ارسالها: 1495
#442
Posted: 24 Dec 2013 20:20
rostam91: میگم چرا علی دستور پیامبر رو انجام نداد و قلم و کاغذ نیاورد یا چرا علی با صحابه بخاطر به اطلاح شما توهینشون در گیر نشد؟
علی اونقدر بی ادب نبود که در حضور پیامبر و بدون دستور ایشون کاری انجام بده خطاب پیامبر یقینا با علی ع نبوده وگرنه علی ع تنها کسی است که حتی یک لحظه از اطاعت پیامبر غافل نبود
ضمنا گفتم عمر با اون همه حکومت خواهی که داشت اگر یک سر سوزن حرس میزد اون قراره معرفی بشه از خوده مصر پاپیروس میاورد
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
ارسالها: 104
#443
Posted: 24 Dec 2013 20:46
rostam91: خوب اون چیز مهم رو چرا پیامبر بعدش عنوان نکردند این اتفاق روز ۵ شنبه افتاد و پیامبر تا روز دوشنبه بعد در قید حیات بودند حتی حالشون بهتر شد تا جائی که با به مسجد رفتند ، چرا پیامبر اون چیز مهمی که شما میگید رو بیان نکرد؟
دوم : الآن که عنوان نشده دین خدا ناقص و نا تموم مونده؟ اون چیز مهم چی بود که هنوز بیان نشده بود؟
یه بار این نوشتتو بخون.....طوری نوشتی انگار پیامبر تا راه مسجد دویده.....همش شبهه ....همش ناقص مطرح کردن خنده داره به خدا....
دوستان بايد توجه داشته باشيد كه وهابیت هر وقت در اثبات مطلبي كم مي آورد رو به مسائل جانبي و ايراد شبهات در مورد آن مي كند تا بدين وسيله اذهان را از اصل مطلب منحرف كرده و درگير مسائلي كم ارزش كند. در اين مورد هم آنان وقتي ديدند كه اصل ماجراي قرطاس در منابع مهم خودشان با تمام تفاصيلش ذكر شده و اهانت عمر به آن حضرت(ان الرجل ليهجر) غير قابل انكار است رو به شبهاتي آوردند تا اين اهانت بي سابقه و اصل ماجراي درخواست را مخفي كرده و آنرا از بررسي و تحليل به دور نگه دارند.
اصل ماجرا رفتن به مسجد در زمان بیماری
(قبل از وفات)
پاسخ:
مهمترین روایات وارده در رابطه با «استخلاف» و یا جانشینی ابوبکر از سوی رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم برای نماز در واپسین روزهای عمر شریف آن حضرت که مجموعاً یازده روایت، حاوی یک روایت از موطأ مالک و ده روایت از صحیح بخاری است؛ تماماً بررسی سندی شده که همه ضعیف و یا مرسل بوده و در سلسله سند آن مشکلات اساسی وجود داشته است. و البته در دلالت آن نیز (همان گونه که ملاحظه خواهید فرمود) به قدری تعارض و تناقض وجود دارد که هر گونه اعتماد به این روایات را منتفی میسازد.
پاسخ به این شبهه (نماز ابوبکر) در فایل دیگری به شکل مفصل و مستقل ذکر گردیده که خلاصه آن در این مجال میآید.
بررسی سندی:
روایت کتاب الموطأ مالک
وَحَدَّثَنِی عَنْ مَالِکٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ، عَنْ أَبِیهِ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - خَرَجَ فِی مَرَضِهِ، فَأَتَى فَوَجَدَ أَبَا بَکْرٍ وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی بِالنَّاسِ، فَاسْتَأْخَرَ أَبُو بَکْرٍ، فَأَشَارَ إِلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - أَنْ کَمَا أَنْتَ، فَجَلَسَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - إِلَى جَنْبِ أبِی بَکْرٍ، فَکَانَ أَبُو بَکْرٍ یُصَلِّی بِصَلاَةِ رَسُولِ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - وَهُوَ جَالِسٌ، وَکَانَ النَّاسُ یُصَلُّونَ بِصَلاَةِ أبِی بَکْرٍ.
رسول خدا صلى اللّه علیه وآله در حال بیمارى از منزل خارج و وارد مسجد شد دید
ابوبکر ایستاده و مردم به او اقتدا کرده اند. وقتى ابوبکر متوجّه شد عقب رفت. رسول خدا صلى اللّه علیه وآله به او اشاره کرد که همان جا بمان؛ سپس رسول خدا صلى اللّه علیه وآله کنار ابوبکر نشست. ابوبکر نمازش را با اقتدا به پیامبر خواند، در حالى که مردم به ابوبکر اقتدا کرده بودند.مالک از هِشام بن عُرْوَه نقل مىکند که عروه گوید
الموطّأ، مالک (179 هـ )، ج 1، ص 136 .
الف. ارسال روایت
هذا مرسل فی الموطأ
روایت موطا مرسل است.
الاستذکار، ابن عبد البر( 463 هـ )، ج 2، ص 175 .
لم یختلف عن مالک فیما علمت فی إرسال هذا الحدیث
اختلافی در مرسل بودن روایت مالک نیست.
التمهید، ابن عبد البر( 463 هـ )،ج 22، ص 315 .
ب. هشام (ابوالمنذر): هشام بن عروه بن زبیر بن عوام
هشام بن عروة بن الزبیر بن العوام الأسدی ثقة فقیه ربما دلس
... مبتلای به تدلیس است.
تقریب التهذیب، ابن حجر( 852 هـ )، ج2، ص267 .
قال عبد الرحمان بن یوسف بن خراش : کان مالک لا یرضاه.
مالک از او رضایت نداست.
تهذیب الکمال، مزی (742 هـ )، ج 30، ص 239 .
مهم تر این که ابن حجر نام او را در کتاب «طبقات المدلّسین» آورده.
طبقات المدلسین، ابن حجر( 852 هـ )، ص 26 .
ج. عروه بن زبیر: از دشمنان اهل بیت و از طرفداران معاویه و عضو گروه جعل حدیث وی بوده است.
اوّلین روایت بخاری
664 - حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ قَالَ حَدَّثَنِى أَبِى قَالَ حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ عَنْ إِبْرَاهِیمَ قَالَ الأَسْوَدُ قَالَ کُنَّا عِنْدَ عَائِشَةَ - رضى الله عنها - فَذَکَرْنَا الْمُوَاظَبَةَ عَلَى الصَّلاَةِ وَالتَّعْظِیمَ لَهَا ، قَالَتْ لَمَّا مَرِضَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - مَرَضَهُ الَّذِى مَاتَ فِیهِ ، فَحَضَرَتِ الصَّلاَةُ فَأُذِّنَ ، فَقَالَ « مُرُوا أَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ» . فَقِیلَ لَهُ إِنَّ أَبَا بَکْرٍ رَجُلٌ أَسِیفٌ ، إِذَا قَامَ فِى مَقَامِکَ لَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یُصَلِّىَ بِالنَّاسِ ، وَأَعَادَ فَأَعَادُوا لَهُ ، فَأَعَادَ الثَّالِثَةَ فَقَالَ «إِنَّکُنَّ صَوَاحِبُ یُوسُفَ ، مُرُوا أَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ». فَخَرَجَ أَبُو بَکْرٍ فَصَلَّى ، فَوَجَدَ النَّبِىُّ - صلى الله علیه وسلم - مِنْ نَفْسِهِ خِفَّةً ، فَخَرَجَ یُهَادَى بَیْنَ رَجُلَیْنِ کَأَنِّى أَنْظُرُ رِجْلَیْهِ تَخُطَّانِ مِنَ الْوَجَعِ ، فَأَرَادَ أَبُو بَکْرٍ أَنْ یَتَأَخَّرَ ، فَأَوْمَأَ إِلَیْهِ النَّبِىُّ - صلى الله علیه وسلم - أَنْ مَکَانَکَ ، ثُمَّ أُتِىَ بِهِ حَتَّى جَلَسَ إِلَى جَنْبِهِ . قِیلَ لِلأَعْمَشِ وَکَانَ النَّبِىُّ - صلى الله علیه وسلم - یُصَلِّى وَأَبُو بَکْرٍ یُصَلِّى بِصَلاَتِهِ ، وَالنَّاسُ یُصَلُّونَ بِصَلاَةِ أَبِى بَکْرٍ فَقَالَ بِرَأْسِهِ نَعَمْ . رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ عَنْ شُعْبَةَ عَنِ الأَعْمَشِ بَعْضَهُ . وَزَادَ أَبُو مُعَاوِیَةَ جَلَسَ عَنْ یَسَارِ أَبِى بَکْرٍ فَکَانَ أَبُو بَکْرٍ یُصَلِّى قَائِمًا.
عمر بن حفص بن غیاث، از پدرش، از اعمش، از ابراهیم نقل مى کند که اسود گوید: روزى نزد عایشه بودیم و در مورد اهمیّت نماز و بزرگداشت آن گفت و گو مىکردیم. عایشه گفت: هنگامى که رسول خدا صلى اللّه علیه وآله بیمار شد ـ همان بیمارى که منجر به وفات آن حضرت شد ـ وقت نماز فرا رسید و اذان گفته شد فرمود: به ابوبکر بگویید نماز جماعت را براى مردم به پا دارد. عرض شد: ابوبکر پیرمردى دل نازک است; وقتى در جایگاه شما بایستد نمى تواند [به علّت گریه] پیش نماز شود. پیامبر تکرار کرد و آن ها دوباره همان مطلب را تکرار کردند. آن حضرت براى بار سوم تکرار کرد و فرمود: شما همچون زنان مصر در عصر یوسف [دنبال خواسته هاى خودتان] هستید! به ابوبکر بگویید پیش نماز شود پس ابوبکر خارج شد و نماز خواند. در این هنگام پیامبر صلى اللّه علیه وآله در خود احساس سبکى و آرامش کرد و در حالى که در حال خمیده به دو نفر تکیه کرده بود، از منزل خارج شد. گویى میدیدم که از درد، پاهایش بر زمین کشیده مى شد. [پس از رسیدن آن حضرت به مسجد] ابوبکر خواست که عقب بایستد، پیامبر به او اشاره کرد که همان جا بایست. سپس حضرت را آوردند تا در کنار ابوبکر نشست. به اعمش گفته شد: آیا پیامبر صلى اللّه علیه وآله نماز مى خواند و ابوبکر به او اقتدا کرده بود و مردم به ابوبکر اقتدا کرده بودند؟ اعمش با سرش پاسخ داد: آرى ! ابوداوود طیالسى بخشى از این روایت را از شعبه، از اعمش نقل کرده است. ابومعاویه مىافزاید: پیامبر صلى اللّه علیه وآله سمت چپ ابوبکر نشست و ابوبکر ایستاده نماز مى خواند.
صحیح بخارى ، محمد بن اسماعیل ( 256 هـ ) ، ج 1 ، ص 161 ، کتاب الاذان ، باب حد المریض ان یشهد الجماعة .
الف . ابراهیم: ابراهیم بن یزید نخعى
از جمله مدلّسینی است که ابوعبداللّه حاکم نیشابوری او را در دسته چهارم از مدلّسین ذکر میکند.
ب . اعمش: سلیمان بن مهران الاعمش
وى نیز معروف به تدلیس میباشد. همان تدلیسى که قبیح و مضرّ به عدالت است:
سلیمان بن مهران الأعمش وکان یدلس وصفه بذلک النسائی والدارقطنی وغیرهم
... او تدلیس میکرده است ...
طبقات المدلّسین، ابن حجر( 852 هـ )، ص 33 .
دوّمین روایت بخاری
682 - حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ سُلَیْمَانَ قَالَ حَدَّثَنَا ابْنُ وَهْبٍ قَالَ حَدَّثَنِى یُونُسُ عَنِ ابْنِ شِهَابٍ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ أَنَّهُ أَخْبَرَهُ عَنْ أَبِیهِ قَالَ لَمَّا اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - وَجَعُهُ قِیلَ لَهُ فِى الصَّلاَةِ فَقَالَ « مُرُوا أَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ » . قَالَتْ عَائِشَةُ إِنَّ أَبَا بَکْرٍ رَجُلٌ رَقِیقٌ ، إِذَا قَرَأَ غَلَبَهُ الْبُکَاءُ . قَالَ « مُرُوهُ فَیُصَلِّى » فَعَاوَدَتْهُ . قَالَ « مُرُوهُ فَیُصَلِّى ، إِنَّکُنَّ صَوَاحِبُ یُوسُفَ ».
یحیى بن سلیمان، از ابن وهب، از یونس، از ابن شهاب، از حمزة بن عبداللّه و وى از پدرش نقل مى کند که گوید : هنگامى که درد رسول خدا صلى اللّه علیه وآله شدّت یافت ، درباره نماز با ایشان گفت و گو شد . حضرت فرمود : به ابوبکر بگویید براى مردم نماز بخواند . عایشه گفت : ابوبکر مردى دل نازک است . هر گاه مشغول قرائت شود ، گریه بر او غلبه مى کند. پیامبر صلى اللّه علیه وآله فرمود : به او بگویید نماز بخواند. عایشه دوباره همان پاسخ را تکرار کرد . پیامبر فرمود : به او بگویید : نماز بخواند ؛ همانا شما همچون زنان مصر در زمان یوسف [به دنبال خواسته هاى خودتان] هستید.
صحیح بخاری ، محمد بن اسماعیل ( 256 هـ ) ، ج 1 ، ص 166 . ، کتاب الاذان ، باب اهل العلم والفضل احق بالامامه.
الف . یحیی بن سلیمان:
9532 - یحیى بن سلیمان ، وعنه البخاری ، وجماعة . وثقه بعض الحفاظ . قال أبو حاتم : شیخ . وقال النسائی : لیس بثقة . وقال ابن حبان . ربما أغرب .
... ثقه نمیباشد و روایات غریب ذکر میکرده است.
میزان الاعتدال، ذهبی( 747 هـ )، ج 4، ص 382 .
ب . ابن شهاب (زُهْری): محمد بن مسلم بن عبید الله بن عبد الله بن شهاب بن عبد الله بن الحارث بن زهره القرشى معروف به زُهْری میباشد .
زهری، در خدمت گروه جعل حدیث بنی امیه بوده است.
تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ( 571 هـ ) ، ج 42 ، ص 228 ـ تهذیب التهذیب ، ابن حجر (852 هـ ) ، ج 4 ، ص 197 ـ سیر أعلام النبلاء ، ذهبی ( 748هـ ) ، ج 5 ، ص 337 ـ سیر أعلام النبلاء ، ذهبی (748 هـ )، ج 5 ، ص 331 ـ تهذیب الکمال ، مزی ( 742 هـ ) ، ج 5 ، ص 88 و تاریخ الإسلام ، الذهبی ( 748 هـ ) ، ج 9 ، ص 92 ـ
زهری از مدلسین بوده است.
تعریف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس، ابن حجر عسقلانی، ص109، شماره 102/36.
زهری، از امیر المؤمنین علی علیه السّلام روی گردان بوده است.
شرح نهج البلاغة ، ابن أبی الحدید ( 656 هـ ) ، ج 4 ، ص 102 .
سوّمین روایت بخاری
683 - حَدَّثَنَا زَکَرِیَّاءُ بْنُ یَحْیَى قَالَ حَدَّثَنَا ابْنُ نُمَیْرٍ قَالَ أَخْبَرَنَا هِشَامُ بْنُ عُرْوَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - أَبَا بَکْرٍ أَنْ یُصَلِّىَ بِالنَّاسِ فِى مَرَضِهِ ، فَکَانَ یُصَلِّى بِهِمْ . قَالَ عُرْوَةُ فَوَجَدَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - فِى نَفْسِهِ خِفَّةً ، فَخَرَجَ فَإِذَا أَبُو بَکْرٍ یَؤُمُّ النَّاسَ ، فَلَمَّا رَآهُ أَبُو بَکْرٍ اسْتَأْخَرَ ، فَأَشَارَ إِلَیْهِ أَنْ کَمَا أَنْتَ ، فَجَلَسَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - حِذَاءَ أَبِى بَکْرٍ إِلَى جَنْبِهِ ، فَکَانَ أَبُو بَکْرٍ یُصَلِّى بِصَلاَةِ رَسُولِ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - وَالنَّاسُ یُصَلُّونَ بِصَلاَةِ أَبِى بَکْرٍ .
زکریّا بن یحیى ، از ابن نُمیر ، از هِشام بن عُرْوَه ، از پدرش نقل مىکند که گوید : عایشه به ما گفت : رسول خدا صلى اللّه علیه وآله در دوران بیماریش دستور داد که ابوبکر براى مردم نماز بخواند و او نیز براى مردم نماز مىخواند. عروه گفت : در این حال رسول خدا صلى اللّه علیه وآله در خود احساس سبکى و آرامش کرد و از خانه خارج شد، در حالى که مردم به ابوبکر اقتدا کرده بودند. وقتى ابوبکر پیامبر را دید، عقب رفت. پیامبر صلى اللّه علیه وآله به او اشاره کرد که همان جا بایست. سپس رسول خدا صلى اللّه علیه وآله به موازات ابوبکر و در کنار او نشست. ابوبکر نمازش را با اقتدا به پیامبر صلى اللّه علیه وآله خواند و مردم نیز به ابوبکر اقتدا کردند.
صحیح بخاری ، محمد بن اسماعیل ( 256 هـ ) ، ج 1 ، ص 167 . کتاب الاذان ، باب من قام الی جنب الامام لعلة.
هشام بن عروه و پدرش عروه بن زبیر
احوالات هر دو نفر در بالا ذکر شد.
عایشه: که بعداً بحث میشود. (ذیل روایت دهم)
چهارمین روایت بخاری
678 - حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ نَصْرٍ قَالَ حَدَّثَنَا حُسَیْنٌ عَنْ زَائِدَةَ عَنْ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ عُمَیْرٍ قَالَ حَدَّثَنِى أَبُو بُرْدَةَ عَنْ أَبِى مُوسَى قَالَ مَرِضَ النَّبِىُّ - صلى الله علیه وسلم - فَاشْتَدَّ مَرَضُهُ فَقَالَ « مُرُوا أَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ » . قَالَتْ عَائِشَةُ إِنَّهُ رَجُلٌ رَقِیقٌ ، إِذَا قَامَ مَقَامَکَ لَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یُصَلِّىَ بِالنَّاسِ . قَالَ « مُرُوا أَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ » فَعَادَتْ فَقَالَ « مُرِى أَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ ، فَإِنَّکُنَّ صَوَاحِبُ یُوسُفَ » . فَأَتَاهُ الرَّسُولُ فَصَلَّى بِالنَّاسِ فِى حَیَاةِ النَّبِىِّ - صلى الله علیه وسلم - .
اسحاق بن نصر ، از حسین ، از زائده ، از عبدالملک بن عمیر ، از ابوبرده ، نقل مى کند که ابوموسى گوید : پیامبر صلى اللّه علیه وآله بیمار شد . بیمارى آن حضرت شدّت یافت ; از این رو فرمود : به ابوبکر بگویید براى مردم نماز بخواند . عایشه گفت : ابوبکر مردى دل نازک است ; وقتى در جایگاه شما بایستد ، نمىتواند براى مردم نماز بخواند.پیامبر صلى اللّه علیه وآله فرمود : به ابوبکر بگویید براى مردم نماز بخواند عایشه دوباره همان پاسخ را تکرار کرد . پیامبر صلى اللّه علیه وآله فرمود : به ابوبکر بگو براى مردم نماز بخواند . چرا که شما همچون زنان مصر در زمان یوسف هستید . در این هنگام شخصى در پى ابوبکر رفت و او را آورد . او در دوران حیات پیامبر صلى اللّه علیه وآله براى مردم نماز خواند.
صحیح بخاری ، محمد بن اسماعیل ( 256 هـ ) ، ج 1 ، ص 165 . کتاب الاذان ، باب اهل العلم و الفضل احق بالامامة.
الف. ارسال روایت
ب. ابو برده: عامر بن ابی موسی اشعری که بعد از شریح قاضی به مقام قضاوت کوفه منصوب شد و او:
1 . از دشمنان و کینه توزان به امیر مومنان علیه السلام است.
2 . در جریان قتل حجر بن عدی نقش موثری داشت.
3 . نسبت به قاتل عمار بن یاسر جمله معروفی دارد.
شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید ( 656 هـ ) ، ج 4 ، ص 99 .
ج . عبد الملک بن عمیر
در کتب رجال اهل سنت با این تعبیرات از او یاد شده:
«رجل مدلس» ، «ضعیف جدا» ، «کثیر الغلط» ، «مضطرب الحدیث جدا» ، «مخلّط» ، «لیس بحافظ».
به عنوان مثال: مزی در تهذیب الکمال و ابن حجر در تهذیب التهذیب در باره او آوردهاند:
وقال علی بن الحسن الهسنجانی: سمعت أحمد بن حنبل یقول: عبد الملک بن عمیر مضطرب الحدیث جدا مع قلة روایته.
د . ابو موسی اشعری
با اندک آگاهی از تاریخ میتوان یافت: که از مشهورترین دشمنان امیر المومنین علیه السلام بود. که خلع امیر المؤمنین علیه السّلام از خلافت در جریان حکمیت بعد از جنگ صفین شهره آفاق است.
همچنین بر اساس خبری که در صحیح مسلم آمده، عمر خلیفه دوّم اهل سنّت نیز در قضیه استیذان، به قول او اعتماد نکرد؛ که این موضوع تأکید بیشتری بر عدم اعتبار روایات او میگردد.
صحیح مسلم نیشابوری( 261 هـ ) ، ج 6 ، ص178 .
پنجمین روایت بخاری
679 - حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ یُوسُفَ قَالَ أَخْبَرَنَا مَالِکٌ عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَائِشَةَ أُمِّ الْمُؤْمِنِینَ - رضى الله عنها - أَنَّهَا قَالَتْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - قَالَ فِى مَرَضِهِ « مُرُوا أَبَا بَکْرٍ یُصَلِّى بِالنَّاسِ » . قَالَتْ عَائِشَةُ قُلْتُ إِنَّ أَبَا بَکْرٍ إِذَا قَامَ فِى مَقَامِکَ لَمْ یُسْمِعِ النَّاسَ مِنَ الْبُکَاءِ ، فَمُرْ عُمَرَ فَلْیُصَلِّ لِلنَّاسِ . فَقَالَتْ عَائِشَةُ فَقُلْتُ لِحَفْصَةَ قُولِى لَهُ إِنَّ أَبَا بَکْرٍ إِذَا قَامَ فِى مَقَامِکَ لَمْ یُسْمِعِ النَّاسَ مِنَ الْبُکَاءِ ، فَمُرْ عُمَرَ فَلْیُصَلِّ لِلنَّاسِ . فَفَعَلَتْ حَفْصَةُ . فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - « مَهْ ، إِنَّکُنَّ لأَنْتُنَّ صَوَاحِبُ یُوسُفَ ، مُرُوا أَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ لِلنَّاسِ » . فَقَالَتْ حَفْصَةُ لِعَائِشَةَ مَا کُنْتُ لأُصِیبَ مِنْکِ خَیْرًا.
عبداللّه بن یوسف از مالک، از هِشام بن عُرْوَه، از پدرش نقل مى کند که عایشه به ما گفت: رسول خدا صلى اللّه علیه وآله در دوران بیمارى خود فرمود : به ابوبکر بگویید براى مردم نماز بخواند . عایشه گوید: من گفتم: ابوبکر وقتى در جایگاه شما بایستد، مردم از شدّت گریه او [قرائت را] نمى شنوند ! پس به عمر دستور دهید براى مردم نماز بخواند . عایشه در ادامه مى گوید: به حفصه گفتم: به پیامبر بگو که ابوبکر وقتى درجایگاه شما بایستد ، مردم از شدّت گریه [او قرائت را] نمى شنوند. پس به عمر دستور دهید که براى مردم نماز بخواند.حفصه این کار را انجام داد. در این حال رسول خدا صلى اللّه علیه وآله به حفصه فرمود: ساکت شو! شما همچون زنان مصر در زمان یوسف هستید. به ابوبکر بگویید براى مردم نماز بخواند. در این هنگام بود که حفصه به عایشه گفت : نشد که از تو به من خیرى برسد .
صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل ( 256 هـ )، ج 1، ص 165. کتاب الاذان، باب اهل العلم والفضل احق بالامامة.
1. هشام بن عروه
2. عروه بن زبیر
شرح حال هر دو نفر بیان شد.
عایشه: که بعداً بحث میشود. (ذیل روایت دهم)
ششمین روایت بخاری
712 - حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ دَاوُدَ قَالَ حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ عَنْ إِبْرَاهِیمَ عَنِ الأَسْوَدِ عَنْ عَائِشَةَ - رضى الله عنها - قَالَتْ لَمَّا مَرِضَ النَّبِىُّ - صلى الله علیه وسلم - مَرَضَهُ الَّذِى مَاتَ فِیهِ أَتَاهُ بِلاَلٌ یُؤْذِنُهُ بِالصَّلاَةِ فَقَالَ « مُرُوا أَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ » . قُلْتُ إِنَّ أَبَا بَکْرٍ رَجُلٌ أَسِیفٌ ، إِنْ یَقُمْ مَقَامَکَ یَبْکِى فَلاَ یَقْدِرُ عَلَى الْقِرَاءَةِ . قَالَ « مُرُوا أَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ » . فَقُلْتُ مِثْلَهُ فَقَالَ فِى الثَّالِثَةِ أَوِ الرَّابِعَةِ « إِنَّکُنَّ صَوَاحِبُ یُوسُفَ ، مُرُوا أَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ » . فَصَلَّى وَخَرَجَ النَّبِىُّ - صلى الله علیه وسلم - یُهَادَى بَیْنَ رَجُلَیْنِ ، کَأَنِّى أَنْظُرُ إِلَیْهِ یَخُطُّ بِرِجْلَیْهِ الأَرْضَ ، فَلَمَّا رَآهُ أَبُو بَکْرٍ ذَهَبَ یَتَأَخَّرُ ، فَأَشَارَ إِلَیْهِ أَنْ صَلِّ ، فَتَأَخَّرَ أَبُو بَکْرٍ - رضى الله عنه - وَقَعَدَ النَّبِىُّ - صلى الله علیه وسلم - إِلَى جَنْبِهِ ، وَأَبُو بَکْرٍ یُسْمِعُ النَّاسَ التَّکْبِیرَ.
بخارى روایت هفتم را از عایشه این گونه نقل مى کند : مسدّد از عبداللّه بن داوود ، از اعمش ، از ابراهیم ، از اسود ، نقل مى کند که عایشه گوید : وقتى که پیامبر صلى اللّه علیه وآله بیمار شد ـ همان بیمارى که به سبب آن وفات یافت ـ بلال آمد تا ایشان را از وقت نماز آگاه سازد . پیامبر صلى اللّه علیه وآله فرمود : به ابوبکر بگویید نماز بخواند. گفتم : ابوبکر مردى دل نازک است; اگر در جایگاه شما بایستد گریه اش مىگیرد و قادر به قرائت نخواهد بود . فرمود : به ابوبکر بگویید نماز بخواند. من باز همان پاسخ را تکرار کردم . پیامبر صلى اللّه علیه وآله براى بار سوم و چهارم تکرار کرد و فرمود : شما همچون زنان مصر در زمان یوسف [به دنبال خواسته خود] هستید . به ابوبکر بگویید نماز بخواند . درنتیجه ابوبکر نماز خواند. پیامبر صلى اللّه علیه وآله با قامتى خمیده و در حالى که به دو نفر تکیه کرده بود از منزل خارج شد . گویى مىدیدم که پاهایش بر زمین کشیده مى شد . وقتى ابوبکر او را دید به عقب رفت . پیامبر صلى اللّه علیه وآله به او اشاره کرد که نماز بخوان . ابوبکر عقب ایستاد و پیامبر صلى اللّه علیه وآله کنارش نشست و ابوبکر صداى تکبیر را به مردم مى رساند.
صحیح بخاری ، محمد بن اسماعیل ( 256 هـ ) ، ج 1 ، ص 174 . کتاب الاذان ، باب من اسمع الناس بتکبیر الامام.
اعمش: شرح حال او در بالا ذکر شد .
عایشه: بعداً بحث میشود. (ذیل روایت دهم)
هفتمین روایت بخاری
713 - حَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ بْنُ سَعِیدٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِیَةَ عَنِ الأَعْمَشِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ عَنِ الأَسْوَدِ عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ لَمَّا ثَقُلَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - جَاءَ بِلاَلٌ یُؤْذِنُهُ بِالصَّلاَةِ فَقَالَ « مُرُوا أَبَا بَکْرٍ أَنْ یُصَلِّىَ بِالنَّاسِ » . فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ ، إِنَّ أَبَا بَکْرٍ رَجُلٌ أَسِیفٌ ، وَإِنَّهُ مَتَى مَا یَقُمْ مَقَامَکَ لاَ یُسْمِعُ النَّاسَ ، فَلَوْ أَمَرْتَ عُمَرَ . فَقَالَ « مُرُوا أَبَا بَکْرٍ یُصَلِّى بِالنَّاسِ » . فَقُلْتُ لِحَفْصَةَ قُولِى لَهُ إِنَّ أَبَا بَکْرٍ رَجُلٌ أَسِیفٌ ، وَإِنَّهُ مَتَى یَقُمْ مَقَامَکَ لاَ یُسْمِعِ النَّاسَ ، فَلَوْ أَمَرْتَ عُمَرَ . قَالَ « إِنَّکُنَّ لأَنْتُنَّ صَوَاحِبُ یُوسُفَ ، مُرُوا أَبَا بَکْرٍ أَنْ یُصَلِّىَ بِالنَّاسِ » . فَلَمَّا دَخَلَ فِى الصَّلاَةِ وَجَدَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - فِى نَفْسِهِ خِفَّةً ، فَقَامَ یُهَادَى بَیْنَ رَجُلَیْنِ ، وَرِجْلاَهُ یَخُطَّانِ فِى الأَرْضِ حَتَّى دَخَلَ الْمَسْجِدَ ، فَلَمَّا سَمِعَ أَبُو بَکْرٍ حِسَّهُ ذَهَبَ أَبُو بَکْرٍ یَتَأَخَّرُ ، فَأَوْمَأَ إِلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - ، فَجَاءَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - حَتَّى جَلَسَ عَنْ یَسَارِ أَبِى بَکْرٍ ، فَکَانَ أَبُو بَکْرٍ یُصَلِّى قَائِمًا ، وَکَانَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - یُصَلِّى قَاعِدًا ، یَقْتَدِى أَبُو بَکْرٍ بِصَلاَةِ رَسُولِ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - وَالنَّاسُ
این کاربر به علت تخلف در قوانین انجمن بن شد
(سکسی بوی)
ویرایش شده توسط: sorena100
ارسالها: 104
#444
Posted: 24 Dec 2013 20:51
هفتمین روایت بخاری
713 - حَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ بْنُ سَعِیدٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِیَةَ عَنِ الأَعْمَشِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ عَنِ الأَسْوَدِ عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ لَمَّا ثَقُلَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - جَاءَ بِلاَلٌ یُؤْذِنُهُ بِالصَّلاَةِ فَقَالَ « مُرُوا أَبَا بَکْرٍ أَنْ یُصَلِّىَ بِالنَّاسِ » . فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ ، إِنَّ أَبَا بَکْرٍ رَجُلٌ أَسِیفٌ ، وَإِنَّهُ مَتَى مَا یَقُمْ مَقَامَکَ لاَ یُسْمِعُ النَّاسَ ، فَلَوْ أَمَرْتَ عُمَرَ . فَقَالَ « مُرُوا أَبَا بَکْرٍ یُصَلِّى بِالنَّاسِ » . فَقُلْتُ لِحَفْصَةَ قُولِى لَهُ إِنَّ أَبَا بَکْرٍ رَجُلٌ أَسِیفٌ ، وَإِنَّهُ مَتَى یَقُمْ مَقَامَکَ لاَ یُسْمِعِ النَّاسَ ، فَلَوْ أَمَرْتَ عُمَرَ . قَالَ « إِنَّکُنَّ لأَنْتُنَّ صَوَاحِبُ یُوسُفَ ، مُرُوا أَبَا بَکْرٍ أَنْ یُصَلِّىَ بِالنَّاسِ » . فَلَمَّا دَخَلَ فِى الصَّلاَةِ وَجَدَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - فِى نَفْسِهِ خِفَّةً ، فَقَامَ یُهَادَى بَیْنَ رَجُلَیْنِ ، وَرِجْلاَهُ یَخُطَّانِ فِى الأَرْضِ حَتَّى دَخَلَ الْمَسْجِدَ ، فَلَمَّا سَمِعَ أَبُو بَکْرٍ حِسَّهُ ذَهَبَ أَبُو بَکْرٍ یَتَأَخَّرُ ، فَأَوْمَأَ إِلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - ، فَجَاءَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - حَتَّى جَلَسَ عَنْ یَسَارِ أَبِى بَکْرٍ ، فَکَانَ أَبُو بَکْرٍ یُصَلِّى قَائِمًا ، وَکَانَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - یُصَلِّى قَاعِدًا ، یَقْتَدِى أَبُو بَکْرٍ بِصَلاَةِ رَسُولِ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - وَالنَّاسُ مُقْتَدُونَ بِصَلاَةِ أَبِى بَکْرٍ .
قتیبة بن سعید، از ابومعاویه، از اعمش، از ابراهیم، از اسود نقل مى کند که عایشه گوید: هنگامى که بیمارى رسول خدا صلى اللّه علیه وآله شدّت یافت، بلال آمد تا ایشان را از وقت نماز آگاه سازد . پیامبر صلى اللّه علیه وآله فرمود : به ابوبکر بگویید براى مردم نماز بخواند . عرض کردم: اى رسول خدا ! ابوبکر مردى دل نازک است; وقتى در جایگاه شما بایستد، [از شدّت گریه!] مردم صداى او را نخواهند شنید ; اى کاش به عمر دستور مى دادید. فرمود: به ابوبکر بگویید براى مردم نماز بخواند. به حفصه گفتم: به پیامبر بگو که ابوبکر پیرمردى دل نازک است آن گاه که در جایگاه شما بایستد ، مردم صداى قرائت او را نمى شنوند; اى کاش به عمر دستور مى دادید. فرمود: شما همچون زنان مصر در زمان یوسف [به دنبال خواسته خودتان] هستید . به ابوبکر بگویید براى مردم نماز بخواند. هنگامى که ابوبکر مشغول خواندن نماز شد، رسول خدا صلى اللّه علیه وآله در خود احساس سبکى کرد; سپس با قامتى خمیده که به دو نفر تکیه کرده بود و پاهایش روى زمین کشیده مى شد ، حرکت کرد و داخل مسجد شد. وقتى ابوبکر صداى حرکت او را شنید ، رفت که عقب بایستد . رسول خدا صلى اللّه علیه وآله به او اشاره کرد و آمد و سمت چپ ابوبکر نشست . ابوبکر ایستاده نماز مى خواند و رسول خدا صلى اللّه علیه وآله نشسته . ابوبکر به رسول خدا صلى اللّه علیه وآله اقتدا کرد ، در حالى که مردم به ابوبکر اقتدا کرده بودند .
صحیح بخاری ، محمد بن اسماعیل ( 256 هـ ) ، ج 1 ، ص 174 . کتاب الاذان ،باب الرجل یأتم ویأتم الناس بالمأموم.
أبو معاویه: محمد بن حازم الضریر که مزی در ترجمه او آورده است:
قال عباس الدوری، عن یحیى بن معین: لیس بثقة .
تهذیب الکمال، ج 12، ص 364 .
اعمش: شرح حال او در بالا ذکر شد .
عایشه: بعداً بحث میشود. (ذیل روایت دهم)
هشتمین روایت بخاری
680 - حَدَّثَنَا أَبُو الْیَمَانِ قَالَ أَخْبَرَنَا شُعَیْبٌ عَنِ الزُّهْرِىِّ قَالَ أَخْبَرَنِى أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ الأَنْصَارِىُّ - وَکَانَ تَبِعَ النَّبِىَّ - صلى الله علیه وسلم - وَخَدَمَهُ وَصَحِبَهُ أَنَّ أَبَا بَکْرٍ کَانَ یُصَلِّى لَهُمْ فِى وَجَعِ النَّبِىِّ - صلى الله علیه وسلم - الَّذِى تُوُفِّىَ فِیهِ ، حَتَّى إِذَا کَانَ یَوْمُ الاِثْنَیْنِ وَهُمْ صُفُوفٌ فِى الصَّلاَةِ ، فَکَشَفَ النَّبِىُّ - صلى الله علیه وسلم - سِتْرَ الْحُجْرَةِ یَنْظُرُ إِلَیْنَا ، وَهْوَ قَائِمٌ کَأَنَّ وَجْهَهُ وَرَقَةُ مُصْحَفٍ ، ثُمَّ تَبَسَّمَ یَضْحَکُ ، فَهَمَمْنَا أَنْ نَفْتَتِنَ مِنَ الْفَرَحِ بِرُؤْیَةِ النَّبِىِّ - صلى الله علیه وسلم - ، فَنَکَصَ أَبُو بَکْرٍ عَلَى عَقِبَیْهِ لِیَصِلَ الصَّفَّ ، وَظَنَّ أَنَّ النَّبِىَّ - صلى الله علیه وسلم - خَارِجٌ إِلَى الصَّلاَةِ ، فَأَشَارَ إِلَیْنَا النَّبِىُّ - صلى الله علیه وسلم - أَنْ أَتِمُّوا صَلاَتَکُمْ ، وَأَرْخَى السِّتْرَ ، فَتُوُفِّىَ مِنْ یَوْمِهِ .
ابوالیمان ، از شعیب ، از زُهْرى ، از انس بن مالک انصارى ـ که خدمتگزار پیامبر و از اصحاب ایشان بود ـ این گونه نقل مىکند: ابوبکر در دوران بیمارى پیامبر صلى اللّه علیه وآله ـ که به سبب آن حضرتش وفات یافت ـ براى مردم نماز مىخواند . روز دوشنبه بود که مردم براى اداى نماز صف بسته بودند . پیامبر صلى اللّه علیه وآله پرده اتاق را کنار زد و در حالى که ایستاده بود به ما نگاه مىکرد . گویى صورت آن حضرت را مىدیدم که [در رنگ پریدگى] به رنگ کاغذ قرآن بود . او تبسّم کرد و خندید . نزدیک بود ما از خوشحالى دیدن پیامبر مفتون شویم . ابوبکر به عقب برگشت تا به صف بپیوندد و گمان کرد که پیامبر براى نماز بیرون مىآید . پیامبر صلى اللّه علیه وآله به ما اشاره کرد که نمازتان را تمام کنید ; آن گاه پرده را انداخت و در همان روز وفات یافت.
صحیح بخاری ، محمد بن اسماعیل ( 256 هـ ) ، ج 1 ، ص 165 . کتاب الاذان ، باب اهل العلم والفضل احق بالامامة.
ابن شهاب (زهری): شرح حال او ذکر شد.
انس بن مالک:
مشکل وى دروغ گویى اوست. به عنوان مثال به دو نمونه اشاره میکنیم:
انس و کتمان حدیث غدیر:
در روایت بلاذری اینچنین آمده است:
قال علی على المنبر: انشد [نشدت] الله رجلا سمع رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول یوم غدیر خم: اللهم وال من والاه وعاد من عاداه إلا قام فشهد وتحت المنبر أنس بن مالک والبراء بن عازب وجریر بن عبد الله [البجلی] فأعادها فلم یجبه أحد. فقال: اللهم من کتم هذه الشهادة وهو یعرفها فلا تخرجه من الدنیا حتى تجعل به آیة یعرف بها. قال: فبرص أنس وعمی البراء ورجع جریر أعرابیا بعد هجرته فأتى السراة فمات فی بیت أمه بالسراة.
[حضرت] علی [علیه السلام] بالای منبر این گونه با جمع حاضر [در مسجد] سخن گفت: شما را به خدا قسم میدهم که هر کس روز غدیر از پیامبر شنید که فرمود: «اللهم وال من والاه وعاد من عاداه» برخاسته و شهادت دهد. أنس بن مالک و براء بن عازب و جریر بن عبد الله [بجلی] که در پای منبر نشسته بودند جای خود نشسته و سکوت کردند. [حضرت] علی [علیه السلام] دوباره سخن خود را تکرار کرد اما آنها سخنی نگفتند؛ تا این که آن حضرت این گونه نفرین کرد: خدایا کسی را که با وجود علم و معرفتش [به موضوع] از شهادت دادن خودداری کرد از دنیا خارج نساز مگر این که بر او علامتی قرار دهی که با آن شناخته شود. راوی میگوید: از بعد از این نفرین بود که أنس به بیماری برص و براء به کوری و جریر هم به محض این که به منطقه سراه در بیابانهای اطراف عرفه رسید در منزل مادرش جان داد و مرد.
أنساب الأشراف بلاذری، ج2، ص 156 و 157.
أبو محمد ابن قتیبة در کتاب المعارف، ص251 میگوید:
أنس بن مالک کان بوجهه برص وذکر قوم: إن علیا رضی الله عنه سأله عن قول رسول الله: اللهم وال من والاه ، وعاد من عاداه . فقال : کبرت سنی ونسیت ، فقال علی: إن کنت کاذبا فضربک الله بیضاء لا تواریها العمامة.
انس بن مالک در ناحیه صورت خود به بیماری برص(پیسی) مبتلا شده بود. گروهی گفتند: امیر المؤمنین علیه السّلام از گروهی در باره این سخن رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم سؤال کرد «اللهم وال من والاه ، وعاد من عاداه» امّا او که در جمع حاضر بود [و شاهد بر این سخن در غدیر بود] گفت: من پیر شده و سنّم بالا رفته [این سخن را به یاد نمیآورم] امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: اگر دروغ گفته باشی خداوند تو را به بیماری پیسی مبتلا کند که با عمامه هم نتوانی بپوشانی!
ر . ک . الغدیر، علامه أمینی، ج 1، ص 192.
... وأما أنس فقد برصت قدماه .
امّا انس [با نفرین امیر المؤمنین علیه السّلام] هر دو پایش به برص مبتلا شد.
ر . ک . الغدیر ، علّامه امینی ، ج 1، ص190.
حدثنا سلیمان بن أحمد، ثنا أحمد بن إبراهیم بن کیسان، ثنا إسماعیل بن عمرو البجلی، ثنا مسعر بن کدام عن طلحة بن مصرف عن عمیرة ابن سعد قال: شهدت علیا على المنبر ناشدا أصحاب رسول الله صلى الله علیه وسلم وفیهم أبو سعید وأبو هریرة وأنس بن مالک وهم حول المنبر وعلی على المنبر وحول المنبر اثنا عشر رجلا هؤلاء منهم. فقال علی نشدتکم بالله هل سمعتم رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول: من کنت مولاه فعلی مولاه؟ فقاموا کلهم فقالوا: اللهم نعم، وقعد رجل، فقال: ما منعک أن تقوم؟ قال: یا أمیر المؤمنین کبرت ونسیت. فقال: اللهم إن کان کاذبا فاضربه ببلاء حسن. قال: فما مات حتى رأینا بین عینیه نکتة بیضاء لا تواریه العمامة ...
حلیة الأولیاء، ج 5 ، ص 27- 26 .
انس و دروغ او در جریان طیر مشوی ( مرغ بریان):
المستدرک ، حاکم نیشابوری( 405 هـ ) ، ج 3 ، ص 131 .
نهمین روایت بخاری
حَدَّثَنَا أَبُو مَعْمَرٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَارِثِ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِیزِ عَنْ أَنَسٍ قَالَ لَمْ یَخْرُجِ النَّبِىُّ - صلى الله علیه وسلم - ثَلاَثًا ، فَأُقِیمَتِ الصَّلاَةُ ، فَذَهَبَ أَبُو بَکْرٍ یَتَقَدَّمُ فَقَالَ نَبِىُّ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - بِالْحِجَابِ فَرَفَعَهُ ، فَلَمَّا وَضَحَ وَجْهُ النَّبِىِّ - صلى الله علیه وسلم - مَا نَظَرْنَا مَنْظَرًا کَانَ أَعْجَبَ إِلَیْنَا مِنْ وَجْهِ النَّبِىِّ - صلى الله علیه وسلم - حِینَ وَضَحَ لَنَا ، فَأَوْمَأَ النَّبِىُّ - صلى الله علیه وسلم - بِیَدِهِ إِلَى أَبِى بَکْرٍ أَنْ یَتَقَدَّمَ ، وَأَرْخَى النَّبِىُّ - صلى الله علیه وسلم - الْحِجَابَ ، فَلَمْ یُقْدَرْ عَلَیْهِ حَتَّى مَاتَ .
ابومعمر، از عبدالوارث، از عبدالعزیز نقل مىکند که انس گوید: پیامبر صلى اللّه علیه وآله سه روز از خانه بیرون نیامد. نماز برپا شد. ابوبکر خواست جلو بایستد. پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله فرمود که پرده را کنار بزنند; وقتى که چهره پیامبر صلى اللّه علیه وآله پدیدار شد، ما تا آن زمان منظرهاى عجیب تر از چهره پیامبر ندیده بودیم. پیامبر صلى اللّه علیه وآله با دستش به ابوبکر اشاره کرد که جلو بایستد. آن گاه حضرت پرده را انداخت و دیگر توان اقامه نماز جماعت را نداشت تا از دنیا رفت.
صحیح بخاری ، محمد بن اسماعیل ( 256 هـ ) ، ج 1 ، ص 166 . کتاب الاذان ، باب اهل العلم والفضل احق بالامامة.
ابو معمّر: عبد الله بن عمرو بن أبی الحجاج أبو معمر المنقرى البصری
عبد الله بن عمرو بن أبی الحجاج أبو معمر المنقرى البصری: أنه لم یکن یحفظ وکان له قدر عند اهل العلم.
الجرح والتعدیل، رازی ( 327 هـ )، ج 5، ص 119.
انس: که قبلاً در باره او بحث شد.
دهمین روایت بخاری
687 - حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ یُونُسَ قَالَ حَدَّثَنَا زَائِدَةُ عَنْ مُوسَى بْنِ أَبِى عَائِشَةَ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُتْبَةَ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى عَائِشَةَ فَقُلْتُ أَلاَ تُحَدِّثِینِى عَنْ مَرَضِ رَسُولِ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - قَالَتْ بَلَى ، ثَقُلَ النَّبِىُّ - صلى الله علیه وسلم - فَقَالَ « أَصَلَّى النَّاسُ». قُلْنَا لاَ، هُمْ یَنْتَظِرُونَکَ. قَالَ «ضَعُوا لِى مَاءً فِى الْمِخْضَبِ». قَالَتْ فَفَعَلْنَا فَاغْتَسَلَ فَذَهَبَ لِیَنُوءَ فَأُغْمِىَ عَلَیْهِ، ثُمَّ أَفَاقَ فَقَالَ - صلى الله علیه وسلم- «أَصَلَّى النَّاسُ». قُلْنَا لاَ، هُمْ یَنْتَظِرُونَکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ «ضَعُوا لِى مَاءً فِى الْمِخْضَبِ». قَالَتْ فَقَعَدَ فَاغْتَسَلَ، ثُمَّ ذَهَبَ لِیَنُوءَ فَأُغْمِىَ عَلَیْهِ، ثُمَّ أَفَاقَ فَقَالَ «أَصَلَّى النَّاسُ». قُلْنَا لاَ، هُمْ یَنْتَظِرُونَکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ. فَقَالَ «ضَعُوا لِى مَاءً فِى الْمِخْضَبِ»، فَقَعَدَ فَاغْتَسَلَ، ثُمَّ ذَهَبَ لِیَنُوءَ فَأُغْمِىَ عَلَیْهِ، ثُمَّ أَفَاقَ فَقَالَ «أَصَلَّى النَّاسُ». فَقُلْنَا لاَ، هُمْ یَنْتَظِرُونَکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ - وَالنَّاسُ عُکُوفٌ فِى الْمَسْجِدِ یَنْتَظِرُونَ النَّبِىَّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لِصَلاَةِ الْعِشَاءِ الآخِرَةِ - فَأَرْسَلَ النَّبِىُّ - صلى الله علیه وسلم - إِلَى أَبِى بَکْرٍ بِأَنْ یُصَلِّىَ بِالنَّاسِ، فَأَتَاهُ الرَّسُولُ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - یَأْمُرُکَ أَنْ تُصَلِّىَ بِالنَّاسِ. فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ - وَکَانَ رَجُلاً رَقِیقًا - یَا عُمَرُ صَلِّ بِالنَّاسِ. فَقَالَ لَهُ عُمَرُ أَنْتَ أَحَقُّ بِذَلِکَ. فَصَلَّى أَبُو بَکْرٍ تِلْکَ الأَیَّامَ، ثُمَّ إِنَّ النَّبِىَّ - صلى الله علیه وسلم - وَجَدَ مِنْ نَفْسِهِ خِفَّةً فَخَرَجَ بَیْنَ رَجُلَیْنِ أَحَدُهُمَا الْعَبَّاسُ لِصَلاَةِ الظُّهْرِ، وَأَبُو بَکْرٍ یُصَلِّى بِالنَّاسِ، فَلَمَّا رَآهُ أَبُو بَکْرٍ ذَهَبَ لِیَتَأَخَّرَ فَأَوْمَأَ إِلَیْهِ النَّبِىُّ - صلى الله علیه وسلم - بِأَنْ لاَ یَتَأَخَّرَ. قَالَ «أَجْلِسَانِى إِلَى جَنْبِهِ». فَأَجْلَسَاهُ إِلَى جَنْبِ أَبِى بَکْرٍ. قَالَ فَجَعَلَ أَبُو بَکْرٍ یُصَلِّى وَهْوَ یَأْتَمُّ بِصَلاَةِ النَّبِىِّ - صلى الله علیه وسلم - وَالنَّاسُ بِصَلاَةِ أَبِى بَکْرٍ، وَالنَّبِىُّ - صلى الله علیه وسلم - قَاعِدٌ. قَالَ عُبَیْدُ اللَّهِ فَدَخَلْتُ عَلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ فَقُلْتُ لَهُ أَلاَ أَعْرِضُ عَلَیْکَ مَا حَدَّثَتْنِى عَائِشَةُ عَنْ مَرَضِ النَّبِىِّ - صلى الله علیه وسلم - قَالَ هَاتِ. فَعَرَضْتُ عَلَیْهِ حَدِیثَهَا، فَمَا أَنْکَرَ مِنْهُ شَیْئًا، غَیْرَ أَنَّهُ قَالَ أَسَمَّتْ لَکَ الرَّجُلَ الَّذِى کَانَ مَعَ الْعَبَّاسِ قُلْتُ لاَ. قَالَ هُوَ عَلِىٌّ.
احمد بن یونس، از زائده، از موسى بن ابى عایشه، از عبیداللّه بن عبداللّه بن عتبه نقل مى کند که روزى نزد عایشه رفتم و گفتم: آیا از دوران بیمارى رسول خدا صلى اللّه علیه وآله به من خبر نمى دهى؟ گفت: آرى. [هنگامى که بیمارى] پیامبر صلى اللّه علیه وآله شدّت یافت، فرمود: آیا مردم نماز خوانده اند؟ عرض کردیم: نه، آن ها منتظر شما هستند. فرمود: برایم مقدارى آب در تشت آماده کنید. عایشه گوید: ما این کار را انجام دادیم; سپس پیامبر شست و شو کرد و نزدیک بود که به زمین بیفتد، پس همان لحظه بى هوش شد. پس از به هوش آمدن فرمود: آیا مردم نماز خوانده اند؟ عرض کردیم: نه اى رسول خدا! آن ها منتظر شما هستند. فرمود: برایم در تشت مقدارى آب آماده کنید. آن گاه پیامبر نشست و غسل کرد ، و نزدیک بود به زمین بیفتد و بى هوش شد پس از به هوش آمدن فرمود: آیا مردم نماز خوانده اند؟ عرض کردیم: نه اى رسول خدا ! منتظر شما هستند مردم نیز براى خواندن نماز عشاء، در مسجد ، در انتظار پیامبر صلى اللّه علیه وآله به سر مى بردند. پیامبر صلى اللّه علیه وآله شخصى را به دنبال ابوبکر فرستاد تا براى مردم نماز بخواند. آن شخص دنبال او رفت و گفت: رسول خدا صلى اللّه علیه وآله دستور داد که تو براى مردم نماز بخوانى. ابوبکر که مردى رقیق القلب بود گفت : اى عمر ! تو براى مردم نماز بخوان. عمر پاسخ داد: تو به این کار شایسته ترى. در نتیجه آن روزها ابوبکر براى مردم نماز مىخواند. پس از مدّتى پیامبر صلى اللّه علیه وآله در خود احساس سبکى و آرامش کرد و براى نماز ظهر در حالى که بین دو مرد ـ که یکى از آن ها عبّاس بود ـ تکیه کرده بود از خانه خارج شد و ابوبکر براى مردم نماز مىخواند . وقتى ابوبکر پیامبر را دید، خواست که عقب بایستد، پیامبر صلى اللّه علیه وآله به او اشاره کرد که عقب نرود .سپس به آن دو مرد فرمود: مرا کنار او بنشانید. آن ها پیامبر را کنار ابوبکر نشاندند. راوى گوید: ابوبکر نمازش را با اقتدا به پیامبر خواند و مردم نیز به ابوبکر اقتدا کرده بودند، در حالى که پیامبر صلى اللّه علیه وآله نشسته بود. عبیداللّه گوید: من نزد عبداللّه بن عبّاس رفتم و به او گفتم: آیا مطالبى را که عایشه درباره بیمارى پیامبر صلى اللّه علیه وآله به من گفت، به تو باز نگویم؟ گفت: بگو. من ماجرا را به او عرضه داشتم. او چیزى از آن مطالب را انکار نکرد، جز این که گفت: آیا عایشه نام مردى را که با عبّاس بود به تو گفت؟ گفتم: نه. گفت: آن شخص على بود.
صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل( 256 هـ )، ج 1 ، ص 168.
عائشه:
پایه و اساس اکثر روایات فوق، عایشه است; زیرا او در این قصّه نقش اساسی دارد.
نگاهى به شخصیّت عائشه:
الف . حساسیت عائشه
عایشه هر شأن و فضیلتى را براى خود، پدر و دوستدارانش ـ از نزدیکان و خویشان ـ مى خواست. هر گاه مىدید که پیامبر صلى اللّه علیه وآله مورد محبّت یکى از همسرانش قرار مىگرفت و آن حضرت نزد او مىماند، بر او مىشورید; همان گونه که با زینب دختر جحش این گونه رفتار کرد. آن گاه با حفصه تبانى کردند که هر گاه پیامبر صلى اللّه علیه وآله نزد هر کدام از آن ها وارد شود بگوید: من از شما بوى مغافیر [نوعى صمغ بدبو] استشمام مىکنم تا ایشان از ماندن و عسل خوردن نزد زینب امتناع ورزد! و با یکدیگر هم قسم شدند تا کسی را از این تبانی با خبر نسازند.
4912 - حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُوسَى أَخْبَرَنَا هِشَامُ بْنُ یُوسُفَ عَنِ ابْنِ جُرَیْجٍ عَنْ عَطَاءٍ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ عُمَیْرٍ عَنْ عَائِشَةَ - رضى الله عنها - قَالَتْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - یَشْرَبُ عَسَلاً عِنْدَ زَیْنَبَ ابْنَةِ جَحْشٍ وَیَمْکُثُ عِنْدَهَا فَوَاطَیْتُ أَنَا وَحَفْصَةُ عَنْ أَیَّتُنَا دَخَلَ عَلَیْهَا فَلْتَقُلْ لَهُ أَکَلْتَ مَغَافِیرَ إِنِّى أَجِدُ مِنْکَ رِیحَ مَغَافِیرَ. قَالَ «لاَ وَلَکِنِّى کُنْتُ أَشْرَبُ عَسَلاً عِنْدَ زَیْنَبَ ابْنَةِ جَحْشٍ فَلَنْ أَعُودَ لَهُ وَقَدْ حَلَفْتُ لاَ تُخْبِرِى بِذَلِکِ أَحَدًا».
(ترجمه متن در توضیح قبل از آن به اختصار آمده)
صحیح بخاری ، محمد بن اسماعیل ( 256 هـ ) ، ج 6 ، ص 69 . تفسیر یا ایها النبی لم تحرم ما احل الله لک
ب . حساسیّت عایشه نسبت به حضرت خدیجه سلام الله علیها
هرگاه عایشه مىدید که پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله از حضرت خدیجه علیها السلام به خوبى یاد کرده و او را مىستاید با جسارت مىگفت: چه قدر از این پیرزن بى دندان یاد مىکنى؟! خداوند عزّ وجلّ بهتر از او را به تو داده است...
23719 - عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا ذَکَرَ خَدِیجَةَ أَثْنَى عَلَیْهَا فَأَحْسَنَ الثَّنَاءَ قَالَتْ فَغِرْتُ یَوْمًا فَقُلْتُ مَا أَکْثَرَ مَا تَذْکُرُهَا حَمْرَاءَ الشِّدْقِ قَدْ أَبْدَلَکَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِهَا خَیْرًا مِنْهَا
(ترجمه متن در توضیح قبل از آن به اختصار آمده)
مسند ، احمد بن حنبل ( 241 هـ ) ، ج 6 ، ص 118.
ج . برخورد عایشه با امیر المؤمنین علیه السّلام
روزى مردى در حضور عایشه از على و عمّار رضى اللّه عنهما بدگویى کرد. عایشه گفت: من درباره على چیزى ندارم که به تو بگویم; ولى درباره عمّار، همانا از رسول خدا صلى اللّه علیه وآله شنیدم که مىفرمود: «هر گاه عمّار بین دو امر مخیّر شود، راه یافته ترین و کامل ترین آن دو را انتخاب مىکند».
23676 - جَاءَ رَجُلٌ فَوَقَعَ فِی عَلِیٍّ وَفِی عَمَّارٍ رَضِیَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُمَا عِنْدَ عَائِشَةَ فَقَالَتْ أَمَّا عَلِیٌّ فَلَسْتُ قَائِلَةً لَکَ فِیهِ شَیْئًا وَأَمَّا عَمَّارٌ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ لَا یُخَیَّرُ بَیْنَ أَمْرَیْنِ إِلَّا اخْتَارَ أَرْشَدَهُمَا
(ترجمه متن در توضیح قبل از آن به اختصار آمده)
مسند ، احمد بن حنبل ( 241 هـ ) ، ج 6 ، ص 113.
د . عملکرد عائشه پس از شهادت امیرالمومنین علیه السلام:
طبری و أبو الفرج و ابن سعد و ابن اثیر گفتهاند: هنگامی که خبر شهادت امیرالمومنین علیه السلام به عائشه رسید این بیت را سرود:
فالقت عصاها و استقر بها النوى کما قرّ عیناً بالایاب المسافر
آن زن از شادى ، عصاى خود را انداخت و در جاى خود قرار گرفت بدانگونه که مسافر، وقتى از سفر بر مى گردد خوشحال مى شود.
سپس پرسید: چه کسى على را کشت؟ گفتند: مردى از قبیله مراد.
عایشه این شعر زننده را خواند.
فان یک نائیاً فلقد نعاه غلام لیس فى فیه التراب
یعنى: اگر او دور است، خبر مرگ او را جوانى داد که خاک به دهان ندارد.
و چون زینب دختر امّسلمه از او سئوال کرد: آیا این همه شادمانی برای خبر کشته شدن علی است؟ گفت: هرگاه من این خبر را فراموش کردم دوباره به من یاد آوری کنید.
تاریخ الطبری ( 310 هـ )، ج 4، ص 115، بتحقیق نخبة من العلماء الأجلاء، ط. مؤسسة الأعلمی ـ بیروت فی ذکر سبب عن مقتل أمیر المؤمنین من حوادث سنة 40 هـ و الکامل لابن أثیر ( 630 هـ) ، ج 3 ، ص 198 و معجم الشعراء للمرزبانی کما فی أعیان الشیعة ، ج 3 ، ص 285 و مقاتل الطالبیین ، ابوالفرج اصفهانی ( 356 هـ ) ، ص 26.
و یا در جای دیگر میخوانیم:
روى أبو الفرج فی مقتل الإمام علی[علیه السلام] وقال: لمّا أن جاء عائشة قتل الامام علی سجدت أی: سجدت شکرا للّه مما بشروها به.
هنگامی که عائشه خبر شهادت [حضرت] علی [علیه السلام] را شنید به سجده افتاد، یعنی: از خوشحالی خبری که به او دادند به سجده افتاد.
مقاتل الطالبیین ، ابوالفرج اصفهانی ( 356 هـ ) ، ص 27 ، بتحقیق کاظم المظفر ط. المکتبة الحیدریة ـ النجف وط. القاهرة سنة ، 1368 هـ ص 43.
و. عائشه و جعل حدیث دوات و قلم
24199 - عَ
این کاربر به علت تخلف در قوانین انجمن بن شد
(سکسی بوی)
ارسالها: 104
#445
Posted: 24 Dec 2013 20:52
و. عائشه و جعل حدیث دوات و قلم
24199 - عَنْ عَائِشَةَ قَالَت لَمَّا ثَقُلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لِعَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ ائْتِنِی بِکَتِفٍ أَوْ لَوْحٍ حَتَّى أَکْتُبَ لِأَبِی بَکْرٍ کِتَابًا لَا یُخْتَلَفُ عَلَیْهِ فَلَمَّا ذَهَبَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ لِیَقُومَ قَالَ أَبَى اللَّهُ وَالْمُؤْمِنُونَ أَنْ یُخْتَلَفَ عَلَیْکَ یَا أَبَا بَکْرٍ
عائشه مىگوید: هنگامى که حال رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم وخیم شد، به عبدالرحمان بن ابى بکر فرمود: کتف یا لوحى به من بده تا براى ابوبکر نوشتهاى بنویسم که با او مخالفت نشود! هنگامى که عبدالرحمان خواست بلند شود فرمود: خدا و مؤمنان ابا دارند از این که با تو ـ اى ابوبکر ـ مخالفت شود!
مسند ، احمد بن حنبل ( 241 هـ ) ، ج 6 ، ص 47 .
هـ . عائشه و سرپیچی از اوامر پیامبر
3355 - حَدَّثَنَا وَکِیعٌ حَدَّثَنَا إِسْرَائِیلُ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ عَنْ أَرْقَمَ بْنِ شُرَحْبِیلَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ لَمَّا مَرِضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مَرَضَهُ الَّذِی مَاتَ فِیهِ کَانَ فِی بَیْتِ عَائِشَةَ فَقَالَ ادْعُوا لِی عَلِیًّا قَالَتْ عَائِشَةُ نَدْعُو لَکَ أَبَا بَکْرٍ قَالَ ادْعُوهُ قَالَتْ حَفْصَةُ یَا رَسُولَ اللَّهِ نَدْعُو لَکَ عُمَرَ قَالَ ادْعُوهُ قَالَتْ أُمُّ الْفَضْلِ یَا رَسُولَ اللَّهِ نَدْعُو لَکَ الْعَبَّاسَ قَالَ ادْعُوهُ فَلَمَّا اجْتَمَعُوا رَفَعَ رَأْسَهُ فَلَمْ یَرَ عَلِیًّا فَسَکَتَ فَقَالَ عُمَرُ قُومُوا عن رسول الله
ابن عبّاس در این زمینه مىگوید: هنگامى که رسول خدا صلى اللّه علیه وآله بیمار شد، همان بیمارى که به سبب آن وفات یافت، آن حضرت در خانه عایشه بود. حضرتش فرمود: على را برایم صدا کنید. عایشه گفت: برایتان ابوبکر را صدا بزنیم؟ فرمود: صدایش کنید.حفصه گفت: اى رسول خدا! برایتان عمر را صدا بزنیم؟ فرمود: صدایش کنید. اُمّ فضل گفت: اى رسول خدا! عبّاس را برایتان صدا بزنیم؟ فرمود: صدایش کنید. هنگامى که همه آن ها جمع شدند، پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله سر مبارکش را بلند کرد و على علیه السلام را ندید در نتیجه ساکت ماند. در این هنگام عمر گفت: رسول خدا صلى اللّه علیه وآله را ترک کنید.
سنن ابن ماجه، محمد بن یزید قزوینی(273 هـ )ـ مسند احمد ( 241 هـ )، ج 6 ، ص 47.
ن . اکراه عائشه از بردن نام امیرالمؤمنین علیه السلام
همانگونه که در متن یکی از روایات بخاری آمده عائشه می گوید: رسول خدا به هنگام بیماری دو دستش را بر شانه عبّاس و شخص دیگری گذارده بود و از مرد دیگر نامی نمیبرد [فخرج بین رجلین أحدهما العباس(صحیح بخاری، ج 1، ص 169)] عینی در شرح صحیح بخاری مینویسد: ابن عبّاس گفته است عائشه به علّت خوش نداشتن نام علی از بردن نام او خودداری کرده است:
ولکن عائشة لا تطیب نفسا له بخیر
چون عایشه از علی دل خوشی نداشت.
عمدة القاری ، عینی(855 هـ ) ، ج 5 ، ص 192 .
بررسی دلالی و تعارضات
پس از بررسی اسناد روایات و مخدوش بودن تمام آنها، در بخش بررسی دلالی روایات لازم است تا به دقّت ویژه، هر یک از جملات این روایات را مورد تأمل قرار داده تا به نتایج و برداشتهای جدیدی دست یابیم که چه بسا صورت مسئله به طور کلی متفاوت با آن چیزی خواهد بود که مستدلین به این روایات در صدد استناد به آن بودند!
سؤالاتی در حاشیه روایات فوق
آیا ابوبکر بدون امر پیامبر به نماز ایستاده است!!؟
به این فقره از روایت موطأ مالک توجه نمائید:
خَرَجَ فِی مَرَضِهِ، فَأَتَى فَوَجَدَ أَبَا بَکْرٍ
رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم در حال مریضی از منزل به مسجد آمد و ابوبکر را دید که به نماز ایستاده
با توجه به این روایت اصلاً ابوبکر برای نماز امر نشد تا بخواهد به جای رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم به نماز ایستد، بلکه بعد از آن که حضرت به مسجد آمدند دیدند که ابوبکر به جای آن حضرت به نماز ایستاده است!!!
آیا با قبول این روایت به طور کلی صورت مسئله عوض نخواهد شد و آنچه که مستدلین به روایات نماز ابوبکر در صدد اثبات آن هستند نتیجه معکوس نخواهد داد؟ یعنی: آیا ممکن نیست کسی بگوید: با توجه به آیه اول سوره احزاب «لا تقدموا بین یدی الله و رسوله» چرا ابوبکر بدون اجازه و امر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم به جای او به نماز ایستاده است؟
آیا عایشه در برابر امر پیامبر اکرم تعللّ و تخلّف نکرده است؟!!
فَقُلْتُ مِثْلَهُ فَقَالَ فِى الثَّالِثَةِ أَوِ الرَّابِعَةِ « إِنَّکُنَّ صَوَاحِبُ یُوسُفَ، مُرُوا أَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ». فَصَلَّى وَخَرَجَ النَّبِىُّ - صلى الله علیه وسلم - یُهَادَى بَیْنَ رَجُلَیْنِ، کَأَنِّى أَنْظُرُ إِلَیْهِ یَخُطُّ بِرِجْلَیْهِ الأَرْضَ
من باز همان پاسخ را تکرار کردم. پیامبر صلى اللّه علیه وآله براى بار سوم و چهارم تکرار کرد و فرمود: شما همچون زنان مصر در زمان یوسف [به دنبال خواسته خود] هستید. به ابوبکر بگویید نماز بخواند. پیامبر صلى اللّه علیه وآله با قامتى خمیده و در حالى که به دو نفر تکیه کرده بود از منزل خارج شد . گویى مىدیدم که پاهایش بر زمین کشیده مى شد.
با توجه به این متن آیا نمیتوان احتمال دیگری داد و آن این که امر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم برای نماز به شخص دیگری همچون امیر المؤمنین علیه السّلام بوده ولی هر بار که حضرت امر میکرده عایشه به پدرش ابوبکر حواله میکرده تا این که حضرت ناراحت شده و آن جمله را خطاب به عایشه و حفصه میفرماید و خود نیز با ناراحتی و با آن حال ناخوش به مسجد میآیند و ابوبکر هم نماز را نمیتواند کامل کند؟!!
قرینه و تأیید برداشت فوق متن زیر است:
لَمَّا مَرِضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مَرَضَهُ الَّذِی مَاتَ فِیهِ کَانَ فِی بَیْتِ عَائِشَةَ فَقَالَ ادْعُوا لِی عَلِیًّا قَالَتْ عَائِشَةُ نَدْعُو لَکَ أَبَا بَکْرٍ قَالَ ادْعُوهُ قَالَتْ حَفْصَةُ یَا رَسُولَ اللَّهِ نَدْعُو لَکَ عُمَرَ قَالَ ادْعُوهُ قَالَتْ أُمُّ الْفَضْلِ یَا رَسُولَ اللَّهِ نَدْعُو لَکَ الْعَبَّاسَ قَالَ ادْعُوهُ فَلَمَّا اجْتَمَعُوا رَفَعَ رَأْسَهُ فَلَمْ یَرَ عَلِیًّا فَسَکَتَ...
هنگامى که رسول خدا صلى اللّه علیه وآله بیمار شد، همان بیمارى که به سبب آن وفات یافت، آن حضرت در خانه عایشه بود. حضرتش فرمود: على را برایم صدا کنید. عایشه گفت: برایتان ابوبکر را صدا بزنیم؟ فرمود: صدایش کنید.حفصه گفت: اى رسول خدا! برایتان عمر را صدا بزنیم؟ فرمود: صدایش کنید. اُمّ فضل گفت: اى رسول خدا! عبّاس را برایتان صدا بزنیم؟ فرمود: صدایش کنید. هنگامى که همه آن ها جمع شدند، پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله سر مبارکش را بلند کرد و على علیه السلام را ندید در نتیجه ساکت ماند.
همانطور که ملاحظه می شود پیامبر از ابتدا درخواست حضور امیر المؤمنین علیه السّلام را دارد و آخرین بار نیز که سر بلند کرده و حضرت علی علیه السلام را نمیبیند از اجابت خواسته خویش نا امید شده و به ناچار سکوت اختیار میکند.
چون دلیلی ندارد عایشهای که بالاتر و در بررسی سندی به آن اشاره شد که همه فضیلتها را برای خود میخواهد در چنین موردی که خیر دنیا و آخرت در آن جمع است از اطاعت فرمان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم تعلل ورزیده و این افتخار را به غیر از پدرش حواله کند!
خصوصاً که در بررسی سندی و شناخت شخصیت عایشه گفتیم: عایشه میانه خوبی با امیر المؤمنین علیه السّلام نداشته و نیز در یکی دیگر از همین روایات میآید که عایشه در جریان نقل روایت صلاه ابوبکر حتی حاضر به بردن نام امیر المؤمنین علیه السّلام نیست؛ از این رو آیا این احتمال تقویت نمیشود که خواسته رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم نماز خواندن امیر المؤمنین علیه السّلام به جایش بوده امّا هر بار این امر نادیده گرفته میشده تا این که حضرت با ناراحتی جملات بالا را بیان میفرماید و از او یا حفصه که با او همراه بود از زنان اطراف یوسف یاد میکند؟!!
چرا به محض این که پیامبر در ابتدا امیر المؤمنین علیه السّلام را فرا میخواند عایشه اقدام نمیکند و به حضرت عرض میکند ابوبکر را برایت صدا کنیم. و یا طبق بعضی دیگر از روایات فوق حتی اگر از ابتدا هم ابوبکر را حضرت خواسته بودند چرا عایشه فوراً اقدام نمیکند و در انجام فرمان پیامبر تعلّل میورزد آیا این به معنای تمرّد و یا اهمال از انجام دستورات و فرامین رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم به حساب نمیآید؟!! و چرا آنقدر تأخیر میکند که حضرت او و دیگر زنان را با تعبیر تندی به زنان اطراف حضرت یوسف (که فقط به فکر طوامع و هوسهای خود بودند!) تشبیه میفرماید؟!! آیا تعلل در برابر فرمان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم به عدالت عایشه ضربه نمیزند؟!!
وَأَعَادَ فَأَعَادُوا لَهُ، فَأَعَادَ الثَّالِثَةَ فَقَالَ «إِنَّکُنَّ صَوَاحِبُ یُوسُفَ، مُرُوا أَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ»
پیامبر چند مرتبه سخن خود را تکرار فرمود، اما هر بار زنان اطراف پیامبر پاسخ خود را تکرار کردند تا این که حضرت به آنها فرمود: به راستی که شماها همچون زنان اطراف یوسف هستید ...
آیا ابوبکر به خاطر بیماری پیامبر اکرم بیطاقت شده است؟!!
قَالَتْ عَائِشَةُ إِنَّ أَبَا بَکْرٍ رَجُلٌ رَقِیقٌ ، إِذَا قَرَأَ غَلَبَهُ الْبُکَاءُ
قَالَتْ عَائِشَةُ إِنَّهُ رَجُلٌ رَقِیقٌ ، إِذَا قَامَ مَقَامَکَ لَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یُصَلِّىَ بِالنَّاسِ
در متن روایت فوق آمده که عایشه در توجیه استقامت در برابر امر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم میگوید: پدرم شخصی بسیار دل نازک است که به علت بیماری پیامبر طاقت نمیآورد به جای آن حضرت به نماز بایستد، حال سؤال این جاست: چگونه است که ابوبکری که اینقدر دل نازک است که به علّت بیماری و کسالت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم توان ندارد که در محراب نماز جلوی خود را بگیرد و گریه به او امان نمیدهد؛ ولی به محض چشم به هم گذاردن رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم و از دنیا رفتن آن حضرت، پیکر پاک و مطهر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم را روی زمین رها کرده و در هیچ یک از برنامههای تجهیز، تکفین، تغسیل، و حتی تدفین آن حضرت حضور ندارد و به همراه عدهای دیگر به دنبال تشکیل سقیفه و تعیین خلیفه میروند و در آنجا هیچ غم و قصه و گریه و اشک و آهی بر او غلبه نمیکند؟!!
چرا پیامبر اکرم با حال وخیمشان با سختی به مسجد میآیند؟!!
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم که به خاطر شدّت بیماری و ضعف توانائی حضور در مسجد را نداشته و امر میکند تا شخص دیگری به جایش برای نماز حاضر شود به محض اقامه نماز چه اتّفاقی باعث میشود که حضرت با وجود همه آن ضعف و در حالی که دو نفر زیر بغلهای آن حضرت را گرفتهاند و پاهای حضرت به روی زمین کشیده میشود خود را به هر شکل شده به مسجد برساند؟!!
فَخَرَجَ یُهَادَى بَیْنَ رَجُلَیْنِ کَأَنِّى أَنْظُرُ رِجْلَیْهِ تَخُطَّانِ مِنَ الْوَجَعِ
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم از منزل به طرف مسجد خارج شد در حالی دو نفر زیر بغلهای حضرت را گرفته و در حالی که پاهای حضرت از شدت بیماری به زمین کشیده میشد.
واقعاً با وجود شخص لایقی همچون ابوبکر که برای اقامه جماعت امر شده چرا حضرت به مسجد آمده و در حین نماز خواندن ابوبکر، نماز دیگری را شروع میکند؟!!
آیا این گونه نمازی قابل تصوّر است؟!!
فَکَانَ أَبُو بَکْرٍ یُصَلِّی بِصَلاَةِ رَسُولِ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - وَهُوَ جَالِسٌ، وَکَانَ النَّاسُ یُصَلُّونَ بِصَلاَةِ أبِی بَکْرٍ
وَکَانَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - یُصَلِّى قَاعِدًا، یَقْتَدِى أَبُو بَکْرٍ بِصَلاَةِ رَسُولِ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - وَالنَّاسُ مُقْتَدُونَ بِصَلاَةِ أَبِى بَکْرٍ.
در روایات فوق نحوه عجیبی از نماز در مسجد النبی به نمایش گذارده شده؛ در این نماز، ابوبکری که درمحراب به نماز ایستاده با آمدن رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم میخواهد که در حین نماز از جای خود عقب رفته تا آن حضرت به جای او در محراب بایستد امّا حضرت با اشاره به او میفهماند که در جای خود بماند و نماز را ادامه دهد؛ آنگاه حضرت آمده و در کنار ابوبکر مینشیند و نماز خود را شروع میکند و مردم که به همراه ابوبکر نماز را شروع کرده بودند همچنان به نماز با او ادامه می دهند ولی ابوبکر به نماز پیامبر اقتدا میکند.
تصور کنید چگونه ابوبکر از ابتدا به نماز ایستاده و مردم هم به او اقتدا کردهاند ولی رسول خدا میآیند و کنار ابوبکر مینشینند و در حالی که مردم از قبل به ابوبکر اقتدا کردهاند، حال ابوبکر به پیامبر اقتدا میکند و مردم نماز خود را به امامت ابوبکر ادامه میدهند. آیا واقعاً عجیب نیست؟!!
وقتی نماز پیامبر طوری است که ابوبکر می تواند به حضرت اقتدا کند چرا مردم به حضرت اقتدا نکردند؟
آیا این چنین نمازی در طول 23 سال نبوت حضرت سابقه داشته است؟
آیا اقتدای مردم به ابوبکر با وجود رسول اکرم از فضیلت نماز نمیکاهد؟
با توجه به این که ابوبکر نماز را با قرائت حمد آغاز کرده و تا حدی هم قرائت را ادامه داده سپس رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم میآیند و به نماز میایستند و قرائت نماز را از اوّل آغاز میکنند حال ابوبکری که خود حمد و سوره نماز را قطع کرده و به پیامبر اقتدا میکند و سکوت میکند و مردم هم که همچنان امام جماعتشان ابوبکر است، این چگونه نمازی است که نه مأمومین (مردم) و نه امام جماعت (ابوبکر که اکنون امام جماعت مردم است) هیچیک حمد و سوره نمیخوانند؟!!
ظاهراً با توجه به پرسشهای فوق این چنین نمازی از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم برای مستمعین حدیث هم بی سابقه و عجیب و غریب بوده لذا با تعجب از اعمش سؤال میکنند:
وَکَانَ النَّبِىُّ یُصَلِّى وَأَبُو بَکْرٍ یُصَلِّى بِصَلاَتِهِ، وَالنَّاسُ یُصَلُّونَ بِصَلاَةِ أَبِى بَکْرٍ؟
پیامبر به نماز ایستاد و ابوبکر هم به نماز رسول خدا اقتدا کرده بود و مردم هم به نماز ابوبکر اقتدا کرده بودند.
و جالب این که اعمش هم در پاسخ به سؤال بالا به خود زحمت نمیدهد تا با زبان جوابی بدهد و فقط سر خود را تکانی میدهد که ان شاء الله منظورش «نعم» است.
فَقَالَ بِرَأْسِهِ نَعَمْ
دخل و تصرف در امر پیامبر و داد و ستدهای مشکوک!!!
به این بخش از روایت توجه کنید:
فَقَالَتْ عَائِشَةُ فَقُلْتُ لِحَفْصَةَ قُولِى لَهُ إِنَّ أَبَا بَکْرٍ إِذَا قَامَ فِى مَقَامِکَ لَمْ یُسْمِعِ النَّاسَ مِنَ الْبُکَاءِ ، فَمُرْ عُمَرَ فَلْیُصَلِّ لِلنَّاسِ . فَفَعَلَتْ حَفْصَةُ . فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - « مَهْ ، إِنَّکُنَّ لأَنْتُنَّ صَوَاحِبُ یُوسُفَ ، مُرُوا أَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ لِلنَّاسِ » . فَقَالَتْ حَفْصَةُ لِعَائِشَةَ مَا کُنْتُ لأُصِیبَ مِنْکِ خَیْرًا.
... عایشه میگوید به حفصه گفتم: به پیامبر بگو ابوبکر نمیتواند به جای شما نماز بخواند چون از شدت گریه صدایش به مردم نمیرسد. ای حفصه تو به پدرت «عمر» بگو تا برای مردم نماز بخواند و حفصه هم این کار را انجام داد.
در این حال رسول خدا صلى اللّه علیه وآله به حفصه فرمود: ساکت شو! شما همچون زنان مصر در زمان یوسف هستید. به ابوبکر بگویید براى مردم نماز بخواند. در این هنگام بود که حفصه به عایشه گفت : نشد که از تو به من خیرى برسد .
اگر رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم تشخیص داده که ابوبکر برای نیابت نماز صلاحیت دارد چگونه عایشه از امر حضرت تخلّف نموده و در مقابل امر آن حضرت میگوید: به عمر امر کنید تا برای امامت جماعت حاضر شود؟!!
آیا رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم تشخیص نمیدهد که چه کسی برای این کار صلاحیت دارد؟!!
چرا عایشه خودش مستقیماً به حضرت نمیگوید دستور بدهید عمر جای شما نماز گزارد بلکه از حفصه می خواهد تا چنین تقاضایی را از حضرت داشته باشد؟!! آیا رابطه حفصه با پیامبر نزدیکتر از رابطه عایشه با حضرت بوده؟ و یا علّت دیگری در بین است که عایشه از حفصه و حفصه از عایشه تقاضا میکند و نهایتاً هم کار به جایی میکشد که پیامبر آن تعبیر تند را نسبت به هر دوی آنان به کار برده و میفرماید: شما همچون زنان اطراف یوسف هستید.
اگر این شایستگی فقط در وجود ابوبکر نهفته است، عایشه چرا بر خلاف امر آن حضرت به حفصه میگوید: به پدرت خبر بده تا به جای پیامبر نماز بخواند؟
آیا این برخورد حضرت، عدالت عایشه و حفصه را زیر سوال نمی برد و روایات آنان را مخدوش نمی کند؟
آیا حفصه نیز همچون عایشه با کار خود که اوّلاً بدون اجازه رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم صورت میگیرد و ثانیاً مخالف با امر آن حضرت است خود را شریک در خطاهای عایشه در این ماجرا نمیسازد؟!!
آیا این جمله حفصه به عایشه «مَا کُنْتُ لأُصِیبَ مِنْکِ خَیْرًا» (نشد که از تو به من خیرى برسد) اعتراض به عایشه و زیر سوال بردن عدالت او نیست؟
آیا این احتمال به ذهن نمیرسد که گویا ساخت و پاختهایی بین عایشه و حفصه وجود داشته که گوشهای از آن از لابلای این گفتوگو قابل برداشت است؟!!
ابوبکر امام است یا ماموم و یا تکبیر گو؟!!
به بخشی از روایت ششم دقّت کنید:
... فَلَمَّا رَآهُ أَبُو بَکْرٍ ذَهَبَ یَتَأَخَّرُ ، فَأَشَارَ إِلَیْهِ أَنْ صَلِّ ، فَتَأَخَّرَ أَبُو بَکْرٍ وَقَعَدَ النَّبِىُّ إِلَى جَنْبِهِ ، وَأَبُو بَکْرٍ یُسْمِعُ النَّاسَ التَّکْبِیرَ...
... و چون ابوبکر پیامبر را مشاهده نمود که به مسجد آمده خواست که عقب رود امّا پیامبر اشاره کرد که عقب نرود ولی با این وجود او عقب رفت و [به عنوان تکبیرگو] صدای تکبیر حضرت را به گوش دیگران میرساند ...
آیا این روایت به طور کلی معارض با تمام روایاتی که تا کنون ذکر شده و یا بعد ذکر میشود نیست؟
چرا که این روایت تصریح دارد بر این که ابوبکر با آمدن رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم عقب آمد و نماز را قطع کرد و فقط شبیه به یک تکبیرگو، صدای نماز حضرت را به دیگران میرساند.
تناقض در تناقض
... أَنَّ أَبَا بَکْرٍ کَانَ یُصَلِّى لَهُمْ فِى وَجَعِ النَّبِىِّ ...
... ابوبکر در تمام ایام بیماری رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم به جای آن حضرت نماز میخواند ...
اگر چه در تمام روایات مورد بررسی تا این جا تناقضات متعددی وجود داشت که بیان شد اما روایت هشتم تناقض اساسی دیگری دارد و آن این که در این روایت میگوید: رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم در کل ایّام بیماری خود اقامه جماعت را به ابو بکر واگذار کرده بود؟!!
آیا سایرین همچون عایشه از این امر غفلت کردهاند و نفهمیدند که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم در تمام ایّام بیماری خود نماز جماعت را به ابوبکر واگذار کرده بوده است؟!!
و نیز از موارد دیگر تناقض این روایت با روایات قبل و بعد، متن زیر است:
... فَأَشَارَ إِلَیْنَا النَّبِىُّ أَنْ أَتِمُّوا صَلاَتَکُمْ ، وَأَرْخَى السِّتْرَ ، فَتُوُفِّىَ مِنْ یَوْمِهِ .
... پیامبر بعد از آن که آمد به مسجد و دید ابوبکر به جای او به نماز ایستاده است تبسمی نمود و با خوشحالی پرده را انداخت و رفت و در همان روز نیز از دنیا رفت.
متن این روایت شبیه روایت «کتاب موطّأ مالک» است که در بالا گذشت، یعنی: اصلاً امری در کار نبوده و ابوبکر سرخود و بدون این که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم از این موضوع خبر داشته باشند به این کار اقدام ورزیده است. و فقط در روز آخر که روز سوّم بیماری حضرت بود از این موضوع با خبر شدند!!! که در این صورت اشکالات سرخودی بودن و بدون اجازه پیامبر دست به این اقدامات زدن مطرح خواهد شد.
و یا اگر این روایت که راوی آن مالک بن انس است را بپذیریم درباره روایات متعددی که از عایشه ذکر شد چگونه حکم کنیم و در باره او و روایاتش که تناقضات اساسی با این روایت دارد چه توجیهی داشته باشیم؟!!
ابوبکر و عمر به یکدیگر تعارف میکنند!
با دقت در این بخش از روایت سؤالاتی مطرح میشود:
... فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ - وَکَانَ رَجُلاً رَقِیقًا - یَا عُمَرُ صَلِّ بِالنَّاسِ . فَقَالَ لَهُ عُمَرُ أَنْتَ أَحَقُّ بِذَلِکَ ...
... ابوبکر به عمر گفت: ای عمر تو برو و برای مردم نماز بخوان. عمر هم به او گفت: تو به این کار سزاوارتری...
اگر در بعضی از روایات فوق سخن از تعارفات عایشه و حفصه بود این جا دیگر هیچ حرفی از عایشه و حفصه نیست؛ بلکه در این روایت این ابوبکر و عمر هستند که به یکدیگر تعارف میکنند!!! ولی این سؤال همچنان مطرح است که آیا این بده و بستان در نیابت برای امامت جماعت با اطلاع رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم بوده و یا بدون اطلاع پیامبر؟ اگر حضرت اطلاع نداشتند چرا این امر مهم که به زعم مستدلّین به این روایات اشارهای است به صلاحیت برای خلافت، به یکدیگر تعارف میکنند؟!!
و اگر حضرت اطلاع داشتند چرا خود این پیشنهاد را به عمر نکردند و اگر صلاح میدیدند که این پیشنهاد را به عمر نکنند، چرا ابوبکر این کار را میکند؟!!
ارتباط بین امامت جماعت و خلافت امّت
اعتراف ابن تیمیه بر عدم ارتباط بین امامت جماعت و خلافت امّت
فالاستخلاف فی الحیاة نوع نیابة لا بد منه لکل ولی أمر ولیس کل من یصلح للاستخلاف فی الحیاة على بعض الأمة یصلح أن یستخلف بعد الموت فإن النبی صلى الله علیه و سلم استخلف فی حیاته غیر واحد و منهم من لا یصلح للخلافة بعد موته
جایگزینی هر شخص به جای شخص دیگر در زمان حیات او نوعی نیابت محسوب میگردد، که هر ولی امری ناگزیر از آن میباشد. امّا این گونه نیست که هر کس در زمان حیات شخصی چنین صلاحیتی داشت، بعد از وفات او هم این صلاحیت را دارا باشد. همانگونه که پیامبر صلی الل
این کاربر به علت تخلف در قوانین انجمن بن شد
(سکسی بوی)
ارسالها: 104
#446
Posted: 24 Dec 2013 20:53
ارتباط بین امامت جماعت و خلافت امّت
اعتراف ابن تیمیه بر عدم ارتباط بین امامت جماعت و خلافت امّت
فالاستخلاف فی الحیاة نوع نیابة لا بد منه لکل ولی أمر ولیس کل من یصلح للاستخلاف فی الحیاة على بعض الأمة یصلح أن یستخلف بعد الموت فإن النبی صلى الله علیه و سلم استخلف فی حیاته غیر واحد و منهم من لا یصلح للخلافة بعد موته
جایگزینی هر شخص به جای شخص دیگر در زمان حیات او نوعی نیابت محسوب میگردد، که هر ولی امری ناگزیر از آن میباشد. امّا این گونه نیست که هر کس در زمان حیات شخصی چنین صلاحیتی داشت، بعد از وفات او هم این صلاحیت را دارا باشد. همانگونه که پیامبر صلی الله علیه [وآله] وسلّم در زمان حیات خود تعداد زیادی از صحابه را برای امامت جماعت برگزید و حال آن که عدّهای از آنها صلاحیّت خلافت بعد از او را نداشتند.
منهاج السنة النبویة ، أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس ، ج 7 ، ص 339 . الناشر : مؤسسة قرطبة الطبعة الأولى ، 1406 ، تحقیق : د. محمد رشاد سالم ، عدد الأجزاء : 8
الف: تعیین جانشین از سوی پیامبر امری مرسوم و متداول بوده است.
پیامبر گرامى صلّی الله علیه وآله براى چند روز هم که از مدینه بیرون مىرفت یکى از اصحاب خود را به عنوان جانشین معیّن مىفرمود:
... النبی صلى الله علیه وسلم استخلف فی کل غزاة غزاها رجلا من أصحابه
... رسول خدا صلی الله علیه [وآله] وسلّم در هر جنگی که عازم میگردیدند شخصی از اصحاب خود را به جانشینی خود تعیین مینمودند.
تفسیر القرطبی، قرطبی(671 هق )، ج 1، ص 268
ب : عبد الرحمن بن عوف برای خلافت سزاوارتر از ابو بکر است.
حال با ملاکی که در روایات فوق در شایستگی ابوبکر برای خلافت به علت امامت جماعت ذکر شد، باید بگوئیم: عبدالرحمن بن عوف بر رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم تقدّم دارد و یا لا اقل برای تصدّی خلافت از ابوبکر بیشتر صلاحیّت دارد چون رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم پشت سر او نماز گذارده است.
بزرگان اهل سنّت متّفق القولند که رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم نماز صبح را پشت سر عبدالرحمن بن عوف به جا آورده است: (اگر چه این مطلب به اعتقاد شیعه و صریح آیه شریفه «لا تقدموا بین یدی الله و رسوله» حجرات/1 باطل میباشد و در حضور پیامبر امامت دیگری بر آن حضرت باطل است).
فی غزوة تبوک هذه صلى رسول الله صلى الله علیه وسلم خلف عبد الرحمن بن عوف صلاة الفجر
در جنگ تبوک رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم پشت سر عبدالرحمن بن عوف نماز صبح خواند.
البدایة والنهایة ، ابن کثیر( 744 هـ ) ، ج 5 ، ص 28 .
ج : سالم مولی ابی حذیفه هم از سوی پیامبر به نماز ایستاده است
692 - حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ الْمُنْذِرِ قَالَ حَدَّثَنَا أَنَسُ بْنُ عِیَاضٍ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ عَنْ نَافِعٍ عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ لَمَّا قَدِمَ الْمُهَاجِرُونَ الأَوَّلُونَ الْعُصْبَةَ - مَوْضِعٌ بِقُبَاءٍ - قَبْلَ مَقْدَمِ رَسُولِ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - کَانَ یَؤُمُّهُمْ سَالِمٌ مَوْلَى أَبِى حُذَیْفَةَ
زمانی که گروه اوّل از مهاجرین به منطقه قباء رسیدند تا قبل از آن که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم به مدینه بیاید سالم مولی ابی حذیفه امامت جماعت را به عهده داشت.
صحیح بخاری ، محمد بن اسماعیل ( 256 هـ ) ، ج 1 ، ص 170 ، کتاب الاذان ، باب العبد و المولی
آیا این امر میتواند دلیل ارجحیّت او برای خلافت پس از رسول خدا باشد؟ چرا که او به گواهی منابع اهل سنّت مدّتها قبل، از سوی رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم به امامت جماعت انتخاب شده بود.
ج : ابن امّ مکتوم نابینا برای خلافت از ابو بکر سزاوارتر است.
595 - حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْعَنْبَرِىُّ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ حَدَّثَنَا ابْنُ مَهْدِىٍّ حَدَّثَنَا عِمْرَانُ الْقَطَّانُ عَنْ قَتَادَةَ عَنْ أَنَسٍ أَنَّ النَّبِىَّ -صلى الله علیه وسلم- اسْتَخْلَفَ ابْنَ أُمِّ مَکْتُومٍ یَؤُمُّ النَّاسَ وَهُوَ أَعْمَى.
... پیامبر صلّی الله علیه [وآله] وسلّم ابن امّ مکتوم را که شخصی نابینا بود به امامت برگزیدند.
سنن أبی داود، أبو داود سلیمان بن الأشعث السجستانی، ج 1، ص 143 .
قال ابن عبد البر روى جماعة من أهل العلم بالنسب والسیر أن النبی صلى الله علیه وسلم استخلف بن أم مکتوم ثلاث عشرة مرة فی الأبواء وبواط وذی العشیرة وغزوته فی طلب کرز بن جابر وغزوة السویق وغطفان وفی غزوة أحد وحمراء الأسد ونجران وذات الرقاع وفی خروجه من حجة الوداع وفی خروجه إلى بدر
...پیامبر صلّی الله علیه [وآله] و سلّم سیزده مرتبه ابن ام مکتوم را به جای خود معیّن نمودند...
الإصابة، ابن حجر(852 هق)، ج 4، ص 495 .
د: تعدادی از جانشینان پیامبر در امور مختلف که بعضی از امامت جماعت با اهمیتتر است.
در ذیل اسامی افرادی که از سوی رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم برای اموری که بعضاً از امامت جماعت به مراتب اهمیت بیشتری داشته فهرست شده و اگر بنا باشد صرف استخلاف و نیابت داشتن در بعضی امور، اعمّ از امامت جماعت و غیره دلیل بر شایستگی برای خلافت باشد بسیاری از این افراد برای خلافت سزاوارترند:
استخلف [النبی(ص)] على المدینة ، ابن أم مکتوم ثلاث عشرة مرة فی غزواته...
واستخلف أبا رهم الغفاری کلثوم بن حصین حین سار إلى مکة وحنین والطائف
واستخلف محمد بن مسلمة فی غزوة قرقرة الکدر
وفی غزوة بنی المصطلق ، نمیلة بن عبد الله اللیثی
وفی غزوة الحدیبیة ، عو یف بن الأضبط من بنی الدیل
وفی غزوة خیبر ، أبا رهم الغفاری
وفی عمرة القضاء ، أبا رهم أیضا
وفی غزوة تبوک ، سباع بن عرفطة الغفاری
وفی بعض غزواته ، غالب بن عبد الله اللیثی
واستخلف على مکة عند انصرافه عنها ، عتاب بن أسید فلم یزل علیها حتى مات أبو بکر
وعثمان بن أبی العاصی الثقفی على الطائف
وسالم بن عثمان بن معتب على الأحلاف من ثقیف على بنی مالک
وعمرو بن سعید بن العاصی على قرى عربیة خیبر ووادی القرى وتیماء وتبوک
... والحکم بن سعید بن العاصی على السوق
و فرق الیمن فاستعمل على صنعاء ، خالد بن سعید بن العاصی
وعلى کندة والصدف ، المهاجر بن أبی أمیة
وعلى حضر موت ، زیاد بن لبید الأنصاری أحد بنی بیاضة
ومعاذ بن جبل على الجند والقضاء وتعلیم الناس الاسلام وشرائعه وقراءة القرآن
و ولى أبا موسى الأشعری ، زبید ورمع وعدن والساحل
وجعل قبض الصدقات مع العمال الذین بها إلى معاذ بن جبل
وبعث عمرو بن حزم إلى بلحارث بن کعب
وأبا سفیان بن حرب إلى نجران
وقد بعث أیضا علیا إلى نجران فجمع صدقاتهم
وقدم على رسول الله صلى الله علیه وسلم فی حجة الوداع
و سعید بن القشب الأزدی حلیف بنی أمیة على جرش وبحرها
والعلاء ابن الحضرمی على البحرین ثم عزله
وولى أبان بن سعید وبحرها
قبض رسول الله صلى الله علیه وسلم وأبان على البحرین
وعمرو بن العاصی إلى عمان
قبض رسول الله صلى الله علیه وسلم وعمرو علیها
ویقال : قد کان بعث أبا زید الأنصاری إلى عمان
وسلیط بن سلیط أحد بنی عامر بن لؤی إلى أهل الیمامة فأسلموا
فأقرهم رسول الله صلى الله علیه وسلم على ما فی أیدیهم وأموالهم
تاریخ خلیفة بن خیاط، خلیفة بن خیاط العصفری(240 هق)، ص 62 .
اعتراف عمر بر عدم تعیین ابوبکر به عنوان خلیفه از سوی پیامبر
بخارى و مسلم از عبد اللّه بن عمر روایت میکنند:
عن عبدالله بن عمر قال: قیل لعمر: ألا تستخلف؟ فقال: إن أستخلف فقد استخلف من هو خیر منّی: أبو بکر، وإن أترک فقد ترک من هو خیر منّی: رسول اللّه صلى اللّه علیه وسلم.
به عمر گفته شد: چرا برای بعد از خود خلیفه تعیین نمیکنی؟ در جواب گفت: اگر خلیفه تعیین کنم، کاری که شخص بهتر از من کرده را انجام دادهام. و اگر خلیفه تعین نکنم باز هم کار کسی که بهتر از من بوده را انجام دادهام و آن رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم است.
صحیح بخاری، ج 4، ص2256، ح 7218، کتاب الأحکام، باب الاستخلاف 51 ـ صحیح مسلم، ج 3 ، ص1454، ح 1823،کتاب الإمارة، باب الاستخلاف وترکه.
نووی شارح صحیح بخاری در شرح این روایت میگوید:
وفی هذا الحدیث دلیل على أنّ النبی صلى اللّه علیه وسلم لم ینصّ على خلیفة، وهو إجماع أهل السنّة وغیرهم.
این حدیث دلیلی است بر این که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم بر هیچ خلیفهای برای بعد از خود نصّ و تصریحی نداشته است که این نظر اجماعی اهل سنْت نیز میباشد.
صحیح مسلم بشرح النووی، 12/205.
نظر ابن کثیر هم جالب به نظر میرسد:
إنّ رسول اللّه صلى اللّه علیه وسلم لم ینصّ على الخلافة عیناً لأحد من الناس ، لا لأبی بکر کما قد زعمه طائفة من أهل السنّة، ولا لعلیّ کما یقوله طائفة من الرافضة.
این حدیث دلیلی است بر این که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم بر هیچ خلیفهای برای بعد از خود نصّ و تصریحی نداشته است که این نظر اجماعی اهل سنْت نیز میباشد.
البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج 5، ص 219 .
إیجی در«المواقف» ص 400 و عبد القاهر بغدادی در «الفرق بین الفرق» ص 349، و أبو حامد غزالی در قواعد العقائد، ص 226 قائل به این مطلب شدهاند که در باره خلافت نصی وجود نداشته است.
اعتراف استاد برای شاگرد
ابن ابی الحدید معتزلی میگوید:
سألت الشیخ (أی أستاذه) أفتقول أنت أن عائشة عینت أباها للصلاة ورسول اللّه لم یعیّنه؟ فقال: أما أنا فلا أقول ذلک، لکن علیّاً کان یقوله، وتکلیفی غیر تکلیفه، کان حاضراً ولم أکن حاضراً.
از استادم سؤال کردم: آیا نظر شما این است که عایشه پدرش را برای نماز به مسجد فرستاده و رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم چنین دستوری نداده است؟ استاد پاسخ داد: خیر من چنین چیزی نمیگویم بلکه [حضرت] علی [علیه السلام] چنین سخنی میگوید. و او برای خود تکلیفی و من هم برای خود تکلیفی دارم، چرا که او در آنجا حاضر بوده و من حضور نداشتهام.
شرح نهج البلاغة، ج9 ، ص 198.
نماز جماعت به امامت هر فاسق و فاجری
أرشدکم الی الصلاة خلف کلّ برّ و فاجر.
شما را به نماز خواندن پشت سر هر انسان خوب و بدی سفارش می کنم.
صحیح بخاری ، محمد بن اسماعیل ( 256 هـ ) ، ج 2 ، ص 118 .
دیگر بر اساس این روایت صلاة ابوبکر چه نفع و سودی برای ابوبکر داشته و چگونه میتواند دلالت بر فضیلت او داشته باشد؟
ابوبکر در سپاه أسامه
الف . ابوبکر و عمر در سپاه اسامه
با اثبات این موضوع که ابوبکر در روزهای آخر عمر پیامبر در سپاه اسامه و خارج از شهر مدینه بوده است دیگر جایی برای طرح روایات فوق نمیرسد.
ابن حجر عسقلانى در شرح صحیح بخارى، به این مطلب اعتراف کرده و ضمن طرح بابی در این موضوع مینویسد:
باب بعث النبی صلى الله علیه وسلم أسامة بن زید فی مرضه الذی توفی فیه
فبدأ برسول الله صلى الله علیه وسلم وجعه فی الیوم الثالث فعقد لأسامة لواء بیده فأخذه أسامة فدفعه إلى بریدة وعسکر بالجرف وکان ممن انتدب مع أسامة کبار المهاجرین والأنصار منهم أبو بکر وعمر وأبو عبیدة ...
... از جمله کسانی که به همراه اسامه اعزام شدند گروهی از بزرگان مهاجر و انصار از جمله ابوبکر و عمر و ابوعبیده بودند ...
فتح الباری ، ابن حجر (852 هـ ) ، ج 8 ، ص 115 .
این کاربر به علت تخلف در قوانین انجمن بن شد
(سکسی بوی)
ارسالها: 104
#447
Posted: 24 Dec 2013 20:53
ب . لعن پیامبر به کسی که از سپاه اسامه سرپیچی کند
اگر آنگونه که مستدلین به روایات صلاه ابوبکر ادعا میکنند، واقعاً رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم هرگونه اشارهای در تأیید ابوبکر برای صلاحیت و شایستگی او برای خلافت وجانشینی پس از خود میداشتند، و گوشه چشمی به او برای تصدّی این منصب الهی می داشتند، چرا آن حضرت در آخرین روزهای عمر شریف خود و با عِلم به این مطلب که چند روزی بیش در این دنیا نخواهند بود سپاهی را به فرماندهی جوان هجده ساله (اسامة بن زید) تدارک میبیند و عدّه ای از صحابه از جمله ابوبکر و عمر را مأمور به متابعت از او می نماید و هر گاه آن حضرت در بستر بیماری، چشم باز می کند از علّت تخلّف این گروه سئوال می نماید تا جائی که کار به لعن و نفرین تخلّف کنندگان از جیش و سپاه اسامه میانجامد؟ در حالی که اگر واقعا آن حضرت چنین قصدی برای خلافت ابوبکر میداشتند نباید آنها را در چنین لحظات حسّاسی مأمور به چنین امر خطیری (که احتمال کشته شدن درآن منتفی نیست ) نماید؟
در بعضى از منابع معتبر اهل سنّت آمده است که پیامبر فرمود:
الخلاف الثانی فی مرضه أنه قال جهزوا جیش أسامة لعن الله من تخلف عنه فقال قوم یجب علینا امتثال أمره واسامة قد برز من المدینة وقال قوم قد اشتد مرض النبی علیه الصلاة والسلام فلا تسع قلوبنا مفارقته والحالة هذه فنصبر حتى نبصر أی شىء یکون من أمره
... پیامبر اکرم[صلی الله علیه وآله وسلم] فرمود: لعنت خدا بر کسی که از سپاه أسامه تخلف ورزد...
الملل والنحل ، شهرستانی (548 هـ ) ، ج1 ، ص23 .
وکاختلافهم بعد ذلک فی التخلف عن جیش أسامة فقال قوم بموجب الاتباع لقوله صلى الله علیه وسلم جهزوا جیش أسامة لعن الله من تخلف عنه
... پیامبر اکرم[ صلی الله علیه وآله وسلم]فرمود: لعنت خدا بر کسی باد که از سپاه أسامه تخلْف ورزد...
المواقف ، عضد الدین عبدالرحمن بن أحمد إیجی (756 هـ ) ، ج3 ، ص 650 .
وقام أسامة فتجهز للخروج ، فلما أفاق رسول الله صلى الله علیه وآله سأل عن أسامة والبعث ، فأخبر أنهم یتجهزون ، فجعل یقول : أنفذوا بعث أسامة ، لعن الله من تخلف عنه وکرّر ذلک
... پیامبر اکرم[ صلی الله علیه وآله وسلم]فرمود: لعنت خدا بر کسی باد که از سپاه أسامه تخلّف ورزد...
شرح نهج البلاغة ، ابن أبی الحدید ( 656 هـ ) ، ج 6 ، ص 52 .
چند سئوال:
الف: پیامبر در امر به امامت ابوبکر هذیان نمی گوید؟!!
حال با این فرض که پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلم در آخرین روز حیات خود چنین دستوری داده باشند، اما این سئوال مطرح است که: چگونه وقتی رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلم در همان روز برای جلوگیری از حوادثی که در آینده اتّفاق خواهد افتاد برای نوشتن وصیّت در خواست آوردن قلم و دوات مینماید تا در آینده به گمراهی نیافتند عمر به قصد ممانعت از این اقدام، نسبت هذیان به رسول خدا صلّی الله علیه وآله میدهد؟!!
بخاری در صحیح خود میگوید:
هلّم أکتب لکم کتاباً لا تضلّوا بعده! فقال عمر: إنّ النبیّ صلى الله علیه وسلم قد غلب علیه الوجع، وعندکم القرآن حسبنا کتاب اللّه
بشتابید تا برایتان نوشتهای بنویسم تا بعد از آن دیگر گمراه نشوید! عمر گفت: درد و بیماری بر پیامبر غلبه نموده است، و در حالی که قرآن در میان شما هست کتاب خدا ما را کفایت میکند.
صحیح بخاری، ج 7، ص 9، کتاب المرضى باب قول المریض قوموا عنّى.
در روایت دیگری بخاری و مسلم آورده است:
عن ابن عبّاس قال: یوم الخمیس وما یوم الخمیس ... فقالوا: إنّ رسول اللّه صلى اللّه علیه وسلم ـ یهجر.
ابن عباس میگوید: روز پنج شنبه و چه روزی بود آن روز! ... به رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم گفتند: او هذیان میگوید.
صحیح مسلم، ج 5، ص 76 کتاب الوصیّة باب ترک الوصیّة لمن لیس عنده شیء ـ صحیح بخارى، ج 4، ص 31، کتاب الجهاد والسیر.
آیا ابوبکر به هنگام وصیت برای خلافت عمر با این که بیهوش می شود و پس از آن که به هوش میآید و دنباله وصیت را که عثمان به جای او نوشته است را تأیید میکند هذیان نمی گوید؟
لما حضرت أبا بکر الصدیق الوفاة دعا عثمان بن عفان فأملى علیه عهده ، ثم أغمی على أبی بکر قبل أن یملی أحدا فکتب عثمان عمر بن الخطاب ، فأفاق أبو بکر فقال لعثمان کتبت أحدا ؟ فقال : ظننتک لما بک وخشیت الفرقة فکتبت عمر بن الخطاب فقال : یرحمک الله ، أما لو کتبت نفسک لکنت لها أهلا.
زمانی که وفات ابوبکر صدیق فرارسید عثمان را خواست تا برای او وصیت بنویسد، [بعد از حاضر شدن عثمان] در همین حال و قبل از آن که نامی از عمر ببرد بیهوش شد. و عثمان هم نام عمر را به عنوان خلیفه بعد از ابوبکر نوشت. وقتی ابوبکر به هوش آمد از عثمان سؤال کرد: آیا نام کسی را نوشتی؟ عثمان گفت: از حالی که به تو دست داد ترسیدم و از خواسته تو اطلاع داشتم از اینرو نام عمربن خطاب را نوشتم. ابوبکر گفت: خدا تو را رحمت کند. حتی اگر اسم خودت را نیز برای این کار نوشته بودی شایستگی آن را داشتی.
کنز العمال، ج 5، ص 678; تاریخ مدینة دمشق لابن عساکر، ج 39، ص 186 و ج 44، ص 248 ر.ک: تاریخ الطبرى، ج 2 ص 353; سیرة عمر لابن الجوزى: 37; تاریخ ابن خلدون، ج 2 ص 85.
کدام حرف را بپذیریم؟!!
از یک طرف روایاتی از قول عایشه ذکر شد مبنی بر امامت جماعت ابوبکر از سوی پیامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم از طرف دیگر روایاتی از قبیل روایت زیر را داریم که تمام روایاتی را که قبلا ذکر شد را رد میکند:
عن عائشة قالت: اشتکى رسول اللّه(صلى الله علیه وآله وسلم) فدخل علیه ناس من أصحابه یعودونه فصلّى رسول اللّه جالساً فصلّوا بصلاته قیاماً.
عایشه میگوید: رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم به بیماری مبتلا شد و گروهی از اصحاب به عیادت حضرت آمدند و در همین حال حضرت به صورت نشسته برای آنان نماز خواندند و آنان نیز به حضرت اقتدا نمودند.
صحیح مسلم، ج 2، ص19.
عن عائشة: أنّ رسول اللّه صلى الله علیه وسلم صلّى فى مرضه وهو جالس وخلفه قوم.
عایشه میگوید: رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم در ایّام بیماری خود نشسته نماز خواندند و پشت سر حضرت نیز گروهی به نماز ایستادند.
مسند احمد، ج 6، ص 57 .
عن عائشة: صلّى رسول اللّه صلى الله علیه وسلم خلف أبی بکر قاعداً فى مرضه الذى مات فیه
عایشه میگوید: رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم در ایام بیماری خود که منجر به وفاتش گردید به طورنشسته نماز خواند در حالی که ابوبکر نیز پشت سر حضرت اقتدا نمود.
مسند احمد، ج 6 ، ص 159 .
ابوبکر بر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم مقدّم میشود
اگر چه روایات موجود در اعزام سپاه اسامه که در بالا به آنها اشاره شد وجود ابوبکر را در لحظات آخر عمر شریف رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم در شهر مدینه نفی میکند، ولی بر فرض هم که آن روایات را نپذیرفته و یا به شکلی خدشه کنیم، امّا متن زیر فرضیه و حقیقتی دیگر از نماز ابوبکر را در فراروی ما ترسیم میکند! که در این صورت پیامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم با متوجه شدن از نماز ابوبکر خود به مسجد آمده و به نماز ایستاده و ابوبکر فقط تکبیرگو بوده است!!!
عن عائشة: قال رسول اللّه صلى الله علیه وسلم فى مرضه الذى مات فیه: مروا أبابکر یصلّى بالناس ... وصلّى النبى خلفه قاعداً
عایشه میگوید: رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم در ایام بیماری که در آن وفات یافت فرمود: بروید و به ابو بکر بگوئید تا به نماز بایستد ... و پیامبر نیز به صورت نشسته به ابوبکر اقتدا کرد.
مسند احمد، ج 6 ، ص 159 .
و این در حالی است که این مطلب با آیه شریفه سوره حجرات «ولا تقدموا بین یدی الله و رسوله» تناقض کامل داشته و تمام فقهای مذاهب اربعه و نیز علمای اعلام شیعه بر این نکته اتفاق نظر دارند که چنین نمازی باطل است.
ابوبکر تکبیرگویی بیش نبوده است
ابن حجر در این مورد از قول شافعى رئیس مذهب شافعیه مىگوید:
... قد صرّح الشافعی بأنه صلى الله علیه [وآله] وسلم لم یصل بالناس فی مرض موته فی المسجد إلا مرة واحدة وهی هذه التی صلى فیها قاعدا وکان أبو بکر فیها أولا إماما ثم صار مأموما یسمع الناس التکبیر ...
... شافعى به صراحت بیان مىدارد که پیامبر صلى اللّه علیه [وآله] براى مردم در دوران بیماریش ـ که به سبب آن وفات یافت ـ نماز نخواند مگر یک بار، و آن همان نمازى بود که در حال نشسته خواند و ابوبکر در آن نماز، ابتدا امام بود، ولى پس از آن مأموم شد که صداى تکبیر را به گوش مردم مى رساند ...
فتح البارى فی شرح صحیح البخاری ، ابن حجر ( 852 هـ ) ، ج 2 ، ص 145 .
در این صورت ابوبکر در جایگاه پیامبر صلى اللّه علیه وآله، جز یک نماز نخوانده که همان آخرین نماز پیامبر صلى اللّه علیه وآله بود که در آن مأموم شده است.
این کاربر به علت تخلف در قوانین انجمن بن شد
(سکسی بوی)
ارسالها: 104
#448
Posted: 24 Dec 2013 21:20
rostam91: دوم : الآن که عنوان نشده دین خدا ناقص و نا تموم مونده؟ اون چیز مهم چی بود که هنوز بیان نشده بود؟
الان فکر کردی همه چی تمومه دین خدا.....به اسم خدا و پیامبرش بچه ۳ ساله دار میزنند...حق و باطل گم شدست....فرقه های مختله به وجود اومده...همش به خاطر ۲ نفره......عمر و جناب عایشه همسر پیامبر..شما که تو پست های قبل نوشتین که معتقدین پیامبر اشتباه میکرده.... و در حال بیماری هم که نعوذ بالله هزیون میگفته اگه هم مینوشت علی اونوقت از دید گاه شما میشد زبونم لال یه پیر مرد اشتباه کننده هزیون گو.....
اون چیز مهم هم جناب عمربن خطاب نذاشت بفهمیم.....اگه فهمیدی به ما بگو....
rostam91: این شمائید که باید بیاندیشید که بجز عمر ، دیگر صحابه مثل علی و جعفر و .... هم بودند ، عمر مانع شد چرا علی این قلم و کاغذ رو مهیا نکرد و چرا جواب عمر رو نداد
لابد باز دلیل میارین که علی دستور به صبر داشت و مداخله نکرد!!!!!!
خوبی تو.....اهان پاشه بیاد کاغذ بده به پیامبر...بعد عمر با اون اخلاق خوبش بیاد تو ماجرا حرف تو حرف شه اونم پیش پیامبر مریض که رو به موته...بیاد به خاطر حرف پیامبر جوو متلاطم کنه و پیامبر ازارببینه...یه خورده شرایطو درک کنی متوجه میشی...
rostam91: اکگر چنین است پس من میگم پیامبر میخواسته ابوبکر رو بعنوان جانشین تعیین کنه یا شاید میخواسته عمر رو انتخاب کنه؟ از کجا معلوم در ضمن مگه عمر علم غیب داشت که پیامبر میخواد چی بنویسه ؟
چرا علی باعمر هم دست شد و اعتراضی نکرد ، پس اگه چیزی از اسلام ناقص مونده علی و جعفر و دیگر صحابه که حضور داشتند هم در اون سهیم هستند!
شما که تو پست های قبل نوشتین که معتقدین پیامبر اشتباه میکرده.... و در حال بیماری هم که نعوذ بالله هزیون میگفته اگه هم مینوشت علی اونوقت از دید گاه شما میشد زبونم لال یه پیر مرد اشتباه کننده هزیون گو.....
پیامبر تو حج الوداع مشخص کرده بود جانشینش کیه..... از طرفی دیگه پیامبز موقع نمازم به مردم عملی نشون داد که ابوبکر جانشینش نیست...میمونن امام علی و عمر...که عمر نذاشت نامرو پیامبر بنویسه چون میدونست خودش و ابوبکر نیستن....بازم میمونه امام علی.....
این کاربر به علت تخلف در قوانین انجمن بن شد
(سکسی بوی)
ارسالها: 1495
#449
Posted: 24 Dec 2013 21:30
rostam91: علویه یا نصیریه یکی از فرقههای مذهب شیعه است که بزرگترین اقلیت دینی را در سوریه تشکیل میدهند و حافظ اسد و بسیاری از رهبران حزب حاکم این کشور از پیروان آن هستند. اعتقاد آنها به تجسم خداوند و الوهیت علی بن ابیطالب باعث شده تا بیشتر مسلمانان آن را مرتد بدانند.....
فعلا که دست بسته نماز میخونن و دنیا میدونه اصلی ترین شاخص تفاوت شیعه با سنی دست بسته نماز خوندن سنی هاست
ما اینقدر جرات داریم که هر کسی جز معتقدین به ۱۴ معصوم و امام زمان رو جزو مذهب شیعه جعفری ندونیم و البته شیعه ندونیم حتی الوهیت علی در بین اعتقادات اونها رفتار ما شیعیان رو با ایشان در حد کفار میرسونه
شما هنوز نتونستی تکلیف خودت رو با بقیه روشن کنی با وهابی و سلفی و ناصبی و.....
من از اول گفتم بشار شیعه نیست و مذهب نداره و اغلب سوریها هم همین هستند در بارها سفر به سوریه و برخورد با اونها متوجه شدم البته دمشق و حلب و نه شهرهای دیگه
rostam91: اینم یه نمونه از نماز خوندن دروغین بشار اسد و دولتمردانش که هنوز نمیدونن موقع روکوع و سجود چه زمانیه!
برای من جای تعجب تداره چون نماز اعیاد وخاص با نمازهای یومیه فرق داره قاعدتا خیلی ها هم بلد نیستن
البته نوع خاص نگاه شما همواره همین جور نتیجه گیری میکنه
rostam91: از کجا فهمیدی که اون سرباز سنی هست؟
من واقعا علاقه ندارم و ازارم میده اما از اینکه در سوریه شیعیان در دستگاه بشار نیستند مطومد هستم همچنین در سوریه تعداد شیعیان بسیار کم است
ادیان
مسلمانان سنی ۷۴٪
علویها، شیعیان و اسماعیلیان ۱۳٪
مسیحیان ۱۰٪
دروزیها و سایر مذاهب ۳٪
جمعیت شیعیان سوریه کمتر از ۳یا۴درصد است
و البته علویان رو میبینی که با شیعیان جدا حساب کرده
rostam91: جالبه پس من اگه یه گوسفند رو نذر امام حسین کنم میشه مال امام حسین پس میشه به نیت امام اونو تبرکا بوسید !!!
هر وقت فرقش رو ادم متوجه بشه این حرفها ی نامحترمانه پیش نمیاد
مثلا کسی نذری رو میبوسه ؟؟؟؟؟؟نمیدونم با چه نیتی این سوالها رو میکنی خدا کنه منظورت مسخره کردن نباشه
و در حد سوال باشه
والبته دنبال جواب
تبرک برا چیزیه که میخواد بدست او بزرگوار برسه یا به خدمتش برسه یااز دستش یا خدمتش رسیده ...
مثلا لباس پیامبر ایا متبرک نیست .....همون عبای یمانی متبرک نیست ؟؟؟؟
من الان یقین دارم اگر لباس پیامبر وجود داشت اهل سنت براش سرو دست میشکستن چون دیدم برا یک نکه از پارچه کعبه چه احترام و عزتی میزارن و میبوسنش و به پیشانی میزارن
اما ایا خر پیغمبر هم متبرکه و اهل سنت اگر ببیننش میبوسنش ما شیعه هرگز همچین فکری در مورد اهل سنت نمیکنیم
اما شما همواره دنبال حرفهایی هستید که مربوط به نوع تفکر و سطح اونه
گوسفند قراره برای امام قربونی بشه و گوشتش رو بخورن و البته غذایی که یخته میشه ازش به نیت شفا متبرک میشه
اما بین قبیله و تو دهات شهر ما رسمی هست که در اون یک بره رو در اول هر سال از گله کنار میزارن برا امام حسن و اون بره رو مشخص میکنن و رنگ میکنن
اون بره رو هرگز با چوب نمیزنن و همیشه هواش رو در غذا دادن دارن تا وقتی برا امام قربونی میشه
rostam91: چون فرق یه تکه آهن بنام ضریح با یه گوسفند قربانی در جنس اونهاست که یکی آهنو و طلاست و دیگری پشم و گوشت ، یا شاید طلا رو میشه بوسید و گوشت رو نه!
فرقش جنس نیست
فرقش اینه که ظریح میره تو حرم و بر قبر حضرت ...اهن و طلا و پارچه و مس نداره
پارچه های ضریح تا گرد و خاک اون حرم سرمه چشم شیعیان است
rostam91: متشکرم پس فهمیدم منظور شیعه از وهابی یعنی چی؟
وهابی نزد شما یعنی سنی که مخالف عقاید شما باشه!
من کلیات رو گفتم و مشرب فکری
شما نخوندی که اونها و در مورد درک ایات و روایات ظاهر بین دونستم
وهابیت
وهابیت جنبشی مذهبی است که محمد بن عبدالوهاب در قرن هجدهم در نجد ِ عربستان بنیان گذاشت و از سال ۱۷۴۴ مورد پذیرش خاندان سعودی قرار گرفت.
محمد بن عبدالوهاب معتقد بود تمام مطالبی که پس از قرن سوم هجری به اسلام افزوده شده جعلی است و بایستی از این مذهب حذف شود. این دیدگاه به یک پالایش اساسی در مذهب سنی اعتقاد داشت و زیارت قبور، تقدیس اولیاء و زندگی مجلل را از بزرگترین گناهان میدانست. مساجد وهابی پیرو همین اعتقادات بسیار ساده و بدون مناره هستند.
جون عمه شون با این خونه های ملک های سعودی
پیروان آن لباسهای سادهای میپوشند و از استعمال تنباکو و حشیش میپرهیزند. عبدالوهاب بعد از اینکه به دلیل مواضع خود از مدینه بیرون شد به شمال شرقی نجد رفته و خاندان سعودی را پیرو باورهای خود کرد و این باعث شد تا وهابیت از نظر سیاسی متحد دودمان سعودی باشد. شیخ سعودی متقاعد شد که وظیفه مذهبی آنها به راه انداختن جنگ مقدسی علیه تمام انواع دیگر اسلام است. سعودیها بر تمامی نجد مسلط شده، مکه و مدینه را اشغال کرده، به کربلا در عراق حملهور شدند و تقریباً تمام شبهجزیره عربستان به جز یمن به تسلط آنها درآمد.
پیروان وهابیت خود را «موحدون» میخوانند، نامی که به تاکید آنها بر قدرت مطلق خداوند یکتا و اصل توحید اشاره دارد. آنها هر عملی را که اشارهای به چندخدایی داشته باشد مانند زیارت قبور و تقدیس برخی افراد را ممنوع میدانند، بازگشت به آموزههای اصیل اسلام که در قران و حدیث (سنت پیامبر) آمده را تبلیغ کرده و با هر نوع بدعتی مخالفت میکنند. وهابیت از نظر ایدئولوژیکی پیرو اعتقادات ابن تیمیه و از نظر فقهی پیرو مذهب حنبلی است. آنها تاکید زیادی بر معانی ظاهری قران و حدیث و پایهگذاری دولتی اسلامی بر اساس فقه اسلامی دارند.[۲] وهابیت الهامبخش بسیاری از جنبشهای مذهبی جهان اسلام از هند و سوماترا تا سودان و شمال آفریقا بوده است و بر جنبش طالبان در افغانستان و برخی جنبشهای اسلامی دیگر قرن بیستم هم تاثیر گذاشتهاست.[۳]
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
ارسالها: 104
#450
Posted: 24 Dec 2013 21:37
rostam91: لازم نبوده چون همه میدونستند! چیزی رو که همه میدونن که نیازی به تکرارش نیست!
اگه بخوای عقلانی فکر کنی شایدم اصلا اتفاق نیافتاده....درسته؟
rostam91: اون هم لازم نبوده بگه ماهم بین خودمون نمیگیم چون همه میدونیم اینو براش شماها میگیم که بهتون نگفتن!
اما دلایلی که ثابت میکنه بوده:
کی نگفته؟؟؟؟؟
rostam91: شيعه وقتی مرتب دست و پا میزند تا از حضرت ابوبكر رضی الله عنه عیبی پیدا كند، و آنرا در بوق و کرنا كند، آنگاه وقتی چیزی پیدا نمیكند میآید و معنای آیات را تحریف میكند، و در مورد همین آیه روحانی شیعه میگوید: در این آیه پیامبرصلی الله علیه وسلم به ابوبكر گفته: «لا تحزن» و ابوبكر در غار از مشركان ترسیده و می خواسته پیامبر صلی الله علیه وسلم را به مشركین تحویل دهد، ولی به اذن خدا زبانش لال شده، و نتوانسته جای پیامبر صلی الله علیه وسلم را افشا كند و ابوبكر ایمان نداشته و .....!
کی گفته؟؟؟؟سند و مدرک از کتب شیعه بیار لطفا.....
rostam91: آن وقت مردم بیخبر از قرآن هم شروع میكنند به شكر خدا از اینكه ابوبكر رضی الله عنه نتوانسته پیامبر صلی الله علیه وسلم را به مشركان دهد. و چقدر باید شیعیان بیانصاف باشند در تفسیر آیات، چونكه در پایان آیه آمده كه خدا ندای كافران را پست گردانید، ایشان هم حضرت ابوبكر را با كافران یكی دانسته، و میگویند: زبان او لال شد، و شكر خدا كه نتواست به پیامبر خیانت كند.
کی این حرفار میزنه....مدرک دلیل لطفا.....
rostam91: در جواب روحانی رافضی میگوئیم: «لا تحزن» به معنی غمگین مباش است، نه به معنی مترس، و با ترسیدن و لا تخف فرق دارد، و از این گذشته در قرآن خطاب به پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز «لا تحزن» آمده، و همینطور به پیامبران دیگر «لا تحزن» و «حتی لا تخف» هم خطاب شده، و همینطور خطاب به مسلمین كه در صفحات بعدیمیآوریم.
از همه گذشته، حضرت ابوبكر برای پیامبر صلی الله علیه وسلم غمگین بوده، و اگر حضرت ابوبكر از به خطر افتادن جان خویش میترسید اصلاً دنبال پیامبر صلی الله علیه وسلم نمی رفت. و شما میگوئید: وقتی مشركان پشت غار آمدند ابوبكر ترسید، ما میگوئیم: اگر ابوبكر به قول شما ایمان نداشته و میخواسته جای پیامبر صلی الله علیه وسلم را در غار افشا كند باید از دیدن مشركین خوشحال میشده است، نه اینكه بترسد، و چرا پیامبر صلی الله علیه وسلم پس از اینكه ترسیدن ابوبكر رضی الله عنه را مشاهده كرد باز بعد از هجرت او را به خود نزدیكتر كرد و حتی دختر ابوبكر را به همسری انتخاب كرد؟! از دیدی كه شیعیان به قضایا مینگرند در مورد غصب خلافت هم میبایست بگویند: مقصر اصلی به خلافت رسیدن ابوبكر و عمر شخص پیامبر بوده، چون مرتب آنها را به خود نزدیك میكرده، و دختران ایشان را به همسری میگرفته، و دو دختر خویش را به عثمان داده است.
اینم دلیل به حق بودن خلافت ابوبکر از زبان وهابیت....
rostam91: اگر او واقعاً ایمان نداشته مسلمان شدن چه سودی برایش داشته؟! آن هم در همان اول اسلام، و نه چندین سال بعد مثل بسیاری از اهالی مكه كه در فتح مكه و در اواخر كار مسلمان شدند. شیعه در جواب میگوید: ابوبكر و عمر منظور داشته اند و به فكر غصب خلافت بوده اند!!!، در جواب چنین ابلهانی میگوئیم: چطور ابوبكر رضی الله عنه بیست و سه سال قبل از جریان خلافت به فكر غصب آن بوده؟! و تمامی این آزار و اذیتهایی كه در این بیست و سه سال دیده، و اموالی كه خرج كرده فقط برای دو سال خلافت كردن بوده، دو سال خلافتی كه در آن هیچ سوء استفادهای نكرد، نه مالی جمع كرد نه فرزندش را به جای خود گذاشت، و نه هیچ كار دیگری، آخر هر انسانی برای كاری كه میكند انگیزهای دارد، و چرا این فكر به ذهن ابولهب و ابوجهل و دیگران نرسید؟! لابد ابوبكر رضي الله عنه علم غیب داشته است و میدانسته كه خلیفه میشود ولی پیامبر صلی الله علیه وسلم نمی دانسته، و مرتب علی را معرفی میکرده!! و چطور ابوبكر رض? الله عنه موضوع خلافت را میدانسته ولی نمیدانسته در غار خطری برایش نیست و ترسیده است؟!!، چرا آن همه كمك خداوند به پیامبران كه در قرآن ذكر شده و كمك فرشتگان به آنها ناگهان در مورد جانشین آخرین فرستاده قطع شده است؟!!
در تاریخ میخوانیم كه انصار زودتر از همه در سقیفه جمع شدند و بعد به ابوبكر و عمر اطلاع دادند و آنها خود را به سقیفه رساندند، اگر ابوبكر از بیست و سه سال قبل به فكر خلافت بوده و قصد توطئه و كودتا را داشته است، پس ما نمیدانیم این چه كودتایی بوده كه خود آنها از آن بیخبر بوده اند؟! و به آنها خبر داده اند و بعد آنها بدانجا رفته اند؟! و گیریم كه ابوبكر و عمر با علی دشمن بوده اند، میشود بفرمائید انصار در سقیفه چكار میكرده اند؟! آیا آنها هم با علی دشمن بوده اند، و آیا منطقی میباشد كه همه ناگهان پس از بیست و سه سال فداكاری و جهاد در یك روز فرمان خداوند را زیر پا بگذارند؟!!، آن هم فرمانی به این مهمی، و آیا دیگر میتوان به اسلامی كه به دست ما رسیده اعتماد كرد؟!!، چون هنگامی كه صحابه فرمانی به این بزرگی را نادیده بگیرند دیگر چه اعتمادی به سایر اموری كه در دین هست میتوان داشت؟!!
نه حدیثی نه مدرکی....این یه متنه که اصلا مشخص نیست که پرسنده کیه جواب دهنده کیه؟.......
اصلا ربطی به موضوع بحث نداره.....
من چنتا سوال پرسیدم یه متن بی اساس در مورد ابوبکر گذاشتی...که نه منبع داره نه حدیث...یه تفسیرم گذاشتی از نوع تفاسیری که وهابیت دارند........
این کاربر به علت تخلف در قوانین انجمن بن شد
(سکسی بوی)