ارسالها: 2642
#61
Posted: 29 Dec 2011 00:04
bilbilak: اینکه جناب حضرت محمد رفتن پیرزن های یهودی رو فروختن با براق پرواز کردن پیش الله کلی تفاوت داره بنده در عجبم شما چجوری فرق این دو مسئله رو پیدا نمیکنید!!!
بله. کلی تفاوت داره. حرف من چیز دیگه ایه. هر دوی این موارد با این که از همه نظر با هم فرق دارن، ولی تو یک کتاب اومدن. اونم کتابی که شما میگید معتبره و خودتون به عنوان منبع ازش استفاده میکنید!!
bilbilak: یه چیزی میگم اصلا به توهین نگیر شما اساسا تعریف تاریخ رو نمیدونید
خب من مسلمونم و مثل بی دین ها روشن فکر و فیلسوف و ... نیستم. در ضمن چه ربطی به تاریخ داره؟؟؟ من میگم این کتاب، این دفتر، این جزوه، این ... معتبره؟؟؟ اگه معتبره، همه چیش معتبره. ولی حتی فقط اگه یه مورد اشتباه توش باشه، معتبر نیست
حالا من یه چیزی در مورد تاریخ میگم. تاریخ اتفاقات و حوادثی رو در بر داره که اتفاق افتاده. نه مسائلی که قابل اثبات و استدلال و توجیهه!! شما تاریخ رو با کتابهای علمی اشتباه نگرفتی؟
bilbilak: داستان معراج چون به پیش از محمد جریر طبری نقل شده بود و امیخته به داستان موسی بوده مورخین پشت سر هم مجبور به نقل این داستان شدن این یک.
الان این واقعا" استدلاله؟!!یعنی توقع دارید که کسی با این حرف توجیه بشه؟!!
bilbilak: پژوهشگر خیلی داناتر از اینه که توهم رو باور کنه بلکه دنبال سرگذشت انسان ها میره
خب توهم برای همه مفهوم یکسانی نداره. ممکنه یکی چیزی رو توهم بدونه و یکی دیگه نه. این طوری هر کس میتونه فقط چیزایی که خودش توهم نمیدونه رو از تاریخ به عنوان حقیقت و سند بکشه بیرون.
پس شما میگید قسمتهایی از این کتاب توهمه. حالا یه سوال برام پیش میاد: از کجا معلوم نوشته های دیگه ی این کتاب توهم نیست؟
این کتاب به گفته ی شما در بعضی موارد توهمات رو مکتوب کرده. از کجا میشه چی برد که کجاهاش توهمه و کجاها نیست؟ نگید که انسان زرنگ تر از اینه که گول بخوره!! که این حرف آخونداست
bilbilak: این بحث هایی که ما با شما انجام دادیم چه پیشترها چه الان شما توی کتابخانه دنبال یکی از این بحث ها رفتید یا فقط نشستید از ذهنتون مطلب تایپ کردید ؟
این سوال فقط جنبه ی تخریبی و حمله به شخصیت داره.
مطمئنا" کسی بدون تحقیق و مطالعه نمیتونه بفهمه که تو فلان کتاب، فلان مطلب اومده یا نه. مگر این که علم غیب داشته باشه
oshinam
بحث ما ناقص مونده. لطفا" کامل کنید تا جواب پست آخر شما رو بدم
عقده یعنی کسی که اولین بار میره تو لیست، مدتش طبق قوانین باید سه روز باشه ولی یهو میشه دو ماه
ارسالها: 484
#62
Posted: 3 Jan 2012 17:13
اولن محمد)ص( و علي)ع( هيچوقت جنايت نكردن.
ثانيا شما بايد تمام جوانب كار را در نظر بگيري براي مثال شما از جامعه صجرا نشين با عقايد عجيب و غريب در بيش از 1000 سال پيش چي ميدوني_
ثالثا از كجا معلوم كه اگر رسول خدا اين قانون را نمي گزارد عربها طبق رسم كل مردان و بسران قبيله را ميكشتند و زنها و حتي دختران را تا چند روز بر خود حلال اعلام ميكردند_
رابعا: رسول خدا نميتوانست به يكباره كل رسومات جامعه اي را كه چند ده سال با ان زندكي كرده اند را يكباره تغيير دهد_
خامسا, اگر در ان مكان و زمان اين عمل اشتباه بود خداوند به راحتي به رسولش ميفهماند_
_
باز هم ميگم ما از همه شرايط و جوانب اگاهي نداريم_
irank: دوستان من بحث رو دیشب خوندم (در مورد بنی قریظه)هر کسی نسبت به دین دیدگاهی داره اما من می خوام دین کنار بگذارم درباره شخصی که هزارواندی سال پیش کاری کرده نظر بدم موضوع را طبق نوشته دوستان برسی کردم کاری ندارم پیغمبر بوده یا نبوده یکی از برجسته های تاریخی که خدات صفحه در باره ان چیزی نوشته شده بلا تشبیه با عیسی .موسی .یا دیگر بزرگان تاریخ که در تاریخ ثبت شدن مثل اسکندر –چنگیز هیتلر یا زیاد دور نریم کوروش –خشایار شاه-نادر شاه-رضا شاه خودمون اول باید به هوش هیچکدام شک نکنیم چون با درایت بر خیل امت خود فرمانروایی کردنند
از اول حکومت خلاصه وار جلو بریم کسی شروع به حکومت میکند با بسیار سختی در این راه عذاب زیادی میکشد مثل بقیه این بزرکان همسر خود –عموی خود بسیار از دوستان ویاران صمیمی خود را طی سالیان جنگ وبد بختی از دست میدهد مثل بقیه
حال زمان جنگ وقدرت وحکومت است یک گروه با این شخص بیعت میکنند وبیعت میشکنند وبر پیمان خود نیستند ودوباره از ترس ووحشت تسلیم وحکم به پیمانی جدید میدهند وده درصد احتمال ان هست که دوباره پیمان بشکنند وخیانت کنندنمی گم 50 درصد خوشبینانه ان ده در صد
اگر خیانت کنند حکومت از بین میرود خون دوستانم پایمال شده بد ترین بلا ممکنه سر خودش وخانوادش بیاد مابقی یارانش بمیرند
قانون کل جهان از قدیم تا حال خیانت در جنگ حکمش مرگ هست در هر دوره یک جور یکی ور با گیوتین /یکی رو تیر باران/یکی رودار و..............
اما در ان زمان همانطوری که دوستان در تورات وبقیه قبایل بوده وبرای عموم عادی بوده زنان وبچه گان را به اسارت میبردند همان کاری که اسکندر با ایرانیان کرد انان خود اگاه بودن اگر خیانت کنند سرنوشت خودشان وخانوادهشان چی می شود بعد انتخاب کردند ان زمان انقدر عموم براشان عادی بوده که دشمنانشون رو می کشتند وسرهای انان دا در شهر میگرداندند وزنان وبچهگان به ان سنگ میزدند پس با این زمان ما نباید مقایسه کرد
حال هر عقل سلیمی که جای این شخص بود این کار رو میکرد همانگونه که دیکران در تاریخ کردند
اما این شخص پیامبر است وباید به گفته خود فرقی داشته با شد مثلا باید اشتباه میکرد شاید هم از غیب خبر داشت که حتما خیانت میکنند
حالا سعی کنیم خودمون را جای این شخص بگذاریم ونظر بدیم ما چه می کردیم
خ[font#2E2EFE][/font]ودم اول نظر میدم چون جون خودم دوستانم وخاتوادم در گرو تصمیمم بود زنان وبچه هاشون رو جلوی چشمانشون می کشتم وخودشون هم تیکه تیکه می کردم تا درس عبرتی برای دیگر خائنان باشد همانطوری که هیتلر در کتابش منفرترین قوم رایهود معرفی کرد ومن به این اعتقاد دارم بی شک همین میکردم اما چرا همه شاید یکی بیگناه باشد نمیدونم بنظر من به دو دلیل یکی چون در نظام تشویق مال یک نفر وتنبیه مال همه و دوم اینکه اینها قوم بودند یعنی همه خیشاوند بودن وممکن بود در اینده برای خونخواهی دوباره دست به کار غلطی بزنند در تاریخ داشتیم مثل کاری که ابو لولو با عمر وپنج محافظش کرد
kashmar: محمد جوانی پاک و ساده و امین بود که از راه چوپانی زندگانی میگذراند . تا اینکه الله در وجودش رخنه کرد و از آن جوان ساده و پاک قاتلی خونخوار و دزدی بزرگ ساخت . الله هر روز نماینده خود(جبرئیل) را برای اغفال محمد بیچاره میفرستاد . محمد به مدت ۱۳ سال در مکتبخانه جهل الله در مکه مشغول تحصیل بود و در این بین تعدادی شاگرد هم برای الله بدور خود جمع کرد محمد پس از اخذ مدرک کارشناسی چپاول و غارت به اصرار(اجبار) سران مکه برای ادامه تحصیل همچنین تاسیس مکتب خانه و تدریس فنون غارتگری عازم مدینه شد و در انجا مشغول متحد ساختن دزدان خرده پا به گرد هم و آموزش غارتگری حرفه ای به آنان شد .. محمد برای شاگردا خود امتیازات فراوانی ارائه میکرد شاگردان او پس از پاس کردن واحدهای عملی از محمد پاداشهای زیادی از قبیل اموال به غارت رفته کنیزان جوان و ... دریافت میکردند اگر فردی از شاگردانش کشته میشد محمد سهم او را از اموال و کنیزان از طریق حساب ذخیره الله در بهشت به صورت غذاهای لذیذ و حوریان هفتاد متری میپرداخت . اینگونه بود که هر کس به مکتب خانه محمد وارد میشد در هیچ شرایطی متضرر نمیشد و همین شیوه تحصیلی باعث شد محمد شاگردان زیادی به دور خود جمع کند محمد معتقد بود که هر کس نخواهد وارد مکتبخانه سودآور او شود قطعا انسان عاقلی نیست که این همه امتیاز را نمیخواهد پس دستور داد چنین انسانهای جاهلی را باید کشت و اموالشان را مصادره کرد تا درس عبرتی باشد برای کسانی که از امتیازات مکتب محمد بهره ای نخواستند ...محمد از خود کتابی به نام اصول تقدیس کشتار و غارت بجای گذاشت که هم اکنون در نقاطی از جهان تدریس میشود از شاهکار های محمد این بود که رذالت را فضیلت جلوه داد ....ادامه دارد
ashkan91: اگر به شما یک نفر خوبی کند، سالها او را فراموش نخواهید کرد، یک لحظه فکر کنید
اگر محمد فرد خوبی نبوده باشد نامش چنین جاودانه می شد ؟
آیا اگر قاتل بود پس از ۱۴۰۰ سال ۱.۵ میلیارد طرفدار دینش بودند ؟
مگر نه آنکه هنگامی که مکه را فتح کرد حتی قاتل عمویش ( هند جگر خوار ) را نیز بخشید .!
آیا محمد در راه هدف مقدس مبارزه و سختی نکشید؟ چه طور گاندی و ماندلا محبوبند اما محمد ناگهان خونریز می شود؟
می دانید در طول تاریخ بشریت تنها در زمان علی (۴ سال) هیچ فقیری در بلادش نبود؟؟
می دانید علی بر سر فرماندار خود فریاد کشید که چرا یک مسیحی در بلادش در وضع بد مالی زندگی می کند و رفاهش تامین نشده است ؟
می دانید اینکه علی با فرد دیگری در کنار قاض بنشینند و حکم شود یعنی چه ؟
می دانید علی تاکید داشت جنگ ها در شب باشد تا شاید کسی باشد که بخواهد بگریزد و با این کار راهی برای فرارش باشد ؟
بابا جون هرکی دوست دارید به پرو پای این افراد نپیچید !!!!
ashkan91: اولا تاریخ بی رحمه اگر محمد آدم خوبی نبود تا حالا نابود شده بود .
دوما" مسلمه هر آدم خوبی در زول تاریخ مخالفانی داره که حرف مفت زیاد می زنند مگه راجب به مصدق نمی گن ، مگه راجب به خاتمی نمی گند ؟ مگه راجب به امیر کبیر نمی گند؟ حتی راجب به کوروش هم می گویند .
سوما " یادت باشه هر سال از آلمان و آمریکا و کانادا و ... ملیونها نفر از پیروان محمد می آیند و در مکه حج می گذارند. همه هر ساله کس کشند؟؟ تو یکی آدم عاقل شدی ؟؟؟ بابا یعنی این همه دانشمند اسلامی اندازه تو نمی فهمیدند؟
یعنی ابن سینا هم ×××× بود؟ خوارزمی ؟ خیام؟ ابوریحان بیرونی؟ زکریا رازی ؟ اونها که به دوران محمد نزدیکتر بودند نفهمیدند ، اما تو به حمد الهی پس ۱۴۰۰ سال کشف تاریخی کردی ؟؟؟
karamatey: اولاً که اگه ابوبکر و عمرو عثمان و علی جرمی مرتکب شوند هم جنایت به رسول الله بر میگرده چون اون استادشانه که هیچ کدام از اینها مرتکب هیچ جرمی نشدند ودوم اینکه گفتی من که بخدا معتقد نیستم میتونی این سوالمو پاسخ دهی که اگه مدیر همین سایت نباشه این سایت از بین میره و دیگه سایتی نمیمونه اون وقت این همه افلاک وکائنا لایتنهائی بدون موجودیت خالق چطور پابرجاست فقط همین سوال منو پاسخ درست بده ممنونت میشم البته من مشکل رو در شما نمیبینم مشکل در بسیاری از اهل تشیع است هر آدم منکر از وجود خدا رو که میبینم در تشیع است و هیچ سنی رو ندیدم که از وچود خدا معتقد باشه راستش چون دوران حکمروانی غرب در زمان شاه برایران از فساد بیش از حد دنیای ننگینی ساخته بودید امر ور که دولت شما که مستبد است و شما را اجازه نمیدهد کاری انجام بدهید وشما هم نمیتوانید حرفی در مقابلش بزنید گناه را به طرق مختلف به گردن اسلام پاک اسلام میندازید براتون متاسفم.
اجازه خدا
تو باید جای من باشی
ببینی در تو چی دیدم
ارسالها: 533
#63
Posted: 24 Feb 2012 07:19
33man: این توهین هست.
چه توهینی من و هیچ کسی اجازه توهین به شخص شما را ندارد ولی دین یه چیز شخصی نیست که در موردش بحث و جدل نشه شاید به نظر شما صحبت دوستان توهین باشه ولی به نظر بعضی از دوستان این صحبتها توهین تلقی نشه شما اگر بهتون برمیخوره مجبور که نیستی کسی شما رو مجبور نکرده بیای انجمن مذهب
در ضمن شما میگی توهین هست خوب اثبات کن توهین هست
عقاید من و شما میتونه اشتباه باشه ولی انسانیت هرگز, پس همیشه انسانیتت رو بر عقایدت چیره بکن
ارسالها: 533
#64
Posted: 26 Feb 2012 07:16
arewr666
دوست عزیز مگر شما بسیجی یا سپاهی هستی که به شما برخورد ایشون به کاربران مذهبی انجمن اهانتی نکردن که به شما برخورد مگر اینکه...............
arewr666: اساسا جای شماها در جبش بیش رو و حاکمیت آینده ایران نیست
یه ادم چه راحت دست خودشو میتونه رو کنه
دوست عزیز حالا اساسا راه نداره شما صحبت بکنی به ما هم یه پستی بدن توی حاکمیت اینده
arewr666: مخالفین دین بی منطق ترین و فاشیست ترین و خونریزترین انسانها هستند
ممنون که شما اینقدر منطقی هستید که هر کسی مخالف خودتون هست را فاشیست می نامید.
ajabl: قبل از بیان چرایی صدور دستور قتل نضر بن بن حارث و عقبه بن ابی معیط توسط پیامبر اسلام (ص) به گفتارى در باب قانون می پردازیم و می گوییم:
هر کس از کلمه قانون چیزى مى فهمد و برداشتى از آن دارد. اما در یک نگاه کلى قانون قراردادى است که جهت حفظ منافع فرد و جامعه وضع شده و تبانى عقلاى عالم بر صحت آن قرار گرفته است. یک شهروند در هر نقطه از کره زمین که باشد مکلّف به احترام نهادن به قوانین آن نقطه و قانون مکلف به حمایت از حقوق او است. بنابراین یک فرد تا وقتى تحت الحمایه حکومت است و حقوقش محترم شمرده مى شود که از قانون آن اجتماع تخطى نکند. در غیر این صورت، به اندازه سرپیچى و قانون شکنى اش از تحت حمایت قانونى خارج مى شود و حکومت حق دارد حقوق او را نیز نادیده بگیرد. محکومیت به زندان، جریمه نقدى، مصادره اموال، حکم اعدام، تبعید و نفى بلد و... همه احکامى است که منشأ آن قانون شکنى فرد است.
نکته در این جا است که حکومتهاى مختلف با توجه به قوانین مختلفى که دارند در شیوههاى کیفر و مجازات و در نوع اجراى قوانین باهم فرق دارند - مثلاً در عربستان کنونى، مغازه داران شهر مکه به محض شنیدن صداى اذان باید از کسب و کار دست کشیده و خرید و فروش را تعطیل کنند و به نماز مشول شوند، سرپیچى از چنین حکمى به بهاى ابطال پروانه کسب شخص خاطى و عدم صدور هیچ نوع پروانه کار دیگرى براى او است. همین قانون در شهر جدّه و ریاض وجود ندارد و در بسیارى از کشورهاى اسلامى مثل ایران و یمن و... شناخته شده نیست - در آمریکا میان حکم اعدام جنایتکاران و قاتلان در ایالتهاى مختلف تفاوت وجود دارد.
در تگزاس حکم اعدام وجود ندارد و در ایلینویز از صندلى الکتریکى براى اعدام استفاده مى شود. آیا مى توان به این قوانین اعتراض کرد؟ آیا مى توان گفت چرا در آمریکا افرادى چون »جفرى دامر« و »جان وین گیسى« که مرتکب آن همه جنایات عجیب شده بودند، محکوم به حبس ابد یا اعدام شدند؟
اسلام هم براى خود یک سیستم پیچیده قانونى دارد که طبق آن عمل مى نماید. هر کس از این قانون تبعیت کند تحت الحمایه آن بوده و مال و جان و عرض و آبرویش محترم است. به چنین شخص در قانون اسلام نفس محترمه یا محقون الدم گفته مى شود. بر عکس هر کس از آن تخطّى کند به اندازه قانون شکنى و تعدى اش از حمایت قانون اسلام خارج است و اگر این خروج به حد مباح بودن ریختن خون آن شخص باشد به او مهدور الدم مى گویند. مثلاً کسى که مرتکب قتل انسان محقون الدمى گردد، خودش نیز حرمت خونش برداشته مىشود و مهدور الدم مى گردد. یا کسى که عضوى از یک انسان را از بین ببرد، حمایت قانونى از همان عضوش برداشته مى شود، یعنى حاکم اسلامى مى تواند به عوض دست و پا و چشمى که از دیگران ضایع کرده، او را از داشتن دست و پا و چشم محروم کند. (البته در این باره با رضایت طرف دیگر دیه نیز قابل پراخت است).
آیا مى توان گفت چرا قانون اسلام عوض دست، دست را قطع مى کند و چرا پاى طرف را قطع نمىکند یا چرا اصلاً این طور قصاص مى کند؟ سیره عقلاى عالم بر این است که در این موارد به این نوع سؤالات نمىپردازند، چون مى دانند قانون امرى قراردادى است و اگر قرار باشد در همه موارد آن به چرا متوسّل شده دیگر قانونى به جاى نمىماند. مهم این است که این قانون تا حدامکان بتواند امنیّت فرد و جامعه را تضمین کند و در دفع شر اشرار و مجازات جنایتکاران و خلاف پیشگان موفق باشد.
در قانون اسلامى مواردى پیش بینى شده که شخص به واسطه آنها محقون الدم یا مهدور الدم مى شود.
1) اسلام: گرویدن به اسلام عاملى است که موجب مى شود خون شخص تحت الحمایه قانون قرار گرفته و کشتن او و هر گونه تعرّض به مال و جان و ناموسش حرام باشد.
ب) شاید گمال کنید وقتى اسلام شرط حرمت خون است، پس لابد همه غیر مسلمانان (اعم از کفار و اهل کتاب و...) مهدور الدمند؟ در حالى که این طور نیست. زیرا تا وقتى غیر مسلمانان به جنگ یاتوطئه یا جنایتى در میان مسلمانان و علیه آنان دست نزده باشند، خونشان محفوظ است.
به تعبیر اسلامى تا وقتى عنوان »محارب« بر آنان واقع نشود، کسى به صرف کفر یا کتابى بودن متعرض آنان نمىشود. این گروه مى توانند در جامعه اسلامى به راحتى زندگى کنند، به داد و ستد و تجارت مشغول باشند، دعوا و مرافعات خود را نزد حاکم اسلامى ببرند، از امکانات مسلمین استفاده کنند و مانند یک شهروند مسلمان زندگى کنند، به شرط این که به هیچ نوع محاربه جنگ، توطئه جاسوسى و... دست نزنند. طایفه اول را کافر ذمّى یا اهل کتاب ذمّى مى گویند که تحت الحمایه حکومت اسلام اند و دسته دوم را محارب مى شناسند که خونشان حرمتى ندارد، زیرا خون مسلمانان براى آنان حرمتى ندارد.
حال ببینیم آن دو نفری که در سؤال مذکور از به قتل رسیدنشان سخن به میان آمده است چه کسانى هستند و علت قتلشان چیست؟
عقبة ابن ابى مُعیط و نضربن حارث
از بزرگان قریش در عصر رسول خدا بودند. حال به گفته تواریخ در مورد آن دو استفاده مى کنیم.
1) ابن عباس گفته است: نضربن حارث، عقبه بن ابى معیط و عدهاى دیگر از سوى بزرگان قریش به نزد پیشوایان یهود مدینه فرستاده شدند تا از سخنان پیامبر و عقاید او پرس و جو کنند. پس از آن که اوصاف پیامبر و سخنان او را به احبار یهود گفتند. بزرگ ایشان خندهاى کرد و گفت: او همان پیامبر است که صفاتش در کتاب ما آمده و قبیلهاش با او از همه کس بیشتر دشمنى خواهند کرد.(1)
2) در شأن نزول سوره کهف آمده است: نضربن حارث و عقبة بن ابى معیط نزد احبار یهود مدینه رفتند تا در مورد صحت گفتار پیامبر از آنان سؤال کنند. گفتند اگر او پاسخ سه سؤال را داد پیامبرى از پیامبران خدا است والاّ دروغگویى بیش نیست.
1- از او بپرسید: جوانانى که در غارى پنهان شدند و حکایت عجیبى دارند کیستند و حکایتشان چیست؟
2- چه کسى به شرق و غرب عالم سفر کرد؟
3- درباره روح از او بپرسید؟
آنان به مکه باز گشتند و از پیامبر سؤالات خود را پرسیدند. مدتى بعد سوره کهف نازل شد و پاسخ هر سه سؤال آنان را داد.(2)
3) تواریخ نوشتهاند: وقتى پیامبر دعوت خود را آغاز کرد و آئین اسلام علنى شد، مشرکان قریش غضبناک شدند و به دشمنى با پیامبر پرداختند. عدهاى از آنان به واسطه ملاحظاتى دشمنى خود را پنهان مى کردند و علناً اظهار نمىکردند. بر عکس گروهى دیگر علناً به دشمنى و آزار پیامبر مى پرداختند. این گروه عبارت بودند از: ابوجهل بن هشام، ابولهب بن عبد المطلب، ولید بن مغیره، عاص بن وائل، نضربن الحارث، عقبة بن ابى معیط و... از میان اینان نیز آنان که دشمنى را به نهایت خود رسانده بودند: ابوجهل، ابولهب و عقبه بن ابى معیط بودند.(3)
4) ابولهب و عقبة ابن ابى معیط دو همسایه رسول خدا بودند که دائم به آزار و اذیّت ایشان مى پرداختند و پیامبر از آنان گلهمند بود.(4)
5) در شأ نزول سوره صاد مى خوانیم: روزى گروهى از بزرگان قریش مانند ابوجهل، ابولهب، نضربن حارث و عقبه بن ابى معیط و... به نزد ابوطالب رفتند و به او گفتند: ما آمدهایم معامله منصفانهاى بکنیم، اگر پول و ثروت، قدرت و خلاصه هر چه مى خواهى به تو مى دهیم. بهترین و زیباترین جوان خود را نیز به تو مى دهیم. تا فرزندت باشد. در عوض تو پسر برادرت را به ما بده تا او را بکشیم...!؟(5)
هم چنین همین گروه به پیامبر پیشنهاد دادند که ازدواج با زیباترین زنان قریش را بپذیرد، پول و مقام و قدرت هر چه مى خواهد به او بدهند به شرط آن که دست از خدایان آنان بردارد و از تبلیغ دینش صرف نظر کند. آن جمله معروف پیامبر که اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپم قرار دهید هرگز از خداى خود دست بر نخواهم داشت. در پاسخ آنان بیان گردیده است.(6)
6) پس از بى اثر ماندن سخنان قریش در ابوطالب و پیامبر(ص)، نضربن حارث در میان آنان بپا خاست و گفت: اى جماعت قریش، به پروردگار سوگند، حادثهاى بر ما واقع شده که بعد از این به هیچ حیلتى از آن نه گریز دانیم و نه گریز توانیم کرد. محمد جوانى از ما بود که امانتدارترین، راستگوترین و پسندیدهترین قریش محسوب مى شد و او را بدین صفات مى شناختیم تا برایمان چیزى آورد که مى دانید و مى شناسید.
(در مقام مبارزه) ابتدا گفتیم ساحر است. قسم به خدا که ساحر نبود، زیرا ما ساحران را دیده بودیم و انواع سحر را مى شناختیم.
گفتیم کاهن است و قسم به خدا که کاهن نبود، چه که ما به کهانت و حیلت سازىهاى آن آگاهیم. گفتیم شاعر است و قسم به خدا که شاعر نبود، که ما به فنون شعر و صنایع آن واقفیم. سرانجام گفتیم مجنون است؛ و مجنون نیست. اى جماعت قریش! به فکر شأن و مقام خود باشید و از آن حفاظت کنید که واقعه، واقعهاى سخت و بزرگ و عظیم است.(7)
7) ارباب تاریخ و سیره نگاشتهاند: »و کان النضر من شیاطین قریش، ممن کان یوذى رسول اللَّه و ینصب له العداوة«.
نضر ) بن حارث ( از شیاطین قریش و از کسانی بود که پیامبر را می آزرد و به او دشمنی می ورزید.
او به سرزمین حیره سفر کرده بود و داستان پادشاهان ایران و حیره را فرا گرفته بود. لذا هرگاه پیامبر درباره اقوام گذشته و سرنوشت آنان سخنى مى گفت تا مردم را عبرتى باشد، نضر مى آمد، مردم را جمع مى کرد و گفت: »انا واللَّه یا معشر قریش احسن حدیثا منه فهاموا فانا احدثکم احسن من حدیثه«. آن گاه داستانهاى ملوک فارس و رستم و اسفندیار را براى آنان تعریف مى کرد و در آخر مى گفت: »لماذا محمد احسن حدیثا منى«.(8)
8) درباره اعمال نضر بن حارث و گفتههاى وى، آیاتى چند از قرآن نازل شده: مطففین / 13، انعام / 25، انفال / 31، نحل / 24، مؤمنون / 83، فرقان / 5، نمل / 68، احقاف / 17، قلم / 15.(9)
9) لشگر قریش در جنگ بدر 3 پرچم داشت که هر یک به دست کسى بود. یکى را ابى عزیر بن عمیر، دیگرى را نضر بن حارث و سومى را طلحة بن ابى طلحة حمل مى کردند.(10)
10) در شب لیلةالمبیت که قریش قصد جان پیامبر را کرده بود و امیرمؤمنان(ع) به جاى آن حضرت در بستر ایشان خفت. عدهاى جلوى خانه پیامبر نشسته بودند و کمین مى کشیدند تا حضرت را بکشند، آنها عبارت بودند از: ابوجهل، حکم بن ابى العاص، نضر بن حارث، زمعة بن اسود، عقبة بن ابى معیط و... .(11)
11) پس از مهاجرت پیامبر به مدینه، قریش جهت جنگ با مسلمانان تجهیز شده راه مدینه را در پیش گرفت که این جنگ به جنگ بدر معروف است. تعداد مسلمانان در این جنگ 313 نفر و تعداد مشرکین بالغ بر 2000 نفر بود که جناب نضربن حارث و عقبة بن ابى معیط هم در میان آنان بودند. در این جنگ 70 نفر از مشرکین کشته و 70 نفر دیگر اسیر شدند. عدهاى گفتهاند که عقبة بن ابى معیط در خلال جنگ کشته شد و عدهاى دیگر گفتهاند او جزء اسراء بوده. در مورد نضر بن حارث هم تواریخ اسارت او را پذیرفتهاند.
پیامبر(ص) درباره اسراى بدر چنین حکم کرد: هر کس از آنان مسلمان شود، آزاد مى گردد و هر کس اسلام نیاورد از طرف خدا مختارم که یا بر او منّت گذاشته و یا در ازاى فدیه زندگىاش را به او ببخشم.(12)
عدهاى از مشرکین که در جنگ بدر اسیر شده بودند اسلام آوردند و آزاد شدند. عدهاى دیگر با دادن فدیه (خونبها) جان خود را خریدند و عدهاى مأمور به تعلیم خواندن و نوشتن به مسلمانان شدند (به جاى فدیه).
نتیجه آن که مسلّماً قتل این دو تن دلایلی داشت بدین شرح :
اولاً کافر حربى بودند
ثانیاً از دشمنان سرسخت پیامبر اسلام و مسلمین بودند
ثالثاً: حاضر نشدند حتى براى نجات جان خود تسلیم حق بشوند و این به خاطر تعصّب زیادشان بود.
رابعاً: در جنگ اسیر شده بودند (آن هم جنگی نابرابر) و تکلیف جنگ را خود جنگ و شرایط حاکم بر آن معین
مى کند دیگران.
خامساً: کشتن اسراء در آن زمان و در میان عرف عرب - که قانون آنان محسوب مى شده - امرى عادى بوده، کما این که اگر مشرکان بر مسلمانان دست مى یافتند آنان را مى کشتند.
سادساً: اگر پیامبر قصد کشتن این گروه را داشت. در همان مکه مى توانست به راحتى این کار را انجام دهد، پس نیازى به شروع جنگ و عرضه اسلام بر آنان و... نداشت. یا در جنگهاى دیگر مثلاً فتح مکه هم آنان را از دم تیغ مى گذراند، در حالى که هیچ یک از این کارها را انجام نداد.
سابعاً: خود نضر و عقبه به اخبار علماى یهود مى دانستند که محمد(ص) پیامبرى از پیامبران خداست و در گفته هایش صادق است. اعتراف نضر را نیز در میان جماعت قریش خواندیم. از این موارد نتیجه مى گیریم که آنها مى خواستند منافع خود را حفظ کنند و قدرتشان از دست نرود والاّ حق بر آنان آشکار شده بود.
اگر امروز بخواهیم در مورد امثال نضر قضاوت کنیم و علت اصرارشان بر دشمنى را مورد مداقه قرار دهیم به این نتیجه مى رسیم که چون منافعشان در خطر بود یا به علت حسد و دلایلى از این قبیل، نمىتوانستند ظهور و گسترش دین جدید را تحمل کنند و لذا به دشمنى با پیامبر(ص) مى پرداختند و آن صفات را به او منتسب مى ساختند.
پى نوشتها:
1. طبقات ابن سعد، ج 1، ص 165.
2. سیره ابن اسحاق، ص 202.
3. طبقات ابن سعد، ج 1، ص 200 - 201 و سیره ابن اسحاق، ص 144.
4. طبقات ابن سعد، ج 1، س 201.
5. تفسیر دررالمنثور، ذیل سوره صاد.
6. سیره ابن اسحاق، ص 197.
7. همان، ص 200.
8. همان، ص 201.
9. همان.
10. طبقات ابن سعد، ج 2، ص 15.
11. همان، ج 1، ص 228.
12. ر.ک: سوره محمد (47)، آیات 2 تا 4.
ajabl: سرانجام طائفه بنی قریضه به کجا کشید؟
برای روشن شدن موضوع ورفع ابهام باید به نکات زیر توجّه کرد:
1ـ میان پیامبر اسلام(ص) و بنیقریظه و دو طایفه دیگر بهود، پیمانی منعقد شده بود که براساس آن، تعهد کرده بودند که هرگز علیه پیامبر و یاران وی قدمی برندارند و با دست و زبان به آنان صدمهای نرسانند، نیز اسلحه و مرکب در اختیار دشمنان حضرت قرار ندهند و اگر برخلاف این رفتار نمودند، پیامبر با آنان همانند دشمن رفتار نماید.
2ـ یهود بنیقریظه، در جریان جنگ احزاب، شهر مدینه را دچار ناامنی کردند و برای ترساندن مسلمانان به خانههای آنان ریختند. اگر مراقبت پیامبر نبود و گروهی را برای استقرار امنیت در شهر، از لشکرگاه به داخل شهر اعزام نمیکرد، چه بسا نقشه شوم بنی قریظه عملی میشد و شهر به دست آنان سقوط میکرد و مجاهدان مسلمان را میکشتند و اموالشان را به غنیمت میگرفتند و زنان و اولاد آنان را اسیر میکردند.(2)
3ـ حکم تورات درباره جنگ چنین است: «هنگامی که به قصد نبرد، آهنگ شهری نمودید، نخست آنان را به صلح دعوت نما، و اگر آنها از در جنگ وارد شدند، شهر را محاصره کن و چون بر شهر مسلط گشتی، همه مردان را از دم تیغ بگذران، ولی زنها و کودکان و حیوانات و هر چه در شهر موجود است، همه را به عنوان غنیمت بردار».(3)
4ـ به روایت تاریخ مجازات یهودیان بنیقریظه، براساس داوری سعد معاذ، رئیس طایفه اوس انجام شد. سعد با بنیقریظه همپیمان بود و بنیقریظه پذیرفتند به هر صورت که سعد داوری کند، بپذیرند. او داوری کرد مردان آنان که در توطئه شرکت داشتند، کشته شوند؛ زنان و کودکان اسیر گردند؛ اموالشان در اختیار مسلمانان قرار گیرد.(4)
5ـ پیامبر پذیرفته بود که یهود بنی قریظه با وجود خیانتی بزرگی که کرده بودند، میتوانستند اسلام بیاورند، تا از جنایات آنان صرف نظر کند و آنان به زندگی خود ادامه دهند، ولی لجاجت کرده، بر دشمنی نسبت به اسلام پافشاری کردند!(5)
6ـ پیش از بنیقریظه، پیامبر(ص) یهودیان بنیقین قاع و بنیالنضیر را بخشید اما آنان رفتند و کفار قریش را تحریک کردند، که جنگ بدر و احزاب را علیه مسلمانان راه انداختند و صدمات و خسارات زیادی به مسلمانان وارد شد! اگر مجدداً به یهودیان اجازه میدادند که از مدینه خارج شوند، باز علیه مسلمانان دست به توطئه و دشمنی میزدند.
7ـ گزارشها درباره تعداد کسانی که کشته شدند، بسیار متفاوت است. حداکثر یک هزار تن و حداقل چهل تن ذکر شده است. ناهمگونی آمار، درستی گزارشها را زیر سؤال میبرد.(6)
موضوع دیگری که باید به آن توجه نمود، این است: آیا کسانی که کشته شدند، جنگجویان و توطئهگران بنیقریظه بودند، یا دیگران نیز بودند؟
8ـ یهودیان، در طول تاریخ سعی کردهاند که مظلوم نمایی کنند و آمار کشتههای خود را که توسط مخالفان به قتل رسیدهاند، همچنین چگونگی کشته شدن آنان را به صورتی جلوه دهند که نشانگر مظلومیت و مقاومت آنان در راه عقیده و ایمان باشد! بر همین اساس درباره کشته شدگان یهود در جنگ جهانی دوم، آمار بسیار متفاوت و اغراق آمیز است. برخی شش میلیون، بعضی هشت میلیون و حتی نه میلیون تن آمده،گروهی تعداد کشتهها را در اردوگاه «آشویتس» یک میلیون و 350 هزار تن نوشتهاند! در اردوگاههای دیگر اختلاف نقلها متجاوز از یک میلیون تن ذکر کردهاند.(7)
در اینکه تعدادی از جنایتکاران و توطئهگران یهودیان بنیقریظه کشته شدهاند ، تردیدی نیست، ولی چند نفر و چه افرادی بودند، توسط چه کسانی و چگونه کشته شدند، جای بحث و تردید فراوانی است.
از روحیه پیامبر(ص) و عفو و بخشش حضرت، میتوان برداشت کرد، سران یا جنگ جویانشان (8) ( که تعدادشان محدود بود) کشته شدهاند.
یادآوری این نکته ضروری است که همه جا، جای عفو و بخشش و ترحم نیست. پیامبر در موردی که آثار تربیتی و اخلاقی وجود داشت، نیز عفو و گذشت، سبب جرأت و جسارت دشمن نمیشد، نهایت عفو و گذشت را داشت اما در جایی که عفو و گذشت، موجب جرأت و توطئه چینی میشد، یا عواقب و آثار نامطلوب و غیر قابل جبرانی داشت، براساس جرم و جنایتی که انجام شده بود، حکم الهی را اجرا میکرد. جریان بنیقریظه از این گونه موارد بود.
پینوشتها:
1. جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج1، ص 466.
2. همان، ص 155.
3. تورات، سفر تثنیم، فصل 20.
4. ارشاد مفید، ج1، ص 98 ـ 99.
5. همان، ص 103.
6. مصطفی صادقی، پیامبر(ص) و یهود و حجاز.
7. همان، ص 183.
8. جعفر مرتضی، الصحیح من سیرةالنبی الاعظم، ج12، ص 117.
عقاید من و شما میتونه اشتباه باشه ولی انسانیت هرگز, پس همیشه انسانیتت رو بر عقایدت چیره بکن