انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 10 از 21:  « پیشین  1  ...  9  10  11  ...  20  21  پسین »

داستان های ضربدری


مرد

 
بازی ما سه نفر گروهــــــی

سلام.


حدود یک ماه پیش دچار یه جور بحران احساسی شده بودم، عاشق زنم بودم ولی گاهی فکر خیانت بهش به سرم میزد. قبل از ازدواج خیلی داستان سکسی میخوندم و اون موقع درک نمی کردم که چه تاثیری روی ذهن میذاره . داستان های سکسی خیلی رو ذهنم اثر گذاشته بودن و از سکس معمولی و تر و تمیز نمی تونستم خیلی لذت ببرم . دوست داشتم یه کار کثیف بکنم ، نه در حد سکس با محارم و این چرت و پرتا ولی کم کم داشتم تمایل پیدا می کردم یه حریم اخلاقی رو پشت سر بذارم. با این که با زنم زیاد سکس می کنم ولی گاهی تو حموم جلق می زدم و از تنوع توی ارضاء شدنام لذت می بردم. کم کم موقع سکس با زنم هم نمی تونستم تمرکزم رو جلب کنم و سعی می کردم موقع سکس به خیانت کردن فکر کنم. موقع سکس با زنم به خواهر زنم فکر می کردم و تصور می کنم با اون دارم سکس می کنم حتی یه بار هم به سکس با خواهر زنم فکر کردم ولی میترسیدم که تو یه حرکت زندگیم رو خراب کنم چون واقعا زنم رو دوست دارم و با هیچی تو دنیا عوضش نمی کنم.


توی این وضعیت بودم که اون اتفاقی افتاد که باید می افتاد. زنم دانشجوه به دلیل این که نتونستم انتقالی بگیرم و اون هم تمایلی به انتقالی گرفتن نداشت چند روز هفته رو از هم دور می مونیم. اون بار قبل از رفتنش یکم باهام لج کرده بود و خلاصه حرفمون شد. نمی دونم چرا ولی اون موقع این حس نیاز به خیانت خیلی توی من افزایش پیدا کرده بود.
نزدیکای ساعت سه بعد از ظهر بود که یه دفعه یکی از دوستای قدیمیم باهام تماس گرفت. علی رو از بچگی میشناختم توی یه کلمه بگم آدم ضعیفی بود. از بچگی دوست داشت بگه که دخترا عاشقشن و از وقتی که یه خورده پول تو دست و بالش اومده بود همیشه سعی می کرد که دوست دخترهایی که همه میدونستن عملا با پول خرج کردن نگهشون داشته رو به رخ بقیه بکشه. من و علی قبلا با هم شریک بودیم ولی سر یه اختلافاتی با هم به هم زدیم و بعد از قطع شراکتمون وضع علی خیلی بد شده بود و معلوم بود که دو باره دوست داره باهام شریک بشه. علی از اون دسته آدم هایی بود یه غرور تو خالی داشت و خیلی در مورد خودش دروغ میگفت و فکر می کرد هیچکی نمی فهمه و من هم تحمل این جور آدم ها رو نداشتم از طرفی من هم بعد از قطع شراکتمون یکم دست تنها شده بودم ولی دوست داشتم علی به عنوان ور دست پیشم باشه نه به عنوان شریک به خاطر این همش بهش بی محلی میکردم تا ازم خواهش کنه که بیاد پیشم.


بالاخره علی اون شب تعارف رو کنار گذاشت و ازم خواست که بذارم تو شرکتم کار کنه! با این که تقریبا مطمئن بودم که بادش خوابیده ، هنوز دلم می خواست که کمی تحقیرش کنم به خاطر همین هم ازش پرسیدم که خبر از دوست دخترهات؟ برخلاف انتظارم گفت : والا دیگه از ما گذشته، دیگه کم کم دارم یه تصمیم درست و حسابی میگیرم. گفتم : یعنی چی؟ گفت: تصمیم گرفتم که برای همیشه با کسی باشم که واقعا دوستم داره! با یکی نامزد کردم! اینو که گفت یه جورایی حالم گرفته شد چون دقیقا می دونستم که الانه که یه بلف بزرگ بزنه! گفتم حالا طرف کی هست؟ گفت میشناسیش، سارا!
حالا از این سارا بگم که از اون جنده هاست! وقتی با هم شریک بودیم یه مدت برای منشی گری آوارده بودش تو شرکت و همزمان باهاش دوست بود. این دختره از بس ضایع بازی در می آوارد و واسه همه عشوه می اومد که عذرش رو خواستم و یکی از اختلافات من و علی از اونجا شکل گرفته بود. طبق گفته های علی (بعد از به هم زدن با سارا ) سارا به شدت پول پرست بود و البته به شدت نیاز مالی داشت و کاملا معلوم بود که توی این وضع نداری علی دست به دامن این یکی شده!
خلاصه دوزاریم افتاد که آقا داره واسه ما کلاس میذاره و می خواستم که فحش حسابی بهش بدم که یه فکری به ذهنم رسید تصمیم گرفتم که یه بار برا همیشه جلوی خودم چنان تحقیرش کنم که دیگه واه من کلاس نگذاره!!!


بهش گفتم : مبارک باشه علی جون ، خیلی خوشحال شدم واقعا کار درستی کردی. میگم حالا برای این که هم در مورد کار حرف بزنیم و هم اون کدورتی که بین من و سارا پیش اومده بود از بین بره چطوره فردا ناهار بیاین خونه ی ما؟ علی هم که باورش شده بود من رو خام خودش کرده با کمال میل قبول کرد! خلاصه اون شب گذشت و تا فردا خونه رو آماده کردم برای یه مراسم درست و حسابی یه دوربین رو هم توی خونه جاگذاری کردم که از اتفاقات فیلم برداری کنم . خباثت توی خونم داشت موج میزد و اخلاقیات رو گذاشته بودم کنار و می خواستم یه تجربه جالب داشته باشم که هیچ هزینه ای برام نداشته باشه.
خلاصه فردا ساعت ده رسید و زنگ خونه به صدا در اومد و علی و سارا جون اومدن توی خونه از پشت پنجره داشتم نگاهشون میکردم. عمدا به استقابلشون نرفتم تا طول حیاط رو بیان و بیان داخل . وقتی اومدن تو من روی مبل نشسته بودم و منتظر موندم که اونا بیان سراغم. علی متوجه شده بود که می خوام بی محلش کنم به خاطر همین کمی رنگش به سرخی متمایل شده بود و معلوم بود داره جلوی خودش رو میگیره! جلو که اومدن منم بلند شدم و به علی دست دادم وباهاش رو بوسی کردم بعدش دستم رو به طرف سارا دراز کردم. علی و سارا با توجه به شناختی که از من داشتن یکم غافلگیر شده بودند چون انتظار نداشتن من با سارا روبوسی کم و این کارو کردم اون یه جوری که هم سارا رو کمی تحریک کنم و هم علی رو عصبی کرده باشم بعد از روبوسی گفتم ساراجون اون موقع ها که پیش ما بودی اینقدر خوشگل نبودی ها! سارا و علی که نشستن من رفتم توی آشپزخونه که براشون شربت بیارم و زیر چشمی نگاهشون می کردم. معلوم بود کمی شک کرده بودن و با هم آروم آروم حرف میزدن. شربتو که داشتم می آواردم سارا پرسید آقای احسان زینب جون کجان؟ منم گفتم زینب دانشگاه داشت مجبور بود بره. اینو که گفتم یه جوری حس کردم که شکشون بیشتر شد.


خلاصه علی کمی برامون بلف زد و از دلایل ورشکستگیش گفت و منم بحث رو بردم روی شرکت با کلمه هایی مثل میارمت زیر دست و بال خودم و منو مثل داداش بزرگتر خودت بدون سعی میکردم بهش بگم که وضعیت تغییر کرده. این وسط سارا که مطمئن شده بودم فقط برای حفظ ظاهر اومده هیچ حرفی برای گفتن نداشت و معلوم بود حوصلش ر رفته . بهش گفتم سارا جان میشه شما برین یه سری به غذاها بزنین ببینید کم و کثری نداشته باشن آخه من خیلی آشپزیم خوب نیست. به علی هم گفتیم بیا بریم توی حیاط یکم با هم حرف بزنیم.
توی حیاط با علی رک و پوست کنده شرایط کاریمون رو گفتم و البته حقوق خوبی رو هم بهش پیشنهاد کردم که باعث شد که حسابی ذوق بکنه ولی اتفاق اصلی توی آشپزخونه افتاد توی اشپز خونه کنار گاز یه کاغذ گذاشتم و روش نوشتم سارا جون لطفا این بخون . نامه به این شرح بود:


سلام سارا جون، من امروز قصد دارم یکم سر به سر علی بذارم ولی به کمکت نیاز دارم. اگه باهام همکاری بکنی دو ملیون بهت پول میدم و توی شرکت دوباره استخدامت می کنم!!! یه ملیون پول هم توی کابینت زیریه، همین حالا برش دار!
توی حیاط علی شروع کرد به بلف زدن در مورد سارا و اینکه چقدر عاشقشه و قبلا در موردش اشتباه فکر میکرده و این که سارا همیشه دنبالش بوده و اون پیشنهاد داده که باهم ازدواج کنن و...
خلاصه وقتی اومدیم توی خونه حساس ترین قسمت قضیه بود چون ممکن بود سارا شرایط رو قبول نکرده باشه! ولی همین که سارا رو دیدم یه لبخند ملیح روی لبش بود و کمی بعد هم یواشکی یه چشمکی بهم زد که فهمیدم نقشه تا آخرش درست پیش میره!
با کمک سارا ناهار رو کشیدیم و خوردیم و تا حدود ساعت 2 به بحث های معمولی گذشت و در طول این بحث ها همش سعی میکردم که با سارا بیشتر گرم بگیرم و بیشتر لمسش کنم. کم کم متوجه شدم که علی واقعا روی سارا غیرت داره و معلوم بود که یه جورایی اذیت میشه ولی به روی خودش نمی آورد و سارا هم از اونجایی که پیشنهاد من رو کاملا پذیرفته بود وقتی دید لمس کردنای من کمی غیر عادیه کمی شیطنت میکرد و دو سه بار جوکای سکسی تعریف کرد.


خلاصه کمی که حرفامون تموم شده بود گفتم بچه ها چطوره یه بازی بکنیم؟ یه تاس میندازیم و هرکی هم دو تا شماره داره ، شماره به حرکی که افتاد میتونه به یه نفر به دلخواه خودش دستور بده که یه کاری رو بکنه! همینو که گفتم سارا گفت عالیه ، خیلی باحاله! علی که معلوم بود داره شک میکنه؟ خودش رو زد به بی حوصلگی و این حرفا ولی سارا گیر سه پیچ داد که باید بازی کنی و خلاصه سه نفری دور هم نشستیم و هرکسی دو تا شماره برداشت و شروع کردیم به تاس انداختن!
اولین قرعه به اسم علی افتاد! علی که نمی تونست چی بگه گفت من به سارا دستور میدم که بره یه لیوان اب برام بیاره! و سارا هم با کمی غر زدن که معلوم بود برای جذاب کردن بازیه رفت و یه لیوان آب برای علی آوارد.
قرعه ی بعدی به اسم من افتاد. به علی گفتم من به تو دستور میدم که منو کول کنی و دور خونه بگردونی! موقع بچگی از این کارها کرده بودیم ولی هرکاری کردیم علی نتونست منو کول کنه و میگفت خیلی سنگینی، من هم گفتم دستورم رو عوض می کنم و به جای من سارا رو کول کن! علی هم قبول کرد و سارا رو کول کرد و دور خونه گردوندش! احساس کردم که علی کمی جدی شد و معلوم بود نقشه ای برای من کشیده!


قرعه رو انداختیم و این بار هم شماره ی من در اومد. به علی گفتم : من بهت دستور میدم که برامون شکلک دربیاری و منو بخندونی ! علی که البته آدم مغروری بود اولش کمی از کوره در رفت گفت: این چه بازیه مسخره ایه! و من با هم کمی صدام رو بالا بردم و گفت خوب نوبت تو ام میشه! علی هم که انگار دوباره یادش افتاد که توی چه موقعیتیه گفت باشه و چند شکلک مضحک در می آورد و سارا به شکل کاملا تصنعی به شکلک های علی میخندید ولی من تا جایی که تونستم جلوی خودم رو گرفتم نا نخندم ولی دیگه نتونستم تحمل کنم و حسابی زدم زیر خنده!
قرعه اینبار به اسم علی افتاد. اولش به من نگاه کرد و می خواست ازم انتقام بگیره ولی انگار میترسید که باهام خیلی شوخی کنه! گفت : سارا بهت دستور میدم شکلک دربیاری! سارا هم کمی به خاطر خلاقیت نداشتن مسخره اش کرد و بعدش هم چند تا شکلک در آوارد که واقعا خنده دار بودن و من هم همش میزدم زیر خنده!
دوباره قرعه رو انداختیم و این بار هم شماره سارا در اومد و رو به من کرد و گفت : احسان بهت دستور میدم که بلند شی و برقصی! من هم که اصلا رقص بلد نبودم بلند شدم و کمی تلاش کردم برقصم. سارا که دید من رقص بلند نیستم بلند شد و دستم رو گرفت و کمی با من رقصید.
دوباره نوبت علی شد و به طرز ناشیانه ای می خواست از سارا انتقام بگیره و گفت : سارا بهت دستور میدم که یه دونه سیلی بزنی توی صورت خودت! در واقع علی می خواست اینطوری احساس عصبانیتشو نشون بده! سارا هم از این حرف عصبانی شد یه سیلی واقعا محکم توی صورت خودش زد.


قرعه این بار به اسم من افتاد و گفتم: سارا، بهت دستور میدم علی رو ببوسی! سارا هم جلو رفت و یه لب از علی گرفت و علی هم کمی از عصبانیتش کم شد و چند بار سارا رو بوسید.
این دفعه نوبت سارا شد و گفت : علی بهت دستور میدم شلوارت رو در بیاری! و زد زیر خنده! علی که انگار عصبانیتش برگشت شلوارش را در آوارد و دوباره پوشید و گفت : بذار نوبت من بشه!
دوباره نوبت من شد و حرکت اصلی رو کردم : گفتم سارا ، بهت دستور میدم شلوارت رو در بیاری! اینو که گفتم علی منو نگاه کرد و گفت جان!!؟ در همین لحظه بود که سارا شلوارش رو کشید پایین و البته شورت سیاهی که پاش بود نکته ایه که نمیشه ازش گذشت! سارا شلوارش رو کشید پایین و کاملا درآوارد و نشست. علی که شوکه شده بود گفت : شلوارتو بپوش، سارا هم گفت : هر وقت نوبتت شد بهم دستور بده!


این بار نوبت سارا شد و گفت: احسان ، بهت دستور میدم پیرهنتو در بیاری! و من هم پیرهنمو در آواردم. در حین در آواردن پیرهن بودم که علی تاس رو انداخت و دوباره نوبت سارا شد و گفت : احسان ، بهت دستور میدم شلوارتم در بیاری! اینو که گفت: علی از جاش بلند شد و به من نگاه کرد و گفت: می فهمید دارید چکار میکنید؟ منم با لحن تندی بهش گفتم این فقط بازیه! یکم جنبه داشته باش!! علی که خیلی کلاس جنبه و اپن مایند بودن میذاشت سریع تاس رو برداشت و انداخت و قرعه به اسم خودش در اومد. به سارا دستور داد شلوارش رو بپوشه و اونم پوشید و دوباره هممون نشستیم!
این بار نوبت من شد و به علی دستور دادم پیرهن سارا رو دربیاره ، علی که نسبتا عصبی شده بود وحشیانه پیرهن سارا رو در آوارد و اندام قشنگشو انداخت بیرون و بلند شد رفت اونور خونه و از پنجره بیرون رو نگاه میکرد. سارا هم یه نگاهی به من کرد و یه چشمک شیطنت آمیزی به من زد. من هم شورتم رو پایین کشیدم و گفتم: سارا من بهت دستور میدم برام ساک بزنی! علی به تو هم دستور میدم نگاهمون کنی! همینو که گفتم علی یه دفعه شوکه شد و به طرف من نگاه کرد و دید که سارا جونش کیر منو تو دستش گرفته و میگه اجازه هست!!!؟


گفتم : علی جون، اشکالی نداره! ناراحت نباش به هر حال من رئیستم و اگه نامزدت کمی بهم حال بده مشکلی پیش نمیاد!
علی که هنوز دست از کلاس گذاشتن بر نداشته بود گفت : این جنده رو میگی؟ اینو با صد تومن راضیش کردم بیاد و گرنه خیال کردی من با این نامزد میشیم؟ اگه می خواستی بکنیش همون اولش میگفتی برات دو سه تا دیگه هم می آواردم!
سارا که کمی بهش برخورده بود: کیرمو از دهنش در آوارد و گفت: آخه بدبخت، نمیگی با اون قیافه ی تخمی و کیر کوچولوت اگه پول ندی کی باهات میگرده؟ آره ! ازت صد تومن گرفتم و الانم دارم کیری به این قشنگی رو میخورم! تو هم داره کونت میسوزه!
گفتم: علی جون ، خوب ! پس چرا ناراحتی!؟ چرا غیرتی میشی؟ بشین روی کاناپه و حال کردن ما رو نگاه کن! این یه دستوره!به هر حال من رئیستم!!
علی هم که کم کم با خودش کنار اومده بود نشست روی مبل و سکس ما رو نگاه کرد.


سارا کون بزرگی داشت و من هم که هیچ وقت با زنم سکس مقعدی ندشاتم تصمیم گرفتمم که از کون بکنمش! خوابوندمش روی زمین و از علی خواستم که از یخچال کمی کره برام بیاره و کون سارا رو حسابی کره مالی کردم و خلاصه کردم توش! سارا هم که انگار اونقدری که فکر می کردم گشاد نبود کلی درد می کشید و همش به علی فحش میداد و قربون صدقه ی من میرفت!
علی بیچاره هم رفت سمت در که بره بیرون که بهش گفتم علی نرو! امشبو مهمون مایید!! علی گفت: فقط میرم تو حیاط، هر وقت کارتون تموم شد میام تو!
اینو که گفت با تمام توان چند تا تلمبه ی محکم زدم و با جیغ سارا همه چیز برای ارضا شدنم فراهم شد و آبم رو ریختم توی کونش!
چند دقیقه ی بعد لباسام رو پوشیدم و رفتم به علی کمی پول دادم گفتم برو برا شام از بیرون غذا بیار! خلاصه اون شب هم خونه ی ما موندن و به کمک سارا علی رو رام خودم کردم تا جایی که کار به ساک زدن علی برای من هم کشید.
الان یه هفته است که علی و سارا به پرسنل شرکت ما اضافه شدن و به نظر میرسه هردوشون حرف شنوی خوبی دارن! امروز وقتی داشتم با علی صحبت می کردم سارا اومد توی اتاق و گفت : جناب رئیس برای امشب دستوری ندارین؟
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس با دو زن چادری گروهــــی

سلام .من محسن هستم
اول اینو بهتون بگم که یه دوسالی هست که قید درس خوندنو زدم اما قبلاهم درس می خوندم هم تویه یه سوپر مارکت که ماله یکی از فامیلامون بود کار میکردم راستش فقط برجی 200 هزار تومن میگرفتم این کارو اصلا دوست نداشتم ولی کم کم هم بهش عادت کردم هم اینکه ازش خوشم اومد. چون خیلی زن و دختر میومد اونجا اخه اونجا روبرویه یه مدرسه ی دخترونه هم بود. یه دوسه ماهی که اونجابودم یواش یواش سر شو خی رو با خیلیاشون واکرده بودم اما خوب خیلی مودبانه نه با پوروئی واسه همینم احترامه خودمو حفظ کرده بودم.
خوب بریم سراغ اصل مطلب. گفتم که چون خوش سرو زبونم با اینکه هیکلم یهکم قناسه ویه کم ازافه وزن دارمو معمولا ریش میزارمو زیاد به خودم نمیرسمو خلاصه اصلا خوش تیپ نیستم .ولی تا دلتون بخواد اسمون ریسمون به هم میبا فم.اینو به اونایی میگم که عرضه یه مخ زدن ندارن.


بله ;خلاصه یه خانومی بود که با اینکه خونشون چنتا کوچه پایین تر از مغازه یه مابودو سر کوچهی خودشونم بقالی داشت اما میومد ازما خرید میکرد .چادری بودو وقدشم متوسط بود .اقا چی بگم یه کونی داشت که خدایه کون بود.ارزوم بود که شیرجه بزنم روشوشو حسابی بگامش .خودم یه چن وقتی بود که رو مخش بودم اما این فامیلمون که صاحب مغازه هم بود روش کار میکرد. بماند البطه کارمنواسونترکرد.یهروز خانوم اومد تومغازه و بی سلامو الیک رفت سراغه یخچالو سه تانوشابه زرد برداشتو اومد جولوی پیش خونو گفت;خوبی.اینو حساب کن .منم گفتم مرسی معلومه مهمون دارینا,گفت نبابا خاهرشوهرم اینان.گفتم. مگه خار شوهر مهمون محصوب نمیشه .گفت چی بگم والا ماهمش مهمون داریم .
گفتم بیگیر بابا 3750تومن شد واسش گزاشتم تو پلاستیک.
اونم رفتو بعداز یه چندسانیه ای دوباره برگشت وگفت,یهروغن زیتونم بده .روغن زیتون پشت سرم تویه قفسه دوم از بالا بود .صندلی رو گزاشتم زیر پامو رفتم بالا و ورش داشتم . موقع پایین اومدن یهکم اشوه اومدمو ادا مدا دراوردم .بعد اومدم پایین که اونم یه کم لبخندی زدو گفت چقد شد منمدیدم چیزی نگفت خودم گفتم'خوشت اومد داشتم میو فتادما اما اون بازم گفت ;چقدر شد منم دیگه چیزی نگفتم و دستمو گزاشتم زیره چونمو خیلی اروم گفتم 6500 .اونم پولودادو رفت .


بعداز ظهر که شد دوباره اومد منم تو مغازه تنها بودم .گفت سلام گفتم الیک سلام .مهموناتون رفتن گفت اره .خیلی جدی گفتش .راستش از رفتارش اصلا تعجب نمیکردم چون خیلی مذهبی بودن.ولی خاستن توانستن است . تعریف از خود نباشه ولی موخ هر زنی رو که اراده کردم زدم جز چند مورد که اونم دیگه راه نداشت.بعدش منم خیلی جدی گفتم بفرمایین گفت یه بسته هل بده .منم دادمو گفتم دوتومن گفت;اینو بزن به حساب . سرمو تکون دادمو گفتم باشه .
خداییش اینو میدو نستم که هر ادم خری که بود میدونست من بهش نظر دارم ولی نمیدونستم چرا ایجوری میکنه .این شکم توم بود که اینم یه چیزی میخاد وگرنه چرا بین این همه سوپر میاومد ازما خرید میکرد.از اورو ز به بعد روم بیشتر به روش باز شده بود . اما تورفتارم باهاش خیلی احتیاط میکردم فقط واسه اینکه اونجا محل کسب بودو منم خاسته ناخاسته کاسب . خلا صه اقا یه روز که از دانشگاه اومدم مغازه دیدم زری خانوم واقا مهدی صاحب مغازه پشت پیش خون دارن پچ پچ مکنن . تامنو دیدن زری خانوم که حسابی هول شده بود گفت ;خوب من دیگه میرم راستی یه کیلو قندم بهم بده ماهم که دیدیم تنور داقه سریع چسبوندمو گفتم میتی جون یه کلو قندم به ما بده بیام پشت پیش خونو بعدم یه خنده معنی دار کردم . بعدشم گفتم بماند .زری خانومم سریع پیچوندو رفت .میتیم از اون ماجرا دیگه حرف نزد .ولی من گفتم .با با تنها خوری گفت ' چیو گفتم;خودت میدونی .اون روز گذشت و ما دیگه هروز راجع بهش حرف میزدیم مهدیم که دیده بود دیگه دستش رو شده پنهون نمیکرد ولی همش میگفت زنه تک پره منم اصرار میکردم که ردیف کنه و مارم یه جورایی راهی کنه .




راستشو بخایین من با مهدی خیلی ندار بودم و واسم حسابی مرام میزاشت اخه ما فامیلم بودیم . اما اون موقع مهدی میگفت منم خیلی دوست دارم باهم بگائیمش اما باور کن نمیده .منم که قبول داشتم مهدی بهم دروغ نمیگه کم کم از فکرش داشتم میو مدم بیرون که یه روز مهدی خیلی بی مقدمه خدا واست خاسته گفتم .چطور گفت دیروز روکار بودم . اما فکر توهم بودم .گفتم بگو دیگه چیکار کردی گفت;شنبه باهم میریم. شنبه تعطیلی رسمی بودو ما جون شما از جا پریدیم.
شنبه شدو دمه رفتنیه ما به مهدی گفتیم حاجی امروز تعطیله مگه شوهرش خونه نیست. گفت ;نه رفته ماموریت ...
گفتم ;بچه هاش چی گفت برده خونهی مادرش اینا .
اقا ما تادر خونه ی خانو دل تو دلمون نبودو همش به این فکر میکردم که چه جوری این زری خانومو بگامش .تو همین فکرا بودم که رسیدیم .


درو زدیم خودش گوشی اف اف و رو بر داشت رفتیم بال وو مناز زچیزی که دیدم خیلی تعجب کردم زری خانوم یه لباس خواب خیلی شیک پوشیده بودو بیشتر بدنشم معلوم بود . اما تازه تنهاهم نبود یه خانوم دیگم اونجا بود که اینکی بودو خداییش از خوده زری چیزی کم نداشت .اقا ما تا این صحنه ها رو دیدیم حسابی دستو پا مونو گم کردیمو مثل کس خلا همش لبخند میزدیمو اصلا یادمون رفت سلام کنیم و فقط رفتیم تو اول مهدی سلام کرد بعدشم با زری دست داد منم به خودم اومدمو سلام کردم زری به منم دست داد .بعدم با اون خانومه مهترمه خیلی کس سلامو احوال پرسی کردیمو نشستیم .زری هم نشست وگفت'این خانوم از دوستانه من هستن وگفتم امروز بیان باهم اشنا شیم .من که گفتم خدایی یه قدم تو تیپ با هرچی ارازل او باشه فاصله دارم ولی از حق نگذریم مدی خیلی خوش تیپو مودب بودو .از تمام رفیقام یه سرو گردن بالا تر بود زری هم فقط بخاطر مهدی بود که قبول کرده بود به ما حال بده . او خانوم که اسمش سلماز بودو اصالت ترکم بودن همین طور .
یه چند دقیقه ای که گذشت مهدی سر شوخی رو با زکردو ما هم کم کم یخمون باز شدو شرو کردیم به مزه ریختنئ اما تمام هواسم به برو پاچه سفید زریو سلماز بود .مهدی جاشو عوض کردو رفت پیش زری نشست منم یه نگاه به این ور اونر کردمو خودمو به سلمازنزدیک تر کردم سلماز از این حرکت من خندش گرفت منم با پرویی یه لبخند زدمو رفتم نزدیک تر .خلاصه هرکاری مهدی از او ن به بعدانجام میداد منم تکرار میکردم . مهدی دستشو انداخت دور گردن زری و شروع کرد باانگشتاش بازویه زری رو لمس کردن منم همین کارو با سلماز میکردم مهدی صورتشو گذاشت کناره صورت زری بعد شروگرد زبون زدن به گوش زری اخ که نمی دونین من چقدر داغ شده بودمو کم کم داشتم راست میکردم که یهو سلماز که ازش معلوم بود اصلال خجالتی نیست دست انداخت دوره گردنمو یه نگاه توچشمام کرد .


اقا مارو می گین یه هواحساس کردم قلبم افتاد توشورتم .منم صورتمو بردم جلو و لب مو مالیدم به لب سلماز بازم حرکت بعدی رو سلماز انجام دادو منم تکرار کردم راستش دیگه عقل از سرم پری ده بودو نمیدونستم چیکار کنم .اما به دنبالش دستمو بردو لای پاایه سولمازو شروکردم به مالیدان خدا میدونه که لای پاش چقدر گرم بود یه دستمو او ردم بالا و باسینه هاشم بازی میکردم . دروغ چرا درسته مخ خوب میزدم ولی تا اون موقع جز چند تا جندهی پو لی با کس دیگه ای رابطه جنسی نداشتم.
برای همینم فشارم بجوری افتاده بود پائین.سلمازم که معلوم بود خیلی حشریه که حاضر شده بود با من سکس کنه .البته خودشم زیاد مثل زری خوشگل نبود اما الحق که خیلی گوشت بود. دستمو بردم لای پاشو شرو کردم نازشو مالیدم اونم معلوم بود از این کار راضیه .بعدم سی ناهاشو خوردو که خیلی خوش مزه بودو حسابی حال میداد زریو مهدیم که رو فضا بودن .کم کم شروع کردم بهدر اوردن لباساشو اونم خوش کمکم میکرد بعدم خودم لخت شدم که یه نیگاه کردم دیدم زریو مهدی خیلی جولوتراز مان.برایه همینم یه کم باعجله کارو شروع کردمو خابیدم روی سلمازو ازلب میگرفتم که سلماز شروکرد به بازی با کیرم که دیگه تقریبا راست شده بود وقتی سلماز دست زد به کیرمو دید که بزرگه خوش اومدو یکم دو دلیشم درباره سکس با من برطرف شد شورتمو دراوردم همونجور که خابیده بودم روی سلماز کیرمو محکم فشار میدادم به شکمش که یکم چربی هم داشت ولی بدنش از سفیدی با برف مو نمیزد .خلاصه یه کم تف زدم به دستمو گذاشتم سر کس سلماز خانوم اونم یه کم با تفه خودش اطراف کسشو مرطوب کرد بعدم کیرمو اروم گذاشتم سر سوراخ کسشو کم کم حولش دادم تو که یه اخ یواشم گفت .


شروع کردم به تلمه زدن و هرلحظه سرعتمو بیشتر میکردم سولمازم خوشش میومدواخ اخش شروع شده بود و بعدم میگفت ;افرین خوشم اومد اره بکن کسش خیلی داغ بودو حسابی تنگ طوری که تمام کیرمو گرفته بود احساس میکرردم با کسش داره کیرمو فشار میدده بعد از یکی دو دقیقه ازش خاستم برگرده تا از عقب بکنمش اونم برگشت دیگه لازم نبود به کسش تف بزنم چون با اب خودش خیسه خیس شده بود شروعکردم این دفعه از دفعهی قبل سریع تر میکردم.وکیرمو حول میدادم تا برسه زیره رهمش که احساس کردم ابم داره میادو سریع کیرمو در اوردمو تمام ابمو خالی کردم روی کسشو کونش اخ که چه حالی داد جای همتون خالی خدا میدونه که بعد از دوسال که این داستان یادم اومد براتون نوشتم راست کردم البته باید ببخشید چون که بعضی از جزئیاتشو یادم رفته...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
ماجرای سکس سه نفرهگروهــــــــــی

خاطره ای که می خوام براتون بگم برمی گرده به 2 سال پیش.


یه شب به اتفاق دوستان خونه یکی از بچه ها که اتفاقاً به تازگی ازدواج کرده بود دعوت بودیم. به جز ما 2 تا از همکلاسی های خانم دوستمم که اهل شهرما نبودن اونجا بودن. کلی اونشب رو خوش گذروندیم. آخر شب وقتی همه رفتن من و یکی از دوستام اشکان اونجا موندیم. به جز ما دوستای سپیده، خانم دوستم آرمین که اسماشون شیوا و مونا بود هم اونجا موندن. مونا یه دختر معمولی و خیلی کم رو بود. اما عکس اون شیوا هم خوشگل بود و هم خیلی بی شرم و حیا. اون شب شیوا خانم قصه ما کلی آمار به من و اشکان داد ما هم قضیه رو گرفته بودیم اما اونجا واقعاً نمی شد کاری کرد.
از این ماجرا چند وقتی گذشت تا یه روز عصر که گوشیم زنگ خورد. یه شماره ایرانسل بود که من نمی شناختم. از اونجایی که GF فاب داشتم اصلاً اهل ریسک نبودم. خلاصه گوشی رو جواب دادم. اونور خط صدای یه دختر بود که خیلی با ناز حرف میزد و مثلاً می خواست منو سرکار بذاره. منم خیلی سنگین جواب دادم و گفتم که اشتباه گرفته. سریع خودشو معرفی کرد و گفت بابا امیرخان من شیوا هستم چرا جوش میاری. اینو که گفت خیالم یکم راحت شد اما بازم میلی نداشتم باهاش حرف بزنم. خلاصه مثل اون شب یکم حرف زدیم و تو همون تماس کم کم بحث رفت سر موضوعات سکسی..


همونطور که گفته بودم شیوا خیلی هات و راحت بود و اصلاً شرمی نداشت. اون وقتا چون زیاد سکس داشتم خیلی تو کف سکس با شیوا خانم نبودم. اما خیلی وقت بود که تصور یه سکس 3 نفره رو تو ذهنم می پروروندم. سریع یه جرقه به ذهنم زد و بهش موضوع رو گفتم. اونم اول یکم ناز کرد ولی بعد گفت چون خیلی منو دوست داره حاضره به خاطرم هر کاری بکنه! منم که گوشام دراز بود و پشتشم مخملی گفتم چندتا عکس از کس و کونش برام بفرسته. اوانم قول داد تا شب اینکارو بکنه. اونشب رفتم پیش اشکان و موضوع رو گفتم و گفتم برای یه سکس گروهی آماده باش. اشکان پرسید حالا کی هست و چطوری جورش کردم. منم موضوع رو بهش گفتم. باورش نمی شد. گفتم قراره عکساشو بفرسته نشونت می دم دهنتو ببندی. رفتیم ایمیلمو چک کردیم و دیدیم بعله جنده خانوم چند تا عکس از کس و کونش و سینه هاش فرستاده. باورم نمی شد، اما خدایی سینه هایی داشت که الانم که دارم اینو می نویسم کیرم راست شده.
خلاصه اشکانم کلی ذوق مرگ شد و گفت که قرارو ترتیب بدم.


روز موعود رسید. با شیوا جون که حالا دیگه برای خوردن سینه هاش و جر دادن اون کون تنگش دل تو دلم نبود قرار گذاشتم و رفتم دنبالش تا با هم بریم خونه اشکان. ماشین منو که دید سریع سوار شد. عجب کسی شده بود. یه آرایش سکسی مشتی کرده بود. با اینکه پوستش سفید بود اما اونروز یه برنزه خیلی ملایم کرده بود و موهاشو که قبلا تیره تر بود کاملاً بلوند کرده بود. خداییش خوب کسی شده بود. همون اول که سوار شد لباشو گذاشت رو گونه ام و آروم یه ماچ کرد منم یه لبخند تحویلش دادم و راه افتادم به سمت خونه اشکان. سر راه یکم خرت و پرت از سوپر سر کوچه اشکان گرفتیم و رفتیم خونه. اشکان کلی به خونه رسیده بود و وسایل پذیراییش به راه بود. چند پیک از ودکایی که همیشه رو میز اشکان پیدا می شد زدیم و یکی دو نخ سیگار روش و دیگه تقریباً گرم گرم بودیم. یه آمار از شیوا گرفتم دیدم اووووووه اون تو یه دنیای دیگه س. بلند شدم دستشو گرفتم پا شد بغلش کردم و بردمش توی اتاق. یه اتاق با یه تخت دو نفره و یه نور ملایم که کلی خاطرات سکسی توش دارم. اشکانم پشت سر ما اومد تو اتاق. شیوا رو انداختم رو تخت و به اتفاق اشکان شروع کردیم لباساشو در آوردیم. این وسط گاهی هم بغلش میکردیم و لباشو می خوردیم. واقعاً دختر هات و سکسی بود. شیوا که کاملاً لخت شد تازه اون بدنی که تو عکس کیرامونو راست میکرد از نزدیک خودشو بیشتر نشون می داد. یه پوست سفید و بدون لک. سینه هایی که تو مشتم جاشون نمیشد با نوک صورتی و یه کس صاف و تر و تمیز که حتی منی که از کس خوردن خوشم نمیومد رو وسوسه میکرد برای یه بارم شده امتحانش کنم. اصلاً باورم نمیشد که شیوا یه همچین بدنی داشته باشه.
کم کم اومد نزدیک و اول شلوار منو بعد مال اشکانو در آورد و شروع کرد نوبتی ساک زدن. خیلی حرفه ای و با احساس ساک میزد. از نوکش میخورد تا به زیر تخما میرسید و بعد با زبونش تخمامونو می لیسید. گذشته از لذتی که از ساک زدنش برای خودم می بردم دیدن ساکای نازی که برای اشکان میزد هم دیوونه کننده بود. هم من هم اشکان دیر ارضا می شدیم. از طرفی هم مشروب کار خودشو کرده بود. شیوا رو خابوندم و بین پاهاش رفتم. می دونستم که از جلو مشکلی نداره و بهم گفته بود که دوست پسر نامردش!! پردشو زده.



منم آروم سر کیرمو دم کسش گذاشتم و بعد یکم مالیدن به لبه هاش که شیوا رو شهوتی تر می کرد فشارش دادم تو. خیلی داغ بود و تنگ. معلوم بود که یا جدیداً نداده بود یا اگه داده بود کیر طرف از مال من کوچیکتر بود. آروم شروع کردم به تلمبه زدن شیوا از شدت شهوت داشت دیوونه می شد. تو عمرم دختر به این هاتی ندیده بودم. با اینکه کیر اشکان تو دهنش بود و داشت ساک میزد اما باز صداش بلند بود. حسابی که تلمبه زدم جامو با اشکان عوض کردم.. کیر اشکان از مال من بزرگتر بود و می شد لذت رفتن یه کیر بزرگتر تو کسشو از چشماش خوند. بعد از چند دقیقه اشکان از توش دراورد و من پریدم پشتش. آروم دم گوشش گفتم حالا نوبت اون کون نازته که من از اولشم تو کفش بودم. کون خوش فرمی داشت. بهم گفت تورو خدا فقط آروم بکن چون من از پشت تا حالا تجربشو نداشتم. برای اینکه بهش حالی داده باشم و نذارم که درد بکشه یخورده روغن بدن رو سوراخش ریختم و آروم شروع کردم با انگشتم با سوراخ نازش ور رفتن. اول یه انگشت بعد دوتارو توش کردم و حسابی باهاش بازی کردم تا باز شه. اشکانم اون ور پایین تخت ایستاده بود و شیوا داشت کیرشو می خورد.


وقتش رسیده بود آروم سر کیرمو دم سوراخش گذاشتم و سعی کردم به آرومی وارد کونش کنم. سرش که رفت تو یه جیغ کوچولو کشید اما معلوم بود که زحمتام جواب داده و خیلی درد نداره. آروم آروم بیشتر توش فرو کردم. با این که درد داشت اما تحمل می کرد. شهوتش خیلی بیشتر از این حرفا بود که نتونه تحمل کنه. کم کم سرعتمو بیشتر کردمو حسابی کونشو گشاد کردم. گاهی کیرمو در میاوردم و از دیدن سوراخ کونش که بسته نمی شد لذت می بردم. می دونستم که اشکان آنال سکس دوست نداره. برای همین دراز کشیدم و شیوا رو خوابوندم رو خودم و دوباره کیرمو کردم تو سوراخ کونش. موقعیت خوابیدنمون طوری بود که اشکان هم همونجا که ایستاده بود خم شد و کیرشو کرد تو کس شیوا. دیگه شیووا قابل کنترل نبود و با صدای بلند آه و اوه می کرد. من با توجه به حالتی که بودم نمی تونستم خیلی تلمبه بزنم اما اشکان خیلی سریع و محکم داشت تو کسش تلمبه میزد. جیغای شیوا و چنگایی که به بدنامون می زد نشون میدادن داره ارضا می شه.. بعد اینکه شیوا ارضا شد منو اشکان جاهامونو عوض کردیم و حالا راحت تر می تونستم تو کونش تلمبه بزنم. دیگه نزدیکای این بود که ما هم ارضا شیم. شیوا رو خوابوندیم و اول من بعد اشکان ابمونو ریختیم روی صورت و سینه های شیوا جون. باورم نمی شد این همه آب از من دراومده باشه. بعد ایکه همه آبمونو ریختیم روی بدنش آروم با دستاش به تمام بدنش مالیدشو آخرشم انگشتاشو لیسید. همگی خیس عرق بودیم. یه خورده تو همون حال رو تخت خوابیدیم و بعد پاشدیم شیوا رفت دوش بگیره و من و اشکانم رفتیم رو مبل و شروع کردیم به دود کردن یه نخ سیگار که بعد سکس هیچی نمی تونه جاشو بگیره..


دوستتون دارم. لحظه هاتون شاد. شادی هاتون سکسی
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
اولین سکس ضربدری ما

يه چند وقتي بود كه منو شوهرم دنبال يه تنوع سكسي بوديم اولش تصميم گرفتيم يه زن پيدا كنيم و سه تايي حال كنيم ولي هرچي نلاش كرديم بي فايده بود تا اينكه با شخصي به نام شبنم تو چت روم اشنا شديم گفت كه ٢٧ سالمه و شوهرم ٣٤ سالشه و يه بچه داريم خونمونم سمت پونكه خلاصه دردسرتون ندم با چند بار صحبت تو نت و چند بارم تلفني خلاصه يه شب قرار گذاشتيم كه بريم خونشون اون شب ما عروسي دعوت داشتيم و قرار شد بعد عروسي بريم اونجا تا بچه اونا هم بخوابه البته بگم كه خيلي هم گرفتن اين تصميم برامون راحت نبود اولا شوهرم كمي عذاب وجدان داشت دوما اعتماد كردن به دوتا ادم غريبه خيلي سخته خلاصه هرطور بود باخودمون كنار اومديمو حدوداي ساعت ١١ بود كه از شرق تهران به سمت خونشون راه افتاديم وقتي رسيديم اول رضا (شوهرم) گفت تمام طلاهات رو در بيار منم دراوردمو پياده شديمو رفتيم در خونه طبقه دوم بودم از پله ها بالا رفتيمو ديدم كه يه زن حدودا ٣٥ ساله دم در ايستاده بايه تاپ مشكي ساده و يه دامنه پايين زانو چهره ي بدي هم نداشت اما انگار كمي خورد تو ذوقم كه سنشو بهمون دروغ گفته بود من حدودا ٢٢ ساله هستم و شوهرم ٢٦ ساله اون روز چون عروسي بودم ارايشگاه رفته بودم و لباس دوبنده مجلسي شيك تنم بود خلاصه كسي شده بودم واسه خودم خلاصه سلام كرديمو وارد شديم کریم شوهرشم اومد دم در و بهمون خوش امد گفت يه مرد حدودا ٤٣ ساله كه وقتي من ديدمش تقريبا وا رفتم و ميخواستم به رضا بگم بي خيال شه و بريم اما چون من خيلي كم رو هستم نتونستم اين كار رو كنم خلاصه شبنم راهنماييم كرد به اتاق خواب تا مانتو و شالم رو در بيارم رضا هم دنبالم اومد و کریم تو پذيرايي موند تو اتاق ما سه تايي بوديم كه يه دفعه رضا كه خيلي حشري بود گفت مانتوتو در بيار و برو تو پذيرايي منم حالت ناراضي به خودم گرفتم اما فايده نداشت خلاصه وقتي با اون شينيونو ميكاپ و لباس ابي رنگ نسبتا لختي جلوي کریم حاضر شدم احساس كردم با چشماش الانه كه قورتم بده اومد جلو دستام و گرفته و نشوندتم رو مبل و دست انداخت گردنمو گفت خب خانوم خانوما تعريف كن ببينم منم گفتم شرمنده دير شد و ما عروسي بوديم و از اين چرنديات كه يه دفعه دست كرد تو پيرهنمو سينه هامو نوازش كرد اخه سوتين نبسته بودم منم اجبارا خودمو سپردم بهش يه كم باهام ور رفت بعدش رفت يه پتو پهن كرد و زيپ لباسمو باز كردو گفت دراز بكش وقتي لخت جلوش خوابيدم البته با كمي سختي به خاطر مدل موهام يه نگاهي بهم انداخت و يه لبخند از سر رضايت تحويلم دادو دراز كشيد رو سينه هامو گرفت تو دستش و گفت جون چه خوش سايزم هست درست اندازه دستامه و شروع كرد لبامو خوردن منم كم كم حشري شده بودم همين طور همديگه رو ميماليديم كه بلند شدو شورت سفيد و لامبادامو در اوردو گفت پاهاتو بگير بالا اول كمي نگاه كردو بعد شروع كرد به ميك زدن چوچولم واي من ديگه از سر لذت تقريبا داشتم جيغ ميكشيدم كه بعد ٤ دقيقه خوردن بلند شدو شورتشو در اوردو كيرشو داد دستم منم شروع كردم به ساك زدن البته با كمي ترس چون كيرش خيلي از كير رضا بزرگتر بود و نه تو دهنم جا ميشد و نه تو كسم حدود ٢ مين كه ساك زدم گفت داگي استايل شو و اروم گذاشت دم كسم گفتم تو رو خدا اروم اخه خيلي تنگم اروم كرد تو كسمو گفت جون انگار يكي كيركو داره فشار ميده محكم و همين طور اروم جلو عقب كرد خيلي درد داشتم اما كم كم گشاد شد و حس اين كه سر كيرش ميخورد به رحمم داشت ديوونم ميكرد كه حدود ١٠ مين كه كرد ارضا شد اگرچه من هنوز ميخواستم اما تجربه بدي نبود دوستان نظر بدين لطفا تا در ادامه سكس رضا و شبنم رو هم براتون تعريف
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
فیض ضربدری با باجناق

من اسمم حمیدو 25 سالمه و وزنم پنجاه کیلو به تازگی با یه دختری ازدواج کردم که دو سال ازم کوچیکتره و بیست کیلو چاقتر . به اسم مونا . مونا کون بر جسته ای داشته و خیلی هم حشریه . منم خب هوسم زیادبود و دوست داشتم تا اونجایی که می تونم به زنم حال بدم . سینه هاش درشت و هیکلش توپ توپ بود . یه علتی که خیلی تپل تر نشون می داد این بود که قدش کوتاه یا کوتاه تر از من بود . دوست داشت سکس ما بیشتر طول بکشه زود انزالی من و این که کیرم پس از یه بار خالی کردن تو کوسش شل می شد سبب می شد که باید مدتی رو صبر می کردم تا کیرم دوباره شق شه . بیشتر وقتا که آبمو خالی می کردم اون هنوز ارگاسم نشده بود . حتی کیر فرو رفته تو کوسشو میذاشت تو دهنش تا دوباره اونو شق کنه .. بعضی وقتا هم خودم کیرمو می شستم . با این که ساک می زد و کیرم سفت می شد ولی تا میومدم بکنم تو کوسش دوباره شل می شد و اگرم به زور می کردم داخل کوسش بهش حال نمی داد . یا باید کوسشو میک می زدم تا حال کنه یا خسته و بیخیال می شد . بهش می گفتم رو تخت دراز بکشه و کونشو به طرفم قمبل کنه . اون وقت یه هیجانات قلابی و یه فانتزیهایی واسه خودم درست می کردم که هوسم زیاد شه و موفق بشم کیرمو شق کنم و اکثرا این جوری موفق هم می شدم . تو تصورات خودم فکر می کردم که الان یه کیر غریبه رفته تو کوس زنم و داره اونو میگاد و بهش حال میده . مونا میگه جووووون کیر کلفت همونی که من آرزو شو داشتم . همونی که من می خواستم و تشنه اش بودم .. زودباش . محکم تر فرو کن تو کوسم . بکن . کوسمو بکن تا ته کیرتو بفرست . به کونم بچسبون . تا حمید شوهرم نیومده سر حالم کن .. با این فکرا خودمو به هیجان می آوردم و یه جورایی هوسمو با نوعی خود آزاری لذت بخش زیاد می کردم . ولی همه اینا الکی خوش بود و تاثیر زیادی نداشت .

تا این که مریلا خواهر زنم که هم وزن من و دوسال کوچیکتر از مونا بود با یه مرد همسن من به نام بابک که 40 کیلو از خودش چاق تر بود از دواج می کنه . یه بنده خدایی می گفت که که آدمای چاق اکثرا کیرشون کوچیکتره . ولی هر چه بود کیر این با جناق ما خیلی کلفت بود چون مریلا تا می تونست پیش خواهرش مونا درددل می کرد . یه شب که خونه بودیم تلفن زنگ خورد . مریلا بود . دوتا خواهر که به هم می رسیدند پر چونگیشون گل می کرد . سیم تلفن داغ می کرد . اهمیتی نمی دادم . ولی بی آن که بخوام فضولی کنم به گوشم خورد که دارن در مورد مسائل سکسی صحبت می کنن . متوجه حرفای زنم بودم . ولی نمی دونستم خواهر زنم دقیقا چی داره میگه . رفتم از یه اتاق دیگه گوشی تلفنو بر داشته تا صداشونو بشنوم . البته یا متوجه می شدند یا نه تا موقعی که صداشون در نمیومد می خواستم به حرفاشون گوش بدم . مریلا از این شکایت داشت که از دست کیر کلفت شوهرش امون نداره و خسته شده تا میاد سکس بهش مزه بده درد امونش نمیده و شوهرحشریش هم امونش نمیده و سیر مونی نداره . مونا هم بهش می گفت خواهر ناشکری نکن . خوش به حالت خواهر . کاش من جای تو بودم . آرزو داشتم که شوهرم مثل شوهر تو بود . جون می داشت و تا دلم می خواست منو می گایید . -عجب حرفی می زنی مونا . اگه دوست داری جامونو عوض کنیم -دیوونه تو هم شوخیت گرفته ها -شوخی کجا بود خواهری که این حرفا رو نداره . تازه بابک هم فکر کنم ازت خیلی خوشش بیاد . همش میگه خوش به حال حمید که یه زن آبدار و خوش گوشت نصیبش شده . کاش تو هیکل خواهرتو داشتی . .تا آخر عمرمون که نمی تونیم این جوری عذاب بکشیم و هیچکدوم از زندگی لذت نبریم .. -مریلا دیوونه بهت گفتم این قدر داستانهای سکسی نخون آخرش رو مخت اثر میذاره .. یه مشت از این حرفا زدند و منو هم تو فکر فرو بردند . اعصاب منم داشت خط خطی می شد . وای شوخی شوخی و این تصورات الکی من یه روزی باید جدی بشه ؟/؟ نه .. ولی در عوض مریلا هم خیلی خوشگل و نازه . یه اندام دخترونه و ترکه ای خیلی با حالی داره . چه با حال می تونیم با هم حال کنیم . یه شب که خونه مریلا اینا دعوت بودیم مونا در لباس پوشیدن سنگ تموم گذاشته بود . یه دامن کیپ سکسی که تا روی زانوش هم نمی رسید پاش کرده بود با یه بلوزی که داشت تو تنش می ترکید . بازوهای تپلش که لخت بود . صورت درشت و خوشگلش هم حسابی میکاپ شده بود . در عوض مریلا خیلی معمولی تر خودشو آراسته بود . بابک چشم از خواهر زنش بر نمی داشت . اون دو تا برش کون زنمو که خیلی واضح از روی دامن مشخص بود با نگاهش خورده بود . وقتی مونا رو با اون وضعیت دیدم و این تصور در من ایجاد شد که باجناقم بابک داره اونو میگاد کیرم شق شد . نگاه مریلا به داخل شلوارم بود . اون تلفنی تمایل خودشو به نوعی به من اعلام کرده بود از طرفی می گفت که بابک هم به مونا تمایل داره .. منم که یه جورایی داشتم هیجان زده می شدم . خیره تو چشای خواهر زنم نگاه کرده و به شکاف بین دو سینه اش که از بلوز ش مشخص بود خیره شدم . یه لبخندی بهم زد و رفت طرف اتاق خواب . منم دنبالش به راه افتادم . -ببخشید آقا حمید کاری داشتید .-شنیدم این باجناق ما خیلی شما رو اذیت می کنه . -شما هم خواهرمو خیلی اذیتش می کنین -باجناقم سخت آزار میده -خواهرمنم سخت دوست داره . ولی نرم آزاری شما حالشو می گیره .. با توجه به این که می دونستم از نظر فکری اون آمادگی رو داره و اینو از صحبتهاش با مونا فهمیده بودم رفتم طرفش و بغلش کردم .. -چیکار می کنی زشته آقا حمید -آقاشو بنداز بگو حمید ! مریلا خوشگله !.. اونومحکم به بغلم فشردم . دامنش یه خورده بلند تر از دامن مونا بود . از این که زورم بهش می رسه حال می کردم . یه خورده ناز کرد و دست و پایی زد نمی دونم واسه کی بود که تماس گرفت فقط همینو شنیدم که می گفت شماره 4 و گوشی رو قطع کرد .. اونو بغلش کردم و ازش لب گرفتم . می خواستم بر گردم برم که گفت کجا ؟/؟ حمید جون اصلا از کارای نیمه کاره خوشم نمیاد --الان بابک میاد -ببینم تو که زنشو میخوای اون زنتو نخواد ؟/؟ اون از من و تو بیشتر دنباله اینه که با یه همردیفش حال کنه . بیا نترس . نترس عزیزم .. -مریلا ! مونا رو چیکار کنم . اون شاید راضی نباشه -بازم نترس تا مریلا رو داری غم نخور . مریلا هیکل نداره ولی دنیایی از شیطنت تو وجودش نهفته -اصلا بهت نمیاد خیلی مظلوم نشون میدی . -بیا حمید بریم رو تخت . از همون روزی که با خواهرم ازدواج کردی دوست داشتم خودمو در اختیارت بذارم . تو مثل خواجه ها با هام رفتار می کردی . نمی فهمم چه طور شد که یهو تغییر کردی -شاید نمی دونستم که تو یه جورایی ازمن خوشت میاد -حالا واسه خودت کلاس نذار . بیفت روم منو ببوس هر کاری دوست داری انجام بده -شاید اونا سر برسن .-اتفاقا منم میخوام که سر برسن . مشکل باید حل شه . دو تا خواهر و دو باجناق . چهار تا مشکل دارن و نشه مشکلشونو حل کنن ؟/؟ آخه واسه چی . همه مون درد های مشترک داریم . از قدیم گفتن گفتن کبوتر با کبوتر باز با باز کند همجنس با همجنس پرواز ....البته این هم جنسی که در این تمثیل اومده به معنای هم طرازه .. -میگی من و تو همجنسیم -خب به نوعی آره -چطوره من و باجناق زنامونو عوض کنیم . طلاق بگیریم . -طلاق لازم نیست . یه جابه جایی موقت یا چند وقت در میونی و یا سکس ضربدری مثل حالا لازمه .. بیفت روم بیفت روم دارن میان . دارن میان . افتادم رو مریلای شیطونی که رو تخت ولو شده بود . هنوز من به اون صورت حرکتی نکرده سرشو به این طرف و اون طرف حرکت میداد . زیر چشمی یه نگاهی هم به در ورودی اتاق خواب داشتم و در همین لحظه دست بابک و دیدم که دور کمر مونا حلقه شده و اون هنوز یه خورده دو دله که چیکار کنه -بیا ببین اینم شوهرت که بهش می نازیدی و یه خورده دلت رضا نمی داد که باهام راه بیای . حالا راضی شدی ؟/? -حمید ! باورم نمیشه .. سرمو اصلا طرفش نگرفتم . هم خجالت می کشیدم و هم یه خورده هنوز اون حالت غیرتی بودن در من وجود داشت ولی به طرف صداتکون نمی خوردم فقط زیر چشمی یه نگاهی به زنم داشتم که ببینم عکس العملش چیه . دست بابک از زیر دامن مونا رفت داخل و چنگ زد کون زنمو تو دستاش گرفت -آخخخخخ بابک .. -مونا حرف نباشه . شوهرتو ببین چه طور داره با زنم حال می کنه . زنمو ببین که خواهرته . میگی من چیکار کنم . ببینم تو با اون کیر می تونی حال کنی ؟/؟ شلوارشو کشید پایین و وقتی کیرکلفتشو روبروی صورت مونا گرفت چشم مونا داشت می زد بیرون . کلفتی اون و درازیش خیلی مشتی تر از کیر من بود . -خیلی نامردی بی غیرت . حمید خودت خواستی که من خودمو بندازم تو بغل یکی دیگه . مریلا : حالا این قدر ناز نکن خواهر . این کیر مخصوص هیکل توست مونا . وقتی که بخوری دیگه از این ناز و اداها در نمیاری . بابک مونا رو بغل کرد و با این که فقط بیست کیلو ازش سنگین تر بود ولی اونو رو سرش بلند کرد مریلا : برو کنار, حمید . زلزله داره میاد . زودباش .. من و مریلا رفتیم اون گوشه تخت و مونا و بابک این طرف . زنامونو با هم عوض کرده بودیم . مات شده بودیم . من و مریلا فقط داشتیم اونا رو تماشا می کردیم . بابک با عجله یکی یکی لباساشودر آورد و خودشو لخت کرد و با یه حرص وولع خاصی افتاد به جون زنم . لباسای مونا رو به خشونت از تنش در می آورد . من بیشتر از صحنه زیر کیر بودن زنم داشتم حشری می شدم تا از این خواهر زنی که کنار من بود . اون که دید اوضاع این جوریه شروع کرد به لخت کردن من و منم دستمو بردم طرف لباساش ولی حواسم به اون طرف بود . بابک رونای پای گوشتی زنمو به دو طرف باز کرد دست پت و پهنشو گذاشت رو چاک کوسش و یه فشاری بهش آورد و بهم نشون داد و گفت ببین ببین این کوس زنته . هوسشو ببین از عشق این کیر کلفته . تو حالا برو سر وقت زن ناز نازوی ما . امشب من و تو باید یه کاری کنیم کارستون تا دیگه این زنای ما غرو غرو نباشن و ما بتونیم مشکلات زندگیمونو حل کنیم . هم من راحت می شم و هم تو .
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
من و پسر عموم و کس زنامون گروهی

من علی هستم و یه پسر عمو دارم که یه سال از من کوچیکتره من از وقتی یادم میاد با اون بودم چه دوران بچگی مون چه الباقی دوران ها بزار اینجوری بگم هم باهم پوشکمون کردن هم باهم توپ بازی کردیم هم باهم رفتیم مدرسه هم باهم جغ زدیم هم باهم مشروب خوردیم و هم با هم زن گرفتیم و اون خیلی آدم کله شقیه یعنی وقتی پیششی یه کارایی میکنه که آدم فکر میکنه آدم بیشعوریه ولی در اصل یه آدم داناست که فقط به فکر منابع خودشه ولی خدایش تا حالا سرمن کلاه نزاشته خلاصه بگزریم منو اون تاحالا باهم قبل از اینکه زن بگیریم چند بار گی کرده بودیم تا اینکه زن گرفتیم البته او مغازه کیفو کفش زنانه داره منم مهندس عمرانم ولی اون چون از همون بچگی از من زرنگتر بود الان دوبرابر من سرمایه داره خب بریم سر اصل مطلب راستی اینم بگم که اون یه بار شکست عشقی خورده و به زور ما تونستیم برگردونیمش اون موقع هر جفتمون مجرد بودیم یه بار تو وان هموم رگ خودشو زده بود که اگه من از رو شوخی که میخواستم بترسونمش درو باز نکرده بودم تا الان هفت کفن پوسونده بود ولی به هرحال من تونستم زندش کنم در اصل اون یکم بیش از حد قیرتیه شاید دلیل این که من تونستم اونو واسه سکس ضربدری رازی کنم همین بود چون به زنش زیاد علاقه نداشت قصه از اونجا شروع شد که تو اون مهمونی های ایی که یا من ممدو(همون پسر عموم)دعوت کرده بودم یا اون منو دعوت کرده بود به هر حال دیگه حرفی از اون دختره که به ممد ضربه زد نبود آخه هردفعه این بحثو پیش میکشیدو و کلی قصه میخورد.


به هرحال اون اون از زندگی ممد رفته تو خاطرات ممد و ممد دیگه اونو بروز نمیداد من سر صحبتو از اونجا با ز کردم که به ممد گفتم ممد یادت میاد بچگی ها باهم گی میکردیم اونم گفت اره مگه میشه یادم بره بچگی من با تو سپری شده من بهش گفتم ممد برنامت چیه خسته نشدی اینقد یه زن تکراری رو کردی گفتش من زیاد نگینو(زن ممد)نمیکنم من به ممد پیشنهاد کردم که من یه رفیق دارم که چندتا شماره جنده ی خوب داره میریم ازش یه دونه که تا حالا کم داده باشه رو ردیف میکنیم ولی ممد قبول نکرد عین همون بچگی هاش همش میگفت خطر داره شاید جنده ایدز داشته باشه خلاصه من گفتم پس چیکار کنیم من الان حشریم من میخواستم بزارم اون تصمیم بگیره ولی مد نظرم سکس ضربدری بود چون زنش یه زن کوچولو یه کمی چاق بود و برنزه ای همون جوری که من دوست داشتم و اونم این موضوع رو میدونست که من چه جوری دوست دارم ولی تا حالا به سکس ضربدری فکر نکرده بود اونم همیشه از لا ب لای حرفاش معلوم بود زن لاغرو تره ای دوست داره سفیدو خوشکل البته اون فکر میکنه هر زنی که صورتش کشیده باشه خوشکله دقیقا عین زن من طبق معمول پریسا با نگین یا تو آشپز خونه یا تو اتاق میرفتن واسه حرف زدن اون بار تو آشپز خونه رفته بودن من متوجه بودم که پریسا از ممد خوشش میاد و همیشه سعی میکنه تو حرفایی که با ممد میزنه باهاش شوخی کنه ولی زن ممد من از طریق پریسا فهمیده بودم که نگین کمبود سکس داره و هر دفعه که میومدن خونه ی ما پریسا ازش داستان سکسیو عکس سکسی و فیلم میگرفت و به من نشون میداد


خب برگردیم به مهمونی من تو همین حالو اوضاع که داشتم با ممد بحث میکردم یه چندتا عکس سکسی نشونش دادم و اونم شق کرده بود اون روزم یه شلوار پارچه ای پوشیده بود و کیرش زایه معلوم بود یه چند لحظه گذشت و اونم شروع کزد با کیرش ور رفتن که من متوجه شدم پریسا از تو آشپز خونه داره به ممد نگاه میکنه بعد ممد خودش گفت علی یادت میاد نو جوون که بودیم من همش میگفتم دوست دارم زنم چجوری باشه دقیقا عین باران(باران همون معشوقه ی سابق محمد بود که یه علت یه سری مشکلات به هم نرسیدن)ولی الان دقیقا برعکس اون چیزی که میخواستم گیرم اومده منم گفتم آره توهم دقیقا عین منی منم اون چیزی رو که میخواستم گیرم نیومده بعد من با کیر شق شده رفتم از تو آشپز خونه مشروب بیارم بخوریم که یه لحظه احساس کردم نگین داره به کیرم نگاه میکنه من خودمو زدم به اون راه وسرمو گرفتم بالا که مثلا دارم تو کابینت نگاه میکنم و دستم اوردم طرف کیرم و مالوندمش واسه یه ثانیه من مشروبو بردم که بخوریم ممد گفت من میخوام برم حموم میدونستم میخواد بوه جغ بزنه بعد من پریسا رو صدا زدم که بیا حمومو آماده کن و اونم رفت تو حموم هنوز پریسا حمومو آماده نکرده که ممد پشت سرش رفت تو حموم فهمیدم که ممد رازی شده بعد من رفتم جلوی دیار پشتی حموم و یه ذره سرمو از پشت دیوار حموم کردم تو دیدم ممد قشنگ لخت شده و فقط شرتپاشه تو رخکن وایساده بود وکیرش یه مقدار شق شده بود که پریسا بره بیرون پریسا که خواست بیاد بیرون ممدو اونجوری دید جا خورد و فکر میکرد من در جریان نیستم و فوری دستشو شست منم رفتم رو کاناپه نشستم اونم رفت تو آشپز خونه من هی میرفتم در میزدم ممدو اذیت میکردم جغ نزنه و بتونم واسه سکس ضربدری حشریش کنم



من موفق شدم و اون حشرش نخوابیده بود طوری که هنوز کیرش شق بود ولی نه به طور کامل وقتی اومد کیرش زایه از تو شلوارش معلوم پریسا هم یه کله هواشو داشت منم با دیدن این قضیه کیرم شق کرده بود پریسا هی با بهونه های مخطلف میومد بیرون از آشپز خونه تا به کیر ممد نگاه بندازه ولی نگین هنوز تو آشپزخونه بود منم به بهونه لیوان واسه مشروب اوردن زفتم آشپز خونه موقعی رفتم که پریسا بیرون از آشپز خونه بود لیوانه دقیقا تو کابینت بالای سر نگین بود منم رفتم بالا سر نگین با کیر شق کرده دیدم اصلا نگاه از رو کیرم بر نمیداره منم کسخل شده بودم یه لحضه با خودم گفتم بزار دلو بزنم به دریا هرچی شد شد من که چراق سبزو از ممد دیدم کیرمو که دقیقا جلو صورتش بود دراوردم اونم دید که پریسا نیست کیر منو گرفت تو دستش وای یه لحظه از شق درد داشتم میمردم حرارت دستاش داشت دیوونم میکرد اصلا تو حال خودم نبود یه دفعه در اتاق باز شد و پریسا اومد نگین فوری کیرمو کرد تو شلوارم و زیپشم بست منم رفتم پریسا داست میرفت که نگاه از رو کیر ممد برنمیداشت حواسش نبودو با پا زد کل مشروبو ریخت زمین منم سرش داد کشیدمو بلند شدم که بزنمش ممد دستشو گرفتو بردتش تو اتاق نگینم از پشت دست منو گرفته بودم میکشید ولی زورش نمیرسید من به حالت اعصاب خوردی نشستم بعد یه دو دیقه گذشت که ممد از اتاق نیومده بود بیرون منم کنجکاو شدمو رفتم از لایه در نگاه کردم دیدم پریسا داره تو بغل ممد گریه میکنه ولی از دروغ اصلا اشکش نیومده بود من برگشتم رفتم پیش نگین و بعد ده ثانیه که نشسته بود بهش گفتم نگین ازت ممنونم که نزاشتی پریسا ما رو تو اون حالت ببینه اگه کیر منو مدید که جلویه صورت تویه برام بد میشد گفتش قابلی نداره بعد ممد اومد بیرون و گفتش چته کونی واسه یه بطری مشروب دل یه دخترو میشکونی منم گفتم به تو چه پریساهم پشت ممد وایساده بود ممد اومد جلو تر و رو به روم وایساد نگینم پشت من در امد و میگفت ممد به توچه تو چرا دخالت میکنی ممدم یه چک محکم زد تو گوش نگین نگینم شروع کرد گریه کردنو نشست رو کاناپه من گفتم تو چرا دختر بیچار رو میزنی ممد گفت اون حقشه ولی این نمیخواست که مشروبو بریزه





پریسا دست ممدو گرفت و کشید و بردتش تو اتاق منم نشستم پیش نگین وشروع کردم به دلداری اون یه کم باهاش ور رفتم دیگه گریه نکرد بردمش تو آشپز خونه و گفتم بشین من الان میام میخواستم مطمن شم که ممد شروع کرده رفتم از از جای کلید نگاه کردم دیدم پریسا نشسته ممدم نشسته جلوش و سر ممدو چسبونده به سینش و داشت ممد آروم میکرد ممد گفتش پری گردنم شیکست دراز بکش اونجوری بهتره پریسا هم دراز کشید ممد خوابید روش پریسا یواش یواش داشت حشری میشد که ممد گفتش پری ممه هات خیلی نرمه ها پریسا گفت آره ولی یکم کوچیکه ممدم گفت من اینجوری دوست دارم منم دیگه وای نیستادم دیدم اونا دارن وارد کار میشن منم رفتم شراغ نگین رفتم یه لیوان آب از یخچال براش ریختم و آوردم دستاش میلرزید منم خودم لیوانو بردم جلود دهنش با یه دست زیر چونشو گرفته بودم اون یکی دستمم به لیوان بود بعد که آبشو خورد بغلش کردم و آرومش کردم بعد که آروم شده بود دیدم یواش یواش خودش داره شروع میکنه یه لحظه نگاش کردم و گفتم ممد کدوم طرف زد گفتش راست منم لپ راستشو بوسیدم و همون جوری اومدم پایین تا رسیدم به گردنش شروع کردم به خورن گردن که اون منو بغل کردو فشار داد روسینش بازم من کنجکاو شدم ببینم تو اتاق چه خبره این دفعه رفتم تو اتاق به بهونه ی برداشتن بالش وقتی رفتم تو دیدم ممد زن منو لخت مادر زاد کرده و داره کس پریسارو میخوره و خودشم داشت لخت میشد منو حتی پشم کیرشونم حساب نکردن با دیدن این صحنه من هم حشری شده بودم هم عصبی برگشتم تو آشپز خونه دیدم نگینم لخت شده من رفتم وایسادم بالا سرش و کیرمو دراوردم جلو صورتش اونم شروع کرد به خودن کیرم وای دهنش چه حرارتی داشت اصلا یه جوری بود که نمیتونم توصیفش کنم خیلی عالی ساک میزد اونم خیلی حشری شده بود و با حرص ساک میزد زبونشو میمالوند رو نوک کیرم میمالوند دور کیرم دستشو میزاشت پشت پای من و کیرمو فشار میداد تو دهنش کیرم تا آخر تو دهنش بود گرما دهنش داشت دیوونم میکرد خیلی عالی بود بعدش کیرمو درآورد و گذاشت لای پستوناش و بالا پایین میکرد بلندش کردم و شروع کردم به خوردن سینه هاش





سینه های نرم گوشتی بزرگ آویزون برنزه فکرنکنم بعد از اون لذتی باشه بعد نشستم و پشتشو کردم به خودم و یه پاشوگذاشتم رو کابینت و خودم رفتم لایه پاهاش و شروع کردم خوردن کسش خیس خیس بود من تند تند میک میزدم زبونمو میکردم توش اونم انقدر حشری شده بود که کسش باد کرده بود و جیغ میزد و هی یه خورده زانوشو خم میکرد و خودشو میداد پایین برا این که کسش قشنگ بیاد تو دهنم فقطم جیغ میزد قطرهای آب از کسش میومد تو دهنم که یه مزه خاصی داشت و بدتر حشریم میکرد بلند شدم وایسادم و تو همون حالت کیرمو میمالوندم به کسش و یه دفعه کردمش تو یه جیغ بلند زد که اصلا دیوونم کردو تند تند تلمبه میزمدم وبا حرص اونم آه آهش کل خونرو گرفته بود و صدای پریسا هم از تو اتاق میومد مثل اینکه اونم خیلی حشری بود من عین سرعت برق کیرمو عقب جلو میکردم بعدش بردمش تو حال و نشوندمش رو کاناپه و به پهلو خابوندمش پشتشو کرم به خودم و پاهاشم به هم چسبوندم از پشت کیرمو کردم تو کسش و عقب جلو میکردم دیگه دیوونه شده بودم تمام بدنم عرق کرده بود و صدای نگین حشریترم میکرد نگینم تمام بدن خیس عرق بود من پشتشو که خیس خیس بود میلیسیدم و عین دیوونه ها تلمبه میزدم با تمام قدرت و سرعت اینکارو کیردم کیرمو تا آخر میکردم تو کسش کسش خیس خیس شده بود طوری که عین سرسره شده بود کیر منم خیس کرده بود حتی روی شیکمم خیس شده بود کونشو قمبل میکرد طرف من من دیوونه تر میشدم نگین دیگه داشت ارضا میشد که منم ارضا شدم اونقدر فشار آبکیرم زیاد بود که یه لحظه احساس کردم شاش دارم بعد تمام آبکیرموریختم تو کسش شاید به جرعت میتونم بگم حد اقل نصف یه لیوان بزرگ اومد همشم ریختم تو کسش



کیرم یواش یواش داشت میخوابید که از تو کسش به آرومی کشیدم بیرون خیس خیس بود با بدن عرق کرده و سروصورت خیس نگینو برگردوندم دستشو گذاشت زیر سرم و یه بیست دیقه همون جوری خوابیده بودیم که بعد بلند شدیم بریم لباسامونو بپوشیم که ممدو پریسا از اتاق اومدن بیرون هر جتشون لخت لخت قطره قطره آبکیر ممد از تو کس پریسا میچکید پایین بعد همون جوری همگی کنار هم.نشستسم و بعد بلند شدیم و لباسامونو پوشیدم منم زنگ زدم به ساقی محله مون و یه چهار لیتری بهش گفتم بیاره نشستیمو خوریمو بعد که مستیشم پرید ممد با نگین رفتن خونه خودشون بعد از اون فضیه ما تقریبا هر دو سه هفته یه بار باز باهم سکس ضربدری میکنیم و ما خیلی از این روش خوشمون اومد طوری که الان حدود نه ماهه که من زن خودمو نکردم از ممدم پرسیدم اونم گفت که منم بعد از اون قضیه دیگه نگینو نکردم.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
ضربدری مریم و دوستهاش

سلام دوستان اینم یه داستان ضربدری از داستانهای قدیمی آویزون امیدوارم خوشتون بیاد.......اسم من مريمه 29 سالمه و ميخوام براتون يه خاطره كه براي خودم خيلي جالب بود تعريف كنم ولي براي رسيدن به قسمت اصلي بايد از چند سال قبل شروع كنم يعني موقعي كه شايد 10 – 11 سالم بيشتر نبود من يه دختر خاله دارم به اسم پروانه كه با هم همسنيم فقط چند ماه اختلاف سني با هم داريم خونه ما تو يه كوچه بود و به خاطر ارتباط صميمي پدر مادرامون زياد همديگه رو ميديدم پروانه يه دختر عمو داشت به اسم افسانه كه از ما يك سال بزرگ تر بود كه باباي اونم يعني عموي پروانه به اصرار پدر پروانه اومد نزديكاي خونه ما خونه خريد و خلاصه اين سه تا خانواده هميشه با هم بودن ما هم تو عالم بچگي خيلي با هم دوست بوديم اغلب روزها زنا و بچه ها خونه ما بودن بخاطر بزرگي خونمون و حياطي كه داشتيم يادش به خير خيلي با صفا بود يه بار نزديك امتحانها بود كه خالم و جاريش اومدن خونه ما به اضافه پروانه و افسانه و برادر كوچيك افسانه كه مثل زلزله بود از ديوار راست بالا ميرفت ماهم ميخواستيم درس بخونيم خالم گفت برين خونه ما تا ظهر درس بخونين بعد براي نهار بياين بلند شديم سه تايي رفتيم اونجا پروانه بعد از نيم ساعت كه درس خونديم گفت بچه ها من از توي كمد مهدي ( داداشش ) يه فيلم پيدا كردم بياين با هم ببينيم اون موقع اصلا ويدئو جرم بود ولي شوهر خاله من يه دونه خريده بود از اونايي كه فيلم كوچيك بهش ميخورد و درش از بالا باز ميشد من و افسانه با تعجب گفتيم فيلم چي گفت توش يه زن و مردن همش با هم ديگه ميخوابن و همديگرو بوس ميكنن بعد رفت و بعد از چند دقيقه با فيلم برگشت فيلمش نميدونم ماله كدوم كشور بود يه زن و مرد از هم لب ميگرفتن و ميخوابيدن روي هم غلط ميخوردن فقط يه بار تو كل فيلم لخت بودن اونم روشون يه پارچه كشيده بودن بعد از يه كم كه تكون خوردن وقتي زنه بلند شد فقط پستوناش معلوم بود براي ما كه تا اون روز هيچي نميدونستيم خيلي جالب بود صدا از هيچكدوم در نميومد بعد از ديدن فيلم انگار كره ماه رو كشف كرده بوديم كلي به خودمون ميباليديم كه همچين فيلم بدي رو ديديم افسانه كه از ما بزرگتر بود گفت خوشبحال زنه كاشكي منم زودتر بزرگ بشم شوهر كنم باهاش از اينكارا بكنم فكر كنم خيلي مزه بده بعد سه تامون خنديديم اون فيلم رو بيشتر از ده بار ديديم مخصوصا اون قسمتي كه زن و مرده همديگه رو بوس ميكردن و ميفتادن روي هم اولين بار كه ديديم من يكي كه شب تا صبح خوابم نبرد همش تو روياي خودم با تك تك پسراي فاميل اون كارهارو تكرار كردم بعد از ديدن اون فيلم هر سه تاي ما تو اين مسئله كنجكاو شده بوديم و سعي به گير آوردن فيلم بهتر داشتيم سه سال تموم ما فقط همن فيلم رو ديديم ما هم كه ديگه حسابي اون پستونامون زده بود بيرون و احساس بزرگي كامل ميكرديم تا اينكه يه روز افسانه گفت من يه فيلم گير آوردم خيلي با حاله يك ماه طول كشيد تا موقعيتش جور بشه ما بتونيم اون فيلم رو ببينيم اونبارم خونه پروانه اينا به بهونه درس خوندن رفتيم ما كه نفهميديم افسانه اون فيلم رو از كجا گيرآورده بود ولي خيلي با اون فيلم حال كرديم يه فيلم سوپر كامل بود كه اون موقع ما بهش ميگفتيم فيلم صحنه دار دوران بچگي عجب دوران خوبي بود ميگفتم اون يه فيلم سوپر تموم بود كه حسابي توش زنا و مردا با همديگه حال ميكردن اولين بار كه دودول گنده ديديم اون روز بود همه ما تعجب كرده بوديم وقتي ميديدم زنا اون دودول به اون گندگي رو ميكردن تو دهنشون يا ميكردن تو تنشون ولي با ديدن اون فيلم احساس خيسي شديدي تو شرتم كردم ترسيده بودم ولي وقتي افسانه و پروانه گفتن كه اينطوري شدن يه كم ترسم ريخت فهميدم طبيعيه اون روز براي اولين بار به پيشنهاد افسانه هر كدوم از ما رفتيم يه گوشه و شروع كرديم خودمون رو ماليدن من اولين بار اون روز اورگاسم شدم نمدونستم چي شدم ولي خيلي حالم بد بود مثل سگ ترسيده بودم از بكارت يه چيزايي شنيده بودم و فكر ميكردم خودم رو بيچاره كردم تا چند ماه مريض بودم از ترسم تا اينكه افسانه در اين مورد تحقيق كرده بود و فهميديم چون چيزي تو خودم فرو نكردم و خوني ازم نيومده بكارتم سالمه ولي ديگه شروع شد هر روز يه فيلم جديد و ديگه جلوي همديگه خودمون رو ميماليدم تو اين فكر بوديم كه مثل اون زناي توي فيلم خودمون رو تميز كنيم اولين بار كه توي حموم با تيغ اصلاح پدرم خودم رو تميز كردم سه جام بريد و كلي خون اومد همش به افسانه فحش ميدادم ولي فرداش كه ديگه خوني در كار نبود خودم كيف ميكردم وقتي خودم رو ميديدم ساعتي ده بار ميرفتم توالت يه بارم به پيشنهاد پروانه هر كدوم اون يكي رو دست مالي كرد تا بازم حالمون خراب شد تموم اينا گذشت و ما شده بوديم 17 – 18 ساله كه براي افسانه خواستگار اومد بهش ميگفتيم بايد براي ما بگي با شوهر آينده ات چيكار كردي پروانه ميگفت ما تو اتاقتون قايم ميشيم يواشكي نگاهتون ميكنيم با اين حرفا هم كلي ميخنديديم هم كلي حال ميكرديم افسانه عقد كرده بود كه براي پروانه هم خواستگار اومد تو عروسي افسانه منم خواستگار پيدا كردم همه اينا گذشت و ما سه تامون رفتيم دنبال سرنوشتمون ولي هميشه با هم بوديم شوهرامونم به خاطر ما با هم رفيق بودن كلي با هم خوش بوديم يه بار كه خونه افسانه بوديم ياد خاطرات قديم كرديم و كلي خنديديم كه افسانه گفت بياين به ياد قديم يه فيلم با همديگه ببينيم من و پروانه گفتيم مگه تو خونه فيلم داري گفت آره بابا مگه شما با شوهراتون فيلم نميبين گفتيم نه من كه از فكرش خجالت ميكشيدم چه برسه بخوام انجام بدم افسانه گفت خاك تو سرتون من و رضا ( شوهرش ) هفته اي يه فيلم ميبينم بعدشم كه ديگه هيچي بعدم با خنده رفت فيلمش رو آورد ديديم ديگه ميدونستيم اون دودول نيست و بهش ميگن كير و كلي اطلاعات مفيد ديگه بعد از اون خيلي دلم ميخواست با محسن ( شوهرم ) يه بار از اين فيلما ببينم ولي جرات نداشتم بهش بگم نه اينكه بد اخلاق باشه از خجالت نميتونستم بهش چيزي بگم ولي پروانه با كمال ميل از پيشنهاد افسانه استقبال كرد و اون فيلم رو گرفت كه شب با سعيد ( شوهر پروانه ) ببينن گفت فوقش ناراحت ميشه بعدشم از دلش درميارم كلي تو دلم به اونا حسودي كردم بعدا فهميدم كه سعيد نه تنها بدش نيومده كلي هم از اينكار استقبال كرده ديگه كار اين دوتا شده بود رد و بدل كردن فيلم سوپر ولي چيزي كه زندگي من رو دگرگون كرد فيلمي بود كه يه بار خونه پروانه ديديم داشتم سكته ميكردم چند تا زن و مرد با هم بودن جلوي همديگه حال ميكردن و هر كي هر كي بود همشون با هم حال ميكردن حالم بد جوري به هم ريخته بود پروانه گفت اينا زندگي ميكنن نه ما هر كي هر كسي رو كه دوست داره ميكنتش يا بهش ميده اونوقت اينجا ما بايد تا آخر عمرمون فقط با يه نفر حال كنيم افسانه گفت خوب ما هم اگر دلمون بخواد ميتونيم اينطوري زندگي كنيم پروانه با تعجب گفت برو ديوونه اونوقت به همون يه وصله جنده ميچسبونن ديگه هيچي افسانه گفت بچه ها من ميخوام يه اعترافي بكنم با تعجب نگاهش كرديم گفتيم چي شده گفت من و رضا تا حالا چند تا از اين فيلما ديديم و در موردش زياد با هم حرف زديم حقيقتش رضا هم بدش نمياد از اينكه با چند تا آدم آشنا مثلا مثل شما با شوهراتون يه شب يه سكس داشته باشيم البته فقط اينكه هر كسي با زن خودش و هيچكدوم به اون يكي كاري نداشته باشه يه لحظه نزديك بود حالم به هم بخوره تو دلم گفتم عجب بي غيرته اين رضا محسن صد سال ديگه ام قبول ميكنه جلوي اونا به من حرفشم بزنه چه برسه بخواد انجامش بده ولي پروانه مثل ديوونه ها كيف كرده بود ميگفت واي چي ميشه اگر بشه وقتي سكوت من رو ديدن گفتن تو چي نظرت چيه گفت فكرشم نكنين چون نه من نه محسن هيچكدوم اهلشم نيستيم يه وقتي من يه چيزي ميگم شوخيه افسانه گفت ببين مريم تو روي اين موضوع خوب فكر كن اگر خودت رو راضي كردي محسن با من گفتم يعني چي با تو زد زير خنده گفت نترس نميخوام شوهرت رو از چنگت دربيارم به رضا ميگم باهاش حرف بزنه ترسو شوهر خودم كير داره مثل چي عمرا بذارم شما ها بهش دستم بزنيد بعدم سه تامون زديم زيرخنده قرار بر اين شد كه من فكرام رو بكنم خبر بدم دو سه روز حسابي داغون بودم پيش خودم ميگفتم اگر رضا به محسن بگه يه دفعه ديدي فهميد من در جريانم طلاقم ميده بيچاره ميشم يا اگرم قبول كنه بخواد بره با يكي از اون دوتا چه خاكي تو سرم بريزم ولي آخرش با اصرار پروانه و افسانه من راضي شدم وقرار بر اين بود اگر جور شد هر كسي فقط با شوهر خودش جلوي ديگران سكس داشته باشه فكر اينكه جلوي رضا و سعيد لخت بشم هم حالم رو به هم ميزد هم يه جورايي وسوسه ام ميكرد براي دنبال كردن ادامه ماجرا تا اينكه بعد از سه شب يه شب موقع سكس محسن حرفي رو زد كه داشتم شاخ درميوردم آره اون گفت ميخوام يه فيلم بيارم با هم ببينيم مثل اون فيلم بكنمت فهميدم كه اونم در جريان قرار گرفته و داريم به اصل قضيه نزديك ميشيم دو شب بعدش محسن يه فيلم گروهي آورد و با هم ديديم و شروع كرديم به كار فني كه محسن ميگفت دلت ميخواد ما هم بريم خارج مثل اينا جلوي همه با هم حال كنيم گفتم آره كي بريم خارج يه لبخندي زد و گفت خيلي زود بعدم با شدت تموم ترتيبم رو داد چند روز بعد محسن تلفن كرد خونه كه امشب ميخوايم بريم خونه رضا اينا كارات رو بكن منم زودتر ميام بريم سريع به افسانه زنگ زدم ديدم پروانه هم اونجاست بهش گفتم محسن زنگ زده گفته شب خونه شمائيم چه خبره گفت خبراي خوب خوب گفتم افسانه من ميترسم ديدم صداي اونم عوض شد تلفنش روي آيفون بود پروانه هم داشت حرفاي ما رو گوش ميكرد اونم اوضاع درستي نداشت افسانه گفت راستش رو بخواي من دلشوره دارم ولي اين بازي ديگه شروع شده ما بايد به هم قول بديم كه اين اتفاق هيچ تاثيري به رابطه دوستانمون نداشته باشه و يه كم حرف زديم و قطع كردم بلند شدم رفتم حموم اصلا حوصله هيچ كاري نداشتم ولي به هر بدبختي بود خودم رو حسابي تميز كردم و اومدم بيرون داشتم آرايش ميكردم كه محسن اومد سريع رفت حموم و بعد از 20 دقيقه اومد بهش گفتم من لباس چي بپوشم ميخواستم ببينم چي ميگه رفت سر كمد يه لباس يه سره مجلسي كه تازه خريده بودم براي عروسي يكي از فاميلاش بهم داد گفت اين خوبه همين رو بپوش گفتم بابا اين خيلي بازه سختمه خنديد گفت حالا كه من ميخوام بيخيال باشم تو نميخواي لباس رو پوشيدم محسنم حاضر بود گفت حاضري بريم؟؟ گفتم آره.گفت حاضره حاضر؟؟؟؟؟ با تاكيد اين حرف رو زد منم خنديدم گفتم حاضره حاضر ولي تو دلم غوغا بود رسيدم جلوي خونه افسانه اصلا نميتونستم راه برم با زور رفتم داخل ديدم افسانه و پروانه هم حسابي به خودشون رسيدن لباس افسانه افتضاح بود يعني اگر لخت بود بهتر بود يه تاپ كه يخه اش تا خط پستوناش باز بود هم پشتش تا يه وجب زير گردنش يه شلوار تنگم پوشيده بود كه خط شرتش معلوم بود يه روسري هم الكي سرش كرده بود پستوناش معلوم بود موهاش رو پوشونده بود پروانه هم يه تيشرت تنگ تنش بود كه پستوناش ميخواست پاره اش كنه با يه دامن تا بالاي زانو يه جوراب شيشه اي نازكم پاش كرده بود بعد از سلام و احوالپرسي من با افسانه و پروانه رفتيم تو اتاق خواب كه من مانتودربيارم افسانه گفت بچه ها عجب شبي بشه امشب ميخواست خودش رو مشتاق نشون بده ولي رنگش پريده بود من مانتو مو در آوردم رفتيم تو سالن كه ديدم مردا نشستن دارن پچ پچ ميكنن سعيد تا چشمش به من افتاد گفت به به مريم خانم چه خبرا گفتم سلامتي و نشستيم دور هم تا موقع شام خيلي طول نكشيد بعد از شام رضا گفت بچه ها امشب من يه كم مشروب گيرم اومده اگر موافق باشين بيارم سه نفري بخوريم افسانه گفت بي خود يا شش نفري يا مشروب بي مشروب پروانه هم گفت بله ميدونستم كه نه افسانه نه پروانه هيچكدوم تا حالا مشروب نخوردن بهشون نگاه كردم پروانه يه چشمك زد و رفت سمت اتاق خواب دنبالش رفتم گفتم شما ها چه مرگتونه امشب خنديد گفت اين فكر افسانه بود چون تو حالت مستي از همديگه خجالت نميكشيم و راحت تريم فكر بدي نبود مشروب اومد وسط هركسي كنار شوهر خودش بود من با استكان اول تموم گلوم تا ته دلم سوخت ميخواستم ديگه نخورم كه به اصرار بقيه ادامه دادم سرم داغ داغ شده بود تا پنج شش تا استكان اول خبري نبود ولي كم كم شروع شد رضا گفت بچه ها يه كم صبر كنيم اين اثر كنه بعد باقيشم ميخوريم همه موافقت كردن رضا يه ببخشيد گفت و سرش رو گذاشت روي پاي افسانه و ولو شد سعيد گفت مثل اينكه ما اينجا مهمون هستيما رضا گفت مهمون چيه خونه خودتونه تو مستي نبايد تعارف كرد لي راحت باشين شما هم سعيد گفت راست ميگه پروانه جون بگير من و كه اومدم بعد با صورت رفت تو سينه پروانه بعد اونم خوابيد روي پاي پروانه محسنم با خنده گفت آقا محسن شما هم راحت باش بعد به من گفت عزيزم تحويل بگير من رو بعد اونم خوابيد روي پاي من سعيد زود تر از ديگران شروع كرد و دستش رو به بهونه اينكه روي پيشونيش بذاره داشت با پستوناي پروانه بازي ميكرد رضا فهميد گفت سعيد جان راحت باش همه زدن زير خنده سعيدم گفت بابا زنمه مگه چيه رضا گفت هيچي مگه ما چيزي گفتيم بيا اصلا منم ميكنم بعد دستش رو گذاش روي پستون پروانه و شروع كرد آروم ماليدن با اينكه اولين بار مشروب خورده بودم ولي هوشيار بودم ديدم محسن داره با نگاه كردن اون كيررررررش بزرگ ميشه يه نگاهي به من كرد گفت مريم گفتم چيه گفت منم ميخوام مثل بچه ها همه خنديدن سعيد گفت يعني چي خوب تو هم مشغول باش بابا غريبه تو جمع نيست مشروب اينش خوبه كه همه با هم راحتن محسنم شروع كرد به ماليدن پستوناي من بعد از يه كم سعيد بلند شد گفت بچه ها اينجوري فايده نداره بياين مشروب رو تا آخرش بخوريم رضا گفت ولي اونوقت خيلي مست ميشيم ديگه چيزي نميفهميم محسن گفت راست ميگه سعيد گفت پس چيكار كنيم رضا گفت ببينم الان شما ها داغ هستين يا نه؟؟؟؟؟ همه گفتيم آره رضا گفت خوب منم داغم افسانه هم داغه بعد دستش رو از بالاي تاپ افسانه كرد تو گفت اوه اوه بنده خدا داره از داغي ميسوزه افسانه بلند شو يه كم لباست رو كم كن الان لباست ميسوزه بعد بدون معطلي از پائين لباس افسانه گرفت كشيد بالا افسانه كرست نداشت و پستوناش معلوم شد سعيدم گفت آره راست ميگي پروانه هم جوش آورده بعد اونم تيشرت پروانه رو درآوردم پروانه هم كرست نداشت محسن بلند شد نشست گفت من چه غلطي كردم زهرم آب شد گفتم پشيمون شده رضا گفت چرا چي شده محسن گفت من خر به مريم گفتم اين لباس رو بپوشه حالا نميشه فقط پيرهنش رو دربيارم همه خنديدن سعيد گفت محسن جون اينكه ناراحتي نداره ما زود تر از تو زنامون رو لخت كرديم تو هم براي تلافي كار آخر رو اول بكن دربيار لباس اين بنده خدارو داره ميميره از گرما محسن به من يه نگاهي كرد منم نگاهش كردم آروم گفت عزيزم اجازه ميدي هيچي نگفتم افسانه با خنده گفت سكوت علامت رضايته محسنم سريع دست من رو گرفت بلندم كرد زيپ پشت لباسم رو كشيد پائين و اون رو از تنم درآورد باورم نميشد محسن من رو جلوي ديگران لخت كرده باشه من با يه شرت و كرست سفيد ايستاده بودم رضا گفت افسانه تو هم ميخواي راحت بشي؟؟؟؟؟؟ اونم گفت آره رضا هم بلند شد افسانه رو بلند كرد شلوارش رو درآورد سعيدم بدون حرف دامن پروانه رو از پاش درآورد افسانه به رضا گفت براي تلافي اين كه راحتم كردي منم ميخوام راحتت كنم بعد لباساي رضا رو درآورد رضا هم باشورت شد بعد من با لبخند محسن رو لخت كردم سعيد به پروانه گفت زود باش ديگه اونم با خنده بلند شد سعيد رو لخت كرد محسن يه نگاهي به همه كرد بعد به من نگاه كرد گفت تو يه تكه لباس بيشتر از بقيه داري بعد كرست من رو باز كرد ديگه از خجالت نيم ساعت پيش خبري نبود محسن يه دستي به پستونام زد گفت آخيش دلم براشون تنگ شده بود رضا هم دستش رو گذاشت روي پستوناي افسانه گفت منم همينطور و بعد شروع كرد به خوردن پستوناي افسانه رضا هم بدون حرف مشغول شد محسن هم شروع كرد به خوردن پستوناي من بي اختيار دستم رو گذاشتم روي كيرررررررش ديگه اصلا حواسم به بقيه نبود بعد از چند دقيقه ديدم من وسطم پروانه و افسانه هم كنارم دراز كشيديم روي زمين شوهرامون دارن كوووووسامون رو ميخورن و فقط صداي ناله بود و آخخخخخخ و اوووووووخخخخخخخ ديگه بكنننننننن بكننننننننن شروع شد كيرررررر بود كه تو كووووووس ميرفت و ناله بود كه از ما سه تا زن رو آسمون بود رضا بلند بلند قربون صدقه كوس و كون افسانه ميرفت سعيدم داشت از زن خودش تعريف ميكرد محسنم كه ميگفت ديدي اومديم خارج دارم جلوي بقيه كوووووووست رو ميكنم و اين حرفا پروانه و سعيد زودتر ازهمه كارشون تموم شد و ارضا شدن بعد من و محسن ولي رضا و افسانه ده دقيقه بعد از ما رضا كيرررررررش رو تو كوووووووون افسانه هم كرده بود تازه يادم افتاده بود كه كيرررررر رضا و سعيد رو با محسن مقايسه كنم رضا كيرش از همه گنده تر بود بعد محسن بعد سعيد اونشب خيلي به ما زنها خوش گذشت و قرار شده اينكار بازم ادامه پيدا كنه سه شب ديگه هم همه خونه ما دعوتن و من و افسانه و پروانه داريم لحظه شماري ميكنيم.پـایـان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
ضربدری

ماجرا از اونجایی شروع شد که یه روز به علت سر درد شدیدی که داشتم 3 ساعت زودتر اومدم خونه.چون واقعا نمیتونستم تو اداره بمونم.رییسمون هم که واقعا مرد خوبی بود وقتی متوجه شد حالم خوب نیست بهم اجازه داد تا کمی زودتر برم خونه و استراحت کنم.وقتی رسیدم خونه چون کلید داشتم در نزدم و با کلید خودم وارد خونه شدم که دیدم شیرین(زنم)با رویا زن همسایه طبقه بالا یا میشه گفت تنها همسایمون(چون خونه ما یه آپارتمان دوطبقه بود)دارن تو پذیرایی از میکنن.رویا و شیرین که هر دوتاشون لخت لخت بودن داشتن جلو من با هم ور میرفتن و اونقدر تو هم بودن که متوجه اومدن من به خونه نشده بودن.من که دیدم با دیدن این صحنه ها نه تنها سر دردم خوب شده بلکه کیرمم یواش یواش داره جون میگیره مشغول نگاه کردن به شیرین و رویا شدم.رویا با اون کس تپلش پشت به من بود و داشت کس شیرین رو میخورد و شیرین که معلوم بود بدجور تو حاله داشت یه چیزایی میگفت که من نمیتونسم هزمش کنم.داشت به رویا میگفت محکم بخور.کیر امید(من)تو کست.دوس دارم امید جلو من بکنتت.رویا هم با آب و تاب میگفت آخ جون کیر امید جون رو بخورم من.بماله رو سینه هام.بعد گفت ولی کیر آرش جون چی حیف اون نیست بمونه؟
شیرین هم با یه آهی گفت زحمت اونم من میکشم.اونم بکن تو کس من.من که دیگه حالم و کارام دست خودم نبود بدون اینکه خودم بفهمم پیرهنم و شلوارم رو در آورده بودم و کیرم رو هم داشتم میمالیدم.دیگه طاقت نیاوردم و آهسته به اونا نزدیک شدم شیرین که یه سایه دیده بود یه جیغی کشید بعد که دید منم با ترس گفت امید تویی؟پس چرا زود اومدی؟برو بیرون تا رویا لباس بپوشه.روبا هم با دیدن من یه دستش رو گذاشته بود رو کسش و یه دستش هم رو سینه هاش بود.منم با یه حال خماری گفتم همه ی حرفاتونو شنیدیم.شیرین گفت شنیدی که شنیدی.برو بیرون.گفتم شنیدم که میگفتی کیر امید تو کس رویا کیر آرشم تو کس من.حالا من کس میخوام.با این حرفا هر دوشون یکم شل شدن ولی باز مقاومت میکردن.حالا میفهمیدم دلیل کارهای اونا چی بود یه شیشه مشروب تو خونه بود که حالا نصف شده بود و یه فیلم سوپر ضربدری که من آورده بودم تو دی وی دی در حال پخش بود.منم که معلوم بود از این فیلم خوشم میاد ولی از ترس شیرین چیزی نگفته بودم و گذاشته بودم تو کمد سیدی های مخصوص.من نشستم پیش رویا خانوم و شروع کردم باهاش بازی کردم که دیدم شیرین هاج و واج داره مارو نگاه میکنه.منم رو کردم بهش و گفتم تو کیر آرش رو میخواستی برو به اون بده.من نمیکنمت.رویا هم دیگه داشت با من راه میومد.شروع کردیم به لب گرفتن عجب لبایی داشت بیشرف.حالم خراب بود واسه همین لفتش ندادم و یه تف رو کیر مبارک و کردم تو کسش.واقعا حال میده جلو زنت یکی دیگرو بکنی.اونقدر کسش رو کردم و قربون صدقش رفتم که هم اون ارضا شد هم من.وقتی ابم رو ریختم رو شیکمش شیرین با حرص گفت پس من چی.منم به علامت تاسف شونه هامو انداخم بالا.شیرین کم مونده بود گریه کنه.رویا و من اونقدر خوردیمش تا ارضا شد.سر درد منم واقعا خوب شده بود.رویا رو به من گفت آقا امید کیرتو کردی تو کسم ولی آرش چی؟اون اصلا راضی نمیشه که اینکارو بکنیم.یکم فکر کردیم بعد تصمیم گرفتیم که یه شب رویا اینا رو شام دعوت کنیم و موضوع رو بعد از مست شدن آرش بهش بگیم.روز مهمونی هم 5 شنبه شب شد یعنی دوروز دیگه.روز مهمونی فرا رسید بعد از خوردن یه شام مفصل آرش موضوع شام رو ازمون پرسید که منم گفتم خواستیم دور هم باشیم بد کردیم؟
که آرشم گفت نه خوب کاری کردین ما هم فامیل درست و حسابی نداریم حوصلمون سر میره.
نشستیم پای مشروب رویا بهم گفته بود که ارش میخوره ولی بعد از 3 پیک دیگه قاطی میکنه.شیرین و رویا با اینکه روسری سرشون بود ولی گردشون و سینشون معلوم بود.البته بیشتر از همه شیرین که حتی خط سینش هم معلوم بود و وقتی به طرف آرش خم میشد میشد دید که آرش به دیدن سینه های بزرگ شیرین کیرش حرکت نمیکنه.ساعت 9 بود که شروع کردیم به خوردن مشروب و منم پیشنهاد دیدن فیلم دادم.البته نه فیلم سوپر.تقیبا نیمه سوپر بود.آرش وسط کار خواست بره کنار که من با کلی اصرار گفتم که هممون با همیم در ضمن نترس اگه حالت خراب بشه خونتون که دور نیست 2 تا پله رو که میتونی بری.اونم قبول کرد.فیلم که تموم شد ارش که معلوم بود یه طوریش میشه گفت ما که از این فیلم چیزی سر در نیاوردیم.خوبشو داری بنداز نیگا کنیم اگرم نه که من برم بیارم.معلوم بود حال آرش دست خودش نیست.رفتم سی دی رو آوردم و پلی کردم.یکم که گذش حال هممون خراب بود حتی خود من.من و آرش بدجور ضایع کیرامون رو میمالیدیم.شیرین و رویا هم دست کمی از ما نداشتن.هر چهارتامون مست بود و سر خوش.آرش گفت خوش بحالشون ببین تو زندگی چقدر تنوع دارن.ما هم تا آخر عمر باید با این کس بسوزیم و بسازیم.خوب این زنا هم گناه دارن اینا هم از ما خسته میشن.با این حرفای آرش من واقعا حشری شده بودم.اون میگفت و من بیشتر کیرم رو میمالیدم.که منم رو کردم به آرش گفتم میخوای ما هم این تجربرو بکنیم که اونم گفت من از خدامه ولی فکر نکنم زنامون راضی بشن.منم با کمال پر رویی گفتم تو از کجا میدونی شاید من بتونم راضیشون کنم اونم گفت تو این کار رو بکن منم زنم رو راضی میکنم از کون بهت بده من دیگه داشتم میترکیدیم.گفتم حتما گفت صد در صد.منم پا شدم رفتم طرف رویا و شروع کردم به لخت کردنش.به آرش هم گفتم راضی کردن شیرین هم با تو.و من مشغول کار خودم شدم و رویا رو کامل لخت کردم خودمم لخت شدم و افتادم به جونش.همچین کس رویا رو میخوردم که دادش در اومده بود.نیگاه کردم دیدم آرش داره هاج و واج مارو نیگاه میکنه به شیرین اشاره کردم که اون شروع کنه.شیرین هم پیرهنش رو تا نصفه پایین کشیده بود و سینه هاش افتاده بودن بیرون.رفت و جلو آرش زانو زد و کیر آرش رو از شلوار در آورد و شروع کرد به خوردنش.رویا هم داشت زیر دست من جون میداد.نگاه کردم به ارش اینا دیدم شیرین نشسته بغل ارش و ارش هم داره سینه هاشو حسابی میخوره و با دستاش هم داره دامن شیرین رو میکشه پایین.شیرین هم کیر ارش رو با دستش میماله و داره ناله میکنه.از جلو کس رویا بلند شدم و کیرم رو کردم به دهنش تا واسم بخوره.اون داشت کیرمو میخورد و منم داشتم سکس زنم و ارش رو نیگاه میکردم.حالا شیرین نشسته بود رو دهن ارش و ارش داشت کسش رو واسش میخورد.شیرین هم هرچی زور داشت کسش رو به دهن ارش فشار میداد.من که با دیدن این صحنه ها درجه حشرم رو هزار بود رویا که به کمر خوابیده بود رو پاهاش رو باز کردم و کیرم رو با تمام وجود کردم تو کس زن کسی که داشت با زنم سکس میکرد.رویا چنان جیغی کشید که نگو.همینطور داشتم تلنبه میزدم که دیدمشیرین بدجور صدا میده نگاه کردم دیدم شیرین نشسته تو بغل ارش و کیر ارش هم داره تو کسش میره.البته چون ارش نشسته بود و شیرین بغلش بود ارش نمیتونست کاری بکنه و شیرین خودش بالا پایین میرفت.هر از گاهی ارش سینه ی شیری رو میلیسید.رویا داشت هزیون میگفت و قربون صدقم میرفت.منم در حین تلنبه زدن ازش یه لب اساسی میگرفتم و سینه هاشو میخوردم.من که از این حالت خسته شده بودم رویا رو بلندش کردم و به پشت نشوندمش.یعنی پشتش به من بود و روش به طرف تکیه گاه مبل یک نفره.پاهاش رو از دو طرف مبل انداختم بیرون حالا نمیتونست کاری بکنه و کامل د اختیار من بود.یکم کشیدمش عقب تا کسش بیاد عقب بتونم توش بزارم.حیفم اومد از پشت کسش رو نخورم.واسه همون به کسش تعظیم کردم و زانو زدم و با احترام شروع کردم به خوردنش و لیسیدنش.داشتم میلیسیدم که دیدم سوراخ کونش باز و بسته میشه یعنی به من چشمک میزد که منو هم بخور.منو هم بخور.تا لبم رو گذاشتم رو کونش دیدم رویا لرزید.یکم کونش رو لیسیدم و بلند شدم تا کیرم رو بفرستم به کسش.این مدل کردن هم حال داشت.وقتی داشتم کس رویا جون رو میکردم دستام هم از بغل گذاشته بودم رو سینه هاش و با اونا بازی میکردم.و صد البته که با زبونم هم داشتم شونه هاش رو و گردنش رو میخوردم.به شیرین اینا هم که نیگا کردم دیدم شیرین دراز کشیده رو کاناپه و ارش داره کف پاش رو واسش میخوره و کیرش هم که رو کسشه.و بعد کیرش رو چند باری رو کس زنم کوبید و کرد تو.شیرین دست ارش رو گرفته بود و داشت انگشتاش رو میک میزد.
من تازه یاد این افتاده بودم که رویا باید بهم کون بده.واسه همین به ارش گفتم که قولت که یادت هست.اونم یکم فکر کرد و گفت خوب اگه بتونی راضیش کنی بکن.من حرفی ندارم.شیرین که دستای منو ملتمسانه گرفته بود رو کرد به من و گفن عزیزم من تا حالا کون ندادم.خیلی تنگم.اگه میخوای بکن من حرفی ندارم ولی بدون که خیلی دردم میاد.من با این حرف رویا متاثر شدم و لبش رو لیسیدم و گفتم عزیزم از کون نمیکنمت نگران نباش.اونم یه مرسی بهم گفت که دلم ریخت.شیرین و ارش داشتن میخندیدن.منم باز شروع کردم کس رویا رو کردن.تو وسطای کار دیدم که ارش ابش رو ریخت رو سینه ی شیرین.منم که داشت ابم میومد کیرم رو کشیدم بیرون و رفتم کنار و جق زدم نا ابم پاشید رو سینه ی رویا جون.بعد همگی رفتیم رو اتاق خوب و خوابیدیم.صبح که پاشدم با یه منظره ی خوب مواجه شدم اونم این بود که شیرین بغل ارش بود و رویا هم سرش رو سینه ی من.پاشدیم رفتیم حموم و یه صبحونه ی عالی خوردیم.ارش دست شیرین رو گرفت و برد خونه ی خودشون.من و رویا هم تنها موندیم.من بیشتر دوست داشتم پیش هم سکس بکنیم.اون روز رو به شب رسوندیم و فردا ما رفتیم سر کار.عصر که اومدم خونه دیدم جایه شیرین رویا خونه ی ماست.رویا هم ناراحت بود ازش موضوع رو پرسیدم گفت من نمیدونستم که ارش اینقدر ازم سیر شده گفتم مگه چی شده گفت ارش گفته یه مدت زنامون عوض شه.منم گفتم خوب چه بهتر و یکم دلداریش دادم.یه فکری به سرم زده بود.رویا رو ورداشتم با هم رفتیم بیرون و 2 تا دوربین گرفتیم و یکم سیم و مواد لازم.آخه می خواستم یه دوربین رو به اتاق خواب خونه ی ما نصب کنیم یکیشم به خونه ی ارش اینا.دوربینی که تو خونه ی ما بود رو به اتاق خواب خونه ی ارش اینا وصل کردیم و دوربین خونه ی ارش اینا رو هم به خونه ی ما.تا هر کاری ما میکنیم اونا ببینن و هر کاری هم اونا میکنن ما ببینیم.وقتی ارش هم اومد و موضوع رو بهش گفتیم اظهار رضایت کرد.شام رو مهمون ارش و شیرین بودیم.بعد از شام یکم مشروب خوردیم و من و رویا جون اومدیم خونه ی خودمون و ارش شیرین هم خونه ی خودشون.یه لذتی داشت اینکه میدیدی زنت عوض شده یه احساس تازه بود.انگار تو زندگیت رفتی مرخصی.حالا با اینکه پیش هم نبودیم اما تنها هم نبودیم.تا ما بیایم خونه خودمون ارش و شیرین شروع کرده بودم.واسه همین من و زن تازم هم شروع کردیم به لب گرفتن و عشق بازی.هم من و رویا هم ارش و شیرین هر کاری که میکردیم یه چشممون به تلوزیون بود تا ببینین اونیکی زوج دارن چیکار میکنن.خیلی حال میداد.خیلی لذت بخش بود که ببینی یکی دیگه داره با زنت حال میکنه و تو هم زن طرف رو میکنی.من در حین اینکه داشتم لب و صورت رویا رو میخوردم از رو لباس داشتم کونش رو می مالیدم.تو ایم مدت نفهمیدم چه طوری هر دومون لخت شدیم.شروع کردم به خوردن سینه های رویا.ارش هم داشت از کس زنم لب میگرفت.شیرین به کمر خوابیده بود و سر آرش طوری بین پاهاش بود که سرش دیده نمیشد و شیرین هم هر لحظه محکم و محکم تر سر آرش رو فشار میداد رو کسش.من و رویا به حالت 69 خوابیدیم رو هم.من که واقعا مست رویا شده بودم.چنان کسش رو میخوردم که جیغ میزد.در حین اینکه کسش رو میلیسیدم یه انگشتم رو هم که خیس کرده بودم تو کونش عقب جلو میکردم.بعد از تو کونش در میاوردم و میکردم دهنم.و همین کار رو با کسش میکردم اونقدر اینکارو کردم که رویا ارضا شد و همه ی آبش رو تو دهنم خالی کرد.بعد از اینکه آروم شد برگشت روم نشست و شروع کرد به خوردن لب و صورت و گردنم.چنان عاشقانه از هم لب میگرفتیم که انگار زن و شوهریم.ارش و شیرین هم دست کمی از ما نداشتن.رویا پیشونیم رو بوسید و در همون حالتی که من دراز کشیده بودم و اونم روم نشسته بود کیرم رو با کسش تنظیم کرد و فرستاد تو.رویا داشت خودش بالا پایین میکرد واسه همین منم سرم رو برگردوندم تا ببینم ارش و شیرین در چه وضعین که دیدم ارش داره کون شیرین رو پاره میکنه داشتم نیگا میکردم که دیدم رویا سرم رو برگردوند و گفت میخوام فقط چشم تو چشم هم باشیم.منم گفتم چشم.من دیگه داشتم میومدم فرصت نشد به رویا بگم واسه همین همه ابمو تو کس رویا خالی کردمرویا هم با اومدن اب من ارضا شده بود.رویا خوابید روم و حسابی لب همدیگرو خوردیم و تو بغل هم خوابمون برد.دیگه از این به بعد من و ارش و رویا و شیرین هرکدوممون 2 تا زن و اونا هم 2 تا شوهر داشتیم.و تا الان که هیچ مشکلی پیش نیومده و خوش و خرم هستیم.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
رامین ضربدری

من رامین هستم و اسم زنم شیما.5 سالی هست که ازدواج کردیم.من 29 سال دارم و شیما هم 26.ما دوست شدیم و ازدواج کردیم.یک دوستی هم دارم به اسم حسین که خیلی صمیمی هستیم.هم سن منه و 7 سالی میشه ازدواج کرده.اسم زنش مهدیه هست و به نظرم 28 سالشه.طبعا روابط ما روی خانوما هم تاثیر گذاشته و اونا هم با هم خیلی صمیمی هستن.عید امثال تصمیم گرفتیم بریم شمال.ما ماشین نداریم و با ماشین اونا رفتیم.همونطور که گفتم با هم خیلی صمیمی هستیم و با زنای همدیگه زیاد شوخی میکنیم.تا رسیدیم شمال یک ویلا اجاره کردیم.ویلاش زیاد بزرگ نبود.2تا اتاق خواب داشت و یدونه سالن پذیرایی و سرویس بهداشتی و اشپزخونه.هر خونواده یدونه اتاق ورداشتیم.نهار رو که خوردیم رفتیم دریا و گردش و تو بازار و اینا.برگشتنی غذا رو از بیرون گرفتیم و دیگه شب بود.شام رو که خوردیم نشستیم پای مشروب.شیما و مهدیه هم پا به پای ما میخوردن.هرکی بلد بود یه سلامتی میداد و پیکا میرفت بالا.اونقدر خوردیم که زنا نمیتونستن راه برن.من وحسین هم حالمون زیاد خوب نبود.میخواستم شیما رو ببرم تو اتاق خواب اما هر کاری کردم نتونستم بلندش کنم.مهدیه هم نشسته بود رو مبل و فقط میخندید.البته خندش از مستی بود.حسین رو صدا زدم که بیا شیما رو ببریم تواتاق من زورم نمیرسه.اومد و دوتایی بردیمش تو اتاق.منم پیش شیما خوابیدم و دیگه نفهمیدم که حسین مهدییه رو چطوری برد تو اتاق.به ذهنمم نرسید که برم کمکش.نگاه کردم به شیما دیدم خط سینش معلومه و دامنشم رفته بالا.بدجور حشری شده بودم.نمیدونم چطوری لباسای همدیگرو در اوردیم.اونقدر لب همدیگرو خوردیم که دهنمون خسته شد.من روی شیما بر عکس خوابیدم.به صورت 69.تا لبم خورد به کس شیما یه اخییییییی گفت که کم مونده بود ابم بیاد.زیاد نمیتونستم بخورم.چون من هرچی بیشتر میخوردم اونمپدر کیرمو در میاورد.برگشتم روی شیما و کیرم و میمالیدم به کسش که اونم اخ و اوخی سر داده بود که بیا و ببین.سر کیرم که رفت تو یک جیغ خفیفی کشید.اما دقت که کردم دیدم از بیون هم صدای اخ و اوخ مهدیه میاد.با شنیدن صدای اون مستی از سرم پرید همینطور شیما.اونقدر حال کردم که نگو.کیرم رو از کسشیما در اوردم و دوباره محکم فشار دادم تو.شیما تقریبا داد کشید.از شنیده شدن صدای حال کردن شیما توسط مهدیه حسین لذت میبردم.چندباری اینکارو کردم و دیگه شیما و من اه واوه نمیکردیم و بیشتر شبیه جیغ بود یا شایدم فریاد.اما اونطرفم عین همین بود و انگاری حسین و مهدیه از شنیده شدن صداشون خوششون میومد.دیگه از شنیدن صدا ها به اوج رسیده بودم که یهو احساس کردم ابم میاد.سرعتمو بیشتر کردم و دیدم شیما داره میلرزه .بعد اینکه ابم رو ریختم رو شیکمش اونم ارضا شد.دیگه یادم نمیاد حسین اینا کی تموم کردن و من کی خوابم برده.چشام رو که باز کردم دیدم ساعت 9 صبح رو نشون میده.بلند شدم تا برم دسشویی چشمتون روز بد نبینه که دیدم مهدیه و حسین لخت تو حال خوابیدن.یکم شرمم شد که حسین میفهمه و بد میشه.اما بعد یادم افتاد که دیب چه دسته گلی به اب دادیم.رفتم سمت دسشویی وقتی برگشتم دیدم مهدیه و حسین بیدار شدن و لباس پوشیدن.منم رفتم تا شیما جونمو بیدار کنم.شیما که بیدار شد رفت دسشویی.همه که کامل بیدار شدن منو حسین با هم رفتیم تا صبحونه بگیریم.تو راه در مورد دیشب و اتفاقات افتاده حرف زدیم و من گفتم حسین من اصلا احساس پشیمونی نمیکنم.چون هر 2تا جفت تو شرایط مساوی بودیم.حسین هم حرفهای منو تایید کرد و با هم قرار گذاشتیم تا این راطه رو در شرایط مساوی گسترش بدیم.حالا تا کجا معلوم نیست.
وقتی برگشتیم خونه انگار نه انگار که دیشب اتفاقی افتاده باشه.بعد صبحونه خانوما تو اتاق داشتن با هم حرف میزدن من و حسین هم با هم تو پذیرایی بودیم در مورد کار و گردش صحبت میکردیم.
بعد هماهنگ شدیم و رفتیم بگردیم.البته 4نفری.ناهار و بیرون خوردیم و واسه استراحت برگشتیم ویلا.اونقدر خسته شده بودیم که خوابیدیم و حدودا 7 اینا بیدار شدیم دیگه حوصله ی بیرون رفتن رو نداشتیم.من و حسین میخواستیم بریم شام بگیریم که خانوما گفتن شام امشب با ما.ما هم با خیال راحت نشستیم و شروع کردیم به عرق و ورق.شام رو سبک خوردیم.مشروب هم نم نمک خورده بودیم.فقط واسه گرم شدن.هر چهاتامون برا ادامه ماجرای دیشب اماده بودیم.نشستیم پای عرق و به همراه اون ورق.من و شیما یک تیم حسین و مهدیه هم رقیبمون.یکم که بازی کردیم از بی هدفیمون خسته شدیم خواستیم یک شرط بزاریم که بازی بچسبه بهمون.
من از یک فیلم دیده بودم که جفتها بازی میکنن و هر تیمی هر دستی رو باخت لباس در میاره.منم اونو پیشنهاد دادم که همه قبول کردن.فقط هر تیم باخت هر کاری که تیم برنده بگه باید انجام میداد.
ناگفته نموه که منو حسین تیشرت و شلوارک و شرت تنومون بود.خانومها هم که روسری و پیرهن و سوتین و شرت و شلوار مهدیه هم دامن پاش بود.دو دست اول به خاطر اشتباهات شیما ما باختیم و تیشرت و روسری شیما اومد زمین.بعدش 3 دست پشت سر هم حسین اینا باختن.که حسین تیشرت و شورتش رو در آورد و مهدیه هم روسریش.دست بعد ما باختیم.من شلوارکم رو در اوردم.دو دست حسین اینا بختن که مهدیه پیرهن و دامنش رو در اورد و با شرت و سوتین زرد نشست جلومون.من و حسین شق کرده بودیم و اینو میشد از پستی و بلندی کیرمون دید.بعدش 3 دست ما باختیم و شورت منو پیرهن و شلوار شیما هم در اوردیم.بعدش یکدست حسین اینا باختن و شورتش رو در اورد.
بعد 2 دست ما باختیم و شیما لخت شد.بازی که تموم شد مهدیه هم کامل لخت شد وکس وکون و سینه شون بیرون بود و به من و حسین که مثل یک گرگ گرسنه بودیم بیشتر حشریمون میکرد.ما بازنده بودیم و اونا هرچی میگفتن باید انجام میدادیم.حسین ومهدیه مشورت کردن با همدیگه و در کمال تعجب مهدیه گفت باید جلوی ما سکس کنین و در حین سکس شیما رو بدن شما بشاشه شما هم تو کون شیما.با این که یکم جا خوردم از شرط حسین و مهدیه و اینکه شاشیدن شیما واسم یکم چندش آور بود اما باور کنین فکر اینکه میشاشم تو کون شیما حالم و دگرگون میکرد اونم جلو مهدیه و حسین.شیما هم از رفتارش معلوم بود خوشش اومده از این شرط.
شیما رو همون جا رو کاناپپه خوابوندم و شروع کردم به خوردن و لب و گردنش.مهدیه و حسین هم نشسته بودن و داشتن فیلم سکس زنده میدیدن.مهدیه دستش رو کسش بود و حسین هم کیرش رو میمالید.وقتی زبونم رو گذاشتم رو سینه ی شیما چنان آخی کرد که نگو.
با دیدن این صحنه ها مهدیه طاقت نیاورد و کیر حسین رو گذاشت تو دهنش.مهدیه جلو حسین زانو زده بود و کونش طرف من بود وقتی سوراخ کونش و دیدم کم مخونده بود بپرم بلیسمش.
رو شیما 69 شدم.شیما پایین بود و من بالامهدیه و حسین هم جاهاشون با هم عوض شده بود و مهدیه پاهاش رو شونه ی حسین بود و حسین هم داشت کس و کون مهدیه رو میخورد.البته اونا بیشتر چشمشون به ما بود تا به هم دیگه.شیما م هر از گاهی نگاهی به اونا مینداخت.من بلند شدم تا کس شیما رو بکنم.در این حین مهدیه اینا هم اومدن بالا سر ما.شسما یک لرزش خفیفی کرد که معلوم بود در اوج شهوته.منم دست کمی از اون نداشتم و به نظرم حسین و مهدیه هم آمپرشون بالا بود.وقتی سر کیرم رفت تو کس زنم اونم جلو یک زوج دیگه شیما یک آهی کرد و به دنبالش من آروم کیرم رو هل دادم تو کسش.مهدیه طاقت نیاورد و شرو کرد به لیسیدن سینه و لب گرفتن از شیما.
حسین هم رفت پشت مهدیه که حالا برا لیسیدن شیما یکم نیم خیز بود.وکسش فریاد میزد که منوبکن.البته من نمیدیدم چون کسش سمت حسین بود ولی از حرکات حسین معلوم بود.
حسین که کیرش رو گذاشت تو کس مهدیه و یکم عقب جلو کرد مهدیه زانوهاشو گذاشت رو زمین و دست از لیسیدن کشید وتقریبا به صورت ضربدری رو شیما دراز کشید.هر دو گروه سخت مشغول کار بودیم داشتیم زنامون رو جر میدادیم.من در حین کردن نا خوداگاه دستم رو بدن مهدیه میلغزید و داشتم شونه هاشو میمالیدم که داشتجلوم و رو زنم کس میداد.یکم که کردیم منو حسین از این حالت خسته شدیم و به چپیشنهاد هم شرط مدل رو عوض کردیم.شیما و مهدیه رو هم 69 شدن و هر کی رفت سمت کس زنش.مهدیه زیر بود و شیما رو مهدیه.اول مه رفتم به بهانه ی لب گرفتم از شیما یکم کس مهدیه رو دید بزنم که واقعا تماشایی بود و کردنی.حسین هم عین من داشت کس و کون زن منو نیگا میکرد.جاهامون عوض شد حالا من داشتم جلو چشای مهدیه میکردم تو کس زنم و حسین هم تو شرایط مساوی بود.
در حال کردن کس زنم بودم که دیدم مهدیه داره با دستش تخمامو میمالهیک لحظه ناراحت شدم ولی بعد با خودم گفتم تو این شرایط ناراحتی امکان نداره.مالیدن هاش بیشتر شده بود و من خیلی حال میکردم.برا همین سرعتم رو یواش تر کردم تا مهدیه حسابی برام بماله.ولی دیدم با نهایت پررویی داره کیرم رو میلیسه طوری که کم مونده بود ابم بیاد.حسین هم دستاش رو شونه های شیما بود و داشت حسابی ماسازش میداد.مهدیه دیگه هم کیر منو هم کس شیما رو میلیسید و با دستاش هم تخمام و حتی سوراخ کونم رو بازی میداد که بر خلاف انتظارم وقتی داشت سوراخ کونم رو میمالید بیشتر حال میکردم.حسین گفت بیاجامونو عوض کنیم میخوام مهدیه برام بلیسه.منم موافقط کردم.وقتی داشتیم جاومون رو عوض میکردیم مهدیه گفت راستش شرط رو هم اجرا کنین دیگه.حسین هم تایید کرد.من به کمر خوابیدم شیما روم واستاد تقریبا بالای شیکمم بود.شروع کرد به شاشیدن.گرمایی شاشش یه طوریم کرد.اوندر حشری بودم که هیچی نمیفهمیدم.مهدیه با حسین پج پچ کرد و حسین گفت باشه اما خودت باید بگی.مهدیه رو به منو شیما گفت دوس دارم حسین از کون بکنه و هم زمان بشاشم رو رامین.واقعا من دچار جنون شدم.شیما هم هیچی نگفت منم با کمال میل قبول کردم.مهدیه از شیما خواست که کونش رو بلیسه تا واسه کون دادن اماده بشه.بعد رو کاناپه خم شد تا شیما کارش رو بکنه.منم به شوخی به حسین گفتم که توام بیار منم واسه تو خیسش کنم که حسین پکی زد زیر خنده.شیما داشت 2 انگشته کون مهدیه رو میکرد و مهدیه هم اخ و اوخ میکرد.تا اینکه حسین رفت و شیما رو کشید کنار و کیرش رو کرد تو کون مهدیه که اخ و اوخ مهدیه بیشتر شد و منو شیما هم داشتیم نیگاه میکردیم و حال میکردیم.یکم که حسین مهدیه رو کرد شبلند شدن و مهدیه 4 زانو بالا سر من نشست.تقریبقا کسش رو گذاشت رو شیکمم و تو بغل من داشت به شوهرش کون میداد.
دستاش رو گذاشته بود دو طرف سر من و حسین هم داشت از پشت میکردش.شیما هم در حال مالیدن کسش بود.وای یک لحضه احساس کردم اب جوش ریختن رو شیکمم مهدیه شاشید و به صورت داد به حسین گفت محکم تر جرم بده و خودش هم اون سینه های مامانیشو گذاشت رو شیکمم و روم دراز کشید مدام در گوشم جیغ میزد.اونقدر کون داد هر دوتاشون با هم ارضا شدن و روی منو کثیف کردن.به محض اینکه از روم بلند شدن شیما رو کشیدم سمت خودم و بغلش کردم.بوی شاش میدادیم هممون به جز حسین.شیما رو به کمر خوابوندم زمین و کیرم رو کردم تو کسش.شیما هم نامردی نکرد پاهاش رو دور کمرم حلقه زد.با دیدن او صحنه ها خیلی تو حال بودم.چند تا که تلنبه زدم ابم اومد و ریختم رو کس شیما که با اومدن اب من شیما هم ارضا شد.سکسمون که تموم شد چهارتاییمون رفتیم تو یک اتاق و لخت خوابیدیم.من که نفهمیدم کی خوابم برد.صبح هم وقتی بیدار شدم دیدم حسین رفته صبحونه بخره و نیستش.تا حسین اومد من هم سر صورتم رو شستم و نشستیم پای صبحونه.من وم مهدیه و شیما لخت بودیم و نیازی به پوشیدن لباس نمیدیدیم.حسین هم به پیشنهاد ما لخت شد.صبحونه که تموم شد به اتفاق رفتیم حموم.شیما و مهدیه پیشنهاد دادن تا اونا بدن مارو شیو کنن ما هم بدن اونا رو.اول از همه نوبت من بود که شیو بشم.واسه همین خوب منو کفی کردن و به کیرم و کونم کف مالیدن.شیما با یک حالت خاصی کیرم رو گرفته بود ومهدیه هم موهای زایدم رو میزد.موهای کیرم که تموم شد منو دولام کردن که کونمم اصلاح کنن.درسته موهام زیاد نبود اما خوب شد چون موی کون اعصابم رو به هم میریزه.مهدیه گفت تو از دو طرف کپلهاشو باز کن منم اصلاح کنم.حسین هم اونطرف زیر دوش بود حواسش به خودش.مهدیه در حین زدن موهام یکی از انگشتاشو کرد تو کونم.که یکم دردم اومد وقتی اعتراض کردم گفتخواستم ببینید ما زنا پی میکشیم.و چند بار اون کارش رو ادامه د اد که دیگه من احساس کردم نه تنها دردم نمیاد بلکه خیلی هم لذت بخشه.اصلاح کردن مه که تموم شد نوبت حسین بود که اونم مهدیه از کیرش گرفت و شیما موهاش رو میزد.وقتی نوبت موهای کون حسین رسید دقت که کردم دیدم مهدیه با حسین هم اون کارو کرد.ولی حسین چیزی نگفت.هیچی نگفتم.
از حموم که تموم شدیم و اومدیم بیرون دیدیم وای چه بارونی میاد.صدای شر شر بارون اونقدر به آدم حال میداد که نگو.دیگه حال بیرون رفتن واسمون نمونده بود.دخترا پیشنهاد دادن بشینیم پای ورق و شرط بزاریم.اما چه شرطی؟
هیچکدوممون نظری نداشتیم.تا اینکه مهدیه گفت منو شیما و حسین و آقا رامین هم تیمی.یعنی مردا یک تیم زنا هم یک تیم دیگه.شیما به مهدیه گفت موضوع چیه؟مهدیه هم دست شیما و گرفت و رفتن تو اتاق.یک ربعی طول کشید تا بلاخره اومدن.راستی یادم رفت بگم که هممون لخت بودیم و مساله ی لباس بین ما حل شده بود.وقتی ما جریان رو پرسیدیم مهدیه گفت هر تیمی باخت باید هرچی تیم برنده گفت انجام بده.هر کاری؟
من پرسیدم منظورت از هر کاری چیه؟
شیما هم گفت مثلا اگه شما ببازین منو مهدیه دست و پای شما رو میبندیم و هر کاری بخوایم میکنیم باهاتون.
منم به حسین علامت دادم بیا ببازیم دلشون نسوزه و ببینیم چیکار میخوان بکنن.که اونم قبول کرد.بازی شروع شد و ما برای اینکه بهمون شک نکنن 2 دست اول رو خوب بازی کردیم ولی بعدش دیگه بازی دست اونا بود.اونا خوشحال و شاد و شنگول بازی میکردن.من که چشام رو مهدیه بود و تو دلم باهاش سکس میکردم و به این نتیجه رسیده بودم که حاظرم حسین شیما رو جلو چشام بکنه و منم مهدیه رو بکنم.بلاخره بازی تموم شد و منو حسین باختیم و زنا هم مارو بردن.هر کدوم دستمال بدست اومدن سمت ما که دست و پامونو ببندن.ما هم تصمیمون این بود که ببینیم آخرش چی میشه و کلا حال کنیم.ما رو به شکم بستن به میز میوه خوری.هیچ دیدی نسبت به اونا نداشتیم.ها آخ و من بلند شد هم مال حسین.شیما از پشت کیر منو میخورد و مهدیه هم مال حسین رو.شیما اومد جلو و پشتش رو کرد طرف من که کونش رو براش بخورم.منم با جون دل براش میخوردم.تو این حین دیدم مهدیه داره کیرم رو میماله و میلیسه.کم مونده بود ابم بیاد.اخ و اوخ من زیاد و زیادتر شد.تا اینکه شیما هم پاشد و اومد عقب.من که متوجه نشدم کجا رفت.تا اینکه احساس خیلی لذیذ و دوست داشتنی بهم دست داد احساس کردم یکی از دخترا داره کونم رو میلیسه.تو حال و حول بودم که از میز تلوزیون متوجه پشت سرم شدم که مهدیه پشت سر منه و شیما هم پشت سر حسین.اونقدر حال کردم که وقتی دیدم یکم بعد زن همدیگرو خواهیم کرد.یکم نگذشته بود که مهدیه بیشرف انگشتش رو کرد تو کونم و منم هیچ اعتراضی نکردم بدمم نیومد هیچ تازه خوشمم اومد.مهدیه منو با یک انگشت میکرد و میگفت مارو میکنین خوب میشه؟
و ایندفعه دوتا از انگشتاش رو کرد تو کونم.دردش بیشتر شد.ولی از یک طرف هم مهدیه جون کیرم رو میمالید و دردش دلنشین بود.تا اینکه جای مهدیه و شیما عوض شد.یکمم زن خودمون شروع کرد به جر دادنمون.یکم که باهامون ور رفتن بلاخره تصمیمشون رو گفتن گفتن که امروز میخوایم که شما رو حشری کنیم.خودمون ارضا بشیم اما شما بمونین.خلاصه بعد از کل اصرار های ما قرار شد اگه پسر خوبی باشیم یک فکری به حالمون بکنن من که در حد جنون بودم گفتم من تحمل ندارم هر کاری بگین براتون میکنم مهدیه که خیلی ناجنس بود و منم همینشو دوس داشتم گفت باشه اگه یکم پاهامونو ببوسین شاید یکاری بکنیم براتون.و پاهاش رو اورد جلو دهنم منم با کمال میل پاهاشو بوسیدمو ماچ کردم.حسین هم پاهای شیما رو میبوسید.خلاصه بعد اینکه خسته شدن گفت بیا به کارمون برسیم اینا خوب نبوسیدن.دست و پامون که بدجور گیر بود اما با خودم عهد بستم که کونشو پاره کنم.البته دفعه ی بعد.از طرز نگاه حسین معلوم بود اونم عهد بسته.بلاخاره جلوی ما همجنس بازی کردن و خودشون رو ارضا کردن.ما هم بینصیب موندیم.رفتن حموم ما هم دست و پامون بسته بود.نیم ساعت بعد در اومدن.من که از خستگی کیرم خوابیده بود.اونا هم به وضع ما میخندیدن همش.بعد از کلی ایه قسم گرفتن از ما دستامون رو باز کردن.منو حسین هم نقشه شومی کشیده بودیم وقتی اونا تو حموم بودن.وقتی دستامونو باز کردن اصلا به رومون هم نیاوردیم که اتفاقی افتاده
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
یکی نه , دو تا
ما و همسایه بغلی مون تو خیلی از چیزا مشترک بودیم هر دو خانواده چهار نفره بودیم . مردای خونه چهل سالشون بود زنا38.. مردا مغازه دار بودند وزنا خونه دار . بچه اولشون که دختر بود 20سالش بود وهردوشون رفته بودند خونه بخت ودومیش که ما پسرا بودیم می خواستیم بریم سال آخر دبیرستان . داستان یا ماجرا از اونجایی شروع شد که دو تا باباها یه شب جمعه ای رو مردونه رفتن ییلاق تا خوش بگذرونن ودوتا مامان هم رفتن خونه یکی که همسایه ما باشه . من موندم و بابک که رفتیم خونه ما و مامان مرسده و بیتا خانوم بودن اون یکی خونه -مهراب مطمئنی که مامانت تا صبح سرک نمی کشه ؟/؟-آره مگه اون دفعه ندیدی ؟/؟اونا خودشون با هم خوشن . آهنگ میذارن به یاد روزای اول جوونیشون می رقصن . منظورت چیه -بریم کوس گیر بیاریم وبزنیم -الان به همین سادگی ؟/؟-آره بابا ریخته . مگه ندیدی اون دفعه که آمادگیشو نداشتیم چقدر کوس دور مارو گرفته بود -ببینم هیچی پول مول داری ؟/؟-آره تو چی -منم به اندازه دارم . ماشین باباهه رو گرفتیم وراه افتادیم ولی انگار تمام کوس ها اعتصاب کرده بودند . یه بار به یکی که حس کردیم کوسه غر انداختیم که متلک بارمون کرد وگفت بهتره بریم خوار مادرمونو بکنیم . خوردیم و دم نکشیدیم ودست از پا دراز تر به خونه بر گشتیم ومن رفتم رو لپ تاب وبابک هم رو کامپیوتر ثابت نشست ودلمونو به خوندن داستانهای سایت امیر سکسی خوش کردیم که تنها سایتی بود که با داستانهای ناب خودش می تونست تحریکمون کنه .
تو سایت امیر سکسی انواع و اقسام داستانها وجود داشت سکس بامامان خواهر غریبه ..-مهراب این امیر سکسی عجب مجموعه ایه -واسه همینه که تازگیها گاهی ازش مطلب می گیرن واون روپای خودش وایستاده و دنبال تلافی نیست . بگذریم این چیزایی که راجع به مامان می نویسه .. می خوام یه چیزی بگم بهت بر نخوره -بذار من راحتت کنم آره منم طوری تحریک میشم که اگه مامانم میخواست بهم کوس بده با کمال میل و با جان ودل کیر گرسنه امو مثل یه پلنگ فرو می کردم تو آهوی کوس مامان -بابا تو دیگه کی هستی -خب مهراب جان وقتی هر دوتا راضی باشن وبخوان باهم مبادله هوس کنن وبا یه چسبندگی دونفرو به اوج برسونن دیگه گناه معنا نداره . اتفاقا جلوی خیلی از گناهان گرفته میشه . آدمایی مث من و تو دیگه این قدر علاف خیابون نمیشن تا متلک بارشون شه وزنایی که پا به سن گذاشته باشن دیگه دنبال دوست پسر گرفتن واحساس تازگی و جوونی کردن از راههای انحرافی نمیرن . همه چی رو داخل خودشون حل می کنن . دست مریزاد امیرسکسی !چه مادرا و چه پسرا رو وادار به هماغوشی کنی وچه نکنی کارت بیست بیسته . ببین مهراب جون من دیگه تحملشو ندارم که بشینم و فقط این داستانهای عالی رو بخونم . باید یه کوس جلوم باشه وبکنمش و این مطالبو بخونم که بهم مزه بده .-پس میگی چیکار کنیم بریم فیلم سکسی ببینیم -دیوونه اینم که دست کمی از خوندن داستانهای امیر سکسی نداره . من میگم چطوره یه فوتبال دونفره بزنیم . یا با پلی استیشن یا با این کامپیوتر یه بازی باحالی بکنیم -دسته های بازی من کار نمی کنه -من الان میرم خونه میارم . بابک رفت خونه دسته های بازی رو بیاره تا یه خورده از حال و هوای مطالعه داستانهای امیر سکسی که بد جوری ما رو به خماری برده بود در بیاییم . دیرکرد . دلواپس شده بودم نیمساعت گذشت دیدم موبایلم زنگ خورد وبابک با صدایی آروم به من گفت مهراب زود باش بیا ما به یه کوس قانع بودیم حالا دو تا گیرمون افتاده . زودباش بیا -پسر تو الان کجا هستی به من می گفتی با ماشین می رفتیم کلک . می خواستی اگه یکیه خودت بزنی نامرد ؟/؟ببینم خودشون جا دارن یا باید اونارو بیاریم خونه -این قدر کوس شر نگو بر نامه خونه ماست -دیوونه حالا میخوای ننه هامون کیرمونو از ریشه قطع کنن ؟/؟-چرند نگو . در خونه رو واست باز گذاشتم . آروم بیا بالا من دم در هال منتظرتم . سر و صدا نکن .. حالیم نشد چی داره میگه ولی به عشق کوس دستوراتشو انجام دادم . بابک با هیجان اومد به استقبالم . کاش یه آرزوی دیگه ای کرده بودم . -فقط آروم برو گوشه در اتاق خواب ما ببین چه خبره اون تو . دو تا کوس اونجان .. ما دونفری سختمونه ببینیم . من به اندازه کافی دیدم و یه بار جلق هم زدم . حالا تو حساب خودتو بکن . به به عجب صحنه هایی . مامان مرسده وبیتا خانوم لخت لخت افتاده بودن روهم چه جور کوس و کون همدیگه رو لیس می زدن .-اوووووففففففف بیتا بیتا بیتا . دستتو تا آرنج فرو کن تو کوسم . من کییییررررر می خوام . صد دفعه بهت گفتم ذهن شوهرتو آماده کن که چهار تایی امون تو هم سکس چهار نفره داشته باشیم . نکنه از این که کیر شوهرتو تو کوس من ببینی حرصت می گیره . بهتر از این وضعه . حالا نه تنها به دو تا کیر نرسیدیم بلکه یه دونه اشو هم نداریم .-به من چه مرسده . یواش یواش روم نمیشه . فکر کردی من دوست ندارم یه کیر تازه و جدیدو تو کوسم ببینم ؟/؟کیر شوهرم می خواد بره تو کوس تو در عوض کیر شوهرتم میره تو کوس من .
ولی یه خورده می ترسم غیرت بازی در بیاره .-ولش کن بابا من می دونم چیکار کنی . من این روزا با امین میرم سایت امیر سکسی وداستانهاشو مطالعه می کنم وحسابی دارم اونو آماده می کنم تو که کامپیوتر خونه داری به بهونه تنوع شوهرتو ببرش تو اون سایت که بهترین سایت داستانهای سکسیه . کاریت نباشه . بهت قول میدم کمتر از یه هفته همه چی درست میشه . فعلا کوسمو دریاب . مامان قمبل کرده بود وبیتا خانوم دستشو فرو کرده بود تو کوس مامان . بیتا مادر بابک از مامان من خوشگل و خوش اندام تر بود ولی در عوض من از بابک خوش تیپ تر و خوش بدن تر بودم . هیکل لخت دو تا مامان وخوندن داستانهای تحریک آمیز وبلاگ امیر سکسی پاک آتیش به جون ما دونفر انداخته بود . چوچوله های مامانو می دیدم که وقتی مچ دست بیتا میره تو کوس مامان به دو طرف بیشتر باز میشه ومثل تاج خروس برافراشته شده اووووووفففففف دوست داشتم هر دو تا رو بگام . پس دو تا کوس به دو تا مامانا می گفت . به عقب بر گشتم وقبل از این که به بابک بگم چطوره بریم داخل و یه صفایی بکنیم دیدم که بابک تمام لخت جلوم وایستاده . منم معطل نکردم -مهراب جون از الان باید با هم هماهنگ باشیم که بعدا جای گله باقی نمونه -منظورت چیه -یعنی تکلیفمونو معلوم کنیم که اول کدوم کیر باید بره روکدوم کوس . من میگم هرکی اول بره مامان خودشو بگاد هم این که نتیجه کار داستانهای امیر سکسی رو ببینیم هم این که تابوی بین ما و مامان شکسته شه و هم این که برای سکس ضربدری ودو به یک هم آماده شیم . واسه دو به یک بعدا بر نامه ریزی می کنیم که کدوم حالت اول انجام شه . کیرمونو مالیدیم ومطمئن شدیم که به حداکثر رشدش رسیده . کیر منم از کیر بابک کلفت تر و رسیده تر بود -مهراب جان اول یه در بزنیم این جوری ممکنه سکته کنن . فکر کنن جنی چیزی اومده . اون جوری یه لحظه می ترسن ومی فهمن موضوع از چه قراره تا بیان به خودشون بیان و دچار ترس وخجالت شن اول یه سرویس کیرو فرو می کنیم تا ته کوسشون . پس یادت نره مهراب با مامان مرسده خودش وبابک با مامان بیتا . درزدیم و گفتیم اجازه هست ؟/؟-خدا مرگم بده بیتا آبرومون رفت -وای چه خاکی تو سرم بریزم .-نه نه مهراب با مامانت عوضی نه -مامان تو که کیر بابای بابکو می خواستی حالا کیر پسرت واست غریبه شده ؟/؟کمرشو محکم میون دو تا دستام گرفته قبل از این که فرصت فرار پیدا کنه کیرمو تا ته فرو کردم تو کوسش -چقدر داغی مامان .


بیا این کیرو داشته باش حال کن . تنوع می خواستی اینم کیر . نگو که حال نمی کنی . منم مث تو سایت امیر سکسی رو خوندم و کلی به هیجان اومدم . دیگه هیچی جلو دار من نیست . شنیدم که تو هم داستانهاشو خوندی . حتما سکس مامان با پسرو خوندی . هیجان زده نشدی ؟/؟دوست نداشتی کیر پسرتو توی کوس خودت ببینی ؟/؟-اوووووففففف مهراب مهراب آرزوم بود . خیلی دلم می خواست ولی عکس العمل تو رو نمی دونستم . از اون طرف یه نگاهی به بابک و مادرش انداختم که چه جور بابک داشت کوس مادرشو می لیسید واونم داشت ناله می کرد . خیلی خوش اندام بود . نگاه کردن به تن و بدن بیتا هوس منو زیاد تر می کرد وراحت تر می تونستم مامانو بگام . دوست داشتم زودتر مامانو به ارگاسم برسونم وتحویلش بدم به بابک و بیتارو ازش بگیرم . نامرد اول کوس ناب تر رو واسه خودش بر داشت . مامان مرسده که دید نگاه من به بیتاست دستشو گذاشت پشت سرم ورومو به طرف خودش برگردوند -مامان چه عیبی داره اونارو نگاه کنم . قراره دست عوض کنیم .

چشای مامان یه برقی زد وگفت بد فکری نیست ولی حالا که داری با من سکس می کنی حواست باید به من باشه . کمرشو بالا آورده وبا بیرحمی و سرعت اونو می گاییدم . از اون طرف بابک یه نیم نگاهی به مادرم داشت لوندی مامان طوری بود که اونو به خودش جلب و جذب می کرد -نه اوووووففففففف مهراب قربون کیر کلفتت بکن تند تر آتیشم بزن . وایییییی من کیر میخوام کیر کیر زود باش ارضام کن . کوسسسسسم میخاره . سینه های مامانو به شدت فشارش می دادم . بدنشو غرق بوسه کرده بودم صدای نفسهاش تمام اتاقو گرفته بود . من داشتم اونو رو تخت می گاییدم وبابک و بیتا رو زمین بودند . رسم مهمان نوازی رو به جا آورده بودند .-پسرم عشق من بکن منو . این جوری کیر تا حالا نخورده بودم -مامان مگه تا الان چند تا کیر خوردی . باور کن این بیست سالی فقط کیر پدرتو خوردم . ولی تواین بیست دقیقه ظاهرا دو تا کیر دیگه نصیبم میشه .-مامان زودتر زودتر ارضاشو من می خوام خالی کنم . سنگینم داغم . دست خودم نیست بستگی به تو داره .-مامان چقدر تو خوشگل و نازی . تنت مث تن یه ماهی می مونه . هیکلت بیست و فانتزیه . هر مردی رو به خودش جذب می کنه . مامان تو هوس انگیزی . ده سال کمتر از سنت نشون میدی -بگو بگو همین جوری که کوسمو هدف گرفتی بازم بگو بگو آبم داره میاد آبم داره میاد . این تعریف کردنا وگفته های عاشقانه واحساسی و پر هوس من کار خودشو کرد ومامان یه جیغی کشید وگفت مهراب مهراب جونم اومد کوسم خالی کرد من دیگه مردم . اون طرفو خبر نداشتم که بابک چیکار کرده . با چند تا ضربه محکم از همون طرف کون قمبل کرده مامان آب کیرمو ریختم تو کوس مامان . هووووووففففف مامان داره میاد -هر چی بیشتر بیاد من بیشتر حال می کنم بذار بیاد .

کوس مامان طوری بود که کیرمو خیلی راحت قبول می کرد . منم تا ته کیرمو می فرستادم تو کویسش تا به اندازه کافی حال کنه . می دونم دردش نمی گرفت وخیلی هم خوشش میومد . این کوس نیاز همیشگی به کیر کلفت داشت تا اونو سرحال نگه داشته باشه و همیشه به اون یه روحیه شاد بده .-مامان جااااااااان چه حالی کردم -مزه ات داد ؟/؟-خیلی خیلی مامان . من که دیگه هوس زن گرفتن ندارم -خوشحالم اینو می شنوم مهراب به خودم امید وار میشم . بابک بدبخت همین طور داشت مامان بیتاشو می کرد و به جایی نمی رسید . بهش اشاره زدم که بیاد این ور رو مامان من . راستش بهش بر خورده بود و احساس خجالت می کرد از این که نتونسته مامانشو به ارگاسم برسونه . یه خورده صبرکن مامانو سبکش کنم . بیتا که تو کف کیر کلفت من بود وحس کرده بود که به این زودی از پسرش بخاری بلند نمیشه گفت بابک جان مهراب جان درست میگه . اون طرف خاله مرسده ارضا شده حالا منتظر یه کیر دیگه هست که بهش حال بده . نمی دونی چه جوری به کیر تو زل زده . بده مهمونه . حتما یه چیزی توی کیر تو دیده که دل نداره چشم ازش ورداره . این جوری بابکو خر کرد و بهش شاخ و بال داد ومنم رفتم سراغ زن همسایه که اونو خاله صداش می کردم -مهراب جان زود باش تمام تنمم گلوله آتیشه . هوس داره یه خورده به این پسره درست گاییدنو یاد بده . وقتی مرسده جونو می کردی من تو نخ شما بودم خیلی باحال می کنی . اگه حالشو داشته باشی وهمونجوری منو بکنی منم تا دلت بخواد بهت حال میدم بلبلت میشم ویواش زیر گوش من گفت هروقت هم که خونه تنهام بهت میگم بیای پیش من .
لبامو گذاشتم رو لباش و به اونم از حرفای عاشقونه و با احساس زدم وفکر و قلبشو آماده کردم . تمام بدنشو زیر ماساژخودم قرار دادم وچند دقیقه فقط داشتم تمام بدنشو می بوسیدم . کوسشو هم چند دقیقه ای میک زدم -مهراب مامانمو تمومش نکنی -بابک حواست به خاله مرسده باشه . یه بار که کیر بابکو تو کوس مامان دیدم بدک نبود ولی مامان چون یه بار ارضا شده بود واز طرفی کیر کلفت تری رو قبلا تو کوسش دیده بود ارگاسم بشو نبود -مهراب جون چه با حال کوسمو می خوری جوووووون بخخخخخور بخورششششش واییییییی نه نه من چه جوری می تونم دیگه تو بغل شوهرم بخوابم . بزززززززن منو کوسسسسسمو یزن . کیرتو میخوام . کیرتو . حرفشو گوش نمی دادم و تشنه ترش می کردم -مهراب من مردم بهت میگم بذار تو کوسم . باور کن با چند تا ضربه می تونی منو به ارگاسم برسونی . اشکشو در آورده بودم دلم واسش سوخت . دو تا پاهاشو گرفته انداختم رو شونه هام وکیرمو فرستادم تو کوس نازش که خیلی کوچیکتر و چسبون تر از کوس مامان بود . طوری اونو می گاییدم که جیغ و دادش رفته بود آسمون -مامان بیتا من که تو رو می گاییدم از این جیغا نمی کشیدی -ساکت شو بابک فکرمو مشغول نکن بذار حال کنم . آخخخخخخخ فدای کیییییییررررررت مهراب که به داد کوسسسسسسم رسید . مهراب جون دارم میام منو داشته باش . خودشو به طرف من مایل کرد . طوری که کیر من از کوسش در نیاد ولی جلو ضربه های من گرفته شده بود . لباشو به لبام چسبوند وسفت و سخت در آغوشم گرفت . کیرم تا ته کوسش رفته بود وهمو سخت در آغوش گرفته بودیم . آروم به من گفت آبم داره می ریزه توی همین حالت تو هم خالی کن که بیشترین لذتو به من بده -منم کیف می کنم بیتا جون . دوستت دارم -منم دوستت دارم مهراب جون .
هر وقت حس کردی نیاز داری بیا سراغ من . اگه پریود هم باشم از کون بهت میدم -بیتا جون -جون دل -اجازه هست برم سراغ مادرجون ببینم چیکار می کنه -از من اجازه می گیری ؟/؟ماما نته به گردنت حق داره ولی اگه یه موقع بفهمم دنبال یه زن یا دختر دیگه ای هستی کیرتو از ریشه قطع می کنم . لباشو بوسیدم و جلدی رفتم سراغ مامان -چیکار می کنی بابک -مامانت خوب حال می کنه . چون اونو یه بار ارضا کردی سخت ارگاسم میشه -مامان دو کیره میخوای ؟/؟-نیکی و پرسش ؟/؟- تازه کوستو کردم . الان میخوام بذارم تو کونت . بابکو فرستادم زیر و خودم از پشت رفتم سراغ کون مامان . بیتا با حسرت به این صحنه نگاه می کرد . طوری قلق مامانو گرفته بودم که کوسشو از یاد برده بود ومرتب ازم خواهش می کرد که کیرمو فرو کنم تو کونش . کون مامان هم خیلی مزه می داد تنگ و چسبون . اوووووففففف این بابک بی عرضه تا حالا چیکار می کرد . از زیر داشت کوس مامانو می گایید . فکر کنم اگه اون یه بار جلقو نمی زد تا حالا آبشم ریخته بود . تو همین افکار بودم که دیدم بابک یه آهی کشید و آبشو سر بالایی تو کوس مامان خالی کرد ومنم با کف دستام چند تا ضربه پیاپی به کون و کپل مامان زدم ووقتی که حسابی سرخش کردم برای دومین بار این دفعه آبمو تو کون مامان مرسده جونم خالی کردم . از حال رفته بود . زانوهاش خسته شده بود . بیتا صداش بلند شده بود . دست از سرتون ور نمی دارم تا منو دو کیره نکردین ولتون نمی کنم .

بابک بیحال رو زمین افتاده بود -مهراب جون یه جوری به مادرم حال بده با کوس و کونش مشغول شو . کیرم یه خورده شل شده -حالیش نیست دو کیره میخواد . مثل این که یکی بیاد بگه من ساندویچ دو نونه میخوام با یه نون سیر نمیشم . حالا مامانت دیده مرسده جونو با دو تا کیر گاییدیم اونم هوس کرده . تو رو خدا پاشو نذار دوستی اونا بهم بخوره . اگه فردا کنار هم بشینن نباید کم بیارن . اون بشینه بگه من دو کیره خوردم و اون یکی حرفی واسه عرض اندام نداشته باشه خیلی بد میشه -آخه کیرم شله .-عیب نداره تو برو زیر یه جوری فرو کن تو کوس مامانت منم از پشت میذارم تو کونش . مال منم یه خورده شل شده . اون میخواد کم نیاره -مهراب جان کمکم کن . فدای رفاقت و مرامت -دوستی واسه همین موقعهاست دیگه . همین کارو هم کردیم وحدس منم درست بود . من کیرمو فرستادم تو کون بیتا . چند دقیقه ای کشید تا ایستادگی خودشو پیدا کرد واز اون زیر هم کیر بابک صددفعه رفت تو کوس مامانش واومد بیرون ولی همین قدر که بیتا دو تا کیر رو در کنار خودش می دید دلش خوش بود . اون شب ساعتها در کنار هم بودیم ولی دیگه زیاد سکس نکردیم . به اصرار مامان ساعت چهار صبح دونفری رفنیم خونه خودمون . یه چیزی رو بهونه کرده بود ولی می دونستم هوس کیر منو داره . حدسم کاملا درست بود .. پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 10 از 21:  « پیشین  1  ...  9  10  11  ...  20  21  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های ضربدری

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA