انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
مذهب
  
صفحه  صفحه 7 از 9:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  پسین »

سه جنایت بزرگ در تاریخ اسلام توسط محمد (ص) و حضرت علی !!!


مرد

 
bilbilak: اینکه جناب حضرت محمد رفتن پیرزن های یهودی رو فروختن با براق پرواز کردن پیش الله کلی تفاوت داره بنده در عجبم شما چجوری فرق این دو مسئله رو پیدا نمیکنید!!!
بله. کلی تفاوت داره. حرف من چیز دیگه ایه. هر دوی این موارد با این که از همه نظر با هم فرق دارن، ولی تو یک کتاب اومدن. اونم کتابی که شما میگید معتبره و خودتون به عنوان منبع ازش استفاده میکنید!!

bilbilak: یه چیزی میگم اصلا به توهین نگیر شما اساسا تعریف تاریخ رو نمیدونید
خب من مسلمونم و مثل بی دین ها روشن فکر و فیلسوف و ... نیستم. در ضمن چه ربطی به تاریخ داره؟؟؟ من میگم این کتاب، این دفتر، این جزوه، این ... معتبره؟؟؟ اگه معتبره، همه چیش معتبره. ولی حتی فقط اگه یه مورد اشتباه توش باشه، معتبر نیست
حالا من یه چیزی در مورد تاریخ میگم. تاریخ اتفاقات و حوادثی رو در بر داره که اتفاق افتاده. نه مسائلی که قابل اثبات و استدلال و توجیهه!! شما تاریخ رو با کتابهای علمی اشتباه نگرفتی؟

bilbilak: داستان معراج چون به پیش از محمد جریر طبری نقل شده بود و امیخته به داستان موسی بوده مورخین پشت سر هم مجبور به نقل این داستان شدن این یک.
الان این واقعا" استدلاله؟!!یعنی توقع دارید که کسی با این حرف توجیه بشه؟!!

bilbilak: پژوهشگر خیلی داناتر از اینه که توهم رو باور کنه بلکه دنبال سرگذشت انسان ها میره
خب توهم برای همه مفهوم یکسانی نداره. ممکنه یکی چیزی رو توهم بدونه و یکی دیگه نه. این طوری هر کس میتونه فقط چیزایی که خودش توهم نمیدونه رو از تاریخ به عنوان حقیقت و سند بکشه بیرون.
پس شما میگید قسمتهایی از این کتاب توهمه. حالا یه سوال برام پیش میاد: از کجا معلوم نوشته های دیگه ی این کتاب توهم نیست؟
این کتاب به گفته ی شما در بعضی موارد توهمات رو مکتوب کرده. از کجا میشه چی برد که کجاهاش توهمه و کجاها نیست؟ نگید که انسان زرنگ تر از اینه که گول بخوره!! که این حرف آخونداست

bilbilak: این بحث هایی که ما با شما انجام دادیم چه پیشترها چه الان شما توی کتابخانه دنبال یکی از این بحث ها رفتید یا فقط نشستید از ذهنتون مطلب تایپ کردید ؟
این سوال فقط جنبه ی تخریبی و حمله به شخصیت داره.
مطمئنا" کسی بدون تحقیق و مطالعه نمیتونه بفهمه که تو فلان کتاب، فلان مطلب اومده یا نه. مگر این که علم غیب داشته باشه


oshinam
بحث ما ناقص مونده. لطفا" کامل کنید تا جواب پست آخر شما رو بدم
عقده یعنی کسی که اولین بار میره تو لیست، مدتش طبق قوانین باید سه روز باشه ولی یهو میشه دو ماه
     
  
مرد

 
اولن محمد)ص( و علي)ع( هيچوقت جنايت نكردن.
ثانيا شما بايد تمام جوانب كار را در نظر بگيري براي مثال شما از جامعه صجرا نشين با عقايد عجيب و غريب در بيش از 1000 سال پيش چي ميدوني_
ثالثا از كجا معلوم كه اگر رسول خدا اين قانون را نمي گزارد عربها طبق رسم كل مردان و بسران قبيله را ميكشتند و زنها و حتي دختران را تا چند روز بر خود حلال اعلام ميكردند_
رابعا: رسول خدا نميتوانست به يكباره كل رسومات جامعه اي را كه چند ده سال با ان زندكي كرده اند را يكباره تغيير دهد_
خامسا, اگر در ان مكان و زمان اين عمل اشتباه بود خداوند به راحتي به رسولش ميفهماند_
‏_‏
باز هم ميگم ما از همه شرايط و جوانب اگاهي نداريم_


irank: دوستان من بحث رو دیشب خوندم (در مورد بنی قریظه)هر کسی نسبت به دین دیدگاهی داره اما من می خوام دین کنار بگذارم درباره شخصی که هزارواندی سال پیش کاری کرده نظر بدم موضوع را طبق نوشته دوستان برسی کردم کاری ندارم پیغمبر بوده یا نبوده یکی از برجسته های تاریخی که خدات صفحه در باره ان چیزی نوشته شده بلا تشبیه با عیسی .موسی .یا دیگر بزرگان تاریخ که در تاریخ ثبت شدن مثل اسکندر –چنگیز هیتلر یا زیاد دور نریم کوروش –خشایار شاه-نادر شاه-رضا شاه خودمون اول باید به هوش هیچکدام شک نکنیم چون با درایت بر خیل امت خود فرمانروایی کردنند
از اول حکومت خلاصه وار جلو بریم کسی شروع به حکومت میکند با بسیار سختی در این راه عذاب زیادی میکشد مثل بقیه این بزرکان همسر خود –عموی خود بسیار از دوستان ویاران صمیمی خود را طی سالیان جنگ وبد بختی از دست میدهد مثل بقیه
حال زمان جنگ وقدرت وحکومت است یک گروه با این شخص بیعت میکنند وبیعت میشکنند وبر پیمان خود نیستند ودوباره از ترس ووحشت تسلیم وحکم به پیمانی جدید میدهند وده درصد احتمال ان هست که دوباره پیمان بشکنند وخیانت کنندنمی گم 50 درصد خوشبینانه ان ده در صد
اگر خیانت کنند حکومت از بین میرود خون دوستانم پایمال شده بد ترین بلا ممکنه سر خودش وخانوادش بیاد مابقی یارانش بمیرند
قانون کل جهان از قدیم تا حال خیانت در جنگ حکمش مرگ هست در هر دوره یک جور یکی ور با گیوتین /یکی رو تیر باران/یکی رودار و..............
اما در ان زمان همانطوری که دوستان در تورات وبقیه قبایل بوده وبرای عموم عادی بوده زنان وبچه گان را به اسارت میبردند همان کاری که اسکندر با ایرانیان کرد انان خود اگاه بودن اگر خیانت کنند سرنوشت خودشان وخانوادهشان چی می شود بعد انتخاب کردند ان زمان انقدر عموم براشان عادی بوده که دشمنانشون رو می کشتند وسرهای انان دا در شهر میگرداندند وزنان وبچهگان به ان سنگ میزدند پس با این زمان ما نباید مقایسه کرد
حال هر عقل سلیمی که جای این شخص بود این کار رو میکرد همانگونه که دیکران در تاریخ کردند
اما این شخص پیامبر است وباید به گفته خود فرقی داشته با شد مثلا باید اشتباه میکرد شاید هم از غیب خبر داشت که حتما خیانت میکنند
حالا سعی کنیم خودمون را جای این شخص بگذاریم ونظر بدیم ما چه می کردیم

خ[font#2E2EFE][/font]ودم اول نظر میدم چون جون خودم دوستانم وخاتوادم در گرو تصمیمم بود زنان وبچه هاشون رو جلوی چشمانشون می کشتم وخودشون هم تیکه تیکه می کردم تا درس عبرتی برای دیگر خائنان باشد همانطوری که هیتلر در کتابش منفرترین قوم رایهود معرفی کرد ومن به این اعتقاد دارم بی شک همین میکردم اما چرا همه شاید یکی بیگناه باشد نمیدونم بنظر من به دو دلیل یکی چون در نظام تشویق مال یک نفر وتنبیه مال همه و دوم اینکه اینها قوم بودند یعنی همه خیشاوند بودن وممکن بود در اینده برای خونخواهی دوباره دست به کار غلطی بزنند در تاریخ داشتیم مثل کاری که ابو لولو با عمر وپنج محافظش کرد

kashmar: محمد جوانی پاک و ساده و امین بود که از راه چوپانی زندگانی میگذراند . تا اینکه الله در وجودش رخنه کرد و از آن جوان ساده و پاک قاتلی خونخوار و دزدی بزرگ ساخت . الله هر روز نماینده خود(جبرئیل) را برای اغفال محمد بیچاره میفرستاد . محمد به مدت ۱۳ سال در مکتبخانه جهل الله در مکه مشغول تحصیل بود و در این بین تعدادی شاگرد هم برای الله بدور خود جمع کرد محمد پس از اخذ مدرک کارشناسی چپاول و غارت به اصرار(اجبار) سران مکه برای ادامه تحصیل همچنین تاسیس مکتب خانه و تدریس فنون غارتگری عازم مدینه شد و در انجا مشغول متحد ساختن دزدان خرده پا به گرد هم و آموزش غارتگری حرفه ای به آنان شد .. محمد برای شاگردا خود امتیازات فراوانی ارائه میکرد شاگردان او پس از پاس کردن واحدهای عملی از محمد پاداشهای زیادی از قبیل اموال به غارت رفته کنیزان جوان و ... دریافت میکردند اگر فردی از شاگردانش کشته میشد محمد سهم او را از اموال و کنیزان از طریق حساب ذخیره الله در بهشت به صورت غذاهای لذیذ و حوریان هفتاد متری میپرداخت . اینگونه بود که هر کس به مکتب خانه محمد وارد میشد در هیچ شرایطی متضرر نمیشد و همین شیوه تحصیلی باعث شد محمد شاگردان زیادی به دور خود جمع کند محمد معتقد بود که هر کس نخواهد وارد مکتبخانه سودآور او شود قطعا انسان عاقلی نیست که این همه امتیاز را نمیخواهد پس دستور داد چنین انسانهای جاهلی را باید کشت و اموالشان را مصادره کرد تا درس عبرتی باشد برای کسانی که از امتیازات مکتب محمد بهره ای نخواستند ...محمد از خود کتابی به نام اصول تقدیس کشتار و غارت بجای گذاشت که هم اکنون در نقاطی از جهان تدریس میشود از شاهکار های محمد این بود که رذالت را فضیلت جلوه داد ....ادامه دارد
ashkan91: اگر به شما یک نفر خوبی کند، سالها او را فراموش نخواهید کرد، یک لحظه فکر کنید

اگر محمد فرد خوبی نبوده باشد نامش چنین جاودانه می شد ؟
آیا اگر قاتل بود پس از ۱۴۰۰ سال ۱.۵ میلیارد طرفدار دینش بودند ؟
مگر نه آنکه هنگامی که مکه را فتح کرد حتی قاتل عمویش ( هند جگر خوار ) را نیز بخشید .!
آیا محمد در راه هدف مقدس مبارزه و سختی نکشید؟ چه طور گاندی و ماندلا محبوبند اما محمد ناگهان خونریز می شود؟
می دانید در طول تاریخ بشریت تنها در زمان علی (۴ سال) هیچ فقیری در بلادش نبود؟؟
می دانید علی بر سر فرماندار خود فریاد کشید که چرا یک مسیحی در بلادش در وضع بد مالی زندگی می کند و رفاهش تامین نشده است ؟
می دانید اینکه علی با فرد دیگری در کنار قاض بنشینند و حکم شود یعنی چه ؟
می دانید علی تاکید داشت جنگ ها در شب باشد تا شاید کسی باشد که بخواهد بگریزد و با این کار راهی برای فرارش باشد ؟
بابا جون هرکی دوست دارید به پرو پای این افراد نپیچید !!!!
ashkan91: اولا تاریخ بی رحمه اگر محمد آدم خوبی نبود تا حالا نابود شده بود .

دوما" مسلمه هر آدم خوبی در زول تاریخ مخالفانی داره که حرف مفت زیاد می زنند مگه راجب به مصدق نمی گن ، مگه راجب به خاتمی نمی گند ؟ مگه راجب به امیر کبیر نمی گند؟ حتی راجب به کوروش هم می گویند .


سوما " یادت باشه هر سال از آلمان و آمریکا و کانادا و ... ملیونها نفر از پیروان محمد می آیند و در مکه حج می گذارند. همه هر ساله کس کشند؟؟ تو یکی آدم عاقل شدی ؟؟؟ بابا یعنی این همه دانشمند اسلامی اندازه تو نمی فهمیدند؟

یعنی ابن سینا هم ×××× بود؟ خوارزمی ؟ خیام؟ ابوریحان بیرونی؟ زکریا رازی ؟ اونها که به دوران محمد نزدیکتر بودند نفهمیدند ، اما تو به حمد الهی پس ۱۴۰۰ سال کشف تاریخی کردی ؟؟؟
karamatey: اولاً که اگه ابوبکر و عمرو عثمان و علی جرمی مرتکب شوند هم جنایت به رسول الله بر میگرده چون اون استادشانه که هیچ کدام از اینها مرتکب هیچ جرمی نشدند ودوم اینکه گفتی من که بخدا معتقد نیستم میتونی این سوالمو پاسخ دهی که اگه مدیر همین سایت نباشه این سایت از بین میره و دیگه سایتی نمیمونه اون وقت این همه افلاک وکائنا لایتنهائی بدون موجودیت خالق چطور پابرجاست فقط همین سوال منو پاسخ درست بده ممنونت میشم البته من مشکل رو در شما نمیبینم مشکل در بسیاری از اهل تشیع است هر آدم منکر از وجود خدا رو که میبینم در تشیع است و هیچ سنی رو ندیدم که از وچود خدا معتقد باشه راستش چون دوران حکمروانی غرب در زمان شاه برایران از فساد بیش از حد دنیای ننگینی ساخته بودید امر ور که دولت شما که مستبد است و شما را اجازه نمیدهد کاری انجام بدهید وشما هم نمیتوانید حرفی در مقابلش بزنید گناه را به طرق مختلف به گردن اسلام پاک اسلام میندازید براتون متاسفم.
اجازه خدا
تو باید جای من باشی
ببینی در تو چی دیدم
     
  
مرد

 
33man: این توهین هست.
چه توهینی من و هیچ کسی اجازه توهین به شخص شما را ندارد ولی دین یه چیز شخصی نیست که در موردش بحث و جدل نشه شاید به نظر شما صحبت دوستان توهین باشه ولی به نظر بعضی از دوستان این صحبتها توهین تلقی نشه شما اگر بهتون برمیخوره مجبور که نیستی کسی شما رو مجبور نکرده بیای انجمن مذهب
در ضمن شما میگی توهین هست خوب اثبات کن توهین هست
عقاید من و شما میتونه اشتباه باشه ولی انسانیت هرگز, پس همیشه انسانیتت رو بر عقایدت چیره بکن
     
  
مرد

 
arewr666
دوست عزیز مگر شما بسیجی یا سپاهی هستی که به شما برخورد ایشون به کاربران مذهبی انجمن اهانتی نکردن که به شما برخورد مگر اینکه...............
arewr666: اساسا جای شماها در جبش بیش رو و حاکمیت آینده ایران نیست
یه ادم چه راحت دست خودشو میتونه رو کنه
دوست عزیز حالا اساسا راه نداره شما صحبت بکنی به ما هم یه پستی بدن توی حاکمیت اینده
arewr666: مخالفین دین بی منطق ترین و فاشیست ترین و خونریزترین انسانها هستند
ممنون که شما اینقدر منطقی هستید که هر کسی مخالف خودتون هست را فاشیست می نامید.



ajabl: قبل از بیان چرایی صدور دستور قتل نضر بن بن حارث و عقبه بن ابی معیط توسط پیامبر اسلام (ص) به گفتارى در باب قانون می پردازیم و می گوییم:
هر کس از کلمه قانون چیزى مى فهمد و برداشتى از آن دارد. اما در یک نگاه کلى قانون قراردادى است که جهت حفظ منافع فرد و جامعه وضع شده و تبانى عقلاى عالم بر صحت آن قرار گرفته است. یک شهروند در هر نقطه از کره زمین که باشد مکلّف به احترام نهادن به قوانین آن نقطه و قانون مکلف به حمایت از حقوق او است. بنابراین یک فرد تا وقتى تحت الحمایه حکومت است و حقوقش محترم شمرده مى شود که از قانون آن اجتماع تخطى نکند. در غیر این صورت، به اندازه سرپیچى و قانون شکنى اش از تحت حمایت قانونى خارج مى شود و حکومت حق دارد حقوق او را نیز نادیده بگیرد. محکومیت به زندان، جریمه نقدى، مصادره اموال، حکم اعدام، تبعید و نفى بلد و... همه احکامى است که منشأ آن قانون شکنى فرد است.
نکته در این جا است که حکومت‏هاى مختلف با توجه به قوانین مختلفى که دارند در شیوه‏هاى کیفر و مجازات و در نوع اجراى قوانین باهم فرق دارند - مثلاً در عربستان کنونى، مغازه داران شهر مکه به محض شنیدن صداى اذان باید از کسب و کار دست کشیده و خرید و فروش را تعطیل کنند و به نماز مشول شوند، سرپیچى از چنین حکمى به بهاى ابطال پروانه کسب شخص خاطى و عدم صدور هیچ نوع پروانه کار دیگرى براى او است. همین قانون در شهر جدّه و ریاض وجود ندارد و در بسیارى از کشورهاى اسلامى مثل ایران و یمن و... شناخته شده نیست - در آمریکا میان حکم اعدام جنایتکاران و قاتلان در ایالت‏هاى مختلف تفاوت وجود دارد.
در تگزاس حکم اعدام وجود ندارد و در ایلینویز از صندلى الکتریکى براى اعدام استفاده مى شود. آیا مى توان به این قوانین اعتراض کرد؟ آیا مى توان گفت چرا در آمریکا افرادى چون »جفرى دامر« و »جان وین گیسى« که مرتکب آن همه جنایات عجیب شده بودند، محکوم به حبس ابد یا اعدام شدند؟
اسلام هم براى خود یک سیستم پیچیده قانونى دارد که طبق آن عمل مى نماید. هر کس از این قانون تبعیت کند تحت الحمایه آن بوده و مال و جان و عرض و آبرویش محترم است. به چنین شخص در قانون اسلام نفس محترمه یا محقون الدم گفته مى شود. بر عکس هر کس از آن تخطّى کند به اندازه قانون شکنى و تعدى اش از حمایت قانون اسلام خارج است و اگر این خروج به حد مباح بودن ریختن خون آن شخص باشد به او مهدور الدم مى گویند. مثلاً کسى که مرتکب قتل انسان محقون الدمى گردد، خودش نیز حرمت خونش برداشته مى‏شود و مهدور الدم مى گردد. یا کسى که عضوى از یک انسان را از بین ببرد، حمایت قانونى از همان عضوش برداشته مى شود، یعنى حاکم اسلامى مى تواند به عوض دست و پا و چشمى که از دیگران ضایع کرده، او را از داشتن دست و پا و چشم محروم کند. (البته در این باره با رضایت طرف دیگر دیه نیز قابل پراخت است).
آیا مى توان گفت چرا قانون اسلام عوض دست، دست را قطع مى کند و چرا پاى طرف را قطع نمى‏کند یا چرا اصلاً این طور قصاص مى کند؟ سیره عقلاى عالم بر این است که در این موارد به این نوع سؤالات نمى‏پردازند، چون مى دانند قانون امرى قراردادى است و اگر قرار باشد در همه موارد آن به چرا متوسّل شده دیگر قانونى به جاى نمى‏ماند. مهم این است که این قانون تا حدامکان بتواند امنیّت فرد و جامعه را تضمین کند و در دفع شر اشرار و مجازات جنایتکاران و خلاف پیشگان موفق باشد.
در قانون اسلامى مواردى پیش بینى شده که شخص به واسطه آن‏ها محقون الدم یا مهدور الدم مى شود.
1) اسلام: گرویدن به اسلام عاملى است که موجب مى شود خون شخص تحت الحمایه قانون قرار گرفته و کشتن او و هر گونه تعرّض به مال و جان و ناموسش حرام باشد.
ب) شاید گمال کنید وقتى اسلام شرط حرمت خون است، پس لابد همه غیر مسلمانان (اعم از کفار و اهل کتاب و...) مهدور الدمند؟ در حالى که این طور نیست. زیرا تا وقتى غیر مسلمانان به جنگ یاتوطئه یا جنایتى در میان مسلمانان و علیه آنان دست نزده باشند، خونشان محفوظ است.
به تعبیر اسلامى تا وقتى عنوان »محارب« بر آنان واقع نشود، کسى به صرف کفر یا کتابى بودن متعرض آنان نمى‏شود. این گروه مى توانند در جامعه اسلامى به راحتى زندگى کنند، به داد و ستد و تجارت مشغول باشند، دعوا و مرافعات خود را نزد حاکم اسلامى ببرند، از امکانات مسلمین استفاده کنند و مانند یک شهروند مسلمان زندگى کنند، به شرط این که به هیچ نوع محاربه جنگ، توطئه جاسوسى و... دست نزنند. طایفه اول را کافر ذمّى یا اهل کتاب ذمّى مى گویند که تحت الحمایه حکومت اسلام اند و دسته دوم را محارب مى شناسند که خونشان حرمتى ندارد، زیرا خون مسلمانان براى آنان حرمتى ندارد.
حال ببینیم آن دو نفری که در سؤال مذکور از به قتل رسیدنشان سخن به میان آمده است چه کسانى هستند و علت قتلشان چیست؟
عقبة ابن ابى مُعیط و نضربن حارث
از بزرگان قریش در عصر رسول خدا بودند. حال به گفته تواریخ در مورد آن دو استفاده مى کنیم.
1) ابن عباس گفته است: نضربن حارث، عقبه بن ابى معیط و عده‏اى دیگر از سوى بزرگان قریش به نزد پیشوایان یهود مدینه فرستاده شدند تا از سخنان پیامبر و عقاید او پرس و جو کنند. پس از آن که اوصاف پیامبر و سخنان او را به احبار یهود گفتند. بزرگ ایشان خنده‏اى کرد و گفت: او همان پیامبر است که صفاتش در کتاب ما آمده و قبیله‏اش با او از همه کس بیشتر دشمنى خواهند کرد.(1)
2) در شأن نزول سوره کهف آمده است: نضربن حارث و عقبة بن ابى معیط نزد احبار یهود مدینه رفتند تا در مورد صحت گفتار پیامبر از آنان سؤال کنند. گفتند اگر او پاسخ سه سؤال را داد پیامبرى از پیامبران خدا است والاّ دروغگویى بیش نیست.
1- از او بپرسید: جوانانى که در غارى پنهان شدند و حکایت عجیبى دارند کیستند و حکایتشان چیست؟
2- چه کسى به شرق و غرب عالم سفر کرد؟
3- درباره روح از او بپرسید؟
آنان به مکه باز گشتند و از پیامبر سؤالات خود را پرسیدند. مدتى بعد سوره کهف نازل شد و پاسخ هر سه سؤال آنان را داد.(2)
3) تواریخ نوشته‏اند: وقتى پیامبر دعوت خود را آغاز کرد و آئین اسلام علنى شد، مشرکان قریش غضبناک شدند و به دشمنى با پیامبر پرداختند. عده‏اى از آنان به واسطه ملاحظاتى دشمنى خود را پنهان مى کردند و علناً اظهار نمى‏کردند. بر عکس گروهى دیگر علناً به دشمنى و آزار پیامبر مى پرداختند. این گروه عبارت بودند از: ابوجهل بن هشام، ابولهب بن عبد المطلب، ولید بن مغیره، عاص بن وائل، نضربن الحارث، عقبة بن ابى معیط و... از میان اینان نیز آنان که دشمنى را به نهایت خود رسانده بودند: ابوجهل، ابولهب و عقبه بن ابى معیط بودند.(3)
4) ابولهب و عقبة ابن ابى معیط دو همسایه رسول خدا بودند که دائم به آزار و اذیّت ایشان مى پرداختند و پیامبر از آنان گله‏مند بود.(4)
5) در شأ نزول سوره صاد مى خوانیم: روزى گروهى از بزرگان قریش مانند ابوجهل، ابولهب، نضربن حارث و عقبه بن ابى معیط و... به نزد ابوطالب رفتند و به او گفتند: ما آمده‏ایم معامله منصفانه‏اى بکنیم، اگر پول و ثروت، قدرت و خلاصه هر چه مى خواهى به تو مى دهیم. بهترین و زیباترین جوان خود را نیز به تو مى دهیم. تا فرزندت باشد. در عوض تو پسر برادرت را به ما بده تا او را بکشیم...!؟(5)
هم چنین همین گروه به پیامبر پیشنهاد دادند که ازدواج با زیباترین زنان قریش را بپذیرد، پول و مقام و قدرت هر چه مى خواهد به او بدهند به شرط آن که دست از خدایان آنان بردارد و از تبلیغ دینش صرف نظر کند. آن جمله معروف پیامبر که اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپم قرار دهید هرگز از خداى خود دست بر نخواهم داشت. در پاسخ آنان بیان گردیده است.(6)
6) پس از بى اثر ماندن سخنان قریش در ابوطالب و پیامبر(ص)، نضربن حارث در میان آنان بپا خاست و گفت: اى جماعت قریش، به پروردگار سوگند، حادثه‏اى بر ما واقع شده که بعد از این به هیچ حیلتى از آن نه گریز دانیم و نه گریز توانیم کرد. محمد جوانى از ما بود که امانتدارترین، راستگوترین و پسندیده‏ترین قریش محسوب مى شد و او را بدین صفات مى شناختیم تا برایمان چیزى آورد که مى دانید و مى شناسید.
(در مقام مبارزه) ابتدا گفتیم ساحر است. قسم به خدا که ساحر نبود، زیرا ما ساحران را دیده بودیم و انواع سحر را مى شناختیم.
گفتیم کاهن است و قسم به خدا که کاهن نبود، چه که ما به کهانت و حیلت سازى‏هاى آن آگاهیم. گفتیم شاعر است و قسم به خدا که شاعر نبود، که ما به فنون شعر و صنایع آن واقفیم. سرانجام گفتیم مجنون است؛ و مجنون نیست. اى جماعت قریش! به فکر شأن و مقام خود باشید و از آن حفاظت کنید که واقعه، واقعه‏اى سخت و بزرگ و عظیم است.(7)
7) ارباب تاریخ و سیره نگاشته‏اند: »و کان النضر من شیاطین قریش، ممن کان یوذى رسول اللَّه و ینصب له العداوة«.
نضر ) بن حارث ( از شیاطین قریش و از کسانی بود که پیامبر را می آزرد و به او دشمنی می ورزید.
او به سرزمین حیره سفر کرده بود و داستان پادشاهان ایران و حیره را فرا گرفته بود. لذا هرگاه پیامبر درباره اقوام گذشته و سرنوشت آنان سخنى مى گفت تا مردم را عبرتى باشد، نضر مى آمد، مردم را جمع مى کرد و گفت: »انا واللَّه یا معشر قریش احسن حدیثا منه فهاموا فانا احدثکم احسن من حدیثه«. آن گاه داستان‏هاى ملوک فارس و رستم و اسفندیار را براى آنان تعریف مى کرد و در آخر مى گفت: »لماذا محمد احسن حدیثا منى«.(8)
8) درباره اعمال نضر بن حارث و گفته‏هاى وى، آیاتى چند از قرآن نازل شده: مطففین / 13، انعام / 25، انفال / 31، نحل / 24، مؤمنون / 83، فرقان / 5، نمل / 68، احقاف / 17، قلم / 15.(9)
9) لشگر قریش در جنگ بدر 3 پرچم داشت که هر یک به دست کسى بود. یکى را ابى عزیر بن عمیر، دیگرى را نضر بن حارث و سومى را طلحة بن ابى طلحة حمل مى کردند.(10)
10) در شب لیلةالمبیت که قریش قصد جان پیامبر را کرده بود و امیرمؤمنان(ع) به جاى آن حضرت در بستر ایشان خفت. عده‏اى جلوى خانه پیامبر نشسته بودند و کمین مى کشیدند تا حضرت را بکشند، آن‏ها عبارت بودند از: ابوجهل، حکم بن ابى العاص، نضر بن حارث، زمعة بن اسود، عقبة بن ابى معیط و... .(11)
11) پس از مهاجرت پیامبر به مدینه، قریش جهت جنگ با مسلمانان تجهیز شده راه مدینه را در پیش گرفت که این جنگ به جنگ بدر معروف است. تعداد مسلمانان در این جنگ 313 نفر و تعداد مشرکین بالغ بر 2000 نفر بود که جناب نضربن حارث و عقبة بن ابى معیط هم در میان آنان بودند. در این جنگ 70 نفر از مشرکین کشته و 70 نفر دیگر اسیر شدند. عده‏اى گفته‏اند که عقبة بن ابى معیط در خلال جنگ کشته شد و عده‏اى دیگر گفته‏اند او جزء اسراء بوده. در مورد نضر بن حارث هم تواریخ اسارت او را پذیرفته‏اند.
پیامبر(ص) درباره اسراى بدر چنین حکم کرد: هر کس از آنان مسلمان شود، آزاد مى گردد و هر کس اسلام نیاورد از طرف خدا مختارم که یا بر او منّت گذاشته و یا در ازاى فدیه زندگى‏اش را به او ببخشم.(12)
عده‏اى از مشرکین که در جنگ بدر اسیر شده بودند اسلام آوردند و آزاد شدند. عده‏اى دیگر با دادن فدیه (خونبها) جان خود را خریدند و عده‏اى مأمور به تعلیم خواندن و نوشتن به مسلمانان شدند (به جاى فدیه).
نتیجه آن که مسلّماً قتل این دو تن دلایلی داشت بدین شرح :
اولاً کافر حربى بودند
ثانیاً از دشمنان سرسخت پیامبر اسلام و مسلمین بودند
ثالثاً: حاضر نشدند حتى براى نجات جان خود تسلیم حق بشوند و این به خاطر تعصّب زیادشان بود.
رابعاً: در جنگ اسیر شده بودند (آن هم جنگی نابرابر) و تکلیف جنگ را خود جنگ و شرایط حاکم بر آن معین
مى کند دیگران.
خامساً: کشتن اسراء در آن زمان و در میان عرف عرب - که قانون آنان محسوب مى شده - امرى عادى بوده، کما این که اگر مشرکان بر مسلمانان دست مى یافتند آنان را مى کشتند.
سادساً: اگر پیامبر قصد کشتن این گروه را داشت. در همان مکه مى توانست به راحتى این کار را انجام دهد، پس نیازى به شروع جنگ و عرضه اسلام بر آنان و... نداشت. یا در جنگ‏هاى دیگر مثلاً فتح مکه هم آنان را از دم تیغ مى گذراند، در حالى که هیچ یک از این کارها را انجام نداد.
سابعاً: خود نضر و عقبه به اخبار علماى یهود مى دانستند که محمد(ص) پیامبرى از پیامبران خداست و در گفته هایش صادق است. اعتراف نضر را نیز در میان جماعت قریش خواندیم. از این موارد نتیجه مى گیریم که آن‏ها مى خواستند منافع خود را حفظ کنند و قدرتشان از دست نرود والاّ حق بر آنان آشکار شده بود.
اگر امروز بخواهیم در مورد امثال نضر قضاوت کنیم و علت اصرارشان بر دشمنى را مورد مداقه قرار دهیم به این نتیجه مى رسیم که چون منافعشان در خطر بود یا به علت حسد و دلایلى از این قبیل، نمى‏توانستند ظهور و گسترش دین جدید را تحمل کنند و لذا به دشمنى با پیامبر(ص) مى پرداختند و آن صفات را به او منتسب مى ساختند.
پى نوشت‏ها:
1. طبقات ابن سعد، ج 1، ص 165.
2. سیره ابن اسحاق، ص 202.
3. طبقات ابن سعد، ج 1، ص 200 - 201 و سیره ابن اسحاق، ص 144.
4. طبقات ابن سعد، ج 1، س 201.
5. تفسیر دررالمنثور، ذیل سوره صاد.
6. سیره ابن اسحاق، ص 197.
7. همان، ص 200.
8. همان، ص 201.
9. همان.
10. طبقات ابن سعد، ج 2، ص 15.
11. همان، ج 1، ص 228.
12. ر.ک: سوره محمد (47)، آیات 2 تا 4.
ajabl: سرانجام طائفه بنی قریضه به کجا کشید؟
برای روشن شدن موضوع ورفع ابهام باید به نکات زیر توجّه کرد:
1ـ میان پیامبر اسلام(ص) و بنی‌قریظه و دو طایفه دیگر بهود، پیمانی منعقد شده بود که براساس آن، تعهد کرده بودند که هرگز علیه پیامبر و یاران وی قدمی برندارند و با دست و زبان به آنان صدمه‌ای نرسانند، نیز اسلحه و مرکب در اختیار دشمنان حضرت قرار ندهند و اگر برخلاف این رفتار نمودند، پیامبر با آنان همانند دشمن رفتار نماید.
2ـ یهود بنی‌قریظه، در جریان جنگ احزاب، شهر مدینه را دچار ناامنی کردند و برای ترساندن مسلمانان به خانه‌های آنان ریختند. اگر مراقبت پیامبر نبود و گروهی را برای استقرار امنیت در شهر، از لشکرگاه به داخل شهر اعزام نمی‌کرد، چه بسا نقشه شوم بنی قریظه عملی می‌شد و شهر به دست آنان سقوط می‌کرد و مجاهدان مسلمان را می‌کشتند و اموالشان را به غنیمت می‌گرفتند و زنان و اولاد آنان را اسیر می‌کردند.(2)
3ـ حکم تورات درباره جنگ چنین است: «هنگامی که به قصد نبرد، آهنگ شهری نمودید، نخست آنان را به صلح دعوت نما، و اگر آنها از در جنگ وارد شدند، شهر را محاصره کن و چون بر شهر مسلط گشتی، همه مردان را از دم تیغ بگذران، ولی زن‌ها و کودکان و حیوانات و هر چه در شهر موجود است، همه را به عنوان غنیمت بردار».(3)
4ـ به روایت تاریخ مجازات یهودیان بنی‌قریظه، براساس داوری سعد معاذ، رئیس طایفه اوس انجام شد. سعد با بنی‌قریظه هم‌پیمان بود و بنی‌قریظه پذیرفتند به هر صورت که سعد داوری کند، بپذیرند. او داوری کرد مردان آنان که در توطئه شرکت داشتند، کشته شوند؛ زنان و کودکان اسیر گردند؛ اموالشان در اختیار مسلمانان قرار گیرد.(4)
5ـ پیامبر پذیرفته بود که یهود بنی قریظه با وجود خیانتی بزرگی که کرده بودند، می‌توانستند اسلام بیاورند، تا از جنایات آنان صرف نظر کند و آنان به زندگی خود ادامه دهند، ولی لجاجت کرده، بر دشمنی نسبت به اسلام پافشاری کردند!(5)
6ـ پیش از بنی‌قریظه، پیامبر(ص) یهودیان بنی‌قین قاع و بنی‌النضیر را بخشید اما آنان رفتند و کفار قریش را تحریک کردند، که جنگ بدر و احزاب را علیه مسلمانان راه انداختند و صدمات و خسارات زیادی به مسلمانان وارد شد! اگر مجدداً به یهودیان اجازه می‌دادند که از مدینه خارج شوند، باز علیه مسلمانان دست به توطئه و دشمنی می‌زدند.
7ـ گزارش‌ها درباره تعداد کسانی که کشته شدند، بسیار متفاوت است. حداکثر یک هزار تن و حداقل چهل تن ذکر شده است. ناهمگونی آمار، درستی گزارش‌ها را زیر سؤال می‌برد.(6)
موضوع دیگری که باید به آن توجه نمود، این است: آیا کسانی که کشته شدند، جنگجویان و توطئه‌گران بنی‌قریظه بودند، یا دیگران نیز بودند؟
8ـ یهودیان، در طول تاریخ سعی کرده‌اند که مظلوم نمایی کنند و آمار کشته‌های خود را که توسط مخالفان به قتل رسیده‌اند، همچنین چگونگی کشته شدن آنان را به صورتی جلوه دهند که نشانگر مظلومیت و مقاومت آنان در راه عقیده و ایمان باشد! بر همین اساس درباره کشته شدگان یهود در جنگ جهانی دوم، آمار بسیار متفاوت و اغراق آمیز است. برخی شش میلیون، بعضی هشت میلیون و حتی نه میلیون تن آمده،‌گروهی تعداد کشته‌ها را در اردوگاه «آشویتس» یک میلیون و 350 هزار تن نوشته‌اند! در اردوگاه‌های دیگر اختلاف نقل‌ها متجاوز از یک میلیون تن ذکر کرده‌اند.(7)
در اینکه تعدادی از جنایتکاران و توطئه‌گران یهودیان بنی‌قریظه کشته شده‌اند ، تردیدی نیست، ولی چند نفر و چه افرادی بودند، توسط چه کسانی و چگونه کشته شدند، جای بحث و تردید فراوانی است.
از روحیه پیامبر(ص) و عفو و بخشش حضرت، می‌توان برداشت کرد، سران یا جنگ جو‌یانشان (8) ( که تعدادشان محدود بود) کشته شده‌اند.
یادآوری این نکته ضروری است که همه جا، جای عفو و بخشش و ترحم نیست. پیامبر در موردی که آثار تربیتی و اخلاقی وجود داشت، نیز عفو و گذشت، سبب جرأت و جسارت دشمن نمی‌شد، نهایت عفو و گذشت را داشت اما در جایی که عفو و گذشت، موجب جرأت و توطئه چینی می‌شد، یا عواقب و آثار نامطلوب و غیر قابل جبرانی داشت، براساس جرم و جنایتی که انجام شده بود، حکم الهی را اجرا می‌کرد. جریان بنی‌قریظه از این گونه موارد بود.
پی‌نوشت‌ها:
1. جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج1، ص 466.
2. همان، ص 155.
3. تورات،‌ سفر تثنیم، فصل 20.
4. ارشاد مفید، ج1، ص 98 ـ 99.
5. همان، ص 103.
6. مصطفی صادقی، پیامبر(ص) و یهود و حجاز.
7. همان، ص 183.
8. جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة‌النبی الاعظم، ج12، ص 117.
عقاید من و شما میتونه اشتباه باشه ولی انسانیت هرگز, پس همیشه انسانیتت رو بر عقایدت چیره بکن
     
  ویرایش شده توسط: oshinam   
مرد

 
ام قرفه ، پيرزنی كه بدنش را به طرز وحشتناکی دو شقه كردند.


پيشگفتار

در رمضان سال ششم هجری، حضرت محمد گروهی را به فرماندهی زيد بن حارثه به ناحيه‌ی وادی القری فرستاد. در وادی القری اين گروه با طايفه بنی‌فزاره روبرو شدند و بين آنها جنگی درگرفت و مسلمانان شكست سختی خوردند و زيد با اينكه زخمی شده بود توانست فرار كند و خود را به مدينه برساند. زيد بن حارثه سوگند خورد تا از بنی‌فزاره انتقام نگيرد از انجام روابط جنسی خودداری خواهد كرد. پس از بهبودی زخمهای زيد، حضرت محمد دوباره او را به وادی القری فرستاد. اين بار زيد پيروز شد و ام قرفه و دختر او را به اسارت گرفت. نام ام‌قرفه، «فاطمه بنت ربيعه بن بدر»بود و نزد اعراب دارای مقام بالايی بود، چنانكه ضرب‌المثلی درباره او داشتند: «اگر شريفتر از ام قرفه هم بودی، بيش از اين نبودی.» در ميانه راه زيد به قيس بن محسر دستور داد كه ام قرفه را بكشد. قيس ام قرفه را كه زن سالخورده‌ای بود، به وحشيانه‌ترين شكل ممكن كشت. اوهر يك از پاهای ام قرفه را بوسيله طنابی به شتری سركش بست و در دو جهت مختلف رها كرد و پيرزن از وسط دريده شد.



ارائه منابع اسلامی

در اين قسمت متن چهار منبع به صورت كامل ارائه ميشود و آدرس ديگر منابع را نيز برای مطالعه بيشتر قرار می‌گيرد.
     
  
مرد

 
ترجمه السيرة النبوية نوشته‌ی ابن هشام ،جلد2، برگ 393:

« كه در آنجا با بنى فزارة برخورد كرد و جنگى ميان آنها واقع شد كه گروهى از همراهان زيد كشته شدند و خود زيد بن حارثة نيز زخمى شد و او را از ميان زخميها نجات دادند، و از جمله كسانى كه در آن معركه كشته شد ورد بن عمرو بن مداش بود كه مردى از بنى بدر او را بقتل رسانيد. زيد بن حارثة چون بمدينه آمد سوگند ياد كرد كه با زنان نزديك نشود تا بجنگ بنى فزارة برود، و چون زخمش التيام يافت مجددا از جانب رسول خدا صلى الله عليه و آله مأمور جنگ با بنى فزارة شد و با لشگرى بدان سو حركت كرد و در وادى القرى بآنان رسيد و گروهى از آنها را كشته و از آن جمله مسعدة بن حكمة يكى ازافراد بنى بدر بود كه بدست قيس بن مسحر كشته شد، و (پسرش) عبد الله بن مسعدة نيز با دو زن كه يكى فاطمه دختر ربيعة بدر مكنى به ام قرفه و ديگرى دخترش بود اسير شدند، و در راه كه ميآمدند زيد بن حارثه بقيس بن مسحر دستور داد تا ام قرفة را نيز كشت و دخترش را با عبد الله بن مسعدة بمدينه بنزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آوردند. و آن دختر را سلمة بن عمرو بن اكوع دستگير كرده بود و مادرش ام قرفة از زنان محترم عرب بود كه شخصيت آن زن در ميان عرب ضرب المثل بود و مى‏گفتند: » لو كنت أعزّ من ام قرفة ما زدت » و از اين رو اين دختر هم از خانواده شريف و بزرگى بود و بدين جهت سلمة از رسول خدا صلى الله عليه و آله خواست تا آن دختر را باو بدهد و حضرت نيز پذيرفت و سلمه نيز او را بدائى خود حزن بن أبى وهب بخشيد و عبد الرحمن بن حزن از همين زن بدنيا آمد. و قيس بن مسحر درباره قتل مسعدة اشعارى نيز گفت.«

هر چند ابن هشام اين واقعه را از ابن اسحاق روايت ميكند اما از دو شقه كردن صحبتی نميكند فقط در متن عربی سيره ميخوانيم كه قتل سختی بوده است. اما طبری نيز اين داستان را از ابن اسحاق روايت ميكند و از دو شقه كردن ام قرفه نيز صحبت ميكند.
     
  
مرد

 
ترجمه تاريخ طبری،جلد3،برگ1131:

« گويد: سفر جنگى زيد بن حارثه سوى ام قرفه در رمضان همين سال بود كه ام قرفه، فاطمه دختر ربيعة بن بدر، را بكشت و قتل وى صورتى بسيار سخت داشت كه دو پايش را به دو شتر بستند و براندند تا به دو نيمه شد، و او پيرى فرتوت بود. و سبب آن بود كه پيمبر زيد بن حارثه را سوى وادى القرى فرستاده بود كه با بنى فزاره رو به رو شد و جمعى از ياران وى كشته شدند و زيد از ميان كشتگان بگريخت و وردة بن عمر و يكى از مردم بنى سعد جزو كشته‏شدگان بود كه يكى از مردم بنى بدر او را بكشت و چون زيد بازگشت، نذر كرد كه جنب نشود تا به جنگ فزاره رود، و چون زخم وى بهبود يافت پيمبر او را با سپاهى سوى بنى فزاره فرستاد و در وادى القرى با آنها رو به رو شد و كسان بكشت كه قيس بن مسحر يعمرى از آن جمله بود و ام قرفه و دختر او را اسير گرفت و بگفت تا او را بكشند و او را به دو شتر بست و دو نيمه كرد و دختر ام قرفه را با عبد الله بن مسعده پيش پيمبر بردند. دختر ام قرفه اسير سلمة بن عمرو بن اكوع بود و ام قرفه شريف قوم خويش بود و عربان بمثل مى‏گفتند: » اگر شريفتر از ام قرفه بودى، بيشتر از اين نبودى.» پيمبر دختر را از سلمه خواست كه بدو بخشيد و پيغمبر دختر را به حزن بن ابى وهب خال خويش بخشيد كه عبد الرحمان بن حزن را از او آورد. روايت ديگر درباره اين سفر جنگى از سلمة بن اكوع هست كه سالار قوم ابو بكر بن ابى قحافه بود. گويد: پيمبر ابو بكر را سالار ما كرد و به جنگ بنى فزاره رفتيم و چون به آب آنها نزديك شديم ابو بكر گفت بخوابيم، و چون نماز صبح بكرديم، ابو بكر گفت تا به آنها حمله برديم و بر سر آب، كسان بكشتيم و من گروهى از كسان را ديدم كه با زن‏و فرزند سوى كوه مى‏رفتند و تيرى ميان آنها و كوه انداختم و چون تير را بديدند بايستادند و من آنها را سوى ابو بكر آوردم. زنى از بنى فزاره در آن ميان بود كه پوستين به تن كرده بود و دخترش را كه از زيباترين زنان عرب بود، همراه داشت. گويد: و به مدينه آمدم و پيمبر مرا در بازار بديد و گفت: » اى سلمه اين زن را به من ببخش.» گفتم: » اى پيمبر بخدا فريفته او شده‏ام و هنوز دست به او نزده‏ام.» پيمبر چيزى نگفت و روز ديگر باز مرا در بازار بديد و گفت: » اى سلمه اين زن را به من ببخش.» گفتم: » اى پيمبر بخدا هنوز دست به او نزده‏ام و متعلق به تو است.» و پيمبر او را به مكه فرستاد كه چند تن از اسيران مسلمان كه در چنگ مشركان بودند در عوض وى آزاد شدند.«
     
  ویرایش شده توسط: julien   
مرد

 
ترجمه الطبقات الكبری نوشته‌ی ابن سعد،جلد 2، برگ 88:

« پس آن گاه در ماه رمضان از سال ششم هجرت سريّة زيد بن حارثه براى جنگ در وادى القرى واقع شد. و ميان آن تا مدينه هفت شب راه است. گويند، زيد بن حارثه با تنى چند از بهر بازرگانى به شام رفت و كالاهايى از آن اصحاب پيامبر (ص) نيز با خود داشت. چون به نزديك وادى القرى رسيد گروهى از بنى قزارة از بنى بدر با زيد و يارانش روباروى آمدند و او را با همراهانش سخت زخمى كردند و هر چه با آنان بود گرفتند. زيد پس از بهبودى به مدينه بازگرديد و خبر به پيامبر (ص) آورد. و رسول خدا (ص) او را با گروهى گسيل داشت كه شبها مى‏رفتند و روزها كمين مى‏ساختند. و بنى بدر چشم بر آنان داشتند. ولى زيد و همراهانش در سپيده دمى بناگاه بر آنان هجوم برده و تكبير گفته مقامگاه آنان رامحاصره كردند و امّ قرفه را به اسيرى گرفتند، و او فاطمه دختر ربيعة بن بدر است، و دخترش جارية است دختر مالك بن حذيفة بن بدر. و جارية را مسلمة بن اكوع به اسيرى گرفت و او را به رسول خدا (ص) بخشيد و پيامبر (ص) نيز او را به حزن بن ابى وهب بخشيد. و امّ قرفه پيرزنى فرتوت بود و قيس بن محسر او را به وضع بسيار بدى كشت، بر پاهاى او ريسمان بست و ريسمان را به دو شتر گره زد و آن دو شتر را در دو جهت مخالف راند و او را از ميان دو نيم ساخت. و نعمان و عبيد الله پسران مسعدة بن حكمة بن مالك بن بدر را هم كشت. و زيد بن حارثه چون به مدينه بازگرديد، راست بر در خانه رسول خدا رفت و در زد و پيامبر (ص) برخاست بى آنكه ردا بر دوش افكند، و ازار آن حضرت به زمين كشيده مى‏شد، و زيد را در آغوش كشيده بوسيد و از چگونگى كار پرسيد. پس زيد خبر پيروزى خود را داد.«


ديگر منابع به زبان فارسی: 1- ترجمه تاريخ يعقوبی، جلد1، برگ 434. 2- ترجمه التنبيه و الإشراف نوشته‌ی مسعودی ، برگ 232. 3- ترجمه تاريخ الكامل نوشته‌ی ابن اثير، جلد7، برگ 243.

منابع به زبان عربی: 1- السيرة النبوية، عبد الملك بن هشام،ج 2، ص 617. 2- تاريخ الأمم و الملوك ، أبو جعفر حضرت محمد بن جرير الطبري،ج2، ص 642. 3- كتاب المغازى، حضرت محمد بن عمر الواقدي ،ج2، ص 564. 4- الطبقات الكبرى، حضرت محمد بن سعد، ج 2، ص 69. 5- تاريخ اليعقوبى، احمد بن أبى يعقوب، ج 2، ص 71. 6- التنبيه و الإشراف، أبو الحسن على بن الحسين المسعودي، ص 220. 7- الكامل في التاريخ ، عز الدين أبو الحسن على بن ابى الكرم المعروف بابن الأثير ، ج 2، ص 209. 8- الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، أبو عمر يوسف بن عبد الله بن حضرت محمد بن عبد البر ،ج3، ص 1298. 9- الإصابة فى تمييز الصحابة، احمد بن على بن حجر العسقلانى،ج4، ص 197. 10- كتاب جمل من انساب الأشراف، أحمد بن يحيى بن جابر البلاذرى، ج1، ص 378. 11- إمتاع الأسماع ، تقى الدين أحمد بن على المقريزى ،ج1، ص 270. 12- سبل الهدى و الرشاد فى سيرة خير العباد، حضرت محمد بن يوسف الصالحى الشامى،ج6، ص 99. 13- عيون الأثر فى فنون المغازى و الشمائل و السير، أبو الفتح حضرت محمد بن سيد الناس،ج2، ص 147. 14- كتاب المحبر، ابو جعفر حضرت محمد بن حبيب بن امية الهاشمى البغدادي، ص 119. 15- المنتظم فى تاريخ الأمم و الملوك، أبو الفرج عبد الرحمن بن على بن حضرت محمد ابن الجوزى،ج3، ص 260.



منبع سایت:http://geranom.wordpress.com/
     
  
مرد

 
بحث

طبری (م 310) ، ابن هشام (م 218) ، واقدی(م 207) و ابن سعد(م 230) هيچگونه جرمی را برای ام قرفه ذكر نميكنند. يعقوبی (م293) ميگويد: » ام قرفه دختر ربيعة بن بدر كه مالك بن حذيفة بن بدر او را به همسرى گرفته بود، چهل مرد از نسل خود را نزد رسول خدا فرستاده و گفته بود: بر او در مدينه هجوم آوريد.» از اين سخن چنين برداشت ميشود كه ام قرفه قصد جنگ يا ترور داشته است ، مسعودی (م 345) و البلاذری(م 279) نيز چنين مفهومی را ميرسانند. اما واقدی و ابن سعد ميگويند كه زيد بن حارثه برای تجارت به وادی القری رفته بوده است و بنی فزاره به زيد و يارانش حمله ميكنند. طبری و ابن هشام ميگويند كه حضرت محمد زيد بن حارثه را به وادی القری فرستاد و در آنجا زيد و يارانش با بنی فزاره روبرو شدند و بين آنها جنگ درگرفت. از نقل قول طبری و ابن هشام نيز چنين دريافت ميشود كه حضرت محمد، زيد را به قصد جنگ به وادی القری نفرستاده بوده است و برخورد زيد و يارانش با بنی فزاره اتفاقی بوده است و اصلا به خاطر همين ناگهانی بودن هم هست كه زيد و يارانش شكست ميخورند. مشكلی كه كتابهای مسعودی و يعقوبی اسناد مطالب تاريخی را ذكر نكرده‌اند و راه را برای پژوهش بيشتر بسته‌اند. صالحی شامی (م 942) نيز برخلاف منابع دست اول جرم ام قرفه را دشنام دادن به رسول الله ذكر ميكند، البته مطالب يك منبع قرن دهمی كه ريشه‌ای در متون دست اول ندارد را به سختی ميتوان قبول كرد، از طرفی هم نميتوان قبول كرد كه درميانه راه زيد هوس كرده است ام قرفه را بكشد و عاقلانه است كه دليلی داشته باشد. به هر حال منبع معتبری در اين زمينه در دست نداريم. كتابهای ابن هشام،واقدی،ابن سعد و طبری جز منابع اصلی و معتبر تاريخ اسلام ميباشند كه هيچ اشاره‌ای به مجرم بودن ام قرفه نميكنند و اگر روايت البلاذری ، يعقوبی و مسعودی را قبول كنيم ، جرم ام‌قرفه اين بوده است كه قصد جنگ با مسلمانان را داشته است، ولی اين موضوع كشتن يك پيرزن اسير را به وحشيانه‌ترين شكل ممكن، توجيه نميكند.



عكس‌العمل حضرت محمد

آقای مهدوی دامغانی در پاورقی برگ 88 از جلد دوم ترجمه » الطبقات الكبری» مينويسد: » اين سريّه در سيره ابن هشام و طبرى و ابن اثير و سيرة الفداء نيامده است و رفتارى كه با امّ قرفه شده قطعا مورد رضايت حضرت ختمى مرتبت (ص) نبوده است.» شوربختانه من كتاب » سيرة الفداء» را دراختيار ندارم، ولی همانطور كه در قسمت منابع مشاهده كرديد شرح كامل اين سريه در سه منبع ديگر آمده است. حال ببينيم قسمت دوم ادعای اين بچه آخوند چقدر درست است. ظاهرا در اين مورد هم آقای مهدوی دامغانی مرتكب تقيه شده‌اند و عكس العمل «حضرت ختمی مرتبت» حكايت از رضايت او از اين جنايت ميكند. حديثی از عايشه در اين مورد روايت شده است: «حضرت محمد، از قول زهرى، از عروه و او از عايشه نقل مى‏كرد كه گفته است: چون زيد بن حارثه از اين سفر برگشت رسول خدا (ص) در خانه من بودند. زيد آمد و در زد و پيامبر (ص) در حالى كه از كمر به بالا برهنه بودند و جامه خود را به زمين مى‏كشيدند- و من هرگز پيامبر را چنين نديده بودم- او را استقبال فرمود و در آغوش گرفت و بوسيدش، و از او سؤال كرد و او خبر پيروزى خود را داد.» غير از اين حديث چيز ديگری گزارش نشده است و حتی اتفاقات مربوط به دختر ام قرفه نيز در آخر اين سريه گزارش شده است اما در هيچكدام از منابع گفته نشده است كه حضرت محمد به اين عمل اعتراض كرده است. حديثی كه از عايشه روايت شده است، نشان از تاييد عمل زيد بن حارثه توسط حضرت محمد دارد.
     
  
مرد

 
نتيجه‌گيری

زيد بن حارثه برده حضرت محمد بوده است و بعد ادعای پيامبری حضرت محمد جز اولين كسانی است كه به او ايمان می‌آورد. با توجه به اينكه اين سريه در رمضان سال ششم هجری اتفاق افتاده است، 19 سال از اسلام آوردن زيد بن حارثه می‌گذشته است و در اين مدت و حتی قبل از آن زيد در كنار پيامبر اسلام بوده است و يكی از سرداران سپاه اسلام بوده است و در سريه‌های مختلفی شركت داشته است. پس گزافه نگفته‌ايم اگر بگوييم زيد بن حارثه يكی از انسانهای پرورش يافته‌ی «اسلام راستين» است. زيد در اين ماجرا جنايتی را مرتكب ميشود كه حتی خواندن آن نيز مو را بر تن انسان سيخ ميكند و مشخص ميكند كه اين مسلمان راستين بويی از اخلاق و انسانيت نبرده است. حضرت محمد نيز با استقبال گرم خود از زيد، درستی اين عمل را تاييد ميكند و در اسلامی بودن آن هيچ شبهه‌ای نمی‌گذارد.



منابع

1) الإصابة فى تمييز الصحابة، احمد بن على بن حجر العسقلانى (م 852)، تحقيق عادل احمد عبد الموجود و على حضرت محمد معوض، بيروت، دارالكتب العلمية، ط الأولى، 1415/1995.

2) كتاب جمل من انساب الأشراف، أحمد بن يحيى بن جابر البلاذرى (م 279) ، تحقيق حضرت محمد حميد الله، مصر، دار المعارف، 1959.

3) إمتاع الأسماع بما للنبى من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تقى الدين أحمد بن على المقريزى (م 845)، تحقيق حضرت محمد عبد الحميد النميسى، بيروت، دار الكتب العلمية، ط الأولى، 1420/1999.

4) تاريخ الأمم و الملوك ، أبو جعفر حضرت محمد بن جرير الطبري (م 310)، تحقيق حضرت محمد أبو الفضل ابراهيم ، بيروت، دار التراث ، ط الثانية، 1387/1967.

5) تاريخ طبرى ، حضرت محمد بن جرير طبرى (م 310)، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، اساطير، چ پنجم، 1375ش.

6) تاريخ اليعقوبى، احمد بن أبى يعقوب بن جعفر بن وهب واضح الكاتب العباسى المعروف باليعقوبى (م بعد 292)، بيروت ، دار صادر، بى تا.

7) تاريخ يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب ابن واضح يعقوبى (م بعد 292)، ترجمه حضرت محمد ابراهيم آيتى ، تهران ، انتشارات علمى و فرهنگى ، چ ششم ، 1371ش.

8) التنبيه و الإشراف، أبو الحسن على بن الحسين المسعودي (م 345)، تصحيح عبد الله اسماعيل الصاوى، القاهرة، دار الصاوي، بى تا( افست قم: مؤسسة نشر المنابع الثقافة الاسلامية).

9) التنبيه و الإشراف، أبو الحسن على بن حسين مسعودي (م 345)، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، چ دوم، 1365ش.

10) السيرة النبوية، عبد الملك بن هشام الحميرى المعافرى (م 218)، تحقيق مصطفى السقا و ابراهيم الأبيارى و عبد الحفيظ شلبى، بيروت، دار المعرفة، بى تا.

11) زندگانى حضرت محمد(ص) پيامبر اسلام، ابن هشام (م 218)، ترجمه سيد هاشم رسولى، تهران، انتشارات كتابچى، چ پنجم ، 1375ش.

12) الطبقات الكبرى، حضرت محمد بن سعد بن منيع الهاشمي البصري (م 230)، تحقيق حضرت محمد عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، ط الأولى، 1410/1990.

13) طبقات، حضرت محمد بن سعد كاتب واقدى (م 230)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات فرهنگ و انديشه، 1374ش.

14) عيون الأثر فى فنون المغازى و الشمائل و السير، أبو الفتح حضرت محمد بن سيد الناس (م 734)، تعليق ابراهيم حضرت محمد رمضان، بيروت، دار القلم، ط الأولى، 1414/1993.

15) الكامل في التاريخ ، عز الدين أبو الحسن على بن ابى الكرم المعروف بابن الأثير (م 630)، بيروت، دار صادر – دار بيروت، 1385/1965.

16) كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.

17) كتاب المحبر، ابو جعفر حضرت محمد بن حبيب بن امية الهاشمى البغدادي(م 245)، تحقيق ايلزة ليختن شتيتر، بيروت، دار الآفاق الجديدة، بى تا.

18) كتاب المغازى، حضرت محمد بن عمر الواقدي (م 207)، تحقيق مارسدن جونس، بيروت، مؤسسة الأعلمى، ط الثالثة، 1409/1989.

19) مغازى تاريخ جنگهاى پيامبر(ص)، حضرت محمد بن عمر واقدى (م 207)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مركز نشر دانشگاهى، چ دوم، 1369ش.

20) المنتظم فى تاريخ الأمم و الملوك، أبو الفرج عبد الرحمن بن على بن حضرت محمد ابن الجوزى (م 597)، تحقيق حضرت محمد عبد القادر عطا و مصطفى عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، ط الأولى، 1412/1992.

21) الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، أبو عمر يوسف بن عبد الله بن حضرت محمد بن عبد البر (م 463)، تحقيق على حضرت محمد البجاوى، بيروت، دار الجيل، ط الأولى، 1412/1992.

22) سبل الهدى و الرشاد فى سيرة خير العباد، حضرت محمد بن يوسف الصالحى الشامى(م 942)، تحقيق عادل احمد عبد الموجود و على حضرت محمد معوض، بيروت، دار الكتب العلمية، ط الأولى، 1414/1993.

منبع: سایت زندیق با دخل و تصرفی ناچیز
     
  
صفحه  صفحه 7 از 9:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  پسین » 
مذهب
مذهب

سه جنایت بزرگ در تاریخ اسلام توسط محمد (ص) و حضرت علی !!!

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA