انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 11 از 21:  « پیشین  1  ...  10  11  12  ...  20  21  پسین »

داستان های ضربدری


مرد

 
ضربدری من و سارا

عصر چهارشنبه بود. تازه از شرکت در اومده بودم.تو ترافیک راه خونه بودم.چند وقتی بود یه فکر ذهنم رو مشغول کرده بود. اما هر بار که بهش فکر میکردم سعی میکردم از ذهنم دورش کنم.یعنی میتونم جلو سارا همسرم با کس دیگه سکس داشته باشم؟ اونوقت سارا چی؟ اونم با کس دیگه سکس داشته باشه؟ ...نه بابا دیوونه شدی؟ همش تقصیر کامران همکارم بود. انقدر از سکس ضربدری و ... برام گفته بود روانیم کرده بود.
گوشی رو برداشتم یه زنگ زدم خونه. الو.. سارا سلام. شام چی داریم؟ ... باشه. .. آره دوست دارم... چیزی نمیخوای؟... خداحافظ. همینطور اروم تو ترافیک میرفتم جلو و این فکر هم هی تو مغزم رژه میرفت. تا اینکه تصمیم گرفتم یه جوری بهش بگم و نظرشو بپرسم.


سارا زن خوبی بود. و ما همدیگرو خیلی دوست داشتیم. تا حالا هم هرگز حتی فکر خیانت به هم نزده بود به سرمون.جز فکرهای این چند روز من، .. گذشت تا شب که نشسته بودم خونه پیش سارا. گفتم سارا بیا یه فیلم ببینیم. گفت: چه فیلمی؟ گفتم: حالا بیا بشین پیش من تا بگم.اومد و نشست رو پام.یه بوس از گونه هاش کردم و گفتم هیشکی خانوم خوشگل من نمیشه.
فیلمو که اتفاقا از کامران گرفته بودم گذاشتم. تقریبا یه فیلم سکسی داستانی بود.همونطور که فیلمو میدیدیم داشتم بدن سارا رو آروم میمالیدم. سارا حدود 165 قد داشت و 57 کیلویی میشد تقریبا سبزه بود. از زیبایی چیزی کم نداشت. حداقل از دید من.
!کم کم احساس کردم کیرم بلند شده. و خب نصف کون سارا روش بود. سارا هم اینو فهمیده بود اونم تحریک شده بود. از نگاهش میشد فهمید. هر دو داشتیم آماده میشدیم که بریم رو تخت. اما راجع به فیلم بگم. تو فیلم دوتا زن بودن و دوتا مرد. بنظر دوست میومدن. فقط یکیشون حلقه داشت که فکر کنم نامزد بودن. سکس اونا شروع شده بود و راحت جلوی هم داشتن سکس میکردن. به سارا گفتم میبینی چقدر راحتن؟ گفت: اینا روشون به هم بازه.گفتم: پس چرا ما ایرانیا اینطوری نیستیم؟
با خنده گفت: چون ایرانی هستیم.خنده ش برام گنگ بود. نفهمیدم چرا اینطوری و با این لحن گفت ایرانی هستیم. احساس میکردم از فیلم بدش نیومده.گفتم سارا خب ما هم میتونیم عین اونا باشیم .با تعجب خیره شد بهم و گفت: اینجا یه حریم هایی هست که حفظ میکنن. گفتم: اما
یه تنوعی ایجاد میشه. گفت: چی بگم؟ شاید. دیگه مطمئن شدم سارا هم بدش نمیاد. گفتم : کامران با زنش داشتن این مدل سکسو.


با تعجب پرسید: جدا؟ گفتم آره. گفت: به مونا نمیاد این حرفا. گفتم خودش برام تعریف کرد. اینم بگم که من و کامران رفت و آمد داشتیم .و همسرهامون همدیگر رو میشناختن. تو همین حال و هوا بودیم که یهو زنگ خونه رو زدن. ضد حال حسابی!! پدر خانومم اومده بود.
هیچی دیگه یه ساعتی نشست و بعد رفت. ما هم دیگه حس و حال اول و نداشتیم رفتیم خوابیدیم. فرداش تو شرکت کامران و دیدم. بعد از احوالپرسی ازم پرسید: فیلم چطور بود؟ گفتم: خوب بود. برام جالب بود. اما اینا تو فیلمهاست. گفت میتونه واقعی باشه.
گفتم چطور؟ کامران منو کشوند به حیاط شرکت به بهونه سیگار. بعد شروع کرد به حرف زدن که اینا رو ما برا خودمون سخت کردیم و ...از این حرفها. منم با حرفهای کامران یاد مونا زن کامران افتادم. آخ پسر!! یعنی میشه مونا رو کرد؟ کامران که بدش نمیاد. مونا تقریبا هم سایز سارا بود حتی گاهی لباس به هم قرض میدادن. با این تفاوت که پوست مونا سفید بود. و معمولا باز تر از سارا لباس میپوشید. خب البته من به احترام همکاری کلا توجهی نداشتم.تو همین فکرها بودم که یهو کامران زد رو شونه م .و گفت: هی!! کجایی؟ گفتم : همینجام.
خندید و گفت: امشب بیاین خونمون. گفتم: خب چرا شما نمیاین؟ شما بیاین. ویسکی اعلا دارم. دور هم خوش میگذره. بلاخره قبول کرد. قرار شد برا شام بیان خونمون. من دل تو دلم نبود.حدس میزدم ممکنه چه اتفاقاتی بیوفته. اومدم خونه به سارا گفتم امشب مونا و کامران میان خونه ما. گفت چه خوب! گفتم آره از خوبم خوبتره. گفت چیش خوبتره؟ گفتم حالا ببینیم چی پیش میاد. سارا یه کم تو چشمام خیره شد و آروم با شیطنت کودکانه گفت: یعنی میخواین زن هاتونو عوض کنین دیگه؟! چشمم روشن. همینو کم داشتیم.من گفتم: سارا!! خودت میدونی که تنها عشق
من تو زندگی فقط تویی. من یه تار موی تو رو به صدتا امثال مونا نمیدم.الانم اگه تو بگی نیان من حرفی ندارم. اصلا معلوم نیست که برنامه ایپیش بیاد یا نه.. .





سارا ساکت بود. میدونستم داره فکر میکنه. و اینم میدونستم اونم خوشش میاد حداقل یه بار امتحان کنه.با لحنی که معلوم بود تحریک شده گفت: من به یه شرط قبول میکنم. گفتم چه شرطی؟ گفت: اتاق خواب رو تاریک میکنیم بعد در کنار هم من با تو و مونا با کامران سکس میکنیم.و بعد هم کلا فراموش میکنیم چه اتفاقی افتاده. انگار دنیا رو بهم داده بودن. پریدم و یه بوس آبدار از لپش کردم. خواستم لب بگیرم که نزاشت. و گفت: بزار برا شب.
زود گوشی رو برداشتم و زنگ زدم به کامران. طوری که سارا نشنوه به کامران ماجرا رو گفتم.
کامرانم ذوق مرگ شده بود. خلاصه شب شد و زنگ در رو زدن. بعله کامران و مونا اومدن. بعد از سلام و احوالپرسی سارا مونا رو برد تو اتاق که لباس عوض کنن. من و کامران موندیم
تو پذیرایی. گفتم :کامران! ساراا قبول کرده اما میگه فقط تو و من و کامران و مونا. کامران گفت: تو چی میگی؟ موافقی؟ نترس! راحت باش. میدونم
به مونا فکر میکنی. از نظر من برا جمع خودمون اشکال نداره. اینو که گفت یه کم راحت تر شدم. بهش گفتم: راستش من تا حالا حتی فکر هم نکردم که کسی با سارا سکس کنه. گفت: بار اول اینطوریه. مطمئن باش لذت زیادی میبری. تعصبات رو بزار کنار. حداقل برا من و مونا بزار کنار.


دیدم راست میگه. خب منم میخواستم زن اونو بکنم.اما سارا چی؟ اون میزاره کامران بهش دست بزنه؟ تو همین فکرها بودم که سارا با مونا اومدن از اتاق بیرون. وای چی میدیدم. مونا یه تاپ چسبون سفید تنش بود. که نوک پستوناش از زیرش زده بود بیرون. دیگه دل و زدم به دریا.از طرفی سارا هم یه رکابی پوشیده بود که نصف پستوناش بیرون بود. تعجب کردم. آخه سارا هیچوقت اینطوری لباس نمیپوشید جلو یه مرد.گذشت و بساط مشروب به پا شد. پیک اول و به سلامتی هم خوردیم. پیک دوم هم همینطور. احساس کردم سارا بیشتر از معمول داره مشروب میخوره. اما خب بهتر. اینطوری راحت تر به کامران پا میداد. کامران یه سی دی گذاشت تو دستگاه . منم کنار سارا بودم اونم برگشت و مونا رو بغل کرد. کنار هم بودن و همه داشتیم فیلمو میدیدم ای کامران
کثافت! دوباره سکس ضربدری بود. اینبار یکی از کوس و یکی از کون میکردن زن ها رو کم کم سارا روی من ولو شد. سرش رو سینه من بود و چشماشو بسته بود. معلوم بود مسته. مونا و کامرانم دست کمی از حال و روز ما نداشتن.گفتم بچه ها بریم رو تخت یه درازی بکشیم. همه با اشتیاق بلند شدن که برن تو اتاق خواب. انگار منتظر بودن من بگم.خلاصه وقتی همه رفتیم تو اتاق سارا برق رو خاموش کرد. وای!!
چقدر تاریک شد. اینطوری که چیزی نمیدیم.به هر حال خوب بود. گفتم حالا چطوری پیداتون کنیم. که مونا صداش در اومد :شما بعد این همه مدت زندگی نمیتونین زنتونو پیدا کنین؟از نزدیکی صداش فهمیدم پیش منه. دستم رو بردم جلو. انگار انگشتام به سینه مونا خورد.نرم بود. حدس زدم مونا برا همین حرف زده که من پیداش کنم. اما سارا چیزی نمیگفت. من مونا رو بغل کردم. آروم در گوشم گفت: امشب حسابتو میرسم. من شدیدا راست کرده بودم. صدای کامرانو
شنیدم اونطرف تخت بودن. که گفت منم پیدا کردمش. از اینکه یکی داره زنمو میماله حس عجیبی داشتم. از طرفی هم مونا واقعا سکسی شده بود اونشب.



نفهمیدم کی و چه زمان لباسشو در آورده بود. فورا لباسمو در آوردم و چسبیدم بهش. وای! پستونای مونا چسبید به سینه من. لبهامو بردم رو صورتش. چسبوندم به لبهاش. با اشتیاق شروع کرد لبم رو آروم خوردن و گاز گرفتن. زبونشو کرد تو دهنم. تو فضا بودم. صدای خوردن و لیسیدن میومد. کامران داشت با ولع تمام سینه های سارا رو میخورد. صدای آه و اوووه سارا در آومده بود.اما هیچکدوم بلند حرف نمیزدیم.رفتم پایینتر. شروع کردم سینه های مونا رو مالیدن و خوردن. مونا آه ه ه کشید و صدای نفسهاش تند تر شد. بعد از کمی انداختمش رو تخت. برعکس شدیم رو هم. چشمهام یه کم به تاریکی عادت کرده بود. هاله ای از کامران و سارا رو میدیدم. کامران
داشت کوس سارا رو میخورد. سارا هیچی نمیگفت فقط روتختی رو چنگ میزد و آه میکشید. همینکار رو با مونا کردم. وای چه طعمی. احساس میکردم خیس تر از کوس سارا هست.خب تو اون تاریکی چیزی معلوم نبود. اما واقعا لذتبخش بود. صدای ملچ ملوچ سارا رو شنیدم که داره برا کامران ساک میزنه. مونا هم شروع کرد به ساک زدن.
رو هوا بودم. دیدم اگه اینطوری محکم ساک بزنه آبم میاد. بلند شدم کیرم رو از دهنش کشیدم بیرون. خیس خیس بود. آروم گذاشتم رو کوس مونا. دلم میخواست جرش بدم. کوس لیز مونا احتیاجی به ژل و تف نداشت. با یه فشار همه کیرم رو کردم تو کوس مونا. یه جیغ زد. و گفت: آآآه ه . بعد با صدای نجوا گفت: جر خوردم یواش!. شروع کردم به تلمبه زدن.یهو کامران گفت : وقتشه که جرت بدم عزیزم. وای! چه حالی داشتم.



از صدای آااه بلند سارا فهمیدم کیر کامران رفت تو کو کسش. آه کشیدن های سارا بیشتر شده بود. مونا هم زیر تلمبه های من میلرزید. لرزشش زیاد شد و یه جیغ کوچیک کشید. احساس کردم آب گرمی اطراف کیرمه. بله مونا ارگاسم شد. منم تلمبه هامو شدید تر کردم و آبمو پاشیدم تو کوس مونا. مونا از پشت پاهاشو قلاب کرد و منو فشار داد
رو خودش. دو دقیقه ای تو بغل هم بی حرکت موندیم.صدای ارضا شدن سارا و کامران بلند شد. جالب بود که با هم شدن.

..لذت بی‌ نظیری بود و من تاسف می‌خوردم که چرا تا حالا اینکارو نکرده بودیم. کامران اومد و چراغارو روشن کرد. هممون با هم میخندیدیم و مونا هم سرشو پایین انداخته بود و لبخند میزد. فکر کنم دفعهٔ بعد احتیاجی نباشه چراغارو خاموش کنیم...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس من با زوج سکس گروهی

سلام داستان من با يك زوج از روزي اغاز شد كه تو چت روم داشتم چت مي كردم كه پي ام. آمد يك مرد خوب جهت سكس با همسرم مثل بيشتر وقت ها فكر ميكردم سركاري باشن رفتم باهاش چت كردم معرفي كردن مژگان ٣٠ شهرام٣٠ ساله از شيراز من هم كه امير ٣٣ شيراز صحبت كردن به جايي رسيد كه قرار گذاشتيم هم ديگر را ببينيم .باز هم تمام فكرم سر كار بودنم بود .ساعت ١٢ شب زنگ زد مژگان كه روبرو هتل هما هم ديگررو ببينيم من هم گفتم ١اب جو دارم ميارم مي خوريم .رفتم سر قرار مثل جوجه قلبم ميزد چند دقيقه بعد ٢٠٦ سفيد امد كنارم پرسيد امير آقا.صداش اين قدر كه شهوت داشت چند ثانيه ثابت بودم كه يهو صدا خنده ٢ تا شون بلند شد خودم جمع جور كردم و احوال پرسي ( مژگان مو بلند خرمايي سينه هاي كوچك و با يك مانتو دكمه ها شم باز شهرام هم پسر خوشتيپ و با استيل)نشستم تو ماشين حركت كرديم بيشتر با هم آشنا شديم نيم ساعت با هم بوديم من رفتم . خانه بودم كه مژگان برام اس ام اس داد كه دوست دارم ٢ تا كير داشته باشم هروقت خواستم در خدمت من باشند از اين حرف ها من هم مي گفتم بيشتر آشنا بشيم بعد يكم اس ام اس بازي كرديم تا فردا.





صبح سر كار بودم اس ام اس دادم كه شب شام بريم بيرون با هم باشيم قبول كردن شب با شهرام هماهنگ شدم آدرس گرفتم رفتم درب خانه شان كه بريم شهرام گفت من ماشين مي يارم قبول كردم رفتيم .تو راه حرف ميزديم از اين ور انور رسيديم شام خورديم .بلند شديم بريم كه آرزو آمد دست من را گرفت با هم جلو راه افتاديم شهرام هم پشت سر مي امد تو راه كه ميرفتيم دستم مي مالي يك جوري راه مي رفت كه بدنش بخور به من من هم هشري شده بودم از يك طرف شهرام بود مي ترسيدم ناراحت به شه رسيديم درب ماشين كه دستم را گزاشت رو سینه هاش كه رنگم سرخ شده بود نشست جلو شهرامم پشت رول رفتيم باز تو راه حرف معمولي رسيديم جلو خانه شان رفت سمت در پاركينگ داشت مي رفت تو كه گفتم كجا ميري شهرام گفت بالا ديگه از يك طرف خوشحال از طرف ديگه دل شوره كه نكنه نقشه باشه خلاصه رفتيم بالا قهوه درست كرد آرزو داشتيم مي خورديم كه شهرام رفت عكس ها شون رو آور نگاه مي كرديم آرزو وسط من و شهرام بود همين جوري كه عكس مي ديديم يهو دست آرزو را رو پام حس كردم يواش يواش قشنگ داشت مي مالوند منو به شهرام نگاه كردم داشت لبخند ميزد آرزو سر گرم كار خودش بود كه ديگه دستش رو گير من بود داشت مي مالوند تو همين حالت شهرام رفت دستشويي هنوز به دستشويي نرسيده بود كه آرزو آمد سر گردن منو خوردن من هم كه ديگه روم باز شد لب سينه ها شو مي مالوندم كه شهرام أمد خنديد گفت به به رفت تو اتاق ما هم رفتيم





آرزو لباس من را در اورد بعد شهرام لخت جلو ش وايساده بوديم كه آمد با ٢تا دستاش كير من و شهرام را گرفت كير شهرام مي خور كير من رو مي خورد همين جوري كه ساك ميزاد لباس هاشو در مي آورديم با شهرام ديگه فقط شرت پاش بود حسابي ساك زد شهرام ابش امد من هم داشت مي امد كه نزاشتم حالا نوبت ما بود خوابد روتخت من شهرام هم افتاديم روش لب مي گرفتم از ش سينه هاشو مي خور دم نيم نگاهي هم به شهرام مي كردم همه چي خوب بود رفتم كس شو بخورم شهرام هم داد باز براش ساك به زنه همين طوري داشتم ليس مزدم كه صداش بلند تر شد شهرام هم كه انگار داره كس ميكنه تلمبه ميزد تو دهنهش شهرام همه ابش ريخت تو دهنش دوباره ابش امد به من گفت حالا تو خودش امد برا آرزو خوردن من هم دادم ساك به زنه داشتم حال مي كردم كه گفت اب تو بيار ديگه مي خوام بخورمش تا اين حرف زد ابمن پاشيد تو دهن و صورتش خيلي حشري بودم ابم امد كيرم هيج تكوني كه نخورد سيختر هم شده بود يكم سه تايي جسبيده بوديم به هم كه شهرام پشد از پشت گزاشت تو كس مژگان همين جوري ميكرد من هم روبروش داشت برام ساك ميزد من با سينه هاش بازي مكردم حال ميكردم شهرام گفت تو بيا بكن جا ها مونو عوض كرديم براي اولين بار كردم تو كس مژگان





واي چقدر داغ بود رو آسمان بودم داشتم محكم تلمبه ميزدم كه شهرام مي گفت بكن بكن جرش بده خوب ميكنيش از اين حرف ها من بيشتر مي كردم كه ديگه جون نداشتم مژگان خوابيد رو تخت از جلو شروع كردم به تلمبه زدن داشتم حال مكردم كه شهرام گفت اب تو بريز تو دهنش همين جور داشتم ميزدم كه شهرام هم شروع كرد به مالوندنه من ديكه عرق ميريختم چيك چيك. از تو كس مژگان در اوردم كيرم را كه اب شو بريزم تو دهنش كه شهرام امد كير من گرفت دستش برد جلو دهنه مژگان چق زد برام اب رخت تو دهنه مژگان ٣ تايي افتاده بوديم تو بغل هم من وسط شهرام و مژگان هم كنارم داشتم از مژگان لب مي گرفتم كه شهرام دست زد به كيرم و با كيرم ور رفتن...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
کیر کوچیک نامزدم باعث شد جرم بدن گروهی

سلام

.من یه نامزد دارم به اسم کیوان که کیرش زیاد کلفت نیست و خیلی هم سکسی نیست اما آبش دیر میاد ولی اکثر مواقع خوب ارضا نمیشم.العان 2 ساله باهمیم اما نمیدونم با این مشکلش چیکار کنم!

تا اینکه 4 ماهه پیش توی شیراز رفتیم خونه یکی از دوستاش که مهمونی داده بود اما خودمونی بود زیاد شلوغ نبود به جز من البته چند تا دختر دیگه هم بودن.یکم مشروب خوردیم ولی کم خوردم من.یه مقدار هم حرف زدیم و... من یه ساپورت نازک با یه دامن کوتاه پوشیده که اگه پاهام باز میشد شورتم کاملا معلوم میشد و یه تاپ طرح دار که جلوش خیلی باز بود.کیوان بعضی وقتها میومد یه لب ازم میگرفت بعضی وقتهام طولانی بعد از یکی دوبار توجه کردم یه پسره خیلی منو نگاه میکنه!البته 4 شونه و به نظر قوی میومد بازوهای تقریبا بزرگی هم داشت که بعدا فهمیدم رزمی کاره(دخترا میدونن یه پسر قوی و حشر چه حالیه)بعد از یه مدت دیگه زیاد و با لبخند نگام میکرد.منم یه نگاه دزدکی به کیرش کردم دیدم شلوارش بدجوری باد کرده دیگه.توی این حالت ها بودم که کیوان یه بار دیگه اومد با یه پیک هم دستش از بغل چسبید بهم لبمو کرد دهنش منم از فرصت استفاده کردم پا هام رو از هم باز کردم که بتونه ببینه کفشم هم پاشنه بلند مشکی بود چند بار پاهام رو باز و بسته کردم هی وول خوردم که دامنم بیاد بالاتر.دیگه تا دمه شرتم بالا بود یعنی شرتم هم معلوم بود.



دیگه از قصد لبام رو لب کیوان نگه داشته بودم که نره و طول بکشه.واییی کیوان یه لحظه حتی یکی از سینه هم رو گرفت فشار داد.منم از قصد دیگه هی تکون خوردم یه عالمه!کیوان که رفت دوباره توی شلوغی دیدم پسره زل زده بهم مخصوصا رو کسم یهو لم داد کیرش از رو شلوار اومد بالا واییی دیگه کاملا معلوم بود اگه کسی میدید.قشنگ یه دست کشید به کیرش که بزرگیش رو به رخ بکشه و همین کارش باعث شد کس من پر از آب بشه.یه لحظه بلند شد اومد نزدیکم گفت بیا طبقه بالا 5 دقیقه دیگه طوری که کسی بو نبره.هیچی در جوابش نگفتم ولی شکل کیرش از رو شلوار از نظرم محو نمیشد همش جلو چشمم بود وای نمیدونم کی این 5 دقیقه گذشت به کیوان گفتم میرم لباس عوض کنم و یکم استراحت کنم.زود رفتم بالا حس میکردم همه میدونن کسم خیسه!



رفتم تو همون اتاقی که گفته بود در زدم رفتم تو دیدم جلوم وایساده.تند درو بستم قلبم بدجوری تند میزد.تو یه لحظه هلم داد رو تخت تو توی یه لحظه به خودم اومدم دیدم تنم لخته لخته حتی شورت و ساپورتم در آورده بود چشماش رو سینم بود خوابید روم سینه هام رو کرد دهنششش دیگه از حال رفتم بد جورررر وای خیلی حرفه ایی بود واقعا عالی میخورد من هیچی جز حشر نمیفهمیدم!صدای ناله هام دیگه خیلی بلند شده بود حتی حواسم به کیوان نبود که مثلا اگه یهو بیاد یا حتی یکی از مهمونا!انقدر حشر و خیس بودم که واسم مهم نبود.یهو گفت یواشتر یه محله صدات میره!گفتم دسته خودم نیست از خوردن توا.رفت سراغ کسم یه لیس از وسطش که زد یه لحظه یه جیغ زدم که شانس آوردم پایین صدای موسیقی بود!حالت بدی بودم گفت چیه چته؟ گفتم کیررر کیررر میخوامم گفت وایسا در خدمتتون هستتمم فقط یواش تا دوس پسر جونت نشنیده صدات رو گفتم وای عیب ندارهه اونم بیاد 2تایی بگاین منو(واقعا حالیم نبود چی میگم)گفتم اصن همه مهمونا بیان واییی یهو گفت اون چرا بیاد من که هستم کیر اضافه هم هست واسطون!دیگه توجه نکردم چی گفت.اومد بالا روم حس کردم تنش خیلی بزرگه کیر کلفتشو گذاشت دمه کسم یهو از جلو داد تو وایییییی عملا حس کردم جرم داد کیرش رفت تو شکممممم تا خواستم جیغ بکشم از جلو یه دستشو گذاشت رو دهنم محکم تکون میخوردم ولی زیر اون کاملا بی فایده بود اونم هی بیشتر فرو میکرد!با دست میکوبیدم رو تنش ولی واسه اون نوازش بود وایحتی پاهام تکون نمیخورد هیچ وقت فکر همجین سکسیو نمیکردم!دیگه کاملا خوابیده بود روم داشت تلمبه میزد دهن منو ول کرد منم شرو کردم به ناله چشام بسته بود اونم تلبه میزد از دردو حشر هیچی نمیفهمیدم فقط عقب جلوی یه چیز کلفت تو کس تنگو خیسم! رونای تپلم دوره تنش میلرزید گفت چیههه مثکه بدجوری داری حال میکنی!



صدام در نمیومد گفتم وای جر خوردم آروم بزن توروخدا ولی صدام حشرو با ناز بود وحشی ترشد!گفت حالا همین کیر بسه یا ماله بقیه هم میخوای؟ گفتم وای دارم با همین میمیرمممم کشتیممم یکم پاشو تورو خدا ازروم گفت ساکت حرف نزن انقدر اختیاری از خودم نداشتم باز چشمام رو بستم فقط میگفتم آخ جرم دادی آروممممم آخ تورو خدا کشتیممم یواشش کسم داغون شد.یهو دستام رو از بغل گرفت تا بخوام چشامو باز کنم یه کیر کلفتتتت رفت تو دهنممم!وای حتی نمیدیدم کی بود!وای نفسم به زور میومد قابله توصیف نیست!یه کیر کلفت تو کسم بود یکیم رفت تو دهنممم سرم رو گرفته بود از بغل تخت بالای سرم وایساده بود سرم رو گرفته بود تو دهنم عقب جلوش میکرد!انقدر بزرگ بود باور کنین حتی نصفش هم جا نمیشد تو دهنم!خیلی واسم مهم بود کیه که کرده دهنم حس میکردم دیگه همه فهمیدن من این بالا دارم گایده میشم همه اینا از فکرم میگذشت هی دیگه بی حال شده بودم توی این مدت 3 بار ارگاسم شدم کسم بدجوری خیسو نمناک بود نمیدونستم چرا اینا ارضا نمیشدند! هیچ پسری نبود که منو گایده باشه و دیر ارضا شه!آخه منم وزنم 67 سینه هام بزرگه و رونای صاف و کلا تنم بی مو و کسم خیلی با نمک و خشکله یکمم تپله که لای رونام خیلی سکسی میشه تو خیابون یا مهمونی ها اگه ساپورت بپوشم رونام کاملا میزنه بیرون حالا لرزشش بماند!حالا یه همچین تن و بدن و کس با حالی رو داشتن 2 نفر وحشیانه میگایدن که حتی نمیشناختمشون!وای دیگه داشتن میکشتنم رسما 2تا آدم قوی!تو یه لحظه کیراشونو کشیدن بیرون تازه فرصت شد یه لحظه اون یکیو ببینم!



همینجوری که از کیرش معلوم بود پوست تیرو سبزه داشت مثه کیر سیاهش البته کیرو خایه هاشم یکم بو میداد اسمش رضا بود بچه جنوب که البته اینها رو هم بعدا فهمیدم! یه نگا تو چشای خمارم کرد و گفت حیف تو دسته اون پسره باشی!مقداد هم(نفر اولی)اومد بلندم کرد به پشت خوابند رو خودش.به رضا گفتم تو از کجا پیدات شد؟گفت تو سالن که تابلو بود حشریی بدرقم!مقداد هم گفت بیام بالا پشته کمد اتاق تا باهم زحمت دوس پسرت رو ما بکشیم!دستای سیاهشو میکشید رو تنه لختم خودم که میدیدم حشر میشدم وای به حاله اون! گفتم فکرش رو میکردی یه همچین تیکه ایی رو بگای؟گفت آره من دوس دوختر و نامزد اکثر دوستام رو گاییدم. گفتم پس مشتری زیاد داری؟گفت آره پر از دختر و زن حشر که بهشون کیر نمیرسه.من جبران میکنم.مقداد توی اون فاصله از پشت نوک سینه هام رو میمالید.مقداد دوباره جاشو درست کرد!میدونستم میخوان چیکار کنن ولی نای مقاومت نداشتم دیگه.مقداد از زیر کیرشو که از قبل با کرم لیز کرده بود گذاشت روی سوراخ کونم شروع کرد فشار دادن!رضا هم از جلو اومد پاهام رو گرفت نگه داشت مقداد هی بیشتر فشار میداد و من از درد دستو پا میزدم و آرزو میکردم دهنم رو ول کنه دیگه از درد چشام سیاهی میرفت که حس کردم نصفش تو کونمه.



گفت جوننن تو همه جات تنگه مثل اینکه یهو رضا هو اومد از جلو کیرش رو که بزرگتر از مقداد بود حتی کرد تو کسم فشار داد داخل!واییی هردو چسبیدن بهم اروم اروم شروع کردن به تلمبه زدن!وای لای تنشون داشتم میمردم از حشرو درد داشتم پرس میشدم وسط 2 تا پسر هیکلی 2 کیراشون تو کوس و کونم بود منم بی دفاع بودم!دهنم رو مقداد گرفته بود صورتم هم جلو صورته رضا عوضی بود محکم گاییده میشدم که توی این حین یهو شنیدم صدای در زدن میاد!این 2 تا همزمان تلمبه زدن رو متوقف کردن.تخت به حالت عمودی بود نسبت به در یعنی کسی درو باز میکرد صورت نمیدید اما مارو از پشت میدید دیگه!وای یهو آروم در باز شد مقداد از زیر گفت کیه؟برید بیرون بابا!اینو بلند گفت!یهو من صدای کیوان رو شنیدم که گفت ببخشید فکر کردم نامزدم اینجاست و در رو بست!!داشتم میمردممم از ترس صورت و تنم رو ندید چون وسط تن اون 2 تا بودم!ولی سوراخام و پاهام کاملا معلوم بود!تا درو بست این 2 تام شروع کردن گاییدن من دوباره با خودم گفتم کاش نمیرفت بیرون واییی بعد از 1 ساعت گایدنن و جر دادنم ابشون اومد مقداد که ریخت توی کونم رضا ول کن نبود انقدر گایید که گوشام صدای نمیشنید بعد آبش رو ریخت رو سینه هام!به زور لباسام رو تنم کردن یواشکی فرستادنم دستشویی بعد پایین!کیوان یهو اومد گفت کجایی چرا این شکلی شدی؟؟؟1ساعته دنبالتم گفتم مشروب حالم رو بد کرد توی دست شویی بالا اوردم!زیر بغلم رو گرفت و رسوندم خونه!فرداش گفت برم بیرون انقدر سوراخام درد میکرد گفت باشه بعدا!خلاصه چند روز بعد گفت آره من اومدم بالا توی اتاق ها دنبالت یهو در یه اتاق رو باز کردم دیدم 2 تا آدم گنده دارن یکیو ناجور میکنن!



گفت یه لحظه موندم کیراشون توی سوراخا معلوم بود داشتن جر میدادن بد بخت رو!یهو گفت راستی پاهاش خیلی شکل تو بود آیدا!گفتم وا شکل من؟؟؟گفت آره یک لحظه دیدم ولی پاهای دختره مثله تو بود!بعد گفت بیچاره!گفتم بیچاره چرا؟از خداشم باشه 2 تا مرد اینجوری گاییدنش! گفت مثکه بدت نمیادا!گفتم خیلی ها دوست دارن اینجوری پاره شن!بعد خواستم یکم شیطونی کنم گفتم اصلا خوش به حالش کاش من جاش بودم واییی گفت وا دیوونه شدی مثل اینکه دیگه!!میمیری خره!گفتم ارزشش رو داره(با خنده شیطنت)گفتم خیلیم خوبه اصن توام بیای منو ببینی لای تا مرد دارن جرم میدن!گفت مثکه خیلی خوشت اومده گفتم آره کاش منم میومد باهات میدیدم اونجارو!سرتون رو درد نیارم 4 روز بعد رضا یهو زنگ زد که شمارت رو پیدا کردم!بعد چند بار رفتیم بیرون گفتم دیگه نمیتونم به 2 نفر بدم گفت مقداد دیگه نیست برگشت شهرشون منو میخوای باهم باشیم؟یه کیر سیاه وحشی؟ گفت تو خوانواده ما داداشم همه با خودی ازدواج کردن عروس سفیدو تپل مثل تو نداریم!گفتم وای پس اگه من بیام میخواین خانوادگی جرم بدین!



خلاصه یواشکی چند بار دیگه هم با رضا سکس داشتم.انقدر من رو توی این مدت گایید که کونم حسابی بزرگ و تابلو شد کیوان چند بار گفته چرا کونت هی بزرگ میشه؟ یه بارم گفت کس و کونت حسابی گشاد شده!گفتم چرت نگو یکم چاق شدم!ایه بارم از تنم عکس گرفت واسه پسر عموش فرستاد که قرار شده بیاد ببینتم خدا به دادم برسه!!بعد از یه مدت دیگه جواب رضا رو ندادم و ترجیح دادم تموم شه! بوس
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
زیر دو تا کیر سکس گروهی

سلام به همه دوستان گلم داستانی رو که میخوام براتون بگم برمیگرده به عید93 . داستان ازاونجا شروع شدکه من وهمسرم تصمیم گرفتیم سکس ضربدری رو تجربه کنیم. توی چت هایی که توی همین سایت داشتیم بازوج های زیادی آشنا شدیم صحبت میکردیم و وب میدادیم تا اینکه با یه زوج اوکی شدیم اما فقط یه مشکل بود اون هم دوری راهمون تا اینکه به تعطیلات عیدنزدیک شدیم و از طرف کیوان و مرجان دعوت شدیم به شهرشون .خیلی هیجان زده بودیم بالاخره بارسفررو بستیم وراهی شدیم بین راه همش به این فکر میکردیم که اگه خوشمون نیاد چه کنیم یا اینکه اصلا چطوری شروع کنیم چون هرچی باشه اولین برخوردمون بود وبا اخلاقشون آشنا نبودیم .راه طولانی بود و ما هم فکرمون مشغول .
بالاخره رسیدیم و قرارشد کیوان یه جا بیاد دنبالمون .خیلی استرس داشتیم همش میگفتیم با چه تیپ آدمی برخورد میکنیم. اصلا حقیقی بودن بالاخره کیوان آمدوما از نزدیک دیدیمش خودخودش بود همونجوری آروم و مهربون و خوش برخورد با لهجه گرم و شیرینش ازما استقبال کرد.بعد از کمی صحبت و احوال پرسی حرکت کردیم به سمت منزلشون حدودا بعد از10 دقیقه ای رسیدیم.حالا کیوان سربسرمون میزاره و میگه شما خوب دل وجراتی دارید به خدا .خلاصه بعد ازکمی شوخی وخنده واردمنزل شدیم و بابرخورد صمیمی ودوستانه مرجان روبروشدیم خیلی خوشمون آمده بودمثل خودمون خونگرم وخاکی بودن . بعد ازکمی استراحت و پذیرایی خواستیم ازنظرهم مطلع بشیم .که همه اوکی بودیم.خستگیمون که دراومد باکیوان و مرجان گشتی توشهرشون زدیم و یه کم چرخیدیم بعدهم رفتیم خونه شام و که خوردیم کیوان پیشنهاد داد که یه فیلم سکسی باهم ببینیم ما هم باهیجان نشستیم پای تلوزیون خیلی جالب بود چون طرز آشنایی یه زوج با یه گروه بود که اونا هم همگی زوج بودن تصمیم گرفتیم ماهم به شیوه اونا پیش بریم.با یه بازی شروع کردیم که باعث شد کمتر خجالت بکشیم اینطوری بود که روی چندتا برگه اسم زوج ها وکاری که باید انجام میدادن نشته میشد و به قیدقرعه زوجها باید اون کار رو انجام میدادن مثلا بوسیدن – لیسیدن و ...
.ازسکس موازی شروع شد مرجان افتاده بود به جون کیوان و کلی سروصدا راه انداخته بود.من هم حسابی تحریک شده بودم رفتم سراغ علی و شروع کردم به ساکزدن وای دوتا زوج کنار هم خیلی تحریک کننده بودمتوجه نگاه های پرمعنی کیوان شدم حالم خراب بود فقط به ساکزدن مرجان نگاه میکردم خیلی باحال میخورد. یه دفعه نگاه هم افتادبه کیر کیوان هم بلند بود و هم کلفت خیلی دوست داشتم برم براش ساک بزنم ولی خوب یه کم هم خجالت میکشیدم مرجان یکدفعه دستمو کشید وگفت بیا بخور میخوام حال کنم منم یه نگاه به علی کردمو رفتم جلو و کیرشو گرفتم تودستمو شروع کردم به ساکزدن . وای ی ی ی ی عجب چیزی بود روانی شده بودم بعد متوجه شدم مرجان هم رفته سراغ علی. یه کم راحت تر شده بودم اون هم داشت برای علی ساک میزد.خیلی هیجان داشتیم.بعد مرجان اومدو نشست روکیرکیوان و شروع کرد با صدای بلند ناله کردن علی هم اومد سراغ من و سکس موازی شروع شد.اندام سفیدو گوشتی مرجان تحریک کننده بود همگی کاملا حشری شده بودیم.یه لحظه بخودم اومدم و دیدم روکیر علی نشستم و دارم برای کیوان ساک میزنم مرجان هم با سینه هام ور میرفت خلاصه همگی رو هوا بودیم.
شب اول باسکس موازی تموم شدمرجان هی تو گوشم میگفت شب بیا توبقل کیوان بخواب ولی من قبول نکردم چون نمیخواستم علی ازمن دلگیرشه مثلا رفتیم بخوابیم حالا مگه فکروخیال ولمون میکرد اینقدر کلنجار رفتیم تا خوابمون برد صبح از هیجان ساعت 9 از خواب بیدار شدم وقتی رفتم پایین دیدم پشت سرم کیوان اومد حالا هم ازهم خجالت میکشیدیم هم دلمون میخواست راجب به دیشب با هم صحبت کنیم از نگاه هاش فهمیده بودم چشمش منو گرفته کیوان رفت سراغ صبحانه و بقیه هم کم کم بیدار شدن . شب دوم فهمیدم مرجان تمایلی به سکس ضربدری نداره و همش میگفت نمیتونم دست خودم نیست ببخشید. ولی برعکس اون من خیلی دلم میخواست باکیوان سکس داشته باشم کیرکلفتش وسوسم میکرد.علی ازمن پرسید تو میخوای چیکار کنی من هم که ازخدام بود ولی تردید داشتم تفلی کیوان شرمنده بودومیگفت من ناراحت نمیشم اگه چیزی پیش نیاد علی حق داره اگه نزاره
ازاون طرف هم مرجان همش میگفت ببین میخوام حال کردن شوهرمو ببینم. خلاصه بعدازکلی ایور و اونور کردن مرجان اومد سراغم و شروع کرد به لیسیدن کسم دیگه نیدونستم میخوام چیکار کنم حالم خیلی بد بود فقط دیدم مرجان علی رو راضی کرد و کیوان با کسب اجازه از علی اومد جلو وشروع کرد به لب گرفتن و ور رفتن و نشستم بین پاشو شروع کردم به ساکزدن . بعد از کمی کیوان شروع کردبه کس لیسیم چند ثانیه بعد کیرش و محکم کرد توکسم تمام فضاشوپرکرد خیلی حال دادولی میدونستم خیلی معذبه طوری که زود ارضا شدو رفت کناری نشست و علی امد سراغم . حالش بدبودانگار خیلی هم از این اتفاق راضی نبود البته هم حق داشت وقتی میخواستیم بخوابیم احساس میکردم علی ازم دلخوره ولی همگی میدونستیم چی میخایمو برای چی اونجا هستیم وقتی صبح از خواب بیدار شدیم طفلی کیوان روش نمیشد تو صورتمون نگاه کنه ولی کم کم علی هم آروم شد و تصمیم گرفتیم شب سوم که شب آخرمون هم بود یه سکسmfmتوپ داشته باشیم خیلی شب هاتی بود.
اول ازموازی شروع کردیم بعد علی وکیوان و نشوندم کنار هم یه کم کیر علی رو میخوردم و بادستم کیر کیوان رو می مالیدم و برعکس . بعد نشستم رو کیر علی و کیر کیوان و ساک میزدم یه لحظه دیدم کیر علی توکسمه و کیوان داره اروم کیرشو میکنه توکونم . خیلی دردم گرفت کلفت بود . دیگه اجاز ندادم بهش از عقب بکنه جاشوبا علی عوض کرد ومرجان هم مشغول خوردن سینه هام بود رو هوا بودم سیر نمیشدم بعد از نیم ساعتی حال کردن آب هر دو اومد و یه طرف ولو شدن خیلی خوشم اومده بود اصلا فکر نمیکردم اینقدر حال بده . حیف که دیگه زمان برای با هم بودن دوباره نداشتیم ولی یه از بهترین خاطرات سکسی من بود که همزمان با دونفربودم.هنوزم که هنوزه با کیوان ومرجان درتماس هستیم ومنتظراومدن اونا به شهر خودمون هستیم تا بازبتونیم یه خاطره شیرین وفراموش نشدنی دیگه در کنار هم رقم بزنیم.امیدوارم که پسندیده باشید و تا داستان بعدی بای
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس شش نفره !!ضربدری نمیشه گفت اما بدم نی

پاییز سردی بود و همه داشتن برای امتحان های میانترم دانشگاه آماده می شدن. بهترین فصل مشهد به نظرم پاییز هست، مخصوصا آذر. ترم اول بودم و تونستم با دختری که تازه 3ماه می دیدمش آشنا شم. دختر 18 ساله ی بوری که پاییزم رو دوست داشتنی تر کرده بود. اینکه یک دختر بتونه از خونه بیرون بیاد، شاید برای همه کار راحتی نباشه اما یک فرصت خوبی پیش اومده بود که دانشگاهمون برای دخترا اردویی راه انداخته بود که 4روز می رفتن شمال. ما هم قرار شد از این موقعیت استفاده کنیم و ماشین بابا رو بپیچونیم و بزنیم به جاده. گواهینامه م هم چون تازه سال اولش بود حق رانندگی توی جاده رو نداشتیم اما گفتم شب میریم تا ریسکش کمتر باشه.



با دوتا از دوستام که اونا هم توی دانشگاهمون بودن حرکت کردیم. به بابلسر (مشهد سر! پاتوق مشهدیا) که رسیدیم رفتیم دنبال یک خونه گشتیم که دو روز بتونیم بمونیم. با یاسمن هماهنگ کردم که بپیچونه و با دوستاش بیان پیشمون. اولش که ناراحت شد چون قرار بود فقط من و خودش باشیم ولی اونم دوتا از دوستاش رو آورد و قرار شد شب پیشمون باشن و فردا برگردن. بالاخره به یک بدبختی تونستن از اردوگاه دانشگاه فرار کنن و وقتی رسیدن، انگار دوستام توی کونشون عروسی بود چون دو تا از دخترای شاخ دانشگاه با یاسمن اومده بودن. محسن و حامد رفتن دنبال مشروب و وسایل قلیون. منم درگیر راه انداختن شومینه بودم چون شب قبلش بدجور سگ لرزه زدیم از بس یخ بود. بچه ها برگشتن و خدا رو شکر دست پر بودن..! ناهار رو که خوردیم، یکم استراحت کردیم و بعدش مشروبا رو رفتیم بالا. گرم که شدیم رفتیم ساحل. کم کم توی آب با دخترا طبیعی کردیم ولی قبلش گفته بودم که حق ندارین به یاسمن نزدیک شین! من و یاسمن که تریپ لاو داشتیم ولی اون 4تا فقط لاس می زدن تو آب! اوضاع جوری شده بود که پسرای اطراف ساحل فقط داشتن چپ چپ ما رو نگاه می کردن و توی کف مونده بودن! مشروبا تقریبا گرفته بودمون و هوا هم داشت تاریک می شد و سرد! اومدیم بیرون و رفتیم کنار آتیش چندتا پسر. بچه های باحالی بودن و واسه شام دعوتمون کردن اما خیال کرده بودن که می تونن از بچه مشهدی دختر بلند کنن!





بعد که خشک شدیم با ماشین برگشتیم توی خونه و دیگه نفهمیدیم چه جوری خوابمون برد. وقتی هم که بیدار شدم دیدم همه بغل همدیگه بودن و حامد دیوث هم بیدار مونده بود و داشت کون و کپل دخترا رو برانداز میکرد!! ساعت 11 شب شده بود و با حامد بلند شدیم رفتیم یکم سوسیس سرخ کردیم و بچه ها که بیدار شدن زدیم به بدن. بعدشم بقیه مشروبا رو خوردیم ولی ایندفه انگار حالیمون نبود چقد پیک ها رو پر میکنیم! تن همه مون پره ماسه بود و قرار شد بریم حموم. اول مهلا و پری رفتن!! البته قبلشم کلی خندیدیم که ببین دوتا لز دارن میرن! منو یاسمن داشتیم وسایل شام رو جمع میکردیم که بعد از ده دقیقه محسن و حامد هم لباسا رو کندن و رفتن سمت حموم. منکه بهشون گفتم دیوونه ها جا نمیشین!! ولی انگار حمومش بزرگ بود. گفتیم الانه که سرو صدای دخترا در بیاد اما جوری که محسن تعریف میکرد، انگار منتظرشون بودن!! من و یاسمن هم که موقعیت رو مناسب دیدیم رفتیم کنار شومینه و مشغول شدیم. بدن ترکه ای و سکسیش هیچوقت از زیر مانتو های دانشگاه مشخص نبود اما کافی بود تا با اولین لمس تنش هرکسی رو دیوونه کنه.. لباس هامونو کم کم درآوردیم و تنها شرتامون مونده بود. پنجره ی آشپزخونه باز بود و کاش میشد بوی پاییز رو با گرمای تن یاسمن توصیف می کردم.. جفتمون تو آسمونا بودیم که یه لحظه به هوش اومدم دیدم تنمون پره ماسه هست و وقتی تنمون به هم میخورد ماسه ها خراش می دادن. تصمیم گرفتیم منو یاسمنم به جمع حمومیا اضافه شیم!





تصور 6 نفر توی یک حموم، هرچقدر هم که بزرگ باشه، سخته اما وقتی اون 6 نفر مست باشن اصلا مهم نیست. تا وارد حموم شدیم، اون 4تارو لخت دیدیم که انگاری گروپ میکردن و جفت دخترا پاهاشون رو دور کمر پسرا حلقه کرده بودن و پسرا هم حسابی حال میکردن. منم که یاسمن رو بغل کرده بودم، رفتیم قسمت وی آی پی؛ دقیقا زیر دوش آب گرم. با دیدن اون 4تا، منو یاسمن هم حسابی شهوتی شده بودیم و شرتامونو کندیم. یاسمن پرده داشت و قرار بود فقط از پشت باشه. هیچ کرمی توی حموم نبود و مجبور شدم با صابون کیرمو واسه فتح کون یاسمن آماده کنم اما تا خواستم یکم ببرم تو، جیغ یاسمن هوا رفت. انگار صابون خیلی می سوزوند کونش رو. اونقدر دوسش داشتم که حتی یه لحظه دردش هم نمی تونستم تحمل کنم. واسه همین بیخیال شدم و از جلو می مالوندم فقط. که توی مستی یهو رنگ قرمز و یکمی زرد دیدم.. انگار دیگه کار از کار گذشته بود. یاسمن هم که توی بغلم فقط از شهوت داشت جون میداد و بعدش هم ازش شنیدم که میگفت سوزش و دردی اون موقع حس نکرده.. منم خوشحال از فتح عشقم، اول آروم و آهسته ولی بعد از 5 دقیقه با تمام قدرت می کوبیدم و اون تنها قربون صدقم می رفت.. بعد از 5 دقیقه ی دیگه هم آبم داشت میومد که کشیدم بیرون و گفتم کی میخواد؟؟ مهلا به شکم خوابیده بود و گفت من!





حامد رو کنار کشیدم و کیرمو لای کونش عقب جلو کردم تا آبم اومد و ریختم روی کمرش. همیشه بعد از جق تقریبا 3، 4 ثانیه توی حالت ارضا بودم اما روی مهلا 10 ثانیه میلرزیدم و آبم سرازیر شده بود. من که دیگه 10 دقه توی بغل یاسمن افتادم و بعدش اومدیم رفتیم خوابیدیم اما اونا که گفتن تا یک ساعت بعد از ما هم مشغول بودن و 3تا کمر روی دخترا خالی کردن!! البته جوری که بعدا برام از گروپشون تعریف می کردن، انگار ماجرای اونا سکسی تر بود!! بعد از اون سفر، منو یاسمن عاشق تر شدیم و منجر به رابطه های بعدی شد ولی مهلا و پری وقتی برگشتن، انگار نه انگار که با حامد و محسن بودن!!



توصیه ای برای دوستان: یک پروسه ای مثل ماجرای ما به همین راحتی امکان نداره!! چون مثلا ماشین رو به بهونه ی رفتن به خونه شاندیزمون و برای درس خوندن گرفتیم ولی بعدا که بابا فهمید رفتیم شمال، به کیونم گذاشت! یا اینکه 3تا دختر بتونن از اردوگاه بیان بیرون، به هیچ وجه کار ساده ای نیست. چه برسه به اینکه حتی بخوان شب هم بیرون اردوگاه باشن! توضیح دادن این چیزا توی داستان اصلا جالب نیست واسه همین ننوشتم. سکس توی حموم واقعا مصیبته! مخصوصا واسه دختر که قراره رو زمین بخوابه و یک پسر بیاد روش. اما بچه ها وسط کار مجبور شدن سویشرت ببرن و زیرشون بندازن . گرفتن مشروب توی یه شهر غریبه هم دردسر خودش رو داره و به قیمت خون باباشون میندازن!! .
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
خاطره ای از کیارش
سلام.اسم من کیارش هست.29 سال سن دارم.اهل تبریز هستم.قدم 175 هست و وزنمم 80 کیلو که البته شکم اینا ندارم فقط عضله هست چون بدنسازی کار میکنم.حالا نمیخوام بگم که رونی کلمنم ولی بدنم رو فرم هست.اسم زنم نسترن هستش و اونم 25 سال داره.قدش 169 هست و وزنشم 60 کیلو.نسترن نسبت به هیکلش کونش بزرگه.طوری که وقتی مانتو میپوشه و میره خیابون همه هم نیگا نکنن بیشتر مردا نیگا میکنن مخصوصا که رونای پری داره و وقتی شلوار تنگ میپوشه دیگه واقعا کردنی میشه.از شغلم بگم که یک شرکت دارم.حالا بماند چه شرکتی.البته لازم به ذکر هست که دفتر مال خودم تنهایی نیست.یک شریکی هم دارم که از دوستان دانشگاه بود.ولی چند وقتی بود ندیده بودمش.بعد تو یک مهمونی دیدمش و سر کار و اینا کشید که قرار شد با هم شراکتی شرکت باز کنیم.اسم شریکمم نیما هستش.28 ساله.هیکلش هم نسبتا شبیه من هستش.
پسر خوبی بود و خوب جور در میومدیم.دیگه یواش یواش رفت و آمد خونوادگی پیدا کرده بودیم.زن نیما یک زن هلویی بود که نگو.ادم با لباس خونه میدیدش حسرت نیما رو میخورد.درسته نسترن خودش خوشگله ولی رویا یک چیز دیگه بود.هم سینه هاش بزرگ بودن.هم کونش و هم وقتی جلو آدم میشینه میبینی 1 کیلو گوشت وسط پاهاش داره.قد رویا از نسترن بلند هست و از من و نیما هم 2.3 سانتی کمتر.رویا تو لباس پوشیدن خیلی بازه.و این ادم رو حسابی تحریک میکنه.اینم بگم که خانومای ما جلو ما روسری اینا سر نمیکنن و اگه گردن نسترن دیده بشه مطمئن باش که خط سینه رویا حتما بیرونه.
یکشب با نسترن تو رختخواب حرف میزدیم که نمیدونم چی شد که بحث کشید سمت رویا.تو بین این حرفا که در مورد رویا صحبت میشد منم به یاد رویا افتادم و کیرم راست شد.البته نذاشتم نسترن بفهمه.زودی غلط زدم رو نسترن و لباس خوابشو در اوردم و سینه هاشو کردم دهنم.نسترن مونده بود تعجب کنه یا حال کنه.
بعد از اینکه سینه هاشو خوردم نسترن هم حسابی حال اومده بود.وقتی کس نسترن رو کردم دهنم تصور کردم که کس رویا رو میخورم وای خیلی لذت بخش بود برام.خیلی حال کردم.تصمیم گرفته بودم امشب با زنم سکس کنم ولی روحا با رویا.
یکم که کس زنم رو خوردماونم داد میزد که اخ بسه دیگه.کشتی منو.دیگه طاقت ندارم بکنم.زود باش جرم بده.منم نسترن رو برش گردوندم و از عقب گذاشتم تو کسش ولی من نسترن رو نمیکردم.رویا بود که داشت بهم کس میداد.وای من که دیگه تو اوج بودم.وحشی شده بودم.با دستام بغلاشو میمالیدم کونشو میمالیدم.در حین اینکه کسشو میکردم انگشتمو خیس کردم و آروم میکردم تو کونش.نسترن که دیگه دیوونه شده بود.هر از گاهی یک سیلی هم به کونش میزدم.یکبار که محکم زدم دردش گرفت منم کیرمو کشیدم بیرون و سوراخ کونشو گرفتم دهنم و بوسه بارونش کردم.اونم دردش یادش رفته بود و فقط میگفت تورو خدا بکن.منم کیرم رو تف مالی کردم آروم آروم میکردم تو کونش.باور کنین که چشام بسته بود و داشتم رویا رو میکردم.خیلی لذت میداد بهم.
از عقب میکردمش و دستمم رو کسش بود اونم واسش میمالیدم.نزدیک بود بیام که یاد سینه های رویا افتادم.نسترن رو برش گردوندم رفتم بالا سرش کیرم رو گذاشتم لای سینه هاش.و اونقد عقب جلو کردم که ابم اومد و ریختم رو صورت نسترن.البته اینم بگم که نسترن به گفته ی خودش 2بار آبش اومده.بعد از سکس با نسترن که موقع خواب شد نسترن خوابید ولی من تو فکر بودم.به فکر کاری که کرده بودم.احساس میکردم که به زنم خیانت کردم.هم به زنم هم به دوست و شریکم نیما.
اما تو همین فکرا که یاد کار امشبم یعنی تجسم کردن رویا به جای نسترن خیلی حال میکردم و باز کیرم راست شد.
به هر بدبختی بود اون شب رو به صبح رسوندم.فردا که تو شرکت نیما رو دیدم یک لحظه احساس خجالت کردم ولی بعد اروم گرفتم.
با خودم تصمیم گرفتم دیگه به رویا فکر نکنم.اما نمیشد.من حاظر بودم به خاطر رسیدن به رویا هر کاری بکنم.روز ها به همین شکل میگذشت و من اکثرا با یاد رویا با زنم سکس میکردم و این شده بود برام یک دلخوشی.
یکروز قرار شد که نیما و زنش رو به شام دعوت کنیم.من دل تو دلم نبود چند روزی میشد که ندیده بودمش.
خلاصه نیما و زنش تشریف اوردن.مثل همیشه با هم دست دادیم و وارد خونه شدن.و مشغول پذیرایی از نیما و زنش شدیم.شام رو خوردیم و مشروب آوردیم.همینطور داشتیم یک شو هم میدیم.از این کلیپ های پیت بال که همش باز هستش.مثل اینکه اهنگ های اونو فقط نشون میداد همون برنامه های و بست کیلیپ و اینا.با دیدن اینا بحث کشید سمت سکس و اینجور چیزا.راستی رویا یه تاپ پوشیده بود که کمرش کامل بیرون بود و یک دامن که تا رو زانوش بود و در حین مشروب خوردن و گرمی هوا اونم رفته بود بالا و شرت فسفری رنگش خوب تو چشم بود.
نسترن هم یک تاپ یقه گرد پوشیده بود که پاک سینه هاش بیرون بود یک شلوار کوتاه که ساق پاشو به نملیش گذاشته بود.
همینطور داشتیم میخوردیم تلوزیون میدیدیم که نیما گفت کاشکی یک فیلم داشتی میزاشتی میدیدیم.منم قبول کردم و یک فیلم گذاشتم به اسم شیطان در کالبد ولی نمیدونستم که توش سکس هم داره.به نیما هم گفتم که اینو از یکی گرفتم گفت فیلمه خوبیه.وقت نکردم ببینمش کی از حالا بهتر.همه هم خوشحال نشستیم پای دیدن فیلم.همه محو تماشا بودیم که یهو دیدم وای اینکه کلا سوپره.خواستم خاموشش کنم دیدم نیما گفت کیارش بزار بمونه.اگه واسه شما مشکلی نداره واسه ما هم نداره.منم که دیدم اونطوری گفت چیزی نگفتم و نشستیم پای فیلم.
یکم که نیگا کردیم دیدم نه واقعا میچسبه.یکم نگذشته بود من ناخداگاه دست نسترن رو اوردم گذاشتم رو کیرم.اونم انگار نه انگار که کسه دیگه ایم اینجا هست یواش و اروم داشت میمالید.
یهو چشم خورد به رویا و نیما که نیما دستش رو کرده وسط پاهای رویا و داره کس فسفری رنگ رویا رو میماله.من که اونا رو دیدم واقعا حالم خراب شد و منم شروع کردم به مالیدن سینه های نسترن حتی یک دستمم کردم تو لباس یقه بازش.که نسترن خواست اعتراض کنه منم خواستم نیما رو نشون بدم که دیدم وای رویا پاهاشو وا کرده و دامن رفته کنارو کل اون رونهای سکسیش بیرونن و نیما دست کرده تو شرت رویا.منم که این صحنه رو دیدم تاپ نسترن رو از تنش در آوردم سینه هاشو کردم دهنم.با این کار من نسترن یک اه خفیفی کشید که انگار راه رو برای اونا باز کرد که رویا هم به اه و اوه افتاد.همینطور میخوردم و نیما و رویا رو نیگاه میکردم که اونا بعد از این چیکار میخوان بکنن.
که دیدم نیما با یک اشاره به من لخت شد.منم همین کارو کردم و بدون توجه به نیما نسترن رو هم لختش کردم.و شروع کردم به خوردن لبای نسترن.یکم که لباشو خوردم خوابوندمش رو کاناپه و شروع کردم به خوردن کس نسترن.نیما اینا رو هم نیگا کردم دیدم نیما رو مبل نشسته و رویا کونش سمت ما نشسته رو زمیم و داره کیر نیما رو میخوره.نمیدونستم نیگا کنم یا کس زنم رو بخورم.
یکم بعد من رو کاناپه دراز کشیدم و نسترن رو زمین نشست و کیر منو کرد دهنش.حالا رویا رو کاناپه دراز کشیده بود و پاهاشو کرده بود هوا و نیما داشت میخورد.وای که چقدر آخ و اوخ رویا جذاب بود.هر از گاهی با رویا چشم تو چشم میشدیم که من حال میکردم.اول نیما شروع کرد تو همون حالت کیرش رو کرد تو کس رویا.وای که چه جالب بود حتی درد کشیدن رویا جالب بود.
نسترن هم پاشد و نشست رو کیر من و بالا پایین میرفت.منم سینه های نسترن رو میمالیدم و به کس دادن رویا نیگا میردم.یکم که گذشت نسترن پا شد و من خوابوندمش رو کاناپه و از پشت کردم تو کسش.صورتم به طرف اونا بود و وقتی رویا رو نیما نشسته بود و کسش رو بالا پایین میبرد حوب میددمش و کم مونده بود که بپرم و از دست نیما بیگیرمش و بگم بیا این زن من هر کاری دوس داری بکن اما امشب زنت زنه منه و تا صبح میکنمش.توام نسترن رو جرش بده تا صبح.اما نمیشد.میترسیدم.
بعد از چند دقیقه نسترن رو ارش گردوندم و کیرم رو کردم تو کسش اونم پاهاش رو رو کمرم قفل کرد اونقدر کردم و نسترن جیغ زد که ابم اومد و همش رو ریختم تو کس زنم.همونطوری روش خوابیدم.دیگه نفهمیدم نیما و رویا کی تموم شدن.صبح که پاشدم دیدم لخت تو بغل زنمم.با تکون خوردن من نسترن هم بیدار شد.نیما و رویا رفته بودن و رو تخت خوابیده بودن.
من و نسترن که از سکس دیشب راضی بودیم شروع کردیم به خوردن لبای همدیگه.
تو همین حینم دیدم که نیما و رویا کنار سر ما واستادن و هو میکنن مارو.اونا هم مثل ما لخت بودن.چشم از بدن رویا برنمیداشتم اینم بگم که نیما هم تو بدن زن من بود داشت میخوردش.هم من راضی بودم هم اون.زنا هم راضی بودن.اما هیشکی جرات حرکت اضافه نداشت.
پاشدیم و چهارتایی رفتیم حموم.تو حموم هرکی زن خودش رو شست.اومدیم بیرون صبونه نیمرو خوردیم.از دیدن بدل لخت زنا کیر هر2مون راست شده بود و زنا هم متوجه شدن رویا که کنارم نشسته بود کیرم رو گرفت دستش و گفت وای نسترن ببین شوهرت واست چی داره.من که نمیدونستم حال کنم یا تعجب هاج و واج مونده بودم.یکم مالید بعد دستشو گذاشت رو کیر نیما و گفت ببین نیما هم اینو واسه کس من تیز کرده.
بعد رو کرد به نیما و گفت مگه تو دیشب نکردی باز چرا راست شده.تو که از این عادت ها نداشتی.
بعد یک نگاهی به نسترن کرد و گفت نسترن ناراحت نشی ها این تورو راست شده ها.
بعد بدون هیچ کلامی کیر نیما رو کرد دهنش.نیما هم صداش درومد.منم که وضعم خراب بود البته برا رویا نه نسترن.نسترن رو پا شوندم و سرش و گذاشتم رو پای نیما و خودم رفتم وسط پاهاش.شروع کردم به خوردن کس زنم.رویا و نسترن سرشون نزدیک هم بود.رویا که داشت کیر میخورد نسترنم سرش کنار کیر رفیق من بود.رویا به نسترن گفت دست بزن ببین این خوبه یا مال کیارش؟
بعد همدست نسترن رو گرفت و گذاشت رو کیر شوهرش.نسترنم اول مکث کرد ولی بعد شروع کرد به مالیدن کیر نیما.
یکم نگذشت که نسترن شروع کرد به خوردن کیر نیما و نیما هم با دستش بدن نسترن رو میمالید و سینه هاشو فشار میداد.رویا اومد سمت من و شروع کرد به خوردن لبام اونم چجور.دیدم اینطوری نمیشه گفتم بچه ها بیاین بریم رو تخت.
همگی پاشدیم و رفتیم سمت اطاق خواب.نیما و نسترن که 69 شدن و شروع کردن با ولع زیاد به خوردن همدیگه.رویا هم منو انداخت رو تخت و روم خوابید و گفت وقتش رسید که به تو خدمت کنم.
رویا شروع کرد به خوردن لبام.منم باهاش همکاری میکردم.بعد همینطور که میلیسید رفت پایین تا رسید به کیرم.وقتی برا اولین بار کیرم رفت تو دهنش دلیل اون اخ و اوخ نیما رو فهمیدم.بیشرف بدجور میخورد.یکم خورد دیدم حالم خراب شد.
بلندش کردم و به کمر خوابوندمش رو تخت.رفتم وسط پاهاش و اون کس لذیذ و خوش طعمش رو بوییدم و لیسیدم.
از صدای اخ نسترن یک نگاه به اونا کردم و دیدم وای زنم زیر دوستمه و داره بهش کس میده اونم با چه هیجانی.منم حشری شدم و با حرص بیشتری کس رویا رو میخوردم رویا ی که مدتها چشم دنبالش بود و حاظر بودم زنمبه چند نفر بده ولی رویا بهم کس بده.
از خوردن کس رویا و این افکار واقعا لذت میبردم.پاشدم و کیرم رو کردم تو کسش با ملایمت و ارامش تمام کیرم رفت تو جونش.بهم گفت کیارش بخواب روم.پاهاشو انداخت کمرم و منم خوابیدم روش.هم میکردم و هم لباشو میخوردم.اونم اخ و اوخ میکرد و منو وحشی میکرد با حرفاش.
بهم میگفت ببین نسترن داره به شوهر من رفیق تو کس میده.تو ام زنه رفیقتو بکن تلافیش دراد.نسترن هم از اون ور گفت وای کیارش من دیگه زن نیما هستم.اونقد بهش کس میدم که جونش دراد.زنا هی حرف میزدن و مارو وحشی میکردن و ما هم فقط از تهه دل اخ و اوخ میکردیم خدا رو شکر میکردیم که همچین کسی رو داریم جر میدیم.حداقلش من که اینطوری بودم.من خسته شدم و خوابیدم زمین که دیدم نیما هم ازم تقلید کرد.رویا نشست روم نسترن هم رو نیما.هر دوشون زیبا بودن و سکسی.اونقد عرق کرده بودیم که رو تخت خیس خیس بود.دوس داشتم وقتی رویا بالا پایین میره به کس دادن زنمم نیگا کنم.واقعا هم لذت بخش بود برام.زنم داشت درست جلو چشام کس میداد با اینکه میدونست منم اونجام کس میداد.و جالب تر از اون منم زن دوستم رو درست جلو چشاش میکردم.
یهو یاد کون رویا افتادم و برش گردوندم به شکم رو تخت خوابوندمش.از نیما اجازه خواستم تا نسترن کیرم رو بلیسه.خوب که لیسید چرب شد خودمم یک تف به کون رویا انداختم و سر کیرم رو کردم تو کونش.نسترن و نیما هم اومدن بالا سر ما میخواستن کون دادن رویا رو ببینن.اولش جیغ و داد کشید ولی من با صبر و حوصله و با مالیدن کس رویا بلاخره تمام کیرم رو غالب کردم تو کون رویا.
چند دقیقه همونطور موندم تا ماهیچه هاش باز شن بعد به خواسته ی رویا اروم شروع کردم به تلنبه زدن.
نیما از نسترن خواست تا اونم بهش کون بده ولی نسترن قول داد که یک وقت دیگه جبران کنه.و نیما هم در حسرت کون نسترن کسش رو میگایید.
کون رویا واقعا تنگ بود.من که دیگه طاقت نیاوردم و تمام ابم رو ریختم رو کمر رویا.و بعدش دراز کشیدم روش.
چند دقیقه نگذشته بود نیما هم ابش رو ریخت رو سینه های زنم.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
زهر عسل
در پارکینگ رو بستم و بر گشتم تو خونه ! نمیدونستم وقتی با شیوا روبرو بشم ، چه رفتار و عکس العملی خواهد داشت و به شدت نگران بودم. توی ذهنم اتفاقات دیشب رو مرور میکردم و باورم نمیشد که اتفاق افتاده و به این شکل.
سال چهارمی بود که ازدواج کرده بود. یه زندگی قشنگ و عاشقانه رو به سختی و زحمت زیاد و روی پای خودمون و بدون کوچکترین کمکی از دیگران و حتی عبور از موانعی که برامون ایجاد میکردند.
من اصلا به فکر ضربدری نبودم ، من اصلا اینقدر روشنفکر هم نبودم ! نمیدونم درست از چه لحظه و چطور اما همه چیز از اون لحظه ای اتفاق افتاد که صحنه سکس شیوا با مرد دیگه به ذهنم اومد ! البته نه هر مرد دیگه ای ! فقط و فقط علی دوست دوران کودکی تا اون روز. تنها مردی که به نظرم اینقدر شهوت انگیز بود که حاضر باشم زنم هم لذتش رو تجربه کنه با بدنی ورزیده پوست روشن و کیر بزرگ و کلفتی که هیچ عیبی در ظاهر نداشت و دو برابر کیر من کلفتی و چندین سانت هم بلندی داشت. اما نشده و بود و همه چیز دست به دست هم داد تا من تبدیل به یکی از تیوریسین و فلاسفه سکس ضربدری و ادمین یکی از اصلی ترین و بزرگترین گروههای آشنایی زوجها در اون زمان یعنی سال 83 شدم و متن ها و مقالات و داستانهای من خیلی ها رو اون روز جذب این ماجرا کرد.
و در همین گیر و دار با شهرزاد و شهرام زن و شوهری آشنا شدیم و رابطه امون در طی یک هفته ماجرای اون شب رو خلق کرده بود طوری که اصلا متوجه نشدیم چی شد که به اونجا رسیدیم.
من از نظر ظاهری پسری جوانی با 26 سال سن و خوشتیپ محسوب میشدم و از نظربدنی بدنی معمولی و متوسط داشتم که چاق و لاغر و ورزیده هم نبود. شیوا زنم زنی بسیار معمولی با ظاهری خیلی معمولی در حد متوسط و تیپ و سر و وضعش هم به حدی معمولی بود که هرگز اندامش که بسیار شهوانی و هوس انگیز و همه چیز اون در حد ایده آل و سکسی بود جلب توجه نکرده بود. قد 169 وزن 58 کیلو و سینه های ۷۰ - ۷۵ نسبتا سفت و کون بزرگی که همه عاشق چنین کونی هستند و کس خوشفرم لبهای صاف و تمیز و توپولی که هرگز چشم کسی به اونها نیافتاده بود و همیشه از نظر و جلب توجه به دور بود و تمام فکر و خیال من کرده شدنشون توسط علی بود !
شهرام وشهرزاد زن و شورهری که از نظر سنی 3-4 سال از ما بزرگتر ولی از نظر ظاهری هر دو از ما ریز نقش تر بودند. اینکه شهرام چه پسر نازنینی بود و هنوز هم هست و شهرزاد چه زن خوب و صادق و توی سکس شیطون و در همسرداری و وفاداری تو رابطه بی نظیره یک طرف اما شهرام از نظر ظاهری و فیزیکی نه ایده آل من بود و نه شیوا ! هر دو ما مردی رو ترجیه میدادیم که از نظر ظاهری درشت تر قوی تر و کلفت تر باشه که شهرام در این زمینه ها کمتر از من بود.
اما هرچه که بود اون شب اتفاق افتاد. من بعدازظهر مشروب و لوازم پذیرایی رو تهیه کردم و با وجود اینکه قرار بود اون شب همدیگر بیرون ببینیم و برنامه ای برای خونه ما اومدن نبود، اما حسی به من میگفت که اتفاق خواهد و افتاد و شیوا همسر من هم که بجز در موقع سکس در این موارد اصلا حرفی نمیزد اون شب رفته بود حمام و حسابی به خودش رسیده بود .
بالاخره اون پنجشنبه شب همدیگر و در پارک نیاوران دیدیم و شام رو در پیتزا چمن سه راه کاخ خوردیم با اصرار ناچیزی شهرام و شیوا خونه ما مهمون بودند و مشغول خوردن مشروب بودیم که البته شیوا زن من از مذهبی بودن فقط مشروب نخوردن براش مونده بود نخورد!
مشروب رو که خوردیم شهرام شروع کرد به بالا رفتن از سر و کول شهرزاد و لب گرفتن و دستمالی کردن و شهرزاد هم مرتب آخ جون نکن میگفت !! اما شیوا به من اجازه کاری نمیداد تا وقتی که کمر به بالا شهرزاد لخت بود و بالاخره من هم چراغ سبز گرفتم و وقتی شهرام پاهای شیوا رو گرفته بود بالا و کسش رو میخورد تازه من هم موفق شدم شرت بندی شیوا رو دربیارم. اما جو سنگین ، لذت محدود ، هیجان زیاد و هیچ چیز شبیه تصورات ما نبود. و از همه بدتر وقتی شهرزاد به شهرام اعتراض کرد که چته ؟ چرا راست نمیکنی ! شیوا هم گفت : این طرف هم همینطوره و این آقا هم راست نکرده و کلی مسخرمون کردند و شهرزار میگفت پیر دولی گرفتید. که شهرام حرف قشنگی زد و گفت من همیشه آرزوی یک چنین صحنه رو داشتم و توی رویا هام چنین چیزی رو طوری تصور میکردم که .. وااااااه ه ه ه !! و الان باورم نمیشه که اینطور شدم . و خلاصه هیجان زیاد و مشروب اضافه رو بهانه کردیم و شیوا دست من رو گرفت و برد توی اتاق !!
توی اتاق افتادیم به جون هم و کیر بی حساب که بیرون از کار افتاده بود ، راست و زنده شد !! از اون طرف شهرزاد بلند ، بلند غر میزد که آی ، مهمون دعوت کردید ، ما رو به زور نگه داشتید شب اینجا خودتون رفتیم تو اتاق ، این چه وضع مهمون نوازیه ، شهرام پاشو بریم خونمون ... و ما هم از این طرف میخندیدیم ! بدجوری هوس من به سرش افتاده بود و از این طرف شیوا بعد چند دقیقه ور رفتن و یکی دو تا تلمبه گیر داد که میخوام شهرزاد رو بکنی ! من که حسم بهم میگفت از شهرام خوشش نیومده ، بهش میگفتم : خوب اگه من بخوام برم سراغ شهرزاد ، شهرام هم میاد سراغ تو ! و اون بدون اینکه بگه خوب اشکال نداره بیاد ، به من اصرار میکرد !
رفتم از اتاق بیرون و درست وقتی رسیدم که افسانه هنوز در حالت سگی بود و شهرام آبش رو روی کمرش خالی میکرد و شهرزاد غر میزد که گندت بزنند نه به اون راست نشدن و نه به این زود اومدنت !
بهشون گفتم که بیان تو اتاق و شهرزاد غر میزد که چه فایده حالا دیگه !؟ اینکه منفجر شد و تو هم که پیر دولی داری !! گفتم پیر دولیم خوب شده بریم تو اتاق ! و اونها هم اومدند توی اتاق ما روی تخت خواب دو نفره .

شیوا یک سمت تخت بود ، بعدش من قرار داشتم و شهرزاد اول اومد روی تخت و بعد شهرام ! بنابراین شیوا و شهرام دور در دور و من و شهرزاد نزدیک در نزدیک شدیم ! شهرزاد تقریبا نصفه بدن روی شهرام قرار گرفت و تقربیا پشت اش به به من و سینه اش روی سینه شهرام بود و بعد از چند دقیقه که اونها با هم و من و شیوا با هم ور رفتیم با ایما و اشاره شیوا یواش یواش من به سمت شهرزاد متمایل شدم و ...خیلی با احتیاط و ترس و لرز خیلی محتاط و به آرومی شروع کردم به نوازش بدن شهرزاد اول این کار رو تو منطقه وسط کمرش انجام دادم و وقتی عکس العملی که ازش می ترسیدم ندیدم ، حرکتم رو جدی تر و لمس کردن رو محسوس تر کردم. خیالم از شهرزاد که راحت شد موقع نوازش بدنش دستم رو به آرومی به دست شهرام هم میمالیدم تا اون هم از وجود دست من با خبر باشه و به این ترتیب واکنش اون رو سنجیده باشم ! دیگه کاملا دستم رو تو پشت بدن شهرزاد از زیر گردن تا بالای کون کوچیک اما محدب به خاطر غوص کمر زیادش میکشیدم و تو هر دو سه رفت و برگشت دست شهرام رو با تماس کامل لمس میکردم تا از اینکه دارم زنش رو لمس میکنم با خبر باشه. شیوا هم از پشت چسبیده بود به من و کیرم رو گرفته بود و بازی میداد.
وقتی خیالم راحت شد ؛ دستم رو بردم لای کون شهرزاد و سوراخ کونش رو با انگشت مالیدم و یکم رفتم پایین تر و هنوز لبهای کسش رو از پشت با دست لمس نکرده بودم که شهرام ناگهان و غافل گیرانه خودش رو از زیر شهرزاد بیرون کشید و با این حرکت شهرزاد رو در حالی که پشت اش به من بود گذاشت تو بغلم !
اون لحظه قابل شرح نیست ! از یه طرف نگران واکنش شیوا بودم و از اونطرف من که همیشه آرزو داشتم کس دادن شیوا رو ببینم ، حال بدی بهم دست داد درست مثل اینکه خیانت ش رو دیده بودم !! توان برگشتن به سمت پشتم رو نداشتم ! همه این احساسات توی کمر از دقیقه بهم دست داد و نمیدونم آیا هنوز شهرام به اون طرف تخت و به بدن لخت و گوشتی و سکس شیوا رسیده بود یا نه ولی تنها کاری که از دستم بر میومد با توجه به شرایط قرار گرفتن شیوا نسبت به من کیرم رو که داشت منفجر میشد تا خایه هام تو کس تنگ و استخونی شهرزاد جا دادم !!
این حس تازه بود ! من بجز شیوا کس دیگه ای نکرده بودم ! و کس تپل و رونهای پر و کون گنده شیوا باعث میشد کیرم تا اینجایی که به کس تنگ و شهرزاد رفته بود ، نتونه وارد بشه و اینکه کیرم از پشت تا بیضتین تو کس شهرزاد که خیلی تنگ تر از کس شیوا شاید به خاطر سایز شهرام بود ، جا شده بود خیلی حال کردم .
چندتا تلمبه بیشتر نزده بودم که صدای آه و شیوا بلند شد ! شهرزاد با وجود اینکه کیر به نسبت شوهرش کلفت من تا خایه تو کسش بود فقط شدید نفس میزد اما شیوا بلند آه و اوه میکرد و از طرفی دو تا دست داشت کون من رو میمالید که توهم ماجرا بهم اجازه نمیداد بفهمم شیواست یا شهرام !! و از همه مسخره تر اینکه اصلا قدرت برگشتن و دیدن ماجرا رو نداشتم و احساس میکردم اگر ببینم حالم گرفته میشه و شبم خراب ! پس بهتر این بود که فقط ار کردن اون کس تنگ شیوا لذت می بردم و همین کار رو هم کردم !!
ولی شاید 5 دقیقه هم نشده بود که شیوا با لحن خیلی مایوس و توام با اعتراض و التماس به آرومی به شهرام گفت : آه اومدی !؟ و شهرام با اون لحن آروم و متین اش و شخصیت دوست داشتنی به آرومی ازش معذرت میخواست ! معلوم بود با وحود اینکه این دومین بار بود که اون شب در فاصله کمتر از نیم ساعت آب شهرام میومد ، تحمل بدن گوشتی و شهوت انگیز و کس تپل شیوا رو نداشته که به این زودی آبش اومده !
تو همین حین شیوا هم خواست برگرده و وقتی برگشت و رو در رو شدیم و هر دو پهلو به پهلو قرار گرفتیم ، یا پاش رو بالا گرفتم و دوباره کیرم رو تا ته تو کس خیس و تنگش جا دادم که شهرزاد هم لبش رو گذاشت روی لبم و با هم لب تو لب شدیم !
پنچ دقیقه از همدیگه لب میگرفتیم و من تلمبه های نرم میزدم ! گاهی نوک پستونهای کوچیک اش رو می لیسیدم و چند دقیقه در حال تلمبه زدن چوچوله اش رو میمالیدم که دیگه طاقت جو سنگینی رو که زیر نگاههای شیوا و شهرام احساس میکردم نداشتم و با وجود اینکه خیلی جا داشتم سرعتم رو بیشتر کردم و خودم رو رها کردم و در آخرین لحظه که میخواستم آبم رو تو کس شهرزاد خالی کنم ، چون چیزی نمیگفت که تو کسش نریزم ، تصمیم گرفتم کیرم رو بکشم بیرون و یه لیوان پر آب داغ رو روی شکم تخت شهرزاد خالی کردم.
گیج میزدم که حالا باید چیکار کنم داشتم دنبال چیزی میگشتم که آبم رو پاک کنم که شیوا یه بسته دستمال کاغذی بهم داد ! دیگه نفهمیدم چی و چطور شد که ما بدون حرف خاصی تو اتاق و شهرزاد و شهرام هم توی سالن خوابیدند و وقتی از خواب بیدار شدم ساعت 8 صبح اونها لباس پوشیده آماده بودند که برن خونشون و من رفتم توی پارکینگ که ماشینشون رو خارج کنند و شهرام خیلی آروم و متین خداحافظی کرد و شهرزاد هم در حالی که نگاه خاصی بهم داشت دست و داد و خداحافظی کردند و رفتند !
در پارکینگ رو بستم و بر گشتم تو خونه ! نمیدونستم وقتی با شیوا روبرو بشم ، چه رفتار و عکس العملی خواهد داشت و به شدت نگران بودم. توی ذهنم اتفاقات دیشب رو مرور میکردم و باورم نمیشد که اتفاق افتاده و به این شکل.
وقتی تو خونه اومدم از احساس و حالت شیوا کاملا نگران بودم اما اون خیلی خوب و ریلکس و حشری بود و وسط یه سکس داغ و شهوانی بهم گفت که شهرام کیرش رو تو کسش هم نکرده و قبل از اینکه تو بره آبش اومده و ریخته روی رونش ! و دیده که من چطور به شهرزاد تلمبه میزدم ! و حال هم کرده ! اون روز به هر ترتیب با همه بدی ها خوبی هاش اولین تجربه سکس ضربدری ما خاطره بدی نبود اما این تازه اول یه ماجرا بود و شاید دروغ بچه گانه شیوا در مورد تو رفتن و نرفتن کیر شهرام ، شروع همه زهـــــرِ این عـــســـل !منبع آرشیو

شـــــــــــیوا
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  ویرایش شده توسط: shomal   
مرد

 
زنگ تفريحه......!


سلام من رضا هستم ، چند مدت پیش خواهر زنم با یک پسر ه دوست می شه به نام وحید که باشگاه سوار کاری داشتند. بعد از مدتی که از دوستیشون می گذره توسط زنم متوجه می شم که شادی (خواهر زنم ) داره اسب سواري ياد مي گيره . زنم شيوا قد بلند هست و باسن و پاهاش خيلي ورزيده و سكسي اند ، سينه هاش انگار مال اين هيكلش نيست ، از بس كه بزرگ هستند دگمه مانتوهاش همش بازند. شيوا بعد از مدتي گفت كه با شادي ميخواد بره سوار كاري . من هم پذيرفتم . يك هفته ايي گذشت يك روزغروب از پنجره ديدم ،زنم، شيوا و خواهرش شادي از يك لگزوز دم در آپارتمان پياده شدن و اومدن بالا اما يارو نرفت و همونجا منتظر موند. شيوا و شادي كه اومدن بالا شيوا گفت كه وحيد دوست شادي _هموني كه پيشش كلاس مي رفتن _،رسوندتشون و منتظر كه شادي يه دوش بگيره و برن با هم شام بيرون . من هم گفتم پايين كه خوب نيست ميرم دعوت كنمشون بيان بالا . يكدفعه شيوا گفت آخه يكي از دوستاش هم باهاشه . گفتم خواب چه اشكالي داره اونم مياد بالا و يك شربتي ، ميوه ايي مي خوره تا شادي اماده بشه.
نزديك ماشين كه شدم صداي صحبت مي امد.. شنيدم كه يكي شون داشت مي گفت : وحيد چه كسيه اين شيوا ؟ ببين كيرم چيجوري واسش شق شده ؟
وحيد هم گفت : از تو اييبنه حواسم بهتون بود . ديدم داري سينه هاشو مي مالوني ...../
مهدي (اسم دوستش): عجب سينه هايي داشت بزرگ و سفت ...جون مي ده كيرت رو در بياري بكني لاش....
وحيد : خوش بحال شوهر كس كشش..!!!
كم كم جلو رفتم و دعوت كردمشون بالا . اونها هم پذيرفتن و اومدن . موقع پياده شدن كير مهدي رو ديدم شق شده بود واز شلوارش معلوم بود .رفتيم بالا و نشستيم . شادي حموم بود . زنم هم كه با يك تاپ و يك شلوارك تنگ و چسب همش به بهونه پذيرايي كردن خم ميشد جوري كه سينه ها و كونش رو مهدي خوب بتونه ببينه . مهدي هم يك پسر 33 _34 ساله با هيكل اندامي و دستها و بازوهاي كلفت كه انگار ساخته شده بودند واسه گاييدن زنه من .
بعد از اينكه شادي اومد بيرون گفت : خسته ام و امشب نمي يام بيرون . وحيد هم گفت عزيزم هر جور تو مايلي . كه با اسرار من و شيوا ثرار شد شام دور هم تو خونه ي ما باشيم كه شادي هم بتونه با وحيد بيشتر باشه .من بعد از كمي تعارف رفتم كه از بيرون شام بخرم . تو راه همش فكر برگشتن بودم و دلم مي خواست گلييده شدن زنم رو ببينم.
زود شامو خريدم و برگشتم كه ديدم كسي تو سالن و پذيرايي نيست . صداي اب حموم ميومد . يه كم ديگه متوجه شدم كه شادي و وحيد توي اتاق خواب هستن اهسته جلو رفتم ديدم اووووففففف اووووووووف.... وحيد روي تختخواب به پهلو دراز كشيده و شادي هم تو بغلش و وحيد هم داره تلمبه ميزنه و با سينه هاي شادي هم همزمان با تلمبه زدن بازي مي كرد . كيرم راست راست شد . اومدم در حموم از قفل در نگاه كردم ديدم جوووون .... مهدي با دوتا دستاش از پشت شونه ها و موهاي سر شيوا رو گرفته ، و كيرش رو از عقب كرده تو كس زنم شيوا و داره تلمبه هاي ضربه ايي به داخل كوس شيوا مي زنه و جوري كه وقتي كيرش رو با ضربه تو كس زنم مي كرد برخورد رونهاي پاش با رونهاي پاي زنم شژصداي عجيبي مي داد . كون زنم رو كاملا در بر گرفته بود و به سمت كير خودش مي فشرد و زنم رو مي گاييد و مي گفت : "جوون.. مي كنمت .. جلوي شوهرت هم مي كنمت ...شيوا جووون" . مهدي خم شد روي شيوا در همون حالت و با دودست محكم سينه هاي زنم رو مي فشرد ، دقيقا مثل يك نفر كه روي اسب سوارشده و دار ه با سرعت به جلو مي تازه. در همين حال يكدفعه مهدي با يك حركت خيلي آروم آخرين ضربه رو تو كس زنم زد و نعره ايي كشيد. شيوا هم كه چشمهاشو از شدت لذت به هم نزديك كرده بود يك آهي كشيد . و گفت :" آب كيرت رو توي كسم خالي كن عزيزم" ...مهدي هم همونطور قوي زنم رو محكم به خودش فشار مي داد و دو طرف باسن بزرگ زنم رو محكم گرفته بود ، در حالي كه تمام آب اون كير وحشت ناك بزرگش رو توي كس زنم خالي مي كرد ، مي گفت : " ...چشم ...حتما ... تمومش رو توي كوس نازت مي ريزم ....آخ..." من هم داشتم صحنه گاييده شدن زنم رو مي ديدم ، كه با ديدن رگهاي دست و سينه ها و بدن لخت مهدي كه از شدت لذت گاييدن زنم داشتن بيرون مي زدن ، يك لحظه آبم با شدت تمام پاشيد توي شورتم و اونو خيس خيس كرد ...... چه حالي كردم ... اروم رفتم بيرون و بعد از 20 مين ، برگشتم خونه كه ديدم همه چي مرتبه . من هم به روي خودم نياوردم . الا ن يك ماه و اندي از اون ماجرا كي گذره و همچنان زنم رو ، مهدي مفصل مي كنه من هم لذت مي برم . البته خودم و به نفهميمي زدم ، شيوا هم اصلا نمي دونه من خبر دارم كه مهدي كون و كس زنم رو حسابي مي كنه
..........پا..............پاپا..........پاپايا..........يايا..................يايايايايا.....................پايا....... ................ن.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
من و زنم مینا

با سلام ( داستان واقعی ولی مال خودم نیست در ضمن بعضی جا ها بخاطربا هیجان شدن یکمی انگولک شده )
مختصری توضیحاتدر باره اشنایی با زنم وبعد مسائل سکسی : من مهران هستم 27 سالمه کارمند مخابراتم که بعد از وقت اداری تو یه نمایشگاه مبل تخت و دکوراسیئن داخلی نمایندگی ترکیه کار می کنم یعنی یه جورایی نصاب هستم و مبل ها وسفارشات رو می بریم تو خونه ها نصب می کنیم و بر می گردیم هم از نمایشگاه پول می گیرم و هم سر و کارمون با ادمهای اعیان و پولدار هنگام نصب انعام خوبی می گیریم . یه بار که تو نمایشگاه بودم یه خانواده خیلی با کلاس اومدن نمایشگاه معلوم بود وضعشون توپه یه زن و مرد 40 و 45 ساله بودن با یه دختر 23 ساله که انصافا خیلی قیافه و اندام ماهی داشت من تو این فاصله که دوستم نمایشگاه رو به اونا نشون می داد یه کم سعی کردم نظر دختر رو بزنم با یک عالم سعی خولاصه یه نیمه لبخندی ازش گرفتم اینا بعد از خیلی فیس و افاده یه مبلمان با میز و گلدان ست یه کم وسایل دکوری خریدن که حدود 35 میلیونی می شد بعد از خرید نصف و داد و گفت بقیه رو هنگام تحویل می دم . من قرار شد فردا با دو تا کارگر که تو نمایشگاه بود بریم اونارو جابجا کنیم و بقیه پول و بگیرمو بیام خلاصه فردا شده من با کارگرا رفتیم کار گرا وسایلو جابجا می کردن منم می گفتم که اینجا بذار اونجا بذار اول فقط پدر خونه بود بعد یکم مادر با دخترش مینا اومدن بعد سلام واینا دیدم که مادر مانتوشو در اورد و روسربیشو باز کرد و با یه شلوار استرج سیاه و یه بلوز استین دار رفت رو ائنیکی مبلا نشست دختر هم رفته بود اشپز خونه و تو دید من نبود تا اینکه با یه سینی شربت اومد از اشپزخونه بیرون که من دیدم بله خوشکله یه تاپ یقه باز با یه شلوارلی تنش اندامش فوق سکسی بود یه کون یکم تپل دخترانه ای از این کون اسپرتی ها که ن زیاد گندست و نه کوچولو سینه هاشم 70 می شد اومد از ما پذیرایی کرد کار ما تموم شد پدر یه انعام خوب به ماداد و من کارگرارو رد کردم رفتن تا اینکه حساب کتابو بگیرمو برم نمایشگاه تو این فاصله من با یکم زرنگی اینا تو نستم یکمی توجه دختر رو بخودم جلب کنم سر صحبت و باز کردیم دانشجو ترم اخر IT کارشناسی بود و اسمش مینا بود من یکم از خودم و مخابرات و نمایشگاه گفتم تا اینکه تونستم شمار رو بگیرم .بعدا حساب کتاب پولارم کردیم و من رفتم نمایشگاه بعد اون روز تماس گرفتم حرف زدیم و کم کم با هم دوست شدیم بعد یه مدت قرار شد من از اون خاستگاری کنم کولی خخانوادم که بد جوری مذهبی بودن قبول نمی کردن تا اینکه بعد از اسرار من و یکم هم به خاطر وضع مالی اونا قبول کردن ما نامزد کردیم تو بحث های قبل نامزدی هم اولین چیزیکه ازم خاست این بود که اون به راحت گشتن عادت داره ونمی تونه محجب باشه منم قبول کردم .تو دوران نامزدی همیشه هر وقت با من می اومد بیرون لباسایی می پوشید که من خودم دهنم اب می افتاد چه برسه به بقیه مثلا تو خیابون یه مانتو کوتاه که نصف کونش دیده می شد یا با یه شلوار تنگ پاچه کوتاه یقه اکثر مانتو هاشم باز بود وقتی شالو مینداخت سرش با یکم خم شدن می شد خط سینشو تو خیابون هم دیدمن اولا سختم بود ولی کم کم عادت کردم و یواش یواش خوشم هم می اومد از اینکه همه تو خیابون به ما نگاه می کردن جا های شلوغ می دیدم که خیلی ها دسمالیش می کنن اونم به رو خدش نمی اورد انگار نه انگار بعدا فهمیدم که خوششم میاد یادمه یه بار که تو یه مرکز خرید 12 طبقه سوار اسانسور شدیم نوشته بود ظرفیت 5 نفر 3 نفر داخل بود با ما شد 5 که بعد ما 2 مرد دیگه هم اومد که 7 شدجا تنگ بود من پشتم به دیوار بود و مینا جلوم ایستاد بود رو به من مرد هم درست پشتش ایستاده بود مینا هم اون روز یه مانتو نازک تقریبا توری خیلی کوتاه که کونشو کاملا مشخص می کرد با یه شلوار از این شلوار دامنی های نازک پوشیده بود من یهو دیدم که مرد کامل از پشت چسبیده به مینا و سرشو کرد اونور که مثلا حواسش نیست تو 9 تبقه ای که ما می رفتیم کلا کون مینا تو بغل اون مرد بود یه بار هم تو یه مغازه لباس فروشی که فروشندش یه پسر 19 ساله بود به پسره گفتیم یه که یه ست شلوارک با تاب بالی ناف بده که مینا وقتی ورزش می کنه بپوشه پسره هم داد ولی گفت چون نخی هستن نمیشه پروب کرد زنم با یکم لاس زدن و اشوه اینا پسر رو راضی کرد تا پروب کنه زنم جلو من با پسره همچین حشری لاس میزد که من کیرم سیخ می شد چه برسه به اون لباسارو گرفت و رفت تو اتق پرو که تن کنه بعد یکم منو صدا کرد و گفت که برم تو رفتم گفت شلوارکه خوبه ولی تابه خیلی تنگه ست نیستند سایزشئن من اومدم و به پسر گفتم اصلا قبول نمی کرد می گفت امکان نداره رفتم تو یه بار دیگه نگاه کردم دیدم راسمیگه زنم تاب کوچیکه زنم گفت بگو باور نداره بیاد نگاه کنه من اولش شوکه شدم ولی گفتم هر چه بادا باد بذار بیاد ببینیم چی میشه پسر رو صدا زدم گفتم اقا بیا خودت نگاه کن اندازش ست نیست اومد جلو با یه یالا اومد جلو در درم باز کردم واسش وای خدا چی میدیدم زنم با یه شلوارک نخی ورزشی تنگ با یه تاب خیلیلییی تنگ جلو یه پسر ایستاده سوتین هم از رختاویز اویز بود تن مینا سوتین هم نبود نوک سینه هاش داشت از تاب می زد بیرون پسر با پور رویی گفت خانوم یه دور بزنید مینا هم با یه قری کونشو داد عقب تر و یه دور زد پسر خیلی پر رووو بود اومد جلو دست کرد پشت یق به شماره نگاه کرد و یه نگاه به شماره شلوار تو کمر نگاه کرد گفت خانوم سایزش یکی فقط عذر میخوام سایز سوتینتون چنده مینا هم با یه عشوه ای گفت 75 گفت خوب مشکل اینه دیگه این ماله سینه 60 هست شما باید ست دو شماره بزرگتر بردارید تا تابش اندازه باشه شلوارکم یکم بزرگتر میشه که زنم گفت نه نمی خوام میخام شلواره تنگ باشه پسره هم خوب داشت دید می زد بعد از یه عالمه بحث وجدل راضی شد تاب بزرگتر با اون شلوار بده تاب بزرگتر اورد و گفت خانوم اینو امتحان کن و ایستاد همونجا مینا یه نگاه به اون کرد ویه نگاه به من که یعنی بگم بره بیرون به پسره منم که دیگه داغ کرده بودم با اشاره چشم به مینا گفتم که بر گرده ورو به دیوار عوض کنه اونم زود برگشت و عوض کرد وای خدا زن من رو از پشت نیم تنش لخت لخت جلو یه مرد غریبه مینا هم یه نیمه نیمرخی شده بود که سینه هاش از بغل یه کم دیده می شد خلاصه اونارو خریدیمو اومدیم بیرون ..تو همون دوران نامزدی یادمه یه بار یکی از دوستای پدر زنم خونواده پدر زنمو همراه با ما دعوت کرده بود یه مهمونی مینا در باره مهمونی های اینا یه چیزایی به من گفت که مثلا مختلط بزن بکوب مشروب و .... اینا هست منم خیلی عادی برخورد کردم خلاصه اون شی رسید و من رفتم خونه پدر زنم تا از اونجا بریم مادر زنم هم تیپ زده بود هایکلاس یه تاب طوری که از زیر فقط رو سینه هاش استر داشت و بدن سفیدش زیر نور از دون دونهای لباس طوری می درخشید با یه دامن چسبان تا زانو با یه کفش پاشنه بلند کونشم که جا افتاده و قنبل دیگه چشم ادمو در می اورد بعد سلام و احوال پرسی مینا ازم پرسید چی بپوشم که من گفتم هر چی دوست داری یه شلوارک لی تا زانو با یه تاب صورتی یقه باز نشون داد که گفتم خوبه پوشید بعد هر دوشون مانتو رو پوشیدن دیقه دکمه هاشون نبستن و رفتن تو ماشین ما هم رفتیم تو راه تو چراق قرمز متوجه شدم که دوتا جون وایسادن کنار ما و به زنو مادرزنم چشم دوختن یکیشون با حشری خاص نگاه می کرد و کیرش و میمالید که یکم دیگه چراق سبز نمی شد ابشو میریخت رفتیم رسیدیم خونه دوست پدر زنم خونه ویلایی تو بالا شهر بود نگهبان در و باز کرد ولی گفت اقا شرمنده مهمون زیاد واسه ماشین جا نیست کنار خیابون پارک کن پارک کردیم اومدیم نگهبان که تو حیاط مارو راهنمایی می کرد چششو فقط دوخته بود به سینه های زنم که از رو تاب خوشکل دیده می شد رسیدیم تو سالن بعد یه کم خوش و بشو رقص دونفری رقص دسته جمعی یکی از دوستای زنم بهش گفت مینا جون امروز نمی خوای عربی برقصی مینا هم با یکم فیس و افتاد گفت نه خسته ام ولی اون زیاد اسرار کرد و مینا قبول کرد یه شال از اون شال رقص های عربی دادن بهش بست دور کمرش وسط خالی کردن و اهنگ عربی رو گذاشتن تقریبا یه 60 نفری مهمون بود تو خونه همه هم خانواده بودن اکثرا خر پول هایی مثل پدر زنم بودن که تقریبا 20 نفریشون مرد بود مینا یه چشمک به من زد و رفط وسط مینا جلو مردای غریبه همچین می رقصید و کونشو عربی می لرزوند که من سیخ کرده بودم چه برسه به مردای غریبه وقتی سینه هاشو می لرزوند تابش تا بالای ناف می اومد بالا یا وقتی خم میشد دستاشو میذاشت رو زانوش موهاشو مچرخوند از جلو نصف بیشتر سینه هاش از تاب می زد بیرون و از پشت یکمی از شرت و خط کونش هم دیده میشد بعد یه کم رقص عربی هم به مینا کف زدند و بازم اهنگ جاز گذاشتن تا همه به رقصند رقص که نه همه فقط با اهنگ داپس داپس با لا پایین می پریدن تو اون شولوغی ها دیدم که یه نفر هر از گاهی خودشو از پشت می چسبونه به زنم یکی از اون جونا که اونجا با من گرم صحبت بود و میشناخت که داماد فلانی هستم از دوران نامزدی گفتو گفت که ادم دلش میسوزه زن به این باهالی منتضر بمونی و نتونی باهاش سکس کنی او این حرفا که به من داشت مثلا یاد میداد که تو همین دوران نامزدی مینارو اپن کنم منم حواسم به مجلس بودو هرز گاهی یه اره خوب میشه یا از این حرفا می گفتم تا این که یه چیزی گفت که هوش از کلم پرید گفت اگه پایه ای طبقه بالا چندتا اتاق با چنتا جیگر اماده سکس داریم بریم بالا منم زود اکی دادمو یه بهونه واسه مینا اوردمو رفتم بالا پایین که چیزی نبود چه جیگرایی واسه سکس اورده بودن خداییش جیگرررر بودنا با یکیشون یه کم خوشو بش کردیم و رفتیم تو اتاق یه سکس عالی با هم کردیم یه نیم ساعت بعد من برگشتم پایین که یه صحنه دیدم که چشام چارتا شد یه مرد جون داشت با مینا دست تو دست اون یکی دست تو کمر مینا با هم میرقصیدن دیم خیر فقط اونا نیست پدر زنم با یه زن دیگه و مادر زنم بایه مرد دیگه دارن دانس میکنن منم زود با یکی اخت شدم و رفتم تو رقص دختر خوشگلی بود ولی اندامش مدادی لاغر بود تو رقص هی حواسم به زنم واون پسره بود پسر دستشو از کمر برده بود پایین و گذاشته بود سمت چپ باسن زنم و محکم گرفته بود گاهی هم که تاب مینا یکم میرفت بالا دستشو میذاشت تو کمر لخت مینا خلاصه اون شب تموم شدوهمه مهمونا رفتن ولی مارو نگه داشتن اخه صمیمیترین دوست صاحب مجلس وزنش پدر زن و مادرزن من بود موندیم بعد از این همه رقص که خسته شده بودیم و بازم گرسنه بودیم ساعتم 12.30 شب بود یه بار دیگه از همون شام اول وقت خوردیم تا صبح موندیم صبح کار گر خونشون صبحانرو تو الاچیق داخل باغ چیده بود صبحانه خوردیم زن اقا صمد دوست پدر زنم گفت برنامت چی اقا رضا (پدر زنم ) اونم گفت هر چی تو بگی گفت اقا صمد هم گفت که بریم ابتنی اونم قبول کرد و گفت ولی لباس نیاوردیم که گفت چند دست زنونه مردونه اضافه داریم که من دوقرونیم افتاد که بلهههه اینا میخوان مختلط بزنن به اب رفتیم لباس عوض کردیم و افتادیم تو اب بعد 5 دقیقه دیدم 3 تا خوشکل (زن ، مادرزن ،و زن صمد ) با شرت و سوتین دارن میان طرف اب شرت سوتسنی که تن نامزدم بود از اون پارچه ای های بندی بود که گره می زنن از بغل من با دیدن نامزد لختم جلو پدرزنم و صمد اقا ودیدن بدن لخت مادر زنم انتنم رفت هوا که مجبور شدم برم سمتی که عمقش بیشتر بود تا راست کردنم مشخص نشه وای که کون گنده مادر زنم و همسرم تو اب که خیس شده بود چه برقی می زد بعد یه کم شنا مینا گفت میرم اتاق بخار و از صمد که نزدیکش بود کمک خواست تا به کمک اون بره بالای لبه استخر صمد هم دستشو گذاشت رو باسن مینا و اونوبه طرف بالا حل داد بعد دید زورش نرسید هر دو دستشو گذاشت رو لپ های کون مینا و اونو بلند کرد نمیدونید چه صحنه ای بود یه مرد دستاشو گذاشته رو کون لخت زنم داره فشار میده زنم با اون هیکل نازش دیدم به زور رفت بالا لبه استخر و پاهاشو انداخت تو اب شرتش که خیس اب بود رفته بود لا پاش و تقریبا دیده نمیشد و سوتینش که رنگ کرمی صورتی تقریبا رنگ پوست بود بسیار نازک خیس که شده بود نوک سینه هاش کاملا دیده می شد خلاصه اون روزم تموم شد دوران نامزدی ما به همین منوال پیش می رفت من که از اول با نامزدم سکس از پشت داشتم کم کم راضیش کردم تا سکس کامل کنیم و من پردشو زدم و دیگه زنم اپن بود یاد مه یه بار داشتیم با هم تو اتاق مینا سکس میکردیم هیچکس هم تو خونه نبود که من متوجه صدای پا شدم هشرم خیلی زیاد بودمن رو پشت خوابده بودم ومینا داشت روم بالا پایین میکرد گفتم هرکی که باشه یه سره که نمیاد اینجا تا اون بیاد ما تموم کردیم که یهووو دیدم مادر زنم درو باز کرد و مارو دید هر سه مون هنگ کرده بودیم مینا داشت با اخ اوف بالا پایین می پرید که اون مارو تو این وضعیت دیدو یه ببخشید گفت و درو بست ما که خجالت کسیده بودیم شدید من حتی بدون خداحافظی خوردم بخودمو گموگور شدم یه هفته ای هم اون ورا پیدام نشد تا اینکه مینا که باهام تماس گرفته بود بهم گفت از مامان که واسه اون روز مذرت خواهی کرده اون اصلا سخت نگرفته و گفته که این مسائل عادی از این به وقت هر کلید اپارتمان اونور شهر و بهمون میده تا هر وقت خاستیم بریم اونجا من با شنیدن این حرفا دیگه کلی حال کرده بودم
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سفر دوبی

سلام. این داستانی که میخوام براتون بگم مربوط میشه به اولین سفرم به دوبی که پارسال رفتم. اسم من بهنام هست و اسم زنم مرضیه. ما تقریبا سه سالی میشه ازدواج کرده بودیم که من اون موقع 27 و مرضیه 28 سالش بود. خب بدلیل اینکه ازم بزرگتر بود خانوادم مخالف بودن ولی هرجوری بود راضیشون کردمو .... بگذریم.
بهتر بریم سر اصل داستان. من 180 قد و 94 کیلو وزن دارم و تقریبا یک کم چاق و تپل هستم و سبزه و مرضیه 168 قدش و 73 کیلو وزنشه و سفید پوست و تپل مپلی و جذابه. با باسن گرد و سینه های نوک قهوه ای. موهای خرمایی و چشم های ناز پسر کش.سایز سوتینش 70 ولی خیلی خوش فرمه. من تو یک کارخونه خصوصی کار میکنم بعنوان مدیر فروش که اون سال قرار بود برای شرکت تو نمایشگاه دبی منو بفرستن برای جذب مشتری های خارجی و پولدار که چون متاهل بودم با درخواستم که همراهی خانمم بود موافقت کردن و ما سفر چند روزه خودمون رو به دبی شروع کردیم.
قبل سفر منو و مرضیه خیلی استرس داشتیم چون این اولین باری بود که میخواستیم خارج از کشور بریم. نمیدونستیم چجور جایی قراره بریم یا چجور لباس هایی باید با خودمون برداریم و از اینجور سوالات. فقط چون میدونستیم که اونجا گرمه مخصوصا خردادماه ( تاریخ سفرمون) بهتر تا میشه لباس خنک و سبک برداریم که رنگشون روشن باشه. من تا میشد تی شرت و آستین حلقه با دو سه تا شلوارک و یک دست کت شلوار برداشتم و مرضیه هم شلوارک و تاپ های خوشگلشو برداشت. داشتیم کم کم چمدون می بستیم که من به مرضیه گفتم عزیزم اونجا مگه نمیخوایم لب دریا بریم? شنیدم ساحل جمیرا دبی جای خیلی قشنگیه. مرضیه زودی خندید و گفت آره حتما حیف میشه تا دبی بریم و ساحل نریم. گفتم خب عزیزم پس مایو برای من بردار . دیدم یک مکث کوچیک کرد و گفت منم مایومو بردارم? دیدم داره با شیطنت میپرسه گفتم نه دیگه تو قرار نیست اونجا با مایو باشی. مرضیه دلخور شد گفت پس توام حق نداری با مایو باشی. چطوری تو نمیزاری من لخت بشم و غیرتی میشی ولی من باید ببینم شوهرم لخت شده با مایو? یک کم فکر کردم و در حالیکه نمیخواستم به روش بیارم که بدم نمیاد زنم لخت باشه لب ساحل بهش گفتم باشه توام بردار ولی اگه شلوغ باشه نه من نه تو حق پوشیدن مایو نداریم اگر خلوت باشه عیبی نداره. مرضیه کلی خوشحال شد و پرید بوسیدمو کلی قربون صدقم رفت و گفت فدای شوهر نازم بشم که اینقدر روشن فکره. تو دلم خیلی نگرام بودم. نمیدونستم عکس العملش چجوریه. نمیدونستم خودم باید چکار کنم بالاخره تصمیم گرفتم بیخیال غیرتم بشمو مثل خارجی ها اونجا رفتار بکنم.
بالاخره وقت سفر رسید و رفتیم دبی. اونجا بلافاصله تاکسی گرفتیم از توی فرودگاه و رفتیم یک هتل مناسب که زیاد هم گرون نباشه. وقتی رسیدیم توی مسیر من و مرضیه مدام بیرون و نگاه میگردیم و خیره شده بودیم به برج های سر به فلک کشیده و ماشین های خارجی مدل بالا که تو ایران حتی شبیهشون نیست. با خودم تو این فکر ها بودم که یهو دست مرضیه رو روی پام حس کردم و بهم گفت عزیزم اینجا واقعا معنی زندگی رو میفهمی. منم بغلش کردمو گفتم آره عزیزم اینجا همه چی یجور دیگه اس. زندگی نفس کشیدن راه رفتن حتی سکسمون. دیدم مرضیه لبهاش و گاز گرفت و اشاره کرد به راننده تاکسی که یواش دیونه ابروی ما رو بردی. خندیدم گفتم این یارو یا هندی هست یا پاکستانی در هر صورت فارسی نمیفهمه. دو مرتبه گرم صحبت شدیم که تاکسی جلوی یک هتل ایستاد و رفتیم داخل.
تا رسیدیم فوری لباس عوض کردیم و گفتم بریم ی چرخی دوربر بزنیم. مرضیه رو دیدم که داشت تو چمدون و میگشت ازم پرسید بهنام جان چی بپوشم گفتم هر جور راحتی من که میخوام با شلوارک و تیشرت بیام چون خیلی گرمه. دیدم مرضیه انگار از خدا خواسته تاپ و شلوارک مشکی که آورده بود و در آورد و گفت پس منم باهات ست میکنم. گفتم اول بپوش ببینم چجوری میشی خیلی تابلو نباشی بهم با عشوه گفت بهنااااااام اینجا دیگه گیر نده تو رو خدا. قبول کردم که با همون لباسهایی که خودش دوست داره بیاد ببینم چی میشه. شلوارک مشکیشو فقط برای من توی خونه میپوشید حتی جلوی پدر و برادرش خجالت میکشید چون کونش خیلی ضایع میزد بیرون جوری که همیشه کیرمو با پوشیدنش سفت میکرد. خیلی دوست داشتم ببینم عکس العمل غریبه ها وقتی زنمو تو این لباس میبینن چیه. از اتاق آمدیم بیرون و سوار آسانسور شدیم توی طبقات دیگه دو تا آقا با یک خانم که نمیدونم کجایی بودن سوار شدن. یکی از اون آقاها تا چشمش به مرضیه افتاد نگاهشو برد سمت کون خوش فرم و گرد زنم و داشت همینطوری نگاه میکرد. منم برای اینکه بیشتر حال کنه پشتمو کردم به اون و از توی آینه داشتم زیر چشمی میپاییدمش که دیدم مرضیه خودشو چسبوند به منو گفت عزیزم کجا بریم? فوری به خودم آمدمو گفتم بریم فروشگاه هاش ببینیم چی داره. توی راه مدام حواسم به مردهایی بود که کنار ما یا پشت ما راه میرفتن. توی دبی مثل مرضیه زیاد بود ولی من دلم میخواست جاهایی بریم که مردها بیشتر باشن و لذت دید زدن کون و اندام زنمو با همه تقسیم کنم.
کم کم پیاده رفتیم تا به یک فروشگاه بزرگ به نام انصار مول رسیدیم. خیلی بزرگ بود تقریبا شش طبقه بود که همه نوع کالا داشت. توی فروشگاه کسی زیاد حواسش به دیگران نبود و بیشتر همه به اجناس نگاه میکردن. منم مثل بقیه حواسم پرت قفسه ها بود که مرضیه بهم گفت بهنام جان من برم جای غرفه کفش ببینم چی دارن. منم قبول کردمو اون ازم دور شد.
میخواستم از دور ببینم زنم چقدر ناز با عشوه و لوند راه میره. خیلی زیبا بود. مثل یک پری دریایی کونش حرکت میداد و سعی میکرد حسابی عقده هایی که تو ایران براش جمع شده بود خالی کنه. منم داشتم غرفه ادکلن ها رو نگاهی مینداختمو و قیمت ها رو نگاه میکردم که یکدفعه متوجه شدم زنم نیست. دقت بیشتری کردم دیدم خم شده داره کفش هایی که انتخاب کرده یکی یکی پاش میکنه ببینه کدوم بهش میاد. یک فروشنده مرد هندی هم کنارش بود و با انگلیسی دست و پا شکسته با هم صحبت میکردند. مرد هندی خم شده بود و داشت کفش های اسپرتی که مرضیه انتخاب کرده بود دونه دونه پاش میکرد منم جوری ایستاده بودم که مرضیه منو نمیدید ولی فروشنده چرا. خب مهم نبود اونکه منو نمیشناخت. پاهای سفید و تپل مرضیه وقتی از تو کفش در میاورد با ناخن های لاک زده مشکی آدمو دیونه میکرد. مخصوصا واسه این هندی ها که دور و برشون همه سبزه و سیاه هستند. دیدم فروشنده به بهونه پا کردن کفش یک دستشو گذاشته رو ساق پای زنمو داره با دست دیگش ته کفش و فشار میده به پاشنه پاهاش. مرضیه هم انگار نه انگار که دست یک مرد غریبه رو پاهاشه. باورم نمیشد زنم که تا دیروز دست هیچ مردی جز من بهش نخورده بود الان انگار نه انگار که یک نفر داره با پاهاش حال میکنه. حواسم به فروشنده بود دیدم زیر چشمی داره پاهای سفید زنمو نگاه میکنه و خیره شده به رون های پاهاش و کس تپل پف کردش. خیلی دیدین این صحنه برام لذت داشت. مدام میشست جلوی پاهای مرضیه و کس و پاهای زنمو دید میزد. داشتم از اینکه زنم جلوم مالیده میشه کیف میکردم.دلم میخواست بدونم داره چی فکر میکنه. مطمنا داشت با خودش فکر میکرده چجوری میتونه قسمت های بالاتری رو بماله. بالاخره با انتخاب یک جفت کفش فروشنده مجبور شد بلند شه و بره پی مشتری های دیگش. بلافاصله رفتم جلو از مرضیه پرسیدم چی شد عزیزم چی خریدی? گفت یک جفت کفش راحتی واسه اینجا گرفتم. کلی برام ناز و عشوه آمد و رفتیم قسمت های دیگه فروشگاه....
یک چند ساعتی گذشت و تقریبا ساعت 10 شب بود که گرسنگی رومون فشار آورد قرار شد بریم چیزی بخوریم و بعدش برگردیم هتل. تمام مسیر فکرم جای اون فروشنده بود و اینکه کاش میدونست شوهر اون زنی که داشت پاهاشو میمالید داشت از دور نگاه میکرد و لذت میبرد. تو همین حال و هوا بودم که رسیدیم هتل و رفتیم داخل اتاق. خواستم برم دوش بگیرم که مرضیه گفت بهنام منم میام بشورم آخه خیلی خستم. گفتم باشه خوشگل خانم بریم تا یک حالی بهت بدم. نیشش باز شد و شرت و سوتین سفید تنش و در آورد و رفتیم دوتایی توی حموم. زیر آب همش شیطونی میکرد و با کیرم ور میرفت خب حق داشت آخه خیلی خوشحال بود آمدیم دوبی. شزوع کردم تن نازش و کفی کردن و لیف کشیدن که رسیدم به کس خوشگلش دستمو آروم کزدم لای پاش خودش شل کرد تا دستم راحت بره لاش و براش تمیز کنم. همش نگران بود کف بره توی کسش آخه میگه میسوزه برای همین منم مراقب بودم که اتفاقی نیافته. نوبت کون سفید گردش شد داشتم براش میشستم که بهش گفتم مرضیه یک سوال بپرسم??
گفت چی عزیزم بپرس? گفتم تو خودت میدونی چقدر کونت ناز و سکسی هست? وقتی راه میری همه حواسشون بهش جلب میشه برای همینه که توی ایران دلم نمیخواد لباس تنگ بپوشی. با شنیدن این حرف تعجب کرد و برگشت بهم نگاه کرد و گفت عزیییییزم تو اینجوری فکر میکنی من برای بهنام جونم فقط سکسی هستم و دلم میخواد اونو با کونم شهوتی کنم. یک کم خیالم راحت شد و فهمیدم متوجه نگاه حیز مردها نمیشه یا شاید خودش و میزنه به اون راه. زیر دوش کاملا شستمشو بعدش نوبت خودم بود که تنمو بشورم و رفتیم بیرون. اونشب یک سکس باهاش کردم. مرضیه از کون نمیزاره بکنمش میگه دردش بیشتر از لذتشه. ولی من خودم عاشق کون کردنم. واسه همین خیلی باهاش صحبت کردم که بزاره یواش یواش کونش و باز کنم ولی فایده ای نداشت به هیچ عنوان قبول نمیکرد. همیشه تو ذهنم آرزو داشتم یک مرد کیر کلفت کونش و برام باز کنه و زنمو کونی کنه تا دیگه راحت بشم ولی خب توی ایران نمیشد به کسی اعتماد کرد.
چند روزی گذشت و بالاخره قرار شد عصر یکی از روزها بریم ساحل جمیرا.
طبق قراری که باهم داشتیم مایو زیر تنمون کردیم و روش لباس پوشیده تر که اگر خلوت بود در بیاریم ولی اگر شلوغ بود با همون تیپ بشینیم.
ساعت تقریبا ساعت 4:30 بعد از ظهر بود که رسیدیم دم ساحل.من با یک نگاه دیدم تقریبا شلوغه. واسه همین با لباس رفتیم نشستیم تو ساحل. بلافاصله با مرضیه رفتیم توی آب. هوا خیلی گرم بود و داشتیم اذیت میشدیم. مخصوصا وقتی دور و برمون همه با مایو بودن. مزدهای خوش قیافه و خوشتیپ با خانم های زیبا و سکسی همه با مایو. وای چه حالی میداد نگاه کردنشون. دلم میخواست برم بین تمام اون زنها حسابی وول بخورم. مرضیه رو نگاش کردم دیدم با حسرت داره به زنهای تو آب نگاه میکنه و از اینکه نمیشد با مایو بشه کلافه بود. تصمیم گرفتم دلمو.بزنم به دریا و بزازم حسابی خودشو آزاد کنه. بهش گفتم عزیزم یک کمی شلوغ هست ولی چون اینجا همه با مایو شدن توام راحت باش. انگار منتظر چراغ سبز من بود. فوری لباس هاشو در آورد و منم لخت شدم باهم رفتیم توی آب. وای جای همه خالی چقدر لذت بخش بود. از آب چند دقیقه بغد آمدیم بیرون که آفتاب بگیریم مرضیه با مایو یک تیکش جوری راه میرفت که کیرم داشت از جا کنده میشد. دلم میخواست همون یک ذره لباس هم در بیاره تا همه ببینند چه کس و کون نازی زیرش قایم کرده. کنارم نشست و به شکم خوابید تا روغن بمالم روی تنش. منم چهرا زانو پیشش نشستمو شروع کردم به چرب کردن تنش. پشتش و تا کمر سریع چرب کردمو دستمو رسوندم روی پاهای سفید خوش فرمش. دور و برپون تقریبا شلوغ بود و هرکسی رد میشد ناخود آگاه نگاهی مینداخت به کون زنم. داشتم از شدت شهوت دیونه میشدم. زنم جلو اون همه آدم لخت با مایو دراز کشیده بود و منم داشتم کونش براش چرب میکردم. انگار معنای واقعی بی غیرتی و کسکشی رو حس میکردم و لذت میبردم. تمام پاهاشو چرب کردم و هرزگاهی انگشتمو زوی کسش میمالوندم و مرضیه هم که داشت حسابی حال میکرد داغ شده بود و هیچ چیز نمیگفت. منم دلم میخواست زنمو توی یک محیط عمومی شهوتی کنم ببینم چکار میکنه. چند دقیقه بعد چندمتر اون طرف تر یک جوان خوشتیپ سفید پوست که شبیه اروپایی بود دراز کشیده بود و برجستگی کیرش کاملا نمایان بود. دیدم مرضیه داره نگاه میکنه چشم از کیر پسره بر نمیداره. منم طبیعیش کردمو ماساژمو ادامه دادم تا اینکه تمام تنش تموم شد و کنارش دراز کشیدم. به شوخی گفتم مرضیه این یارو چرا سفت شده معلوم نیست. خندید و گفت نمیدونم حتما اندام زن ها رو دیده اینجوری شده. از فرصت استفاده کردمو گفتم هیچکدوم این زنها به اندازه زن خودم سکسی و کردنی نیستن پس اگه بلند شی تو رو ببینه احتمالا آبش بیاد. جفتمون زدیم زیر خنده ولی مرضیه حرفمو جدی نگرفت. خیلی دلم میخواست ادامه بدم حرق در مورد کیر اون پسره که دیگه نشد. چند دقیقه بعد مرضیه رو بلند کزدم که یالا پاشو برو توی آب وگرنه پوستت میسوزه و از این کس شعرها. گفتم من خستم همینجا دراز میکشم. اونم قبول کرد و پاشد. میخواستم زنمو بفرستم توی آب تا هرکسی که میخواد مخشو بزنه فکر کنه تنهاست و بره جلو ولی کسی نرفت. همه نگاهش میکردن. اون سینه های ناز خوردنیش که حالا فقط نوکش نوی سوتین بود نگاه مردها رو خیره کرده بود. داشتم حسابی کیف میکردم از اینکه زنمو لخت کردمو بقیه با اندام سکسیش حال میکنن دلم میخواست جلوم یک نفر بره سمت زنمو توی آب دستمالیش کنه ولی خب کسی زیاد حواسش به بقیه نبود..به هر حال اون روز هم گذشت و برگشتیم به هتل.
چند روزی به همین ترتیب گذشت و یک روز داشتم توی خیابون میگشتم که چشمم افتاد به یک مرکز ماساژ که کلی تبلیغات جالب و هجیب دور و برش بود . رفتم یک آماری بگیرم یک خانم کوچولو موچولو فیلیپینی قسمت پذیرش بود که نرخ های مختلف و بهم معرفی کرد. با روغن بی روغن با لوسوین بدن و... قیمت هاش معقول بود ولی چیزی که برام مهم بود اینه که چه کسی ماساژ میداد. ازش پرسیدم اونم جواب داد مردها رو خانم ماساژ میده زنها رو آقا. با شنیدن این حرف انگار دنیا رو بهم دادن. تجسم اینکه زنمو بدم جلوی چشمام یک مرد ماساژش بده با روغن لختش کنه و همه جاش دست بکشه چنان حشریم میکرد که دیگه به قیمت ها توجه نداشتمو بلافاصله برای شب وقت گرفتم. توی راه برگشت به هتل همش با خودم کلنجار میرفتم که نکنه مرضیه قبول نکنه تن لختشو به دست یک مرد اون هم جلو چشمای شوهرش بسپاره و اگر قبول نکرد چی بگم اگر قبول کرد چی بگم و فلان که دیدم جلوی درب اتاق رسیدم. آهسته درب و باز کردمو.رفتم داخل دیدم مرضیه خوابیده. منم لباس هامو عوض کردمو کنارش دراز کشیدم شروع کردم به مالوندش. دلم میخواست اول شهونیش کنم بعد اصل موضوع رو بهش بگم تا شانسم برای متقاعد کردنش بیشتر بشه. دلمو زدم به دریا و شروع کردم به مالوندن سینه هاش. کیرم یواش یواش سفت شده از پشت چسبیدم بهش اونم با ناز و عشوه منو پس میزد ولی من میدونستم که عاشق اینکاره که خودش بگه نه و من همش ادامه بدم. چند دقیقه که گذشت گفتم مرضیه جونم امشب برات یک سوپرایز دارم میخوام یک حالی بهت بدم. برگش نگام کرد و گفت چه سوپرایزی? گفتم عزیزم میدونم این چند روز خسته شدی و زیاد بهت خوش نگذشته واسه همین میبرمت ماساژ تایلندی تا حسابی به حال بیای.
دیدم چشمامش برق زد آخه زنم عاشق ماساژه. لبهامو بوسید و گفت مرسی عزیزم آره خیلی حال میده حتما خیلی گرونه اینجا نه? گفتم غصه پولشو نخور من فقط میخوام به تو خوش بگذره و دومرتبه بوسیدمش. جرات نکردم بهش بگم.یک مرد قراره تن نازشو بماله ماساژ بده با خودم گفتم تو عمل انجام شده قرار بگیره بهتره. نزدیک ساعت 8 شب شد که کم کم آماده شدیم بریم ماساژ. دیدم مرضیه یک شرت لامبادا قرمز پاش کرده که فقط لای کونشو پوشونده تمام کونش افتاده بیرون داشتم میمردم از شدت لذت و تصور اینکه تا یک ساعت دیگه این کون زیبا جلوم مالیده میشه و منم فقط نگاه میکنم زنم و چجوری میکنن. تو این فکر ها بودم که ازم پرسید لباسم قشنگه? گفتم آره عزیزم هر چی لختی تر باشه بهتره چون روغن دیگه چربش نمیکنه اگه جای تو بودم همون هم تنم نمیکردمو لخت میرفتم . خندید و گفت خیلی بی حیایی بهنام. منکه میدونستم ته دلش میخواد راحت راحت باشه و همون شرت نازک لا کونیش هم دربیاره ولی دیگه کشش ندادم. نمیخواستم از نقشم باخبر بشه. فوری یک تاکسی گرفتیم و رفتیم به محل ماساژ که براش رزرو کرده بودم. همون خانمی که صبح منو دیده بود دوباره جلوم سبز شد و با خوشرویی تعارفمون کرد که بریم داخل. ازم یکبار دیگه پرسید که هردوتا ماساژ میخواین که من گفتم نه فقط زنم و اون خانم ما رو راهنمایی کرد به انتهای سالن . ضربان قلبم داشت تندتر میشد آب دهنم خشک شده بود نمیدونستم عکس العمل مرضیه چیه وقتی ببینه یک مرد میاد سمتش و ازش میخواد لخت بشه و روی تخت دراز بکشه. فقط دعا میکردم خداکنه طرف بد قیافه و زشت نباشه که توی ذوق مرضیه و من بخوره. تا رسیدم دیدم سمت راست سالن یک آقایی با شلوارک و تیشرت سفید نشسته و با لبخند آمد سمتمون. باهامون دست داد و از من خواست که روی صندلی بشینم و به مرضیه گفت یک نفر از مردهای اونجا رو انتخاب کنه و بره پشت پرده و حاضر بشه. مرضیه که متوجه منظورش نشد رو به من کرد و گفت بهنام چی میگه این? گفتم هیچی عزیزم برو رو تخت پشت پرده دراز بکش تا یکی بیاد ماساژت بده من خودم انتخاب میکنم. با تعجب گفت نکنه بهنام این مردها میان برای ماساژ? من روم نمیشه خجالت میکشم ....که فوری حرفشو قطع کردمو گفتم از نظر من عیبی نداره.نگاه کردم به سه نفری که نشسته بودن یکیشون قد متوسطی داشت با موهای کوتاه مشکی پوست روشن بهش میخورد مال سمت های آسیای شرقی باشه ولی زیاد چشم بادومی نبود تیپش هم خوب بود بهش میخورد کیر کلفت و خوبی داشته باشه. انتخابش کردمو برگشتم به مرضیه که هنوز مات و مبهوت مونده بود گفتم میخوام بهت حال اساسی بدم و به قولم عمل کنم. منم ناراحت نمیشم چون این یارو که نظری بهت نداره روزی 20 تا زن ماساژ میده و براش طبیعیه. منم اینجا میشینم و تو ماساژ بگیر. میخواستم با این حرفها آرومش کنم که موفق شدم. دیدم با قدمهای آروم رفت سمت اتاق و من داشتم کون خوشگلشو دید میزدم که تا چند دقیقه دیگه در اختیار کس دیگه ای بود.زیر چشمی نگاه کردم به مردی که قرار بود ماساژور باشه دیدم داره هیکل واندام زنمو برانداز میکنه و یک لبخند شیطنت آمیزی هم زد. حدس زدم فکری تو کلش باید باشه ولی به روی خودم نیاوردم.

ادامه پست بعد
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 11 از 21:  « پیشین  1  ...  10  11  12  ...  20  21  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های ضربدری

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA