سب ابوبکر و سکوت رسول اللهسان رجلا شتم أبا بکر و النبی صلى الله علیه و سلم جالس فجعل النبی صلى الله علیه و سلم یعجب و یتبسم.ابو بکر در محضر پیامبر اکرم(ص) نشسته بود و مردی در محضر رسول اکرم (ص) به ابوبکر ناسزا گفت. پیامبر اکرم (ص) تعجب میکرد و میخندید.(مسند احمد، ج2، ص436 – مجمع الزوائد للهیثمی، ج8، ص189 – تفسیر ابن کثیر، ج4، ص129 – الدر المنثور للسیوطی، ج6، ص11)ان رجلا سب ابا بکر عند النبی و النبی لا یقول شیئا.کسی در محضر پیامبر اکرم (ص)، ابو بکر را ناسزا گفت و پیامبر اکرم (ص) چیزی نگفت.(بخاری در تاریخ کبیر، ج2، ص102)فقد ثبت: أن رجلا سب أبا بکر رضی الله عنه بحضرته صلى الله علیه و سلم.ثابت است که کسی در محضر پیامبر اکرم (ص)، ابابکر را سبّکرد.(سبل السلام، ج4، ص197)شهروز تهرانی | ۳:٠٠ ق.ظ - جمعه ۱٤ مهر ۱۳٩۱+ نظرات (0)
تعطیل حد زنا بر مغیرة بن شعبه اين موضوع مربوط به زناى محصنه مغيرة بن شعبه با ام جميل دختر عمرو، زنى از قبيله قيس در ضمن داستانى است كه از مشهورترين داستانهاى تاريخى عرب است. سال هفده هجرى در هر تاريخى كه مورد بحث واقع شده است ، اين داستان را هم در بر دارد.داستان از آن قرار است که در زمان خلافت عمر مغیره مرتکب عمل زشت زنا شد و چهار نفر زنای مغیره را مشاهده کردند. سه نفر از ایشان در حضور عمر به صراحت و فصاحت شهادت دادند که زنا را مشاهده کرده اند. وقتی شاهد چهارم آمد خليفه به او فهماند كه نمى خواهد مغيره رسوا شود. او نیز از شهادت دادن ابا کرد.عمر گفت : اللّه اكبر! اى مغيره ! برخيز و شهود سه گانه را كه بر ضد تو شهادت دادند، حد بزن . مغيره هم برخاست و هر سه شاهد عادل را حد زد !!(المستدرک حاکم ج3ص449 – وفیات الاعیان ج2ص455 – و همچنین ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه و...)
مخالفت شدید عمر با نقل حدیث قرظه بن کعب روایت کرده است: هنگامی که عمر ما را به عراق اعزام نمود به همراهان ما آمد و گفت: آیا میدانید چرا شما را بدرقه کردم؟ همراهان گفتند: آری به خاطر گرامیداشت ما.عمر گفت: اضافه براین چون شما به سرزمینی می روید که آنها را همانند زمزمه زنبور قرآن است پس به شما میگویم آنها را سرگرم نمودن به احادیث از زمزمه قرآن بازشان ندارید و هرچه کمتر از رسول الله نقل روایت کنید که من هم با شما شریک هستم. وبه دین ترتیب هنگامی که قرظه در محلی که باید وارد شد و به او گفتند: برای ما حدیث بگو. گفت: عمر ما را از نقل حدیث نهی کرده است. (1)و در دیگر روایت چنین آمده که چون ابوموسی را به عراق اعزام کرد به وی گفت: تو در میان قومی می روی که در مساجد آنان همانند زمزمه زنبور عسل صدای قران طنین انداز است پس آنها را به حال خود واگذار و به حدیث سرگرمشان مکن و من خود در این کار با تو شریک هستم. (2)نیز عروه روایت کرده است که: عمربن خطاب در صدد برآمد سنن را بنویسد. پس از صحابه استفتاء کرد و آنها رای موافق دادند اما عمر همچنان دست به دست میکرد و استخاره می نمود تا پس از یک ماه تصمیم خود را بدین گونه اعلام کرد که: من میخواستم سنن را بنویسم ولی به یاد قومی افتادم که قبل از شما کتاب نوشتند و با آن در آمیختند و کتاب اصلی را ترک کردند. و سوگند به خدا من کتاب خدا را با چیزی در نمی آمیزم. (3) و بدین ترتیب نوشتن سنن و احادیث پیامبر را همانند نقل زبانی ممنوع و تعطیل اعلام نمود. ابن سعد با ذکر سند از قاسم ابن محمد روایت کرده است که گفت: در عهد عمر احادیث فراوان شد. پس مردم را قسم داد که نوشته های حدیثی را بیاورند. و چون آوردند دستور داد آنها را بسوزانند...وهمه را به آتش کشیدند. (4)ومستشار عبدالحلیم جندی می نویسد: عمر از بیم مخلوط شدن قرآن به چیزی منع از تدوین حدیث کرد و از این رو اهل تسنن یک صد سال تمام از تدوین و نوشتن احادیث عقب افتادند و باب جرح و تعدیل و حدیث سازی گشوده شد. اما علی از نخستین روز درگذشت پیامبر به تدوین پرداخت و به همین دلیل مرجع صحابه از جمله عمر (در امرسنت) گردید.و این بعد علمی علی در جهت تدوین با بعد دینی فقهی سیاسی اقتصادی او (در مورد توزیع حقوق) تقویت شد. (الامام جعفربن الصادق ص25نیزص185)به روایت ابن ابی حاتم-عمر--عبدالله بن مسعود-ابودرداء و ابو مسعود انصاری را احضار نمود و گفت: از چه رو این چنین بطور فراوان از رسول خدا حدیث نقل میکنید پس آنها را در مدینه حبس کرد تا وقتی که از دنیا رفت و در روایت دیگر ابن مسعود-ابوذر-ابودرداء و عقبه بن عامر ذکر شده است.(کتاب المجروحین 1/25)و در روایت حاکم آمده است که عمر -- ابن مسعود-ابودرداء و ابوذر را به خاطر نقل احادیث رسول خدا مورد عتاب و اعتراض قرار داد و به گمانم آنان را در مدینه حبس و بازداشت کرد تا وقتی که از دنیا رفت. (مستدرک حاکم 1/110).و در روایت ابن ابی شبیه و ذهبی آن سه نفر محبوس و بازداشت شده ابن مسعود و ابودرداء و ابومسعود انصاری بودند.(5)و در روایت متقی از ابن عساکر آمده: که عمر نمرد تا وقتی که فرستاد اصحاب رسول الله را از اطراف جمع کردند و آنها عبدالله ابن حذاقه و ابودرداء و ابوذر و عقبه بن عمر بودند پس گفت: این احادیث چه باشد که شما آنها را از رسول الله در اطراف شایع کرده اید!؟گفتند: آیا تو ما را از ایراد آنها نهی میکنی؟گفت: نه بمانید نزد من. نه به خدا قسم نباید تا من زنده ام از من مفارقت کنید. چه ما آگاه تر و اعلم هستیم. میگریم و رد میکنیم. پس از وی جدا نشدند تا مرد. (6)نیز در روایتی آمده است که عمر با ابوموسی اشعری هم این چنین رفتار کرد در صورتیکه نامبرده به نظر وی عادل بود. (7)هم عمر به ابوهریره گفت: نقل حدیث از رسول الله را ترک کن و گرنه تو را به سرزمین دوس ملحق خواهم کرد. (8)و به کعب الاحبار گفت: اگر نقل حدیث از او (یعنی از پیامبر) را ترک نکنی تو را به سرزمین قرده ملحق خواهم ساخت. (9(چرا منع حدیث ؟؟؟خلفاي سه گانه که همگی با شدت هرچه تمامتر از نشر و نقل حدیث جلوگیری می کردند, برای این جنایت عظیمشان به بشریت همانطور که گذشت توجیهات عجیب و غریبی آورده اند. دلیل عمر این بود که احادیث با قران مخلوط نشوند ! انگار آیه قران را نخوانده بود: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ. که خدا خودش از قرآن محافظت میکند و هیچ تحریفی و زیادی و کمی در قرآن راه ندارد.و اما دلیل واقعی منع حدیث چه بود ؟اولا: نام اميرالمؤمنين عليهالسلام و فضايل او از يادها حذف شود؛ چرا كه نقل احاديث پيامبر صلي الله عليه و آله جداي از نقل فضايل حضرت علي عليهالسلام نبود.ثانيا: نقل احاديث پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مساوي بود با رسوايي آنان؛ چرا كه احاديث پيامبر صلي الله عليه و آله نقدي بود بر اعمال و كردار خود سرانه و خود رأييها و بدعتهاي ابوبكر و عمر و عثمان و امثال آنها؛ لذا بهترين راه براي آزادانه عمل كردن و مورد نقد قرار نگرفتن، حذف احاديث پيامبر صلي الله عليه و آله بود كه آتش زدن و نابود كردن آنها در همين راستاست.اسناد:(1) سنن دارمی 1/85--سنن ابن ماجه 1/16--معجم اوسط،طبرانی 3/7شماره 2003 و ص72 شماره 2138--مستدرک حاکم 1/102--جامع بیان العلم،قرطبی 2/147-- ابن ابی الحدید 12/93--الاضواء ابوریه ص55--تاریخ فقه الاسلامی دکتر محمد یوسف ص101(2) تاریخ ابن کثیر 8/107 با اعتراف به معروفیت آن از عمر(3) طبقات ابن سعد 3/206--جامع بیان العلم 1/77 مختصر آن ص 33--کنزالعمال 10/293--السنه قبل التدوین،محمد عجاج خطیب ص 310--تاریخ فقه الاسلامی ص171(4) طبقات ابن سعد 5/140 --مقدمه دارمی 126- تقید العلم،بغدادی ص52-- السنه قبل التدوین ص 311(5) مصنف،ابن ابی شبیه 8/756 تحت شماره 6280-- تذکره الحفاظ 1/7 --مجمع الزوائد 1/149 با اعتراف محقق و پاورق نویس کتاب به صحت روایت از عمر از جهات فراوان و اینکه عمر سختگیر در امر حدیث بود.(6) کنزالعمال 10/292/293--تاریخ فقه الاسلامی ص102(7) المعتصر من الختصر،ابولمحاسن حنفی ص459(8) کنز العمال به نقل ازابن عساکر 10/291 -- ابن کثیر به نقل از ابوزرعه 8/106-- اضواء علی السنه ابوریه ص54(9) ابن کثیر 8/106 و اضواء ص 54
کسی هست برای ما از فضیلت این جناب عمر بگه.این همه من ازش بدی گفتم به نقل کتب خود اهل سنت. یکبار هم شما از فضیلتاش بگید.(اگه داشته باشه)آیا برای اسلام سودی هم داشته؟ من که فکر نمی کنم.منتظر نظرات شما دوستان هستیم.
جابجا نمودن مقام ابراهيم توسط عمر مقام ابراهيم سنگى است كه حاجيان بعد از طواف ، طبق آيه شريفه : وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ اِبْراهيمَ مُصَلّىً. در آنجا نماز مى گزارند، حضرت ابراهيم و اسماعيل - عليهما السّلام - وقتى ساختمان خانه خدا را بنا كردند و بالا آوردند، پا روى آن سنگ گزاردند تا سنگ و گِل را بالا ببرند.اين سنگ به كعبه چسبيده بود، ولى عرب بعد از حضرت ابراهيم و اسماعيل آن را در جاى كنونى قرار دادند. وقتى نبىّ اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - مبعوث گرديد و مكه فتح شد، آن را به همانگونه كه در زمان پدرانش حضرت ابراهيم و اسماعيل بود، به كعبه چسبانيد، اما هنگامى كه عمر روى كار آمد آن را در جاى كنونى (كه عرب جاهلى قرار داده بودند) نهاد. حال آنكه در زمان پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - و ابوبكر، به كعبه متصل بود. (1)در سال هفدهم هجرى ، چنانكه در كامل ابن اثير و ديگر مورخان در حوادث اين سال آمده ، عمر با ضميمه كردن خانه هاى عده اى از مردم كه در اطراف مسجد الحرام بودند مسجد الحرام را توسعه داد. اين عده از فروش خانه هاى خود امتناع ورزيدند، ولى عمر آنها را خراب كرد و پول آن را در بيت المال نهاد تا بعداً آمدند و آن را گرفتند .(2)اسناد:(1) طبقات ابن سعد جلد3ص 204، والسيوطي در کتاب تاريخ الخلفاء ص 53، و شرح نهج البلاغه ابن أبى الحديد ج3صفحة 113 ، والدميري در كتابه حياة الحيوان، و كتاب تاريخ عمر نوشته أبو الفرج ابن الجوزى ص 60 و همچنین در رابطه با جابجایی مقام ابراهیم: الطبقات لابن سعد ج 3 / 284، تاريخ الخلفاء ص 137، روضة الكافي ص 58 - 63، جامع أحاديث الشيعة ج 10 / 55 ب 9 ح 7 و 8 و 9 و 10، مقدمة مرآة العقول ج 2 / 128.(2) الكامل في التاريخ لابن الاثير ج 2 / 376، تاريخ الخلفاء ص 137، روضة الكافي ص 58، مقدمة مرآة العقول ج 2 / 128، تاريخ الطبري في حوادث سنة 17 ه، الغدير ج 6 / 266.
اثبات كفر عمر و ابوبكر از کتب شیعه و سنیاثبات کفر عمر و ابابکر از کتب اهل سنت:1) بدعت گذار کافر است ! قال رسول الله صلی الله علیه واله: آَبیَ اللهُ آن یقبلَ عملَ صاحبِ بدعةٍ حتیّ یدع بدعتَه. (۱)خداوند عمل بدعت گذار را تا وقتی که دعوت به بدعتش می کند قبول نمی کند. قال رسول الله صلی الله علیه و اله: لا یقبل الله لصاحبِ بدعةٍ صوماً و لا صلوةً و لا صدقةً و لا حجّاً و لا عُمرةً و لا جهاداً و...یخرج من الاسلامِ کما تخرج الشعرة من العجین. (۲)خدا هیچ عملی را از قبیل نماز روزه صدقه حج و...از بدعت گذار قبول نمی کند و او از اسلام خارج میشود... .[font#8A4B08]2) سنن ابن ماجه ج۱ص۷۷ قال رسول الله صلی الله علیه و اله: اهل البدع شرالخلق و الخلیفة (کنزالعمال)اهل بدعت بدترین مخلوقات و موجودات هستند. قال رسول الله صلی الله علیه واله: اهل البدع کلاب اهل النار (کنزالعمال)اهل بدعت سگ های اهل آتش هستند.عنه فی قوله تعالی: إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ كانُوا شِیَعاً هم اصحاب البدع و اصحاب الاهواء لیس لهم توبة. انا منهم بریء و هم منی بُراء. (کنزالعمال)پیامبر اکرم صلی الله علیه واله درباره این آیه قرآن: "كسانى كه دین خویش را پراكنده كردند و گروه گروه شدند" فرمودند آنها اهل بدعت و اصحاب و یاران هوا و هوس هستند . برای ایشان توبه ای نیست. من از ایشان بیزارم و ایشان نیز از من بیزارند. تا اینجا از کتب اهل سنت اثبات شد که بدعت گذار کافر است. حال سوال اینجاست که آیا عمر بدعت گذار بوده است یا خیر ؟ طبق اعتراف خود او در دین بدعتهای بسیاری را گذاشته است. مانند: الف) بدعت حلال کردن شراب توسط عمر:عمر می گفت: آب را داخل شراب کنید و بخورید مانعی ندارد! همچنین آورده اند یک وقتی مردم شام از سرما و سنگینی آب و بدی محصول زمین نزد عمر شکایت بردند. عمر به آنها اجازه داد که شراب را بجوشانند وقتی دو ثلث آن کم شد یک سوم باقیمانده را بیاشامند! (3)3) سنن بیهقی ج8 ص 300 و 301- سنن نسائی ج8 ص 329- کنز العمال هندی ج 3ص 109و 101- تیسیر الوصول ج2 ص 178- جامع مسانید ابوحنیفه ج2ص 191جصاص داستان جالبی دراین رابطه از عمر نقل میکند. میگوید: یک روز عربی که شراب خورده بود. عمر خواست او را با تازیانه حد بزند عرب گفت: من همان شرابی را خوردم که خودت میخوری!!! عمر شراب خود را خواست و آن را با آب مخلوط نمود و گفت: هر کس در این موضوع شک کرد آب را داخل شراب نماید مانعی ندارد آنگاه پس از اینکه عرب را حد شراب زد خودش شراب را نوشید ! (4)4) احکام القران ج2 ص 565[/font] در حالی که شراب با آب مخلوط شود باز هم شراب است و پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمود: هر چه را که زیادی آن مستی آورد کمی آن نیز حرام میباشد خواه مستی بیاورد یا نیاورد. (5)[font#0B610B]5) سنن دارمی ج2 ص 113- سنن نسائی ج8 ص 301 - سنن بیهقی ج8 ص 296- مصابیح السنه ج2 ص 67- تاریخ خطیب بغدادی ج3 ص 327- صحیح ترمذی ج 1ص342 ب) پایه گذاری بدعت قیاس توسط عمر: حافظان حدیث و تاریخ نگاران اسلامی نامه ای درباره دستور العمل حکومتی و قضائی از عمر به ابوموسی اشعری نقل کرده اند که بیان گر پیش قدمی عمر در مطرح نمودن قیاس است. و اینکه او قیاس را به عنوان یک قاعده فقهی و یک قانون اسلامی در جهت استنباط احکام شرعی پایه گذاری کرد. این نامه هنگامی نوشته شد که نامبرده از طرف عمر والی حکومت عراق بود و مشتمل بر این فراز است:الفهم الفهم فیما تلجلج فی صدرک مما لیس فی کتاب الله و لا سنه. ثم اعرف الاشباه و الامثال و قس الامور عند ذلک.ترجمه: هر آنچه به خاطرت خطور می کند و خبری از آن در کتاب و سنت نیست پیرامون آن فهمت را به کار انداز. آنگاه شبیه ها و همانندهای آن را شناسائی کن و آنها را به یکدیگر قیاس نما. یعنی حکم آنچه را که مورد نص کتاب و سنت است بر آنچه در کتاب و سنت مطرح نشده جاری کن... (6)6) البیان و التبیین-جاحظ2/24 --صحیح مسلم 1/24-25 -- سنن بیهقی 10/150 -- شرح نهج البلاغه- ابن ابی الحدید 12/90-91 -- عقدالفرید-ابن عبد ربه 1/86-88 -- تاریخ دمشق-ابن عساکر (به نقل از کنز العمال). و بسیاری از کتب دیگر... ج) بدعت تراویح: ابن شهاب از عروة بن زبیر، از عبدالرحمان بن عبدالقاری نقل کرده که گفت: شبی از شبهای رمضان با عمربن خطاب به مسجد رفتیم، مردم متفرق بودند و هرکس برای خود نماز می خواند و بعضاً مردی با اقوام خود به نماز مشغول بود. عمر چون این بدید گفت: به عقیده من اگر اینها را با یک امام گرد آوریم بهتر است. و در پی این تصمیم ابیّبن کعب را به امامت گماشت.شب دیگر به اتفاق به مسجد رفتیم و مردم به جماعت نماز می خواندند، عمر گفت: نعم البدعة هذه این بدعت خوبی است! البته نمازی که پس از خوابیدن بخوانند; یعنی آخر شب از اینکه اوّل شب اقامه شود بهتـر خـواهـد بـود. (7)7) صحيح البخاري ك التراويح ج 2 / 252، موطأ مالك ج 1 / 114، الطرائف لابن طاوس ص 445 عن الجمع بين الصحيحين. د) بدعت نهی از متعه توسط عمر: عمر گفت: متعتان کانتا علی عهد رسول الله و انا احرمهما و اعاقب (8)یعنی دو متعه در زمان پیامبر اکرم صلوات الله علیه واله (حلال) بوده و من امروز آنها را حرام میکنم و مرتکبین آنها را به کیفر میرسانم. يكي متعه زنان و دیگری متعه حج.8) تفسير الرازي ج 2 / 167 وج 3 / 201 و 202 ط 1، شرح نهج البلاغة لابن أبى الحديد ج 12 / 251 و 252 وج 1 / 182، البيان والتبيان للجاحظ ج 2 / 223، أحكام القرآن للجصاص ج 1 / 342 و 345 وج 2 / 184، تفسير القرطبى ج 2 / 270 وفى طبع آخر ج 2 / 39، المبسوط للسرخسي الحنفي باب القرآن من كتاب الحج وصححه ج، زاد المعاد لابن القيم ج 1 / 444 فقال ثبت عن عمر وفى طبع آخر ج 2 / 205 فصل اباحة متعة النساء، كنز العمال ج 8 / 293 و 294 ط 1، ضوء الشمس ج 2 / 94، سنن البيهقى ج 7 / 206، الغدير للاميني ج 6 / 211، المغنى لابن قدامة ج 7 / 527، المحلى لابن حزم ج 7 / 107، شرح معاني الاثار باب مناسك الحج للطحاوي ص 374، مقدمة مرآة العقول ج 1 / 200.پس سیر منطقی و یا به بیانی دیگر خلاصه این بحث این شد که:عمر طبق مصادر اهل سنت بدعت گذار هستند.طبق مصادر اهل سنت بدعت گذار کافر است.نتیجه: عمر کافر است. 2) نزاع کننده در خلافت کافر است ! ابن مغازلی به سند متصل از ابوذر روایت کرده که پیامبر اکرم ص فرمودند: هرکه بعد از من با علی علیه السلام در خلافت منازعه کند کافر است. (9) 9) مناقب ابن مغازلی ص۴۵ح۶۸- ینابیع المودة ص۹۷ - کنزالعمال ج۱ص۲۰۹ ح۱۰۴۶ - مناقب ابن شهر آشوب ح۳ص۲۱۶.در نزاع عمر و ابابکر با آقا امیر المومنین علیه السلام در رابطه با خلافت هیچ شکی وجود ندارد. فکر نکنم که نیاز به استدلال باشد. همان بس که به اعتراف بزرگان اهل سنت نزاع عمر و ابابکر با علی علیه السلام بر سر خلافت به جایی کشید که ابوبکر دستور حمله به خانه آقا امیرالمومنین علیه السلام را صادر کرد و عمر به پیروی از او به خانه وحی حمله کرد و این حمله باعث کشته شدن حضرت زهرا سلام الله علیها و حضرت محسن سلام الله علیه شد.برای اطلاع بیشتر در این مورد میتوانید به مصادر (اهل سنت) زیر مراجعه فرمایید: مصنف ابن ابیشیبه 8/ 572میزان الاعتدال 2/ 490، شماره 4549انساب الأشراف 1/ 586، ط دار معارف، قاهرهتذکره الحفاظ 3- 092، شماره 860.سیر اعلام النبلاء 13/ 162، شماره 96.البدایه والنهایه 11/ 65، حوادث سال 279الامامه و السیاسه، ص 12، چاپ المکتبه التجاریه الکبری، مصرعقد الفرید، ج 4 ص 268تاریخ طبری، ج 3 ص 430مروج الذهب، ج 2 ص 303.و... 3) گوینده: حسبنا کتاب الله کافر است ! إِنَّ الَّذِینَ یَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِكَ سَبِیلًا أُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرِینَ عَذاباً مُهِیناً(۰۹)یعنی: آنان كه به خدا و رسولان او كافر شوند و خواهند كه میان خدا و پیغمبرانش جدایى اندازند و گویند: ما به برخى (از انبیاء) ایمان آورده و به پارهاى ایمان نیاوریم و خواهند كه میان كفر و ایمان راهى اختیار كنند به حقیقت كافر اینهایند و ما براى كافران عذابى خوار كننده مهیا ساختهایم. (10)10) سوره نساء ۱۵۰-۱۵۱از این آیه شریفه فهمیده می شود که کسانی که قصد دارند تا بین خدا و رسول جدائی بیاندازند کافران حقیقی هستند. و نکته جالب اینجاست که قران تنها درباره این نوع کافران فرموده است که این ها کافران حقیقی هستند !اما ببینیم چگونه عمر سعی کرد تا بین خدا و رسولش جدائی بیاندازد: پیامبر اکرم صلی الله علیه واله در لحظات آخر عمرشان فرمودند:قلم و کاغذ بیاورید تا وصیتنامه ای برای شما بنویسم که بعد ازمن هرگز گمراه نشوید.ولی عمر بن خطاب گفت: ان النبی غلبه الوجع و عندکم کتاب الله حسبنا کتاب الله !!! (11) (این حدیث در اصح کتب اهل سنت موجود می باشد) 11) صحیح بخاری باب کتابه العلم من کتاب العلم ۱/۲۲ و مسند احمد بن حنبل تحقیق احمد محمد شاکر حدیث ۲۹۹۲ و طبقات ابن سعد ۲/۲۴۴ چاپ بیروت.در قسمت اول جمله عمر توهین بسیار بزرگی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله می کند. اینقدر این توهین بزرگ است که حقیر خجالت میکشم آن را ترجمه کنم. ولی بحث ما بر سر قسمت دوم جمله است که گفت: "کتاب خدا ما را بس است"عمر با گفتن این جمله همان کاری را کرد که در ایه شریفه مذکور در مورد آن صحبت میکند. یعنی او با این جمله قصد بر این داشت تا بین کلام خدا (قران) و پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله جدائی بیافکند. و در واقع او چنین گفت که خدا یک چیز می گوید و پیامبر ص چیز دیگر. و در میان این دو ما باید به کلام خدا تمسک بجوئیم !در حالیکه خود قران درباره پیامبر اکرم صلی الله علیه واله می فرماید:وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى.یعنی: وهرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید! آنچه میگوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست. خلاصه این بحث:عمر بن خطاب با گفتن "کتاب خدا ما را بس است" بین خدا و رسول جدائی افکند.قران کریم کسانی که بین خدا ورسول جدائی می افکنند را کافر حقیقی می نامد.نتیجه: عمر (طبق قران و روایت معتبر اهل سنت) کافر حقیقی می باشد. 4) آزار دهنده حضرت زهرا سلام الله علیها کافر است ! خداوند میفرماید:إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِینایعنی: قطعاً آنان كه خدا و پیامبرش را مىآزارند، خدا در دنیا و آخرت لعنتشان مىكند، و براى آنان عذابى خواركننده آماده كرده است. قال رسول الله صلی الله علیه و اله:فاطمة بضعة منی من آذاها آذانی و من آذانی فقد آذی الله.یعنی: فاطمه سلام الله علیها پاره تن من است. هر کس او را اذیت کند مرا اذیت نموده و هرکس مرا بیازارد خدا را آزرده است. (12) 12) صحیح بخاری ح۳۴۲۷و ۳۴۸۳- کنزالعمال ج۶ص۲۲۰- فیض القدیر ج۴ص۴۲۱ - مسند احمدبن حنبل ج۴ص۳۲۸ - حلیة الاولیاء ج۲ص۴۰ - صحیح مسلم ح۴۴۸۳ - سنن ترمذی ج۲ص۳۱۹ - مستدرک حاکم ج۳ص۱۵۹ - اسدالغابة ج۵ص۵۲۲- الاصابة ج۸ص۱۵۹ - مسند ابن یعلی ج۱ص۱۹۰این حدیث بین شیعه و سنی متواتر و صحیح می باشد. البته ما اینجا به اقتضای بحث تنها اسناد سنی را آوردیم.و اما عمر و ابابکر این قدر حضرت زهرا سلام الله علیها را اذیت و ازار نمودند که آن حضرت خطاب به آن دو نفر فرمود: انی اشهد الله و ملائکته انکما اسخطتمانی و ما ارضیتمانی و لئن لقیت النبی لاشکونکما الیه. (13)خدا و ملائکه اش را شاهد میگیرم که شما دو نفر مرا به خشم آوردید و رضایت مرا جلب نکردید و اگر پیامبر ص را ملاقات نمایم هر اینه شکایت شما دو نفر را به وی خواهم کرد. در صحیح بخاری ح۶۲۳۰ امده است:فوجدت فاطمة علی ابی بکر فی ذلک فهجرته فلم تکلمه حتی توفیت...فلما توفیت دفنها زوجها علی لیلا و لم یوذن بها ابابکر و صلی علیها.یعنی: فاطمه سلام الله علیها بر ابوبکر غضب نمودو با او قطع رابطه کرد و تا زمانی که زنده بود با ابوبکر سخن نگفت...هنگامی که از دنیا رفت. شوهرش علی علیه السلام وی را شبانه دفن کرد. و به ابوبکر خبر نداد و خودش بر جنازه وی نماز خواند. ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه خود ج۶ص۵۰ می نویسد:ان فاطمة ماتت و هی واجدة علی ابی بکر و عمر.یعنی فاطمه سلام الله علیها از دنیا رفت در حالی که سخت از ابوبکر و عمر غضبناک بود.با توجه به روایات مذکور آزار و اذیت حضرت زهرا سلام الله علیها توسط عمر از مسلّمات می باشد.خلاصه بحث:عمر و ابابکر حضرت زهرا سلام الله علیها را آزرده اند. (طبق روایات معتبر اهل سنت)آزرده شدن حضرت زهرا سلام الله علیها مساوی است با آزرده شدن خدا و رسول. (طبق روایت متواتر بین شیعه وسنی)آزرده شدن خدا و رسول لعن و عذاب الهی را به دنبال دارد. (طبق ایه ای که ذکر شد) 5) دشمن اهل بیت علیهم السلام کافر است ! در این رابطه احادیث فراوان و متواتری در کتب اهل سنت یافت می شود. که ما در اینجا تنها به گوشه ای از آن ها اشاره می کنیم: قال رسول الله صلی الله علیه و اله:یا علی لو ان احدا عبدالله حق عبادته ثم شک فیک و اهل بیت (فی) انکم افضل الناس کان فی النار.ای علی اگر کسی آنچنان خدا را عبادت کند که حق عبادت او را ادا کرده باشد. پس درباره افضلیت و برتری تو اهل بیتت بر مردم شک نماید سرنوشتش اتش است. (13) 13) سند سنی: صحیح بخاری ج۵ص۲۶ - صحیح مسلم ج۴ص۱۹۳ - بخاری در صحیح خود مینویسد: پس از آن که دختر پیامبر میراث خود را از خلیفه خواست. و او گفت که از پیغمبر شنیدم که ما میراث نمیگذاریم . زهرا سلام الله علیها دیگر با او سخن نگفت تا مرد ( صحیح بخاری . 5/177) سند شیعه:کتاب سلیم بن قیس حدیث ۴۸قال رسول الله صلی الله علیه و اله:یا علی لو ان امتی صاموا حتی یکونوا کالحنایا و صلوا حتی یکونوا کالاوتار. ثم ابغضوک لاکبهم الله فی النار.ای علی اگر امت من انقدر روزه بگیرند که (همانند قوس و کمان) کمر خمیده شوند و آن قدر نماز بخوانند تا چون زه کمان لاغر گردند و با تودشمنی نمایند خداوند آن ها را به رو در آتش افکند. (14) 13) مودة القربی موده هفتم ص۲۲ ودر چ مندرج در ینابیع الموده ۲/۲۹۸14) تاریخ دمشق ابن عساکر بخش امام امیرالمومنین ج۱ص۱۴۵ شماره ۱۷۹ به نقل از جابر بن عبدالله - مناقب ابن مغازلی ص۲۹۷ شماره ۳۴۰ - فرائد السمطین ج۱ص۵۱ شماره ۱۶ - کفایة الطالب ص۱۷۹و در چ دیگر ص۳۱۸[/font]و اما اثبات دشمنی عمر و ابابکر با مولا علی و اهل بیت علیهم السلام برای اهل تحقیق و علمای غیر متعصب بسیار واضح و مسلم است. قطعا می توان به عنوان مثال به ظلم ایشان بعد از شهادت پیامبر صلی الله علیه واله به ال رسول در غصب حق خلافت مولا علی علیه السلام و غصب فدک از حضرت زهرا سلام الله علیها و ....اشاره کرد.البته روایات مذکور در بحث قبلی مبنی غضب حضرت زهرا سلام الله علیها بر عمر و ابابکر و همچنین ازار و اذیت حضرت زهرا سلام الله علیها توسط آن دو نفر به خوبی نشان دهنده عداوت و دشمنی عمر و ابابکر با اهل بیت علیهم السلام می باشد.خلاصه بحث:عمر و ابابکر (طبق روایات و مصادر تاریخی فراوان اهل سنت) دشمن اهل بیت علیهم السلام بوده اند.دشمن اهل بیت علیهم السلام (طبق روایات اهل سنت) کافر است.نتیجه: عمر وابابکر کافرند.اثبات کفر عمر و ابابکر از کتب شیعه ۱) امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمودند:هما الکافران علیهما لعنة الله و الملائکة و الناس اجمعین. و الله ما دخل قلب احد منهما شی ء من الایمان...کانا خداعین مرتابین منافقین حتی توفتهما ملائکة العذاب الی محل الخزی فی دار المقام. (15) [font#0B610B]15) کافی ج۸/۱۲۵ ح۹۵یعنی: آن دو (ابابکر و عمر) کافرند نفرین خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنها باد. به خدا سوگند هیچگاه به دل ایمان نداشتند...همیشه حیله باز و اهل شک و ریب و نفاق بودند تا ملائکه عذاب آنها را قبض روح و به جایگاه خواری در دارالمقام (دوزخ) فرستادند. ۲) ابوحمزه ثمالی می گوید: به حضرت امام علی بن الحسین علیه السلام عرض کردم:أسألک عن فلان و فلان؟حضرت فرمودند: فعلیهما لعنة الله بلعناته کلها مات و الله و هما کافران مشرکان بالله العظیم (16)16) بصائر الدرجات ۲۶۹ ح۹. بحار ج۳۰ / ۱۴۵ و ج۲۷/۲۹از شما درباره احوال ابابکر و عمر سوال میکنم؟حضرت ع فرمودند: به عدد تمام لعنتهای الهی لعنت خدا بر آن دو باد و به خدا سوگند که آن دو مردند در حالی که نسبت به خدا کافر بودند و شرک می ورزیدند. ۳) ابوعلی خراسانی از غلام امام سجاد علیه السلام نقل میکند. که او گفت:کنت معه فی بعض خلواته. فقلت: ان لی علیک حقا الا تخبرنی عن هذین الرجلین عن ابی بکر و عمر؟ فقال کافران کافر من احبهما. (17)17) حار الانوار ج۷۲/۱۳۷ ح ۲۵در خدمت حضرت تنها بودم به ایشان عرض کردم: همانا بر شما از برای من حقی است آیا مرا از احوال آن دو شخص ابوبکر و عمر خبر نمی دهید؟پس حضرت فرمودند: آن دو کافرند و هرکس هم که محبت آنها را در دل داشته باشد کافر است. ۴) ابوحمزه ثمالی گوید: از امام سجاد علیه السلام راجع به آن دو نفر (ابوبکر و عمر) سوال شد. حضرت فرمودند: کافران و کافر من تولاهما. (18)آن دو کافرند و هر کس موالی آنها باشد کافر است. 18) حارالانوار ج۷۲/۱۲۸۵) فضیل بن رسان از امام باقر علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمودند: مثل ابی بکر و شیعته مثل فرعون و شیعته و مثل علی و شیعته مثل موسی و شیعته. (19)مثل ابوبکر و پیروانش مثَل فرعون و فرعونیان است و مثل علی ع و شیعیانش مثل موسی و پیروانش است. 19) بحارالانوار ج۳/۳۸۳. تقریب المعارف / ۴۷۶) امام صادق علیه السلام می فرمایند:من شک فی کفر اعدائنا و الظالمین لنا فهو کافر. (20)کسی که شک کند در کفر دشمنان ما وکسانی که به ما ظلم کردند کافر است. 20) رجال الکشی مع تعلیقة المیرداماد ج۲/۸۱۱. قم ۱۰۱۲ . اعتقادات شیخ صدوق ۷۹ و ۸۰. وسائل الشیعه ج۲۸ ص۳۴۵. بحار ج۲۷ / ۶۲۷) علامه شیخ سلیمان ماحوزی بحرانی آورده است:روی اصحابنا عن ائمتنا ع: ان ابابکر و صاحبه عمر لم یؤمنا قط. (21)اصحاب ما از ائمه و پیشوایان ما روایت کرده اند که ابوبکر و رفیقش عمر هیچگاه ایمان نیاوردند.21) الاربعون حدیثا ۳۲۱و علامه مجلسی رحمه الله هم فرموده است:الاول و الثانی لم یؤمنا بالله طرفة عین (22)اولی و دومی به اندازه چشم به هم زدنی ایمان به خدای متعال نیاوردند .22) بحار ج۳۰/۴۰۹
خداوند میفرماید:إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِینا ( سوره احزاب آیه ۵۷)یعنی: قطعاً آنان که خدا و پیامبرش را مىآزارند، خدا در دنیا و آخرت لعنتشان مىکند، و براى آنان عذابى خوارکننده آماده کرده است.همچنین هم شیعه و هم اهل سنت بر این حدیث توافق دارند که پیامبر (ص) فرمودند:فاطمه بضعه منی من آذاها آذانی و من آذانی فقد آذی الله.یعنی: فاطمه سلام الله علیها پاره تن من است. هر کس او را اذیت کند مرا اذیت نموده و هرکس مرا بیازارد خدا را آزرده است.آدرس این حدیث از کتب اهل سنت:صحیح بخاری ح۳۴۲۷و ۳۴۸۳- کنزالعمال ج۶ص۲۲۰- فیض القدیر ج۴ص۴۲۱ – مسند احمدبن حنبل ج۴ص۳۲۸ – حلیه الاولیاء ج۲ص۴۰ – صحیح مسلم ح۴۴۸۳ – سنن ترمذی ج۲ص۳۱۹ – مستدرک حاکم ج۳ص۱۵۹ – اسدالغابه ج۵ص۵۲۲- الاصابه ج۸ص۱۵۹ – مسند ابن یعلی ج۱ص۱۹۰در صحیح بخاری ح۶۲۳۰ امده است:فوجدت فاطمه علی ابی بکر فی ذلک فهجرته فلم تکلمه حتی توفیت…فلما توفیت دفنها زوجها علی لیلا و لم یوذن بها ابابکر و صلی علیها.یعنی: فاطمه سلام الله علیها بر ابوبکر غضب نمودو با او قطع رابطه کرد و تا زمانی که زنده بود با ابوبکر سخن نگفت…هنگامی که از دنیا رفت. شوهرش علی علیه السلام وی را شبانه دفن کرد. و به ابوبکر خبر نداد و خودش بر جنازه وی نماز خواند.ببینید خدا چگونه این حرفعا را از زبان یک نفر بیرون میاره ودر یک کتاب میتوبسهحالا تو این همه کتاب یک گناه علنی در مورد معصومین ما با سند بیار ین اگه میتونیین ؟؟از اصل و نسب تا کردارو حسب شنیدین یکبار حضرت علی در مسئله ای درمانده بشه و از عمر یا دیگری کمک بخواد یا این خلیفه بود که میگفت لولا علی لهلک عمر ببینید کی میتونه بگه سلونی قبل ان تفقدونی حضرت علی این علم رو با وجود این همه جنگ و مشغله ها کی و از کجا کسب کرده که پیامبر باب علم خودش معرفیشون میکنه ببینید اساتید امام جعفر صادق کی بودن که ایشون از فقه و شیمی تا طب سرامد علوم بوده با اون همه شاگرد که امام های اهل سنت هم از شاگردان ایشون بودن ایشون تا حالا شده در پاسخ به سوالی درمانده بشهیک کمی فکر کنید امام رضا چگونه تمام اون علما رو مغلوب کرد اساتیدش کی بودن این همه تاریخ چرا اسمی از اساتید و نحوه کسب علم امامان شیعه نیست نیست چون امام بودن و علم لدنی داشتن و همه علم و عالمه غیر معلم بودن حتی حضرت زینب و ابوالفضل
توهين هاي روافض به امامانامام زين العابدين (ع)!كليني روايت مي كند كه:« يزيد بن معاويه از او خواست كه غلام او باشد او –عليه السلام -پذيرفت و در جوابش فرمود قد أقررت لك بما سألت ، أنا عبد مكره فإن شئت فأمسك و إن شئت فبع ) آنچه از من خواستي قبول كردم، من اكنون غلام بي اختيار تو ام ، اگر خواستي مرا نگهدار و اگر خواستي بفروش!!! » روضة الكافي 8/235حضرت عباس(ع) !:كشي روايت مي كند كه: اين ارشاد خداوندي( لَبِئْسَ الْمَوْلَى وَلَبِئْسَ الْعَشِيرُ) در باره اويعني عباس- عليه السلام- نازل شده است.رجال كشي ص 54و اين ارشاد خداوند:( وَمَنْ كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلاً ) (الاسراء:72)( وَلا يَنْفَعُكُمْ نُصْحِي إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَكُمْ إِنْ كَانَ اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يُغْوِيَكُمْ هُوَ رَبُّكُمْ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُون َ )(هود:34)هم درباره او نازل شده است. رجال كشي ص 52-53فرزندان عباس(ع) !:و همچنين كشي از اميرالمؤمنين- عليه السلام –روايت مي كند كه ايشان براي عبدالله ابن عباس و برادرش عبيد الله دعاي بد فرمودند:« اللهم العن ابني فلان- يعني عبد الله و عبيدالله –و أعم أبصارهما كما عميت قلوبهما و اجعل عمي أبصارهما دليلا علي عمي قلوبهما! »-پروردگارا ! دو فرزند عباس -عبدالله وعبيدالله – را لعنت كن و چشمانشان را كورگردان، چنانكه دلهايشان كور شده است.. وكوري چشم شان را دليلي بركوري دلشان بگردان!.رجال كشي ص 52ضرت عقيل (ع) !:ثقة الاسلام ابوجعفركليني از امام باقرعليه السلام روايت ميكند كه:« در باره اميرالمؤمنين فرمود: با او دو مرد ضعيفِ ذليلِ تازه مسلمان باقي مانده بود، عباس و عقيل»فروع كافي 8/235كوردل كيست !؟:آيات سه گانه اي كه كشي معتقد است در بارة عباس- عليه السلام- نازل شده گويا نعوذ بالله او را كافر مي دانند كه براي هميشه در آتش جهنم باقي خواهد ماند و إلا چه معني دارد( فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلاً ) ! ؟ (الاسراء:72)و اين دعاييكه گويا اميرالمؤمنين(ع) درباره عبدالله و عبيدالله فرزندان عباس –عليهم السلام –فرمودند:كه خداوند آنان را لعنت كند و چشمها و دلهايشان را كور نمايد»نيز دلالت برآن دارد كه آنها كافرند.!! نعوذ بالله.عبدالله بن عباس را عامه-يعني اهل سنت- (ترجمان القرآن وحبر الأمة) لقب ميدهند “مفسر قرآن و دانشمند امت” پس ما چگونه او را لعنت مي كنيم و مدعي محبت اهل بيت- عليهم السلام- هم هستيم؟!! عجبا! وآيا عقيل (ع )-كه برادر اميرالمؤمنين (ع) است – ذليل و تازه مسلمان بود؟!!توهين به امام صادق (ع)!ايشان آزار و اذيت هاي فراواني ديده وهيچ كار زشتي نبوده كه به ايشان نسبت نداده باشند.سند رسوايي!:از زراره ابن أعين روايت است كه گفت :« از ابو عبدالله در باره تشهد پرسيدم فرمود التحيات والصلوات ....مجددا در باره تشهد پرسيدم فرمود: التحيات و الصلوات ، هنگاميكه خارج شدم (ضرطت في لحيته) به ريشش گوزيدم !! وگفتم : (لن يفلح ابدا!) هرگز رستگار نخواهد شد!.»رجال كشي ص 142اي ستمگران ! و اي از خدا بي خبران ! به ما حق بدهيد كه به حال امام صادق- عليه السلام- خون بگرييم ، چطور نسبت به آن الگوي دانش و تقوا و ﭺهرة درخشان خاندان نبوت چنين الفاظ ركيك و زشتي استعمال مي كنيد؟ آيا با شخصيتي همچون امام صادق –عليه و علي آبائه الف الف سلام- بايد چنين برخورد شود ؟! اين است محبت آل بيتمتأسفانه حدود هزار سال است كه از تأليف كتاب كشي ميگذرد، و تمامي علماي شيعه ما در هر زمان آنرا ديده و خوانده اند اما نديدم كه يكي از آنان براين سند رسوائي اعتراض كرده باشد!ثقة الاسلام كليني ميفرمايد:« هشام بن حكم وحماد از "زراره" نقل مي كنند كه گفت: در دلم گفتم پيرمردي است كه در بارة خصومت هيچ علمي ندارد ، منظور امام صادق(ع) است »مقام شامخ !:در شرح اين حديث نوشته اند، كه:« اين شيخ ، پيرمردي است كه عقل ندارد، و روش صحبت كردن با رقيب را بلد نيست!»آيا امام صادق- عليه السلام -عقل ندارد؟ اي ستمگران واز خدا بي خبران !! اي كساني كه سنگ محبت آل بيت را به سينه مي زنيد !آخر چه بگويم ؟!!دلم از غم و درد و اندوه دارد خون ميچكد، آيا اينگونه دشنامها و اهانتها و جسارتها شايسته اهل بيت كرام است؟! بدانيد كه مقام شامخ اهل بيت -عليهم السلام - بسيار بالاتر از اين بي ادبي هاست.توهين به امام حسن مجتبي (ع)!بدون لباس! :-اهل كوفه- چنان ايشان را محاصره كردند ودائره را بر ايشان تنگ نمودند-نه تنها لباسهايشان راكه حتي- جانماز را از زير پايش كشيدند، سرانجام حضرت مجبور شد شمشيرش را حمايل كند وبدون لباس بنشيند!!"ارشاد مفيدص 190آيا شايسته بود كه امام حسن مجتبي عليه السلام تا اين حد مورد ظلم و ستم قرارگيرد كه مجبور شود لخت مادرزاد جلو مردم بنشيند اين است محبت اهل بيت!؟.خواركننده مؤمنان !؟:سفيان ابن ابي ليلي خدمت اما حسن مجتبي در منزل ايشان رفت وگفت:« ( السلام عليك يامذل المؤمنين!! ) سلام عرض ميكنم اي خواركننده مؤمنان!!، فرمود ازكجا فهميدي كه مؤمنان را خواركردم ؟ گفت : مسئوليت امت را به تو سپردند و تو از آن شانه خالي كردي و به اين سركش سپردي كه به غير قانون خدا حكم كند؟»رجال كشي ص 103آيا امام حسن مجتبي خواركننده مؤمنان بود!؟ يا اينكه عزت دهندة مؤمنان؟ كه جلو خونريزي را گرفت و با مديريت حكيمانه و ديدگاه زيركانه اش در آن شرايط بحراني امت را متحدگردانيد؟ اگر حضرت مجتبي- عليه السلام- با معاويه برسرخلافت ميجنگيد چه دريايي از خون براه ميافتاد و خدا ميداند كه چقدر مسلمان از دم تيغ ميگذشت !؟
من معنی این پست رو نفهمیدم فک کنم خودتون هم نخوندینش دفتع تز امامت است اهانت است ..چیه؟؟؟من کخ گناهی در مورد امامان ندیدم و روایات ضعیقی هستند که نمونه جوابش رو در زیر اوردم Sachme: « يزيد بن معاويه از او خواست كه غلام او باشد او شما همیشه بد میفهمی من عرض کردم یک گناه از امامان معصوم اولا سند مخدوش است چون راوی ادم درستی نیست اگر این اتفاق در حضور امام در شام بوده که حضرت با دست و گردن قل بسته اونجا بوده و این حرف به طعن است و بعد عالم و ادم خطبه حضرت رو در مقابل یزید نقل کردند که چه حرفهای شجاعانه ای زد و این حرفها با اون خطبه به هم نمیاد اگر هم بقول راوی در جای دیگه ای بوده که یزید و امام سجاد هرگز در جایی غیر از شام هم رو ندیدن تازه این گناه نیست که عقیل و عباس امام نیستن و شاید مرتکب خطا شدن مثه داستان معروف سهم بیشتر خواهی عقیل از علی ع و نزدیک کردن اتش به صورت وی توسط علی ع Sachme: ز زراره ابن أعين روايت است كه گفت :« از ابو عبدالله در باره تشهد پرسيدم فرمود التحيات والصلوات ....مجددا در باره تشهد پرسيدم فرمود: التحيات و الصلوات ، هنگاميكه خارج شدم (ضرطت في لحيته) به ريشش گوزيدم !! وگفتم : (لن يفلح ابدا!) هرگز رستگار نخواهد شد!.»رجال كشي ص 142 متأسفانه حدود هزار سال است كه از تأليف كتاب كشي ميگذرد، و تمامي علماي شيعه ما در هر زمان آنرا ديده و خوانده اند اما نديدم كه يكي از آنان براين سند رسوائي اعتراض كرده باشد! شما ندیدی الان روایت رو بخون يوسف قال حدثني علي بن أحمد بن بقاح، عن عمه، عن زرارة، قال : سألت أبا عبد الله (عليه السلام) عن التشهد فقال أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له و أشهد أن محمدا عبده و رسوله، قلت التحيات الصلوات قال التحيات و الصلوات، فلما خرجت قلت إن لقيته لأسألنه غدا، فسألته من الغد عن التشهد فقال كمثل ذلك، قلت التحيات و الصلوات قال التحيات و الصلوات، قلت ألقاه بعد يوم لأسألنه غدا، فسألته عن التشهد فقال كمثله، قلت التحيات و الصلوات قال التحيات و الصلوات، فلما خرجت ضرطت في لحيته و قلت لا يفلح أبدا رجال الكشي - (ج 2 / ص57 )می گویم : روایت فوق را مرحوم کشی در رجال خویش بیان کرده اند .در سند این روایت چند راوی مجهول وجود دارند به نامهای : یوسف ؛ علی بن احمد بن بقاح ؛ عموی علی بن احمد .مرحوم خوئی در " معجم رجال الحدیث " ج 8 ص 245 چنین می گویند :" لايكاد ينقضي تعجبي كيف يذكر الكشي والشيخ هذه الروايات التافهة الساقطة غير المناسبة لمقام زرارة وجلالته والمقطوع فسادها ، ولاسيما أن رواة الرواية بأجمعهم مجاهيل "( در تعجبم از کشی و شیخ که چگونه این روایات پوچ و ساقط که با مقام و جلالت زاره مناسبتی ندارد و قطعا باطل هستند را بیان نموده اند .علی الخصوص که روات این روایت همگی مجهول هستند . )محقق کتاب " التحریر الطاووسی " ذیل کلام مرحوم صاحب معالم در رد روایت مذکور در پاورقی ص 241 چنین می گوید :" ان الرواة الواردين في سند هذه الرواية كلهم مجهولون، ولم أعثر لهم على ترجمة فيما توفر لدى من المصادر "( راویان سند این روایت کلهم مجهول هستند و من ترجمه ایشان در مصادر پیدا نکردم )پس روایت مذکور هیچ دلالتی بر ذم جناب زراره ندارد و وهابی از عجز رو ناتوانی به احادیث مجهول الراوی استناد کرده است .
ametis: من معنی این پست رو نفهمیدم فک کنم خودتون هم نخوندینش دفتع تز امامت است اهانت است ..چیه؟؟؟من کخ گناهی در مورد امامان ندیدم و روایات ضعیقی هستند که نمونه جوابش رو در زیر اوردم فكر كنم شما املا هميشه زير ۱۰ ميگرفتين والله من نفهميدم شما چي نوشتين؟