ارسالها: 376
#1
Posted: 15 May 2011 02:43
سلام
من قصد دارم گزیده ای از تاریخ ادیان با منابع رو در بخش مذهب ایجاد كنم لطف كنید این امكان رو برای من باز كنید
بسیار سفر باید تا پخته شود ... خامی صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی
گر پیر مناجاتست ور رند خراباتی ... هر کس قلمی رفتهست بر وی به سرانجامی
ارسالها: 376
#2
Posted: 16 May 2011 03:20
انسان در طول تمام عمرش در کره خاکی از ابتای خلقت تا کنون به دنیال رفع نیاز خود برای پرستش یک معبود داشته است ، از این رو در عصور مختلف تاریخ با درست کردن خدایان سنگی و چوبی و یا ساختن افسانه هایی برای خدیان و پرستش خورشید و آتش سعی داشته این حس و نیاز خود را برطرف سازد .غافل از اینکه وجود این نیاز به پرستش در انسان علتیست برای اینکه انسان رو رو به پرستش خالق حقیقی خود هدایت کند و کمک به مترقی شدن انسان و رسیدن به کمال انسانی او باشد .
توتمیسم (روح گرایی یا روح پرستی)
برای توضیح این تفکر ابتدا باید بدانیم که سرمنشا آن کجاست ، در بین خیلی از مردم در گذشته تفکری بود براین باور که روح انسان و هر مود دیگر همانند انرژی بوده و انرژی هیچگاه از بین نمیرود و تا دنیا برجا باشد این روح بعداز مرگ از کالبدی به کالبد دیگر صفر کرده ولی خیلی از صفات را ناخواسته و ناخدآگاه به کالبد جدید منتقل میکند بطور مثال با مرک یک سگ روح اون برای مدتی محدود سرگردان بوده تا اینکه وارد یک کالبد جدید شود و با تولد دیگری زندگی جدید خود را آغاز کند . با هر بار مرگ این چرخه تکرار می شود .
روح گرایی از این تفکر منشا میگیرد و میگوید افرادی که به حیوانات خاص مثل طوطی یا سگ یا گاو یا گربه یا هر حیوان دیگر علاقه دارند بعدار مرگ روحشان وارد کالبدی از همان حیوان می شود . مثلا اگر یک رئیس یا یک پادشاه و یا یک مرد مقدس مرد حیوانی که مردم معتقدند روح او گرایش به آن نوع حیوان داشته مقدس بوده و قابل احترام است چون می گویند او به این شکل به نزد آنها باز گشته تا ناظر بر اعمال آنها باشد . یا روح او وارد بر طبیعت شده و روح طبیعت رو مقدس دانسته و کوه و خورشید و درخت و دشت و صحرا را دارای این روح میدانند که نیاکان آنها به آنجا باز گشته اند .
نمونه این تفکر را در فیلم آواتار به وضوح میتوان مشاهده کرد .
بسیار سفر باید تا پخته شود ... خامی صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی
گر پیر مناجاتست ور رند خراباتی ... هر کس قلمی رفتهست بر وی به سرانجامی
ویرایش شده توسط: van_dizel
ارسالها: 376
#3
Posted: 21 May 2011 03:42
بودایی
یك تافكر كهن آسیای شرقی كه دامنه گسترش اون رو هم تا مركز ایران میشه دید مردمی با آداب و رسوم دشوار كه عقیده به راهی برای رسیدن به سعادت دارند .
كلمه بود به معنی روشن و بودا به معنی روشنایی و بودایی كسی كه در تلاش برای ررسیدن به این روشنایی است .
بودا
بودا به كسی گفته میشود كه بر طبق قوانین و رسوم این آیین كهن به كمال رسیده باشد یعنی به درجه ای از ارفان رسیده كه روشنایی را می بیند و آن را درك میكند و لیاقت رهبری در این جامعه مذهبی را دارد .
در طول تاریخ این آیین بوداهای زیادی ضظهور كرده اند و امید به این دارند كه بودای آخر ناجی جهان خواهد بود و آرزو بر آمدن آن دارند .
راه و روش بودا
برای رسیدن به بود و بوداشدن باید ابتدا از لذایذ دنیوی چشم پوشی كرد تا درون انسان از تیرگی پاك شود و آمادگی دیدن حقایق را داشته باشد .
این لذایذ چه هستند ؟ زن . پول . غذا . عشق .
بودا می گوید كه این سه عنصر عاول اصلی فساد هستند و برای تذككیه نفس باید ابتدا میل به اینها را در خود نابود كنیم .
در بسیاری از منابع وقتی صحبت از «بودا» میشود منظور همان «گوتاما بودا»، بنیانگذار مذهب بودایی است و همین به این باور غلط که منظور از لفظ «بودا» تنها همان «گوتاما بودا» است دامن زدهاست. اما به باور بوداییان، بسیاری دیگر نیز به «مقام بودایی» رسیدهاند.
بوداگرایی به تدریج از هندوستان به سراسر آسیا، آسیای میانه، تبت، سریلانکا، آسیای جنوب شرقی و نیز کشورهای خاور دور مانند چین، مغولستان، کره و ژاپن راه یافت. بوداگرایی به عنوان دین پاکان در نظر گرفته میشد و یکی از ادیان شرمنی موجود است و با ۳۵۰ میلیون پیرو یکی از ادیان اصلی جهان به شمار میآید بوداگرایی بیشتر بر کردار نیک، پرهیز از کردار بد و ورزیدگی ذهنی تاکید دارد.
ادامه دارد
بسیار سفر باید تا پخته شود ... خامی صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی
گر پیر مناجاتست ور رند خراباتی ... هر کس قلمی رفتهست بر وی به سرانجامی
ارسالها: 376
#4
Posted: 29 May 2011 07:05
ادامه بودایی
خلاصه زندگی بودادر سال ۵۶۳ قبل از میلاد مسیح در یک شب مهتابی در وایساکها در سرزمین پادشاهی کاپیلاواستو شاهزاده سادهودانا و همسرش ماهامایا در بیشه سلطنتی لومبینی در زیر درخت Sal صاحب پسری شدند. در روز پنجم تولد نوزاد سیدهارتها نامیده شد و در روز هفتم عمر مادرش به پایان رسید. خواهر کوچکتر ماهامایا به نام پراجابتی گاتامی این کودک را مانند مادری دلسوز پرورش داد.در سالهای آموزش شاهزاده سیدهارتها آموزشهای اولیه لازم و جنگاوری را تعلیم دید، اما اطرافیان معمولاً او در افکار عمیق مشاهده میکردند – افکاری راجع به درد و رنج انسانها. او مخالف بهره برداری انسانها از یکدیگر، نابرابری، فقر، خشونت و طبقه بندی مردم جامعه بود. او در سن شانزده سالگی با شاهزاده خانمی بسیار زیبا به نام یاشودهارا، دختر پادشاه دوادها ازدواج کرد. سیدهارتها بیست و نه ساله بود که صاحب پسری زیبا به نام رادهولا شد واین واقعه را به عنوان دلبستگی جدیدی به این زندگی مادی تفسیر کرد. او قصر، پدر ومادرش، همسر زیبا و نوزادش را به جستجوی راهی برای نجات بشریت از چرخه رنج و عذاب را ترک کرد. با این تفکر که تحمل ریاضتهای سخت و طاقت فرسا موجب مرگ او خواهد شد دوستانش را ترک کرد و در کناره شرقی رود نیرانجانا ساکن شد. در این مکان بود که ساجاتا دختر کدخدای دهکده سنانی به او شیربرنج تعارف کرد. بعد از پذیرش غذای ساجاتا سیدارتها به سمت دیگر رودخانه در جنگل اورولا رفت و دربعد از ظهر همان روز بر روی سبزه در زیر درخت انجیر و رو به سمت شرق نشست. او که عزم خود را برای رسیدن به حقیقت جزم کرده بود جنگ خود علیه مارا شیطانی که عهد کرده بود مانع رسیدن او به حقیقت شود آغاز نمود. بعد از رسیدن به روشن بینی بودا هفت هفته دیگر را در هفت مکان مختلف پیرامون درخت ماهابودهی پرداخت به منظور استفاده از این دستاورد بزرگ برای زندگی انسانی و عدم تولد مجدد در این دنیا پرداخت.آنچه نیروانا را از سایر تجارب شخصیتهای معنوی تاریخ متمایز میکند فقدان الوهیت و عدم استفاده از امور الهی و عدم تکیه بر الهیات و ماوراءالطبیعه در رسیدن به نیروانا از جانب بوداست.بودا ملحد نبود اما در راه رسیدن به حقیقت کار هستی کاملا به الهیات و ماوراءالصبیعه بی اعتنا بود و نیروانا حاصل کوشش یک انسان بدون هیچ کمک و مساعدت نیروهای الهی و ماورایی است .کشف بودا حاوی این حقیقت است که آرامش و رهایی و آگاهی ابتدا در کنترل ذهن او نهفته است نه هیچ شرط بیرونی دیگر و رهایی و آرامش کامل در "اینجا و اکنون" یافتنی است نه در یک قلمرو دور دست یا وضعیتی آسمانی و الهی فراتر از موجودیت فعلی او
به نقل از سایت ویكی پدیا
بسیار سفر باید تا پخته شود ... خامی صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی
گر پیر مناجاتست ور رند خراباتی ... هر کس قلمی رفتهست بر وی به سرانجامی
ارسالها: 376
#5
Posted: 29 May 2011 07:06
دامه بودایی
اولین خطابه بودا بعد از روشن بینی
بودا تصمیم گرفت که دانش جدیدی که به آن دست یافته بود را با مردم به اشتراک بگذارد تا آنها نیز بتوانند چرخه زندگی و مرگ را تحت تسلط خود در آورند. او ابتدا می خواست دانش جدید را با استادانش در میان بگذارد ولی متوجه شد که دو استاد او دیگر در قید حیات نیستند. او برای انتقال این دانش دوستانش را در نظر گرفت و به محل اقامت آنها، ایزیپاتانا، رفت. وقتی که پنج دوست بودا او را دیدند تصمیم گرفتند که به او اعتنا نکنند چون می پنداشتند دلیل ترک اسکتیک گوتاما این بوده که از راه و روش زندگی مقدس خسته شده و تسلیم شدهاست. ولی آنها نتوانستند درخشندگی حضور او را نادیده بگیرند. آن شب شبی با ماه کامل در ماه جولای بود. در پارک آهو در ایزیپاتانا، بودا اولین خطابه خود را پس از روشن بینی ایراد کرد. این اولین خطابه دهاماچاکا نامیده شدهاست. دهاماچاکا به معنی بر پایی آگاهی است. اگرچه گاهی از آن به عنوان چرخ حقیقت یاد میکنند. یکی از دوستان بودا به نام کُندانا بعد از شنیدن اولین خطابه بودا به اولین مرحله از پیشرفت معنوی به نام سوتاپاتی رسید. ( این مرحله اولین مرحله از تقدس است و و اگر کسی به آن برسد او راابا عنوان« وارد شده به جریان» می نامند و قادر خواهد بود حداکثر تا هفت تولد دیگر از چرخه مرگ و زندگی خارج شود.) این خطابه به علت اولین خطابه بودن و در بر داشتن افکار بودا در خصوص حقایقی ناب و نشان دادن « راه میانی» از ارزش زیادی برخوردار است. «راه میانی» راهی بود که بودا پیمود تا به روشن بینی دست یابد. او ثروت و قدرت زیاد خود به عنوان یک شاهزاده و ریاضت کشیدن و شکنجه دادن خود با محروم کردن بدن از نیازهای اساسی را رها کرد و در عوض «راه میانی» را برگزید. او به نیازهای بدنش به جای خواستههای ذهنش توجه نمود. این «راه میانی» که او را در خروج از رنج و عذاب یاری نمود در اولین خطابه بودا در هشت نکته ارائه شدهاست: ۱. درک صحیح ۲. تفکر صحیح ۳. صحبت صحیح ۴. فعالیت صحیح ۵. امرار معاش صحیح ۶. تلاش صحیح ۷. اندیشه صحیح ۸. تمرکز صحیح
پیروی از این هشت نکته باعث فهمیدن چهار حقیقتی میشود که باعث خروج انسان از چرخه مرگ و زندگی و رسیدن به نیروانا میگردد. نظر ادیان ابراهیمی درباره ی بودا علمای یهودی ومسیحی باتوجه به اسناد تاریخی که نشان میدهد بودا ادعای پیامبری نکرده اورا به پیامبری قبول ندارند اکثر علمای اسلامی نیز همین نظر رادارند اما عده ای با استناد به داستان بوداسف وبولوهر که شیخ صدوق وعلامه مجلسی در جلد ۱۷ بحار الانوار نقل کرده بودا را پیامبر میدانند وعده ای از علمای اسلامی ساکن اسیای شرقی بودا را همان ذوالکفل میدانند که در قران از اویادشده است همچنین مسعودی یکی از مورخین بزرگ اسلامی اورا بنیانگذار دین صائبین ومعاصر جمشید شاه میداند .و قاضی صاعد اندلسی بودا را بنیانگذار مذهب حنفا میدانست
[b]بودایی ها
--------------------------------------------------------------------------------
نام اصلی بودا به زبان سانسکریت ، گائوتاما و به زبان پالی " گوتاما " بود . او به عنوان تنها پسر و وارث راجۀ ثروتمند هندوی طایفه ساکیا در شهر کاپیلا واستوا ، حدود 100 میلی شمال بنارس متولد شده است .
بیداری عظیم ( در سن 29 سالگی ) :
روزی که برای تفریح رفته بود ، از دیدن چهار منظره به شدت تحت تاثیر قرار گرفت :
پیرمردی بسیار شکسته ، مریضی درمانده ، جنازۀ یک مرده ، و درآخر زاهد مذهبی آرامی که از هیچ غم و غصه ای در تشویش نبود .
او از این فکر که روزی خودش وهمه افراد بشر به پیری ، بیماری و مرگ دچار خواهند گشت مضطرب و پریشان خاطر شد و اعتقاد پیدا کرد تنها از طریق جستجو وفداکاری توأم با ثبات قدم می توان به آرامش ظفرمندانه دست یافت ، بنابراین از زن و فرزند تازه تولد یافته ، میراث و تاج و تخت پدر کناره گیری کرد و با تراشیدن موی سر ، لباس راهبها را پوشید
در جستجوی رستگاری ( 29 تا 35 سالگی ) :
بودا مرام خود را با حل مسئله گسترده رنج و عذاب شروع کرد . او برای این منظور از قابل قبول ترین روش دین هندویی ، جهت رستگاری ، یعنی تأمل و اندیشۀ فلسفی ، در مورد رابطۀ فرد انسانی با هستی متعال تبعیت کرد .
( با این وجود او از باتلاق رنج وگرفتاری بیرون نیامد ) " کتب مقدس شرق " .
پس از ان به ریاضتهای سخت جسمانی پرداخت ، راهی که پیروان دین جاینی برای رستگاری توصیه میکردند . اما :
( مثل این بود که وقت خود را صرف گره زدن هوا کرده باشد ) .
تنویر عظیم ( 35 سالگی ) :
یک شب که بودا ساکت و تنها در تأملات خویش فرو رفته بود ، در حالی که چهارزانو زیر یک درخت بو نشسته بود به یک تجزیه و تحلیل ساده روانشناختی دربارۀ علت شر و نحوه پیروزی بران دست یافت .
این چهار حقیقت جلیل اساسی و جهانی دین بودایی را می توان اینگونه خلاصه کرد:
( رنج ، خاستگاه رنج ، رهایی از رنج ، راه ایست یا رهایی از رنج " .
1 ) بنابر اولین حقیقت ، هرگونه وجود یا هستی یا همه شکلهای هستی با درد و رنج همراهست .
2 ) همه رنجها و هر دوباره زاییده شدن ، از تشنگی یا بخاطر روی آوردن به امیال و هواهای نفسانی است که ذاتاً سیری ناپذیرند .
3 ) سومین حقیقت می اموزد ، با سرکوبی این امیال و آرزوهای نفسانی و خاموشی تشنگی و رهایی از ان به رهایی یا خاموشی از دوباره زاییده شدن و رنج می انجامد یعنی به نیروانه .
4 ) چهارمین حقیقت راهی است که به توقف دردها و رنجها می انجامد که ( راه میانه ) یا راه هشتگانه است که وسیله ای است برای رسیدن به ایست یا رهایی یا خاموشی .
در اولین گفتار بودا معروف به سورۀ گرداندن چرخ آیین آمده است که اولین حقیقت ( رنج ) را کاملا باید دید و دانست .
دومین حقیقت ( تشنگی ) را باید خاموش و رها کرد ،
سومین حقیقت ( نیروانه ) را باید یافت یا تحقق بخشید
چهارمین حقیقت ( راه ) را باید در خود پرورد و به کمال رساند .
واژه ای که بیش از همه بیانگر این تجربه بزرگ روحی است کلمه " بودا " ، صیغ؛ مجهول فعل " منور شدن " یا " خردمند شدن " در زبان سانسکریت است که نام " بودا " ، اسم خاص یا لقب بنیانگذار این دین نیز از آن مشتق شده است .
احساس آرامشی که او از رهاشدن از گردونۀ تناسخ و تولد دوباره در این جهان به دست اورد ، در چند جای متو مذهبی امده است .
خدمت روحانی عمومی ( 35 تا 80 سالگی ) :
بودا سپس مستقیماً به سراغ مردم رفت و به تبلیغ و موعظه در مورد مژدۀ رستگاری که تازه به دست اورزده بود و متضمن خودسازی روانی و مبتنی بر تربیت نفس و تعالی اخلاق بود ، پرداخت .
او می گفت که انسان علاقمند تنها باید به تمرین و ممارست در ساخت حکیمانۀ حالت روانی هشیاری فردی خود بپردازد .
( بدون اینکه به لوازم سنتی مذهب نظیر وجود اله ، عبادت ، آداب و مراسم مذهبی ، اصول جزمی ، روحانیت یا کشیش و یا اتصالات فوق طبیعی هیچ نیازی داشته باشند ) .
بودا به ویژه به تصورات رایج دین هندویی در ان عصر ، که عبارت از اعتقاد به یک هستی متعالی متافیزیکی و ارزش داشتن پرستش و نیایش و مقدس بودن متو وداها بود ، به شدت مخالفت میکرد .
بودا : " چه کسی هرگز برهما را دیده است ؟ بنابراین صحبت این برهم ها ، که در وداها بیان شده ، امری مسخره ، صرف کلمات و چیزی پوچ و توخالی است " .
قابل توجه آن که بودا ، که در تعلیمات خود هیچ اشاره ای به چیزی که موضوع یک پرستش الهی باشد نداشته و بلکه برعکس با فدا کردن خود درصدد نجات جهان و جهانیان بوده ، خود موضوع پرستش و نیایش پیروانش قرار گرفته است .
بودا حتی پس از رسیدن به مرحلۀ ( تنویر ) دچار ضعفهای انسانی بوده است :
( آن یکتای مبارک از جهت باد معده در زحمت بود ) ، ( هنگامی که غذایی را که در یک ظرف فلزی ریخته شده بود میل فرمود به بیماری سخت اسهال خونی مبتلا شد که چنان درد و عذاب بود که تاسر حد مرگ پیش رفت ) " کتب مقدس شرق " .
اما تمجید احساساتی بودا توسط حواریون و پیروانش ، به مثابۀ یک انسان کامل کم کم به صورت ستایش رسمی او به عنوان موجودی متعالی ، حتی متعالی تر از خدایان دین هندویی درامد :
( برترین انسانها ، که خود نظیر ایندرای خدا بود ) ، ( هم خدایان و هم افراد بشر او را به عنوان یگانۀ عظیمی که از زمان فراتر رفته است نیایش می کنند ، در جها با همه خدایانش ، کسی که با تو برابری کند وجود ندارد ) .
نشانۀ الوهیت بودا :
بودا به نحو شگفت انگیزی در مجالس ظاهر می شد و به تعلیم می پرداخت و سپس از نظرها غایب می شد و مردم را متحیر میکرد . تولد او با 32 پیشگویی همراه بود – تنویر بودا با کرامات صادقی همراه بود مانند بینا شدن کورها و شنوا شدن کرها .
در دین بودایی دو شاخۀ اصلی وجود داشته است : پیروان ( ناقل اصغر ) یا فرقۀ هینایاتا در مناطق جنوبی آسیا درصدد بوده اند که نسبت به تعالیم شخص بودا وفادار بمانند ، یعنی همان که او خود می گفت که تنها یک آموزگار سادۀ گریز از بدبختی هاست و اینکه سؤالات ذهنی و نظری به درد سلوک دینی نمیخورد .
شاخۀ شمالی که عامل انتقال وسیع دین بودایی به چین و ژاپن بوده است به تأسیس پاره ای نظریات الهی که ماهایانا و یا ( ناقل اکبر ) را تشکیل می دهد دست زده است .
این آیین در وجود بودا نه فقط یک آموزگار سادۀ دین که به هنگام درگذشت به یروانا واصل شده ، بلکه یک ناجی الهی واقعی را می بیند : " او دانای مطلق و علم مطلق بود " ، " نجات بخش خدایان و افراد بشر " ، " او جاودان است " .
ایشان نه تنها بودا را به مقام الوهیت رساندند ، بلکه او را به صورت یکی از اعضای " تثلیث دین بودایی " نیز دراوردند .
از همان آغاز در بین بوداییان در مورد شخص بودا و تعلیمات وی اختلاف نظرهایی به وجود آمد . در حالی که ابتدا بودا یک نفر تصور می شد ، در طول زمان این فکر رواج پیدا کرد که بودا تنها یک نفر نبوده و بلکه بوداهای دیگری هم وجود داشته اند .
حتی فرقۀ جنوبی هینایانا نیز امروزه جا را برای چندین بودا خالی می گذارد ، در حالی که در مکتب شمالی ماهایانا تعداد بوداها نامحدود است .
این که چگونه چنین وضعی ایجاد شد سوال مشکلی نیست ، دین بودایی با انکار همه خدایان و یا حداقل هرگوه اتکاء به آها آغاز شد . سپس بودا را چهره و وجهه ای الهی بخشیدند .
اما محیطی که دین بودایی در ا بوجود امد ، و گسترش یافت محیطی شرک آلود و مبتنی بر تعدد خدایان بود و تعداد بیشماری خدایان مختلف وجود داشت . پس چرا چندین بودای مختلف وجود نداشته باشد ؟
یکی از دلایلی که در مورد غیبت واقعی دین بودایی از سرزمین هند ذکر می کنند این است که بدین ترتیب دین بودایی وجه تمایز اصلی خود و در نتیجه دلیل وجود جداگانه اش در کنار دین هندویی را از دست داده بود .
به نقل از ویكی پدیا[/b]
بسیار سفر باید تا پخته شود ... خامی صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی
گر پیر مناجاتست ور رند خراباتی ... هر کس قلمی رفتهست بر وی به سرانجامی
ارسالها: 376
#6
Posted: 1 Jun 2011 04:05
آیا تا کنون داستان زندگی هوروس را شنیده اید؟!
.........................................................................................................................
با هم داستان زندگی هوروس را میخوانیم :
هروس در 25 ماه دسامبر از ایزس ماری باکره متولد شد. تولد او با ستاره ای در شرق همراه بود . آن ستاره خود توسط سه پادشاه دنبال شد وناجی تازه تولد یافته را پیدا کردند و او را زینت دادند . در 12 سالگی او یک آموزگار کودک بخشنده بود . در سی سالگی توسط پیکر آنوب ، غسل تعمید داده شد و اینگونه تبلیغ دینی خود را آغاز کرد . هوروس 12 شاگرد داشت ، او جهان گردی میکرد همرا با انواع معجزات از قبیل شفای بیماران و راه رفتن روی آب . هوروس به نام های زیادی مانند حقیقت ، نور ، پسر مبارک شده توسط خدایان ، چوپان خوب ، بره ی خدا و غیره معروف بود .پس از خیانت توسط تایفون هوروس به صلیب کشیده شد و برای سه روز مدفون شد و بعدا زنده شد...... اندکی صبر کنید ، این داستان کمی آشنا به نظر میرسد.
عیسی مسیح(ع) نیز در 25 دسامبر در بیت الحم از مریم مقدس زاده شد ، تولد او با ستاره ای در شرق همراه بود که سه پادشاه و مجوسیان آن ستاره را دنبال میکردند تا ناجی جدید را پیدا کنند ، در 12 سالگی آموزگار کودکان بود . در 30 سالگی توسط یوحنا غسل تعمید داده شد . واینگونه تبلیغ دینی خود را آغاز کرد . عیسی (ع)12 شاگرد داشت و جهانگردی میکرد همرا با انواع معجزات از قبیل شفای بیماران ، راه رفتن روی آب و .. ، او همچنین با نام های شاه شاهان ، پیر خدا ، نور جهان ، آغاز و فرجام ، بره ی خدا و ....مشهود بود . پس از خیانت توسط یهودا در ازای 30 سکه ی نقره به صلیب کشیده شد ودر قبر قرار داده شد و پس از سه روز زنده شد وبه سمت بهشت ، بالا رفت.
اول از همه اینکه الگوی تولد کاملا بر اساس مسائل نجومی است – ستاره ی شرق ، ستاره ای از کلب اکبر (به نام سیریوس sirius) است . درخشان ترین ستاره در آسمان شب که در 24 ماه دسامبر با سه ستاره درخشان در "سیف الجبار " همتراز میشود . این سه ستاره درخشان روی "روی سیف الجبار " با همان نامی هستند که در زمان های قدیم نامیده میشدند . یعنی : سه پادشاه "Three Kings"
وسه پادشاه و درخشان ترین ستاره یعنی سیریوس همگی به جایی اشاره میکنند که خورشیددر 25 ماه دسامبر در آنجا طلوع میکند ، به همین دلیل است که سه پادشاه ، ستاره ی شرق را دنبال میکنند تا محل طلوع خورشید را نشان دهند .
آیا این بدان معنا است که عیسی نیز همچون هوروس یک افسانه بود؟! – البته که حقیقت مخفی نگه داشته شده است.
.........................................................................................................................
بایستید . زود نتیجه گیری نکنید .
عیسی (علیه السلام) به واقع یک پیام آور الهی بود که پیام خدا را منتشر میکرد . اما چرا آنها داستان هوروس را از داستان عیسی (ع) تقلید کردند؟
بدانید که تحریف در ادیان یکی از بزرگترین فریب های شیطان بوده که حتی بسیاری از افراد متوجه آن هم نمیشوند.
حال بیایید باز هم در مورد هوروس بگوییم . بعد از اینکه پدر هوروس ، اسایرس (osiros) توسط برادرش ست (set ) کشته شد هوروس برای سلطنت مصر باید میجنگید (دقت کنید گفتم مصر) در نتیجه ی جنگ یکی از چشمان هوروس آسیب دید . به هر حال هوروس پیروز آن میدان شد و "خدای خورشید یک چشم " شد.
سمت راست : اسایرس
سمت چپ : ست
او بالاخره با Ra ، خدای آفتاب مصر باستان ادغام ویکی شده تا به Ra-Horakhty تبدیل شوند. این یعنی فرمانروایی تمام مصر . توجه کنید که سایر خدایان مصر باستان فقط جلوه ای از این تک خدا بودند.
بنابراین خدای خورشید یک چشم به نام های "خدای خورشید" ، "نور جهان " و "فرمانروای همه " نیز نامیده میشود .
ادامه دارد ...
بسیار سفر باید تا پخته شود ... خامی صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی
گر پیر مناجاتست ور رند خراباتی ... هر کس قلمی رفتهست بر وی به سرانجامی
ارسالها: 376
#7
Posted: 1 Jun 2011 04:06
شباهت های دین زرتشت و اسلام
از پیشوایان اسلام، روایاتی وجود دارد مبنی بر این که زردشتیان پیامبری داشتند و او صاحب کتاب آسمانی بود، لیکن بعدا از بین رفت. طبق این دیدگاه: آیین که زرتشت به جهانیان عرضه داشت، آیین توحیدی بود و به مبدأ و معاد و هدایت شریعتی خداوندی و نبوت معتقد بود. شهید مرتضی مطهری می گوید: "آن چه در مورد زرتش محقق است این که او به توحید در عبادت دعوت می کرد. اهور امزدا از نظر شخص زرتش نام خدای نادیده، خالق جهان و انسان است، و تنها موجودی است که شایسته پرستش است ."زرتشتی ها معتقدند که روح آدمی پس از مرگ در عالم دیگری زندگی می کند و زندگی او براساس کارهای دنیوی اش می باشد. فرد اگر نیکوکار باشد، در زندگی پس از مرگ، متنعم می شود و از زشتکاری خویش معذب می گردد. آنان به بهشت، جهنم و اعراف اعتقاد دارند. در این باورها (مبدأ، معاد و نبوت عامه) بین اسلام و زرتشت اشتراک هست. در مسائل اخلاقی همانند راستگویی و پرهیز از دروغ نیز دو آیین تا حدودی مشترک اند. جایی که شعار زرتشتیان پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک است، و می گویند: راستگویی آدمی را بهشت و دروغگویی به جهنم سوق می دهد. شبیه این اعتقاد در اسلام هم وجود دارد که گفته شده: نجات در صداقت و هلاکت در دروغگویی است.
تفاوت های دین زرتشت و اسلام
اما جدای از این چند امر مشترک، در بسیاری از امور تفاوت هست، مثلا دین اسلام بر محور رهنمودهای پیامبر اسلام، وحی به حضرت و قرآن قرار دارد .که زرتشتی ها را قبول ندارند. آنان آتش را مقدس می شمارند و در آتشکده ها آتش را فروزان نگاه می دارند. پیراهن مقدس (سد ره) را طی مراسمی به تن پسران می پوشانند و ریسمان مقدس (کسستی) را بر کمرشان می بندند. کالبه مردگان را در برخ خاموش یا در دخمه می نهند و آن را غذای لاشخورها می سازند. این ها را مسلمانان قبول ندارند. در اعتقاد زرتشتیان جهان از دو نظام خیر و شر تشکیل شده است. ذات خوب به همراه شش فرشته روح های جاویدان و ازلی را تشکیل می دهند. ذات به همراه شش فرشتة شر، هفت روح خبیث را تشکیل می دهند. زردشتی های به ازدواج با محارم روی می آورند، که در اسلام پذیرفته شده نیست در اسلام امهات مسائل احکامی و آنچه که به عنوان فروع دین معروف است، در ده عنوان: نماز، روزه، حج، جهاد، امر به معروف، نهی از منکر، زکات، تولی و تبری، خلاصه می شود که این ها را زردشتی ها قبول ندارند.
منبع : http://www.tahoordanesh.com/page.php?pid=13534
بسیار سفر باید تا پخته شود ... خامی صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی
گر پیر مناجاتست ور رند خراباتی ... هر کس قلمی رفتهست بر وی به سرانجامی
ارسالها: 376
#8
Posted: 1 Jun 2011 15:35
mrparsa: راستی دین که شریعت داره از کجا اثبات شده؟ شریعت چیه؟
ادیانی كه از جانب خدا نازل میشن و به ادیان ابراهیمی معروف هستند
ما به طور درست فقط یه دین داریم و و 5 پیامبر داشتیم كه شریعت رو به انسانها عرضه كردن
دینها كلیمی . نصرانی . و اسلام نام داشتن و پیامبران نوح ، ابراهیم ، موسی ، عیسی و محمد بودند و دیگر پیامبران پیامبرات تبلیغی بودن
mrparsa: چون از نظر من همون آئین و آداب و رسوم انسانیت رو بدونیم و انجام بدیم کافیه فکر نمیکنم بیشتر از این از ما انتظار باشه
خوب بودن و حفظ موازین اخلاقی یك بعد قضیه رو تشكیل میده خوب شما چطور میخوای این رو متوجه بشی كه از نظر خداوند چه اخلاقی درست و چه اخلاقی غلط هست انسانها خوب هستند ولی اشتباه هم میكنند وقتی توی كی آیین به شما گفته میشه یكسری از اعمال درست هست ممكنه اعمال اشتباه رو نا خاصته انجام بدی مثلا بوایی یا هندو هر دو به راه و روش زندگی صالم توصیه كردند ولی هندوها گاو رو مقدس میدونن بودایی ها اعتقاد به تناسخ دارن اینها اشتباه هست .
پس برای اینكه راه زندگی رو اونطور كه خداوند از بندگانش انتظار داره رو درست سپری كنی باید شریعت داشته باشی یعنی پیرو یك دین آسمانی باشی
mrparsa: چون بهشت و جهنمی که اسلام گفته رو قبول ندارم چون اسلام خدا رو یه جلاد جلوه داده
توی اسلام خدا رو جلاد معرفی نكرده این رو چه مسئله ای داری میگی ؟
بسیار سفر باید تا پخته شود ... خامی صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی
گر پیر مناجاتست ور رند خراباتی ... هر کس قلمی رفتهست بر وی به سرانجامی
ارسالها: 376
#9
Posted: 28 Jun 2011 07:13
mrparsa
دوست من زرتشت یك دین نیست یك آیین هست كه راه و روش خوب زندگی كردن رو به انسانها یاد میده ولی شریعت نداشته
البته یك آیین یكتا پرستی بوده و بر خلاف این چیزی كه الان داریم دربارش خیلی جاها میشنویم كه آتش پرست بودن ، اونها یكتاپرست بودن و اهورا مزدا خدای كتای آنهاست خیلی جاها میگن خود كورش زرتشت بوده خیلی ها هم میگن كورش شاگرد زرتشت بوده و البته معتبر ترین داستان درباره كورش این هست كه یكی از پیروان راستین زرتشت بوده .
البته هنوز بطور كامل دربارش نخوندم ولی وقتی كه مطالعم تموم شد بهتر توضیح میدم و منابعش رو هم ذكر میكنم
بسیار سفر باید تا پخته شود ... خامی صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی
گر پیر مناجاتست ور رند خراباتی ... هر کس قلمی رفتهست بر وی به سرانجامی