دفن شبانه، در روايات اهل سنت:محمد بن اسماعيل بخارى مىنويسد:وَعَاشَتْ بَعْدَ النبي صلى الله عليه وسلم سِتَّةَ أَشْهُرٍ فلما تُوُفِّيَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌّ لَيْلًا ولم يُؤْذِنْ بها أَبَا بَكْرٍ وَصَلَّى عليها.فاطمه زهرا سلام الله عليها، شش ماه پس از رسول خدا (ص) زنده بود، زمانى كه از دنيا رفت، شوهرش علي عليه السلام او را شبانه دفن كرد و ابوبكر را با خبر نساخت.البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 4، ص 1549، ح3998، كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.ابن قتيبه دينورى در تأويل مختلف الحديث مىنويسد:وقد طالبت فاطمة رضي الله عنها أبا بكر رضي الله عنه بميراث أبيها رسول الله صلى الله عليه وسلم فلما لم يعطها إياه حلفت لا تكلمه أبدا وأوصت أن تدفن ليلا لئلا يحضرها فدفنت ليلا.فاطمه از ابوبکر ميراث پدرش را خواست، ابوبکر نپذيرفت، قسم خورد که ديگر با او (ابو بکر) سخن نگويد و وصيت کرد که شبانه دفن شود تا او (ابوبکر) در دفن وى حاضر نشود.الدينوري، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاي276هـ)، تأويل مختلف الحديث، ج 1، ص 300، تحقيق: محمد زهري النجار، ناشر: دار الجيل، بيروت، 1393هـ، 1972م.عبد الرزاق صنعانى مىنويسد:عن بن جريج وعمرو بن دينار أن حسن بن محمد أخبره أن فاطمة بنت النبي صلى الله عليه وسلم دفنت بالليل قال فرَّ بِهَا علي من أبي بكر أن يصلي عليها كان بينهما شيء.فاطمه دختر پيامبر شبانه به خاك سپرده شد، تا ابوبكر بر وى نماز نخواند؛ چون بين آن دو اتفاقاتى افتاده بود.و در ادامه نيز مىگويد:عبد الرزاق عن بن عيينة عن عمرو بن دينار عن حسن بن محمد مثله الا أنه قال اوصته بذلكاز حسن بن محمد بن نيز همانند اين روايت نقل شده است؛ مگر اين كه در اين روايت قيد شده است كه خود فاطمه اين چنين وصيت كرده بود.الصنعاني، أبو بكر عبد الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)، المصنف، ج 3، ص 521، حديث شماره 6554 و حديث شماره: 6555، تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ.و ابن بطال در شرح صحيح بخارى مىنويسد:أجاز أكثر العلماء الدفن بالليل... ودفن علىُّ بن أبى طالب زوجته فاطمة ليلاً، فَرَّ بِهَا من أبى بكر أن يصلى عليها، كان بينهما شىء.اكثر علما دفن جنازه را در شب اجازه دادهاند. علي بن ابوطالب، همسرش فاطمه را شبانه دفن كرد تا ابوبكر به او نماز نخواند؛ چون بين آن دو اتفاقاتى افتاده بود.إبن بطال البكري القرطبي، أبو الحسن علي بن خلف بن عبد الملك (متوفاي449هـ)، شرح صحيح البخاري، ج 3، ص 325، تحقيق: أبو تميم ياسر بن إبراهيم، ناشر: مكتبة الرشد - السعودية / الرياض، الطبعة: الثانية، 1423هـ - 2003م.ابن أبيالحديد به نقل از جاحظ (متوفاى 255) مىنويسد:وظهرت الشكية، واشتدت الموجدة، وقد بلغ ذلك من فاطمة ( عليها السلام ) أنها أوصت أن لا يصلي عليها أبوبكر.شكايت و ناراحتى فاطمه (از دست غاصبين) به حدى رسيد كه وصيت كرد ابوبكر بر وى نماز نخواند.إبن أبي الحديد المدائني المعتزلي، أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاي655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج 16، ص 157، تحقيق محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.و در جاى ديگر مىنويسد:وأما إخفاء القبر، وكتمان الموت، وعدم الصلاة، وكل ما ذكره المرتضى فيه، فهو الذي يظهر ويقوي عندي، لأن الروايات به أكثر وأصح من غيرها، وكذلك القول في موجدتها وغضبها.مخفى كردن مرگ فاطمه (سلام الله عليها) و محل دفن او و نماز نخواندن ابوبكر و عمر و هر آن چه كه سيد مرتضى گفته است، مورد تأييد و قبول من است؛ زيرا روايات بر اثبات اين موارد صحيحتر و بيشتر است و همچنين ناراحتى و خشم فاطمه بر شيخين نزد من از اقوال ديگر اعتبار بيشترى دارد.شرح نهج البلاغة، ج 16، ص 170چرا حضرت زهرا وصیت کرد شب دفن بشه و کسی براو غیر از نزدیکان نماز نخونن این اوج ناراحتی حضرت از عمر و ابابکره عمری ها میگن حضرت میخواستن نامحرم حجم بدن ایشون رو نبینه در حالیکه این حرف دروغه حضرت در گفتن خطبه و مراجعه به خانه مردم و زندگی روزمره همه میدیدن اونجا هم میتونستن بر بدنش چیزی بیندازند ضمن اینکه طبف روایت حضرت زهرا تابوت داشتن بر فرض محال حرف عمری ها درسته و وصیت حضرت بوده که اگه این باشه بدتره اگه وصبت حضرت زهرا بوده چرا عمر و ابوبکر رفتن بقیع و گفتن نبش قبر کنیم به چه حقی اونها برای نبش قبر رفتن قبرستان بقیع جرمهای خلفا زیادتر از خد شمارشه خصوصا عمر
تصمیم عمر بر هتک حرمت از معتبرترین کتب مخالفین تصميم عمر بر هتك حرمت خانه وحي در بسیاری از کتب اهل سنت آمده است. ما در اینجا برخی از این مصادر سنی را نقل می کنیم:ابن ابی شیبه و کتاب "المصنف"ابوبکر بن ابیشیبه (159- 235) مولف کتاب المصنف، به سند صحیح چنین نقل میکند:هنگامی که مردم با ابیبکر بیعت کردند، علی و زبیر در خانه فاطمه با او به گفتگو و رایزنی میپرداختند. زمانی که این مطلب به گوش عمر بن خطاب رسید ، به خانه فاطمه آمد و گفت: ای دختر رسول خدا! به خدا قسم محبوبترین فرد نزد ما پدر تو است و بعد از پدر تو خود شما، ولی به خدا سوگند این محبت، مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شدند دستور دهم خانه را بر سر آنها به آتش بکشند.این جمله را گفت و بیرون رفت. وقتی علی و زبیر به خانه بازگشتند دخت گرامی علیهاالسلام به علی علیهالسلام و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر تجمع شما در این خانه تکرار شود خانه را بر سر شماها خواهد سوزاند. به خدا سوگند! او آنچه را که قسم خورده انجام میدهد. (1)یادآور شدیم که گزارش فوق در کتاب المصنف با سندی صحیح نقل شده است، اینک به بررسی سند حدیث از دیدگاه رجالیان اهل سنت میپردازیم تا میزان اعتبار تاریخی آن معلوم گردد:در اعتبار شخص مولف (یعنی ابن ابیشیبه) همین بس که ذهبی، دانشمند رجالی اهل سنت (متوفای 748) دربارهی او میگوید: عبدالله بن محمد بن ابیشیبه، حافظ بزرگ و حجت است. احمد بن حنبل و بخاری و ابوالقاسم بغوی از او نقل روایت کرده و گروهی او را توثیق کردهاند... ابن شیبه از کسانی است که از پل عبور کرده و در منتهای وثاقت است. (2)بلاذری و کتاب "انساب الاشراف" احمد بن یحیی جابر بغدادی بلاذری (متوفای 270) نویسنده معروف و صاحب تاریخ بزرگ، رویداد تاریخی فوق را در کتاب انساب الاشراف به گونهی زیر نقل میکند:ابوبکر به دنبال علی علیهالسلام فرستاد تا بیعت کند، ولی علی علیه السلام از بیعت با او امتناع ورزید. سپس عمر همراه با فتیله (آتشزا) حرکت کرد و با فاطمه در مقابل در خانه رو به رو شد. فاطمه گفت: ای فرزند خطاب! آیا در صدد سوزاندن خانه من هستی؟ عمر گفت! بلی، این کار کمک به چیزی است که پدرت برای آن مبعوث شده است!. (3)درباره ی اعتبار بلاذری از دیدگاه اهل سنت همین بس که ذهبی در کتاب تذکره الحافظ وی را با القاب: حافظ، اخباری و علامه میستاید (4) و در کتاب سیر اعلام النبلاء او را چنین توصیف میکند: علامه، اذیب، نویسنده. . (5)ابن کثیر در کتاب البدایه و النهایه از ابن عساکر نقل میکند که: بلا ذری، نویسنده و دارای کتابهای خوبی است (6) بنابراین نباید دربارهی بلا ذری شک و تردید کرد.تا اینجا بررسی سند به پایان رسید. این دو سند صحیح تاریخی، به وضوح حاکی از آن است که بعد از درگذشت پیامبر گروهی که در راس آنان شیخین قرار داشتهاند تصمیم به هتک حرمت خانهی زهرا علیهاالسلام گرفتهاند، اما این که افراد مزبور، به نیت خود جامهی عمل نیز پوشانیدهاند یا نه؟ این مطلب را باید از بررسی مدارک بخش آینده به دست آورد.ابن قتیبه و کتاب "الامامه و السیاسه"مورخ شهیر عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینوری (212- 276) از پیشوایان ادب و از نویسندگان پر کار حوزه تاریخ و ادب اسلامی است، مولف کتاب تاویل مختلف الحدیث و ادب الکاتب و غیره. (الاعلام 4/ 137) وی در کتاب الامامه و السیاسه چنین مینویسد:ابوبکر از کسانی که از بیعت با او سر برتافته و در خانه علی گرد آمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد. او به در خانه علی آمد وآنان را صدا زد که بیرون بیایند ولی آنان از خروج از خانه امتناع ورزیدند. در این موقع، عمر هیزم طلبید و گفت: به خدایی که جان عمر در دست اوست بیرون بیایید والا خانه را بر سرتان آتش میزنم. مردی به عمر گفت: ای اباحفص (کنیهی عمر) در این خانه فاطمه دخت پیامبر است، او گفت: باشد!. (7)ابن قتیبه دنبال داستان را سوزناکتر و دردناکتر نوشته است:عمر همراه گروهی به در خانه فاطمه آمدند در خانه را زدند، هنگامی که فاطمه صدای آنها را شنید، با صدای بلند گفت: ای رسول خدا! پس از تو چه مصیبتهایی به ما از فرزند خطاب و ابیقحافه رسید؟! وقتی مردم که همراه عمر بودند صدای زهرا را شنیدند گریهکنان برگشتند، ولی عمر با گروهی باقی ماند و علی را از خانه بیرون کشیدند و نزد ابیبکر بردند و به او گفتند، بیعت کن. علی گفت: اگر بیعت نکنم چه میشود؟، گفتند: به خدایی که جز او خدایی نیست گردنت را میزنیم!! (8)طبری و تاریخ اومحمد بن جریر طبری (متوفای 310)، فقیه و تاریخ نگار برجسته اهل سنت در تاریخ خود، رویداد فجیع هتک حرمت به خانهی ویح را چنین بیان میکند:عمر بن خطاب به در خانهی علی آمد، در حالی که گروهی از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وی رو به آنان کرد و گفت: به خدا سوگند! خانه را به آتش میکشم مگر این که برای بیعت بیرون بیایید. زبیر از خانه بیرون آمد در حالی که شمشیری بر دست داشت، ناگهان پای او لغزید و شمشیر از دست او بر زمین افتاد. در این موقع دیگران بر او هجوم آورده و شمشیر را از دست او گرفتند.این صحنهی تاریخی، حاکی از آن است که اخذ بیعت برای خلیفهی اول، با تهدید و ارعاب صورت گرفته و آزادی و انتخابی در کار نبوده است حال، آیا این نوع بیعت ارزشی دارد یا نه؟ خواننده باید در آن داوری نماید.به لحاظ معیارهای مقبول علم رجال اهل سنت، در امانت و صداقت و وثاقت طبری سخنی نیست. ذهبی دربارهی او میگوید:پیشوای بزرگ، مفسر قرآن، ابوجعفر نویسنده کتابهای درخشان، ثقه و مورد اعتماد و راستگو. (9)ابن عبد ربه و کتاب "العقد الفرید"شهاب الدین احمد معروف به ابن عبد ربه اندلسی مولف کتاب العقد الفرید (متوفای 463 ه) در کتاب مزبور بحثی مشروح دربارهی تاریخ سقیفه انجام داده و با اشاره به کسانی که از بیعت ابیبکر تخلف جستهاند چنین مینویسد:علی و عباس و زبیر در خانهی فاطمه نشسته بودند تا این که ابوبکر، عمر بن خطاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بیرون کند و به او گفت: اگر بیرون نیامدند با آنان نبرد کن. عمر بن خطاب با مقداری آتش به سوی خانهی فاطمه رهسپار شد تا خانه را به آتش بکشد. در این هنگام فاطمه با او روبهرو شد و گفت: ای فرزند خطاب! آمدهای خانهی ما را بسوزانی؟! او در پاسخ گفت: بلی، مگر این که شما نیز آن کنید که امت کردند (با ابوبکر بیعت کنید). (10)ابن عبدالبر و کتاب "الاستیعاب" یوسف بن عبداللَّه معروف به ابن عبدالبرّ (368- 463) مولف کتاب الاستیعاب، از بزرگان علم حدیث، فقیه، مورخ و آگاه از انساب است. او در الاستیعاب، بخش مربوط به شرح حال ابوبکر، تحت عنوان عبداللَّه بن ابیقحافه حادثهی یورش به خانه زهرا را چنین نقل میکند:علی و زبیر هنگامی که با ابوبکر بیعت میشد، به خانه فاطمه رفت و آمد کرده و با او در این زمینه به مشورت میپرداختند. چون خبر رفت و آمد آنان به گوش عمر رسید، نزد فاطمه آمد و گفت: ای دختر رسول خدا! کسی محبوبتر از پدر تو برای ما نیست، همچنان که پس از رسول خدا، تو از دیگران نزد ما محبوبتری. به من خبر رسیده که آنان به خانه شما وارد میشوند. اگر بار دیگر چنین خبری به من برسد، چنین و چنان خواهم کرد! سپس خانه را ترک گفت و پس از رفتن او علی و زبیر وارد خانه شدند، فاطمه به آنان گفت: عمر نزد من آمد و قسم خورد که اگر این کار تکرار شود چنین میکنم. به خدا سوگند او به قسم خود عمل میکند. (11)ابی الفداء و کتاب "المختصر فی اخبار البشر"اسماعیل بن علی معروف به ابیالفداء (متوفای 732) در کتاب معروف خود به نام المخصتر فی اخبار البشر، گزارشی نزدیک به آنچه ابن عبد ربه در عقد الفرید آورده است. که ما برای اختصار دیگر آن را تکرار نمی کنیم. (12)در اعتبار کلامی ابیالفدا همین بس که ذهبی میگوید: او دوستدار فضیلت و اهل آن بود و برای او محاسن زیادی هست. (الدرر الکامنه، نگارش ابن حجر 1/372)نویری و کتاب "نهایه الارب فی فنون الادب"احمد بن عبدالوهاب قرشی معروف به نویری (677- 733) شاعر و ادیب معروف مصری مولف کتاب نهایه الارب فی فنون الادب است که زرکلی در الاعلام ج۱ ص۱۶۵ آن را ستوده و از قول فازیلیف میگوید:حقایقی در این کتاب از مورخان دیرینه نقل شده است که کتابهای آنان به دست ما نرسیده است، مانند ابن الرقیق، ابن رشیق و ابن شداد. نویری در کتاب یاد شده، رویداد خانهی زهرا علیهاالسلام را همانند ابن عبدالبر نقل کرده. که ما برای خلاصه آن را تکرار نمی کنیم.(13)سیوطی و کتاب "مسند فاطمه"جلال الدین سیوطی (متوفای سال 911)، دانشمند ذوفنون و سخت کوش قرن نهم، در کتاب مسند فاطمه رویداد خانه دخت گرامی پیامبر را از مصنف ابن ابی شیبه نقل کرده است. و گفتار ابن ابی شیبه را قبلا بیان کردیم. متقی هندی و کتاب "کنزالعمال"علی بن حسام الدین معروف بن متّقی هندی (متوفای 975) در کتاب ارزشمند خود کنز العمال رویداد خانه فاطمه را به نحوی که ابن ابیشیبه در المصنَّف نوشته نقل کرده است، بنابراین، نیازی به نقل عبارت نیست. (14)دهلوی و کتاب "ازاله الخفاء"ولی اللَّه بن مولوی عبدالرحیم دهلوی هندی حنفی (1114- 1176) در کتاب ازالة الخفاء (که به زبان فارسی نوشته) دربارهی حوادث ایام سقیفه چنین مینویسد:در همین ایام مشکلی دیگر که فوق جمیع مشکلات توان شمرد پیش آمد و آن این بود که: زبیر و جمعی از بنی هاشم در خانه حضرت فاطمه رضی الله تعالی عنها جمع شده، در باب نقض خلافت، مشورتها به کار میبردند و حضرت شیخین آن را به تدبیری که بایستی بر هم زدند.(15)سپس نصّ تاریخ را که زید بن اسلم از پدرش نقل کرده و ما قبلا آن را از مصنَّف ابن أبیشبیه نقل کردیم، یادآور میشود.محمد حافظ ابراهیم و قصیده عمریه محمد حافظ ابراهیم (1287- 1351) شاعر مصری که به شاعر نیل شهرت دارد، دیوانی دارد که در ده جلد چاپ شده است. او در قصیده خود تحت عنوان عمر و علی، یکی از افتخارات عمر را این دانسته است که در خانهی علی آمد و گفت: اگر بیرون نیایید و با ابیبکر بیعت نکنید خانه را به آتش میکشم و لو دختر پیامبر در آنجا باشد!جالب آن است که محمد حافظ ابراهیم، قصیدهی خویش را در یک جلسهی بزرگ قرائت کرد و حضار نه تنها بر او خرده نگرفتند بلکه مدال افتخار نیز به او دادند.سه بیت این قصیده، مورد نظر و استشهاد ماست:و قَولةٍ لعَلیٍّ قالَها عُمَرُأکرِم بسامِعِها أعظِمْ بمُلقیهاحرقتُ دارَک لا أبقِی علیک بهاإن لم تُبایع و بنتُ المصطفی فیهاما کان غیرُ أبیحَفْصٍ یَفُوُه بهاأمامَ فارِسِ عدنانٍ و حامِیها .و گفتاری که عمر آن را به علی علیهالسلام گفت به چه شنوندهی بزرگواری و چه گویندهی مهمّی؟!. به او گفت: اگر بیعت نکنی، خانهات را به آتش میکشم و احدی را در آن باقی نمیگذارم هر چند دختر پیامبر مصطفی در آن باشد. جز ابوحفص (عمر) کسی جرأت گفتن چنین سخنی را در برابر شهسوار عدنان و مدافع وی نداشت. (16)عمر رضا کحاله و کتاب "اعلام النساء" عمر رضا کحّاله، محقق معاصر و مؤلف کتاب ارزشمند أعلام النساء، در شرح زندگی دخت گرامی پیامبر مینویسد: ...فقیل له: یا أباحفص إنّ فیها فاطمة، فقال: و إن...دخت پیامبر در آستانهی خانه ایستاد و گفت: من گروهی بدتر از شما نمیشناسم، جنازه رسول خدا را بر زمین گذاردهاید و کار ریاست را بین خود تقسیم کردهاید، بی آن که با ما مشورت کنید و حق ما را به ما برگردانید. (17)اسناد:۱-مصنف ابن ابیشیبه 8/ 572۲-میزان الاعتدال 2/ 490، شماره 4549۳-انساب الأشراف 1/586 ط دار معارف، قاهره۴-تذکره الحفاظ 3- 092، شماره 860.۵-سیر اعلام النبلاء 13/ 162، شماره 96.۶-البدایه والنهایه 11/ 65، حوادث سال279 ۷-الامامه و السیاسه، ص 12، چاپ المکتبه التجاریه الکبری، مصر.۸-الامامه والسیاسه، ص 13، چاپ المکتبه التجاریه الکبری، مصر. مسلما این بخش از تاریخ ، برای علاقمندان به شیخین بسیار سنگین و ناگوار بوده است، لذا برخی درصدد برآمدند که در نسبت کتاب الإمامه والسیاسه به ابنقتیبه تردید کنند، حال آن که ابن ابیالحدید، استاد فن تاریخ، این کتاب به سرنوشت تحریف دچار شده و تحریفگران بخشی از مطالب آن را به هنگام چاپ، حذف کردهاند. غافل از آنکه مطالب مزبور در شرح نهج البلاغهی ابن ابیالحدید موجود است. زر کلی در اعلام، کتاب الامامه والسیاسه را از آثار ابن قتبه میداند و سپس میافزاید: برخی از علما در انتساب این کتاب به ابن قتیبه تأمل دارند. یعنی شک و تردید را به دیگران نسبت میدهد نه به خویش، همچنان که الیاس سرکیس (معجم المطبوعات العربیه 1/ 212) این کتاب را از آثار ابن قتیبه میداند.۹-میزان الاعتدال 3/ 498، شماره 7306۱۰-عقد الفرید 4/ 260، چاپ مکتبه هلال.۱۱-استیعاب 3/ 975، تحقیق علی محمد بجاوی ، چاپ قاهره.۱۲-المختصر فی اخبار البشر 1/ 156، ط دار المعرفه، بیروت.۱۳-نهایه الارب فی فنون الأدب 19/ 40، نگارش نویری، چاپ قاهره، 1395 ه.۱۴-کنزالعمّال 5/651، شماره 14138، ط مؤسسه الرساله، بیروت.۱۵-ازالة الخفاء 2/ 29، ناشر اکیدمی، ط لاهور.۱۶-دیوان محمد حافظ ابراهیم 1/ 82.۱۷-اعلام النساء 4/114 ادامه دارد ...
mahmudkhm: شما نوشتی که علی دختر یزد گرد رو به چند دینار خرید و اونو به عقد پسرش در آورد و قبلا گفتی که علی معصومه و در کمال ساده زیستی زندگی میکردحالا میشه بگی دختر یزدگرد خیلی ارزون فروخته شد به علی یا علی ثروتش اونقدر بود که بتونه اونو بخره و کسی دیگه نتونست به اندازه علی بابتش پول بد اولا دختر یزدگرد در تابعه ای از ولایات به اسارت در امد که او را نشناختند و پس از ورود به مدینه و خریداری توسط علی ع گفت که جه کسی بوده البته این طبق تاریخه بر اساس روایات شیعه تفاوتهایی در فروع داستان هست اونموقع وضع خوب بوده و همه از بیت المال دریافتی داشتند و ساده زیستی حضرت منافاتی با کنیز وغلام نداشته چون مرسوم بوده و حضرت غلام هایی هم داشتند چون وضع معیشت کل مردم خوب بوده از بابت غارت ایران و تجاوز به اون ساده زیستی به معنای فقر نیست الته ببخشید که مجبورم تعبیرهایی که اینجا بچه های ۱۲ ساله هم میدونن رو توضیح بدم براتون
يورش وحشيانه عمر به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها در بخش قبلی به روایات معتبری که دلالت بر تصمیم عمر بر یورش به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها می کردند اشاره کردیم. در این قسمت روایاتی را که بیان کننده انجام دادن این تصمیم شوم توسط عمر هستند را از معتبرترین کتب اهل سنت بیان می کنیم.سخن نظّام در کتاب الوافی بالوفیات ابراهیم بن سیار نظام معتزلی از ادبا و دانشمندان مشهور است که به علت زیبایی کلامش در نظم و نثر، به نظّام معروف شده است. در کتابهای متعددی از نظّام، با اشاره به حضور خلیفه ثانی نزد در خانهی فاطمه علیهاالسلام، چنین آمده است: انّ عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتی ألقت المحسن من بطنهاعمر در روز اخذ بیعت برای ابیبکر بر شکم فاطمه زد، در نتیجه، فرزندی که وی در رحم داشت و نام آن را محسن نهاده بود سقط شد. (1)ابن أبیدارم و کتاب میزان الاعتدالاحمد بن محمد معروف به ابن ابیدارم، محدّث کوفی کسی است که محمد بن أحمد بن حماد کوفی دربارهی او میگوید: کان مستقیم الأمر عامة دهره؛ او در سراسر عمر خود، پویندهی راه راست بود.ذهبی نیز مینویسد: کان موصوفاً بالحفظ و المعرفة إلّا انّه یترفض (2) او به حافظ و معرفت حدیث شهرت دارد، نقطه ضعفش این است که به تشیع میل داشته است. اصولاً جای تاسف است که علاقه به اهلبیت، یکی از نقاط ضعف محدثان شمرده شود. به هر روی، ابن ابیدارم نقل میکند که در محضر او این خبر خوانده میشود: انّ عمر رفس فاطمة حتی أسقطت بمحسنعمر لگدی بر فاطمه زد، در نتیجه او فرزندی که در رحم به نام محسن داشت سقط کرد (3)جوینی و کتاب فرائد السمطینابراهیم بن محمد بن الموید معروف به جوینی از مشایخ ذهبی است (4)، ذهبی در حق استادش جوینی چنین میگوید: امام، محدث یگانه، فخر الاسلام، صدر الدین.جوینی در کتاب «فرائد السمطین» به طور مستن از ابن عباس نقل میکند که او گفته: روزی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بود، حسن بن علی بر او وارد شد، دیدگان پیامبر که بر حسن افتاد اشک آلود شد. سپس حسین بن علی بر آن حضرت وارد شد، مجددا پیامبر گریست. در پی آن دو، فاطمه و علی علیهماالسلام بر پیامبر وارد شدند، اشک پیامبر با دیدن آن دو نیز جاری شد، وقتی از پیامبر علت گریه بر فاطمه علیهاالسلام را پرسیدند، فرمود: انّی لما رأیتها ذکرتُ ما یصنع بها بعدی کأنّی بها وقد دخل الذُّلّ بیتها وانتهکت حرمتُها و غصب حقّها و منعت ارثها و کُسر جنبها و اسقطت جنینها، و هی تنادی یا محمّداه فلا تجاب و تستغیث فلا تغاث (5)زمانی که فاطمه را دیدم به یاد صحنهای افتادم که پس از من برای او رخ خواهد داد. گویا میبینم ذلت وارد خانهی او شده، حرمتش پایمال گشته، حقش غصب شده، از ارث خود ممنوع گشته، پهلوی او شکسته شده و فرزندی را که در رحم دارد سقط شده در حالی که پیوسته فریاد میزند: یا محمداه! ولی کسی به او پاسخ نمیدهد، استغاثه میکند، اما کسی به به فریادش نمیرسد.عبدالفتّاح عبدالمقصود و کتاب الإمام علیاین دانشمند خبیر و شهیر مصری، داستان در دربار هجوم به خانهی وحی را در دو مورد از کتاب خود آورده است که ما به نقل یکی از آنها بسنده میکنیم:إنّ عمر قال: و الّذی نفسی بیده، لیَخرجنَّ أو لأحرقنّها علی من فیها...! قالت له طائفة خافت اللَّه و رعت الرسول فی عقبه: یا أباحفص، إنّ فیها فاطمة. ..! فصاح لا یبالی: و إن...!» واقترب وقرع الباب، ثم ضربه و اقتحمه. .. و بدا له علیّ... ورنّ حینذاک صوت الزهراء عند مدخل الدار... فإن هی إلّا رنة استغاثة أطلقتها: یا أبت رسولاللَّه... تستعدی بها الراقد بقربها فی رضوان ربّه علی عسف صاحبه، حتّی تبدّل العاتی المدل غیر إهابه، فتبدّد علی الأثر جبروته، و ذاب عنفه و عنفوانه، وودّ من خزی لو یخرَّ صعقاً تبتلعه مواطئ قدمیه ارتداد هدبه إلیه.... و عند ما نکص الجمع، و راح یفرّ کنوافر الظباء المفزوعة أمام صیحة الزهراء، کان علیّ یقلّب عینیه من حسرة و قد غاض حلمه، وقل همّه، و تقبضت أصابع یمینه علی مقبض سیفه کهمّ من غیظه أن تغوص فیه...(6)قسم به کسی که جان عمر در دست اوست، بیرون بیایید والا خانه را بر سر ساکنانش به آتش میکشم! گروهی که از خدا میترسیدند و حرمت پیامبر را در نسل او نگه میداشتند، گفتند: ای اباحفص! فاطمه در این خانه است. و او بی پروا فریاد زد: باشد! عمر نزدیک آمد و در زد، سپس با مشت و لگد به در کوبید تا به زور وارد شود. علی علیهالسلام پیدا شد.صدای نالهی زهرا در آستانهی خانه بلند شد. آن صدا، طنین استغاثهای بود که دختر پیامبر سر داده و میگفت: پدر! ای رسول خدا... میخواست از دست ظلم یکی از اصحابش او را که در نزدیکی وی در رضوان پروردگارش خفته بود، برگرداند، تا سرکش گردن فراز بی پروا را به جای خود نشاند و جبروتش را زایل سازد و شدت عمل و سختگیرش را نابود کند و آرزو میکرد قبل از این که چشمش به وی بیفتد، صاعقهای نازل شده او را در مییابد.وقتی جمعیت برگشت و عمر میخواست همچون آهوان رمیده، از برابر صیحهی زهرا فرار کند، علی از شدت تاثیر و حسرت با گلویی بغض گرفته و اندوهی گران، چشمش را در میان آنان میگردانید و انگشتان خود را بر قبضهی شمشیر فشار میداد و میخواست از شدت خشم در آن فرورود...وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونو كسانى كه ستم كردهاند، به زودى خواهند دانست كه به چه بازگشت گاهى باز خواهند گشت ؟ (شعراء/227)اسناد:(1) الوافی بالوفیات 6/ 17، شماره 2444؛ ملل و نحل شهرستانی 1/157، چاپ دارالمعرفه، بیروت. درترجمه نظام به کتاب بحوث فی الملل والنحل 3/255-248 مراجعه شود.(2) سیر اعلام النبلاء 15/ 577، شماره ترجمه 349.(3) میزان الاعتدال 1/ 139(4) معجم شیوخ الذهبی 125، شماره 156(5) فرائد السمطین 2/ 34، چاپ بیروت.(6) عبدالفتاح عبدالمقصود، علی بن ابیطالب 4/ 274- 277 و نیز 1/192-193
ali_t4nh44: پس مطمئن باش لواط هم کرده. دوست عزیز به هر روایتی نمشه اعنماد کرد ضمن اینکه شما برو اصل حدیث رو بخون میبینی که پی گفته و خبری از این استنباط شما نیست ما اگه توقع داریم اونا با چشم و گوش باز باشن خود ما هم باید همینطور باشیم و ذوق نکن تا یک مضمون یافتی اصل حدیث معتبر معنایش اینه که برام فرقی نداره که با چه کسی عقد ازدواج کنم یا چه کسی بامن عقد ازدواج کند که معنی اون لواظ کردن یا دادن نیست ali_t4nh44: این همه کار های بد کرده(بدعت گذاشته در دین یا شراب میخورده یا به حضرت زهرا (س) حمله کرده) شراب به هر نوشیدنی در عرب گفته میشه و تا جایی که من خوندم عمر نبیذ میخورده که شرحش گفنه شده خلفا هر کار کردن که حنی ممکنه اوتا رو از اسلام خارج کنه ولی ظاهر رو حفظ میکردن و این اعمال در علن بعید بوده ضمنا جریان حد ولید در زمان عثمان رو خوندی که علی ع زده پس حتما اگه کس دیگه هم مسکر میخورده حضرت حد میزدن اونهم با اعرابی که بعد پیامبر هر کدام گیامبری برای خودشان بودند هرچن پیامبر جهل
mohan1978: اصل حدیث معتبر معنایش اینه که برام فرقی نداره که با چه کسی عقد ازدواج کنم یا چه کسی بامن عقد ازدواج کند از کجا به این حرف رسیدی؟؟؟؟؟؟ mohan1978: خلفا هر کار کردن که حنی ممکنه اوتا رو از اسلام خارج کنه ولی ظاهر رو حفظ میکردن اصلا" شراب هیچی.اما این همه بدعت ها چی؟ یورش به خانه وحی چی؟اعتراض به پیامبر چی؟توطئه برای کشتن پیامبر چی؟ فرار از جنگ ها چی؟کجاش ظاهر رو حفظ میکرده؟ بقیه خلفا رو نمیدونم اما این عمر ظاهر حفظ کن نبوده.میشه برام ثابت کنی از کجا به این حرف رسیدی؟؟؟؟؟؟
ametis: اقا محمود را حلش عینکه اقا عینک ته استکانی نمره ۱۰تمئن ایران بی نظیر بوده نامه شاه ایران رو گذاشتم که اصلش هم موجودهاسلام خصوصا اینجوریه که مجود و شخصیت و فرهنگ ادمهارو لگد کوب میکنهما با اونهمه دانشمند و فرهیخته زمان شاه یادته که خمینی اومد گفت میخوایم مقام ادمیت به شما بدیمدیدیم همه این ادمیت رو چگونه به مردم دادن ....پرفسور باهر میاد رادیو میگه در جامعه ما کاربرد دروغ از بیست ۱۹ است و داریم حرفه ای میشیمما ایرانی هایی که گفتار نیک و کردار نیک و پندار نیک اصول دینمون بوده موحد بودیم الان دروغ مصلحتی اسلامی داریم ربای اسلامی دارینتازه انسانهایی مثه شما هم هستن که لابد چهارشنبه سوری و عید نوروز رو هم مثه بعضی ها بگن آیین مجوسهکلمه مجوس رو رییس شما ابداع کرد و عمر کینه فراوان به ایرانیان داشتحالا چی میشه که عمر اونجوری میکنه و بعد حضرت علی دختر یزدگرد یعنی شهربانو رو با اینکه خریداری میکنه ار بازار برده فروشی ولی به نکاح جسین ع در میارهاین نشانه پاکیه ایرانیان است در اسلام که میتونه محل تولد امام و نوه پیامبر بشه شما اصلا فارسي بلد نيستي تمدن رو نوشته تمئنشما اسلام رو نميدوني چيه بگيد هر چه دلتان مي خواهد از عربا بگيد چون مذهب شما از يك عرب به نام ابن سبا يهودي گرفته شده است اما من پيرو مكتب امام ابو حنيفه هستم ايشان ايراني بودبرترين كتاب ما بعد از قران كتاب بخاري است كه ايشان هم ايراني بود اما شما چي همه كتاب هايتان تاليف عرب ها هستند بگيد عرب هاي وحشي به خودتان بر مي گردد. ali_t4nh44: الفهم الفهم فیما تلجلج فی صدرک مما لیس فی کتاب الله و لا سنه. ثم اعرف الاشباه و الامثال و قس الامور عند ذلک.ترجمه: هر آنچه به خاطرت خطور می کند و خبری از آن در کتاب و سنت نیست پیرامون آن فهمت را به کار انداز. آنگاه شبیه ها و همانندهای آن را شناسائی کن و آنها را به یکدیگر قیاس نما. یعنی حکم آنچه را که مورد نص کتاب و سنت است بر آنچه در کتاب و سنت مطرح نشده جاری کن...(البیان و التبیین-جاحظ2/24 --صحیح مسلم 1/24-25 -- سنن بیهقی 10/150 بله حرف سيدنا عمر صحيح است امام ابوحنيفه هم همين كار را مي كردند. ali_t4nh44: سپس فرياد زد: تازيانه ! تازيانه !عبدالرحمن بن عوف از وى شفاعت كرد و گفت : حد را كه بر وى جارى ساخته اند. عبداللّه هم گواهى داد كه حد را بر او جارى ساخته اند، ولى عمر توجه نكرد و شلاق را به دست گرفت و او را زير ضربات خود گرفت .عمر در آن حال فرياد مى زد و مى گفت : من مريض هستم و به خدا تو قاتل من خواهى بود. چندان او را زد كه صداى فريادش در فضا پيچيد. سپس گفت : او را به زندان ببريد. و او يك ماه در زندان ماند و سپس جان باخت !عمرو عاص والى مصر كه مورد وثوق عمر بود، به وى اطلاع داده بود كه در حضور عبداللّه ، عبدالرحمن را حد زده است . عبداللّه عمر هم در نظر پدر موثق ترين اولاد خطاب بود. بنابراين حد ديگرى مورد نداشت .اگر عمرو عاص با همه قسمهاى محكمى كه خورده بود،مورد اعتماد نبود، چگونه او را به حكومت مصر منصوب داشت كه بر احكام و حدود اسلامى و خون و مال و ناموس مسلمانان مسلط باشد؟! بعلاوه ، مريض را حد نمى زنند، و كسى را كه حد زده اند، نبايد زندانى نمود. مخصوصاً وقتى بيمارى يا حبس براى او زيانبخش باشد، ولى چه بايد گفت، عمر هميشه اصرار داشت كه رأي خشونت بار خود را اعمال کند !!(اين واقعه يكى از وقايع مشهور تاريخ اسلام است . مورخان آن را در شرح حال عمر و خصايص او نوشته اند. و در واقع هر كس در تاريخ خود از ابو شحمه نام برده است ، موضوع شراب خوردن و حد عمر را نقل كرده است . الغدير للاميني ج 6 / 316، سنن الكبرى للبيهقي ج 8 / 312، العقد الفريد ج 3 / 370، تاريخ بغداد للخطيب ج 5 / 455، سيرة عمر لابن الجوزى ص 170 وفى طبع آخر ص 207، الرياض النضرة ج 2 / 32 ط 1، ارشاد السارى ج 9 / 439، الاستيعاب بهامش الاصابة ج 2 / 394.) دروغت را ثابت مي كنم روافض عادت دارند از اين كار ها بكنند.اما من خيلي خوشحال شدم كه شما اين را مطرح كرديد چون به عدالت عمر اعتراف كرديد.حقيقت اين داستان را بخوانيد:ثابت شده است که عبدالرحمن پسر عمر رضی الله عنه در مصر مرتکب شراب خوردن می شود و سپس خود عمر رضی الله عنه بر او حد جاری می کند چنانکه ابن جوزی نوشته است که "عبدالرحمن فرزند عمربن خطاب، در مصر شراب نوشید. عمرو بن عاص که حاکم مصر بود، به خاطر احترام عمربن خطاب، به جای اجرای حد شرعی در ملأ عام، در خانهی خود او را شلاق زد. وقتی این خبر به گوش عمررضی الله عنه رسید، در نامهای به عمرو نوشت. از عمر به عاصی (خطاکار) بن عاص. ای عمرو! من از جرأت تو در خلاف ورزی با من در شگفتم. تو میدانی که من تو را بر بزرگان اهل بدر که از تو بهتر بودند، ترجیح دادم. به خاطر این که دستورات مرا اجرا نمایی. اکنون میبینم تو هم گرفتار بلا شدهای. و دلم میخواهد از کار برکنارت کنم ولی آن هم پیامدهای بدی دارد. تو پسرم عبدالرحمان را در خانهات شلاق زدهای. مگر نمیدانی که من مخالف این روش هستم. تو فکر کردی او پسر امیرالمؤمنین است. در حالی که او نیز فردی از رعیت تو است و تو میدانی که من در اجرای حدود خدا، به هیچ کس ترحم نمیکنم. پس زود او را نزد من بفرست تا به عاقبت کاری که کرده است پی ببرد.( مناقب امیر المومنین (ابن جوزی).ص 235)سپس عمرو بن عاص طبق دستور، عبدالرحمان را به مدینه فرستاد و در آن جا علناً بر او حد شرعی را اجرا نمود. این را ابن سعد و ابن زبیر روایت کردهاند. همچنین عبدالرزاق آنرا با سند صحیح و مفصل به روایت ابن عمر آورده است.( الخلافه الراشده والدوله الامویه. یحیی یحیی. ص 345)آری این است برخورد عمر رضی الله عنه با نزدیکترین فرد خانوادهاش. و این بالاترین درجهی مساوات و عدالت است. متهم در اینجا فرزند امیر المؤمنین است و والی مصر از عقاب آن چشم پوشی نمیکند، اما وقتی فاروق پی میبرد که به خاطر وی مراعات شده است، بسیار آزرده خاطر میشود و به شدت با والی مصر برخورد مینماید و در راستای اجرای حدودات الهی و تأدیب فرزندش به طور شایستهای او را معاقبه میکند. حال اگر فاروق اینگونه با نزدیکان خود برخورد مینماید. به نظر شما باید با دیگران چگونه باشد؟اما اين آخرين كلام من درباره متعه است هر كس قبول دارد بسم اللهعلمای شیعه روایاتی نقل می کنند که ازدواج متعه دارای اجر و پاداش زیادی است، از جمله این روایت: روايتي كه ابوجعفر قمي در كتاب (من لايحضره الفقيه) كه يكي از صحاح چهارگانه شيعه است، نقل كرده که « مؤمن ایمانش كامل نميشود مگر وقتي كه صيغه بكند.»ودر این مورد روایات متعدد ومتنوعي وجود دارد.که به ذکر این روایت اکتفا کردم.حال سوال اینجاست که:آیا آخوندان شیعه و كساني كه ازدواج متعه را قبول دارند و به این روایات اعتقاد دارند خودشان حاضر هستند یکی از نزدیکانشان مانند مادر، دختر و یا خواهرشان را به ازدواج متعه کس دیگری دربیاورند و آیا اصلا بدون راضی شدن به این کار ایمانشان کامل می شود؟ كساني كه متعه را براي مادران و دختران و خواهران خود نمي پسندند، علت دوری كردن آنان از انجام آن چیست آیا از انجام آن احساس شرم و ننگ و زشتی می کنندآیا کارشان با كرامت و شرف خانواده منافات دارد؟ پس چرا دخترانشان را در اختیار مردم قرار نمی دهند تا آنان را به عقد متعه ی خود دربیاورند؟ اگر فضیلتی دارد آنها نسبت به آن اولی ترند ما از عوام شیعه می خواهیم نزد علمای خود بروند و از آنان درخواست کنند که یا دخترانشان را برای عقد متعه آماده کنند یا از گفتن فضایل آن دست بکشند. ametis: نامه پادشاه وقت ایران به عمر در پست های قبلی من هست بخونید و ببینید اعراب کی بودن و ایرانی ها کی بودهر چیز زیبایی را دیدند به اون مزخرف گفتن و تکه تکه غارتش کردن تا جایی که ما کلمه مزخرف که یعتی هر وسیله تزئین شده با جواهر هست نزد ایرانیان به معنای وسیله و چیزهای بی ارزش و پست و بی استفاده که باید از بین بروند مورد استفاده قرار گرفت اين نامه جعلي بود فكر كنم شما املا تجديدي آوردين درسته؟مي گويند عرب ها كتاب سوزي ميكردن عربا وحشي قبول آيا از شيعه هاي صفوي وحشي تر بودند اينا كه ديگه ايراني بودند پس چرا ايران رو نابود كردند و همه مردم رو كشتند هر كي باور نداره بهم بگه تا با سند حقيقتو بگم ametis: عمر خیال کشور گشایی داشت و پول میخواست که به ایران حمله کرد اگر نه اسلام میتونست در بین ایرانی ها هم جا باز کنه مثه اعراباما اسلام مال همون سرزمینه ...مسیحیت هم مال اون سرزمین مدیترانه ای و اروپا و بودا هم مال اونور آسیا و زرتشت هم با ایرانیان سازگارهسرنوشت هر دینی که با حمله گسترش پیدا کرده معلومه و این اسلام هم عاقبت نداره لبنان و بیروت وضعشون اونطوریه و دخترابا مینی جوب تبلیغ نصرالله میکنناندلس هم مه اون وضعشه که همه مسلمونن اما نه حجاب دارن نه نماز و شرب خمر ازاده و.....ما ایرانی ها پای حودخواهی عمر این همه سال میسوزیمو دوباره پرفتار یک تهاجم و پان عربیسم دیگه توسط خمینی شدیم کسی که بعد چند سال در برگشت به وطن گفتن چه حسی داری و او گفت هیچیابوبکر و عمر و عثمان در رهبران انقلاب دوباره تجلی پیدا کردن اما وقتي كه مجاهدين داشتند ايران رو تصرف ميكردن مجاهدين داشتند مسواك مي زدند ايرانيا از ترس جونشون فرار كردند.وقتي ترك هاي عثماني داشتند اروپا رو فتح مي كردند اروپايي ها مجاهدين رو ديدند گفتند اين ها چقدر تميز هستنداروپا ۲۰۰ سال پيش دستشويي نداشتند اونوقت تو اومدي از تمدن اروپا ميگي؟
ali_t4nh44: در بخش قبلی به روایات معتبری که دلالت بر تصمیم عمر بر یورش به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها می کردند اشاره کردیم. در این قسمت روایاتی را که بیان کننده انجام دادن این تصمیم شوم توسط عمر هستند را از معتبرترین کتب اهل سنت بیان می کنیم.سخن نظّام در کتاب الوافی بالوفیاتابراهیم بن سیار نظام معتزلی از ادبا و دانشمندان مشهور است که به علت زیبایی کلامش در نظم و نثر، به نظّام معروف شده است.در کتابهای متعددی از نظّام، با اشاره به حضور خلیفه ثانی نزد در خانهی فاطمه علیهاالسلام، چنین آمده است:انّ عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتی ألقت المحسن من بطنهاعمر در روز اخذ بیعت برای ابیبکر بر شکم فاطمه زد، در نتیجه، فرزندی که وی در رحم داشت و نام آن را محسن نهاده بود سقط شد. (1)ابن أبیدارم و کتاب میزان الاعتدالاحمد بن محمد معروف به ابن ابیدارم، محدّث کوفی کسی است که محمد بن أحمد بن حماد کوفی دربارهی او میگوید: کان مستقیم الأمر عامة دهره؛ او در سراسر عمر خود، پویندهی راه راست بود.ذهبی نیز مینویسد: کان موصوفاً بالحفظ و المعرفة إلّا انّه یترفض (2) او به حافظ و معرفت حدیث شهرت دارد، نقطه ضعفش این است که به تشیع میل داشته است. اصولاً جای تاسف است که علاقه به اهلبیت، یکی از نقاط ضعف محدثان شمرده شود. به هر روی، ابن ابیدارم نقل میکند که در محضر او این خبر خوانده میشود:انّ عمر رفس فاطمة حتی أسقطت بمحسنعمر لگدی بر فاطمه زد، در نتیجه او فرزندی که در رحم به نام محسن داشت سقط کرد (3)جوینی و کتاب فرائد السمطینابراهیم بن محمد بن الموید معروف به جوینی از مشایخ ذهبی است (4)، ذهبی در حق استادش جوینی چنین میگوید: امام، محدث یگانه، فخر الاسلام، صدر الدین.جوینی در کتاب «فرائد السمطین» به طور مستن از ابن عباس نقل میکند که او گفته: روزی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بود، حسن بن علی بر او وارد شد، دیدگان پیامبر که بر حسن افتاد اشک آلود شد. سپس حسین بن علی بر آن حضرت وارد شد، مجددا پیامبر گریست. در پی آن دو، فاطمه و علی علیهماالسلام بر پیامبر وارد شدند، اشک پیامبر با دیدن آن دو نیز جاری شد، وقتی از پیامبر علت گریه بر فاطمه علیهاالسلام را پرسیدند، فرمود:انّی لما رأیتها ذکرتُ ما یصنع بها بعدی کأنّی بها وقد دخل الذُّلّ بیتها وانتهکت حرمتُها و غصب حقّها و منعت ارثها و کُسر جنبها و اسقطت جنینها، و هی تنادی یا محمّداه فلا تجاب و تستغیث فلا تغاث (5)زمانی که فاطمه را دیدم به یاد صحنهای افتادم که پس از من برای او رخ خواهد داد. گویا میبینم ذلت وارد خانهی او شده، حرمتش پایمال گشته، حقش غصب شده، از ارث خود ممنوع گشته، پهلوی او شکسته شده و فرزندی را که در رحم دارد سقط شده در حالی که پیوسته فریاد میزند: یا محمداه! ولی کسی به او پاسخ نمیدهد، استغاثه میکند، اما کسی به به فریادش نمیرسد.عبدالفتّاح عبدالمقصود و کتاب الإمام علیاین دانشمند خبیر و شهیر مصری، داستان در دربار هجوم به خانهی وحی را در دو مورد از کتاب خود آورده است که ما به نقل یکی از آنها بسنده میکنیم:إنّ عمر قال: و الّذی نفسی بیده، لیَخرجنَّ أو لأحرقنّها علی من فیها...! قالت له طائفة خافت اللَّه و رعت الرسول فی عقبه: یا أباحفص، إنّ فیها فاطمة. ..! فصاح لا یبالی: و إن...!» واقترب وقرع الباب، ثم ضربه و اقتحمه. .. و بدا له علیّ... ورنّ حینذاک صوت الزهراء عند مدخل الدار... فإن هی إلّا رنة استغاثة أطلقتها: یا أبت رسولاللَّه... تستعدی بها الراقد بقربها فی رضوان ربّه علی عسف صاحبه، حتّی تبدّل العاتی المدل غیر إهابه، فتبدّد علی الأثر جبروته، و ذاب عنفه و عنفوانه، وودّ من خزی لو یخرَّ صعقاً تبتلعه مواطئ قدمیه ارتداد هدبه إلیه.... و عند ما نکص الجمع، و راح یفرّ کنوافر الظباء المفزوعة أمام صیحة الزهراء، کان علیّ یقلّب عینیه من حسرة و قد غاض حلمه، وقل همّه، و تقبضت أصابع یمینه علی مقبض سیفه کهمّ من غیظه أن تغوص فیه...(6)قسم به کسی که جان عمر در دست اوست، بیرون بیایید والا خانه را بر سر ساکنانش به آتش میکشم! گروهی که از خدا میترسیدند و حرمت پیامبر را در نسل او نگه میداشتند، گفتند: ای اباحفص! فاطمه در این خانه است. و او بی پروا فریاد زد: باشد! عمر نزدیک آمد و در زد، سپس با مشت و لگد به در کوبید تا به زور وارد شود. علی علیهالسلام پیدا شد.صدای نالهی زهرا در آستانهی خانه بلند شد. آن صدا، طنین استغاثهای بود که دختر پیامبر سر داده و میگفت: پدر! ای رسول خدا... میخواست از دست ظلم یکی از اصحابش او را که در نزدیکی وی در رضوان پروردگارش خفته بود، برگرداند، تا سرکش گردن فراز بی پروا را به جای خود نشاند و جبروتش را زایل سازد و شدت عمل و سختگیرش را نابود کند و آرزو میکرد قبل از این که چشمش به وی بیفتد، صاعقهای نازل شده او را در مییابد.وقتی جمعیت برگشت و عمر میخواست همچون آهوان رمیده، از برابر صیحهی زهرا فرار کند، علی از شدت تاثیر و حسرت با گلویی بغض گرفته و اندوهی گران، چشمش را در میان آنان میگردانید و انگشتان خود را بر قبضهی شمشیر فشار میداد و میخواست از شدت خشم در آن فرورود...وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونو كسانى كه ستم كردهاند، به زودى خواهند دانست كه به چه بازگشت گاهى باز خواهند گشت ؟ (شعراء/227)اسناد:(1) الوافی بالوفیات 6/ 17، شماره 2444؛ ملل و نحل شهرستانی 1/157، چاپ دارالمعرفه، بیروت. درترجمه نظام به کتاب بحوث فی الملل والنحل 3/255-248 مراجعه شود.(2) سیر اعلام النبلاء 15/ 577، شماره ترجمه 349.(3) میزان الاعتدال 1/ 139(4) معجم شیوخ الذهبی 125، شماره 156(5) فرائد السمطین 2/ 34، چاپ بیروت.(6) عبدالفتاح عبدالمقصود، علی بن ابیطالب 4/ 274- 277 و نیز 1/192-193 شیعه اين همه صفحه را در اینجا سیاه کرده تا ثابت کند که بنا بر حدیثی که جوینی در کتاب فرائد السبیطین نوشته فاطمه کشته شده و بمرگ خود نمرده است.یک روش شیعه این است که با پرگویی سعی میکند طرف مقابل را خسته کند و ناحق را حق جلوه دهد.اما جواب این شبهه:یک مکر علمای شیعه این است که می گویند، چون فلان سنی در کتابش فلان حرف را در تایید ما نوشته پس مذهب ما حق است! بعد برای مؤثر کردن مکر خود می گویند که آن سنی از علمای طراز اول اهل سنت است!اما جواب ما بر این مکر:اولاً هیچ سنی نمی تواند بگوید عمر ظالم و قاتل حضرت فاطمه بود و در همان حال سنی باقی بماند! یا بقول شما در همان حال ازعلمای طراز اول اهل سنت هم باشد.همانطور که هیچ شیعیی نمی تواند بگوید علی ظالم و قاتل فاطمه بود و در همان حال شیعه باقی بماند.اگر ما بگوییم فلان عالم شیعی گفته که حضرت علی ،پهلوی فاطمه را شکسته او را کشته شما به حرف ما نخواهید خندید؟ شما آن عالم را بعنوان یک عالم بزرگ شیعی قبول خواهید کرد؟! خب ما هم از حرف شما به خنده می افتیم!شاید بگویید که در دنیا یک عالم شیعی نیست که بگوید علی ظالم بود در جواب می گوییم در دنیا یک عالم سنی هم نیست که بگوید عمر ظالم بود! اگر بگویید پس حدیث جوینی را چگونه جواب میدهید؟عرض می کنیم که قصه کوتاه!! هر کس گفت که عمر ظالم و قاتل فاطمه است او سنی نیست! بلکه شیعه است!لذا با این حساب من حکم شیعه بودن و منافق بودن جوینی را صادر می کنم! شما برو در دنیا بگرد اگر کسی از سنی ها به این حکم من اعتراض کرد آنوقت بگو جوینی از علمای بزرگ اهل سنت است! به این حرف من فقط شیعه اعتراض می کند و این خود دلیل است بر بد بود جوینی.آقای جوینی در قرن هشتم زندگی میکرد.آیا این حدیث که 8 قرن پنهان بوده در قرن هفتم وقتی که مغولها به کمک شیعه ها کتابخانه های بغداد را می سوزاندند پیدا شده؟!! یا از جعلیات جوینی است؟در عصر جوینی شیعه ها به خاطر کمک به مغولان به مناصب عالی دست یافته بودند. و جوینی یا شیعه بوده یا یک صوفی که از شیعه ها ترسیده و خواسته آنها را راضی کند. او گمراه یا یک منافق است که لباس سنی ها را پوشیده .این چه معنی دارد که یکی ادعای مسلمانی کند در همان حال معتقد باشد که حضرت محمد ظالم بوده؟!این چه معنی دارد که یکی مدعی باشد عالم سنی است و در همان حال بگوید: عمر قاتل بوده؟!این هیچ معنی ندارد جز اینکه عالمان شیعه می خواهند با این مکر پیروان خود را بفریبند.همین جوینی را مسلمانان 7 قرن نمی شناختند و بعد از آنکه در قرن هشتم کتاب خود را نوشت تمام مسلمانان او را مردود می دانند و فقط شیعه ها او را حلوا حلوا می مکنند وزارت ارشاد اسلامی ایران کتاب او را چاپ می کند.جوینی در قرن هشتم میزیسته معقول نیست که حدیثی را دست اول، در کتاب خود نقل کند که در قوطی هیچ عطاری نیست.جوینی کتابی دارد به نام «فرائد السبتین فی فضایل المرتضی و البتول والسبطین» که در تهران چاپ می شود. امام ذهبی درباره اش گفته است که هیزم جمع کن در شب است؛ یعنی، خوب و بد را جمع آوری کرده و اباطیل دروغین را به نام حدیث در کتابش آورده است.ابن حجر عسقلانی، او را صوفی می داند . او دوست محسن عاملی( عالم شیعی) بود و همواره انسان را از دوستش بشناسید.یک مثل انگلیسی می گوید: به من بگو رفیق تو کیست تا بگویم که تو کیستی؟ هیچ سخنی از حضرت فاطمه در این رابطه (یعنی سقط محسن) در تاریخ ثبت نشده حتی در خطبه (جعلی فدكیه) كه پس از این وقایع، شیعه معتقد است حضرت فاطمه در مسجد مدینه و در حضور ابوبكر ایراد كردهاند در صورتیكه بهترین مدرك برای رسوا كردن مخالفین و برانگیختن مردم و آگاه كردن آنها اشاره به همین موضوع بوده است. كه بهانه تقیه نیز دركار نیست!:در متون معتبر تاریخی آمده كه پیامبر اكرم صلی الله علیه و سلم ، اسم محسن را روی او گذاشته و داخل گوش او اذان گفته اند یعنی اینكه محسن در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و سلم زنده بوده است.در برخی متون معتبر تاریخی آمده كه محسن در كودكی مبتلا به بیماری شده و درگذشته است.حضرت فاطمه در 3 سال محاصره اقتصادی در شعب ابی طالب حدود 1 سال سن داشتهاند شما مجسم کنید آیا چنان فشار شدیدی که در تاریخ آمده نمی توانسته در ضعف جسمانی ایشان موثر باشد. مشکلات هجرت به مدینه و شرایط دشوار بعدی را نیز به این موارد اضافه کنید.آیا امكان دارد یك نفر (آن هم زن و آن هم در آن شرایط بهداشتی و پزشكی) با وجود این ضربة مهلك (كه ظرف فقط 40 روز یا سه ماه بعد منجر به رحلت او شده آن هم ضربه ای که به قول شما موجب شکسته شدن استخوان سینه و...) قادر باشد شبهای بعد (هر شب) همراه همسرش به در خانه انصار برود و با آنها درباره خلافت گفتگو كند؟! از صبح تا شب نیز به بیرون از مدینه (به بقیع) برود و گریه كند. به مسجد برود و درباره فدك آن سخنرانی را ایراد كند و...؟ جالب است كه برخی مورخین داستانسرا این موارد را فراموش كرده و می نویسند بر اثر این ضربت، حضرت فاطمه به بستر رفته و تا آخر عمر از بستر بیماری خارج نشدند! اكنون دم خروس را باید دید یا قسم حضرت عباس را؟ تاریخ یعقوبی ( ضمنا مجددا متذکر می شوم که یعقوبی شیعه است و نه سنی ) و تاریخ طبری ( این دو كتاب از قدیمی ترین و معتبرترین كتب منبع تاریخی است )آره داداش همه شبهاتت را پاسخ دادم بازهم مطرح كني بازهم جوابت را ميدهم مطمئن باش
ali_t4nh44: بدعت در اذان آیا بدعت گذار کافر است؟و کسانی که کافر خلیفه آنان باشد آنان نیز کافرند؟قال رسول الله صلی الله علیه واله: آَبیَ اللهُ آن یقبلَ عملَ صاحبِ بدعةٍ حتیّ یدع بدعتَه.ترجمه:حضرت محمد (ص( میفرمایند:خداوند عمل بدعت گذار را تا وقتی که دعوت به بدعتش می کند قبول نمی کند.سنن ابن ماجه ج۱ص۷۸شما اين حديث را قبول داريد پس تا اینجا رو داشته باشیداما از نظر اهل سنت این حدیث ضعیف است:« أبى الله أن يقبل عمل صاحب بدعة، حتى يدع بدعته»البانی محدث بزرگ معاصر گفته : حدیث منکر است. دو راوی مجهول در سند حدیث هست، و حدیث با لفظ بدتری راویت شده: «لا يقبل الله لصاحب بدعة صوما ولا صلاة، ولا صدقة، ولا حجا، ولا عمرة، ولا جهادا، ولا صرفا ولا عدلا، يخرج من الإسلام كما تخرج الشعرة من العجين» که این لفظ جعلی است.منبع: ضعیف سنن ابی ماجف، و سلسلة الاحادیث الضعیفة شماره (1492).خب ميرسيم به بدعت اذان در شيعه:نقل از علامه برقعيیكی از مسائلی كه نزد بزرگان شیعه اهمیت فوق العاده ای داشته و همواره سعی بر جامه عمل پوشاندن به آن دارند، مخالفت ورزیدن هر چه بیشتر با معتقدات و عبادات اهل سنت و جماعت می باشد. آنها برای تحقق بخشیدن به این هدف، به عبارات اذان نیز رحم نكرده و آنرا تحت تحریف و تبدیل خود قرار داده اند. آنها در اثنای اذان پس از شهادت دادن به رسالت رسول الله (صلى الله علیه وسلم)، به ولی و حجت بودن علی ابن ابی طالب -رضی الله عنه- شهادت می دهند. و همچنین عبارت «حی علی خیر العمل» را نیز به اذان اضافه كرده و در پایان به جای یكبار «لا اله الا الله» گفتن، این عبارت را دوبار تكرار می كنند.قبل از هر سخنی بایستی گفته شود اهل سنت و جماعت نیز علی ابن ابی طالب -رضی الله عنه- را یكی از پرهیزكارترین و با تقوی ترین اولیاء خداوند می دانند. اما این اعتقاد هرگز نمی تواند دلیل و انگیزه ای برای افزدون عبارات اذان باشد. چون اذان مانند سایر عبادات توقیفی می باشد. یعنی اینكه كم و كیف آنها تنها از جانب خداوند متعال تعیین و مشخص می گردد».ما بایستی در اذان نیز مانند سایر عبادتها خود را مقید به فرمایشات و ارشادات خداوند متعال و پیامبر اسلام (صلى الله علیه وسلم) قرار دهیم. اگر روا می بود كه هر فرقه و گروهی بنا بر تمایلات خویش و برای به كرسی نشاندن باورهای خود، عبادات اسلامی را دستخوش تبدیل و تحریف قرار دهد و اموری را به آنها اضافه و یا از آنها بكاهد، خدا می داند تا به امروز بر سر عبادات اسلامی چه آمده بود؟بایستی توجه داشت افزودن این عبارات به اذان، در را به روی افزودن عبارات دیگری نیز باز می كند. به عنوان مثال می توان به رسالت سایر پیامبران -علیهم السلام- نیز در اثنای اذان شهادت داد.و یا اینكه شهادت به ولی بودن حسن و حسین -رضی الله عنهما- را نیز به اذان اضافه كرد. و یا در پایان اذان سه بار و یا بیشتر عبارت «لا اله الا الله» را تكرار كرد. و یا...«اذان شیعه از قرن دهم هجری و در دوران سلطنت شاه اسماعیل صفوی بود كه اینگونه تبدیل و تحریف را بطور رسمی در خود پذیرفت و این بدعتها را در خود جای داد. این بدان معنا است كه امیر المومنین علی ابن ابی طالب و فرزندان برومند ایشان -رضی الله عنهم اجمعین- از این بدعت گذاری و نوآوری بری هستند. و به همین سبب سید مرتضی كه یكی از بزرگترین علمای مذهب شیعه در قرن پنجم هجری بشمار می رود در این رابطه گفته است: «هر كس در اذان بگوید: أشهد أن علیاً ولی الله، فعل و عمل حرامی را مرتكب شده است». اما متاسفانه همانگونه كه همگی ما مشاهده می كنیم تعصب كوركورانه و علاقه شدید به مخالفت ورزیدن با اهل سنت و جماعت سبب گشته ما نتوانیم در تمام دنیا حتی یك مسجد شیعه را بیابیم كه در آن مانند زمان رسول الله (صلى الله علیه وسلم) و علی بن ابی طالب و فرزندان برومند ایشان اذان گفته شود».در اینجا جالب است در رابطه با این مسأله به گوشه ای از سخنان دانشمند گرامی ابوالفضل برقعی كه پس از دست یافتن به درجه اجتهاد در مذهب تشیع و ملقب شدن به آیت الله به اشتباهات موجود در این مذهب اعتراف كرده و به مذهب اهل سنت و جماعت گرویده است، اشاره ای داشته باشیم. ایشان می گویند: «... و چنانكه در وسائل الشیعه كه از كتب معتبره شیعه است و همچنین كتاب مستدرك الوسائل در باب «كیفیة الأذان والإقامة» اذان رسول خدا (صلى الله علیه وسلم) و جبرئیل و امام صادق و باقر همه نقل شده در هیچكدام «علی ولی الله» ندارد. آن وقت در مجمعی از روحانیون شیعه همین را من تذكر دادم، به من جواب دادند كه آقای میلانی كه یك نفر مجتهد نمای ایشان است گفته شهادت به ولایت مكمل شهادتین است. من گفتم: این مكمل را رسول خدا و امام صادق و جبرئیل و علی و ائمه دیگر نمی دانستند و فقط میلانی كه یك نفر عالم نمای صوفی مسلك بی خبر از قرآن است درك كرده است؟!!باضافه اینان می گویند: «أشهد أن علیاً حجة الله» و این صریحاً ضد قرآن و كلام خداست كه در سوره نساء آیه 165 فرموده: ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ لِئَلَّا یكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾. یعنی رسولان را فرستادیم برای بشارت و انذار تا پس از آنان، خلق را بر خدا حجتی نباشد. و خود علی (رضی الله عنه) در خطبه 91 نهج البلاغه فرموده است: «تمت بنبینا محمد حجته». یعنی حجت خدا به آمدن محمد تمام شد. و نیز در نهج البلاغه حضرت امیر فرمود: «ختم به الوحی» یعنی وحی به حضرت محمد ختم شد. و نیز آن حضرت درباره قرآن و حجت كافی بودن قرآن فرموده: «أرسله بحجة كافیة». معلوم می شود اینان اعمالی دارند ضد قرآن و هم ضد امام علی ابن ابی طالب. و عالم نمایان ایشان یا نمی دانند و یا برای حفظ دكانهای خود بدعت ها را می بینند ولی به روی خود نمی آورند.»رقعی همچنین می گوید: «... اشكال اول: شما آمدید حجت تراش شده اید و در اسلام هر كس را كه خواسته اید حجت قرار داده اید. هر امامی از ائمه خود را حجت دینی و هر عالم نمایی را حجت الاسلام می خوانید. با اینكه حجت دینی را فقط خدای تعالی باید حجت بداند و حجیت او را تصویب كند. خدا در سوره نساء آیه 165 فرموده كه پس از انبیاء و مرسلین كسی دیگر حجت نیست و فرموده: ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ لِئَلَّا یكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾. و شما به دروغ خود را پیرو علی می دانید و زیر نام علی هر چه خواسته اید اسلام را خراب كرده اید. علی (رضی الله عنه) در نهج البلاغه در خطبه 90 فرموده: «تمت بنبینا محمد (صلى الله علیه وسلم) حجته» یعنی حجت خدا به پیغمبر ما محمد (صلى الله علیه وسلم) تمام گردید. پس چرا شما در اذان و رادیوی خود بر ضد قرآن فریاد می زنید و می گویید: «أشهد أن علیاً حجة الله» و در زیارت نامه های جعلی خود كه برای پیشوایان خود جعل كرده اید به هر یك از آنان خطاب كرده و می گویید: «السلام علیكم یا حجة الله» و برای امام معدوم الوجود موهوم لقب حجت بن الحسن تراشیده اید. آیا از خدا نمى ترسید كه در مقابل كتاب او فریاد می زنید و بر ضد آیات آن اعلام می نمایید»در اين مورد جمله «حی علی خیر العمل» برادری سوال کرده که: من در كتاب های مصنف ابن ابی شیبة و السنن الكبرى للبیهقی حدیثی خواندم كه متنش به شرح زیر هست. و میخواهم بدانم حی علی خیر العمل جزو اذان هست یا خیر.زیرا در آخر حدیث آمده «هو الاذان الاول» آیا معنی آن میشود این اذان اولیه در اسلام بوده یا معنی دیگری دارد؟حدیث اینگونه میباشد: «السنن الكبرى للبیهقی - كتاب الصلاة ذكر جماع أبواب الأذان والإقامة - باب ما روی فی حی على خیر العمل حدیث:1844 وأخبرنا محمد بن عبد الله الحافظ ، أنا أبو بكر بن إسحاق ثنا بشر بن موسى ثنا موسى بن داود ثنا حاتم بن إسماعیل عن جعفر بن محمد عن أبیه ، أن علی بن الحسین ، كان یقول فی أذانه إذا قال: حی على الفلاح قال: حی على خیر العمل ویقول هو الأذان الأول "«مصنف ابن أبی شیبة - كتاب الأذان والإقامة من كان یقول فی أذانه حی على خیر العمل - حدیث:2223 حدثنا أبو بكر قال: نا حاتم بن إسماعیل، عن جعفر، عن أبیه ، ومسلم بن أبی مریم، أن علی بن حسین، كان یؤذن، فإذا بلغ حی على الفلاح، قال: حی على خیر العمل، ویقول: هو الأذان الأول »جواب :قبل از هر چیز باید بدانیم؛ اموری که از رسول الله صلی الله علیه و سلم ثابت می شود در قالب عبادت و شعائر دینی می گنجد, و به همین دلیل عمل یا فتوای صحابی تشریع نمی باشد. در حدیثی که ذکر شده به صرف نظر از صحت یا عدم صحت آن؛ فعلی است که علی بن حسین زین العابدین آن را انجام داده است, و زین العابدین با رعایت مکانت صحابی که نبوده بلکه از صغار تابعین است, پس چگونه می توان چنین حکمی را شرع و عبادت دانست. حتی اگر هم ایشان با گفته خود این امر را اذان اول نامیده باشد تازه سلام حکم روایتش مرسل است که چون از طبقه صغار تابعین به شمار می آید روایتشان از عهد رسول الله صلی الله علیه و سلم ارزش استدلال ندارد .همین عمل ازعبد الله بن عمر نیز که صحابی بوده روایت شده است, که اسانیدش نیز صحیح است, ولی آن را به رسول الله صلی الله علیه و سلم نسبت نداده, بلکه کاری بوده که گاهی آن را انجام می داده است ( به مصنف عبد الرزاق مراجعه شود). ولی رافضی مذکور برای اینکه با عبد الله بن عمر مشکل دارد روایت صحیح را رها کرده و به روایت ضعیف زین العابدین استدلال کرده است .به هر حال کسانی که در زمان پیامبر اذان می گفته اند و رسول الله صلی الله علیه و سلم این شعار دینی را به آنها تلقین کرده است چهار نفر بوده اند: بلال و عبد الله بن ام مکتوم در مسجد النبی, و ابو محذوره در مکه, و سعد القرظ در مسجد قبا, و در هیچ جا از کتب روایات نمی توان حتی روایت ضعیفی از این چهار موذن پیدا کرد که جمله مذکور را در اذان خود می گفته اند. یاد آوری می کنم که اذان شعاری دینی است که در روز 5 بار تکرار می شده و از بالاترین درجه تواتر برخوردار است , یعنی چیزی نیست که امر آن بر کسی مخفی بماند .حال از بین این همه مسلمان روایتی منسوب به زین العابدین پیدا شده که ضعیف بوده و به آن عمل می کنند , کاری که مخالف با کار تمام مسلمانان بوده است , به هر حال باید اذان را از خود رسول الله صلی الله علیه و سلم و این چهار نفر آموخت. بنابراین اضافه کردن این جمله در اذان بدعت و گمراهی است, برای بار دیگر تذکر می دهم که عبد الله بن عمر اگر هم آن را گاهی انجام می داده به دین نسبت نمی داده است بلکه وقتی اذان میشنیده است می گفته: بشتاب به سوی بهترین عمل , و قصد تشریع و بدعت گزاری نداشته است .و جالب این است که خود علی بن ابی طالب نیز چنین جمله ای را نمی گفته است .منابع[1] - رهنمود سنت در رد اهل بدعت نوشته ابوالفضل برقعی. پاورقی ص 307.[2] - رهنمود سنت در رد اهل بدعت نوشته ابوالفضل برقعی. پاورقی ص 316.
ali_t4nh44: ابوبکر و عمر شراب میخورند منظور از نبیذ در روایات 1 و 3 و 4 شربت است نه شراب...... و دنباله حدیث اول را شیعه ننوشته ،زیرا در قسمت سانسور شده ذکر شده که بعد از حضرت عمر، دیگر حاضران مجلس نیز از آن شراب خوردند .و بعید نیست یا ایها الشیعه!! که یکی از آن حاضران، حضرت علی رضی الله عنه بوده باشد. زیرا شما هم قبول دارید که علی رضی الله عنه خیلی اوقات در مجلس عمر حاضر میبود.و بدان ای ملای شیعه ! که شراب و شربت با هم فرق دارند و آنچه عمر نوشید، شربت بود، اما در عربی، هم به شربت و هم به شراب،نبیذ، میگویند ، آخر در کدام مدرسه درس خوانده ای که این نکنه را هم نمیدانی؟در حدیثی صحیح داریم که پیامبر هم نبیذ مینوشید ببین:عن ابن عباس قال كان رسول الله صلى الله عليه وسلم ينبذ له نبيذ الزبيب من الليل فيجعله في سقاء فيشربه يومه ذلك والغد وبعد الغد فإذا كان من آخر الثالثة سقاه أو شربه فإن أصبح منه شيء أهراقه . ( سنن النسائي ) تحقيق الألباني :صحيحاز ابن عباس نقل شده كه بعضی از شب ها براي رسول الله نبيذ ( شربت ) كشمش درست ميكردند و در کوزه میگذاشتند، ایشان همان شبانه روز میل میکردند و فردایش و پس فرادیش نیز از آن میخوردند اما در صبحگاه روز چهارم اگر از آن شربت چیزی باقی میماند، بدور میریختند.پس دیدی ای عالم شیعه! ای بیسواد! که هر نبیذی شراب نیست و رسول الله صلی الله علیه وسلم برای ما بیان فرموده اند که کدام نبیذ حرام است. عن أبي موسى الأشعري رضي الله عنه: أن النبي صلى الله عليه و سلم بعثه إلى اليمن فسأله عن أشربة تصنع بها فقال ( وما هي ) . قال البتع والمزر فقال ( كل مسكر حرام ) صحیح بخاریحضرت ابوموسی اشعری میگوید رسول الله مرا به یمن میفرستاد و پرسید نوشیدنی آنها چیست ؟ عرض کردم بتع ( آب عسل ) و مرز( آبجو)فرمودند : هر چیزی که مست کننده باشد حرام استپس ای عالم شیعی!آیا دانستی فرق را ؟آیا عقل قبول میکند که امیر المومنین عمر رضی الله عنه ، آشکارا شراب بخورد و به دیگران هم بنوشاند؟ آیا ممکن است که ایشان در وسط روز رمضان روزه خواری کند و دیگران را هم وادار به روزه خواری کند و علی رضی الله عنه همچنان وزیر او باشد؟جمع کنید این بساط یاوه گویی را!!فرق شراب و شربت را نمیدانید و نام آیت الله و حجت الاسلام و علامه را برخود نهاده اید!اما حدیث دوم:بخاطر آنکه در سلسله راویانش اسم فرد دجالی بنام سعيد بن ذى لعوة .وجود دارد، پیش ما صحیح نیستو احادیث مشابه دیگر نیز همگی ضیفند، و دشمنان عمر رضی الله عنه روایت کرده اند.و ما اینجا از شیعه ها یک سوال ساده میپرسیم:آیا شما ای شیعه ها مگر خبر ندارید که ما اهل سنت جز دو کتاب بخاری و مسلم به بقیه کتابهای حدیث خود، چشم بسته ایمان نداریم؟و میگوییم چه بسا در این کتاب ها مطالب نادرستی هم کنار احادیث صحیح باشد، حالا آیا این مطلبی که تونقل کرده ای را ما قبول داریم یانه؟آیا تو نظر کارشناسان ما را درباره این روایت دیدی آیا آنها این حدیث را صحیح میدانند یا نه ؟یا برای تو نظر هوی و هوس حجت است؟ و نظر علمای علم حدیث اگر مطابق هوای نفست نباشد، هیچ ارزشی ندارد ؟!!آخر این چگونه ممکن است که عمر رضی الله عنه شراب بنوشد و ما او را خلیفه راشد بدانیم؟خواننده عزیز شیعه به این نکته دقت کند که در بین افراد منسوب به اهل سنت، فرقه های گمراه و ملحدین و غربزده ها نیز وجود دارند، آنها چپ و راست میگردند تا حدیثی بیابند که مطابق هوای نفسان باشد،آنها تا آنجا پیش رفته اند که میگویند حجاب فقط برای زنان پیامبر بوده نه برای همه زنان مسلمان، یعنی منکر حجابند!اگر کوچکترین راهی میبود که میتوانستند ثابت کنند حضرت عمر رضی الله عنه شراب رقیق مینوشیده، پس از خوشحالی پای به زمین میکوبیدند و میگفتند به همین دلیل حلال است و خودشان هم میخوردنداما بنظر میاید این غرب زده ها و ملحدین و گمراهان که خود را منسوب به اهل سنت می دانند، به اندازه علمای شیعه کودن نیستند که فرق شربت و شراب را ندانند.ملای نادان حضرت عمر رضی الله عنه را دایم الخمر میداند، او یار رسول الله صلی الله علیه وسلم و پدر زن رسول الله و داماد علی رضی الله عنه را دایم الخمر میگوید؟!!آیا کسی که دو امپراطوری عظیم جهان را شکست داد و در محراب شهید شد میتواند دایم الخمر باشد ؟آیا قهرمان جنگ و بدر و احد میتواند دایم الخمر باشد ؟آیا حضرت علی رضی الله عنه وزیر یک دایم الخمر بوده است؟ و آیا او به یک دایم الخمر گفته شخصا به جنگ ایرانیان نرو تا مبادا با مردن تو اسلام صدمه ببیند؟ قبل از بررسی متن روایت بیایید به سند آن نظری بیاندازیم.این روایت از دو طریق نقل شدهطریق اول: از طرف سعید بن ذی لعوه می باشد که مجهول الحال است و امام بخاری در مورد خود و روایتش میگوید: سعید بن ذی لعوه عن عمر فی النبیذ یخالف الناس فی حدیثه، لا یعرف.طریق دوم از سمت حسان بن مخارق است که او نیز مستور است و آلبانی در موردش میگوید: حسان بن مخارق ، فهو مستور لم یوثقه أحد غیر ابن حبانگذشته از این هر دو راوی نام آن شخص اعرابی را ذکر نکرده اند و این نیز خود بر جرح روایت می افزاید.و اما متن روایت:باید پرسید :از کجای این روایت شراب خواری حضرت عمر رضی الله عنه(خاکم به دهان) ثابت میشود؟؟ حضرت عمر(رضی الله عنه) خودشان شخصی را که مست شد! حد میزند، آنوقت خودش شراب خوار است؟؟!!! آن هم عمری که به خاطر مست شدن، پسرش را آنقدر تازیانه میزند که در زیر آن میمیرد؟؟(1)اگر حضرت عمر خودش شارب خمر بود!که آن مرد عرب ،شاکی میشد و میگفت: خودت شراب میخوری و مست میشوی ولی اگر من مست شوم مرا حدا میزنی؟وانگهی در متن روایت، آن شربت را نبیذ(2) گفته اند ولی مدعی با کمال پر رویی در ترجمه آن کلمه عامیانه شراب را به کار برده اند.و اما نبیذ: از روایات صحیح ثابت است که خوردن نبیذ نه تنها حرام و مکروه نیست بلکه شربتی است که خود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از آن نوشیده اند و همینطور دیگر صحابه از جمله ابن عباس(رضی الله عنه) از آن مینوشیده و ابن مسعود که آن را حلال دانسته است.اما در مورد طریقه حلت آن اختلافاتی وجود دارد و قول اجماع آن است که خوردن نبیذ حرام نیست ولی اگر این خوردن به حدی باشد که باعث مستی گردد، آن وقت حد بر آن شخص جاری میشود، همانطور که استفاده تریاک به اندازه نیازدارویی(3) چون ضرری ندارد، اشکالی ندارد ولی اگر استفاده از آن به اندازه ای باشد که موجب زیانهایی بر بدن گردد حرام و گناه است.ولی در مورد خمر اینگونه نیست و ذره ای از آن حرام و مستوجب حد است ، حتی اگر ذره ای از آن را با چیزی خلط کنند نیز حرام است. این ادعای ما شبیه سخن عالم شیعی ، " شیخ محمد حسن نجفی " است که در جواهر الکلام(4) میگوید:(به اختصار)در خمر کم و زیادش فرق نمیکند اگر یک جرعه از خمر هم بنوشد حد میخورد اما در نبیذ این جور نیست باید سکرآور باشد به قدری بخورد که مست بشود تا حد واجب شود و ما دیروز عبارت مرحوم صدوق را كه قائل به تفصیل بود مطرح كردیم.و روایتی نیز به این شکل نزد اهل تشیع موجو است:صحیحهی ابی الصباح کنانی (5) عن ابی عبدالله (علیه السلام) » از امام سوال کردم چه نظر می دهید، اگر شارب نبیذ را دستگیرش کردند اما با خوردن نبیذ مست نشده بود. حكم چیست؟ (أیجلد قال لا) امام فرمود نه حد نمی خورد.و دکتر سید سابق در کتاب فقه السنة خود به نقل از بدایة المجتهد ابن رشد اینگونه مینویسد:و اتفاق كردهاند بر اینكه " نبیذ"خوردن مادامی كه شدت طرب و مستی “خمر” در آن پدید نیاید حلال است چه پیامبرصلی الله علیه و سلم فرموده است:" فانتبذوا، وكل مسكر حرام [از نبیذاستفادهكنید ولی هر چیزیكه مست كننده باشد حرام است]".و ثابت شده استكه پیامبر صلی الله علیه و سلم "نبیذ"میساخت وآب میوه میگرفت و در روزهای دوم و سوم آن را میریخت. و درباره دو مسئله با هم اختلاف كردهاند، یكی درباره ظروفیكه درآنها " نبیذ "ساخته میشود و بعمل میآید. و دوم درباره ساختن " نبیذ "از دو چیز مانند دو نوع خرمای “بسر” و “رطب” و “خرما” و “موی(6)بعد از این دو قول از دو عالم از دو فرقه ، به جواب حضرت عمر توجه کنید که در جواب جبهه گیری مرد عرب میگوید:من تو را به خاطر مست شدن حد زدم.(نه به خاطر نبیذ خوردن)پس اگر نبیذ حرام بود آن اعرابی جبهه نمیگرفت و حضرت عمر چنین استدلال نمیکرد.ضمناً اگر نبیذ حکم خمر را داشت پس باید کسی که از آن استفاده کند فاسق محسوب شود و سخنانش را ترک گفته و بر او حد جاری کرد ولی میبنیم که یکی از بزرگترین راویان اهل تشیع نبیذ مینوشیده ولی نه تنها بر او حد زده نشده و جرح نشده بلکه اهل تشیع هزاران مدح بر آن ذکر میکنند!این راوی که ابو حمزه ثمالی،ثابت بن دینار باشد. در کتب رجال اهل تشیع از او به عنوان اجلٌای اصحاب امامیه یاد شده . او کسی است که صدوق گواهی به عدالت او داده و نجاشی او را از بهترین اصحاب امامیه میداند و از امام رضا(علیه السلام) روایت میکنند که او گفت: أبو حمزة الثمالی فی زمانه كلقمان فی زمانه = ابو حمزه ثمالی در زمانش مانند "لقمان" در زمان خودش است!!! و همینطور از امام صادق(ع) نقل میکنند که گفت: أبو حمزة فی زمانه، مثل سلمان فی زمانه = ابو حمزه در زمانش مانند سلمان فارسی در زمان خودش است! و اما همین شخصی که شخصیتی همچون زراره و هشام در نزد اهل تشیع است نبیذ مینوشیده و استفاده میکرده است!!حال میپرسیم اگر شما نبیذ را همچون خمر میدانید پس باید ابوحمزه به علت فسق، جرح میشد و نه این همه مدح!!! چرا در سخن خود صادق نیستید؟؟شیخ طوسی در مورد نبیذ میگوید:« ولا بأس بشرب النبیذ غیر المسكر، وهو أن ینقع التمر أو الزبیب ثم یشربه وهو حلو قبل أن یتغیر»(7)و اما روایاتی که حلال بودن نبیذ را میرساند:احمد از بكر بن عبداللَّه روایت نموده، كه اعرابی به ابن عباس (رضى اللَّه عنهما) گفت: چرا آل معاویه شربت آب و عسل مى دهند، و آل فلان شیر مى دهند، و شما شربت نبیذ مى دهید؟ آیا این بر اثر بخل تان است، یا نیازمندى دارید؟ ابن عباس پاسخ داد: نه ما بخیل هستیم و نه هم نیازمندى داریم، ولى پیامبر خدا ص روزى كه اسامه بن زید نیز در عقبش سوار بود، آمد و نوشیدنى خواست و ما از این - یعنى شربت نبیذ - به او دادیم، و او از آن نوشید و گفت: «خوب كردید، اینطور بسازید!»(8)از جعفربن تمام روایت است، كه گفت: مردى نزد ابن عباس (رضى اللَّه عنهما) آمد و گفت: درباره این آب كشمش كه براى مردم مى دهید چه فكر مى كنى؟ آیا این سنتى است، كه از آن پیروى مى كنید، یا اینكه این را از شیر و عسل بر خود آسانتر(ارزانتر) مى بینید؟ ابن عباس گفت: پیامبر خدا ص نزد عباس در حالى آمد كه وى به مردم نوشیدنى مى داد، و گفت: «به من نوشیدنى بده، آن گاه عباس كاسه هاى بزرگى از نبیذ را خواست، و كاسه اى از آن ها را براى رسول خدا ص داد و او نوشید، و گفت: «خوب كردید، اینطور بسازید!» ابن عباس مى گوید: بنابراین خوشم نمى آید كه این شربت نبیذ برایم به شربت عسل و شیر تبدیل شود، البته به خاطر قول رسول خدا صلی الله علیه و سلم، : «خوب كردید اینطور بسازید».(9)در تفسیر عیاشى( از تفاسیر شیعه) از ابى الصباح از امام صادق (علیه السلام) نقل شده كه فرمود: من از آن جناب از" نبیذ" و" خمر" پرسیدم كه آیا هر دو به یك منزلت و هر دو حرامند؟ فرمود: نه، نبیذ به منزله خمر نیست، زیرا خداى تعالى خمر را حرام كرده چه كم باشد و چه زیاد، كما اینكه میته و خون و گوشت خوك كم و زیادش را حرام نموده، و رسول اللَّه (صلی الله علیه وسلم) از هر مشروبى مسكرش را تحریم كرده، و البته هر چه را كه رسول اللَّه صلی الله علیه و سلم تحریم كند خدا تحریم كرده است.(10)پس همانطور که خواندیم خمر کم و زیادش حرام است ولی نبیذ تا به مستی نرسد مشکلی ندارد.نتیجه: صحت این روایت در هاله ای از ابهام است و در صورت صحت نیز باید گفت، ثابت نیست که حضرت عمر رضی الله عنه از آن نبیذ برای نوشیدن استفاده کرده آن هم در صورتی که محمد صلی الله علیه و سلم آن را حرام ندانسته بلکه از آن نوشیده است. پس از این روایت فقط و فقط کینه توزی اهل رفض مشهود است و لا غیر.البته اگر بگویید: این روایت در کتاب خود شماست و به ما چه؟ ما میگوییم: در کتب ما روایتی موجود است که میگوید: حضرت علی رضی الله عنه در هنگام نماز خواندن مست بوده و قبل از آن شراب نوشیده آیا شما آن را قبول میکنید؟سنن ترمذی ح 2952 :علی بن أبی طالب قال صنع لنا عبد الرحمن بن عوف طعاما فدعانا وسقانا من الخمر فأخذت الخمر منا وحضرت الصلاة فقدمونی فقرأت قل یا أیها الكافرون لا أعبد ما تعبدون ونحن نعبد ما تعبدون قال فأنزل الله تعالى { یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنتُمْ سُكَارَىٰ حَتَّىٰ تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ } (النساء/ 43)از علی بن ابی طالب نقل شده است که گفت : عبد الرحمن بن عوف برای ما غذایی درست کرد و ما را دعوت نموده و به ما شراب داد ؛ وقتی شراب نوشیدیم وقت نماز شد ؛ عبد الرحمن من را مقدم کرده و من در نماز سوره کافرون را اینگونه خواندم « لا اعبد ما تعبدون ونحن نعبد ما تعبدون » پس خداوند این آیه را نازل نمود که :"ای کسانی که ایمان آوردید ! مبادا در حال مستی به سراغ نماز روید ، تا زمانی که بدانید چه می گویید".اگر قبول دارید باید هر دو را قبول کنید.2 - " نبیذ" عبارت ازاین بوده كه مقدارى خرما یا كشمش را در ظرفى كه مقدارى آب در آن بود مى ریختند و چند روزى مى گذاشتند، و سپس مى نوشیدند گرچه رسماً شراب نبود، ولى بر اثر گرمى هوا مواد قندى آن تبدیل به الكل خفیفى مى شد(تفسیر نمونه مکارم شیرازی)3 -مانند داروی استامینوفن کدئین که بسیار رایج و مشهور است.و همینطور فنتانیل که نوعی مسکن است!4 - جواهر الكلام، شیخ محمد حسن نجفی ، جلد 41 ص 450 به بعد .انتشارات اسلامیه تهران5 - وسائل الشیعه الحر العاملی ، ج28، ص224، باب 4 از ابواب حد مسکر، ح4 ،چاپخانه :مهر، قم6 - بسر: غوره خرما ؛ رطب: خرمای تازه ؛ تمر: خرما ؛ مویز: انگور خشك شده7-النهایة طوسی ص 592 ،ناشر : انتشارات قدس محمدی - قم8 -ابن کثیر با دو سند صحیح آن را روایت کرده است :بدایة والنهایه ج5 ص 211 ، دار إحیاء التراث العربی9 -طبقات ابن سعد ج4 ص 25 – 26 ، دار صادر ، بیروت( البته در این روایت ضعف مشاهده میشود.)10 -تفسیر عیاشى ج 1 ص 340 ح 184. به نقل از تفسیر المیزان