انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
مذهب
  
صفحه  صفحه 31 از 57:  « پیشین  1  ...  30  31  32  ...  56  57  پسین »

End Of Sunni And Shia Dispute | پایان دعوای سنی و شیعه


مرد

 
ametis: دیدگاه مختلف میشه چند جور تعبیر کرد اما مهم اینه که اولی الامر کی هستند که هم ردیف خدا و پیامبرند
پاسخ سوال رو ندادی و باز طفره رفتی!
ametis: rostam91: خوب در مواردی که با اولی الامر دچار اختلاف شدیم بریم سراغ پیامبر و خدا یا این اختلاف بین خود مردمه نه اولی الامر؟
ametis: چه کسی میتونه معین کنه که رفتار اونها مطابق شرع و سنت پیامبره
قرآن و سنت میتونه معین کنه ، همین دو تا بود که مرد عرب در زمان بیعت با عمر به اون گفت اگه از راه پیامبر و کتاب خدا کج بشی با همین عصای دستم تو را راست میکنم!
ametis: ایه تطهیر به علت حدیث کسا و اینکه پیامبر مخصوصا گفتند فقط این افراد اهل بیت من هستند دقیقا متناظر به پنج تن هستند حتی خدیجه هم نیست چه رسد به عایشه که مورد طعن رسول خدا هم بوده
چون آیه شامل حال فرزندان علی و خود علی و فاطمه نمیشد با این حدیث اونها رو هم در شمار اهل بیت آورد ametis: حتی خدیجه هم نیست چه رسد به عایشه که مورد طعن رسول خدا هم بوده
این خیلی ساده هست ، اگه مادر تو اهل بیت پدرت و خانومت اهل بیت تو نیست زنان پیامبر هم اهل بیتش نبودن اگر هست اونها هم بودن ، جر و بحث نمی خواد
ametis: اینکه امامت از سوی خداست نه از سوی بندگان خدا و شورا ی دروغین و فرمایشی مانند سقیفه ......امامت در راستای پیامبری است ......امام ظالم و گنه کار نیست و .......
خودت هم با خودت درگیری ، اول فرق امامت و خلافت رو معین کن !
اگر علی امامه و از سوی خدا پس کسی نمیتونه اونو غصب کنه و همچنان امام بوده و ابوبکر و دیگران هرگز ادعای امامت مورد نظر شما رو نداشتن ، خلافت ربطی به اون امامت مورد نظر شما نداره و مردمیه و خداوند تعیین نمیکنه بسته به اقبال مردم هر کس رو که بهتر بدونن بعنوان خلیفه و حاکم خودشون تعیین میکنن که در اون زمان مردم ابوبکر رو بر علی ترجیح دادن
ametis: بله ما از مرجع اطاعت تام و کامل نمیکنیم در امور دینی به او مراجعه میکنیم و هرگاه بدانیم حکمی اشتباه داده اون رو تغییر میدیم
آفرین این همون معنی آیه هست و مرجع شما اولی الامر در زمان حاضر
ametis: در حالیکه در قبال دستور امام مطلقا فرمانبرداریم حتی اگر بگه کاری عجیب بکنیم البنه وقتی یقین کردیم او امام و از جانب خداست
حالا تو این دوره چطور یقین میکنی و الآن که هنوز نیومده چجوری دستوراتش رو به شما میده ametis: به چه دلیل حالا میگی فرق دارن معنی نمیده اگر بگه اطیعو الله واطیعو الرسول و اطیعو ائلی المر منکم

نه با هارمونی قران میخونه ضمنا خدا چون از جنس اون دوتا دیگه نیست واسه همین فرق گذاشته برای خدا یک اطیعوا آورده و برای رسول و اولی الامر که هر دوتا انسان هستند یکدونه
اولا شمائی که عربی حداقلی رو بلد نیستی نمی خواد از هارموووونی قرآن بگی!
در ثانی میشد یه بار اطیعوا رو برای همه بکار ببره و بگه: اطیعوا الله و الرسول و اولی المر منکم.....
این زیاده نویسی اطیعوا در اینجا برای چیه
سوما اینکه خداوند از جنس اونها نیست برای همین فرقه و جدا کرده هم اشتباهی هست که بواسطه عدم آشنائی شما با قرآن بیان کردی

«آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ» پیامبر اسلام به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده ایمان آورده، و مؤمنان نیز به خدا و فرشتگان او و کتابها و رسولانش همگى ایمان دارند. (بقره- 285).
اگه حرف شما درست باشه پس در آیه بالا خداوند از جنس هیچکدوم اونها نیست و باید برای هر کدوم کلمه " آمن "بیاد
و بشه "آمن بالله و آمن الملائکه و کتبه و الرسله"
وقتی از قواعد عربی آگاهی نداری وارد قواعد نشو!
     
  
مرد

 
rostam91: قرآن و سنت میتونه معین کنه ، همین دو تا بود که مرد عرب در زمان بیعت با عمر به اون گفت اگه از راه پیامبر و کتاب خدا کج بشی با همین عصای دستم تو را راست میکنم!
همبن جهل عرب است که هر کاری رو با شمشیر و چوب و عصا میخواهد انجام بده

rostam91: پاسخ سوال رو ندادی و باز طفره رفتی!

واضح تر از این که خود ایه نوشته از خدا و پیامبر و اولی الامر اطاعت کنید و اگر اختلافی افتاد به خدا ارجاع دهید

دوتا مفهوم داره اول اینکه از دا و یامبر و ولی امر کهخ همون علی ع و اولددش هستن اطاعت کنید و اگر بین شما مشکلی پیش آمد به قران و سنت مراجعه گکنید یعنی الگر مثل ایشه قصد خروج بر علی رو داشتید ببینید زضای خدا و دستور پیامبر و سنت در چیست و یقینا حق با علی است چون پیامبر علی وحق رو بر مدار یکدیگر معرفی کرده

rostam91: چون آیه شامل حال فرزندان علی و خود علی و فاطمه نمیشد با این حدیث اونها رو هم در شمار اهل بیت آورد

اگه اینجوری بود پیامبر میفرمود خدایا اینها هم از اهل بیت من هستند اما فرمود خدایا شاهد باش که تنها اینان اهل بیت من هستند گوشت انان از گوشت من و خون انان از خون من است

ایا زنان پیامبر از گوشت و خون ایشان بودند
پدرم دو طرف عبا را گرفت و با دست راست به آسمان اشاره کرد و عرضه داشت:« پروردگارا! اینها اهل بیت و نزدیکان من هستند؛ گوشت آنها گوشت من و خون آنها خون من است. هر که آنها را بیازارد، مرا آزرده است. با آن کس که با اینها جنگ کند، در جنگم و با آن کس که با اینها مدارا کند، مدارا می‏کنم. دشمنانشان را دشمن دارم و دوستانشان را دوست دارم. اینها از منند و من از اینهایم. پروردگارا! صلوات و برکات و رحمت و آمرزش و رضایت خود را بر من و بر اینها فرو فرست و آنها را از هر گونه رجس و پلیدی پاک و مطهر گردان.»


چه کسانی با حسن و حسین و علی ع جنگیدند ؟؟؟؟غیر از معاویه و یزید و عایشه

پس اینها با پیامبر در واقع جنگکیدند و بر ایسان خروج کردند

چه کسانی زهرا را آزار دادند چنان که حضرت تا پایان عمر از انها رنجیده بود و با انان سخن نگفت و ایشان را نبخشید ؟؟؟ غیر از عمر و ابوبکر

پس انها هم پیامبر را ازار داده اند و در واقع دشمنان پیامبر هستند

rostam91: این خیلی ساده هست ، اگه مادر تو اهل بیت پدرت و خانومت اهل بیت تو نیست زنان پیامبر هم اهل بیتش نبودن اگر هست اونها هم بودن ، جر و بحث نمی خواد
همونگونه که خیلی از احکام خدا در مورد پیامبر تفات داشت حکم اهل بیت ایشان هم تفاوت داشت

در اسلام گرفتن ۴ زن بیشتر برای مرد حرامه اما برای پیامبر نبود و .....

اهل بیت پیامبر دوگروه بودند یکی زنان پیامبر که بواسطه نسبت شرعی اهل بیت او بودند و فرزندان ایشان و

دیگری خانواده زهرا بصورت مشخص که از ان به عترتی هم تعبیر شده و از گوشت و خون پیامبر بودند

دقت کنید همواره این تفاوت مشخص بوده مثلا در مباهله پیامبر هیچ یک از زنانش رو نبرد

در حدیث کسا هم هیچ یک از زنان پیامبر نبودن و یکی شون هم که تقاضا کرد بره زیر کسا تقاضاش از سوی پیامبر رد شد

و بسیار ی از جاها که البته این رفتارها حسادت خیلی ها رو بر میانگیخت که پیامبر اونها رو ادم حساب نمیکرد

دیدی بچه از حسادت حاضره کار خلاف بکنه تا مورد توجه قرار بگیره ....

rostam91: خودت هم با خودت درگیری ، اول فرق امامت و خلافت رو معین کن !

برای خودتون یک چیزی میگید ...بارها توضیح داده شده

امامت منصبی الهی است که از سوی خدا به بنده اش اعطا میشود و مختص اوست

خلافت منصبی است زمینی که از طرق مختلف ممکن است به کسی واگذار شود و دایم نیست و وابسته به اقبال مردم و شرایط است

مشکل اینه که پیامبر برای علی به عنوان خلیفه هم بیعت گرفتن اما مردم زیر بیعت خودشون زدند

rostam91: اگر علی امامه و از سوی خدا پس کسی نمیتونه اونو غصب کنه و همچنان امام بوده و ابوبکر و دیگران هرگز ادعای امامت مورد نظر شما رو نداشتن
نمیتوانند چون شرایط رو ندارن و با خدا در ارتباط نیستن و علم لدنی و علم غیب و سایر قدرتها رو ندارن

rostam91: خلافت ربطی به اون امامت مورد نظر شما نداره و مردمیه و خداوند تعیین نمیکنه بسته به اقبال مردم هر کس رو که بهتر بدونن بعنوان خلیفه و حاکم خودشون تعیین میکنن که در اون زمان مردم ابوبکر رو بر علی ترجیح دادن
خلافت از چند طریق اعطا میشه

۱- خداوند ...انی جاعلک فی الارض خلیفه
۲- پیامبر ....
۳- خلیفه قبلی ...مثل توارث یا سفارش و وصیت
۴- انتخاب مردم
۵- بزور و با قدرت نظامی

ولی در هر حال نیازه اون به اقبال مردم

در مورد علی ع ایشون منصوب خدا و پیامبر بود و از مردم برای ایشون بیعت اخذ شد اما عمر و ابوبکر این بیعت رو شکستند و با تطمیع مردم اونها رو هم ترغیب کردند و ترسوندن و غصب کردن

rostam91: آفرین این همون معنی آیه هست و مرجع شما اولی الامر در زمان حاضر

ولایت درجات مختلف داره از ولایت کارفرما بر کارگر و پدر بر پسر شروع و تا ولایت خدا بر بنده ادامه داره و اولی الامر مقوله در این بینه که اصلا با مرجع فرق داره

حتی ولی فقیه هم اولی الامر نیست ...گرچه مجعول هم هست

rostam91: حالا تو این دوره چطور یقین میکنی و الآن که هنوز نیومده چجوری دستوراتش رو به شما میده

همونجور که دستور نماز و روزه و زکات بهمون رسیده از طریفق روایات مورد اعتماد

البته حضور امام متفاوته و ولایت او با حضورش کامل میشه

rostam91: در ثانی میشد یه بار اطیعوا رو برای همه بکار ببره و بگه: اطیعوا الله و الرسول و اولی المر منکم.....
جنس خدا با بنده ها و صفاتشون با هم فرق داره برای همین برای خدا جدا و برای دوتای بعدی که بنده هستن با هم اومده

rostam91: سوما اینکه خداوند از جنس اونها نیست برای همین فرقه و جدا کرده هم اشتباهی هست که بواسطه عدم آشنائی شما با قرآن بیان کردی
از شما بعیده

نوع اطاعت از خدا متفاوت است از اصاعت از بنده خدا برای همین جدا اومده و در جاهای دیگه چون اون صفت که متفاوت نبوده بات هم اومده
در ایه مثال شمات چون حرف و مسیر خدا و ملائکه و کتاب و پیامبر یکی است و تفاوت نداره یکجا اومده

rostam91: اگه حرف شما درست باشه پس در آیه بالا خداوند از جنس هیچکدوم اونها نیست و باید برای هر کدوم کلمه " آمن "بیاد

ربطی به اشنایی با عربی نداره یک چیز منطققی است

جنس خدا یا بنده فرق داره متناظر به جنس اطاعت از خدا یا بنده خداست

مثلا اگر خدا مقرر کنه یک نفر زن مردی بشه اون امر واجبه اما اگکر پیامبر از کسی خهواستگاری کنه اون نفر میتونه بگه نه

اما در مسئله ایمان به راه خدا و کتاب همه اونها یک چیز رو بدون کم و کاست میگن و فرقی بین راه خدا و پیامبر و کتاب نیست
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
مرد

 
ametis: همبن جهل عرب است که هر کاری رو با شمشیر و چوب و عصا میخواهد انجام بده
این عین دموکراسی بود که یه مسلمان عامی و ساده با خلیفه اش بتونه اینگونه سخن بگه ametis: اول اینکه از دا و یامبر و ولی امر کهخ همون علی ع و اولددش هستن اطاعت کنید و اگر بین شما مشکلی پیش آمد به قران و سنت مراجعه گکنید
چرا نباید وقتی مشکلی بین مردم پیش اومد به اولی الامر مراجعه کرد و باید به خدا و پیامبر مراجعه کرددر حالی که اولی الامر هست مگه اولی الامر ممکنه جز حکم خدا و پیامبر حکم کنه؟ ametis: اما فرمود خدایا شاهد باش که تنها اینان اهل بیت من هستند گوشت انان از گوشت من و خون انان از خون من است
کجای روایت اومده که گفته"تنها" که شما اینطوری معنی کردی؟ ametis: پروردگارا! صلوات و برکات و رحمت و آمرزش و رضایت خود را بر من و بر اینها فرو فرست و آنها را از هر گونه رجس و پلیدی پاک و مطهر گردان.»
ببین اینجا هم داره دعا میکنه برای اهل بیت که اونها هم شامل اون آیه باشن ametis: همونگونه که خیلی از احکام خدا در مورد پیامبر تفات داشت حکم اهل بیت ایشان هم تفاوت داشت
!!!!!!!!!! ametis: اهل بیت پیامبر دوگروه بودند یکی زنان پیامبر که بواسطه نسبت شرعی اهل بیت او بودند و فرزندان ایشان و

دیگری خانواده زهرا بصورت مشخص که از ان به عترتی هم تعبیر شده و از گوشت و خون پیامبر بودند
تفاسیر معظم اله موهان ! وقتی از خودت حرف میزنی معرکه میشی ametis: در حدیث کسا هم هیچ یک از زنان پیامبر نبودن و یکی شون هم که تقاضا کرد بره زیر کسا تقاضاش از سوی پیامبر رد شد
رد شد چون دلیلی نداشت باشه و علی با اون نامحرم و کسای پیامبر هم چادر عشایر که نبوده همه رزیرش جا بشن، پیامبر هم به اون زن فرمود تو بر خیری یعنی تو که مشخصه ametis: - خداوند ...انی جاعلک فی الارض خلیفه
چون توش کلمه خلیفه هست یعنی جانشین؟
اینجا جانشینی خدا بر روی زمینه ما در مورد جانشینی بنده خدا بر بنده خدا حرف می زنیم ametis: در مورد علی ع ایشون منصوب خدا و پیامبر بود و از مردم برای ایشون بیعت اخذ شد اما عمر و ابوبکر این بیعت رو شکستند و با تطمیع مردم اونها رو هم ترغیب کردند و ترسوندن و غصب کردن
به مردم چی دادن پول ، طلا ، زمین ،چی داده شد که مردم تطمیع شدند و جالبه که تونستن اون همه مردم رو در یکی دو روز تطمیع کنن!
جالبه که پیامبر با چه مردمی میرفته جنگ میکرده و پیروز میشده ، یعنی پیامبر رو نعوذبالله باید ضعیف ترین پیامبر خدا دونست که تو ۲۳ سال پیامبری حتی ۱۰ نفر هم نتونست در پایان عمر هدایت کنه که بر ایمانشون بمونن و تطمیع نشن! ametis: ولایت درجات مختلف داره از ولایت کارفرما بر کارگر و پدر بر پسر شروع و تا ولایت خدا بر بنده ادامه داره و اولی الامر مقوله در این بینه که اصلا با مرجع فرق داره
الآن ارتباط تو چرا با این اولی المر منصوب خدا قطع هست و چطوری حرفت رو به اولی الامر میزنی؟رابط شیعیان با این امام زمان که نماینده خداست و واسطه مستقیم بین خدا و بنده هست کیه؟ یا الآن کاربردی نداره و خوابوندن در آب نمک برای وقتی که موعد قصاص عمر رسید! ametis: ربطی به اشنایی با عربی نداره یک چیز منطققی است

جنس خدا یا بنده فرق داره متناظر به جنس اطاعت از خدا یا بنده خداست
جواب مثال منو ندادی و از زیرش در رفتی!!!!!
     
  
مرد

 
rostam91: این عین دموکراسی بود که یه مسلمان عامی و ساده با خلیفه اش بتونه اینگونه سخن بگه

دموکراسی به تهدید چوب و عصا و شمشیر

rostam91: چرا نباید وقتی مشکلی بین مردم پیش اومد به اولی الامر مراجعه کرد و باید به خدا و پیامبر مراجعه کرددر حالی که اولی الامر هست مگه اولی الامر ممکنه جز حکم خدا و پیامبر حکم کنه؟
خیر ممکن نیست منتها این مردم هستن که نمیفهمن مثل معویه و حتی عمر که بیعت کرد و بعد شکست یا اینو به عایشه بگو که بر اولی الامر خودش شمشیر کشید

rostam91: کجای روایت اومده که گفته"تنها" که شما اینطوری معنی کردی؟

دقیقا این کلمه که لحمک من لحمی و دمک من دمی

در بین اهل بیت پیامبر کی ها هستند که خون و گوشتشان با پیامبر یکی باشد

rostam91: تفاسیر معظم اله موهان ! وقتی از خودت حرف میزنی معرکه میشی

شما چرا پیامبر اهل بیت خود رو باه این الفاطظ معرفی کرد خونشان خون من و گوشتشان گوشت من است و .....

کدوم زنه پیامبر از خون او بوده

rostam91: رد شد چون دلیلی نداشت باشه و علی با اون نامحرم و کسای پیامبر هم چادر عشایر که نبوده همه رزیرش جا بشن، پیامبر هم به اون زن فرمود تو بر خیری یعنی تو که مشخصه
عجب تفسیری ...میتونست بگه تو هم چون اینان هستی نه اینکه با بیان خون و گوشت بین همه زنانش با این ۴ نفر فرق بزاره

rostam91: یعنی پیامبر رو نعوذبالله باید ضعیف ترین پیامبر خدا دونست که تو ۲۳ سال پیامبری حتی ۱۰ نفر هم نتونست در پایان عمر هدایت کنه که بر ایمانشون بمونن و تطمیع نشن!
دلیل ضعف پیامبر نیست بلکه مردم خائن هستند همه چیز در سقیفه بود از تطمیع به ثروت تا مقام و تهدیبد به زور

بزرگان مردم هم میدونستند اگر علی بیاد اونها با غلامانشون برا علی فرق ندارن واسه همین به عمر کمک کردن

rostam91: الآن ارتباط تو چرا با این اولی المر منصوب خدا قطع هست و چطوری حرفت رو به اولی الامر میزنی؟رابط شیعیان با این امام زمان که نماینده خداست و واسطه مستقیم بین خدا و بنده هست کیه؟ یا الآن کاربردی نداره و خوابوندن در آب نمک برای وقتی که موعد قصاص عمر رسید!
بین بسیاری از پیامبران هم زمین خالی از حجت خدا میشده به ظاهر ...امام بواسطه همین عهد شکنی ها و دروغها غایب هستد

rostam91: جواب مثال منو ندادی و از زیرش در رفتی!!!!!
توضیح دادم نوع اطاعت از خدا فرق داره یا نوع اطاعت از بنده خدا برا همین فرق ذو بار گفته

اما در مرد بعدی صفت مربوط به ذات خدا نیست که فرق =داشته باشه و منظور طریق خداست که در وتقع طریق ملائکه و پیامبر و کتاب هم همون طریقه خداست
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
مرد

 
صحابه گرامی رسول الله:یاران پیامبر که معاندان آنها را مرتد می دانند که بودند،می خواهیم زندگی نامه یاران پیامبر رو بخونیم چون به خیلی از مردم گفته نشده اونها چه فداکاریهائی کردند ابوعبیدة بن الجراح؛ امین این امت

«هر امتی امینی دارد و امین امت من ابوعبیده بن جراح است» (۱)
ابوعبیده چه کسی است؟
ابوعبیده بن جراح امین امت اسلام است، و این لقب را پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بر او گذاشت، نسب او در فهربن مالک به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) می رسد نامش ابوعبیده بن جراح بن عامر بن عبدالله بن الجراح ... بن فهر بن مالک است.

مادرش: امیمه دختر غنم بن جابر بن عبدالعزی است.

کنیه اش ابو عبیده و پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) او را امین این امت لقب داد. ابوعبیده یکی از افرادی است که خیلی زود و قبل از دیگران در ابتداء اسلام را پذیرفت، او یکی از ده نفری است که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به آنها مژده بهشت داده بود، احادیثی از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) روایت کرده است و در جنگهای زیادی همراه پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) بوده است. (۲)

ابوعبیده لاغر اندام و دارای ریشی نازک و کم مو و چهره ای کم گوشت بود. قامتی دراز داشت و از بس که قدش دراز بود گویا پشتش کج بود، در جنگ احد، وقتی با دندان تیری را که به صورت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) فرو رفته بود محکم کشید که به پشت سر افتاد و هنگامی که بلند شد، دید که از دهانش خون می ریزد و دندانهایش شکسته است.

اسلام آوردن ابو عبیده

ابو عبیده(رضی الله عنه) زمزمه مردم را در مورد دعوت محمد شنید و دانست که نزدیکترین فرد به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) ابوبکر است و تمام کار های پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به دست اوست؛ بنابراین به خانه ابوبکر(رضی الله عنه) رفت و از نزدیک اسلام را شناخت، دیدار ابوبکر و ابوعبیده پایان گرفت و با هم قرار گذاشتند که روز بعد با پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) دیدار کنند.

پیامبر به تازگی در خانه ارقم بن ابی ارقم اقامت گزیده بود، در روز بعد در وقت مقرر، ابوعبیده به قصد دیدار پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) حرکت کرد، در راه افرادی را دید که آنها هم قصد زیارت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) را داشتند. آنها عثمان بن معظون، عبیده بن حرث بن مطلب و عبدالرحمن بن عوف و ابوسلمه بن عبدالاسد (۳) (رضی الله عنه) بودند. همه با هم نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) آمدند و اسلام را پذیرفتند پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) از آنها به عنوان اولین شاگردان مکتب خود و افراد پیشرو در ایمان و اسلام به گرمی استقبال نمود.

خبر مسلمان شدن ابوعبیده به خانواده اش رسید، بعضی از خویشاوندان او پدرش را طعنه می زدند که پسرت ابوعبیده مسلمان شده است و با تو مخالفت کرده و از دین محمد که مخالف دین پدران و نیا کانت می باشد پیروی کرده است.

همچنان طعنه زدند تا اینکه پدر ابوعبیده به شدت خشمگین شد. شمشیر ش را به دست گرفت و فریاد زد: من فرزندم عامر(ابوعبیده) را با این شمشیر می کشم. اما ابوعبیده از اسلام دست بر نداشت تا اینکه جایگاه مهمی میان مسلمانان اول که بهشت مژده داده شده بودند، کسب کرد.

هجرت و جهاد

ابوعبیده (رضی الله عنه) هجرت کرد و افتخار هجرت به حبشه را با مسلمانان به دست آورد او سختی و خستگی فراوان در مسیر هجرت را تحمل نمود و در حبشه ماند تا اینکه پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به مدینه هجرت نمود، آن وقت ابوعبیده از حبشه به مدینه هجرت کرد و به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) پیوست.

در جنگ بدر، امین امت قهرمانی بزرگ و اسب سواری دلیر و پیشرو بود و شرف افتخار آمرزش اهل بدر که خداوند گناهان گذشته و آینده آنها را بخشید، نصیب ابوعبیده نیز گردید.

در جنگ احد، ابوعبیده مجاهدی بود که از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) دفاع می کرد و دندانهایش در این روز شکسته شد، ابوعبیده از کسانی بود که در برابر تجاوز و سوء قصد قریش به جان پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) سینه سپر نمودند.

بعد از اینکه در جنگ احد، دندانهای پیشینش شکسته شده بود، عمر(رضی الله عنه) می گفت: مردی که دندانهای پیشینش از ته شکسته باشد زیباتر و خوش قیافه تر از ابوعبیده ندیده ام.

در جنگ ذات السلاسل، وقتی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) خبر شد که گروه بزرگی از قبیله قضاعه جمع شده و قصد حمله به مدینه را دارند پرچم را به دست عمرو بن عاص داد و او را برای سرکوب دشمن فرستاد، عمرو بن عاص چون به آنجا رفت و متوجه گردید که دشمن بیشتر از آن است که آنها فکر می کردند از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) درخواست کمک نمود، پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) دویست نفر از مهاجرین و انصار را که ابوبکر و عمر(رضی الله عنه) نیز در میان آنها بودند به فرماندهی ابوعبیده(رضی الله عنه) برای .کمک به عمرو بن عاص فرستاد.

ابوعبیده چون به آنجا رسید به عمرو بن عاص گفت: پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به من توصیه نموده که در کنار شما باشم و با یکدیگر اختلاف نکنیم. سوگند به خدا! اگر تو با من مخالفت کنی باز هم من از تو اطاعت خواهم کرد. همه راویان این سریه اتفاق نظر دارند که ابوعبیده خوش اخلاق و نرم خو بود، و مانند سایرین همه به عمرو بن عاص اقتدا می کرد. زیرا عمرو در آن روز امیر مسلمین بود.

امین امت

گروه مسیحیان نجران در مسجد پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) همراه با علمای یهود حاضر شدند آنها نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) با همدیگر اختلاف کردند علمای یهود گفتند: ابراهیم یهودی بوده است و مسیحیان گفتند ابراهیم مسیحی بوده است در اینجا خداوند این آیه را نازل کرد:

{یا اهل الکتاب لم تحاجون فی ابراهیم} تا { ما کان ابراهیم یهودیاً و لا نصرانیاَ و لکن حنیفاً مسلماً و ما کان من المشرکین} (۴)

«ای اهل کتاب چرا درباره ابراهیم مجادله می کنید- ابراهیم نه یهودی، نه نصرانی و نه مشرک بود بلکه مسلمانی راستین و بدور از هر گونه کجی ها بود.»

پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) همچنان با مسیحیان نجران گفتگو کرد تا اینکه آنها را قانع نمود، سپس آنها از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) خواستند که کسی را پیش آنها بفرستد تا دین و احکام اسلام و قرآن را به آنها بیاموزد، پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) دستش را روی شانه ابوعبیده بن جراح گذاشت و به آنها گفت:

«همراه شما مرد امینی را می فرستم، امین واقعی، امین به حق» و امین امت به همراه آنها رفت تا به آنها دین جدید و قرآن را بیاموزد، پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به ابوعبیده گفت:

«با آنها برو و به آنها دین را بیاموز و در صورت بروز اختلاف در میانشان قضاوت کن» اینچنین پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به امانت داری ابوعبیده گواهی داد، امانتداری تنها منحصر به ابوعبیده نیست بلکه او امین تمام امت محمدی می باشد.

روز سقیفه

بعد از رحلت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) ، وقتی مردم در سقیفه بنی ساعده برای انتخاب جانشینی برای پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) جمع شدند، ابوعبیده نیز در آنجا بود. او مسلمانان را به وحدت و همدلی فرا خواند. اما هنگامی که مردم با هم اختلاف کردند ابوعبیده در میان انصار ایستاد و به سخنرانی پرداخت و گفت: «ای گروه انصار شما اولین کسانی بودید که پیامبر را کمک و پشتیبانی نمودید مبادا اولین کسانی باشید که بعد از او تغییر کرده و ایجاد اختلاف نمائید.»

این سخنان ابوعبیده آرامش مردم را باز گرداند و دلهای انصار تسکین یافت و کار با بیعت تمام مسلمین و انصار و مهاجر با ابوبکر صدیق(رضی الله عنه) خاتمه یافت و همه او را به عنوان جانشین پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) پذیرفتند. ابوعبیده در مورد بیعت، با علی سخن گفت علی به ابوعبیده گفت: «از من چیزی نمی بینی جز آنچه تو را خوشحال کند و ابوبکر نیز از ما چیزی نمی یابد جز آنچه او را خشنود خواهد ساخت.»

این چنین امین امت در گفتارش امین بود، در مواضع خود صادق و مسلمین را به دوستی و همدلی فرا می خواند. دارای ایمان قوی و زبانی صادق بود، خداوند از او راضی بود و او را خشنود کند.

جنگ یرموک

در جنگ یرموک، ابوعبیده فرمانده لشکر و یکی از قهرمانان مسلمین بود. ابوبکر(رضی الله عنه) خالد بن ولید را برای کمک ابوعبیده به شام فرستاد و در نامه ای خطاب به ابوعبیده گفت: «خالد بن ولید را برای کمک تو و عقب راندن لشکریان رم فرستاده ام و من او را امیر تمام لشکر نموده ام، تو از او اطاعت کن و با او در چیزی مخالفت نکن»

در حالی که معرکه یرموک جریان داشت ابوبکر(رضی الله عنه) وفات کرد و خلافت به عمر بن خطاب(رضی الله عنه) رسید، عمر(رضی الله عنه) ، خالد (رضی الله عنه) را از فرماندهی عزل و ابوعبیده را فرمانده لشکر قرار داد. ابوعبیده هنوز به خالد نرسیده بود پیروزی توسط خالد بدست آمد و هنگامی که خبر عزل خالد(رضی الله عنه) به وی رسید گفت:

«خداوند بر ابوبکر(رضی الله عنه) رحم کند، من او را از همه مردم بیشتر دوست داشتم سپاس خدا را که بعد از ایشان امر خلافت را به عمر(رضی الله عنه) سپرد». خالد اضافه کرد: «خداوند به تو پاداش نیک بدهد، ای ابوعبیده! من سربازی از سربازانت هستم برای من فرق نمی کند که فرمانده لشکر باشم یا سربازی در لشکر».

درگذشت ابوعبیده

ابوعبیده بن جراح(رضی الله عنه) امین امت در سرزمین شام در گذشت. او در جایی بنام فحل نزدیک بیسان جان به جان آفرین تسلیم نمود.

رحمت خداوند بر او باد و خداوند قبر او را باغی از بهشت بگرداند.


--------------------------------------------------------------------------------

زیرنویس ها:

۱- بخاری ش ۳۷۴۴، در فضائل القرآن ۴۳۸۲و در مغازی و مسلم ۲۴۱۹

۲- سیر اعلام النبلاء ج ۱ ص ۷و۸

۳- السیرة الحلبیة ج۳ ص۱۹۸و۱۹۹و سیر اعلام النبلاء ج۱ ص۹۱

۴- سوره آل عمران آیه های ۶۷-۶۵
     
  
مرد

 
ametis: دلیل ضعف پیامبر نیست بلکه مردم خائن هستند همه چیز در سقیفه بود از تطمیع به ثروت تا مقام و تهدیبد به زور

بزرگان مردم هم میدونستند اگر علی بیاد اونها با غلامانشون برا علی فرق ندارن واسه همین به عمر کمک کردن
آدمی که مذهب رو بازچه قرار میده از قرآن هیچ نمی دونه
خداوند در قرآن امت محمد و یارانش رو بهترین امت در همه ادوار تاریخ دونسته ، اونوقت این مردم رو شما خائن میدونی میگم قبل از اینکه خداپرست باشی قبرپرست و بنده پرستی ، بهت بر می خوره میگی ما رو با بت پرستها مقایسه میکنی! ametis: شما چرا پیامبر اهل بیت خود رو باه این الفاطظ معرفی کرد خونشان خون من و گوشتشان گوشت من است و .....

کدوم زنه پیامبر از خون او بوده
بابا جان چون پیامبر دید آیه اومده که زنانش جزء اهل بیتش شدند خواست که دختر و فرزندانش و دامادش که پسر عمو و از خونش بود هم بواسطه اینکه فرزندی نداشت جزء اهل بیتش باشن، دختر هر فردی وقتی از خونه پدر رفت دیگه اهل بیت پدرش بحساب نمیاد و اهل بیت شوهرشه برای همین فاطمه عرفا و شرعا نمیتونست اهل بیت پیامبر باشه برای همین پیامبر دعا کرد که اینها هم از اهل بیتش باشن و خداوند هم پذیرفت. ametis: بین بسیاری از پیامبران هم زمین خالی از حجت خدا میشده به ظاهر ...امام بواسطه همین عهد شکنی ها و دروغها غایب هستد
بابا طفره نرو! شما میگی ائمه رابط مستقیم انسان با خدا هستند و مردم بوسیله اونها با خدا در ارتباط، الآن این امام و رابط چرا ارتباطش رو قطع کرده و تکلیف مردم زبون بسته چیه که نمیتونن سوالاتشون رو از خدا بپرسن و جواب خدا رو بشنون؟
چرا سوال رو میپیچونی؟ باز بگو پیامبران هم فاصله افتاد بینشون و زمین از حجت خالی ، چه ربطی به سوال داره آخه؟ ametis: توضیح دادم نوع اطاعت از خدا فرق داره یا نوع اطاعت از بنده خدا برا همین فرق ذو بار گفته

اما در مرد بعدی صفت مربوط به ذات خدا نیست که فرق =داشته باشه و منظور طریق خداست که در وتقع طریق ملائکه و پیامبر و کتاب هم همون طریقه خداست
دیگه نمیپرسم چون وقتی خودت نمیدونی چی نوشتی منم نمی تونم بفهمم!
     
  
مرد

 
صحابه گرامی رسول الله:یاران پیامبر که معاندان آنها را مرتد می دانند که بودند،می خواهیم زندگی نامه یاران پیامبر رو بخونیم چون به خیلی از مردم گفته نشده اونها چه فداکاریهائی کردند
سالم مولای ابوحذیفه؛ اولین مسلمان از سرزمین فارس

اولین شخصیتی که از اهل فارس شرف وافتخار ملاقات با رسول الله و ایمان به وی را کسب نمود سالم غلام ابوحذیفه می باشد که خود از سابقین اولین و اهل بدر و از دانشمندان صحابه واز مقربین به رسول الله صلی الله علیه وسلم محسوب می شدند.
امام ذهبی در سیرأعلام النبلاء می فرماید: ( أصله من اصطخر) و و اصطخر چنانچه یاقوت حموی در معجم البلدان ذکر می کند یکی از شهرهای فارس می باشد که بدست اصطخر بن طهمورث پادشاه فارس بنا شده است.

در مسیر زندگی:

سلام بن جبیر قرظی بسان هرسال دیگر با قافله تجاری اش از شام به یثرب آمده بود تا آنچه را بهمراه خویش آورده بود در مقابل یهود و اوس وخزرج عرضه نماید ، کالاهای سلام همه به فروش رسید اما در آن میان تنها غلامی باقی مانده بود که هم عرب و هم یهود از خریدن وی امتناع می کردند ، زیرا غلام نمی توانست بخوبی به زبان عربی سخن بگوید و آنگاه که لب به سخن می گشود الفاظ فارسی را در آن می آمیخت .

سلام می گفت: این غلام دارای ذکاوتی عالی و هنرمندی توانا واز سلاله خاندانی شرافتمند از اهل فارس می باشد، اما مردم به وی می خندیدن و به سخنانش توجه نمی کردند.

روزی ثبیتة بنت یعار اوسی از آنجا گذر کرد و غلام توجه وی را به خود جلب کرد و آنگاه که از اسم وی پرسید .سلام گفت :نام وی سالم می باشد . ثبیتة غلام را خرید و خوشحال به خانه بازگشت.

ثبیتة به غلام خویش اهمیت ویژه ای می داد و به بهترین وجه در تربیت او می کوشید.بسیاری از بزرگان اوس و خزرج در مدینه از ثبیتة خواستگاری کردند اما وی امتناع می نمود تا اینکه قافله ای از قبیله قریش به یثرب آمد که در آن میان ابوحذیفة بن عتبة بن ربیعة قرار داشت وچون ابوحذیفه از دیگران در مورد خوبی های ثبیتة شنید از وی خواستگاری نمود اما در ابتدا ثبیته به او پاسخ منفی داد اما دیری نگذشت که به منزلت وجایگاه ابوحذیفه در میان قریش پی برد و به وی پاسخ مثبت داد و به همسری او در آمد ، و ابو حذیفه همراه با همسرش وغلام وی راه مکه را در پیش گرفتند دیری نپائید که ثبیتة به قدردانی از همسرش غلام خویش را به وی هدیه نمود.

وقتی ابوحذیفه به مکه رسید چنانچه عادت داشت بلافاصله به نزد دوست صمیمی اش عثمان بن عفان رضی الله عنه رفت و آنگاه که به خدمت عثمان رسید ، عثمان فرصت را غنیمت شمرده و او را بسوی دین حق فراخواند و ابوحذیفه نیز اجابت نمود و پس از اسلام ابوحذیفه همسرش ثبیته و غلامش سالم نیز به رسول خدا صلی الله علیه وسلم ایمان آوردند.

فضائل سالم رضی الله عنه

امام بخاری رحمه الله در صحیحش از ابن عمر رضی الله عنهما روایت می کند: ( هنگامی که اولین دسته مهاجرین به قباء رسیدند قبل از آمدن رسول الله صلی الله علیه وسلم ، سالم غلام ابوحذیفه امامت نماز را بر عهده داشت زیرا از همه به قرآن آگاهتر بود.)

و نیز امام بخاری در صحیحش از عبدالله بن عمرو بن العاص رضی الله عنهما روایت می کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: ( قرآن را از چهار نفر فرا گیرید : عبدالله بن مسعود ، سالم ، معاذ ، ابی بن کعب. )

وهمچنین امام احمد رحمه الله در مسند از ام المؤمنین عائشه چنین روایت می کند: ( روزی در آمدن به خانه تأخیر نمودم وقتی به خانه بازآمدم رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود: چه چیزی تو را باز داشت؟ عرض کردم : در مسجد کسی را یافتم که قرآن را می خواند و در طول عمر خویش کسی را ندیدم که بدین زیبایی قرآن را تلاوت کند ؛ رسول خدا صلی الله علیه وسلم پس از شنیدن این سخن ردای خویش را جمع نمود و وارد مسجد شد و سالم غلام ابوحذیفه را دید که مشغول قرائت قرآن است سپس خطاب به وی فرمود: خدا را سپاس می گویم که در امت من شخصی چون تو را قرار داد.)

یاران رسول الله صلی الله علیه وسلم سالم را بسیار دوست می داشتند؛ سعید بن مسیب می گوید از عبدالله بن عمر رضی الله عنهما پرسیدم چرا اسم فرزندت را سالم گذاشتی ؟ فرمود : بخاطر محبتم نسبت به سالم مولای ابوحذیفه.

شهادت سالم رضی الله عنه

ایمان در وجود سالم ریشه دوانیده بود وی در پیکارهای بدر و احد وخندق و تمام نبردها در رکاب رسول الله صلی الله علیه و سلم با دشمنان جنگید تا اینکه رسول خدا صلی الله علیه وسلم از دنیا رحلت نمود وامور مسلمین به خلیفه اش ابوبکر صدیق واگذار شد.

دیری از خلافت صدیق رضی الله عنه نگذشته بود که توطئه مرتدین خبر از پیکاری سخت و جانفرسا را داد ، آری نبرد یمامه.

مسلمانان برای نبرد با مرتدین خارج شدند وسالم نیز همراه برادر ایمانی اش ابوحذیفه نیز مسیر جهاد را در پیش گرفتند؛ قبل از معرکه دو برادر ایمانی همدیگر را در آغوش گرفته و با یکدیگر پیمان شهادت بستند .

بهنگام نبرد ابوحذیفه فریاد بر می آورد: ای اهل قرآن اعمال خویش را با قرآن زینت بخشید .

و شمشیرش چون باد تندی بر فرق سپاه مسیلمه کذاب فرود می آمد.

و سالم نیز چنین ندا می زد: چه بد حامل قرآنی هستم اگر دشمنان خدا از قسمت من به سپاه مسلمین حمله ور شوند و با شمشیر خویش در میان مرتدین می گشت و شجاعانه آنها را از پای در می آورد تا اینکه شمشیری از شمشیرهای مرتدین دست راست وی را که پرچم مهاجرین را بدست گرفته بود ( پس از شهادت زید بن خطاب رضی الله عنه ) قطع نمود ؛ با دست چپ پرچم را بدست گرفت در حالیکه این آیه را تلاوت می نمود:

(وَکَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَکَانُوا وَاللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ) [آل عمران: 146]

پس از نبرد آنگاه که مسلمین شهدای خویش را می جستند سالم را در حالی یافتند که آخرین رمقهای خویش را می گذراند؛ وقتی مسلمانان به نزد وی رسیدند از آنها پرسید: ابوحذیفه چه کار کرد؟ گفتند: شهید شد. سالم فرمود: مرا در کنار وی بخوابانید ؛ عرض کردند : او اکنون در کنار توست ودر همین مکان شهید شد.

آنگاه سالم آخرین لبخند خویش را بر زبان جاری ساخت.

و بدانچه با دوست و برادرش می طلبیدند دست یافتند.

با هم مسلمان شدند - با هم زندگی کردند - و با هم شهید شدند.

رضی الله عنهما و أرضاهما


--------------------------------------------------------------------------------

مصادر و مراجع:

۱- صحیح بخاری

۲- مسند امام احمد

۳- سیرأعلام النبلاء- للذهبی

۴- معجم البلدان - للحموی

۵- اسد الغابة فی معرفة الصحابة- لابن أثیر

۶- رجال حول الرسول- لخالد محمد خالد.
     
  
مرد

 
rostam91: صحابه گرامی رسول الله:یاران پیامبر که معاندان آنها را مرتد می دانند که بودند،می خواهیم زندگی نامه یاران پیامبر رو بخونیم چون به خیلی از مردم گفته نشده اونها چه فداکاریهائی کردند
نماز بی ولای او عبادتی است بی وضو به منکر علی ((ولایت علی (( بگو نماز خود قضا کند


فقط کسانی که ولایت علی را قبول داشتند رستگارند


شیعه علی هم الفائزون
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
مرد

 
صحابه گرامی رسول الله:یاران پیامبر که معاندان آنها را مرتد می دانند که بودند،می خواهیم زندگی نامه یاران پیامبر رو بخونیم چون به خیلی از مردم گفته نشده اونها چه فداکاریهائی کردند

طفیل بن عمرو؛ یک مرد، یک جامعه

(بار الها به او چنان نشانه ای عطا فرما که او را در رسیدن به خیری که می خواهد یاری دهد.)
از دعاهای رسول الله (صلی الله علیه وسلم) برای او


طفیل بن عمرو دوسی سردار قبیله‎ی دوس، فردی شریف از بزرگان سرشناس عرب و از معدود افراد جوانمرد در زمان جاهلیت بود.

هیچ وقت دیگ غذا از اجاقش پایین نمی‎آمد و همیشه در خانه‎اش به روی مهمانان از راه رسیده باز بود.

گرسنگان را غذا می‎داد وحشت زدگان را امنیت می بخشید و به پناهندگان پناه می‎داد و با این حال ادیبی باهوش و زیرک، و شاعری باریک‎بین با ذوقی لطیف بود که به رموز تلخی و شیرینی کلام، آنجا که یک کلمه می‎تواند معجزه بیافریند، آشنایی کامل داشت.

طفیل منازل قومش را در «تهامه»(۱) پشت سر گذاشت و راهی مکه شد. این در حالی بود که کشمکش و نزاع میان پیامبر بزرگوار صلوات الله علیه و کفار قریش در حال جریان بود؛ هر جناحی می خواست برای خودش یارانی جمع کند و برای حزب خود طرفدارانی بیاید؛ رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) به سوی پروردگارش دعوت می‎داد و یگانه سلاحش ایمان و حقیقت بود و کفار قریش هم با تمام امکانات در مقابل او ایستادگی می‎کردند و سعی داشتند از هر طریق ممکن مردم را از پیوستن به او باز دارند. طفیل احساس کرد که بدون آمادگی وارد این معرکه شده و بدون اینکه قصدی داشته باشد در ژرفای آن فرو می‎رود؛

او برای این خاطر به مکه نمی‎آمد و مسأله پیامبر و قریش اصلاً در خاطرش نبود. اینجاست که طفیل در مورد این کشمکش، خاطره‎ای فراموش نشدنی و داستانی شگفت‎انگیز دارد که بجاست آنرا با دقت بخوانیم:

طفیل می‎گوید: به مکه آمدم همینکه سران قریش مرا دیدند، استقبال عجیبی از من بعمل آوردند و مرا در بهترین مکان جای دادند، سپس به من گفتند: ای طفیل! اکنون به شهر ما آمده‎ای، باید برایت بگوییم که این مرد که گمان می‎کند پیامبر است وضع ما را آشفته نموده، همبستگی ما را از بین برده و جماعت ما را پراکنده ساخته است، ما از آن بیم داریم که مبادا آنچه بر سر ما آمده بر سر تو هم بیاید و به رهبری تو لطمه وارد شود، لذا تو را سفارش می‎کنیم با این مرد اصلاً صحبت نکن و به سخنان او اصلاً گوش مده زیرا او کلامی ساحرانه دارد که بین پدر و فرزند جدایی می‎افکند و برادر را از برادر و شوهر را از همسر جدا می‎کند.

طفیل می‎گوید:

بطور مکرر سخنان عجیبی از او در گوشم می‎خواندند و از کارهای شگفت‎انگیز او مرا می‎ترساندند تا آنجا که تصمیم گرفتم اصلاً با او تماس نگیرم؛ نه با او حرف بزنم و نه چیزی از او بشنوم.

وقتی به خاطر طواف کعبه و تبرک گرفتن از بتهای آن (که معمولاً ما به حج آن می‎رفتیم و آنها را تعظیم می‎کردیم) به طرف مسجد رفتم، از ترس اینکه مبادا از سخنان پیامبر چیزی به گوشم برسد در گوشهایم پنبه گذاشتم اما به محض اینکه داخل مسجد شدم او را دیدم که در جلوی خانه کعبه نماز می‎خواند متوجه شدم که نماز او با نماز ما خیلی فرق دارد و عبادتی است که با عبادت ما تفاوت دارد، از تماشای او خوشم آمد و عبادت او مرا تکان داد، احساس کردم که بدون اختیار دارم به او نزدیک می‎شوم تا اینکه به او نزدیک شدم، سرانجام خداوند خواست که چیزی از سخنان او به گوشم برسد، لاجرم سخنان زیبای او را شنیدم، با خودم گفتم ای طفیل! مادرت به عزایت بنشیند؛ تو که مرد شاعر و زیرکی هستی و خوبی را از بدی تشخیص می‎دهی، چه چیزی ترا از شنیدن صحبت های این مرد باز می دارد؟ اگر چیزی که می گوید خوب است آنرا قبول کن و اگر بد است آن را نپذیر.

بعد از این کمی درنگ کردم تا اینکه رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) به خانه اش برگشت. به دنبال او رفتم. وقتی وارد خانه اش شد من هم وارد شدم و به او گفتم: ای محمد! قوم تو چیزهایی به من گفتند و به قدری مرا از کارهای تو ترساندند که نا گزیر شدم در گوشهایم پنبه بگذارم تا حرف های شما را نشنوم، اما خداوند خواست که من چیزی از سخنان شما را بشنوم آنچه از شما شنیدم واقعاً مورد پسند من قرار گرفت لذا از شما تقاضا دارم آیین خود را به من نشان بدهی...

ایشان چیزهایی برایم گفت و سوره‎ی اخلاص و فلق را برایم خواند بخدا قسم تا آن لحظه سخنی به آن زیبائی نشنیده و طریقه ای عادلانه تر از طریقه او ندیده بودم. در این هنگام بود که دستم را بسوی او دراز کردم و گواهی دادم به اینکه:

«لا اله الا الله و محمدٌ رسول الله» و اسلام آوردم.

طفیل می‎گوید:

بعد از آن مدتی در مکه ماندم، در این مدت مسائل اسلام را یاد گرفتم و چیزی از قرآن که برایم مقدور بود حفظ کردم. هنگامیکه تصمیم گرفتم به طرف قوم خود برگردم، به پیامبر گفتم: «ای رسول خدا! من در میان قوم خود نفوذ زیادی دارم و اینک به سوی آنها برمی‎گردم و آنها را به طرف اسلام دعوت می‎کنم شما دعا کنید خداوند نشانه‎ای که دلیل حقانیتم قرار گیرد به من عنایت کند تا دعوتم مؤثر قرار گیرد پیامبر فرمود: بار الها به او نشانه‎ای مرحمت فرما.

بطرف قومم حرکت کردم، وقتی به بلندی که مشرف بر منازل آنها بود رسیدم در میان دو چشمم نوری مثل چراغ ظاهر شد. گفتم خدایا! این نور را در جایی غیر از صورتم ظاهر بفرما، چون مردم گمان می‎کنند این عقوبتی است که به خاطر ترک دین آنها به من رسیده است. بلافاصله نور از آنجا به سر شلاقم منتقل شد. که مردم از دور آن را مانند چراغی آویزان می‎دیدند و این در حالی بود که من از بالای گردنه پایین می آمدم.

از گردنه که پایین آمدم پدرم آمد، حالا او پیرمرد شده بود ، به او گفتم از من دور باش من از تو نیستم و تو از من نیستی.

گفت: چرا پسرم؟

گفتم: من مسلمان و پیرو دین محمد (صلی الله علیه وسلم) شده‎ام.

گفت: ای پسرم! دین تو دین من است، گفتم: برو غسل کن و لباس پاکیزه بپوش و بعد بیا تا آنچه را یاد گرفتم به تو بیاموزم.

پدرم رفت غسل کرد و لباس پاکیزه پوشید و آمد، من دین اسلام را به او عرضه کردم و او مسلمان شد.

بعد از آن زنم آمد.

به او گفتم: پیش من نیا من از تو نیستم و تو از من نیستی.

گفت: برای چه! پدر و مادرم فدایت باشند.

گفتم: دین اسلام بین من و تو جدایی افکند. من اسلام آوردم و پیرو دین محمد (صلی الله علیه وسلم) شدم.

گفت: دین من دین تو است.

گفتم: برو و از آب «ذی شری» (۲) غسل کن.

گفت: پدر و مادرم فدایت! آیا می ترسی از طرف «ذی شری» گزندی به فرزندانت برسد؟

گفتم: تو و ذی شری هلاک شوید، منظورم این است که برو آنجا و دور از انظار مردم غسل کن، من ضامنم که این سنگ بی جان ضرری به تو نرساند.

زنم رفت غسل کرد و آمد، من اسلام را به او عرضه کردم، او هم مسلمان شد. بعد از آن نوبت قبیله ام رسید، آنها در اسلام آوردن تأخیر کردند مگر ابوهریره که زودتر از همه مسلمان شد.

همراه با ابوهریره به مکه آمدم و خدمت رسول اکرم (صلی الله علیه وسلم) حاضر شدم پیامبر پرسید پشت سرت چه خبر بود؟

گفتم: قلوبی که پرده های ظلمت آنها را فرا گرفته بود متأسفانه قبیله‎ی دوس غرق در فسق و نافرمانی بود.

رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) بلند شد وضو گرفت و بعد از اینکه نماز خواند دستهایش را به طرف آسمان بلند کرد.


ابوهریره می‎گوید وقتی پیامبر را در این حالت دیدم ترسیدم که قومم را نفرین کند و آنها هلاک شوند لذا بی‎اختیار گفتم: وای قومم!

اما رسول الله (صلی الله علیه وسلم) اینگونه شروع به دعا کرد: بار الها! قوم دوس را هدایت کن بار الها! قوم دوس را هدایت کن...

آنگاه رو به طفیل کرد و گفت: دوباره به سوی قومت برگرد و با آنها با نرمی رفتار کن و آنها را به سوی اسلام دعوت بده.

من مشغول دعوت در قبیله‎ی دوس شدم تا اینکه رسول الله به مدینه هجرت کرد صحنه های بدر و خندق سپری شدند بعد از آن من پیش پیامبر آمدم در حالیکه هشتاد خانه‎وار که همگی مسلمان واقعی و شایسته بودند به همراه داشتم پیامبر از دیدن ما خوشحال شد و ما را در غنائم خیبر سهیم گردانید.

ما گفتیم ای رسول خدا ما را در جنگها در میمنه‎ (سمت راست) لشکر قرار بده و کلمه‎ی «مبرور» را بعنوان شعار برای ما در نظر بگیر.

بعد از آن طفیل تا فتح مکه همراه رسول خدا بود. روزی به پیامبر (صلی الله علیه وسلم) گفت: مرا بسوی «ذی الکفین» بت عمرو بن حممه بفرست تا آنرا بسوزانم.

پیامبر به او اجازه داد تا همراه چند نفر از افراد قومش به سوی آن حرکت کند.

هنگامیکه بدانجا رسید اقدام به سوزاندن بت کرد، زنان و مردان و کودکان اطراف او جمع شدند و منتظر لحظه‎ای بودند که به او ضرری برسد یا آتش او را برباید زیرا او به بت آنها اهانت کرده و آنرا شکسته بود.

اما طفیل در برابر چشم بندگان آن بت، رو به بت کرد و در حالیکه کلمات زیر را زمزمه می کرد از ناحیه‎ی قلبش آنرا به آتش کشید:

«یا ذالکفین لست من عبادکا / میلادنا أقدم من میلادکا / إنی خشوت النار فی فوادکا»

دیری نپایید که آتش، بت را در خود فرو برد و به همراه آن ریشه های باقیمانده‎ی شرک را در قبیله‎‎ی دوس برای همیشه نابود ساخت از آن پس همگی افراد آن قوم، مسلمانان واقعی شدند. بعد از آن طفیل همیشه با رسول الله (صلی الله علیه وسلم) همراه بود. تا اینکه پیامبر (صلی الله علیه وسلم) به جوار رحمت ایزدی پیوست.

پس از درگذشت آن حضرت (صلی الله علیه وسلم) وقتی که خلافت به ابوبکر صدیق (رضی الله عنه) رسید، طفیل خود و شمشیر خود و فرزندانش را در خدمت او در آورد. وقتی که مبارزه با مرتدین به پایان رسید، طفیل و پسرش عمرو پیش‎آهنگ لشکری بودند که برای سرکوبی مسلمیه کذاب روانه شد، طفیل در مسیرش به طرف یمامه بود که خوابی دید و از همراهانش خواست خواب او را تعبیر کنند.

گفتند: چه دیدی؟!

گفت: دیدم که سرم تراشیده شد و پرنده ای از دهنم بیرون جهید و بعد زنی مرا در شکمش جای داد، پسرم عمرو هم دنبالم آمد اما میان من و او جدایی افتاد و او نتوانست همراه من بیاید.

گفتند: خواب نیک است.

گفت: بخدا سوگند من خودم آنرا چنین تعبیر کردم که:

تراشیدن سرم کنایه از این است که سرم قطع می شود... و آن پرنده هم که از دهنم بیرون آمد روح من است که پرواز می‎کند و آن زن، زمین است که برایم حفر می شود و در شکم آن دفن می‎شوم، پس امید است که به شهادت برسم، اما به دنبال آمدن پسرم کنایه از آن است که او طالب شهادتی است که من در جستجوی آن هستم اگر خدا بخواهد بعداً به آن دست خواهد یافت.

سرانجام در جنگ یمامه صحابی جلیل القدر طفیل بن عمرو (رضی الله عنه) مبتلای آزمایش الهی شد و به شهادت رسید پسرش عمرو که در آن جنگ مشغول مبارزه بود زخمهای زیادی دید و دست راستش قطع شد. و در حالی به مدینه برگشت که پدرش و دست راستش را در یمامه از دست داده بود.

عمرو بن طفیل (رضی الله عنه) در زمان خلافت حضرت عمر (رضی الله عنه) به خدمت وی رسید. تعداد کثیری از مردم آنجا حضور داشتند در این هنگام برای حضرت عمر (رضی الله عنه) غذا آوردند. آن حضرت مردم را برای صرف غذا صدا زدند. همه جلو رفتند مگر عمرو که از رفتن به سر سفره اعراض کرد.

حضرت عمر خطاب (رضی الله عنه) به او گفت:

ترا چه شد؟ شاید از اینکه دستت قطع شده، خجالت می‎کشی و به طرف غذا نمی‎آیی؟

عمرو بن طفیل: بله! ای امیرالمومنین.

حضرت عمر گفت: به خدا قسم من به این غذا دست نخواهم زد تا زمانی که دست قطع شده تو، به این غذا نرسد، بخدا جز تو کسی یافت نمی‎شود که قسمتی از بدن او در بهشت باشد (منظورش دست او بود).

از زمانی که عمرو از پدرش جدا شد مرتب در رؤیای شهادت به سر می‎برد. سرانجام در جنگ یرموک (۳) عمرو همراه سایر جنگجویان اسلام پا به میدان مبارزه نهاد و آنقدر جنگید تا به درجه رفیع شهادت نایل آمد؛ همان چیزی که پدرش به او نوید داده بود.

خداوند طفیل بن عمرو الدوسی را با رحمتش نوازش دهد او هم شهید است و هم پدر شهید.


--------------------------------------------------------------------------------

۱- سرزمین های ساحلی دریای سرخ

۲- ذی شری یکی از بت های قبیله‎ی دوس بود. کنار آن آبی بود که از کوه پایین می آمد.

۳- جنگ تاریخی بود که در سال پانزدهم هجری بوقوع پیوست. در این جنگ مسلمین پیروزیهای بزرگی علیه رومیان بدست آوردند.
     
  
مرد

 
rostam91: طفیل بن عمرو؛ یک مرد، یک جامعه
داستان پنبه در گوش کردن این مرد رو کنمتر شیعه ای است که نشنیده باشه

اما همونطور که عرض کردم ملاک شیعه غدیر است

البته ما از سدمداران این واقع در سقیفه بیشتر ناراحت هستیم و باقی صحابه را امیدواریم خدا بیامرزد

چه بسیار انسانهایی که حاصل یک عمر مجاهدت و تقوا را در یک لحظه به باد میدهند
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
صفحه  صفحه 31 از 57:  « پیشین  1  ...  30  31  32  ...  56  57  پسین » 
مذهب
مذهب

End Of Sunni And Shia Dispute | پایان دعوای سنی و شیعه

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA