ارسالها: 178
#97
Posted: 9 Apr 2011 04:54
سکس با شوهرم
.سلام من شیلا هستم
داستانی رو که می خوام بنویسم سکسم با شوهرم هست می خوام از حالا سکسامو با همسرم رو براتون بنویسم
یه شب حدود ساعت 12 بود من خواب بودم یه دفه حس کردم یه چیزی رو صورتم و لبمه چشمامو باز کردم دیدم کیر شوهرمه شق کرده حسابی منم نشستم بعد شروع کردم به لیس زدن اول سرشو خوب لیس زدم بعد تنه کیرشو تا رو تخماش و بعد سر کیرشو کردم تو دهنم برا خوردن کیرش خیلی بزرگه با ولع می خوردمش خیلی حال میده حدود 5 دقیقه کیر رضا رو می خوردم اونم با من ور می رفت بعد من خوابیدم رو تخت پاهامو باز کردم رضا هم شروع کرد به خوردن کسم وایییییی الان که دارم می نویسم حالم یه جوری میشه خیلی خوب می خوره با زبونش لیس میزد کسمو بعد زبونشو فشار می داد تو کسم وای چه حالی می داد خوب کسمو خورد بعد سینه هامو خرد و میمالید منم کیبرشو گرفته بودم دستم می مالیدم دلم می خواست بازم کیرشو بخورم
بعد کیرشو گذاشت رو کسم و یواش فشار داد تا سرش رفت تو کسم خیلی کیرش بزرگه یواش یواش شروع کرد به زدن هی کیرشو بیشتر می کرد توش دیگه داشت تند تند میزد تا ته منم صدام رفته بود بالا من موقع سکس خیلی سرو صدا میدم ان جوری حالش بیشتره خلاسه همین جور پاهام بالا اونم می کرد بعد کیرشو در آورد منم قمبل کردم اونم از پشت شروع کرد به کردن کسم خیلی تند تلمبه می زد چه شبی بود تا می تونست منو خوب کرد من دیگه ارضا شده بودم اونم داشت آبش می یومد که کیرشو در آورد ریخت رو سینم و کیرشو گذاشت بین سینه ام و همونجا کرد اینو خیلی دوست دارم اون شب خیلی حال داد یه ربع منو می کرد .
راستی من 180 قدمه و 65 وزنم و سینه هام 75 و دوره باسنم 95
من اولین باره داستانمو مینویسم
بازم از سکسم با شوهرم می نویسم
چشم داشت احترام از هیچ كس نداشته باش تا احترامی كه به تو می گذارند، شیرین تر جلوه كند
ارسالها: 178
#98
Posted: 10 Apr 2011 05:33
عاشقتم بابايي
سلام به دوستان همتونو دوست دارم. روابط سالم در هر کجا ميتونه براي همه خوشايند باشه و راه و روش زندگي را به ما نشون بده.همه ميدونيم که به گفته روانشناسان بيشترايرانيها دچار اختلالات رفتاري هستيم ودرهمين جامعه بي درو پيکر،خيلي از دخترا مثل من هستند که با رفتارهاي نادرست خانواده، مدرسه وجامعه راه زنگيشونو اشتباه انتخاب ميکنند،خودشون و زندگيشونو نابود ميکنند.من يه باباي جنتل من دارم که يه مرد فوق الاده است.هر کسي اونوديده ومي شناسه اين حرف منو تاييد ميکنه.نه تنهامن و همه زناي فاميل بلکه تمام مردا يا اصلا همه ادمايي که اونو مي شناسن عاشقش هستن.موهاي جوگندميش رو پيشونيش ميريزه وازيه طرف به سمت عقب برميگرده،برق چشماش آدمو ميگيره و با نگاهش به آرامش بهم ميده،کلامش پر از لطافت ومهربانيه .هميشه خوش تيپ هاي کلاس ميگرده. بوي عطرهاي فرانسويش زنا را ديوانه ميکنه.همه همکلاسيام دوستش دارن واز من ميخوان که به بابام معرفيشون کنم وبابام با مهرباني اونا روشيفته خودش کرده. خانم ورزشمون به بهانه ديدن بابام منو به شرکت اون ميرسونه تا چند دقيقه باهاش صحبت کنه و به آرامش برسه اينارو خودش بهم گفته.خلاصه يه جنتل من واقعيه فوقالاده است. اون عاشق مامانمه و وقتي مامانم 14ساله بوده و بابام16 عاشق هم ميشن و توهمون سن ازدواج ميکنن منم بعد از يکسال به دنيا ميام.بابام خيلي دوستم داره به خاطر همين ديگه بچه نميخواد.يه روز رفتم دستشويي. توشرتم خون ديدم. خيلي ترسيد.م حالم عوض شده بود. تاحالا اين حالو نداشتم.از پرده دخترا شنيده بودم فکر ميکردم پاره شده تا صبح به هيچکي هيچي نگفتم.تا رسيدم مدرسه بدوبدو رفتم داخل دفتر و با خانم ورزشمون صحبت کردم.محکم منو بغلش گرفتو بوسيدمو گفت نترس عزيزم داري بزرگ ميشي وبا آبو تاب برام توضيح داد که اين اولين پريودته به مامانت بگو خودش بلده چکار کنه. و اون روزو برام مرخصي گرفتو منو فرستاد خونه گفت خودم با مامانت صحبت ميکنم.مامانم غذاي گرم برام درست کردو بهم اعتماد به نفس داد که بزرگ شدي وبايد بتوني خودتو کنترل کني وگرنه کار دستت ميده وخنديد. من خيلي نفهميدم منظور حرف آخرش چيه. بابام که اومد خونه من خواب بودم ولي ميدونستم که تا داخل خونه ميشه مامانمو بغلش ميکنه و با لباي مهربونش بهش آرامش ميده اين کاراوناروخيلي ديده بودم،فردا موقع صبحانه مامنم به بابا گفت امير مهسا ديگه اون دختر کوچولويه شيطون نيست،اون ديگه بزرگ شده.بابا با اون چشاي خشکلش که دل همه رو ميبرد بهم نگاه کردو گفت آره عزيزم. منم گفتم آره بابايي. ده روزي ازين ماجرا گذشت تا اينه حالم تغيير کرد مامان راست ميگفت بزرگ شده بودم به مردا وپسرا طور ديگه نگاه ميکردم سينه هاي مامانو نگاه ميکردمو يکي دو بار هم باسينه هاي خانوم ورزشو مامان بازي کردم وباهاشون صحبت کردم باشنيدن کوچکترين حرف سکسي وسط پام خيس ميشد.بيشتر وقتمو با بابايي ميگذروندمو باهاش خوش بودم بابا همش قربون صدقم ميرفتو بوسم ميکردمنم خودمو بيشتر بهش نزديک ميکردم.بابا متوجه تغيير حالم شده بود.دوس داشتم مثل ماماني باهام رفتار کنه.يه روز که مامان خونه نبود ومن خيلي حوصلم سر رفته بود،لباسي رو که بابابرام خريده بود يه شلوارک کوتاه سفيدو يه بلوز بدون استين صورتي پوشيدمو اون که تواتاقش پشت ميزکارش نشته بودازپشت چشاشو بستم اونم دستاشو گذاشت رودستامو نزديک دهنش کردکه ببوسه ولي من فرار کردم و اون افتاد دنبالم يه کمي توحال بازي کرديم ومن دويدم سمت اتاقم وروي تخت به شکم دراز کشيدم اونم دنبالم اومد. دوس داشتم محکم بغلم کنه و همديگه رو غرق بوسه کنيم که گرماي دستش رو روي پاهام احساس کردم بعدهم بايه بوس لباشو به انگشتاي پام چسبوندواروم اروم تمام بدنمو ليس زد و بوسيد.بدنم داغ داغ شسده بود که اساس کردم کسم منفجرشد.نشست رو تختمو بلندم کرد مثل هميشه چسبوند به سينش واروم صورتمو بوسيدو گفت چطوري گلم باصداي لرزون و چشماي گريون محکم بغلش کردم و گفتم عاشقتم بابايي...
ؤآقعا" عاشقش هستم. دستاش خيلي مهربون و دوست داشتني اند. فهميده بود ارضا شدم (به ارگاسم رسيدم) خوب بلده چطوري خانما رو آروم كنه. پشتمو مالش داد و منو به سينش چسبوند. اينقدر خوش گذشت كه نفهميدم كي خوابم برد.وقتي بيدار شدم خونه نبود. تو اين فكر بودم كه به مامان چي بگم. تصميم گرفتم در اين مورد با هيچ كسي حرف نزنم الا باخودش يعني بابايي. دلم براش تنگ شده بود ودوس داشتم زودتر بياد وبپرم توبغلش. يه دوش گرفتم و خودمو حسابي تميز كردم وحال اومدم بابا بايد بدونه معني اين كارا را خوب ميدونم. شايد با هم راحتتر باشيم. تصميمو گرفته بودم و عاشقش شده بودم. دوريش برام مثل مرگ بود. با حوله رفتم تواتاق خودم ديدم رو به پنجره با موبايلش به مامان ميگه آخر شب ميايم دنبالت يه كم با مهسا كار داريم و برگشت به من نگاه كرد و يه چشمك خوشكل زد منم چوابشو دادم اين كار هميشگيمونه ولي اين بار خيلي با ناز اين كارو كردم و مثل مامانم گفتم امير جان برام لباس بيار لخت لختم. (هميشه مامان كه از حموم بيرون ميومد اينو ميگفت وبابا لباسايي كه اماده كرده بود را براش ميبرد و بعد يه يه مدتي خيس خيس از حموم ميومدن بيرون. خوش به حال ماماني بود.) بابا با صداي متعجب گفت دخترم من بابايي ام امير جان نيستم . من كه فهميدم تند رفتم با ناز واشوه بيشتر گفتم ولي من دوس دارم امير باشي نه بابايي من ديگه بزرگ شدم و خيلي خيلي خيلي دوستون دارم. بابا اومد جلو و منو با حوله اي كه دور خودم پيچيده بودم بلند كرد وتوبغلش به سمت پذيرايي برد چشام وبعد لبامو بوسيدو گفت خيلي زود ميخواي جاي مامانتو بگيري عزيزدلم .
منم گفتم دلم خيلي دو ستون داره دست خودم نيست. گفت ميدوني وقتي يه نفرو دوست داري يعني چي؟ نه يعني چي؟ يعني اونم تو رو خيلي خيلي دوست داره مخصوصا اگه بابايي باشه حالا بشين اينجا تا برم برات لباس بيارم گل خوشكلم.منو رو مبل سه نفره گذاشتو رفت. همين يه لحظه را هم نمي خواستم ازش دور باشم ولي منتظرش شدم بعد چند دقيقه ديدم صدا زد مهسا و وارد سالن شد و گفت از اين لباسا هم داري؟ يه شرت و سوتين set كرم رنگ دخترونه ناز كه تازه مامان خريده بود، دستش بود. اونارو داد به منو رفت تو اتاقش سريع لباسا رو پوشيدمو حوله رو انداختم رو دوشمو رفتم جلو در اتقش ايسادمو گفتم خانم شدم بابايي؟ بدون اين كه چيزي بگه حمله كرد به من و من فرار كردم(كار هميشگيمونه ) دويدم تو اتاق خوابشون درو بستم و محكم گرفتمش با يه زور كوچك درو باز كردو اومد تو منو بغل كردو گذاشت رو تختخوابشونو شرو كرديم به بوس بازي عشق بازي ولي بابا فقط از رو دوست داشتن منو مبوسيد ولي من كاملا حشري شده بودم. اونم خوب اينو فهميده بود. برا همين تمام بدنمو بوسيد از رو لبا شرو كرد گردنو گلو سينه هامو از رو سوتين و با زانوش كسمو فشار ميداد كه خيلي حال ميداد اينقد ادامه دا تا ارضا شدم و ديگه صدام در نميومد . از زانوم شرو كرد و تمام رونمو تا نزديكاي كسم ليسيد وبوسيد داغي نفسش رو روي كسم احساس مي كردم دو باره صدام در اومد گفتم اييييييييييييي بابايي دوست دارم ديدم بيشتر همونجا رو ميخوره خيلي حال ميداد داشتم از لذت ميمردم. اصلا نمودونستم چي ميگم و چكار ميكنم فقط ميدونم خيلي تكون ميخوردم خودمو به بابا ميمالوندم دستمو بردم روشرتم ديدم خيسه خيسه وشرو كردم به ماليدن حالم خراب بود نميدونستم چكار ميكنم اينقد ماليدم كه دوباره لرزيدمو بيحال شدم. شرو كردم گريه كردن همونطور كه خوابيده بودم بابايي بغلم كردو صورتمو كه پر اشك بود بوسيد و اشكامو ليس ميزد. اينقدر دوسش دارم كه باور نمكنم بابامه. هيچ وقت به روم نياورد و با رفتارش فهموند كه بايد بتونم خودمو كنترل كنم حالا ديگه معني همه چيزو ميدونم.وبراي اينكه كار اشتباهي نكنم مطالعه ميكنم وازش هر چي بخوام ميپرسم.من ارزش خودمو خوب ميدونم وبرا اينكه همه ما فرق انسان و حيوان را بدانيم ومانند انسانهاي كامل رفتار كنيم و با احساس هيچ كسي بازي نكنيم اينهارا نوشتم. اميدوارم پدر مادرا اين حقيقت را درك كنند كه نياز جنسيي كه خودشون دارند پچه هاشون هم دارند كه ممكنه اونارو به جاهاي خيلي بد بكشونه.مراقب رفتارمون باشيم ...........
چشم داشت احترام از هیچ كس نداشته باش تا احترامی كه به تو می گذارند، شیرین تر جلوه كند
ارسالها: 107
#100
Posted: 13 Apr 2011 21:43
سوراخ تنگ کون مامان
سلام اسم من رامینه . البته این اسم واقیم نیست . داستانی روکه میخوام تعریف کنم حدود 6 ماه پیش برام اتفاق افتاد .البته قبل از هر چیزی بگم از خودم ! من 18 سالمه قدم 180 وزنم 83 .من تا قبل از اینکه این داستانا رو بخونم اصلا نظر خاصی به مامانم نداشتم ! یعنی عادی بودیم با هم ! حالا از مامانم بگم ! اسمش مریم قدش فکر کنم 160 میشه وزنشم طبیعیه اما چاق نیست ولی کون جالب و پهنی داره دوره کون زیاده و سینه ها 80 میشه ! البته تا قبل از این ماجرا به اون صورت ندیده بودم ! بعضی موقعه ها موقعه خواب و لباس عوض کردن ! من کلا از کون زن ها بیشتر خوشم میاد تا کسشون نمیدونم چرا ولی برام جذابه !به خاطر همین اکثر داستانهای مامان رو دنبال کردم ! داستانی رو خوندم به اسم مامان حامله من که مامانشو داروی خواب آور میده بد میکنش ! آقایی که شما باشین این داستان حسابی مارو برد توفکر ! مامانم هم کلا آدمی نبود که به ما رو بده یعنی جدی بود !من هم که بدجوری تو کف بودم ! به هر حال یه چند ماهی به یاد کونش کف دستی میرفتیم ! یه روز با جستجو تو اینترنت و پرسجو از دوستانم دنبال یه داروی خواب آور که قابل حل شدن باشه وبی خطر باشه رو از یه عطاری تو یکی از محله های خلاف تهران گیر اوردم و منتظر فرصت بودم !البته بابام و داداشم قرار بود برن یه مسافرت که برا بابام پیش اومده بود و منم تو کونم جشن بود ولی میترسیدم که یهو وسط کار بیدار شه و کون مارو پاره کنه ! و در مورد میزان مصرفش هم تحقیق کردم ! بلاخره روز موعود فرا رسید که فرداش جمعه بود و مامانم برا فیلم نگاه کردن تا 12 مینشست !این دارو هم حداقل 1ساعت طول میکشید تا اثر کنه و موقعه شام رسید و شامو خوردیم بعد رفتم 2تا لیوان شیر سرد اوورم چون هم من و هم مامان دوس داریم و جالبه بدونین که شیر زیاد مزه دارو رو به خودش نمیگیره ! بعد دارو رو ریختم و دادم بهش و خودم هم شیرم رو خوردم و رفتم پای اینرنت و فیلم سوپر ! خلاصه بد 1ساعت گفت من میرم بخوابم تو هم بدش لامپارو خاموش کن منم گفتم باشه ! خلاصه ما اومدیم دوباره خودمونو تا ساعت 2 پای اینترنت سرگرم کردیم تا قشنگ به اوج خواب بره !بدش من یه کرم دیدوکايین زدم تا آبم دیر بیاد ! بد آروم رفتم تو اتاقش دیدم خوابه خوابه ! آخه مامانم خوابش خیلی سبکه و با کوچکترین صدا بیدار میشه !برای امتحان یه کم تکونش دادم ویکمی آب سرد ریختم تو صورتش دیدم هیچ عکس العملی نشون نمیده ! خیالم راحت شد ! قلبم داشت کنده میشد ! بد آروم از روی بلوز سینهاشو میمالیدم خیلی نرم بود بد یه کم جرات پیدا کردم و دکمه های بلوزشو باز کردم و سوتینشو در اوردم ! داشتم کسخل میشدم ازین صحنه ! مثه وحشیا شروع کردم به خوردن سینه هاش بد 5 دقیقه کیرمو در اوردم گذاشتم لاش جلو عقب کردم خیلی حال میداد بد ول کردم اومدم پایینتر شلوارش کشی بود و راحت در اووردم ! واییییی چه شرتی داشت ! همیشه تو حموم کلی باحاش حال کرده بودم از رو شرت کسشو بو کردم ! عجب بوی شهوتناکییییییی !طاقت نیوردم و شرتشو کشیدم پایین اوفففف مغزم هنگ کرده بود ! چه کس پف کرده ای ! اما یه کم مو داشت ! من کلا آدمه پاستو ریزه ای هستم ولی ایندفعه گفتم بی خیالش ! شروع کردم به لیس زدن ! مزه باحالی میداد دیگه داشتم میترکیدم ! آروم سر کیرمو گذاشتم دم کسش و فشار دادم تو ! وایی چه داغ و تنگ ومرطوب بود ! 2 دقیقه تلنبه زدم دیدم من کون میخوام نه کس ! به شکم خوابوندمش رو تشک ! این صحنه رو چجوری بگم ؟؟؟؟ عجب کونی بود ! باسنش یه کم مو داشت ! ولی همین قشنگش کرده بود !لای کونشو باز کردم وایییی چی میدیدم ! یه سوراخ قهوه ای و جمع و جور و دورش مو داشت رو دیدم ! خودمو تو آسمون ها میدیم ! بعد یه سیر خوردم کونشو ! رفتم از تو اتاقم یه کرم نرم کننده اوردم با انگشت اشاره کردم تو کونش و جولو عقب کردم ! انگشتم داغ شده بود !بعد 2تا انگشت کردم . وقتی دیدم آماده شده دوتا کپلاشو از هم باز کردم و سر کیرمو گذاشتم دم سوراخ کونش !فشار دادم در رفت نرفت توش! دوباره گذاشتم ! ایندفعه سرش رفت تو ! باور نمیکنین سر کیرم داشت میترکید و میسوخت ! از کسش گرمتر بود ! به زور فشار دادم نصفش رفت تو ! خیلی باحال بود ! بعد بقیش تا ته کردم توش ! بد خودمو انداختم روش !صبر کردم تا شل بشه کونش !بد دیدم که آمادست آروم آروم شروع کردم به تلنبه زدن ! وای چه تنگ بود ! مثل یه کوره داغ بود ! یه 15 دقیقه ای فقط از کون کردمش بد دیدم داره آبم میاد گفتم بیخیال ! همونجوری خوابیدم روش و تا آخرین قطره اش رو ریختم تو کونش ! دیگه حال نداشتم بلند بشم ! خوابیدم روش ! بد بلند شدم دیدم کونش پر از آب کیر منه وداره میزنه بیرون ! تازه فهمیدم چه گهی خوردم ! برش گردوندم و زیر کونش یه پارچه گذاشتم تا آب کیرم بریزه روش ! آخر با به بد بختی تمیز کردم کونشو! بعد لباساشو پوشوندم ! تا صبح از ترس خوابم نبرد ! ولی خوشبختانه نفهمید ولی میگفت کمرش دیشب درد گرفته ! امیدوارم خوشتون اومده باشه ! ولی انصافا کون مامان خیلی بهتره ! پایان
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق زهر بی سرپائی نکنیم