عمر: "پیرزنهای بیسواد هم از من باسوادتر هستند !!! " علمای ثقه و مورد اعتماد ما و جمعی که نزد نواصب ثقه هستند روایت کرده اند. حتی صاحب کشاف در تفسیرش و حمیدی در (جمع بین الصحیحین) روایت نموده اند که:روزی عمر بن خطاب خطبه می خواند گفت: هر که بر مهریه زن مغالات (زیاده روی) کند و از چهارصد درهم بیشتر مهر نماید او را حد می زنم ) تنبیه میکنم) !!! و آنچه بر چهارصد درهم افزوده باشد را داخل بیت المال می کنم !!!پیر زنی در آنجا حاضر بود. برخاست و گفت: ای عمر! کلام تو اولی (بهتر) به قبول است یا کلام خداوند تبارک و تعالی ؟؟؟ عمر گفت: کلام خداوند. پیر زن گفت: حق تعالی در قرآن مجید فرموده که :و ان آتیتم احدیهن قنطار افلا تاخذوا من شیئا یعنی چنانچه کابین زنی را بار طلا قرار دادید مانعی ندارد....نساء /20 عمر گفت: کلکم افقه من عمر حتی المخدرات فی الحجال !!! یعنی جمیع شما فقیه تر و داناتر از عمرید حتی پیر زن در خانه ها و یا زنان مخدره در حجله ها !!!این در حالیستکه حتی مردان آن زمان سواد نداشتند چه برسد به زنان. پس سخن عمر به این معناست که حتی زنان و پیرزنان بیسواد که در حجله هاشان هستند نيز از عمر باسوادترند !!!(سیره عمر ابن جوزی ص 129- تفسیر ابن کثیر ج 1 ص467 - تفسیر کشاف ج 1 ص 357 تاریخ بغداد ج3ص257 - مجمع الزوائد هیثمی ج 4 ص 284- الدر المنثور سیوطی ج 2ص 133- جمع الجوامع ج8 ص 298- فتح القدیر ج1 ص407 و...)
عمر و اخذ دیه نامشروع ! گروهى از مردم يمن براى اختلافى كه داشتند، بر ابو خراش هذلى صحابى وارد شدند كه مردى شاعر بود. ابو خراش ، مشك خود را برداشت و شبانه رفت تا براى پذيرايى از آنها آب بياورد. مشك را پر از آب كرد و حركت نمود، ولى قبل از آنكه به آنها برسد، مارى او را گزيد. ناچار بسرعت آمد و آب را به آنها داد و گفت : گوسفندتان را طبخ كنيد و بخوريد و به آنها نگفت كه مار او را گزيده است .آنها نيز گوسفند را طبخ كردند و خوردند، صبح هنگام ديدند ابو خراش در حال مرگ است . آنها نيز او را دفن كردند و رفتند. ابو خراش در حال جان دادن ضمن اشعارى ، موضوع را گفت كه شب گذشته مار او را گزيده است و از درد آن است كه از دنيا مى رود.وقتى خبر مرگ او به عمر رسيد، سخت خشمگين شد وگفت :اگر نه اين بود كه مى ترسيدم سنت جارى شود، دستور مى دادم كه هيچ يمنى را پذيرايى نكنند! و آن را به سراسر دنياى اسلام بخشنامه مى كردم ! سپس به حكمران خود در يمن نوشت كه آن چند نفر را كه بر ابوخراش وارد شدند دستگير كند و ديه وى را از آنها بگيرد، وآنها را براى جبران عملشان ، مورد مؤ اخذه وشكنجه قرار دهد !! .(سند: این قضیه را ابن عبدالبر در احوال ابی خراش هذلی در کتاب الاستیعاب و الدمیری در حیاة الحیوان آورده اند.)
نهی از منکر به شیوه عمر !!! در يكى از شبها كه در كوچه هاى مدينه گشت مى زد، صداى آواز مردى را از درون خانه اش شنيد، ناگهان از ديوار بالا رفت ! و پايين آمد! و به نزد او رفت . عمر ديد زنى و ظرفى از شراب نزد اوست . گفت : اى دشمن خدا! پنداشتى كه خداوند تو را با اين معصيت مى پوشاند؟ وقتی صاحب خانه او را دید گفت: ای خلیفه وقت! اگر ما یک گناه کردیم- تو شش گناه کردی و اگر از ما یک مخالفت امر خدا صادر شده از تو چندین مخالفت صادر شده.اگر قبول نداری بشنو تا بگویم:اولا: تجسس کرده ای و خداوند فرموده: "و لا تجسسوا" یعنی تجسس عیوب مردم نکنید که خداوند عیب پوش است.ثانیا: خداوند فرموده : "و لیس البر ان تاتوا البیوت من ظهورها و لکن البر من اتقی و اتوا البیوت من ابوابها" یعنی: خوب نیست از پشت بام خانه ها داخل خانه مردم شدن و نیکی آن است که از خدا بپرهیزید و از در خانه مردم در آیید. تو از در نیامدی. از دیوار آمدی و از نیکی و تقوا که خدا فرموده چیزی به جا نیاوردی.ثالثا: خداوند فرموده: "ان بعض الظن اثم" تو گمان بد در حق مردم و در حق ما می بریرابعا: خداوند فرموده: " ان جائکم فاسق بنباء فتبینوا" و تو تحقیق نکرده بر سر ما آمدی.خامسا: آنکه خداوند به بندگان فرموده بی رخصت و اجازه به خانه کسی داخل نشوید: "لا تدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتی تستانسوا و تسلموا علی اهلها" اگر این خانه توست بگو. و اگر ادعای انیست (دوستی) میکنی انیس و دوست از بام خانه در نمی آید. و خداوند فرموده هرگاه داخل خانه کسی شوید بر اهل ان خانه سلام کنید که در سلام سلامتی است و ترکش در عرف قبیح است. در هیچ مذهبی نیست که تسلیم و تواضعی نباشدو تو سلام نکردی.سادساً: آنکه امر به معروف و نهی از منکر مراتبی دارد. پس از رعایت آن مراتب دستور به کشتن او میدهند. ولی تو قبل از آنکه مراتب را رعایت کنی برای کشتن من آمدی. دیگر آنکه تو جانشین رسول خدایی-تو را تمکین در کار است. شب گردی چیز دیگریست و جانشین رسول خدا دیگر. یعنی وظیفه تو شب گردی نیست. وقتی عمر این مسائل را شنید خجالت کشیدو از آن شخص عذر خواست. (1)روایات زیادی همچون روایت فوق ذکر شده اند که همگی بیان کنند اصرار و سعی زیاد عمر در تجسس خانه های مردم دارد. در حالیکه در قران و روایات تاکید بسیار زیادی شده است که: "تجسس نکنید".(مكارم الاخلاق نوشته خرائطی حديث 3696 - شرح نهج البلاغه ابن أبى الحديد ج3ص 96، احياء العلوم غزالي ص 137 - الغدير للاميني ج 6 / 121، الرياض النضرة ج 2 / 46 ط 1، شرح نهج البلاغة لابن أبى الحديد ج 1 / 61 وج 3 / 96 ط 1، الدر المنثور ج 6 / 93، الفتوحات الاسلامية ج 2 / 477. )
بی عدالتی در حکومت عمر سلیمبن قیس گوید: در یکی از سالها دومی همه کارگزارانش را به دادن نصف اموالشان جریمه کرد جز قنفذ (به خاطر خوشخدمتی که به وی کرد). روزی من به گروهی که در مسجد حلقهزده بودند رسیدم که همه هاشمی بودند جز چند تن: سلمان، ابوذر، مقداد، محمدبن ابیبکر، عمربن ابیسلمه و قیسبن سعدبن عباده. عباس به علی علیه السلام گفت: فکر میکنی چرا دومی قنفذ را مانند سایر کارگزارانش جریمه نکرد؟ علی علیه السلام نخست به اطراف نگریست، آنگاه دیدگانش پر از اشک شد و گفت: ما به خدا شکایت میبریم... و زهرا از دنیا رفت در حالی که هنوز اثر تازیانه قنفذ مانند بازوبند بر بازوی حضرتش بود. ( کتاب سلیم / 91. ) تبعیض نژادی در حکومت عمر افتخار مکتب ما مسلمانان به آن است که بسیاری از سنتهای جاهلیت (مانند: تبعیض نژادی) را از بین برده است. پیامبر عظیم الشان اسلام تمام تلاش خود را در طول 23 سال نبوت خویش کرد تا این مساله را بر مسلمانان روشن کند که تبعیض نژادی عملی کاملا باطل در شریعت اسلام است.همانطور که میدانید عهد اخوت و برادری میان سیاه و سفید بست. و عرب و عجم و سیاه و سفید.... همه در دیدگاه او یکسان بودند. و در قرآن میفرماید : که به تحقیق گرامیترین شما نزد خداوند با تقواترین شما است. یعنی در دیدگاه خداوند تمام قبایل و اقوام یکسان هستند. و فقط آنهایی مقام والاتر دارند که تقوای بیشتری داشته باشند. اما دوستان آنهایی که نام خود را خلیفه مسلمین نامیدند بعد از پیامبر اکرم علیه السلام و با خلافت بازی کردند دقیقا بر عکس عمل کردند. و گویی به زمان جاهلیت برگشته بودند. تعصبات جاهلی برافروخته کردند. و یک سیستم طبقاتی بر مبنای قوم و نژاد در جامعه ایجاد کردند. به شرح زیر توجه بفرمایید:حکومت عمر حکومتی عربی بود و در مدینه که پایتخت اسلام بود. عمر منع کرده بود که غیر عرب ساکن نشود. تنها به دو نفر اجازه ماندن در مدینه را داده بود:یکی هرمزان پادشان سابق شوش و شوشتر (تستر) که مسلمان شده بود و برای عمر نقشه های جنگی در فتح شهرهای ایران میکشید. (1)و دیگری ابولولو که غلام مغیره بن شعبه بود. او کارگری ماهر بود و نقاشی و آهنگری و نجاری را به خوبی میدانست. مغیره از عمر خواست که اجازه بدهد ابولولو در مدینه ساکن شود و عمر هم اجازه داد (2)باری تعصب عربی تا این حد بوده است. در پایتخت اسلام کسی از غیر عرب اجازه ماندن نداشت. (3)البته سلمان و بلال هم بودند که از زمان پیامبر علیه السلام در مدینه ساکن بودند و جزو اصحاب پیامبر به شمار میرفتند). همچنین عمر منع کرده بود که غیر عرب از عرب دختر بگیرد. یا عرب غیر قریش از قریش دختر بگیرد. (4)بدین گونه عمر جامعه اسلام را جامعه ای طبقاتی کرد.عمر نهي كرد که مردان عجم با دختران عرب ازدواج کنند و گفت: تحقیقا ازدواج زنان عرب را با غیر از هم شأنان آنها, بازخواهم داشت. (5) همچنین در موطا مالک آمده است که عمر حکم کرده بود اگر مرد عرب از عجم زن گرفت و بچه ای از این ازدواج به دنیا آمد چنانچه آن بچه در بلاد عرب به دنیا بیاید از پدرش ارث می برد و اگر در سرزمین غیر عرب به دنیا بیاید از پدرش ارث نمی برد !!! (6)حکومت عمر حکومت عربی قریشی بود. و هیچ والی و امیر لشکری از غیر قریش تعیین نمیکرد. البته یک استثنا داشت و آن این بود که در میان قبایل قریش به بنی هاشم ولایت نمیداد!در اینجا برای آشنایی بیشتر با افکار نژاد پرستانه عمر بعضی از سخنان معروف و مشهور عمر را نقل می کنیم:الف) عرب به ملکیت کسی در نمی آید. (7)ب) برای عرب زشت است که بعضی از آنان بعضی دیگر را در ملکیت خود داشته باشند. (8)ج) زبان مردم عجم را فرا نگیرید. (9) هر کس به زبان فارسی سخن گوید کار ناشایستی مرتکب شده و هرکس کار ناشایستی انجام دهد, مروّتش از بین می رود. (10)د) در وصیت او آمده است: تمامی اعراب از مال خدا آزاد شوند...(11)ن) هرگاه کارگزاران خود را به جایی می فرستاد با آنان شرط می کرد که: اعراب را نزنید که در نزد دیگران خوار می شوند. آنان را در جنگها زیاد نگه ندارید که موجب انحراف آنان خواهد شد. بالای سرشان نباشید که موجب محرومیت آنان می شود. (12) اسناد:(1) برای آشنایی با نمونه ای از این مشورتها بنگرید به : تاریخ الخلفا . سیوطی . ص 144-143(2) مروج الذهب . مسعودی 2/322 (3) تاریخ الخلفا ص 133(4) معالم المدرستین. مولف. 2/364. به نقل از وافی چاپ اول 1412(5) محاضرات الادباء ج3ص208, الایضاح ص280و286(6) موطا 2/60 چاپ مصر 1343. ابی عمر بن الخطاب ان یورث احدا من الاعاجم الا احدا ولد فی ارض العرب(7) الاموال ص197-199, الایضاح ص249, تاریخ الامم و الملوک ج2ص549, سنن بیهقی ج9ص74(8) الکامل فی التاریخ ج2ص382, تاریخ الامم و الملوک ج2ص549(9) اقتضاء الصراط المستقیم, ص162(10) ربیع الابرار ج1ص796, تاریخ جرجان ص486(11) المصنف ج8ص380, ج9ص168(12) المصنف ج11ص325, تاریخ الامم و الملوک ج3ص273, مستدرک حاکم ج4ص439, حیاة الصحابه ج2ص82
منع عمر از گریه کردن بر اموات ! اندوه انسان به هنگام مرگ عزيزانش ، و گريستن بر ايشان از لوازم عاطفه بشرى است . و هر دو نيز ناشى از ترحم و طبیعت انسانى مى باشد. روایات فراوانی در کتب اهل سنت نقل شده اند که همگی بیان می کنند پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله نیز در مرگ اموات گریه می کردند از جمله روايتي كه ابن عبدالبر در شرح حال حمزه در استيعاب و ديگران نوشته اند كه : وقتى نظر پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله – به جنازه حضرت حمزه افتاد، گريست ، و چون ديد كه او را مثله كرده اند فرياد كشيد! (1) همچنین انس بن مالك در حديث صحيحى كه بخارى نقل مى كند، مى گويد: بر آن حضرت وارد شديم و ديديم كه فرزندش ابراهيم جان مى دهد و پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - اشك مى ريزد. عبدالرحمن به عوف گفت : يا رسول اللّه ! شما هم گريه مى كنيد؟حضرت فرمود: اى پسر عوف ! گريستن ، نشانه عاطفه وترحم است . بار ديگر گريست ، عبدالرحمن بن عوف نيز سخن خود را تكرار كرد. حضرت فرمود: چشم ، اشكبار است و دل ، اندوهناك ، و جز آنچه موجب خشنودى خداست نمى گوييم . اي ابراهيم ! ما در فراق تو غمگين هستيم. (2) ولي نظر عمر اين بود كه نبايد بر مردگان گريست ! هر چند وى مهم و بزرگ باشد! بلكه گريه كننده را با عصا و سنگ مى زد و خاك بر وى مى پاشيد ! او اين كار را در زمان پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - انجام مى داد و در تمام دوران زندگيش آن را ادامه داد!! (3) احمد بن حنبل از ابن عباس روايت مى كند درباره مرگ رقيه دختر پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - و گريستن زنها بر وى گفت : عمر آنها را با تازيانه خود مى زد!پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله – فرمود: بگذار گريه كنند.سپس خود پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - در نزد قبر نشست ، حضرت فاطمه - عليها السّلام - هم پهلوى پدر نشسته بود و گريه مى كرد. پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - با گوشه لباسش ، اشك فاطمه زهرا - عليها السّلام - را از روى لطف و ترحم ، پاك مى كرد. (4)ابن ابى الحديد نقل مى كند كه : روزى عمر در عصر خلافتش ، از خانه اى صداى گريه اى شنيد، پس وارد خانه شد و با تازيانه اش (دُرّه ) به زدن آنها پرداخت تا به زن نوحه خوان رسيد، چنان او را مضروب ساخت كه مقنعه از سرش افتاد، آنگاه به غلامش گفت : تو بزن ! واى بر تو! بزن كه نوحه خوان است و احترام ندارد!! (5)اسناد:(1) الاستيعاب لابن عبد البر بهامش الاصابة ج 1 / 275 ط 1، الغدير للاميني ج 6 / 165، الامتاع للمقريزى ص 154، الكامل في التاريخ ج 2 / 170، مجمع الزوائد ج 6 / 120، الصحيح من سيرة النبي الاعظم ج 4 / 307 و 310، ذخائر العقبى ص 180، دعوة الحسينية ص 80، سيرة ابن هشام ج 3 / 105 غزوة أحد. ذخائر العقبى ص 181(2) صحيح البخاري ك الجنائز باب قول النبي انا بك لمحزونون، وسائل الشيعة ج 2 / 921 ب 87 من أبواب جواز البكاءك الطهارة ح 3 و 4 و 8، سنن أبى داود ج 3 / 58، سنن ابن ماجة ج 1 / 482، الغدير ج 6 / 164، الطبقات الكبرى لابن سعد ج 1 / 137 و 138 و 139 و 140 و 142 و 143 و 144، ذخائر العقبى ص 153 و 155، دعوة الحسينية ص 50 و 51.(3) صحيح بخاري در آخر باب البكاء عند المريض ص 255 من ج 1 , شرح نهج البلاغة ابن أبى الحديد ج 12 / 68، الغدير للاميني ج 6 / 160، السنن الكبرى للبيهقي ج 4 / 70، المستدرك لحاكم ج 1 / 181 وج 3 / 191، سنن ابن ماجة ج 1 / 181، مسند أحمد ج 3 / 333 وج 1 / 237 و 335، عمدة القارى ج 4 / 87، مسند الطيالسي ص 351، الاستيعاب بهامش الاصابة ترجمة عثمان بن مظعون ج 2 / 482، مجمع الزوائد ج 3 / 17، الطبقات لابن سعد ج 8 / 37.(4) مسند أحمد ج 1 / 335 ط 1، وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفى ج 3 / 894، سنن البيهقى ج 4 / 70، الغدير ج 6 / 159، الطبقات لابن سعد ج 8 / 37.(5) شرح نهج البلاغه ابن أبى الحديد ج3 ص 111 . السنن الكبرى للبيهقي ج 4 / 70، مسند أحمد ج 2 / 408، الغدير ج 6 / 160.
لازم نیست در قرآن تفکر کنید !!! روزی عمر آیه و فکهة و ابا (عبس/31) را میخواند کلمه اب را نفهمید که به چه معناست. بعد گفت: لزومی ندارد یاد بگیریم و در کتاب خدا لازم نیست زیاد تعمق و تفکر کنیم !!! از قرآن هرچه میدانید عمل کنید و هر چه را که نمیدانید به خدا واگذارش کنید !!! (1)همچنین روایت شده است که شخصی به خلیفه گفت: من شدیدترین آیه را در قران می دانم. عمر با تازیانه بر سر او کوبید و گفت: به تو چه مربوط که در قران تحقیق می کنی ! (2)اسناد:(1) تفسیر ابن جریر ج 30 ص 38- مستدرک ج2 ص514- تفسیر کشاف ج3 ص 253- الموافقات شاطبی ج1 ص21 و 25- الدر المنثور ج 6 ص 317 (2) الدر المنثور ج2ص227
چرا جناب عمر بیعت خودش رو با علی ع شکست ؟؟؟؟ بیعت عمربن خطاب در روز غدیر با امیرالمومنین حضرت علی علیه السلامبعد از آن که رسول خدا صلى الله علیه وآله امیر مؤمنان علیه السلام را به عنوان خلیفه و جانشین خود انتخاب و آن را بر همگان اعلام کرد، به مردم دستور داد که یکى یکى با آن حضرت بیعت کرده و این منصب جدید را تبریک بگویند.طبق روایات صحیح السندى که در کتابهاى اهل سنت وجود دارد، عمربن خطاب از کسانى است که خود را به امیر المؤمنین علیه السلام رساند و پس از بیعت با آن حضرت، منصب جدیدش را تبریک گفت. که من این مطلب از ذهبی، در کتاب سیر اعلام النبلاء ج19 ص 328 که اوهم از غزالی نقل کرده دراینجا بیان می کنم online photo storage free picture hosting واجمع الجماهیر على متن الحدیث من خطبته فی یوم عید یزحم باتفاق الجمیع وهو یقول: « من کنت مولاه فعلی مولاه » فقال عمر بخ بخ یا أبا الحسن لقد أصبحت مولای ومولى کل مولى فهذا تسلیم ورضى وتحکیم ثم بعد هذا غلب الهوى تحب الریاسة وحمل عمود الخلافة وعقود النبوة وخفقان الهوى فی قعقعة الرایات واشتباک ازدحام الخیول وفتح الأمصار وسقاهم کأس الهوى فعادوا إلى الخلاف الأول: فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قلیلا.خلاصه ترجمه ... عمربن الخطاب در روز غدیرخم، با امیرالمومنین(ع) بیعت کرد و گفت:بخ بخ یا علی مبارک باشد مبارک باشد بر تو ای علی. امروز تو مولای من و مولای تمام مرد و زن شدی ... حال خودتا قضاوت کنید مگر چند وقت بعد از غدیر خم بود پیامبر به شهادت رسیدن و همین فرد با منافقان دیگری مثل خود بیعت شکنی کردن و غصب خلافت کردن ودرب خانه حضرت را ... معنی کلمه مولاه نزد اهل سنت در پست بعد
بدعت گذار کافر است ! قال رسول الله صلی الله علیه واله: آَبیَ اللهُ آن یقبلَ عملَ صاحبِ بدعةٍ حتیّ یدع بدعتَه. (۱)خداوند عمل بدعت گذار را تا وقتی که دعوت به بدعتش می کند قبول نمی کند. قال رسول الله صلی الله علیه و اله: لا یقبل الله لصاحبِ بدعةٍ صوماً و لا صلوةً و لا صدقةً و لا حجّاً و لا عُمرةً و لا جهاداً و...یخرج من الاسلامِ کما تخرج الشعرة من العجین. (۲)خدا هیچ عملی را از قبیل نماز روزه صدقه حج و...از بدعت گذار قبول نمی کند و او از اسلام خارج میشود... . قال رسول الله صلی الله علیه و اله: اهل البدع شرالخلق و الخلیفة (کنزالعمال)اهل بدعت بدترین مخلوقات و موجودات هستند. قال رسول الله صلی الله علیه واله: اهل البدع کلاب اهل النار (کنزالعمال)اهل بدعت سگ های اهل آتش هستند.عنه فی قوله تعالی: إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ كانُوا شِیَعاً هم اصحاب البدع و اصحاب الاهواء لیس لهم توبة. انا منهم بریء و هم منی بُراء. (کنزالعمال)پیامبر اکرم صلی الله علیه واله درباره این آیه قرآن: "كسانى كه دین خویش را پراكنده كردند و گروه گروه شدند" فرمودند آنها اهل بدعت و اصحاب و یاران هوا و هوس هستند . برای ایشان توبه ای نیست. من از ایشان بیزارم و ایشان نیز از من بیزارند. اسناد:1) سنن ابن ماجه ج۱ص۷۸2) سنن ابن ماجه ج۱ص۷۷ تا اینجا از کتب اهل سنت اثبات شد که بدعت گذار کافر است. حال سوال اینجاست که آیا عمر بدعت گذار بوده است یا خیر ؟
معنی کلمه مولاه نزد اهل سنت در پست بعد ـ امام ابو حامد غزالي (505 هـ) وي همانگونه كه در شرح حال و شناخت شخصيت او ميآيد يكي از اعاظم و أكابر علماي اهل سنّت است كه اين گونه ميگويد:لكن أسفرت الحجة وجهها وأجمع الجماهير على متن الحديث من خطبته في يوم غدير خم باتفاق الجميع وهو يقول: من كنت مولاه فعلي مولاه. فقال عمر: بخ بخ يا أبا الحسن لقد أصبحت مولاي ومولى كل مؤمن ومؤمنة. فهذا تسليم ورضى وتحكيم. ثم بعد هذا غلب الهوى لحب الرياسة وحمل عمود الخلافة وعقود البنود وخفقان الهوى في قعقعة الرايات واشتباك ازدحام الخيول وفتح الأمصار سقاهم كأس الهوى، فعادوا إلى الخلاف الأول فنبذوه وراء ظهورهم، واشتروا به ثمنا قليلا.لكن حجت روي خود را آشكار نمود و جمعيت مردم براي شنيدن متن خطبه حديثي كه در روز غدير خم كه مورد اتفاق همه ميباشد جمع گرديدند. [در آن خطبه] پيامبر ميفرمايد: «هركس من مولاي اويم علي مولاي اوست». همين جا بود كه عمر به علي گفت: يا ابا الحسن! تبريك، تبريك! از اين به بعد تو مولاي من و مولاي هر زن و مرد مؤمني گرديدي.اين سخن عمر در حقيقت تسليم در برابر امر و رضايت و تحكيم آن بود. امّا بعد از آن بود كه هوي و هوس براي حبّ رياست بر او غلبه كرد و او عمود خلافت را به دوش گرفت. و قرارها و پيمانها در خفقان هوي و هوس و زد و خورد نيزهها و ازدحام اسبها و سپاهيان و لشكر كشي براي فتح كشورها فراموش شد و آنها از شراب هوي و هوس سيراب گرديدند.و به همين خاطر بود كه مردم به همان اختلافات روز اوّل بازگشتند و عهد و پيمان خود را پشت سر افكنده و آن را به قيمتي اندك فروختند.مجموعة رسائل الإمام الغزالي، كتاب سر العالمين ص483 ، طبعة مصححة منقحة، إبراهيم أمين محمد، المكتبة التوفيقية.كتاب غزالي «سرالعالمين» استدر انتساب كتاب سر العالمين به غزالي هم جاي شك و ترديد نيست چرا كه:ذهبي در ميزان الاعتدال، ج 1، ص 500 و سير أعلام النبلاء، ج19، ص 328 و ص 403 و لسان الميزان، ج 2، ص 215 و ابن جوزي در تذكره خواص الامّه، ص 62، و إسماعيل باشا بغدادى در ايضاح المكنون،ج 2، ص11 و ص 80 به اين مطلب تصريح كردهاند.2 . محمد بن طلحة شافعي (652هـ)محمد بن طلحه شافعي از علماي بزرگ اهل سنّت در قرن هفتم هجري است كه تعريف شخصيت او در ذيل خواهد آمد وي ميگويد:فيكون معنى الحديث: من كنت أولى به أو ناصره أو وارثه أو عصبته أو حميمه أو صديقه فإن عليا منه كذلك، وهذا صريح في تخصيصه لعلي بهذه المنقبة العلية وجعله لغيره كنفسه ... بما لم يجعله لغيره. وليعلم: أن هذا الحديث هو من أسرار قوله تعالى ... فإنه أولى بالمؤمنين وناصر المؤمنين وسيد المؤمنين. وكل معنى أمكن إثباته مما دل عليه لفظ (المولى) لرسول الله فقد جعله لعلي عليه السلام. وهي مرتبة سامية ومنزلة شاهقة ودرجة علية ومكانة رفيعة خصه صلى الله عليه وسلم بها دون غيره، فلهذا صار ذلك اليوم يوم عيد وموسم سرور لأوليائه.معناى حديث غدير اين است: هر كس كه من بر او أولى و سزاوارتر و يا ناصر و وارث و يا پشتيبان و دوست صميمي او هستم علي هم براي او اين چنين است. و اين كلام صريح در تخصيص علي به اين منقبت بلند بوده و او را براي ديگران مانند خود قرار داده و اين خصوصيت را براي ديگري قائل نشده است .از اين رو دانسته ميشود كه: اين حديث از أسرار سخن خداي تعالى است ... كه [مضمون آن] در آيه مباهله نيز آمده. پس به درستي كه علي از همه كس بر مؤمنين اولي و سزاوارتر است و ناصر مؤمنين و سيد آقاي مؤمنين است. و هر معنايى كه أمكان داشته باشد از لفظ «مولي» براي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم إثبات كنيم همان را براي علي ميتوان ثابت نمود. و اين مرتبهاي بلند و والا و منزلتي دست نيافتني و درجهاي عالي و مكانتي رفيع است كه پيامبر آن را به علي و نه به ديگري اختصاص داده است. و از اين روست كه روز غدير روز عيد و موسم سرور براي دوستداران علي [عليه السلام] گشته است.مطالب السئول، ص 45-44۳. سبط ابن الجوزي (654هـ)ابن حجر در «الصواعق المحرقه» و سمهودي در «جواهر العقدين» اين مطلب را از كتاب او «تذكره خواص الأمه في معرفة الأئمه» نقل ميكنند:... (العاشر) بمعنى الأولى قال الله تعالى: «فاليوم لا يؤخذ منكم فدية ولا من الذين كفروا مأواكم النار هي مولاكم» أي: أولى بكم ... والمراد من الحديث: الطاعة المخصوصة فتعين العاشر. ومعناه: من كنت أولى به من نفسه فعلي أولى به. وقد صرح بهذا المعنى الحافظ أبو الفرج يحيى ابن سعيد الثقفي الأصبهاني في كتابه المسمى بمرج البحرين، فإنه روى هذا الحديث بإسناده إلى مشايخه وقال فيه: فأخذ رسول الله بيد علي وقال: من كنت وليه وأولى به من نفسه فعلي وليه. فعلم أن جميع المعاني راجعة إلى الوجه العاشر. ودل عليه أيضا قوله عليه السلام: ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟ وهذا نص صريح في إثبات إمامته وقبول طاعته.... معناي دهم براي مولي به معنى أولى و سزاوارتر است. خداوند تعالى ميفرمايد: «فاليوم لا يؤخذ منكم فدية ولا من الذين كفروا مأواكم النار هي مولاكم» در اين جا نيز مولي به معني أولى و سزاوارتر به خود شماست.پس مراد از حديث غدير: اطاعت مخصوصة [از علي عليه السلام] است پس [براي حديث غدير] معناي دهم متعين گرديد. و معناي آن اين است: كسي كه من براي او سزاوارترم از اين به بعد علي بر او سزاوارتر است.و به همين معنى حافظ أبو الفرج يحيى ابن سعيد ثقفي أصبهاني در كتابش «مرج البحرين» تصريح نموده است. وي اين روايت را با إسنادش به مشايخ خود روايت كرده و گفته: رسول الله دست علي راگرفت و فرمود: هر كس من ولي او بر او از خود او سزاوارترم از اين به بعد علي بر او سزاوارتر است.پس دانسته شد كه تمام معاني كلمه «مولي»به معناي دهم بازگشت كرد. و دليل بر اين مطلب نيز سخن خود رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم در ابتداي حديث غدير است كه فرمود: «ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟»كه اين سخن نص صريح در إثبات إمامت علي و لزوم قبول اطاعت از او است.4 . محمد بن يوسف كنجي شافعي (658 هـ)[/font]قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم لعلي: «لو كنت مستخلفا أحدا لم يكن أحدا حق منك» ... وهذا الحديث وإن دل على عدم الاستخلاف لكن حديث غدير خم دال على التولية وهي الاستخلاف. وهذا الحديث أعني حديث غدير خم ناسخ لأنه كان في آخر عمره صلى الله عليه وسلم.رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم به علي [عليه السلام] فرمود: «اگركسي را به جاي خود برگزيدم از تو شايستهتر نديدم و اين حديث اگر چه بر خلافت دلالت نميكند ولي حديث غدير خم دلالت برتوليت دارد كه همان استخلاف(به خلافت برگزيدن) ميباشد. و اين حديث يعني حديث غدير خم ناسخ هر خلافت ديگري است چون اين اتّفاق در آخر عمر آن حضرت روي داده است.كفاية الطالب في مناقب أمير المؤمنين علي بن أبي طالب 166 - 167 [font#08088A]5 . سعيد الدين فرغاني... جعله النبي صلى الله عليه وسلم وصيه وقائما مقام نفسه بقوله : من كنت مولاه فعلي مولاه . وذلك كان يوم غدير خم على ما قاله كرم الله وجهه في جملة ...... رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم [حضرت] علي [عليه السلام] را وصي خود و قائم مقام خود قرار داد و فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه». واين واقعه در روز غدير خم بود ...شرح تائية ابن فارض ر . ك . نفحات الأزهار، آيه الله سيد علي ميلاني، ج 9، ص 203.6 . تقي الدين مقريزي (840هـ)[/b]مقريزي از شخصي به نام ابن زولاق مطلبي نقل ميكند و بدون ردّ آن اين گونه ميآورد:وقال ابن زولاق: وفي يوم ثمانية عشر من ذي الحجة سنة 362 وهو يوم الغدير يجتمع خلق من أهل مصر والمغاربة ومن تبعهم للدعاء، لأنه يوم عيد، لأن رسول الله صلى الله عليه وسلم عهد إلى أمير المؤمنين علي بن أبي طالب فيه واستخلفه ...ابن زولاق گفته است: در روز هجده ذي الحجة سال 362 هـ كه اين روز غدير ميباشد جمعي از مردم أهل مصر و مغاربه و توابع آن براي دعاء دور يكديگر جمع ميشوند، چون اين روز، روز عيد است، به اين علّت كه رسول الله صلى الله عليه وسلم أمير المؤمنين علي بن أبي طالب را در اين روز به خلافت برگزيد...المواعظ والاعتبار بذكر الخطط والآثار، ج 2 ، ص 220 [b].8 . مولوي محمد إسماعيل دهلوي برادرزاده دهلوي معروف كه كتاب عبقات در پاسخ به او آمده است.مولوي محمد إسماعيل برادرزاده دهلوي معروف كه طرفداران و معتقدين زيادي در سرزمين هندوستان دارد در رسالهاي كه آن را در بيان حقيقت إمامت نوشته، كلامي صريح در دلالت حديث غدير طيق اعتقاد اماميه دارد.وي در اين كتاب اين گونه آورده است:ومنها: ثبوت الرئاسة، أي فكما أن لأنبياء الله نوعا من الرئاسة الثابتة لهم بالنسبة إلى أممهم وهي الرئاسة التي تنسب تلك الأمة إلى رسولها والرسول إلى أمته، وبالنظر إليها يكون للرسول تصرف في كثير من أمورهم الدنيوية كما قال الله تعالى: «النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم» ويكون له أيضا ولاية في بعض الأمور الأخروية قال الله تعالى: «فكيف إذا جئنا من كل أمة بشهيد وجئنا بك على هؤلاء شهيدا» كذلك الإمام، فإنه يكون له مثل تلك الرئاسة على تلك الأمة في الدنيا والآخرة، فإن النبي صلى الله عليه وسلم قال: ألستم تعلمون أني أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟ قالوا: بلى. فقال: اللهم من كنت مولاه فعلي مولاه.از جمله اين امور (در معناي حديث غدير) ثبوت رياست است، يعني همانگونه كه أنبياء الهي نوعي از رياست را نسبت به امت خويش داشته و ميتوانستند در امور دنيايي امتهاي خود دخالت كنند براي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم نيز چنين اختياري وجود دارد همانگونه كه در سخن خداوند تعالى آمده: « النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم» ونيز در أمور أخروي نيز بر امت خود ولايت دارند كه در قول خداوند آمده: «فكيف إذا جئنا من كل أمة بشهيد وجئنا بك على هؤلاء شهيدا» همينطور براي إمام نيز همين اختيارات وجود دارد. يعني: همان رياست بر أمت در امور دنيا و آخرت وجود دارد، لذا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم [در روز غدير] فرمود: «ألستم تعلمون أني أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟ قالوا: بلى. فقال: اللهم من كنت مولاه فعلي مولاه».وبسیاری دیگر