انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 12 از 21:  « پیشین  1  ...  11  12  13  ...  20  21  پسین »

داستان های ضربدری


مرد

 
از شدت شهوت و استرس نمیتونستم بشینم میخواستم هرچه سریعتر شاهد گاییده شدن زنم باشم. دو دقیقه گذشت مرضیه صدام کرد رفتم پشت پرده دیدم واااای لباساشو در آورده با شرت لامباداش و سوتین نازش روی لبه تخت نشسته بهم گفت بهنام مطمنی ناراحت نمیشی? بوسیدمش و گفتم آره دیوونه خوبه خودم آوردمت اینجا. یک چشمک زدم.بهشو رفتم بیرون بلافاصله ماساژور رفت داخل. چند دقیقه گذشت کیرمو داشتم از رو شلوار میمالیدم. دلم میخواست ببینم تا کجا پیش رفتن. آروم رفتم پشت پرده طوری که مرضیه منو.نبینه. لبه پرده زدم کنار دیدم زنم به شکم خوابیده و سوتینشو آقای ماساژور از رخت آویز آویزون کرده داره پشت زنمو با روغن میماله. تا سرش و بالا آورد منو دید منم با اشاره بهش فهموندم که زنم نفهمه دارم نگاهش میکنم. دیدم خندید و ادامه ماساژ انجام داد. دستاشو از پشت گردن مرضیه میکشید تا پشت کمرش و انگشتهاشو یک ذره نیکرد زیر شرتش. صدای نفس های مرضیه رو میشنیدم. برام آشنا بود هر وقت تنشو میمالوندم صدای نفسهاش.همراه با آه و اوووه به گوشم میرسید. از اینکه زنم نسبت به یک.مرد دیگه همچین حسی داره کیف میکردم. حواسم رفت پیش مرده دیدم کیرسفت شدش کاملا از تو شلوارک نمایان و از اینکه من دارم کیرش میبینم در اون شرایط نمیترسید. انگار فهمیده بود منم بدم نمیاد. همین جسورترش میکردو حرکتهاشو با احساس بیشتری انجام میداد. ماساژ دست ها و پشت زنمو تموم کرد آمد پهلوی تخت و کف دستهاشو با زوغن مجددا چرب کرد و یکم ریخت روی باسن و پاهای مرضیه . یکم پشت رونهای پاشو ماساژ داد دستشو آروم میکشید روی کون زنم. کون مرضیه مثل ژله زیر دستاش تکون میخورد و زنم صداش در نمیامد. حس کردم داره حال میکنه که چیزی نمیگه. چند دقیقه کون زنمو مالوند برگشت بهم نگاه کرد و جوری که مرضیه متوجه نشه با دستش اشاره کرد به شرت لامبادای زنم . منم که منظورش فهمیدم بهش اکی دادم که درش بیاره. اونم از دو طرف شرت نازک زنم گرفت و آروم خواست دربیاره . چشمام داشت ازحدقه میزد بیرون مرضیه نه تنها مقاوت نکرد بلکه خودش یکم داد بالا که شرت راحتتر در بیاد. داشتم از شدت حشر میمردم. دستشو چرب کرد و کشید لای قاچ کون زنم. شروع کرد به مالوندن کس و کونش. دیگه شک نداشتم مرضیه همه جوره تسلیم اون شده و هرکاری میشه الان باهاش کرد. با دیدن این صحنه ماساژور تیشرت و شلوارکش و درآورد با یک شرت تنگ مشکی کنار تخت واستاد. دیگه برام قابل تحمل نبود دلم میخواست جنده منو جر بده. دلم میخواست کس زنمو پاره کنه. امد کنار تخت و جوری واستاد که کیرش مماس بشه با دست مرضیه همزمان داشت لای کون زنمو میمالوند. دیدم مرضیه داره خیلی آروم با انگشتهاش کیر یارو میماله و خودش زده به خواب. طفلک فکرش هم نمیکرد که من دارم نگاهش میکنم. تو چشمای مرده شهوت کاملا میدیدم. جامو یک ذره عوض کردم تا دید بهتری داشته باشم. دیدم داره انگشت وسطش میکنه توی کس زنمو همزمان انگشت اشارش میکنه تو کونش. برام جالب بود که مرضیه دردش نمیامد. شدت حرکت دستاشو بیشتر کرد دیگه به روغن نیازی نبود آب کس مرضیه تمتم دستشو خیس کرده بود. ماساژور برگشت نگام کرد ازم اجازه میخواس که بره روی تخت منم بهش اجازه دادم فقط ازش خواستم زنم نفهمه. اونم که منظور منو گرفت سر مرضیه رو به سمت دیوار چرخوند تا من بتونم بیام نزدیکتر. حالا دیگه من و مرضیه و یک مرد غریبه توی یک اتاق بودیم و زنم داشت عملا جلوی چشمام گاییده میشد. دیدم آقاهه شرتش درآورد و رفت روی تخت دوتا پاهاشو بغل پاهای زنم گذاشت و نشست رو پاهای مرضیه. حالا دیگه زنم با کون لختش زیر یک مرد غریبه خوابیده بود منم هیچ مشکلی نداشتم. حس کسکشی به معنای واقعی درک میکردم و برام گاییده شدن ناموسم لذت بخش شده بود.کیرش گنده بود و کاملا سفت شده بود. آماده سکس بود انگشتشو از کس زنم درآورد و آروم با دستاش لای کون مرضیه باز کرد و سر کیرش و گذاشت لب کسش. با این حرکت مرضیه تکون خورد تا خواستش برگرده من سریع آمدم بیرون که منو نبینه و خجالت بکشه همه نقشم خراب بسه. دل تو دلم نبود. دیدم دارن باهم یواش صحبت میکنن. فهمیدم از اینکه من بیرونم میترسه وگرنه بدش نمیاد گاییده بشه. چندبار صدام کرد و جواب ندادم. خواستم فکر کنه رفتم بیرون که خیالش راحت بشه. یواشکی از کنار پرده نگاه کردم دیدم به شکم خوابیده و هنوز پوزیشن خودشون حفظ کردن. با رفتن مجدد من به داخل آقاهه جرات بیشتری پیدا کرد و کیرش و نزدیک کون زنم کرد.آروم آروم سر کیرش و کرد تو..آروم آروم سر کیرش و کرد تو کس زنمو شروع به عقب جلو کردن کرد. دیگه داشتم ارضا میشدم. دیدن این صحنه فوق العاده برام حشری کننده بود. صدای شهوت زنمو میشنیدم که با هر تلمبه یارو بلندتر میشد. تمام کیرشو میکرد توی کس مرضیه جنده منو دوباره در میاورد. انصافا کیرش حرف نداشت. خوشگل و خوش فرم بود. دلم میخواست محکم و محکمتر بکنه. خیلی لذت داشت از اینکه میدیدم مردی که داره زنمو میکنه میدونه من شوهرشم و هیچی نمیگم. اونم سعی داشت احساس منو بیشتر کنه و با دستاش چندتا ضربه به کون زنم زد. تلمبه هاش تند تر شد و چند دقیقه بعد آبش ریخت روی کون و کمر مرضیه. فوری زدم بیرون تا نفهمه من شاهدکس دادنش به مرد غریبه بودم. چند دقیقه بعد دیدم مرضیه از اتاق آمد بیرون و کمی حول شده بود. خودم زدم به اون راه گفتم خوب بود ماساژش عزیزم? گفت آره فقط آخرهاش گرمم شده بود راستی تو کجا رفته بودی? منم جواب دادم حوصلم سر رفته بود رفتم پایین یک راهی برم. دیدم یک نفس راحتی کشید و گفت اگر حساب کردی بریم خونه که خیلی گرسنمه. منم قبول کردمو با تشکر از مردی که زنمو گایید رفتیم. دیگه احساس راحتی داشتم. دلم میخواست همش صحنه های سکسشونو جلوی چشمام بیارم. توی راه مدام افکار گوناگون به ذهنم میامد. ولی وقتی دیدم رفتار مرضیه باهام تغییر نکرده فهمیدم که یک حوس زودگذز براش بوده و قرار نیست کس دادن به بقیه رو زندگیموث تاثیر منفی بزاره. پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
ضربدری ما با دوست دوره سربازی و همسرش

سلام دوستان
میخوام براتون از یک سکس بگم که شاید به عقیده بعضیهاتون غلط باشه ولی تمام این داستان عین حقیقت فقط فحش ندین چون هر کی یه عقیده ای داره.
من بابکم 32 سالمه و همسرم آناهیتا 24 سالشه. حدود 3 ساله ازدواج کردیم. من خیلی ادم حشری هستم و خیلی به سایت شهوانی سر میزدم و داستاناش رو می خوندم .تو این مدت خیلی به سکس ضربدری فکر می کردم و خیلی دلم میخواست امتحانش کنم ولی آناهیتا به هیچ عنوان قبول نمی کرد این قد اصرار کردم تا بالا خره راضی شد موقع سکسمون از سکسش با یه مرد دیگه برام بگه و منم کلی لذت می بردم . یه مدت گذشت و این برامون شده بود عادت ولی بازم آنا راضی به سکس واقعی ضربدری نمی شد . تا اینکه من تو نت یه دوست پیدا کردم که اونم متاهل بود و پایه ضربدری منتها اون خانومش راضی بود بعد از یه مدت حرف زدن تصمیم گرفتیم که با هم رفت و امد کنیم و یه جوری به سکس بکشونیمشون . من به آنا گفتم نادر دوست قدیمیم هست و دوران سربازی با هم بودیم و یه جورایی بهش گفتم که من و نادر خیلی با هم راحتیم و از سکس زنامون با هم حرف می زنیم اولش آنا خوشش نمیومد ولی بعد دیگه گیر نمی داد بهم تا اینکه با نادر قرار گذاشتیم که یه شب بیان خونه ما شهرستان. اونا هم با خانومش شیلا اومدن .من به آنا گفتم جلو نادرینا لباس راحت بپوشه اونم تو این قضیه زیاد مشکل نداشت. خلاصه نادرینا اومدن خیلی هم شوخ بودن واسه همین زود یخهامون آب شد و با هم گرم گرفتیم شیلا جونم یه لباس لختی پوشیده بود که حسابی حشریم می کرد .زنا که مشغول صحبت بودن بعد از شام من و نادر برنامه ریختیم که چطور شروع کنیم .قرار شد موقع خواب شروع کنیم برنامه رو .ساعت حدود 12 بود که رفتیم بخوابیم .من و آنا رفتیم تو اتاقمون نادر با شیلا هم رفتن تو اتاق بغلی ولی من در رو کامل نبستم تا رفتیم تو اتاق من شروع کردم به لباسهای آنا رو در اوردن یه دفه آنا گفت دیوونه هنوز بیدارن می فهمن منم گفتم عیبی نداره می خوام بفهمن سریع هر دو مون لخت شدیم من شروع کردم به کس انا رو خوردن حشر هر دو مون زده بود بال یه چن دیقیقه ای که کوسش رو خوردم آنا گفت بابک بکن توش منم کیمو هل دادم داخل کسش و شروع کردم محکم تلمبه زدن صداش از اتاق می رفت بیرون یه دفعه نادر هم که با شیلا هماهنگ کرده بودن اومدن لخت اومدن تو اتاق دیگه آنا تو یه عمل انجام شده قرار گرفته بود واسه همین همین جور به کس دادن ادامه داد . نادرم افتاد به جون کس شیلا حسابی می خورد صدای شیلا هم بلند شده بود. همین طور که من واسه آنا تلمبه می زدم نادر بعضی وقتا سینه های انا رو هم می مالید ولی انا هیچی نمی گفت . منم که دیدم الان موقشه به آنا گفتم عزیزم من برم تو آشپزخونه یه اب بخورم برگردم و سریع اومدن از اتاق بیرون که نادر ادامه بده نادرم نامردی نکردو رفته بود بین پاهای انا و شروع به خوردن کسش کرده بود آنا هم که تو اوج شهوت بود چیزی نگفته بود بعد از چند دقیقه اومدم دیدم به به نادر کرده تو کس آنا و محکم داره تلمبه می زنه انا هم داشت دیونه می شد و ناله می کرد شیلا هم داشت با کسش ور می رفت منم که داشتم از شدت شهوت دیونه می شدم رفتم سراغ کس شیلا جون. وای چه تعمی داشت حسابی کسشو می خوردم که شیلا گفت بابک جون بکن دارم می میرم منم کردم توش و شروع به تلمبه زدن کردم هر چهار تامون یه چند دقیقه ای تو اوج لذت بودیو که دیدم نادر میگه انا آبم داره می یاد انا هم گفت بریزش رو شکمم ولی نادر همش رو خالی کرد تو کس انا و دراز کشید روش منم داشتم دیونه میشدم از لذت . گفتم حالا که نادر ریخته تو کس زنم منم باید بریزم واسه همین وقتی ارضا شدم همه ابمو ریختم تو کس شیلا. بعد از اون دیگه هیچ وقت انا هیتا مخالفت نکرد و یه چند باره دیگه با هم سکس ضربدری داشتیم.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
نهایت یک عشق سکس گروهی



کام ..یار ب..گو بک..شه.. بی ...بیرون . د..ر..د داره. ب..ز..ر..گ..ه ..نمی..خوا..م. نفس نفس میزد. کامیار سفت بغلش کرده بود. صدای جانم گفتنش تو گوشم فرو میرفت. چشای کامیار خیس اشک بود چشای نفس رو میبوسید لبهای لرزونش رو میبوسید میخواست ارومش کنه . دستش صورت نفس رو قاب گرفته بود موهای خیس عرقش رو پاک میکرد. نفس جیغ میکشید. دست کامیار رفت سمت سینه ی نفس سینه اش رو ماساژ داد قلبش بود.قلبش درد میکرد. نفس گریه میکرد. تموم شد قربونت بره کامیار دردش تموم شد اروم جان دلم. هیششش . فقط لذت ببره باشه به دردش فکر نکن . خوب باشه عزیزم. . بهم اشاره کرد ادامه بدم. محکم تر تلمبه زدم نفس بلند تر جیغ کشید.کونش تنگ تنگ بود بدتر این نمیشد یه زن مریض رو زجر داد.یه هو بدنش شروع کرد به لرزیدن . ارضا شده بود ولی من همچنان ادامه میدادم. حس کردم ابم داره میاد سریع در اوردم سریع تر جلق زدم همه ی منی روی شکمش فواره زد. بی حال شده بودم... روی فرش دراز به دراز افتاده بودم. نفس لخت تو اغوش کامیار میلرزید. میگفت. کامیار دوستت دارم. دوستت دارم. لبهاش میبوسید...

***

شش ماه پیش با دختر خالم نامزد کردم. یه کارمند معمولی تو یک شرکت بزرگ خصوصی بودم. با حقوق متوسط. فکر جور کردن خرج زندگی . نه فکر سکس بودم نه اهل هرز پریدن یه دختر خاله داشتم که دوستش هم داشتم. همین . سرو صورت خوبی داشتم . یعنی میزون بودمو خوش چهره . یه روز تلفن اتاق کارم زنگ زد و گفت رییس شرکت کارم داره . ترس برم داشت من کاری نکرده بودم.
با کلی ترس و لرز رفتم دفتر رییس. تا به حال ندیده بودمش . ولی میدونستم جوونه و این شرکت هم موروثیه.. اسمش کامیار م..... کامیار از جاش پاشد با من دست داد و لبخند زد! تعجب رو انگار تو چشمام خوند و گفت: تعجب کردی میدونم . بشین بگم چایی بیارن. چایی رو اوردن و بعد یه ربع بلاخره به حرف اومد:
ببین میدونم تازه ازدواج کردی احتیاج به پول داری . من بهت وام میدونم وام بلا عوض!
گفنم: برای چی اون وقت؟!
خندید و گفت ملت میخوان برای پول ادم بکشن . تو اصول دین میپرسی. گفتم معذرت میخوام ولی شکه کننده بود دلیلش رو هم نمیدونم بیشتر شکه شدم.
گفت . در عوض یه چیز خیلی سخت ازت میخوام. بهش فکر کن . اگر قبول کردی که هیچ پول رو در ازای کارت میگیری. نوش جونت ولی اگر قبول نکردی خواهشا به کسی در مورد اینکه چی گفتم حرفی نزن که برای خودت بد میشه . ...لهن تهدید کننده نبود ولی من بد ترسیدم. و دوباره سوالی نگاش کردم .



ادامه داد ...من زنم پنج ساله ازدواج کردیم. زنم بیماری قلبی داره .یعنی شیش هفت سال پیش سکته کرده حالا قلبش مشکل پیدا کرده . اونقدر دوستش دارم که میخوام برای تولدش یه کادوی خوب بهش بدم . میخوام یکی از ارزو هاش رو براورده کنم. میخوام تو اون کادو باشی! قدرت کلام ازم گرفته شده بود نمیدونستم چی بگم یعنی چی که من کادو باشم. خودش که میدونه من نامزد دارم از اون بدتر مگه زنش نیست. یعنی زنش عاشق منه؟!! نمیدونم تو صورتم چی دید که خیلی جدی گفت فکر بد خواهشا نکن که بد کلامون میره تو هما. من تورو فقط برای یک شب میخوام همین!! زنم میخواد با کسی غیر ازمن یک شب سکس داشته باشه یعنی سکس سه نفره . اگر هستی . بفرما... خوب فکراتو بگن تا یه هفته دیگه بهت وقت میدم. بابتش بهت پنج مییلون پول میدم. حالا هم برو سر کارت.. .... تا دو روز نمیدونستم راست گفته یا داره منو سر کار میزاره . ولی بعد دو روز به این نتیجه رسیدم که شوخیش خیلی زشته . پس راست گفته!



قبول کردم . نه با خاطر ماجرا جویی یا سکس یا از این قبیل کارها فقط فقط برای اون پنج میلییون پول کمی نبود خیلی کمکم میکرد.. بعد از یک هفته بهم گفت دوست داری زنمو ببینی . البته تو به صورت دوستم وارد خونه ام میشی. اون هنوز هیچی نمیدونه. اون شب همراه کامیار با اون ماشین شاسی بلند و گرون رفتیم خونه اش بهتره بگم قصرش.منه جنوب شهری چه به قصر! یعنی نمیتونست کس دیگه ای که اینکاره باشه بیاره . بهش گفتم . چرا من ؟ گفت . تو. نامزد داری. چشمت پاکه شش ماهه در نظر گرفتمت همه رفتارهاتو دیدم. سرت پایینه عاصه میری عاصه میای . ...تو مطمئنی. نمیخوام جایی درز پیدا کنه . میفهمی.. حرف حق جواب نداشت.در رو باز کرد رفتیم سمت نشیمن خصوصی خونه تلویزیون روشن بود و کسی نبود یه ذره که جلو تر رفتم دیدم یه عروسک یه فرشته روی کاناپه با اون لباس سفید خوابیده . چهره اش اونقدر معصوم بود که دلم ریخت . به کامیار حق دادم که با دیدش مثل تشنه ای که اب رسیده باشه ازش با بوسه هاش سیراب بشه : عمر کامیار . جون کامیار. نفسم. خانمم. چشمای قشنگتو باز نمیکنی. الهی کامیار فداش شه!



از صدا زدنش های کامیار از قربون صدقه هاش یه جوری شده بودم یه حس قشنگ بهم دست داده بود . نمیدونستم چیه . پیش خودم میگفتم دلم نامزدمو میخواد که اینجوری بقلش کنم چشماش ببوسم. بینش هی قربون صدقه اش برم. صدای اروم زن که کامیار رو صدا میزد بلند شد. هنوز مست خواب بود و کامیار بلند کرده بود رو پاهاش نشونده بودش یه دستش رو برای کنترل سر زنش زیر گردنش گذاشته بود . به دست دیگه صورت اون عروسک . ناز و نوازش میکرد. و مدام ببینش جانم. میگفت. نفس کامیار قرصاتو خوردی ؟ نمیدونم اسم زنش چی بود. هی میگفت نفس.. از حس و حالشون خارج شده بودم. تو فکر خودم و رویا نامزدم بودم.. دیدم پا شد.و زنش رو دستاش بلند کرد رفت سمت پله هایی تا حالا ندیده بودم بهم اشاره کرد باهاشون برم. رفتیم سمت اتاق خواب. . زنش هنوز مست مست بود. نمیدونم چرا اینجوری بود ادم عادی که اینجوری نمیشه . کامیار چنان ملایم زنش رو گذاشت رو تخت که فکر کردم یه جعبه پر ارزش شکستنی رو گذاشته زمین! روی زنش خیمه زد پیشونی زن غرق خو.ابش رو بوسید طولانی لبهاش رو به دندان گرفت و ولشون کرد. انگار دلش نمیومد ولش کنه. دستش رو برد سمت اون پیراهن سفید فوق العده . دکمه به دکمه بازشون کرد سرمو زیر انداخته بودم . بهم تشر زد و اروم گفت ببین با چه کسی میخوای سکس کنی.. وقتی پیراهن رو از تنش در اورد بدن بلوری زن رو دیدم. دو تا سینه گرد و تپل بدون سوتین . شکم تختو صاف. کس بی مو. سفید سفید حتی شورتم پاش نبود! انگار اماده ی سکس کردن باشه . کامیار به حرف اومد. مییبینی اره میخواست یه شب خوب داشته باشیم. اماده شده بود ولی قرصاش بهش مجال نمیدن نفس من مثل فرشته هاست یه فرشته ی مهربون.. دوباره خم شد و لبهاش رو طولانی بوسید. صدای جانم گفتش رو میشنیدم. پتو رو ی بدن لختش کشید و همراهیم کرد تا بیرون اتاق روی کاناپه نشست . یه سیگار دراورد و شروع کرد به کشیدن : دیدیش. نفس من هیچی کم نداره . دلم هیچ زنی نمیخواد فقط فقط نفسم مهمه هر چی بخواد میگم چشم . .فکر کردم چقدر ممکنه عمق علاقه اش عمیق باشه بلاخره یه جایی وا میده. بهش گفتم چرا انقدر دوستش داری؟ گفت....


نفس وقت هیجده سالش بود که شد منشی حسابداری. یه دختره ریزه میشه ی خیلی خوشگل . یه بار دیده بودمش میدونستم کارمنده منه . یه روز تو بارون مونده بود سوارش کردم. مخش زدم. ساده بود خیلی ساده.باباش مرده بود خودش مونده بود یه مادر وبرادر کوچیکش. مجبور بود کار کنه که خرج دانشگاهش رو بده یه سال با هم بودیم. گفت ازدواج ولی الکی بود میخواستمش ولی بدن مرمریشو! سکس کردیم. بار ها و بارها . مست مستش میشدم. ولی مناسب ازدواج نبود فکرم پی سهامدار شرکت بود .بزرگ بود و مناسب سن من ولی نفس 12 سال ازم کوچیک تر بود. ولش کردم تو همون کافیشاب بی رحمانه ولش کردم. کامیار گریه اش گرفت : نفس رفته بود خونشون . مادرش و برادرش رفته بودن خونه ی خاله اش . فشار نفسم بالا رفته بود تو اون سن کم فشار گرفته بود. منه نادون منه احمق باعث شدم سکته کنه فشارش 22 بود. مادرش زنگ زد موبایلم هر چی فحش بود نثارم کرد گفت اگه دخترش بمیره تاوانش رو بد پس میدم. رفتم بیمارستان بس نشستم شاید بهوش بیاد . یک ماه کما بود سکته ی مغزی رو رد کرد ولی قلبش مثل قبل نشد. هرچی نذر بود کرده بودم. چهل شب بعد بهوش اومدش تو محرم شام پختم پخش کردم. رفت خواستگاریش سخت قبول کرد . ولی قبول کرد . نفسمو خدا دوباره به من داد. هر کاری براش میکنم حتی اگر اون کار گناه باشه ......



..
نفس یه لباش باز پوشیده بود . قرمز اتیشی. خیلی سکسی. کیرم مثل سنگ شده بود . حتی رویا جلوی من اینجوری لباس نپوشیده بود. وقتی جلوش لخت شدم . کیرم با ولع به دهن گرفته بود. وسوسه ای اون کون گنده و سوراخ تنگش هوش از سرم برده بود. کامیار در گوشم اروم گفت سوراخ کونش اکه اکه کیرت اندازه من کلفت نیست ولی دراز تره من مست ساک زدن نفس بودم . چه حالی میکرد این کامیار.. اوف خیلی باحالی تو. ابم داره میاد . درازش کردم سرم رفت سمت چوچولش با انگشت میمالیدم. کامیار با سر نفس نشسته بود ازش لب میگرفت اونم لخت بود. نفس دست رو برد سمت کیر کامیار گرفت تو دهنش اون اور ساک میزد اینور من . دیدم اینجوری ادامه بدم ابش میاد . سریع دراوردم کردم تو کسش. جیغ کشید کسش تنگ بود اروم توش تلمبه زدم. کیرش کلفته کامیار . نفس حال میکرد کامیار حالا سینه هاش زو میخورد. اه .. اه... تند تر بزن . تند تر... تند تر تللمبه میزدم. راه کسش روون تر شده بود . جیغاش بلند تر. یهو در اوردم . کونش رو از روی زمین بلند کردم انگشت کردم تو سوراخ کونش. گفت نه . درد داره ..نه نمی خوام. کامیار لبهای نفس رو تو دهنش گرفت . سااکتش کرد. انگشتم رو دو تا کردم. زدم تو سوراخ کونش. انگشتای بیشتر بیشتر. سر کیرم رو گذاشتم تو جیغش وحشتناک شده بود . جوری کامیار یه لحظه ترسید:. جانم نفسم. درش میفته زندگیم. مگه دوست نداشی عشقم . هان. تحمل کن اولش سخته بعدش لذته .



نفس عرق ریزان قبول کرد. دوباره کیرم رو فرستادم تو . این دفعه بیشتر رفت. نفس داشت ازحال میرفت. شروع کردم تلمبه زدن. جیغ بلندی کشید . بی تابی میکرد دیگگه لذت بود. کامیار سرش رو گرفته بود تو دستاش . میبوسیدش یه شدت . تلمبه زدنم بیشتر شده بود . نفس... داشت تند تندو منقطع تنفس میکرد...

کام ..یار ب..گو بک..شه.. بی ...بیرون . د..ر..د داره. ب..ز..ر..گ..ه ..نمی..خوا..م. نفس نفس میزد. کامیار سفت بغلش کرده بود. صدای جانم گفتنش تو گوشم فرو میرفت. چشای کامیار خیس اشک بود چشای نفس رو میبوسید لبهای لرزونش رو میبوسید میخواست ارومش کنه . دستش صورت نفس رو قاب گرفته بود موهای خیس عرقش رو پاک میکرد. نفس جیغ میکشید. دست کامیار رفت سمت سینه ی نفس سینه اش رو ماساژ داد قلبش بود.قلبش درد میکرد. نفس گریه میکرد. تموم شد قربونت بره کامیار دردش تموم شد اروم جان دلم. هیششش . فقط لذت ببره باشه به دردش فکر نکن . خوب باشه عزیزم. . بهم اشاره کرد ادامه بدم. محکم تر تلمبه زدم نفس بلند تر جیغ کشید.کونش تنگ تنگ بود بدتر این نمیشد یه زن مریض رو زجر داد.یه هو بدنش شروع کرد به لرزیدن . ارضا شده بود ولی من همچنان ادامه میدادم. حس کردم ابم داره میاد سریع در اوردم سریع تر جلق زدم همه ی منی روی شکمش فواره زد. بی حال شده بودم...



روی فرش دراز به دراز افتاده بودم. نفس لخت تو اغوش کامیار میلرزید. میگفت. کامیار دوستت دارم. دوستت دارم. لبهاش میبوسید... زن شوهر چنان تو بغل هم فرو رفته بودن که متوجه من نمیشدن. با حال نزار رفتم لباس پوشیدم. هنوز صدای قربون صدقه رفتن های کامیار میومد. . سرش رو بلند کرد قدر شناسانه نگام کرد. چشم رو هم گذاشتم. نفس غرق خواب بود. کامیار سرش رو ی سر نفس گذاشت . مثل یه گهواره تابش داد.. تمام صورتش رو اروم بوسید. .وجودم رو مزاحم دیدم. بدون خداحافظی اومدم بیرونو تو راه همش به این فکر میکردم که عمق عشق چقدر میتونه وسیع باشه که به خاطر عشقت هر کاری که حتی فکرشم نمیکنی‌ برای عشقت انجام بدی...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
از اول ميگفتين می‌خوایم بكنيمتگروهی

اسمم نداس .يه دختر با قد ١٦٩ و وزن ٦٧ .كونم توپوله و هميشه لنز ميزنم.موهامم هميشه بلونده متوسط رنگ ميكنم.اينارو گفتم تجسم بشه كردم. خيلي وقت بود با هيشكي نميپريدم حدود ٦ ماه..ولي يه روز وقتي بيرون بودم يه پسري اومد با هزار ادا اصول شماره داد.نميخوام بگم من پا نميدمو اين حرفاها ولي واقعا نميخواستم با كسي بحرفم يه چن وقت..مخصوصا نميخواستم با يه هم محله اي باشم.. خلاصه منو اين سه هفته اي حرفيديمو قرار گذاشتيم تا اينكه گف ميخواد بريم شمال...منم گفتم اگه خونرو حل كردم ميام..دختر آزاديم و سكس داشتم قبل اين ٦ ماه ولي بطور عجيبي اين ٦ ماه يني از قبل عيد نه دلم پسر ميخواس نه كير. ميگفتم... بالاخره من خونرو حل كردمو گفتم باشه پنجشنبه بريم...



عصر اومدن دنبالمو سوارم كردن با ٢٠٦_ توراه همش ميگفتن بهتره شب بريم بخاطر پليس راه و اينكه ديده نشيم. اسمه دوس پسرم شاهين بودو دوستش كه رانندگي ميكرد حامد.شاهين لاغر بودو قد بلند ..حامد باشگاهي بود ولي بد قيافه ي قابل تحمل. رسيديم نزديكياي سرعين ..اونجا گف بريم باغ يكم مست كنيم بعد راه بيوفتيم شمال.منم به شاهين اعتماد كردمو گفتم باشه. اونجاكه رفتيم باهم مزه هارو اماده كردبم من گوشتارو به سيخ كشيدم اونام اتيش روشن كردنو كباب ميكردن... همه چي كه اماده شد اسميرنوفا اومد وسط .تو باغ يه خونه بود ولي ما زير سايه ي خونه رو حصير نشستيم و خورديم سه نفري... من ازونجايي كه خيلي دير مست ميشم تا اخرش با پسرا خورد م. يهو ديدم حامد نگا ميكنه به سينه هام از رو تيشرت... نگا كردم به شاهين كه اون چرا همچين ميكنه ...كه يهو شاهين لبامو گرف لاي دندوناش.. ديدن من حالم سرجاشه و ناراحت شدم...شروع كردن باهم لب رفتن.چندشم شد.هم از لز بدم مياد هم از گي كردنه پسرا.سينه ي همو ليس ميزدن .من كم كم حس كردم دوتاشونم ميخوان بكننم.فك كردم ديدم بدم نيس.ولي با اين فكر نيومده بودم...





اومدن كنارم نشستن يكي لباسامو دراورد يكم لب گرف.هشري شده بودم كوسم خيس بود هردو افتاده بودن به جونم.قبلا سابقه ي سكس گروهي نداشتم.حامد كوسمو وا كرد توشو ليس ميزد.. شاهينم كيرشو كرده بود دهنم.انقد تا ته ميكرد رژم ماليده ميشد به تخماش. حامد بلندم كرد با اون هيكله گندش..خمم كرد سرپا شاهينه بي غيرتمم كيرشو داد دهنم يكم تو اون حالت حامد ليسم زد و شاهين اومد ازپشت كرد تو كوسم .انقد خيس بودم كيرشو كه ميكوبيد صداي خيسيش ميومد. هردوشون ناله ميكردن منم بعد چندين ماه داشتم پرواز ميكردم .ارضا نشدم چون مست بودم اولش ولي وقتي شاهين دراز كشيد و منم نشستم رو كيرشو حامد از پشت كرد تو كونمو هركدوم ناله ميكردنو تلمبه ميزدن لرزيدمو جيغ كشيدم.هر دوشونم با اين كارم دراوردن...حامد ريخ رو كونم.شاهينم ريخ رو شكمه خودش. خودمونو كه پاك كرديم من لباسامو پوشيدم و گفتم زود منو ببرين خونه.هرچي گفتن بابا ضد حال نزن و اين حرفا نشد ..اوردنم خونه.دوس داشتم از اول به اسمه سكس ميرفتيم..با شاهينم كات كردم كوسم دهنه پسري كه بخواد زرنگ بازی در بیاره.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
فانتزی سکسی من که به واقعیت تبدیل شد گروهی

شاید شما هم گاهی تو ذهنتون فانتزی هایی داشته باشید که خیلی دوست دارید به واقعیت بدل بشه .من فانتزی جالب و در این حال ترسناکی داشتم.....
از خانواده خیلی معمولی بودم.یه خونه ویلایی کوچیک با ادم های معمولی . یه برادر بزرگتر از خودم که تازه لیسانس گرفته بود و رفته بود سربازی تا من یه نفس راحت از دستش بکشم. اون موقع هیجده سالم بود .بابام چهار سالی میشد که مرده بود. مامانم معلم بود بیشتر موقع ها خونه نبود...
من هم مثل همه ی همسن سالام غریضه ی فعالی داشتم . بچه های مدرسه عکس های سکسی میاوردن یا از دوست پسراشون و لب گرفتن حرف میزدن یا اخ واوخ کردن دختره تو فلان فیلم سکسی رو تعریف میکردن. اینکه چه حالی میده یکی روت بخوابه بزاره تو کست .تو اه و ناله کنی. گاهی از این حرفاشون بد جوری حشری میشدم . دلم میخواست منم یه کی رو داشتم تا روم بخوابه! وقتی بچه ها میگفتن که از کمد داداششون فیلم و مجله سکس کش میرن منم با خودم گفتم چرا که نه! شاید مجید هم فیلم سکس داشته باشه! وقتی مجید رفت سربازی بهترین فرصت بود که به اتاقش دستبرد بزنم. اتاقش رو کامل گشتم و یافتم. ولی جرات نداشتم نگاه کنم. مامان خونه بود و امکان داشت بیاد اتاقم یا به کامپیوترم سرک بکشه. صبرکردم تا مامان بره مدرسه و بعد فیلم رو تو کامپیوترم گذاشتم. از شروعش هیجان داشتم. وقتی فیلم شروع شد باور نمیکردم سکسی که بچه ها میگفتن این باشه تمام دست و پام شل شده بود.



هر ان منتظر بودم یکی در باز کنه منو تو اون حالت ببینه دستم مدام میرفت سمت نوک سینه های بزرگم شرتم خیس شده بود. تو فیلم یه دختر مدرسه ای بود که بین چهار تا مرد خیلی هیکلی دست به دست میشد هر کدوم به نوبت تو کس و کونش میزاشتن. تا حالا کیر ندیده بودم. ولی تصور میکردم اگه یه کیر این شکلی بره تو کسم خیلی درد داره چه برسه به چهار تا! نمی دونم کون دختره چقدر جا داشت با اینکه دختره خیلی لاغر بود ولی دو تا کیر به اندازه مچ دست من رفته بود تو کونش دختره تقریبا از حال رفته بود. اینور منم از حال رفته بودم . وای که وقتی فیلمه تموم شد منم حس کردم خالی شدم. یه حس خوبی هم داشت . فرداش برای دوست صمیمیم تعریف کردم و اون گفت خوب ابت اومده .حال کردی دیگه . از اون شب به بعد این شد فانتزی ذهن من که چقدر دلم میخواد حداقل با یه ادم هیکلی سکس کنم. یه کیر بزرگ با یه ادم خیلی هیکلی که راحت از رو زمین بلندت کنه و کیرشو تا ته بکنه تو کست ولی حیف که یه چیزی به اسم بکارت مانع حال کردنت میشه. این شده بود دغده ی من اینکه هم دلم میخواست هم نمیتونستم. تا اینکه یه اتفاقی افتاد.....



چند وقتی بود که مامان میگفت .مینا چاق شدیا . دیپلم گرفتی بشینی مثلا درس بخونی بدتر چاق شدی! خوب من از بچگی تو پر بودم . سینه هام گاهی باعث خجالت میشد سایزش برای من هیجده ساله بزرگ بود مامانم نمیزاشت جلوی داداشم لباس تنگ بپوشم چون هم سینه و هم باسن خیلی بزرگی داشتم ولی از همه بدتر این بود که داشتم شکمم میاوردم.! پس بهتر دیدم تا از حد درنیومدم برم باشگاه .روزاش برای زنان بود بعد از ظهر مردا..
دو ماهی میشد که میرفتم باشگاه پنج شنبه بود . روزی که باشگاه زودتر تعطیل میشد اخرین نفری بودم که از باشگاه در اومدم تک توک مرا تو راهرو بودن هیکل بیشترشون رو فرم بود .من رو دیدن خیلی تعجب کردن . با خجالت و سر افتاده رفتم بیرون و بعدش خونه .ساعت شش بود تازه یادم افتاد که فردا میخوام برم کوه و کفش های ورزشیم رو تو کمد باشگاه جا گذاشتم.باشگاه شش و نیم تعطیل میشد . گفتم خوب حداقل از مسئول مردا میخوام کفشم رو از کمدم بیاره. وارد باشگاه که شدم رفتم سمت جایی که معمولا مسئول مینشست . ولی هیشکی نبود درش هم باز بود. رفتم تو با تعجب دیدم یه در تو اتاق هست !



از سر کنجکاوی در رو باز کردم و صحنه عجیبی دیدم. سه تا مرد خیلی هیکلی کاملا لخت وسط اتاق داشتن از هم لب میگرفتن! هول شدم و خواستم برگردم که دستم خورد به قفسه ی کاغذ ها و افتاد.صدای بلندی داد سرهای اون سه تا هم برگشت سمت من سریع از هم فاصله گرفتن .یکیشون همون مسئول باشگاه بود به اسم وحید یعنی اینجوری صداش میکردن. با سرعت اومد سمت منی میخواستم فرار کنم. دستش رو انداخت دورم و بلندم کردو برد تو اتاق . گذاشتم زمین و در رو قفل کرد. یکی دیگه از مردا اومد سمتم خودم چسبونده بودم به دیوار . دستش رو به چونه ام گرفت و سرم رو بلند کرد : به به ببین کی اومده یه هلو
گفتم: تورو خدا کاریم نداشته باشید . بزارید من برم. من هیچی ندیدم. اصلا دیگه باشگاه نمیام. تورو خدا.
گریه ایم راه افتاده بود. دست و پام یخ کرده بود . هر سه تا اروم اومدن سمتم. : نترس کوچولو کاریت نداریم . نمیخوای حال کنی . خوش میگذره ها.


نه نمیخوام .بزارید برم. یکیشون که هیکلش از اون دوتا بزرگتر بود گفت اه وحید حالمون که پروند . چیه التماس میکنی .؟ سریع اومد سمتم . دستش انداخت دورم میخواست مانتو رو دربییاره که شروع کردم دست وپا زدنو جیغ کشیدن . یه دستش رو گذاشت رو دهنموگفت قول میدم بهم خوش بگذره قول میدم .وحید و اون مرد که دیدن دوستشون داره چیکار میکنه اومدن سمتم و وحید مانتو رو کشید صدای جر خوردنش رو شنیدم.: اقا کامی بفرما حی و حاضر. تپلی هم هست برو حال کن. کامی که از پشت بلوزم پاره کرد.رو کرد به اون یکی گفت مردی یاسر. بیا این کوفتی رو از پاش درار.یاسر اومد و شلوارمو در اورد .حالا من مونده بودم یه شرت و کرست که سینه و کون گنده مو خوب نشون میداد. ترسیده بودم . به غلط کردن افتاده بودم.پشت اون دستای بزرگ جیغ میکشیدم. دست کامی روی شورتم بودخودشو چسبونده بود به کونم. . جونم تپلی چه کون گنده ای داری .داغیه کیرشو کامل حس میکردم کامی منو خم کرد با دستش پاهامو باز کرد .سر کیرشو روی کسم حس میکردم. باز هم به التماس افتاده بودم . ولی دستش هنوز رو دهنم بود.کیرشو به سختی گذاشت سر کوسم میخواست بزاره توش که خیلی تنگ بود.



پرتم کرد وسط اتاق افتادم. هر سه تا هجوم اوردن سمتم. یاسر کیرشو کرد تو دهنم: یالا ساک بزن .مخواستم کیرشو از دهنم در بیارم. دست کرد موهام رو کشید و سرمو فشار داد به کیرش داشتم خفه میشدم. کیرش دراورد یه نفس عمیق کشیدم دوباره کیرش کردتو دهنم گفت لیسش بزن اینوکه بلدی مفت خور. هیکل گنده کردی برای دادن دیگه..وحید پاهامو از هم باز کرد کیرشو فرو کرد تو کسم. درد وحشتناکی حس میکردم. جیغ میکشیدم. کیرش بیشتر تو نرفت .: لا مصب بدجوری تنگه..دوباره کیرشو کرد تو کسم.بیشتر رفت تو.حس میکردم دیگه کسم جا نداره . وحید این دفعه گفت. : هه جنده بودی رو نمیکردی .؟ پرده که نداری. پس چرا انقدر تنگی. اه...اه... جنده عجب کسی داری..شروع کرد به تلمبه زدن. درد دوباره برگشت شدید تر..پاسر از دهنم کشید بیرون .کمک داشت خوشم میومد. هم درد داشت هم یه حس خوب.. دست خودم نبود.گفتم. ای.اه....اه...... وحید گفت . بلند تر . اره ناله کن برام. دارم جرت میدم..



حشرم زده بود بالا... گفتم تند بکن.. انگار کامی منتظر بود گفت خوشت اومده اره . کونت برای منه انگشت کرد تو کونم اول یکی خیلی درد گرفت .گفتم برش دار درد داره . توجه نمیکرد انگشت دوم و بعد سومی و چهارمو حس میکردم دارم جر میخورم. جیغ کشیدم. وحید از تلمبه زدن تو کسم خسته شده بود اومد گذاشت تو دهنم یاسر جاشئو گرفت. این کیرش بزرگ تر بود. با فشار رد کرد توش. یه ان درد وحشتناکی داشت. کیر وحید از دهنم در اومد جیغ کشیدم کثافت درد داره!.بلندم کردن کامی خوابید زیرم.کیرشو گذاشت سر کونم. یاسر تند تر تو کسم تلمبه میزد: اه اه .. داره ابم میاد .کامی کیرش فرو کرد توکونم.فریاد کشیدم بکش بیرون بکش.گفت تحمل کن دردش یه لحظه است . سینه هامو چنگ زد .تو کون به اون تنگی تلمبه میزد. یاسرکیرش کشید بیرون و ابش با فشار ریخت رو سر و صورتم. وحید از دهنم کشید بیرون گذاشت تو کسم دو تا کیر رو رو هم حس میکردم.کامی تند تر تلمبه میزد..وحید تو کسم نگه داشته بود. داد زدم : چرا نمیزنی داره ابم میاد تند تر بکن . کامی تند تر. اه... اه.... کیرت کلفته. درد داره ..... یه ان حس کردم داره ابم میاد . اونا تند تر تلمبه میزدن. بدنم شروع کرد به لرزیدن . داد زدم. و دست وپام شل شد. حس کردم خالی شدم. کامی ریخت توکونم. وحید کشید بیرون ابشو ریخت رو شکمم. هز سه تاشون ولو شده بودن کنار من. وحید گفت حال دادی کوچولو. جنده بودی اره؟ پرده مرده یوخده؟ . با اون صدای ظعیف گفتم نه اولین بارم بود.وحید رو کرد به کامی و گفت . دکی جون دست خودتو میبوسه ببین این راست میگه یا نه.



کامی برگشت سمت کسم . بلندش کرد. انگشت کرد تو کسم. انگشتش رو میجرخوند . داشتم حالی به حالی میشدم که کشید بیرون . رو به وحید گفت برو اون موبالتو بیار بزار رو چراغش. وحید موبایل به دست اومد و داد دست کامی. . نور موبایلو زد تو سوراخ کسم. با انگشت دوباره بازش کرد . بعد چند دقیقه با صدای فوق العاده مهربونی و ارومی گقت : خیلی درد داشتی کوچولوی من! اره عزیزم؟ . اومد سمت صورتم و پیشونیم رو بوسید چند دقیقه به همون حالت موند سرش رو کمی فاصله داد دستاش رو دور صورتم گرفت موهای عرق کردم رو نوازش کرد گفت: برو خوش بگذرون کوچولو . پرده ات حلقویه. گفتم : یعنی چی. لبخند کوچکی زد و گفت یعنی پاره نمیشه . برو هر چقدر دلت میخواد حال کن


از اون موقع به بعد من هفته ای یک بار با کامی سکس دارم. الان 21 سالمه . این قضیه بین خودمون مونده. نمیدونم روابطی که دیگه از حد سکس خارج شده و داره به سمت عاشقانه میره رو چطور کنترل کنم. چون حس میکنم اگر ازدواج کنم.کامی که دیگه گی نیست ضربه میخوره ولی خودم هم حس میکنم عاشق اقای دکتر کامران حجتی شدم. میخوام اعتراف کنم. دوستش دارم. ولی وحید و یاسر دست از گی بودنشون بر نداشتن . و همینطور شریک جنسی هم موندن ...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
من و نازنین و شوهرامونضربدری

من پرستو 29 ساله هستم 6سال هست كه ازدواج كردم شوهرم احمد 32 ساله و مهندس كامپيوتره. شوهرم مرد خوبيه ،دست و دلباز و شايد بشه گفت نسبت به درآمدش ولخرج، تيپش بالاتر از متوسط ، هميشه به احساسات زنانه جواب ميده و سكس قوي. من واقعاً دوستش دارم . ما زندگي خوبي داريم اميدوارم كه هر روز بهتر هم بشه.
ميخوام خاطره اي رو كه باعث شد زندگي زناشوئي ما رنگ بوئي تازه بگيره رو براتون بگم. به نظر من بهتره فقط خانومها بخونن ولي اگر آقايون هم دوست دارن بخونن من كاريش نميتونم بكنم.
من با احمد با عشق و عاشقي ازدواج كردم(قبل از ازدواج با هم دوست بوديم) چند سالي از ازدواجمون گذشته بود و كم كم احساس ميكردم سكسمون خيلي يكنواخت شده و خيلي از هم لذت نميبريم. اين موضوع مدتي فكرم رو مشغول كرده بود و ميترسيدم كه اين موضوع نا خواسته روي شوهرم و زندگيم اثر بگذاره. من هميشه سعي ميكردم از تمام جذابيت و زنانگيم براي جلوگيري از اين مسئله كمك بگيرم. لباسهاي زير فانتزي و لباس خوابهاي جورواجور ميخريدم و شبها ميپوشيدم و از عطرهاي محرك استفاده ميكردم، آرايشم رو مرتب عوض ميكردم و با بعضي از دوستهام مشورت ميكردم و روشهاي اونها رو توي حال دادن به شوهرهاشون اجراء ميكردم و وقتي شوهرم نبود فيلم سكسي نگاه ميكردم تا توش چيزي ياد بگيرم، نا گفته نماند كه من از فيلم سكسي خيلي بدم مياد. به نظر من تمام فيلم سكسيها براي لذت بردن مردها ساخته ميشه و در اين فيلمها به روحيات زنانه در سكس توجه نميشه به همين علت هيچ وقت من خودم رو نميتونم نقش اول زن يك فيلم سكسي تجسم كنم.
يك شب موقع سكس به روشي كه يكي از دوستهام نازنین گفته بود، بر عكس روي كير شوهرم نشستم، به اين صورت كه اون خوابيده بود و من جوري روي اون نشستم كه روم به پاهاش بود و با دست مچ دوتا پاهاش رو گرفتم و شروع كردم به بالا و پايين شدن و آه و ناله حشري كردن. شوهرم كه از اين روش خوشش اومده بود نفس نفس زنان به من گفت كه مبينم مبتكر شدي!!!. من هم تو همون حالت وسط ناله هام گفتم كه نازنین يادم داده. چشمتون روز بد نبينه يا شايد هم روز خوب، با گفتن اين حرف شوهرم انگار كه قرص اكس خورده باشه آنچنان ترتيب منو داد كه اگر چه اون شب خيلي حال داد ولي فرداش حسابي جاش سوزش داشت. روز بعد خيلي به سكس شب قبلمون و اينكه چي شد كه احمد اينقدر حشري شد فكر كردم و به اين نتيجه رسيدم كه احمد از تجسم نازنین موقع سكس با من اينقدر حشري شده بود به خصوص كه چند بار وسط عرق ريختن هاش گفت كه ديگه نازنین چي يادت داده، به نازنین گفتي كه كير من اينقدر كلفته و ... حي اسم نازنین رو مي اورد. لازم به گفتنه كه نازنین يكي از خوشگلترين و عشوه اي ترين دوستهاي منه با موهاي بلوند وبلند. از فهميدن اين موضوع خيلي ناراحت شدم ولي بعد كه يادم اومد كه من هم بعضي شبها تو رختخواب به جاي احمد بعضي از دوستهاي اون و يا شوهرهاي دوستهاي خودم رو تصور ميكردم، آروم شدم.
چند شب بعد دو باره با احمد تو رختخواب مشغول بوديم كه من براي اينكه هم مطمئن بشم كه چند شب قبل درست فكر كردم و هم اينكه احمد درست و حسابي مثل اونشب حالم رو جا بياره گفتم امشب ميخوام به روش مريم بهت حال بدم و اون هم با شنيدن اين حرف 2 ساعت تموم پدرم رو در آورد كه البته خيلي حال داد. فرداي اون شب از بس كه به نوك سينه هام ور رفته بود و فشارشون داده بود به لباس كه كه ميگرفت ميسوخت. نا گفته نماند كه سينه هاي من نسبتاً بزرگ هستن و به خاطر همين همه جا نميتونم لباسهاي باز بپوشم چون يك جورهايي ضايع است.
خلاصه اينكه به مرور متوجه شدم كه احمد در رفت و آمد با اون دوستهايي كه زنهاي خوشگل دارن و به خصوص اونهائي كه زنهاشون راحت لباس ميپوشن مشتاقتره. و تمام اينها باعث شد كه بفهمم احمد مثل من دوست داره با يكي ديگه سكس داشته باشه و از اين موضوع كه احمد ممكنه به من خيانت كنه ناراحت بودم تا اينكه موضوع رو با نازنین در ميون گذاشتم و نازنین هم راه حل رو به من نشون داد.
و اما راه حل
يك شب جمعه بود و من و نازنین با قرار مدارهامون رو با هم گذاشتيم كه شب نازنین با شوهرش مهرداد بيان خونمون و طبق قرارمون با نازنین بهانه آورديم كه امشب حوصله بقيه بر و بچه ها رو نداريم و ميخواهيم امشب يك مهموني كوچك و خودموني داشته باشيم. من قبل از اينكه مهمونها بيان رفتم حموم و تا آمدن مهمونها از حمام بيرون نيامدم. زنگ در خونه رو كه زدن احمد درب رو باز كرد. و نازنین و مهرداد آمدن بالا.
قرارمون اين بود كه نازنین قبل از آمدن به خونه ما مهرداد رو به يك بهانه اي از خونه بفرسته بيرون تا وقتي كه برميگرده دنبال نازنین كه بيان خونه ما نازنین مانتوش رو بپوشه كه مهرداد لباس نازنین رو نبينه كه بهش ايراد بگيره. نازنین مامريتش رو خوب انجام داده بود و تازه وقتي ميرسن خونه ما مهرداد ميفهمه كه نازنین چي پوشيده.
يك تاپ قرمز رنگ نازك چسبون با بندهاي خيلي نازك بدون كرست و يك دامن تنگ كوتاه و آرايش بسيار هنرمندانه. خلاصه وقتي من نازنین رو ديدم دلم آب افتاد ديگه خدا به داد احمد برسه.
توي اين فاصله كه احمد مشغول پذيرائي اوليه از مهمونها بود من هم رفتم تو اتاق و يك لباس چسبون لختي كه ازش داشت سينه هاي درشتم بيرون ميزد با يك دامن پوشيدم و تمام گردن و سينمو عطر هوس انگيزي زدم و يك مرتبه قبل از اينكه احمد منو تنها ببينه رفتم تو حال. با ديدن من احمد بدجوري چشم غره رفت كه من رو خودم نگذاشتم و رفتم طبق معمول با مهمونها روبوسي كردم و خوشامد گفتم.
من و نازنین گفتيم كه امشب ميخواهيم بيشتر از هر شب مشروب بخوريم و برقصيم. شوهرهامون هم كه هميشه وقتي خودمون چهارتائي بوديم تخته نرد بازي ميكردن با ديدن ما دوتا با اون وضعيت ،تخته نرد رو فراموش كرده بودند و داشتن يواشكي زن همديگر رو ديد ميزدن. اونشب شوهر هامون بيشتر از شبهاي ديگه مشروب خوردن و مست شدن. آخه من و نازنین يواشكي پيكهاشون رو پر ميكرديم و ميگفتيم كه كمتر از ما خورديد و اونها هم رگ غيرتشون ميگرفت و بيشتر ميخوردن. ماهواره روي PMC بود و صداش هم بلند بود و ما هم با بعضي از آهنگهاش ميرقصيديم و در طول رقص من و نازنین دائم جامون رو با هم عوض ميكرديم در طول رقص من حواسم به چشمهاي مهرداد كه از هر فرصتي براي ديدن سينه هاي بزرگ من استفاده ميكرد و لبخندهاي معني دارش بود تا اينكه من يك CD گذاشتم كه توش يك آهنگ ملايم بعد از آهنگ Sexy Lady بود و نور حال رو حسابي كم كردم طبق قرار قبلي من و نازنین آهنگ Sexy Lady رو با شوهرهاي همديگه رقصيديم و وقتي آهنگ ملايم بعدي شروع شد جامون رو عوض نكرديم و در اولين حركت نازنین يك دست انداخت گردن احمد و با دست ديگه اش دست اونو گرفت و با اون عشوه هاي خاص خودش چشم تو چشمش دوخت و شروع كرد تانگو رقصيدن.من با ديدن اين صحنه حسابي شهوتي شده بودم و مهرداد داشت اين صحنه رو ميديد و گيج شده بود كه من براي اينكه توجهش رو به خودم متوجه كنم دو دستم رو انداختم گردنش و شروع كردم رقصيدن. حس كردم مهرداد توي فضاي نسبتاً تاريك و با اون وضعيت لباس من خيلي دوست داره سينه هامو ديد بزنه و نگاه چشم تو چشم من نميذاره كه اين كار رو بكنه،گفتم كه يك كاري كنم كه راحت بشه. در طول رقص يواش يواش از نازنین و شوهرم كه داشتن اونها هم چيزي به هم ميگفتن چند قدمي فاصله گرفتيم در اين موقع من يواش يواش به بيشتر به مهرداد چسبيدم و در گوشش و با عشوه و ملايم گفتم :امشب هرچي بخواي ميتوني چشم چروني كني. راحت باش. اين رو گفتم و ديگه خودم طاقت نياوردم و دستهام رو محكم كردم و حسابي سينه هام رو بهش فشار دادم. اون هم كه شهوت از نفسهاش ميريخت يك مرتبه دستهاي پشت كمر منو سفت كرد و در همون حالت زير گردن منو يك بوس خيس كرد. با اين حركت مهرداد كاملاً بي حس شدم و نا خواسته يك آه از همون آههايي كه براي احمد موقع سكس ميكشيدم كشيدم كه باعث تحريك مهرداد شد و مهرداد من رو يك فشار ديگه داد. توي اين احوال بوديم كه برگشتم يك نگاه به نازنین و احمد كردم ديدم كه احمد هم سرش تو گردن هوس انگيز نازنین است. با ديدن اين صحنه مهرداد رفت پشت سر من و شروع كرد به خوردن گردنم و دستهاش هم از زير لباسم داشتن سينه هامو ميماليدن حسابي شهوتي شده بودم يك آه باندتر كشيدم بلافاصله ناله شهوت انگيز نازنین هم كه ديگه اون موقع احمد داشت سينه هاشو ميمكيد بلند شد برگشتم و خودم رو محكم تو بغل مهرداد فشار دادم و يك لب اساسي با زبون بهش دادم و گفتم: تا حالا شده زن دوستت رو بكني؟ گفت نه. و بلند طوري كه احمد بشنوه گفتم امشب من زن تو هستم زنت هم زن شوهرم و همون موقع نازنین كه ديگه از شدت شهوت چشمهاش نيم بند شده بود با صداي بلندبه احمد گفت امشب ميخوام به روش خودم زنت بشم. و همين موقع احمد گفت خوب بياين بريم تو اتاق خواب كه همه استقبال كردن. هر چهارتائي ريختيم تو رخت خواب ما و من در اولين حركت زيژ مهرداد رو باز كردم و شروع كردم ساك زدن و همون موقع هم احمد داشت براي نازنین ساك ميزد و نازنین با نفس نفس ميگفت آآآآه ه ه بيا بالا، بيا بكن ديگه طاقت ندارم كه احمد هم همين كار رو كرد و جلو چشم مهرداد كيرش رو در آورد و زنش رو كرد. من از ديدن اين صحنه ها داشتم ديوونه ميشدم شروع كردم خوردن تخمهاي مهرداد در ضمن دست مهرداد رو گرفتم گذاشتم روي نوك سينهام اون هم من رو بلند كرد و سرم رو گذاشت كنار سر نازنین و تمام قد روي من افتاد و شروع كرد به مكيدن گردن و لب و سينه هام چيزي نگذشت كه من هم مثل نازنین به التماس افتادم و گفتم:مهرداد ديگه طاقت ندارم منو بكن ببين اون داره زنت رو ميكنه. و اون هم پاهامو باز كرد و ضمن اينكه منو ميبوسيد منو جلو شوهرم كرد. ما هر چهارتائي تا صبح تو اون تخت خواب پدر همديگر رو در آورديم و فرداش تا ظهر خوابيديم و ظهر در موردش صحبت كرديم. همه راضي بوديم و از اون موقع تا حالا هر وقت كه لازم باشه اين كار رو ميكنيم. در ضمن من و نازنین به شوهرهامون نگفتيم كه ما از قبل براي سكس ضربدري برنامه ريزي كرده بوديم تا گناهش گردن اونا باشه. اگر چه فكر كنم اگر بدونن از ما تشكر ميكنن.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
خونه خالی و سکس گروهی

در ابتدا باید عرض کنم که اگر مشکل نگارشی یا غلط املایی دیدین به بزرگی خودتون ببخشید این داستانی که می خوام براتون تعریف کنم بر می گرده به 3 سال پیش یه زمانی برا خودم خیلی برو بیا داشتم اهل عشق وحال بودم اون زمان با یکی از دوستانم خیلی صمیمی بودم اسمش سامان بود مثل خودم اهل حال و البته باید بگم که تخصص خیلی خوبی تو مخ زدن داشت من از یه خانواده ی مرفه بودم خانواده سامان هم تقریبا مثل خانواده من تو یه رنج بودن . خانواده ما در کل دو تا ماشین داشتن که یکیش برا پدرم بود و یه ماشین دیگه هم پدرم برای مادرم خریده بود البته فقط به نیت مادرم خریده بود و 24 ساعته دست من بود و با سامان کلی باهاش می رفتیم عشق و حال و کلی باهاش کس بلند می کردیم یادش بخیر با اون ماشین چه کارا که نکردیم یادمه اگه وقت گیر می اوردیم به بهانه های مختلف خونواده هامونو می پیچوندیم و می رفتیم شمال سامان تو شمال یه خونه ویلایی داشت که برا خالش بود که هر وقت می خواستیم بریم شمال سامان کلید اونجارو می گرفت ماشینو پر از خرت و پرت می کردیم از جمله مشروبات الکی و چند بسته سیگار با مارک های مختلف و راهی شمال می شدیم و کلی حال و صفا می کردیم

صمیمیت من و سامان هر روز بیش تر و بیش تر می شد به طوری که اگه یه روز همدیگرو نمی دیدیم حالمون خیلی گرفته می شد سامان یه پسر تقریبا خوشتیپ و خوشقیافه با روابط عمومی خیلی خیلی بالا بود به قول خودمون از اون ادمای سر زبون دار بود و کلی هم دوس دختر داشت دیگه خودتون تصور کنید هر یه ساعتی که من باهاش بودم شاید یه 30 یا 40 تا براش اس می یومد و سامان به هیچ کودمشون جواب نمی داد و من ازش می پرسیدم چرا جواب نمی دی در پاسخ می گفت گور باباشون بزا انقدر اس بدن تا تو از کونشون قارچ دراد البته بگم سامان منو بی نصیب نمی زاشت و کلی بهم شماره دختر می داد و ما هم تو یه بازه ی زمانی تعداد دوست دخترامون از تعداد انگشتای دست و پا بیش تر شده بود که البته به دلایلی مجبور شدم با همشون کات کنم چون دیگه داشتن دوست دختر برام جذابیتی نداشت و از طرفی هم حوصله حرف زدن باهاشون و جواب دادن به اس هاشون رو نداشتم

ماجرای سکسی من و سامان از اونجایی شروع می شه که مادر بزرگم فوت کرد پدر من برای مادربزرگم یه خونه نقلی و نسبتا خوشگلی خریده بود تا مادر بزرگم به همراه عمو کوچیکم که مجردم بود توش زندگی کنه بعد از فوت مادر بزرگم اون خونه خالی شد حتی عموم هم از اون جا رفت از یه طرف برا فوت مادر بزرگم ناراحت بودم و از طرف دیگه هم خوش حال چون مطمئنا می تونستم با دوز و کلک و بهانه های مختلف کلید اون خونرو از پدرم بگیرم و با سامان بریم توش عشق و حال البته بگم پدرم قصد فروش اون خونه رو داشت که با اصرار زیاد من منصرف شد بعد از این که پدرم از فروختن خونه منصرف شد من به سامان زنگ زدم و این خبرو بهش دادم خوش حالی سامان از این خبر غیر قابل تصور برا من بود انگار دنیارو بهش دادن وقتی من این خبرو به سامان دادم بعد از اون ماجرا وقتش رسیده بود که از اون خونه خالی استفاده کنیم من و سامان اون موقع دانشجو بودیم به بهانه درس خوندن کلید خونرو از پدرم گرفتم پدرم ادم حساسی نبود و با توجه به شناختی که من ازش داشتم اهل شک کردن هم نبود در کل ادم ریلکسی بود

خلاصه کلیدو گرفتم و با ماشین رفتم دنبال سامان یه چرخی با ماشین تو خیابونا زدیم بعد سامان گفت برو به این ادرسی که بهت می گم گفت برا چی به این ادرس؟ گفت امشب باید کلی خوش بگذرونیم با یه تیکه خوب برا امشب قرار گذاشتم من با این حرف سامان برق سه فاز از سرم پرید هم متعجب بودم هم خوش حال و با خودم گفتم این سامان دیگه چه قرمساقیه از قبل هم برنامه ریزی کرده بوده بعد به سامان گفتم حالا این تیکرو من می شناسم؟با یه لبخند به من گفت اره فکر کنم باید دیده باشیش یادته 4 ماه پیش با یکی از دوست دخترمام رفتیم کوه ؟یه خورده به ذهنم فشار اوردم بعد متوجه شدم که ستارو می گه بهش گفتم اون دختره ستاره رو می گی که یه بارم باهش رفتیم رستوران ؟گفت اره خودشه لامصب خیلی کسه برا امشب بهترین گزینه بود البته خیلی طول کشید تا مخشو بزنما کلی زبون ریختم تا برا امشب راضی بشه ..بعد من با یه لبخند رو به سامان کردم و گفتم بابا تو دیگه کی هستی دسته شیطونو بستی ...به محل قرار رسیدیم بعد سامان به ستاره زنگ زد که بیاد سر قرار ...بعد از چند دقیقه انتظار در داخل ماشین ستاره خانوم ما هم پیداش شد یه شال تیره سرش بود و یه مانتو کوتاه صورمه ای پوشیده بود بعد از این که نزدیک ماشین شد از ماشین پیاده شدیم تا یه خوش و بشی باهش داشته باشیم ..ستاره یه دختر خیلی مهربونی بود اندام بیستی داشت و انصافا قیافشم خوب بود بعد از سلام و احوال پرشی باهش ستاره روبه من کرد و گفت من تعریف شمارو از اقا سامان خیلی شنیدما منم گفتم حالا کجاشو دیدی بعد از سلام و احوال پرسی سوار ماشین شدیم و به سمت مقصد که خونه خالی باشه حرکت کردیم ستاره یه دختر مهربون بود و خیلی زود خودمونی شد با ما انصافا این سامان مکار خوب گزینه ای رو انتخاب کرده بود تو راه خونه بودیم که ستاره گفت برا امشب کاندوم دارید که من خیلی تعجب کردم از حرفش گویا سامان مستقیم از قبل بهش گفته بود که امشب برا سکس داریم می ریم خونه خالی پس از این که ستاره این حرفو زد سامان با یه خنده بلند گفت ای وای راست می گیا داشت مهم ترین چیزو یادمون می رفت بعد ستاره گفت خوب اره خیلی مهمه سامان رو به من کرد گفت اولین داروخانه نگه دار تو خیابون بالایی یه داروخونه بود که من جلوش نگه داشتم بعد سامان گفت خوب بچه ها چه طعمی بگیرم من گفتم مگه میخا اب میوه بگیری یه چی بگیر که کارمونو راه بندازه سامان با یه لبخند از ماشین پیاده شد و به سمت داروخونه رفت ... در همین حین ستاره روبه من کرد و گفت امیدوارم امشب بهمون خوش بگذره منم بهش گفتم مطمئنا خوش می گذره ....بعد از چند دقیقه سامان دست پر اومد و به سمت خونه حرکت کردیم بالاخره به خونه خالیمون رسیدیم اون خونه یه خونه کوچیک یک طبقه حیاط دار بود که از هر لحاظی خوب بود حتی پدرم اسباب اثاثیه هارو هم جمع نکرده بود و همه چی سر جاش بود وقتی سه نفری داخل خونه شدیم سامان رو به ستاره کرد و گفت اینم کلبه کوچک و فقیرانه ما درسته کوچکه ولی برای برگزاری یه سکس سه نفره عالیه از قرار معلوم ستاره که یه دختر حدودا 24 یا 25 ساله بود ید طولانیه در سکس داشت و به نظر می رسید که قبلا هم سکس داشته و اصلا براش مهم نبود که از جلو باهاش سکس داشته باشیم حدود ساعت هشت نیم شب بود که منو ستاره و سامان رو کاناپه نشسته بودیم ستاره با یه تاپ صورتی رنگ بین من و سامان نشسته بود و مشغول خوردن چیپس و پفک و تماشای ماهواره بودیم کلی گپ زدیمو خندیدیم انصافا ستاره یه دختر خیلی مهربون و خوش زبونی بود و هیچ وقت خنده از لباش جدا نمیشد موهای بلند و خرمایی رنگی داشت پوستش نسبتا سفید بود و اندام خیلی خوب و مناسبی داشت به خصوص باسنش که در زیر شلوار تنگش خودنمایی می کرد خلاصه همه چی تموم بود از هر لحاظ حدود یه رب بیست دقیقه مشغول خوردن تنقلات و سیگار دود کردن بودیم تا این که ساسان استارت سکسو زد و شروع کرد به مالیدن سینه های ستاره البته از روی تاپ و ستاره هم کم نیورد و از رو شلوار کیر ساسانو می مالوند منم که این صحنرو دیدم ناخوداگاه کنترلمو از دست دادم و منم شروع کردم به ور رفتن با سینه های ستاره اونم شروع کرد به مالیدن کیرم البته از روی شلوار حالا هر دو دست ستاره مشغول بود با دست چپ داشت کیر سامانو می مالید و دست راست هم کیر منو و منو سامان هم مشغول مالوندن سینه های ستاره پستونای خوبی داشت نه زیاد بزرگ بود نه زیاد کوچیک و خیلی هم نرم بود من صورتمو نزدیک کردم به گونه ستاره بوی عطر ادکلونش حسابی ادمو منگ می کرد یه بوس از صورتش گرفتم که خیلی احساس خوبی هم داشت در همین حین سامان تاپ ستاررو پایین کشید و جمال ما به پستونای ستاره خانوم روشن شد انصافا مرواریدایی بودن برای خودشون سامان شروع کرد به خوردن پستونای ستاره و من هم از رو کاناپه بلند شدم و شلوار و شورتمو در اوردم کیرم به طور کامل سیخ شده بود وقتی چشمای ستاره به کیرم افتاد با خنده که چاشنی تعجب هم توش بود رو به سامان کرد و گفت وای رفیقت چه موز گنده ای داره و سامان هم با خنده گفت تازه کجاشو دیدی وایستا منم شلوارمو در ارم تا با موز منم اشنا شی سامان هم از رو کاناپه بلند شد و شلوارشو در اورد کیرش مثل من به طور کامل سیخ شده بود ستاره با دیدن کیر سامان با خنده گفت حالا دو تا موزا تکمیل شدن حالا من و سامان به طور کامل از پائین تنه لخت بودیم فقط یه تی شرت تنمون بود در همین حین من با خنده گفتم دوست داری طعم موزای مارو بچشی و ستاره با خنده گفت چرا که نه من و سامان ایستاده در مقابل ستاره بودیم و اون روی کاناپه نشسته بود و شروع کرد به ساک زدن کیرامون خیلی حرفه ای و خوب ساک می زد هر کی ندونه فکر می کرد بیست ساله پورن استاره حتی نزدیک بود در حین ساک زدن ابم بیاد ولی خودمو هر جور که بود کنترل کردم انقدر خوب و حرفه ای ساک می زد که اه و اوه من و سامان بلند شده بود بعد از پنج دقیقه ساک زدن سامان پاهای ستاررو بلند کرد و ستاررو خوابوند رو کاناپه و شلوارشو در اورد یه شورت سفید پوشیده بود اینجا بود که پاهای سفید ستاره معلوم شد و همچنین رون هاش که دهن هر کسیو اب مینداخت سامان که حسابی حشری شده بود بلافاصله شورته ستاررو در اورد و شروع کرد به خوردن کس ستاره و با ولع تمام می خورد و لیس می زد اه و اوه ستاره حسابی بلند شده بود و گویا داشت حسابی لذت می برد بعد از سه چهار دقیقه سامان دست از خوردن کشید و دستشو گذاشت رو کیرش تا بزاره تو کس ستاره وقتی سر کیرش به کس ستاره برخورد کرد ستاره گفت از کاندوم استفاده کن اینجوری امنیتش بیش تره می ترسم یه وقت ازت بچه دار بشم سامان رو به من کرد و گفت اون کاندومارو کجا گذاشتی برو یه دونه بیار منم رفتم بسته کاندومو به سامان دادم اونم یه دونه برداشت بازش کرد و به کیرش زد و رو به ستاره کرد وگفت این هم پوست موز دیگه چی می خا سامان شروع کرد به تلمبه زدن البته من هم بیکار نبودم تو دهنی به ستاره می زدم بعد از چند دقیقه سامان رو به من کرد و گفت اشکال نداره بریم تو اون اتاق که تخت دو نفره داره اونجا فضاش بیش تره منم گفتم چه اشکالی داره بریم خلاصه سه نفره راهیه اتاق خواب شدیم سامان رو تخت دراز کشید و ستاره هم برای سامان ساک می زد به صورت چهار دست و پا تا فضا برا من ایجاد شه تا از پشت بتونم ترتیبه ستاررو بدم رفتم سراغ بسته کاندوما و یه دونه برداشتم و بازش کردش و به کیرم زدم و رفتم به پشت ستاره و بهش گفتم اشکال نداره موزمو بزارم تو کونت و ستاره هم با یه لبخند گفت فقط اروم بزار منم گفتم چشم کیرمو به سوراخش نزدیک کردم و با یه فشار که البته زیادم نبود تا سر فرستادم تو و کم کم بهش سرعت دادم گویا ستاره قبلا هم کون داده بود چون با یه فشار نه چندان زیاد تا ته رفت.... خلاصه بعد از اتمام ساک زدن ستاره سامان از جلو و من از پشت داشتیم ترتیب ستاررو می دادیم و اه و ناله ستاره هم بلند و بلند تر می شد بعد از چند دقیقه من جامو با سامان عوض کردم تا اون هم طعم کون ستاررو بچشه بعد از سه چهار دقیقه من دیگه نتونستم جلو خودمو بگیرم و ابم اومد و ریخت تو کاندوم حسابی بیحال شدم دو سه دقیقه بعد هم اب سامان اومد هر سه تاییمون حسابی از حال رفته بودیم و مثل سه تا جنازه رو تخت دراز کشیده بودیم در همین حین سامان رو به ستاره کرد و گفت چه طور بود سکسمون ستاره هم با یه نیش خند گفت خیلی خوب بود بعد سامان رو به من کرد و گفت خودت برا ما برکت نداشتی که بالاخره مرگ ننه بزرگت یه برکتی برا ما داشت و منم با یه لبخند بهش گفتم خفشه بابا گوساله بعد از این که حالمون سر جاش اومد لباسارو پوشیدیم و یه سیگار کشیدیم بعد ستاره از ما خواست تا دیرش نشده برسونیمش در خونشون اون شب با تمام لذتاش تموم شد اون شب یکی از بهترین شبای زندگی من بود گرچه بعد از اون شب دو بار دیگه هم سکس داشتم ولی به پای اون شب نرسید در حال حاضر با سامان رفیق هستم و یکی از بهترین دوستان منه .
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
بهترين سکس ضربدرى ما

من آنا هستم 32 ساله از تهران . همسرم بابک 34 سالشه کارش ساخت و سازه و هيکلشم ورزشکار و مايه دار. داستان از اونجا شروع شد که سه سالی از ازدواج ما می گذشت و تصميم گرفتيم با خواهرم و شوهرش بريم واسه کارای خريد خونمون کيش, آخه بابک قرار بود يه خونه آنچنانی تو کيش بخره خلاصه کارامون راست و ريس شد و خريد انجام شده بود برای تجهيز کردن خونه و پز دادن به خواهر و شوهرش اونا رو هم دعوت کرديم با ما بيان, اينم بگم بابک کلا اهل پوشش و گير و گور نيست منم که کلا راحتم همه جوره خواهرم مونا هم عين ماست البته حمید شوهرش تازگیا روشن فکر شده و خواهرم هم خوشحاله که ديگه گير به پوششش نمی ده.



خلاصه رفتيم و رسيديم کيش, من که کلا گرمايي هستمو طاقت گرما ندارم, يه مانتو بلند طوسی تا با يقه تقريبا باز يه تاب و کرست سکسی زير مانتو و يه شلوار چسب خنک يشمی با شرت نازک ست کرستم اونم سفيد , البته اينم بگما من يا هميشه ست نازک می پوشم يا کلا شرشرت نمی پوشم. آرايش ملايم هميشگی ولی سکسی, حمید خان اولين بار بود با ما ميومد سفر و کلا از همون لحظه اول مثل هميشه سيخ و هيز تو نخ من البته من جلوش خيلی سکسی می گشتم اما اينبار با مانتو و روسری منو می ديد و کلی خر کيف شده بود مونا هم دست کمی از من نداره ولی يکم ملايم تره و هيکلشم از من يکم ريزتره خلاصه بابکم که واسش فرقی نمی کنه کی چی می پوشه چطوری جلوش مي گرده ميگه مهم ديد زدن منه که هميشه آماده خدمته بعد از هر بار گشت و گذار تو روز , يعنی کلا ميبينه منو ميخورن با نگاهشون حال می کنه,



خلاصه اول از همه ماشينو رديف کرد بعد رسيدن و بعد هم رفتيم تو کار خريد و اومديم رستوران و بعد وسايلا آوردن و ريختن و سر جاشون چيدن و همه اينا تاساعت يک شب تموم شد و حالا مونده بود پر کردن يخچال و خورد و خوراک که اونم صبح تموم شد کلا چول باشه همه چی يه روزه تو اين مملکت آماده است با کلی دلا و راست شدن واست. فرداش رفتيم بازار و لباس های مجلسی و خونگی و .... در حد خفن اونم سکسی و نيمه سکسی از زير ورو خريديمو اومديم خونه. تو اين گیر و داد بابک گفت فکر کنم مونا يه مرگشه حمیدم عين خيالش نيست ببين اگه مشکل مالی حلش کنم , منم از مونا تو خفا پرسيدم چه مرگته اومديم خوش گذرونی يا قيافه گرفتن تو رو ببينيم , اونم گفت اول که ميدونی داره بهت حسوديم ميشه همه چی داری, پول , خونه , ماشين و از همه مهمتر ی شوهر هات و خوشگل که آرزومه يه بارم شده يک دقيقه بغلم کنه و .... زده بود سيم آخر البته منم واسم مهم نبود چون وقتی بابک واسه من آزادی ميخواد منم واسه اون میخام امل نيستم که, گفتم مگه حمید چشه , گفت هيچی بابا هفته ای يه بار اونم با اينکه می دونه من داغم يه ربع کارش و می کنه رفت تا ی هفته ديگه اما صدا شما هر شب هرشب گوش فلک و پاره می کنه, خرج هم که زورش مياد بکنه ديگه خسته شدم نمی دونم چی کار کنم , گفتم من با بابک حرف ميزنم و نتيجه رو بهت می گم ,



خلاصه داستان و از سیر تا پیاز واسه بابک گفتم و بهشم گفتم ببين من که بدون اجازه تو آب نمی خورم چه برسه به سکس تو هم که مثل من پس بيا ی برنامه بزاريم اينا رو هم بياريم تو سکسامون شايد زندگيشون بهتر شه بابکم قبول کرد فقط موند حمید که گفتم اونم با من , گفتم من بعد از ظهر برنامه ميزارم بريم خريد اما تو بهونه کار و مياری نميای مونا هم می گم بگه سر درد داره منم اصرار می کنم بريم و با حمید ميرم و ميپزمش بابکم قبول کرد و اوکی داد به مونا هم گفتم اوکی فقط نگفنم بابک آماده است به بابکم گفتم يه کاری کن مونا خط بده به مونا هم گفتم يه لباس سکطی می پوشی و بدون شرت و تر و تميز , وقت رفتن شد و همه چی طبق برنامه حمید هيز فقط منتظر خواهش من واسه اومدن بود منم يه مانتو باز بدون کرست چون سينه هام و عمل کردم ساف و سخت و خوشگل واميستن اونم سر بالا ی تاپ خوشگل آبی با يه دامن بلند آبی که تو نور خورشيد پاهام معلوم بود بدون شرت و ی کفش تابستونی خوشگل موقع رفتنم به مونا گفتم اگه به بابک بدی منم بايد به حمید بدم تا مساوی باشه اونم قبول کرد و ما رفتيم ,



به حمید گفتم تو بشين پشت فرمون يه هامر سفيد خوشگل اونم قبول کرد رفت سوار شه گفتم يه کم از بابک ياد بگير در و باز می کنه واسم بعد ميره خودش سوار مايشه اونم اومد در و باز کرد و واستاد سوار شم منم از قصد دامنم و با دستم کشيدم بالا تا نزديکای رونم رفتم بالا سوار شدم ديگه دامنم و درست نکردم مانتو انداختم رو پامو رونای لختم معلوم بود حمیدم که سوار شد و ی نگاه به راه و ی نگاه به رونای من منم خودمو يوری کردمو نشستم رو به حمید جوری که خودنمايیم بيشتر شه بعدم مانتو شل کردم از رو پام سر بخوره از رو شونه هام روسیری بره کنار و سينه هام معلوم باشه, شروع کردم حرف زدن و تشکر که اومده باهامو از اين حرفا خلاصه ديگه مانتو هم از رو پام رفت کنار و منم ديگه درستش نکردم تاپم نصف گردی سينم و می گرفت ديگه حمید اوضاش خراب بود دستاش ميلرزيد رسيديم دم مرکز خريد و پارک کرد و پياده شد منم فقط روسری مو رو سرم درست کردم هنوز لباسام و درست نکرده بودم گفت نميای پايين گفتم در و باز نمی کنی اومد در باز کرد منم چرخيدم طرفش پام و گذاشتم پايين اون پام تو ماشين دامنم بالا رونام کسم افتاد بيرون منم يکم طولش دادم و پای بعدی آوردم که ديدم حمید راسته راست کرده و نگاهش تو کسم گفتم چی شده حمید گفت لباستون رفته بالا منم زدم خودم و به اون راه و گفتم بابا حالا چی ديدی مونا هم داره ديگه , اونم خنديد و گفت زير لب گفت کاش مثل تو بود منم مثلا نشنیدم رفتيم تو بازار و و موقع خريد رفتيم تو کفش فروشی ی کفش پاشنه بلند انتخاب کردم و خواستم پام کنم فروشندش زن بود آورد نشستم رو صندلی روسريم و از قصد سر دادم سينه هام معلوم شه سروظ ببيننه فکر می کرد شوهرمه بعد که پوشيدم جفت شو پاشدم جلو آيينه واستادم و دامن و تا زير کونم دادم بالا



به حمید گفتم يه لباس دارم واسه اون ميخوام خوبه به زتکنه هم گفتم دو مدل ديگه رو هم بياره به حمیدم گفتم حمید ببين جلوش اذيتم نمی کنه به نظرت اونم نشست و منم دامن و دازم بالا تر بطور نا محسوس تا کسم معلوم شه حمیدم تا ديد گفت نه خوبه ولی بازم معلوم شد آنا جون گفتم چی گفت با انگشتش اين, گفتم تو همه بدت نيچمده می خوای بخورش سير شی يدفه, اونم سرخ و سفيد شد واستاد خلاصه کفش و خريديمو رفتيم تو مرکز دوباره و خلاصه يه سه چهار ساعتی چرخوندمشو بابک اس زد ماموريت انجام شد عزيزم خواهرتم عين خودت سکسيه ولی تو بالاتری , منم دادم نوش جونت ميام تا يه ساعت ديگت ا نم گفت خوش بگذره خواستی يه حالی هم بکن من گفتم چشم و سوار ماشين شديم حمید گفت برم خونه تمومه کارات گفتم يه دروی بزن ت جزيره بعد اونم از خدا خواسته راه افتاد اندفعه هم مثل قبل سوار شدم با اين تفاوت که هوا تا يک بود و ت ماشين معلوم نبود منم مانورم و بيشتر کردم پام و انداختم رو پام و کامل رونا بيرون مانتو کنار و کسم پيدا سينه تو ديد بهش گفتم حمید چرا نميزاری مونا سينه هاشو عمل کنه مثل من شه يهو جا خورد و گفت مگه اينجا عمل می کنن گفتم اره ولی خوب جای بهتری هم هست از ايران ميريم اونجا اونم گفت حالا عمل کنه چه شکلی ميشه الان که خوبه من راضيم , منم گفتم خوب شکلش مثل ماله من ميشه اونم دوباره سرخ و سفيد شد و گفت نرميش چی منم نه گذاشتم نه برداشتم تاپم و دادم پايين سينه هام افتاد بيرون گفتم اينطوری ميشه دست بزن منم واسش فيام بازی کردم گفتم فقط زياد دست نزن حالم بد ميشه له نوکشم کار نداشته باش اونم دستشو با لرزش آورد رو سينم گفتم خوب واستا ما رو به کشتن ندی اونم زد کنار و دو تا دستش گذاشت رو سينم منم سريع حالم و بد نشون دادم و با يه دست دستشو نگه داشتم و با دسته ديگه کسم ماليدم اونم تا ديد حالم بده مالششو بيشتر کردو منم يه حال اساسی دادم



با صدام گفتم کسمو بمال اونم گفت چشم و عين برده ها عمل می جرد گفتم بريم يه جای پارک ماشين شلوغ که کسی شک نکنه اونم سريع رفت تو پا کينگ ی مرکز خريد و پريديم عقب ماشينو ديگه عشق و حال الحق والانصاف کيرش از بابک کم نداشت شايد دو سانت کمتر بود چلی کلفتيش همون بود وسطای کار بچد که گفتم فکر کنم بابکم ترتيب مونا و داده اولش جا خورد ولی بعدش گفت نوش جونش منم گفتم پس رفتيم خو نه بايد همه با هم حال کنيم اونم جلو هم گفت قبوله ولی مونا چی گفتم اون و من آمادش کردم بابکم که آمادست ولی يه شرطی هم دارم گفت چی گفتم بزاری مونا هم مثل من هيکلشو رديف کنه بعدم هر موقع خواست سيرش کنی نه هفته ای اونم گفت چشم هفته ای دو سه بارم با هم سکس کنيم اونم چشم گفت چشم و گفتم بزاری مثل من سکسی بگرده گفت بابا چشم اصلا به هر کی می خواد بده فقط به من بگه گفتم پس بريم خونه ابشو تا ته خوردمو رفتيم خونه به بابک اس زدم شما در حال سکس باشين تا ما ميايم همگی سکس کنيم اونم اس داد حله تو بيا که ميخوام دو تا خواهر و داغون کنم منم کفش جديدمو پوشيدمو موقع پياده شدن دمه خونه تو پارکينگ پا مو پيچ دادمو نقش زمين شدم و مجبور شد حمید کلا بغلم کنه منم دامنم و تا رونام دادم بالا سينه هام معلاو تر از هميشه رفتيم ت بدو ورود ديديم مونا رو به ما رو کير بابک داره بالا پايين ميوه با ديدن اين صحنه حمید منو گذاشت رو کاناپه و لباساشو در آورد و به منم اشاره که لخت شو بعدک کرم برداشت و رفت طرف مونا ازش يه لب اساسی گرفت و بلندش کرد و چرب و چيليش کرد کونشو گذاشت رو کير بابک و بابک هم کرد با يه حرکت تو حمیدم کرد تو کسش حالا نکن و کی بکن نزديک يه ربع کردنش که ديگه مونا صداش در اومد و گفت بسمه جر خوردم بريد سراغ آنا اونا هم با اشاره به من همون پزيشن و رو من پياده کردن و همه بی حال بعد از ارضا شدنمون خوابمون برد تا ده روزی که ا نجا بوديم روزی دچ سه بار سکس داشتيم سکسی می گشتيم مونا هم هر شب ديگه تو اتاقشون هياهو بود حمیدم ديگه کارش شده بود ارضا کردن مونا تو همه جا بيرون تو خونه و مهمومی مثل ما البته ماجرای های ديگه مونم هست که بازم مينويسم.





نوشته:‌ آنا
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
ضربدری‌های دانشجویی

می خوام براتون یک داستان سکسی بگم مربوط به زمان دانشجوییمه. در زمان دانشجویی من، هنوز دوستی دختر و پسر عادی نبود، خصوصا توی همدان که من دانشجو بودم و خیلی از دخترهای بومی نگران بودن که توی خیابان با پسر دیده بشن و به گوش خانواده برسه. دو تا گزینه اصلی این بود که با دختر غیربوی دوست بشی که بتونی باهاش بیرون بری یا با همدانی دوست بشی که بیشتر رابطه تلفنی بود یا باید خونه جور می کردی. من دانشجوی شبانه بودم و چون خوابگاه بهم تعلق نمی گرفت خونه کرایه کرده بودیم. در اصل دو تا دانشجوی پسر بودیم. سرتون را درد نیارم، هرکدوممون هم دوست دخترهایی به تناسب جیبمون داشتیم. با حال تریناشون دخترهای دبیرستانی همدانی بودند که خیلی راحت ساک میزدند و کون میدادند. اگه میخواستی کس بکنی دردسر داشت چون بعدا باید پرده را بدوزی یا بچه دار بشه و... به همین دلیل اغلب بچه ها از کون می کردندشون. هنوز صدای جیغ هاشون توی گوشمه. بگذریم. یک کار رایج که من از خیلی از بچه ها که خونه داشتند شنیده بودم و خودم هم سه بار تجربه کردم را براتون میگم.



این خاطره مال سال هفتاد و نه شمسی است که من سال دوم دانشگاه بودم. یک روز با هماهنگی قبلی پنج تا پسر با دوست دخترامون توی خونه ما جمع شدیم. قضیه از این قرار بود که دخترها میرفتن توی یک اتاق و کامل لخت می شدن و از اتاق بیرون میامدن قرار بود که هر دختر را دوست پسرش بکنه ولی قرار پسرها یک چیز دیگه بود، هرکدوم از پسرها باید یک دختر را بعد از وارسی کس و کون انتخاب می کرد. دختره معمولا مقاومت می کرد و از دوست پسرش کمک می خواست ولی بعد از اینکه پسر جدید با یکم زور کسش را لیس می زد و می مالیدش و می دید که دوست پسرش هم یکی دیگه را انتخاب کرده، معمولا تسلیم می شد اینجوری بود که دخترها انتخاب می شدند و اگر هرکسی باقی می ماند به نفر آخر می رسید. کسی حق نداشت که دوست دختر خودش را انتخاب کنه و کسی هم حق استفاده از کاندوم نداشت. اول همگی خوش و بش کردیم و بعدش دخترها توی اتاق رفته و ربع ساعت بعد لخت مادرزاد آماده شده بودند. هرکسی یکی را انتخاب کرد و چون خونه اتاق کافی نداشت (فقط یک اتاق خواب داشت)، هرکسی یک گوشه مشغول به کار بود. اول باید کس را خوب لیس می زدی تا دختره حشری بشه، بعد اون ساک می زد.



جالب بود که دوست دختر خودت را می دیدی که داره ساک می زنه و دوست پسرت تلاش میکنه که کیرش را بیشتر داخل کنه و دختره که هق هق می زنه. این باعث می شد که همه یک حالت نیمه عصبی پیدا کرده و تلاش می کردند که دختره را با شدت هرچه تمام تر بکنندش. بعد از ساک زدن نوبت کون می رسید، کون دختر های راهنمایی و دبیرستانی و کیرهایی که با قرص های ویاگرا کلفت شده. البته می تونستی با وازلین چربش کنی که دختره کمتر جیغ و داد کنه ولی اغلب پسرها خیلی کم وازلین استفاده می کردند. یک حس باحالی بود که دختره را جلو دوست پسرش بکنی و جیغ بزنه. بعد از حدود پنج دقیقه از شروع کون کردن دختر، التماس از دوست پسرش شروع می شد که دختره کمک می خواست. اگه پسری احساساتی شده و به کمک دختره می رفت باید یک شام همه را مهمون می کرد و همه به چشم نامرد بهش نگاه می کردند. تنها راه تخلیه احساسات این بود که دختری که زیرت خوابیده بود را با قدرت بیشتر بکنی تا صدای جیغش بلندتر بشه و صدای دوست دخترت را نشنوی. تصور کنید که صدای کمک کمک و اسم همه پسرها میومد. این قسمت حدود بیست دقیقه تا نیم ساعتی طول می کشید تا آبت بیاد و تمام بشه. بعدش مرحله بود که هر دختری توی بغل دوست پسرش می رفت و گریه می کرد و اینجا هر پسری می گفت من فکر نمی کردم اینجوری بشه و یک سری دروغ دیگه. بعدش هم کون دختر را با پماد بی حسی (معمولا پیروکسیکام) ماساژ می دادیم تا آروم بشه و صورتش را با آب سرد شسته و همه چی تمام می شد. در کل حدود دو ساعت طول می کشید. من سه بار اینو در طول عمرم تجربه کردم. البته بعد از این ماجرا باید یه دوست دختر جدید پیدا می کردی. خیلی دلم می خواد که یکی از اون دخترها هم ماجرا را از زبون خودش بگه، ببینم اون ها چه حسی داشتند. احتمالا اون ها هم الان حس خوبی دارند چون به هرحال یک تجربه سکسی فوق العاده بود.



نوشته: ؟
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس با خواهرای دوستمگروهی

سلام من حامد 19 سالمه و چهارم تجربی هستم. یه دوست دارم به اسم محسن.من خیلی درسم خوبه مخصوصا ریاضیم.ما خیلی توی تابستون سوم می رفتیم کتابخونه وبا محسن درس می خوندیم.ولی مدرسه ها که شروع شد ورفتیم سرکلاس چهارم نشتتیم چون محسن می گفت ریاضی و فیزیک یادم بده دیگه نمی تونستیم بریم کتابخونه مجبور بودیم بریم خونه محسن اینا.محسن خیلی خوشگل بود و بهجز سرش و ابروهاش ومژه هاش و چند تار بالای کیرش می تونم بگم که اصلا دیگه تو بدنش مو نبود خیلی هم بدن نرمی داشت.من قبلا یه چند باری با محسن خودش سکس داشتم ولی تا اون موقع هنوز کس نکرده بودم. وخیلی دوست داشتم که کس بکنم. برای اولین بار که رفتیم خونه محسن اینا حدودا 3 ساعت با محسن کار کردم .



همین طور که داشتم با محسن ریاضی کار می کردم یهو دیدم که در اتاق باز شد و یکی اومد تو.تاچشمم بهش افتاد دیدم یه دختره سلام کردو دولیوان چای با میوه آورد برامون.وقتی رفت از محسن پرسیدم کی بود محسن گفت خواهرم. دفعه بعد دیدم یه دختر دیگه اومد تو و میوه وچای آورد اینبار هم محسن گفت اینم خواهرم بود.اولی حدودا 16 یا 17 ودومی 22 یا 23 ساله بود.هی این قضیه تکرار شد تا اینکه یه روز نوک مداد نوکی تموم شد محسن گفت من میرم از سر خیابون نوک می گیرم سریع بر می گردم گفتم باشه خواهر بزرگه که نمی دونست محسن نیست در و باز کرد اود تو دید من تنهام سلام کرد و اومد نشست گفت داداشم پس کجاست گفتم رفته نوک بگیره انگاری اینو از خداخواسته بود کلی ذوق کرد شروع به حرف زدن کرد منم که خیلی زبون باز بودم وخیلی هم پررو دیدم گوشیش دستشه ازش گرفتم شمارمو تو گوشیش وارد کردمو بعدش بهش دادم.محسن که اومد اون بلند شد و رفت.یکم دیگه بامحسن ریاضی کار کردم گفتم من امروز دیگه خسته شدم می خوام برم.رفتم خونه خوابیدم تا ساعت 9 شب مامانم بیدارم کرد گفت بیا شام رفتم شام خوردم .



برگشتم تو اتاقم گوشیمو نیگاه کردم دیدم یه پیام اومده نوشته سلام عسیسم شمارشو نمیش ناختم.بهش زنگ زدم تا گفت بله از صداش فهمیدم خواهر محسنه.یکم با هم حرفزدیم وبعدش گفتم می خوام برم درس بخونم کار نداری ندا گفت نه خدا حافظ.این دیگه هرشب کار ما بود با هم حرف می زدیم یه شب گفتم ندا می خوام بغلت کنم ببوسمت اونم از خداخواسته گفت که فردا خونمون خالیه میای ؟؟گفتم پس بابا مامانت و محسن ؟یاد خواهرش نبودم .گفت بابا مامانم که سر کارن و محسن هم کلاس کانون ریاضی داره بعد یادم افتاد که منم کلاس شیمی دارم .گفتم باشه من کلاس شیمی رو می پیچونم میام .ساعت 2 رفتم خونشون.در رو باز کرد رفتم تو یهو دیدم خواهرشم هستش .اسم خواهر کوچیکترشم شیرین بود.یهو ماتم برد آب دهنم خشک شد.ندا خندید گفت نترس اینم از خودمونه .نفس عمیقی کشیدم ورفتیم تو اتاق ندا.همین که نشسته بودیم دیدم ندا اومد بغلم گفت مگه نمی خواستی منو بغل کنی ؟؟منم از خداخواسته دستمو انداختم دور گردنش یه بوس کوچیک به لباش زدم شیرین گفت پس من چی؟؟؟گفتم تو هم بیا



اومد بغلم از اونم یه بوس گرفتم.بعدش من یه دستم به سینه های ای بود و یه دستم به سینه های اون.همینطور نوازش می کردم و می رفتم پایین رسیدم به کس جفتشون.از قبل تاباشونو در آورده بودم و وقتی رسیدم سراغ کسشون شلواراشونم در آوردم.ازرو شرت کسشونو می مالیدم که اونا شروع به لختت کردن من شدن.لخت لختم کردن.کیرمو که راس شده بود وحشیانه می خوردن.که داشت آبم می یومد شیرین انقدر خورد تا آبم ریخت تو دهنش بعد کل آبمو قورت داد.من که می تونستم سه بار دیگه هم آبمو تخلیه کنم رفتم سراغ کساشون که متوجه شدم شیرین هنوز باکرست کس هر دوشون رو با زبون خوردم و انگشتمو تو کس ندا می کردم اول ندا ارضا شد بعد شیرین وقتی ارضا شون کردم خواستم بکنمشو ن گفتم شیرین باکرست شیرین که دیگه دیوونه شده بود گفت بزن همشو پاره کن عیب نداره اول زدم پرده شیرینو پاره کردم وبعد نوبتی هردوشونو می کردم وای که چه کسایی.یکی از یکی بهتر اینبار که دیگه آبم دیر تر اومد یه کس اساسی کردم کیرمو تو کس هردوشون می کردمو در می آوردم وقتی خواست آببم بیاد کیرمو در آوردم و آبمو پاشیدم رو سینه ندا .بعدش سه تایی رفتیم حموم و یه حالی هم تو حموم کردیم و من رفتم خونمون.از این ماجرا حدودا 40 روز می گذره و ما بعد از اون تا یه فرصت گیر آوردیم با همدیگه سکس داشتیم.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 12 از 21:  « پیشین  1  ...  11  12  13  ...  20  21  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های ضربدری

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA