انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
مذهب
  
صفحه  صفحه 13 از 47:  « پیشین  1  ...  12  13  14  ...  46  47  پسین »

Aisha | عایشه (ام المومنین) و پیامبر (توسط مدیر بسته شد)


مرد

 
mahmudkhm: خوب احترام شما کجاست ؟ ایا اهانت به ناموس پیامبر و مادر مومنان جایزه؟؟!
بله اخترام دارن تا وقتی که در راه درست و به دستور اسلام باشن ما هر کس از خط پیامبر خارج شد رو بدستور خود قران لعن و سب میکنیم

چرا شیعه احترام باقی زنان پیامبر رو داره و فقط این دو خانم مورد لعن هستند

mahmudkhm: در ضمن خواهر آدم هم محرمه آدمه و نمیشه باهاش ازدواج کرد ، چرا خداوند نفرمود خواهران مومنان هستند و درجه مادری به آنها داد؟!
برادرم . احترام مادر واجبه و به اون سفارش شده نه خواهر ضمنا بازم میگم واقعا جالبه به زنان پیامبر بگی ام الموممنین و بعد همین ام محترم باعث این همه خونریزی بشه و فقط بگی گناه کرده و جایزالخطاست
چرا باقی زنان پیامبر از این کارا نکردن و به سفارش خدا گوش کردن

mahmudkhm: به قول دوستمون ساچمه مثل اینکه املاء شما خیلی ضعیفه و غلطهاتون روز به روز زیادتر میشه ! من که نفهمیدم معنی این کلمه چیه!
تقصیر من نیست مربوط به سواد شماست

خلخال زیوری است که زنان قدیم به پا میکردند و از غوزک پا تا ساق بود و گاهی بیشتر یا کمتر

و منظور از اینکه در میان خلخالهای ایشان رفت و امد میکنیم جماع و نزدیکی است
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
مرد

 
mahmudkhm: واقعا اطلاعات شما پایینه!
معاویه برادر خانم پیامبر اسلامه و چون به برادر مادر خال یا خالو میگویند صحابه این لقب رو برای معاویه در نظر گرفتند!

من میدونم خال کیه ولی متعجبم از این همه هنر مندی در جعل و چشم پوشی از حق

به به حسب و نسب معویه مشخصه که و حالا که قرار به هر کی یک لقب بدن پیامبر شتر و استر و اسب هم داشته برا اونا هم لقب بدین حتما برای خال المومنین هم تو قران یک چیزی دارید اره ؟؟؟

این القاب جعلی در مقابل القاب به حق که پیامبر شخصا به علی ع و فاطمه س و حسنین داده خنده داره
القابی که ساختید ولی یکبار پیامبر اونها رو به این لقب صدا نزد

اخه زمان پیامبر کسی جرات جعل همچین عناوینی رو نداشت

ضمنا کسی از جنگ علی ع با معاویه بی خبر نیست واقعا وفتی خال المومنین و امیر المومنین با هم بجنگند آدم باید طرفدار کدوم یکی باشه
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
مرد

 
mahmudkhm: جوابش با خود عایشه در محضر خداست به من و تو هیچ ربطی نداره چون گناهش یا ثوابش پای تو نوشته نمیشه!
خداوند در قرآن از جنگ بین دو گروه از مومنان هم سخن گفته ولی هر دو گروه رو باز مومن نامید پس تکلیف کشته شدگان این دو گروه مومن چیه؟!

mahmudkhm: حالا بالاخره توبه کرده یا نه؟!
اگه توبه کرده که گناهانش بخشوده میشه و اگر توبه نکرده گناهانش با علی ابن ابی طالب امام منصوب خدا به قول شماست که ایشون رو بخشید و با احترام با خدم و حشم به مدینه فرستاد و ایشون رو مجازات نکرد ، در هر دو حال ایشون تبرعه میشه!
شایعه است که چنگیز و و هیتلر و نرون هم وقت شکست توبه کردن

بنده خدا تمام ملاک تصمیم ما در مورد افراد عملکرد اونها در گذشته است یعنی چی بمن چه و به تو چه

هیتلر عم جنایت کرد مردمش که بهش لقب خدای بزرگ دادند پس همین لقب براش بمونه چون جتایاتش بمن چه و بتو چه

عجب استدلال هایی منم یاد گرفتم جنایت ها و ادم کشی هاش بمن چه و بتو چه

حضرت علی بخاطر پیامبر و بیشتر بخاطر اینکه احمقهای دیگری به خونخواهی عایشه برنخیزند اونو شالم برگردوند خدم و حشم هم نداشت چند رن با لباس مردانه و مسلح که مردمی که عزیزانشان رو از دست داده بودند نروند و ام المومنین خونریز و جنگ سالار و فتنه انگیز رو نکشند
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
مرد

 
عايشه در صحاح سته اهل سنت ( قسمت ششم _ پایانی )
پقسمت هفدهم - عايشه و اتمام نماز در سفر

يكى از مسائلى كه بين شيعه و سنى اختلافى نيست اين است كه بر مسافر لازم است كه نمازهاى چهار ركعتى را در

(1) الف - صحيح مسلم، ج 1، ص 437، كتاب المساجد ومواضع الصلاة، باب 36، ح 207.

ب - سنن ترمذي، ج 5، ص 202، كتاب تفسير القرآن، ح 2982.

ج - سنن أبي داود، ج 1، ص 112، كتاب الصلاة، باب في وقت العصر، ح 410.

د - سنن نسائى، ج 1، ص 268، كتاب الصلاة، باب 14، ح 468.
(46)
سفر دو ركعتى بخواند. البته اين مسأله نيز مانند بسيارى از مسائل، داراى فروعاتى است كه ميان شيعه و سنى و حتى بين فقهاى اربعه اهل سنت اختلافاتى وجود دارد. شيعه آن را بر مسافر ـ با شرائطش ـ واجب مى‏داند، و امّا فقهاى اربعه اهل سنّت: مالكيه و حنفيه آن را سنت مؤكد مى‏دانند، ولى شافعيه و حنابله آن را جايز مى‏شمارند.(1) اما از نظر روايات صحاح:

1 - «عن عايشة فرضت الصلاة ركعتين ركعتين في الحضر والسفر فأقرت صلاة السفر وزيد في صلاة الحضر».

2 - «عن الزهرى عن عروة عن عايشة إنّ اول الصلاة اول ما فرضت ركعتين. فأقرت صلاة السفر وأتمت صلاة الحضر...».

3 - عن ابن عباس قال: فرض اللّه الصلاة على لسان نبيكم في الحضر اربعا وفي السفر ركعتين وفي الخوف ركعة»(2).
روايات لزوم قصر نماز در سفر را همه ارباب صحاح نقل كرده‏اند (چنانچه در پاورقى ملاحظه فرموديد). حال مى‏خواهيم بدانيم كه عايشه چه مى‏كرد:

زهرى از عروة و او از عايشه روايت مى‏كند كه گفت: نماز مسافر شكسته و غير مسافر تمام است. بعد زهرى مى‏گويد كه من از عروة پرسيدم پس چرا عايشه خود در سفر نماز را تمام مى‏خواند؟ پاسخ داد كه او همچون عثمان تأويل كرده (و اجتهاد نموده) است(3).
ما در مبحث «خلفا در صحاح» درباره تمام خواندن عثمان و آنچه كه مربوط به او بود گفتيم و لذا تكرار آن را لازم نديديم. آيا عايشه به پيروى از عثمان بر خلاف سنت رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله عمل نمود؟ آيا پيروى از سنت آن حضرت لازم است يا پيروى از سنت عثمان؟ (گر چه بايد نام آن را بدعت گذاشت نه سنت).

عايشه كسى نبود كه از عثمان پيروى كند. او يكى از مخالفين سرسخت عثمان بود و از عوامل مؤثر در تحريك مردم به مخالفت با او بود. لذا بايد گفت كه او به رأى خود عمل نموده و با علم و عمد، سنت رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را زير پا گذاشت.

(1) الفقه على المذاهب الأربعة.

(2) روايات مربوط به لزوم قصر نماز در سفر را ـ كه تعداد آن نيز زياد است ـ در كتابهاى زير بجوئيد:

الف - صحيح بخارى، ج 2، ص 53 به بعد، كتاب الجمعة، باب ما جاء في التقصير، و چند باب بعد.

ب - صحيح مسلم، ج 1، ص 478 به بعد، كتاب صلاة المسافرين و قصرها، باب أوّل.

ج - سنن ترمذي، ج 2، ص 428 به بعد، ابواب السفر، ح 544 به بعد (در طى چند باب).

د - سنن ابن ماجة، ج 1، ص 338 به بعد، كتاب اقامة الصلاة والسنة فيها، باب 73، ح 68 - 1063.

ه - سنن أبي داود، ابتداى جلد دوم، ح 1202 - 1198. (در ضمن دو باب).

و - سنن نسائى، ج 3، ص 116 به بعد، كتاب تقصير الصلاة في السفر، ح 1429 به بعد (طى چند باب) خلاصه ترجمه روايات متن چنين است كه نمازهاى چهار ركعتى در سفر دو ركعتى خوانده مى‏شود.

(3) الف - صحيح بخارى، ج 2، ص 55، كتاب الجمعة، باب ما جاء في التقصير، باب يقصر اذا خرج من موضعه.

ب - صحيح مسلم، همان، ح 3.

ج - سنن ترمذي، ج 2، ص 430، ابواب السفر، باب 39، ح 544.

«... فقلت لعروة: ما بال عايشة تتم في السفر؟ قال: إنها تأولت كما تأول عثمان».
(47)

قسمت هيجدهم - صلاة الضحى

يكى از نمازهائى كه اهل سنت آن را مستحب مى‏دانند نماز ضحى است. «ضحى» زمان بعد از طلوع آفتاب تا قبل از ظهر را گويند. اينان مى‏گويند: مستحب است در اين زمان دو ركعت يا بيشتر و تا 8 ركعت نماز خوانده شود. در صحاح اهل سنت رواياتى نيز وارد شده كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله گاهى آن را مى‏خواندند.

ما در اين قسمت از نوشتارمان نمى‏خواهيم وارد اين بحث شويم كه آيا رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نماز ضحى را مى‏خواندند يا نه، و آيا اين عمل استحباب دارد يا نه؛ بلكه مى‏خواهيم از يكى از روايات عايشه چنين استفاده كنيم كه او پيرو سنت پيامبر نبود. به اين روايت توجه كنيد:

«عن عايشه قالت: ما رأيت رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم سبح سبحة الضحى وإنى لاسبحها»(1).
عايشه مى‏گويد: من نديدم رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نماز ضحى بخواند و من مى‏خوانم (!).

سؤال ما اين است كه گفتار عايشه چه معنايى جز بدعت گذارى دارد؟ مگر معناى بدعت جز اين است كه انسان مثلا عبادتى انجام دهد كه در سنت، اثرى از آن نباشد؟ مگر رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نمى‏توانست به صورتى ـ با گفتار يا عمل ـ آن را بفهماند؟ پس اگر آن حضرت عبادتى را تشريع نكرد و مسلمانى آن را انجام دهد، اين همان بدعت است كه شكى در حرمت آن نيست. در صحيحين آمده است كه وقتى رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله دستور دعائى به براء بن عازب مى‏دهد و در ضمن آن مى‏فرمايد كه بگو: «... وبنبيك الذى أرسلت...» و براء كه آن را تكرار كرده و مى‏گويد: «... وبرسولك الذى أرسلت...» حضرتش مى‏فرمايد: «لا، ونبيك الذى أرسلت»(2) يعنى آنچه كه پيامبر مى‏فرمايد و اصولا سنت آن بزرگوار، آنقدر دقيق است كه ما حق نداريم كلمه «نبى» را تبديل به «رسول» بكنيم با آنكه در معنى تقريبا يكى است. آنگاه چگونه مى‏توانيم عبادتى را كه آن حضرت انجام نداده از پيش خود انجام دهيم؟ حال ببينيم عايشه براى اين عمل خود چه توجيهى مى‏نمايد:

در ادامه آنچه كه از او درباره نماز ضحى نخواندن پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نقل شده آمده است كه عايشه خود چنين مى‏گويد:

«... وإن كان رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم ليدع العمل وهو يحب أن يعمل به خشية أن يعمل به الناس فيفرض عليهم»(3).
او بعد از آنكه مى‏گويد كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نماز ضحى را نخواند ولى من مى‏خوانم، مى‏افزايد: رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله گاهى عملى را انجام نمى‏داد ولى دوست داشت انجام دهد از ترس آنكه نكند مردم هم آن را انجام دهند و بر آنها واجب شود.

كدام عاقل مى‏تواند اين استدلال را بپذيرد؟ اولا از كجا مى‏گوييد كه نماز ضحى از جمله آن اعمال است؟ و ثانيا مگر اينهمه اعمال مستحبى كه از آن حضرت نقل شده -چه آنچه را كه خود انجام مى‏داد، مانند نوافل يوميه، و چه به

(1) الف - صحيح بخارى، ج 2، ص 73، كتاب الجمعة، باب من لم يصل الضحى و... .

ب - صحيح مسلم، ج 1، ص 497، كتاب صلاة المسافرين وقصرها، باب 13، ح 77.

ج - سنن أبي داود، ج 2، ص 28، كتاب الصلاة، باب صلاة الضحى، ح 1293.

(2) الف ـ صحيح بخارى، ج 1، ص 71، كتاب الوضوء، باب فضل من بات على الوضوء، و ج 8 ص 5 - 84، كتاب الدعوات، باب إذا بات طاهرا.

ب - صحيح مسلم، ج 4، ص 2 - 2081، كتاب الذكر والدعا و...، باب 17، ح 56.

(3) الف - صحيح مسلم، ج 1، ص 497، كتاب صلاة المسافرين وقصرها، باب 13، ح 77.

ب - سنن أبي داود، ج 2، ص 28، كتاب الصلاة، باب صلاة الضحى، ح 1293.
(48)
آن دستور مى‏داد، مانند بعض دعاها- بر مردم واجب شد؟ بنابراين بايد گفت: اين هم توجيهى براى مخالفت با سنت است.

قسمت نوزدهم - محرم و زير شلوارى (شورت)

كسى كه به احرام حج و يا عمره محرم شده است از بعض امور بايد بپرهيزد كه به آنها «محرمات احرام» گويند. در بسيارى از آنها بين شيعه و سنى اختلافى نيست.از جمله محرمات احرام، پوشيدن لباس دوخته براى مردان است. آنان بايد تمامى لباسهاى دوخته خود را از تن در آورده و فقط دو پارچه (يا حوله) كه آن هم نبايد دوخته باشد، يكى را بر كمر بسته و ديگرى را بر دوش بيفكنند و به اين دو «لباس احرام» گويند. اين حكم مخصوص مردان است و زنان مى‏توانند در همان لباسى كه بر تن دارند محرم شوند(1).
از جمله لباسهاى دوخته زير شلوارى (شورت) مى‏باشد. عايشه مى‏گويد كه پوشيدن زير شلوارى براى كسيكه پالان يا هودج شتر را مى‏بندد اشكالى ندارد:

«... ولم تر عايشة بالتّبّان بأسا للذين يرحلون هودجها»(2).
سؤال ما اين است كه عايشه اين فتوى را بر اساس چه مبنائى صادر كرده است؟

آيا اين هم مانند بعض از اعمال او كه گذشت از اجتهادش مى‏باشد؟ البته ما از اينگونه اجتهادها از او و ساير اصحاب و حتى غير اصحاب فراوان سراغ داريم. كاش همه اجتهادها از همين نمونه‏ها باشد. كاش بعض علماى اهل سنت نگويند كه ابن ملجم هم در كشتن أمير المؤمنين عليه‏السلام و يزيد در به شهادت رساندن امام حسين عليه‏السلام اجتهاد كردند! ما در بررسى «خلفا در صحاح» متعرض شديم كه اول كسى كه باب اجتهاد همراه با خطا را گشود خليفه اول بود كه وقتى به او گفته شد كه خالد بن وليد به جرم قتل مالك بن نويرة و زناى محصنه با همسر او بايد مجازات شود پاسخ داد: «او اجتهاد كرد و در اجتهادش خطا كرد». آنها دامنه اجتهاد را آنقدر وسعت دادند كه اگر كسى بر خلاف كتاب و سنت نيز عملى انجام دهد -اگر آن شخص از نظر آنها لازم الاحترام باشد- به بهانه اينكه او مجتهد بوده است، راه هر گونه انتقادى را بر روى ديگران مى‏بندند. البته اين قانون كلى كه درباره قاتل أمير المؤمنين و امام حسين عليهماالسلام جارى است، درباره قاتل عثمان معكوس مى‏شود. يعنى همه آنانكه در قتل او شريك بودند منافق معرفى مى‏شوند نه مجتهدى كه در اجتهادش خطا كرده باشد. اگر چه قاتل اصلى چون از مخالفين سر سخت أمير المؤمنين عليه‏السلام بوده است، پشت پرده نگهدارى مى‏شود نكند مردم او را مشاهده كرده و به چشم منافق به او بنگرند!

آيا بهتر نيست به جاى تعبير به اجتهاد و خطاى در آن، نام آن را يكه تازى و عصيان خدا و رسول او گذاشته تا هم سخن حقى گفته باشيم وهم در قيامت در پيشگاه أحكم الحاكمين شرمنده نباشيم؟ آيا فتواى عايشه دائر بر جواز پوشيدن زير شلوارى براى محرم را نمى‏توانيم مانند بسيارى از اعمال او به عنوان فتواى به غير علم و مخالفت كردن با آنچه كه از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نقل شده بدانيم؟

قضاوت با اهل انصاف.

(1) فقهاى اربعه اهل سنت نيز در اين مسأله با شيعه متفقند. ر - ك: الفقه على المذاهب الاربعة.

(2) صحيح بخارى، ج 2، ص 168، كتاب الحجّ، باب الطيب عند الاحرام و....، در حاشيه مى‏نويسد: «رحلت البعير أرحله رحلا إذا شددت على ظهره الرحل».
(49)

قسمت بيستم - خروج زنان از منزل جهت نماز

از روايات صحاح كاملا روشن است كه در زمان رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله زنها نيز همچون مردان در نماز جماعت شركت مى‏كردند. حتى بعد از نماز صبح و عشاء كه هوا تاريك بوده است. بيشترين روايات مربوط به اين موضوع را در صحيح بخارى در چند صفحه آخر كتاب الصلاة قبل از كتاب الجمعة مى‏توان مشاهده كرد. از رواياتى كه در آن رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏فرمايد كه زنها را از رفتن به مساجد جلوگيرى نكنيد چنين بر مى‏آيد كه بعض از اصحاب غيرت زيادى به خرج مى‏دادند و مانع رفتن همسران و يا دخترانشان به مسجد مى‏شدند مخصوصا شب هنگام. اين دسته روايات نيز بيشتر در صحيح مسلم ديده مى‏شود كه همه آنها از ابن عمر و او از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نقل شده است. در بعض از آنها آمده است كه بلال پسر عبد اللّه بن عمر وقتى حديث فوق را از پدرش شنيد گفت كه ما نمى‏گذاريم زنها به مسجد بروند و او نيز فحش ركيكى به او داد و گفت: من مى‏گويم كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله چنين گفت و تو مخالفت مى‏كنى!

ما به عنوان نمونه متن يك روايت از دسته اول و يك روايت از دسته دوم را براى خوانندگان محترم عينا نقل مى‏كنيم تا نظر عايشه را هم بعد از آن بدانيم:

«عن عايشة قالت: إن كان رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم ليصلّى الصبح فينصرف النساء متلفعات بمروطهن ما يعرفن من الغلس»(1).
عايشه مى‏گويد: هرگاه نماز صبح پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله تمام مى‏شد زنها در حاليكه خود را پوشانده و در تاريكى بين الطلوعين شناخته نمى‏شدند بر مى‏گشتند.

«عن ابن عمر قال: سمعت رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم يقول لا تمنعوا نساءكم المساجد إذا استأذنكم اليها فقال بلال بن عبد اللّه واللّه لنمنعهن قال: فاقبل عليه عبد اللّه فسبّه سبّا سيّئا ما سمعته سبّه مثله قطّ وقال: أخبرك عن رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم وتقول: واللّه لنمنعهن»(2).
سالم، پسر عبد اللّه بن عمر از پدرش نقل مى‏كند كه گفت: از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله شنيدم كه مى‏فرمود: زنهايتان را از رفتن به مسجد باز نداريد. بلال -پسر ديگر عبد اللّه بن عمر- گفت: به خدا قسم جلوى آنها را مى‏گيريم. عبد اللّه رو به او كرد و دشنام زشتى به او داد كه هرگز مثل آن را از او نشنيده بودم، و گفت: من از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله براى تو نقل مى‏كنم و تو مى‏گوئى به خدا قسم جلوى زنها را مى‏گيريم!

همانطور كه گفتيم روايات جواز خروج زنها جهت نماز متعدد است و حتى در بعض از آنها حضرتش دستور مى‏دهد كه همه زنها اعم از معذورين و غير آنها براى نماز عيد حاضر شوند و مى‏فرمود كه معذور، شاهد اجتماع مسلمانان باشد(3).

(1) صحيح بخارى، ج 1، ص 219، كتاب الصلاة، باب انتظار الناس قيام الإمام العالم.

(2) صحيح مسلم، ج 1 ص 327، كتاب الصلاة، باب 30 ح 135.

و مشابه آن (قسمت اول حديث): صحيح بخارى ج 1 ص 219 و 220، كتاب الصلاة، بابهاى: «خروج النساء إلى المساجد بالليل والغلس» و «استئذان المرأة زوجها بالخروج إلى المسجد».

و نيز مشابه حديث مسلم را ابو داود نيز در ج 1 سنن ص 155، كتاب الصلاة، باب ما جاء في خروج النساء إلى المسجد، به شماره 568 نقل كرده است.
(50)
در اين ميان مشاهده مى‏كنيم كه عايشه مى‏گويد: «لو أدرك رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم ما أحدث النساء لمنعهن كما منعت نساء بنى اسرائيل...»(1). يعنى اگر رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏ديد كه زنها چه مى‏كنند آنها را (از رفتن به مسجد) باز مى‏داشت همانگونه كه زنان بنى اسرائيل باز داشته شدند.

ما در اينجا با عايشه سخنى نداريم فقط آنچه را كه در پاورقى سنن ترمذى در حاشيه گفتار عايشه آمده نقل مى‏كنيم تا معلوم شود كه اين فقط ما نيستيم كه به او ايراد وارد مى‏كنيم:

«آنچه كه از عايشه نقل شده بخارى و مسلم هم روايت كرده‏اند و گفتار او حجتى براى جلوگيرى از زنها جهت رفتن به مساجد نيست زيرا شريعت، به موت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مستقر شده و احدى حق ندارد كه بعد از آن حضرت حكمى مخالف آنچه كه از آن بزرگوار وارد شده بياورد يا به خاطر نظر شخصى و يا به خاطر دليلى كه خود پسنديده است... و خداى سبحان بر بنده‏اش محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ، شريعتى كامل و روشن نازل كرد و او خوب مى‏داند كه چه پيش خواهد آمد و اگر مى‏خواست زنان را از رفتن به مساجد -به خاطر آنچه عايشه گفت- منع كند آن را به رسولش وحى مى‏فرمود ولكن او آنها را اجازه داد كه به مسجد بروند و (مردان را) از بازداشتنشان و زنان را نيز از خود آرائى و زينت (و استعمال بوى خوش كه در بعض روايات بدان تصريح شده است) نهى فرموده است و هر دو آنها بايد پيروى شده و هيچكدام با ديگرى در تعارض نيست و بر مردم واجب است كه اطاعت كنند»(2).
ما نيز با اين گفتار منطقى و مستدل موافقيم. سخن حقى است كه با كمال تأسف برادران اهل سنت به آن توجه ندارند چه آنكه از رسول گرامى اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مواردى بيان شده كه بعد از آن حضرت، اصحاب بر خلاف آن رفتند. از جمله آن موارد نهى آن حضرت از دشمنى و مخالفت با اهل بيت آن بزرگوار و در رأس آنان أمير المؤمنين عليه‏السلام مى‏باشد و ديديم كه چگونه طلحه و زبير و عده زيادى به فرماندهى عايشه جنگى را عليه آن حضرت به راه انداختند و ديديم كه معاويه به بهانه خونخواهى عثمان و در حقيقت براى خاموش كردن نور حق، جنگى خانمان برانداز را عليه آن بزرگوار فرماندهى كرد و هزاران بيگناه شهيد و هزاران فريب خورده كشته شدند كه از جمله شهداء عمار ياسر بود كه در جنگ صفين به دست ابوالغادية به شهادت رسيد (و ما در بحث «اصحاب در صحاح» مشروح آن را به خواست خدا خواهيم نگاشت).

از جمله آن موارد بدعتهائى است كه در دين گذاشته شده و ما در بررسى «خلفا در صحاح» آنچه را كه در صحيحترين روايات اهل سنت آمده شرح داديم(3).

(1) سنن ترمذي، ج 2، ص 419، ابواب الصلاة، باب 36، ح 539.

(2) الف - صحيح بخارى، ج 1، ص 219، كتاب الصلاة، باب انتظار الناس قيام الإمام العالم.

ب - صحيح مسلم، ج 1 ص 329، كتاب الصلاة، باب 30، ح 144.

ج - سنن ترمذي، همان، ح 540.

د - سنن أبي داود، ج 1، ص 155، كتاب الصلاة، باب التّشديد في ذلك، ح 569.

(3) متن عربى پاورقى ترمذى كه در صفحات 420 و 421 از ج 2 سنن آمده چنين است:

«اثر عايشة هذا رواه الشيخان وليس فيه حجة لجواز منعهن المساجد إذ الشريعة استقرت بموته صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم وليس لاحد أن يحدث بعده حكما يخالف ما ورد عنه، لرأى رأه او علة استحسنها وكما قال الشافعى في الرسالة (رقم 326): «و من وجب عليه اتباع سنة رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم لم يكن له خلافها ولم يقم مقام أن ينسخ شيئا منها». والله سبحانه أنزل على عبده محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم شريعته كاملة بينة وهو ـ سبحانه ـ يعلم ما يكون، فلو شاء أن يمنع النساء المساجد، لما قالت عايشة، لاوحى بذلك إلى رسوله ولكنه اذن بخروجهن إلى المساجد وحرّم منعهن شهود الجماعة و نهاهن عن التبرج واظهار زينتهن وكلا الامرين واجب اتباعه لا يعارض احدهما الآخر وعلى الناس الطاعة».
(51)

قسمت بيست و يكم - عايشه و لعن

در نوشتار ديگرمان «پيامبر در صحاح» اين نكته را ياد آورى كرديم كه بر خلاف آنچه كه در صحاح اهل سنت آمده، رسول گرامى اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اهل فحش و لعن نبود. بگذريم از مواردى خاص كه نه تنها پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بلكه خداى مهربان نيز كسانى را لعنت كرده و يا مثل ابو لهب كه سوره‏اى در بدگوئى از او نازل فرموده است. توجه داشته باشيم كه لعنت معناى آن اين است كه از خدا مى‏خواهيم شخص يا اشخاص مورد نظر را از رحمتش دور كند؛ چنانچه بعض از پيامبران نيز عده‏اى را لعن كرده‏اند ولى ناسزاگوئى كارى ناشايسته بوده و كسى حق ندارد ديگرى را دشنام دهد. خداى مهربان حتى از دشنام دادن به مشركان نيز نهى فرموده است(1). (بگذريم ازاينكه آن هنگام كه معاويه قدرت را به دست گرفت دستور به ناسزاگوئى أمير المؤمنين عليه‏السلام را داده و سالهاى متمادى آن حضرت بر منابر لعن مى‏شد تا آنكه عمر بن عبد العزيز از آن نهى كرد. مشروح آن را با ذكر سند از صحاح اهل سنت -به خواست خدا- در نوشتارى ديگر بيان خواهيم كرد).

آرى اين است ادب اسلام و قرآن كه نزديكان پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بايد آن را مى‏آموختند. در صحيح بخارى آمده است كه عده‏اى از يهوديان نزد رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آمده و به جاى آنكه بگويند: «السلام عليك » گفتند: «السام عليك» يعنى مرگ بر تو. رسول گرامى اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله با كمال آرامى فرمود: «وعليكم» يعنى همانكه شما گفتيد بر شما باد. عايشه گفت: مرگ بر شما و خدا شما را لعنت كند و بر شما غضب نمايد. پيامبر فرمود: آهسته، اى عايشه! بر تو باد به رفق و مدارا و بپرهيز از خشونت يا حرف زشت. عايشه گفت: آيا نشنيدى چه گفتند؟ حضرت فرمود: آيا نشنيدى من چه گفتم؟ من آنچه را كه گفتند به آنها برگردانم و از من درباره آنها مستجاب است و از آنها درباره من مستجاب نيست(2).
سؤال و تعجب ما اين است كه چطور عايشه نياموخت كه رفق و مدارا پسنديده و تندى و لعن بيجا ناپسند است؟! مگر او سالها در خدمت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نبود؟

البته از عايشه چندان تعجبى نيست. او تا آخر ندانست كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را نبايد آزرد. او آنهمه سفارش آن حضرت را دائر بر خوبى كردن به اهل بيت پاكش و محبت و دوستى نسبت به آنان را نشنيده گرفت و در روز جمل در مقابل لشگرى ايستاد كه در رأس آن، امام زمانش أمير المؤمنين عليه‏السلام و نيز دو نور ديده رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و دو آقاى جوانان اهل بهشت، يعنى امام حسن و امام حسين عليهماالسلام بودند، و همين مخالفت بود كه به معاويه نيز آموخت كه تو هم مى‏توانى با امام زمانت بجنگى و كار به آنجا كشيد كه قدرت حكومت به دست خاندانى افتاد كه تا آخرين توان با اسلام جنگيدند و چون شمشيرها را بالاى سر خود ديدند، به ناچار اسلام آوردند. بعد از بنى اميه و بنى مروان بنى

(1) از قبيل نماز تراويح (به جماعت) و اذان ثالث و حرمت متعه حج و متعه نساء و سه طلاقه در يك مجلس و نماز تمام در مسافرت و... .

(2) اشاره به آيه 108 از سوره انعام.

(3) ج 8 ص 106، كتاب الدعوات ،باب قول النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم : يستجاب لنا في اليهود و... .

متن عربى آن چنين است: «إنّ اليهود أتوا النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم فقالوا السام عليك قال: وعليكم. فقالت عايشة السام عليكم ولعنكم اللّه وغضب عليكم. فقال رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم مهلا يا عايشة عليك بالرفق واياك والعنف او الفحش. قالت: أ ولم تسمع ما قالوا؟ قال: أ ولم تسمعى ما قلت؟ رددت عليهم فيستجاب لى فيهم ولايستجاب لهم فىّ».
(52)
عباس نيز دنباله ظلم آنها را گرفته و همان جنايات بلكه فجيع‏تر از آن را بر خاندان پيامبر و بر پيروان مظلوم آنها روا داشتند و كار مسلمانان سرانجام به جائى رسيد كه مشتى يهود اينگونه بر آنان مسلط شده و اينان نيز نمى‏توانند از خود دفاع كنند و اگر قيامى صورت بگيرد پاسخ آن قتل و غارت و شكنجه و زندان بوده و هر حكومتى براى بقاى خود ناچار است كه يا ننگ كنار آمدن با ظلم را بپذيرد و يا در حد شعار - آنهم با ترس - مخالفت كند. آيا همه اينها ميوه‏هاى تلخى نيست كه از درخت اختلافات صدر اسلام چيده مى‏شود؟ جالب‏تر و دردناك‏تر اين است كه عده‏اى از روندگان همان راه، هنوز هم به جاى پاسخ به ندائى كه از حلقوم جمهورى اسلامى ايران برخاسته و مسلمانان را به اتحاد و برادرى در سايه قرآن و سنت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله -يعنى آنچه كه بين همه مشترك است- دعوت مى‏نمايد، با تبليغات مسموم خود شيعيان را مرتد و بدتر از يهود و نصارى دانسته و به جاى گفتگوى سازنده تا مى‏توانند عليه آنها كار شكنى مى‏كنند. آيا اين است معناى پيروى از قرآن و عترت ك
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
مرد

 
ali_t4nh44: حال بر فرض صحت این روایات جعلی (با توجه به اینکه فرض محال, محال نیست) اولا: اگر واقعا چنین روابطی بین پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و عایشه برقرار بوده است, آیا پیامبر اکرم راضی بوده اند که مسائل درون اتاق خویش با زنانش میان مسلمین پخش گردد. در حالیکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرموده اند که: هیچ کس غیرتمندتر از خدا نیست و بعد از او, از من کسی دیگر غیرتمندتر نیست.(18). ثانیاً: کدام زن عفیفه و پاکدامن و صالحه ای را می شناسید که روابط جنسی خودش با شوهرش را در میان کوچه و بازار جار بزند و آن روابط را به عنوان روایت و حدیث نقل کند تا در طول تاریخ بماند !!!

وقتی در باره کتک زدن زنان بحث بود و دوستان میگفتن این دستور اشتباهه همین محمود خان میگفتند

منطور خدا زنی است که نمیفهمد و اسرار خانه اش را فاش میکند خوبه الان که عایشه اسرار رو نه برای یکی بلکه برای هزاران نفر دیگه عنوان کرده حقش بود پیغمبر همچین میزدش که .......حیف که حضرت فوت شدن وگرنه چقدر باحال بود در کتب صحاح می امد گیامبر ام المومنین را کتک زد و...........

راستی میشه ادم روزه زبون یکی رو بمکه .....باز نگید علط املایی منطور مکیدن است نه به مکه رفتن
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
مرد

 
ايشه در صحاح سته اهل سنت



پيشگفتار

در بررسيهاى قبل نتيجه گرفتيم كه چنين نيست اينكه دانشمندان اهل سنت نام شش كتاب روائى خود را «صحيح» نهاده ـ و مخصوصا روى دو كتاب از آنها آنچنان معتقدند كه گوئى هيچ روايت غير صحيح در آن نمى‏باشد ـ واقعا روايات مندرج در آن كتابها تماما صحيح باشد. از جمله، مدحى كه آنان از عايشه ام المؤمنين در صحاح سته (و غير صحاح) نموده‏اند، چنين نيست كه واقعيت داشته باشد. اينان آنچنان شخصيتى از او به تصوير كشيده‏اند كه گوئى فرشته‏اى به صورت انسان در آمده و سرانجام نيز فرشته گونه همدوش نبى مكرم اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در اعلا عليين بهشت خواهد بود. اما وقتى به روايات همين صحاح با دقت و تحقيقى منصفانه بنگريم، در لابلاى آن تعريفها مطالبى مى بينيم كه همه آن رشته ها را پنبه نموده و همه آن بافته‏ها را مى شكافد و بدتر از آن متوجه خواهيم شد كه صاحبان صحاح، از عايشه چهره‏اى زشت به تصوير كشيده و او را زنى معرفى مى نمايند كه در آتش حسد مى‏سوزد و رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را مى‏آزارد و به او جسارت مى كند و او را به خشم مى‏آورد و در عدالت او ترديد دارد و براى تبرئه خود داستان جعلى افك را مى‏تراشد و حتى در حضور مرد اجنبى وضو مى گيرد و ساير آنچه كه شما با مطالعه اين نوشتار از آن آگاه خواهيد شد. از خداوند بزرگ مى خواهيم كه به ما توفيق دهد كه پرده‏هاى تعصب جاهلانه را دريده و به مصداق كريمه «يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ اَحْسَنَهُ» احسن گفته‏ها را پيروى كنيم و به مجرد شنيدن صداى مخالف، حكم تكفير را صادر ننمائيم.

مطالب اين نوشتار عموما همچون بررسيهاى قبل برگرفته از شش كتاب روائى اهل سنت مى باشد كه در ميان آنها به صحيح‏هاى ششگانه معروف گشته است.

گر چه اسامى آن كتابها در نوشتارهاى قبل آمده ولى مجددا آنها را نام مى بريم:

1 - صحيح بخارى تأليف: «محمّد بن إسماعيل بخارى»، متوفاى 256 هجرى 9 جزء در 3 مجلّد.

2 - صحيح مسلم تأليف: «مسلم بن حجاج نيشابورى»، متوفاى 261 هجرى، 5 جلد كه جلد پنجم آن فهرست مى باشد.

3 - سنن ترمذى، تأليف: «أبو عيسى محمّد بن عيسى بن سورة»، متوفاى 279 هجرى، 5 جلد.

4 - سنن إبن ماجه، تأليف: «محمّد بن يزيد قزوينى»، متوفاى 275 هجرى، 2 جلد.

5 - سنن أبي داود، تأليف: «أبو داود سليمان بن اشعث سيستانى»، متوفاى 275 هجرى، 4 جلد در دو مجلّد.

6 - سنن نَسائى، تأليف: «أبو عبد الرحمن أحمد بن شعيب بن علي نَسائى» متوفاى 303 هجرى، 8 جلد در 4 مجلد.

از خداوند بزرگ توفيق بررسى ساير مطالب صحاح را خواستاريم.

از پيشنهادات و نظرات اصلاحى اهل تحقيق با مسرت استقبال مى كنيم.

«إِنْ أُريدُ إِلاَّ الاِْصْلاحَ ما اسْتَطَعْتُ».

قم المشرفه حرم اهل البيت و عشّ آل محمّد عليهم‏السلام .

پس از آنكه از نقل آنچه كه صاحبان صحاح در فضائل خلفاى ثلاث نوشتند فارغ شديم اينك نوبت آن رسيده است كه به بررسى آنچه كه اينان در فضائل عايشه نقل كردند بپردازيم. البته در ضمن آن حفصه نيز بى نصيب نمانده است!

يكى از موضوعاتى كه دقت در آن بسيارى از مسائل را براى همه روشن مى‏كند، اين است كه بدانيم از نظر اهل سنت مخالفت و دشمنى و حتى كوچكترين توهين به خلفاى ثلاث و جنگ با آنها گر چه خود آغازگر آن بوده باشند، گناهى نابخشودنى بوده و آن شخص يا آن گروه محكوم به ارتداد و خروج از دين شده و خونشان مباح و كشتن آنها جايز و بلكه واجب مى باشد ولذا مى بينيم كه در طول تاريخ بيگناهانى به جرم شيعه بودن و قبول نداشتن خلفاى ثلاث و نه فحش و توهين به آنها -كه ما آن را صحيح نمى‏دانيم- به فتواى علماى اهل سنت به قتل رسيدند و نمونه بارز آن شهادت شهيد اول و نمونه‏هاى زمان ما كشتار فجيع شيعيان به دست گروههايى از فرق اهل سنت در پاكستان و عراق مى باشد.

در بررسى خلفا در صحاح نوشتيم كه وقتى مالك بن نويره حاضر به پرداخت زكات به ابوبكر نشد او و قومش به «اهل رده» معروف شده و رواياتى را كه عده‏اى از اصحاب را اهل جهنم مى داند بر آنها حمل مى‏كنند. ولى خالد بن وليد كه مالك و عده‏اى را به شهادت رساند و در همان شبِ كشتن مالك، با همسرش ازدواج كرد، او كه از شمشيرش خون بيگناهان مى‏ريخت، به لقب «سيف اللّه» مفتخر گشت. اما اگر كسى به أمير الموءمنين علي بن أبي طالب عليه‏السلام جسارت كرده يا با او به نبرد برخيزد يا بر منابر بر او لعنت كند نه تنها هيچ ايرادى نمى‏توان بر او وارد كرد بلكه جايگاه او نيز بهشت برين است و اگر كسى به دشمنان على عليه‏السلام جسارت كند يا با آنها مخالف باشد او نيز مهدور الدم بوده و قتل او نيز جايز بلكه لازم است.

حاكم در مستدرك از أبي عبد اللّه جدلى نقل مى‏كند كه مى‏گويد: وارد بر أم سلمة شدم. به من گفت:

آيا در ميان شما به رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ناسزا گفته مى‏شود؟ گفتم: پناه بر خدا، يا كلمه‏اى مشابه آن، گفت: «سمعت رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم ، يقول: من سبّ عليا فقد سبّنى»، يعنى هر كه على را ناسزا گويد مرا ناسزا گفته است. سند اين روايت هم از نظر حاكم و هم از نظر ذهبى صحيح است.

آيا آنانكه آن حضرت را دشنام مى‏دادند بايد از آنها تجليل شود يا آنكه به جرم ناسزاگويى به رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مطرود واقع شوند؟!

در روايتى ديگر - كه اين روايت نيز از نظر حاكم و ذهبى صحيح است - از ابوذر نقل مى‏كند كه گفت: «قال رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم : من أطاعنى فقد أطاع اللّه و من عصانى فقد عصى اللّه ومن أطاع عليّا فقد أطاعنى ومن عصى عليّا فقد عصانى». آيا آنانكه به جنگ با او برخاستند، نافرمانى خدا و رسولش را ننمودند؟

از إبن عباس نيز با سند صحيح روايت مى‏كند كه وقتى مردى از اهل شام نزدش علي عليه‏السلام را دشنام داد خطاب به او گفت: «يا عدو اللّه! آذيت رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم ». يعنى: اى دشمن خدا! رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را آزردى. سپس با استشهاد به آيه 57 از سوره احزاب كه مى‏فرمايد: «آنان كه خدا و رسولش را بيازارند خداوند آنها را در دنيا و آخرت لعنت كرده و بر ايشان عذابى خوار كننده مهيا كرده است». او را مشمول آن دانسته است.

در روايتى ديگر از عمرو بن شاس اسلمى كه از اصحاب حديبية بود نقل مى‏كند كه مى‏گويد وقتى نزد رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از علي عليه‏السلام شكايت كردم حضرت فرمود: «يا عمرو! أما والله لقد آذيتنى. فقلت: أعوذ باللّه أن أوذيك يا رسول اللّه قال: بلى من آذى عليا فقد آذانى».( چهار روايت متن، در ج 3 مستدرك از ص 130 إلى ص 132 وبه شماره‏هاى 4615 و4617 و4618 و4619 وهمه آنها مورد تأييد ذهبى نيز مى‏باشد. ترجمه قسمت عربى آنها چنين است: أوّل ـ از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وس� �م شنيدم كه مى‏گفت: هر كه على را دشنام دهد مرا دشنام داده است.----- دوم ـ رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وس� �م فرمود: هر كه مرا اطاعت كند خدا را اطاعت كرده است و هر كه نافرمانى من كند نافرمانى خدا كرده است وهر كه على را اطاعت كند مرا اطاعت كرده است وهر كه نافرمانى على كند مرا نافرمانى كرده است.----- سوم ـ اى دشمن خدا! رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وس� �م را آزردى.----- چهارم ـ اى عمرو! بدان كه به خدا قسم مرا آزردى. گفتم: پناه مى‏برم به خدا كه شما را آزرده باشم اى رسول خدا! فرمود: آرى، هر كه على را بيازارد مرا آزرده است.)


اينها و صدها نظاير اين روايات به ما مى‏رساند كه دشمنى و مخالفت و نبرد با أمير الموءمنين عليه‏السلام و هر نوع ايذاء آن بزرگوار به منزله دشمنى و مخالفت با رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏باشد.

بنابراين تكليف كسانى كه با علي عليه‏السلام مخالفت كرده و حتى به جنگ با حضرتش برخاستند معلوم گرديده است. اما مى‏بينيم اهل سنت با جعل رواياتى آنقدر آن را كوچك و بى اهميت دانسته و به عوام بى خبر از همه جا چنان وانمود كردند كه عايشه -يعنى فرمانده جنگ جمل و عامل كشتار هزاران فريب خورده- در قيامت، همسر رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بوده و أعلى عليين بهشت جايگاه اوست. آرى؛ اگر زكات مال را به ابوبكر ندهند مرتدند ولى اگر به جنگ علي عليه‏السلام بروند در بهشت برينند! اهل سنت چه توجيهى بر اين گفتارشان دارند؟

ما در اين نوشتار برآنيم كه بدانيم در پس رواياتى كه در فضائل عايشه نقل شده چه مطالبى وجود دارد و آيا مى‏توان آنچه را كه اينان درمدح يكى از دشمنان علي عليه‏السلام گفته‏اند پذيرفت؟

شيعه و سنى معتقدند كه حضرت خديجه اوّل زنى است كه به پيامبرى رسول گرامى اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ايمان آورد. فداكاريهاى او و خدماتى كه انجام داد بر كسى پوشيده نيست. آنگاه كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در خارج منزل احتياج به آب و غذا داشت خديجه براى حضرتش فراهم مى‏كرد. در يكى از اين دفعات جبرئيل امين به پيامبر گفت: اى پيامبر! اين خديجه است كه با ظرف آب و غذا آمده است. چون نزد تو رسيد از جانب پروردگارش و نيز از جانب من به او سلام برسان و او را به منزلى در بهشت از زبرجد و مرواريد بشارت بده كه محلى است آرام و بدون هيچ‏گونه سختى.( الف ـ صحيح بخارى، ج 5، ص 48، كتاب فضائل أصحاب النبى، باب تزويج النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم خديجه وفضلها.----- ب ـ صحيح مسلم، ج 4، ص 1887، كتاب فضائل الصحابه، باب 12، ح 71.----- ترمذي نيز قسمت اخير آن را در ج 5 سنن، ص 659، كتاب المناقب، باب 62، ح 3876 نقل كرده است. متن عربى آن چنين است:«اتى جبرئيل النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم فقال: يا رسول اللّه! هذه خديجة قد اتت معها اناء فيه ادام أو طعام أو شراب. فإذا هى اتتك فاقرأ عليها السلام من ربّها ومنّى وبشّرها ببيت في الجنّة من قصب لا صخب فيه ولا نصب».)

در مقابل اين روايت كه يكى از ناقلان آن خود عايشه است؛ به خاطر حسادتى كه نسبت به خديجه داشت - كه به زودى متعرض آن خواهيم شد - لازم بود مشابه آن را براى خود نيز وضع كند كه در اينجا تنها راوى آن خودش است. او مى‏گويد: «چون پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از خندق برگشت و سلاح را زمين گذاشت و غسل كرد، جبرئيل آمد در حالى كه بر سرش غبار بود»( صحيح بخارى ج 4 ص 25 باب فضل الجهاد و السير، باب الغسل بعد الحرب و الغبار.«لمّا رجع يوم الخندق ووضع السلاح واغتسل فأتاه جبرئيل وقد عصب رأسه الغبار...».).

منظور ما از نقل اين گفته عايشه اين است كه معلوم شود عايشه اگر واقعا جبرئيل را مى‏ديد با توجه به اينكه گرد و غبار و امثال آن در فرشتگان تأثير ندارد او را بى‏صفت غبار آلودگى مى‏ديد. او پنداشت كه آنها مثل انسانند كه غبار آلود يا دود اندود شده و يا در باران خيس شوند و امثال اين تأثيرات. بنابراين مى‏توان يقين كرد كه روايت زير را در مقابل آنچه كه درباره خديجه كبرى گفتيم، در تعريف خود وضع كرده است. مى‏گويد: پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به او گفت: «اى عايشه اين جبرئيل است كه بر تو سلام مى‏فرستد»( الف - صحيح بخارى ج 4 ص 136 كتاب بدء الخلق باب ذكر الملائكة و ج 8 ص 55، كتاب الادب باب من دعا صاحبه فنقص من اسمه حرفا و ص 68 و 69، كتاب الاستئذان باب تسليم الرجال علي النساء و... ، و باب اذا قال فلان يقرئك السلام. (در اين باب فقط همين روايت است). ----- ب - صحيح مسلم، ج 4 ص 1895 و 1896، كتاب فضائل الصحابة، باب 13، ح 90 و 91.----- ج - سنن ترمذي، ج 5 ص 53، كتاب الاستئذان، باب 5، ح 2693، و نيز ص 662، كتاب المناقب، باب 63، ح 3881 و 3882.----- د - سنن ابن ماجة، ج 2، ص 1218، كتاب الادب، باب 12، ح 3696.------ ه - سنن أبي داود، ج 4، ص 359، كتاب الادب، باب في الرجل يقول فلان يقرئك السلام، ح 5232.----- و - سنن نسائى، ج 7، ص 72، كتاب عشرة النساء، باب 3، ح 3958 إلى 3960. «... هذا جبريل يقرأ عليك السلام...».).

چنانچه ملاحظه فرموديد اين روايت را كه راوى آن تنها أبو سلمة بن عبد الرحمن از عايشه نقل مى‏كند همه أرباب صحاح نوشتند بر خلاف روايت مربوط به خديجه كه تنها بخارى آن را نقل كرده است كه البته چند نفر از اصحاب آن را حديث كردند كه يكى از آنها عايشه بوده است. ديگر از رواياتى كه در مدح حضرت خديجه نقل شده است اين حديث است:

«خير نسائها مريم ابنة عمران و خير نسائها خديجة»( الف - صحيح بخارى، ج 4، ص 200، كتاب بدء الخلق، باب واذ قالت الملائكة يا مريم...، وج 5، ص 47، فضائل اصحاب النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم ، باب تزويج النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم خديجة و فضلها... .----- ب - صحيح مسلم، ج 4، ص 1886، كتاب فضائل الصحابة، باب 12، ح 69.----- ج ـ سنن ترمذي، ج 5، ص 659، كتاب المناقب، باب 62، ح 3877.).

مسلم از قول يكى از راويان -وكيع- مى‏نويسد كه منظور آسمان و زمين است. بنابراين معناى حديث چنين مى‏شود: «بهترين زنان آسمان مريم و بهترين زنان زمين خديجه است». ممكن است كه اينگونه ترجمه شود: «بهترين زنان آسمان و زمين اين دو زن مى‏باشند». در مقابل اين روايت، صاحبان صحاح -غير از ابو داود- با نقل رواياتى عايشه را بهترين زنان معرفى كرده‏اند. اين روايات 4 دسته‏اند:

اول - از أبو موسى اشعرى

«قال رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم : كمل من الرجال كثير ولم يكمل من النساء إلّا آسية امرأة فرعون و مريم بنت عمران وإن فضل عايشة على النساء كفضل الثريد على سائر الطعام»() الف - صحيح بخارى، ج 4، ص 192 و 200، كتاب بدء الخلق، بابهاى: «قول الله تعالى وضرب اللّه مثلا للذين آمنوا...» و «قوله تعالى اذ قالت الملائكة يا مريم...»، وج 5، ص 36، باب فضل عايشة، وج 7، ص 97، كتاب الاطعمة، باب الثريد.----- ب - صحيح مسلم، ج 4، ص 1886، كتاب فضائل الصحابة، باب 12، ح 70.----- ج - سنن ابن ماجة، ج 2، ص 1091، كتاب الاطعمة، باب 14، ح 3280.----- د - سنن ترمذي، ج 4، ص 242، كتاب الاطعمة، باب 31، ح 1834.----- ه - سنن نسائى، ج 7، ص 70، كتاب عشرة النساء، باب 3، ح 3953.).
يعنى مردان زيادى كامل شدند و از زنان تنها آسيه زن فرعون و مريم دختر عمران به كمال رسيدند و فضل عايشه بر ساير زنها مانند فضل ثريد بر ساير غذاها است. توجه داشته باشيد كه اين حديث در باب فضل خديجه عليهاالسلام نوشته شده كه ربطى به آن بزرگ بانوى اسلام ندارد.




دوم - از انس و روايتى از نسائى از عايشه

در اين روايت فقط ذيل حديث اول آمده است: «... فضل عايشه على النساء...»( الف - صحيح بخارى، ج 5، ص 36، باب فضل عايشة، وج 7، ص 98 و 100، كتاب الاطعمة، باب الثريد، وباب ذكر الطعام.----- ب - صحيح مسلم، ج 4، ص 1895، كتاب فضائل الصحابة، باب 13، ح 89.----- ج - سنن ترمذي، ج 5، ص 664، كتاب المناقب، باب 63، ح 3887.----- د - سنن ابن ماجة، همان، ح 3281.----- ه - سنن نسائى، همان، ح 3954.).




سوم - از عمرو بن العاص

آنگاه كه به فرماندهى غزوه (صحيح آن سريه است نه غزوه) ذات السلاسل منصوب شد(توجه داشته باشيد كه قبل از او ابوبكر و عمر هر يك فرماندهى جنگ مزبور را به عهده داشتند؛ ولى از ميدان گريختند. بعد از آن دو عمرو بن العاص به فرماندهى منصوب شد وابوبكر و عمر تحت فرمانش قرار گرفتند. او نيز چون آن دو كارى از پيش نبرد. سرانجام أمير المؤمنين عليه‏السلام به فرمان رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وس� �م فرماندهى را به دست گرفت و با پيروزى برگشت.) او چنين مى‏گويد: «... فاتيته فقلت: أى الناس أحب اليك؟ قال: عايشة. قلت: من الرجال؟ قال: أبوها. قلت ثمّ من؟ قال: عمر...»( الف - صحيح بخارى، ج 5، ص 209، غزوه ذات السلاسل.بد نيست بدانيد كه آقاى بخارى درباره جريان غزوه مذكور فقط همين يك روايت را ذكر كرده كه آن هم هيچ ربطى به آن جنگ ندارد!----- ب - صحيح مسلم، ج 4، ص 1856، كتاب فضائل الصحابة، باب أوّل، ح 8.----- ج - سنن ترمذي، ج 5، ص 663، كتاب المناقب، باب 63، ح 3885 و 3886، او در حديث شماره 3890 آن را از انس نيز نقل كرده است كه مى‏گويد از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله پرسيده شد... كه ظاهرا سؤال كننده همان عمرو بن العاص مى‏باشد كه انس اسم او را نبرد. بنابراين نمى‏توان آن را روايتى ديگر دانست.)
يعنى: نزد رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله رفتم و پرسيدم: محبوب‏ترين مردم نزد تو كيست؟ گفت: عايشة. گفتم: از مردان؟ گفت: پدرش. گفتم پس از آندو؟ گفت: عمر... .




چهارم - از عبد اللّه بن زياد اسدى

كه مى‏گويد از عمار شنيدم كه گفت: عايشه همسر رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در دنيا و آخرت مى‏باشد. او داستانى بدينصورت نقل مى‏كند:

«لما سار طلحة وزبير وعايشة إلى البصرة بعث على عليه‏السلام عمار بن ياسر وحسن بن على عليه‏السلام فقد ماعلينا الكوفة فصعد المنبر... وقام عمار اسفل من الحسن فاجتمعنا اليه فسمعت عمارا يقول: إنّ عايشة قد سارت إلى البصرة ووالله إنّها لزوجة نبيكم في الدنيا والآخرة ولكن الله تبارك وتعالى ابتلاكم ليعلم اياه تطيعون أم هى»() صحيح بخارى، ج 9، ص 70، كتاب الفتن، باب بعد از باب الفتنة التى تموج...، وباب بعد از آن (هر دو باب بى نام مى‏باشند).
يعنى: چون طلحه و زبير و عايشة به بصره رفتند، على عليه‏السلام ، عمار وامام حسن عليه‏السلام را به كوفه فرستاد... شنيدم كه عمار مى‏گفت: عايشه به بصره رفت و به خدا قسم كه او همسر پيامبرتان در دنيا و آخرت مى‏باشد و لكن خدا شما را آزمود تا معلوم شود از او اطاعت مى‏كنيد يا از عايشه.

در بررسى اين چهار دسته روايت كه مضمون همه آنها برترى دادن عايشه بر همه زنها مى‏باشد، بايد گفت كه يا راويان اخبار دروغ گفته و آن را به رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نسبت دادند يا -العياذ بالله- رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بى حساب از افراد تعريف مى‏كرد. از يك طرف جنگ با على عليه‏السلام را به منزله جنگ با خود دانسته و از طرفى عايشه را همسر خود در بهشت مى‏داند.

حديث عبد اللّه بن زياد اسدى نيز بسيار ناشيانه جعل شده است؛ زيرا از يك طرف مى‏گويد: عايشه در اعلا عليين بهشت است و از يك طرف همه آنانيرا كه در ركاب او با لشگر أمير المؤمنين عليه‏السلام مى‏جنگيدند غير مطيع خدا مى‏داند! البته ما نيز مى‏گوئيم كه هركس با عايشه همكارى كرد با خدا مخالفت كرد. اينان را چه مى‏شود. اگر كسى به حكومت وقت زكات ندهد مرتد بوده ولى اگر علاوه بر آن به جنگ با آن برخيزد در بالاترين درجات بهشت است.

البته ما علت اينهمه تعريف و تمجيد از عايشه را دشمنى او با أمير المؤمنين عليه‏السلام مى‏دانيم نه اينكه او از فضائل انسانى بهره‏مند و از رذائل اخلاقى دور بوده است. به خواست خدا در همين نوشتار و با استفاده از همين صحاح شمه‏اى از اخلاق و رفتار او را بيان مى كنيم تا اهل انصاف بدانند: «آنكه چون پسته ديدمش همه مغز پوست بر پوست بود همچو پياز».


عموم دانشمندان اهل سنت بويژه صاحبان صحاح منتهاى كوشش خود را به كار بردند تا از نقل معايب دشمنان اهل بيت خوددارى كنند و در عوض تا آنجا كه توانستند براى آنها فضائلى برشمردند.

اما مى‏بينيم در لابلاى آنچه كه خود آوردند حقايقى آشكار گشته است كه بسيار جالب است. ما آنچه را كه اينان درباره «عايشه در صحاح» نوشتند، در ضمن 24 قسمت نقل مى كنيم:
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
مرد

 
سخ: عايشه در صحاح سته اهل سنت

قسمت أوّل - حسادتهاى عايشه

قبل از هر چيز به يك روايت توجه كنيم: رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «إياكم والحسد فإن الحسد يأكل الحسنات كما تأكل النار الحطب»( سنن أبي داود، ج 4، ص 276، كتاب الادب، باب في الحسد، ح 4903).
يعنى: از حسد بپرهيزيد كه حسد خوبيهاى انسان را مى خورد (و نابود مى كند) آنچنانكه آتش، هيزم را. با اين حساب براى حسود كار خوبى اگر هم انجام داده باشد باقى نمى‏ماند.

حسد، صفت زشتى است كه اگر حسود آن را ظاهر نكند بايد از خود دور كند و اگر آشكار كند بايد از شرش به خدا پناه برد: «وَمِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ»( سوره فلق آيه 5). معناى آيه چنين است كه حسود اگر باطنش را ظاهر كند انسانِ شرّى مى‏باشد كه بايد از او به خدا پناه برد.

اما آنچه كه صاحبان صحاح از حسادتهاى عايشه نقل كرده‏اند:


الف - نسبت به هوو و شكستن ظرف غذا

صاحبان صحاح -غير از مسلم- نوشته‏اند كه عايشه ظرف غذاى هوو را از حسادت شكست.

بخارى -كه در تحريف حقايق مهارت خاصى دارد- مى نويسد: «عن أنس أنّ النبي صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم كان عند بعض نسائه فأرسلت إحدى أمهات المؤمنين مع خادم بقصعة فيها طعام فضربت بيدها فكسرت القصعة...»( ج 3 صحيح، ص 179، في المظالم والغصب، باب اذا كسر قصعة او شيئا لغيره).
يعنى پيامبر نزد بعض از همسرانش بود كه يكى ديگر از همسران ظرف غذائى همراه خادمى فرستاد او با دست زد و ظرف شكست.

او نمى‏نويسد كه آن «بعض از همسران!» كه بود ولى ترمذى در حديثى كه خود آن را حسن و صحيح مى‏داند او را معرفى مى‏كند:

«عن أنس: أهدت بعض ازواج النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم إلى النبي صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم طعاما في قصعة فضربت عايشة القصعة بيدها فألقت ما فيها فقال النبي صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم طعام بطعام واناء باناء»() ج 3 سنن، ص 640، كتاب الاحكام، باب 23، ح 1359).
يعنى يكى از همسران پيامبر ظرف غذائى خدمت آن حضرت فرستاد. عايشه با دست آن ظرف را انداخت. ظرف شكست و غذا ريخت... .

بخارى و چند نفر از صاحبان صحاح براى آنكه اسم عايشه را نياورند آن را بدينصورت نقل مى‏كنند: (عبارت از صحيح بخارى است).

«.. كان النبي صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم عند بعض نسائه فأرسلت احدى امهات المؤمنين بصحفة فيها طعام فضربت التى النبي صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم في بيتها يد الخادم فسقطت الصحفة فانفلقت فجمع النبي صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم فلق الصحفة ثم جعل يجمع فيها الطعام الذي كان في الصحفة ويقول غارت امّكم. ثمّ حبس الخادم حتى أتى بصحفة من عند التى هو في بيتها فدفع الصفحة الصحيحة إلى التى كسرت صحفتها وامسك المكسورة في بيت التى كسرت»( ج 7 صحيح، ص 46، كتاب النكاح، باب الغيرة).
خلاصه ترجمه: پيامبر نزد يكى از همسرانش بود يكى ديگر از آنها ظرف غذائى فرستاد آن يك كه پيامبر در منزلش بود به دست خادم (كه ظرف غذا را آورده بود) زد. ظرف افتاد و شكست. پيامبر تكه‏هاى ظرف را جمع كرد و گفت: مادر شما غيرت نمود (يعنى حسادتش گل كرد) سپس خادم را نگه داشت و ظرف سالمى از منزل آنكه آن حضرت در خانه‏اش بود به جاى آن ظرف مسترد داشت و ظرف شكسته را در منزل آنكه ظرف را شكست نگه داشت.

ببينيد كه چگونه براى آنكه اسم عايشه را نبرد كلمات حديث را طولانى نمود و نيز معلوم است كه نام اين صفت «غيرت» نيست بلكه «حسادت» است.

ابن ماجه نيز غير از روايت بخارى داستانى نيز از عايشه نقل مى‏كند كه مى‏گويد: رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله با اصحابش بود. من و حفصة براى آنان غذائى تهيه ديديم. حفصه زودتر آن را خدمت آن حضرت برد. من به كنيزم گفتم: برو و ظرف غذاى او را بريز او چنين كرد. غذا ريخت و ظرف شكست(ج 2 سنن، ص 782، كتاب الاحكام، باب 14، ح 2333 و 2334).

أبو داود نيز غير از روايت بخارى جريان ديگرى از عايشه نقل مى‏كند كه مى‏گويد: صفيه دست پخت خوبى داشت. يكبار غذائى درست كرد و آن را خدمت پيامبر فرستاد. من به شدت غيرتى شدم (يعنى حسادت شديد) ظرف را شكستم(ج 3 سنن، كتاب البيوع، باب فيمن أفسد شيئا يغرم مثله، ح 3567 و 3568).

نسائى نيز غير از خبر بخارى و أبو داود از أم سلمة نقل مى‏كند كه گفت: طعامى خدمت رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و اصحابش فرستادم. عايشه با سنگى كه در دستش بود ظرف غذا را شكست(ج 7 سنن، ص 73 و 74، كتاب عشرة النساء، باب الغيرة، ح 63 - 3961).

ما از خوانندگان منصف اهل سنت تقاضا مى‏كنيم بگويند كه اين اعمال عايشه را به چه چيزى جز حسادت شديد كه بى شك از رذائل اخلاقى يك انسان به شمار مى‏آيد، حمل كرد؟ آيا او با اين صفت زشت در قيامت همدوش نبى مكرم اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله است؟قطعا خوانندگان محترم توجه دارند كه شكستن ظرف چند بار اتفاق افتاده است. ظرف أم سلمة را با سنگ و ظرف حفصه را به وسيله كنيزش و ظرف صفيه را با دست خودش مى‏شكند.


ب - حسادتى شديد نسبت به حفصه

يكى از كسانى كه با عايشه در بعض امور همدست بوده است، حفصه -دختر عمر- مى‏باشد. مسلم كه از نقل مطالب فوق خوددارى كرد (و نيز بخارى) در باب فضائل عايشه (!) حديثى نقل مى‏كند كه مى‏رساند حسادت عايشه آنچنان شديد بود كه حتى حاضر بود بميرد و توجه به هوو را نبيند.

راوى حديث فوق خود عايشه است. ما عين آن را - با آنكه اندكى طولانى است - در اينجا مى‏آوريم:

«عن عايشة قالت: كان رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم إذا خرج أقرع بين نسائه فطارت القرعة على عايشة و حفصة فخرجتا معه جميعا. وكان رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم إذا كان بالليل سار مع عايشة يتحدث معها. فقالت حفصه لعايشة: ألا تركبين الليلة بعيرى وأركب بعيرك فتنظرين وأنظر؟ قالت: بلى. فركبت عايشة على بعير حفصة وركبت حفصة على بعير عايشة فجاء رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم إلى جمل عايشة وعليه حفصة فسلم ثمّ سار معها حتى نزلوا فافتقدته عايشة فغارت. فلما نزلوا جعلت تجعل رجلها بين الاذخر وتقول: يا رب سلط علىّ عقربا أو حية تلدغنى. رسولك ولا أستطيع أن أقول له شيئا»( الف - صحيح بخارى، ج 7، ص 43، كتاب النكاح، باب القرعة بين النساء إذا أراد سفرا.----- ب - صحيح مسلم، ج 4، ص 1894، كتاب فضائل الصحابة، باب 13، (كه در فضائل عايشه است)، ح 88.).

خلاصه ترجمه: رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هرگاه به سفرى مى‏رفت بين همسرانش با قرعه كسى را با خود همراه مى‏كرد. يكبار قرعه به نام عايشه و حفصه افتاد، حضرتش شبها همراه عايشه مى‏رفت و با او صحبت مى‏كرد. يكشب حفصه به عايشه پيشنهاد كرد كه امشب جاى خود را عوض كنيم ببينيم چه مى‏شود. عايشه قبول كرد. رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آن شب همراه شتر عايشه - كه حفصه در آن بود - مى‏رفت تا آنكه در جائى فرود آمدند. عايشه پيامبر را گم كرد. حسادتش او را واداشت كه پاهايش را در ميان گياه اذخر (كه در آن حيوانات گزنده وجود دارد) قرار داده و گفت: خدايا! عقربى يا مارى را بر من مسلط كن كه مرا بگزد. چه كنم پيامبر تو است و نمى‏توانم چيزى بگويم.

در اينجا عايشه خود به حفصه اجازه داد كه جاى او بنشيند بنابراين بايد مى‏گفت: چه كنم «خودم كردم كه لعنت بر خودم باد». نه آنكه: «پيامبر توست و نمى‏توانم چيزى بگويم». از اين گذشته چرا بايد عايشه آنقدر در آتش حسد بسوزد كه به مرگ خود حاضر شود و محسود خود را در مقامى نبيند. آيا از ساير زنهاى پيامبر هم چنين چيزى نقل شده است؟ آيا در آن زمان و زمانهاى قبل و بعد نقل شده كه زنى اين مقدار در آتشى كه خود برافروخته بسوزد؟ آيا اين روحيه و اين خصلت ذاتى است كه او را در اوج رفعت معنوى قرار مى‏دهد؟!

ج - نسبت به حضرت خديجه عليهاالسلام

عايشه آنقدر كه به حضرت خديجه عليهاالسلام حسادت مى‏ورزيد به هيچ زنى نمى‏ورزيد. آنچنان كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را كه در حلم و بردبارى الگوى همه است به غضب آورد و شكى نيست كه غضب آن حضرت غضب خدا است. بهتر است كه روايات وارده را از زبان خود عايشه بشنويم:

«عن عايشة قالت: ما غرت على امرأة للنبى صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم ما غرت على خديجة...».

عبارت فوق در چند روايت نقل شده است. حال به دنباله چند حديث كه با آن عبارت شروع مى‏شود توجه كنيد:

1 - «... هلكت قبل أن يتزوجنى لما كنت اسمعه يذكرها وأمره اللّه أن يبشرها ببيت من قصب وإن كان ليذبح الشاة فيهدى في خلائلها منها ما يسعهن».

2 - «... من كثرة ذكر رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم إياها قالت وتزوجنى بعدها بثلاث سنين وأمره ربه عزوجل أو جبريل أن يبشرها ببيت من قصب».

3 - «... وما رأيتها ولكن كان النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم يكثر ذكرها وربما ذبح الشاة ثمّ يقطعها أعضاء ثمّ يبعثها في صدائق خديجة فربما قلت له كأنه لم يكن في الدنيا امرأة إلاّ خديجة. فيقول أنها كانت وكانت وكان لى منها ولد».

«عن عايشة قالت: إستأذنت هاله بنت خويلد أخت خديجة على رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم فعرف استئذان خديجة فارتاح لذلك فقال اللهم هالة قالت فغرت فقلت ما تذكر من عجوز من عجائز قريش حمراء الشدقين هلكت في الدهر قد أبدلك اللّه خيرا منها».

«... فأغضبته يوما فقلت خديجة! فقال رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم إنى قد رزقت حبّها»( روايات مزبور را در كتابهاى زير بجوئيد:--- الف - صحيح بخارى، ج 5، ص 47 و 48، باب تزويج النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وس� �م خديجة وفضلها.----- ب - صحيح مسلم، ج 4، ص 9 - 1888، كتاب فضائل الصحابة، باب 12، ح 78 - 74.----- ج - سنن ترمذي، ج 4، ص 324، كتاب البر والصلة، باب 70، ح 2017.----- د - سنن إبن ماجة، ج 1، ص 643، كتاب النكاح، باب 56، ح 1997.).
خلاصه ترجمه روايات فوق چنين است:

عايشه مى‏گويد كه من آنقدر نسبت به خديجه حسادت مى‏ورزيدم به هيچ يك از زنهاى پيامبر نمى‏ورزيدم (معلوم مى‏شود كه حسادت او نسبت به بقيه همسران آن حضرت هم بود اما نسبت به خديجة بيشتر بود!).

سپس علت آن را در سه روايت -كه از صحيح بخارى نقل كرديم- چنين بيان مى‏كند:

1 - از بس رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از او ياد مى‏كرد او قبل از ازدواج پيامبر با من، از دنيا رفت و خداوند به حضرتش دستور داد كه به خديجه بشارت دهد به منزلى از لؤلؤ. آن حضرت گوسفند مى‏كشت و آن را به دوستانش هديه مى‏كرد آنقدر كه آنان را كافى باشد.

2 - به خاطر اينكه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله زياد از او ياد مى‏كرد. او سه سال بعد از وفات خديجه با من ازدواج كرد و خداوند يا جبرئيل به او دستور دادند كه خديجه را به منزلى از لؤلؤ مژده دهد.

3 - من او را نديدم ولكن پيامبر زياد از او ياد مى‏كرد و گوسفند مى‏كشت و آن را تكه تكه مى‏كرد و به دوستان خديجه مى‏داد گاهى به او مى‏گفتم: گويا در دنيا زنى غير از خديجه نبود! حضرت مى‏گفت: در تعريف او هر چه بگوئيم او چنان بود و از او برايم فرزند بود.

عايشه مى‏گويد: روزى هاله - خواهر خديجه - اجازه خواست. پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به ياد خديجه افتاد و از آمدن او شاد شد و گفت: «خدايا! هاله دختر خويلد» من حسادتم گل كرد و گفتم: چقدر از او ياد مى‏كنى! او پيرزنى بود از پيران قريش كه (از پيرى) دندان در دهان نداشت. هلاك شد و خدا بهتر از او را به تو داد.

دنباله روايت فوق در صحيحين نيامده (علت آن بر اهل فن پوشيده نيست!) ولى مسند احمد بقيه آن را چنين نقل كرده است: پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در جواب عايشه كه گفت: قد أبدلك اللّه چنين فرمود: «ما أبدلنى اللّه عزوجل خيرا" منها. قد آمنت بى إذ كفر بى الناس الناس وصدقتنى إذ كذبنى الناس وواستنى بما لها إذ حرمنى الناس ورزقنى اللّه عزوجل ولدها إذ حرمنى أولاد النساء». (ج 9 ص 429، ح 24918) يعنى خداوند بهتر از او را نصيبم نكرد. آنگاه كه مردم مرا قبول نداشتند، او به من ايمان آورد و آنگاه كه ديگران مرا تكذيب مى‏نمودند او تصديقم كرد و آنگاه كه ديگران مرا محروم كرده بودند او به مالش مرا يارى كرد و خداوند چنين روزى فرمود كه از او صاحب فرزندانى شوم.


عايشه در روايتى ديگر بعد از آنكه مى‏گويد كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله گوسفند مى‏كشت و آن را براى دوستان خديجه مى‏فرستاد، چنين ادامه مى‏دهد:

روزى رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را به غضب آوردم (ديگر نمى‏گويد چه كردم و يا چه گفتم كه آن كوه صبر و حلم را به غضب آوردم) و گفتم: خديجه؟! (يعنى چرا اينقدر ياد او مى‏كنى؟) حضرت فرمود: دوستى او روزى من گشته است.

اينها مطالبى است كه عايشه خود اقرار مى‏كند و قطعا آنچه نگفته است بيشتر است.



د - نسبت به زنهائى كه خود را هبه مى‏كردند

يكى از اختصاصات نبى مكرم اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اين بوده است كه اگر زنى خود را به او مى‏بخشيد و حضرتش نيز مى‏پذيرفت بى آنكه نياز به خواندن صيغه عقد باشد، آن زن همسرش مى‏شد. دليل آن هم آيه 50 از سوره احزاب است كه مى‏فرمايد:

«...وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِىِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِىُّ أَن يَسْتَنكِحَهَا خَالِصَةً لَّكَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ ...».

يعنى:... و نيز زنهاى مؤمنه‏اى كه خود را به پيامبر هبه كنند در صورتى كه پيامبر نيز آن را بپذيرد (اين ازدواجى صحيح و حلال خواهد بود) خداوند در دنباله آن مى‏فرمايد كه اين نحوه ازدواج مخصوص پيامبر است و بر ساير مؤمنين جايز نيست.

رسول گرامى اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله گاهى روى مصالحى (كه ما در كتابمان «پيامبر در صحاح» توضيح داديم، به اين گونه زنها جواب مثبت مى‏داد. در ميان همسران پيامبر تنها عايشه بود كه نسبت به اين زنها حسادت ورزيده و از عمل آنها ناراحت بود و مى‏گفت: آيا زن حيا نمى‏كند كه خود را به مردى هبه مى‏كند؟! «أما تستحى المرأة أن تهب نفسها للرجل»!

«عن عايشة: كنت أغار على اللاتى وهبن أنفسهن لرسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم وأقول أتهب المرأة نفسها؟ فلما أنزل اللّه تعالى: «تُرْجى مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَتُؤْوى إِلَيْكَ مَنْ تَشاءُ وَمَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَيْكَ» قلت يا رسول اللّه! ما أرى ربك إلاّ يسارع في هواك»() الف - صحيح بخارى، ج 6، ص 147، تفسير سوره احزاب، وج 7 ص 16، كتاب النكاح، باب هل للمرأة أن تهب نفسها لأحد.----- ب - صحيح مسلم، ج 2، ص 1085، كتاب الرضاع، باب 14، ح 49 و 50.----- ج - سنن إبن ماجة، ج 1، ص 644، كتاب النكاح، باب 57، ح 2000.----- د - سنن نسائى، ج 6، ص 54، كتاب النكاح، باب أول، ح 3196.).
عايشه مى‏گويد: من نسبت به زنهائى كه خود را به رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هبه مى‏كردند (يعنى مى‏گفتند كه من خود را به تو بخشيدم) حسادت مى‏ورزيدم و مى‏گفتم: آيا زن خود را مى‏بخشد؟! (و در روايتى ديگر: آيا زن حيا نمى‏كند كه خود را به مردى مى‏بخشد؟!) و چون آيه «هر كه را نخواهى نمى‏پذيرى و آنكه را بخواهى قبول مى‏كنى و آنكه را هم كه نپذيرفتى مى‏توانى مجددا بپذيرى و اشكالى ندارد» (آيه 51 از سوره احزاب) نازل شد گفتم: يا رسول اللّه! من خداى ترا نمى‏بينم مگر آنكه در راه هواى (نفس) تو مى‏شتابد.

چند سؤال:

1 - آيا آيه قبل از آن خداوند نفرمود زنانى كه خود را ببخشند بر پيامبر حلال است؟ چرا عايشه آن را نفهميد تا آنكه آيه فوق نازل شد؟

2 - مگر ما نبايد پيرو سنت رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله باشيم؟ آيا يكى از مصاديق آن تسليم بودن در مقابل آن وجود مقدس و ايراد نگرفتن به آنچه كه انجام مى‏دهد نمى‏باشد؟ چه آنكه مى‏دانيم آن حضرت هرگز كارى كه خلاف رضاى خدا باشد انجام نمى‏هد. پس چرا عايشه از عمل پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ناراحت بود؟

3 - مگر رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از هواى نفس خود پيروى مى‏كند كه عايشه آن جمله را به حضرتش گفت؟

4 - مگر خداوند از خواسته‏هاى بندگانش پيروى مى‏كند كه عايشه مى‏گويد: خدا پيرو خواسته تو است؟

5 - چرا اينان صريحا ننوشتند كه عايشه حسود بود آنهم بسيار شديد؟ چرا اسم آن را «غيرت» گذاشتند؟ اگر به جاى آنكه «غيرت» به خرج بدهد مى‏خواست «حسادت» نمايد چه مى‏كرد؟ آيا غير از آن چه كه انجام داد كار ديگرى مى‏كرد؟
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
مرد

 
اسخ: عايشه در صحاح سته اهل سنت

قسمت دوم - ادب عايشه

احترام به رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و رعايت ادب در مقابل آن حضرت، بلكه در مقابل بزرگان، مسأله‏اى است كه هر انسان عاقلى آن را مى‏فهمد و نياز به تعليم ندارد.

در بررسى «خلفا در صحاح» گذشت كه وقتى ابوبكر و عمر صداى خود را در مقابل رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بلند كردند آيات اول سوره حجرات نازل شد و اين نشان مى‏دهد كه بايد آنها مى‏فهميدند كه در مقابل آن حضرت حتى صداى خود را نبايد بلند كنند.

حال مى‏خواهيم بدانيم كه آيا عايشه احترام حضرتش را نگه مى‏داشت؟ به مواردى كه صاحبان صحاح نقل كردند توجه فرمائيد:

1 - «عن أنس: كان للنبى صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم تسع نسوة فكان إذا قسم بينهن لا ينتهى إلى المرأة الأولى إلاّ في تسع. فكن يجتمعن كل ليلة في بيت التى يأتيها. فكان في بيت عايشه فجاءت زينب فمدّ يده إليها فقالت هذه زينب. فكفّ النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم يده فتقاولتا حتى إستخبتا و أقيمت الصلاة. فمرّ ابوبكر على ذلك فسمع أصواتهما فقال: أخرج يا رسول اللّه إلى الصلاة و احث في أفواههن التراب. فخرج النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم فقالت عايشة: الآن يقضى النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم صلاته فيجى‏ء أبوبكر فيفعل بى ويفعل. فلما قضى النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم صلاته أتاها أبوبكر فقال لها قولا شديدا وقال أتصنعين هذا؟!»() صحيح مسلم، ج 2، ص 1084، كتاب الرضاع، باب 13، ح 46).
خلاصه ترجمه: انس مى‏گويد كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله 9 زن داشت... هر كه نوبتش بود در آن شب همه زنها آنجا جمع مى‏شدند يك شب كه نوبت عايشه بود زينب وارد شد. پيامبر دستش را به سوى او دراز كرد. عايشه گفت: اين زينب است! (يعنى شبى كه نوبت من است چرا به زنى ديگر دست مى‏زنى!) حضرت دست باز داشت. گفتگوى آن دو (پيامبر و عايشه) بالا گرفت و صدا بلند شد. وقت نماز شد. ابوبكر از آنجا گذشت و صداى آن دو را شنيد و گفت: يا رسول اللّه بيا نماز و بر دهانشان خاك بريز. پيامبر خارج شد. عايشه گفت: الآن پيامبر نماز را تمام مى‏كند و ابوبكر مى‏آيد و با من برخورد مى‏كند. چون پيامبر نمازش تمام شد ابوبكر آمد و سخن تندى به او گفت و (در ضمن آن) گفت: آيا اينگونه (با پيامبر) رفتار مى‏كنى؟!


شايد لازم به توضيح نباشد كه وقتى پيامبر دست از زينب باز داشت چه كسى شروع به پرخاشگرى كرد. چرا بايد عايشه آنچنان رفتارى داشته باشد كه ابوبكر با او چنان برخورد تندى داشته باشد؟ با آنكه ابوبكر خود در حضور رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله صدا بلند كرده بود و نتيجه آن نزول آيات اول سوره حجرات بود.

ممكن است گفته شود كه ابوبكر چون مى‏دانست كه نبايد با رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله چنين كرد و إلاّ تمامى اعمال خوب انسان ضايع مى‏شود؛ اين بود كه با دخترش تندى كرد. در پاسخ گوئيم: با اين حساب اين جريان بعد از نزول آيات سوره حجرات بود و عايشه با علم به اينكه نبايد در حضور رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله صدا بلند كرد چنان كرد كه گفتيم. بنابراين بايد گفت همه اعمال خوب او ضايع شد.

سؤالى كه در اينجا مطرح مى‏باشد اين است كه آيا او بعد از اين جريان توبه كرد؟ به اين روايت توجه فرمائيد:

2 - «عن النعمان بن بشير قال: إستأذن ابوبكر على النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم فسمع صوت عايشة عاليا فلما دخل تناولها ليلطمها وقال: ألا أراك ترفعين صوتك على رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم ! فجعل النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم يحجزه. فخرج ابوبكر مغضبا. فقال النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم حين خرج ابوبكر: كيف رأيتنى أنقذتك من الرجل؟ قال فمكث ابوبكر أياما، ثمّ إستأذن على رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم فوجدهما قد إصطلحا. فقال لهما: أدخلانى في سلمكما كما أدخلتمانى في حربكما. فقال النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم : قد فعلنا قد فعلنا»( سنن أبى داود، ج 4، ص 300، كتاب الأدب، باب ما جاء في المزاح).

خلاصه ترجمه: نعمان بن بشير مى‏گويد: ابوبكر اجازه خواست كه بر پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله وارد شود. صداى عايشه را شنيد كه بلند است. چون داخل شد خواست او را بزند و گفت: چرا بر سر رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرياد مى‏زنى؟ پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مانع از كتك خوردن عايشه شد. ابوبكر با غضب خارج شد. پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به عايشه گفت: من ترا از كتك خوردن نجات دادم. چند روز بعد ابوبكر اجازه ورود خواست. آن دو آشتى كرده بودند. گفت: همانگونه كه هنگام جنگ شما به من اجازه داديد هنگام صلح نيز اجازه دهيد و پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله دوبار فرمود: اجازه داديم.

ممكن است گفته شود از كجا مى‏گوئيد كه اين جريان بعد از جريان قبلى بود تا بگوئيد كه عايشه از عمل قبلى خود توبه نكرد؟ در جواب مى‏گوئيم چه فرق مى‏كند يا اين قبل از آن بود و يا آن يك قبل از اين، در هر حال عمل ابوبكر نشان مى‏دهد كه او مى‏دانست نبايد در حضور پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله صدا بلند كرد و عايشه با آنكه يكبار توبيخ شده بود باز هم تكرار كرد و اين نشان مى‏دهد كه او زنى پرخاشگر بود و ما سراغ نداريم كه او توبه كرده و مطيع خدا و رسولش بوده و از پرخاشگرى و مخالفت با پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و ايذاء آن حضرت دست كشيده باشد.به نمونه‏هاى ديگرى از اين قماش توجه فرمائيد:

3 - «عن عايشة: كنت أنام بين يدى رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم ورجلاى في قبلته. فإذا سجد غمزنى فقبضت رجلى فإذا قام بسطتهما...»( الف - صحيح بخارى، ج 1، ص 107 و 137، كتاب الصلاة، بابهاى: «الصلاة على الفراش» و «التطوع خلف المرأة»، و ج 2، ص 81، كتاب الجمعة، باب إستعانة اليد في الصلاة...، باب ما يجوز من العمل في الصلاة.----- ب - سنن أبى داود، ج 1، ص 189، كتاب الصلاة، باب من قال المرأة لاتقطع الصلاة، ح 712 و 713.----- ج - سنن نسائى، ج 1، ص 126، كتاب الطهارة، باب 120، ح 167 و 168.).

عايشه مى‏گويد: من در مقابل رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله دراز مى‏كشيدم (يعنى آنگاه كه آن حضرت به نماز شب مشغول بود) هرگاه به سجده مى‏رفت پايم را فشار مى‏داد من آن را جمع مى‏كردم و چون برمى‏خاست دراز مى‏كردم.

سؤال ما اين است كه آيا اين از مصاديق رعايت ادب است كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در حال نماز باشد و عايشه پايش را به طرفش دراز كند به طورى كه اگر او پايش را جمع نمى‏كرد نمى‏شد سجده كند؟ آيا محل ديگرى نبود كه دراز بكشد؟ آيا حجره او آنقدر تنگ بود كه جاى ديگر نمى‏يافت؟ اينان مى‏گويند كه محل دفن پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و دو خليفه اول در حجره عايشه بود و او كما كان در آنجا زندگى مى‏كرد.

4 - «عن عايشة: إلتمست رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم فأدخلت يدى في شعره فقال: قد جاءك شيطانك فقلت أمالك شيطان؟ فقال: بلى ولكن اللّه أعاننى عليه فأسلم»( سنن نسائى، ج 7، ص 75، كتاب عشرة النساء، باب 4، ح 3966).
عايشه مى‏گويد: با دستم رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را جستجو كردم به موهايش اصابت كرد. حضرت فرمود: (باز هم) شيطان تو به سراغت آمده است. (يعنى پنداشتى كه من حق تو را به ديگرى واگذار كردم و در نوبت تو نزد همسرى ديگر رفتم). گفتم: آيا براى تو شيطان نيست؟ فرمود: هست؛ ولى خدا مرا كمك كرد و او مسلمان شد (!).

اينجا نيز ممكن است گفته شود كه منظور عايشه از آن سؤال اين بود كه مى‏خواست بداند اگر براى هر كسى شيطانى است، آيا براى رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نيز شيطانى است! در پاسخ گوئيم اولا: اينجا جاى آن سؤال نبود. چه آنكه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از او عملى شيطانى ديده بود و به او آن جمله را فرمود. (منظور ما از «عملى شيطانى» ترديد او بود نسبت به اجراى عدالت رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نسبت به همسران، كه پنداشت حضرتش در نوبت او نزد همسرى ديگر رفت). آيا او هم از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله عملى شيطانى ديده بود كه آن سؤال را از آن حضرت پرسيد؟ ثانيا: مگر در قرآن نيامده است كه شيطان قرين كسى است كه از ياد خدا غافل شود. (سوره زخرف آيه 36) آيا او پنداشت كه رسول گرامى اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله لحظه‏اى از ياد خدا غافل مى‏شود؟ در اين‏باره از آيات متعددى از قرآن مى‏توان فهميد كه شيطان بر بندگان پاك خدا هيچگونه تسلطى ندارد و اگر قرار باشد كه بر پيامبران الهى مسلط باشد پس واى به حال سايرين!

5 - «عن عايشة: أن رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم خرج من عندها ليلا قالت فغرت عليه فجاء فرأى ما أصنع فقال: ما لك يا عايشة أغرت؟ فقلت: وما لى لا يغار مثلى على مثلك؟ فقال رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم أ قد جاءك شيطانك؟ قالت: يا رسول اللّه! أو معى شيطان؟ قال: نعم. قلت: ومع كل انسان؟ قال: نعم قلت: ومعك يا رسول اللّه قال: نعم. ولكن ربى أعاننى عليه حتى أسلم»( صحيح مسلم ج 4 ص 2168 كتاب صفات المنافقين وأحكامهم باب 16 ح 70).

عايشه مى‏گويد: شبى رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از نزدم خارج شد. من حسادتم گل كرد. حضرت آمد و ديد من چه مى‏كنم (ديگر نمى‏گويد چه كرد ولى معلوم است كه اعمالى انجام داد كه حضرت متوجه گل كردن حسادتش شد) فرمود: ترا چه مى‏شود؟ آيا (باز هم) غيرت به خرج دادى؟ گفتم: چرا مثل من بر مثل تو غيرت به خرج ندهد؟ (يعنى من حق دارم كه چنين كنم چه آنكه ممكن است تو نزد همسر ديگرى بروى!) رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: آيا (باز هم) شيطانت به سراغت آمد؟ گفتم: يا رسول اللّه آيا با من شيطان است؟ فرمود: آرى. گفتم: با هر انسانى؟ فرمود: آرى. گفتم: آيا با تو هم؟ فرمود: آرى ولكن پروردگارم مرا كمك كرد تا آنكه اسلام آورد.

دقت در اين روايت به خوبى نشان مى‏دهد كه عايشه بيش از يكبار در عدالت رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در شك بود و بى آنكه ادب حضور را رعايت كند از حضرتش مى‏پرسد كه آيا با تو هم شيطان است؟ و نيز معلوم است كه اين واقعه غير از داستان قبلى است و هر كدام از آنها كه زودتر اتفاق افتاده باشد سؤال مجدد عايشه از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بى‏مورد بوده است. گر چه ما سؤال اول را دليل بر ضعف ايمان او مى‏دانيم تا چه رسد به تكرار آن.
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
مرد

 
پاسخ: عايشه در صحاح سته اهل سنت

قسمت سوم - تعقيب كردن پيامبر صلى‏الله‏عليه‏ و‏آله

«... عن عايشه: إفتقدت النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم ذات ليلة فظننت أنه ذهب إلى بعض نسائه فتحسست ثمّ رجعت فإذا هو راكع وساجد يقول...»( الف ـ صحيح مسلم، ج 1، ص 352، كتاب الصلاة، باب 42، ح 221، و مشابه آن حديث بعد.----- ب ـ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1262، كتاب الدعاء، باب 3، ح 3841.----- ج ـ سنن أبي داود، ج 1، ص 232، كتاب الصلاة، باب الدعاء في الركوع والسجود، ح 879.----- د ـ سنن نسائى، ج 2، ص 226، كتاب التطبيق، باب 48، ح 1096، وص 236 و 238، همان كتاب، باب 67 و 72 و 73، ح 1120 و 1121 و 1126 و 1127، وج 7، ص 75، كتاب عشرة النساء، باب الغيرة (باب 4)، ح 3967 و 3968.).
عايشه مى‏گويد: شبى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را گم كردم. پنداشتم نزد يكى از همسرانش رفته است. جستجو كردم و سپس برگشتم. ديدم او در حال ركوع و سجود است و مى‏گويد:... .

از اين جريان و آنچه كه بعدا نقل مى‏كنيم به خوبى برمى‏آيد كه عايشه تا آخر عمر پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در عدالت آن حضرت در شك بود. به روايت زير توجه فرمائيد:

«... أنها سمعت عايشه تقول: قام رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم ذات ليلة فلبس ثيابة ثمّ خرج قالت: فأمرت جاريتى بريرة تتبعه فتبعته حتى جاء البقيع...»( سنن نسائى، ج 4، ص 95، كتاب الجنائز، باب 103، ح 2034)
علقمة بن أبي علقمة از مادرش و او از عايشه نقل مى‏كند كه گفت: شبى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله برخاست. لباسش را پوشيد و خارج شد. من به كنيزم بريرة گفتم كه او را تعقيب كند او نيز او را تعقيب كرد تا آنكه آن حضرت به بقيع رفت... .

تذكر اين نكته لازم است كه بريرة لا أقل تا سال فتح مكه -كه عباس عموى پيامبر اندكى قبل از آن به مدينه آمد- همسر مغيث بود. او و شوهرش برده بودند و چون عايشه بريرة را آزاد كرد در خدمت او قرار گرفت. بنابراين جريان فوق مربوط به اواخر عمر رسول گرامى اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏باشد و چنانچه ملاحظه فرموديد او هرگز به عدالت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ايمان نياورده بود. ما از خوانندگان محترم تقاضا داريم خود در اين زمينه بينديشند و نتيجه‏گيرى كنند. اينك به روايتى ديگر توجه فرمائيد كه در آن عايشه صريحا اقرار مى‏كند كه از نظر او خدا و رسولش به او ظلم مى‏كنند. اين روايت اندكى طولانى است و ما ترجمه آن را نوشته و قسمت آخر آن را كه به بحث ما مربوط است عينا نقل مى‏كنيم:

عايشه مى‏گويد: آيا براى شما جريانى را كه بين من و رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله واقع شده نقل نكنم؟ گفتيم: بگو. گفت: شبى كه نوبت من بود پيامبر ردايش را گذاشت و نعلين را در آورد و آنها را جلوى پايش قرار داد و آنگاه يكطرف ازارش را بر رختخواب نهاد و دراز كشيد. اندكى بعد كه گمان كرد من خوابيدم آهسته ردايش را گرفت و بى صدا نعلين را به پا كرد و
در را باز كرد و رفت و آهسته آن را بست من نيز خود را پوشيده و دنبالش رفتم... .

«حتى جاء البقيع فقام فأطال القيام ثمّ رفع يديه ثلاث مرات ثمّ انحرف فإنحرفت فأسرع فأسرعت فهرول فهرولت فأحضر فأحضرت فسبقته فدخلت فليس إلاّ أن اضطجعت فدخل فقال: ما لك يا عائش حشيا رابيه! قالت قلت لا شى‏ء قال: لتخبرينى أو ليخبرنى اللطيف الخبير. قالت قلت يا رسول اللّه بأبى أنت وأمى فأخبرته قال: فأنت السواد الذى رأيت امامى؟ قلت نعم. فلهدنى في صدرى لهدة او جعتنى ثمّ قال: أظننت أن يحيف اللّه عليك ورسوله؟ قالت: مهما يكتم الناس يعلمه اللّه، نعم...».( الف - صحيح مسلم، ج 2، ص 71 - 669، كتاب الجنائز، باب 35، ح 103.----- ب - سنن نسائى، ج 4، ص 95 - 93، كتاب الجنائز، باب 103، ح 2033.-----ج-ابن ماجة نيز مشابه آن را در ج 1 سنن ص 444، كتاب إقامة الصلاة والسنة فيها، باب 191، ح 1389، آورده است كه با توجه به اختلاف دو متن بعيد نيست كه دو واقعه باشد.)

مى‏گويد: دنبالش رفتم ديدم در بقيع مشغول دعا كردن مى‏باشد و چون برگشت من هم برگشتم. او سرعت گرفت من هم سرعت گرفتم. به صورت نزديك به دويدن رفت من هم چنين كردم. دويد من هم دويدم. به مقدارى كه در رختخواب دراز كشيدم از او جلو زدم. گفت: چرا نفس نفس مى‏زنى؟ گفتم: چيزى نيست (إن شاء اللّه چيزى نبود و عايشه راست گفت!) گفت: يا مى‏گوئى يا خداى خبير، خبر آن را به من مى‏دهد. گفتم: يا رسول اللّه پدر و مادرم فدايت آنگاه خبر آن را گفتم. گفت: پس آن سياهى كه جلوى خود ديدم تو بودى؟ گفتم: آرى. ضربه‏اى به سينه‏ام زد كه دردم آمد سپس گفت: آيا گمان كردى كه خدا و رسولش به تو ظلم مى‏كنند؟ گفت: آنچه كه بر مردم مخفى است خدا مى‏داند، آرى... .

ببينيد كه چگونه اقرار مى‏كند و در پاسخ به پرسش رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏گويد: «آرى» چون - چنانچه خود گفته - اگر مردم ندانند خدا مى‏داند.

آيا با اين ايمان آبكى، در قيامت همنشين رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله خواهد بود؟ خود قضاوت كنيد.
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
مرد

 
سخ: عايشه در صحاح سته اهل سنت

قسمت چهارم- حجاب عايشه

يكى از امتيازات زن مسلمان حجاب او است و اين از ضروريات دين است. اگر زنى آن را رعايت نكند معلوم مى‏شود هنوز ايمان در قلبش رسوخ نكرده است گر چه با گفتن شهادتين در زمره مسلمانان مى‏باشد، و اگر اين امر از روى عمد و با علم به وجوب حجاب بوده باشد مرتكب گناهى بزرگ شده است.

در بررسى حجاب عايشه با استفاده از روايات صحاح، روشن مى‏شود كه او به اين مسأله اعتنائى نداشت. گر چه حضور او در جمل و همراهى او با مردان نامحرم و رياست بر لشگرى در مخالفت با امام زمانش و جنگ با او خود دليل بر عدم اعتقاد به دستورات خدا و رسولش مى‏باشد، ولى ما در اين قسمت در صدد بيان يكى از مصاديق اين بى اعتنائيها مى‏باشيم.

«... وقال سليمان بن يسار: استأذنت على عايشه فعرفت صوتى قالت: سليمان؟ ادخل فإنك مملوك ما بقى عليك شى‏ء...»(2).

سليمان بن يسار مى‏گويد: براى اينكه نزد عايشه بروم از او اجازه گرفتم. صداى مرا شناخت و گفت: سليمانى؟ داخل شو كه تو مملوكى و... .

مگر مملوك بودن مى‏تواند علت جواز دخول بر اجنبيه باشد؟ مگر سليمان نابينا بود؟ در كجاى اسلام آمده است كه اگر كسى غلام كسى باشد با همه زنها محرم است؟ ممكن است گفته شود كه عايشه بعد از حجاب كردن اجازه داد. گوئيم اگر چنين است چرا مملوك بودن را دليل بر جواز دخول دانسته است؟ اگر او حجاب كرده بود چرا گفت: «داخل شو كه تو مملوكى»؟ مگر غير مملوك نمى‏تواند بر عايشه -كه حجاب كرد- داخل شود؟

اندكى تفكر در اين روايت به ما مى‏رساند كه عايشه به حجابش بى اعتنا بوده است. روايت ذيل آن را روشنتر مى‏كند:

«... أخبرنى سالم سبلان قال: وكانت عايشة تستعجب بأمانته وتستأجره فارتنى كيف كان رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم يتوضأ... وغسلت وجهها ثلاثا ثمّ غسلت يدها اليمنى ثلاثا واليسرى ثلاثا ووضعت يدها في مقدم رأسها ثمّ مسحت رأسها مسحة واحدة إلى مؤخره ثمّ امرت يديها بأذنيها ثمّ امرت على الخدين. قال سالم: كنت آتيها مكاتبا ما تختفى منى فتجلس بين يدى وتتحدث معى...»( صحيح بخارى، ج 3 ص 225، كتاب الشهادات، باب شهادة الأعمى و... )
سالم سبلان - كه به خاطر امانتداريش عايشه او را اجير كرده بود- مى‏گويد: عايشه به من نشان داد كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله چگونه وضو مى‏گرفت... سه بار (عايشه) صورتش را شست سپس سه بار دست راستش و سه بار دست چپش را شست و سپس دستش را جلو سرش قرار داد و آن را به تمام سرش كشيد و گوشهايش را مسح كرد و بر دو گونه‏اش كشيد. سالم مى‏گويد من آنگاه كه عبد مكاتب(سنن نسائى، ج 1، ص 93، كتاب الطهارة، باب 83، ح 100) بودم نزد او مى‏رفتم. او خود را از من نمى‏پوشاند بلكه مقابل من مى‏نشست و با من گفتگو مى‏كرد... .

نمى‏دانيم به چه كسى تسليت بگوئيم. آيا به رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله كه همسرش بعد از او چگونه حجابش را در مقابل نامحرمى كنار زد؟ آيا به علماى اهل سنت كه كسى را همنشين رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در بهشت مى‏دانند كه اينگونه با سنت آن حضرت بازى كرده است؟ به عايشه، كه سالها درك محضر پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نمود و بهره‏اش از آن اين بود (و آنچه كه مى‏آيد)؟ و نيز نمى‏دانيم كه ديگران از عايشه چه ديده بودند كه نزد او آمده و كيفيت غسل پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را نيز از او مى‏پرسيدند؟

«أبو سلمة: دخلت أنا و أخو عايشة على عايشة فسألها أخوها عن غسل النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فدعت بإناء نحوا من صاع فاغتسلت وأفاضت على رأسها وبيننا وبينها حجاب»(«مكاتب» به بنده‏اى مى‏گويند كه با اربابش قرار كرد كه خودش را به تدريج از او بخرد كه اگر توانست قيمت خود را به او بدهد (حال يا خودش كار كند و يا ديگرى قيمت آن را به صاحبش بدهد) آزاد مى‏شود. در اين جريان، عايشه بعد از آزاد شدن سالم از او حجاب مى‏كرد و اين نشان مى‏دهد كه عايشه آنقدر پير نبود كه مجاز به بى حجابى باشد آن هم در حدى كه بتواند در مقابل نامحرمى وضو بگيرد كه لازمه آن كنار رفتن روسرى و معلوم شدن دستها تا آرنج مى‏باشد).
أبو سلمة مى‏گويد: من و برادر عايشه بر او وارد شديم. برادرش از او درباره غسل پيامبر پرسيد. او ظرفى كه تقريبا گنجايش يك صاع (تقريبا يك من) داشت طلبيد و بر سرش آب ريخت و بين ما و او حجاب بود.

ممكن است گفته شود كه سؤال از مقدار آبى بود كه پيامبر با آن غسل مى‏كرد. پاسخ آن روشن است. زيرا اولا: از غسل پيامبر پرسيدند نه از مقدار آب غسل، و ثانيا: اگر سؤال از مقدار آب بود كافى بود عايشه بگويد تقريبا يك صاع، نه آنكه ظرفى كه يك صاع آب در آن بود بياورد.ثالثا: عايشه عملا غسل كرد و با ريختن آب روى سرش آن را شروع كرد. معلوم مى‏شود او نيز از سؤال آنها اين را فهميد كه بايد عملا غسل كند تا آنها ياد بگيرند. آيا آموختند؟!

آيا نويسندگان اينگونه احاديث حيا نكردند كه آن را در -به اصطلاح- صحيحترين كتابهاى روائى خود آوردند؟ چرا بايد همسرى از همسران پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ـ هر كه باشد ـ آنچنان بازيچه دست راويان حديث قرار گيرد كه بنويسند عايشه در حضور نامحرم وضو مى‏گيرد و يا پشت پرده! غسل كردن را مى‏آموزد؟ آيا بازيچه دست طلحه و زبير قرار گرفتن كافى نبود؟ آيا كافى نبود كه او را -كه مأمور بود در خانه بماند- در شهرها بگردانند؟ اف بر آنان كه براى رسيدن به مطامع شوم خود از همسر رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله -أم المؤمنين- اينگونه استفاده ابزارى كردند!

ما از عايشه به خاطر اعمال زشتش -به خصوص دشمنى او با أمير المؤمنين عليه‏السلام و جنگ با آن حضرت- ناراحتيم، اما حاضر نيستيم با او اينگونه برخورد شود، ولى چه كنيم كه مطالب مطروحه در اين نوشتار برگرفته از صحيح‏ترين كتابهاى روائى اهل سنت است. آيا بهتر نبود كه اينان اينگونه روايتها را حذف مى‏كردند و يا اصولا صاحبان اين كتابها آنها را نقل نمى‏كردند؟
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
صفحه  صفحه 13 از 47:  « پیشین  1  ...  12  13  14  ...  46  47  پسین » 
مذهب
مذهب

Aisha | عایشه (ام المومنین) و پیامبر (توسط مدیر بسته شد)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA