انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
مذهب
  
صفحه  صفحه 15 از 57:  « پیشین  1  ...  14  15  16  ...  56  57  پسین »

End Of Sunni And Shia Dispute | پایان دعوای سنی و شیعه


مرد

 
ایمان صحابه از نظر حضرت علی ( رض )

1 – لَقَد رأَیتُ أَصحابَ مُحَمَّد (ص) فَما رَأی أَحَدَا مِنکُم یُشَبِّههُ لَقَد کَانُوا یُصَّحُونَ شَعثَا غَبرَا وَقَد بَاتُو ا سُجَّدَا وَ قِیَامَا یُرَاوِحُونَ جِبَاهُهُم وَخُدُودُهُم وَیَقِفُونَ عَلی مَثلِ الجَمَرِ مِن ذِکر هَمِلَت أعیُنُهُم رَکِبَ المُعزِی مِن طُولِ سُجُودِِهِم إذَا ذُکِرَاللهَ العَاصِفَ خَوفَا مِنَ العِقَابِ وَرِجَآءَ لِلثَّوَابِ .
( نهج البلاغه جلد 1 ص 190 )

وآن طوری که من اصحاب محمد ( ص ) را دیدم یکی از شما ها را آن طور نمی بینم آنان به هیئت ژولیده مویی وگرد آلودگی صبح می کردند زیرا که شب را به سجده وقیام بسر می آوردند میان رخسارها وپیشانی های خود نوبت گذاشته بودند ( گاهی رخ به خاک وگاهی پیشانی بر زمین می سودند وچنان در سوز وگداز ) وبه یاد قیامت ومعاد خود بودند که گویی بر سر آتش پاره های سوزان قدم نهاده اند وبین دو چشمان شان از طول سجده شان همچون زانوی بز ها پینه بسته بود همین که نام خداوند سبحان به میان می آمد ( از سوز عشق ودرد فراق ) چنان اشک از چشمان شان سیلان می کرد که جیب ودامان شان تر می گردید واز خوف ، عقاب وامید به ثواب خداوند همچون درختی که در روز تند باد می لرزد بر خویش می لرزیدند .
     
  
مرد

 
خیانت وارتداد صحابه؟؟؟؟

آنچه که علما در تفسیر آیه آخر سوره فتح آورده‌اند که می‌فرماید: « مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآَزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَی عَلَی سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا » (الفتح: 29).

امام مالک از این آیه استنباط می‌کند که هر کس صحابه را مورد بغض قرار دهد کافر است، چون صحابه آنان را خشمگین می‌کنند و کسی که صحابه او را خشمگین کرده باشد، کافر است شافعی و دیگران با این نظر موافق هستند. (الصواعق المحرقه: ص 317. و تفسیر ابن کثیر 4/204. نگا: السنه: الخلال ص 478، رقم (760) تحقیق د. عطیه الزهرانی.)

ثانیاً: آنچه از حدیث انس که شیخین روایت کرده‌اند که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: نشانه ایمان دوستی با انصار است و نشانه نفاق بغض انصار است.

و در روایتی دیگر می‌فرماید: بجز مؤمن آنان را دوست نمی‌دارد و بجز منافق با آنان کینه‌توز نیست.

و مسلم از ابی‌هریره روایت کرده که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «لا یبغض الأنصار رجل آمن بالله والیوم الآخر».«صحیح مسلم 1/86».

کسی که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشد، انصار را مورد کینه و بغض خود قرار نمی‌دهد.

فمن سبهم فقد زاد علی بغضهم، فیجب أن یکون منافقاً لا یؤمن بالله ولا الیوم الآخر». «الصارم المسلول، 581».

و کسی که آنها را دشنام دهد به کینه‌توزی خود افزوده است، پس حتماً او منافق است و به خدا و قیامت ایمان ندارد.

ثالثاً: واقعه‌ای که برای عمر بن الخطاب رضی الله عنه رخ داده که ایشان شخصی را «عصای کوچکی» را حد می‌زند بخاطر اینکه او را بر ابوبکر تفضیل می‌دهد، سپس عمر می‌گوید ابوبکر بعد از پیامبر صلی الله علیه وسلم بهترین مردم بود و موارد را برشمرد. و بعد عمر گفت: هر کس غیر از این را بگوید به تهمت افتراء حد زده می‌شود. «فضائل الصحابه: امام احمد 1/300، و ابن تیمیه در الصارم المسلول این روایت را صحیح دانسته است ص 585».

علی بن ابی‌طالب هم همین چیز را می‌گوید: «هیچ کس من را بر ابوبکر و عمر تفضیل ندهد وگرنه او را به تهمت افتراء حد می‌زنم».(فضائل الصحابه 1/83 وکتاب السنه: ابن ابی‌عاصم 2/575 از طریق الحکم بن جحل آن را نقل کرده‌اند و سند روایت بخاطر ضعف ابوعبیده بن الحکم، ضعیف می‌باشد. نگا: فضائل الصحابه 1/83، ولی شواهد دیگری دارد که یکی از آنها از طریق علقمه از علی نقل شده است، ابن ابی‌عاصم: السنه 2/48، آلبانی = = سندش را حسن دانسته، و دیگری از سوید بن غفله از علی نقل شده، لالکائی 7/1295).

پس می‌‌توان نتیجه گرفت، از آنجایی که این دو خلیفه راشده یعنی عمر و علی افراد را به تهمت افتراء حد می‌زنند تنها بخاطر اینکه آنان را بر ابوبکر و یا ابوبکر و عمر تفضیل داده‌اند. در حالی که تفضیل دادن کسی بر دیگری نه سب است و نه دشنام!! از این حکم باید دانسته شود حکم سب و دشنام آنان چگونه خواهد بود؟!.(الصارم المسلول ص 586).



حکم کسی که برخی از اصحاب را دشنام می‌دهد که طعن در دینشان باشد:

مانند اینکه آنان را به کفر و یا فسق متهم نماید، در حالیکه جزو کسانی باشد که فضل و بزرگواریش به تواتر رسیده باشد (برخی از علماء این قید تواتر را مخصوص خلفا می‌دانند و برخی آنرا مخصوص ابوبکر و عمر، و برخی نیز هستند که میان کسانی که فضیلت آنان توسط نصوص متواتر و غیر متواتر ثابت شده، تفاوت می‌گذارند؛ و یا کسانی که نسبت کفر را به دشنام‌دهندگان خلفاء می‌دهند، معتقد هستند که تنها وقتی که سب به کفر نمایند می‌توان آنان را کافر دانست، ولی دیگران می‌گویند هر سبی که طعن در دین باشد باعث کفر است).

چنین سبی بطور قطع کفر است، چون تکذیب امر متواتر را می‌کند.

ابومحمد بن ابی‌زید از سحنون روایت کرده که گفت: «هر کس در مورد ابوبکر و عمر و عثمان و علی بگوید که آنان بر گمراهی و کفر بوده‌اند، کشته می‌شوند و اگر غیر از آنان از صحابه را به چنین چیزی متهم کنند، بزرگترین عقوبت را داده می‌شوند».(الشفا: قاضی عیاض 2/1109 تحقیق: البجاوی).

و هشام بن عمار می‌گوید: از امام مالک شنیدم که می‌گفت: هرکس ابوبکر و عمر را سب و دشنام دهد کشته می‌شود، و هر کس عایشه را دشنام دهد کشته می‌شود، چون خداوند در حق او می‌فرماید: «یَعِظُکُمَ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا» (النور: 17).

«خداوند شما را اندرز می‏دهد که هرگز چنین کاری را تکرار نکنید اگر ایمان دارید!».

پس هر کس او را متهم نماید با قرآن مخالفت ورزیده، و کسی که مخالفت قرآن نماید کشته خواهد شد. (الصواعق المحرقه ص 384).

ولی امام مالک در روایتی دیگر می‌گوید: هر کس ابوبکر را دشنام دهد، حد زده می‌شود و هر کس عایشه را سب نماید کشته می‌شود، گفتند چرا؟ فرمود: کسی که عایشه را متهم نماید با صریح قرآن مخالفت ورزیده است.

ظاهراً منظور امام مالک در مورد سب ابوبکر این است که سب غیر از کفر باشد، چون بقیه سخنان امام مالک این را توضیح می‌دهد و گفت: هر کس عایشه را سب دهد با قرآن مخالفت ورزیده، و این سب دادن، یک سب مخصوص است که هر کس بگوید کافر می‌شود، پس هر سبی را شامل نمی‌شود، چون از امام مالک روایت شده که هر کس اصحابی را که درجه‌اش از ابوبکر پایین‌تر است، تکفیر نماید، کشته می‌شود. (الشفا 2/1109)

هیثمی گفته است: می‌توان بطور خلاصه گفت که سب ابوبکر نزد حنفیه کفر است، و بنابر یکی از دو قول امام شافعی و مشهور مذهب مالک، موجب حد می‌شود، و کفر نیست منتها امام مالک وقتی که در مورد خوارج اظهارنظر کرد گفت این اعمال باعث کفر می‌شود، پس مسأله چنین است که اگر سب غیر کفر باشد، شخص کافر نمی‌شود و اگر دشنام دهنده نسبت کفر را بدهد، کافر می‌شود. (الصواعق 386).

باز هم می‌گوید: تکفیر ابوبکر و امثال او که پیامبر صلی الله علیه وسلم به آنان وعده بهشت را داده است، اصحاب شافعی در این باره چیزی نگفته‌اند، ولی چیزی که من می‌گویم این است که بطور قطع باعث کفر می‌شود. (منبع سابق 385).

خرشی می‌گوید: هر کس عایشه را به چیزی متهم کند که خدا او را از آن تبرئه نموده است، و یا انکار صحابه بودن ابوبکر را نماید و یا مسلمان بودن عشره مبشره را انکار بکند، و یا مسلمان بودن تمام اصحاب را انکار کند، و خلفای چهارگانه را تکفیر نماید و یا یک نفر از آنان را، کافر می‌شد. (الخرشی علی مختصر خلیل 8/74).

بغدادی می‌گوید: علماء گفته‌‌اند: هر کس یکی از عشره مبشره را تکفیر نماید کافر است، و هر کس یکی از همسران پیامبر را هر کدام که باشد تکفیر نماید، کافر است، و یا برخی از آنان را تکفیر نماید کافر است (الفرق بین الفرق ص 360 تعلیق: محمد محی الدین عبدالحمید).

در این مسأله اختلاف مشهوری وجود دارد که چه بسا اقوال راجح را تا اینجا آوردیم ولی آنان که می‌گویند کسانی که چنین وضعیتی دارند کافر نمی‌شوند، بطور اجماع می‌گویند فاسق هستند چون مرتکب یکی از گناهان کبیره شده است. پس مستحق تعزیر و تأدیب می‌باشد و این تعزیر بر اساس منزلت صحابی و دشنامی است که مرتکب شده است.

در اینجا به ترتیب این احکام را بیان خواهیم نمود:

هیثمی می‌گوید: تمام کسانی که معتقد هستند که دشنام‌دهندگان اصحاب کافر نیستند بطور اجماع می‌گویند که فاسق هستند. (الصواعق المحرقه ص 383).

و ابن تیمیه می‌گوید: ابراهیم النخعی گفت: گفته می‌شد که دشنام دادن ابوبکر و عمر از گناهان کبیره است، و ابواسحاق السبیعی نیز همین را می‌گفت. خداوند فرموده: «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ » (النساء: 31).

اگر از گناهان بزرگی که از آن نهی می‏شوید پرهیز کنید.

وقتی که دشنام دادنشان اینگونه باشد، کمترین عقوبتی که برایش در نظر گرفته می‌شود، تعزیر است، چون تعزیر برای هر جرمی که حد و کفاره نداشته باشد اعمال می‌شود، و این چیزی است که میان اهل علم و فقه اختلافی وجود ندارد، از صحابی و تابعین گرفته تا بقیه علمای اهل سنت و جماعت، بلکه اینها بطور اجماع می‌گویند باید بر ایشان درود فرستاد و آنان را ستود و از خداوند بر ایشان استغفار نمود و هر کس خلاف این را بگوید عقوبت داده می‌شود. (لالکائی 8/1262 – 1266). الصارم المسلول ص 578.

و قاضی عیاض گفته است: دشنام دادن هر یک از اصحاب جزو گناهان کبیره است، و رأی مذهب ما و جمهور هم این است که مرتکبین این گناه تعزیر می‌شوند و کشته نمی‌شوند. (مسلم با شرح نووی: 16/93).

عبدالملک بن جیب می‌گوید: هر کس از شیعه نسبت به عثمان در بغض و کینه‌توزی غلو نماید شدیداً ادب خواهد شد، و اگر نسبت به ابوبکر و عمر بیشتر غلو نمایند عقوبت آن شدیدتر خواهد بود، و کتک کاری آن بیشتر خواهد شد، و آنقدر زندانی می‌شود تا بمیرد. (الشفا 2/1108). الصارم المسلول ص 569.

در سب و دشنام دادن ابوبکر رضی الله عنه تنها به زدن حد، اکتفا نمی‌شود، چون زدن حد فقط بخاطر صحابه بودنش می‌باشد که دیگران هم دارند، و اگر مزیتهای دیگری که دارد به آن اضافه نمائیم که موجب احترام و اکرام او می‌باشد مانند یاری دادن دین و مسلمانان و فتوحاتی که در دوران او بدست آمد و همچنین خلافت و جانشینی پیامبر صلی الله علیه وسلم که هر یک از اینها باعث افتخارات زیادی است، و موجب می‌شوند که عقوبت مرتکبین آن شدیدتر شود. (الصواعق المحرقه 387).

و عقوبت چنین تعزیراتی باید اجرا شود، یعنی امام یا قاضی نمی‌تواند از آن درگذرد، بلکه واجب است که آنرا اجرا نماید.

امام احمد : می‌گوید: برای هیچ کس جایز نیست که از آنان بدگویی کند، و جایز نیست که آنان را به عیب و نقص طعنه زند، و اگر کسی چنین کاری را کرد بر حاکم وقت واجب است که او را عقوبت داده و او را تأدیب نماید، و حاکم نمی‌تواند او را مورد عفو قرار دهد، بلکه او را عقاب داده و از وی می‌خواهد که توبه کند، اگر توبه کرد از او پذیرفته می‌شود، و اگر دو باره مرتکب شد عقوبت داده خواهد شد و زندانی می‌شود تا اینکه بمیرد و یا توبه کند). (طبقات الحنابله 1/24، والصارم المسلول 568).

پس برادر مسلمان نگاه کنید به رأی و نظر امام و پیشوای اهل سنت که چگونه کسانی را که مرتکب اهانت به اصحاب شده‌اند عقوبت می‌کند، و از آنجاییکه این دشنامها از گناهان کبیره به حساب می‌آیند نزد برخی از علماء حکم مرتکب آن هم حکم مرتکبین کبایر می‌باشد.

امام محمد بن عبدالوهاب : دربارة کسانی که سب صحابه را جایز دانسته‌اند چنین می‌گوید: هر کس بعضی از اصحاب را که فضیلت و کمالات آنان به حد تواتر رسیده است مانند خلفای راشدین، مستحق سب و دشنام بداند، کافر می‌شود، چون چیزی را تکذیب کرده است که از پیامبر صلی الله علیه وسلم بطور قطع ثابت شده است و تکذیب‌کنندگان آن کافر می‌شوند؛ و اگر آنان را دشنام دهد منتها معتقد نباشد که سب و دشنام آنان حق و مباح می‌باشد، فاسق خواهد گشت، چون سب و دشنام دادن مسلمان موجب فسق است، ولی برخی از علماء می‌گویند که هر کس شیخین را دشنام دهد بدون هر شرطی کافر می‌شود. (الرد علی الرافضه ص 19).

قاضی ابویعلی گفته است: در توضیح و تعلیق بر جواب امام احمد : هنگامیکه از او پرسیده شد که حکم دشنام دادن صحابه چیست؟ گفته است: (ما أراه علی الإسلام) یعنی: چنین کسی مسلمان نیست و بر دین اسلام نمی‌باشد.

ابویعلی گفته است: احتمال دارد که منظورش از این جواب این باشد که اگر سب صحابه را حلال بداند مسلمان نیست که در این صورت بدون خلاف کافر می‌شود، و وقتی کشته نمی‌شود که آنرا حلال نداند، بلکه معتقد باشد که حرام است و مانند کسی شود که مرتکب گناهان کبیره می‌شود؛ سپس بقیه احتمالات را برشمرد ... . (الصارم المسلول ص 571 و ما قبل آن).

می‌توان بطور خلاصه گفت که هر کس برخی از صحابه را سب و دشنام دهد بگونه‌ای که در دین و عدالت آنان طعن بزنند که در مورد فضیلت و بزرگواری آنان نصوص متواتر موجود باشد، چنین کسی بنابر قول راجح کافر است، چون نص متواتر را تکذیب نموده است.

اما علمایی که مرتکبین آن را کافر نمی‌دانند بطور اجماع می‌گویند که از اهل کبایراند و مستحق تعزیر و تأدیب هستند، و برای امام جایز نیست که از آنان درگذرد و بر حسب مقام و منزلت صحابه عقوبت آن افزایش می‌یابد، و نزد آنان چنین کسانی کافر نیستند مگر اینکه سب و دشنام را حلال بدانند.

ولی کسانی که بر استحلال آن بیفزایند مانند اینکه شتم و دشنام را عبادت بدانند کافر شدن اینها از مواردی است که هیچ گونه خلافی در آن نیست و نصوص و دلایل علما که قبلا گذشت بطور واضح و روشن بر این واقعیت دلالت می‌کنند.

و با روشن شدن این نوع با یاری خدا بقیه موارد هم با آسانی روشن خواهد شد، به همین سبب سخن را در آن طولانی کردیم.



سب و دشنام صحابی که در مورد فضیلت آنها روایات متواتر موجود نیست:

در موضوع گذشته بیان کردیم که صحابیی که نصوص متواتر بر فضیلت آن موجود باشد، سب و دشنام او در دینش باعث کفر می‌شود، چون او چیزی را انکار نموده که بطور ضروری در دین معلوم و روشن است، و اگر نصوص متواتر وجود نداشته باشد، جمهور می‌گویند که کافر نمی‌شود، چون امر معلومی را انکار ننمود، مگر اینکه از لحاظ همنشینی و همقطار بودن با پیامبر صلی الله علیه وسلم او را سب و دشنام دهد.

امام محمد بن عبدالوهاب : می‌گوید: سب و دشنام صحابیی که نص متواتر بر فضل و کمالات او وجود نداشته، ظاهراً دشنام دهنده فاسق می‌شود، مگر اینکه بعلت صحابه بودن پیامبر صلی الله علیه وسلم او را سب نماید که در این صورت کافر می‌شود. (الرد علی الرافضه ص: 19).



حکم سب و دشنام برخی از اصحاب بگونه‌ای که طعن در دین و عدالت آنان نباشد:

بدون شک مرتکبین این جرم مستحق تعزیر و تأدیب می‌باشند. منتها تا آنجا که من مطالعه کرده‌ام در منابع و مراجع، هیچ کس را ندیده‌ام که چنین سبی را مستحق کفر بداند، و تفاوتی نمی‌کند که صحابه جزو بزرگان باشد و یا نباشد.

شیخ الاسلام ابن تیمیه : می‌گوید: اگر کسی اصحاب را به بی‌عدالتی و بی‌دینی سب ننماید، بلکه آنان را مثلا به بخل و ترس و کم علمی و یا عدم زهد و امثال اینها توصیف کند، چنین کسی مستحق تعزیر و تأدیب می‌باشد و بدین خاطر حکم به کافر بودن او داده نمی‌شود، بلکه حکم علمایی که آنان را کافر نمی‌دانند، داده می‌شود. (الصارم المسلول ص 586).

ابویعلی متهم کردن اصحاب به ناآشنا بودن به سیاست را از این موارد بحساب آورده است. (منبع سابق 571).

می‌توان از موارد مشابه این را متهم کردن آنان به ضعف رأی، ضعف شخصیت، غفلت و حب دنیا و امثال اینها نام برد، و این گونه طعنها در کتب تاریخ و برخی از تحقیقات معاصر که منسوب به اهل سنت می‌باشند به نام تحقیقات علمی و موضوعی به وفور دیده می‌شوند، حتی مستشرقین در بیشتر مدارج علمی از این نوع، آثار فراوانی دارند.



حکم سب ام‌المؤمنین عایشه رضی الله عنها:

اما کسی که ام‌المؤمنین عایشه ک را به چیزی سب نماید که خداوند در قرآن او را تبرئه و پاکی او را اعلام نموده است، بدون خلاف کافر می‌شود. و بر این حکم ائمه بطور اجماع حکم نموده‌اند بدون هرگونه اختلاف نظری!

از امام مالک روایت شده که فرمود: هر کس ابوبکر را دشنام دهد حد زده می‌شود و هر کس عایشه را سب نماید کشته خواهد شد، پرسیدند چرا؟ فرمود: هر کس او را متهم نماید با قرآن مخالفت ورزیده. (الصارم المسلول ص 566، 566. نگا: المحلی 11/414، 415).

ابن شعبان در روایت خود از امام مالک می‌گوید که فرمود: چون خداوند می‌فرماید:« یَعِظُکُمَ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ » (النور:17).

«خداوند شما را اندرز می‏دهد که هرگز چنین کاری را تکرار نکنید اگر ایمان دارید!».

در ادامه فرمود: هر کس به این گناه برگردد کافر می‌شود. (الشفا 2/1109)
     
  
مرد

 
شرمنده پست شما طولانی بود و من خط اخرش رو خوندم

اولا شیعه سب نمیکنه و لعن میکنه طبق دستور حضرت حق و نیز بر اساس لعن خدا بر اونها

حالا برخی شیعیان جاهب اهانت میکنند و اشعار ناجور میخونن و یا اسامی برخی رو در مکانهای بد میذارن و ......گردن خودشون

من به شخصه هر وقت کارم گیر کنه ختم لعن شه ضرب بر میدارم که آهنگین هم هست و کارم راه میفته



با سلام
با توجه به روایت زیر می خواستم بدانم علت اینکه ام الحکم نیز جزء این هشت نفر قرار گرفته چه می باشد؟
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنِ الْخَيْبَرِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ ثُوَيْرٍ وَ أَبِي سَلَمَةَ السَّرَّاجِ قَالا سَمِعْنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ هُوَ يَلْعَنُ فِي دُبُرِ كُلِّ مَكْتُوبَةٍ أَرْبَعَةً مِنَ الرِّجَالِ وَ أَرْبَعاً مِنَ النِّسَاءِ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ وَ مُعَاوِيَةُ وَ يُسَمِّيهِمْ وَ فُلَانَةُ وَ فُلَانَةُ وَ هِنْدٌ وَ أُمُّ الْحَكَمِ أُخْتُ مُعَاوِيَة ؛(1 )

از آن جمله شيخ در صحيح و كلينى كالصحيح روايت كرده‏ اند از حسين بن ثوير و ابو سلمه سرّاج كه گفتند كه شنيديم كه حضرت امام جعفر صادق (ع) در عقب هر نمازى چهار كس از مردان را كه فلانی و فلانی و فلانی و معاويه است لعن مى‏كردند و چهار زن را كه فلانه و فلانه و هند مادر معاويه و امّ‏ الحكم‏ خواهر معاويه است لعن مى‏فرمودند. چون ام الحکم ( ام الحكم دختر ابو سفيان خواهر معاویه ) جزء زنانی بود كه از حوزه اسلام گريختند و به كفار پيوستند و مرتد شده بودند مورد لعن قرار گرفتند.(2)
پی نوشت: 1. شيخ كلينى‏، الكافي‏ ،ناشر اسلاميه،‏ چاپ تهران،‏ سال 1362 ش‏، نوبت دوم‏، ج‏3، ص 342؛ مجلسى، محمدتقى بن مقصودعلى، لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، 8جلد، مؤسسه اسماعيليان - قم، چاپ يوم، 1414 ق، ج‏4، ص217.
2. علامه طباطبایی، الميزان، ترجمه موسوی همدانی،ناشر دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم، سال 1374 ش، نوبت پنجم ج‏19، ص 415 ؛ علامه طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، مترجمان، ناشر انتشارات فراهانى،چاپ تهران، سال 1360 ش، نوبت اول، ج‏24، ص 380.
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
sayran: نمیدونم چرا جماعت ایرانی خونو گوشتشون با دروغ عجینه. اگه از اول خلقت آدم تا الان تمام دروغای دنیارو جمع کنیم به ۱ درصد دروغای ایرانی نیست اونو همه عالم میدونن.
با اینکه ایرانیم ولی اینو قبول دارم !
ما عادت کردیم دم از فرهنگ گذشته بزنیم و اونو به رخ دنیا بکشیم در حالی که از لحاظ فرهنگی چه احترام به قوانین و چه امور اجتماعی و فردی از بسیاری از کشورهای عربی و غربی و حتی آفریقائی که از لحاظ ثروت ملی با ما برابرند عقب تریم اینو به راحتی میشه تو خیابونها و استادیومها دید
     
  
مرد

 
مناقب
ابوبکر صدیق رضی الله عنه

حَدَّثَنِى مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ حَدَّثَنَا يَحْيَى عَنْ سَعِيدٍ عَنْ قَتَادَةَ أَنَّ أَنَسَ بْنَ مَالِكٍ حَدَّثَهُمْ أَنَّ النَّبِىَّ ص صَعِدَ أُحُدًا وَأَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ وَعُثْمَانُ فَرَجَفَ بِهِمْ فَقَالَ: «اثْبُتْ أُحُدُ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ نَبِىٌّ وَصِدِّيقٌ وَشَهِيدَانِ». (صحيح البخاري لأبي عبد الله محمد بن إسماعيل البخاري، كتاب المناقب، باب قول النبي ص: لو كنت متخذا خليلا).

«از انس بن مالک روایت شده که گفت: روزی رسول الله ص و ابوبکر و عمر و عثمان از کوه احد بالا می رفتند که کوه شروع به لرزیدن کرد. رسول الله ص فرمودند: ثابت باش ای احد که بر روی تو نبی و صدیق و دو شهید قرار دارند».

منظور از صدیق ابوبکر الصدیق است و منظور از دو شهید عمر و عثمان هستند.


حَدَّثَنِى مُحَمَّدُ بْنُ يَزِيدَ الْكُوفِىُّ حَدَّثَنَا الْوَلِيدُ عَنِ الأَوْزَاعِىِّ عَنْ يَحْيَى بْنِ أَبِى كَثِيرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ عُرْوَةَ بْنِ الزُّبَيْرِ قَالَ سَأَلْتُ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَمْرٍو عَنْ أَشَدِّ مَا صَنَعَ الْمُشْرِكُونَ بِرَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ: رَأَيْتُ عُقْبَةَ بْنَ أَبِى مُعَيْطٍ جَاءَ إِلَى النَّبِىِّ ص وَهُوَ يُصَلِّى، فَوَضَعَ رِدَاءَهُ فِى عُنُقِهِ فَخَنَقَهُ بِهِ خَنْقًا شَدِيدًا، فَجَاءَ أَبُو بَكْرٍ حَتَّى دَفَعَهُ عَنْهُ فَقَالَ: أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ يَقُولَ رَبِّىَ اللَّهُ. وَقَدْ جَاءَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ مِنْ رَبِّكُمْ. (صحيح البخاري لأبي عبد الله محمد بن إسماعيل البخاري، كتاب المناقب، باب قول النبي ص: لو كنت متخذا خليلا).

«از عروة بن الزبیر روایت شده که گفت: از عبدالله بن عمرو درباره شدیدترین عملی که مشرکین بر رسول الله ص اعمال کردند سوال کردم. او گفت: عقبة بن ابی معیط را دیدم که به سمت رسول الله ص آمد در حالی که ایشان نماز می خواندند و ردای خود را بر گردن رسول الله ص انداخت و و آن را به شدت کشید که ابوبکر آمد و شر او را از رسول الله ص دفع کرد و گفت: آیا مردی را می کشید که می گوید: پروردگار من الله است و با بیناتی از جانب پروردگارتان بسوی شما آمده است؟».

حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ عَنْ يَحْيَى بْنِ سَعِيدٍ عَنْ نَافِعٍ عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: كُنَّا نُخَيِّرُ بَيْنَ النَّاسِ فِى زَمَنِ النَّبِىِّ ص فَنُخَيِّرُ أَبَا بَكْرٍ، ثُمَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ، ثُمَّ عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَ . (صحيح البخاري لأبي عبد الله محمد بن إسماعيل البخاري، كتاب المناقب، باب فضل أبي بكر بعد النبي ص).
«از ابن عمر ب روایت شده که گفت: ما در زمان نبی ص ابوبکر را خیر (بهترین) مردم می دانستیم بعد عمر بن الخطاب را بعد عثمان بن عفان را».


حَدَّثَنِى زُهَيْرُ بْنُ حَرْبٍ وَعَبْدُ بْنُ حُمَيْدٍ وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الدَّارِمِىُّ قَالَ عَبْدُ اللَّهِ أَخْبَرَنَا وَقَالَ الآخَرَانِ حَدَّثَنَا حَبَّانُ بْنُ هِلاَلٍ حَدَّثَنَا هَمَّامٌ حَدَّثَنَا ثَابِتٌ حَدَّثَنَا أَنَسُ بْنُ مَالِكٍ أَنَّ أَبَا بَكْرٍ الصِّدِّيقَ حَدَّثَهُ قَالَ نَظَرْتُ إِلَى أَقْدَامِ الْمُشْرِكِينَ عَلَى رُءُوسِنَا وَنَحْنُ فِى الْغَارِ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ أَحَدَهُمْ نَظَرَ إِلَى قَدَمَيْهِ أَبْصَرَنَا تَحْتَ قَدَمَيْهِ فَقَالَ «يَا أَبَا بَكْرٍ مَا ظَنُّكَ بِاثْنَيْنِ اللَّهُ ثَالِثُهُمَا». (صحيح مسلم لأبي الحسين مسلم بن الحجاج النيسابوري، كتاب فضائل الصحابة ، باب من فضائل أبي بكر الصديق ).
«از ابوبکر صدیق روایت شده که گفت: وقتی در غار بودیم به قدمهای مشرکین که نزدیک سرهای ما (او و رسول الله ص) بود نگاه کردم و گفتم: یا رسول الله! اگر آنها (مشرکین) به پاهای خود نظر افگنند ما را خواهند دید. پس رسول الله ص فرمودند: ای ابابکر درباره دو نفری که الله سوم آنها باشد چه گمان برده ای؟».
     
  ویرایش شده توسط: rostam91   
مرد

 
ایا عمر ابن خطاب در حدیث قلم و قرطاس به پیامبر نسبت هذیان گویی داده است؟

مخالفان با توسل به روایت قلم و قرطاس، داماد پیامبر یعنی عمر بن خطاب را مورد تهمت و کینه و بغض قرار داده اند و میگویند که عمر به پیامبر گفته است که او هذیان میگوید.!!

اینجا حدیث معروف به قلم و قرطاس را بررسی میکنیم.
روایاتی که به قلم و قرطاس مشهور هستند به دو دسته تقسیم میشوند.
یک دسته که "قالوا" و "اهجر" همراه هم آمده اند و دسته ی دیگر "قال" و "وجع" با هم آمده اند.
برای مثال
بخاری:فقال عُمَرُ إِنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الْوَجَعُ(5669 و 5345) عمر گفت بیماری بر پیامبر صلی الله علیه و سلم غلبه یافته است

مسلم:فَقَالَ عُمَرُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِالْوَجَعُ(4322و1637)
سنن کبری نسائی: فقال عمر إن رسول الله - صلى الله عليه وسلم - قد غلب عليه الوجع..(حدیث شماره ی5852 و 7516)
فقال عمر إن رسول الله صلى الله عليه وسلم قد غلب عليه الوجع(7516)
مصنف صنعانی: فقال عمر : إن رسول الله صلى الله عليه وسلم قد غلب عليه الوجع(9757)
دلائل النبوه بیهقی:فقال عمر : إن رسول الله صلى الله عليه وسلم قد غلب عليه الوجع(3109)
مسند احمد بن حنبل: فَقَالَ عُمَرُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الْوَجَعُ (3111)

و در دسته ی دوم از روایات "قالوا" و "اهجر "امده است: برای مثال
بخاری: قالوا ما شأنه أهجر استفهموه(4431و4168)
مسلم: قالوا ما شأنه أهجر استفهموه(4319و 1637)
سنن کبری نسائی:قالوا ما شأنه أهجر استفهموه(5854) گفتند او را چه شده است ایا مارا ترک میکند؟ از او بپرسید
المصنف ابن ابی شیبه:قالوا ما شأنه أهجر استفهموه(9992)
دلائل النبوه بیهقی:قالوا ما شأنه أهجر استفهموه(3108)

چند نکته ی روشن گرانه درباره ی این روایات:

1- دقت کنید اگر منظور عمر رضی الله عنه این است که او هذیان میگوید،چه نیازی به این دارد که به حالت پرسشی این را بگوید؟ راحت میگفت که این مرد هذیان میگوید، و نمیگفت آیا هذیان میگوید؟(اهجر؟)

2-دقت کنید که در روایات دیگری که در آنها (قال) آمده از کلمه وجع به صورت خبری استفاده شده و به حالت پرسشی نیامده است که باز تایید حرفای ما میباشد.یعنی حدیث صحیحی که قال عمر و هجر را با هم بیاورد وجود ندارد بلکه همه قالوا هستند.

3- تعبیر خود ابن عباس رضی الله عنهما به وجع آمدن پیامبر است. در حدیث امده قال ابنُ عباسٍ يومُ الخميسِ، وما يومُ الخميسِ ؟ ! اشتدَّ برسولِ اللهِ صلَّى اللهُ عليهِ وسلَّمَ وجعُه. پس وجع گفتن توهین نیست بلکه بیان وضعیت بیمار است.

یک بار دیگر دقت کنید:
قَالَ عُمَرُ إِنَّ النَّبِىَّ - صلى الله عليه وسلم - غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَعِنْدَنَا كِتَابُ اللَّهِ حَسْبُنَا
سیدنا عمر وجع را به کار برده اند که ارتباطی به هذیان ندارد

4- آنجا که حالت پرسشی دارد گفته شده"وقالوا : ما شأنُه ؟ أهَجَر ؟ استَفهِموه ." دقت کنید که در هیچ یک از روایات، قال را(که مخاطبش عمر قرار دهند) نیامده است. بلکه در همه ی روایاتی که اهجر آمده بدون استثناء قالوا نیز آمده است.

5- از جمع این روایات متوجه میشویم که سیدنا عمر به هیچ وجه نگفته است که پیامبر صلی الله علیه و سلم هذیان میگوید بلکه تنها گفته است درد و ناراحتی بر پیامبر غلبه یافته(غلب علیه الوجع) و در دیگر روایات نیز امده که وقالوا: ما شأنُه ؟ أهَجَر ؟ استَفهِموه. این جمله نیز بعد از تنازع نزد پیامبر گفته شده است.

6-شیعه آن دو گروه تنازع کننده را خواه ناخواه، مستقیم و غیر مستقیم سنی و شیعه معرفی کرده است. با این فرض شیعه و با توجه به جمله ی وقالوا : ما شأنُه ؟ أهَجَر ؟ استَفهِموه برداشت میشود که گوینده ی اهجر از طرف شیعه یا از طرف موافقان کتابت یعنی علی و موافقانش میباشد.
علتش این است که عمر میگوید پیامبر صلی الله علیه و سلم درد بر او غلبه یافته است، بعد تنازع میشود و طرفداران کتابت میگویند که آیا پیامبر صلی الله علیه و سلم ما را ترک میگوید؟ ازش سوال کنید.و یا گفتند آیا مگر پیامبر هذیان میگوید؟ از او سوال کنید.

نمیشود که گوینده ی هر دو جمله را عمر قرار داد.یعنی نمیشود که هم عمر بگوید درد بر پیامبر غلبه یافته و برید بیرون که کتاب الله ما را بس است و یک طرف دیگر هم باز همان عمر بگوید "ایا مگر پیامبر هذیان میگوید امکان ندارد، برید قلم و قرطاس بیاورید...!!

پس به هیچ وجه کسی نگفته که پیامبر صلی الله علیه و سلم هذیان میگوید، بلکه با حالت پرسشی و استفهام انکاری گفته شده که چطور کاغذ و قلم نمی اورید؟ آیا پیامبر ما را بدون وصیت ترک می نماید؟ و اگر اهجر را به هذیان معنی کنند باز معنی اش این میشود که آیا مگر پیامبر هذیان میگوید؟ در واقع اهجر به شکل استفهام انکاری به کار برده شده است و به معنی او هذیان نمی گوید می باشد.
برای مثال یکی به دوستش میگوید : مگر ترسو هستی که نشسته ای؟ این جمله استفهام انکاری است یعنی اینکه تو ترسو نیستی. و جمله و قالوا ما شانه اهجر یعنی پیامبر را چه شده است؟ او که هذیان نمیگوید از او بپرسید تا بفهمید.

اگر شیعه هر دو پایش را در یک کفش قرار دهد و بگوید غیر ممکن است حتما گفته شده که پیامبر هذیان میگوید از آنها میپرسیم که چرا به حالت سوالی امده است؟ چرا واضح نگفته اند که پیامبر هذیان میگوید؟ چرا سوالی و استفهامی گفته شده؟ و مهم تر از همه چرا قالوا امده؟ چرا شیعه این جمله را فقط به عمر نسبت داده است؟

پس از قراین برداشت میشود که گوینده ی ما شأنُه ؟ أهَجَر از طرف کسانی است که خواستارکتابت بوده اند. و برای اینکه مطمئن بشنوند، گفتند چه شده است؟ ایا ما را ترک میگوید؟ازش سوال کنید تا مطمئن شوید.

اگر شیعه بگوید گوینده اش عمر است اینکه موافقت عمر در کتابت را میرساند. ولی شیعه خود قبول دارد که گوینده اش از طرف موافقان کتاب یعنی علی و همراهانش است، پس اگر اهجر را به هذیان معنی کنند تهمت هذیان را در واقع موافقان کتابت یعنی سیدنا علی و موافقانش گفته اند.
در یکی دیگر از روایات بخاری امده است

« حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُوسَى أَخْبَرَنَا هِشَامٌ عَنْ مَعْمَرٍ عَنْ الزُّهْرِيِّ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ لَمَّا حُضِرَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ وَفِي الْبَيْتِ رِجَالٌ فِيهِمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ قَالَ هَلُمَّ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ قَالَ عُمَرُ إِنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَعِنْدَكُمْ الْقُرْآنُ فَحَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ وَاخْتَلَفَ أَهْلُ الْبَيْتِ وَاخْتَصَمُوا فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ قَرِّبُوا يَكْتُبْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ فَلَمَّا أَكْثَرُوا اللَّغَطَ وَالِاخْتِلَافَ عِنْدَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ قُومُوا عَنِّي » صحيح بخاري، کتاب الاعتصام بالکتاب و السنة، باب کراهية الاختلاف، ص 1266، ح 7366.
ابن عباس گفت: وقتي رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم در حال احتضار بود، و در خانه ی پیامبر مرداني بودند و در بين آنها عمر بن الخطاب نيز حضور داشت، رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: بياييد بنويسم براي شما نوشته‏اي که بعد از آن گمراه نشويد، عمر گفت: درد بر رسول اللَّه‏ صلي الله عليه وآله وسلم غلبه کرده و نزد شما قرآن هست، پس کتاب خدا ما را کفايت مي‏کند، و کساني که در خانه بودند اختلاف کردند، با هم خصومت و دشمني کردند، پس برخي مي‏گفتند: بياوريد تا رسول اللَّه‏ صلي الله عليه وآله وسلم کتابي بنويسد، که بعد از آن گمراه نشويد، و برخي حرف عمر را مي‏زدند، پس وقتي همهمه و سر و صدا را زياد کردند ونزد آن‏حضرت‏اختلاف نمودند، رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: «از نزد من برخيزيد»

در این روایت چند نکته وجود دارد

1- اینجا متوجه سخن عمر میشویم که چه گفته است. عمر گفته است درد بر پیامبر غلبه کرده است « قَالَ عُمَرُ إِنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَعِنْدَكُمْ الْقُرْآنُ فَحَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ»
عمر از باب دلسوزی و ترحم به حال پیامبر و اینکه پیامبر در مشقت نیوفتد گفت که پیامبر بیماری بر او شدت گرفته و نزد ما قران وجود دارد.

2- سپس بین عمر و کسانی که خواستار کتابت بودند اختلاف و تنازع و سر و صدا رخ داد و دسته ای که موافق کتابت بودند یعنی علی و همراهانش گفتند «فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ قَرِّبُوا يَكْتُبْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ» و دسته ی دیگر نیز گفتند« وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ»

3-از این روایت و جمع دیگر روایت متوجه میشویم که همان موافقان کتابت بوده اند که جمله ی " وقالوا : ما شأنُه ؟ أهَجَر ؟ استَفهِموه" را گفته اند. یعنی همانهایی که میخواستند پیامبر چیزی را بنویسد در مقابل عمر که گفته بود پیامبر درد بر او غلبه کرده است گفتند که ما شأنُه ؟ أهَجَر ؟ استَفهِموه. و با عقل جور در نمی اید که گوینده ی هر دو جمله عمر باشد که یک طرف بگوید حسبنا کتاب الله و طرف دیگر بگوید برید از پیامبر سوال کنید که ایا ما را بدون وصیت ترک میکند ؟

ما اینجا با بررسی روایات موجود متوجه شدیم که هیچ یک از دو طرف به پیامبر تهمت هذیان گویی را نزده اند بلکه تنها گفته اند که مگر میشود پیامبر هم هذیان بگوید؟؟ اما متاسفانه تشیع نصف خالی لیوان را دیده است و از جمله ی مگر میشود پیامبر هم هذیان بگوید اینطور برداشت کرده اند که پیامبر هذیان گوی میباشد. و طبق روایات موجود به هیچ وجه سیدنا عمر به پیامبر نگفته است که پیامبر هذیان میگوید و روایت صحیحی که بگوید عمر به پیامبر گفته است که او هذیان میگوید وجود ندارد و هر انچه که شیعه به آن استناد میکند یا روایات ساختگی میباشد یا قول و برداشت دیگران که داخل در متن حدیث نیستند. و با بررسی دقیق و فهم از روایات متوجه شدیم که گوینده ی جمله ی ما شانه اهجر از طرف موافقان کتابت است. پس اگر این جمله توهین باشد گوینده اش سیدنا علی میباشد نه سیدنا عمر.

شیعیان میگوید که پیامبر قصد داشته است که در وصیتش علی را جانشین خود اعلام کند اما چنین چیزی صحیح نیست و فرض اینکه هدف پیامبر از وصیت نوشتن این باشد که جانشین تعیین کند از قراین دیگر و روایات وارده متوجه میشویم که پیامبر خلافت را برای ابوبکر پسندیده است و اگر چنین وصیتی مینوشت قطعا او را جانشین خود معرفی میکرد.

برای مثال پیامبر میفرماید: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ، حَدَّثَنَا وَكِيعٌ . ح وَحَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ ، حَدَّثَنَا مُؤَمَّلٌ ، قَالَا : حَدَّثَنَا سُفْيَانُ ، عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ عُمَيْرٍ ، عَنْ مَوْلًى لِرِبْعِيِّ بْنِ حِرَاشٍ ، عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ حِرَاشٍ ، عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ الْيَمَانِ ، قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ : " إِنِّي لَا أَدْرِي مَا قَدْرُ بَقَائِي فِيكُمْ ، فَاقْتَدُوا بِاللَّذَيْنِ مِنْ بَعْدِي ، وَأَشَارَ إِلَى أَبِي بَكْرٍ ، وَعُمَرَ. كِتَاب ابْنُ مَاجَهْ » أَبْوَابُ فِي فَضَائِلِ أَصَحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ...» بَاب فَضْلِ أَبِي بَكْرٍ الصِّدِّيقِ رَضِيَ اللَّهُ –حدیث94 . و سلسلة الأحاديث الصحيحة از آلباني (3/233و236(
من، نمي‌دانم چه‌قدر درميان شما مي‌مانم؛ پس از دو نفري كه پس از من هستند، پيروي كنيد و به ابوبكر و عمر اشاره كردند.
در این روایت صحیح، پیامبر به جانشینی ابوبکر و عمر بعد از خود اشاره میکند.
همچنین در صحیح مسلم شماره ی2387 امده است: حدثنا عبيد الله بن سعيد حدثنا يزيد بن هارون أخبرنا إبراهيم بن سعد حدثنا صالح بن كيسان عن الزهري عن عروة عن عائشة قالت قال لي رسول الله صلى الله عليه وسلم في مرضه ادعي لي أبا بكر أباك وأخاك حتى أكتب كتابا فإني أخاف أن يتمنى متمن ويقول قائل أنا أولى ويأبى الله والمؤمنون إلاأبا بكر. صحيح مسلم » كتاب فضائل الصحابة » باب من فضائل أبي بكر الصديق رضي الله عنه

و باز در بخاری امده است: لقد هممت أو أردت أن أرسل الى أبي بكر وابنه وأعهد أن يقول القائلون أو يتمنّى المتمنّون، ثمّ قلت: يأبى الله ويدفع المؤمنون، أو يدفع الله ويأبى المؤمنون.صحيح البخاري 7:218.
یعنی: عايشه‌ي صديقه رضي الله عنها مي‌گويد: رسول اكرم صلی الله علیه وسلم در بيماري ارتحال خود به من فرمودند: (أدعي لي أبابكر..) يعني: «پدرت ابوبكر و برادرت را به نزد من بخوان تا وصيتي بنويسم؛ چراكه من از اين مي‌ترسم كه كسي آرزوي خلافت در سر بپروراند و به آن طمع ورزد و كسي ادعا كند كه براي خلافت سزاوارتر است؛ در حالي كه خداوند متعال و مؤمنان، جز ابوبكر را براي خلافت نمي‌پسندند.»

عن جبير بن مطعم رضي الله عنه عن أبيه قال أتت امرأة إلى النبي صلى الله عليه وسلم فأمرها أن ترجع إليه قالت أرأيت إن جئت ولم أجدك كأنها تقول الموت قال صلى الله عليه وسلم إن لم تجديني فأتي أبا بكر مسلم (4/1856و1857)؛ بخاري، شماره‌ي3659

جبير بن مطعم رضی الله عنه مي‌گويد: زني نزد رسول اكرم صلی الله علیه وسلم آمد؛ رسول اكرم صلی الله علیه وسلم به او امر فرمودند كه دوباره نزد ايشان بيايد. آن زن گفت: اگر آمدم و شما را نيافتم (و شما از دنيا رفته بوديد)، چه كنم؟ رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم فرمودند: (إن لم‌تجديني فأتي أبابكر) يعني: «اگر مرا نيافتي، نزد ابوبكر برو.»
و بی شک اگر وصیت آن موقع نوشته میشد و درباره ی جانشینی میبود شخصی را جز ابوبکر ذکر نمیکردند.
چنانکه در پیش نماز شدن ابوبکر امده است. و اگر قرار میبود که علی جانشین بعد از پیامبر میشد شایسته بود که پیامبر دستور به علی میداد تا امام نماز جماعت شود ولی در روایات امده است که پیامبر کسی را جز ابوبکر برای اینکار شایسته نمیدانست

پیامبر صلى الله عليه وسلم تنها و تنها اصرار در پیش نماز بودن ابوبکر را داشت. برای مثال:
لما دخل رسول الله (ص) بيتي قال: مروا أبا بكر فليصل بالناس قالت: فقلت: يارسول الله إن أبا بكر رجل رقيق إذا قرأ القرآن لا يملك دمعه، فلو أمرت غير أبي بكر... فراجعته مرتين أو ثلاثا فقال: ليصل بالناس أبو بكر فانكن صواحب يوسف ".229 ومسند أبي عوانة ج 2 / 114. وصحيح البخاري ج 1 / 87 كتاب الاذان ج 1 / 87، ومسند أحمد ج 6 /صحيح مسلم ج 1 / 313، كتاب الصلاة باب استخلاف الامام لعذر.

یعنی پیامبر صلى الله عليه وسلم گفت به ابوبکر رضی الله عنه بگویید تا امامت کند عایشه گفت ای رسول خدا ابوبکر مرد نرم دلی است وقتی قران میخواند نمیتواند جلوی اشک هایش را بگیرد به جای ابوبکر یک نفر دیگر را دستور بدهید.. دو الی سه بار این درخواست را از پیامبر کردم و پیامبر با تاکید بیشتر گفت به ابوبکر بگویید که برای مردم امامت نماز را بکند.
عایشه دو یا سه بار گفت به جای پدرم ابوبکر کسی دیگر را پیش نماز کن اما پیامبر دوست داشت که فقط ابوبکر پیش نماز باشد و با تاکید هر بار میگوید ابوبکر باید پیش نماز باشد
و ابوبکر چندین روز را پیش نمازی میکند. به عبارت دیگر پیامبر چهار روز مانده به فوتشان برای نماز عشاء حالشان بد میشود و دیگر نمیتوانند پیش نمازی کنند و دستور میدهد ابوبکر پیش نماز باشد.
حدثنا أحمد بن يونس قال حدثنا زائدة عن موسى بن أبي عائشة عن عبيد الله بن عبد الله بن عتبة قال دخلت على عائشة فقلت ألا تحدثيني عن مرض رسول الله صلى الله عليه و سلم ؟ قالت بلى ثقل النبي صلى الله عليه و سلم فقال ( أصلى الناس ) . قلنا لا هم ينتظرونك قال ( ضعوا لي ماء في المخضب ) . قالت ففعلنا فاغتسل فذهب لينوء فأغمي عليه ثم أفاق فقال صلى الله عليه و سلم ( أصلى الناس ) . قلنا لا هم ينتظرونك يا رسول الله قال ( ضعوا لي ماء في المخضب ) . قالت فقعد فاغتسل ثم ذهب لينوء فأغمي عليه ثم أفاق فقال ( أصلى الناس ) . قلنا لا هم ينتظرونك يا رسول الله قال ( ضعوا لي ماء في المخضب ) . فقعد فاغتسل ثم ذهب لينوء فأغمي عليه ثم أفاق فقال ( أصلى الناس ) . قلنا لا هم ينتظرونك يا رسول الله والناس عكوف في المسجد ينتظرون النبي عليه السلام لصلاة العشاء الآخرة فأرسل النبي صلى الله عليه و سلم إلى أبي بكر بأن يصلي بالناس فأتاه الرسول فقال إن رسول الله صلى الله عليه و سلم يأمرك أن تصلي بالناس فقال أبو بكر وكان رجلا رقيقا يا عمر صل بالناس فقال له عمر أنت أحق بذلك فصلى أبو بكر تلك الأيام بخاری باب إنما جعل الإمام ليؤتم به ، حدیث 655 و مسلم باب استخلاف الامام اذا عرض له عذر من مرض و سفر و غیرهما حدیث 963

معنی:به هنگام نماز عشاء، بيماري آنحضرت سنگين‌تر شد، به گونه‌اي که نتوانستند از خانه بيرون شوند و به مسجددرآيند. عايشه گويد: نبي‌اکرم -صلى الله عليه وسلم- گفتند: (أصلى الناس؟) مردم نمازشان را گزاردند؟ گفتيم: نه، اي رسول‌خدا، همه در انتظار شمايند! فرمودند: (ضعوا لي ماءً في المخضب) قدري آب براي من در طشت بريزيد! چنان کرديم. غسل کردند. آنگاه به راه افتادند که بروند؛ از هوش رفتند، و سپس به خود آمدند. آنگاه گفتند: (أصلى الناس؟) مردم نمازشان را گزاردند؟ دوباره و سه باره همان ترتيبات غسل کردن و از هوش رفتن به هنگام حرکت کردن، پياپي اتفاق افتاد. عایشه گفت که مردم منتظر بودند تا آخرین نماز عشاء را با پیامبر بخوانند. آنحضرت دنبال ابوبکر فرستادند تا با مردم نماز بگزارد. ابوبکر نيز آن روزهاي آخر عمر پيامبراکرم -صلى الله عليه وسلم- را با مردم نماز گزارد .
اما یک روز مانده به فوت، پیامبرحالشان بهبود می یابد و میخواهد به مسجد بیاید و وقتی که می آید میبیند مردم در حال خواندن نماز ظهر هستد.
فصلى أبو بكر تلك الأيام ثم إن النبي صلى الله عليه و سلم وجد من نفسه خفة فخرج بين رجلين أحدهما العباس لصلاة الظهر وأبو بكر يصلي بالناس فلما رآه أبو بكر ذهب ليتأخر فأومأ إليه النبي صلى الله عليه و سلم بأن لا يتأخر قال ( أجلساني إلى جنبه ) . فأجلساه إلى جنب أبي بكر قال فجعل أبو بكر يصلي وهو يأتم بصلاة النبي صلى الله عليه و سلم والناس بصلاة أبي بكر والنبي صلى الله عليه و سلم قاعد بخاری باب إنما جعل الإمام ليؤتم به ، حدیث 655 و مسلم باب استخلاف الامام اذا عرض له عذر من مرض و سفر و غیرهما حدیث 963

ابوبکر آن روزها را با مردم نمار خواند روز شنبه يا روز يکشنبه، نبي اکرم -صلى الله عليه وسلم- احساس کردند که بيماري و درد ايشان را موقّتاً آسوده گذاشته است؛ دو تن از صحابة که یکی از آنها عباس بود آنحضرت را در ميان گرفتند و برای نماز ظهر به مسجد بردند. ابوبکر داشت با مردم نماز مي‌گزارد. وقتي ابوبکر آن حضرت را ديد، کنار رفت که عقب‌تر بايستد. رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- به او اشاره کردند که عقب نياستد و فرمودند: (اجلساني إلى جنبه) مرا در کنار ابوبکر بنشانيد! آنحضرت را در کنار ابوبکر، سمت چپِ وي، نشانيدند، ابوبکر نيز به نماز رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- اقتدا مي‌کرد، و مردم به نماز ابوبکر . و پیامبر صلى الله عليه وسلم نشسته بود.
پیامبر صلى الله عليه وسلم ابوبکر را در زمانی که بیمار بودند امام نماز جماعت قرار داده بود و قطعا در این نماز ها نیز علی پشت سر ابوبکر نماز میخواند. و این به این معنی است که ابوبکر شایسته تر برای خلافت بود و مقام و منزلت او از بقیه بیشتر بود.
     
  
مرد

 
rostam91: مخالفان با توسل به روایت قلم و قرطاس، داماد پیامبر یعنی عمر بن خطاب را مورد تهمت و کینه و بغض قرار داده اند و میگویند که عمر به پیامبر گفته است که او هذیان میگوید.!!

از امروز عمر هم شد داماد پیامبر مبارکه

اینقدر در باب کفر عمر ایهو روایت و حدیث از زبون خودشما اهلسنت هستکه روشنتر از افتاب است کفر و نفاق عمر

در مورد این استدلال های سخیف هم اول که

در چاپی از صحیح بخاری براتون تصویری گذاشتم در مورد بدعت نماز تراویح و متعه که در چاپهای جدید اسم عمر از روایت حذف شدهبود

دوما از قول بزرگترین راویان اهل سنت روایتی اوردم که تعریف کرده بود از راویان حدیث منتها به برخی که واضح تر و با اسم بردن از خلفا جریان شهادت زهرا و حمله به خانه ایشان را نهقل کرده بودند گفته بود

علیرغم درستی و صحت در چنین مواردی بهتر است ابروی صحابه و مصلحت مد نظر قرار گیرد

کتب شما سراسر اینگونه مصلحت اندیشی کرده اند تازه این همه سوتی و گناه از توشون در اومده
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  ویرایش شده توسط: mohan1978   
مرد

 
دلايل عقلى و نقلى در زنده نبودن امام زمان! ۱

اعتقاد به آمدن یک منجی نجات بخش تقریبا در تمامی ادیان وجود دارد و در اسلام نیز چنین اعتقادی رایج است ...اما ویژگیهای این منجی چیست؟ و آیا او هم اینک زنده است؟ اینها سوالاتی است که میخواهیم به آنها پاسخ بدهیم ....بر اساس حدیث معتبری از پیامبر اسلام نقل است که ایشان فرموده اند ..مهدی از نسل من است نام او نام من و نام پدرش نام پدر من است ...بنابر این هیچ مسلمانی منکر آمدن مهدی نیست اما تنها شیعیان هستند که معتقدند او هم اینک زنده است ! بعبارت دیگر مهدی در آخر الزمان بدنیا می آید و این سخن معقولی است و هیچ سوالی نیز بدنبال ندارد اما اینکه بگوییم او بدنیا آمده و هم اینک در این جهان زندگی میکند امری نامعقول و غیر ممکن است ...


دلایل زنده نبودن امام زمان را میتوان به دو بخش عقلی و نقلی تقسیم کرد در بخش عقلی به دلایلی میپردازیم که وجود این فرد را در حال حاضر محال میداند و در بخش نقلی به بررسی های تاریخی در این مورد میپردازیم
----------------
دربخش نقلی باید به قرآن و احادیث و تاریخ اشاره کنیم ...در قرآن هیچ آیه ای در مورد زنده بودن امام زمان نداریم و حتی آیه ای که مستقیما به آمدن این فرد اشاره کند نیز وجود ندارد ...عجیب اینکه این پدیده مثلا استثنایی و عجیب که بر تر از همه معجزات خداوند است و اگر واقعیت داشت مهمترین معجزه خدا بود در قرآن نیامده است .... آیاتی که مورد استناد برای اثبات وجود امام زمان است اغلب معانی دیگری دارند بعبارت دیگر افرادی خواسته اند با جستجو در قرآن آیاتی را پیدا کنند تا حرفشان اثبات شود! اما هرگز در این راه موفق نبوده اند ..بعنوان مثال آیه معروف (وَنُرِ‌يدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْ‌ضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِ‌ثِينَ)﴿ قصص:٥﴾این آیه در بین آیاتی است که داستان موسی و فرعون را بیان میکند چرا که هم آیات قبل و هم آیات بعد آن به داستان موسی و فرعون مربوط میشود و مقصود خداوند هم این است که خداوند قوم مستضعف بنی اسرائیل را از ظلم فرعون نجات میدهد و نجات هم داد ..
حتی اگر بگوییم این آیه به قرن های بعدی هم اشاره دارد و میگوید همه مستضعفان عالم سر انجام بر مستکبران پیروز میشوند بازهم دلیلی بر زنده بودن الان امام زمان نیست ..این اتفاق خواهد افتاد پس از تولد ایشان ......یا آیه معروف (بَقِيَّتُ اللَّـهِ خَيْرٌ‌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ وَمَا أَنَا عَلَيْكُم بِحَفِيظٍ ) هود: ٨٦﴾ .یعنی کارهایی را برای خدا انجام میدهید باقی می ماند ...
آیات قبل و بعد این آیه هم هیچ ربطی به امام زمان نداشته و ندارد ..و اصولا بقیه الله یعنی باقیمانده برای خدا. حال چه کسی فهمیده که بقیه الله یعنی امام زمان ! آن بحث دیگری است. سایر آیات نیز که اصولا هیچ ارتباطی با این موضوع ندارند.
اما احادیث ...حدیث معروف پیامبر که مهدی از نسل من است هیچ مشکلی را حل نمی کند چرا که نسل پیامبر منحصر به 11 امام نیست تمام فرزندان امام حسن از نسل پیامبر و حضرت فاطمه هستند در حالیکه هیچکدام آنها امام نیستند! اگر امام زمان مثلا از نسل یکی از فرزندان امام حسن باشد حدیث معتبر است به همین ترتیب تمام فرزندان امام حسین تمام فرزندان امام باقر نه فقط امام جعفر صادق و تمام فرزندان امام کاظم نه فقط امام رضا و ....و شما براحتی میتوانید بگویید این نسل هم اینک در این جهان زندگی میکند ..نسلی که از آنها در زمانی نامعلوم مهدی متولد خواهد شد ...

اما اینکه مهدی فقط فرزند امام حسن عسکری است بسیار عجیب است ...اولا نام پدر مهدی در اینصورت حسن است نه عبد الله و این بر خلاف گفته پیامبر است ..و دیگر اینکه اصولا امام حسن عسکری عقیم بودند و فرزندی نداشتند ..لذا پس از وفات ایشان مایملکشان بین برادرشان جعفر و مادرشان تقسیم شد و هیچ سهمی برای مهدی باقی نماند!
میدانید شیعیان که از طریق امام حسن عسکری منتظر تولد مهدی بودند ناگهان با وفات ایشان شوکه شدند و امامت را در خطر دیدند لذا بیش از بیست فرقه شیعی پس از این رحلت بوجود آمد گروهی گفتند امام حسن عسکری نمرده و زنده است گروهی گفتند امام هادی همچنان امام است گروهی جعفر برادر امام را امام بعدی دانستند و ...اما در این میان 4 مرد زرنگ هم پیداشدند افرادی که در بین شیعیان نفوذ داشتند و فرصت خوبی برای جمع مال و ثروت به دستشان آمده بود ...آنها داستان عجیبی را سر هم کردند ...امام حسن عسکری فرزندی داشته اما کسی او را ندیده است ولی ما او را دیده ایم و بعد در برابر این سوال که او کجاست جواب دادند او در سرداب خانه مخفی شده است! و هنگامیکه برای دیدن او به سرداب رفتند این داستان اینگونه تکمیل شد که او از سرداب غیب شده است ...
نواب اربعه شک داشتند که آیا این داستان دروغین را میتوان در باور ساده لوحان جا انداخت یا نه؟ اما گذشت زمان به آنها کمک کرد و عده ای این داستان تخیلی را باور کردند اما آنها هرگز تصور نمی کردند که صدها سال بعد نیز انسانهایی هستند که هنوز هم این داستان را باتور میکنند و هر روز چندین بار دعای فرج میخوانند و به خداوند میگویند عجله کن و امام زمان گم شده در سرداب را بفرست که مادیگر طاقت نداریم !
اما خداوند تا بحال هیچ توجهی به این در خواست آنها نکرده است! اما اینکه چرا نواب اربعه ! چنین افسانه ای را ساختند کاملا روشن است آنها مامور وصول خمس و دریافت پول از شیعیان بودند و اگر به تاریخ رجوع کنید این چهار نفر جز پول جمع کردن کار دیگری انجام نمی دانند! آنها به مردم میگفتند خمس و زکات را بدهید و ما آنرا به امام زمان میدهیم ...البته برای اینکه گرفتار نشوند هم چاره ای اندیشیدند مثلا میگفتند ما خمس و زکات را زیر درخت میگزاریم و امام زمان می آید و بر میدارد و هنگامیکه مردم از آنها رسید میخواستند میگفتند که امام زمان فرموده نباید کسی خط مرا ببیند!چون معلوم بود که اگر چهار خط متفاوت را میدیدند به دروغ بودن آن پی میبردند!
و البته برای اینکه مردم موضوع را قدری جدی بگیرندگفتند حتی نام امام زمان را نیاورید که دنیا بهم ریزد نبادا بگویید محمد ابن حسن! فقط بگویید حجت یا ولی عصر! و نام امام زمان را بصورت حروف جدا از هم نوشتند م ح م د! و این شاهکار هنری هنوز هم در کشور ما رعایت میشود اما کسی نمی پرسد که گفتن محمد ابن حسن باعث چه تحولی در جهان میشود؟؟؟!!!
بهرحال این سریال چند قسمتی است ...قسمت اول دلایل نقلی بود که تا حدی به آن پرداختیم اگر عمری بود تا قبل از ظهور امام زمان ! قسمت دوم که دلایل عقلی است مطرح میشود و در بخش سوم هم میرویم سراغ مدرک و نگاهی به کتابها می اندازیم و این موضوع را با دقت بیشتری بررسی میکنیم ...یادم امد که بچه های مدرسه روزی یکبار یا بیشتر دعای فرج میخوانند و در تمام مساجد و در همه مجالس و مراسم این دعا حرف اول را می زند و بعد از هر اذان هم پخش میشود ..حال معلوم نیست خدایی که خودش امام زمان را غیب کرده چرا او را نمی آورد ؟ و اگر دلش نمی خواهد بیاورد ما چکاره بیدیم ؟
دلایل عقلی زنده نبودن امام زمان بسیار واضح است و هر وجدان با انصافی براحتی آنرا میپذیرد ...در اینجا با دو فرض روبرو هستیم یا امام زمان را باید موجودی غیر طبیعی و مافوق بشری تصور کنیم یا اینکه او را مانند سایر امامان و پیامبر اسلام فرض کنیم ...
اگر امام زمان را موجودی مافوق بشری تصور کنیم بنابر این او دارای توانایی های ویژه ای میشود مثلا کسی که دیده نمیشود یا حداقل میتواند خودش را غیب کند یا میتواند از نقطه ای به نقطه دیگر طی الارض کند یا اینکه غذایش از آسمان نازل میشود و .....در این صورت حساب ایشان از همه جداست هیچیک از امامان اینگونه نبوده اند همه آنها غذا میخوردند در بین مردم دیده میشدند به زندان می افتادند زن و بچه داشتند دارای شغل بودند و کار میکردند تنها تفاوت آنها با دیگران تقوای آنها بود که آنها را بر دیگران برتری میداد حتی پیامبر نیز زندگی عادی داشت و تنها تفاوت او استفاده از وحی بود قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ‌ مِّثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ ﴿الكهف: ١١٠﴾ ای پیامبر بگو من هم مانند شما بشر هستم فقط به من وحی میشود ..
بنابر این این فرض از بنیان باطل است و هرگز خداوند چنین مشیتی نداشته است و در مورد کسی از آن استفاده نشده است علاوه بر آن عالمان شیعه نیز چنین اعتقادی ندارند آنها میگویند امام زمان در این جهان مانند افراد عادی زندگی میکند اما ما ایشان را نمی شناسیم لذا ممکن است او را ببینیم اما نمی فهمیم او امام زمان بوده است و حکایت های گونانی که از افراد مختلف نقل میشود حاکی از مرئی بودن ایشان است بعنوان مثال ساختن مسجد جمکران در قم پس از نقل این حکایت که فردی امام زمان را در بیابانهای قم دیده و ایشان گفته که در آن محل مسجد بسازید بوجود آمده است همینطور حکایتهایی که میگوید امام زمان در کربلا یا نجف دیده شده است بنابر این فرض فضایی بودن ایشان مردود و باطل است
اما فرض دوم اینکه امام زمان موجودی عادی است مثل بقیه اما افراد او را نمی شناسند و فقط کسانی که به مقامات عالی روحی و معنوی برسند میتوانند ایشان را بشناسند و با او گفتگو کنند اگر این سخن را باور کنیم آنوقت باید به مجموعه ای از سوالات بی انتها پاسخ دهیم ..هر سوال سوال دیگری را بدنبال می آورد و ما را به بن بست عجیبی می رساند ..مثلا ایشان کجا زندگی میکند؟ خوب اگر در کره زمین باشد ایشان باید در یک کشوری زندگی کند یا در قاره آسیا یا اروپا یا آمریکا یا آفریقا و استرالیا ...ایشان باید خانه ای داشته باشد و وسایلی برای زندگی ..پس امام زمان دارای یک خانه است و قطعا نیاز به یخچال و قالی و تلویزیون و تلفن و .....دارد حتی اگر هیچکدام آنها را نداشته باشد حد اقل به آب و برق نیاز دارد ...و برای خرید خانه نیاز به شناسنامه دارد و برای پرداخت پول آب و برق و خرید غذا و لباس نیاز به پول دارد ..حال او چگونه ناشناس می ماند؟ شناسنامه او چه اسمی دارد ..مثلا محمد فرزند حسن ..! یا نه شناسنامه جعلی دارد ! آنوقت امام زمانی که شناسنامه جعل میکند چه امامی است؟ ادامه دهیم ....او مخارجش را چگونه تامین میکند؟ کار میکند؟ در چه محلی و چه شغلی؟ و ممکن است قرنها ناشناس کار کند؟
چه کار دولتی چه آزاد ! بهرحال دوستان و همکارانی پیدا میکند که او را می شناسند ...آیا زن دارد؟ اگر انسان عادی است مثا سایر امامان به زن نیاز دارد و قطعا صاحب فرزند یا فرزندانی است ...حال همسر ایشان که عمر معمولی دارد پس از حداکثر صد سال مرده است بنابر این ایشان از هشتصد سال پیش یا از هزار سال پیش تا بحال زنان متعددی داشته که فوت کرده اند ! آنوقت پدر زن و مادر زن ایشان ..برادر زن و خواهر زن و با جناق ایشان چگونه او را نشناخته اند؟ آنها از خود نپرسیده اند که این فرد چرا پیر نمیشود؟ و این خبر آیا میشود پنهان بماند؟ مثلا ایشان به آنها بگوید این راز را فاش نکنید ..حال تعداد کسانی که این راز را میدانند بسیار زیاد میشود ....فرزندان ایشان نمی پرسند چرا پدر ما پیر نمیشود؟ آنوقت او باید الان شاهد زندگی نتیجه های نتیجه و نبیره و ندیده و ..باشد در حالیکه خودش زنده است!
در دنیایی که لاله و لادن معروفیت جهانی دارند ..یک پیر مرد روستایی نود ساله در دور افتاده ترین روستاها بسرعت معروف میشود ..اینتر پل یا پلیس بین اللمل کوچکترین حرکتی را شناسایی میکند و صدام برای مخفی شدن در یک کشور وضع دشواری دارد و بن لادن در تعقیب جهانیان است و ....چگونه این فرد را نه کسی میبیند و نه میشناسد ؟؟؟ البته این سوالات پایان ندارد او چگونه مسافرت میرود ؟ با گذرنامه یا بدون آن؟ اگر گذرنامه داشته باشد که شناسایی میشود و اگر ندارد چگونه سفر میکند ؟ با هواپیما میرود یا کشتی یا قطار ؟ یا نه ایشان در یک جزیره در وسط اقیانوس ارام زندگی میکند جایی که هیچکس نیست او تنها ست ..پس دیگر در جمکران نباید دیده شود به کربلا نمی تواند بیاید و ....و آنوقت امام زمان داخل یک جزیره متروک چه فایده ای بحال شیعیان دارد؟
     
  
مرد

 
صاحب این دعا محمد بن عبدالوهاب است یا امام زین العابدین

((بار خدايا بر محمد و آلش درود فرست و ياريم كن اي بهترين ياريگري كه از او ياري مي جويم.
بار خدايا اگر ديگران اعتماد و اميدي به غير تو دارند، من در تمامي امور اعتماد و اميدم به توست، لذا جز تو كسي را نمي خوانم و جز تو به كسي اميد ندارم،

پروردگارا، تنهابه درگاه تو استغاثه مي كنم، فقط به تو اميد مي بندم، تو را مي خوانم و به تو پناه مي جويم و اعتمادم تنهابه توست و فقط از تو ياري مي خواهم.

پروردگارا... جز تو حاجت به كس نبرم و گناهم را جز تو آمرزنده اي نيست.

پروردگارا... من بر اين باورم كه حاجت خواهي يك نيازمند از نيازمندي ديگر نشانه كم خردي در راي و گمراهي در عقل است.
خداوندا... هر كس كه حاجت به يكي از بندگان تو برد، يا يكي از آنها را سبب روا شدن حاجت خود پندارد، جز حرمان و ناكامي نصيبي حاصل نكند.

پروردگارا... مرا در اين نياز و ديگر نيازهايم متوجه كسي غير از خودت مكن؛

خدايا... چنان كن كه به هنگام نياز از تو ياري بجويم و به هنگام مسكنت به درگاه تو تضرع و زاري كنم و مرا ميازماي و به چنان وضعي مبتلا مكن كه به هنگام مشكلات و در تنگنا افتادن از كسي جز تو ياري بجويم و به هنگام بينوايي به پيشگاه كسي جز تو خاضع شوم و به هنگام ترس در برابر كسي جز تو تضرع كنم و بدين وسيله مستحق خواري و محروميت و روي بر تافتنت گردم.
بار خدايا مرا از كساني قرار ده كه در حالت آسايش چنان مخلصانه فقط تو را مي خوانند كه درماندگان و بيچارگان در حالت تنگنا.
پروردگارا جز به طاعت و لطف بخشايش تو، به آنچه نزدت است (بهشت)، نخواهم رسيد و نمي توانم سود و ضرري براي خودم داشته باشم مگر به كمك تو، و بدين ناتواني و بيچارگي خودم اعتراف مي كنم.

پروردگارا بر محمّد و آلش درود فرست و دعاي مرا، اجابت ناكرده بر من بر مگردان.. كه برايت همساني نمي شناسم و با وجود تو از ديگري چيزي نمي خواهم. تويي اي مولاي من كه تنها و تنها پيشگاه توست كه بايد دست طلب به سوي آن دراز كرد نه هر كس ديگر كه از او حاجت مي خواهند. به جاي آنكه ديگري را بخوانم تنها و تنها تو را مي خوانم و تنها به تو اميد مي بندم و دست دعا تنها به آستان تو بر مي دارم و تنها تو را ندا مي دهم. تويي اي خداوند (صاحب اختيار) من كه به عدد، يكتايي و آن توانايي (مطلق) كه شكست در آن راه ندارد، فقط و فقط صفت توست. قدرت و نيرومندي و برتري منزلت و بلندي مرتبت تنها از آن توست. هر كسي جز تو در زندگي اش نيازمند ترحم است، در كارش مغلوب و مقهور، و دستخوش تغيير حالات است و سرگشته ي گونه گون صفات.

اي خداوند، تو برتر از آني كه تو را همتايان و يا رقيباني باشند. بزرگتر از آني كه تو را همانندان يا اقراني باشند ، منزّهي تو و هيج اله(فرمانروا و فرياد رس) و خدايي جز تو حقّانيّت ندارد.

بار خدايا توفيقم ده كسي را كه مرا به راه راست باز مي آورد اطاعت كنم و شخصي را كه حقيقت را به من مي آموزد، پيروي نمايم... مرا سيماي صالحان عطا كن و جامه ي پرهيزكاران بپوشان و در همسويي با اهل جماعت و دوري از اهل بدعت و پيروان باورهاي خودساخته ، ياريم فرما.!
---------------------------
[font#DF0101* ابوالفضلا، تو خود گر بیمه گر بودی ...... چرا از بهر مشکت بی ثمر بودی؟؟!!!!
* همه دنیا شنیدند که محمد مرسی رئیس جمهور مصر در تهران گفت: سوریه، اما مردم ایران در ترجمه صدا و سیمای کشور امام زمان شنیدند: بحرین!!!
با این حساب چگونه میشود به وقایع تاریخ صدر اسلام که از سوی مدعیان دروغین تشیع ارائه میگردد اعتماد کرد؟!!
* بارالها؛ به کسی که عقل داده ای پس چه نداده ای و به کسی عقل نداده ای پس چه داده ای؟! ][/font]
     
  
مرد

 
صاحب این دعا محمد بن عبدالوهاب است یا امام زین العابدین

((بار خدايا بر محمد و آلش درود فرست و ياريم كن اي بهترين ياريگري كه از او ياري مي جويم.
بار خدايا اگر ديگران اعتماد و اميدي به غير تو دارند، من در تمامي امور اعتماد و اميدم به توست، لذا جز تو كسي را نمي خوانم و جز تو به كسي اميد ندارم،

پروردگارا، تنهابه درگاه تو استغاثه مي كنم، فقط به تو اميد مي بندم، تو را مي خوانم و به تو پناه مي جويم و اعتمادم تنهابه توست و فقط از تو ياري مي خواهم.

پروردگارا... جز تو حاجت به كس نبرم و گناهم را جز تو آمرزنده اي نيست.

پروردگارا... من بر اين باورم كه حاجت خواهي يك نيازمند از نيازمندي ديگر نشانه كم خردي در راي و گمراهي در عقل است.
خداوندا... هر كس كه حاجت به يكي از بندگان تو برد، يا يكي از آنها را سبب روا شدن حاجت خود پندارد، جز حرمان و ناكامي نصيبي حاصل نكند.

پروردگارا... مرا در اين نياز و ديگر نيازهايم متوجه كسي غير از خودت مكن؛

خدايا... چنان كن كه به هنگام نياز از تو ياري بجويم و به هنگام مسكنت به درگاه تو تضرع و زاري كنم و مرا ميازماي و به چنان وضعي مبتلا مكن كه به هنگام مشكلات و در تنگنا افتادن از كسي جز تو ياري بجويم و به هنگام بينوايي به پيشگاه كسي جز تو خاضع شوم و به هنگام ترس در برابر كسي جز تو تضرع كنم و بدين وسيله مستحق خواري و محروميت و روي بر تافتنت گردم.
بار خدايا مرا از كساني قرار ده كه در حالت آسايش چنان مخلصانه فقط تو را مي خوانند كه درماندگان و بيچارگان در حالت تنگنا.
پروردگارا جز به طاعت و لطف بخشايش تو، به آنچه نزدت است (بهشت)، نخواهم رسيد و نمي توانم سود و ضرري براي خودم داشته باشم مگر به كمك تو، و بدين ناتواني و بيچارگي خودم اعتراف مي كنم.

پروردگارا بر محمّد و آلش درود فرست و دعاي مرا، اجابت ناكرده بر من بر مگردان.. كه برايت همساني نمي شناسم و با وجود تو از ديگري چيزي نمي خواهم. تويي اي مولاي من كه تنها و تنها پيشگاه توست كه بايد دست طلب به سوي آن دراز كرد نه هر كس ديگر كه از او حاجت مي خواهند. به جاي آنكه ديگري را بخوانم تنها و تنها تو را مي خوانم و تنها به تو اميد مي بندم و دست دعا تنها به آستان تو بر مي دارم و تنها تو را ندا مي دهم. تويي اي خداوند (صاحب اختيار) من كه به عدد، يكتايي و آن توانايي (مطلق) كه شكست در آن راه ندارد، فقط و فقط صفت توست. قدرت و نيرومندي و برتري منزلت و بلندي مرتبت تنها از آن توست. هر كسي جز تو در زندگي اش نيازمند ترحم است، در كارش مغلوب و مقهور، و دستخوش تغيير حالات است و سرگشته ي گونه گون صفات.

اي خداوند، تو برتر از آني كه تو را همتايان و يا رقيباني باشند. بزرگتر از آني كه تو را همانندان يا اقراني باشند ، منزّهي تو و هيج اله(فرمانروا و فرياد رس) و خدايي جز تو حقّانيّت ندارد.

بار خدايا توفيقم ده كسي را كه مرا به راه راست باز مي آورد اطاعت كنم و شخصي را كه حقيقت را به من مي آموزد، پيروي نمايم... مرا سيماي صالحان عطا كن و جامه ي پرهيزكاران بپوشان و در همسويي با اهل جماعت و دوري از اهل بدعت و پيروان باورهاي خودساخته ، ياريم فرما.!
---------------------------
[font#DF0101* ابوالفضلا، تو خود گر بیمه گر بودی ...... چرا از بهر مشکت بی ثمر بودی؟؟!!!!
* همه دنیا شنیدند که محمد مرسی رئیس جمهور مصر در تهران گفت: سوریه، اما مردم ایران در ترجمه صدا و سیمای کشور امام زمان شنیدند: بحرین!!!
با این حساب چگونه میشود به وقایع تاریخ صدر اسلام که از سوی مدعیان دروغین تشیع ارائه میگردد اعتماد کرد؟!!
* بارالها؛ به کسی که عقل داده ای پس چه نداده ای و به کسی عقل نداده ای پس چه داده ای؟! ][/font]
     
  
صفحه  صفحه 15 از 57:  « پیشین  1  ...  14  15  16  ...  56  57  پسین » 
مذهب
مذهب

End Of Sunni And Shia Dispute | پایان دعوای سنی و شیعه

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA