انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
مذهب
  
صفحه  صفحه 16 از 57:  « پیشین  1  ...  15  16  17  ...  56  57  پسین »

End Of Sunni And Shia Dispute | پایان دعوای سنی و شیعه


مرد

 
rostam91: و اولین کارش نه انهدام قمار خانه ها و مراکز فساد و نه کاخ ستمگران است بلکه نخستین کار او انهدام مساجد است!( بحار الانوار ۱۳۳/۵۲)
وقتی مساج مرکز ریا و فحشا و فساد بشن البته خراب کردن اونها واجبتر است از خراب کردن مراکز فحشا وقتی اهل سنت در مساجد مراکز همجنس گرایی درست میکنند و......


روایات در مورد امام زمان بیشماره که البته بیشتر اونها بر رحمت حضرت بر مردم و دشمنی او با علمای ادیان است و البته اولین گروه که با او میجنگن علمای شیعه هستند که بر سر حکومتند

زنده بودن در زمانهای طولانی چیز غریبی نیست مانند اصحاب کهف یا خضر پیامبر

البته بهانه های شما تمومی نداره الان میگین اصحاب کهف خواب بودن و........


حالا کمی به مهربانی های امام زمان هم توجه کنید توصیفات امام زمان و مهربانی های او

اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا تالِىَ كِتابِ اللَّهِ وَتَرْجُمانَهُ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ فى آناءِ لَیْلِكَ وَاَطْرافِ نَهارِكَ

سلام بر تو اى تلاوت كننده كتاب خدا و تفسیر كننده آیات او، سلام بر تو در تمام آنات و دقایق شب و سرتاسر روز

وَالرَّحْمَةُ الْواسِعَةُ وَعْداً غَیْرَ مَكْذوُبٍ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ حینَ تَقوُمُ

و رحمت وسیع حق، و آن وعده‌اى كه دروغ نشود. سلام بر تو هنگامى كه بپا مى‌ایستى


رحمت واسعه خدا نمیتواند فقط شمشیری آخته باشد و چون پیامبر که رحمه اللعالمین بود اما در جنگها هم اشدا علی الکفار بود خواهد بود

امام زمان اشدا ء علی الکفار و رحماء و بینهم است

و چاره همه مشکلات فرج است و ظهور امام زمان

ضمن اینکه همه خصومت امام زمان با دشمنانش است و البته اوست که باید زمین را از شر ستمگاران پاک کند

۱۱ امام امند و دعوت به حق کردند و قبول نکردید و این آخرین ذخیره الهی را خدا از یدگان پنهان نمود تا همانگونه که به دور علی ع حلقه زدید استغاثه کنید تا او بیاید اما اینبار نه فقط به ظاهر بلکه به جان و دل بای او را بخوانید

دلایل وجود امام زمان بیشمارند من جمله احادیث موجود در کتب اصلی شما در مورد ۱۲ امام بعد از پیامبر که از اویند و از خاندان او و متواترند و .....
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  ویرایش شده توسط: mohan1978   
مرد

 
rostam91: اما اینکه مهدی فقط فرزند امام حسن عسکری است بسیار عجیب است ...اولا نام پدر مهدی در اینصورت حسن است نه عبد الله و این بر خلاف گفته پیامبر است ..و دیگر اینکه اصولا امام حسن عسکری عقیم بودند و فرزندی نداشتند ..لذا پس از وفات ایشان مایملکشان بین برادرشان جعفر و مادرشان تقسیم شد و هیچ سهمی برای مهدی باقی نماند!
تخیلاتتون رو بعنوان اسناد تاریخی عنوان نکنید

اولا روایات پیامبر در مورد دوازده امام دارای نشانهای خاص و منطبق است بر مهدی عج


حالا توجه کنید که علت انکه شیعه معتقد است زمین هرگز از امام و صاحب تفسیر خالی نمیماند چیست

اثبات زنده بودن حضرت مهدی(عج) با حدیث ثقلین از کتب اهل سنت

ابن كثير دمشقي سلفي -كه وهابيون سخنان او را تالي تلو سخن خدا مي‌دانند و بر خودشان اجازه مناقشه در سخنان ابن كثير رانمي‌دهند -در تفسيرش ، ج4 ، ص122 مي‌گويد:

در روايت صحيح ثابت شده است كه پيامبر اكرم در خطبۀ روز غدير فرمودند :

وقد ثبت في الصحيح أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال في خطبته بغدير خم " إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي وإنهما لم يفترقا حتى يردا على الحوض " .

حاكم نيشابوري متوفاي 404 هـ مي‌گويد :

هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين .

المستدرك ، ج3 ، ص109 و 148

هيثمي در مجمع الزوائد ، ج9 ‌، ص143 مي‌گويد :

ورواه احمد وسنده جيد .

اين روايت را احمد در مسندش ‌آورده و سندش خوبي دارد .

اين روايت از نظر سند هيچ مشكلي ندارد .

اين تعبير كه مي‌فرمايد :

لم يفترقا حتى يردا على الحوض

كتاب و عترت از هم ديگر جدا نمي‌شوند .

ما از آقايان اهل سنت سؤال مي‌كنيم كه اگر چنانچه شما منكر وجود مقدس حضرت مهدي هستيد ، آيا نسبت به اين روايت نبي مكرم چه توجيهي داريد ؟

يعني هر كجا قرآن هست ، عترت در كنار او است .

انكار وجود آقا ولي عصر ، در حقيقت (نستجير بالله ) نسبت كذب به وجود حضرت نبي مكرم صلي الله عليه وآله وسلم است .

بيان رسول اكرم بياني است كه)ماينطق عن الهوي) بلكه (ان هو الا وحي يوحي) است و خودش فرمود : قسم به خدائي كه جان من در قبضه قدرت اوست از دهان من جز حق صادر نمي‌شود.

جالب اين است كه از شخصيت‌هاي برجستۀ اهل سنت ، جناب سمهودي در كتاب جواهر العقدين ، ص244 اين تعبير را دارد :

إنَّ ذلك يُفهم وجود من يكون أهلاً للتمسك من أهل البيت والعترة الطاهرة في كلِّ زمان وجدوا فيه إلى قيام الساعة حتَّى يتوجَّه الحثُّ المذكور إلى التمسك به ، كما أنَّ الكتاب العزيز كذلك ، ولهذا كانوا كما سيأتي أمانًا لأهل الأرض ، فإذا ذهبوا ذهب أهل الأرض .

از حديث ثقلين ما مي‌فهميم كه براي تمسك به اهل بيت و عترت طاهر در هر زماني تا قيام قيامت ، يك نفر بايد باشد تا عبارت نبي مكرم كه فرمودند : اگر به آن‌ها تمسك كنيد ، گمراه نخواهيد شد ، بايد يك نفر از اهل بيت تا قيامت باشد براي تمسك به اهل بيت ، در كنار تمسك به قرآن .

خود سمهودي مي گويد كه ما از اين روايت مي‌فهميم كه در هر زماني از زمان‌ها تا قيام قيامت بايد يك نفر از اهل بيت باشد و اين‌ها امان اهل ارض و وسيلۀ آرامش اهل زمين هستند ، اگر اين اهل بيت از زمين برداشته شوند ، تمام ساكنان زمين نابود خواهند شد .

حاكم نيشابوري در مستدرك ، ج2 ، ص448 از نبي مكرم نقل مي كند كه :

النجوم أمان لأهل السماء فإذ أذهبت اتاها ما يوعدون وانا أمان لأصحابي ما كنت فإذا ذهبت اتاهم ما يوعدون وأهل بيتي أمان لامتي فإذا ذهب أهل بيتي اتاهم ما يوعدون .

صحيح الاسناد ولم يخرجاه .

نكتۀ ديگر اين كه ابن حجر هيثمي مكي در كتاب الصواعق المحرقة كه در رد شيعه نوشته است ، مي‌گويد :

وفي أحاديث الحث على التمسك بأهل البيت إشارةٌ إلى عدم انقطاع متأهل منهم للتمسك به إلى يوم القيامة ، كما أنَّ الكتاب العزيز كذلك ، ولهذا كانوا أماناً لأهل الأرض كما يأتي ، ويشهد لذلك الخبر السابق: في كل خلَف من أمتي عدول من أهل بيتي .

الصواعق المحرقة ، ج2 ،‌ ص442 .

اين رواياتي كه ما را به تمسك به اهل بيت ملزم مي‌كند ، اشاره دارد كه هيچ موقع فردي از اهل بيت كه شايستگي براي تمسك دارد تا قيامت از روي زمين برداشته نخواهند شد ؛ همان‌طوري كه قرآن تا قيام قيامت هست . اهل بيت پيامبر مايۀ امنيت اهل زمين از بلا هستند .

و همچنين جناب مناوي از شخصيت‌هاي پر آوازۀ اهل سنت در كتاب فيض القدير ، ج2 ، ص20 همين تعبيري را كه جناب سمهودي و ابن حجر هيثمي دارد ، آورده است .

پس بنابراين حديث ثقلين كه مي‌گويد : شما اگر به اهل بيت و قرآن تمسك كنيد ، گمراه نمي‌شويد و آن‌ دو از هم جدا نمي‌شوند تا قيام قيامت ، نشان مي‌دهد كه يك نفر از اهل بيت همواره بايد باشد تا به او تمسك شود و امروز آن شخص ، جز حضرت ولي عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداه كسي ديگري نيست .

به عبارت دیگر مادامي كه انسان در كره زمين وجود دارد و قرآن بقاء و استمرار دارد ، يك نفر از اهل بيت هم در كنار قرآن بايد باشد .



و توجه کنید نسل متواتر پیامبر از حضرت زهرا و سلسله امامان معرفی شده ایشان تا حضرت صاحب الزمان ادامه داشتهخ و بعد قطع شده و نور امامت در صلب یک نفر همواره درخشیده مانند فرزندان یعقوب که یک تن از انها به پیامبری رسیر از فرزندان امامان هم یک نفر به امامت میرسد و البته ان شخص هم مشخص است که کیست و چرا اسم انها در تاریخ مانده چون دارای خواص خاصی بودند و اینکه چرا حاکمان از دیگر فرزندان امامان بر حذر نبودند و انها در زندان نمیکردند و به شهادت نمیرساندند
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
فضائل عثمان بن عفان (رضی الله عنه)

ابو عبدالله، عثمان بن عفان بن ابی العاص، ذو النورین، امیرالمومنین و سومین خلیفهٔ راشد، صاحب الهجرتین، و یکی از بشارت یافتگان به بهشت و یار پیامبر در آن.

رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ می‌فرماید: «پیامبری نیست مگر آنکه رفیقی از امتش در بهشت به همراه دارد و همانا این عثمان بن عفان یار و همراه من در بهشت است» [به روایت احمد]

وی در نسب، در جد سوم خود به پیامبر می‌رسد. او همینطور نوهٔ عمهٔ رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ «بیضاء بنت عبدالمطلب» است و هیچ‌کس جز او با دو دختر یک پیامبر ازدواج نکرده است.

عثمان بن عفان ـ رضی الله عنه ـ در آغاز اسلام توسط ابوبکر صدیق ـ رضی الله عنه ـ اسلام آورد و چهارمین کسی بود که به اسلام گروید و پیامبر خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ در بیعت الرضوان به جای او که حضور نداشت بیعت کرد و دست خود را به جای دست عثمان در دست دیگرش قرار داد و گفت: «این دست من است و این دست عثمان» [به روایت امام احمد]

وی دارای طولانی‌ترین مدت خلافت در میان خلفای راشدین است و دوران خلافت او دوازده سال به طول انجامید. او بسیار عبادت‌گذار و در برابر خداوند خاشع و فروتن بود.

خداوند متعال می‌فرماید:
{أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاء اللَّیْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا} [زمر: ۹]
(یا آن کسی که او در طول شب در سجده و قیام است)

عمر بن خطاب ـ رضی الله عنه ـ دربارهٔ این سخن خداوند متعال می‌فرماید: «او عثمان است».

وی مطیع پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ و پویندهٔ راه او، و نسبت به او و دو یارش، ابوبکر و عمر وفادار بود. عثمان رضی الله عنه می‌گوید: «مصاحبت پیامبر را کردم و با او بیعت نمودم؛ به خدا سوگند هرگز نه سرپیچی‌اش را کردم و نه با وی از در فریب وارد شدم تا آنکه وفات نمود، سپس با ابوبکر همین‌گونه بودم و سپس با عمر». [به روایت بخاری]

عبدالرحمن بن سمُرة می‌گوید: «پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ در حالی وفات یافت که از وی راضی بود».

ترس پروردگار را در سینه داشت و یاد آخرت را فراموش نمی‌کرد و بسیار به زیارت قبور می‌رفت و هنگامی که بر قبری می‌ایستاد آنقدر می‌گریست که محاسنش خیس می‌شد. با یقینی که داشت ثابت‌قدم بود و اسوه‌ای بود برای دیگران. رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ دیگران را امر نمود که در هنگام فتنه‌ها به او اقتدا کنند و وی را امین خواند.

رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ فرمود: «شما پس از من با فتنه‌ها و اختلافاتی روبرو خواهید شد» یکی از حاضران گفت: در این فتنه‌ها چه کسی یاریمان می‌کند؟ فرمود: «امین و یاران او» در حالی که به عثمان اشاره می‌کرد. [به روایت احمد]

هر که در آسانی خداوند را بشناسد خداوند نیز در سختی او را خواهد شناخت و از فتنه‌ها حفظ خواهد کرد. روزی رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ فتنه‌ها را یاد کرد و سپس در حالی که به عثمان اشاره می‌کرد فرمود: «این بر هدایت است». [به روایت ترمذی]

او انسانی پاک‌دل بود که علیه هیچ کس حسادت یا کینه‌ای به دل نداشت. علی ـ رضی الله عنه ـ می‌فرماید: «من امیدوارم که من و عثمان از جملهٔ کسانی باشیم که خداوند دربارهٔ آن‌ها فرموده است: {آنچا از کینه و شائبه‌های نفسانی است از سینهٔ آنان بیرون آوریم...}»

باعفت بود و پاکدامن و دیندار، وی می‌گوید: «به خدا قسم نه در جاهلیت و نه در اسلام هرگز مرتکب زنا نشدم».

اخلاقی نیک داشت و خداوند نیز به وی علمی عطا کرده بود که صحابه به او رجوع می‌کردند. ابن سیرین می‌گوید: «آنان (یعنی صحابه) عثمان را آگاه‌ترینشان نسبت به مناسک می‌دانستند».

خداوند نیز به او ایمانی محکم و عقلی راسخ عطا کرده بود. پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ او را در حدیبیه برای مذاکره با قریش فرستاد. ابن عمر ـ رضی الله عنه ـ می‌گوید: «اگر کسی در مکه محبوبتر از او بود حتما او را به جای عثمان می‌فرستاد» [به روایت بخاری]

شعبی ـ رحمه الله ـ می‌گوید: «عثمان در قریش محبوب بود و نسبت به او توصیه می‌کردند و بزرگش می‌داشتند».

عمر ـ رضی الله عنه ـ نیز او را به عنوان یکی از اعضای شورای شش نفرهٔ پس از خود قرار داد و او بهترین این شش تن بود که توسط آن‌ها به عنوان خلیفهٔ مومنان برگزیده شد. ابن مسعود ـ رضی الله عنه ـ پس از آنکه با وی برای خلافت بیعت کردند گفت: «با بهترینمان بیعت کردیم و دریغ نورزیدیم».

امام احمد ـ رحمه الله ـ می‌گوید: «بر بیعت هیچ کس به مانند بیعت عثمان اجماع رخ نداد».

انفاق در راه رضایت خداوند یکی از نشانه‌های صدق ایمان و محبت مومنان و توکل بر خداوند است و عثمان در زمینهٔ بذل و بخشش دستی بلند داشت؛ رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ در روز «لشکر عُسرة» یعنی لشکر سختی، نگاهی به چهرهٔ اصحاب انداخت، در حالی که مومنان در وضعیت سخت و طاقت‌فرسایی قرار داشتند و فرمود: «هر که این‌ها را برای نبرد مجهز سازد خداوند او را مغفرت نماید» عثمان می‌گوید: «آنان را مجهز ساختم تا آنکه حتی یک افسار و پابند شتر هم کم نداشتند» [به روایت نسائی]

او هنگامی که شنید رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ می‌فرماید: «هر که با خریدن این خانه مسجد را برای ما وسیع‌تر گرداند خانه‌ای در بهشت به جای آن خواهد داشت» برای توسعهٔ مسجدالنبی آن خانه را خریداری کرد. [به روایت امام احمد]

عثمان بن عفان تعداد بی‌شماری از بردگان را آزاد ساخت و در این باره می‌فرمود: «از هنگامی که اسلام آوردم جمعه‌ای نشد مگر آنکه در آن برده‌ای را آزاد می‌ساختم» و در روزی که به محاصرهٔ شورشیان در آمد به بردگانش گفت: «هر که شمشیرش را در غلاف کند آزاد است».

حیاء خصلتی است والا و عثمان ـ رضی الله عنه ـ حتی از خود نیز شرم می‌کرد و هنگامی که تنها در خانه بود و در نیز بسته بود لباس خود را برای حمام کامل بیرون نمی‌آورد و از شدت حیا در هنگام غسل راست نمی‌ایستاد و در این امت کسی به حیای او نمی‌رسد. رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ می‌فرماید: «باحیاترین فرد امت من عثمان است» [به روایت ترمذی]

حتی رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ از عثمان شرم می‌کرد؛ روزی رسول الله در کنار آبی نشسته بود و زانوی خود را آشکار ساخته بود اما همین که عثمان وارد شد زانویش را پوشاند. [متفق علیه]

ملائکه نیز از عثمان شرم داشتند. روزی رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ بر بستر خود خوابیده بود. اما همین که عثمان وارد شد نشست و فرمود: «آیا حیا نکنم از مردی که ملائکه از او حیا می‌کنند؟» [به روایت مسلم]

قرآن کلام خداوند است که خداوند آن را به برکت و بزرگواری و هدایت وصف کرده است؛ هر که به آن نزدیک شود از برکت آن بهره‌مند گردیده و درجه‌اش نزد خداوند والا می‌شود و عثمان ـ رضی الله عنه ـ دوستدار کلام خداوند بود. حسن بصری ـ رحمه الله ـ می‌گوید: «عثمان وفات نیافت مگر آنکه مُصحف وی (یعنی قرآن وی) از شدت آنکه از آن خوانده بود فرسوده شده بود» و می‌فرمود: «اگر قلب‌هایمان پاک بود از کلام پروردگارمان سیر نمی‌شدیم».

از نیکی‌های بزرگ وی این بود که مردم را بر یک قرائت جمع کرد و مصحف خود را زمانی نوشت که جبرئیل در آخرین بار قرآن را با پیامبر مدارسه می‌کرد.

وی سپس زید بن ثابت ـ رضی الله عنه ـ را در آخر حیات خود امر نمود که آن مصحف را نوشته و در سرزمین‌های اسلامی توزیع کند برای همین است که خط مصحف را رسم الخط عثمانی می‌نامند که منسوب به وی و دوران وی است. قرآن به او سود رساند و او نیز با قرآن به مردم سود رساند و این امت به رستگاری نمی‌رسد مگر با قرآن و با عمل به آن.

ابن کثیر ـ رحمه الله ـ می‌گوید: «در دوران عثمان بن عفان ممالک اسلام به دورترین نقاط شرق و غرب جهان رسید و آن به سبب برکت تلاوت و دراست و جمع امت بر حفظ قرآن بود».

بر اثر تعلقی که وی به قرآن داشت پایان او نیز با قرآن بود و در حالی که قرآن در بغل او بود به شهادت رسید و خون او بر آن روان شد.

با وجود عبادت و خشیتی که نسبت به خداوند داشت خلیفه‌ای راشد و سیاستمدار بود که خداوند به دست او بسیاری از سرزمین‌ها را فتح نمود و مرزهای مسلمانان گسترش یافت. رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ می‌فرماید: «خداوند زمین را برای من جمع نمود و من مشرق‌ها و مغرب‌های آن را دیدم و ملک امت من تا جایی می‌رسد که برای من جمع گردید» [به روایت مسلم]

ابن کثیر در البدایة والنهایة می گوید: «همهٔ این‌ها در دوران عثمان کاملا محقق گردید».

مردم در دوران خلافت او در رفاه و امنیت به سر می‌بردند. حسن بصری اوضاع دوران او را چنین وصف می‌کند: «عطایا در خلافت او جاری بود و روزی پی در پی، و دشمن در هراس و روابط نیکو و خیر بسیار، و هیچ مومنی از مومن دیگر هراس نداشت و با هر که روبرو می‌شد برادرش بود...»

روش صحابه ـ رضی الله عنهم ـ سالم بودن قلوبشان نسبت به یکدیگر و محبت و احترام متبادل بود. صحابه ـ رضی الله عنهم ـ نیز عثمان ـ رضی الله عنه ـ را در حیات پیامبر و پس از وفات او مورد احترام قرار می‌دادند. ابن عمر ـ رضی الله عنهما ـ می‌گوید: «ما در حالی که پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ در قید حیات بود و اصحاب او نیز بودند همیشه ابوبکر و عمر و عثمان را کنار هم ذکر می‌کردیم». [به روایت احمد]

علی ـ رضی الله عنه ـ پس از وفات ابوبکر و عمر می‌گوید: «عثمان بهترین و پاک‌ترین ما بود».

و عایشه (رضی الله عنها) می‌گوید: «او بهترین آن‌ها در صلهٔ رحم و باتقواترین آن‌ها بود».

او دیگر یاران پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ را بسیار دوست داشت و کنیهٔ خود را از به نام ابوبکر صدیق، أبوعبدالله گذاشته بود و یکی از فرزندانش را عمر و یکی از دخترانش را عائشه نام نهاده بود.

هنگامی که رفاه و امنیت گسترش یافت و اسلام منتشر گردید بیماردلان او را هدف قرار داده و در حالی که هشتاد و دو سال سن داشت او را در حالی که روزه‌دار بود و قرآن تلاوت می‌کرد به شهادت رساندند.

شهادت عثمان نخستین فتنه‌هایی بود که در این امت رخ داد. حذیفه ـ رضی الله عنه ـ می‌گوید: «نخستین فتنه شهادت عثمان بود و آخرین آن خروج دجال».

صحابه با شهادت او بسیار اندوهگین شدند. علی ـ رضی الله عنه ـ روز شهادت عثمان فرمود: «خود را انکار کردم». و هنگامی که خبر شهادت وی به سعد بن ابی وقاص ـ رضی الله عنه ـ رسید برای او آمرزش خواست و دعای رحمت نمود و بر قاتلان وی چنین نفرین کرد که: «خداوندا آنان را پیشمان کن و سپس به عذاب بگیر». سعد مستجاب الدعوه بود و برخی از سلف سوگند می‌خوردند که همهٔ قاتلان عثمان کشته شدد.

اما بعد ای مسلمانان:

محبت صحابهٔ پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ و دفاع از آنان و پیروی از راهشان واجب است زیرا آنان بودند که دین خدا و شریعت او را حفظ کردند و به ما رساندند و آن‌ها کامل‌ترین محبت را نسبت به رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ در دل داشتند و به بهترین وجه از او پیروی می‌کردند.
     
  
مرد

 
فضائل حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه:

1ـ شرف رفاقت و دوستی بارسول الله: ابوبکر صدیق چه قبل از اینکه رسول الله به رسالت مبعوث شود چه بعد از آن،همیشه رفیق مخلص رسول الله صلی الله علیه وسلم بود.

2ـ سبقت در اسلام: ابو بکر صدیق از نخستین مؤمنان و اولین کسی بود که از بین مردان آزاد به رسالت رسول الله ایمان آورد.

3ـ وظیفه تبلیغ دین خدا: ابوبکر اولین کسی بود که در آغاز ظهوراسلام در مرکز شرک به تبلیغ دین خدا پردا خت و عده ای از اشراف مکه بر اثر دعوت او مشرف به دین اسلام شدند.

4ـ ابو بکر صدیق تنهاکسی است که در سفر تاریخی هجرت،افتخار مصاحبت وهمراه بودن بارسول الله صلی الله علیه وسلم را داشت. در کتب حدیث روایت شده پس از ینکه رسول الله به مسلمین اجازه داد تا به مدینه هجرت کنند،ابوبکر نیز تصمیم گرفت هجرت نموده به مدینه رود این بود که از رسول الله اجازه هجرت خواست. آیا می دانید رسول الله به او چه جوابی داد؟ فرمودند:«لا تعجل لعل الله ان یجعل لک رفقیا» یعنی در هجرتت شتاب مکن،امید است خدا برایت در این سفر رفیقی قرار دهد. آیا می دانیدآن رفیقی که خدا برای ابوبکرصدیق رضی الله عنه در این سفر برگز ید چه کسی بود؟به اتفاق تمام تواریخ،آن شخص،رسول الله صلی الله علیه وسلم بود.

5ـ ابوبکر صدیق تنها کسی است که در تاریخ اسلام عنوان خلیفه رسول الله به خود گرفت و مردم او را خلیفه رسول الله خواندند. خلفای بعد از او همه عنوان امیرالمؤمنین داشتند و مردم به آنها امیر المؤمنین خطاب می کردند.

6ـ ابوبکر صدیق در بین مسلمین تنهاکسی است که خودش،پدرش و پسر و نوه اش هر چهار نفر چشمشان به دیدار رسول الله منور شده همه از صحابۀ رسول الله می باشند.

7ـ ابوبکر صدیق رضی الله عنه تنها کسی است که رسول الله او را به امارت حج مسلمین که یکی از ارکان مهم اسلام است، مفتخر فرمود.

8 ـ ابوبکر رضی الله عنه تنها کسی است که رسول الله در نماز جماعت به او اقتداء فرمود و با او نماز فریضۀ خود را اداء نمود.

خلافت ابوبکر صدیق مورد موافقت وتأیید همه مسلمانان و به اتفاق امت محمد صلی الله علیه وسلم اعم از مهاجرین وانصار قرار گرفت و او به عنوان خلیفۀ اول رسول الله زمام حکومت اسلامی را به دست گرفت.

اولین خطبۀ خلیفۀ مسلمین پس از انتخاب:

حضرت ابوبکر صدیق پس از بیعت که کمی قبل از وقت ظهرخاتمه یافت،روی منبر رسول الله به پا ایستاد وپس از اینکه خدا را سپاس کرد وپیغمبرش را ستود چنین فرمود: ای مردم همانامن اکنون حکمفرمای شما شدم،ولی نمی خواهم ازاین جهت که حکمفرما هستم خود را بهتراز شما بدانم،پس هرگاه درانجام امورتان خوب کارکردم، مرایاری کنید وهرگاه بدکارکردم، مرابه راه رست راهنمایی کنید،راستی امانت است (باید رعایت کرد) دروغ خیانت است (باید ازآن پرهیزکرد)هر ضعیف وناتوانی از شما نزد من قوی وتوانااست تاآنگاه که ان شاءالله حقش رااز ستمکار گرفته به او بازگردانم وبالعکس هر شخص قوی از شمانزد من ضعیف وناتوان خواهد بودتاآن که ان شاءالله حق ستمدیدگان راازاو بازستانم هر قومی که سستی نمایند و از جهاد در راه خدا دست بکشند، قطعاخداآنها را خوار وذلیل خواهد کرد.هرگاه فحشاء و معصیت در قومی شیوع یابد خداوند حتماآنهارا به بلای عام خود گرفتار خواهد ساخت.مرا فرمان برید مادام که خدا و رسول خدارا فرمان برم و هرگاه برخلاف حکم خدایا مخالف امر رسولش عمل نمایم،حق ندارم مرا فرمان برید.چون در این هنگام وقت نماز ظهر رسیده بود،در آخر خطبه اش فرمود: بر خیزید برای نماز تان،خدا شما را رحمت کند.

کار نامه های بسیار مهمی که ابوبکر رضی الله عنه در دورۀ خلافتش انجام داد:

1ـ جمع آوری قرآن کریم.

2ـ تجهیز و اعزام سپاه اسامه و شکست دادن سپاه مغرور روم.

3ـ جنگ با قبایل مشرک و قبایل سرکش وآشوبگران فتنه انگیز و جهاد با نو مسلمانان منکر زکات و قتل مسیلمه کذاب و خاتمه دادن به فتنه گری آنها وتطهیرکامل خاک عرب از فتنۀ بد خواهان وآشوب بداندیشان واعادۀ نظم وامنیت در سراسر خاک عرب و تحکیم مبانی دولت اسلام وتقویت دین اسلام وجمع نمودن تمام قبایل عرب در زیر پرچم یک حکومت و یک دین مقدس.

4ـ حمله به خاک عراق واستیلا بر قسمت زیادی از آن در اندک زمانی واشاعۀ دین خدا در آن ناحیه.

5ـ لشکر کشی به شام که مستعمرۀ دولت روم بود.

وفات ابوبکر صدیق رضی الله عنه:

ام المؤمنین عایشه رضی الله عنها می فرماید: مرض ابوبکر صدیق روز دوشنبه هفتم جمادی الآخر سال 13هجری شروع شد،او در آن روز که هوا خیلی سرد بود،استحمام کرد وتب گرفت. پانزده روز در خانه بستری شد ونتوانست به مسجد برود. بعد از غروب خورشید روز سه شنبه بیست ودوم جمادی الآخره (مصادف باآگست سال 632میلادی) دنیای فانی را وداع فرمود. او مانند رسول الله 63 سال عمر کرد. اهل مدینه با شنیدن خبر وفاتش به اندوهی سخت فرو رفته،گریان گردیدند. همین که خبر وفاتش به حضرت علی رضی الله عنه رسید، فوراً به خانۀ ابوبکرصدیق شتافت و فرمودانالله وانا الیه راجعون. انقطت خلافة النبوه) یعنی همانا ما مخلوق خداییم و به سوی او بازمی گردیم،اکنون خلافتی که پس از نبوت به وجود آمد،منقطع شد.

ابوبکر صدیق رضی الله عنه هنگامی مسلمان شد سی و هفت سال داشت وپس از آن بیست و شش سال در اسلام بسر برد،مدت خلافتش دو سال و سه ماه و دو روز بود. و صلی الله علی نبینا وعلی آله و اصحابه الاوفیا و سلم تسلیما کثیرا.
برگرفته از کتاب «شیخین» اثر سید عبدالرحیم خطیب
     
  
مرد

 
ماجرای شهادت و وصیت حضرت عمر فاروق رضی الله عنه

اوّل محرم تاریخ به شهادت رسیدن راد مرد بزرگ تاریخ اسلام، حضرت سیدنا عمر فاروق رضی الله عنه می‌باشد. به همین مناسبت مناسب دیدیدیم ماجرای به شهادت رسیدن ایشان را از صیحیح بخاری، کتاب المناقب، حدیث ۳۷۰۰ نقل نماییم. ترجمه و توضیح مختصر برگرفته از درس حضرت شیخ الحدیث مولانا محمّد یوسف حفظه الله می‌باشد.
عمرو بن میمون می‌گوید: پیش از این‌که ضربه‌ای بر حضرت فاروق اعظم وارد بشود، چند روز جلوتر من او را در شهر مدینه دیدم که بر حضرت حذیفه بن یمان و عثمان بن حنیف وا ایستاد و از این دو تا بزرگوار محاسبه نمود؛ زیرا حضرت عمر این دو بزرگوار را فرستاده بود که بروید منطقه‌ی ایران را بررسی کنید که آیا توان پرداخت این خراجی را که ما و شما بر سر آن‌ها مقرر کرده‌ایم، دارند یا این‌که از پرداخت آن عاجزاند؟ اگر زمین‌ها و محصولات کشاورزی فایده‌ی درستی ندهد، این بندگان خدا از کجا مالیات بپردازند، این طور نباشد که بر آن‌ها تعدی و ظلمی پیش بیاید. لهٰذا از آن‌ها پرسید: چه کار کردید، آیا احساس خطر نمی‌کنید که شما بر سرِ زمین‌های آن‌ها آن قدر خراج مقرر کرده‌اید که زمین نتواند از عهده‌ی پرداخت آن بر بیاید؟ زیرا در کشاورزی و محصولی که از زمین بر می‌آید، مقداری بذر، مقداری کرایه‌ی گاو و شخم، مقداری برای آبیاری است و باید مقداری برای خود صاحب زمین بماند تا بتواند تا فصل دیگر امرار معاش بکند. اگر ما آمدیم و نصف یا دو سومش را پرداختیم، پس آن بنده‌ی خدا قیمت بذر را از کجا بدهد؟ کرایه‌ی گاو و شخم زدن را از کجا بدهد؟ کرایه‌ی مزدورها را از کجا بدهد و خودش روزگارش را چه‌طور تا فصل آینده بگذراند؟ می‌بایستی آن مقدار خراج بر سر آن‌ها مقرر کرد که سهم هر یک تمام شده و برایش اضافه بماند تا بتواند مالیاتش را با دلخوشی پرداخت کند.
گفتند: ما این‌طور نکرده‌ایم که احساس خطر باشد؛ به اندازه‌ی توان زمین بر آن مالیات مقرر کرده‌ایم. این خراج با توجه به حاصلخیزی زمین، زیاد نیست. حضرت عمر گفت: بار دیگر بنگرید، آیا بر زمین‌ کشاورزی بیش از توانش خراج مقرر نکرده‌اید؟ گفتند: نه. حضرت عمر گفت: اگر الله تعالى مرا سالم نگه داشت، من طوری بیوه‌زنان اهل عراق را بی نیاز می‌گذارم که بعد از من به مرد دیگری نیازمند نباشند؛ یعنی زمین و آب به آن‌ها می‌دهم که خود کفا شده و هزینه‌ی آن‌ها از خود زمین و آب بربیاید و نیازی نباشد که دست گدایی را پیش کسی دراز کنند.
بعد از این گفتگو سه روز گذشت، روز چهارم همین بود که بر ایشان ضربه وارد شد.
راوی می‌گوید: آن‌جا که بر حضرت فاروق اعظم ضربه وارد شد، در میان من و او کس دیگری جز عبدالله بن عباس واسطه نبود که حضرت عمر در محراب قرار گرفته بود، حضرت عبدالله بن عباس در صف اوّل و من در صف دوم قرار داشتم. عادت مبارکش این بود که وقتی در میان دو صف می‌گذشت، می‌فرمود: استَوُوا؛ خودتان را راست کنید. وقتی که در آن‌ها خللی نمی‌دید، برای امامت پیش می‌رفت و گاهی سوره‌ی یوسف یا سوره‌ی نحل یا مانند این‌ها را در رکعت اوّل می‌خواند، هدفش این بود که رکعت اوّل طولانی‌تر باشد تا مردم از خواب بلند شده، وضو بگیرند و به نماز برسند.
به محض این‌که تکبیر گفت، شنیدم که می‌گفت: قَتَلَنِی – أَوْ أَکَلَنِی – الکَلْبُ؛ سگ مرا کُشت ـ یا گفت: مرا خورد ـ[۱]، پس آن غلام بر سر او با کارد دو طرفه‌ای که هر دو طرفش بُرنده بود، حمله کرد. بعد از زدن حضرت عمر، در برگشت هر کس را که در سمت راست و چپ می‌دید، می‌زد، سیزده نفر مجروح شد که هفت نفر شهید شدند و شش نفر دیگر باقی ماندند. پس وقتی که این وضعیت را دیدند، مردی از مسلمانان چادرش را بر سر او انداخت و او را گرفت.
وقتی که آن غلام متوجه شد که گرفتار شده‌ام، همان کارد را به گردن خود زد و خودکشی کرد تا این‌که راز افشا نشود که چه کسی به او دستور و مأموریت داده است؛ عموماً ترور کنندگان چنین می‌کنند که هرگاه احساس خطر کنند که گرفتار می‌شویم، خودکشی می‌کنند همان‌طور که امروزه به صورت انتحاری عمل می‌کنند تا این‌که گرفتار نشوند.
حضرت عمر دست حضرت عبدالرحمٰن بن عوف را گرفت و او را به جای خود امام مقرر کرد.
پس هر کسی که با عمر نزدیک بود، همان چیزی را دید که من دیدم، اما در نواحی مسجد متوجه نشدند که چه شده، فقط صدای عمر را نیافتند؛ صدا تغییر کرده بود و آنان سبحان الله سبحان الله می‌گفتند. حضرت عبدالرحمن بن عوف نماز را زود خواند. وقتی که نماز تمام شد، حضرت فاروق اعظم گفت: ای پسر عباس! بنگر چه کسی بود که مرا کشت، او این طرف و آن طرف گشت و گفت: غلام مغیرة. گفت: همین صنعتگر؟ زیرا این سنگ آسیا درست می‌کرد. گفت: بله؛ گفت: خدا او را لعنت کند. او را به نیکی دستور داده بودم. خدا را شکر که سبب موت مرا در دست کسی که ادعای اسلام می‌کند، قرار نداد.
ابولؤلؤ سه چهار روز پیش در خدمت فاروق اعظم آمده و عرض کرده بود: من غلام مغیره‌ام و او بر من خراجی مقرر کرده که نمی‌توانم از عهده‌اش برآیم، گفت: چه‌کاره‌ای؟ گفت: سنگ آسیا درست می‌کنم. گفت: در مقابل این صنعت تو خراج زیاد نیست ولی باز هم من به او توصیه می‌کنم که خراج تو را کمتر بکند؛ اما برای ما هم یک سنگ آسیایی درست کن. گفت: ای عمر! برایت سنگ آسیایی درست می‌کنم که در کل دنیا شهرت داشته باشد. حضرت عمر فوراً متوجه شد که این تهدیدی است، لبخندی زد و گفت: این آقا مرا تهدید می‌کند.
ای ابن عباس! تو و پدرت زیاد می‌پسندیدید که از این‌گونه غلام‌ها در مدینه زیاد داشته باشید؛ چون حضرت عباس غلامان زیادی داشت. عبدالله بن عباس گفت: اگر شما دستور بفرمایی، همه‌ی این‌ها را به قتل می‌رسانیم. حضرت عمر فرمود: ای ابن عباس! دروغ می‌گویی! تو نمی‌توانی این‌ها را به قتل برسانی؛ زیرا این‌ها الآن می‌گویند: لا إلٰه إلّا الله، چه‌طور قتلشان می‌کنید؟! آن وقتی که گرفتار و اسیر شده بودند، درست است که کافر بودند، ولی الآن آمده‌اند و به زبان شما صحبت می‌کنند، به طرف قبله‌ی شما نماز می‌خوانند و با شما حج می‌کنند، کلمه‌ی اسلامی را به زبان می‌رانند، تو می‌توانی آن‌ها را بکُشی؟
حضرت عمر را از آن‌جا برداشته و به خانه بردند و ما هم رفتیم؛ گویا پیش از این، این‌گونه مصیبتی مسلمانان پیش نیامده بود. اگر چه به سبب وفات پیامبر صلى الله علیه وسلم و هم‌چنین وفات ابوبکر رضی الله عنه صدمه‌ی سنگینی بر مسلمانان وارد شده بود، اما به این کیفیت نبود؛ زیرا آن کسی که با موت طبیعی فوت کند، مردم، جز الله تعالى دیگری را میراننده‌ی او نمی‌دانند و در مقابل الله تعالى جز صبر و سکون هم کار دیگری ساخته نیست، اما در این‌جا به ظاهر این حرکت از انسانی پدید آمده، از این سبب چنین تعبیر کرد که این‌گونه مصیبتی برایشان پیش نیامده بود.
بعضی می‌گفت: اشکالی ندارد این جرح بهبود پیدا می‌کند. دیگری می‌گفت: برایش پریشانم. برای ایشان نبیذ (آبی که با خرما شیرین شده باشد) آورده شد، آن را نوشید، اما از شکمش خارج شد؛ زیرا که معده شکاف پیدا کرده بود. مانند امروزه نبود که متخصصین فوراً معده‌ها و حتى روده‌ها را به هم پیوند بزنند. دوباره شیر آوردند، باز هم نوشید ولی دوباره از زخم‌هایش بیرون شدند. دانستند که موتش نزدیک است. ما بر او وارد شدیم و مردم آمدند و او را ستایش می‌کردند. یک جوانی آمد و گفت: مژده بیاب ای امیر المؤمنین! به مژده‌ی الٰهی که تو داری از آن‌جایی که با پیامبر صلى الله علیه وسلم صحبت و هم‌مجلسی داشتی، صحابی پیامبر صلى الله علیه وسلم هستی. و از آن‌جایی که دیر وقت است که شما در اسلام داخل شده‌اید، اگر چه از ابوبکر و علی عقب‌تر است، ولی نسبت به بقیه‌ی صحابه جلو افتاده؛ زیرا دو سه سالی بیش‌تر نگذشته بود که او مسلمان شد. باز شما والی مسلمانان قرار داده شدی و عدالت ورزیدی، باز الآن شهید شدی. گفت: من دوست می‌دارم که همه‌ی آن‌چه که شما می‌گویی که بوده‌اند، بوده‌اند؛ ولی خداوند متعال بگوید: ای عمر! نه تو از من بخواه، نه من از تو می‌خواهم! نه تو از من پاداشی بخواه و نه من از تو مؤاخذه‌ای می‌کنم. اگر الله تعالى با من چنین معامله‌ای بکند، بس است.
ببینید با این کیفیت‌های عملی آن قدر خوف الهی در قلبش موج می‌زند و می‌گوید: کاش کفاف باشند. الآن ما بیاییم و حال خود را بنگریم که از سر تا پا غرق گناهیم و باز هم امیدواریم که جنت مال ماست.
وقتی که آن جوان پشت کرد و خواست که برود، حضرت عمر دید که ازارش به زمین می‌خورد. ببینید امر بالمعروف و نهی عن المنکر را در همین حالت که دارد از دنیا می‌رود، رها نمی‌کند؛ گفت: این جوان را برگردانید. سپس به او گفت: ای برادرزاده! ازارت را کمی بلند کن؛ چرا که وقتی آن بر زمین بخورد، خاک بر می‌دارد و ممکن است نجاستی به آن بچسبد، پس این هم برای پاکی لباست و هم به خاطر تقوای پروردگارت بهتر است. خلاصه این‌که امر بالمعروف و نهی از منکر را در همین حالت هم فروگذاشت ننمود.
سپس به پسرش عبدالله گفت: بررسی کن که چه قدر وام بر گردن من آمده، حسابش کردند و دیدند که هشتاد و شش هزار درهم است یا مانند آن، پس به او توصیه کرد: اگر ترکه‌ی عمر توانست از عهده‌ی این وام‌ها بربیاید، پس آن‌ها را پرداخت کن و اگر تو دیدی که مال ما فروخته شد و هنوز وام‌ها باقی مانده‌اند، پس در طایفه‌ی من که قوم عدی باشد، بگرد و از آن‌ها کمک بگیر. اگر مال‌های این‌ها هم نتوانست از عهده‌ی وام‌ها بر بیایند، بقیه‌ی طوایف قریش را سؤال کن. از قریش متجاوز نباش و از بقیه‌ی عربها سؤال نکن.
وصیت دوم این است که پیش أم المؤمنین حضرت عایشه برو و به او بگو: عمر بر تو سلام فرستاده و نگو امیر المؤمنین؛ زیرا که امیر المؤمنین بودن من تمام شد و بگو: عمر بن خطاب اجازه می‌خواهد که با دو رفیقش دفن بشود. حضرت عبدالله بن عمر هم رفت و سلام داد و اجازه گرفت؛ سپس بر او داخل شد، دید که نشسته و گریه می‌کند. گفت: عمر بن خطاب بر تو سلام فرستاد و اجازه خواست که همراه با دو رفیقش دفن شود. عایشه فرمودند: این جا را من برای خودم در نظر گرفته بودم که من بمیرم و اینجا دفن شوم؛ چون که پیامبر صلى الله علیه وسلم شوهر من است و ابوبکر پدر من، و من کنار آن‌ها قرار بگیرم. اما امروز عمر را بر خودم ترجیح می‌دهم.
وقتی که عبدالله بن عمر برگشت و آمد، به فاروق اعظم گفته شد که عبدالله بن عمر آمد، فرمود: مرا کمی بلند کنید. مردی او را به طرف خود تکیه داد. گفت: از طرف عایشه چه پاسخی پیش توست؟ گفت: آن‌چه دوست داشتی یا أمیر المؤمنین! گفت: الحمد لله، هیچ چیزی پیش من مهم‌تر از این امر نبود؛ یعنی آن‌چه مرا در غم و اندوه فرو برده بود، این بود که شاید حضرت عایشه اجازه نفرمایند و این بر سر من سخت می‌گذشت، ولی الآن کمی راحت شدم. باز هم وقتی که من فوت کردم و جنازه را آماده کردید، مرا بردارید، ای عبدالله! وقتی که می‌روی دم در عایشه، باز سلام بگو و بگو: عمر بن خطاب اجازه می‌خواهد، پس آن وقت اگر اجازه داد، مرا به اتاق داخل کنید و اگر مرا رد کرد، مرا به قبرستان مسلمانان ببرید؛ زیرا که الآن هنوز زنده هستم، امکان دارد این اجازه‌ای که به تو داده به خاطر تعارف باشد، اما وقتی که کسی بمیرد، بعد از مردن کسی با او رودربایستی ندارد.
در این هنگام أم المؤمنین حفصه و زنانی که به همراه او بودند، آمدند. ما وقتی دیدیم که او آمد، اتاق را خالی کردیم، آن بی بی آمد و لحظاتی نزد او گریست. باز وقتی که مردان دیگر آمدند و اجازه خواستند، او پشت پرده رفت و ما صدای گریه‌اش را از داخل اتاق می‌شنیدیم.
مردم گفتند: یا امیر المؤمنین! شما وصیت بفرمایید و جانشینی برای خودت انتخاب بفرمایید.
گفت: من جز این چند نفر یا این گروه هیچ کسی را سزاوارتر به این کار نمی‌یابم که پیامبر خدا صلى الله علیه وسلم در حالی از دنیا رفت که از این افراد راضی بود؛ پس نام علی، عثمان، زبیر، طلحه، سعد و عبدالرحمن را گرفت و گفت: شما به هنگام مشوره شش نفراید، هفتمین شما عبدالله بن عمر است؛ عبدالله بن عمر را هم در مشوره‌ی خودتان داخل بکنید، اما او حق انتخاب ندارد، او را انتخاب نکنید. منتخب یکی از شما شش نفر باشد. پس چرا شرکت بکند؟ کَهَیْئَةِ التَّعْزِیَةِ لَهُ؛ گویا که حضرت عمر او را تسلى داد که چون پدرش فوت کرده و مدت ده سال خلیفه بوده، اگر او را نادیده بگیرند و اصلاً در جلسه‌های مشورتش داخل نکنند، دل‌شکسته می‌شود.
اگر انتخاب به سعد رسید و او امیر مقرر شد، فهو ذاک؛ پس سعد بن أبی وقاص اهلیتش را دارد، و اگر او منتخب نشد و کسی دیگر منتخب شد، پس آن منتخب در مشورت‌ها از سعد استفاده کند؛ زیرا که من او را به این خاطر از استانداری عراق معزول نکردم که نتوانسته از عهده‌ی آن بربیاید، یا این‌که ـ نعوذ بالله ـ خیانتی کرده باشد.
پس کسی که بعد از من خلیفه می‌شود او را وصیت می‌کنم به مهاجرین اوّلین که حق آن‌ها را بشناسد و حرمت آن‌ها را نگه دارد و او را نسبت به انصار به نکویی توصیه می‌کنم؛ کسانی که در مدینه جای گرفته و ایمان آورده‌اند، اگر احسان کنندگان از انصار احسانی کردند، احسان ایشان قدردانی شود و اگر خدای نخواسته کوتاهی‌ای از آنان پیش آمد، آن را نادیده انگاشته شود.
او را به نیکویی نسبت به شهرنشینانی که گبر و مجوس‌اند، اما جزو رعیت اسلامی قرار گرفته‌اند، وصیت می‌کنم که خلیفه باید مراعات آن‌ها را بکند؛ به خوبی با آن‌ها پیش بیاید؛ زیرا آن‌ها مددگار اسلام‌اند و کسانی هستند که بیت المال مسلمین به وسیله‌ی آن‌ها پر می‌شود. گویا آن‌ها جابی اموال مسلمین‌اند که می‌کشند و می‌آورند و زیستن آن‌ها با اطمینان در مملک اسلامی و عدم برپایی شورش و... دشمنان دور و بر را در هراس می‌اندازد.
و او را به نکویی با بیابان نشینان فرا می‌خوانم؛ چرا که آنان اصل عرب و ریشه‌ی اسلام‌اند که از اموال اضافیشان گرفته و به فقرایشان داده شود.
و او را به نیکویی با ذمّی‌هایی که در پناه خدا و رسولش صلى الله علیه وسلم قرار گرفته‌اند، توصیه می‌کنم که نسبت به پیمان با آن‌ها وفادار باشد و به خاطر حمایت از آن‌ها جنگیده شود و بیش از توانشان مکلف نگردند.
پس وقتی که حضرت عمر فاروق وفات نمود؛ او را بردیم، عبدالله بن عمر سلام داد و گفت: عمر بن خطاب اجازه می‌خواهد. حضرت عایشه اجازه داد که بیاورید؛ پس در کنار دو رفیقش آرام گرفت.
     
  
مرد

 
turkoghlu: راستی اگه خواستی بازم برات ایه میارم هم در مورد ولایت و هم در مورد فرار کردن خلفای ترسو در جنگ احد!!!

اولا توهین نکن چون تنها ادب و معرفت خودت رو نشون میدی!
دوما از کجای ایه انما ولیکم ..... فهمیدی که در مورد علی هست و جانشینی اونو ثابت میکنه
اگه به دقت به افعال تو آیه دقت کنی میبینی که افعال و ضمایر جمعه و برای شخص خاصی نیست و این از نداشتن مدرک درست و حسابی نزد اهل تشیع هست که به چنین آیه دو پهلوئی آویزون میشن برای اثبات حقانیت خودشون ، اگه جانشینی پیامبر برای علی اون هم از طرف خداوند بود حتما باید آیه واضحی از سوی خداوند میومد با ذکر نام علی مثل اینکه میگه " محمد رسول الله" این جمله در قرآن برای هیچ سنی و شیعی و غیر مسلمونی شکی باقی نمیزاره که محمد پیامبر خداست
اما گفتی نان سه خلیفه مگه در قرآن اومده؟
نام خلفا در قرآن نیومده چون اونها از سوی خداوند انتخاب نشدند بلکه منتخب مردم بودند ، مردم خودشون تصمیم گرفتن بهترین شخص از نظر خودشون در اون زمان رو بعنوان خلیفه انتخاب کنند ، اینکه کار اونها درست بوده یا نه بخودشون مربوطه و علی هم یکی از همون مردم بوده و اعتراضی هم که نداشته هیچ بلکه دوست اونها بوده زن خلیف اول رو بعد از مرگش به ازدواج خودش در آورده و دخترش رو هم به خلیفه دوم داده باجناق خلیفه سوم بوده و در امور به اونها مشورت میداده همون مردمی که سه خلیفه اول رو انتخاب کردن بعدش علی رو بعنوان خلیفه چهارم برگزیدن!
در قرآن هم تنها صحابی پیامبر که اسمش هست زید بن حارثه هست!
     
  
مرد

 
ادعاهای خنده دار و عجیب در صحیح بخاری
در میان کتب روائی و فقهی اهل سنت ،شش کتاب است(1)که از اهمیت خاصی بر خوردار است و عنوان امهات کتب اهل سنت شمرده می شود ،به همین جهت آن را صحاح سته نامیده اند . از میان این صحاح شش گانه ،صحیحین (صحیح بخاری و مسلم )نزد علمای اهل سنت از اهمیت مضاعفی بر خوردار است .به طوری که در مقام استدلال با خصم اگر روایتی در این دو کتاب یافت نشود ،آن را قابل طرد می دانند و در مقابل هم اگر روایتی در این دو کتاب یافت شود ،معامله روایت صحیح با او می شود. آنان ،صحیحین را به عنوان اصح صحاح می دانند .با این وجود در این کتاب احادیث بسیاری نقل شده که مخالف اجماع اهل سنت است نظری اجمالی به صحیح بخاری ابو عبد الله محمد بن اسماعیل بن ابراهیم بن المغیره بن بردزبه در سال 194 هجری متولد شد ....و در سال 256 هجری وفات کرد .(2) در مقدمه این کتاب علت تصنیف این اثر چنین آمده است :در زمان صحابه و تابعین پیامبر اکرم ،آثار آن حضرت جمع آوری نشد .به این دلیل که : 1-چون اوایل امر بود ،خوف این بود که روایات با آیات قرآن مخلوط شود . 2-کسانی که روایات رسولخدا را حفظ کرده بودند قدرت حافظه بسیار قوی داشتند ؛.....لذا تا عصر تابعین روایات پیامبر(ص)نوشته نشد (3)اما پس آن که افرادی چون خوارج و اهل قدر و ...در شهرهای پراکنده شدند ،نوشتن روایات امری ضروری به نظر می رسید اکنون فهرست وار به بیان برخی نکات پیرامون صحیح بخاری می پردازیم : 1-به ادعای خود بخاری تمام تلاش وی این بوده که سند روایات او به یکی از صحابه معروف و مشهور برسد(4) اما این که آن صحابی کیست و این روایت که منسوب به می شود-به فرض صحت این نسبت -آیا واقعا این روایت را از پیامبر اکرم (ص)شنیده ؟بخاری به دنبال آن نبوده است . 2-بخاری از یک طرف مدعی است که روایاتی را پذیرفته است که از طریق ابن راهویه (اسحاق بن ابراهیم الحنظلی ،استاد بخاری ) شنیده باشد(5). اما از طرف دیگر می گوید روایاتش را از میان ششصد هزار روایت انتخاب کرده است (6) 3- بخاری در سلسله اسناد خود گرچه عمدتا به دنبال این بوده که در هر طبقه چند راوی باشد ،اما در برخی موارد به یک راوی اعتماد کرده و روایت او را پذیرفته است .چرا که ابوالفضل بن طاهر از این جهت بر بخاری خرده گرفته و ادعای حاکم را مبنی بر تعدد روات در تمام طبقات روایات نقض می کند .وی معتقد است اگر در صحیح بخاری جستجوی تام شود بطلان ادعای حاکم ابو عبد الله روشن می شود .(7) 4-بخاری یک بار مدعی شده که در طول شانزده سال صحیح خود را نوشته و روایاتش را از میان ششصد هزار حدیث بر گزیده (صنفت کتابی الصحاح لست عشره سنه ،خرجته من ستمائه الف حدیث .رک هرسانی ،حسین ،الامام البخاری ،ص 90 به نقل از خطیب بغدادی ،احمد بن علی ،تاریخ بغداد ،ج 2 ص 14 ) وبار دیگر تلویحا مدعی شده که دویست میلیون حدیث برای کتابش جمع آوری کرده است (سمعت اسحاق بن راهویه یقول کانی انظر الی سبعین الف حدیث من کتابی فقال محمد بن اسماعیل (البخاری )او تعجب من هذا القول ،لعل فی هذا الزمان من ینظر مائتی الف الف من کتابه و انما عنی نفسه رک عسقلانی ،ابن حجر ،مقدمه فتح الباری ص488و صحیح بخاری ج1 ،مقدمه کتاب ،ص 23 (ده جلد در پنج مجلد ) بی مناسب نیست در مورد این مطلب به نکاتی اشاره کنیم : اولا :در زمانی که نقل احادیث پیامبر ممنوع بوده است و صنعت چاپ هم نبوده است و نوعا احادیث سینه به سینه نقل می شده است چطور بخاری به دویست میلیون حدیث دست پیدا کرده است . ثانیا :اگر فرض کنیم در هر صفحه ده حدیث نوشته شود و هر کتاب بالغ بر هفتصد صفحه باشد ،باید حداقل 28500جلد کتاب فراهم باشد آیا در زمانی که به اندازه بیست جلد کتاب از احادیث رسول خدا جمع آوری نشده بوده است چگونه بخاری این ادعا را می کند. ثالثا :بخاری می گوید روایاتش را در طول 16 سال جمع آوری کرده است .لازمه جمع آوری 200میلیون حدیث این است که در هر روز 34246حدیث جمع آوری کرده باشد یعنی هر ساعت 1426حدیث و این هم امری غیر ممکن است . رابعا :پیامبر اکرم (ص) پس از بعثت 23 سال در قید حیات بودند لازمه ادعای بخاری این است که رسول خدا در کل مدت بعثت به طور متوسط روزی 23823 حدیث ،یعنی هر ساعت 992 حدیث فرموده باشند و همه آنها مکتوب و ضبط شده باشد (چون هیچ حافظه ای توان حفظ این همه حدیث را نداشته )و همه این احادیث تا سال 160 هجرت حفظ شده باشد و بخاری توانسته باشد همه این احادیث را در اقصی نقاط بلاد اسلامی به دست آورده باشند آیا این امر ممکن است ؟؟؟؟ 5-مشایخ بخاری چهار صد و سی نفر واندی بوده اند که (حداقل )یکصد و شصت نفر از آنها متهم به ضعف هستند .(8) 6-در صورتی که دو راوی هم عصر باشند و حداقل یکبار همدیگر را دیده باشند ، نقل یگی از دیگری حجت است ،حتی اگر بین آن دو راوی هیچ سخنی رد و بدل نشده باشد و یا ثابت نشود که روایت مذبور بین این راوی مطرح شده است .(9) 7-بخاری از نواصب و افرادی که به اهل بیت پیامبر(ص) خصوصا حضرت علی (ع) دشنام می داده ند احادیث زیادی در صحیح خود نقل می کند . به عنوان مثال از حریز بن عثمان حمصی ،(10) اسحاق بن سوید بن هبیره (11) حصین بن نمیر کندی (12) و زیاد بن علاقه ثعلبی (13) در صحیح خود حدیث نقل می کند . 8-ابوهریره که بیش از چهارصد حدیث در صحیح بخاری از او نقل شده است مورد قدح و عدم اعتماد علی (ع)و عمر و حتی عایشه بوده است .(ذکر الجاحظ فی کتابه المعروف بکتاب التوحید ان ابا هریره لیس بثقه فی الروایه عن رسول الله (ص)قال و لم یکن علی رضی الله عنه یوثقه فی الروایه بل یتهمه و یقدح فیه و کذلک عمر و عایشه ، ابن ابی الحدید ،شرح نهج البلاغه ،ج 20 ص31 )به عنوان مثال بخاری از ابو هریره در مورد تنقیص حضرت ابراهیم خلیل (ع)چنین آورده است که از پیامبر اکرم (ص)نقل شده که فرمودند :حضرت ابراهیم (ع)دروغ نگفت مگر سه مرتبه (صحیح بخاری ج4 ص 112) باز روایتی دیگردردر مورد لخت مادر زاد شدن حضرت موسی (ع)در مقابل دیده
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
rostam91: اگه به دقت به افعال تو آیه دقت کنی میبینی که افعال و ضمایر جمعه
ضمایر جمع باشه یا نه فرقی نداره ......داستان زکات دادن در رکوع مختص علی ع است و لا غیر ضمنا در موارد دیگه هم تو قران ضمایر جمع اومده

ر فارسی هم به قصد احترام گاهی برای یک نفر ضمیر جمع استفاده میشه



آشنایی با آیه ولایت و پاسخ به شبهات!!

در این مطلب و مطلب آینده قصد دارم به طور خلاصه و مفید پیرامون آیه ولایت و پاسخ به برخی از شبهات آن بپردازم. امیدوارم در فضایی منطقی و بدور از تعصب مطالعه کنید

إنّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤتُونَ الزَّکاةَ وَ هُم راکعُونَ * وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا فَإنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبونَ)«سرپرست و ولى شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند; همان ها که نماز را بر پا مى دارند، و در حال رکوع، زکات مى دهند * و کسانى که ولایت خدا و پیامبر او و افراد با ایمان را بپذیرند، (پیروزند; زیرا) حزب و جمعیت خدا پیروز است.

شان نزول آیه:

شنیدم از رسول خدا با این دو گوشم ـ که اگر دروغ بگویم کر شوند ـ و دیدم با این دو چشمم ـ که اگر دروغ گویم کور شوند ـ که مى فرمود: «على رهبر خوبان و قاتل کافران است. هر که او را یارى دهد، خدایش یاور است و هر که از یاریش دست بردارد، خدایش یارى ندهد. هان! من روزى با رسول خدا نماز خواندم، سائلى را در مسجد دیدم که از مردم درخواست کمک مى کرد و چیزى به او ندادند، على در آن وقت به رکوع رفته بود، با انگشت میانه اش به او اشاره کرد و سائل نزدیک آمد، پس انگشتر را از انگشت حضرت برداشت، آنگاه پیامبر رو به سوى خداوند نمود و عرض کرد: بار خدایا، برادرم موسى از تو درخواست کرد و گفت: پروردگارا! سینه ام را بگشاى و امرم را آسان گردان و گره از زبانم برگیر تا سخنم را دریابند، و جانشینى از خاندانم برایم قرار ده، هارون برادرم را; با یارى او مرا تقویت کن و او فرمودى که هان اى موسى، حاجتت برآورده شد. خدایا! من هم بنده و پیامرسان توام، پس سینه ام را بگشاى و امرم را آسان گردان و از خاندانم، جانشینى برایم تعیین کن; على را که به وسیله او نیرویم بخشى. سپس ابوذر گفت: به خدا قسم، هنوز سخن پیامبر۹ تمام نشده بود که جبرئیل امین بر او فرود آمد و این آیه را آورد: انمّا ولیّکم اللّه و رسوله...

برخی از اسناد شان نزول آیه در شان علی بن ابیطالب:

مجمع الزوائد – الهیثمی – ج ۷ – ص ۱۷

المعجم الأوسط – الطبرانی – ج ۶ – ص ۲۱۸

معرفة علوم الحدیث – الحاکم النیسابوری – ص ۱۰۲

شواهد التنزیل – الحاکم الحسکانی – ج ۱ – پاورقى ص ۲۲۳

تفسیر الجلالین – المحلی ، السیوطی – شرح ص ۳۳۷

لباب النقول – السیوطی – ص ۹۳

مناقب علی بن أبی طالب (ع) وما نزل من القرآن فی علی (ع) – أبی بکر أحمد بن موسى ابن مردویه الأصفهانی – پاورقى ص ۲۳۵

فلک النجاة فی الإمامة والصلاة – علی محمد فتح الدین الحنفی – ص ۱۹۲

تفسیر کشّاف زمخشرى ج۲ص۲۵۹

تفسیر طبرى، جلد ۴، جزء ۶، صفحه ۲۸۹

تفسیر فخر رازى، جلد ۱۲، صفحه ۲۸

تفسیر ابن کثیر، جلد ۳، صفحه ۱۲۹

شواهد التنزیل حسکانى حنفى ص۶۷

الدّر المنثور سیوطى، جلد ۳، صفحه ۱۰۵

تذکره سبط ابن جوزى، صفحه ۱۵

مناقب خوارزمى، صفحه ۲۴۸٫

تاریخ دمشق، جلد ۴۲، صفحه ۳۵۷

**نکته: سعی شده مطالب به طور مختصر و مفید باشد**


اشکال:

در آیه ضمایر همه جمع هست چرا شما میخواهید ضمیر جمع را بر شخص واحدی وارد کنید؟

پاسخ:

دانشمندان و مفسّران اهل سنت، خود پاسخ این اشکال را داده اند. فخر رازى در جواب این سؤال مى گوید: گاهى جمع براى احترام است یعنى گاهى با این که مخاطب یک نفر بیشتر نیست براى احترام لفظ جمع بکار برده مى شود چنانچه در ادبیات فارسى نیز چنین است بجاى تو «رفتى»، «گفتى»، «آمدى»، گفت مى شود شما رفتید، گفتید، آمدید ** تفسیر کبیر، ج ۱۲، ص ۲۸**

آلوسى پاسخ دیگرى داده است. او مى گوید: گاه براى عظمت شخص و گاهى براى عظمت کار بجاى صیغه مفرد از صیغه جمع استفاده مى شود و این در لغت عرب مرسوم است**روح المعانى ج ۶، ص ۲۱۶۷**

همچنین زمخشرى در ذیل این آیه مى گوید: اگر بگویید که این لفظ «الذین آمنوا» چگونه بر حضرت على (رضى اللّه عنه) صادق است در صورتى که به صورت جمع آورده شده خواهم گفت: این لفظ با وجود آنکه سبب نزول در آن، یک مرد مى باشد به صورت جمع آورده شده تا مردم را در کارى مانند کار او ترغیب کند که سرانجام، به ثوابى مانند ثواب او نایل شوند و توجه دهد که خُلق و خوى مؤمنین باید در چنان درجه اى از نیکى و احسان و رسیدگى به فقراء باشد که حتى اگر در حال نماز کار نیکى برایشان پیش آمد که تأخیر آن جایز نبود، تا پایان نماز هم آن کار را به تأخیر نیفکنند ** تفسیر کشّاف ج۲ص۲۵۹- مکتبه عبیکان**

مضافاً بر اینکه: در قرآن کریم نیز ضمیر جع در مورد مفرد در موارد متعددى بکار رفته است که نمونه هایى از آن را ذکر مى کنیم:

آیه ۱۸۳ سوره آل عمران که مراد از آن نعیم بن مسعود اشجعی بوده است.

آیه ۱۹۹ سوره بقره که مراد رسول الله بوده است

آیه ۱۶۸سوره آل عمران که مراد عبدالله بن ابی سلول بوده است

آیه ۶۱ سوره توبه که مراد عبدالله بن نبتل بوده است

آیه ۵۳ سوره مائده که مراد عبدالله بن ابی بوده است

پس روشن هست. که ادعای شما دقیقا مطابق آیات خداوند می باشد. و این اشکال جایی ندارد.
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
rostam91: باید آیه واضحی از سوی خداوند میومد با ذکر نام علی مثل اینکه میگه " محمد رسول الله" این جمله در قرآن برای هیچ سنی و شیعی و غیر مسلمونی شکی باقی نمیزاره که محمد پیامبر خداست
خداوند استاد ایجاد ازمایش و سو تفاهم است

همه میگن دروغ گناهه و عقوبت داره اما چون انسان اشرف مخلوقات است به ااو اجازه داده شده انتخاب کند که روغ بگوید یانه

اگر هر کس دروغ میگفت همون لحظه دچار عذاب میشد ایا باز هم روغگویی در دنیا باقی میموند و مهمتر اینکه ایا دروغ نگفتن یک ارزش قلمداد میشد

خدا راه را مشخص نموده و برای همه یکسان از هدایت نشانه گذاشته و حالا اینجاست که نقش انسان و تصمیم او مشخص میشود و کلا علاقه خدا به انسان و اشرفیت انسان بابت همین اختیار است

اگر مشخصا در قران اسم علی ع به عنو.ان جانشین میامد که تمام سنس ها کافر بودند و مسلمانان شیعه و انگاه نقش انسان و انتخابش چه میشد

خدا مقصد را مشخص کرده و راه را هم با کنایه اعلام کرده و حالا بندگان باید نقش خود را بازی کنند

اگر نام علی ع در قران میام دیگر ارزش و ضد ارزشی وجود نداشت و جایی برای تعمق و تفکر نبود و انتخاب معنی پیدا نمیکرد
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
اجماعی بر شان نزول آیه ولایت در شان علی بن ابیطالب موجود نمی باشد؟

پاسخ:

برخى از متکلمین اهل سنّت ادعاى اجماع کرده اند که آیه «ولایت» در شأن امام على(علیه السلام)نازل شده است که ما در اینجا به بعضى از آنها اشاره مى کنیم:

۱ ـ قوشجى حنفى

او مى گوید: «به اتفاق نظر مفسّران، آیه در حقّ على بن ابى طالب(علیه السلام) نازل شد، هنگامى که انگشتر خود را در حال رکوع به مسکین داد.» ** شرح تجرید، قوشچى، ص ۳۶۸**

۲ ـ قاضى عضد الدین ایجى

او نیز مى گوید: «امامان تفسیر، اجماع کرده اند که مراد از آیه ولایت، على(علیه السلام) است.» **شرح المواقف فی علم الکلام، ج ۸، ص ۳۶۰**

۳ ـ میر سید شریف جرجانى

او نیز مى نویسد: «امامانِ تفسیر اجماع کرده اند بر این که مراد از) الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَهُمْ راکِعُونَ) على(علیه السلام( است، که در حال رکوع، سائلى از او درخواستى نمود، حضرت انگشترش را به او داد. و در آن هنگام آیه نازل شد.» **شرح مواقف، ج ۸، ص ۳۶۰**

۴ ـ سعد الدین تفتازانى

او مى گوید: «به اتفاق مفسّران، این آیه درباره على بن ابى طالب(علیه السلام) نازل شد، هنگامى که انگشترش را در حال رکوع نماز به سائل داد.» **شرح مقاصد، ج ۵، ص ۲۷۰**

پس این ادعا نیز مردود هست

اشکال:

اگر واقعا آیه مورد نظر در شان علی بن ابیطالب هست. چرا او به آن احتجاج نکرده است؟

پاسخ:

یکی دیگر از تهمت هایی که متاسفانه مخالفین شیعه به این مذهب میزنند. همین شبهه هست. که گاها از سرنا آگاهی و گاهی عمدا صورت میگیرد.

متاسفانه جناب مستشکل کمتر متون شیعه را مطالعه کرده است. زیرا اگر متون شیعه را مطالعه می کرد حداقل احتجاجات متعدده علی بن ابیطالب در برابر خلفا و مخالفین خودش را پیرامون این آیه می دیدند.

در اینجا تنها به دو نمونه از این احتجاجات بسنده میکنم.

الف: علی بن ابیطالب در روز شواری شش نفره برای انتخاب خلیفه زمانی که خواست فضایل خودش را برای اعضای شورا نمایان کند چنین گفت:

فهل فیکم احد اتی الزکوه و هو راکع فنزلت فیه....

امالی ص۵۴۹- دارالثقافه

ب: در زمانی که ابوبکر به خلافت رسیده بود. علی بن ابیطالب برای اینکه فضایل خودش را نمایان کند چنین گفت:

انشدک بالله الی الولایه من الله مع ولایه رسول الله فی آیه الزکوه الخاتم ام لک؟ قال: بل لک

خصال ص۵۴۹-۵۵۰
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
صفحه  صفحه 16 از 57:  « پیشین  1  ...  15  16  17  ...  56  57  پسین » 
مذهب
مذهب

End Of Sunni And Shia Dispute | پایان دعوای سنی و شیعه

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA