انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
مذهب
  
صفحه  صفحه 19 از 57:  « پیشین  1  ...  18  19  20  ...  56  57  پسین »

End Of Sunni And Shia Dispute | پایان دعوای سنی و شیعه


مرد

 
آخرین خطابة و امامت رسول خدا صلی الله علیه وسلم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله و اصحابه ‏الی یوم ‏الدین و ‏اما بعد‏:‏

در روز پنجشنبه هشتم ماه ربیع‌الأول – یعنی پنج روز قبل از وفاتش از منزل عایشه رضی الله عنها خارج و به مسجد تشریف بردند، و در آنجا خطابة بسیار مهم و مؤثری – که آخرین سخنان او در میان جمع مسلمانان بود – ایراد فرمودند.

این سخنان در واقع همان مطالبی بود که ایشان قصد نوشتن آن را خطاب به مسلمانان داشتند و می‌خواستند نظر خود را در مورد خلافت ابوبکر بیان نمایند.

تعدادی از اصحاب از جمله : ابوسعید خدری، عبدالله بن عباس، ام سلمه و ام‌المؤمنین عایشه رضی الله عنها آن خطابه رسول خدا را نقل کرده‌اند.

عبیدالله بن عبدالله بن عتبه بن مسعود از عایشه روایت می‌نماید که : «رسول خدا پنج روز پیش از وفاتش فرمودند : «از هفت مشک که درهایشان باز نشده باشد، بر روی من آب بپاشید تا بتوانم میان مردم بروم و توصیه‌هایی را به آنان بنمایم.»

عایشه می‌گوید : ما از هفت مشک بر روی جسم رسول خدا آب می‌ریختیم تا اینکه با دستان خود اشاره فرمودند، که کار خود را انجام دادید و کافی است.»

ام سلمه می‌گوید : رسول خدا صلی الله علیه وسلم در حالی که سر مبارکش با پارچه بسته شده بود، وارد مسجد گردید وقتی روی منبر رفت، همه برای شنیدن کلام رسول خدا سر تا پا گوش شدند.»

رسول خدا در آن خطبه راجع به فضل و منزلت ابوبکر صدیق بر دیگر اصحاب سخن گفتند، سخنان او اشاره‌ای به این موضوع بود که پس از مرگ او در جانشینی دچار نزاع و اختلاف نشوند!»

ابوسعید خدری رضی الله عنه می‌گوید : رسول خدا در سخنان خود فرمودند : «خداوند یکی از بندگان خود را میان انتخاب دنیا و آنچه نزد او هست مختار گردانید، اما آن بندة خدا آنچه را که نزد خداوند است برگزید!!»

ابوبکر صدیق رضی الله عنه که در میان مردم بود، متوجه منظور رسول خدا گردید، و اشک از چشمانش جاری گردید، و خطاب به او فرمود : «پدر و مادرم فدایت شوند یا رسول‌الله! ما پدران و مادران خود را فدای تو می‌کنیم!»

ابوسعید خدری رضی الله عنه گفته است : «ما از گریة ابوبکر در شگفت شدیم، و او به ما گفت: که منظور رسول خدا خود ایشان بوده و آن سخن نشانة نزدیک شدن زمان وفات ایشان است.»

یکی از مطالبی که رسول خدا صلی الله علیه وسلم در سخنان خود راجع به فضل ابوبکر صدیق گفتند این بود که در زمینة مصاحبت و استفاده از ثروت بیش از هر کسی به ابوبکر اعتماد داشته‌ام، اگر قرار بود غیر خداوند را به عنوان دوست برگزینم، ابوبکر را انتخاب می‌کردم، اما میان امت او بر پایه اسلام محبت و مودّت وجود دارد، زیرا خداوند همچنان که ابراهیم را به عنوان خلیل خود برگزید، مرا نیز خلیل خویش گردانیده است.»

سپس فرمود: «همة درهایی که به مسجد باز می‌شوند، بسته شوند، به غیر از دری که ابوبکر از آن وارد مسجد می‌گردید.»

این بدان علت بود که برخی از اصحاب که منزلشان کنار مسجد بود، دری را برای خود ساخته که از آن وارد مسجد می‌شدند، به همین خاطر رسول خدا دستور فرمود که همه آن درها به غیر از دری که منزل حضرت ابوبکر به مسجد باز می‌شد بسته شوند!

برخی از علما این اقدام رسول خدا را به نوعی جلب توجه مسلمانان برای انتخاب ابوبکر به عنوان خلیفه تفسیر می‌کنند، انگار خلافت بابی است که ابوبکر برای امامت مسلمین ازآن وارد مسجد می‌شود!

یکی دیگر از نکاتی که در آن نطق به آن اشاره کرد این بود که، مسلمانان مهاجر را به رفتار پسندیده با مردم انصار توصیه فرمود و برای شهدای احد ازخداوند طلب مغفرت نمود، و مسلمانان را از مسجد گردانیدن مقبره‌ها بر حذر داشت، و در این‌باره فرمودند :

«مردمی که پیش از شما بودند، قبر پیامبران و صالحان خویش را مسجد و عبادتگاه نمودند، شما آنها را به صورت مساجد در نیاورید، من شما را از این کار برحذر می‌دارم!»

پس از آنکه رسول خدا سخنانش را تمام کرد، او را به منزل عایشه رضی الله عنه بازگردانیدند، کم‌کم درد و بیماری او بیشتر و سخت‌تر گردید. » (البدایة والنهایة : ج 5 ص 228 – 231)

همان روز (پنجشنبه)، رسول خدا صلی الله علیه وسلم نتوانست همراه با مسلمانان نماز جماعت را اقامه فرماید، به همین خاطر دستور فرمود که کسی امامت نماز را انجام دهد!

عبیدالله بن عبدالله بن عتبه بن مسعود از عبدالله بن زمعه بن الاسود رضی الله عنه روایت نموده که : «من و تعدادی از مسلمانان به عیادت رسول خدا رفته بودیم، دیدیم که بیماری ایشان شدیدتر شده بود،او بلال بن رباح را فراخواند که اذان بگوید تا مسلمانان را به نماز فرابخواند!

رسول خدا فرمود : به یکی بگویید پیشنماز بشود! ابن زمعه می‌گوید : من از منزل رسول خدا بیرون رفتم عمربن خطاب را در میان مردم دیدم، ولی ابوبکر آنجا حضور نداشت!

گفتم : یا عمر امامت نماز را انجام بده!
وقتی عمر بن خطاب برای اقامه نماز برخاست و با توجه به صدای بلند او – رسول خدا صدایش را شنید، و متوجه شد که اوست، ابوبکر کجاست؟ خداوند و مسلمانان (امامت غیر ابوبکر) را نمی‌پذیرند، و این سخن را دوباره تکرار فرمود!»

پس از آن کسی را دنبال ابوبکر صدیق فرستادند او آمد و امامت و پیشنمازی نمازگزاران را انجام داد!

سپس عمر بن خطاب به ابن زمعه گفت : این چه کاری بود که کردی؟ سوگند به خداوند وقتی به من گفتی امامت نماز را انجام بدهم، فکر می‌کردم که رسول خدا مرا به آن امر فرموده است و الاّ آن کار را نمی‌کردم!

عبدالله بن زمعه گفت : رسول خدا به من دستور نفرموده بود که به تو بگویم، پیشنماز بشوی، اما وقتی ابوبکر را ندیدم تو را از همه شایسته‌تر دانستم.

پس از آن بود که رسول خدا صلی الله علیه وسلم به صراحت به ابوبکر صدیق امر فرمود که در غیاب او امامت مردم را به عهده بگیرد!

عبیدالله بن عبدالله بن عتبه بن مسعود از عایشه رضی الله عنه روایت می‌نماید که : «وقتی رسول خدا در بستر بیماری بود فرمود : به ابوبکر بگویید : پیشنماز مردم بشود!

گفتم : یا رسول الله! ابوبکر انسانی رقیق‌القلب و نرم‌خوست او هر گاه قرآن را قرائت می‌کند نمی‌تواند جلو اشک‌هایش را بگیرد، وقتی بر جای تو بنشیند، پیشنمازی مردم برای او سخت است! بهتر نیست کسی دیگر را به عنون امام جماعت تعیین فرمایی؟!

عایشه رضی الله عنه می‌گوید : هدف من از این سخن این بود که از بدبین شدن مردم نسبت به پدرم نگران بودم، زیرا می‌دانستم هر کس بر جای رسول خدا بنشیند، بسیاری از مردم با چشمی دیگر او را نگاه می‌کنند و آن را به فال بد می‌گیرند! به همین خاطر می‌خواستم نظر رسول خدا را در مورد پیشنماز نمودن پدرم تغییر بدهم!

عایشه رضی الله عنه در ادامه می‌گوید : من دو سه بار از رسول خدا صلی الله علیه وسلم خواستم در مورد تعیین پدرم به عنوان امامت مردم تجدید نظر فرماید :

اما رسول خدا فرمود : به ابوبکر بگویید که پیشنماز مردم بشود، و بیش از این کارشکنی نکنید!»

عایشه می‌گوید : از آن روز ابوبکر امامت نماز جماعت را با مردم آغاز کرد و پنج روز بعد از آن رسول خدا وفات یافت!

آخرین امامت رسول خدا صلی الله علیه وسلم

آخرین نمازی که در آن رسول خدا پیشنمازی جماعت مسلمانان را بر عهده داشت، نماز ظهر روز پنجشنبه هشتم ربیع‌الأول بود.

أسود از عایشه رضی الله عنه روایت می‌نماید که : «رسول خدا دستور فرمود که به ابوبکر بگویید، پیشنماز مردم بشود!»

ابوبکر برای اقامه نماز جماعت به مسجد رفت.

وقتی برای نماز اقامه گفته شد، ابوبکر جلو ایستاده تا امامت نماز را انجام دهد! رسول خدا در آن لحظات تا حدودی احساس آرامش می‌کرد و دردش کمتر شده بود، در حالی که عباس بن عبدالمطلب و علی بن ابی‌طالب رضی الله عنه زیر بغل او را گرفته بودند، وارد مسجد گردید، وقتی ابوبکر رسول خدا را دید، خواست که جای خود را ترک کند و رسول خدا امامت نماز را انجام دهد، اما رسول خدا به او اشاره فرمود که در جای خود بماند!

عباس و علی رضی الله عنهم رسول خدا را در کنار ابوبکر بر زمین نشاندند و ابوبکر در طرف راست او ایستاد!

این رسول خدا بود که در حالت نشسته امامت نماز را برعهده گرفت و ابوبکر در حالت ایستاده به او اقتداء نمود و مردم با همراهی ابوبکر نماز را به صورت جماعت خواندند!!»

پس از اقامة نماز ظهر روز پنجشنبه رسول خدا صلی الله علیه وسلم به خانه عایشه بازگشت و بعد از آن به سبب شدت بیماری نتوانست با مردم نماز جماعت را اقامه نماید!

رسول خدا صلی الله علیه وسلم سه روز کامل – یعنی روزهای جمعه و شنبه و یکشنبه – را به علت شدت بیماری توانایی خروج از منزل و دیدار با مردم و شرکت در نماز جماعت را نداشت.

در بامداد روز دوشنبه دوازدهم ماه ربیع‌الأول که مردم نماز صبح را به امامت ابوبکر صدیق اقامه می‌نمودند، رسول خدا پرده دری را که از منزل عایشه به مسجد باز می‌شد، کنار زد و به صفوف نمازگزاران نگاه کرد و تبسمی فرمود :

انس بن مالک – که در خدمت رسول خدا بود – می‌گوید : رسول خدا سه روز کامل را به سبب شدت درد و بیماری نتوانست به مسجد بیاید و در آن سه شبانه روز ابوبکر پیشنمازی و امامت مسجد را انجام داد.

وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین.‏
وآخر دعوانا أن الحمدلله رب العالیمن.‏
     
  
مرد

 
موضع گیری عمر رضی الله عنه در بیماری وفات رسول خدا

بسم الله الرحمن الرحیم


1- موضعگیری عمر رضی الله عنه در بیماری وفات رسول خدا

عبدالله بن زمعه می‌گوید: هنگامی که رسول خداص در بیماری وفات به سر می‌برد، بلال ایشان را برای نماز فراخواند. آن حضرت فرمود: کسی را بگویید تا با مردم نماز گزارد. عبدالله بن زمعه می‌گوید: سراغ ابوبکر را گرفتم، ولی او را نیافتم. بنابراین، به عمر گفتم: برخیز و با مردم نماز بگزار. عمر جلو رفت و نماز را اقامه کرد. و چون دارای صدای بلندی بود (رسول خدا صدایش را تشخیص داد و) گفت: ابوبکر کجا است و افزود که مسلمانان و خدا جز ابوبکر کسی را نمی‌پسندند. این جمله را دو بار تکرار کرد. سپس کسی را دنبال ابوبکر فرستاد. او آمد و نمازهای بعدی را اقامه کرد. عمر به عبدالله بن زمعه گفت: وای بر تو چرا مرا ضایع نمودی؟ من فکر کردم رسول خدا به تو دستور داده تا مرا به اقامه‌ی نماز امر کنی، و اگر چنین تصوری به‌ من دست نمی‌داد هرگز با مردم نماز نمی‌گزاردم، گفتم: نه‌ به‌ خدا سوگند رسول خدا چنین دستوری به‌ من نداده‌ بود، اما وقتی ابوبکر را نیافتم، شما را برای انجام این وظیفه‌ از همه‌ بهتر یافتم.

ابن عباسص می‌گوید: وقتی که بیماری پیامبر شدت گرفت، آن حضرت رضی الله عنه فرمود: دفتری بیاورید تا برای شما مطالبی بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید.

عمر گفت: درد بیماری بر پیامبر چیره شده است. کتاب خدا برای ما کافی است. مردم در این باره اختلاف نظر پیدا کردند و سر و صدا زیاد شد. رسول خدا رضی الله عنه فرمود: نزد من اختلاف و منازعه شایسته نیست برخیزید و بروید. ابن عباس در حالی بیرون شد که می‌گفت: چه مصیبتی بزرگتر از این است که از نوشتن نامه‌ی رسول خدا جلوگیری به عمل آمد.

علما پیرامون این حدیث سخنان زیادی گفته‌اند که ما در اینجا بخشی از سخنان نووی شارح صحیح مسلم را متذکر می‌شویم: باید اذعان نمود که رسول خدا از تحریف و کتمان حق و دستورات شریعت چه‌ در حال سلامتی و چه‌ در حال بیماری معصوم می‌باشند و نمی‌توانند چیزی را اضافه و یا کم کنند. اما از این که دچار بیماری جسمی بشوند معصوم نیستند، لازم به‌ ذکر است که‌ بیماری جسمی باعث هیچ گونه‌ نقصی در مقام وی نمی‌شود و به‌ شریعت او ضربه‌ای وارد نمی‌کند، چنان که باری دچار سحر و جادو شد و بیمار گردید و چیزهایی را فراموش می‌کرد، اما از آن‌جا که خداوند حفاظت دین را خود به عهده گرفته است، آن حضرت در مسايل شرعی دچار فراموشی نگردید.

در مورد نامه‌ای که رسول خداص در بیماری وفات می‌خواست بنویسد، سخنان مختلفی گفته شده است. بعضی گفته‌اند: می‌خواسته خلیفه‌ی بعد از خود را مشخص نماید، تا در این خصوص دچار فتنه‌ و آشوب نگردند. برخی گفته‌اند: می‌خواسته خلاصه‌ای از امور مهم اسلام را به صورت منصوص بنویسد تا در آن‌ها اختلافی رخ ندهد. عده‌ای بر آنند که آن حضرت قصد نوشتن مطالبی را داشت ولی بعدا مصلحت را در ترک نوشتن آن دید.

اما این سخن عمر رضی الله عنه که گفت: «کلام خدا ما را کفایت می‌کند». علما اتفاق نظر دارند بر اینکه‌ سخن عمر بیانگر دانش عمیق ایشان در کلام خدا است، زیرا ایشان ترسید از اینکه‌ مبادا پیامبرص متنی را بنویسد که‌ چه‌ بسا نتوانند آن‌را انجام دهند و در قبال آن دچار عقوبت گردند، زیرا آن‌چه‌ پیامبرص می‌نوشت عبارت از نصوصی بود که‌ قابلیت اجتهاد نداشت، از این‌رو عمر گفت: کتاب خدا ما را کافی است، زیرا خداوند می‌فرماید:

« مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ »الأنعام: ٣٨

«ما هیچ چیزی را در کتاب فرو نگذاشته‌ایم».

همچنین آیه: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ»المائدة: ٣

«امروز دینتان را برایتان تکمیل نمودم».

عمر می‌دانست که‌ خداوند دین خود را کامل نموده‌ است و دیگر جامعه‌ بشری با گمراهی دچار نمی‌شود و خواست که‌ پیامبرص را آسوده‌ گرداند. بنابر این عمر از ابن عباس و موافقانش داناتر و از فقه بیشتری برخوردار بود.

خطابی می‌گوید: هرگز جایز نیست که‌ گفته‌ شود عمر رضی الله عنه معتقد بوده‌ که‌ ممکن است پیامبرصلی الله علیه وسلم دچار اشتباه شود و یا اینکه‌ گمانی دیگر نسبت به‌ شخص پیامبرص داشته‌ باشد که‌ شایان حال آن حضرت نمی‌باشد، اما با توجه به اینکه‌ بیماری رسول خدا شدت یافته‌ بود و احتمال این که رسول خدا احکام جدیدی را صادر نمایند که امت توان عمل کردن بر آن‌ها را نداشته باشد، عمر رضی الله عنه به عنوان پیشنهاد گفت: ای رسول خدا! نیازی نیست شما خود را به زحمت بیندازید، کتاب خدا ما را کفایت خواهد کرد و در پرتو آن ما هرگز گمراه نخواهیم شد.

و این نخستین بار نبود که عمرص ابراز رأی می‌نمود، بلکه معمولا ایشان در حضور رسول خدا رضی الله عنه بیش از سایر صحابه جرأت ابراز رأی داشت و چه بسا رسول خدا پیشنهادات وی را می‌پذیرفت و در مسايلی که به ایشان وحی نمی‌شد، نظر او را تایید می‌کرد. پس چه اشکالی دارد که این مسأله را نیز جزو همان مسايل به شمار آوریم. وگرنه رسول خدا کسی نبود که تصمیم به انجام کاری بگیرد و فردی چون عمر مانع از اجرای آن شود. مگر همین عمر و دیگران در مسأله صلح با قریش و تن دادن به شروط آن‌ها شدیدا معترض نشدند اما رسول خدا به اعتراض آنان اهمیتی نداد و قاطعانه آن‌چه‌ را خود مصلحت می‌دانست، انجام داد.

قاضی می‌گوید: کلمه‌ی «اهجر رسول الله‌؟» (لازم به‌ یاداوری است که‌ در صحیح مسلم و ... به‌ این صورت آمده‌ است، یعنی به‌ صورت استفهام؛ و این روایت صحیح‌تر از آن روایت می‌باشد که‌ با «هجر یهجر » روایت شده‌ است). یکی از حاضران به عنوان اعتراض و به صورت پرسش انکاری گفت: مگر رسول خدا هذیان می‌گوید؟! یعنی خیر. بلکه آن‌چه‌ می‌گوید حقیقت است و باید برای ایشان آن‌چه‌ می‌خواهد فراهم سازیم که عمر رضی الله عنه در جواب این شخص گفت: کتاب خدا ما را کفایت می‌کند.

2- موضع گیری عمرفاروق در روز وفات رسول خداصلی الله علیه وسلم

خبر وفات رسول خداص همچون صاعقه‌ای در مدینه پیچید و مردم را مصیبت زده کرد. وفات آن حضرت برای بسیاری از مسلمانان از جمله برای عمربن خطاب غیر قابل قبول و غیر قابل تحمل بود. چنان که ابوهریره رضی الله عنه می‌گوید: هنگامی که رسول خدا از دنیا رفت، عمربن خطاب برخاست و گفت: بعضی از منافقین فکر می‌کنند که رسول خداص وفات نموده است در حالی که رسول خداص نمرده، بلکه مانند موسی علیه السلام به ملاقات پروردگار خود رفته است و همان طور که موسی بعد از چهل روز برگشت، رسول خدا نیز برخواهد گشت و دست و پای کسانی را قطع خواهد کرد که می‌گویند مرده است.

ولی ابوبکر با شنیدن خبر وفات رسول خدا بدون این که با کسی سخنی بگوید وارد حجره عائشه شد و لحاف را از چهره‌ی رسول خدا برداشت و بوسه‌ای به صورتش زد و گریست و گفت: پدر و مادرم فدایت باد، دو بار نخواهی مرد. مرگی که خدا در سرنوشت شما نوشته بود همین است. سپس چهره‌ی رسول خدا را پوشانید و از حجره بیرون آمد، دید که عمر با مردم سخن می‌گوید. ابوبکر به ایشان گفت: عمر! بنشین. اما او همچنین به سخنانش ادامه داد. ابوبکر ناچار شروع به سخنرانی نمود. مردم عمر را رها نموده گرد او جمع شدند. ابوبکر پس از حمد و ثنای خدا، گفت: ای مردم! هر کس از شما محمد را پرستش می‌کرده، او اکنون وفات نموده و از دنیا رفته است و هر کس خدا را پرستش می‌کرده، خدا زنده و پاینده است و مرگ به سراغش نخواهد رفت. و این آیه را تلاوت نمود:

«وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ»آل عمران: ١٤٤

«محمد جز پیغمبری نیست و پیش از او پیغمبرانی بوده و رفته اند آیا اگر او بمیرد یا کشته شود شما به عقب بر می‌گردید (و اسلام را رها می‌کنید) و هر کس به عقب بازگردد هرگز کوچکترین زیانی به خدا نمی‌رساند و خدا به سپاسگزاران پاداش خواهد داد».

ابوهریره می‌گوید: به خدا سوگند گویا مردم تا آن لحظه از وجود چنین آیه‌ای در قرآن بی اطلاع بودند. عمر رضی الله عنه می‌گوید: وقتی ابوبکر این آیه را تلاوت نمود پاهایم بی اختیار گردید و نقش زمین شدم و تازه یقین نمودم که رسول خدا وفات نموده است.
     
  
مرد

 
بسیار جالب است که شخصی مثل عمر که سابقه کمتری از دیگر مهاجر در اسلام اوردن دارد و هرگز فقاهت دینی نداشته و حتی قدرت قضاوت نداشته باید تشخیص دهد وصیت پیامبر در هنگام وفاتش قابل استناد نخواهد بود

عمر که جسارت را به حدی رساند که پیامبر را به هذیان گویی متهم کرد و نگذاشت کاغذ و قلم برای وی بیاورند

عمر که در زمانهای مخحتلف در قضاوت و فقاهت گفت اگر علی نبود عمر هلاک میشد چون علم کافی نداشت و اشتباه میکرد

چگونه است که عمر بعد از دریده شدن باسن تا شکمش و وقتی روده هایش از شکمش بیرون بود وصیت کرد و شورا معین کرد و جانشینانی منتخب کرد ولی پیامبر نمیتوانست این کار را بکند



گندی که خلفا زده اند و اشتباهاتشان با این بهانه ها قابل ماست مالی نیست

بیعت به زور حمله به خانه علی و انهم در جمع قلیلی از مهاجر و انصار و برنامه ریزی برای کسب خلافت در حالیکه هنوز پیامبر را دفن نکرده اند

حمله به خانه زهرا و مجروح کردن ایشان .........

rostam91: « مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ »الأنعام: ٣٨
شما از قران استخراج کن نماز را باید چگونه خواند

خدا در قران به کلیات پرداخته و در جزئیات روش و منش و گفتار پیامبر تعیین کننده بود

و پیامبر فرمود

من کنت مولاه فهذا علی مولاه

و بسیار موارد دیگر در باب وصایت و جانشینی علی ع

اما قدرت اینقدر شیرین بود که هر سه نفر دنیا را خریده و اخرت را رها کردند و قدرت را به عافیت ترجیح دادند

و معامله ای کردند که بواسطه ان جزو اصحاب تابوت و مخلد در اتش شدند
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
موضع علي و زبير رضي الله عنهما در قبال خلافت ابوبكر رضی الله عنه

بسم الله الرحمن الرحیم

رواياتي درباره‌ي تأخير بيعت علي بن ابي‌طالب و زبير بن عوام رضي الله عنهما نقل شده كه صحيح نيست؛ البته در اين ميان روايت صحيحي از ابن‌عباس رضي الله عنهما نقل شده كه: «علي و زبير و كساني كه با آنان در خانه‌ي فاطمه دخت رسول اكرم صلی الله علیه وسلم بودند، از بيعت با ابوبكر رضی الله عنه عقب ماندند.»( صحيح التوثيق في سيرة و حياة الصديق، ص98)

جمع شدن علي و زبير و عده‌ي ديگري از صحابه در آن شرايط مصيبت‌بار وفات رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم در خانه‌ي دختر آن حضرت صلی الله علیه وسلم امري كاملاً عادي بود كه بر پايه‌ي روايت‌هاي صحيح ديگر، روشن و واضح مي‌گردد كه عده‌اي از مهاجرين و در راسشان علي بن ابي‌طالب در تدارك غسل و خاك‌سپاري رسول اكرم صلی الله علیه وسلم بودند؛ از روايت سالم بن عبيد رضی الله عنه نيز همين نكته روشن مي‌شود كه ابوبكر رضی الله عنه از خانواده‌ي رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم و از جمله علي رضی الله عنه خواست تا آن حضرت صلی الله علیه وسلم را غسل دهند و براي خاك‌سپاري آماده كنند.( صحيح التوثيق في سيرة و حياة الصديق، ص98)

زبير بن عوام و علي بن ابي‌طالب رضي الله عنهما روز پس از وفات رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم يعني در روز سه‌شنبه با ابوبكر رضی الله عنه بيعت كردند. ابوسعيد خدري رضی الله عنه مي‌گويد: آن روز كه ابوبكر رضی الله عنه بر منبر نشست و به ميان جمع نگريست، زبير بن عوام رضی الله عنه را در ميانشان نديد؛ لذا زبير رضی الله عنه را به حضور خواست و به او فرمود: «اي پسرعمه‌ي رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم كه از خویشان و نزديكان آن حضرت صلی الله علیه وسلم بودي! آيا مي‌خواهي اتحاد مسلمانان را درهم شكني؟» زبير رضی الله عنه گفت: «اي خليفه‌ي رسول‌خدا! تو را ملامتي نيست.» و سپس برخاست و با ابوبكر رضی الله عنه بيعت كرد. ابوبكر رضی الله عنه كه علي رضی الله عنه را درميان جمع نيافته بود، به حضور خواست و فرمود: «اي پسرعمو و اي داماد‌ رسول‌خدا! آيا مي‌خواهي همبستگي مسلمانان را از بين ببري؟» علي رضی الله عنه فرمود: «اي خليفه‌ي رسول‌خدا! تو را ملامتي نيست.» و برخاست و با ابوبكر رضی الله عنه بيعت كرد.( نگاه كنيد به: البداية و النهاية (5/249)؛ ابن‌كثير اين روايت را صحيح دانسته است.)

اهميت اين حديث از آن‌جا معلوم مي‌شود كه امام مسلم رحمه الله به نزد استادش امام محمد بن اسحاق بن خزيمه رحمه الله رفت و درباره‌ي اين حديث پرسيد؛ ابن‌خزيمه رحمه الله اين حديث را براي مسلم رحمه الله بازگفت و آن را به او آموزش داد. مسلم رحمه الله به استادش گفت: «اين حديث با شتر و يا گاو قرباني، برابري مي‌كند.» ابن‌خزيمه فرمود: «ارزش اين حديث، فراتر از شتر يا گاوي است كه به قربان‌گاه مي‌برند؛ اين حديث، با ده‌هزار دينار برابري مي‌كند و گنج گران‌بهايي است.» ابن‌كثير رحمه الله در شرح اين حديث گفته است: سند اين حديث، صحيح است و از آن، اين نكته‌ي باارزش، روشن و ثابت مي‌شود كه علي بن ابي‌طالب رضی الله عنه در همان روز وفات رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم يا روز بعد با ابوبكر رضی الله عنه بيعت نموده است؛ قطعاً علي بن ابي‌طالب رضی الله عنه هيچ‌گاه با ابوبكر صديق رضی الله عنه مشكلي نداشته كه با او قطع رابطه كند و يا از او دوري گزيند؛ علي رضی الله عنه هرگز از اقتدا به ابوبكر رضی الله عنه در نماز جماعت امتناع نكرده است.

در روايت حبيب بن ابي‌ثابت چنين آمده است: علي بن ابي‌طالب رضی الله عنه در، خانه‌اش بود كه به او خبر رسيد ابوبكر رضی الله عنه براي اخذ بيعت بر منبر نشسته است؛ علي رضی الله عنه با شنيدن اين خبر با پيراهني كه به تن داشت و بي‌آن‌كه ازار و ردايي بپوشد، با شتاب به سوي مسجد رفت تا در بيعت با ابوبكر رضی الله عنه تأخير نكرده باشد....باري عمرو بن حريث از سعيد بن زيد رضی الله عنه پرسيد: آيا تو در وفات رسول اكرم صلی الله علیه وسلم حضور داشتي؟

ـ گفت: آري.
ـ پرسيد: كي با ابوبكر رضی الله عنه بيعت شد؟ سعيد رضی الله عنه گفت: همان روزي كه رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم رحلت فرمودند، مسلمانان با ابوبكر رضی الله عنه بيعت كردند تا مانده‌ي آن روز را در جماعتي يك‌پارچه سپري كنند و از جماعت جدا نباشند.

عمرو بن حريث دوباره پرسيد: آيا كسي از بيعت با ابوبكر رضی الله عنه امتناع كرد؟

سعيد رضی الله عنه گفت: جز مرتدين و از دين‌برگشته‌ها، همه با او بيعت كردند؛ برخي هم كه با ارتداد فاصله‌اي نداشتند، در ابتداي امر از بيعت با ابوبكر رضی الله عنه سرتافتند. خداي متعال، در آن روز انصار را از خطر ارتداد رهانيد و همه‌ي آن‌ها را بر بيعت با ابوبكر رضی الله عنه گرد‌آورد.

عمرو سؤال كرد: آيا از مهاجرين كسي بود كه با ابوبكر رضی الله عنه بيعت نكند؟

سعيد بن زيد رضی الله عنه فرمود: نه؛ بلكه تمام مهاجرين با او بيعت كردند.

علي رضی الله عنه نه تنها هيچ‌گاه از ابوبكر رضی الله عنه جدا نشد و از جماعت وي نبريد كه همواره مشاور ابوبكر رضی الله عنه بود و با او در تدبير امور مسلمانان مشاركت مي‌كرد. ابن‌كثير و برخي ديگر بر اين باورند كه علي بن ابي‌طالب رضی الله عنه شش ماه پس از نخستين بيعتش با ابوبكر رضی الله عنه، يعني پس از وفات فاطمه‌ي زهرا رضي الله عنها، با ابوبكر رضی الله عنه تجديد بيعت نمود كه در اين‌باره روايات صحيحي آمده است.

علي رضی الله عنه در خلافت ابوبكر رضی الله عنه مشاور و رازدار وي بود و مسايل مسلمين را ارزيابي مي‌كرد و آن‌چه را به مصلحت مسلمانان بود، بر هر چيز ديگري ترجيح مي‌داد. يكي از مهم‌ترين دلايل ارادت و خيرخواهي علي رضی الله عنه نسبت به ابوبكر رضی الله عنه و صيانت از خلافت و حفظ يك‌پارچگي امت، اين است كه وقتي ابوبكر رضی الله عنه خواست تا شخصاً به ذي‌القصه برود و فرماندهي لشكر اسلام را در جنگ با مرتدين بر عهده بگيرد، ابوبكر رضی الله عنه را از اين كار بازداشت؛ چراكه خطرهاي اين راه زياد بود و با هرگونه آسيبي كه به ابوبكر رضی الله عنه مي‌رسيد، كيان اسلامي در خطر مي‌افتاد.( المرتضي نوشته‌ي ندوي، ص97)

ماجرا بنا به روايت ابن‌عمر رضي الله عنهما از اين قرار است: زماني كه ابوبكر رضی الله عنه رو به ذي‌القصه نهاد و بر اسبش سوار شد، علي رضی الله عنه افسار اسب ابوبكر رضی الله عنه را گرفت و فرمود: «اي خليفه‌ي رسول‌خدا! هيچ معلوم است كجا مي‌روي؟ اينك همان چيزي را به تو مي‌گويم كه رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم روز احد فرمودند: شمشيرت را در غلاف كن و ما را در غم و مصيبت از دست دادنت منشان و به مدينه بازگرد كه به خدا سوگند اگر تو را از دست بدهيم، هرگز براي اسلام نظام و ساماني نخواهد ماند.» و اين چنين ابوبكر رضی الله عنه به پيشنهاد علي رضی الله عنه به مدينه بازگشت.

اينك جاي سؤال است كه اگر علي رضی الله عنه از دل، به خلافت ابوبكر رضی الله عنه راضي نبود و بر خلاف ميل دروني خود به بيعت با وي تن داده بود، پس چرا به ابوبكر رضی الله عنه چنين سخناني گفت و او را به مدينه بازگردانيد و اين فرصت طلايي را از دست داد تا شايد براي ابوبكر رضی الله عنه اتفاقي مي‌افتاد و فضا براي خلافت خودش مناسب مي‌شد؟! يا حتي فراتر از اين اگر علي رضی الله عنه با ابوبكر رضی الله عنه مشكلي داشت و مي‌‌خواست براي هميشه از او راحت شود، مي‌توانست آن‌گونه كه رقيبان سياسي بر ضد هم دسيسه مي‌كنند، كسي را بفريبد تا ابوبكر رضی الله عنه را از پاي درآورد و.... اما قطعاً علي رضی الله عنه بزرگ‌تر از اين حرف‌ها بود و علاوه بر اين هيچ مشكلي هم با ابوبكر رضی الله عنه نداشت.( نگاه كنيد به: المرتضي، نوشته‌ي ندوي، ص97)

و صلی الله و سلم علی محمد و علی آله و اصحابه الی یوم الدین
     
  
مرد

 
بیعت دوم علی با ابوبکر صدیق رضی الله عنهم


بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله و اصحابه ‏الی یوم ‏الدین و ‏اما بعد‏:‏

پس از وفات حضرت فاطمه رضی الله عنها حضرت علی به مسجد رفت و در حضور مردم در مورد منزلت و سابقه و فضیلت حضرت ابوبکر صدیق سخن گفت و سپس برخاست و با ابوبکر برای بار دوم بیعت نمود.

این بیعت همچنان که گفته شد پس از وفات حضرت فاطمه صورت گرفت و در واقع به خاطر تأکید بر روی آشتی و برادری بود. زیرا حضرت علی در روز سه‌شنبه یعنی یک روز پس از وفات رسول خدا و انتخاب ابوبکر به عنوان جانشین پیامبر – بنا به روایت بسیاری از اصحاب و ترجیح امام مسلم و استادش امام ابن خزیمه – با او بیعت فرموده بود!

اما وقتی برخی از راویان شنیده‌اند که حضرت علی پس از وفات حضرت فاطمه با ابوبکر بیعت نموده، گمان برده‌اند که او پیشتر با ابوبکر صدیق بیعت نفرموده است! اما حقیقت موضوع همانی است که راویان مورد اعتماد مانند امام مسلم رحمه الله روایت کرده‌اند.( البدایة والنهایة : ج 5 ص 286)

به راستی زمانی خداوند به مسلمانان اراده خیر فرمود که انتخاب ابوبکر صدیق را به عنوان جانشین رسول خدا به ایشان الهام نمود. زیرا مسئولیت بزرگ و بسیار با اهمیتی برای استوار نمودن ارکان حکومت خلافت و حل مشکلات و رویدادهای ناگهانی و مهمی که بر اثر وفات رسول خدا پیش آمد، پیش روی او قرار داشت.

خداوند متعال در همه امور و برای حل و فصل همه مسایل و حوادث ابوبکر را برای تصمیم‌گیری درست و حکیمانه توفیق عطا فرمود.

از طرف مخالفان و مرتدین برای دست برداشتن از مخالفت با او و مسلمانان معامله‌های فریبنده و پیشنهادهای عجیب وغریبی مطرح می‌گردید، که گاهی برخی از اصحاب او را برای قبول آنها تا زمانی که مسلمانان قدرتشان بیشتر می‌شود، تشویق می‌کردند!

اما خداوند به ابوبکر الهام می‌فرمود که با آنگونه معامله و پیشنهادهای ایشان مخالفت کند و حاضر به دادن امتیازهایی به ایشان نشود، و بر قرآن و سنت و سیره رسول خدا صلی الله علیه وسلم استوار و ثابت قدم باقی بماند.

چنانچه ابوبکر رأی برخی از اصحاب را در مورد سازش و قبول پیشنهادهای مخالفان و مرتدین و مصالحه با آنهایی که حاضر به پرداخت زکات نبودند، می‌پذیرفت، بر مشروعیت حکومت اسلامی خط بطلان می‌کشید و از همان آغاز عمر خلافت زمینه انحراف آن را از التزام دقیق به کتاب و سنت فراهم می‌گردانید.

وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین.‏

وآخر دعوانا أن الحمدلله رب العالیمن.‏
     
  
مرد

 
اسم، نسب، خاندان، كنيه و القاب ابوبكر رضی الله عنه

(زندگاني ابوبكر رضی الله عنه در دوره‌ي جاهليت)

او، عبدالله پسر عثمان‌ بن‌ عامر‌ بن‌ عمرو بن كعب‌ بن‌ سعد‌ بن‌ تيم‌ بن‌ مره‌ بن‌ كعب‌ بن‌ لؤي‌ بن‌ غالب‌ قرشي تيمي است. نسب او در پشت ششم يعني مره‌ بن كعب با نسب رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم يكي مي‌شود و كنيه‌اش ابوبكر است. بكر، به معناي شتر جوان است كه به رييس و سرآمد قبيله بزرگ نيز اطلاق مي‌گردد. ابوبكر رضی الله عنه ، القاب زيادي دارد كه هر كدام به منزلت والا و عظمت و شأن و گوهرش، دلالت مي‌كند:

عتيق

رسول اكرم ص، او را به اين لقب ناميده‌اند و فرموده‌اند: (أنت عتيق اللّه من النار) يعني: «تو، عتيق الله (بنده‌ي آزاده شده‌ي‌ خدا) از آتش هستي.» ابوبكر، پس از آن عتيق ناميده شد. درروايت عايشه رضي الله عنها آمده است: ابوبكر رضی الله عنه به حضور پيامبر خدا صلی الله علیه وسلم رسيد؛ رسول اكرمص، به او فرمودند: «تو را خوش خبري بادكه تو، عتيق خدا از آتش هستي.» و از آن روز، ابوبكر به عتيق نام‌گذاري و ملقب شد. البته مورخان و تاريخ‌نگاران، دلايل زيادي در مورد علت اين لقب نگاشته‌اند. برخي گفته‌اند: او، به‌خاطر زيبايي چهره‌اش، عتيق ناميده ‌شده‌است. عده‌اي نيز گفته‌اند: نام‌گذاري او به عتيق، به خاطر اين بوده كه وي، داراي ديرينه و پيشينه‌ي زيادي در خير و نيكي بوده‌است. همچنين گفته شده كه نجابت و جمال سيمايش، سبب اين لقب‌گذاري مي‌باشد. البته دليل ديگري براي نام‌گذاري ابوبكر به لقب عتيق آورده‌اند و آن، اينكه: هيچ يك از فرزندان مادر حضرت ابوبكر، زنده نمي‌ماند. زماني كه مادرش، او را به دنيا آورد، رو به كعبه دعا كرد: «خداوندا! اين بچه، عتيق و رهايي يافته‌ي تو از مرگ است؛ پس او را به من ببخش و برايم زنده‌اش بدار.» به هر حال هيچ مانعي براي جمع بين همه‌ي اين دلايل، وجود ندارد؛ چراكه ابوبكر، زيباچهره و نيك‌نژاد بود و ديرينگي و پيشيينه‌ي زيادي هم درخير و نيكي داشت و بنا به اشاره و فرموده‌ي رسول‌خداص، عتيق الله و رهايي‌يافته از آتش جهنم نيز مي‌باشد.

2ـ صديق

رسول‌‌خدا ص، اين لقب را بر ابوبكر رضی الله عنه نهادند. در حديث انس رضی الله عنه آمده‌است: رسول‌خداص، به همراه ابوبكر، عمر و عثمان رضی الله عنهم بالاي كوه احد رفتند. (بر فراز كوه كه بودند، كوه لرزيد) و آنان را تكان داد؛ رسول اكرم صلی الله علیه وسلم فرمودند: (أُثبُتْ أحد، فإنّما عليكَ نبيٌّ و صدّيقٌ و شهيدانِ) يعني: «اي احد! آرام و بي‌حركت باش كه بر فراز تو يك پيامبر، يك صديق ودو شهيد هستند.»( بخاري)

يكي از دلايل ملقب شدن ابوبكر رضی الله عنه به صديق، اين است كه او، همواره رسول‌اكرم صلی الله علیه وسلم را تصديق مي‌نمود. در‌ اين‌باره ام‌المؤمنين عايشه رضي الله عنها مي‌گويد: زماني كه رسول‌خداص، به مسجد الاقصي برده شد، با مردم از اسراء و معراجش سخن گفت؛ (اين گفته، آن‌چنان عجيب بود كه) عده‌اي از كساني كه قبلاً به او ايمان آورده‌ بودند، مرتد شدند و از دين برگشتند. گروهي به نزد ابوبكر رضی الله عنه رفتند و گفتند: «آيا مي‌داني كه دوست و يارت (يعني پيامبر) چه گفته و او را چه شده‌است؟ او، گمان مي كند كه او را به يك شب، به مسجد الاقصي برده‌‌اند!» ابوبكر رضی الله عنه گفت: «آيا واقعاً ايشان چنين گفته‌اند؟» گفتند: آري، ابوبكر رضی الله عنه فرمود: «اگر رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم چنين فرموده‌اند، بي‌گمان راست گفته‌اند.» آن‌ها، به ابوبكر رضی الله عنه گفتند: «تو واقعاً او را تصديق مي‌كني كه به يك شب به بيت المقدس رفته و پيش از سپيده‌دم باز‌گشته‌است؟!» فرمود: «بله؛ من، او را در آن‌چه بعيدتر و عجيب‌تر است، تصديق مي‌كنم؛ من، او را به اين‌كه به صبحي يا شامي خبر از آسمان مي‌آورد تصديق كرده‌ام.» به همين خاطر، ابوبكر رضی الله عنه ،ملقب به صديق، شد.

امت، بر اين اجماع كرده‌اند كه ابوبكر رضی الله عنه ، از آن جهت صديق لقب گرفت كه همواره در تصديق رسول‌خداص، شتاب نمود و هرگز از او، هيچ بدي و بزهي ديده نشد.

شعرا نير در مدح ابوبكر رضی الله عنه ، شعر سروده و او را به صديق، لقب داده‌اند؛ ابومحجن‌ ثقفي مي‌گويد:

و سميت صديقاً و كل مـهاجر سواك يســمي باسمه غير منكر
سبقت الي الاسلام والله شاهد وكنت جليساً في العريش ‏المشهر

ترجمه: تو(اي ابوبكر)، صديق ناميده شده‌اي و هر مهاجر ديگري غير از تو، بدون انكار باسم خود، ناميده مي‌شود. بي‌گمان تو، در پذيرش اسلام، از همگان سبقت گرفتي و خداي متعال، خودش شاهد و گواه است. تو همچنین در سايه‌بان با رسول‌خداص، هم‌نشين بودي.

اصعمي (عبدالملك بن قريب باهلي) نيز چنين سروده است:

و لكني أحب بكل قلبـي وأعلم أن ذاك من الصواب
رسول‌الله و الصديق حباً به أرجو غـداً حسن الثواب

«من، با تمام وجودم، رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم و ابوبكر رضی الله عنه را دوست دارم و محبت آنان را از ته قلبم، درست و سزاوار مي‌دانم و اميد‌وارم كه فرداي قيامت، به خاطر اين محبت، پاداش نيكي بيابم».

3ـ صاحب

لقب صاحب (يار و رفيق‌ هم‌دل) را خداوند متعال در قرآن كريم، بر ابوبكر رضی الله عنه ، نهاده‌است:

«إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ » (توبه-40)

يعني: «اگر پيامبر را ياري نكنيد، خدواند، (او را ياري مي‌كند، همان‌گونه كه قبلاً) او را ياري كرد؛ آن‌گاه كه كافران، او را (از مكه) بيرون كردند، در حالي كه او،نفر دوم از دو تن بود. هنگامي كه آن دو (پيامبر و ابوبكر) در غار (ثور) بودند، (ابوبكر، ناراحت بود كه مبادا به پيامبر گزندي، از سوي مشركان برسد.) در اين هنگام پيامبر، خطاب به رفيقش گفت: غم مخور كه خدا با ما است. پس خداوند، آرامش خود را بر او نازل كرد (و ابوبكر در پرتو الطاف الهي، آرام گرفت.) و خداوند، پيامبرش را با سپاهياني ياري فرمود كه شما، آنان را نديديد و سخن كافران (و شرك و توطئه‌شان درباره‌ي قتل پيامبر) را پايين كشيد (و ناكام نمود) و در هر حال كلمه‌ي الله و سخن (و شريعت) الهي، بالا و برتر است و خداوند، باعزت و حكيم مي‌باشد.»

علما بر اين اجماع كرده‌اند كه رفيق و همراه دل‌سوز پيامبر صلی الله علیه وسلم در سفر هجرت، ابوبكرصديق رضی الله عنه بوده‌است. انس رضی الله عنه مي‌گويد كه ابوبكر رضی الله عنه چنين‌ گفته‌است: هنگامي كه در غار ثور بوديم، به پيامبر صلی الله علیه وسلم گفتم: «اگر يكي از اين مشركان به پايين پاهايش بنگرد، حتماً ما را مي‌بيند!» پيامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند: (ما ظنك يا أبابكر باثنين اللّه ثالثهما) يعني: «اي ابوبكر! گمان تو درباره‌ي دو نفر كه سومين آنها، خداست، چه مي‌باشد؟»( بخاري، شماره‌ي3653؛ مسلم، شماره‌ي5381)

حافظ‌ ابن‌حجر رحمه ‌الله مي‌گويد: يكي از بزرگ‌ترين مناقب و فضايل ابوبكر رضی الله عنه ، اين است كه خداوند در آيه 40 سوره‌ي توبه، او را به صاحب و يار دل‌سوز پيامبر صلی الله علیه وسلم ياد فرموده كه بدون هيچ ترديد و اختلافي، منظور از از صاحب در اين آيه، ابوبكر رضی الله عنه مي‌باشد. احاديثي كه به همراهي ابوبكر رضی الله عنه با رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم در غار دلالت مي‌كند، مشهور و بسيار است و كس ديگري به اين فضيلت، دست نيافته‌است.( [1] الإصابة في تمييز الصحابة (4/148))

4ـ اتقي

خداوند متعال، ابوبكر رضی الله عنه را در قرآن، اتقي ناميده‌است:

« وَسَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى» (ليل-17) يعني: «و پرهيزكارترين انسان‌ها، ازآن آتش هولناك، بدور داشته خواهد‌شد.»


5 ـ اوّاه (نرم دل و كسي كه خدا را با تضرع و زاري بخواند)

ابوبكر رضی الله عنه به لقب اوّاه (نرم‌دل و زاري‌كننده)، ناميده‌شده كه همين عنوان، دليل خداترسي ابوبكر و فروهشتگي او در مقابل خداي متعال است. ابراهيم نخعي رحمه الله مي‌گويد: «ابوبكر از آن جهت به لقب اوّاه، ناميده ‌شده كه بسيار نرم‌دل بوده است.»( الطبقات‌الكبري (3/171))

و صلی الله و سلم علی محمد و علی آله و اصحابه الی یوم الدین
     
  ویرایش شده توسط: rostam91   
مرد

 
به تایید فریقین در جهاد و عبادت و قضاوت و تهجد و علم هیچکس در بین مسلمانان به جایگاه علی ع نرسیده و در گرد و غیار وجود علی ع همه صحابه گم میشوند

علی شیر روز و زاهد شب است


در راستای معرفی خلفا لازم است همه ابعاد زندگی انان بررسی شود


ابوبکر

ابوبکر در ۴۰ سالگی اسلام اورد و قبل ان از بت پرستان قهار بود که به او نام اصلی او عبدالله بن عثمان و کنیه و لقب او عتیق بود چون مراقب بتان بود و البته چون در ان کار به جایی نمیرسید اسلام اورد

ابوبکر در سفر پیامبر همراه ایشان بود اما این همراهی بدون برنامه ریزی و اتفاقی بود و البته ابوبکر معرفتی در حق پیامبر نداشت چون در همراهی ایشان ترسیده بود و پیامبر خطاب به او فرمود لا تحزن و گفت نگران نباش
در حالیکه اگر کسی اعتقاد راسخ به پیامبر داشته باشد مانند علی ع با انتخاب و دانش در حای ایشان میخوابد تا جانفدای پیامبر کند بدون ترس و واهمه

مهمترین عمل در ابتدای اسلام جنگ بود و البته از سابقه نظامی ابوبکر مطلب واضحی وجود ندارد در برخی موارد هم فرماندهی به عده او بوده که بدلیل ترس و عدم کفایت از وی باز پس ستانده شده در جریان خیبر و برائت


ابوبکر تحت تاثیر عمر داعیه خلافت گرفت و چون عمر برای رسیدن به حکومت به الترناتیوی مناسب نیاز داشت ابوبکر را انتخاب کرد چون او هم مسن بود و هم عامی لذا با پیشناد او به خلافت هم شائبه قدرت طلبی خود را پنهان داشت هم در دولت سایه به انتظار مرگ ابوبکر نشست که واضح ترین دلیل این عمل توصیه جانشینی ابوبکر در حق عمر بود و عدم تشکیل شورا و مشورت برای انتخاب عمر

چه بر اساس سنت و اعتقاد خوده اهل سنت خلیفه باید مانند سقیفه با شورا به تخت نشیند اما عمر این ریسک را نگرد و ابوبکر را مجاب کرد تا وی را جانشین کند

ابوبکر از احکام دین سررشته ای نداشت و اشتباهات فراوان اعتقادی باعث شد تا در اواخر حیات بارها در جمع اظهار کند که کاش چون پرنده ای بودم و انسان نبودم و یا اینکه کاش متعرض فاطمه نمیشدم و .....

اینها کلام انسانهایی است که امیدی به رحمت خدا ندارند یعنی میدانند مرتکب چه گونه جنایاتی شدند که ان جنایات ایشان را از خدا و رحمتش دور گردانده لذا در اواخر عمر و از ترس و ناجچاری اینگونه ارزوهایی میکنند

ابوبکر از فراریان جنگ احد است که جانش را برداشته و پیامبر را تنها گذاشته و به کوه پناه برده بودند و در تعبیری چون غزال تیزپای از میدان جنگ میگریختند



این بیوگرافی از جناب ابوبکر تا ان شائ اله به جناب عمر رضی ا.. عنه؟هم بپردازیم
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
خوف و خشيت ابوبكر رضی الله عنه از خداوند متعال

بسم الله الرحمن الرحیم

خوف و هراس از خداي متعال، نعمت باارزشي است كه انسان را از مصيت بدور مي‌دارد و سبب مي‌شود تا آدمي، در نهان و آشكار همواره خدا را به ياد داشته باشد. قطعاً چنين حالتي، زمينه‌ي رشد، زيبايي و باروري اعمال انسان مي‌گردد. خداوندمتعال، مي‌فرمايد:

« يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ» (بقره:40)

يعني: «اي بني‌اسرائيل! به ياد آوريد نعمتي را كه بر شما ارزاني داشته‌ام و به عهد من (كه همان ايمان و كردار نيك است،) وفا كنيد تا به پيمان شما (يعني پاداش نيك و بهشت برين) وفا كنم و تنها از من بترسيد.»

خداي متعال، مي‌فرمايد:

« فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ وَلَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ» (هود:112)

يعني: «پس همان‌گونه كه فرمان يافته‌اي(در راه دعوت) استقامت كن به همراه كساني كه با تو، به سوي خدا برگشته‌اند و (از حدود خدا) تجاوز نكنيد كه قطعاً خدا به آن‌چه انجام مي‌دهيد، بصير و آگاه است.»

بنده‌اي كه از خداي متعال بترسد، پاداش بزرگي مي‌يابد: « وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ» (الرحمن:46)

يعني: «و هر كس از مقام (عظمت و كبريايي) پروردگارش بترسد، باغ‌هايي (در بهشت) دارد.»

انس رضی الله عنه مي گويد: روزي رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم براي ما چنان سخنراني و موعظه‌اي كردند كه هرگز مانند آن را نشنيدم؛ آن حضرت صلی الله علیه وسلم فرمودند: (لو تعلمونَ ما أعلمُ لضحكتم قليلاً و لبكيتم كثيرًا) يعني: «اگر آن‌چه من مي‌دانم، شما مي‌دانستيد، قطعًا كم مي‌خنديديد و بسيار مي‌گريستيد.» اصحاب رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم (با شنيدن سخنان آن حضرت، به قدري دگرگون شدند كه سر در گريبان نهادند و) چهره‌هايشان را پوشانده و (چنان گريستند كه هق هق مي‌كردند و) صداي گريه‌شان شنيده مي‌شد.( بخاري، كتاب التفسير، باب لاتسألوا عن أشياء (6/68)؛ در حديث، به نوعي گريه اشاره شده كه با صداي بيني همراه است.)

ابوبكر صديق رضی الله عنه كه ميان خوف و رجاء (ترس و اميد) جمع كرده بود، نمونه‌ي عملي هر مسلماني اعم از حاكم و رعيت و امير و مأمور است كه خواهان سعادت و رستگاري در آخرت مي‌باشد. محمد بن سيرين رحمه الله مي‌گويد: «پس از رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم هيچ كسي ترساتر از ابوبكر رضی الله عنه نيست.» قيس مي‌گويد: «ابوبكر رضی الله عنه را در حالي ديدم كه كناره‌ي زبانش را گرفته بود و مي‌گفت: «اين، همان چيزي است كه مرا به گناه و عذاب گرفتار مي‌سازد.» ابوبكر صديق رضی الله عنه فرموده است: «بگرييد و اگر شما را گريه نمي‌آيد، به خود حالت گريه بگيريد.» ميمون بن مهران مي‌گويد: «زاغي بزرگ‌بال به نزد ابوبكر رضی الله عنه آوردند؛ او، آن را وارونه كرد و گفت: «هيچ شكاري به دام نمي‌افتد و هيچ درختي بريده نمي‌شود، مگر به خاطر آن‌كه تسبيح و ياد خدا را بايد و شايد نكرده است.» از ابوبكر رضی الله عنه چنين نيز روايت شده است كه: «به خدا سوگند دوست داشتم، درختي مي‌بودم كه از ميوه‌ام مي‌خوردند و يا مرا قطع مي‌كردند (و بر من حساب و كتابي نبود.)» هم‌چنين فرموده است: «كاش مويي از تن مؤمن بودم.»( الزهد از امام احمد، باب زهد ابي‌بكر، ص108)

و صلی الله و سلم علی محمد و علی آله و اصحابه الی یوم الدین
     
  
مرد

 
mohan1978: ابوبکر در سفر پیامبر همراه ایشان بود اما این همراهی بدون برنامه ریزی و اتفاقی بود و البته ابوبکر معرفتی در حق پیامبر نداشت چون در همراهی ایشان ترسیده بود و پیامبر خطاب به او فرمود لا تحزن و گفت نگران نباش
ببین موهان جان !
من خودم هم از شیعیان سر سخت و دو آتیشه بودم اما یکی دو سال به سایتها و چت رومهای زیادی سر زدم از هر دو مذهب شیعه و سنیش ، همه این سوالاتی که شما میاری من هم داشتم ولی با یکم تفکر میشه به جواب همه سوالات رسید
شما میگی ابوبکر معرفتش رو نداشت و ترسید ، شما اون آیه غار رو بخون و بگو کدوم کلمه معنی ترس رو میده آیا کلمه ترس در اون آیه وجود داره؟ یا اینطور به ما یاد دادن و گفتن ترسید ما هم بدون تحقیق و مراجعه به قرآن در بست قبول کردیم!در اون آیه کلمه حزن آومده که در عربی اصلا ترس معنی نمیده مگه اینکه یه فارسی زبون این معنی رو براش بسازه حزن در عربی یعنی اندوه و غم مگه اینکه این معنی رو با ترس هم ردیف بدونیم که قطعا اینطور نیست و سخت در اشتباهیم
دوم اینکه گیریم که ابوبکر واقعا ترسیده ، آیا ترس اون یعنی کفرش یا نفاقش ؟ اگه اینطوره پس پیامبران بزرگی مثل ابراهیم و موسی و لوط هم منافق هستند چون به نص صریح قرآن ترسیدن و در اون آیان خداوند دقیقا کلمه خوف رو بکار برده و حتی حزن رو هم استفاده نکرده . mohan1978: پیامبر خطاب به او فرمود لا تحزن و گفت نگران نباش
خوب شما دنباله آیه رو هم معنی میکردی دنبالش اینه که : غم محور و اندوهگین مباش که خدا با ماست.
پس اونجا اگه خداوند با پیامبر بوده با ابوبکر هم بوده و هر دو رو در پناه خودش گرفته
     
  
مرد

 
apadanakamali: دوم اینکه گیریم که ابوبکر واقعا ترسیده ، آیا ترس اون یعنی کفرش یا نفاقش ؟ اگه اینطوره پس پیامبران بزرگی مثل ابراهیم و موسی و لوط هم منافق هستند چون به نص صریح قرآن ترسیدن و در اون آیان خداوند دقیقا کلمه خوف رو بکار برده و حتی حزن رو هم استفاده نکرده .
دوست من من هم به شیعه و کلا به دین اسلام اینقدر اشکال دارم و کلا دوست ندارم اصلا بحثی بین اونها باشه راستش من میگم موسی به دین خود و عیسی به دین خود

خواهش میکنم برو به اوایل تاپیک ببین چه کسی و چه کسانی شروع کردن به مسخره کردن و زیر سوال بردن اعتقادات شیعه

من در مقابل اونها وایستادم

من میگم عمر بد .....این چه اسیبی به اهل سنت میرسونه

سنی میگه علی ع امام نیست ....این چه اسیبی به شیعه میزنه

اما وقتی برخی افراد میان و اعتقادات اون دسته دیگه رو مسخره میکنن و زیر سوال میبرن دیگه نمیشه سکوت کرد

وقتی میان و میگن شیعه بت پرسته ....کافره و ........واقعا انتظار دارید ماهم بگیم خوب میگید


اما در پاسخ به اینکه ابوبکر یار غار بوده و یا نه و چه جوری بوده

اشکال اینه که اهل سنت میخوان از این یار غار بودن سندی برای مشروعیت خلافت ابوبکر بتراشن

ابوبکر در غار بوده اما اتفاقی همراه پیامبر بوده و نه با اعتقاد راسخ

شما حزن و ناراحتی و دلداری پیامبر به ابوبکر رو بگذار در کنار شجاعت و صلابت علی در خوابیدن در جای پیامبر در حالیکه امکانکشته شدن علی در رختخواب پیامبر بسیار بسیار زطیاد بود اما علی ع با صلابت و بدون حزن و ترس خوابید

به نظرت کدوم این دوتا به پیامبر اعتقاد قوی تری داشتن و جونشون رو برای پیامبر در کف اخلاص داشتن

به نظرت ابوبکر چرا در غار محزون بوده و این ناشی از بی اعتمادی به خدا و رسول خدا نمیشه

ضمنا من میتونم برات چندین دلیل بیارم که حزن فقط معنی ناراحتی نداره و این رو معانی برخی احادیث اثبات میکنه که حزن مربوط به ناراحتی از گرفتار شدن و گیر افتادن بوده

ما مشکلمون اینه که اهل سنت میخوان فظیلت سازی کنن اگر نه ابوبکر تو غار بوده ادم بدی هم نبوده تا اون موقع که غصبب خلافت کرده

من و خیلی از شیعیان به دستور شرع فحش نمیدیم حتی به خلفا و فقط نقل قول تاریخ میکنیم اونهم از زبان مهمترین کتابهای اهل سنت
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
صفحه  صفحه 19 از 57:  « پیشین  1  ...  18  19  20  ...  56  57  پسین » 
مذهب
مذهب

End Of Sunni And Shia Dispute | پایان دعوای سنی و شیعه

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA