انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
مذهب
  
صفحه  صفحه 32 از 57:  « پیشین  1  ...  31  32  33  ...  56  57  پسین »

End Of Sunni And Shia Dispute | پایان دعوای سنی و شیعه


مرد

 
صحابه گرامی رسول الله:یاران پیامبر که معاندان آنها را مرتد می دانند که بودند،می خواهیم زندگی نامه یاران پیامبر رو بخونیم چون به خیلی از مردم گفته نشده اونها چه فداکاریهائی کردند
امروز میریم سراغ کسی که مخالفینش اونو ساده لوح میدونن!!!!!!!!!!!!!!

ابوموسی اشعری ( رضی الله عنه)

پروردگارا گناهان عبدالله بن قیس را ببخش و در روز قیامت او را به جای مملو از نعمتی داخل کن.


ما اکنون با صحابه رقیق القلب... زاهد و عابدی به نام عبدالله بن قیس با کنیه ابوموسی اشعری هستیم او صحابی رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) امامی بزرگ و فقیه و قاری قرآن بود.

داستان زندگی او از یمن شروع می‏شود، پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) خانواده‏اش را به رقت قلب توصیف کرد و به اصحابش فرمود: «اهل یمن نزد شما مى‏آيند، آنان قلب مهربانی دارند ایمان و حکمت در یمن است»[1].

در روایت دیگرآمده است: اهل یمن که قلبی لطیف و مهربان دارند نزد شما مى‏آيند و فقه و حکمت در یمن است[2].

ابوموسی با وجود سن کمش قومش را از عبادت بتها نهی کرد. بتهایی که نه سودی می‏رسانند و نه زیانی. او از ته دل آرزو می‏کرد معجزه‏ای صورت بگیرد و بشریت را از تاریکی شرک و بت پرستی به روشنایی توحید و عبادت... راهنمایی کند.. دیری نگذشت آرزوی او با بعثت رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) تحقق یافت و به محض شنیدن این خبر با سرعت برای دیدن رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) و ایمان به رسالت او که برای نجات مردم از تاریکی به نور آمده بود، حرکت کرد. او به محض اینکه به مکه رسید و پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را دید به او ایمان آورد.

در شب بعدی عبدالله بن قیس و عمویش ابوعامر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) را بار دیگر ملاقات کردند. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) از ابوعامر استقبال کرد و همانگونه که با عبدالله سخن گفت با او نیز سخن گفت و آیاتی از قرآن را بر وی تلاوت کرد پس ابوعامر نیز ایمان آورد. رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) از مسلمان شدن این دو جوان یمنی خوشحال شد و پیش قدم شدن آنان بر قومشان برای ایمان آوردن را ستود. سپس درباره دعوت الی الله و چگونه آغاز کردن آن، مشکلاتی که اصحابش در راه دعوت تحمل کرده‏اند و در مورد برخورد قریش در مقابل دعوتش برایشان توضیح داد. همچنین قصه هجرت تعدادی از اصحابش به حبشه به علت اذیت و آزار قریش را بیان کرد و اینکه چگونه این آزارها به حبشه نیز رسید(اما خداوند مکر مشرکین را در حبشه باطل کرد) و وعده داد که تمام مردم عرب و عجم دین او را می‏پذیرند و اسلام سراسر جهان را فرا خواهد گرفت.

این دو جوان از سخنان آن حضرت خوشحال شدند و به ایشان گفتند: ای رسول خدا اگر بخواهی نزد شما باقی می‏مانیم و مانند سایر اصحابت سختیها را تحمل می‏کنیم، یا نزد قوممان باز می‏گردیم و آنان را به دین اسلام دعوت می‏کنیم، یا به حبشه نزد دیگر برادرانمان می‏رویم. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آنها را ستود و به آنها دستور داد به میان قومشان باز گردند و دعوت را شروع کنند و وقتی که وضعیت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) روشن شد نزد ایشان بازگردند. آن دو پذیرفتند و چند شب در مکه ماندند، آیاتی از قرآن و آداب نماز را نزد آن حضرت آموختند و به یمن بازگشتند در حالی که بزرگترین نعمت، ایمان، یقین و اسلام را بدست آوردند.

ابوموسی دعوت الی الله را در یمن آغاز کرد تا دست مردم اطرافش را بگیرد و به بهشت ببرد.

بعد از مدتی که ابوموسی در یمن قرآن خدا و سنت رسولش را آموزش می‏داد مشتاق دیدار رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) شد و دوباره راه سفر را در پیش گرفت. ابوموسی بعد از جنگ خیبر به مدینه رسید در آن موقع جعفر بن ابوطالب و یارانش نیز از حبشه بازگشتند و پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) با آمدن آنها بسیار خوشحال شد.

ابوموسی ( رضی الله عنه) می‏گوید: خبر خارج شدن پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به ما رسید. من و دو برادرم که از من بزرگتر بودند (ابوبرده و ابورُهم) همراه با پنجاه و سه یا پنجاه و دو نفر از اهل یمن سوار کشتی شدیم و به حبشه رفتیم در آنجا جعفر بن ابوطالب را دیدیم او گفت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) ما را به اینجا فرستاده است شما نیز در اینجا بمانید. ما نیز نزد او ماندیم تا اینکه بعد از مدتی همه با هم بعد از فتح خیبر به مدینه رفتیم و آن حضرت از غنایم خیبر برای ما نیز سهم در نظر گرفت و پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) برای افرادی که در فتح خیبر شرکت نکرده بودند و جز ما و یاران جعفر بن ابوطالب سهمی در نظر نگرفته بود. بعضی از مردم به ما که با کشتی از حبشه آمده بودیم گفتند ما قبل از شما هجرت کردیم و... پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «او از شما نسبت به من حق بیشتری ندارد، او و یارانش یک بار هجرت کردند ولی شما دو بار هجرت کردید»[3].

انس بن مالک ( رضی الله عنه) می‏گوید: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: فردا قومی نزد شما می‏آیند که قلبشان نسبت به اسلام از شما مهربانتر است. فردا اشعریها وارد شدند وقتی که نزدیک شدند این شعر را می‏خواندند.

فردا به دوستانمان محمد و یارانش می‏رسیم.
وقتی وارد شدند برای اولین بار سنت مصافحه را رایج کردند[4].

عیاض اشعری می‏گوید: بعد از اینکه این آیه: {... فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ} (المائده: ٥٤). «خداوند جمعيتى را مى‏آورد كه آنها را دوست دارد و آنان (نيز) او را دوست دارند». نازل شد، رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: اینان قوم تو هستند ای ابوموسی، به ابوموسی اشاره کرد[5].

قوم ابوموسی ملازم پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) شدند که از ته قلب آنان را دوست داشت چون راست گفتار و نیک کردار بوده و شب و روز به عبادت خداوند متعال مشغول بودند. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) درباره آنها می‏گفت: من صدای نازک اشعریها را در شب می‏شنوم که قرآن تلاوت می‏کنند و منازل آنها را با صدای قرآن خواندنشان می‏شناسم گرچه در روز خانه آنها را ندیده باشم[6].

بلکه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در بین اصحابش آنها را ستایش می‏کرد و می‏گفت: اشعریها اگر بدون زن یا بدون شوهر شوند یا غذای خانواده آنان کم شود، آنچه که دارند در یک جا جمع می‏کنند و به طور مساوی بین هم تقسیم می‏‏کنند. پس آنها از من و من از آنها هستم[7].

رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) نشان شرف بر سینه او می‏گذارد

ابوموسی بار دیگر برگشت تا از این چشمه صاف بنوشد و قرآن و سنت را از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بیاموزد. ابوموسی هرگاه قرآن را قرائت می‏کرد احساس می‏شد در اثر صوت زیبا و آرامش همه دنیا به طرف وی متمایل می‏گردد. حتی روزی رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به او گفت: «ای ابوموسی صدایی مانند صدای آل داود به تو عطا شده است»[8].

ابوعثمان النهدی می‏گوید: موسیقی هیچ تار و طنبور و چنگی را نشنیده‏ام که از صدای ابوموسی زیباتر باشد. هرگاه برایمان نماز می‏خواند دوست می‏داشتم سوره بقره را بخواند[9].

ابوسلمه می‏گوید: عمربن خطاب به ابوموسی که در مجلس نشسته بود می‏گفت: ای ابوموسی خدا را بیادمان بیانداز. ابوموسی نیز چند آیه از قرآن را با صوت و لحن می‏خواند[10].

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) شهادت داد که او مؤمن منیب است.

ابن بریده از پدرش نقل می‏کند که گفت: شبی از مسجد خارج شدم که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در کنار در مسجد ایستاده بود و مردی نماز می‏خواند. به من گفت ای بریده آیا فکر می‏کنی ریا می‏کند؟ گفتم خدا و رسولش بهتر می‏دانند. فرمود: بلکه او مؤمن منیبی است که صدایی مانند صدای آل داود به او عطا شده است. نگاه کردم دیدم او ابوموسی است و به او خبر دادم[11].

انس بن مالک ( رضی الله عنه) می‏گوید: ابوموسی صدای شیرینی داشت. یک شب او نماز می‏خواند همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) صدایش را شنیدند و ایستاده به او گوش می‏دادند. فردای آن شب به او گفته شد زنان به صدایت گوش می‏دادند. گفت اگر می‏دانستم صدایم را بهتر می‏کردم و شما را بیشترخوشحال می‏کردم[12].

ابوموسی از معدود افرادی است که برای پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) قرآن را قرائت کرد ... و پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) او و معاذ را به یمن، به دو شهر زبید و عدن فرستاد.

ابوموسی ( رضی الله عنه) می‏گوید: بعد از اینکه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) من و معاذ را به یمن فرستاد به ما گفت در رویارویی با مردم سختگیر نباشید و آنها را از خود متنفر مکنید. ابوموسی به رسول الله گفت: در سرزمین ما شراب وجود دارد. شرابی که از عسل درست می‏شود و به آن «بِتع» می‏گویند و شرابی که از جو ساخته می‏‏شود و «مِرز» نام دارد. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «هر مسکری حرام است». معاذ به من گفت: چگونه قرآن را می‏خوانی. گفتم: در نماز، روی مرکب و نشسته و ایستاده آن را قرائت می‏کنم. معاذ گفت: من می‏خوابم سپس بیدار می‏شوم و همانگونه که برای نمازم اجر داده می‏شوم، برای خوابم نیز دارای اجر هستم[13].

ابوموسی ( رضی الله عنه) می‏گوید: با پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در سفر بودیم و مردم از کوه بالا می‏رفتند مردی بالا رفت و گفت: لا اله الا الله والله اکبر، گمان می‏کنم با صدای بلند گفت و پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) که روی اسبش سوار بود فرمود: «ای مردم، شما که انسان کَر یا غایب را صدا نمی‏زنید، و گفت ای عبدالله بن قیس (ابوموسی) آیا ذکری به تو بیاموزم که از گنجهای بهشت است؟ گفتم: بلی ای رسول خدا، فرمود بگو: «لا حول ولا قوة الا بالله»[14].

ابوموسی اخلاق پسندیده شرم و حیا را داشت.

ابومجلز می‏گوید: ابوموسی گفت: من به خاطر شرم از خداوند در خانه تاریک غسل می‏کنم و پشتم را خم می‏نمایم[15].

او هنگام خواب لباس می‏پوشید از ترس اینکه عورتش کشف نشود.

ابوموسی ملازم پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بود تا در جوار او به خیر بیشتری برسد.

ابوموسی می‏گوید: در جعرانه نزد رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) بودم که یک مرد عرب وارد شد و گفت: آیا وعده‏ای که به من داده‏ای عملی نمی‏کنی؟ گفت: مژده بده گفت: مژده زیاد داده‏ای. رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) رو به من و بلال آمد و گفت: این شخص مژده را پس داد آیا شما آن را می‏پذیرید. گفتند قبول می‏کنیم ای رسول خدا. ظرف آبی خواست و دست و صورتش را در آن شست و آب را دوباره داخل آن ریخت سپس فرمود: «از آن بنوشید و آن را روی سر و گردنتان بریزید» آن دو همچنان کردند.

ام سلمه در پشت پرده ندا زد برای مادرتان نیز مقداری بیاورید. آن دو مقداری برای ام سلمه بردند[16].

ابوموسی مورد اعتماد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و دوست او بود و هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) وفات کرد از او رضایت کامل داشت.

ابوموسی از وفات رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) بسیار محزون گشت و در خلافت ابوبکر، عمر، عثمان و علی زنده بود و همه آنها با شناختی که از او داشتند به او احترام می‏گذاشتند و قدر و منزلت او را ارج می‏نهادند.

جایگاه او نزد اصحاب و تابعین
ابوالبختری می‏گوید: نزد علی آمدیم و از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) پرسیدیم. گفت: از کدامیک از آنها سؤال می‏کنید. گفتیم از ابن مسعود. گفت: به قرآن و سنت آگاهی کافی دارد و همین او را بس است. گفتیم ابوموسی؟ گفت: وارد دریای علم شد و از آن بهره کافی برد[17].

اسود بن یزید می‏گوید: در کوفه داناتر از علی و ابوموسی ندیدم[18].

ابوموسی فقیهی هوشیار، با هیبت، ارزشمند و عادل در افتاء و قضاوت بود.

مسروق می‏گوید: در میان صحابه شش نفر خوب قضاوت می‏کردند: عمر، علی، ابن مسعود، اُبیّ، زید و ابوموسی[19].

شعبی می‏گوید: قاضیان امت: عمر، علی، زید و ابوموسی هستند[20].

صفوان بن سلیم می‏گوید: در زمان رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) کسی در مسجد فتوی نمی‏داد جز: عمر، علی، معاذ و ابوموسی[21].

انس می‏گوید: اشعری من را نزد عمر فرستاد. عمر به من گفت: ابوموسی اشعری چگونه بود وقتی از آنجا آمدی. گفتم: به مردم قرآن می آموخت. عمر گفت: او زیرک است ولی به خودش بازگو مکن[22].

عمر قدر و منزلت ابوموسی را ارج می‏نهاد و به او چنان اعتمادی داشت که جز خدا کسی آن را نمی‏دانست.

شعبی می‏گوید: عمر وصیت کرد هیچ امیری را بیشتر از یک سال در مقامش حفظ نکنید. ولی ابوموسی را چهار سال در مقامش باقی بگذارید[23].

ابوموسی مستحق چنین اعتمادی از سوی عمر بود. عمر ابوموسی را فرماندار بصره و عثمان او را به فرمانداری کوفه منصوب کرد.

نمونه‏هایی از جهاد او در راه خدا
ابوموسی لطافت قلب و حیا و شرم خاصی داشت اما وقتی که تنور جنگ گرم می‏شد، زبانها ساکت و صداهای شمشیر در بالای سرها بلند می‏شد... او سوارکاری دلیر بود که شهادت را جستجو می‏کرد، درست مثل اینکه به دنبال نصف دیگر خود بود.

حادثه اوطاس و توفیق او به سبب دعای پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)
ابوموسی می‏گوید: بعد از اینکه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) از غزوه حنین فارغ شد، ابوعامر اشعری را به فرماندهی سپاه اوطاس منصوب کرد. او به دُرید بن الصمّه و یارانش رسید، دُرید کشته شد و یارانش شکست خوردند. مردی تیری به سمت ابوعامر که سوار بود شلیک کرد. گفتم: عمو چه کسی به طرف شما تیر انداخت، با دست به سوی او اشاره کرد من به سمت او رفتم و به وی نزدیک شدم وقتی من را دید پا به فرار گذاشت. من با صدای بلند به او گفتم آیا شرم نمی‏کنی مگر شما عرب نیستی؟ چرا فرار می‏کنی؟ او توقف کرد، به هم رسیدیم دو ضربه به همدیگر زدیم‏ و من او را کشتم. بعد نزد ابوعامر بازگشتم گفتم: خدا او را کشت. گفت: این تیر را بیرون بیاور، تیر را بیرون آوردم، آب از بدن او جاری شد. گفت: ای پسر برادرم نزد رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) برو و سلام مرا به او برسان و بگو: برایم دعای استغفار بخواند. ابوعامر مرا جانشین خود قرار داد. لحظاتی زنده ماند و بعد فوت کرد. وقتی برگشتم و به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) خبر دادم وضو گرفت، دستهایش را بالا برد و گفت: خداوندا بنده‏ات ابوعامر را ببخش، تا جایی که سفیدی زیر بغلش را دیدم، سپس فرمود: پروردگارا در روز قیامت او را بالاتر از بسیاری از بندگانت قرار بده، گفتم: برای من نیز دعا کن ای رسول خدا. فرمود: پروردگارا گناهان عبدالله بن قیس را ببخش و در روز قیامت او را در نعمتهای خود داخل بگردان[24].

فتح اصفهان
مسلمانان سرزمین فارس را یکی بعد از دیگری فتح می‏کردند. ابوموسی اشعری با سپاهش به اصفهان حمله کرد و با آنان صلح کرد مبنی بر اینکه جزیه بپردازند. آنان در صلح با مسلمانان صادق نبودند بلکه می‏خواستند فرصت تجدید قوا داشته باشند و به مسلمانان ضربه بزنند. ولی ابوموسی با هوشیاری خود که در موارد لازم به دادش می‏رسید، متوجه نیرنگ آنها شد و غافلگیر نگشت و در مقابل آنان ایستاد و مقتدرانه پیروز شد[25].

ابن اسحاق می‏گوید: ابوموسی از نهاوند به طرف اصفهان رفت و در سال بیست و سوم هجری آن را فتح کرد.

حافظ ابن کثیر در «البدایه والنهایه» می‏گوید: درست این است کسی که اصفهان را فتح کرد «عبدالله بن عبدالله بن عتبان» امیر کوفه بود و در همان سال ابوموسی اشعری قم و کاشان، و سهیل بن عدی شهر کرمان را فتح کردند. و الله أعلم.

در نبردهایی که مسلمانان بر علیه امپراطور فارس انجام دادند ابوموسی شرکت داشت و سختیهای زیادی را تحمل کرد.

گذرگاه پنهانی
هرمزان موقعیت سپاهش را در اصفهان تحکیم بخشید و مردم زیادی را جمع کرد. عمر بن خطاب ( رضی الله عنه) ابوموسی را با تعداد زیادی از مسلمانان تقویت کرد و او را به آنجا فرستاد و شهر را به محاصره خود در آوردند، در این میان تعداد زیادی از طرفین به قتل رسیدند. در آن روز براء بن مالک برادر انس به تنهایی صد نفر از مبارزین قوی دشمن را کشت (بجز افراد دیگری که به قتل رسانده بود). در آخر مبارزه مسلمانان به براء بن مالک گفتند (چون براء مستجاب الدعوه بود): خدا را سوگند بده که ما را پیروز گرداند. براء گفت: خداوندا ما را بر آنها پیروز کن و مرا نیز به شهادت برسان. به یاری خداوند مسلمانان آنها را شکست دادند. مشرکان به سنگرهای خود پناه بردند مسلمانان به آنجا نیز حمله کردند تا اینکه سپاه دشمن به داخل شهر پناه بردند و در آنجا سنگر گرفتند، مسلمانان شهر را محاصره کردند. یکی از ساکنان شهر از ابوموسی پناه خواست. او را پناه دادند و او مسلمانها را از قنات و کانال آب شهر به داخل شهر راهنمایی کرد. امیران سپاه مردانی را خواستند تا از کانال آب به داخل شهر بروند. تعدادی از جنگجویان شجاع از کانال آب مانند اردک در شب وارد شهر شدند. گفته می‏شود اولین کسی که وارد شهر شد عبدالله بن مغفل مزنی بود. به طرف نگهبانهای دروازه شهر آمدند آنان را از بین بردند، دروازه‏ها را باز کردند و مسلمانان تکبیرگویان وارد شهر شدند و آن را فتح کردند[26].

کناره‏گیری ابوموسی از فتنه
ابوموسی علی رغم شجاعتی که در میدان جهاد با مشرکان و کافران داشت، وقتی بین علی و معاویه م فتنه ایجاد شد کناره‏گیری کرد و با هیچ یک از آن دو نجنگید.

ابوبرده از ابوموسی روایت می‏کند که: معاویه به او نامه نوشت: اما بعد عمرو بن عاص با من بیعت کرده و به خدا سوگند می‏خورم که اگر با من بر آنچه که عمرو بن عاص بیعت کرده است بیعت کنی یکی از فرزندانت را والی کوفه و دیگری را والی بصره می‏کنم، در این صورت هیچ دری بدون مشورت تو بسته نخواهد شد و هیچ حاجتی بدون تو برآورده نخواهد شد. من با خط خودم برایت نامه نوشتم تو نیز با خط خودت برایم نامه بنویس.

ابوموسی برایش نامه نوشت: اما بعد شما در امری از امور مهم امت به من نامه نوشتی، وقتی در مقابل پروردگارم قرار بگیرم چه جوابی بدهم، من نیازی به آنچه مطرح کرده‏ای ندارم، والسلام علیک.

ابوبرده (پسر ابوموسی) می‏گوید: وقتی معاویه به ولایت رسید، مشکلی برایم ایجاد نشد و هر نیازی داشتم برآورده شد[27].

این از اخلاق کریمانه معاویه بود که بسیاری از مسلمانان بدی او را می‏گویند، خدا از او و از سایر صحابه راضی باشد.

امام ذهبی می‏گوید: ابوموسی عابدی زاهد و ربانی بود که در روز روزه و قائم در شب بود. او علم و عمل و جهاد و سلامت قلب را در خود جمع کرده بود و امارت او را تغییر نداد و به دنیا مغرور نشد[28].

قضاوت بین علی و معاویه به ابوموسی و عمرو بن عاص ن واگذار شد. پروردگارا از اصحاب رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) راضی باش. آنان هدفشان دنیا نبود بلکه اجتهاد کردند. بعضی از آنان به درستی تصمیم گرفتند و بعضی دیگر به خطا رفتند و ما همه آنان را دوست داریم. از خداوند متعال می‏خواهیم به خاطر اسماءحسنی و صفات علیایش ما را با آنان در بهشت جمع کند.

هنگام کوچ ابدی فرا رسید
موسی طلحی می‏گوید: ابوموسی در زمان حیاتش خیلی تلاش می‏کرد. به او گفته شد ای کاش بر خود سخت نمی‏گرفتی. گفت: در مسابقه اسبدوانی، هنگامی که اسبها به خط پایان نزدیک می‏شوند، تمام توان خود را به کار می‏گیرند،... و فاصله من تا مرگ کمتر از آن است[29].

بعد از زندگی طولانی مملو از بذل و بخشش و جهاد و فداکاری، ابوموسی در بستر مرگ قرار گرفت و شعر مشهور را که هنگام ملاقات با پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) او و برادرانش می‏خواندند، تکرار می‏کرد و به لقاء الله پیوست.

فردا به دوستان می‏رسیم محمد و یارانش.

خدا فرزندانش را حفظ کند
ابوبرده (پسر ابوموسی) می‏گوید: وقتی معاویه مجروح بود بر او وارد شدم گفت: جلو بیا ای پسر برادر، نزدیکتر که رفتم متوجه شدم که زخمش عمیق است. گفتم: مشکلی نداری، وقتی پسرش یزید داخل شد. معاویه به وی گفت: اگر به خلافت رسیدی این شخص را در نظر داشته باش، پدرش برادر یا دوست من بوده است تنها این تفاوت را با هم داشتیم که آنچه را من در جنگ می‏دیدم او نمی‏دید[30].

این چنین خداوند شخصیت مؤمنی را که اعمال صالح دارد در فرزندان و نو‏ه‏هایش حفظ می‏کند. (آنان را نیز صالح می‏گرداند).

خداوند از ابوموسى و سایر اصحاب رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) راضی و خشنود باد.

--------------------------------------------------------------------------------

[1] - متفق علیه، صحیح الجامع، 53.

[2] - متفق علیه، صحیح الجامع، 54.

[3] - بخاری 4230، مسلم 2502، لفظ حدیث از مسلم است.

[4] - مسنداحمد 3/155، 223؛ ابن سعد 4/106.

[5] - ابن سعد 4/107؛ حاکم2/313، حاکم و ذهبی آن را صحیح کرده‏اند.

[6] - صحیح مسلم 166، باب فضایل صحابه.

[7] - مسلم 167، باب فضائل صحابه.

[8] - ترمذی، آلبانی آن را تصحیح می‏کند، صحیح الجامع 7831.

[9] - ابن عساکر 527 به نقل از السیر ذهبی 2/392.

[10] - ابن حبان، موارد الظمآت 2264، ابن سعد 4/1/81، ارنؤوط می‏گوید راویان حدیث موثق هستند.

[11] - مسلم 793؛ ابن عساکر 669-470.

[12] - طبقات ابن سعد 4/198، ابن عساکر 481 ارنؤوط می‏گوید: اسناد حدیث صحیح است.

[13] - بخاری 4344، 4345، باب مغازی، مسلم 1733 باب اشربه.

[14] - بخاری 7/363، مغازی 11/159، باب الدعوات، مسلم 2704، باب الذکر ولادعاء.

[15] - ابن سعد 4/113-114، به نقل از السیرذهبی 2/401.

[16] - بخاری 8/37؛ مسلم 2497، ابن عساکر 466، 467.

[17] - ارنؤوط می‏گوید: راویان آن موثق هستند، تاریخ الفسوی 2/540.

[18] - ابن عساکر 449 به نقل از السیر ذهبی 2/388.

[19] - ار نؤوط می‏گوید: اسناد حدیث صحیح است، تاریخ دمشق ابوزرعه 1922، ابن عساکر، 500.

[20] - ابن عساکر، 501 به نقل از السیر ذهبی 2/389.

[21] - ابن عساکر501 به نقل از السیر ذهبی، 2/389.

[22] - ارنؤوط می‏گوید: راویانش موثق هستند. ابن سعد 4/108، تاریخ ابن عساکر 506-507.

[23] - ابن عساکر 522 به نقل از السیر ذهبی 2/391.

[24] - بخاری 8/34، باب المغازی، مسلم 2498، باب فضائل صحابه.

[25] - رجال حول الرسول، ص747.

[26] - البدایه و النهایه، حافظ ابن کثیر، 7/88 با تصرف.

[27] - ارنؤوط می‏گوید: سند حدیث صحیح است، ابن عساکر 541-542، ابن سعد 4/111-112.

[28] - سیر اعلام النبلاء، ذهبی 2/396.

[29] - ابن عساکر 534 به نقل از السیر ذهبی 2/393.

[30] - ارنؤوط می‏گوید: راویان آن موثق هستند، ابن سعد 4/112.
     
  
مرد

 
در صحیح بخارى و مسلم از قول رسول اکرم ( ص ) آمده است : اگر از رهبر اسلامى کار ناخوشایندى هم دیدید ، باید تحمّل کنید و صبر پیشه نمایید ، زیرا هرکس از گروه مسلمین به اندازه یک وجب هم جدا شود ، مرگ او همانند مرگ جاهلیّت است : « من رأى من أمیره شیئاً یکرهه فلیصبر علیه فإنّه من فارق الجماعة شبراً فمات ، مات میتة جاهلیّةصحیح البخاری ، ج 8 ص 87 ، أوّل کتاب الفتن ؛ صحیح مسلم ، ج 6 ص 21 ، کتاب الإمارة ، باب الأمر بلزوم الجماعة عند ظهور الفتن

. و در مسند احمد بن حنبل و صحیح ترمذى آمده : یک وجب از توده مردم جدا شدن ، موجب خروج از دین اسلام است : « من فارق الجماعة شبرا فقد خلع ربقة الاسلام من عنقه(1)طبرانى و هیثمى از رسول گرامى ( ص ) نقل کرده‏اند : اگر کسى به مقدار بند کمان از جماعت جدا شود نماز و روزه او مورد قبول نیست و بدن او هیزم جهنّم خواهد بود : « فمن فارق الجماعة قید قوس لم تقبل منه صلاة ولا صیام وأولئک هم وقود النار » المعجم الکبیر ، ج 3 ص 302 ؛ مجمع الزوائد ، ج 5 ص 217 . . با توجّه به این روایات ،مى‏ پرسیم : تکلیف کسانى که‏ در برابر على بن ابى طالب ( ع )که بعد از قتل عثمان به عنوان حاکم رسمى جامعه اسلامى بود ،



قیام کردند چه مى‏شود؟

نسبت به عایشه و طلحه و زبیر و . . . که از جماعت اسلامى جدا شدند و باعث فتنه خانمان‏سوزى گردیدند وباعث نابودى هزاران مسلمان شدند ، چه توجیهى دارید؟ اگرمى‏گویید ، آن‏ها در این خلاف بزرگ که باعث کشته شدن هزاران مسلمان شدند ، اجتهاد کردند وخطاکردند ، به شما خواهند گفت : بنابر این ، دیگر خطاکارى درعالم یافت نخواهد شد ؛ چون هرکس کار خلافی مى‏کند ، قطعاً براى خود توجیه و تأویلى دارد؟راستى تکلیف معاویه که در برابر خلیفه به حقّ قیام کرد و فتنه‏اى در میان مسلمین ایجاد کرد که آثار او بعد از پانزده قرن ، مشهود است ، چه مى‏شود؟ و جالب این که حاکم نیشابورى و طبرانى و سیوطى از قول معاویه ، از رسول اکرم ( ص ) نقل کرده که هر فردى از افراد جامعه ، از جماعت مسلمین



هم جدا شود داخل آتش جهنّم خواهد شد : « من فارق الجماعة شبراً دخل النار » مستدرک الحاکم ، ج 1 ص 118 ؛ المعجم الکبیر للطبرانى ، ج 6 ص 53 ؛ الدرالمنثور ، ج


5 ص 113 ؛ کنز العمال ، ج 1 ص 208 ، ح 1039 . .

اگر مى‏گویید : معاویه هم به عنوان خلیفه بود ، چون مردم شام با وى بیعت کرده بودند ، خواهیم گفت : مطابق روایت صحیح مسلم از رسول اکرم



( ص ) اگر با دو نفر به عنوان خلیفه بیعت شود ، وظیفه مردم حمایت از خلیفه نخستین و کشتن خلیفه اخیر است : « اذا بویع لخلیفتین فاقتلوا الآخرمنهما



» صحیح مسلم ، ج 6 ص 23 ، کتاب الإمارة ، باب اذا بویع لخلیفتین . روى الطبرانی عن أبی‏هریرة قال : قال رسول اللَّه - صلى اللّه علیه وسلم- : « اذا بویع لخلیفتین فاقتلوا



الأحدث منهما » . المعجم الأسط ، ج 3 ص 144 . قال القرطبی : وإذا بویع لخلیفتین فالخلیفة ، الأوّل ، وقتل الآخر ، تفسیر القرطبی ، ج 1 ص 272 . .

(1)مسند أحمد ، ج 5 ص 180 ؛ سنن أبی داود ، ج 2 ص 426 ؛ سنن الترمذی ، ج 4 ص 226 ؛ المستدرک ، ج 1 ص 117 وصحّحه . وهکذا رواه الحاکم فی‏المستدرک ، ج 1 ص 77 ، ثمّ قال : هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین وج 1 ص 117 قائلاً : وقد روى هذا المتن عبد اللَّه بن عمر باسناد صحیح على شرطهما ، وهکذا فی‏ج 1 ص 422 وقال : هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه وفى مجمع الزوائد ، ج 5 ص 217 قائلاً : رواه أحمد ورجاله ثقات رجال
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
مرد

 
صحابه گرامی رسول الله:یاران پیامبر که معاندان آنها را مرتد می دانند که بودند،می خواهیم زندگی نامه یاران پیامبر رو بخونیم چون به خیلی از مردم گفته نشده اونها چه فداکاریهائی کردند

عبدالله بن قیس العامری معروف به ابن ام مکتوم

وی «عبدالله بن قیس قرشی عامری» نام دارد. همچنین نام عمرو نیز برای وی گفته شده است.

از نخستین کسانی بود که اسلام آورد و هجرت کرد. هجرت وی پس از مصعب بن عمیر ـ رضی الله عنه – و پیش از رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ بود. وی در مدینه مردم را قرآن آموزش می‌داد. همچنین گفته شده وی کمی پس از غزوه‌ی در به مدینه مهاحرت کرده است.

ابن ام مکتوم نابینا بود و به همراه بلال و سعد و القرظ و ابومحذورة (که موذن مکه بود) به دستور رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ اذان می‌گفت.

همچنین رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ در غزوات و هنگامی که خود در مدینه نبود وی را به جانشینی خود انتخاب می‌کرد تا برای مردمی که در مدینه بودند امامت کند. گفته شده است پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ وی را سیزده بار به جای خود امیر مدینه قرار داده است.

عروة می‌گوید: رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ با تعدادی از مردان قریش نشسته بود که در میانشان عتبة بن ربیعه نیز وجود داشت پس ابن ام مکتوم آمد در حالی که سوالی داشت. پس رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ (به دلیل مشغول بودن به سران قریش) از وی روی گرداند که این آیه نازل گردید: {عبس وتولى . أن جاءه الأعمى}. (چهره درهم کشید و روی گرداند آنگاه نابینا به نزد وی آمد)

از براء رضی الله عنه روایت است که گفت: وقتی آیه‌ی {مومنان خانه‌نشین با مجاهدانی كه با مال و جان خود در راه خدا جهاد مى‏كنند يكسان نمى‏باشند} نازل گردید، رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ زید را صدا زد و او را دستور داد که آن را بنویسد. زید استخوان کتف شتری را آورد و آن را نوشت. پس در این هنگام ابن ام مکتوم آمد و از نابیایی خود شکایت برد پس این بخش از آیه نازل شد: {غير أولي الضرر} (آنانی كه زيان‏ديده نيستند). (1)

از ابو لیلی روایت است که ابن ام مکتوم گفت: ای پروردگارم! عذر من را نازل کن. پس این آیه نازل شد که: {غير أولي الضرر} اما وی بعدها نیز به جهاد می‌رفت و می‌گفت: پرچم را به من بدهید که من کورم و نمی‌توانم فرار کنم! و مرا میان دو صف قرار دهید.

وی در دوران عمر بن خطاب به همراه سعد بن ابی وقاص در نبرد قادسیه شرکت جست و گفته شده است در همان نبرد به شهادت رسیده است و گفته شده که پس از بازگشت از این نبرد در مدینه وفات یافته است. والله اعلم.

مراجع:

نزهة الفضلاء 62/1 – البدایة والنهایة 49/7

1- معنای کامل آیه این است: (مؤمنان خانه‏نشين كه زيان‏ديده نيستند با آن مجاهدانى كه با مال و جان خود در راه خدا جهاد مى‏كنند يكسان نمى‏باشند الله كسانى را كه با مال و جان خود جهاد مى‏كنند به درجه‏اى بر خانه‏نشينان برتری بخشيده و همه را الله وعده نيكو داده و[لى] مجاهدان را بر خانه‏نشينان به پاداشى بزرگ برترى بخشيده است)
     
  
مرد

 
از نظر اهل سنت همه صحابه خوب هستند و جاشون تو بهشت است

برای من جالبه که پس این همه ایه در مورد منافقون و این همه شکایت پیامبر و واهمه اش از منافقون به چه کسانی بر میگرده

چرا گفتن النفاق اشد من الکفر

آیات منافقین در مدینه ، مگر مربوط به غیر صحابه است؟

يك سوم قرآن درباره منافقين است. وهمانطور که از اسم منافقین استنباط می شود کسانی اند که به ظواهر اسلام متمسکند ولی در دل دشمنان اسلام اند و این برای کسی آشکار نبود ، مگر خداوند و در مواردی که خداوند رسول گرامی اش را از وجود آنها آگاه می کرد، پس منافقين كساني هستند كه جزء صحابه هستند ،قرآن صراحت دارد:

1-و ممن حولكم من الأعراب منافقون و من أهل المدينة مردوا على النفاق لا تعلمهم نحن نعلمهم سنعذبهم مرتين ثم يردون إلى عذاب عظيم . (سوره توبه/آيه101)

اي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، كساني كه خودشان را در ميان صحابه جا داده است و منافق هستند، تو هم آنها را نمي شناسي و ما آنها را مي شناسيم و آنها را دو مرتبه عذاب مي كنيم

2- إِنَّمَا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ ﴿45﴾ (سوره توبه/آيه45)

تنها كسانى از تو اجازه مى‏خواهند [به جهاد نروند] كه به خدا و روز بازپسين ايمان ندارند و دلهايشان به شك افتاده و در شك خود سرگردانند

عزیزان اهل سنت مي گويند كه منافقين، جداي از صحابه هستند و به آنها صحابه نمي گوييم. منافقين يك تافته جدا بافته هستند. حال آنكه در خود صحيح مسلم، ج8، ص122، نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) صراحت دارد:

في اصحابي إثنا عشر منافقا.

در ميان صحابه من، 12 نفر منافق هستند.

كه اشاره به همان طرح ترور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است در مراجعت از جنگ تبوك كه مي خواستند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را از بالاي بلندي پايين بياندازند. البته ابن حزم آندلسي، نام اينها را در كتاب المحلي، ج11، ص224، كتاب الحدود، حد المرتد، ذكر مي كند. همچنين در صحيح بخاري، ج1، ص17، ابن مُليكه - كه در زمان عبد الله بن زبير قاضي القضات مكه بود و ذهبي هم وثاقت او را اجماعي مي داند - مي‌گويد:

أدركت ثلاثين من أصحاب النبي صلى الله عليه و سلم كلهم يخاف النفاق على نفسه.

من سي نفر از صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را درك كردم كه هر كدام از اينها، از نفاق بر خودشان وحشت داشتند.

از همه اينها بالاتر اينكه ابن كثير دمشقي - كه از استوانه‌هاي علمي وهابيت است و سلفي - در تفسير خود، ج2، ص399 نقل مي‌كند:

خليفه دوم آمد نزد حُذيفه و او را قسم داد و سؤال كرد:

أنشدك الله! أ منهم أنا؟

آيا من هم جزء منافقين هستم؟

جامع البيان لإبن جرير الطبري، ج11، ص16

بعد مي‌گويد:

روزي جناب عمر از محلي مي گذشت و گفت: قبل از اسلام، من در اين محل، شتر مي چراندم و امروز رهبر و خليفه مردم شده ام.

اين را هم خودشان نقل مي‌كنند كه خليفه دوم مي آيد از حذيفه - منافق شناس عصر صحابه، كه اسامي تمام منافقين را مي دانست، چون او و عمار، كساني را كه مي خواستند در آن شب، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را ترور كنند، ديدند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود كه اينها را افشاء نكن - سؤال مي كند كه آيا من هم جزو منافقين هستم؟

حتي خود ابن كثير دمشقي، در تفسيرش، ج2، ص399 مي نويسد:

أن عمر بن الخطاب رضي الله عنه كان إذا مات رجل ممن يرى أنه منهم نظر إلى حذيفة فإن صلى عليه و إلا تركه.

وقتي عمر بن خطاب به خلافت رسيد، هر كدام از صحابه كه از دنيا مي رفتند، از نماز خواندن بر آنها وحشت داشت، چون مي ترسيد كه آنها جزء منافقين باشند. نگاه مي كرد كه آيا حذيفه بر آنها نماز مي خواند يا خير؟ اگر او مي آمد و براي آن صحابه اي كه از دنيا رفته، نماز ميت مي خواند، خليفه دوم هم نماز مي خواند و إلا ترك مي كرد.

صحابه در اين حد از نفاق گرفتارند كه خليفه دوم وحشت دارد از نماز خواندن بر آنها. حتي خودش شك دارد كه جزء منافقين است يا نه. آيا اين صحابه با اين ويژگي، شأنيت براي مرجعيت دارد يا خير؟ !

3- وَمِنْهُم مَّن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ حَتَّى إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِندِكَ قَالُوا لِلَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مَاذَا قَالَ آنِفًا أُوْلَئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ ﴿16﴾محمد

و از ميان آنها كسانى‏اند كه [در ظاهر] به [سخنان] تو گوش مى‏دهند ولى چون از نزد تو بيرون مى‏روند به دانش يافتگان مى‏گويند هم اكنون چه گفت اينان همان آنند كه خدا بر دلهايشان مهر نهاده است و از هوسهاى خود پيروى كرده‏اند

4- وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْلَا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُّحْكَمَةٌ وَذُكِرَ فِيهَا الْقِتَالُ رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَى لَهُمْ ﴿20﴾ محمد

و كسانى كه ايمان آورده‏اند مى‏گويند چرا سوره‏اى [در باره جهاد] نازل نمى شود اما چون سوره‏اى صريح نازل شد و در آن نام كارزار آمد آنان كه در دلهايشان مرضى هست مانند كسى كه به حال بيهوشى مرگ افتاده به تو مى‏نگرند

5- أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَن لَّن يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ ﴿29﴾محمد

آيا كسانى كه در دلهايشان مرضى هست پنداشتند كه خدا هرگز كينه آنان را آشكار نخواهد كرد

وَلَوْ نَشَاء لَأَرَيْنَاكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُم بِسِيمَاهُمْ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَعْمَالَكُمْ ﴿30﴾محمد

و اگر بخواهيم قطعا آنان را به تو مى‏نمايانيم در نتيجه ايشان را به سيماى [حقيقى]شان مى‏شناسى و از آهنگ سخن به [حال] آنان پى خواهى برد و خداست كه كارهاى شما را مى‏داند
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
مرد

 
Hasanjan: چرا معاویه با خلیفه وقت مسلمانان جنگید؟

اینجور که اهل سنت میگن ...واسه مزاح بوده

عایشه نمیخواسته با علی بجنگه ...معاویه و طلحه و زبیر هم نمیخواستن و ناخواسته رفتن جنگیدن

این وسط اون کسیکه خودش خواسته و رفته جنگ احتمالا شتر سرخ موی عایشه بوده
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
مرد

 
ametis: آیات منافقین در مدینه ، مگر مربوط به غیر صحابه است؟
جای تاسف داره که کسی میاد پست مذهبی میزاره که حتی تعریف صحابه رو نیز نمیدونه
باز هم میگم شما بهتره به تاپیک سک...تون بپردازید
تعریف صحابه از نگاه اهل سنت:
صحابه به یاران پیامبر گفته میشه که پیامبر رو در زمان حیاتش درک کردن(یعنی با چشم دیدنش و صداش رو شنیدن)به اون ایمان آوردند با اون همراه بودند و در حالت ایمان از دنیا رفتن
وصف صحابه در قرآن اینه:
سوره فتح آيه 29
‏متن آيه : ‏
‏ مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِيماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏محمد فرستاده خدا است ، و كساني كه با او هستند در برابر كافران تند و سرسخت ، و نسبت به يكديگر مهربان و دلسوزند . ايشان را در حال ركوع و سجود مي‌بيني . آنان همواره فضل خداي را مي‌جويند و رضاي او را مي‌طلبند . نشانه ايشان بر اثر سجده در پيشانيهايشان نمايان است . اين ، توصيف آنان در تورات است ، و اما توصيف ايشان در انجيل چنين است كه همانند كشتزاري هستند كه جوانه‌هاي ( خوشه‌هاي ) خود را بيرون زده ، و آنها را نيرو داده و سخت نموده و بر ساقه‌هاي خويش راست ايستاده باشد ، بگونه‌اي كه برزگران را به شگفت مي‌آورد . ( مؤمنان نيز همين گونه‌اند . آني از حركت بازنمي‌ايستند ، و همواره جوانه مي‌زنند ، و جوانه‌ها پرورش مي‌يابند و بارور مي‌شوند ، و باغبانانِ بشريت را بشگفت مي‌آورند . اين پيشرفت و قوّت و قدرت را خدا نصيب مؤمنان مي‌كند ) تا كافران را به سبب آنان خشمگين كند . خداوند به كساني از ايشان كه ايمان بياورند و كارهاي شايسته بكنند آمرزش و پاداش بزرگي را وعده مي‌دهد
حالا باز آقا میاد و میگه مگه منافقین جزء صحابه نبودند؟
با تعبیر قرآن خیر که یه آیه اون همین سوره فتح هست و آیه بعدی از سوره توبه:
سوره توبة آيه 100
‏متن آيه : ‏
وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پيشگامان نخستين مهاجران و انصار ، و كساني كه به نيكي روش آنان را در پيش گرفتند و راه ايشان را به خوبي پيمودند ، خداوند از آنان خوشنود است و ايشان هم از خدا خوشنودند ، و خداوند براي آنان بهشت را آماده ساخته است كه در زير ( درختان و كاخهاي ) آن رودخانه‌ها جاري است و جاودانه در آنجا مي‌مانند . اين است پيروزي بزرگ و رستگاري سترگ .‏
حالا لطف کن با توجه به این آیه بگو آیا ابوبکر و عمر و عثمان و بلال حبشی و خیلی دیگر از این افراد جزء السابقون الاولون هستند یا نه؟ ametis: من سي نفر از صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را درك كردم كه هر كدام از اينها، از نفاق بر خودشان وحشت داشتند.
عجب تعبیری
هر مسلمان با ایمانی از اینکه دچار نفاق بشه وحشت داره چون عظیم ترین گناهانه و بدترین جایگاه جهنم مال اونها برای همین همیشه دعا میکنیم ما را در زمره منافقین قرار نده!
     
  
مرد

 
صحابه گرامی رسول الله:یاران پیامبر که معاندان آنها را مرتد می دانند که بودند،می خواهیم زندگی نامه یاران پیامبر رو بخونیم چون به خیلی از مردم گفته نشده اونها چه فداکاریهائی کردند
صفیه دختر عبدالمطلب؛ (رضی الله عنها) بانوی شجاع

وی صفیه دختر عبدالمطلب هاشمی، عمه‌ی رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ و خواهر حمزة بن عبدالمطلب و مادر زبیر بن عوام رضی الله عنهم می‌باشد. مادر وی هاله بنت وهب بن عبدالمناف است. هنگامی که نه سال داشت پدرش عبدالمطلب، سرور قریش دار فانی را وداع گفت و برادرش ابوطالب وی را سرپرستی نمود.

او بار نخست با حارث برادر ابوسفیان بن بن حرب ازدواج کرد و پس از وفات وی با "عوام" برادر خدیجة بن خویلد ازدواج کرد و از او صاحب فرزندانی به نام زبیر و سائب و عبدالکعبه گردید. او نقش مهمی در شکست دشمنان در نبرد احزاب بازی کرد.

اسلام وی:

مشخص نیست که وی به همراه برادرش حمزه اسلام آورده است و یا به همراه پسرش زبیر. او سپس با پیامبر بیعت نمود و به مدینه هجرت کرد. او از نخستین زنان مهاجر است. بر اساس قول صحیح در میان عمه‌های پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ تنها وی اسلام آورده است.

جایگاه وی نزد رسول خدا:

وکیع بن هشام بن عروة از پدرش از عائشه رضی الله عنها روایت می‌کند که هنگامی که آیه‌ی {وأنذر عشيرتك الأقربين} نازل شد، رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ برخواست و فرمود: "ای فاطمه دختر محمد، و ای صفیه دختر عبدالمطلب، و ای فرزندان عبدالمطلب، من نزد خداوند برای شما صاحب هیچ سود و ضرری نیستم اما هر چه از مال من می‌خواهید از من بخواهید".

در این حدیث رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ وی را به همراه دخترش فاطمه ذکر می کند که نشان دهنده‌ی مقام وی نزد آن حضرت می‌باشد.

اخلاق و منش وی:

صفیه بانویی صابر و راضی به تقدیر خداوند بود و همه‌ی مصیبت‌ها را در راه الله تحمل می‌کرد. او زنی شجاع و بی باک بود.

روایت شده که وقتی برادرش حمزه در نبرد احد به شهادت رسید و جسدش مثله شد ، خواست جسد برادرش را ببیند اما پسرش زبیر به او گفت: ای مادرم پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ فرموده که تو باید برگردی. او گفت: به من خبر رسیده که جسد برادرم را پاره پاره کرده‌اند و برادرم در راه خداوند چنین شده است... و من صبر پیشه می‌کنم و اجر آن را می‌خواهم.

پس زبیر به نزد رسول خدا آمد و او را از این سخن مادرش مطلع ساخت و رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ به آنان گفت به او اجازه دهند... صفیه به دیدار پیکر بی‌جان برادرش رفت و برای او استغفار کرد سپس دستور داد تا آن را دفن کنند...

شجاعت وی باعث شد مسلمانان در جنگ خندق از خطری حتمی نجات پیدا کنند...

نقش وی در غزوه‌ی خندق:

هنگامی که مسلمانان در جنگ خندق در برابر لشکر احزاب قرار گرفتند رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ دستور داد تا زنان و ضعیفان در مکانی ایمن در داخل مدینه محافظت شوند.

اما یهودیان بنی قریظه عهد خود را زیر پا گذاشته و با احزاب همدست شدند و به همراه احزاب طرحی شیطانی برای شکست مسلمانان ریختند. نقشه‌ی آنان این بود که یهودیان از داخل مدینه زنان و پیران و کودکان را مورد تهدید قرار دهند تا مسلمانان مجبور شوند مواضع دفاعی خود را بر روی خندق ترک گفته و به داخل مدینه بیایند و از آن سو احزاب بتوانند از خندق عبور کنند و به مدینه حمله برند.

برای اجرای این طرح شیطانی، بنی قریظه یکی از مردان خود را برای بررسی وضعیت دفاعی زنان و کودکان مسلمان فرستادند تا مطمئن شوند که آنان هیچ دفاعی ندارند...

صفیه بنت عبدالمطلب بر بالای دژ حسان بن ثابت بود که متوجه آن یهودی شد پس میله‌ی خیمه‌ای را برداشت و مخفیانه به زیر آمد و آن یهودی را به هلاکت رساند.

یهودیان پس از آنکه جاسوسشان برنگشت مطمئن شدند که او کشته شده و گمان بردند نیرویی عظیم از مردان مسلمان از زنان و کودکان حفاظت می‌کند و بدین ترتیب فکر حمله به آنان را از سر به در بردند.

اینچنین بود که با شجاعت این بانوی مسلمان، مسلمانان از خطری عظیم جان سالم به درد بردند و سرانجام خداوند پیروزی خود را نصیب مسلمانان کرد و احزاب شکست خورده و مدینه را ترک کردند.

وفات:
وی سرانجام به سال بیستم هجری در خلافت عمر بن خطاب رضی الله عنه در سن هفتاد و سه سالگی وفات یافت و در بقیع به خاک سپرده شد.
رضی الله عنها
     
  
مرد

 
چرا امامت؟

انسان با نهاد خدادادی خود بدون هیچ گونه تردید،درک میکند که هرگز جامعه ی متشکلی مانند یک کشور یا یک شهر یا ده وحتی یک خانه که از چند تن انسان تشکیل میشود،بدون سرپرست زمامداری که چرخ جامعه را به کار اندازد و اراده ی او به اراده ی جزء حکومت کند و هر یک از اجزای جامعه به وظیفه ی اجتماعی خود وادارد-نمیتواند به بقای خود ادامه دهد و در کمترین مدت،اجزای آن جامعه ی متلاشی شده،وضع عمومی اش به هرج و مرج گرفتار خواهد شد.

پس تا اینجا دو مقدمه:1.جامعه نیاز به پیشوا و رهبر دارد2.اگر جامعه،رهبر و امامی نداشته باشد از هم میپاشد.

پس با یک قیاس استثنایی ساده میتوان نتیجه ی زیر را گرفت:

اگر جامعه رهبر نداشته باشد از هم میپاشد.(مقدمه ی اول)





امروزه جامعه از هم نپاشیده است.(مقدمه ی دوم)

نتیجه----->پس اکنون امام و حجت وجود دارد(اثبات حضرت امام زمان و مهدی موعود در همین وبلاگ در پستی جدا و مستقل ذکر خواهد شد)

ادامه ی بحث در ادامه ی مطلب


گفتیم که اگر جامعه ای رهبر نداشته باشد از هم میپاشد و اثبات کردیم که اکنون امام هست(انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی....که پیامبر(ص) هر دو را از هم جدانشدنی دانست).

به همین دلیل کسی که زمادار و فرمانروای جامعه ای است(اعم از بزرگ و کوجک)و به سمت خود و بقای جامعه ی خود اعتنا دارد و اگر بلند و یا کوتاه مدتی غیبت کنند هرگز حاضر نمیشود جامعه را بی سرپرست رها کند.

مثال

رئیس خانواده ای را ذکر کنید که برای سفر چند ورهز یا چند ماهه میخواهد با اهل خانه ی خود وداع کند و سفری برود.در این هنگام خانه را به صلاح دید خود به دست فرزند بزرگتر میسپارد (و دیگر اعضا را در این کار سهیم نمیکند تا آنها نیز انتخاب کنند).رئیس موسسه و یا کارخانه نیز همین صورت است.

اسلام دینی است که به نص کتاب و سنت بر اساس فطرت استوار است(مورد اتفاق علمای شیعه و سنّی)و آیینی است اجتماعی که هر آشنا و بیگانه این نشانی را از سیمای قوانین این دین مشاهده میکند و عنایتی که خدا و پیغمبر به اجتماعی بودن این دین دارند هرگز قابل انکار نبوده و با هیچ چیز دیگر قابل مقایسه نیست.

پیغمبر اکرم(ص)نیز مساله ی عقد اجتماع را در هر جایی که اسلام در آن نفوذ پیدا کرده بودفترک نمیکرد و هر شهر یا دهکده ای را که بدست مسلمین میفتاد در اقرب وقت برای آنجا والی و عاملی نصب میفرمودند و زمام امور مسلمین را به وی میسپارد.گاهی در لشگر کشی هایی بیش از یک نفر را رئیس تعیین مینمود. (مثل نبرد موته که چهار نفر رئیس بودند).

*حالا چه شده است که میگویند پیامبر در بزرگترین اجتماع مسلمین در زیر گرمای وحشتناک که خورشید سخت میسوزاند و علاوه بر مردان جنگی، زنان و بچه های ضعیف نیز بودند،افراد را جمع کنند(چند هزار نفر)و بگویند که با علی(علیه السلام) دوست باشید؟

مگر خداوند در کتابش نفرمود که((همانا کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند خداوند مهر و محبتشان را در دل ها قرار میدهد))؟

مگر از مسلمات قرآن این نیست که ((بین شما الفت ایجاد کرد))؟

مگر قرآن مسلمانان را برادر معرفی نکرده؟

اگر مقصود دوستی بود،پیامبر چرا هیچ جا این آیه ها را ذکر نکردند؟

غیر از این است که پیامبر میخواستند مساله ی مهم جانشین بعد از خود را بیان کند؟

اگر پیام دوستی بود پس((بلغ ما انزل الیک من ربک.فان لم تفعل فما بلغت رسالته))چه معنایی دارد؟

((الیوم اکملت لکم دینک))چه معنایی داشت؟

شیعه میگوید:به همین دلیل،هرگز متصور نیست پیامبر اسلام رحلت فرماید و کسی را جانشین خود قرار ندهند و سرپرستی برای اداره ی امور مسلمین نشان ندهد؟

یک سوال

پیامبر اکرم(صلی الله علیه)به موجب اخبار متواتری که عامه و خاصه در حدیث و روایات،از فتن و گرفتاری هایی که در زمان اموی ها و بنی عباس پس از رحلتشان روی میدهد و دامنگیر جامعه ی عظیم اسلامی میشود و آیین پاک ایشان را فدای ناپاکیها و بی بند و باریهای خود ساختند،تفصیلا خبر داده است(که جای شک نیست).و چگونه ممکن است با این که از جزئیات حوادث و گرفتاری ها بعد از خود غفلت نکرده اند از مساله ی مهم حکومت(به قدری حکومت مهم است که قرآن ذکر میکند هر قومی را با پیشوایش محشور مکیند)غفلت نماید و زوار آن را به دست کسانی بسپارد که لا اقل نیمی از عمر خود را مشرک بوده اند؟یا خودشان اعتراف کرده اند که با من شیطانی هست؟یا انتخاب جانشین پس از خود را دست مردم(منظور همان شش نفر است.جالب است که اهل تسنن میگویند خلیفه ی اول را مردم انتخاب کردند!!!!)بسپارد؟

یا چگونه ممکن است که حوادث تلخ آینده ی تاریخ اسلام را بداند و برای درمانش کاری نکرده باشد؟

یک سوال دیگر از اهل تسنن

اگر شما میگویید که خلیفه باید به رای مردم انتخاب شود چرا و به چه حقی خلیفه ی اول خلافت را به عمر داد و عمر هم خلافت را به عثمان؟

بر فرض محال اگر سخن شما اهل سنت درست باشد،باید در شرع و حدیث پیامبراکرم بیانات شافی در این خصوص داشته باشند و دستورات کافی داده باشند(در حالی که هعیچ دستوری نرسیده) تا مردم در مساله ای که اساسا بقا و رشد جامعه اسلامی و حیات شعائر دینی به آن متوقف و استوار است،بیدار و هشیار باشند.(برای پاسخ دادن خواهشمندم از برهان نقلی استفاده نکنید).

برای آگاهی بیشتر درباره ی مطالب مربوط به امامت و جانشینی بعد از پیامبر(ص)به این مدارک رجوع کنید:سیرةابن هشام،ج2،ص223-271.تاریخ ابی الفداء،ج1،ص126.غایة المرام،ص 664.

حسن ختام:

شیعه از راه بحث و کنجکاوی در درک فطری بشر و سیره ی مستمره ی عقلای عالم و تعمق در نظر اساسی آیین اسلام که احیای فطرت میباشد،و روش اجتماعی پیغمبر اسالم و مطالعه ی حوادث اسف انگیز که پس از رحلت ایشان به وقوع پیوست(والین این امور افترایی که خلیفه ی ثانی به پیامبر زد مبنی بر اینکه پیامبر هذیان میگوید-------->رک"تاریخ طبری،ج2،ص436{تاریخ طبری تاریخ معتبری است که توسط فردی به نام ((جریر طبری))به رشته ی تحریر در آمده} صحیح بخاری،ج3 صحیح مسلم،ج5. البدایة و النهایة،ج5،ص227.

ابن ابی الحدید،ج1،ص133.نظیر این اتفاق در هنگام فوت خلیفه ی اول نیر تکرار شد.---------->روضة الصفا،ج2،ص260)به این نتیجه میرسد که از ناحیه ی پیامبر نصِّ کافی در خصوص تعیین امام و جانشین پیامبر رسیده که درباره ی این آیات و احادیث ان شا الله بحث خواهیم کرد و پاسخی به ابهاماتی که برخی از اهل تسنن پیرامون این برهان ها به وجود آورده اند خواهیم پرداخت.
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
مرد

 
عراب به ما آموختند که آنچه را که میخوریم "غذا" بنامیم و حال آنکه در
زبان عربی غذا به "پس آب شتر" گفته میشود.
اعراب به ما آموختند که برای شمارش جمعیّتمان کلمۀ "نفر" را استفاده کنیم
و حال آنکه در زبان عربی حیوان را با این کلمه میشمارند و انسان را با کلمه "تن" میشمارند؟
اعراب به ما آموختند که "صدای سگ" را "پارس" بگوئیم و حالآنکه این کلمه
نام زبان وکشور عزیزمان میباشد؟
اعراب به ما آموختند که "شاهنامه آخرش خوش است" و حال آنکه فردوسی در
انتهای شاهنامه از شکست ایرانیان سخن میگوید.
آیا بیشتر از این میشود به یک ملّت اهانت کرد و همین ملّت هنوز نمیفهمد
که به کسانی احترام میگذارد که به او نهایت حقارت را روا داشته اند و
هنوز با استفادۀ همین کلمات به ریشش می خندد.
آیا در کتاب سفینه البهار نمی خوانیم که بالاترین ایرانی از پست ترین عرب
پست تر است؟!!!!


حالا شما هی بیاید بگین شیعه خوبه یه عده تون هم بگین سنی خوبه
     
  
مرد

 
nisha2552: آیا در کتاب سفینه البهار نمی خوانیم که بالاترین ایرانی از پست ترین عرب
پست تر است؟!!!!
اسلام دین ملیت و نژاد نیست شما یک روایت در مورد برتری عجم و عرب و پارسی و تازی بیار از زبان پیامبر یا یکی از ائمه

این همه بخاطر حقارت هایی بود که عمر از ایرانیان کشید و خواست تلافی کند و با وحشیگری تمامن کرد و گرنه در اسلام نه تجاوز و حمله به جهت ترویج دین مقبول است و نه ملیت و نژاد مهم


nisha2552: اعراب به ما آموختند که "صدای سگ" را "پارس" بگوئیم و حالآنکه این کلمه

اعرای اصلا پ ندارند که کلمه پارس را به ما بیاموزند اتفاقا ما ایرانی ها تنها ملتی هستیم که بواسطه زحمات فردوسی و دیگر بزرگان و بواسطه عظمت فرهنگمان زبان و بسیاری از رسوم خود را حفظ کردیم


nisha2552: اعراب به ما آموختند که برای شمارش جمعیّتمان کلمۀ "نفر" را استفاده کنیم

نفر فقط در مورد شمارش شتر به کار میرود و اعراب نیر تعداد انسان را با همین واحد میشمارند مثل نفرات و نفرین که در کلمات زبان عربی هم هست


بحث طرفداری من بخاطر دین است وگرنه غیر از محمد و خاندانش اغلب اعراب را وحشی و جاهل و نادان و وحشی میدانم

این افاد را هم بواسطه حرفها و روایات و رفتارشون متمایز میدونم

امام حسین دختر شاه ایران را خرید و به همسری گرفت .....میتوانست کنیز کند اما نکرد

حضرت علی بارها ایرانیان را ستود

بسیاری از شاگردان امام صادق ایرانی بودند و امام به انها افتخار میکرد

امام رضا در مدت حضور در ایران مراسمات ایران را بسیار گرامی داشت و ایرانیان را بزرگ میدانست و در نوروز عید را جشن گرفته و تبریک میگفت


همه اینها را بگذار در کنار قسمت کوچکی از رفتارهای عمر در ایران و دستوراتش در کتاب دو قرن سکوت

همه جا خوب و بد هست اما نباید همه را به یک چوب نواخت

دوست داری همه دنیا سپاه ق۴دسی ها رو ببینن و بگن ایرانی ها تروریست هستند

در حالیکه خدا میداند عمده قریب به مطلق ایران خونریز و دگم مذهبی نیستند


من تفکر شیعه رو میگم اونهم نه مطلق و به بسیاری از اونها ایراد دارم ......اصل این بحث هم جلوگیری از دروغ ها و افترا و دشمنی با تشیع است و لا غیر

من خودم منتقد خیلی از رفتار ها و قوانین اسلام و شیعه هستم اما با اصل اون به عنوان یک مذهب موافقم

شما هم که به ایران و ایرانی علاقه مندی

مذهب و اعتقاد قاطبه مردم همین ایران اسلام و تشیع است

همونطور که مسیحیت به معنی اورشلیم پرستی نیست

یهودیت به معنی قدس بنی اسرائیل پرستی نیست

اسلام هم به معنی عرب پرستی نیست
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
صفحه  صفحه 32 از 57:  « پیشین  1  ...  31  32  33  ...  56  57  پسین » 
مذهب
مذهب

End Of Sunni And Shia Dispute | پایان دعوای سنی و شیعه

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA