ارسالها: 1079
#1
Posted: 20 Jul 2011 04:13
سلام
یكی از بچه ها نامه داده بود كه یك تاپیك با این موضوع پدید بیاریم.
آیا روح در كالبد انسان وجود داره ؟
آیا جن وجود داره و انسان ها رو اذیت میكنه ؟
آیا وقتی میگن در یك خانه جن وجود داره و خانه رو خراب میكنه این میتونه واقعیت داشته باشه ؟
آگر خاطره ای واقعی دارید بیان كنید بازم میگم واقعی باشه نه داستان كسی دیگه رو تعریف كنید ! فقط داستان خودتون.
اول از همه خودم نظر بدم.
بنده نه به روح اعتقاد دارم نه به جن و نه به فرشته.
اصلا این چیزا فقط زاییده خیال انسان ها هستند ولاغیر...
این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
ارسالها: 57
#4
Posted: 4 Aug 2011 01:07
سلام به همه ی دوستان عزیز این داستانی كه میخوام براتون تعریف كنم واقعیت داره ولی شاید علت اصلیه آن توهم حاصل از خیلی چیزها بوده كه در اون دوران به من وارد میشد من خودم دین گرا نیستم ولی در دورانی از زندگیم به كارهایی دست زدم كه حتی از صحت آن هم مطمئن نیستم فقط میخواستم براتون توضیح بدم كه همیشه احتمال وجود هر چیزی رو بدین.......شاید جدا از تمام تناقضات و قضاوت های نادرستی كه در ادیان وجود داره یه چیز واقعی هم پشت پرده باشه از دید یه انسان كنجكاو و محقق به این مسائل توجه كنین به دور از تعصبات خشك دینی و حتی ضد دین....بازم ازتون ممنونم كه این مطالبو میخونید
داستان من از زمانی شروع شد كه میخواستم هر طور شده با چیزی به اسم جادو یا علوم غریبه یا متافیزیك یا هر اسمی كه روش میزارین آشنا بشم تو این راه چندین ماه تحقیق كردم و چند ماه هم عمل كردم كه با اتفاقاتی عجیب رو به رو شدم كه آرزو میكنم دیگه برام اتفاق نیفتن البته شاید اگه دقیق به این مسائل دقت كنیم احتمال اینو میدیم كه شاید همه اینا از روی توهم و خستگی روی میداد شایدم نه........ولی خواهشا احتمال دروغ بودن این اتفاقات و دروغگو بودن نویسنده رو ندین چون تمام این اتفاقات برام افتاده
چندین ماه به دنبال راهی برای یادگیریه جادو بودم از هر كی كه میتونستم میخواستم كه بهم یاد بده چندین كتابو مطالعه كردم ولی همش به یه سری خرافات ختم میشد تا اینكه یه روز اتفاقی با كتابهای نویسنده ای آشنا شدم كه مجبور بودم برای اینكه بفهمم حقیقتو میگه یا نه به دستوراتش مو به مو عمل كنم برای این كارم مجبور بودم تمام كتابای این نویسنده كه به گفته خودش حقیقته رو بخونم و این نویسنده كسیه كه شاید خیلیاتون كتاباشو به صورت داستان و برای سرگرمی خونده باشین (كارلوس كاستاندا)
تمام كتاباشو جز به جز خوندم و خلاصه كردم و حتی به یه سزی دستور و عمل رسیدم كه با عمل به اونها تونستم یه سری اتفاقات عجیب رو تجربه كنم این دستورات تغریبا مجموعه ریاضتهایی بود كه با تحمل اونها بعد از مدتها میتونستی با موجودی غیر اورگانیك به نام مواصل ارتباط برقرار كنی و به قدرتهای خاصی دست پیدا كنی كه شاید بشه اسمشو جادو گذاشت((حتی اون مجموعه كارها رو هم به صورت یه جدول الگوریتم شكل در آوردم كه اگه خیلی مشتاق بودین براتون آپلود میكنم ولی از اون جایی كه این كارا چیزی جز زجر و خستگی و رها كردن شما از زندگیه معمولیتان ندارد پیشنهاد میكنم كه بی خیالش باشین و به زندگیتون برسین من كمتر آدمی رو به مشتاقیه خودم میشناختم ولی همیم من هم بعد از چند ماه از شدت ترس و وحشت از انجام این كارا دست كشیدم))
بعد از چند ماه گرسنگی و انجام كار سخت و مجانی برای دیگران و انجام تكنیكی به نام تنسیگری كه برای خالی كردن فكر استفاده میشه دیگه از حالت طبیعیم خارج شده بودم و مثل آدمای نیمه دیوونه شده بودم زمانیم كه میخواستم شب استراحت كنم باید یه كار دیگیه ای انجام میدادم به نام رویا ساختن كه میشه گفت به معنای واقعی نه خواب داشتم نه خوراك.............روزای خیلی بدی بود روزایی كه من هر كاری برای تماس خود به خودی با مواصل میكردم و از اون جایی كه باید از طریق رویا با دنیای ماورا ارتباط برقرار میكردم به طور نا خودآگاه شبا بدون اینكه از چیزی بترسم قبل از خوابیدن از ساعت 3 تا 5 صبح تو كوچه های تاریك میچرخیدم دیگه از چیزی نمیترسیدم وقتی هم میرسید خونه تو حال خودم نبودم میرفتم زیر دوش آب یخ خیلی خودمو آزار میدادم الان كه یاد اون موقع هام میوفتم حیرت میكنم
یه شب زمانی كه خوابیده بودم یه صدایی شندیم كه سعی كردم از خواب بیدار بشم و چشمهامو باز كردم ...تمام اطاق رو میدیدم چشمامم باز بود حتی صدای تلویزیون روشن كه مادرم روشن گذشته بود رو هم میشنیدیم ولی كاملا فلج شده بودم و نمیتونستم حركت كنم كه ناگهان دیدم موجودی شبیه یه زن پریشون داره رو سقف خونمون غلط میخوره خیلی ترسیدم هر چی میخواستم داد بزنم نمیتونستم فقط میدیدمش متوجه شدم كه اونم منو دید و وقتی فهمید دارم میبینمش به سرعت پرید تو دیوار كه من از شدت ترس با یه فریاد بلند از خواب پریدم ولی با چشمای باز فقط میتونستم بدنمو تكون بدم وقتی مادرمو صدا كردم تا بهش بگم تلویزیون روشنه و چه برنامه ای نشون میده منو تعیید كرد((این داستان واقعیتیه كه برای من اتفاق افتاده ولی اگه بخوایم علمی نگاه كنیم شاید قسمتی از مغذ من خواب بود و قسمت دیگری بیدار كه باعث این تداخل رویا و حقیقت برای من شد كه خیلی به نظرم طبیعی اومد شایدم نه و من یه جورایی ماورا رو لمس كردم .....نمیدونم قظاوتش با شما))
چند شب بعد كه من تلاشمو بیشتر میكردمو كلی ریاضتامو شدید تر میكردم خواب دیدم كه پیرمردی با ریشای بلند اومد پیشمو بهم گفت میخوای بدونی جادو چیه ؟میخوای بدونی حقیقت چیه؟و در جواب بهم گفت كه جادو بر پایه دروغه یعنی حقیقتو دروغ جلوه میده و دروغو حقیقت منم پرسیدم متوجه نمیشم بهم نشون میدی اونم گفت آره بیدار شو و خودت ببین همون موقع از خواب پریدم ..........خیلی تشنم بود برای خوردن آب رفتم به سمت آشپذخونه كه متوجه شدم مادرم كه همیشه تو حال میخوابید نیست (من و مادرم تنها با هم زندگی میكنیم)هر چقدر نگاه كردم كسی رو تو حال ندیدم البته چراقا خاموش بود ولی نور كمی از اطاقم میومد بطوری كه حتی میتونستم گلای قالی رو ببینم ولی مادرم نبود همون موقع سرمو چرخوندم و دوباره به سمت قالی بر گردوندم كه دیدم مادرم تمام مدت تو فاصله 2متری من خوابیده بود ولی من نمیتونستم ببینمش وقتی كه قضیه رو بهش گفتم خیلی ترسید بخاطر همین سعی كردم كه دیگه چیزی رو بهش نگم((این داستان واقعیه ولی شاید خستگی و یا گیجیه سریعی كه علتش نرسیدن خون به مغذم بود باعث شد كه نتونم مادرمو تو دو متریم ببینم و گلای قالی هم ساخته توهمم بوده ولی شایدم حقیقت داشته و من ماورا رو لمس كردم..........نمیدونم شما تصمیم بگیرید))
یه شب دیگر هم تصمیم گرفتم كه بخوابم ولی از روی تخت بلند شدم رفتم بیرون از خونه 1 ساعت تو خیابونا گشتم ولی در آخر تصمیم گرفتم كه از كوچههای تاریك بیام خونه كه سریعتر برسم خونه توی راه توی یه كوچه تاریك احساس كردم یكی صدام میكنه وقتی برگشتم هیچكسو ندیدم ولی وقتی پایینه پامو نگاه كردم دیدم یه گربه سیاه و براق چلو پام نشسته خیلی ترسیدم ولی سعی كردم برو خودم نیارم و رد بشم كه دوباره صدام كرد منم از ترس فرار كردم كه دیدم اونم داره پشته سرم میاد با خودم گفتم باید خودمو كنترل كنم (از اونجایی كه شاید شما كتابای كاستاندا رو نخونده باشین خیلی از علت كارایی كه من در اون زمان میكردمو درك نی كنید اگه كاری براتون بی علت بود بدونید كه دستوراتیه كه من از تار و پود كتابای كاستاندا كه شاید دروغ بود و شاید حقیقت بدست آورده بودم)و هر طری كه شده بهش دست بزنم دستمو آروم بردم سمتش و انگشت سبابمه چپمو زدم به سینه ی گربه كه دیدم بهم گفت اگه خیلی دوست داری بهم دست بزنی میام پیشت جالبه بدونید همون موقع از خواب پریدم!!!!!مگه من خواب بودم؟یعنی این همه اتفاق كه تو بیداری برام افتاد و اینقدر واقعی بود خواب بود؟شایدم به گفته كتاب كالبد اختریم بود ((این داستان واقعیه ولی شاید علت همشون خیال و رویایی باشه كه به خاطر خستگیه زیاد و علاقه ی زیاد به یه چیز دروغ برام اتفاق افتاد شایدم ماورا رو لمس كردم........خودتون تصمیم بگیرید))ولی بعد از اون اتفاق یه زیگیل روی سبابه دست چپم در اومد كه نا به امروز رو دستمه و هر چقدر میكنمش و یا دكتر میسوزونش بازم چند روز بعد در میاد نمیدونم علت علمیه این دیگه چیه
آخرین داستانمم این طوری بود كه یك شب در خواب زمانی كه زجرایی كه بایدو تحمل كرده بودم سرم خیلی درد میكرد سعی كردم كه بخوابم توی رویا دیدم كه یه سری گربه ی سیاه توی یك خرابه دورم حلقه زدن صدای آدمایی هم میومد كه نمیدیدمشون ولی به نظرم عربی حرف میزدن....بگزریم خیلی ترسیده بودم نمیدونم از چی ولی طبق كتاب این موجودات از ترس تغذیه میكردن و بخاطر همینم من هر وقت با هاشون رو به رو میشدم نا خودآگاه اینقدر میترسیدم كه عرق از صورتم شروع به چكیدن میكرد همون موقع دیدم كه از چاهی یه گربه ی سیاه بزرگ درومد كه باعث شد گربه های كوچك تر بترسن و ناپدید بشن دیگه وقتی اونا میترسن میخواین من چی حسی داشته باشم؟اون گربه بزرگه كه به اندازه یه شیر بود اومد سمتمو تهدیدم كرد كه دیگه از این كارام دست بكشم و دیه سراغشون نرم و گفت اون روزی كه مادرتو ندیدی بچه هام روش نشسته بودن اگه به كارات ادامه بدی دیگه مادرتو نمیبینی همون موقع از خواب پریدم و اینقدر ترسیده بودم كه حد نداشت از اون موقع خیلی به این قضیه فكر كردم و تصمیم گرفتم كه بیخیال این كارا بشم چون اگه توهم و خیال باشه داره دیوونم میكنه و اگه حقیقت ..........كه دیگه خیلی خطرناكه
((ببینید دوستان من دروغ گو نیستم و این اتفاقاتو تجربه كردم كه البته شاید زایده ی خیال و خستگی بود كه برام پیش میومد شایدم واقعی بود ولی هر چی بود دیگه تجربه نخاهم كرد))
حالا من نمیدونم كه جن هست یا نه؟خدا هست یا نه؟جادو هست یا نه؟ماورا و یا عاملان ناشناخته وجود دارند یا نه ؟........و هیچ نظری هم ندارم آخه منكه از انیشتن بزرگ مطلع تر به عالم نیستم كه بخوام پامو از عقاید اون فراتر بزارم .......((آلبرت انیشتن یهودی زاده بود و یهودی هم زندگی كرد ولی در اواخر عمرش به مكتبی روی آورده بود كه طبق اون نمیدونست كه آیا خدا هست یا نه شاید خدا و ادیان وجود داشته باشن شایدم نه و هیچ نظری هم نداشت))به نظر منم ما انسانهای امروزی هم باید مثل اون فكر كنیم باید به همه چیز شكاك باشم و هیچ چیزی رو 100%قبول یا رد نكینم و به هیچ چیزی هم تعصب خشك نداشته باشیم
اگه دنیایی پس از مرگ وجود داشته باشه امیدوارم كه انییشتن اونجا در آرامش باشه
ممنون كه داستان قسمتی از زندگیم رو خوندید........خداحافظ
>>>>>>>>>>>>>EMINEM<<<<<<<<<<<<<<<
You better lose yourself in the music, the moment
بهتره خودت رو توی موسیقی رها کنی،این لحظه ایه که میخوای
You own it, you better never let it go
بهتره هرگز از دستش ندی
You only get one shot, do not miss your chance to blow
فقط یه تیر داری فرصت شلیکش رو از دست
ارسالها: 1079
#5
Posted: 4 Aug 2011 12:20
duis_esh
دوست گلم من داستان شما رو كامل خوندم.
باید بگم كه از این قبیل داستان ها من زیاد خوندم و شاید بعضی اوقات بخاطر اختلالاط ذهن خودم باعث دوگانگی شدم.
ببینید اولین مهمترین بحثی كه در این داستان وجود داره روبرو شدن با موحوداتی هستش كه شما فقط در "رویا" دیدی یعنی در دنیای واقعی خودمون اصلا امكان نداره گربه حرف بزنه و اگه یك گربه مثل انسان حرف بزنه كلیه قوانین عالم زیر سوال میره پس اولین بحثی كه وجود داره بحث رویا بودن این قضیست حلاا اینجا رو داشته باش ، سپس شما از خواب بیدار میشی و متوجه میشی مادرت در كنارت نیست در صورتی بوده و دقیقا این اتفاق زمانی میوفته كه شما بعد از اون خواب بیدار شدی و در اینباره اگر اطلاع داشته باشید یك ناراسیی ذهنی است به اسم شیزوفرنی كه مثلا یك شخص داره افرادی رو میبینه و باهاشون حرف میزنه كه شما قادر به دیدنش نیستید و خیلی موضوع های دیگه .
اینكه شما مادر خودتون رو ندید دال بر این نیست كه مادر شما وجود نداره مادر شما بوده اما ذهن شما به دلیل ناراسایی كه در مغز شما در خواب به وجود اومده شاید قادر به دیدن مادرتون در اون لحظه نشده یا هر كسی دیگه فرقی نداره مثلا ما یه گلدانی داشتیم كه گل شیپوری مادرم توش میذاشت من یك شب كه خواب خیلی وحشتناكی دیدم كه غرق شدم از خواب كه پریدم عرق كرده بودم حالا گلدان دقیقا دو قدم پشت سر من بود برحسب اتفاق ساك سربازی داداشم كه صبح میخواست بره شهرستان كنار اون بود اما من شب اون رو ندیدم و صبح از مادرم پرسید كه اون گلدان رو ورداشته و اون تایید كرد كه سرجای خودش بوده خب الان جز اینكه ذهنت من نارسایی براش پیش اومده هیچ چیز دیگه ای در كار نبوده و نیست.
ببینید ما برای اثبات ماورا طبیعت باید عملی رو داشته باشیم كه مثلا من و شما از خواب پا بشیم و مادرتون رو نبینیم یعنی هردوتامون با هم ندیده باشیم و چند نفر باه م یا هر تعداد ادم پس این قاعده فقط مختص شما بوده كه ذهن رویاییی شما ماه ها با این قضیه ور رفته و اینقدر این مغز اسرار داره كه این نمونه واكنش ها یك چیز خیلی عادی به نظر میرسه.
ازتون تقاضا دارم یك برنامه شبكه منوتو1 میزاره به اسم "اسرار مغز" اون رو ببینید متوجه میشید من چی میگم.
این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
ارسالها: 1079
#6
Posted: 6 Aug 2011 07:47
duis_esh: ممنون بیلبیلك جان (مدیر مذهب و سیاست) كه وقت گذشتی و داستانمو خوندی همونطوری كه گفتی انسان پیچیدگی های زیادی داره كه گاهی از مواقع نادر باعث میشه كارهایی انجام بده و یا چیزهایی ببینه كه غیر معمول و غیر عادیه تمام اتفاقاتیم كه برای من افتاد شاید به همین علت بوده حتی زیگیلی كه از اون روز تا الان همراهمه........شاید واقعا همینی كه شما میگید باشه
اون برنامه جالبی هم كه میگید تو من و تو ببینم رو هم میبینم
بخاطر همینه كه میگم شاید حق با شما باشه
اون چیزی هم كه تو این مدت از ماورا فهمیدم این بوده كه وجود نداره و اگر وجود هم داشته باشه تا زمانی كه با علم نشه بهش دسترسی پیدا كرد فایده ای نداره پس چه بهتر كه به زندگیه معمولیمون و بدور از همه ی این چرندیات بپردازیم
خوشحال شدم كه تو این تاپیك با شما دوستان بحث كردم
موفق باشید ......................خداحافظ
خواهش میكنم عزیزم
من خودم منكر ماورا نیستم اما معتقدم تا به امروز هیچ قانونی برای این معلول پیدا نشده پس نمیشه ادم بهش اعتقاد داشته باشه.
این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
ارسالها: 1079
#7
Posted: 18 Aug 2011 08:17
asal75: خب من يه جمله مدير بخش مذاهب ميگم ...
شما اصل رو قبول نداري چرا مياي در مورد جز به جز اون اصل اول بحث ميكني؟؟؟
شما خدارو قبول نداري خب معلومه روح و جن و فرشته و شيطان رو هم قبول نداري...
من هم به شما عرض کنم من چیزی رو منطقیه میپذیرم عین خود شما
الان شما از نظر فیزیکی منطقی هستی پس پذیرفتنی هستی
من نمیدونم تا کی باید در توهم باشیم؟!
این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
ارسالها: 94
#9
Posted: 29 Nov 2011 04:22
جن در اصل به معنی چیزی که به چشم دیده نمیشود و لذا کلمه جن را میتواند هم به پری و هم به جن اطلاق کرد. جن جانوریست دارای شعور و فیزیکی غیر ارگانیک که از لحاظ شان وجودی از دید ادیان پایین تر از انسان و بالاتر از حیوان جای می گیرد در فرهنگ فارسی به آن دیو و در فرهنگ عرب به آن جن و در فرهنگ لاتین demon یاjinn نام گرفته است. جن به معنای چیزی است که پوشیده شده و منظور پوشیده ماندن او از حواس ماست . خصوصیات فیزیکی جن از دید انسان اعجاب آور است عنصر اصلی وجودی جن آتش است وبه علت نداشتن عنصر خاک در وجودش مانند بارباپاپا می تواند به هر شکل و اندازه ای تبدیل شود و بسیاری از چیزها را در یک آن جا به جا کند همچنین سرعت نقل مکان بسیار بالایی دارد می تواند مثلا ظرف ۵ دقیقه فاصله بین لاهور و تهران را طی کرده و برگرد. جن ابزار ساز نیست وبه علت خصوصیات فیزیکی منحصر بفرد قادر است در هر مکان و شرایطی زندگی کند وبرای همین به خانه و مسکن نیازی ندارد زیرا سرما و گرما و باد و بوران بر او کارگر نیست جن به وسایل حمل و نقل بی نیاز است و از اینجا می توان فهمید که جن ها دارای صنعت و تکنولوژی نیستند و شهر و کاشانه ای ندارند مکان معمول زندگی آنها کوه وجنگل و دشت است . جن مانند همه جانداران غذا مصرف می کنداما به مقداری بسیار کمتر از انسان. جن ها مثل انسان جنسیت ونر یا ماده دارندتولید مثل می کنند و تشکیل خانواده می دهند و به صورت جماعت زندگی می کنند و جامعه ندارند. جن نسبت به انسان زیاد عمر می کند حدود ۱۰۰۰ سال به بالا .جن هایی که در سوره ی جن از آنها نام برده شده که وقتی اولین بار آیات قرآن را شنیدند از شدت ازدحام داشتند بر سر هم خراب می شدند احتمالا هنوز زنده اند جن ها مانند انسان دانا و نادان .فرمانده و فرمانبردار ارباب و بنده کافر و متدین شفیق و شرور دارند.وقتی که مردند از بین میروند و نیازی به قبر و گورستان ندارند. معروف ترین جن ابلیس یا همان شیطان نام دارد که وصف حال او را شنیده اید که چون بسیار در قرب به حق کوشید به جایگاه فرشته های مقرب رسیداما چون حاضر به سجده بر انسان یعنی شریک قرار دادن بر خدا نشد از درگاه رانده شد.متاسفانه دربین مردم عوام شایع است که هر کسی جنی را تسخیر کند ، قادر خواهد بود که نیرو های زیادی پیدا کنند که این مطلب اساساً غلط و اشتباه بزرگ است همانطوری که قران کریم در آیات خود بار ها به آن اشاره کرده است.
وَأَنَّهُ کَانَ رِجَالٌ مِنَ الْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا سوره جن آیه ۶
و همانا مردانی از نوع بشر به مردانی از گروه جنّ پناه میبردند (و خود را در بیابانها به جنّیان میسپردند) و جنّیان بر غرور و جهل آنها سخت میافزودند (آیه چنین تفسیر شده که زمان جاهلیّت عرب در بیابان پناه به بزرگ جنّیان آنجا میبرد تا ایمن باشد آنگاه آسوده میخفت و مال و جانش به خطر میافتاد). مهم مهم !!!!
وَجَعَلُواْ لِلَّهِ شرُکاَءَ الجْنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَخَرَقُواْ لَهُ بَنِینَ وَ بَنَاتِ بِغَیرْعِلْمٍ سُبْحَنَهُ وَتَعَلىَ عَمَّا یَصِفُونَ(آیه۱۰۰ سوره الانعام )
براى خدا شریکانى از جن قرار دادند و حال آنکه جن را خدا آفریده است. و بىهیچ دانشى، به دروغ دخترانى و پسرانى براى او تصور کردند. او منزه است و فراتر است از آنچه وصفش مىکنند.(آیه ۱۰۰ سوره الانعام )
از دو آیه فوق در می یابین که برخی از انسان ها برای بزرگ نمایی خود داستان هایی را می ساختند که ذهن مردم را به خودشان جلب کنند . این گونه افراد حتی در زمان خود رسول خدا نیز وجود داشته اند و وجود ایات بسیار در قران نشانه همین موضوع می باشد . و عجیب تر اینکه برخی از مردم تمامی این نشانه ها و نیروهای الهی را رها کرده به دنبال اینگونه خرافه پرستی می روند که در بالا در قسمت سحر و جادو بطور مفصل توضیح داده شد و از آنجایی که یکی دیگری از همین موارد که ذکر شد موجودات ارکانیک و جنیان می باشند تصمیم گرفتم از آنها نیز نامی برده باشم و آیات آن را نیز برای علاقه مندان ذکر می کنم .
قَالُواْ سُبْحَانَکَ أَنتَ وَلِیُّنَا مِن دُونِهِم بَلْ کاَنُواْ یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثرَهُم بهِم مُّؤْمِنُونَ( آیه ۴۱ سوره الاحزاب )
مىگویند: «منزّهى تو، سرپرست ما تویى نه آنها! بلکه جنّیان را مىپرستیدند بیشترشان به آنها اعتقاد داشتند.» ( آیه ۴۱ سوره الاحزاب )
کلاُّ نُّمِدُّ هَؤُلَاءِ وَ هَؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ وَ مَا کاَنَ عَطَاءُ رَبِّکَ محَظُورًا ( آیه ۲۰ سوره الاسراء )
همه را، چه آن گروه را و چه این گروه را، از عطاى پروردگارت پى در پى خواهیم داد، زیرا عطاى پروردگارت را از کسى باز ندارند. ( آیه ۲۰ سوره الاسراء )
وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نَارِ السَّمُومِ (آیه۲۷سوره الحجر)
و طایفه دیوان را پیشتر از آتش گدازنده، خلق کردیم.
ای هیچ، در هیچ، بر هیچ، سر هیچ، مپیچ