انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
مذهب
  
صفحه  صفحه 7 از 7:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7

جبر و اختیار


مرد

 
amincivil222


با توجه به نبود مناقشه در مثال، جوابتون این هست:
یک معلم از اوایل سال می داند که این دانش آموز تجدید می شود و آن یکی ۲۰ میگیرد! آیا علم معلم اجباری می آورد که او تجدید شود یا آن یکی ۲۰ شود؟! نه خیر و جنس علم خدا هم از همین نوع است.
مثالی ک زدید ظاهر درستی داره ینی معلمه میدونه ولی حرج و تقصیری بهش وارد نیست و این مثال رو تعمیمش دادید ب اگاهی خدا نسبت ب سرنوشت بنده هاش...
ولی اینجا ی نکته ظریف وجود داره ک پنهان مونده! اونم اینه ک علم اون معلم نسبت ب اینده شاگرداش نسبیه، ینی با توجه ب شرایط گذشته این پیش بینی وجود داره ک ممکن هم هست ۹۹٪ درست باشه ولی ۱٪ درصد هم ممکنه جور دیگه ای اتفاق بیفته
ولی در مورد علم خدا نسبت ب سرنوشت بنده هاش وضعیت مطلقه، ینی اتفاقی ک خدا میدونه میفته تحت هیچ شرایطی تغییر نمیکنه، چون اگه تغییر کنه علم خدا زیر سوال میره
اگه بخوام ریزتر بگم، با توجه ب تعریفی ک از علم و اگاهی خدا داریم، تو هر لحظه ای بصورت قطعی از قبل برای خدا مشخصه ک بندش چ انتخابی میکنه (چون ما سراسر زندگیمون در حال انتخاب هستیم)
خب این قطعی بودن انتخاب از قبل، اون اختیار انسان رو زیر سوال میبره یجورایی...

البته این نظر منه در مورد موضوعی ک خیلی اوقات بهش فک میکنم
     
  
زن

andishmand
 
heshe7674

اگه بخوام ریزتر بگم، با توجه ب تعریفی ک از علم و اگاهی خدا داریم، تو هر لحظه ای بصورت قطعی از قبل برای خدا مشخصه ک بندش چ انتخابی میکنه (چون ما سراسر زندگیمون در حال انتخاب هستیم)
خب این قطعی بودن انتخاب از قبل، اون اختیار انسان رو زیر سوال میبره یجورایی...



خیلی عالی بیان کردید . و بدین ترتیب هم همه چیز از پیش تعیین شده است . سرنوشت ، اقبال ، پیشانی نوشته
شانس و ... دلالت بر جبر دارند . هر انسان در راهی میرود که از پیش مشخص شده و اختیار و اراده ای بر آن ندارد .
شاید گفته شود با قبول این نظریه برای انسان امکان و امید برای تغییر و تحول ، پیشرفت ، پویایی ، رشد و بالندگی وجود ندارد
از نظر من واقعا وجود ندارد تمام این ها برمیگردد به همان جبر که از تولد بر ماتحمیل شده .
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
علم درنهایت انسان‌ها را آزاد می‌داند یا مجبور؟

شما مجبورید این نوشته را بخوانید. می‌پرسید چرا؟ جری کوین، زیست‌شناس معاصر، می‌گوید چون کار دیگری نمی‌توانید بکنید: اینکه نشسته‌اید و این متن را می‌خوانید تصمیم خودتان نیست، بلکه محصول یکسری تغییرات در تکه‌ای گوشت، یعنی مغزِ شماست. برخی دانشمندان مثل کوین معتقدند ایدۀ «اختیار» ابداً علمی نیست و باید آن را مثل اسطوره‌ها کنار بگذاریم. اما، در آن صورت، باید قید تمام امور انسانیِ جهان را یکجا بزنیم، اینجاست که صدای اعتراض دانشمندان علوم‌انسانی بلند می‌شود. کریستین لیست، استاد فلسفۀ ال.اس.ای، می‌گوید این مناقشه راه‌حلی دارد.

به کافی‌شاپ که وارد می‌شویم، باور داریم به انتخاب ما بستگی دارد نوشیدن قهوه اسپرسو را انتخاب کنیم، یا کاپوچینو، یا لاتۀ توت‌فرنگی و تافی همراه با شیرسویا. به همین ترتیب هرگاه به مسائل جدی‌تری همچون شغل، ازدواج یا قربانی‌کردن سود شخصی در پای خیر اخلاقی فکر می‌کنیم، معمولاً این‌ها را در گرو گزینش خود می‌پنداریم. البته آنچه انجام می‌دهیم با عوامل محیطی، ابزار‌ها و عادات محدود می‌شود. ما پیوسته با تأثیرات ناخودآگاه و تحریکات بیرونی (سقلمه‌ها) روبه‌روییم و روان‌شناسان و متخصصان بازاریابی هم این را به‌خوبی می‌دانند. بااین‌حال هنوز مجالی برای انتخاب بر جای می‌ماند. امروز صبح، وقتی قهوه را سر کشیدم، می‌توانستم به‌جایش یک فنجان چای انتخاب کنم. این نشانه‌ای است از آنچه به‌طور خلاصه اختیار نامیده شده است؛ اینکه افراد توانایی انتخاب و کنترل کنش‌های خود را دارند.



بااین‌حال شماری از نویسندگان علمی عامه‌پسند و برخی دانشمندان همچنان از توهم اختیار سخن می‌گویند. نویسنده‌ای به نام سم هریس و زیست‌شناسی به نام جری کُوین تنها دو نمونۀ برجسته از این سبک نگاه به شمار می‌روند. وقتی مجلۀ اِج از کوین می‌پرسد «کدام ایده‌ها برای بیرون انداخته‌شدن از جامعۀ علمی آماده می‌شوند؟»، از «اختیار» به‌عنوان یکی از نامزدهای اصلی اخراج از علوم نام می‌برد و می‌نویسد: «افکار و اعمال ما خروجی‌های رایانه‌ای است ساخته‌شده از گوشت، یا همان مغز، که ناگزیر از قوانین فیزیک پیروی می‌کند». این شیوۀ تحلیل به‌تازگی در میان پژوهشگران علوم انسانی هم کاربرد بیشتری یافته است. مثلاً یوول نوآ هراری، در آخرین کتاب خود با عنوان ۲۱ درس برای قرن بیست و یک ۱، دربارۀ این ایده می‌اندیشد که آدم‌ها، در عصر اطلاعات، به «اختیار» مثل افسانه نگاه خواهند کرد و این پیامدهای مهمی خواهد داشت، ازجمله «ازدست‌رفتن اولویت عملی لیبرالیسم».

از دید شکاکانِ امروزی، اعمال انسان نتیجۀ انتخاب‌های آگاهانه او نیست، بلکه از طریق فرایندهای فیزیکی در مغز و بدن ایجاد می‌شود و خود فرد هیچ کنترلی بر آن‌ها ندارد. انسان‌ها صرفاً ماشین‌های فیزیکی پیچیده‌ای هستند که رفتار آن‌ها با قوانین طبیعت و شرایط فیزیکی پیشین معین می‌شود، درست همان‌گونه که موتور بخار و منظومه شمسی مطابق این قوانین عمل می‌کنند. شکاکان می‌گویند ایدۀ اختیار از جهان‌بینی خام و ساده‌اندیشی برآمده است و دیگر امروز، مثل ایدۀ ارواح و اشباح، توسط علم کنار گذاشته شده است. بدین گونه، شما همان‌طور که بر وقوع کسوف در اول مۀ ۲۰۷۹ و مشاهدۀ آن در نیویورک کنترلی ندارید، دربارۀ خواندن ادامۀ این مقاله نیز دارای اختیار نیستید!

شاید مردم این گونه شکاکیت نسبت به اختیار را قبول نکنند. البته این موضوع جدیدی نیست و بحث فلسفی پیرامون جبر و اختیار قرن‌ها ادامه داشته است. بنجامین لیبت هم بحث علمی مدرن دربارۀ اراده را، دست‌کم از زمانِ آغاز آزمایش‌های عصب‌شناختی روی علل عصبی اقدامات ارادی در دهۀ ۱۹۸۰، دچار آشفتگی کرد. این شکاکیت مشکلاتی در تصورات راسخ ما از خودمان به وجود آورد. ایدۀ اختیار در فهم بشر از خود، به‌عنوان عامل خودمختار، و مسئول‌دانستن او در قبال رفتارهایش نقشی محوری دارد.

قضات به‌خوبی از این موضوع آگاه هستند و پرسش‌هایی که دانش عصب‌شناسی پیش‌روی حقوق قرار داده حالا تبدیل شده است به زمینه‌ای در حال گسترش در این حوزۀ پژوهشی. برای مثال، چگونه می‌شود کسی را، برای کاری که به‌اختیار انجام نداده، مجازات کرد؟ وقتی بهمن به کسی آسیب می‌رساند، هرگز آن را برای این کار گناهکار به شمار نمی‌آوریم، زیرا، دست‌کم از دید برخی، بهمن همچون من و شما فاعلی مختار نیست و در قبال پیامد کارهایش مسئولیت اخلاقی ندارد. حال‌آنکه وقتی فردی به دیگران آسیب می‌زند، او را مسئول می‌دانیم. اگر شکاکان در این زمینه برحق باشند، چنین داوری‌هایی اشتباه خواهد بود، زیرا، از دید مخالفان اختیار، زیانِ برآمده از عمل یک انسان مانند بهمن طبیعی، ناشی از فرآیندهای فیزیکی درون مجموعه‌ای از اتم‌ها و مولکول‌هاست.

برخی از مخالفانِ اختیار بشر، ازجمله هریس و کوین، در کنار فیلسوفانی همچون دِرک پربوم و گرگ کاروسو از چنین رویکردی استقبال می‌کنند. آن‌ها به این نکته اشاره می‌کنند که ما، به‌عنوان یک جامعه، بیش‌ازحد درگیر مسئولیت و تنبیه و مجازات هستیم. چنان‌که بسیاری از دستگاه‌های قضایی جهان غیرانسانی و ناکارآمدند. این شکاکان مسئلۀ مهمی را موردتوجه قرار داده‌اند، اما می‌توان به اختیار انسان نیز پایبند باقی ماند و درعین‌حال هوادار اصلاح نظام قضایی بود. کرامت انسانی و عدالت جبرانی باید به میزان کافی بر توان‌بخشی و یکپارچه‌سازی دوبارۀ مجرمان در اجتماع و ازمیان‌برداشتن شرایط اجتماعی وقوع جرم متمرکز باشد، اما کنارگذاشتن ایدۀ اختیار به‌هرحال آثار دیگری را نیز در پی خواهد داشت که به محکومیت و مجازات هیچ ارتباطی ندارند. به‌عنوان نمونه، اگر خود را در تصمیم‌گیری مختار و آزاد احساس نکنیم، چگونه می‌توانیم بر انتخاب‌های مهم پیش‌رو آگاهانه تأمل نماییم؟ ایمانوئل کانت همین دشواری را درک کرده بود و دریافت که باید، در خردورزی عملی، خود را کاملاً مختار تصویر کرد.

ازاین‌رو اهمیت بسیاری دارد که بپرسیم آیا می‌توان از اختیار در برابر این حملات شکاکانه دفاع کرد، یا مدافعان آن، صرفاً به ایده‌ای موهوم و خرافی چسبیده‌اند. به باور من، علم اختیار را نفی نمی‌کند و حتی قادر است استدلال‌هایی نیز در دفاع از آن ارائه دهد.

···

شکاکیت نسبت به اختیار، دست‌کم از آن‌گونه که از علم در این مسیر بهره می‌جوید، بخشی از جهان‌بینی تقلیل‌گراست که، بر اساس آن، همه‌چیز به فرایندهای فیزیکی فروکاسته می‌شود. اگر ما به دنیا از دیدگاه فیزیکی نگاه کنیم، تنها ذرات، میدان‌ها و نیروها را خواهیم دید و نه عامل انسانی، انتخاب یا اختیار. بدین گونه، انسان به زیرنظامی از کیهان غیرشخصی و عظیم شبیه می‌شود. البته شکاکان خواهند گفت که این تصویری است که علم نشان می‌دهد و اگر بخواهیم انسان را چیزی فراتر از نظام فیزیکی بدانیم، بازخواهیم گشت به عصر متافیزیکی

اگر علوم انسانی و اجتماعی برای توضیح رفتار انسان ناچار از کاربرد عاملیت آزاد او باشند، آنگاه همچون عنصری ضروری در تبیین مسائل باید واقعی به شمار آید

قرن هفدهم و دوگانۀ ذهن-بدن که رنه دکارت مطرح کرد و نقطۀ عزیمت علم جدید شد.

اما برابردانستن علم با تقلیل‌گرایی اشتباه است. علم ما را وادار نمی‌کند انسان را به‌مثابۀ مجموعه‌های به‌هم‌پیوسته از ذرات بنگریم، بلکه برعکس، در علوم رفتارشناسی انسانی، از انسان‌شناسی و روان‌شناسی تا اقتصاد و جامعه‌شناسی، برای اندیشیدن به افراد، ذیل یک معیار روشمند، باید آن‌ها را عاملان مختاری بدانیم که از توانایی انتخاب و واکنش هوشیارانه به محیط‌ پیرامونی برخوردارند. محققان این حوزه‌ها فعالیت‌های انسانی را با تکیه‌ بر این تصویر تبیین می‌کنند که انسان، به‌عنوان عامل انتخاب، باورها، آرزوها، اهداف و طرح‌ها، دربارۀ رفتار خود تصمیم می‌گیرد. حوزه‌های مختلف دانشگاهی (با سطوح مختلفی از تأکید روی رابطۀ میان فرد و عوامل ساختاری تأثیرگذار بر اَعمال انسانی) جزییات را به روش‌های مختلف توصیف می‌کنند، گرچه همۀ آن‌ها عاملیت اختیارمحور انسان را پیش‌فرض می‌گیرند. این نوع تبیین هیچ امر ماوراءالطبیعی را پیش‌فرض قرار نمی‌دهد و تنها این واقعیت را نشان می‌دهد که، برای معناداری رفتارهای انسانی و درک آن، عاملیت و قصدمندی و انتخابْ اصولی اساسی هستند. بنابراین نخستین نکته این است که اگر انسان‌ها را عامل تصمیم‌گیری ندانیم، برای تبیین رفتار آن‌ها با دشواری بسیاری روبه‌رو خواهیم شد.

برای درک بهتر مسئله به این بیندیشید که چگونه پرسش‌های معمولی را پاسخ می‌دهیم. چرا کسی که قرار ملاقاتی دارد معمولاً در آن حاضر می‌شود؟ چرا رانندۀ تاکسی شما را به مقصد مشخص‌شده می‌برد؟ چرا مشتریان به تغییرات قیمت واکنش نشان می‌دهند؟ چرا مردم از جنبش‌های سیاسی حمایت می‌کنند؟ در همۀ موارد، تصور انسان‌ به‌عنوان عامل تصمیم‌گیری در یافتن پاسخ به ما کمک می‌کند. اگر ما انسان‌ها را موجوداتی دارای عاملیت، قصد و انتخاب تصویر کنیم، این رفتارها به‌سادگی قابل‌فهم می‌شوند. افراد با گزینه‌های گوناگونی مواجه می‌شوند، از دید خود به این گزینه‌ها می‌نگرند و یکی از آن‌ها را به‌شیوه‌ای معطوف به هدف و کمابیش هوشمندانه برمی‌گزینند؛ هرچند ممکن است نتیجۀ نهایی انتخاب‌ها کاملاً عقلانی نباشد. اگر ما افراد را همچون ماشین‌های فیزیکی بنگریم، ماهیت هدف‌محور و قصدمند رفتار آن‌ها را در پیدا نمی‌کنیم و در جزییات فیزیکی غرق می‌شویم. درواقع تنها درختان را می‌بینیم و نه جنگل را. این نگاه بدان می‌ماند که بخواهیم معاملات بازار سرمایه، انتخاب‌های رأی‌دهندگان، یا فعالیت‌های فرهنگی را از چشم‌انداز فیزیک ذرات توصیف کنیم. از نگاه کل‌نگرانه، فیزیک و حتی فیزیولوژی روش‌های درستی برای توضیح رفتار انسان در گسترۀ کامل آن نیستند و، در اغلب نمونه‌ها، تنها می‌توانند بینش‌هایی دربارۀ مکانیسم‌های تولیدشده توسط عامل مختار در ارگانیسم‌های فیزیکی ارائه کنند. البته این به‌معنای کوچک نشان‌دادن و کاستن از اهمیت بینش‌های فیزیکی نیست. عاملیت انسان و انتخاب او به‌هرحال از شگفت‌انگیزترین پدیده‌های جهان فیزیکی‌اند، اما، همان‌گونه که دانشمندان و فیلسوفان می‌گویند، چیزهای بیشتری برای توضیح‌دادن در کار است. مسئله‌ای که با رویکرد تقلیل‌گرا، فروکاستن پدیده‌ها و نگریستن محدود بدان‌ها توجیه‌شدنی نیست.

حال اگر بدون تقلیل‌گرایی به موجودات انسانی بیندیشیم، درواقع نوعی از اختیار را بدون تکیه‌بر بنیاد ماورای طبیعی به کار گرفته‌ایم. البته کمتر به این اذعان شده که چنین پیش‌فرضی در تبیین رفتار انسان وجود دارد؛ شاید به این دلیل که اختیار مفهومی مناقشه‌برانگیز است و دانشمندان، مگر در موارد ضروری، تمایلی به ورود در مباحث متافیزیکی ندارند. بااین‌حال، اختیار را می‌توان در بیانی هوشیارانه و محتاط تعریف کرد: قابلیت انسان در عاملیت هدفمند، انتخاب میان احتمالات جایگزین، و کنترل نتایج گزینش‌ها. انسان‌شناسان، روان‌شناسان، اقتصاددانان، یا جامعه‌شناسان آشکارا این قابلیت را در توصیف انسان‌ها به‌مثابۀ عامل تصمیم‌گیری پیش‌فرض می‌گیرند.

···

مخالفان اختیار به این موضوع اعتراض خواهند کرد و این‌همه را در بهترین حالت افسانه‌ای سودمند و، در بدترین حالت، افسانه‌ای زیان‌بار خواهند دانست. آن‌‌ها به‌هرحال می‌گویند پیش‌فرض اختیار به‌معنای واقعی صادق نیست. برای بررسی این پاسخ بیایید به‌شیوۀ طرح پرسش از امر واقعی و غیرواقعی توسط دانشمندان بنگریم.

به‌راستی چرا دانشمندانْ جاذبه و الکترومغناطیس را واقعی تلقی می‌کنند، اما ارواح و اشباح را نه؟ پاسخ این است که علم باید به جاذبه و الکترومغناطیس اشاره کند تا بتواند پدیده‌های فیزیکی را توضیح دهد. این ویژگی‌ها اجزای ضروری نظریه‌ای منسجم دربارۀ جهان را تشکیل می‌دهند، درحالی‌که ارواح و اشباح نه‌تنها بی‌فایده هستند، بلکه آن نظریه را به‌انحای گوناگون نامنسجم می‌کنند. به‌طور کلی، دانشمندان برای مشخص‌کردن اینکه کدام موجود یا کیفیت واقعی است، دو پرسش را مطرح می‌کنند: نخست اینکه آیا موجود یا کیفیت موردنظر برای تبیین جهان ضروری است و دوم اینکه آیا با مجموعه جهان‌بینی علمی سازگاری دارد یا خیر؟ اگر پاسخ هر دو پرسش آری باشد، موجود یا کیفیت مدنظر واقعی تلقی می‌شود و دانشمندان حاضر می‌شوند لااقل به‌شکل موقت آن را در فهرست امور جهان بگنجانند.

کاربرد این آزمون که درواقع نسخه‌ای از تیغ اُکام است، به علم فیزیک محدود نمی‌شود و می‌توان در موجودات و کیفیات سطح بالاتر، همچون اکوسیستم‌ها، نهادها و حتی در تحلیل فقر از آن استفاده کرد. این امور نیز برای تبیین جهان باید واقعی در نظر گرفته شوند. به‌علاوه این موجودیت‌ها نیز بخشی از جهان‌بینی علمی منسجم هستند، حتی اگر فیزیک بنیادی دربارۀ آن‌ها چیزی نگفته باشد. هنگامی‌که از این دریچه به اختیار بنگریم، چشم‌اندازهای تازه‌ای را پیش رو خواهیم دید. بر این اساس، اگر علوم انسانی و اجتماعی برای توضیح رفتار انسان ناچار از کاربرد عاملیت مختار و انتخاب او باشند، آنگاه این ویژگی‌ها بخش نخست آزمون پیش‌گفته را پشت سر گذارده‌اند و به‌عنوان عنصری ضروری در تبیین مسائل باید واقعی به شمار آیند.

اما در خصوص دومین معیار، یعنی سازگاری با تمامیت جهان‌بینی علمی، وضعیت اختیار چگونه است؟ در اینجا، شکاکان به این موضوع اعتراض خواهند کرد که اگر قوانین اساسی فیزیک مانند مکانیسم‌های یک ساعت دقیق قطعی باشند، امیدی به ارائۀ تصویری منسجم برای فرایندهای تصمیم‌گیری وجود ندارد، زیرا در هر نقطه‌ای از زمان، با تکیه‌بر گذشتۀ موجود فیزیکی، تنها یک زنجیرۀ ممکن از وقایع امکان وقوع خواهد داشت. این دیدگاهی است که نظریات فیزیکی به‌طور سنتی، از مکانیک کلاسیک نیوتن تا نظریۀ نسبیت آینشتاین، جهان را بر اساس آن بازنمایی کرده‌اند.

علاوه‌براین، اگرچه به نظر می‌رسد که با ظهور انکار
اختیار تنها در صورتی تضمین می‌شود که ایده‌های انسانی برای توضیح رفتار انسان نیاز نباشند


مکانیک کوانتومی (دست‌کم بر اساس تفسیر مشهور کپنهاگی) عدم‌تعین و تصادفی‌بودن به فیزیک وارد شده است، همچنان این پرسش گشوده مانده: آیا نظریات پیشرفته‌تر این عدم تعین را حفظ خواهند کرد؟ آینشتاین آشکارا با ایدۀ عدم تعین قوانین فیزیکی مخالف بود و زمانی دربارۀ آن چنین گفت که «خدا تاس نمی‌ریزد»، بنابراین ازآنجاکه جبر علّی‌فیزیکی به‌طور کامل توسط علم از دستور کار خارج نشده است، نمی‌توانیم برای دفاع از اختیار روی مکانیک کوانتم حساب چندانی باز کنیم. درواقع شکاکان و سخت‌باوران جبرگرا اصرار دارند که انسان اساساً گزینه‌های واقعی و اختیار انتخاب ندارد. به این ترتیب زمانی که تصمیم به خواندن این مقاله گرفتید، تنها یک گزینۀ واقعی در دسترس شما قرار داشته (و آن اینکه مقاله را بخوانید، آن‌گونه که در حال انجامش هستید!) و گزینۀ دیگری در کار نبوده است.

این‌ها مضامین بنیادینی هستند، اما قوانین جبری فیزیک مسلماً مانع دوراهی‌های پیش‌روی عامل انسانی نمی‌شوند. انتخاب‌های آیندۀ افراد می‌تواند در سطح روان‌شناختی گشوده باشند و وابسته به اختیار تلقی شوند، حتی اگر از زاویۀ فیزیکی جبری باشد. باآنکه ممکن است متناقض به نظر رسد، اما تمایز میان جبرگرایی و اختیار، صرف‌نظر از سطح نگریستن به جهان، قابل توصیف نیست. یک سیستم می‌تواند در یک سطح به‌گونه‌ای جبری (مانند آنچه در دانش‌های خاصی چون شیمی، زیست‌شناسی، هواشناسی و غیره بررسی می‌شود) و در سطحی دیگر به‌نحوی غیرجبری [و مختارانه] رفتار کند.

خود فیزیک‌دانان این نکته را در زمینۀ مکانیک آماری به رسمیت می‌شناسند و توضیح می‌دهند که چگونه پدیده‌های غیرجبری در سطح کلان می‌توانند از فرایندهای جبری و قطعی در سطح خُرد سرچشمه گیرند. به‌عنوان مثال، آب‌وهوا نظامی کلان است که به‌نحو غیرقطعی رفتار می‌کند؛ حال‌آنکه اتمسفر شامل تعداد زیادی مولکول‌های منفرد است که هرکدام براساس قوانین قطعیِ حرکت در این محیط جابه‌جا می‌شوند. بدین ترتیب، در سطح کلان، اتمسفر زمین می‌تواند باوجود قطعی‌بودنِ حرکات در سطح خُرد، به‌عنوان نظامی غیرقطعی قلمداد شود. همان‌طورکه جرمی باترفیلد، فیلسوف فیزیک، می‌گوید، پویایی نظام‌های خرد و کلان نیازی به درهم‌تنیدگی ندارند. من نیز استدلال خواهم کرد که ظهور [یا رویدادِ] غیرمعین به‌سادگی آشکار نمی‌شود. این غیرقطعی‌بودن نه‌تنها بر اساس امری شناختی‌معرفتی (به‌سبب اطلاعات ناکامل دربارۀ جهان)، بلکه با نظر به واقعیات مستقر در حاق واقع قابل تفسیر است؛ به بیان دیگر، عدم تعین ویژگی خاصی از نمود جهان است. ازاین‌رو در بیانی مختصر و براساس منابعی که علوم در اختیار ما قرار می‌دهند، می‌توان چنین گفت که دوراهی‌های تصمیم‌گیری پیش‌روی انسان را می‌توان در کنار جبر فیزیکی نشاند. البته گشودگی انتخاب‌های انسانی پدیده‌ای مشابهِ مکانیک آماری نیست، بلکه از دسترس‌پذیری گزینه‌ها سرچشمه می‌گیرد. امری که با بهترین نظریه‌های تبیین‌کنندۀ فرآیند تصمیم‌گیری در بشر توصیف شده است.

···

در حال حاضر، فرضیۀ اختیار با علوم رفتارشناسی انسانی تأیید می‌شود. اختیار را می‌توان برای اهداف علوم انسانی و اجتماعی، به ایده‌های چون عاملیت، هدفمندی و انتخاب تقسیم کرد که به‌خوبی [از سوی علم] پشتیبانی شده‌اند و درواقع ایده‌های ضروری برای تبیین علمی هستند. انکار اختیار تنها در صورتی تضمین خواهد شد که این ایده‌ها برای توضیح رفتار انسان موردنیاز نباشند یا ناسازگاری آن‌ها [با جهان‌بینی علمی] به‌شکلی نشان داده شود.

بی‌تردید علم در آینده ممکن است از رویکرد تقلیل‌گرایانه دفاع کند و رفتار انسانی را بدون بازنمایی افراد درمقام عوامل تصمیم‌گیری تبیین نماید؛ اما اکنون به نظر نمی‌رسد که در چنین مسیری در حال حرکت باشد. تاکنون روان‌شناسی دربرابر فروکاستن بشر مقاومت کرده و با علوم عصب‌شناختی نه جایگزین، بلکه تقویت شده است. درست همان‌گونه که واقعیت اکوسیستم‌ها، نهادها و پدیده‌هایی چون فقر را صرفاً به‌دلیل عدم توجه فیزیک بنیادی به آن‌ها انکار نمی‌کنیم، هیچ دلیلی وجود ندارد که واقعی‌بودن عاملیت و انتخاب و اختیار انسان را کنار بگذاریم. اشتباه شکاکان این است که پیش‌فرضی تقلیل‌گرا را به‌عنوان مبنا پذیرفته‌اند، پیش‌فرضی که نه در علم ضروری است و نه برای درک رفتار انسان کفایت می‌کند
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
مرد

 
اختیاری که نتیجه آن اجبار است
و این بسیار مفصل است
جملۀ « نگران نباش ، درست‌اش می‌کنیم . » ، از مقدس‌ترین عباراتِ دنیاست .

فکر می‌کنم کسانی که روزی این جمله را از کسی می‌شنوند ، جزء آدم‌های خوش‌شانس دنیا به حساب می‌آیند . « نگران نباش ، درست‌اش می‌کنیم . »
     
  
مرد

 
heshe7674
یه ماتریس رو در نظر بگیرید بصورت مثلاn*n
ما از یه نقطه ای فرض کنید وارد این ماتریس میشین(هرچند اینکه از کدوم نقطه وارد بشیم هم خودش یه ماتریس قبلتره اما به این موضوع ورود نمیکنیم)
تمان nodeهای ماتریس تا انتها که ما فعلا مرگ فرضش میکنیم در مقابل ماست.
هر node موجود در این ماتریس رو اتفاق پیش روی ما فرض کنید.
خدا به تمام این ماتریسو nodeهای پیش روی ما علم و تسلط کامل داره.
اما ما نمیدونیم و هر حرکت و سکنات ما چه عمل چه گفتار باعث میشه وارد یک nodeبشیم که در مقابلش node های دیگه هست.
اگه ما در مسیر صحیح قدم برداریم nodeهای پیش روی ما متقرقی و درست خواهند بود اما با عمل خطا میفتیم توی پروسه ی nodeهای غلط و بد زندگی
ما علم به آینده نداریم و طبق داشته هامون تصمیم میگیریم و وارد مسیری میشیم.
حالل یا درست یا غلط ...گاهی هم میتونیم از غلطی برگردیم و گاهیم در مسیر درست هستیم ولی بعد مدتی به هر دلیلی انتخاب میکنیم که وارد nodeغلط پیش رومون بشیم.
و ادامه ی داستان
خدا علم مطلق به مسیرهای پیش روی ما داره و دوم اینکه با شناختی که از ما داره میدونه ما کدوم مسیر رو طی میکنیم.
گاهی مانع میشه گاهی اجازه میده بریم.
این نگاه من به جبر و اختیاره.
به همین دلیل، هم در ادیان و هم در علوم جدید، انسان رو تعیین کننده ی مطلق سرنوشت خودش میدونن
کاش میشد تصویری بیان کنم و توضیحات بیشتری بدم.
امیدوارم با همین مقدار توضیح کوتاه تونسته باشم مطلب مورد نظرمو برسونم😍🙏
     
  
مرد

 
Hamedkol
متوجه مثال شما شدم
نکته کلیدی در توجیه یا عدم توجیه اختیار انسان، نوع اگاهی خدا نسبت به انتخاب انسانه، همون نکته ای که قبلا هم بهش اشاره کرده بودم

حالا یه مثال:
با توجه به اینکه انتخاب جاییه که ما میتونیم از اختیارمون استفاده کنیم، ساده ترین حالتی که ما حق انتخاب داریم حالتیه که دو گزینه پیش رومون باشه، گزینه A و گزینه B
(هرچند که حالتهای n گزینه ای هم میتونه وجود داشته باشه، ولی واسه اینکه مساله ساده بشه حالت دو گزینه ای رو در نظر میگیریم)

حالا اگاهی خدا تو موقعیتی که ما میخوایم انتخاب کنیم دو جور میتونه باشه:

۱- اینکه خدا از قبل میدونه که ما از بین گزینه های A یا B کدوم گزینه رو انتخاب خواهیم کرد

۲- اینکه خدا ندونه که ما کدوم گزینه رو انتخاب میکنیم، ولی اینو بدونه که اگه هرکدوم از گزینه های A یا B رو انتخاب کنیم چه اتفاقی بعدش برامون میفته

اگه اگاهی خدا حالت دوم باشه اونوقت اختیار انسان معنی پیدا میکنه ولی اگه اگاهی خدا حالت اول باشه دیگه اختیار معنی نداره چون سناریو از قبل مشخصه

خودم بنظرم میاد که بصورت منطقی باید حالت دوم باشه
ولی از طرفی هم طبق تعاریفی که از علم و اگاهی خدا هست و تو هیچکدوم از ایه های قران یا حتی کتب دیگه هیچ محدودیتی براش تعریف نشده (یا بقولی علم و اگاهی خدا مطلقه) و به هرچیزی که اتفاق افتاده و نیفتاده اگاهی داره سخته که فرض کنیم خدا یه چیزی یا یه چیزایی رو نمیدونه!

خلاصه مطلب اینکه اگه طبق تعاریف جاری علم و اگاهی خدا مطلق باشه (که بنظر میاد اینطور باشه) اختیار انسان یه واژه بی مفهومه
ولی اگه علم و اگاهی خدا مطلق نباشه (که در عین اینکه منطقیه ولی پذیرشش برای چیزی تحت عنوان خدا و یه وجود مطلق خیلی سخته) اونوقت میشه وجود اختیار رو توجیه کرد
     
  
مرد

 
heshe7674
ببینید قطعا هر حالتی که نافی علم مطلق خدا باشه رده...یعنی ما فرض رو بر پذیرش علم مطلق خدا گذاشتیم و دنبال اثبات اختیار یا عدم اختیار انسان هستیم. من معتقد به حالت شماره1هستم و ضمن انتخاب این حالت باز هم معتقدم انسان مختاره...طبق همون مثال ماتریسی که عرض کردم، در هر نقطه ای که من باشم علتش حرکت و تصمیمیه که در نقطه ی قبلی گرفتم و به نقطه ی فعلی رسیدم، و حالا باز هم با اراده و اختیار میتونم بین چندین حالتی که بنا به تصمیم قبلی گرفتم و به نقطه ی فعلی رسیدم و حالات جدیدی که پیش روی من هست تصمیم بگیرم و انتخاب کنم و برم جلو...بذار با مثال بگم: من بین دانشگاه رفتن و نرفتن تصمیم میگیرم و نمیرم، با نرفتنم دنیای بازار کار غیردانشگاهی و...یک دیگه نباید توقع داشته باشم پوزیشنهای ناشی از تحصیل مقابلم قرار بگیره...دو با توجه به جمیع داشته های انباشت شده ی من از سابق از حالات فیزیکی تا افکار تا تجربیات و...من تصمیم به ورود به شغلی و مسیری میگیرم و بفرض میرم و مثلا میشم قاچاقچی(صرفا یه مثاله و فرض در این مثال اینه که تحصیلکرده ها قاچاقچی نمیشن)...نکته کجاست؟! خدا به من و جمیع دارایی های من علم مطلق و بدون فراموشی و دقیق داره و من علم همراه با فراموشی و از خاطر پاک شده نسبت به خودم...چی میخوام بگم؟! اگه من روزی به کسی مثلا ظلم کردم و مثلا لقمه ی حرامی خوردن، یکجا باید تاوانشو پس بدم و در جایی از زندگی من بی شک تاثیر میذاره(رو همه حالات من از جسم من تا توانایی تصمیم گیری من تا همه چیز)طبق قانون آشوب اما من چون فراموشش کردم با خودم‌ میگم اصلا چرا و چیشد که من در این مسیر قرار گرفتم و مثلا دچار خطا شدم و زمین خوردم...در دین میگن بهش توبه(معنای کاملش البته مد نظرمه) اگه بفهمم یا میفهمیدم و یادم میومد خطامو و جبرانش میکردم ممکن بود زمین نخورم...چرا میگم ممکن بود؟ چون در زمین خوردن من با اینکه خودم‌ و پازلی که تکمیل کردم تا اون لحظه قطعا موثر بوده، اما تمام اطرافیان من از حاکمان تا پایین ترین زده مسبب و مقصر زمین خوردن من هستند و بگفته ی دینی خطای من برای اونا هم نوشته خواهد شد که باعث تکمیل فرایند رخ دادن اتفاق زمین خوردن من شدند که با همون مثال ماتریس و تاثیر و تأثر همه چیز بر همه چیز رخ داده و اینم باید بگم حه خود سیستم موجود تا حدی پایداری میکنه اما وقتی تعداد فرایندهای رخ دادن اتفاقی تا حدی بروز میکنه دیگه رخ دادن اون واقعه قطعی میشه...با بقول مذهبیون توبه یا بقول خودم تصحیح خطاهای گذشته و تصحیح رفتار و روش و تغییر محیط و کلا تغییر دادن چندین متغیر گذشته و حال میتونم رخ دادن یه بدی رو به عکس اون تبدیل کنم...خدا به همه ی اینا عالم مطلق هست و من هم دارای اختیار هستم ...البته ناگفته پیداست دایره ی اختیار من در مقابل اختیار خدا حلقه ایست در صحرایی بی انتها...و خدا میتونه به جبر تمام خطاهای منو رد کنه و منو به بالاترین مقامها برسونه و میتونه منو هرچقدر هم عالی باشم باز هم به بدترین ها برسونه...اما نه در عدل خداست و نه در سنت های جاری خداست که چنین کنه.
امیدوارم با زبان و کلام ناقصم تا حدی تونسته باشم برسونم منظورمو.
باز هم اگه سوالی و نقصی مشاهده شد در خدمتم برای پاسخگویی در حد توانم.
     
  

Streetwalker
 
heshe7674:
یک معلم از اوایل سال می داند که این دانش آموز تجدید می شود و آن یکی ۲۰ میگیرد! آیا علم معلم اجباری می آورد که او تجدید شود یا آن یکی ۲۰ شود؟! نه خیر و جنس علم خدا هم از همین نوع است.

پس خدا یک موجود کامل نیست.

علم او نسبی است نه مطلق و در حیطه تجربه.
چون علم یک معلم نسبت به شاگرد علمی نسبی است و هیچ معلمی بصورت مطلق نمیتواند پایان سال دانش آموزان را پیش بینی کند و علم و جهل او نسبت به آینده دانش آموزان منطبق بر تجربه است.
پس خدا قادر مطلق نیست. در واقع حتی قادر نسبی هم نیست. چون عملکرد بنده اش در حیطه اختیارات او نیست. همچنانکه عملکرد دانش آموزان در حیطه قدرت آموزگار نیست.
💔تلخم،حقیقت داره این تنها شدن بی عشق
تلخم،دلت میگیره،دنبالم نیا بی عشق
تلخم،حقیقت داره این تنها شدن بی عشق
تلخم،همینه تا همیشه حال من بی عشق...
❤️‍🩹
     
  
صفحه  صفحه 7 از 7:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7 
مذهب
مذهب

جبر و اختیار

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA