انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 9 از 21:  « پیشین  1  ...  8  9  10  ...  20  21  پسین »

داستان های ضربدری


مرد

 
سکس سه نفره با زوج مسافرم


سلام.
بخشید اگر غلط املای دارم
شغله من رانندگی یه سمند دارم بینه جاده.....وکرج کار مکنم
یه شبی که هوا سرد بود من از ....به طرفکرج مسافر سوار کردم.
صندلی عقب یه خانواده سوار شدن ولی بعد یه خانم واقای اومدن گفتن ما هم میریم کرج.گفتم نه جلو مخصوصه
یک نفره.گفت شبه پیدا نیست ماهم پولمون کمه ما دوتا جلو میشینیم یکی و نصفی حساب میکنیم ماروهم ببر
قبول کردم وقتی رسیدیم کرج عقبیا پیاده شدن گفتم اخرشه . خانمه گفت سرده لطف کن مارو ببر درب خانه
قبول کردم رفتیم داخل شهر یه خانه معمولی اینها مستجر بودن طبقه بالا شروع کردن تعارف کردن نسبه شبه بمون
صبح بورو منم خسته بودم قبول کردم پش خودم گفتم کرایه رفت
اسمه خانومه مینا بود واقاشون حمید.حمید بچه ..... ومیناجای دیگر ولی دورازپدرومادروفامیل تنها وبی پول و حمید معتادم
بود.ولی از مینا بگم خوشگل سفید موهای بولوند چشمهای زاغه دوروشت حمید هم خوشگل بود ولی من بلندقدم سیاه چهره
نه لاغرونه چاغ معمولی زیادم خوشگل نیستم خلاصه رفتیم بالا حمید تا رسید رفت سراغ پیک نیک منم نشتم روبروی تلویزیون
بعدااز چند دقیقه مینا بایه تیپ نیم عریان با چای تازه دم زاهر شد منم از خجالت سرم وانداختم زیرولی واسه حمید معمولی بود اصلا نگاهم نکرد دیگه ساعت 2شب شده بود بیشتراز یه اتاق ویه سالن 10متری نداشتن فقط میتونستن اتاق وگرم کنن چون یه بخاری داشتن پس سه تای داخله همون اتاق بودیم بعداز 1ساعت که بچه کجاید چکار مکنید حمید گفت مینا شاید راننده خوابش بیاد جا بندازحمید اینقدر بی حال بود که حتا زحمت یاد گرفتنه اسم من و به خودش نمیدادولی منو مینا باهم کامل اشنا شده بودیم مینا از اتاق خارج شدو بایک لاف نو وتمیز وارد شدخلاصه مینا بیشتراز یک لاف ویک تشک نیاورد
فوری تا اخرخط رفتم.خدایشم خیلیم ترسیدم ولی هر چی فکر کردم از حمید کاری برنمیومد
اول حمید دوید باسیگارو جاهسیگاریش زیره پتو مینام بغلش من دیدم جای
واسه من نیست گفتم پس با اجازه برم حمیدگفت کجا بگیر بغله من و مینا بخواب گفتم اخه... گفت ببین اسی تو محرمه ما باش به کسی چیزی نگو همیشه بیا اینجا هم ما تنها نیستیم هم توحالتو میکنی .من داشتم فکر میکردم که واسه اولین بار دسته گرم مینا دستامولمس کرد یهدفه تمام بدنم احساس داغ بودن کردن تونسرما از گرماشروع به عرق ریختن کردم ازطرفی
هنوز به چشمه سکس به مینا نگاه نکرده بودم ولی واقعان مینا خیلی زیبا
بود قد بلند .......از همچی کم نداشت خیلی به حمید دراون حاله اعتیادسربود
منم با مینا رفتیم زیره همون پتوی که حمید بود حمید بااین بونه که بخوابیم
لامپ وخاموش کرد اتاق تاریکه تاریک شد مینا برگشت به سمت من وبدون حرفی شروع کرد به مکیدن لبهای من. منم شروع کردم به تکرار این کاربا عجله تمام لباسامودراوردم مینام در این فاصله لخت شده بود دستمو دور کمرش گذاشتم سینه های سفیدوشو شروع به خوردن کردم دیگه از یادم رفته بود که حمیدیم هست سریع انداختمش روخودم مینام که انگار تا اون موقع کسی این طوری صفت باهاش کسی حال نکرده بود شروع کرد به هایوهو
من که شهوت داشت داغونم میکرد سریع با دست کیرمو داخل کردم و شروع به بالاوپائین کردن مینا کردم مینام بانالای بلندی که معلوم بود از شهوت زیاد است سرمیداد اوقربون وصدقه هم میرفتیم سریع با این که کیرم تو کوسش بود خوابوندم و من افتادم روش پاهشودادم بالا سریع وصفت تکون میدادم تاکه متوجه شدم مینا ابش اومد بعداز چند ثانیه ام ابه من اومد ومن از بی حالی خستگی همین طور خوابیدم روش که یکدفعه دستای غیرازدستهای مینا روی کمره لختم احساس کردم دیدم حمید لخت شده وداره دست روی کمر من میکشه وبالباش لبهای میناو میموکه یکدفه خودم کشیدم کنار از خجالت سرم رو زیر پتو کردم .مینا سرشو اورد زیر پتو وگفت.قربوند برم عزیزم مسئله ای نیست خجالت نکش همین طور سرش روی سینه من بود پشتش به حمید
حمید گفت.گفتم محرم باش مثلی نیست بعداز مقداری صحبت دیگه برام عادی شد بعدحمید گفت دوتای حال کنیم مینا که همه حواسش به من بود خندیدوباچشمک که زیر نور لامپه تلویزون معلوم بودگفت بگو باشه قبول کردم حمیدومن شروع کردیم به خوردن سینهای سفید مینا ومن باانگشتم باکوسش بازی میکردم مینا دوباره حشری شدشروع کرد ساک زدن کیرم اون موقعه اینگارتویه دنیای
دیگه بودهرجا بود خوب بودحمیدم داشت از عقب کونه سفیده میناوبوس میکرد بعد بلند شد کیره خوب وبزرگی داشت از پشت کرد داخله کوسه مینا میناو مثله یه بچه ای که به الاسکا لیس میزنه داشت کیره من ومیلیسید وساک میزد بعداز چند دقیقه که جامون باحمید عوض میشد حمیدابش اومد وبایه سیگار که لب دهانش بود خوابید تامنم که تازه به کوس تروتمیز خونگی رسیده بودم شروع کردیم بامینا حال کردن اون شب وهیچموقع یادم نمیره چه شبی بود تا صبح پنج بار کوس کردم
من هنوز بامینا هستم وبعضی موقعها سه تای حال میکنیم ولی از اون موقعه دیگه تا توانم بوده
از نظر مالی هم کمکشون کردم نمیدونم واسه چی دارم برای شما تعریف میکنم ولی خوب شبی بود
دوستان ببخشید اگر سرتون ودرد اوردم
اسی ام با 35سال سن راننده
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
شب جمعه به یاد ماندنی

من زهرا 24 ساله از رشت، فارغ التحصیل پرستاری از دانشکده علوم پزشکی تهران هستم، میخوام یه خاطره شیرین و به یاد ماندنی رو برای شما عزیزان تعریف کنم که مسیر زندگی منو متحول کرد.
من تو یه خانواده مذهبی به دنیا اومدم و دو خواهر بزرگتر از خودم دارم، پدرم مرد ساده ای بود اما غیرت داشت و از بچگی ما رو مجبور کرده بود چادر سر بزاریم و حجاب داشته باشیم، من که بزرگتر شدم و چیزهایی حالیم شد دنبال راه حلی بودم تا از این وضعیت خلاص بشم.
خیلی دوست داشتم مثل دخترای دیگه آزاد و راحت لباس بپوشم و آرایش کنم و یا حتی BF داشته باشم ، تو دبیرستان دوستام از دوستای پسرشون و سریال های عاشقانه ماهواره حرف میزدند و عکس و ویدیوهای سکسی بهم تعارف میکردند، منم که گوشی نداشتم یعنی بابام میگفت هر وقت رفتی دانشگاه برات میخرم، به همین خاطر مجبور بودم فقط تو گوشی دوستام اون فایل های جذاب رو تماشا کنم، جالب بود که تو سن و سال جوونی تازه داشتم با دنیای سکس آشنا میشدم، ولی خیلی باحال بودند.


اما خاطره...
تابستان سال1386 بعد نتایج کنکور و انتخاب رشته از اینکه رشته پرستاری در تهران قبول شدم خوشحال واسه ثبت نام با بابام رفتم تهران، من از پرستاری خوشم میومد و همیشه اون لباس سفیدپرستاری رو دوست داشتم، بابام خیلی خوشحال منو تو دانشکده ثبت نام کرد و برام خوابگاه دانشجویی گرفت، بعدش رفتیم بیرون و با یه حرکت پا به توپ منو غافلگیر کرد، هم برام گوشی خرید هم لب تاب، بعدش خداحافظی کرد و رفت رشت.
ترم شروع شد و جو کلاس ها خیلی سکسی بود، دختر پسرای ترم بالایی از سرو کول هم بالا میرفتند ، منم شبها با vpn میرفتم اینترنت و از سایت های سکسی بازدید میکردم بعدش میرفتم حموم و خود ارضایی میکردم.
من تو کلاس با یه دختر بنام «مارال» آشنا شدم، مارال ترم بالایی بود و از کرج میومد، اون دختری خوشکل و سکسی بود، اون کارش توآرایش و مد وشیک پوشی حرف نداشت، رفته رفته روابط دوستی ما داغ شد و اون منو بکلی تغییر داد.
باهاش رفتم آرایشگاه یکی ازدوستاش تو تهران... وای باورم نمیشد این منم! با یه خورده آرایش مثل عروس خوشکل شده بودم، بعدش با هم رفتیم خرید لباس... از شال و مانتوکوتاه بگیر تا ساپورت وکفش پاشنه بلندسکسی ... دیگه به آرزوم رسیده بودم شیک پوشی که همیشه حسرتش رو میخوردم.
یه روز مارال گفت بابام اینا رفتند تبریزخونه خاله ام اینا ، داداشم با دوستاش دارن میرن شمال، شب جمعه تنهام بیا پیشم باش!


منم قبول کردم و عصر پنجشنبه خوشکل کردم و موهامو پریشون ریختم بیرون و شیتیل بیتیل راهی کرج شدم ، تو راه چند تا پسر مزاحمم شدند و بهم تیکه انداختند، اما بهشون محل نذاشتم و رسیدم خونه مارال و زنگ زدم در و باز کرد رفتم بالا دیدم مارال در رو وا کرد یه تاب و دامن کوتاه سفید تنش کرده بود، از خوشحالی رفت منو ببوسه یه لب سکسی ازم گرفت که جا خوردم، خونه بزرگ و با صفایی داشتند مارال منو راهنمایی کرد تا لباسامو عوض کنم بعدش یه تاب و شلوارک برام آورد.
رو دیوار عکس داداش مارال رو دیدم اینقدر خوشتیپ بود یهو دلم هوری ریخت، گفتم :«داداشتِ؟»
مارال گفت :«آره دوست داری زنش بشی؟».
من گفتم «برو بابا کی میخواد شوهر کنه!».
مارال رفت تو آشپزخونه و دو تا شربت آلبالو درست کرد وآورد و بعدش رو مبل لم داد و پاهاش انداخت رو میز عسلی، اونوقت کنترل ماهواره رو برداشت و زد رو کانال سکسی ها گفت:« از اینا خوشت میاد؟».
منم گفتم بدم نمیاد اونوقت لیوان رو برداشتم و کمی از شربت خوردم، طعم خاصی داشت، بعدش رفتم کنار مارال نشستم، یهو دیدم مارال داره رون هاشو نوازش میکنه، اونوقت آروم آروم پاهاشو از همدیگه باز کرد... وای شورت پاش نبود، کسش رو دیدم چه کس تپلی بود، با انگشتاش لبای واژنش باز کرد و یکم مالوندش...
بعد دستش رو انداخت دور گردنم و پشت گردنم و بوسید و گفت:« دوست داری باهم حال کنیم».
من جا خوردم و چیزی نگفتم، بعدش مارال آروم با زبونش گوشم رو گذاشت تو دهنش و گفت:« نگفتی کس خانم؟».بعدش دیگه امون نداد همینطوری زیر گردنمو خورد.


منم از خود بیخود شدم و لبش رو بوسیدم وای چه حالی داد، رژ خوشمزه ای زده بود، لب خوری شدیدتر شد و با زبونامون بازی میکردیم مارال منو خوابوند و اومد روم و تاب از تنم در آورد و شروع کرد به سینه خوردن!
حشرم زد بالا احساس کردم شورتم داره خیس میشه! آخ و اوفم در اومد باورم نمیشد دارم سکس میکنم اونم با یه دختر! دستام رو کشیدم رو رون های مارال، دامنشو دادم بالا و کس و کونش ومالوندم کسش خیس خیس شده بود، مارال شلوارک و شورتمو یه جا از پام کشید بیرون و شروع کرد به خوردن کسم، اوف چه فازی داد، آب دهنش از روی کسم میچکید رو زمین من موهاشو چنگ میزدم، با مارالحالت 69 شدیم، منم شروع کردم به کس خوردن، اوف چه حالی میداد، صدای کس خوردنمون تو اتاق پیچید.
مارال بالشک مبل رو برداشت گذاشت زیر کونم و رفت سراغ خوردن سوراخ کونم، وقتی دورش لیس زد از خود بیخود شدم، مارال از تو سبد میوه یه خیار برداشت و تو دهنش ساک زد و بعدش کشید رو کسم! اوف...
مارال گفت:« دوست داری کیر بخوری؟»... من اینقدر تو حس بودم گفتم:«آره عزیزم میخوام».
مارال یه کم از خیار رو فرو کرد تو کسم و بعد درآورد وگفت:« بزار کیر شوهرت پاره اش کنه»!
بعدش وقتی لبای کسم رو میخورد آروم آروم خیار رو کرد تو کونم...اوف، اولش درد داشت اماخیلی فاز داد.
منم زیر دامن مارال فقط داشتم کس و کونش رو میخوردم و چیزی نمیدیدم.


یهو دیدم یه چیز داغ و کلفت داره میره تو کونم، انگار یه کیر واقعی بود...اوف خیلی فاز داد، بعد شروع کرد به تلمبه زدن، جیغم در اومد، داشت کونم جر میخورد، سرمو از زیر دامن مارال کردم بیرون، یهو دیدم داداش مارال داره منو میگاد، باورم نمیشد، اونا با هم دست به یکی کرده بودند منو بگان!
داداش مارال که اسمش«هادی» بود یه چشمکی بهم زد و کیرشو درآورد آروم سر داغ کیرگذاشت رو کسم ! من اونقدر غافلگیر شده بودم که نمیدونستم دارند با من چیکار میکنند، هادی از اول وقتی سرم زیر دامن مارال بود داشت با یه هندی کم از کوس و کونم فیلم میگرفت.
مارال روشو برگردوند طرفم گفت:«جنده خانم دیگه وقتشه به شوهرت کس بدی».
هادی بی مقدمه محکم کیرشو کرد تو کسم...وای چه دردی داشت ولی فاز داد پرده منو پاره کرد و تند تند شروع کرد به تلمبه زدن...هادی گفت:« کس خانم زنم میشی؟»
منم که داشتم حال میکردم گفتم:« آره میشم... شدم... بکن...بکن منو...».
مارال پا شد و همه ی لباساشو در آورد و رفت روی مبل نشست و پاهاشو از همدیگه باز کرد و کسش رو مالوند ، در حالیکه هادی سینه هام چنگ زده بود و تند تند منو میگایید، مارال با یه پوزیشن سکسی روی بدن ما شاشید، اوف چه داغ بود...من یه کم از آب کسم اومده بود، هادیم داشت آبش میومد کیرشو از تو کسم درآورد، مارال اومد و کیر داداششو گرفت و شروع کرد به جلق زدن... هادی هم آب کیرشو ریخت رو سینه هام... مارال خم شد و سینه هامو مالوند و اونا رو لیس میزد و آب کیر داداششومیریخت تو دهنم...اوف چه خوشمزه بود...
هادی گفت:«آجی مارال حالا نوبت توئه»! اونوقت باسن هاشو گرفت و کس و کونش رو لیس میزد...
مارال از من خواست دوباره حالت 69 بشیم تا وقتی داداشش اونو میگاد من از زیر لیس بزنم...


باورکردنی نبود من گیج بودم و از شهوت چیزی حالیم نمیشد، مارال ناقلا تو شربت آلبالو یه چیزی ریخته بود
قلبم تند تند میزد، فقط دلم میخواست بدم، هادی کرد تو کون مارال و شروع کرد به تلمبه زدن منم از زیر، خایه های هادی و کس خواهرش مارال رو که میچکید رو سینه هام میخوردم!
مارال با خیار کسم رو میکرد، هادیم که سینه های مارال رو چنگ زده بود، داشت دوباره ارضا میشد مدام فحش میداد و حرف های سکسی میزد، اونوقت شصتش رو فرو کرد تو کس خواهرش و یه آهی کشید وکیرش رو در آورد و آبش رو ریخت رو صورتم! بعدش گذاشت تو دهنم !مارالم که از شهوت کسش رو می مالوند رو بدنم دوباره شاشید...اوف چه داغ بود، برادر و خواهر منو سوزوندند، بعدش سه تایی رفتیم حموم و بعدش این شد شب جمعه به یاد موندنی!!
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
همه وحشی شدن

من دیبا 14 سالمه ولی سینه هام 90 کونم خیلی گندس توی کلاس ما اکثرا لز بازن ولی من نه دوستام واسه این که هیکلم سکسیه یه جوری نگام می کنن یه روز داشتم تو حیاط راه میرفتم که شیما پرید رو کولم سینه هامو محکم گرفت گفت قربونشون برم من چپ چپ نگاش کردم گفتم شیما مگه نمیدونی من بدم میاد شیما گفت دیبا جون چقدر بگیم حال میده ما که مردیم یه بار به تو دست بزنیم -چقدر بگم نه-بابا یه بار بیا اینقد من گفتم نه اونم هی اصرار کرد که قبول کردم اونم خوشحال شد لپمو بوس کردو دستمو گرفت کشوندم سمت دستشویی مدرسه ما خیلی بزرگه برا همین اصلا تابلو نیس وقتی رفتیم تو دستشویی هم من هم همه بچه ها شاخ در اوردن من واسه این که دیدم همه 2تا2تا میرفتن تو یه دسشویی اونام واسه این که من با دیدن این صحنه سرشون داد نزدم شیما گفت بچه ها دیبا بالاخره قبول کرد تا اینو گفت همه حمله کردن به منو هی دست مالیم میکدن که شیما گفت ا نکنین امروز این واسه منه



زنگ خورد رفتیم سر کلاس در هین رفتن شیما گفت زنگ خونه دسشویی باش ونفهمیدم چه جوریزنگ خونرو زدن شیما دستمو گرفت کشوند تو دستشویی بعد واساد تا همه بیان گفت خب حالا دوتا دوتا میشیم همه میخواست با من باشن که شیوا گفتاین واسه منه وقتی تقسیم شدیم شیوا منو برد تو دست شویی استرس داشتم گفتم چیکار کنیم شیوا گفت تو ساک من یادمیدممن گفتم شیوا فقط حق داری دست مالیم کنی میدونی که من از لز سکس بدم میاد گفت اوکی دگمه های مانتومو باز کرد بعد مال خودشو یه تاپ پوشیده بودم تاپو داد با لا سینه هام افتاد بیرون گفت این دفعه اروم میدم بعد شروع کرد سینه هامو خورد داشت حالام به هم میخورد ولی مجبور بودم بعد از ده دقیقه رفت شلوارمو دراره گفتم شیما نه گفت خفه با یه حرکت شرت شلوارمو در اورد شروع کرد اروم خوردن کسم هی چوچولمو میمکید بعد20 دقیقه بدن شروع به لرزیدن کرد ناگهان یه مایع لزچ از کسم در اومد شیما همروبا ولع خورد گفت ابتم مثه کست خوش مزس



از این حرفش بد اومد گفت حالا تو گفتم نه گفت اوکی بریم ولی 2شنبه بیا خونه ما گفتم اوکی 2شنبه شد مامانم که فک میکرد شیما دختر خوبیه رضایت داد من واقعا فکر میکردم یه مهمونیه ولی تارفتم تو شاخ در اوردم کل بچههای لز بودن همه لخت بودن یهدفعه شیما اومد گفت این مهمونی واسه تو چون همه میخوایم بکنیمت میخواستم در برم که شیما محک گرفتم پرتم کرد رو مبل مثه وحشیا حمله کرد به لباسام بعد کا کامل لخت شدم محک ازم لب گرفت لباش خوشمزه بود بعد اومد گردنمومثه حیون لیسید من از درد داد میزدم اونم گفت ایجونم بعد اومد سراق سینم میخواستم بگم نه که یه دفعه از سمت راستیه یه گازمحکم گرفت که یه جیغ بنفش زدم شروع کرد محکم سرشو کشیدن در عین حال قربونشون میرفت وقتی کل سینه هامو کبود کرد رفت سمت کسم شرو کرد گاز زدن منم جیغ میزدم اونم بد تر میکرد بعد رفت توشو محکم میمکید چوچولشو گاز میزد یه دفعه شروع کردم لرزیدن و بله ابم اومد شیما همرو خرد بعد گفت برگد گفتم نه که دادزد نرگس بیا نرگس بایه طناب اومد شیما نرگسم هردو بهزور منو برگردوندن دستمو به مبل بستن بعد شیما گفت مرتظی بدو من داشتم به شیما التماس میکردم نکن ولی گوشش بدهکار نبود مرتظی اومد ولی من ندیدمش چون پشتم بش بو شیما کیرشو گرفت اورد جلوی چشمام گفت ببین چقدر بزرگه راس میگفتمن همین جور داشتم التماس میکردم نه که یه دفعه مرتظی کیرشو گذاشت لبه سوراخم بایه حرکت کرد تو



نفسم یه لحظه گرفت بعد که نفسم برگشت با تمام توان جیغ زدم بعد مرتظی شروع کرد وحشی تلنبه زدن منم همین جور گریه میکردم که بعد از 10دقیقه مرتظی گفت اومد تارفتم بپرسم چی شیما دستا مو باز کرد برگردوندم دهنمو به زور باز کرد مرتظام تو دهنم محکم تلنبه میزدم داشتم خفه میشدم که ابشو پاشید تو دهنم تا رفتم تف کنم شیما دهنمو بست گفت بخور وگرنه میزنمت منم بهزور خوردم خیلی بد مزه بود شیما خودشو پرت کرد روکونم بهش چنگ میزد بعد شروع کرد لیسیدن هی میگفت به به بعد همه 5تا انگشتشو محکم کردتو که مصادف شد با جیغ من شیما یکم که با دستش تلمبه زد دستشو در اورد گفت حالا نوبت تو منو بکی ولی اگه وحشی بازی نکگی میکشمت من اروم رفتم سراق سینش یکم میمالوندم که صیما گفت جنده محکم من محکم میمالوندم میخواستم تلافی کنم بعد از 5 دقیقه مالوندن من اه ناله شیما گفت بخور سینمو سینه ه ا خیلی نسبت به من کوچیک تر بود بدم میومد گفتم نه که گفت مرتظی رو دوباره میارم من به مجبور سینشوکردم تو دهنم گفت محکم من محکم گاز میزدمو سرشو میکشیدم



شیمام داد میزد بعد گفت حالا کسمو بکن جنده منم به مجبور کسشو محکم لیس میزدم چوچولشو گار میگرفتم اونم داد میزد بعد شروع کرد لرزیدن ابش اومد خواستم برم کنار که با دست سرمو به کسش چسبوند گفت بخور ابمو من خوردم خیلی لزج بود بعد با بیحالی برگشت گفت اینقدر از من حرف نکش کونمو مثه خودت بکن منم 5تا انگشتمو کردم تو کونش با دستم تلمبه میزدم اونم داد میزد بعد گفت مرتظی رو صدا کن صداش کردم مرتظی هر کاری که با من کرد با اونم کرد منم رفتم ببینم بقیه چیکار میکنن که دیدم همه مثه ما اینجوری میکنن بعد از اینکه همه کردن همهشروع کردن لباساشونو پوشیدن شیما یه دفعه همرو ساکت کرد گفت خوب دفعه بعد گروها عوض میشه همه دوباره خونه ما من گفتم من نمیام که شیما گفت ما فیلمتو گرفتیم اگه نیای نشون مامانت میدیم اینو که گفت نزدیک بود غش کنم ولی با ناراحتی قبول کردم الان 2ساله من درگیر این بدبختیم.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
میهمان
 
خاطرات بیاد موندنی قسمت اول

من اسمم سامان هست و ۷-۸ سالی میشه که با فرزانه ازدواج کردم. خانواده فرزانه از خیلی سالهای پیش دوست خوانوادگیمون بودند و ما هم از همین طریق با هم آشنا شدیم. علارغم اینکه خانواده هر دو مون مذهبی و بسته بودن اما ما یه کمی متفاوت فکر میکردیم و همین نزدیکی عقیده هامون در کنار دوستی عمیق خانوادگی ما رو به هم بیشتر علاقه مند می کرد. اون موقع فرزانه دانشجو بود و از حق نگذریم خوشگلی و اخلاق پر شر و شور در کنار اندام متناسب فرزانه که قبل از ازدواج فقط از پشت مانتو یا چادر میتونستم بر اندازش کنم امتیاز های دیگه ای بودن. تعریف از خود نباشه من هم تحصیل کرده بودم, شغل خوبی هم به تبع اون داشتم و اهل ورزش بودم و از لحاظ ظاهری هم بدک نبودم. همه اینها به اضافه همفکر بودنمون ما رو به هم رسوند.
۲-۳ سال اول پس از ازدواجمون گذشت و ما از لحاظ روحی خیلی به هم نزدیکتر شده بودیم و جدای رابطه زن و شوهری, حس اعتماد و دوستی خوبی بینمون شکل گرفته بود. در کنار احترام متقابل به خوانواده هامون و نظراتشون, زندگی خصوصی و دایره دوستی های باب میل خودمون رو داشتیم. مثلا بر خلاف خوانواده هامون که اهل مهمونی ها و پارتی های مختلط نبودن, ما با دوستا و همکارامون راحت تر بودیم و تو مهمونیها و پارتیهای هم شرکت میکردیم. البته فرزانه از همون اول هم با سر و لباس باز تو مهمونیها حاضر نمی شد و همیشه یه رو سری روی سرش داشت و لباسهای لختی نمی پوشید, اما از شما چه پنهون که همون دامن ,شلوار یا لباسهای تنگی که تو مهمونیها می پوشید انقدر سکسی و خواستنی ترش میکرد که خیلی وقتها حتی بیشتر از خانمهای دیگه جلب توجه میکرد. اینو میشد خیلی راحت از نگاه های زیر چشمی و گاهی کاملا علنی و پر از شهوت کسایی فهمید که وقتی فرزانه از دور و برشون رد میشد یا وسط مشغول هنر نمایی بود, حاضر نبودن یه لحظه چشم ازبرآمدگیهای سینه و کونش بردارند. تازه بعضی وقتها دوستای خیلی صمیمی ترمون دل و به در یا میزدند و تیکه های جانانه ای هم بهش مینداختن و وقتی هم میدیدن ما هم مشکلی نداریم و تو مهمونیهای کوچیک و خصوصی تر بویژه خیلی اپن و راحت برخورد میکنیم, اونا هم هر چی می خواستن میگفتن. البته همه اینها اوایل جنبه شوخی داشت و دو طرفه بود یعنی ما هم متقابلا همین کار رو با اونا انجام میدادم . کم کم تو جمعهای کوچیک و صمیمی ترمون رو در وایسی رو کنار گذاشته بودیم و حسابی از خجالت هم در می اومدیم. یادمه تو تولد عسل, رضا شوهرش که از دوستای قدیمی خودم بود به فرزانه که یه شلوار تنگ سفید پوشیده بود و داشت با من میرقصید تیکه انداخت که " فری جون اینجوری خودتو تکون میدی خیلی مراقب باش به شلوارت زیاد فشار نیاد, نترکه خدا نکرده " و همه زدند زیر خنده و فری هم نه گذاشت و نه برداشت جوابشو داد که " نه رضا جون شما به جای اینکه نگران شلوار من باشی, یه شیفت بیشتر کار کن, برا عسل خانمت یه دست شرت و کرسد بخر که زیر لباسشون بپوشن که تا یه کم میرقصه عرق میکنه اینطوری همه جونشون معلوم نباشه " و منم پشت بندش گفتم " آخی بمیرم برا شون, فقیرن" و دوباره همه ترکیدن از خنده. خلاصه تو جمع دوستای خیلی صمیمیمون خیلی راحت بودیم و حال میکردیم.هم من و هم فرزانه از این رابطه هامون راضی بودیم و از جمع دوستان و پارتی ها مون لذت میبردیم. ضمن اینکه حضور تو مهمونی ها و جمع دوستامون به روابط سکسی بین من و فرزانه رنگو لعاب دیگه ای بخشیده بود و فانتزی های سکسی جالبی رو هم هنگام سکس برامون درست میکرد (آخه ما گاهی برای اینکه یه تنوعی به سکس بدیم با هم فانتزی هایی رو تو نظر میاریم و تو خیالمون افراد دیگه ای رو تو موقعیت های مختلف, تو سکسمون میاریم واز این لذت میبریم. گاهی یه دوست پسر خیالی برای فرزانه, یه زوج خیالی سکسی مثل خودمون و یا گاهی هم پا رو فراتر میزاریم و بعضی از کسایی رو که میشناسیم رو تو فانتزی هامون میاریم مثل دوستای صمیمیمون). تو ۲-۳ سال اول ازدواجمون, من و فرزانه با دوستای همدیگه هم آشنا شده بودیم و با بعضیهاشون که هر دو مون باهاشون حال میکردیم رفت و آمد داشتیم و دوستای خوبی شده بودیم. اینها رو تعریف کردم تا یه پیش زمینه ذهنی از خودمون بهتون بدم.
اما ماجرایی که الان می خوام براتون بگم مربوط میشه به چند سال پیش تابستون که تصمیم گرفتیم برای ۲-۳ روز تفریح و گشت و گزار بریم همدان. لازمه که بگم یک هفته پیش از اون حمید و نازنین که برای عروسی یکی از همکارهای نازنین اومده بودن تهران دوشب خونه ما موندن و بعد هم دعوتمون کردن همدان. حمید دکتر ارتوپد بود و نازنین هم دکتر عمومی بود و ۵-۶ سالی میشد که ازدواج کرده بودن و بک سالی میشد که یه موقعیت خوب کاری برای حمید ایجاد شده بود و یک کلینیک تو همدان راه اندازی کرده بود و برای همین از تهران کوچ کرده بودن به اونجا و زندگی خوبی داشتن هر چند تنها چیزی که گاهی ازش مینالیدن دور شدن از دوستای صمیمیشون بود که به واسطه دوری از تهران براشون به وجود اومده بود. به همین دلیل سعی میکردن چند هفته یکبار بیان تهران تا هم خانواده هاشون رو ببینن و هم تو مهمونی ها و جمع های دوستامون باشن. قضیه از همون شب عروسی همکار نازنین شروع شد. نازنین قبل از عروسی رفته بود آرایشگاه و حمید هم یکی دو ساعت بعدش رفت دنبالش که از همون جا مستقیم برن عروسی. حمید که میخواست بره کلید خونه رو بهش دادم که راحت باشن و تا هر وقت خواستن بمونن و نگران این نباشن که ما منتظرشونیم. شب جمعه بود و من و فرزانه هم رفتیم بیرون شام خوردیم و برگشتیم. بعدشم نشستیم پای ماهواره سرگرم تماشای فیلم و طبق معمول یه صحنه سکسی بهانه خوبی شد برای آغاز یه سکس جانانه. سکسمون که تموم شد حال دوش گرفتن نداشتم, خودمو شستم چراغهای هال و پذیرایی رو خاموش کردم و همونجا رو کاناپه دراز کشیدم. فرزانه رفت دوش بگیره. من همونجا خوابم برد تا اینکه با صدای سشوار بیدار شدم. چشمامو که باز کردم اندام لخت و سکسی فرزانه که داشت تو رختکن موهاش رو خشک می کرد چشمای نیمه بازم رو خیره کرده بود. رختکن حمام درش تو راهرویی باز میشد که از تو هال کاملا دید داشت و فرزانه هم در رو باز گذاشته بود تا بخار زودتر تخلیه شه. می دونست از صدای سشوار بیدار میشم , یه نگاهی بهم کرد و لبخندی زد و به خشک کردن موهاش مشغول شد... . صدای سشوار تو گوشم پیچیده بود و همونطوری چشمامو بسته بودم چرت میزدم که یه صدایی مثل سرفه از پشت کاناپه که پشت به در ورودی بود شنیدم, یه لحظه به خودم اومدم, یا دم افتاد که حمید و نازی ممکنه اومده باشن. سریع از جا پریدم که برم در رختکن ببندم چون میدونستم به خاطر صدای سشوار و تاریکی هال, فرزانه نمیتونه متوجه اومدن اونا بشه. همین که از رو کاناپه بلند شدم, دیدم که بععععععله حدثم درست بوده و حمید و نازنین برگشتن. برای یه لحظه کوتاه هاج و واج مونده بودم که چکار کنم, هرچند ما با حمید اینا خیلی صمیمی بودیم اما نه تا این حد که جلوی هم لخت شده باشیم, مخصوصا فرزانه که تا اون زمان هیچ کدوم از دوستامون حتی اونو بدون روسری هم ندیده بودند. وقتی چشمم به حمید و نازی افتاد دیدم که حمید سرشو برگردونده به سمت در که مثلا نگاهش به فرزانه نیفته, نازی هم با یه لبخند شیطنت آمیز زیر لب داشت میرفت به سمت در رختکن که فرزانه رو از اومدنشون با خبر کنه و در رختکن ببنده. همه اینها تو یه چشم بهم زدن اتفاق افتاده بود و هنوز حرفی بینمون رد و بدل نشده بود. صدای جیغ کوچیک فرزانه منو بخودم آورد. صدای سشوار قطع شد. برگشتم دیدم نازنین دم در رختکن ایستاده و داره با فرزانه که حالا پشت در نیمباز رختکن ایستاده صحبت میکنه. حمید سلام معنی داری کرد و رفت تا لوستر هال روشن کنه. منم فقط یه شرت پام بود, همونطوری که ملحفه ای که کنارم بود رو دور خودم می پیچیدم جواب سلام حمید دادم و پرسیدم کی اومدین؟ اونم به شوخی گفت یه نیم ساعتی میشه و یه چشمکی زد. یه لبخندی زدم و گفتم: داشتیم دکتر! قبل از این که چیز دیگه ای بگم گفت : ۱-۰ به نفع من. جواب دادم که باشه حمید جون اینجوریه دیگه, دارم برات. البته ما همیشه با هم شوخی داشتیم اما این اتفاق و فکر اینکه حمید تن لخت فرزانه رو دیده بدجوری ذهنمو مشغول کرده بود. اصلا نمیدونستم چه مدت به اون اندام سکسی و برآمدگیهای خوشفرم سینه ها و کونش زل زده بوده. لوستر که روشن شد صدای سلام نازنین شنیدم برگشتم به سمتش که دیدم داره مانتوشو در میاره. وااای چی میدیدم. لباسی که نازنین پوشیده بود کمتر از تن لخت فرزانه نبود. یه پیراهن کوتاه و تنگ مشکی رنگ تنش بود که از بالا یه آستین بلند توری در یک سمت و یه بند نازک رکابی روی شونه دیگش نگهش داشته بود و از پشت تا پایین کمرش باز بود و از پایین یک وجب بالای زانوش ایستاده بود. همونجور که چشمم رو چاک بین سینه هاش خشک شده بود سلام کردم و پرسیدم: خوش گذشت !؟
نازی که یه مقدار هم مست به نظر میرسید با لحن شیطنت آمیزی جواب داد که انگار به شما بیشتر خوش گذشته و اومد به سمت کاناپه های وسط هال که بشینه. بعد گفت که آره جاتون خالی , خیلی خوب بود و بعد از مدتها یه دلی از عزا در آوردیم. حمید هم که از سمت آشپزخونه صداش میومدبه تایید حرف نازی گفت که واقعا برنامه ریزی و مدیریت جشنشون عالی بود و از گروه ارکسر و خواننده و رقاص هایی که دعوت کرده بودن تعریف میکرد که نازی حرفشو قطع کرد و با یه پوسخند معنی دار گفت که البته آقا (منظورش حمید بود) بهشون بیشتر خوش گذشته. رو کردم به حمید و پرسیدم چطور!؟ و به شوخی گفتم خیلی نامردی, حالا دیگه تنها تنها می ری عشق و حال !؟ حميد گفت نه بابا چه حالي، قضيه اينه كه چند تا رقاص اوکراینی دعوت كرده بودن و يكي دو تاشون اومدن سمت ما ميرقصيدنو من هم جو گیر شدم یه ۵۰۰۰۰ گذاشتم لای بند لباس یکیشون.اومد ادامه بده که نازی حرفشو قطع کرد که بله آقا چشمش گرفته بود دختره رو و رو کرد به حمید و گفت چرا نمیگی بعدش دختره چیکار کرد؟ بله به من هم ۵۰۰۰۰ بدن از اون دختره قشنگتر لَپ دَنس میرم. من که متوجه ماجرا و احساسات زنونه نازی شده بودم برای اینکه جو عوض بشه همون موقع برگشتم به نازی گفتم خوب پس بزار من برم یه ۵۰۰۰۰ از جیبم بیارم ببینیم چکار میکنیها و یه چشمک به حمید زدم که یعنی دارم برات. نازی برگشت به شوخی بهم گفت : باشه برو بیار تا من یه کونی از این حمید بسوزونم. حمید هم برای اینکه میدونست نازی مسته و قاعله رو یه جوری ختم کنه شروع به نازکشی از نازنین کرد و همزمان میگفت بابا ناسلامتی رفته بودیم عروسی و مراسم شادی بود دیگه, یه کم کوتاه بیا عزیزم. حمید یه کم بغلش کرد و نازی آرومتر شد. من برای اینکه از فرصت استفاده کنم و حرکت دید زدن حمید تلافی کنم رفتم یه ۵۰۰۰۰ از جیبم آوردم گذاشتم رو میز و به نازی گفتم من کار ندارم, این ۵۰۰۰۰ ما. ببینیم چیکار میکنیها. نانین برگشت رو به من با یه عشوه خاصی گفت : خیلی پررویی ها.همه خندیدیم و ماجرا تموم شد و نازی بلند شد رفت که لباس هاش رو عوض کنه. وقتی که بلند شد چشمام افتاد به کونش که تو لباسش بد جوری خودنمایی میکرد و با هر قدمی که بر میداشت یه تکونی به کیر از حال رفتم میداد. بعد از اینکه دیدم حمید, فرزانه رو دید زده بود فقط یه جوری دنبال این بودم که با حمید مساوی بشم یه جورایی فکر میکردم که دیگه پرده ای بینمون نمونده. تو همین فکرا بودم که فری از حموم اومد بیرون و سلام کرد و یه چشم غره به من و زیر لب و اشاره که حواست کجا بود اینا اومدن؟, حمیدم با یه لبخند معنی دار جواب داد و بعد گفت :عافیت باشی فرزانه جون. فرزانه هم که سرخ شده بود سرش رو از خجالت پایین انداخت و گفت ممنونم. با با این رفتار حمید مصمم شدم که یه جوری بازی باخته رو ازش ببرم. اونشب حمید و نازی خیلی خسته بودن و زود آماده شدن که برن بخوابن و شب بخیر گفتند و رفتن تو اتاقی که براشون در نظر گرفته بودیم. من هم رفتم یه دوش گرفتم و با فری رفتیم تو اتاق خواب. روی تخت دراز کشیدم و منتظر فری بودم که دیدم نشسته جلوی میز آرایشش و زول زده به آیینه. صداش کردم که بیاد. انگار که منتظر همین بود بلافاصله ازم پرسید؛ سامان! تو ناراحت نشدی حمید منو اینطوری دید؟ چرا هیچی بهش نگفتی؟
گفتم ببین عزیزم هر مردی در مورد خانمش به طور طبیعی غیرت داره و از اینکه کسی بخواد بهش تعرضی بکنه ناراحت میشه, اما خودت که متوجه شدی این اتفاق خیلی غیره منتظره افتاد و من اصلا متوجه اومدنشون نشده بودم. چکار میتونستم بکنم. بعد هم ما با حمید اینا خیلی صمیمی هستیم, چی باید میگفتم بهشون.اصلا ما خودمون کلید رو بهشون داده بودیم و بعدشم بی احتیاطی کردیم یادمون رفته بود که هر لحظه ممکنه بیان! حالا هم ناراحت نباش اتفاقیه که افتاده اصلا فکر کن این اتفاق اصلا نیفتاده و فقط یه قسمتی از همون فانتزی هایی بوده که تو سکسامون تصور میکنیم . فری گفت همین بود غیرتت؟ گفتم عزیزم می خوام از فکرش بیای بیرون و بخوابی. فردا مهمون داری میخوای پذیرایی کنی. خوب نیست خسته و آشفته باشی. فری گفت می خواستم یه چیزی رو بهت نگم, بعد یه لبخند شیطونی اومد رو لباش و گفت؛ حالا که میبینم انقدر خونسرد و بی غیرتی پس بزار یه چیزی رو بهت بگم. گفتم چیه مثل اینکه تو همچین بدتم نیومده ها و یه خنده ای زدم. که یه اخم کوچیکی کرد و گفت نخیرم اصلا هم اینطور نیست. اما وقتی رفتی دوش بگیری رفتم ببینم نازی اینا چیزی نمی خوان, پتویی, بالشی چیزی. رفتم در اتاق در بزنم, دیدم چراغ روشنه و از لای در دیدم که این دو تا مشغولن حسابی (آخه چند وقت بود در اون اتاقمون خودش رو انداخته بود و کامل بسته نمیشد و لای در کمی باز میموند). من هم یه جورایی حس تلافیم گل کرد و ایستادم نگاهشون کردم. گفتم یعنی همه چیز رو دیدی؟ گفت آره خوب. چطور اونا ور ور وایستاده بودن منو میدیدن اشکال نداشت. منم دلم خنک شد. با این حرفش کیرم دوباره یه تکونی خورد و برای اینکه احساس راحت تری پیدا کنه گفتم عزیزم خیلی هم کار خوبی کردی. منم جات بودم همین کارو میکردم. اصلا پا شو بی سر و صدا بریم دو تایی یه دیدی بزنیم. فری گفت دیر شده دیگه, همون تو حموم بودی تموم شد کارشون اومدن رفتن دستشویی و بعدشم خوابیدن. گفتم حیف شد, من هم می خواستم تلافی کنم نشد. گفت خوبه دیگه پر رو نشو. دیگه کیرم کاملا راست شده بود و از فکر کردن به اتفاقاتی که اونشب افتاده بود هیجانی شده بودم و فانتزی هایی رو داشتم تو سرم میپروروندم. داغ شده بود کلم و داشتم تصور میکردم میکردم که فری چی دیده بوده. همون موقع فری چراغ و خاموش کرد و اومد روی تخت که دراز بکشه که سریع پریدم افتادم روش و بغلش کردم و شروع کردم فانتزی های ذهنمو پر و بال دادن. در گوشی ازش پرسیدم که خوب حالا بگو ببینم چطور بود سکسشون شیطون؟ چی دیدی؟ چجوری میکردن و این حرفا... و همزمان هم داشتم میمالیدمش. فری با ناز گفت مثل اینکه همین یکی دو ساعت پیش منو کردی ها, بست نبود. گفتم با این چیزایی که امشب اتفاق افتاد و تو دیدی کیرم دوباره هوس کرده بکنه.... فرزانه هم که کاملا معلوم بود از دیدن سکس حمید و نازی حرارتش زده بالا باهام همراه شد و دوتایی مشغول فانتزی های تازه ای شدیم. ازش میپرسیدم که حمید چجوری نازنین میکرده و نازنین چجوری میداده و همونطوری که تعریف میکرد همون کارها رو ما هم با هم انجام میدادیم.... بعد به نازی گفتم برگرد و قمبل کون ریبا و بزرگشو که روبروم دیدم کیرمو از پشت تو کسش فرو کردم و بهش گفتم فکر کن حمید داره از پشت میکنتت. حس کردم که از لذت کسش یکدفعه داغ و خیس تر شد. اینو کاملا با کیرم احساس کردم. همونظوری که آروم کیرم تو کسش عقب جلو میکردم می گفتم ببینم چجوری به حمید میدیها. اونم دیگه کاملا وارد فانتزیمون شده بود و کونشو یه کم به صورت قر و قمیش حرکت میداد و میگفت اینجوری هی نفس نفس زنان صدا میزد منو بکن حمیدو جرم بده. اینا رو که تکرار میکرد شهوتم چند برابر میشدو بیشتر کیرمو تو کسش فرو میکردم و با دستام که رو پهلوهاش بود کونشو بیشتر به خودم فشار میدادم و بیشتر لذت میبردم. تو همین حال بودیم که فری گفت آخ که چقدر دوست دارم حالا که حمید داره کسمو میکنه تو هم بیای کیرتو بکونی تو دهنم بخورمش برات و من هم گفتم آخ کیرمو قشنگ آماده کن میخوام بکنمش تو کون نازنین که دیگه انقدر جلوم با ناز و عشوه راه نره و کونشو به رخمون بکشه و خلاصه با فانتزی یه سکس چهارتایی داغ سکس جانانه ای کردیم و هر دو ارضا شدیم و بعدشم از اونجایی که دیگه رمق نداشتیم از جامون پاشیم, با دستمال کاغذی خودمون رو پاک کردیم و همونجوری خوابیدیم....
     
  
میهمان
 
هنگامه آروم موهای زنم رو از عقب کشید. دهنش که به ناله خفیفی باز شد با اون یکی دستش دهن رو بازتر نگه داشت٬ آب دهنش رو جمع کرد و با یه تف غلیظ طولانی سرازیرش کرد توی دهن زنم. من کیرم راست شد. نبض رگ‌های کیرم چنان می‌زد که انگار الان بود منفجر بشه. دست هادی٬ شوهر هنگامه از پشت اومد و روی موهای سینه‌ام لغزید. فشار کیرش رو روی کونم احساس می‌کردم. دوست داشتم خم بشم تا اون کیر نازک و خوش‌تراش توی کونم فرو بره اما نمی‌خواستم صحنه روبروم رو هم از دست بدم: هنگامه حالا داشت سینه‌های نازنین رو می‌مالید. نوک سینه‌هاش رو نیشگون می‌گرفت و صورت زنم رو به شکل تحقیر آمیزی می‌لیسید. دیگه طاقت نیاوردم دست بردم که با جق خودم رو از فشار شهوت خلاص کنم اما هادی دستم رو چسبید کمرم رو خم کرد و کیر نازک و چربش رو فرو کرد توی کونم. از درد داد زدم. حس کردم آب گرمی از کونم سرازیر شده.
*
دستمال رو که کشیدم به مقعدم خون ندیدم. هادی ولو افتاده بود روی زمین و کاندوم پر از منی از سر کیرش آویزان بود. کمی بیشتر دستمال رو چپاندم توی کونم اما اثری از خون نبود. معلوم شد که هادی با همون یک بار تو رفتن خودش رو خالی کرده و داغی آب وجودش این توهم رو در کونم به وجود آورده که خونی شده بودم.

هنگامه با بدن عرق کرده٬ پستان سیخ و چشم‌های منتظر داشت پوزخند می‌زد. موهای بلند زنم هنوز توی دستش بود. حس کردم نازنین داره نگاهم می‌کنه اما تا خواستم من هم نگاهش کنم چشم‌هاش رو دزدید. از خجالت بود؟ شاید. چند سال پیش٬ وقتی هنوز آتش شهوت زناشویی بین ما داغ بود موقع سکس انگشت توی کونم می‌کرد یا با اون دیلدوی چرب و سیاه پروستاتم رو ماساژ می‌داده دیدن کیر واقعی توی کون شوهرش چیز دیگه‌ای بود.

خجالت می‌کشید یا نه اوضاعش داغون‌تر از این حرف‌ها بود که اهمیتی بده. بدنش عرق کرده و گونه‌هاش از شهوت سرخ شده بود. برگشتم و به هادی نگاه کردم. هنوز یه گوشه افتاده بود و داشت نفس عمیق می‌کشید. هم نازنین٬ هم هنگامه منتظر علامتی از ما بودند که بدونند آیا ماجرا ادامه داره یا نه؟ هادی نای تکون خوردن نداشت اما من رو به هنگامه سر تکون دادم. چشم‌هاش مثل طوفان توی صحرا رعد و برق زد و دستش مثل شلاق بالا رفت و چنان به باسن نازنین کوبید که صداش هادی رو از جاش پروند. اشک توی چشم‌های نازنین جمع شد و بلافاصله جاش رو به لذت داد. هنگامه طوفانی نبود که به این سادگی بند بیاد. چند تف پی در پی مثل باران صورت نازنین رو خیس کرد و دست من دیگه نتونست طاقت بیاره. تا مشتم دور کیرم حلقه زد آبشار منی به بالا جهید و قبل از این که بتونم کنترلش کنم روی فرش و مبل پخش شد.

زانوهام دیگه تحمل نداشتند. نشستم و به رد آب کیر و اوضاع اطرافم نگاه کردم. لکه‌های سفید و زرد از لبه مبل پایین می‌ریختند و هنگامه دستش رو به لای پای نازنین می‌رسوند و صدای آه نازنین بلندتر و بلندتر می‌شد. دستی به کنار صورتم خورد. سرم برگشت و کیر هادی روبروی لب‌هام ظاهر شد. تلاش بی‌فایده بود. می‌دونستم عاشق این کیر هستم. اون شیء دوست داشتنی٬ خوش‌تراش و نازک رو لای لب‌هام گرفتم و ذره ذره مکش زدم به داخل دهانم.

- اووووف. بخورش کونی

هادی داشت می‌گفت وقتی که کیر پلاسیده‌اش داشت توی دهنم جون می‌گرفت. بگو هادی جان بگو. هر فحشی که دوست داری به من بده اما من عاشق تو هستم. عاشق زن زیبای دلفریبت هستم. عاشق کیر نازک٬ کس ناز٬ اندام لاغر تو و لای پستان‌ها زنت هستم. چند بار به یاد خط سینه زنت جق زده باشم خوبه؟ چند بار نازنین رو به خیال هنگامه کرده باشم خوبه؟ چند بار توی چت با غریبه‌ها از کیر تو حرف زده باشم وقتی که در خیال وارد کس زنم می‌شه؟ من عاشق بوسه‌های خیس تو و هنگامه بودم وقتی جلوی مردم از همه دیگه می‌گرفتید. شب عروسیت یادت هست؟ «عروس دوماد رو ببوس یالا» و هنگامه توی رو بوسید و من مثل وحشی‌ها عکس می‌گرفتم. با اون عکس چه جق‌ها که نزدم. عکس رو روی مونیتور زوم می‌کردم و کیرم رو به لب‌های تو و زنت می‌مالیدم که اون طور لوند و شهوانی به هم قفل شده بودند. عکس سینه‌های باز زنت رو توی لباس‌های مهمانی چند بار لیسیده باشم خوبه؟ من عاشق شما دو نفرم. می‌فهمی؟

- آی‌ی‌ی‌ی‌ی... نه‌ههههههه

هنگامه چنان چوچوله نازنین رو فشار داده بود که دختر بیچاره با زانو زمین نشست. هنگامه زیر بغل و دست زنم رو گرفت و هولش داد طرف ما. از چشم‌های خرمایی هنگامه شرارت و بزهکاری می‌بارید. نیشش تا بناگوش باز بود و از هیجان نقشه‌ای که در سر داشت نوک پستانش سیخ و پررنگ شده بود. من عاشق اون چشم‌های خرمایی بودم و اون پستان قهوه‌ای و اون قوس کمر و اون ناف زیبا و اون قدم برداشتن‌های مسخ کننده. کیر شوهرش در دهانم بود اما چشم‌هام به لرزش اون پستان‌های بی‌نظیر خیره مانده بودند.

- کونی وقتی ساک می‌زنی به من نگاه کن

اما مگه می‌شد هادی عزیزم؟ از تو فقط کیرت زیباست اما در هنگامه هیچ عیب و نقصی نیست. به خصوص وقتی که وحشی می‌شه. وقتی که رئیس می‌شه. وقتی یه تف دیگه از دهنش پرت می‌شه تا بخوره به صورت من و زنم که حالا با فشار پنجه‌های قوی هنگامه چسبیده‌اند به هم.
با همون شیطنت مجذوب کننده هنگامه موهای زنم رو از صورت خیسش کنار زد٬ در گوش شوهرش چیزی گفت و غرق خنده شد. کیر هادی در دهان من ناگهان به حداکثر نعوظ رسید و بیرون کشیده شد. آخخخ... از خود بی‌خود شدم. تا منتهای شهوت بالا رفتم و در دره بی‌انتهای لذت سقوط کردم. دست نیافتنی‌ترین فانتزی جنسی عمرم به حقیقت بدل شد و کیر هادی تا خایه به حلق زنم فرو رفت. نفس من حبس شده بود اما نازنین از ورود این کیر ناگهانی بلافاصله اوغ زد و بالا آورد. برگشت و شروع به استفراغ کرد و هنگامه می‌خندید. وحشیانه می‌خندید. زنگ صدای خنده‌اش توی خونه پخش می‌شد و پنجره‌ها رو به لرزش درمی‌آورد. هادی اما نگران بود. خم شد تا به نازنین کمک کنه. نازنین دستش رو پس زد. بلند شد و با سرعت به سمت دستشویی رفت تا باز هم استفراغ کنه. از دستشویی صدای سرفه می‌آمد که پای هنگامه بالا آمد و با لگدی من رو نقش زمین کرد. به پشت افتادم. هنگامه با چالاکی جابجا شد و پاش رو روی سینه‌ام قرار داد. در همون وضعیت باقی موندم و به صدای سرفه‌ها گوش دادم. به سقف خیره شدم و بدون این که ببینم دست هنگامه رو حس کردم که هادی رو به طرف خودش کشید و در همون حالتی که پاش روی سینه من بود شروع به پچ پچ کردن با او کرد. به پشم‌های کس هنگامه٬ منحنی زیر سینه‌اش٬ خایه‌های آویزان و کیر کوچک شده هادی و حالا صدای دستشویی فکر می‌کردم. نازنین احتمالا مشغول شستن صورت و دهانش بود.

- خوبی؟

هادی نگران بود. کنارم نشست و پرسشگرانه و خجالت‌زده نگاهم می‌کرد. چند لحظه بعد هنگامه هم پاش رو برداشت٬ خم شد و سوالی که هادی نپرسید رو به زبان آورد:

- می‌خوای ادامه ندیم؟

وحشی‌گری به کلی از اون صورت زیبا رفته بود. طوفان صحرا قطع شده بود و خنکی بادهای که ابرها رو می‌برند تا آفتاب دوباره بیرون بیاد احساس می‌شد. لبخند زدم. به اون صورت زیبا و این زوج مهربان لبخند زدم و گفتم:

- من مشکلی ندارم اما بزارید نظر نازنین رو هم بپرسیم.

و هنگامه به طرف دستشویی رفت. شوهرش دستم رو گرفت تا بلند شم و بشینم. صورتش سرخ بود و با دست‌هاش آلتش رو قایم می‌کرد.

- شرمنده رفیق. از دست ما ناراحت نباشی؟

دوباره لبخند زدم. چرا فکر می‌کرد رساندن من و زنم به عمیق‌ترین و مخفی‌ترین آرزوهامون و زنده کردن دوباره شعله زندگی جنسی ما که داشت خاموش می‌شد کار اشتباهی بوده؟
در دستشویی باز شد و هنگامه و نازنین بیرون آمدند. هنگامه نازنین رو خواهرانه بغل کرده بود و با مهربانی به سمت ما آورد. روی مبل نشستیم. بغلش کردم و با دست دیگه یک تکه لباس روی شانه‌هاش انداختم. هادی بلند شد و در همون حالتی که با یک دست عورتش رو مخفی می‌کرد پرسید آب؟ سر تکان دادم و رفیق قدیمی با کون لختش به طرف آشپزخانه دوید. هنگامه یک تکه لباس دیگه روی آ انداخت و دوباره پرسید:

- خوبی عزیزم؟

و مهربانانه دستی به موهاش کشید.نازنین با بی‌حالی و تعجب سر بالا آورد. من از روابط بین زن‌ها سررشته‌ای ندارم و نفهمیدم دقیقا چه چیزی بین نگاه دو دختر رد و بدل شد و چه معنایی داشت اما هر چه که بود باعث شد لبخند و رنگ به صورت زنم برگرده. هادی آب رو آورد و دیدم که حبه قندی هم توش حل کرده.نازنین لیوان آب رو گرفت و تشکر کرد. همه منتظر ماندیم تا نازنین به حال عادی برگرده.

- خوبی عزیزم؟

این بار من بودم که از شریک زندگی‌ام در آغوشم می‌پرسیدم. نازنین لبخند کمرنگی زد٬ به اطرافش نگاه کرد. چیزی در صورتش شکل می‌گرفت و گوشه لبش در یک لبخند شیطانی بالا می‌رفت. در سکوت ما نازنین با چشمان زیباش چشمکی زد و پرسید:

- پس منتظر چی هستیم؟

کیر من بالا پرید! صدای خنده هنگامه دوباره به پنجره‌ها پیچید٬ هادی به طرف جعبه کاندوم‌ها دوید و چند ثانیه بعد من برای لب‌های دو دختر که روی هم قفل شده بودند بی‌امان جق می‌زدم و هادی کیرش رو به سینه‌های زن من و زن خودش می‌مالید. دوباره رعد و برق زد و در صحرا طوفان شروع شد.
     
  
مرد

 
سکس ضربدری با پسر خاله هام و زناشون

من سه تا پسر خاله دارم که سه تاشون داداشن و یه دختر خاله من آرمان 25 ساله پسر خاله بزرگم احمد 27 ساله وسطی 25 ساله همسنمه کوچیکه با دختر خالم دو قولوه 23 ساله من رابطم با پسر خاله هام خیلی نزدیکه خیلی رابطمون خوبه چون هم اختلاف سنیمون کم بود هم پسر خاله بودیم دیگه.حتی شده بود با دو تای اولی جنده کرده باشیم.مشخصه سکسیشون دستم بود همشون احمد اولیه زود انزال بودو کیرش کوتاه شاید 10 سانت دومی امیر کیرش باریک 13 سانت اونم به محض خالی شدن خسته میشودو دیگه تریپ پشیمونا رو برمسداشت. منم تعریف از خود نباشه کیرم 17-18 میشه ولی بعد سکسای متوالی هم دیر خالی میشم و نقطه قوت اصلیم اینه که 3 یا 4 بار میتونم ادامه بدم در ضمن سر کیرم واقعا کلفته 6.5-7 سانت میشه. ما بالابالای تهرانیم تقریبا اسم نبریم بهتره.
بگذریم ماها وقتی بیرون میرفتیم گردش شمال ویلای پسر خاله هام.دوس دخترامونم میبردیم.بعضی اوقات بد مست می کردیم.


داستان از اونجا شروع شد که یه بار که با زیدامون رفته بودیمو مست مست بودیم پشنهاد داد احمد که سکس گروهی بکنیم.فقط با دوست دخترهای خودمون. بعد تو سکس من گفتم به احمد زنتو بده بکنم و بیان زنامونو عوض کنیم .همه قبول کردن و سکس شد ضربدری ولی فرداش احمد اومد گفت راستی دیشب چه غلطی کردی؟
گفتم چی گفتم. گفت واقعا اگه زنم بود باز میگفتی بده بکنم؟
گفتم خوب زنمم میدادم بکنی دیگه.گفت خوب اونوقت زن دادشمم باید میکردمم داداشممم زن منو .
گفتم اره دیگه خنگه.
گفت خفه شو باره آخرت باشه ها این جنده ها فرق میکنن.
گذشتو احمد بعد اندی زن گرفت یه دختر خوش استیل 25 ساله هم سن منو امیر .قد 162.کون و سینه متوسط اندام مانکنی ولی سفید عین برف.
مدتها به خوبی خوشی گذشت تا اینکه یه روز اومد احمد و گفت ببین فردا زنم خونه نیست میای خونه ما گفتم خیره گفت شاید خیر شد بیا.
وقتی رفتم بساط آماده کرده بود بعد نهار مشروبو زدیم بعد شورو کرد درد دل کردن کم کم وارد بحث های خوصوصیو خانوادگی شد و گفت یادته تو سکسام زود میومود ابم گفتم اره خوب گفت الان ازیتم میکنه تقریبا شدم عین امیر فقط یبارم میتونم گفتم که چی گفت اخه رابطمون یه خورده سرده من از این سردی میترسم.گفتم تو که خبره ای ناکس تنوعی چیزی جای کاری از تو بعیده.
گفت اون شب شمال سکس گروهشیو یادته گفتم کدوم گفت اونی که گفتی بیا زنامونو عوض کنیم. گفتم اره خوب.گفت نمیتونم بجز تو اول بعد داداشم چون برا اون روم نمیشه به کسی اعتماد کنم میخوا یه تنوعی تو سکسم با شیدا بدم ولی باید شما هم زن بگیرید.قبوله.


گفتم سرت گرمه شرو ور میگی. گفت نه به خدا راس میگم .
گفتم یعنی مشکلی نداری زنتو زیر من ببینی .گفت نه عوضش منم زنتو زن داداشمو میکنم.
گفتم ثابت کن راست میگی .گفت چه طوری گفتم چه میدونم .که بعده چند ثانیه رفتو شورتو کرستی آورد گفتم این چیه گفت اینا ماله آزاد.
همین که اسم آزادرو بردو شورتشو داد دستم بی اختیار کیرم بلند شد.گفت خیلی بیجنبه ای .گفتم نکبت دست خودم نیست که .کیرشو در اورد کمک کمک شقش کرد یکی دیگه از شورتاشو میمیلید به کیرش بعد گفت برا اینکه ثابت کنم تو شورتشو بمال به کیرت.
کیرمو درآوردم وجای مماس کسشو بو کردمو گذاشتم روی کلاهک کیرم وای جون چه بوی چه حالی داشت یه جق حسابی زدیمو ابمو ریختم رو جای کسش.
بعد بهش گفتم اخه اونو چه طوری راضی میکنی.گفت بسپرش به من
اونم مشروب میخوره بعدشم احساس میکنم که ارضا نمیشه اونطور که لازمه چند با گفتم بهش وقتی انگشتم تو کونش بوده که دوس داره به جاش کیر باشه گفته آره خیلی.
آخه زن ندارید که شما ها. گفتم حالا که اینجوریه ماهم بهت قول میدیم خوبه.
گفت باشه فردا شب آماده شو بیا اینجا .منم اماده شدمو شب رفتم خونشون درو که باز کردن بی هوا بوی کس آزادرو شنیدمو رفتم بعد احوال پرسی نشستم رو مبل و با احمد گرم صحبت شدیم که با سینی شربت اومد و نشت کنار احمد به احمد گفتم برنامه کاریت خوب پیش میره فوری گرفت چی میگم گفه ازه اوکییه.
یه دامن پاش بو که تا 20 سانتی ساق پای پرو سفیدشو میشد دیدو یه تاپ قرمز گل دار و چاک سینش وقتی دلا میشد دیده میشد.


شام خوردیمو بساط مشروبو آماده کرد احمد به شیدا تعارف کرد که تعجب کردم اون گفت نمی خورم خوش باشید بعذ با اسرار احمد اومد جلو احمد شرو کرد به ریختن و سنگین ریختن .کمک کم گرم شده بودیم مست تقریبا واحمد به شیدا گفت خوشگلم یه اهنگ بخون برامون.
اونم یه ترانه گوگوش خوندو احمد بعد دست انداخت دور گردنشو شروع کرد به لب گرفتن منم تماشا میکردم فقط بعد دستشو برد سمت شینه هاشو از رو تاب داشت میمالیدشون که منم دستم رفت سمت کیرم.
احمد شرو کر به در اوردن تابش که شکم سفیدو ساقه پاش بات بالا رفتن دامنش افتا بیرون جون تابشو در اورد و سوتینشو باز کرد اخخخ که از شق درد داشتم میمردم چه سینهای وای خیلی زیبا بود سفتو جمو جور.احمد دامنشم از پاش در اورد وای واقعا کونش حرف نداشت گردو قلمبه و سفید
با یه شورت مشکی . دست کرد تو شورتو کسشو می مالید ازادم بیکار نبو کیره احمدو میمالید.
بعد احمد یه نگاه به هم ارده اشاره کرد بیا.
منم جلو رفتمو احمد به شرتش اشاره کرد منم شر ته ازادرو در اوردم و بو کردم خیس بود و منم کمی لیسش زدم شیدا با چشای خمار ونگاهی شهوتی بهم نگاه کردو چشماشو بست .بعد منم لخت شدم یکی از پاهاشو دادم بالا وای عین یه هلو یه کس سفید لبه های صورتی و یه سولاخ کون خوشکل لبامو با لبای کسش در امیختم زبونمو راهنمای کردم تو وای چه قد حشری و آبدار گرم با انگشتام کسشو باز کردم یه چوچوله سفت و سوراخ کوس تنگ به زو دو انگشت می کشید چون تکون خورد موقع ورود انگشت دوم تا 5 دقیقه خوردیمش بعد من بلند شدم و احمد اومد کسشو بخوره منم چند تا لب ازش گرفتمو کیرمو گذاشتم رو لباش کیرمو دست میزو ویزاشت تو موشتشو برندازیش میکردو به صورتم نگاه کردو کله کیرمو بوسد شروع کرد به ساک زدن.تا 5 دقیقه.


بعد بلند شدم طاق بازش کردمو کرمو رو کسش می مالیدم که صدای اهههو نالش کشتممم و با ناله شهوتی گفت ارمان بکن تو جرم بده جججون کیرتو میخواموسر کیرم خیلی کلفته ولی باید میرفت تو.آروم فشارش دادم کهاز جاش تکون خوردو رفت عقب.احمد رفتو کیرشو بهش داد تا بخوره گفت شیدا جون اینم اوچیزیکه دوس داشتی لذت ببر.
کیرمو تف زدم دوباره فشار دادم که با یه جهش و یه حالت و صدای دووپ رف تو کسو شکم شیدا باور کنید کس زیاد کردم ولی با همه فرق داشت یه جیغ که شید انگار تازه زن شده باشهو صداش الانم تو گوشمه که با جیغ گفت اااووووی اااااخخخخ جر خوردم تورو خدا در بیار.من نگهش داشتم تا کمی اروم شد بعد تا نصفه کردم تو بیرون نکشیدم که باز تکون میخورد درد داشت ودوباره تا ته تقریبا فر کردم کیرمو بیرون که کشیدم یکی دو قطره روش خون بود کامل زن نشده بوده بیچاره.
شروع کردم به تلمبه زدن خیلی گرم بو خیلی تنگ کیرم که میرفت تو بر میگشت کسش باهاش بیرون میاومد.با یه دست سینشو میما ازشم لب میگرفتم با لبام با نوک سیخ سینش بازی می کردم.
بعده 10 دقیقه کنار رفتم رفتم بلا سرشو کیرمو دادم بخوره احمدم رفت کیرشو چپون تو کسش گفت زنمو زن خودت کردی لامصب جرش دادی .


گفتم قابلی نداشت شیدا با ناله و صدای لرزان گفت جون دوس دارم مرسی احمد که لذت میبرم ارمان ججوون مری واییییی بکنید.با این حرفهای حشری کننده کمتر از5 دقیقه احمد ابشو رو شکم شیدا خالی کرد افتاد کنار.من ازادرو چهار دستو پا کردمو کیرمو راهنمای کردم تو کسش و شروع کردم به تلبه بعد 3 دقیقه به پشت خوابوندمشو یه پاشه دادم بالا کیرمو گذاشتم تو کسشو شرو ع کردم دوباره تلبه زد انگشت پاش تو دهنم بو با دسته دیگم سینشو می مالوندم که لرزشی بزرگ صدای از ته دل و حنجرش و 7-8 تا تلمبه زدو ارضا شد من تلنبمو تتن تر کردمو بعد 4 دقیقه دگه گفتم ابم داره میاد گفت بریز تو میخوام داغی ابتو حس کنه دیواره های کسم گفتم مطمئنی احمد گفت اره بابا بریز قرص می خوره غرق حرق بودیم جفتمون لبامو گذاشتم رو لباشو با یه دستمم سینشو بو عرقش بیشتر حشریم می کرد با ناله هاش ااای جووون تا ته فشار بده و عینه نئشه مخم از کا افتاد فقط گرمای کس ازادرو با نرمی سینشو احساس میکردم بعد انقباضاق کیرمو تلنبه هی که اب منیمو خالی میکرو تزریق میکرد تو شکم شیدا جو که اونم دوباره ارضا شد و داد میزد اااایی سوختم ااییی شکمم پر اب شدجججون مری ارمان جونننمم. و بی اختیار افتادم روش بعد منو کنار زد دستشو گذاشت رو سوراخ کسش فوری یه لی وان که کمی اونور تر بو د اورد و نشستو دستشو برداشت کل ابم که زیادش حروم شدو ریخته بو زمین ریخته شد تو لیوان از کسش بعد به منو احمد نگاه کردو گفت به سلامتی و همشو خورد .بعد رفت از اشپز خونه چند تا آبمیوه اوردو خوردیم که اماده شدم برا راند بعد. شیدا کلی بوسو لبو تشکر از منو احمد و به احمد گفت دیدی سخت نبود نگو این تنوع طلبی از شیدا شروع شده بوده و من دومین نفر بو دم که کردمش...

آرمان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
ضربدري
سلام
اميدوارم که سلامت باشين
من چندروزي نبودم بنويسم يعني حوصله نوشتن نداشتم
اين بار ميخوام داستاني درمورد سکس ضربدري بنويسم
اين داستان رو يکي ازدوستان برام فرستاده اميد وارم که از خواندن آن
لذت ببريد وکمکي به کساني کونه که اين جورسکس رو دوست دارن.
سلام
من توي يک سي دي که ازدوستانم گرفتم مطالبي از سايت سکاف بود ولي الان اين سايت به طور کلي فيلتره خلاصه توي اين سي دي مطالبي
درموردسکس ضربدري بود من اول از اين کلمه تعجب کردم چون تا حالا حتي يک با اين کلمه را نشنيده بودم بعد که مطالبو خوندم احساس بدي پيدا کردم چون سکس ضربدري معمولا مربوطه به زوجهاميباشد اول بدم اومد ولي بعد از چند روز دوباره من به خوندن ان حوس پيدا کردم تا اينکه جوري شوده بود که اکثر روزها به ان فکر ميکردم البته درمواقع بيکاري . خلاصه به اين روش خيلي الاقه پيدا کردم.
من 29 سالم وهمسر خوشکل وگلم 26 سالشه خيلي زن گليه منکه به دون اون حتي يکروزم نمي تونم دوم بيارم اسم من اميد و اسم خانمم مريم.
مدتي دلم مي خواست که اين چيزي که باهاش اشناشده بوديمو به او همبگم ولي نمدونستم که او چه جور با اين مسعله برخورد ميکونه من وزنم خيلي با هم رفيقيم وهمه چيزو به هم ميگم مثلا اون مي دونه که تو من تو مان مجرديم باکي دوست بودم ومن هم همين طور وخيلي چيزهايه ديگه تا اينکه يک روز من به خونه امدم ديدم پاي کامپيوتره رفتم ديدم داره اين مطالب سکافو مي خونه ولي هنوز به اين قسمتاش نرسيده که درمورد ضربدري خلاصه مننشستم گفت اين کوجابوده من بهش گفتم که اينو ازدوستم گرفتم وموسو ازتودستش دراوردم واوردم رو مطالب ضربدري خلاصه مشغول خوندن شودمن رفتم بيرون چون از بست توي اين مدت اينارو خونده بودم کاملا ازبربودم موقعي که برگشتم ديدم چنان داره ميخونه که ديگه حاليش نيستکو جاهست خلاصه رفتم گفتم من از دل درد موردما نمي خواهي به ما شام بدي گفت الان من رفتم پهلوش ديدم داره ميخونه يک بوسه برسرش زدم ويکي از لپاشو گرفتم وديگه خوندن مطالب تمام شوده بود بلندشود گفت عجب چيزي اين ديگه خلاصه تا يک مدت درمردش حرف مي زديم تا اينکه گفتم ميخوهي امتحان کونيم گفتش نميدونم ته که بعد ازچند روز گفت اميد راستش دوست دارم ولي از بعدش مي ترسم رابطه مون بد بشه واز هم ديگه تا اينکه من او از هم اطمينان پيدا کرديم و ديگه ميتونيم با هم اين کار ناتموم انجام بديم مونده بوديم که کيو پيدا کونيم توي يک مهموني که خونه يکي از دوستام بوديم هموني که سي دي رو ازش گرفته بوديم من زنم بوديم چند تا از رفقايي ديگه که اونام بازناشون بودن تو انها من ورفيقم با زنامون از همشون کچيکتر بوديم وما فقط بچه نداشتيم بقيه داشتن بعداز خوردن شامو رخسيدنو خوردن قردادان همه رفتن من بودم زنم واون بودو زنش من اون از کلاس اول راهنمايي با هم دوستيم وزن من با زن او از کلاس سوم راهنماي تا اول دبيرستان با هم همکلاس بودن ولي دوستي باهم توي حد سلامو عليک بوده .
خلاصه بعداز کمک کردن زنم وخودم به اونها خونشونو مرتب کرديم ومدتي حرفزديم و قرار شد برا مسافرتي که ميخواستم به شمال برم برا کارام امنا هم بيان من با دوستم خيلي شوخي ميکونيم وخيلي هم سر بسر زناي همديگه مي زاريم وخلاصه جوريم تا اينکه شوخيهاي ما گاهيهم به مساعل ناموسي ميرسه ولي کم بود تا من بهش گفتم بچه اين سيدي چيه که به من دادي زنم ميخواست بکوشتم خنديد وزنم گفت اي راست ميگي تو جونه خودت تا زنش پرسيد کدوم سيدي بهشگفتيم اون گفت هان اون ضربدري هاشو خوندي مريم چه با هاله امير از تعجب شاخ در اورده بود که زنش اينقدر دارهداره بي حيا ميگه وگفته اينم خوده موني شود خلاصه اونشب اولين شبي بود که ما چهار نفر اينقدر باهم يکي شوديم وهمه حرفيميزديم تا اينکه ما ديگه ساعت 2 بود که رفتيم خونه وتاساعت 9 صبح خواب بوديمکه بازنگ تلفن که اميربود بيدار شوديم و ديدم ميگه مگه نمياي بريم برازمبنه اخه قرار بود من با امير يک تيکه زمين بخريم اخه گهگاهي ماباهم شريکي مامله زمين ميکونيم خلاصه رفتيم وزمينو باهم خريديم ودر راه دمورد ديشب واون ماجراها حرف ميزديم وقرار مسافرتو گذاشتيم من بايد فردا ميرفتم ولي نه اون وزنش ونه زنه من بدلايلي نمي تونستن بيان قرار شود من برم که به کارم برسم واونا 3تاي با هم بيان من فرداصبح ش رفتم موقه رفتن به زنم گفتم اگه تو شمال با اميرو ندا جور بشه حاضري گفت اره چون هم اونا مطمعنند وهم کاملا با هم يکي هستيم گفتم پس صفابده حسابي قرارشود عصر بره خونه امير که فردا باهم بيان شمال من رفتم وکارمو کردم و ويلاي اجاره کردم تو انزلي وديگه ساعت حدود ده شب بود که به موبايل زتم زنگ زدم گفتم کوجايي که گفت خونه ندا اينا امير نبود زنه من از لز يا همجنس بازي زن بازن خيلي خوشش مياد منهم خيلي خوشم مياد گفتش که با ندا يکمي همديگرو ماليدن گفتم شيطون کار خودتو اقبت کردي گفتش اره اخه ندا خيلي خوشکله وکلاس پرورش اندام ميره وهيکل توپ خوبي داره ادماز ديدنش کيف ميشه البته به پاي زن من که نمي رسه ( برا شو خي) خلاصه شبو خابيديم صبح يخورده کار داشتم انجام دادام دوربر عصر بود که امير زنگزد گفت که ماانزلي هستيمادرسو دادم امدن پهلوي من من يخورد سرما خورده بودم تا زنمو ديدم ديدم داره از شهوت ميميره اخه مو قعي که شهوتي ميشه يه جوريهخلاصه من بامير رفتيم شام خريديم وامديم زنادوتاشون با تاپ وشلورک بودن من اميراز تعجب ماتشوديم چون فقط گاهي زناي همديگرو باتاپ استين کوتاه ديده بوديم چه برسه نيم تنه وشلوارکخلاصه شب که شد هر چهارتامون شهوت توي چشاي همديگه ميديدم ولي نمي تونستيم اونو از هم بخواهيم تا اينکه ندا ورقو اورد وشروع به فال گرفتن کرد من هم انتنو روشن کردم اخه ويلا ماله يکيه که همه چي توشه ومن چون اونو ميشناختم ازش اجاره کردم البته اونم منو ميشناسه خلاصه اول روي ايران تيوي بود من دادم به امير کنترول رو وبا مريم نشستيم پاي فال ندا جون زن من گاهي مشروب ميخوره رفت مشروبو اورد و خورديم ندا نمي خره خلاصه با اميرو مريم به مکافات ب او همو داديم خورد وامير هي با انتن ورميرفت تا امد روي کنال فيلم نيمه داشت نمي دونم اسمش چي بود که خلاصه نشستيم پاي انتن وحکم بازي کردن قرارشود که حرکه باخت بازنش لخت بشن همون مست بوديم که دست اول رو زودي منو مريم باختيم راستي اين شرطو مريم ندا گذاشتن من کهزودي لباس شلوارمو در اوردم مونده بود شورتم که زنا بازم باهم قرارداد تازهي رختن که شورت پامون باشه مريم هم که از خدا خاسته گفت که من بايد بارخس لخت شم اخه رخس خوشکلي ميکونه وقتيکه ديگه هم مست باشه وهم حشري که ديگه جاي خود داره خلاصه لخت شود ولي شورت پاش بود امير که راست کرده بود ازدين زن من شورتي هم که پاش بود توري بودوزيرش اون مريم کوچلوش که معلوم بو يه کم حم خيس بود اب توي واژنش راه افتاده بودبعد از دوباره يک دسته ديگه گذاشتيم به اين که اگر ماباختيم هرکاري اونا گفتن واگراونا باختن لختبشن مثل ما که اوندست 6 گيرشوديم بعداز 13 باربازي مابرديم اونا لختشودن عجب کوسي بود اين ندا منکه نمي تونستم چشم از روي اون وردارم امير که سيخبو کمي هم شرت ابيش خيس بود وندا هم شورت سورتيش قشنگ خيس بود امي ر به من گفت خورديشا گفتم چي گفت ندا رو ميگم من خنديدم همه خندشون گرفته بود ديگه هممون خسته بوديم که اون شبکه شروع بگذاشتن يک فيلم سوپر کرد همه مست بودن که ديگه کامل حشري شوديم امير يکدفع پاشيد تلوزيون خاموش کرد ودست ندارو گرفت وشروع کردن رخسيدن مريم پکربود دستمو گذاشتم روپاش بهش گفتم چته ديگه هم اون پکريش گرفته بودمنو مريم رومبل بوديم سرم روبه مريم بود و حواسم به ندا وامير نبود ديدام مريم داره متعجبانه داره اونا رونگاه ميکونه من برگشتم ديدم که ندا داره برا امير ساک ميزنه ديگه دوينه شوده بودم از اينهمه شهوت شروع کردم به خردن سينه هلي مريم و بعد کوسش که ديم مريم سرخ شوده يک لحضه به خودم امدم ديدم ندا وامير لخته لخت دارن منو مريم و نگاه ميکونن
ندا گفت نخور تموم ميشهها برا بعدا هم بزار خلاصه منهم بيشتر خوردم تا اينکه ديدم ندا ومريم دارن همديگرو ميخرن ولب ميگيرن و مريم يک لحضه ديم ار ضا شود و چند تکون خورد و جيقي کشد تمام ابشو خوردم من خستم بود همونطر ولو ششدم روزمين ديدم نداامد وشروع کرد کيرمو خوردن وامير از عقب کرد تو کون ندا مريم بعداز د ه دقيقه اي به ما پيوست و رفت زير ندا وکوسشو خورد من داشتم ميومدم کيرمو کشيدم بيرون از دهانش ديدم امير داره يواش يواش با کوس مريم بازي ميکونه واز غقب ندا کشيد بيرون و مريمو بلند کرد انداخت رو مبل ومريم شروع به ساکزدن کرد ندا هم ازدوباره وحشيانهه تر بعداز ديدن صحنه ساک زدن مريم برام ساکزد منهمش داشتم اون دوتا رونگاه ميکردم که ندا گفت سکس مريم برات خيلي جاله گفتم اره گفتم تو چي گفتمن اره من ندارو بلن کرد م انداختم رومبل گفتم چنان حالي بت بدم که يادت نره و اول کوسشو خوردم وبعد محکم کرم توکوسش مريم که گاهي ازکون نمي داد کم ميشود که از کون بده امير داشت سوراخ کونشو ميليسد که يک دفع امير با قدرت هرچه تمامتر کيرشو کرد توي کون مريم چنان دادي زد مريم که همه سالن رو ورداشته بود بعداز چندبار ديگه اروم شده بود وديگه لزت ميبورد تامريم دوباره ارضاشود که امير گفت منتو ازاينا قويتريم مگه نه گفتم اره امير چند ققهاي کيرش
تو کون مريم بو که کشيد بيرون مريم بيهوش بود بعد امد کيرشو داد به ندا که بخره من محکم هي از کوس اونو ميکردم که ديدم که ندا کوسش داغ شود ندا خيلي دير امده بودبيحالشودهبود ندا و من کيرمو کشدم بيرون کردم تو کونش امير ميگفت اخجون اجب ميخري که من ديگه امدم وريختم تو کونش اميرهم امد وريخت توي داهان ندا و ندا تمام ابشو خوردمن ديگه نانداشت خودمو انداختم رومبل کنار مريم مريم تازه بهوش امده بود امير وزنش هم همونطر ولوبودن روزمين بعداز چند دقيقه ازدوباره مريم داشت برام ساک ميزد گرفتمشتو بغلم وبوسيدمش داشت گريه ميکرد نمي دونم چرا بعد از دوباره شروع به خردن کرد برام وبعد امد نشست روکيرم کهتا اونروز اينقدر بزرگنشده بود بالا وپاين رفتن ديگه داشتم ديونه ميشودم که اميرو ندا هم امدن پهلو مون نداهم همين کارو بااميرکردوبعد من مريمو بلن کردم و از پشت ندارو کردم ندا دوتا کير تو خودش داشت بعجاهامونوعوض کرديم ندا خوابيد رو امير منم از کوس کردمش تا اينکه ندا ارضاشد
برعکس اينبار زود مريم همداشت با کوسش بازي ميکرد وسينه ندارو مي موشت که من از ندا کشيديم بيرون ومريمو کشيدم رو خودم واز عقب نشست رو کيرم وندا که از زور شهوت بيهوش بود امير به زور ازش کشيد بيرون امد از کوس مريم منو کردمريم ميگفت منوبکنين جرم بدين من از اين حرفاش تعجبم بورده بود که ديدم دارم منفجرميشم وتمام ابمو ريختم تو کونش مريم چند تکون خورد وجيق کشيد واميرم امد وتمام ابشو ريخت تو کوس مريموافتاد بين مريم و ندا صبح که از خواب بيدار شدم ديدم هر چهارتاهيمون لخت بغل هم خوابيديم رومبل و بعد مريمندا بيدارشدن وبعدامير که البنه ديگه ظهربود نه صبح خلاصه توي اين چند روز همش ماسکس ضربدري داشتيم . بعدش فهميدم که اميرو ندا بجز ما به همريش وخواهر زنش قبلاسکس ضربدري داشتن ما هنوز باهم دسته کم ماهي يکبار سکس ضربدري داريم اخرين بارهم هفته قبل بود . منو مريم بعداز اين ماجرا باهم خيلي صميميتر شوديم وهنوزهم نشوده که درمورد اين مسعله بخواهيم ازهم برنجيم .
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
میهمان
 
سکس با نامحرم تو عروسی


سلام .
من اسمم مهسا هستش و میخوام یه خاطری سکسیمو واستون تعریف کنم .
من الان 3 سال که ازدواج کردم و از زندگیمم راضیم, اما یه مشکل بسیار بزرگ تو زندگیم دارم و اونم اینه که تو این 3 سال که ازدواج کردم با همسرم 30بارم سکس نداشتم و این واقعا آزار دهندس .
شاید شما هم پزشک رو پیشنهاد بدین, اما مشکل اینجاس که همسرم میلی به سکس نداره... نه اینکه من سکسی نباشم .
من قدم 168 وزنمم 59 . سایز سینه هامم 75 و کونمم نسبتا تپل . تیپمم از قبل ازدواج باز بود و تو خونه برا اینکه شوهرم بیاد سمتم از هیچ آرایش و لباس سکسی دریغ نکردم که تو هیچ فیلم سکسی نمی بینید ولی انگار نه انگار .
بخاطر زندگیم و علاقه به همسرم کاری نکردم و زندگی میکردم ولی مثل خواهر برادر بودیم...
تا عید پارسال که دیگه هرکاری کردم نتونستم تحمل کنم و با رویا دختر خالم درمیون گذاشتم که حداقل یکم سبک شم .
رویا دختر شری بود چند ماه قبل من ازدواج کرد ولی تو همون دوران نامزدی هم سرو گوشش میجنبید . به قول خودش با روسا و مدیران بحث ها و گفتگو های پیرامون اورال سکس و آنال سکس داشت که بعد ازدواج سکس از جلو هم آزاد شده بود .
انصافا از نظر هیکل و قیافه چیزی کم و کسر نداشت و یه پا داف بود...
رویا بعد شنیدن حرفای من گفت که بابا سکس یا شوهر که مزه نمیده, دوست پسر بگیر و حال کن برا خودت... شوهرتم که صبحا خونه نیست . خونتونم که مجتمع بزرگ که معلوم نیست کی به کیه . طرف رو میاری خونه ,یه ساعته کارتونو میکنین . اون میره و تو هم به کارو زندگیت میرسی . نه ازخونه بیون رفتی نه شوهرت میاد پشت خطط و نه های دیگه... و کسیم بهت شک نمی کنه .
من اونروز به رویا گفتم خفه شو... اما بعد اونروز به حرفاش زیاد فکر کردم .
اما من اهل خیانت نبودم... نه اینکه قبلا کاری نکرده باشم . من قبل ازدواج مثل اکثر دخترا دوست پسر داشتم و باهم خونه خالیم رفتیم و اکثر اوقات لاپایی و چندباریم از کون باهاشون خوابیدم . اما بعد ازدواج دیگه حتی به کسی نگاه هم نکردم...
چند وقتی گذشت و شرایط تغییری نکرد و منم واقعا تحت فشار زیادی بودم .از یه طرف بعضی اوقات خیلی حشری میشدم و از خودارضایی هم تنفر داشتم . آخه بعدش یه حس عذاب وجدان بهم دست میداد .
و از طرفیم بعضی وقتا بچه ها چه رویا یا باقی دوستام هم از سکس با دوستاشون یا همسراشون میگفتن که چیکارا و چه طور انجام دادن تعریف میکردن که حالم ناجور خراب میشد و تو ذهنم آرزو میکردم کاش اینجا باشن و با منم...
تابستون پارسال عروسی یکی از دوستای همسرم دعوت شدیم تو یه باغ خیلی بزرگ و یه مراسم خیلی شلوغ با بریز و بپاش فراون...
باور کنید نزدیک به 2ماه بود که حتی دستم به من نزده بود... وای خدا چه حال بدی داشتم...!!
بعد یکی دوساعت که مراسم شروع شده بود همسرم با دوستاش رفتن مشروب خوری .بعد نیم ساعت اومد و یه سر به من زد که رفتیم وسط یه قری دادیم . وسط خیلی شلوغ بود و چراغارم خاموش کرده بون و نور فلشر میزد . و عین دیسکوا شده بود...
حین رقص یا همون بالا پایین پریدنامون چند باری حس کردم یکی بهم چسبوند, شاید باورتون نشه اما بار دوم یکم بیشتر موند و نزدیک بود ارضا بشم . کیرشو کامل حس می کردم رو کونم . بار سوم پشت سرمو یه نگاه کردم ,یه پسر متوسط بود 25.26ساله . اما نه اخم کردم نه لبخند زدم...یعنی عکس العملی نداشتم . موقعی هم که میرفتیم بشینیم یه دستی به کونم زد که دیگه پشت سرمو نگاه نکردم . خوشم نمیومد اما هم نمی شد تو اون شلوغی حرفی زد هم اینکه منم یه حالی شده بودم .
رفتیم یه گوشه نشستیم که مسعود دوست شوهرم اومد و به همسرم گفت که بیا بریم یه مشروب خوب هست بزنیم . منم گفتم برو راحت باش . منم همین جاهام .
یکم نشستم ولی بعد رفتم سمت ماشین که ببینم آرایشم خراب نشده باشه... من اون شب یه پیراهن حریر مشکی بلند که کامل رو کفشمم افتاده بود پوشیده بودم که از پشت گردن بسته میشد و پشتش کامل تا دو طرف سینه هام باز بود و از پایین یه چاک بلند تا بالای رونم داشت و جلوی سینه هامم چین چین بود . زیرشم فقط یه لامبادا پوشیده بودم .
یکم که دور شدم سروکله ی پسره پیداش شد و می خواست مثلا مخ من رو بزنه و ول کنم نبود تا کنار ماشین اومد و من یه دستیبصورتم کشیدم و یه خط در میون جوابشو میدادم .
پسره: چیه حالا ناز می کنی ؟؟
من: برو بچه جون . تو جای پسرمی...(من 28 سالمه...
پسره: خو مامان جون میخوام باهات دوست بشم .
من: من شوهر دارم . ول کن دیگه...
پسره: الهی... پسر چرا اون وسط بیخیال شوهرت شده بودی ؟؟؟و چیزی نمیگفتی ؟؟؟
من: نگفنم که آبروریزی نشه... اگه دوس داری الان برم بهش بگم . برو دیگه...
پسره: نه چرا بگی... اگه شمارتو بدی راحت تره...
من حرکت کردم سمت باغ که یهو پسر از پشت چسبید به من... یه جیغ کوچیک کشیدم و به زور در رفتم . اما چند متر جلوتر باز چسبید به من و محکم از پشت بغلم کرد و گفت جیغ نکش که آبروریزی نشه و لباشو گذاشت پشت گردنم و یه دستشم گذاشت رو کسم . من تقلا میکردم که فرار کنم اما اون کارش ادامه میداد و و بعد 2دقیقه حال منم عوض شد و شاید بعد چند سال داشتم حال می کردم و آروم شدم .
یکم که گذشت و فهمید که منم راضی شدم و مقاومتی نمیکنم(خداییش غیر ارادی بود و کامل سست شدم) اونم منو شل گرفت... خودم خم شدم که راحت تر باشه . که گفت اینجا ممکن کسی ببینه و دستمو گرفت و برد سمت دیگه ی باغ که تاریکتر بود و کسی نمی دید .
رفتیم پشت یه درخت . من دستمو گذاشتم رو درخت و کونمو قمبل کردم عقب . اونم از پشت چسبید به من و چند بار از رو لباس تلمبه زد که ارضا شدم و شل شدم که بردم سمت یه صندلی و نشوندم رو صندلی .
کنارم نشست و میخواست لب بگیره که نزاشتم .آخه آرایشم بهم میخورد و پیدا بود .
با خودم فکر کردم که من که رفتم که رفتم . پس بزار صفا کنم . خودم پیراهنمو کشیدم بالا و نشستم دوباره و رو به پسره گفتم هرکاری که دوس داری میتونی انجام بدی...
گفت جدی میگی یا شوخی می کنی ؟؟
من: جدی میگم, فقط زود باش...
اومد کنارم و یه دستشو گذاشت روی رونام و سمت کسم میبرد و چون اجازه نداشت با لبام بازی کنه گردنمو زبون میزد... رو ابرا بودم و اصلا درکی از زمان و مکان نداشتم .
دستشو گذاشت رو کسم و از رو شرت انگشتشو فشار میداد تو کسم . خیلی خوشم اومد از این کارش... این یکی دستشو رسوند به سینه هام ولی گفتم دستتو ببر زیر لباسم که چروک نشه... اونم که از خداش بود... منم که تو حال عجیبی بودم .
یهو دست از کار کشید و ازم خواست که بلند شم . بلند که شدم شرتم از پام دراورد و روبروم وایساد و یه دست به کسم کشید و انگشتشو از لا کسم رد کرد .میخواستم بپرم ماچش کنم .
بعد جلو زانو زد و گفت با اجازه و بعد کسمو به دهن گرفت... وایییییییییییییییی خدا بعد چند سال دوباره یه نفر داشت برام میخورد... دوس داشتم جیغ بکشم از خوشحالی .
نمیتونستم سرپا وایسم . رفتم عقب و لبه صندلی نشستم و اونم مشغول خوردن و انگشت کردن کسم شد وای که چه حالی میکردم . چشامو بسته بودم و رفته بودم تو فاز....
شاید 5دقیقه مدام میخورد برام تا اینکه بلند شد و خودش کیرشو از شلوار کشید بیرون و گرفت جلو صورتم . میدنستم منظورش اینه که واسش بخورم . اما به آرایشم اشاره کردم و یکم تو دستام گرفتمش و باهاش بازی می کردم . کیرش 15 .16 سانتی می شد .
بعد که مالوندم براش یه ماچ محکم از سرش کردم که نصف رژم چسبید به سر کیرش و گفتم مجوز صادر شد که اگه دوس داری...
پسره: اگه دوس دارم ؟؟
من: اگه دوس داری بکنی تو کسم .
اونم حسابی حشری شده بود . کیرشو خیس کرد و پاهای من رو داد بالا و کیرشو گذاشت دمه کسم و آروم فشار میداد ولی بزور تو میرفت خودمم درد داشتم .اونم تعجب کرده بود که چرا اینقدر تنگم .
گفت اپنی ؟؟ منم گفتم چیه بهم نمیاد اینقدر تنگ باشم ؟؟؟
ازش خواستم اون بشینه تا من بشینم رو کیرش .
با هزار قسم و قرآن بالاخره کیرش کامل تو کسم جا گرفت .منم بغلش کردم و موندم تا کسم جا باز کنه و بعد تلمبه بزنم رو کیرش .
یکم که نرم شد واسم شروع کردم بالا پایین کردن و حال میکردم برا خودم... بعد که جا باز کردم من نشستم و باز پاهامو داد بالا و گذاشت تو کوسم و محکم تلمبه میزد . چه حالی میکردم خدا جون... ولی اونقدر حشری بودیم که سریع ازضا شدیم . و آبشو ریخت رو چمنا .
و کنارم دراز کشید .یکم که استراحت کردیم تازه یادم افتاد کجاییم . دست بردم شرتمو بردارم که بپوشم که نزاشت و گفت این امونت پیش من میمونه تا سری بعد بهت میدم . هرچی اصرار کردم زشته بی شرت برم تو مهمونی یا اینکه ممکنه تو خونه همسرم متوجه بشه قبول نکرد و نداد .
منم ناچارا یه دستمال به کسم کشیدم و لباسمو مرتب کردم . میخواستم برم که شمارمو خواست... اما دودل ب.دم ولی من شماره ی اونو گرفتم و دیدم که باز باید رژ بزنم .یه لبم ازش گرفتم و رفتم آرایشمو مرتب کردم و رفتم تو جشن . همسرم اینقدر مست بود که نتنها تو جشن منو یادش نبود .بلکه تو خونه اصلا یادم نبود شرت پام نیست . با خیال راحت پیراهنمو دراوردم و رفتم یه دوش گرفتم .
اونشب بعد یه عمر خیلی خیلی راحت خوابیدم و نمیدونم چرا روز بعدشم خبری از عذاب وجدان نبود... شاید که حس میکردم این کار نتنها گناه نبوده بلکه حق طبیعیم بوده...!!!

اگه استقبال خوب بود که ادامشم مینویسم. اگه هم خوشتون نیومد همین تک قسمت رو داشته باشید .
     
  
مرد

 
من و زوج تهرانی گروهــــــــی

سلام
مانی هستم 35 ساله از تبریز
من یه ازدواج ناموفق داشتم اونم بخاطر سرد بودن زنم بود که بعد از مدتی دید اذیت میشه و با دارو دکترم درست نشد که طی طلاق توافقی از هم جدا شدیم ازون به بعد باتوجه به کارم که بیشتر با خانمای خوشگل و خوش تیپ برخورد دارم معمولا طوریه که دست خالی نیستم و با چند تا خانم تماس دارم ولی اون جریان که میخوام براتو بگم


یه روز حوالی 6 صبح بود تو چتروم شهوانی یه پبام دادم که میتونم شریک جنسی باشم که یکی پیام داد خودتو معرفی کن منم خودمو معرفی کردم و اونم گفت اگه مشخصاتت درست باش بهم میرسیم منم گفتم مثل اون یکیای دیگه س شمارشو بهم داد با هم اس دادیم یکم سوال کرد ازم بعدش گفت عکستو برام ایمیل کن من از فیس و التم و هیکلم براش عکس دادم دقیقا یه هفته بعدش بود که با اتوبوس رفتم تهران براشون باقلوا گرفتم صبح زود رسیدم تهران چند تا کار خصوصی داشتم اونارو تا ظهر انجام دادم بعدش دیدم اس داد که با خانومش حرف بزنم شماره خانومش رو اس کرد زنگ زدم خودمو معرفی کردم گفتم خدمت میرسم یه ناهاری سر پا خوردم و حوال 3 اس داد بیا خونه ادرسرم اس کرد سوار اتوبوس شدم و یه مسیرم با تاکسی رفتم تا رسیدم س خیابونشون که اس داده بود خیابون و پلاک رو آخر سر داد که اونم نگو از ساختمون منو تو کوچه دیده بعد پلاکم داد که ایفونو زدم و با اسانسور رفتم بالاا و در خونه باز بود تا رفتم تو یه مرد خوشگل و خوش تیپ اسمش (آرش) بود سلام و روبوسی کردیم رفتم پیشش نشستم گفت (پریسا) اون بی سیم و اسلحه رو بده من دلم هری ریخت... یگفتم عجب غلطی کردیم ... میخواستم پا شم در برم که دیدم بیه خانم خوشگل با قد حدود 170 با وزن 60 با موهای مش کرده و آرایش خوب اومد سلام دست دادیم


وقتی برگشتم دیدم آرش فقط یه رکابیو شلوارک تنشه ... منم یه تیپ معمولی ساده قدم 178 وزنم 74 بد نیستم میگن قابل تحملم خلاصه با هم گرم گرفتیم سیگار روشن کردیم و یه فیلمم گذاشتن ببینیم فیلمه ازونا بود که چند تا مرد یه زنو میکردن منم فقط میخندیدم که آرش لبای پریسارو گرفت و بغلش کرد گفت تو هم بیا منم که برا پریسا راست کرده بودم باور کنین یه تاپ داشت با یه شورت کتان لامصب تیپش خوب یود منم از پشت بغلش کردم... اونم باسنشو میمالید به من ... خداییش اون خجالتی بود ولی من مگه امون میدم... برای اینکه من روم باز بشه ارش کیرشو درآرد داد دست چریسا پریسا براش مالید کیرش بلند شد کیرش بزرگ نبود ولی سرش گرد بود ... منم پاشدم لباسامو درآوردم و با شورت و رکابی رفتم سمت پریسا نستم رو مبل .آرش شورتمو داد پایین پریسا برام ساک زد نمیدونم نمیخواست یت چی خوردنش حال نداد آرش خودش برام ساک زد که حال داد بعد پریسارو بردم رو مبل نشستم لا پاهاش لبامو رسوندم به کسش ارم لب میخورد که پاشد کیرشو داد دهن پریسا منم خیلی خوشم اومد از کسش تا میتنستم باحال خوردم براش که موهامو گرفت و کشید سمت خودش همونجا رو فرش رفت زیرم منم رفتم روش پاهاشو دادم بالا آآآآآآیییییی کیرمو گدچذاشتم دم کسش آرش گفت بکنش اینطوری خوشششش میاد



منم اروم اروم کردم تو جلو عقب میکردم افتادم رو پریسا پاهاشو داد بالا دور کمرم قفل کرد منم تا میتونستم با تکونهای شدید میکردم تووووشششش رفتم رو مبل به پهلو درازکشیدم که پریسا اومد جلوم دراز کشید پاشو داد بالا از پشت مالیدم به کسش اووووووففففففففف یادم میاد شق میکنم کسش حرف نداشت اخه یادم رفت هم ارش هم پریسا قبل من بیام حموم بودن خوب صافکاری و تمیزکاری کرده بودن اروم سر کیرمو گذاشتم دیگه به کلفتی کیرم عادت کرده بود راحت رفت توش سرپریسارو چرخوندم لباشو گرفتم تو دهنم یه دستم رو جفت سینه هاشبود یه دستم رو چوچولش تو گوشش گفتم بزنم سرشو تکون داد و منم تلمبه زدم ارش هو سرپا داشت کیرشو بلند میکرد پریسا پاشد قمبل کرد منم رفتم پشتش گذاشتم دم کسش کمرشو گرفتم تا ته کردم توووش یه اووووییییییی گفت که منم تحریک شدم تند تر کردم وتلمبه زدمموهاشو گرفتم تو دستم چنتا رو باسنش سیلی زدم چون قرص نخورده بودم ابم اومد تو کاندومی که سر کیرم بود ...بعد من ارش رفت پشت پریسا لامصب خیلی باحال میکرد پریسا واقعا هم به اون سنگ تمام میذاشت نمیدونم چی شده بود که کیرم خوابید ارشم تموم کرد یه چایی خوردیم با میوه و بعدم ابمیوه یه نیم ساعت که گذشت ارش گفت سیخ بزنیم اتاقو عوض کردیم پریسا رفت سروقت کیر ارش منم لای شورتو دادم کنار آرش گفت از کون بکنیم کون خوشگل پریسارو مالیدم نرمی کونشو مالیدم و زبون زدم



باور کنین برای اولین بار داشتم کون کسی و میخوردم ولی به حدی خوشمزه بود انگشتمو کردم تووووووشششش زبونم میزدم که پریسا کیرمو گرفت و منو کشید سمت خودش ارش هم کیرش تو دست پریساآبش اومد رفت دستشویی خودشو تمیز کنه من رفتم رو پریسا پاهاشو دادم بالا سر کیرمو که گذاشتم دم کس پریسا خودمم انداختم روش لباشو کردم تو دهنم یه سینه اشو با دستم گرفتم یه دستمم بردم رو کونش انگشتمو کردم تووووش ... هرتکون که پریسا به خودش میداد کیرم بیشتر میرفت تو که خایه هام چسبید به لبه کس پریسا ایندفعه آبم نمیخواست بیاد تا میشد کردمش اینقد تلمبه زدم که پریسا زیرم لرزید با چشاش گفت که ارضا شده این موقع منم باید ارضا میشدم که پریسا سنگ تموم گذاشت با جیغ و دادهای همزمونش حال داد منم ارضا شدم که ارشم اومد بعدم یه پایی خوردیم که ارش گفت برو دوش بگیر گفتم نمیخواد بعدم خدافظی کردمو ورفتم ترمینال که برم تبریز ... بعدا هم چند بار با هم سکس کردیم که سر فرصت براتون مینویسم...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  ویرایش شده توسط: shomal   
مرد

 
خاطرات من

این یه داستان کاملا واقعیه . من سیا و ساغر 5 ساله ازدواج کردیم . قبل ازدواجم سکس می کردیم تا بالاخره ازدواج کردیم . جفتمون فوقالعاده حشری و سکسی بودیم و هستیم . انواع مدل های سکسم انجام می دادیم و می دیم از جمله سکس در هوای ازاد تو استخر تو ماشین و.... خلاصه نمی ذاشتیم و نمی زاریم یکنواخت بشیم چون یکنواختی سمه هر ازدواجه.
من 30 سالم بود و ساغر 26 می گم بود به خاطر اینکه این تجربه برا 3 ساله پیشه . اولین بار وقتی داشتیم یه فیلم سوپر می دیدم این بحث شروع شد که چطور می شه سکس چهار نفری داشته باشیم و از این حرفا . هم من و هم ساغر خیلی با علاقه و در عین حال با تفکر به حرفه هم گوش می دادیم و نظرمونو می گفتیم ولی یه جورایی می ترسیدیم . من 185 سانت قدمه و تقریبا هیکلم ورزشیه ولی ساغر 178 و فوق العاده خوش هیکله . خلاصه اون شب گذشت و هر دو فهمیدیم که دوست داریم این کارم تجربه کنیم. اون موقع من مغازه داشتم و اونجا اینترنت داشتم داستی اینم بگم که از خیلی وقت پیش حتی قبل از ساغر به این قضیه فکر می کردم و برام تابو شده بود.داشتم می گفتم فردای اون روز عضو یه انجمن شدن به اسم swinger و یه پروفایل برا خودمون درست کردم. بعد از ظهر چند تا pm از چند زوج داشتیم دیگه داشتم مغازه رو می بستم که دیدم یکی از زوج ها on هست سلام کردمو اونم جواب داد و کمی از خودمون گفتیم و علاقه هامون اونم خودشو معدفی کردو گفت که تجربه دارن و دنباله زوج خوب می گردند و منم گفتم که تجربه نداریم قرار شد فردا ساعت 4 on بشیم شب رفتم خونه بعد از شام ماجرا رئ برا ساغر تعریف کردم خشری شده بود و شروع کردیم در حین سکس از یه زوج دیگه هم حرف می زدیم و مثلا اون می گفت دارم یه کیره دیگرو می لیسمو منم می گفتم دوست دارم ببینم و خلاصه خیلی حال دادو بعد از سکس به امید فردا خوابیدیم .
صبح رفتم مغازه و تا 4 صبر کردم که دیدم سر ساعت اون دوستمون on شد بعد از کلی مشخصات از خودمون قرار شد که اون دوستمون که دکتر بود با خانمش بیان مغازم .ساعت 9 دیدم یه اقا با قد حدود 170 و بسیار متشخص همراه یه خانم که حدودا 160 سانت قدش بود وارد مغازه شدن اول فکر کردم مشتری هستن ولی بعد از اینکه مغازم خالی شد خودشو معرفی کرد .یکم خجالت کشیده بودمو یکم دستپاچه بودم تازه به چشم خریداری به زنش نگاه کردم به ساغر نمی رسید ولی سکسی بود فکر کنم شیرازی بود خانمش چون هم یکم لحجه داشت وهم چشاش خیلی حشری بود. خلاصه بعد کلی تعارف و فروش یکم لوازم ارایشی به خانمش به ساغر زنگ زدمو خانما با هم صحبت کردن قرار شد فردا شب تو یه رستوران که نزدیک مغازه من بود چهار نفری همو ببینیم . شب اومدم خونه و دوباره با فکر این رابطه یه سکس مبسوط با هم داشتیم و خوابیدیم . فردا رفتم مغازه خونمونم نزدیک مغازم بود مغازه منم نزدیک میدان هفت حوض از شانس خوبمون خونه دکتر این ها هم خیابان کرمان بود . خلاصه ساعت 8 ساغر اومد دمه مغازه که بریم رستوران به شاگردم مغازه رو سپردمو رفتیم منو ساغر جفتمون پالتو چرم پوشیده بودیم اونم یه بوت بلند که تا بالای رونش بود یه شلوار استرچ بیشرف به من نگفته بود ولی صبح رفته بود ارایشگاه و کلا بالا و پایینو صفا داده بود خودم می خواستم تو همون مغازه بکنمش البته چند بار این کارو کرده بودم قبلا خلاصه چند دقیقه ای نشسته بودیم تا دکتر و رویا اومدن یکم خجالت می کشیدیم ما دو تا ولی اونا راحت تر بودن دکتر وقی ساغر دید داشت همونجا میومد ولی خیلی خودشو نگه داشت . دکتر دکتره زیبایی بود و خانمش مثل ساغر خانه دار .بعد از اینکه غذا سفارش دادیم و کلی از همه چیز حرف زدیم خانما شروع به یواشکی حرف زدن کردن و من و دکترم داشتیم شرایطو برا هم می گفتیم . با توافقی که با ساغر شبه قبلش کرده بودم قرار بر این بود که جلو هم سکس کنیم و اگه به روحیمون خورد عوض بدل کنیم ولی بیشتر می خواستیم که جلو یه زوج دیگه سکس کنیم و اونا مارو تماشا کنن. خیلی اصرار کردیم که بیان پیشه ما ولی نشد و با اصرار همون شب قول گرفتن که بریم اونجا من گفتم که اونا برن و ما هم بریم مغازه رو ببندیم بعد بریم دکتر بعد راست کرده بود . خلاصه بعد از بستن مغازه ساعت حدود 10 رسیدیم خونشون درو که زدیم رویا درو باز کرد . یه تاپه توری مشکی بالای ناف پوشیده بود با یه دامنه کوتاه یه حلقم تو نافش انداخته بود که اون دیونم کرد البته بگم که ساغرم یه تاتو رو کمرش داره ولی اون حلقه کاره خودشو کرد بعد دکتر اومد خونشون قشنگ بود لباسامون که در اوردیم داشت ابم میومد ساغر با همون بوتاش اومد تو با یه تاپه کشی که بدونه بند بالای نافش بود ندیده بودم نگو صبح رفته بود خریده بود در ضمن شورتشم بندی مشکی بود و بندش بالای شلوارش بود . موهاشم کوتاه کوتاه با ارایش غلیظ رویا هم موهاش کوتاه بود و مشکی ارایششم خوب بود هنوز نشسته بودیم که ذکتر رفت تو اشپزخونه تا مشروب بیاره رویا تا تنها شد رو کرد به ما و گفت که خیلی دوست داره که جدا از هم سکس کنیم و شوهرارو عوض کنیم که ساغر گفت نه ما دوست داریم خودمون سکس کنیم جلو یه زوج و اگه تونستیم عوض کنیم رویا هم قبول کرد دکتر با مشروب و مزه هاش اومدو سینی رو رو میز گذاشتو شروع کرد به تعریف و تمجید از زنش و خاطرات ضربدریشون منو ساغر و رویا هم هی مشروب می خوردیم رویا یکم ناراخت بود که نتونسته بود به هدفش برسه خسابی مستو حشری شده بودیم که دکتر بلند شدو دست انداخت دوره کمر رویا و بلندش کردو گفت بریم جیگرم بچه ها می خوان تنها باشن . اونا رفتن تو اتاق خوابو منم دست انداختم رو سینه های ساغر و لباشو می بوسیدم ساغر کمر باریک ولی باسن برجسته ای داشت سینه هاشم 80 بود تازه هم برنزه کرده بود خیلی سکسی تر شده بود . داشتم لباشو می خوردم که صدای اه و ناله سکسی رویا بلند شد خیلی حال می داد ما خیلی جاها سکس کرده بودیم و خیلی از دوستامون و حتی خواهر ساغر بارها صدامونو شنیده بودن ولی اولین بار بود که صدای سکس کسی دیگرو می شنیدیم جفتمون حشری شده بودیم بلند شدم و ساغرم بلند کردم و لباساشو در حالی که لبام رو لبش بود در اوردم فقط یه شورت پاش مونده بود و بوت هاش که تا بالای رونش بود .ما تو اتاق پذیرایی بودیم و صدای دکتر و رویا از اتاق خواب میومدهمینطور که ایتاده بودیم اونم پیرهنمو در اورد منم موهای تنمو زده بودم دیشب و مدل داده بودم به پشمام یه شورتم از دبی خریده بودم که توری بود کیرم داشت می ترکید ساغر همیشه می گفت که هیچکس مثله من نتونسته بود بکندش اون خیلی دیر ارزا و کس درشتی داره و منم یه کیر 23 سانتی کلفت با کمر سفت سفت دارم که از پسش بر می یام . خلاصه من با شورت وایساده بودم ساغرم با شورتو بوت که دستشو گرفتم رفتیم سمت اتاق خواب در اتاق خواب باز بود تو درگاهی که وایسادیم دیدم دکتر لخته لخت رو تخته و سرش لای کسه رویاست و داره میلیسه رویا هم انگشتشو تو دهنش کرده بود با اه و ناله میلیسید و به چشمای خمار به ما نگاه می کرد اینقدر راست شده بود کیرم که سرش به سوراخم رسیده بود به محض ورود مت دکتر و رویا رفتن یه گوشه تخت منم ساغرو خابوندم کنار رویا توری که سره رویا نزدیکه کمر ساغر بود خودمم روئ زمین نشستم و شورته ساغرو در اوردم با دندون بیشرف یه خط از پشماشو بالای کسش نزده بود و رنگش کرده بود زبونمو کردم تو کسشو میک می زدم اونم سینه های سفتشو می مالید و به رویا که دکتر داشت می کردش نگاه می کرد سرم لای پای ساغر بود اون اونقدر حشری شده بود که کمرشو پل می زد با صدای حشریش ناله می کرد همینطور که داشتم می خوردم پای دکتر که بقله سره ساغر بود بهش می خورد وقتی تلبمه می زد بلند شدم شورتم در اوردم که کیرم عینه فنر پرید بیرون ساغر از جاش پریدو کیرمو تا دسته کرد تو دهنش بارها بهم می گفت که اینقدر که دوست داره کیرمو بخوره و به اون حال می ده کسش به اون حال نمی ده من کنار تخت وایساده بودم و ساغر نشسته بود ساک می زد دکترم رویارو مدل داگی کرده طوری که سرش بقله بازوی سافر بود و دکتر پشتش داشت تلمبه می زد هربار جلو عقب می رفت سر رویا با اون دهنه بازش میو مد نزدیکه منو می رفت عقب دوتا زنا حشری شده بودن و می خواستن با سرو صدا اون یکی رو از دور به در کنن دیگه خیلی کیرم راست شده بود منم ساغر داگی کردم برعکس رویا از پشت کردم تو موسه داغو خیسش لامصب همون موقع می خواستم بیام ولی جلوشو گرفتم حالا وقتی منو دکتر تلمبه می زدیم رویا و ساغر در خلافه جهته هم حرکت می کردن دکتر دیگه داشت می ترکید بعدها بار ها گفت که تو فکرشم نمی رسیده که یه همچین دافی رو بکنه خلاصه همونطور کخ داشت می کرد دستشو گذاشت رو سینه ساغر و فشار داد . نمی دونم چه حسی بود از یه طرف اینقدر ناراحتو عصبانی شده بودم که می خواستم بلند شمو ساغرم بلند کنیم بریم و از یه طرفم وقتی دیدم ساغر هیچی نگفت یکم ناراحتیم فروکش کرد یه جور رودربایستی هم داشتم احساس می کردم تو مخمصه افتادم دکتر ول کن نبود همونطور که داشت رویا رو مدل داگی می کرد سینه ساغرم می مالید تو همون فکرا بودم که دیدم رویا با التماس لباشو غنچه کرده بود و لب می خواست همونطور که داشتم ساغرو می کردم لبمو رسوندم به لبه رویا که حی عقب جلو می شد و با یه دستم سینه هاشو که کوچیکتر از ساغر بودو مالوندم داشتم ساغرو می کردمو سینه های رویا رو می مالوندم و ازش لب می گرفتم کمکم داشتم حال می کردمو به ساغر فکر نمی کردم که دیدم رویا دیگه جلو عقب نمی ره سرمو که اوردم بالا کیره 10 12 سانتی دکترو دیدم که داشت می مالید به دهنه ساغر داشتم دیونه می شدم ساغر اول نمی ذاشت ولی همونطور که کیرم از غقب تو کسش بود دهنشو باز کردو کیردکترو تا ته کرد تو دهنش اینقدر روم تاثیر گذاشته بود که در همون لحظه کیرم خوابید ساغر که فهمید حالتشو عوض کردو بدونه توجه به من نشست روبروی دکترو کیرشو شروع کرد به ساک زدن و با دستش خوایه های بزرگ دکتر می مالید داشتم به اونا نگاه می کردمو احساس می کردم مالمو باختم دقیقا احساس باختن تو قمارو داشتم این چیزایی که می گم تو کمتر از چند ثانیه اتفاق افتاد که دیدم رویا با همون حالت داگی اومد جولومو کیرمو که تقریبا خوابیده بود کرئ تو دهنش و شروع کرد به ساک زدن خدایش خوب ساک می زد انگشتشو از لای پام رسوند به سوراخمو همونطور که کیرمو تحمامو میلیسید انگشتشو به نرمه کرد توم احساس خوبی بود خیلی سریع راست شد تصمیمو گرفته بودم و می خواستم فقط به لذت فکر کنم خسابی با ساک زدنو انگشت کردن رویا کیرم راست شد رویا کیرمو از بیخ می گرفتو نگاش می کردو دوباره تا ته حلقش می کرد تو دهنش طوری که اب دهنش عینه کسایی که می خوان بالا بیارن روکیرم بود ساغرم خوابیده بود دکترم وسط پاش خوابیده بودو خیلی سریع مثل دارکوب تلمبه می زد رویا خوابید به پشتو پاهاشو باز کرد و بلند طوری که اوناهم بشنو گفت کسم بخور کسم بخور می خوام تو دهنت بیام بخورش منم از خدا خواسته نشستم رو زمینو کسش که از کسه ساغر تپل تر و گوشتی تر و خیلی کوچیگ تر بودو گذاشتم تو دهنم اینقدر کس بزرگ ساغر خورده بودم بلد بودم چجوری کس کوچولوی رویا رو بخورم که دیونه شه همینطورم شد دیگه طوری جیغ می کشید که بعضی وقتا دکتر دستشو می ذاشت رو دهنش تو همین بین بود که به شدت تکون خوردو جیغ کشید و زبونم که تو کسش می چرخید ترش مزه شد چند ثانیه ای بی حرکت افتاد ولی ساغر مدا داگی شده بودو جیغ می زدو دکتر ماشاله خوب می کرد بعدها گفت که قرص خورده بوده و برا خمین مشروب نخورد با ما . بعد از چند ثانیه رویا دوباره بلند شد کیرم گرفت دستش یکم خوابیده بود که با ذو سه بار تا ته حلق بردن کیرم راش انداخت ایندفه دیگه معطل نکردمو قمبلش کردمو محکم و با حرص کیرم تا دسته کردم توش داشت بیهوش می شد تا حالا اینقدر کلفت اونم یه دفعه بهش نرفته بود داشت التماس می کرد که یواش ولی دیگه حالیم نبود و داشتم به شدت و وحشیانه تلمبه می زدم که دیدم دکتر شروع به داد زدن کردو یه دفعه کیرشو از کسه ساغر در اوردو به سرعت کاندومشو در اوردو ابشو ریخت رو تاتو ساغر این صحنه بیشتر حشریم کرد دکتر سریع از اتاق بیرون رفتو ساغرم به پشت خوابیده بودو کسشو می مالیدو منو نگاه می کرد منم که التماسای رویا بیشتر حشریم کرده بود حسابی و وحشیانه می کردمش که رویا دوباره با صدای بلند جیغ کشیدو یه ابه سقید رنگی رو کیریم که جلو عقب می رفت دیدمو ولش نکردم درحالی که شل شده بود همونطور وحشیانه می کردمشو به کسه ساغر که داشت می مالیدش نگاه می کردم که دیدم داره ابم میاد از کسش بیرون کشیدموکاندومو دراوردم و سره رویا رو به عقب برگردوندمو ابمو که خیلی بیشتر از دفه های قبل بود و پاشیدم رو صورتش اول دهنش بسته بود کله صورتش سفید شد ابم که خالی شد سره کیرمو گذاشت دهنشوو میک می زد جیغم در اومد تا قطره اخرشو میک زد کشید بیرون بعدم سری بلند شدو رفت بیرون تا صورتشو بشوره کنار ساغر افتادم با طعنه گفت خوش گذشت ؟ منم گفتم مثله اینه به تو بیشتر خوش گذشت از حال و احوالش می دونستم که ارضا نشده ولی به رو خودم نیاوردم یکم روتخت ولو شدم و بلند شدم و رفتم تو پذیرایی تا لباسامون وبیارم که دیدم دکتر نشسته گفت خوش گذشت گفتم در حینش اره ولی قرارمون این نبود گفت پیش اومد دیگه چیزی نگفتم لباسای ساغرو بهش دادم و خودمم لباسامو پوشیدم و رفتیم تو حال رویا بعد از اینکه ما از اتاق اومدیم بیرون رفت تو اتاق خوابو درو بست .دکترم یکم نشست بعد شب به خیر گفتو رفت من موندمو ساغر خیلی بی تفاوت شده بود بهم و اصلا نگام نمی کرد گفتم بریم بخوابیم بدونه اینکه حرفی بزنه بلند شد خونه دکتر دو خوابه بود ما رفتیم تو اون اتاق لخت شدمو بدون اینکه حرفی بزنم رفتم رو تخت خواب که یه نفره بود ساغر چند دقیقه ای همون طور نشسته بود و به یکجا خیره شده بود یه ربعی گذشت بلند شدم دیدم داره گریه می کنه رفتم بقلش کردمو اوردم روتخت به شدت بهم ریخته بود و از کاری که کرده بودیم ناراحت بود منم گریم گرفت و شروع کردم و از حالی که بهم دست داده بود وقتی اولین بار یه مرد دیگه اونو لمس کرده بودو دیده بودم و تمامه حس های بدی که داشتم براش با گریه تعریف کردم کمی اروم شد بهش گفت این یه تجربه بود و نباید بزاریم در رابطمون اشکالی ایجاد کنه بهش گفتم حتی می دونم که تو ارضا هم نشدی و تایید کرد و بهش گفتم که این رابطه سطحی بود و رابطه ما خیلی عمیق تر از سکسه همینطور که براش حرف می زدم لبای خیس شده با اشکشو می بوسیدم بعد از نیم ساعتی که با هم حرف زدیم لباساشو در اورد( اخه ما شبا لخت می خوابیم همیشه ) اومد تو بقلمو پشت به من خوابید منم سفت بقلش کردم احساس می کردم خیلی بیشتر از قبل می خوامش کیرمم لای پاش بود پاهاشو طوری گذاشت که کیرم به کسه بزرگش بخوره یکم که گذشت یکم خودشو مالید طوری که کیریم بیشتر به کسش مالید . همین کار کافی بود تا کمی راست بشه به محض اینکه راست شد پتو رئ زد کنار و نشت و کیرم شروع کرد به لیسیدن منم که می خواستم خودمو لوس کنم گفتم مگه بست نبود اونم بیتوجه به حرفام شروع کرد به لیسیدن کیرم خیلی خیلی بهتر می لیسید راست راست شده بود کیرم فکره چند ذقیقه قبلم مزید علت شده بود برش گردوندمو افتادم رو کسش شروع کردم به لیسیدنش خوشمزه بود یکمم مزه کیر می داد سریع بلند شدمو وایسوندمش یه پاشو گذاشتم لبه تخت دستشم گذاشت لبه تخت منم سفت کیرم و فشار دادم توش شروع کردم به تلمبه زدن چنان صدایی راه انداخته بود که گفتم الان همسایه ها میان دمه در نیم ساعتی به حالت های مختلف کردمش . می دونستم چه مدلی بیشتر حال می کنه و ارضا می شه خوابیدم روتخت نشت رو کیرم تا تهش رفت تو اینقدر استادانه کسشو جلو عقب می کرد که هیچ کیری زیرش دووم نمی اره دو سه دقیقه بعد با سرو صدای بلند ارضا شد و وقتیم ارضا می شد دوست داشت انگشتش کنم که کردم چند ثانیه ای روم خوابید در حالی که کیرم توش بود بعد خودش قمبل کرد برام اونم می دونست که این حالتش دیونم می کنه و زود میام چند تا تلمبه که زدم گفتم دارم می یام که سریع برگشتو کیرمو گذاشت تو دهنشو شرو کرد به ساک زدن که دیدم دارم میام جلوشو نگرفتم و برای اولین بار تو دهنش اومدم حتی اجازه نداد یه قطرشم بریزه بیرون تا تهشو مکید و غورت داد اینقدر حال کرده بودم که نفهمیدم چجوری خوابیدم فقط وقتی به خودم اومدم که دیدم دکتر دمه در اتاق داره صدامون می کنه ساعتو نگاه کرئم دیدم 11 صبح سریع بلند شدیمو بعد از خداحافظی رفتیم بیرون . راستی رویا صبحم نیومد از ما خداحافظی کنه بعد ها دکتر می گفت به ساغر حسودیش شده کخ دوباره هم سکس کرده .
این اولین تجربه سکس ضربدری ما بود همه وضعیت ها رو شرح دادم تا علاوه بر اینکه یه مطلب سکسی رو براتون شرح داده باشم از اتفاقای بعدشم براتون گفتم که اگر دوستان مایلند اینکارو بکنن باید قبلش بسیار بسیار باهم هماهنگ شده باشید و هردو به یک تعریف و یک هدف از این کار رسیده باشید تا به رابطتون لطمه نخوره چون این کار غلاوه براینکه بهش دت سکسی و اغوا کننده و حشری کنندست ولی بسیار بسیار خطر ناک می باشد و در صورتی که بدون هماهنگی و امادگی وارد این کار شوید شاید در ان لحظه لذت ببرید ولی بد از ان به مشکل برخورد می کنید .
بعد از این تجربه ما بارها این کار را تجربه کرده ایم که درصرتی که این نوشته مورد نظرتون قرار گرفت انها رو هم براتون می نویسم.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 9 از 21:  « پیشین  1  ...  8  9  10  ...  20  21  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های ضربدری

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA