انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 14 از 21:  « پیشین  1  ...  13  14  15  ...  20  21  پسین »

داستان های ضربدری


مرد

 
عکسی هم که گذاشته بودین هیکلش عالی بود. ممنون
     
  
مرد

 
عاشق داستان های ضربدری هستم
......
     
  
مرد

 
mahsaSS
کارت بیسته
     
  
↓ Advertisement ↓

 
مهسا جان داستانت عالی بود لطفا ادامه بده باتشکر
کاش همیشه پیشم بودی
     
  
میهمان
 
من و دوستام و زنامون .

سلام خدمت همه ی شما
من ساسان هستم .میخوام بخشی از زندگی سکسیمو واستون تعریف کنم .
من الان 28سالمه و متاهلم .همسرم پگاه 25 سالشه و یه زن نسبتا باحجاب هستش یعنی بیرون با چادر مقنعه میره ولی تو جمع دوستانه مشکلی نداره و مثلا تاپ و دامن کوتاه(نه خیلی کوتاه) .
من یه دوستی دارم به اسم آرمان که اسم خانومش عاطفس و یه زن سفید تپل که هرچی رژیم میگیره بازم تپله...
من و آرمان سال اول راهنمایی بودیم که باهم یه نوار ویدئو سوپر گیر آوردیم و دیدیم بعد اون فیلم دیگه همیشه در موردش بحث میکردیم و کیرامونو میمالیدیم .
یه روز تو انباریشون نشسته بودیم که بازم همین بحث بود که آرمان گفت خوشبحاله زنا .من گفتم چرا ؟؟
آرمان: آخه اونا اگه دلشون بخواد میدن و همه هم سرو دست میشکنن که بکننشون ولی ما چی...
من: خوب اگه دوس داری بیا تا من بکنمت .
آرمان: خوب تو چرا نمیدی من بکنم ؟؟
من: خوب من اول گفتم .
آرمان : اینطور نمیشه . منم میخوام.
من: باشه .
و اینطور بود که برا اولین بار با هم لاپایی حال کردیم . چون تابستون بود و پرنده پر نمیزد کار هرروزمون شده بود این که ساعت 2 و3 بعدازظهر بریم تو انباری و لاپایی حال کنیم .تا اینکه یه سری که آرمان خوابیده بود من بجایی اینکه بزارم لاپاش کردم تو کونش...
و از ایجا به بعدم دیگه همدیگرو میکردیم . تا اینکه مدرسه شروع شد .یه پسره تازه اومده بود کلاس ما اسمش امیر بود و که خیلی خوشگل بود . به آرمان گفتم بکنیمش...
به یه ماه نرسید که بردیمش تو انباری و کردیمش تا یه ماه همیشه میاوردیمش و می کردیمش تا اینکه یه سری که با آرمان رفته بود . آرمان بهش داده بود و این شد که سه نفری حال می کردیم .
یه بار امیر سوتین خواهرشو آورده بود و ما میمالیدیم به کیرمون و نوبتی هرکدوم یه شرتی سوتینی چیزی برا بچه ها میبردیم و حال می کردیم .
این کارا تا دیپلم ادامه داشت تا اینکه رفتیم دانشگاه و هرکدوم افتادیم یه شهر و دیگه دستمون به هم نمیرسید و دیگه کس میکردیم .
فقط یبار که سال 3 بودیم رفتم به آرمان سربزنم که یبار حال کردیم...
این جریانات گذشت تا حدود 2سال قبل که 3نفری رفته بودیم کوه و امیر به آرمان گفت که راستی آرمان عاطفه هم مثل خودت از کون دوس داره ؟؟
آرمان: ای بدش نمیاد اما انگار زهرا (زن امیر) خوب ساختنش .
امیر: این وصله ها به ما نمیچسبه . زهرا از همون اول با خودم بوده .
آرمان: عین خودت که اول با ما بودی ؟
امیر: آره عزیزم . ولی شماها حیف وقتی گشاد بودین به من رسیدین . کاش موقعی تنگ بودین میکردمتون...
من: چیکار به من داری ؟؟
امیر: خوب توهم میدادی .
من: یه نفر دیگه برا زهرا سیخ کرده به من گیر میدی .
امیر: عزیزم خانوم من کسیم براش سیخ کنه پا بده نیست مثل پگاه خانوم که برا بقیه روبنده میزنه ولی تا میرسه به من سینه هاش تا نصفه میندازه بیرون و ساپورت قرمز میپوشه...
من: خیلی بی حیای زن من به تو اعتماد داره که اینطور میاد جلو تو .
امیر: مگه من گفتم نداره . منم حسابی ازش ممنونم حسابی حال میده مگه نه آرمان ؟؟
آرمان: آره ولا دمش گرم .
من: تو چی میگی با اون زنت که کونش دیونمون کرده .
امیر: راس میگه اینو .
آرمان: دور برداشتی . یکی نیست به زهرا جون بگه میای بیرون یکم مانتو گشادتر بپوش .اینقدر تنگ میپوشی سینه و کونت حسابی میزنن بیرون . امتو دیونه کرده .
امیر: خانوم من همینه . پسر کشه...
من: خوب بده ماهم یه صفایی ببریم .
امیر: نه عزیزم خانوم من مثل پگاه جوووون دوری نیست .
من: اگه دوری سواری گرفتیم چی ؟؟
امیر: نوش جونتون .
این بود شروع حرف زدن در مورد زنامون و بعد اون روز دیگه همیشه میگفتیم .
مثلا یه شب امیر زنگ زد و موقع خداحافظی گفت که پگاه رو بجایی من بکن و...
دیگه وقتی با هم بودیم در مورد زنانمون میگفتیم . مثلا زهرا به گفته امیر خوش سکس بود و از کس بهتر میداد و تو سکسم زیاد جیغو داد میکرد . عاطفه که آرمان میگفت تو ساک زدن فوق العادس و پگاهم از عقب خوب سرویس میداد...
یه روز امیر گفت که اینقدر حرف زدیم که دیروز که جمعمون جمع بود میخواستم دست خانوماتون بگیرم ببرم تو اتاق بکنم و ماهم تایید کردیم حرفشو...
یه سری آرمان گفت بیاین مسابقه بهترین کسو برگذار کنیم .
من: یعنی چی ؟
آرمان: ببینم بهترین کس برا زن کیه .
امیر: خوب فردا عاطفه و پگاهو بفرستین بکنم تا انتخاب کنم .
آرمان: خفه .
امیر: پس چطور بفهمیم .
آرمان: از کس زنامون عکس میگیریم . و کس زن هرکی بهتر بود از دوتای دیگه شام میگیره + عکس کس زنای اون دوتا .
بماند که من با چه بدبختی از کس پگاه عکس گرفتم . یه عصر رفتیم سفره خونه و نشون دادیم به هم و در نهایت زهرا اول شد . و عکس کس زنامونو هم برا امیر فرستادیم .
دیگه امیر ول کن نبود که حاشا به غیرتتون عکس کس زناتون تو گوشیه منه و...
تا اینکه یه سری امیر گیر داد که چرا زناتونو نمیدین من بکنم و...
آرمان: فکر خوبیه .
امیر: یاد بگیر به این میگن مرد .
من: کس نگو .
آرمان: جئا پایه ین زنامونو عوض کنیم .
من: کس نگو مومن .
امیر: چجوری ؟؟ من که عمرا زهرا راضی بشه...
من: من که پگاه اصلا راه نداره .
آرمان: همیشه یه راهی هست...
امیر: چه راهی ؟؟
آرمان بزار فکر کنم .قرار نیست اونا راضی باشن .
امیر: پس چطوری ؟؟
آرمان: مثلا تو به زهرا بگو من میرم خونه ساسان بیا اینجا . بعد زهرا که اومد ما دوتا خفتش میکنیم و...
امیر: بعد زهرا میاد خونه و میگه که همش نقشه بوده و...
آرمان: بازم سریع قضاوت کردی . مثلا میزاری زهرا برسه . زنگه درو که زد ما به تو خبر میدیم و تو هم سریع به زهرا زنگ میزنی که آره زناشون خونه نیستن و مجردیه و منم یکم کار دارم و نمیام و میرم خونه . حالا تو که رفتی یه سلامی بده و برو خونه منم میام . و وقتی اومد سلام بده...
امیر: این شد یه چیزی...
آرمان: موافقین ؟؟
ما ساکت بودیم .
آرمان: بزاریم فردا همین موقع همین جا میایم میگیم که هستیم یا نه ؟؟
ما هم قبول کردیم و رفتیم خونه . اونشب من خیلی فکر کردم از یه در نامردیه از یه طرفم 2تا کس توپ می کردیم... شک نداشتم بچه ها هم همین فکرو میکنن...
فرداش رفتیم همون سفره خونه و در نهایت هرسه موافق بودیم .
حالا...
نظر ندین ادامه ندارد...
     
  

 
با حال بود مرسی
مهندس فیضی
     
  
مرد

 
ضربدری ما چهار نفر

سلام .

من علی 22 ساله از تهران هستم با قد 179 و وزن 72 پوست سبزه و اندام تقریبا یخورده لاغر با کیر 17سانت... من ی دوست ب اسم نیما دارم ک ی خورده دیوونس،همین ی ماه پیش توی مغازش نشسته بود ک ی دختره میاد آجیل میگیره برا عید ک اونجور ک نیما گفت قیافش شبیه قوطی کنسرو بوده:بینی بزرگ و پوست جوش دار سیاه و قد کوتاه و خیلی لاغر نیما خان هم دیوونه بازیش گل میکنه و بش شماره میده و اونم خیلی راحت قبول میکنه البته این چیزارو تازه برام تعریف کرده و من خبر نداشتم ی روز گفت ماشینتو بیار بریم ی نفرو سوار کنیم اولین قرارمه .منم رفتم دنبال نیما و بعد بسمت سرکوچه کلاس زبان دختر خانم ... نیما زنگش زد و یهو دیدم ی فرشته اومد ب سمتمون .گفتم دمت گرم چ چیزیه...گفتش ن این اون نیس هنوز حرفش تموم نشده بود ک دختره ک بعدا گفت فرانک اسمشه سوار شد نیما گفت شما؟ فرانک گفت مگه بامن قرار نذاشتی؟ -اما من ب کس دیگه شماره دادم -خب اونم شماره شمارو بمن داد چون من مدتیه تنهام ولی اون هانیه قزمیت چندتا داره...



نیما هم ک خیلی حال کرد ک بجای دیو فرشته اومده بش دست داد و شرو کرد کس شعر گفتن از نیما بگم هم قد خودمه فقط یخورده چاق تره قیافشم تقریبا مثل منه دوتامون قیافه هامون معمولیه خلاشه حرکت کردم بسمت خونمون ک فرانک گفت ن،تنها خونه نمیام .نیما گفت بیا میریم خونه یکم صحبت میکنیم بعد لباستو میپوشی میری ک من زدم زیر خنده قانع نشو گفت تنها نمیام منم گفتم خب یکی از دوستاتو بیار باخودت ک ب طرز غیر قابل باوری قبول کرد و ب دوستش سحر زنگ زد و اونم قبول کرد من داشتم فک میکردم ک اینا چقد جنده هستن ک خیلی راحت اولین قرار میرن خونه خالی و ... خلاصه رفتیم دنبال سحر و سوارش کردیم سحر ی دختر سبزه با چال روی گونه و خوشکل و جذاب بود فرانکم بلندتر از سحر و زیبا بود و خیلی پوستش روشن بود البته سحر استیلش از فرانک بهتر بود چون فرانک مثل من لاغر بود ولی سحر کاملا اندامی سرتونو درد نیارم بعداز ده دیقه کس چرخ رفتیم خونه ما ما ی خونه داریم ک کرایش میدیم ک این چندروز بی مستاجر بود و قرار بود بعده عید مستاجر بیاد حالا برای ما مکان بود رفتیم توی خونه ک نیما گفت این خونه ی خودمه و من با درآمد مغازم خریدمش (توی دلم گفتم کوس کش یدفعه بگو ماشینم مال منه) بعد گفت ماشین خودم سرویسه وگرنه ب آقا علی زحمت نمیدادیم...



رفتیم نشستیم و نیما ک الکی مثلا صاحب خونه بود رفت آبمیوه و خوردنی بیاره ک کیر شد چون هیچی توی خونه نبود بجز وسایل و یخچال خالی نیما دست فرانکو گرفت برد توی اتاق بزرگه ک تخت داشت منو سحرم توی حال موندیم ک و شروع کردیم صحبت کردن و وجه اشتراک پیدا کردن چون اصلا من نمیشناخمتش ولی عوضش نیما چندروز تلفنی بافرانک بوده و خوب همو میشناختن هرچند فک میکرد طرفش قزمیته خلاصه سحر باشیطنت گفت بریم ببینیم چیکار میکنن منم راه افتادم دنبالش ک دیدم نیما داره کوسشو لیس میزنه تا مارو دید رفت کنار از خجالت اما فرانک حتی دستشو جلو کوسش نذاشت نیما گفت بفرمایید بیرون ما کار اداری داریم منم تصویر کوس سفید و بی موی فرانک جلو چشام بود و حشری شدم ک اونا اونجا چ میکنن و من اینجا حتی شالشو برنداشتم تصمیممو گرفتم و پاشدم دست سحرو گرفتم کشیدم سمت خودم ک گفت جنبه داشته باش من نامزد دارم آقا... منم بم برخورد چون مغرورمو از منت کشی بدم میاد و دیگه سمتش نرفتم و منتظر موندم اون اقدامی بکنه ک نکرد...



باخودم گفتم اشکال نداره منتتو میکشم ولی جرت میدم گفتم سحر خانوم هیچ میدونستین چقد جذابین مخصوصا بااون چال روی گونت...ک اونم گفت قابل شمارو نداره میخوای بذارم نایلون ببری... منم گفتم اول یخورده بده تستش کنم ببینم چجوریه گفت باز پررو شدی گفتم دختر ب این جذابی بت نمیاد بداخلاق باشی گفت ب ندادن میگی بداخلاقی گفتم این ی حالت دونفره س ک طرفین مثل هم لذت میبرن ک گفت راستش پریودم وگرنه خودمم بدم نمیاد منم گفتم باشه حالا با اونجات کاری ندارم،و بلند شدم رفتم کنارش شونم چسبیده ب شونش بود و لبامو بردم سمت صورتش لبامون ب هم قفل شد رژ لب صورتی خیلی بش میومد مخصوصا اون طعم میوه ش ک نفهمیدم چ میوه ایه...زبونشو توی دهنم میچرخون ک من حالی ب حالی شدم و همون لب ساده از ی دختر از خودم مغرور تر پریود لذت بخش بود برام هردومون هیچ لباسی در نیاورده بودیم و از روی مانتوی سیاهش سینه هاشو گرفتم ک متوسط بودن و خیلی نرم حتی از روی مانتو دو دکمه اول مانتوشو باز کردم و تاب زرشکی خوشرنگشو دادم بالا تا ب سوتین سیاه سادش رسیدم و اون زدم بالا و افتادم ب جون سینه هاش دوتامون روی فرش دراز کشیدیم و من سینشو میخوردم و میلیسیدم اما اون جز چندتا آه آه کوچیک صدایی ازش نمیومد تعجب کردم چون سینه هردختری رو ک خوردم خیلی تحریک میشدن اما این،نه خیلی دوس داشتم نوار بهداشتیو از نزدیک ببینم ک چطور نصب میشه



ازش خواستم اما هیچی نگفت خودم شلوار جینشو کشیدم پایین و شورتشم همینطور ک دیدم چیزی نیس بجز ی کوس خوشکل و بی مو و کوچیک گفتم مگه پریود نیستی گفت الان ن ولی بزودی میشم حتی نوار توی کیفشم نشونم داد منم کوس لیسی دوس ندارم و تاحالا واسه هیشکی نخوردم اما خواستم کاری کنم ک ازین ب بعد بازم بیاد 69خوابیدم بغلش ک حس کردم دستش روی کیرمه از بالای شلوارم و داره میماله .ازش خواستم دوتایی کاملا لخت بشیم و اونم قبول کرد و دوباره بغل هم دراز کشیدیم بحالت 69من دهنمو بردم سمت کوسش ک اونم کیرمو تا ختنه گاه جاداد توی دهنش و بادست چپش ک بالا بود کیرمو گرفت و همزمان با خوردن جق میزد منم بیکار نموندم و حسابی چوچولشو با زبون بازی دادم و کوسشو بو کردم بوی خیلی خوبی میداد حتما تا حالا خودتون بو کردید کلیتوریسشو با زبون لیس زدم و انگشتمو تا ی بند کردم توی کوسش و میمالیدم و عقب جلو میکردم کوسش کاملا خیس شد و خودشو هی تکون میداد و همزمان کیرمم توی دهنش بود ک احساس کردم داره آبم میاد با تکون دادن کیرم اونم فهمید و از دهنش درآورد فک کنم خواست دستمال بباره ک دیگه دیر شد چون باتمام فشار ریخت روی صورتش گفتم الانه ک شاکی بشه ک دیدم با زبون دور دهنشو لیس زد و ی مقدار از ابم رو خورد باقیشم رفت توی آشپز خونه شست و برگشت بش گفتم اوپنی؟ گفت نه منم گفتم باشه میدونستم مثل جریان پریود دروغ میگه بش گفتم پس بذار فقط بمالم بهش



با دستم کیر نیمه جونمو مالوندم ب کوسش ک از فکرشیطنت آمیز خودم بلند شد و ب درجه آخر بلندیش رسید و با ی فشار کردم توی کوسش ک ی جیغ بلند کشید و خودشو سفت گرفت و مدام فحشم میداد با پاش هولم داد کیرمو دیدم ک خونی بود اولش فک کردم شاید بخاطر پریودش باشه بعد دیدم چندقطره خون از کوسش ریخت رو فرش و شروع کرد ب گریه کردن ک از صدای سحر نیما و فرانک اومدن حال و روزشو دیدن و نیما گفت چیکار کردی علی؟ گفتم فک کردم دروغ میگه و اوپنه خودمم شوکه شده بودم ک نیما گفت باشه اشکال نداره فرانکم اوپنه بعدا میریم پیش دوست علی مال دوتاتونو میدوزیم من ابراز شرمندگی کردم ک سحر گفت قسمته دیگه...از الان تورو شوهر خودم میدونم وای): منم گفتم خوشحال میشم همچین زنی داشته باشم(باخودم فک کردم چند ماه میکنمش تا اینکه خودش خسته بشه)خلاصه بعد از ی هفته قرار بعدیمون فرا رسید اینبار ما رفتیم توی اتاق چون بدم از حال میومد ک روی فرشش هنوز جای خون بود روی تخت شرو کردیم لبو لوچه گرفتن اینبار سحر خیلی هات بود ولابد توی ذهنش فک میکرد ک دیگه شوهر گیر اوردمو تموم.دوتامون لخت مادرزاد شدیم و محو اون اندام بلوریش شدم کون خوش فرم سینه برجسته و نسبتا کوچیک تا متوسط و کوس تر تمیز بعد از لب رفتم سراغ سینش اینبار سرو صداش زیاد بود و داشت حال میکرد منم ب همین منوال داشتم ادامه میدادمو رفتم پایینتر و لیسیدن شکمش و دور نافش دیگه داشت کمر خودشو بلند میکرد و میزد زمین دوباره 69 خوابیدیم و حسابی ساک زد و تا جا داشت میبرد توی گلوش طوری ک دوبار حالش بد شد منم این پایین بادست کوسشو میمالیدم و کونشو انگشت میکردم ک خیلی خوشش میومد



کیرم ک حسابی باد کرده بود رو ب حالت سگی گذاشتم دم کوسش و فشار دادم آروم سرش رفت تو چون اولین بارش بود ترسیدم جر بخوره پهلوشو گرفتم و اونو کشیدم سمت خودم داشت لبشو گاز میگرفت و حال میکرد منم آروم توی کوس خیسش تلمبه میزدم جاتون خالی خیلی داغ و خیس و لیز بود الان یادش میفتم کیرم بلند میشه...بعد حالت رو عوض کردیم من خوابیدم و اون نشست روی کیرم و بالا پایین میپرید ک سریع ارضا شد ...خودش گفت دومین بارشه منم دیگه نا نداشتم و باتمام توان تلمبه زدم و بش اشاره دادم ک بلند شه و همه آبم ریخت رو رون پای چپم خیلی جالب بود ک روی خودم بریزه بعد پاک کردم و بلند شدم بیرونو نگاه کردم دیدم پاهای فرانک روی شونه نیماس و داره داد میزنه و تلمبه میزنه توی کون فرانک...تازه یادم اومد ک چرا کون ب این خوش فرمی رو نکردم ک کیرم ی ذره حس گرفت یهو نیما با ی آخخخخخ آبشو همونجا خالی کرد... گفتم خسته نباشی دلاور و درحالی ک دست سحر توی دستم بود همونجور لخت رفتیم کنارشون بوی عرق و شهوت میومد با دیدن بدن لخت فرانک کیرم بلند شد و داشتم کوس و کونشو ک قشنگ سوراخش بزرگ شده بود رو میدیدم ک چشمم ب سحر افتاد ک کیر نیمارو نگاه میکنه ک همین الان از کون دوستش دراومده من گفتم بریم حموم باهم اونام قبول کردن و زیر دوش منو سحر همو شستیم ک باز همون نگاها...



خیلی سخته ی دختر لخت کنارت باشه و نتونی بکنیش،فرانکو میگم دلو زدم ب دریا و گفتم فرانک سینه سحر ی کوچولو از تو بزرگتره ها...ولی نرمی مهمتره ک گفت من نرم تره ..منم گفتم خودم باید تست کنم و بهش دست زدم(درسته همه لخت بودیم ولی واقعا خجالت کشیدم)راستش مال سحر خوش مشت تر بود و تودستش بهتر بود یهو نیما گفت منم باید دست بزنم و دستشو برد سمت سینه سحر هممون خیس بودیم اما سحر دقیقا زیر دوش قرار داشت تا دست نیما بهش خورد آهی کشید و چشاشو بست انگار نیما قصد نداشت دستشو برداره و هی میمالید سحرم دستشو برد سمت کیر نیما و ب اش میمالید ک کیرش مثله فنر بلند شد...منم رفتم سراغ فرانک و دستمو گذاشتم روی کوسش ک ی لبخند موذیانه کرد کوسشو میمالیدم و اونم بهم چسبید و لباشو آورد نزدیک لبم و شروع کردیم ب لب گرفتن و بدن های خیسمون بهم مالیده میشد و کیرم بلند شد و تنظیمش کردم دم کوسش اون حواسش نبود ک تا آخر کیرمو جا دادم توی کوسش ک یهو داد کشید و خودش عقب جلو کرد...کوسش تنگ نبود ولی بدم نبود حال داد منم کمرم زیاد جواب نمیداد چون هیچی نخورده بودم کلا توی عمرم ن دارو خوردم ن حتی ی سیگار کشیدم شروع کردم تلمبه زدن توی کوسش و چندتا تلمبه زدم از اونور دیدم نیما داره کوس تنگ سحرو جر میده و نوک سینشو گاز میگیره ک دوتاشون بافاصله کم ارضا شدن ...



تا چشمم ب کون سحر افتاد از کوس فرانک کشیدم بیرون و گفتم نیما زوج عوض گفت چی؟گفتم برو کنار تا نذاشتم تو کون خودت اونم رفت کنار و من کیرمو که آغشته ب آب کوس فرانک بود رو گذاشتم در کون سحر .بش گفتم ب حالت رکوع وایسه و با فشار کیرمو وارد کون نیمه تنگش کردم واقعا لذت بخش بود تند تند تلمبه میزدم ک آبم بافشار ریخت توی کون خوش فرم سحر ک گفت آتیش گرفتم آخخخخخ اگه باز میتونستم کون فرانکو میکردم اما افسوس کیرم بلند نمیشد و شهوتم کامل از بین رفت ... ب چارتامون خیلی خوش گذشت و هنوز باهم رابطه داریم ...
تو این شهر پر نقاب ، تو با اون بخواب ، من با قرص خواب ......
     
  
مرد

 
سکس شیش نفره

سلام

من حمیدم 43 ساله و همسرم رویا 37 ساله ... حدود 10 سال پیش ما با سایت آویزون با گروه های زوج های ضربدری آشنا شدیم به طوری که توسط مسنجر باهاشون آشنا و با ایمیل ارتباط و بعدش با تلفن آشنایی بیشتر و در نهایت با دیدن عکس بدن و ملاقات حضوری آشناییمون بیشتر میشد. هدف ما داشتن دوستانی که بتوانیم ارتباط راحت و آزاد و بدون قید و بندهای رایج ولی در قبالش احترام متقابل و رعایت حریم خانوادگی و داشتن ظرفیت بالا بود. داشتن محیطی آرام و سکسی به دور از هیاهو و شلوغی کار و زندگی ایجاد لذت در تنوع سکس و عشق بیشتر در زوجها و دیدن حالات و اشخاص مختلف در حالت سکس.لذت بردن از لذت دیگران .....و فراموشی مشکلات زندگی.



با این هدف بود که با همسرم صحبت کردم و بعد از 6 ماه راضی به آشنایی با زوج ها شد که با پیدا کردن آنها و آشنایی و قرار ملاقات و شانس زیاد موفق به آشنایی شدیم. شانس و دقت و صبوری در این کار لازمه چرا که دو زوج مناسب با تمام خوصوصیات که ما بخواهیم هیچ وقت پیدا نمی شود .پس باید شرایط اصلی مثل شخصیت-سلامت-صداقت-خانواده بودن-علاقه زوجین به هم-راضی بودن خانم ها-ومحیط مناسب و وضعیت اندامی مناسب و نوع سکس و را ارجعیت به قیافه – سن وسال و وضعیت مالی داد چرا که این برنامه برای تفریح و یک شب یا نهایت ماهی یک شب است و قرار نیست که دایم باشیم. مقدمه خاطره ام زیاد شد می بخشید مجبور بودم بگم.



من با قد 187 و وزن85 و سایز 20 و خانمم هم با قد 167 و وزن 65 و سینه 80 و پوست سفید و خیلی گرم و مهماندوست -هر دو تحصیلکرده ووضع مالی مناسب و اهل نه الکل و هیچ دخانیاتی نیستیم و عاشق هم بودیم و هستیم.دوست داریم در کنار هم لذت ببریم نه جدا از هم و لذت هم را ببینیم و از لذت هم لذت ببریم و اول تفریح ما سفر بود بعد از اشنایی با دوستان تفریح ما شد سفر برای ملاقات دوستان و داشتن شبی به یادماندنی.خوشبختانه ما با زوج های خوبی آشنا شدیم از کیش و مشهدوزاهدان یزد-اصفهان- تبریز-آمل -تهران-شیراز-کرمان-بیرجند-بندر و کرمانشاه که بهانه خوبی برای سفر و ملاقات آنها و یا آمدن آنها و آشنایی با افراد از استانهای مختلف و فرهنگهای مختلف. من یکی از این مواردو برایتان بیان میکنم در نت با یک زوج آشنا شدیم و بعد از آشنایی اولیه وقتی من در تهران بودم با هاشون قرار ملاقات گذاشتیم و بعد از یک ساعت با من تماس گرفتن و گفتن که یک زوج دیگر که مناسب و آمادگی دارند را می توانند همراهشان بیارن؟بعد از مشورت با خانمم تماس گرفتم و آدرس منزل را بهشون دادم و قرار ساعت 10 شب را گذاشتیم.ما پاساژ گلستان بودیم و ساعت 7 بود بلافاصله یک چیزی خوردیم و سریع به خونه خودمان را رساندیم و شروع به آماده کردن مقدمات شدیم



خانمم رفت دوش گرفت و مشغول آرایش کردن ولباس پوشیدن و منم دنبال پیدا کردن آهنگ و فیلم مناسب .ما در ان زمان بچه نداشتیم و خونمون خیلی دنج و خلوت بود.هر چه به ساعت 10 نزدیک میشدیم استرس و هیجانمان بیشتر میشد.خانمم همش میگفت ما ندیده و نشناخته نباید به خونمان دعوت میکردیم و اول جای دیگر قرار میگذاشتیم ولی نظر من اینه که باید سریع و خانمها در عمل انجام شده قرار بگیرند و الا زود عقیده شان بر میگرده و پشیمان میشن. خانمم یک لباس ابریشمی بلند و تنگ پوشیده بود که خیلی به رنگ پوستش می امد و با حفظ پوشیدگی ولی تمام اندامش در آن معلوم بود چون خیلی تنگ و اندامی بود.منم تی شرت و شلوار لی پام بود.ساعت 9.5 بود خانمم بساط پذیرایی و چای را آماده کرده بود و منتظر بودیم من که خانمم را میدیدم که هم استرس و هم هیجان خیلی تحریک میشدم و چون نمی دانستیم چه شبی در پیش داریم هیجانمان دو چندان میشد.هر جند وقت از پشت بقلش میکردم و گردن و لباشو میبوسیدم و اون هم مواظب بود ماتیک و آرایشش خراب نشه.بلاخره ساعت 10 شد من یک فیلم سکسی گروهی گذاشته بودم و موزیک ملایمی هم فضا اتاق را پر کرده بود



نور کم محیط را سکسی تر میکرد صدا زنگ موبایل بلند شد که ما پشت دریم و منم سریع در را باز کردم و از پشت اف اف طبقه و شماره واحد را گفتم و بعد از چند دقیقه ای آنها پشت در رسیدند. در را باز کردیم و شهرام و شهره و علی و مرجان را دیدیم و خوشبختانه زوج های قابل قبولی در وحله اول بودند. انها بلافاصله نشستن خانم هایشان را جابجا کردن و ما مشغول پذیرایی و صحبت های ابتدایی شدیم چون تا ان موقع با هم فقط چت کرده بودیم.منم بلافاصله فیلم گذاشتم و محیط را آماده سکس میکردم خانم من وقتی راحتی آنها را باهم دید و تا اون موقع اینجوری با سه دو زوج نبودیم داشت جا میزد و انها هم احساس کردند خانم من داره ناراحت میشه و کمی خانمها از اقایون جدا شدند چون مرجان تو بغل شهرام و شهره هم پیش علی بودند و لب میگرفتن. من بلافاصله وارد عمل شدم و گفتم که ادامه بدن و ما با دیدن انها شروع میکنیم خانمهای انها قبول نکردند و گفتن باید شما اول شروع کنید والا ما میریم.



داشت شبمان خراب میشد از یک طرف خانمم رضایت به شروع سکس نمیداد و بدنش سرد شده بود و از هیجان میلرزید چون حسابی ترسیده بود چون شهرام هیکل بزرگی داشت و تصور اینکه اون بکندش براش سخت بود و از طرفی انها هم دست از سکس برداشته بودند و منتظر حرکت ما بودند. بی مقدمه آهنگ را عوض کردم وخانمم را برای رقصیدن تانگو بلند کردم و بعد از چند دقیقه ازش لب گرفتم و شروع به بوسیدن و عشق بازی باهاش کردم دیگه بدنش گرم شده بود و اروم شده بود.زیر چشمی اونها رو میدیدم که انها هم با هم مشغول شدند و داشتن همو لخت میکردند.بشمار سه دیدم که ما هنوز داشتیم مقدمات را طی میکردیم که شهرام مرجان و لخت کرده و داره میکندش رو مبل خیلی سریع اتفق افتاد.من در حال عشق بازی شروع به بالا زدن لباس ماکسی ابریشمی به سبک چینی عسل شدم و بالا زده بودم و و با دست از رو شرت کونشو میمالیدم و پشتمان به علی و شهره بود دیدم علی شهره را بلند کرد و امد کنار ما ایستاد و در حالی که با شهره عشق بازی میکرد دستشو گذاشت رو کون عسل و اروم اروم دستشو تو شرتش برده و چاک کونشو می مالیدو و در حالی که ازش لب میگرفتم دیدم چشمای عسل خمار شده و صدای آهههههش بالا میرفت منم با دست بدن شهره را می مالیدم و وقتی دیدم علی از پشت عسل را بقل کرده وگردنشو میبوسه دیگر خیالم راحت شد که خانمم ریلکس شده و استرسش از بین رفته و در حال تحریک شده...



منم شهره را بقل کردم و شروع به بوسیدنش و لخت کردنش کردم و میدیدم که علی هم داره همزمان خانمم را لخت میکنه و همونجور ایستاده به پشت خانمم رفته و در حالی که اروم اروم شرتشو در میاره بدنشو میبوسه و چاک کونشو لیس میزنه شهرام هم طرف دیگر همین جور بود که مرجان خوش هیکل را میکنه و صدای آههههههو اوههههشو بالا برده بود شهرام بدن هیکلی عضلانی و پر مو داشت و حسابی میکرد.منم شهره را لخت کرده بودم خانمی با قد متوسط تو پر و سفید خانمم وسط حال دراز کشید و علی از نوک انگشتای پاش شروع به خوردنش کرد و اروم اروم سرش را به کوس قشنگش میرسوند.شهره هم شروع به خوردن سینه های عسل کرد و منم کیرم و تو دهنش گذاشتم و با دست کس و کون شهره را می مالیدم و انگشتش میکردم شهرام هم از رو مرجان بلند شد و امد سراغ عسل و ازش لب میگرفت و منم رفتم سراغ مرجان که شهرام حسابی خستش کرده بود و کیرمو کذاشتم تو دهنش ساک بزنه و مدل 69 منم کس اب افتادشو میلیسیدم و میخوردم. انطرف سه نفری رو خانمم بودند و علی خودشو به لبای عسل رسانده بود و کیر بزرگشو تو کوسش کرد و اههههههه عسل در امد و شهرام هم با زبان بدن عسلو میلیسید و شهره هم امده بود پیش من و مرجان در حالی که بدن من و مرجان و میمالید و انگشت میکرد با ما عشق بازی میکرد و سینه هاشو می خوردم و در حالی که کیرم تو کس مرجان بود سینه های شهره را میخوردم و گاه گاهی شهره از مرجان لب میگرفت معلوم بود لزبین حرفه ای هست.



اونطرف دو نفری داشتن خانمم را میکردند و نوبتی علی و شهرام کیرشونو تو کس عسل میکردند و یا کیرشونو تو دهنش میکردند و جاشونو عوض میکردند انقدر ادامه دادند تا ابمان روی خانم ها امد تقریبا یک ساعتی طول کشید. همه ولوشده بودند بخصوص خانم من اولین تجربش با 3 مرد و 2 زن کمی استراحت کردیم بعد از تجدید قوا و دیدن فیلم که در این زمان خانم من وسط علی و شهرام و منم وسط مرجان و شهره لخت نشسته بودیم و با عشق بازی و خوردن سینه و خانم ها با ساک زدن و خوردن بدنمان دوباره تحریکمان کردند و سکس بعدی را شرو کردیم و تقریبا ساعت 2 بود که انها از منزلمان رفتند و یک شب به یاد ماندنی برامان ماند همین باعث شد که ما بتوانیم بعدش با زوجهای بیشتری اشنا بشیم. به امید شادی و شاد بودن.





نوشته:‌ حمید
تو این شهر پر نقاب ، تو با اون بخواب ، من با قرص خواب ......
     
  

 
سلام
داستان من و دوستام و زنامون . تا اینجاش قشنگ بوده ادامه بده
     
  
زن

 
اردوستان عزیز این داستان مربوط به من نیست و من فقط وسیلم که این داستانو آپ کنم...


خیانت

سلام خدمت شما دوستان عزیز
قبل از هرچیز خودمو معرفی میکنم ,من بهرام هستم متولد 1360 مهندس نرم افزار و مشغول به کار در یک شرکت بازرگانی و ساکن یکی از شهرهای شمالی کشور...
خاطره ای که میخوام تعریف کنم یکم پیچیدس و من سعی میکنم خلاصه وار و طوری که لپ مطلب گفته بشه واستون بنویسم .
سال 92 من با همسرم فریده ازدواج کردم, و طبیعتا ابتدای ازدواجمون رابطه سکسی گرمی داشتیم و خیلیم از همدیگه لذت میبردیم .(البته همچنان ادامه دارد...
زندگیمون حول یه محور ثابت و خوب می چرخید تا تابستون 93 که یه اتفاق بدجور منو به هم ریخت...
یه روز عصر که با دوستام بیرون بودم زنگ زدم به فریده همسرم که بله من دارم میام خونه چیزی لازم نداری بگیرم ؟؟؟
که فریده گفت اگه میشه یکم دیرتر بیا مونا دختر خالم داره میاد اینجا ,میخوایم یکم بحرفیم...
منم گفتم باشه مسئله ی نیست و راهمو کج کردم سمت قهوه خونه...
ساعت 9 بود که فریده گفت بیا مونا رفتش... منم نزدیک بودم و 15 بعد رسیدم .
فریده حموم بود . رفتم سمت اتاق خواب که دیدم یکم تخت به هم خورده و خیلی جالب نیست وضعیت اتاق .لباسای فریده هرکدوم یه گوشس و روتختیم لول شده...
اولین فکری که به ذهنم رسید این بود که اینا لز کردن...
بعد که دقت کردم یه مقدار خیلی کم مایع شبیه آب کیر رو تخت ریخته بود...
با دیدن اون اب خون جلو چشمامو گرفت...صدتا فکر تو یه لحظه اومد تو ذهنم...گفتم بگیرم بکشمش !!! برم بپرسم چیکار کرده و و و...
بالاخره خودمو آروم کردم که فعلا کاری نکنم . اول باید یفهمم که اگه رابطه ای داره با کدوم حرومزادس...
دیگه نموندم فریده بیرون بیاد و از خونه زدم بیرون نمیخواستم باهاش الان روبرو شم .
گفتم نکنه از کوره در برم .
رفتم بیرون تا 1 خونه نیومدم . وقتی اومدم فریده خواب بود ,صبح که میخواستم برسونمش سر کار اخمام خیلی تو هم بود .
فریده پرسید که چی شده ؟؟ نمیدونم این چی بود گفتم .
من: کیرم درد داره ,دیشب بردم نشون دادم .گفت تا یکماه سکس نکن .
فریده: غلط کرده . من میخوام .
میخواستم بزنم تو دهنش . بگم مادر بخطا برو...الله اکبر .
من: باید تحمل کنی دیگه .
هدفم از گفتن این کس شعر این بود که فریده نیاز داشته باشه و وقتی طرفو آورد خونه . جفتشونو خفت کنم و...
بماند که تا چند روز چه اعصاب خوردی داشتم ,نه میلی به غذا داشتم نه کار و نه هیچ چی...
یه اوضاع بی ریختی داشتم که نگو...به همه راه ها فکر کردم که چی پیش میاد .
تصمیم کاملا جدی بود در کشتنشون...و
یه چند روزی گذشت ,یه شب پا تی وی بودیم که فریده هی چت می کرد با یه نفر پرسیدم کیه گفت که موناس .
یه لحظه فریده رفت که بره دستشویی منم پریدم ببینم کیه که دیدم گوشیش قفله و نمیشه بازش کرد .
میدونستم همون حروم زادس . گفتم بهترین راهه که مچشونو بگیرم . فریده که از دستشویی اومد بیرون من انگار دارم با تلفن حرف میزنم...
من: باشه باشه با هم میریم . مشکلی نیست .قربونت خداحافظ .
فریده : کی بود ؟؟
من: یکی از بچه ها بود . میگه فردا بعداز ظهر کمباین براش درو میکنه بیا باهام بریم .
فریده: تو بری چیکار تو این گرما ؟؟؟
من: خوب یه نفر باید سر زمین پیشه دستگاها بمونه و یه نفرم بره گندوم تحویله سوله بده که از گندومه کش نرن .
فریده: کی میای حالا ؟؟
من: نمیدونم دقیق ولی تا 10 .11 طول میکشه .
فرداش که از سرکار اومدم فریده هم خونه بود . لباسامو عوض کردم و یه نهار خوردم و رفتم .
روبرو خونمون یه نیمچه پارکی بود که میشد توش نگهبانی داد...
ساعت حدود 4 بود که از خونه زدم بیرون و رفتم تا سر کوچه و از یه خیابون دیگه اومدم پشت شمشادای تو پارک و رو یه صندلی برعکس نشستم و مشغول پاییدن خونمون شدم .
خونه ی ما تو یه آپارتمان 5واحدیه که 5طبقه هم هستش . یکم کار سخت شده بود . ولی تصمیم گرفتم اگه یه مرد قریبه رفت تو ,سریع پشت سرش برم تو که ببینم آسانسور تو کدوم طبقه وامیسه...
یه نیم ساعتی گذشت که فریده زنگ زد که کجایی ؟؟ منم گفتم سر زمینم چطور ؟؟ گفت که من شاید برم خونه مامانم, میخواستی بیای بگو که برگردم .
دیگه مطمئن بودم خبریه...
آقا بگم که شیش دونگ هواسمو جمع کردم که ببینم چی به چیه...
بعد حدود 20دقیقه نیم ساعت دیدم که یه آژانس اومد اونطرف خیابون واساد . قلبم تند تند میزد...
خیلی استرس داشتم که بفهمم کیه... یعنی فریده به من خیانت می کنه ؟؟؟
این دیگه اینجا چیکار می کنه ؟؟؟
دیدم که موناس و یه تریپ خوبم زده و رفت زنگو زد و رفت بالا...
نمیدونم حالم چطور بود ,کسخل میزدم .نمیدونستم کی به کیه...
یه 1ساعتی گذشت ,کسی نیومد !! یکم امیدوار شدم راستشو بخواین...
گفتم بذار یه زنگ به فریده بزنم ببینم چی به چیه...
اما در عین ناباوری گفت که تنهام و کسی پیشم نیست .پرسید کی میای که گفتم خبرت میکنم .
قطع که کردیم ,منگ میزدم .نمیدونستم جریان چیه...هرچی که یک و دو میکردم نمیفهمیدم که چطور میتونه باشه !!!
یه نیم ساعت موندم باز خبری نشد... رفتم یه تابی خوردم برگشتم .بعد زنگ زدم به فریده و گفتم 20دقیقه دیگه میرسم .
که 10دقیقه نشد مونا رفت بیرون از خونه .منم یه ربع بعد رفتم بالا .
باز فریده تو حموم بود . سریع رفتم سراغ اتاق خواب .بهم خورده بود ,اما نه مثل سری قبل !!!
5دقیقه بعد فریده اومد بیرون و منم رفتم یه دوش گرفتم و اومدم...
اونشب باز پرسیدم که چیکار کردی امروز گه گفت خوابیدم و کار خاصی نکردم...
مونده بودم جریان چیه !!! چند روز دیگه به همین منوال گذشت که یه تصمیم جدید گرفتم .
روز پنجشنبه صبح اومدم خونه و یه هندیکم امانتو به صورت فوق حرفه ای گذاشتم تو کانال کولر و رفتم سرکار .
شب قبلشم گفته بودم که فردا 4 تا 8 نیستم باید برم شرکت کارم دارن...
با هر فیلمی بود قبل رفتن دوربینو روشن کردمو رفتم...دیگه کلا بیخیال رفتم قهوخونه تا 8 .
8.20رسیدم خونه ولی فریده دیگه حموم نبود و داشت شام درست می کرد .هیچ راهی نبود دوربینو بیارم بیرون...دل تو دلم نبود که فیلمو ببینم...
موندم تا 2شب پا تی وی که فریده رفت بخوابه...وقتی مطمئن شدم خوابه .پریدم دوربینو کشیدم بیرون و زدم به لپتاپ و خدا خدا میکردم مشکلی نباشه...
حدود 1.20دقیقه ضبط کرده بود .بعد اینکه من رفتم فریده به یه نفر زنگ زد که رفا .زود بیا ,بعد حدود نیم ساعت زنگه درو زدن .و فریده درو باز کرد . داشتم از استرس میمردم .

اگه نظرات خوب باشه ادامه دارد...
     
  
صفحه  صفحه 14 از 21:  « پیشین  1  ...  13  14  15  ...  20  21  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های ضربدری

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA