انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 102 از 149:  « پیشین  1  ...  101  102  103  ...  148  149  پسین »

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم


مرد

 
نیمفو قسمت نهم

یه روز، بعد از لز با مامان، لخت تو بغل هم دراز کشیده بودیم. مامان گفت راستی پرستو، نگفتی پرده اتو چطوری از دست دادی؟ بهش گفتم یکی من می گم، یکی هم تو. گفت من چیزی ندارم که بگم. یه نگاه چپ بهش انداختم و گفتم بیخیال مامان، میدونم تو هم مثل من انقدر حشری هستی که سکس با یه نفر برات کافی نباشه. کمی حاشا کرد ولی بالاخره قبول کرد که واسم تعریف کنه، ولی ازم قول گرفت که چیزی به بابا نگم. اول من شروع کردم و در مورد آنیا بهش گفتم. مامان هم ماجرای اقای وزیر رو برام تعریف کرد. بعد در مورد پسر سفیر مجارستان براش گفتم که تو یکی از مهمونی های بزرگ ما شرکت داشتن و تو اتاق خودم براش ساک زدم. مامان هم در مورد محمود اقا راننده امون تو ایران بهم گفت که چطور باهم به باغمون میرفتن و باهم سکس میکردن. من در مورد سکس تو مدرسه با 4تا پسر براش گفتم و مامان هم در مورد مربی باشگاهی که اونجا ورزش میکنه برام گفت. من در مورد سکس گروهی با یه دختر دیگه و 3 تا پسر براش گفتم و مامان هم بلاخره ماجرای سکس با اون دوتا افسر ارتشی رو برام تعریف کرد. مطمئنا چیزهایی بود که مامان نگفت و چیزهایی رو هم مخفی کردم ولی اصلی ترین دلیل اینکه ادامه ندادیم این بود که هردو انقدر حشری شده بودیم که دوباره شروع کردیم به شیطنت. بعد از بار دوم بود که به مامان گفتم که شاهد سکسش با ولادیمیر و اولاف بودم، و اینکه میخوام بهشون ملحق بشم. مامان خیلی مقاومت کرد ولی بالاخره راضیش کردم. باهم یه دوش گرفتیم و قرار شد مامان قضیه رو هماهنگ کنه. سه روز بعد، وقتی از مدرسه برگشتم، مامان گفت یه لباس خوب بپوش که بریم پیش اولاف و ولادیمیر. اون روز تو مدرسه واسه چهارتا پسر ساک زده بودم بدون اینکه کیری تو کوس و کونم بره و حسابی حشری بودم. مثل مامان یه ارایش غلیظ کردم، مامان اومده بود تا تو انتخاب لباس کمکم کنه. یه شورت و سوتین توری سفید انتخاب کردم و یه جوراب شلواری توری سفید هم از روش پوشیدم. بعد یه دامن خیلی کوتاه قرمز پوشیدم ، همراه یه پیراهن سفید که زیر پستونام گره زدم. کفشهای پاشنه بلند سفید هم پام کردم. مامان هم یه جوراب شلواری فیش نت سیاه با دامن چرمی سیاه و پیرهن سفید پوشیده بود. لباس من به دانش اموز سکسی معروف بود و لباس مامان هم به معلم سکسی. چون هوا هم هوا سرد شده بود و هم اینکه نمی خواستیم با این لباسا تو خیابون دیده بشیم، از روی لباس کت بلند هم پوشیدیم و وقتی از در بیرون اومدیم، ماشین منتظرمون بود. مامان ادرس رو به راننده داد و حرکت کردیم. مسیر زیاد دور نبود و 5 دقیقه بعد رسیدیم. گفتم مامان چندبار اومدی اینجا؟ گفت فقط 5 ، 6 بار. باهم خندیدیم. یه خونه ی دو طبقه با حیاط بزرگ بود. اون خونه بین سایر خونه های اون منطقه معمولی حساب میشد ولی در مقایسه با خونه ی عموم مردم، اشرافی بود. زنگ در رو زدیم و یه خانم مستخدم مسن درو واسمون باز کرد، کتها رو ازمون گرفت و به سالن پذیرایی هدایتمون کرد. اولاف و ولاد هردو در حالی که یه لیوان مشروب تو دستشون بود نشسته بودن، با دیدن ما لیوان هارو روی میز گذاشتن و به استقبالمون اومدن. به ترتیب دستمون رو بوسیدن. از همون لحظه ی ورود نگاه هردو روی بدن من بود. من و مامان رو وسط کاناپه نشوندن، اولاف پیش دستی کرد و کنار من نشست و ولادیمیر کنار مامان. برای مامان وودکا ریختن و برای من نوشابه، کمی درمورد چیزای پیش پا افتاده حرف زدیم، بعد ولاد گفت که بریم بالا. باهم از پله ها بالا رفتیم وارد اتاق مستر شدیم. ولادیمیر چیزایی در گوش مامان گفت، مامان خندید و گفت ای شیطون، باشه، پس برین یه گوشه بشینین. اونا روی صندلی های گوشه ی اتاق نشستن. به فارسی از مامان پرسیدم جریان چیه؟ گفت میخوان نقش معلم و شاگرد بازی کنیم، مثلا تو شیطنت کردی و من با اسپنک تنبیهت می کنم، بعد کمی باهم لزبازی می کنیم . گفتم باشه. مامان خیلی زود تو نقشش فرو رفت. دست به کمر ایستاد و به روسی گفت خانم جوون، این چه لباسیه که واسه مدرسه پوشیدی؟ پسر ها با دیدن این لباس حواسشون از درس پرت میشه. گفتم ببخشید خانم معلم. مامان گفت معذرت خواهی کافی نیست، باید تنبیه بشی که دیگه اینکارو نکنی، بیا اینجا و خم شو. ولاد و اولاف با نیش باز و چشمهای حریص به ما نگاه می کردن. پشت به اونا ایستادم، خم شدم و دستامو روی تخت دو نفره ی بزرگ گذاشتم. مامان اومد کنارم و دامنمو روی کمرم جمع کرد. با دیدن کونم، هردوی اونا زوزه ای کشیدن. کون یه دختر 16 ساله توی جوراب شلواری احتمالا جذاب ترین چیزی بود که به عمرشون دیده بودن. مامان دست چپشو روی کمرم گذاشت و با دست راست یه ضربه ی نه چندان محکم به کپلم زد. با همون یه ضربه ، یه حس خاصی بین پاهام پیدا کردم. مامان ضربه ی دوم رو کمی محکمتر زد. اون حس غریب بین پاهام بیشتر شد. مامان هربار کمی ضرب دستشو بیشتر میکرد. به فارسی گفت اگه خیلی محکم زدم بگو، گفتم تو محکمتر بزن، اگه زیادی شد میگم. بعد از اسپنک چهارم، مامان انگشتاشو انداخت زیر کش جوراب شلواری و یواش یواش تا زانو پایین کشیدش. پشت شورتم فقط یه لایه ی نازک تور بود که چیزی رو پنهان نمیکرد و اون دوتا کون سفیدم رو میدیدن. مامان دوباره شروع کرد به اسپنک زدن، اسپنک ششم باعث شد یه آخ بگم، مامان به فارسی گفت خیلی محکم بود؟ گفتم نه ، محکمتر بزن. کوسم خیس شده بود ، برای خودم عجیب بود که چرا از تنبیه شدن انقدر لذت می برم. با هر اسپنک مامان یه ناله ی سکسی میکردم. بعد از اسپنک هشتم، مامان دوباره کنارم زانو زد، دستاشو انداخت زیر کش شورتم کشیدش پایین ، پاشنه بلندامو دراورد و شورتمو همراه جوراب شلواری کامل از پام دراورد. مامان دوباره ایستاد، کمی به کونم دست کشید و یه اسپنک دیگه زد، لای کونمو باز کرد و کوس و کونمو نشون اون دوتا داد. ناله ی اونا هم دراومده بود. یه کوس صورتی جوون و تازه که دعوتشون میکرد. پاهامو از هم باز کردم، مامان بعد از هر اسپنک کمی کوس و کونمو میمالید. بالاخره مامان گفت صاف وایسا. بعد منو چرخوند. ولاد و اولاف کیر گنده اشونو دراورده بودن و داشتن می مالیدن. مامان گره و دو تا دکمه ی پیرهنمو باز کرد و از تنم درش اورد، بعد دامنمو بالا کشید و از سرم دراورد. لخت جلوی اونا وایساده بودم، مامان لباشو چسبوند رو لبام و با دوتا دست شروع کرد به مالیدن کون قرمزم. منم شروع کردم به باز کردن دکمه های پیرهنش. مامان سوتین نبسته بود و با دراوردن پیرهنش، پستونای گنده اش افتاد بیرون. بعد زیپ دامنشو باز کردم و کشیدمش پایین، وقتی از کونش رد شد، افتاد دور مچ پاهاش. از هم لب می گرفتیم و به بدن همدیگه دست میکشیدیم. مامان لباشو از لبام جدا کرد و رفت سراغ گلوم و بعد، سینه هام. مامان کمی پستونامو خورد و باهاشون بازی کرد. کشیدمش بالا و کمی ازش لب گرفتم، حالا نویت من بود که پستونای گنده ی مامان رو بخورم و بمالم. کمی بعد، جلوش زانو زدم، کفشهاشو دراوردم و فیش نت رو کشیدم پایین. مامان فقط یه لامبادای سیاه داشت که جلوش هم توری بود. نیم رخمون به سمت اقایون بود. شورت مامان رو هم کامل دراوردم، دستامو گذاشتم رو کونش و صورتمو بین پاهاش فشار دادم و شروع کردم به لیسیدن کوسش. مامان دستاشو پشت سرم گذاشته بود، دهنمو به کوسش فشار میداد و ناله میکرد. مامان بلندم کرد و گفت بیا بریم رو تخت. مامان به پشت وسط تخت خوابید و گفت بیا روم. رو صورتش نشستم و خم شدم تا حالت 69 بگیریم. وقتی تو اون حالت قرار گرفتیم، اولاف و ولاد بلند شدن، لباساشو دراوردن و اومدن جلو، هر کدوم یه طرف نشستن و لز بازی من و مامان رو تماشا کردن. کمی بعد مامان گفت اقایون تا اخر فقط میخواین تماشا کنین؟ با این جمله، اولاف اومد بین پاهای مامان و جلوی صورت من نشست و ولادیمیر هم رفت پشتم و بالا سر مامان نشست. ولادیمیر دستاشو رو کون من گذاشت و کیرشو تو دهن مامان فرو کرد. اولاف هم صورت منو بین دستاش گرفت و سر کیرشو رو لبام گذاشت. دهنمو باز کردم و کیر کلفتش رو فرو کرد تو. اولاف صورتمو گرفته بود و اروم کیرشو تو دهنم جلو عقب می کرد. تو این چند سال به خوبی یاد گرفته بودم چطور از دماغم نفس بکشم تا کیر تو دهنم بمونه، اب دهنم از کیر اولاف جاری بود. یکی دو دقیقه بعد، دستای لطیف مامان رو حس کردم که داره کیر ولادیمیر رو به کوسم هدایت میکنه. کیر کلفت و دراز ولاد اروم اروم وارد کوسم شد. چند ثانیه به خوردن کیر اولاف ادامه دادم و بعد کیرشو از دهنم دراوردم و گذاشتمش دم کوس مامان. اولاف تو یه ضرب کیرشو تو کوس مامانی فرو کرد و شروع کرد به تلنبه زدن. ولاد هم وقتی کیرش تا ته رفت تو کوسم ، مشغول تلنبه زدن شد. رفت و امد کیر اولاف رو تو کوس مامان تماشا میکردم. زبونمو بیرون اوردم و کلیتوریس مامان و کیر اولاف رو می لیسیدم. مامان هم کلیتوریس منو با دست میمالید. صدای برخورد بدن های عرق کرده و ناله های شهوتناک 4 نفر تو اتاق می پیچید. ولادیمیر همینطور شروع کرد به اسپنک زدن روی کونم، ناله هام بلندتر شد. لذتی که میبردم قابل وصف نیست ، احساس می کردم از خودم اختیاری ندارم، احساس میکردم کسی تصاحبم کرده، این اسارت باعث ازادیم شده بود، و این برام لذت بخش بود. اولاف کیرشو از کوس مامان بیرون کشید و کردش تو دهنم تا دوباره براش ساک بزنم. بعد دوباره کیرشو کرد تو کوس مامان و به تلنبه زدن ادامه داد. چند دقیقه بعد، اولاف طرف دیگه ی تخت دراز کشید و بهم گفت هی جنده کوچولو، بیا بشین رو کیرم. ولاد کیرشو از کوسم بیرون کشید و کمرمو ول کرد. از روی مامان بلند شدم و پاهامو دوطرف بدن اولاف گذاشتم و نشستم رو کیرش، دستامو دوطرف سرش روی تشک گذاشتم و شروع کردم به بالا پایین رفتن رو کیرش. ولاد هم مامان رو به حالت 4دست و پا نشوند و شروع کرد به تلنبه زدن. اولاف نوک پستونامو بین انگشتای شست و اشاره اش گرفته بود و می کشید و می چرخوند. تو همین حال بودم که انگشتای بزرگ و زمخت ولادیمیر رو لای کونم حس کردم، کمی با نوک انگشتاش ، سوراخ کونمو مالید و بعد انگشتاشو خیس کرد، اول انگشت اشاره اش رو توی کونم فرو کرد و کمی چرخوند، بعد انگشت وسطش رو هم اضافه کرد. ناله هام بلندتر شده بود، یه کیر کلفت تو کوسم بود و دوتا انگشت تو کونم. درسته که قبلا با پسرای زیادی سکس کرده بودم، ولی هیچوقت همزمان دوتا کیر توی کوس و کونم نداشتم و میخواستم تجربه اش کنم. کمی بعد، ولادیمیر انگشتاشو از کونم بیرون کشید، از پشت مامان بلند شد و اومد پشت من. دستاشو رو شونه هام گذاشت و فشارم داد تا پستونام به سینه ی اولاف چسبید. مامان که حالا کنارم نشسته بود، لای کونمو با دوتا دست باز کرد، خیلی زود ولادیمیر سر کیرشو رو سوراخ کونم گذاشت و شروع کرد به فشار دادن. خیلی زود دوتا کیر کلفت تا ته تو کوس و کونم فرو رفته بودن، هیچ وقت تا این احساس پر بودن نکرده بودم، خیلی زود شروع کردن به حرکت دادن کیرشون، با ناله گفتم مامان جون داری می بینی؟ یه کیر تو کوسمه و یه کیر تو کونم. مامان گفت اره عزیزم، دارم می بینم، بهت حال میده؟ گفتم ارررررهههههه، دارم میمیرم از خوشی. هر بار کیر اولاف به جی اسپاتم مالیده میشد مثل این بود که یه شوک الکتریکی تو تمام بدنم پخش میشد. شهوت وجودمو گرفته بود و بدنم خیس از عرق بود. ولادیمیر همونطور که تو کونم تلنبه میزد، با مامان هم ور میرفت، ازش لب می گرفت، ممه هاشو میخورد و کوس و کونشو میمالید. کمی بعد، ولادیمیر کیرشو از کونم بیرون کشید و از روی اولاف بلند شدم. وقتی داشتم برای ولادیمیر ساک میزدم، مامان برعکس رو کیر اولاف نشست جوری که پشتش به اولاف بود. کمی روی کیرش بالا پایین رفت و بعد کیر اولاف رو از کوسش دراورد و با کونش تنظیم کرد و روش نشست. دستاشو پشتش ستون کرد و پاهاشو باز کرد. ولادیمیر موهای منو گرفت و صورت منو لای پاهای مامان فشار داد تا کوسشو بخورم، شروع کردم به لیسیدن کوس خیس مامان، ولادیمیر منو کنار کشید و بین پاهای مامان نشست و کیرشو تو کوسش فرو کرد. اون دوتا داشتن تو کوس و کون مامان تلنبه میزدن و من هم ممه های مامان رو میخوردم. چند دقیقه بعد، بلند شدن، من و مامان کنار هم 4 دست و پا نشستیم و کونمونو تو هوا بلند کردیم. ولادیمیر پشت من نشست و اولاف پشت مامان. ولاد اول کیرشو تو کوسم فرو کرد و مشغول تلنبه زدن شد. اولاف هم داشت مامانو میکرد. من و مامان که داشتیم با لبخند به هم نگاه میکردیم شروع کردیم به لب گرفتن. اون دوتا داشتن محکم تلنبه میزدن. کمی بعد، ولادیمیر کیرشو از کوسم دراورد و فرو کرد تو کونم. به شدت به ارگاسم نزدیک بودم. از ولادیمیر خواستم محکمتر تلنبه بزنه. چند ثانیه بعد با جیغ و لرزش شدید ارضا شدم و رو تخت افتادم. ولادیمیر منو ول کرد و رفت سراغ مامان، جلوش نشست و کیرشو تو دهن مامان چپوند. از حرکات مامان معلوم بود که اون هم نزدیکه. وقتی مامان هم به ارگاسم رسید، من و مامان خلاف جهت هم خوابیدیم، جوری که فقط صورتمون کنار هم بود و پاهامون از دو طرف تخت اویزون بود. اولاف و ولادیمیر هم بالای سرمون نشستن و شروع کردن به جق زدن. اول اولاف ابشو رو صورتمون پاشید و بعد هم ولادیمیر. من و مامان کمی از هم لب گرفتیم و اب اون دوتا رو مزه مزه کردیم. بعد باهم رفتیم حموم و خودمونو شستیم و لباس پوشیدیم. خوشبختانه قبل از بابا به خونه رسیدیم و لباسامونو عوض کردیم.
دو سال گذشت، دو سال پر از سکس با ادم های مختلف. تو این دو سال تقریبا هر روزم رو با سکس گذروندم، بابا، مامان، اولاف، ولادیمیر، پسرهای مدرسه و اگه از همه جا ناامید میشدم، به سراغ عتیقه فروش پیر سر خیابون میرفتم تا اتیش شهوتم رو خاموش کنه. دبیرستان رو تموم کرده بودم و باید به دانشگاه میرفتم، بابا و مامان دوست داشتن منم برم آلمان، جایی که پروانه حالا برای خودش یه مهندس موفق شده بود ولی من تصمیمم رو گرفته بودم. امریکا جایی بود که میخواستم برم. بابا از طریق دوستانی که تو امریکا داشت، تونست پذیرش منو تو دانشگاه جنوب کالیفرنیا تو شهر لس انجلس برای رشته ی حقوق بگیره. همه چیز اماده بود، بابا حتی نزدیک دانشگاه واسم خونه ای گرفت که مجبور نباشم توی خوابگاه بمونم. یه سکس خداحافظی با مامان و بابا داشتم و بعد راه افتادم، مقصد اولم سوئیس بود، باید قبل از رفتن به امریکا، یکبار دیگه پدرام رو میدیدم.
     
  
مرد

 
عمه ثریا

من حسام هستم و 26 سالمه. تو خانواده پدری من اختلاف سنی خیلیه، پدر من که بزرگترین بچه ی خانواده شونه با عمه ی کوچیکم 20 سال فاصله سنی دارن. عمه ثریا 34 سالشه و یه بچه 9 ساله و یه بچه ی 3 ساله داره. رابطه ی من و ثریا از 6 سال پیش شروع شد. ما چون فاصله ی سنی کمی داریم باهم صمیمی هستیم و رفت و امد زیادی به خونه ی اونا دارم. ثریا اندام توپی داره، پستونای 80، شکم نسبتا صاف و کون گنده. 20 سالم بود و تو اشپزخونه با ثریا تنها بودم. صحبت از ازدواج من شد که از دهنم در رفت و گفتم دنبال یه داف توپ مثل خودت میگردم. ثریا به جای اینکه ناراحت یا عصبانی بشه خندید و گفت بیشعور بی ادب.از اون به بعد بیشتر پاپیچش شدم، شوهر ثریا راننده تاکسیه و شبا دیر میاد خونه واسه همین وقتی میرفتم اونجا نگران اومدنش نبودم. کم کم از بغل بهش میچسبیدم و دستمو میذاشتم رو پهلوش، ثریا با کونش به کونم میزد و سعی میکرد اونجوری با خنده و شوخی از خودش دورم کنه. یا مثلا از بدنش تعریف میکردم، وقتی دیدم چیزی نمیگه، پررو تر شدم، مثلا ازش میپرسیدم شورتت چه رنگیه یا سایز سینه ات چنده، ثریا هم با خنده میگفت به تو چه فضول. یه بار بهش گفتم عمه من تا حالا ممه ندیدم، میشه نشونم بدی؟ گفت نخیر وقتی زن گرفتی میبینی. به اصرار کردن ادامه دادم، حتی وقتی تو مهمونی های خانوادگی که چند لحظه باهم تنها می شدیم هم ازش میخواستم. ثریا کلافه می شد و میگفت حسام زشته و یکی می شنوه و از این حرفها. بعد از چند ماه اصرار کردن، یه بار که تنهایی رفته بودم خونشون، ما تو اشپزخونه بودیم و دختر سه ساله اش داشت تو اتاق بازی میکرد. انقدر اصرار کردم که ثریا جون به لب شد و گفت ببین نشونت میدم ولی بار اول و اخرته ها، دیگه از این خبرا نیست، گفتم دمت گرم، باشه، رفتم نزدیکش، گفت نه برو عقب وایسا. کمی رفتم عقبتر، گفت بازم برو، گفتم چشام ضعیفه دیگه عقبتر رو نمی بینم. ثریا چشاشو چرخوند، دستاشو انداخت زیر تاپ قرمزش و تا زیر پستوناش کشید بالا، بعد انگشتاشو رد کرد زیر سوتینش و اونو هم همراه تاپ تا زیر گلوش کشید بالا و دوتا گوی بلورین افتاد بیرون. پستوناش واقعا خوشگل بودن. گرد و سفید با هاله ی قهوه ای کمرنگ و نوک کوچولو. دهنم اب افتاد، گفتم ثریا پستونات خیلی خوشگلن. حدود 10 ثانیه نشونم داد و بعد سوتین و تاپشو کشید سر جاش و گفت دیگه نمیخوام چیزی بشنوم هاااا. بار اخرت باشه. یه مدت بعد بهش گفتم ثریا میشه به ممه هات دست بزنم؟ اخم کرد و گفت نخیر دیگه داری خیلی پررو میشی. گفتم مگه چی میشه؟ گفت قرار نیست حتما چیزی بشه، وقتی میگم نه یعنی نه، همون یه بار هم اشتباه کردم نشونت دادم. چیزی نگفتم چون میدونستم فرصت زیاده و بلاخره راضی میشه. دفعه بعد دوباره ازش خواستم و بازم گفت نه. حتی چند بار هم دستمو نزدیک پستوناش بردم ولی زد رو دستم و هلم داد عقب. بازم بعد از چند مدت، یه بار که شروع کردم به اصرار کردن، با حالت کلافگی و ناچاری به کابینت تکیه داد و گفت اخه حسام زشته، من عمه اتم، تو که نباید اینکارارو بکنی. با لحن خیلی اروم خواهش گونه، گفتم اخه عمه جون، مگه چی میشه؟ قرار نیست که کسی بفهمه، فقط یذره، خواهش میکنم. ثریا سرشو انداخت پایین و تکون داد. یکی دوبار صداش زدم ولی جواب نداد. اروم بهش نزدیک شدم و جلوش وایسادم، وقتی دیدم چیزی نمیگه، گفتم عمه جووووون؟ میخوام دست بزنما. چیزی نگفت، دستاشو کنارش نگه داشته بود و همچنان به زمین نگاه میکرد. دستامو بردم جلو و گذاشتم رو پستوناش. هرکدوم یه دستمو پر کرده بود. اروم شروع کردم به مالیدن و فشار دادن ممه های نرمش. حدود 30 ثانیه پستوناشو مالیدم بعد خودم دستامو کشیدم و گفتم قربونت برم عمه جون، خیلی ماهی ، یدونه ای. سرشو بالا اورد و چند ثانیه با اخم نگاهم کرد ولی زود خنده اش گرفت و گفت بچه پررو، برو بذار به کارم برسم. بعد از اون به یه جور بازی تبدیل شد. من با خنده و شوخی سعی میکردم بهش دست بزنم و بمالمش و اونم سعی میکرد از دستم فرار کنه و مانعم بشه. گاهی حتی به کونش هم حمله کردم و تونستم یکی دوبار کون تپل و گوشتیشو چنگ بزنم. یه بار همونجوری تو اشپزخونه درحال کشتی گرفتن بودیم، یه جایی ثریا چرخید و پشتشو کرد بهم، مثلا سعی میکردم پستوناشو بگیرم و اونم میخواست مانعم بشه ولی در عمل داشتم کیرمو به کونش میمالیدم، ثریا میخندید و میگفت نه نکن، کون نرم و تپلش رو کیرم جوری حشریم کرده بود که تو یه لحظه دستمو بردم پایین و از رو شلوار کوسشو سفت گرفتم. ثریا حسابی غافلگیر شد. دست چپمو دورش حلقه کردم و هردوتا دستشو از ارنج گیر انداختم . حالا وضعیت جدی شده بود. ثریا شروع کرد به تقلا کردن و گفت حسام نه، خواهش میکنم. همینطور قسمم میداد و تقلا میکرد ولی زور من بیشتر بود و به قسم هاش هم محل نمیذاشتم. کوس تپلشو با کف دستم میمالیدم. کم کم ثریا داشت خسته میشد و خواهش و تمناش هم به ناله تبدیل میشد. بعد از چند دقیقه دیگه دستاش حرکت نمیکرد، جوری که صدا نره تو اتاق یواش ناله میکرد و بهم تکیه داده بود، کیرمو به کونش فشار میدادم و کوسشو محکم میمالیدم. ثریا مدام اوف اوف رو تکرار میکرد و گاهی هم اسممو میگفت. حال ثریا انقدر خراب بود که حتی اگه دستمو میبردم توی شورتش و کوسشو انگشت میکردم نمیتونست مخالفت و مقاومت کنه ولی سعی کردم زیاد تند نرم. کمی بعد دیدم ناله هاش داره بلند تر میشه واسه همین خودش دستشو گذاشت رو دهنش تا صداش نره بیرون. کم کم پاهاش شروع کرد به لرزیدن، وقتی ارضا شد، زانوهاش شل شدن و کم مونده بود بخوره زمین که به زحمت نگهش داشتم. بردمش کنار میز ناهارخوری و رو صندلی نشوندمش. ثریا ارنجاشو گذاشت رو میز و صورتشو با دستاش پوشوند. منم نشستم روبروش. کمی تو سکوت نشستیم، بلاخره ثریا نگاهم کرد و گفت حسام بهتره بری، تو همین حین بچه هم اومد تو اشپزخونه. بلند شدم و خدافظی کردم، وقتی داشتم میرفتم ثریا گفت دیگه تو خونه راهت نمیدم. نمیدونستم داره جدی میگه یا شوخی میکنه. سه روز بعد، بعد از دانشگاه رفتم اونجا، ایفون رو زدم، ایفونشون تصویری بود و میتونست منو ببینه. کمی بیشتر از معمول طول کشید ولی بلاخره درو باز کرد. اونروز ثریا یه شلوارک ابی اسمانی فوق العاده تنگ پوشیده بود، با یه تاپ سفید تنگ و استین کوتاه. تا بحال ندیده بودم که همچین شلوارکی بپوشه. گفتم سلام عمه ی خوشگلم. با اخم گفت علیک سلام، مگه نگفته بودم دیگه نیا؟ گفتم نه، فقط گفتی دیگه راهت نمیدم، ولی راه دادی؟ مهلا کجاست؟ گفت تو اتاق خوابیده. برگشت و رفت سمت اشپزخونه ، میتونستم خط شورتشو به راحتی ببینم. منم دنبالش راه افتادم. رفت سر ظرفشویی و شروع کرد به شستن ظرفهاش. کنارش وایسادم ، ثریا گفت حسام اذیت نکن بذار کارمو بکنم. گفتم من که کاری نکردم. گفت خوبه، بعد از این هم کاری نکن. گفتم مثلا چه کاری؟ گفت خودت خوب میدونی چه کاری؟ دستمو گذاشتم رو کونش و گفتم مثل این؟ با اخم نگاهم کرد و گفت بله مثل این، هر اتفاقی که قبلا افتاده رو باید فراموش کنی. گفتم خودت چی ؟ فراموش کردی؟ گفت بله من همون موقع فراموش کردم. دستم هنوز رو کون تپل و نرمش بود و اروم فشارش میدادم. گفتم دروغ میگی، هنوز بهش فکر میکنی. گفت نخیر، رفتم پشت سرش. هردو دست ثریا مشغول بود. دستامو گذاشتم رو پستوناش و دم گوشش زمزمه کردم هنوز به اون وقت فکر میکنی، بازم دلت میخواد ارضات کنم. گفت نهههههه. اروم دست راستمو بردم پایین سمت کوسش و گفتم پس چرا جلومو نمیگیری؟ گفت نمیبینی دستام کثیفه؟ گفتم اره، میبینم. دستم به کوسش نزدیک میشد و ضربان عمه هم تندتر. دوباره کوسشو گرفتم تو دستم. با حالت گریه گفت حسااااااااااااااام. گفتم جوووووون. میخوای بمالمت. گفت نه نه. شروع کردم به مالیدن کوسش. گفتم داری خیس میشی، نه؟ گفت نهههههه. تاپشو گرفتم و کشیدم بالا، بعد سوتینشو کشیدم بالا و پستوناش افتاد بیرون. گرفتمشون تو دستم و گفتم دستاتو بشور بریم تو اتاق. گفت اول ولم کن. گفتم نه همینجوری میریم. ثریا دستاشو شست و همونجور که از پشت بهش چسبیده بودم راه افتادیم سمت اتاقش. گفتم درو ببند و قفل کن. وقتی کرد گفتم میخوای بکنمت؟ گفت نه حسام، خواهش میکنم. مثل اونروز بمال تموم شه دیگه، گفتم پس من چی؟ گفت منم مال تورو میمالم. گفتم شرمنده عمه جون، تا نکنمت ولت نمیکنم. بردمش جلو و چسبوندمش به دیوار، از بغل کش شلوارک و شورتشو گرفتم و تا زیر کونش کشیدم پایین. کمی ازش فاصله گرفتم. دست چپمو گذاشتم رو کمرش و به دیوار فشارش دادم، دست راستمو گذاشتم رو کون سفید و تپلش و شروع کرئم به مالیدن. بعد دستمو و بردم لای پاش و کوسشو گرفتم. گفتم دیدی کوست خیسه؟ دیدی دلت میخواد بکنمت؟ هیچی نگفت. کمی کوسشو مالیدم، کم کم ناله اش در اومد. بعد با همون دست کیرمو کشیدم بیرون، شلوارک و شورتشو پایینتر کشیدم و بهش چسبیدم و کیرم به جایی که فکر میکردم کوسش باشه فشار دادم. چندبار تلاش کردم ولی همش لیز میخورد و میرفت لای پاهاش. گفتم خودت بکنش تو. ثریا دستشو اورد پشتش و کیرمو گرفت و با کوسش تنظیم کرد و فشارش دادم تو. شکمم به کون فوق العاده نرم و تپل عمه چسبید، کوسش خیس و داغ بود. کونشو از بغل با دوتا دست نگه داشتم و شروع کردم به تلنبه زدن. کون بزرگش باعث میشد کمی از کیرم بیرون بمونه . از دیوار جداش کردم و بدون اینکه کیرمو بکشم بیرون بردمش کنار تخت. گفتم خم شو. خم شد و دستاشو گذاشت رو تخت. به تلنبه زدن ادامه دادم، اینجوری کیرم تا ته میرفت تو کوسش. عمه زمزمه وار ناله میکرد. کمی بعد گفت حسام نریزی تو. گفتم باشه . بعد از کمی تلنبه زدن، کیرمو کشیدم بیرون و چرخوندمش، هلش دادم و افتاد رو تختی که هر شب با شوهرش میخوابه. پاهاشو بردم بالا، شلوارک و شورت رو زانوش بود و نمیذاشت پاهاش باز بشه. کشیدمشون رو مچ پاهاش و زانوهاش و به سینه اش فشار دادم. خودش با دستاش پاهاشو نگه داشت. کوس و کونش باز بود، کیرمو کردم تو کوسش و به کردن ادامه دادم. عمه با چشای خمار نگاهم میکرد. چند دقیقه گذشته بود که مهلا از پشت در صدا زد مامان؟ عمه گفت بله دخترم. مهلا گفت بیا. عمه گفت کار دارم دخترم بگو چیکار داری؟ مهلا بازم گفت بیا. همبنجوری داشتم تلنبه میزدم. وقتی مهلا دوباره صداش زد ثریا گفت اه، حسام یه دقیقه وایسا ببینم چی میگه. کیرمو کشیدم بیرون. ثریا بلند شد و اول سوتین و تاپشو کشید پایین، بعد شورت سیاهشو کشید بالا و بعد هم شلوارکشو، درو نصفه باز کرد و رفت بیرون و درو هم پشت سرش بست. کیرمو که از اب کوسش خیس بود رو اروم میمالیدم تا نخوابه. چند دقیقه بعد عمه دوباره اومد تو و درو قفل کرد، شلوارک و شورتشو کشید تا زانو و رو تخت سگی نشست. گفتم بخواب. رو شکم خوابید، رو پاهاش نشستم، کیرمو کردم تو کوسش و کامل روش خوابیدم. کون نرمش زیر شکمم حال عجیبی میداد. دم گوشش گفتم اوف عمه جون قربون کوست برم، چه کوسی داری، چه کونی داری. ثریا فقط اروم ناله میکرد. چند دقیقه بعد نشستم و کیرمو کشیدم بیرون. با دوبار مالیدن ابمو پاشیدم رو کون سفیدش. گفتم چار دست و پا بشین. وقتی نشست، انگشت شستمو کردم تو سوراخ کوسش و با چهارتا انگشت چوچولشو انقدر مالیدم تا ارضا شد. بهم گفت از رو میز چندتا دستمال مرطوب بیار. دستمالارو اوردم و کونشو تمیز کردم. ثریا بلند شد و گفت بلاخره کار خودتو کردی. گفتم خودت دلت میخواست دیگه، گفت نخیر اصلا هم دلم نمیخواست. گفتم باشه تو راست میگی. کیرمو انداختم تو، بغلش کردم و کمی ازش لب گرفتم. ثریا هم همکاری میکرد. گفتم دفعه ی بعد کی بیام؟ با لبخند گفت هیچوقت. گفتم پس فردا خوبه؟ گفت سردیت نکنه یه وقت؟ گفتم نه نمیکنه، پس فردا میام. گفت خودم زنگ میزنم. گفتم باشه. باهم رفتیم بیرون، کمی با مهلا بازی کردم و بعد رفتم خونه. خودم هم باورم نمیشد که عمه ثریا رو کرده باشم. سه روز بعد ثریا زنگ زد که بیا. با سرعت برق خودمو رسوندم. مهلا رو گذاشته بود خونه ی مادر شوهرش، با خیال راحت لخت شدیم و حسابی کردمش. بعد از اون مهلا یه چندباری در حالیکه مامانشو میمالیدم مچمونو گرفت ولی چون بچه بود چیزی حالیش نمیشد. با بزرگتر شدن مهلا و اومدن بچه ی دوم کمی کارمون سختتر شد ولی بازم هرازگاهی باهم حال میکنیم. پایان
     
  ویرایش شده توسط: sinatra   
مرد

 
نیمفو قسمت اخر فصل اول

حدود یه سال بود که داداش پدرام رو ندیده بودم، ولی اخرین سکسمون مربوط به 4 سال پیش و قبل از رفتنش به سوئیس بود. پدرام تو شهر لوزان پزشکی میخوند و فشار درس نمیذاشت که بیشتر به خونه بیاد. از هواپیما پیاده شدم، چمدونم رو گرفتم و به سمت سالن انتظار رفتم، با پدرام هماهنگ شده بودیم و قرار بود بیاد دنبالم. جمعیت زیادی اونجا بود ولی بالاخره پیداش کردم، داداش پدرام اونجا ایستاده بود و با لبخند نگاهم میکرد. یه دختر بلوند قد بلند هم کنارش بود و دست همدیگه رو گرفته بودن. سرعتمو بیشتر کردم و خودمو انداختم تو بغلش، پدرام بلندم کرد و چند دور منو تو هوا چرخوند. گذاشتم زمین و نگاهم کرد، گفت دلم برات تنگ شده بود پری کوچولو. گفتم منم دلم برات تنگ شده بود. منو به دوست دخترش معرفی کرد، اسمش کیلا بود. پدرام چمدونم رو برداشت و باهم راه افتادیم. سه تایی سوار تاکسی شدیم، با خودم فکر کردم حتما خونه هاشون نزدیکه. تو راه کمی گپ زدیم، وقتی رسیدیم، کیلا هم با ما از تاکسی پیاده شد و باهم وارد اپارتمان پدرام شدیم. یه اپارتمان جمع و جور با یه اتاق خواب ولی تمیز و قشنگ. ازم پذیرایی کردن و نشستیم به حرف زدن، معلوم شد که کیلا و پدرام باهم زندگی میکنن و قرار نیست بره و تنهامون بذاره. حالم گرفته شد، ولی سعی کردم به روی خودم نیارم. بعد از کلی گپ زدن، پیتزا سفارش دادن و خوردیم، من یه دوش گرفتم و یه تیشرت گشاد و بلند که تا زانوم میومد با یه شورت پوشیدم. قرار شد من رو کاناپه بخوابم و اون دوتا تو اتاق. تا ساعت 12 شب بیدار بودم و به این فکر می کردم که الان من باید تو اتاق تو بغل پدرام باشم، نه اون دختره. این همه راه رو به خاطر سکس با پدرام اومده بودم و حالا همه چی بهم ریخته بود. بالاخره خستگی پرواز باعث شد که خوابم ببره. صبح که بیدار شدم، کیلا رو دیدم که تو اشپزخونه با یه شورت و سوتین سیاه و یه حوله دور سرش، پشت به من ایستاده بود و داشت صبحونه درست می کرد. هنوز نمی دونست بیدارم، اندامش رو ورانداز کردم. پوست سفید، پاهای کشیده و عضلانی، کون شکل قلب و کمر باریک، صورتش هم حسابی خوشگل بود. همینجوری غرق تماشا بودم که کیلا چرخید و دید که بیدارم. گفت سلام ببخش که بیدارت کردم، گفتم نه خودم بیدار شدم. به پستونای گرد و درشتش تو سوتین سیاه نگاه کردم. گفت ببخشید، فکر می کردم دیرتر بیدار میشی، واسه همین یه دوش گرفتم، الان یه چیزی می پوشم. گفتم نه من مشکلی ندارم، هرچی نباشه اینجا خونه ی خودته، راحت باش. گفت اوکی، صبحونه می خوری؟ گفتم اره. گفت پس پاشو بیا. رفتم دستشویی و برگشتم، باهم نشستیم به صبحونه خوردن. کیلا در مورد رابطه اش با پدرام گفت، دو سال پیش باهم اشنا شدن و یه سال هم هست که باهم زندگی میکنن. ازم پرسید دوست پسر یا دوست دختر داری؟ گفتم من فقط دوست دارم تفریح کنم و وارد رابطه ی جدی نمی شم. صبحونه رو که خوردیم، گفت میخوای بریم یه گشتی تو شهر بزنیم؟ گفتم باشه، لباس پوشیدیم و رفتیم بیرون. به چندتا از جاهای دیدنی شهر سر زدیم، یه فیلم دیدیم، نهار رو بیرون خوردیم و ساعت حدود 3 بود که برگشتیم. دختر خیلی خوب و خوش مشربی بود و کنارش بهم خوش گذشته بود. گفت پدرام هم حدود ساعت 4 میاد. ازم پرسید مشروب می خوری؟ گفتم فقط اگه وودکا داشته باشی. گفت اره خوبشو هم داریم. شیشه ی وودکا رو اورد و شروع کردیم به خوردن. بعد از دو سه تا شات حسابی گرم شده بودیم. یهو گفت پدرام بهم گفته که قبلا باهم سکس می کردین. فکم به زمین چسبید، گفتم واقعا؟ گفت اره، هنوز هم به تو فکر می کنه. گفتم منظورت چیه؟ گفت بعضی وقتا موقع سکس ازم میخواد که نقش تورو بازی کنم، رول پلی. گفتم تو مشکلی با این موضوع نداری؟ گفت نه ، چرا باید مشکل داشته باشم؟ یه مکثی کرد و گفت راستشو بخوای من خودم هم معصوم نیستم. گفتم یعنی تو هم؟ گفت اره، من هم تا زمانی که پیش خانواده ام زندگی میکردم، واسه داداشم ساک میزدم، گفتم پدرام میدونه؟ گفت اره عزیزم، ما چیزی رو از هم مخفی نمی کنیم، مثلا پدرام بهم گفته که تو علاوه بر پسرها، به دخترها هم علاقه داری. گفتم اره. کمی بهم نزدیکتر شد و گفت من تا حالا با یه دختر نبودم، ولی دلم میخواد امتحان کنم. چند ثانیه تو چشمای هم نگاه کردیم. کیلا چشمای ابی خیلی قشنگی داشت، وودکا کار خودشو کرده بود. هردو کم کم صورتمونو جلو بردیم و لبامون به هم چسبید، چندبار لبای همدیگه رو بوسیدیم، وقتی کیلا زبونشو بین لبام اورد، دهنمو باز کردم و زبونمو بیرون اوردم و به زبون کیلا مالیدم، بوسه ی ساده و رمانتیکمون حالا به بوسه ی فرانسوی داغ و شهوتناک تبدیل شده بود. کیلا دستشو رو صورتم گذاشت و کمی نوازشم کرد، بعد اروم دستشو برد پایین و از روی لباسم گذاشت روی پستونم. جوری غرق همدیگه شده بودیم که نفهمیده بودیم پدرام کی اومده و با کمی فاصله داره نگاهمون می کنه، تازه وقتی پدرام گفت هولی شت متوجه حضورش شدیم. پدرام ایستاده بود و با تعجب نگاهمون می کرد. من و کیلا در حالی که به هم چسبیده بودیم، بهش نگاه کردیم و لبخند زدیم، کیلا گفت سلام عزیزم، من و خواهرت بدون تو شروع کردیم، دلت میخواد بهمون ملحق بشی؟ پدرام کتشو دراورد و گفت اووووه اره. کتشو انداخت رو صندلی و اومد سمتمون. من و کیلا بلند شدیم، پدرام صاف اومد سراغ من ، بهم چسبید و شروع کردیم به لب گرفتن. کیلا هم از کنار به ما چسبیده بود و خودشو بهمون میمالید. پدرام کمی هم از کیلا لب گرفت، بعد عقبتر رفت و من و کیلا دوباره شروع کردیم به لب دادن و گرفتن. اینبار از روبرو به هم چسبیده بودیم. کیلا شلوار جین و بلوز سفید تنش بود و منم شلوار جین و تاپ. دستامون رو بدن همدیگه می چرخیدن. پدرام گفت بریم تو اتاق؟ من و کیلا از هم جدا شدیم و گفتیم باشه. سه تایی باهم رفتیم تو اتاق خواب. به سرعت لخت شدیم و رفتیم رو تختشون. کیلا به پدرام گفت اول باید به مهمونمون خدمت کنیم. منو به پشت خوابوندن و هر کدومشون یه طرفم نشست. کیلا ازم لب گرفت و پدرام رفت سراغ پستونام، کمی بعد کیلا هم رفت پایین و هر کدوم یکی از پستونامو تو دهنشون گرفته بودن و می مکیدن. پدرام کم کم رفت پایین، لای پاهامو باز کرد و نشست بینشون، خم شد و صورتشو برد جلوتر. نفس داغش رو روی کوسم حس میکردم. زبونشو از پایین تا بالا رو لبای کوسم کشید، آه بلندی کشیدم و روی ارنجهام بلند شدم. پدرام دستاشو رو رونهام گذاشته بود و با ولع کوسمو می لیسید. کیلا هم به نوبت پستونامو میخورد و بعد ازم لب می گرفت. پدرام همونطور که کلیتوریسمو میلیسید، شروع کرد به انگشت کردن کوس و کونم. از خودم بیخود شده بودم. دو سه دقیقه بعد، پدرام بلند شد و اومد کنارم و کیرشو گرفت جلوی صورتم. کیر پدرام از چند سال پیش خیلی بزرگتر شده بود، اولین کیری که کوس و کونمو فتح کرده بود، حالا دوباره تو دستم بود، خیلی زود لبامو دورش حلقه کردم و شروع کردم به ساک زدن. کیلا هم رفت بین پاهام. کمی کوسمو ورانداز کرد و بعد با نوک زبون شروع کرد به لمس کردن کوسم و مزمزه کردنش. کیر کلفت و دراز پدرام رو تو دهنم جلو عقب می کردم، گاهی بلندش میکردم و تخماشو می لیسیدم و دوباره تو دهنم می گرفتمش. بعد از کمی ساک زدن، پدرام جاشو با کیلا عوض کرد. بین پاهام نشست و کیرشو گذاشت دم کوسم. بعد با یه فشار اروم، تا ته کردش تو. کیلا رو کشیدم سمت خودم جوری که پستوناش جلوی صورتم بود، دوتا پستون گرد و بزرگ و سفت با هاله ی صورتی و نوک کوچولو. شروع کردم به لیسیدن و مکیدن پستونهاش، پدرام هم شروع کرد به تلنبه زدن. کیر کلفتش دوباره کوسمو پر کرده بود. بعد از چند دقیقه تلنبه زدن، بلند شدم و داگی نشستم، پدرام پشتم نشست، از کیلا هم خواستم که جلوم بشینه و پاهاشو باز کنه. کوس کیلا هم خیلی خوشگل بود، کاملا شیو شده، لبای سفید سفید و داخلش هم صورتی رنگ و خیس بود. پدرام یه تف انداخت رو سوراخ کونم و دوتا انگشتشو کرد تو. منم شروع کردم به لیسیدن کوس کیلا. تمام لذتها برام یه جا جمع شده بود، سکس با داداشم و یه کوس خوشگل که از خوردنش سیر نمی شدم. کیلا موهامو با دست پشت سرم جمع کرد تا خوردن کوسشو تماشا کنه. پدرام سر کیرشو گذاشت رو سوراخ کونم و شروع کرد به فشار دادن. هربار سکس با پدرام درست مثل بار اول بود، هیجان انگیز، لذت بخش و ارضا کننده. پدرام پهلوهامو گرفت و شروع کرد به تلنبه زدن تو کونم. ناله های سکسی کیلا حشری ترم میکرد. وقتی پدرام شروع کرد به اسپنک زدن در کونم، لذتم بیشتر هم شد. زانوهای کیلا رو به سینه اش فشار دادم و کونش بالا اومد. حالا از سوراخ کونش تا کلیتوریسش رو میلیسیدم، ناله های کیلا هم بلندتر شد. همینطور شروع کردم به انگشت کردن کوسش. بعد از چند دقیقه ، چرخیدم و به پشت خوابیدم. پدرام بالای سرم زانو زده بود. کیلا 4دست و پا روم نشست و به حالت 69 دراومدیم. کیر پدرام رو گرفتم و با کوسش تنظیم کردم و فشارش داد تو. کیلا شروع کرد به لیسیدن کوسم و من هم همینطور که پدرام تو کوس کیلا تلنبه میزد، کلیتوریسش رو میمالیدم. هرچقدر پدرام تندتر تلنبه میزد، کوس کیلا خیس تر میشد تا جایی که شروع کرد به چکیدن رو صورتم. پدرام کیرشو بیرون کشید و فرو کرد تو دهنم. چند ثانیه ساک زدم و دوباره تو کوس کیلا فرو کردش. کیلا ظاهرا از مزه ی کوسم خوشش اومده بود چون حالا با پهنای زبونش لیسش میزد و بعد می مکیدش. ناله های هر سه تامون بلند شده بود. کمی بعد پدرام کیرشو بیرون کشید و کیلا بلند شد. چاردست و پا نشستم و پدرام اومد پشتم و کیرشو تو کونم فرو کرد. گفت اوووف ابجی کوچولو، کونت مثل همون موقعها تنگه، چه حالی میده ، جوووون، دلم واسه کردن کوس و کونت تنگ شده بود. گفتم اره داداشی، بکن، محکم تو کونم تلنبه بزن، الان چند ساله تو حسرت کیرت موندم، اوف اره، اره. کیلا هم داگی جلوم نشست و کونشو جلوی صورتم گرفت. دستامو رو کونش گذاشتم و لاشو باز کردم، یه سوراخ صورتی کوچولو داشت که انگار تا حالا هیچوقت ازش استفاده نکرده بود. کونش تمیز بود و هیچ بویی هم نمیداد. زبونمو رو کوسش گذاشتم تا سوراخ کونش کشیدم. شروع کردم به لیسیدن و فشار دادن زبونم به سوراخ کونش. پدرام رو پاهاش ایستاده بود، زانوهاشو خم کرده بود و تند تند تو کونم تلنبه میزد. نزدیک بودم و ناله هام کل اتاق رو پر کرده بود. با یه جیغ و لرزش شدید ارضا شدم. پدرام کیرشو از کونم بیرون کشید و من یه طرف دراز کشیدم. پدرام کیلارو به پشت خوابوند و پاهاشو انداخت رو شونه هاش و شروع کرد به تلنبه زدن تو کوسش. منم دستمو دراز کردم و پستوناشو مالیدم. زیاد طول نکشید که پدرام کیرشو تا ته فرو کرد و با یه ناله ی بلند ابشو تو کوس کیلا ریخت. پدرام گفت تو ارضا نشدی، مگه نه؟ کیلا گفت عیبی نداره عزیزم. پدرام گفت بذار حالم جا بیاد، میام سراغت. من گفتم لازم نکرده، بکش کنار خودم خوب میدونم چیکار کنم. پدرام کیرشو کشید بیرون. اول کیر پدرام رو که شل شده بود تو دهنم گرفتم و ابشو مکیدم. بعد بین پاهای کیلا نشستم و شروع کردم به لیسیدن و مکیدن اب پدرام از کوس کیلا. یه انگشتمو تو کون واقعا تنگش فرو کردم و با تمام توان کوسش و کلیتوریسش رو لیسیدم. کیلا کونشو بلند می کرد و دوباره میذاشت رو تشک، سرشو به اطراف می چرخوند و بلند ناله میکرد. ناله هاش داشت به جیغ های کوتاه تبدیل میشد و لرزش بدنش بیشتر میشد. چند لحظه بعد گفت داره میاد، داره میااااااااااااد و با یه جیغ بلند ارضا شد. هر سه خسته و خیس از عرق کنار هم دراز کشیدیم و مشغول نوازش همدیگه شدیم. کمی بعد بلند شدیم و سه تایی رفتیم تو حموم و با شوخی و خنده دوش گرفتیم. پدرام از بیرون شام سفارش داد. بعد از خوردن شام، گفتم کی واسه دور دوم اماده اس؟ کیلا گفت منننننننننننن. پدرام گفت من دیگه توانشو ندارم. هر سه رفتیم تو اتاق خواب. من و کیلا شروع کردیم به عشقبازی. پدرام بعد از چند دقیقه تماشا کردن، دیگه نتونست تحمل کنه و بهمون ملحق شد. یه سکس سه نفره ی فوق العاده ی دیگه رو هم تجربه کردیم و بعد همونطور لخت تو بغل هم خوابیدیم. صبح روز بعد، پدرام رفته بود دانشگاه و من و کیلا همونطور لخت مشغول گپ زدن بودیم. کیلا گفت چطور انقدر راحت کون میدی؟ من یکی دوبار با پدرام امتحان کردم ولی درد غیر قابل تحملی داشت. لبخندی زدم و گفتم تمرین میخواد عزیزم، همون بار اول که کیر به اون کلفتی تو سوراخ به اون کوچیکی جا نمیشه. کیلا گفت من که نمی تونم انجامش بدم. گفتم خودتو از یه لذت فوق العاده محروم نکن، با انگشت و چیزای کوچیک شروع کن و کم کم برو سراغ چیزای بزرگتر، وقتی کونت اماده شد، مطمئنم که ازش سیر نمیشی. گفت باشه، اگه تو بگی پس به امتحانش می ارزه. اونشب پرواز داشتم و باید میرفتم امریکا. بعد از اینکه پدرام اومد، کیلا اجازه داد که یه سکس خداحافظی دونفری با پدرام داشته باشم و خودش حتی توی اتاق هم نیومد. منو به فرودگاه رسوندن، از هردوشون حسابی لب گرفتم که باعث جلب توجه همه ی ادمای دوروبرمون شده بود. بالاخره سوار هواپیما شدم. داشتم همه چیو پشت سر میذاشتم، معلوم نبود دوباره کی خانواده ام رو ببینم، ولی زیاد غمگین نبودم چون داشتم به یه دنیای جدید می رفتم.
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
مامان کون گنده

من بهرامم ، 25 سالمه و تو یه خانواده 4 نفری زندگی میکنم. برادر بزرگترم شهرام 4 سال ازم بزرگتره، مامانم 50 سالشه و بابام 56 ساله. برخلاف داداشم که همیشه اتیش میسوزوند و گاهی بدرفتاری میکرد و مدام تنبیه میشد، من بچه ی ساکت و حرف گوش کنی بودم، واسه همین مامان هم بیشتر دوستم داشت و لوسم میکرد. مامان زیاد میرفت حموم و جمعه ها منو هم با خودش میبرد. لباساشو درمیاورد و فقط با شورت بود. زیر دوش که می ایستادیم، من دستمو دور مامان حلقه میکردم و میذاشتم رو کونش. کونش فوق العاده نرم بود و لمس کردنشو دوست داشتم. 8 سالم بود که یه بار مامان تازه از حموم بیرون اومده بود و تو اتاقش بود. بدون در زدن درو باز کردم و رفتم تو. مامان فقط با یه شورت قهوه ای نشسته بود و داشت یکی از لباساشو با نخ و سوزن میدوخت. چون دید منم گفت درو ببند. درو پشت سرم بستم و رفتم جلو. پستونای بزرگ و گرد مامان معلوم بود. هاله ی قهوه ای داشت و نوک پستونش سفت بود، هنوز قطرات اب رو ممه هاش بود. کنارش نشستم و گفتم مامان میذاری ممه بخورم؟ مامان با لبخند گفت مگه تو نی نی هستی که میخوای ممه بخوری؟ گفتم اره نی نی ام. بعد رو پاش نشستم و مثل یه نوزاد خودمو تو بغلش انداختم. مامان گفت صبر کن بچه سوزن میره تو تنت. نخ و سوزن رو گذاشت کنار و منو تو بغلش نگه داشت. پستونشو تو دستم گرفتم و شروع کردم به مکیدن نوک پستونش. چون هنوز بدنش خیس و لخت بود، پستونش خنک بود. مامان مثل یه نوزاد تکونم میداد. کمی گذشت و مامان گفت بسه دیگه مامان جان، با اشاره ی ابرو گفتم نه هنوز. کمی دیگه تکونم داد و بعد گفت پسرم پاشو لباسامو بپوشم سرما میخورما. بلاخره بلند شدم. مامان لباسشو برداشت و به دوختن ادامه داد. داشت خشتک شلوارشو می دوخت. وقتی تموم شد، بلند شد و شلوارشو پوشید، بعد یه سوتین ابی بست و بلوزشو پوشید. مامان تا 9 سالگی منو با خودش برد حموم. بعد از اون باهام حموم نکرد ولی شلوار یا بلوزشو پیش من عوض میکرد و ازم قایم نمیکرد. کار دیگه ای که خیلی دوست داشتم این بود که وقتی مامان رو شکم میخوابید، منم به پشت روش میخوابیدم. سرمو بین کتفاش میذاشتم و کونمون بهم میچسبید. مامان هم چیزی نمیگفت. وقتی 10 سالم بود فقط به این خاطر که سنگین شدم دیگه نذاشت روش بخوابم ولی از اون به بعد عمود بهش میخوابیدم و سرمو روی کونش میذاشتم. مامان بیرون خونه چادر سرش میکرد. زمستونا وقتی شبا از مهمونی برمیگشتیم، مامان پیش من عقب مینشست و چادرشو دورمون میپیچید. منم زیر چادر دستمو روی رونش و سرمو روی سینه اش میذاشتم. این شیطنتهای کوچیک ما ادامه داشت، البته همیشه حواسم بود بابا یا شهرام نبینن. شهرام وقتی دیپلم گرفت دانشگاه قبول نشد، حدود سه سال علاف گشت و بعد رفت خدمت. مامان تابستونا تو خونه دامن میپوشید و زمستونا شلوار. هر کدوم جذابیت خاص خودشونو داشتن. مامان همیشه بعد از نهار تو پذیرایی جلوی تلوزیون میخوابید. تا زمانی که شهرام خونه بود، یه پتوی نازک ولی بزرگ روش می کشید. شهرام تیرماه اعزام شد. روز بعد از رفتنش، بعد از نهار وقتی از اتاقم اومدم بیرون دیدم مامان بدون پتو خوابیده، روی شکم خوابیده بود، پای چپش صاف و کشیده بود و پای راستش رو جمع کرده بود و دامن تا زیر کونش بالا اومده بود. رون سفید و تپلش بیرون بود. لای دامنش باز بود ولی ایستاده چیزی دیده نمیشد، واسه همین رفتم نزدیکتر، دولا هم شدم ولی بازم چیزی ندیدم. اروم زانو زدم و صورتمو لای پاهاش به زمین چسبوندم تا بتونم شورت سفیدش رو ببینم. اگه هر کدوم از پاهاشو تکون میداد حتما به صورتم می خورد. اروم بلند شدم و از اتاق گوشیمو اوردم و از شورتش و رونهای سفیدش کمی فیلم گرفتم، بعد رفتم تو اتاقم و یه جق مشتی زدم. تو چند روز اینده تقریبا از هر روز از زیر دامن مامان فیلم گرفتم. حتی یه روز وقتی از اتاق بیرون اومدم، مامان به پشت خوابیده بود و پاهاش باز بود، دامنش رو شکمش افتاده بود و قلنبگی کوسش کاملا معلوم بود. چند دقیقه ازش فیلم گرفتم، بعد زانو زدم و خیلی اروم رفتم بین پاهاش. صورتمو نزدیک کردم تا جایی که بین دماغم و کوس مامان فقط یه سانت فاصله بود. حالا که شهرام نبود و باباهم صبح تا شب سر کار بود، هرکاری دلم میخواست میتونستم انجام بدم. بالکن خونه ی ما بزرگه و هم از پذیرایی و هم از اتاق خواب مامان اینا راه داره. یه روز وقتی مامان رفت حموم، رفتم تو اتاقش و گوشه ی پرده رو جوری جمع کردم که از بیرون بشه دید. بعد رفتم تو پذیرایی و منتظر موندم. مامان با یه حوله که دورش پیچیده بود اومد بیرون، حوله از بالای سینه تا وسط رونش رو پوشونده بود، وقتی رفت تو اتاق و درو بست، سریع رفتم تو بالکن و از همون گوشه پنجره شروع کردم به فیلمبرداری. مامان با یه حوله کوچیک اب موهاشو گرفت. بعد حوله رو از دور بدنش باز کرد و شروع کرد به خشک کردن بدنش. پشتش به من بود و کون بزرگ و سفیدش با هر حرکت بدنش به مثل ژله میلرزید. وقتی خودشو کامل خشک کرد، حوله رو انداخت رو تخت و اومد سمت من. کوسش سفید و بی مو بود و معلوم بود که امروز شیو کرده. لبای کوسش بهم چسبیده بود. جلوی میز ارایش وایساد که حدود یه متر با پنجره فاصله داشت. از رو میز یه کرم برداشت، کمی ریخت تو دستش و مالید به کوسش. نیم رخ کون و پستونش رو میتونستم ببینم. مامان کمی چربی دور شکم و پهلوهاش داشت ولی مثل زنای حامله شکمش اویزون نبود. بعد از کرم مالیدن، از کشو یه شورت و سوتین سبز برداشت. پشتشو کرد به پنجره و خم شد تا شورت رو بپوشه. کون خوشگلش و سوراخ کوسش رو به وضوح می دیدم. بعد از اینکه سوتینشو پوشید، فیلم رو قطع کردم و برگشتم تو خونه. اونروز پنجشنبه بود و رفیقم زنگ زد و گفت که فردا صبح زود بریم کوه، منم گفتم باشه. شب مامان اینا رفتن تو اتاقشون. منم رفتم تو اتاقم. یهو یادم افتاد به مامان بگم که صبح زود بیدارم کنه. وقتی از اتاق اومدم بیرون دیدم بابا داره میره دستشویی. در اتاقشون بسته بود. بدون در زدن درو باز کردم و رفتم تو و چیزی دیدم که برای همیشه زندگیمو عوض کرد. مامان لخت به پشت خوابیده بود، پاهاش باز بود و زانوهاشو خم کرده بود. با یه دست داشت چوچولشو میمالید و با دست دیگه پستونشو. حدود 5 ثانیه تو شوک بهم خیره موندیم، بعد مامان سعی کرد با پتو خودشو بپوشونه و منم برگشتم بیرون و درو بستم. از همون پشت در گفتم فردا ساعت 6 منو بیدار کن قراره بریم کوه. گفت باشه. گفتم ببخشید و برگشتم تو اتاق. کلا یادم رفته بود که باباها و مامانا هم باهم سکس میکنن. تصویر کوس باز مامان از ذهنم بیرون نمیرفت. مجبور شدم یه جق بزنم تا خوابم ببره. یه هفته گذشت. تو این بین، حدود 4 روز، میتونستم نوار بهداشتی رو تو شورتش ببینم. یه روز بعد از اینکه پریودش تموم شد، ظهر مامان که جلوی تلوزیون دراز کشید، منم پشتش خوابیدم و دستمو گذاشتم رو شکمش. مامان هم دستشو گذاشت رو سینه اش و همونجوری دراز کشیدیم. کم کم مامان خوابش برد و شروع به خر و پف کردن. کمی بعد اروم بهش نزدیک شدم و کیرمو به کونش چسبوندم. یکم دیگه صبر کردم بعد اروم دستمو بردم بالا و شروع کردم به لمس کردن پستونش. نیم ساعت بعد مامان رو شکم برگشت و یه پاشو دوباره جمع کرد. دامنش دوباره کمی بالا اومد ولی چیزی معلوم نبود واسه همین تصمیم گرفتم دست به کار بشم. پایین دامنشو گرفتم و تا وسط کونش کشیدم بالا. بعد به پشت خوابیدم و پشت دستمو چسبوندم به پایین کونش که از زیر شورت بیرون بود. نیم ساعتی تو همون حالت بودیم. بعد مامان اونیکی پاشو هم دراز کرد، کمی هم ازهم بازشون کرد. دلم میخواست شورتشو بکشم پایین و کونشو لیس بزنم. به کونش نگاه میکردم و کیرمو از رو شلوار فشار میدادم. مامان صورتشو برگردوند طرفم. چشامو سریع بستم. کمی بعد اروم چشامو باز کردم و دیدم هنوز خوابه. همونطور محو کونش بودم و دستم رو کیرم بود که یهو گفت مامان جون یه چایی میدی بهم؟ سریع دستمو برداشتم و حالا کیرم تابلو بود. گفتم چشم و بلند شدم. رفتم تو اشپزخونه و دوتا چایی ریختم. وقتی برگشتم دیدم هنوز همونجور خوابیده بدون اینکه کونشو بپوشونه. سینی چایی رو با قندون کنارش گذاشتم. گفت دستت درد نکنه و بلند شد و نشست. پایین دامن زیرش مونده بود، جلوشو هم تا وسطای رونش کشید پایین و چهار زانو نشست. وقتی روبروش نشستم دیدن هنوز شورتش دیده میشه. مامان سینی چایی رو اورد جلو. همینجور که اروم اروم چایی رو میخوردم، هر از گاهی یه نگاه به شورتش مینداختم. دست خودم هم نبود و نگاهم به سمتش کشیده میشد. بلاخره مامان گفت پاشیم به کارمون برسیم. انتظار داشتم از روز بعد مامان پتو روش بکشه ولی اینکارو نکرد. عصر همون روز، مامان شام رو بار گذاشته بود و جلوی تلوزیون رو شکم دراز کشیده بود. رفتم کنارش، به پهلو دراز کشیدم و یه طرف صورتمو گذاشتم رو کون نرمش. انقدر نرم بود که صورتم توش فرو رفت. مامان چیزی نگفت و همینجوری موندیم. کمی بعد گفتم مامان گاز بگیرم؟ سریع فهمید منظورم چیه و گفت خوشم باشه. صورتمو برگردوندم و دهنمو باز کردم، دندونام رو گوشتش بود. مامان هنوز چیزی نگفته بود. وقتی یذره فشار دادم صداش دراومد و گفت هوی بیشعور، جاش میمونه. بعد به پهلو چرخید و سرم رو زمین موند. گفتم ببخشید، بیا. گفت برو بالش بیار. گفتم تو از بالش نرمتری، جون من، اذیت نمیکنم. وقتی گفتم تو از بالش نرمتری صورت مامان یذره گل انداخت. گفت دفعه ی اخرت باشه ها. گفتم چشم. دوباره رو شکم خوابید و صورتمو گذاشتم رو لپ کون معرکه اش. تو همون حالت مونده بودیم که از جلوی در صدای اسانسور اومد. مامان زود گفت بابات اومد پاشو. نشستم و مامان هم نشست. بابا درو باز کرد و اومد تو. چند روز بعد، مامان تو حموم بود. من دوباره پرده رو درست کردم که از بیرون نگاه کنم. منتظر بودم بیاد بیرون که صدام کرد، وقتی رفتم جلوی حموم گفت مامان جون این دوتا پتو رو شستم، اینارو ببر تو بالکن اویزون کن. گفتم چشم، بعد در باز شد. مامان یه لگن بزرگ تو دستش. وقتی لگن رو میداد دستم جفت پستوناش بیرون ببود. من به پستوناش زل زده بودم. مامان گفت حداقل وانمود کن اتفاقی نگاهت افتاده، نه اینکه اینجوری تابلو زل بزنی. به صورتش نگاه کردم و دیدم داره لبخند میزنه. وقتی لگن از زاویه دیدم خارج شد، دیدم کوسش هم دیده میشه. مامان گفت مواظب باش نندازی. بعد رفت تو و درو بست. بردم و اونارو پهن کردم و منتظر موندم تا بیاد بیرون. نیم ساعت بعد با همون حوله اومد و رفت تو اتاق. منم رفتم تو بالکن و شروع کردم به فیلم گرفتن. دوباره موهاشو خشک کرد، بعد شروع کرد به خشک کردن بدنش. اومد جلوی اینه وایساد، کمی تو اینه به خودش نگاه کرد، بعد دستاشو گذاشت زیر پستوناش و کمی بالا پایینشون کرد. انگار داشت وزنشون میکرد. یه لبخند رضایت هم رو صورتش بود. بعد نیم رخ وایساد و به کونش تو اینه نگاه کرد. دستاشو گذشت رو لپهای کونش و کمی بالا پایینشون کرد، چون پشتش به من بود حتی سوراخ کونش رو هم میتونستم ببینم. وقتی کمی کرم به کوس تازه شیو شده اش زد، یادم افتاد که امروز 5شنبه است. مامان از تو کشو یه پلاستیک در اورد و از توش یه ست شورت و سوتین توری صورتی دراورد. شورت رو جلوش گرفت و تو اینه نگاه کرد. بعد پوشیدشون. کوس و کونش و پستوناش کاملا واضح دیده میشد. برگشتم تو پذیرایی، مامان هم با دامن سیاه و تاپ نارنجی بدون استین و تنگ اومد بیرون. جمعه که بابا خونه بود، امیدوار بودم که حداقل تا شنبه ظهر شورتشو عوض نکنه تا شاید کوسشو از نزدیک ببینم. مشغول کاراش شد. تو اشپزخونه سر گاز وایساده بود. از پشت بغلش کردم و یه دستمو گذاشتم بالای سینه اش و یه دستمو روی شکمش. کیرمو هم اروم به کونش سابیدم. مامان گفت فردا کوه و اینا که نمیری؟ خندیدم و گفتم نه هیچ جا نمیرم. بابا اومد و شام رو خوردیم. کمی بعد بابا گفت من خسته ام میرم بخوابم، صدای اون تلوزیونو کم کنین. حال مامان به وضوح گرفته شد. بابا که رفت مامان گفت برو اون پتو و بالش منو بیار اینجا. پتو و بالش رو اورردم. مامان پتو رو پهن کرد زیرش و بالش رو گذاشت و دراز کشید. منم کنارش دراز کشیدم. دستمو گذاشتم رو شکمش و از پهلو بهش چسبیدم. گفتم امروز نشد فردا دیگه، چرا ناراحتی؟ گفت اخه این برنامه ی همیشه اشه، فردا هم میگه صبح باید زود بیدار شم، نمیتونم. گفتم اگه من فردا بعد از ظهر یه دوساعت برم بیرون حل میشه؟ مامان نگاهم کرد و گفت واقعا؟ گفتم اگه یه بوس بدی میرم. مامان صورتمو بوسید و لبخند زد. گفتم از اونجا نه که، از اینجا و به لبام اشاره کردم. مامان با لبخند یه ابروشو داد بالا و گفت ای فرصت طلب. بعد لبشو غنچه کرد. لبامو گذاشتم رو لباش و بوسیدم. چند ثانیه نگه داشتم، بعد یه لحظه جدا کردم و اینبار یذره از لب پایینشو بین لبام گرفتم. چشمای مامان گشاد شد ولی مقاومت نکرد. لب پایینشو کامل مکیدم، بعد لب بالاشو. حالا لبای هردومون از اب دهن همدیگه خیس شده بود. همینطور ادامه دادم. یه لحظه مامان خیلی یواش گفت بهرام بسه دیگه. لحنش بیشتر سوالی بود تا دستوری. محل نذاشتم و ادامه دادم. وقتی زبونمو رو لبش کشیدم، لبای مامان کامل از هم باز شد. زبونمو بردم لای لباش و مامان هم زبونشو اورد جلو و به زبون من مالید. عملا دیگه داشتیم لب میگرفتیم. لب و زبونمون تو دهن همدیگه بود. اروم دستمو از رو شکمش اوردم بالاتر. وقتی دستمو رو پستونش گذاشتم، مامان سریع دستشو گذاشت رو دستمو و لباشو جدا کرد و گفت بهرام، با لبخند نگاهش کردم. با کمی مکث گفت بهرام از این جلوتر نمیره ها، گفتم باشه. گفت هیچوقت هاااا. گفتم باشه. دوباره لبامو چسبوندم رو لباش، مامان دستمو ول کرد و شروع کردم به مالیدن پستونش. سوتین انقدر نازک بودکه اصلا حس نمیشد. پستون درشت و نرم مامان رو تو دستم میمالیدم و همچنان لب میگرفتیم. گاهی ناله های ضعیف از گلوش شنیده میشد. دستمو برداشتم و بردم زیر تاپش. مامان گفت الان چی گفتم؟ گفتم دارم میام بالا دیگه، پایین نمیرم که، گفت منظورم از رو لباس بود. گفتم یعنی از رو لباس برم پایین ایرادی نداره؟ گفت چرااااا. گفتم خوب یا از زیرلباس بیام بالا، یا از رو لباس برم پایین. مامان سرشو تکون داد و گفت بیا بالا. شروع کردم به بالا کشیدن تاپش، ولی چون یه دستی بودم و روی تاپ هم خوابیده بود نمیشد. مامان کمی خودشو بلند کرد و با دوتا دست تاپ و سوتینشو تا زیر گلوش بالا کشید و دوتا پستون بلورین افتاد بیرون. گفت زود تمومش کن شاید بیدار شه. پستونی که نزدیکم بود رو تو دهنم گرفتم و اونیکی رو با دست مالیدم. نسبت به 9 سال پیش که اخرین بار ممه خورده بودم نرمتر شده بود. کمی بعد رفتم سراغ اونیکی پستونش. اونو هم کمی خوردم. مامان گفت بسه دیگه قربونت برم، یهو دیدی بیدار شد و اومد اونوقت بدبخت میشیما. بذار واسه بعد. دوباره کمی ازش لب گرفتم و گفتم باشه. ازش جدا شدم. مامان پستوناشو انداخت تو سوتین و تاپشو پایین کشید. یه لب چند ثانیه ای دیگه ازش گرفتم. گفتم اینجا میخوابی؟ گفت نه اگه بمونم کار دستم میدی. وقتی میخواست بلند شه و قنبل کرده بود، دستی به کون فوق العاده اش کشیدم. مامان زد رو دستم و گفت ای بیشعور. بعد با لبخند پتو و بالشو برداشت و رفت. منم رفتم دستشویی و بهترین جق عمرمو زدم و رفتم خوابیدم. روز بعد حدود 4 بود که گفتم برم؟ گفت برو. گفتم سهم منو نگهداریا. باخنده گفت برو گمشو بچه پررو. حدود سه ساعت با دوستام بودم و بعد برگشتم خونه. مامان تو اشپزخونه بود و بابا تو حموم. رفتم پیش مامان، گفتم خوش گذشت؟ گفت اره. گفتم پس یه بوس بده. دستاشو زد به کمرش و یه اخم خوشگل کرد، بعد لبخند زد و اومد جلو و دستاشو انداخت دور گردنم. شروع کردم به لب گرفتن و دستامو گذاشتم رو کونش. مامان خودشو بهم فشار میداد لب میگرفت. کون نرم و گنده اشو چنگ میزدم. وقتی از هم جدا شدیم گفت ببین داری سواستفاده میکنیا. گفتم چرا ؟ گفت قرار نبود با پایین کاری داشته باشی. گفتم خوب جلو ممنوعه دیگه، عقب که مشکلی نداره. گفت اول بالا پایین بود حالا شد جلو عقب؟ یه لبخند وقیحانه زدم. گفت اولا حواست باشه که کسی نفهمه، دوما مواظب باش زیاده روی نکنی که اینم از دستت میره. گفتم چشم. گفت اگه بچه ی خوبی باشی و حرف گوش کنی، منم جبران میکنم. گفتم چشم نوکرت هم هستم. گفت برو دستاتو بشور و بیا یکم کمکم کن. گفتم چشم. خلاصه با کمک هم شام درست کردیم. بابا هم از حموم بیرون اومد و شام خوردیم، کمی تلوزیون نگاه کردیم. بابا گفت من میرم بخوابم. چند دقیقه بعد از اینکه بابا رفت، رفتم و چسبیده به مامان نشستم. گفت بذار سرش به بالش برسه بعد. گفتم خوابیده دیگه، گفت معلوم نیست، شاید صبح بخواد بره کوه، بیاد بهم بگه. خنده ام گرفت. گفت یه چند دقیقه اونور بشین بذار بخوابه، بعد برو پتوی منو بیار. کمی ازش فاصله گرفتم و نشستم. هر 5 دقیقه ازش میپرسیدم برم؟ اونم میگفت نه صبر کن. سر نیم ساعت گفت کشتی منو، باشه برو. اروم رفتم تو اتاقشون، بابا خوابیده بود. بالش و پتو مامان رو برداشتم و بردم، چراغارو خاموش کردم و فقط نور تلوزیون موند. بالش رو گذاشتم رو زمین، مامان هم بلند شد اومد. دراز کشید و پتو رو کشیدم روش. بعد خودم هم خزیدم زیر پتو. مامان به پشت خوابید و منم به پهلو به ارنجم تکیه دادم. روش خم شدم و شروع کردم به لب گرفتن ازش. زبونمون تو دهن هم میچرخید. دست چپمو که ازاد بود، گذاشتم رو پستونش و شروع کردم به مالیدن. پستونای نرم و بزرگ مامان تو دستم بود و داشتم ازش لب میگرفتم که یهو دست چپ مامان که بینمون بود رو روی کیرم حس کردم. تو دهنش ناله کردم. مامان از رو شلوار کیرمو می مالید. گفتم مامان ممه هاتو دربیار. بدون هیچ حرفی دستشو از یقه ی باز تاپش برد تو و پستوناشو دونه دونه بیرون کشید. کمی پستونای نرم و ابریشمی مامان رو با دست مالیدم، بعد خم شدم و نوک یکی رو مکیدم، مامان دستشو برد توی شورتم و کیرمو گرفت. کیرم از اب اولیه خیس بود و مامان به راحتی کیرمو میمالید. مثل یه رویا بود، مامان خوشگلم با کمال میل پستوناشو واسم دراورد که بخورم و کیرمو هم داشت میمالید. کمی بعد جلوی شلوار و شورتمو پایین کشید تا کیرم بیاد بیرون و راحت بماله. بعد از اینکه حسابی پستوناشو خوردم، ازش خواستم رو به من بخوابه. وقتی سعی کردم دامنشو بکشم بالا گفت چیکار میکنی؟ گفتم میخوام از رو شورت کونتو بمالم. گفت مگه از رو دامن نمیتونی؟ گفتم اونجوری حال نمیده که. گفت حواست باشه زیاده روی نکنی. گفتم چشم و دامنشو کشیدم بالا. بعد دستمو گذاشتم رو کون نرم و گوشتیش و شروع کردم به چنگ زدن. مامان هم کیرمو میمالید. گفت برو از تو کشو یه دستمال کهنه بیار. رفتم و زود برگشتم. وقتی خوابیدم روبروش، گفت بذار لای پام جلو عقب کن. گفتم چیو؟ گفت کیرتو دیگه. از روبرو بهم چسبیدیم و کیرم رفت لای رونهای گوشتی و داغ مامان. دستمو گذاشتم رو کونش و شروع کردم به اروم جلو عقب کردن. مامان هم روناشو بهمدیگه فشار میداد. من تا حالا سکس نداشتم و اون بهترین حسی بود که تو عمرم تجربه میکردم. مدام قربون صدقه اش میرفتم و لباشو میبوسیدم. کیرم کم کم بالا اومد و به کوسش مالیده شد. مامان گفت وایسا. دستشو برد بینمون و کیرمو فشار داد پایین و دستشو گذاشت رو کوسش که کیرم بهش نخوره. به تلنبه زدن ادامه دادم. چند دقیقه بعد گفتم مامان داره میاد. مامان گفت بریز همونجا. مامان فشار رونشو بیشتر کرد و با یه ناله ی یواش ابمو لای پاهای مامان خالی کردم. کمی ازش لب گرفتم و کیرمو کشیدم بیرون. با یه طرف دستمال کیرمو پاک کردم. گفت دستمالو بده. گفتم صبر کن. کیرمو انداختم تو شورتم و رفتم و چراغو روشن کردم. وقتی برگشتم گفت چراغو چرا روشن کردی؟ گفتم میخوام خودم تمیزت کنم. گفت نه نمیخواد بده خودم تمیز میکنم. گفتم خواهش میکنم. گفت نمیخوام شورتمو ببینی، گفتم مامان هر روز وقتی اینجا میخوابی دامنت میره بالا و شورتت معلوم میشه، تا حالا صد بار با شورت دیدمت. گفت پسرم شورتم مناسب نیست، همه چیم معلومه. گفتم دست نمیزنم که فقط پاهاتو تمیز میکنم. بلاخره انقدر اصرار کردم که قبول کرد. پتو رو از روش زدم کنار. دامنش دور شکمش بود و کون خوشگلش تو اون شورت سبز توری کاملا معلوم بود ولی چون پاهاشو به هم چسبونده بود کوسش دیده نمیشد. جلوش نشستم. ابم از جلو زده بود بیرون و کم مونده بود به فرش برسه. جلوی رونشو تمیز کردم و گفتم لاشو باز کن. ناقلا دستشو گذاشت رو کوسش و بعد پاشو بلند کرد. کلی از ابم روی رونهاش پخش شده بود. اول پای راستش که تو هوا بود رو تمیز کردم. بعد پای چپشو. وقتی تموم شد زود دستمالو انداختم رو زمین، مچ دستشو گرفتم و از رو کوسش کشیدم. تونستم لبای به هم چسبیده ی کوسشو ببینم که موهاش شروع به رشد کرده بود. مامان اونیکی دستشو گذاشت رو کوسش و گفت بهرام خیلی بیشعوری. گفتم مامان میگن یه نگاه حلاله دیگه. مامان سعی کرد جلوی خنده اشو بگیره که عصبانی به نظر برسه. گفت غلط کردن، اونو واسه تازه نامزدا گفتن نه من و تو. خودمو انداختم روش، صورتمون جلوی هم بود. گفتم یه بوس بده، مامان صورتشو برگردوند به یه طرف و گفت نمیخواد، برو کنار. کمی زبون بازی کردم و عذرخواهی و قربون صدقه تا از دلش دراوردم و یه لب جانانه بهم داد. مامان گفت این اخرین باره وقتی بابات خونه اس اینکارو میکنیما. بعد لباساشو مرتب کرد، گفت اون دستمالو هم بنداز تو لباسشویی. اول رفت دستشویی و بعد رفت خوابید. منم دستمالو انداختم تو ماشین و رفتم خوابیدم. روز بعد کمی از رو لباس باهاش ور رفتم و دیگه زیاد پاپیچش نشدم. روز بعدش حدود 11 بیدار شدم. مامان رو کاناپه نشسته بود و تلفنی با خاله حرف میزد. صبحونه ام رو خوردم و نشستم کنارش. صبح حموم رفته بود و لباساشو عوض کرده بود. اینبار یه پیرهن مردونه ی گشاد و دامن تنش بود. شروع کردم به مالیدن پستوناش. معلوم بود که سوتین نبسته. مامان چند بار دستمو پس زد ولی وقتی دید ول کن نیستم دیگه بیخیال شد. دکمه های پیرهنشو باز کردم و شروع کردم به خوردن و مالیدن پستوناش. اینکه درحالی که مامان با خواهرش حرف میزنه پستوناشو میخورم بیشتر حشریم می کرد. بعد دامنشو کشیدم بالا. مامان یه شورت سیاه تنش بود که سفیدی پوستشو بیشتر نشون میداد. پستون و رونشو میمالیدم. کمی از بغل و پشت به کونش دست زدم. مامان به پهلو خوابید و سرشو گذاشت رو دسته ی مبل. کون قلنبه اش به طرف من بود. دامنشو کشیدم رو کمرش و شورتش معلوم شد. قسمتهایی از کونش از بالا و پایین شورتش بیرون بود. سعی کردم کمی از شورتشو لای کونش جمع کنم تا کون سفیدش بیشتر بیرون بیاد. خم شدم و قسمت لخت و نرم کونشو بوسیدم. مامان چشماشو بسته بود و با خاله حرف میزد. شروع کردم به مالیدن کون مامان. کمی بعد مامان تلفن رو قطع کرد و بلند شد و نشست. گفت بچه جون تو نمیتونی چند دقیقه صبر کنی تلفنم تموم شه؟ با این وضع اخرش بدبختم می کنی. گفتم اخه انقدر خوشگلی ادم نمیتونه جلوی خودشو بگیره. گفت باشه انقدر زبون نریز. با کمی اصرار مامان دامن و پیرهنشو دراورد و فقط با یه شورت نشست. منم لباسامو دراوردم و لخت نشستم کنارش، مامان کیرمو گرفت تو دست چپش و شروع کرد به مالیدن، دست راستشو هم از رو شورت گذاشت رو کوسش و پاهاشو بست. کم کم پاهای مامان باز شد و دیدم دستشو هم برده توی شورتش. گفتم مامان، من که اون شب کوستو دیدم، شورتتو دربیار راحت بمال دیگه. مامان گفت تو به فکر راحتی من هستی یا به فکر چشای هیز خودت؟ گفتم هردوش. گفت پدرسوخته. بعد بلند شد و شورتشو کشید پایین و از پاش دراورد. میخواست بشینه که گفتم مامان یه لحظه وایسا. گفت دست بزنی لباسامو میپوشما. گفتم دست نمیزنم، فقط نگاه میکنم. مامان پشتشو کرد بهم و کونشو نشونم داد. کون طاقچه ایش دیوونه کننده بود. گفتم جووووون مامان کونت خوشگلترین کون دنیاست. مامان کونشو لرزوند که کم مونده بود ابم بیاد. گفتم لاشو باز میکنی؟ با دو تا دست لای کونشو باز کرد و سوراخ قهوه ای کونش و سوراخ صورتی کوسشو نشونم داد. بعد چند ثانیه نشست و گفت نمایش تموم شد، برو اونور بشین. هرکدوم به یه دسته ی مبل تکیه دادیم. مامان پاهاشو باز کرد و شروع به مالیدن کوسش کرد، منم واسه خودم جق میزدم. مامان در حالی که چوچوله ی صورتی کوسشو میمالید اروم ناله میکرد. بدن هردومون خیس عرق بود. مامان دوتا انگشتشو کرد توی کوسش و با اونیکی دست محکم چوچولشو میمالید. برعکس من خیلی اروم کیرمو میمالیدم و معطل میکردم تا مامان ارضا بشه شاید دوباره بذاره لاپایی بکنمش. دهن و چشمای مامان گشاد شده بود و با هر بازدم یه اه کوتاه میکشید. بدنش هم شروع کرده بود به تکون خوردن، گاهی کونشو بلند میکرد و گاهی به جلو خم میشد. کیرمو ول کردم و رفتم سمتش. مامان با ترس گفت چیکار میکنی؟ گفتم میخوام ممه هاتو بخورم تا ابت بیاد. خیالش راحت شد و گفت باشه بیا . بین پاهاش زانو زدم و دستامو پشت کونش گذاشتم و خم شدم و پستون خیس از عرقشو گرفتم تو دهنم. ناله های مامان کمی بلندتر شد، گفت اره بخور، میک بزن. کمی بعد کونشو بلند کرد و تو هوا نگه داشت و کل بدنش شروع کرد به لرزیدن. مامان با یه جیغ خفه و کنترل شده ارضا شد و بیحال افتاد رو مبل. پستونشو ول کردم و رفتم سراغ لباش. حتی حال نداشت درست و حسابی لب بده و چشاش بسته بود. کمی بعد چشاشو باز کرد و گفت ابت نیومد؟ گفتم نه، فکر کردم شاید بذاری لاپایی بکنم. گفت پاشو. از مبل پایین اومدم. مامان رو شکم خوابید رو کاناپه و گفت بخواب روم کیرتو بذار لای کونم. با خوشحالی گفتم واقعا؟ گفت زود باش، ابتم بریز رو کمرم. گفتم عاشقتم مامان بهترین مامان دنیایی، قربونت برم. پاهامو گذاشتم کنار پاهاش و خوابیدم رو بدن نرم و گوشتی مامان. کیرم افتاد رو چاک کونش و کمی هم فشار دادم تا بره لاش. شروع کردم به عقب جلو کردن کیرم لای کون پنبه ای مامان. دم گوشش نفس نفس میزدم. داشتم میترکیدم. وقتی ابم داشت میومد خودمو کشیدم جلو و ابمو پاشیدم رو کمرش. جوری محکم ارضا شدم که تخمام درد گرفت. کمی رو کونش نشستم تا نفسم جا بیاد. بعد از روش بلند شدم. مامان گفت یه دستمال با اب گرم خیس کن، با یه دستمال خشک بردار بیار. رفتم تو اشپزخونه و دستمالها رو اوردم. اول با دستمال خشک ابمو پاک کردم و بعد با دستمال گرم کامل تمیزش کردم، دستمال گرم رو لای کونش هم کشیدم. وقتی مامان بلند شد، همونجوری لخت بغلش کردم و گفتم عاشقتم مامان. گفت منم همینطور پسرم. کمی تو بغل هم موندیم و لب گرفتیم، بعد لباسامونو پوشیدیم. مامان گفت برو استراحت کن، بعد از ظهر باید کمکم کنی خونه رو تمیز کنم. گفتم رو چشمم. سه روز بعد مامان اومد تو اتاقم و رو تخت من اینجوری حال کردیم. پنجشنبه که نوبت بابا بود و جمعه هم بابا خونه بود، هم اینکه شهرام زنگ زد و گفت فردا داره میاد مرخصی. وقتی شهرام گفت مرخصیش یه هفته اس حسابی حالم گرفته شد ولی سعی کردم به روم نیارم. شهرام جمعه راه افتاد. شنبه از خواب که بیدار شدم، بعد از دستشویی بدو بدو رفتم پیش مامان و گفتم مامان خوشگلم لخت بشیم؟ مامان یه لبخند زد و گفت شرمنده پسرم از دیروز عادتم شروع شده. گفتم ای بخشکی شانس، یه هفته اونجوری، یه هفته هم اینجوری. مامان گفت بیا اینجا. رفتم و کنارش نشستم. مامان دستشو انداخت دور گردنم و گفت خوشگلم من عادتم دیگه تو که عادت نیستی، غصه نخور، یه کاری واست میکنم. گفتم اخه دلم میخواست تو هم حال کنی. گفت فدات بشم، حالا این چند روز رو اینجوری سر کنیم، وقتی تموم باشد بازم دوتایی حال میکنیم. حالا پاشو کیر خوشگلتو نشون بده ببینم. بلند شدم و جلوش وایسادم و شلوار و شورتمو دراوردم. مامان هم اول تاپشو دراورد و بعد سوتینشو باز کرد و پستوناش افتاد بیرون. مامان گفت بیا جلو، بین پاهاش وایسادم. مامان کیر نیمه شقمو گرفت تو دستش و شروع کرد واسم جق زدن. بعد از اینکه کیرم کاملا راست شد مامان با لبخند گفت حالا که پسر خوبی بودی و اینهمه صبر کردی، اینم جایزه ات. بعد خم شد و کیرمو گرفت تو دهنش. سورپرایز شده بودم. گفتم جوووووون. مامان همونجوری که کیرم تو دهنش بود خندید. بعد با یه دست ته کیرمو نگه داشت و دست دیگه اشو گذاشت رو کونم و شروع کرد به ساک زدن. مامان زبونشو دور کیر میچرخوند و تقریبا همه کیرمو میکرد تو دهنش و درمیاورد. کیرمو از دهنش دراورد و گفت خوبه؟ گفتم عالیه، فوق العاده است.مامان یه لبخند رضایت زد و دوباره مشغول شد. چند دقیقه بعد گفتم داره میاد که یه وقتی تصادفی نریزه تو دهنش و ازم شاکی بشه، در کمال تعجب مامان فقط گفت اوهوم و محکمتر ساک زد. گفتم مامان اومد اومد. وقتی دیدم کیرمو از دهنش درنمیاره دیگه بیخیال شدم و ابمو پاشیدم تو دهنش. با اومدن ابم مامان هم یه ناله ی عمیق کرد. مامان تا اخر کیرمو تو دهنش نگه داشت و وقتی ابم تموم شد، کیرمو کشید بیرون. بعد مثل فیلمای سوپر ابمو ریخت بیرون، ابم از چونه اش سرازیر شد و ریخت رو پستوناش، بعد با دست به همه جای پستوناش مالید. گفت الان فکر نکنم بخوای لب بگیری. وقتی قیافه ی مچاله شده ام رو دید حسابی خندید. بعد گفت من میرم یه دوش بگیرم، تو هم برو صبحونه بخور. سه شنبه پریود مامان تموم شد و 4 شنبه تونستیم دوباره لخت بشیم. کم کم مامان اجازه داد به کوسش دست بزنم و حتی کیرمو هم به کوسش بمالم ولی نمیذاشت بکنم تو. یه روز مونده به تولدم ازم پرسید کادوی تولد چی میخوای؟ گفتم میخوام بکنم تو کوست. گفت حرفشم نزن، یه چیز دیگه بگو، گفتم چیز دیگه به ذهنم نمیرسه. روز بعد مامان از اتاقش صدام کرد، وقتی درو باز کردم و رفتم تو، دیدم لخت رو تخت خوابیده، گفت عزیزم من خیلی فکر کردم ولی نمیتونم به بابات خیانت کنم و بذارم کیرتو بکنی تو کوسم، کمی ناراحت شدم، ولی با این وجود مامان بهم چیزی داده بود که خیلی از پسرا تو حسرتش هستن. واسه همین گفتم عیب نداره مامان، همینقدر هم که بهم اجازه میدی یه دنیا برام ارزش داره و ازت ممنونم. مامان لبخندی زد و گفت مرسی پسرم ولی حرفم تموم نشده بود. گفتم که نمیتونم بذارم از کوسم بکنی، ولی فکر میکنم از کون ایرادی نداشته باشه. با ذوق زیاد گفتم واقعا؟ مامان با لبخند و جفت چشمک گفت اره. سریع لباسامو دراوردم و پریدم رو تخت. مامان که تکیه داده بود، کامل به پشت دراز کشید و منم خوابیدم روش. مامان دستاشو دور گردنم و پاهاشو دور کمرم حلقه کرد و شروع کردیم به لب گرفتن. پستونای مامان به سینه ام چسبیده بود و زبونمون تو دهن همدیگه میچرخید. کیرم مثل سنگ سفت شده بود و رو کوسش قرار داشت. بعد از کمی لب گرفتن رفتم سراغ ممه های خوشگلش. پوست سفید و لطیفش، هاله ی قهوه ای کمرنگ و نوک کوچیکش ادمو به خوردن دعوت میکرد. مامان دستاشو رو سرم گذاشت و نوازشم میکرد. نوک ممه هاشو لیس زدم، یکی رو گرفتم تو دهنم و نوک اونیکی رو بین انگشتام میچرخوندم. به نوبت پستوناشو خوردم. بعد مامان پاهاشو واسم باز کرد و لای پاهاش نشستم. دستمو گذاشتم رو کوسش و شروع کردم به مالیدنش با حالت چرخشی. مامان اروم ناله میکرد. کم کم دستم داشت خیس میشد. مامان با صدای لرزون گفت بهرام زود باش دیگه. گفتم چجوری بکنم؟ گفت هر مدلی که دلت میخواد، فقط باید اروم بکنی، چون بابات فقط هر سه چهار ماه یه بار از عقب میکنه. گفتم چشم، فقط خیسش می کنی؟ مامان چهار دست و پا نشست و کیرمو گرفت تو دهنش و شروع کردم به جلو عقب کردن. مامان تقریبا همه ی کیرمو تو حلقش جا می کرد. کمی بعد کیرم از اب دهن مامان خیس خیس بود. بعد برگشت و پشت به من نشست. یه تف کرد و رو سوراخ کونش مالید. کونش انقدر بالا بود که کیرم به سوراخش نمیرسید. مامان پاهاشو باز و بازتر کرد تا اینکه سوراخش جلوی کیرم قرار گرفت. سر کیرمو گذاشتم رو سوراخش و گفتم بکنم؟ گفت یواش. شروع کردم خیلی اروم فشار دادن. کونشو گرفتم و انگشتام مثل پنبه تو کونش فرو رفت. کم کم سوراخش بازتر میشد، تو یه لحظه مقاومت سوراخش از بین رفت و سر کیرم یهویی رفت تو. مامان یه اخ گفت، گفتم ببخشید، گفت چیزی نیست، اصل کاری سر کیرت بود که رفت تو، حالا یواش فشار بده. کونش واقعا تنگ بود. همینطور فشار دادم تا اینکه تخمام به کوسش و شکمم به کونش چسبید. گفتم درد داره؟ گفت نه، اروم تلنبه بزن. خیلی اروم شروع کردم به حرکت دادن کیرم تو کون تنگ مامان. ناله ی جفتمون دراومده بود. رفته رفته سیل اب اولیه ی کیرم و ترشحات کون مامان حرکت کیرمو اسونتر میکرد. بعد از دو سه دقیقه، مامان گفت تندتر، تندتر بکن. سرعتمو بیشتر کردم. مامان شروع کرد به مالیدن کوسش. برخورد بدنم با کون مامان شالاپ شالاپ صدا می داد و همراه ناله هامون اتاق رو پر کرده بود. مامان خیلی سکسی اه و اوف می کرد که حشری تر می شدم. چند دقیقه بعد کیرمو کشیدم بیرون و ازش خواستم رو شکم بخوابه. مامان رو شکم خوابید، پاهاشو به هم چسبوند و لای کونشو دو دستی باز کرد. سوراخ کونش یه ذره باز مونده بود. دستامو کنارش ستون کردم و سعی کردم بدون دست کیرمو بکنم تو کونش، نمیتونستم خوب ببینم. کمی که فشار دادم ، کیرم رفت تو. مامان زود گفت بهرام رفته تو کوسم، تو کوسمه ، بکش بیرون. گفتم ببخشید. کیرمو کشیدم بیرون. روی رونش نشستم و با دست کیرمو به کونش هدایت کردم. وقتی کیرم رفت تو کونش، مامان دستاشو ول کرد. کاملا خوابیدم روش، کون پنبه ای مامان زیر شکمم بود. شروع کردم به تلنبه زدن. دم گوشش گفتم قربونت برم مامان، قربون کون تنگت برم. مامان با ناله جوابمو داد. چند دقیقه بعد گفتم مامان ابم داره میاد، کجا بریزم؟ گفت اگه میخوای بریز تو کونم. گفتم جوووووون. چندتا تلنبه ی دیگه زدم، بعد کیرمو تا ته فشار دادم و با یه ناله ی بلند همه ی ابمو تو کون مامان خالی کردم. مامان هم ناله کرد. کمی رو بدن نرم مامان موندم. بعد کیرمو کشیدم بیرون و گفتم مامان مال تو نیومد؟ گفت عیبی نداره پسرم. گفتم چرا، کونتو بیار بالا. مامان دوباره چاردست و پا نشست. کنارش نشستم. دست چپمو بردم زیرش و شروع کردم به مالیدن چوچولش. دوتا انگشت دست راستمو هم کردم تو کوسش، گفتم انگشت که عیبی نداره. با نفس نفس گفت نه عیبی نداره. شروع کردم به انگشت کردن کوسش و مالیدن چوچولش. مامان هی اسممو میگفت و تند تند اوف اوف میکرد. کم کم ناله هاش بلندتر شد و بدنش شروع کرد به لرزیدن. گفت سه تایی، سه تا انگشت. سه تا انگشت وسط دستمو با سرعت تو کوسش جلو عقب میکردم. مامان سعی میکرد خودشو کنترل کنه و جیغ نزنه. چند ثانیه بعد مامان هم ارضا شد، به پهلو و پشت به من افتاد رو تخت. از پشت بغلش کردم و ضمن نوازش حسابی قربون صدقه اش رفتم و ازش تعریف کردم. مامان هم جوابمو میداد. کمی بعد به کونش نگاه کردم و دیدم ابم زده بیرون و میره سمت تشک. گفتم مامان ابم از کونت زده بیرون، با دست مالیدمش به کونش تا نریزه رو تخت. گفت من میرم حموم. گفتم منم بیام؟ گفت باشه بیا. با هم رفتیم حموم و همدیگه رو شستیم. وقتی اومدیم بیرون، بهش گفتم یادته وقتی 8 سالم بود یه بار اومدم تو اتاق و ممه خوردم؟ گفت هنوز یادته؟ گفتم مگه میشه یادم بره؟ از اونروز تا حالا ارزوم بود که بکنمت، امروز به ارزوم رسیدم. بعد از اینکه چندبار از کون کردمش، یه روز مامان به پهلو خوابیده بود و یه پاشو نود درجه بلند کرده بود. من روی پاش نشسته بودم و پایی که تو هوا بود رو روی شونه ام گذاشته بودم و تو کونش تلنبه میزدم و همزمان کوسشو انگشت میکردم. یه لحظه مامان گفت بکن تو کوسم. گفتم مطمئنی؟ گفت اره بکن تو کوسم، کونمو انگشت کن. گفتم باشه. کیرمو از کونش کشیدم بیرون و کردم تو کوسش. بعد دوتا انگشت کردم تو کونش. از اون روز 8 سال میگذره. شهرام از سربازی که برگشت، یه کار پیدا کرد و دو سال بعدش هم زن گرفت. منم رفتم دانشگاه، بعد رفتم خدمت و الان هم با مامان و بابا زندگی میکنم. من و مامان هنوز هم سکس داریم. تو این 8 سال مامان دوبار توبه کرد و ازم خواست کاری باهاش نداشته باشم. ولی هربار خودش توبه رو شکست و اومد سمتم. اخرین بار دو سال قبل بود که شش ماه طول کشید. بعد شش ماه ، یه روز صبح که از خواب بیدار شدم دیدم کیرم تو دهن مامانه، وقتی دید بیدارم ، کیرمو از دهنش دراورد و گفت از اخرین باری که تو منو کردی تا حالا بابات بهم دست نزده و دیگه نمیتونم تحمل کنم.
     
  
مرد

 
نیمفو فصل دوم : آمریکا

قسمت اول
بابا نزدیک کمپ دانشگاه برام یه اپارتمان گرفته بود، هشت ساعت پرواز جوری خسته ام کرده بود که به محض رسیدن به خونه، لخت شدم و رفتم تو تخت. چند روز طول کشید تا خودمو با تفاوت زمانی وفق بدم. تنهایی و دلتنگی هم از یه طرف بهم فشار میاورد. بعد از گذروندن یه هفته بدون سکس، کم کم داشتم دیوونه میشدم. شروع کردم به راه رفتن تو خیابونا، به این امید که کسی بخواد باهام اشنا بشه، یکی دوتا خیابون اونور تر، به مغازه ای رسیدم که روی شیشه اش نوشته بود سکس شاپ و پرده هاش پایین بود. نمیدونستم ماجرا چیه ولی به هر حال چون مربوط به سکس بود ، با استرس وارد شدم. باورم نمیشد، دیوار ها و قفسه ها پر بود از کیر های مصنوعی تو سایزهای مختلف، نوارهای ویدیویی پورن و خیلی چیزهای دیگه که نمی دونستم چی هستن. محو تماشا بودم که یه دختر با دست های سراسر تتو شده و حلقه ی بینی بهم نزدیک شد و گفت هی، عزیزم قبل از اینکه تو مغازه بگردی باید کارت شناسایی نشون بدی، با ترس گفتم واسه چی؟ لبخندی زد و گفت اهل این اطراف نیستی مگه نه؟ گفتم نه. گفت باید کارت رو نشون بدی که بدونیم بالای 18 سال هستی. گفتم اهان، پاسپورتم همراهم بود، نشونش دادم، گفت اهل شوروی هستی پس؟ گفتم خیلی وقته اونجاییم ولی اهل ایرانم. گفت اوکی، کمک لازم داری؟ گفتم ممنون میشم. خودشو کلیر معرفی کرد و شروع کرد به نشون دادن مغازه و توضیح دادن درمورد چیزهای مختلف. به قیافه اش نمیخورد که بیشتر از 25 سالش باشه. انگار به بهشت سکسی وارد شده بودم، هر چی که به سکس مرتبط میشد اونجا بود. با کمک و راهنمایی کلیر، چندتا دیلدو تو سایزهای مختلف و بات پلاگ و روان کننده انتخاب کردم و برداشتم. کلیر اروم گفت اگه بخوای فیلم ببینی و یکی دوتا از وسایلی رو که خریدی امتحان کنی چندتا اتاقک اون پشت هست. فقط باید 10 دلار هم واسه کرایه اتاقک بدی. گفتم باشه. فقط اول باید پولشون رو حساب کنی. پای صندوق یه مرد کچل نشسته بود که اونم تتوهای زیادی رو بدنش داشت. با لبخند دونه دونه وسایل رو تو یه کیف دستی گذاشت، خریدام 85 دلار شده بود. یه صد دلاری دادم و بقیه اش رو داد. بعد کلیر یه فیلم واسم انتخاب کرد. تو انتهای مغازه یه پرده بود که وقتی ازش رد میشدی یه راهرو کوچیک با 5 تا اتاقک اونجا بود. کلیر گفت فقط زیاد سر و صدا نکن، خوش بگذره. در همه ی اتاقک ها باز بود، وارد اولی شدم و درو بستم. یه اتاقک خیلی کوچیک با یه صندلی و یه میز که روش دستگاه ویدیو و یه تلوزیون کوچیک بود. نوار رو توی دستگاه گذاشتم، شلوار و شورتمو تا مچ پام پایین کشیدم و رو صندلی نشستم. تو ویدیو یه مستخدم با کون و پستونای بزززززرگ که فقط یه پیش بند تنش بود، مشغول نظافت بود. بعد مرد صاحب خونه وارد اتاق شد و شروع کرد به انگولک کردن مستخدم. انگشتامو خیس کردم و شروع کردم به مالیدن کوسم. وقتی کوسم حسابی خیس شد، از توی کیف یه دیلدوی صورتی نسبتا بزرگ برداشتم و اروم فشارش دادم تو کوسم. جای کیر واقعی رو نمیداد ولی بازم خوب بود. سعی می کردم ناله نکنم. تو فیلم، زن صاحبخونه هم به جمع شوهر و مستخدم اضافه شده بود. دیلدو رو محکم تو کوسم عقب و جلو میکردم. یه هفته بدون سکس باعث شد که خیلی زود ارضا بشم. وقتی حالم جا اومد، لباسمو مرتب کردم، دیلدو رو توی کیف گذاشتم، نوار رو هم برداشتم و رفتم بیرون. کلیر گفت چه زود تموم کردی. گفتم معمولا اینجوری نمیشه، گفت میفهمم چی میگی. کلیر گفت تا بعد. از مغازه بیرون اومدم و یه راست رفتم خونه. لخت شدم و رفتم تو تخت. بعد از امتحان اخرین ایتم، به ساعت نگاه کردم و دیدم یه ساعت و نیم گذشته و تو این فاصله سه بار هم ارضا شده بودم. کلاسهام شروع شده بود. دانشگاه پر از دختر و پسرای خوشتیپ و خوشگل و پارتنرهای بلاقوه بود ولی طبیعتا زمان میبرد تا باهم اشنا بشیم و به حدی اعتماد شکل بگیره که کار به سکس بکشه. تو خونه هم یا در حال خودارضایی بودم و یا اشپزی، این دوتا باعث میشد زیاد به تنهایی و دلتنگی فکر نکنم. یه هفته نشده دوباره به سکس شاپ رفتم. به کلیر گفتم که میخوام از اتاقک استفاده کنم. تو خونه ویدیو نداشتم و واسه تماشای پورن باید به اونجا میرفتم. پولشو دادم و رفتم تو اتاقک. اینبار اتاقک اول پر بود، واسه همین به اتاقک اخری رفتم. مشغول خودارضایی بودم که صدای پای یه نفر از راهرو اومد و بعد وارد اتاقک کناری من شد. کمی صبر کردم، وقتی میخواستم ادامه بدم، یارو شروع کرد به ضربه زدن به دیواره اتاقک. اروم ولی ممتد ضربه میزد. با عصبانیت به پشتم نگاه کردم. اون موقع بود که یه چیز عجیب دیدم. روی دیوار یه سوراخ بود که یه کیر سفید ازش رد شده بود. چطور قبلا متوجه اون سوراخ نشده بودم؟ مهمتر اینکه جریان این کیر چی بود؟ کمی بهش نگاه کردم، کیر زیاد بزرگی نبود، ولی به هرحال یه کیر واقعی بود. غرق تماشا بودم که یارو گفت بالاخره میخوریش یا نه؟ ندیده و نشناخته چطور می تونستم براش ساک بزنم؟ یارو انگار نا امید شده بود و داشت کیرشو عقب می کشید که ناخوداگاه دستمو دراز کردم و سر کیرشو گرفتم. یارو دوباره کیرشو اورد جلو. پشیمون شده بودم ولی حالا دیگه چاره ای نداشتم. صندلی رو کنار کشیدم تا واسه نشستنم جا باز بشه. با خودم گفتم با دست براش می مالم تا ابش بیاد و تموم بشه. یه تف تو دستم انداختم و شروع کردم به مالیدن کیرش. خیلی زود ناله های مبهم یارو از پشت دیوار به گوشم خورد. به پنج دقیقه نرسید که دیدم کیرش داره ضربان میزنه، سریع خودمو کنار کشیدم و ابش پاشید به پشت صندلی. گفت ممنون جیگر، بعد کیرشو کشید عقب و یه 10 دلاری از توی سوراخ رد کرد و گفت واسه اجاره ی اتاقکت. اول دو به شک بودم که بگیرمش یا نه، ولی بالاخره گرفتمش و یه پارچه ی سیاه، سوراخ رو پوشوند. با دستمال کاغذی هایی که رو میز بود، اب منی رو پاک کردم و بعد صندلی رو کشیدم سر جاش تا به کار خودم برسم. با کمک یکی از دیلدوهایی که دفعه ی قبل خریده بودم، خودمو ارضا کردم و قبل از اینکه کس دیگه ای کیرشو از تو سوراخ بکنه تو، رفتم بیرون. دلم واسه ساک زدن تنگ شده بود، توی کلاس هام روی درس تمرکز می کردم ولی وقتی تنها میشدم ، به اون اتاقک و گلوری هولش فکر میکردم. چند روز بعد برای خرید بیرون اومده بودم و در حال قدم زدن و تماشای مغازه ها بودم که به خودم اومدم و دیدم جلوی سکس شاپ ایستادم. کلیر به استقبالم اومد، باهم دست دادیم و گفت می بینم که به مشتری دائم تبدیل شدی، چیزی میخوای بخری یا بازم میخوای بری تو اتاقک؟ گفتم اتاقک. گفت تو اتاقک اخری یه بسته وایپ( برند دستمال مرطوب) گذاشتم، قبل ساک زدن با اون تمیزشون کن. گفتم از کجا می دونی که اومدم تا کیر ساک بزنم؟ کلیر گفت من خیلی وقته کارم اینه و از چهره ی هرکس می فهمم واسه چی اومده تو مغازه. بهش لبخند زدم. گفت برو تا کسی اتاقک رو اشغال نکرده. گفتم اوکی. گفت ضمنا، اگه دوتا انگشتتو از سوراخ ببری اونور، میفهمن که پایه ای واسه ساک زدن. گفتم ممنون و رفتم تو اتاقک. لباسامو دراوردم و منتظر موندم. اروم داشتم با خودم ور می رفتم که یه نفر وارد اتاقک کناری شد. چند لحظه صبر کردم و بعد انگشتامو از تو سوراخ رد کردم. شنیدم که یه مرد از اونطرف گفت حالا این شد یه چیزی. دستمو کشیدم و یه دستمال برداشتم و منتظر موندم. خیلی زود، یه کیر سفید نسبتا بزرگ از سوراخ بیرون اومد. با دستمال همه جای کیرشو پاک کردم، بعد دسته ی کیرشو گرفتم. چند بار سر کیرشو لیسیدم و بعد شروع کردم به ساک زدن. مثل پیدا کردن چیزی بود که مدتها بود گم کرده بودم. حس خوب یه کیر کلفت و داغ تو دهنم ، با چیز دیگه ای قابل جبران نبود. بعد از سالها ساک زدن، دیگه واسه خودم استاد شده بودم و میتونستم کیرهای بزرگ رو هم تا ته تو حلقم جا بدم. به ساک زدن ادامه دادم، ناله های گاه و بیگاه غریبه ای که کیرش تا ته تو حلقم بود رو می شنیدم، وقتی زبونمو به زیر کیرش فشار میدادم ناله هاش بیشتر میشد. با دست راست کیرشو گرفته بودم و با دست چپ ، اروم دیلدو رو تو کوسم عقب جلو میکردم، یه بات پلاگ هم توی کونم بود. لای پاهام کلا از ترشحات کوسم خیس بود. نفس های یارو تندتر شد، فهمیدم نزدیکه، سر کیرشو تو دهنم نگه داشتم، زبونمو به زیر کیرش فشار دادم و با دست تند تند براش جلق زدم تا اینکه یارو ابشو با فشار تو دهنم پاشید. کیرش تو دهنم ضربان میزد و مقدار زیادی اب رو تو دهنم پمپاژ میکرد. بالاخره تموم شد، دهنم پر شده بود.یه دستمال کاغذی حوله ای برداشتم و ابشو توش خالی کردم. طرف تشکر کرد و کیرشو کشید بیرون. جلوی سوراخ زانو زده بودم، دیلدو رو اروم تو کوسم عقب جلو میکردم و به اون سوراخ چشم دوخته بودم. تقریبا بلافاصله بعد از رفتن اون یارو، یکی دیگه وارد اتاقک شد، اینبار کیر مال یه سیاه پوست بود. چیزی که در مورد سیاه پوستا می گفتن حقیقت داشت. کیرش بیشتر از 20 سانت طول داشت و کلفت هم بود. کمی با دست مالیدمش و شروع کردم به ساک زدن، هرچقدر تلاش کردم بازم نتونستم همه ی کیرشو تو دهنم جا بدم و کمیش بیرون موند. نفر اول بعد از حدود 5 دقیقه ابش اومد ولی نزدیک 15 دقیقه بود که واسه این مرد ساک میزدم و هنوز ابش نیومده بود. فکم و دستام خسته شده بودن و سرعتم کم شده بود. بنابراین یارو خودش شروع کرد به تلنبه زدن. دهنمو به دیواره نزدیک کردم و ثابت نگه داشتم، دیلدو رو تند تند تو کوسم عقب جلو میکردم و اون هم تند تند تو دهنم تلنبه میزد تا اینکه همزمان ارضا شدیم. ابش از دهنم بیرون زده بود و از چونه ام روی پستونام می چکید. کیرشو از دهنم بیرون کشید، تشکر کرد و 20 دلار بهم انعام داد. اینکارو صرفا برای لذتش شروع کرده بودم و حالا برام منافع مالی هم پیدا کرده بود. کمی فرصت استراحت پیدا کردم و بعد نفر سوم اومد. اینبار دیلدو رو تا ته تو کوسم فرو کردم، بات پلاگ رو از کونم دراوردم و با یه دیلدوی دیگه شروع کردم به تلنبه زدن تو کونم و ساک زدن برای اون مرد. اون روز واسه 6 نفر ساک زدم و ابشونو تو دهنم خالی کردن،. اب بعضیاشون رو روی پستونام ریختم و پخش کردم. دوبار هم ارضا شدم. مجموعا 100 دلار هم انعام گرفتم . خودمو با چندتا دستمال مرطوب پاک کردم و لباسامو پوشیدم. کلیر بهم لبخند زد و گفت از مردایی که واست فرستادم خوشت اومد؟ گفتم اره، خیلی. گفت اگه من جای تو بودم سوار تاکسی یا اتوبوس نمیشدم. بوی اب منی میدی. خندیدم و گفتم نه پیاده میرم خونه. 10 دلار اجاره ی اتاقک رو دادم و زدم بیرون. با 90 دلار باقیمونده واسه خونه خرید کردم و رفتم خونه. همه چی داشت خوب پیش میرفت. تو دانشگاه جزو دخترای محبوب بودم و پاتوقم هم اون سکس شاپ بود. یه بار که رفتم به سکس شاپ، فقط اون کچله که اسمش جک بود پشت صندوق بود، گفتم کلیر نیست؟ صدای کلیر اومد که گفت اینجام، به اطراف نگاه کردم ولی ندیدمش. تو همون لحظه، کلیر از زیر میز در حالی که دهنشو پاک میکرد بلند شد. هردو بهم لبخند زدن و منم با لبخند جواب دادم. با کلیر حسابی صمیمی شده بودم. یه بار ازش پرسیدم چند وقته اینجا کار می کنی؟ گفت از وقتی 18 سالم بود. مغازه مال بابام بود. بعد از اینکه بابا از دنیا رفت، اومدم به مغازه تا به جک کمک کنم. گفتم پس تو الان رئیس جک حساب میشی؟ خندید و گفت نه، باهم شریکیم. گفتم متوجه نمیشم، مگه جک کارگر بابات نبود؟ لبخندی زد و گفت نه، جک برادرمه. گفتم چه جالب، چجوری سکس رو شروع کردین؟ کلیر با تعجب گفت همین؟ نه جیغی؟ نه نفرتی؟ نه فحشی؟ خم شدم طرفش و اروم گفتم دیگ به دیگ نمیگه روت سیاه. کلیر گفت واقعا؟ تو هم؟ با سر اشاره کردم که اره. گفت خوب، مادرم وقتی بچه بودم از بابام جدا شد و دیگه خبری ازش نشد، بعد از فوت بابام ، من و جک تنها موندیم و جک ازم مواظبت می کرد. تنهایی و شهوت نوجوونی باعث شد به اغوش هم پناه ببریم. حالا تو بگو. گفتم داداشم مچمو موقع خودارضایی گرفت و کم کم کارمون به سکس کشید، البته من چند قدم از تو جلوتر هستم. گفت یعنی چی؟ گفتم خوب من با بابام و مامانم هم سکس داشتم. کلیر که شاخ دراورده بود گفت ووااااوووو. گفتم حالا نوبت توئه که جیغ بزنی و بهم فحش بدی. کلیر گفت نه نه، اتفاقا به نظرم خیلی سکسی و هاته. کمی درمورد سکس باهم حرف زدیم. کلیر گفت هروقت احساس تنهایی کردی، میتونی به خونه ی ما بیای، خونمون از اینجا زیاد دور نیست، دور هم بهمون خوش میگذره. گفتم ممنون، حتما. شماره تلفن رد و بدل کردیم و قرار شد یه روز باهم قرار بذاریم. میدونستم که این دعوت فقط به خاطر سکس میتونه باشه و مشکلی با این قضیه نداشتم. از وقتی به امریکا اومده بودم، سکس کامل نداشتم و فقط توی اون اتاقک کیر ساک زده بودم و با دیلدو خودمو ارضا کرده بودم، حالا که موقعیت سکس واقعی پیش اومده بود، اونم با یه خواهر و برادر، نمیخواستم از دستش بدم. روز شنبه بعد از ظهر بود که کلیر زنگ زد و گفت اگه میخوای پاشو بیا اینجا. ادرس رو ازش گرفتم، کمی به خودم رسیدم، یه شلوار جین کشی و یه تاپ سیاه بدون سوتین پوشیدم. تو این چند سال کونم رشد عجیبی کرده بود و برامدگیش زیاد شده بود. مخصوصا وقتی شلوار جین می پوشیدم، کونم حسابی به چشم میومد. خلاصه تاکسی گرفتم و رفتم اونجا. خونه ی قشنگی داشتن . با اینکه یک طبقه بود، ولی بزرگ بود و تو حیاط پشتیش یه استخر کوچیک هم داشت. کلیر درو برام باز کرد، یه رکابی سفید و دامن کوتاه سیاه تنش بود. سوتین نداشت و پیرسینگ نوک ممه هاش معلوم بود. باهام دست داد و رفتیم تو. جک با یه رکابی سیاه و شورت بسکتبال گشاد رو کاناپه نشسته بود و فوتبال امریکایی نگاه می کرد. باهم حال و اوحوال کردیم و رو مبل نشستم. کلیر گفت ابجو میخوری؟ گفتم اره. جک گفت واسه منم بیار. کلیر رفت و کمی بعد با یه بسته شش تایی ابجوی خنک برگشت. کلیر کنار من نشست و شروع کردیم به حرف زدن و خوردن ابجو. جک حواسش به بازی بود، منم در مورد زندگیم تو ایران و شوروی واسه کلیر تعریف میکردم. کلیر گفت نظرت در مورد شنا چیه؟ گفتم اخه با خودم مایو ندارم. گفت شنای لختی ( skinny dipping ) چطور؟ میدونم که خجالتی نیستی. گفتم اوکی. کلیر لبخندی زد و گفت بریم.بعد به جک گفت ما تو استخریم. جک بدون اینکه چشم از تلوزیون برداره گفت باشه. توی پاسیو شروع کردیم به لخت شدن. وقتی کاملا لخت شدیم، کلیر اومد نزدیک و گفت واوو چه خوشمزه ای تو ، یه چرخ بزن. یه چرخ سکسی واسش زدم. گفت به کونت حسودیم شد. گفتم تا حالا خودتو تو اینه دیدی؟ بی دلیل نیست که جک نتونسته از خیرت بگذره. پستونای کلیر مثل دوتا گنبد سفید با هاله ی صورتی بودن که تو هر نوکش یه پیرسینگ داشت. فک کنم سایز سینه هاش C و دور سینه اش 36 اینچ مییشد. کمر باریک و کون گنده اش ، یه هیکل ساعت شنی براش ساخته بود. کلیر تتوهای مختلفی رو بدنش داشت، هردوتا دستش از بازو تا مچ پر از تتو بود، همینطور روی پستون چپش، کمرش، کونش و رونش. علاوه بر حلقه ی بینی، یه حلقه هم روی کلیتوریسش داشت. بالاخره دست از دید زدن همدیگه برداشتیم و رفتیم تو استخر، کمی شنا و اب بازی کردیم. من تو قسمت کم عمق کنار دیواره ایستادم. اب تا زیر پستونام بود. کلیر بهم نزدیک شد و جلوم ایستاد. با زمزمه گفت از وقتی پا توی مغازه گذاشتی دلم میخواست که ببوسمت و بدنتو لمس کنم. صورتمو بهش نزدیکتر کردم و گفتم چی جلوتو گرفته؟ کلیر لبخندی زد و لباشو گذاشت رو لبام و از جلو بهم چسبید. کلیر صورتمو بین دستاش گرفت و منم دستامو دور کمرش حلقه کردم و شروع کردیم با حرارت لب گرفتن. ممه ها و شکممون بهم چسبیده بود.دستامو از کمرش بردم پایین و شروع کردم به چنگ زدن کون گنده و نرمش. بعد از چند دقیقه مکیدن لب و زبون همدیگه، کلیراومد پایین تر و شروع کرد به بوسیدن و لیسیدن گردنم، کمی ازم جدا شد و رفت سراغ پستونام، اول تو دستاش گرفتشون و گفت واقعا معرکه ان، گفتم مرسی عزیزم. کمی سینه هام رو مالید و بعد خم شد و شروع کرد به لیسیدن و مکیدن پستونام، خیلی زود، دستشو رو کوسم گذاشت که باعث شد ناله ام بلند بشه. کلیر نوک پستونامو می مکید و کلیتوریسم رو میمالید. چشمامو بسته بودم و خودمو به دستش سپرده بودم. وقتی دوباره اومد بالا تا ازم لب بگیره، چرخوندمش و به دیوار چسبوندمش؛ اینبار خودم کنترل رو به دست گرفتم و شروع کردم به لب گرفتن ازش. خم شدم و با نوک زبونم، کمی با پیرسینگ نوک پستوناش بازی کردم، بعد گرفتمشون تو دهنم و مکیدمشون، دستمو بردم لای پاش و کوس نرم و تپلش رو تو دستم گرفتم. کلیر دستاشو رو سرم و بدنم می گردوند. بالاخره منو بالا کشید و گفت بریم بیرون.از اب بیرون اومدیم و با حوله هایی که رو تختهای کنار استخر بود خودمونو خشک کردیم. بهش گفتم بخواب رو تخت عزیزم. کلیر به پشت خوابید و پاهاشو باز کرد، بین پاهاش نشستم و شروع کردم به لیسیدن کوس تمیز و بی موی کلیر. کلیر دستاشو رو سرم گذاشته بود و ناله میکرد. تو همین حال بودیم که صدای جک رو شنیدم که گفت می بینم که بدون من شروع کردین. سرمو بالا اوردم و دیدم که جک؛ کاملا لخته و کیر کلفتشو تو دستش گرفته و داره نگاهمون می کنه. به جک لبخند زدم. کلیر دهنمو به کوسش فشار داد و گفت تو به خوردن ادامه بده. مشغول لیسیدن کوسش شدم، کلیر به داداشش گفت تو هم بیا اینجا. جک کنار کلیر ایستاد، کلیر صورتشو به طرف جک چرخوند و کیر داداششو تو دهنش گرفت. صحنه ی فوق العاده جذاب و شهوت انگیزی بود. کلیر با حرارت واسه داداشش ساک میزد. کمی بعد، کلیر بلند شد و ازم خواست 4 دست و پا رو تخت بشینم. جک جلوم نشست و کیرشو دم دهنم گرفت، دهنمو باز کردم و شروع کردم به ساک زدن. کلیر پشتم نشست، با دوتا دست لای کونمو باز کرد و صورتشو برد جلو، نفس داغش رو روی کوسم حس می کردم. چند ثانیه بعد، زبونشو رو کلیتوریسم گذاشت و تا سوراخ کونم کشید، اینکارو چندین بار تکرار کرد، بعد با انگشت شست ، شروع به مالیدن کلیتوریسم کرد و زبونشو به سوراخ کونم فشار میداد و میلیسیدش. کیر کلفت جک، ناله هامو تو حلقم خفه می کرد. جک موهامو پشت سرم دسته کرد و شروع کرد به تلنبه زدن تو دهنم. گاهی کیرشو بیرون می کشید تا نفس بکشم و دوباره می کردش تو. کلیر دوتا انگشتشو کرد تو کوسم و کمی چرخوند. وقتی انگشتاش کاملا از اب کوسم خیس شد، کشیدشون بیرون و فرو کردشون تو کونم. انگشتاشو تو کونم جلو عقب می کرد و کلیتوریسمو میمالید. کمی بعد جک کیرشو از دهنم بیرون کشید و گفت برم کاندوم بیارم و بیام. من تو همون حالت موندم و کلیر اومد جلوم نشست و پاهاشو باز کرد. دوباره مشغول خوردن کوسش شدم، زانوهاشو به سینه اش فشار دادم تا کونش بالا بیاد و بتونم سوراخشو بلیسم. تو همین حال بودیم که جک برگشت، یه کاندوم رو کیرش کشید و پشتم نشست. با یه دست از پهلوم گرفت و با دست دیگه کیرشو توی کوسم هدایت کرد. بعد از مدتها یه کیر واقعی و کلفت تو کوسم رفته بود. جک با دوتا دست پهلوهامو گرفت و اروم شروع کرد به تلنبه زدن. کمی بعد، جک انگشت شست دست راستشو توی کونم فرو کرد. از شدت شهوت، کوس کلیر رو تو دهنم گرفته بودم و محکم می مکیدم. ناله های هر سه تامون بلند شده بود. کمی بعد جک کیرشو از کوسم بیرون کشید و فرو کردش تو کونم. بدنم خیس از عرق شده بود. کیر جک کونمو پر کرده بود و مثل پیستون جلو عقب میرفت. کمی بعد جک کیرشو بیرون کشید. من بلند شدم و کلیر رو تخت به پشت خوابید و پاهاشو بلند کرد. جک بین پاهای کلیر نشست و کیرشو کرد تو کوسش و مشغول تلنبه زدن شد. جک خم شد تا ازخواهرش لب بگیره ، کلیر هم دستاشو دور گردن جک حلقه کرد. کنارشون نشستم و مشغول تماشای عشقبازی این خواهر و برادر شدم. جک محکم تلنبه میزد ، جوری که تخت رو میلرزوند. کلیر ناله می کرد و برادرشو محکمتر به خودش فشار میداد. کمی بعد جک دوباره صاف نشست و به تلنبه زدن ادامه داد. زانوهامو دوطرف سر کلیر گذاشتم و در حالی که پشتم به جک بود، اروم کوسمو رو صورت کلیر پایین اوردم. کلیر مثل تشنه ای که دنبال ابه، به کوسم حمله کرد و شروع کرد به لیسیدن و مکیدن کوسم. جک هم دستشو دراز کرد تا با کون گوشتی و تپلم ور بره. نوک پستونامو بین انگشتام میمالیدم و کوسمو به دهن کلیر فشار میدادم. جک دوتا انگشتشو توی کونم فرو کرد . بعد از چند دقیقه تلنبه زدن و انگشت کردن کون من، جک کیر و انگشتاشو ازمون بیرون کشید و گفت کنار هم داگی بشینین. من و کلیر کنار هم داگی نشستیم و کونمون از بغل بهم چسبید. حتما منظره ی خیلی قشنگی بود چون جک ناله ای کرد و گفت اوه فااااااک. جک پشت خواهرش وایساد، سر کیرشو رو سوراخ کونش گذاشت و به ارومی شروع کرد به فشار دادن. با فرو رفتن کیرش، ناله ی کلیر بلند شد. وقتی شروع کرد به تلنبه زدن، دوتا انگشتشو هم تو کون من فرو کرد. کلیر با ناله های بلندش می گفت اره بکن داداش، کونمو بکن ، کون خواهر کوچولوتو بکن، عاشق کیر کلفتتم، عاشق کیر کلفتت تو کونم هستم. من و کلیر هردو کلیتوریسمون رو میمالیدیم. کلیر صورتشو چرخوند تا نگاهم کنه، منم صورتمو بردم جلوتر و شروع کردیم به لب گرفتن. چند دقیقه بعد جک جاشو عوض کرد و مشغول گاییدن کون من و انگشت کردن کون کلیر شد. ناله هام بلندتر شده بود، داشتم ارضا میشدم واسه همین به جک گفتم محکمتر بکن، کلیتوریسم رو هم محکم میمالیدم. خیلی زود با جیغ های کوتاه و لرزش شدید ارضا شدم. جک کیرشو از کونم بیرون کشید و رفت سراغ کلیر. بلند شدم و نشستم. شروع کردم به مالیدن پستونای کلیر و فشار دادن نوکشون. کلیر نفس نفس میزد و ناله های کوتاه میکرد. خیلی زود کلیر هم ارضا شد ولی جک به تلنبه زدن ادامه داد. جک به کلیر گفت ابمو کجا بریزم؟ کلیر گفت تو دهنم. جک به من نگاه کرد و گفت تو هم میخوای؟ گفتم اررررههه. بعد از چند ثانیه کیرشو بیرون کشید، کلیر برگشت و کنارم نشست و صورتشو به صورتم چسبوند. زبونمو دراوردیم، جک داشت با دست کیرشو می مالید و کمی بعد ، به نویت قسمتی از ابشو رو زبون و تو دهن هر کدوممون پاشید. اب غلیظ و خوشمزه ای بود. بعد از قورت دادن اب جک، کمی از کلیر لب گرفتم و بعد هر سه کمی تو استخر شنا و اب بازی کردیم. از استخر بیرون اومدیم و خودمونو خشک کردیم و فقط یه شورت پوشیدیم. جک کمی همبرگر و هات داگ باربکیو کرد و واسه شام خوردیم. شب رو هم لخت تو تخت کنار کلیر و جک خوابیدم. یکشنبه هم که تعطیل بود و یه سکس سه نفری جذاب دیگه داشتیم و شب رفتم خونه. جک و کلیر مثل خانواده ی خودم شده بودن و اخر هفته ها رو تو خونه اونا می گذروندم و همه جوره از هم لذت می بردیم.
     
  
مرد

 
نیمفو قسمت دوم فصل دو

تو دانشگاه، دخترا به سه گروه تقسیم می شدن، اولیش خرخون ها بودن که به چیزی غیر از درس توجه نداشتن، دسته ی دوم معمولی ها بودن که یه دونه دوست پسر پیدا کرده بودن و با همون خوش بودن. دسته اخر، دخترای اهل پارتی و مهمونی که منم جزوشون بودم. بین پسرها هم تنها دسته های مهم، ورزشکارا و پولدارا بودن. یکی دو ماه که گذشت و این گروه بندی ها مشخص شد، دسته ها هم تشکیل شد. دسته های 8 تا 10 نفره که مدام با هم بودن و وقت ازادشون رو کنار هم می گذروندن. دسته ی ما از چهارتا ورزشکار( بازیکن فوتبال امریکایی) که سه تاشون سیاه پوست و یه نفرشون مکزیکی الاصل بودن ، دوتا پسر پولدار سفید پوست و 4 تا دختر اهل پارتی تشکیل میشد که یکیشون من بودم، یه دختر برزیلی سفید با موهای قهوه ای و دوتا امریکایی با موهای بلوند بودن. اوایل اشنایی، نهایتش این بود که رو پای پسرا می نشستیم، گاهی لب میدادیم و تو موارد نادر، مثل وقتی که مست می کردیم، سینه هامونو بهشون نشون می دادیم. حدود یه ماه از تشکیل دسته گذشته بود که یکی از بچه پولدارها به اسم کوین(kevin ) که پدر و مادرش رفته بودن اروپا، دسته رو به مهمونی تو خونشون دعوت کرد. عصر قبل از تاریکی هوا همه اونجا جمع شدیم، یه خونه ی ویلایی بزرگ تو حاشیه ی شهر با استخر بزرگ، کم کم شروع کردیم به خوردن ابجو و رقص با موزیک ، کم کم وقتی مشروب کار خودشو کرد و حسابی داغ شدیم، یکی از دخترا به اسم کلوئی ( chloe ) یه دختر بلوند و جذاب، پیشنهاد بازی بطری رو داد، بازی به این شکل بود که همه تو یه دایره نشستیم، یه نفر بطری رو می چرخوند و سر بطری به طرف هر کی می ایستاد، باید دستور چرخوننده ی بطری رو انجام میداد و بعد بطری رو می چرخوند. کوین چون صاحبخونه بود، اول شروع کرد. وقتی سر بطری به طرف پسرا می افتاد، شرط های مسخره دریافت می کردن، مثل لیسیدن پای دخترا، یا خوردن سس مایونز، ولی شروطی که واسه دخترا تعیین می شد، عموما سکسی بود، مثل لب گرفتن از دخترای دیگه یا در اوردن یه تیکه از لباس. بعد از حدود یه ساعت بازی کردن، ما دخترا کاملا لخت بودیم، من خودم از هر سه تای دخترا لب گرفته بودم، صورتمو لای کون مارتینا دختر برزیلی فرو کرده بودم و پستونای کلوئی و سوفی رو مکیده بودم. از شلوار برامده ی پسرا معلوم بود که همگی راست کردن و منتظر یه جرقه ان. حین بازی سوفی گفت میرم از یخچال یه ابجو بردارم، پشت سرش کوین هم گفت منم میرم اب بخورم. بقیه به بازی ادامه دادیم. دو سه دقیقه بعد، من گفتم هی بچه ها، سوفی و کوین دیر نکردن؟ جکسون یکی از ورزشکارا گفت بیاین بریم ببینیم چیکار می کنن. بلند شدیم و پاورچین پاورچین رفتیم سمت اشپزخونه و دیدیم سوفی زانو زده و داره واسه کوین ساک میزنه، شروع کردیم به جیغ زدن و خندیدن. جرقه ای که همه منتظرش بودن زده شد. کایل که ورزشکار و قوی هیکل بود، از پشت بهم چسبید، دستاشو رو پستونام گذاشت ( چون تلفظ اسمم براشون سخت بود، به جای پرستو، پاریس صدام میکردن) گفت پاریس، عزیزم بهم افتخار میدی؟ کونمو به کیر کلفتش فشار دادم و ناله ای کردم و گفتم اره عزیزم. من و چرخوند، دستامو دور گردنش انداختم و شروع کردیم به لب گرفتن. کایل دستاشو رو کونم گذاشت و شروع کرد به چنگ زدن. من که فقط 50 کیلو وزن داشتم در مقابل هیکل 100 کیلویی کایل مثل یه جوجه بودم. بعد از کمی لب گرفتن، کایل کمی فاصله گرفت ، پستونامو گرفت و بیشتر خم شد تا یکی از پستونامو بخوره، تو همین حین، میگل که مکزیکی الاصل بود اومد کنارم و دستشو گذاشت رو کونم و شروع کرد به لب گرفتن ازم. هیکل میگل هم دست کمی از کایل نداشت و حدود 90 کیلو وزنش بود. دستمو از رو شلوار گذاشتم رو کیرش. یه کیر کلفت و بلند که تو شلوارش خیمه زده بود. میگل پشتم زانو زد، کمی صورتشو به کون گوشتیم مالید، بعد لای کونمو با دوتا دست باز کرد و شروع کرد به لیسیدن سوراخ کونم. کایل هم جلوم زانو زد و مشغول لیسیدن کوسم شد. دستامو رو سرشون گذاشته بودم و ناله میکردم. فرصت شد که به اطراف نگاهی بندازم. کوین، سوفی رو روی کابینت خم کرده بود داشت تو کوسش تلنبه میزد. کلوئی جلوی جکسون نشسته بود و براش ساک میزد . مارتینا دولا شده بود و واسه هنری ( بچه پولدار دوم) ساک میزد و توماس( ورزشکار) هم پشت مارتینا زانو زده بود و کوس و کونشو میلیسید. من و مارتینا بخاطر کون گنده و گوشتی، بیشتر مورد توجه پسرا بودیم. کایل بلند شد و ایستاد، زیپ و دکمه ی شلوارشو باز کردم و افتاد دور مچ پاهاش، شورت نداشت و یه کیر گنده ی 20 سانتی جلوم ظاهر شد. کمی کیرشو تو دستم مالیدم تا اینکه میگل هم بلند شد و کنار کایل ایستاد و کیرشو دراورد، کیر میگل هم حدود 18 سانت می شد. جلوشون زانو زدم. دهنم اب افتاده بود. کیر جفتشونو تو دستام گرفتم و کمی مالیدم، بعد کیر کایل رو تو دهنم گرفتم و شروع کردم به ساک زدن. تو 18 سالی که از عمرم می گذشت کیرهای زیادی ساک زده بودم، ولی هیچکدوم به اندازه ی کیر کایل برام چالش برانگیز نبودن. تمام تلاشم فقط صرف این میشد که دندونام به کیرش نخوره. با همه ی تجربه و تلاشم ، فقط میتونستم 7 یا 8 سانت از کیرشو تو دهنم جلو عقب کنم و حتی به نصف هم نمیرسیدم، همزمان کیر میگل رو هم میمالیدم، اب اولیه ی زیادی از کیرش بیرون میومد و همه رو روی کیرش می مالیدم و حرکت دستم روان تر شده بود. کمی بعد رفتم سراغ خوردن کیر میگل و مالیدن کیر کایل. ضخامت و طول کیر میگل کمی کمتر از کیر کایل بود و ساک زدنش هم راحت تر. هر دقیقه مقدار زیادی از اب دهنم و اب اولیه ی کیرش تو دهنم جمع میشد، مجبور میشدم کیر رو از دهنم دربیارم، اب تو دهنمو تف کنم رو کیرش، کمی با دست بمالمش و دوباره به ساک زدن ادامه بدم. بعد از یکی دوبار جابجا شدن بینشون، از جام بلند شدم و کایل گفت بریم رو کاناپه، صدای تلنبه زدن و ناله تموم خونه رو پر کرده بود. کایل بهم گفت که 4 دست و پا بشینم و خودش هم نشست پشتم، خیلی زود شروع کرد به فشار دادن کیرش تو کوسم. وقتی کیرش تا ته رفت تو، سر کیرش به دهانه ی رحمم چسبیده بود و فشار زیادی به دیواره ی کوسم میاورد. کایل ناله ای کرد و گفت فااااااک، چه کوس تنگی داری. با صدایی که به سختی از گلوم در اومد گفتم کیرت اندازه ی کیر اسبه، اروم بکن. کایل به ارومی شروع کرد به عقب و جلو کردن، میگل هم جلوم نشست و کیرشو کرد تو حلقم. به معنای واقعی کلمه داشتم گاییده میشدم ولی معنش این نیست که لذت نمیبردم، برعکس، تو عمرم انقدر از سکس لذت نبرده بودم، کیر کایل کاملا کوسمو پر کرده بود و با هر حرکت به جی اسپاتم مالیده می شد و امواج لذت رو مثل برق تو بدنم پخش میکرد. کایل شروع کرد به اسپنک زدن کونم. دستای بزرگ و قویش با هر ضربه کاملا لوپ کونمو می پوشوند. دوباره اون حس قدمی به سراغم اومد، حس عدم اختیار، این حس که فقط وجود داشتم تا بقیه ازم لذت ببرن. یه لذت روحی که لذت جسمیم رو دوبرابر می کرد. کمی بعد کایل و میگل جاشونو عوض کردن. کیر کایل کاملا از اب کوسم خیس بود و می تونستم طعم کوس خودمو روش بچشم. وقتی میگل تو کوسم تلنبه میزد، دیگه اون حس پاره شدن رو نداشتم ولی به همون اندازه برام لذت بخش بود. می خواستم از فرط لذت جیغ بزنم ولی کیر کایل صدام رو خفه می کرد. میگل همزمان با سوراخ کونم ور می رفت و انگشتش میکرد. میگل تند تند تلنبه میزد، کیر کایل رو از دهنم دراوردم تا با دست بمالمش و کمی فرصت نفس کشیدن و ناله کردن داشته باشم. به اطراف نگاه کردم، کلوئی روی یه مبل تکی به پشت خوابیده بود، جکسون پاهاشو رو شونه هاش گرفته بود و داشت تو کوسش تلنبه میزد، پستونای کوچیک کلوئی با تلنبه های جکسون تکون خاصی نمی خوردن. کمی اونطرف تر ، مارتینا دولا شده بود، دستاشو به پهلوهای هنری گذاشته بود و براش ساک میزد، توماس هم از پشت تو کوسش تلنبه میزد. اندام مارتینا شباهت زیادی به من داشت، پستوناش از مال من بزرگتر بود، احتمالا 34D (حدود 85) ولی کونش درست مثل مال من گوشتی و برامده بود و با هر تلنبه ی توماس مثل ژله میلرزید. همینطور می تونستم ببینم که اب کوسش تا نزدیکی زانوش اومده. کوین و سوفی هنوز تو اشپزخونه بودن و نمی تونستم ببینمشون. میگل کیرشو بیرون کشید، کایل که جلوم نشسته بود، پاهاشو از بین دستام دراز کرد و منو کشید بالا روی خودش، زانوهام رو دو طرف کون کایل گذاشتم و به ارومی رو کیرش نشستم. کایل همونطور که رو کیرش بالا پایین میرفتم شروع کرد به مکیدن پستونای سایز هشتادم. انگشتای میگل رو توی چاک کونم حس کردم و به اروی انگشت وسط و اشاره اشو توی کونم فشار داد. کمی بعد میگل انگشتاشو از کونم بیرون کشید، دستشو رو کتفم گذاشت و فشار داد تا به کایل چسبیدم. خیلی زود حضورش رو پشت سرم حس کردم، میگل یه تف به سوراخ کونم مالید و سر کیرشو روش گذاشت . نمی دونستم میتونم دوتا کیر به این کلفتی رو همزمان تحمل کنم یا نه، ولی تصمیم گرفتم که امتحانش کنم. میگل شروع کرد به فشار دادن، تا جایی که می تونستم خودمو شل گرفتم و خیلی زود کیر میگل وارد کونم شد. فقط یه لایه ی گوشتی نازک دوتا کیر رو از هم جدا میکرد. تو عمرم تا به این حد احساس پر بودن نداشتم، دوتا کیر کلفت کوس و کونمو پر کرده بود، خیلی زود هر دو شروع کردن به حرکت دادن کیرشون. کایل فقط دو سه سانت از کیرشو تو کوسم جلو عقب می کرد ولی میگل دامنه ی عمل بیشتری داشت و کیرشو تا سرش بیرون می کشید و دوباره تا ته می کردش تو. بلند می گفتم اوه فاک، اوه فاک ، اوه فااااااک. دیگه نمی تونستم تحمل کنم. دو سه دقیقه بعد بلند گفتم دارم میام، دارم میااااااااااااااااااااااااااااااااااام. و با لرزش شدید و جیغ بلند ارضا شدم. تقریبا از حال رفته بودم و وقتی به خودم اومدم که کایل داشت میگفت هی ، قرص میخوری دیگه، مگه نه؟ با بیحالی گفتم اره ، میتونی بریزی تو. خیلی زود با ناله ی کایل، ضربانهای کیرش و پاشیدن اب داغش تو کوسمو حس کردم. کایل بیحرکت مونده بود ولی میگل همچنان تو کونم تلنبه میزد. یکی دو دقیقه بعد، میگل هم ابشو تو کونم ریخت و بعد کیرشو بیرون کشید، کایل گفت پاشو عزیزم. به سختی خودمو از روش بلند کردم و کیر نیمه جونش از کوسم بیرون اومد. خودمو طرف دیگه ی کاناپه انداختم و چشامو بستم. نمی دونم چقدر گذشته بود، با تکون ها و صدای مارتینا چشامو باز کردم، مارتینا یه نفس راحت کشید و گفت فکر کردیم مردی، حالت خوبه؟ گفتم بهتر از خوبم، خندید و گفت معلومه، چیزی نمی خوای؟ گفتم گشنمه. گفت کوین پیتزا سفارش داده، الان میرسه. بلند شو کمی به خودت برس، همه جارو به گند کشیدی. اول فکر کردم موقعی که بیهوش بودم احتمالا بالا اوردم ولی وقتی نگاه کردم دیدم خبری از استفراغ نیست، بلکه کلی اب منی از کوس و کونم بیرون زده و لای پام رو مبل ریخته. مارتینا بلندم کرد و گفت بریم تمیزت کنیم. کوین گفت من می برمش. مارتینا گفت بشین سر جات، می بینی که حالشو. مارتینا منو با خودش برد تو سرویس بهداشتی و درو بست. منو برد توی دوش و گفت میتونی وایسی؟ گفتم اره، من ایستادم، مارتینا افشان دستی رو برداشت و اب رو تنظیم کرد. بعد شروع کرد به دست کشیدن و تمیز کردن کوسم و پاهام. ازم خواست بچرخم و لای کونمو باز کنم. به جای اب، زبون مارتینا رو روی سوراخ کونم حس کردم، خندیدم و گفتم وااااووو. مارتینا کمی سوراخ کونمو لیسید و بعد گفت ببخشید، نتونستم جلوی خودمو بگیرم. گفتم منم نگفتم که خوشم نمیاد. مارتینا لای کونمو هم با اب شست و بعد شیر رو بست. گفت همینجا وایسا. از تو کمد یه حوله برداشت و شروع کرد به خشک کردن بدنم. بعد جلوم وایساد، یه نگاه سریع به بدنش کردم. پاهای کشیده، کوس سفید شیو شده با لبای به هم چسبیده و تمیز. شکم و پهلوهاش صاف بودن ولی مثل بعضی دخترا در حد سوتغذیه لاغر نبود و اندام خیلی قشنگی داشت. بعد رو چهره اش متمرکز شدم، پوست سفید لطیف، لبهای گوشتی قرمز، بینی خوش فرم و چشمای قهوه ای مثل موهاش. یه دستمو رو گونه اش گذاشتم و لبامو به لباش چسبوندم. چندبار لباشو بوسیدم، مارتینا گفت فکر می کردم از پسرا خوشت میاد، گفتم زندگی واسه من مثل یه کیکه، وقتی نصفشو خوردم، قرار نیست که بقیه اشو بندازم بیرون. مارتینا لبخندی زد و بغلم کرد، پستونای گنده امون بهم چسبیدن و شروع کردیم به لب گرفتن. دستامون رو بدن همدیگه میچرخید و لب و زبون همدیگه رو می مکیدیم. تو حس بودیم که یه نفر از پشت در داد زد پیتزا رسیده، زود باشین. لبامون از هم جدا شد، به هم لبخند زدیم و بهش گفتم جای دوری نرو، باهات کار دارم. گفت باشه. باهم رفتیم بیرون. چندتا جعبه پیتزا رو میز بود و هر کس یه طرف مشغول خوردن. من و مارتینا هم سهم خودمونو برداشتیم و یه گوشه نشستیم و مشغول خوردن شدیم. اون عطش اولیه سکس خوابیده بود، بعد از خوردن شام و کمی حرف زدن، یکی دوتا از پسرا رو مبل ها خوابشون برده بود، بقیه هم هر کدوم یه گوشه مشغول حرف زدن یا بازی بودن. من به کوین گفتم کجا باید بخوابیم؟ کوین گفت برین طبقه بالا تو یکی از اتاقا بخوابین، فقط تو اتاق بابا و مامانم نرین. گفتیم باشه، من و مارتینا لباسامونو از بین بقیه ی لباسای رو زمین جدا کردیم و با خودمون بردیم بالا. طبقه ی بالا 8 تا در بود ، یه اتاق با تخت بزرگ پیدا کردیم و با مارتینا رفتیم تو، درو بستیم ولی قفل نکردیم. لباسامونو یه گوشه گذاشتیم و رفتیم رو تخت. من به پشت خوابیدم و مارتینا خودشو انداخت روم. دستها و پاهامو دور بدن نرم و لطیفش پیچیدم و شروع کردیم به لب گرفتن. خوردن لبهای گوشتی و لطیف مارتینا واقعا لذت بخش بود. کلا لبای دخترا رو به پسرها ترجیح میدادم. مارتینا همه ی صورتمو بوسه باران کرد و بعد رفت پایین تر و گلو و بالای سینه ام رو بوسید. بالاخره به ممه هام رسید. در حالی که با چشمای پر از شهوت به چشمام نگاه میکرد، زبونشو بیرون اورد و نوک زبونشو دور نوک پستونم چرخوند، بدون اینکه بهش بخوره، بعد با نوک زبون شروع کرد به چرخوندن و بازی کردن با نوک سینه ام. جوری که مارتینا پستونامو میلیسید و می مکید، هم شهوت انگیز و هم رمانتیک بود. بعد از خوردن پستونام، مارتینا یه راست رفت سراغ کوسم و شروع کرد به لیسیدن. جوری که کلیتوریسمو تند تند میلیسید نشون میداد که بار اولش نیست و بارها و بارها اینکارو تکرار کرده. رو ارنج بلند شدم تا تماس چشمی بینمون برقرار بمونه. مارتینا همه ی کوسمو تو دهنش گرفت و مکید، کوسم هنوز از سکس با اون پسرها حساس بود و داشتم به ارضا نزدیک میشدم واسه همین بلند شدم و نشستم و مارتینا رو هم بالا کشیدم. کمی ازش لب گرفتم و پستونهای درشتشو خوردم. بعد ازش خواستم 4 دست و پا بشینه. کوس مارتینا سفید و خیس بود و هیچ گوشت اضافی و زشتی نداشت. لای کونشو باز کردم و سوراخ کون صورتیشو هم دیدم. زبونمو از کلیتوریسش میذاشتم و تا سوراخ کونش بالا می کشیدم. چند دقیقه کوسشو لیسیدم و مکیدم، بعد رو سوراخ کونش متمرکز شدم و با انگشت کلیتوریسش رو میمالیدم. مارتینا اروم ناله میکرد و کونشو به صورتم فشار میداد. چند دقیقه بعد، به پشت خوابوندمش، پاهامو بین پاهاش انداختم و کوسمو به کوسش چسبوندم. چون من بالا بودم، شروع کردم به مالیدن و فشار دادن کوسم به کوس خیس و داغ مارتینا. هردومون تو اوج بودیم، عرق کرده بودیم و ناله میکردیم. زیاد طول نکشید که هردو به طور همزمان ارضا شدیم. تو بغلش افتادم و کمی از هم لب گرفتیم و کم کم خوابمون برد. نمیدونم چقدر گذشته بود که از خواب بیدار شدم، اتاق هنوز تاریک بود، به پهلو خوابیده بودم، مارتینا جلوم خوابیده بود و پشتش به من بود. یه نفر هم پشتم بود و به ارومی کیرشو تو کونم عقب جلو میکرد. سرمو کمی چرخوندم و یواش پرسیدم کی هستی؟ کوین سرشو بلند کرد و گفت منم عزیزم، گفتم اهان، باشه، همینطور که کیرش تو کونم بود، صورتشو جلو اورد و لباشو گذاشت رو لبام، حتی حال لب دادن هم نداشتم. کمی ازم لب گرفت، بعد دوباره پشتم دراز کشید، دستشو رو پهلوم گذاشت و اروم به تلنبه زدن ادامه داد. کیر کوین کوچیکتر از مال بقیه بود. بعد از اون کیرهای کلفت، یه کیر متوسط که راحت تو کونم لیز میخورد و جلو عقب میرفت هم لذت بخش بود. کوین پستونمو تو دستش گرفت و اروم و یکنواخت تو کونم تلنبه میزد. مارتینا بی خبر از همه جا راحت خوابیده بود. کمی بعد، کوین فشارم داد تا رو شکم بخوابم و خودش هم اومد روم. کاملا روم خوابیده بود، صورتش کنار صورتم بود و از بالا تا پایین بدنمون در تماس بود. دم گوشم گفت عاشق کونتم پاریس، بدنت معرکه اس. با زمزمه جوری که فقط کوین بشنوه گفتم اره عزیزم، تلنبه بزن، تو کونم تلنبه بزن. نمیدونم کوین از کی شروع کرده بود، ولی بعد از اینکه روم خوابید، نفس هاش تندتر شده بود و تلنبه های سریع ولی کوتاه می زد. کمی بعد کوین کیرشو تا ته تو کونم فشار داد و با ناله و لرزش ارضا شد و ابشو تو کونم خالی کرد. چند دقیقه روم موند، دم گوشم گفت، مرسی عزیزم، تو بهترینی. گفتم مرسی، حالا اگه اجازه بدی میخوام بخوابم. کوین گفت اره اره، حتما، ببخشید. از روم بلند شد و با کون لخت از اتاق بیرون رفت، کون کوین مثل کون من سفید و بی مو بود. چشامو بستم و با تصور کوین در حال کون دادن، به خواب رفتم. وقتی بیدار شدم؛ مارتینا هم بیدار بود و داشت با لبخند نگاهم میکرد. گفت موقع خواب خیلی ناز میشی. گفتم مرسی عزیزم. یه دونه لبشو بوسیدم و بلند شدیم. دستی به چاک کونم کشیدم و دیدم یه عالمه منی تو چاک کونم خشک شده، گفتم باید یه دوش بگیرم. اتاقی که ما توش بودیم سرویس خودشو داشت و با مارتینا یه دوش گرفتیم و بدن همدیگه رو شستیم. من شورتمو پوشیدم ولی مارتینا تصمیم گرفت شورت و سوتین بپوشه. باهم رفتیم پایین، هنوز اغلب بچه ها خواب بودن. من و مارتینا تو اشپزخونه یه صبحونه ی مختصر خوردیم و نشستیم به حرف زدن. من در مورد شوروی گفتم و مارتینا هم از برزیل تعریف کرد. بچه ها کم کم بیدار شدن، کمی تو استخر بازی و تفریح کردیم و دوباره بساط سکس گرم شد. اینبار نوبت توماس و جکسون بود که دو نفری باهام سکس کنن. بعد از اینکه سکس تموم شد، به کوین کمک کردیم تا کمی خونه رو مرتب کنه و بعد به خونه هامون برگشتیم. از بین پسرهای دسته، فقط هنری موفق به سکس با من نشده بود. اونم به این خاطر که خودش جلو نیومد. هنری پسر خوشتیپ و خوش قیافه ای بود و باباش مدیرعامل یه شرکت بزرگ بود و حسابی پولدار بودن. هنری هم رشته ی اقتصاد میخوند تا یه روز پا جای پای پدرش بذاره. بعد از اون روز، دیگه سکس به یه مسئله ی عادی تبدیل شده بود. تو ماشبن، پارک، دستشویی رستوران، حتی کلاس خالی دانشگاه و هر جای خلوتی که امکانش بود، هر کدوم از پسرا که ازم میخواستن، خودمو در اختیارشون میذاشتم تا بلکه اتیش شهوت دائمی تو وجودم کمی سردتر بشه. فقط هنری فاصله ی خودشو با من حفظ کرده بود. با بقیه ی دخترا سکس می کرد ولی حتی یکبار هم از من نخواسته بود که براش ساک بزنم، چه برسه به سکس کامل. فکر می کردم شاید بحث نژاد پرستی مطرح باشه و چون من یه دختر ایرانی و اسیایی بودم از من دوری می کنه، واسه همین منم کاری به کارش نداشتم. رفت و امدم به سکس شاپ هم کمتر شده بود ولی به خونه ی کلیر و جک رفت و امد داشتم و حداقل هفته ای یه بار بهشون سر میزدم تا یه تری سام عالی دیگه داشته باشیم.
     
  ویرایش شده توسط: sinatra   
مرد

 
تنهایی مامان

(توضیح: این داستان کاملا خیالی است)
توی تاریکی نشسته بودم و به زندگیم فکر می کردم، به مسیری که تا اینجا طی کرده بودم. به کنارم نگاه کردم، به بدن برهنه ی تنها عشق زندگیم، رو شکم خوابیده بود و یه زانوشو خم کرده بود و بالا اورده بود، کون گرد و گوشتیش مسحور کننده بود، به پهلو چرخیدم و از بغل بهش چسبیدم، پامو بین پاهاش انداختم و کیرمو به کون پنبه ایش چسبوندم، دستمو دورش انداختم ، کمی جابجا شد و خودشو بهم فشار داد. اروم دم گوشش گفتم عاشقتم مامان.
بذارین از اول شروع کنم. 3 سالم بود که بابام خیلی ساده از دنیا رفت، اپاندیسش یهو گرفته بود و قبل از اینکه به بیمارستان برسه ترکید، عفونت تو تمام بدنش پخش شد ، اونطور که مامان می گفت دوا و درمون هم جواب نداده بود و بعد از دو هفته موندن تو بیمارستان، از دنیا رفت. من و مامان تنها موندیم، مامانم معلم بود، شیفت صبح رو توی یه مدرسه درس میداد و شیفت بعد از ظهر رو تو یه مدرسه دیگه تا هزینه های زندگیمون رو تامین کنه، مستاجر بودیم و تنها دارایی مون یه پیکان مدل 70 بود. مامان بعد از دو شیفت کار کردن، خسته و کوفته به خونه میومد، با همون حال ، مشغول پخت و پز و جمع کردن ریخت و پاش های من میشد، بدون اینکه خم به ابروش بیاره. من تا 7 سالگی، روزهارو تو خونه ی مادربزرگم می موندم و مامان وقتی از سر کار برمی گشت، منو با خودش به خونه می برد. از هفت سالگی به بعد، بعد از مدرسه به خونه ی خودمون می رفتم، خیلی زود، گرم کردن غذا و درست کردن نیمرو رو یاد گرفتم تا وقتی مامان سر کاره، گرسنه نمونم. گفتم که اجاره نشین بودیم و از نظر مالی هم تو مضیقه بودیم. توانمون به خونه های تک خوابه و کوچیک می رسید، واسه همین از وقتی یادم میاد، من کنار مامان تو تخت دو نفره اش می خوابیدم. وقتی تو بچگی مامان منو با خودش میبرد حموم، هیچ وقت لباسای زیرش رو در نمیاورد، از حدود هشت سالگی هم دیگه یاد گرفتم که تنهایی حموم کنم. مامان وقتی از حموم بیرون میومد، یه حوله دور بدنش می بست و یه حوله ی کوچیک به سرش، اول جلوی میز ارایشش می نشست و موهاشو خشک می کرد و سشوار می کشید، بعد بلند می شد و همونجوری از زیر حوله شورتش رو می پوشید، بعد پشتشو به من می کرد و حوله رو باز می کرد و روی دوشش مینداخت، سوتینش رو از جلو می پوشید، بعد حوله رو مینداخت زمین و سوتینش رو از پشت می بست و بقیه لباساشو می پوشید، بعد از 10 سالگی، دیگه خودم خجالت می کشیدم و وقتی مامان از حموم درمیومد، خودم از اتاق بیرون می رفتم و درو میبستم، بعد از اون هم مامان کنار من بلوزش رو عوض می کرد، ولی برای عوض کردن شلوار به اتاق می رفت و درو میبست. مامان اندام خوبی داشت، وزنش همیشه بین 65 و 70 کیلو ثابت بود، قدش 170 بود، پستونای 80 ، شکم معمولی و کون بزرگی داشت. قیافه اش هم قشنگ بود. بعضی وقتها تو مهمونی ها، می شنیدم که زنهای فامیل به مامان می گفتن که تو که هم خوشگلی هم جوون و سالمی، چرا ازدواج نمی کنی؟ مامان هم همیشه طفره می رفت و بحث رو عوض میکرد. من حتی بعد از به بلوغ رسیدن، هیچوقت نظر بدی به مامان نداشتم، مامان همیشه مامان بود، با اینکه این اتفاق هیچوقت نیفتاده بود ولی حتی اگه اتفاقی کاملا لخت هم می دیدمش، نظرم عوض نمیشد. ولی یه شب اتفاقی افتاد که جرقه ای شد واسه یه تغییر اساسی تو زندگیمون. من 15 سالم بود و مامان 38 سالش. اینم بگم که من عادت داشتم همیشه فقط با یه شورت بخوابم. نصفه های شب بود که از خواب بیدار شدم، چندتا اتفاق همزمان در حال افتادن بود. اولیش این بود که مامان داشت ناله می کرد. من سمت چپ مامان به پشت خوابیده بودم و دومین چیزی که نظرمو جلب کرد این بود که دست چپ مامان از روی شورت رو کیر من بود، ولی چون خوابالود بودم بهش توجه نکردم ، ناله های مامان نگرانم کرده بود واسه همین گفتم مامان چیزی شده؟ مامان سریع دست چپشو از رو کیرم برداشت، دست راستشو هم که تو شلوارش بود بیرون کشید و با دست پاچگی گفت نه چیزی نشده، بگیر بخواب، بعد از تخت پایین اومد و از اتاق بیرون رفت. چند لحظه بعد دوباره صدای مامان رو شنیدم. حسابی نگران شده بودم. واسه همین از اتاق بیرون رفتم، دیدم مامان تو پذیرایی نشسته ، صورتشو بین دستاش گرفته و داره گریه می کنه. رفتم و کنارش نشستم و دستمو انداختم دورش و گفتم مامان قربونت برم بگو چی شده اخه نگرانم کردی، کجات درد می کنه؟ مامان سرشو بلند کرد و درحالی که سعی داشت گریه اشو کنترل کنه گفت هیچی نشده، سرم درد می کنه، گفتم خوب پاشو بریم دکتر، یا بیمارستان. گفت نمیخواد، قرص خوردم الان خوب میشه، تو برو بخواب عزیزم، گفتم بی تو خوابم نمیبره. مامان بهم تکیه داد و سرشو رو شونه ام گذاشت. گریه اش دیگه بند اومده بود. نیم ساعتی نشستیم و بعد مامان گفت دیگه خوب شدم عزیزم، پاشو بریم بخوابیم. بلند شدیم و رفتیم تو اتاق و روی تخت دراز کشیدیم. یکی دو روز گذشت. مامان سعی میکرد زیاد بهم نزدیک نشه و شبها موقع خواب، لبه ی تخت می خوابید و پشتشو بهم می کرد. یه شب بعد از شام ، مامان یه متکا رو زمین گذاشته بود و به پهلو دراز کشیده بود و داشت تلوزیون تماشا میکرد. یه پتو هم روی خودش کشیده بود. منم رفتم پشت سرش دراز کشیدم . کمی بعد، مامان گفت بیا زیر پتو سرما نخوری. پتو رو بلند کردم و رفتم زیرش. باهاش فاصله داشتم. چند دقیقه بعد مامان گفت کمرت از پتو بیرونه، سرما میزنه به کمرت، بیا جلوتر، کمی رفتم جلوتر. هنوز چند سانتی با مامان فاصله داشتم، کمی که گذشت، مامان شروع کرد به حرکت کردن، شاید هر بار فقط یه سانت عقبتر میومد. بالاخره بعد از چندتا حرکت کوچیک، اولین تماس بینمون حاصل شد. کاملا به هم نچسبیده بودیم، یه قسمت از کون مامان به بالای رونم چسبیده بود. واقعا هیچ تاثیری روم نداشت چون گفتم که هیچ نگاه جنسی بهش نداشتم و تو اون لحظه کونش با کف پاش هیچ فرقی برام نداشت، کمی بعد، مامان به جلو چرخید و چند دقیقه ای رو شکم خوابید، وقتی دوباره به پهلو برگشت، اینبار کونشو کاملا تو بغلم فشار داد. کون گنده و نرم مامان کاملا به جلوم چسبیده بود. دستمو زیر سرم ستون کرده بودم و یه نگاه از بالا به مامان داشتم، صورتش کمی گل انداخته بود و نفسهاش تند شده بود. بعد احساس کردم مامان داره اروم کونشو بهم فشار میده. فکر کردم شاید سردشه، واسه همین از بالا و پایین بهش چسبیدم و دستمو هم بردم جلو، ساعد دستم رو شکمش بود و کف دستم رو زمین. مامان ساعدمو گرفت و کمی بالا کشید تا جایی که ساعدم به زیر پستونش چسبید. نفس های مامان تندتر و صورتش قرمز شده بود، گفتم مامان حالت خوب نیست؟ انگار رنگت قرمز شده. دستمو بلند کردم و به پیشونیش گذاشتم، حسابی داغ بود. گفتم انگار تب داری، سرما خوردی؟ مامان ازم فاصله گرفت و گفت نه فقط گرمم شده، یه دوش بگیرم درست میشه. بعد بلند شد و با عجله به سمت حموم رفت. حالا که به اون موقع فکر میکنم از رفتارم خنده ام میگیره. من تو مدرسه همیشه با بچه مثبت ها و خر خونها دوست بودم و تو محل هم دوستهای صمیمی زیادی نداشتم چون ترجیح میدادم وقتم رو با مامان بگذرونم. اهل جق و اینجور کارها هم نبودم و تموم تمرکزم رو درسم بود تا بتونم ادم موفقی بشم و به مامان کمک کنم. اونشب با اینکه فرداش مدرسه داشتیم، مامان تا دیروقت بیدار بود و اومدنش به تخت رو ندیدم. مامان دوباره چند روزی ازم فاصله گرفت. مثل اینکه تنهایی و شهوت بهش فشار میاورد و باعث میشد که یه کارایی بکنه، بعد عذاب وجدان می گرفت و چند روزی ازم دوری میکرد. بعد از یه مدت، مامان شروع کرد به پوشیدن لباسهای باز و بدن نما، تاپ های یقه بازی که قسمتی از سینه هاشو نشون میداد. شلوارهای تنگ و نازک. همینطور شب ها تو تخت از جلو یا عقب بهم می چسبید. رفتارهای مامان برام عجیب بود. یه بار تو مدرسه، به دوستم گفتم که مادر یکی از دوستام اینکارا رو می کنه، معنیش چی میتونه باشه؟ دوستم که حسابی هیجان زده شده بود گفت کیر میخواد دیگه، میخواد با پسرش سکس کنه، گفتم نه بابا، طرف مادرشه. گفت چه بهتر، کاش من جای اون بودم، من خودم تو کف مامانم هستم، همیشه دید میزنمش، اگه مامان من این کارارو میکرد درجا میکردمش. گفتم فرض کن مامانت این کارارو میکرد، همینطوری می گفتی مامان بیا بکنمت؟ اگه اشتباه کرده باشی و منظور مامانت سکس نباشه چی؟ کمی فکر کرد و گفت خوب وقتی مامان داره خودشو بهم میماله منم خودمو به اون میمالم تا ببینم چکار می کنه، اگه دلش بخواد، همکاری می کنه، ولی اگه دلش نخواد بلند میشه میره دیگه. تا چند روز فکرم درگیر حرفای دوستم بود. یعنی واقعا مامان ازم سکس میخواست؟ بلاخره تصمیمم رو گرفتم. اونشب مامان یه شلوار تنگ و نازک سیاه و یه تاپ یقه باز سیاه تنش بود. طبق معمول لباسامو دراوردم و با یه شورت رفتم زیر لحاف. اون زمان یه پسر لاغر و استخونی با 45 کیلو وزن و بدن بی مو بودم. کیرم هم حدود 13 سانت ولی کلفت بود. کمی بعد مامان از دستشویی برگشت، چراغ رو خاموش کرد و اومد زیر لحاف و نزدیکم دراز کشید. من به پشت خوابیده بودم. مامان هم به پشت خوابیده بود. ولی هرچی منتظر موندم اتفاقی نیفتاد. احتمالا دوستم اشتباه می کرد و قصد مامان سکس نبود. دیگه بیخیال بیدار موندن شدم و خوابیدم. نمیدونم چقدر گذشته بود که با صدای ناله ی مامان از خواب بیدار شدم . چشممو یه ذره باز کردم، مامان کنارم به پشت دراز کشیده بود، دست راستش توی شورتش بود و با دست چپ از روی تاپ پستونشو فشار میداد. هر از گاهی یه ناله ی خفیف از گلوش شنیده میشد. کمی بعد، مامان اروم و زیر لب اسممو گفت. فکر کردم فهمیده بیدارم، واسه همین سریع چشممو بستم، ولی چند ثانیه بعد، این بار با ناله گفت آه آرش. بعد از چندبار تکرار کردن اسمم، مامان به ارومی دست چپشو از رو شورت گذاشت روی کیرم. خیلی زود کیرم تو دستش راست شد، مامان با یه دست کیرمو میمالید و با دست دیگه کوسشو. کوسش حسابی خیس شده بود و صدای فرچ فرچش به گوش می رسید. مامان نفس نقس میزد و گاهی اسممو می گفت. چند دقیقه بعد، نفسهاش تندتر شد. بالاخره نفسشو حبس کرد، بدنشو از رو تخت بلند کرد و چند ثانیه ای لرزید، بعد دوباره رو تخت دراز کشید و نفسشو داد بیرون. دستشو از رو کیرم برداشت و ساکت و بیحرکت دراز کشید. مامان خودشو ارضا کرده بود و من شق درد گرفته بودم. به پهلو چرخیدم و پشتمو کردم بهش. کم کم کیرم خوابید و منم بالاخره خوابم برد. حالا دیگه مطمئن بودم که مامان چی میخواد. صبح روز بعد، رفتار مامان عادی بود، برام چندتا لقمه گرفت و باهم راه افتادیم، منو تا یه جایی رسوند و خودش هم رفت مدرسه. تو مدرسه رفیقم ازم پرسید از دوستت و مامانش چه خبر؟ گفتم نمی دونم، باهاش حرف نزدم. ولی تمام روز فکرم به این بود که چطور می تونم به مامان بفهمونم که من هم مشکلی با سکس ندارم. ولی به نتیجه نرسیدم. تصمیم گرفتم کاری که دوستم گفته بود رو انجام بدم. وقتی مامان خودشو بهم می چسبوند، منم خودم بهش فشار میدادم، وقتی از پشت بهش می چسبیدم، ساعدمو به زیر پستوناش میچسبوندم و کیرمو به کونش فشار میدادم. حدود یه هفته بود که تقلا میکردیم و تو اتیش شهوت دست و پا میزدیم ولی هیچکدوم جرات شروع کردن رو نداشتیم. بالاخره از شق درد و تخم درد خسته شده بودم، تصمیمم رو گرفته بودم و فقط منتظر یه فرصت کوچیک بودم. اونروز مامان کمی دیرتر از معمول به خونه اومد و گفت که شاگرد خصوصی داشتم. از بیرون ساندویچ هم خریده بود. شام رو خوردیم. مامان حسابی خسته بود و بدنش هم درد می کرد. یهو یه فکری به سرم زد. گفتم مامان میخوای ماساژت بدم؟ گفت مگه بلدی؟ گفتم اره از تلوزیون یاد گرفتم.( تو تلوزیون ایران کی اصلا در مورد ماساژ حرف زدن؟ چه برسه عملا هم نشون بدن که کسی یاد بگیره؟) مامان اعتراضی نکرد و فقط گفت باشه. گفتم بریم رو تخت؟ گفت بریم. مامان رو تخت روی شکم خوابید. گفتم میشه بشینم رو باسنت؟ اینجوری راحتتره. گفت باشه. رو کون نرم و پنبه ای مامان نشستم و از همون اول کیرم راست شد. شروع کردم به چنگ زدن و مالیدن شونه هاش، وقتی اومدم پایین تر کمی انگشتامو به پشتش فشار میدادم و می چرخوندم، بهش گفتم خوبه؟ با ناله گفت ارههههه. بهش گفتم مامان بلوزت نمیذاره، میشه درش بیاری؟ مامان بعد از چند ثانیه مکث، گفت باشه، بلند شو. کنارش نشستم، مامان بلند شد و نشست و بلوزشو بالا کشید و درش اورد. یه سوتین بنفش پستوناشو پوشونده بود. دوباره دراز کشید و رو کونش نشستم. کف دستامو رو پشتش گذاشتم و شروع کردم به بالا پایین کردن. الکی دستامو به بند سوتینش گیر میدادم، بعد بدون اینکه اجازه بگیرم، قلاب سوتینشو باز کردم. مامان اعتراضی نکرد. کمی پشتشو مالیدم، بعد بلند شدم و کنارش نشستم، دستامو پشت رونهای گوشتیش گذاشتم و کمی فشار دادم. بعد دلمو زدم به دریا و گفتم مامان بدون شلوار خیلی راحتتر میشه ماساژ داد، میشه شلوارتو دربیارم؟ مامان یواش گفت باشه و خودشو بلند کرد. شلوارشو از کنار رونهاش گرفتم و شروع کردم به کشیدن، شلوارش انقدر تنگ بود که شورتش هم تا وسطای کونش پایین اومد و بعد رد شد. حالا حدودا نصف کون سفید و گوشتی مامان از شورت سیاهش بیرون بود. دستامو انداختم زیر کش شلوارش و تا زیر زانو کشیدمش پایین. بعد مامان شکمشو رو تخت گذاشت و زانوهاشو خم کرد و پاهاشو بالا اورد. شلوارشو کامل دراوردم. نگاهم به کون معرکه ی مامان بود. دستامو رو مچ پاهاش گذاشتم، یه فشار دادم و اومدم بالاتر. همینطوری پاهاشو کمی تو دستم فشار میدادم و چند سانت میومدم بالاتر. لمس رونهای گوشتی مامان واقعا حال میداد. مامان هم زیر لب ناله می کرد. میدونستم مامان سکس میخواد، حالا که تا اینجا چیزی نگفته بود، بعد از این هم هرکاری که میکردم چیزی نمی گفت. وقتی به زیر کونش رسیدم، دستامو انداختم زیر کش شورتش و تا جایی که خودم رو پاهاش نشسته بودم یعنی رو زانوهاش کشیدم پایین. کوس سفید ولی پشمالوی مامان از بین پاهاش معلوم بود. دستامو روی کونش گذاشتم و چنگ زدم، رد دستام روی پوست صاف و لطیف کونش میموند. حتی لای کونشو باز کردم و سوراخ کون قهوه ایشو هم دیدم که دورش کمی موی نازک هم داشت. مامان همچنان ناله میکرد. بعد از کمی مالیدن کونش، کامل روش خوابیدم و کیرمو به چاک کونش فشار دادم. هنوز شلوار و شورتم تنم بود. دم گوشش گفتم از اینجور ماساژ خوشت میاد؟ مامان با صدای لرزون گفت اررررههههههه. کیرمو محکم به کونش فشار میدادم. کمی بعد گفتم مامان کیرمو دربیارم؟ دوباره با صدای لرزونش گفت ارهههه دربیار، دربیااااار. نشستم و شلوار و شورتمو پایین کشیدم و کیرمو دراوردم. اینبار کیر لختمو تو چاک کونش فشار دادم. کون مامان فوق العاده نرم بود.کیرمو همونجور خشک خشک لای کون بینظیر مامان جلو عقب می کردم. مامان کونشو به کیرم فشار میداد. کمی بعد، دیدم مامان داره سعی میکنه دستشو بینمون جا کنه، خودمو بلند کردم تا ببینم چیکار میکنه. مامان کیرمو تو دستش گرفت، خودشو کمی بالاتر کشید تا سر کیرم بین لبهای خیس کوسش و دم سوراخش قرار گرفت. به طور غریزی شروع کردم به فشار دادن و کیرم اروم اروم وارد بهشت شد. یه سوراخ خیس و تنگ که کیرمو سفت گرفته بود و می مکید. واقعا باورم نمیشد کار به اینجا رسیده باشه. شروع کردم به تلنبه زدن، با هر تلنبه مامان ناله می کرد و آه می کشید. جثه ی کوچیک من رو بدن گوشتی و توپر مامان واقعا یه منظره ی دیدنی بود. رو بدن فوق العاده ی مامان خوابیده بودم و به ارومی تو کوسش تلنبه میزدم. مامان گاهی دستشو به پشتم میرسوند تا به خودش فشارم بده. هردو عرق کرده بودیم. سرعتمو کمی بیشتر کردم و چند دقیقه تو همون حالت تلنبه زدم. کمی بعد مامان گفت عزیزم بلند شو. کیرمو کشیدم بیرون و از روش بلند شدم. مامان چرخید و طاقباز خوابید و پاهاشو باز کرد و با دست دوتا ضربه به کوس خیسش زد. بین پاهاش نشستم، مامان دوباره کیرمو گرفت و تو کوسش هدایت کرد. وقتی کیرم تا ته رفت تو، مامان دستاشو روی کونم گذاشت و هربار که کیرمو عقب می کشیدم، منو به طرف خودش میکشید و باعث میشد کیرم دوباره تا ته بره تو. پستونای گنده ی مامان جلوی روم بالا پایین می پرید. کیرمو تو کوسش می کوبیدم و تخمام به کونش میخورد. سرمو پایین انداخته بودم و به رفت و امد کیرم تو کوسش نگاه می کردم. مامان گفت ابتو نریزی تو، سرمو بلند کردم و تو چشمای پر از شهوت مامان نگاه کردم و گفتم چشم. به تلنبه زدن ادامه دادم، مامان چشماشو بسته بود ولی دهنش باز بود و مدام ناله میکرد. مامان با دست راست شروع کرد به مالیدن چوچوله اش. کمی بعد مامان تند تند نفس نفس میزد و اسممو می گفت. بدنش شروع کرده بود به لرزیدن و صدای ناله هاش حسابی بلند شده بود. تو یه لحظه، مامان دستاشو انداخت دور گردنم و پایینم کشید و سفت بغلم کرد و شدیدا شروع کرد به لرزیدن. کوسش که به حد کافی تنگ بود، انقباض موقع ارگاسمش هم باعث شده بود که کیرم تو کوسش قفل بشه و تکون نخوره. واسه همین کمی بیحرکت تو همون حالت موندم. بدن مامان کم کم شل شد و دستاشو از دور گردنم باز کرد. خودمو بالا کشیدم و به تلنبه زدن ادامه دادم. یکی دو دقیقه بعد کیرمو بیرون کشیدم و با چند بار مالیدن، ابم با فشار رو سینه ها و شکم مامان پاشید. کنار مامان افتادم و بیحرکت موندم تا نفسم جا بیاد. مامان همچنان به پشت خوابیده بود و من به پهلو رو به مامان دراز کشیده بودم. کمی بعد وقتی اروم شدم گفتم مامان؟ گفت سیسسسس، هیچی نمیخواد بگی. به پشت خوابیدم و ساکت شدم، مامان بلند شد و رفت دستشویی و خودشو تمیز کرد. وقتی برگشت، چراغو خاموش کرد و بدون اینکه لباسشو بپوشه اومد تو تخت. کمی به پشت دراز کشید. بعد به پهلو چرخید سمتم، از بغل بهم چسبید و دستشو رو سینه ام گذاشت. تو همون حالت اروم اروم خوابمون برد. صبح با صدای مامان که بلند بلند صدام میکرد بیدار شدم، دیدم مامان با عجله داره شورتشو می پوشه، با نگرانی گفتم چی شده؟ گفت پاشو خواب موندیم، دیرمون شده، به ساعت نگاه کردم، از هفت هم گذشته بود. سریع بلند شدم و لباسامو پوشیدم و باهم راه افتادیم. به مامان گفتم به ناظم چی بگم؟ گفت بگو مامان زنگ میزنه توضیح میده. ناظممون میدونست مامان معلمه و معمولا هوامو داشت. وقتی رسیدم حیاط خالی بود. ناظم دعوام نکرد و فقط گفت بدو سر کلاست. اونروز چیزی از درس نفهمیدم و فقط به سکس دیشبش با مامان فکر می کردم. اون روز عصر وقتی مامان اومد خونه ، انتظار داشتم که در مورد سکس دیشب باهام حرف بزنه ، ولی مامان نه تنها حرفی در مورد سکس نزد، بلکه کلا باهام کمی سر سنگین بود و حتی به سختی به صورتم نگاه میکرد. شب هم انقدر تو پذیرایی موند تا من خوابم ببره و اومدنش رو ندیدم. نمیدونستم موضوع چیه، فکر می کردم ندونسته کار اشتباهی کردم و مامان ازم ناراحته. دو روز به همین منوال گذشت. عصر روز سوم تو حموم بودم که یه فکری به ذهنم رسید. مامان رو صدا کردم. وقتی اومد پشت در، گفتم مامان میشه بیای پشتمو کیسه بکشی؟ کمی مکث کرد و بالاخره گفت باشه. اب رو بستم و مامان اومد تو. وقتی دید کاملا لختم، یه لحظه جا خورد ولی سعی کرد به روی خودش نیاره. کیسه رو دادم بهش و پشتمو کردم . مامان شروع کرد به کیسه کشیدن، حرفی بینمون رد و بدل نمیشد، وقتی کمرم تموم شد چرخیدم و گفتم مامان لطفا زحمت جلو رو هم بکش. مامان طرف راستم وایساد، دست چپشو رو شونه ی راستم گذاشت و با دست راست مشغول کیسه کشیدن به سینه ام شد. کیرم صاف وایساده بود و نگاه مامان روش بود. دست راستمو رو گودی کمر مامان گذاشتم و اروم بردمش پایین روی کون تپل و طاقچه ای مامان. مامان چیزی نگفت، حتی تو چشام هم نگاه نکرد، فقط با کیسه، سینه ام رو نوازش می کرد و به ارومی پایین میومد. منم داشتم کون پنبه ایشو چنگ میزدم. نوک انگشتامو رد کردم زیر کش شورت و شلوارش و دستمو بردم تو. حال کون لخت مامان تو دستم بود و اون هم داشت به شکمم دست می کشید. وقتی شکمم هم تموم شد، مامان کیسه رو انداخت زمین، دستشو رو سینه ام گذاشت و صاف رفت پایین تا اینکه دستش دور کیرم حلقه شد، من کون لختشو میمالیدم و اون هم دستشو رو کیرم بالا پایین میکرد. دستمو از تو شورت مامان بیرون کشیدم، پهلوهاشو گرفتم و 90 درجه چرخوندمش تا پشتش به من شد. انگشتای شستمو از دو طرف زیر کش شورت و شلوارش انداختم و تا زانوش پایین کشیدمشون. مامان دستاشو رو زانوهاش گذاشت و کونشو داد عقب، قد مامان کمی ازم بلندتر بود، دستامو رو کونش گذاشتم و کمی به پایین فشار دادم، مامان زانوهاشو خم کرد و کونشو انقدر اورد پایین تا جلوی کیرم قرار بگیره. لای کونشو با دوتا دست باز کردم و سوراخ کون قهوه ای و کوس پشمالوشو نگاه کردم. دستمو رو کوسش گذاشتم و کمی مالیدمش، منظره ی بی نظیری بود، کون سفید مامان حسابی می درخشید، مخصوصا که تاپ و شلوارش هم سیاه بود و با پوست سفیدش کنتراست قشنگی ایجاد می کرد. بالاخره پشتش وایسادم، سر کیرمو دم کوسش گذاشتم و به ارومی فشار دادم. وقتی کیرم رفت تو، مامان یه آه بلند کشید، وقتی تخمام به کوسش و شکمم به کونش چسبید، کونشو از دو طرف سفت گرفتم و شروع کردم به تلنبه زدن. مامان ناله می کرد و اسممو می گفت. با هر تلنبه یه موج قشنگ رو کون گوشتی مامان ایجاد میشد. سرعتمو بیشتر کردم، مامان بلند ناله می کرد، صدای شالاپ شلوپ تلنبه هام تو حموم می پیچید. کیرمو تا ته تو کوسش فرو کردم و ثابت نگه داشتم، تاپشو از پشت تا شونه هاش بالا کشیدم و قلاب سوتینشو باز کردم. بعد از جلو دستامو بردم زیر تاپ و سوتینش و پستونای بزرگشو تو دستم گرفتم. مامان شروع کرد به چرخوندن کمر و کونش. با اینکار مامان مثل مهره ای که دور پیچ می چرخه، کوسشو دور کیرم می چرخوند و حرکت میداد. کمی پستوناشو تو دستام چلوندم و با نوکشون بازی کردم. بعد دوباره کونشو گرفتم و به تلنبه زدن ادامه دادم. مامان تو همون حال تاپ و سوتینشو دراورد و انداخت تو سبد رخت چرکا گوشه ی حموم. تند تند که تلنبه میزدم، یه لحظه زیادی عقب کشیدم و کیرم دراومد. مامان سریع کیرمو گرفت. به جای اینکه دوباره با کوسش تنظیم کنه، اول چند ثانیه ای سر کیرمو روی سوراخ کونش مالید و لای کونش بالا پایین کرد. کیرم که از ترشحات کوسش کاملا خیس بود، راحت تو چاک کونش حرکت می کرد. کمی بعد دوباره کیرمو به کوسش هدایت کرد و مشغول تلنبه زدن شدم. مامان با ناله اسممو تکرار می کرد. کمی بعد مامان جلو رفت و کیرم از کوسش دراومد، مامان خم شد و شلوار و شورتشو کامل دراورد و انداخت تو سبد. مامان چرخید و شونه هاشو به دیوار چسبوند و پاهاشو حسابی باز کرد. بین پاهای مامان وایسادم، مامان با یه لبخند گرم و مادرانه نگاهم میکرد. کیرمو دوباره تو کوس پشمالوش فرو کردم، پهلوهاشو گرفتم و شروع کردم به تلنبه زدن. مامان هم دستاشو انداخته بود دور گردنم. برای اولین بار موقع سکس داشتیم تو چشمای هم نگاه می کردیم، چشمای مامان پر از عشق و شهوت بود. انگار دیگه به خاطر سکس با پسرش احساس گناه نمیکرد و به همین خاطر به راحتی به چشمام نگاه می کرد. پستونای گنده و توپر مامان بالا پایین میرفتن. کوسش تنگ و خیس و داغ بود، کمی بعد مامان کاملا از دیوار جدا شد و بهم چسبید. دستامو رو کون مامان گذاشته بودم و تند تند تلنبه میزدم. پستونای گنده ی مامان به سینه ام چسبیده بود و حالمو بیشتر می کرد. مامان صورتشو به صورتم چسبونده بود و دم گوشم نفس نفس می زد. مامان دم گوشم با ناله گفت قربون کیرت برم، محکمتر بکن، آرش، دارم می میرم ارش، اخ چه حالی میده، کیرت تو کوسم چه حالی میده ارش . کوس مامانتو دوس داری؟ گفتم ارررههه. گفت اره؟ کوس تنگ مامانتو دوس داری؟ گفتم اره، گفت جوووون پس بکن، محکم تلنبه بزن. معلوم بود انقدر حشری شده که کنترل خودشو از دست داده ، چون تو حالت عادی امکان نداشت مامان یه همچین حرفهایی بزنه. نفس های مامان تندتر و ناله هاش بلندتر شده بود. کمی بعد با گفتن ااااااررررررررررشششش ارضا شد، منو سفت به خودش فشار میداد، تموم بدنش میلرزید و کوسش بدجوری تنگ شده بود. کمی تو اون حالت موندیم تا نفس مامان جا اومد، گفت هنوز ابت نیومده؟ گفتم نه هنوز. گفت میخوای واست بخورم؟ گفتم ارررررهههههه. مامان جلوم زانو زد. کمی کیرمو تو دستش مالید و بعد گرفتش تو دهنش و شروع کرد به عقب جلو کردن سرش. یکی دوبار سر کیرم رفت تو حلقش و باعث شد مامان عق بزنه. واسه همین فقط سر کیرمو تو دهنش نگه داشت و دسته اش رو هم با دست میمالید. چند لحظه بعد گفتم مامان داره میاد. مامان کیرمو از دهنش دراورد و محکم شروع کرد به مالیدن کیرم و گفت جوووون اره، ابتو میخوای کجام بریزی؟ میخوای بریزی رو پستونام؟ گفتم باشه. مامان سر کیرمو پایین تر گرفت و بعد از کمی جق زدن، ابم با فشار پاشید رو پستوناش. مامان گفت جووووون. مامان ابمو با دست به همه جای پستوناش مالید. بعد نگاهم کرد و خندید. خیلی وقت بود که خنده ی مامانو ندیده بودم. مامان بلند شد و گفت بیا یه دوش بگیریم بریم بیرون. بعد از اینکه ابمو از پستونای مامان شستم، همدیگه رو بغل کردیم و زیر دوش ایستادیم. مامان گفت عزیزم نباید به هیچ کس بگی که اینکارو کردیم، باشه؟ گفتم میدونم مامان جون، دیوونه که نیستم.
     
  
مرد

 
نیمفو قسمت سوم فصل دو
تعطیلات بهاری ( spring break ) اون سال رو توی میامی گذروندم. اون یه هفته، یکی از جالبترین دوران تمام زندگیم بود. یک هفته تمام پر از سکس و مشروب و ماریجوانا با ادمهایی که اکثرشون رو هیچ وقت ندیده بودم و احتمالا هیچ وقت هم دوباره نبینمشون. لخت گشتن میون 50 نفر دختر و پسر غریبه توی یه خونه، عادی ترین اتفاق ممکن بود.
21 سالم شده بود و قانونا اجازه ی خوردن مشروب رو پیدا کرده بودم. هرچند که قبل از اون هم با استفاده کارت شناسایی جعلی دوستان، مشروبمون تامین میشد. حالا با خیال راحت می تونستیم به کلوپ های شبانه بریم و تفریح کنیم. توی این کلوپ ها، یه بخشی بود به اسم اتاق شامپاین، که فقط دخترای سکسی و مردای پول دار اجازه ی ورود داشتن. یه بار که دوستام هرکدوم به چیزی مشغول بودن، مجبور شدم تنهایی برم به کلوپ، یه دامن کوتاه ابی تا زیر کونم و یه تاپ نیم تنه پوشیده بودم. نگهبان اتاق شامپاین که منو میشناخت، پرده رو برام کنار زد و رفتم تو. با چند نفری که معمولا اونجا بودن و می شناختمشون سلام و احوالپرسی کردم و رفتم به بار تا نوشیدنی بگیرم. با مسئول بار که اسمش ریکی بود کمی گپ زدم. تو این مدت با ریکی هم رفیق شده بودم و حتی یه بار واسش ساک زده بودم. ریکی علاوه بر گردوندن بار، حواسش بود که مردها ، ما دخترا رو اذیت نکنن و هوامونو داشت. بعد از یکی دوتا شات ویسکی تازه سر حال اومدم. چند تا از مردایی که اونجا بودن، ازم درخواست لپ دنس کردن و منم درخواستشون رو رد نمیکردم. چند دقیقه ای تو بغلشون می نشستم و اجازه میدادم بدنمو بمالن. دوباره به کنار بار برگشتم تا نوشیدنی بخورم. داشتم شامپاینم رو جرعه جرعه میخوردم که یه اقا کنارم ایستاد و سلام کرد. یه مرد قد بلند با موهای سیاه بلند که دم اسبی بسته بود و یه کت و شلوار خاکستری گرون قیمت هم تنش بود. بهش لبخند زدم و سلام کردم. گفت اسمم فرانکه، دستشو به سمتم دراز کرد. منم خودمو پاریس معرفی کردم و باهاش دست دادم. گفت از وقتی اومدی دارم تماشات می کنم. پرسیدم چرا؟؟ گفت تو یه دختر فرمانبر ( submissive ) هستی، مگه نه؟ ماجرا عجیب و البته کمی ترسناک شده بود. گفتم چطور مگه؟ گفت دوست داری حسابی حال کنی؟ گفتم اره. گفت باید با من بیای. وقتی چهره ی نگرانم رو دید، گفت نترس، ریکی منو میشناسه، بهم اعتماد کن. بعد ریکی رو صدا کرد و بهش گفت ریکی میتونی به پاریس خوشگل بگی که من ادم قابل اعتمادی هستم؟ ریکی اومد نزدیکتر و بهم گفت نگران نباش عزیزم، فرانک مشتری قدیمی ماست، هیچ دختری از رفتن با فرانک پشیمون نشده، بهت خوش می گذره. حرفهای ریکی ارومم کرد. به ریکی اعتماد داشتم و می دونستم که منو جای خطرناکی نمی فرسته. قبول کردم باهاش برم. فرانک پول نوشیدنی هامو حساب کرد و باهم راه افتادیم. سوار موستانگ فرانک شدیم و راه افتاد. گفت تا حالا برده ی کسی بودی؟ گفتم نه، گفت قراره برده ی من باشی، دستوراتمو اجرا کنی، شاید لازم دیدم که تنبیهت کنم، یه کلمه ی امن انتخاب کن، هرجا احساس کردی داری اذیت میشی اونو بگو تا ولت کنم. البته هیچکدوم از دخترایی که تابحال باهام اومدن، به کلمه امن نیاز پیدا نکردن، ولی تو انتخاب کن. گفتم کلمه ی امن من سیبه. گفت باشه. داشتیم به حومه ی شهر میرفتیم. خونه ها رفته رفته کمتر می شدن. بالاخره جلوی یه دروازه ی اهنی بزرگ ایستاد، زنگ زد و در باز شد. با ماشین رفتیم تو، بعد از گذشتن از بین درختا و باغچه ها ی بزرگ، به یه عمارت رسیدیم و ماشین رو پارک کرد. عمارت شبیه یه کاخ بود، یه ساختمان بزرگ دو طبقه با پنجره های زیاد. وارد ساختمان شدیم، دکور چوبی مجلل همه جا دیده میشد. من مشغول تماشای ساختمون بودم، با اینکه از بچگی تو خونه های مجلل بزرگ شده بودم، ولی بازم از دیدن عظمت و لوکس بودن ساختمون حیرت کرده بودم. به اتاق بزرگی وارد شدیم که پر از مبلمان بود و دوتا درب بزرگ دوطرف اتاق قرار داشت، یه مستخدم مرد به استقبالمون اومد. فرانک به مستخدم گفت به دخترا بگو بیان، قلاده یادشون نره. مستخدم از یکی از درها بیرون رفت. فرانک به سمت میز گوشه ی اتاق رفت و گفت نوشیدنی میخوری؟ همه چی هست. گفتم نه ممنون، گفت هر طور راحتی. یه لیوان مشروب برای خودش ریخت و وقتی برگشت پیشم، یکی از درها باز شد و دوتا دختر با شورت و سوتین و جوراب بلند و کفش پاشنه بلند وارد شدن. دخترا واقعا خوشگل بودن، قد بلند، پستونهای بزرگ ایمپلنت و بدن ورزشکاری و سکسی داشتن. برام سوال بود که فرانک با وجود این دوتا دختر فوق سکسی، چه نیازی به من داره؟ یکی از دخترا، یه بالش قرمز رو مثل سینی با دوتا دست نگه داشته بود و روی بالش، یه قلاده ی چرمی با طناب بلند قرار داشت. اون دوتا به ارومی بهمون نزدیک شدن و جلومون ایستادن و همزمان گفتن ارباب. فرانک، قلاده ی چرمی رو برداشت، روبروم ایستاد و قلاده رو دور گردنم بست و طنابش رو تو دست گرفت و گفت از حالا، برده ی منی، فهمیدی؟ گفتم بله ارباب. لبخندی زد و گفت خوبه، زود راه افتادی. از لحظه ای که قلاده به دور گردنم بسته شد، کوسم شروع کرد به خیس شدن و ضربان قلبم بالا رفت. یکی از دخترا پوست سبزه داشت و لباس زیر سفید تنش بود، بعدا فهمیدم که اسمش روبرتا س و اهل کلمبیاست. اونیکی اسمش جنیفر و اهل امریکا بود و پوست سفیدی داشت. حالا که زانو زده بودم. ارباب به اون دخترا گفت خب دخترا حالا وقتشه. جنیفر و روبرتا دستاشونو بردن پشتشون و سوتینشونو باز کردن و انداختنش زمین. درست حدس زده بودم، پستونای جفتشون مصنوعی بود. چون جای جراحی زیر پستوناشون معلوم بود. اگه جاش هم مشخص نبود، باز هم پستونای کاملا گرد و سفت ، از دور داد می زدن که واقعی نیستن. روبرتا و جنیفر همزمان انگشتاشونو انداختن زیر کش شورتشون و با عشوه و اروم پایین کشیدنشون. هردو کاملا بی مو بودن، پاهاشونو سفت به هم فشار میدادن، وقتی پاهاشو باز کردن، از لای پای هر کدوم یه کیر اویزون شد. دهنم باز مونده بود، روبرتا و جنیفر هر دو شیمیل ( دوجنسه ) بودن. باورم نمیشد، قبلا در مورد شیمیل ها شنیده بودم و حتی پورنشون رو هم دیده بودم، ولی تا حالا از نزدیک ندیده بودمشون. چیزی که برام عجیب بود این بود که چهره ، اندام و صداشون کاملا زنونه بود و اگه کسی کیرشون رو نمیدید، غیر ممکن بود که بفهمه اونا شیمیل هستن. ارباب از پشت بهم چسبید و دم گوشم گفت کیرای خوشگلشونو می بینی؟ گفتم بله ارباب. جنیفر و روبرتا از جلو به هم چسبیدن و شروع کردن به لب گرفتن و مالیدن بدن همدیگه. تو همین فاصله، ارباب بندهای تاپ منو از شونه هام رد کرد و تا دور شکمم کشیدش پایین و شروع کرد به مالیدن پستونام. اون دوتا کمی از هم لب گرفتن و کون همدیگه رو مالیدن، بعد روبرتا پشت جنیفر نشست، لای کونشو باز کرد و مشغول لیسیدن سوراخش شد، جنیفر اروم ناله میکرد. ارباب دستشو از جلو توی شورتم فرو کرده بود و کوسمو چنگ میزد و دم گوشم میگفت، تماشا کن، خوشت میاد؟ اره؟ فقط میتونستم در جواب ناله کنم. کمی بعد، پس گردنمو گرفت و به پایین فشار داد تا زانو بزنم. وقتی رو زانوهام نشستم، ارباب به اونا گفت دخترا بیاین اینجا، وقتی جلوم ایستادن، ارباب گفت کیرشونو ساک بزن. کیر هردوشون خواب بود. کیر جنیفر رو تو دست چپم گرفتم و با دست راست، کیر روبرتا رو تو دهنم گرفتم و شروع کردم به ساک زدن. کیرش نرم بود و پوست لطیفی داشت. کیرش کم کم تو دهنم راست میشد، وقتی کاملا شق شد، کلفت نبود ولی دراز بود و 18 سانتی میشد. ارباب موهامو تو دستش گرفته بود و سرمو جلو عقب میکرد، گاهی فشار میداد و کیر روبرتا تا ته میرفت تو حلقم و چند ثانیه نگه میداشت، بعد دستشو شل می کرد تا سرمو عقب بکشم. بعد رفتم سراغ کیر سفید جنیفر که تو دستم نیمه راست شده بود. گرفتمش تو دهنم و شروع کردم به مکیدن و لیسیدن زیرش. کیر جنیفر هم دراز و قلمی بود. بعد از کمی ساک زدن، روبرتا جلوم چار دست و پا نشست و عقب عقب اومد، کونش حسابی گوشتی و گرد بود. ارباب گفت کونشو لیس بزن. جنیفر با دوتا دست لای کون روبرتا رو باز کرد و ارباب صورتمو به چاک کونش فشار داد. شروع کردم به لیسیدن سوراخ کون قهوه ایش، نوک زبونمو به سوراخش فشار میدادم، اب دهنمو روش میریختم و لیسش میزدم. روبرتا خیلی سکسی ناله می کرد. چند لحظه بعد، ارباب منو کمی عقب کشید و جنیفر، پشت روبرتا ایستاد، زانوهاشو خم کرد و سر کیرشو رو سوراخ کون روبرتا گذاشت و اروم فشارش داد تو. من داگی نشسته بودم و صورتم جلوی کون سفید جنیفر بود. شورتم خیس خیس بود، ارباب ، دامنمو کشید دور شکمم و نخ شورتمو از لای کونم بیرون کشید، اول کمی به کوس و کونم دست کشید، بعد یه اسپنک محکم به کونم زد که باعث شد یه جیغ کوتاه بزنم. ارباب دوتا انگشتشو توی کوسم فرو کرد و کمی چرخوند، بعد انگشتاشو بیرون کشید و توی کونم فرو کرد. ناله های سکسی روبرتا بلند شده بود. جنیفر کیرشو بیرون کشید و ارباب دوباره صورتمو لای کون روبرتا فشار داد تا سوراخ کون خیس و بازشو بلیسم. بعد از لیسیدن کون روبرتا، جنیفر کیرشو از لای پاش عقب اورد. تو دهنم گرفتم و چند ثانیه مکیدمش، بعد از دهنم بیرون کشید و دوباره توی کون روبرتا فرو کردش. ارباب تند تند کونمو انگشت می کرد و گاهی یه اسپنک محکم به کونم میزد. لای پام از ترشحات کوسم خیس شده بود. ارباب انگشتاشو از کونم بیرون کشید، بعد به جنیفر گفت بیا اینجا، جنیفر کیرشو از کون روبرتا بیرون کشید و رفت پشتم، چند ثانیه بعد، یه کیر قلمی و دراز وارد کونم شد و شروع کرد به تلنبه زدن. روبرتا چرخید و جلوم زانو زد. کیرشو کرد تو دهنم و شروع کرد به تلنبه زدن. روبرتا و جنیفر با یه ریتم تلنبه میزدن، همزمان کیرشونو میکردن تو و همزمان می کشیدن عقب، اب دهنم از گوشه دهنم جاری شده بود و از چونه ام رو زمین می چکید، روبرتا کیرشو تو حلقم فشار میداد، دو ثانیه عقب می کشید تا یه نفس بکشم و دوباره فشارش میداد تو حلقم، حتی فرصت قورت دادن اب دهنمو نداشتم. جنیفر از پشت محکم تلنبه و اسپنک میزد. کمی بعد، هردو کیرشونو کشیدن بیرون و ارباب گفت بچرخ. همونطور چاردست و پا چرخیدم. ارباب کنار جنیفر ایستاده بود، کیرشو از زیپ شلوارش دراورده بود و به ارومی میمالید. جنیفر کیرشو کرد تو دهنم، روبرتا هم کیرشو تو کوسم گذاشت و شروع کردن به تلنبه زدن. روبرتا کیرشو از کوسم دراورد و تو کونم فرو کرد و هر چند ثانیه جاشو عوض میکرد. کمی بعد، جنیفر بلند شد و ارباب به جاش نشست، کیر ارباب هم دراز و هم کلفت بود. کیرشو کرد تو دهنم و شروع کرد به تلنبه زدن، کیرشو تا جایی که میشد تو حلقم فشار میداد و نگه میداشت، وقتی شروع می کردم به عق زدن، کیرشو عقب میکشید. چشمام خیس شده بود ولی هرچقدر باهام بدرفتاری میکرد حشری تر می شدم. جنیفر کنار صورتم داگی نشست، ارباب کیرشو از دهنم بیرون کشید و با یه فشار تو کون جنیفر فرو کرد. ارباب صورتمو از بغل به کون جنیفر چسبونده بود. بعد از کمی تلنبه زدن، کیرشو کشید بیرون و تو دهنم فرو کرد. چند تا تلنبه زد و دوباره مشغول کردن جنیفر شد. روبرتا همچنان توی کوس و کونم تلنبه میزد. شهوت همه ی وجودمو گرفته بود و باعث میشد بدنم بلرزه. خیلی نزدیک بودم و با چندتا تلنبه ی روبرتا تو کونم ارضا شدم. جیغ میزدم و به شدت میلرزیدم. حدود یه دقیقه بعد، وقتی لرزش بدنم تموم شد، فکر میکردم ولم میکنن ولی ارباب موهامو گرفت و کشید بالا تا روی پاهام وایسم. از پشت کیرشو کرد تو کونم و یه پامو تو هوا بلند کرد، شروع کرد به تلنبه زدن. جنیفر اومد جلوم، صورتشو به صورتم نزدیک کرد، زبونشو دراورد و لبامو لیسید، منم زبونمو دراوردم و به زبونش مالیدم. جنیفر کمی عقبتر رفت، طناب قلاده رو گرفت و کمی کشید، بعد بهم یه سیلی زد، به حد کافی محکم که دردم بیاد، ولی نه اونقدر محکم که گریه ام بگیره یا ناراحت بشم، برعکس، حشری ترم کرد. دو سه تا سیلی اونجوری چپ و راست بهم زد، بعد خم شد و نوک پستونمو تو دهنش گرفت، کمی مکیدش، بعد لای دندوناش گرفت و کمی فشار داد. با اینکارا، اب کوسم مثل سیل جاری بود و تا زانوهام رسیده بود. ارباب داشت محکم تو کونم تلنبه میزد. جنیفر جلوم زانو زد و شروع کرد به لیسیدن کلیتوریسم. انگار تو یه دنیای دیگه بودم. ارباب کیرشو از کونم بیرون کشید و تو دهن روبرتا فرو کرد. روبرتا کمی براش ساک زد. جنیفر به پشت خوابید، ارباب بهم گفت که بشینم رو کیرش. کیرشو با کوسم تنظیم کردم و نشستم روش. بعد روبرتا پشتم نشست و کیرشو توی کونم فرو کرد. بین دوتا شیمیل ساندویچ شده بودم. اونا شروع کردن به تلنبه زدن، ارباب بالای سر جنیفر ایستاد و کیرشو کرد تو دهنم. حالا تو هر سه تا سوراخم کیر داشتم. فکر نمیکردم لذتی بالاتر از این وجود داشته باشه. دوباره به ارگاسم نزدیک بودم، اینبار کیر ارباب، جیغمو تو حلقم خفه کرد. فقط بدنم میلرزید. حتی ارگاسم دوم هم باعث نشد که بیخیالم بشن و به تلنبه زدن تو همون حالت ادامه دادن. چند دقیقه بعد، بالاخره کیرشونو کشیدن بیرون و ارباب گفت زانو بزن. وقتی زانو زدم، ارباب جلوم ایستاد و اون دوتا هم دوطرفش. ارباب یه سیلی بهم زد و گفت دهنتو باز کن و زبونتو دربیار. اطاعت کردم. ارباب کمی کیرشو با دست مالید. بعد کردش تو دهنم و کمی تلنبه زد. بعد دوباره کمی کیرشو مالید و بالاخره با یه آه بلند ابشو تو دهنم و رو صورتم خالی کرد. جنیفر و روبرتا هم محکم برای خودشون جق میزدن و چند لحظه بعد، اونا هم به نوبت ابشونو تو دهنم و رو صورتم ریختن. ارباب گفت قورتش بده. مثل یه دختر خوب، ابی که تو دهنم جمع شده بود رو قورت دادم و دهنمو باز کردم تا ببینه. ارباب گفت افرین دختر خوب. روبرتا و جنیفر کنارم نشستن و شروع کردن به لیسیدن ابهای رو صورتم و سینه ام. بعد به نوبت ازم لب گرفتن. توان تکون خوردن نداشتم. ارباب به دخترا گفت ببرینش حموم. هرکدوم یه بازومو گرفتن و منو کشیدن توی حموم. اب گرم کمی حالمو جا اورد. تو همون حموم، همونطور که صاف ایستاده بودم، روبرتا روبروم نشست و جنیفر، پشتم. شروع کردن به خوردن و انگشت کردن کوس و کونم و برای بار سوم ارضام کردن. کوسم بی حس شده بود. تو حموم منو شستن و خشک کردن، بعد کمکم کردن لباس بپوشم. ارباب شماره امو گرفت و گفت هر وقت زنگ زدم باید بیای. گفتم بلع ارباب. سوار ماشین شدم و راننده منو رسوند خونه. نزدیک 15 ساعت تو رختخواب بودم و نمی تونستم بلند بشم.
     
  
مرد

 
مستی
خسته و کوفته رسیده بودم خونه، ساعت 9 شب بود و هنوز شام نخورده بودم، مامان به استقبالم اومد و کاپشنم رو گرفت، گفت تا دست و صورتتو بشوری شامو میارم. لباسامو عوض کردم و دستامو شستم. مامان سفره رو پهن کرده بود، نشستم پای سفره ، مامان خواهرمو صدا کرد. ندا 15 سالش بود و سال اول دبیرستان. کمی بعد از اتاقش بیرون اومد. گفت سلام داداش، خسته نباشی، گفتم مرسی، بیا بشین. کنارم نشست و شروع کردیم. بعد از خوردن شام، ندا گفت من برم درسمو بخونم. گفتم برو قربونت. جلوی تلوزیون نشستم و سیگار روشن کردم. مامان داشت ظرفهای شام رو می شست. وقتی تموم شد، اومد و کنارم نشست و گفت یکی هم به من بده. بسته ی سیگارمو طرفش گرفتم و یکی برداشت، براش روشنش کردم. تا همین 3 سال پیش ، بیخیالترین ادم دنیا بودم. دانشگاه میرفتم، حداقل یه دونه دوست دختر داشتم و دائما دنبال رفیق بازی و دختر بازی بودم. ولی خیلی زود همه چی به هم ریخت. بابام سکته کرد و از دنیا رفت. بعد از اون همه ی مسئولیت خونه به دوش من افتاد. از دانشگاه انصراف دادم تا مغازه ی بابا رو بچرخونم. حالا می فهمیدم که بابا تو این مدت چی می کشید، اونم با این وضع اقتصاد و تحریم. اجاره ی مغازه، هزینه های خونه، کتابهای اموزشی و کلاس کنکور واسه ندا و صدتا هزینه ی ریز و درشت دیگه، درامد مغازه جوری بود که هزینه هامون رو تامین میکرد، ولی دیگه چیزی واسه پس انداز کردن نمی موند. از 8 صبح تا 9 شب تو مغازه با صدتا مشتری سر و کله میزدم تا محتاج کسی نشیم. تو این سه سال نه تونسته بودم با رفیقام بیرون برم و نه تفریحی داشتم. یه ساعت نشستیم و تلوزیون تماشا کردیم. ندا رفت و مسواک زد، بعد شب بخیر گفت و رفت بخوابه . یکم دیگه نشستیم، بعد مامان گفت برو تو اتاق، منم الان میام. رفتم تو اتاقم و کنار تخت، رو زمین نشستم. کمی بعد مامان با سینی چیپس و ماست، دوتا استکان و کمی یخ اومد تو، سینی رو زمین گذاشت و درو بست . یه بالشت گذاشت رو زمین و روبروی من دراز کشید. بطری ویسکی رو از زیر تخت بیرون کشیدم، کمی یخ توی استکانها ریختم و با ویسکی پرشون کردم. اونشب بیش از حد معمول ساکت بودم و مامان هم فهمیده بود. ازم پرسید چی شده؟ گفتم هیچی، بعد از کلی اصرار، گفتم خسته ام مامان، صبح تا شب تو اون مغازه با مشتری های کله شق سر و کله میزنم، اخرش هم فقط خرج همون ماهمون درمیاد، نه مسافرتی، نه تفریحی، واقعا سخته نمیدونم بابا چطوری اینکارو میکرد. مامان گفت شرمنده ام عزیزم، بار ما هم افتاده رو دوش تو. گفتم دشمنت شرمنده مامان جون، این چه حرفیه؟ وظیفه امه. گفت نه عزیزم، تو الان باید درس میخوندی و عشق و حال می کردی، ولی مجبوری بخاطر ما کار کنی. بابات منو داشت، اینجوری تحمل می کرد، حالا تو هم به زودی ازدواج می کنی، همه چی درست میشه. پوزخندی زدم و گفتم بیخیال. به خوردن ادامه دادیم، اونشب هردو بیشتر از حد معمول خوردیم. مامان گفت نادر اون پنجره رو باز کن، خیلی گرم شد، گفتم هوا خیلی سرده، سرما میخوری. مامان گفت پس بلوزمو در میارم، خیلی گرمه. مامان نشست و بلوزشو دراورد. یه سوتین سیاه ضخیم پستونای سایز 90 مامان رو پوشونده بود، مامان حدود 75 تا 80 کیلو وزنش بود و حدود 165 وزنش. پستونها و کونش حسابی گنده بودن و کمی هم شکم داشت. برام عجیب بود، همیشه با مامان مشروب میخوردیم ولی هیچوقت لباسشو درنیاورده بود. اخرین باری که با سوتین دیده بودمش، فکر کنم 10 یا 11 سالم بود. بالاخره به حساب مشروب اضافه ای که خورده بود گذاشتمش. مامان گفت بهتر شد، همینطور که نشسته بود، دامن بلندی که تنش بود رو تا زانوهاش بالا کشید و به پشت خوابید، شروع کرد به حرف زدن در مورد کارهایی که کرده بود. داشت در مورد مکالمه ی تلفنیش با خاله ام حرف میزد، زانوهاشو خم کرد و بالا اورد و باعث شد دامنش لیز بخوره و بیاد پایین، رونهای گوشتالو و سفیدش بیرون اومده بود. انگار متوجه نبود، چون همیشه مواظب بود که چیز زیادی نشون نده. دلم نمیخواست در مورد مامان فکر بدی بکنم، ولی دیدن رونهای گوشتی و پستونهای سفیدش باعث شده بود کیرم راست بشه. کمی بعد مامان به پهلو و رو به من چرخید، پستونهاش روی هم افتاده بود و بزرگیشون بیشتر به چشم میومد. دستمو روی رونم گذاشته بودم و مچمو روی کیرم فشار میدادم. حواسم از بدبختیام پرت شده بود. مامان گاهی پاهاشو باز و بسته میکرد و به شکم و بالای سینه اش دست می کشید. چند دقیقه بعد، بلند شد و چهارزانو نشست. دامنش همچنان بالا بود و حالا می تونستم شورت بنفش و قلنبگی کوسشو ببینم. فقط سعی می کردم به لای پاش زل نزنم که متوجه نشه. چند دقیقه بعد مامان گفت کم کم بریم بخوابیم. مامان بلند شد و ایستاد، بعد دولا شد تا سینی رو برداره، پستونهای گنده اش که اویزون شده بود و کم مونده بود از سوتینش بیرون بیاد، اخرین تیر ترکش بود. گفتم من اونو میبرم. مامان گفت مرسی پسرم. بعد بدون برداشتن بلوزش رفت بخوابه. بلند شدم و بساط رو جمع و جور کردم. بعد برگشتم تو تختم، کیرم همچنان شق بود. دستمو بردم تو شورتم و با اولین فشار، مقدار زیادی اب اولیه بیرون زد. شروع کردم به جق زدن. یه لحظه صورتمو برگردوندم و چشمم به بلوز مامان افتاد. برداشتمش و دوباره سر جام دراز کشیدم. بلوزش رو روی صورتم گذاشتم و شروع کردم به جق زدن. بوی مامان که همیشه برام ارامش بخش بود، الان برام تحریک کننده شده بود. کیرمو دراورده بودم و محکم جق میزدم. مشروب باعث شده بود اومدن ابم بیشتر طول بکشه و بیشتر لذت ببرم. وقتی ابم داشت میومد، چون نمیخواستم همه جارو به گند بکشم بلوز مامان رو روی کیرم گذاشتم و ابمو توش خالی کردم. بعد از اینکه کمی اروم شدم، عذاب وجدانم شروع شد. مخصوصا بخاطر ریختن ابم رو بلوزش. بلوز رو توی ماشین لباسشویی انداختم و فکر کردم که اگه پرسید، میگم ماست روی بلوزش ریخت. کم کم خوابم برد. صبح که بیدار شدم، مامان یه بلوز دیگه تنش بود. صبحونه و نهارمو داد و رفتم سر کار. تعداد مشتری ها نمیذاشت که به چیز دیگه ای فکر کنم. اونشب دوباره بعد از خوابیدن ندا، مامان بساط مشروب رو اورد. دوباره شروع کردیم به خوردن. مامان اینبار از اول به دیوار تکیه داده بود، خیلی زود زانوهاشو خم کرد و بالا اورد که باعث شد لای پاهاش معلوم بشه. به جای شورت بنفش دیروزی، یه شورت سفید نازک تنش بود که به لبهای کوسش چسبیده بود و حالتشو نشون میداد. موضوع برام عجیبتر شده بود چون لباسای مامان همون لباسای صبح بود و اگه حموم رفته بود، حتما همراه شورت و سوتینش، لباساشو هم عوض می کرد. پس دلیل عوض کردن لباس زیراش چی بود؟ بازم بعد از خوردن دوتا استکان پر از ویسکی، مامان گرما رو بهونه کرد و بلوزشو دراورد. اینبار یه سوتین نازک سفید تنش بود. سوتین توری نبود ولی انقدر نازک بود که برامدگی نوک پستوناش و یه ذره از هاله ی قهوه ایش دیده میشد. دوباره کیرم خبردار وایساده بود، مامان داشت با گوشیش ور میرفت و اینستاگرام رو چک می کرد. یهو شروع کرد به خندیدن. گفت این خیلی بامزه است اینو ببین. دستمو دراز کردم گوشی رو بگیرم ولی مامان چهار دست و پا اومد سمتم، کنارم نشست و چسبید بهم و گوشتی رو گرفت جلوم. همینطور که خم شده بود روم ، پستونای بزرگ و نرمشو به بازوم چسبونده بود. بعد از اینکه کلیپ هم تموم شد، مامان ازم جدا نشد و تو همون حالت موند. کمی بعد مامان سینی رو با پاش هل داد کنار و دراز کشید، زانوهاشو هم بالا اورد و دوباره دامنش افتاد پایین رو شکمش. وقتی من هم کنارش دراز کشیدم، کونم از بغل به کون مامان چسبید. کون مامان فوق العاده نرم و پنبه ای بود. منم یه شلوارک تا زانو پام بود. کمی صبر کردم و بعد کاملا پامو به پای مامان چسبوندم. ساق لختم با پوست لطیف مامان در تماس بود. از بالا به سینه های مامان نگاه میکردم و از پایین بهش چسبیده بودم. برامدگ کیرم از روی شلوارک معلوم بود. کمی بعد مامان پای چپشو که به پای من چسبیده بود رو بالا اورد انداخت رو پام. چند دقیقه تو همون حالت موندیم، دیگه دیر شده بود و مامان شب بخیر گفت و رفت. بازم بلوزشو جا گذاشت. اونشب بخاطر تماسهایی که بوجود اومده بود، حشری تر از شب قبل بودم، خیلی سعی کردم خودمو کنترل کنم و جق نزنم ولی نتونستم و بالاخره بلوزش رو رو صورتم گذاشتم و شروع کردم به جق زدن. اینبار بعد از اینکه ابمو تو بلوز مامان ریختم، کمی تو همون حالت موندم تا حالم جا بیاد ولی خوابم برد. صبح وقتی بیدار شدم، بلوز مامان اونجا نبود. یدونه زدم تو سرم و کلی به خودم فحش دادم. مامان حتما ازم متنفر شده بود. وقتی از اتاق بیرون رفتم انتظار داد و بیداد مامان رو داشتم، ولی مامان خیلی عادی و با روی خوش باهام رفتار کرد. غذامو حاضر کرد و داد تا با خودم ببرم مغازه. اونشب چهارشنبه بود و ندا روز بعدش مدرسه نداشت، واسه همین تا دیر وقت با ما بیدار بود و بعد از اینکه رفت، مامان هم حرفی از مشروب نزد و نیم ساعت بعد از ندا، مامان هم رفت بخوابه. پنجشنبه هم به همین منوال گذشت. من جمعه ها کمی زودتر مغازه رو میبستم و به خونه میومدم. اونشب شام رو زودتر خوردیم. بعد از اینکه ندا رفت خوابید، مطمئن بودم که مامان دیگه حرفی از مشروب نمی زنه. حدود نیم ساعت از رفتن ندا گذشته بود که مامان رفت تو اشپزخونه و خیلی زود با سینی بساط برگشت و گفت پاشو بریم. بلند شدم و دنبالش رفتم، مامان اینبار، به جای زمین، روی تختم نشست، سینی رو گذاشت کنارش و به من هم گفت که اونطرف سینی بشینم. گفت نشستن رو فرش اذیت می کنه. شروع کردم به ریختن و خوردن. بعد از خوردن دوتا استکان، مامان در حالی که بلوزشو درمیاورد گفت حالا میفهمم چرا روسها انقدر مشروب میخورن. تو اون سرما اگه نخورن یخ میزنن، من که فکر می کنم اگه الان اینجوری برم بیرون اصلا سرما رو متوجه نمیشم. بعد شروع کرد به خندیدن. مامان در حال حرف زدن نه تنها بلوزشو دراورد، بلکه دامنشو هم کشید پایین و دراورد. من مات و مبهوت در حال تماشا بودم. مامان با یه شورت و سوتین نارنجی نشست. بعد گفت عزیزم گوشی منو از پذیرایی میاری؟ بلند شدم و رفتم که گوشیشو بیارم. وقتی برگشتم، مامان سینی رو گذاشته بود رو زمین و روی تختم دراز کشیده بود. گوشی رو دادم بهش و رو زمین نشستم. مامان گفت عزیزم رو زمین نشین دست و پات درد می گیره، بیا رو تخت. بعد به جای اینکه بره سمت دیوار، خودشو بیشتر به سمت لبه ی تخت کشید. حالا واسه اینکه برم اونطرفش، باید از روی مامان می گذشتم. یه دست و زانومو گذاشتم لبه ی تشک و دست و زانوی دیگه رو اونطرفش، حسابی به هم نزدیک بودیم. رد شدم اونطرف و به پشت دراز کشیدم. تختم تکنفره بود و چون هردو درشت هیکل بودیم، کاملا از پهلو به هم چسبیده بودیم. مامان به پهلو چرخید و پشتشو کرد بهم. نصف کون گنده ی مامان تو شورت جا نشده بود و از طرفین بیرون بود. برای اولین بار بود که یه نمای واضح از کون مامان میدیدم. کمی خودمو بهش نزدیکتر کردم و وقتی دوباره مامان خواست به پشت بخوابه، یه لپ کونش روی پهلوم قرار گرفت. مامان چیزی نگفت. کیرم کم مونده بود شلوارکو پاره کنه، قلبم تند تند میزد و دهنم خشک شده بود. کمی تو اون حالت موندیم. بعد مامان گفت نادر من یه چرت می زنم، یه ساعت دیگه بیدارم کن که برم سر جام بخوابم. بعد به پهلو برگشت و کونشو انقدر اورد عقب که به پهلوم چسبید. چند دقیقه رو با دو دلی گذروندم. بالاخره تصمیم گرفتم یه کاری بکنم. به پهلو چرخیدم و کیرمو از پشت به کون مامان چسبوندم. مامان هیچی نگفت و حرکتی نکرد. کمی کیرمو به کونش فشار دادم ولی بازم خبری نشد. دستمو بردم جلو و گذاشتم رو شکم نرم مامان و شروع کردم به فشار دادن کیرم به کونش. درسته که شورت مامان و شلوارک و شورت خودم بین کیرم و کونش بود ولی بازم حالش فوق العاده بود. کیرمو به چاک کون مامان فشار میدادم و اروم بالا پایین می کردم. دست مامان رو سینه اش بود ولی وقتی دستمو به پستونش رسوندم، دستشو بلند کرد. پستون گنده ی مامان رو تو دستم گرفتم و همزمان با تلنبه زدن از پشت، مالیدمش. چند دقیقه بعد، کیرمو محکم به کون مامان فشار دادم و ابمو تو شورتم خالی کردم. وقتی حالم جا اومد، ازش جدا شدم و گفتم مامان؟ مامان؟ گفت جانم؟ گفتم اگه میخوای برو سر جات بخواب. مامان گفت اره باید برم سر جام. بلند شد، لباساشو برداشت، شب بخیر گفت و رفت. منم شورتمو عوض کردم و خوابیدم. شب بعدش مامان نیومد ولی شب بعد از اون دوباره اومد. دوباره عین همون اتفاق افتاد، با این تفاوت که اینبار کیرمو دراورده بودم و وقتی ابم اومد، همه رو روی کونش و شورتش خالی کردم. کمی بعدش هم مامان بلند شد و رفت. یه هفته گذشت، مامان هر دو شب یه بار، غیر از چهارشنبه و پنجشنبه که ندا تا دیروقت بیدار بود، میومد تو اتاقم و خودشو به خواب میزد تا باهاش حال کنم و بعد میرفت. یه شب رو تخت نشسته بودیم و داشتیم مشروبمونو می خوردیم. بهش گفتم مامان؟ گفت جانم؟ گفتم چرا؟ گفت چی چرا؟ گفتم خودت می دونی چیو می گم. مامان چند ثانیه مکث کرد و گفت می خوای درباره اش حرف بزنیم؟ گفتم اره. بازم یه مکث کوتاه کرد و بعد گفت خوب تو واسه ما خیلی زحمت می کشی، از زندگی خودت زدی تا مارو تامین کنی، این کمترین کاریه که می تونم بکنم. کمی ناراحت شدم، مامان با اینکارش به نوعی میخواست زحمت منو جبران کنه، در حالی که من وظیفه ی خودم می دونستم و منتی رو سرشون نبود که بخواد جبران کنه. گفتم اگه به خاطر منه، من نمیخوام. گفت یعنی چی؟ چرا؟ گفتم اگه با دید جبران مافات اینکارو میکنی من نمیخوام. حالا اگه خودت هم دلت میخواد اون یه بحث دیگه اس. مامان کمی مکث کرد و گفت یادته اونشب گفتی بابا چجوری تحمل میکرد؟ من و بابات هر دو شب یه بار برنامه داشتیم، خستگی بابات اونجوری در میرفت ، منم حال می کردم، الان سه ساله حال نکردم، معلومه که خودم دلم میخواد. گفتم اخه اینجوری که تو حال نمیکنی؟ گفت خوب اون به تو بستگی داره. از خودم بدم اومد که چرا تا حالا یه ذره هم به حال کردن مامان فکر نکرده بودم. گفتم ببخشید، گفت عیب نداره، منم حال می کردم ولی ارضا نمیشدم. گفتم از این به بعد هم حال می کنی هم ارضا میشی. مامان لبخندی زد و صورتش گل انداخت. سینی رو گذاشتم رو زمین و بهش نزدیک شدم، دستمو به پهلوش گذاشتم و لبامو چسبوندم رو لباش، کمی که لب گرفتیم، مامان گفت پاشو چراغو خاموش کن. احتمالا اینجوری کمتر خجالت می کشید. از پنجره نور کافی میومد تا ببینمش. چراغو خاموش کردم و برگشتم پیشش، پایین بلوزشو گرفتم و کشیدم بالا، مامان دستاشو بلند کرد و بلوزشو کامل دراوردم، بعد دستامو انداختم دورش و قلاب سوتینشو باز کردم و اونو هم دراوردم. اروم هلش دادم تا به پشت خوابید، وقتی انگشتامو انداختم زیر کش شورت و دامنش، مامان کونشو بلند کرد و باهم کشیدمشون پایین. وقتی به زیر زانوش رسید، مامان کونشو گذاشت زمین و پاهاشو بلند کرد تا کامل درشون بیارم. مامان پاهاشو باز کرد و روش خوابیدم. صورتم روبروی پستوناش بود. یکی رو تو دستم گرفتم و شروع کردم به مکیدن نوک اونیکی، هرکدوم از پستوناش اندازه ی یه طالبی کوچیک بود. همینطور که ممه هاشو میخوردم، مامان موهامو نوازش میکرد. از روش بلند شدم و کنارش به پهلو خوابیدم، لبامو چسبوندم رو لباش و دست راستمو گذاشتم رو کوسش. کوس تپل و نرم مامان، موهای کوتاه و زبری داشت، یکی دو دقیقه کوسشو با کف دست مالیدم تا خیس شد، بین پاهاش نشستم و کیرمو با سوراخ کوسش تنظیم کردم، به ارومی فشارش دادم تو و دوباره روش خوابیدم. مامان دستاشو انداخت دور گردنم و منو محکم به خودش فشار داد. صورتمون به هم چسبیده بود. وقتی شروع کردم به تلنبه زدن، مامان هم یواش در گوشم آه و اوف میکرد. کوسش تنگ و خیس بود و هربار کیرمو می کشیدم عقب، احساس می کردم داره کیرمو میکشه تو. شکم و پستونای مامان، حس یه تشک ابی گرم رو داشت، احساس می کردم که کاملا شناورم. بعد از چند دقیقه تلنبه زدن تو اون حالت، از روش بلند شدم و کنارش به پهلو خوابیدم، مامان هم به پهلو چرخید و کونشو اورد عقب تا به کیرم چسبید. کیرمو تو کوسش فرو کردم. دستمو رو شکمش گذاشتم و مشغول تلنبه زدن شدم. مامان فقط نفس نفس میزد. کم کم دستمو از رو شکمش بردم پایین و مشغول مالیدن چوچولش شدم. مامان بدجوری داغ شده بود و حسابی عرق کرده بود. دستشو رو دستم گذاشته بود و به چوچولش فشار میداد. نمی تونستم محکم تلنبه بزنم تا صدا ایجاد نشده ولی سرعتمو کمی بیشتر کردم. کمی بعد کیرمو بیرون کشیدم و از کون فشارش دادم تا رو شکم بخوابه. روی پاهاش نشستم، لای کون گنده اشو باز کردم و کیرمو فرستادم تو کوسش. کونشو با دوتا دست چنگ زدم و کیرمو تند تند جلو عقب کردم. چند دقیقه بعد، لرزشهای بدن مامان شروع شد و بعد تو یه لحظه خودشو بلند کرد و بدنش سفت شد. مامان صورتشو به بالش فشار داده بود تا صداش درنیاد. منم نزدیک بودم. وقتی مامان دوباره رو شکم خوابید، کیرمو بیرون کشیدم، لای کونشو باز کردم و یه تف انداختم روی سوراخ کونش، کیرمو تو چاک کونش فشار دادم و افتادم روش. کیرمو انقدر توی چاک کونش عقب و جلو کردم تا بالاخره ابم اومد و با گفتن مامااااااااااااااااان دم گوشش، ابمو لای کونش خالی کردم. تو عمرم اینطوری ارضا نشده بودم. ارگاسمم چنان شدید بود که تخمام درد گرفته بود. کمی روش موندم، بعد کنارش به پهلو خوابیدم و کون و کمرشو نوازش کردم. بهش گفتم چطور بود؟ گفت عالی بود. گفتم کاش میشد شب اینجا بخوابی، گفت منم دلم میخواد، ولی میدونی که نمیشه. گفتم اره میدونم. کمی تو بغل هم موندیم و همدیگه رو بوسیدیم. بعد مامان بلند شد، لباساشو جمع کرد و لخت در حالی که ابم از کونش پایین اومده بود، از اتاقم بیرون رفت. اونشب هیچ فکری نداشتم جز احساس خوشبختی کامل.
     
  
مرد

 
سرنوشت یه پسر هیز ۱
سلام
اسمم علیه ۲۲ سالمه و میخوام براتون تعریف کنم چی شد که به حدی از بی‌عرضه بودن رسیدم که الان خواهرمو جلوم ببرن نمیتونم جلوشون رو بگیرم.
اول از همه از خانوادم بگم بابام جعفر ۵۰ سالشه مامان ناهیدم ۴۸ دوتا خواهر دارم یکیش مینا ۳۰ اون یکی مهناز ۲۸ منم که ته تغاری خونواده، در مورد خانوادم بگم مامانم خیلی هیکلی و باسن تقریبا بزرگی داره ولی چهرش خیلی زیبا و موهای خرماییشش جذابش کردن بابام کوتاهه تقریبا ۱۷۰ سانت قدشه ولی کشتیگیره خواهرم مینا از اون تیپ دختراس که یه شرارت و شیطنت تو قیافش معلومه و هرکس ببینتش به کردنش فک میکنه وقتی ۱۷ سالش بود با دوسپسرش فرار کرد تهران بعد شش ماه هم پسره ولش کرد و برگشت خونه الانم زن یه راننده کامیونه مهناز هم که یه قیافه معصوم داره که با اینکه متاهله ولی میبینیش میگی خدایا مگه اینم سکس میکنه اصلا کی دلش میاد بکنتش بیش از حد هم عاشق شوهرشه، شوهرش عباس ۳۵ سالشه یه عربه که وقتی مهناز سال اول دانشگاه بود اومد گرفتش یه آدم چهار شونه و قد بلند که ورزشکار هم هست. خونمون تو دزفوله، خونه مهناز آبادانه، خب دیگه بریم سر اصل مطلب:
تقریبا از ۱۲ سالگی یه سوراخ تو در حموم پیدا کرده بودم که چون فاصله دوش تا در زیاد بود خیلی کانل میشد داخلو دید اوایل از رو کنجکاوی فقط خواهرامو دید میزدم تا اینکه به سرم زد وقتی مامان بابا میرن حموم دیدشون بزنم یادمه اولین بار که اینکارو کردم مهناز تازه دانشگاه قبول شده بود و کسی خونمون نبود بابام هم کا رانندس تازه از سفر برگشته بود رفت حموم به مامانم هم گفت بیا برام کیسه بکش بعد رفتن مامانم منم به بهانه دسشویی رفتم چون دسشویی و حموم کنار همن دقیقا یادمه به محض اینکه مامانم داخل حموم شد انگار افتاد رو زمین سریع رفتم از سوراخ نگا کردم دیدم بابام تحمل نداشته سریع با بدن کفی مامانمو کشونده بغل خودش قشنگ دستش رو باسن مامانم بود سرش کنار گردن مامان بعد چند لحظه داشت در گوش مامانم یچی میگفت که مامانم برگشت سمت در و داشت لخت میشد بابا با کیرش داشت به کونش فشار می‌آورد و مامان هم داشت تیشرت و سوتینش رو در می‌آورد دقیقا رو به من بود نوک سینه هاش قهوه ای و اندامشان درشت بود سایزش دقیق نمیدونم بعدش هم که دامنش کشید پایین کسشو دیدم داشتم روانی میشدم درست مثل بابام که عین ندید بدیدا فقط خودشو به مامان فشار میداد و مامانم خندش گرفته بود خلاصه مثل اینکه بابام ازش خواسته بود براش ساک بزنه و چون بابام پشماشو نزده بود مامانم رو زانوهاش جلو بابا نشست و براش پشماشو زد بعد هم زیر بغل بابا رو زد و نشست رو زانو برای بابا ساک بزنه تقریبا پنج دقیقه ساک زد که بابا آبش اومد و ریخت رو مامان دیگه بلند شدن و دوش گرفتن مامانم هم یکم خودشو کف زد و بابام روی سکوی حموم نشسته بود که مامان ژیلت داد دست بابا که براش موی کصشو بزنه
بابام مامانو نشوند رو پاهاش بعد قشنگ شروع کرد به تیغ زدن و منم خیلی واضح داشتم کصشو میدیدم خیلی خوشگل و تپل بود بعدش که یه آب به کصش کشید باز اومد سرشو از بغل گذاشت رو زانوی بابا و براش ساک میزد بابا هم از پشت داشت انگشتشو می‌کرد تو کونش و در می‌آورد یه چند دقیق که گذشت باز بلند شدن یه چیزی بابام به کون مامان زد و دولاش کرد و خیلی آروم کارشو در سوراخش گذاشت و فشار داد تا رسید به تهش بعد شروع کرد تلمبه زدن تقریبا ده دقیقه تو کون مامان تلمبه زد اون آخراش مامان خیلی دردش گرفته بود چون میدیدم هی تقلا میکنه با دست کیرشو دربیاره صورت و باسنش قرمز شده بودن خلاصه بابا یهو یه تلمبه محکم زد و مامانو گرفت و آبش رو ریخت تو کونش بعدش پاشدن یه آبتنی کردن بابا انگار که خیلی خسته بود بی توجه به مامان اومد خودشو خشک کرد منم که دیدم داره بیرون میاد رفتم تو دسشویی سریعا، بعد بیرون اومدن بابام وقتی صدای در اصلی حموم و دسشویی اومد اومدم بیرون آب روشویی رو باز گذاشتم که اگه یه وقت بابا اومد بگم دسشویی بودم دوباره رفتم تو موقعیتم دیدم مامان زیر دوشه و داره کونشو ماساژ میده دلم براش سوخت جر خورده بود انگار بعدش هم یه چیز عجیب دیدم اینکه نشست رو سکو یکم با کصش بازی کرد و انگشت می‌کرد تو کصش تا چند دقیقه این کارش طول کشید تا اینکه ارضا شد و پاشد دوش گرفت موقع بیرون اومدن فقط یه حوله پوشید دیگه منم رفتم تو اتاقم تا صبح فک کنم به خاطر این قضیه پنج بار جق زدم
Ramblingtoto
     
  
صفحه  صفحه 102 از 149:  « پیشین  1  ...  101  102  103  ...  148  149  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA