ارسالها: 9253
#41
Posted: 16 Nov 2013 22:06
اعیاد
نوروز بزرگترین جشن ایرانیان،از نخستین روز بهار همراه با سر سبزی طبیعت و شادمانی آغاز می شود.
خانواده های زرتشتی سه سینی از سبزه به نماد اندیشه نیک،گفتار نیک و کردار نیک بر سر سفره ی هفت سین می گذارند تا موجب فراوانی در سال نو شود.
رنگ سبز آن رنگ ملی ایرانیان و نماد امرداد امشاسپند(بی مرگی و جاودانگی )می باشد.
سمنو ، نماد خوبی برای زایش باروری گیاهان توسط فروهر است.
سنجد ، بو و شکوفه آن سرچشمه ی دلدادگی است.
سماق ، به عنوان چاشنی زندگی است.
سیر و سرکه ، برای پاکیزگی است.
آب نماد خورداد امشاسپند.
سیب سرخ نماد سپندار امشاسپند.
سکه نمادی از شهریور امشاسپند می باشد.
کتاب اوستا نماد اهورا مزدا
شمعدان نماد اردی بهشت امشاسپند.
شیر و تخم مرغ نماد وهمن امشاسپند است.
آینه ، نان،پنیر،سبزی ،نقل شیرینیو /آجیل نیز بر سرسفره می گذارند که همگی نماد نعمت های پروردگار می باشد.
بر سفره ی نوروزی نباید پافشاری در گذاشتن حروف سین و دیگر حروف داشته باشیم،بلکه باید بهترین داده های پروردگار بر سفره چیده شود.
زرتشتیان،در نخستین بامداد نوروز در کنار چهار چوب پایین در ورودی خانه مقداری آویشن می ریزند که نشان برقراری جشن در آن خانه است.
زرتشتیان در نخستین روز سال نو به نیایشگاه محل زندگی خود می روندتا سال نو را با همبستگی باهم و نیایش به درگاه پروردگار آغاز کنند.پس مانند هر ایرانی دیگر به دبدار بزرگان فامیل و آشنایان می روند.
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#42
Posted: 16 Nov 2013 22:07
چارشنبه سوری – بخش نخست: ریشه ها
چارشنبه سوری یك آیین كهن ایرانی است كه ریشه در اساطیر، فرهنگ و باورهای مردم این سرزمین دارد.
نام اصلی این آیین «جشن سوری» بوده و ترکیب چارشنبه (چهارشنبه) سوری مربوط به دوران اسلامی یا اواخر دوره ساسانی است. زیرا در گاهشماری باستانی ایران و همچنین گاهشماری زرتشتی هفته وجود نداشته است و هرکدام از روزهای ماه با نام ویژه خود نامیده می شدند. هفته پس از اسلام (یا اواخر دوره ساسانیان) در فرهنگ ایران جای گرفت.
شاید بخاطر اینکه در فرهنگ مردم بین النهرین و اعراب چهارشنبه هر هفته نحس و شوم شمرده می شد و بر این باور بودند که روزهای نحس را باید به عیش و خوشی گذراند، ایرانیان نیز پس از تاثیرات متقابل فرهنگی این آیین را به چهارشنبه آخر سال موکول کردند. (شاید هم برای اینکه این آیین را از کفرآمیز بودن در نظر حاکمان عرب در امان دارند)
واژه جشن از کلمه ی «یسنه» آمده که ریشه ی اوستایی دارد و به معنی ستایش کردن است. بنابراین معنی واژه جشن، ستایش و پرستش است.
برخی واژه ی سوری را با سور (در زبان پهلوی معنای مهمانی و جشن) پیوند داده اند و برخی آن را با واژه ی سرخ همپیوند دانسته اند (مانند گل سوری=گل سرخ). انگاره دوم استوارتر است و نام سوری اشاره ای است به خود آتش و رنگ سرخ آن. کاربرد اصطلاح «چارشمبه سرخی» در اصفهان و برابر بودن سور و سرخ در گویش های گوناگون نیز٬ تایید دیگری بر این دیدگاه است.
از آیین چارشنبه سوری در متون مانوی یاد شدهاست. اما سخنی از این آیین در متون زردشتی نیامدهاست٬ با توجه به برپایی آیین های مشابه و همزمان در برخی کشورهای شرق و شمال اروپا ممکن است این مراسم نخست توسط مانویان برپا شده و سپس در میان همه مردمان گسترش پیدا کرده باشد.
برخی باور دارند که چهار شنبه سوری برگرفته از جشن «پنجه» است؛ جشنی که پیش از اسلام، زرتشتیان برای شادی روان نیاکان برگزار می کردند. جشن «پنجه» از جشن های «گهنبار» متعلق به زرتشتیان است که آخر سال برای روان نیاکان برگزار می گردید. چرا که زرتشتیان اعتقاد داشتند در پنج روز آخر سال روان نیاکان به خانه باز می گردد تا از زندگی و شادی آن ها با خبر شود.
اما هیچ سند مکتوبی در مورد چهارشنبه سوری در متون مقدس زرتشتی نداریم و به همین دلیل فقط می توان گفت، شاید، این جشن تنها متعلق به زرتشتیان نبوده است.
از طرف دیگر از نظر برخی زرتشتیان معتقدند مراسمی که امروزه برپا میشود به طوری کلی متفاوت با آن روزگار است. برخی از زرتشتیان با برپایی این جشن مخالفند و آن را بی احترامی به آتش می دانند، چراکه آتش نماد مقدسی است و پریدن از روی آن به نوعی بیاحترامی به آن نماد تلقی میشود.
کوروش نیکنام، موبد زرتشتی و نویسنده و پژوهشگر فرهنگ ایران باستان در این باره می گوید: "ما زرتشتیان در کوچه ها آتش روشن نمی کنیم و پریدن از روی آتش را زشت می دانیم."
اما عده ای دیگر نظریه زرتشتی بودن چارشنبه سوری را رد می کنند و معتقدند که جشن چهارشنبه سوری «جشن پنجه» نیست چون که «جشن پنجه» بن مایه ای زرتشتی دارد و در پنج روز آخر سال برگزار می شود، در حالی که جشن «سوری» یک جشن ساده و ابتدایی است و به هیچ عنوان یک جشن دینی و آیینی نیست.
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#43
Posted: 10 Dec 2013 12:25
«چگونه دُروَج را از خود دور برانیم ؟»
windows screenshot
ای اَهوره !
این را از تو میپرسم؛ مرا به درستی [ پاسخ ] گوی :
چگونه «دُروَج» را از خود برانیم ؟
[ چگونه ] از آنان که سراپا نافرمانیاند؛ [ آنان که ] نه به پیوند با «اَشَه» میکوشند و نه همپُرسگی با «منش نیک» را آرزو میکنند، دوری گزینیم ؟
ما همچون سوشیانتها دروج را از خود خواهیم راند.
ای اَشَه !
چگونه آن [ دروج ] را دور توانیم راند، آنچنان که توانایی، ناتوانی را در همهی هفت کشور برافگند، دور راندن و برانداختن سراسر ِهستی ِدُروند را ؟
اَهوره را - که نیکخواه ِآفریدگان است - سرود خوانیم.
یسنا پاک هات 72 بند 5
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#44
Posted: 10 Dec 2013 12:29
«ستوت یسنیه»
how to take a screenshot on a pc
«ستوت یسنیه» را میستاییم که نخستین داد جهان است؛ آن که برشمرده شده، دو چندان گفته شده، آموخته شده، آموزش داده شده، استوار داشته شده، ورزیده شده، یه یاد سپرده شده، از بر خوانده شده، ستوده شده است و جهان هستی را به خواست خویش نو کند...
... آنها* همهی اندیشهی بد را از هم بگسلند؛ همهی گفتار بد را از هم بگسلند؛ همهی کردار بد را از هم بگسلند
*منظور ستوت یسن است که در بند پیشین یاد شده است
یسنا پاک هات55 بند 6 و هات 71 بند8-
staota ýesnya ýazamaide ýâ dâtâ anghêush paouruyehyâ maremna verezimna saxshemna sâcayamna dadrâna paitishâna paitishmaremna framaremna frâyazemna frashem vasna ahûm dathâna!
.
ýôi aipi-kereñteñti vîspem dushmatem ýôi aipi-kereñteñti vîspem duzhûxtem ýôi aipi-kereñteñti vîspem duzhvarshtem
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#45
Posted: 10 Dec 2013 12:32
گات ها و ستوت یسن
windows screen capture
پس از گذاشتن چند پست درباره ی دین دبیره به سراغ گاتها خواهیم رفت و در هفته یک بند از گاتها را همراه دبیره ،آوا ،ترجمه ، شرح مختصر از واژه ها و شرح کوتاه درباره ی بند دنبال خواهیم کرد ، پیش از این بایسته است خود گات ها را مختصر معرفی کنیم
کتاب راهنما-گفتار از کتاب پیام پاک از موبد فرزانه کامران جمشیدی :
زرتشت در درازاي چهل و هفت سال پيام يا دكترين خود را به كار برد و آموزش داد تا سرانجام چكيده ي آن را در 17 سروده گرد آورد كه خود آنها را مانتر Mânthra يا "انديشه برانگيز" خواند. اين سروده ها پس تر "گاتها" ناميده شدند.
گاثا، گاسان و گاهان گويش هاي گوناگون همين نام به اوستا، پهلوي و فارسي است اما گويش "گاتها" در همه ي زبان هاي جهان پذيرفته شده است و مردم بيشتر آن را به همين نام مي شناسند. چم اين واژه در زبان هاي اوستا و سانسكريت "سرود پاك" مي باشد.
اين هفده سرود را از روي وزن و آهنگ بر پنج بخش كرده اند كه هر كدام نام ويژه اي دارد. هر يك از سرودها داراي شماري از بندهاست. بلندترين سرود 22 بند و كوتاه ترين 6 بند دارند. نام پنج بخش گاتها چنين است :
اَهنُوَد (اَهونَوَييتي Ahunavaiti)
اُشتَوَد (اوشتَوَئيتي Ushtavaiti)
سپَنتٍمِد (سپِنتا مَئينيو Spentâ Mainyu)
وُهوخشَترَ Vohu Khshathra
وَهيشتوايشت (وهيشتو ايشتي Vahishtu Ishti)
نخستين جانشينان و پيروان اشو زرتشت نيز نيايش ها و سروده هاي خود را با سبك گاتهايي به آن افزودند كه چنین هستند :
هَپتَنگ هائيتي يا هفت هات Haptang Hâiti
اَئيريَ ما ايشيو Airya mâ ishyu
هَذَئوختَه يا هادُخت (سروش) Hadhaokhta
فْشوشو مانترَ Fshushu Mânthra
يِنگهِه هاتام Yenghe hâtâm در گرامي داشت زنان و مردان
فْرَوَرتي يا فَروَرد Fravarti به چم برگزيدن كه دربرگيرنده ي آن پاره هايي است كه هم بهدينان در نيايش هاي خود مي سرايند و هم گروندگان به دين با گفتن آنها از باورهاي پيشين خود برگشته و دين بهي را برمي گزيدند.
اَشِم وُهو Ashem vohu در ستايش از راستي و درستي
يَتا اَهو Yathâ Ahu درباره ي گزينش و ياري به ديگران
تمامي اين جٌنگ ياد شده را "ستوت يسن" Stot Yasn گويند كه به زبان اوستايي Staota yesna مي باشد به چم "ستايش هاي گرامي".
در يك جمله مي توانيم بگوييم كه كتاب پاک و راهنماي ما زرتشتيان "گاتها" است كه مي توان با پسوند "ورجاوند" بگونه ي "گاتهاي ورجاوند" نيز به كار برد كه به معني بزرگ و گرامي است.
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#46
Posted: 10 Dec 2013 12:41
نگاه کوتاه به جشن های زرتشتی-ایرانی1
screenshot on pc
جشن های هفتگی
جشنهای ایرانی و زرتشتی در یک نگاه
ویژگی ارزشمند و زیبای فرهنگ ایرانیان که زرتشتیان کنونی نیزاز آن پاسداری کرده اند ، شادمانی برای گذران زندگی و بهرهگری درست وخردمندانه ازداشته های فردی و اجتماعی است. با کنکاش و جستاری در بینش زرتشت و فلسفه دین ایرانیان ، میتوان به روشنی بیان کرد که یکی از بارزترین و مهمترین ویژگی دین و فرهنگ زرتشتی شاد بودن و تلاش کردن برای شادمانی دیگران است. این نگرش درست و سازنده سبب پویایی وبرپایی جشنهایی گوناگون و شادی آفرین در تاریخ زندگی ایرانیان شده است.
جشن ، از واژه یسن و از ریشه یز به معنای ستایش کردن آمده است، به همین روی نیاکان ما در ایران باستان در آغاز هر جشنی نخست به نیایش و ستایش اهورامزدا میپرداختند و آنگاه برنامه های شاد وگوناگونی را به مناسبت هرجشنی برپا می داشتند .
به همین روی زرتشتیان وایرانیان جشنهای فراوانی برگزار میکردند که آنها را می توان درگروه های زیردسته بندی کرد:
1-جشن های هفتگی 2- جشن های ماهانه 3- جشن های فصلی (گاهنبارها) 4– جشن های سالیانه5 - جشن در نیایشگاه 6- جشن های دینی
1- جشنهای هفتگی
در گاهشماری زرتشتیان ، هر روز از ماه سی روزه نام ویژهای به خود دارد. چهار روز در هرماه به فاصله هفت یا هشت روز به نام جشنهای اورمزد و سه دی ویسپیشام نامیده شده اند این روزها ، اورمزد- دیبآذر- دی بمهرو دی بدین نام دارند ، دی به آرش (معنی) آفریدگاراست دراین روزها زرتشتیان تلاش دارند با خویشان و دوستان دیدار بیشتری داشته باشند ودر دیدارها به جشن وشادی بپردازند
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#47
Posted: 10 Dec 2013 12:46
جشن های زرتشتی بخش دو
2- جشنهای ماهانه
image share
جشنهای ماهانه گونه دیگری از جشنهای ایرانی است. نیاکان خردمند این سرزمین در گاهشماری ایرانی برای دوازده ماه نام هایی برگزیده اند به ترتیب ، فروردین – اردیبهشت – خورداد – تیر – امرداد – شهریور – مهر – آبان – آذر – دی – بهمن و اسفند نام دارد .
درهرماه سی روزه هرروز نامی ویژه دارند که نام نخستین روز، صفت خداوند است و شش روز بعدی نام امشاسپندان ( فروزه های خداوندی که انسان نیز در راه شناخت او می تواند این ویژگی ها را در خود پرورش دهد، امشاسپند از ترکیب دو واژه امشا به معنی جاودانی و بی مرگی و سپند به معنای پاک و مقدس ترکیب یافته یعنی جاودانان پاک) و بقیه نام روزها از ایزدان ( ایزد از واژه یز و یسن آمده ، یعنی درخور ستایش ) گرفته شده است .
در این گاه شماری باستانی، پنج روز آخر سال را به نام پنجه نامیده اند. همچنین هر چهار سال یکروز را به نام اَوَرداد می نامند. اَوَرداد به آرش روز اضافی است که در گاه شماری خیامی ( جلالی) نیز می تواند به روزهای سی ویکم هرماه در شش ماه اول سال گفته شود .
هر یک از سی روز ماه ، نامهای ویژهای به خود دارد ، برابری نام روز و نام ماه درهرماه جشن گرفته میشده و اکنون نیزمیشود. نام سی روز ماه به ترتیب چنین است.
اورمزد- وَهمن- اَردیبهشت- شهریور- سپندارمَز- خُورداد- اَمُرداد- دیبآذر- آذر- آبان- خیر- ماه- تیر- گوش- دی بمهر- مهر- سروش- رَشن- فروردین- وَرَهرام- رام- باد- دی بدین- دین- اَرد- اَشتاد- آسمان- زامیاد- مانتره سپند- انارام
نام پنج روز آخرسال که پنجی خوانده میشود ، ازنام پنج بخش گاتهای زرتشت یعنی اَهنَوَد- اُشتَوَد- سپَنتَمَد- وهوخشَتر- وَهیشتُوایش برگزیده شده است.
برابری نام روز با نام همان ماه جشن گرفته می شود مانند روز فروردین از ماه فروردین که با افزودن پَسوندِ گان به آخر کلمه به صورت جشن ماه فروردین یا فروردینگان در آمده است.
بنابراین دوازده جشن ماهانه عبارتند از: فروردینگان- اَردیبهشتگان- خُوردادگان- تیرگان- اَمُردادگان- شهریورگان- مهرگان- آبانگان- آذرگان- دیگان- بهمنگان و اسفندگان
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#48
Posted: 10 Dec 2013 12:50
پزوهشی در زادگاه فریدون در اوستا و متون پهلوی
به خوشنودی مزدا اهورا
free pic
چهاردهمین از جاها و شهر های ِ بهترین را آفریدم،من که اهورا مزدا هستم،وَرِنَ یِ چهار-گوش است،که در انجا زاد شده فریدون،کشنده ی اژی دهاک
انگاه برای آن افت را فراز افرید انگره مینو ی پر مرگ،دشتان های غیر طبیعی را و غیر اریایی ها را در آن مملکت منتشر کرد.
فرگرد نخست بند18
ورن نام سرزمینیست که زادگاه فریدون بوده و او را به صفت چهار گوشه یاد کرده اند ،برسی ما برای مشخص شدن این مکان بر محور دو واژه میگردد یکی اینکه چهار گوشه چیست و به چه منظور بیان شده و دیگر خود" ورن "که در متون پسین پتشخوار گر بیان شده است ،در ام یشت 22 زو ارت یشت 33-گوش یشت 13-ابان یشت33-وندیداد-فرگرد نخیست بند 118-هرمزد یشت بند 19-و .. از خود واژه ی ورن (نه پتشخوار گر)نام امده است .
در این میان نیز اختلاف نظر هایی بین خاور شناسان و اوستا پژوهان همواره بوده است بیشتر آن را نام کهن گیلان و دیلم ِگیلان دانسته اند برخی ان را در سوی هند دانسته اند و فریون جنیدی با استدلال های خویش پتشخار گر را ورامین دانسته و شباهت نام ورن و ورامین را یاد میکند!
اما نخست به چهار گوشه به پردازیم که آن را صفتی برای ورن دانسته اند
واژه ی اوستایی آن چٍرو-گئُوشه ،صفت مرکب است
چثرو به معنی چهار است و گدوشه به معنی گوش است،حال اینکه یا ورن شهری چهار گوش بوده که به روایت پهلوی چهار سوی ان با هم برابر است و یا چهار دروازه که ان هم بیان گردیده است یعنی چهار راه برای رسیدن به ورن است ودیگر نیز این را میرساند که ورنه دارای چهار شهر عمده است (1)
فریدون جنیدی چهار گوشه را صفتی برای ورنه ندانسته بلکه ان را تخت فریدون معنی میکند و بر این باورست که منظور جایگاه نیایش فریدون بوده و یاداور میشود که بیشتر بزرگان که نیایش میکرده اند بر تخت زرین و یا ارابه بوده اند وبرای نمونه چند مثال می اورند:بند15 رام یشت تخت برای جمشید،28 ارت یشت تخت برای جمشید،19 رامیشت تخت زرین برای ضحاک-27 رام یشت تخت زرین برای گرشاپ،و... و سپس یاداور میشود"بنا به این شواهد چهار گوشه نام دیگر ورن نیست بلکه همیشه بجای تخت زرین یا اسب یا روبرو یا کناره امده است (2)
راه دیگ رسیدن به جایگاه ورن همانا پتشخوار گر است که همیشه در متون پسین تر ان را پتشخوار گر سر دیلم خوانده اند
Pataśkhvārgar-sar-daīlam یعنی پتشخوار گر در سر و راس دیلم،و در متون پهلوی مستقیم ورنه را ورنیک یاد شده که ناحیه ای گیلان است و همان پتشخوار گر،برای نمونه بندهش فصل 12 بند 17 می گوید"پدشخوار گر کوهیست که در تبرستان و گیلان واقع است" و فرهنگ نویسان ان را دشوار گر را به معنی کوه دانسته اند و دشوار کوه یا جبال صعب العبور خوانده اند که ما را به سخن بندهش نزدیکتر میکند
در بندهش33/4 یاداور میشود که در هزاره ی سوم افراسیاب بر منوچهر پیروز شد و او و ایرانیان را به پتشخوار گر راند
فردریک روزنبرگ در شرح زرتشت نامه ی بهرام پژدو در باره ی پتشخوار گر یاداور میشود:
پدشخوار گر ناحیه ی کوهستانیست واقع در جنوب دریای مازندران که منوچهر هنگام تسلط افراسیاب در انجا میزیست. بندهش بخش 12 بند 7 و بخش 31-بند21،اتش های مقدس را بدانجا بردند تا از دستبرد دیویسنان در امان باشند،در ادبیات جدید عموما دشخوار گر و دشوار گر یاد شده که اسان شده ی پدشخوار گر است .رک یوستی رساله ی beitrage ج2،یاداشت ص 4-دامستتر تبعیات ایران ج 2 صفحه 85-دبستان مذاهب :پدشخوار گر یعنی کوه .(3)
از سویی وست پدشخوار گر را جنوب قفقاز دانسته است و با البرز نیز یکی دانسته است،
روانشاد پورداوود نیز دیدگاه دامستتر و گیگر را پذیرفته ویاداور میشود"ورنا اسم مملکتیست مستشرقین در سر ان اختلاف کرده اند،به قول سنت ان مملکت پتشخوارگر است و عبارت باشد از دیلم یا گیلان کنونی بنابرین این مملکت مدبور در ناحیه ی کوهستانی جنوب قفقاز و ناحیه جنوب غربی دریای خزر واقع است (4)
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#49
Posted: 10 Dec 2013 12:55
نیایش اَهونور (یتااهو) و تفسیر آن در بغان یشت
print screen windows 7
یَتا . اَهو . وَئیرْیوُ ... اَتا . رَتوش . اَشات چیت . هَچا...
وَنْگْهِ-اوش . دَزدا . مَنَنگْهوُ . شْیَئوُ تَنَنام . اَنْگْهِ-اوش . مَزدائی...
خْـشَتْـرِمچا . اَهورائی . آ... ییم . دریگوُ بیوُ . دَدَت . واستارِم ...
ترجمه :
همانگونه که رهبر دنیوی را (تنها از روی راستی اش) برمی گزینیم، به همانگونه رهبر دینی را از برای راستی اش (می پسندیم)
اندیشه نیک (بر همه) ارزانی باد، تا کارهای زندگانی از روی خرد و به نام مزدا سامان یابد.کسی براستی نیرومند است که نیاز ستمدیدگان را برآورده سازد.
یسنا هات هان 19 در تفسیر و شرح این نیایش است :
1
زَرتشت از اَهوره مَزدا پرسید:
ای اهورهمزدا! ای سپندترین مینو!ای دادارِ جهان استومن! ای اَشَوَن!
کدام بود آن سخنی که مرا در دل افگندی،ای اهوره مزدا...
2
پیش از آفرینش آسمان،پیش از آب،پیش از جانور،پیش از گیاه،پیش از آذر
اهوره مزدا،پیش از اشون مرد،پیش از تبهکاران و دیوان و مردمان [دُروند]،پیش از
سراسر زندگی این جهانی و پیش از همه مزدا آفریدگان نیک اشه نژاد؟ (1)
3
آنگاه اَهوره مزدا گفت:
ای سپیتمان زرتشت!
آن سخن،«اَهونَ وَیریه...» بود که ترا در دل افگندم...
4
پیش از آفرینش آسمان،پیش از آب،پیش از جانور،پیش از گیاه،پیش از آذر
اهوره مزدا،پیش از اشون مرد،پیش از تبهکاران و دیوان و مردمان [دُروند]،پیش از
سراسر زندگی این جهانی و پیش از همه مزدا آفریدگان نیک اشه نژاد؟
5
ای سپیتمان زرتشت!
این «اَهونَ وَیریَه...»ی من هر گاه بی هیچ درنگ و لغزشی سروده شود،برابر صد « گاه» برگزیده دیگر است که بی هیچ درنگ و لغزشی سروده شده باشد و هر گاه با درنگ و لغزش سروده شود،برابر ده « گاه» برگزیده دیگر است.
6
ای سپیتمان زرتشت!
کسی که در زندگی این جهانی،برای من «اَهوَن وَیریَه...» را از بر بخواند یا به یاد بسپارد و باژ گیرد یا باژکنان بسراید یا آن را به هنگام سرودن بستاند،من-اهوره مزدا- روانش را از فراز چینود پل سه بار به بهشت-به بهترین زندگانی،به بهترین اَشَه ،به بهترین روشنایی-برسانم.
7
ای سپیتمان زرتشت!
کسی که در زندگی این جهانی،برای من «اَهونَ وَیریه...» را باژ گیرد و پاره ای از آن را-نیم یا سه یا چهار یک یا پنج یک آن را نخواند،من- اهوره مزدا-روانش را از بهشت دور کنم.من او را به اندازه درازا و پهنای این زمین،از بهشت دور کنم و این زمین را به همان اندازه که دراز است،پهناست.
8
من در آغاز،واژگانی را که «اَهو» و « رَتو» در میان آنهاست،فروخواندم؛ پیش از آفرینش آسمان برین،پیش از آب،پیش از زمین،یش از گیاه،پیش از آفرینش گاو چهارپا،پیش از زایش مرد اَشون دو پا،پیش از آفرینش پیکر خورشید برین و پس از آفرینش امشاسپندان.
9
از میان آن دو مینوی نخستین،سپند مینو سراسر آفرینش اشه را که بوده است و هست وخواهد بود،با گفتار « شیَوثنَنَم اَنگهوُش مَزدایی» برای من بر خواند.
10
و این سخن، در میان سخنان،کارآمدترین سخنی است که گفته شده و بر زبان آورده شده و خوانده شده است.این سخن را چندان توانایی است که اگر همه [مردمان] جهان استومند،آن رابیاموزند و به یاد بسپارند،خود را از مرگ رهایی توانند داد.
11
این سخن ما گفته شده است تا هر یک از آفریدگان [جهان]، آن را در پرتو بهترین اشه یاد گیرد و بدان بیندیشد.
12
« یَثَه »: چنین گوید که زرتشت را « اهو» و « رتو» شناختند.
« اَثا» : چنین گوید که او – اهوره مزدا-نیز در نخستین اندیشه،نزد آفریدگان جهان چنین است.
« یَثَه»:آموزش می دهد که او از همه بزرگتر است.
«اَثا»: چنین گوید که آفرینش، اوراست.
13
« وَنگهوُش »: سومین آموزش دین را باز می گوید که زندگی خوب،از آن مزداست.
« دَزدامَنَنگهو» :چنین گوید که او آموزگار منش نیک است.
« شیَوُثنَنَم »: «اَهو» را نشان می دهد.
14
از واژه «مزدا» بر می آید که او آفرینش راست؛ همان گونه که آفریشن اوراست.
از واژه « خشَترم اَهوره یی » چنین بر می آید که:ای مزدا! شهریاری مینوُی از آن تست.
واژه های « دریگو بیو واستارم» گویای آن کسی است که در پرستاری از درویشان،دوست سپیتمان زرتشت است.
« یَثَه اَهووَیریو...» پنج آموزش دین را در بر می گیرد.
« یَثَه اَهووَیریو...» سراسر «مَنثَره » و سخن اهوره مزداست.
15
اهوره مزدای بهتر،«اَهونَ وَیریَه ...» را بسرود.[آن خدای] بهتر، همه [آفرینش نیک] را بیافرید.
اهریمن به تنگ آمد.اهوره مزدا از دور بدان بد سرشت چنین گفت:
نه منش،نه آموزش،نه خرد،نه باور،نه گفتار،نه کردار،نه «دین» و نه روان ما دو [ مینو ] با هم سازگارند.
16
این گفتار مزدا سه بخش دارد و به چهار پیشه و پنج ردان می نگرد و با دهش و بخشش،سرانجام می گیرد.
- کدامند [سه] بخش این گفتار؟
- اندیشه نیک ،گفتار نیک،کردار نیک.
17
- کدامند [چهار] پیشه؟
- آتُربان ،ارتشتار،برزیگر ستور پرور و [دست ورز] سازنده.
خویشکاری همه [اینان] در راست اندیشی،راست گفتاری وراست کرداری با اَشَون مرد پیرو رد دین پژوه،برابر است:
« با کُنش خویش جهان را به سوی اَشَه پیش می برند.» (2)
18
- کدامند پنج ردان؟
- خانه خدا،دهخدا،شهربان،شهریار و پنجمین آنان زرتشت (در سرزمینهای دیگر،جز ری زرتشتی).
در ری زرتشتی تنها جهار [تن] ردانند.
- کدامند ردان این سرزمین ها؟
- خانه خدا،دهخدا،شهربان،شهریار و پنجمین آنان زرتشت.
19
- اندیشه نیک چیست؟
- نخستین منش نیک.
- گفتار نیک چیست؟
- سخن ورجاوند.
- کردار نیک چیست؟
- سرود ستایش و برتر شماری آفریدگان پاک.
20
مزدا گفت؟
- به که گفت؟
- به اَشَوَن مینُوی و جهانی.
- چه گفت در سخنی که او در دل افگند؟
- بهترین شهریار.
- به چه کسی؟
- به اشون و بهتری که در شهریاری،خود کامه نباشد.
21
« اَهوَن وَیریه....» را می ستاییم.
«اَهوَن وَیریه....» را می ستاییم،چه بلند بر خوانده،چه آهسته باژ گرفته، چه سروده،چه ستوده.
«ینگهه هاتَم ...»
پانوشت:
1. تعبیر اوستایی « اَشَه چیثرَه »را برخی از گزارشگران به «در اشه اصیل» و بعضی به «دارنده خصلت اشه» برگردانده اند.
2. گاه.یس .43،بند6
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#50
Posted: 10 Dec 2013 13:03
نیایش گاه هاون
photo sharing websites
خْشْنَئوتْرَ. اَهورَه . مَزداو ... اَشِم وُهو ...
فْرَوَرانِه . مَزْدَ یَسنو . زَرَتوشْـتْریش . ویدَئِوُ. اَهورَ. تْـکَئِشوُ...
هاوَنِ اِ . اَشَئـونِ . اَشـَهِ . رَتـْوِه – یَسنـائیـچه . وَهمائیچـه . خْشْنَئوُ ترائیچه . فْرَسَـس تـَه یـَه اِچـه ...
ساوِنْـگهِ اِ . ویسیائیـچَه . اَشـَئونِ . اَشـَهِ . رَتـْوِه – یَسنـائیچه . وَهمائیچه . خْشْـنَـئـوُ تـْرائـیـچه . فْـرَسـَس تـَه یـَه اِچه ...
هاوَنـیم . اَشَـوَنـِم . اَشَـهِ . رَتـوم . یَزَمئیده ...
هُـئورْوَتـاتـِم . اَشَـوَنـِم . اَشَـهِ . رَتـوم . یَزَمئیده ...
اَمِـرِتـاتـِم . اَشَـوَنـِم . اَشَـهِ . رَتـوم . یَزَمئیده ...
آهـوئیـریـم . فـْرَشْنـِم . اَشَـوَنـِم . اَشَـهِ . رَتـوم . یَزَمئیده.
آهوئیریم . تْکَئِشِم . اَشَـوَنـِم . اَشَـهِ . رَتـوم . یَزَمئیده ...
اشم . وهو . (١)
به خشنودی اهورامزدا.
برمی گزینم که مزدا پرست زرتشتی باشم و خدایان پنداری را زدوده، تنها به اهورامزدا باور داشته باشم.
به هنگام پیش از نیمروز، نماز و نیایشم را از روی اشویی (پاکی درون و برون) به جا می آورم و با خشنودی زندگی را ارج گذاشته آن را جشن می گیرم.
درود به همه روستاییانی که در راه اشویی پیشگام بوده، برای آبادانی جایگاه زندگی خویش می کوشند و خود را برای پرستاری از زندگانی آماده می گردانند تا به خشنودی برسند.
گرامی می دارم بامداد پاک را، و خرداد امرداد، شادباشی دیرپا را.
می ستایم کیش اهورایی و آیین راستی را.
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم