امام از غیب به اذن خدا مطلع است یعنی خدا این مجوز رو بهش داده mahmudkhm: عذر میخوام سنی بودند ؟! سنیها که با امام حسین بیعت نکردند و دیگه حکومت از زمان معاویه به بعد از حالت شورائی خارج شد در ضمن خودتون اعتراف دارید که سنی ها دشمن امام حسین هستند و طرفدار یزید ، پس اونهایی که با امام بیعت کردند از اهل کوفه حتما شیعه بودند! ابول استدلال از یزید شاکی بودن و دنبال امام حسین واسه همین نامه نوشتن و با نماینده امام بیعت کردن و بیعت شکستن سابقه هم دارن همین کوفیان با علی پیمان شکستن و زمان علی هم به دین عمر بودن و عثمان و شرطشون این بود که علی ع شیوه خلفا رو رعایت کنه که حضرت قبول نکرد و از این شرط گذشتن ولی همهشون سنی بودن اونموقع شیعیان علی انگشت شماربودن و بقیه به سنت عمر بودن زمان امام حسین هم همینطور جلبه که اونها با امام حسین جنگیدن و امام حسن رو تنها گداشتن و علی رو حمایت نکردن اینها چه شیعیانی هستن شیعه رو ببین الان بگو کربلا دلش میره و اشکش میریزه و از زندگیش میزنه بره کربلا و اگه محرم بیاد خودش رو برای امامش حاضره بکشه
mohan1978: کیبرد من لاتین ضمنا شما به بزگواریتون ببخشید ولی بالاخره فهمیدید که منطور تمدن بوده جناب امتيس و موهان يك نفر هستند چون من به جناب امتيس گفتم اشتباه نوشته اما جناب موهان اعتراف كردند كه كيبوردشان لاتينه به همين راحتي دوست عزيز محمد هم به اين راز پي برده بودآره دروغ تعطیل mohan1978: قربونت شما بی سند هر پستت ۳۶ کیلومتره سند نزار که لوتی پر میشهدر مورد شیعیان اگه منطورتشاه عباس و نادر است که سنی ها رو کشت و همه رو فرستاد سرحدات که اگه حمله شد اول اونا بمیرن البته به تلافی قرنها کشتن اولاد پیامبر توسط اهل سنت و اگه منظورت خمینی است که اولا مشکل اینه که عربه و در اعراب استهاله شده دوما تاراج و حمله عمر کجا و اینا کجا گپرچه شباهتهایی دارنبعد از اون هم اینهارو مردم خواستن و انقلاب کردن ولی عمر رو چی ...بهشم یگفتن تازی یعنی وحشی و مهاجمدر اخر ایران پس از اسلام هیچگاه اقتداری مانند حکومت شیعیان نداشته ...نادر ....شاه عباس ....تهماسب .....و اخیرا رضا خان و محمد رضا شاه ایرانبقیه حرفات رو اصلا نخوندم چون حالش نیست یک کم خلاصه بنویسغیرت شیعه رو هم ببین کل دنیای عرب مسلم اهل سنت در ۶ روز از اسراییل شکست خورد و یک عالم از زمینهاشون رو گذاشتن و الفرار این غیرتشون بودیا در جنگ با ایران چه جور یک وجب خاک رو نگرفتن و تا اسیر میشدن الدخیل الدخیل خمینی و الموت صدام میگفتن این عیرته من با آریا مهر و پدر بزرگوارش کاری ندارم و خود یکی از طرفداران این دو بزرگوار هستمایشان میگه ایران هیچ وقت اقتاری مثل حکومت شیعه ها نداشته اما نصف ایران در زمان این شاهان جدا شد قرارداد گلستان و ترکنمچای اینا که دیگه حقیقته داداشبقیه حرفامو بخون چیزای قشنگی نوشتم خیلی زیبا جواب شبهات رو دادم به امتحانش می ارزه این تن بمیره ضرر نمی کنیبرو سپاهي برو ملت ايران به عربا طلا ميده خاك ميگيره (تربت امام حسين) همين شما سپاهيا و حزب اللهيا باعث شيديد مرد از گرسنگي بميرن راستي سلام منو به آقا خامنه اي برسون mohan1978: یا در جنگ با ایران چه جور یک وجب خاک رو نگرفتن و تا اسیر میشدن الدخیل الدخیل خمینی و الموت صدام میگفتن این عیرته عوضش قاجار از خجالت روس ها در آمد با دادن آذربايجان و تركمنستان يادگار پارت ها و ماد ها و پارس هاتا شما آخوندها تو اين مملكت هستين ايران خوب نميشه بابا بريد ديگه مردم شما رو نمي خوان mohan1978: عمر بابت بدعت هاش کافرهاما مردم اون زمان عرب جاهلیت فطری داشتن و براشون مثلا نماز واجب تر از تولا و تبری است در حلیکه نماز بی تولا عبادتی است بی وضوواسه همین عمر هم خیلی چیزها رو رعایت میکرده سند اون حرف هم حدیثی است که بیشتر معنای دیگری میدهد تا لواطابن سعد در بحث استخلاف عمر می گوید:قال: أخبرنا إسحاق بن یوسف الأزرق و محمد بن عبد الله الأنصاری و هوذة بن خلیفة قالوا: أخبرنا ابن عون عن محمد بن سیرین قال: قال عمر بن الخطاب: ما بقی فی شیء من أمر الجاهلیة إلا أنی لست أبالی إلى أی الناس نکحت و أیهم أنکحت.بیشتر این معنی برداشت میشه که از امور جاهلیت این عادت را داره که براش فرق نمیکنه که از چه خانواده ای همسر به نکاح بگیرد یا به چه خانواده ای دختر به نکاه بدهدمعنای نکاح اصلا اون معنی رو نمیده وحالا اگر شیعه ای از روی محبت یا هر چی این معنای اشتباه رو کرده در حقیقت نوعی دشمنی است به شیعه و اینها دوست نادان هستندولی با همی این حرفا من میگم جنگ رو با مدارک معتبر انجام بدیم وقتی صحاح اونا هست که نمیتونن جیک بزنن یا قران هست چرا بریم سراغ فلان کتاب تا بعدش اونهم بره سراغ حلیه المتقین اونکه نمیدونه حلیه شبیه کشکوله و هر چی رو مجلسی شنیده نوشته فکر میکنه همینقد که نویسنده مجلسیه کتابش وحی منزله و این اشتباهه جوابشان را دادم احيانا چون شما پست هاي منو نديدين اين حرف ها رو دوباره گفتين يه سري به پست هام بزن ضرر نمي كني mohan1978: قرار نشد دیگه خوابهاتون رو بیاید تعریف کنید ما مذهب مون از پیامبر و دامادشون و فرزندانشون از فاطمه و علی ع تا حضرت حجه ابن الحسن العسکری است و بعد نواب اربعه و بعد راویان حدیث مثل کلینیشما که حنفی هسنی که اصلا زمان پیامبر نبوده که سنت رو بدونه و تازه شاگرد نا سپاس امام جعفر صادق ع بوده همون نیست که اینقدر فتواهای خنده دار ازش نوشتیم باسندراستی فهمیدیم به چه کسی میگن ایرانیابوحنیفه نعمان بن ثابت (۸۰ - ۱۵۰ هجری قمری/۶۹۹-۷۶۷م) فقیه و متکلم نامدار کوفه و پایهگذار مذهب حنفی از مذاهب چهارگانهٔ اهل سنت است. اهل سنت او را «امام اعظم» و «سراج الائمه» لقب دادهاند. پیروان ابوحنیفه را حنفی مینامند.بیشتر منابع، اصلیت او را از کابل میدانند. در برخی منابع هم ترمذ یا نسا به عنوان محل سرزمین اجدادش نام برده شدهاست.[۱] میگویند جد وی از موالی و ایرانی بود. وی در سال ۸۰ هجری قمری در شهر کوفه متولد شد.ابوحنیفه علاوه بر فقیه بودن در زمان خود بازرگان موفقی نیز بود. وی در نزد اهل سنت یکی از بزرگترین فقها به شمار میرود. ابو حنیفه چون منصب قضاوت را که از سوی خلیفه منصور عباسی پیشنهاد شده بود نپذیرفت به امر خلیفه به زندان افکنده شد و شکنجه گردید. در سال ۱۵۰ هجری در زندان در اثر مسمومیت یا شلاق درگذشت. مذهب حنفی بر هفت اصل استوار است که عبارتاند از: -۱قرآن -۲سنت -۳ قول صحابه -۴ قیاس و رأی -۵ استحسان -۶ اجماع -۷ عرفعجب اعتماد به نفسی چند ده سال پس از پیامبر یکی پیدا بشه و بگهابوحنیفه را یکی از فقهای اصلاحگر میدانند. وی در راه استخراج احکام فقهی روشی غیر از دیگر فقها در پیش گرفت. نقل است که میگفت: «اگر رسولالله در زمان ما میزیست همینها را میگفت که من میگویم». پیروان ابوحنیفه، مذهب و روش او را اهل رأی مینامند زیرا ابوحنیفه قائل به رأی است چنان که بعد از صدور هر فتوایی و حکمی عنوان میکرد «این سخن ما رأی است و بهترین سخنی است که بر آن دست یافتهایم، پس هر که بهتر از سخن ما آورد، او از ما به صواب نزدیکتر است)ویکی(جالبه میگه ما این رو گفتیم هر کی اومد بهترش رو گفت ما میگیم تا الان اشتباه کردیم از این به بعد این روش تازه را انجام میدهیم همه اینها هم که ادم رو جایز الخطا میدوننحدیث ستیزی ابوحنیفهدر مورد ابوحنيفه جستجوي موجزي در كتب تراجم و جرح و تعديل محدثان، حديث ستيزي او را به روشني معلوم مي كند. علامه ابن خلدون مي نويسد كه ابوحنيفه تنها به هفده حديث اعتقاد داشت(مقدمه ابن خلدون، ج2/علم حدیث)محمد بن سعد(230هـ)، ابوحنیفه را «ضعيفا في الحديث» مي خواند(طبقات كبري 6/369 و 7/322).محدث مشهور، خطيب بغدادي(463هـ) ذيل تذكره طولاني ابوحنيفه از محدّث عبد الرزاق الصنعاني(211هـ) روايت مي كند كه تنها در حدود بيست حديث از ابوحنيفه نقل شده است(تاريخ بغداد 13/448 ـ دارالكتب العلمية بيروت)کلا یک دین جدید تاسیس کرده با بیست تا حدیث و حدیث ستیزی اي بابا يادم نبود شما نمي دانيد ابو حنيفه استاد جعفر صادق بود اون موقع كابل جزو ايران نبود شما كه تاريخ بلدي؟اما گفتي كه مذهب حنفي بر ۷ اصله ما كه حنفي هستيم همچين چيزي يادمون نمياد اون مال شماست ۱-امامت۲-امامت۳-امامت همه اصل امامت چه مذهب بر حقي" فإنّ أبا حنیفة من أقران جعفر الصادق، توفّی الصّادق سنة 148، وتوفّی أبو حنیفة سنة 150، وکان أبو حنیفة یفتی فی حیاة أبی جعفر والد الصادق، وما یعرف أن أبا حنیفة أخذ عن جعفر الصادق ولا عن أبیه مسألة واحدة " (منهاج السنة 7/532)یعنی: " ابوحنیفه از اقران و همردیف جعفر صادق بود، و در سال 148 هجری وفات کرد و ابو حنیفه در سال 150 هجری وفات کرد، و ابو حنیفه در زمان پدر جعفر صادق فتوی میداد، و معلوم نشده است که که ابو حنیفه از جعفر صادق و یا از پدرش حتی یک مسئله (فقهی) گرفته باشد ".و در جایی دیگر میگوید:" و جعفر بن محمد هو من أقران أبی حنیفة، ولم یکن أبو حنیفة یأخذه عنه مع شهرته بالعلم" (منهاج السنة 3/140)یعنی: " و جعفر بن محمد (یعنی جعفر صادق) از اقران ابو حنیفه است، و با وجود شهرت او (جعفر صادق) ابو حنیفه از او (مسائل فقهی) نمیگرفت ". mohan1978: ما بیسواد شما باسواد تو رو خدا یک کم فکر کن بعد هر پی میاد بگومتعه امری اختیاری است و اگه زن و مردی هم رو بخوان کسی نمیتونه جلوشون رو بگیره خانواده هایی هستن که نیازات بچه هاشون رو تامین میکنن و انتظار دارن بچه ها دنبال اینکار نروند و خیلی ها هم میروند مثلا در خانواده ما یکی از اقوام صیغه شده و با شوهرش هست ولی بقیه نمیپسندن و انو که صیغه شده از خود دور نمیکنن اینها رو باید بفهمی که دلبخواه است اگر خواهر من دوست داشته باشه من نمیتونم جلوش رو بگیرم یا خودم اگه بخوامخلاصه اقا این عین احرام به حقوق افراد است و دو نفر که از هم خوششون بیاد یا نیازی به هم داشته باشن اینکار رو میکننحالا کسانی که مشکل دارن یا برن زن ۴ تا بگیرن یا استمنا یا ارتباط نا مشروع میتونن با محارم هم برن ابو حنیفه اجازه داده تو پست های قبل با سند ارائه کردن با عرض پوزش خواهرت را به متعه من در مي آوري بخدا ثواب دارد اگر اين كارو نكني ايمانت كامل نمي شود فكراتو بكن mohan1978: ای بگردم این عدالت را که در خونه زهرا رو اتش میزنه و حضرت زهرا از دنیا میره در حالیکه از او راضی نیست ثابت كردم زهرا از علي هم راضي نشد در پست هاي قبل گفتم شما مثل اينكه نديدين ثابت كن كه عمر درب خانه فاطمه را آتش زد؟
ametis: اخه حضرت علی و شجاعتش کجا و جناب عمر کجاحضرت علی صاحب ذوالفقار میدونسته کسی در جنگ نمیتونه اونو شکست بده اما میدونسته عمر بره جنگ نتیجه اش مثل کاری که در احد و خیبر کرد میشه و .......بعدشم این یک رفتاره مثلا من به یکی بگم نرو بالا درخت و بغد خودم برم جون به خودم و مهارتم مطمئن هستماین کجا و اشتباه اعلام کردن حکم شرعی و حکم دین خدا کجا اگه عمار نبود اینم میشد یک سنتراستی اینجا مثل جاهای دیگه که جناب عمر میگفت لولا علی لهلک عمر در شان جناب عمار نگفت لولا عمارما که میگیم امام باید عالم باشه و معصوم باشه برا همینه دیگه وقتی هر کسی با هر میزان علمی مردم را هدایت کنه این میشه که این همه اختلاف بوجود میاد شده دلبخواه هر کی هر جور خواست استنباط کنه و حکم بدهجالبههرکس هر جور دلش خواست استنباطش از دین رو بگه و اسمش رو فتوا بذاره مردم هم دلشون خواست عمل کننغجب شیر تو شیری اولا عجب نه غجبمن منظور شما را نفهميدم شما گفتي كه عرباي و حشي و هزار فحش ديگر مي توانيد بهم بگوييد فاطمه و علي چه نژادي داشتند؟ تو به آن ها هم توهين كردي خوانندگان گرامي الان ايشان مي رود سايت ويكي پديا و ثابت مي كند اين دو بزرگوار عرب نبودند خيلي جالبه اگه اين حرفو بگن ametis: اقسام لعن رو ائمه بما یاد دادندلعن صنمی قریش .......لعن سه ضرب ....لعن شش ضرب ....لعن جامعه .....لعن اهالی تابوت .و آنوقت ائمه به شما نگفتن موقع گرسنگي چه كار كنيم؟ ametis: از فرار از بحث بحث ما بد عهدی اهل سنت بود اخه این چه ربزی داره ادم کم میاره سوت میزنه اشکال ندارهمن صد تا روایت در مورد لعن خلفا از امام صادق دارم و این سوال میتونه برای امام محل تقیه بوده باشه مي توانم از شما خواهش كنم اين صد تا روايت را بياوريد خودتان گفتيد صدتا نودونه تا نشود يك وقت ametis: فقط خمله به خانه حضرت زهرا واسه جهنم کقابت میکنه البته من اينجا نمي دانم چي نوشتن جناب موهان چي نوشتي كيبوردت لاتينه مي خواي فارسيش كنم؟ live: آقا يه سوال داشتم مگه پدر و مادر عمر خواهر برادر نبودن؟مگهمگه پدر و دختر نبودنمگپس عمر طبق اصول اسلام يه بچه .حرام..... ميشهآيا يه شخص حرام ميتونه رهبر يک جامعه باشه؟ شما داداش همين فردا حرف هايت را ثابت كن و گرنه يك كذاب هستي بابا افراد قبل از تو يكم بهتر دروغ ميگفتناما جناب امتيس گفتن عرب هاي وحشي داشته باشيد:اين دعاي يك عرب وحشي (نعوذبالله) است: حدیث " لو کان الدین عند الثریا لذهب به رجل من فارس أو قال من أبناء فارس حتی یتناوله " باشد،این حدیث صحیح است و در سنن ترمذی و مسند امام احمد و صحیح مسلم با الفاظی شبیه به هم آمده اند. و لفظ فوق از صحیح مسلم بود و به معنی:«اگر دین (و در روایت دیگری اگر ایمان) نزد ستاره ثریا باشد و در آسمانها قرار گیرد، مردانی از فارس در پی آن خواهند رفت تا آنرا در اختیار خواهند گرفت.»و در روایت امام احمد،"علم" آمده است.این حدیث در شان مردم ایران است چنانکه در روایت ترمذی آمده است که درباره آن از پیامبر صلی الله علیه و سلم پرسیدند و سلمان که در کنار ایشان بودند، دست خویش را بر شانه «سلمان» زد و فرمود: منظور، این مرد و هموطنان اوست.و اما اگر کسی ادعا کند در شان امام ابوحنیفه آمده است نیاز به دلیل دارد در غیر اینصورت صحیح نیست.ولی بنظر می رسد منظور حدیث، افرادی همچون امام بخاری و مسلم و احمد بن حنبل و ترمذی و نسایی و ابن ماجة و ابو داوود و امثال ایشان باشند که از مناطق فارس (ایران) بوده اند و برای جمع آوری احادیث ترک دیار می کردند و هزاران کیلومتر را برای ثبت حدیثی طی می کردند. اللخصوص که در حدیث از مسافت دور و دین بحث شده است.شما كتب مذهبتان از عرب هاي وحشي هستند مانند مجلسي شهيد اول شهيد دوم شهيد سوم و شهيد الي آخربشکست عمر پشت هژبران عجم رابرباد فنا داد رگ وریشه ی عجم رااین عربده بر غصب خلافت ز علی نیستبا آل عمر کینه قدیم است عجم را
ametis: عمر خیال کشور گشایی داشت و پول میخواست که به ایران حمله کرد اگر نه اسلام میتونست در بین ایرانی ها هم جا باز کنه مثه اعراب اما ايشان به دروغ از نامه عمر به پادشاه ايران گفت حقيقت اينجاست فكرارو منحرف نكناين نامه در زمان رسول الله بوده است: پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم نامه ای را به کسرا (لقب پادشاه ایران) توسط عبدالله بن حذافه سهمی فرستاد تا حاکم بحرین (یا خدمتکار او) آن را به کسرا بدهد.متن این نامه براساس روایت طبری چنین آمده است: «بسم الله الرحمن الرحیم. از محمد رسول خدا صلی الله علیه وسلم به کسرا، بزرگ فارس. سلام بر کسی که پیروهدایت بوده به خدا و پیامبرش ایمان بیاورد و گواهی دهد به اینکه هیچ معبودی جز الله وجود ندارد و من پیامبر خدا به سوی تمامی انسانها میباشم تا کسانی را که زنده هستند، بیم دهم. مسلمان شو تا سالم بمانی واگرنه گناه مجوسیان به گردن تو میباشد.» (تاریخ طبری، ج 2، ص 654-655.)وقتی کسرا نامه را خواند آن را با حالتی مغرورانه پاره کرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم با اطلاع از این جریان، علیه او دعا کرد (مَزَّقَ الله مُلکَه) خداوند پادشاهی او را پارهپاره کند. البخاری مع فتح الباری، ج 8، ص 26، شماره 4424. دعاي رسول الله بعد از ايشان مستجاب شداما همانطور که در حدیث وارد شده پیامبر صلی الله علیه وسلم بر علیه مردم مظلوم ایران دعا نکرد، بلکه فقط بر علیه تاج و تخت و سلطه و حکومت پادشاه ایران دعا کرد تا خداوند فرمانرواییش را نابود کند، که این اتفاق هم افتاد و حتی در همان اوایل، به دنبال شکست ناهنجاری که سپاه ایران در برابر سپاه قیصر روم به آن دچار گردید، انقلاب بزرگی نیز در اندرون دربار خسرو بر علیه وی برپا گردید، و شیرویه پسر خسرو ایران کمر به قتل پدر بست و او را از پای درآورد، و پادشاهی ایران را به دست گرفت. این حادثه در شب سهشنبه ده روز گذشته از جمادیالاولی، سال هفتم هجرت روی داده است. فتح الباری، ج 8، ص 127؛ تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 37.و بعدها با مجاهدت اصحاب و یاران رسول خدا صلی الله علیه وسلم پادشاهی ایران که بر اساس دیانت زرتشتی استوار بود نابود گشت و اسلام و هدایت به میان مردم ایران آمد و ایرانیان از آن استقبال کردند بجز سربازان ارتش ساسانی که برای جنگ با مجاهدان به میدان کارزار آمده بودند، وگرنه مردم عادی در این نبرد نقشی نداشتند و تلفات کارزار در بین سپاهیان دو طرف درگیر بود و سرانجام سپاهیان اسلام موفق به شکست ارتش ایران شدند و بدین ترتیب پادشاهی ایران نابود گشت، و از آن زمان به بعد ایران عزیز جزوی از ملتهای اسلامی گشت و آنهمه دانشمند و عالم و شاعر را به دنیا و جامعه ی مسلمین و بشری تقدیم کرد، در حالیکه قبل از آن چنین دانشمندانی در میانشان وجود نداشت..بنابراین باید متوجه این نکته بود که هرگز رسول خدا صلی الله علیه وسلم بر علیه سرزمین ایران دعا کردند! بلکه بر علیه سلطه و تاج و تخت پادشاهی کسری دعا کردند که خداوند سلطه اش را پاره پاره کند، و بدانیم که ایران بعد از آن دعا نه تنها راه زوال را طی نکردند بلکه راه پیشرفت و علم و فرهنگ و هنر را پیش گرفت و کلی انسان برجسته تحویل جامعه ی بشری داد.و بزرگی ایران به وسعت جغرافیایی آن نیست، بلکه بزرگی ایران به مردمانش است.و ايشان دروغ گفتند صحابه ايران رو نابود كردند آره كم تر خالي ببندآیا انگیزه سربازان حضرت عمر از جهاد، رسیدن به غنایم بوده است؟ دلخوری اصلی علمای شیعه از حضرت عمر، این است که چرا ایشان در جنگها پیروز شده و دو ابرقدرت زمان را به زانو در آورده بودند!! این دلخوری آنقدر در مغز آنها ریشه دوانده که در بدگویی از عمر با مجوس و مجوس دوستان همصدا شده اند،و خونخواریهای را به عمر نسبت میدهند که مانند آنرا هرگز برای چنگیز و تیمور نمیگویند!! و یک ادعای جدید آنها این است که سربازان حضرت عمر بطمع غنایم جنگیده اند! نه برای پیشبرد اسلام!!هرچند با توجه به سوء سابقه شیعه در نقل متون، و تحریف کتب، لازم است که اول ببینیم آیا صادقانه نقل قول کرده اند یا مثل همیشه، دروغ و راست را مخلوط نموده اند ؟!اما چون معنی سخن شیعه درست است، پس تحقیق نمیکنیم ،یعنی قبول داریم عده ای نه برای رضای خداوند، نه برای اعتلای کلمه الله، که برای رسیدن به غنایم میجنگیدند و میجنگند.اما در این عمل، عیبی متوجه حضرت عمر نیست، حضرت عمر بدون جنگیدن هم میتوانست زندگیی شاهانه داشته باشد، او هیچ نیازی به غنیمت نداشت، زیرا آنقدر در آمد از سرزمین تحت فرمانروایی خود داشت که تا برای تمام عمرش، ثروتمند باقی بماند، اما با این همه، او حتی خود را از یک زندگی ساده و عادی محروم کرد.این حقیقت را شیعه، با وجود همه کذب و دروغی که پیرامون حضرت عمر ساخته، قبول دارد و تا امروز درباره ساده زیستی حضرت عمر ایرادی به ایشان ندارد.البته از این قوم بی منطق بعید نیست که فردا تهمت چپاول بیت المال را هم به ایشان بزنند! ولی چون تا امروز چنین چیزی نگفته اند پس به همین استدلال میکنیم، که حضرت عمر گناه و نقشی در بدنیتی مجاهدانش نداشته، بلکه برعکس خودش خوش نیت بوده و حتی به غنیمت حلال هم توجه ای نداشته و در باره غنایم به شیوه پیامبر عمل نموده است.و جالب اینکه شیعه در شبهه خود نوشته فرمانده جنگ در شاهرتا از اینکه دولت مرکزی اجازه غنیمت گرفتن از شکست خوردگان را نداد، آه و ناله سر داده بود و افسوس میخورد.خب آخوند شیعه گرامی!!حکومت مرکزی کی بود؟ آیا کسی جز عمر بود ؟ پس نتوانستی علیه عمر شبهه ای را مطرح کنی مگر اینکه مجبور شوی به نحوی ایشان ستایش نماییپس به فرض که لشکرش بد بودند، این ربطی به عمر نداشت.بلکه این هنر مندی حضرت عمر بوده که از افراد عادی استفاده کرده و توانسته توسط آنها اهداف اسلام را به ثمر برساند.و این نکته را بگویم که در حدیث متفق علیه آمده استجاء رجل إلى النبي صلى الله عليه وسلم فقال: الرجل يقاتل للمغنم والرجل يقاتل للذكر والرجل يقاتل ليرى مكانه فمن في سبيل الله ؟ قال: " من قاتل لتكون كلمة الله هي العليا فهو في سبيل الله "مردی به پیش رسول الله آمد و گفت شخصی برای غنیمت میجنگد، کسی برای کسب شهرت و افتخار میجنگد و کسی برای ریا میجنگد کدامیک از این سه کارش درست است؟رسول الله فرمود هیچکدام!! بلکه کسی که جهاد میکند تا اسم و قانون الله برتر باشد او جهادش فی سبیل الله است.البته اگر همراه جهاد، غنیمت بیاید، آن خوب و خوشحال کننده است، اما نیت اصلی نباید غنیمت باشد تا اجر ضایع نشود .و حتی اگر انسان برای کسب غنیمت برود، اما نیتش این باشد که با کسب این غنیمت شوکت کفار را بشکند و زور مسلمان را زیاد کند باز کارش صحیح است .حتی اگر دعا کند که خدایا کافر را بکشم و و مالش را بگیرم،اینهم صحیح است زیرا مدار کار بر نیت است، نیت مجاهد، نخست باید کسب رضایت الله و دخول بهشت باشد، بعد از آن اگر خواستار غنیمت شد، این چیز بدی نیستو قران میفرماید :{ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ } (سوره بقره/198) گناهی بر شما نیست که از فضل پروردگارتان (و از منافع اقتصادی در ایام حج) طلب کنید .پس میبینید با آنکه نیت حج است، ولی تجارت در حج جایز است این مثال جهاد است ، که غنیمت در آن جایز استو پیامبر فرمود: { مَنْ قَتَلَ قَتِيلًا فَلَهُ سَلَبُهُ } هرکس کافری را در وقت جهاد بکشد اموال شخصی مقتول مال کشنده استنکته جالب اینکهالله مسلمانها را وعده به کسب غنیمت میدهد، پس غنیمت را دوست داشتن بد نیست، زیرا اگر بد میبود الله وعده نمیداد این هم آیه:(وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ كَثِیرَةً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَكُمْ هَذِهِ وَكَفَّ أَیدِی النَّاسِ عَنْكُمْ وَلِتَكُونَ آیةً لِلْمُؤْمِنِینَ وَیهْدِیكُمْ صِرَاطًا مُسْتَقِیمًا) «خداوند غنایم فراوانی به شما وعده داده بود که آنها را به دست میآورید، ولی این یکی را زودتر برای شما فراهم ساخت؛» سوره فتح آیه 20بعد از این مقدمه برگردیم به ایرادی که شیعه گرفته است:گفتیم که قبول داریم همه شرکت کنندگان در جنگ بر علیه ایران، هدفشان گرفتن غنیمت نبود ، زیرا وقتی در بین صحابه (در جنگ عظیم و مقدس احد) عده ای در پی کسب غنیمت بودند، پس هیچ جای تعجب نیست که بعضی از فاتحان ایران، نیز دنبال کسب دنیا بوده باشند.الله درباره اصحاب پیامبر در جنگ احد میفرماید وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَعَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا أَرَاكُمْ مَا تُحِبُّونَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الدُّنْيَا وَمِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الْآَخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَلَقَدْ عَفَا عَنْكُمْ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ) (152) آل عمران«خداوند، وعده خود را به شما، (در باره پیروزی بر دشمن در احد،) تحقق بخشید؛ در آن هنگام (که در آغاز جنگ،) دشمنان را به فرمان او، به قتل میرساندید؛ تا اینکه سست شدید؛ و در کار خود به نزاع پرداختید؛ و بعد از آن که آنچه را دوست میداشتید (از غلبه بر دشمن) به شما نشان داد، نافرمانی کردید.( از فرمان رسول سرپیچیدید و دنبال غنیمت رفتید ) بعضی از شما، خواهان دنیا بودند؛ و بعضی از شما خواهان آخرت. سپس خداوند شما را از آنان منصرف ساخت؛ (و پیروزی شما به شکست انجامید؛) تا شما را آزمایش کند. و او شما را بخشید؛ و خداوند نسبت به مؤمنان، فضل و بخشش دارد».ابن مسعود میفرماید هرگز گمان نمیکردم احدی از اصحاب محمد خواهان دنیا باشند، تا اینکه این آیه نازل شد که بعضی از شما طالب دنیایید و بعضی خواهان آخرت .....البته شیعه از این فرصت طلایی که آیه برای کوبیدن اصحاب محمد، پیش رویش گذاشته استفاده نمیکند ، چون بلافاصله الله میگوید من آنها را بخشیدم چون آنها مومنان هستندفراموش نکنیم که آیه میگوید آنها از کار خود غمگین و پشیمان شدند......خب وقتی افضل انسانها بعد از پیامبران این حالشان بوده، پس میتوان پذیرفت که در بین حمله کنندگان به ایران ،بعضی خواهان دنیا و غنیمت بودنداما آنها چند نفر بودند ؟ جانب اصل سخن اینجاست!شیعه مساله را خیلی بزرگ کرده ، ولی حقیقت این است که طالبین دنیا بسیار اندک بودند، این را از کجا میگوییم؟ به حکم عقل میگوییم!!شما ببینید در جنگ احد، از هر سی نفر، یک نفر خواهان دنیا شد، همین باعث شکست گشت!تازه طالبین دنیا در جنگ احد، وقتی به سوی دنیا دویدند که گمان کردند کفار شکست قطعی خورده اند.حالا فرض کنید به جای( هر سی نفر یک نفر) ، هر دو نفر یک نفر شان، خواهان دنیا میبودند به یقین لشکر کفار، هم مسلمانان را شکست میداد و هم مدینه فتح میکرد !مقصودم این است که طالب دنیا در صورتی در جنگ پیروز میشود که نیروی قوی تر از گروه مخالف داشته باشد. بلکه بیشتر بگویم خواهان دنیا وقتی به جنگ میرود که به پیروزی خود ایمان داشته باشد.با این حساب، لشکر کوچکی که به ایران حمله کرد، اگر طالب دنیا میبود، هرگز نمیتوانست یک مملکت 150 ملیونی؛ که مجموعه ای از چندین کشور بود؛ و بهترین تجهیزات جنگی زمان را داشت را با این سرعت، در سرزمین خود دشمن، شکست دهد،همین بهترین دلیل ماست تا بگوییم :بی تردید اکثریت غریب به اتفاق سربازان حضرت عمر رضى الله عنهخواستار آخرت بودند، گرنه این فتح عظیم حاصل نمیشد، اما چون شیعه با عمربد است ،پس از سربازانش نیز بدگویی میکند تا حضرت عمر را بی اعتبار نماید.و گرنه کتابهای تاریخ پر است از داستانهای مجاهدان پرهیزکار و متقی،اما شیعه هرگز این داستانها را نمیبنید:در فتح مرو تاجی بدست مسلمانان افتاد که بینهایت قیمتی بود امیر گفت آیا کسی است که این را به او ببخشم و نخواهد؟گفتند: گمان نمیکنیمگفت فلان را بگویید بیاید، تاج را به او داد قبول نکرد، امیر گفت این دستور است تاج را بردار به تو بخشیدم،اطاعت از دستور امیر واجب بود پس تاج را برداشت و بیرون آمد، امیر گفت مراقبش باشید با تاج چه میکنداولین گدا که پیش رویش آمد،داد. دیدند او تاج را به گدا را به پیش امیر آوردند تاج را از او گرفت و در عوض مبلغ قابل توجه ای پول به او داد.و در تواریخ نوشته اند که حضرت عمر، خودش؛ از غنیمتهای گران قیمتی که به پایتخت میرسید، حیرت میکرد و یکبار گفت:لشکری که در این ثروت خیانت نمیکند، هرگز شکست نمیخورد.آری ملایان شیعه، اگر از اصول جنگ و جهاد با خبر میبودند ، پس باید میدانستند که علت اصلی پیروزی مجاهدان عمر ، زهد و تقوا و بی اعتنایی آنها به دنیا بوده است و لا غیر.و باید میدانستند که دنیا دوستان نمیتوانند بر لشکری که به مراتب قوی تر و مسلح تر از خودشان است پیروز شوند.اما آخوندها چون خودشان هرگز جهاد نکرده اند ، پس به همین دلیل این تهمت های مسخره را مطرح میکنند.
ali_t4nh44: تبعیض نژادی در حکومت عمر آیا حضرت عمر نژاد عرب را بر نژاد عجم برتری میداد؟اولا كار عمر با خطبه حج اکبر در تضاد نیست زیرا اهل بدر بهترین افراد زمانه بودند خداوند گناهان آنها را بخشیده و آنها از اهل بهشتند و خود رسول الله نیز یکی از بدریان را که بر خلاف دستورش خبر حمله مومنان را به خانواده خود در مکه رسانیده بود مجازات نکرد و بین او و بقیه فرق گذاشت و فقط به این خاطر این گناه بزرگش را بخشید که او از اهل بدر بود.دوما خود رسول الله نیز گاهی غنیمت را بنا بر مصالحى تقسیم میکرد و دیدم که اهل مکه تازه مسلمان شده را بر مهاجران و انصار برتری داد تا آنجا که صدای انصار در آمد و توضیح خواستند و بعد از توضیح راضی شدند،و بلاخره این مردم فداکار در زمان عمر رضى الله عنه که اسلام تثبیت شد مزد ایثارهای خود را گرفتند پس این حرص و جوش خوردن شما برای چیست؟سوما: حضرت علی هم در بین کسانی بود که 5000 درهم سهم میگرفت، در جایی نخواندم که حضرت به این نحو تقسیم عمر رضی الله عنه اعتراض کرده باشد، یا بعد از رسیدن به خلافت آنرا تغییر داده باشد یا این پول( از نظر شما حرام) را نگرفته باشد .حضرت عمار و بلال هم در جنگ بدر بودند آنها هم 5000 میگرفتند آنها هم اعتراضی نداشتند!چهارما: حضرت بلال، حبشی و از عجم بود اما 5000 درهم میگرفت یعنی بیشتر از عرب های اصیل، پس چرا حضرت عمر را به نژاد پرستی متهم میکنید؟و پنجما: مگر حضرت عمر حضرت سلمان را حاکم مداین نکرد؟ پس سلمان حاکم بر عربهای ساکن در آن منطقه هم بود، پس چگونه میتوان گفت که عمر ، عجم را مساوی با غلامان عرب میدانست؟!ششما: در این تقسیم بندی خانواده عمر خودش متضرر شد زیرا پسرش که صحابی هم بود کمتر از دیگران میگرفت ( 3500 ) درهم ......پس آخوندهای زمان ما با آن فرهنگ آقازاده پروری به چه حقی به حضرت عمر طعنه میزنند؟!!هفتما: این دستور عمر (که عجمی از عربی ارث نمیبرد مگر اینکه در ارض عرب متولد شده باشد ) یک دستور حکومتی بود و مطابق نیاز و ضرورت زمان صادر شد.مسلمانان در عصر عمر رضي الله عنه اكثرا همه عرب بودند، آنها بعد از فتح شهرهای کفار با آنها آمیزش داشتند و به خاطر پیروزی پولدار هم شده بودند و این باعث میشد که بعضی به ناحق ادعا کنند که ما خویشاوندان آنها هستیم و او با ما عروسی کرده و او پدر این بچه ماست و شاهدان هم از اهل بیت زن میبودند که فقط به خاطر گرفتن سهمی از ارث شهادت دروغ میدادند. دستور عمر فقط برای جلوگیری از سوء استفاده بوده و اینکه نام عرب و عجم در آن آمده به این خاطر بود که در عصر او سربازان اسلام همه عرب بودند و دشمنان اسلام همه عجم.اگر قضیه عکس میبود پس دستور هم عکس میشد یعنی عمر میگفت عرب از عجم ارث نمیبرد .... الی آخر.شما به استثناء در دستور عمر (مگرعجمی که در ارض عرب باشد حق ارث دارد ) توجه کنید، استثناء نشان از این دارد که عمر با خود عجم دشمنی نداشت و قصدش سد کردن راه سودجویان بود.و شما این نکته را فراموش نکنید که جهان درعصر ظهور اسلام در تاریکی مطلق بود و فساد همه جا را گرفته بودیعنی چیزی بود مثل غرب امروز! همین دیروز در اخبار خواندم که اکثر آمریکایی ها عروسی نمیکنند اما با این وجود هم باز آنهایی که عروسی میکنند نیز به صراط مستقیم نیستند و تحقیقات جدید نشان داده که 40 درصد زنان شوهر دار آمریکایی به شوهران خود خیانت میکنند و با مردان دیگری هم عین زمان رابطه جنسی دارند و 60 درصد مردان متاهل آمریکایی هم به همین مرض دچارند!!حالا فرض کنید که این زنان اگر فرصت بیابند بنظر شما حاضر نخواهند شد بگویند ما زن فلان شیخ عرب( که تازه مرده) بودیم و او پدر این بچه ماست، البته الان اوراق قانونی راه این سوء استفاده ها رابسته اما قدیم که این چیزها نبود.بلکه حتی در زمانه ما هم بعضی از این موارد است مثلا در پاکستان ( آقای عمران خان) یک ورزشکار موفق و معروف بود او کاندید انتخابات ریاست جمهوری شد و همزمان یک زن آمریکایی ادعا کردکه او پدر دختر دوساله من است و من یک شب به او گفته بودم که میخواهم بچه دار شوم و تو را برای پدر شدن انتخاب کردم و با هم رفتیم هتل..... حالا اگر رییس جمهور پاکستان قانونی وضع کند که ادعای این قوم آمریکایی با این فرهنگ عجیب و غریب قبول نمیشود مگر آنکه چهار پاکستانی شهادت دهند که زن راست میگوید آیا باید این رییس جمهور را نژاد پرست بدانیم؟مثال دیگر :بعضی از دولت ها گواهینامه بین المللی رانندگی در ایران را قبول ندارند (و گمان میکنندشاید با رشوه بدست آمده باشد ) و میگویند آنوقت قبول میکنیم که کارشناس ما شهادت دهد که که این شخص راننده است، اینجا نمیتوان آنها را نژاد پرست و ضد ایران دانست، باید دلیل را دید پس دلیل عمر را ببینید هشتم- و گفتیم این یک دستور حکومتی در آغاز بود و امروز کسی به آن عمل نمیکند زیرا عجم ها در اسلام کارنامه خود را بعدها نشان دادند و بر عرب ها پیشی گرفتند. آیا عرب های امروز دین خود را بعد از قران از بخاری و مسلم نمیگیرند ؟ آیا بخاری و مسلم و ترمذی و ابوداود عجم و در ارض عجم نبودند؟ پس اسلام با نژاد پرستی در تضاد و در جنگ است.بفرض ( محال) درست بودن تهمت به عمر ، باز از شما میپرسیم: شما اي شیعه ها چرا از كار نادرست عمر الگو برداری کردید؟ و چرا از ایشان پیروی میکنید؟!! ای بی انصاف ها!! گناهای آقازاده های شما ؛با آن ثروت بیحسابشان؛ چه ربطی به حضرت عمر دارد؟! مگر عمر امام شماست ؟ من در حیرتم از این قوم.اما سوال اصلي كه جناب امتيس خيلي روي خودشون فشار آوردن من هم مي خواهم فشارش را كم كنم يه وقت زبون روافض لال سكته نكنن سوال:چرا حضرت عمر به ایران حمله کرد؟ اولا: ایران فقط توسط حضرت عمر مورد هجوم قرار نگرفت، قبل از عمر رضی الله عنه و بعد از او فاتحان آمدند و ایران را فتح کردند و ماندند و بعد رفتند، اما چرا حمله عمر را در این میان برجسته میبینیم، این سوالی است که جواب میدهم.دوما: ما ایرانی ها هم، هر وقت که آب را دیدیم، شناگران ماهری شدیم، و دمار از مردم سرزمینهای دیگر در آوردیم.شما اگر باور ندارید از مردم دهلی در هند و تفلیس در گرجستان بپرسید که بترتیب در سه و دو قرن پیش شهرهای آنها را قتل عام کردیم، و مردمش را به اسارت گرفتیم و اموالشان را تاراج نمودیم.کولی های افغانی در منتهی الیه شرق آن کشور وقتی که بخواهند فرزندان کوچک خود را بترسانند تا دور نروند میگویند:قجر آمد قجر آمد!!این ترساندن اشاره به حملات ظالمانه و سهمگین قاجاریه به مناطق آنها دارد که دخترها و پسر ها را می ربودند و میبردندشاید بگویید این چه ربطی داشت به سوال من؟ربط دارد! صبر کنید!!همین ساسانی ها که توسط عمر از بین رفتند قبل از جنگ با عمر با رومی ها میجنگیدند و رومیها تقاضای صلح کردند شاه ایران در جواب نوشت:از شاه شاهان به سگ روم ( منظورش امپراطور روم )بیا اینجا و پایم را ببوس و الا میاییم دمار از روزگار روم بیرون میاورم .......ببینید همین ایرانیانی که در زمانه عمر، مغلوب اعراب شدند، خودشان پیش تر از این، مناطق آباد عربستان، مثلا یمن را؛ تا دیرگاهی در اشغال خود داشتند و اگر مکه و مدینه را تصرف نکردند، بخاطر این بود که آن مناطق بیابانی ارزش لشکرکشی را نداشت و اگر در حجاز ثروتی میبود ایرانیانی که یمن را در دور دست ها مستعمره کرده بودند محال بود مکه را اشغال نکنند.البته مکه را هم مال خود میدانستند و از این رو وقتی نامه پیامبرصلی الله علیه وسلم به یزدگرد رسید، عصبانی شد و به حاکم یمن دستور داد که محمد صلی الله علیه و سلم را دستگیر کند!!!و از این سو (یعنی از طرف عراق) نیز مناطق معمور اعراب، یا دست ایران بود یا روم، و یا بین این دو قدرت جهانی، دست بدست میگشتگمان مبرید که ایرانی ها به جان و مال اعراب تجاوز نمیکردند.در جاهلیت جنگی بین اعراب بیابانگرد، با ابر قدرت ایران رخ داد. سبب فقط این بود که شاه ساسانی برای تکمیل کلکسیون زنهای خود در حرم سرا، از اعراب نیز، زن خواسته بودخب چیزی که عوض دارد، گله ندارد!آنها قدرت داشتند و بر اعراب هزار سال حکومت کردند.و اعراب هم که قدرت یافتندند، 200 سال حاکم ایران شدند و سپس ایرانی ها خود را از دست اعراب رهانیدند، و هنوز صد سال از اشغال نگذشته بود که ایرانی ها اولین سلسله اعراب، یعنی بنی امیه را از بین بردند و بنی عباس بر جای آنها نشاندندو مدتی بعد از این، دولت های مستقل در خود ایران تشکیل شد، بعد کار به آنجا رسید که آل بویه (دیلمی های طبرستانی) حتی بغداد را فتح کردند و حاکم پایتخت امپراطوری اسلام شدند.کار به این جا خاتمه نیافت بعد زمانی آمد مثل زمان ما، در بخش بزرگی از ایران اگر کسی نام فرزندش را عمر نهد، اداره ثبت احوال به او شناسنامه نمیدهد، و مردم هم از او متنفر میشوند و اطلاعات او را بزندان میبرد و تحت سخت ترین شکنجه ها قرار میدهد.اما در همان حال، اگر نام کسی چنگیز یا اسکندر یا اسفندیار باشد در حالیکه آنها نیز دشمن ایران بودند و بعضی آنها حتی خاک ایران را به توبره کشیدند و کوچک و بزرگ را کشتند و از سرها مناره ها درست کردند باز کسی به آنها کاری ندارد و نمیگوید آخر چرا نام خود را تیمور یا چنگیز گذاشته ای؟یک چیز حیرت آور دیگر اینکه، فاتحان ایران وقتی از سرزمین ما رفتند همرایشان فرهنگشان هم رفت، بلکه حتی بعضی ها از فرهنگ ما متاثر شدند آما این فقط عمر بود که با وجودیکه دوره حکمرانی او تمام شد با وجودیکه اعراب به اصلاح اشغالگر به بیرون رانده شدند با آنکه از نام متنفر متنفرند، باز فقط این عمر است که فرهنگی که با اشغال همراه او به ایران آمده هنوز بشدت تمام پابرجاست و ما از لحظه تولد تا لحظه مرگ از قوانینی که او در کشور ما وضع کرده پیروی میکنم!!چرا؟ راستی چرا ؟عمر مجوس را مجبور به پذیرش دین جدید نکرده بود، از آن ها مالیات میگرفتدوما عمر مثل فاتحان دیگر از بین ما رفت اما چرا قانون او باقی ماند ؟ جواب به این سوال جواب پرسش اصلی را،بر ما می نمایاندای برادر!اصلا قضیه این است که عمر فرهنگ ملت دیگری را بما تحمیل نکرد، عمر خودش تحت تاثیر فرهنگ ایران بود! در جوانی حضرت عمر نیز چون ایرانیان عید نوروز را جشن میگرفت و عید مهرگان راهم!!همه مردم مکه و مدینه این دو روز را جشن میگرفتند و آدابی از ایرانیان را با افتخار انجام میدادندهمانطور که ملی گراهای ایرانی،امروز عید نوروز را گرامی میدارند و از عید فطر متنفرند مردم مکه نیز عید نوروز را گرامی میداشتند و از عید اسلام متنفر بودندحتی مردم مدینه که مسلمان شدند، نیر عید نوزوز و مهرگان را گرامی داشتند تا آنوقت که رسول الله صلی الله علیه وسلم جشن آنها را دید و به آنها گفت اسلام بشما عید بهتری داده است.پس نتیجه سخن اینکه:اسلام فرهنگ هیچ کشوری نبود، تا بر کشوری دیگر تحمیل شود، قوانینی بود که از آسمان نازل شداگر بگویم تحمیل شد بر همه ملت ها تحمیل شداول بر اعراب تحمیل شد، بعد بر ایرانی ها و رومی ها و هندی ها و ترکها و یمنی ها و غیر ذالکاما چیز تحمیلی معمولا ماندگار نیست ولی اسلام در مناطق فتح شده باقی ماند پس تحمیلی نیست و هرکس بگوید مردم بزور مسلمانند در ادعای خود دروغگو است!!آنچه اسلام را باقی نگه داشت قوانین برتر آن بود، قوانینی مثل احترام به پدر مادر روابط بین زن و شوهر و خوراکهای پاک و پاکیزه را حلال دانستن و شراب و خوراکهای بد را حرام دانستن،غش نکردن در معامله وووووبنابراین:اگر عمر ایران فتح کرد، ایران هم روزی روزگاری سرزمین اجدادی عمر را فتح کرد.این از روز ازل تا روز قیامت، بر بشر نوشته شده که با یک دیگر بجنگند و سرزمین های هم را به اشغال در آورندعمر یک استثناء نیست، اما آنچه که عمل او را استثنایی و بی همتا کرده دین عمر است که مردم خودشان انتخاب کردند پس وقتی خودشان انتخاب کردند، چرا ناراحتند ؟شخصی از اهل سنت برایم گفت در ایران یکبار میزبان خوش رو و خوش زبانم گفت : من برای شما اهل سنت احترام زیادی قایلم، اما عمر را دوست ندارم !!خویشاوند بیخبر از همه جای من، با تعجب پرسید:چرا دوست نداری؟گفت:چون او ایران را اشغال کرد!خویشاوند بیخبر از دعوای شیعه و سنی من، به او گفت:ولی حالا که ایران در دست شماستاین سخنی است که باید به آن دقت کنیم حالا که ایران در دست ماست،پس چرا ارمغانهای عمر را با دل و جان حفظ میکنیم ؟اما همین ملت بلند شدند یکصدا بلند شدند که نه همان تاریخی را میخواهیم که عمر بر ایران تحمیل کرده پس چرا از عمر ناراحتند؟ آیا بخاطر کشت و کشتار ایرانیان از او متنفرند؟بسیار شندیده ایم که میگویند:حضرت عمر و لشکرش در ایران کتاب سوزان براه انداختند و قتل و غارت عظیمی را مرتکب شدند و ظلمهای فراوانی در حق ایرانیان بیچاره انجام داده اند.جواب این است که بله این سخن درست است، که آغازگر حمله مسلمانها بودند ولی در این عیبی نیست،زیرا این رسم معمول جهان بود و هست که قوی رای و نظر خود را برضعیف، میقبولاند و اگر کسی از این رسم پیروی نکند، بازنده اصلی میشود، زیرا ضعیف که قوی شود، عوض آنکه از کار قوی متشکر باشد، بی مهابا حمله میکند!یعنی فرض کنیم عمر رضی الله عنه به ایران حمله نمیکرد و سعی خود را صرف آبادانی عربستان مینمود، در این صورت هیچ تضمینی نبود که ایران بعد از فراغت از مشکلات، به عربستان نتازد، کما انکه بر یمن تاخته بود.پس پیروی یکطرفه از این قانون، بضرر اسلام گراها بود.میتوانید بگویید شما تا حمله آنها صبر میکردید، تا ایرادی بر شما وارد نباشد و باید که قصاص قبل از جنایت نمیکردید.قضیه این است که اسلام ( راست یا غلط از نظر مخالفان ) برای خود رسالتی را میدید، رسالت این بود که: ((باید پیام الله به بشریت میرسید))ولی متاسفانه، هیچ کشوری از کشورهای آن عصر تحمل شنیدن سخن جدید را نداشت.از مکه شروع کنیم:مکه کوچک، نه فقط عقاید همشهری خود را نپذیرفت، که حتی، شنیدن را هم تحمل نکرد و دیدیم با بلال و یاسر و سمیه و دیگران چه کردند.یزدگرد، شاه ایران، فقط به جرم نامه نویسی، خواستار دستگیری حضرت محمد صلی الله علیه وسلم شد!! مسلمانها برای خود رسالتی را قایل بودند. امر به معروف و نهی از منکر از اصول دین ما است.شاید بگویید به مسلمانها فضولی نمیرسید که خواستار هدایت دیگران باشند!!اما این فضولی را همه میکنند:دولت افغانستان، اگر زن افغانی را مجبور به پوشیدن چادر کند دنیا برمیخیزد که غلط میکنید!! خلاف منشور ملل متحد است !حتی به حجاب زن ایرانی اعتراض دارند و درباره نیروگاه های اتمی ایران فضولی میکنند، و خواستار بسته شدن آن هستند و گفتند اگر نبندید اول تحریم میکنیم، تسلیم نشدید، میکشیمتان!پس نمیتوان گفت که اگر ما خواستار نشر عقیده خود در کشورهای دیگر باشیم این خلاف معمول است، این معمول در همه جای دنیاست که برای نشر عقیده و نظرات و امیال خود، با ابزارهای مختلف فشار وارد میکنند،تحریم... کمک به مخالفان.... حتی که جنگ مستقیم.....اما من نمیدانم چرا این به اصطلاح ایران دوستان، به ما که میرسند خیالباف و آرمانگرا میشوند؟! تو گویی از اصول حاکم بر جهان در طول و عرض تاریخ بیخبرند!پس خلاصه سخن اینکه همه ملت ها در وقت قدرت، نشر عقیده و بیان و امیال خود را؛ چون شیر مادر ؛ از حقوق مسلم و مشروع خویش میدانند!!حالا جواب به این شبهه که مسلمانها کتابها را سوزاندنداین ادعا را نمیتوانیم قبول کنیم، زیرا تمدن ایرانی با آمدن اسلام از بین نرفت، خیلی ها تسلیم شده و امان یافتند، مردمانی از آنها به جاهای غیر قابل دسترس گریختند پنهان کردن کتاب ها چندان سخت نبوددر یزد حالا هم معبدی است که میگویند آتش ده هزار ساله در آن نگه داشته میشود خودم دیدم !موبد این معبد خودش بمن گفت که نیاکان ما این آتش را؛ که بدست زرتشت بر افروخته شده؛ از شیراز به اینجا آوردند!!سوال این است که کتاب ها را چرا نیاوردند؟ما حالا یک جامعه زرتشتی در ایران و در هند و در پاکستان داریم، اما در این جوامع، حتی یک کتاب به خط میخی وجود ندارد پس یا وقت فرار کتاب ها را نبردند یا که اصلا کتاب نداشتند.اگر نبردند پس کتاب دوست نبودند، یا کتابی وجود نداشت که ببرند مسلمانها که خانه به خانه نگشتند، مسلمانها، زرتشتی ها را بعنوان اهل کتاب قبول داشتند و به همین دلیل، کسی معترض عبادت گاه ها و کتاب های آنها نمیشد، اما با این وجود با آنکه در خیلی جاها زرتشتیان تسلیم شدند باز کتابی ندارند!از این نبود کتاب، درمیابیم که ایرانی ها به کتاب نویسی اهمیتی نمیدادند!!و این عجیب نیست، علم کتاب نویسی با تمدن اسلامی شکوفا شد و قبلا جهان در تاریکی بود.اما غربیان، علم جامعه شناسی را، گاهی به خدمت عقیده خود میگیرند، و دروغ میگویند!من از خاطر نبرده ام که بعد از انقلاب خمینی، غرب چون با ملت ایران هم بد شد اینطور وانمود و تبلیغ کرد که ایرانیها مستراح رفتن هم بلد نیستند!! ( در کتاب بدون دخترم هرگز )و از این کتاب فیلم ساخت و به زبانهای زنده دنیا ترجمه کردو آنها ( غربیان مسیحی ) همیشه در همیشه با اسلام بدند، پس تهمت های رنگارنگ میزنند و تهمت های کتاب سوزان از تهمت های بی دلیل آنهاست، قسطنطنیه هزار سال مقابل مسلمانها مقاومت کرد، کو؟ کجاست ؟کتاب خانه آنها ؟ روم هرگز فتح نشد، اما کتابخانه هم نداشت!پس در عصر عمر، جهان در تاریکی بود و کتاب خانه ای نبود تا بسوزد یا بسوزانند.وانگهی ما آیه یا حدیثی نداریم که باید کتاب مخالفان سوزانده شود، اگر چنین سخنی را پیامبر میفرمود، حتما علمای حدیث ثبت میکردند.اما جواب تهمت قتل عام مردم بدست عمررضی الله عنه *****هرکس میداند که اسلام برای جنگ اصولی دارد راهب و زن و کودک و پیران و گوشه گیران را نمیکشد، تسلیم شدن را میپذیرد و اسیر را نمیکشد.با وجود این اصول، چگونه باور کنیم که ایرانیان قتل عام شدند ؟آری در جنگ ها حلوا تقسیم نمیکنند، کشتند و کشته شدند و جاهای که تسلیم نشدند زنان و کودکان هم اسیر گشتند. اما خیلی از شهر ها هم تسلیم شدند و جزیه دادند.کسی حق دارد به کار فاتحان مسلمان، ایراد بگیرد که خودش در فتح سرزمین های دیگر اصول بهتری را داشته بود ( و بعضی از این اسیر شدگان رومیانی بودند که قبلا توسط ایرانی ها اسیر شده بودند )این رسم و عادت آنروزگار بود که گوانتانامو را نمیشناختند، دشمن را با زن و بچه اسیر میگرفتندالبته چون در ایران بصیرت کم شده بود( قسمت آخر مقاله را بخوانید )، مغلوبین گاهی پیمان شکنی میکردند یا اسیران آزاد شده دوباره به جنگ آورده میشدند، پس مسلمانها عصبانی شده بار دوم مسلمانها به آنها رحم نمیکردند.اگر مسلمانها، چون تیموریان و چنگیزیان قتل عام میکردند این خبر بما میرسید و ما امروز مسلمان باقی نمیماندیمآری بعد از خلفای راشدین و (بعد از پایان حکومت امیر معاویه)، کم کم شاهان عرب به ایرانی ها ظلم کردند ولی این ظلمی خاص، بر ایران و ایرانی نبود، اعراب عادی از ما بیشتر در زیر ظلم و ستم این شاهان عرب بودند.ما از حاکمانی که نوه پیامبر را کشتند، دیگر نباید انتظار رحم را داشته باشیم.و نباید اعمال آنها را به حساب اسلام بنویسیم، اعمال آنها ربطی به فتح حضرت عمر ندارد.آیا شما کور شدن تمام مردم شهر کرمان، بدست آغا محمد خان قاجار و لشکر ایرانی او را به حساب فرهنگ ایرانی مینویسید؟ یا عملکرد خاص یک فرد ؟و این چنین باید باشد قضاوت ما درباره حاکمانی که بعد از 5 خلیفه اول بر ایران حکومت کردند و باید عملکرد آنها را بحساب اسلام ننویسیم.یک نکته مهم : ای ایران دوستان افسوس نخورید! چون:ایرانیانی که توسط عمر از بین رفتند همانهای نبودند که تمدن ایرانی را ساخته بودند!نکته ای که معمولا ملی گرایان و ایران دوستان، با افسوس بیان میکنند این است که ما ابرقدرت بودیم ما اندامهای قوی و کشیده و قد بلند داشتیم ما تمدن بزرگی داشتیم ما آقای جهان بودیم اما اسلام آمد همه چیز را از ما گرفتاینجا خوانندگان باید متوجه سفسطه ای باشند که نادانسته مطرح شده استجواب ما به این آه و ناله ها و افسوس خوردن ها این است که مسلمانان تمدنی که شما میگویید را از بین نبردند. آن تمدن را پدران ایرانیان ساخته بودندو ایرانیان هم عصر عمر، تن پرورهای بودند که آن تمدن از راه ارث به آنها رسیده بود!برای شما مثالی از زمان خود میگویم :دیل کارنگی نویسنده فقید آمریکایی ، هر سخنش را با مثال های واقعی بیان میکردیکبار داستان مردی را نوشت که همکارانش او را متهم کرده بودند که شراب خواره است و او سعی میکرد به کارفرما ثابت کند که رقیبان دروغ میگویند....من از این نوشته او دریافتم که مردم آمریکا حتی تا اول قرن بیستم ( 1900) شراب خوردن را صفت بدی میدانستند بله اشتباه ننوشتم بله !! پدران همین آمریکایی های امروزی که شراب میخورند و مثل سگ اینجا و آنجا میافتند شراب خوری را عیب میدانستند!آنها یک روز در سال را به شکر گزاری از الله اختصاص داده بودند!زنان هرگز دامن کوتاه نمیپوشیدند، بلکه حتی قانونا پوشیدن دامن بالای زانو، جرم بود و مجازات زندان را در پی داشت!سازندگان آمریکا بر سر پولهای خود نوشتند:IN GOD WE TRUSTیعنی توکل ما به خداست! باور میکنید این سخن آمریکایی ها بوده باشد؟؟اما امریکای امروز، امریکای دیروز نیست:زنا قانونیست ربا بیداد میکند همه لختند!! بدترین فیلمهای جنسی از این کشور به دنیا صادر میشود،شراب...... ( اعوذ بالله) حتی که لواط قانونی است! زن با زن و مرد با مرد عروسی میکنند، حتی شنیده میشود که سکس دست جمعی 500 یا 600 نفره دارند!! تازگی آماری دیدم که حکایت از این داشت این روزها 65 درصد مردم نیویورک، صدای همسایگان خود را در حین انجام عمل جنسی میشنوند نه اینکه دیوارها نازک باشد،نه!بیحیایی بی شرمی از حد فزون گشته!!خانواده ها از هم پاشیده شده و تعداد نوزادان کم است.البته بزرگترین و زیباترین پل دنیا، در آمریکا است، اما در همان حال، دوملیون نفر در آمریکا خانه بدوشند و زیر همین نوع پل ها میخوابند!! !!دو ملیون نفر دیگر زندانیند!بیشک آمریکا در حال نابود شدن است، او خود در پی نابودی خویش است، اما حالا اگر مثلا مکزیکی ها به آمریکا حمله کنند و آنجا را متصرف شوند، آمریکایی های که هزار سال بعد متولد میشوند نباید آه
و ناله سر دهند که ما آقای دنیا بودیم مکزیکی ها، تمدن ما را از بین بردند!نه شما آقای دنیا نبودید شما بی عرضه هستید و مفت و مجانی وارث تمدن امریکا شده اید!بیشک ایران ساسانی نیز هرچند که بظاهر ابر قدرت بود، اما در خفا در مسیر نابودی 4 نعل میتاخت!حضرت عمر فرزندان ناخلف تمدن ایرانی را کمی زودتر از بین برد قبل از او مزدک و دیگران کوشش کردند .... و این تمدن خواهی نخواهی سقوط میکردپس افسوس نخورید که تمدن ایران را عمر از بین برد نه این تمدن را، فرزندان ناخلف ایرانیان( یزدگرد و بقیه) از ریشه خشکانده بودند و با یک تکان عمر افتاد!اگر کسی بگوید به چه دلیل یزدگرد و ایرانیان هم عصر او منحط بودند؟میگویم آفتاب آمد دلیل آفتاب :شکست خوردن یک سرزمینی که 150 ملیون جمعیت داشت از یک ارتش بیست هزار نفری؛ که ساز و سامان هم نداشت؛ خود بهترین دلیل است که یک جای کار ایران ایرادی برزگ داشت و من بشما میگویم مشکل از کجا بود :از کجا میدانم ؟ از آنجا که این سناریو 300 سال پیش در ایران تکرار شد:صفوی ها وقتی ایران را گرفتند با همه جنایات اولیه، بلاخره آبادانی های کردند و سرزمین پهناوری را تحت نظم واحدی در آوردند، اصفهان نصف جهان شد، اما 200 سال که از عمر این حکومت گذشت، فساد سرتا پای آن را فرا گرفت،افغانهای قندهاری برای تظلم خواهی از بیداد حاکم قندهار به پایتخت آمدند هرچه کردند آنها را به پیش شاه راه ندادند، آخر حیله بکار بردند در لباس کارگران بکار مشغول شدند شاه که رد شد خود را به زیر پای او انداختند و خود را معرفی نمودند، شاه سلطان حسین دستور داد و فرمان نوشت بکارشان رسیدگی شود. اما شب هنگام درباریان به اقامت گاه آنها آمدند و فرمان را در دهان رییس و بزرگ افغانها فرو بردند.و چون رییس پیر بود به او تجاوز نکردند، اما جلوی چشم او، جوانان همراه او را به زمین انداخته و با آنها لواط کردند!!افغانها برگشتند و سر بشورش برداشتند، و قندهار و هرات را گرفتند اما هنوز شاه خبر نداشت که دو استان ازدستش رفته!! تا که افغانها به نزدیکی کرمان رسیدند و شاه باخبر شد، اما کار شایسته ای نکرد!!افغانها جلو آمدند (فقط 20000 نفر بودند) اصفهان را گرفتند و ده هزار ملا را کشتند و جمعا بین 80000 تا 100000 نفر را فقط در آن شهر کشتند در حالیکه فقط بیست هزار نفر بودند!آنها از بی اهمیت ترین اقوام ایرانی بودند، اصفهان به تنهایی حریف آنها باید میشد، ولیعهد ایران با لشکری بزرگ در قزوین بود اما بکمک پدر نیامد و از جای خود تکانی نخورد، تا که افغانها بسراغ او تا قزوین رفتند!!ملاها هم تکانی نخورند، افغانها بعد به قم و جاهای دیگر رفتند و ملایان قمی گریختنداما حالا در کتاب ها؛ مثل ملی گراها افسوس میخورند؛ و میگویند فتنه افغان!! فتنه افاغنه!!!نمیگویند کرم از خود درخت بود! نمیگویند یزدگرد ساسانی و شاه سلطان حسین صفوی هرکدام هزاران زن داشتند!این تقلب در نقل تاریخ است .بما در مدرسه یاد دادند که نیاکان ما آنقدر پیشرفته بودند که با ایجاد ایستگاه ها در راه ها و تعویضاسب های تازه نفس دو روزه، نامه ها را از مداین به استان سند میرساندند، این شاید درست باشد اما این در زمان یزدگرد نبوده زیرا آن نادان شراب خواره و زنباز، اینقدر خبر نداشت که در صحرای عربستان، پیغمبری ظهور کرده و سرزمین بزرگی را متحد کرده، حتی که با ابر قدرت روم جنگیده پس نامه اش ارزش خواندن دارد!اما او نامه پیامبرصلی الله علیه وسلم را نخوانده پاره کرد، مثل شاه سلجوقی که فرستادگان چنگیز را کشت، پس برای این نادانان چرا اشک میریزید؟ آیا دوباره یک شاه ساسانی میخواهید که هزاران زن بگیرد؟!نکته ای که شما باید فراموش نکنید این است که ایرانیان آن دوره، اگر در مقابل لشکر عمر مقاومت میکردند محال بود عمر بتواند موفق شود.عمر قدرت کوچکی بود،حالا ابر قدرت آمریکا با سی کشور دیگر در عراق و افغانستان با مقاومت مردم روبرو است و نمیتواند با اسلحه و پول و زور همه را ساکت کند، مردم زمان ساسانی عمر را با یزدگرد مقایسه کردند این شاه شاهان !! هزاران زن جوان را بزور برده کرده بود و عمر فقط 4 زن( آنهم از بیوه زنان) و معدودی کنیز داشت.عمر، رفیقان خود را با خود، در یک سطح میدید ولو که دوستش نژاد ایرانی داشته بود، این برای عمر ارزش نداشت، عمر در جنگها در دفاع از روزبه ایرانی ( سلمان فارسی ) حاضر بود همشهری عرب و قریشی خود را بکشد او بعد از فتح ایران سلمان فارسی را پادشاه ایران کرداما در مقابل شاه ساسانی وقتی که پدر جنایتکار خود را معزول کرد و دستور داد او را به زندان ببرند در راه کفاشی، به آن زندانی جنایتکار دشنامی داد، کفاش را فوراکشتند زیرا افراد شریف طبقه پایین حق نداشتند با مجرمین طبقات بالاتر اجتماع، ولو که زندانی باشد، بتندی سخن گویند!! و عمر، روزبه را که دین اسلام پذیرفته بود، حاکم ایران کردایرانی ها مقایسه کردند و عمر را بهتر دیدند، گرنه هرکس میداند گرفتن آسان است و نگه داشتن مشکل. مثلا چنگیزیان ایران را گرفتند، اما برای نگه داشتن مجبور شدند مسلمان شوند!!مردم ایران در عصر عمر، فرق را دیدند و نجنگیدند ولی روزی که خلفای بنی امیه یا بنی عباس به آنها ظلم کردند بلند شده و قیام کردند و جنگیدند و تا پایتخت اعراب را اشغال کردند.آیا فتح ایران در زمان عمر مطابق قانون شرع بود یا خیر؟ شبهه امتيس رافضي :در پاسخ بايد گفت : بلی ،متأسفانه همين فتوحاتی که اين همه اهل سنت به آن بها مي دهند و مباهات مي کنند، يکي از بدعت هاي است که ايشان وارد دين مبين اسلام کرد و ديني را که خداوند دين رحمت، عطوفت، دوستي و مهرباني، و پيامبرش را رحمت اللعالمين معرفي مي کند ، عمر بن الخطاب اين دين را دين شمشير و سر نيزه، معرفي کرد.به جرأت مي توان گفت که همين فتوحات، يکي از موانعي بود که سرعت پيشرفت اسلام را در سراسر جهان گرفت؛ زيرا جناب عمر بن الخطاب و فرماندهان او در اين جنگها جناياتي را مرتكب شدند كه مردم را از دين اسلام منزجر و متنفر كرد . عمر تنها كاري كه كرد سر زمينهاي مردم را فتح كرد ؛ اما قلوب مردم را از دين اسلام منزجر كرد. و هنوز که هنوز است، غير مسلمان، دين مبين اسلام را دين شمشير و مسلمان را خونريز و خونخوار مي شناسند.بدون شك تمامي جنگهای رسول خدا با مشركان، يهوديان و ... به اين دليل بوده است كه آنها يا به محدودۀ اسلام تجاوز كرده بودند و يا عهد و پيماني را که ميان رسول خدا و آن ها بسته شده بود ، نقض مي کردند .به عبارت ديگر: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم براي مسلمان كردن ديگران هيچ گاه با آن ها نجنگيد و خون کسي را نريخت. هيچگاه پيامبر اسلام شروع كنندۀ جنگ نبوده است اما عمر بن الخطاب چه كرد ؟الف: جنگ ذات العيون :در جنگ فتح الانبار، خالد بن وليد، از فرماندهان عمر بن الخطاب به تير اندازان خود دستور داد كه چشمان مردم را هدف بگيرند و آنان در آن روز هزار نفر را كور كردند ؛ تا حدي كه اين جنگ به جنگ «ذات العيون» معروف گشت.ابن اثير در الكامل مينويسد :وقتي كه شهر انبار فتح شد، خالد مأمور سر و سامان دادن به آن شهر شد ( اين شهر از آن جهت انبار ناميده ميشد كه محل ذخيره مواد غذائي بود ) ولي پيشاپيش لشكريان ولي شخصي بود به نام اقرع بن حابس كه به مجرد رسيدن به شهر، اطراف آن را محاصره كرد و آتش جنگ را شعلهور ساخت. او مردي كم صبر بود، تير اندازان را جلوي لشكر گذاشت و دستور داد تا چشمهاي مردم را هدف بگيرند و خود او نيز اولين تير را رها كرد و آنان به دنبال او چشمها را مورد هدف قرار دادند كه حدود هزار چشم هدف تير قرار گرفت . از اين رو ، اين واقع «ذات العيون » نام گرفت.پاسخ اهل سنت:ببینیم شیعه کجا دروغ گفتهاول بگویم از کجا میدانستم که دروغ گفته؟!ملی گراها ، در تاریخ گشتند و تمام بی رحمی اسلام بخیال خودشان را ردیف و ذکر کردند و این در میانشان نبود زیرا ناسیونالیست ها عاقل تر از شیعه هستند و میدانند دروغگو آخر رسوا میشود !ما کاملآ به روش شیعه در ایجاد شبهه آگاهیم، آنها متن اصلی را نصفه مینویسند یا غلط معنی میکنند اما باز برای اطمینان به اولین آدرسی که داد رجوع کردیم :در متن اصلی دیدیم حادثه در میدان جنگ بود که چشم دشمن را هدف قرار میدادند (چون دشمنان زره پوشیده بودند جمله را بخوانی میبینی, بعدش نوشته کفار درخواست صلح کردند پس اسیر نبودند و در حالت جنگ چشم هایشان هدف قرار گرفت پس شیعه دروغ میگوید بینید نوشته شیعه را:«ذكر فتح الأنبار ثم سار خالد على تعبيته إلى الأنبار ، وأنما سمي الأنبار لأن أهراء الطعام كانت بها أنابير ، وعلى مقدمته الأقرع بن حابس . فلما بلغها أطاف بها ، وأنشب القتال ، وكان قليل الصبر عنه وتقدم إلى رماله أن يقصدوا عيونهم فرموا رشقا واحدا ، ثم تابعوا فأصابوا ألف عين ، فسميت تلك الوقعة ذات العيون . »وقتي كه شهر انبار فتح شد ، خالد مأمور سر و سامان دادن به آن شهر شد ( اين شهر از آن جهت انبار ناميده ميشد كه محل ذخيره مواد غذائي بود ) ولي پيشاپيش لشكريان شخصي بود به نام اقرع بن حابس كه مجرد رسيدن به شهر، اطراف آن را محاصره كرد و آتش جنگ را شعلهور ساخت . او مردي كم صبر بود، تير اندازان را جلوي لشكر گذاشت و دستور داد تا چشمهاي مردم را هدف بگيرند و خود او نيز اولين تير را رها كرد و آنان به دنبال او چشمها را مورد هدف قرار دادند كه حدود هزار چشم هدف تير قرار گرفت. از اين رو، اين واقع «ذات العيون » نام گرفت .الكامل في التاريخ ، ابن الأثير ، ج 2 ، ص 394 .و حالا ببینید نوشته کتاب را «ذكر فتح الأنبار»«ثم سار خالد على تعبيته التي خرج فيها من الحيرة إلى الأنبار، وإنما سمي الأنبار لأن أهراء الطعام كانت بها أنابير، وعلى مقدمته الأقرع بن حابس. فلما بلغها أطاف بها وأنشب القتال، وكان قليل الصبر عنه، وتقدم إلى رماته وأوصاهم أن يقصدوا عيونهم فرموا رشقاً واحداً ثم تابعوا فأصابوا ألف عين، فسميت تلك الوقعة ذات العيون. وكان على من بها من الجند شيرزاد صاحب ساباط، فلما رأى ذلك أرسل يطلب الصلح على أمر لم يرضه خالد، فرد رسله ونحر من إبل العسكر كل ضعيف وألقاه في خندقهم، ثم عبره، فاجتمع المسلمون والكفار في الخندق،.......»ماجرای فتح شهر انبار(پس از ان (پس از فتح حیره) خالد از راهی که حیره را به شهر انبار وصل میکرد بسوی انبار حرکت کرد ( اين شهر از آن جهت انبار ناميده ميشد كه محل ذخيره مواد غذائي بود ) ولي پيشاپيش لشكريان ولي شخصي بود به نام اقرع بن جابس كه مجرد رسيدن به شهر ، اطراف آن را محاصره كرد و آتش جنگ را شعلهور ساخت . او بیصبرانه در پی فتح شهر انبار بود، تير اندازان را جلوي لشكر گذاشت و دستور داد تا چشمهاي مردم را هدف بگيرند و خود او نيز اولين تير را رها كرد وسربازانش به دنبال او، چشمها را مورد هدف قرار دادند كه حدود هزار چشم هدف تير قرار گرفت . از اين رو ، اين واقع «ذات العيون » نام گرفت .و در سپاه شیرزاد ، جناب کلانتر سابات نیز بود او که این را دید( که چشم ها هدف قرار میگیرد ) پس نماینده ای برای صلح فرستاد که خالد شرایطش را قبول نکرد و نماینده را برگرداند و سپس خالد دستور داد که شترهای ضعیف را بکشند و در خندق بیاندازند تا خندق پر شد سپس ازلشکرخالد داخل خندق شد و لشکر کفر و اسلام در خندق به جنگ پرداختند ......)همانطور که دیدید شیعه داستان را اینطور ترجمه کرده که شهر فتح شده بود و پس از فتح شهر مسلمانها هزار چشم را هدف قرار دادند!!!!!در حالیکه این در میدان جنگ بود و و در میدان جنگ ،تک تیراندازان حق هر کاری را دارند ،خصوصا اگر دشمن سر تا پا زره پوشیده باشد !!این است شیعه!! که بی شرمانه متون را عوض میکند تا اسلام را بد معرفی کند و مجوسی ها را خوب!این است آیت الله قزوینی!این است حوزه علمیه قم و نجف !حرف دیگر ما این است که خواننده خود قضاوت کند و ببیند علمای شیعه چگونه دروغ و تحریف متون را مذهب خود قرار داده اندحالا دنباله حرفهای امتيس رافضی را بخوانید:میگوید :ب : جنگ طالقان :در اين جنگ ، فرماندهان به ظاهر مسلمان، چنان جنايتي را مرتكب شدند كه در طول تاريخ سابقه نداشته است ؛ حتي چنگيز و اسكندر هم چنين جناياتي را مرتكب نشدهاند .ابن اثير در الكامل مينويسد :الكامل في التاريخ ، ابن الأثير ، ج 4 ، ص 545 .قتيبه از فرماندهان نظامي به نيشابور و شهرهاي ديگر نامه نوشت كه به لشكر او بپيوندند و آنان قبل از رسيدن او به طالقان به او پيوستند . نيزك ( يك از غلامهاي حاكم طالقان ) اقدام به خلع قدرت حاكم كرده بود. وقتي كه قتيبه به آنجا رسيد با مردم درگير شد و حمام خون به راه انداخت و انبوهي از مردم را به قتل رساند و صفي از مردم را به طول چهار فرسخ به دار آويخت .چهل فرسخ مردم را را به صف كردند و همۀ آنها را اعدام كردند !!! جل الخالق ! عجب جنايتي !! حالا خودتان ماشين حساب به دست بگيريد و حساب كنيد كه چند نفر در اين روز كشته شده است ؟هر فرسخي تقريبا 6 كيلومتر ، هر كيلومتري ، هزار متر . اگر در هر متر دو نفر ايستاده باشند ، چند نفر كشته شده است ؟ج : جنگ گرگان :در اين جنگ هم جنايت عظيمي اتفاق افتاد . غير مسلمان ، از فرمانده به ظاهر مسلمان درخواست كردند كه ما درهاي شهر را بر روي شما ميگشاييم ، به شرطي كه حتي يك نفر از ما كشته نشود ؛ اما لشكريان خليفه چه كردند ؟ بلي ، همه را كشتند جز يک نفر و گفتند كه ما گفته بوديم كه يك نفر از شما را نميكشيم .!!!ابن اثير در الكامل ميگويد :الكامل في التاريخ ، ابن الأثير ، ج 3 ، ص 110 .به گرگان وارد شدند و با گرفتن 200 هزار دينار با آنان مصالحه كردند . سپس به اطرافه طميسه كه شهري در كنار ساحل دريا و بعد از گرگان واقع و جزو مازندران بود ، رفتند . با مردم آنجا جنگ كردند . نماز خوف كه حذيفه كه كيفيت خواندن آن را ميدانست خوانده شد و با آنان نيز به مقابله برخواستند و سعيد با شمشير بر سر مردم كوبيد كه از زير بغل او درآمد و آنان را محاصره كردند . آنان درخواست امان كردند كه به آنان اين امان دده شد تا كسي از آنان را نكشند و لذا قلعه را باز كردند؛ ولي آنان همه را كشتند به جز يك مرد . سپس آنچه كه در قلعه بود تصرف كردند .جل الخالق !!! آنها از فرمانده دين عطوفت و مهرباني ، امان خواسته بودند ، با چه مجوزي به آنها امان دروغ داده شد ؟ با چه مجوزي عهد خود را شكستند ؟ ، با چه مجوزي همۀ آنها را كشتيد ؟ اگر واقعاً مستحق قتل عام بودند، با چه مجوزي آن يك نفر را باقي گذاشته شد ؟ !آيا در زمان پيامبر چنين جنايتي سابقه داشته است ؟ پيامبر اسلام از بدترين دشمنان خود خود گذشت و آن روز كه بر آنها مسلط شد همه را را آزاد كرد ؛ اما مسلمانان چه كردند ؟!آيا به چنين فتوحاتي مي توان مباهات کرد ؟ معاذ الله !د : جنگ فلسطين :در اين جنگ ، بازهم جنايت عظيم ديگري اتفاق افتاد كه حقيقتاً از كافر زنديق هم سر نميزند؛ چه رسد به كسي كه خود را خليفۀ خدا در روي زمين ميداند .ابن اثير در الكامل نقل ميكند :مروان ، رماحس بن عبد العزي الكنانيس را بر فلسطين گماشت و او بر ثابت پيروز گشت و بعد از دو ماه در حالي كه به زنجير بسته شده بود ، او را نزد مروان فرستاد ، دستها و پاهاي او و سه فرزندش را قطع كرد و به دمشق فرستاد . در شهر دمشق آنان را در ورودي مسجد قرار دادند .در كجاي قرآن گفته شده است كه بايد دست و پاي مردم را قطع كرد ؟! مگر نه اين است كه مثله کردن دشمن حرام است ؟!هـ : تمام مردم شهر را كشتند :ابن كثير در البداية و النهاية نقل ميكند :آنگاه عبد الله و اصحابش را محكم بست و همه يك صدا تكبير گفتند. آنان را به طرف شهر بردند. سپس اعراب از ناحيۀ ديگر شهر تكبير گفتند و مردم شهر در حيرت ماندند و راه فرار را از دهاي كه به طرف دجله بود در پيش گرفتند و با اياد و نمر و تغلب برخورد كردند و آن را به شكلي فجيع كشتند. عبد الله بن معتم با يارانش از در ديگري وارد شد و همه اهل شهر را كشت و كسي از اعراب اياد ، تغلب و نمر سالم نماند ، مگر اين كه اسلام آورد .كلاه خود را قاضي قرار بدهيد و قضاوت كنيد كه آيا چنين بيرحميهاي از مسلمانان كه دينشان دين رحمت و پيامبرشان پيامبر رحمت است ، انتظار ميرود ؟حال ببنيد كه عمر ، پيامبر اسلام را که خداوند او را رحمت اللعالمين معرف کرده بود، چگونه به جهانيان معرفي كرده است . تعجبي ندارد كه پاپ مي گويد : دين اسلام را دين شمشير است . شايد او هم اين روايات را ديده باشد ؟!سؤال ما از دوستان اهل سنت اين است که : خداوند در كجاي قرآن گفته است كه اگر كسي اسلام را قبول نكرد ، چشمانش را کور کنيد ؟! آيا چنين اعمالي در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم سابقه داشت يا از بدعتهاي عمر بوده است ؟جواب اهل سنت:در ایراد اول شیعه نشان دادیم ، اونها چگونه متون را عوض میکنند حتما در ایرادهای بعدی نیز چنین کرده اند !و مشت نمونه خروار است ما بارها مشت این علمای شیعه را باز کردیم و آنها را رسوا نمودیم و به امت اسلام نشان دادیم که این ها دروغ میگویند؛ با بی شرمی و در روز روشن؛دروغ میگویندشما بقین بدانید که بقیه متون را هم تغییر داده اند.....اما جواب بهتر اينكه!!فرضا که عمر رضي الله عنه با زور چنین کرده آیا این کار بد است ؟اگر بد است پس امام زمان شما بدتر میکند؟ ببینید بعضی از کارهای امام زمان را:در روایات شیعه آمده امام زمان آنقدر آدم میکشد که مردم عادی می گویند این از آل رسول نیست! که اینقدر بی رحم است!در روایات شیعه آمده که امام زمان دو سوم بشر را میکشدروایات را ببینیدابوجعفر گفته است: وقتی قائم ما ظهور کند، بسيارى از مردم خواهند گفت كه اين از آل محمد نيست والا رحم ميكرد.ارشاد مفيد ص 364 وبحار مجلسى 52/338احسائى از ابوعبدالله نقل ميكند كه فرمود: اين كار به اتمام نميرسد مگر اينكه دوسوم مردم كشته شوند! واز او سؤال ميشود كه بعد از رفتن دوسوم جهان چه ميماند؟ ميگويد كه آيا از اينكه شما يك سوم بقيه باشيد خشنود نميشويد!؟الرجعة احسائى ص 51امام زمان مجروحان دشمن را كشته واز كسى توبه هم نميپذيردالغيبة نعمانى ص 153 وبحار مجلسى 52/353ابوجعفر ميگويد: پيامبر صلي الله عليه وسلم در ميان امتش با نرمى رفتار كرده است وبا مردم به خوبى وآرامش رفتار نموده است اما قائم ما، با قتل وكشتار عمل ميكند ودر كتابى كه با او ميباشد آمده: كه از كسى توبه نپذيرد وكشتار كند و واى بركسى كه با او مخالفت نمايد.الغيبة نعمانى ص 153 وبحار مجلسى 52/353حالا اگر کار عمر رضي الله عنه را بد میدانید کار امام زمان را چگونه توجیه میکنید ؟تازه ما ثابت کردیم که شما دارید دروغ میگویید و با تحریف متون عمر رضي الله عنه را ظالم جلوه میدهید!یعنی ما قبول نداریم اسلام بزور ایران را گرفته، اگر میگرفت، پس اسلام نیز بسرنوشت مغول و تاتار دچار میشد یعنی همین که تسلط ظالمان مغول و تاتار کم رنگ شد، ایرانی ها از یوغ آنها خود را نجات دادند باید با ظهور سلسله های ایرانی، اسلام نیز از ایران میرفت پس ایرانی ها بزور مسلمان نشدند تا از آن بیرون بروند و الا حالا چرا مجوسی نمیشوند ؟
پاسخ به دروغ سوزاندن کتابخانه های ايران و مصر توسط مجاهدين صحابهایران در زمان قبل از اسلام دانشمند و کتابخانه ای نداشته تا توسط مسلمین سوزانده شوند، و آنچه که ابن خلدون گفته – اگر واقعا در کتابش ذکر کرده باشد – صحت ندارد، زیرا خود ابن خلدون قرنها بعد از فتح ایران توسط مسلمین زیسته است بنابراین او خود در آن هنگام حضور نداشته تا وقایع را ثبت و ضبط نماید، بنابراین اگر بفرض ابن خلدون چنین گفته باشد باز این سخنان جزو روایات تاریخی هستند، و نمی توان به روایات تاریخی اطمینان نمود، اصلا مشهور است که: روایات تاریخی محل اعتبار نیستند.قرار نیست که نوشته های تاریخی همگی درست باشند، از کجا معلوم که آن گفته ها درست باشند؟!! فقط با ادعا و تکرار سخن ثابت نمی شود.این اتهامها را بیشتر مرتدین و زرتشتیان و ملی گرایان نژاد پرست مطرح می کنند که از اسلام بیزارند و قصد دارند مردمان ساده لوح را بفریبند و آنها را به آتشکده و آتش مقدسی فرا بخوانند. در ضمن خوارزمشاهیان عرب نبودند بلکه خود ایرانی بودند!!آری، دسته ای از دشمنان و کینه توزان اسلام با درست کردن افسانه ی سوزاندن کتابخانه ی ایران و اسکندریه ی مصر به دستور عمر ابن خطاب رضی الله عنه و فرماندارانش، قصد دارند تا چهره ای زشت از اسلام به نمایش بگذارند و خود را مدافع علم و پیشرفت و اسلام را مخالف پیشرفت بشری معرفی کنند، و جالب اینست که تقریبا تمامی دانشمندان ایرانی بعد از ورود اسلام به ایران زیسته اند و حیات علمی ایران در دوران اسلامی بوده است نه قبل از آن؛ دانشمندانی هم چون بیرنی و فارابی و ابن سینا و رازی و غیره و غیره همگی بعد از اسلام و در زیر سایه ی اسلام به این درجه ی علمی رسیده اند و همواره از سوی حکما مورد حمایت واقع شده اند..مورخین قرون اول اسلام تا شش قرن یعنی تا ششصد سال بعد از تاریخ فتح اسكندریه چه مورخ مسلمان و چه بیگانه با آن كه درباره فتح این شهر به تفصیل داد سخن دادهاند نه ذكری از وجود كتابخانه در آن زمان كردهاند و نه از آتش زدنش به دست عمرو بن العاص فاتح اسكندریه حرفی زدهاند.اولین كسی كه تهمت زده و گفته است: عمرو بن العاص پس از فتح اسكندریه كتابخانه بزرگش را به فرمان حضرت عمر بن الخطاب آتش زد، عبداللطیف بغدادی نصرانی است كه این مطلب در كتابش به نام "الافاده والاعتبار" ذكر كرده است. هیچ احدی ازتاریخ نویسان قبل از او در چندین قرن گذشته چیزی از این بابت نگفته و ننوشته است، حتی مورخین غیر مسلمان هم اشارهای به این مطلب نكردهاند، حال آن كه اگر چنین حادثهای بود با آب و تاب آن را مینوشتند. چنانکه قبل از عبدالطیف بغدادی دو نفر مورخ یكی به نام اوتیخا و دیگری به نام یوحنا اسقف نقیوس در حدود سال 311 هجری یعنی 299 سال قبل از بغدادی تاریخ فتح اسكندریه را مفصل نوشتهاند؛ ولی ذكری از وجود كتابخانه نكردهاند و نه حرفی از سوزاندنش زدهاند.شكی نیست كه خود عبداللطیف بغدادی در تاریخ فتح اسكندریه كه در سال 21 هجری 642 میلادی بوده به دنیا نیامده تا گفته شود آنچه خودش شخصاً در هنگام فتح اسكندریه به چشم دیده در كتابش به قلم آورده است. زیرا او سال 1231 میلادی یعنی 589 سال بعد از فتح اسكندریه از مادرش متولد گردیده است.پس باید این مطلب را در تاریخ تدوین شده سابقین بیابد تا بنویسد. حال آن كه كسی قبل از او آن را نگفته و در هیچ تاریخی قبلاً ذكر نشده است. بغدادی هم در كتابش به هیچ كتاب تاریخی استناد نكرده است. بنابراین مسلماً چیزی از پیش خود گفته و گفتهاش ارزش تاریخی ندارد و قابل اعتبار و اعتناء نیست.بدین جهت است كه پارهای از دانشمندان غرب مانند گیبون، پوتلر، سدیو، گوستاولویون و امثال آنها این مطلب را با ذكر دلیل رد كردهاند و عمرو بن العاص و عمر بن الخطاب را از این تهمت مبرا دانستهاند.هرگاه توجه كنیم كه عبداللطیف بغدادی میگوید: كتابهای كتابخانه مزبور را شش ماه متوالی زیر خزانه حمامهای اسكندریه كه چهار هزار حمام داشته به جای هیزم برای گرم كردن آب خزانهها میسوزاندند، آن وقت است كه خوب پی میبرم داستان سوزاندن كتابخانه اسكندریه چقدر بیاساس است و جز خرافه نیست. مگر شهر اسكندریه چقدر بزرگ و چقدر سكنه داشته كه نیاز به چهار هزار حمام داشته باشد؟ یا مگر كتابهای كتابخانه تا چه حد زیاد بودهاند كه شش ماه متوالی شب و روز آتش چهار هزار حمام را افروخته و آب خزانههای چهار هزار حمام را گرم كند؟ سبحان الله.بنابراین یا در هنگام حمله مسلمین به اسكندریه كتابخانهای كه كتاب داشته باشد اصلاً وجود نداشته یا اگر موجود بوده، رومیها كه وضع خود را در خطر دیدهاند، قبل از این كه شهر به دست مسلمین افتد، كتابهای آن را از راه دریا به پایتخت روم انتقال دادهاند.و بیست سال بعد از این مرد نصرانی، یك طبیب یهودی نیز به نام ابوالفراج ابن العربی در سال 623 در ملاطیه آسیای صغیر در كتاب خویش "مختصر الدُّول" همین افسانه را نقل كرده است و از این پس برخی از نویسندگان خوشباور و ساندهاندیش مانند (قفطی) در "تاریخ الحكما" و حاج خلیفه در "كشف الظنون" این روایت ساخته و پرداخته مرد نصرانی و طبیب یهودی را در كتابهای خویش نوشتهاند و در دوران غربزدگی ایران (سرجان ملكم) انگلیسی با پر و بال بیشتر این افسانه را در كتابها و مجلات روشنفكرمآبانه نقل نمود و ابراهیمپور داود كه با حس ناسیونالیستی كور بر هر چه به عربها منسوب بود تاخت این قصه را پر و بال بیشتری داد.نصی از ابن قفطی وجود دارد که آنرا از ابن عبری (متولد 1286 م) نقل کرده و در آن آمده است که مردی به نام یحیی نحوی که اسکندری الاصل و از فلاسفه بود، نزد عمرو آمد. عمرو او را گرامی داشت و پرسید: چه میخواهی؟ نحوی گفت: کتابهای حکمت را که در خزانههای پادشاهی است و تعداد آنها پنجاه و چهار هزار و صد و بیست کتاب میباشد. عمرو گفت: من نمیتوانم چنین رقم بزرگی را بدون اجازهی امیرالمؤمنین به شما برگردانم. آنگاه نامهای به امیرالمؤمنین فرستاد و نظر ایشان را در این مورد جویا شد. امیرالمؤمنین در جواب نوشت: کتابهایی که از آن یاد کردهای از دو حال خالی نیستند یا آنچه در آنها مکتوب است موافق با کتاب خدا است که در این صورت کتاب خدا ما را از آنها بی نیاز میسازد و یا مخالف کتاب خدا است که باز هم نیازی به وجود آنها احساس نمیشود. بنابراین همه را نابود کن. عمرو حسب دستور آنها را در میان حمام داران اسکندریه توزیع نمود تا کورهی حمام را با آنها گرم نگه دارند. چنان که تا شش ماه حمام داران از آنها به جای چوب استفاده کردند. (عمرو بن عاص، القائد السیاسی. ص 133).البته این روایات به دلایل زیر قابل انتقاد میباشند:1ـ هیچ ربط علمی و تاریخی در میان این روایات وجود ندارد و هر سه متعلق به یک دورانی از تاریخ میباشند.2ـ این روایات از هیچ سند و مرجع معتبری سرچشمه نگرفتهاند، بلکه فرضیههایی بیش نیستند که ساخته و پرداخته همین راویان میباشند.3ـ این روایات در قرن هفتم پدید آمدند و فاصلهی زمانی زیادی با دوران فتح مصر توسط عمرو بن عاص دارند. بنابراین با دلایل زیر میتوان اینها را بی اساس قلمداد نمود:ـ هیچکدام از مورخینی که قرنها پیش در مورد مصر و فتح آن قلم فرسایی کردهاند در مورد آتش زدن کتابخانهی اسکندریه چیزی ننوشتهاند.ـ واقدی، طبری، ابن اثیر، ابن خلدون، یاقوت حموی و حتی ابن عبدالحکم به چنین رویدادی اشاره ننمودهاند.ـ میتوان این روایتها را متعلق به دوران جنگهای صلیبی دانست که آقای عبداللطیف بغدادی در آن دوران میزیسته و احتمالاً توسط زر و یا زور به نوشتن آن وادار شده است.ـ اگر واقعاً چنین کتابخانهی عظیمی وجود میداشت، یقیناً رومیان هنگام ترک اسکندریه کتابهای آنرا با خود میبردند.ـ عمرو راحت میتوانست آن همه کتاب را به جای سپردن به حمام داران، در دریا میریخت که در آن صورت نابودی آنها به شش ماه نمیانجامید.خلاصه این که جریان سوزاندن کتابهای کتابخانهی اسکندریه اتهامی بیش نیست که امیرالمؤمنین (عمربن خطاب) و همچنین عمرو بن عاص از آن کاملاً مبرا و بی اطلاع میباشند. بلکه این یک نوع جریان ساختگی از طرف دشمنان اسلام برای بد نام کردن مسلمانان فاتح است.( عمرو بن العاص القائد السیاسی). بنابراین تهمتی كه بعضی از ناآگاهان در باب آتش زدن كتابخانه اسكندریه به مسلمین میزنند هیچ گونه مدرك تاریخی ندارد و جز بهتان نیست.همچنین آتش زدن كتابخانه ایران به دست فاتحین اسلام چنان كه محققین گفتهاند افسانه ایست موهومی؛ چه در هیچ یك از منابع معتبر سدههای اول اسلام ذكری از این امر دیده نمیشود. مورخین معروف غرب كه با بیطرفی و دور از تعصب به این موضوع توجه و به دقت آن را بررسی كردهاند تصریح كردهاند كه این مطلب جز دروغ و بهتان نیست. دكتر ماكس میرهوف اسلام شناس و شرق شناس معروف در كتاب خود به نام میراث اسلام میگوید: مراكزی برای تحصیل علم در قسمتهای مختلف ایران بود كه پس از تسلط مسلمین بر ایران دست نخورده باقی ماندند و حتی جندی شاپور یكی از مراكز علمی امپراتوری اسلام گردید. صفحه 103 میراث اسلام.مسلمین بر ایران، سوریه، فلسطین، اردن و مصر تسلط یافتند؛ ولی در هیچ تاریخی حتی تواریخ همین مردمی كه مملكتشان را از دست دادند دیده نمیشود كه مسلمین به كتب دینی آنان توهین كردهاند و آن را از بین بردهاند یا بناهای دینی آنها را خراب یا آتش زدهاند. حال آن كه مسلمین حامل لواء دین اسلام بودند. یكی از اسباب جهادشان تبلیغ دین اسلام و دعوت مردم به سوی این دین بود. ظاهراً میبایست كتب دینی دیگران را از بین ببرند و معابدشان را خراب كنند، ولی نه تنها دست به چنین كاری نزدند، بلكه بالعكس به معابدشان تا آنجا احترام میگذاردند كه حضرت عمر پس از فتح همین شهر بیت المقدس كه رومیان چنین و چنان كردند، در كلیسای بزرگ قیامه نماز نخواند، آن هم به این دلیل كه مبادا مسلمین در آینده بدین علت كه خلیفه در آن نماز خوانده، آن را از دست مسیحیان بگیرند و تبدیل به مسجد نمایند.در جنگ خیبر كه در حیات رسول الله و به رهبری آن حضرت واقع شد، چند جلد تورات، غنیمت به دست مسلمین افتاد. یهودیان پس از پایان جنگ از حضرت رسول تقاضا كردند تا مجلدات تورات را به آنها بازگرداند. آن حضرت نیز امر فرمود تا به آنها مسترد شود.( صفحه 290 حیات محمد صلی الله علیه وسلم، تألیف دكتر محمد حسنین هیكل).مردمی كه با كتب و ابنیه دینی دیگران چنین خوب رفتار میكردند، آیا امكان دارد كه سایر كتابهای آنها از قبیل كتب فلسفه و فلك و غیره آتش بزنند؟ هرگز.مسلماً دشمنان اسلام خواستهاند با جعل و وضع چنین داستانی وجهه مسلمین را بد جلوه دهند؛ ولی این تاریخ صحیح است كه مشتی محكم بر دهانشان میزند.و در مقابل این افراد ناآگاه یا مغرض، دانشمندان و محققینی مانند بتلر و گوستا و لوبون و ویلدورانت و از دانشمندان اسلامی مانند شبلی نعمانی در (كتابخانه اسكندریه) و دكتر محمدحسین هیكل در (فاروق اعظم (رضی الله عنه)) و عقاد در عبقریه و كتابسوزی ایران و مصر با دلایل بسیار روشن علمی شایعه كتابسوزی اسكندریه را به وسیله مسلمانان به شدت تكذیب كردهاند و الكساندر مازاس نیز در زندگانی عمر (رضی الله عنه) این شایعه را كاملاً تكذیب كرده است و نخستین بار دانشمندان باانصاف نصرانی مانند (بتلر و گوستا و لوبون و ویلدورانت و مازاس) با دلایل علمی این حقیقت را روشن نمودهاند هم چنان كه اولین بار نویسندگان مغرض و بیانصاف نصرانی و یهودی (مانند عبداللطیف بغدادی و ابوالفرج) این دروغ را نوشته و بر سر زبانها انداختند.در تاریخ میخوانیم كه رومیها در سال 70 میلادی بر شهر بیت المقدس كه در آن زمان شهر مذهبی یهودیان بود، تسلط یافتند. كتب دینی آنان را برای توهین لگدمال كردند و پس از آن، همه كتابها را در مسجد الاقصی عبادتگاه بزرگشان آتش زدند و سوزاندند. خود مسجد را نیز به آتش كشیدند.همچنین مسیحیان در كشمكشهای دینی كه بر ضد یهودیان در اندلس (اسپانیا) به راه انداختند، تمام كتب دینی آنها را طعمه حریق ساختند و از بین بردند.در کتاب (زندگانی عمر، الكساندر مازاس، ص98 و 99 و فاروق اعظم (رضی الله عنه)، دكتر محمدحسین هیكل، ص213) آمده: " كتابخانه اسکندریه در دروه بطالسه (جانشینان اسكندر) بنا گردیده و آمار كتابهای آن تا سال 47 قبل از میلاد به هفتصد هزار جلد رسیده است و سال 47 قبل از میلاد در اثنای جنگ (كلئوپاترا، و بَطْلَمیوس) عمارت سلطنتی آتش گرفت و زبانههای آن به این كتابخانه رسید و تمام یا قسمت اعظم آن به كام حریق رفت و پس از مرور هفت سال در سال چهل قبل از میلاد، دویست هزار جلد كتابهای شاهان برجو به این كتابخانه اهدا و رونق سابق را یافته، اما در سال 378 میلادی (تئودور زاوال) امپراتور بسیار متعصب مسیحی چون علوم و معارف كتابهای این كتابخانه را در تضاد با عقاید نصرانی میدانست اكثر كتابها را از بین برد و بقیه را نیز یك به طریق پرنفوذ اسكندریه به نام (كبریس كبیر) بر اثر عداوت و دشمنی با فیلسوف عصر (هیپاتی) سوزانید و هیپاتی را نیز به قتل رسانید، به طوری كه در قرن چهار میلادی كه یك كشیش مسیحی از طرف امپراتور روم مأمور نابود كردن كتابهای این كتابخانه گردید به هنگام بازگشت از اسكندریه در گزارش خود چنین گفت: «من قفسههای این كتابخانه را به كلی از كتاب خالی دیدم»".و چون تعصب مسیحیت روز به روز بیشتر و تضاد آن با علوم و معارف روشنتر میگردید این كتابخانهها هم چنان از كتاب خالی مانده و به هنگام ورود سپاه اسلام به اسكندریه، در این كتابخانه كتابی وجود نداشته است و در ایران کتابخانه ای نبوده تا آتش زنند و بلکه این اتهام نیز ادامه ی همان افسانه ای است که در مورد کتابخانه ی اسکندریه درست کرده اند و بعضی از نویسندگان بدون تحقیق و بررسی علمی دقیق آنرا تکرار کرده اند. در بين شيعه يك مرد پيدا نمي شود به دور از توهين و فحش با من مناظره كند؟اگر مردي وجود دارد بسم الله
Sachme: باز این سخنان جزو روایات تاریخی هستند، و نمی توان به روایات تاریخی اطمینان نمود، اصلا مشهور است که: روایات تاریخی محل اعتبار نیستند.قرار نیست که نوشته های تاریخی همگی درست باشند، از کجا معلوم که آن گفته ها درست باشند؟!! فقط با ادعا و تکرار سخن ثابت نمی شود. آفرین بارک الله ....احسنت ......مرحبا کشفی کردید که نیوتون نکرد پس یکسره اعلام کنید رشته تاریخ کلا حذف بشه کل تاریخ شامله ظهور اسلام و مواردی که در قران از گذشتگان درج شده کتابهای تاریخ اعتبارش از ورق پاره های اهل سنت و شیعه خیلی بیشتر به چند دلیل اهل دین همیشه اینقدر بهانه برای تحریف داشتن که چه سنس و چه شیعه نتونن به نوشته هاشون اعتماد کنن اما وقاسع نگار مخصوا خارجیان که سیاحت میکردن هیچ وجه انتسابی به دسته ها و حکومن ها برای دروغ گویی نداشتن اینقدر استنباظ های خودتون رو ول نکنید توسایت ضمنا از اینکه در این لجظات موجبات شادی و انبساط خاطر ما را فراهم نمودید سپاسگزاریم من الان تو فکرم که کل کتابهاب ما و شما رو هم بریزبم دور چون توش تناقض زیاده و ((محل اهتبار نیستن))اینو نوشتم اهتبار تا بازم بگی بهم که بیسوادم چون خوشم میاد
Sachme: در بين شيعه يك مرد پيدا نمي شود به دور از توهين و فحش با من مناظره كند؟اگر مردي وجود دارد بسم الله نه عزیزم اولا اینجا جای بحث نیست دوما وقتی شما هیچ چیز رو قبول ندارید چه جوری میشه بحث کرد من از صحیحین حدیث میارم میگین وحی منزل نیست . از قران در مورد عقویت گناه عمرو عایشه ایه میارم یک جا میگین این قبلا اومده یکجا میگین بعداز گناه اومده خلاصه وقتی همه جا بهانه میارید چه بحثی از تاریخ میارم میگین محل اعتبار نیست خدا وکیلی اسم اونهمه دانشمند قبل از اسلام رو اوردم ندیدی یس انتظار داری اسامی دانشمندان قبل از اسلام در قران و با کتب صحیح شما که چن ده سال بعد از غصب ایران بدنیا اومدن نوشته شده باشه که میگی تاریخ محل اعتبار نیست خودت فک کن این حرفت چقدر منطقبه مثل مرد اول بیا بعد مرد بخواه وقتی تو با چادر و پوششه بهانه جویی میای خب کدوم مرد شیعه میتونه بایک انسان اینجوری مباحثه کنه .معلومه براش حرف در میارم دربحث بیهوده ترین کار مبارز طلبی است .......وقتی بحث نتیجه میده که منطق وجود داشته باشه و شما با نیت درک حقایق نیومدی و فقط اومدی شکست بدی و گرچه نمیتونی اما تصمیمت رو گرفتی قانع نشی و از همین مبارز طلبی معلومه
mohan1978: اما وقاسع نگار مخضوا خارجیان که سیاحت میکردن هیچ وجه انتسابی به دسته ها و حکومن ها برای دروغ گویی نداشتن mohan1978: اینقدر استنباظ های خودتون رو ول نکنید توسایت دوست من همه مورخان یونانی و خارجی گذشته بر طبق مصلحت حکومتهای خویش تاریخ نگاری میکردند مگر بعضی رویدادهایی که براشون فرقی نمیکرده ، در همه ادوار از قدیم تا بحال!نمونه اش فیلم سیصد رو ببین و داستانش رو از تاریخ نویسان یونانی بخون تا متوجه بشی!همین مسئله در حکومت الآن ایران هم دیده میشه!تاریخ فقط نقل روایته بدون داشتن سند ، روایتهای شیعه و سنی که براش سند هم میارن دارای تناقضات زیاده ، حالا ببین تاریخ که دارای سند نیست چیه ، تاریخ نویس ایرانی از وقایع جنگ ایران و عراق به نفع ایران برداشت میکنه و مینویسه و تاریخ نویس عراقی از همون جنگ به نفع کشورش برداشت میکنه! و هر دوطرف خوبیها رو دوچندان و بدیها رو کم جلوه میدن !حالا فیلم سیصد رو دیدی یا نه ؟! اگه قرار باشه وقایع اون فیلم رو یه ایرانی کارگردانی کنه فیلم زیر و رو میشه! mohan1978: اینو نوشتم اهتبار تا بازم بگی بهم که بیسوادم چون خوشم میاد فقط این نیست که اینجور میگه !تو همین پست ببین چقدر غلط املائی داری؟!!!! mohan1978: سنس mohan1978: وقاسع mohan1978: مخضوا mohan1978: نتسابی mohan1978: حکومن ها mohan1978: استنباظ های mohan1978: لجظات mohan1978: کتابهاب mohan1978: بریزبم لطفا قبل از ارسال پستت یه مرور روش بکن! چون از طریقه نوشتن آدم میشه فهمید که طرف چقدر دقت داره و منطقیه! حالا توی یه پست یکی دو تا اشتباه مسئله ای نیست و میگیم اشتباه تایپی ، ولی دیگه نه اینقدر زیاد! و جالبه یکی دیگه که خوب میشناسیش هم همینطور مینویسه! mohan1978: دربحث بیهوده ترین کار مبارز طلبی است .......وقتی بحث نتیجه میده که منطق وجود داشته باشه و شما با نیت درک حقایق نیومدی و فقط اومدی شکست بدی و گرچه نمیتونی اما تصمیمت رو گرفتی قانع نشی و از همین مبارز طلبی معلومه جالبه ! همین استنباط رو من در مورد شما دارم ، چقدر عقایدمون بهم نزدیکه!!!!!!