انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
مذهب
  
صفحه  صفحه 5 از 17:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  ...  17  پسین »

Omar Ebn Khatab | عمر بن خطاب


مرد

 
ضرب و شتم ضبیع به خاطر یک سوال !

مردى نزد عمر آمد و گفت : ضبيع تميمى ما را ملاقات كرد و از ما تفسير آياتى از قرآن را پرسيد و گفت : خداوندا! كارى كن كه من بتوانم قرآن را تفسير كنم .

روزى در اثنايى كه عمر نشسته بود و با مردم نهار مى خورد، ضبيع كه لباس و عمامه اى پوشيده بود، سر رسيد. او هم جلو آمد و با حضار غذا خورد تا فراغت يافت . سپس گفت : يااميرالمؤ منين ! معناى آيه : وَالذّارِياتِ ذَرْواً فَالْحامِلاتِ وِقْراً چيست ؟

عمر گفت : واى بر تو! تو هستى كه مى خواهى تفسير قرآن بدانى ؟!

آنگاه او را برهنه كرد و چندان تازيانه زد كه عمامه از سرش افتاد. سپس ‍ ديد كه او موى سرش را بافته و به دو سوى آويخته است . به همين جهت گفت : به خدايى كه جان عمر در دست اوست ! اگر ديدم سرت را تراشيده اى سرت را از بدنت جدا مى كنم ؟!

سپس دستور داد او را در خانه اى حبس كنند. هر روز او را از خانه بيرون مى آورد و صد تازيانه مى زد !! و چون حالش خوب مى شد ، صد تاى ديگر مى زد!!! آنگاه او را سوار شترى كرد و روانه بصره نمود. و به فرماندار خود ابو موسى اشعرى نوشت كه نشست و برخاست مردم را با وى ممنوع كند و به منبر برود وبه مردم اعلام كند كه :

ضبيع طلب علم نموده ولى به آن نرسيده است ! ضبيع بدبخت ، بدينگونه ميان مردم و قوم خود پست و خوار شد تا بدرود حيات گفت . در صورتى كه قبلاً بزرگ قوم خود بود .


(شرح نهج البلاغه ابن أبى الحديد في أحوال عمر ج3 ص 122 طبع مصر . وج 12 / 102 ط مصر بتحقيق أبو الفضل, سنن دارمی ج1ص55و54- تاریخ ابن عساکر ج6ص384 - سیره عمر ابن جوزی ص109 - تفسیر ابن کثیر ج4 ص232 - اتقان سیوطی ج2ص5 - کنز العمال ج1ص228و229 - الدر المنثور ج6ص111 - فتح الباری ج8ص17 و.... ..)
     
  
مرد

 
عمر: "آب را داخل شراب کنید و بخورید مانعی ندارد !!!"

ابوبکر و عمر شراب میخورند (1)

یک روز ابوبکر و عمر و دیگر رفقا! در سال هشتم (سال فتح مکه و بعد از تحریم و نزول آیه حرمت شراب) در منزل ابوطلحه زید بن سهل جمع شدند و مشروب خوردند و مجلس عیشی تشکیل دادند. ابوبکر پس از خوردن شراب و مست شدن بر کشته های مشرکین جنگ بدر افسوس خورد و با اشعار کفر آمیز زیر برایشان نوحه نمود !!! :


احیی ام بکر بالسلام...........وهل لک بعد قومک من سلام
یحدثنا الرسول بان سحتا...........و کیف حیاه اصل او هشام
و ود بنو المغیره لو فدوه..................بالف من رجال او سوام
کانی بالطوی طوی بدر..............من الشیزی یکلل بالسنام
کانی بالطوی طوی بدر .............من الفتیان و الحلل الکرام

عمر نیز در آن مجلس مشروب خورد و مست کرد و همانند همکارش کفریات زیر را بر کشته های جنگ بدر نوحه سرایی نمود:

و کائن بالقلب قلیب بدر............من الفتیان و العرب الکرام
ایوعدنی ابن کبشه ان سنحیی.....و کیف حیاه اصداء وهام
ایعجز ان یرد الموت عنی.........و ینشرنی اذا بلیت عظامی
الا من مبلغ الرحمن عنی.............بانی تارک شهر الصیام
فقل لله یمنعنی شرابی..............و قل لله یمنعنی طعامی

وقتی خبر به پیامبر رسید حضرت پیامبر صلی الله علیه و اله رسید حضرت بسیار خشمگین شد و در حال غضب و ناراحتی در حالی که ردای مبارکش روی زمین کشیده میشد بدانجا تشریف برد و چیزی در دست داشت آن را بلند کرد که بر سر حضار مجلس زند آنها متفرق شدند و عمر گفت دیگر نمیخورم. (2)

مجموع حضار در آن مجلس یازده نفر بودند و ابن حجر ده نفر آنها را نام می برد به ترتیب زیر:

1- ابوبکربن ابی قحافه در سن پنجاه و هشت سالگی

2- عمربن الخطاب در سن چهل و پنج سالگی

3- ابوعبیده جراح (گورکن مدینه) در سن چهل و هشت سالگی

4ـ ابو طلحه زید بن سهل میزبان مجلس در سن چهل و چهار سالگی

5- سهل بن بیضاء

6- ابی بن کعب

7- ابودجانه سماک بن خرشه

8- ابو ايوب انصاري

9- ابوبکر بن شغوب

10- انس بن مالک ساقی قوم ! در سن هیجده سالگی ) از همه کوچکتر (3))

11- معاذ بن جبل (ابن حجر او را از قلم انداخته و در آن هنگام بیست و سه سال داشت (4).

آلوسی میگوید (5): بزرگان صحابه بعد از نزول آیه حرمت شراب در سوره بقره باز هم می آشامیدند و دست بردار نبودند و بسیاری از حفاظ و مفسرین نزول ایات حرمت شراب را در اوایل هجرت میدانند و ایه سوره مائده جهت تشدید و تاکید حرمت بود. (6)

به هر حال در نزد همه مسلم است که این دو خلیفه شراب میخوردند و عجیب تر آنکه عمر نه فقط پس از تحریم شراب از آن دست بردار نبود بلکه تا ساعت آخر مرگش شراب انگور را میخورد. عمروبن میمون گفت: ساعتی که عمر ضربت کارد به شکمش خورد برایش شراب انگور تند آوردند و آن را آشامید. (7) ونیز آمده است (8) که عمر شراب تند را خیلی دوست میداشت. او میگفت: برای رفع حرمت شراب در آن آب می ریزیم !!! و نیز میگفت: برای هضم گوشت شتر تنها شراب آنگور مفید است !!!

آری این است خلیفه مسلمین. (9)

و نیز آمده است: یک روز عمر یک عربی را که مشروب خورده و غش کرده بود با تازیانه حد شراب زد و این اجرای حد بر او به جهت مستی او بوده و نه شراب خوردن یعنی خوردن مشروب تا مستی نیاورده مانعی ندارد. (10) !

جصاص داستان جالبی دراین رابطه از عمر نقل میکند. میگوید: یک روز عربی که شراب خورده بود. عمر خواست او را با تازیانه حد بزند عرب گفت: من همان شرابی را خوردم که خودت میخوری!!! عمر شراب خود را خواست و آن را با آب مخلوط نمود و گفت: هر کس در این موضوع شک کرد آب را داخل شراب نماید مانعی ندارد آنگاه پس از اینکه عرب را حد شراب زد خودش شراب را نوشید ! (11) و از این قبیل داستانها زیاد است (12) و در همه آنها آمده که عمر می گفت: آب را داخل شراب کنید و بخورید مانعی ندارد! در حالی که شراب با آب مخلوط شود باز هم شراب است و پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمود: هر چه را که زیادی آن مستی آورد کمی آن نیز حرام میباشد خواه مستی بیاورد یا نیاورد. (13)

و نیز آورده اند یک وقتی مردم شام از سرما و سنگینی آب و بدی محصول زمین نزد عمر شکایت بردند. عمر به آنها اجازه داد که شراب را بجوشانند وقتی دو ثلث آن کم شد یک سوم باقیمانده را بیاشامند. (14)

این درحالیستکه جانشین به حق رسول الله صلی الله علیه و اله یعنی اسدالله الغالب امیرالمومنین علیه السلام در عظمت حرمت شراب میفرماید: اگر قطره ای شراب در قناتی ریخته شود و به وسیله آن قنات علفهای دشت را آبیاری کنند. و گوسفندها آن علفها را بخورند. من از گوشت این گوسفندها نمیخورم !!!


اسناد:

1- کشف الغمه امام شعرانی ج2 ص 154- احکام القران ابوبکر جصاص رازی حنفی ج1 ص 388- رسائل الجاحظ ص 34- شرح ابن ابی الحدید ج3 ص 264.

2- البته عمر در این گفتار خود دروغ گفت و چنانکه دیدیدم از شراب دست برنداشت و تا ساعت مرگش زمانی که ضربت خورد شراب می آشامید (نوادر الاصول حکیم ترمذی ص 66- الاصابه ج4 ص22- مجمع الزوائد هیثمی ج5 ص51- فتح الباری ج10ص 30- صحیح بخاری کتاب التفسیر سوره مائده ایه حرمت شراب- صحیح مسلم کتاب الاشربه باب حرمت شراب- تفسیر الدر المنثور سیوطی ج2ص321- مسند احمد ج3 ص 181و 227- سنن کبری بیهقی ج8 ص286و 290- تفسیر ابن کثیر ج2ص93و 94) و در تفسیر طبری ج2 ص 203 و ج7ص 24 به جای نام ابوبکر "مردی" اورده و ان را تحریف و خیانت نموده است و درباره عمر نیز آقای طبری به جای عمر کلمه "مردی آورده که به مصداق مثل معروف محبت آدمی را کر و کور میکند گویا شرم داشته از اینکه نام خلفای خود را که دیگران او را به نام آورده اند به قلم بیاورد.

3- فتح الباری ابن حجر ج10 ص 30

4- تفسیر ابن جریر ج7ص24- مجمع الزوائد هیثمی ج5ص52- عمده القاری عینی ج8 ص 598- تفسر الدر المنثور ج2 ص 321- شرح نووی در حاشیه ارشاد قسطلانی ج 8 ص 232

5- تفسیر روح المعانی آلوسی ج2 ص 115

6- احکام القران جصاص ج 1 ص 380- تفسیر قرطبی ج 3 ص 60- تفسیر فخر رازی ج 2 ص 229 و 231- الامتاع مقریزی 193- فتح الباری ج10 ص24- عمده القاری ج10 ص 82 - سیره ابن هشام ج2ص192- تفسیر شوکانی ج2ص71- عیون الاثر ابن سید الناس ج2ص48

7- تاریخ بغداد خطیب بغدادی ج6 ص 156

8- جامع مسانید ابوحنیفه ج2 ص 192

9- به کتابهای اهل سنت مراجعه شود از جمله: السنن الکبری بیهقی ج8ص 299- محاضرات راغب ج1ص319- کنز العمال ج2ص109- جامع مسانید ابوحنیفه ج2ص190و 215.

10- العقد الفرید ج3 ص 416

11- احکام القران ج2 ص 565

12- به کتابهای زیر مراجعه شود: حاشیه سنن کبری بیهقی ابن ترکمانی ج8ص306- کنز العمال ج3ص 110- سنن نسائی ج8 ص 326- کتاب الاثار قاضی ابویوسف ص 226- جامع مسانید ابوحنیفه ج2ص 192

13- سنن دارمی ج2 ص 113- سنن نسائی ج8 ص 301 - سنن بیهقی ج8 ص 296- مصابیح السنه ج2 ص 67- تاریخ خطیب بغدادی ج3 ص 327- صحیح ترمذی ج 1ص342-

14- سنن بیهقی ج8 ص 300 و 301- سنن نسائی ج8 ص 329- کنز العمال هندی ج 3ص 109و 101- تیسیر الوصول ج2 ص 178- جامع مسانید ابوحنیفه ج2ص 191
     
  
مرد

 
Sachme: جواب:مي بينيد خوانندگان گرامي هر حديثي كه به ضررشان باشد قبول ندارند مجهول الحديث است اين شخص دروغگو است افسوس كه اين حقه روافض ديگر خريدار ندارد
یعنی هرچی تو صحیحین شما که حتی اونو بعد از قران صحیح ترین کتاب میدونید اومده درسته ؟؟؟چقدر دوست دارم بگید آره


Sachme: گفتي هر كس فاطمه را برنجاند پيامبر رنجيده است در پست هاي قبل ديديم كه سيدنا علي اين كار را كرد گفتيد بدعت گذار كافر است بدعت تراويح را هم پيامبر انجام داده اند اليعاذبالله ايشان هم كافرند؟
اولا اون حرف از بیخ و بن دروغه که علی ع رفته خواستگاری دختر ابوجهل حالا اگر هم راست باشه بنا به امر پیامبر انجلم نشده و حضرت زهرا رنجیده خاطر نشدند این عدم ناراحتی ایشون از حضرت علی بسیار روشن و واضح تا انتهای عمر حضرت زهرا مشاهده میشه

اما سیدان تو عمر و ابوبکر چی وقتی حضرت زهرا مریض بودن و یا هنگام شهادت از اونا راضی بودند؟؟؟؟عیادت اونها رو پذیرفتن ؟؟؟؟یقینا نه و حضرت از دنیا رفتن در حالیکه از این دو نفر ناراضی بودن

کاش متوجه بودی که هر کاری پیامبر انجام دادن سنت است و بدعت نمیشه ولی وقتی خود سیدشما عمر گفته که دو چیز در زمان پیامبر حلال بود و من حرامش اعلام میکنم و هر کس انجام دهد حد میزنم به این میگن بدعت

بدعت یعنی کاری که در قران و سنت پیامبر نبوده یا نهی شده یا به نحو خاصی انجام میشده و حالا کسی بیاد و برعکس اون عمل کنه حالا را حرام یا حرام را حلال یا بر خلاف سنت کاری بکنه ان شااله متوجه شدید

Sachme: دقت كنيد كتب اهل سنت را قبول دارند ولي تا جايي كه به نفعشان باشد اگر حديثي به ضررشان باشد مي گويند اين حديث صحيح نيست و فرد راوي مجهول الهويه است
قربون استدلالت تو خودت الان چیکار کردی غیر اینکه احادیث مخدوش رو از کتب شیعه کشیدی بیرون آوردی اینجا
شیعه و سنی به کنار در حدود انسانیت حداقل انصاف داشته باش

هیچ شیعه ای معتقد نیست کتب علمایش کامل و صد در صد سندیت دارد در این کتب راوی بنا به حفط حد اکثری حدیث تمام آنچه توانسته جمع آوری کرده حتی صاحب بهار در کتابش گفته هر آنچهحدیث بدست امد در این مجموعه نوشتم لکن مجال جدا کردن سره از ناسره مقدور نشد

الان هم شما به صحیحین اعتقاد دارید که همه چیزش درسته ولی ما همچین اعتقادی نداریم غیر قران در همه کتب اشتباه و تحریف وجود داره ما احادیث رو با قران و عقل و سنت و بنا به صحت رواه و تواتر و عدم تناقض قبول میکنیم و عاقلانه نیست چیزی از این کتب حذف کنیم که اگر مثل شما حذف کرده بودیم شما الان انرا پیراعن عثمان میکردین

ولی اگه زحمت بکشید و بخونید بر تمامی این کتب حواشی و و شرح های زیادی نوشته شده و بصورت مستدل صحت و عدم صحت روایات معین شده
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  ویرایش شده توسط: ametis   
مرد

 
ما درک کرده ایم که شیعه-به ویژه مردم عوام- مذهب حقیقی و عقاید واقعی شان را نمی‌شناسند. پس آنها نسبت به حقيقت مذهبي كه به آن معتقدند و آن را به ارث برده اند، در جهل كامل و غفلت عميق به سر می‌برند و با نام دوستي اهل بيت پيامبر فريب خورده اند. آنان حتي اهل بيت را نمی‌شناسند؛ چون شیعیان، منظورشان از اهل بيت، اهل بيت پيامبر نيست بلكه در پس اين كلمات، اهل بيت علي را در نظر دارند نه اهل بيت پيامبر را. حتي تمام فرزندان علي را جزو اهل بيت نمي‌دانند با این كه فاطمه، دختر پيامبر آنها را به دنيا آورده است. پس در واقع منظورشان از اهل بيت، کسانی است كه تعدادشان كمتر از انگشتان يك دست است؛ همچنان كه خواننده در این کتاب خواهد دید.
در اصل اين كتاب را براي اين فريب خوردگان نوشته ام؛ ‌همان كساني كه حقيقت شيعه و اصل عقايد آنها را نمي‌شناسند؛ تا شاید خداوند آنها را توفیق دهد و به راه راست باز گردند و بفهمند كه اهل بيت پیامبرع و حتي اهل بيت عليس موافق شيعه و عقايد آنها نيستند. بلكه آنها درست در مقابل هم قرار دارند. همه‌ی این مطالب از كتاب های‌شیعه و سخنان خودشان است. این در حالی است که ادعا می‌کنند، مطيع و دوستدار اهل بیت هستند.
التوبة: ١٠٠: «خداوند از آنان خشنود است و آنان از خداوند خشنودند ‌و خداوند براي آنان بهشت را آماده کرده كه در زير (درختان و كاخهاي) آن، رودخانه‌ها جاري است و جاودانه در آن جا مي‌مانند. اين است پيروزي بزرگ و رستگاري بزرگ».
مخالفت شیعه با امامان خودشان:
خواننده در مي‌يابد كه چطور اين نكات را از زوايای پنهان كتاب‌هايشان بيرون مي‌آوريم؛ همان زوايايی كه با غلاف‌های بسیار آن را پوشانده اند و از ترس رسوایی، آن را از مردم عوام مخفي كرده اند. خدا را شکر می‌کنم كه ما براي اثبات حقيقت و ابطال امور باطل و برداشتن نقاب از چهره‌ی حقيقت به يك كتاب و يك روايت تاريخي غیر از روایات و کتابهای خود شیعه استناد نكرده ايم تا اینکه حجت، محکم تر باشد و الزامي براي شيعه ايجاد كند و دیگر مجالي براي فرار و تأويل و تزوير نداشته باشند. پس كتاب‌های خود شیعه علیه آنان گواهی می‌دهد و روايت‌هايشان بر ضد آنان سخن می گوید امامان شیعه گواهی مي‌دهند که شیعیان در حیات آنان مخالف ائمه بوده اند و پس از وفاتشان نيز، مخالف آنها بودند، و شیعیان با رفتار و اعمال خود ثابت كرده اند كه اکنون نیز مخالف ائمه بوده و پیوسته مخالف‌شان هستند و خلاف آنچه ائمه امر كرده اند، انجام می‌دهند و چیزی می‌گویند که ائمه بدان امر نکرده اند و با كساني كه ائمه دوست شان داشته، دشمني مي‌ورزند و به دامادهای آنان دشنام می‌دهند و به كساني كه ائمه مشاور و وزیرشان بودند،
فحش و ناسزا می‌گویند. تازه به اينها اكتفا نکرده اند بلکه به اهل بيت خودشان هم، اهانت كرده و آنها را مورد طعن و نقد و جرح قرار داده و تحقير کرده اند. و در اين بي‌ادبي و دشنام‌گويي به حدي رسيده اند كه به پیامبران و رسولان الهي نيز، گستاخی کرده و به بهترین مخلوق خدا و سرور بشر، حضرت محمدع نیز اهانت کرده اند. به آنها دروغ می‌بندند و مسائلی را به آنان نسبت می‌دهند، که عقل آنها را نمی‌پذیرد و اندیشه آن را رد مي‌كند و فطرت سالم از آن سرباز مي‌زند و ذوق نيز، آن را انكار مي‌كند. تمامي اين‌ها در كتاب‌هاي معتبر شیعیان وجود دارد كه خودشان چاپ كرده اند و مراجع و منابع آن را با ذكر صفحه و جلد و چاپ و ... آورده ایم.
گمان نمي‌كنم كسي از شیعیان جرأت داشته باشد، گفته‌ها و اظهارات ما را تکذیب کند و آنچه که اثبات کرده‌ایم، انکار نماید.
بر این باوریم كه خداوند با اين حرف ها به مردم نفع مي‌رساند و كساني كه هدايت الهي را بطلبند، با آن راه مي‌یابند.در بعضي از روايت‌ها آمده كه تمام بني‌هاشم جزو اهل بيت پیامبر ع هستند.
اما شيعه برخلاف اين نظر، اهل بيت پیامبر را به اين چهار نفر منحصر مي‌كنند: علي، ‌فاطمه،‌ حسن و حسين. و بقیه‌ی افراد را از دایره‌ی شمول اين آيه خارج مي‌كنند. سپس روش ديگري را ابداع نموده اند و فرزندان علی غير از حسن و حسین ش را از اهل بیت خارج کرده و بقيه‌ی فرزندانش از جمله: محمد بن حنفيه،‌ ابوبكر، ‌عمر، عثمان، عباس،‌ جعفر،‌ عبدالله،‌ عبيدالله و يحيي را از اهل بیت به حساب نمی‌آورند. همچنین دوازده پسر آنان و هیجده یا نوزده دختر آنان- با توجه به اختلاف روایات- را از اهل بیت به حساب نمی‌آورند. همان طور که فاطمه را از اهل بیت دانسته و یقیه‌ی دختران آن حضرت زینب و ام کلثوم و فرزندان آنان را اهل بیت به شمار نمی‌آورند. همين طور اولاد حسن بن علي را داخل اهل بيت قرار نمی‌دهند و همچنين تمامي فرزندان حسين كه روش آنها را نداشته اند،‌ جزء اهل بيت محسوب نكرده اند. این عجیب تر از اولی است.
به همین خاطر بسياري از فرزندان حسين را به دروغگويي و ظلم و ستم و حتي كفر و ارتداد متهم كرده اند. همچنان كه پسر عموها و پسر عمه‌هاي پيامبر ع و فرزندان آنها را و حتي فرزندان ابوطالب غير از عليس را دشنام داده و تكفير مي‌كنند
شيعيان در پيروي و دوستداري و تمجید حضرت علي و فرزندانش بيش از حد مبالغه كرده اند به طوری که دين و مذهب خود را بر اساس همين دوستداري و تمجید آنها بنا نهاده و مذهبی مستقل و دينی جداگانه از آنچه حضرت محمد ع آورده، ايجاد كرده اند و روايات دروغين و احاديث جعلي ساخته اند و گفته اند: دين جز پيروي از علي و آل وي و دوستدارانش و محبان وي و اظهار عشق و علاقه و محبت و احترام به آنها نيست؛ همچنان كه در حديثي از اصول كافي این مطلب را آورده اند الكافي، ‌الكليني، از مهمترين منابع حديثي شيعه و يكي از صحاح چهارگانه آنهاست كه ارزش آن نزد روافض در حد صحيح بخاري در ميان اهل سنت می‌‌باشد
همچنين در كتاب اصول كافي آمده كه ابوجعفر؛–امام پنجم شیعیان– گفت: دوست داشتن ما نشانه‌ی ايمان و بغض و كينه نسبت به ما، نشانه‌ی كفر است. الأصول من الکافی (کتاب الحجة)، ج1، ص188.
همچنين در كتاب كافي، به نقل از امام غائب شان نقل کرده اند که: ما براي شيعيان كافي هستيم. منتهی الآمال، ص298. الصافی، ج1، ص4. مستدرک الوسایل، ج3، ص532و533. نهایة الدرایة، ص219. روضات الجنات، ص553 (به نقل از معاشر الاصول، ص31).
پس چه طور اين دو نفر روايات كتاب الكافي را رد مي كنند؟؟
همچنان كه خميني رهبر ايران در كتاب «ولايت فقيه يا حكومت اسلامي» خود آورده است:
«از جمله ضروريات مذهب ما اين است كه هيچ مقام معنوي و روحاني حتي فرشتگان مقرّب و پيامبران به مقام معنوي ائمه نمي‌رسند. همچنین روايت شده كه ائمه قبل از ايجاد هستي به صورت نورهايي در زير عرش بودند و آنها (ائمه) مي‌گويند كه ما احوالی با خدا داریم كه هيچ فرشته‌ی مقرب و پيامبري مرسل این احوال را ندارد، و اين عقايد از اصول و مباني‌ای است كه مذهب ما بر آن استوار است».
خمینی، ولایت فقیه در خصوص حکومت اسلامی (باب ولایت تکوینی از اصل فارسی)، تهران، ص58
ائمه از پیامبران برترند:
كليني اظهار داشته كه امامت بالاتر از نبوت و رسالت و خلیل بودن است. همچنان كه شیعه بر زبان جعفر بن محمد باقر–امام ششم شیعیان– دروغ بسته اند كه گویا او گفت: «خداوند متعال قبل از اين كه ابراهيم را پیامبر كند وي را بنده‌ی خود قرار داد و قبل از آن كه او را رسول گرداند، او را پیامبر کرد و قبل از آنكه خليل و دوست صمیمی خود قرارش دهد، او را رسول قرار داد و قبل از آنكه امام باشد، خليل بوده است».
حر عاملي باب مستقلي را به عنوان «ائمه‌ی دوازده‌گانه که از ساير مخلوقات و انبياء و اوصياي گذشته و فرشتگان برترند و پیامبران از فرشتگان برترند» همراه با روايت‌هاي بسیاری آورده است؛ از جمله از جعفر روايت كرده كه گفت: «خداوند پيامبران اولوالعزم را آفریده و آنها را با علم برتري بخشيده و علمشان را به ما رسانده و ما را در علمشان بر آنان برتری داده، و به رسول خداع چیزهایی یاد داده که به آنان یاد نداده و علم رسول اللهع و علم آنان را به ما یاد داده است».
اصول کافی (کتاب الحجة)، ج1، ص175 و مثل آن را از پدرش نقل کرده است.
محمد بن الحسن المشغری، عاملی، متولد 1032هـ در روستاي مشغر از روستاهاي جبل عامل به دنيا آمد. او از جمله بزرگترين علماي شيعه محسوب شده كه كتابهاي متعددی تأليف كرده است؛ از جمله‌ی آنها، كتاب «وسائل الشيعة إلي تحصيل مسايل الشريعة» است كه احاديث شيعه در احكام شرعي را در هفتاد كتاب جمع آوري كرده است. او در رمضان سال 1104 در خراسان از دنيا رفت).
حر عاملی، الفصول المهمة، ص152
زیر آيه‌ی:آل عمران: ٨١ می‌گوید: خداوند عهد پيامبرش، حضرت محمد ع را از پیامبران گرفت -تا آن جا كه
مي‌گويد:- خداوند از زمان آدم تا به حال هيچ پيامبري را نفرستاده مگر اين كه علي را ياري داده باشد، و این همان فرموده‌ی خداوند است که می‌فرماید: ٨١ یعنی به رسول الله ایمان بیاورید و آل عمران: ٨١ منظور اميرالمؤمنين است.
تفسیر قمی، نجف، 1386 هـ ، ج1، ص106
در اينجا تمام حرف هاي اين دو شخص را درباره سيدنا عمر باطل ميكنم همه قبول دارند سيدنا عمر صحابي رسول الله بودند و اينچنين خداوند آن ها را ميستايد:درباره‌ی این اصحاب می‌فرماید:السجدة: ١٦ «پهلوهايشان از بسترها دور مي‌شود، ‌پروردگار خود را با بيم و اميد به فرياد مي‌خوانند‌ و از چيزهایي كه به ايشان داده ايم، مي‌بخشند.»
در جای دیگری مي‌فرمايد:آل عمران: ١٩١ «كساني كه خدا را ايستاده و نشسته و افتاده بر پهلوهايشان، ‌ياد مي‌كنند و درباره‌ی آفرينش آسمانها و زمين مي‌انديشند (مي‌گويند پروردگارا، اين (دستگاه شگفت كائنات) را بيهوده و عبث نيافريده‌اي؟ تو منزه و پاكي، پس ما را از عذاب آتش محفوظ دار.»
اصحاب رسول خداع را توصيف مي‌كند و مي‌فرمايد:الفتح: ٢٩ «محمد فرستاده‌ی خداست،‌ و كساني كه با او هستند در برابر كافران تند و سرسخت،‌ و نسبت به يكديگر مهربان و دلسوزند. ايشان را در حال ركوع و سجود مي‌بيني. آنان همواره فضل خداي را مي‌جويند و رضاي او را مي‌طلبند. نشانه‌ی ايشان بر اثر سجده در پيشاني هايشان نمايان است. اين، ‌توصيف آنان در تورات است، ‌اما توصيف ايشان در انجيل چنين است كه همانند كشتزاري هستند كه جوانه‌هاي خود را بيرون زده و آنها را نيرو داده و سخت نموده و
بر ساقه‌هاي خويش راست ايستاده اند به گونه‌اي كه برزگران را به شگفت مي‌آورند یا كافران به سبب آن خشمگين می‌گردند. خداوند به كساني از ايشان كه ايمان بياورند و كارهاي شايسته انجام دهند،‌ آمرزش و پاداش بزرگي را وعده مي‌دهد.»
الفتح: ١٨ - ١٩ «خداوند از مؤمنان راضي گرديد همان دم كه در زير درخت با تو بيعت كردند، خدا مي‌دانست آنچه در دلهايشان نهفته بود، ‌لذا اطمينان خاطري به دلهايشان داد،‌ و فتح نزديكي را پاداششان كرد. همراه با غنيمت‌هاي بسياري كه آن را به دست خواهند آورد. خداوند چيره‌ی شكست ناپذير و فرزانه‌اي است كه كارهايش بر اساس حكمت است.» . سيدنا عمر زير درخت با پيامبر بيعت كرد
آل عمران: ١٩٥ «آنان كه هجرت كردند و از خانه‌هاي خود رانده شدند، ‌و در راه من،‌ اذيت شدند‌ و جنگيدند و كشته شدند، ‌هر آينه گناهانشان را مي‌بخشم و به بهشتشان در مي‌آورم كه رودها در زير آن روان است. ‌اين پاداشي از سوي خداست، ‌و پاداش نيكو تنها نزد خداست.»
به ايمان حقيقي و ثابت آنها گواهي داده و مي‌فرمايد:الأنفال: ٧٤ «بي گمان كساني كه ايمان آورده اند و مهاجرت كردند و در راه خدا جهاد نمودند‌، و همچنين كساني كه پناه داده اند و ياري كرده اند، آنان حقيقتاً مؤمن و با ايمانند و براي آنان آمرزش و روزي شايسته است.»
خداوند متعال درباره‌ی مؤمنان قبل از فتح مكه و بعد از آن كه انفاق كرده اند، مي‌فرمايد: الحديد: ١٠ «كساني از شما كه پيش از فتح بخشيده اند و جنگيده اند،‌ برابر و يكسان نيستند. آنان درجه و مقامشان فراتر و برتر از درجه و مقام كساني است كه بعد از فتح بذل و بخشش نموده اند و جنگيده اند، اما خداوند به همه‌ی آنها،‌ وعده‌ی پاداش نيكو مي‌دهد. او آگاه از هر آن چيزي است كه مي‌كنيد.»
سپس اصحاب را همراه با پیامبر و برگزيده‌ی خود، حضرت محمد ع و بدون فاصله ذكر مي‌كند به گونه‌اي كه آنها را در يك جمله آورده و مي‌فرمايد:آل عمران: ٦٨ «سزاوارترين مردم به ابراهيم كساني هستند كه از او پيروي نموده اند و نيز، اين پيغمبر (محمد) و كساني كه به او ايمان آورده اند».
باز مي فرمايد:التوبة: ٨٨ «ولي پيغمبر و مؤمناني كه با او هستند، با مال و جانشان به جهاد برخاسته اند».
در جایی دیگر مي‌فرمايد: المنافقون: ٨ «عزّت و قدرت از آن خدا و فرستاده‌ی او و مؤمنان است،‌ و ليكن منافقان نمي‌دانند.»
همچنين مي‌فرمايد:الفتح: ١٢ «بلكه شما گمان برديد كه پيغمبر و مؤمنان هرگز به سوي خانواده‌ای خویش بر نمي‌گردند».
نیز مي‌فرمايد:الفتح: ٢٦ «خدا اطمينان خاطري نصیب پيغمبرش و مؤمنان كرد».
خداوند مؤمنان را جزو امت محمد ع و در رأس آنها، اصحاب پيامبر ع را كه مؤمنان اولي و حقيقي هستند، ‌همراه پيامبر ع ذكر كرده و مي‌فرمايد:الفتح: ١٠ «بي‌گمان كساني كه با تو پيمان مي‌بندند، در حقيقت با خدا پيمان مي‌بندند و در اصل دست خدا بالاي دست آنان است.»
پس شيعيان را که مدعی پيروی اهل بيت و مدعي دوستداري و دنباله روي آنان هستند، ببینیم و ائمه‌ی معصوم آنها– طبق گفته خودشان– می‌بینیم که درباره‌ی اصحاب رسول الله ع چه مي‌گويند؟ و چه اعتقادي درباره‌ی آنها دارند؟
اين علي بن ابي طالب خليفه‌ی چهارم ما و امام معصومِ اول شیعه و سالار اهل بيت – است كه اصحاب را به طور كلي ذكر و آنها را مدح و ستايش می‌کند و مي‌گويد: «من اصحاب محمد ع را ديدم كه هيچ كس شبيه به آنها نيست! آنها ژوليده و خاك آلود، شب را به صبح مي‌رساندند و سجده كنان و ايستاده صبح را به شب مي‌رساندند. و ميان لباس گشاد (عبا) خود استراحت مي‌كردند و هنگام ذكر قيامت، گويي كه بر روي زغال افروخته ايستاده اند! پيشاني آنها از شدت طولاني بودن سجده هايشان كبود مي‌‌گشت! هنگام ذكر خداوند چشمانشان پُر از اشك بود که از لباس‌هايشان جاري مي‌گشت. و از ترس عقاب و اميد به ثواب مانند يك درخت در روز طوفاني مي‌لرزيدند».
- نهج البلاغه، بیروت، دارالکتاب، 1387هـ، ص134،‌‌ به تحقيق صبحي صالح. همين مطلب نيز، در الإرشاد، ص126 آمده است.
همچنین، صفات شيعيان منافق و پست خود را ذكر مي‌كند و اين گونه به حال آنها تأسف مي‌خورد: «كجايند آن قومي كه به اسلام فرا خوانده شدند و آن را قبول كردند و به خواندن قرآن دعوت شدند و به آن حكم كردند و به جنگ تشويق شدند و شمشيرها را در نيام نكردند و به نقاط مختلف زمين پيشروي کردند و بعضي‌ها كشته شدند و بعضي‌ها نجات يافتند. به زندگي دلشاد نبودند و به مرگ نيز، عزادار نبودند. چشمانشان از شدت گريه تلخ و شكم هایشان از شدت روزه تهي بود. ‌لب‌هايشان از شدت دعا كردن خشك و رنگشان از شدت بي‌خوابي زرد مي‌شد. بر سيمايشان گَرد و غبار انسان‌هاي خاشع ديده مي‌شد. اينها برادران رفته‌ی من بودند و حقيقتاً‌ از فراقشان دردمندم». - نهج البلاغه (به تحقیق صبحی صالح)، ص177 و 178.
در اينجا سيدنا علي ميفرمايند كه اصحاب را دشنام ندهيد لطفا به اين حديث توجه كنيد
مجلسي از طوسي و از علي بن ابي‌طالب روايت كرده كه او به اصحابش گفت: «شما را درباره‌ی اصحاب رسول خدا سفارش مي‌كنم، آنان را دشنام ندهيد؛ چون آنها یاران پیامبر شما هستند و آنها كساني هستند كه در دين بدعتی ایجاد نکردند و هیچ بدعتگذاری را تأیید نکردند. آري، رسول الله ع درباره‌ی اين اصحاب به من سفارش كرد». - مجلسی، حیاة القلوب، ج2، ص621 .
وي علي بن موسي ملقب به رضا – امام هشتم شيعيان – هنگام سؤال درباره‌ی اين حديث پيامبر ع كه مي‌فرمايد: «أصحابي كالنجوم فبأيهم اقتديتم اهتديتم» : «اصحاب من مانند ستارگان هستند به هر كدام اقتدا كنيد، هدایت می‌یابید»، مي‌گويد: اين حديث صحيح است. - متن آنچه از رضا نقل شده از كتاب «عيون اخبار الرضا» از ابن بابويه قمي ملقب به صدوق، ج 2/87 می‌باشد.
كه قمي ، محدث شيعيان و امام آنها، ملقب به صدوق از ابوامامه نقل کرده كه گفت: رسول خدا فرموده است: «طوبى لمن رآنى وآمن بي» : «خوشا به حال كسي كه مرا ديده باشد و به من ايمان آورده باشد». - ابن بابویه، الخصال ،ج2 ،ص342
موضع گیری شيعه درباره‌ی صحابه:
اين موضع گیری اهل بيت درباره‌ی اصحاب رسول الله ع، برگزيدگان خلق خدا و برگزيدگان هستي، بود
اما شيعياني كه خود را پيروان اهل بيت و دوستدار آنها معرفي مي‌كنند، معتقد به نظري غير از نظر اهل بيت هستند كه با اين نظر مبارزات مدام و فتوحات فراوان صحابه را به زعم خویش بي‌اثر كردند و قدرت و اعتبار گذشته‌ی آنها را در هم شكستند و اجتماع و احزاب آنها را از هم گسستند و سرزمين آنها را نابود كردند؛ صحابه‌اي كه شرك مشركان را خوار و بت ها را ‌نابود کردند و ملك و سلطنت مشرکان و كاخ‌ها و منازل آنها را ویران كردند و پرچم توحيد و عَلَم رفيع اسلام را بر افراشتند. پس فرزندان مجوسي و يهودي و فرزندان مشركان هلاك شده كه مي‌خواستند جلو اين نور را بگيرند و از سيل آن جلوگيري كنند، با هم متحد شدند در حالی که سرشار از كينه و حسد و انتقام بودند و به اسم حبّ اهل بيت – در حالي كه اهل بيت از آنها بيزار هستند – شمشير قلم و زبان خود را علیه آن مبارزان نيكوكار و آن دوستان رسول الله ع و اصحاب مستغرق در حب او و مطیع و پیرو او و ایثارگران جان و مال، تيز كردند. ‌اصحابي كه با كوچك ترين اشاره‌ی پيامبر ع پدر و فرزند و جان خود را قرباني مي‌كردند،‌ اصحابي كه دنباله رو پيامبر ع بودند و از راه و روش ایشان پيروي مي‌كردند. خداوند از همگي آنها خشنود باد!
بخاري شیعیان، محمد بن يعقوب كليني، پا را فراتر از اين گذاشته و مي گويد: مسلمانان پس از پيامبر ع جز سه نفر، همگي مرتد شدند و آن سه نفر: مقداد بن اسود، ‌ابوذر غفاري و سلمان فارسي بودند. - الروضة من الکافی، ج8 ،ص245.
مجلسي مانند همین را بيان كرده و مي‌گويد: همه‌ی مسلمانان پس از وفات رسول الله ع هلاك شدند، بجز سه نفر:‌ مقداد و سلمان و ابوذر. - مجلسی، حیاة القلوب، ج2، ص640.
یک نفر باید از اين انسان‌هاي تيره بخت بپرسد كه اهل بيت پیامبر ع کجا رفتند که عباس عموي پيامبر ع و ابن عباس پسر عموي وي و عقيل برادر علي و حتي خود علي و حسن و حسین نوه‌هاي پيامبر ع جزو آنان بودند؟
همكاري ابوبكر صديق در ازدواج علي با فاطمه:
ابوبكر صديق بر عليب منت گذاشت؛ زیرا واسطه‌ی ازدواجش با فاطمه شد و به او كمك كرد. به طوری كه او يكي از شاهدان ازدواج وي بود كه به درخواست رسول الله بود. اين طبق روايتي است كه يكي از بزرگان شيعه معروف به شيخ الطائفه ابوجعفر طوسي از ضحاك بن مزاحم آورده که گوید: من از علي شنيدم كه گفت: ابوبكر و عمر نزد من آمدند و گفتند: اگر پيش رسول الله رفتي، فاطمه را از او خواستگاري كن. علی گوید: من نزد وي رفتم و ديدم كه رسول الله ع تبسمي بر لب دارد و مي‌فرمايد: تو را چه شده اي علي، و چه مي خواهي؟ علي گفت: قرابت و سابقه‌ی اسلام را و ياري كردن اسلام و جهاد خود را براي پيامبر ع ياد آوري كردم. پيامبر ع فرمود: اي علي، تو راست مي گويي، تو برتر از آن هستي كه ذكر كردي. گفتم: اي رسول الله، ع فاطمه را به عقد من در بياور طوسی، الامالی، ج1، ص38
اما مجلسي كه قادر نيست نام صحابه و به خصوص ابوبكر و عمر را بياورد مگر با چند فحش و ناسزاي قبيح و القاب كثيف، مانند بد چهره و شياطين – پناه بر خدا – همين مجلسي ملعون اين واقعه را اين گونه بیان مي‌كند و آن را بیشتر توضیح می‌دهد و می‌گوید:
روزي از روزها ابوبكر و عمر و سعد بن معاذ در مسجد رسول الله شسته بودند و درباره‌ی ازدواج فاطمه با هم بحث مي‌كردند. ابوبكر گفت: اشراف و بزرگان قريش فاطمه را از پيامبرع خواستگاري كردند اما رسول الله فرمود: اين كار در دست خداوند متعال است – و گمان مي كنم كه فاطمه از آنِ علي بن ابي‌طالب باشد – اما علي به دليل فقر و مشکل مالی براي اين كار اقدامي نكرده است. سپس ابوبكر به عمر و سعد گفت: برخيزيد با هم برويم و علي را تشويق كنيم كه اين درخواست را از پيامبر بكند. او مشکل مالی دارد باید کمکش کنیم. سعد جواب داد: این بهترين نظر است. پس آنها به خانه‌ی اميرالمؤمنين، علی رفتند. هنگامي كه به او رسيدند،‌ علی از آنها پرسيد: ‌چرا در اين وقت به اینجا آمده ايد؟ ابوبكر گفت: اي ابوالحسن، دارای ويژگي‌های خوبی هستی پس چه چيزي باعث شده كه فاطمه را از پيامبر خواستگاري نكني؟ وقتي علي اين سخن را از ابوبكر شنيد، ‌اشك از چشمانش جاري شد و گفت: اين آرزويي است كه مدتهاست آن را پنهان داشته ام. کیست که نخواهد با وي ازدواج كند، اما فقر و مشکل مالی مانع اين كار شده است. و از ابوبکر شرم داشتم كه بگويم و من در این حال و وضعیت هستم مجلسی، جلاءالعیون، تهران، کتابفروشی اسلامیه، ص169
علاوه بر اين، ابوبكر صديق همان كسي است كه حضرت علي را به ازدواج با فاطمه تشويق كرد و همان كسي است كه عملاً به حضرت علی کمک نمود و اسباب و زمینه‌ی ازدواج را براي او فراهم نمود.
همچنان كه طوسي روايت مي‌كند كه علي زره خود را فروخت و پولش را نزد پيامبر آورد. سپس رسول الله درهم‌ها را با دو دستش از او گرفت و به ابوبكر داد و گفت: لباس و وسايل خانگي لازم را براي فاطمه بخر. عمار بن ياسر و تعدادی از اصحاب را همراه ابوبکر فرستاد. به بازار رفتند. آنان هر چیز مناسبی را که می‌دیدند، نمي‌خريدند مگر اين كه آن را به ابوبكر نشان مي‌دادند. اگر ابوبکر آن را می‌پسندید، می‌خریدند تا اینکه خريد وسايل تمام شد. ابوبكر مقداري از وسایل را برداشت و اصحاب رسول الله ع که همراهش بودند، بقيه‌ی آن را برداشتند.- الأمالی، ج1 ،ص39. ابن شهر آشوب مازندرانی، هند، ج2، ص20 . جلاءالعیون، ج1، ص176
بخوانيد اين روشنفكران شيعه آري اين همان ابوبكري است كه شما او را فحش و ناسزا ميگوييد بخوانيد و داوري كنيد
اربلي در كتاب خود شاهدان ازدواج حضرت علی با فاطمه را نام برده و مي‌گويد: از انس روايت شده كه او گفت: نزد رسول الله ع بودم،‌ وحي بر او نازل شد و هنگامي كه به حالت عادي برگشت، به من گفت: اي انس،‌ آيا مي‌داني كه جبرئيل از نزد صاحب عرش براي من چه چيزي آورد؟ گف
تن آدمیت شریفست به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بينی چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
خور و خواب و خشم و شهوت و جهل و ظلمت حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد که همین سخن بگوید به زبان آدميت
     
  
مرد

 
گفتم: خدا و رسول وي آگاه ترند. فرمود: مرا امر كرد كه فاطمه را به عقد علي در بياورم. برو و ابوبكر و عمر و عثمان و علي و طلحه و زبير و تعدادي از انصار را نزد من فرا خوان. انس گوید: من رفتم و آنها را فرا خواندم. وقتي آنان به خدمت رسول الله ع رسيدند، پيامبر ع بعد از حمد و سپاس خدا فرمود: من شما را شاهد مي‌گيرم كه فاطمه را با مهریه‌ی چهارصد مثقال نقره به عقد علي در آوردم.- کشف الغمة، تبریز، ج1، ص348و349 . بحارالانوار، ج1، ص47و48
هنگامي كه علي و فاطمه، صاحب حسن شدند، ‌ابوبكر صديق، دوست پدر بزرگِ حسن و يار غارش و دوست پدرش، علي و ياري دهنده‌ی آنها در امر ازدواجشان، حسن را بر شانه هايش مي‌گذاشت و با او بازي مي‌كرد و مي‌گفت: جانم فدايت بيشتر شبيه پیامبر هستي تا شبيه علي.تاریخ یعقوبی، ج2، ص117
علي بن ابي‌طالب مي‌گويد: فاروق و ولايت وي تصدیق کننده‌ی رؤياي سرور فرزندان آدم، پیامبر بود كه عمر بن خطاب را به آن بشارت داد: «يك والي، سرپرستی مردم را به عهده گرفت كه به وسيله‌ی وي ثبات و استواري در دين ايجاد شد.» - نهج البلاغة (به تحقیق صبحی صالح تحت عنوان سخنان غریبی که نیاز به تفسیر دارند) بیروت، دارالکتاب، ص557. نهج البلاغه (به تحقیق شیخ محمد عبده)، بیروت، دارالمعرفة، ج4، ص107.
ميثم بحراني شيعي، شارح نهج البلاغه، و همچنين دنبلي در شرح سخن وي مي گويند: اين والي، عمر بن خطاب بوده و استواري وي كنايه از ثبات و استقامت و پايداري در راه دين است.ابن میثم، شرح نهج البلاغه، ج5، ص463. الدرة النجفیة، ص394
. آيا كسي از ميان شيعه پيدا مي‌شود كه به اين سخن علي بن ابي طالب– امامي كه از ديدگاه خود آنها خطا و اشتباه نمي‌كند- تمسک جوید؟
: «ماشاالله به فلانی! او كجي را راست نمود و بيماري را معالجه كرد و سنت را برپا داشت و تباهكاري را پشت سر انداخت و پاك جامه و كم عيب از دنيا رفت. نيكويي خلافت را دريافت و از شرّ آن پيشي گرفت. طاعت خدا را به جا آورد و از نافرماني او پرهيز كرد و حقش را ادا نمود و پس از وفاتش مردم راه‌هاي گوناگون را در پیش گرفتند که هیچ گمراهی نمی‌تواند راه درست را پیدا کند و هدایت یابد و هیچ هدایت کننده‌ای به راه درستش يقين و باور ندارد». - نهج البلاغه (تحقیق صبحی صالح)، ص350 . نهج البلاغه (تحقیق محمد عبده)، ج2، ص322
ابن ابي‌الحديد مي‌گويد: در اين جا منظور از فلاني عمر بن خطاب است. من نسخه‌اي را با خط ابوالحسن رضا، گرد آورنده‌ی نهج البلاغه، يافته ام كه در زير فلاني، نوشته شده بود:عمر. و از ابوجعفر يحيي بن ابي زيد علوي در این باره پرسيدم، به من گفت: او عمر است. به او گفتم: آيا امير المؤمنين او را ستود؟ گفت: آري.
- ابن ابی‌الحدید ، شرح نهج البلاغه، ج3 ، ص92 .
علی دقیقاً خلاف آنچه که شیعه پنداشته اند عمل کرد و در طول مدتِ خلافت عمر، همراه وي بود و مانند يك نگهبان خود را برای او به خطر می‌انداخت و مصالح و بقا و دوام او را می‌خواست.
به اين دعای پيامبرع اشاره دارد كه فرمود: «اللهم أعز الإسلام بعمر بن الخطاب»: «خداوندا، اسلام را به واسطه‌ی عمر بن خطاب عزيز و قدرتمند بفرما». مجلسي آن را در بحار الأنوار از محمد باقر روايت كرده است. دعاي پيامبر حتماً قبول می‌شود. - بحار الأنوار (کتاب السماء و العالم)، ج4 .
حال شيعه ارث را مطرح مي كند پس اين روايت را بخونيد:
هنگامي كه درباره‌ی رد فدك سخن گفت،‌ حضرت علي از اين كه كاري خلاف آنچه که حضرت عمر انجام داده، بکند خودداري ورزيد. اين سيد مرتضي است كه می‌گوید: وقتي قضيه‌ی فدک به گوش علی رسيد، در رد فدک گفت: «من از خداوند شرم دارم كاري را كه ابوبكر از آن منع كرده و عمر آن را تأیید كرده، انجام دهم». الشافی فی الإمامة، ص213. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه.
هنگامي كه عمر را غسل و كفن كردند، علي وارد شد و گفت: «سلام و درود خدا بر او باد كه كسي محبوب‌تر از اين شخص کفن شده که در حضور شماست،‌ نيست.‌ در حالي كه نامه‌ی عمل خود را به خدا عرضه مي‌دارد».- علم الهدی، کتاب الشافی، ص171. طوسی، تلخیص الشافی، ایران، ج2، ص428. صدوق، معانی الأخبار، ایران، ص117
ابن ابی الحدید، شرح النهج، ج3 ، ص147
حضرت علي س شهادت داده كه: «بهترين اين امت پس از پیامبر ، ابوبكر و عمر بوده اند». - کتاب الشافی، ج2، ص428
حضرت علی درباره‌ی حضرت عمر و حضرت ابوبکر در نامه‌اش می‌گوید: این دو نفر امامان هدایت و بزرگان اسلام و کسانی اند که پس از رسول خدا به آنان اقتدا می‌شود و هر کس به آنان اقتدا کند، از گمراهی و انحراف محفوظ می‌ماند».- طوسی، تلخیص الشافی، ج2، ص428.
همچنين از رسول الله روايت شده كه فرمود: «إن أبابكر مني بمنزلة السمع، وإن عمر مني بمنزلة البصر» : «ابوبكر براي من مثل گوش، و عمر مثل چشم است». - ابن بابویه قمی، عیون اخبار الرضا، ج1 ،ص313. قمی، معانی الاخبار،ص110. تفسیر الحسن العسکری
روايتي است كه كليني در كتاب الروضة من الكافي، آورده است:
جعفر بن محمد–امام ششم شيعیان– تنها به دوستی با ابوبكر و عمر اكتفا نكرده بلكه پیروانش را به دوستی با آنان، نیز امر كرده است. یار و رفیق مشهور وی از نظر شیعه، یعنی ابوبصير مي‌گويد: «نزد ابوعبدالله ؛ نشسته بودم، ‌كه مادر خالد بر ما وارد شد، اجازه گرفت که پیش ابوعبدالله برود. ابوعبدالله گفت: آیا خوشحال می‌شوی كه كلام او را بشنوي؟ ابوبصیر گوید: گفتم: آري. ابوعبدالله گفت: پس اجازه اش بده که داخل شود. ابوبصیر گفت: ابوعبدالله مرا بر روی بوریا نشاند. وی افزود: سپس مادر خالد وارد شد و سخن گفت. دیدم که زن بلیغ و ناطقی است و درباره‌ی ابوبكر و عمر سؤال كرد. ابوعبدالله گفت: آنها را دوست بدار. ام خالد گفت: هنگام ملاقات با خدا می‌گويم تو مرا به دوستی با آنها امر كرده اي؟ ابوعبدالله گفت: چشم.- الروضة من الکافی (تحت عنوان حدیث ابی بصیر مع المرأة)، ایران، ج8 ، ص101
اين همان امام ششم شیعیان است كه آنان مذهب خود را به اسم او نامگذاری کرده و شريعت خود را بر اساس شريعت وي گذاشته اند، به طوري كه خود را جعفري نامیده اند. سَر مذهبشان، امام جعفر تنها خودش ابوبكر و عمر را دوست ندارد و بس، بلكه پيروانش را به دوستی با آنها امر كرده است. رحمت خداوند بر همگي آنها باد! و رحمت خداوند بر كساني باد كه از امر وي و امر اجدادش درباره‌ی دوستی با ابوبكر و عمر فاروق و ساير اصحاب (رضوان الله عليهم اجمعين) تبعيت كرده اند.
. عمر بن خطاب بيشتر از آنچه اهل بيت به وي احترام مي‌گذاشتند، به آنها ‌احترام مي‌گذاشت. او در حقوق و عطايا، آنها را بر خانواده اش مقدم مي‌داشت. تمام مورّخان گفته اند كه وقتي عمر بن خطاب مالي را از بيت المال تعيين می‌كرد، بني‌هاشم را بر همه مقدم مي‌داشت؛ چون با پيامبر قرابت داشتند و از اهل بيت بودند.
يعقوبي مي‌گويد:
عمر دیوان‌ها را تدوين كرد و در سال بیست عطايا را مقرر نمود و گفت: «اموال زياد شده است». پیشنهاد تدوين ديوانها به او داده شد. پس عقيل بن ابي‌طالب و مخرمه بن نوفل و جبير بن مطعم بن نوفل بن عبد مناف را صدا زد و گفت: مردم را با توجه به منزلت و جایگاهشان نام‌نویسی کنید و از بني‌عبد مناف شروع كنيد. پس اولين كسانی را كه نوشتند، علي بن ابي‌طالب با پنج هزار، حسن بن علي با سه هزار و حسين بن علي با سه هزار درهم بودند. و براي خود چهار هزار درهم برداشت .. «اولين مالي كه به علي اعطا شد توسط ابوهريره در بحرين بود كه مبلغ آن هفت هزار درهم بود. عمر فاروق گفت: مردم را با توجه به منزلت و جایگاه شان نام‌نویسی کنید و از بني‌عبد مناف شروع كنيد. بعد از آنان ابوبكر و قومش را بیاورید، سپس عمر بن خطاب و قومش را بنویسید. وقتي عمر نگريست،‌ گفت: قسم به خدا من نيز، دوست داشتم با پيامبر چنين قرابتي داشتم، اما از رسول الله شروع كنيد سپس به ترتیب از نزديكان وي شروع كنيد و عمر را در جایی بگذارید که خدا گذاشته است». - تاریخ یعقوبی، بیروت، ج2، ص153.
با وجود اين از خدا شرم نمي‌كنند و مي‌گويند: عمر حقوق اهل بيت را غصب كرده است. اين يعقوبي است که سیلی‌های حق را به صورتشان می‌زند. خدا توفیقش داده که به این حقیقت اعتراف کند. آن موقع، حضرت عمر، امیرالمؤمنین بود و حضرت علی از او پایین‌تر بود.
ابن ابي‌الحديد گفت: «نه بلکه از رسول الله ع و خانواده اش شروع كنيد و سپس از نزديكانش به ترتیب قرابت شروع کنید. پس از بني‌هاشم سپس بني عبدالمطلب بعد عبد شمس و نوفل و سپس ساير طايفه‌هاي قريش شروع شد. بعد عمر اموال را بين زنان مدينه تقسيم كرد. پارچه‌ای زیبا باقی مانده بود. عده ای كه در اطراف وي بودند، گفتند: ای امير المؤمنين، این پارچه را به دختر رسول الله ع كه نزد توست (منظورشان ام كلثوم دختر علي بود) بده. گفت: ای ام سليط، این پارچه را به ام کلثوم بده.ابن ابی‌الحدید، نهج البلاغه، ج3، ص113 و 114.
ثابت شد كه عمر فاروق به اهل بيت احترام مي‌گذاشت و احترامي كه به آنها مي‌گذاشت به ديگران و حتي به خانواده‌ی خودش نمي‌گذاشت.
عمر نژاد پرست است پس اين روايت را بخوان
دختر يزدگرد، شاه ایران، بزرگترين پادشاه آن زمان، وقتي كه همراه اسراي ايراني اسير شد، همراه اسرا نزد امير المؤمنين و خلیفه‌ی رسول خداع، عمر فاروق، آورده شدند. مردم به دختر یزدگر چشم دوختند و همه گمان كردند كه عمر اين دختر را به فرزند امير المؤمنين و پسر مبارز و شجاع خودش مي‌دهد؛ همان كسي كه در زير پرچم رسول الله ع در غزوه‌هاي زيادي شركت داشت. چون تنها او مناسب دختر یزدگرد بود اما عمر او را به خود و پسرش و خانواده‌ی خود اختصاص نداد، بلكه اهل بيت پیامبرع را ترجيح داد و او را به حسين بن علي بخشيد. اين دختر همان كسي است كه علي بن حسين، تنها بازمانده‌ی كربلا، را به دنيا آورد و نسل وي ادامه يافت.پس كساني كه ادعا مي‌كنند از نسل حسين هستند، و عمر فاروق را دشنام مي‌دهند و او را ظالم به اهل بيت و مخالف آنها و غاصب خلافت شان مي‌دانند، آگاه باشند اگر او نبود، آنان اصلا وجود نداشتند، و اگر حضرت عمر غاصب باشد، چگونه حسين به گرفتن این كنيز از حضرت عمر كه در يكي از جنگ‌ها و زیر پرچم عمر و با دستورات و راهنمایی های وی اسير شده، راضی شده است؟ باید اندیشید. آيا کسی هست که فکر کند؟
نسب شناس مشهور شيعي، ابن عنبه، اظهار داشته كه اسم اين كنيز شهربانو بود و گفته اند در جنگ مدائن اسير شد و عمر بن خطاب او را به حسين داد.عمدة الطالب فی انساب ابی طالب (تحت عنوان اولاد حسین)، ص192
همچنين محدث معروف شيعه در صحيح خود، الكافي في الاصول، از محمد باقر آورده است: «وقتي دختر يزد گرد بر عمر وارد شد،‌ جوانان مدينه به او نگریستند و هنگام ورود شهربانو مسجد نوراني شد. وقتي عمر به او نگريست صورتش را پوشاند و گفت: واي بر هرمز. عمر گفت: آيا مرا ناسزا گفت؟ امير المؤمنين، علی به او گفت: نه به تو چیزی نگفت. او را مخیّر کن تا مرد ‌مسلماني را انتخاب كند تا آن مرد به جاي فيء خود، او را بردارد. عمر او را مخیر کرد. شهربانو آمد و دستش را روی سر حسين گذاشت. امير المؤمنين به او گفت: اسمت چي هست؟ گفت جهان شاه. امیر المومنین گفت: نه شهربانويه. سپس به حسين گفت: ای ابوعبدالله، ‌اين زن بهترين فرد روي زمين را براي تو به دنيا مي‌آورد. سپس علي بن حسين از او به دنيا آمد. به علي بن حسين ؛ پسر دورگه می‌گفتند. رگی از عرب‌ها و بني‌هاشم و رگی از عجم و ايراني. روايت شده كه ابواسود وائلي درباره‌ی علی بن حسین گفته است:
وإن غلاماً بين كسرى وهاشم لأكرم من نيطت عليه التمائم
«پسري ميان فارس و هاشمي است كه به بالاترين درجه‌ی اكرام مي‌رسد».الأصول من الکافی، ج1، ص467. ناسخ التواریخ، ج10 ،ص3 و 4.
طوسي و صدوق نقل كرده اند كه عمر هرگز به سخن کسی که به علی عیب و ایراد وارد می کرد و از او بدگویی می‌کرد، گوش نمی‌داد و آن را تحمل نمی‌کرد. دفعه‌ای کسی در حضور عمر از علی بدگویی کرد. عمر گفت: آيا صاحب اين قبر را مي‌شناسي؟ علي را جز به نيكي ياد مکن؛ چون اگر او را بيازاري،‌ صاحب اين قبر را آزرده ای.- طوسی، الأمالی، ج2، ص46. صدوق، الأمالی، ص324. ابن شهر آشوب، مناقب، هند، ج2، ص154
تن آدمیت شریفست به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بينی چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
خور و خواب و خشم و شهوت و جهل و ظلمت حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد که همین سخن بگوید به زبان آدميت
     
  
مرد

 
تعجبي از شما نيست كه چرا به عمر توهين مي كنيد شما به سرور دو عالم رسول الله و داماد عزيزش امام معصوم به قول شيعه توهين مي كنيد جاي تعجب نيست كه چرا به عمر توهين مي كنند
ديدگاه اهل بيت درباره‌ی دشمنان خلفای راشدين:
علم الهدي شيعي در كتاب «الشافي» خود روايت كرده است:
علي در خطبه اي گفت: «بهترين افراد اين امت بعد ازپیامبر ،‌ ابوبكر و عمر مي‌باشند و در بعضي از روایات آمده كه علي زمانی که شخصي را كه به ابوبكر و عمر دشنام مي‌داد، به نزد او آوردند، همين سخن را گفت و بعد از اين كه جمعي بر آن شهادت دادند، او را فرا خواند و مجازاتش کرد».علم الهدی، الشافی، ص428.
پس به علي بنگرید که چقدر عادل و منصف بوده است، و به اين شیعیان بنگريد كه چقدر از علي و از حق در قول و عمل، دورند؟
شيعه و دروغ‌هايي كه به اهل بيت نسبت داده‌اند
در اينجا بخوانيد چطور اين افراد مقام زن را پايين مي آورند و به زن ميگويند اجاره اي
نزد پسرش ابوعبدالله از متعه سخن به میان آمد و به او گفته شد: «آیا متعه منحصر به چهار زن است؟ گفت: با هزار تا هم ازدواج موقت بکن؛ چون آنان فقط زنان اجاره ای هستند».- الاستبصار، ج3، ص147.
: «آری، هر چند بار می‌تواند با او ازدواج موقت بکند؛ چون او اجاره ای است و اجرت مي‌گيرد».- الفروع من الکافی، ج5، ص460.
مي گويند عمر متعه را حرام كرد:دليل اين كه متعه بهتان و تهمت به اهل بيت است،‌ اين است كه تا به حال در هيچ يك از كتابهاي شیعه نام زني که يكي از امامان شیعه با او ازدواج موقت انجام داده باشد، نیامده است. در حالی که تمام زنان ائمه ذكر شده اند و نام‌هاي آنان در كتاب‌هايي كه در سيره و زندگینامه‌ی آنان تأليف کرده اند،‌ آمده است. از علي بن ابي‌طالب تا حسن عسكري و امام غائب موهوم آنها، ثابت نشده كه يكي از فرزندان آنها مولود نکاح موقت باشد در حالی كه كتاب‌هاي تاريخ و انساب و سيره، پر از اسطوره و چيزهای باطل است.
اين از جمله مسائلی است كه هيچ يك از آنها از كوچك‌ترين شان گرفته تا بزرگ‌ترین شان جوابي براي آن ندارند. پس اگر راست مي‌گوييد دلیل خود را بياوريد؟
كليني آنها – كه مانند بخاري اهل سنت است – بر علي بن ابي‌طالب دروغ بسته که گویا علی می‌گوید: «به من خصلت‌هایی داده شده كه به هيچ يك از افراد قبل از من – حتي پیامبران‌- داده نشده است. من نيّات و نسب‌ها و امور مخفي را مي‌دانم و چيزي از چشم من پنهان نيست». - الأصول من الکافی، ج19، ص197 پس خدا چه كاره است؟
چیزهای خنده آور و گریه آور:
از دروغ‌های خنده‌دار و گريه‌آور شیعیان، اين است كه از جعفر روايت كره اند كه گفت: «وقتي پیامبرع متولد شد چند روز شير نداشت كه بخورد. ابوطالب او را به پستان‌هاي خود بست و خداوند شير را در آنها قرار داد. چند روزي از اين طريق شير نوشيد تا وقتی كه ابو طالب او را به حليمه سعديه سپرد».الأصول من الکافی (کتاب الحجة)، تهران، ج1، ص458
همچنین می‌گویند: «حسين از فاطمه و هيچ زن ديگري شير نمي‌خورد،‌ پيامبر آمد و انگشت ابهام خود را در دهانش قرار داد و او دو يا سه روز آن را می‌مكيد.» - همان، ج1، ص465
مادام که شیعیان به افترا بستن و دروغ گفتن شروع کرده اند، لیاقتشان است که به اوجش برسند. به رسول الله دروغ بسته اند كه گویا آن حضرت فرمودند: «حلقه ای در بهشت از ياقوت قرمز با صفحه‌ی طلايي است كه هرگاه حلقه را بر صفحه مي‌زني، ندای يا علي بلند مي‌شود».روضة الواعظین، ج1، ص111.
اين مثل همان دروغي است كه خامنه اي هنگام تولدش يا علي گفت
اين روايت انصافا خيلي خنده دار است
از جمله افتراهای دروغ آمیز شیعه بر اهل بیت این است که به ابوعبدالله دروغ بسته اند که درباره‌ی زمین از وی سؤال شد: «زمین بر روی چه چیزی است؟ فرمود: بر روی ماهی. گفتم: ماهی بر روی چه چیزی است؟ گفت: بر روی آب. گفتم: آب بر روی چه چیزی است؟ گفت: بر روی صخره. گفتم: صخره بر روی چیست؟ گفت: بر روی گاو. گفتم: گاو بر روی چیست؟ گفت: بر روی خاک. گفتم: خاک بر روی چیست؟ گفت: آن موقع علما سردرگم می‌شوند».تفسیر قمی، ج2، ص59
«فيل مسخ شده است؛ زیرا او در اصل پادشاه زناكار و لواط كار بوده است و خرس مسخ شده، چون يك مرد ديوث و بی‌غیرت بوده و خرگوش مسخ شده، چون يك زن است كه به شوهرش خيانت كرده و از حيض و جنابت غسل نكرده است و خفاش مسخ شده، چون كسي است كه خرماي مردم را دزديده است و زهره مسخ شده، چون زني است كه با هاروت و ماروت فتنه کرد. اما ميمون و خوك، گروهي از بني‌اسرائيل بودند كه در روز شنبه گناه كردند. سوسمار و ملخ مسخ شده اند؛ چون گروهي از بني اسرائيل هستند. عقرب مسخ شده؛ چون يك مرد سخن چين است. زنبور مسخ شده؛ چون قصابي است كه گوشت را از ترازو مي‌دزدید». - علل الشرائع، ص 485 و 486.
گستاخی شيعه نسبت به خاتم الأنبياء:
علي پيامبر را با خود مقايسه كرده و گفته است:
من تقسيم كننده‌ی بهشت و جهنم و فاروق اكبر و صاحب عصا هستم و تمامي ملائكه و رسولان به آنچه براي محمد اقرار كردند براي من نيز، اقرار مي‌كنند و من نيز، مثل او يك مأموريت الهي دارم. رسول الله فرا خوانده شد و سپس خود را پوشاند و من نيز، فرا خوانده شدم و خود را پوشاندم. از او خواستند كه حرف بزند و از من نيز خواستند كه حرف بزنم – تا اين جا هر دو مساوي هستيم – و به من خصوصيات و ويژگي‌هايي داده شده كه به هيچ كس قبل از من داده نشده است؛ من آرزوها و نيّات و نسب‌ها و مسائل مخفي را مي‌دانم و كسي در اين راه بر من پيشی نگرفته است و هيچ چيز از من مخفي نمي‌ماند.الأصول من الکافی (الحجة)، ص196 و 197.
ـ پناه بر خدا ـ گفته اند که علي مي‌گويد:«من صورت خداوند و پهلوي او هستم و من اول و آخر و ظاهر و باطن و وارث زمين و راه خدا هستم».- رجال الکشی، ص184
آنچه حويزي از صدوق نقل كرده، شنيع‌تر و قبيح‌تر است که گفته: پیامبرع فقط براي رساندن ولايت علي بر مردم فرستاده شده است و اگر آنچه به وي امر شده بود ‌نمي‌رساند، کارش بيهوده بود و همه‌ی اعمالش ضایع می‌شد. – پناه بر خدا نص عبارت این است كه صدوق در «الأمالي»از رسول الله نقل كرده كه آن حضرت به علي گفت: «اگر من به آنچه به آن امر شده ام؛ یعنی، ولايت تو را نمی‌رساندم، ‌رسالتم باطل و بيهوده بود».تفسیر نور الثقلین، ج1، ص654.
توهين به سيدنا علي
«وقتي رسول الله ع مي‌خواست، فاطمه را به عقد علي در بياورد، فاطمه در گوش پيامبر گفت: اي رسول خدا، تو به آنچه ما مي‌‌بينيم،‌ بيناتري اما زنان قريش گفته اند كه او مردي شكم گنده با دستاني دراز و شانه‌هايي قوي و سری طاس و چشماني بزرگ و لبي خندان است اما مالي ندارد.»- تفسیر قمی، ج2، ص336
اصفهانی از ابن ابی‌اسحاق روایت کرده که گوید: پدرم روز جمعه مرا به مسجد برد و مرا بلند کرد، علی را دیدم که روی منبر خطبه می‌خواند. او پیرمردی با دستانی دراز و شانه های پهن بود. ریشی داشت که تا سینه اش می‌آمد و چشمش کمی کج بود مقاتل الطالبین، ص27
كليني در كافي، روايت کرده كه فاطمه از علي راضي نبود، ‌حتي بعد از ازدواج نيز، از او راضي نبود و او را با آرامش و اطمينان قلبي قبول نكرده بود. متن روايت اين است:
«وقتي رسول الله، فاطمه را به علي داد، بر آنها وارد شد و ديد كه فاطمه گريه مي‌كند. فرمود:گريه مي‌كني؟ قسم به خدا، اگر در اهل بيت من كسي بهتر از او بود، ‌تو را به عقدش در نمي‌آوردم؛ من تو را به عقد علی در نياورده ام، بلكه خداوند تو را به عقدش در آورده است.» الفروع من الکافی.کشف الغمة، ج1 ، ص149 و 150 .
بعد از اينكه علی حكومت را به دست گرفت، ‌شیعیان در هيچ جنگي همراه وي نمي‌رفتند و هميشه بهانه مي‌‌آورند؛ گاه مخفيانه و گاه آشكارا از جنگ فرار مي‌كردند. تاريخ پُر است از خوار شدن علی از جانب شيعيانش كه او را در تمام جنگها تنها گذاشته اند. از این رو مي‌گويد: «خدا شما را بكشد كه دل مرا بسيار چركين و از خشم پُر كرديد و در هر نفس، پي در پي به من غم و اندوه می‌خورانيد و به سبب نافرماني و بي اعتنايي رأي و تدبيرم را فاسد و تباه ساختيد تا اينكه قريش گفتند: پسر ابوطالب مرد دليري است،‌ اما علم جنگ كردن ندارد- تا آنجا که می‌گوید:- كسي كه مورد اطاعت قرار نگیرد، رأي و تدبير ندارد».- نهج البلاغة، ص70 و 71
در جایی دیگر می‌گوید: «آگاه باشيد من شما را به جنگيدن در شب و روز و نهان و آشكار دعوت نموده ام. پيش از آنكه آنها به جنگ شما بيايند، شما به جنگشان برويد. سوگند به خدا هرگز با قومي در ميان خانه‌ی ايشان جنگ نشده است مگر آنكه ذليل و مغلوب گشته اند.‌پس شما وظيفه‌ی خود را به يكديگر حواله نموده اید و همديگر را خوار ساختيد تا اينكه از هر طرف اموال شما غارت شد و ديار شما از تصرفتان بيرون رفت و اين فرد غامدی است كه با سواران خود به شهر انبار وارد گرديد و حسان بن حسان بكري را كشت و سواران شما را از حدود آن شهر دور گردانيد و به من خبر رسيد كه يكي از لشكريان ايشان بر يك زن مسلمان و يك زن كافر ذمي داخل شده و خلخال و دستبند و گردن‌بندها و گوشواره‌های او را مي‌كند و آن زن نمي‌توانست از او ممانعت كند. باید صدا به گريه و زاري بلند می‌نمود و از خويشان كمك می‌طلبید. پس دشمنان با مال و دارايی بسيار بازگشتند در صورتي كه به يك نفر از آنها زخمي نرسيد و خوني از آنها ريخته نشد. اگر مرد مسلماني از شنيدن اين واقعه از حزن و اندوه بميرد بر او ملامتی نيست حتی نزد من هم به مردن سزاوار است. بسیار جاي حيرت و شگفتي است!‌ سوگند به خدا، اجتماع ايشان بر كار نادرست و تفرقه و اختلاف شما در كار حق و درست، دل را مي‌ميراند و غم و اندوه ایجاد مي‌نمايد. پس چهره‌های شما زشت و دلهايتان غمگين گردد هنگامي كه آماج تيرهای آنها قرار گرفته ايد. مال شما را به يغما مي‌برند و شما غارت نمي‌كنيد، با شما جنگ مي كنند و شما جنگ نمي نمايید. خداوند را معصيت مي‌كنيد و راضي هستيد، وقتي كه به شما در ايام تابستان امر كردند كه به جنگ ايشان برويد، گفتيد: اكنون هوا گرم است ما را مهلت ده تا حرارت گرما کم شود. چون در ايام سرما شما را به جنگ با آنها امر كردند، گفتيد: در اين روزها هوا بسيار سرد است به ما مهلت ده تا سرما برطرف گردد. شما كه اين همه عذر و بهانه برای فرار از گرما و سرما مي‌آوريد، پس سوگند به خدا از شمشير زودتر فرار خواهيد کرد».نهج البلاغه، ص70 و 71
اهانت به فاطمه ، دختر پیامبر
‌حتي نسبت به امور خير نيز، از علي عصباني مي‌شد چنان كه محدث شیعیان، ابن فتال نیشابوری روایت می‌کند : پيامبر ع باغي را براي علي داد و علي آن را فروخت و تمام حاصل آن را ميان فقراي مدينه تقسيم كرد و چيزي از آن باقي نماند. وقتي به خانه آمد،‌ فاطمه به وي گفت: پسر عمو،‌ باغي را كه پدرم كاشته بود،‌ فروختي؟ گفت: آري. گفت: خوب به نقد يا به نسيه؟ پولش كجاست؟ گفت: آن را به فقرا دادم. فاطمه گفت: من گرسنه ام و پسرانم گرسنه هستند، و گمان نمی‌كنم گرسنه اي مانند ما وجود داشته باشد. تنها يك درهم داريم و آن را به طرف لباس علي پرت كرد. علي گفت: فاطمه،‌ تنهايم بگذار. گفت: قسم به خدا، بايد پدرم ميان من و تو داوري كند. پس جبرئيل بر محمد ع نازل شد و گفت: اي محمد، خداوند بر تو سلام كرد و گفت: سلام مرا به علي برسان و به فاطمه بگو: تو حق نداري به دست‌های علي ضربه بزني.روضة الواعظین، ج1، ص125
تن آدمیت شریفست به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بينی چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
خور و خواب و خشم و شهوت و جهل و ظلمت حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد که همین سخن بگوید به زبان آدميت
     
  
مرد

 
اهانت به حسن بن علي:
به هيچ كس به اندازه‌ی حسن بن علی از طرف شيعه توهين نشده است. آنها بعد از وفات پدرش، عليس، او را خليفه و امام خود قرار دادند اما مدت كوتاهي نگذشت كه او را مانند پدرش خوار و به او خيانت كردند.
مسعودي شيعي در كتاب خود مي‌گويد: كه حسن در خطبه ای بعد از توافق با معاويه گفت:
اي اهل كوفه، اگر شما را فراموش كنم سه کار شما را فراموش نمي‌كنم: اينكه پدرم را كشتيد و سنت و روش مرا از من سلب كرديد و به شكم من خنجر زديد. من با معاويه بيعت كردم پس گوش دهيد و اطاعت كنيد.
اهل كوفه چادر حسن را بر سرش خراب كردند و با خنجر به شكم او زدند. وقتي مطمئن شد چه بلایی سرش آمده، به صلح تسليم شد.تاريخ يعقوبي، ج2، ص215.مروج الذهب، ج2، ص431
به وی اهانت کردند تا جایی که چادر را بر سرش خراب کردند و به او یورش بردند تا جایی که جانمازش را از زیرش درآوردند. سپس عبدالرحمن بن عبدالله جعال ازدی به او حمله کرد و چادر را از روی سرش برداشت. پس حسن بدون شمشیر و بدون پوشش ماند و هیچ کاری از دستش برنیامد مفید، الإرشاد، ص190
«من معتقدم كه معاويه بسيار بهتر از کسانی است كه خود را شيعه‌ی من مي‌پندارند؛‌ آنها به كشتن من و غارت اموالم فكر مي‌كنند. قسم به خدا اگر از معاويه عهد بگيرم كه خونم محفوظ و خانواده ام در امان باشند،‌ بهتر است از اين كه مرا بكشند و خانواده و اهل بيتم نابود شوند. قسم به خدا اگر با معاویه بجنگم، شیعیانم گردن مرا می‌گیرند و مرا تسلیم معاویه می‌کنند. قسم به خدا اگر من با معاويه صلح كنم و عزيز باشم، بهتر از اين است كه مرا بكشند و اسير باشم. اگر با معاویه صلح کنم، در آن صورت معاویه بر من منت می‌نهد و تا آخر زمان به بنی‌هاشم احترام می‌گذارد و معاویه برای همیشه به مرده و زنده‌ی ما احترام می‌گذارد».- طبرسی، الاحتجاج، ص148
توهين به حسين بن علي:
حسين نيز، خوشبخت‌تر از برادر و مادر و پدرش نبود، ‌هر چند كه اين قوم در حبّ و پيروي از وي مبالغه كرده اند اما قولاً و عملاً به او توهين كرده اند و گفته اند:
فاطمهل از تولد حسين ناراحت بود و بارها بشارت ولادت وي را رد مي‌كرد. همان طور که رسول خدا نمی‌خواست که مژده‌ی ولادتش را قبول کند. فاطمه با روحيه‌‌‌‌ی بد و از روی اجبار او را به دنيا آورد و اينكه حسين از فاطمه شير نخورد نشانه‌ی همين ناخوشايندي فاطمه بود. اين روايات در مهم‌ترين و صحیح‌ترین كتاب‌هاي حديثی شیعه روايت شده است. كليني از جعفر روايت مي‌كند كه گفت: «جبرئيل نزد رسول الله آمد و گفت: فاطمه فرزندي به دنيا خواهد آورد كه امت تو بعد از تو او را خواهند کشت. پس وقتي كه فاطمه به حسین آبستن شد از آن خوشش نيامد ‌و هنگام به دنيا آمدنش نيز، خوشش نيامد. سپس ابوعبدالله گفت: در دنيا مادري را نديدم كه پسري به دنيا بياورد و خوشش نيايد. او خوشش نيامد؛ زیرا مي‌دانست که كشته خواهد شد.الأصول من الکافی، کتاب الحجة، باب مولد حسین، ج1 ،ص464
يعقوبي شيعه مي‌نويسد: هنگامي كه اهل كوفه او را كشتند، اموال وي را غارت كردند و حرم او را برداشته و به طرف كوفه بردند. وقتي كه وارد کوفه شدند، زنان كوفه فرياد زنان و گريه كنان بیرون آمدند. علي بن حسين گفت: اينها براي ما گريه مي‌كنند؟ پس چه كساني ما را كشتند؟- تاریخ یعقوبی، ج1، ص235
اينها همان شيعيان و آنها همان اهل بيت هستند و اين هم رابطه و رفتار آنها با اهل بيت؛ همان كساني كه ادعاي حبّ و پيروي از آنها را دارند.
توهين به ساير اهل بيت:
ساير اهل بيت علي و اهل بيت پیامبر از اين آزار و اذيت و بدگويي و اهانت در امان نبودند، تا جایی که آنها را تكفير و تفسيق کرده و دشنام داده اند و تمام كساني را كه به خون خواهي حسين و طلب حق و حكومت برخاسته بودند،‌ نفرين كردند و ادعاي امامت و رهبري در غير اين هشت نفر از فرزندان حسين کردند؛ حالا خواه از فرزندان خود حسین باشد و خواه از فرزندان حسن و خواه از فرزندان علي باشد؛ از جمله: محمد بن حنفيه،‌پسرش ابو هاشم، ‌زيد بن زين العابدين و پسرش يحيي، عبدالله بن محض بن حسن دوم و پسرش محمد، ملقب به نفس زكيه و برادرش ابراهيم، پسران جعفر بن باقر: عبدالله الأفطح و محمد، نوه‌هاي حسن دوم: حسين بن علي و يحيي بن عبدالله، پسران موسي كاظم: ‌زيد و ابراهيم، پسر علي النقي جعفر بن علي و بسياري افراد ديگر از علويان و طالبيان كه اصفهاني در مقاتل الطالبين آورده است و از ميان طالبي‌ها، اولاد جعفر بن ابي‌طالب و عقيل بن ابي‌طالب. آنان معتقدند که تمام عباسياني كه از اهل بيت بودند و ادعاي امامت كردند، کافرند. همچنين پسر عموهاي رسول الله ع و فاطميان مصر.باره ساختند؛ از جمله: از ابوجعفر باقر سؤال شد: اينكه خداوند مي‌فرمايد: روز قيامت كساني كه به خدا دروغ مي‌بندند، ‌صورتشان سياه مي‌شود، چه كساني هستند؟
گفت: كسي كه بگويد من امام هستم در حالي كه امام نیست، هر چند كه علوي باشد؟
گفتم: حتی اگر از فرزندان علي بن ابي‌طالب باشد؟
گفت:آری. در يك روايت از پسرش، جعفر آمده كه گفت: حتی اگر فاطمي علوي باشد.
همچنين كسي كه ادعاي امامت كند و شايسته‌ی آن نباشد، كافر است.
شیعیان، لقب امام را از هشت نفر از فرزندان حسين خلع کردند اما كمترين توهين و تحقيرها و توهین‌های زیادی به حسن و اولادش نمودند و در عوض برای امام خیالی (مهدی) داستان‌ها بافته اند. آنها را خوار و ذليل كردند و مورد تمسخر قرار دادند و تهمت‌هايي به آنها زدند كه اینان از آن مبرا و به دورند. همان کاری كه با پدرانشان و با حسن و حسين و علي بن ابي طالب و رسول الله ع و ساير پیامبران كردند.الأصول من الکافی، ج1، ص372 .
توهين به علي بن حسين:
شيعه به علي بن حسين ملقب به زين العابدين و کسی که او را امام مطاع دانستند و بعد از پدرش با او بيعت كردند، نيز، توهين كردند. درباره اش می‌گویند: او از يك شخص عادي و عامي ترسوتر است و او به بردگی برای يزيد، قاتل حسين، اعتراف كرده است. روايتي در كتاب كافي آنها از پسر زين العابدين محمد باقر آمده كه گفت: «يزيد بن معاويه وارد مدينه شد و مي‌خواست که حج انجام دهد،‌ دنبال فردي از قريش فرستاد و او را آوردند. يزيد به وي گفت: آيا اعتراف مي‌كني كه تو برده‌ی من هستي، ‌اگر بخواهي تو را مي‌فروشم و اگر بخواهي، تو را آزاد مي‌كنم. آن مرد گفت: قسم به خدا اي يزيد، تو از لحاظ حب در قريش از من برتر نيستي و پدرت در جاهليّت و اسلام نيز، از پدر من برتر نبوده است و خودت نيز، در دين از من بهتر نيستي،‌ پس چطور مي‌گويي که خواسته ات را برآورده كنم. يزيد گفت: اگر اعتراف نكني، ‌قسم به خدا تو را مي‌كشم. آن مرد گفت: كشتن من بزرگ‌تر از كشتن حسين بن علي نيست. پس دستور داد كه او را بكشند.
سپس دنبال علي بن حسين فرستاد و همان درخواست را از او نيز، كرد؛ علي بن حسين به او گفت: اگر اعتراف نكنم مانند آن مرد مرا مي‌كُشي؟ يزيد گفت: آري. علي بن حسين گفت: من اقرار كردم به چيزي كه خواسته بودي و من برده‌ی اجباری هستم. پس اگر خواستي مرا نگه دار و اگر خواستي مرا بفروش».- الروضة من الکافی، ج8 ، ص234 و 235
مادرش هم مورد اذیت و آزار و اهانت شیعیان قرار گرفت؛ به گونه ای که گفته اند: تمام مردم بعد از قتل حسين مرتد شدند جز پنج نفر: ابو خالد كابلي،‌ يحيي بن ام طويل، جبير بن مطيع،‌ جابر بن عبدالله و شبكه همسر حسين بن علي. - شوشتری، مجالس المؤمنین، تهران، ص144.
ما نمي‌دانيم كه مادر علی بن حسین، شهربانو كجا رفته كه از شبکه نام بردند و او را نام نبردند.حال عمر نژاد پرست است؟
توهين به محمد باقر و پسرش:
محمد باقر و پسرش جعفر، مظلوم‌هاي حقيقي هستند؛ ‌چرا كه هيچ قباحت و زشتي باقی نمانده که به آنها نسبت ندهند. با نام آنها مذهبي را اختراع و مسلكي را ايجاد كردند كه خود آنها خبر ندارند. آنها گفته اند: باقر از ترس، آنچه را خدا حرام كرده بود، حلال كرده است؛ مثلاً فتوا داده است: هر چه باز و عقاب بكشند، حلال است، حال آنكه حرام مي‌باشد.
زراره بن اعين از راويان و بزرگان شيعه و مدار مذهبشان، درباره‌ی محمد باقر مي‌گويد: او پیرمردی است که از خصومت و فصل دعاوي آگاهی ندارد.الوصول من الکافی
همچنين به او نسبت داده اند كه گفت: «من با هفتاد زبان حرف مي‌زنم و مخرج تمام آنها را به خوبي ادا مي‌كنم».
پیش از این خرافات و بدگويي‌هايی را كه انسان از ذكر آنها شرم دارد، ‌ذكر كرديم و در اين جا فقط يك روايت را كه كشي از زراره نقل كرده است، ‌مي‌آوريم. در این روایت زراره می‌گوید: قسم به خدا، اگر تمام آنچه از ابوعبدالله شنيده ام،‌ بازگو كنم؛‌ آلت تناسلي مردان مانند چوب باد مي‌كند.- بصائر الدرجات، جزء 6 - رجال الکشی، شرح حال زراره بن اعین، ص123
اهانت به موسي بن جعفر:
به موسي بن جعفر و مادرش نیز اهانت كرده و گفته اند:
«پسر عكاشه بر ابوجعفر وارد شد و ابوعبدالله نزد وي ايستاده بود. ‌انگوري را به او تقديم كرد و گفت: پيرمرد و کودک يكي يكي مي‌خورد و کسی که تصور می‌کند سیر نمی‌شود، سه تا سه تا و چهار تا چهار تا مي‌‌خورد. اما دو تا دو تا بخور؛ چون این مستحب است. به ابوجعفر گفت: چرا ابوعبدالله ازدواج نمي‌كند، وقت ازدواجش رسيده است؟ يك كيسه پول جلويش بود و گفت: كنيز فروشي از اهل بربر مي‌‌آيد و در خانه‌ی ميمون مي‌نشيند و با اين كيسه پول كنيزي براي او مي‌خريم. گفت: برويد و هر وقت آمد، خبر بدهيد. سپس روزي ما پيش ابوجعفر رفتيم و از كنيز فروشي كه گفته بود او را خبر کرديم. گفت: برويد و با اين كيسه پول، كنيزي بخريد. گفت: نزد كنيز فروش آمديم و او گفت: جز دو كنيز مريض، كنيز دیگری ندارم. گفتيم: آنها را بيرون بياور تا ببينيم. سپس آنها را بيرون آورد و گفتيم: اين دو را چقدر به ما مي‌فروشي؟ گفت: به هفتاد دينار. گفتيم: خوب است. گفت: كمتر از هفتاد دينار نمي‌دهم. گفت: ما آنها را در مقابل اين كيسه پول مي‌خريم و نمي‌دانيم كه چقدر پول در آن است. مردي با موهاي سفيد نزد وي بود و گفت: آنها را جدا كن و بشمار. كنيز فروش گفت: اگر يك درهم كم داشته باشد، معامله نمي‌كنم. هنگامي كه کیسه پول را شمردند، درست هفتاد دينار بود و كم و زياد نداشت. ما كنيز را برداشتیم و او را پیش ابوجعفر بردیم؛ در حالي كه جعفر نزد وي ايستاده بود و ماجرا را برايش تعريف كرديم. سپس خداي را شكر كرد و گفت: اسمت چيست؟ گفت: حميده. گفت: در دنيا حميده و در آخرت محمود هستي. بگو آيا باكره هستي يا بيوه؟ گفت: باكره هستم. گفت: چطور ممكن است كنيزي در دست اين كنيز فروشان سالم بماند و او را خراب نكنند. کنیز گفت: از پشت با من نزدیکی می‌کردند. سپس او گفت: اي جعفر! بگير كه او بهترين فرد روي زمين، موسي بن جعفر را برايت به دنيا مي‌آورد». الأصول من الکافی، ج1، ص477
اهانت به علي بن موسي:
از هاشم بن احمد نقل شده كه گفت: ابوالحسن ؛ گفت: «آيا مي‌داني كه فردي از مغرب آمده است؟ گفتم: خير. گفت: آری، مردي سرخ پوست آمده است، همراه ما بیا. پس همراه او سوار شديم تا نزد آن مرد رفتيم. دیدیم که مردی از مغرب هست و برده‌هایي همراه داشت. به اوگفت: برده‌‌ها را به ما نشان بده. او نه كنيز را به ما نشان داد. ابوالحسن گفت: ما نيازي به اينها نداريم. پس گفت: بقيه را نشان بده. گفت: ديگر چيزي ندارم. گفت: بقيه را به ما نشان بده. گفت: به خدا قسم، جز يك كنيز مريض چيزي نداريم. گفت: چرا آن را نشان نمي‌دهي؟ خودداري كرد. پس ابو الحسن روانه شد و فردا ما را نزد او فرستاد و گفت: بگو كه حد اكثر چقدر مي‌‌فروشي؟ وقتي گفت: این قدر و آن قدر، بگو: خُب قبول دارم. پس نزد او رفتم و گفت: نمی‌‌‌‌خواهم از اين مقدار كمتر بفروشم. گفتم: خُب قبول دارم و کنیز را برمی‌دارم و این مقدار پول را به تو می‌دهم. او قبول كرد و گفت: این کنیز برای تو، اما مردي كه ديروز با تو بود، چه كسي بود؟ گفتم: مردي از بني‌هاشم. گفت: كدام بني‌هاشم. گفتم: از بزرگان و سران آنهاست. گفت: بیشتر از این مقدار می‌خواهم. گفتم: بيشتر از اين ندارم. گفت: ماجرای این کنیز را برایت بازگو کنم؟ اين كنيز را من از دورترين نقطه براي خودم خريده ام، با زني كه اهل كتاب بود، ملاقات كردم و او گفت: ماجرای این کنیزی که با توست، چیست؟ گفتم: آن را برای خودم خریدم. گفت: شایسته نیست که کنیزی با این اوصاف نزد کسی مثل تو باشد. شایسته است که نزد بهترین مرد روی زمین باشد. پس زیاد پیش او نمی‌مانَد تا اینکه پسری از او به دنیا می‌آید که شرق و غرب زمین مدیون اوست. راوی گوید: پس کنیز را بردم و پس از مدت کمی که پیش وی بود، علی را به دنیا آورد».ابن بابویه، عیون اخبار الرضا، ج1، ص17 و 18. کلینی، الأصول من الکافی، ج1، ص486
آيا عاقلانه است كه امثال موسي بن جعفر و جعفر بن باقر، زني از بني‌هاشم يا ساير اشراف برای ازدواج پیدا نكنند و مجبور به خريد كنيز از كنيز فروشان شوند. اين مطالب خنده‌دار و گريه‌آور مایه‌ی شگفتی است.
ترسویی و خواری را به سيدنا رضا نسبت می‌دهند و می‌گویند: وقتی جلودی-یکی از فرماندهان رشید- کسی را پیش وی فرستاد تا خانه اش را غارت کنند و اموالش را ببرند، رضا به جای اینکه از خانواده و شرف و آبرو و حیثیتش دفاع کند، اموال را به او می‌داد:
«ابوالحسن، رضا داخل شد و همه‌ی اموال را به فرستاده‌ی جلودی داد و چیزی برای خانواده اش باقی نگذاشت حتی گردنبند و گوشواره و جامه‌هایشان را برای خانواده اش باقی نگذاشت و همه را از آنان گرفت و با تمامی آنچه که در خانه بود، به او داد». - عیون اخبار الرضا، ج2، ص161
درباره‌ی امام نهم می‌گویند که او فردی ترسو بود و آنگاه که وقتی معتصم عباسی برای بار دوم او را احضار کرد، گریه کرد تا جایی که ریشش خیس شد سپس به سمتی رو کرد و گفت: علی هم از این شخص می‌ترسید.- الأصول من الکافی، ج1، ص322 و 323 .
توهين به امام يازدهم:
امام يازدهم حسن بن علي ملقب به عسکری می‌باشد که درباره اش گفته اند: وقتي خبر مرگ برادر بزرگش را شنيد، پس از آنکه پیراهنش را پاره کرد و صورتش را خراشید، خداوند را شكر كرد وقتی شنید امامت به او می‌رسد؛ همان گونه که مفید در کتاب «الإرشاد» و اربلي در کتاب «كشف الغمة» آن را اظهار داشته اند.مفید، الإرشاد، ص۴۰۵
تن آدمیت شریفست به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بينی چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
خور و خواب و خشم و شهوت و جهل و ظلمت حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد که همین سخن بگوید به زبان آدميت
     
  
مرد

 
اينجا منابع شيعه را كه اين روايات را گفتم ذكر مي كنم:
1- نهج البلاغة با تحقيق صبحي صالح.
2- نهج البلاغة با تحقيق محمد عبده.
3- شرح نهج البلاغة: ابن أبي‌الحديد.
4- شرح نهج البلاغة: ابن الميثم.
5- شرح نهج البلاغة: دنبلي.
6- شرح نهج البلاغة: علي النقي.
7- شرح نهج البلاغة: كاشاني.
8- الصحيفة الكاملة: زين العابدين.
9- تفسير العياشي.
10- تفسير العسكري.
11- تفسير القمي.
12- تفسير فرات الكوفي.
13- مجمع البيان: طبرسي.
14- تفسير الصافي: فيض كاشاني.
15- تفسير البرهان: بحراني.
16- تفسير نور الثقلين للحويزي.
17- تفسير منهج الصادقين لفتح الله الكاشاني.
18- تفسير الميزان للطباطبائي.
19- تفسير الكاشف للمغنية.
20- تفسير البصائر لرستكار.
21- متشابه القرآن ومختلفه لابن شهر آشوب.
22- الكافي للكليني.
23- الاستبصار للطوسي.
24- التهذيب للطوسي.
25- من لا يحضره الفقيه لابن بابويه القمي.
26- الشافي للشريف المرتضى.
27- تلخيص الشافي للطوسي.
28- مرآة العقول للمجلسي.
29- الصافي للقزويني في شرح أصول الكافي.
30- قرب الإسناد للحميري القمي.
31- الشعثيات للأشعث الكوفي.
32- الأمالي لابن بابويه القمي.
33- معاني الأخبار لابن بابويه القمي.
34- عيون أخبار الرضا لابن بابويه القمي.
35- علل الشرائع لابن بابويه القمي.
36- الأمالي للطوسي.
37- بحار الأنوار للمجلسي.
38- وسائل الشيعة للحر العاملي.
39- الفصول المهمة للحر العاملي.
40- المحاسن للبرقي.
41- كتاب الخصال لابن بابويه القمي.
42- الغارات للثقفي.
43- كتاب سليم بن قيس العامري.
44- الاحتجاج للطبرسي.
45- كتاب الغيبة للطوسي.
46- كتاب التوحيد لابن بابويه.
47- كتاب كمال الدين والنعمة.
48- الاعتقادات لابن بابويه.
49- حديقة الشيعة للمقدس الأردبيلي.
50- تنزيه الأنبياء للمرتضى.
51- كتاب الخرائج والجرائح للراوندي.
52- الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف لابن طاؤس.
53- روضة الواعظين للفتال النيسابوري.
54- الأنوار النعمانية للجزائري.
55- قصص الأنبياء للراوندي.
56- الصراط المستقيم للنباتي.
57- المراجعات لشرف الدين الموسوي.
58- قصص الأنبياء للجزائري.
59- إحقاق الحق للشوشتري.
60- مصائب النواصب للشوشتري.
61- حياة القلوب للمجلسي.
62- حق اليقين للمجلسي.
63- مجالس المؤمنين للشوشتري.
64- أجمع الفضائح للملا كاظم.
65- رياحين الشريعة للمحلاتي.
66- نجم الثاقب للنوري الطبرسي.
67- معراج السعادة للتراقي.
68- حق اليقين في معرفة أصول الدين لعبد الله الشبر.
69- أسرار الشهادة للدريندي.
70- إثبات الهداة للحر العاملي.
71- عين الحياة للمجلسي.
72- المناقب للخوارزمي.
73- منار الهدى لعلي البحراني.
74- ذرائع البيان للنجفي.
75- حلية المتقين للمجلسي.
76- كتاب المناقب لابن شهر آشوب.
77- المجالس السنية لمحسن الأمين.
78- الإيقان للحلي.
79- كتاب الخلاف للطوسي.
80- تبصرة المعلمين لابن المطهر الحلي.
81- شرائع الإسلام للحلي.
82- مسالك الإفهام شرح شرائع الإسلام للعاملي.
83- علل الشرائع للصدوق.
84- معالم الأصول لجمال الدين.
85- فقه الشيعة للقزويني.
86- منهاج الكرامة للحلي
87- تحرير الوسيلة للخميني.
88- الإمام الصادق والمذاهب الأربعة لأسد حيدر.
89- أدوار علم الفقه لآل كاشف الغطاء.
90- أصل الشيعة وأصولها لآل كاشف الغطاء.
91- الشيعة في عقائدهم وأحكامهم للقزويني.
92- رجال الكشي.
93- رجال النجاشي.
94- فرق الشيعة للنوبختي.
95- الفهرست للنجاشي.
96- الفهرست لابن النديم.
97- الخلاصة للحلي.
98- تنقيح المقال للمامقاني.
99- روضات الجنات للخوانساري.
100- مستدرك الوسائل.
101- نهاية الدراية.
102- الكنى والألقاب للعباسي القمي.
103- تتمة المنتهى للعباسي القمي.
104- تحفة الأحباب.
105- نقد الرجال للتفرشي.
106- الذريعة إلى تصانيف الشيعة لآقا بزرك الطهراني.
107- أعيان الشيعة لمحسن الأمين.
108- كتاب الشيعة والسنة في الميزان
109- تأسيس الشيعة لعلوم الإسلام للسيد حسن الصدر.
110- الفوائد الرضوية للقمي.
111- رياض العلماء.
112- أمل الآمل.
113- نقد الرجال.
114- معالم العلماء.
115- معاشر الأصول.
116- معجم المؤلفين للكهالة.
117- مروج الذهب للمسعودي.
118- تاريخ اليعقوبي.
119- الإرشاد للمفيد.
120- إعلام الورى للطبرسي.
121- الفصول المهمة في معرفة الأئمة لابن الصباغ.
122- كشف الغمة للأربلي.
123- مقاتل الطالبيين للأصفهاني.
124- الأخبار الطوال للدينوري.
125- ناسخ التواريخ للمرزا تقي.
126- منتهى الآمال للعباسي القمي.
127- دائرة المعارف الشيعية لحسن الأمين.
128- حملة حيدري للمرزه بازل.
129- التنبيه والأشراف للمسعودي.
130- تاريخ طراز مذهب مظفري
تن آدمیت شریفست به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بينی چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
خور و خواب و خشم و شهوت و جهل و ظلمت حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد که همین سخن بگوید به زبان آدميت
     
  
مرد

 
131- كتاب صفين لابن مزاحم.
132- عيون الأخبار وفنون الآثار للقرشي.
133- جلاء العيون للمجلسي.
134- الغدير للأميني.
135- صلح الحسن لآل ياسين.
136- فضائل أمير المؤمنين لمحمد حسن المظفر.
137- أمير المؤمنين لمحمد جواد الثرى.
138- ذخائر العقبى.
139- عمدة الطالب في أنساب آل أبي‌طالب.
140- دلائل الصدق للمظفر.
141- الشيعة في الميزان للمغنية.
142- الشيعة بين الحقائق والأوهام لمحسن الأمين.
شما مختاريد كه تمام كتب معتبرتان را باطل بپنداريد
تن آدمیت شریفست به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بينی چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
خور و خواب و خشم و شهوت و جهل و ظلمت حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد که همین سخن بگوید به زبان آدميت
     
  
مرد

 
Sachme: چون شیعیان، منظورشان از اهل بيت، اهل بيت پيامبر نيست بلكه در پس اين كلمات، اهل بيت علي را در نظر دارند نه اهل بيت پيامبر را. حتي تمام فرزندان علي را جزو اهل بيت نمي‌دانند با این كه فاطمه، دختر پيامبر آنها را به دنيا آورده است. پس در واقع منظورشان از اهل بيت، کسانی است كه تعدادشان كمتر از انگشتان يك دست است؛ همچنان كه خواننده در این کتاب خواهد دید.
اهل بیت درغگو وکسی که پیامبر رو پیامبر نمیدونه و بر امام زمان خودش خروج میکنه رو اهل بیت نمیدونیم

جهت اطلاع اگه دست شما ۱۴ تا انگشت داره اره درست میگی

ما چهارده معصوم رو اهل بیت پیامبر میدونیم کسانیکه خون پیامبر در تنشون هست و از اشتباه مصون هستند

اما در مورد چهار نفر درسته خوب حدیث کسا رو که ایشالا خوندی پیامبر جز این چعار نفر کسیرو در زیر کسای پیامبر را نداد و اشاره کرد که این چهار نفر اهل بیت من هستند
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
صفحه  صفحه 5 از 17:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  ...  17  پسین » 
مذهب
مذهب

Omar Ebn Khatab | عمر بن خطاب


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA