیرد؟ انگشت او ، پیراهن خونین پسرعمویش را نادیده بگیرد؟ آیا میتوانست خون عثمان را نادیده بگیرد و از حقش صرف نظر کند؟ حال اینکه او این آیه را خوانده بود.
?وَمَن قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیهِ سُلْطَاناً فَلاَ یسْرِف فِّی الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُوراً ?. (الإسراء: 33).
«و آن كس كه مظلوم كشته شده، براى ولیش سلطه (و حق قصاص) قرار دادیم; اما در قتل اسراف نكند، چرا كه او مورد حمایت است!». و او از حضرت علی قصاص خون عثمان رو میخواست.
آیا ذره ای حق نداشت درخواست کند تا قاتلین را به او تحویل دهند؟
آیا حق نداشت؟حتی ذره ای؟!(انصاف!)
خواننده!! فقط لحظه ای خود را جای نائله (همسر عثمان) قرار دهد .. آن زنی که وقتی شوهرش شهید شد.. او بیش از همه چیز نگران دفن کردن شوهرش بود، شورشیان در جواب درخواستی که او از آنها در مورد خارج کردن پیکر شوهرش داشت ...او را زدند ، مضروب کردند و به او اهانت کردند و اعمال زشتی انجام دادند! که انسان از بازگو کردنش شرم دارد! [25]
دیه یک انگشت طبق رای مولا علی(رض)10 شتر است! [26] ولی هیچ کس دیه ای از "سودان" [27] نگرفت که هیچ حتی دلجویی نیز از نائله نشد!! نائله یک زن بود مانند همه زنها،عثمان به همه گفته بود که نیازی به دفاع ندارد ولی نائله چون دید سودان شمشیرش را بلند کرده خود را روی شوهرش انداخت! آیا شجاعت او کمتر از شجاعت زینب(ع)بود؟ و آیا چنین زنی مستحق این همه رنج است؟؟
آدم منصف خود قضاوت کند: زینب رضی الله عنها (که هزاران درود بر روان پاکش باد)آن همه زجر کشید و اهل تشیع بارها با بازگو کردن آن آه و فغان میکنند ولی در این مورد به معاویه(ولی دم)حق نمیدهند که تحت تاثیر قرار گیرد؟؟حق نمیدهند که احساساتی شود؟حق نمیدهند اجتهاد کند؟حق نمیدهند حس داشته باشد؟ چرا؟؟ چون علی رضی الله عنه را معصوم میدانند؟؟ ولی اگر او معصوم بود حق عثمان را نه!! حداقل حق نائله را از سودان میگرفت! چرا نگرفت؟مگر نه اینکه حاکم موظف به گرفتن حق مظلوم از ظالم است .
آن زن چه گناهی داشت که باید آن همه توهین و بی احترامی را متحمل شود؟؟ آیا نباید کسی اقدام میکرد؟؟ حضرت علی رضی الله عنه که نمیتوانست چون اگر او میخواست اقدام کند آن شورشیان همانطور که عثمان رضی الله عنه را کشتند او را هم میکشتند. [28]
اهل شام همه این چیزها را میدیدند و میشنیدند و به همین دلیل بود که قسم خورده بودند که پیش زنان خود نروند و بر بستر خود نخوابند تا قاتلان عثمان را با هر که به حمایت آنان برخیزد بکشند یا در این راه جان خود را از دست بدهند. [29]
یکی از اهل شام- مره بن کعب- میگفت: اگر به خاطر حدیثی نبود که از رسول خدا صلی الله علیه وسلم شنیده(ام زبان به سخن نمی‏گشودم.(و در جنگ شرکت نمیکردم) در این حدیث ایشان فتنه‏ها را ذکر کردند و آن را نزدیک دانستند. در این هنگام مردی که ردایش را به دور سر و صورت خود پیچانده بود گذشت و ایشان فرمودند: این فرد در آن هنگام بر هدایت خواهد بود. من به سوی آن فرد رفتم و دیدم که عثمان بن عفان است. پس سوی رسول خدا رفتم و گفتم: این فرد ؟ ایشان فرمودند: آری. [30]
اهل انصاف قضاوت کنند: همین الان آقای مهندس موسوی در عراق توسط دولت عراق آن هم بدون گناه کشته میشود!! حکومت ایران برای خونخواهی اقدام نمیکند..
در این حالت فکر میکنید مردم آسوده مینشینند؟جواب با منصفین!
شروع کننده جنگ که بود؟
بعد از همه اینها ، معاویه شروع کننده جنگ نبود!معاویه لشکر نکشید!معاویه قیام نکرد! و شکی نیست که شروع کننده جنگ حضرت علی رضی الله عنه بوده و او بوده که سپاه به سوی شام و منطقه صفین کشیده بود و شىخ الاسلام ابن تىمىه نیز در منهاج السنه با توجه به همین موضوع مى گوىد : «معاوىه کسى نبود که در ابتداى کار جنگ را انتخاب کند». [31]
و طبری در جلد 5 از خود معاوىه -رضى الله عنه- نقل می کند: لذتی که در فرو بردن خشم احساس می کنم، در چىز دىگری آن را نمی بىنم. [32]

و به همین دلیل نیز او جنگ را پیشنهاد نکرد بلکه او بود که پیشنهاد صلح و آتش بس داد.
و از این بند اینگونه استفاده میشود که معاویه خواهان قتال و جنگ نبوده و فقط خواهان قصاص قاتلین سیدنا عثمان رضی الله عنه بود. و اگر حضرت علی رضی الله عنه سپاه نمیکشید جنگی نیز رخ نمیداد.
(البته سیدنا علی رضی الله عنه اجتهادی کرد که در آن به حق نزدیکتر بود)
حق با که بود؟
اهل سنت و اهل فتوا بر این اتفاق نظر دارند که جز حاکم یا کسی که از جانب حاکم برای اجرای قصاص منصوب شده باشد برای کسی جایز نیست که کسی را قصاص نماید، زیرا این امر منجر به فتنه و اشاعه هرج و مرج می‏گردد. [33]
قاضی ابن العربی میگوید: «وأما الصواب فىه فمع على» و اما اىنکه حق با چه کسى است، پس باىد گفت که حق با على رضی الله عنه است. [34]
ابن حزم نیز میگوید: اما در اینکه باید قصاص مقدم بر بیعت شود سخن و اجتهاد او (معاویه) خطا بود. [35]
و در کتب فریقین نقل شده که رسول الله صلی الله علیه وسلم درمورد خوارج فرمودند: «هنگام تفرقه مسلمانان، فرقه اى(خوارج) از آن کنده مى شود که از دو طائفه (شام و عراق)، آنکه به حق نزدیکتر است آنان را مى کشد». [36]
و قاضی ابن العربی در مورد این روایت میفرماید:در نتىجه اىشان روشن کرده بودند که هر دو طائفه به حق متعلق مى باشند، اما طائفه على به حق نزدىکتر است. [37]
امام الحرمین جوینی نیز در کتاب «لمع الأدلة» می?گوید: معاویه گرچه با علی جنگید اما منکر خلافت علی نبود و خلافت را برای خود نمی?خواست، بلکه خواهان قصاص قاتلان عثمان بود و فکر می?کرد که? این دیدگاه و اجتهاد وی صحیح است، گرچه به واقع اجتهاد وی خطا بود. [38]
و علمای ما همه بر این عقیده هستند که علی رضی الله عنه نزدیکتر بر حق بوده است. [39]
اگر جنگ رخ نمیداد بهتر نبود؟
بدون شک اگر جنگی رخ نمیداد بهتر بود ،همانطور که صلح آنها باعث رونق دوباره اسلام شد و دوباره کشورگشایی ها از سر گرفته شد.
در روایات نقل شده که رسول خدا رضی الله عنه فرمودند: فتنه?ای روی خواهد داد که کسی که در آن خوابیده باشد بهتر از کسی است که در آن نشسته باشد و کسی که در آن نشسته باشد بهتر از کسی است که در آن به پا ایستاده باشد و کسی که در آن به پا ایستاده باشد بهتر از کسی است که در آن به آهستگی راه برود و کسی که در آن به آهستگی راه برود بهتر از کسی است که در آن به تندی راه برود. صحابه گفتند: ای رسول خدا در مورد این فتنه چه فرمانی به ما می‏دهید؟ ایشان فرمودند: کسی که شتران یا گوسفندانی دارد به کنار شتران و گوسفندان خود برود و کسی که زمینی دارد سر زمین خود برود. صحابه گفتند: اگر کسی چنین چیزهایی نداشت چکار کند؟ فرمود: شمشیر را ببرد و در زمینی فرو کند- یا به قولی آن را بشکند(تا بدین وسیله راه جنگ را بر خود مسدود کند)- و سپس به هر نحو که توانست به دنبال نجات و رهایی باشد. [40]
میبینیم که رسول خدا صلى الله علیه وسلم نفرموده اند که شما، ای اصحاب من،جانب فلانی را بگیرید که بهتر است!!! و به دور ماندن از فتنه تاکید دارند.چون بر حقترین کارها و صحیحترین اجتهاد دور ماندن از فتنه بوده!
پس اگر جنگی رخ نمیداد بهتر بود و اشخاصی مانند سعد ابن ابی وقاص و عبدالله بن عمر رضی الله عنه و .. که از جنگ کناره گرفتند و جانب هیچ کدام را نگرفتند از بهترینها بودند.. و وقتی که سیدنا علی رضی الله عنه ولایت شام را به ابن عمر و ابن عباس پیشنهاد کرد هر دو آن را نپزیرفتند!و این نیز از بهترین تصمیمها بود و قول رسول خدا صلى الله علیه وسلم نیز بر همین موضوع اشاره دارد.
آیا معاویه مجتهد بود؟
در اینکه معاویه مجتهد بود یا خیر شکی نیست که ایشان از سران فقهای اصحاب بودند و این از روایات متعدد عیان است ولی قبل از نقل آن روایات باید گفت:
به زعم اهل تشیع حاکم و امیر باید شخصی باشد که از همه عالمتر و یا حداقل عالم است.
و ما میدانیم که حسن رضى الله عنه آنهمه فضایل و برتریشان که نسبت به معاویه داشتند با او بیعت کردند و ایشان را به عنوان خلیفه معرفی کردند .. پس میتوان گفت حسن رضى الله عنه آن علم و تفقه را در ایشان میدیدند که او را به عنوان خلیفه پذیرفتند .. ولی اگر عکس این باشد .. یعنی معاویه شخصی بی علم و (نعوذ بالله)ظالم بودند .. در درجه اول این ظلم و این بی علمی (زبانم لال) بر حسن رضى الله عنه بر میگردد، چون ایشان بودند که ایشان را تایید کردند و تایید کردن شخص ظالم خود ظلمی بزرگ بر رعایاست. و سیدنا حسن با اینکه هزاران پیرو و هوادار داشتند با ایشان بیعت کردند.
پس اگر شخصی بگوید معاویه ظالم بود .. این صفت بر حسن رضى الله عنه نیز صدق میکند چون او بود که معاویه را امیر مردم گردانید.
و اما روایات.
1-قال رسول الله صلى الله علیه وسلم: اللهم علم معاوىة الکتاب والحساب وقه العذاب»
خدایا علم حساب و کتاب را به معاویه بیاموز و از آتش محفوظ دار. [41]
2-سعدبن ابى وقاص مى گوىد : « ما رأىت أحدا بعد عثمان أقضى بحق من صاحب هذا الباب » ىعنى معاوىة
«پس از عثمان هىچ قاضىى بر حق تر از معاوىه ندىده ام» [42]
3- رواىت دىگری وجود دارد که روزی رسول اکرم صلی الله علیه وسلم ابوبکر و عمررضد الله عنهما را امر فرمود که در مورد مسئله ای با هم مشورت کنند و نتىجه را به رسول الله صلی الله علیه وسلم اطلاع دهند. اما ظاهراً اىشان در اىن مورد به نتىجه ای نمی رسند. رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فرمود: (ادعوا معاوىه) معاوىه را برای مشورت خود دعوت کنىد و از او نظر خواهی نمائىد (فانه قوی امىن) چرا که اىشان هم توانا هستند و هم امىن و امانتدار. [43]
4- امام ذهبی نیز حدىثی را از ابومسهر نقل می کند که روزی رسول الله صلی الله علیه وسلم بر مرکبی سوار بود و معاوىه نىز پشت سر رسول الله -ص- سوار شده بود. رسول الله صلی الله علیه وسلم از او پرسىد: چه قسمتی از بدن تو به من چسبىده؟ معاوىه گفت: شکم "و سىنه ام" رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: خداىا! آن را (سىنه اش را) از علم مملو و پر بگردان. ابو مسهر (حلم) را نىز اضافه کرده است که اىن در کتب دىگر نىامده است. [44]
هر که در اجتهادش به حق اصابت کند دو اجر دارد و هر که خطا کند یک اجر!!
طبق روایت صحیحی که در کتب شیعه و سنی نقل شده و اصلی برای مجتهد و اجتهاد است ،مجتهدی که اجتهادی صواب داشته باشد دو اجر و اگر به خطار رود یک اجر دارد.
نص حدىث اىنگونه است که :
« إذا حكم الحاكم فاجتهد ثم أصاب فله أجران ، وإن اجتهد فأخطأ فله أجر واحد »
«اگر حاکم حکم داده و اجتهاد نموده، و اجتهادش صحىح باشد، دو اجر، و اگر اجتهادش خطا باشد، ىک اجر خواهد برد». [45]
و نمونه ای از این نوع اجتهاد را قرآن برای ما مثال زده:
جریان داوود و سلیمان(پدر و پسر) را مثال زده که هر دو اجتهاد کردند و اجتهاد سلیمان به حق نزدیکتر بود و در "سوره انبیا "از آن یاد کرده ،میگوید:
وَدَاوُودَ وَسُلَىمَانَ إِذْ ىحْكُمَانِ فِى الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِىهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِىنَ (78) فَفَهَّمْنَاهَا سُلَىمَانَ وَكُلًّا آتَىنَا حُكْمًا وَعِلْمًا وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ ىسَبِّحْنَ وَالطَّىرَ وَكُنَّا فَاعِلِىنَ (79)
و داوود و سلىمان را [ىاد كن] هنگامى كه در باره آن كشتزار كه گوسفندان مردم شب‏هنگام در آن چرىده بودند داورى مى‏كردند و [ما] شاهد داورى آنان بودىم (78) پس آن [داورى] را به سلىمان فهماندىم و به هر ىك [از آن دو] حكمت و دانش عطا كردىم و كوهها را با داوود و پرندگان به نىاىش واداشتىم و ما كننده [اىن كار] بودىم (79)
و چون آنان در اجتهاد خوىش اخلاص داشتند، بر آن اجر مى برند، حال چه اجتهادشان درست باشد، ىا خطا کرده باشند. و ثوابى که بر مجتهدى که اجتهادش درست باشد مترتب مى گردد، چند برابر ثواب مجتهدى است که اجتهادش خطا باشد. [46]
     
  ویرایش شده توسط: rostam91   
مرد

 
چگونه هم معاويه و هم علی رضی الله عنهما را عادل ميدانيم؟۲

چگونه هر دو گروه را عادل میدانیم؟
اهل تشیع میگویند: چگونه ممکن است دو فرقه با هم بجنگند و هر دو گروه نیز عادل باشند و میگویند: خواه نا خواه گروهی ستمگر و یاغی بوده و گروهی بر حق و عادل بوده!و شیعه معاویه را کافر میداند!
نقد سخن آنها به چند طریق است..
1-قرآن! 2- قرآن! 3- قرآن! ..... روایت
به این دلیل قرآن را سه بار نوشتم که به خواننده بفهمانم ، قرآن از همه چیز بالاتر است و هرگاه قرآن چیزی را تایید کرد و یا آن را مردود دانست.. دیگر جایی برای بحث باقی نمیماند.. مگر اینکه دلیلی به محکمی آیه قرآن مطرح شود!! که این غیر ممکن است!
خداوند میفرماید:وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَینَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَینَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطِینَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ) [47]
هرگاه دو گروه از مومنان وارد قتال و درگیری شدند، میان آنان صلح و آشتی برقرار كنید. اگر یكی از آن دو گروه بر دیگری تجاوز كرد، با گروه تجاوز گر قتال شود تا اینكه از تجاوز دست برداشته و تابع فرمان حق گردد اگر آماده ی اطاعت از فرمان شد آنگاه میان آن دو گروه با رعایت قسط و عدل، صلح برقرار كنید. و عدالت كنید كه خداوند اهل عدل را دوست دارد. همانا مومنان با هم برادرند. میان برادرانتان صلح و آشتی برقرار كنید و از خدا بترسید تا به تقوا برسید.
در دو آیه مذكور، از دو گروه در گیر، به عنوان مومن یاد شده است هر چند كه آنان مخالف یكدیگر بوده و علیه یكدیگر دست به قتال زده باشند، مسلماً اگر بغاوت یك گروه علیه گروهی دیگر بر اساس تاویل و به خاطر اینكه هر فریق خود را محق دانسته باشد، صورت گیرد، این امر هرگز مانع از اجتهاد نمی باشد، خواه اجتهاد درست باشد یا خطا [48] و آیه فوق به تنهایی برای رد تمامی دلایل مخالفان کافیست چون هیچ دلیلی بالاتر از کلام خدا نیست!
احادىث صحىحه و ثابته نىز موىد و مبىن اىن مطلب هستند كه هر دو فرىق به ىك هدف دعوت مى كردند و براى احىا و احقاق آنچه كه آن را مى پنداشتند، تلاش مى كردند و هر دو فرىق از هوس خواهى و تبعىت از باطل به دور بودند. امام بخارى در صحىح خود از ابوهرىره رضى الله عنه نقل كرده است: (قال رسول الله صلى الله علىه وسلم لاتقوم الساعه حتى ىقتتل فئتان دعواهما واحده) [49]
رسول اكرم صلى الله علىه وسلم فرمود: تا وقتى كه دو گروه كه موضع شان ىكى است وارد درگىرى نشده اند، قىامت بر پا نخواهد شد.
همان گونه كه مشاهده مى شود حدىث مذكور نشانگر اىن مطلب است كه هر دو فرىق دعوت گر ىك هدف و تابع ىك دىن و آىىن بوده اند.
امام مسلم در صحىح خود از حضرت ابى سعىد خدرى آورده است:
گروهى از خوارج بروز خواهد كرد و توسط ىك فرىق از مسلمانانى كه با هم در گىر مى شوند و نزدىك تر به حق هستند كشته خواهند شد. [50]
اىن حدىث حكاىت از آن دارد كه هر دو فرىق خواهان حق بودند و براى حق مى جنگىدند و البته حق با على بود. زىرا او بود كه با اىن طاىفه، ىعنى خوارج در نهروان قتال كرد.
امام نووى در شرح اىن حدىث مى گوىد: حدىث مذكور به صراحت مبىن اىن مطلب است كه هر دو فرىق مومن هستند و هىچ كدام به خاطر قتال علىه دىگرى از اىمان خارج نمى شوند. [51]
و از همه مهمتر!! رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد حسن گفته بودند : « ابنى هذا سىد، ولعل الله أن ىصلح به بىن فئتىن عظىمتىن من المسلمىن »
«اىن پسر من سىد است، و شاىد خداوند توسط او بىن دو گروه بزرگ از مسلمانان صلح برقرار کند». [52]
ابوالبرکات، ابن تیمیه میفرمایند: پس هنگامى که رسول خدا- صلى الله علىه وسلم - حسن را جهت ترک قتال و اصلاح مىان دو طائفه مدح مى کند، معلوم مى شود که اصلاح مىان دو گروه بىشتر از قتال مىان آنان محبوب خداوند بوده است. در نتىجه مى توان گفت که خداوند به قتال امر نداده بود. و اگر معاوىه کافر بود، ولاىت دادن به کافر و تسلىم امر به او عملى نىست که مورد محبت خداوند و رسولش قرار گىرد. بلکه حدىث بر اىن دلالت دارد که معاوىه و ىارانش از مؤمنىن بوده اند. و آنچه حسن انجام داده است مورد محبت و رضاىت خداوند و رسولش- صلى الله علىه وسلم - بوده است. [53]
میبینید که در تمامی روایات از آن دو گروه به عنوان مسلمان و مومن یاد شده و قرآن نیز همین صفت را برای آنها ذکر کرده و طبق همین آیه به هیچ وجه قتال بین دو گروه مسلمان موجب کفر یکی از آن دو گروه نمیشود و این نشان دهنده حکمت بی نهایت خدای تعالی است.
و شرىف رضى در كتاب (نهج البلاغه) از علی رضى الله عنه نقل مى كند: آغاز جرىان چنىن بود كه، نخست با مردم شام مواجه شدىم، خداى و پىامبر همه ما ىكى است و همه ما بسوى ىك هدف حركت مى كردىم و دعوت گر اسلام بودىم، در اىمان به الله و اىمان به رسول الله صلى الله علىه وسلم همه ى ما برابر بودىم و هدف ىكى بود. تنها اختلاف ما درباره ى خون عثمان بود و خدا مى داند كه دامن ما از آن پاك است. [54]
میبینیم که حضرت علی معترف است که آنها مسلمان بودند و خدا و پیغمبر و هدف آنها یعنی دعوت کردن به اسلام بود. پس این سخن مولا علی را باید چون پتکی بر سر مخالفان زد!
کلینی از امام صادق علیخ السلام نقل میکند که ایشان فرموند: .....منادى در اول صبح ندا مى دهد. اى مردم، آگاه باشىد، على و شىعىانش پىروزند، و منادى در آخر روز ندا مى دهد: اى مردم آگاه باشىد، عثمان و شىعىان او پىروز هستند. [55]
پس طبق این روایت معاویه (شیعه عثمان و خونخواهانش) بر حق هستندو نکته ای که در روایت موجود است این است که ابوعبدالله علیه السلام اول گروه علی رضی الله عنه را نام میبرد و بعد از آن معاویه را! یعنی اینکه علی برحقتر از معاویه بوده!
به دور از همه این دلایل باید گفت:اگر سپاه معاویه به کل کافر هستند!پس عقیل بن ابیطالب(برادر علی رضی الله عنه) نیز (نعوذ بالله)کافر است! چون او به معاویه پیوسته بود! [56]
اگر اهل جمل و صفین کافر بودند! پس نکاح با آنان نیز حرام و گناه است!
چرا حضرت علی رضی الله عنه دختر به آنها میدهد؟
دختر على رضی الله عنه ،رمله با پسر مروان بن حكم بن ابى العاص اموى، ىعنی معاویه بن عمران ازدواج كرد (رمله دختر على، أم سعىد دختر عروه بن مسعود ثقفى).... [57]
لبابه دختر عبىدالله بن عبّاس بن عبدالمطّلب با عبّاس بن على بن أبى طالب ازدواج كرد، سپس بعد از او با ولىد بن عتبه (برادر زاده معاویه) بن ابى سفىان ازدواج كرد. [58]
و بعد از رمله دختر محمّد بن جعفر – طىار – بن أبى طالب با سلىمان بن هشام بن عبدالملك اموى و سپس با ابوالقاسم بن ولىد بن عتبه بن ابوسفىان ازدواج كرد. [59]
و قابل توجه است كه شش نفر از نواده هاى مختلف حسن (دختران) با پسران اموى و رهبران آنها ازدواج كردند كه علماى نسب شناس اىن دامادى‌هاى بىن هاشمى‌ها و اموى‌ها را به بىش از بىست مورد نوشته اند كه همهء اىنها بعد از جنگ بىن معاویه و على و بعد از صفّىن و جمل رخ داده است.
دختر دىگر على خدىجه، همسر عبدالرّحمن بن عامر اموى بود. و پدرش عامر بن كرىز اموى از طرف معاویه امىر بصره و در جنگ جمل بر ضد على بود. [60]
و امثال اىن خوىشاوندى سببى و دامادى بىن بنى هاشم و بنى امیه بسىار زىاد است، و آنچه ذكر كردىم فقط براى نمونه مى باشد و لهذا على مرتضى در نامه اى به معاویه نوشت كه:
عزت قدىمى ما و سىطرهء ما بر قوم شما مانع اىن نگشت كه با همدىگر ازدواج كنىم و مثل دو هم وزن بىن ما وصلت ها بوده است. [61]
و براى اىنکه مىان اهل شام و کسانى که بر ضد آنان مى جنگىدند مقارنه اى انجام داده باشىم، خبرى را که ابن کثىر [62] از اعمش از عمروبن مره بن عبدالله بن الحارث اززهىربن الارقم رواىت نموده است ذکر مى کنىم که : على در روز جمعه براى ما خطبه خواند و گفت : «به من خبر داده اند که بشر به ىمن رفته است، و بخدا سوگند که فکر مى کنم آن قوم بر شما پىروز خواهند شد. و پىروز نمى گردند مگر به اىن خاطر که شما از اوامر امامتان عصىان مى کنىد، حال آنکه آنان از اوامر امامشان اطاعت مى کنند. و شما امانات خود را خىانت نموده و در زمىن فساد مى کنىد، حال آنکه آنان اصلاح مى کنند. فلانى را به فلانجا فرستادم اما او بمن خىانت نموده و غدر پىشه کرد. و فلانى را فرستادم، او نىز خىانت نموده و غدر پىشه کرد و اموال را بسوى معاوىه فرستاد. اگر قدحى را نزد کسى از شما به امانت بگذارم، دسته آنرا بر خواهىد داشت. خداوندا، از اىنها خسته شدم و نىز اىنها از من خسته شدند، و از اىنها متنفر شدم و اىنها از من متنفر گشتند. پس خداوندا آنان را از من، و مرا از آنان راحت کن».
قاضی ابن العربی میگوید:على اىنگونه لشکر و همراهانش را توصىف مى کند، و در مقابل فضائل اهل شام را برمى شمارد. ىعنى کسانى که در مقابل او و همراهانش موضع جنگ در پىش گرفتند. پس هنگامى که خود على- رضى الله عنه - اهل شام را به اطاعت و امانت و اصلاح توصىف مى کند، باىد اىن جواب را همانند سىلى محکم به گوش آن کسانى زد که اهل شام را به «کفر و فسوق در دىن» متهم مى کنند. [63]
و از ... امىرالمؤمنىن على نقل کرده اند که :مردى از صفىن گفت: «خداوندا اهل شام را لعنت کن». و على به او گفت : «اهالى شام را نفرىن مى کنى، حال آنکه در آنها ابدال است، حال آنکه در آنها ابدال است، حال آنکه در آنها ابدال است!!!!!» [64]
و نىز از على بن ابىطالب - رضى الله عنه - است که پس از صلحى که در سال 40 هجرى انجام گرفت رو به مردم مى گوىد : «اى مردم، از امارت معاوىه کراهت نداشته باشىد. چون اگر او را از دست بدهىد، خواهىد دىد که چگونه سرها برىده خواهد شد». [65]
و نقل است که مردى به امام ابى زرعه الزارى گفت : من از معاوىه نفرت دارم. و او پرسىد : چرا؟ مرد جواب داد : چون او با على جنگ نموده است. پس ابو زرعه به او مى گوىد: واى بر تو. پروردگار معاوىه پروردگارى رحىم، و آنکسى که بامعاوىه به نبرد پرداخت، خصمى کرىم است، و من نمى دانم که تو چرا خود را در مىان آنان- رضى الله عنهم - داخل مى کنى. [66]
و این قول خداوند را نیز به یاد بیاوریم که فرمودند:
فَمَن ىعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَىرًا ىرَهُ (7) وَمَن ىعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا ىرَهُ (8)
پس هر كه هموزن ذره‏اى نىكى كند [نتىجه] آن را خواهد دىد (7) و هر كه هموزن ذره‏اى بدى كند [نتىجه] آن را خواهد دىد (8)
در پایان میگویم:هر که شیعه علی رضى الله عنه است! باید بداند که با تکفیر معاویه سخن علی رضى الله عنه را تکذیب کرده چون علی رضى الله عنه آنها را به فسق و کفر متهم نکرده!
شیعه باید بداند که با تکفیر معاویه!حسن رضى الله عنه را ظالم معرفی میکند! چون او بود که او را تایید کرد و دست بیعت با او داد و رسول خدا صلى الله علیه وسلم نیز از چنین موضوعی خبر داده بود(که قبلا نقل شد)
و شیعه باید بخواند این روایت را که در کتاب خودشان نقل است! پیامبر صلى الله علیه و سلم فرمود : «من سبنّی فاقتلوه و من سبّ اصحابی فقد کفر» : «هر کس که مرا دشنام دهد پس او را بکشید و هر کس یارانم را دشنام دهد بی‌تردید کفر ورزیده است.» [67]
معاویه از علی میگوید!!
در حیرتم از افکار اهل تشیع!! از یک طرف میگویند معاویه دشمن علی بود! و از یک طرف فضایل علی(ع)را از زبان همین دشمن نقل میکنند! آیا ممکن است که شخصی ظالم و مغرض از دشمن خود تعریف کند!! و آیا ممکن است از او دفاع کند و یا ذم کننده دشمنش را مجازات کند!!
شیعه گوش فلک را کر کرده و میگوید:معاویه دستور میداد که علی را لعنت کنند و از او بدی بگویند!(که به امید خدا جداگانه در این مورد بحث خواهد شد).ولی این گفته آنها باطل است چون مجلسی نقل میکند که مردی از معاویه پرسشی کرد.
معاویه گفت: از علی بن ابیطالب بپرس زیرا او آگاه تر است.
آن مرد گفت: ای معاویه گفتار تو و پاسخت در این مسأله برای من محبوب تر است از پاسخ و گفتار علی!
معاویه گفت: بد حرفی زدی و اندیشه اشتباهی داری، تو از گفتار مردی اظهار ناخرسندی کردی که رسول خدا صلی الله علیه و آله او را از دانش و علم سیراب می کرد. و به او فرمود: تو برای من همانند هارون برای موسی هستی، مگر این که بعد از من پیامبری نیست
. عمر بن خطاب از علی علیه السلام می پرسید و به سخنش عمل می کرد و من خود شاهد بودم که هرگاه مشکلی برای عمر پیش می آمد می گفت: آیا علی اینجا هست و حضور دارد؟؟ آنگاه معاویه به آن مرد گفت: برخیز که خداوند دو پایت را زمین گیر کند و دستور داد نام او را از دیوان سهمیه بیت المال حذف کردند!!! [68] خنده دار نیست؟؟
خود معاویه دستور میدهد به علی فوش بدهید و ناسزا بگویید ولی همین الان شخصی که به دستورش عمل کرده را مجازات میکند!!(در حیرتم از منطق اهل تشیع!)
سلطان الواعظین شیعی که کتابی به اسم روزهای پیشاور دارد در جای جای کتابش میگوید معاویه علی را لعن میکرد ولی همین شخص جاهل نقل میکند: جلوى معاویه مردم از على تعریف مى کردند و على را مدح مى کردند [69] و مینویسد: معاویه از مقام على دفاع کرد!! [70]
و در جایی دیگر مینویسد: خبر شهادت على به معاویه رسید معاویه گفت: «لقد ذهب الفقه و العلم بموت ابن ابیطالب»
با مرگ پسر ابوطالب، علم و فقه هم مرد ...
و سلطان الواعظین میگوید:امیرالمؤمنین شخصیتى است كه دشمن بزرگ آن حضرت یعنى معاویه در مقابل كمالات آن حضرت سر خضوع فرود آورده و بعد از شهادت ایشان گفته است: «مادر دهر! عقیم است كه فرزندى چون فرزند ابوطالب بزاىد«. [71]
عجیب است که معاویه غمگین است که دشمن او شهید شده!
در کتب ما نیز نقل است که ابو مسلم خولانى به اتفاق تنى چند نزد معاویه آمدند و به او گفتند: تو با على در جنگ و نزاع هستى و با وى مبارزه مى كنى، آیا تو مانند او هستى؟ معاویه گفت: خیر، هرگز، به خدا سوگندمن مى دانم كه او از من بهتر است و او براى خلافت از من شاىسته تر است. [72]
ابن كثیر نیز در جلد 8 بدایه و النهایه آخرین خطبه معاویه را چنین نقل می کند:
(أیها الناس! إن من زرع قد استحصد، وإنی قد ولیتکم ولن یلیکم أحد خیر منی, وإنما یلیکم من هو شر منى کماکان من ولیکم قبلی خیراً منی)
(ای مردم! بعضی از مزارع زمان برداشت و دروشان رسیده است، من امیر شما بودم، پس از من امیر بهتری نخواهد آمد، هر کس بعد از من، امیر شود، از من هم بدتر خواهد بود، هم چنانکه کسانی که قبل از من بوده اند، بهتر از من بوده اند.)(یعنی صدیق و فاروق و شهید و اسد الله)
کلام پایانی و موقف اهل سنت
اهل سنت وصیت پیامبر خود را بر آورده میکنند و به هیچ کدام از یارانش زبان درازی نمیکنند و معاویه نیز یکی از یاران است و چه خوب گفته ابو توبه، الربیع بن نافع الحلبی: معاویه حجاب یاران رسول الله صلى الله علیه وسلم است، کسی که این حجاب را بر دارد به بقیه‌ی اصحاب هم جرأت پیدا می‌کند، حرف بزند. [73]
و مطمئنا همین است و غیر این نمیتواند باشد.
قرآنی که آنها را وعده بهشت میدهد و آنهایی که در راه خدا همراه با رسول الله صلى الله علیه وسلم جهاد کردند مورد مغفرت قرار داده.به هیچ وجه از ناعادلان نیستند!
به قول مجاهد و ابن عبدالبر و ابن عباس:خداوند از کسی که اعلام رضایت کرد دوباره از او ناراضی نخواهد شد انشا الله. [74]
و من و تو باید طبق این آیه عمل کنیم:
«وَالَّذِىنَ جَاؤُوا مِن بَعْدِهِمْ ىقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِىنَ سَبَقُونَا بِالْإِىمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِى قُلُوبِنَا غِلًّا لِّلَّذِىنَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَؤُوفٌ رَّحِىمٌ» حشر (10) [75]
آنانی كه بعد از گذشتگان می آیند، می گویند: پروردگارا، ما و برادران مومن ما را كه در ایمان از ما سبقت گرفته اند، مورد مغفرت قرار بده، و در دلهای ما هیچ گونه كدورتی در حق اهل ایمان جای نده، پروردگارا، تو بخشنده و مهربان هستی. حشر، 10
نقل است که از عمربن عبدالعزیز در مورد جنگ میان صحابه سوال شد و او گفت: آن خونهایی بود که خداوند دست مرا به آن آلوده نکرد، پس آیا زبانم را از آن پاک نکنم. مثل اصحاب رسول خدا، مانند چشم است و درمان چشم، دست نزدن به آن است!!. [76]
و ما بر خود نمیپسندیم، به آنهایی که برای قصاص خون عثمان شمشیر کشیدند بدی بگوییم.
ما از بدن نیزه خورده حضرت عثمان و از انگشتان قطع شده نائله(همسرش)شرم داریم که حامیان آنها را طعن زنیم و بر آنها خرده بگیریم. ما از سینه شکافته عمری که خود معاویه را والی شام کرد شرم داریم که بخواهیم منتخب او را متهم کنیم و بر علیه او زبان درازی بکنیم.و ما از حسن رضى الله عنه خجالت میکشیم که شخصی را که او تایید کرده را ملعون بدانیم و ما از خدایمان شرم داریم که شخصی را که او از آن راضیست ما از آن ناراضی باشیم!
و بهتر از همه سخن امام احمد رحمه الله است که در مورد صفین و دو گروه فرمودند:
تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَلا تُسْأَلونَ عَمَّا كَانُوا ىعْمَلُونَ [77]
آنان گروهى بودند كه از دنیا رفته اند و آنچه كسب كرده اند، براى خودشان است و براى شما است آنچه كه انجام مى دهید. و شما مسئول اعمال آنان نیستید.
و راست گفته است خداوند بسیار بخشنده و مهربان
التماس دعا
----------------------------------------------------------------------------
منابع و مأخذ:
1 - عواصم من القواصم /1/135
2 - اهل تشیع در مورد ابن سبای یهودی دو قول نقل میکنند ..یک قول آن است که علی رضی الله عنه او را در آتش انداخت و قولی دیگر آن است که او را تبعید کرد.و نوبختی و جزایری این را نقل کرده اند.که در اینجا منظور ما قول دوم است.
3 - الفرق بین الفرق: عبدالقادر بغدادی ص 233-235 چاپ مصر.
4 -(چنانچه در نهج البلاغه آمده مثلا ص20-118-119-187-189)
5- موسوعه عاشورا 59
6 - فی رحاب كربلا 53
7 - طبری 5/165
8 -طبری 5/194
9 -علی خطی الحسین/ دكتر احمد راسم نفیس/ 39-40
10- عواصم من القواصم /1/135
11- علی خطی الحسین 35-34
12 - عمار یاسر جواد محدثی ص 61
13 - انساب الاشراف 5/103
14 - عواصم من القواصم / 1/134
15 -العواصم من القواصم 1/135
16 - البدایة والنهایة: ج 7 ص 256 - 258
17 - الصواعق المحرقة2/622.
18 - الإسراء: ??
19 - ابن مزاحم شیعی/ صفین، ، ص32؛ تحقیق مواقف الصحابة2/152.
20 - البدایة والنهایة، ج7، ص227-ابن الأثیر، ج3، ص98- ابن خلدون، ج2، ص169.
21 - ابن سعد مینویسد:چون قاتلان پیکر نیمه جان عثمان را احاطه کردند، همسرش"نائله "بر آنان فریاد زد که شما مردی را می‌کشید که نیمه‌های شب، تمام قرآن را در یک رکعت نماز تلاوت می‌کرد..طبقات ابن سعد (3/76). فتنة مقتل عثمان (1/191).و این موضوع از روایات بسیاری ثابت است و از اوست که میفرمود:قلب پاک از خواندن قرآن سیر نمیشود!
22 - بدایه و النهایه 7/148-185
23 -سیرت عثمان ذی النورین/محمد جمالزهی
24 -بقره 137 و خون سید ما نیز بر همین آیه میریزد و قرآن موجود در موزه استانبول نیز شاهدی بر ادعای ماست.
25 -تاریخ طبری: ج 4 / 405
26 - مصنف ابن شیبه 9/193 البته دیه نائله بیش از 10 شتر بود چون در روایات کلمه انگشتان" نقل شده یعنی بیش از دو انگشت .. البته بحث سر نرخ و قیمت نیست.. بحث سر حق و حق گیری است.
27 -آن جانی که انگشت نائله(رض)را قطع کرد.
28 - دکتر احمد راسم شیعی نقل میکند:شورشیان سوگند خوردند و خطاب به علی(ع)گفتند:یا بفرست مالك اشتر از صحنه‌ی جنگ بیاید یا همانند عثمان، تو را با شمشیرهایمان خواهیم كشت! و یا تسلیم دشمنت می‌كنیم.28
29 - تاریخ طبری5/600.
30 - سنن ابن ماجه1/240.
31 - منهاج السنة2/219 و منهاج الاعتدال 249 و251 و262
32 - و حضرت فاروق(ع)در مورد او فرموده اند: ما را بگذارید از بد گفتن در مورد جوان قریشی که در وقت خشم می خندد... الإستیعاب فی معرفة الأصحاب/ابن عبدالبر/ 445 و تاریخ دمشق/ابن عساکر/59/112
33 - تفسیر قرطبی2/256.
34 - العواصم من القواصم/1/135
35 - الفصل فی الملل و النحل4/160.
36 - صحیح مسلم ح 1767 و سنن ابی داوود 4047 و مسند امام احمد ح 10845و در بحار الانوار با کلمات: قال رسول الله (صلى الله علیه وآله): تمرق مارقة عند فرقة من المسلمین یقتلها أولى الطائفتین بالحق..
باب بیعة أمیر المؤمنین علیه السلام وما جرى بعدها من نكث الناكثین إلى غزوة الجمل/ حدیث 276 و همچنین در کتاب الطرائف/ السید ابن طاووس الحسنی شیعی ص 103 و کتاب وقعة النهراون /علی بن حسین هاشمی ص 2
37 - عواصم من القواصم 1/138
38 - لمع الأدلة فی عقائد أهل السنة و الجماعة، ص115.
39 - و میتوانید به عنوان نمونه به کتاب البدایة و النهایة7/227. سیر أعلام النبلاء8/209. أحکام القرآن4/1717. مجموع الفتاوی/ابن تیمیه 4/437 . فتح الباری13/92. تهذیب الأسماء و اللغات2/38. فتاوی و مقالات متنوعة عبدالعزیز بن باز 6/87 مراجعه کنید
40 - صحیح مسلم.
41 - الاستیعاب / ج 3.
42 - عواصم من القواصم 1/91 / و ابن كثیر / البدایة والنهایة 8/133
43 - تاریخ دمشق / ج 16 / ص 345.
44 - تاریخ الاسلام / امام ذهبی / ج 2 / ص 310.
45 - الإبانة الكبرى/ لابن بطة العکبری ح 703 دلائل النبوة للبیهقی ح3109 روایت مسلم ح3240 و بخاری ح6805 و در کتب شیعه: اجوبه مسائل جار الله /السید شرف الدین ص 3*/معالم المدرستین و الطرائف و نص و الاجتهاد*و الصراط المستقیم/ علی بن یونس العاملی/ 3/159 با کلمات: من اجتهد فأصاب فله أجران، ومن أخطأ فله أجر واحد و.....
46 - عواصم من القواصم 1/138
47 -حجرات 9 و 10
48 -بل ظللت/خالد عسقلانی/ بحث نقدی پیرامون برداشت نادرست تیجانی درباره ی مشاجره میان علی و معاویه
49 - بخاری كتاب مناقب، علامات النبوه فی الإسلام ح3413
50 - صحیح مسلم ح 1767 و سنن ابی داوود 4047 و مسند امام احمد ح 10845و در بحار الانوار باکلمات: قال رسول الله (صلى الله علیه وآله): تمرق مارقة عند فرقة من المسلمین یقتلها أولى الطائفتین بالحق.. باب بیعة أمیر المؤمنین علیه السلام وما جرى بعدها من نكث الناكثین إلى غزوة الجمل/ حدیث 276 و همچنین در کتاب الطرائف/ السید ابن طاووس الحسنی شیعی ص 103 و کتاب وقعة النهراون /علی بن حسین هاشمی ص 2
51 - مسلم با شرح ج7 حدیث 235
52 -عوصم من القواصم 1/138..و بخاری نیز بابی به همین نام دارد!ح2505 و 3357 و 3463 و سنن ابی داوود ح 4043 سنن ترمذی ح 3706 و سنن سائی ح 1393 و مسند امام احمد ح 19497و با این کلمات در بحار الانوار مجلسی: إن ابنی هذا سید ولعل الله عز وجل یصلح به بین فئتین من المسلمین. (باب) (فضائلهما ومناقبهما والنصوص علیهما) (صلوات الله علیهما)/حدیث شماره 61 و62 و74 و...مستدرک سفینة البحار و مدینه المعاجز و الطرائف و ....
53 - منهاج السنة 2/242
54 -نهج البلاغه ج3 ص (648).
55 -روضه الكافی ج8 ص (177).
56 - اصول الكافی 1/273.
57 - مفید: ص 186.
58 - المحبر: ص 441، نسب قریش ص 133، عمدهء الطّالب، حاشیهء ص 43.
59 - كتاب المحبر ص 449.
60 - الاعلام: ط
     
  
مرد

 
rostam91: وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَینَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَینَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطِینَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ) [47]
خداوند عقلا را قرار داده تا هرگاه مشکلی پیش امد به انان مراجعه کنیم

حال با ۳ فرض این استدلال را رد میکنیم

۱- اگر معاویه یا ابوبکر یا هر کس دیگر که اظهار مسلمانی میکرد در زمان پیامبر با ایشان وارد جنگ میشدند باز هم میگفتید اینها دو طائفه مومن هستند

۲- در ایه جنگ دو گروه مومن بر سر اعتقاد درست یا اشتباه ایشان نیست
آیا اهل سنت خوارج را که با علی ع وارد جنگ شدند گروه مومن میدانند به صرف اینکه انها هم ادعای مسلمانی داشتند و قران میخوانند و بر پیشانی جای مهر داشتند

۳-ایا اهل سنت یزید را که ادعای مسلمانی داشت و حسین ع را کشت نیز جزو مومنون میدانند

در این میان خونهای هدر رفته مردمی که کشته شدند با کیست یعنی در جنگ معاویه با امام علی همه کشته شدگان راهی بهشت شدند و علی ع و معاویه هر دو در بهشت در کنار هم خواهند بود


یک کمی فکر کنید متوجه میشوید که این ایه در مورد اختلافات غیر اعتقادی است مثلا دو گروه مومن بر سر زمین و یا مالی با هم اختلاف پیدا کنند و بجنگند که در ان صورتت هم مقرر شده مسلمین گروه ناحق را سر جای خوش بنشانند

این ایه هرگز در تقابل دو اعتقاد مختلف ودرست و غلط نیست که در آن صورت یگک گروه بر حق و دیگری بر باطل است

مگر چندین حدیث با این مضمون که پیامبر فرموده

علی مع الحق والحق مع علی

درکتب معتبر شما با سند صحیح وجود ندارد

مگر میشود علی همواره با حق و حق همواره با علی باشد و آنگاه علی ع تشخیص دهد با گروهی بجنگد و آن گروه هم با حق باشند و هر دو گروه حق داشته باشند

اگر اینگونه باشد که دیگر داوری و حقانیت بی معنی میشود

مثلا دو گروه بر سر زمینی اختلاف دارند میزنند و همدیگر را میکشند و از آخر قاضی بگوید وان طائفطان من المونین هستند بروند با هم زمین را نصف کنند هر کی هم کشته شده نوش جونش میره بهشت

این ایه هیچ دخل و ارتباطی به رفتار عایشه و معاویه ندارد

بر هر نوع اعتقادی که باشی علی ع یا امام اول است یا خلیفه چهارم و کسی حق ندارد بر او خروج کند

اگر این ایه درست است پس هر کسی حق دارد هر وقت دلش خواست لشگر جمع کند و بر خلیفه وقت خروج کند و بعد بگوید ...و ان طائفطان من المومنین اقتتلو .....

بعدش هم خودش را اهل بهشت بداند

ایا این تصور عاقلانه است

عایشه که خود بر علیه عثمان بارها حرف زده و هیچ ارتباط خونی با عثمان ندارد

این بار به خونخواهی از عثمان بر علی که کوچکترین نقشی در مرگ عثمان ندارد خروج کند

لابد اگر فردا تمام کشته شدگان بدر و احد هم حق دارند به خونخواتهی اقوام خودشان خروج کنند و بگویند ...وان طائفطان من المومنین اقتتلو


اول ۳ دقیقه فکر کنید و بعد ۳ باتر بنویسید قران قران قران و قرآن را به مسخره نگیرید


بد نیست یک قسمت از نامه علی ع به معاویه را بخوانیم

البته در نظر داشته باشید این نامه ها چند ده عدد است و بعد از جمل و قبل ازز صفین بین علی ع و معاویه تبادل میگشت


نامه28

اما بعد، نامه‏ات به من رسید که در آن نامه مبعوث شدن محمّد صلّى اللّه علیه و آله را از جانب حق براى دینش، و یارى شدن آن حضرت را از سوى خداوند به وسیله یارانش یاد آور شده‏اى‏! روزگار بر ما از جانب تو مسأله‏اى شگفت را پنهان داشت، چون مى‏خواهى ما را از آنچه خداوند به ما مرحمت فرموده با خبر کنى، و از نعمت وجود پیامبرش که به ما داده آگاه سازى! در این مسأله همچون کسى هستى که خرما را به سوى هجر (منطقه پر خرماى بحرین) ببرد، یا شاگردى که بخواهد به استاد تیراندازش تعلیم تیراندازى دهد.

تصور کردى برترین مردم در اسلام ابوبکر و عمر هستند، چیزى را متذکر شده‏اى که اگر صحیح باشد به تو ربطى ندارد، و اگر نادرست باشد صدمه‏اى براى تو در آن نیست. تو را با بالاترین و پست‏تر، و رئیس و مرئوس چکار؟
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
مرد

 
صحبت از نامه های علی ع به معاویه شد حیفم امد که همه انها را برای دوستان اینجا قرار ندهم

البنته قسمتهای باحال تر رو میزارم

نامه17

اینکه حکومت شام را از من خواستى، من آنچه را دیروز در اختیارت قرار ندادم امروز هم به دستت نمى‏دهم‏.

و این که گفتى: «ما از فرزندان عبد منافیم» آرى ما هم چنین هستیم، ولى با این فرق که نه امیّه مثل هاشم است، نه حرب همچون عبد المطّلب، و نه ابو سفیان مانند ابو طالب، و نه مهاجر الى اللّه چون اسیر آزاد شده، و نه فرزند اصل و نسب دار چون فرزند منسوب به پدر، و نه اهل حق مانند اهل باطل، و نه مؤمن چون مفسد

((اشاره علی ع به مادر معاویه است ...مادر معاویه کنیزی بود که پدر معاویه ابوسفیان به چند نفر دیگر در شبی با او همبستر شد و این نوع همبستری در ان زمان معمول بود که یک زن را برای چندین مرد بیاورند و این زن معاویه را حامله شد و چون بچه بدنیا امد و پسر بود ابوسفیان به ان زن مقداری پول داد و انزن اعلام کرد که معاویه ماله ابوسفیان است ......این اتفاق بار دیگر نیز حادث شدکه در ان شب هم ابوسفیان و عاص ابن وائل و چند نفر دیگر جزو همبستر شدگان با زنی هرجائی بودند واین بار فرزند پسری بدنیا امد که عاص ابن وائلبه زن فاحشه پول بیشتری داد و ان زن قسم خورد که نطفه کودک را عاص در شکم او گذاشته و نام بچه عمر عاص شد و البته بعدها معاویه با بی پروایی عاص را بردار خود خواند و گفت چون ان شب پدر من هم جزو همبستر شدگان با ان زن بوده پس ما به نوعی برادریم ))

از ویکی پدیا

. پدرش ابی سفیان از سرشناسان قریش بود. مادرش هند دختر عتبه از زنان اهل پرچم بود. نسب معاویه به حرب بن امیه بن عبدشمس بن عبدمناف قرشی می‌رسید. معاویه همراه پدرش ابوسفیان در بدر، خندق[۱] و چند جنگ دیگر با محمّد جنگید. عتبة بن ربیعه رهبر گروهی از قریش در جنگ‌های فجّار بود.

زنان در زمان جاهلیت عرب، با مردانی بغیر از همسر خود با علم و آگاهی همسر ارتباط داشتند و گاه هم به همسری چند مرد در می‌آمدند. در جاهلیت به این زنان اهل پرچم می‌گفتند



نامه شماره ۱۰

معاویه! از چه زمانى شما زمامدار رعیت، و والى امر امّت بوده‏اید، بدون پیشى داشتن در دین، و منهاى شرفى بلند مرتبه‏؟! پناه به خدا از دچار بودن به شقاوت دیرینه، تو را از اینکه روزگارت را در فریب آرزوهایت ادامه دهى، و ظاهر و باطنت دو تا باشد بر حذر مى‏دارم‏. مرا به جنگ دعوت کردى، مردم را واگذار و خود به جانب من بیا، و هر دو لشگر را از جنگ معاف کن، تا معلوم شود زنگ گناه قلب کدام یک از ما دو نفر را سیاه کرده، و بر دیده کدام یک پرده افتاده‏! منم ابو الحسن، قاتل جدّ و دایى و برادرت که آنان را در جنگ بدر درهم کوبیدم، هم اکنون آن شمشیر با من است، و با همان قلب دشمنم را دیدار مى‏کنم، دینم را تبدیل ننموده، و پیامبر تازه‏اى انتخاب نکرده‏ام، و در همان راه حقّى هستم که شما آن را به اختیار خود واگذاشتید، و ورودتان در آن به اجبار و اکراه بود. به خیال خود به خونخواهى عثمان آمده‏اى در حالى که خبر دارى عثمان کجا کشته شد، اگر خونخواه او هستى از همان جا خونخواهى کن‏. گویى تو را مى‏بینم همچون شترانى که زیر بار گران ناله مى‏زنند از گزش جنگ ناله و فریاد مى‏زنى، و انگار لشگرت را مى‏نگرم که از ضربت‏هاى پى در پى، و قضاى بدى که بر سرشان فرود مى‏آید، و نیز از افتادن بر خاک آن هم به دنبال هم، با جزع و زارى مرا به کتاب خدا مى‏خوانند، لشگرى که یا از نظر عقیده کافر و منکر حقّند، یا بیعت نموده و عهد بیعت را شکسته‏اند.


نامه64

اما بعد، همان طور که گفتى ما و شما با هم در الفت و اتفاق بودیم، ولى در گذشته بین ما و شما جدایى افتاد، زیرا ما ایمان آوردیم و شما کفر ورزیدید، و امروز هم ما به راه راستیم و شما دچار فتنه‏اید، و مسلمان شما اسلام نیاورد مگر از روى بى‏میلى، و این در حالى بود که تمام بزرگان عرب تسلیم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شدند و همدست وى گشتند.

گفته بودى که طلحه و زبیر را من کشتم، و عایشه را تبعید نمودم، و میان دو شهر کوفه و بصره فرود آمدم، این امور به تو ربطى ندارد، تو را در این مسأله زیانى نیست و هم نیازى ندارد که عذرش را از تو بخواهم‏.

منبع نامه ها
http://atrereyhane.persianblog.ir/post/107/

و البته منبع اصلی نهج البلاغه
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
مرد

 
زندگی همینه


در حال زندگی کردن با درس گرفتن از گذشته و البته امید به اینده



در دین اسلام همه چیز مشخص و سر جای خودشه

نه از کسی کار مفت خواستن برای اینده و نه از کسی چیزی مطالبه کردن برای گذشته

اتفاقا شیعه ارجاع به ۱۴۰۰ سال پیش رو مذموم میدونه و اونها رو سلفی و دشمن خودش میدونه

احمقانه است بگیم راه حل مشکلات امروز در ۱۴۰۰ سال پیشخه


ما به اینده هم امیدواریم مانند هر انسانی که به اینده خودش و فرزندانش امیدواره


معتقده در اینده روزی خواهد امد که همه جای دنیا پگر از عدل بشه

اما به امید این اینده نه چیزی رو از دست میده نه کار خاصی میکنه


دعا میکنه موعود زودتر بیاد


تمام اتون چیزهایی که در مورد اسلام راستین میگن بخاطر اینه که یک سری از افراد بنا به شخصیت یا دشمنی و یا هر دلیل دیگه رفار ادمها رو ملاک قرار میدهند

مثلا میگن خامنهای همچین کاری کرذه و چون مسلمون است ومجتهد پس حتما این کارش مطابق قوانین اسلامه


در حالیکه این حرف و عقیده قطعا اشتباه است


وقتی یک ایدئولوژی خودش هست و همه قوانین و مفاد اون مکتوب هست و در دسترس چرا ما رفتار افراد رو ملاک درست یا غلط بودنه ا اون ایدئولوژی بدونیم



مثل اینه که رفتاره صهوینیست رو احکام شرعی یهود بدونیم


یا بگیم رفتاراون کشیش متجاوز به کودکان نشان دهند ونماد دین مسیحیت است

قع


اگر کسی واقعا طالب دانستن است و غرض و لجاجت و تعصب نداره


سئوالاتش رو در مورد اسلام صادقانه بپرسه تا بر اساس اعتقاد شیعه من پاسخ اون رو بدم


اسلام دینه کامل و بر اساس روحیات انسانهاست

احکام اون کامله اما برحی از اونها امروز مقداری قدیمی بعه نظر میرسه که در حال تغییر و تبدیله


پس اگر کسی دنبال حقیقت است به جای اینکه با نگاه کردن به رفتار مسلمونها و من و امثال من سئوالاتش رو مطرح کنه و حکم اسلامی و شیعی اون رو دریافت کنه با مدرک و سند


هر چیزی گذشته ای داره ...حال داره ...و آینده داره


حتی یک کرم و یک مورچه


یک درخت و کل زمین یا خورشید

گذشته زمان تبیین قوانین و نظامات بوده ......حال زمان انجام اون تعلیمات .....آینده هم رسیدن به اون ایده آلی است که برای اون بوجود اومدیم


مثل یک گل


گذشته اون آفرینش میشه و تغییرات ژنتیک و قرار گرفتن در مکان مناسب برای رشد توسط والد ها که میشه همون تبیین قوانین

حال در این است که طبق قوتانین گذشته مواد لازم برای رشد را از محیط دریافت کند و به وظیفه تبیین شده خودش برسه

آینده برای تاو همان هدف است که تولید مثل است و در واقع ادامه حیاط در جلدی و شمایلی جدید


ما انسانهاو کل این دنیا هم همین است


گذشته بوده و در ان قوانین تبیین شده


حال زمان انجام اون قوانین است و رعایت اونها و به ثمر رسوندن مادی و معنوی این زندگی

آینده هم برای ما اماده سازی همه زمینه و ثمر های زندگی است برای ارزویی که مقرر است بیاید و با امدن قوانین را به روز کند بیاید و دنیا گلستان شود


این زندگی بدون توجه به گذشته و استفاده از ان و بدون امید به اینده بسیار پوچ و بی اترزش میشود


همین الان تصور کن که آینده ای در کار نیست

پس این همه کار و تلاش و تولیدمثل برای چه اگر قرار بود ادم بمیرد و همه چیز تمام شود .......چقدر بی معنی بود

حتی یک درخت و یک گنجشک در پی هدف است

او غریضه دارد وتا تخمهایش تبدیل به جوجه نسود دست بردار نیست حتی اگر زمستان شود


انها بواسطه نداشتن عقل کافیو وافی و قدرت استدلال درگیر اینده های کوتاه مدت هستند

ولی ایا انسان هم مانند انها دچار اینده های کوتناه مدت است



در جای دیگر هم عرض کمردم


اعتقاد خداباوران در مورد اغاز و انتهی جهان شفاف است اما خداناباورها روشن و واضح نیست


لازم است ابتدا استدلاتل کرد تا ببینیم اصلا حرف و عقیده شمنا قابلیت تفکر دارد بعد به حواشی بپردازیم


اگر اصل اعتقاد شما منطقی نباشد پرداختن به حاشیه ها وقت تلف کردن اتست

در این پست توضیح داده شده

https://www.looti.net/11_25_84.html#msg142972839
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
مرد

 
اینجا اسمنش اسلام راستین است و در واقع میخواد به اصل اسلام وتفاوتهای رفتار مسلمانها و مدعیان اسلام با خوده اسلام بپردازه

اسلامی بودن حکومت ایران اما بیشتر از یک جو.ک نیست و اسمی بسیار نابرازنده و شوم برای ایران است

جمهوری اسلامی در واقع معنی ندارد و مانند کلمه شب افتابی یا اقیانوس مرتفع بی معناست و .......در ساست مگر لیبرال کمونیستی داریم که حالا جمهوری اسلامی داشته باشیم


قواعد حکومتی اسلامی با جمهوریت همخوانی ندارد

بارزترین خاصه جمهورین اتکاء آن به ارا مردم در انتخابات ازاد است و البته به داشتن ریاست جمهوری برآمده از مردم و ارا آنان ...در حالیکه اسلام به خلافت و حکومت به دیده نصب و توصیه و انتصاب و مانند پادشاهی نگاه میکند

الان هم که در ایران رد صلاحیت ها و نظارت استصوابی دقیقا راه انتخابات ازاد را گرفته و مردم حق انتخاب از میان یک قشر خاص را دارند

همچنین ولایت فقیه و رهبر هم با ذات جمهوریت تناقض دارد

در اقدامی عجیب و با بلاهت در متن قانون اساسی دستکاری شد تا نظام با جمهوریت کنار بیاید ودر واقع کلاه شرعی گذاشتند

چون در ایران مقام اول مملکت رهبر است و در این صورت جمهور و رئیس آن فاقد اعتبار با مقامات اول سایر ممالک میشدند اما با افزودن لفظ

ریاست جمهوری مقام اول مملکت (( بعد از رهبری است )) این کلاه شرعی گشاد را در قانون اساسی جا کردند


نمونه

در جامعه اسلامی و مطابق سنت ودستور قران

وظیفه تامین امنیت مالی جانی و غذایی مردم به عهده حکومت است (( در ایران دولت خودش بزرگترین عامل وحشت و ارعاب مردم است))

در حکومت اسلامی

وظیفه تامین مسکن و خوراک افراد ناتوان و معلول و یتیم و بی سرپرست به عهده دول تاست و از بیت المال ((در ایران سازمان متلی این کار ثروتمندترین سازمان کشور است و بزرگترین دزدی ها را بنام بیمه درمانی و تامین اجتماعی انجام میده در مورد درمان هم که فقط یک تلخند کافی است ))

و در حکومت اسلامی


جرمی بنام جرم سیاسی وجود نداره و هیچ مجازاتی هم در نظر گرفته نشده

((در ایران بیشترین زندانیان سیاسی هستند و بنا به شدت مخالفت با رزیم بدون محاکمه هم اعدام میشوند اونهم گروهی ))

و درحکومت اسلامی حجاب اجباری نیست و حتی شوهر نمیتونه به زنش تکلیف کنه حجاب بد اره
اما خوده دولت اون رو اجباری کرده و برای رعایت نکردن تعزیر هم میکنه؟؟؟؟؟؟


از این دست هزاران مورد وجود دارد و بیانگر عدم ارتباط بین اسلام و نظام آخوندی اایران الا برای سو استفاده از این نام

همه این مقدمه برای عرض دو سه مطلب در مورد پست قبلی


barzakh666: این نشانه اسلامیت ایران است

در اسلام ختنه فقط برای مرد واجب است ......و عدم حرمت آن دلیل بر اجرای آن نمیشود

مثلا در اسلام سرمه کشیدن مردان هم حلال است هم سفارش شده اما اجرا نمیشود .....پس حرام نبودن دلیل انجام نیست .....گوشت خر هم حرام نیست ولی کسی استفاده نمیکنه

گرچه عرض شد حکومت ایران با سند و دلیل فقط اسلامی بودن را یدک میکشد برای اغفال مردم اما ارتباط بین فتوای سیستانی و وعملکرد چند قبیله در کشور بر مبنای سنت هاب غیر مرتبط با اسلام رو متوجه نمیشم





اما..............

ختنه زنان اصلا سنتی اسلامی نیست و ریشه در مصر باستان دارد البته در بسیاری موارد به عنوان یک عمل جراحی زیبایی بکار میرود و در شرایط کاملا بهداشتی همانطور که برای پسران در بسیاری از کشورها و غیر مسلمان هم مرسوم است و دارای منافعی است برای دختران هم در برخی اشکال دارای منافع بهداشتی است

و آنچه با آن مبارزه میگردد نوع سنتی ختنه است که شکنجه گرانه انجام میپذیرد


اولا

اقای سیستانی گفته ختنه دختران حرام نیست ......در برخی مناطق ایران این عمل رو بصورت سنت انجام میدهند ......چه با فتوا و چه بی فتوا .........ریشه و خاستگاه ختنه زنان هم اصلا اسلام نیست ....و در نهایت

این چه ربطی به حکومت ایران داره و ادعای اسلامیت اون


دوما .......

آقای سیستانی در سایت خوشون رسما اعلام کردند هر گونه فتوا و مطلب از ایشان غیر از کتاب توضیح المسائل و احکام موجود در سایت اختصاصی و دفتر خودشان در هرجا باشد مورد تایید ایشان نیست حتی اگر از دفاتر ایشون غیر از دفتر اصلی سئوال شده باشد شود


غیر از این مورد زیر یک مورد دیگر هم کامل تر و جامع تر وجود دارد

http://www.sistani.org/persian/statement/1516/

لذا به فتواهای نقل شده از ایشان از هر سایتی جز سایت اصلی سیستانی توجه نکنید


من سایت ایشون رو گشتم همچین فتوایی نبود اصلا ......

لطفا جهت راهنمایی بنده اگر سندقابل اعتنا بود نقل بفرمایید



از قول ویکی پدیا هم روشن میشود موضع گیری اسلام و تشیع با ختنه زنان ناموافق است



پیرامون موضع‌گیری اسلام در قبال ناقص‌سازی جنسی زنان سخن بسیار رفته‌است. قرآن در مورد ختنه زنان صحبتی نمی‌کند، اما احادیث متناقضی در رد و حرمت آن روایت شده‌است. در میان امامان اهل سنت احمد حنبل آن را مکرومه (عمل نجیب) می‌دانست؛[۳] شافعیان ختنه زنان را در حد بریدن پوست کوچکی که در نوک دستگاه جنسی زنان قرار دارد واجب می‌دانند.[۱۳] در میان شیعیان به‌جز یک استثنا (فرقه مستعلوی) شیوع ندارد.[۳] موضع‌گیری مراجع شیعه متفاوت است. عده‌ای آن را مستحب می‌دانند و برخی دیگر سنتی جاهلی‌اش می‌دانند که در صورت آسیب‌رسانی جسمی حرام است


مسلمان یا وطن پرست فرقی ندارد

باشناخت اسلام راستین با خرافات و دروغهای مدعیان اسلام آشنا شده و با اخاذی این افراد بنام اسلام از مردم مبارزه کنیم
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  ویرایش شده توسط: ametis   
مرد

 
elena:
توتایپیک مربوطه اینو با مستندات شرح بدید ممنون میشم البته اسم تایپیک رو اینجا اطلاع بدید

با عرض سلام خدمت النای عزیز


پیامبر در مکه با وجود اینکه تعداد قابل توجهی را مسلمان کرد اما تحت فشار بود و عده ای به حبشه و عده ای به شعب ابی طالب تبعید و مهاجرت کردند


پس از این داستانها و لغو حصر دو قبیله بسیار بزرگ اوس و خزرج که سالیان سال با هم بر سر مسائل جزئی کش و کشتار داشتند نمایندگانی به جانب محمد ص فرستاد و ایشان با تدبیری به این اختلاف پایان دادند و اوازه اسلام به این دو قبیله که در اطاف و در مدینه ساکن بودند رسید و کم کم اسلام گسترش یافت



این گسترش منجر به دعوت از محمدص به مدینه شد و پیامبر همراه یاران مکی مهاجرت کردند که به مسلمانان مکه در مدینه محاجرین و به اهل مدینه انصار میگفتند


چیزی نگذشت که تمام مدینه تقریبا مسلمان شدند بدون حتی یک قطره خون ریزی


نگاهی به تاریخ غزوات محمد ص نشان میدهد اولین جنگ تدافعی بعد از ۳ سال از ورود به مدینه صو رت پرفت و تا سالها جنگها فقط تدافعی بود



منبع ویکی پدیا غزوات پیامبر اسلام
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  ویرایش شده توسط: ametis   
مرد

 

هر آنچه که در مورد تفاوت وضوی ما با برادران اهل تسنن هست اینجا موجود است

چهار فرقه اهل تسنن خوشان با هم بر سر وضو اختلاف دارند

اختلافات در وضو

پرسش 1:

چرا ما «شيعيان» در وضو - پس از شستن صورت - دستها را از بالا به پايين مي‏شوييم و با آب وضو که در کف دست مانده است جلوي سر را مسح مي‏کنيم و روي پا را نيز با آن مسح مي‏کنيم ولي اهل تسنن مانند ما وضو نمي‏گيرند و عدّه‏اي از آنها تمام سر را با گوشها مسح مي‏کنند و پاهايشان را بجاي مسح مي‏شويند؟

پاسخ:

ما «شيعيان دوازده امامي» در برخي از واجبات وضو با اهل تسنن اختلاف داريم:


1- در فقه ما، شستن صورت از بالا به پايين واجب است - البته برخي فرموده‏اند: شستن صورت از بالا مبني بر احتياط است- [1] ولي اهل تسنن به اتفاق گفته‏اند: شستن صورت از بالا به پايين مستحب است [2] .

2- در فقه ما، شستن دستها از بالا به پايين واجب است ولي اهل تسنن به اتفاق گفته‏اند: شخص مخير است دستها را از پايين به بالا يا به عکس بشويد و اتفاق نموده‏اند بر اينکه از پايين (از سر انگشتها) به بالا شستن مستحب است [3] .

3- در فقه ما «شيعيان» مسح کردن جلوي سر واجب است ولي اهل تسنن در مسح سر اختلاف دارند.

مالکي‏ها گفته‏اند: مسح تمام سر واجب است.

حنبلي‏ها گفته‏اند: مسح تمام سر و گوشها واجب است.

- گوشها را از سر و جزء آن دانسته و روايتي نيز بر اين مطلب نقل کرده‏اند - [4] .

حنفي‏ها گفته‏اند: مسح يک چهارم سر واجب است.

شافعي‏ها گفته‏اند: مسح بعضي از سر - هر مقدار که باشد - واجب است [5] .

و برخي از آنها هم گفته‏اند: اگر به جاي مسح، سر را بشويند يا به آن آب بپاشند کفايت مي‏کند [6] .

4- در فقه شيعه مسح نمودن روي پا واجب است ولي اهل تسنن به اتفاق گفته‏اند: واجب است پاها را بشويند [7] .

بنابر آنچه نقل شد، محل خلاف بين ما و آنها چهار مورد است:

1- ما شستن صورت را از بالا به پايين واجب مي‏دانيم ولي آنها مستحب مي‏دانند. دليل ما بر اين امر رواياتي است مبني بر اينکه پيامبر اکرم ‏صلي الله عليه وآله وسلم در وضو صورت مبارکشان را از بالا به پايين مي‏شسته‏اند و روايتي نيز نقل شده که امام‏عليه السلام امر فرموده است:

اغسل من اعلي وجهک الي اسفله [8] .

صورت را از بالا به پايين بشوييد.

اما اهل تسنن گفته‏اند: آيه شريفه: فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ [9] امر به شستن کرده و از جهت کيفيتِ شستن، مطلق است و در آن نفرموده است از بالا بشوييد. و روايات نيز استحباب از بالا شستن را ثابت مي‏کند نه وجوب آنرا.

2- ما شستن دستها را از بالا به پايين واجب مي‏دانيم ولي آنها مستحب مي‏دانند.

دليل ما بر اين امر روايات بيانيه است، که رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم دستها را از بالا به پايين مي‏شست و روايت صحيحه‏اي نيز از امام‏عليه السلام وارد شده که حضرت در مقام تفسير آيه مربوط به وضو [10] فرموده است:

بايد دستها را از بالا به پايين بشوييد [11] .

3- ما مسح سر را واجب و متعيّن مي‏دانيم ولي آنها با ما در اين مورد اختلاف دارند، بين خودشان نيز اختلاف وجود دارد، به شرحي که قبلاً بيان کردم.

دليل ما روايات فراواني است که دلالت و صراحت دارند بر وجوب مسح مقداري از جلوي سر، يکي از آن روايات صحيحه زراره است که به امام باقرعليه السلام عرض کرد:

عن ابي جعفرعليه السلام قلت له: الا تخبرني من أين علمت وقلت: ان المسح ببعض الرأس و بعض الرجلين؟ فضحک‏عليه السلام وقال: يا زرارة قاله رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم ونزل به الکتاب من اللَّه عزَّوجلَّ قال تعالي: (فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ) فعرفنا ان الوجه کله ينبغي أن يُغسل - الي ان قال - ثم فصل تعالي بين الکلام فقال: (وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ) فعرفنا حين قال «برؤسکم» ان المسح ببعض الرأس لمکان الباء [12] .

از کجا دانستي که مسح به بعضي از سر و به بعضي از پا مي‏باشد؟ حضرت فرمود:

اي زراره اين حکم را رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم فرموده و در باره آن آيه از طرف خدا نازل شد، خداوند متعال فرمود: (فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ) پس از اين جمله فهميديم که بايد همه صورت را شست. - تا آنکه فرمود: - پس از آن خداوند متعال، بين کلام فاصله انداخت (يعني جمله دوم را از جمله اول جدا نمود) و فرمود: (وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ) پس - از اينکه در شستن صورت «با» نياورد و در مسح سر «با» آورد - و «برؤسکم» فرمود دانستيم که مسح به بعضي از سر است، بخاطر «باء».

خلاصه اينکه، آيه شريفه دلالت دارد بر اينکه مسح مقداري از سر واجب است، زيرا معلوم است که «باء» در جمله «برؤسکم» زايد نيست و اصل عدم زياده و بر خلاف فصاحت و بلاغت است، و روايات فوق در مقام سؤال و بيان و تفسير آيه مبارکه صريح است که «باء» در «برؤسکم» براي تبعيض مي‏باشد.

اما اهل تسنن بلحاظ اختلاف آنها در فهم آيه شريفه و نداشتن روايات قابل قبول نزد خودشان، گرفتار اختلاف شده‏اند و برخي از آنان روايتي نقل کرده‏اند که رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم تمام سر مبارکش را مسح کرد و دستش را از جلوي سر آورد تا پشت سر و باز بر گرداند به جلوي سر [13] .

روايت ديگري هم نقل کرده‏اند که گوشها از سر (جزء سر) است [14] .

نيز روايتي نقل کرده‏اند که: دو انگشت سبابه را داخل گوشها ببرند و دو انگشت ابهام را روي گوشها بکشند [15] البته اين را از مستحبات مسح سر مي‏دانند.

خلاصه، از آيه ‏شريفه استفاده مي‏شود که شستن صورت و مسح سر با هم تفاوت دارند و صورت بدون حرف «باء» آمده ولي سر با حرف «باء» آمده است و عدّه زيادي از علماي اهل تسنن اعتراف و قبول کرده‏اند که «باء» براي تبعيض است و برخي هم گفته‏اند «باء» زائده است لذا گفته‏اند: بايد تمام سر را مسح نمود [16] .

4- ما «شيعيان دوازده امامي» واجب مي‏دانيم که روي پاها مسح شود ولي اهل تسنن به اتفاق مي‏گويند، بايد پاها را مانند صورت و دستها بشويند [17] .

دليل ما علاوه بر روايات فراوان- [18] که صريح در اين هستند که بايد پاها را مسح نمود - آيه شريفه وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَي الْکَعْبَيْنِ [19] مي‏باشد.

زيرا بطوري که از روايات صحيحه و از سياق خود آيه شريفه استفاده مي‏شود جمله «وارجلکم الي الکعبين» عطف است بر محلّ «برؤسکم» و چون «رؤسکم» مفعول «وامسحوا» است و محلّاً منصوب است «وارجلکم» نيز منصوب مي‏باشد - به لحاظ عطف بر محل «برؤسکم» -.

بر اين اساس معناي آيه اين مي‏شود «سر را مسح کنيد، پاها را نيز مسح کنيد.»

ولي اهل تسنن مدّعي هستند که «وارجلکم الي الکعبين» عطف است به «وجوهکم» و معنا اين مي‏شود که: پاها را نيز مانند صورت و دستها بشوييد. و ظاهر آيه را گرفته‏اند [20] که «ارجلکم» به فتح لام است و عطف به «وجوهکم» مي‏باشد.

پاسخ آنها اين است که علاوه بر روايات بيانيه که کيفيت وضو گرفتن رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم را نقل کرده‏اند و علاوه بر روايات معتبره کثيره که از اهل بيت پيامبر اکرم‏عليه السلام در تفسير آيه و در چگونگي وضو وارد شده است [21] سياق آيه شريفه گوياي اين است که «وارجلکم» عطف بر محلّ «برؤسکم» است، زيرا جمله «فاغسلوا وجوهکم» تمام شده و جمله «فامسحوا برؤسکم» فاصله شده است و اين جمله مربوط به مسح سر مي‏باشد و پس از آن جمله «وارجلکم الي الکعبين» آمده است و فاصله شدن جمله‏اي مستقل بين معطوف و معطوف عليه، بر خلاف فصاحت و بلاغت و بر خلاف سياق عبارت است و کلمات فصحا وبلغا از چنين اموري مبرّي است تا چه رسد به کلام خدواند متعال، مضافاً بر اينکه ماده «مَسَحَ» بنفسه متعدي است و «باء» حرف جرّ که سر مفعول آن آمده است براي افاده تبعيض است نه براي تعديه، پس در واقع «برؤسکم» منصوب است و «ارجلکم» عطف است به آنگونه که در واقع مي‏باشد.

[1] عروة الوثقي (محشي)، فصل في افعال الوضوء: الأول....

[2] الفقه علي المذاهب الخمسه، ص 35: الفقه علي المذاهب الاربعة، ج 1، ص54 صلاة المؤمن، القحطاني، ج 1، صص42،41.

[3] الفقه علي المذاهب الخمسه، ص35؛ الفقه علي المذاهب الاربعة، ج1، ص54، صلاة المؤمن، القحطاني، ج1، صص42،41.

[4] صلاة المؤمن: علي بن وهف القحطاني: ج 1، ص45.

[5] الفقه علي المذاهب الخمسة، صص37،36؛ الفقه علي المذاهب الاربعة، ج1، صص54 ،36؛ صلاة المؤمن القحطاني، ج1، صص46،42.

[6] همان.

[7] همان.

[8] وسائل الشيعة: ابواب الوضوء، باب 15 / ح 22.

[9] سوره مائده / 6.

[10] يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَي الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَيْدِيَکُمْ إِلَي الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَي الْکَعْبَيْنِ اي کساني که ايمان آورده‏ايد! هنگامي که به نماز مي‏ايستيد، صورت و دستها را تا آرنج بشوييد؛ و سر و پاها را تا مفصل (بر آمدگي پشت پا) مسح کنيد.

چهار تذکر

1 - در آيه مبارکه حدّ و مقدار دست که بايد در وضو شسته شود تا آرنج تعيين شده است، زيرا «مرافق» جمع «مرفق» به معناي «آرنج» است و چون هنگامي که گفته شود دست را بشوييد، ممکن است به ذهن برسد که دست‏ها را تا مچ بشوييد، چرا که عرفاً اين مقدار شسته مي‏شود، براي رفع اين توهم، فرموده است، تا آرنج بشوييد «الي المرافق».

از اين توضيح معلوم شد که کلمه «الي» در آيه فوق، فقط براي بيان حد شستن و مقدار آن مي‏باشد نه کيفيت شستن. به طوري که برخي از اهل تسنن توهم کرده و مدعي شده‏اند که بايد ولو به نحو استحباب دستها را از سر انگشتان به طرف آرنج بشويند و به ظاهر آيه تمسک کرده‏اند.

توضيح اينکه اين مطلب در آيه، مانند آن است که - مثلاً - به خادم مسجد بگويند: «اکنس المسجد من الباب الي المحراب» مسجد را از درب آن تا محراب جارو بزن، در اينجا منظور گوينده بيان حد و مقداري است که بايد جارو بزند و نمي‏خواهد بگويد: از کجا شروع و به کجا ختم کن.

با اين توضيح روشن شد که آيه، تنها مقداري از دست را که بايد بشويند ذکر کرده و متعرض کيفيت شستن نشده است، خصوصاً که در آيه، کلمه «مِنْ» نيامده است.

2 - کلمه «ب» که در «برؤسکم» مي‏باشد، طبق روايات معتبره به معناي «تبعيض» است، يعني «قسمتي» از سر را مسح کنيد. عده‏اي از اهل لغت نيز گفته‏اند: «ب» به معناي «تبعيض» مي‏آيد. ابن هشام نيز در مغني حرف الباء به اين مطلب اشاره کرده است. بر اين اساس اين که جمعي ازاهل ‏تسنن، تمام ‏سر و حتي ‏برخي‏ از آنها، گوشها را مسح مي‏کنند، از آيه استفاده نمي‏شود وارتباطي‏ به ‏آيه ندارد.

3 - در قرآن‏ها «وَاَرْجُلَکُم» به فتح لام نوشته شده است لذا بايد توجه نمود که آيا «ارجلکم» به «وجوهکم» عطف شده يا به محل «رؤسکم»؟! نظر شيعه چيست؟ و نظر اهل تسنن چه مي‏باشد؟

4 - قرار گرفتن «ارجلکم» (پاها) در کنار «رؤسکم» (سرها) گويا و گواه بر اين است که پاها نيز بايد مانند سر مسح شود نه اين که آنها را بشويند، و اگر «اَرْجُلَکم» بفتح لام قرائت مي‏شود به لحاظ آن است که عطف بر محلّ «برؤسکم» است نه عطف بر «وجوهکم».

زيرا در ميان «وجوهکم» و «ارجلکم» يک جمله مستقل فاصله است و در عطف به يکي از آنها «الأقرب يمنع الا بعد» حاکم است، به علاوه عده‏اي از قراء «ارجلِکم» را به کسر لام خوانده‏اند، گذشته از اينها اِعراب کلمه، شرعاً حجيّت ندارد و حکمي را ثابت نمي‏کند، چون اِعراب گذاري‏ها از جانب رسول اللَّه‏ صلي الله عليه وآله وسلم نبوده است.

با اين توضيحات معلوم شد که جهت روشن شدن کيفيت شستن و مسح نمودن بايد سراغ عمل و سنت رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم رفت که به وسيله اهل بيت آن حضرت بيان شده است.

[11] وسائل الشيعه: ابواب الوضوء، باب 19 / ح 1.

[12] وسائل الشيعه: باب 23، از ابواب وضوء، ح 4.

[13] صحيح بخاري ح185 و مسلم ح235.

[14] ابن ماجه در کتاب الطهاره، ح443 و صلاة المؤمن القحطاني ج1 ص45.

[15] ابو داود ح142 و ديگران نقل کرده‏اند، به صلاة المؤمن القحطاني ص42 مراجعه شود.

[16] تفصيل اقوال آنها در: الفقه علي المذاهب الاربعه ج1 ص36 آمده است. ابن هشام در مغني حرف الباء، از قول بعضي نقل کرده که «با» در آيه شريفه براي تبعيض است.

[17] مذاهب چهارگانه اهل تسنن در اصل شستن پاها اتفاق دارند ولي در کيفيت شستن اختلاف دارند، حنفيه، مالکيه و حنابله گفته‏اند: الفرض غسل الرجلين مع الکعبين، شافعيه گفته‏اند: الفرض غسل الرجلين من الکعبين. ضمناً حنابله گفته‏اند: شستن مقداري از ساق پا سنت است. الفقه علي المذاهب الأربعة ج 1 فرائض الوضوء - سنة الوضوء).

[18] از مرحوم سيد در انتصار نقل است که فرموده است: عدد روايات مربوط به مسح پا از عدد ريگها زيادتر است.

[19] سوره مائده / 6، ترجمه: «سر و پاهاي خودتان را تا برآمدگي پيشين هر دو پا مسح کنيد.».

[20] به کتاب الفقه علي المذاهب الأربعة ج1 فرائض الوضوء ص 54 مراجعه شود.

[21] به وسائل الشيعه باب 24 ابواب وضو مراجعه شود.
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
مرد

 
از نظر تشیع: زیارت قبور بزرگان بهتر از حج خانه خداست

ابن تیمیه گفته است: "اشخاص مورد اعتمادی برایم بنقل کرده اند که در میان شیعه کسانی هستند که معتقدند زیارت آرامگاه و قبر (ائمه) از زیارت خانه ی عتیق کعبه بزرگتر و مهم‌تر است! با این حساب، آنها شریک قایل شدن برای خداوند متعال را از عبادت و بندگی کردن انحصاری برای او را بزرگتر و برتر می‌دانند..
و این از جمله بزرگترین ایمان و باوری به طاغوت است".[1]
در الکافی و غیره آمده است که زیارت قبر حسین با بیست حج برابری می‌کند و از عمره بیت الله و حج برتر است[2]. روایات موضوع و جعلی شیعه زیارت قبر حسین در روز عرفه را به فضیلت خاصی اختصاص داده، می‌گویند: "هر کس به زیارت (قبر) حسین آید در روزی که عید نیست، در حالی که نسبت به حق او آشنا باشد، خداوند متعال برای او بیست حج و بیست عمره مقبول و مبرور را در دفتر عملش ثبت می‌کند و هر کس در روز عید به زیارت او بیاید، خداوند متعال برای او بیست حج و یکصد عمره می‌نویسد و کسی که در روز عرفه نزد او بیاید، در حالی که حقش را بشناسد، خداوند متعال هزار حج و هزار عمره ی مقبول و مبرور و هزار جهاد همراه با پیامبر مرسل یا امامی عادل را برایش می‌نویسید[3].
البته در نظر ایشان زیارت قبر حسین نه تنها از حج، بلکه از همه اعمال برتر است. در روایت‌های آنها آمده است: زیارت قبر حسین بهترین و برترین اعمال است[4]. در روایت دیگر: از دوست داشتنی‌ترین اعمال، زیارت قبر حسین است.[5]

بدین گونه دستورات و قوانین اسلام به بوته ی فراموشی سپرده می‌شود و قبرها، گنبدها و آرامگاه‌ها مورد اهتمام توجه و عنایت قرار می‏گیرد، آنها را بدون هیچ دلیلی جزو برترین اعمال قرار می‌دهند و دلیل آنها چیزی جز توهّم و خیال پردازی و الهامات شیاطین آنها نیست، تا آنچه را که خداوند متعال در دین مشروع نکرده است، تشریع کنند.[6]

شیعیان زیارت بارگاه‌ها و آرامگاهها را یکی از فریضه‌های مذهب خود قرار داده و برای آن همچون حج خانه ی خدا مراسم و مناسک خاص قرار داده‏اند. مرحوم ابن تیمیه می‌گوید: شیخ شیعه ابن نعمان معروف به "مفید" کتابی را تصنیف کرده که نام آن را "مناسک المشاهد": (مراسم مربوط به مقابر) گذاشته است. او قبر بندگان را همچون کعبه و خانه ی خدا در نظر گرفته که در آن مناسک حج انجام می‌شود. آن کعبه‌ای که خداوند متعال آن را برای مردم بر افراشته ساخت و اولین خانه‌ای است که برای مردم تعیین شد و جز به دور آن طواف جایز نیست، جز به سوی آن، نماز گذارده نمی‌شود و به حج و عازم شدن بسوی آن، دستور داده می‌شود[7].

مسلمانان دارای یک کعبه هستند که در نمازها و دعاهایشان به سوی آن رو می‌کنند و برای ادای مناسک حج نزد آن رفته و به دور آن طواف می‌کنند، امّا شیعه دارای مزارها و مقبره‏ها و گنبد بارگاه ائمه هستند[9] در حالیکه همه ی این کارها از جمله اموری هستند که خداوند متعال و پیامبرش از آن نهی کرده ‏اند و هر چیزی که خداوند متعال و پیامبرش از آن نهی کرده‏اند، مذموم وممنوع می‌باشد، خواه انجام دهنده ی آن منتسب به سنّت باشد یا به تشیع، چون از بدیهيّات دین اسلام است که پیامبر صلی الله علیه وسلم به آنچه شیعه پیرامون قبر و بارگاه ذکر کرده‏اند، دستور نداده است و برای امّت اسلام مراسم و مناسکی نزد قبور انبیاء و صالحان مشروع نکرده است، بلکه این کار از جمله مسائل دین مشرکان است؛ کسانی که خداوند متعال دربارة آنها فرموده است: (وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسْرًا) (نوح / 23)
(سران و سردمداران مشرکان) به آنان گفته‏اند: معبودهای خود را وامگذارید و وَدّ، سُواع، يَغوث، یعوق و نَسر را رها نسازید.

ابن ‏عباس و غیره گفته‏اند: اینها، نام‌های مردان صالحی از قوم نوح بودند، وقتی که وفات یافتند، شیطان به قوم آنها الهام کرد که در مجالسی که آنها می‌نشستند، بت‌ و تندیسهای یادبودی برای آنها بسازند و آنها را با نام آنها نامگذاری کنند. آنها هم این کار را انجام دادند. این بت‌ها عبادت نمی‌شدند تا وقتی که آنها هلاک شدند و دانش و علم فراموش شد، آنگاه آن بت‌ها مورد عبادت و بندگی قرار گرفتند.[10]
علی بن ابی طالب به ابو هیاج اسدی گفته است: آیا تو را نفرستم برای کار و مأموریتی که پیامبرمرا فرستاد "که هیچ مجسمه‌ای را رها نکنی مگر اینکه آن را نابود سازی و هیچ قبر بلندی را رها نسازی مگر اینکه آن را با خاک یکسان سازی".[11]

بعضی از روایت‌های شیعه به این معنی اقرار کرده است، کلینی از ابی عبدالله روایت کرده که امیرالمؤمنین گفت: پیامبر مرا به مدینه فرستاد، و گفت: "هیچ مجسمه‌ای را رها نمی‌سازی مگر اینکه آن را نابود کرده باشی و هیچ قبری را رها نمی‌کنی مگر اینکه آن را با خاک یکسان کرده باشی"[12].

ابو عبدالله می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه وسلم نهی کرد از نماز خواندن روی قبر، نشستن بر آن و یا بر روی آن بنا ساخته شود[13]
و باز ابو عبدالله می‌گوید: بر روی قبرها بنا نسازید. زیرا پیامبر صلی الله علیه وسلم این کار را نمی پسندید[14].نیز او از پدرانش نقل کرده که پیامبر صلی الله علیه وسلم از گچ کاری کردن قبرها نهی کرده است.[15]

حرّ عاملی چنین گمان برده که این نهی شامل همه قبرها به استثنای قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم و ائمه علیهم السلام است و از سوی دیگر این نهی تنها برای کراهیت این کار است[16]، حال آنکه صیغه ی عموم و فراگیری در این روایت‌ها کاملاً واضح است، همانگونه که دلالت بر تحریم کاملاً مبرهن و واضح می‌باشد و حرّ عاملی هیچ دلیلی برای ادعای خود در دست ندارد جز کردار فرقه ی او که با آن کارهای شاذ و بی اساس از جماعت مسلمانان جدا می‏شوند، و روایانی ضعیف و ساختگی که آنها را بیان می‏کنند. این شذوذ و انحراف دلیل باطل بودن است؛ چون با کتاب خداوند متعال و سنّت رسول خدا و اجماع امّت اسلام مخالف است که اهل بیت هم جزو آن اجماع هستند و از آنها نقل است که در این باره هشدار داده‏اند. چون این کار وسیله ی شریک قرار دادن برای خداوند متعال است، پس فلسفه و حکمتی که بخاطر آن نهی وارد شده است، میان یک قبر و قبری دیگر تفاوتی قایل نمی‌شود و احتمالاً این خطر نسبت به قبور ائمه شدیدتر باشد، چون مردم خیلی فراوان مفتون آنها واقع می‌شوند، لذا اصل شرک (در جهان) همان اغراق و افراط در مورد صالحان و نیک‌مردان می‌باشد.[17]

****************************************************************
1- منهاج السنه (2/142).
2- ثواب الاعمال، ابن بابویه، ص 52، تهذیب الاحکام طوسی (2/16).
3- فروع الکافی (1/324) کلینی، من لا یحضره الفقیه، بابویه (1/182).
4- کامل الزیارات ص 146، اصول شیعة الامامیة(12/561).
5- اصول شیعة الامامیة(12/561).
6- همان منبع سابق (12/561).
7- منهاج السنه (1/175) مجموع الفتاوی (17/498).
8- اصول مذهب شیعة الامامیة(2/550-586).
9- منبع سابق (2/580).
10- بخاری، فتح الباری (8/667) دیدگاه علی ابن عباس درباره حکم مرفوع مرحوم البانی آن را گفته است در شرح عقیده طحاویه ص 80.
11- مسلم، کتاب جنائز شماره 969.
12- فروع کافی (2/227) وسائل الشیعه (2/869).
13- تهذیب الحکام طوسی (1/130) وسائل الشیعه (2/869).
14- من لا یحضره الفقیه 02/194) ابن بابویه. وسائل الشیعه (2/870).
15- اصول ال شیعة الامامیة(2/584).
16- اصول شیعة الامامیة(2/584).
17- تیسیر العزیز الحمید برای شرح کتاب التوحید ص 305.
     
  
صفحه  صفحه 45 از 74:  « پیشین  1  ...  44  45  46  ...  73  74  پسین » 
مذهب
مذهب

Real Islam - اسلام راستین

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA