انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
مذهب
  
صفحه  صفحه 38 از 48:  « پیشین  1  ...  37  38  39  ...  47  48  پسین »

Fatemeh Zahras Martyrdom | شهادت زهرا: بزرگترین دروغ تاریخ


مرد

 
rostam91: تقویم ایران است .
دلایل مسخره ...بحث مسخره

امگر قرار است به صرف نوشته یک تقویم شهادت و رحلت و تعطیل محاسبه بشه


این همه دست و پا میزنیدتا عمر رو از ننگ کشتن حضرت زهرا خلاص کنید

من براتون گزینه های دیگه هم دارم

اخه خدایی نکرده یزید هم پسر دایی شماست و فرزند خال المومنین است بیائید یک کاری کنید ننگ کشتن امام حسین هم از دامن ایشان پاک بشه


شما جواب ماروبده که آیا حضرت علی و امام حسین شهید شدند یا وفات کردند یا رحلت فرمودند

طبرسى در الإحتجاج مى‌نويسد:

محمد بن الحنفية بعد وفاة أخيه الحسين صلوات الله عليه

الطبرسي، أبي منصور أحمد بن علي بن أبي طالب (متوفاي 548هـ)، الاحتجاج، ج 2، ص 136، تحقيق: تعليق وملاحظات: السيد محمد باقر الخرسان، ناشر: دار النعمان للطباعة والنشر - النجف الأشرف، 1386 - 1966 م.


الان دوست دارید به صرف این روایت بگین حسین ع شهید نشده بلکه وفات کرده است

همچنين درباره شهادت اميرالمؤمنين عليه السلام نيز تعبير به وفات وجود دارد:

وكان مع أخيه الحسن بعد وفاة أبيه عليهم السلام عشر سنين وبقى بعد وفاة أخيه الحسن عليه السلام إلى وقت مقتله عشر سنين.


امام حسين عليه السلام، پس از شهادت پدر بزرگوارش، ده سال با برادرش امام حسن عليه السلام و ده سال پس از ايشان زندگى كرد.

الأربلي، أبى الحسن علي بن عيسى بن أبي الفتح (متوفاي693هـ)، كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج 2، ص 250، ناشر: دار الأضواء بيروت، الطبعة: الثانية، 1405هـ‍ 1985م؛

المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار، ج 44، ص 200، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403 - 1983 م.



این روایت هم هستش راستی ...دوست داری شهادت امام علی ع هم رو وفات بگیم اخه کم کم فک کنم ابن ملجم هم آشنای اهل سنت در بیاد


مملکت تحت تفکرات فجیع یک آخوند روشنفکر و احمق تن به مسئله وحدت و ولایت فقیه داد که البته نتیجه این خیانتهاش رو هم دید و این احمقانه ها تا این جا ها هم پیش رفتند که در مسائل مورد اختلاف حد وسطی را در نظر بگیرند و با عقب نشینی هایی نگذارند مملکت به اشوب کشیده شود و دعوای شیعه و سنی به را بیفتد


بعدتر دیدیم که این عقب نشینی ها باعث جری تر شدن اهل سنت میشود

شما یک کم تحقیق کنی بد نیست

این اقدام مجلس و همچنین راهپیمایی های هر ساله در سالروز شهادت زهرا س توسط علما بخاطر نشر شب نامه ای به عنوان (( افسانه شهادت زهرا )) توسط یک مفتی کرد بود


خودتون اتیش بیار معرکه هستید اگر نه کسی کاری نداشت که رحلت یا وفات و تعطیل هست یا نه ما عزاداری و مجالس خودمون رو داشتیم و بازار هم تعطیل میکرد


اما شما با لوث کردن و تجری باعث این حرکتها شدید


این هم از اسناد خودتون

منها بعد وفاة حمزة بن عبد المطلب ورسول الله...

العاصمي المكي، عبد الملك بن حسين بن عبد الملك الشافعي (متوفاي1111هـ)، سمط النجوم العوالي في أنباء الأوائل والتوالي، ج 1 ص 426، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود- علي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية.

بیاین من بعد دیگه به حمزه هم سید الشهدا نگیم چطوره ؟؟؟؟


عدو سبب خیر شود اگر خدا خواهد


قبلا تعزیه و مجالس حضرت زهرا تو خونه ها بود و نماد خارجی نداشت

اما خدا رو شکر از روزی که شب نامه افسانه شهادت زهرا منتشر شده

هر سال عینه عاشورا دسته و هیئت است که بیرون میاد و مثل عاشورا شلوغ میشه


چراغی را که ایزد بر فروزد .......هر آنکس پف کند ریشش بسوزد

ببینید که عاقبت یک شب نامه دادن بی مورد شده حضور کسترده مردم و پر رنگ تر شدن مراسم فاطمیه
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  ویرایش شده توسط: mohan1978   
مرد

 
أبی الفتح محمد بن عبدالکریم بن أبی بکر احمد شهرستانی (در گذشته ;ی سال548 هجری) در کتاب خود بنام «الملل و النحل» چاپ بیروت 1402 هجری جلد اول صفحه 57 میگوید:
«همانا عمر چنان ضربه ای به شکم فاطمه علیها السلام در روز بیعت زد که فاطمه علیها السلام جنین خود را از شکم انداخت».


یعقوبی در تاریخ خود جلد دوم صفحه 137 چاپ بیروت تحت عنوان"ایّام ابی بکر" (دوران حکومتی ابوبکر) نقل میکند:
زمانی که ابوبکر مریض شد، یعنی در همان مرضی که مرد، عبدالرحمن بن عوف به عیادت او رفته و از او پرسید: ای خلیفهی پیامبرحالت چگونه است؟
ابوبکر گفت: همانا من بر هیچ چیز تأسف نمی خورم مگر بر سه چیز که انجام دادم و ای کاش انجام نداده بودم...اما آن سه چیز که انجام دادم و ای کاش انجام نداده بودم:
ای کاش قلاده ی خلافت را به گردن نینداخته بودم...
ای کاش خانه ی فاطمه را تفتیش نکرده و مورد هجوم آن عده قرار نداده بودم، اگر چه با من اعلان جنگ می کردند



بدالفتاح عبدالمقصود از علمای و دانشمندان معاصر اهل سنت درکتاب :السقیفه و الخلافه چاپ قاهره ص14 می گوید:
عمربن الخطاب به منزل علی آمده درحالی که درمنزل طلحه و زبیر و عده ای از بزرگان مهاجرین جمع بودند و گفت : بخدا قسم یا برای بیعت (با ابوبکر) از خانه خاج می شوید و یا آنکه خانه را بر شما آتش می کشم؟
همچنین نقل شده که : ابو بکر ،عمر را با عده ای بسوی خانه علی فرستاد ، عمر با اصحابش با آتش بطرف خانه آنها حرکت کرده تا آنجا را به آتش بکشیند چرا که آنان از بیعت با ابابکر خود داری کرده بودند
دراین میان شخصی به عمر گفتآیا می دانی در این خانه فاطمه است؟
لکن عمر گفت: اگر چه فاطمه در خانه باشد .

ابن قتیبه


ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتیبۀ دینوری (معروف به ابن قُتَیبَة) در گذشته ی سال 276 هجری، در کتاب خود بنام "الامامة والسیاسة"جلد اول صفحه ی 12، چاپ سوم، 2جلد در یک مجلّد، تحت عنوان"کیفَ کانَت بیعة علی أبی طالب کرَّمَ الله وجهه" (علی کرم الله وجهه چگونه بیعت کرد) با ذکر سند از عبدالله بن عبدالرحمن انصاری روایت کرده که گفت:
"همانا روزی ابوبکر از عده ای که از بیعت با او سرپیچی کرده و نزد علی علیه السلام جمع شده بودند، سراغ گرفت. پس عمر را به دنبال آنها -که در خانه ی علی جمع شده بودند- فرستاد، پس آنها از خارج شدنِ از خانه خودداری نمودند، در این هنگام عمر دستور داد که "هیزم حاضر کنید" و خطاب به اهل خانه گفت:
«قسم به آن کس که جان عمر در دست اوست باید خارج شوید و الا خانه را با اهلش به آتش یکشم»
شخصی به عمر گفت: ای ابا حفض، آیا می دانی در این خانه فاطمه است؟!

عمر گفت: اگر چه فاطمه در خانه باشد




عمر به خانه علي و فاطمه رسيد و آنها را صدا زد اما آنها اعتنايي نكردند و از خانه خارج نشدند. عمر هيزم خواست و گفت : سوگند به خدايي كه جان عمر در دست اوست يا بيرون مي‌آييد و يا خانه را با اهلش به آتش مي‌كشم.به عمر گفتند: يا اباحفص! فاطمه در اين خانه است، حتي اگر فاطمه داخل خانه باشد؟ عمر جواب داد. (( اگر چه فاطمه باشد ))و نیزمقاتل ابن عطيه مي‌نويسد : (( هنگامي كه ابوبكر از مردم با تهديد و شمشير وزير بيعت گرفت، عمر، قنفذ و جماعتي را به سوي خانه علي و فاطمه فرستاد و عمر بر خانه فاطمه هيزم جمع كرد و در خانه را آتش زد

(4)اعلام النساء عمر رضا كحاله چاپ بیروت در قسمت حرف فاء ذیل نام فاطمه/الرياض النضره محب طبري ج 1 ص 167 و 341./ تاريخ الخميس ديار بكري ج 1 ص 178./الامامه و السياسه ابن قتيبه ج 1 ص 12./ الامه و الخلافه مقاتل ابن عطيه ص 160



در روایات اهل سنت آمده است که( . . . تا آنکه ( عمر و اصحابش ) پشت درب خانه فاطمه جمع شدند و دق الباب کردند. پس چون مردم صدای فریاد و گریه فاطمه را شنیدند در حالی که گریه می کردند متفرق شدند لکن عمر و اصحابش همانجا ماندند پس علی را با زور از خانه خارج کرده و او را به طرف ابوبکر کشاندند پس به او گفتند بیعت کن! علی گفت: اگر بیعت نکنم چه می کنید؟ گفتند: اگر بیعت نکنی به خدایی که جز او خدایی نیست گردنت را خواهیم زد؟! ))(5)


(5)الامامه و السياسه، ابن قتيبه ج1 ص 13./اعلام النساء، عمررضا كحاله ج 4 ص 115./انساب الاشراف بلاذری ج 1 ص 587./اثبات الوصیه مسعودی ص 142./شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی ج 6 ص 48./السیره النبویه ابن کثیر ج 4 ص 495./السقیفه و الخلافه عبدالفتاح عبدالمقصود ص 15.


لگد عمر بر حضرت زهرا:

ابن ابی دارم که ذهبی وی را (( الامام الحافظ الفاضل . . کان موصوفا بالحفظ و المعرفه )) خوانده، نقل کرده است( ان عمر رفس فاطمه حتی اسقطت بمحسن ))ترجمه: (( عمر لگدی بر حضرت زهرا زد تا محسن سقط گردید. ))و او این حدیث را مورد تقریر و تایید خود قرار داده است.(6)

(6)سیر اعلام النبلاء ج 15 ص 578/اثبات الوصیه مسعودی ص 142 تحت عنوان حکایه السقیفه.
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
mohan1978: أبی الفتح محمد بن عبدالکریم بن أبی بکر احمد شهرستانی (در گذشته ;ی سال548 هجری) در کتاب خود بنام «الملل و النحل» چاپ بیروت 1402 هجری جلد اول صفحه 57 میگوید:
«همانا عمر چنان ضربه ای به شکم فاطمه علیها السلام در روز بیعت زد که فاطمه علیها السلام جنین خود را از شکم انداخت».

شما که مدعی بودی از کتب دسته اول اهل سنت میاری و اونها از کتب دست چندم ما سند میارن!!!!
یکی به میخ و یکی به تخته که نمیشه، این سندی که اوردی از کتاب "الملل و النحل" جزء کتب دست اول اهل سنته یا دست چندم؟ من اطلاعی ندارم و تا حالا همچین کتابی رو رستم و دیگران که باهاشون بحث میکنم بهش اشاره نداشتن نام نویسندش هم نا آشناست
     
  
مرد

 
منابع شیعه:

1- علامه مجلسی می نویسد: هنگامی که خواستند علی علیه‏السلام را به مسجد ببرند با مقاومت فاطمه علیهاالسلام روبرو شدند و فاطمه علیهاالسلام برای جلوگیری از بردن همسر گرامی‏اش صدمه‏های روحی و جسمی فراوانی دید که بیان همه آنها از توان زبان و قلم خارج است؛فقط به گوشه‏ای از آن در یک نقل تاریخی اشاره می‏کنیم؛ وگرنه در این موضوع، نقل های تاریخی فراوان است.

خلاصه ماجرا همان است که در نامه خود عمر به معاویه آمده است. در بخشی از آن چنین می‏نویسد:

«... وقتی درب خانه را آتش زدم (آن گاه داخل خانه شدم) ولی فاطمه درب خانه راحجاب خود قرار داد و مانع از داخل شدن من و اصحابم شد. با تازیانه آن چنان بر بازوی او زدم که مانند دملج (بازوبند) اثر آن بر بازوی او ماند؛ آن گاه صدای ناله او بلند شد؛ چنان که نزدیک بود به حال او رقت کنم و دلم نرم شود؛ ولی به یاد کشته‏های بدر واُحد که به دست علی کشته شده بودند... افتادم، آتش غضبم افروخته‏تر شد و چنان لگدی بر درب زدم که از صدمه آن جنین او (به نام محسن) سقط شد." فَعِنْدَ ذلک صَرَخَتْ فاطِمَةُ صَرْخةً... فَقالَتْ یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ الله‏ِ هکَذا کانَ یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ... ؛ در این هنگام، فاطمه چنان ناله زد، پس فریاد زد: ای پدر بزرگوار! ای رسول خدا! این چنین با عزیز دلت و دخترت رفتار کردند." سپس فریاد کشید: فضه به فریادم برس که فرزندم را کشتند. سپس به دیوار تکیه داد و من او را به کنار زده، داخل خانه شدم. فاطمه در آن حال می‏خواست مانع (بردن علی) شود، من از روی روسری چنان سیلی به صورت او زدم که گوشواره از گوشش به زمین افتاد...»( بحار الانوار، ج30، ص293، (چاپ جدید)؛ ج8، ص230، (چاپ قدیم) و ریاحین الشریعه، ج1، ص267)

2- طبری در «دلائل الامامه» می‎گوید: عمر در ضمن نامه‎ای برای معاویه پس از نقل قضیه سقیفه بنی ساعده و بیعت گرفتن برای ابوبکر، چگونگی برخورد با فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را چنین بیان می‎کند:

«... به فاطمه ـ سلام الله علیها ـ که پشت در بود گفتم: اگر علی ـ علیه السّلام ـ از خانه برای بیعت بیرون نیاید، هیزم فراوانی به اینجا بیاورم و آتشی برافروزم و خانه و اهلش را در آن بسوزانم یا علی ـ علیه السّلام ـ را برای بیعت به سوی مسجد می‎کشانم، آنگاه به خالد بن ولید گفتم: تو و مردان دیگر هیزم بیاورید، و به فاطمه ـ سلام الله علیها ـ گفتم خانه را به آتش می‎کشم.

همان دم دستش را از در بیرون آورد تا مرا از ورود به خانه باز دارد، من او را دور نموده و با شدّت در را فشار دادم و با تازیانه بر دستهای او زدم تا در را رها کند، از شدّت درد تازیانه ناله کرد و گریست، نالة او بقدری جانکاه و جگر سوز بود که نزدیک بود، دلم نرم شود و از آنجا منصرف گردم، ولی به یاد کینه‎های علی ـ علیه السّلام ـ و حرص او بر کشتن قریشیان افتادم. با پای خودم لگد بر در زدم ولی او هم چنان در را محکم نگه داشته بود که باز نشود. وقتی که لگد بر در زدم، صدای نالة فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را شنیدم و این ناله طوری بود که گمان کردم مدینه را زیر و رو کرد. در آن حال فاطمه ـ سلام الله علیها ـ می‎گفت: «یا ابتاه! یارسول الله! هکذا یُفعل بحبیبتک وا بنتک، آه! یا فضَّةُ الیکِ فخذینی فقدوا... قُتِلَ ما فی احشائی من حملٍ» ای پدر جان! ای رسول خدا! بنگر که این گونه با حبیبه و دختر تو رفتار می‎شود، آه! ای فضّه بیا و مرا در یاب، که سوگند به خدا، فرزندم که در رحم من بود، کشته شد. در عین حال در را فشار دادم، در باز شد. وقتی وارد خانه شدم؛ فاطمه ـ سلام الله علیها ـ با همان حال روبروی من ایستاد، ولی شدت خشم من، مرا به گونه‌ای کرده بود که گوئی پرده‎ای در برابر چشمم افتاده است، چنان سیلی روی روپوش، به صورت او زدم که به زمین افتاد...»( طبری، دلائل الامامه، ج 2؛ شیخ عباس قمی, بیت الأحزان،‌ص 96 و 97)

3- خصیبی در «الهدایه الکبری» و بحرانی در «العوالم» و همچنین بسیاری دیگر با ذکر سند به نقل از امام صادق ـ علیه السّلام ـ نوشته‎اند:

عمر با لگد بر در خانه کوبید، تا این که در به پهلوی فاطمه ـ سلام الله علیها ـ اصابت کرد، در حالی که، او به جنینی شش ماهه به نام محسن حامله بود و آن جنین سِقط گردید.

آن گاه عمر، قنفذ و خالد بن ولید هجوم آوردند، عمر بر صورت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ سیلی زد به طوری که گوشواره‎اش در زیر مقنعه قطع گردید و صدایش به ناله برخواست و گفت: وا! ابتاه، وا رسول الله!! ابنتکِ فاطمة تکذّب و تضرب و یقتل جنین فی بطنها.

«و ای پدر! وای رسول الله!! به دخترت نسبت دروغ می‎دهند، او را می‎زنند و فرزندش را می‎کشند.»

امیرالمؤمنین در این هنگام فضّه را طلبید و گفت: بانویت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را کمک کن آن گونه که زنان حامله را در زایمان کمک می‎کنند. پس همانا از اثر لگد و ضرب در، درد زایمان او را فرا گرفت و محسنش سقط گردید.



راوی می‎گوید: امام صادق ـ علیه السّلام ـ آن چنان می‎گریست و می‎گفت که محاسنش از اشک تر شد.( خصیبی، الهدایه الکبری، ص 408، بحرانی، العوالم، ج 11، ص 442. )

1- شیخ صدوق در کتاب «الامالی» در حدیثی از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ با ذکر سلسله سند صحیح به نقل از امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ آورده است که:

به همراه فاطمه، حسن و حسین ـ علیهم السّلام ـ نزد پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بودیم. ناگهان رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ به ما نگاهی کرد و گریست! گفتم: چه شده یا رسول الله؟! فرمود: «أبکی من ضربتک علی قرن، و لطم فاطمه ـ سلام الله علیها ـ خدّها.» از یاد ضربت شمشیر بر پیشانی تو و سیلی دشمن بر صورت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ گریستم. (امالی شیخ صدوق, ص 198)

این مطلب را علمای دیگر هم نقل کرده اند مانند: ابن شهر آشوب در مناقب آل ابی طالب ج 2, ص 51؛ ابن نما حلی در ذوب النضار ص 11؛ علامه مجلسی در بحار الانوار ج 44, ص 149.

2- حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ نیز درباره این جریان می‎فرماید:

بر در سرایم هیزم انبوهی فراهم ساخته، اخگر آوردند تا ما را بسوزانند و در خانه را، به آتش کشند. من در ورای در قرار گرفتم و آنان را به خدا و پدرم سوگند دادم، که دست از ما بکشند و عوض آن به یاری ما برخیزند. عمر تازیانه را از دست قنفذ، غلام ابوبکر گرفت و بر بازویم فرود‌ آورد، که اثر آن بسان دملی متورّم گردید.

آن گاه در را با پای خود شکست و آن را به روی من انداخت. من که حامله بودم به رو نقش بر زمین گشتم. آتش زبانه کشید و رخسارم به زمین ساییده شد. او به چهره‎ام تپانچه (سیلی) زده، آن گونه که گوشواره از گوشم بیافتاد. در این هنگام درد زایمان مرا فرا گرفت و محسنم را بی‎هیچ گناهی سقط نمودم.( محلاتی، ذبیح الله، ریاحین الشریعه، ج 1، ص 271)

3- شیخ مفید در کتاب اختصاص می نویسد: امام صادق علیه السلام فرمودند : وقتی رسول خدا صلی الله علیه وآله از دنیا رفتند و ابو بکر به جای ایشان تکیه زد ، کسی را به نزد نماینده فاطمه زهرا صلوات الله علیها در فدک فرستاد و او را از آنجا بیرون کرد . پس فاطمه علیها السلام به نزد وی آمده و فرمودند : ای ابو بکر ادعای جانشینی پدرم را کردی و در جای وی نشستی ؛ و به نزد نماینده من فرستاده و او را از فدک بیرون کرده ای در حالی که می دانی که پدرم آن را به من بخشیده بود ( و فدک از‌ آن من است ) و من برای این مطلب شاهد نیز دارم ... پس علی علیه السلام به ایشان فرمود : به نزد خود ابو بکر برو (وقتی که او تنهاست) پس بدرستیکه او از آن دیگری( عمر) سست تر است . و به او بگو ادعای جایگاه پدرم را کرده ای و گفته ای جانشین او هستی و در جای او نشسته ای و اگر فدک برای تو بود و من آن را از تو می خواستم باز هم باید آن را به من می دادی ( از باب احترام ). پس وقتی فاطمه زهرا سلام الله علیها به نزد وی رفته و این کلمات را فرمودند ، ابوبکر گفت : راست می گویی ؛ پس کاغذی خواست و در آن در مورد باز گرداندن فدک به فاطمه زهرا علیها السلام نوشت . پس حضرت صادق علیه السلام فرمودند : حضرت فاطمه ( سلام الله علیها )بیرون آمدند و نوشته همراه ایشان بود . پس عمر ایشان را دید و گفت : ای دختر محمد این کتابی ( نوشته ) که همراه توست چیست؟ حضرت فرمودند : این نوشته ایست که ابو بکر آن را در مورد باز گرداندن فدک برای من نوشته است . پس گفت : آن را به من بده ؛ پس حضرت امتناع فرمودند ؛ پس در حالیکه ایشان به فرزندی به نام محسن بار دار بودند عمر با لگد به ایشان زده ، پس محسن از شکم ایشان سقط شد . سپس سیلی به صورت ایشان زد . چنین است که انگار من وقتی را که گوشواره از گوش ایشان افتاد ، می بینم . سپس نوشته را گرفته و پاره کرد .



پس حضرت به همین منوال گذراند و به سبب ضربت عمر هفتاد و پنج روز ، بیمار بودند و سپس از دنیا رفتند .( الاختصاص , الشیخ المفید , ص 183)

این مطالب و اسنادی که ذکر شد تنها نمونه هایی بودکه به جهت اختصار به ذکرآنها اکتفا نمودیم.
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
اهانتهای به حضرت زهرا سلام الله علیها

از سؤالات اساسی در ماجرای آتش زدن خانه حضرت علی(ع) و اهانت به آن بزرگوار این است که: آیا (چنان که شیعیان می‏گویند) به ساحت حضرت فاطمه زهراعلیهاالسلام نیز جسارت کردند؟ و بر آن حضرت صدماتی وارد شد که منجر به شهادت او وفرزندش گردید یا خیر؟

برخی از دانشمندان اهل سنت برای حفظ موقعیت خلفا از بازگو کردن این قطعه ازتاریخ خودداری نموده‏اند؛ از جمله ابن ابی الحدید در شرح خود می‏گوید: «جساراتی راکه مربوط به فاطمه زهرا علیهاالسلام نقل شده، در میان مسلمانان تنها شیعه آن را نقلکرده است.[1]



البته برخی از دانشمندان و مورخان اهل سنت، در این بخش، از بیان واقعیات تاریخی شانه خالی کرده‏اند؛ چنان که سید مرتضی رحمه ‏الله علیه در این زمینه می‏گوید:

«در آغاز کار، محدثان و تاریخ نویسان از نقل جسارت هایی که به ساحت دختر پیامبرگرامی اسلام(ص) وارد شده امتناع نمی‏کردند. این مطلب در میان آنان مشهور بود که مأمور خلیفه با فشار، درب را بر فاطمه علیهاالسلام زد و او فرزندی را که در رحم داشت سقط نمود وقنفذ به امر عمر، فاطمه زهرا علیهاالسلام را زیر تازیانه گرفت تا او دست از علی بردارد؛ولی بعدها دیدند که نقل این مطالب با مقام و موقعیت خلفاء سازگاری ندارد؛ لذا از نقل آنها خودداری نمودند.»[2]

مسعودی در قسمتی از کتاب خود آورده است:«فَوَجهُوا اِلی مَنْزلِهِ فَهَجَمُوا عَلَیْهِ وَ اَحْرَقُوابابَهُ... وَ ضَغَطُوا سَیدَةَ النساءِ بِالْبابِ حَتی اَسْقَطَتْمُحْسِنا؛پس (عمر و همراهان) به خانه علی علیه السلام رو کرده وهجوم بردند، خانه آن حضرت را به آتش کشیدند؛ با در به پهلوی سیده زنان عالم زدند؛چنان که محسن را سقط نمود.»[3]



اما منابع اهل سنت:

1- عبدالکریم بن احمد شافعی شهرستانی (548 - 479 ق.) نقل کرده: «اِنعُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ یَوْمَ الْبَیْعَةِ حَتی اَلْقَتْاَلْجَنینَ مِنْ بَطْنِها ،به راستی عمر در روز بیعت، ضربتی به فاطمه علیهاالسلام وارد کرد که بر اثر آن، جنین خویش را سِقط نمود.»[4]

همین قول را اسفرائینی (متوفای 429 ق)، به نظام نسبت داده و گفته است که او قائل بود: «اَن عُمَرَ ضَرَبَ فاطِمَةَ وَ مَنَعَ میراثَالْعِتْرَةِ ،عمر فاطمه علیهاالسلام را زد و از ارث اهل بیتعلیهم السلام جلوگیری کرد.»[5]

2- صفدی یکی دیگر از علمای اهل سنت می‏گوید:«اِن عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَفاطِمَةَ یَوْمَ الْبَیْعَةِ حَتی اَلْقَتْ اَلْمُحْسِنَ مِنْبَطْنِها، به راستی عمر آن چنان فاطمه علیهاالسلام را در روز بیعت زد که محسن را سقط نمود.»[6]

3- مقاتل بن عطیه می‏گوید: ابابکر بعد از آن که با تهدید و ترس و شمشیر از مردمبیعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتی را به درب خانه علی و زهراعلیهماالسلام فرستاد. عمر هیزم را درِ خانه فاطمه جمع نمود و درب خانه را به آتشکشید، هنگامی که فاطمه زهرا علیهاالسلام پشت در آمد، عمر و اصحاب او جمع شدند و عمرآن چنان حضرت فاطمه علیهاالسلام را پشت در فشار داد که فرزندش را سقط نمود و میخ دربه سینه حضرت فرو رفت (و بر اثر آن صدمات) حضرت به (بستر) بیماری افتاد تا آن که ازدنیا رفت.»[7]

4- ابن ابی الحدید نقل نموده است: «ابو العاص، شوهر زینب، دختر پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم در جنگ از طرف مسلمانان به اسارت گرفته شد؛ ولی بعدا ماننداسیران دیگر آزاد شد.

ابو العاص به پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم وعده داد که پس از مراجعت به مکه،وسائل مسافرت دختر پیامبر(ص) را به مدینه فراهم سازد. پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم بهزید حارثه و گروهی از انصار، مأموریت داد که در هشت مایلی مکه توقف کنند و هر موقعکجاوه زینب به آن جا رسید، او را به مدینه بیاورند. قریش از خروج دختر پیامبر(ص) ازمکه آگاه شدند. گروهی تصمیم گرفتند که او را از نیمه راه باز گردانند. جبار بنالاسود (یا هبار ابن الاسود) با گروهی خود را به کجاوه زینب رساند و نیزه خود رابر کجاوه دختر پیامبر(ص) کوبید. از ترس آن، زینب، کودکی را که در رحم داشت، سقط کرد وبه مکه بازگشت. پپامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم از شنیدن این خبر سخت ناراحت شد و درفتح مکه (با این که همه را بخشید و آزاد نمود) خون قاتل فرزند زینب را مباح شمرد.»

ابن ابی الحدید می‏گوید:

«من این جریان را برای استادم ابو جعفر نقیب خواندم، او گفت: وقتی که پیامبرصلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم خون کسی که دخترش زینب را ترسانید و او سقط جنین کرد را مباح شمرد، قطعا اگر زنده بود خون کسانی را که دخترش فاطمه علیهاالسلام را ترسانیدند که باعث شد فرزندش (محسن) را سقط کند، حتما مباح می‏شمرد.»

ابن ابی الحدید می‏گوید، به استادم گفتم:

«آیا از شما نقل کنم آن چه را مردم می‏گویند که فاطمه بر اثر ترس (و ضرباتی که براو وارد شد) فرزندش را از دست داد؟

پس گفت: نه! از طرف من نقل نکن! و همین طور رد و بطلان آن را نیز از طرف من نقل نکن! چون اخبار در این زمینه متعارض است.»[8]

این قصه، به خوبی نشان می‏دهد که اخبار موافق با نظریات شیعه در بین روایات اهل سنت نیز وجود داشته و خودابن ابی الحدید نیز در قسمتی از کلامش اعتراف می‏کند؛ آن جا که می‏گوید: «عَلی اَنجَماعَةً مِنْ اَهْلِ الحَدیثِ قَدْ رَوَوْا نَحوَهُ، گروهی از اهلحدیث (از اهل سنت نیز) مانند آن چه را شیعیان می‏گویند نقل کرده‏اند.[9]

5- سکونی یکی از راویان اهل سنت است[10]او می‏گوید: «نزد امام صادق علیه‏السلام رفتم؛ در حالی که غمگین و ناراحت بودم. امام صادق علیه‏السلام فرمود:ای سکونی! چرا ناراحتی؟! گفتم: خداوند فرزند دختری به من داده (از این که فرزندم پسرنبوده و دختر است ناراحتم) پس حضرت فرمود: ای سکونی، سنگینی دخترت را زمین بر می‏دارد و روزی او بر خداوند است و بر غیر اجل شما زندگی می‏کند و از رزق شمانمی‏خورد (پس چرا ناراحتی؟).»

سکونی می‏گوید: (با کلمات امام صادق علیه‏السلام ) غمم رفت. آن گاه فرمود:

«ما سَمیْتَها؟ قُلْتُ: فاطِمَةَ. قالَ: آهْ آهْ ثُم وَضَعَ یَدَهُ عَلی جَبْهَتِهِ وَ کَانی بِهِ قَدْ بَکی وَ قالَ: اِذا سَمیْتَها فاطِمَةَ فَلاتَسُبها وَلا تَضْرِبْها وَلاتَلْعَنْها. هذَا الاِْسْمُ مُحْتَرَمٌعِنْدَالله‏ِ عَزوَجَل وَ هُوَ اِسْمٌ اِشْتَق مِنْ اِسْمِهِ لِحَبیبَتِهِالصدیقة» وَ کانَ الاِمامُ لَما سَمِعَ بِاسْمِ فاطِمَةَ ذکر جَدتَهُ وَمَصائبَها وَلَمْ یَزَلْ یَذْکُرُ وَ یَقُولُ: وَ کانَ سَبَبُ وَفاتِها اَنقُنْفُذَ مَوْلی فُلان[11]چه نامی بر او گذاردی؟ گفتم: فاطمه: فرمود:آه آه. سپس دست خود را بر پیشانی‏اش گذاشت و گویا گریه می‏کرد و فرمود: حال که اورا فاطمه نامیدی به او ناسزا نگو؛ او را (کتک) نزن و نفرینش نکن (چرا که) این نام در نزد خداوند با عظمت محترم است؛ و آن نامی است که خداوند از اسم خود برای حبیبه خود صدیقه گرفته است. (آن گاه سکونی می‏گوید همیشه امام صادق علیه‏السلام اینگونه بود که وقتی نام فاطمه علیهاالسلام را می‏شنید به یاد جده‏اش (فاطمه) ومصیبت های او می‏افتاد و همیشه تذکر می‏داد و می‏گفت: سبب وفات (و شهادت) فاطمهعلیهاالسلام ضربتی بود که قنفذ، غلام فلانی (یعنی عمر) بر او وارد ساخت.

توجه دارید که سکونی با همه وثاقتی که دارد، اینجا تعصب سنی‏گری خویش را نشان داده و ذیل کلام امام صادق علیه‏السلام را حذف و تحریف نموده است. با این حال، مطلب روشن است که سبب شهادت فاطمه زهرا علیهاالسلام همان ضرباتی بود که به دست قنفذ وعمر بر آن حضرت وارد شد.

چنان که ابابصیر از امام صادق علیه‏السلام متن کامل کلام حضرت را به این صورت نقل نموده است:« وَ کانَ سَبَبُ وَفاتِها اَن قُنْفُذَ مَوْلی عُمَرَ لَکَزَها بِنَعْلِ السیْفِ بِاَمْرِهِ فَاَسْقَطَتْ مُحْسِنا وَ مَرِضَتْ مَرَضا شَدیدا وَلَمْتَدَعْ اَحَدا مِمنْ آذاها یَدْخُلُ عَلَیْها، سبب فوت فاطمهعلیهاالسلام ضرباتی بود که قنفذ، غلام عمر با غلاف شمشیر بر آن حضرت به فرمان عمرزد؛ پس (فرزندش) محسن را از دست داد و به شدت بیمار شد و هیچ یک از آزار دهندگان خویش را راه نداد (که به دیدن او بیایند)[12]

ب. منابع شیعه:

نظر دانشمندان شیعه و روایات نقل شده از سوی آنان چنین است:

هنگامی که خواستند علی علیه‏السلام را به مسجد ببرند با مقاومت فاطمهعلیهاالسلام روبرو شدند و فاطمه علیهاالسلام برای جلوگیری از بردن همسر گرامی‏اش صدمه‏های روحی و جسمی فراوانی دید که بیان همه آنها از توان زبان و قلم خارج است؛فقط به گوشه‏ای از آن در یک نقل تاریخی اشاره می‏کنیم؛ وگرنه در این موضوع، نقل های تاریخی فراوان است.

خلاصه ماجرا همان است که در نامه خود عمر به معاویه آمده است. در بخشی از آنچنین می‏نویسد:

«... وقتی درب خانه را آتش زدم (آن گاه داخل خانه شدم) ولی فاطمه درب خانه راحجاب خود قرار داد و مانع از دخول من و اصحابم شد. با تازیانه آن چنان بر بازوی اوزدم که مانند دملج (بازوبند) اثر آن بر بازوی او ماند؛ آن گاه صدای ناله او بلند شد؛ چنان که نزدیک بود به حال او رقت کنم و دلم نرم شود؛ ولی به یاد کشته‏های بدر واُحد که به دست علی کشته شده بودند... افتادم، آتش غضبم افروخته‏تر شد و چنان لگدی بر درب زدم که از صدمه آن جنین او (به نام محسن) سقط شد." فَعِنْدَ ذلک صَرَخَتْ فاطِمَةُ صَرْخةً... فَقالَتْ یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ الله‏ِ هکَذا کانَ یُفْعَلَبِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ... ؛ در این هنگام، فاطمه چنان ناله زد، پس فریاد زد: ای پدر بزرگوار! ای رسول خدا! این چنین با عزیز دلت و دخترت رفتار کردند." سپسفریاد کشید: فضه به فریادم برس که فرزندم را کشتند. سپس به دیوار تکیه داد و من اورا به کنار زده، داخل خانه شدم. فاطمه در آن حال می‏خواست مانع (بردن علی) شود، مناز روی روسری چنان سیلی به صورت او زدم که گوشواره از گوشش به زمین افتاد...»[13]

آن چه بیان شد و قلم با صد شرمساری آن را بر صفحه کاغذ آورد،تنها گوشه‏هایی از ستم هایی است که بر آن بانوی دو جهان رفته است.[14]

----------------------------------------------------------------------------

1- شرح نهج البلاغه، ج2، ص60.

2- سید مرتضی، تلخیص شافی، ج3، ص76، تلخیص شیخ طوسی.

3- اثبات الوصیة، مسعودی، (چاپ بیروت) ص153 و در برخی چاپها ص 23 ـ 24.

4- الملل و النحل، عبدالکریم شهرستانی، ج1، ص57.

5- اَلفرقُ بین الفرق، عبدالقاهر الاسفرائینی، ص107.

6- الوافی بالوفیات، صفدی، ج5، ص347 ر.ک: سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج2،ص292.

7- الامامة والخلافة، مقاتل بن عطیة، ص160 ـ 161.

8- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج14، ص193/ ر.ک: زندگی علی علیه‏السلام ،ص252.

9- شرح نهج البلاغه، ج2، ص21.

10- سه نفر از راویان اهل سنت، از امامان شیعه علیهم‏السلام روایت نقلنموده‏اند که علمای شیعه آنان را ثقه می‏دانند و به سخن آنان اطمینان دارند وروایات آنها را می‏پذیرند: سَکُونی؛ نَوْفِلی؛ خَلُوقی.

11- شجره طوبی، محمدمهدی حائری، ص417، (منشورات شریف رضی).

12- بحار الانوار، ج43، ص170.

13- بحار الانوار، ج30، ص293، (چاپ جدید)؛ ج8، ص230، (چاپ قدیم) و ریاحینالشریعة، ج1، ص267.

[14]کتاب "الهجوم علی بیت فاطمه"، حسین غیب غلامی، در این باره روایات مربوطه را خوب بررسی کرده است.





سیلی زدن به حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ که آنرا بعضی از علما رد نموده‎اند و آنرا غیر حقیقی می‎دانند آیا این قضیه صحیح می‎باشد یا نه؟

پاسخ :

در مورد سیلی خوردن حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ توسط عمر باید گفت:

اولاً: این مسئله با توجه به روحیه خشن عمر و مسئله‌ی تصاحب خلافت که به هر قیمتی طالب آن بودند و در این راه از اسائه ادب و اهانت به پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ إبا نداشتند. این روحیه عمر و اهانت او به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و اهل بیت او، هم در کتب اهل سنّت و هم در کتب شیعه به آن اشاره و تصریح شده است.

یکی از موارد اهانت به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ توسط عمر که در کتب معتبر اهل سنّت و شیعه به آن اشاره شده است؛ موقعی بود که: پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در آخرین روزهای حیاتشان برای جلوگیری از اختلاف و سوء استفادة بعضی از مهاجرین بعد از رحلت ایشان، قصد داشتند مطالبی را بنویسند و این بعنوان مدرک و سند باقی باشد و به این وسیله از اختلاف و سوء استفاده جلوگیری شود.

وقتی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: قلم و دوات و صفحه‎ای بیاورید، تا چیزی بنویسم که بعد از من گمراه نشوید.[1]

عمر بن خطاب در پاسخ گفت: این مرد هذیان می‎گوید و متوجه نیست که چه می‎گوید. ولی همین عمر وقتی ابوبکر در اواخر عمر و در آن مریضی سخت که حتی بعضی مواقع بیهوش می‎شد، قلم و دوات خواست تا خلیفه بعد از خود را تعیین کند، نگفت این مرد هذیان می‎گوید چرا که می‎دانست ابوبکر قصد دارد او را بعنوان وصی و خلیفه بعد از خود قرار دهد.[2] و در راستای بدست آوردن حکومت تا آنجا پیش رفتند که در شب عقبه، نقشه قتل پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ را کشیدند ولی موفق به اجرای آن نشدند.

و همچنین در غصب فدک و درخواست بازگرداندن آن به توسط حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ و ایراد خطبه، وقتی که ابابکر از جواب عاجز می‎ماند شروع به اهانت به حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ و حضرت علی ـ علیه السّلام ـ و آل آنها می‎کند که این مطالب بالا در کتب معتبر اهل سنت و شیعه بطور متعدد نقل شده است.

با تمام این احوالات و جریانات، دیگر سیلی زدن به حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ در مقابل نقشه قتل پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و دیگر جریانات، چیز عجیب و غیرقابل باور نیست بلکه در راستای غصب خلافت این عمل بطریق اولی می‎توانسته است از عمر سر بزند.

ثانیاً: مطلب سیلی خوردن حضرت زهراء ـ سلام الله علیها ـ را منابع معتبر سنّی و شیعه نقل کرده‎اند و راویان این قضیه، هم موثق بوده‎اند که از آن جمله طبری در «دلائل الامامه» می‎گوید: عمر در ضمن نامه‎ای برای معاویه پس از نقل قضیه سقیفه بنی ساعده و بیعت گرفتن برای ابوبکر، چگونگی برخورد با فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را چنین بیان می‎کند:

«... به فاطمه ـ سلام الله علیها ـ که پشت در بود گفتم: اگر علی ـ علیه السّلام ـ از خانه برای بیعت بیرون نیاید، هیزم فراوانی به اینجا بیاورم و آتشی برافروزم و خانه و اهلش را در آن بسوزانم یا علی ـ علیه السّلام ـ را برای بیعت به سوی مسجد می‎کشانم، آنگاه به خالد بن ولید گفتم: تو و مردان دیگر هیزم بیاورید، و به فاطمه ـ سلام الله علیها ـ گفتم خانه را به آتش می‎کشم.

همان دم دستش را از در بیرون آورد تا مرا از ورود به خانه باز دارد، من او را دور نموده و با شدّت در را فشار دادم و با تازیانه بر دستهای او زدم تا در را رها کند، از شدّت درد تازیانه ناله کرد و گریست، نالة او بقدری جانکاه و جگر سوز بود که نزدیک بود، دلم نرم شود و از آنجا منصرف گردم، ولی به یاد کینه‎های علی ـ علیه السّلام ـ و حرص او بر کشتن قریشیان افتادم. با پای خودم لگد بر در زدم ولی او هم چنان در را محکم نگه داشته بود که باز نشود. وقتی که لگد بر در زدم، صدای نالة فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را شنیدم و این ناله طوری بود که گمان کردم مدینه را زیر و رو کرد. در آن حال فاطمه ـ سلام الله علیها ـ می‎گفت: «یا ابتاه! یارسول الله! هکذا یُفعل بجیبتک وا بنتک، آه! یا فضَّةُ الیکِ فخذینی فقدوا... قُتِلَ ما فی احشائی من حملٍ» ای پدر جان! ای رسول خدا! بنگر که این گونه با حبیبه و دختر تو رفتار می‎شود، آه! ای فضّه بیا و مرا در یاب، که سوگند به خدا، فرزندم که در رحم من بود، کشته شد. در عین حال در را فشار دادم، در باز شد. وقتی وارد خانه شدم؛ فاطمه ـ سلام الله علیها ـ با همان حال روبروی من ایستاد، ولی شدت خشم من، مرا به گونه‌ای کرده بود که گوئی پرده‎ای در برابر چشمم افتاده است، چنان سیلی روی روپوش، به صورت او زدم که به زمین افتاد...»[3]

و خصیبی در «الهدایة الکبری» و بحرانی در «العوالم» و همچنین بسیاری دیگر با ذکر سند به نقل از امام صادق ـ علیه السّلام ـ نوشته‎اند:

عمر با لگد بر در خانه کوبید، تا این که در به پهلوی فاطمه ـ سلام الله علیها ـ اصابت کرد، در حالی که، او به جنینی شش ماهه به نام محسن حامله بود و آن جنین سِقط گردید.

آن گاه عمر، قنفذ و خالد بن ولید هجوم آوردند، عمر بر صورت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ سیلی زد به طوری که گوشواره‎اش در زیر مقنعه قطع گردید و صدایش به ناله برخواست و گفت: وا! ابتاه، وا رسول الله!! ابنتکِ فاطمة تکذّب و تضرب و یقتل جنین فی بطنها.

«و ای پدر! وای رسول الله!! به دخترت نسبت دروغ می‎دهند، او را می‎زنند و فرزندش را می‎کشند.»

امیرالمؤمنین در این هنگام فضّه را طلبید و گفت: بانویت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را کمک کن آن گونه که زنان حامله را در زایمان کمک می‎کنند. پس همانا از اثر لگد و ضرب در، درد زایمان او را فرا گرفت و محسنش سقط گردید.

راوی می‎گوید: امام صادق ـ علیه السّلام ـ آن چنان می‎گریست و می‎گفت که محاسنش از اشک تر شد.[4]

شیخ صدوق در کتاب «الامالی» در حدیثی از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ با ذکر سلسله سند به نقل از امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ آورده است که:

به همراه فاطمه، حسن و حسین ـ علیهم السّلام ـ نزد پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بودیم. ناگهان رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ به ما نگاهی کرد و گریست! گفتم: چه شده یا رسول الله؟! فرمود: «أبکی من ضربتک علی قرن، و لطم فاطمة ـ سلام الله علیها ـ خدّها.» از یاد ضربت شمشیر بر پیشانی تو و سیلی دشمن بر صورت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ گریستم.

حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ دربارة این جریان می‎فرماید:

بر در سرایم هیزم انبوهی فراهم ساخته، اخگر آوردند تا ما را بسوزانند و در خانه را، به آتش کشند. من در ورای در قرار گرفتم و آنان را به خدا و پدرم سوگند دادم، که دست از ما بکشند و عوض آن به یاری ما برخیزند. عمر تازیانه را از دست قنفذ، غلام ابوبکر گرفت و بر بازویم فرود‌ آورد، که اثر آن بسان دملی متورّم گردید.

آن گاه در را با پای خود شکست و آن را به روی من انداخت. من که حامله بودم به رو نقش بر زمین گشتم. آتش زبانه کشید و رخسارم به زمین ساییده شد. او به چهره‎ام تپانچه (سیلی) زده، آن گونه که گوشواره از گوشم بیافتاد. در این هنگام درد زایمان مرا فرا گرفت و محسنم را بی‎هیچ گناهی سقط نمودم.[5]

ثالثاً علت اختلاف یا ناقص بودن قضایا و جریانات تاریخی در کلام اهل سنت و کتب آن‎ها، سیره و روش علماء آنان در برخورد با این گونه جریانات است و به این سیره و روش بعضی از بزرگان اهل سنت اشاره و تصریح کرده‎اند که از آن جمله در اعتراض به ابن قتیبه که یکی از بزرگان و سرشناسان اهل سنت است که در کتب خود تا حدّی به این جریانات اشاره کرده است و بدین جهت مورد اعتراض قرار گرفته و او را تخطئه کرده‎اند.

«ابن عربی» در کتاب «العواصم من القواصم» اظهار می‎دارد: من أشدّ شیئی علی الناس، جاهل عاقل أو مبتدع محتال. فأمّا الجاهل فهو ابن قتیبه، فلم یبق و لم یذر للصحابة رسماً فی کتاب «الامامة و السیاسیة» إن صحّ جمیع مافیه.[6]

«از جمله سرسخت ترین و ناگوارترین امور در جامعه، یکی اندیشمند ناآگاه و دیگری بدعت‎گزار حیله‎گر است. امّا اندیشمند ناآگاه همچون ابن قتیبه است که در کتاب «الامامه و السیاسة» رسم (پرده‎پوشی) را در مورد صحابه رعایت نکرده است اگر چه همه آنچه را که نقل کرده است، صحیح می‎باشد.

و «ابن هجر هیثمی» در کتابش اظهار می‎دارد: «... مع تألیف صدرت من بعض المحدثین کابن قتیبه مع جلالته القاضیة بأنه کان ینبغی له أن لا یذکر تلک الظواهر، فان أبی إلّا أن یذکرها، فلیبین جریانها علی قواعد اهل السنة...»[7]

«نظر به کتابهایی که بعضی از محدثان والا مقام همانند ابن قتیبه (در حوادث صدر اسلام) نوشته‎اند، شایسته این بود که وی از ذکر جزئیات حوادث، اجتناب می‎نمود و چنانچه ناچار از نقل آن‎ها بود، می‎بایست جریان این حوادث را مطابق قواعد اهل سنت تعدیل و تبیین می‎نمود».

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1. زندگانی حضرت زهرا، شهیدی.

2. فاطمه از مهد تالحد، محمد کاظم موسوی.

3. بیت الاحزان، شیخ عباس قمی.

--------------------------------------------------------------------------------

[1] . صحیح بخاری، کتاب علم، ج 1، ص 22 و ج 2، ص 14 ـ صحیح مسلم، ج 2، ص 14، مسند احمد، ج 1، ص 325، طبقات کبری، ج 2، ص 244.

[2] . البدء و التاریخ، ج 5، ص 167 ـ حیاة الصحابة، ج 2، ص 47.

[3] . طبری، دلائل الامامه، ج 2، مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ قدیم، ج 2، ص 222، قمی، عباس، بیت الأحزان،‌ص 96 و 97.

[4] . خصیبی، الهدایة الکبری، ص 408، بحرانی، العوالم، ج 11، ص 442.

[5] . محلاتی، ذبیح الله، ریاحین الشریعه، ج 1، ص 271.

[6] . ابن عربی، العواصم من القواصم، ص 248.

[7] . ابن حجر هیثمی، تطهیر الجنان و اللسان، ص 72.
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
RONIN: اسناد تاييد يا اسناد تكذيب ؟؟؟
من صدها حدیث صحیح در اثبات شهادت و حمله عمر اورده ام اما برادران اهل سنت دایم بدون دلیل رد میکنن البته حق هم دارن رد نکنن باید به کفر عمر و ابوبکر اعتراف کنن
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
mohan1978: من صدها حدیث صحیح در اثبات شهادت و حمله عمر اورده ام اما برادران اهل سنت دایم بدون دلیل رد میکنن البته حق هم دارن رد نکنن باید به کفر عمر و ابوبکر اعتراف کنن
به قول رستم کجاست ؟ شما یه روایت با متن عربی نیاوردی
در مورد حسادت عایشه نسبت به خدیجه آوردی و متن عربیش رو گذاشتی من از رستم پرسیدم گفت موهان بدون اینکه بدونه با گذاشتن متن عربی نه تنها حسادت عایشه رو نرسوند بلکه مقام و منزلت خدیجه رو ثابت کرد و اینکه عایشه از خدیجه تعریف کرده نه حسادت!
خوب که چند بار متن عربی رو خوندم و با ترجمه تطابق دادم دیدئم واقعا همونطور بود ، حالا من ازت خواهش میکنم برای این موضوع شهادت هم یه متن عربی کامل نه منقطع از اهل سنت بیار که اینطور گفته باشن در صورت امکان هم مثل رستم تصویر اون روایت هم بزار تا جای شبهه ای باقی نمونه
     
  
مرد

 
apadanakamali: به قول رستم کجاست ؟ شما یه روایت با متن عربی نیاوردی
این متن عربی یعنی چی من فارسم ایرانی

apadanakamali: در مورد حسادت عایشه نسبت به خدیجه آوردی و متن عربیش رو گذاشتی من از رستم پرسیدم گفت موهان بدون اینکه بدونه با گذاشتن متن عربی نه تنها حسادت عایشه رو نرسوند بلکه مقام و منزلت خدیجه رو ثابت کرد و اینکه عایشه از خدیجه تعریف کرده نه حسادت!
شما مرادت رو بگو خودش جواب بده apadanakamali: حالا من ازت خواهش میکنم برای این موضوع شهادت هم یه متن عربی کامل نه منقطع از اهل سنت بیار که اینطور گفته باشن در صورت امکان هم مثل رستم تصویر اون روایت هم بزار تا جای شبهه ای باقی نمونه
کتب ماله شماست باید تو خونه هاتون باشه

شما روایت میزارین من با کتاب های شیعه که دارم مطابقت میدم و موارد اشتباه و عدم تطابق رو هم میام میگم

اما حالا نگاه کنید















عده‌اي از بيعت سرپيچي كرده بودند و در نزد علي در خانه فاطمه‌ جمع شده بودند. پس ابوبكر عمر را به دنبال آنها فرستاد. عمر گفت :
"اي دختر پيامبر، من كسي را بيشتر از پدرت دوست نداشتم و بعد از او كسي بيشتر از تو دوست ندارم. اما به خدا قسم اگر افرادي كه در خانه‌ات هستند بيرون نيايند، پس اين علاقه من مانع نخواهد شد كه خانه تو به آتش نكشم."
- تاريخ طبري در وقايع سال 11 هجري
- الامه و السيامه، ابن قتيبه، ج 1، ابتداي كتاب و ص 20-19
- ازالة الخلفا، دهلوي هندي، ج 362/2
- عقدالفريد، ابن عبدربة المالك، ج 2 فصل سقيفه
"علي و عباس در خانه فاطمه نشسته بودند. ابوبكر به عمر گفت : برو آنها را بياور و اگر قبول نكردند با آنها به جنگ بپرداز. عمر آتش براي سوزاندن خانه فاطمه آورد. فاطمه نزديك در آمد و گفت : اي پسر خطّاب، آيا آمده‌ايد خانه ما را در حاليكه من و بچه‌هايم در آن هستيم بسوزانيد؟." عمر جواب داد: "آري مگر آنكه آنها بيرون بيايند و با خليفه پيامبر بيعت كنند."
- عقدالفريد، ابن عبدربه 14 و 13/5، چاپ بيروت سال 1404 هـ ، و در چاپ مصر سال 1353 هـ ، 64/3

"چون مردم صداي فاطمه و گريه او را شنيدند گريان باز گشتند بگونه‌اي كه نزديك بود دلها پاره و جگرها سوراخ گردد. اما عمر و عده‌اي ديگر همراه او ماندند. علي را بيرون كشيده و مي‌دواندند. تا به نزد ابوبكر آوردند."
]الامامه و السياسه، ابن قتيبه 13/1، اعلام النساء، عمررضا كحاله 115/4[

اين چه بيعتي است كه با جبر و سوزاندن خانه آن هم خانه دختر پيامبر گرفته مي‌شود. در حاليكه در صدر اسلام حتي با كافران نيز چنين رفتاري نشد!
حتي اگر افرادي نص حكم الهي در مورد تعيين جانشين پيامبر را قبول نكنند و به شورا و انتخاب تمسك جويند در آن صورت نيز انتخاب و تبعيت با اختيار و مشورت همه افراد صورت مي‌گيرد نه به اجبار و تهديد. و حديثي مشهور از پيامبر اسلام (ص) است كه فرمود : "بيعتي كه با زور گرفته شود اعتبار ندارد."


اجازه دهيد ببينيم مورخين اهل سنت بقيه ماجرا را چگونه ذكر كرده‌اند:
"وقتي عمر به در خانه فاطمه آمد، گفت : به خدا من اين خانه را خواهم سوزاند مگر اينكه بيرون بياييد و بيعت كنيد."
- تاريخ طبري (عربي)، ج 1، ص 1120 – 1118
- تاريخ ابن اثير، 335/2
- الاستيعاب ابن عبدالبر، 975/3
- تاريخ خلفاء ابن قتيبه، 20/1
- الامامه و السياسه، ابن قتيبه، 19/1

«عمر به فاطمه (كه پشت در خانه‌اش بود) گفت : «مي‌دانم كه پيامبر خدا هيچ كس را بيشتر از تو دوست نداشت، اما اين امر مرا از تصميم خود باز نمي‌دارد. هر گاه اين افراد در خانه‌ات بمانند، من در روبرويت را به آتش خواهم كشيد».
- كنزالعمال، 140/13

"عمر به خانه علي و فاطمه رسيد و آنها را صدا زد اما آنها اعتنايي نكردند و از خانه خارج نشدند. عمر هيزم خواست و گفت : سوگند به خدايي كه جان عمر در دست اوست يا بيرون مي‌آييد و يا خانه را با اهلش به آتش مي‌كشم.
به عمر گفتند: يا اباحفض! فاطمه در اين خانه است، حتي اگر فاطمه داخل خانه باشد؟ عمر جواب داد. «باشد»
]اعلام النساء، كحاله 114/4، الرياض النضره محب طبري 341 و 167/1، تاريخ الخميس ديار بكري 178/1 و الامامه و السياسه ابن قتيبه 12/1[

مقاتل ابن عطيه در الامه و الخلافه ص 160 مي‌نويسد : "هنگامي كه ابوبكر از مردم با تهديد و شمشير وزير بيعت گرفت، عمر، قنفذ و جماعتي را به سوي خانه علي و فاطمه فرستاد و عمر بر خانه فاطمه هيزم جمع كرد و در خانه را آتش زد."
مورخين اسامي تعدادي از افراد كه به خانه فاطمه الزهرا (س) هجوم آوردند را ذكر كرده‌اند. عمربن خطاب، خالدبن وليد، عبدالرحمن بن عوف، ثابت ابن عميس شماس، زيدن بن لبيد، سلمة بن سالمة بن وقش، زيدبن ثابت، اسيربن حضير.


در مورد حمله به خانة پاره تن پيامبر اسلام حضرت فاطمه الزاهرا (س) روايات متعددي در كتب اهل سنت وجود دارد كه به اختصار به چند مورد اشاره شد. علاقمندان مي‌توانند به كتاب احقاق الحق و نيز كتاب آتش به خانه وحي نوشته سيد محمد حسين سجاد و نيز بيت الاخران (غم خانه فاطمه الزهراء) تأليف شيخ عباس قمي، ترجمة سيد محمد رضا حسن‌زاده طباطبايي مراجعه نماييد.


احمد بن عبدالعزيز جوهري از علماي اهل سنت در كتابش «سقيفه» ابوواليد شحنه حنفي در كتابش «روضة المناظر في اخبار الا وايل و الا واخر»، ابن ابي الحديد در كتابش «شرح النهج» و ديگران نوشته‌اند كه :
"همه افراد داخل خانه بيرون آمدند مگر علي كه گفت : من قسم خورده‌ام كه در خانه بمانم تا قرآن را جمع‌آوري كنم. عمر قبول نكرد ولي اعتراض فاطمه باعث شد تا عمر برگردد. او برگشت و ابوبكر را تحريك كرد تا پيگير مسئله باشد و او قنفذ (غلام خود) را چندين بار دنبال علي فرستاد ولي جواب منفي شنيد. بالاخره عمر با جمعي از مردم به خانه فاطمه رفتند. تا فاطمه صداي آنها را شنيد، ناله كرد. «اي پدر، يا رسول الله، بعد از تو عمربن خطاب و ابوبكر بن ابي قحافه چگونه با ما رفتار مي‌كنند».
- عقدالفريد، ج 322/28 و 63/3
- تاريخ ابن شحنه، 164/7
- الامامه و السياسة، 13/1
- اعلام النساء، 1207/3
- شرح نهج‌البلاغه ابن ابي الحديد، 134/1 و 19/2
- اثبات الوصيه مسعودي ص 123

سقط كردن حضرت فاطمه (س)

مورخ اهل سنت ابوالحسن مسعودي (ف 346 هـ) در كتاب «اثبات الوصيه» ص 142 تحت عنوان «حكايت السقيفه» وقايع را با جزئيات توضيح مي‌دهد و مي‌نويسد :
"آنها علي را احاطه كردند و در خانه‌اش را به آتش كشيدند و او (علي) را كشان كشان بيرون بردند و سيده (بزرگ و سرور) زنان جهان (فاطمه الزهرا) را بين درب ديوار چنان فشار دادند كه محسن (بچه شش ماهه‌اي كه در شكم داشت) را سقط كرد."
صلاح ‌الدين خليل صفدي ديگر دانشمند اهل سنت در «وافيات بالوافيات» «تحت حرف الف» مي‌نويسد ابن هاني بصري معروف به نظام گفت:
"پيامبر صراحتاً فرمودند كه بعد از او پيشوا علي است. پيامبر او را معيّن كرد و ولايت علي را به صحابه فهماند." نظام ادامه مي‌دهد :
"در روز بيعت، عمر چنان به شكم فاطمه زد كه بچه‌اي (محسن) را كه در رحم داشت سقط كرد."
- الوافي بالوافيات 17/6 (يعني ج 6، ص 17)
- الملل و النحل في المسائل النظاميه، شهرستاني (ف 548 هـ) چاپ ايران، ص 26، چاپ قاهره ص 57، چاپ بيروت 412 هـ ، 57/1

ذهبي واقعه سقط كردن حضرت فاطمه الزهرا (س) محسنش را توسط عمر، را چنين مي‌نويسد :
"بدون شك عمر چنان لگدي به فاطمه زد كه محسن از او سقط شد."
- لسان الميزان 268/1


اسناد تصویری از هجوم عمر به خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها


تاریخ الطبری ج 3 ص 198

ویکی تاریخ الرسل و الملوک یا تاریخ الامم والملوک معروف به تاریخ طبری کتابی است به زبان عربی که توسط محمد بن جریر طبری تاریخ‌نگار و محقق مسلمان ایرانی در اواخر سده سوم پس از هجرت به رشته تحریر درآمده‌است. طبری مشهورترین ؛ مهمترین و ارزشمندترین مجموعه های مفصل تاریخ عمومی اسلام و جهان به شمار می آید.
نقل از ویکیپدیا :لقب امام طبری، امام المورخین و شیخ الاسلام
دوره قرن سوم هجری
مذهب اسلام،سنی
منصب اولین مفسر قرآن, نویسنده تاریخ بزرگ طبری و رساله

دقت کنید طبری سنی مذهب میباشد و صاحب معتبرترین و مهمترین تاریخ

ترجمه قسمت مشخص شده :

زیاد بن کلیب از مغیره نقل میکند که : عمر بن الخطاب به سوی منزل علی رفت . در منزل او طلحه و زبیر و عده از مهاجرین بودند . عمر گفت : به خدا قسم همه شما را اتش میزنم یا اینکه برای بیعت بیایید بیرون .



مروج الذهب ج 3 ص 77
نقل از ویکی :مُروج‌الذَهَب و معادن‌الجوهر (به فارسی: مرغزارهای زر و معادن گوهر) کتابی است تاریخی نوشته علی بن حسین مسعودی، تاریخ‌نویس و جغرافی‌دان سدهٔ ۴ هجری. نام کتاب (به معنی گذرگاه‌ها و معدن‌های گوهر است (مروج جمع مَرج به معنای چمنزار یا مرغزار است).

ویکی :برخی به خاطر حقیقت گویی وی را شیعه میدانند اما اغلب وی را شافعی مذهب دانسته اند

همچنین مورخ متعصب اهل سنت ذهبی ذیل سرگذشت مسعودی کوچکترین اشاره ای به تشیع او نکرده و می نویسد: «وَكَانَ أَخْبَارِيّاً، صَاحبَ مُلَحٍ وَغَرَائِبَ وَعجَائِبَ وَفنُوْن، وَكَانَ مُعْتَزِليّاً»(سیر اعلام النبلاء15/569 ـ مؤسسة الرسالة)

ترجمه قسمت مشخص شده :

عروه بن زبیر در توجیه کار برادرش نقل میکند : برادرم هنگام محاصره نبی هاشم و جمع کردن هیزم برای اتش زدن انها به این علت با عمر و هم دستانش هماهنگ شد که قصد داشت بنی هاشم را وادار به بیعت کند چون انها از بیعت سر باز میزدند !!




انساب الاشراف ج 1 ص 586 چاپ دار المعارف مصر

ویکی :أنساب الأشراف کتابی است در تاریخ عرب در قرن اول هجری قمری اثر احمد بن یحیی بَلاذُری، مورخ قرن دوم و سوم. مولف در این کتاب تنها به نسب‌شناسی عرب نمی‌پردازد بلکه تاریخ عرب‌ها را نیز بازگو می‌کند. علی بهرامیان این کتاب را بزرگترین اثر تاریخی قرن سوم هجری می‌داند.

ترجمه قسمت مشخص شده :

ابو بکر علی را برای بیعت فراخواند ولی او سر پیچی کرد . در این هنگام عمر به سوی خانه علی رفت در حالی که در دستان او مشعلی از اتش بود . فاطمه او را بر درب خانه اش مشاهده کرد . فاطمه گفت : ای پسر خطاب ایا میخواهی درب خانه ی من را اتش بزنی و ما را بسوزانی ؟ عمر گفت : بله . این کار باعث محکم شدن دین پدرت میشود !!!






الامامه السیاسه ج 1 ص 12

ویکی : ابومحمد عبداﷲ بن مسلم دینوری مروزی یا ابی‌محمد جبلی شناخته‌شده به ابن قتیبهٔ دینوری(۸۲۸ – ۸۸۵ میلادی، ۲۱۳ – ۲۷۶ هجری قمری)، تاریخ‌نگار و عالم به دانش نحو مسلمان ایرانی‌تبار است.

این دیگه از اعاظم اهل سنت است احتیاجی نیست توضیح بدم

ترجمه قسمت مشخص شده :

عمر به سوی خانه علی رفت و فریاد کشید تا یرون بیایند . ولی انها بیرون نیامدند . پس دستور داد تا هیزم بیاورند . عمر گفت : قسم به ان کسی که جان عمر در دست اوست یا بیرون بیایید یا خانه را با اهلش اتش میزنم . عده ای به عمر گفتند : ای ابا حفص در این خانه فاطمه است . عمر گفت : اگر چه فاطمه باشد ( خانه را به اتش میکشم . )

السقیفه والخلافه ص 14

عبدالفتاح عبدالمقصود
استاد دانشگاه اسكندریه , نویسنده و دانشمند مشهور مصری استاد سنی مذهب حقیقت جو

ترجمه قسمت مشخص شده :

عمر و عده ای به سوی خانه علی و فاطمه و حسن و حسین رفتند در حالی که همراه انها هیزم و اتش بود .به سبب امتناع از بیعت ، عمر انجا را به اتش کشید . عده ای در حالی که از این کار منصرف شده بودند به عمر گفتند : ای ابا حفص در این خانه فاطمه است . عمر گفت : اگر چه فاطمه باشد ( خانه را به اتش میکشم . )



عبدالفتاح عبدالمقصود

استاد دانشگاه اسكندریه , نویسنده و دانشمند مشهور مصری ص 12۴

برای دیدن تصویر در اندازه واقعی اینجا را کلیک کنید

ترجمه قسمت مشخص شده :

پس راه خانه علی را در پیش گرفتند و به او یروش بردند و درب خانه اش را اتش زدند و او را به زور بیرون کشیدند و چنان سیده النساء را میان در و دیوار فشار دادند که محسن او سقط شد و علی را برای بیعت بردند و به علی گفتند بیعت کن او گفت این کار را نمیکنم انها گفتند اگر بعیت نکنی تو را میکشیم ....

سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
mohan1978: این متن عربی یعنی چی من فارسم ایرانی
یعنی اینکه ایرانیها مخصوصا تو این رژیم علاقه زیادی به تحریف و سانسور پیدا کردن و کلا هرچی رو ببینن باور میکنن
تو روز روشن و تو سخنرانی مستقیمی که از تلوزیون پخش میشه سخنرانی مرسی رو تحریف کردن و وقتی اون میگفت سوریه دوبلور بحرین ترجمه میکرد این متون که جای خود داره
و دقیقا چون فارسی و عربی حالیت نیست افتادی تو چاه و نمیری از مطالب و منابع اصلی تحقیق کنی و هر چی جلوت گذاشتن میگی درسته و فکر میکنی چون یکی اینطور ترجمه کرده پس درسته!
     
  
مرد

 
rostam91: تو روز روشن و تو سخنرانی مستقیمی که از تلوزیون پخش میشه سخنرانی مرسی رو تحریف کردن و وقتی اون میگفت سوریه دوبلور بحرین ترجمه میکرد این متون که جای خود داره
اره و مثل بمب تو دنیا ترکید و ابروشون رفت

این متون هم تو اینترنت عربیس و فارسی و به هر زبونیش موجوده با یک سرچ پیدا میشه

لذا این بحث بهانه است

rostam91: و دقیقا چون فارسی و عربی حالیت نیست افتادی تو چاه و نمیری از مطالب و منابع اصلی تحقیق کنی و هر چی جلوت گذاشتن میگی درسته و فکر میکنی چون یکی اینطور ترجمه کرده پس درسته!
هیچکدوم از منابع منو تا حالا نتونستی رد کنی این حرفها هم از ادبتونه

یک مرتبه بفرمایید ما فارسها یا مسلمون نشیم یا عربی یاد بگیریم یا به امثال شما اعغتماد کنیم

این همه ترجمه هست ازش استفاده میکنیم شما هم هر موقع حرفی و اشکالی داری میگی

لذا لطفا حرفهای اضافه و بی معنی نزنید

rostam91: فکر میکنی همه مثل خودت هستن و تو این صفحات میرن!
لاازم نیست بشینید و انها رو نگاه کنید ادمی که درگیره اینقدر دقت میکنه منکه تا الان هیچ وقت اونها رو ندیده بودم

ضمنا شما تا حالا دهها بار تصاویری اینگونه رو دیدی و پاسخ دادی چون من همیشه همین جا آپ میکنم
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
صفحه  صفحه 38 از 48:  « پیشین  1  ...  37  38  39  ...  47  48  پسین » 
مذهب
مذهب

Fatemeh Zahras Martyrdom | شهادت زهرا: بزرگترین دروغ تاریخ

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA