ارسالها: 24568
#81
Posted: 20 Oct 2018 20:09
ملاصدرا
صدرالدین محمد بن ابراهیم قوام شیرازی معروف به مُلاصَدرا و صدرالمتألهین (درگذشته ۱۰۴۵ قمری ، متأله و فیلسوف شیعه ایرانی سدهٔ یازدهم هجری قمری و بنیانگذار حکمت متعالیه است. کارهای او را میتوان نمایش دهندهٔ نوعی تلفیق از هزار سال تفکر و اندیشهٔ اسلامی پیش از زمان او به حساب آورد
نام کامل صدرالدین محمد بن ابراهیم قوام شیرازی
لقب صدرالمتألهین
حیطه فلسفه اسلامی
مکتب حکمت متعالیه
ایدههای چشمگیر اصالت وجود و حرکت جوهری
زادروز ۹ جمادیالاول ۹۷۹ قمری (۱۵۷۱ میلادی)
زادگاه شیراز، ایران
تاریخ مرگ ۱۰۴۵ قمری (۱۶۴۰ میلادی)
محل مرگ بصره، عراق
مدفن نجف
فرزند(ها) ابراهیم شیرازی
دین اسلام
مذهب شیعه دوازدهامامی
کودکی و نوجوانی
ملاصدرا در روز نهم جمادیالاول سال ۹۷۹ قمری (هفدهم مهر ۹۵۰، ۱۵۷۱ میلادی)، در شیراز و در محله قوام زاده شد و نام او را محمد نامیدند. به روایتی پدر او خواجه ابراهیم قوام، مردی دانشمند و وزیر فرماندار پارس - محمد میرزا که بعدها به شاه محمد خدابنده معروف شد بود - و صدرالدین محمد تنها فرزند او، حاصل یک دعا بود. به باور هانری کربن خواجه ابراهیم بازرگان بود و به خرید و فروش مروارید، شکر بنگاله و شال کشمیری میپرداخت. وی هر از گاهی برای به دست آوردن مروارید به مغاص لؤلؤ در بحرین میرفت.
ابراهیم قوام در آغاز، محمد کوچک را به مکتبخانه ملااحمد در محله قوام و به نزد ملااحمد برد. محمد دو سال در این مکتبخانه خواندن و نوشتن و قرائت قرآن را فراگرفت. سپس او را به یک معلم خانگی به نام ملا عبدالرزاق ابرقویی سپردند تا به محمد صرف و نحو بیاموزد.
دو پیشامد سبب وقفه در تحصیل محمد نوجوان شد، یکی وفات ملا عبدالرزاق ابرقویی بود که محمد نوجوان را در مرگ استاد خود سوگوار کرد و دیگر وفات شاه تهماسب یکم صفوی و به پادشاهی رسیدن شاه اسماعیل دوم صفوی که سبب ناامنی ایران از جمله شیراز گشت، و ابراهیم قوام از بیم جان خانوادهٔ خود را از شیراز به امیرنشینهای جنوب خلیج فارس کوچاند.
پس از مرگ یا کشته شدن شاه اسماعیل دوم و با به فرمانروایی رسیدن شاه عباس یکم دوران هرج و مرج به پایان رسید و ابراهیم و خانوادهاش به شیراز بازگشتند. محمد به فرمان پدرش به بصره رفت و در حجرهٔ بازرگانی شیرازی به نام یوسف بیضاوی که پدرش با او قرارداد بازرگانی بسته بود، به کار مشغول شد.
سه ماه پس از آن، ابراهیم قوام به دیار باقی شتافت و محمد سوگوار ناگزیر به شیراز بازگشت و به گرداندن حجرههای بازرگانی پدرش پرداخت.
زندگی و تحصیل در قزوین و سپس اصفهان
ملاصدرا در سن ۶ سالگی به همراه پدرش در پی شاه محمد خدابنده به قزوین پایتخت آن دوران صفویان رفت و دوران نوجوانی و جوانی اش را در آن سامان سپری کرد، او درمدرسه «التفاتیه» قزوین حجرهای داشت که هم اکنون نیز برای بازدید «طلبهها» و «گردشگران» پابرجااست، سنگ بنای پیشرفت علمی اودر حوزههای علمیه قزوین بود. در همانجا با شیخ بهایی و میرداماد آشنا شد و پس از انتقال پایتخت به اصفهان، با استادانش به اصفهان مهاجرت نمود.
او در مدرسه خواجواصفهان نیز از محضر درس استادانش شیخ بهایی، میرداماد (معلم ثالث) و میرفندرسکی بهره جست. ملاصدرا دروس فقه، علوم حدیث و تفسیر را از شیخ بهایی، حکمت الهی و حکمت شرق و غرب را از میرداماد و علم ملل و نحل را از میرفندرسکی آموخت.
به هر حال شاه عباس یکم در پایان سال ۹۹۹ هجری قمری (به روایتی ۱۰۰۶)، از قزوین به اصفهان نقل مکان کرد و این شهر را به پایتختی خویش برگزید.
در بخشکردن میراث یکی از توانگران اصفهان، هوش، آگاهی و دانش ملاصدرا در مسایل فقهی بر شاه عباس آشکار شد و شاه تصمیم گرفت تا از مدرسه خواجه بازدید کند و با شیخ بهایی و ملاصدرا بیشتر آشنا شود.
دوران تبعید
خانه ملاصدرا در روستای کهک از توابع قم.
ملاصدرا پس از کسب درجهٔ اجتهاد، به تدریس در مدرسهٔ خواجه پرداخت، اما از آنجایی که نظریاتش در برخی مسائل فقهی با بیشتر دانشمندان قشری اصفهان متفاوت بود، او را به بدعتگذاری در دین متهم ساختند و خواهان اخراج او از مدرسه و در نهایت تبعید او از اصفهان شدند. بدین سان ملاصدرا از اصفهان تبعید شد. او راه مورچه خورت را در پیش گرفت و از آنجا راهی کهک قم گشت. برخی از اتهامهایی که به وی میزدند در کتاب گفتگوی خرد آمدهاست.
ملاصدرا در دوران تبعید به حوزههایی رفت اما به او اجازه نمیدادند. جلوی او گرفته میشد و او را مرتد اعلام میکردند. ملاصدرا به مدت ۵ یا ۷ سال در کهک قم و در تبعید زیست، اما هرگز کار تدریس و پژوهش را رها نکرد و در همان روستای کوچک و دورافتاده به برگزاری جلسات درس مبادرت نمود. دروس وی بیشتر دربارهٔ افکار و باورهای حکیمان و دانشمندان ایرانی مانند شهابالدین سهروردی، ابن سینا و ابویعقوب الکندی و برخی از دانشمندان اندلسی همچون ابن عربی و ابن رشد بودند.به روایتی دیگر، او در این مدت به ریاضت و عبادت پرداخت و مدتی را نیز در شهر قم سپری نمود.
بازگشت به شیراز
الله وردی خان حاکم ایالت فارس امپراتوری صفوی در زمان شاه عباس هنگام ساخت مدرسه خان در شیراز، ملاصدرا را که توسط علمای اصفهان تکفیر و در کهک قم تبعید شده بود به شیراز دعوت کرد. او نامهای بدین مضمون به ملاصدرا نوشت:
«من نمیتوانم به کهک بیایم تا بتوانم از محضر درس شما استفاده کنم و به همین جهت در شیراز بنای مدرسهای را برای شما شروع کردهام و همین که تمام شد اطلاع میدهم که بیایید و در این مدرسه تدریس کنید».
اللهوردی خان در وقف نامه مدرسه تصریح کرد که اختیار تدریس را به ملاصدرا واگذار میکنم تا اینکه هر درسی را که میخواهد در برنامه دروس مدرسه قرار دهد.
حکومت صفوی و در راس آنان شاه عباس تمایلی به تبعید ملاصدرا از اصفهان نداشتند و شاه عباس صفوی به اجبار علمای اصفهان به این کار تن داد. از این رو، اللهوردی خان گرجی حاکم فارس، بر آن شد که برای این دانشمند در شیراز مدرسهای ساخته و از او برای تدریس در این مدرسه دعوت کند. با پایان یافتن ساخت و ساز بخش مهمی از این مدرسه که بعدها به مدرسه خان نامی شد، اللهوردی خان چشم از جهان بست و به دیار باقی شتافت. پس از او فرزند وی امام قلی خان که از دوستان دوران جوانی ملاصدرا بود پس از پدرش به حکومت فارس رسیده بود، پس از فتح هرمز و بیرون راندن پرتغالیها از خلیج فارس، و در پی پیروزی حکم رفع تبعید ملاصدرا را از شاه عباس گرفته و ملاصدرا را به شیراز دعوت کرد.
درخشانترین دوره زندگی ملاصدرا از لحاظ سودی که به جامعه رساند و طی آن دوره کتابهای فراوان و ارزشمندی نگاشت، دورهای است که او پس از بازگشت از کهک در شیراز شروع به تدریس کرد.
ملاصدرا پس از بازگشت به شیراز، تدریس در این مدرسه نوساز را آغاز کرد. در این مدرسه افزون بر حکمت و فقه، ادبیات، اخترشناسی، ریاضیات، شیمی، معرفةالارض (زمینشناسی) و علوم طبیعی نیز تدریس میشد. اهمیت این مدرسه از مدرسه خواجه اصفهان نیز فزونی یافت.
اللهوردی خان گرجی با این اقدام خود، دانشگاهی به مفهوم واقعی آن روز بنیان گذاشت، که در آن افزون بر حکمت، فقه، ادب، نجوم، علم حساب، هندسه، زمینشناسی، جانورشناسی، گیاهشناسی و شیمی تدریس میشد. ملاصدرا در پناه فرهنگ دوستی و آزاداندیشی الله وردی خان گرجی تالیفات فراوانی از خود بر جای گذاشت، اما مهمترین حاصل عمر وی بنیاد نهادن حکمت متعالیه بود. بدین وسیله به عالم تشیع خدمتی عظیم نمود.
درگذشت
بنا بر مشهور ملاصدرا در سال ۱۰۵۰ قمری (۱۶۴۰ میلادی) درگذشتهاست، اما مطابق یادداشتهای نوه او به نام محمد علمالهدی (فرزند فیض کاشانی)، سال صحیح درگذشت وی ۱۰۴۵ قمری (۱۶۳۵ میلادی) بودهاست، و گسست ناگهانی و ناقص ماندن برخی نوشتههای وی مانند تفسیر قرآن و شرح اصول کافی از (شیخ کلینی) در حدود سال ۱۰۴۴ قمری (۱۶۳۴ میلادی)، تاییدکننده این ادعاست.
وفات ملاصدرا در شهر بصره واقع شد ولی بنابر سنت شیعیان او را به شهر نجف بردند و بنابر گفته نوه وی، علمالهدی، او را در سمت چپ صحن حرم علی بن ابیطالب دفن نمودند.
فرزندان ملاصدرا
ملاصدرا پنج فرزند (سه دختر و دو پسر) داشتهاست که عبارتند از:
ام کلثوم (متولد سال ۱۰۱۹ قمری، ۱۶۰۹ میلادی)، او بزرگترین فرزند ملاصدرا که دانشمند و شاعر و زنی اهل عبادت و زهد بوده و به همسری ملا عبدالرزاق لاهیجی (شاگرد معروف ملاصدرا) درآمدهاست.
ابراهیم (متولد سال ۱۰۲۱ قمری، ۱۶۱۱ میلادی)، وی یکی از دانشمندان زمان خود بوده و فیلسوف و فقیه و متکلم و مفسر شمرده میشد و از علوم دیگر مانند ریاضیات نیز بهره داشتهاست. وی کتابی به نام عروة الوثقی در تفسیر قرآن و شرحی بر کتاب روضه فقیه لبنانی «شهید» نوشته و چند کتاب دیگر در فلسفه نیز به وی نسبت دادهاند.
زبیده (متولد سال ۱۰۲۴ قمری، ۱۶۱۴ میلادی)، وی همسر ملا محسن فیض کاشانی (شاگرد دیگر ملاصدرا) شدهاست.
نظام الدین احمد (متولد سال ۱۰۳۱ قمری، ۱۶۲۱ میلادی)، او در کاشان متولد و در سال ۱۰۷۴ ق (۱۶۶۴ میلادی) در شیراز فوت کردهاست. وی نیز فیلسوف و ادیب و شاعر بودهاست.
معصومه (متولد سال ۱۰۳۳ قمری، ۱۶۲۳ میلادی)، این دختر ملاصدرا نیز همسر یکی دیگر از شاگردان ملاصدرا به نام قوام الدین محمد نیریزی شد و نیز در دانش و شعر و ادبیات معروف بودهاست. برخی شخص دیگری را به نام ملا عبدالمحسن کاشانی، شوهر او دانستهاند که او نیز شاگرد ملاصدرا بودهاست.
باورها
ملاصدرا شیعه مذهب و پیرو آئین دوازدهامامی بود، به اصول و فروع دین اسلام و مذهب شیعه اعتقاد داشت. همانطور که در فقه شیعه چهار اصل قرآن، حدیث، عقل و اجماع برای بدست آوردن احکام بکار میرود، ملاصدرا نیز در مباحث عقلی تلاش وافری نمود تا این وجهه از برهان جایگاه خود را در مذهب شیعه دوباره بازیابد،
عرفان شیعی
ملاصدرا بر این باور بود که مذهب شیعه دو وجه دارد، وجه ظاهری، یعنی همان شریعت و احکام دینی، و وجه باطنی، که همان درونمایه و حقیقت مذهب شیعهاست و ملاصدرا آن را عرفان شیعی مینامید. او برای رستگاری انسان، هم شریعت و پایبندی به فرایض دین را لازم میشمرد و هم سیر و سلوک عرفانی برای رسیدن به حقیقت مذهب شیعه را ضروری میدانست. این در حالی بود که بیشتر دانشمندان قشری اصفهان، دید خوبی نسبت به عرفان نداشتند. ایشان بر این باور بودند که بسیاری از عارفان، به احکام دین اسلام پایبند نیستند و عمل به فرایض دینی را برای رسیدن به رستگاری لازم نمیبینند. یکی از دلایل تبعید ملاصدرا از اصفهان همین باور بود.
ملاصدرا اگرچه به عرفان باور داشت، اما کوتاهی از احکام و واجبات دین را به بهانهٔ سیر و سلوک عرفانی رد میکرد. با دانشمندان قشری نیز به دلیل ستیز با عرفان شیعی مخالف بود. همچنین با برخی از صوفیان که عمل به واجبات دینی را ضروری نمیدانستند، مخالف بود. البته برخی معتقدند ملاصدرا با ادغام فلسفه و عرفان ناخواسته راه را برای بسته شدن مسیر فلسفه ورزی در جهان اسلام فراهم کرد.
حکمت متعالیه
مکتب ملاصدرا که حکمت متعالیه نامیده میشود، بر اصل «وجود» و تمایز آن از «ماهیت» استوار است. بنابر دیدگاه او، بدیهیترین مسئلهٔ جهان، مسئلهٔ وجود یا هستی است که ما با علم حضوری و دریافت درونی خود، آن را درک کرده و نیازی به اثبات آن نداریم. اما ماهیت، آن چیزی است که سبب گوناگونی و تکثر پدیدهها میشود و به هر وجود، قالبی ویژه میبخشد. همهٔ پدیدههای جهان در یک اصل مشترکند که همان «وجود» نام دارد و وجود، یگانهاست؛ زیرا از هستیبخش (یعنی خداوند یگانه) سرچشمه گرفته، اما ویژگیهای هر یک از این پدیدهها از تفاوت میان ذات و ماهیت آنها حکایت دارد. بنا بر این دیدگاه، اصل بر وجود اشیاء است و ماهیت، معلول وجود بهشمار میآید.
ملاصدرا در مخالفت با استادش میرداماد که خود پیرو سهروردی بود، مدعی شد که «وجود» امری حقیقی است و ماهیت امری اعتباری. صدرا دربارهٔ حرکت نیز نظریه جدیدی عرضه کرد که به حرکت جوهری مشهور است. تا قبل از آن تمامی فلاسفه مسلمان، معتقد به وجود حرکت در مقولات نهگانه عَرَض بودند و حرکت را در جوهر محال میدانستند. اما صدرا معتقد به حرکت در جوهر نیز بود و موفق شد چهار جریان فکری یعنی کلام، عرفان، فلسفه افلاطون و فلسفه ارسطو را در یک نقطه گرد آورد و نظام فلسفی جدید و مستقلی به وجود آورد.
قاعده اتحاد عقل و عاقل و معقول در حصول معرفت
اتحاد عاقل و معقول اصطلاحی در فلسفه است که به کیفیت ادراک مربوط میشود. قاعده «اتحاد عقل و عاقل و معقول» از ابتکارات فلسفی ملاصدرا است. وی معتقد است در تکوین شناخت، قوه شناخت و شخص ادراککننده (مدرِک) و موضوع ادراکشونده (مدرَک)، سه چیز مستقل از یکدیگر نیستند. در هر عمل شناخت، وجودی پدید میآید که در همان حال که نوعی وجود شیء ادراکشونده است در ظرف ادراک، نوعی وجود برای نفس ادراککننده هم هست. نفس ادراککننده این وجود را، که فعل خویش است، به وسیله قوّه فاعله ادراکی خویش آفریدهاست. این قوّه ادراکی، در حقیقت، خود نفس در مرتبه فعل و تأثیر است.
برهان وجودی ملاصدرا
شاگردان
ملا محسن فیض کاشانی (داماد وی)
عبدالرزاق (فیاض) لاهیجی (داماد وی)
قوامالدین محمد نیریزی
ملا عبدالمحسن کاشانی
ملا حسین تنکابنی
حکیم آقاجانی
ملا محمد یوسف الموتی
با وجود زمان طولانی که ملاصدرا در شیراز، قم و اصفهان تدریس کردهاست، اما تاریخ از شاگردان او جز تعداد اندکی نام نبردهاست. مشهورترین آنها دو دامادش ملا محسن فیض کاشانی و فیاض لاهیجی میباشند که توسط ملاصدرا ملقب به فیض و فیاض گردیدند
آثار
آثار ملاصدرا را بیش از پنجاه اثر دانستهاند که آنها را بر حسب نوع تفکر موجود در پس هریک، میتوان در دو دسته اصلی علوم نقلی و علوم عقلی جای داد.
الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الاربعة، ترجمه کامل این کتاب با عنوان «اسفار عقلی اربعه» با ترجمه محمد خواجوی توسط انتشارات مولی منتشر شدهاست.
مفاتیح الغیب، ترجمه محمد خواجوی، انتشارات مولی.
أسرار الآیات، ترجمه محمد خواجوی، انتشارات مولی.
التعلیقة علی إلهیات الشفاء (ناتمام)
شرح اصول الکافی (ناتمام، ترجمه و تصحیح محمد خواجوی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
المشاعر، ترجمه غلامحسین آهنی، انتشارات مولی.
إیقاظ النائمین
رسالة فی الواردات القلبیة (التسبیحات القلبیة)
رسالة فی الحشر، ترجمه و تصحیح محمد خواجوی، انتشارات مولی.
رسالة فی إتصاف الماهیة بالوجود
رسالة فی التشخص
رسالة فی الحدوث، ترجمه و تصحیح محمد خواجوی، انتشارات مولی.
رسالة فی القضاء والقدر
رسالة فی سریان الوجود
رسالة مسماة بإکسیر العارفین
تفسیر القرآن الکریم:
الف ـ آیة النور، ترجمه و تصحیح محمد خواجوی، انتشارات مولی.
ب ـ آیة الکرسی
ج ـ سورة الأعلی، ترجمه و تصحیح محمد خواجوی، انتشارات مولی.
د ـ سورة البقرة (ناتمام)
ه ـ سورة الجمعة، ترجمه و تصحیح محمد خواجوی، انتشارات مولی.
و ـ سورة الحدید
ز ـ سورة الزلزال، ترجمه و تصحیح محمد خواجوی، انتشارات مولی.
ح ـ سورة السجدة
ط ـ سورة الطارق، ترجمه و تصحیح محمد خواجوی، انتشارات مولی.
ک ـ سورة الفاتحة
ل ـ سورة الواقعة، ترجمه و تصحیح محمد خواجوی، انتشارات مولی.
م ـ سورة الیس
سه اصل، تصحیح محمد خواجوی، انتشارات مولی.
رسالة العرشیة، ترجمه و تصحیح محمد خواجوی، انتشارات مولی.
المظاهر الإلهیة
متشابهات القرآن
المسائل القدسیة (الحکمة القدسیة ـ القواعد الملکوتیة ـ طرح الکونین)
أجوبة مسائل بعض الخلان
الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیة، ترجمه علی بابایی، انتشارات مولی.
المبدأ و المعاد
زاد المسافر (زاد السالک)
رسالة فی إتحاد العاقل والمعقول، ترجمه علی بابایی، انتشارات مولی.
أجوبة المسائل الجیلانیة
أجوبة المسائل الکاشانیة
أجوبة المسائل النصیریة
رسالة فی إصالة جعل الوجود، ترجمه علی بابایی، انتشارات مولی.
التنقیح فی المنطق (اللمعات الإشراقیة فی الفنون المنطقیة)
الحشریة
الخلسة
خلق الأعمال (الجبر والتفویض ـ القدر فی الأفعال)، ترجمه علی بابایی، انتشارات مولی.
دیباجة عرش التقدیس
شواهد الربوبیة
الفوائد:
الف ـ رد الشبهات الإبلیسیة
ب ـ شرح حدیث «کنت کنزا مخفیا ...»
ج ـ فی بیان الترکیب بین المادة والصورة وإرتباطها بقاعدة بسیط الحقیقة
د ـ فی ذیل آیة الأمانة
ه ـ فی المواد الثلاث
رسالة اللمیة فی إختصاص الفلک بموضع معین (حل الإشکالات الفلکیة)
رسالة فی المزاج
تفسیر سورة التوحید (۱)
تفسیر سورة التوحید (۲)
رسالة الوجود
حل شبهة الجذر الأصم
کسر اصنام الجاهلیة
التصور والتصدیق
شرح الهدایة الأثیریة
التعلیقة علی شرح حکمة الإشراق
الحاشیة علی القبسات
اثبات شوق الهیولی بالصورة
شرح حدیث «خلق الأرواح قبل الأجساد بألفی عام»
الحرکة الجوهریة
الحاشیة علی الرواشح السماویة (مشکوک)
تفسیر حدیث «الناس نیام فإذا ماتوا إنتبهوا» (مشکوک)
رسالة فی الإمامة (مشکوک)
دیوان شعر (جمعآوری ملا محسن فیض کاشانی)، تصحیح محمد خواجوی، انتشارات مولی.
نامهها (دو نامه به میرداماد و...)
ملاصدرا در آثار هنرمندان
مجموعه تلویزیونی
حسن فتحی، کارگردان ایرانی، در سال ۱۳۷۸ خورشیدی مجموعه تلویزیونی روشن تر از خاموشی را از زندگی ملاصدرا و شاه عباس صفوی ساخت که حسین یاری، در آن نقش ملاصدرا را ایفا نمود.
کتاب
نادر ابراهیمی نیز، کتابی با عنوان «مردی در تبعید ابدی»، دربارهٔ زندگی ملاصدرا (از آغاز تا تبعید) به رشتهٔ نگارش درآورده است.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#82
Posted: 19 Nov 2018 20:08
ملا محسن فیض کاشانی
زادروز ۴ مهر ۹۷۷
کاشان، ایران
درگذشت ۲ خرداد ۱۰۵۹ (۸۲ سالگی)
کاشان
آرامگاه کاشان
محل زندگی کاشان
نامهای دیگر ملا محمد محسن فیض کاشانی
لقب فیض
دوره دولت صفویه
مذهب شیعه
ملا محمدمحسن فیض کاشانی (زادهٔ ۱۰۰۷ در کاشان – درگذشتهٔ ۱۰۹۰ هجری قمری در کاشان) (۹۷۷–۱۰۵۸ هجری شمسی)، حکیم، محدث و عارف دوره صفوی و از بزرگترین دانشمندان شیعه است. نام او محمدمحسن مشهور به ملا محسن و تخلص وی فیض بودهاست.
ملا محمدمحسن داماد بزرگ ملاصدرای شیرازی بودهاست. در فقه و اصول و فلسفه و کلام و حدیث و تفسیر قرآن و شعر و ادب توانا و در تمامی اینها و رشتههای دیگر آثاری از خود به یادگار گذاردهاست. البته در پایان عمر، از آنچه به غیر از قرآن و کلام اهلبیت نقل و استفاده نموده، پشیمان گشته و آن را بر سبیل تمرین و نقل مطلب و تحرّی حقیقت معرفی نمودهاست
زندگی
فیض کاشانی در شهر کاشان زاده شد. خاندان او عموماً از علما و دانشمندان خوشنام کاشان بودند، به ویژه جدش شاه محمود، پدرش شاه مرتضی و برادرانش مولی محمد معروف به نورالدین و مولی عبدالغفور و فرزندان آنها محمدهادی بن نورالدین و محمد مؤمن عبدالغفور و فرزند خود فیض مولی محمد ملقب به علمالهدی همگی دارای مقام عالی دینی بودند که تالیفات و تصنیفات نفیسی داشتهاند.
فیض در قم زندگی میکرد اما وقتی که شنید سید ماجد بحرانی وارد شیراز شده به قصد کسب فیض به آنجا رفت و در آن شهر با دختر ملاصدرا معروف ازدواج نموده و لقب فیض را نیز از او گرفت.
وفات فیض به سال ۱۰۹۰ هجری قمری اتفاق افتاده و مدفن او در کاشان در مقبرهای به نام کرامت یا کرامات واقع است.
حیات علمی فیض
فیض بخشی از عمر خود را به مطالعه، تحقیق، پژوهش و نگارش در حوزه فلسفه، کلام، عرفان، اصول و... صرف نمود، اما در سال ۱۰۸۳ در رساله الإنصاف ضمن نگاهی نقد گونه بر برخی از نوشتههای پیشین خود، به انتقاد از متکلّمین، فلاسفه، متصوّفه و من عندیین پرداخت. وی در آغاز رساله مذکور در این باره میگوید:
«چنین میگوید مهتدی به شاهراه مصطفی محسن بن مرتضی که در عنفوان شباب چون از نفقه در دین و تحصیل بصیرت در اعتقادات و کیفیت عبادات به تعلیم ائمه معصومین (ع) آسودم، چنانچه (چنانکه) در هیچ مسئلهای محتاج به تقلید غیر معصوم نبودم! به خاطر رسید که در تحصیل معرفت اسرار دین و علوم راسخین نیز سعی مینمایم، شاید نفس را کمال یابد. لیکن چون عقل را راهی به آن نبود، نفس را در آن پایه ایمان که بود، دری نمیگشود، و صبر بر جهالت هم نداشت، و علیالدوام مرا رنجه میداشت؛ بنابراین چندی در مطالعه مجادلات متکلمین خوض نمودم، و به آلت جهل در ازالت جهل ساعی بودم! طریق مکالمات متفلسفین (مدّعیان فلسفهدانی) را نیز پیمودم، و یک یا چند بلندپروازیهای متصوفه را در اقاویل ایشان دیدم، و یک چند در رعونت (حماقت)های «من عندییّن» گردیدم! تا آنکه گاهی در تلخیص سخنان طوائف اربع (متکلمین، متفلسفین، متصوفه، من عندیین)، کتب و رسائل مینوشتم (چند سطر بعد عربی است که خلاصه آن چنین است): بدون این که همه را تصدیق کرده باشم، یا همه را تأیید کنم، بلکه مطالب آنها را نقل کردم، و بر سبیل تمرین مطالبی نوشتم! از مجموع گفتار آنها چیزی که عطش مرا فرونشاند، یا بیماریم را درمان کند نیافتم، تا جایی که بر خویشتن ترسیدم! پس به خدا پناه بردم تا مرا به حقیقت نائل گرداند، و به گفته امیرمؤمنان (ع) که میفرماید: خدایا مرا از این که نظرم را در آنچه نهایت آن دیده نمیشود، و فکر به آن نمیرسد، نگاه دار به درگاه خداوند نالیدم و سرنوشت خود را به ذات مقدّسش سپردم. خدای مهربان نیز به برکت دین پایدارش مرا رهنمون گردید تا در اسرار قرآن مجید و احادیث سرور انبیاء صلوات اللَّه علیهم اجمعین، درست بیندیشم، و بقدر حوصله و درجه ایمانم از قرآن و حدیث چیزها به من آموخت. دلم اطمینان یافت، و وسوسه شیطان را از من دور کرد خدا را شکر که به حقیقت نائل گردیدم
استادان
ابوعلی جمالالدین بحرانی
شاگردان
فیض در طول زندگی خود شاگردان متعددی داشته که گروهی از آنان، خود از علما و دانشمندان بزرگ محسوب میشوند و از آن دست میتوان مولی ابوالحسن شریف فتونی عاملی اصفهانی نویسنده تفسیر مرآت الانوار و علامه مجلسی صاحب بحارالانوار و سید نعمتالله جزایری نویسنده انوارالنعمانیه را نام برد که از او اجازه روایت داشتهاند.
فهرست شاگردان وی در ذیل آمدهاست:
محمدباقر مجلسی
سید نعمتالله جزایری
ابوالحسن شریف فتونی عاملی اصفهانی
محمدمحسن عرفان شیرازی
قاضی سعید قمی
ملا محمدصادق خضری
شمسالدین قمی
محمد علمالهدی (زاده ۱۰۲۹ درگذشته ۱۱۱۵ ق)، فرزند فیض که دارای آثار علمی از جمله «معادن الحکمه فی مکاتیب الائمه» است.
احمد معینالدین (زاده ۱۰۵۶ درگذشته ۱۱۰۷ ق)، فرزند دیگر فیض که او نیز در فقه و حدیث متبحر و دارای تالیفاتی است.
محمد مؤمن، پسر برادر فیض از فقیهان و مدرسان دوران خود بودهاست.
شاه مرتضی دوم، پسر برادر فیض
محمدهادی، فرزند شاه مرتضی دوم
نورالدین محمد، فرزند دیگر شاه مرتضی دوم
ضیاالدین محمد، فرزند حکیم نورالدین، دایی فیض (درگذشته ۱۰۴۷ ق)
ملا شاه فضلالله، خواهرزاده فیض و فرزند ملامحمد شریف که حدود چهل تألیف در موضوعهای فقه، تفسیر و کلام داشتهاست.
ملا علامی، خواهرزاده فیض و فرزند دیگر ملامحمد شریف
آثار فیض
از فیض ۱۱۶ عنوان کتاب و رساله به یادگار ماندهاست.[البته برخی از این آثار، مربوط به فلسفه، تصوف، فقه، اصول، کلام و ... میباشد و فیض از آنچه در این زمینه خوانده و نوشته، اظهار پشیمانی و برائت نموده و آن را بر سبیل تمرین و صرفاً نقل مطلب معرفی نمودهاست.
صافی
تفسیر صافی
شوق مهدی
شوق مهدی اثری منظوم از فیض کاشانی و در خطاب به امام زمان است. خود میگوید:
«چنین گوید مؤلف این کلمات و ناظم این ابیات محسن بن مرتضی الملقب به فیض که مرا در عنفوان شباب، شور محبت امام زمان و بقیهٔ خلفای رحمان، قائم عترت و مهدی امت سلام الله علیه و علی آبائه در سر افتاد و شوقی عظیم به لقای کریم او در دل پدید آمد. نه تن را به مقصود راهی و نه جان را از صبر پناهی. به خاطر رسید که کاش کلمهای چند موزون در وصف اشتیاق بودی و مضمونی چند منظوم در شرح فراق رو نمودی تا گاهی به انشاد{=خواندن} آن زنگ غبار از دل زدودی.»
دیوان «شوق مهدی» توسط انتشارات انصاریان قم به تصحیح علی دوانی چندین بار منتشر شدهاست.
سفینة النجاة
این کتاب یکی از مهمترین نوشتههای فیض کاشانی است که توسط محمدرضا دورودیان تفرشی ترجمه شدهاست و موضوع آن در رد مجتهدان و اصولیین میباشد و با استدلال و با شواهد از روایتهای اهلبیت اجتهاد و اجماع را بدعت و ضلالت و خلاف روش فکری شیعیان میداند.
در بخش خطبه این کتاب مینویسد:
«اجتهاد در احکام شرعیه یعنی استعمال اصول و امارات ظنیه در استنباط آنها و همچنین اخذ باتفاق آرا بدعت نهادن است در دین و از اختراعات اهل سنت است»
و در فصل سوم کتاب مینویسد:
«و لیت شعری ما حملهم علی ان ترکوا السبیل الذی هدیهم الیه ائمة الهدی و اخذوا سبلا شتی و اتبعوا الآراء و الاهواء کل یدعو الی طریقه و یذود عن الاخری» و کاش میدانستم من که چه چیز واداشت ایشان را (مجتهدین شیعه را) اینکه واگذارند راهی را که نموده بودند بایشان آنرا ائمه هدی و بگیرند راههای مختلف را و پیروی کنند رأیها و خواهشها را، همگی ایشان (مجتهدین) میخواند مردم را بطریقه خود و بازمیدارد از طریقه دیگر. «ثمّ ما الذی حمل مقلدیهم علی تقلید هم فی الآراء دون تقلید الائمة علی الطریقة المثلی» سپس کاش میدانستم که چه چیز واداشت مقلدین ایشان را که تقلید ایشان کنند در رأیهای ایشان و تقلید نکنند از امامان بر طریقه که درستترین طریقه است.
علم الیقین
عین الیقین
دیوان اشعار (مجموعه اشعار)
آثار دیگرش
شافی، نخبه، ندبه، مکاتیب، مفاتیح، تفاسیر، سفینة البحار، منهاج النجاة، ابواب الجنان، علم الیقین، عین الیقین، حقالیقین، جلاء العیون، جلاء القلوب، قرة الاصول، شراب طهور، اصول عقاید، اصول اصلیه، بشارة الشیعه، معتصم الشیعه، توحید، تنویر، تشریح، شرائط الایمان، خلاصة الاذکار، اخوان الصفا، دهر آشوب، دفع بلیات، رفع آفات، معیار ساعات، موارد مختلف، لب حسنات، وسیله ابتهال، منتخب فتوحات، منتخب غزلیات، منتخب اوراد، ترجمه طهارة، ترجمه صلاة، ترجمه زکوة، ترجمه حج...، شهاب ثاقب، فهرست علوم، معارف اصول، تعیین حقوق، حقایق و اسرار دین، ثنای معصومین، حقیقت علم و علما، شرح صحیفه سجادیه، رساله ثبوت ولایت، اختلاف مذاهب، تعیین حق، غزلیات، مسمیات، مثنویات، جبر و تفویض، جبر و اختیار، عوامل ملا محسن، اجوبه مسائل، لئآلی، حواشی و دهها کتاب دیگر. یکی از اثار معروف او کتاب المهجته البیضاء است که به نوعی تطبیق کتاب احیا العلوم ابوحامد عزالی با عقاید شیعه است .
نمونه شعر
بیا تا مونس هم، یار هم، غمخوار هم باشیم انیس جان غمفرسوده بیمار هم باشیم
شب آید، شمع هم گردیم و بهر یکدگر سوزیم شود چون روز، دست و پای هم، در کار هم باشیم
یکی گردیم، در گفتار و در کردار و در رفتار زبان و دست و پا یک کرده، خدمتگار هم باشیم
نمیبینم بهجز تو همدمی، ای «فیض»، در عالم بیا، دمساز هم، گنجینه اسرار هم باشیم
دیوان اشعار «ملامحسن فیض کاشانی» پس از پیروزی انقلاب اسلامی با نشر سرودههای منتشر نشده وی توسط یکی از نوادگان خلفش «مصطفی فیضی» که ادیبی فرهیخته و محققی توانا بود به دوسه برابر قبل افزایش یافت. مرحوم مصطفی فیضی در سالهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی سالها ریاست اداره فرهنگ و هنر کاشان و همچنین مدیریت انجمن ادبی صبای این شهر را بر عهده داشت.
در منزل ایشان کتابهایی مخطوط از ملاصدرا و ملا محسن فیض وجود داشت. همچنین عصایی آبنوس جزو عتیقه جات منزلش وجود داشت که از آن ملا محسن فیض بود. مصطفی فیضی در سال ۱۳۸۰ شمسی دیده از جهان فروبست و در جوار جدش در مقبره فیض به خاک سپرده شد. (عباس خوش عمل کاشانی).
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#83
Posted: 20 Nov 2018 20:08
میر حیدر آملی
زادروز ۷۲۰ هجری
آمل
درگذشت ۷۸۷
حله یا آمل
آرامگاه آمل
۳۴°۴۷′۲۹٫۵۵″ شمالی ۴۸°۳۰′۴۷٫۶۲″ شرقی
محل زندگی آمل، نجف، حله
نامهای دیگر علامه سید حیدر آملی، شیخ العارفین سید میر حیدر آملی
پیشه فیلسوف، دانشمند، عارف ، عالم، مفسر، صوفی
لقب علامه شیخ میر حیدرالدین؛ امام الصوفی
مذهب اسلام، تصوف
مکتب شیعه
آثار تفسیر محیط الاعظم، جامع الاسرار و منبع الانوار، محیز الاعظم و رسالههای بسیاری
زندگی
میر حیدر، در آمل چشم به جهان گشود و تا میانسالی به کارهای دیوانی و دولتی مشغول بود. اما در میانه عمر سودای دانش اندوختن در سر گرفت و رهسپار نجف شد و تا پایان زندگی در همان شهر ماند.
شهرت
نام او بیشتر به سبب نظریاتش در بارهٔ عرفان و حکمت مطرح شدهاست. میر حیدر را از بزرگترین عارفان شیعی میدانند. در رسالههای غربی نوشتهاست علم میر حیدر فراتر از دریاها است. او دارای چهل رسالهاست که از جمله میتوان به جامع الاسرار و منبع الانوار که برای تبیین دیدگاههای اهل تصوف و شیعیان است، اشاره کرد. وی تشیع و تصوف حقیقی را نزدیک به یکدیگر میداند. میرحیدر آملی مرد بزرگ تاریخ و عرفان ایران بودهاست.
سخنان بزرگان
صاحب ریاض العلما مینویسد: فاضل عالم جلیل مفسر فقیه محدث و از بزرگان علمای امامیهاست و از تالیفات او تفسیری موسوم به محیط الاعظم میباشد؛ و بازمیگوید: من تعدادی از مسائل فقهی و کلامی را که سید آنها را از فخرالدین، فرزند علامه پرسید و جوابهایی که به آن سوالات داده شده را دیدم[نیازمند منبع]
پروفسور هانری کربن در مقدمه رصین و وزینش بر جامع الاسرار سید حیدر آملی مینویسد: سید حیدر آملی یکی از بزرگترین متفکران مذهب شیعه است که به سال ۷۲۰ هجری متولد شده. او یکی از ارکان فلسفه و معنویت مذهب تشیع دوازده امامی است.
سید حیدر در جامع الاسرار مینویسد: هر که شیعه نیست صوفی نیست و هر که صوفی نیست شیعه نیست.
جوانی و گذر عمر
حیدر آملی بخش بزرگ جوانی درخشان خود را در آمل در ایالت طبرستان گذراند. در اثر پیچ و خم زمانه و یورش مغولان نشانهای از آثار قدیمی باقی ماندهاست. با توجه به وضعیت خانوادگی و مشاغلی که حیدر آملی در جوانی در دربار امیر به عهده داشته، زندگی او با یکی از پرآوازهترین خاندانهای فرمانروایی مازندران یعنی خاندان باوندیان (موسوم به کینخواریه) پیوند دارد.حیدر آملی با تجدید خاطره امیر که در خدمت او بوده، با افتخار نسب او را به ساسانیان میرساند. در همان سالی که امیر به قتل رسید و خاندان باوندیان از میان رفت (۷۵۰ ه)، حیدر آملی تصمیم میگیرد تا به زندگی موفق و این جهانی خود پایان داده و به سوی خدا برود. (پایان دوره ایرانی). هانری کربن زندگی سید حیدر را در سه قسم کلی بیان میدارد: الف: دوره ایرانی: تا ۳۰ سالگی (سال ۷۵۰)، دوره اول عراقی (از سال ۷۵۲ تا ۷۶۸) دوره دوم عراقی، (از سال ۷۶۸ تا ۷۸۷) میتوانیم تاریخ تولد سید حیدر را در آمل با اختلاف یک سال معلوم نماییم:۷۲۰ (شاید ۷۱۹ اما به احتمال زیاد ۷۲۰).
سید حیدر بن علی بن حیدر عبیدلی حسینی آملی به یکی از خانوادههای بزرگ سید آمل تعلق داشت. شهری که ساکنان آن از همان آغاز شیعه و عالم بودند. [نیازمند منبع] اگر فاصله یک ساله میان حرکت از آمل و ورود به اماکن مقدس اسلام در سال ۷۵۱ را به حساب نیاوریم، میتوانیم بگوییم که دوره ایرانی سید حیدر از سال ۷۲۰ تا ۷۵۰ هجری بودهاست؛ بنابراین سید حیدر آمل را در سال ۷۵۰ هجری ترک کرد، یعنی در همان سالی که امیر او به قتل رسید. خود او میگوید که در این زمان سی ساله بودهاست. [نیازمند منبع] در این فاصله سید حیدر آموزشهای اصلی را دیده و نخستین تجربه خود از زندگی را کسب کرده بود. او در جامع الاسرار میگوید که از همان آغاز جوانی و حتی کودکی با علاقع فراوان به مطالعه عرفان شیعی دوازده امامی پرداخت. زائر ما با ترک همه چیز، جز خرقهای ژنده از مال دنیا نگه نمیدارد و برای زیارت اماکن مقدسه تشیع و سپس بیت المقدس و مکه قدم در راه میگذارد. بدین ترتیب دوره عراقی یا بهتر بگوییم نخستین مرحله این دوره آغاز میشود. سید حیدر به مکه و مدینه میرود، اما به علت وضع مزاجی به عراق بازمیگردد. تذکره نویسان میگویند که در نخستین مرحله این دوره، سید حیدر از تعلیمات دو شیخ بزرگوار، مولانا نصیر الدین کاشانی حلی و شیخ فخرالمحققین محمد بن حسن بن مطهر حلی استفاده کرد. فخرالمحققین فرزند علامه حلی بود که در نزد نصیرالدین طوسی و کاتبی قزوینی تعلیم دید و خود یکی از اساتید کلام شیعی این دوره بود. سید حیدر از حسن بن حمزه هاشمی روایت میکند در سال ۷۶۱ از فخرالمحققین اجازه روایت دریافت کرد و به درخواست او رساله رافعه الخلاف را نوشت و برای مدتی به مکاتبه علمی با او پرداخت. یادآور میشویم که آخرین تاریخ تحریر رساله العلوم العالیه یعنی سال (۷۸۷ ه) مربوط میشود به زمانی که سید حیدر شصت و پنج سال بود. از این پس دیگر اطلاعی از او نداریم و نمیدانیم در چه زمان و شرایطی این دنیا را ترک گفتهاست. علامه حسنزاده آملی در اینباره میفرمایند: «فعلاً در جنب مسجد امام حسن عسکری (ع) در آمل قبری به نام میرحیدر آملی؛ ولیکن مسلم است که غیر از سید حیدر است. زیرا ایشان خودش مینویسد:» من از آمل بیرون رفتم «وی در حله وفات کردهاست.»[نیازمند منبع] پس از سال ۷۸۷ اثری از حیدر آملی در این جهان فانی نمییابیم. این دوره از زمان حمله تیمور لنگ به مازندران دور نیست و دلیلی نداریم که سید حیدر به زادگاه خود بازگشته باشد. یا گفته میشود او را بعد مرگش به زادگاه خود آوردهاند.
برج آرامگاهی سید میر حیدر آملی در مازندران
گفتنی است که سید حیدر آملی، دو معاصر همنام دارد:
سید حیدر بن علی که بایستی مؤلف کشکول در سال ۷۳۵ هجری بوده باشد.
سید حیدر بن علی بن حیدر که در سال ۷۵۹ (دقیقاً دو سال پیش از سید حیدر آملی) از فخر المحققین اجازه دریافت کرد؛ بنابراین سه شخصیت معاصر همنام، سید حیدر داریم که دو تن از آنان با اختلاف دو سال از یک استاد اجازه دریافت کردهاند.
البته این است که شخصی که در آرامگاه میر حیدر آملی دفن میباشد سید حیدر آملی است که با نام کامل سید میر سید حیدر آملی است.
میر حیدر آملی، عالم شیعه قرن هشتم، صوفیان را «شیعیان خاص» خوانده و میگوید: «یکی بر شریعت و دیگری بر حقیقت تمرکز یافته و هر دو در صراط مستقیم است؛ ولو هر یک دیگری را طرد کند؛ زیرا هر یک بخشی از حقیقت را دارد... ضروری است این دو گروه بکوشند از گروه دیگر، بخش دیگر حقیقت را فرا گیرند تا از هر جهت، به کمال دست یابند».
آثار
او آثار متفاوتی از علم تصوف و نگاه به امامان شیعه داشتهاست تفسیر قرآن و کتابهای بحث در علم و فلسفه از بزرگترین آثار کتابهای فلسفه در جهان است که در اکثر دانشگاههای معتبر دنیا در حال تدریس میباشد. آثار گرانبهایی از وی در موضوعهایی چون تفسیر قرآن با عنوان تفسیر محیط الاعظم، نص النصوص و رساله العلوم العالیه بر جای ماندهاست. نص النصوص، درحقیقت، شرحی بر فصوص الحکم ابن عربی است.
یادبودها
در حال حاضر بزرگداشتهای برای او گرفته میشود و دو تندیس یکی در زادگاهش و دیگری در فرانسه برای او ساختهاند.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#84
Posted: 12 Jan 2019 18:30
قطبالدین شیرازی
قطبالدین محمود بن مسعود بن مصلح کازرونی (زاده ۶۳۳ درگذشته ۷۱۰ ه.ق) یکی از علمای ایرانی قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری است که نقش مهمی در گسترش حکمت و فلسفه، علوم طبیعی، پزشکی و هنر داشتهاست.
فرزند مولانا ضیاءالدین مسعود بن مصلح کازرونی پزشک معروف و از مشایخ صوفیه در سال ۶۳۳ هجری قمری در کازرون پا به عرصه هستی نهاد
نام کامل لقب: قطبالدین
نام: محمود
نسب: ابن مسعود بن مصلح
نسبت: کازرونی
زادروز صفر ۶۳۳ قمری (آبان ۶۱۴ (خورشیدی))
زادگاه کازرون،
تاریخ مرگ یکشنبه ۱۷ یا ۲۴ رمضان ۷۱۰ قمری
(۲۶ بهمن یا ۳ اسفند ۶۸۹)
محل مرگ تبریز، ایران
دین اسلام
استادان کاتبی قزوینی، خواجه نصیرالدین طوسی، صدرالدین قونوی
شاگردان قطبالدین رازی
قطبالدین علاوه بر شاگردی در نزد پدر از محضر بزرگانی چون کمالالدین ابوالخیر بن مصلح کازرونی، شمسالدین محمد بن احمدالحکیم الکیشی، شرفالدین زکی بوشکانی، خواجه نصیر طوسی، نجمالدین کاتبی، علامه قطبالدین مؤیدالدین عرضی و کمال کوفی بهره فراوانی یافت تا آنجا که علاوه بر پزشکی، بر علوم دیگری چون ریاضی، فلسفه، علوم ادبی، دینشناسی، موسیقی، نواختن رباب و سرودن شعر، بازی شطرنج و فنون شعبدهبازی به چیرگی شگفتانگیزی دست یافت. او مدتی در شهرهای سیواس و ملطیه به شغل قضاوت اشتغال یافت و در زمانی دیگر از طرف تکودار، ایلخان مغول به سمت سفارت، همراه اتابک پهلوان به مصر نزد ملک قلادون الفی اعزام شد. آرامگاه وی در مقبرةالوزرای چرنداب تبریز است.
علامه در اندک زمانی در علوم معقول و منقول سرآمد فضلای عصر خود بود و در طول مدت حیات خود بیش از بیست اثر به فارسی و عربی از خود باقی گذاشت.
قطبالدین شیرازی در علم موسیقی و فیزیک از سرآمدان زمان خود بودهاست. اگرچه قطبالدین را نمیتوان شاگرد صفیالدین ارموی -نظریهپرداز موسیقی قرن هفتم- دانست؛ ولی او را باید بدون شک نخستین شارح کتب صفیالدین ارموی قلمداد کرد. قطبالدین بخش مفصلی از کتاب دائرةالمعارف چندجلدی خود به نام درةالتاج را به موسیقی اختصاص داده و در آنجا به تشریح نظریات صفیالدین ارموی، مخصوصاً مطالبی که در رسالة الشرفیة بیان شده، پرداختهاست.
در سال ۱۳۹۰ هزار و دویست و پنجاهمین سالگرد تولد قطبالدین کازرونی از طرف ایران و سازمان یونسکو جشن گرفته شد
قطبالدین محمود بن مسعود بن مصلح کازرونی (زاده ۶۳۳ درگذشته ۷۱۰ ه.ق) یکی از علمای ایرانی قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری است که نقش مهمی در گسترش حکمت و فلسفه، علوم طبیعی، پزشکی و هنر داشتهاست.
فرزند مولانا ضیاءالدین مسعود بن مصلح کازرونی پزشک معروف و از مشایخ صوفیه در سال ۶۳۳ هجری قمری در کازرون پا به عرصه هستی نهاد.
قطبالدین علاوه بر شاگردی در نزد پدر از محضر بزرگانی چون کمالالدین ابوالخیر بن مصلح کازرونی، شمسالدین محمد بن احمدالحکیم الکیشی، شرفالدین زکی بوشکانی، خواجه نصیر طوسی، نجمالدین کاتبی، علامه قطبالدین مؤیدالدین عرضی و کمال کوفی بهره فراوانی یافت تا آنجا که علاوه بر پزشکی، بر علوم دیگری چون ریاضی، فلسفه، علوم ادبی، دینشناسی، موسیقی، نواختن رباب و سرودن شعر، بازی شطرنج و فنون شعبدهبازی به چیرگی شگفتانگیزی دست یافت. او مدتی در شهرهای سیواس و ملطیه به شغل قضاوت اشتغال یافت و در زمانی دیگر از طرف تکودار، ایلخان مغول به سمت سفارت، همراه اتابک پهلوان به مصر نزد ملک قلادون الفی اعزام شد. آرامگاه وی در مقبرةالوزرای چرنداب تبریز است.
علامه در اندک زمانی در علوم معقول و منقول سرآمد فضلای عصر خود بود و در طول مدت حیات خود بیش از بیست اثر به فارسی و عربی از خود باقی گذاشت.
قطبالدین شیرازی در علم موسیقی و فیزیک از سرآمدان زمان خود بودهاست. اگرچه قطبالدین را نمیتوان شاگرد صفیالدین ارموی -نظریهپرداز موسیقی قرن هفتم- دانست؛ ولی او را باید بدون شک نخستین شارح کتب صفیالدین ارموی قلمداد کرد. قطبالدین بخش مفصلی از کتاب دائرةالمعارف چندجلدی خود به نام درةالتاج را به موسیقی اختصاص داده و در آنجا به تشریح نظریات صفیالدین ارموی، مخصوصاً مطالبی که در رسالة الشرفیة بیان شده، پرداختهاست.
در سال ۱۳۹۰ هزار و دویست و پنجاهمین سالگرد تولد قطبالدین کازرونی از طرف ایران و سازمان یونسکو جشن گرفته شد.
شکل ۱ - الگوی افلاک قطب الدین شیرازی برای ماه
مدل افلاک ماه
مدل افلاک شیرازی در کتاب نهایة الإدراک فی درایة الأفلاک برای ماه که در شکل ۱ دیده میشود، نسبت به مدل افلاک بطلمیوسی ۲ فلک اضافه دارد، یکی فلک مدیره و دیگری فلکی برای خنثی کردن چرخش وضعی اضافهای که توسط فلک مدیره به چرخش تدویر افزوده میشود، هر چند شیرازی در کتاب التحفةالشاهة این فلک را حذف میکند و در عوض سرعت تدویر را تغییر میدهد. با اینکه برای اولین بار مؤیدالدین عُرضی از مدل مدیره استفاده کرده بود، ولی به لزوم وجود چنین فلکی که حرکت اضافهٔ تدویر را خنثی کند، توجه نکرده بود.
بنابراین تعداد افلاک مدل شیرازی برای ماه شش فلک است، بدین قرار:
۱. فلک جوزهر به مرکز عالم O.
۲. فلک مایل به مرکز عالم و مایل از دایرةالبروج به اندازهٔ ۵ درجه.
۳. فلک خارج مرکز یا حامل: منطقهٔ این فلک در صفحهٔ مایل قرار دارد.
۴. فلک مدیره: شعاع این فلک rm = 1/2 e و با سرعت ωm = ωc میچرخد.
۵. فلک حافظه: این فلک، هممرکز با تدویر است و با سرعت ωc- میچرخد.
۶. فلک تدویر: سرعت این فلک برابر با ۴ ؛۱۳- ωp = ωa = است.
بنابراین مرکز تدویر C روی مسیری شبه دایره به مرکز Dp و با سرعت یکنواخت نسبت به O میچرخد. تفاوت مدل شیرازی و بطلمیوس، چنانکه خودش متذکر میشود، در دو نکته خلاصه میشود: افزودن دو فلک مدیره و حافظه، و تغییر خروج از مرکز حامل به نصف مقدار قبلی. البته همانطور که گفته شد این مدل در تحفه تصحیح شده و فلک حافظه از آن حذف شدهاست.
آثار
درة التاج لغرة الدباج (یکی از مهمترین آثار علامه قطبالدین میباشد که دانشنامهایست فلسفی به معنای «علمالعلوم». کتاب درةالتاج (۷۰۵–۶۹۳) پس از کتاب شفای ابن سینا مهمترین کتاب جامعی است که در فلسفه تألیف شدهاست و بهطور کلّی دوازده رشته از علوم و از آن جمله موسیقی را در برمیگیرد.
نهایة الأدراک فی درایة الأدراک (به عربی، در زمینهٔ نجوم و هیئت، دارای ۴ مقاله: مقدّمات، هیئت اجرام، زمین و مقادیر اجرام. همچنین دارای مطالب جدیدی در بارهٔ مکانیک، زمینشناسی، هواشناسی، نور و مباحثی در بارهٔ نظرات کیهانی ابن هیثم و ابوبکر محمّد بن احمد خرقی)
تحفة الشاهیه (به عربی، در نجوم و هیئت)
ترجمهٔ فارسی کتاب اصول اقلیدس در هندسه
اختیارات مظفری (به فارسی، در نجوم و هیئت)
رسالة فی حرکة الدرجة فی النسبة بین المستوی و المنحنی (منسوب به علّامه، در هیئت و ریاضی)
شرح کتاب حکمة الاشراق از شهابالدین سهروردی (از این روست که او را فیلسوف اشراقی دانستهاند)
تحفة السعدیه (شرحی بر کتاب قانون در طب از ابن سینا)
شرح کتاب مفتاح العلوم از سکاکی (مفتاح المفتاح)
شرح کتاب مختصر الأصول از ابن حاجب (در فقه)
رساله در تحقیق عالم مثال (در بارهٔ عالم مثال، معاد جسمانی و کیفیت آخرت)
رسالهٔ فعلت فلاتلم (در هیئت)
شرح کتاب روضة الناظر از خواجه نصیر طوسی
اجوبة المسائل (در طرح چند پرسش و ابهام فلسفی)
آثار مشکوک منسوب به قطبالدین شیرازی
مقبره شیرازی در چرنداب تبریز
علّامه قطبالدین رسالات و تألیفات دیگری نیز دارد که در منسوب کردن برخی از این آثار به علامه در نظر مورخان جای شبهه و ابهام است و از آن میان میتوان به رسالات زیر اشاره نمود:
حاشیه بر کتاب الکشاف عن الحقایق التنزیل از زمخشری
فتح المنان فی تفسیر القرآن
خریدة العجایب
رسالة فی بیان الحاجة الی الطب و آداب الاطباء و وصایائهم
شرح کتاب نجات ابن سینا
شرح اشارات ابن سینا
مشکلات التفاسیر یا مشکلات القرآن
مشکل الاعراب
شرح الاسرار از شهابالدین سهروردی
التبصرة فی الهیئة
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#85
Posted: 13 Jan 2019 18:10
شهابالدین یحیی سهروردی
شهاب الدین یحیی بن حبش بن امیرک ابوالفتوح سهروردی، ملقب به شهابالدین، شیخ اشراق، شیخ مقتول و شیخ شهید (۵۴۹–۵۸۷ ق / ۱۱۵۴–۱۱۹۱ م) فیلسوف نامدار ایرانی اهل شهر سهرورد شهرستان خدابنده استان زنجان میباشد.
نام کامل شهاب الدین یحیی بن حبش بن امیرک سهروردی
لقب نورالانوار، شهابالدین ،
شیخ اشراق، شیخ مقتول و شیخ شهید
حیطه فلسفه
دوره ملک ظاهر
مکتب اشراق
زادروز ۵۴۹ ق / ۱۱۵۵ م
زادگاه سهرورد، ایران
تاریخ مرگ ۵ رجب ۵۸۷ ق
۲۹ ژوئیه ۱۱۹۱ م
محل مرگ قلعه حلب، سوریه
مدفن حلب
دین اسلام سنی
استادان مجدالدین جیلی، ظهیرالدین قاری
شاگردان شمس الدین شهرزوری
شهاب الدین یحیی بن حبش بن امیرک ابوالفتوح سهروردی، ملقب به شهابالدین، شیخ اشراق، شیخ مقتول و شیخ شهید[۱](۵۴۹–۵۸۷ ق / ۱۱۵۴–۱۱۹۱ م) فیلسوف نامدار ایرانی اهل شهر سهرورد شهرستان خدابنده استان زنجان میباشد.
زندگی
شهابالدین سهروردی در سال ۵۴۹ هجری قمري/۱١٥٤میلادی در دهکده سهرورد زنجان متولد شد. وی تحصیلات مقدماتی را که شامل حکمت، منطق و اصول فقه بود در نزد مجدالدین جیلی استادِ فخر رازی در مراغه آموخت و در علوم حکمی و فلسفی سرآمد شد و به قوت ذکا، وحدت ذهن و نیکاندیشی بر بسیاری از علوم اطلاع یافت. سهروردی بعد از آن به اصفهان، که در آن زمان مهمترین مرکز علمی و فکری در سرتاسر ایران بود، رفت و تحصیلات صوری خود را در محضر ظهیرالدین قاری به نهایت رسانید. در گزارشها معروف است که یکی از همدرسان وی، فخرالدین رازی، که از بزرگترین مخالفان فلسفه بود، چون چندی بعد از آن زمان، و بعد از مرگ سهروردی، نسخهای از کتاب تلویحات وی را به او دادند آن را بوسید و به یادِ همدرس قدیمش در مراغه اشک ریخت.
سهروردی پس از پایان تحصیلات رسمی، به سفر در داخل ایران پرداخت، و از بسیاری از مشایخ تصوف دیدن کرد. در واقع، در همین دوره بود که سهروردی شیفته راه تصوف گشت و دورههای درازی را به اعتکاف و عبادت و تفکر گذراند. او همچنین سفرهایش را گسترش داد و به آناتولی و شامات رسید، و چنانکه از گزارشها برمیآید، مناظر شام در سوریه کنونی او را بسیار مجذوب خود نمود. در یکی از سفرها از دمشق به حلب رفت و در آنجا با ملک ظاهر پسر صلاح الدین ایوبی (سردار معروف مسلمانان در جنگهای صلیبی) دیدار کرد. ملک ظاهر که محبت شدیدی نسبت به صوفیان و دانشمندان داشت، مجذوب این حکیم جوان شد و از وی خواست که در دربار وی در حلب ماندگار شود. سهروردی نیز که عشق شدیدی نسبت به مناظر آن دیار داشت، شادمانه پیشنهاد ملک ظاهر را پذیرفت و در دربار او ماند. در همین شهر حلب بود که وی کار بزرگ خویش، یعنی، حکمةالاشراق را به پایان برد.
اما سخن گفتنهای بی پرده و بی احتیاط بودن وی در بیان معتقدات باطنی در برابر همگان، و زیرکی و هوشمندی فراوان وی که سبب آن میشد که با هر کس بحث کند، بر وی پیروز شود، و نیز استادی وی در فلسفه و تصوف، از عواملی بود که دشمنان فراوانی مخصوصاً از میان علمای قشری برای سهروردی فراهم آورد
درگذشت
سرانجام به دستاویز آن که وی سخنانی برخلاف اصول دین میگوید، از ملک ظاهر خواستند که او را به قتل برساند، و چون وی از اجابت خواسته آنها خودداری کرد، به صلاح الدین ایوبی شکایت بردند. متعصبان او را به الحاد متهم کردند و علمای حلب خون او را مباح شمردند (اتهام او معاندت با شرایع آسمانی اعلام شد).
صلاحالدین که به تازگی سوریه را از دست صلیبیان بیرون آورده بود و برای حفظ اعتبار خود به تأیید علمای دین احتیاج داشت، ناچار در برابر درخواست ایشان تسلیم شد.
به همین دلیل، پسرش ملک ظاهر تحت فشار قرار گرفت و ناگزیر سهروردی را در ۵ رجب ۵۸۷ هجری قمری به زندان افکند و شیخ همانجا از دنیا رفت. وی در هنگام مرگ، ۳۸ سال داشت و مزار ایشان در مسجد امام سهروردی شهر حلب میباشد. علت مستقیم وفات وی معلوم نیست. (البته مشهور آن است که سهروردی را در پوست الاغ سوزاندند )
بزرگداشت
روز بزرگداشت وی، به تأیید مرکز تقویم مؤسسهٔ ژئوفیزیک دانشگاه تهران، ۸ مرداد هر سال برابر با ۲۹ ژوئیه است[۵] که در این روز همایشها، بزرگداشتها و یادبودهایی برای او برگزار میشود.
خصوصیات اجتماعی
رفتار سهروردی خالی از غرابت نبودهاست چنانکه در عین کنارهگیری از خلق و خلوت گزینی، اهل بحث و مناظره و جدل بودهاست و شاید اگر این میل در او نبود ناگزیر از افشای سر ربوبیت نمیشد و تعصب قشریان را برنمیانگیخت و جان خویش بر سر این کار نمینهاد. ۱ سدیدالدین (معروف به ابن رفیقه) نگاه مردمان آن زمان نسبت به سهروردی را به زیبایی نقل میکند: «روزی با شیخ شهابالدین در مسجد جامع میافارقین راه میرفتیم، او جبه کوتاهِ آسمانی رنگی پوشیده بود و فوطه تابیدهای را به سر بسته بود، یکی از دوستان مرا با او دید. مرا به کناری کشید و گفت: مگر کسی نبود با او راه بروی که با این خربنده حرکت میکنی! گفتم ساکت باش، مگر او را نمیشناسی؟ گفت: نه او را نمیشناسم. گفتم: این عالم وقت و حکیم عصر است، این جوان پریشان ظاهر شهابالدین سهروردی است. در موردش گویند که شیخ به مقامات عالیه و نهایت مکاشفه رسیده و صاحب کرامات و خوارق عادات گردیدهاست.» ۲ با اندکی تحقیق در منابع تاریخی، میتوان دریافت که شناخت مردمان آن دوره مشابه روایتی بود که نقل گردید؛ و سهروردی را به ژنده پوشی و حتّی بعضی به دیوانگی میخواندند.
منطق اشراقی
شیخ اشراق در منطق نیز دیدگاههایی نو عرضه کردهاست که در منطق فلسفه مشاء به چشم نمیخورد. وی از این دیدگاهها با عنوان قواعد اشراقی در منطق یا میکند؛ هر چند بخشهایی از مباحث منطق فلسفه مشاء را نیز پذیرفته و آنها را در منطق خود، به ویژه قسم اول کتاب حکمه الاشراق جای دادهاست.
شیخ اشراق در آغاز هر یک از کتابهای المطارحات، التلویحات، اللمحات و حکمه الاشراق به منطق پرداختهاست. وی در سه کتاب اول، مباحث منطقی را به شیوه سنت مشائی مطح کردهاست، با این تفاوت که در منطق المطارحات، مباحث تفصیل بیشتری داشته، جنبه تاریخی نیز دارد. شیخ اشراق در سه کتاب اول با مشائیین مماشات میکند، ولی هدف او در منطق حکمه الاشراق را بیان قواعد منطق به صورت بسیار مختصر و کاهش دادن قواعد منطقی به چند قاعده است.
فلسفه اشراق
سهروردی کسی است که مکتب فلسفی فلسفه اشراق را بوجود آورد که بعد از مرگش وسعت یافت. او نظریه خود را در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم ارائه کرد.[۹] سهروردی را رهبر افلاطونیان جهان اسلام لقب دادهاند. او خود فلسفهاش را حکمت اشراق نامیده بود که به معنای درخشندگی و برآمدن آفتاب است و اقوام لاتین آن را aurora consurgens نام نهادهاند. اما این تفکر فلسفه خاص افلاطونی نیست و در آن آرای افلاطون و ارسطو و نوافلاطونیان و زرتشت و هرمس و اسطوره تحوت و آرای نخستین صوفیان مسلمان در هم آمیختهاست.
مکتب سهروردی هم فلسفه هست و هم نیست. فلسفه است از این جهت که به عقل اعتقاد دارد، اما عقل را تنها مرجع شناخت نمیداند. عرفان است از این نظر که کشف و شهود و فلسفه اشراق را شریفترین و بلندمرتبهترین مرحله شناخت میشناسد. او به سختی بر ابن سینا میتازد و از کلیات و مثل افلاطون دفاع میکند. بر هستیشناسی ابن سینا ایراد میگیرد که چرا اظهار داشته که در هر شئ موجود، وجود امری حقیقی است و ماهیت امری اعتباری، و برای تحقق محتاج وجود است. در حالی که طبق حکمت اشراق، ماهیت امری حقیقی است و وجود امری اعتباری.
کتاب حکمه الاشراق مهمترین اثر فلسفی سهروردی در واقع به نظریهٔ ابن سینا برای تأسیس حکمت مشرقی جامهٔ عمل پوشاند. او را زندهکننده عرفان آریایی و پدیدآورنده حکمت خسروانی میدانند
علوم غریبه
عموم مورخان سهروردی را آگاه به علوم غریبه از قبیل سحر و جادو و ... معرفی کردهاند. شهرزوری نیز او را صاحب کرامت و آگاه به علم کیمیا معرفی کرده. یکی از دلایل قتل او نیز این بود که به وی نسبت ساحری میدادند.
نورالانوار
سهروردی هستیشناسی خود را «نورالانوار» نام دادهاست. همان حقیقت الهی که درجه روشنی آن چشم را کور میکند. نور را نمیتوان با کمک چیز دیگر و نسبت به آن تعریف کرد، زیرا تمام اشیا با نور آشکار میشوند و طبعاً باید با نور تعریف شوند. «نورالانوار» یا «نور مطلق» همان وجود مطلق است و تمام موجودات، وجود خود را از این منبع کسب کردهاند و جهان هستی چیزی جز مراتب و درجات گوناگون روشنایی و تاریکی نیست. به همین دلیل سلسله مراتب موجودات بستگی به درجه نزدیکی آنها با «نورالانوار» دارد، یعنی به میزان درجه «اشراق» و نوری که از نورالانوار به آنها میرسد.
او شدت و ضعف موجودات را در شدت و ضعف نورانیت آنها میداند نور حقیقتی واحد است اما شدت و کاستی دارد و بر این تعبیر از خداوند به عنوان نورالانوار و سرچشمهٔ نورانیت سایر وجودها تعبیر میکند.
ادامه در پست بعدی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#86
Posted: 13 Jan 2019 18:14
ادامه پست قبلی (سهروردی)
آثار
فهرست کامل آثار فارسی و عربی شهاب الدین یحیی سهروردی با استفاده از فهرست شهرزوری و مقایسه آن با فهرست (ریتر) در دائرةالمعارف اسلامیه بشرح زیر آمدهاست:
المشارع و المطارحات، در منطق، طبیعیات، الهیات.
التلویحات.
حکمةالاشراق، در دو بخش. بخش نخست، در سه مقاله در منطق، بخش دوم در الهیات در پنج مقاله. (این کتاب مهمترین تألیف سهروردی میباشد و مذهب و مسلک فلسفی او را بخوبی روشن مینماید).
اللمحات، کتاب مختصر و کوچکی در سه فن از حکمت، یعنی: طبیعیات، الهیات و منطق.
الالواح المعادیه، در دانشهای حکمت و اصطلاحات فلسفه.
الهیاکل النوریه، یا هیاکل النور. این کتاب مشتمل بر آراء و نظریههای فلسفی میباشد، بر مسلک و ذوق اشراقی. سهروردی نخست آن را به زبان عربی نگاشته و سپس خود آن را به پارسی ترجمه کردهاست.
المقاومات، رساله مختصری است که سهروردی خود آن را به منزله ذیل یا ملحقات التلویحات قرار دادهاست.
الرمز المومی (رمز مومی) هیچیک از نویسندگانی که آثار و تألیفهای سهروردی را یاد کردهاند، از این کتاب نامی نبردهاند، جز شهروزی که آن را در فهرست سهروردی آوردهاست.
المبدء و المعاد. این کتاب به زبان پارسی است، و کسی جز شهرزوری از آن یاد نکردهاست.
بستان القلوب، کتاب مختصری است در حکمت، سهروردی آن را برای گروهی از یاران و پیروان مکتب خود به زبان پارسی در اصفهان نگاشتهاست.
طوراق الانوار، این کتاب را شهرزوری یاد کرده، ولی ریتر از آن نام نبردهاست.
التنقیحات فی الاصول، این کتاب در فهرست شهرزوری آمده ولی ریتر از قلم انداختهاست.
کلمةالتصوف. شهرزوری این کتاب را با این نام در فهرست خود آورده، و ریتر آن را بنام (مقامات الصوفیه) یاد کردهاست.
البارقات الالهیة، شهرزوری این را در فهرست خود آورده و ریتر از آن نام نبردهاست.
النفحات المساویة، شهرزوری در فهرست خود یاد کرده و ریتر نام آن را نیاورده.
لوامع الانوار.
الرقم القدسی.
اعتقاد الحکما.
کتاب الصبر. نام این چهار کتاب اخیر در فهرست شهرزوری آمده و در فهرست ریتر دیده نمیشود.
رسالة العشق، شهرزوری این کتاب را بدین نام آوردهاست، ولی ریتر آن را بنام «مونس العشاق» یاد کردهاست. این کتاب به زبان فارسی است.
رساله در حالة طفولیت، این رساله به زبان فارسی است. شهرزوری آن را یاد کرده و ریتر آن را نیاوردهاست.
رساله روزی با جماعت صوفیان، این رساله نیز به زبان پارسی است. در فهرست شهرزوری آمده و از ریتر دیده نمیشود.
رساله عقل، این نیز به زبان پارسی است، در فهرست شهرزوری آمده، و در فهرست ریتر دیده نمیشود.
شرح رساله «آواز پر جبرئیل» این رساله هم به زبان پارسی است.
رساله پرتو نامه، مختصری در حکمت به زبان پارسی است، سهروردی در آن به شرح بعضی اصطلاحات فلسفی پرداختهاست.
رساله لغت موران، داستانهایی است، رمزی که سهروردی آن را به زبان پارسی نگاشتهاست.
رساله غربةالغربیة، شهرزوری این را به همین نام یاد کردهاست، اما ریتر آن را بنام (الغربةالغربیة) آوردهاست. داستانی است که سهروردی آن را به رمز به عربی نگاشته و در نگارش آن از رساله (حی بن یقطان) این سینا مایه گرفته، یا بر آن منوال نگاشتهاست.
رساله صفیر سیمرغ، که به پارسی است.
رسالةالطیر، شهرزوری نام این رساله را چنین نگاشته، ولی ریتر نام آن را (ترجمه رساله طیر) نوشتهاست. این رساله ترجمه پارسی رسالةالطیر ابن سینا میباشد که سهروردی خود نگاشتهاست.
رساله تفسیر آیات «من کتاب الله و خبر عن رسولالله». این رساله را شهرزوری یاد کرده و ریتر از آن نام نبردهاست.
التسبیحات و دعوات الکواکب. شهرزوری این کتاب را به همین نام در فهرست خود آورده، اما در فهرست ریتر کتابی بدین نام نیامدهاست. ریتر مجموعه رسالهها و نوشتهها و نوشتههای سهروردی را که در این نوع بوده، یکجا تحت عنوان (الواردات و التقدیسات) در فهرست خود آوردهاست و احتمال داده میشود که کتاب التسبیحات... نیز جزء مجموعه مزبور باشد.
ادعیة متفرقه. در فهرست شهرزوری آمدهاست.
الدعوة الشمسیة. شهرزوری از این کتاب یاد کردهاست.
السراج الوهاج. شهرزوری این کتاب را در فهرست خود آوردهاست، اما خودش دربارهٔ صحت نسبت این کتاب به سهروردی تردید نمودهاست، زیرا میگوید: (و الاظهر انه لیس له) درستتر آنست که این کتاب از او نباشد.
الواردات الالهیة بتحیرات الکواکب و تسبیحاتها. این کتاب تنها در فهرست شهرزوری آمدهاست.
مکاتبات الی الملوک و المشایخ، این را نیز شهرزوری نام بردهاست.
کتاب فی السیمیاء. این کتابها را شهرزوری نام برده، اما نامهای ویژه آنها را تعیین نکرده و نوشتهاست این کتابها به سهروردی منسوب میباشد.
الالواح، این کتاب را شهرزوری یک بار (شماره ۵) در فهرست خود یاد کرده که به زبان عربی است و اکنون بار دوم در اینجا آوردهاست که به زبان پارسی است. (سهروردی خود این کتاب را به هر دو زبان نگاشته، یا به یک زبان نگاشته و سپس به زبان دیگر ترجمه کردهاست).
تسبیحات العقول و النفوس و العناصر. تنها در فهرست شهرزوری آمدهاست.
الهیاکل. این کتاب را شهرزوری در فهرست خود یکبار بنام (هیاکل النور) یاد کرده و میگوید به زبان عربی است و بار دیگر به عنوان الهیاکل آوردهاست و میگوید به زبان پارسی است. این را نیز سهروردی خود به هر دو زبان پارسی و عربی نگاشتهاست.
شرح الاشارات. پارسی است. تنها در فهرست شهرزوری آمدهاست.
کشف الغطاء لاخوان الصفا. این کتاب در فهرست ریتر آمده و در شهرزوری مذکور نمیباشد.
الکلمات الذوقیه و النکات الشوقیه، یا «رسالةالابراج» این کتاب نیز تنها در فهرست ریتر آمدهاست.
رساله (این رساله عنوان ندارد) تنها در فهرست ریتر آمدهاست. ریتر نوشتهاست: موضوعهایی که در این رساله از آنها بحث شده، عبارت است از جسم، حرکت، ربوبیة (الهی) معاد، وحی و الهام.
مختصر کوچکی در حکمت: شهرزوری این را یاد نکرده، ولی در فهرست ریتر آمدهاست، و میگوید: سهروردی در این رساله از فنون سهگانه حکمت یعنی منطق، طبیعیات و الهیات بحث میکند.
شهرزوری و ریتر منظومههای کوتاه و بلند عربی از سهروردی نقل کردهاند که در موضوعهای فلسفی و اخلاقی یا عرفانی میباشد، نظیر قصیده عربی مشهور ابن سینا: سقطت الیک من... که مطلع یکی از آنها این بیت میباشد.
عقل سرخ
سرودهها و کلمات قصار
شهرزوری نوشتهاست که شیخ شهاب الدین یحیی سهروردی بر سبیل تفنن به فارسی نیز شعر میگفتهاست. اشعار نسبتاً زیادی از او به زبان عربی در دست است. اشعار فارسی او بیشتر قطعه و دوبیتی هستند که برخی از آنها در متن داستانهای فلسفی کوتاه او آمدهاند. این رباعی در تذکرهها از او مشهور است:
هان تا سر رشته خرد گم نکنی
خود را ز برای نیک و بد گم نکنی
رهرو توئی و راه توئی منزل تو
هشدار که راه خود به خود گم نکنی
در وصیتنامه سهروردی به نقل از دینانی آمدهاست: «وقتی خواستی قرآن بخوانی، به گونهای بخوان که تو گویی فقط برای تو نازل شده نه کس دیگری...».
نظرات دیگران
غلامحسین ابراهیمی دینانی اندیشههای سهروردی را کاملاً ایرانی میداند و بر این باور است که اندیشههای وی برگرفته از ایران باستان و حکمت ایرانی دانستهاست. به نظر دینانی سهروردی کسی است که حکمت ایرانی را در مقابل حکمت یونانی قرار دادهاست.
مصطفی محقق داماد بر این باور است که سهروردی در زمینه دانش اصول فقه نیز متبحر بودهاست و رسالهٔ التنقیه فی اصول فقه نیز به او منسوب است. سهروردی علم اصول فقه را اشراق علم دینی دانستهاست.
نجفقلی حبیبی استاد بازنشسته دانشگاه تهران سهروردی را به عنوان کسی معرفی میکند که فیلسوف طبیعت است. سهروردی به عنوان فیلسوف طبیعت، ستارگان را مخلوق خدا میداند که جهان را تدبیر میکنند.
یدالله یزدان پناه نیز حکمت سهروردی را برگرفته شده از خمیره ازلی میداند که خود سهروردی نیز بدان اشاره کردهاست.
پـــایـــــان
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#87
Posted: 23 Jan 2019 21:08
ملا هادی سبزواری
هادی سبزواری (۱۲۱۲–۱۲۸۹ هجری قمری) دانشمند علوم اسلامی و فیلسوف معروف و عارف کامل و شاعر و فقیه ایرانی است. ملا هادی غزلهای حکمی و عرفانی سرودهاست و در شعر «اسرار» تخلص میکرد.و مجموعه ای از منطق، الهیات و طبیعیات و علم النفس را به صورت منظوم فراهم آورده و آن را شرح کردهاست. این کتاب شرح المنظومه نام گرفتهاست
زادروز ۱۲۱۲ هجری/۱۷۹۷ -میلادی در سبزوار
درگذشت ۱۲۸۹ هجری / ۱۸۷۳ -میلادی در سبزوار
تبار ایرانی
پیشه علوم اسلامی و فلسفه اسلامی و فقه و علم بدیع
سالهای فعالیت سده سیزدهم هجری
شناختهشده برای عالم مسلمان،
تأثیرگذاران ملاصدرا سهروردی نصیرالدین طوسی ابن عربی ابن سینا
تأثیرپذیرفتگان دورهای ۲۰ ساله بر فلسفه اسلامی و حدود ۱۰هزار شاگرد
دین اسلام
مذهب شیعه
زندگی
او در سال ۱۲۱۲ هجری معادل ۱۷۹۷ میلادی در شهر سبزوار به دنیا آمد. پدرش حاج میرزا مهدی سبزواری یکی از دانشمندان علوم اسلامی بود. هادی پس از فراگیری علوم مقدماتی، برای تکمیل درس به مشهد رفت. پس از آن برای تحصیل عرفان و فلسفه راهی اصفهان شد و در جلسات درس استادانی از جمله: ملا حسین سبزواری، علامه محمد ابراهیم کلباسی، آقا شیخ محمدتقی رازی، ملا علی مازندرانی نوری اصفهانی و ملا اسماعیل کوشکی حاضر شد.
ملا هادی در سال ۱۲۴۲ به مشهد بازگشت و پنج سال در مدرسه حاج حسن مشغول تدریس شد.
وی در ده سالگی پدرش را از دست داد.
تایید عکاسی از سوی مذهب در ایران
یکی از عناصر مهم شرق، مذهب است که در ایران روحانیون نماینده آن هستند؛ و در زمان حیات ملا هادی، نام او به عنوان مهمترین دانشمند اسلامی زمان خودش، مطرح بود.
این گروه دارای سلسله مراتبی از شاگرد تا فیلسوف بوده و به خاطر جایگاهی که در جامعه ایرانی دارند قابل احترام هستند.
دوره زندگی ملا هادی با ورود دوربین عکاسی به ایران و حکومت ناصرالدین شاه قاجار همزمان بود.
به دستور شاه، شخصی به نام آقا رضا خان اقبالالسلطنه در سفر خراسان، مأمور شده تا از فیلسوف ایرانی یعنی حکیم سبزواری در منزلش عکاسی کند.
آقا رضا عکاس باشی نخستین عکاس حرفهای ایران و پیشخدمت خاصه، (آجودان مخصوص ناصرالدینشاه)، حسبالامر عکسی از ملاهادی برداشت و چون ملاهادی تا این وقت، عمل عکاسی را ندیده بود و همچنین آن را مخالف قانون و براهین علمیه حکمای سلف میدید، به همین دلیل معتقد بود که چنین چیزی امکان ندارد، لذا پس از پایان عکاسی، و دیدن تصویر خودش، بسیار متعجب شد و نهایتاً این موضوع را تأیید نمود.
عکاسان ایرانی اکثر روحانیون را در محل تدریس و زندگی شان عکاسی کردهاند.
میتوان تصاویر این گروه را گواهی برای تأیید عکاسی از سوی مذهب در ایران دانست
استادان
شیخ محمدتقی رازی
علامه محمد ابراهیم کلباسی
حاج ملا اسماعیل درب کوشکی
شاگردان
از جمله شاگردان برجسته حکیم سبزواری میتوان به افراد زیر اشاره نمود:
محمدکاظم خراسانی ( مشهور به آخوند خراسانی) صاحب کفایه الاصول
شیخ مرتضی انصاری (مشهور به شیخ اعظم) صاحب رسائل و مکاسب
میرزا حسین علوی مجتهد سبزواری (مشهور به حاجی بزرگ)
ملا محمد کاظم سبزواری
ملا حسینقلی همدانی (عالم وعارف بزرگ شیعه)
حسین مجتهد سبزواری
میرزا اسد الله سبزواری (استاد ادوارد براون)
آخوند ملا محمد حسن اصفهانی (دایی سید ابوالقاسم دهکردی صاحب وسیله)
عبدالکریم قوچانی
شیخ علی فاضل تبتی (که حاج ملا هادی سبزواری به خواهش او رساله ای در موضوع افلاطون نوشت)
حاج میرزا حسین امام جمعه کرمان (امام جمعه کرمان در زمان خود و پسر سید عبدالجواد شیرازی)
حاج میرزا محسن قاضی طباطبایی تبریزی (از خاندان معروف قاضی طباطبایی)
سید احمد ادیب پیشاوری (فلسفه دان و شاعر)
آخوند ملا تقی اصفهانی (مدرس مدرسه حکیم اصفهان
مرگ
ملا هادی سبزواری عصر روز بیست و پنجم ذی الحجه سال ۱۲۸۹ قمری در سن ۷۷ سالگی درگذشت. بنای آرامگاه او در ضلع جنوبی میدان کارگر (مشهور به فلکه زند) شهر سبزوار واقع است.
نمایی از آرامگاه اسرار
آثار
حاج ملا هادی سبزواری حدود 80 اثر دارد که بعضی از آنها به زیور چاپ رسیده اند.
اسرار الحکمه فی المفتتح المغتتم (معروف به اسرار الحکم که انتشارات مولی آن را به چاپ رسانده)
النبراس فی اسرار الاساس
دیوان اشعار به تصحیح و مقدمه و تعلیقات سید حسن امین
راح قراح (راح الافراح) در علم بدیع
کتاب رحیق در علم بدیع
مفتاح الفلاح و مصباح النجاح (شرح دعای صباح)
رسائل حکیم سبزواری
منظومه فقه
منظومه و شرح منظومه سبزواری، شناخته شدهترین اثر حکیم سبزواری که در واقع تلخیصی منظم از اسفار ملا صدرا است، مشابه کتاب تحفة الحکیم شیخ محمدحسین غروی اصفهانی
هدابه الطالبین (در معرفت انبیاء و ائمه معصومین)
رساله ای در محاکمات ما بین ملا محسن فیض کاشانی
رساله ای در مشارکت حد و برهان (به عربی)
دیوان اسرار (دیوان اشعار فارسی و عرفانی و اخلاقی حاج ملا هادی سبزواری)
کتابی مختصر در مبدا و معاد
کتاب المقیاس
کتاب اسرار العبادات (جزء ذوم کتاب اسرار الحکم که به اهتمام علامه شعرانی به چاپ رسیده است)
شروح و حواشی و تعلیقات
حاشیه و تعلیقه بر اسفار اربعه
حاشیه بر الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه
حاشیه بر شرح سیوطی لابن مالک
حاشیه بر کتاب «شوارق» لاهیجی
حاشیه بر کتاب مفاتیح الغیب ملاصدرا
حاشیه بر مبدأ و معاد ملا صدرا
شرح دعای جوشن کبیر معروف الاسماء الحسنی
شرح فارسی بر برخی از ابیات مشکل مثنوی معنوی
شرح حدیث علوی
شرح عربی به زبده شیخ بهایی
حاشیه بر شرح اصول کافی ملا صدرا
حاشیه بر شرح تجرید العقائد (تالیف محقق لاهیجی)
شرح کتاب الابحاث فی تحصیل العقیده
نمونه اشعار
دلدار چو مغز است و جهان جمله چو پوست
ناید به نظر مرا به جز جلوه دوست،
مردم ره کعبه و حرم پیمایند
در دیده اسرار همه خانه اوست.
گفتاوردها
آرتور دو گوبینو، فیلسوف فرانسوی:
«شهرت او به قدری عالمگیر شده که طلاب زیادی از ممالک هندوستان، ترکیه و عربستان برای استفاده از محضر او به سبزوار رو آورده و در مدرسه او مشغول تحصیل هستند.»
اقبال لاهوری:
«پس از ملاصدرا، فلسفه ایرانی با ترک آیین نو افلاطونی، به فلسفه اصیل افلاطون روی آورد. نماینده بزرگ این گرایش جدید ملا هادی سبزواری است. او بزرگترین متفکر عصر اخیر ایران است؛ بنابراین بررسی فلسفه او برای شناخت نحوه تفکر اخیر ایران لازم است. فلسفه سبزواری مانند فلسفههای اسلاف او سخت با دین آمیختهاست. سبزواری با اسناد فعلیت به حق، جهان بینی ایستای افلاطون را دگرگون کرد و به پیروی از ارسطو حق را مبدأ ثابت و موضوع همه حرکات شمرد. از دیدگاه او همه موجودات عالم به کمال عشق میورزند و به سوی غایت نهایی خود سیر میکنند.»
علامه مهدی کیفی سبزواری،حکیم و محقق و فقیه و فیلسوف ایرانی و استاد اخلاق و مدرس درس خارج فلسفه و فقه حوزه علمیه:
در صفات حاج ملا هادی سبزواری اعظم و خاتم الفلاسفه و افقه الفقهاء و استاد الحکماء و المتالهین را باید گفت.
پروفسور توشی هیکو ایزوتسو دانشمند ژاپنی و استاد فلسفه دانشگاه مک گیل کانادا:
«حاج ملا هادی سبزواری متفکری است که اثر معروف «منظومه و شرح آن» از اوست و به اتفاق همگان بزرگترین فیلسوف ایرانی در قرن نوزدهم بود. در عین حال وی در میان استادان و بزرگان عارف آن عصر مقام اول را داشت.»
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#88
Posted: 8 Mar 2019 23:33
مقدس اردبیلی
احمد بن محمد اردبیلی نجفی، معروف به «مقدس» یا «مقدس اردبیلی» و «محقق اردبیلی» از علما و فقهای شیعه امامیه در قرن دهم هجری در محلهٔ نیار که نزدیک و چسبیده به شهر اردبیل میباشد به دنیا آمد. تاریخ دقیق ولادت او معلوم نیست.وی از شاگردان علامه جلالالدین دوانی بود.
نام کامل احمد بن محمد
تاریخ تولد مشخص نیست
زادگاه اردبیل ایران
محل تحصیل اراک، نجف
محل زندگی نجف
محل مرگ ۹۹۳ نجف، عراق
مدفن حرم علی بن ابیطالب
تحصیل
فراگیری علوم دینی را از دوران کودکی آغاز کرد. پس از گذراندن دروس مقدماتی، به نجف رفت و علوم نقلی و فقه را از سید علی صائغ فرا گرفت. پس از مدتی، به شیراز مهاجرت کرد و نزد جمالالدین محمود به تحصیل علوم عقلی مشغول گردید. وی در زهد و تقوا به درجهای رسید که به «مقدس» شهرت یافت و در تحقیق و ژرفنگری علمی به اندازهای تبحر داشت که به «محقق» معروف شد.
در دربار صفوی
وی از جمله عالمانی است که در پرتو رابطه با دربار صفوی در گسترش تشیع و حل مشکلات شیعیان تلاشهای فراوانی را به ثمر نشاند. هر چند که او به در خواست شاه عباس صفوی برای ترک نجف و مهاجرت به ایران پاسخ منفی داد، برای مصالح تشیع و شیعیان همواره به دربار صفوی تذکراتی میداد که تاریخ برخی از آن وقایع را نقل کردهاست.
در گفتار دیگران
سید مصطفی تفرشی از معاصران او مینویسد:
«امرش در جلالت و اطمینان و امانت مشهورتر از آن است که ذکر شود و بالاتر از آن است که عبارتی بتواند آن را وصف کند. او متکلمی فقیه و عظیمالشأن و جلیلالقدر و بلند منزلت و با ورعترین شخص زمانش و عابدترین و با تقواترین آنها بود.»
شیخ حر عاملی مینویسد:
«احمد بن محمد اردبیلی عالمی فاضل، محققی عابد، مورد اطمینان و پارسا، عظیمالشأن و جلیلالقدر و معاصر شیخ بهایی بود».
وفات
اردبیلی در رجب سال ۹۹۳ در نجف درگذشت و در کنار حرم علی بن ابیطالب به خاک سپرده شد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#89
Posted: 16 Jul 2019 19:07
سید احمد فردید
سید احمد فَردید با نام اولیه سید احمد مهینی یزدی (۱۲۸۹ در یزد – ۲۵ مرداد ۱۳۷۳ در تهران) متفکر معاصر ایرانی بود.
نام کامل سید احمد فردید
لقب فیلسوف شفاهی
ایدههای چشمگیر غربزدگی، علم الأسماء تاریخی
تابعیت ایرانی
زادروز
زادگاه ،
مذهب شیعه
رشته تحصیلی فلسفه
تأثیرات انقلاب اسلامی ایران، هایدگرشناسی
زندگینامه
سید احمد با نام اولیه «سید احمد مهینی یزدی» در یزد زاده شد. او نام خود را در سال ۱۳۱۸ به «فردید» تغییر داد. درباره تاریخ تولد او اختلاف است. بر اساس مدرک تحصیلی دوره اول متوسطه، سال ۱۲۸۳، بر اساس فهرستنویسی کتاب دیدار فرهی و فتوحات آخرالزمان، سال ۱۲۹۱ و بر اساس مستندات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، سال ۱۲۹۱ گزارش شدهاست.
او دروس مقدماتی و زبان فرانسه را در یزد خواند. در ۱۳۰۵ به تهران رفت و در مدرسه سلطانی و دارالفنون به تحصیل ادامه داد. مدتی درس طلبگی خواند و با فلسفه اسلامی آشنا شد. اندکی بعد در دانشسرا در رشته ادبی مدرک لیسانس دریافت نمود و ضمن اشتغال به تدریس، زبانهای پهلوی و آلمانی را نیز آموخت.
او بعد از جنگ دوم جهانی به فرانسه و آلمان رفت تا به تحصیل فلسفهٔ معاصر اروپایی به ویژه اگزیستانسیالیسم و فلسفهٔ مارتین هایدگر فیلسوف آلمانی بپردازد؛ ولی پس از سالها اقامت در اروپا موفق به اخذ هیچ درجه تحصیلی نشد
به گفتهٔ غلامحسین ابراهیمی دینانی هرچند فردید دروس حوزوی نخوانده بود بسیاری از کتابهای معارف اسلامی و علم اصول را میشناخت و از آنها یاد میکرد. وی در زمینهٔ ریشهیابی لغات نیز مطالعات زیادی داشتهاست، هرچند نظرات او با نظر زبانشناسان مطابقت نداشت.
پیش از انقلاب
او پس از بازگشت به ایران، برای تدریس به دانشگاه تهران دعوت شد. او در دانشگاه (به دلیل نداشتن دکترا) امکان استادی نیافت. بلکه پرونده وی با اعمال نفوذ احسان نراقی در هیئت امنای دانشگاه مطرح شد و به درجه معلمی اکتفا نمود، هرچند پس از انتصاب فضلالله رضا به ریاست دانشگاه تهران و سرپرستی سید حسین نصر به دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی، مدرک دکترای او تأیید و به رتبهٔ استادی ارتقا یافت.
فردید در دههٔ پنجاه و شصت در دانشگاه تهران به طرح اندیشهٔ هایدگر در درسگفتارهای خود در رشتهٔ فلسفهٔ دانشگاه تهران پرداخت و تا آن زمان کسی با اندیشههای او در ایران چندان آشنایی نداشت. فردید شیفته هایدگر بود و معتقد بود که خود وی با هایدگر همسخن و در بسیاری از موارد یکسخن است و به دانشجویان خود توصیه میکرد که خود راساً زبان آلمانی را فرا گرفته و به مطالعه آثار هایدگر بپردازند و از خواندن ترجمهها که نارسا میباشند بپرهیزند.
در دههٔ ۵۰ سلسله نشستهایی فلسفی به محوریت فردید و با حضور نویسندگانی چون ابوالحسن جلیلی، داریوش شایگان، حمید عنایت، داریوش آشوری و رضا داوری معمولاً در منزل امیرحسین جهانبگلو برگزار میشد که به «فردیدیه» معروف شده بود. گرایش ضد مارکسیستی با توجه به تأثیری که عقاید چپگرایانه و فعالیتهای فلسفی حزب توده در آن زمان بر جامعه گذاشته بود در این جلسات کاملاً آشکار بود.
در زمان حکومت تک حزبی حزب رستاخیز تلاش ناموفقی برای نمایندگی شهر یزد در مجلس شورای ملی نمود. او زمانی نیز با همراهی برخی از مارکسیستها تلاش نمود تا «دیالکتیک انقلاب» را تدوین کند. تا پیش از انقلاب، فردید فردی بود علاقهمند به فراماسونری و بی میل نسبت به مذهب و دموکراسی. او شاه را نماد «فره ایزدی» و کاریزماتیک روز میدانست.
در ضمن فردید به مباحثات تلفنی مفصلِ هزار ساعته با استادان فلسفه مانند دینانی مشهور است
پس از انقلاب
فردید پس از انقلاب خود را نامزد مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی نمود، ولی در هیچیک رأی لازم را بهدست نیاورد و با ۲۰۱ رای خبرگان و ۶۰۰۰ رای برای مجلس شورای اسلامی ناکام ماند. او از انقلاب اسلامی ایران حمایت کرد. فردید همچنین یک طرف از جدال معروف هایدگری-پوپری در ایران بعد از انقلاب بود.
دیدگاهها
غربزدگی
اصطلاح «غربزدگی» را فردید متعلق به خود میداند. وی عنوان میکند که این عبارت زمانی که در اروپا میزیسته به سراغش آمدهاست. وی بیان میکند که در بیست سالگی تحت تأثیر پوزیتیویسم و غرب زدگی بودهاست. خواندن کتابهای گوستاو لوبون را هم در همین راستا میداند. اندیشه غرب زدگی نزد فردید با مفاهیم بسیاری نظیر نیست انگاری، یونانیت و ادوار تاریخی و مکر لیل و نهار ارتباط دارد. بیژن عبدالکریمی مفهوم غربزدگی در اندیشه فردید را در ارتباط با فلسفه تاریخ گونه میداند. بر این اساس غربزدگی پوستهای فردیدی و محتوایی کاملاً هایدگری دارد. این اصطلاح را خود فردید وضع کردهاست و شیفته آن بودهاست. عبدالکریمی مفهوم غربزدگی نزد فردید را به مفهوم مثلث زر و زور و تزویر از شریعتی مقایسه کردهاست. این مفاهیم شاه کلید دریافت این تفکرات است. وی غربزدگی نزد فردید را به معنایی کاملاً وجود شناختی و همچون غفلت از وجود میداند. غرب به معنای مرگ تفکر حضوری و اقبال کردن به علم حصولی معنا شدهاست که همان غفلت از وجود است. مفهوم غرب همان مفهوم متافیزیک است؛ و غربزدگی به معنای غلبه تفکر متافیزیکی بر هر گونه تفکر شهودی، قلبی و معنوی و حضوری است.
تکنولوژی
فردید تحت تأثیر مارتین هایدگر نگاهی نقادانه یا منفی به تکنولوژی داشت. او معتقد بود نتیجة متافیزیک مدرن علم و صنعت است که در آن هیچ خیر و برکت نیست. او تکنولوژی را نشانة قهر الهی میدانست که کره زمین را ویران میکند. او معتقد بود در آخر تاریخ که غضب خدا بر رحمت او پیشی دارد، علم و صنعت به میان آمد که علیرغم کشفیات «چون مبنایش باطل بوده وِزر و وبال بشر شده». او «شهوت آخرالزمان» را زمامدار تکنولوژی میدانست که دارد «تمام بشر را وارد مسابقه تسلیحاتی» میکند. از نظر او «بشر سروصدای ماشین را به [جای] ندای حق میگیرد». اما از نظر بیژن عبدالکریمی لحن و بیان فردید در مورد تکنولوژی بیشتر به بیان سنتگرایانی چون رنه گنون شباهت دارد تا مارتین هایدگر.
انتقاد از ژان پل سارتر
فردید در کتاب دیدار فرهی و فتوحات آخرالزمان نظر خود در مورد سارتر را اینگونه بیان میکند:
ژان پل سارتر اصلاً تفکرش تفکر نیست، مرد بیفکری است و یک موجودی است که حقیقتاً مطالب را از بین برده. یکی از کثافتترین حامیان امپریالیسم و بورژوازی و هر فکر غربی، ژان پل سارتر است زیرا مقدماتش طوری است که همه چیز معتبر به اعتبار انسان است. ژان پل سارتر انسان را به جای خدا میگذارد و خودبنیادی به اینجا میرسد که شما چگونه میتوانید به آزادی خودبنیادانه، بشر را اصلاح کنید. چیز تازهای در ژان پل سارتر نیست. آزادی ژان پل سارتر همان حوالت و آزادی غربی است که در اعلامیه جهانی حقوق بشر تمام میشود.
آزادی حقیقی آزادی از آزادی ژان پل سارتر است و این آزادی سارتر عین گریز از آزادی است.
ژان پل سارتر یک چشم نداشته، دجال هم یک چشم است. در زمان ما دجالی مانند این سارترها زیادند. اینها مدافع دجالند. بنده یکبار گفتم این دجال عجوزی است که الاغی ندارد، برای این الاغ خصوصیاتی وصف کردهاند. این الاغ پشکل میاندازد و دیگران این پشکل را برمیدارند و تناول میفرمایند. حالا این ژان پل سارترها و این فلاسفه الاغهایی هستند که دجال سوار آنهاست.
دفاع از انقلاب اسلامی ایران
فردید بعد از انقلاب اسلامی، از این انقلاب طرفداری کرد و روشنفکران را مورد انتقادات تند قرار میداد. او طی یک سخنرانی گفت:
میخواهم پیامی به امام خمینی بدهم و درد دلی با ایشان بکنم، سیداحمد فردید آدمی است که برای خودش کار کردهاست. اگر کتاب ننوشته، نخواسته تشبه به کثافات دیگران بکند. من پیام کوچکی به امام خمینی دارم، این انقلاب را عبدالکریم سروش خراب میکند، ... من پوپر را میشناسم و به ریش او میخندم ... من دارم به جمهوری اسلامی مدد میرسانم.
او در جای دیگر دربارهٔ هایدگر گفتهاست:
بعد از سی سال مطالعه میگویم، هایدگر جهت فکرش همین جهت جمهوری اسلامی است.
آثار
احمد فردید در دوران حیات طولانی خود هیچ اثری منتشر نکرد. بهطوریکه به «فیلسوف شفاهی» مشهور شد.برخی از منتقدان وی معتقدند که دلیل این امر تغییر جهتهای مکرر فکری او بوده و اینکه او مایل بود مدرک مکتوبی نزد کسی نداشته باشد تا بتواند افکارش را مکرراً نفی کند. او حتی پس از شرکت در کنگرهها نیز گزارش مکتوبی از کارش ارائه نمیداد. این تغییر موضع مکرر فردید را بسیاری از افرادی که با وی برخورد داشتهاند، گزارش کردهاند. صادق هدایت در نامهای به یک دوست مشترک، در مورد تغییر موضع مکرر فردید مینویسد:
باید یک سال دیگر فردید را ببینیم که چه Originalite {ابتکاری} از خودش بروز میدهد. این هم یک جور تفریحی است!
تنها اثری که بطور قطع به فردید نسبت داده میشود، برابرهای فارسی برخی اصطلاحات فلسفی است که در آثار یحیی مهدوی (تاریخ متافیزیک) و احسان نراقی (سیر تکوینی علوم اجتماعی) بکار رفتهاست. برخی از این اصطلاحات همچون غربزدگی هنوز در میان فلسفهدانان رایج است، و برخی دیگر رواجی نیافت. کتاب دیدار فرهی و فتوحات آخرالزمان مجموعهای است از درسگفتارهای وی که پس از مرگ وی منتشر شد. برخی از هواداران فردید این کتاب را «مغلوط و ویرایش نشده» میدانند.
دینانی اصطلاح فیلسوف شفاهی را برای فردید مناسب میداند. فردید در زمان حیاتش به او گفته بود بیش از هزار صفحه یادداشت دارد و پس از درگذشت او دینانی حواشی زیادی از او را بر برخی کتابها در بنیاد فردید مشاهده کرده که شاید اگر استخراج شود بالغ بر هزار صفحه باشد.
نظرات در مورد فردید
از مخالفین احمد فردید میتوان به عبدالکریم سروش اشاره کرد که وی را دارای ذهن و زبانی پریشان میداند.در برخی نوشتهها، احمد فردید «تئوریسین خشونت»، و حتی نخستین اشاعهگر یهودستیزی در ایران دانسته شدهاست. علاقهمندان به فردید از او در برابر این اتهامات دفاع کردهاند.
رضا داوری اردکانی یکی از شاگردان فردید در همایش بزرگداشت سید احمد فردید میگوید ترجمههای او از کتب فلسفی غرب بینظیر، روان و گویا بود که نشان از تسلط او به مباحث داشت. او همچنین اظهار میدارد «فردید با این دنیا خیلی سازگار نبود، او با دنیا احساس غربت میکرد چون احساس غربت نشان میدهد که فرد در پی یافتن و درک دیگری است.» به گفته وی، فردید سیاسی نبود و کاری با سیاست نداشت اما به سیاست توجه داشت. «برای ما نگاه فردید و پرسشهای تازه او مهم بود و اینکه فلسفه را نقد میکرد و از شعر و ماهیت آن میگفت. فردید صاحب نظر بود میپرسید و میفهمید و به دشواری میفهماند.»
داریوش آشوری مترجم معاصر ایرانی مدتی در کلاسها و سخنرانیهای فردید حاضر شده و تلاش کردهاست تا دیدگاه فلسفی فردید را فرابگیرد اما فلسفه فردید را فاقد انسجام یافته و به نقد او پرداختهاست. آشوری در مقالهای به نام «اسطوره فلسفه در میان ما»، فردید را به ضعف شخصیت و دانش متهم میکند.
جلال آل احمد، زمانی با وی درگیری پیدا کرد و دیگر هیچگاه تا پایان عمر با وی سخن نگفت. احسان نراقی بخاطر تغییر موضعش در جریان انقلاب از وی برید. رضا براهنی از دیگر منتقدان فردید بهشمار میرود. صادق هدایت نیز فردید را «موجودی ضعیف و کلهخشک» میداند که «معتقد است حمال اروپایی از علمای ایرانی بیشتر میفهمد.»
به نظر احسان نراقی فردید پس از انقلاب دچار چرخش فکری و تغییر موضع گردید. او خطاب به یکی از دوستانش گفته بود که «فره ایزدی» را در وجود خمینی دیدهاست.
به نظر مهدی فدایی مهربانی مقایسه تطور فکر فردید حکایت از آن دارد که او فیلسوفی دارای فراز و نشیب یا تناقضات جدی است. در واقع گفتن جملات و عبارات متناقض یکی از مشخصات بارز فردید است که به آراء وی خصلتی نیچه وار دادهاست.
دینانی معتقد است لحن فردید در انتقاد از اشخاص تند بود، در فلسفه از معاصران کسی را نمیپسندید و حتی دربارهٔ فیلسوفان غربی هم سخت میپذیرفت. به گفتهٔ او یک بار فردید در مراسمی که در انجمن فلسفه برگزار شده بود، در پاسخ به سؤال یکی از دانشجویان از سروش به شدت انتقاد کرده و حتی به او ناسزا گفته بود. این پرسش و پاسخ ضبط شده بود و باعث شد که سروش شکایتی را از فردید در دادگستری تنظیم کند. نهایتاً با پادرمیانی دینانی غائله خاتمه یافت.
بیژن عبدالکریمی، فیلسوف و فردیدشناس ایرانی در مورد مخالفان فردید میگوید، «کسانی که به فردید حمله میکردند و میکنند حرف آخرشان این است که مواجهه با غرب و مدرنیته دشوار است.» عبدالکریمی میگوید سیطره غرب بر خلاف تصور ما اجتنابناپذیر است و سکولاریسم و نِهیلیسم تمام وجود ما را گرفتهاست اما حرف اصلی فردید هم همین است. «او زودتر از همه به ما این خودآگاهی را داد» که مواجهه با غرب نباید صرفاً سیاسی و ایدئولوژیک باشد. «فردید زودتر از همه بسط نِهیلیسم را در جوامع به ظاهر مسلمانی چون ایران دید.» از نظر او فردید غربزدگی را اجتنابناپذیر دانسته و معتقد بود مواجه ما با غرب باید آگاهانه باشد و اگر غربزده هم هستیم باید از وضعیت خود، آگاه باشیم. عبدالکریمی در مورد لحن بیان تند فردید میگوید «متفکران در کاربرد زبان نمیتوانند و نباید غیرمتعهد باشند بلکه باید در کاربرد زبان پروای بیشتری از خود نشان دهند و این درسی است که ما از خود فردید آموختهایم.»
از نظر عبدالکریمی لحن و بیان فردید در مورد تکنولوژی بیشتر به بیان سنتگرایانی چون رنه گنون شباهت دارد تا مارتین هایدگر. از نظر عبدالکریمی هایدگر با وجود نقد تکنولوژی آن را یک نیروی تاریخی قدرتمند و اجتنابناپذیر میدانست اما نگاه سرتاسر منفی امثال فردید و سید حسین نصر به تکنولوژی باعث شد در ایران اهمیت توسعه تکنولوژیک درک نشود چرا که اگر ایران به قدرت تکنولوژیک دست نیابد، به منزلة یک ملت بزرگ و صاحب اقتدار از صحنة روزگار محو خواهد شد.
کتابشناسی
دیدار فرهی و فتوحات آخرالزمان، سید احمد فردید، به کوشش محمد مددپور (انتشار پس از مرگ)
نگاهی دوباره به مبادی حکمت انسی، سید عباس معارف
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#90
Posted: 20 Jul 2019 14:05
احسان طبری
زادروز ۱۹ بهمن ۱۲۹۵
ساری
درگذشت ۹ اردیبهشت ۱۳۶۸ (۷۲ سال)
تهران
آرامگاه «قطعهٔ ۱۱۰ - ردیف ۳۳ - شمارهٔ ۲۶» بهشت زهرا
محل زندگی ساری، تهران، مسکو، لایپزیگ، تهران
ملیت ایرانی
نامهای دیگر پرویز شاد، ا. سپهر.
تحصیلات «دکترای فلسفه، علوم اجتماعی و تاریخ»
پیشه نویسنده، شاعر، جامعهشناس و نظریهپرداز مارکسیست
سالهای فعالیت نخستین سالهای دههٔ ۱۳۳۰ خورشیدی تا سال ۱۳۶۲
نقشهای برجسته ایدئولوژیست و عضو کمیتهٔ مرکزی حزب توده ایران
مذهب شیعه در جوانی، سپس خداناباوری
پس از زندانی شدن در سال ۱۳۶۲: ادعای «گرویدن به اسلام».
مکتب مارکسیسم، مارکسیسم-لنینیسم
کودکی و خانواده
احسان طبری، در شش سالگی به مکتب سید عبدالمجید رفت و قرآن و خواندن و نوشتن آموخت. در هفت سالگی به مدرسه احمدیه رفت و پس از پایان دوره ابتدایی به علت تبعید پدرش به تهران به اتفاق مادرش به آن شهر عزیمت کرد و دوره دبیرستان را هم به انجام رسانید، آنگاه به دانشکده حقوق راه یافت و فارغالتحصیل شد. در خلال تحصیل در دانشکده حقوق به فراگرفتن علوم ادبی و عربی پرداخت و در مدرسه سپهسالار نزد استادان کسب دانش کرد و با فلسفه و علوم عقلی نیز آشنایی یافت.
در سنین جوانی به سبب آشنایی با تقی ارانی به مارکسیسم گروید. وی یکی از ۵۳ نفر بود که در سال ۱۳۱۶ در دوران رضاشاه به خاطر ارتباط با دکتر تقی ارانی دستگیر و زندانی گردید. پس از شهریور ۱۳۲۰ مانند دیگر زندانیان سیاسی دوره رضاشاه آزاد شد و در تأسیس حزب توده ایران شرکت داشت. در سال ۱۳۲۵ در نخستین کنگره نویسندگان ایران در تهران شرکت کرد. در پس ترور نافرجام شاه در سال ۱۳۲۷ و اعلام غیرقانونی بودن حزب توده، در سال ۱۳۲۸ به اعدام محکوم شد، ناگزیر از ایران خارج شد و به شوروی گریخت و در آکادمی مسکو به تحصیل پرداخت و فارغالتحصیل گردید و به مقام استادی رسید. در این مدت وی در رادیو مسکو کار میکرد و سرانجام پس از نه سال فعالیت در این کشور به آلمان شرقی رفت و در شهر لایپزیک اقامت گزید. در برلین دوره آکادمی علوم اجتماعی را گذراندن و به دریافت مقام علمی «دکتر هابیل» در فلسفه دست یافت و سالها در دانشگاههای آلمان به تدریس اشتغال داشت.[۷] وی با زبانهای عربی و پهلوی و روسی و آلمانی و انگلیسی و فرانسوی و ترکی آذری و ترکی استانبولی آشنایی داشت و تخصصش در زمینه تاریخ فلسفه و ادبیات بود.
زندگی سیاسی
زندگی سیاسی
مقالات زیادی از او در نشریه مردم ارگان حزب توده ایران منتشر شد. در سال ۱۳۲۵ در نخستین کنگره نویسندگان ایران شرکت کرد. در سال ۱۳۲۵ خورشیدی و در اوج سیاستهای فرقه دمکرات آذربایجان و دخالتهای ارتش سرخ که در آن زمان در ایران مستقر بود، دولت وقت اتحاد جماهیر شوروی، کافتارادزه را برای جلب نظر دولت ایران در زمینه «انعقاد قرارداد امتیاز نفت شمال ایران» به آن کشور فرستاد. حزب توده ایران تظاهراتی را در پشتیبانی از سیاست اتحاد شوروی برگزار کرد. در چنین اوضاع و احوالی بود که احسان طبری با نوشتن مقالهای، این موضوع را مطرح کرد که: «اگر دولت ایران برای شرکت نفت ایران و انگلیس در جنوب ایران امتیازی قائل است، به یقین درست خواهد بود که برای همسایه شمالی -شوروی- هم در شمال کشور چنین امتیازی را در نظر بگیرد و این کار، حفظ موازنه منفی است». این سیاست همسازی و همراهی با سیاست شوروی که نفی منافع و مصالح ملی ایران را هدف قرار داده بود، عدهای از کادرهای برجسته حزب توده از جمله اپریم اسحاق و خلیل ملکی را به عصیان واداشت و در نتیجه انشعاب اول حزب شکل گرفت.[۸] دفتر مرکزی حزب پس از استعفای اپریم اسحاق، در بیانیهای او را «جاسوس انگلیس» معرفی کرد و احسان طبری، خلیل ملکی را «خائن و جاسوسی خواند که سرانجام به زبالهدان تاریخ افتاد».
در سال ۱۳۲۷ پس از سوءقصدی که به شاه شد، حزب توده ایران منحل اعلام شد و اعضا و هوادارانش تحت تعقیب قرار گرفتند. عدهای از رهبران حزب از جمله طبری غیاباً محاکمه و محکوم به اعدام شدند. او در سال ۱۳۲۸ بنا به تصمیم حزب ناگزیر از ایران خارج شد.
نویسندگی
احسان طبری از جوانی در رشتههای مختلف شعر، قصه، نقد هنری، بررسیهای فلسفی و تاریخی و زبانی، آثاری ایجاد کرده و در دوران طولانی مهاجرت این تلاش را ادامه داده و در هر زمینه آثاری متعددی نگاشتهاست. احسان طبری تحصیلات خود را در آکادمی علوم اجتماعی مسکو انجام داده و به دریافت مقام علمی نامزد علوم فلسفی موفق شده سپس آن را در آکادمی علوم اجتماعی برلین ادامه و به دریافت مقام علمی (دکتر هابیل در فلسفه) رسید. در همین دوران برجستهترین اثر وی به نام: (برخی بررسیها دربارهٔ جهانبینیها و بینشهای اجتماعی در ایران) منتشر شد . طبری به هفت زبان مختلف آشنایی کامل داشت.
نمونه اشعار
آفتابی مراست در دیدار
که مکدر نمیشود نگهاش
نور را جویم اندرین شبِ تار
پس از انقلاب
پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ همراه با دیگر رهبران حزب به ایران بازگشت و در حزب توده ایران فعالیت میکرد. با شروع سرکوبی حزب، در یورش دوم، او نیز دستگیر و در زندان اوین زندانی شد. پس از مدتی مانند بسیاری از دیگر رهبران حزب توده ایران در مصاحبههای تلویزیونی که دستگاههای اطلاعاتی جمهوری اسلامی ترتیب داده بودند، شرکت کرد و از کارها و عقاید گذشته خود ظاهراً ابراز ندامت و خود را نفی کرد.
مناظرههای تلویزیونی
مناظره تلویزیونی از راست: عبدالکریم سروش و مصباح یزدی در برابر احسان طبری و فرخ نگهدار در سال ۱۳۶۰
برای استقرار حکومت پس از انقلاب ۵۷ نخست لازم بود از فضای ملتهب آن سالها برای محبوبیت زدایی از حزب توده بهره گرفته شود. مناظرههای تلویزیونی میان رهبران حزب توده و ایدئولوگهای جمهوری اسلامی یکی از ابزارها برای تبدیل جنگ سیاسی به جدال میان کفر و ایمان بود.
مناظرههای تلویزیونی میان رهبران حزب توده مانند احسان طبری و نورالدین کیانوری و ایدئولوگهای جمهوری اسلامی، یکی از ابزارها برای تبدیل جنگ سیاسی به جدال میان کفر و ایمان بود. روحانیان دریافته بودند که برای سرکوب سیاسی حزب توده باید نخست سویه الحادی آن را برجسته کنند. چندی بعد بازداشت سران و اعضای حزب توده آغاز شد.
مناظره تلویزیونی از راست: عبدالکریم سروش و مصباح یزدی در برابر احسان طبری و فرخ نگهدار در سال ۱۳۶۰
احسان طبری در شب ۶ به ۷ اردیبهشت ۱۳۶۲ دستگیر و در زندانهای حکومت جمهوری اسلامی بازجویی، شکنجه و مجبور به اقرار تلویزیونی شد.
شکست رقیب با مناظره
«یک بار دیگر احسان طبری را دیدم و آن شبی از شبهای ماه رمضان -سال۶۳- بود که وی را از زندان به خانه مرحوم محّمدتقی جعفری آوردند و مرا هم بدان مجلس فراخواندند. حال و روز خوشی نداشت و دهان و فکاش گویا شکسته یا کج شده بود. جعفری میخواست با وی محاجه کند، اما من مطلقاً خوش نداشتم که با اسیری در بحث شوم، و نشدم. یکبار که آقای جعفری سخنی در نقد شوروی گفت، احسان تکانی خورد و دفاعی غیورانه کرد.»
عبدالکریم سروش
از نظر روحانیان آنچه زنگ پایان حزب توده را به صدا درآورد اعترافات تلویزیونی و مکتوب احسان طبری بود. پس از تقی ارانی، احسان طبری، پیامبر ایدئولوژیک حزب توده قلمداد میشد که نوشتههایش را روحانیان درگیر با حزب توده با دقت میخواندند. همچنین روحانیت شیعه، معتقد است شکست چهره او با ادعای گرویدن به مسلمانی و باور به حقانیت جمهوری اسلامی، ابهت چند دهه حزب توده را فروریخت.
اعترافات تلویزیونی
احسان طبری در اعترافاتی تلویزیونی که ماهها پس از دستگیری او از تلویزیون نمایش دادهشد، اعلام کرد که در اثر مطالعه کتابهای علامه طباطبایی و مرتضی مطهری به اسلام گرویدهاست.
در همین دوران کتابی بهنام «کژراهه» به نام او منتشر شد. احسان طبری همچنین کتابی به نام «شناخت و سنجش مارکسیسم» را نوشت در صفحه اول آن با اشاره به نقش «بازجو» مینویسد: «اکنون با راهنماییهای بازجوی عزیزم! به دین اسلام گرویدهام.»
روحانیت شیعه، معتقد است شکست چهره او با ادعای «گرویدن به اسلام» و «باور به حقانیت حکومت جمهوری اسلامی»، ابهت چند دهه حزب توده ایران را فروریخت.
مرگ
احسان طبری، در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۳۶۸ (خورشیدی) بیرون از زندان و به مرگ طبیعی درگذشت.
احسان طبری در زندان اوین.
در پی مرگ او هوشنگ ابتهاج شعر مثنوی مرثیه، بخشی از مثنوی بلند «بانگ نی» را سرود. با توجه به نکات مطرح شده در این شعر و فرجام تلخ احسان طبری میتوان این شعر را مرثیهای فراتر از یک سوگنامهٔ ساده برای مرگ یک دوست قلمداد کرد. این مثنوی مرثیهای است برای بر باد دادن یک عمر مبارزه و تلاش احسان طبری توسط مخالفانش.
کتابها
شناخت و سنجش مارکسیسم
فروپاشی نظام سنتی و زایش سرمایهداری
خانواده برومند
روشنفکر مأیوس
زایش و تکامل تئوری انقلابی
راندهٔ ستم
دهه نخستین
حماسه گئومات
شکنجه و امید
در دوزخ
رؤیای چینی
برخی بررسیها دربارهٔ جهانبینیها و بینشهای اجتماعی در ایران
دربارهٔ اسلوب هیوریستیک (دانش کشف) و برخی مسائل تئوری احتمالات
از دیدار خویشتن
دربارهٔ سیبرنتیک یا دانش گردانش
دربارهٔ «منطق عمل»
شغالشاه (قصه برای کودکان و نوجوانان)
مجموعهٔ شعر
ترانه خوابگونه
از میان ریگها و الماسها
با پچپچه پاییز، نثر شاعرانه در چهارده بند
ترجمه
آنتی دورینگ
(گردآوری سیاووشان)
کتابهای منسوب
نقد و سنجشی بر مارکسیسم
کژراهه
مجموعه شعر «لابه»
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند