ارسالها: 1079
#11
Posted: 11 Jun 2011 20:52
نهمین تناقض :
آسمان از دید قرآن چیست؟
اسلام برای بیان واقعیت مسلم از لفظ آیا ندیدی(الم تر) استفاده مینماید:
أَلَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا (نوح/15) آيا نمیبینید(نميدانيد) چگونه الله هفت آسمان را يكي بالاي ديگري آفريده؟
پس طبق این آیه، موضوع طبقه طبقه بودن آسمان را در آن زمان امری بدیهی و مسلم میدانستند؛ موضوعی که کوچکترین شکی را در آن نداشتند(حتی توده ی مردم).
اما آسمان چیست؟ آیا جسمی است مجازی یا شیئی است حقیقی؟ برای پاسخ به این پرسش، خود قرآن را مورد بررسی قرار می دهیم.
الله( وجودی مبهم و متناقض) پس از پیدایش زمین، اقدام به پیدایش آسمان نمود؛ این بود که آسمان را بر روی زمین خلق نمود.
لذا مشاهده مینمائیم که در ابتدا آسمان بر روی زمین قرار داشت:
اَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ (انبیاء/30) آيا كافران نديدند(ندانستند) كه آسمانها و زمين به هم چسبیده بودند و ما آنها را از يكديگر جدا نمودیم و هر چيز زندهاي را از آب قرار داديم، آيا ايمان نميآورند!
بر طبق این آیه، در آن زمان موضوع خلقت آسمان بر روی زمین امری قطعی و مسلم بود؛ موضوعی که اسلام آنرا بعنوان یادآوری بیان مینماید.
الله هنگامیکه آسمان را بر روی زمین خلق نمود، ارداهی بالا بردن آنرا کرد و آنرا بالا برد:
رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا (نازعات/28) سقف (کلفت)ش را بلند کرد و آنرا منظم ساخت.
آیهی فبل از این آیه میگوید که بنای آسمان از خلقت دوبارهی شما خیلی مشکلتر میباشد، زیرا الله دو کار را انجام داد:
نخست آنرا بر روی زمین خلق نمود.
دوم اینکه؛ آسمان به این سنگینی را بالا برد:
أَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاء بَنَاهَا (نازعات/27) آيا پیدایش شما سختتر است يا پیدایش آسماني كه الله بنا کرد؟
پس آسمان سقف یزرگی بوده که الله آنرا از روی زمین بالا برده است:
وَالسَّقْفِ الْمَرْفُوعِ (طور/5) سوگند به سقف بالا برده شده(از سوی الله)
و آنرا بالانس نمود:
وَالسَّمَاء رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِيزَانَ (رحمن/7) و آسمان را بالا برد و (در آن) ترازو گذاشت.
این میزان(ترازو)، چیزی جز ستارگانی که به شکل ترازو در آسمان هستند نیست.
او آسمان را بدون ستون قابل دیدهشدن بنا نمود، زیرا برای محمد ابن عبدالله غیقابل تصور بود که آسمان به این بزرگی ستونی نداشته باشد، بنابراین از ستونهای نامرئی سخن میگوید:
اللّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لأَجَلٍ مُّسَمًّى يُدَبِّرُ الأَمْرَ يُفَصِّلُ الآيَاتِ لَعَلَّكُم بِلِقَاء رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ (رعد/2) الله كسى است كه آسمانها را بدون ستونهايى كه آنها را ببينيد بالا برد، آنگاه بر عرش مسلط گردید و خورشيد و ماه را رام گردانيد هر كدام براى مدتى معين به حرکت خود ادامه مىدهند در امور تدبير مىكند و نشانهها را به روشنى بيان مىنمايد، باشدكه شما به دیدار پروردگارتان يقين نمائید.
خَلَقَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا وَأَلْقَى فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ أَن تَمِيدَ بِكُمْ وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَابَّةٍ وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ (لقمان/10) آسمانها را بىهيچ ستونى كه آن را ببينيد خلق كرد و در زمين كوههاى محکمی را گذاشت تا شما را بجنباند و در آن از هر گونه جنبندهاى پراكنده گردانيد و از آسمان آبى فرو فرستاديم و از هر نوع [گياه] نيكو در آن رويانيديم.
و آسمان را با دستش بنا نموده است:
وَالسَّمَاء بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ (ذاریات/47) ما آسمان را با دست بنا نمودیم و همانا ما آنرا وسعت دهنده(ی همه چیز) هستیم.
البته برخی از مترجمین معاصر ید را به قدرت ترجمه نمودهاند که صد البته تحریف معنا و عدم رعایت امانتداری ترجمه است.
اما پرسشی که پیش میاید این است که:
چگونه آسمان بدون ستون برپا نموده است؟
چرا بر روی زمین سقوط نمینماید؟
إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا وَلَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِّن بَعْدِهِ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا (فاطر/41) همانا الله آسمانها و زمين را گرفته است تا نيفتند و اگر بيفتند بعد از او هيچ كس آنها را نگاه نمىدارد اوست بردبار آمرزنده.
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي الْأَرْضِ وَالْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَيُمْسِكُ السَّمَاء أَن تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ(حج/65) آيا نديدهاى كه الله آنچه را در زمين است به نفع شما رام گردانيد و كشتيها در دريا به فرمان او روانند و آسمان را گرفته است تا [مبادا] بر زمين فرو افتد مگر به اذن خودش [باشد] در حقيقت الله نسبت به مردم سخت رئوف و مهربان است.
پس آسمان داری وزنی میباشد که الله آنرا نگه میدارد تا مبادا بر روی زمین سقوط نماید.
آسمان قابل لمس کردن میباشد:
وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاء فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِيدًا وَشُهُبًا (جن/8) ما(جنها) آسمان را لمس نمودیم و آنجا را پر از نگهبانان توانا و تیرهائی از شهاب سنگ یافتیم.
و او برای حفظ آسمان ار نفوذ شیاطین، شهاب سنگ را میفرستد:
لَا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلَى وَيُقْذَفُونَ مِن كُلِّ جَانِبٍ(صافات/9) به [اسرار] ملأاعلى گوش نتوانند داد و از هر طرف به سویشان (با شهاب سنگ) پرتاب میشود.
دُحُورًا وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ (صافات/10) به راندنى سخت، و عذابى پاينده [در پيش] دارند.
إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ (صافات/11) مگر كسى كه ربايشى بربايد (اطلاعاتی بدست آورد و فرار کند) که در این صورت شهاب سنگی درخشان به سویش پرتاب میگردد.
پس آسمان نیاز به محافظ دارد:
وَحِفْظًا مِّن كُلِّ شَيْطَانٍ مَّارِدٍ (صافات/8) و(آسمان را) از هر شيطان سركشى محفوظ داشتهايم.
الله ستارگان را زینت پائینترین طبقهی آسمان قرار داده است:
إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ (صافات/7) ما آسمان دینا (پائین ترین آسمان) را با ستارگان زینت دادیم.
پس تنها آسمان پائین دارای ستاره میباشد!
ماه و خورشید را نه در طبقهای که ستارگان قرار دارند؛ بلکه در میان سایر طبقات قرار داده است:
أَلَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا (نوح/14) آيا نمیبینید( نميدانيد) چگونه الله هفت آسمان را يكي بالاي ديگري آفريده ؟
وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا (نوح/15) و ماه را در ميان آنها(طبقات آسمان) روشنايىبخش گردانيد و خورشيد را چراغى قرار داد.
بنابراین ماه و خورشید در فاصلهای دورتر از سایر ستارگان قرار دادرند(قرآن: امکان رفتن به ماه وجود ندارد!).
الله پس از پیدایش آسمان، شب و روزش را نیز آفرید:
وَأَغْطَشَ لَيْلَهَا وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا (نازعات/29) و شب آنرا(آسمان) را تيره و روزش را آشكار گردانيد.
پس هنگام شب کل آسمان تاریک میگردد!
این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
ارسالها: 1079
#12
Posted: 11 Jun 2011 20:53
دهمین تناقض :
اسلام جادوگری را علم میداند
بیگمان یکی از دیرینه ترین خرافات بشری، جادو میباشد.
در این بخش از بررسی های اسلام از دید قرآن، به این مسئله میپردازم؛
بدون شک، اسلام به این موضوع به عنوان واقعیتی عینی مینگرد؛
قَالَ أَلْقُوْاْ فَلَمَّا أَلْقَوْاْ سَحَرُواْ أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءوا بِسِحْرٍ عَظِيمٍ (اعراف/116) گفت شما بيفكنيد، و هنگامي كه (وسايل سحر خود را) افكندند چشم مردم را جادو كردند و ترسانيدند و جادوی بزرگی عظيمي آوردند! (اشاره با داستان جادوگران زمان موسی)
و نه تنها واقعیتی که وجود خارجی دارد، بلکه آنرا نیز تقسیم بندی مینماید و برای آنها دلایلی عقلانی نیز قائل است،در اینجا به بررسی انواع جادو و چگونگی پیدایش آنها از دید اسلام میپردازم؛
از دید قرآن، پیش از گزینش محمد ابن عبدالله به عنوان پیام آور اسلام، جنها با سوار شدن بر روی پشت همدیگر تا آسمان طبقه ی هفتم پیش میرفتند و اقدام به استراق سمع از تصمیمات و فرامینی که الله به فرشتگانش برای اجرا ابلاغ میکرد، مینمودند، و پس از آن این اطلاعات را در اختیار مردانی از انس که به آنها پناه میبردند، قرار میدادند و این مردان نیز جنها را عبادت میکردند؛
قَالُوا سُبْحَانَكَ أَنتَ وَلِيُّنَا مِن دُونِهِم بَلْ كَانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُم بِهِم مُّؤْمِنُونَ (سبا/41) (روز قیامت) آنها(فرشتگان) ميگويند: منزهي تنها تو ولي ما هستي نه آنها، (آنان ما را نميپرستيدند) بلكه جن را پرستش ميكردند، و اكثرشان به آنها ايمان داشتند!
اما همین مردان انس با استفاده از اطلاعات ربوده شده ی الهی اقدام به فریب مردم و خبر رسانی از آینده میکردند।
الله به محمد بیان میکند که از جانب من، از قول جنها بگو که ما (جنها) قبلا آزادانه (با سوار شدن بر روی همدیگر) تا آسمان پیش میرفتیم و در آنجا صندلی برای گوش دادن داشتیم، و آسمان را نیز لمس میکردیم، اما از دیشب(زمان اراده ی الله برای رشد انسانها که منظور بعثت محمد ابن عبدالله است) که خواستیم استراق سمع کنیم، چیزی عجیبی شنیدیم(قرآن) که ما نمیدانیم الله برای ساکنان زمین خیری در نظر دارد یا شری در انتظار آنهاست، و از این پس هر کسیکه بخواهد استراق سمع نماید با شهاب هدف قرار میگیرد؛
।قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا بگو به من وحي شده است كه جمعي از «جن» به سخنانم گوش فرا دادهاند، سپس گفتهاند: ما قرآن عجيبي شنيدهايم!
يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَلَن نُّشْرِكَ بِرَبِّنَا أَحَدًا که به راه راست هدايت ميكند، لذا ما به آن ايمان آوردهايم، و هرگز احدي را شريك پروردگارمان قرار نميدهيم।
وَأَنَّهُ تَعَالَى جَدُّ رَبِّنَا مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَلَا وَلَدًا و اينكه بلند است مقام با عظمت پروردگار ما، و او هرگز براي خود همسر و فرزندي انتخاب نكرده است ।
وَأَنَّهُ كَانَ يَقُولُ سَفِيهُنَا عَلَى اللَّهِ شَطَطًا و اينكه سفيهان ما درباره الله سخنان ناروا ميگفتند ।
وَأَنَّا ظَنَنَّا أَن لَّن تَقُولَ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا و اينكه ما گمان ميكرديم كه انس و جن هرگز دروغ بر الله نميبندند ।
وَأَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِّنَ الْإِنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا و مردانى از آدميان به مردانى از جن پناه مىبردند و بر سركشى آنها مىافزودند।
وَأَنَّهُمْ ظَنُّوا كَمَا ظَنَنتُمْ أَن لَّن يَبْعَثَ اللَّهُ أَحَدًا و اينكه آنها گمان كردند همانگونه كه شما گمان ميكرديد كه خداوند هرگز كسي را (به نبوت) مبعوث نمی کند।
وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاء فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِيدًا وَشُهُبًا و ما آسمان را لمس نمودیم و آن را پر از نگهبانان توانا و تيرهائی از شهاب سنگ يافتيم।
وَأَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَن يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَّصَدًا و همانا ما می نشستیم که در مکانی که جایگاه نشستن بود و گوش (به حرفهای داخل آسمان) میدادیم اما اكنون هر كس بخواهد استراق سمع كند شهاب سنگي را در كمين خود مييابد।
وَأَنَّا لَا نَدْرِي أَشَرٌّ أُرِيدَ بِمَن فِي الْأَرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدًا و ما نمىدانيم كه آيا براى كسانى كه در زمينند بدى خواسته شده يا پروردگارشان برايشان هدايتخواسته است।
وَأَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَلِكَ كُنَّا طَرَائِقَ قِدَدًا و از ميان ما برخى درستكارند و برخى غير آن و ما فرقههايى گوناگونيم।
وَأَنَّا ظَنَنَّا أَن لَّن نُّعجِزَ اللَّهَ فِي الْأَرْضِ وَلَن نُّعْجِزَهُ هَرَبًا و ما مىدانيم كه هرگز نمىتوانيم در زمين خداى را به ستوه آوريم و هرگز او را با گريز [خود] درمانده نتوانيم كرد।
وَأَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدَى آمَنَّا بِهِ فَمَن يُؤْمِن بِرَبِّهِ فَلَا يَخَافُ بَخْسًا وَلَا رَهَقًا و ما چون هدايت را شنيديم بدان گرويديم پس كسى كه به پروردگار خود ايمان آورد از كمى [پاداش] و سختى بيم ندارد।
وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُوْلَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا و از ميان ما برخى فرمانبردار و برخى از ما منحرفند پس كسانى كه به فرمانند آنان در جستجوى راه درستند।
وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا ولى منحرفان هيزم جهنم خواهند بود।
پس یکی از نمونه های جادو، جادوئی است که برخی از مردان با استفاده از اطلاعاتی که از جنها بدست میاوردند، از آینده خبر میدادند।
اما از گذشته هم به همین گونه خبر رسانی میکردند، هر انسان دارای دو فرشته است، یکی در سمت راست که مسئول نوشتن اعمال نیک انسان است و دیگری در سمت چپ که مسئول نوشتن اعمال بد انسان است؛
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ (ق/16) ما انسان را آفريديم و وسوسههاي نفس او را ميدانيم، و ما به او از رگ قلبش نزديكتريم!
إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيَانِ عَنِ الْيَمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِيدٌ (ق/17) به خاطر بياوريد هنگامي كه دو فرشته راست و چپ كه ملازم انسان هستند اعمال او را دريافت ميدارند.
مَا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ (ق/18) هيچ سخني را انسان تلفظ نميكند مگر اينكه نزد آن فرشتهاي مراقب و آماده براي انجام ماموريت است.
همچنین قران از آنها با عنوان کراما کاتبین یاد مینماید؛
وَإِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ / كِرَامًا كَاتِبِينَ (انفطار/11) و بدون شك نگاهباناني بر شما گمارده شده / كه نويسندگانى گرامىاند
جنها نیزهنگامیکه آنها این اطلاعات را تحویل قاصدان الهی میدهند گوش میدهند و از گذشته ی افراد به آنها اطلاع میدهند.
اما نوع دوم جادو از دید اسلام؛
این نوع جادو کاملا با استفاده از علمی است که الله بوسیله ی دو فرشته اش بنام های هاروت و ماروت به انسانها میاموزد.
در باره ی هاروت و ماروت نظریه های مختلفی را در اسلام مشاهده مینمائیم که به چند نمونه از آنها میپردازیم؛
- هاروت و ماروت دو فرشته بودند و چون بنیآدم در زمین بنای فساد وگناه نهادند،خدای را گفتند که ما را مملکت دنیا ده تا در آن داد کنیم و هیچ گناه نکنیم،حال آنکه این بنیآدم در زمین گناه میکنند।خداوند فرمود که من بنیآدم را شهوتی دادهام که شما نمیتوانید خود را از آن نگاه دارید؛هاروت و ماروت گفتند که نگاه میداریم وعاصی نمیشویم و اگر شدیم،ما را به هرعقوبت که صلاح میبینی گرفتار کن ।
پس خدا شهوت در تن هاروت ماروت مرکّب کرد وایشان را مملکت زمین داد।هاروت و ماروت در زمین،زنی به غایت زیبا دیدند و شهوتشان جنبید،اما زن، سر فرود نیاورد و شرط کرد آن دو باید یا شراب بخورند یا کلام خدا را بسوزانند یا طفلی را بکشند و هاروت و ماروت دو شرط آخر را دشوارتر دیدند،پس شراب نوشیدند وچون مست شدند،کلام خدا را سوزاندند و در مستی،طفل را کشتند। باز زن سر فرود نیاورد و از آن دو خواست اسم اعظم را بدو بیاموزند و چون آموختند،زن به مدد اسم اعظم به آسمان رفت و از چنگ هاروت وماروت به در رفت।
پس خداوند آن دو را فرمود که هنگام عقوبت است و ایشان را در گزیدن عذاب دنیا و عذاب اُخری مخیر کرد وآن دو،عذاب دنیا را گزیدند،چرا که عذاب اخری جاوید است।خداوند در چاهی در زمین بابل،آن دو را نگونسار کرد و از عطش،زبانشان در آمده و تا آب نیز یک سر خنجر بیشتر نیست،اما در آن نمیرسند وتا قیامت در این حالتند و هر که راه آن چاه را بداند،بر سر آن می رود و از ایشان جادو می آموزد(ترجمه تفسیر طبری،152 )।
یهودیان مدینه پس از هجرت نزد محمد ابن عبدالله آمدند و گفتند اگر تو پیغمبر هستی چه کسانی از پیامبران ما را مانند خودت پیامبر می دانی؟
رهبر اسلام هم پیامبران اسرائیلی را شمرد تا رسید به داود و سلیمان، یهودیان به هم نگاه کردنند و گفتند معلوم شد که تو پیامبر نیستی، چون سلیمان یک جادوگر بوده، و داود هم پادشاه بود نه پیامبر؛ این بود که قرآن در اینجا باب مسئله هاروت و ماروت را بیان نمود؛
وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيْاطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُم بِضَآرِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ (بقره/102) (يهود) از آنچه شياطين در عصر سليمان بر مردم ميخواندند پيروي ميكردند، سليمان هرگز (دست به سحر نيالود و كافر نشد، ولكن شياطين كفر ورزيد و به مردم تعليم سحر دادند (و نيز يهود) از آنچه بر دو فرشته بابل «هاروت» و «ماروت» نازل شد پيروي كردند، (آنها طريق سحر كردن را براي آشنائي به طرز ابطال آن به مردم ياد ميدادند) و به هيچ كس چيزي ياد نميدادند مگر اينكه قبلا به او ميگفتند ما وسيله آزمايش شما هستيم، كافر نشويد (و از اين تعليمات سوء استفاده نكنيد) ولي آنها از آن دو فرشته مطالبي را ميآموختند كه بتوانند به وسيله آن ميان مرد و همسرش جدائي بيفكنند (نه اينكه از آن براي ابطال سحر استفاده كنند) ولي هيچگاه بدون فرمان خدا نميتوانند به انساني ضرر برسانند، آنها قسمتهائي را فرا ميگرفتند كه براي آنان زيان داشت و نفعي نداشت، و مسلما ميدانستند هر كسي خريدار اين گونه متاع باشد بهرهاي در آخرت نخواهد داشت و چه زشت و ناپسند بود آنچه خود را به آن ميفروختند اگر علم و دانشي ميداشتند!
این آیه در پاسخ به بیانات آنها در باره ی اینکه ریشه ی جادو از زمان سلیمان و وزیر دانایش، که قرآن از او به عنوان کسیکه دارای علم است یاد میکند، علمی که او قادر بود، تخت بلقیس را در یک چشم به هم زدن نزد سلیمان بیاورد!(آیا این علم است یا جادو؟)
لشکریان سلیمان همه از مسلمانان بودند و الله به او علمی بسیار داده بود که ملازمانش نیز از او یاد گرفته بودند؛
وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ عِلْمًا وَقَالَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنَا عَلَى كَثِيرٍ مِّنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ (نمل/15) و ما به داوود و سليمان، دانشي عظيم داديم؛ و آنان گفتند: ستايش از آنِ خداوندي است که ما را بر بسياري از بندگان مؤمنش برتري بخشيد.
اما این علم سلیمان چه بود؟
قَالَ يَا أَيُّهَا المَلَأُ أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ (نمل/38) (سليمان) گفت، اي بزرگان(وزیرانش)! كداميك از شما توانائي داريد تخت او را پيش از آنكه خودشان نزد من آيند براي من بياوريد؟!
قَالَ عِفْريتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ (نمل/39) عفريتي از جن گفت: من آنرا نزد تو ميآورم پيش از آنكه از مجلست برخيزي و من نسبت به آن توانا و امينم!
با کمی دقت در آیات بالا مشاهده میکنیم که سلیمان به لشکریانش، مسلمین میگوید। میدانیم که لشکریان او انس و جن و پرنده و چرنده بودند।
اما یکی از وزیرانش که علم بسیار داشت به سلیمان میگوید که من تخت او(ملکه ی سبا به نام بلقیس) را قبل از اینکه چشمت را بر هم بزنی میاورم؛
قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ (نمل/40) (اما) كسي كه دانشي از كتاب (آسماني) داشت گفت، من آنرا پيش از آنكه چشم بر هم زني نزد تو خواهم آورد! و هنگامي كه (سليمان) آنرا نزد خود مستقر ديد گفت اين از فضل پروردگار من است تا مرا آزمايش كند كه آيا شكر او را بجا ميآورم يا كفران ميكنم ؟
آیا غیر از علم جادوگری علمی دیگر میتواند مد نظر قرآن باشد؟
اما برگردیم به اصل آیه؛
با مطالعه ی سیاق آیه ی 102 سوره ی البقره، به نظر میرسد که رهبر اسلام در منگنه قرار گرفته بود، از یک سو معتقد بود که تمام علوم از الله است و از سوئی دیگر علم جادوگری را علمی شیطانی میدانست.
البته این آیه پر از تناقض است، از یک سو الله به مردم آموزش جادوگری را میدهد و از سوئی دیگر و از زبان دو فرشته اش به آنها میگوید که ما آزمایش کننده ی الهی هستیم و مبادا با ارتکاب و دست زدن به این اعمال کافر شوید، اما مردم از آنها علم (طلسم) چگونه اختلاف و جدائی افکنی بین مرد و زنش را یا میگرفتند، جالب است که قرآن بیان میکند، این دو فرشته (هاروت و ماروت) آموزش علم جادوگری را با اجازه ی ما(الله) به آنان میدادند. در آخر هم میگوید که مردم از آنها چیزی خوب یاد نمیگرفتند.
لذا اسلام جادوگری را به عنوان علمی نکوهیده به رسمیت میشناسد، علمی که الله بوسیله ی دو فرشته اش که در بابل بودند، مردم را فریب میدادند.
من در این آیه رد پای افسانه های یهودیان و زخمهائی که آنها در بابل دیده بودند را میبینم، طبق این آیه مردم بابل بوسیله الله دچار عذابی میشدند که خود متوجه آن نبودند و یا اینکه پیشرفتهای بابل را با عقل خویش نمیتوانستند توجیه نمایند این بود که به افسانه روی آوردند.[b][/b]
این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
ارسالها: 1079
#13
Posted: 11 Jun 2011 20:54
یازدهمین تناقض :
آیا آیهی "رب المشرقین و رب المغربین" از معجزات علمی قرآن است؟
یکی از موضوعاتی که مغلطهبازان اسلامی که خود را روشنفکر میدانند، بر روی آن مانور زیادی میدهند، آیهی رب المغربین و رب المشرقین است. ایشان چنین استدلال مینمایند که این آیه دلیل بر علمی بودن قرآن است و از دل همین ایه کروی بودن زمین را خارج میکنند.
در اینجا ابتدا خود آیه شرح داده خواهد شد و سپس نظر پیشینیان در مورد این آیه منعکس میگردد.
شرق در زبان عربی به معنای آغاز روشن شدن است، این واژه بصورت فعل یک بار در قرآن آمده است:
وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاء وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ (زمر/69) (در تاریکی روز قیامت) و زمين به نور پروردگارش روشن گردد و نامهی اعمال گذاشته میشود و پيامبران و گواهان را میآورند و ميانشان به حق داورى میشود و مورد ستم قرار نمیگیرند.
اما مشرق اسم مکان است و به جائی که روشنی از آنجا آغاز میگردد اطلاق میشود.
البته در قرآن هم از شرق بعنوان نشان دادن جهتی خاص استفاده شده است:
وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَانًا شَرْقِيًّا (مریم/16) و در اين كتاب از مريم ياد كن آنگاه كه از كسان خود در مكانى شرقى به كنارى شتافت.
تصوری که اعراب قدیم(شاید هم در خیلی از جاهای دیگر) به شرق و مشرق داشتند با تصور امروزی ما تفاوت داشت. اکنون ما بین شرق و مشرق تفاوتی قائل نیستیم در صورتی که در زمان بیان قرآن، اعراب منطقهی عربستان این تفاوت را کاملا میدانستند؛ آنان به جائی که خورشید از آنجا طلوع میکرد مشرق میگفتند. با نگاهی به مکانهای مختلفی که در روزهای مختلف سال و در فصلهای زمستان و تابستان خورشید از آنجا طلوع میگردد، در ذهنها مشرقهای فراوانی تجسم میشود، قرآن هم همین مشرقها را یادآوری مینماید:
رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَرَبُّ الْمَشَارِقِ (صافات/5) پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان آنهاست و پروردگار مشرقها!
فَلَا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ (معارج/40) سوگند به پروردگار مشرقها و مغربها كه ما قادريم.
وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُواْ يُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ بِمَا صَبَرُواْ وَدَمَّرْنَا مَا كَانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا كَانُواْ يَعْرِشُونَ (اعراف/137) و مشرقها و مغربهاي پربركت زمين را به آن قوم تضعيف شده (یهودیان) واگذار كرديم و وعده نيك پروردگارت بر بني اسرائيل، بخاطر صبر و استقامتي كه نشان دادند، تحقق يافت و آنچه فرعونيان ساخته بودند درهم ویران کردیم!
اما این مغربها و مشرقها تا کجا ادامه دارد؟
قرآن در یک آیه به مغربین و مشرقین اشاره میکند که منظور وجود دو مغرب خاص و دو مشرق خاص است.
با نگاهی به وضعیت قرار گرفتن خورشید در درازترین روز سال و کوتاهترین روز سال، این دو مشرق نیز برای ما آشکار خواهند شد، در نیمکرهی شمالی زمین، خورشید در درازترین روز فصل تابستان از شمالی ترین ناحیه طلوع میکند و در کوتاهترین روز فصل زمستان از جنوبیترین ناحیه.
پس این دو مشرق همین دو مکان هستند:
رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ (رحمن/17) پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب.
بنابراین منظور از دو مشرق همان دو مکان ظاهری طلوع خورشید در زمستان و تابستان است، مشرقها هم مکانهای ظاهری طلوع خورشید است که در میان این دو مشرق قرار دارند.
مانند همین استدلال برای مغربین و مغارب صادق است.
اما نظر پیشیناین در مورد این آیات:
نظر ابن کثیر از مفسران به نام و قدیمی قرآن:
(رب المغربین و رب المشرقین) يعني مشرقي الصيف والشتاء ، ومغربي الصيف والشتاء . وقال في الآية الأخرى : ( فلا اقسم بالمغارب و المشارق ، وذلك باختلاف مطالع الشمس وتنقلها في كل يوم ، وبروزها منه إلى الناس . وقال في الآية الأخرى : [ المزمل : 9 ] . وهذا المراد منه جنس المشارق والمغارب ، ولما كان في اختلاف هذه المشارق والمغارب مصالح للخلق من الجن والإنس ...
طبری در تفسیرش:
يعني بالمشرقين : مشرق الشمس في الشتاء ، ومشرقها في الصيف .
وقوله : رب المغربین) يعني : ورب مغرب الشمس في الشتاء ، ومغربها في الصيف .
تفسیر بغوی:
مشرق الصيف ومشرق الشتاء .رب المغربین مغرب الصيف ومغرب الشتاء
سایت شیعی تبیان هم همین تفسیر را از آیه دارد:
قد يأتي تعبير المشرق و المغرب في أحيانابصيغة المفرد كالآية (115) من سورة البقرة:وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ وأحيانا بصيغة المثنى كما في الآية (17) منسورة الرحمن: رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ و أحيانا أخرىبصيغة الجمع الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِكالآية التي هو مورد بحثنا.
البعض من ذوي النظرات الضيقة يظنون تضادهذه التعابير، في حين أنّها مترابطة، و كلمنها يشير إلى بيان خاص، فالشمس في كلّ يومتطلع من نقطة جديدة، و تغرب من نقطة جديدةأخرى، و على هذا الأساس لدينا بعدد أيّامالسنة مشارق و مغارب، و من جهة أخرى فإنّمن بين كل هذه المشارق و المغارب هناكمشرقان و مغربان ممتازان، إذ أن أحدهمايظهر في بدء الصيف أي الحد الأعلى لبلوغذروة ارتفاع الشمس في المدار الشمالي، والآخر في بدء الشتاء أي الحد الأدنى لنزولالشمس في المدار الجنوبي، (و يعبرون عنأحدهما بمدار «رأس السرطان»، و عن الآخربمدار «رأس الجدي»،) و قد اعتمد على ذلكلأنّهما واضحان تماما، بالإضافة إلى هذينالمشرقين و المغربين الآخرين الّذينسمّيا بالمشرق و المغرب و الاعتداليان (وهو أوّل الربيع و أوّل الخريف، عند تساويساعات الليل و النهار في جميع الدنيا) ولذا ذهب البعض إلى هذا المعنى في تفسيرالآية: «ربّ المشرقين و المغربين» و هومعنى مقبول أيضا.
تقریبا تمام تفسیرهای قدیمی قرآن چنین استنباطی از این آیه داشتهاند ولی اکنون مغلطهکاران تحصیلکرده با آسمان ریسمان بافی و سفسطه کوشش در علمی نشان دادن این آیه را دارند
این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
ارسالها: 1079
#14
Posted: 11 Jun 2011 20:57
آیا میدانید که خرافهترین خرافات در قرآن است؟
نخست خلاصهای از مطلب را مینویسم و سپس به شرح آن میپردازم؛
از نظر قرآن خورشید و ماه در بین طبقات آسمان قرار دارند (نوح/15) و سایر ستارگان، زینت آسمان پائینی هستند(صافات/6)؛ پس برای رفتن به ماه باید از تمام ستارگان آسمان عبور نمود.
آیا داستان جن، چیزی جز خرافه است؟
در همین داستان خرافی، خرافات بسیاری را مشاهده مینمائیم که پرتاب شهاب سنگ از سوی الله، برای زدن به جنها، استراق سمع نمودن جنها از دربار الهی و روی صندلی نشستن در کنار آسمان، نمونهای از این خرافات است(جن/9)و صافات/9 )و ادامهی آیات.
همچنین لمس نمودن آسمان از سوی جنها(جن/8)
آیا این خرافه نیست که خورشید در حرکت است(یس/37 رعد/2 و زمر/5)؟
و در زیر زمین ، جائی به نام ثری (طه/6)که زمین بر آن قرار دارد ، الله را سجده میکند
قرآن تصور میکند که ماه باریک و کلفت میگردد (یس/38) و با حرکتش به دور زمین، الله را سجده مینماید.
ستارگان هم الله را سجده مینمایند، زیرا به دور زمین در حرکتند . اما قرآن هرگز نگفته که زمین ، الله را سجده مینماید، زیرا زمین ثابت است.
اگر الله آسمان را رها نماید، بر روی زمین سقوط میکند (فاطر/41) و این الله است که آسمان را نگه داشته تا بر زمین نیفتد، پس او را شاکر باشید(حج/65) ضمنا هر لحظه ممکن است تکهای از آسمان بر زمین بیفتد(طور/4)
از دید قرآن ، زمین و آسمان در ابتدا به هم چسبیده بودند ،که الله آسمان را بلند کرد و آنرا بالا برد (انبیاء/30)
ابر از آسمان میروید(نمل/25) و در آسمان دریائی است شیرین به نام معصرات که باران از آنجا میبارد.
، که باران از آنجا میریزد(عم/14) و از برخورد این دو دریاست که مروارید و مرجان درست تشکیل میگردد. این همان اعتقاد قدماست که بیان میشود، مروارید از برخورد قطرات باران، بر دهان صدفها شکل میگیرد (رحمن/22) و آیات قبل و بعدش..
در ضمن به این ادعا که رب المشرقین و رب المغربین، دلیلی بر کروی بودن زمین است، پاسخ داده خواهد شد.
خورشید و ماه بسیار دورتر از سایر ستارگان هستند
در صافات/6 قرآن میگوید که ما آسمان (و نه آسمانها) دنیا را به ستارگان زینت دادیم:
إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ (صافات/6) ما آسمان دنیا (پائين) را با ستارگان تزيين كرديم.
در این آیه گفته شده که ستارگان زینت آسمان هستند و تمام ستارگان، در آسمان دنیا(پائین) قرار دارند.
در فصلت/12 نیز عینا به این مسئله اشاره شده:
فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظًا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ (فصلت/12) در اين هنگام آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفريد، و آنچه را ميخواست در هر آسماني مقدر فرمود، و آسمان دنیا (پائين) را با چراغهاي (ستارگان) زينت بخشيديم و (پرتاب شهاب سنگها) از استراق سمع شياطين حفظ كرديم، اين است تقدير الله دانا.
اما:
(أَلَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا (نوح/14) آيا نمی بینید چگونه خداوند هفت آسمان را يكي بالاي ديگري آفريده ؟
وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا (نوح/15) و ماه را در ميان آسمانها مايه روشنائي، و خورشيد را چراغ فروزاني قرار داده است )
میگوید که ماه را در بین این طبقات، نور و خورشید را فانوسی روشن قرار داد که تاریکی را ازبین میبرد.
با اندکی تامل در این آیات، متوجه میشویم که که خورشد و ماه در بین طبقات آسمان هستند، نه در طبقهای از آسمان که سایر ستارگان قرار دارند.
پس کل ستارگان دنیا، در پائینترین آسمان، قرار دارند.
لذا برای رفتن به کرهی ماه، باید از تمام ستارگان عبور نمود و همچنین باید از آسمان دنیا گذشت، البته این موضوع از نظر خود قرآن، غیر ممکن است؟
به خرافهای دیگر در مورد جنها توجه فرمائید.
این یکی شه بیت خرافات است.
نگهبانان آسمان با شهاب سنگ , جن ها را میزنند.
برخی از جنها که تازه مسلمان شده بودند به پیامبر اسلام تعریف میکردند که پیش از آمدن اسلام، ما(جنها) آزاد بودیم که با سوار شدن بر کول همدیگر، تا آسمان طبقهی هفتم پیش رویم؛ پس از لمس آسمان, اقدام به استراق سمع میکردیم و به مردانی از اهل زمین که به ما پناه میبردند، این اطلاعات را منتقل میکردیم.
آنها با استفاده از این اطلاعات غیبی، به گمراه کردن دیگران مشغول بودند. الله هم در آنها سرکشی را زیاد کرده بود.
تا اینکه یک شب که مانند همیشه، برای استراق سمع اقدام به سوار شدن بر روی هم نمودیم, همینکه بالا رفتیم، با شهاب سنگهائی مواجه شدیم و دیگر توانائی رسیدن به آسمان را نداشتیم؛ ما نمیدانستیم که الله برای زمین خیری میخواهد یا شری در راه آنهاست.
با شنیدن صدای قرآن، دانستیم که الله برای ساکنان زمین (جن و انس) خیری در نظر گرفته که آنها را هدایت نماید؛ لذا به شما(محمد) ایمان آوردیم؛ البته قاسطون ما ایمان نیاوردند، الله هم برای آنها جهنم مهیا نموده است(آیات نخست سوره ی جن):
।قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا (جن/1) بگو به من وحي شده است كه جمعي از «جن» به سخنانم گوش فرا دادهاند، سپس گفتهاند: ما قرآن عجيبي شنيدهايم!
يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَلَن نُّشْرِكَ بِرَبِّنَا أَحَدًا که به راه راست هدايت ميكند، لذا ما به آن ايمان آوردهايم، و هرگز احدي را شريك پروردگارمان قرار نميدهيم।
وَأَنَّهُ تَعَالَى جَدُّ رَبِّنَا مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَلَا وَلَدًا و اينكه بلند است مقام با عظمت پروردگار ما، و او هرگز براي خود همسر و فرزندي انتخاب نكرده است
وَأَنَّهُ كَانَ يَقُولُ سَفِيهُنَا عَلَى اللَّهِ شَطَطًا و اينكه سفيهان ما درباره الله سخنان ناروا ميگفتند
وَأَنَّا ظَنَنَّا أَن لَّن تَقُولَ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا و اينكه ما گمان ميكرديم كه انس و جن هرگز دروغ بر الله نميبندند
وَأَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِّنَ الْإِنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا و مردانى از آدميان به مردانى از جن پناه مىبردند و بر سركشى آنها مىافزودند
وَأَنَّهُمْ ظَنُّوا كَمَا ظَنَنتُمْ أَن لَّن يَبْعَثَ اللَّهُ أَحَدًا و اينكه آنها گمان كردند همانگونه كه شما گمان ميكرديد كه خداوند هرگز كسي را (به نبوت) مبعوث نمی کند
وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاء فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِيدًا وَشُهُبًا و ما آسمان را لمس نمودیم و آن را پر از نگهبانان توانا و تيرهائی از شهاب سنگ يافتيم
وَأَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَن يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَّصَدًا و همانا ما می نشستیم که در مکانی که جایگاه نشستن بود و گوش (به حرفهای داخل آسمان) میدادیم اما اكنون هر كس بخواهد استراق سمع كند شهاب سنگي را در كمين خود مييابد
وَأَنَّا لَا نَدْرِي أَشَرٌّ أُرِيدَ بِمَن فِي الْأَرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدًا و ما نمىدانيم كه آيا براى كسانى كه در زمينند بدى خواسته شده يا پروردگارشان برايشان هدايتخواسته است
وَأَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَلِكَ كُنَّا طَرَائِقَ قِدَدًا و از ميان ما برخى درستكارند و برخى غير آن و ما فرقههايى گوناگونيم
وَأَنَّا ظَنَنَّا أَن لَّن نُّعجِزَ اللَّهَ فِي الْأَرْضِ وَلَن نُّعْجِزَهُ هَرَبًا و ما مىدانيم كه هرگز نمىتوانيم در زمين خداى را به ستوه آوريم و هرگز او را با گريز [خود] درمانده نتوانيم كرد
وَأَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدَى آمَنَّا بِهِ فَمَن يُؤْمِن بِرَبِّهِ فَلَا يَخَافُ بَخْسًا وَلَا رَهَقًا و ما چون هدايت را شنيديم بدان گرويديم پس كسى كه به پروردگار خود ايمان آورد از كمى [پاداش] و سختى بيم ندارد
وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُوْلَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا و از ميان ما برخى فرمانبردار و برخى از ما منحرفند پس كسانى كه به فرمانند آنان در جستجوى راه درستند
وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا ولى منحرفان هيزم جهنم خواهند بود.
نکتهای که در آیات بالا جالب این است که جنها در کنار آسمان، صندلی داشتند و با نشستن بر آنها، آسمان را لمس میکردند.
چه خرافه ای بالاتر از این داستان؟
همچنین در سورهی صافات به ای مسئله اشاره میکند:
إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ (صافات/7) ما آسمان دنيا را با ستارگان زینت دادیم
وَحِفْظًا مِّن كُلِّ شَيْطَانٍ مَّارِدٍ (صافات/8) و از هر شيطان سركشى محفوظ داشتهايم
لَا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلَى وَيُقْذَفُونَ مِن كُلِّ جَانِبٍ(صافات/9) به [اسرار] ملأاعلى گوش نتوانند داد و از هر طرف به سویشان (با شهاب سنگ) پرتاب میشود
دُحُورًا وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ (صافات/10) به راندنى سخت، و عذابى پاينده [در پيش] دارند
إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ (صافات/11) مگر كسى كه ربايشى بربايد (اطلاعاتی بدست آورد و فرار کند) که در این صورت شهاب سنگی درخشان به سویش پرتاب میگردد।
آیا این خرافه نیست که بپذیریم، الله شهاب سنگ را به قصد زدن به جنها پرتاب مینماید؟
توضیحی اضافه نمیدهم داوری با شماست.
خورشید در حرکت است و پائین ثری الله را سجده میکند.
خورشید از نظر قرآن در حرکت است و این حرکت باعث پیدایش شب و روز میگردد, در یس/37و 38 به روشنی به این امر اشاره شده:
وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيم و خورشيد كه پيوسته به سوي قرارگاهش در حركت است، اين تقدير الله قادر و دانا است
وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ وبراى ماه منزلهايى معين كردهايم تا چون شاخك خشك قوسی شکل خوشه خرما برگردد ِ/قرآن تصور میکرد که خود ماه باریک میگردد)
قران در ادامه خورشید را مانند ما تصور مینماید که در فلک(فضای مدور) در حال گردش است:
لَا الشَّمْسُ يَنبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ (یس/40) نه خورشيد را سزد كه به ماه رسد و نه شب بر روز پيشى جويد و هر كدام در سپهرى شناورند.
پس ازبحث چگونگی پیدایش شب و روز , بیان شده که خورشید جهت رسیدن به محل استقرارش (محل سجده کردنش یا طبق قول بعضیها دائما در حرکت است , تا اینکه قیامت برسد و در آن هنگام است که استقرار می یابد), در حرکت است؛ دلیلش را نیز در زمر/5 باید جستجو کرد:
"خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهَارِ وَيُكَوِّرُ النَّهَارَ عَلَى اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى أَلَا هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ آسمانها و زمين را به حق آفريد، شب را بر روز ميپيچد، و روز را بر شب، و خورشيد و ماه را مسخر فرمان خويش قرار داد، هر كدام تا اجل مسمی (مدتی معین) به حركت خود ادامه ميدهند، آگاه باشيد او قادر بخشنده است .
।همچنین در رعد/2 باز به این موضوع اشاره شده است:
للّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لأَجَلٍ مُّسَمًّى يُدَبِّرُ الأَمْرَ يُفَصِّلُ الآيَاتِ لَعَلَّكُم بِلِقَاء رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ الله همان كسي است كه آسمان را بدون ستونی که می بینید(همانگونه که میبینید) نسیت آفريد سپس بر عرش استيلا يافت و خورشيد و ماه را مسخر ساخت كه هر كدام تا زمان معيني حركت دارند كارها را او تدبير ميكند آيات را تشريح مينمايد تا به لقاي پروردگارتان يقين پيدا نمائید.
اگر بپذیریم که ماه دارای مسیر دایرهای (فلکی ) شکلی است که به دور زمین میگردد, پس خورشید نیز باید مانند ماه دارای همین مسیر باشد.
الله ستارگان را برای این خلق کرده تا ما در تاریکی( شب) خشکی و دریا, راهمان را گم نکنیم:
وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُواْ بِهَا فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ ।انعام/97) و اوست كسى كه ستارگان را براى شما قرار داده تا به وسيله آنها در تاريكيهاى خشكى و دريا را به يقين ما دلايل را براى گروهى كه مىدانند به روشنى بيان كردهايم
همهی ستارگان مشغول سجده کردن الله هستند:
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَكَثِيرٌ مِّنَ النَّاسِ وَكَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ وَمَن يُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّكْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ حج/18 آيا نديدي كه سجده ميكنند براي الله تمام كساني كه در آسمانها و زمين هستند و همچنين خورشيد و ماه و ستارگان و كوهها و درختان و جنبندگان، و بسياري از مردم، اما بسياري ابا دارند و فرمان عذاب در باره آنها حتمي است، و هر كسي را الله خوار كند كسي او را گرامي نخواهد داشت، خداوند هر كار را بخواهد انجام میدهد!
سجدهی ماه، خورشید و ستارگان، هنگامی است که در مسیر گردششان بدور زمین، به پائین ثری(پائین ترین جائی که خورشید در هنگام گرش بدور زمین, به آن نقطه میرسد و زمین بر روی آن قرار دارد ) میرسند.
زمین بر روی پدیدهای موهوم به نام ثری قرار دارد.
البته شاید خیلیها ندانند که ثری کجاست.
قرآن در طه/6 دقیقا به این نقطه اشاره کرده است:
لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَّرَى برای اوست (الله) آنچه را که در آسمانها و زمین و آنچه که بین این دو است و آنچه که پائین ثری است.
اما هرگز قرآن نگفته که زمین برای الله سجده میکند, زیرا زمین را ثابت میداند:
وَلِلّهِ يَسْجُدُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَظِلالُهُم بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ رعد/15همه آنها كه در آسمانها و زمين هستند از روي اطاعت يا اكراه و همچنين سايههاي آنها - هر صبح و عصر - براي خدا سجده مي کنند.
اگر الله آسمان را رها کند , روی زمین می افتد:
الَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي الْأَرْضِ وَالْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَيُمْسِكُ السَّمَاء أَن تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ حج/65 آيا نديدي كه الله آنچه در زمين است مسخر شما كرد؟ و كشتيها به فرمان او بر دریا حركت ميكنند و آسمان را نگه ميدارد تا بر زمين، فرو نيفتند مگر به اذن او الله نسبت به مردم رحيم و مهربان است
ا نَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا وَلَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِّن بَعْدِهِ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا فاطر/41 همانا الله است که گرفته است آسمانها را که بر روی زمین نیفتد و اگر افتادند, کیست غیر از خدا این دو را یگیرد اوست آمرزنده ی بردبار؟
آسمان طبق قرآن، دارای جرمی است که هر آنگاه ممکن است تکهای از آن به زمین بیفتد.
زمانیکه پیامبر اسلام، شروع به دعوت مردم به اسلام نمود؛ دراندیشان ( کفار) میگفتند که اگر شما راست میگوئید؛ از الله بخواه تا تکهای از آسمان را پائین بیندازد.
قرآن در پاسخ آنها گفت که اگر من این کار را انجام دهم، شما هنگامیکه این تکه از آسمان را مشاهده نمودید، خواهی گفت که ابری است متراکم:
وَإِن يَرَوْا كِسْفًا مِّنَ السَّمَاءِ سَاقِطًا يَقُولُوا سَحَابٌ مَّرْكُومٌ و اگر ببینند که تکه ای از آسما در حال سقوط است مىگويند ابرى متراكم است )।
ابتدا آسمانها به زمین چسبیده بودند!
از نظر قرآن، ابتدا زمین را آفریده شد و سپس الله بر روی زمین قرار گرفت و آسمان را خلق نمود, در این هنگام بود که این دو به هم چسبیده بودند, سپس آنرا (آسمان ) بالا برد در نازعات/30 و آیات قبل از آن (ءانتم اشد خلقا ام السماء بناها / رفع سمکها و سواها ) این موضوع را قرآن آشکارا در انبیاء/30 میگوید:
أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ آیا کفار ندیدند(نمیدانند) که آسمان و زمین (در ابتدا) به هم چسبیده بودند, پس ما آنها را از هم جدا کردیم و هر چيز زندهاى را از آب پديد آورديم آيا ايمان نمىآورند ।
این این آیه، نشان میدهد که همگان چنین تصوری از آسمان را داشتند ، زیرا قرآن این را علم مینامد.
در آن زمان طبق بعضی از اسطورههای یونانی , گمان میکردند که آسمان و زمین در ابتدا به هم چسبیده بودند و سپس یکی از اله های آنها, آن دو را از هم جدا کرد.
ابر از دریای آسمان (معصرات) میروید
این هم یکی دیگر از خرافات اسلامی.
الله آب باران را مسقیما از دریای آسمان (معصرات ) نازل میکند:
وَأَنزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاء ثَجَّاجًا(عم/14) اگر قرآن را بخوانیم متوجه خواهیم شد که در دنیا دو دریا وجود دارد , یکی دریای زمینی و دیگری دریای آسمان , دریای زمینی برای صید و کشتیرانی است و دریای آسمان برای بارش باران آفریده شده است:
هیچنین یکی از این دریاها شیرین و یکی دیگر شور میباشد:
وَهُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَّحْجُورًا فرقان/53 اوست كسى كه دو دريا را به سوى هم روان كرد اين يكى شيرين [و] گوارا (دریای آسمان که آب باران از اوست ) و آن يكى شور [و] (دریای زمینی ) است و ميان آن دو مانع و حريمى استوار قرار داد
بر طبق همین آیه، الله معتقد است آب باران از دریای آسمان سرازیر میگردد.
با توجه به اینکه وصف هر یک ار دو دریا را بیان میکند؛ کاملا آشکار است که منظور چیست و لزومی به شرحی اضافه را در اینجا نمیبینم.
الله ابر را به عنوان روئیدنی آسمان معرفی میکند, در نمل /25 گفته شده که الله هم از زمین میرویاند (گیاهان) و هم از آسمان می رویاند(ابر).
در قرآن هر جا که از کلمهی نزول استفاده شده، نازل شونده مستقیما از سوی خودش(الله) پائین میآید.
چیزهائیکه مستقیما از طرف الله نازل شدهاند عبارتند از:
نور(نساء/174) , من و سلوی (اعراف/160)(غذائی مخصوص برای بنی اسرائیل), کتاب (مائده/145)(قرآن) , ترازو (حدید/25) , آهن(حدید/25, لباس (اعراف/26) و باران (فرقان/48).
در قرآن آمده است که ما آب را از معصرات نازل میکنیم:
وَأَنزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاء ثَجَّاجًا(عم/14)
اگر کسی اعتقاد داشته یاشد که الله هر کدام از اینها را از آسمان نازل نکرده؛ کافر است. خواه آهن باشد یا قرآن، لباس، ترازو و باران, هیچ تفاوتی در کیفیت پیدایش آنها نیست.
در داستان طوفان نوح نیز به روشنی اشاره شده که ما در آن هنگام , درِ آسمان را باز کردیم و آب با شدت تمام بر زمین ریخت:
فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاء بِمَاء مُّنْهَمِرٍ (قمر/11) آنگاه درهاى آسمان را به آبى سيلآسا گشوديم.
اگر از دید قرآن, باران ناشی از تبخیر دریاهاست؛ در آن صورت در جریان طوفان نوح امکان نداشت که کل گیتی را آب فرا گیرد و هیچ خشکی بر جای نماند.
خرافهای دیگر در مورد چگونگی پیدایش مروارید
در قدیم گمان میکردند که هرگاه باران میبارد صدفها از درون دریا بیرون میآیند و دهنشان را باز میکنند تا قطرهی باران، در دهانشان بیفتد و هر صدفی که قطرهای باران در دهنش افتاد؛ درون او مروارید تشکیل میگردد.
قرآن نیز دقیقا به همین نکته اشاره میکند:
مرج الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ (رحمن/19) دو دريا را روان كرد كه با هم برخورد كنند
بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَّا يَبْغِيَانِ (رحمن/20) ميان آن دو حد فاصلى است كه به هم تجاوز نمىكنند
فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (رحمن/21)پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد
يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ (رحمن/22) از (برخورد) این دو دریاست که مروارید و مرجان پدید میاید (رحمن /22
استدلال مدعیان روشنفکری دینی
اما عدهای در بیان کروی بودن زمین، استدالهائی میآورند که نه پیامبر اسلام؛ چنین فهمی از قرآن داشته است و نه ائمه, انگار اینان از آنها در این زمینه داناترند.
یکی از این استدال ها رب المشرقین و رب المغربین است؛ تصوری که ما از شرق داریم، با تصور پیشینیان، کاملا متفاوت است.
کلمهی شرق در قرآن یک بار بصورت فعل در زمر/69 آمده:
(و اشرقت الارض بنور ربها و وضع .......) ودر بیان آغاز روز قیامت است, پس از تاریکی مطلقی که جهان را فرا میگیرد، قرآن میگوید که زمین با نور پروردگارش، آغاز به نورانی شدن نمود.
همانگونه که مشاهده میکنیم؛ شرق به معنای آغاز به روشن شدن است.
شرق با مشرق اگرچه اکنون به نظر ما دارای یک معنا هستند؛ اما در عربی، هرکدام دارای معنای خاصی میباشند.
در قرآن کلمهی شرق و مشتقات آن 16 بار آمده, شرق معادل جهت و مشرق (محل آغاز روشن شدن) اسم مکان است و اشاره به نقطه ی خاصی دارد .
با ملاحظهی مکان طلوع خورشید که در هیچ دو روز متوالی از یک نقطه طلوع نمیکند, مشرقهای زیادی در ذهن تجلی میشود که قرآن از آنها به عنوان مشارق یاد میکند.
اما در قدیم, آخرین نقطهای که خورشید به سمت شمال میرود و از آنجا طلوع میکند را مشرق تابستان و آخرین نقطهای که خورشید به سمت جنوب میرود و از آنجا طلوع میکند را مشرق زمستان مینامیدند، آنها معتق
این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
ارسالها: 1079
#15
Posted: 11 Jun 2011 20:57
تناقضات قرآن ( بخش اول )
در این قسمت از بحث اسلام شناسی، به بررسی خود قرآن میپردازم؛
قرآن بیان میکند که این کتاب، کلام الله است و از نویسنده ی این کتاب به عنوان آفریدگار یاد میکند ، آفریدگاری که سخنش در گذر زمان همواره دارای تازگی است و در بیانش هیچ گونه تناقضی را مشاهده نخواهید کرد؛
أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفًا كَثِيرًا (نساء / 82) آيا در قرآن نمىانديشند اگر از جانب غير خدا بود قطعا در آن اختلاف بسيارى مىيافتند.
اما در این کتاب به آیاتی بر میخوریم، که نشان دهنده ی خلاف این گفته است؛
-------------------------------------------------------------
الله گمراهان را هدایت نمیکند ، اما محمد را گمراه یافت و او را هدایت نمود।
قرآن در آیات گوناگونش بیان میکند که الله کسی که گمراه باشد، او را هدایت نخواهد کرد؛
إِن تَحْرِصْ عَلَى هُدَاهُمْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي مَن يُضِلُّ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِينَ (نحل/37) هر قدر بر هدايت آنها (ای محمد)حريص باشي (سودي ندارد) چرا كه الله كسي را كه گمراه ساخت هدايت نميكند و ياوراني نخواهند داشت.
حتی الله توبه ی گمراهان را نمی پذیرد؛
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بَعْدَ إِيمَانِهِمْ ثُمَّ ازْدَادُواْ كُفْرًا لَّن تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الضَّآلُّونَ (آل عمران/90) كساني كه پس از ايمان كافر شدند و سپس بر كفر افزودند، هيچگاه توبه آنان، قبول نميشود، و آنها گمراهان هستند .
همانگونه که مشاهده میشود مرحله ی گمراهی ، آخرین مرحله از مراحل کفر به الله است.
قَالَ وَمَن يَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّآلُّونَ (حجر/56)( ابراهیم) گفت چه كسي جز گمراهان از رحمت پروردگارش مايوس ميشود.
پس بر طبق این آیات، اگر کسی به مرحله ی ضلالت(گمراهی) رسید و یا در این مرحله باشد، الله او را هدایت نخواهد کرد، اما الله خطاب به پیامبرش میگوید که؛
وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَى (ضحی/7) و(الله) تو را(ای محمد) گمراه يافت و هدايت كرد .
================================================
تناقض در سخنان لوط ؛
وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّن الْعَالَمِينَ (اعراف/80) و لوط را هنگامى كه به قوم خود گفت آيا آن كار زشت(لواط) را مرتكب مىشويد كه هيچ كس از جهانيان در آن بر شما پيشى نگرفته است।
إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَاء بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ (اعراف/81)وَمَ شما از روى شهوت به جاى زنان با مردان درمىآميزيد آرى شما گروهى تجاوزكاريد ما كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَن قَالُواْ أَخْرِجُوهُم مِّن قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ (اعراف/82) ولى پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند آنان را از شهرتان بيرون كنيد زيرا آنان كسانىاند كه به پاكى تظاهر مىكنند .
و یا همین داستان را در جائی دیگر از قرآن بیان نموده؛
وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ (نمل/54) و لوط را كه چون به قوم خود گفت آيا ديده و دانسته مرتكب عمل ناشايست [لواط] مىشويد।
أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَاء بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ (نمل/55) آيا شما به جاى زنان از روى شهوت با مردها در مىآميزيد بلكه شما مردمى جهالتپيشهايد।
فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِّن قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ (نمل/56) و پاسخ قومش غير از اين نبود كه گفتند خاندان لوط را از شهرتان بيرون كنيد كه آنها مردمى هستند كه به پاكى تظاهر مىنمايند.
اگر در آیات بالا دقت نمائید متوجه تکرار و فراموشی گوینده ی سخن خواهی شد ، اما حتا ،اگر هم این تناقضات قابل اغماض باشد ، تناقض آشکار در نوشته زیر را مشاهده خواهی کرد، قرآن در آیات بالا، میگوید که ما کان جواب قومه الا ... یعنی ، پاسخ قوم لوط هیچ چیزی نبود، جز اینکه، آنها را از شهر خود بیرون کنید ،
اما در آیات پائین دقت فرمائید که باز همان چیزی که قرآن میگوید تنها پاسخشان بود و پاسخی دیگر نداشتند، چگونه تغییر یافته؛
وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّنَ الْعَالَمِينَ (عنکبوت/28) و لوط را هنگامى كه به قوم خود گفتشما به كارى زشت مىپردازيد كه هيچ يك از مردم زمين در آن بر شما پيشى نگرفته است।
أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَتَقْطَعُونَ السَّبِيلَ وَتَأْتُونَ فِي نَادِيكُمُ الْمُنكَرَ فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا ائْتِنَا بِعَذَابِ اللَّهِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (عنکبوت/29) آيا شما با مردها درمىآميزيد و راه را قطع مىكنيد و در محافل خود پليدكارى مىكنيد و پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند اگر راست مى گويى عذاب الله را براى ما بياور.
در این آیات نوشته شده، معلوم نیست که تنها پاسخ قوم لوط، کدامیک از آیات بوده است!
===========================================
الله دچار فراموشی میگردد
به یکی دیگر از این به اصطلاح اعجاز قرآن توجه فرمائید؛
يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ (بقره/47) اى فرزندان اسرائيل از نعمتهايم كه بر شما ارزانى داشتم و اينكه من شما را بر جهانيان برترى دادم ياد كنيد।
اما الله دچار فراموشی میگردد و آیه را در جائی دیگر از قرآن تکرار میکند؛
يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ (بقره/122) اى فرزندان اسرائيل از نعمتهايم كه بر شما ارزانى داشتم و اينكه من شما را بر جهانيان برترى دادم ياد كنيد
سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (حشر/1)آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است براي الله تسبيح ميگويند، و او عزيز و حكيم است.
سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (صف/1) آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است براي الله تسبيح ميگويند، و او عزيز و حكيم است.
اما همین آیه را با اندکی تغییر، برای بار سوم نیز بیان میکند؛
سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (حدید/1) آنچه در آسمانها و زمين است براي الله تسبيح ميگويند، و او عزيز و حكيم است .
==============================================
موسی بیگناهی را میکشد و الله هم او را فراری میدهد
الله بیان میکند که اگر کسی بیگناهی را بکشد، انگار کل بشریت را کشته است؛
مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا وَلَقَدْ جَاءتْهُمْ رُسُلُنَا بِالبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَلِكَ فِي الأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ(مائده/32)
اما خودش کل بشریت زمان نوح، بغیر از خانواده ی او، را از بین برد؛
وَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ (صافات/76) و او و خانوادهاش را از گرفتارى بزرگ رهانيديم
الله تمام بشر را از فرزندان او قرار داد و فقط از نسل او انسان را باقی میگذارد؛
وَجَعَلْنَا ذُرِّيَّتَهُ هُمْ الْبَاقِينَ (صافات/77) و نسل او را باقى گذاشتيم ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِينَ (صافات/8) و دیگران را غرق نمودیم
قرآن خطاب به انسانها میگوید ؛ ای نسلی که با نوح در کشتی حمل شدید؛
ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كَانَ عَبْدًا شَكُورًا (اسراء/3) اي زاده شدگان كساني كه با نوح سوار كرديم، او بنده شكرگزاري بود.
و این بدین معناست که تمام انسانهای زمان نوح ، از بین رفتتند।
همچنین قوم الله بجز خانواده ی لوط (غیر از زنش) تمام مردم شهر قوم او (سدوم) حتی بچه های کوچک را نابود میکند(شعراء/173و آیات پیش از آن)
و سرگذشت قوم ثمود و عاد و ...
اگر گفته شود، آیه ای که در ابتدا ی مطلب نوشته شده است، خطاب به بشر است و نه الله؛ چرا انسانی به نام موسی ، به سبب نژادپرستی که نسبت به بنی اسرائیل دارد ، شخصی قبطی را بی دلیل میکشد و الله نه تنها از او انتقام نمیگیرد ، بلکه سالها بعد، او را به پیامبری میرساند؛
وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِن شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِينٌ (قصص/15) او در موقعي كه اهل شهر در غفلت بودند وارد شهر شد، ناگهان دو مرد را ديد كه به جنگ و نزاع مشغولند، يكي از پيروان او بود، و ديگري از دشمنانش، آن يك كه از پيروان او بود از وي در برابر دشمنش تقاضاي كمك كرد، موسي مشت محكمي بر سينه او زد و كار او را ساخت (و بر زمين افتاد و مرد!) موسي گفت: اين از عمل شيطان بود كه او دشمن و گمراه كننده آشكاري است.
در اینجا تناقضی دیگر نیز وجود دارد، این دو نفر زمانی با هم در حال دعوا بودند که موسی تازه از کاخ فرعون فرار کرده ، یکی اسرائیلی بود و دیگری قبطی(مصری) ؛
پرسشی که مطرح میگردد، این است که موسی از کجا دانست که او اسرائیلی است؟
او که از کوچکی تحت تربیت خانواده ی فرعون مصر بود।
ضمنا او هنوز پیامبر نشده بود ، چرا اسرائیلی را پیرو خویش نامید ؟
اسرائیلی موسی را از کجا شناخت؟
آیا دبار فرعون تا این اندازه بی در و پیکر بود که موسی به راحتی از آن بگریزد ؟
همان اسرائیلی که موسی دیروز به او کمک کرده بود ، روز بعد ، با یک قبطی دیگری در حال دعوا بود و از موسی درخواست کمک کرد؛
فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خَائِفًا يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسَى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُّبِينٌ (قصص/18) موسي در شهر ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثهاي ناگهان ديد همان كسي كه ديروز از او ياري طلبيده بود فرياد ميزند و از او كمك ميخواهد، موسي به او گفت تو آشكارا انسان گمراهي هستي .
چگونه است که آل فرعون(قبطیان) کسی که شریک در قتل یکی از آنان بود، را تعقیب نمیکردند!
موسی باز میخواست قبطی دیگری را بکشد،
فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَن يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَّهُمَا قَالَ يَا مُوسَى أَتُرِيدُ أَن تَقْتُلَنِي كَمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالْأَمْسِ إِن تُرِيدُ إِلَّا أَن تَكُونَ جَبَّارًا فِي الْأَرْضِ وَمَا تُرِيدُ أَن تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ (قصص/19) و هنگامي كه(موسی) خواست با كسي كه دشمن(قبطی) هر دوي آنها بود درگير شود گفت: اي موسي! ميخواهي مرا بكشي، همانگونه كه ديروز انساني را به قتل رساندي ؟ تو ميخواهي فقط جباري در روي زمين باشي، و نميخواهي از مصلحان باشي.
در ادامه ی آیات، الله به موسی کمک میکند ، تا از چنگ عدالت فرار نماید.
آیا در شان پروردگار جهانیان است که چنین فاتلی را به پیامبر برگزیند!؟
البته الله تبعیض نژاد است ؛
إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ (آل عمران/33 الله، آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برتري داد.
============================================
معلوم نیست نام خدا، الله عربی است، یا یهوی یهودی!
موسی هنگامیکه در سرزمین پدرزنش، شعیب به جائی دیگر میرفت , آتش روشن را از جانب کوه طور، ملاحظه نمود و به همسرش گفت؛ که من آتش را دیدم و میروم تا آتش را بیاورم ، زمانیکه هوا تاریک شد از آن جهت تشخیص راه استفاده میکنیم (قصص/29)। هنگامیکه به آنجا رسید از یک درخت مبارکی که سمت راست دره ای بود مبارک ندائی آمد که ای موسی من الله رب العلمین هستم؛
فلما أَتَاهَا نُودِي مِن شَاطِئِ الْوَادِي الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن يَا مُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ (قصص/30) هنگامي كه به سراغ آتش آمد ناگهان از کناره ی راست دره در آن سرزمين بلند و پر بركت از ميان يك درخت ندا داده شد كه اي موسي! منم الله، پروردگار جهانيان!"
یهودیان، خدا را الله نمی نامیدند، الله نامی است عربی و یهودیان از لفظ یهو، استفاده میکردند .
ضمنا ،چه لزومی دارد که الله خود را در لابلای درختی پنهان نماید و خویش را به شکل آتش در بیاورد؟
======================================================
توهین الله به کر و لالها
الله برای بیان صفت بدترین جنبندگان روی زمین ، از آنان به عنوان کر و لال، یاد میکند که توهینی است آشکار؛
إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ (انفال/22) بدترين جنبندگان از نظر الله ، ناشنوايان لال هستند كه در نمىيابند
و این در حالی است که الله میگوید؛ ما به انسانها کرامت دادیم؛
و لقد كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا (اسرا/70) ما بني آدم را گرامي داشتيم و آنها را در خشكي و دريا (سوار بر کشتی نوح)حمل كرديم، و از انواع روزيهاي پاكيزه به آنها روزي داديم، و بر بسياري از خلق خود برتري بخشيديم.
آیا آیه ی قبلی دلیلی است بر حفظ همین کرامت؟
=============================================
کسانیکه اسلام را با مردم سالاری یکی میدانند و تعیین اولی الامر یا (حاکم) را وظیفه ی مردم میدانند به این آیه از قرآن استناد میکنند؛
وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ (شوری/38) و آنها كه دعوت پروردگارشان را اجابت كرده، و نماز را برپا داشته، و امر (کننده ی)شان از میان شورا بین خودشان است، و از آنچه به آنها روزي دادهايم انفاق ميكنند.
اما همین الله است که طالوت را به زور بر مردم حاکم میگرداند؛
وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوَاْ أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (بقره/247) و پيامبرشان به آنان گفت در حقيقتخداوند طالوت را بر شما به پادشاهى گماشته است گفتند چگونه او را بر ما پادشاهى باشد با آنكه ما به پادشاهى از وى سزاوارتريم و به او از حيث مال گشايشى داده نشده است پيامبرشان گفت در حقيقتخدا او را بر شما برترى داده و او را در دانش و [نيروى] بدنى بر شما برترى بخشيده است و الله پادشاهى خود را به هر كس كه بخواهد مىدهد و الله گشايشگر داناست.
این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
ارسالها: 1079
#16
Posted: 11 Jun 2011 21:00
تناقضات قرآن در مفهوم لا اله الا الله ( بخش دوم )
اساسی ترین مفهوم اسلامی، به یقین "لا اله الا الله" میباشد، لذا هر گونه اشکالی در این مفهوم کل اسلام با مشکل مواجه میگردد।
من در این قسمت کوشش نمودم، برخی از تناقضاتی که در مفهوم این جمله در قرآن وجود دارد را بیان نمایم.
نکته:
نوشته های زیر نظر شخصی اینجانب میباشد و از کسانیکه با ادبیات عرب آشنائی کامل دارند، درخواست مینمایم که دیدگاه خویش را بیان نمایند.
در آیات پائین، الله از قول خودش به عنوان خبری که در گذشته رخ داده، نقل از (گذشته ی) خود مینماید، لذا در ابتدا، برای بیان اوصاف خودش، از ضمیر غایب (هو) استفاده مینماید که کاملا درست است؛ اما در آخر دچار تناقض گوئی میگردد و از ضمیر متکلم وحده (انا) استفاده مینماید؛
يُنَزِّلُ الْمَلآئِكَةَ بِالْرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنذِرُواْ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنَاْ فَاتَّقُونِ (نحل/2) فرشتگانرا با روح الهي به فرمانش بر هر كس از بندگانش بخواهد نازل ميكند كه مردم را انذار كنيد همانا اوست که معبودي جز من نيست بنابر اين از مخالفت (دستور) من بپرهيزيد.
که باید اینگونه میشد؛
يُنَزِّلُ الْمَلآئِكَةَ بِالْرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنذِرُواْ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّقُوه (نحل/2) فرشتگانرا با روح الهي به فرمانش بر هر كس از بندگانش بخواهد نازل ميكند كه مردم را انذار كنيد همانا اوست که معبودي جز او نيست بنابراين از مخالفتش بپرهيزيد.
و یا در این آیه؛
وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ ]انبیاء /25) ما پيش از تو هيچ پيامبري را نفرستاديم مگر اينكه به او وحي كرديم همانا اوست که الهی جز من نيست بنابراين تنها مرا پرستش كنيد
که باید اینگونه باشد؛
وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَاعْبُدُوه ]انبیاء /25) ما پيش از تو هيچ پيامبري را نفرستاديم مگر اينكه به او وحي كرديم همانا اوست که معبودي غیر او نيست بنابراين تنها او را پرستش كنيد
قرآن بیان میکند؛
الله هنگامیکه اولین بار با موسی حرف زد، خود را اینگونه معرفی نمود؛
إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي (طه/14) من الله هستم، معبودي جز من نيست، مرا پرستش كن و نماز را براي ياد من به پادار
این جمله کاملا درست است، زیرا گوینده مستقیما با مخاطب اصلی گفتگو مینماید.
البته در 29 نقطه از قرآن الله از لفظ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ استفاده نموده .
خوب به این دو آیه توجه فرمائید!
در آیه ی اول، جمله ی "اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ" خود یک آیه است اما؛
در آیه ی دوم همین جمله بخشی از یک آیه میباشد؛
اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ (آل عمران/2)
اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ يَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ (بقره/255)
پس کسانیکه با مانور بر روی کلمه ی "لا اله الا الله" با دغلکاری و بازی با کلمات از این جمله اعداد و ارقامی در میآورند، باید بدانند که قرآن تنها در دو نقطه ی این کتاب از این لفظ استفاده نموده است؛
إِنَّهُمْ كَانُوا إِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ يَسْتَكْبِرُونَ (صافات/35) همانا آنان بودند كه وقتى به ايشان گفته مىشد الهی جز اله یگانه (الله) نيست تكبر مىورزيدند.
فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَمَثْوَاكُمْ (محمد/19) پس (ای محمد) بدان كه معبودي جز الله نيست، و براي گناه خود و مردان و زنان با ايمان استغفار كن، و الله محل حركت و قرارگاه شما را ميداند.
همانگونه که بیان شد، در 29 نقطه ی قرآن از لفظ لا إِلَهَ إِلاَّ هُو استفاده شده است
(بقره/163و255)، ( آل عمران/2و6و18)،(مائده/87)،(انعام/102و106)،(اعراف/158)،(توبه/31و129)،(یوسف/14)،(رعد/30)،(طه/8و98)،(موم
این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
ارسالها: 1079
#17
Posted: 11 Jun 2011 21:01
تناقض در قرآن ( بخش سوم )
تناقضی از نوع دیگر؛
بیشتر نوشته ها ، مخاطب مردم هستند که با توجه به ادعای الهی بودن این کتاب کاملا طبیعی است.
برخی از نوشته ها مخاطب الله است، این نوشته ها با سایر آیات قرآن در تناقضی اساسی است، در این قسمت به این نوع تناقض میپردازم؛
یکی از تناقضات قرآن، تناقض گوئی پس از قل(بگو) میباشد.
الله به بندگانش دعاهائی را آموزش میدهد، لذا جمله ی پس از قل (بگو) جمله ایست منادی؛ پس اگر قل را از جمله حذف نمائیم، خللی در روند جمله ایجاد نخواهد شد.
این قاعده در زبان فارسی نیزوجود دارد، بدان معنا که اگر به کسی توصیه میکنید که نقل قولی از شما داشته باشد و جمله را با بگو آغاز مینمائید، گوینده لازم نیست که خودش نیز "بگو" که شما برای تاکید بر بیان جمله بعدی را میگوئید، بیان نماید، مثلا؛
اگر شما به کسی را سوگند دهید، به او میگوئید که ؛
بگو! من به خدا سوگند یاد مینمایم. لازم نیست که مخاطب شما در سوگندش کلمه ی بگو را نیز بازگو نماید و جمله ی او، "من به خدا سوگند یاد مینمایم" میباشد.
همین حالات را در قرآن مشاهده مینمائیم که مخاطب نیز خودش کلمه ی قل را تکرار مینماید که از لحاظ مفهومی اشکال دارد.
اما این اشکال را نادیده میگیریم و فرض را بر صحت چنین بیانی مینمائیم، اما آنچه که مسلم است، این است که اگر "قل" را خذف نمائیم، مفهوم جمله عوض نخواهد شد، این قاعده در چهار سوره ی پایانی قرآن وجود دارد که همگی دارای چنین ساختاری هستند؛
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ (ناس/1) بگو پناه ميبرم به پروردگار مردم
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ (فلق/1) بگو پناه ميبرم به پروردگار سپيده صبح
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (توحید/1) بگو اوستخداى يگانه
قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ (کافرون/1) بگو اي كافران!
اگر هم قل را حذف نمائیم باز مفهوم جمله عوض نمیشود؛
أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ (ناس/1) پناه ميبرم به پروردگار مردم
أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ (فلق/1) پناه ميبرم به پروردگار سپيده صبح
هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (توحید/1) اوستخداى يگانه
يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ (کافرون/1) اي كافران
اما در این میان یک استثنا وجود دارد؛
قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (زمر/53) بگو: اي بندگان من! کسانیکه كه بر خود اسراف (زیادروی در شرک) كردهايد! از رحمت الله نوميد نشويد كه الله همه ی گناهان را ميآمرزد او آمرزنده ی مهربان است.
اگر این آیه را با دقت بخوانیم؛ متوجه خواهیم شد که بندگان مورد نظر، میتواننند بندگان گوینده باشند.
اکنون اگر قل را برداریم، مفهوم جمله کاملا عوض میگردد، و شکی که در نوشته ی بالا وجود داشت به یقین تبدیل میشود و مخاطب گوینده، بندگان او هستند نه بندگان الله؛
يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (زمر/53) اي بندگان من! کسانیکه كه بر خود اسراف (زیادروی در شرک) كردهايد! از رحمت الله نوميد نشويد كه الله همه ی گناهان را ميآمرزد. او آمرزنده ی مهربان است
اما قرآن این روند را در آیه ای دیگر اصلاح مینماید؛
قُل لِّعِبَادِيَ الَّذِينَ آمَنُواْ يُقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَيُنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلانِيَةً مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لاَّ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خِلاَلٌ (ابراهیم/31) بگو به بندگان من، کسانیکه ايمان آوردهاند، نماز را بر پا دارند و از آنچه به آنها روزي دادهايم پنهان و آشكار انفاق كنند پيش از آنكه روزي فرا رسد كه نه در آن خريد و فروش است و نه دوستي.
این دو آیه با هم در تضادی آشکارند.
اگر گفته شود که سوره های آخر قرآن دعاء و یا جملاتی است که الله به محمد یاد داده تا به مردم یاد دهد، بدین خاطر است که با قل آغاز شده است؛ پس چرا سوره ی حمد که دقیقا دعاست، با قل آغاز نشده است؟
البته قرآن پر از خرافه است.
این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
ارسالها: 1079
#18
Posted: 11 Jun 2011 21:04
دوازدهمین تناقض :
فراموشکاری الله و تکرار آیات.
سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (حشر/1) آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است براي الله تسبيح ميگويد، و او عزيز و حكيم است.
।سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (صف/1) آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است براي الله تسبيح ميگويد، و او عزيز و حكيم است.
با اندکی تغییر:
سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (حدید/1) آنچه در آسمانها و زمين است براي الله تسبيح ميگويند، و او عزيز و حكيم است.
همان مفهوم را با اندکی تغییر دوباره آورده است:
هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَى يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (حشر/24)
يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ (جمعه/1)
ُیسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ(تغابن/1)
داستان موسی
قَالُواْ أَرْجِهْ وَأَخَاهُ وَأَرْسِلْ فِي الْمَدَآئِنِ حَاشِرِينَ (اعراف/111) گفتند او و برادرش را به بند بکش و گردآورندگانى را به شهرها بفرست.
।قَالُوا أَرْجِهِ وَأَخَاهُ وَابْعَثْ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ (شعراء/36) گفتند او و برادرش را به بند بکش و گردآورندگان را به شهرها برانگیز।
با اندکی تغییر:
فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلَى أَجَلٍ هُم بَالِغُوهُ إِذَا هُمْ يَنكُثُونَ (اعراف/135) و چون عذاب را تا سرنوشت مشخصی (که الله تعیین نموده بود) كه آنان بدان رسيدند از آنها برداشتيم باز هم پيمانشكنى كردند.
।فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِذَا هُمْ يَنكُثُونَ (زخرف/50) و چون عذاب را از آنان بر طرف ساختيم، آنگاه بود كه پيمان شكنى كردند।
يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَحَّارٍ عَلِيمٍ (شعراء/37) (تا) تمام جادوگران دانايى را نزد تو آوردند.
يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَاحِرٍ عَلِيمٍ (اعراف/112) (تا) تمام جادوگران دانايى را نزد تو آوردند.
قَالَ نَعَمْ وَإِنَّكُمْ إِذًا لَّمِنَ الْمُقَرَّبِينَ (اعراف/42) گفت آرى و مسلما حتما شما از مقربان خواهيد شد.
قَالَ نَعَمْ وَإَنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ (اعراف/114) گفت آرى و شما حتما ازمقربان خواهيد شد.
با اندکی تغییر
فَلَمَّا جَاء السَّحَرَةُ قَالَ لَهُم مُّوسَى أَلْقُواْ مَا أَنتُم مُّلْقُونَ (یونس/80) و چون جادوگران آمدند موسى به آنان گفت آنچه را مىاندازيد بيندازيد।
قَالَ لَهُم مُّوسَى أَلْقُوا مَا أَنتُم مُّلْقُونَ (شعراء/43) موسى به آنان گفت آنچه را شما مىاندازيد بيندازيد।
قَالُوا يَا مُوسَى إِمَّا أَن تُلْقِيَ وَإِمَّا أَن نَّكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى (طه/65) گفتند اى موسى يا تو مىافكنى يا [ما] نخستين كس باشيم كه افکنده(باشد).
قَالُواْ يَا مُوسَى إِمَّا أَن تُلْقِيَ وَإِمَّا أَن نَّكُونَ نَحْنُ الْمُلْقِينَ (اعراف/115) گفتند اى موسى آيا تو مىافكنى و يا اينكه ما افکندگان(باشیم)
قَالُواْ آمَنَّا بِرِبِّ الْعَالَمِينَ (اعراف/121) گفتند به پروردگار جهانيان ايمان آورديم।(داستان موسی)
قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ (اعراف/47) گفتند به پروردگار جهانيان ايمان آورديم।(داستان موسی)
رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ (اعراف/48) پروردگار موسى و هارون.
।رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ (اعراف/122) پروردگار موسى و هارون।
فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ (اعراف/107) پس عصايش را افكند و بناگاه اژدهايى نمایان شد
।فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ (شعراء/31) پس عصایش را افكند و بناگاه اژدهایى نمايان شد।
وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاء لِلنَّاظِرِينَ (اعراف/108) و دستش را بيرون كشيد و ناگهان براى تماشاگران سپيد مینمود।
وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاء لِلنَّاظِرِينَ (شعراء/32) و دستش را بيرون كشيد و ناگهان براى تماشاگران سپيد مىنمود।
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِينٍ ﴿غافر/۲۳﴾ ما موسي را با آيات خود و دليل آشکار فرستاديم.
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِينٍ ﴿هود/۹۶﴾ ما موسي را با آيات خود و دليل آشكار فرستاديم।
به یکی دیگر از این به اصطلاح اعجاز قرآن توجه فرمائید؛
يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ (بقره/47) اى فرزندان اسرائيل از نعمتهايم كه بر شما ارزانى داشتم و اينكه من شما را بر جهانيان برترى دادم ياد كنيد.
।يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ (بقره/122) اى فرزندان اسرائيل از نعمتهايم كه بر شما ارزانى داشتم و اينكه من شما را بر جهانيان برترى دادم ياد كنيد.
وَاتَّقُواْ يَوْمًا لاَّ تَجْزِي نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَيْئًا وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ (بقره/48) و بترسيد از روزى كه هيچ كس چيزى را از كسى دفع نمىكند و نه از او شفاعتى پذيرفته و نه به جاى وى بدلى گرفته مىشود و نه يارى خواهند شد।
وَاتَّقُواْ يَوْمًا لاَّ تَجْزِي نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَيْئًا وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ (بقره/123) و بترسيد از روزى كه هيچ كس چيزى را از كسى دفع نمىكند و نه از او شفاعتى پذيرفته و نه به جاى وى بدلى گرفته مىشود و نه يارى خواهند شد.
وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ (مومنون/5) و آنها كه دامان خود را از آلودگي (از) بيعفتي حفظ ميكنند.
وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ (معرج/29) و آنها كه دامان خود را از آلودگي (از) بيعفتي حفظ ميكنند.
إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ (معارج/30) مگر در مورد همسرانشان يا كنيزانى كه به دست آوردهاند كه در اين صورت بر آنان نكوهشى نيست.
।إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ (مومنون/6) مگر در مورد همسرانشان يا كنيزانى كه به دست آوردهاند كه در اين صورت بر آنان نكوهشى نيست।
فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاء ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ (معارج/31) و هر كس ماوراء اين را طلب كند متجاوز است.
فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاء ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ (مومنون/7) و هر كس ماوراء اين را طلب كند متجاوز است।
وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ (معرج/32) و آنها كه امانتها و عهد خود را رعايت ميكنند।
وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ (مومنون/8) و آنها كه امانتها و عهد خود را رعايت ميكنند.
وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ (مومنون/9) و آنان كه بر نمازهايشان مواظبت مىنمايند.
وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ (معارج/34)) و آنان كه بر نمازهايشان مواظبت مىنمايند
।وَيَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلاَ مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ(اعراف/19) و اى آدم تو و همسرت در بهشت آرام گیرید و از هر جا كه خواستيد بخوريد، ولى به اين درخت نزديك نشويد وگرنه از ستمكاران خواهيد بود।
و همان مفهوم را با اندکی تغییر:
وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الْظَّالِمِينَ (بقره /35) و گفتيم اى آدم تو و همسرت در بهشت آرامش گیرید و از آن از هر جا كه خواستيد به خوشى و فراوانى بخوريد، ولى به اين درخت نزديك نشويد كه از ستمكاران خواهيد بود .
البته برخی از آیات بسیار تکرار شدهاند مانند:
فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (31 با در سورهی رحمن تکرار شده است)
وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِینَ (10 بار در مرسلات)
وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ (3 بار در سورهی کافرون)
كَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ (دو بار در تکاثر)
إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً (دو بار در سورهی شرح)
كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْتِ (عنکبوت/57)
كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْتِ (انبیاء/35)
فَسَجَدَ الْمَلائِكَهُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (ص/73)
فَسَجَدَ الْمَلائِكَهُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (حجر/30)
الم (بقره/1 و آل عمران/1 و سجده/1 و لقمان/1 و روم/1 و عنکبوت/1)
این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
ارسالها: 1079
#19
Posted: 11 Jun 2011 21:07
اهل بیت محمد ابن عبدالله کیست؟ تناقض بین قرآن و سنت!
در قرآن سه بار از کلمهی اهل بیت استفاده شده، که هر سه بار منظور زنان و یا مادران پیامبران است:
وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا (احزاب/33) و در خانههايتان بمانید و آرایش ننمائید مانند آرایش کردن روزگار جاهليت گذشته، و نماز برپا داريد و زكات بدهيد و از الله و فرستادهاش پیروی نمائید، الله فقط مىخواهد پلیدی را از شما اهل بیت بردارد و شما را پاك و پاكيزه گرداند. (از اهل بیت درخواست میشود که آرایش ننمایند)
اما آیات پیش از این آیه:
يَا نِسَاء النَّبِيِّ مَن يَأْتِ مِنكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا (احزاب/30) اى همسران پيامبر! هر کسی ازشما فحشاء را انجام داد عذابش دوبرابر خواهد بود و (انجام) این برای الله خیلی آسان است.
وَمَن يَقْنُتْ مِنكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحًا نُّؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَيْنِ وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا كَرِيمًا (احزاب/31) و هر کسی از شما(زنان محمد) که فرمانبردار الله و فرستادهاش باشد و كار شايسته انجام دهد، پاداشش را برابر مىدهيم و برای او روزى نيكوی را فراهم می نمائیم.
يَا نِسَاء النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاء إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا (احزاب/32) اى همسران پيامبر! شما مانند هیچکدام از دیگر زنان نيستيد اگر تقوا پیشه نمائید؛ پس به ناز گپ نزنید تا کسیکه در دلش بيمارى است طمع ورزد، و سخنانی شايسته بگوييد.
و آیه ی پس از آیهی 33 سورهی احزاب:
وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا (احزاب/34) و آنچه از آيات الله و حكمت را در خانههاى شما خوانده مىشود ياد كنيد؛ همانا الله همواره تیزبین و آگاه است.
همانگونه که مشاهده میگردد، تمام فعلهای بکار گرفته شده صیغهی مؤنث است(اگر مذکر و مؤنث با هم مد نظر باشد از صیغهی مذکر استفاده خواهد شد). البته در اینجا آشکارا خطاب به زنان محمد است.
شاید گفته شود که اگر خطاب به زنان است، پس چرا قبل از این کلمه از ضمیر مذکر "کُم" استفاده شده است؟
در پاسخ باید گفت که خود این کلمه(اهل البیت)، کلمهای است مذکر، خوب یه این آیه توجه نمائید، در این آیه منظور از اهل بیت، ساره زن ابراهیم است که باز از ضمیر کم استفاده شده است:
:
قَالُواْ أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ رَحْمَتُ اللّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَّجِيدٌ (هود/73) (فرشتگان) گفتند: آيا از كار الله متعجبی؟ رحمت الله و بركتهای او بر شما اهل بیت باد؛ همانا او ستوده شدهی گرامی است. (این داستان از دید تورات)
و باز در اینجا منظور از اهل بیت؛ مادر موسی است:
وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ (قصص/12) و از پيش شيردهنگان را بر او حرام گردانيده بوديم ، پس (خواهر موسی) گفت آيا شما را به اهل بیتی راهنمايى كنم كه براى شما از وى سرپرستى كنند و خيرخواه او باشند؟
خطاب به او(مادر موسی) از اهل بیت استفاده شده است. (شرح این داستان از نظر قرآن و نژادپرستی دینی)
اما احادیث و روایاتی وجود دارند که گفته میشود موثق مییاشد و محمد علی و حسن و حسین را هم اهل بیت خودش نامیده است.
این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
ارسالها: 1079
#20
Posted: 11 Jun 2011 21:08
قرآن: غیر از خون، گوشت خوک و مردار، بقیهی خوردنیها حلال هستند!
همانگونه که میدانیم، دین اسلام بسیاری از خوردنیهای را حرام اعلام کرده؛ خوردنیهائی مانند مشروبات الکلی و بسیاری از غذاهای دیگر، حتی گوشت بسیاری از جانوران حرام است؛ اما ببینید که محمد ابن عبدالله در پاسخ به اعراب پیش از اسلام چگونه دچار جو گرفتگی میگردد و همه چیز را غیر از خون و مردار و گوشت خوک و همچنین گوشت جانورانی که در هنگام ذبحشان نام خدایش الله به زبان برده نشود را حلال اعلام نموده است:
قُل لاَّ أَجِدُ فِي مَا أُوْحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَن يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَّسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (انعام/145) بگو در آنچه بر من وحي شده، هيچ حرامي بر كسي كه غذائي ميخورد نمييابم بجز اينكه مردار باشد يا خوني كه بيرون ريخته يا گوشت خوك كه اينها همه پليدند، يا حيواني كه در طريق گناه به هنگام سر بريدن، نام غير الله بر آنها برده شده است، اما كساني كه ناچار شوند بدون اينكه بخاطر لذت باشد و يا زياده از حد بخورند پروردگار تو آمرزنده مهربان است.
ظاهرا محمد در مناقشه با اعراب پیش از اسلام قرار دارد، کسانیکه حالت خاصی از حیوانات را حلال میدانستند:
ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ مِّنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَمِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الأُنثَيَيْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحَامُ الأُنثَيَيْنِ نَبِّؤُونِي بِعِلْمٍ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ (انعام/143) هشت فرد از گوسفند دو تا و از بز دو تا بگو آيا نرها را حرام كرده يا ماده را يا آنچه را كه رحم آن دو ماده در بر گرفته است اگر راست مىگوييد از روى علم به من خبر دهيد.
وَمِنَ الإِبْلِ اثْنَيْنِ وَمِنَ الْبَقَرِ اثْنَيْنِ قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الأُنثَيَيْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحَامُ الأُنثَيَيْنِ أَمْ كُنتُمْ شُهَدَاء إِذْ وَصَّاكُمُ اللّهُ بِهَذَا فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا لِيُضِلَّ النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (انعام/144) و از شتر دو و از گاو دو بگو آيا نرهارا حرام كرده يا مادهها را يا آنچه را كه رحم آن دو ماده در بر گرفته است آيا وقتى الله شما را به اين سفارش كرد حاضر بوديد پس كيستستمكارتر از آنكس كه بر الله دروغ بندد تا از روى نادانى مردم را گمراه كند آرى الله گروه ستمكاران را راهنمايى نمىكند.
ممکن است گفته شود که تنها نمیتوان به یک آیه از قرآن استناد نمود و آیات دیگر این کتاب را مد نظر داشت؛ در پاسخ باید گفته شود که قرآن در اینجا از لفظ "لاَّ أَجِدُ فِي مَا أُوْحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ" ( در آنچه بر من وحي شده، هيچ حرامي بر كسي كه غذائي ميخورد نمييابم ...) استفاده نموده است و به معنای این است که محمد از قول خدایش الله بیان مینماید: من هیچ خوردنی غیر از این چهار موردی که در ادامهی آیه به آنها اشاره شده است را حرام نمیبینم؛ قرآن در اینجا حکم کلی را بیان نموده است.
پرسشی که در ذهن نقش میبندد این است: پس چرا الله مشروبات الکلی را حرام نموده است؟
چرا گوشت بسیاری از جانوران را حرام میدانند؟ آیا این تحریم بعدا در اسلام اضافه شده است یا اینکه محمد در هر برهه از زمان دچار فراموشی شده و سخنان سابقش را از یاد برده است؟
آیا محمد فرصت منسوخ کردن این آیه را نداشته است؟
اگر پاسخ به همهی اینها منفی است، پس دلیل این تناقض گوئی آشکار در کتاب مقدس اللهپرستان چیست؟
در آیهی پس از این آیه، قرآن شروع به سرزنش یهودیان مینماید، زیرا در دین یهود خوردن پی جانوران و همچنین جانورانی که دارای ناخن هستند، حرام شده است؛ قرآن باز در پاسخ به یهودیان دچار جو گرفتگی میگردد و بیان مینماید که:
وَعَلَى الَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمْنَا كُلَّ ذِي ظُفُرٍ وَمِنَ الْبَقَرِ وَالْغَنَمِ حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُمَا إِلاَّ مَا حَمَلَتْ ظُهُورُهُمَا أَوِ الْحَوَايَا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذَلِكَ جَزَيْنَاهُم بِبَغْيِهِمْ وِإِنَّا لَصَادِقُونَ ( انعام/146) و بر يهوديان هر ناخنداری را حرام كرديم و از گاو و گوسفند پيه آن دو را بر آنان حرام كرديم به استثناى پيههايى كه بر پشت آن دو يا بر رودههاستيا آنچه با استخوان درآميخته است اين را به سزاى ستمكردنشان به آنان كيفر داديم و ما البته راستگوييم.
راستی چرا؟
مگر نه اینکه تورات هم همان خدا برای یهودیان نازل کرده است؟ چرا از سر لج با قوم یهود برخی از خوردنیهائی که از دید الله جزء طیبات هستند را حرام نموده است؟ خوردنیهائی مانند پیه!
گناه پیروان آیندهی این دین چیست؟ گناه کودکان و سایر کسانیکه با الله سر لج نداشتند چه بود؟
قرآن در ابتدا بیان مینماید که تمام خوردنیها بر بنی اسرائیل حلال بود مگر آن چیزی که اسرائیل(یعقوب) آنها را بر خودش حرام کرده بود و نمیخورد:
كُلُّ الطَّعَامِ كَانَ حِلاًّ لِّبَنِي إِسْرَائِيلَ إِلاَّ مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَى نَفْسِهِ مِن قَبْلِ أَن تُنَزَّلَ التَّوْرَاةُ قُلْ فَأْتُواْ بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ (آل عمران/93) همه خوراكيها بر فرزندان اسرائيل حلال بود جز آنچه پيش از نزول تورات اسرائيل بر خويشتن حرام ساخته بود بگو اگر راست مىگوييد تورات را بياوريد و آن را بخوانيد.
آیا الله اختیاراتش را در مورد حلال و حرام کردن خوردنیهای به یعقوب سپرده بود؟
البته این سخنان عجیب و غریب محمد در پاسخ به پرسش یهودیان بود. او با اطلاعاتی که از این دین به دست آورده بود این سخنان را بیان نمود؛ البته در ادامه و زمانیکه متوجه شد امکان مسلمان شدن یهودیان وجود ندارد تورات را رد نمود و دستور به کشتن و آوارگی تمام یهودیانی که در مجاور او بودند را صادر نمود!
در مورد پیهی جانوران هم نکتهی جالبی وجود دارد، زیرا الله بیان نموده است که ما طیبات را بر شما حلال اعلام کردهایم:
يَسْأَلُونَكَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُم مِّنَ الْجَوَارِحِ مُكَلِّبِينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللّهُ فَكُلُواْ مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيْكُمْ وَاذْكُرُواْ اسْمَ اللّهِ عَلَيْهِ وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ ( مائده/4) از تو مىپرسند چه چيزى براى آنان حلال شده است بگو چيزهاى پاكيزه براى شما حلال گرديده و [نيز صيد] حيوانات شكارگر كه شما بعنوان مربيان سگهاى شكارى از آنچه خدايتان آموخته به آنها تعليم دادهايد [براى شما حلال شده است] پس از آنچه آنها براى شما گرفته و نگاه داشتهاند بخوريد و نام خدا را بر آن ببريد و پرواى خدا بداريد كه خدا زودشمار است.
و در ادامه زنان را هم در ردیف همان طیبات خوردنی قرار داده است:
الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حِلٌّ لَّكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلُّ لَّهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلاَ مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ وَمَن يَكْفُرْ بِالإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ (مائده/5) امروز چيزهاى پاكيزه براى شما حلال شده و طعام كسانى كه اهل كتابند براى شما حلال و طعام شما براى آنان حلال است و [بر شما حلال است ازدواج با] زنان پاكدامن از مسلمان و زنان پاكدامن از كسانى كه پيش از شما كتاب [آسمانى] به آنان داده شده به شرط آنكه مهرهايشان را به ايشان بدهيد در حالى كه خود پاكدامن باشيد نه زناكار و نه آنكه زنان را در پنهانى دوستخود بگيريد و هر كس در ايمان خود شك كند قطعا عملش تباه شده و در آخرت از زيانكاران است.
آیا پی که بر یهودیان حرام بوده و هست، طبق تشخیص الله بر اللهپرستان حلال شد آن هم به این دلیل که جزء طیبات است؟
اگر پی را حرام اعلام کرده بود؛ آیا اللهپرستان این را جزء معجزات علمی قرآن نمیدانستند؟
این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس