ارسالها: 104
#411
Posted: 23 Dec 2013 00:04
rostam91: مسلما اهانت به مقدسات هر دینی باعث بروز خشونت میشه همین الآن شاهین نجفی بخاطر یک آهنگی که برای یکی از اومه خونده حکم ارتدادش صادر شده و برای سرش جایزه گذاشتن ایشون اگه تو تهران بود الآن دارش زده بودند تو زندان رجائی شهر و قلعه حصار هم اکنون ۳۲ فعال مذهبی اهل سنت محکوم به مرگ هستند و در انتظار اجرای حکم ، من برم تو وسط میدون شیراز یا حتی رو منبر مسجد جامع به یکی از مقدسات شیعه ولو شاه چراغ باشه توهین کنم مسلما مردم میریزن سرم و منو میکشن، نکنه انتظار داری پاسخ اهانت به مقدسات یه امت نوازش و دستت درد نکنه باشه!
مگه تو روایتی که در مورد کشتن ناصبی آوردم اهانتی به مقدسات شیعه دیده میشد که حکمش کشتن ناجوانمردانه به شکل خراب کردن دیوار رو سرش یا خفه کردنش زیر آب باشه؟
اما شما نمیتونی از کتب معتبر اهل سنت روایتی بیاری که شیعه رو بدون دلیل به مرگ محکوم کرده باشه
اولا....دوست من از دیدگاه ما اها سنت و وهابی ها متفاوتند......دوما شاهین نجفی توهین زیادی به عقیده میلیون ها شیعه کردو نمیشه ازش دفاع کرد اونم اهنگ جنسی.......سوما کودکان سه ساله که تو سوریه به دار کشیده شدن یا سرشون جدا شده توهین کرده بودند به مقدسات؟
به کدوم دلیل هم دینهای شما زنان و کودکان بیگناهو میکشند؟ و اگه شما بری داد بکشی توهین کنی میبرنت تیمارستان.....چون آدم عاقل این کارو نمیکنه.....اما امثال شاهین نجفی مرتد با آهنگش به اعتقاد و مذهب میلیونی در سطح بسیار گسترده توهین کرده و لیاقت مجازاته.....
ametis: این رژیم اینقدر سفاک هستن که اصلا لازم نیست کار ساختگی کنن
ما شیعیان این روایات رو داریم و به ما گفتن مخالف رو بکشید یا توطئه کنید بر علیه او ((تازه باید بررسی بشه ))
چرا ؟ چرا مخالفی که نه بهت توهین کرده و نه بر علیه ات بلند شده باید کشته بشه به صرف اینکه مخالفه؟![/quote]
منظور دشمنیه که علنی و با شمشیر مخالفت میکنه نه کسی که مخالفتش عقیدست....
rostam91: تو جای گرم و نرم می خوابی از هیچی خبر نداری اینهمه علمای اهل سنت که در سیستان و بلوچستان و کردستان و جنوب کشته شدند برای چی بوده؟ مگه شیخ ضیائی پدر مردم جنوب چه کرده بود که در لیست قتلهای زنجیره ای قرار گرفت؟ سیاسی بود؟ بیا توهینی به تشیع و مقدساتش کرده بود؟ در آینده چندین کلیپ از کسانی که شهید شدند میزارم تا بدونی بخاطر چه افکاری خونشون بر زمین ریخته شد اما شما اینا رو نمیبینی و در مقابل چند انفجار تروریستی که البته محکوم هست ولی در پاسخ به این قتلها بوده رو می بینی! ترورهای سنیها بدست شیعیان عراق رو نمیبینی اما ترورهای سنیها رو بزرگ میکنی!
ببین ترور انسانها کار منحوسیه.....چه شیعه چه سنی.....تو عراق که شما میگی جنگ قبیله ای بیداد میکنه...میفتن به جون هم .....اما در سوریه بچه شیعه ۳ ساله به جرم شیعه بودن اعدام میشه.....خانوادگی کشته میشن بابت سر شیعیان ۵۰۰۰ درهم پول میدند...باید قبول کرد که خشونت عریان در سوریه وحشتناک علیه تشیعه.....خوردن اعضای بدن سربازان شیعیه همه چیزو مشخص میکنه.... rostam91: این شخص کجائی بود ؟ چرا بخاطر اهانتش دستگیر نشد تا اینکه مردم خودشون بخوان بریزن سرش و بکشنش؟
شما انتظار نداشته باش به مقدسات یه امت یا یه خانواده حمله بشه و حکومت کاری نکنه و مردم واکنش نشون ندن ، این عین حماقته که به کسی توهین بشه و طرف از خودش دفاع نکنه!
جالبه مردمی که لباس جنگی به تن دارند....خیلی عجیبه.... ametis: این رژیم اینقدر سفاک هستن که اصلا لازم نیست کار ساختگی کنن
البته من اینطور حرف زدنو قبول ندارم...
این کاربر به علت تخلف در قوانین انجمن بن شد
(سکسی بوی)
ارسالها: 104
#412
Posted: 23 Dec 2013 00:16
rostam91: شما لطف کن و اون روایات رو بزار ببینیم
ابن عبد البر نيز مىنويسد:
خطب عمر بن الخطاب أم كلثوم بنت أبي بكر إلى عائشة فأطمعته وقالت أين المذهب بها عنك فلما ذهبت قالت الجارية تزوجيني عمر وقد عرفت غيرته وخشونة عيشه والله لئن فعلت لأخرجن إلى قبر رسول الله صلى الله عليه وسلم ولأصيحن به.
عمر، امّكلثوم دختر ابوبكر را از عايشه خواستگارى كرد، عايشه او را اميدوار كرد و به امّكلثوم گفت، رأى تو در اين باره چيست؟ امّكلثوم گفت: تو مرا به ازدواج عمر در مى آوري؛ در حالى كه مى دانى او در زندگى چه قدر سختگير و خشن است؛ به خدا اگر اين كار را انجام دهي، من كنار قبر رسول خدا خواهم رفت وفرياد خواهم زد.
القرطبي، يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (متوفاي463 هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 4، ص 1807، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.
همچنين مقريزى و ابوالفرج اصفهانى درباره اخلاق عمر می نویسند
مغيرة بن شعبة به عمر گفت:
إلا إنك يا أمير المؤمنين رجل شديد الخلق على أهلك، وهذه صبية حديثة السن، فلا تزال تنكر عليها الشئ فتضربها، فتصيح، فيغمك ذلك، وتتألم له عائشة...
تو اى اميرمؤمنان، مردى سختگير و بد اخلاق نسبت به خانوادهات هستى و امّكلثوم دختر خردسالى است، مىترسم به زور چيزى از او بخواهى و او اطاعت نكند و تو او را كتك بزني، داد و فرياد بزند و تو را ناراحت كند و عايشه نيز از اين عمل غمگين شود...
الأصبهاني، أبو الفرج (متوفاي356هـ)، الأغاني، ج 16، ص 103، تحقيق: علي مهنا وسمير جابر، ناشر: دار الفكر للطباعة والنشر - لبنان.
المقريزي، تقي الدين أحمد بن علي بن عبد القادر بن محمد متوفاى845 هـ) إمتاع الأسماع بما للنبي صلى الله عليه وسلم من الأحوال والأموال والحفدة والمتاع، ج6، ص207، تحقيق وتعليق: محمد عبد الحميد النميسي ناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت، الطبعة الأولى، 1420 هـ - 1999 م.
چون عبداللّه بن اُبى مرد، پسرش آمد و گفت : یا رسول اللّه ! پیراهنت را بده تا پدرم را در آن کفن کنم . و بعد هم بر او نماز بگزار و برایش طلب مغفرت کن .
پیغمبر – صلّى اللّه علیه وآله - نیز پیراهنش را داد و گفت : وقتى از غسل و کفن او فراغت یافتى به ما اطلاع بده . چون فراغت یافت و به پیغمبر - صلّى اللّه علیه وآله - اطلاع داد، حضرت آمد تا بر وى نماز بگزارد.
عمر پیغمبر – صلّى اللّه علیه وآله - را گرفت و گوشه لباس پیامبر را کشید !! و گفت : مگر خدا تو را از نماز گزاردن بر منافقین منع نکرده و به تو نگفته است که : چه براى آنها آمرزش طلب کنى یا نکنى ، اگر هفتاد بار براى آنها طلب آمرزش کنى ، خداوند آنها را نمى آمرزد !
پیغمبر اکرم - صلّى اللّه علیه وآله - به اعتراض عمر اعتنا نکرد و با بردبارى عظیم و حکمت بالغه خویش ، طبق عادت همیشگى خود رفتار نمود. امّا چون عمر گستاخى را از حد گذراند، در مقابل حضرت ایستاده بود و از نماز گزاردن حضرت ممانعت مى کرد و سخنانى گفت که به یاد نداریم کسى اینگونه با پیغمبر - صلّى اللّه علیه وآله - روبرو شده باشد،
ناگزیر حضرت فرمود: اى عمر! کنار برو! به من اطلاع داده اند که براى آنها طلب آمرزش بکنى یا نکنى ، ولو هفتاد بار براى آنها آمرزش بخواهى ، هرگز خدا ایشان را نمى آمرزد.
اگر مى دانستم چنانکه زاید بر هفتاد بار براى عبداللّه ابى ، آمرزش طلب کنم ، خدا او را مى آمرزد، این کار را انجام مى دادم . سپس نماز خواند و جنازه را تشییع کرد و بر قبرش ایستاد.
منبع : صحیح مسلم – کتاب صفات المنافقین و احکامهم –صفحه ۱۲۸۰ – حدیث ۲۷۷۴
صحیح بخاری – کتاب اللباس – باب لبس القمیص – جلد ۱۸ – صفحه ۱۰۲ – حدیث ۵۳۵۰
ابن مسیب میگوید : سالی با عمربه حج رفتم وقتی به منطقه (ضجنان)رسیدیم عمر گفت :دراین بیابان من شتر های خطاب رامی چراندم درحالیکه لباس بلند پشمی به تن داشتم و اگر کوتاهی می کردم خطاب بشدت مرا کتک میزد (۱)
عبدالرحمن بن حاطب میگوید با عمر به منطقه ضجنان رسیدیم عمر گفت : اگر مرا در اینجا میدیدی درحالیکه شترهای خطاب که مردی خشن ،تندخو و سنگدلی بود را می چرانیدم مرتبه ای بر شتر هیزم بار میزدم مرتبه ای دیگر برگ درختان را جمع می کردم
اماامروز به انجا رسیدم که- دراطراف من با ذلت خواری شلاق بر سر صورت مردم فرود می آید-و احدی از من بر تر و بالاتر نیست (۲)
زبیدی در کتاب تاج العروس خو.د نوشته ((وردفی الحدیث کان عمرفی الجاهلیه مبرطشا))(۳)
یعنی در حدیث وارد شده که عمر در دوران جاهلیت مبرطش بوده و در معنی مبرطش آورده ((الذی یکتری للناس الابل و الحمیر و یاخذعلیه جعلا))(۴)
یعنی شتر و الاغ و استر افراد را به مردم کرایه می داده و در مقابل دلالی می گرفته .
۱)الکامل فی تاریخ ج۳ ص۳۳
۲)کنزالعمال ج۱۲ص۶۵۲، طبقات الکبری ج۳ص۲۶۷
۳)تاج العروس ج۴ص۲۸۱
۴)لسان العرب ج۱ص۳۷۹،،تاج العروس ج۴ص۲۸۱
عمربن خطاب کتک زدن خواهر ابوبکر
در پستهای قبلی اشاره کردیم به شجاعت عمر که زنهای عزادار کتک میزده در این پست هم مطلب جالبی که به خواهر ابوبکر هم رحم نکرده
هنگامى که ابوبکر مُرد، عائشه مجلس عزادارى برپا کرد، عمر این خبر را شنید و زنان را از گریه و عزادارى نهى کرد؛ اما آنان توجهى نکردند، به هشام بن ولید گفت: دختر ابوقحافه (خواهر ابوبکر) را نزد من بیاور، هنگامى که آمد، چندین ضربه بر بدنش زد، زنانى که عزادارى مىکردند، با شنیدن این خبر متفرق شدند.
ابن سعد در طبقاتش به سند صحیح از سعید بن مسیب نقل مىکند که گفت: هنگامى که ابوبکر از دنیا رفت، عائشه مجلس عزادارى برپا کرد، خبر به عمر رسید، آنان را از گریه و عزادارى منع کرد؛ ولى زنها نپذیرفتند. عمر به هشام بن ولید گفت: برو داخل خانه و امّفروه را بیرون بیاور!!! هنگامى که هشام وارد خانه شد، ضرباتى با تازیانه بر بدن امّفروه نواخت که بقیه زنها گریختند. اسحاق بن راهویه به شکل دیگرى این قصه را نقل کرده است و در آخرش مىگوید: زنان را یکى پس از دیگرى از خانه ابوبکر بیرون مىآوردند و عمر آنان را با تازیانه مىزد.
جالب اینجاست که ابن جوزى پس از نقل این روایت، این گونه توجیه مىکند که چون عمر زورش به عایشه نمىرسید، خواهر ابوبکر را کتک زد!!!
——————————————————————-
الطبقات الکبرى، ج ۳، ص ۲۰۸
الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۲۶۷
فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج ۵، ص ۷۴
کشف المشکل(ابن الجوزی)کشف المشکل من حدیث الصحیحین، ج ۱، ص ۵۹
یا ابن الخطاب فلا تکونن عذابا على أصحاب رسول الله «صلى الله علیه و آله»
پیامبر فرمودند : ای پسر خطاب! برای اصحاب رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) مایه عذاب نباش
صحیح مسلم، ج ۶ صفحه ۱۸۰
عمربن خطاب تازیانه زدن زنان عزادار و بی حرمت دانستن
.. پس از مرگ خالد بن ولید عدّه اى از زنان در منزل میمونه (یکى از همسران رسول خدا صلى الله علیه وآله) اجتماع کرده و مى گریستند.
عمر تازیانه به دست، همراه ابن عبّاس به آنجا آمد و به ابن عبّاس گفت: وارد منزل شو و به امّ المؤمنین بگو حجاب بگیرد.
آنگاه زنان را از آنجا بیرون کن! ابن عبّاس داخل شد و آنها را بیرون میکرد. عمر نیز آنان را یکی یکی با تازیانه مى زد.
در این میان که او زنان را مى زد، روسرى از سر یکى از زنان افتاد (و موهایش پیدا شد)
بعضى که آنجا حاضر بودند به عمر گفتند: اى امیرالمؤمنین! روسریش افتاده! پاسخ داد خوب شد، او هیچ حرمت و احترامى ندارد.
عبدالرّزاق صنعانى پس از نقل این ماجرا، از استادش معمر نقل مى کند:
{ معمر از این سخن عمر که گفت این زن هیچ حرمتی ندارد، تعجّب مى کرد.}
رجال این حدیث در تقریب التهذیب ابن حجر:مؤلف کتاب أبوبکر عبدالرزاق الصنعانی: ثقة حافظ مصنف شهیر
سفیان بن عیینة: ثقة حافظ نقیة إمام حجة عمروبن دینار المکی: ثقة ثبت
فریاد زدن عمربن خطاب بین نماز
زمانی که پیامبر همراه با اصحاب در راه مکه مشغول نماز خواندن بودن ،چوپانی همراه گله اش از آنجا می گذشت، و ...عمر در وسط نماز فریاد کشید:ای چوپان شترهاتت را باز گردان و شتر چران هم چنین کرد.
پیامبر پس از نماز فرمودند:چه کسی در بین نماز فریاد زد؟ گفتند : عمر بود
حضرت فرمودند :ای زاده خطاب گویا تو هیچ نمی فهمی!!؟
کنزل العمال ج۸ ص۲۰۸ شماره ۲۲۵۸۱
این کاربر به علت تخلف در قوانین انجمن بن شد
(سکسی بوی)
ویرایش شده توسط: sorena100
ارسالها: 104
#413
Posted: 23 Dec 2013 00:28
...چون زینب دختر پیامبر از دنیا رفت رسول خدا فرمودند : ((به گذشتگان خوب ما عثمان بن مظعون ملحق شو)) پس زنان گریستند آنگاه عمربا تازیانه اش ایشان رامیزد (که چرا گریه می کنید)
پیامبر دست عمر را گرفتند به او فرمودند : ای عمر این کارا را مکن و...
مسند احمد ج۲ ص۵۳۱ش ۲۱۲۷
عمربن خطاب آتش زدن خانه وحی
این مطلب به دو دلیل قرار میدهم اول برای کسانی که می گویند آتش زدنی در کار نبوده و فقط تهدید بوده دوم برای اشخاصی که می گویند چرا امیرالمومنین دفاعی نکرد در اینجا کاملا معلوم که حضرت مامور به صبر بودن و...
آلوسی مفسر اهل سنت گوید: زمانی که مردم باابوبکر بیعت کردن وعلی بیعت نکرد، ابوبکر قنفذ را به محضر علی فرستاد وگفت: به دنبال علی برو و به او بگو خلیفه رسول خدا رااجابت کن. قنفذ نزد علی رفت و پیغام ابوبکر به حضرت رساند. علی فرمود: چه زود به پیامبر خدا دروغ بستید ومرتد شدید. به خداسوگند پیامبر، غیر ازمن کسی را به خلافت منسوب نکرد. ابوبکر برای بیعت به دنبال علی فرستاد وعلی قبول نکرد، عمر عصبانی شد و درب خانه علی را به آتش کشید و داخل خانه شد. فاطمه برابر او قرار گرفت و فریاد زد: یا ابتاه یا رسول الله عمر شمشیرش را که در غلاف بود بلند کرد و به پهلوی فاطمه و نیز با تازیانه به بازوی وی زد در این هنگام فریاد فاطمه برخاست یا ابتاه . علی ناگهان از جای برخواست و گریبان عمر را گرفت و او را به شدت به زمین کوبید وضربه ای محکم بر بینی و گردن عمر نواخت...
ابن ابی شیبه گوید: هنگامی که مردم با ابوبکر بیعت کردند, علی و زبیر در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره می پرداختند واین خبر به عمر بن خطاب رسید و او به درب خانه فاطمه آمد وگفت: ای دختر رسول خدا! به خدا سوگند محبوبترین افراد نزد ما پدر تو و پس از او، خود تو هستی؛ اما این محبت، مانع از آن نخواهد شد که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند من دستور ندهم این خانه را بر اهل آن به آتش کشند. عمر ای جمله را گفت و بیرون رفت. هنگامی که علی و زبیر به خانه بازگشتند، دخت گرامی پیامبر به علی و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را بر شما به آتش کشد، به خدا سوگند! او آنچه را سوگند خورده انجام می دهد.
تفسیر روح المعانی آلوسی ج۳ ص۱۲۴
عمربن خطاب حکم سجده بر باسن
از جمله بدعتهای مضحک عمربن خطاب که الان می توان در نمازهای جماعت مسجد الحرام و مسجد النبی در فرقه وهابیت دید سجده بر پشت یا باسن مأمومی که در صف جلوتر حضور دارداست.
حدثنا أبو داود قال حدثنا سلام عن سماک بن حرب عن سیار بن المعرور قال سمعت عمر بن الخطاب یخطب وهو یقول یا أیها الناس إن رسول الله صلى الله علیه وسلم بنى هذا المسجد ونحن معه والمهاجرون والأنصار فإذا اشتد الزحام فلیسجد الرجل على ظهر أخیه(۱)
ترجمه:از عمر شنیدم که بر روی منبر می گفت : ای مردم ، رسول خدا (ص) این مسجد را که بنا کرد ، ما و مهاجر و انصار بودیم پس اگر شلوغی به شما فشار آورد ، شخص بر روی پشت(باسن) برادر خویش سجده کند !
عبد الرزاق عن معمر عن الاعمش عن مسیب بن رافع أن عمر بن الخطاب قال من اشتد علیه الحر یوم الجمعة فی المسجد فلیصل على ثوبه ومن زحمه الناس فلیسجد على ظهر أخیه(۲)
ترجمه:عمر گفت هر کس که در روز جمعه گرما بر او فشار آورد ، روی لباس خویش سجده کند ، و کسی که مردم به او فشار آوردند ( و جا برای سجده نداشت) روی پشت برادر خود سجده کند !
اسناد:
۱)مسند الطیالسی ج ۱ ص ۱۳ ش ۷۰
۲)مسند أحمد بن حنبل ج ۱ ص ۳۲ ش ۲۱۷ و همچنین سنن الکبری و مصنف عبد الرزاق ج ۱ ص ۳۹۸
نظر امیرالمومنین علی .علیه السلام درباره عمر و ابابکر
امروزه یکی از شبهات ودروغهایی که جماعت مخالفین می گویند این است که امیرالمومنین با عمر ابابکر مشگلی نداشته و حتی با گستاخی می گویند از اعمال آنها راضی بودن برای فاش کردن این دروغ بزرگ این جماعت به مطلب زیر که از کتاب صحیح مسلم است توجه بفرمایید .
عمر گفت نظر شما ( حضرت علی علیه السلام و عباس عموی پیامبر ) راجع به ابوبکر این است که او را دروغگو و گناهکار و خیانتکار و خائن می دانید.
عمر می گوید که شما ( امیرالمومنین علیه السلام ) من ( عمر) را نیز دروغگو و گناهکار و خیانتکار و خائن می دانید.
دوستانی که اهل تحقیق هستن و دنبال تعصبات جاهلانه نیستن و اهل منطق هستن می توانند به خطبه ششقیه امیرالمومنین علی .علیه السلام. درکتاب شریف نهج البلاغه مراجعه بفرمایند که جالب این که این خطبه را حتی علمای سرسختی مثل ابن ابی الحدید معتزلی هم تایید کردن
کتاب صحیح مسلم – کتاب الجهاد والسیر – باب حکم الفیء – صفحه ۸۸۵ – حدیث۱۷۵۷
عمربن خطاب سبیل خودرا تاب می داد مردم را گاز می گرفت
ابن زبیر می گوید:هر وقت عمرخشمگین می شد، سبیلهای خود را تاب می داد.(۱)
همچنین می گوید: شخصی به عمر حرفی زد که مورد پسند او نبود ، عمر سرش را پایین انداخت ، دهان خودرا باد کرد و سبیلهایش را تاب داد ، او هنگام ناراحتی چنین می کرد.(۲)
و ابن ابی الحدید می گوید (کان عمراذا غضب علی بغض اهله لم یشتف حتی یعض یده))(۳)
ترجمه : هر وقت عمربه یکی از افراد خانواده اش غضب می کرد، تا دست اورا گاز نمی گرفت ،آرامش نداشت .
—————————————————–
۱)کنزل العمال ج۱۲ص۶۴۵شماره۳۵۹۷۲
۲)کنزل العمال ج۳ص۹۲۱شماره۹۱۷۰
۳)شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدیدج۱۲ص۴۴
عمربن خطاب زنا کنید پولش بدهید
در خبرهای مختلف ازعلمای وهابیت مسائل خنده داری می شنویم ومی بینیم درباره احکام که همه اینها برای هر انسانی که کمی عقل منطق داشته باشد مضحک وخنده دار است و انسان با خواندن این حکمها متوجه می شود این علما فقط به قصد تخریب اسلام دارندکه این فتوی هارو صادر می کنند ولی اگر کمی تحقیق کنیم می بینیم این احکام مضحک ریشه دارد در کل تاریخ و این افراد بدعت گذار بودن که ضربه به دین اسلام زده برای نمونه دراین پست توجه فرمایید:
از ابی طفیل روایت که گفت : زنی در صحرا گذر می کرد در راه گرسنه شد ،به چوپانی رسید ، گفت من گرسنه هستم کمی به من غذا بده ، چوپان گفت من غذا نمی دم مگر اینکه خودت را در اختیار من قرار بدهی ، آن زن گفت چوپان سه مشت خرما به من داد ، بعد من خودم را در اختیار او قرار دادم ... و گشنگی خیلی برای من مشکل بود.
آن زن این خبر را به عمر رساند ، عمر تکبیر گفت و گفت این مهر توست ، هر یک مشت خرمایی که به تو داده است مهر تو بوده است ، پس بر تو نباید حدی زده شود
منبع اول : کنز العمال – چاپ موسسه الرساله – جلد ۵ – کتاب الحدود من قسم الافعال – باب فصل فی انواع الحدود – صفحه ۴۱۷ – حدیث ۱۳۴۷۹ .
منبع دوم : مصنف عبد الرزاق صنعانی – چاپ مکتب الاسلامی – جلد ۷ – کتاب الطلاق – باب الحد فی الضروره – صفحه ۴۰۷ – حدیث ۱۳۶۵۳ .
منبع سوم : المحلی – چاپ دار الفکر – جلد ۱۱ – کتاب الحدود – باب حکم المستاجره للزنا او للخدمه – صفحه ۲۵۰ – حدیث ۲۲۱۳ .
این کاربر به علت تخلف در قوانین انجمن بن شد
(سکسی بوی)
ارسالها: 104
#414
Posted: 23 Dec 2013 00:44
خارج شدن بادمعده عمربن خطاب روی منبر
مدائنی می گوید: هنگامی که عمر بر روی منبر بود احساس کرد که بادی از او خارج شد. گفت ای مردم من مخیر شدم بین اینکه از شما بترسم در کار خدا و یا اینکه از خدا بترسم در کار شما پس ترجیح دادم که از خدا بترسم پس بدانید که من چـون گوزیدم و الان برای تجدید وضو از منبر پایین می آیم.
عیون الخبار صفحه ۲۶۷
عمربن خطاب خاک مال کردن بعد از ادرار
عمربن خطاب خاک مال کردن عورت بعد از ادرار
یسار غلام عمر می گوید : هرگاه عمر بول می کرد به من می گفت : چیزی بده تا خود را با آن پاک کنم ، من چوب یا سنگی به او می دادم، یااو آلتش را با دیوار یا زمین پاک می کرد، ولی آنرا با آب نمی شست(۱)
وهمچنین عبدالرحمن می گوید : عمر را دیدم که پس از ادرار آلتش را خاک مال کرد، و بعد به ما رو کرد وگفت: به ما اینگونه آموختنه اند.(۲)
زیدبن وهب میگوید: عمر را دیدم که ایستاده بول می کند ، اما پاهای خود را آنقدر از هم باز کرده که به حالش ترحم کردم(۳)
)کنزل العمال ج۹ص۵۱۹شماره۲۷۲۴۰
۲)کنزل العمال ج۹ص۵۱۸شماره۲۷۲۳۶
۳)کنزل العمال ج۹ص۵۱۹شماره ۲۷۲۳۷
عمربن خطاب دستش را باکفش یاباسن خود پاک می کرد
عمربن خطاب دستش را باکفش یا باسن خود پاک می کرد
ثابت می گوید : شخصی به نام جارود که با عمرغذا می خورد ، پس از صرف غذا به کنیزش گفت : دستمالی بیاور (تا دستان خود راتمیز کنم) عمر به او گفت : ((امسح یدک باستک او ذر)) دستهایت را با کفل(باسن) خود تمیز کن یا آنرا به حال خود رها کن.
عاصم نقل می کند که عمر بن خطاب پس از آنکه با کفشهایش دستان خود را تمیز می کرد می گفت : دستمال خاندان عمر کفشهایشان می باشد
همچنین سائب بن یزید می گوید:گاه پیش می آمد که شام را با عمر می خوردم اونان گوشت می خورد و دستهایش را با کف پای خود تمیز می کرد و می گفت : این دستمال عمرو خاندان اوست .
از کتاب :کنز العمال ج۱۲ص۶۳۲ ش۳۵۹۴۹ و ص۶۲۵ ش۳۵۹۲۹
شراب خواری عمربن خطاب لحظه مرگ
ما در پستهای قبل کاملا برسی کردم درباره شرابخواری عمر و ابابکر چه در قبل اسلام چه در بعد اسلام اما از آنجا که در ایام ربیع الاول قرار داریم دیدم بد نیست این مطلب قرار دهم تا دوستان خود قضاوت کنند این موجود تا لحظه آخر چکاره بوده و ...
در کتاب معتبر الطبقات الکبری آمده:عن عبد الله بن عبید بن عمیر أن عمر بن الخطاب لما طعن قال له الناس یا أمیر المؤمنین لو شربت شربة فقال أسقونی نبیذا وکان من أحب الشراب إلیه قال فخرج النبیذ من جرحه مع صدید الدم .
ترجمه: از عبد الله بن عبید بن عمیر (نقل شده است) که هنگامی که عمر بن خطاب ، چاقو خورد ، مردم به او گفتند : ای امیر مومنان ، اگر نوشیدنی بنوشی (خوب است ) ؛ پس گفت : به من نبیذ دهید !!! و نبیذ از دوستداشتنی ترین نوشیدنی ها در نزد وی بود . عبد الله گفت : نبیذ از زخم وی همراه با لخته های خون خارج شد .
اسناد:
الطبقات الکبرى ، محمد بن سعد ، ج ۳ ، ص ۳۵۴ و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج ۴۴ ، ص ۴۳۰ و با کمی تفاوت در : السنن الکبرى ، البیهقی ، ج ۳ ، ص ۱۱۳ و فتح الباری ، ابن حجر ، ج ۷ ، ص ۵۲ و المصنف ، ابن أبی شیبة الکوفی ، ج ۵ ، ص ۴۸۸ و الاستیعاب ، ابن عبد البر ، ج ۳ ، ص ۱۱۵۴ و...
بیعت عمربن خطاب در روز غدیر با امیرالمومنین حضرت علی .علیه السلام
بعد از آن که رسول خدا صلى الله علیه وآله امیر مؤمنان علیه السلام را به عنوان خلیفه و جانشین خود انتخاب و آن را بر همگان اعلام کرد، به مردم دستور داد که یکى یکى با آن حضرت بیعت کرده و این منصب جدید را تبریک بگویند.
طبق روایات صحیح السندى که در کتابهاى اهل سنت وجود دارد، عمربن خطاب از کسانى است که خود را به امیر المؤمنین علیه السلام رساند و پس از بیعت با آن حضرت، منصب جدیدش را تبریک گفت.
که ما این مطلب از ذهبی، در کتاب سیر اعلام النبلاء ج۱۹ ص ۳۲۸ که اوهم از غزالی نقل کرده دراینجا بیان می کنیم
واجمع الجماهیر على متن الحدیث من خطبته فی یوم عید یزحم باتفاق الجمیع وهو یقول: « من کنت مولاه فعلی مولاه » فقال عمر بخ بخ یا أبا الحسن لقد أصبحت مولای ومولى کل مولى فهذا تسلیم ورضى وتحکیم ثم بعد هذا غلب الهوى تحب الریاسة وحمل عمود الخلافة وعقود النبوة وخفقان الهوى فی قعقعة الرایات واشتباک ازدحام الخیول وفتح الأمصار وسقاهم کأس الهوى فعادوا إلى الخلاف الأول: فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قلیلا.
خلاصه ترجمه ... عمربن الخطاب در روز غدیرخم، با امیرالمومنین(ع) بیعت کرد و گفت:
بخ بخ یا علی مبارک باشد مبارک باشد بر تو ای علی. امروز تو مولای من و مولای تمام مرد و زن شدی ...
حال خودتا قضاوت کنید مگر چند وقت بعد از غدیر خم بود پیامبر به شهادت رسیدن و همین فرد با منافقان دیگری مثل خود بیعت شکنی کردن و غصب خلافت کردن ودرب خانه حضرت را ...
چلپاسه(مارمولک) خوری عمر بن خطاب
عمر گفته: من دوست ندارم وحاضر نیستم شتران مو قرمز(گران قیمت) به من بدهند ولی مارمولک(چلپاسه) را از بگیرند(۱)
وهمچنین گفته: من خوردن مارمولک(چلپاسه)رااز مرغ بیشتر دوست دارم (۲)
این درحالی است که پسر او عبدا...بن عمر میگوید: خدمت رسول خدا بودیم شخصی مارمولک(چلپاسه) خورد رسول اکرم. نهی کردن وفرمودند:ناپاک است(۳)
درکتاب المغنی الشرح الکبیرجلد۱۱صفحه۸۱ وکنزالعمال جز۱۵ صفحه۱۹۰ وبه گفته عمر:بیشتر اهل سنت گفتندحلال است ولی ابوحنیفه حرام دانسته است. مالکی شافعی وحنبلی حلال دانسته.موضوع اختلاف بین عمر و ابوحنیفه است.حال حنفی ها چکار میکنند؟به سنت عمر عمل میکنند یا فتوی ابوحنیفه؟؟
اسناد:
۱) کنزل العمال ج۸جز۱۵ص۱۹۱حدیث۴۱۷۶۷
۲)کنزل العمال ج۸جز۱۵ص۱۹۱حدیث۴۱۷۷۰
۳)المجعم الکبیر(طبرانی) ج۲جز۱۲ص۲۴۵
عمربن خطاب وحرام کردن متعه بدعت آشکار
عمر گفت : متعتان کانتا علی عهد رسول الله و أنا أنهی عنهما
دو متعه در زمان رسول الله بود که حلال بود من حرام می کنم ؛متعه حج و متعه نساء.دومتعه در زمان پیامبر بود ومن از ان نهی می کنم .متعه حج ومتعه نساء .(۱)
وعلتش واضح است حرام کرد این دو را تا حاجی زنش بهش حرام شود و متعه نساء تا زنا زیاد شود ودشمن امیر المومنین علیه السلام زیاد بشود
در زمان حال عده ای وهابیی می گویند در زمان خود پیامبر اکرم .ص. متعه حرام بوده و برای این که دروغ این جماعت آشکار شود به روایات زیر توجه بفرمایید:
در کتاب صحیح مسلم جلد ۱ چاپ دار طیبه صفحه ۶۳۲کتاب النکاح آمده:
روایت است از محمد بن عبدالله بن نمیر الهمدانی ، روایت است از ابی ووکیع و ابن بشر از اسمعیل از قیس گفت شنیدم عبدالله می گوید ( ما با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به جنگ رفتیم و برای ما زنی نبود پس گفتیم خود ارضایی کنیم پس پیامبر ما را نهی کردند سپس اجازه دادند به ما که با زن ازدواج کنیم برای مدت کوتاه سپس عبدالله خواند :
( ای کسانیکه ایمان آوردید حرام نکنید آنچه خداوند حلال قرار داده است برای شما و تجاوز نکنید همانا خداوند متجاوزین را دوست ندارد.)(۲)
ترجمه متون مشخص شده : ابو محمد گفت : صیغه ( متعه ) قدیمی نشده است و برای ازدواج است و در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حلال بود سپس خداوند تعالی نسخه کرد بر زبان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نسخه ای کامل تا روز قیامت ، و تثبیت شد توسط جماعتی از اجداد که اسامی آنها : دختر ابوبکر ، جابربن عبدالله ، ابن مسعود ، ابن عباس ، و معاویه پسر ابوسفیان ، و عمر بن حریث ، و ابوسعیدالخدری ، و سلمة ، و معبد پسران امیه پسر خلف ، و روایت جابربن عبدالله از جمیع صحابه زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم. و زمان ابوبکر ، و عمر تا نزدیکی پایان یافتن خلافت عمر ، اختلاف ایجاد شد در اجازه گرفتن از پسر زبیر. و از عمر بن الخطاب همانا که او انکار کرد متعه را و از تابعین : طاوس و عطاء. و سعیدبن جبیر.
ولذا فخر رازی نقل کرد: از مولا امیرالمومنین علی (علیه السلام) :لولا نهی عمر عن المتعه ما زنی الا شقی .(۳)
اگر عمر متعه را حرام نکرده بود زنا نمی کرد مگر شقی ..
اتفاق شیعه وسنی در تعریف متعه و ازدواج دانستن آن
ابو عمر (بن عبد البر) گفته است که هیچ یک از علمای سلف و گذشته در این اختلاف نداشته اند که متعه ، ازدواجی است که در آن ارث نیست و جدایی در آن با گذشتن مدت و بدون طلاق صورت می گیرد . وابن عطیه گفته است : متعه این است که شخص با زن ازدواج کند و دو شاهد و اذن ولی داشته باشد و تاریخ (برای انتهای عقد) معین کند . و چنین است که ارثی در بین آن دو نباشد و اینکه هر مقداری را که بر آن موافقت نمودند ، (به عنوان مهر زن ) به وی بدهد . پس وقتی که مدت زمان گذشت دیگر مرد راهی بر این زن نخواهد داشت ( دیگر همسر او نیست ) و زن باید عده نگه دارد . زیرا فرزند در متعه به پدر ملحق می شود . پس اگر این زن عده باردار نمی شد (عده نداشت) برای دیگران حلال می شود ( می توانند با وی ازدواج کنند) .تفسیر طبری ج۵ ص ۱۲ سوره نساء ذیل آیه ۲۴تفسیر قرطبی ج۵ ص۱۳۲
ترجمه متون مشخص شده : ابو محمد گفت : صیغه ( متعه ) قدیمی نشده است و برای ازدواج است و در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حلال بود سپس خداوند تعالی نسخه کرد بر زبان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نسخه ای کامل تا روز قیامت ، و تثبیت شد توسط جماعتی از اجداد که اسامی آنها : دختر ابوبکر ، جابربن عبدالله ، ابن مسعود ، ابن عباس ، و معاویه پسر ابوسفیان ، و عمر بن حریث ، و ابوسعیدالخدری ، و سلمة ، و معبد پسران امیه پسر خلف ، و روایت جابربن عبدالله از جمیع صحابه زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم. و زمان ابوبکر ، و عمر تا نزدیکی پایان یافتن خلافت عمر ، اختلاف ایجاد شد در اجازه گرفتن از پسر زبیر. و از عمر بن الخطاب همانا که او انکار کرد متعه را و از تابعین : طاوس و عطاء. و سعیدبن جبیر.
ولذا فخر رازی نقل کرد: از مولا امیرالمومنین علی (علیه السلام) :لولا نهی عمر عن المتعه ما زنی الا شقی .(۳)
اگر عمر متعه را حرام نکرده بود زنا نمی کرد مگر شقی ..
)المغنی ابن قدامة ج ۷ ص ۵۲۷٫ و المحلی ابنحزم ج۷ ص ۱۰۷ تفسیر قرطبی ج۲ ص ۱۶۷ و وکنزالعمال ج ۸ ص ۲۹۳ و البیان و التبیین جاحظ ج ۲ ص ۲۲۳و. . .
۲)سوره مبارکه مائده آیه۸۷
۳)تفسیر رازی ج ۳ ص ۲۰۱
عمربن خطاب تازیانه و بی حرمتی زنان
.. پس از مرگ خالد بن ولید عدّه اى از زنان در منزل میمونه (یکى از همسران رسول خدا صلى الله علیه وآله) اجتماع کرده و مى گریستند.
عمر تازیانه به دست، همراه ابن عبّاس به آنجا آمد و به ابن عبّاس گفت: وارد منزل شو و به امّ المؤمنین بگو حجاب بگیرد.
آنگاه زنان را از آنجا بیرون کن! ابن عبّاس داخل شد و آنها را بیرون میکرد. عمر نیز آنان را یکی یکی با تازیانه مى زد.
در این میان که او زنان را مى زد، روسرى از سر یکى از زنان افتاد (و موهایش پیدا شد)
بعضى که آنجا حاضر بودند به عمر گفتند: اى امیرالمؤمنین! روسریش افتاده! پاسخ داد خوب شد، او هیچ حرمت و احترامى ندارد.
عبدالرّزاق صنعانى پس از نقل این ماجرا، از استادش معمر نقل مى کند:
{ معمر از این سخن عمر که گفت این زن هیچ حرمتی ندارد، تعجّب مى کرد.}
المنصف جلد ۳ صفحه ۵۵۷
این کاربر به علت تخلف در قوانین انجمن بن شد
(سکسی بوی)
ارسالها: 104
#415
Posted: 23 Dec 2013 00:55
یهودیان به عمر بن خطاب لقب فاروق دادن
طبق روایات صحیح السندی که در بسیاری از کتابهای اهل سنت وجود دارد که دو لقب صدیق و فاروق از القاب اختصاصی آقا امیر المؤمنین علی علیه السلام بوده است ؛ اما اهل سنت تلاش کرده اند که این فضلیت را برای دو خلیفه غاصب خود نقل کنند.
که ما اینجا به دو روایت اکتفا می کنیم
ابن ماجه قزوینی در سننش که یکی از صحاح سته اهل سنت به شمار میآید ، با سند صحیح نقل کرده:
عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَأَخُو رَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَأَنَا الصِّدِّیقُ الْأَکْبَرُ لَا یَقُولُهَا بَعْدِی إِلَّا کَذَّابٌ صَلَّیْتُ قَبْلَ النَّاسِ بِسَبْعِ سِنِینَ .(۱)
عباد بن عبد الله گوید : علی علیه السلام فرمود : من بنده خدا ، برادر رسول خدا و صدیق اکبر هستم ، پس از من جز دروغگو کسی دیگر خود را «صدیق» نخواهد خواند ، من هفت سال قبل از دیگران نماز میخواندم .
قد قال هو علیه السلام (علی بن ابیطالب): انا الصدیق الاکبر، و انا الفاروق الاول، اسلمت قبل اسلام الناس.....(۲)
همچنین علمای اهل سنت، صریحا گفتهاند که یهود، عمر را فاروق نامیدند! و نه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم :
قال بن شهاب بلغنا أن أهل الکتاب کانوا أول من قال لعمر الفاروق وکان المسلمون یأثرون ذلک من قولهم ولم یبلغنا أن رسول الله صلى الله علیه وسلم ذکر من ذلک شیئا .(۳)
ابن شهاب گوید : این گونه به ما رسیده است که اهل کتاب نخستین کسانی بودند که به عمر لقب فاروق دادند و مسلمانان از سخن آنها متأثر شدند و این لقب را در باره عمر استعمال کردند و از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم هیچ مطلبی در این باره به ما نرسیده است
و نیز ابن کثیر دمشقی سلفی در ترجمه عمر بن الخطاب در کتاب معتبر البدایة والنهایة مینویسد :
عمر بن الخطاب بن نفیل بن عبد العزى ... أبو حفص العدوی ، الملقب بالفاروق قیل لقبه بذلک أهل الکتاب(۴)
عمر بن الخطاب ... ملقب به فاروق ، گویند که اهل کتاب این لقب را به عمر دادند .
این مدارک از کتب اهل سنت ثابت می کند که اصولا عمر بن خطاب از عوامل یهودیان و خائنینی بوده که همواره در زمان رسول خدا(ص) سعی داشته به اربابان خود(یهودیان) خدمتی کرده و از این طریق به اسلام ضربه بزند که اینگونه یهود لقب فاروق را برای او به کار برده اند تا به عنوان ستون پنجم خود او را حفظ کنند و به دروغ گفته اند این لقب را پیامبر اسلام(ص) به عمر بن خطاب داده است
اسناد:
۱)سنن ابن ماجة ، ج۱ ، ص ۴۴ ، و البدایة والنهایة ، ج۳ ، ص ۲۶ و المستدرک ، حاکم نیشابوری ، ج۳ ، ص ۱۱۲ وتلخیص آن ، تألیف ذهبی در حاشیه همان صفحه ، و تاریخ طبری ، ج۲ ، ص ۵۶ ، والکامل ، ابن الاثیر ، ج۲ ، ص ۵۷ و فرائد السمطین ، حموینی ، ج ۱ ص ۲۴۸ و الخصائص ، نسائی ، ص ۴۶ با سندی که تمام روات آن ثقه هستند ، و تذکرة الخواص ، ابن جوزی ، ص ۱۰۸ و دهها سند دیگر .
۲) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج۱ ص۳۰ والریاض ج۲ ص۱۵۵/ینابیع الموده لذوی القربی ج۳ ص۴۰۷- درالاسوه وجواهر المطالب فی مناقب الامام علی،الباعونی شافعی ج۱ ص۳۳
۳) الطبقات الکبرى – محمد بن سعد – ج ۳ – ص ۲۷۰ و تاریخ مدینة دمشق – ابن عساکر – ج ۴۴ – ص ۵۱ و تاریخ الطبری – الطبری – ج ۳ – ص ۲۶۷ و أسد الغابة – ابن الأثیر – ج ۴ – ص ۵۷
۴) البدایة والنهایة – ابن کثیر – ج ۷ – ص۱۵۰
عمربن خطاب ازدیوار خانه مردم بالامی رفت
عمر ازدیوار خانه مردم بالامی رفت به بهانه نهی از منکر
در یکى از شبها که در کوچه هاى مدینه گشت مى زد، صداى آواز مردى را از درون خانه اش شنید، ناگهان از دیوار بالا رفت ! و پایین آمد! و به نزد او رفت . عمر دید زنى و ظرفى از شراب نزد اوست . گفت : اى دشمن خدا! پنداشتى که خداوند تو را با این معصیت مى پوشاند؟
وقتی صاحب خانه او را دید گفت: ای خلیفه وقت! اگر ما یک گناه کردیم- تو شش گناه کردی و اگر از ما یک مخالفت امر خدا صادر شده از تو چندین مخالفت صادر شده. اگر قبول نداری بشنو تا بگویم:
اولا: تجسس کرده ای و خداوند فرموده: "و لا تجسسوا" یعنی تجسس عیوب مردم نکنید که خداوند عیب پوش است.
ثانیا: خداوند فرموده : "و لیس البر ان تاتوا البیوت من ظهورها و لکن البر من اتقی و اتوا البیوت من ابوابها" یعنی: خوب نیست از پشت بام خانه ها داخل خانه مردم شدن و نیکی آن است که از خدا بپرهیزید و از در خانه مردم در آیید. تو از در نیامدی. از دیوار آمدی و از نیکی و تقوا که خدا فرموده چیزی به جا نیاوردی.
ثالثا: خداوند فرموده: "ان بعض الظن اثم" تو گمان بد در حق مردم و در حق ما می بری
رابعا: خداوند فرموده: " ان جائکم فاسق بنباء فتبینوا" و تو تحقیق نکرده بر سر ما آمدی.
پنجم: آنکه خداوند به بندگان فرموده بی رخصت و اجازه به خانه کسی داخل نشوید:
"لا تدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتی تستانسوا و تسلموا علی اهلها" اگر این خانه توست بگو. و اگر ادعای انیست (دوستی) میکنی انیس و دوست از بام خانه در نمی آید. و خداوند فرموده هرگاه داخل خانه کسی شوید بر اهل ان خانه سلام کنید که در سلام سلامتی است و ترکش در عرف قبیح است. در هیچ مذهبی نیست که تسلیم و تواضعی نباشدو تو سلام نکردی.
ششم: آنکه امر به معروف و نهی از منکر مراتبی دارد. پس از رعایت آن مراتب دستور به کشتن او میدهند. ولی تو قبل از آنکه مراتب را رعایت کنی برای کشتن من آمدی. دیگر آنکه تو جانشین رسول خدایی-تو را تمکین در کار است. شب گردی چیز دیگریست و جانشین رسول خدا دیگر. یعنی وظیفه تو شب گردی نیست.
وقتی عمر این مسائل را شنید خجالت کشیدو از آن شخص عذر خواست.
روایات زیادی همچون روایت فوق ذکر شده اند که همگی بیان کنند اصرار و سعی زیاد عمر در تجسس خانه های مردم دارد. در حالیکه در قران و روایات تاکید بسیار زیادی شده است که: "تجسس نکنید".
(مکارم الاخلاق نوشته خرائطی حدیث ۳۶۹۶ – شرح نهج البلاغه ابن أبى الحدید ج۳ص ۹۶، احیاء العلوم غزالی ص ۱۳۷ – الغدیر للامینی ج ۶ / ۱۲۱، الریاض النضرة ج ۲ / ۴۶ ط ۱، شرح نهج البلاغة لابن أبى الحدید ج ۱ / ۶۱ وج ۳ / ۹۶ ط ۱، الدر المنثور ج ۶ / ۹۳، الفتوحات الاسلامیة ج ۲ / ۴۷۷٫ )
عمر نسبت هذیان به رسول خدا(ص)داد(حدیث قرطاس)
از تمامی دوستان معذرت میخواهم که این توهین بزرگ عمر به پیامبر اکرم (ص) را می نویسم. باور بفرمایید بنده نیز از نوشتن این مطالب شرمناک هستم. ولی چه کنیم که وظیفه است. و حقیقت را باید به گوش همه برسانیم.
ونکته ای هست که درباره معنی کلمه:ان الرجل لیهجر که من جرات معنی این کلمه رو ندارم دوستانی که میخواهند در لغت عربی متوجه معنی این کلمه شوند به این سخنرانی که برای یکی از اساتید در ایام فاطمیه هست گوش دهند (دانلود سخنرانی)
از ماجراهاى تلخ صدر اسلام ، ماجرایى است که در پنج شنبه آخر عمر رسول خدا صلی الله علیه وآله اتفاق افتاد . در آن روز که پیامبر در بستر بیمارى بود و پس از آن به شهادت رسید ، به حاضران فرمود :
براى من قلم و دواتى حاضر کنید ، تا نامه اى بنویسیم که پس از آن هرگز گمراه نشوید .
عمربن خطاب و همراهان و همفکرانش ، با عبارت تند نسبت به رسول خدا صلی الله علیه وآله ، قلب آن حضرت را به درد آوردند به طوری که حضرت دستور داد که آنان از منزل حضرت خارج شوند.
بخاری داستان را این گونه تعریف میکند :
عَنِ ابْنِ عَبَّاس رضى الله عنهما أَنَّهُ قَالَ یَوْمُ الْخَمِیسِ، وَمَا یَوْمُ الْخَمِیسِ ثُمَّ بَکَى حَتَّى خَضَبَ دَمْعُهُ الْحَصْبَاءَ فَقَالَ اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم وَجَعُهُ یَوْمَ الْخَمِیسِ فَقَالَ " ائْتُونِی بِکِتَاب أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا ". فَتَنَازَعُوا وَلاَ یَنْبَغِی عِنْدَ نَبِیّ تَنَازُعٌ فَقَالُوا هَجَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم .
ابن عباس می گفت: روز پنجشنبه وچه روزی بود آن روز وگریه کرد که اشک چشمش سنگریزه هارا خیس کرد، سپس گفت: روز پنجشنبه درد بر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شدید شد ، فرمود : کاغذی بیاورید تا
برای شما چیزی بنویسم که هرگز گمراه نشوید ، حاضران اختلاف کردند در حالیکه چنین عملی در حضور پیامبر خدا شایسته وسزاوار نبود، گفتند : او بیمار است و هزیان می گوید .
البخاری الجعفی ، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای۲۵۶هـ) ، صحیح البخاری ، ج ۳ ، ص ۱۱۱۱ ، ح۲۸۸۸ ، کتاب الجهاد والسیر ، بَاب جَوَائِزِ الْوَفْدِ هل یُسْتَشْفَعُ إلى أَهْلِ الذِّمَّهِ وَمُعَامَلَتِهِمْ ، تحقیق د. مصطفى دیب البغا ، ناشر : دار ابن کثیر ، الیمامه – بیروت ، الطبعه : الثالثه ، ۱۴۰۷ – ۱۹۸۷ .
ابن اثیر در النهایه مینویسد :
أهْجَر فی منطقه یُهجِر إهجارا : إذا أفحش ، وکذلک إذا أکثر الکلام فیما لا ینبغی... والقائل کان عمر .
أهَجَرَ ، یعنی سخنان ناشایست گفت ، و همچنین وقتی که بیش از اندازه در آن چه شایسته و سزاوار نیست سخن بگوید . گوینده این سخن عمر بن خطاب بوده است .
الجزری ، أبو السعادات المبارک بن محمد (متوفای۶۰۶هـ ، النهایه فی غریب الحدیث والأثر ، ج ۵ ، ص ۲۴۴ ، تحقیق طاهر أحمد الزاوى – محمود محمد الطناحی ، ناشر : المکتبه العلمیه – بیروت – ۱۳۹۹هـ – ۱۹۷۹م .
الأفریقی المصری ، محمد بن مکرم بن منظور (متوفای۷۱۱هـ) ، لسان العرب ، ج ۵ ، ص ۲۵۴ ، ناشر : دار صادر – بیروت ، الطبعه : الأولى .
عینی در شرح صحیح بخاری در این باره میگوید :
هذه العبارات کلها فیها ترک الأدب والذکر بما لا یلیق بحق النبی صلى الله علیه وسلم ، ولقد أفحش من أتى بهذه العباره .
العینی ، بدر الدین محمود بن أحمد (متوفای۸۵۵هـ) ، عمده القاری شرح صحیح البخاری ، ج ۱۴، ص ۲۹۸ ،
غزالی در کتاب سر العالمین مینویسد :
ولما مات رسول الله صلى الله علیه وسلم قال قبل وفاته ائتوا بدواه وبیضاء لأزیل لکم إشکال الأمر واذکر لکم من المستحق لها بعدی. قال عمر رضی الله عنه دعوا الرجل فإنه لیهجر .
رسول خدا (ص) قبل از وفاتش فرمود : کاغذ و دواتی بیاورید تا نزاع و اختلاف در خلافت را از بین ببرم و کسی را که سزاوار خلافت بعد از من است معرفی کنیم . عمر گفت : این مرد را رها کنید که هذیان میگوید .
الغزالی ، أبو حامد محمد بن محمد (متوفای۵۰۵هـ) ، سر العالمین وکشف ما فی الدارین ، ج ۱ ، ص ۱۸ ، تحقیق : محمد حسن محمد حسن إسماعیل وأحمد فرید المزیدی ، ناشر : دار الکتب العلمیه – بیروت / لبنان ، الطبعه : الأولى ، ۱۴۲۴هـ ۲۰۰۳م
آدرس حدیث صحیح بخاری :ج ۱ ص ۱۲۶و ۱۲۷ حدیث ۱۱۴ چاپ بیروت
صحیح بخاری :ج ۱ ص ۳۶ حدیث ۱۱۴
ادرس حدیث: صحیح بخاری ج ۴ ص ۳۱ حدیث ۳۰۵۳ کتاب الجهاد و السیر
آدرس حدیث : صحیح بخاری ج۴ ص ۶۶ حدیث ۳۱۶۸
ادرس حدیث : صحیح بخاری ج ۵ ص ۱۳۷ حدیث ۴۴۳۱
ادرس حدیث : صحیح بخاری ج ۸ ص ۶۱ حدیث ۷۳۶۶
صحیح مسلم ج ۵ ص ۷۵ حدیث ۴۱۲۴
معجم اوسط طبرانی ج ۵ ص ۲۸۸
معجم الزوائد الهیثمی ج ۹ ص ۳۴
کنزل العمال متقی اهندی ج۵ ص ۶۴۴
طبقات ابن سعد ج ۲ ص ۲۴۳
مسند احمد ج ۳ ص ۲۴۳
مسند احمد ص ۲۹۳
کامل ابن اثیر ج ۲ ص ۳۲۰
فتح الباری ابن حجر عسقلانی ج ۸ ص ۱۰۱ دار المعرفه للطابعه و النشر بیروت – لبنان
کشف الغمه ج ۲ ص ۴۷ ابن ابی افتح الاربلی دار الاضواء بیروت لبنان
و . . .
دسته بندی فرار عمر و ابوبکر از جنگها
بزرگان محقّقین و اعلام اهل سیره و تاریخ و حدیث از اهل سنّت تصریح کرده اند که در جنگ احد، در شرایطى که مشرکین بعد از شکست ابتدائى، برگشتند و قصد قتل رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم و انهدام قواى مسلمین را داشتند، ابوبکر و عمر نیز چونان دیگران، آن سرور را در دریاى دشمن رها کرده و تنها گذاشته و براى حفظ جان خودشان پا به فرار گذاشتند، براى نمونه به مدارک زیر در باب جنگ احد مراجعه شود:
۱ ـ ابو داود طیالسى در کتاب «سنن»
۲ ـ ابن سعد در کتاب «الطّبقات الکبرى».
۳ ـ طبرانى در کتاب «معجم».
۴ ـ ابوبکر بزّار در کتاب «مسند».
۵ ـ ابن حبّان در کتاب «صحیح».
۶ ـ دارقطنى در کتاب «سنن».
۷ ـ ابو نعیم اصفهانى در «حلیة الاولیاء».
۸ ـ ابن عساکر در «تاریخ مدینة دمشق».
۹ ـ ضیاء مقدسى در «المختارة».
۱۰ ـ متّقى هندى در «کنز العمّال»(۱).
و امّا در جنگ حنین، حاکم نیشابورى به سند صحیح از ابن عبّاس نقل مى کند که تنها کسى که در آن جنگ با رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم ماند و استقامت کرد، علىّ بن ابیطالب علیه السّلام بود، و همه پا به فرار گذاشتند(۲).
امّا در جنگ خیبر، اعلام و محقّقین از اهل سنّت فرار ابوبکر و عمر را ذکر کرده اند که از آن جمله:
۱ ـ احمد بن حنبل در کتاب «المسند».
۲ ـ ابن ابى شیبه در «المصنَّف».
۳ ـ ابن ماجه قزوینى در «سنن المصطفى (صلّى الله علیه وآله وسلّم)».
۴ ـ ابوبکر بزّار در «المسند».
۵ ـ طبرى در «تفسیر و تاریخ».
۶ ـ طبرانى در «المعجم الکبیر».
۷ ـ حاکم نیشابورى در «المستدرک».
۸ ـ بیهقى در «السّنن الکبرى».
۹ ـ ضیاء مقدسى در «المختارة».
۱۰ ـ هیثمى در «مجمع الزّوائد».
ومتّقى هندى در کتاب «کنز العمّال»(۳) واقعه فرار را از افراد فوق الذّکر نقل مى کند.
امّا در جنگ خندق که معروف است که رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم فرمودند: لَضَرْبَةُ عَلیٍّ فی یَوْمِ الخَنْدقِ اَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَیْنِ: ضربه علىّ بن ابیطالب علیه السّلام در جنگ خندق، از عبادت جنّ و انس نزد خداى تعالى برتر است، و در بعضى از نقلها این چنین آمده است: اَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الاُمَّةِ إلى یَوْمِ القِیَامَة(۴): برتر است از عبادت تمامى امّت تا روز قیامت.
شرط شجاعت از یکطرف، فرار شیخین در این مواقف حسّاس از زندگانى رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم از طرف دیگر، اهل سنّت را دچار گرفتارى کرده است، فکر کردند و کردند تا اینکه شیخ الاسلامشان یعنى جناب «ابن تیمیّه» که در چنین مواردى حلاّل مشاکل!! آنان است فکرى بکر و چاره اى معقول!! اندیشیده، چنین مى گوید:
شکّى نیست که ما در خلیفه و حاکم اسلام به لزوم وجود صفت شجاعت قائلیم، ولکن شجاعت بر دو قسم است:
۱ ـ شجاعت قلبى
۲ ـ شجاعت بدنى
و ابوبکر درست است از شجاعت بدنى بى بهره بوده، ولى او داراى شجاعت قلبى بوده، و همین مقدار از شجاعت براى حاکم اسلامى کافى است!! و در ادامه سخنانش مى گوید:
و اگر شما مى گوئید على اهل جهاد و قتال بوده، ما مى گوئیم: عمر بن خطّاب نیز اهل قتال و جنگ در راه خداوند بوده است، ولى باید دانست که قتال بر دو قسم است:
۱ ـ قتال با شمشیر
۲ ـ قتال با دعاء
و عمر بن خطّاب با دعاء، در راه خداوند قتال کرده است.
سپس ابن تیمیّه براى اثبات شجاعت بدنى ابوبکر ابن ابى قحافه ـ در قبال شجاعتها و مبارزه هاى محیّرالعقول امیرالمؤمنین علیه السّلام با مشرکین ـ تمسّک به واقعه زیر نموده، چنین مى نگارد:
بخارى و مسلم در کتاب خودشان آورده اند که: عروة بن زبیر مى گوید: من از عبدالله فرزند عمرو بن عاص پرسیدم که: سخت ترین رفتار مشرکین با رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم کدام بود؟ جواب داد: روزى رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم مشغول نماز بودند که عُقْبَة بن ابى مُعَیْط آمد و رداء آن حضرت را به دور گردن مبارک پیچیده و به شدّت فشار داد، در همین حال ابوبکر آمده و شانه عُقْبه را گرفت و او را به کنارى زد و گفت: آیا مردى را مى کشید که مى گوید: رَبِّیَ الله؟(۵)
قضاوت در گفتار ابن تیمیّه را به اهل انصاف واگذار مى کنیم.
این بود موقعیّت ابوبکر در ارتباط با صفت شجاعت که به اجماع اهل سنّت، در جانشین پیامبر و خلیفه مسلمین معتبر است.
(۱) کنز العمّال: ج۱۰/۴۲۴٫
(۲) المستدرک: ج۳/۱۱۱٫
(۳) کنز العمّال: ج۸/۳۷۱٫
(۴) المستدرک على الصحیحین: ج۳/۳۲٫
(۵) منهاج السنّة: ۸
این کاربر به علت تخلف در قوانین انجمن بن شد
(سکسی بوی)
ارسالها: 104
#416
Posted: 23 Dec 2013 01:02
عمربن خطاب و پرتاب آب میوه نیم خورده به صورت پیامبر (ص)
در کتاب «شناسایی هفت تن در صدر اسلام» آمده است که ابی عسیب روایت کرده است: «که رسول خدا شبی بیرون آمد و مرا خواند. من نزد او رفتم. به ابوبکر گذر کرد او را فرا خواند. به عمر رسید او را هم صدا زد، تا نزدیک دیوار خانه بعضی انصار رسیدیم. به صاحبخانه فرمودند: چیزی به ما بخورانید. او مقداری انگور آورد. همه خوردند. پس آب خواست، آب هم آشامید. سپس چنین گفت: از شما از این نعمتها سوال خواهد شد. عمر آن انگور را گرفت و محکم به زمین زد تا آب آن به صورت رسول خدا پاشیده شد؛ سپس چنین گفت: «یا رسول الله انّا لمسئولون عن هذا یوم القیامۀ» یعنی ما از این عمل هم سوال می شویم. رسول خدا فرمود: چنین است»
این واقعه در کتب زیر مندرج می باشد:
من حیات خلیفه عمربن خطاب؛ عبدالرحمن احمد البکری
شناسایی هفت تن در صدر اسلام؛ عباس نجفی راسخی
سبعۀ من سلف؛ علامه فیروزآبادی
سنن (شعب الایمان) ؛ بیهقی
المصابیح؛ ابی محمد الحسین بن مسعود فراء بغدی
تفسیر جامع البیان؛ محمدبن جریر طبری، ج۳
مرقاة المفاتیح فی شرح مشکاة المصابیح؛ علی بن سلطان محمد قاری
مسند؛ احمدبن حنبل، جلد ۵
الاصابه فی معرفۀ الصحابه؛ ابن حجر عسقلانی، ج۷
حلیۀ الاولیاء؛ حافظ ابونعیم، ج۲
عمربن خطاب: درباره قرآن تعمق و تفکر نکنید
روزی عمر آیه و فکهة و ابا (عبس/۳۱) را میخواند کلمه اب را نفهمید که به چه معناست. بعد گفت: لزومی ندارد یاد بگیریم و در کتاب خدا لازم نیست زیاد تعمق و تفکر کنیم !!! از قرآن هرچه میدانید عمل کنید و هر چه را که نمیدانید به خدا واگذارش کنید !!! (۱)
همچنین روایت شده است که شخصی به خلیفه گفت: من شدیدترین آیه را در قران می دانم. عمر با تازیانه بر سر او کوبید و گفت: به تو چه مربوط که در قران تحقیق می کنی ! (۲)
——————————————————————-
اسناد:
(۱) تفسیر ابن جریر ج ۳۰ ص ۳۸- مستدرک ج۲ ص۵۱۴- تفسیر کشاف ج۳ ص ۲۵۳- الموافقات شاطبی ج۱ ص۲۱ و ۲۵-
(۲) الدر المنثور ج۲ص۲۲۷
عمروکتک زدن مردم داغ دیده منع از گریه کردن بر اموات
احمد بن حنبل از ابن عباس روایت مى کند درباره مرگ رقیه دختر پیغمبر – صلّى اللّه علیه وآله – و گریستن زنها بر وى گفت : عمر آنها را با تازیانه خود مى زد!
پیغمبر اکرم – صلّى اللّه علیه وآله – فرمود: بگذار گریه کنند.
سپس خود پیغمبر – صلّى اللّه علیه وآله – در نزد قبر نشست ، حضرت فاطمه – علیها السّلام – هم پهلوى پدر نشسته بود و گریه مى کرد. پیغمبر اکرم – صلّى اللّه علیه وآله – با گوشه لباسش ، اشک فاطمه زهرا – علیها السّلام – را از روى لطف و ترحم ، پاک مى کرد. (۱)
ابن ابى الحدید نقل مى کند که : روزى عمر در عصر خلافتش ، از خانه اى صداى گریه اى شنید، پس وارد خانه شد و با تازیانه اش (دُرّه ) به زدن آنها پرداخت تا به زن نوحه خوان رسید، چنان او را مضروب ساخت که مقنعه از سرش افتاد، آنگاه به غلامش گفت : تو بزن ! واى بر تو! بزن که نوحه خوان است و احترام ندارد!! (۲)
همچنین انس بن مالک در حدیث صحیحى که بخارى نقل مى کند، مى گوید: بر آن حضرت وارد شدیم و دیدیم که فرزندش ابراهیم جان مى دهد و پیغمبر – صلّى اللّه علیه وآله – اشک مى ریزد.
عبدالرحمن به عوف گفت : یا رسول اللّه ! شما هم گریه مى کنید؟
حضرت فرمود: اى پسر عوف ! گریستن ، نشانه عاطفه وترحم است . بار دیگر گریست ، عبدالرحمن بن عوف نیز سخن خود را تکرار کرد. حضرت فرمود: چشم ، اشکبار است و دل ، اندوهناک ، و جز آنچه موجب خشنودى خداست نمى گوییم . ای ابراهیم ! ما در فراق تو غمگین هستیم. (۳)
ولی نظر عمر این بود که نباید بر مردگان گریست ! هر چند وى مهم و بزرگ باشد! بلکه گریه کننده را با عصا و سنگ مى زد و خاک بر وى مى پاشید ! او این کار را در زمان پیغمبر – صلّى اللّه علیه وآله – انجام مى داد و در تمام دوران زندگیش آن را ادامه داد!! (۴)
——————————————————————————-
(۱) مسند أحمد ج ۱ / ۳۳۵ ط ۱، وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفى ج ۳ / ۸۹۴، سنن البیهقى ج ۴ / ۷۰، الغدیر ج ۶ / ۱۵۹، الطبقات لابن سعد ج ۸ / ۳۷٫
(۲) شرح نهج البلاغه ابن أبى الحدید ج۳ ص ۱۱۱ . السنن الکبرى للبیهقی ج ۴ / ۷۰، مسند أحمد ج ۲ / ۴۰۸، الغدیر ج ۶ / ۱۶۰٫
(۳) صحیح البخاری ک الجنائز باب قول النبی انا بک لمحزونون، وسائل الشیعة ج ۲ / ۹۲۱ ب ۸۷ من أبواب جواز البکاءک الطهارة ح ۳ و ۴ و ۸، سنن أبى داود ج ۳ / ۵۸، سنن ابن ماجة ج ۱ / ۴۸۲، الغدیر ج ۶ / ۱۶۴، الطبقات الکبرى لابن سعد ج ۱ / ۱۳۷ و ۱۳۸ و ۱۳۹ و ۱۴۰ و ۱۴۲ و ۱۴۳ و ۱۴۴، ذخائر العقبى ص ۱۵۳ و ۱۵۵، دعوة الحسینیة ص ۵۰ و ۵۱٫
(۴) صحیح بخاری در آخر باب البکاء عند المریض ص ۲۵۵ من ج ۱ ، شرح نهج البلاغة ابن أبى الحدید ج ۱۲ / ۶۸، الغدیر للامینی ج ۶ / ۱۶۰، السنن الکبرى للبیهقی ج ۴ / ۷۰، المستدرک لحاکم ج ۱ / ۱۸۱ وج ۳ / ۱۹۱، سنن ابن ماجة ج ۱ / ۱۸۱، مسند أحمد ج ۳ / ۳۳۳ وج ۱ / ۲۳۷ و ۳۳۵، عمدة القارى ج ۴ / ۸۷، مسند الطیالسی ص ۳۵۱، الاستیعاب بهامش الاصابة ترجمة عثمان بن مظعون ج ۲ / ۴۸۲، مجمع الزوائد ج ۳ / ۱۷، الطبقات لابن سعد ج ۸ / ۳۷٫
این کاربر به علت تخلف در قوانین انجمن بن شد
(سکسی بوی)
ویرایش شده توسط: sorena100
ارسالها: 104
#417
Posted: 23 Dec 2013 01:17
و این قول خداوند است که میفرماید:
إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِناثاً وَ إِنْ یَدْعُونَ إِلَّا شَیْطاناً مَرِیداً (نساء/۱۱۷) یعنی: نمىخوانند جز خدا مگر منفعلها (مادگانی) را، و نمىخوانند مگر شیطان بیفائده را. (۲)
اسناد:
(۱) طبقات الکبری ج۳ص۲۶۹چاپ بیروت سال ۱۳۷۷ه ق ۱۹۵۷میلادی
(۲) مستدرک الوسائل ج۱۰ص۴۰۰
این کاربر به علت تخلف در قوانین انجمن بن شد
(سکسی بوی)
ویرایش شده توسط: sorena100
ارسالها: 1509
#419
Posted: 23 Dec 2013 12:06
ametis: ضمنا مگه شما ناصبی هستی ...
بحث سر ناصبی و سنی نیست بحث سر اینه که چجوری مخالف رو از بین میبرن بحث سر فتوای ائمه معصوم در مورد کشتن مخالفه با چه ترفندهای کثیف و بزدلانه ای !
ametis: حکم ارتداد سلمان رشدی و شاهین هیچکدوم عملی نشده و نمیشه و ضمنا ماله شاهین نجفی که اسم هم نداره و کلی گرفته شده
موضوع اینه که گیرشون نیومدن وگرنه الآن تبدیل به خاک شده بودند! موضوع اینه که مفتی و مرجع تقلید چنین فتوائی رو داده!
ametis: میدونید مثل فتوای جهاد نکاه است
هیچکس فتوا رو ندیده
چون کلا فتوائی نیست و این ساخته و پرداخته ذهن بیماری مثل قزوینی و سازمان اطلاعاته برای تزلزل در جبهه مخالفین بشار اسد برای اینکه اون سر قدرتش بمونه و به جنایاتش ادامه بده!
ametis: ولی هر زور هزاران دختر روزی چند بار مورد تجاوز شرعی قرار میگیرن و معلوم نیست از کی حامله میشن
شما مطمئن باش یک دهم متعه شیعیان نمیشه!
ametis: حکمی هم ندارید که هتاک به صحابه رو بکشید یا شیعه رو اما هر روز هزاران شیعه رو میکشید
پس حکمی نداریم رو قبول داری!
ولله تو منطقه ما چون شیعیان کاری به سنیها ندارن شیعه ای هم کشته نمیشه ولی جاهای دیگه که کشته میشن لابد شیعیان کاری کردن که میشنشون!
الآن این ۲۶ نفری که تو زندان رجائی شهر رژیم منتظر اجرای حکمشون هستند در آینده میشه دلیلی برای کشتار شیعیان
اینم مدرکش که نگی بدون مدرک گفتی:
درخواست مولوی عبدالحمید از رهبر ایران برای جلوگیری از اعدام ۲۶ جوان کرد
مولوی عبدالحمید امام جمعه اهل سنت زاهدان و یکی از رهبران بلندپایه سنیهای ایران در نامهای به آیتالله علی خامنهای از وی خواسته است که جلوی اعدام ۲۶ جوان اهل سنت کرد در زندان رجایی شهر را بگیرد.
وبسایت آقای مولوی عبدالحمید نوشته که این نامه در تاریخ ۲۸ شهریور به دفتر آقای خامنهای فرستاده شده و در آن از وی خواسته شده که درباره احکام اعدام این افراد "مداخله" کند.
در این نامه آقای عبدالحمید از رهبر ایران خواسته با "تدبیر حکیمانه، به هر نحوی که صلاح میدانید از اعدام این افراد جلوگیری فرمایید؛ زیرا اعدام این جمع اثرات منفی در داخل و خارج کشور به جا میگذارد."
امام جمعه اهل سنت زاهدان در نامه خود، که یک نسخه از آن برای حسن روحانی رئیس جمهور نیز فرستاده شده، با اشاره به "شرایط ملتهب جهانی" نوشته که در این شرایط "دشمنان قسم خورده اسلام که از اختلاف سود میبرند، در صدد بهرهبرداریاند."
یکی از زندانیان کرد محکوم به اعدام به بیبیسی فارسی گفته است که تقریبا چهار سال پیش حکومت ایران شروع به بازداشت گستردهتر ماموستاها و مدرسان علوم شرعی کرد. پس از محاکمه این افراد حکم اعدام ۲۶ نفر از آنان تائید شده و برای بقیه هم احکام سنگین صادر شده است.
این زندانی کرد میگوید که "در تاریخ هفتم بهمن سال گذشته شش نفر از این افراد اعدام شدند و در حال حاضر چهار نفر از آنها در زندان قزل حصار هستند و حکمشان تائید شده است و ۱۹ نفر دیگر در زندان رجایی شهر هستند."
به گفته این فرد "در حالی که گفته میشود چهار نفر از افرادی که به اعدام محکوم شدهاند در ترور شیخ الاسلام برهان عالی دست داشتند، باید گفت این اتهام ناصحیح است زیرا هر چهار نفر پیش از ترور این روحانی شیعه مذهب، دستگیر شدهاند."
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2013/09/130921_abdolhamid_khamenei_letter.shtml
شما با اعدام کردن اینها چه توقعی داری نکنه میخواهی خانواده هاشون ساکت بشینن
اهل سنت حکمی برای کشتن مخالفین غیر حربی نداره ولی توی ۲۶ خانواده حتما یکی پیدا میشه که برای انتقام و نه برای دین به خودش بمب ببنده بره تو یه پاسگاه یا مسجد خودشو منفجر کنه بعد شما میائی میگی دیدی شیعیان رو کشتید ولی منشاء این کار رو نمی بینی!
ویرایش شده توسط: rostam91
ارسالها: 104
#420
Posted: 23 Dec 2013 13:40
rostam91: تفاوت!!!
الآن که من دارم با شما گفتگو میکنم اهل سنت هستم یا وهابی ؟ ما تو منطقمون چیزی بنام ئهابی نداریم کلا تو ال سنت چهر مذهب ، شافعی ، حنفی ، مالکی و حنبلی رو داریم و کسی رو تو اهل سنت نمیتونی پیدا کنی که خودش رو وهابی بدونه، البته وهاب یکی از اسماء خداست و اگر منظور شما از وهابی پرشتش مطلق خداست و لا غیر من به شخصه افتخار میکنم که وهابی هستم!
اینم طرز فکر شما با ابن تیمیمه
ابنتیمیه رهبر فکری وهابیت در کتاب زیارة القبور میگوید:
من یأتی إلى قبر نبی أو صالح و یسأله حاجته و ... ، فهذا شرک صریح یجب أن یستتاب صاحبه فإن تاب و إلا قتل.
اگر کسی برای توسل، کنار قبر پیامبری یا صالحی برود، اول باید او را توبه داد و اگر توبه نکرد، باید کشته شود.زیارة القبور و الاستنجاد بالمقبور، ص19 دارالصحابه
محمد بن عبد الوهاب مقداری تندتر از ابنتیمیه میگوید:
إن قصدهم الملائکة و الأنبیاء و الأولیاء یریدون شفاعتهم و التقرب إلى الله بذلک هو الذی أحل دماءهم و أموالهم.
کسانی که از ملائکه و انبیاء و اولیاء شفاعت طلب میکنند و میخواهند بدین وسیله به خداوند تقرب پیدا کنند، جان و مالشان هدر است و اموالشان باید مصادره شود.
کشف الشبهات، ص16 دارالایمان
همچنین میگوید:
إجماع المذاهب کلهم علی أن من جعل بینه و بین الله وسائط یدعوهم أنه کافر مرتد حلال المال و الدم.
هر کس بین خودش و خدایش، واسطه قرار بدهد، کافر و مرتد است و مال و جانش حلال است.
مجموع مؤلفات محمد بن عبد الوهاب، ج6، ص147
اما عقاید اهل سنت:
اشعاری را ابن حجر هیثمی(ازعلمای بزرگ اهل سنت) از امام شافعی نقل کرده که ایشان فرمودند:
آل النبی ذریعتی و هم إلیه وسیلتی
أرجو بأن أعطى غدا بید الیمین صحیفتی
آل پیامبر اکرم (ص)، وسیله اتصال من و تقرب من به خدا هستند.
امیدوارم به برکت آل پیامبر اکرم (ص)، فردای قیامت، پرونده مرا به دست من بدهد(الصواعق المحرقة إبن حجر الهیتمی ص252 دارالحقیقه) و جلد 2، صفحه 524 الناشر : مؤسسة الرسالة - بیروت بنابرمکتبه شامله
با این حساب از دیدگاه محمد بن عبد الوهاب و ابن تیمیه، اول کسی که محکوم به کفر و ارتداد است، امام شافعی است.
یکی از علمای اهل سنت در وبلاگش با عنوان "امام اعظم ابوحنیفه"توضیحاتی در مورد وهابیت ارائه داد که قابل توجه است و خشم وهابیها را برانگیخته است.اینها مطالبی است که در وبلاگ ایشان امده است:
وهابیت فرقه ای است که یک قرن پیش بدست محمد بن عبد الوهاب پایه گذاری شد.محمد بن عبد الوهاب که به شدت تحت تأثیر ابن تیمیه قرار داشت ، زیارت قبور و توسل به پیامبر (ص) و اولیای خدا و همچنین هرگونه تبرک جستن به آثار رسول الله (ص) همچون مو و ضریح او را شرک می دانست و عاملان آن را مستحق و بلکه واجب القتل می شمرد. از این رو وقتی حرکت خود را شروع کرد ، ابتدا مسلمانان سنی را گرفته و آنها را وادار می کرد به کفر و شرک خود و پدرانشان اقرار کنند و اگر این کار را نمی کردند ، آن ها را بیرحمانه به قتل می رساندند. اولین کسانی که علیه افکار محمد بن عبد الوهاب برخاستند ، پدرش شیخ عبد الوهاب و برادرش سلیمان بن عبد الوهاب بود. برادرش سلیمان بن عبد الوهاب دو کتاب بنام های "الصواعق الالهیه فی الرد علی الوهابیه " و " فصل الخطاب فی رد محمد بن عبد الوهاب " در رد برادرش نوشت.
اما فرق آن با اهل سنت در این است که اهل سنت ، مسلمانان را تکفیر نمی کنند و آن ها را بصرف اختلاف عقیده مشرک نمی خوانند در صورتی که وهابیت ، معروفترین هنرش تکفیر مسلمانان است. دومین فرق وهابیت با اهل سنت این است که وهابیت خون مسلمانان را مباح می داند و به اندک بهانه ای به ترور و کشتار بیرحمانه مسلمانان از پیر و جوان و کودک و زن و مرد دست می زنند در صورتی که اهل سنت به پیروی از حضرت رسول (ص) که فرمود : انی امرت ان اقاتل الناس حتی... خون و مال و جان مسلمانان را حرام می دانند.
سومین تفاوت اهل سنت با وهابیت در این است که اهل سنت تبرک جستن به آثار حضرت رسول (ص) و توسل جستن به آن حضرت و اولیای الهی و شفاعت را قبول دارند در صورتی که وهابیت این ها را شرک می دانند.
شیخ احمد بدرالدین حسون،مفتی اعظم اهل سنت سوریه که مدتی قبل وهابیها خانه او را به اتش کشیدند و فرزندش توسط همین فرقه کشته شد.
بالاترین حد در شرع اسلامی «شلاق» و بالاترین حد در وهابیت «زنده زنده پوست کندن» است
فضائل اهل بیت(ع) که اهل سنت آن را نقل کرده بودند، وهابیت تحریف کردند و فضائل را منکر میشوند، همچنین حدود جدیدی را جعل کردند، این در حالی است که بالاترین حد در شریعت اسلامی شلاق است اما وهابیون کشتن و انداختن در چرخ گوشت، زنده زنده پوست کندن و کارهای شبیه این را به عنوان حدود دینی جعل کردند.
همچنین وهابیهای سلفی اعتقاد دارند اگر در کشورهای اسلامی گناهی صورت گیرد، تبدیل به بلاد کفر میشود و میتوان با آنها جنگید و از دیدگاه آنان هر کسی که مخالف آنها باشد، کافر است!
ترس سلفیها از رویارویی با مخالفان و مناظره با آنها
* این تندرویهای سلفی ناشی از چیست؟
-ناشی از دو مطلب است، یکی اینکه چون میبینند، با برگزاری جلسه مناظره دستشان رو میشوند، بنابراین نمیگذارند کار به بحث علمی کشیده شود، دومین مطلب هدف از تکفیر کردن توسط وهابیها ضربه زدن به اسلام است، آنها از ایجاد کشتار در میان مسلمانان دو هدف را پیگیری میکنند، هدف اول درگیری داخلی بین شیعه و سنی و هدف دوم منحرف ساختن توجه مسلمانان به دشمن خارجی است.
ماجرای رابطه حجاب اجباری و بیحجابی در شهرهای مختلف عربستان
*هنگامی وارد شهرهای مذهبی عربستان میشویم میبینیم که توجه به نماز و حجاب بانوان به شدت صورت میپذیرد و حتی جریمههای سنگین دارد، اما در سایر شهرها این گونه نیست و حتی بانوان وهابی بدون حجاب در جامعه حضور پیدا میکنند، این تعارض رفتار وهابیهای سلفی ناشی از چیست؟
- تفاوت آنها در نقد حکومتی است، یعنی هر زمانی که حاکم چیزی را مصلحت نبیند ولو در دین نباشد، باید اجرا کنند، بنابراین در شهر ریاض بانوان میتوانند آزاد بیرون بیایند و حجاب نداشته باشند، چرا که ریاض یک شهر بسته است که برای ورود و خروج از آن باید مجوز داشت، بنابراین در آن شهر میتوانید راحت باشید، زیرا خاندان حاکم آنجا حضور دارند، اما در مکه و مدینه چون مردم از اقصی نقاط جهان برای زیارت میآیند، سلفیها میخواهند یک نمونه به ظاهر اسلامی را ارائه بدهند و بگویند ما کشورمان کشور اسلامی است، پس اگر فشارها در این دو شهر مذهبی برداشته شود، آنگاه میفهمید که بیشترش ظاهرسازی است.
نگرشی غیر انسانی به زن در اندیشههای سلفی
* حالا که بحث به اینجا رسید، درباره جایگاه زن در اندیشه سلفی توضیح میدهید؟
بنده دقیقاً عباراتی که در کتب آنها درباره بانوان آمده است را نقل میکنم:
ـ تمام وجود زن شر است؛
ـ زن شیطان است؛
ـ زن دام شیطان است؛
ـ در نماز از زن، سگ سیاه و الاغ باید اجتناب کرد؛
ـ زن، سگ سیاه و الاغ اگر از جلوی نمازگزار عبور کنند نماز باطل است؛
ـ زن به صورت شیطان در میآید؛
ـ زنها را بیلباس نگه دارید، به آنها لباس ندهید تا مجبور شوند در خانه بمانند؛
ـ چشمهای مضرتر از زنان برای مردان نیست؛
ـ کودکان عقلشان از زنها بیشتر است؛
ـ وقتی زن خلق شد شیطان خوشحالی کرد؛
ـ رانندگی زنان حرام و رانندگان زن باید بمیرند؛
ـ برداشتن ابرو حرام است؛
ـ خوردن موز و خیار برای زنان حرام است؛
ـ خرید موز و خیار برای زنان حرام است؛
ـ مردها میتوانند در محل کار خود با زنان نامحرم، محرم شوند، در صورتی که از آن زنان شیر بنوشند؛
ـ مردها میتوانند زنان خود را تنها با یک پیامک طلاق دهند؛
ـ استفاده زنان از اینترنت حرام است، مگر اینکه شخص محرمی کنارش بنشیند؛
ـ شرکت زنان در تشییع جنازه حرام است و ... .
غیر از مکه و مدینه، مساجد دیگر شهرهای عربستان بخش زنانه ندارد
* پس اینکه پلیس عربستان به زنان جواز گواهینامه رانندگی نمیدهد، ناشی از این تفکر است؟
ـ یک ماه قبل گواهینامهای برای یکی از زنان آل سعود صادر شده است، اما برای سایر بانوان چنین مجوزهایی صادر نمیشود، با این وجود فقط در شهرهای مکه و مدینه است که در مساجد محلی برای حضور زنان وجود دارد اما در سایر شهرهای عربستان بخش زنانه در مساجد وجود ندارد.
اصلیترین نقطه ضعف وهابیها
* از دیدگاه شما نقاط ضعف وهابیت سلفی چیست؟
ـ مهمترین نقطه ضعف آنها دور شدن از عقل است، آنها تا توانستن خودشان را از عقل دور کردند.
rostam91: میتونی از بشار اسد با اون جنایاتش بپرسی که چه گناهی کردن من اونجا نبودم!
چه طوره از همکیشات بپرسی که اونجا بودند.....
rostam91: اگه اینچنینه تمام آخوندها و مداحهای ایران رو بخاطر توهین گسترده به میلیارد نفر اهل سنت تکلیفشون معلومه!
توهین ها مرتبه داره اگه آخوندای شیعه بیان همچین جنایت گسترده ای اونم از نوع جنسیش مثل شاهین نجفی مرتد کنند حق با شماست...باید مجازات شند....
rostam91: چیه این جالبه هر گروه مسلح مخالفی برای فرار و استتار لباسهای مخصوص میپوشن و برای اینکه همدیگه رو بشناسن لازمه!
اهان پس قدرت تشخیص شما خیلی بالاست که تشخیص دادی اونا مردم عادین که لباس نظامی هارو برا همشکلی پوشیدند....حتما شما تشریف داشتی از نزدیک دیدی......
rostam91: ابوالفرج اصفهانی شیعه هست نه سنی بارها اینو اینجا توضیح دادم با کلیپ و آدرس کتب معتبر شیعه!
هر چند در تند خوئی عمر هیچ کس از اهل سنت شکی ندارد اما کمتر کسی در عدالت عمر شک دارد!
خدارو شکر اینو قبول داری.....
rostam91: چرا اینها بوجود اومده؟ پدر و پسر بیش از ۵۰ ساله افتادن روی اون سرزمین و بر مردمش حکومت میکنند اسمش جمهوریه سوریه هست اما یه رئیس جمهور تو هر مملکتی ۸ سال فوقش ۱۰ سال سره کاره میره کنار نفر بعدی میاد این چجور جمهوریه که ۵۰ ساله پدر و پسر در راس قرار دارن؟ شما میدونی حافظ اسد در سال ۸۲ میلادی چه جنایتی در درعا انجام داد؟ میدونی در عرض چند دقیقه با هماپیمای جنگی تظاهر کنندگان که مردم خودش بودند رو بمب باران کرد میدونی اون روز نزدیک ۴۰۰۰۰ نفر به خاک و خون کشیده شدند؟شما ویدئوی اون سوری رو ندیدی که دارن زنده زنده دفنش میکنن و میگن یا بگو " بشار خداست" یا دفنت میکنیم و اون قدر ادامه میدن که طرف دفن میشه یا اون شورشی سوری که جگر سرباز دولتی رو در میاره و گاز میگیره چرا این کار رو کرد؟ شما تنها خبرهای مربوط به ایران رو نخون هر دو طرف رو ببین
همون سربازی که جگرش رو در میارن زن و خواهر اون شورشی رو بهش تجاوز میکنه و با موبایل فیلم میگیره دست بر قضا اسیر میشه و فیلم رو که می بینن طرف از فرط عصبانیت این کار رو میکنه البته چنین کاری محکومه ولی تو جنگ آدم به مرز جنون میرسه
برای نمونه این کلیپ رو ببین:
جوان سوری توسط نیروهای رژیم زنده بگور می شود
[youtube=http://www.youtube.com/watch?feature=player_detailpage&v=XbDLRqlLyfA]
البته ویدئوهای طولانی ترش هم هست که من نخواستم بزارم چون خیلی دلخراشه!
پس خشونت خشونت میاره!
ببین هر مشکلی که هست مردم باید حلش کنند ....این اقا سفاک جانی....ربطی به کشور های وهابی نظیر قطر و عربستان نداره که تجهیزات جنگی با سرباز و پول زیاد خرجشون کنند اقا جان انقلاب با جنگ فرق داره...تونس مصر تظاهرات کردند حکومتو عوض کردند....هواپیما بدون سر نشین با موشک کروز نداشتند...با دست خالی جنگیدند....تازه نبش قبرم نمیکردند..اونم قبر اصحاب پیامبرو......
rostam91: جرات چی رو نداری ؟ تشیع کلمات توهین آمیز تر از اینمها رو به زبان میاره عجیبه!
اولا حدیث قرطاس دارای سند ضعیفیه و تنها یک نفر اونو روایت کرده در حالی که افراد زیادی تو اون جلسه روز ۵ شنبه نزد پیامبر بودند
دوم اینکه پیامبر دچار تب و لرز شدید شده بود و بیماری ایشون اوج گرفته بود
سوم اینکه عمر گفته باشه پیامبر هذیان میگوید خوب مگه دلیلی دلره که پیامبر هذیان نگه؟ پیامبری که از گوشت و خون همون مردم بوده خداوند میگه اون هم مثل شماست راه میره غذا میخوره ناراحت میشه شاد میشه گریه میکنه میخنده مریض میشه ، پس پیامبری که همه این صفات رو داره ممکنه دچار هذیان هم بشه چون هذیان هم یکی از صفات انسانهاست و پیامبر هم انسان بودن این شمائید که پیامبر رو فوق بشری و ماورائی میدونید!
در مورد مطالب دیگه ات هم مثل سایر شیعیان بلد نیستی که مطلب عربی روایت رو بیاری یا میترسین که دستتون رو بشه برای همین یا از ذکر مطلب عربی کلا صرف نظر میکنین یا یه تکه اش رو. میاری و دنبالش رو با گذاشتن "...." سانسور میکنین! در حالی که وقتی روایت میاری علاوه بر ترجمه باید متن عربی اون روایت با ذکر سند و رجال حدیث ذکر بشه! که متاسفانه مال شما یکی از این موارد رو نداره!
جالب هم اینه که روایت مکیاری عمر جلوی پیامبر توهین میکنه و تندی و خشونت نشون میده و این پیامبر نه تنها چیزی بهش نمیگه بلکه از خودش هم نمیرونه و باز الز یاران نزدیکشه و یه بیطرف بیاد این مطالب رو ببینه فکر میکنه پیامبر از عمر میترسیده!
متن بالارو دوباره بخن.......هم حدیث عربیش هست...هم ترجمه....
با سند ذکر شده.....ادرس اسکن مدرکم برات میزارم...
http://www.omar-sonnat.com/?s=&sa=&s=%D8%AD%D8%AF%DB%8C%D8%AB+%D9%82%D8%B1%D8%B7%D8%A7%D8%B3
این کاربر به علت تخلف در قوانین انجمن بن شد
(سکسی بوی)
ویرایش شده توسط: sorena100