ارسالها: 2470
#1
Posted: 1 Jun 2011 13:50
تصور كن بهشتی نباشد
اگر سعی كنی آسان است
زیر پایمان جهنمی نباشد
و بالای سرمان فقط آسمان باشد
تصور كن همه فقط برای امروز زندگی كنند
تصور كن هیچ كشوری نباشد
سخت نیست!
چیزی برای كشتن یا كشته شدن وجود نداشته باشد
مذهبی هم نباشد...
ممكن است بگویی خیالبافم
اما من تنها نیستم
امیدوارم روزی تو هم به ما بپیوندی
اینطور جهان دنیای واحد میشود.
"قسمتی از یکی از اهنگ های بیتل ها با شعر از جان لنن...اهنگی که در بر اساس نظر خواهی در سال 1999 آهنگ قرن شناخته شد"
.
براستی اومانیسم چیست؟دلایل گرایش امروزی انسانها به سمت اومانیسم در چیست؟ در این تاپیک هر آنچه از اومانیسم میدانیم بنویسیم...
.
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!
ارسالها: 2470
#2
Posted: 1 Jun 2011 15:22
بیشتر افراد نظر مثبتی نسبت به «اومانیسم» یا بشرانگاری دارند. این انگاره مفاهیمی چون نوعدوستی، صلح و برادری را به ذهن بسیاری متبادر میكند. اما معنای فلسفی اومانیسم فراتر از این است.
اومانیسم طرز تفكری است كه مفاهیم بشری را در مركز توجه و تنها هدف خود قرار میدهد. به عبارت دیگر بشر را به رویگردانی از خالق خویش و اهمیت دادن به خود وجودی و هویتی فرا میخواند. لغت اومانیسم را در یك فرهنگ لغت ساده چنین مییابید: «نظام فكری مبتنی بر ارزشها، خصایص و اخلاقیاتی كه پنداشته میشود فارغ از هر گونه قدرت ماورا الطبیعی، درون انسان وجود داشته باشند.»
روشنترین تعریف را از اومانیسم حامیان آن ارائه دادهاند. «كرلیس لامنت» از سخنپردازان برجسته اومانیسم میباشد. وی در كتاب فلسفه اومانیسم مینویسد:
[به طور خلاصه] اومانیسم معتقد است كه طبیعت سراسر از حقیقت ساخته شده، كه ماده و انرژی اساس جهان است و ماوراء الطبیعه وجود ندارد. غیرواقعی بودن ماوراء الطبیعه به این معناست كه اولادر سطح بشری، انسانها دارای روح غیرمادی و جاودان نیستند، و ثانیا در سطح جهانی، عالم صاحب خدای غیرمادی و فناناپذیر نیست
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!
ارسالها: 2470
#3
Posted: 1 Jun 2011 15:25
اومانیسم(Humanism)
اصطلاح اومانیسم را در فارسی با واژه های ماننانسان گرایی،انسان مداری،مکتب اصالت انسانو انسان دوستی و مانند آن معادل قرار می دهند.اومانیسم در معنای رایج آن،نگرش یا فلسفه ای است که با نهادن انسان در مرکز تأملات خود،اصالت را به رشد و شکوفایی انسان می دهد.این مفهوم را به دشواری می توان یک مکتب خاص و مستقل مانند بقیۀ مکاتب فلسفی به شمار آورد،بلکه اومانیسم نگرش پر نفوذی است که در بسیاری از آراونظریه های فلسفی،دینی،اخلاقی،ادبی-هنری و نیز در دیگاههای سیاسی ،اقتصادی اجتماعی مغرب زمین ، از رنسانس به این سو ریشه داونده است.
واژه اومانیسم از واژه گان ابداعی قرن نوزدهم است.کلمه آلمانی Humanisms برای اولین بار در سال 1808 برای اشاره به یک شکل خاص از آموزش که تاکید آن بر ادبیات کلاسیک یونانی و لاتین است جعل شد.بنا براین،واژه اومانیسم در زمان رنسانس بکار نرفته است.با این وجوداین مفهوم این واژه در آن دوره،حضور کامل داردکه امورزه از آن به اومانیسم تعبیر می شود.اومانیسم در این معنای خاص بریک جنبش فرهنگی در عهد رنسان اطلاق می شودکه اهتمام آن برتحقیقات کلاسیک وبویژه لغت شناسی بود.هدف این جنبش فرهنگی آن بود که با توجه به متون کلاسیک فرهنگ باستانی یونانی-رومی نیروهای درونی انسان را شگوفا سازدو دانش وزندگی اخلاقی ودینی از قیمومیت کلیسا آزاد کند.
اما اومانیسم –همچنان که اشاره شد-دارای معنای عام و متداولی نیز هست که ار همان معنای خاص سرچشمه می گیرد. در این معنای عام،اومانیسم دیگر یک جنبش نیست،بلکه عبارت است از (یک شوه فکری . حالتی روحیکه شخصیت انسان و شکوفایی کامل وی را برهمه چیز مقدم می شمارد؛و نیز عمل موافق با این شیوه فکر).به عبارت دیگر اومانیسم –طببق تعریفی که اومانیستها ارئه می دهند-یعنی اندیشیدن وعمل کردن با اگاهی و تأکید بر حیثیت انسانی،و کوشیدن برای دست یابی به انسانیت اصیل.در واقع این معنای از اومانیسم است که یکی از مبانی و زیر ساخت های دنیای جدید به شمار می آید؛و ردبسیاری از فلسفه ها و افکار و مکاتب پس از رنسانس تا به امروز وجود داشته،هر چند که ظهور و بروز آن در برخی مکاتب فلسفی و سیاسی ،نظیر پرگماتیسمو لیبرالیم،بیشتر بوده است.
این شیوه از اندیشهکه (انسان)را محور توجه خود قرار می دهد از رنسانس به این سومنشا تحولات و چرخشهای فروان در مقولات گوناگون زندگی و تمدن مردم باختر زمین است؛به طورکه انسان گرایی را بایدازمهمترین شالودهای تفکر جدید غرب و اندیشۀ مدرنیسم به شمار آورد.
به طور کلی اومانیسم در تاریخ غرب،با دو قرائت یا دو گرایش کلی بروز کرده است. فردگرا و دیگری گرایش جمع گرا.فرد گرای که قرائت غالب از انسان گرایی بوده است،نه تنها اصالت به انسان،که به (فردانسانی)می دهد(ر.ک:فردگرایی)در عرصه حیات سیاسی و اقتصادی گرایش جمع گرا معمولاً در مکاتب سوسیالیسم و مارکسیسم،و گرایش فرد گرا یانه خصوصاً در لیبرالیسمو کاپیتالیسم خود را نشان داده است.
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!
ارسالها: 2470
#4
Posted: 1 Jun 2011 16:11
پشینه و تاریخچه اومانیسم
هرچند اومانیسم در معنای خاص آن از جنبه های اساسی و زیر بنای جنبش رنسانس است اماپشینۀ آن از لحاظ تاریخی به فرهنگ یونان باستان باز می گردد.در یونان باستان ،خدایان صفات و سجایای انسانی وحتی صورت انسانی داشتند.موضوع شعر از حماسه های هومری تا واپسین دورۀفرهنگ یونانی،انسان وسرنوشت انسان بود.اندام انسانی مهمترین مسأله هنر مجسمه سازی و نقاشی به حساب می آمد.توجه به انسان در آن دروه به حد اعلای خود رسید؛حتی در اندیشه سوفیسطائیان انسان مقیاس همه چیز بودسقراط نیزدر همان دوره تأکیدفروان بر خود شناسی داشت.به طورکلی بسیاری تاریخ فرهنگ یونانی را تاریخ وقوف به ارزش حیثیت انسان و استقلال برد انسانی می دانند.با زوال استقلال یونان، فرهنگ یونانی هرچند رنگ باخته به روم منتقل گردید.دمکراسی وآزدی فردی مطابق نمونه یونانی،در روم هرگز پا نگرفت ولی ره هرحال شیوۀفکر یونانی و اندیشۀ استقلال تفکر انسانی در روم به زندگی خود ادامه داد.
اما باظهور و اشاعۀ مسیحیت در روم ودیگر نقاط اروپا و نضج گرفتن کلیسا وضع از بن دیگرگون گردید.به مرور کلیسا مدعی شد که یگانه حافظ حقیقت الاهی در روز زمین است و انسان شناسی مسیحی بر انسان شناسی متأثر از فرهنگ یونانی غالب شد.در این دوره علم وفلسفه خادم الاهیات مسیحی است. در نتیجه کلیسا حق انتخاب و مواد آموزشی . پژهشی را از پیروان خود سلب می کردو حتی علوم تجربی را تحت نظارت خود در آورد.این جریان ،خصوصاًدر بخشی از دورۀ میانه،ادامه داشت تا این که در قرن چهاردهم یکباره در ایتالیا گرایش آشکار به فرهنگ باستان،نخست نا آگاهانه و اندکی بعد آگاهانه به طور انفجار آمیزی پدیدار شد.و پس از آن به سراسر باختر زمین کسترش یافت.این جنبش به جنبش رنسانس (نوزایی) موسوم شد.نتیجۀ چنین نگرشی ،استقلال فرد انسانی و آزدی قیمومیت کلیسا و به بیان دیگر ، پیدایی اومانیسم بود.اعجاب و شیفتگی این دوره نسبت به غنا و باروری عهد باستان موجب شد که شاعران، نویسندگان، سخنوران،تاریخ نویسان وپژهشگران با عنوان (اومانیست)پدید آیندکه ایدآل های خود را در آثار یونان باستان،قهرمانیهای رومیان و عقاید مسیحیان نخستین جستجو می کنند.
به هر حال اومانیسم یکی ازشاخهای برجستهو جنبه های پرنفوذ رنسانس بود که باتوجه به متون باستانی یونان،انسان را در مرکز تأملات خود قرار می داد.این جنبش اومانیستی بیشترین هم خود را صرف گریز از وضعیت حاکم و دورۀ قرن وسطا و نفوذ کلیسایی قرار داده بود؛وچندان دغدغۀ نظم دادن به اندیشه های خود در چار چوبهای علیم و فلسفی را نداشت.اومانیستها،بیشتر از اندیشهای استقبال می نمودند که در تقابل و تخالف نظام حاکم قرن وسطا شکل می گرفت.آنها مفاهیمی از قبیل اختیار و ازدی انسان را –در مقابل اندیشۀ حاکمیت امپراتوری و کلیسا واصول فئودالیته-همواره می ستودند.طبیعت گرایی،تصدیق جایگاه لذتو زندگی اخلاقی ،تساهل و تسامحدینی از دیگر موضاعتی بود که بتدریج مورد علاقۀ اومانیست ها قرار گرفت.جبش اومانیستی هر چند به دلایل مختلف در پایان قرن شانزدهم میلادی- به عنوان یک جنبش –رو به اضمحلال گذاشت،لکن تأثیر خود را به عنوان یک نگرش نوین،در دروۀ خود و جریان فکری پس از ان به طور کلی بر فکر و فرهنگ و رفتار تمدن جدید غربی تا امروز به جای گذاشته است؛به طورکه در عرضۀ هنر و ادب که اومانیست ها آن را به عنوان نخستین گریز گاه خود برای رسیدن به آزدای اندیشه و بیان انسانی انتخاب کرده بودند،افرادی چون پتر ارک(1304-1374) بو کاچیو(1313-1375)ظهر کردند،که با انسان گرای خود و این باور که فرهنگ آنها همان فرهنگ عهد عتیق کلاسیک است. بینش عصر رنسانس را پی ریزی کردند.نظرات آنان الهام بخش بسیاری ازنویسندگان،شاعران،نقاشان و پیکره سازان گردید
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!
ارسالها: 1079
#5
Posted: 1 Jun 2011 20:12
درود
بانو هستی اگر امكان داره كمی در مورد سبك های اومانیسم در نقاشی و چیزهای خارج از كتاب هاش حرف بزنید ممنون میشیم
این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
ارسالها: 1079
#7
Posted: 1 Jun 2011 20:45
djjjjjjavad: دنیا با سرعت داره به سمت خرافات میره و همین باعث نابودی دنیا میشه
اتفاقا با پیشرفت علم خرافات دارن محكوم میشن
یه سوال :
شما چرا مسائل رو برعكس میبینید ؟
این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
ارسالها: 376
#8
Posted: 2 Jun 2011 02:53
hhastii
جالبه من تا الان فكر میكردم اومانیسم فقط یك سبك نقاشیه . پس اول یك طرز فكر هستش بعد توی نقاشی یك سبك میشه
hhastii
خیلی ممنون جالب و و آموزنده
بسیار سفر باید تا پخته شود ... خامی صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی
گر پیر مناجاتست ور رند خراباتی ... هر کس قلمی رفتهست بر وی به سرانجامی