ارسالها: 2517
#11
Posted: 30 Nov 2010 04:15
کس تنگ من در گروپ سکس
من رها هستم خاطره ی اولین گروپ سکسم رو قبلن براتون گذاشتم اینم یه خاطره ی دیگه که سعی کردم حالت اپیزود اپیزود داشته باشه زود رفتم سر اصل مطلب ... تاپ و شلوارک تنم بود شلوارکم خیلی تنگ و کوتاه بود و کس قلنبم افتاده بود بیرون سینه هام تا نصفه از یقه ی تاپم بیرون بودن و طبق معمول سوتین نبسته بودم . صدای زنگ اومد در واحد رو باز کردم و علی دوست پسر نرگس رو پشت در دیدم اومد تو .نرگش یه تاپ کوتاه با شورت تنش بود از اتاق اومد بیرون و پرید تو بغل علی و لباشو بوسید از علی اومد پایین و علی اومد منو ماچ کرد گفت تو چطوری خوشگل گفتم مرسی گفت ارسطو کجاست نمیاد؟ همینکه اومدم بگم تو راهه زنگ زدن درو باز کردم ارسطو بود اومد تو و بغلم کرد و ازم یه لب کوچولو گرفت علی گفت ول کنید همدیگرو ما هم هستیم ارسطو و علی دست دادن و با نرگس روبوسی کرد همگی دور هم نشستیم . برنامه ی همیشگیمون همین بود بار اول نبود دور هم جمع میشدیم و همه چی برامون عادی شده بود یه چند تا شات مشروب زدیم و سرمون که گرم شد مشغول شدیم ارسطو سینه هامو میمالید و لبام و میخورد علی و نرگس هم مشغول بودن ارسطو گفت یا شما برید تو اتاق یا ما علی گفت بی خیال بابا همینجا راحت باشیم ارسطو گفت نمیتونم الان علی گفت پس شما برید تو اتاق ما میخوایم فیلم ببینیم . رفتیم تو اتاق ارسطو لختم کرد و افتاد رومم شروع کرد به مکیدن و لیسیدن سینه هام با لاله ی گوشم بازی میکرد و حسابی تحریکم کرد مثل همیشه . حمله کردم سمت کیرشو شروع کردم براش ساک زدن تخماشو لیس میزدم و ناله میکرد دندونمو میکشیدم رو کیرش و آخش میرفت هوا و موهامو میکشید زبونم و رو نوک کیرش میچرخوندم و میلرزید بلندم کرد و 69 شدیم سرشو گذاشت رو کسم و شروع کرد به لیسیدن انگشتشو آروم میکرد تو و میاورد بیرون آه و نالم رو هوا بود یه کم که با انگشتاش کسمو بازی داد کیرشو گذاشت رو کسم و آروم آروم فرو کرد تو آخ و اوخم هوا بود دردم میگرفت و ناله میکردم یه چند ثانیه کیرشو تو کسم نگه داشت و بعد شروع کرد به تلنبه زدن دیگه از روی خوشی جیغ میکشیدم و توجهی به اطرافم نداشتم علی و نرگس اومدن تو اتاق علی نرگس و خوابوند کنار من روی تخت و شروع کرد به تلنبه زدن تو کس نرگس صورتامونو گرفته بودیم سمت هم و همونطوری که داشتیم گاییده میشدیم از هم لب میگرفتیم ارسطو و علی هم تو همون حالت از هم لب میگرفتن آب کسم راه افتاده بود و شلپ و شلوپ صدا میداد دیدن صحنه ی لب گرفتن علی و ارسطو بیشتر تحریکم میکرد و بلندتر ناله میکردم ارسطو کیرشو از تو کسم در آورد و رفت سمت نرگس علی هم اومد سمت من و بلندم کرد خمم کرد و از پشت کرد تو کونم ارسطو هم مشغول کون نرگس بود نزدیک اومدن آب ارسطو که شد دو باره جاشو با علی عوض کردن و چند تا تلنبه تو کسم زد و کیرشو کشید بیرون و همینطور که آآآه میکشید کرد تو دهنم تا قطره ی آخر آبشو خوردم همون موقع نرگسم زیر علی شروع به لرزیدن کرد و ارضا شد علی اومد سمتم منو وایسوند و شروع کرد به فشار دادن کیرش روی کسم که سرپایی منو بکنه از شدت فشار درد و شهوت داد میزدم تا کیرش رفت تو با چند تا تلنبه همزمان با هم ارضا شدیم کیرشو کشید بیرون و آبشو پاشید رو شکمم از اونجایی که سرپا بودم قطره های منی روی بدنم سر میخوردن به سمت کسم ...
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 404
#12
Posted: 10 Jan 2011 10:04
پرستو و پریسا
من پرستو 29 ساله هستم 6سال هست كه ازدواج كردم شوهرم علي 32 ساله و مهندس كامپيوتره. شوهرم مرد خوبيه ،دست و دلباز و شايد بشه گفت نسبت به درآمدش ولخرج، تيپش بالاتر از متوسط ، هميشه به احساسات زنانه جواب ميده و سكس قوي. من واقعاً دوستش دارم . ما زندگي خوبي داريم اميدوارم كه هر روز بهتر هم بشه.
ميخوام خاطره اي رو كه باعث شد زندگي زناشوئي ما رنگ بوئي تازه بگيره رو براتون بگم. به نظر من بهتره فقط خانومها بخونن ولي اگر آقايون هم دوست دارن بخونن من كاريش نميتونم بكنم.
من با علي با عشق و عاشقي ازدواج كردم(قبل از ازدواج با هم دوست بوديم) چند سالي از ازدواجمون گذشته بود و كم كم احساس ميكردم سكسمون خيلي يكنواخت شده و خيلي از هم لذت نميبريم. اين موضوع مدتي فكرم رو مشغول كرده بود و ميترسيدم كه اين موضوع نا خواسته روي شوهرم و زندگيم اثر بگذاره. من هميشه سعي ميكردم از تمام جذابيت و زنانگيم براي جلوگيري از اين مسئله كمك بگيرم. لباسهاي زير فانتزي و لباس خوابهاي جورواجور ميخريدم و شبها ميپوشيدم و از عطرهاي محرك استفاده ميكردم، آرايشم رو مرتب عوض ميكردم و با بعضي از دوستهام مشورت ميكردم و روشهاي اونها رو توي حال دادن به شوهرهاشون اجراء ميكردم و وقتي شوهرم نبود فيلم سكسي نگاه ميكردم تا توش چيزي ياد بگيرم، نا گفته نماند كه من از فيلم سكسي خيلي بدم مياد. به نظر من تمام فيلم سكسيها براي لذت بردن مردها ساخته ميشه و در اين فيلمها به روحيات زنانه در سكس توجه نميشه به همين علت هيچ وقت من خودم رو نميتونم نقش اول زن يك فيلم سكسي تجسم كنم.
يك شب موقع سكس به روشي كه يكي از دوستهام پريسا گفته بود، بر عكس روي كير شوهرم نشستم، به اين صورت كه اون خوابيده بود و من جوري روي اون نشستم كه روم به پاهاش بود و با دست مچ دوتا پاهاش رو گرفتم و شروع كردم به بالا و پايين شدن و آه و ناله حشري كردن. شوهرم كه از اين روش خوشش اومده بود نفس نفس زنان به من گفت كه مبينم مبتكر شدي!!!. من هم تو همون حالت وسط ناله هام گفتم كه پريسا يادم داده. چشمتون روز بد نبينه يا شايد هم روز خوب، با گفتن اين حرف شوهرم انگار كه قرص اكس خورده باشه آنچنان ترتيب منو داد كه اگر چه اون شب خيلي حال داد ولي فرداش حسابي جاش سوزش داشت. روز بعد خيلي به سكس شب قبلمون و اينكه چي شد كه علي اينقدر حشري شد فكر كردم و به اين نتيجه رسيدم كه علي از تجسم پريسا موقع سكس با من اينقدر حشري شده بود به خصوص كه چند بار وسط عرق ريختن هاش گفت كه ديگه پريسا چي يادت داده، به پريسا گفتي كه كير من اينقدر كلفته و ... حي اسم پريسا رو مي اورد. لازم به گفتنه كه پريسا يكي از خوشگلترين و عشوه اي ترين دوستهاي منه با موهاي بلوند وبلند. از فهميدن اين موضوع خيلي ناراحت شدم ولي بعد كه يادم اومد كه من هم بعضي شبها تو رختخواب به جاي علي بعضي از دوستهاي اون و يا شوهرهاي دوستهاي خودم رو تصور ميكردم، آروم شدم.
چند شب بعد دو باره با علي تو رختخواب مشغول بوديم كه من براي اينكه هم مطمئن بشم كه چند شب قبل درست فكر كردم و هم اينكه علي درست و حسابي مثل اونشب حالم رو جا بياره گفتم امشب ميخوام به روش مريم بهت حال بدم و اون هم با شنيدن اين حرف 2 ساعت تموم پدرم رو در آورد كه البته خيلي حال داد. فرداي اون شب از بس كه به نوك سينه هام ور رفته بود و فشارشون داده بود به لباس كه كه ميگرفت ميسوخت. نا گفته نماند كه سينه هاي من نسبتاً بزرگ هستن و به خاطر همين همه جا نميتونم لباسهاي باز بپوشم چون يك جورهايي ضايع است.
خلاصه اينكه به مرور متوجه شدم كه علي در رفت و آمد با اون دوستهايي كه زنهاي خوشگل دارن و به خصوص اونهائي كه زنهاشون راحت لباس ميپوشن مشتاقتره. و تمام اينها باعث شد كه بفهمم علي مثل من دوست داره با يكي ديگه سكس داشته باشه و از اين موضوع كه علي ممكنه به من خيانت كنه ناراحت بودم تا اينكه موضوع رو با پريسا در ميون گذاشتم و پريسا هم راه حل رو به من نشون داد.
و اما راه حل
يك شب جمعه بود و من و پريسا با قرار مدارهامون رو با هم گذاشتيم كه شب پريسا با شوهرش شهرام بيان خونمون و طبق قرارمون با پريسا بهانه آورديم كه امشب حوصله بقيه بر و بچه ها رو نداريم و ميخواهيم امشب يك مهموني كوچك و خودموني داشته باشيم. من قبل از اينكه مهمونها بيان رفتم حموم و تا آمدن مهمونها از حمام بيرون نيامدم. زنگ در خونه رو كه زدن علي درب رو باز كرد. و پريسا و شهرام آمدن بالا.
قرارمون اين بود كه پريسا قبل از آمدن به خونه ما شهرام رو به يك بهانه اي از خونه بفرسته بيرون تا وقتي كه برميگرده دنبال پريسا كه بيان خونه ما پريسا مانتوش رو بپوشه كه شهرام لباس پريسا رو نبينه كه بهش ايراد بگيره. پريسا مامريتش رو خوب انجام داده بود و تازه وقتي ميرسن خونه ما شهرام ميفهمه كه پريسا چي پوشيده.
يك تاپ قرمز رنگ نازك چسبون با بندهاي خيلي نازك بدون كرست و يك دامن تنگ كوتاه و آرايش بسيار هنرمندانه. خلاصه وقتي من پريسا رو ديدم دلم آب افتاد ديگه خدا به داد علي برسه.
توي اين فاصله كه علي مشغول پذيرائي اوليه از مهمونها بود من هم رفتم تو اتاق و يك لباس چسبون لختي كه ازش داشت سينه هاي درشتم بيرون ميزد با يك دامن پوشيدم و تمام گردن و سينمو عطر هوس انگيزي زدم و يك مرتبه قبل از اينكه علي منو تنها ببينه رفتم تو حال. با ديدن من علي بدجوري چشم غره رفت كه من رو خودم نگذاشتم و رفتم طبق معمول با مهمونها روبوسي كردم و خوشامد گفتم.
من و پريسا گفتيم كه امشب ميخواهيم بيشتر از هر شب مشروب بخوريم و برقصيم. شوهرهامون هم كه هميشه وقتي خودمون چهارتائي بوديم تخته نرد بازي ميكردن با ديدن ما دوتا با اون وضعيت ،تخته نرد رو فراموش كرده بودند و داشتن يواشكي زن همديگر رو ديد ميزدن. اونشب شوهر هامون بيشتر از شبهاي ديگه مشروب خوردن و مست شدن. آخه من و پريسا يواشكي پيكهاشون رو پر ميكرديم و ميگفتيم كه كمتر از ما خورديد و اونها هم رگ غيرتشون ميگرفت و بيشتر ميخوردن. ماهواره روي PMC بود و صداش هم بلند بود و ما هم با بعضي از آهنگهاش ميرقصيديم و در طول رقص من و پريسا دائم جامون رو با هم عوض ميكرديم در طول رقص من حواسم به چشمهاي شهرام كه از هر فرصتي براي ديدن سينه هاي بزرگ من استفاده ميكرد و لبخندهاي معني دارش بود تا اينكه من يك CD گذاشتم كه توش يك آهنگ ملايم بعد از آهنگ Sexy Lady بود و نور حال رو حسابي كم كردم طبق قرار قبلي من و پريسا آهنگ Sexy Lady رو با شوهرهاي همديگه رقصيديم و وقتي آهنگ ملايم بعدي شروع شد جامون رو عوض نكرديم و در اولين حركت پريسا يك دست انداخت گردن علي و با دست ديگه اش دست اونو گرفت و با اون عشوه هاي خاص خودش چشم تو چشمش دوخت و شروع كرد تانگو رقصيدن.من با ديدن اين صحنه حسابي شهوتي شده بودم و شهرام داشت اين صحنه رو ميديد و گيج شده بود كه من براي اينكه توجهش رو به خودم متوجه كنم دو دستم رو انداختم گردنش و شروع كردم رقصيدن. حس كردم شهرام توي فضاي نسبتاً تاريك و با اون وضعيت لباس من خيلي دوست داره سينه هامو ديد بزنه و نگاه چشم تو چشم من نميذاره كه اين كار رو بكنه،گفتم كه يك كاري كنم كه راحت بشه. در طول رقص يواش يواش از پريسا و شوهرم كه داشتن اونها هم چيزي به هم ميگفتن چند قدمي فاصله گرفتيم در اين موقع من يواش يواش به بيشتر به شهرام چسبيدم و در گوشش و با عشوه و ملايم گفتم :امشب هرچي بخواي ميتوني چشم چروني كني. راحت باش. اين رو گفتم و ديگه خودم طاقت نياوردم و دستهام رو محكم كردم و حسابي سينه هام رو بهش فشار دادم. اون هم كه شهوت از نفسهاش ميريخت يك مرتبه دستهاي پشت كمر منو سفت كرد و در همون حالت زير گردن منو يك بوس خيس كرد. با اين حركت شهرام كاملاً بي حس شدم و نا خواسته يك آه از همون آههايي كه براي علي موقع سكس ميكشيدم كشيدم كه باعث تحريك شهرام شد و شهرام من رو يك فشار ديگه داد. توي اين احوال بوديم كه برگشتم يك نگاه به پريسا و علي كردم ديدم كه علي هم سرش تو گردن هوس انگيز پريسا است. با ديدن اين صحنه شهرام رفت پشت سر من و شروع كرد به خوردن گردنم و دستهاش هم از زير لباسم داشتن سينه هامو ميماليدن حسابي شهوتي شده بودم يك آه باندتر كشيدم بلافاصله ناله شهوت انگيز پريسا هم كه ديگه اون موقع علي داشت سينه هاشو ميمكيد بلند شد برگشتم و خودم رو محكم تو بغل شهرام فشار دادم و يك لب اساسي با زبون بهش دادم و گفتم: تا حالا شده زن دوستت رو بكني؟ گفت نه. و بلند طوري كه علي بشنوه گفتم امشب من زن تو هستم زنت هم زن شوهرم و همون موقع پريسا كه ديگه از شدت شهوت چشمهاش نيم بند شده بود با صداي بلندبه علي گفت امشب ميخوام به روش خودم زنت بشم. و همين موقع علي گفت خوب بياين بريم تو اتاق خواب كه همه استقبال كردن. هر چهارتائي ريختيم تو رخت خواب ما و من در اولين حركت زيژ شهرام رو باز كردم و شروع كردم ساك زدن و همون موقع هم علي داشت براي پريسا ساك ميزد و پريسا با نفس نفس ميگفت آآآآه ه ه بيا بالا، بيا بكن ديگه طاقت ندارم كه علي هم همين كار رو كرد و جلو چشم شهرام كيرش رو در آورد و زنش رو كرد. من از ديدن اين صحنه ها داشتم ديوونه ميشدم شروع كردم خوردن تخمهاي شهرام در ضمن دست شهرام رو گرفتم گذاشتم روي نوك سينهام اون هم من رو بلند كرد و سرم رو گذاشت كنار سر پريسا و تمام قد روي من افتاد و شروع كرد به مكيدن گردن و لب و سينه هام چيزي نگذشت كه من هم مثل پريسا به التماس افتادم و گفتم:شهرام ديگه طاقت ندارم منو بكن ببين اون داره زنت رو ميكنه. و اون هم پاهامو باز كرد و ضمن اينكه منو ميبوسيد منو جلو شوهرم كرد. ما هر چهارتائي تا صبح تو اون تخت خواب پدر همديگر رو در آورديم و فرداش تا ظهر خوابيديم و ظهر در موردش صحبت كرديم. همه راضي بوديم و از اون موقع تا حالا هر وقت كه لازم باشه اين كار رو ميكنيم. در ضمن من و پريسا به شوهرهامون نگفتيم كه ما از قبل براي سكس ضربدري برنامه ريزي كرده بوديم تا گناهش گردن اونا باشه. اگر چه فكر كنم اگر بدونن از ما تشكر ميكنن.
شاهین اصفهان
بشنو از نی چون حکایت میکند
از جدایی ها شکایت میکند
ارسالها: 2517
#13
Posted: 1 Feb 2011 20:28
سکس دستجمعی
من و نامزدم حدود 2 سال بود که با هم دوست بودیم و به تازگی 9 ماهه که با هم ازدواج کردیم. خانواده هامون وقتی فهمیدن که ما دوتا همدیگر رو دوست داریم با ازدواج ما موافقت کردند. البته خواهر زنم نقش اصلی رو در این میان داشت. اون از اول دوستی ما رو می دونست و به ما کمک می کرد همدیگر رو بهتر ببینیم و با هم باشیم.
خونه یکی از دوستاشو بعضی از وقتا برامون خلوت می کرد تا ما دوتا با هم باشیم. البته وقتی فهمید ما دو تا کار رو تموم کردیم دیگه اینکار رو نکرد. اخه خیلی ترسیده بود خواهرش (زنم ) حامله بشه. البته اون شب رو هیچ وقت از یادم نمی ره. یک سکس واقعی داشتیم خلاصه ما دو تا با هم ازدواج کردیم.
روزها داشت می گذشت و ما دوتا بیشتر روز ها به خونه باجناقم می رفتیم و با اونا بودیم. کمی در مورد خانواده زنم بگم. خواهر و خودش و مادرش از خانواده های با فرهنگ بودن.
هیچ احساس رودرواسی از هم ندارن. خواهر زنم همیشه پیشم با دامن کوتاه و سینه باز هستش. البته شوهرش از اون فهمیده هاس ادم روشنیه. زیاد اهل بسته بودن و اینا نیست. منم به زنم گفتم قبلا هرجوری تو خونه بودی اونجوری باش و اونم مثل خواهرش سروسینه و پاهاش جلوی باجناقم باز هستش بعضی وقتها دیدم که باجاناقم داره از روی شهوت نیگاه می کنه.
یه شب تا دیروقت خونه باجاناقم بودیم داشتیم فیلم می دیدیم فیلمه کمی باز بود تقربیا نیمه بود هر چهارتامون بدجوری شهوتی شده بودیم.
نصف شب شده بود می خواستیم که بخوابیم یهو گفتم بایید با هم اینجا بخوابیم. همین که اینوگفتم نگو همگی منتظر این برنامه بودن موافقت کردن. دوتا پتو انداختیم زمین و دوتا لحاف هم آوردیم و خواستیم بخوابیم.
شهوت داشت تو اتاق موج می زد. خواهر زنم طوری نشسته بود که دستش رو گذاشته بود روی کیر شوهرش و شوهرش هم با دستش کونش رو بازی می داد. زنم این موقعیت رو بهم نشون داد. من کیرم باد کرده بود رفتیم آشپزخونه و وحشیانه همدیگرو بغل کردیم و بوسیدیم. بهش گفتم کاش می شد امشب با هم سکس داشتیم گفتش چطوری ؟ گفتم میشه با اونا و پیش اونا این کار رو بکنیم. با تعجب گفت مگه میشه ؟ گفتم چرا نشه می دونم اونام این رو می خوان. باید یه جوری این موضوع را باز کنیم. گفتم که من نقشه اش رو کشیدم. خلاصه رفتیم پیش اونا.
من شبها عادت دارم فقط با یه شورت بخوابم بعضی از وقتها اونو هم در می اروم.
رفتم زیر لحاف و شروع کردم لباس هامو در اوردن. زنم هم متوجه این موضوع شد. خندید و گفت عزیزم تو خونه خودمون نیستیم ها
بواشکی گفتم زیر لحاف تو این تاریکی کی می فهمه. مطمئن بودم که اون دوتا متوجه این موضوع بودن. زنم هم پیرهنشو در اورد و با یه کرست منو بغل کرد. ما بی خیال نقشه شدیم شروع کردیم با هم حال کردن. یهو باجناقم گفت ببینم شما دارین چکار می کنید لحاف رو بلند کردم و گفتم هیچ داریم بهم قصه می گیم. گفتش به ما هم بگین.
با خودم گفتم دیگه جای خجالت کشیدن نیست بهش گفتم بیایین با هم راحت باشیم می دونیم که هر چهارتاییمون چقدر دلمون می خواد با هم این کار رو بکنیم پس بیایید از هم خجالت نکشیم.
باجناقم گفت : من از خدا می خوام. خواهر زنم یه صدای شهوتناکی کرد و گفت عزیزم بیا بغلم.شوهرش رو بغل کرد. باجناقم گفت فقط یه شرط داره. گفتم چه شرطی؟
گفتم بیایین فقط با همسرهای خودمون فقط باشیم با دیگری کاری نداشته باشیم. با هم گفتیم باشه. خلاصه اروم کارها شروع شد. زنم شلوارش رو در آورد با شرت وکرست افتاد بغلم. من هم که با شرت بودم کرست زنم رو کمی دادم پایین نوک پستونش اومد بیرون. داشتم می خوردم یهو دیدم صدای اونا بلند شد برگشتیم دیدم خواهر زنم کیر شوهرش رو گرفته و داره براش ساک می زنه. باجناقم لخت شده بود از سرعت عمل اونا تعجب کردم. از این که با یه زوج دیگه داشتیم سکس می کردیم بدجوری تحریک شده بود برگشتم سراغ زنم کرست و شرتش رو در اوردم و اون هم شرت منو در اورد به حالت 69 قرارگرفتیم. مال همدیگر رو شروع کردیم خوردن.
وسط کار برگشتم دیدم خواهرزنم لخت شده. یه بدن سکسی کامل بدون هیچ گونه نقصی پستونهای گرد و برچسته و یه کس طلایی. گفتم که باید اونو هم بکنم. برگشتم و به زنم گفنم بیا کار اصلی رو بکنیم اون هم قبول کرد. خوابید و پاهاش رو باز کرد از کسش داشت اب شهوت می اومد کیرم رو دستم گرفتم خواستم برم روش که خواهرش یهو اومد گفت می خوام بببینم کیرت چطور کس خواهرم رو می خواهد تصاحب کنه. گفتم بیا و ببین باجناقم هم اومد خلاصه اروم سرکیرم رو گذاشتم جلوی کس زنم اون دوتا هم خم شده بودن وداشتن اونو می دیدن که اروم کیرم رو فشار دادم دیدم خیلی خیلی اروم لغزید رفت تو همین که تمامش رفت تو زنم لرزید فهمیدم گه بخاطر دیدن اونا زود ارضا شده خلاصه داشتم با تمام وجود عقب وجلو می کردم اونا هم رفتم بغل هم. ابم داشت می اومد گفتم حیفه یه لحظه دیدم اونا هم می خوان کار رو تموم کنن. به زنم گفتم ما هم بریم مال اونا رو نگاه کنیم. گفت باشه. بلند شدیم رفتیم کنار اونا دیدم کس خواهرزنم داره از شهوت میترکه. باجناقم کیرشو گرفته دستش می خواد بکنه اون تو. رفتم جلو کمی از اب دهنم رو زدم به کیرش. این کارم باعث شد خواهرزنم بلرزه. داد زد : زود باش کیر تو بذار تو دارم می میرم تا ته بکن. جلو خواهرم من بکن بعدش گفت خواهر سکسی من بیا ببین چطور کسم می خواد باز شه. خلاصه باجناقم هم نامردی نکرد و کیرش و تا ته گذاشت تو کسش. هردو تاشون داشتن داد می زدن. ما هم کنار اونا شروع کردیم به کار. هر دوتا جفت داشتیم یکنواخت کار می کردیم داشت ابم می اومد داد زدم دارم می ام زنم گفت همشو بریز تو خواهرش هم گفت تو هم بریز تو ما دوتا هرچی اب داشتیم ریختیم تو کس زنامون.
هرچهارتامون سست شده بودیم. گفتیم بریم حموم.رفتیم حموم. تصمیم گرفتیم همه با هم همدیگر رو بغل کنیم. وقتی بدن خواهرزنم رو گرفتم کیرم بلند شد. شوهرش گفت اوهوی چه خبره؟
گفتم مگه تو حالت بهتر از منه همه خندیم اخه کیرش تو دست زنم راست شده بود و داشت با اون بازی می کرد.
خواهرزنم گفت یه چیزی بگم من دوست دارم جفت ها عوض بشه. موندیم چه بگیم زنم گفت راست میگه من هم می خوام. من هم گفتم راستش رو بخواین من هم می خوام. باجناقم هم قبول کرد تو همون حموم شروع کردیم به کار. خواهرزنم چقدر شهوتی بود. زنم تو بغل باجناقم داشت از شهوت می مرد. سرو صدایی می کرد که تعجب کردم. پستونهای خواهرزنم رو شروع کردم به خوردن. زنم داشت کیر باجناقم رو می خورد.
گفتم بریم اتاق اومدیم بیرون و همدیگر رو خشک کردیم و کار رو ادامه دادیم. وسط کار دیدم زنم پاهاش رو دور کمر باجناقم قفل کرد و اون داره تلمبه میزنه. با دیدن این وضعیت ما دو تا بیشتر شهوتی شده چنان کیرم را ته کردم تو کس خواهرزنم که داشت بال بال میزد. گفتم می خوام ابم رو بریزم رو پستونات. گفت بیا بیا همین که کیرم رو در اوردم چنان اب منی رو پاشید رو صورتش که از خودم تعجب کردم. باجناقم هم خودش رو شکم زنم خالی کرده بود. خلاصه هرچهار تامون سست افتادیم کنار هم بوی عرق و شهوت می اومد.بعد از یه ساعت بلند شدم دیدم اونا خوابیدن. رفتم دستشویی و اومدم و خواهرزنم رو بیدار کردم و اون هم بعد از دستشویی اومد و ما باز هم شروع کردیم. با صدای تلمبه زدن ما اوناهم بیدار شدن. زنم داشت تعجب می کرد گفت خوبه افرین چشم رو دور دیدی گفتم برای بار اخر می خوام خواهرت رو بکنم. توهم بیا ببین خلاصه زنم کنارمون نشست و کردن خواهرش رو نگاه می کرد و پستونای خواهرش رو لیس می زد. و از پشت باجناقم داشت کسش رو می گایید.
بعداز نیم ساعت دیگه از هرچی کس وکیر بود خسته شدیم. خوابیدیم.
صبح دیدم خواهرزنم لخت داره تو اشپزخونه صبحانه درست می کنه. زنم هم لخت کنارم خوابیده بود. همه بلند شدیم. خواستیم لباس بپوشیم بهم نگاه کردیم وهمگی با هم خندیدیم چون لباس پوشیدن دیگه معنی نداشت. تا عصر که اونجا بودیم چندین بار با هم سکس کردیم دیگه این مسئله بین ما حل شد ولی اینو هم بگم تا الان هم با هم هستیم ولی هیچ وقت تنهایی با زنای هم کاری نکردیم چون قول دادیم که فقط وقتی با هم چمع باشیم از این کار ها بکنیم.
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#14
Posted: 9 Feb 2011 11:38
بساط
سلام.اسم من متین هست و اسم زنم سحر که یک زن حشری که من در مقابلش کم میارم.وقتی حشری بشه دیگه هیچی حالیش نیست باید که کسش رو تصاحب کنم.انصافا هم هیکلش خیلی سکسی هستش چون زنمه نمیگم.سینه های برجسته.رون های پر.کون خوش فرم و قیافه ی خوشگل.با قد 175 و وزن 69.یک روز اخر هفته تصمیم گرفتیم بریم باغمون که 20 کیلومتری از شهر فاصله داشت و 2 شب اونجا استراحت کنیم.من به دوستم وحید زنگ زدم و خواستم که اونا هم باهامون بیان.اونم بعد از صلاح مشورت قبول کرد.اسم زن رضا مهناز بود مهناز هم خوشگل بود هم خفن ادم رو یاد جنده های بعضی فیلما مینداخت که ادم دلش میخواست بکنتش.سحر از زمون دختری همیشه لباس باز میپوشید.منم بهش ایراد نگرفتم.ولی مهناز فوق العاده باز میپوشید ممکن نبود تو خونه تا بالای نوک سینش رو نبینی. موقع رفتن رسید و حدود نیم ساعتی تو راه بودیم.حدود ساعت 6 اینا بود که رسیدیم.باغ حدود 6000 متر هستش و تو محوطش هم پر از درخت.همچنین استخر و تاب و سرسره و یه خونه باغ دو طبقه هم داره.واسه همین نمیشه از این ور باغ اونور باغ رو دید.بعد از یکم استراحت رفتیم تا باغ رو یکم قدم بزنیم.منو سحر طرف استخر اومدیم رضا اینا هم رفتن اونور خونه.استخر اب نداشت.سحر منو کشوند داخل استخر.میدونستم که حشرش زده بالا.دوروز بود که سکس نداشتیم.سحر شلوار تنگ پوشیده بود با یه پیرهن تقریبا مردونه.پیرهنش رودر اوردم و یکم مزه ی سینه هاش رو چیدم.اونم بیکار نبود و داشت کیرم رو میمالید.یکم که سینه هاش رو خوردم شلوارش رو تا زانو کشیدم پایین و زانو زدم یکم کسش رو سر پایی لیسیدم اونم سر و صداش زیاد شده بود.سحر دیگه طاقت نداشت واسه همین شلوارش رو زیر زانوش گذاشت و کون و کسش رو داد عقب.منم کیرم رو روانه ی کسش کردم.یکم عقب جلو کردم بعدش سحر پاشد و یه زانوش رو خم کرد به سمت بالا که یعنی سرپایی بکنمش.وقتی داشتم عقب جلو میکردم از عمد یکم محکم فشار میدادم تا به دیوار برخورد کنه.ولی سحر دستای من رو گرفت و گذاشت رو سینش که با این کارش نمیتونستم محکم فشار بدم.تو همون حین دیدم ابم داره میاد سرعتم رو که زیاد کردم سحر هم باهام ارضا شد.پاشدیم لباسامون رو بپوشیم که بریم سمت خونه.تو راه صدای مهناز رو شنیدیم که داشت اخ و اوف میکرد.به اصرار سحر رفتیم ببینیم چه خبره.وای خدایا داشتم چی میدیدم.رضا دراز کشیده بود رو زمین و مهناز داشت بالا پایین میرفت و سرشون سمت ما بود.مهناز اون سینه های حشریش رو به دهن رضا میمالید یهو که منهاز سرش رو بالا گرفت مارو دید.من که داشتم از خجالت اب میشدم.سحر هم داشت بهم درس میداد که سکس اینطوری میشه نه مثل ما.من بهش غر زدم که تقصیر تو شد که مهناز دیدمون.حالا به رضا بگه بد میشه.سحر هم گفت خوب بشه.اونا مال مارو دیدن ماهم مال اونارو.با تعجب پرسیدم کی دیدن که گفت وقتی تو استخر داشتی از پشت کسم رو میکردی.
رفتیم خونه.رضا اینا هم اومدن.هیچکس هیچی به روی خودش نیاورد.فقط سحر هم میگفت که میخوام.منم نیگرش داشته بودم واسه شب که دمار از روزگارش در بیارم.سکس مهناز اینارو دیده بود حشری شده بود.شب که شد موقع خواب من خواستم که جدا بخوابیم اما مهناز و سحر گفتم که باید کنار استخر تو الاچیق بخوابیم.منم خدارو شکر میکردم که از سکس گذشته.باغ ما فقط یه الاچیق داشت باید با هم چهارتایی میخوابیدیم.موقع خواب دیدم که سحر هی انگولکم میکنه بهش گفتم اگه سکس میخواستی تو خونه میخوابیدی.اونم گفت خوب نمیشد که ضایع بود.
گفتم خوب که چی گفت من میخوام.گفتم اخه الان پیش اینا که نمیشه.گفت صبر میکنیم بخوابن
نیم ساعتی نگذشته بود که دیدم سحر خوابید رو من.به مهناز اینا نیگا کردم دیدم مهناز پشتش به ماست رضا هم اونور مهناز بود نمیدید.راستی مهناز یه دامن تنگ تا بالای زانوش پوشیده بود و یه تاپ کوتاه که نافش به ادم چشمک میزد.سحر هم یه دامن پوشیده بود تقریبا 3 سانت از مال مهناز دراز ترو همون پیرهن.دامنش رو در اورد شورت پاش نبود کسش رو از روی شلوار چنان میمالید به کیرم که دیونه شده بودم پیرهنش رو هم من در اوردم.
سوتینش رو باز کرد و سینه هاش رو گذاشت دهنم.چنان ووووووووووووووووووی میکرد که ترسیدم مهناز اینا بیدار شن.شلوارم رو در اورده بود و کیرم رو وسط پاهاش میمالید به کسش و صدا در میاورد.میدونستم که عاشق اینه که تو سکس بازی کنه.ولی حالا وقتش نبود که.صداش یواش یواش زیاد شد برگشتم به مهناز اینا نیگا کنم دیدم مهناز تاپ تنش نیست.فکر کردم چشام اشتباه میبینه.اما یه لحظه صورت رضا رو دیدم که داشت سینه ی مهناز رو میخورد.نگو بیشرف دو ساعته داره مارو نیگاه میکنه.تا دید منم اونو نیگا میکنم مهناز رو برگردوند و به کمر خوابوند و جلو چشای من نوک سینش رو گذاشت دهنش و باهاش بازی میکرد.منو سحر نزدیکشون شدیم و بدون اینکه حرفی بینمون رد و بدل شه شروع کردیم به ادامه کار.منو سحر 69 شدیم من که کنار مهناز دراز کشیده بودم رضا هم خوابید رو منهاز و کیرش رو گذاشت دهنش و اونا هم 69 شدن.سر منو مهناز یه طرف بود و سر رضا سحر هم پایین.سحر چنان کیرم رو میخورد که کم مونده بود ابم بیاد.منم کسش رو به دهن گرفتم و داشتم واسش میمالیدم که یهودست مهناز اومد سمت کس سحر و انگشتش رو کرد توش.من که داشتم میخوردم مهناز هم داشت انگشت میکرد.سحر چنان صدایی راه انداخته بود که نگو.بهد مهناز انگشتی که تو کس سحر بود رو کرد تو دهن من منم حسابی انگشتش رو لیسیدم بعد انگشتش رو کرد تو دهن خودش.من که داشتم اتیش میگرفتم.دیگه طاقت نیاوردم و سحر و بلندش کردم تا من بلند شدم مهناز به رضا گفت عزیزم نمیخوای بکنی؟
رضا هم بلند شد و رفت وسط پاهای مهناز.منم سحر رو به صورت مورب خوابوندم رو مهناز.مهناز هم سحر رو بغل کرده بود و داشت با سینه هاش بازه میکرد.رضا هم با تموم وجود داشت میکوبید تو کس مهناز.یکم که عقب جلو کردم خسته شدم واسه همین دراز کشیدم تا سحر بشینه رو کیرم و خودش بالا پایین بره.رضا هم مهناز رو برش گردوند و به شکم خوابوند از پشت کیرش رو تو کس مهناز عقب جلو میکرد.یکم نگذشته بود که احساس کردم دارم میام.به سحر چیزی نگفتم و تموم ابم تو کسش خالی شد.با اومدن اب من سحر یه اهی کشید و اونم ارضا شد و روم دراز کشید.نمیدونم رضا اینا کیی تموم شدن اصلا یادم نیست کی خوابمون برد.که صبح با سرو صدا و اب پاشی مهناز و رضا بیدار شدیم.سحر و من لخت بودیمو تو بغل هم.نیگا کردم دیدم رضا و مهناز هم لختن.پاشدیم و نشستیم به خوردن صبحانه که رضا اینا اماده کرده بودن.بعدش هم استخر و پر کردیم و افتادیم توش و چهار نفری ابتنی کردیم.تو استخر با دیدن سینه های مهناز کیرم راست شده بود واسه همین رفتم سمت سحر و از پشت بغلش کردم و کیرم رو چسبندم به کونشاونم که موضوع رو فهمید حسابی کونش رو تکون میداد تا حالم بیاد.من که حرکاتم دست خودم نبود شروع کردم به خوردن گردن سحر.رضا اینا که دیدن موضوع جدی هستش بهمون پیشنهاد دادن تا بریم بیرون از اب و راحت باشیم.دیگه جای خجالت کشیدن نیست.جاهامون تو الاچیق هنوز جمع نشده بود رفتیم اونجا و من دیدم که حال رضا خرابتر از من هستش.رضا به کمر دراز کشید و مهناز نشست رو دهن رضا تا واسش لیس بزنه.منو سحر هم 69 شدیم.بهد سحر بند شد و نشست رو کیرم.که پشتش سمت سر مهناز و رضا بود..بعد رضا و مهناز اومدن سمت نرده ی الاچیق که سر من اونجا بود.مهناز کسش رو جلو من باز کرد و رضا هم از بالا سر منو سحر داشت کس مهناز رو میکرد.مهناز تو همین حین کف یه پاش رو گذاشت رو دهن من.با اینکه سحر روم نشسته بود طاقت نیاوردم و حسابی پای مهناز رو لیسیدم.سحر هم عین خیالش نبود و در عوض اونم دستاش رو گذاشته بود رو رونهای رضا و داشت باش بازی میکرد.منم بیشتر و بیشتر داشتم پای مهناز رو لیس میزدم.حتی مهناز خسته شد و پاش رو گذاشت زمین من سرم رو برگردوندم و ساق پاش رو حسابی لیسیدم.سحر هم داشت به بهونه ی بازی با کس مهناز با کیر رضا ور میرفت.رضا مهناز رو بلند کرد خوابوند رو زمین و پاهاش رو باز کرد و کیرش رو کرد تو کسش.منم سحر رو همونطوری درست پیش اونا خوابوندم و تا کیرم رو گئاشتم تو کس سحر سحر یه پاش رو بلند کرد برد نزدیک دهن رضا.رضا هم مهلت نداد و همه جای پای سحر رو میلیسید.مهناز هم از زیر پای اون پاش رو گذاشت رو سینه ی من و داشت با سینم بازی میکرد.بعدش هردوشون خسته شدن و پاشون رو انداختن زمین.وای منو رضا عجب حالی میکردیم.اونقدر باحال بود من داشتم سینه های مهناز رو نیگاه میکردم رضا هم سینه های سحر رو.یکم نگذشته بود که رضا مهناز رو بلند کرد و میخواست خودش رو زمین دراز بکشه که مهناز نذاشت و از پشت کمرش رو چسبوند به کمرم.و میشه گفت که مهناز داشت رو من کس میداد.چون مهناز هی وول میخورد واسه اینکه نیوفته زمین بر گشت و از پشت بغلم کرد تا سینه هاش خورد به کمرم و از زیر بغلام بغلم کرد یه اهی کشیدم و گفتم جون.سحر زیر بود و داشت میدید که مهناز چه طوری داره سینه هام رو بازی میده.من یکم بیشتر خم شدم و رضا هم داشت از پشت کس مهناز رو میگایید.مهناز چنان در گوشم اخ و اوف میکرد که واقعا داشتم دیوونه میشدم.بیشتر از چند دقیقه دووم نیاوردم و اب کیرم رو تو کس سحر خالی کردم.تا ابم ریخت تو سحر سحر دستام رو چنگ زد و ارضا شد.منم همونطوری رو سحر دراز کشیدم تا رضا اینا هم ارضا شدن.هر چهارتامون از سکس راضی بودیم و خوش.بعد یکم استراحت و یه دوش چهارنفره هممون رفتیم پی سرسره و تاب.یکم شوخی کردیم و خندیدیم تا بلاخره وقت ناهار شد.نهار رو که خوردیم واقعا من که خسته بودم واسه همین سرم رو گذاشتم رو پای سحر و خوب خوابیدم.وقتی بلند شدم ساعت حدود 7.30 عصر بود.دیدم همه خوابیدن.رضا هم تو بغل مهناز خوابیده.بیدارشون کردم تصمیم گرفتیم شام رو ریم بیرون.شام رو نوش جان کردیم یکم هم اون اطراف پرسه زدیم بعدش اومدیم سمت خونه.تا رسیدیم رضا مشروب اورد و گفت امروز حسابی خوابیدیم وبهتره شب دیر بخوابیم.همه موافقت کردیم.چشای مهناز و سحر برق میزد.نشستیم پای مشروب و ورق بازی.من و مهناز و رضا و سحر.مهناز که یه دامن تنگ کوتاه تا بالای زانو پوشیده بود وقتی جلوم نشسته بود بین پاهاش یا بهتر بگم کسش دیده میشد و بهم چشمک میزد.و یه پیرهن مردونه تنش بود که هم بالاش باز بود هم زیرش فقط یه دکمشو بسته بود تا سینه هاش مثلا دیده نشن.اون پیرهن هم کوتاه بود هم خودش دکمه هاش رو باز گذاشته بود واسه همین هم نافش هم کمرش بیرون بود.سحر هم دست کمی از مهناز نداشتفقط جای دامن شلوارک تنگ پوشیده بود که خط کسش به خوبی پیدا بود و تاپشم سکسی بود و کوتاه و کل ناف و شکم و کمر بیرون بود.مهناز بامن شوخی میکرد و سحر هم با رضا.تو این حین من و مهناز بازی رو بردیم و مهناز از خوشحالی پرید بغلم و بوسم کرد.منم از شدت ضربه ی اون افتادم زمین.مهناز بوسم میکرد و منم بغلش کرده بودم و حسابی پهلوهاش رو میمالیدم.تا اینکه مهناز از رو من بلند شد و منو مهناز به رضا اینا ادا در میاوردیم و اونا هم حرص میخوردن و رضا هم میگفت شما تقلب کردین و قبول نیست.من به سلامتی بردمون پیک هارو پر کردم و واسه همه پر ریختم.همهمون خوردیم.یه چند باری ریختم و خوردیم تا اینکه سحر گفت وای پختم از گرما و مهناز هم گفت منم همینطور و منو رضا هم تایید کردیم واسه همین من پیرهن و شلوارم رو در اوردم.با لخت شن من بقیه هم لخت شدن.مهناز یه شورت و سوتین نارنجی تنش بود و سحر هم ست صورتی.من و رضا با دیدن مهناز و سحر راست کرده بودیم ضایع.مهناز و سحر هم میخندیدن و ادا در میاوردن.مهناز سوتینش و شورتش رو در اورد بعد اون سحر لخت شد.سحر جلوی منو رضا پیش مهناز نشسته بود و همون حالت پاهاش رو از هم باز کرد و کسش رو بهمون نشون میداد و گفت میخوای؟
منم گفتم اره؟
سحر گفت باید خوب بلیسیش.جلوی لینا نشون بده که چقدر کسم رو دوست داری.منم رفتم جلو و زبونم رو گذاشتم رو کس سحر.تا زبونم خورد سحر گفت ایییییییییییییییییییییی
شروع کردم به خوردن کسش اونم با دستاش سرم رو بیشتر به کسش میچسبوند.صدای مهناز میومد که میگفت اخ همش مال تویه خوب برام لیس بزن.چنان فشاری به کیرم میومد که نگو.سحر و مهناز هم اونقدر مست بودن و حشری که هیچی حالیشون نبود.البته ما هم مست بودیم.یه انگشتم رو میکردم تو کس سحر و عقب جلو میکردم.سحر واقعا خل شده بود.من و رضا سحر و مهناز رو 69 کردیم.مهناز زیر بود و سحر بالا.رفتم جلو دهن سحر کیرم رو گذاشتم تو دهنش اونم واسم میلیسید.رضا هم اونور بود و مهناز داشت واسش میخورد.من کیرم رو از دهن سحر در اوردم و گذاشتم رو کس مهناز و سحر کیرم رو میلیسید.مهناز هم دیوونه شده بود.کیرم رو کسش ورجه وورجه میکرد اما توش نمیرفت.منو رضا جاهامون رو عوض کردیم و من رفتم رو کس سحر که جلو دهن مهناز بود و رضا هم اونور.وقتی کیرم رفت تو کس سحر مهناز هم اونزیر داشت کس سحر رو میلیسید و هر از گاهی یه لیس هم به کیر من میزد.یواش یواش لیس زدنهاش بیشتر شد و دیگه من عقب جلو نمیکردم و مهناز داشت واسم ساک میزد.خوب که دقت کردم دیدم رضا هم عقب جلو نمیره کیرش رو گذاشته دهن زنم.کیرم رو از دهن مهناز در اوردم و گذاشتم تو کس سحر.مهناز طوری زبونش رو اونزیر قرار داده بود که موقع عقب جلو تخمام به زبونش میخورد و حالی به حولی میشدم.رضا هم رلکس دستاش رو کمر سحر بود و داشت بدنش رو حسابی واسش میمالید.جامون رو با رضا عوض کردیم.ولی ایندفعه دیگه کیرم رو تو دهن سحر نذاشتم بلکهیکراست کردم تو کس مهناز.وای خدایا کس مهناز یه چیز دیگه بود.هول شده بودم و دستام داشتن میلرزیدن.از عقب جلو های رضا هم فهمیدم که اونم داره سحر رو میکنه.سحر و مهناز صداشون زیاد شده بود و داشتن داد میزدن.البته منو رضا هم دست کمی نداشتیم.رضا طوری میکوبید به سحر که سحر محکم با سر میخورد به شکم من.بعد از پنج شیش دقیقه رضا سحر رو بلند کرد خودش به کمر خوابید و سحر هم نشست رو کیرش و با اخ و اوخ جان گداز نشست رو کیر رضا.منم خوابیدم رو مهناز و سینه هاش رو دهن گرفتم و تو این حین هم تو کسش عقب جلو میکردم.مهناز چنان بغلم کرده بود که اگر میخواستم هم نمیتونستم ازش جدا بشم.دست از سینه های مهناز کشیدم و شروع کردم به خوردن لب و گردنش.یهو مهناز لبم رو یواش گاز گرفت فهمیدم که ارضا شد با ترشح اب از کسش کسش خیلی لیز شده بود و منم داغون .سرعتم رو زیاد کردم تا منم ارضا شدم.خواستم بکشم بیرون که مهناز نذاشت و با پاهاش گرهم زد و همه ی ابم تو کسش خالی شد همونطور روش خوابیدم و مشغول به تماشای سکس زنم با رضا شدم.سحر چقدر خوشگل تر به نظر میومد.تا اینکه یهو رضا بلند شد و سحر رو خوابوند رو زمین و محکم و با فشار کیرش رو تو کس سحر میکوبید تا ارضا شد ولی با تعجب دیدم که اونم ابش رو ریخت تو کس سحر.بعد اینکه خوب خالی شد شروع کرد به خوردن لبای سحر.از مهناز پرسیدم شما چرا ابو ریختین تو کس؟اونم گفت خوب قرص میخوریم.بعدش شروع کرد به خوردن گردنم.
هممون خوابمون برده بود صبح که پاشدیم بعد از خوردن صبحونه وسایل رو جمع و جور کردیم تا برگردیم خونه.وقتی رسیدیم رضا اینا رفتن خونه ی خودشون ما هم خونه ی خودمون.تا رسیدیم خونه یه دوش گرفتیم و گرفتیم خوب خوابیدیم.فرداش رضا به من زنگ زدو و مهناز هم به سحر و به خاطر تعطیلات تشکر کردن.
از این به بعد وقتی با سحر سکس میکردیم به یاد اون چند روز میوفتادیم.تا اینکه اخر هفته رضا بهم زنگ زد و با کمال پررویی گفت مهناز میگه دلش واسه تو تنگ شده منم دلم واسه سحر جون.فردا شام بیاین خونه ی ما.منم گفتم با سحر حرف بزنم بعد.وقتی رفتم خونه دیدم سحر هم از موضوع با خبره.سحر اعلام موافقت کرد.زنگ زدیم به مهناز اینا و گفتیم که فردا میایم شام.اونا هم خوشحال شدن.روز پنج شنبه بود و حاظر شدیم که بریم خونه ی رضا اینا.ساعت 7 بود که رسیدیم خونه ی رضا اینا.مهنازخیلی خوشگل و خوردنی شده بود.سحر هم خوردنی شده بود ولی واسه رضا.
رتیم نشستیم رو کاناپه.مهناز صاف اومد و نشست بغل من و شروع کرد به بازی کردن با صورتم.سحر هم که لباسای بیرونش رو در اورده بود نشست کنار رضا.من گفتم بیاین یه کاری بکنیم.سر جفتامون شرط ببندیم.هر کی برد با 2 نفر سکس کنه.سحر هم گفت موافقم به شرطی که من و مهناز شرط ببندیم رو شما.خیلی دوست دارم مهناز رو ببرم و دو کیره بشم.رضا هم گفت خوب منم دوس دارم که من متین رو ببرم دو نفرتون رو بکنم.اما دو کیره کردن هم فکر خوبیه.بلاخره تصمیم بر این گرفتیم که رو مردا شرط ببندن.البته با وضع قوانینی.اونی که بازنده شد اونشب سکس نخواهد کرد.وبرای اینکه دخالت نکنه بعد از اینکه کامل لخت شد دست و پاهاش بسته میشه طوری که بتونه بقیه رو ببینه.من ترجیح میدادم که مشروب هم باشه.ولی بقیه گفتن میخوایم کاملا بیدار باشیم.مهناز و سحر شروع کردن به ورق.همونطور که انتظارش میرفت مهناز بازنده شد و سحر جون برد.مهناز رو به کنار تخت بستیم و لختش کردیم.سحر رو به کمر خوابوندیم و رضا رفت وسط پاهاش تا کسش رو واسش بخوره منم شروع کردم به خوردن لب و گردنش.یکم بعد سحر گفت دوست دارم هردو با هم دیگه کسم رو بخورین.من از طرف شکم سحر خم شدم سمت کسش رضا هم از پایین داشت میلیسید.بعدش سحر پاهاش رو هوا کرد و به رضا گفت کونم رو هم بلیس لطفا.امر امر سحر خانوم بود.منم همون حالت مشغول خوردن کسش بودم.مهناز هم مثل یه حیوون وحشی گرسنه که انگار تو قفس باشه داشت مارو نگاه میکرد و هر از گاهی یه اهی میکشید.یهو سحر هردوی مارو بلند کرد و برد سمت مهناز و سر هرکدوممون رو به طرف یکی از سینه های مهناز فشار داد.من و رضا هم شروع کردیم به لیسیدم سینه ی مهناز.مهناز که میدونست سحر نمیزاره دستاش رو باز کنیم و فقط میخواد ازیتش کنه بیشتر و بیشتر حشری میشد و زوزه میکشید.یه لحظه دیدم از کس مهناز داره اب میاد.سحر سرم رو برد نزدیک کس مهناز.تا یه لیس به کس مهناز زدم و اونم اه کشید سرم رو کشید عقب.مهناز دیوونه شده بود.کم مونده بود گریه کنه.بعدش سحر ما رو کشید کنار و شروع کرد به خوردن کیرمون.من و رضا هم دیگه نفسمون داشت بند میومد.بعدش سحر به کمر خوابید و کیر منو از بالای سر گرفت دهنش و به رضا که جلو کسش بود گفت بکن دیگه لعنتی.رضا هم امون نداد با تموم وجود کیرش رو فرو کرد تو کس زنم.یکم بعد منو رضا جاهامون رو عوض کردیم و من داشتم میکردم تو کس زنم و رضا هم کیرش رو گذاشته بود تو دهنش.بعدش سحر رو بلند کردم و بردم لبه ی تخت و زانوهاش رو گذاشتم زمین و بدنش رو تخت.کونش حسابی بیرون زده بود.دوست داشتم اول خودم کون نازش رو فتح کنم.درست جلو مهناز بودیم 2 تا از انگشتام رو کردم تو دهن مهناز تا واسم خیسش کنه.بعدش یواش یواش کردم تو کونش.اول یکم سر و صدا میکرد بعدش عادت کرد و اروم سر کیرم رو گذاشتم توش.مهناز هم با زبونش لبش رو لیس میزد و اه میکرد.سحر هم دیگه از صدا هاش معلوم بود که داره حال میکنه.واسه همین رضا سحر رو بلند کرد و خوابوند رو خودش و از جلو کیرش رو گذاشت تو کس سحر.بعد منم از پشت رفتم رو سحر و کیرم رو گذاشتم جلو سوراخش.سوراخش تنگ تنگ شده بود.به زور تف کیرم رو چپوندم توش.رضا نمیتونست زیاد تکون بخوره ولی من حسابی داشتم میکردمش.تا حالا سحر رو اینطوری ندیده بودم.خیلی حال میکرد و این و از جیغ دادهای که میزد میشد به راحتی فهمید.بعدش رضا پیشنهاد داد جاهامون رو عوض کنیم.واسه یکم تنوع من نشستم رو مبل تک نفری که کنار تخت بود سحر رو هم نشوندم رو کیرم رضا هم از پشت گذاشت تو کونش.البته این طوری یکم واسه رضا سخت بود.منم حسابی گردن و لبای سحر رو لیسیدم و با دستام هم با سینه هاش ور میرفتم.بعدش سحر در گوشم گفت عزیزم ازت ممنونم.بدون که جبران میکنم.طوری که پشیمون نشی از کارت.منم که میدونستم حرف سحر حرفه و حتما یه سورپرایز واسم داره.منم در جواب لباش رو بوس کردم.یهو متوجه شدم که رضا ارضا شد تموم ابش رو تو کون سحر ریخت.سحر هم یکم بعدش ارضا شد.ولی من هنوز مونده بودم.یه لحظه نگام به مهناز افتاد که داشت از شهوت میترکید.رفتم سمت مهناز و همونطور که دستاش بسته بود شروع کردم به خوردن سینه هاش و شیکمش.مهناز شروع کرد به اخ و اوخ کردن.دستاش رو باز کردم و افتاد به جون کیرم داشت حسابی واسم مایه میزاشت.کسش حسابی خیس بود و لیسیدن نمیخواست.مهناز به کمر خوابید و پاهاش رو مثله تو فیلمها اورد گذاشت کنار سرش.کس و کونش جلو چشام بود.طاقت نیاوردم محکم کردم تو کسش.یه اهی کرد شروع کرد به التماس که محکم بکنمش.منم نامردی نکردم و با تموم وجود تلنبه میزدم.بعد که دیدم به کمر مهناز فشار میاد پاهاش رو اوردم پایین و از هم بازشون کردم.افتادم روش و شروع کردم به تلنبه زدن.از خودم تعجب میکردم که چرا ابم نمیاد.مهناز هم همش قربون صدقم میرفت.احساس کردم ابم داره میاد به مهناز گفتم گفت میخوام بریزی رو سینم.سرعتم رو زیاد کردم وقتی ابم اومد کشیدم بیرون و همش رو ریختم رو سینه و شکم مهناز.سرم رو گذاشتم کنار مهناز دیدم سحر و رضا هم خوابشون برده.منم تو بغل مهناز خوابیدم نصف شب بود که بیدار شدم تا برم دستشویی.دیدم همه خوابن.منم رفتم کارم رو کردم و برگشتم کنار مهناز خوابیدم.صبح بود که بیدار شدم.همه رفته بودن حموم فقط من مونده بودم.رفتنم حموم که ببینم چه خبره دیدم مهناز و سحر دارن تنهایی حموم میکنن و رضا نبود.لخت شدم و رفتم حموم.پرسیدم رضا کجاست که گفتن رفته صبحونه بگیره.رو به خانوما گفتم خوب تنهایی داشتین چیکار میکردین؟
سحر گفت ذکر و خیر کیر تو بود.یکم تو حموم گفتیم و خندیدیم بعد اومدیم بیرون.رضا اومده بود و صبحونه رو حاظر کرده بود.صبحونه رو خوردیم منو سحر بر خلاف اسرار رضا اینا اومدیم خونه ی خودمون.تو راه همش از سکس دیشب حرف میزدیم.سحر هم دستش رو گذاشته بود رو دستم.اومدیم خونه تخت گرفتیم خوابیدیم.یه چند روزی از اون ماجرا میگذشت و منو سحر یکبار هم سکس نکرده بودیم.یه شب سحر بهم گفت متین دوس داری امشب دونفرو بکنی منم گفتم اگه رضا رو ببرم که اره.سحر گفت منظورم مهناز نبود.با تعجب گفتم پس کی.گفت پریسا همسایه روبرومون رو میشناسی که.گفتم اره.گفت میدونی شوهر اون مشکل داره و سکس نمیکنن و ......
زیاد به حاشیه نریم.پریسا یه دختر 20 ساله ی خوشگل بود و شوهرش هم محمد بود که ازش 15 سالی بزرگ بود.بنا به دلایلی محمد مریض بود و کیرش واینمیستاد.دیده بودم چند باری خودش رو به من نشون میداد ولی فکر نمیکردم عمدی باشه.نگو خانوم از کیر محروم بوده و خواسته منو تور کنه.سحر بهم گفت که یادته اونشب بهت گفتم جبران میکنم حالا میخوام هم اون کیر ببینه هم من جبران کرده باشم.گفتم اخه چه طوری مگه اون راضی میشه که اونم گفت او
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#15
Posted: 20 Feb 2011 11:46
زن عوضی
سلام دوستان من محسنم 35 سالمه و زنم مریم 25 سالشه قدش 170 وزنش 58 و سینش 70 کونش جنیفر خیلی سکسیه در ضمن ما عاشق کثیف کاری تو سکسیم اخره همه سکسامون میرینه رو کیرم و تو سکسم زیاد میگوزه خیلی حال میده وقتی میگوزه عاشق اب خوردنه خلاصه تو سکس حسابی جنده و کونیه یه روز داشتم تو مسنجر چت میکردم دیدم نوشته زوج بعد چت کردن و نشون دادن زنش تو وب گفت میای زنامونو عوض کنیم من از خدا خواستم بود ولی باید مخ مریمو میزدم و راضیش میکردم خلاصه یه قرار گذاشتم و رفتم. زنو شوهرو دیدم واقعا سکسی بود اسم زنش مهیا بود خودش ارش اینم بگم زنش فقط با یه شرت اومد جلو و اول بسم ا.. یه لب حسابی داد بهم قرار شد من به مریم بگم ارش همکلاسم بوده و تازه از خارج امدن بلاخره رفتم خونه شب یه مشروب مفصل خوردیم رفتیم تو اتاق خواب من لخت شده بودم با کیرم بازی میکردم مریمم داشت لخت میشد از فرصت استفاده کردم و یه فیلم سوپر گذاشتم که سکس ضربدری بود البته خارجی گفت این چیه گفتم زن شوهرن عوض کردن گفت چقدر پستن گفتم حتما یه حالی داره گفت مردشور ببره این حالو مگه کیر با کیر فرق داره گفتم نمیدونم ولی شاید کوس با کوس فرق کنه خلاصه مریم که مست شده بود امد به پهلو خوابید و ساک زدن منم داشتم سوراخ کونشو میخوردم چه حای میداد جاتون خالی اونم قربون صدقه کیرم میرفت و کونشو فشار میداد تو دهنم منم میگفتم بخور جنده من کونیه من بخور جنده خانم مریمم میگفت باشه کسکش من میخورم جاکشه من گفتم اه اه مریم میخوام برات کیر بیارم کسکشیتو بکنم گفت باشه 10 تا بیار جرم بدن حاملم کنن گفتم اخخخخخخخخخخخخخ چه حالی میده ادم زنش جلوش کوس بده واییییییییی گفت دوست دای گفتم میمیرم برات گفت جنده بشم برام میمیری گفتم اره برگشت به حالت لب گرفتن گفت قربون شوهره بی قیرتم برم که میخوا منو بده دوستاش بکنن اینو که گفت داشتم دیونه میشدم با اخو واخ گفتم مریم جونم جنده من کونیه من بزار برات کیر بیارم عزیزم گفت اخخخخخخخخ بیار کسکش بیار الان کاش 2 تا کیری میگاییدم گفتم اییییییی مریم تو جون بخواه خلاصه تو حل بودیم برش گردوندم و خودش لپ کونشو وا کرد اومدم بزارم تو گفتم مریم یجور وایسا که ارش بزاره تو کست گفت ارش کیه گفتم دوستم از خارج امده گفت پس واقعا میخوای بدی منو بگاد تا اینو گفت حشری شدم محکم کردم تو کونش یه کوز ابدار زد جیغ کشید گفت پارم کردی کسکش گفتم میخوام گشاد شی برا ارش عزیزم گفت مه کیرشو دیدی گفتم اره کلفت بلند گفت اخ جون بگو الان بیاد وایییییییییی محسن میخوام کیرشو گفتم میارم برات جون ن ن ن ن ن ن ن ابم امد ریختم تو کونش لبشو گاز کرفتم گفت محسن انم میاد گفتم اخخخخخخخخخخخخخخ قربونه انت نشست رو سینم شورو کرد ریدن خیلی حال میداد با دهنم ابشو اوردم رفتیم حموم تو حموم گفتم مریم کی ارشو بیارم گفت دیونه باور کردی گفتم تورو خدا گفت خری گفتم جون من گفت بعد بگی زنم جندست طلاقم بدی گفتم مینیویسم که من گفتم خلاصه راضی شد فردایی به ارش زنگ زدم مهیا گوشیو برداشت گفتم مهیا امشب میاین خونمون گفت حتما عصر امدم خونه به مریم گفتم گفت تنهاست گفتم با زنش گفت حتما تو هم میخای زنشو بکنی گفتم اگه تو بخوای گفت نه گفتم باشه مریم یه پیرهن طوری پوشید با یه شورتو کرست سفید که انگار اصلا لباس تنش نبود ارش و زنش شب امدن و اما..........................................میرم برا اینکه اعصاب منو خورد کنه سریع امد جلو ارشو بغل کرد گفت قربونه کیرت برم ارش جون میخام امشب حسابی جندت بشم شروع کرد به لب دادن انگار صد ساله میشناسش همونجا جلو در کیر ارشو دراورد شرو کرد به ساک زدن من از شهوت داشتم دیونه میشدم یه لحظه مریم گفت قربونه خال سوراخ کونت برم ارش برگرد میخوام کونتو بخورم مهیا هم همینطوری نگاه میکرد مریم کون ارشو میخورد هی مگفت ارش انتو میخام گوزتو میخوام ارشم دولا شده بود میگفت بخور جنده محسن چه زن جندهای داری منم داشتم حال میکردم مریم گفت محسن قصه نخور میتونی کون مهیارو بخوری ولی نکنیشا وگر نه من هر روز میرم کوس میدم شوروع کردم جق زدن و کون مهیارو خوردن جوننننننننننننننننننن مهیا فدای کونت قربونه انت انتو میخوام بگوز برام وایییییییییییییییییییییی چه حالی میداد مهیا که محسن بگا منو ارش داره زنتو میگاد کسکش الان حاملش میکنه گفتم جون من تورو میخوام از کون حاملت میکنم فت منو هرشب دارن حامله میکنن اخخخخخخخخخخ محسن انمو بحور برگشتم مریمو نگاه کردم دیدم مثل سگ مونده ارشم داره مگادش دا تخماش تو کونش بود کیرسو دراورد مریم یه گوز ابدار داد ارش گفت کونی بازم بگوز گفت باشه کی کلفت من میگوزم ارش جون میشه برینی روم بشاشی روم میخوام با شاشت دوش بگیرم جون منم داشتم حال می کردم که ارش تو اطاق جلو در شاشید رو کمر مریم .مریم داد زد جون چه داقه شاش تموم شد دوباره کرد تو کونش جنده کس پاره کونی گوزو هرزه کستگی کن مریم میگفت باشه عزیزم من کسته توام تو بکنه منی ارش تو ماله منی محسن منو برا تو عقد کرده تو منو بگای حاملم کن ارشم مثل سگ داشت میکرد گیساشو رفت با خوشونت اوردش بالا یه مشت تف کرد تو دهن مریم گفت بخور کیرم تو کونه خواهرت مریمم میگفت جون خاهرمم میرام بگای کونشو پاره کنی ارشم داد میزد اخخخخخخخخ مریم جون دلم برا گایدنت لک زده بود مریم میگفت وای یادته 14 سالم بود منو کردی شب عروسیم اول تو منو گاییدی میمیرم برا کیرت اخخخخخخخخخخخ محسن ارشو بیار پیش خودمون هر شب منو بکنه من مات مونده بودم از ی طرف خال میکردم از ی طرف مونده بودم این چی میگه گفتم حالا که مریم از 14 سالگی سکس کرده مهیارو دولا کردم تا ته کردم تو کونش داد زد سوختم گفتم الان پارت میکنم گفت پاره کن جرم بده زن جنده گفتم تا نرینی ولت نمی کتم گفت باشه همینو گفت ابش اومد انوقت یه انه حسابی کرد رو کیرم بوش پیید تو اطاق دیدم مریمم خوابیده ارش داره میرینه رو کونش مریمم داره انشو میماله به همه جاش ارش کیرشو زد تو انش کرد تو دهن مریم تا ته تو حلقش ابش اومد مریمم مثل سگ میخورد گفتم مریم نه به اون موقع که نمی دادی نه به حالا که انشو خوردی گفت انه ارش می ارزه به ابه تو خودت گفتی جنده بشم منم به دوستت دادم که از خارج اومده 4 تایی رفتیم حموم دوش گرفتیم ارش شروع کرد لب گرفتن از مریم منم از مهیا کیر ارش و من دوباره یدار شد مریم کفت محسن جون گفتم یه جنده خانم گفت یه کاری بگم میکنی گفتم بگو خواهر جنده گفت کیره ارشو ساک بزن بکن تو کسم گفتم زشته ارش امد دولا شد کیرمو ساک زدن چه حالی میداد حی میگفت زنتو گاییدم چه کیری داری حشرم زد بالا دراز کشیدم مهیا نشست رو کیرم منم کیر ارشو میخورم مریمم کونه ارشو ارشم از مهیا لب میگرفت که موقع ساک زدن کیرش کونش رو صورتم بود دیدم یه خال رو سوراخ کونشه تعجب کردم ولی به روم نیاوردم حشری شدم کونشو خوردن که ابم اومد تو کس مهیا اونم ارضا شد ما اومدم بیرون مریمو ارش موندن تو ارش 4 تا انگشتی تو کون مریم بود کیرشم دست مریم کیرشو صابونی کرد کرد تو کون مریم داد زد ارش جون تو گلومه گفت جنده تو که 10 ساله داری به منو رضا میدی جنده حرف بزنی فیلمتو میزارم برا شوهره کسکشت تازه فهمیدم زنم 10 سله جندست ولی خوب حالم کردم وقتی فهمیدم جندست حالا جلوم داره میده ارش خواهرشم کرده بود این باعث شد که منم مرتب مریلا خواهر مریمو بکنم بیشتر وقتا دو تایی میکردمشون تقریبا هفته ای 4 بار ارش مریمو میکرد من مهیارو با مریلارو مهیا حامله شد گفت ماله تو ولی ارش گفته نگهش دارم اینم بگم رضا پسر خاله مریم بود و تو 10 سالگی مریمو از کون کرده بود و اینا همه نقشه رضا بود که با مریم دست به یکی کرده بود تو مسنجر و اون لب دادن مهیا روز اول برنامه رضا بود ولی در کل لذت میبرم الانم 3 تا زن دارم مریم مریلا و مهیا ارش از ایران رفت و من مهیارو اوردم پیش خودمون سرتونو درد اوردم خوش باشید ولی سکس ضربدری با زنو شوهر یه دنیاییه.
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 3502
#17
Posted: 10 Apr 2011 15:31
سکس من و دوستم علی با زنم
سلام به همگی ، من امید 37 ساله ، سال قبل (91 ) داستانی را براتون تعریف کردم اسم آن را همون موضوع داستان نوشتم "من و همکارم و زنم " و اول داستان از همه دوستان از اين كه دست به قلمم خوب نيست معذرت خواستم و خودمونو معرفی کردم که "من اميد 36 ساله و زنم ندا 33 ساله قد 171 وزن 62 سينه 75 سفيد مو بور و فوق العاده خوشتيپ و تو دل برو " آخر داستان هم نوشتم این اولین و آخرین تجربه بود .
اما امسال یه اتفاق دیگه برامون افتاد دوست داشتم این اتفاق های عجیب رو به شما دوستان عزیز هم بگم :
قبل از اين كه ماجرا را براتون تعريف كنم در مورد خودمون و چگونگي شروع اين ماجرا رو براتون ميگم:
همونجور که تو داستان قبلی گفتم من و ندا 10 ساله ازدواج كرديم و قبل از ازدواج 6 سال با هم دوست بوديم . پیشینه این داستان بر میگرده به 16 سال پیش وقتی که تازه باهم دوست شده بودیم . من دوستی داشتم به نام علی که از دوران راهنمائی باهم صمیمی و رفت و آمد روزانه و شبانه به خونه همدیگه داشتیم . ما باهم همه کار می کردیم ، مشروب ، سیگار ، دختر بازی ، مسافرت ، ...
اون زمان دوست دخترامونو ، خونه هر کی خالی بود میبردیم اونجا ، من و ندا که دوست شدیم ، علی را هم با یکی از دوستای ندا آشنا کردیم . خیلی وقتا 4 نفره یه جا نبودیم یکیمون با دوست دخترش سکس میکرد اون یکی از یه سوراخی سکسشونو نگاه می کرد. ( ببخشید جوانی و هزار تا برنامه)
چند خطی هم در مورد دوستم علی بگم :
علی همسن خودم ورزشکار ، خوش اندام . همون موقع علی با یه دختری دوست بود ولي این دوستشو اون موقع ندا نمیشناخت ما سه نفر همدیگه رو میشناختیم (مثل ندا و علی ) که بعد از ازدواج علی با لیدا ، من و ندا باهم ازدواج کردیم . اونا چند سال بعد از ازدواجشون به واسطه تحصیلات و شغل علی رفتن کانادا . زنش هم زیاد خوشگل و سکسی نبود ولی خیلی مهربون بود . بگذریم ما اوایل دو جلسه با اینها رفت و آمد داشتیم زنامون از همدیگه خوششون نیومد رفت و آمد قطع شد . ولی کماکان علی اگر میومد ایران حتما" میومد خونمون
( با گفتن این پیشینه میرم سراغ اصل ماجرا )
يه روز علی باهام تماس گرفت که داره میاد ایران که وقتی اومد یه برنامه بزاریم 2-3 روز مجردی باهم بریم شمال ویلای یکی از دوستاش .
خلاصه اومد و من هم که نتونستم هیچ رقم ندا رو بپیچونم ، برنامه عوض شد که ما پسرمونو بزاریم خونه خاله و 3 نفره مجردی بریم شمال . علی هم که کلا" حشری و بدش نمیومد یه خانم پیشمون باشه اونم از نوع ندا !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ما راه افتادیم رفتیم نوشهر همه چی هم با خودمون برداشتیم . عصر رسیدیم و رفتیم ویلا ، ویلای کنار دریا با چشم انداز زیبا و دکوراسیون و زیبایی ویلا هم مزید بر آن همه زیبایی طبیعت و یه مرخصی چند روزه به دور از کار و مشغله های زندگی با چاشنی خاموش کردن موبایل ها آرامش بی وصفی را ایجاد کرده بود.
هممون دوش گرفتیم و بساط مشروب و جوجه کباب راه انداختیم .حسابی خوردیم و نوشیدیم و از خاطرات گذشته یادی کردیم و ندا رفت ظرفها رو بزاره آشپزخانه و مرتب کردن دور وبرمون ، من و علی نشستیم از رازهای مشترک حرف زدیم و رسیدیم به راضی بودن از سکس و ... که گغت بابا من همیشه حشریم و از راضی نبودنش از ارتباط سکسیش و صحبت از اینکه خوش به حال خودت چند ساله داری حالشو میبری و ... خلاصه هردومون بد جور حشری شده بودیم . ندا هم یه تاب با یه شلوارک کوتاه که نه بیشتر شورتک بود تابش تنگ بود سوتین نبسته بود خیلی هم به خودش رسیده بود و مخصوصا" که بعد از مشروب سرخ شدنش با اون پوست سفید و اندام زیباش ، تمام حس شهوانی انسان را بیدار میکنه ، اومد پیشمون با اونم کلی گفتیم و خندیدیم . من برام داستان قبلی با همکارم تداعی شده بود و همین حس را هم در ندا من میدیدم . علی از شلوارکش معلوم بود حسابی راست کرده کم کم داشت چرت و پرت میگفت حواسش شش دانگ متوجه ندا بود .من که جو رو اینجوری دیدم دوباره شیطنتم گل کرد با اشاره ندا رو متوجه علی و شلوارکش کردم . دیدم خندید که یعنی متوجه هستم . چون بیشتر صحبتها از گذشته بود و خاطرات سکسی گذشته من رو به ندا گفتم میخوام از علی یه اعتراف بگیرم ، علی گفت من چیزی ندارم اعتراف کنم ولی بگو . گفتم وقتی من و ندا اون موقع میرفتیم تو اتاق ما رو دید میزدی؟ یهو برگشت گفت فقط یه بار ولی امشب ازتون معذرت میخوام و بهتون قول میدم امشب دید نمیزنم . چند تا دری بری به هم گفتیم وهممون خندیدیم . ندا گفت بریم تو ساختمان گرما و شرجی داره اذیتم میکنه بهش گفتم تو برو ما هم یه سیگار بکشیم میاییم. به یاد گذشته یه سیگاری درست کردیم و کشیدیم رنگ دنیا که عوض شد رفتیم تو ساختمان.
ندا روی کاناپه دراز کشیده بود داشت ماهواره میدید رفتیم نشستیم ندا نیم خیز شد رفتم پیشش نشستم سرشو گذاشت رو پام علی هم رو مبل کناری نشست من شروع کردم با موهای ندا ور رفتم گردنشو یه کم مالیدم دیدم از شهوت داغ شده گفتم عزیزم خوابت میاد ؟ خسته ای بریم بخوابیم که صبح زود می خوام بیدارت کنم بریم لب ساحل . علی گفت من یه خورده میشینم ماهواره میبینم می خوابم . بهش گفتم دید نزنی ها یه چشمک زدم و با ندا رفتیم تو اتاق خواب . تا رسیدیم تو اتاق برگشت بغلم کرد یه لب وحشتناک شهوتی ازم گرفت که من کمتر ندا رو تو این حال دیدم.رفتیم رو تختخواب لباسای همو کندیم شروع کردیم به خوردن همدیگه بعد در گوشش گفتم حالا کیر میخوای گفت آره زود باش آروم گذاشتم لای پاش و فشار دادم حین تلمبه ازش پرسیدم حال میکنی ؟ دوست داری؟ بعد پوزیشنمونو عوض کردیم من به پشت اونم رو به من نشست رو کیرم و بالا پایین میشد و هر از گاهی هم خم میشد از هم لب میگرفتیم تو همین حین در گوشش گفتم اگه علی نیگاه کنه چیکار کنیم . یهو از دهنش پرید بگو اونم بیاد. دیگه مثل دیوانه ها تلمبه میزدم بگم بیاد دوست داری باهم بکنیمت ؟ تو اوج شهوت و سکس میگفت آره بگو بیاد . دوباره پوزیشن عوض کردیم سگی میکردمش دیدم علی داره دید میزنه تو همون حال بلند بهش گفتم علی پشت در نمون بیا تو. علی اومد تو اونم یه کیر خیلی خوش فرم داره در و نصفه باز کرد سرشو تو کرد ببینه درست شنیده دوباره بهش گفتم علی بیا تو لباساتو در بیار . علی در اوج ناباوری و شک و دو دلی تیشرت و شلوارکشو در آورد با شورت اومد جلو گفتم بیا جلوتر همونجوری که داشتم سگی میکردم ندا دستشو برد سمت کیر علی از رو شورت مالیدش از کنار شورتش در آورد تو دستش باهاش بازی کرد کیر علی داشت میترکید همه رگهای کیرش بیرون زده بود. دست کرد شورتشو درآورد دوباره اومد جلوتر اینبار ندا با دستش گرفت براش ساک زد . داد میزدم از کیر علی خوشت اومد؟ میخوای از جلو بزاره یا عقب ؟ میگفت هردو . یه خورده براش ساک زد من جامو دادم به علی تو همون حالت سگی گفتم بیا بکن این صحنه داشت منو نابود میکرد ندا برگشت علی رو به پشت خوابوند رفت رو کیرش منم از پشت با سوراخ کونش بازی میکردم با زبونم بازی بازیش میدادم ژل لوبریکانت رو در آوردم زدم در کونش با انگشتم سوراخشو گشاد میکردم . صدای جیغ و آه و اوه علی و ندا در اومده بود میگفم از کیرش خوشت اومده ؟ میگفت آره زود باش کیر تو رو هم میخوام آروم آروم گذاشتم در کونش حالا دو کیره داشتیم میکردیمش. حسی که یک بار هم تجربه کرده بودیم. چه حس غیر قابل وصفی . فقط سکس بی حد و حساب در آوردیم ندا یه خورده استراحت کنه کیر دوتامونم گرفت با دستمال کاغذی تمیز کرد برا هر دومون ساک میزد کیر علی انقدر خوش فرم و بزرگ بود گفتم میخای علی از پشت ؟ گفت نه تو همون پشت بمون با علی از جلو باهاش کار دارم یه سکس نزدیک به یک ساعت ونیمه باهم داشتیم جلو عقب آنقدر تلمبه خورد آبمونو ریختیم رو سینش و شکمش با دستمال پاکش کردیم هر سه تامون طاق باز یه نیم ساعتی بدون این که حرفی بزنیم خواب و بیدار بودیم.
علی پاشد رفت تو اون یکی اتاق منو ندا پتو رو کشیدیم رو خودمون بدون لباس خوابیدیم حتی یک کلمه هم حرف نتونستیم بزنیم.
صبح من طبق روال همیشه ساعت 6 صبح بیدار بودم به یاد شب افتادم دوباره کیرم بلند شد. ندا رو بغلش کردم همه جاشو لمس کردم . کم کم خواب و بیدار شد گفت بهم دست نزن که نابود شدم . آروم گفتم خوشت اومد ؟ تو همون حال دستشو برد کیرمو گرفت گفت آره ولی تا 2 روز نمیتونم از جام بلند شم. آروم کیرمو از پشت گذاشتم در کوسش یه پاشو بلند کردم رفتم لای پاش یه سکس 10-15 دقیقه ای آبمو ریختم رو کمرش تمیز کردم کنارش خوابیدم . بهش گفتم عجب شبی بود عجب سکسی بود .
تا اون روز حرفی از سکس قبلی که با همکارم داشتیم نگفته بودم. ازش پرسیدم این سکس از اون قبلیه بیشتر چسبید ؟ گفت آره ولی خیلی وحشی بازی درآوردیم . گفتم امشب تلافی میکنیم آرومتر و رمانتیکتر . قبوله؟ خندید گفت غلط کردی مگه خانم آوردین ؟ گفتم پاشو بریم باهم یه دوش بگیریم . تو همون اتاق حموم بود رفتیم یه دوش گرفتیم. تا ندا آماده بشه رفتم آشپزخونه زیر کتریو روشن کردم . بساط صبحانه رو چیدم . رفتم سراغ علی. کاملا"بیدار بود ولی انگار یه جورائی خجالت و ... نمیتونست بلند بشه. بهش گفتم بچه کونی( به شوخی ) پاشو بریم کنار ساحل . سرشو تکون داد شما برین . رفتم بالا سرش بهش گفتم پسر پاشو یه عمر دید زدی حالا هم لمس کردی . پاشو دهن سرویس این زن منو فقط باید تو خواب می دیدی. برگشت گفت ولی خداییش خوش به حالت پسر هنوزم باور نمیکنم دیشب چه اتفاقی افتاد . خلاصه پاشد رفت حموم دوش بگیره برگشتم دیدم ندا یه ساپورت و تاب خوش رنگ پوشیده یه نمه آرایش کرده با اون حرکات لوندش از پشت بغلش کردم بهش گفتم ما یه بار یه همچین کار مشابه انجام ندادیم و به هم ثابت هم کردیم که آدم بی جنبه ای نیستیم . دوست دارم این دو سه روزه هرکاری دوست داریم بکنیم . میخوام جندم بشی . هر کاری دوست داری بکن من جلوتو نمیگیرم .
بعد از صبحانه گفتیم و خندیدیم ولی صحبت از شب نکردیم رفتیم کنار ساحل من دوربینمو برداشتم عکس میگرفتم چون ساحل اختصاصی ویلا بود خیلی راحت بودیم رفتیم کنار ساحل به ندا فیگور های سکسی میدادم ازش عکس میگرفتم و دوباره هممون حشری شده بودیم . من ندا رو بغل میکردم علی یه چندتا عکس ازمون گرفت و برگشتیم ویلا برای ناهار داشتیم حرفشو میزدیمو تصمیم بگیریم به پیشنهاد علی رفتیم رستوران نهار خوردیم از یه سوپری یه خورده خرت و پرت گرفتیم برگشتیم ویلا یه چای درست کردیم خوردیم و رفتیم یه چرت بزنیم یه خورده باهم بازی بازی کردیم منو خوابم گرفت و یه یک ساعتی خوابیدم پاشدم علی هم همونجا رو کاناپه خوابش برده بود ساعت حدودای 4-5 بود ندا هم پاشد و هرکدوم یه پک مشروب خوردیم رفتیم توی دریا شنا کنیم ندا یه مانتو گشاد جلو باز با یه مایو یک تیکه منو علی هم مایو پوشیدیم و یه شلوارک رفتیم سمت دریا افتادیم تو آب کلی باهم شوخی کردیم دیگه ندا رو علی هم بغلش میکرد حسابی رومون به هم باز شده بود منم همونطور که میخواستم این چند روزه به دور از همه مشغله ها فقط عشق و حال کنیم .
بعد از شنا برگشتیم تو ساختمان همونجور با مایو مشروب آوردیم نشستیم مشروب خوری منقلو روشن کردیم یه چند سیخ چنجه گذاشتیم رو آتیشو ندا رفت مایوشو در آورد یه تاب با یه دامن یه وجبی پوشید اومد،حسابی مشروب خوری کردیم . کم کم که حسابی مست شدیم من دوباره حسابی حشری شده بودم هر از گاهی هم علی ندا رو از پشت بهش میچسبوند به هوای اینکه میخواد چنجه بزاره رو آتیشو دوباره بد جور حشری شدیم من طاقت نیاوردم همونجا دامن ندا رو دادم بالا رونششو مالیدم علی هم اومد و سینه هاشو مالید و یکیشو در آورد سرپایی می خورد منم کسشو می مالیدم تاب ندا رو علی از تنش در آورد بغلش کرد سینه هاشو مالید از همدیگه لب میگرفتن ندا دست کرد از روی مایو کیر علی را مالید خلاصه در آورد و براش ساک میزد این دفعه علی ندا رو خوابوند به پشت رو کاناپه شورتشو در آورد شروع کرد به خوردن کس ندا منم این صحنه رو دیدم داشتم نگاه میکردم و با کیرم ور میرفتم علی از کس حسابی ندا رو کرد برگردوند سگی در کونش ژل مالید آروم گذاشت تو کونش ندا داشت جیغ میزد امید بیا تو هم بکن من دوتا کیر می خوام چه سکسی بود به خاطر اینکه قبلش یه بار هم سکس داشتیم رومون باز شده بود تعداد پوزیشن ها بیشتر یه دو ساعت سکس رمانتیک بدون وحشی بازی و در کمال آرامش و شهوت داشتیم.
اون شب سه تامون رو یه تختخواب خوابیدیم یه دور دیگه ندا با علی یه سکس بی سر وصدا کردن و فرداش برگشتیم تهران و علی یه هفته بعدش داشت میرفت و اومد خداحافظی کردیم به همدیگه قول دادیم این جریان بین خودمون میمونه و خیلی به هممون خوش گذشت.
#جاوید_شاه👑
مرگ بر ۳ فاسد : ملا چپی مجاهد(+پسمانده های ۵۷؛نایاک؛مصومه قمی؛حامد مجاهدیون؛مهتدی کهنه تروریست تجزیه طلب و شرکا)
ارسالها: 3502
#18
Posted: 17 Apr 2011 04:23
سكس من وهمكارم با زنم
سلام به همگي قبل از همه چيز از اين كه دست به قلمم خوب نيست از همه دوستان معذرت ميخوام.
قبل از اين كه ماجرا را براتون تعريف كنم خودمونو معرفي ميكنم و چگونگي شروع اين ماجرا رو براتون ميگم:
من اميد 36 ساله و زنم ندا 33 ساله قد 171 وزن 62 سينه 75 سفيد مو بور و فوق العاده خوشتيپ و تو دل برو و همكارم مهرداد 36 ساله
من و ندا 9 ساله ازدواج كرديم و قبل از ازدواج 6 سال با هم دوست بوديم و خيلي با هم راحتيم من يه مدتي بود تو ياهو ميچرخيدم و با لوتي و شهواني آشنا شدم كم كم اين داستانا و اين چت كردنا تاثير زيادي رو من داشت كه خيلي وقتا ميشد كه تو سكسمون فكرم ميرفت پيش اين داستانا كه خونده بودم و خيلي حشري ميشدم ندا يه دختر خاله داره به نام تينا 26 سالشه و فوق العاده زيبا و سكسي يه بار به ندا گفتم خيلي دوست دارم با تينا سكس كنم اين شد كه گاهي اوقات از تينا تو سكسمون حرف ميزديم و يه فانتزي برا خودمون درست كرده بوديم حتي برا اينكه بياريمش و باهاش سكس 3 نفره كنيم با هم نقشه ميكشيديم ( البته همه اينا فقط حرفاي تو سكسمون بود هيچوقت عملي نميشد)كم كم صحبت از ديلدو شد ( خيلي دنبالش گشتم اخيرا" تونستم تهيه كنم) يه بار وسط سكس از ندا پرسيدم ميخواي تو هم با يكي ديگه سكس كني ؟ جواب داد تو كه تنوع ميخواي تو سكس فكر ميكني من نميخوام . ديگه بعد از اون ماجرا كمتر حرف از تينا ميشد . فانتزي سكسمون mfm شده بود .
يه خط هم در مورد همكارم مهردادبگم :
من و مهرداد و ندا همدوره دانشگاه بوديم من و ندا باهم دوست بوديم با مهرداد هم بيرون ميرفتيم بعد از دانشگاه مهرداد و من تو يه شركت مشغول بكار شديم و هنوزم با هم همكاريم مهرداد در حال حاضر متاهل هست ولي با زنش اصلا" دوست نيستند و زنش خيلي نچسبه ارتباطمون زياد خانوادگي نيست.( يه چيزي هم بگم كه مهرداد منو با اينترنت آشنا كرد و خودش هميشه تو اينترنت بود)
( اين مقدمه رو گفتم كه بدونين ذهنيت قبلي از كجا بوده)
يه روز پنجشنبه بهد از ظهر مهرداد باهام تماس گرفت كه زنش با پدر مادرش رفته شهرستان تنهاست و بيا اينجا باهم مشروب بخوريم . به ندا كه گفتم گفت اتفاقا" منم اونور ميخواستم برم خريد ( شهرك غرب) منم ميام تو رو ميرسونم آخر وقت ميام دنبالت .
باهم رفتيم منو رسوند و خودش رفت . با مهردادنشستيم حسابي مشروب خوري مهرداد يه سايت سكسي برام باز كرد خيلي باهال بود ( www.xhamster.com) واقعا" حشري شده بودم تقريبا" ساعت 10/5-10 شب سيگارم تموم شده بود به ندا زنگ زدم كجايي گفت دارم ميام دنبالت گفتم پس يه بسته سيگار هم بخر .
تماس گرفت كه من پايينم مهردادگوشيو ازم گرفت بهش گفت بيا بالا خيلي اصرار كرد خلاصه گوشيو گرفتم گفتم حالا ميخاي بيا بالا 10 دقيقه بشينيم بريم.
ندا اومد بالا و سلام احوالپرسي با مانتو نشست مهرداد اصرار كه شامو باهم ميخوريم منم تنهام شما هم كه كاري ندارين و از اين حرفا . ندا به من نگاه كرد گفتم هر جور راحتي من بدم نمياد بمونيم شامو بخوريم بريم . خلاصه ندا مانتوشو در آورد يه تاب بندي با شلوار جين پوشيده بود موهاشم فر كرده بود خيلي خيلي جذاب شده بود يه لحظه مهردادو نيگاه كردم ديدم داره آب دهنشو قورت ميده فهميدم كه حسابي حشرش زده بالا يهو تمام داستانايي كه خونده بودم و چت كرده بودم اومد جلو چشم سرم گيج ميرفت ( يه جورايي كنترلمو از دست دادم) گفتم من ميرم بالكن يه سيگار بكشم كف سيگارم رفتم بالكن از اونجا نيگاشون ميكردم باهم داشتن ميگفتن ميخنديدن حس عجيبي داشتم .
برگشتم مهرداد به ندا گفت مشروب ميخوري ؟ بهم نيگاه كرد گفتم ديگه مثل اينكه امشب اينجا طلپيم بخور. مهردادرفت براش يه گيلاس آورد يكي دو پك خورديم من بد جور مست كرده بودم از طرفي هم همش تو فكر سكس 3 نفره بودم حالم بد بود . ندا ميخواست بره دستشويي مهرداد پاشد رفت چراغو براش روشن كنه يهو پاي ندا پيچ خورد مهردادبغلش كرد نيوفته با ديدن اين صحنه كيرم داشت ميتركيد .
ندا اومد نشستيم به مشروب خوري حسابي مست كرديم شامم كه مهرداد سفارش پيتزا داده بود باهاش خورديم.
تو كل اين مدت همش تو فكر سكس 3 نفره بودم . بلند شدم به ندا گفتم پاشو بريم خونه كه مهرداد گفت من با اين حالتون اصلا" نميزارم برين همينجا بمونين به شوخي گفتم ميخواي زنت طلاقت بده ؟گفت بهش نميگيم خلاصه اينو كه گفت انگار محيط مجردي شد هممون يه حس مجردي گرفتيم . قرار شد حالا بمونيم شب برا خواب بريم خونمون.
دوباره نشستيم 3 نفره مشروب خوري تمومش كرديم .
مهرداد گفت يه فيلم ببينيم ؟ به اتفاق قبول كرديم يه فيلم كه اصلا" يادم نيست چي بود (چون تو فكرم همش مشغول بودم ) گذاشت 3 نفره نشستيم روي كاناپه كه درست روبروي تلويزيون بود من وسط نشستم ندا اينورم اونور هم مهرداد . ندا لم داد رو من منم با موهاش داشتم بازي ميكردم يهو طبق روال كه وقتي باهم تنها بوديم دستمو ميكردم لاي سينش شروع كردم با سينش بازي كردن . من پيشنهاد دادم چراغا رو خامش كنيم و فقط آباژور بمونه . داشتيم فيلم ميديديم و من و ندا هم تو كار هم بوديم ندا هم حسابي مست بود و هم حسابي حشري . يواشكي در گوشش گفتم بريم خونه يه سكس حسابي بكنيم
گفت مي خواي همينجا سكس كنيم؟ من كه يه جورايي از خدا خواسته بودم بهش گفتم جدي داري ميگي؟ گفت اگه تو بخواي آره . مهرداد هم كنجكاو شد ما به هم چي ميگيم.
گفتم هيچي بابا بي خيال
به ندا گفتم امشب خيلي مست و حشريم اونم گفت منم همينطور . با سينه هاش بازي كردم ديدم ندا از پشت من داره شونه مهردادو ميماله اولش مهرداد جا خورده بود ولي برا اين كه مطمئن بشه هيچي به رو خودش نياورد من پا شدم گفتم ميرم بالكن سيگار بكشم
برگشتم ديدم دارن از هم لب ميگيرن ( بعدا" ندا به من گفت كه تا من رفتم بالكن رفته پيش مهرداد ازش لب گرفته اونم گفته چيكار ميكني الان اميد مياد زشته ندا بهش گفته كه از اميد خيالت راحت باشه) اومدم هيچي نگفتم رفتم كنار ندا نشستم ( حالا ندا وسط بود) من ازش لب ميگرفتم مهرداد با سينش بازي ميكرد و برعكس. ندا دستشو برد كير مهردادو گرفت ماليد منم تاب ندا رو در آوردم سوتينشو باز كردم سينشو خوردم ندا كير مهردادو در آورد باهاش بازي كرد جامو دادم به مهرداد اون شروع كرد سينه هاي ندا رو خورد ندا و من و مهرداد تو مرز جنون بوديم من تكمه شلوارشو باز كردم بلندش كردم شلوارو كشيدم تا روي رونش دوباره نشست خم شد رو كير مهرداد براش ساك بزنه منم اومدم پايين شلوارشو از پاش در آوردم شروع كردم از لاي شورتش كسشو خوردم مهرداد شلواركشو در آورد بلند شديم رفتيم رفتيم اتاق خواب آباژور اتاق خوابو روشن كرديم ندا تيشرت مهردادو درآورد منم لباساي خودمو درآوردم رفتيم رو تختخواب . جامو دادم به مهرداد اونم شورت ندا رو درآورد شروع كرد به خوردن كسش ندا داشت برام ساك ميزد مهرداد ندا رو به پشت خوابوند كيرشو كرد تو كس ندا ، ندا جيغش دراومده بود آروم رفتم بيخ گوشش گفتم خوشت مياد ؟ گفت آره خيلي گفتم برو روش
ندا برگشت مهردادو به پشت خوابوند منم با آب كسش در كونشو حسابي ليز كردم منم از پشت گذاشتم تو كونش دوتايي بهش تلمبه ميزديم. بالاخره آب هر 3 تامون اومد رو تخت يه 15 دقيقه اي دراز كشيديم بعد من پاشدم لباسمو بپوشم ندا لباساشو برداشت رفت حموم خودشو بشوره لباسامونو پوشيديم گفتيم ديگه ما ميريم. من گفتم كه هر 3 تامون مست بوديم يه كاري كرديم همينجا فراموشش كه نميشه كرد ولي مدفونش ميكنيم و ديگه حرفي نميزنيم.
خداحافظي كرديم و اومديم خونه .
اولين تجربه و آخرين بود تا اين لحظه
ندا ميگفت نميدونستم به كدوم كير و به كدوم سوراخ تمركز كنم آبم بياد.
خيلي تجربه جالبي بود .
منو مهرداد شنبه كه همديگه رو ديديم تا الان هيچ حرفي از اون شب نزديم.
#جاوید_شاه👑
مرگ بر ۳ فاسد : ملا چپی مجاهد(+پسمانده های ۵۷؛نایاک؛مصومه قمی؛حامد مجاهدیون؛مهتدی کهنه تروریست تجزیه طلب و شرکا)
ارسالها: 178
#19
Posted: 27 Apr 2011 12:52
سکس با زوج حشری در سیدنی
من زیاد اهل نوشتن نیستم اما خوب، دوست داشتم یه چند تا خاطره سکسی که مدت زمان زیادی هم از اوونها نگذشته رو برای دوستان حشری و خوانندگان این سایت کیر شق کن بنویسم..
من شخصا به سکس خیلی علاقه دارم و به دلیل موقعیت شغلی ، قیافه کس پسند و افکار نیمچه کثیفم مشکلی برای پیدا کردن کس نداشته ام. بعد از سالها ( الان سی و سه سالمه) مسافرت برای کار و تجارت به چند تا کشور خوب دنیا با مردم استرالیا در سیدنی آشنا شدم. توی وبلاگ های جوانان غیور سیدنی متوجه شدم که دختران استرالیا اول به کس دادن فکر می کنند و بعد به چیزای دیگه. یه چیز دیگه هم که متوجه شدم اینه که مرد هایی که خیلی مشروب و آبجو می خورند بعد از یه سنی دچار اختلالات هرمونی و ناتوانی های جنسی می شوند و توانایی ارضای زنشون رو ندارند. یه چیز دیگه هم که متوجه شدم اینه که در سایت های دوست یابی از شما می پرسه که وضعیت شما از نظر علاقه به جنس موافق چی هست و جالبه که دخترایی هستند که یا براشون فرقی نداره که طرفشون با پسر هم بوده یا اینکه حال می کنند ببیند که شوهر یا دوست پسر یا (پارتنرشون) زیر یه مرد دیگه بخوابه یا اینکه وقتی به یه مرد دیگه کس دادند شوهرشون یا دوست پسرشون هم با کردن اوون پسر دلی از عزا در بیارند.
خلاصه اگر آدمی هستید که دنبال تجربه های جدید سکسی و به واقعیت رسوندن فانتزی های معمول بین افکار جوانها هستید می تونید در کشور هایی مثل استرالیا و آلمان و آمریکا با خیال راحت اقدام کنید.
داستان من از اوونجا شروع شد که در سایت دوست یابی که تقریبا در تمام کشور ها شعبه داره عضو شدم و البته سالی هم تا دویست هزار تومان حق عضویت دادم. در این سایت امکانات خوبی برای اعضا فراهم می کنند والبته سالی هم یکی دوتا پارتی سکسی با تخفیف زیاد ویژه اعضا هستش که من هیچ وقت شرکت نکردم و یا اینکه برنامه های ویژه سکسی رو در کلاب ها و بارهای نزیدیک محلتون رو به شما خبر می دهند.من از این سایت بیشتر جهت آشنایی با زوج های سکسی و بعضی موقع ها با پسر ها استفاده می کردم.
یه روز که خیلی حشری بودم یه سری به سایت زدم دیدم که یه مردی به اسم جان برام نوشته که زن من از عکس های کیر تو خوشش اوومده چنانچه تو هم بپسندی و ما هم قیافه تو رو بپسندیم می تونیم یه برنامه تو خونه ما داشته باشیم. در ایمیل بعدی که به من زده بود نوشته بود که زن من تو رو پسندیده و این هم عکس من و زنم با هم و یه چند تا عکس دیگه. بعد از دیدن عکس ها که از هیکل لخت و کف صابون زده تو حموم تا کنار شومینه نشستن و کیر جان رو در دست داشتن که البته همه عکس ها بدون سر بودند مطمئن شدم که دارم با زوج خوشبختی آشنا می شم که فقط مشکل کیر در زندگی دارند که اوون هم جان براش راه حل داشت.
در همون ایمیل از من پرسیده بود که اگر مایل هستم شماره موبایلم رو بهش بدم تا با اس ام اس با هم صحبت کنیم و اینکه دوباره پرسیده بود اگر عکس هایی که گذاشتی از کیرت مال خودت نیست لطفا به ما بگو که من هم شماره موبایل و با سه تا عکس دیگه که همون موقع از کنار کامپیوتر با زمینه عکس های لخت زنش براش فرستادم.
بعد از چند ساعت اس ام اسی از جان دریافت کردم که از قول زنش نوشته بود:
I can’t wait until grab your cock in my hand and kiss its big head.
"لحظه شماری می کنم تا کیرت رو تو دستام بگیرم و سر گنده اوون رو ببوسم"
من توی پروفایلم نوشته بودم که من دوست دارم در اولین برخوردم با زنها کیرم رو از تو شلوار درارم و خانم جلوی شوهرش کیرم رو ببوسه در حال که زانو زده و چشم تو چشم شوهرش نیگاه می کنه و من هم با موهای سرش بازی می کنم.
من هم جواب دادم که:
I slide my cock just a little bit into your waiting and open mouth, getting you ready for what is to come.
"من یه ذره از کیرم رو می کنم تو دهن باز و منتظرت و تو رو برای قدم های بعدی آماده می کنم."
در اس ام اس های بعدی باز هم شرایط رو مرور کردیم و خواسته هامون رو گفتیم و چک و چونه هامون رو زدیم.
من گفتم که دوست دارم بعد از اینکه زنت رو لخت کردم و اوون هم من رو لخت کرد تو از اتاق بری بیرون و بعد از چند دقیقه بیا تو چون من تا به حال با زوج سکس نداشتم و نمی دونم چه جوی بین ما برقرار بشه ولی نمی خوام که از هم لذت نبریم اوونجوری که دلمون می خواد.
اوون هم گفت که زن من می گه من از ساک زدن بدم می یاد ولی دوست دارم کیر تو رو هم ببوسم و اینکه ساک بزنم ولی شرطش اینه که موهای جلو و عقب رو کاملا تمیز کنی. و از قول خودش گفت که زن من فقط دوست داره گاییده بشه اوون هم به روش سگی یا اینکه پاهاش رو بندازی رو شونه هات و تا دسته فرو کنی تو. سکس ما با کاندوم و تمیز و مخفی باید باشه. که من هم همین خواسته ها رو داشتم.
خلاصه قرار ما این بود که من ماشین نبرم و با قطار تا یه ایستگاهی نزدیک خونشون برم و جان بیاد دنبال من.
ساعت هشت شب رسیدم ایستگاه و بعد از چند دقیقه جان رو با مکالمه مستقیم با موبایل شنخاتم و پریدم تو ماشین.
یه مرد چهل و دو سه ساله اهل کوئینزلند که می گفت زنش اهل سیدنی هست و خیلی حشری. به من گفت که ما از الان با هم دوستیم و از من خواست که راحت باشم. ازش سوال کردم که تو چرا این کار رو می کنی و اینکه من ممکنه وقتی که ازدواج می کنم این برنامه ها تو فکرمم خطور نکنه. جواب داد که زن من خیلی حشری هست و فقط برای لذتش این کار رو می کنیم شاید سالی یه بار یا دو بار. گفتش که دوست داره زنش رو با این کار خوشحال کنه و در عوض هم اوون هم یه جور دیگه به این حال می ده.
تقریبا نزدیک خونشون رسیده بودیم چون معلوم بود که خودش هم استرس داره. گفتش که اگر از همسایه ها کسی تو رو دید وانمود کن که برای اجاره اینجا اوومدی ( توی استرالیا رسم هستش که همخونه می گیرند).
خوشبختانه کسی ما رو ندید و صاف رفت توی پارکینگ خونه که فقط جای یه ماشین داشت و کرکره رو برقی کشید پایین. بعد که پیاده شدم گفت تو یه چند دقیقه طبقه پایین بمون تا ببینم زنم در چه وضعی هستش.
بهم گفت که چی می نوش یکهمن هم گفتم فقط آب. ( برای احتیاط). آب اورد و نشستم روی مبل و به در و دیوار و تابلو ها و مجسمه ها نیگاه می کردم و سیستم تلویزوین و صوتی و تصویری با سلیقه ای که داشت.
بعد از سه چهار دقیقه گفت بیا بالا و رفتم پیشش توی اتاقی که کامپیوتر توش بود که گفتم این عکس کیه؟ گفت این عکس من و زن و دخترم هستش که گفت دخترش رو امشب فرستاده خونه باباش اینا که آخر شب بره دنبالش.
بعد عکس های کیر من رو آورد و یکی یکی نشون می داد مثل البوم و من هم نیگاه می کردم و می گفتم که عکس های زنت رو نشون بده که گفتش بیا اینه هاشون. یه چند تا عکس از کس و کون زنش رو نشون داد و بعد آروم گفت که الان میادش خودش. خوشحالش کن این دختر رو. که من هم گفتم من بلدم چطور یه زن رو خوشحال کنم فقط قرارمون یادت نره . بعد گفتش ممکنه که من به شما ملحق بشم از نظر تو اشکالی نداره که من هم گفتم که اتفاقا من خیلی دوست دارم کیر شق تو رو ببینم( با یه چشمک) که گفتش من تا حالا کون پسر نذاشتم ولی دوست دارم بدن و کیر و خایه هات دست بزنم اگر اشکالی نداره. من هم گفتم نکنه دوست داری که تو هم گاییده بشی؟ گفتش نه من فقط از دیدن بدن لخت یه مرد لذت می برم. هم از کیر و هم از کون لخت.
راستش رو بخواهید من هم همین احساس ها رو دارم.
توی همین موقع ها بود که ما جفتمون سر پا وایستاده بودیم که سر و کله خانوم با حوله حموم پیدا شد و البته یه آرایش سبکی هم کرده بود. بعد از سلام و یه خوش بش نیم دقیقه ای من که سرم پایین بود به جان گفتم تو مدیر برنامه من نمی دونم چیکار کنم .
Hey john, it is you the manager, I really don’t have any idea about this.
جان هم گفتش اگر موافق باشید یه چند دقیقه تو همون سایت دوستیابی با هم بگردیم. که من گفتم به شرط اینکه بگید چند نفر رو کاندید کرده بودید و قرعه با نام افتاد. که گفتند قبوله. خلاصه از آدم های مختلف که عکس هایی با قایق های و ماشین های جور واجورشون فرستاده بودند تا سیاه و سفید و آسیایی و هندی. به من گفت خیلی ها دوست داشتند با ما باشند ولی تو رو انتخاب کردیم چون اولا صاف رفتی سر اصل مطلب ( خصلت ما ایرانی ها) و اینکه خیلی من منم هم نکردی که من هم گفتم چیزهایی رو که باید می گفتم تو عکس هام بود ( با خنده)
I said what I wanted to say in my pics.
ااشاره من به کیر کلفت و درازم بود( که بعضی ها می گفتند تو مثل اسب می مونی هم از نظر قدرت بدنی و هم تو سکس. این کیر رو همچین با مهارت تو هر سوراخی جا میکنی که طرف باورش نمی شه که چطوراین کیر رو تونسته تو کس یا کونش جا بده).
که جان خندید و گفت تو راست می گی. که همه خندیدیم . من هم فرصت رو غنیمت شمردم در حالی که جان رو بروی کامپیوتر نسته بود و ما دو تا پست سرش ایستاده بودیم. دستی به دست خانم زدم و به کیرم اشاره کردم. که انگار یه کمی بهش برخورد تو ایم موقع کیر من شروع کرد به شق شدن. در حالی که با جان صحبت می کردم دستم رو کیرم بود و با یه دست دیگه کلفتیش رو به رخ خانم می کشیدم و با سر اشاره کردم ( ایرانی بازی) که تا دسته می کنمش تو کونت. که اوون با لبخند و کج کردن سر و بالا بردن شونه هاش و خیره شدن به کیر شق شده من زیر شلوار به من فهموند که تو برای گاییدن من اینجایی اوون کیر رو در بیار.
من هم با سر اشاره کردم به شوهرت گوش کن داره با ما حرف می زنه. و بعد آروم دستش رو گرفتم تو دستم و کشوندمش کنمار خودم در همین حال هم با جان صحبت می کردیم. به هم که نزدیک شدیم دستم رو انداختم رو کمرش و زیپ شلوار رو آروم آروم می کشیدم پایین و با جان هم حرف می زدیم. کیر من دیگه داشت می ترکید و جان رفته بود تو کف سایت و عکس هایی که براشون فرستاده بودند.
دستم رو از زیر حوله ای که تا پشت زانو رو پشونده بود رو به رونهای خانوم مالوندم و از لحظات لذت می بردم.
تقریبا دستم به چاک کونش رسیده بود که به جان گفتم می شه یه لیوان آب برای من بیاری که به دفعه برگشت و دید که دست من تو کون زنش هست و من دارم کیرم رو در میارم. اوون هم یه نیگاهی به من و یه نیگاهی به زنش انداخت و گفت حتما الان می یارم.
به محض اینکه از اتاق رفت بیرون زنش رو انداختم رو تخت و سرم رفت تو کسش اینقدر کسش رو بوسیدم و لیس زدم که آخ و اووخش بلند شد.
من تازه شرایط رو تو دستم گرفته بودم و فهمیدم که اینها دنبال یکی هستن که بهشون بگه چیکار کنید. به زنش گفتم که حالا نوبت تو هست که بخوری که گفت دوست دارم ولی ممکنه حالش بد بشه که گفتم پس چی دوست داری؟ که گفتش کیر تو خیلی گنده است و من گفتم من تازه سوراخ کونت رو دیدم دوست داری بعد از اینکه از کس کردمت یه کمی از کیرم رو بکنم تو اوون کون قشنگت که گفت نه اصلا نمی تونه. گفتم باشه فعلا کس رو باید بچسبیم. داشتم پستون هاش رو می خوردم و همزمان کیرم رو می مالوندم به پستون های خانوم که جان با لیوان آب اوومدش. زنش صورتش رو با دستاش پوشاند و خودش رو به اوون راه زد. برقی تو چشم های جان بود که از حالتی که ما رو دیده بود داشت لذت می برد. زنش با کس لخت زیر یه مرد کیر کلفت خوابیده بود و من حالتی بودم که یه زانو کنار کمرش داشتم و کف پای دیگه اوونطرفش و در این حالت با کیر شق خایه هام تقریبا بالای کس زنش رو لمس می کرد.
نگاه جان به کیر من بود شاید باور نمی کرد که در واقعیت از تو عکس هم بزرگتر باشه. بعد که به خودمون اوومدیم لیوان اب رو داد به دستم و گفت خیس عرق شدی بیا بخور. من هم آب رو خوردم و بهش با سر اشاره و با دو تا دست اشاره کردم که می خوام بکنم تو سوراخ تو هم ملحق شو. که در یک چشم به هم زدن جان هم که مثل اینکه قبلا شرتش رو درآورده بود و فقط شلوار پاش بود شلوار رو انداخت کنار و با کیر شق اوومد نشست کنار ما.
من از دیدن کیر جان و اوون هم از دیدن کیر من لذت می بردیم و ما اوونجا متوجه شدیم که باید به هم در موقع سکس یه کمی توجه کنیم و فقط این خانوم جان نباشه که با دو تا کیر شق خوش فرم که یکی تو دستش بود و دیگری روی کسش لذت ببره.
دو تایی شروع کردیم مالوندن سینه های خانوم و خانوم هر وقت خجالت می کشید یه بالش کوچولو می ذاشت رو سرش و از زیر اوون آه و ناله می کرد.
خانوم رو یه وری کردم و کنارش دراز کشیدم و اوون داشت با کیر شوهرش بازی می کرد. و یه دست من زیرسرش و دست دیگری ماساژ کس بود. اوون هم دو تا دستش درگیر کیر و خایه شوهرش بود و دست های جان هم روی باسن رو سر زنش بود.
من یه جوری زنش رو بغل کرده بودم و با کیرم می مالوندم لای رون هاش و پاهاش رو می آوردم بالا و کم کم در حال فرو کردن تو کسش بودم که یه چند باری کیرم با دست های جان برخورد کرد.
اینقدر حشری شده بودم از این تماس ها که هیچ وقت یادم نمی ره.
یه دست جان که با باسن و کمر زنش بازی می کرد حالا دیگه از وسط پاهای زنش کیر من رو لمس می کرد و با دست خودش کیر من رو به کس زنش فشار می داد و هر از گاهی هم خایه هام رو تو دستش می گرفت.
راستش من خیلی دوست داشتم تو اوون لحظه که کف دستش زیر خایه هام بود و انگشتش با کونم برخورد می کرد یه کمی انگشتش رو فشار می داد رو کونم.
من فرصت رو غنیمت شمرده بودم و در حالی که کیرم همزمان رو کس یه زن بود و همون موقع یه مرد دیگه داشت لمسش می کرد انگشتم رو تو دهن زنش کردم و اوون هم با چشم های بسته میک می زد.
تو همین موقع بود که جان موقعیتش رو عوض کرد اوومد پشت من . در حالی که کیرش به باسن من می خورد دستش رو برد طرف دهنش و دستش رو تفی کرد. من راستش دوست داشتم اوون تف رو یا می مالوند به کیر خودش یا به کون من. ولی هیچ کدوم نبود. کیر من رو تفی کرد و گفت اگه کمه باز هم تفیش کنه که من گفتم باز هم تف بزن و خوب بمالش. باسن خودمم رو یه کمی باز کردم تا بتونه سوراخم رو ببینه که اوون هم فقط کیرش رو انداخته بود روی کمر من و داشت کیرم رو تف می زد و در اصل کیرم رو می مالوند و حال می کرد.
وقتی حسابی تفیش کرد گفت که بمالش به لای پاهای زنش. که من هم این کار ور کردم . بعد از چند دقیقه که حسابی خیس عرق شده بودیم گفتم جان باز هم آب می خوام.
خلاصه در حال استراحت بودیم دو تایی که زنش کشوی میزش رو باز کرد و دو سه تا کاندوم آورد بیرون گفت تا جان نیومده بکنش تو.
من هم سریع کاندوم رو کشیدم رو کیر و پاهاش رو انداختم رو شونه هام و آروم آروم داشتم فرو می کردم تو که جان اوومدش و با لبخند به زنش گفت می خوایی من هم از پشت بکنمت؟ که زنش گفت فکر بدی نیست . ولی جان دید که من ولکن کس خانوم نیستم و دارم تلمبه می زنم و صدای زنش زیاد شده بود ترجیح داد که با دست جلوی دهن زنش رو بگیره که در و همسایه صدای کس دادن زنش رو نشوند.
به زنش گفتم داره آبم میاد گفت بیارش . گفتم دوست داری بخوریش گفت نه حالم بد می شه. گفتم کجا بریزم؟ من متظر بودم که جان بگه تو دهن من بریز ولی دیگه دیر شده بود و آب من توی کاندوم در حالی که تو کس خانوم بود ریخته شد.
وقتی که جان دید آب من اوومده به بهانه ای از اتاق رفت بیرون که احتمالا جق بزنه . تو همین موقع زنش به من گفت که تو دوست داری با مرد هم سکس کنی؟ تو این موقع می خواستم بهش بگم که ای درد و مرض این سوال رو باید اولش می پرسیدی تا اینکه یا هر جفتتون رو می کردم یا اینکه جان هم آبش رو یه جور دیگه می اورد.
ها ها
خیلی لذت بردم. از اولین سکس گروهی خودم که با زوج بود
چشم داشت احترام از هیچ كس نداشته باش تا احترامی كه به تو می گذارند، شیرین تر جلوه كند
ارسالها: 178
#20
Posted: 27 Apr 2011 12:55
اشتباه من و سکس ضربدری
سلام اسم من مهدی 27 سالمه و اسم همسرم ناهید . این اتفاق واقعی و به جز من و همسرم و 2 نفر دیگه هیچ کس از اون خبر نداره بعد از چند بار بازدید از این سایت تصمیم گرفتیم برای شما هم بنویسیم . ما تقریبا 3 سال که با هم ازدواج کردیم و واقعا عاشق هم هستیم و در یکی از شهر های خراسان زندگی میکنیم همسر من ناهید یه 24 سالشه و بعد از 2 سال عشق و عاشقی با هم ازدواج کردیم و برای عید تصمیم گرفتیم 2 تایی بریم مشهد. و با اوتوبوس راه افتادیم به سمت مشهد ما اونجا یه فامیل داریم که یه خونه توی یه آپارتمان 4 طبقه داره بعد از کلی اصرار کلید اونجا رو گرفتیم برای 13 روز .
همسر من یه خانوم چادری با اندام پر و پوست سفیده خیلی خوشکله و مو هاش قهوه ای با چشمای روشن و من هم تقریبا یه پسر خوشتیپ با قد 175 و پوست سفید هستم. توی راه با یه خانوم دانشجو شهرمون که مشهد زندگی میکرد آشنا شدیم البته من نه همسرم باهاش دوست شد و شمارشو داد گفت اونجا اگه کاری داشتین من و شوهرم خیلی خوشحال میشیم تشریف بیارین خونه ما از این حرفا اون خانومه تقریبا 30 سالش بود و میگفت تازه دانشگاه قبول شدم و شوهرشم توی مشهد یه مرد جا افتاده است و شرکت راه و ساختمان داره این جور که میگفت معلوم بود پولدارن و ویلا خونه بالای شهر مشهد دارن و یه پسر 8 ساله داره.خلاصه ما رسیدیم و از مرجان خانوم خداحافظی کردیم. و رفتیم خونه ای که کلیدشو از دوستم گرفته بودم چند روز گذشت میرفتیم بازار و نزدیک سال تحویل گفتیم بریم حرم و سال تحویل شد و در حال برگشتن به خونه بودیم که افتادیم توی جمعیت یه دفع دیدم ناهید وسط مردا افتاده و یه پسر بهش چسبیده و محکم داره کیرشو تو باسن ناهید جا میده نمیدونستم از جلو مواظبش باشم یا عقب ناهید رنگش از خجالت پریده بود من گفتم آقامیشه برین اونور ناموس پسر با پر رویی گفت کجا برم جا نیست به هر بدبختی بود از تو خیابونا رد شدیم و رسیدیم خونه همسر من یه خانوم معلمه توی یکی از روستاها خراسان مهربونه و شاد و شنگول . منم که دوسش دارم و تمام زندگیمو بخاطرش میدم بگذریم رسیدیم خونه دیدم اخماش تو همهازش پرسیدم چرا ناراحتی گفت چرا با اون پسر دعوا کردی؟ گفتم داشت با کیرش میمالید توی کونت . ناهید گفت خوب ناچار بود نمیتونست که جا به جا بشه بهش گفتم انگار تو هم بدت نمیومد. دعوامون شد تا شب قهر بودیم اومد تو بغلم بهم گفت مهدی چقدر منو دوست داری گفتم خیلی بهم گفت اگه یهچیزی بگم ناراحت نمیشی . گفتم بگو نه ناراحت نمیشم گفت یه بار توی بچگی به پسر دایش از کون داده. کلی ناراحت شدم بهش گفتم ازت بدم اومد. یکم با خودم فکر کردم تلافی کنم منم گفتم قبل تو با یه دختر رابطه داشتم اونم عصبانی شد همو بغل کردیم بهش گفتم گذشته برام مهم نیست. و از هم یه لب گرفتیم حسابی داغ شده بودم دستمو به سینه هاش مالیدم کلی داغ شده بود لباسامون در آوردیم یه سکس توپ زدیم واقعا بدن ناهید خوش تراشو قشنگه کیرمو تو کونش کردم و مالوندم گفتم دوست داشتی پسر اینجوری بماله اصلا انتظار این حرفشو نداشتم گفت آره. مست شده بود میگفت همونقدر که اون فشار میداد منم فشار میدادم حسابی تعجب کردم اصلا این جوری نبود. بعد سکسمون مرجان خانوم زنگ زد و ناهید جواب داد گفت کجایین معلومه؟ دوستتون فراموش کردین گفت شوهرش خیلی اصرار داره ما رو دعوت کنه. بعد ناهید گفت چکار کنیم گفتم قبول کن بیرون یه جایی بریم.اونم گفت نه خونه برای شام. خلاصه قبول کردیمو من به مرجان گفتم تیپ املی نزنی آبرمون بره آرایش کنی یکی از مانتوهای کوتاهو چسبتو که خریدم بپوش گفت باشه.شب شد و آقا سعید زنگ زد کجا هستین آدرس خونه دادیم که بیاد دنبالمون.وقتی رسید دیدیم یه مرد 34 ساله با موهای جو گندمی و خیلی با کلاس با یه زانتیا آمد دنبالمون تو راه حرف زدیم رسیدیم به خونشون.و کلی اصرار داشت شما حالا بیاین اینجا بعد ما هم یه سری میایم شهرتون چون خانومش تنها بود اونجا.وارد خونه شدیم مرجان خانوم اومد درو باز کرد یه مینی جوپ سیاه پوشیده بود تا جای زانوش با یه تاپ سیاه که روی سینه هاش توری بود و خط سینش و تاحدی کمرش لخت بود یه بدن ماهیچه ای با شکم سفت واقعا تا حالا این جور آدمای راحتی ندیده بودن. یه خونه خیلی با کلاس هم داشتن مرجان رفت کنار ناهید نشست و با هم صحبت میکردن منم با آقا سعید در مورد کارو بار. بعدش برامون چایی آوردن کلی حرف زدیم وقت شام مرجان خانوم به ناهید گفت راحت باش لباس راحتی دارم یا مانتوتو در بیار اونم گفت آخه؟ یه نگاه به من کرد منم مونده بودم گفتم حالا که زن این یارو اینجوریه. بهش گفتم در بیار یه بلوز آستین بلند داشت با یه شلوار مشکه سعید با یه حرص ولعی کون خانوم مارو دید میزد و منم حال میکردم چون کون زن اون بیشتر معلوم میشد.بلاخره شام خوردیمو سعید گفت الآن وقت مشروبه من گفتم جان ما تا حالا نخوردیم گفت امرتون برفناست یه کنیاک آورد من یه لیوان خوردم داغ شدم ناهید گفت من نمیخوام مرجان گفت بد مجلسی نکن خلاصه اون شب خیلی خوش گذشت و بعد از دور زدن تو مشهد ما رو رسوندن خونه. رفتیم داخل خونه ناهید گفت اینا خطر ناکن جوابشونو ندیم .منم گفتم آره راست کرده بود سعید روی سینه و کون تو ولی چون خوب بودن دعوتشونو برای پسفردا توی ویلاشون که یه خونه باغ نزدیک مشهد بود قبول کردیم. به ناهید گفتم میخوام سعید تو کفت بموه بریم یه لباس مجلسی بخریم از بازار اونم از خدا خواست وارد یه لباس فروشی با کلاس شدیم همه لباساش مجلسیو قشنگو سکسی ناههید بهم گفت این ماکسی میخوام گفتم برو تو پروف بپوش رنگش صورتی روشن بود و وقتی دیدم ناهید تو اون لباس دیونه شدم نصف سینه هاش دیده میشد و تا بالای زانوش بود کونشم به زور توش جا شده بود گفتم این که خیلی تابلو . بهم گفت می خوام جلوی یه مرد بپوشم اینجا که بابا مامانمون نیستن دعوا کنن گفتم باشه مثل زن اون میشی.
بلاخره روز موعود رسید آمدن دنبالمون همه به خودمون رسیده بودیم رسیدیم به یه باغ خیلی بزرگ میوه یه استخر هم جلوی ویلا داخل باغ بود.اونچا که رسیدیم بعد از نیم ساعت خارح شهر مرجان لباساشو توی اتاق در آورد یه دامن مشکی کوتاه تا زیر خط کونش پوشید و سینه های درشتشمزده بود بیرون فقط سرش دیده نمیشود دو تا بندم داشت آقا سعیدم یه شلوارک پوشیده بود با یه تی شرت چسب اونجا داشت به منم داد ناهید مونده بود روش نمیشود مانتوشو در بیاره مرجان بهش گفت بیا داخل اتاق بهت لباس بدم اون گفت من خودم دارم رفت داخل اتاق وقتی آمد بیرون مرجان گفت چقدر همسر ناز و خشگلی دارین آقا مهدی رفتیم جلوی استخر زیر سایبون روی 4 تا صندلی نشستیمو کلی حرف زدیم آقا سعید مشغول کباب درست کردن بود منهم بیکار بود مرجان به سعید گفت این اجاق کوچیکو کجا گذاشتی میخوام برنجا گرم کنم سعید گفت توی انبار ته باغ خونه نگهبان که فعلن نگهبان نداشتن گفت من مشغول کبابم با آقامهدی برو منم خشکم زد یه باغ 10 یا 20 هکتاری بود با همون لباسا به من گفت آقا مهدی بریم ناهیدم پا شد که بیاد آقا سعید گفت نرین دوره خسته میشین منم اینجا تنهام چه کاریه منم مثل کسخلا با مرجان رفتم یه 10 طول کشید مرجان همش میگفت شما آقا مهدی خیلی خوشتیپین کاش شو هر من بودین کنارم راه میرفت خودشو به من میزد کلی کیرم راست شده بود نمیدونستم چه کار کنم رسیدیم به خونه نگهبان رفتیم داخل یه خونه متروکه بود با یه آشپزخونه رفتیم توی آشپزخونه مرجان خم شد وای کونش تا یه جایی زد بیرون من رومو کردم اونور گفت جرا خجالت ما که محرمیم دیگه گفتم آخه. گفت آخه نداره . گازو پیدا کردیم گفت اون ظرفای بالای کابینتو میخوام گفتم بزارین یه چهار پایه صندلی پیدا کنم گفت مگه زورتون نمیرسه منو بلند کنین منم از خدا خواستم گفتم آره اومدم پشتش دامنشو یه کم داد بالا وای یه شرت کرم با یه کون گنده جلوم بود دیگه فهمیدم همه ماجرا کلک بوده بلندش کردم یه آه کشید کونشو به کیرم میملید گفت شما هم مثل من گفتم چه جوری گفت با شرط شلوارک در بیارین من اینجوری نمیتونم در آوردم محکم چسبیدم بهش دیگه دوتایمون مست شده بودیم دو بندشو در آورد و شروع کرد به خوردن لبام کیرمو محکم از رو شرت میمالید منم اامه دادم یه لحظه فکرم به ناهید رفت خودمو کشیدم کنار گفتم بسه ما زن و شوهر داریم. فهمیدم این کلکه بدو دویدم به طرف اونطرف باغ مرحانم پشت سرم میومد گفت چی شد آقا سعید کم کم صدای نمیخوام نمیخوام ناهید شنیدم داشتم دیونه میشدم دیدم بله آقا سعید روش خوابیده سینه هاشو میخوره مرجان لباسشو در اورده بود روی یه درخت گذاشت محکم بغلم کرد شروع کرد به خوردن لبام. مرتیکه پررو میگفت چه زن سمجی داری میخوردش. من که دیدم سعید داره کیر کلفتشو از عقب تو کون ناهید میکنه داشتم گریه میشدم ایت صحنه دیدم. مرجان بغلم کرد گفت بخور سینه هامو بچه خشکل دهاتی رفتیم کنار اونا یه فرشو لحاف هم بود وای کیر یه مرد توی کون ناهید میرفت ناهید بهم گفت منو چه جایی آوردی اون دوتا مست با نقشه ای که ریخته بودن واقعا غافلگیرمون کردن دیدم اگه مرجانو نکنم از دستم رفته . با مرجان شروع کردم و اون لبامو میخورد کیرمو محکم میکشید رفت پایین کیرمو در آورد و جوری مک میزد که آبم داشت میومد دو تایی زنامون به صورت سگی در آوردیم و کیرو محکم تو کساشون میزدیم همه لذت میبردن حتی ناهید من نارحت بودم یه فرقی بین ما بود اونا پیر تر بودن و سعید کس زنمو داشت جر میداد اهید یه نگاه به من کرد و میگفت آه منم وقتی دیدم اون لذت میبره وانمود کردم که منم خیلی حال میکنم اون زنه خیلی حرفه ای بود کونشو میلرزوند آبم اومد ریختم روی کمرش و بعد نشستم ناراحت استخرو نگاه میکردم. وقتی مرجانو پاک کردم گفت من که خوب رضا نشدم رفت طرف ناهید و گفت دختر چقدر آماتوری برگرد لبای شوهر خوشکلمو بخور ولی تز حق نگذریم اونا تیپ اندامشون خوب بود همونطور که ناهید از جلو رفت تو لبای سعید مرجان کیر سعیدو تو کس زنم کرد از جلو و سعید (تفای زنمم میخورد من که افتاده همونجا ) و وقتی میدیدم ناهید هم با نمام وجود داره حال میکنه چیزی نگفتم نمیتونستم بگم.مرجان انگشتشو میکرد تو کون ناهید و شو هرشم از جلو تو کسش وقتی این صحنه دیدم واقعا لذت بردم. معلوم نبود قرص تاخیری خورده بود یارو کون زنمو پاره کرد به زن خودش گفت بخواب و ناهیدم گفت روی مرجان طوری بخواب که پشتت به من باشه سه تایی رفتن روی هم از جلو میزد تو کس زن خودش بعد در آورد کرد تو کس زن من مرجانم کم نمیاوردو لبای ناههید خورد بعد دیدم ناهید داره جیغ میزنه ناکس کیرشو تا ته میکرد تو کونش زنشم از جل با دست کس ناهید میمالید کیرشو در آورد ریخت روی کمر ناهید.سریع همه لباسا پوشیدیم ما گفتیم باید بریم ناهار نمی خوریم واقعا عجب کاری شد لباسا پوشیدیم مارو آقا سعید تا شهر رسوند گفت فکر نمیکردم ناراحت بشین اونروز 2 ساعت تو بغل هم گریه کردیم . فرداش راه افتادیم با اتوبوس به طرف شهرمون .واقعا روز بدی بود هیچوقت فراموش نمیشه از ذهنمون تصمیم گرفتیم این روزو برا همیشه پاک کنیم و به زندگیمون ادامه بدیم
چشم داشت احترام از هیچ كس نداشته باش تا احترامی كه به تو می گذارند، شیرین تر جلوه كند