انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
مذهب
  
صفحه  صفحه 43 از 57:  « پیشین  1  ...  42  43  44  ...  56  57  پسین »

End Of Sunni And Shia Dispute | پایان دعوای سنی و شیعه


مرد

 
امروز به پاسخ یکی دیگر از شبهات روافض و شیعیان می پردازیم تا ببینید عقده و کینه شیعه نسبت به امیرالمومنین عمر ابن خطاب تا به کجاست!

شبهه روافض ::عمر مخنث بوده است!

در سایتهای روافض شبهه هایی دیده می شود كه مرغ سر سیخ هم به رقص افتاده و هر صاحب عقلی را متاثر می كند، این شبهه را ببینید و خود به جای قاضی نشسته قضاوت كنید.
متن شبهه: ابن سعد در بحث استخلاف عمر می گوید: قال: أخبرنا إسحاق بن یوسف الأزرق و محمد بن عبد الله الأنصاری و هوذة بن خلیفة قالوا: أخبرنا ابن عون عن محمد بن سیرین قال: قال عمر بن الخطاب: ما بقی فی شی‏ء من أمر الجاهلیة إلا أنی لست أبالی إلى أی الناس نكحت و أیهم أنكحت.
یعنی: عمر میگوید:از احوال وامور جاهلیت چیزی در من باقی نماند الا اینکه هنوز برای من فرق نمی کند که کسی مرا بکند یا من کسی را بکنم. طبقات الکبری ج3ص289چاپ بیروت سال 1377ه ق 1957میلادی


پاسخ:
ابتدا باید گفت که روایت منقطع است و محمد بن سیرین عمر فاروق رضی الله عنه را درک نکرده است ( یعنی خود ایشون رو ندیده و در زمان عمر فاروق نمی ریسته است). این یکی از دلایلی است که همیشه میگم رجال حدیث رو باید ذکر کرد!
دوم: در این شبهه معنی واضح جمله را تغییر داده و دانسته دست به تحریف معنایی آن زده اند.
در متن عربی روایت، دو کلمۀ "نکحت" و "انکحت" آمده است که هم مادۀ "نکاح" و به معنی ازدواج هستند. ولی شبهه ساز پیرو شیطان چنین معنی سخیفی ارائه داده است.
سخن را کوتاه میکنم و معنی اصلی روایت را با ترجمۀ مترجم شیعی کتاب "طبقات الکبری"بر شما عرضه میکنم تا خود به ماهیت روافض پی ببرید.
ترجمهابن عون، از محمد بن سیرین نقل مى كند عمر بن خطاب مى گفته است: هیچ چیز از امور جاهلیت در من باقى نمانده است جز اینكه من اهمیت نمى‏دهم كه با كدام طبقه از مردم ازدواج كنم و به كدام طبقه زن بدهم.»(الطبقات الكبرى_فارسی ج 3 ص 249-250،ترجمۀ محمود مهدوى دامغانى _ تهران، انتشارات فرهنگ و اندیشه، 1374ش.)

ادامه شبهه:
بخاری در صحیح خود چاپ هند می گوید:کان سیدنا عمر مأبونا ًو یتداوی بماء الرجال
یعنی: آقای ما عمر ابنه ای بود و با آب مردان خود را مداوا می کرد .
ابن حجر عسقلانی در فتح الباری شرح بخاری چاپ بولاق برای توجیه این مطلب می گوید: ماء الرجال نبت ینبت فی الیمن. یعنی ماءالرجال
گیاهی است که در یمن می روید ! و جواب ابن حجر را یکی از بزرگان چه خوب داده است که:ماءالرجال نبت،ینبت بین الصلب و الترائب. و همچنین سیوطی در کتاب تصحیح لغة ابنة چاپ بولاق، و ابن اثیر جزری در اغلاط القاموس به این مطلب تصریح کرده اند.

پاسخ:
در صحیح بخاری چنین متنی وجود ندارد، اصلاً در كل صحیح بخاری یك بار لفظ "سیدنا عمر"!! نیامده چه برسد به باقی جمله! شما به راحتی میتوانید متن عربی كتاب صحیح بخاری را از لینك زیر دریافت كرده و ادعا را بررسی كنید و صدق گفتار ما را ببینید:
https://shamela.ws/index.php/book/1681

در فتح الباری نیز هیچ اثری از ادعای شبهه ساز نیست! ممكن است رافضی خرده بگیرد كه بله! در چاپ بولاق آن آمده است و در دیگر چاپها حذف شده!! ما برای اینكه دهنشان بسته شود لینك دانلود كتاب"فتح الباری شرح صحیح البخاری" طبعة بولاق را قرار میدهیم تا خودتان آن را دانلود كنید و كل آن را بررسی كنید تا بدانید كه اكذب النّاس رافضیان هستند!
http://www.4shared.com/dir/23949650/25c63d04/______.html

اما در مورد "سیوطی" این را بگویم كه وی كتابی به نام "تصحیح لغه ابنه" ندارد!! تمام اسامی كتب سیوطی در "الأعلام للزركلی" ج3ص 301-302 (دار العلم للملایین) آمده ولی چنین كتابی وجود ندارد! اصلا در كتب معجم مولفین یا طبقات اللغویین و دیگر كتبی كه در مورد تالیفات مولفین نوشته شده، كتابی با این عنوان وجود ندارد!
در مورد "ابن اثیر" نیز به همین ترتیب، ایشان نه تنها كتابی با عنوان"اغلاط القاموس" ندارند (الاعلام ج4 ص331-332) بلكه چنین كتابی وجود خارجی ندارد!

البته لازم به ذكر است كه بنده چنین متنی در كتب روافض در مورد امام زمانشان دیدم، آن هم در كتاب "پینوكیو" اثر كلینی چاپ سرزمین عجایب!
بعد از این بر هر ذی شعوری ثابت می شود كه مرام شبهه سازان جز دروغ و دروغ پردازی چیزی نیست، پس میپرسم: آیا وقت آن نرسیده که این کذّابین را بشناسیم و با طناب پوسیدۀ آنها به ته جهنم نرویم؟ آیا شیعیان بعد از این، کمی به خودشان رحم نمی کنند و زمام عقل خود را از دست این جماعت نمی گیرند؟؟
گاهی اوقات دلم به حال چوپان درغگو می سوزد! او فقط دو بار دروغ گفت و رسوای عالم و آدم شد ولی اینها که مرامشان دروغ و دروغگویی است، نزد بعضی ها اصدق النّاس جلوه می کنند!!
در پایان:
«فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا وَلَهُم عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا كَانُوا یكْذِبُونَ (بقره:10) = در دلهایشان مرضى است و خدا بر مرضشان می افزاید و به [سزاى] آنچه به دروغ مى گفتند عذابى دردناك خواهند داشت»
التماس دعا
     
  
مرد

 
sorena100: عمر نسبت هذیان به رسول خدا(ص)داد(حدیث قرطاس)
از تمامی دوستان معذرت میخواهم که این توهین بزرگ عمر به پیامبر اکرم (ص) را می نویسم. باور بفرمایید بنده نیز از نوشتن این مطالب شرمناک هستم. ولی چه کنیم که وظیفه است. و حقیقت را باید به گوش همه برسانیم.

ونکته ای هست که درباره معنی کلمه:ان الرجل لیهجر که من جرات معنی این کلمه رو ندارم دوستانی که میخواهند در لغت عربی متوجه معنی این کلمه شوند به این سخنرانی که برای یکی از اساتید در ایام فاطمیه هست گوش دهند
داستان درخواست كاغذ از سوی پيامبر تا چيزی بنويسد (حديث قرطاس)

در صحیحین و دیگر كتابهای حدیث با روایت ابن عباس ثابت است که: وقتی رسول ‎الله صلی الله علیه و آله و سلم بیمار شد، در حالی كه برخی از صحابه در خانه‌ ایشان بودند فرمود: «هلموا أكتب لكم كتاباً لا تضلوا بعده»: (بیایید برای شما كاغذی بنویسم كه بعد از آن گمراه نشوید). برخی گفتند: رسول ‎الله صلی الله علیه و آله و سلم از درد بیماریش رنج می‌برد و در فشار است، قرآن در میان شماست و برای ما كافی است، سپس دچار اختلاف و جر و بحث شدند، برخی گفتند: كاغذ بیاورید تا بنویسد كه گمراه نشوید، برخی چیز دیگری می‌گفتند و سر و صدا بلند شد، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «برخیزید».
عبدالله می‌گوید: ابن عباس می‌گفت: مصیبت عظیمی‌ بود كه‌ دچار اختلاف شدند و نگذاشتند رسول ‎الله صلی الله علیه و آله و سلم كاغذی بنویسد. در روایت دیگری از ابن عباس است كه گفت: روز پنج شنبه! تو چه می‌دانی كه روز پنج شنبه چه روزی بود؟! آن روزی كه درد به رسول ‎الله صلی الله علیه و آله و سلم فشار آورد و گفت: «كاغذی بیاورید كه برایتان چیزی بنویسم تا بعد از آن هرگز گمراه نشوید»، بعد نزاع و جر و بحث كردند و نزاع در حضور هیچ پیامبری شایسته نیست، گفتند: او را چه شده؟ آیا هذیان می‌گوید؟ خوب دقّت كنید كه چه می‌گوید، از او بپرسید؟ در همین تردید بودند كه فرمود: « مرا به حال خود بگذارید كه ‌آن (حالی كه دارم) برایم از آنچه مرا بدان فرا می‌خوانید بهتر است». بعد آنها را به سه چیز سفارش كرد: فرمود: «مشركان را از جزیره‌ی عرب بیرون كنید، به هیئت‌های مهمان همان پاداشی كه من می‌دادم بدهید» و سكوت كرد و سومی‌ را نگفت‌ یا گفت و (راوی) فراموش كرد.([1])
در این روایت وتمام روایات صحیح هیچ ایرادی بر اصحاب رسول ‎الله صلی الله علیه و آله و سلم وارد نیست و آنچه روافض به عنوان طعنه ذكر می‌كنند، آشكارا باطل و بی‌اساس است، علما به شبهاتشان در گذشته پاسخ داده‌اند و ادعاهایشان را رد كرده‌اند:


1- اختلاف صحابه ثابت است و ثابت است که علّت اختلاف نظر صحابه و جر و بحث آنان، در فهم سخن و منظور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود نه اینکه قصد نافرمانی داشته باشند. قرطبی صاحب کتاب «المفهم» می‌گوید: سبب اختلاف در اجتهاد جایز و هدف و قصد درست بود و به هر مجتهد پاداش داده خواهد شد و ‌یا نظریه‌ی ‌یكی از دو طرف بر حق است و طرف دیگر گنه كار نخواهد بود، حتّی آن طور كه در علم اصول مقرر است، مأجور خواهد بود.([2]) سپس می‌گوید: پیامبر آنان را مذمّت و سرزنش نكرد، بلكه به همه گفت: «مرا به حال خودم بگذارید، برایم بهتر است».([3]) شبیه‌این ماجرا در روز احزاب اتفاق افتاد، آنجا كه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پس از جنگ به اصحاب گفت: «لا‌یصلینّ أحد العصر إلا فی بنی قریظة»([4]): (كسی از شما نماز عصر را نخواند مگر در بنی قریظه). برخی گفتند: اگر نماز نخوانیم وقت نماز عصر از دست می‌رود، به همین استدلال نرسیده به بنی قریظه نماز عصر را خواندند. برخی گفتند: نماز نمی‌خوانیم مگر در همان جایی كه رسول ‎الله صلی الله علیه و آله و سلم دستور داده‌است؛ ولی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هیچ‌یك از دو گروه را ملامت نكرد.([5])


2- ادعای شیعه مبنی بر اینکه می‌گویند، اختلاف صحابه موجب شد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن كاغذ را ننویسد و امّت از عصمت محروم شود، باطل است، چون معنای این ادعا آن است كه رسول ‎الله صلی الله علیه و آله و سلم در ابلاغ امری كه موجب حفاظت امّت از گمراهی می‌شد، كوتاهی كرده ‌است و حكم پروردگار را فقط به خاطر اختلاف نظر صحابه ‌ابلاغ نكرد و از دنیا رفته ‌است، این ادعا با امر پروردگار كه خطاب به پیامبر می‌فرماید:
{ یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْكَافِرِینَ ‏} (مائده/67).
ای فرستاده (خدا، محمّد مصطفی!) هر آنچه‌از سوی پروردگارت بر تو نازل شده ‌است (به تمام و كمال و بدون هیچ گونه خوف و هراسی، به مردم) برسان (و آنان را بدان دعوت كن)، اگر چنین نكنی، رسالت خدا را (به مردم) نرسانده‌ای (و ایشان را بدان فرا نخوانده‌ای. چرا كه تبلیغ جمیع اوامر و احكام بر عهده تو است و كتمان جزء از جانب تو، كتمان كلّ بشمار است). خداوند تو را از (خطرات احتمالی كافران و اذیّت و آزار) مردمان محفوظ می‌دارد.
ادعای شیعه با این آیه مخالف است و رسول ‎الله صلی الله علیه و آله و سلم به گواهی و تأیید پروردگارش از این اتهام پاك و مبرا است كه درباره‌ی ایشان می‌فرماید:
لَقَدْ جَاءكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْكُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ ‏ (توبه/128).
بیگمان پیغمبری (محمّد نام)، از خود شما (انسآنها) به سویتان آمده ‌است. هرگونه درد و رنج و بلا و مصیبتی كه به شما برسد، بر او سخت و گران می‌آید. به شما عشق می‌ورزد و اصرار به هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان دارای محبّت و لطف فراوان و بسیار مهربان است.
خداوند متعال در این آیه، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به حریص بودن بر هدایت امتش توصیف فرموده، به طوری که می‌خواهد نفع دنیوی و اخروی به ‌امتش برسد.([6])
وقتی که ‌این قضیه نزد عام و خاص واضح و روشن است، هر كسی ذره‌ای ایمان داشته باشد، شك نمی‌كند كه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تمام احكام و دستورات خداوند را ابلاغ کرده و بر ابلاغ آنها به ‌امّت خود حریصتر بوده ‌است، همانگونه که ‌از جهاد و جان فدایی‌هایی كه برای هدایت مردم كرده و به صورت متواتر ثابت است و سخنان و اخباری كه‌ از ایشان روایت است، ما را به ‌این ‌یقین قطعی می‌رساند كه رسول ‎الله صلی الله علیه و آله و سلم در ابلاغ دستورات خداوند كوتاهی نكرده ‌است و اگر آنطور كه ‌ادعا می‌كنند، این نوشته ‌یا كاغذ آن قدر مهم بود كه ‌امّت را از گمراهی و اختلاف تا قیامت مصون نگه می‌داشت، نه دین و نه عقل تأخیر آن را تا آن وقت نامناسب جایز نمی‌داند و هیچ عقل سالمی‌این را نمی‌پذیرد، حتّی اگر تا آن وقت به تأخیر می‌افتاد باز هم به خاطر اختلاف صحابه آن راترك نمی‌كردند.([7]) و به هیچ عنوان نمی‌توان تصور كرد كه رسول ‎الله صلی الله علیه و آله و سلم امر پروردگارش را ترك كند و ناگفته بگذارد.
حتّی اگر فرض كنیم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را تا آن وقت به تأخیر انداخته و به خاطر اختلاف صحابه و مصلحتی كه به نظرش رسید، باز هم به تأخیر افتاد، چه عاملی موجب شد كه بعداً آن را ننوشت، حال آنکه به صحّت ثابت است كه چند روز بعد از آن زنده بود و طبق روایات أنس كه در صحیحین آمده در روز دوشنبه وفات یافت([8])، حادثه‌ی اختلاف صحابه به ‌اتفاق شیعه و سنّی در روز پنج شنبه بوده ‌است([9]) و به اتفاق اهل سنت و روافض رسول ‎الله صلی الله علیه و آله و سلم آن كاغذ را ننوشت تا از دنیا رفت، بنابراین به خوبی روشن می‌شود كه ‌آن از امور دین نبوده که پیامبر مأمور به ‌ابلاغ آن باشد و طبق آیات قرآن خداوند دینش را كامل كرده ‌است و تمام نیازهای امّت بیان شده و آیات مذكور در «حجة الوداع» نازل شده بود، خداوند متعال در روزهای پایانی این حج چنین نازل فرمود:
الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِیناً (مائده/3).
امروز (احكام) دین شما را برایتان كامل كردم و (با عزّت بخشیدن به شما و استوار داشتن گامهایتان) نعمت خود را بر شما تكمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین خداپسند برای شما برگزیدم.
ابن تیمیه می‌گوید: آن چه رسول خدا می‌خواست بنویسد از مواردی نبود كه خداوند نوشتن‌ یا ابلاغ آن را در آن وقت بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم واجب كرده باشد، چرا كه ‌اگر چنین می‌بود بدون تردید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم امر خداوند را ترك نمی‌كرد، البته مصلحتی بوده كه برای دفع اختلاف در مورد جانشینی ابوبكر می‌خواست بنویسد، امّا بعد از آن متوجّه شد اختلاف امری اجتناب ناپذیر است و قطعاً واقع خواهد شد([10])، به همین دلیل آنرا ننوشت. در جایی دیگر می‌گوید: داستان نامه‌ای كه می‌خواست بنویسد در روایات صحیحین توضیح داده شده و از عایشه روایت است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «ادعی ل اباک و أخاک حتّی اأکتب کتاباً، فإنّی أخاف أن‌یتمنی متمن و‌یقول قائل: أنا اولی، و‌یأبی الله و المومنون إلا أبابكر» ([11]): (ای عائشه پدر و برادرت را برایم صدا کن تا نامه‌ای بنویسم كه بیم آن دارم آرزو كننده‌ای آرزو كند و‌ یا كسی بگوید: من به خلافت سزاوارترم، در حالی كه خداوند و مؤمنان كسی را نمی‌پذیرند به جز ابوبكر).
تا جایی كه بعد از ذكر روایت می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قصد كرد همان نامه‌ای را كه عائشه ‌یادآور شده ‌است بنویسید، امّا وقتی متوجّه شد اختلاف اجتناب ناپذیر است،‌ یقین كرد كه با نوشتن نامه هم اختلاف بر طرف نمی‌شود و خداوند مسلمانان را بر هر چه ‌اراده كرده ‌است جمع خواهد نمود، به همین دلیل فرمود: «ویأبی الله و المومنون ألا ابابكر» ([12]) (خداوند و مؤمنان كسی جز ابوبكر را قبول نمی‌كنند. امّا این كه در روایت آمده: «لن تصلوا بعدی» دهلوی در توضیح آن می‌گوید: گفته‌اند: اگر مسأله مربوط به امور دینی نبود، چرا فرمود: تا هرگز بعد از آن گمراه نشوید؟ جواب این است كه واژه‌ی «ضلال» مفاهیم مختلف دارد كه در اینجا منظور عدم خطر در تدبیر امور مملكت داری است و این كه مشركان را از جزیره‌العرب بیرون كنند و به هیئت‌های مهمان به همان صورتی كه پیامبر پاداش می‌داد پاداش بدهند، سپاه‌اسامه را برای انجام مأموریت بفرستند تا در انجام موارد فوق بعد از پیامبر منحرف نشوند، منظور این بوده نه ‌انحراف از دین. ابوبكر بعد از پیامبر موارد فوق را به مرحله‌ی اجرا گذاشت.([13])


3- ابن تیمیه درباره‌ی این سخن ابن عباس: «مصیبت بزرگی بود كه نگذاشتند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن نامه را بنویسند» ([14])می‌گوید: آری اینكه مانع نوشتن آن نامه شدند، مصیبت بزرگی بود و مصداق آن مصیبت، كسانی هستند كه در حقّانیت خلافت ابوبكر شك دارند و دیگر اینكه خلیفه بر حق كیست؟ بر هر كس پوشیده مانده، برایش مصیبت بزرگی است، چون اگر نامه‌ای نوشته می‌شد شک و تردید بر طرف می‌گردید، امّا برای کسانی كه معتقدند خلافت ابوبكر حق است، هیچ مصیبتی نیست.([15]) و این حقیقت زمانی بیشتر روشن می‌شود كه توضیحات ابن عباس در این باره را بعد از به وجود آمدن فرقه‌های هواپرست مانند: خوارج و روافض مورد تأمل قرار دهیم و ابن تیمیه ([16])و ابن حجر ([17]) این توضیحات را نقل كرده‌اند.


4- اما ادعای آنها مبنی براینکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می‌خواست در آن كاغذ موضوع خلافت و جانشینی علی را بنویسد، همانگونه که برخی از روافض بر این باورند كه قضیه نوشتن كاغذ هیچ تفسیر معقول دیگری جز این ندارد، در حقیقت این ادعا باطل است و هیچ اساسی ندارد. ابن تیمیه می‌گوید: آنانی كه معتقدند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قصد داشت در آن كاغذ بنویسد: علی بعد از من خلیفه‌است، به ‌اتفاق اهل سنّت گمراه هستند، چون به اعتقاد اهل سنّت ابوبكر بعد از پیامبر از تمام مسلمانان برتر و به خلافت شایسته‌تر بوده‌ است، امّا كسانی كه معتقدند علیt به خلافت شایسته‌تر بوده‌ است، چون ادعا می‌کنند که قبلاً پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با نصّ صریح و آشکار جانشینی علی را اعلام کرده، دوباره ‌ادعای آنها مبنی بر اینکه می‌خواست در آن کاغذ در مورد جانشینی علی بنویسد، باطل است، چون نیازی به نوشتن آن كاغذ نبود كه قبل از این با نصی آشكار و معروف علی را به خلافت تعیین كرده بود.([18])
امّا اینكه سیّدنا عمرt را مورد طعنه قرار می‌دهند و می‌گویند: ایشان رسول ‎الله صلی الله علیه و آله و سلم را متهم به هذیان گویی كرد و گفت: «انه‌یهجر»: (هذیان می‌گوید) و به درخواست پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم توجّه نكرد و گفت: «حسبنا كتاب الله»: (کتاب خدا برایتان کافی است) در پاسخ می‌گوییم: اوّل اینكه سیّدنا عمرt را متهم كرده‌اند كه گفته: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هذیان می‌گوید، این ادعا باطل است، چون لفظ «أهجر» كه به معنای هذیان است، اصلاً از سیّدنا عمر ثابت نشده که گفته باشد، بلكه كسی دیگر از حاضران در جلسه‌ آن را گفته و روایاتی كه در صحیحین آمده هیچ فردی را مشخص نكرده، فقط در این روایت آمده: «فقالوا: ماشآنهاهجر ».([19]) به همین صورت با صیغه‌ی جمع آمده نه مفرد، به همین دلیل علماء و صاحب نظران نپذیرفته‌اند كه ‌این سخن را سیّدنا عمر گفته باشد؛ ابن حجر می‌گوید: چنان به نظر می‌رسد كه ‌احتمال سوم قرطبی كه می‌گوید: احتمالاً‌ یكی از تازه مسلمانهایی كه در جلسه حضور داشت این حرف را زده باشد، درست است. در آن زمان معمول بود بر هر كس درد فشار می‌آورد، حرفهایش را نمی‌نوشتند و به جای نوشتن حرفها به خود بیمار بیشتر توجّه می‌كردند.


دهلوی می‌گوید: از كجا ثابت است كه گوینده‌ این خبر عمر رضی الله عنه بوده، در حالی كه ‌اكثر روایات با صیغه جمع آمده ‌است.([20]) ثابت و صحیح همان است كه با لفظ سؤالی آمده «أهجر»: (آیا هذیان می‌گوید) بر خلاف برخی دیگر از روایات است كه با الفاظ «هجر،‌یهجر» این روایت و دیگر روایات به جز همان روایتی كه به صورت سؤالی آمده ‌از نظر محدثان و محققان و شارحان حدیث از جمله قاضی عیاض،([21]) قرطبی،([22])نووی([23]) و ابن حجر ([24]) مرجوح و غیر صحیح است. همه ‌این بزرگواران تصریح كرده‌اند كه ‌این عبارت به صورت استفهام انكاری در پاسخ كسی بوده كه می‌گفت: ننویسید.([25])
قرطبی بعد از اینكه دلایل عصمت پیامبر از خطا در ابلاغ در تمام حالات را ذكر كرده، می‌گوید: این حقیقت در نزد تمام صحابه به صورت اصلی مسلّم ثابت بوده، بنابراین محال است که‌این گفته ‌آنها: «أهجر» از روی شك و تردید در زمان بیماری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بوده باشد، فقط آن سخن را برخی به صورت انكار، خطاب به كسی‌ یا كسانی گفتند كه در آوردن چرم و دوات برای نوشتن توقف كردند، گویا به كسی كه در آوردن قلم و كاغذ تأخیر می‌كرد، می‌گفتند: چگونه توقف می‌كنی؟ آیا گمان می‌كنی هذیان می‌گوید؟ توقف نكن، زود باش چون او فقط حق می‌گوید نه هذیان!([26]) از قرینه كلام به وضوح فهمیده می‌شود كه صحابه هذیان گویی را از پیامبر مطلقاً نفی می‌كنند و آنها این جمله را به صورت استفهام گفتند و هر كس - حتّی مخالفان - همه روایت صحیح را مورد تأمل قرار دهد، هرگز نمی‌تواند در این حقیقت شك كند، با این توضیح باطل و بی‌اساس بودن ادعای روافض آشكار می‌شود.([27])


5-اما ادعای آنها مبنی بر اینکه سیّدنا عمر با رسول ‎الله صلی الله علیه و آله و سلم مخالفت كرد و گفت: كتاب خدا در نزد شماست و برای ما كافی است و از سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم كه می‌خواست نوشته‌ای به جای گذارد، اطاعت نکرد؛ جواب این شبهه بی‌اساس این است كه عمر بن خطّاب و دیگر اصحابی که با ایشان هم‌رأی بودند، اینگونه فهمیده بودند كه فرموده‌ی پیامبر‏ صلی الله علیه و آله و سلم از باب ارشاد به ‌اصلح بوده ‌است و علماء و صاحب نظرانی مانند: قاضی عیاض،([28]) قرطبی،([29]) نووی ([30])و ابن حجر([31])به ‌این واقعیت اشاره كرده‌اند.
وآنگهی بعد از آن صحت اجتهاد عمر رضی الله عنه به ‌اثبات رسید، چون رسول ‎الله صلی الله علیه و آله و سلم نوشتن آن را رها كرد و اگر واجب می‌بود، قطعاً رسول ‎الله صلی الله علیه و آله و سلم نوشتن آن را به خاطر اختلافشان ترك نمیكرد، چون ایشان هیچ امری را كه مأمور به تبلیغ آن بوده باشد، به خاطر مخالفت مخالفان ترك نكرده، لذا این ‌یكی دیگر از موافقات عمر t (مواردی كه حكم شریعت مطابق نظر عمر t بود) به حساب می‌آید و این كه گفته ‌است: كتاب خدا برای ما كافی است، ردّی است بر حرف كسی كه با سیّدنا عمر منازعه می‌كند، نه سخن و امر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم . این سخن از آن قسمت سخن ایشان كه گفته‌ است: كتاب خدا در اختیار شماست، به خوبی روشن است، چون مورد خطاب جمع است و آن جمع مخالفان نظریه عمر بودند، از آنجایی كه عمرt فردی دوراندیش، با بصیرت، دارای نظریه‌ای محكم و استوار بوده، متوجّه شده بود كه ننوشتن آن بهتر است و این را بعد از آن گفت كه متوجّه شده بود كه ‌امر بر وجوب نیست و این سخن او برای مصلحتی شرعی رایج بوده كه علماء در توجیه‌ آن سخنانی گفته‌اند، از جمله: دلسوزی نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چون علیرغم شدّت بیماری، نوشتن مطالب برای ایشان مشكل بود و دلیل این مدعا آن است كه می‌گوید: درد بر رسول ‎الله صلی الله علیه و آله و سلم غلبه كرده‌است، به همین علّت ناپسند دانست كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در آن حالت سخت به تكلیف و مشقّت بیفتد.([32]) و این در حالی بود كه همه‌ی آنان می‌دانستند خداوند متعال در قرآن فرموده‌است:
مَّا فَرَّطْنَا فِی الكِتَابِ مِن شَیْءٍ (انعام/38)
در كتاب هیچ چیز را فروگذار نكرده‌ایم (و همه‌چیز را ضبط و به همه چیز پرداخته‌ایم.)
خداوند متعال می‌فرماید:
وَنَزَّلْنَا عَلَیْكَ الْكِتَابَ تِبْیَاناً لِّكُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ (نحل /89)
و ما این كتاب (آسمانی) را بر تو نازل كرده‌ایم كه بیانگر همه‌چیز (امور دین مورد نیاز مردم) و وسیله هدایت و مایه رحمت و مژده‌رسان مسلمانان (به نعمت جاویدان ‌یزدان) است.
امام نووی فرموده: در مورد این سخن سیّدنا عمر تمام علماء و شارحان حدیث اتفاق نظر دارند كه ‌از نشانه‌های درك بالا، فضایل و دقّت و رای او بوده ‌است.([33]) در هر حال موضعگیری سیّدنا عمر در نوشتن آن كاغذ، اجتهاد وی به شمار می‌آید و مجتهد در دین معذور و در حال مأجور است، به دلیل اینكه رسول ‎الله صلی الله علیه و آله و سلم می‌فرماید: «إذا حكم الحاكم فاجتهد ثم اصاب فله ‌اجران و إذا حكم فاجتهد ثم اخطأ فله‌اجر»([34]): (هرگاه حاكم، حكمی‌نمود و در صدور حكمش اجتهاد كرد و خطا رفت به ‌او‌ یك پاداش داده خواهد شد). اگر چنین نیست چرا رسول ‎الله صلی الله علیه و آله و سلم عمر را که در حضورش اجتهاد كرد، گنه كار ندانست و مذمّت نكرد و حتی طبق خواسته‌ی عمر چیزی ننوشت. این گونه باطل بودن طعنه‌ی طعنه زنندگان به ‌اصحاب، در این حادثه ‌آشكار می‌گردد و پرده ‌از بی‌ارزش بودن ادعایشان برداشته می‌شود([35]).
------------------------------------------------------------------

زیرنویس‌ها:
[1] - المفهم لما أشكل، تلخیص کتاب مسلم 4/559.
[2] - المفهم لما أشكل، تلخیص كتاب مسلم 4/559.
[3] - بخاری، ش/4431.
[4] - بخاری، ش/4119
[5] - المفهم 4/559.
[6] - تفسیر ابن كثیر 2/404.
[7] - مختصر التحفة الاثنی عشریه/251، الانتصار للصحب و الآل/288-229.
[8] - بخاری، ش /4448، مسلم، ش/419.
[9] - الانتصار للصحب و الآل /229.
[10] - منهاج السنة 6/316.
[11] - مسلم، ش/2387.
[12] - منهاج السنة 6/23،25.
[13] - مختصر التحفة اثنی عشریه/251.
[14] بخاری، ش/4432.
[15] - منهاج السنة 6 /25.
[16] - منهاج السنة 6/316.
[17] - فتح الباری 1/209.
[18] - منهاج السنة 6/25، الانتصار و الآل /281-282-283.
[19] - بخاری، ش/4431.
[20] - مختصر التحفه‌الأثنی عشریه /250.
[21] - الشفاء، 2/886
[22] - المفهم، 4/559.
[23] - شرح صحیح مسلم،11/93.
[24] - فتح الباری،8/133.
[25] - الانتصار للصحب و الآل /228.
[26] - المفهم، 4/559.
[27] - الانتصار للصحب و الآل/،28 و این منبع از بهترین كتابهایی است كه در شبهات مطالعه كردم.
[28] - الشفاء،2/887.
[29] - المفهم(2/559).
[30] - شرح مسلم،11/91.
[31] - فتح الباری، 1/209.
[32] - الشفاء،2/888
[33] - شرح نووی بر مسلم 11/9، الانتصار للصحب و الآل /389-290 تا 292
[34] - بخاری، /7352.
[35] - الانتصار للصحب و الآل /294-295.
     
  
مرد

 
sorena100: شراب خواری عمربن خطاب لحظه مرگ
ما در پستهای قبل کاملا برسی کردم درباره شرابخواری عمر و ابابکر چه در قبل اسلام چه در بعد اسلام اما از آنجا که در ایام ربیع الاول قرار داریم دیدم بد نیست این مطلب قرار دهم تا دوستان خود قضاوت کنند این موجود تا لحظه آخر چکاره بوده
به جای اینکه مورد تمسخر قرار بگیری لطفا مطالبی رو که کپی پیست میکنی خوب بخون بعد بزار تو پستت
الآن تو صفریم و امروز دقیقا ۲۰ صفره نه تو ربیع الاول
البته چشم و گوش بسته و صم بکم بودن کار شماست و شما رو عادت دادن به اینکه هر چی دیدین و شنیدین باور کنین!
این موضع رو داشته باش تا راجب مطلبت هم پاسخ تحقیق کنم و پاسخ بدم!
     
  
مرد

 
sorena100: یهودیان به عمر بن خطاب لقب فاروق دادن
طبق روایات صحیح السندی که در بسیاری از کتاب‌های اهل سنت وجود دارد که دو لقب صدیق و فاروق از القاب اختصاصی آقا امیر المؤمنین علی علیه السلام بوده است ؛ اما اهل سنت تلاش کرده اند که این فضلیت را برای دو خلیفه غاصب خود نقل کنند.
اسنادی از کتب شیعه برای اثبات دو لقب (صدیق و فاروق) برای دو خلیفه رسول خدا ابوبکر وعمر رضی الله تعالی عنهما.

اوّلين كسى كه گفته‏هاي محمد صلي الله عليه وسلم را تكذيب كرد، أبوجهل بود و اوّلين كسى كه او را تصديق كرد، أبوبكرصدیق رضی الله عنه بود و گفت: صدقت يا رسول اللّه!.. كه اين آيات در حقّشان نازل گشت:
فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَكَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جَاءهُ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْكَافِرِينَ ﴿32﴾ وَالَّذِي جَاء بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ ﴿33﴾زمر
پس كيست‏ستمگرتر از آن كس كه بر خدا دروغ بست و [سخن] راست را چون به سوى او آمد دروغ پنداشت آيا جاى كافران در جهنم نيست (32) و آن كس كه راستى آورد و آن را باور نمود آنانند كه خود پرهيزگارانند (33) زمر
(چه كسى ستمگرتر از آن كسى است (يعنى أبوجهل) كه بر خدا دروغ مى‏بندد و راستى و حقيقت را كه (پيامبر) نزد او آورد، تكذيب مى‏كند؟ آيا منزل و جايگاه كافران در دوزخ نخواهد بود؟ و كسى كه با راستى و صداقت آمد (منظور پيامبر)، و كسى كه او را تصديق داشته (منظور أبوبكر)، آنان همان پرهيزگاران واقعى هستند)..
على و فرزندانش، او را صدّيق صدا مى‏زدند؛ مثلاً در تفاسير شيعه آمده كه علي (رضي الله عنه) فرمود: «مراد از «والذى جاء بالصدق» رسول خداست و مراد از «صدّق به» أبوبكر صدّيق است كه او را تصديق نمود»
تفسير مجمع البيان، شيخ طبرسى، ذيل همان آيه.


أبوالفتح أربلى نيز روايتى در همين مورد آورده كه عروه بن‏عبداللّه از امام باقر درباره تذهيب شمشير با طلا پرسيد كه آيا درست است؟ فرمود: هيچ اشكالى ندارد؛ زيرا أبوبكر صدّيق، شمشيرش را با طلا تذهيب كرده بود.. عروه مى‏گويد: گفتم: تو مى‏گويى: صديق؟! فرمود: آرى! صدّيق! و هر كس به او صدّيق نگويد، سخن خدا را در دنيا و آخرت، تصديق نكرده است!»
كشف الغمة فى معرفة الأئمة، ج‏2، ص‏147.

امام باقر، اين را از طرف خود نگفته، بلكه از جدّ خود رسول خدا (صلی الله علیه و سلم) تبعيّت كرده.. كسى كه از طريق وحى، او را صديق ناميده است؛ چنانچه در «دارقطنى» از او روايتى آمده كه فرمود: «شخصى از پدرش زين‏العابدين سؤال كرد كه چرا أبى‏بكر، صدّيق است؟ در جواب فرمود: قد سماه صديقا رسول اللّه و المهاجرين و الأنصار و من لم يستمعه صديقا فلا صدّق اللّه قوله فى الدنيا و الآخرة؛ همانا رسول خدا (صلی الله علیه و سلم) و مهاجرين و انصار، او را صدّيق نام نهاده‏اند، و هركس او را صدّيق نداند، در واقع گفته خدا را در دنيا و آخرت، تصديق نكرده است!»..

«بحرانى» نيز در تفسير خود از على‏بن إبراهيم روايت كرده كه گفت: «پدرم برايم از چند نفر بازگو كرده كه آنها از أبى‏عبداللّه شنيده‏اند كه فرمود: زمانى كه رسول خدا (صلی الله علیه و سلم) با أبوبكر در غار بودند، به او گفت: اى أبوبكر! انگار من كشتى جعفر و يارانش را كه بر آب دريا روان است، مى‏بينم! همچنين انصار را مى‏بينم كه متواضعانه و با قلبى سرشار از محبّت، به استقبال ما مى‏آيند و جلوى درب خانه‏شان چشم‏به راه ما هستند! أبوبكر گفت: و تو آنها را مى‏بينى يا رسول اللّه؟ فرمود: آرى! أبوبكر گفت: آنها را به من نيز نشان بده! پس پیامبر (صلی الله علیه و سلم) بر چشمانش دست كشيد و آنها را ديد و سپس فرمود: به راستى كه تو صدّيق هستى» !
البرهان، بحرانى، ج‏2، ص‏125.

- و چون عمر (رضي الله عنه)، حقّ و باطل را از همديگر خوب تشخيص مى‏داد، و هرگز آنها را با هم مخلوط نمى‏كرد، پيامبر او را «فاروق» لقب داد! چنانچه آياتى كه درباره «اسيران بدر» و فديه‏گرفتن از آنها، پس از پايان جنگ بدر نازل گشته، در تأييد نظر عمر (رضي الله عنه) آمده است: پیامبر (صلی الله علیه و سلم) و أبوبكر (رضي الله عنه) و گروهى ديگر - كه اغلب بودند - معتقد بودند، هفتاد نفرى كه از مشركان اسير شده بودند، در قبال فديه آزاد شوند، امّا رأى عمر (رضي الله عنه) بر اين بود كه همگى را بكشند تا زمين از وجودشان پاك شود! كه بلافاصله اين آيات در تأييد رأى عمر (رضي الله عنه) نازل گشتند
شأن نزول آيات، ترجمه جعفر اسلامى، ص‏289-288- طبرى، ج‏3، ص‏990- البداية و النهاية، ج‏3، ص‏297- حياة محمّد، هيكل، ترجمه أبوالقاسم پاينده، ص‏377- صحيح مسلم، ج‏7، ص‏116- اسلام‏شناسى، شريعتى، ص‏431-159

و حضرت علی رضی الله عنه در نامه ای به حضرت معاویه رضی الله عنه نوشت:
«در اسلام - همانگونه كه مى‏پندارى - از همه افضل و با خدا و رسولش مخلص‏تر، أبوبكر صديق و عمر فاروق هستند و به جان خودم سوگند كه مرتبه آن دو در اسلام بزرگ است و با وفات ايشان، به اسلام صدمه شديدى رسيده است. خداوند هر دو را رحمت كند و پاداش نيك به آنها دهد»..
شرح نهج‏البلاغة، إبن‏ميثم بحرانى، جزء 31، ص‏488، چاپ ايران
     
  
مرد

 
rostam91: البته لازم به ذكر است كه بنده چنین متنی در كتب روافض در مورد امام زمانشان دیدم، آن هم در كتاب "پینوكیو" اثر كلینی چاپ سرزمین عجایب!
بعد از این بر هر ذی شعوری ثابت می شود كه مرام شبهه سازان جز دروغ و دروغ پردازی چیزی نیست، پس میپرسم: آیا وقت آن نرسیده که این کذّابین را بشناسیم و با طناب پوسیدۀ آنها به ته جهنم نرویم؟ آیا شیعیان بعد از این، کمی به خودشان رحم نمی کنند و زمام عقل خود را از دست این جماعت نمی گیرند؟؟
گاهی اوقات دلم به حال چوپان درغگو می سوزد! او فقط دو بار دروغ گفت و رسوای عالم و آدم شد ولی اینها که مرامشان دروغ و دروغگویی است، نزد بعضی ها اصدق النّاس جلوه می کنند!!
در پایان:
«فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا وَلَهُم عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا كَانُوا یكْذِبُونَ (بقره:10) = در دلهایشان مرضى است و خدا بر مرضشان می افزاید و به [سزاى] آنچه به دروغ مى گفتند عذابى دردناك خواهند داشت»
التماس دعا
نمونه ای از بحث عقلانی و دینی با وهابیت.....توهین تا کی.....پنهان کردن حقیقت تا کی؟......دوست من رستم جان اینگونه حرف زدن در حد بحث اسلامی نیست......

rostam91: مروز به پاسخ یکی دیگر از شبهات روافض و شیعیان می پردازیم تا ببینید عقده و کینه شیعه نسبت به امیرالمومنین عمر ابن خطاب تا به کجاست!
اهان بله...اینهمه اخلاق حسنه از امیر المومنان شما نقل کردم از کتب شیعه بوده....

rostam91: داستان درخواست كاغذ از سوی پيامبر تا چيزی بنويسد (حديث قرطاس)
حدیث قرطاس (نامه ای که نوشته نشد)

یکی از درد آورترین حوادث اسلام داستان حدیث قرطاس است. حدیث قرطاس در حدود هفده جا از صحیح مسلم و صحیح بخاری ذکر شده است.

در صحیح بخاری آمده که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: قلم و دواتی بیاورید تا چیزی بنویسم که بعد از من هرگز گمراه نشوید. «اکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا» (صحیح البخاری، ج ۳، ص ۱۱۱۱)

در صحیح مسلم چنین آمده: در روایت صحیح مسلم می‌گوید: «أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَا تَضِلُّونَ بَعْدَهُ» (صحیح مسلم، ج ۳، ص ۱۲۵۹)

در المعجم الکبیر هم این گونه آمده: «ائْتُونِی بِکَتِفٍ أَکْتُبُ لَکُمْ کِتَابًا لا تَخْتَلِفُوا بَعْدِی أَبَدًا» (المعجم الکبیر، ج ۱۱، ص ۳۶)

در مسند احمد حنبل آمده: «ائتونی بِکَتِفٍ أَکْتُبْ لَکُمْ فیه کِتَاباً لاَ یَخْتَلِفُ مِنْکُمْ رَجُلاَنِ بعدی.» (من می‌خواهم چیزی بنویسم که حتی دو نفر بعد از من اختلاف نکنند.) (مسند أحمد بن حنبل، ج ۱، ص ۲۹۳)

از درخواست پیامبر اکرم مشخص می شود که ایشان قصد داشتند مطلب بسیار مهمی را مطرح کنند.

اوّلاً: یک رهبر دلسوز در هنگام رحلت خود، سعی دارد تا مهمترین و کلیدی ترین مطالب را بر زبان جاری کند.

ثانیاً: این مطلب از چنان اهمیتی برخوردار است که مانعی ابدی برای انحراف مسلمین خواهد بود. و موحب می شود که بعد از رحلت آن حضرت حتی دو نفر از مسلمانان هم با یکدیگر اختلاف نداشته باشند.

در چنین شرایطی عقل و وجدان چه حکم می کند؟! آیا انسانیت حکم نمی کند که بلافاصله دستور نبی مکرم اسلام اطاعت شود تا امت اسلامی از آخرین رهنمودهای آن حضرت محروم نگردند؟! آیا انسانیت حکم نمی کند که همه سر تا پا چشم و گوش شوند، تا سخنان بسیار مهم و هدات بخش پیامبر اکرم را با گوش بشنوند و با چشم ببینند؟!

آیا می توانید باور کنید که در آن حال به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نسبت هذیان بدهند و بگویند نیازی به نوشته ی پیامبر نیست و قرآن برای ما کافی است؟!!!

در آنحال عمر سراسیمه جلو آمد و با گفتن کلمات معناداری مانع آوردن آوردن قلم و دوات برای پیامبر اکرم شد!

بخاری میگوید: «فقال عُمَرُ إِنَّ النبی (صلى الله علیه و سلم) قد غَلَبَ علیه الْوَجَعُ وَ عِنْدَنَا کِتَابُ اللَّهِ حَسْبُنَا فَاخْتَلَفُوا وَ کَثُرَ اللَّغَطُ.» (عمر گفت: بیماری بر پیامبر غلبه کرده است. کتاب خدا در میان ما است و همان کافی است.) (صحیح البخاری، ج ۵، ص ۲۱۴۶ و ج۱، ص۵۴ / صحیح مسلم، ج ۳، ص ۱۲۵۹)

در منابع دیگری از اهل سنت چنین آمده: «قالوا: هجر رسول الله، (صلى الله علیه و سلم)» (گفتند که رسول خدا هذیان می گوید!) (عمدة القاری، ج ۱۴، ص ۲۹۸ / صحیح البخاری، ج ۳، ص ۱۱۱۱)

بخاری در این باب می گوید که عمر گفت: «وَ عِنْدَکُمْ الْقُرْآنُ حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ » (قرآن در نزد شماست. کتاب خدا برای ما کافی است!) (صحیح البخاری، ج ۴، ص ۱۶۱۲ و صحیح مسلم، ج ۳، ص ۱۲۵۹)

ابوالبقاء عکبری فقیه حنبلی متوفای ۶۱۶ می گوید: «و منه قول عمر بن الخطاب رضى الله عنه مرض رسول الله إن الرجل لیهجر.» (جناب عمر در هنگام بیماری رسول خدا گفت: این مرد هذیان می گوید!) (دیوان المتنبی، ج ۱، ص ۹)

توجه: ابو البقاء عکبری کسی است که ذهبی در رابطه با ایشان می‌گوید: «الشیخ الإمام العلامة و کان ثقة متدینا.» (سیر أعلام النبلاء، ج ۲۲، ص ۹۱ و ۹۲) صفدی هم در رابطه با ایشان می‌گوید: «الامام العلامة»

علی بن ابی‌حزم که فقیه شافعی است و متوفای ۶۷۸ است می‌گوید: «قال عمر رضی الله عنه دعوا الرجل فإنه لیهجر.» (عمر ـ در واکنش به خواسته ی پیامبر اکرم ـ گفت: این مردرا رها کنید. چرا که هذیان می گوید!!!) (الشامل فی الصناعة الطبیة، ج ۱، ص ۴)

توجه: صفدی در رابطه با علی بن ابی حزم قرشی می‌گوید: «الإمام الفاضل العلامة» (الوافی بالوفیات، ج ۴، ص ۱۵۹) ذهبی هم در توثیق وی می‌گوید: «العلامة» (تاریخ الاسلام، ج۵۱، ص۳۱۳)

امام ابو حامد غزالی به صراحت می‌گوید: وقتی پیامبر اکرم قبل از رحلتش فرمود: قلم و دواتی باورید، عمر چنین گفت: «قال عمر رضی الله عنه دعوا الرجل فإنه لیهجر» (پیغمبر را رها کنید این مرد هذیان می‌گوید!)

توجه: جناب یافعی در وصف غزالی می‌گوید: «و فضائل الإمام حجة الإسلام أبی حامد الغزالی رضی الله تعالى عنه اکثر من إن تحصر» (فصیلت های امام ابو حامد غزالی به شمارش نمی آید) (مرآة الجنان، ج ۳، ص ۱۹۰) سیوطی هم در توثیق وی می‌گوید: در قرن ۵ آن کسی که در رأس بوده است، امام ابو حامد غزالی است.بعضی از علمای اکابر گفتند: «لو کان بعد النبی صلى الله علیه وسلم نبی لکان الغزالی» (اگر بعد از پیغمبر بنا بود یک پیغبری بیاید، آن پیغمبر امام ابو حامد غزالی است.)

در این لحظه میان اصحاب اختلاف شد. «فَاخْتَلَفَ أَهْلُ الْبَیْتِ وَ اخْتَصَمُوا فَمِنْهُمْ من یقول قَرِّبُوا یَکْتُبْ لَکُمْ رسول اللَّهِ (صلى الله علیه و سلم) کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ وَ مِنْهُمْ من یقول ما قال عُمَرُ» (میان حاضرین اخلاف افتاد. برخی گفتند چیزی بیاورید تا پیامبر اکرم نوشته ای بنویسند تا هرگز گمراه نشوید و گروه دیگری گفتند: حرف عمر صحیح است!» (صحیح البخاری، ج ۵، ص ۲۱۴۶ و صحیح مسلم، ج ۳، ص ۱۲۵۹)

برخی از همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از پشت پرده صدا کردند: «الا تسمعون ما یقول رسول الله (صلى الله علیه و سلم).» (نمی‌شنوید که پیغمبر می‌فرماید: قلم و کاغذ برای من بیاورید؟) عمر بن خطاب خطاب به آن ها گفت: «انکن صواحبات یوسف اذا مرض رسول الله (صلى الله علیه و سلم) عصرتن اعینکن و اذا صح رکبتن عنقه.» (شما مثل همان دلباخته‌های یوسف هستید، زمانی که پیغمبر مریض می‌شود اشک چشم‌تان می‌ریزد و وقتی که پیغمبر حالش خوب می‌شود، برگردنش سوار می‌شوید.)

نبی مکرم هم از برخورد جناب عمر ناراحت می‌شود و می‌فرماید: «دعوهن فانهن خیر منکم» (زن‌ها را رها کنید، این‌ها از شما بهتر هستند.) (المعجم الأوسط، ج ۵، ص ۲۸۸)

یکی از همین زن‌ها که ظاهرا ام ایمن بود جلو آمد و گفت: چرا قلم و کاغذ به پیغمبر نمی‌دهید؟ عمر بن خطاب گفت: «اسْکُتِی فإنه لا عَقْلَ لَکِ» (ساکت باش تو بی‌عقل هستی!!) (المعجم الکبیر، ج ۱۱، ص ۳۶)

«فلما أَکْثَرُوا اللَّغْوَ وَ الِاخْتِلَافَ عِنْدَ النبی (صلى الله علیه و سلم) قال رسول اللَّهِ (صلى الله علیه و سلم) قُومُوا.» (زمانی که سخنان لغو و اختلاف در میان اصحاب و در محضر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و سلم) زیاد شد، آن حضرت فرمودند: بلند شوید و از اینجا بروید.» (صحیح البخاری، ج ۵، ص ۲۱۴۶ و صحیح مسلم، ج ۳، ص ۱۲۵۹)

در این نوشتار از عزیزان اهل سنت درخواست می کنم که قدری تفکر کنند و ببینند که آیا می توانند توجهی برای این سخنان عمر پیدا کنند. چرا عمر بن خطاب از اطاعت دستور مهم پیامبر اکرم خودداری کرد؟! چرا اجازه نداد دیگران به دستور پیامبر جامه ی عمل بپوشند؟! پرا عمر بن خطاب در مقابل درخواست مهم پیامبر اکرم، گفت: کتاب خدا برای ما کافی است؟! آیا عمر بهتر می دانست چه چیزی مایه ی هدایت امت است یا رسول اکرم؟! از همه بدتر چرا به پیامبر نسبت هذیان داد؟!

عزیزان! اگر برای فردای قیامت خود پاسخی دارید، که هیچ؛ امّا اگر پاسخی برای قبر و قیامت خود ندارید و نمی توانید رفتار عمر بن خطاب را توجیه کنید با شجاعت و شهامت در عقاید خود تجدید نظر کنید.

همه ی ما به خوبی می دانیم که بعد از پیامبر چه مسأله ای موجب اخلاف در میان امت شد. همه می دانیم که اگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آخرین وصیت خود را که مهمترین پیام برای مسلمین بود می نوشتند و مسلمانان هم به آن عمل می کردند، اکنون شاهد این همه اختلاف در میان خیل عظیم مسلمین نبودیم.

آیا وحدان آگاه بشرت می تواند این توجیه را بپذیرد که عمر بن خطاب به خاطر شدّت علاقه ای که به پیامبر اکرم داشته، مانع اجابت خواسته ی آن حضرت شده؟! این چه نوع علاقه ای است که وقتی نبی مکرم اسلام در آخرین لحظات عمر شریف خود قصد دارد مهترین توصیه ی خود را برای مردم بنویسد تا بعد از او حتی میان دو نفر هم اختلاف ایجاد نشود، مانع اجابت خواسته ی شود و بگوید قرآن برای ما کافی است و نیازی نیست پیامبر به زحمت بیفتد و چیزی بنوسید؟!!! این چه نوع علاقه ای است که به حای اجابت سریع دستور نبی مکرم، نسبت هذیان به آن حضرت می دهد؟!!! این توجیه آنقدر ساده لوحانه است که حتی کودکان دبستانی هم فانع نمی کند، تا چه رسد که انسان های تحصیل کرده و فرهیخته؟! کدامیک از مسلمانان می توانند بگویند کتاب خدا برای ما کافی است و نیازی به گفتار و شنت پیامبر اکرم نیست؟! عزیزان اهل سنت! نماز صبح چند رکعت است؟! نماز ظهر و عصر چند رکعت است؟! آقایی که می گوید کتاب خدا برای ما کافی است، لطفا جواب بدهد که در کجای قرآن نوشته نماز صبح دو رکعت، و نماز ظهر و عصر هر کدام چهار رکعت هستند؟!

احمد حنبل که از بزرگان اهل سنت است و آقایان وهابی هم برای ساشان ارزش ویژه ای قائل هستند، می گوید: «أن السنة تفسّر الکتاب و تبینه.» (این سنت پیغمبر است که کتاب را تفسیر و بیان می‌کند.) (جامع بیان العلم وفضله، ج ۲، ص ۱۹۲)

خود ابو حنیفه می‌گوید: «لولا السنة ما فهم أحد منا القران.» (اگر سنت نباشد، یک نفر از ما قرآن را نمی‌فهمد.) (المستخرج على المستدرک للحاکم، ج ۱، ص ۱۵)



قرآن کریم به صورت مطلق در توصیف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» (پیامبر، هرگز از روی هوا و هوس سخنی بر زبان جاری نمی کند) (سوره ی نجم، آیه ی۳) بنابراین وقتی نبی مکرم اسلام که جان عالم فدای آن حضرت باد، تقاضایی دارد، دیگر کسی حق ندارد نسبت های ناروا به ایشان ببندد و سخن ایشان را از اعتبار ساقط کند.

‏ بسیار مناسب و پسندیده است که در اینجا نگاهی کوتاه به برخی آیات قرآن کریم داشته باشیم که در آنها اطاعت از پیامبر واجب دانسته شده و برای سرپیچی از آن حضرت گناهی بزرگ مقرر شده است:

«وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» (آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگیرید (و اجرا کنید)، و از آنچه نهى کرده خوددارى نمایید.) (حشر، ۷)
«وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً» (هیچ مرد و زن با ایمانى حق ندارد هنگامى که خدا و پیامبرش امرى را لازم بدانند، اختیارى (در برابر فرمان خدا) داشته باشد و هر کس نافرمانى خدا و رسولش را کند، به گمراهى آشکارى گرفتار شده است!) (احزاب، ۳۶)
«مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّه» ( کسى که از پیامبر اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده‏)‏ (نساء، ۸۰)
«فَلْیَحْذَرِ الَّذینَ یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصیبَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ» (پس آنان که فرمان او را مخالفت مى‏کنند، باید بترسند از اینکه فتنه‏اى دامنشان را بگیرد، یا عذابى دردناک به آنها برسد! ) (نور، ۶۳)
این آیات شریفه علامه بر آن که تکلیف مؤمنین را در اطاعت از دستور پیامبر اکرم مشخص میکنند، به خوبی بیان می کنند که اگر شخص یا اشخاصی از اطاعت از دستور آن حضرت سرپیچی کنند، به گمراهی آشکاری افتاده و مشمول عذاب الیم و دردناک خواهند بود. آیا چنین شخصی می توانند بعدها خود را جانشین پیامبر و مرد طراز اول مسلمانان بداند؟! آیا می توان پذیرفت چنین شخصی زعیم مسلمان و مرجع علمی وسیاسی مسلمانان است؟!!!

کاملا روشن است که چرا عمر بن خطاب به محض شنیدن تقاضای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) شناب زده شد و تمام سعی خود را به کار بست تا آن حضرت مطلبی را ننویسد و چیزی مطرح ننماید.

بدر الدین عینی از سفیان بن عیینه چنین نقل می‌کند: «أراد أن ینص على أسامی الخلفاء بعده حتى لا یقع منهم الاختلاف.» (پیغمبر می‌خواست در این نامه اسامی خلفاء بعد از خودشان را نام ببرد تا این که در میان‌ این‌ها اختلافی ایجاد نشود.) (عمدة القاری، ج ۲، ص۱۷۱ و فتح الباری، ج ۱، ص ۲۰۹)

توجه: سفیان بن عیینه یک عالم و فقیه بزرگ اهل سنت است.

آقای قسطلانی در ارشاد الساری می‌گوید: «أکتب لکم کتاباً فیه النص على الأئمّة بعدی.» (می‌خواهم امامان بعد از خودم را بنویسم.)

أحمد أمین مصری می‌گوید: «و قد أراد الرسول (صلّى الله علیه و آله و سلّم) فی مرضه الّذی مات فیه أن یعیّن من یلی الأمر من بعده» (رسول اکرم در بیماری رحلت خود می خواست کسی را مشخص کند تا بعد از او حاکم بر مسلمین باشد)
این کاربر به علت تخلف در قوانین انجمن بن شد
(سکسی بوی)
     
  
مرد

 
rostam91: به جای اینکه مورد تمسخر قرار بگیری لطفا مطالبی رو که کپی پیست میکنی خوب بخون بعد بزار تو پستت
الآن تو صفریم و امروز دقیقا ۲۰ صفره نه تو ربیع الاول
البته چشم و گوش بسته و صم بکم بودن کار شماست و شما رو عادت دادن به اینکه هر چی دیدین و شنیدین باور کنین!
این موضع رو داشته باش تا راجب مطلبت هم پاسخ تحقیق کنم و پاسخ بدم!
نمونه ای دیگر از ادب وهابیت.....شما ببخشید که من تو خونم کتاب اهل سنتو ندارنم و کپی پیست میکنم از اینترنت....اما خوبه که شما تمام کتب اهل سنت و شیعه رو از حفظی....باریکلا...
این کاربر به علت تخلف در قوانین انجمن بن شد
(سکسی بوی)
     
  ویرایش شده توسط: sorena100   
مرد

 
rostam91: «بحرانى» نيز در تفسير خود از على‏بن إبراهيم روايت كرده كه گفت: «پدرم برايم از چند نفر بازگو كرده كه آنها از أبى‏عبداللّه شنيده‏اند كه فرمود: زمانى كه رسول خدا (صلی الله علیه و سلم) با أبوبكر در غار بودند، به او گفت: اى أبوبكر! انگار من كشتى جعفر و يارانش را كه بر آب دريا روان است، مى‏بينم! همچنين انصار را مى‏بينم كه متواضعانه و با قلبى سرشار از محبّت، به استقبال ما مى‏آيند و جلوى درب خانه‏شان چشم‏به راه ما هستند! أبوبكر گفت: و تو آنها را مى‏بينى يا رسول اللّه؟ فرمود: آرى! أبوبكر گفت: آنها را به من نيز نشان بده! پس پیامبر (صلی الله علیه و سلم) بر چشمانش دست كشيد و آنها را ديد و سپس فرمود: به راستى كه تو صدّيق هستى» !
البرهان، بحرانى، ج‏2، ص‏125.
افسانه یار غار بودن ابابکر
کسی که با پیامبر(صلی الله علیه واله) درون غار بوده ابی بکر نبوده است !

مقدمه:

گاهی وقت ها اهل سنت فضایلی را برای برخی اصحاب می شمارند که معلوم نیست توسط چه کسانی جعل و پرداخته شده اند. یکی از این داستان های ساختگی قضیه غار است که می گویند ابوبکر در شبی که پیامبر از مکه به مدینه هجرت کرده اند با پیامبر درون غار رفته است. و آیه ۴۰ سوره توبه را به ابی بکر نسبت می دهند. و می گویند یکی از آن دو نفری که درون غار بوده ابی بکر است. شدت تبلیغات و تعصب روی این قضیه چنان تاثیری بر برخی از آن ها گذاشته که این را دلیلی بر افضلیت ابی بکر بر دیگر اصحاب و حتی جانشینی پیامبر می دانند.

اما با تحقیقی که استاد محترم جناب نجاح عطا الطایی در کتاب صاحب الغار ابی بکر ام رجل آخر؟ انجام داده است ثابت کرده که این هم یکی دیگر از افسانه هایی است که در فضیلت ابی بکر ساخته شده است. که در این مقاله به برخی از این دلایل اشاره شده است. البته ما در این جا اشاره ای به نفر دوم که همراه پیامبر وارد غار شده اشاره نمی کنیم و خوانندگان محترم را به این کتاب ارجاع می دهیم. و لازم به ذکر است که من بارها این ماجرا را با برادران اهل سنت به بحث و مناظره گذاشته ام ولی آن ها هرگز نتوانستند به من پاسخ قانع کننده بدهند.

و اینک برخی از این دلایل را در پایین اشاره می کنم:

۱-پیامبر(صلی الله علیه و اله) در طول حیاتشان نفرمودند که ابوبکر با من درون غار بوده است:

بالاخره پیامبر به عنوان یکی از آن دو نفر که در غار بودند باید جایی به این مطلب اذعان می فرمود که من و ابوبکر با هم وارد غار شدیم اما هرگز چنین چیزی وجود ندارد. چرا؟؟؟

۲-ابی بکر هم در طول حیاتش نگفته که من با پیامبر به غار رفته ام:

آن چه مسلم است این است که بالاخره یا پیامبر و یا ابی بکر که با هم در آن شب تاریک هجرت کرده اند باید بعدها بگویند و از خاطرات آن شب دیگر صحابه را آگاه کنند اما می بینیم که نه پیامبر به چنین مطلبی اعتراف داشته و نه خود ابی بکر چنین چیزی بیان کرده است. چرا؟ جز این است که به جعلی بودن این قضیه پی می بریم.

۳-فرزندان ابی بکر هم نگفته اند که پدر ما با پیامبر درون غار رفته است:

و جالب تر این که فرزندان ابی بکر هم چنین قضیه ای را بیان نکرده اند و معلوم نیست که این قضیه را چه کسانی درست کرده و در امت اسلام پخش کرده اند. اما آن چه مسلم است این است که بعد از شهادت پیامبر باید چنین وقایعی ساخته شده با شد چرا که اسباب جعل فضیلت برای صحابه فراهم بوده است.

۴- کفار و مشرکین مکه هم به همراهی ابوبکر با پیامبر اعتراف نکرده اند:

به خصوص آنکه بلاذری در کتاب خودش روایت صحیحی را نقل کرده است که:
کرز قیافه شناس که تعقیب کنندگان را تا غار رسانده است آثار قدم پیامبر را در جلوی غار مشاهده کرده ولی او و عبدالعزی فرزند ابوبکر اثر قدم ابوبکر را در نزدیکی غار ندیده اند.
این روایت را راوندی هم تایید کرده است.
فتوح البلدان ج ۱ ص ۶۴٫

آقایان اهل سنت معلوم است چه کسی گفته ابی بکر با پیامبر
درون غار رفته است که عالم اسلام را پر از سر و صدای آن کرده اید؟؟؟
به خصوص آن که:

۵-ابوبکر با عمر هجرت کرده بود نه با پیامبر(صلی الله علیه و اله):

درکتاب بخاری آمده است که:
ابوبکر و عمر و سالم غلام ابی حذیفه وابوسلمه و زید وعامربن ربیعه ازمکه به مدینه مهاجرت کردند و در راه نماز جماعت را به امامت سالم خواندند.

متن حدیث اول:

حدثنا عثمان بن صالح: حدثنا عبدالله بن وهب: اخبرنی ابن جریج: ان نافعآ اخبره: ان ابن عمر رضی الله عنهما اخبره قال:
کان سالم مولی ابی حذیفه یوم المهاجرین الاولین و اصحاب النبی(صلی الله علیه و اله) فی مسجد قبا، فیهم ابوبکروعمر و ابو سلمه و زید و عامر بن ربیعه.

ترجمه: سالم غلام ابی حذیفه – روزی که مهاجرین هجرت کردند – و اصحاب پیامبر در مسجد قبا بودند که در میان آن ها ابی بکر و عمر و ابوسلمه و زید و عامر بن ربیعه بود.
کتاب بخاری رقم ۷۱۷۵ باب استقضائ الموالی و استعمالهم.

متن حدیث دوم:

حدثنا: ابراهیم بن المنذر قال: حدثنا انس بن عیاض، عن عبید الله، عن نافع، عن ابن عمر قال: لما قدم المهاجرین الاولون العصبه- موضع بقبا- قبل مقدم رسول الله (صلی الله علیه و اله) کان یومهم سالم مولی ابی حذیفه، وکان اکثرهم قرآنآ

ترجمه: هنگامی که اولین مهاجرین رسیدند به عصبه – موضعی در مسجد قبا – قبل از آن که رسول خدا بیایند سالم غلام ابی حذیفه ( بر اصحاب ) امام شد چرا که او از همه بیشتر قرآن را بلد بود.
کتاب بخاری رقم ۶۹۲٫

توضیح دو حدیث بالا:

اگر با دید منصفانه ای نگاه کنیم می بینیم که حدیث ۶۹۲ و حدیث ۷۱۷۵:
۱-هر دو از نافع از ابن عمر هستند.
۲-هر دو اشاره به امامت سالم غلام ابی حذیفه دارند.
۳-هر دو در یک مسجد و آن هم مسجد قبا هستند.
۴-مامومین هم در هر دو حدیث که به سالم اقتدا کرده اند مهاجرین اولین را دارند که ابوبکر هم
( طبق حدیث ۷۱۷۵ ) در میان آن هاست.

نتیجه:

حدیث ۷۱۷۵ مکمل حدیث ۶۹۲ است. که نام تعداد بیشتری از افراد را ذکرکرده است و هرگز به بعد از هجرت ارتباط ندارد. و به راستی چگونه بعد از هجرت سالم امام مهاجرین و اصحاب در مسجد قبا باشد در حالی که پیامبر آنجاست. از این دو حدیث فهمیده می شود که ابن عمر اولی را زمانی بیان کرده که هنوز مسجد قبا ساخته نشده و در آن لفظ موضع بقبا را بیان کرده است. و حدیث دوم را زمانی بیان کرده که مسجد را ساخته بودند و او هم گفته در همین جا یعنی "فی مسجد قبا" آن نماز جماعت اتفاق افتاده است.

۶-اصلا آیه قرآنی در شان ابی بکر نازل نشده است:

با این که برادران اهل سنت خیلی متعصبانه روی داستان غار تکیه دارند و آیه۴۰ سوره توبه معروف به آیه غار را به ابی بکر نسبت می دهند اما می بینیم که مادرشان عایشه چنین مطلبی را انکار کرده است. از عایشه نقل شده است که گفت:

"هرگز در مورد ما ( خانواده ) قرآنی نازل نشده است."

۱-بخاری ج ۶ ص ۴۲ چاپ دارالفکر بیروت.
۲- تاریخ ابن اثیر ج ۳ ص ۱۹۹٫
۳-البدایه و النهایه ج ۸ ص ۹۶٫

که واضح است دارد این مطلب را تایید می کند که در شان و منزلت خانواده اش ( ابوبکر و . . . ) آیه قرآنی نازل نشده است. چرا که اگر منظور از "ما" در این گفته، او و پیامبر و . . . باشد که حرفش غلط است. زیرا خدا در قرآن پیامبرش را ستوده است. و آیه هایی نازل کرده است. اگر منظور به عنوان یکی از همسران پیامبر گفته باشد که باز غلط است چرا که خدا در قرآن گروه همسران را مورد خطاب قرار داده است. و آیه هایی برای آن ها نازل کرده است. چه به صورت دستوری و یا هر نوع دیگر.

پس معلوم می شود که منظور او از "ما" خانواده اش است و آن هم از حالت گفتار پیداست که منظورش این است که در شان و منزلت آن ها آیه ای نازل نشده نه در مورد مطاعنشان. چرا که این عبارت را در مسجد و جلوی همه اصحاب بیان کرده و هیچ کس هم انکار نکرده است.

۷-پسر ابی بکر جزئ تعقیب کنندگان پیامبر بود و در خانه ابی بکر همراه ابوبکر بود:

عبد الرحمان پسر ابوبکر که عبد العزی هم نامیده می شد یک فرد کافر معاند و محارب اسلام بود.
تاریخ ابن عساکر ج ۱۳ ص ۲۸۰٫

و در آن روزها که مرد بالغی بود یکی از مشرکین بود که پیامبر خدا را تعقیب می کرد. حتی در جنگ بدر هم در صفوف کافران بود. او هم جزئ تعقیب کنندگان پیامبر بود و در خانه ابوبکر هم زندگی می کرد.

مختصرتاریخ دمشق ابن منظور ترجمه عبدالرحمان ابن ابی بکر و نیز اسد الغابه شرح حال همین عبدالرحمان.

سوال: طبق داستان غار که اهل سنت می گویند پیامبر آن روز به خانه ابوبکر رفته و با او وعده گذاشته است. چگونه با وجود عبدالرحمان (عبد العزی ) چنین قضیه ای امکان دارد؟؟؟
این کاربر به علت تخلف در قوانین انجمن بن شد
(سکسی بوی)
     
  
مرد

 
rostam91: امام باقر، اين را از طرف خود نگفته، بلكه از جدّ خود رسول خدا (صلی الله علیه و سلم) تبعيّت كرده.. كسى كه از طريق وحى، او را صديق ناميده است؛ چنانچه در «دارقطنى» از او روايتى آمده كه فرمود: «شخصى از پدرش زين‏العابدين سؤال كرد كه چرا أبى‏بكر، صدّيق است؟ در جواب فرمود: قد سماه صديقا رسول اللّه و المهاجرين و الأنصار و من لم يستمعه صديقا فلا صدّق اللّه قوله فى الدنيا و الآخرة؛ همانا رسول خدا (صلی الله علیه و سلم) و مهاجرين و انصار، او را صدّيق نام نهاده‏اند، و هركس او را صدّيق نداند، در واقع گفته خدا را در دنيا و آخرت، تصديق نكرده است!»..

«بحرانى» نيز در تفسير خود از على‏بن إبراهيم روايت كرده كه گفت: «پدرم برايم از چند نفر بازگو كرده كه آنها از أبى‏عبداللّه شنيده‏اند كه فرمود: زمانى كه رسول خدا (صلی الله علیه و سلم) با أبوبكر در غار بودند، به او گفت: اى أبوبكر! انگار من كشتى جعفر و يارانش را كه بر آب دريا روان است، مى‏بينم! همچنين انصار را مى‏بينم كه متواضعانه و با قلبى سرشار از محبّت، به استقبال ما مى‏آيند و جلوى درب خانه‏شان چشم‏به راه ما هستند! أبوبكر گفت: و تو آنها را مى‏بينى يا رسول اللّه؟ فرمود: آرى! أبوبكر گفت: آنها را به من نيز نشان بده! پس پیامبر (صلی الله علیه و سلم) بر چشمانش دست كشيد و آنها را ديد و سپس فرمود: به راستى كه تو صدّيق هستى» !
آیا لقب صدیق از القاب ابوبکر است؟

طبق روایات صحیح السندی که در بسیاری از کتاب‌های اهل سنت وجود دارد (جدای از اینکه شیعیان بالاتفاق این لقب را مختص امیرالمؤمنین علی علیه السلام می دانند)، این لقب مبارک ، از القاب اختصاصی آقا امیرالمؤمنین علی علیه السلام بوده است؛ اما اهل سنت تلاش کرده اند که این فضلیت را برای ابوبکر نقل کنند. ما برای روشن شدن مطلب به چند روایت از منابع معتبر اهل سنت اشاره می کنیم:
۱ . بسیاری از علمای اهل سنت ؛ از جمله ابن ماجه قزوینی در سننش که یکی از صحاح سته اهل سنت به شمار می‌‌آید ، با سند صحیح نقل کرده که‌: عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَأَخُو رَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَأَنَا الصِّدِّیقُ الْأَکْبَرُ لَا یَقُولُهَا بَعْدِی إِلَّا کَذَّابٌ صَلَّیْتُ قَبْلَ النَّاسِ بِسَبْعِ سِنِینَ .
(سنن ابن ماجة ، ج۱ ، ص ۴۴ ، و البدایة والنهایة ، ج۳ ، ص ۲۶ و المستدرک ، حاکم نیشابوری ، ج۳ ، ص ۱۱۲ وتلخیص آن ، تألیف ذهبی در حاشیه همان صفحه ، و تاریخ طبری ، ج۲ ، ص ۵۶ ، والکامل ، ابن الاثیر ، ج۲ ، ص ۵۷ و فرائد السمطین ، حموینی ، ج ۱ ص ۲۴۸ و الخصائص ، نسائی ، ص ۴۶ با سندی که تمام روات آن ثقه هستند ، و تذکرة الخواص ، ابن جوزی ، ص ۱۰۸ و ده‌ها سند دیگر از اهل سنت) .
ترجمه: عباد بن عبد الله گوید : علی علیه السلام فرمود: من بنده خدا ، برادر رسول خدا و صدیق اکبر هستم ، پس از من جز دروغگو کسی دیگر خود را «صدیق» نخواهد خواند ، من هفت سال قبل از دیگران نماز می‌خواندم .
محقق سنن ابن ماجه در ادامه می‌نویسد: فی الزوائد : هذا إسناد صحیح . رجاله ثقات . رواه الحاکم فی المستدرک عن المنهال . وقال : صحیح على شرط الشیخین .
هیثمی این روایت را در مجمع الزوائد نقل کرده و گفته است : " سند آن صحیح و راویان آن مورد اعتماد هستند " . همچنین حاکم نیشابوری آن را نقل کرده و گفته است : " این روایت طبق شرائط مسلم و بخاری صحیح است".
۲ . ابن قتیبه دینوری در کتاب المعارف می‌نویسد: عن معاذة بنت عبد الله العدویة سمعت علی بن أبی طالب على منبر البصرة وهو یقول أنا الصدیق الأکبر آمنت قبل ان یؤمن أبو بکر وأسلمت قبل أن یسلم أبو بکر. (المعارف – ابن قتیبة – ص ۱۶۹ و تهذیب الکمال – المزی – ج ۱۲ – ص ۱۸ – ۱۹ و البدایة والنهایة – ابن کثیر – ج ۷ – ص ۳۷۰ و ...).
معاذه دختر عبد الله ‌گوید که از علی بن أبی طالب علیه السلام شنیدم که بر بالای منبر بصره می‌فرمود: من صدیق اکبر هستم، ایمان آوردم قبل از آن که ابوبکر ایمان بیاورد، اسلام آوردم قبل از آن که ابوبکر اسلام بیاورد .
۳ . ابن مردویه اصفهانی در مناقبش؛ فخررازی ، آلوسی ، أبو حیان و جلال الدین سیوطی در تفسیرشان و نیز متقی هندی در کنز العمال، مناوی در فیض القدیر و ... نقل کرده‌اند که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم فرمود : " الصدیقون ثلاثة : حبیب النجار مؤمن آل یاسین ، وحزبیل مؤمن آل فرعون ، وعلی بن أبی طالب الثالث ، وهو أفضلهم. (مناقب علی بن أبی طالب (ع) وما نزل من القرآن فی علی (ع) – أبی بکر أحمد بن موسى ابن مردویه الأصفهانی – ص ۳۳۱؛ الجامع الصغیر – جلال الدین السیوطی – ج ۲ – ص ۱۱۵؛ کنز العمال – المتقی الهندی – ج ۱۱ – ص ۶۰۱ ؛فیض القدیر شرح الجامع الصغیر – المناوی – ج ۴ – ص ۳۱۳ ؛ تفسیر الرازی – الرازی – ج ۲۷ – ص ۵۷ ؛ تفسیر البحر المحیط – أبی حیان الأندلسی – ج ۷ – ص ۴۴۲ ؛ تفسیر الآلوسی – الآلوسی – ج ۱۶ – ص ۱۴۵ ؛ تاریخ مدینة دمشق – ابن عساکر – ج ۴۲ – ص ۴۳ و ج ۴۲ – ص ۳۱۳؛ المناقب – الموفق الخوارزمی – ص ۳۱۰ و ...).
صدیقان سه نفر هستند : حبیب نجار ، مؤمن آل یاسین ، حزقیل مؤمن آل فرعون ، و علی بن أبی طالب علیه اسلام که او برتر از آن ها است .
حال اگر لقب ابوبکر نیز صدیق بود، باید پیامبر اسلام متذکر می‌شد و به جای الصدیقون ثلاثة ، می‌فرمود : « الصدیقون اربعة » و ابوبکر را نیز داخل آن می‌کرد ؛ از این رو نامگذاری ابوبکر به صدیق با حصر صدیق در آن سه نفر از سوی نبی مکرم اسلام نمی‌سازد. جالب این است که جلال الدین سیوطی ، مفسر و ادیب مشهور اهل سنت در کتاب الدر المنثور و نیز قندوزی حنفی در ینابیع المودة عین همین روایت را با کمی تفاوت از کتاب تاریخ بخاری این گونه نقل می‌کنند :
وأخرج البخاری فی تاریخه عن ابن عباس قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم الصدیقون ثلاثة حزقیل مؤمن آل فرعون وحبیب النجار صاحب آل یاسین وعلی بن أبی طالب. (الدر المنثور – جلال الدین السیوطی – ج ۵ – ص ۲۶۲ و ینابیع المودة لذوی القربى – القندوزی – ج ۲ – ص ۴۰۰)
ولی وقتی به نسخه‌های مختلف تاریخ صغیر و تاریخ کبیر بخاری مراجعه می‌کنیم ، این روایت را در آن نمی‌یابیم، و متوجه می شویم که در چاپهای اخیر این روایت را عمدا حذف کرده اند!! این نیز یکی دیگر از ظلم‌های است که دشمنان امیر المؤمنین در حق آن حضرت مرتکب شده‌اند و قصد داشته‌اند که با این کار فضائل بی حد و حصر امیر المؤمنین علیه السلام را از چشم مردم دور نگهداراند ؛ غافل از این که قبل از آن‌ها برخی از علمای خودشان این مطلب را دیده و نقل کرده‌اند .
اعتراف علمای اهل سنت بر جعلی بودن این لقب برای ابوبکر:
از طرف دیگر بسیاری از علمای اهل سنت اعتراف کرده‌اند که این لقب، شایسته ابوبکر نیست و حدیث آن جعلی است. ابن جوزی، عالم معروف اهل سنت در کتاب الموضوعات می‌نویسد:
أبی درداء از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم نقل می‌کند که آن حضرت فرمود : در شب معراج دیدم که در عرش خداوند بر لوحی سبز با نور سفید نوشته شده بود « خدایی جز خدای یکتا نیست ، محمد صلی الله علیه وآله وسلم رسول او است ، ابوبکر صدیق و عمر فاروق است ! .
بعد در نقد روایت می‌نویسد: این حدیث صحیح نیست و کسی که به آن متهم است عمر بن اسماعیل است . یحیی بن معین در باره او گفته است: سخن او ارزش ندارد ، دروغ‌گو است ، آدمی بد و خبیث است. نسائی و دارقطنی گفته‌اند : حدیث او متروک است. (الموضوعات ، ابن جوزی ، ج۱ ، ص ۳۲۷). و در جای دیگر می نویسد: این روایت باطل و ساختگی است و علی بن جمیل حدیث جعل می کرده است. .(الموضوعات ، ابن جوزی ، ج۱ ، ص ۳۳۶ ). و در جای سوم می‌گوید: این حدیث از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم صحیح نیست؛ زیرا ابوبکر صوفی و محمد بن مجیب هر دو دروغگو هستند ، این سخن را یحیی بن معین گفته است. (الموضوعات ، ج۱ ،‌ ص۳۳۷) .
هیثمی نیز بعد از نقل روایت می نویسد: رواه الطبرانی وفیه على بن جمیل الرقى وهو ضعیف. (مجمع الزوائد ،‌ الهیثمی ،‌ ج۹ ، ص۵۸). این روایت را طبرانی نقل کرده و در سند آن علی بن جمیل رقی است و او ضعیف است .
و متقی هندی بعد از نقل آن می‌گوید: ابن عساکر آن را نقل کرده و در سند آن محمد بن عامر، دروغگو است. (کنز العمال ، ج۱۳ ، ص۲۳۶ ).
ابن حبان بعد از نقل دو روایت در اینباره‌ می‌نویسد: شکی نیست که این دو روایت باطل و ساختگی است. روایات بسیاری همانند آن وجود دارد که با ذکر همه آن‌ها کتاب ما طولانی خواهد شد. (کتاب المجروحین ،‌ ج۲ ،‌ ص۱۱۶).
ابن حجر عسقلانی و شمس الدین ذهبی نیز بعد نقل روایت می‌گویند :این روایت باطل است. (میزان الاعتدال ، ذهبی ، ج۱ ،‌ ص۵۴۰ و لسان المیزان ، ابن حجر ، ج۲ ، ص۲۹۵) .
و ابن کثیر دمشقی سلفی نیز در این باره می‌گوید: این حدیث ضعیفی است و در سند آن کسی است که در باره او سخن‌ها گفته شده و سخن او از منکرات خالی نیست. (البدایة والنهایة ، ج۷ ،‌ ص۲۳۰).
در نتیجه، لقب «صدیق» مخصوص امیر المؤمنین علی (ع) است و هر آن‌چه اهل سنت از زبان پیامبر اسلام در باره ابوبکر نقل کرده‌اند، ساخته و پرداخته دیگران است.
البته به این مطلب هم توجه داشته باشید که ما روایت صحیح السندی از امامان معصوم، که دال بر صدیق بودن ابوبکر باشد نداریم و هر آنچه وارد شده از اهل سنت می باشد تنها یک روایت جعلی وجود دارد که به بررسی آن می پردازیم: نقل می کنند که امام باقر(ع) ابوبکر را صدیق نامیده است!!(کشف الغمه، ج ۲، ص ۳۶۰)
در رابطه با این روایت باید گفت: این یک حدیث بی سر و ته است. علی بن عیسی اربلی، متوفای ۶۹۳ از عروة بن عبدالله که از رجال قرن دوم است، حدیثی را نقل می کند این حدیث از دو جهت قابل احتجاج نیست:
۱٫ از نظر سند ناقل آن علی بن عیسی اربلی است که در سال۶۹۳، از فردی به نام عروة‌ بن عبدالله نقل می کند که در عصر امام باقر(۵۷-۱۱۴) می زیسته است. آیا چنین حدیث بی سندی، قابل استناد است؟
در رجال شیعه فقط یک عروة‌بن عبدالله بن قشیر جعفی است که شیخ طوسی او را از اصحاب امام صادق شمرده ولی کاملاً مجهول است.(تنقیح المقال، ج۲، ص ۲۵۱، شماره ۷۸۸) و در رجال سنی وی به نام عروة بن عبدالله بن قشیر جعفی مکنی به «أبوسهل» آمده است، که حدیث از عبدالله بن زبیر نقل می کند و مردی که بر عبدالله بن زبیر تلمّذ کرده و از او حدیث نقل می کند، از نظر روحیه باید با او نزدیک باشد و این خاندان کاملاً از امیر مؤمنان منحرف بودند، و قطعاً قول چنین فردی نمی تواند سند باشد.(تهذیب الکمال فی اسماء الرجال،ج ۱۰،ص ۲۷،شماره ۳۹۰۹)
از این گذشته، دقت در مضمون حدیث می رساند که کاملاً از زبان وی دروغ گفته شده، زیرا می گوید: من از زینت کردن شمشیر از ابی جعفر سؤال کردم. ایشان فرمود: ابوبکر صدیق شمشیر خود را می-آراست، من به او گفتم:‌ او را صدیق می نامی؟ از جای خود پرید و رو به قبله ایستاد و فرمود: آری صدیق! آری صدیق! آری صدیق! هر کس نگوید او صدیق است خدا سخن او را در دنیا و آخرت نپذیرد!!
چنین عمل غیر متناسب با وقار حضرت امام باقر(ع) و مبالغۀ بیش ازحد در این مورد، نشانۀ‌ آن است که عروة بن عبدالله، شاگرد عبدالله بن زبیر این حدیث را از زبان حضرت، جعل کرده است.
پس این حدیث سندا و دلالتا باطل است.

rostam91: و چون عمر (رضي الله عنه)، حقّ و باطل را از همديگر خوب تشخيص مى‏داد، و هرگز آنها را با هم مخلوط نمى‏كرد، پيامبر او را «فاروق» لقب داد! چنانچه آياتى كه درباره «اسيران بدر» و فديه‏گرفتن از آنها، پس از پايان جنگ بدر نازل گشته، در تأييد نظر عمر (رضي الله عنه) آمده است: پیامبر (صلی الله علیه و سلم) و أبوبكر (رضي الله عنه) و گروهى ديگر - كه اغلب بودند - معتقد بودند، هفتاد نفرى كه از مشركان اسير شده بودند، در قبال فديه آزاد شوند، امّا رأى عمر (رضي الله عنه) بر اين بود كه همگى را بكشند تا زمين از وجودشان پاك شود! كه بلافاصله اين آيات در تأييد رأى عمر (رضي الله عنه) نازل گشتند
شأن نزول آيات، ترجمه جعفر اسلامى، ص‏289-288- طبرى، ج‏3، ص‏990- البداية و النهاية، ج‏3، ص‏297- حياة محمّد، هيكل، ترجمه أبوالقاسم پاينده، ص‏377- صحيح مسلم، ج‏7، ص‏116- اسلام‏شناسى، شريعتى، ص‏431-159
نمونه ای از تشخیص حق و باطل عمر......

عمربن خطاب زنا کنید پولش بدهید
در خبرهای مختلف ازعلمای وهابیت مسائل خنده داری می شنویم ومی بینیم درباره احکام که همه اینها برای هر انسانی که کمی عقل منطق داشته باشد مضحک وخنده دار است و انسان با خواندن این حکمها متوجه می شود این علما فقط به قصد تخریب اسلام دارندکه این فتوی هارو صادر می کنند ولی اگر کمی تحقیق کنیم می بینیم این احکام مضحک ریشه دارد در کل تاریخ و این افراد بدعت گذار بودن که ضربه به دین اسلام زده برای نمونه دراین پست توجه فرمایید:

از ابی طفیل روایت که گفت : زنی در صحرا گذر می کرد در راه گرسنه شد ،به چوپانی رسید ، گفت من گرسنه هستم کمی به من غذا بده ، چوپان گفت من غذا نمی دم مگر اینکه خودت را در اختیار من قرار بدهی ، آن زن گفت چوپان سه مشت خرما به من داد ، بعد من خودم را در اختیار او قرار دادم ... و گشنگی خیلی برای من مشکل بود.

آن زن این خبر را به عمر رساند ، عمر تکبیر گفت و گفت این مهر توست ، هر یک مشت خرمایی که به تو داده است مهر تو بوده است ، پس بر تو نباید حدی زده شود

منبع اول : کنز العمال – چاپ موسسه الرساله – جلد ۵ – کتاب الحدود من قسم الافعال – باب فصل فی انواع الحدود – صفحه ۴۱۷ – حدیث ۱۳۴۷۹ .

منبع دوم : مصنف عبد الرزاق صنعانی – چاپ مکتب الاسلامی – جلد ۷ – کتاب الطلاق – باب الحد فی الضروره – صفحه ۴۰۷ – حدیث ۱۳۶۵۳ .

منبع سوم : المحلی – چاپ دار الفکر – جلد ۱۱ – کتاب الحدود – باب حکم المستاجره للزنا او للخدمه – صفحه ۲۵۰ – حدیث ۲۲۱۳ .

rostam91: و حضرت علی رضی الله عنه در نامه ای به حضرت معاویه رضی الله عنه نوشت:
«در اسلام - همانگونه كه مى‏پندارى - از همه افضل و با خدا و رسولش مخلص‏تر، أبوبكر صديق و عمر فاروق هستند و به جان خودم سوگند كه مرتبه آن دو در اسلام بزرگ است و با وفات ايشان، به اسلام صدمه شديدى رسيده است. خداوند هر دو را رحمت كند و پاداش نيك به آنها دهد»..
شرح نهج‏البلاغة، إبن‏ميثم بحرانى، جزء 31، ص‏488، چاپ ايران
شما اصلا چیزی در مورد مصلحت میدونی؟......به نظرت امام باید در مورد ابوبکر و عمر به معاویه چی میگفت؟؟؟
مشکلات درون خانوادرو به بیرون انتقال نمیدند.....یه مثال میزنم...الان اگه دو تا مسول ایرانی مشکل داشته باشند هیچ وقت از خودشون به دشمن ایراد نمیگیرند.....
این کاربر به علت تخلف در قوانین انجمن بن شد
(سکسی بوی)
     
  
مرد

 
rostam91: الآن که من دارم با شما گفتگو میکنم اهل سنت هستم یا وهابی ؟
شما سنی هستی و وهابی

وهابیت یک مشرب فکری در میان اهل سنت است و مذهب نیست

و خود شما بهتر از همه میدانید اما الان برایتان بهتر است با این حرفها هم از بحث دور شوید و هم پاسخ سئوالات را ندهید

چون شیعه و سنی در موارد زیادی مشابهت داشتند و آنطور که دشمنها و خصوصا غربی ها میخواستند در مقابل تشیع جبهه نمیگرفت

انگلیس ...بله این بار انگلیس ...با استفاده از جاسوسی به نام همفری و لورنس عربستان عبدالوهاب را از یک سو و فیصل را از سوی دیگر پرورش داده و دستشان را در دست هم گذاشتند تا وهابیت به یک مشرب فکری اعتقادی تبدیل شود

وهابیت با ظواهر خود را مشغول میکند و کلیت اسلام را در ظواهر قران و ظواهر اعمال میداند

آنها از قران فقط ظواهر ایات را مینگرند و در اعمال فقط با ظاهر انان کار دارند و نه به مفهوم و نیت کار دارند و نه به مفاهیم عمیق آیات قران

انان توسل .....بوسیدن ظریح ائمه ...متبرک بودن وسایل منتسب به پیامبر و ائمه ......زیارت قبور بجز برای عبرت وووووواینگونه اعمال را حرام میدانند

البته پایه های کاملا سست دارند و عموما از مباحثه روی برگردان

مثال

همین اقا رستم بارها بخاطر بوسیدن ضری حسین که در ایران ساخته شده توسط مردم مارا به شرک متهم کرده و مارا به بت پرستان تشبیه کرده که البته هنوز نه پاسخ داده نه سند ارائه نموده

اما اگر قران بدستشان بدهید انرا میبوسند در حالیکه جلد قران از پوست است یا از مقوا ....ایا این عمل انها شرک نیست

البته پاسخ میدهند این کار را به احترام قران نمودند

خوب معلوم است که ما هم از بوسیدن ظریح قصدی جز ان داریم و به واسطه وجود مقدس امام ضریح را تبرکا میبوسیم

انچه شما کمتر با ان آشنا هستید و از قدیم در وجود ایرانیان بوده است عشق است و عشقی که شیعه به ذوات مقدسه معصومین دارد

در اسطورها و اشعارو فرهنگ ایران عشق برای خود مصدری با اهمیت است

ضریح را میبوسیم چون به محضر مقدس امام حسین میرود

چونان آن شاهر که گفت

ای نامه که میروی به سویش از جانب من ببوس رویش

ایا نامه میتواند معشوق را ببوسد ...ایا نامه ای که نرسیده به دست معشوق را بوسیدن عاقلانه است

عاقلانه نیست اما عاشقانه است

ایرانی است و منظومه خسرو و شیرین و شیرین و فرهاد و اسطوره هایی از عشق های عرفانی

کاش از این مقوله بهره مند بودید و انگاه ه استعاره این مردم به نظر شما عجیبنمیبود که میخواهند خاک درگاه معشوق شوند و یا کلب آستان جانان

شما با وهابیت آشنا تر از همه ما هستید و این رد گم کنی است

وهابیت اصول فکری القاعده .....طالبان ...سلفی گری هستند و سرچشمه هم این گروهها وهابیون عربستان هستند

این گروهها خونریزترین و سفاک ترین و بی منطق ترین گروههای مذهبی در دنیا هستند

به سادگی هزاران نفر بیگناه را در برجهای دوقلو و در هواپیماهای دزدیده شده کشتند
به گناه نکرده یک کشیش مسیحی در باره سوزاندن قران چندین دیپلمات امریکایی را در کشورهای مختلف کشتند

در هند و پاکستان به بهانه های واهی هر از گاهی شیعیان را از بین راه یا در مسجد و حسینیه و در عزاداری قتل عام میکنند

در سوریه بجای مقابله کردن مانند تونس و مصر خشن ترین راهها را انتخاب کردند و جالب اینکه خوده بشار اسد سنی مذهب است

تو سوریه مردم نمیجنگن ...سربازها از همه اروپا و چچن و مغولستان و عربستان و کردهای ترکیه هستند

تا زمانی که تظاهرات بود ماله مردم بود اما جنگ اونهم با این حجم نمیتونه کار مردم باشه ..پشت این مردم غولهای هستن که مالی و تسلیحاتی و مخصوصا اعتقادی دارن کمک میکنن

از همه بدتر اینکه این وسط شیعه ها چه گناهی دارن

سرباز سنی بشار یک جوان سلفی رو زنده بگور میکنه تا نگه بشار خداست رهاش نمیکنه

اونیکی جیگر یک سرباز رو میخوره

اینها اوج توحش اعرابه که هموشون هم هم مذهب هستن


Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
مرد

 
rostam91: میتونی از بشار اسد با اون جنایاتش بپرسی که چه گناهی کردن من اونجا نبودم!

بشار اسد هم مذهب شما و سنی است



پس بی زحمت خودت بپرس

اینها هم مصداق وان طائفتان من المومنین اقتتلو ...هستند دیگه

rostam91: اگه اینچنینه تمام آخوندها و مداحهای ایران رو بخاطر توهین گسترده به میلیارد نفر اهل سنت تکلیفشون معلومه!

شما کلا حد وسط ندارید .....نه همه آخوندها و نه همه مداح ها اهانت نمیکنند ...لعن میکنند اونهم طبق ایات قران

نشنیدی خامنهای گفت به عایشه باید بگین جناب عایشه

rostam91: همون سربازی که جگرش رو در میارن زن و خواهر اون شورشی رو بهش تجاوز میکنه و با موبایل فیلم میگیره دست بر قضا اسیر میشه و فیلم رو که می بینن طرف از فرط عصبانیت این کار رو میکنه البته چنین کاری محکومه ولی تو جنگ آدم به مرز جنون میرسه
وقتی بحث کشتن شیعه هاست که شما نمیدونید و اونجا نبودید و باید بریم از بشار اسد ......سنی .....بپرسیم

اما وقتی از مخافین بشار اسد یکی جنایت میکنه شما کاملا خبر داری که چه اتفاقی افتاده و کی به کی تجاوز کزرده

اتفاقا انگار شما بهتر از بشار اسد میدونتی چی شده

فک میکنی همه اونهایی که تو سوریه سر بریده میشن و به وضع فجیع کشته میشن تجاوزگر هستند

فک میکنی این همه سرباز مزدور تو سوریه با چشمهای ابی و ریش های بلند بور دلشون به حال ناموس سوری ها سوخته

تو سوریه جنگ سنی علیه وهابی و و سلفی است

و واقعا از وهابی و سلفی ها سفاک تر خودشون هستند


rostam91: هر چند در تند خوئی عمر هیچ کس از اهل سنت شکی ندارد اما کمتر کسی در عدالت عمر شک دارد!

من یک مثال میزنم تا فهم و درک عمر از عدالت مشخص باشه

در دربار ایران فرشی نفیس بود که برخی اون رو از از ۳۶۰ تا ۹۰۰ متر مربع یک تکه نقل کردند و در حد عجایب بوده

وقتی سپاه عمر دربار رو فتح کرد این فرش رو موندن که چه کنند لذا نامه به عمذ نوشتن و شرح دادن و عمر دستور داد

فرش را به تعداد سپاهیان تقسیم و به هر یک تکه ای بدهید

لذا به هر نفر تکه های ۲۰ سانی متری دادن ....احتمالا بدرد دستمال دماغ میخورده ....

این بود عدل عمر

همچنین زنی را که مرده بود نزد عمر اوردند و گفتند این زن باردار بر اثر درد زایمان مرده و هنوز بچه اش در شکمش است

عمر تفکری عاقلانه کرد و دستور داد زن را دفن کنند

در بین راه علی ع ان گروه را دید و از ایسان پرسید ...انها توضیح دادند و علی ع جلویشان را گرفت دستور داد شکم زن را بشکافند و کودک را بیرون اوردند و کودک زنده بود

عمر چون این را شنید گفت .......اگر علی نبود عمر هلاک شده بود و از این جو.ر کلمات دهها بار از زبان عمر تکرار شده

rostam91: خوب الآن عمر مقصره که آب میوه رو زده زمین و آبش به پیامبر پاشیده؟ مگه عمدا زده؟ اونوقت پیامبر چکار کرد اونو توبیخ کرد یا گفت توبه کن که گناه کردی؟
نخیر کار بسیار مودبانه ای کرده .....پیامبر باید ازش عذر خواهی میکرده

ادم جلوی باباش همچین کاری میکنه ؟؟؟؟

rostam91: عمر جلوی پیامبر توهین میکنه و تندی و خشونت نشون میده و این پیامبر نه تنها چیزی بهش نمیگه بلکه از خودش هم نمیرونه و باز الز یاران نزدیکشه و یه بیطرف بیاد این مطالب رو ببینه فکر میکنه پیامبر از عمر میترسیده!
rostam91: عمر گفته باشه پیامبر هذیان میگوید خوب مگه دلیلی دلره که پیامبر هذیان نگه
شما مهم ترین جاش رو نفهمیدی

پیامبر گفت چیزی بیارید که بنویسم تا شما بعد از من گمراه نشوید و میخواسته در حضور اون پنج نفر وئ با تایید اونها بنویسه اما عمر گفت این بابا داره گه

حالا این حرف زشت هست یا نیست به کنار

پیامبر روال اتفاقات رو جوری میدیه که این جماعت دارن گمراه میشن و میخواست چیزی بنویسه تا گمراه نشن

با انن عمل نکردن به اون حرف پیامبر نشون میده که اتفاقا عمر و ابوبکر و تا الان طرفداران اونها در گمراهی هستند

Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
صفحه  صفحه 43 از 57:  « پیشین  1  ...  42  43  44  ...  56  57  پسین » 
مذهب
مذهب

End Of Sunni And Shia Dispute | پایان دعوای سنی و شیعه

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA