انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 105 از 149:  « پیشین  1  ...  104  105  106  ...  148  149  پسین »

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم


مرد

 
عالی بود دمت گرممممممم
Love
     
  
مرد

 
سکس ماورایی با مامان

سلام تصمیم گرفتم قسمت‌هایی که قبلا منتشر شد رو دوباره آپلود کنم و غلط‌های املایی که داشت رو تا جایی که حواسم باشه درست کنم و بخشای اضافیش رو حذف.

این داستان هر قسمتش طولانیه و فیتیش‌های زیاد و مختلفی رو داره. کسانی که این فیتیش‌ها رو دوست ندارند و کلا داستان براشون جالب نیست ازشون عذرخواهی میکنم.
*************
اسم من شاهین هست و مامانم مرجان. شروع این داستان مربوط به 3 سال پیشه که هنوز خبری هم از کرونا نبود.
مامان من مربی مهدکودک هست و بیشتر تایم شبانه روزش یعنی از 8 صبح تا 5 بعد از ظهر رو با بچه‌های کوچیک سروکله میزنه که واقعا هر کدومشون به راحتی میتونن اعصابت رو به هم بزنن. وای به حال اینکه چندتا باهم بشن. واسه همین وقتی خونه میاد دیگه حتی حال و حوصله خودشم نداره و زودی غذای فرداش رو درست میکنه و هنوز ساعت 11 شب نشده ، میره میگیره تخت میخوابه.
بابام رو هم وقتی که 4 سالم بود از دست دادم.
من فوق العاده پسر حشری هستم و چون زمان زیادی رو با خودم تنها بودم، (حتی زمستون که دبیرستانم بود ، مدرسه تا 2 بود و تا میومدم خونه تقریبا 1 ساعت و نیمی رو تنها بودم و بعدشم که مامانم همش مشغول کارای خودش بود ، من تایم زیادی رو با خودم خلوت میکردم و کسیم کاریم نداشت) ، حداقل در یه روز ، دو بار جق مشتی رو میزدم.
یعنی جوری شده بود که نمیزدم ، اون روز ، بدترین روزم میشد.
از وقتی که بلوغ شدم ، به مامانم نظر داشتم. آخه اون اصلا استعداد چاقی نداشت. همچنین چندسال پیش ، با یکی از دوستاش که اون هم مربی مهد بود ، رفتن آلمان و کلی خرجم کردن و سینه‌هاشون رو عمل کردن و گرد و کوچیکش کردن. مثل پورن استارای بچه سال سینه هاشون شده بود. البته مامانم طبیعی هم سینه‌هاش کوچیک بود. اما سرش دماغ داشت که با این عمل انگار دوتا گریفوروت شده بود. کلا خودشم از سینه‌های گنده خوشش نمیومد و میگفت ظرافت زن رو میگیره عین گوریلش میکنه. منم عاشق سینه‌های گرد و کوچیک و سفت بودم. خوردنش بیشتر حال میده.
شکمشم به کمرش چسبیده و روناشم تراشیده هست.
مامانم پوست خیلی خوشرنگ و سکسی داره. نه سفید سفید هست نه برنزه قهوه‌ای. یه حالت زردی داره.
خلاصه گفتم که من حداقل روزی دوبار جق رو حتما میزدم. جق اولم که از صبح تا عصر معمولا اتفاق میوفتاد، با فیلم سوپرای مامان و پسر بود که همیشه اوناییشم انتخاب میکردم که مامانه خیلی مسن و توپول نباشه. خودم رو جای پسره توی فیلم تصور میکردم و زنه فیلمه هم مامان جون خودم. اما جق دومم دقیقا با لمس بدن خوشگل مامانم بود. از بچگیم عادت داشت ، شبها قبل خوابش صدام میزد و میگفت بیا ماساژم بده خستگیم در بره تا راحت بخوابم.
من تا قبل فکر کنم 13 سالگیم خیلی عادی و بدون هیچ حسی ماساژش میدادم. اما از 13 تا سه سال پیش ، می‌نشستم روی کون سفت ، گرد و کوچیکش ، کیرم از رو شلوارم میزاشتم بین شیار کونش که توی شلوار یا دامنش بود و جلو عقب که میشدم واسه ماساژش ، آبم می‌پاشید توی شرتم بعد میرفتم شرتم رو عوض میکردم. غیر ممکن بود مامانم نفهمه. اما هیچ موقع به روم نمیاورد.
هر وقتم که هر جایی که بود و در هر زمانی که بود (حتی بعد جقم) می‌دیدمش ، براش توی شرتم ایفل می‌ساختم. آخه از بچگیم زیاد خودش رو جلوم نمی‌پوشوند. کلا زیاد اهل قید و بند نبود. همیشه لباسای باز و تنگ می‌پوشید. بدنشم که عین یه دختر 20 ساله تنگ سکسی بود که این باعث میشد به هیچ عنوان کیرم جلوش بی تفاوت نباشه. بارها هم سیخ کردنم رو از رو شلوار دیده بود. اما هیچ عکس‌العملی اعم از خنده یا اخم نمیکرد.
و اما جق‌های من مثل همه نبود که خشک یا تر ، کیرم رو بگیرم کف دست و کف دستی بزنم و بدون هیچ هیجانی آبم رو بپاشم بیرون. من انقدر با خودم ور میرفتم و انقدر آبم رو تا سر کیرم میاوردم و دست می‌کشیدم ، تا وقتی که دیگه طاقتم می‌برید ، آبم با فشار زیادی و به مقدار زیادی بریزه بیرون و حسابی حال کرده باشم.
3 سال پیش ، 12 مرداد ماه که یه روز شدیدا گرم تابستونی بود ، صبح ساعت 9 از خواب بیدار شدم.
مامانم که طبق معمول مهد بود.
هوس یه جق اساسی به یاد مامانم با یه فیلم پورن مامان و پسر رو کردم. رفتم واسه خودم دوتا لیوان شیر موز با عسل درست کردم و زدم به بدن.
بعدش رفتم یه فیلم توپ دانلود کردم و لپ‌تاپ رو گذاشتم جلوی در حمام. توی حمام ما یه وان نسبتا بزرگی بود. وان رو پر آب و کف کردم رفتم خوابیدم داخل وان.
اولای فیلمه که پسره داشت مخ مامانش رو میزد فقط با کیرم ور میرفتم. بعدش که مامانه قبول کرد ، شروع کرد به ساک زدن واسه پسرش. از وان اومدم بیرون و با بدنم که پر کف بود نشستم کف حمام.
چشامو بستمو تو خیالم تصور میکردم که مامانم داره برام ساک میزنه. کلا من هر وقت پورن می‌دیدم ، انقدری که چشام بسته بود و تصور مامانم رو میکردم ، فیلم رو نگاه نمیکردم.
با دست راستم کیرم رو جلو عقب میکردم و با دست چپم، تخمام رو توی مشتم گرفته بودم و سفت فشارش می‌دادم. جوری که دردم بگیره. خیلی لذت بخشه برام این درد موقع جق زدن.
یه لحظه نگاه کردم و دیدم که توی فیلم مامانه انگشت کوچیکش رو تا کمتر بند انگشتش کرده توی سوراخ کیر پسره و پسره هم از فرط لذت و درد ، یه بند فریاد میزنه : ماااام. مامیییی.
من قبلا هم چند بار تا بالاتر از بند اول انگشت کوچیکم رو داخل سوراخ کیرم کرده بودم و این کار لذت زیادی رو هم بهم داده بود. پس با دست چپم گردن کیرم رو گرفتم و انگشت کوچیک دست راستم رو خیلی آروم وارد سوراخ کیرم کردم. همون اولش یه درد همراه با لذتی در بدنم بوجود اومد. ولی فقط 3mm هم جلوتر نمیرفت. یعنی نمیشد و کیرم امکان داشت پاره بشه. اما خیلی همینم بهم حال میداد.
منم از این لذت چشمامو بستم و از لذت و درد زیاد بلند گفتم وای مامان جوووون.
توی ذهنم تصور میکردم که الآن انگشت مامانم توی سوراخ کیرمه.
انگشتم رو خیلی آروم توی سوراخ کیرم تکون میدادم و با دست چپم هم با قدرت هر چه تمام‌تر داشتم جق میزدم و با داد میگفتم : وای عاشقتم مامان جون. قربون اون ممه‌های گرد کوچولوت بشم. عاشق کستم مامانیییی.
یه دفه صدای مامان رو شنیدم که گفت : نکن جان مامان. کیرت زخم میکنی عزیزم.
چشمامو باز کردم دیدم مامان لخت جلوی حمام ایستاده و دوتا سینه‌هاشم توی دستاشه و داره فشار میده.
سریع انگشتم رو از کیرم درآوردم و زود از سر جام بلند شدم و گفتم : سلام مامان. به خدا گه خوردم. غلط کردم.
مامانم گفت این حرفو نزن عزیزم. بیا کیرتو بکن لای پام که اگه یه شب خیس از آبت نباشه ، محاله خوابم ببره.
مامان دوتا سینه‌های خوشگلش رو ول کرد ، در لپ‌تاپم رو که جلو حمام بود رو بست و برد گذاشتش توی اتاقم و اومد داخل حمام دستاش رو باز کرد و صاف اومد منو بغل گرفت و گفت : چطور طاقت میاری هر روز به یادم جق بزنی ، ولی نکنیم. هر شب کیرت بزاری لای کونم و آبت بیاری ، ولی لختم نکنی و کیرت بزاری توی سوراخای کس و کونم. روزی هزار بار با خودم کلنجار میرم که بهت چراغ سبز رو خودم نشون بدم. ولی لعنت به هر چی که بهش میگن شرم.
منو محکم بغل گرفته بود و با دستای نرم و لطیفش ، کمر و کونم رو نوازش میکرد. کیرم لای پای گرمش رفته بود و به کسش چسبیده بود و دل دل میزد.
من هنگ کرده بودم و انگار زبونم قفل شده بود. مثل مجسمه دستام کنار پام افتاده بود. تنم یخ زده بود. نمیدونستم چی بگم و چه کار کنم.
مامان این حالت بلاتکلیفیم رو با صدای لبریز از عشوش شکست و گفت : مامانت رو بغل نمیکنی عزیزم ؟! تو مگه سالها واسه من جق نمیزدی ؟ حالا که لخت تو بغلت افتادم دستم نمیزنی ؟
گفتم : مامان آخه....
نزاشت بقیه حرفمو بگم. سرش رو که کنار سرم چسبونده بود رو برد عقب و یه دفه با سرعت لبش رو چسبوند به لبم.
من مثل مجسمه بودم و هیچ حرکتی نمیکردم. اما مامان داشت مثل قحطی زده‌ها لبم رو مک میزد.
عطر تنش ، هوش از سر آدم می‌پروند. لبای داغش هم طعم و بوی انگار خوشمزه‌ای رو داشت. انگار یه شیشه عطر سکسی‌ای رو زده بود توی دهانش.
دلم می‌خواست محکم بغلش کنم و فشارش بدم. اما انگار قفل کرده بودم. دوباره لبش رو از لبم جدا کرد و گفت : ببین کیرت داره روی کس مامانش چجوری نبض میزنه. خب بغلم کن و بوسم کن دیگه لعنتی.
دستش برد وسط پام و آروم تخمم رو گرفت تو مشتش و با حالت التماسی گفت : تو رو خدا عزیزم بغلم کن. دارم می‌میرم.
این جملش انگار جواز انجام سکس با مامان برام بود. توی بغلم گرفتمش و محکم فشارش دادم و گفتمش عاشقتم مامان خشگلم و لبم چسبوندم به لبش مکش زدم.
مامان قدش 164 بود و از من کوتاه‌تر بود. وقتی گرفتمش بغلم انگار یه دختر خیلی هات 20 ساله رو بغل گرفتم. انگار نه انگار 41 سالش بود. کیرم که به کس داغش چسبیده بود ، از آب کسش خیس شده بود. کسش حسابی آب داده بود.
زبونش رو توی دهنم می‌فرستاد تا لیسش بزنم. خیلی حال میداد.
کپلای کونش رو توی دستم گرفته بودم و فشارش میدادم سمت خودم تا کیرم بیشتر بچسبه روی کسش. اونم داشت کمرم رو نوازش میکرد و مثل اینکه نیتم رو فهمیده بود ، خودش رو بیشتر بهم می‌چسبوند.
یه اسپنک خیلی آروم زدم به کونش. دلم نمیومد محکم بزنم که خدای نکرده دردش بگیره و قرمز بشه.
اونم در جوابم لبش از لبم جدا کرد و یه آه کوچولو و سکسی کشید که با همین آهش می‌خواست آبم بپاشه لای پاش. خیلی جلو خودمو گرفتم. صورتمو بردم سمت گردنش و هم بوش میکردم و هم لیسش میزدم. کامل سست شد و خودش رو ول داد توی بغلم. بدنش بوی شکلاتبرام میداد. دلم می‌خواست سر تا پاش رو فقط بو کنم و لیس بزنم. اما ته دلم پیش خودم می‌گفتم توی سکس اول یکم جلو خودت رو بگیر پسر. چته؟ چه خبرته سگ حشری؟
یه دفه گفت عشق مامان ، یه لحظه ولم میکنی؟
گفتم چرا مامانی؟
گفت میخوام کیر شاه پسرم رو براش ساک بزنم. دوس نداری مامان فدات بشه ؟
گفتم خدا نکنه مامان جون. ولی آخه ، آخه نمیشه....
گفت آخه و اما و نمیشه نداریم. تو مگه از 13 سالگیت توی کفم نیستی؟
جوابی ندادم.
گفت با تو هستما. مگه تو کف سکس با من نیستی؟
سرم رو انداختم پایین.
گفت خجالت نکش. منم از همون 13 سالگیت هر روز واسه این کیر خوشگلت خودم رو خالی میکردم. وقتی خواب بودی بارها بهش دست میزدم. اما گفتمت که این شرم لعنتی نمیزاشت خودمو بسپارم دستت.انقدر کسم رو میمالیدم تا آروم بشم. اما امروز که دیدم کیرت به این حد شقیش رسیده و داری با تصور من اینجوری خودتو میکشی برام ، دیگه طاقت نیاوردم. یه جورایی واقعا فهمیدم عشق یعنی چی. خجالت بزار کنار پسر خوشگل مامان. بزار بقیه عمرم رو با کیر تنها پسرم خوش باشم. بسه این همه سال بی کیر بودم.
حالا ولم میکنی کیر پسرم رو با تمام وجود بخورمش؟
لبش بوسیدم و گفتم تا آخر عمر عاشقت می‌مونم مامان خوشگلم. بعد ولش کردم و گفتم کیرم مال خودته عزیزم. هر کاری دوس داری باهاش بکن. اصلا از جا بکنش.
دو زانو نشست کف حمام و شیر آبم باز کرد و اب ریخت رومون.
سرش رو برد وسط پام و تخمام و گرفت و گفت وای چقدر تخمات نازه. یکم مالیدش و بعد تخم چپم رو کرد توی دهنش و مکش میزد. توی دلم یه قلقلک وصف نشدنی اتفاق افتاد. با یه دستشم کیرم و گرفت و جلو عقب میکرد و با دست دیگشم تخم راستم رو اروم می‌مالید. کمی که گذشت ، کلاهک کیرمو کرد توی دهنش و محکم مکش میزد. دستشم برد لای کونم و فاصله میان سوراخ کونم و تخمام رو قلقلک میداد. با دست دیگشم دوتا تخمام رو آروم می‌مالید.
بعد کیرم رو کرد تا ته توی دهنش و درآوردش. یه تف حسابی ریخت روی سر کیرم و دوباره فقط کلاهکش رو کرد توی دهن داغش و محکم مکش زد.
با اینکه آب دوش حمام رومون بود ، اما این تفش خیلی حال داد.
دیگه داشت آبم میومد. گفتم مامان داره آبم میاد. بین کون و تخمام رو بیشتر فشار داد و تندتر ساک زد.
منم با دو دستم سرش رو گرفتم بیشتر از همیشه که آبم میومد ، با فشار زیاد ریختم توی دهن مامان.
هنگام اومدن آبم با داد گفتم مامان مامان و خالی کردم خودم رو. همه آبم رو خورد. بعد کیرم و گرفت توی دستش و بهش نگاه کرد و گفت ، خوشگل کلفت من ، چقدر تو آب داری قربونت برم.
کیر و تخمم و فشار داد و چند قطره‌ای که از سر کیرم اومد بیرو رو با زبونش خورد و کف حموم دراز کشید و گفت عزیز مامان ، بیا بخواب روم.
خوابیدم روش و افتادم به جون گردنش و حسابی لیسش زدم. بعد رفتم سر عشق همیشگیم. یعنی ممی‌هاش. سفت سفت عین سنگ بود. نوکشم که البته کوچیک با دور صورتی رنگ بود هم سفت سفت شده بود. پوستش نرم و لطیف بود اما فشارش میدادی ، انگشت فرو توی ممش نمیشد. سینه راستش رو گرفتم توی دوتا دستم و مثل یک وحشی قحطی زده افتادم به جون سینش از نوکش گرفته تا همه جاش رو مک میزدم. ممیش مثل عسل بود انگار. یه طعم شیرینی داشت. بعد سینه راستش رو با دست راستم می‌مالیدم و رفتم سراغ سینه چپش و شروع به خوردن اون کردم.
نیم ساعت فکر کنم فقط داشتم با ممی‌هاش ور میرفتم که خودش گفت. عزیزم ، بدنم فقط ممی نیستا. جاهای دیگه هم داره. کس ، کون ، ناف.
سرم از روی سینش بلند کردم و گفتم : وای ببخشید مامان. آخه نمیدونی این ممه‌هات چقدر خشمزست.
گفت اتفاقا خیلیم خوب میدونم. اما فقط همین الآن که نیست. این ممه ها تا هر وقت که زنده باشم آماده واسه خوردن توست.
گفتم یکم دیگه میشه بخورم؟
یه خنده نازی کرد و گفت اره عزیزم. اصلا راحت باش. هر کاری دوست داری بکن.
یه دفه گفت یه لحظه بزار. بیشتر میخوام بهت حال بدم. گفت یه لحظه برو کنار.
به پهلو خوابید و گفت بیا تو هم به پهلو بخواب. کیرت بکن توی کسم و همزمان ممه هامم بخور.
گفتم ایول چه حالی میده اینجوری.
اما مشکل اینجا بود که من قدم بلندتر مامان بود. توی این پوزیشن اگه ممه هاش جلو سرم بود ، کیرم به کسش نمیرسید.
گفتم اینجوری نمیشه مامان جان. فقط یکم دیگه بزار ممه‌هاتو بخورم بعد به جاهای دیگتم رسیدگی کامل میکنم.
خندید و گفت آره ماشالا قدت بلنده. باشه عزیزم. اصلا هر جوری راحتی.
خلاصه یه ده دقیقه دیگه با ممه‌هاش ور رفتم. دیگه قرمز شده بود. اصلا نمیشد ازشون دل کند لعنتی.
بعد رفتم سراغ شکمش و مخصوصا نافش. مامان نافش خیلی کوچولو بود. همیشه هم توی خونه مخصوصا تابستونا تاپایی می‌پوشیدکه تا بالای نافش بود(نیم تنه). من با دیدن همین نافشم خیلی تحریک میشدم.
کلی شکمش رو داشتم می‌لیسیدم که یه دفه گفت وای شاهین بسه. من از کلی وقته جیش دارم. دیگه نکن که الآن جیش میکنم.
گفتم قربون جیشت برم مامانی. یه کاری بگم میکنی ؟
گفت حتما میخوای روی تنت جیش کنم نه ؟
گفتم اگه مشکلی واست نداره ، توی فیلما زیاد دیدم وخیلی حال میکنم با این صحنه.
گفت پس تو هم بعدش روی من جیش کن.
گفتم چشم.
گفت بخواب. خوابیدم کف حمام.
گفت تو هم جیشت میاد ؟
گفتم آره تا حدودی.
گفت بیا به پهلو بخوابیم و همدیگه رو بغل کنیم و با هم جیش کنیم روی هم.
همدیگه رو بغل کردیم و لبامون رفت روی هم. منم با یه دستم یکی از سینه‌هاش رو گرفتم توی مشتم. مامان یه پاشو باز کرد گذاشت روی پام. کسش رو نزدیک شکمم کرد.
منم کیرم به پشت رونش ، یعنی کمی پایین‌تر کونش چسبید.
مامان جیشش زودتر من اومد. شکمم داغ کرد از جیشش بس که داغ بود. چند صدم ثانیه بعد منم جیشم اومد و ریختم روی پشت رونش. لبش از لبم جدا کرد و یه آه کوچیک کرد. جیش من کمتر مامان بود. بعد که جفتمون تموم شد گفتم مامان از این به بعد هر وقت توی حموم بودیم بیا روی هم جیش کنیم. خیلی حال میده.
مامان گفت حتما عزیزم. به منم خیلی حال داد.
بوسش کردم و گفتم پاشو خودمون رو بشوریم که میخوام کس مامان جونم رو بخورم.
گفت آفرین چقدر زود خجالتت ریخت. پیشرفت کردیا.
خندیدم و گفتم اه مامان. حالا دیگه به روم نیار.
اونم خندید و گفت آره آره. ببخشید. قرارمون اصلا این شد باهم راحت باشیم و فقط حال کنیم.
بعد رفت زیر دوش همه جاش رو مخصوصا کسش رو حسابی شست. منم خودمو شستم گفت خب حالا توی چه حالتی میخوای کس مامانی رو بخوری عزیزم ؟
گفتم بخواب کف حموم.
خوابید و وسط پاش رو برام باز کرد و دستش رو گذاشت روی کسش.
نشستم وسط پاش و گفتم میشه دستت رو برداری خانوم مامان ؟
گفت اول لبم رو ببوس تا بر دارم‌.
لبش بوسیدم و از لباش تا کسش رو بوسه بارون کردم تا رسیدم به کسش.
مامان کسش اصلا یه ذره هم لبه‌هاش بیرون نزده بود. خیلی کوچیک بود و داد میزد که من چقدر تنگم. فقط حسابی پف کرده بود. اما اندازش خیلی کوچیک بود. عین دخترای پورن استار بود که کسشون کوچیکه و خیلی نازه. البته اونا هم عمل زیبایی میکنن.
گفتم مامان جون. کستم مثل ممیات عمل زیبایی کردی که انقدر نازه ؟
گفت آره عشق مامان. دوسش داری‌ ؟
گفتم عاشقشم. اون دکتره چه حالی کرده وقتی کست رو می‌دیده.
گفت اتفاقا زن بود. اما یه لزی بعد عمل باهم کردیم. گفتم پس حتما برام تعریف کن.
گفت باشه. حالا بعدا. اول به دادم برس که دارم می‌میرم.
اول روناشو خوردم و بعدم لای کسش رو باز کردم و شیرجه با زبونم زدم بهش.
انگشت فاکم رو کردم توی سوراخ کونش. آهش رفته بود بالا و مدام میگفت بخور عزیزم. کس مامانت رو جر بده مامان جون.
کمی که گذشت ، دهنم رو از کسش برداشتم. انگشتم کردم توش و با یه انگشت دیگم با چوچوله کوچولوش بازی کردم. انقدر تنگ بود کسش که انگشتمم راحت توش نمیرفت. همینجور که داشتم با انگشت با کسش ور میرفتم ، یه دفه مقدار خیلی کمی آب از ته کسش خیلی آروم ازش سرازیر شد. زود انگشتم رو بیرون کشیدم از کسش و دهنم رو چسبوندم به کسش و با قدرت آبش رو مک زدم. فکر میکردم ارضا شده. اما انگار هنوز مونده بود.
خودش با صدای بریده گفت ، شاهین مامان چوچولم رو مک بزن. سریع چولولش رو گرفتم به دهنم و مثل چی مکش میزدم. بازم انگشت فاکم رو کردم توی کونش. اونم با یه دستش ممش رو محکم گرفته بود و فشارش میداد و با دست دیگش سرم رو گرفته بود و به کسش فشار میداد.
من دیدم سوراخ کونش داره تنگ تنگ میشه و بدنش داره به لرزه میوفته. فهمیدم خانوم خانوما تازه داره ارضا میشه.
اون یه دستش که رو ممش بود رو برداشت و دست آزاد من رو گرفت. انگشتاش رو بین انگشتای من قفل کرد.
دوتا رونش رو به سرم بین پاش فشار داد و چندتا جیغ کوچولو زد و مقداری آب از کسش ریخت توی دهنم.
پاهاش رو از دور سرم آزاد کرد و دستش رو از دستم جدا.
ولی من همچنان داشتم کسش رو مک میزدم که هر چی آبه رو بخورم. خیلی کسش خوشمزه بود.
گفت بسه دیگه مامان جان. دیگه طاقت ندارم. شیره جونم کشیدی از تنم بیرون.
دوتا بوس کسش رو کردم و رفتم رو تنش افتادم. سینه‌هام به ممیاش چسبیده بود و کیرم بین پاش و چسبیده روی کسش قرار گرفت.
با این که یه بار ارضا شده بودم ، اما کیرم یه لحظه هم دست از شقیش برنداشته بود. کس مامان هم همچنان پف داشت.
کلی از هم لب گرفتیم و گردن همدیگه رو بوسیدیم.
بعد گفت خب عزیز مامان ، حالا دوس داری واسه اولین بار ، کس مامانی رو بکنی یا کونش رو ؟
گفتم وای مامان یعنی بهم کونم میدی؟
گفت آره عزیز دلم. اما به نظرم واسه سکس اولمون کسم رو حسابی بکن. بار بعد کونم رو هم تصاحبش کن.
لبش رو بوسیدم و گفتم چشم مامان خوشگل سکسیم. هر جوری که تو راحتی.
گفت مرسی عزیزم که درک میکنی. چون واقعا سخته توی یه سکس ، هم کس بدم هم کون. مخصوصا که از بعد بابات اصلا کیر نرفته توم. فقط با دو نفر لز کردم.
گفتم با کیا مامانی؟
گفت با همون دکتری که سینه و کون و کسم رو عمل کرد و با مژگان.
مژگان هم مربی مهد بود و 28 سالش بود. یه بار توی 19 سالگیش ازدواج کرده بود. اما دو سال بعدش طلاق گرفته بود و با اینکه اختلاف سنیش با مامانم زیاد بود حدودا ، اما خیلی رفیق بودن.
گفتم عجب. با مژگان هم واسم تعریف کن بعد.
گفت حتما. حالا بیا تا این کیر خوشگلت همچنان تیرآهنه یه بار دیگه کسم رو سر حال بیار تا بعد. فقط دوس داری توی چه حالتی بکنیم.
یه نگاه به وان کردم که پر کف بود. گفتم توی وان و توی آب پر از کف سکس کنیم؟
گفت باشه. بغلم کن خودت بخوابونم توی وان.
وان خیلی بزرگ بود.
خدا خیر بده بابام رو وقتی خونه رو می‌ساخت ، وان بزرگی رو گذاشت توی حمام.
بلند شدم و یه دستم رو گذاشتم زیر شونه‌هاش و یه دستمم گذاشتم زیر پاهاش و بغلش کردم. خیلی خیلی سبک بود.
همینجور که ایستاده بودم و بغلم بود ، زیر دوش حمام سرم رو بردم سمت کسش و کلی بوسش کردم. اونم قلقلکش میشد و کلی می‌خندید. بعد خوابوندمش توی وان پر از کف.
کفا رو به ممه هاش و کسش می‌مالید.
منم شیر آب رو بستم. نگاش کردم خیلی ناز داشت کفا رو به خودش می‌مالید.
اونم نگام کرد و گفت چیه؟
گفتم هیچی. خیلی نازی مامان. عاشقتم. پریدم روش. کفا به دیوارا پرتاب شد.
گفت ای پسره دیوونه. چته.
گفتم خودتو بزار جای من. یه دختر خوشگل اینجوری با کف خودش رو بماله چه حالی میشی؟
گفت ای حشری. خیلی حشری هستی. بعد من که دختر نیستم.
گفتم والا چیزی از یه دختر سکسی 20 ساله کم نداری.
خودشو چسبوند بهم و کلی از هم لب گرفتیم.
بعدش گفتم خب حالا پشت بهم میخوابی ؟ میخوام از پشت بزارم توی کست.
بالای وان یه قسمتی داشت که ابری بود و روش رو روکش چرم گرفته بود و حالت بالشت رو داشت. ما سرمون اونجا بود و تنمون داخل آب. انگار روی تخت که پشتت رو تکیه میدی به بالای تخت.
مامان به پهلو و پشت بهم چرخید. دست راستم رو از زیر پهلوش رد کردم و ممی راستش رو گرفتم توی مشتم. دست چپمم گذاستم روی شکمش. خودش پاشو بلند کرد و من کیرم رو آروم کردم توی کسش. خیلی داغ ، لزج و بینهایت تنگ بود. به محض ورود کیرم به دهانه کسش ، یه جیغ کوچولو زد و منم در جوابش ، سینه راستش رو محکم فشار دادم و گفتم جووون. عاشق این جیغاتم عزیزم.
قشنگ کونش رو چسبوند بهم و گفت موتورت رو روشن کن واسه مامانی. لبم رو چسبوندم به گردنش و شروع به تلمبه زدن کردم. خودش دستم که روی شکمش بود رو گرفت و گذاشت بالای کسش و گفت بالای کسم رو بمال مامان جون.منم با انگشتام آروم بالای کسش رو نوازش میکردم.
گردنش رو دیگه کندم از بوس کردنای آبدار. بوی تنش مستم کرده بود.
همینجور که تلمبه میزدم گفت داره آبم میاد. منم نزدیک بودم تقریبا به ارضا شدن.
ممیش رو محکم فشار میدادم و بالای کسش رو شدید می‌مالیدم.
پاش رو که بلند کرده بود رو انداخت پایین. مسیر کسش تنگ بود ، تنگ‌ترم شد. خودش دستم از روی کسش برداشت و گذاشت روی اون یکی سینش و دستش رو گذاشت روی دستم و فشار داد. منم دوتا ممیش رو فشار دادم تا چندتا جیغ زد و آبش ریخت روی کیرم. دمای کسش بینهایت بالا رفت. کیرم داشت آتیش میگرفت. منم ممیاش رو انقدر فشار دادم که آبم با فشار پاشید توی کسش. انگار نه انگار بار دوم ارضام بود.
آبم که ریخت توی کسش ، یه آه بلند کشید و گفت عزیز مامان ، بزار کیرت توی کسم بمونه. بعد کمرش رو هم به تنم چسبوند و با صدای خماری ، گفت خواب بعد ارضا خیلی می‌چسبه. مخصوصا در کنار پسر خودت. منم دست راستم رو آوردم گذاشتم زیر گردنش و دست چپم هم روی سینه چپش ول کردم. فقط محکم فشارش دادم به خودم و سرمم به سرش چسبونم و از عطر تن و موهای خوشبوش با یه حالت مستی واری ، بیهوش شدیم.

پایان قسمت اول
     
  
مرد

 
سکس ماورایی با مامان: منشور سکس با مامان
(قسمت دوم از سکس ماورایی با مامان)

سلام خدمت دوستان عزیز.
این قسمت رو هم دوباره آپلود کردم و غلط‌های تایپی رو تا جایی که حواسم بود اصلاح کردم که اگه باز بود ببخشید.
همچنین موارد اضافی رو هم حذف کردم.
********************
چشمامو باز کردم و دیدم مامان هنوز توی بغل من، در حالی که کیرم توی کسشه و دوتا سینه‌هاش توی مشتمه خوابه.
کس مامان از بس تنگ بود ، نزاشته بود کیرم بخوابه و همچنان توی کسش شق بود. حرارت کسش یه ذره هم کم نشده بود. انگار کوره آتیش بود و محکم دور کیرم رو گرفته بود. کیرم از بس شق مونده بود ، یه درد نسبتا زیادی رو توی کیرم و به خصوص تخمام حس میکردم.
خیلی آروم که مامان از خواب بیدار نشه ، کیرم رو از کسش کشیدم بیرون. اما به محض بیرون کشیدن ، توی بغلم که بود تکون خورد و یه آه کوچولو کشید.
دستاشو گذاشت رو دستام که روی ممیاش بود ، گفت شاهین جان بیدار شدی مامان قربونت بشه؟
گفتم ببخشید مامانی‌. نمی‌خواستم بیدارت کنم. کیرم از بس توی کست شق مونده ، درد گرفته.
گفت وای خدا مرگم بده. زودتر می‌کشیدیش بیرون.
گفتم خدا نکنه. این چه حرفیه عزیزم. آخه خواب بودم. همین الآن بیدار شدم از دردش.
گفت خب الآن آبت بیارم که شقیش بخوابه؟
گفتم نه نمیخواد. الآن که اومد بیرون ، دیگه دورش رو چیزی نگرفته و خوب میشه.
مامان گفت خب بیا زودتر بریم زیر دوش. روش آب سرد بگیر تا بخوابه کیرت. فکر کنم حدودا 6 ساعته توی حمامیم.
از وان اومدم بیرون نگاه کیرم کردم ، قرمز مثل لبو شده بود و به شدت هم شق بود.
مامان نگاش کرد و گفت وای قربونش بشم من. چقدر شق کرده. شاهین ، این تا آبش نیاد محاله بخوابه. بعدم هی بدن لختم رو می‌بینی بدتر میشه.
گفتم آره مامانی. اصلا در حضورت نمیشه شق نباشه. واقعا از محالاته.
مامان گفت عاشق همین هیز گریت واسه مامانتم که از 13سالگی داریش.
با صدای آرومی که انگار نشونه شرم و خجالت بود گفتمش ، مامانی ، میشه کونت رو ....
یه بوس کوچولو زد به لبم و گفت کلک ، نکنه از فکر کونمه که جناب کیرت یه لحظه هم نمیخوابه؟
خندیدم و یه بوسی زدم به لبش.
گفت باشه عزیزم. چه حالتی دوس داری کون مامانت رو بکنی؟
کمرم رو صاف کردم و ازش جدا شدم. دستام بردم زیر بغلش و بلندش کردم و به خودم چسبوندمش و با هم بدون اینکه حرفی بزنیم رفتیم زیر دوش.
بدنامون رو شستیم تا کفا کامل پاک بشه.
بعد همینجور که آب دوش باز بود ، گفتم میشه داگ استایل کف حمام بشینی؟
نشست و منم پشتش نشستم.
کپلای کون گرد و سفت و کوچیکش رو از هم باز کردم. سوراخ کونش هم صورتی بود. کس پف کردش هم از لای پاش زده بود بیرون.
سرم رو بردم جلو و زبونم رو چسبوندم به کونش. سوراخش رو مک میزدم و با دست راستم چوچول کسش رو می‌مالیدم. آهش رفته بود بالا.
کمی که گذشت ، گفت شاهین مامان ، زانوم کف حموم درد گرفت. اشکال نداره روی شکم بخوابم ؟
گفتم آخ ببخشید مامان جون. نه بخواب.
خوابید و یه پاش رو جمع کرد تا لای کونش باز بشه. باز دوباره سرم رو کردم توی کونش و سوراخش رو لیس زدم. یکمم کسش رو هم لیس زدم.
اومدم پشتش بخوابم و بغلش کنم و کیرم رو بزارم توی کونش که یه دفه پیش خودم گفتم نکنه از کون بکنمش ، کونش گنده بشه و از این فرم سکسی در بیاد و مثل طاقچه بزنه بیرون. مثل گوریل.
بهش این موضوع رو گفتم.
گفت نه عزیزم. من کونم رو که عمل کردم ، استخون لگنم رو تراشیدم و پروتز کردم و جای بخیش رو چند بار لیزر کردم که معلوم نباشه. مگه بعضی از پورن استارا رو ندیدی کون میدن اما کونشون گنده نیست. حالا الکسیس و اینا نکردن چون خب اونا باید افرادی که کون گنده رو دوس دارن سیراب کنن. ولی تو سعی کن آبت رو نریزی توی کونم. چون ریختن منی توی روده ، باعث ایجاد قارچ مقعدی میشه و حتی میگن باعث ابتلا به هموروئید میشه. وقتی داشت میومد بریز توی کسم. البته اینم بگم کون دادن زیادی هم خوب نیست. ماهیچه های کون رو گشاد میکنه. ماهی یه بار اشکالی نداره. اما زیادیش واسه روده اصلا خوب نیست. من با مژگان (گفتم دوستش که مربی مهده) هم که لز میکنیم فقط ماهی یک بار میزارم انگشت کنه توی کونم. دیلدو هم اصلا نمیزارم بکنه توی کونم. ولی اون خیلی کون دادن رو دوس داره. همیشه باید به حساب کونش کلی برسم که می‌بینی هر روز انگار کونش داره طاقچه‌ای‌تر میشه.
گفتم مامان جون. قول میدم همین امروز که روز اول رابطمونه کونت رو بکنم. دیگه قول میدم که نکنم.
گفت نه عزیزم. گفتم که ماهی یه بار خبری نیست.
بعد خودش به پهلو خوابید منم رفتم چسبیدم از پشت بهش.یه دستم رو از زیر پهلوش رد کردم و یکی از سینه‌هاشو گرفتم و دست دیگمم بردم گذاشتم روی کسش و با انگشتم چوچولش رو گرفتم و می‌مالیدم.
سر کیرم رو آروم چسبوندم به سوراخ کونش. یکم فشار دادم و سر کیرم رفت توش.
کونش خیلی گرم و بیش از حد تنگ بود.
خیلی آروم فشار دادم و تا نصف کیرم رفت تو.
اما هر چی دیگه فشار دادم ، یه میلی هم جلو نمیرفت. حس میکردم که کلا ظرفیت کونش همین قدره.خیلی تنگ بود. آه و اوفش خونه رو برداشته بود. اون یه سینه دیگش که آزاد بود رو خودش دو دستی گرفته بودش و انقدر فشارش میداد که حس میکردم داره کنده میشه.
همین جور که چوچولش رو می‌مالیدم ، خیلی آروم توی کونش تلمبه میزدم.
کمی گذشت ، مامان با صدای شکسته گفت عشقم ، درش بیار.
در آوردم.
گفت طاقت ندارم. کیرت خیلی کلفته عزیز مامان.
در آوردم و گفتم ببخشید. اصلا به هیچ وجه نمیخوام درد بکشی عزیزم. تا همینجا هم به آرزوم رسیدم. بسه. میزارم توی کست.
گفت نه فدات شم. کون دادن اولش درد داره. ولی بعدش فقط لذته. من از بعد بابات کیر توی کس و کونم نرفته. فقط انگشت و زبون بوده. عملم که کردم تنگ شدن سوراخام. یکم میگذره تا عادت کنم.
یکم از کف توی وان رو بمال به کیرت‌. یکمم کف با انگشتت بکن توی کونم. شیر آبم ببند تا کفا پاک نشه.
گفتم مطمئنی میخوای ادامه بدیم مامان جون؟
گفت آره عزیزم. حالا لیز میشه قشنگ باهم حال میکنیم.
کیرم رو پر از کف کردم.
کلی هم با انگشت کف کردم توی کون مامان.
دوباره به همون حالت قبل خوابیدم و کردم توی کونش. این بار راحت تر رفت. ولی بازم تا نصفه کیرم جلوتر نرفت.
همینجور تلمبه میزدم و مامان دیگه جیغای بنفش میکشید.
کسش کلی آب داده بود. دستم که روی کسش بود و خیس از آب لزج کسش شده بود رو برداشتم و لیس زدم. واقعا خیلی طعم شیرین و بوی خوبی داشت آب کس مامان.
دوباره چوچولش رو گرفتم و مالیدم.
کمی بعد دیدم سوراخ کونش مثل اولش تنگ تنگ شد. تنش توی بغلم داشت می‌لرزید. فهمیدم داره ارضا میشه.
کونش انقدر تنگ شد که دیگه تلمبه زدن محال شد.
کیرم رو ثابت توی کونش نگه داشتم. دمای کونش انقدر بالا رفته بود که کیرم رو داشت ذوب میکرد توی کونش. فقط دعا میکردم که این داغی بیش از حد کونش ، ارضام نکنه و آبم توی کونش نیاد. لعنتی نمیشد هم درش بیارم انقدر تنگ شده بود.
فقط چوچولش رو محکم می‌مالیدم و ممیش که توی دستم بود رو محکم فشار میدادم. خودشم اون ممه دیگش رو از جاش داشت میکند.
کلی جیغ زد و دستم رو خیس خیس کرد.
دوباره دستم رو کردم توی دهنم و حسابی لیس زدم آبش رو.
سوراخ کونش گشاد شد.
کیرم رو کشیدم بیرون و گذاشتمش لای پاش چسبیده به کسش که خیس و لزج شده بود. حتی بیرون و لبه‌های کسشم داغ داغ بود.رونش رو چسبوند بهم و منم دوتا ممیش رو محکم گرفتم. یکی دو بار جلو عقب کردم و آبم بین پاش خالی شد. کسشم خیس کردم با آبم. البته چون دوبار ارضا شده بودم ، آبم کمتر اومد. خیلی هم کمتر. اما به حدی بود که بشه بهش گفت آب.
ارضا که شدم ، ممیاش رو ول کردم.
یه آهی از سر راحت شدنش کشید و گفت ، عزیز مامان چرا نکردیش توی کسم ؟
گفتم آخه همین الآن ارضا شدی. گفتم شاید اذیت بشی.
گفت قربونت بشم که انقدر به فکر مامانتی. یه جنتلمن واقعی توی سکس باید به فکر طرف مقابلش خیلی باشه و خوشحالم و به خودم افتخار میکنم پسرم یه جنتلمن تمام عیاره.
گفتم تو عشق منی عزیزم. مامانی که معشوقه‌ی پسرشه. خیلی بالاتر از یه مامان معمولی.
کونش رو بیشتر چسبوند بهم و انگشت دستم رو برداشت و کرد توی دهنش و مکش میزد و قربون صدقم میرفت‌. کمی بعد انگشتم رو درآورد و گفت ، عشق مامان ، زود یه حمومی کنیم و بریم بیرون ؟
شد 7 ساعته فک کنم که توی حمومیم.
گفتم آره حتما مامانی.
دیگه از بس هر دوتایی ارضا شده بودیم ، انگار هر چی حس شهوت در ما بود ، نابود شده بود.
من بدن مامان رو لیف و صابون زدم و اونم بدن من رو.
من موهای مامان رو شامپو زدم و اونم موهای من رو.
اما نه من حس شهوت انگیزی از دیدن و لمس بدن خوشگلش داشتم و نه اون.
گهگاهی در هنگام شستن همدیگرو می‌بوسیدیم. چه از لب و چه از گردن همدیگه. همچنین من وقتی کسش رو می‌شستم ، چندبار بوسش کردم. اونم چندبار سر کیرم رو بوس کرد. اما کیر من دیگه نای بیدار شدن رو نداشت. اونم کسش انگار پف کردن و ترشح کردنش ناشی از شهوت ، واسش محال شده بود.
وقتی اومدیم بیرون ، ساعت 4 بعد از ظهر بود. باورمون نمیشد انقدر توی حمام بودیم.
گفت شاهین ، فقط یه شورت چسبون بپوش.
منم گفتم اگه ممکنه ، فقط یه شرت و یه سوتین بپوش مامان خوشگلم.
خندید و گفت چشم.
من یه شورت مشکی اسلیپ چسبون پوشیدم. مامانم یه شورت قرمز پررنگ که بغلای رونش بندی بود و گره داشت رو پوشید و یه سوتین ستش که پشت کمرش بندی بود.
مامان شب قبلش غذا واسه امروز درست کرده بود و توی یخچال گذاشته بود طبق روال هر روزه.
اما گفت که امروز مثل روز جشن ماست. پس زنگ زد بیرون بر و دو پرس چلو کباب سلطانی ، با کلی مخلفات رو سفارش داد.
غذا رو آوردن و من سریع یه پیرهن و شلوار پوشیدم و رفتم دم در گرفتمش و بعد که اومدم ، پیرهن و شلوار رو درآوردم.
سر میز غذا ، مامان به جای اینکه بشینه روی یه صندلی دیگه جز صندلی من ، گفت اجازه هست بشینم روی پای پسرم ؟
گفتم بفرما بشین عشق من. البته حالا که داری میشینی ، جوری بشین کیرم بره لای کونت مامان جون.
خندید و گفت ای پسر هیز. بسه دیگه. باز شق میکنیا. کافیه امروز.
گفتم مامان جون. اذیت نکن دیگه. روز اول رابطمونه ها.
گفت باشه. به قولی یه شب هزار شب نمیشه و نشست.
گفت با هم از توی یه پرس بخوریم و وقتی تموم شد بریم سر پرس بعدیش. موافقی ؟
گفتم معلومه که آره. شما هم موافقی من غذا رو با قاشق و چنگال خودم بکنم دهنت مامانی؟ یعنی فقط یه قاشق و چنگال و لیوان آب.
گفت معلومه که آره عزیز دلم.
خلاصه غذا رو به همین شکل خوردیم. یعنی یه لقمه خودم میخوردم و یه لقمه دهن مامان میکردم. من سر غدا گهگاهی کمر لختش رو مالش میدادم که بعد تایمی کوتاه ، کیرم لای کونش شروع کرد به شق شدن.
مامان فهمید و گفت از دست تو. عجب کمر و انرژی داری پسر. بازم که تیزش کردی. دیگه به خدا واسه امروز بسه مامان جان. فرار که نمیکنم. بیشتر سه بار ارضا شدن توی یه روز ، ضعیفت میکنه.
باشه واسه فردا.
بعد یه لمبه کونش رو یکم داد بالا و دستش رو گذاشت از روی شرت روی کیرم و خطاب به کیرم گفت ، بخواب آقایی. واسه فردا واسه زیر دلم سیخ شو. یعنی اگه نشدی خودم می‌کشمت.
ولی من تا ته غذا دست از نوازش کمر لطیفش بر نداشتم و کیرم همچنان سیخ لای کون مامان بود. اونم که انگار خوشش اومده بود گهگاهی کونش رو روی کیرم چرخش میداد.
بعد غذا ، مامان گفت میای بریم بخوابیم ؟ بعد سه بار ارضا و یه غذای سکسی باهم ، یه خواب سکسی می‌چسبه. موافقی؟
گفتم بریم بخوابیم مامان.
داشتم مثل اوسکلا میرفتم توی اتاق خودم که گفت ، به به. اینجوری واسه خواب، عشقت رو تنها میزاری؟
گفتم یعنی میشه پیشت بخوابم؟
گفت مگه عشق هم نشدیم ؟
سریع پریدم بغلش کردم و لبش رو بوسیدم و در هنگام بوسه ، یه اسپنک آروم از روی شرتش زدم در کونش و گوشت لپای کونش رو گرفتم توی دستم و فشار دادم. اونم لب میداد بهم و کونم رو نوازش میکرد از روی شرت.
گفت البته توی خواب نزاری توما. واسه امروز دیگه کافیه.
گفتم چشم مامان خوشگلم. سخته جلوی خودم رو بگیرم ولی قول میدم.
مامان توی اتاقش هنوز تختی که با بابام روش می‌خوابید رو داشت.
گفتم مامان میشه یه خواهشی کنم ؟
گفت اگه مگه مربوط به کردنم توی امروز نباشه ، هر چی باشه قبول.
گفتم ، نه مرده و قولش.دیگه سکس بسه. اما میشه سوتینت رو دراری تا ممیات رو بگیرم دهنم و بخوابم توی بغلت؟
خندید گفت بله که میشه پسر گلم. بیا خودت درش بیار.
چرخید و کمرش رو کرد بهم.
گره بند سوتینش رو باز کردم و سوتین رو انداختم پایین تخت. یه بوس کوچولو از کمرش کردم و بغلش کردم و آروم خوابوندمش روی تخت و افتادم روش و شیرجه زدم به لبش. کلی ازش لب گرفتم و اونم منو هی به خودش فشار میداد. بعد چند دقیقه رفتم پایین و به پهلو خوابیدم. اونم به پهلو توی بغلم کشوندمش و سرم رو چسبوندم به ممش و اروم شروع کردم به مک زدن ممش. اون ممی دیگشم با دست آزادم می‌مالیدم.
مامانم دستش رو از زیر سرم رد کرد و سرم رو به سینش فشار میداد و نوازش میکرد. پاش رو هم بین پاهام آورد و کسش رو از روی شرت به رونم فشار میداد و می‌مالید. داغی کسش رو روی رونم حس میکردم.
با صدای پر از عشوه گفت ، میخوای از این به بعد کلا لخت توی خونه باشیم؟
ممیش رو ول کردم و گفتم نه مامان جون. اینجوری اون حس شهوتش رو بعد مدتی از دست میده. اما تو همش لباسای باز و چسبون بپوش. شلوارکای کوتاه یا شرتکای کوتاه بپوش که رون و ساق پای خشگلت دیده بشه. کلا رونات همیشه پیدا باشه و همیشه هم تاپ بپوش.
گفت نه بابا. کی میره این همه راه رو. خیلی سلیقه سکسی داریا. باشه پس تو هم همش لباسای اندامی بپوش تا عضلت همش توی چشم باشه.
گفتم چشم مامان جون.
گفت پس این از قرار اولمون.
واسه قرار دوم ، میخوای دیگه بهم نگی مامان و اسمم رو صدا بزنی ؟
گفتم اگه میشه نه. گفتن مامان خوشگل تره. حتی توی سکس و مخصوصا وقتی دارم ارضا میشم ، بگم مامان یه حس عجیبی داره برام.
گفت آره فک کنم فهمیدم چی میگی. خب اصلا تو قرار ها رو وضع کن. تو فانتیزیات بیشتره.
گفتم من که یکیش رو توی حموم گفتم. که هر وقت جیشمون گرفت توی حموم روی هم جیش کنیم.
گفت وای آره. خیلی بهم حال داد. آره پس این قرار دوم.
بعد گفت واسه سومیش چی ؟
کمی فکر کردم و گفتم میشه همیشه موقع خواب ، ممیات لخت باشه ؟
گفت کاملا درکت میکنم. تو هم پسر باباتی. فقط خدا رو شکر که سینه‌هامو عمل کردم. وگرنه الآن فکر کنم میرسید به سایز 200. عین بشکه میشد.
خندیدم و گفتم پس دیگه تصویب شد آره ؟
گفت آره عشقم.
گفتم چهارمی هم میشه هم تو هم من پستون اصلا نگیم. آخه این خوشگلای تو هم پستون نیست. به شکه به قول خودت میگن پستون.
گفت پس چی بگیم؟
گفتم ممی. خیلی حتی کلمش هم شهوت ناکه. گفت آره راس میگی. باشه اینم چهارمی.
گفتم ممی های سفت و خوشگل و خوشمزه.
جفتمون خندیدیم.
بعد گفت خودم این به ذهنم رسید که فکر کنم عالیه.
گفتم چی؟
گفت هر وقت هر کدوم نیاز داشتیم ، اون طرف یه حالی به طرف مقابل بده. حالا حسش رو نداشت سکس کامل نباشه. اما یه جوری باشه که شهوت طرف مقابل کمی خالی بشه. فقط اگه من پریود بودم ، کس کردن فقط تعطیل. جاهای دیگه ولی آزاد.
گفتم عالیه مامان جون. اینم پنجمی.
گفت ششمی چی بزاریم ؟
گفتم دیگه بهم صبح بخیر و شب بخیر و سلام و خدافظی نگیم. جاش همدیگرو ببوسیم.
گفت اینم عالیه. جاش یه بوسه روی لب هم بزنیم. اینم از ششمی. هفتمی چی باشه ؟
گفتم جای ماهی یه بار ، فقط سالی دوبار کونت رو بکنم. چون اصلا دوس ندارم کونت پهن و بزرگ بشه. میخوام کونت و ممه‌هات همیشه سفت و کوچولو باشن. همیشه مثل یه دختر مانکنی سکسی و هات باشی.
گفت آخه تو و همه مردا کون کردن رو دوس دارید. مگه نه ؟
گفتم من کون گرد و برجسته و کوچولو رو دوست بیشتر دارم.
گفت آخه....
گفتم دیگه قبول کن. به خاطر م من هم بدن سکسی خوشگلت.
گفت چشم. پس اینم هفتمی. هشتم چی ؟
گفتم دیگه چیزی به ذهنم فعلا نمیرسه. اگه رسید بعد وضع میکنیم.
گفت باشه عشق مامان. پس اینم از منشور سکسی شاهین و مامانش.
خندیدیم و من باز ممش رو به دهنم گرفتم. مامان آروم آروم خوابش برد و منم همینجور که ممش رو میخوردم ، توی آغوش گرم مامان ، خوابم برد.

پایان قسمت دوم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
سکس ماورایی با مامان: تجربه بهشت واقعی
(قسمت سوم)
سلام دوستان. پایان این قسمت رو کمی تغییر دادم. چون قرار بود که این قسمت ، خودش دو بخش باشه که منصرف شدم.
***********************

چشمامو باز کردم دیدم ممی مامان توی دهنمه و پاهامون بین پاهای همدیگست. یه دستش دور گردنم بود و یه دست دیگش رو کامل زیر صورتم گذاشته بود. یعنی با صورتم کامل کف یکی از دستاش خوابیده بودم. منم دوتا دستم رو روی سینه‌ایش که توی دهنم بود گذاشته بودم.مثل یه نوزاد که شیر میخوره و سینه مامانش رو دو دستی میگیره.
بمیرم براش. اصلا حواسم نبوده کی و چجوری صورتم رو کف دستش گذاشتم.
من فقط یادم بود که نوک ممیش رو در حال مک زدنش بودم که خوابم برد و چیز دیگه‌ای یادم نمیومد. پیش خودم میگفتم حتما حسابی خواب رفته دستش.
از بس روی پهلو خوابیده بودم ، دیگه پهلوم درد گرفته بود.
کمی سرم رو از سینش جدا کردم. چشمم به پنجره افتاد که صبح زیبایی رو نشون میداد.
خدای من ، یعنی ما این همه توی بغل هم خواب بودیم؟
باورم نمیشد.
احساس ضعف شدیدی داشتم. دیروزش که فقط شیرموز و ناهار خورده بودم و چیز دیگه از ظهرش به بعد نخورده بودم. حتما مامان هم همین حس رو داشت. خصوصا که هر دومون سه بارم ارضا شده بودیم.
می‌خواستم آروم طوری که بیدار نشه برم صبحونه رو آماده کنم که تا کمی تکون خوردم چشمای ماهش رو باز کرد.
گفتم ببخشید مامانی. نمیخواستم....
نزاشت حرفم رو کامل بگم که لبش رو چسبوند به لبم و شروع کرد محکم لبم رو مک زدن.
من فقط سریع دستش رو از زیر صورتم برداشتم و یه دستم رو گذاشتم روی کمرش و سفت به خودم فشارش دادم.
یکم لبش رو جدا کرد و با یه عشوه خاصی گفت زبونم رو بخور عزیز مامان.
دهنم رو باز کردم و زبونش رو فرستاد توی دهنم. با لبام زبونش رو گرفتم و مکش میزدم. اونم از روی شرت هی کس داغش رو به رون پام می‌مالید و از ته گلو اومممم اوممم میکرد توی دهنم.
لبش رو ول کردم و گفتمش حالا زبون منم میخوری مامان خوشگل من؟
بدون حرفی دهنش رو باز کرد و من زبونم رو فرستادم داخل دهانش. با لبای داغش زبونم رو کمی مک زد و لبش رو از لبم جدا کرد و گفت طبق قرارمون ، اینم از اولین صبح بخیر عاشقانه ما دوتا عاشق.
یه بوس کوچولو لبش رو کردم و گفتم قربونت برم مامان جون. بعد مکسی کوتاه گفتم راستی مامان ، چرا نرفتی مهد. اصلا چرا دیروز انقدر زود رسیدی؟
گفت میدونی که امسال شاگرد خیلی کم داشتیم. از اول تابستونم کلا 11 تا بچه بود که مامان باباهاشون کارمند بودن و باید میومدن مهد. دیگه خانم عرفان منش(مدیر مهد) دید به ضررشه و دیروز یه دفه تصمیم گرفت منو مژگان و زهرا(یه مربی دیگه) رو تعطیل کنه و همه رو بسپاره به ستایش(یه مربی دیگه).
گفتم ایول پس یعنی تا اول مهر هر روز از صبح تا شب به جز روزای پریودیت فقط سکس میکنیم؟
گفت والا با این وضع شهوت منو تو ، فکر کنم تا اول مهر کمر واسه جفتمون نمونه و تو حتی توی پریودیمم سرویسم کنی.
گفتم اولا مامان جون اصلا نگران کمرم نباش. چون مثل آهنه. دوما پریود که شدی من فقط مثل پروانه دورت میگردم تا دردش رو کمتر حس کنی.
گفت بسه دیگه نمک نریز. پاشو برم یه صبحونه آماده کنم که مردیم از گشنگی.
گفتم یه فکری زد به سرم.
گفت زود باش بگو که خیلی گشنمه. فقط الآن کس و کون نخواه.
گفتم توی چندتا فیلم دیدم روی بدن هم خامه یا میوه میریزن و می‌خورن. میای روی تن هم خامه بریزیم و بخوریم؟
مامان گفت لعنت به این فانتیزیات که خیلی مریضن و با این حال اصلا نمیشه بهشون نه بگی. فقط اینجا که نمیشه. همه جا رو به گند میکشونه. یه تشک بادی یادته مال بابات بود داشتیم ، کجاست؟
گفتم زیر تخت منه. چطور مگه؟
گفت از این به بعد واسه این مدل سکسامون که یه کردن عادی نیست ، اینو باد میکنیم میزاریم کف حموم. دیگه جایی هم کثیف نمیشه.
لبش رو یه بوس کردم گفتم فانتیزی‌های ذهن من ، علتش اینه که مامانم ، یه خوشگل باهوشه.
گفت بسه دیگه زود دست به کار شو. من میرم تشک رو میارم. تو هم برو خامه و عسل رو بیار. عسل واسه افزایش آبتم خوبه آقایی.
اینو گفت و لبم رو بوسید و رفت توی اتاق من. فقط یه شورت پاش بود. نتونستم طاقت بیارم با دیدن بدن لخت سکسیش.
جای اینکه برم آشپزخونه ، شرتم رو درآوردم و رفتم دنبالش توی اتاقم. دیدم تا کمر خم شده زیر تختم و کون گرد و کوچولوش رو قمبل کرده رو به هوا.
رفتم نشستم پشتش و شرتش رو تا زانوهاش کشیدم پایین.
یه جیغ زد و گفت مگه نرفتی آشپزخونه؟ ترسوندیم.
گفتم نه هنوز.
گفت نکنه خامه و عسل توی کس و کون منه ؟
گفتم پس چی فکر کردی مامانی. کس و کونت واقعا طعم عسل میده برام. ممی‌هاتم حکم خامه هست.
گفت خب هر کاری دوس داری باهام بکن شیرین زبون من. همینجور که زیر تخت رو میگشت ، منم سرم توی چاک کونش بود و سوراخ خوشگل کونش رو لیس میزدم. اونم آهش هوا بود. گهگاهی هم یه لیس به وسط شیار کسش میزدم.
یه اسپنک آرومم زدم به کپل راست کونش که یه جیغ کوچولو جوابم رو داد. با دوتا شصتم کمی سوراخ کونش رو از هم باز کردم و با لبم کونش رو محکم مک میزدم.
بعد از چند دقیقه ، با صدای بریده ناشی از شهوت بالا ، گفت بسه دیگه. پیدا کردم. سرم رو از توی کونش جدا کردم و گفتم وای واقعا عسله.
گفت پاشو برو تلمبه رو بیار اینو باد کنیم سر رات عسل و خامه هم بیار. نون هم نمیخواد دیگه. گردنش رو یه بوس کردم و رفتم اول تلمبه رو آوردم و تشک رو بادش کردم. خیلی سبک بود.
بهش گفتم مامانی ، اینو ببرش توی حموم تا من خامه و عسل رو بیارم.
گفت باشه.
منم رفتم خامه و عسل رو آوردم.
اومدم جلو در حمام دیدم مثل یه فرشته خوابیده روی تشکه و دوتا دستاشو گذاشته زیر سرش و یه برگ گل رز قرمز مصنوعی که توی اتاقش بود رو کنده و گذاشته روی شیار کسش.
گفتم وای مامان. چقدر خوشگل شدی.
دستاش از زیر سرش در اورد و برام باز کرد و گفت بدو بیا بغل مامان.
منم خامه و عسل رو گذاشتم پایین تشک و نامردی نکردم خودم رو محکم انداختم توی بغلش. تشکه خوب مقاومتی داشت که بادش در نرفت.
گفت ای حشری وحشی و دستش رو انداخت دور کمرم و محکم به خودش فشارم داد.
گفتم وقتی عشقت مامانت باشه ، از شدت حشر بدن سکسیش وحشی نشی جای تعجبه.
اینو گفتمو لبم رو چسبوندم به لبای داغش و شروع کردم به لب گرفتن ازش. کیرم بین روناش و چسبیده به چاک کس داغش بود. احساس میکردم که به نهایت شقی خودش رسیده.
لبم رو جدا کردم و گفتم عاشقتم مامان جون.
اونم در جواب یه بوس از لبم کرد. از تو بغلش کنار اومدم و گفتم اول تو مامان جون. چون میدونم که خیلی گرسنه‌ای.
خامه و شیشه عسل رو دادم دستش و گفتم من تمام قد در خدمتتم.
پاشد و دوباره لبم رو یه بوس کرد و گفت تو بخواب که الآن میام.
رفت بیرون. منم خوابیدم و منتظر شدم. کمی بعد دیدم اومد و شیشه مربای آلبالو توی دستشه. گفت با مربا خوشمزه‌تر میشی.
منم دستامو براش باز کردم و گفتم بپر توی بغلم مامان خوشگلم. ولی اون نپرید و گفت وحشی شدن واسه مرداست. ما خانوما ظریفیم.
گفتم شما فقط دیوونه میکنید مارو.
خندید و نشست روی تشک پایین پام و سر قوطی خامه رو باز کرد و از انگشتای پام تا روی گردنم رو با خامه کرد یکی.
فقط کیرمو نکرد.
گفتمش کیرم رو قابل نمیدونی بخوری مامانی؟
گفت وای چقدر عجولی. اگه کس و کونم واسه تو عسله ، خب این کیر خوشگلتم واسه من عسل و مربا باهمه.
گفتم قربونت برم من.
گفت عزیزم یکم لای پات رو باز کن.
منم باز کردم.
نشست پایین پام و انگشتای پای راستم رو توی دهنش کرد و با یه ولع عجیبی خامه‌ها رو میخورد. همینجور تا رون راستم رو بالا اومد و همه خامه‌هاشو میخورد.
جوری میخورد که هیچ اثری از خامه دیگه روی پام نموند.
بعد رفت سراغ پای چپم و خامه‌های اونم خورد.
گفت خب دیگه اینم از خامه. حالا نوبت عسل و مرباشه.
نصف شیشه عسل و مربا رو خالی کرد روی کیرم و تخمام. کمی لای پام رو باز کرد تا عسله سرازیر کنه روی سوراخ کونم.
اول سرش رو کرد لای کونم و از سوراخ کونم رو لیس زد تا رسید به تخمام که با عسل و مربا یکی بود. اول خواست دوتا تخمام رو باهم بکنه توی دهنش. اما هم جاش نمیشد و هم اینکه من دردم گرفت. بعد یکی یکی تخمام رو کرد توی دهنش و خامه عسلش رو میخورد و تخمم رو مک میزد. همزمان با انگشت فاک یه دستش سوراخ کونم رو می‌مالید ولی توش نمیکرد. با دست دیگشم حواسش بود خیلی از عسل و مربای روی کیر و تخم دیگم نریزه روی تشک.
تخمام که تموم شد ، رفت سر کیرم که پر عسل بود. لباش رو دور کیرم اصلا جلو عقب نمیکرد. فقط کیرم رو بدجوری مک میزد. احساس میکردم کیرم داره از جاش کنده میشه از قدرت مکش. دیگه همه عسلای روی کیرم رو خورده بود. احساس میکردم داره آبم میاد. بهش گفتم مامانی دارم میام.
زود کیرم ول کرد و گفت ، نه به این زودی نزار بیاد.
گفتم دیگه از کنترل خارجه. با این مک زدنت مگه میشه جلوش رو گرفت. کله کیرم سرخ شده بود از بس مکش زده بود.
خوابید روم و کیرمم گذاشت لای روناش چسبیده به کس داغش و یه بوس کوچیک از لبم کرد و گفت یکی از بهترین صبحانه‌های عمرم رو خوردم.
گفتم نوش جونت مامان جون. حالا تو بخواب تا من صبحانه بخورم.<br>
یه بوس دیگه کرد لبمو گفت چشم.
به کمر خوابید روی تشک. من قوطی خامه رو برداشتم و دوتا سینش رو پر از خامه کردم. مربای آلبالو هم ریختم روی خامه‌ها.
شیرجه زدم روی ممیاش و انقدرم گشنم بود ، مثل خر فقط میخوردم. با قدرت نوک و همه جای سینه‌های گرد و سفتش رو میکردم توی دهنم و مک میزدم. آهههای ریز و سکسی میکشید.
تا جایی که میشد همه خامه‌های روی ممیاش رو خوردم. سرم رو از روی سینش بلند کردم و گفتم یه دور دیگه باید این ممی‌های خوشگلت رو این بار با خامه و عسل بخورم.
خندید و گفت من کامل در اختیارتم مامان جون. راحت باش.
دوباره سینه‌هاشو پر خامه کردم و این بار عسل ریختم روش.
با دوتا دستم سینه سمت راستش رو محکم فشار دادم توی دستام و با سر شیرجه زدم روش و همه خامه‌هاش رو با ولع میخوردم و همه جای ممیش رو میکردم توی دهنم.
اونم سرم رو نوازش میکرد. کسش به رونم چسبیده بود و حسابی آب داده بود و رونم رو خیس کرده بود.
سینه راستش که تموم شد ، گفتم یکم نوشیدنی بین غذا واجبه.
از روش که خوابیده بودم ، رفتم پایین و کسش رو حسابی لیس زدم و ترشحات خوشمزش رو خوردم و دوباره اومدم بالا رفتم سراغ ممی چپش. اونم با دو دستم فشار دادم و همه خامه‌هاشو خوردم.
مامان گفت قربونت برم که انقدر خوب مامانت رو حشری میکنی و آب کسش رو راه میندازی.
یکم سرم رو بلند کردم و گفتم خب عشقمی. زندگیمی. نفسمی. و دوباره شروع کردم به خوردنش.
دیگه دوتا سینش پاک شده بود از خامه. قوطی خامه رو برداشتم و شکمش رو پر از خامه کردم. دستامو بردم زیر کمر باریکش و شروع کردم به شکمش رو خوردن. خیلی شکم خوشگلی داشت. عظلات شکمش هر مردی رو از هوش می‌برد. چسبیده به کمرش بود.
رفتم سر یکی از عشقام توی بدنش ، یعنی ناف کوچولو و تو دل بروش. زبونم رو توی نافش میکردم ومی‌چرخوندم و خامه‌های توش رو مک میکزدم. غش کرده بود از خنده. میگفت نکن. تو رو خدا بسه. جیشم میاد. الان جیش میکنم.
سرم رو از توی نافش درآوردم و گفتم قربون جیشت برم من مامان جون. اصلا بیا یه کاری کنیم. من انقدر با زبونم نافت رو با شکمت رو لیس میزنم تا حسابی قلقلک بشی و کنترلت رو از دس بدی و جیش کنی. جیشت هم میریزه روی شکمم و سینه‌هام که روی کست خوابیده.
گفت لعنتی. خیلی فانتیزیات باحاله. پس یعنی من خودم اقدام به جیش کردن اصلا نکنم و بزارم به حدی برسه قلقلکم که کنترل رو دیگه از دست بدم؟
گفتم اره افرین. اصلا خودت سعی به جیش نکن.
گفت باشه قربونت برم.
دوباره شکمش رو با خامه پر کردم و این بار مربا هم ریختم روش. نافش رو بیشتر پر کردم از خامه و مربا. تقریبا سینه هام روی کس داغش قرار داشت. حمله کردم به شکمش مثل بازی که به بچه های کوچیک میکنن و شکمشون رو میخوردن و صدا در میارن ، منم همین کار رو با شکم و نافش میکردم. با انگشتامم دم پهلوهاشو رو قلقلک میدادم. از خنده زیاد دیگه داشت جیغ میزد. دوتا رونش رو به سرم فشار داده بود. خیلی نگذشت که دیدم سینم خیس از کمی جیش داغش شد. یکم سینم رو فاصله دادم از کسش تا راحت جیش کنه. شدید تر با زبون نافش رو قلقلک دادم. خیلی نگذشت که جیشش با فشار ریخت روی سینه‌ها و شکمم. دیگه زبونم رو از شکمش برداشتم. خودش با دستاش ، دستامو محکم گرفت و جیش میکرد. جیشش خیلی زیاد و داغ بود. آخه از دیروز عصر تا حالا جیش نکرده بود. ریختن جیشش روم خیلی حال میداد. دلم میخواست دهنم رو بزارم روی کسش و جیشش رو بخورم. اما ترسیدم بدش بیاد و نزاره.
دیگه جیشش تموم شد. دستامو ول کرد. گفت آخیش راحت شدم. تا حالا با لذت نشاشیده بودم که به لطف شاه پسرم اینم ممکن شد. گفتم وای خیلی حال داد مامانی. منم جیش دارم. شدیدم جیش دارم.
گفت ایول. پس بریز روم. کیرم رو گرفتم و میخواستم بریزم روی شکمش که گفت نه صبر کن. منم یه فانتیزی دارم.
گفتم جون. بگو مامان جون.
گفت بیا بدنامون رو پر از خامه کنیم و توی بغل هم بخوابیم و هی بدنامون رو به هم بمالیم. واسه خامه هم که لیز شده بدنامون راحت روی هم می‌لغزه. بعد تو کیرت رو بزار لای پام و جیش کن.
دولا شدم و سر ممی راستش رو بوسیدم و گفتم دیدی مامان جون تو هم فانتیزیات حرف نداره.
گفت خب عشقمی دیگه.
قوطی خامه رو برداشتم همه جای بدنامون رو با خامه پر کردم. دیگه خامه تموم شد. بعد گفتم حالا چجوری بخوابیم؟
گفت به پهلو و خودش به پهلو خوابید. منم به پهلو خوابیدم توی بغلش.
انگار توی تنش بخاری روشن بود. تنش داغ داغ بود و کیرم که لای روناش و چسبیده به کسش گذاشتم داشت از حرارت تنش می‌سوخت. من دست راستم رو گذاشتم زیر سرش و دست چپم رو گذاشتم روی پهلوش. اونم همین کار رو کرد. لبامون توی هم قفل شد و مشغول لب گرفتن شدیم و هی توی بغل هم وول میخوردیم و پیچ تاب میخوردیم. مامان همینجور که توی بغلم بود ، شکمش رو روی شکمم می‌لغزوند. منم کیرم رو بین روناش که پر از خامه کرده بودم ، جلو عقب میکردم. اما نه زیاد که آبم نیاد.
لبش رو از لبم جدا کرد و گفت هر وقت دوس داشتی جیش کن لای پام.
گفتم نره توی کست جیشم ؟
گفت نه نگران نباش.
گفتم فعلا بزار یکم عشقبازی کنیم.
گفت جوووون. عاشقتم پسر گلم.
من دوباره لبم رو چسبوندم به لباش و شروع کردم به لبش رو خوردن. دیگه کیرم رو لای پاش جلو عقب نمیکردم. چون انقدر کسش حرارت داشت ، که از لذت داغیش داشت آبم میومد و فعلا نمیخواستم. اما توی بغل هم همینجور پیچ و تاب میخوردیم.
مدت زیادی گذشت از این وظع. دیگه لبای من درد گرفته بود از بس لب همو خورده بودیم. دست چپم رو از روی پهلوش بردم سمت کونش. کونش رو فشار دادم سمت خودم و همینجور که لبامون توی هم بود ، کلی به خودم فشار آوردم تا با فشار زیاد جیش کردم بین پاش. توی شقی یکم سخت میشه جیش کردن.
جیشم که کامل تمام شد ، مامان لبش رو از لبم جدا کرد و گفت وای چقدر حال داد. هم عشقبازیمون هم جیش کردنت لای پام.
گفتم فقط نره توی کست عفونت کنه.
گفت نگران نباش عزیزم.
پاش رو بلند کرد و جیشا که بین پاش بود ، همش ریخت بیرون.
گفت وای چقدر جیشت داغ بود. خیلی حال کردم.
گفتم البته تن خودت عین بخاری بود. مخصوصا لای پات
گفت این حرارت از عشق توئه.
دوباره لبش رو چسبوند به لبم و سفت همو بغل کردیم.
من محکم توی بغلم گرفتمش و خودم به کمر خوابیدم و اونم اومد روم. یکم که توی این حالت لب گرفتیم ، بلند شد نشست روی دوتا پام. کیرم رو گرفت توی دستش و خودش رو سر داد رو به جلو. کسش رو چسبوند به تخمام. کیرم رو ول کرد. کیرم چسبید به بالای کسش. یعنی سر کیرم چسبید به بالای شیار کسش که اگه لبه‌های کس تنگش رو باز میکردی ، زیرش چوچول صورتی رنگ پف کردش بود.
بعد دست راستش رو حول گردن گیرم قرار داد تا کامل کیرم به چاک کسش بچسبه و دست چپش رو هم گذاشت روی سینه چپش و فشارش میداد و در این حالت شروع کرد به بالا پایین کردن خودش. به تخمم ضربه ایجاد میشد و یه درد کوچیک اما لذت بخش رو توی تخمام و زیر شکمم ایجاد کرده بود. کیرمم که بین چاک کسش تکون میخورد ، داشت شدید تحریکم میکرد. چیزی نگذشت که کسش آب انداخت و لزج شد و این منو بیشتر تحریک میکرد.
با صدای بلند میگفت اوووف جوووون من خوشبخت‌ترین مامان دنیام. داشت آبم میومد و اصلا اینو فعلا نمیخواستم.
دوتا دستم رو رسوندم به کنار ممیاش و خوابوندمش روی خودم و بهش گفتم فعلا زوده آبم بیاد.
گفت آره حالا نزار بیاد. چقدر زود داشت آبت میومد!
گفتم آخه کست خیلی داغه. آدمو حشری میکنه زیاد.
لپم رو یه بوس کرد و گفت قربون حشری شدنت بشم. تا میتونی روی مامانت حشری شو.
دستمو گذاشتم پشت کمرش و محکم گرفتمش و خوابوندمش روی تشک به روی کمر.
دوش متحرک آب رو گرفتم روی بدنش و بدن خودم تا مابقی خامه‌هایی که روی تنمون هست رو بشوره ببره. بعد رفتم پایین پاش نشستم. می‌خواستم کل بدنش رو ببوسم و لیس بزنم. انگشتای پاش رو گرفتم و کردم توی دهنم و مکش میزدم. بعد رفتم سراغ ساق پاش و همینطور بوس میکردم تا رسیدم به رون سفتش. پوست خیلی نرم و حالت لیزی داشت. تنش داغ داغ بود. تا نزدیکای کسش رو بوس میکردم و لیس میزدم. به کسش که رسیدم رفتم سراغ اون یکی پاش و همینکارو کردم تا رسیدم به کس داغش. اول از بالای چاک کسش رو بوس کردم تا پایینش. بعد با دوتا شصتم لای کسش رو باز کردم و لبم رو غنچه‌ای کردم و بالای چاک کسش که چوچولش بود رو با دهنم گرفتم و محکم مکش زدم. جیغ میکشید و با حالت جیغ‌واری میگفت آاااه. کشتیم تو پسر. بخور. همه تنم مال توئه. بخور.
انگشت فاک دست چپم رو کردم توی کسش و تکون میدادم توی کسش و همینطور محکم چوچولش رو مک میزدم. کسش پر آب شده بود. واقعا خیلی آب کسش خوشمزه بود و عجیب بوی خیلی خوبی داشت کسش. نمی‌خواستم ارضا شه و می‌خواستم انقدر حشریش کنم تا اسکوئرت بشه. خیلی دلم میخواست اسکوئرت یه زن رو از نزدیک ببینم. مخصوصا اگه اون زن مامان جون خودم باشه. واسه همین کس کوچولوش رو ول کردم و فقط یه بوس توپول دیگه از چوچولش کردم و رفتم سراغ شکمش. از شکم خیلی قلقلکی بود. مخصوصا نافش. کلی زبونم رو توی نافش می‌چرخوندم. قش کرده بود از خنده. همزمان آه از حشرش هم میکشید و این ترکیب آه و خندش خیلی بهم حال میداد. کیر خودمم لبو شده بود. نزدیک به یه ساعت بود که مدام شق بود و دیگه این شق دردی داشت اذیتم میکرد. چند بارم که مامان تا مرز ارضا شدن برده بودم و احساس میکردم تخمام سنگین شده و همه آبم توی سر کیرم جمع شده. شکمش رو که حسابی بوسه بارون کردم ، رفتم سراغ عشقای همیشگیم یعنی ممیای خوشگلش. دو دستی سینه راستش رو گرفتم و شروع کردم به خوردن همه جاش. اونم سرم رو گرفته بود و نوازش میکرد. تا خواستم برم سمت ممی چپش ، یکم از تو بغلش پسم زد و به پهلو خوابید. منو سمت خودش کشوند و دستش رو گذاشت زیر سرم و کمی خودش رو به سمت من انداخت. گفت بیا پسر گلم ممیم رو بخور عزیزم. منم یه دستم رو بردم زیر گردنش و دست دیگمم گذاشتم روی سینش و فشارش دادم و حمله کردم به سینش. شدید مکش میزدم همه جاش رو. آه و جیغش رفته بود هوا. دستم رو از روی ممیش بردم گذاشتم روی کسش. انگشت فاکم رو کردم توی کسش. همچنان کسش خیس و لزج بود. کسش رو انگشت میکردم و ممیش رو میخوردم. توی ابرا بود از شدت لذت. نزدیک ارضا شدنش بود که انگشتم رو درآوردم و ممیش رو ول کردم. گفت عشقم تو رو خدا خالیم کن. گفتم یکم دیگه. میخوام ارگاسم شدیدی کنی که لذتش رو تاحالا نداشتی. بعد خودم رو توی بغلش کشیدم بالا و افتادم به جون گردنش. لیسش میزدم و بوسش میکردم. دیگه بیهوش شد توی بغلم. چشماش سفید شد. تو کونم عروسی بود. شنیده بودم زن توی سکس و عشقبازی چشماش سفید شه و نتونه دیگه بازش کنه ، یعنی به اوج لذت رسیده.
بعد از گردنش رفتم سراغ گوشاش. لاله گوشش رو مک میزدم. جیغای بنفش میکشید. یکم لبش رو بوس کردم و از بغلش پاشدم و به شکم خوابوندمش. پشت روناش رو بوسه بارو کردم و رفتم سر کپلای سفت کونش.
کلی بوسش کردم و بعد از روش رفتم کنار و گفتم مامان جون یه پات رو یکم خم میکنی تا چاک کونت باز بشه و سوراخ کون و کست پیدا شه؟
گفت عزیزم میخوای بزاری توی کونم؟
گفتم نه فقط میخوام بخورمش.
یه پاش رو خم کرد و لای کونش باز شد. سرم رو بردم لای کونش و شروع کردم به خوردن سوراخ کونش. بعد یکم سوراخش رو باز کردم و زبونم رو لوله‌ای کردم توی کونش. البته حتی سر زبونمم تو نرفت. کونش خیلی تنگ بود. حتی دیروزم که کیرم رفته بود توش ، یه درصدم بازش نکرده بود. دیگه نمیشد طاقت بیارم. گفتم مامان جون ، همینطوری بخوابم روت و بکنم توی کست؟
گفت آره دیگه. فقط ارضام کن زودتر که دارم می‌میرم.
لحن صداش یکم جدی شده بود که به خاطر حشری شدنش بود.
سر کیرم رو گرفتم و کردم توی کسش. مامان یه آه خیلی بلند کشید. اولش آروم تلمبه میزدم. اما کمی که گذشت با سرعت کیرم رو تا ته کسش می‌کوبیدم. بغل ممیش رو گرفته بودم و فشار میدادم. موهاش رو زدم کنار و گردنش رو لیس میزدم. تنش زیر بغلم داشت می‌لرزید. فهمیدم میخواد آبش بیاد. توی دلم دعا میکردم اسکوئرت کنه. خودمم که آبم سر کیرم بود. منم داشتم ارضا میشد. سرعتم رو دو چندان کردم. تقریبا باهم ارضا شدیم. یعنی من کمی زودتر. در حد صدم ثانیه. اما متاسفانه اسکوئرت نکرد. گردنش رو شدید بوس میکردم و ممیش رو فشار میدادم. با صدای خیلی آرومی و بریده بریده گفت بهترین ارضای عمرم بود. تاحالا انقدر حال نکرده بودم. خیلی خوب بود. انگار سبک شدم. قربونت برم پسر گلم.
باز گردنش رو بوسیدم و گفتم وظیفه عاشق همینه. به معشوقش حال اساسی بده.
کیرم رو از کس تنگش درآوردم و پاشدم. اونم زیر بغلش رو گرفتم و بلندش کردم. دیگه نای لب گرفتنم نداشتیم. باد تشک رو خالی کردم و همون یه گوشه حمام گذاشتمش واسه سکسای بعدمون. من تن اونو شستم و اونم منو. اما حتی نای لب گرفتنم نبود.
همو شستیم و اومدیم بیرون.
جفتمون عجیب به شدت خوابمون گرفته بود. ارضای شدیدی هر دومون کرده بودیم. برای همین هر دومون با خیالی آسوده و سرشار از شادی رفتیم تا ظهر به سمت تخت خواب.
شاد بودیم از اینکه بهشت رو پیدا کردیم. یه بهشت واقعی. یه بهشت زمینی. یه بهشت که فقط در خونه ما و بین من و مامان برقرار بود.
(پایان قسمت سوم)
     
  
مرد

 
سلام این داستانی که میخوام براتون بگم مربوط میشه به 20 سال پیش..
💋سکس من با دختر پسرخاله ام💋
💖این داستان شامل سه قسمت می باشد💖
💜قسمت اول💜
---------------------------------------------------‐-
-------------------‐‐--------------‐-----------------
من اسمم سعید هست و 34 سالمه..ما یک خانواده 4 نفری هستیم که 3 تا برادر بزرگتر از خودم دارم و من آخری میشدم..
خونه پدری من تو مرزداران هست و ما بغل دستمون یک همسایه ترک داشتیم که خیلی فضول بودند..
فامیل مادری من بیرجند زندگی میکردند و من همراه با داداش هام و مادرم هر سال عید نوروز می رفتیم بیرجند دو هفته پیش اونا که خاله و دایی هام اونجا بودند.
خاله من از مادرم 15 سال بزرگتر بود و 16 تا بچه داشت..بعضی وقتا خاله ام اینا تابستون میامدند خونه مون تهران ..یکی از پسرخاله هام اسمش احمد بود احمد منو خیلی دوست داشت و باهام بازی میکرد..احمد 15 سال ازم بزرگتر بود..
ما همسایه مون 4 تا دختر داشت و دو تا پسر ..یکی از دخترهاش اسمش سکینه بود..احمد معلم بود تو شهرستان..پسرخاله من عاشق سکینه شده بود و بعد از 3 یا 4 سال رفت و آمد آخرسر موفق شد با دختر همسایه مون ازدواج کنه..اوایل بابای سکینه اجازه نمیداد چون پسرخاله ام مجبور بود زنشو ببره شهرستان اونجا زندگی کنه ..برای سکینه سخت بود اولش تا عادت کنه به غریبی
احمد حاصل ازدواجش با سکینه شد دو تا دختر به اسم زهرا و نازنین

زهرا متولد 75 بود و 8 سال ازم کوچیکتر
زهرا وقتی 8 ساله بود من باهاش خیلی بازی میکردم مخصوصا خاله بازی ..
هر سال احمد با زنش میامد تهران و این باعث شد ما با همسایه مون نسبت فامیلی داشته باشیم و رفت و آمد کنیم.

💜پایان قسمت اول 💜
     
  ویرایش شده توسط: Saeedmom858   
مرد

 
سکس ماورایی با مامان: تجربه بهشت واقعی
(قسمت سوم)
سلام دوستان. پایان این قسمت رو کمی تغییر دادم. چون قرار بود که این قسمت ، خودش دو بخش باشه که منصرف شدم.
***********************

چشمامو باز کردم دیدم ممی مامان توی دهنمه و پاهامون بین پاهای همدیگست. یه دستش دور گردنم بود و یه دست دیگش رو کامل زیر صورتم گذاشته بود. یعنی با صورتم کامل کف یکی از دستاش خوابیده بودم. منم دوتا دستم رو روی سینه‌ایش که توی دهنم بود گذاشته بودم.مثل یه نوزاد که شیر میخوره و سینه مامانش رو دو دستی میگیره.
بمیرم براش. اصلا حواسم نبوده کی و چجوری صورتم رو کف دستش گذاشتم.
من فقط یادم بود که نوک ممیش رو در حال مک زدنش بودم که خوابم برد و چیز دیگه‌ای یادم نمیومد. پیش خودم میگفتم حتما حسابی خواب رفته دستش.
از بس روی پهلو خوابیده بودم ، دیگه پهلوم درد گرفته بود.
کمی سرم رو از سینش جدا کردم. چشمم به پنجره افتاد که صبح زیبایی رو نشون میداد.
خدای من ، یعنی ما این همه توی بغل هم خواب بودیم؟
باورم نمیشد.
احساس ضعف شدیدی داشتم. دیروزش که فقط شیرموز و ناهار خورده بودم و چیز دیگه از ظهرش به بعد نخورده بودم. حتما مامان هم همین حس رو داشت. خصوصا که هر دومون سه بارم ارضا شده بودیم.
می‌خواستم آروم طوری که بیدار نشه برم صبحونه رو آماده کنم که تا کمی تکون خوردم چشمای ماهش رو باز کرد.
گفتم ببخشید مامانی. نمیخواستم....
نزاشت حرفم رو کامل بگم که لبش رو چسبوند به لبم و شروع کرد محکم لبم رو مک زدن.
من فقط سریع دستش رو از زیر صورتم برداشتم و یه دستم رو گذاشتم روی کمرش و سفت به خودم فشارش دادم.
یکم لبش رو جدا کرد و با یه عشوه خاصی گفت زبونم رو بخور عزیز مامان.
دهنم رو باز کردم و زبونش رو فرستاد توی دهنم. با لبام زبونش رو گرفتم و مکش میزدم. اونم از روی شرت هی کس داغش رو به رون پام می‌مالید و از ته گلو اومممم اوممم میکرد توی دهنم.
لبش رو ول کردم و گفتمش حالا زبون منم میخوری مامان خوشگل من؟
بدون حرفی دهنش رو باز کرد و من زبونم رو فرستادم داخل دهانش. با لبای داغش زبونم رو کمی مک زد و لبش رو از لبم جدا کرد و گفت طبق قرارمون ، اینم از اولین صبح بخیر عاشقانه ما دوتا عاشق.
یه بوس کوچولو لبش رو کردم و گفتم قربونت برم مامان جون. بعد مکسی کوتاه گفتم راستی مامان ، چرا نرفتی مهد. اصلا چرا دیروز انقدر زود رسیدی؟
گفت میدونی که امسال شاگرد خیلی کم داشتیم. از اول تابستونم کلا 11 تا بچه بود که مامان باباهاشون کارمند بودن و باید میومدن مهد. دیگه خانم عرفان منش(مدیر مهد) دید به ضررشه و دیروز یه دفه تصمیم گرفت منو مژگان و زهرا(یه مربی دیگه) رو تعطیل کنه و همه رو بسپاره به ستایش(یه مربی دیگه).
گفتم ایول پس یعنی تا اول مهر هر روز از صبح تا شب به جز روزای پریودیت فقط سکس میکنیم؟
گفت والا با این وضع شهوت منو تو ، فکر کنم تا اول مهر کمر واسه جفتمون نمونه و تو حتی توی پریودیمم سرویسم کنی.
گفتم اولا مامان جون اصلا نگران کمرم نباش. چون مثل آهنه. دوما پریود که شدی من فقط مثل پروانه دورت میگردم تا دردش رو کمتر حس کنی.
گفت بسه دیگه نمک نریز. پاشو برم یه صبحونه آماده کنم که مردیم از گشنگی.
گفتم یه فکری زد به سرم.
گفت زود باش بگو که خیلی گشنمه. فقط الآن کس و کون نخواه.
گفتم توی چندتا فیلم دیدم روی بدن هم خامه یا میوه میریزن و می‌خورن. میای روی تن هم خامه بریزیم و بخوریم؟
مامان گفت لعنت به این فانتیزیات که خیلی مریضن و با این حال اصلا نمیشه بهشون نه بگی. فقط اینجا که نمیشه. همه جا رو به گند میکشونه. یه تشک بادی یادته مال بابات بود داشتیم ، کجاست؟
گفتم زیر تخت منه. چطور مگه؟
گفت از این به بعد واسه این مدل سکسامون که یه کردن عادی نیست ، اینو باد میکنیم میزاریم کف حموم. دیگه جایی هم کثیف نمیشه.
لبش رو یه بوس کردم گفتم فانتیزی‌های ذهن من ، علتش اینه که مامانم ، یه خوشگل باهوشه.
گفت بسه دیگه زود دست به کار شو. من میرم تشک رو میارم. تو هم برو خامه و عسل رو بیار. عسل واسه افزایش آبتم خوبه آقایی.
اینو گفت و لبم رو بوسید و رفت توی اتاق من. فقط یه شورت پاش بود. نتونستم طاقت بیارم با دیدن بدن لخت سکسیش.
جای اینکه برم آشپزخونه ، شرتم رو درآوردم و رفتم دنبالش توی اتاقم. دیدم تا کمر خم شده زیر تختم و کون گرد و کوچولوش رو قمبل کرده رو به هوا.
رفتم نشستم پشتش و شرتش رو تا زانوهاش کشیدم پایین.
یه جیغ زد و گفت مگه نرفتی آشپزخونه؟ ترسوندیم.
گفتم نه هنوز.
گفت نکنه خامه و عسل توی کس و کون منه ؟
گفتم پس چی فکر کردی مامانی. کس و کونت واقعا طعم عسل میده برام. ممی‌هاتم حکم خامه هست.
گفت خب هر کاری دوس داری باهام بکن شیرین زبون من. همینجور که زیر تخت رو میگشت ، منم سرم توی چاک کونش بود و سوراخ خوشگل کونش رو لیس میزدم. اونم آهش هوا بود. گهگاهی هم یه لیس به وسط شیار کسش میزدم.
یه اسپنک آرومم زدم به کپل راست کونش که یه جیغ کوچولو جوابم رو داد. با دوتا شصتم کمی سوراخ کونش رو از هم باز کردم و با لبم کونش رو محکم مک میزدم.
بعد از چند دقیقه ، با صدای بریده ناشی از شهوت بالا ، گفت بسه دیگه. پیدا کردم. سرم رو از توی کونش جدا کردم و گفتم وای واقعا عسله.
گفت پاشو برو تلمبه رو بیار اینو باد کنیم سر رات عسل و خامه هم بیار. نون هم نمیخواد دیگه. گردنش رو یه بوس کردم و رفتم اول تلمبه رو آوردم و تشک رو بادش کردم. خیلی سبک بود.
بهش گفتم مامانی ، اینو ببرش توی حموم تا من خامه و عسل رو بیارم.
گفت باشه.
منم رفتم خامه و عسل رو آوردم.
اومدم جلو در حمام دیدم مثل یه فرشته خوابیده روی تشکه و دوتا دستاشو گذاشته زیر سرش و یه برگ گل رز قرمز مصنوعی که توی اتاقش بود رو کنده و گذاشته روی شیار کسش.
گفتم وای مامان. چقدر خوشگل شدی.
دستاش از زیر سرش در اورد و برام باز کرد و گفت بدو بیا بغل مامان.
منم خامه و عسل رو گذاشتم پایین تشک و نامردی نکردم خودم رو محکم انداختم توی بغلش. تشکه خوب مقاومتی داشت که بادش در نرفت.
گفت ای حشری وحشی و دستش رو انداخت دور کمرم و محکم به خودش فشارم داد.
گفتم وقتی عشقت مامانت باشه ، از شدت حشر بدن سکسیش وحشی نشی جای تعجبه.
اینو گفتمو لبم رو چسبوندم به لبای داغش و شروع کردم به لب گرفتن ازش. کیرم بین روناش و چسبیده به چاک کس داغش بود. احساس میکردم که به نهایت شقی خودش رسیده.
لبم رو جدا کردم و گفتم عاشقتم مامان جون.
اونم در جواب یه بوس از لبم کرد. از تو بغلش کنار اومدم و گفتم اول تو مامان جون. چون میدونم که خیلی گرسنه‌ای.
خامه و شیشه عسل رو دادم دستش و گفتم من تمام قد در خدمتتم.
پاشد و دوباره لبم رو یه بوس کرد و گفت تو بخواب که الآن میام.
رفت بیرون. منم خوابیدم و منتظر شدم. کمی بعد دیدم اومد و شیشه مربای آلبالو توی دستشه. گفت با مربا خوشمزه‌تر میشی.
منم دستامو براش باز کردم و گفتم بپر توی بغلم مامان خوشگلم. ولی اون نپرید و گفت وحشی شدن واسه مرداست. ما خانوما ظریفیم.
گفتم شما فقط دیوونه میکنید مارو.
خندید و نشست روی تشک پایین پام و سر قوطی خامه رو باز کرد و از انگشتای پام تا روی گردنم رو با خامه کرد یکی.
فقط کیرمو نکرد.
گفتمش کیرم رو قابل نمیدونی بخوری مامانی؟
گفت وای چقدر عجولی. اگه کس و کونم واسه تو عسله ، خب این کیر خوشگلتم واسه من عسل و مربا باهمه.
گفتم قربونت برم من.
گفت عزیزم یکم لای پات رو باز کن.
منم باز کردم.
نشست پایین پام و انگشتای پای راستم رو توی دهنش کرد و با یه ولع عجیبی خامه‌ها رو میخورد. همینجور تا رون راستم رو بالا اومد و همه خامه‌هاشو میخورد.
جوری میخورد که هیچ اثری از خامه دیگه روی پام نموند.
بعد رفت سراغ پای چپم و خامه‌های اونم خورد.
گفت خب دیگه اینم از خامه. حالا نوبت عسل و مرباشه.
نصف شیشه عسل و مربا رو خالی کرد روی کیرم و تخمام. کمی لای پام رو باز کرد تا عسله سرازیر کنه روی سوراخ کونم.
اول سرش رو کرد لای کونم و از سوراخ کونم رو لیس زد تا رسید به تخمام که با عسل و مربا یکی بود. اول خواست دوتا تخمام رو باهم بکنه توی دهنش. اما هم جاش نمیشد و هم اینکه من دردم گرفت. بعد یکی یکی تخمام رو کرد توی دهنش و خامه عسلش رو میخورد و تخمم رو مک میزد. همزمان با انگشت فاک یه دستش سوراخ کونم رو می‌مالید ولی توش نمیکرد. با دست دیگشم حواسش بود خیلی از عسل و مربای روی کیر و تخم دیگم نریزه روی تشک.
تخمام که تموم شد ، رفت سر کیرم که پر عسل بود. لباش رو دور کیرم اصلا جلو عقب نمیکرد. فقط کیرم رو بدجوری مک میزد. احساس میکردم کیرم داره از جاش کنده میشه از قدرت مکش. دیگه همه عسلای روی کیرم رو خورده بود. احساس میکردم داره آبم میاد. بهش گفتم مامانی دارم میام.
زود کیرم ول کرد و گفت ، نه به این زودی نزار بیاد.
گفتم دیگه از کنترل خارجه. با این مک زدنت مگه میشه جلوش رو گرفت. کله کیرم سرخ شده بود از بس مکش زده بود.
خوابید روم و کیرمم گذاشت لای روناش چسبیده به کس داغش و یه بوس کوچیک از لبم کرد و گفت یکی از بهترین صبحانه‌های عمرم رو خوردم.
گفتم نوش جونت مامان جون. حالا تو بخواب تا من صبحانه بخورم.<br>
یه بوس دیگه کرد لبمو گفت چشم.
به کمر خوابید روی تشک. من قوطی خامه رو برداشتم و دوتا سینش رو پر از خامه کردم. مربای آلبالو هم ریختم روی خامه‌ها.
شیرجه زدم روی ممیاش و انقدرم گشنم بود ، مثل خر فقط میخوردم. با قدرت نوک و همه جای سینه‌های گرد و سفتش رو میکردم توی دهنم و مک میزدم. آهههای ریز و سکسی میکشید.
تا جایی که میشد همه خامه‌های روی ممیاش رو خوردم. سرم رو از روی سینش بلند کردم و گفتم یه دور دیگه باید این ممی‌های خوشگلت رو این بار با خامه و عسل بخورم.
خندید و گفت من کامل در اختیارتم مامان جون. راحت باش.
دوباره سینه‌هاشو پر خامه کردم و این بار عسل ریختم روش.
با دوتا دستم سینه سمت راستش رو محکم فشار دادم توی دستام و با سر شیرجه زدم روش و همه خامه‌هاش رو با ولع میخوردم و همه جای ممیش رو میکردم توی دهنم.
اونم سرم رو نوازش میکرد. کسش به رونم چسبیده بود و حسابی آب داده بود و رونم رو خیس کرده بود.
سینه راستش که تموم شد ، گفتم یکم نوشیدنی بین غذا واجبه.
از روش که خوابیده بودم ، رفتم پایین و کسش رو حسابی لیس زدم و ترشحات خوشمزش رو خوردم و دوباره اومدم بالا رفتم سراغ ممی چپش. اونم با دو دستم فشار دادم و همه خامه‌هاشو خوردم.
مامان گفت قربونت برم که انقدر خوب مامانت رو حشری میکنی و آب کسش رو راه میندازی.
یکم سرم رو بلند کردم و گفتم خب عشقمی. زندگیمی. نفسمی. و دوباره شروع کردم به خوردنش.
دیگه دوتا سینش پاک شده بود از خامه. قوطی خامه رو برداشتم و شکمش رو پر از خامه کردم. دستامو بردم زیر کمر باریکش و شروع کردم به شکمش رو خوردن. خیلی شکم خوشگلی داشت. عظلات شکمش هر مردی رو از هوش می‌برد. چسبیده به کمرش بود.
رفتم سر یکی از عشقام توی بدنش ، یعنی ناف کوچولو و تو دل بروش. زبونم رو توی نافش میکردم ومی‌چرخوندم و خامه‌های توش رو مک میکزدم. غش کرده بود از خنده. میگفت نکن. تو رو خدا بسه. جیشم میاد. الان جیش میکنم.
سرم رو از توی نافش درآوردم و گفتم قربون جیشت برم من مامان جون. اصلا بیا یه کاری کنیم. من انقدر با زبونم نافت رو با شکمت رو لیس میزنم تا حسابی قلقلک بشی و کنترلت رو از دس بدی و جیش کنی. جیشت هم میریزه روی شکمم و سینه‌هام که روی کست خوابیده.
گفت لعنتی. خیلی فانتیزیات باحاله. پس یعنی من خودم اقدام به جیش کردن اصلا نکنم و بزارم به حدی برسه قلقلکم که کنترل رو دیگه از دست بدم؟
گفتم اره افرین. اصلا خودت سعی به جیش نکن.
گفت باشه قربونت برم.
دوباره شکمش رو با خامه پر کردم و این بار مربا هم ریختم روش. نافش رو بیشتر پر کردم از خامه و مربا. تقریبا سینه هام روی کس داغش قرار داشت. حمله کردم به شکمش مثل بازی که به بچه های کوچیک میکنن و شکمشون رو میخوردن و صدا در میارن ، منم همین کار رو با شکم و نافش میکردم. با انگشتامم دم پهلوهاشو رو قلقلک میدادم. از خنده زیاد دیگه داشت جیغ میزد. دوتا رونش رو به سرم فشار داده بود. خیلی نگذشت که دیدم سینم خیس از کمی جیش داغش شد. یکم سینم رو فاصله دادم از کسش تا راحت جیش کنه. شدید تر با زبون نافش رو قلقلک دادم. خیلی نگذشت که جیشش با فشار ریخت روی سینه‌ها و شکمم. دیگه زبونم رو از شکمش برداشتم. خودش با دستاش ، دستامو محکم گرفت و جیش میکرد. جیشش خیلی زیاد و داغ بود. آخه از دیروز عصر تا حالا جیش نکرده بود. ریختن جیشش روم خیلی حال میداد. دلم میخواست دهنم رو بزارم روی کسش و جیشش رو بخورم. اما ترسیدم بدش بیاد و نزاره.
دیگه جیشش تموم شد. دستامو ول کرد. گفت آخیش راحت شدم. تا حالا با لذت نشاشیده بودم که به لطف شاه پسرم اینم ممکن شد. گفتم وای خیلی حال داد مامانی. منم جیش دارم. شدیدم جیش دارم.
گفت ایول. پس بریز روم. کیرم رو گرفتم و میخواستم بریزم روی شکمش که گفت نه صبر کن. منم یه فانتیزی دارم.
گفتم جون. بگو مامان جون.
گفت بیا بدنامون رو پر از خامه کنیم و توی بغل هم بخوابیم و هی بدنامون رو به هم بمالیم. واسه خامه هم که لیز شده بدنامون راحت روی هم می‌لغزه. بعد تو کیرت رو بزار لای پام و جیش کن.
دولا شدم و سر ممی راستش رو بوسیدم و گفتم دیدی مامان جون تو هم فانتیزیات حرف نداره.
گفت خب عشقمی دیگه.
قوطی خامه رو برداشتم همه جای بدنامون رو با خامه پر کردم. دیگه خامه تموم شد. بعد گفتم حالا چجوری بخوابیم؟
گفت به پهلو و خودش به پهلو خوابید. منم به پهلو خوابیدم توی بغلش.
انگار توی تنش بخاری روشن بود. تنش داغ داغ بود و کیرم که لای روناش و چسبیده به کسش گذاشتم داشت از حرارت تنش می‌سوخت. من دست راستم رو گذاشتم زیر سرش و دست چپم رو گذاشتم روی پهلوش. اونم همین کار رو کرد. لبامون توی هم قفل شد و مشغول لب گرفتن شدیم و هی توی بغل هم وول میخوردیم و پیچ تاب میخوردیم. مامان همینجور که توی بغلم بود ، شکمش رو روی شکمم می‌لغزوند. منم کیرم رو بین روناش که پر از خامه کرده بودم ، جلو عقب میکردم. اما نه زیاد که آبم نیاد.
لبش رو از لبم جدا کرد و گفت هر وقت دوس داشتی جیش کن لای پام.
گفتم نره توی کست جیشم ؟
گفت نه نگران نباش.
گفتم فعلا بزار یکم عشقبازی کنیم.
گفت جوووون. عاشقتم پسر گلم.
من دوباره لبم رو چسبوندم به لباش و شروع کردم به لبش رو خوردن. دیگه کیرم رو لای پاش جلو عقب نمیکردم. چون انقدر کسش حرارت داشت ، که از لذت داغیش داشت آبم میومد و فعلا نمیخواستم. اما توی بغل هم همینجور پیچ و تاب میخوردیم.
مدت زیادی گذشت از این وظع. دیگه لبای من درد گرفته بود از بس لب همو خورده بودیم. دست چپم رو از روی پهلوش بردم سمت کونش. کونش رو فشار دادم سمت خودم و همینجور که لبامون توی هم بود ، کلی به خودم فشار آوردم تا با فشار زیاد جیش کردم بین پاش. توی شقی یکم سخت میشه جیش کردن.
جیشم که کامل تمام شد ، مامان لبش رو از لبم جدا کرد و گفت وای چقدر حال داد. هم عشقبازیمون هم جیش کردنت لای پام.
گفتم فقط نره توی کست عفونت کنه.
گفت نگران نباش عزیزم.
پاش رو بلند کرد و جیشا که بین پاش بود ، همش ریخت بیرون.
گفت وای چقدر جیشت داغ بود. خیلی حال کردم.
گفتم البته تن خودت عین بخاری بود. مخصوصا لای پات
گفت این حرارت از عشق توئه.
دوباره لبش رو چسبوند به لبم و سفت همو بغل کردیم.
من محکم توی بغلم گرفتمش و خودم به کمر خوابیدم و اونم اومد روم. یکم که توی این حالت لب گرفتیم ، بلند شد نشست روی دوتا پام. کیرم رو گرفت توی دستش و خودش رو سر داد رو به جلو. کسش رو چسبوند به تخمام. کیرم رو ول کرد. کیرم چسبید به بالای کسش. یعنی سر کیرم چسبید به بالای شیار کسش که اگه لبه‌های کس تنگش رو باز میکردی ، زیرش چوچول صورتی رنگ پف کردش بود.
بعد دست راستش رو حول گردن گیرم قرار داد تا کامل کیرم به چاک کسش بچسبه و دست چپش رو هم گذاشت روی سینه چپش و فشارش میداد و در این حالت شروع کرد به بالا پایین کردن خودش. به تخمم ضربه ایجاد میشد و یه درد کوچیک اما لذت بخش رو توی تخمام و زیر شکمم ایجاد کرده بود. کیرمم که بین چاک کسش تکون میخورد ، داشت شدید تحریکم میکرد. چیزی نگذشت که کسش آب انداخت و لزج شد و این منو بیشتر تحریک میکرد.
با صدای بلند میگفت اوووف جوووون من خوشبخت‌ترین مامان دنیام. داشت آبم میومد و اصلا اینو فعلا نمیخواستم.
دوتا دستم رو رسوندم به کنار ممیاش و خوابوندمش روی خودم و بهش گفتم فعلا زوده آبم بیاد.
گفت آره حالا نزار بیاد. چقدر زود داشت آبت میومد!
گفتم آخه کست خیلی داغه. آدمو حشری میکنه زیاد.
لپم رو یه بوس کرد و گفت قربون حشری شدنت بشم. تا میتونی روی مامانت حشری شو.
دستمو گذاشتم پشت کمرش و محکم گرفتمش و خوابوندمش روی تشک به روی کمر.
دوش متحرک آب رو گرفتم روی بدنش و بدن خودم تا مابقی خامه‌هایی که روی تنمون هست رو بشوره ببره. بعد رفتم پایین پاش نشستم. می‌خواستم کل بدنش رو ببوسم و لیس بزنم. انگشتای پاش رو گرفتم و کردم توی دهنم و مکش میزدم. بعد رفتم سراغ ساق پاش و همینطور بوس میکردم تا رسیدم به رون سفتش. پوست خیلی نرم و حالت لیزی داشت. تنش داغ داغ بود. تا نزدیکای کسش رو بوس میکردم و لیس میزدم. به کسش که رسیدم رفتم سراغ اون یکی پاش و همینکارو کردم تا رسیدم به کس داغش. اول از بالای چاک کسش رو بوس کردم تا پایینش. بعد با دوتا شصتم لای کسش رو باز کردم و لبم رو غنچه‌ای کردم و بالای چاک کسش که چوچولش بود رو با دهنم گرفتم و محکم مکش زدم. جیغ میکشید و با حالت جیغ‌واری میگفت آاااه. کشتیم تو پسر. بخور. همه تنم مال توئه. بخور.
انگشت فاک دست چپم رو کردم توی کسش و تکون میدادم توی کسش و همینطور محکم چوچولش رو مک میزدم. کسش پر آب شده بود. واقعا خیلی آب کسش خوشمزه بود و عجیب بوی خیلی خوبی داشت کسش. نمی‌خواستم ارضا شه و می‌خواستم انقدر حشریش کنم تا اسکوئرت بشه. خیلی دلم میخواست اسکوئرت یه زن رو از نزدیک ببینم. مخصوصا اگه اون زن مامان جون خودم باشه. واسه همین کس کوچولوش رو ول کردم و فقط یه بوس توپول دیگه از چوچولش کردم و رفتم سراغ شکمش. از شکم خیلی قلقلکی بود. مخصوصا نافش. کلی زبونم رو توی نافش می‌چرخوندم. قش کرده بود از خنده. همزمان آه از حشرش هم میکشید و این ترکیب آه و خندش خیلی بهم حال میداد. کیر خودمم لبو شده بود. نزدیک به یه ساعت بود که مدام شق بود و دیگه این شق دردی داشت اذیتم میکرد. چند بارم که مامان تا مرز ارضا شدن برده بودم و احساس میکردم تخمام سنگین شده و همه آبم توی سر کیرم جمع شده. شکمش رو که حسابی بوسه بارون کردم ، رفتم سراغ عشقای همیشگیم یعنی ممیای خوشگلش. دو دستی سینه راستش رو گرفتم و شروع کردم به خوردن همه جاش. اونم سرم رو گرفته بود و نوازش میکرد. تا خواستم برم سمت ممی چپش ، یکم از تو بغلش پسم زد و به پهلو خوابید. منو سمت خودش کشوند و دستش رو گذاشت زیر سرم و کمی خودش رو به سمت من انداخت. گفت بیا پسر گلم ممیم رو بخور عزیزم. منم یه دستم رو بردم زیر گردنش و دست دیگمم گذاشتم روی سینش و فشارش دادم و حمله کردم به سینش. شدید مکش میزدم همه جاش رو. آه و جیغش رفته بود هوا. دستم رو از روی ممیش بردم گذاشتم روی کسش. انگشت فاکم رو کردم توی کسش. همچنان کسش خیس و لزج بود. کسش رو انگشت میکردم و ممیش رو میخوردم. توی ابرا بود از شدت لذت. نزدیک ارضا شدنش بود که انگشتم رو درآوردم و ممیش رو ول کردم. گفت عشقم تو رو خدا خالیم کن. گفتم یکم دیگه. میخوام ارگاسم شدیدی کنی که لذتش رو تاحالا نداشتی. بعد خودم رو توی بغلش کشیدم بالا و افتادم به جون گردنش. لیسش میزدم و بوسش میکردم. دیگه بیهوش شد توی بغلم. چشماش سفید شد. تو کونم عروسی بود. شنیده بودم زن توی سکس و عشقبازی چشماش سفید شه و نتونه دیگه بازش کنه ، یعنی به اوج لذت رسیده.
بعد از گردنش رفتم سراغ گوشاش. لاله گوشش رو مک میزدم. جیغای بنفش میکشید. یکم لبش رو بوس کردم و از بغلش پاشدم و به شکم خوابوندمش. پشت روناش رو بوسه بارو کردم و رفتم سر کپلای سفت کونش.
کلی بوسش کردم و بعد از روش رفتم کنار و گفتم مامان جون یه پات رو یکم خم میکنی تا چاک کونت باز بشه و سوراخ کون و کست پیدا شه؟
گفت عزیزم میخوای بزاری توی کونم؟
گفتم نه فقط میخوام بخورمش.
یه پاش رو خم کرد و لای کونش باز شد. سرم رو بردم لای کونش و شروع کردم به خوردن سوراخ کونش. بعد یکم سوراخش رو باز کردم و زبونم رو لوله‌ای کردم توی کونش. البته حتی سر زبونمم تو نرفت. کونش خیلی تنگ بود. حتی دیروزم که کیرم رفته بود توش ، یه درصدم بازش نکرده بود. دیگه نمیشد طاقت بیارم. گفتم مامان جون ، همینطوری بخوابم روت و بکنم توی کست؟
گفت آره دیگه. فقط ارضام کن زودتر که دارم می‌میرم.
لحن صداش یکم جدی شده بود که به خاطر حشری شدنش بود.
سر کیرم رو گرفتم و کردم توی کسش. مامان یه آه خیلی بلند کشید. اولش آروم تلمبه میزدم. اما کمی که گذشت با سرعت کیرم رو تا ته کسش می‌کوبیدم. بغل ممیش رو گرفته بودم و فشار میدادم. موهاش رو زدم کنار و گردنش رو لیس میزدم. تنش زیر بغلم داشت می‌لرزید. فهمیدم میخواد آبش بیاد. توی دلم دعا میکردم اسکوئرت کنه. خودمم که آبم سر کیرم بود. منم داشتم ارضا میشد. سرعتم رو دو چندان کردم. تقریبا باهم ارضا شدیم. یعنی من کمی زودتر. در حد صدم ثانیه. اما متاسفانه اسکوئرت نکرد. گردنش رو شدید بوس میکردم و ممیش رو فشار میدادم. با صدای خیلی آرومی و بریده بریده گفت بهترین ارضای عمرم بود. تاحالا انقدر حال نکرده بودم. خیلی خوب بود. انگار سبک شدم. قربونت برم پسر گلم.
باز گردنش رو بوسیدم و گفتم وظیفه عاشق همینه. به معشوقش حال اساسی بده.
کیرم رو از کس تنگش درآوردم و پاشدم. اونم زیر بغلش رو گرفتم و بلندش کردم. دیگه نای لب گرفتنم نداشتیم. باد تشک رو خالی کردم و همون یه گوشه حمام گذاشتمش واسه سکسای بعدمون. من تن اونو شستم و اونم منو. اما حتی نای لب گرفتنم نبود.
همو شستیم و اومدیم بیرون.
جفتمون عجیب به شدت خوابمون گرفته بود. ارضای شدیدی هر دومون کرده بودیم. برای همین هر دومون با خیالی آسوده و سرشار از شادی رفتیم تا ظهر به سمت تخت خواب.
شاد بودیم از اینکه بهشت رو پیدا کردیم. یه بهشت واقعی. یه بهشت زمینی. یه بهشت که فقط در خونه ما و بین من و مامان برقرار بود.
(پایان قسمت سوم)
     
  
مرد

 
عشق، اعتماد، شهوت 2 (قسمت پایانی)

داشتیم فیلم می دیدیم که یهو مامانم اومد بالا. خیلی کم پیش میاد که بیاد. رو تخت نشسته بودیم و دستم دور گردن شهلا بود و بغلش کرده بودم و حواسمون به فیلم بود. شانس آوردم مامان چندتا پله مونده بود که برسه بالا داد زد آقا پوریا خوابی یا بیدار؟ معلوم بود عصبانیه. سریع تا برسه بالای پله ها از هم جدا شدیم و یکم فاصله گرفتیم. در اتاق من درست روبروی پله هاست. فاصله زیاده ولی باز داخل اتاق معلومه. سریع پا شدم تا مامانم برسه جلوی در اتاقم فیلمو استوپ کردم و گفتم جونم مامان؟ مامان گفت زهر مار جونمو میگی مثلا یادم بره چیکار کردی؟ یکم ترس برم داشت گفتم چیکار کردم مگه؟ گفت بگو چیکار نکردی. دختر تو چرا بهش چیزی نگفتی؟ من و شهلا همدیگه رو نگاه کردیم. مامان گفت خودتونو نزنید به خنگی مگه من به تو نگفتم لباسا رو یه ساعت بعدش از لباسشویی در بیاری تو هم گفتی باشه؟ حتی یادت هم انداختم رفتنی. یه چیز بهتون سپرده بودم اون رو هم انجام ندادین؟ تازه یادم افتاد زدم رو پیشونیم گفتم میگم یه چیزی یادم رفته ها. مامانم گفت چپیدین تو اتاق فیلم میبینید باید هم یادتون بره. به شوخی گفتم عیبی نداره خودم با دست میشورمشون ناراحت نباش. مامان خندید گفت لازم نکرده آقای خوش قول. اگه یادتون نمیره غذا 10 دقیقه دیگه حاضر میشه بیاید پایین.
مامان رفت پایین و ما هم همدیگه رو نگاه کردیم و بلند بلند خندیدیدم. مامان از تو پله ها گفت زهرمار صداتونو میشنوم بیاید پایین. خلاصه رفتیم پایین و یکم نشستیم تا غذا آماده شد و شهلا کمک کرد میزو چیدیم و نشستیم شام رو بخوریم که تبلت مامان زنگ خورد. مامانم گفت پوریا پسرم اون تبلتو از روی میز پذیرایی میاریش برام ؟ پا شدم برش داشتم دیدم بابا تماس تصویری داده. گفتم باباست. مامان گفت جواب بده بیا بشین. جواب دادم دیدم بابا تو باغ با دوستش یه آهنگ ایرج هم گذاشتن نشستن جلوی منقل. سلام علیک کردیم به شوخی به بابام گفتم حالتو خریدارم داری تریاک می کشی؟ مامان یهو چشماشو گرد کرد گفت چی؟ بابام گفت پسر چرت نگو الان مامانت باور میکنه دهنمونو سرویس میکنه جوجه داریم میزنیم. مامانم تبلتو از دستم گرفت گفت وایسا ببینم. بابام سریع از ترسش سیخ جوجه رو آورده بود بالا و گفت زر میزنه زری تو شوخی های اینو نمیدونی؟ مامانم یه نگاه به من کرد گفت با تو من کار دارم. برگشت به بابام گفت خوب با رفیقات نشستی حال میکنی منم با این دوتا آتیش پاره سر و کله می زنم. آقا پوریات لباسا رو قرار بود از لباسشویی در بیاره گذاشته مونده. در لباسشویی رو نمیتونی باز کنی یه گندی به بار آورده که نگو. با خنده گفتم اَه مامان داریم غذا میخوریما. مامان یه چشم غره بامزه به من رفت و گفت تو حرف نزن آقای خوش قول.
خلاصه یکم دور هم گفتیم و خندیدیدم و ظرفا رو جمع کردیم. من گفتم من میشورمشون شما بشینید. مامانم گفت نه بابا؟ نترس کاریت ندارم نمیخواد. گفتم نه تعارف نمیکنم بشین من میشورم. رفتم ظرفارو شستم و اومدم دیدم مامان و شهلا دارن ماهواره میبینن. گفتم تموم شد مامان. مامان گفت مرسی پسرم بیا بشین اینجا. نشستم یه ده دیقه بعد به شهلا گفتم بریم بالا؟ مامان گفت پسر تو با این چیکار داری میخوای بری برو دیگه مگه دمتونو بهم بستن؟ گفتم مامان وسط فیلم بودیم واسه همون میگم. اصلا من میرم شهلا هم میاد خوبه؟ مامان گفت لازم نکرده منم میرم بخوابم خسته ام. خلاصه با شهلا پا شدیم رفتیم بالا.
نستیم بقیه فیلم رو تو بغل هم نگاه کردیم و شهلا گفت من میرم اتاقم کاری داشتی صدام کن. گفتم نمیشه تو بغلم بخوابی؟ گفت نه دیوونه یهو مامان بیاد بالا ببینه تو اتاقم نیستم میاد اینجا. گفتم مامان مگه اینکه کار داشته باشه تازه چشماش هم داشت بسته می شد از خستگی. شهلا گفت هَوَل نباش دیگه خرابکاری میکنیا. میرم اتاقم قبل خواب بهت پیام میدم. گفتم از اون پیاما؟ گفت زهرمار حالا ببینیم چی میشه.
ساعت نزدیک 12 بود روی تخت دراز کشیده بودم و تو اینستا داشتم میچرخیدم. دیدم پیام اومد.
شهلا: وای امروز خیلی عالی بود پویان یکی از بهترین روزای عمرم بود.
من: کدوم قسمتش ناقلا؟
شهلا: زهرمار کل روزو منظورمه (خنده)
من: آره من هم خیلی بهم خوش گذشت. مخصوصا اون موقع ها که تو بغلم بودی.
شهلا: آره عالی بود. خیلی وقت بود همچین حسی نداشتم.
من: چه حسی؟ سکسی ؟
شهلا: تو فقط مغزت درباره سکس کار میکنه ها (خنده)
نه حس دوست داشته شدن رو میگم. تو شاید یکم منحرف باشی ولی وقتی بغلت بودم حستو نمیتونستی پنهون کنی.
دوستم داری نه؟
من: مگه میشه آدم آبجی به این گلی داشته باشه و دوستش نداشته باشه؟
آره دوستت دارم هم به عنوان خواهرم و هم اون یکی.
شهلا: اون یکی چیه؟
احساس کردم خراب کردم. هم چون پرسیده بود دوستم داری و احساس دوست داشته شدن داشتم فکر کردم منظورش عشق بین زن و شوهر یا دوست پسر دوست دختره. هم اینکه فکر کردم اگه جور دیگه ای بگم شاید احساساتش جریحه دار شه واسه همین زود وا دادم.
یکم مکث کردم دوباره پیام داد:
شهلا: چی شد خوابت برد؟
من: نه بیدارم.
شهلا: منظورم این نبود که نمیدونم چی میگی میخواستم خودت بگی.
من: من همیشه از همون بچگی یه حس دیگه ای به تو داشتم نمیدنونم چجوری توصیفش کنم اما دوست نداشتم دوست پسر داشته باشی یا ازدواج کنی. دوست داشتم همیشه پیش خودم باشی.
شهلا: فدای داداش گلم بشم من. چرا به خودم نگفتی؟
من: چی می گفتم؟ اگه میگفتم اون موقع هم مثل الان برخورد می کردی؟
شهلا: راست میگی فکر نکنم.
من: درسته وقتی زن گرفتم یکم از هم دور شدیم ولی هنوز هم حسم بهت همون بود. حسی نبود که جلوی ازدواج کردنم رو بگیره یا به شوهرت حسودی کنم ولی همیشه یه کشش خاصی داشتم به سمت تو.
شهلا: میدونم عزیزم من هم وقتی متأهل بودم دلم واسه روزایی که باهم تو خونه بودیم و میشستیم و باهم حرف میزدیم و نزدیکتر بودیم تنگ شده بود. من هم همین حسی که تو داشتی رو داشتم و یه جورایی گیجم میکرد که چه حسیه. نمیتونم بگم میخواستم باهات رابطه بیشتر از خواهر برادر داشته باشم. حداقل تا قبل از اینکه طلاق بگیرم و برگردم. اما الان دیگه هر دو آزادیم و میتونیم خودمون تصمیم بگیریم.
من: آره به نظرم این حس خیلی فراتر از عشق زن و شوهره. نه از روی تعهده نه اجبار. فقط عشق و اعتماد.
شهلا: و شهوت. اینو یادت نره (خنده)
من: آره شهوت رو خوب اومدی. (خنده)
بالاخره من و تو طعم زندگی زناشوئی رو چشیدیم و کی بهتر از من برای تو و کی بهتر از تو برای من.
شهلا: ای فرصت طلب میدونستم میخوای مخمو بزنی (خنده)
من: حالا زدم یا نه؟ (خنده)
شهلا: آره من به تو اعتماد کامل دارم ولی باید حواسمون باشه مامان و بابا بو نبرن که اونوقت من دیگه نمیتونم تو روشون نگاه کنم تو رو نمیدونم.
من: واقعا نمی دونی؟ من خودت که فهمیدی میخواستم برم تو زمین، یه لحظه پایان زندگیمو دیدم. اگر تو دیدت نسبت به من بد میشد یا از من بدت میومد دیگه زندگی واسم معنایی نداشت. شاید یه مدت می کشید ولی یا از این خونه میرفتم یا خودمو میکشتم.
شهلا: اََاَاَه دیوونه دارکش نکن دیگه. حالا که میبینی بدم نیومده هیچ خوشحال هم هستم. چون شاید طول میکشید ولی بالاخره دیر یا زود نیاز جنسیم باعث میشد دوباره دوست پسر داشته باشم یا با کسی ازدواج کنم و احتمالش بود که باز ضربه روحی میخوردم که طاقتشو نداشتم دیگه.
من: فدای احساساتت بشم. نمیخواستم بهت یادآوری کنم آبجی بخند.
شهلا: خدا نکنه داداش گلم. تو خودت هم زخم خوردی بیا بحثو عوض کنیم اصلا.
من: باشه نخندیدیا.
شهلا: بیا ههه هههه هههه هههه
من: بی مزه (خنده) حالا نوبتی هم باشه نوبت بحث زیبای مثبت هیجدهه.
شهلا: جون به جونت کنن هَوَلی (خنده)
من: چی تنته؟
شهلا: زهرمار تنمه مرتیکه کلیشه ای (خنده)
من: خوب چی بگم از کجا شروع کنم؟ (خنده)
شهلا: دوست داری اولین بارمون چه جوری باشه؟
من: اولین بارمون بود دیگه امروز. آبجی دیگه باید تعارف رو بذاریم کنار ما که باهم این حرفارو نداریم هرچی تو دلته بریز بیرون.
شهلا: باشه عوضی دوست داری چجوری منو بکنی خوبه؟ (خنده)
من: ای جوونم حالا شد (خنده) من دوست دارم اونجوری باشه که تو دوست داری. اولویت من لذت بردن خودته بعد لذت خودم.
شهلا: فدای داداش جنتلمنم بشم. میدونم اما واسه من هم همینه. دوست داری واست لباس خاصی بپوشم؟ یا جای خاصی باشه؟
من: خدا نکنه عزیزم. لباس دوست دارم. اصلا میتونیم بریم یه روز خرید واست لباس سکسی بخریم خوبه؟
شهلا: باشه فردا خوبه بریم؟
من: عالیه. فردا بعد از ظهر میریم خرید پس.
یهو نگاهم افتاد به ساعت پیامش دیدم یک و نیمه. اشتباه کردم و به شهلا گفتم.
من: اوووه ساعتو ببین یک و نیمه. مثلا قرار بود بحث مثبت هیجده کنیم.
شهلا: ای وای راست میگی بگیریم بخوابیم خسته شدیم امروز.
من: (پوکر فیس) نمیخوای خودتو خالی کنی؟
شهلا: بی ادب آدم با یه خانوم اینجوری صحبت میکنه؟ (خنده) نه ذهنم خیلی خسته شد مخصوصا بعد این صحبتا. تو چی؟
من: (دیدم زیاد پافشاری نکنم بهتره) من هم همینطور باشه صبح میبینمت باید بیای بیدارم کنی مثل سری قبل.
شهلا: باشه داداشی گلم شب بخیر (بوس)
من: شب بخیر آبجی خوشگلم (بوس)
خوابیدیم و واقعا هم شهلا راست میگفت مغزم خیلی خسته بود و اصلا نفهمیدم کی خوابم برد. پا شدم دیدم ساعت 9 شده ولی خبری از شهلا نبود. رفتم اتاقش در زدم باز نکرد در رو آروم باز کردم دیدم خوابه. دمر خوابیده بود با یه شورت توری مانند آبی آسمانی و یه تیشرت آبی که تا کمرش بالا رفته بود. قلمبگی کونش دیوونه کننده بود.
یواش رفتم رو تختش جوری که تکون نخوره بیدار شه. دراز کشیدم روش وزنمو انداختم روش و کیرم از رو شلوار چسبید به کونش. یه بوس آروم از لبش گرفتم. دیدم تکون نخورد. مثل اینکه واقعا خسته بود. دوباره یه لب محکم تر ازش گرفتم ولی تکون نخورد. گفتم الان بهت میگم. موهای بلند لختشو دادم کنار و گوششو لیس زدم. یهو دیدم چشاش وا شد. گفت نکن دیوونه تحریکم میکنه. گفتم پس درست فکر میکردم. با زور برگشت با لبخند گفت فکر نمیکنی داری لهم میکنی؟ منم لبخند زدم یهو مثل گرگ گرسنه ای که بره دیده باشه پریدم گردنشو بوسه بارون کردم. یهو ترسید گفت خیلی عوضی ای باشه خوابم پرید روانی پاشو از روم گوریل. خندیدم گفتم من گوریلم دیگه باشه. گفت نه تو عشق منی ببخشید هنوز گیجم. خواستم خوابش بپره گفتم من داشتم برات نقش گرگ گرسنه رو بازی میکردم نه گوریلو اشتباه گفتی. خندید گفت دیوونه ای تو. اومد از جلوم رد بشه یدونه محکم زدم در کونش پرید جلو. با خنده گفت وحشی صداش تو کل خونه پیچید چیکار میکنی؟ گفتم ببخشید دست خودم نبود. گفت حتما بقیه جملت هم اینه که خداتو شکر کن گاز نگرفتم؟ گفتم آره از کجا فهمیدی؟ با خنده گفت نه تو خیلی عقده ای تر از این حرفایی باشه عوض اینو هم در اومدی.
پا شدیم رفتیم پایین دیدیم بابا و مامان نشستن رو مبل دارن لب میگیرن. تا رسیدیم با خنده گفتم اینارو. خودشونو جمع کردن. بابام با خنده گفت پسر تو آدم بشو نیستی یه اِهِنی یه اوهونی همینجوری کلرو انداختی پایین میای. علیک سلام. با خنده گفتم سلام ببخشید در نزدم. مامانم خندید گفت زهرمار پسرک چشم سفید. بابام گفت اومدنی کله پاچه گرفتم بیارید بزنیم به بدن. گفتم آخ جون کله پاچه. بابام خندید گفت واسه دنبلان آوردم. خندیدم گفتم داشتیم؟ گفت تو باشی دیگه سر به سر من نذاری و خندید.
نشستیم صبحونه رو خوردیم و دور هم یکم گفتیم و خندیدیم و ناهار و خوردیم و مامان رفت به مامان بزرگ سر بزنه. عصر بود رفتم اتاق شهلا یه لب ازش گرفتم گفتم بریم؟ گفت آماده بشم. گفتم بشو. خندید گفت زهرمار نمیخوای بری آماده شی؟ گفتم نه راحت باش میرم آماده میشم شاید کمک بخوای. پشتشو کرد به من تی شرتشو در آورد گفتم وایسا. رفتم از پشت پستوناشو گرفتم مالیدم یه لیس از گوشش زدم. گفت وای چه غلطی کردم بهت گفتم حالا دیگه اونقدر گوشامو میخوری اندازه گوش خر میشن. خندیدم یکم پستوناشو مالیدم گفتم نه اندازشون مثل دیروزه. خندید گفت نترس دیگه از این بزرگتر نمیشن بشین بذار کارمو بکنم.
یه سوتین پوشید و تاپ مشکیش رو هم از روش پوشید خم شد تا شلوارکشو کشید پایین پاشدم بزنم در کونش مثل اینکه یادش افتاد سریع خودشو صاف کرد پرید جلو گفت فهمیدم چه قصد شومی داری. گفتم اذیت نکن دیگه آبجی یه کوچولو. کونشو خم کرد پشت به من گفت من که به تو نه نمیتونم بگم یه دونه یواش بزن عقده ای نشی. منم چون گفته بود یه دونه آروم زدم و بعد یه بوس از کونش کردم. شلوارش و مانتوشو پوشید و آماده شد. رفتم برم دستشویی گفت کجا؟ گفتم برم دستشویی بیام آماده شم. گفت در رو باز بذار. گفتم باشه اومد جلوی در دستشویی وایساد. توالت فرنگی رو زیاد استفاده نمیکردیم. کیرم راست راست بود اگه سرپا میشاشیدم رو سنگ میپاچید روم. رفتم در توالت فرنگی رو باز کردم و کیرمو در آوردم یه نگاه به شهلا کردم دیدم با ذوق داره نگاه میکنه. شاشیدم و بعد سر کیرمو پاک کردم و انداختمش تو. دستام رو شستم و رفتم آماده شم. شهلا هم اومد تو اتاق تا خم شدم شلوار رو عوض کنم میدونستم میخواد چیکار کنه ولی جلوشو نگرفتم. اومد یدونه محکم زد در کونم گفت ببین خوشت میاد؟ با خنده گفتم بعد عقده ای منم. یه لب گرفت و رفتیم بریم بیرون.
بابا تا مارو دید گفت کجا شال و کلاه کردین؟ گفتم داریم میریم واسه آبجی لباس بگیریم میایم زود. ماشینتو میکشی ماشینمو بردارم؟ گفت بیا سوییچو با ماشین من برو دوباره اومدی باید تکونش بدم اونوقت. سوییچو داد و رفتیم یکم چرخیدیم و رفتیم تو یه پاساژ.
رفتیم داخل یه مغازه خانوم فروشنده گفت بفرمایین. شهلا گفت لباسای فانتزی هم دارید؟ خانومه یه بروشور داد و شهلا اومد صدام کنه گفت دا.... یهو حرفشو خورد و گفت داریوش بیا ببین کدوم خوبه. خندم گرفته بود. رفتم نگاه کردم و یکیش رو که توری بود و کوتاه به رنگ قرمز و قسمتای سینش بند داشت جلوش باز میشد انتخاب کردم. شورتش هم جلوش باز میشد و پشتش بندای افقی بود فقط 4 تا. گفتم یکیش رو هم تو انتخاب کن. شهلا هم نگاه کرد و یه فیش نت انتخاب کرد که سفید بود و تا روی سینه میومد. مغازه مجهزی بود سایز شهلا هم داشت از هر دو. گرفتیم و اومدیم بیرون. تا در اومدیم از خنده ترکیدم گفتم داریوش کیه دیگه؟ خندید گفت زهرمار کم مونده بود سوتی بدم بگم داداش خواستم تابلو نشه. گفتم خوبه باز تمیز جمعش کردی.
بریم یه لباس هم بگیرم برات. گفت نه نمیخواد و ناز کرد. گفتم هم خودم میخوام برات بگیرم. هم اینکه الان بریم خونه بابا میگه کو لباسی که خریدین. شهلا گفت عیبی نداره میگیم چیزی پسند نکردم. گفتم نه خودم میخوام اصلا واسه عشقم لباس بخرم نمیتونم؟ راضی شد گفت پس بریم لباس خونه بگیرم. رفتیم یه تاپ و یه تیشرت گرفت و یه شلوارک کوتاه و یه شلوارک معمولی. برگشتیم خونه بابا همونطور که انتظار داشتم گفت ببینم دخترکم چی گرفته؟ شهلا هم گفت اینا رو گرفتم. بابا گفت بپوش ببینم. شهلا هم رفت بالا و لباس سکسی ها رو جاساز کرد تو کمدش و خونگی ها رو پوشید یکی یکی به بابا نشون داد.
بابام دو روز خونه بود و روز سوم دوباره گفت شب میخوام برم باغ شما نمیاید؟ مامان یهو گفت من هم میام. بچه ها شما هم بیاد بریم خوش میگذره. من چشمام برق زد. به شوخی به مامانم گفتم نه شما حالا باهم برید یه خلوتی بکنید یه روز دیگه باهم میریم. بابام با خنده گفت پسر تو حیا نداری نکنه میخوای خانوم مانوم بیاری خونه مارو دک میکنی. میخوای آبجیتم ببریم راحت باشی مارمولک؟ گفتم نه بابا این کارا دیگه از ما گذشته بخاطر شما گفتم. مامانم گفت باشه نیاید چه بهتر و خندید. گفتم بعععله فقط من داداش میخواما آبجی نیارید آبجیم ناراحت میشه. مامانم گفت زهرمار بی نمک بی حیا.
خلاصه شب شام رو خوردیم و مامان و بابا رفتن و من و شهلا تنها شدیم. یه نگاه بهش کردم گفتم بریم که امشب شب ماست. گفت دیوونه بذار یه نیم ساعت بگذره شاید چیزی جا گذاشتن برگردن. بیا بریم بالا یه بار دیگه عکس هارو ببینیم. رفتیم پای کامپیوتر پوشه رو باز کردم. شهلا گفت دیگه باید کل عکس ها رو نشونم بدی. زدم از آخر به اول تو یکیش پورن استار زن پستوناشو پیرسینگ بزرگ انداخته بود از توش یه زنجیر طلا آویزون کرده بود میومد رو شکمش. که البته صورتش باز هم صورت شهلا بود. شهلا تا اونو دید گفت داداش من پیرسینگ میخوام کجا میزنن؟ گفتم نمیدونم والا ولی تو همیشه نوک پستونات از رو تیشرت معلومه مامان بابا میفهمن. یه دست کشید گفت آره راست میگی تاحالا دقت نکرده بودم خیلی هیزی. خلاصه نیم ساعت گذشت و برگشتم به شهلا نگاه کردم تا خواستم حرف بزنم گفت تایم گرفتی هَوَل؟ گفتم پاشو دیگه اذیت نکن. گفت تو نیا آماده میشم میام تو هال.
دل تو دلم نبود بعد یه ربع یهو دیدم شهلا در اتاقشو باز کرد و در اومد. یه آرایش سکسی کرده بود با لباس قرمزه اومد مثل ستاره میدرخشید. بدن سفیدش تو اون لباس سکسی قرمز مثل ترکیبی از فرشته و شیطون تو یه قاب بود. تا اومد رفتم طرفش گفت خوبه؟ گفتم خوبه؟ عالیه دختر اگه میشد دوست داشتم همیشه همینجوری لباس بپوشی. دستشو از رو شلوارکم گذاشت رو کیر راست شدم گفت سکته نکنی نفس بگیر بیا بهت نفس مصنوعی بدم. لبشو گذاشت رو لبمو شروع کرد خوردن. وسطاش هی بازدم گرمش میخورد به صورتم و احساس میکردم داره آتیشم میزنه. دستاشو انداخت دور گردنم و پرید بغلم و پاهاشو قفل کرد دور کمرم. منم دستمو انداختم زیر کونش و همینجوری لب میگرفتیم و تو آسمون ها بودیم. دستمو که زیرش بود از زیر بندها رد کردم و انگشت اشارم رو رسوندم به سوراخ کونش. همین که یه کوچولو فشار دادم انگار وحشی تر شد. دیگه داشت لبامو گاز میگرفت. بردم خوابوندمش کف هال. اما دستمو از زیرش نکشیدم. شروع کردم از گوشاش بوسیدم و سعی کردم با هربار بوسیدن بازدم گرمم به گوشش بخوره و همین کار رو با گردنش کردم. رفتم وسط پستوناش یه لیس زدم و نوک پستوناش رو که حالا از درز جلوی لباس بیرون زده بود یکم لیسیدم و به دندون گرفتم. از شهوت به خودش می پیچید. از پایین هم کیرم رو که هنوز زیر شلوارک و شورت بود میکشیدم به کوسش که از درز شورت مثل یه کلوچه پف دار بیرون زده بود. یه کم اومدم عقب سرمو بردم پایین تر و شکم صافش رو که بیرون بود بوسه بارون کردم و حسابی عمیق نفس میکشیدم که بازدمم گرمتر باشه و بیشتر تحریکش کنه. زبونم رو که به نافش کشیدم دیگه دیونه شد. سرمو گرفت هول داد پایین به سمتش کوسش. با شهوت گفت بسه عوضی دیوونم کردی برو پایین. رفتم پایینتر زبونم رو نازک کردم و نوک زبونم رو کشیدم لای کوسش. لزج شده بود و مزه گسی میداد اما دوست داشتم. گفتم پاتو بیار بالا. پاشو نزدیک گردنم آورد بالا شورتش رو از پاش کشیدم بیرون و افتادم به جون کوسش. لای کوسش رو باز کردم و زبونم رو به چوچول کوچیکش میکشیدم. یهو پاهاشو نزدیک کرد بهم و گردنم رو گرفت و همین که لرزه اول رو زد آبش پاشید تو صورتم ولی ولم نکرد و یکبار دیگه با فشار کمتر آبش پاشید بیرون. بعد ولم کرد و اومد جلو و پیشونیمو بوس کرد گفت ببخشید داداشی نتونستم خودمو کنترل کنم برو صورتت رو بشور بیا. گفتم عیبی نداره فدات شم معنیش اینه که لذت بردی و من هم همینو میخوام لازم نیست خودتو کنترل کنی. خودتو آماده کن که میخوایم بریم سر اصل کاری. گفت چشم داداشی هرچی تو بگی. رفتم صورتم رو شستم. تو آینه صورتم رو دیدم گوش هام سرخ شده بود اونقدر که رون هاشو فشار داده بود بهم.
رفتم بیرون دیدم کامل لخت شده .گفتم آبجی تو چرا آه و نالت رو میخوری؟ گفت یعنی چی؟ گفتم الان که کسی نیست راحت میتونی شهوتت رو نشون بدی و من هم دوست دارم ببینم لذت میبری. گفت ناخودآگاه بوده باشه دیگه سعی نمیکنم خودمو نگه دارم.
یه لب ازش گرفتم و گفتم چه مدلی دوست داری بکنمت؟ با خنده گفت بی ادب این چه حرفیه به آبجی بزرگترت میزنی؟ منم خندیدم گفتم آبجی دیگه تا الان باید با اینا کنار اومده باشی از وقتی اومدیم تو این مسیر من نشنیدم یه بار اسم اعضای جنسی خودت یا من رو بگی. گفت مگه تو گفتی؟ گفتم نه ولی از همینجا شروع میکنیم. گفت باشه بیا اول شورتت رو در بیارم من یه بار هم ارضا شدم اما تو هنوز شلوارکت پاته. گفتم من که گفتم اولویت من تویی پس حالا که تو یه بار ارضا شدی من با خیال راحت بقیه کارم رو انجام میدم.
رفتم جلوش. اول شلوارکم رو کشید پایین و از پام درش آوردم. بعد رو زانو نشست و یه لیس از رو شورت به کیر نیمه راستم زد . گفت دودولتم که راست شده. خندیدم گفتم لعنتی دودول چیه مگه بچه ام کیر با ابهتمو از عظمت انداختی. خندید گفت باشه حالا چه خودشیفته. کیر با ابهتت هم که راست شده. شورتمو کشید پایین کیرم رو گرفت دستش و نوک زبونشو چندبار کشید به سوراخ کیرم. قلقکم اومد ولی سریع تو دستش مثل سنگ شد. گفت حالا به این میگن کیر. یکم برام زبون زد و بعد کرد تو دهنش و دستم رو گرفت گذاشت رو سرش. من هم شروع کردم به نوازش موهای لَختش و داشتم لذت میبردم. سرشو اورده بود بالا و مثل آهویی که تو بند شکارچی گرفتار شده زل زده بود تو چشمام. به شوخی یه گاز هم از سر کیرم گرفت و با خنده مثل بچه ها لی لی کنان رفت و دراز کشید وسط هال. رفتم از اتاق خودش دوتا بالش برداشتم آوردم گذاشتم پشتش که کمرش درد نگیره و یکم بالاتر بیاد چون قد من ازش کم کم 15 ثانت بلندتر بود. لباشو میلیسید و با انگشت اشارش اشاره میکرد که بیام روش. رفتم دراز کشیدم بغلش و شروع کردم پستوناش رو تا جایی که میتونستم با دو دست میگرفتم و میکردم تو دهنم. از پایین هم کیرمو که حالا یه کم لیز شده بود میکشیدم لای کوس تپل و بادکردش. گردنم رو با دست گرفته بود و داشت پشت گردنم نفس میکشید. تو گوشم یه آه پر هوس کشید و آروم تو گوشم گفت داداش کوسم رو بکن.
سرمو رو بردم پایین و کیرم رو تنظیم کردم . با اولین فشار کلاهک کیرم رفت داخل و بخاطر تنگیش کامل رد شدنش از دهانه واژنش رو حس کردم. یکم نگه داشتم و گفتم خوبه؟ گفت یواش یواش بفرستش تو میخوام همشو تا شکمم احساس کنم. خودم رو خم کردم رو سینش و تو چشمای خوشگلش نگاه میکردم تا اگر یه وقت احساس درد کرد بفهمم. ولی تو چشماش فقط لذت می دیدم. گفت پستونامو بخور داداشی همه تنم مال توئه. یکم آوردمش بالاتر طوری که روناش بیاد روی رون های من. شروع کردم خوردن و زبون زدن نوک پستوناش که حالا تو بزرگترین حدش بودن. با دندونام یواش میگرفتم و میکشیدمشون و هر سری یکی دو سانت از کیرمو میدادم داخل. نزدیک های تهش بود که گفت بیشتر از این جا ندارم همینو عقب جلو کن. تا عقب جلو کردم با همون تلمبه دوم و سوم شروع کرد دوباره لرزیدن و احساس کردم کیرمو داره فشار میده. شکمم یکم خیس شد مثل اینکه شاشیده باشه. یه آه بلند از ته دلش کشید و گفت واییی خیلی خوب بود آبم اومد رو کیر داداشم. خیلی وقته همچین حسی نداشتم ادامه بده. من هم شروع کردم تلمبه زدن و شهلا شروع کرد به آه کشیدن و زدن حرف های سکسی. داداش تندتر بکن، خیلی حشری ام، میخوام هرچی آب تو بدنمه بکشی بیرون، کیر کلفتتو تا ته شکمم بکن تو. کاش میشد ازت بچه دار بشم، بکن عزیزم، از این به بعد باید فقط منو بکنی، کس دیگه رو بکنی می کشمت پوریا. من هم تو چشاش نگاه میکردم و فقط لبخند میزدم. گفت لعنتی اونجوری نگاهم میکنی میخوام گازت بگیرم و یهو مثل وحشیا پرید و لبم رو گرفت تو لباش. بعد سرشو آورد کنار گوشم با صدای شهوتی گفت: دوست داری داری آبجی بزرگت رو از کوس میکنی؟ گفتم آره عشقم تو دوست داری به داداش کوچیکت کوس میدی؟ گفت آرههه حالا کجاشو دیدی؟ آبتو میخوای بریزی تو کوسم یا میخوای بکشی بیرون؟ نزدیکای اومدن آبم بود گفتم میخوام بریزم تو شکمت ولی نه از راه کوست از راه دهنت. گفت میخوای دهنمو هم بگایی؟ گفتم آره نمیخوای؟ گفت چرا بیا اینجا.
کیرمو کشیدم بیرون. رفت به کمر دراز کشید و سرش رو برد لای پام. جوری که اگه مینشستم میرفتم رو پیشونیش. از پایین شروع کرد تخمام و لیس زدن و کیرم رو گرفت دستش. گرمای نفساش داشت تخمامو ذوب میکرد. یکم اومد پایینتر گفت بذار ببینم کوسم چه مزه ای داره. کیرمو کرد تو دهنش ولی تخمام روی چشماش بود. مژه های بلندش یکم تخمامو قلقلک میداد. کیرم خیلی لیز شده بود و تو دهنش داشتم عقب جلو میکردم و دستش رو کیرم بود. یهو فشارش داد دید آبم میخواد بیاد سریع سرشو یکم بالاتر آورد و آبم کامل تو دهنش خالی شد. پاشد نشست روبروم . آبم از کناره های لبش زده بود بیرون. تو چشمام نگاه کرد و آبم رو قورت داد و بعد با زبونش دور لبش رو تمیز کرد.
پشتش رو کرد به من و حالت داگی گرفت. یکی زدم در کونش. برگشت تو همون حالت به پشت نگاه کرد و گفت میخوام کونم رو هم بکنی پوریا. گفتم دردت نمیاد؟ گفت علت اینکه کوسم دست نخورده به نظر میرسه اینه که من از پشت بیشتر دوست داشتم. حالا میخوام لذتش رو با تو ببرم دوست نداری؟ گفتم درباره مردا چی فکر کردی؟ مگر اینکه مردی عقیم باشه که کون زن ها رو دوست نداشته باشه. با خنده گفت غلط کردی تو فقط باید کون منو دوست داشته باشی جایی ببینم نگاهت به کون زن دیگه باشه می کشمت. گفتم نه دیوونه منظورم فقط کون تو بود. گفت برو از اتاقم از رو میز آرایش قوطی کرم رو بیار.
رفتم آوردمش. گفت فقط یواش یواش بازش کن خیلی تنگه، کیرتم که مثل باتومه پارم نکنی لازمش دارما. گفتم حواسم هست آبجی خیالت راحت. رفتم پشتش یکم کرم مالیدم به سوراخ کونش. سریع خودشو جمع کرد و یه آه کشید. دست دیگم رو میکشیدم رو گودی کمرش و نوازشش میکردم. خودشو یکم شل کرد. سر انگشست اشارم رو کردم داخل. انگار میخواست بند انگشتم رو جدا کنه اونقدر که عضله سوراخ کونش قوی بود. یکم که داخل با زور تکونش دادم شل تر شد و فهمیدم بیشتر باید بدم داخل. بند دوم رو کردم داخل و دورانی تکونش میدادم و عقب جلو می کردم. یکم که گذشت انگشت اشارم رو کامل داخل کردم و میکشیدم بیرون و دوباره فرو میکردم تا کامل شل کنه. با هر سری شهلا هم آه میکشید. گفت دو انگشتی بکن داداش. انگشت دوم رو یکم با احتیاطتر داخل کردم و مثل قبل بند بند شروع کردم به گشاد کردنش. یکم که گذشت حالا دیگه کل انگشتام بجز شصت و انگشت کوچیک تو کونش بود ولی سخت تر عقب جلو میشد و همین که میکشیدم بیرون چند ثانیه بعد بسته میشد اما راحت تر باز میشد. شهلا گفت بسه فکر کنم میتونی بکنی. سر کیرت هم کرم بزن. به کیرم هم کرم زدم و رفتم پشتش.
کیرمو که مثل تیرآهن سفت شده بود فشار دادم داخل اما آروم. خودش یکم اومد عقب تر و کیرم تا کلاهک رفت داخل. شروع کردم یواش یواش عقب جلو کردن. شهلا که دستاش خسته شده بود رفت روی آرنج و باعث شد کونش بیشتر باز بشه. حالا دیگه بیشتر کیرم داخل بود. یکم که تلمبه زدم راه بازتر شد و شروع کردم توی اون تنور داغ و تنگ تلمبه زدن و تخمام کوبیده میشد به کوس شهلا. شهلا هم دیگه خونه رو برداشته بود رو سرش و داد میزد وای داداش خیلی خوبه بکن، آبجیتو داری سگی میکنی؟ من سگ توأم بکن منو، خیلی وقت بود منتظر همچین لحظه ای بودم. تعجب کردم ولی چیزی نپرسیدم که مودش رو خراب نکنم.
یکم که تلمبه زدم گفت میخوای از روبرو بکنی؟ دلم واسه چشات تنگ شده میخوام وقتی میکنی تو چشمات نگاه کنم. گفتم فدای آبجی با احساسم بشم باشه. کشیدم بیرون به کمر دراز کشید و پاهاش رو از زیر زانو گرفت. کیرم رو گذاشتم رو سوراخ کونش و خم شدم و ازش لب گرفتم و لباشو نگه داشتم. کیرمو فشار دادم تا ته رفت تو کونش. یه آه طولانی تو دهنم کشید و با خنده گفت خیلی بیشوری وحشی. گفتم همین آهتو میخواستم.
شروع کردم تلمبه زدن دیگه راحت تر میکردم نمیدونم بخاطر پوزیشن بود یا کونش روونتر شده بود. تو چشماش نگاه میکردم. شهوت از چشمای خوشگلش میبارید. وقتی آه میکشید چشماش میخواست بسته شه ولی باز نگهشون میداشت. غرق صورت خوشگل و نگاهای شهوتیش بودم که دیدم آبم میخواد بیاد. گفتم آبجی میخوای آبمو کجات بریزم؟ گفت نگهش دار میخوام کونمو با آب کیرت پر کنی، میخوام گرما و داغیشو تا عمق وجودم حس کنم.
چندتا تلمبه زدم و آبم با فشار و سه چهارتا پرش عمیق خالی شد تو کونش و شهلا هم همونجور که دستش رو کوسش بود شورع کرد لرزیدن و آبشو پاشید بیرون. کمتر از سری های قبل بود ولی واسم جالب بود و هنوز هم مطمئن نیستم که آب از کمرشون میاد مثل ما مردها یا چیزی مثل شاشیدنه چون از همون سوراخ شاش خارج میشه.
خلاصه کارمون تموم شد و با هم رفتیم سمت حموم. شهلا گفت مرسی داداش این بهترین سکس عمرم بود حتی بهتر از سکس شب اول عروسیم. منم گفتم من هم همینطور آبجی مرسی تا حالا سکس اینقدر بهم حال نداده بود.
در حال شستن بدن همدیگه بودیم که گفتم آبجی یه سؤال بپرسم؟ گفت جونم بگو عزیزم. گفتم آبجی وسط سکس گفتی خیلی وقته منتظر این لحظه بودم قضیه چی بود؟ گفت خیلی عوضی ای یادت نگه داشتی بپرسی؟ من از وقتی طلاق گرفته بودم به هیچ مردی هیچ حسی نداشتم دیگه تنها مرد زندگی من تو و بابا بودین. درباره بابا هیچ حس سکسی نداشتم ولی از همون اول وقتی میخواستم خود ارضایی کنم تو ذهنم تورو تصور میکردم که منو داری از کون میکنی. انگشتم رو میکردم تو کونم و با دست دیگم خودارضایی میکردم و همیشه نفر مقابلم تو بودی. تنها مردی که وقتی بهش فکر میکردم حس بدی نداشتم. وقتی فهمیدم تو هم همین حسو داری به همین خاطر جای ناراحت شدن خوشحال هم شدم. این حرف ها رو که از دهن شهلا شنیدم احساس غرور توأم با عشق بهم دست داد و محکم بغلش کردم و به خودم فشارش دادم. اون هم که احساسم رو فهمید منو محکم بغل گرفت. کارمون تموم شد و از حموم در اومدیم و همدیگه رو خشک کردیم و لباس هامون رو پوشیدیم.
شهلا هال رو مرتب کرد و رفتیم اتاق من با هم دراز کشیدیم رو تختم. تو بغل هم چشم بهم دوخته بودیم که شهلا گفت پوریا خیلی دوستت دارم. من هم گفتم من بیشتر آبجی گلم. گفت تو که منو ول نمیکنی داداشی؟ گفتم نه عزیزم تنها زن زندگی من تویی و تا آخر عمرم هم تو خواهی بود. چه اشکالی داره یه خواهر و برادر باهم زندگی کنن. فقط باید حواسمون باشه جلوی مامان بابا سوتی ندیم. از این به بعد هم نیازهای جنسی و روحیت رو خودم برآورده می کنم، مسافرت هم می برمت هرجایی که تو بخوای وهر وقتی که تو بخوای، هرچیزی هم لازم داشتی به خودم بگو واست تهیه می کنم. شهلا گفت به شرط اینکه دو طرفه باشه. نمیخوام مثل این زنهایی که فقط از شوهرشون پول و حمایت میخوان باشم من هم میخوام نقش داشته باشم. گفتم هرچی که تو دوست داری همون میشه عشقم. تو آغوش هم با لبی خندون و دلی خالی از خاطرات بد گذشته مثل دوتا عاشق به خواب رفتیم. پایان. امیدوارم از این داستان لذت برده باشید دوستان نظر یادتون نره
If You Want to Dream' Take a Nap
If You Want to Success' Wake Up
     
  
مرد

 
سکس ماورایی با مامان: شکل جدید رابطه
(قسمت چهارم)

دوستان در این قسمت استثنا فیتیش خاصی نیست و بیشتر به سمت رمانتیک پیش میره داستان. اما در قسمت بعد که آخرین قسمته جبران میشه. و باز هم ببخشید از به شدت طولانی بودن این قسمت.
امیدوارم دوست داشته باشین.
********************************

ظهر بود که از خواب بیدار شدیم. مامان گفت عزیزم برات چی بپوشم که لذت ببری؟
گفتم هر چی خودت دوست داری مامان جون.
گفت میدونم طبق قرار مدارمون ، گفتی چیزایی بپوشم که رونام رو نشون بده. ولی یه دامن دارم تا مچ پامه و به شدت تنگه. اما روی پای راستم یه چاک بزرگی داره که تا بالای زانومه و ساق پام معلومه. از بس تنگه کونم بدجور میزنه درش بیرون. مطمئنم تا کونم رو توش ببینی خوشت بیاد. بپوشمش؟
گفتم آره بپوش ببینم چطوره. ولی خب اگه این کون کوچولوت توش میزنه بیرون قطعا دست به کیرم نزده آبم بیاد با دیدنش.
گفت باشه و لخت که بود از روی تخت پاشد و رفت از توی کمدش این دامن رو پیدا کرد.
گفت بدون شرت بپوشمش یا با شرت؟
گفتم بی شورت بپوش. نمیخوام کونت که توی دامنه میزنه بیرون ، خط شرت روش باشه.
دامن رو تا زیر کونش کشید بالا. اما دیگه بالا نمیرفت. کونش بزرگ خب نبود. خیلی کوچولو اما برجسته بود. یه جورایی شبیه به آریانا ماری(بازیگر جوون پورنوگرافی) بود. اما کمر دامنه خیلی کوچیک بود. انگار واسه کمر یه دختر 15 ساله مناسب بود. هر کاری میکرد بالا نمیومد.
از رو تخت در حالی که منم لخت کامل بودم پاشدم و رفتم جلوی روش. گفتم مامانی من دوتا کپلای کونت رو فشار میدم به سمت داخل تا یکم کونت بره تو و تو دامن رو بکش.
گفت باشه فکر کنم اینجوری بیاد بالا.
خودش رو چسبوند بهم. کیرم که طبق معمول شق بود کلاهکش نشست روی چاک کسش. سرش اومد بغل صورت من. یه بوس کوچیک به گردنم زد. منم یه بوس کوچیک به گردنش زدم و همزمان دوتا کپلای کونش رو فشار دادم.
مامانم دست انداخت و کمر دامن رو کشید بالا. دامنش از کونش رد شد کامل و کمرش رسید به گردن کیرم که لای پاش بود. مامان گفت آقایی نکنه دوست داری کیرت توی دامنم محبوس بمونه.
گفتم از خدامه که با کست یه جا بمونه همش.
گفت ای بچه پر رو. درش بیار ببینم.
یه بوس دوباره از گردنش گرفتم و بعد ازش فاصله گرفتم.
دامن رو کامل کشید بالا. کشش تا کمی پایین‌تر ناف خوشگلش بالا اومد.
گفتم کمرش شکمت رو نزنه؟
گفت نه خیلی راحته.
اصلا شکم نداشت. کمرش عین یه مانکن بود.
گفتم یه چرخ بزن حالا کونت رو ببینم چجوری زده بیرون؟
به نیم رخ چرخید. اوووف. کون خشگل کوچیکش زده بود حسابی بیرون. دامنه انقدر تنگ بود که انگار میخواست کونش پارش کنه. اگه پارچش کلفت و مشکی نبود ، راحت تار و پودش از هم باز میشد و کونش دیده میشد. اما خوب که ضخیم بود پارچش. اگه روی پای راستش چاک نداشت فکر نکنم اصلا میشد پاش رو از هم باز کرد و راه رفت.
مامان کامل چرخید و پشتش رو کرد به من. کونش رو داد عقب و هی قرش میداد. خیره شدم به کونش. انگار کونش می‌خواست دامن رو جر بده بپره توی بغلم. بی اختیار دستم رفت روی کیر شق شدم و بلند گفتم وای مامان جووون قرش بده بیشتر.
مامان هم گفت خدا چقدر حال میده پسر خودت رو حشری کنی.
مامان دستش رو زد به دیوار و کونش رو هی تکون میداد واسم.
نتونستم طاقت بیارم و رفتم سمتش روی زمین رو زانو نشستم و صورتم رو از روی دامنش چسبوندم به کونش. چه حرارتی از کونش در میومد. صورتم داغ شد. از روی دامن کونش رو می‌بوسیدم و گازای کوچولو می‌گرفتم.
مامان هم آه میکشید و کونش رو به صورتم فشار میداد و روی صورتم می‌لغزوندش.
دست چپم رو گذاشتم روی شکم لختش و می‌مالیدم شکمش رو و دست راستم هم روی کپلای کونش میزاشتم کونش رو بوس میکردم.
مامان چرخید روبروم و دوتا دستش رو برد زیر بغلم و بلندم کرد.
منم لبم رو گذاشتم روی نافش و از نافش بوسه بارونش کردم تا کامل جلوش صاف شدم و لبش رو مثل یه قحطی زده مکیدم. همزمان با دستام کونش رو فشار میدادم.
چون دامنه تنگ بود کیرم از روی لباس به لای روناش ورود نمیکرد و به سر کیرم فشار میاورد و دردم می‌گرفت. اما انقدر لباش خوشمزه بود و کلا مست عطر تنش بودم اصلا حالیم نبود. واقعا نمیشد ازش جدا شد. حتی یه لحظه.
مامان دست راستش توی موهام بود و سرم رو به صورت خودش فشار میداد و دست چپش هم پشت کمرم بود و کمرم رو فشار میداد.
هر دو توی دهن همدیگه ناله میکردیم.
دست چپم رو از روی کونش برداشتم و لبم رو از لبش جدا کردم. دوتا از انگشتای دست چپم رو کردم توی دهنش لیس بزنه.
خیلی حال میداد. قربونش برم چقدر خوشگل مکشون میزد. بعد با انگشتم لب پایینش رو یکم کشیدم و با دهنم لب پایینش رو کردم توی دهنم و مکش میزدم. اما دست راستم همچنان روی کپلای کونش می‌چرخید و فشارشون میداد.
همینجور مامان مثل ماهی توی بغلم وول میخورد. بالا تنش که لخت بود به تن لخت من می‌مالید که خیلی پوست لطیفش بهم حال میداد.
همینجور هولش دادم تا بره سمت دیوار و خودمم باهاش رفتم جلو.
کمرش چسبید به دیوار. از سردی دیوار انگار یه لرز کوچیکش گرفت و تنش رو بیشتر بهم فشار داد.
منم خودم رو کامل بهش چسبوندم. فقط کیرم که چسبیده بود به دامنه داشت خیلی اذیت میشد.
دست چپم رو گذاشتم روی ممی چپش و فشارش میدادم. لبم رو از لبش جدا کردم و افتادم به جون گردنش. دست راستمم که دلم نمیومد از روی کونش بردارم. دیگه آه نمیکشید بلکه جیغای بنفش میکشید. از گردن و سینش که داشتم فشار میدادم خیلی تحریک میشد. کلا فهمیده بودم سینش و گردنش نقطه ضعفشه. زود میبرتش توی اوج لذت. خیلی حال میداد جیغاش رو در بیاری. چقدر داغ کرده بود. تن لختش انگار کوره آتیش شده بود.
یکم که گذشت دوتا دستش رو آورد روی سینم و هلم داد تا ازش جدا بشم.
منم یکم جدا شدم ازش تا نفسش جا بیاد. سریع چرخید و صورتش رو چسبوند به دیوار و گفت بیا عشق مامان.
این بار کیرم رو با دستم چسبوندم به شکمم و همینجوری چسبیدم بهش از پشت.کیرم دیگه سیخ رو به جلو نبود و بین شکمم و کونش قرار گرفت. دیگه دردم نمیگرفت.
دوتا دستم رو گذاشتم روی ممیاش و محکم فشارشون میدادم. سرمم گذاشتم روی گردنش و باز گردنش رو بوس میکردم. خودشم در حالی که کونش رو روی کیرم می‌مالید جیغ میزد. انقدر بهش فشار میدادم از پشت که صورتش رو یه بر چسبونده بود به دیوار تا دماغش توی دیوار کوفته نشه و جیغ میکشید.
یکم که همینجوری گذشت دوتا دستش رو گذاشت روی دستام که روی ممیاش بود و دستام رو فشار میداد تا بیشتر ممیاش رو فشار بدم. یکم توی بغلم خودش رو جابجا کرد و گفت از پشت لبم رو بخور مامان جون.
گفتمش ای جووون. همه جاتو میخورم من. یه خنده خیلی تو دل برویی کرد و بعد سرش رو آورد بالا و لباش رو غنچه کرد. لبم رو گذاشتم روی لباش و اینبار خیلی آروم لباش رو فقط می‌بوسیدم و سینه‌هاش رو به آرومی می‌مالیدم. اونم دستاش همچنان روی دستام بود.
چند دقیقه‌ای که خیلی واسه من عاشقانه بود گذشت و لبش رو از لبام جدا کرد و گفت بریم ناهار عزیزم؟
یه بوس از لبش کردم و گفتم بریم فدات شم من.
گفت بالاتنم لخت باشه واست یا یه چی بپوشم؟
گفتم میشه لخت باشه. اصلا میشه این الماسا رو بپوشونی؟
اینو که گفتم ممیاش رو یکم فشار دادم توی دستام.
خندید و گفت پس تو هم فقط یه شورت بپوش.
گفتم کدومش؟
گفت هر کدوم. فقط کیرت قلمبگیش توش کامل واسم معلوم باشه.
بعد لبم رو یه بوس کرد و گفت اجازه میدی آقایی برم غذا رو گرم کنم؟
گفتم اجازه ما هم دست شماست عزیزم. ازش فاصله گرفتم تا بره. وقتی داشت میرفت یه اسپنک آروم زدم روی کونش. گفت جووون و رفت از اتاق بیرون به سمت آشپزخونه.
غذا که خب توی یخچال داشتیم. دیروز از بیرون خورده بودیم.
من رفتم توی اتاقم و یه شرت مشکی تنگ انتخاب کردم تا همرنگ دامن مامان باشه.
از اتاق رفتم بیرون و دیدم مامان داره میز ناهار رو میچینه.
تا دیدم گفت جوووون. پسرم بیا اینجا.
رفتم و اون دستاش رو باز کرد و من رفتم توی آغوشش و از هم لب گرفتیم. بعد همینجور که توی بغل هم بودیم لبش رو جدا کرد و گفت زود ناهار بخوریم که باید یه جایی بریم.
گفتم کجا مامان جون؟
گفت صبر کن میفهمی خودت.
گفتمش یعنی نمیگی؟
گفت نوچ.
گفتم خیلی بدجنسی و کونش رو یکم فشار دادم و لبم رو گذاشتم روی لبش و بوسش کردم.
سرش رو برد عقب و گفت نیستم به خدا. میخوام شدید سورپرازیت کنم عزیزم.
گفتم خب من می‌میرم از فضولی.
گفت خدا نکنه. جون مامان یکم صبر کن. اینجوری حالش بیشتره.
نهار رو کشید و گفت روی پات نمیشینم. میخوام حالا حشری نشی تا واسه شب قدرت داشته باشی.
گفتم ای بابا. مطمئن باش تا شب نمیکشم من.
گفت گفتم جون من یکم صبر کن.
خلاصه نشست روبروم. ولی با این ممیای لختش مگه میشد حشری نشد. تازه ممیاشم کنار. صورت ماهشم آدمو داغون میکنه.
با هزار بدبختی ناهار رو خوردم. چون کیرم بد شق کرده بود و شق درد گرفته بودم.
گفت ظرفا رو بزار فردا میشورم. من برم حموم. یه امروز رو تنها میرم به خدا. دفعه‌ی تنهای دیگه‌ای توی کار نیست.
گفتم اول چرا تنها؟ دوم حالا تازه ناهار خوردی خوب نیست روی غذا.
گفت اولا تو بیای توی حموم تا همو نگاییم که ول نمیکنیم.
دوم هم یه بار اشکال نداره.
گفتم خب باشه. من ظرفا رو میشورم پس.
گفت نمیخواد عزیزم.
گفتم نه بابا کاری که نیست.
مامان اومد جلو و گفت یه کمک بده دامن رو در بیارم. دوباره چسبید بهم و من کپلای کونش رو فشار دادم به سمت تو تا در اومد.
گفتم اینو بده من تا بندازمش گردنم بوی تو زیر مشامم باشه توی حمومی. خندید و گفت باهاش جق نزنیا.
گفتم نه دیگه به عشقم قول دادم تا شب صبر کنم.
مامان رفت توی حموم و منم تندی ظرفا رو شستم و اومدم روی تخت خودم خوابیدم و دامنش رو گذاشتم روی صورتم و بوش میکردم. مست عطر تنش شده بودم.
مامان از حموم اومد بیرون و گفت پاشو پسرم تو برو حمام.
گفتم حالا؟
گعت آره از مقدمات شبه.
دامن رو گذاشتم روی تخت و به سمت حمام رفتم. گفت جق نزنی.
گفتم نه به خدا. قول دادم صبر کنم. بعدم وقتی تو رو دارم چرا دیگه جق بزنم.
خندید و رفت توی اتاقش و منم رفتم توی حمام.
وقتی اومدم دیدم لباس بیرون پوشیده و دوتا ساکم کنارشه و روی مبل نشسته.
گفتم کجا میخوای بری خانوم خانوما؟
گفت برو خودت رو خشک کن و لباس بیرونم بپوش. توی ماشین بهت میگم.
رفتم پوشیدم و باهم رفتیم سمت پارکینگ.
گفت تو بشین پشت ماشین.
گفتم تو که میگفتی گواهینامه نداری نشین.
گفت ای بابا بیخیال. حالا خودم حواسم هست.
نشستیم توی ماشین و گفتم کجا حالا برم؟
گفت منو برسون آرایشگاهم و بعد خودتم برو آرایشگاه و بگو میخوام برم عروسی و وقتی اصلاحت کرد همونجا این کت و شلوارت رو که گذاشتم توی ساک رو بپوش.
گفتم من که کت نداشتم؟
گفت واسه تولدت خریده بودم تا بهت بدم. حالا زودتر میدمش و تولدت یه چیز خفن بهت میدم.
گفتم یه سکس رویایی مثلا؟
گفت خیلی منحرفی.
بوسیدمش و گفتم مرسی مامانی. حالا عروسی کیه؟
خندید و گفت ساعت 7 دیگه کار من و تو هم فکر کنم تمومه. بعد بیا دنبالم.
گفتم خدا به خیر کنه امشبو.
رفتم رسوندمش و خودمم رفتم همه کارم رو کردم. ساعت 5 بود. گفتم بشینم توی آرایشگاه تا 7 بشه و برم دنبالش.
توی آرایشگاه زنگ زد بهم و گفت یادم رفت بگمت عزیزم. وقتی میای یه دسته گل برام میخری؟
تا اینو گفت یکم فهمیدم چه خبره امشب.
گفتم اره قربونت بشم. بهترینشو برات میخرم.
گفت راستی اومدی بهم نگی مامان. ضایع میشه.
گفتم چشم مرجان خوشگلم و خداحافظی کردیم.
شد 7 و رفتم دنبالش دیدم یه لباس عروس خوشگل و البته تنگ که کونش حسابی توی لباسه برجسته شده بود پوشیده. چون کفش پاشنه بلند پاش بود دختر آرایشگاهه دستش رو گرفته بود تا دم در بیارتش.
دهنم باز مونده بود انقدر خشگل شده بود. با دسته گل رفتم جلوش و دختره یه سلام کرد و بعد رفت تو.
مامان تور روی سرش بالا بود تا جلوش رو ببینه.
دیدم خلوته دسته گل رو بهش دادم و زود لبش رو یه بوس کردم و گفتم چقدر خوشگل شدی عزیزم. یه برق خاصی توی چشاش میدرخشید.
گفت بوسم نکن آرایشم پاک میشه.عاشقتم گل من.
گفتم ببخشید نشد جلوی خودم رو بگیرم
دستش رو گرفتم و سوار ماشینش کردم. گفت برو یه در بزن و بگو ساکمم بدن. رفتم و گرفتم و برگشتم دیدم مامان از ماشین پیاده شده و زوم کرده روی ماشین.
تا منو دید گفت مگه فهمیدی جریان چیه که ماشین رو گل کاری عروس کردی؟
گفتم بله که فهمیدم. تا گفتی دست گل بخر فهمیدم.
گفت چه دست گل خوشگلیم خریدی. کی گل کاری کردی؟
گفتم من 5 تموم بود کارم. زود اینو گل کاری کردم و حلقه هم خریده بودم با پول پس اندارم.
گفتمش چرا خودت نگفتی گل کاری کنم ماشینو؟
گفت دیگه انقدر تشکیلات نمیخواستم. از سن من گذشت دیگه واسه این حدش‌.
گفتم نگو تو رو خدا. الآن با یه عروس بچه سال فرقی نداری.
انگار قند توی دلش آب کردن. برق از چشماش میریخت. خندید و گفت مرسی خوشگل من.
سوار ماشین شدیم. گفت بریم آتلیه عکس بگیریم؟
گفتم اینا باید از قبل بهشون بگی تا آماده باشن. بعد یه موقع گیر ندن که یه سند ازدواج نشون بدین قبلش؟
گفت نه بابا کاری ندارن.
هر آتلیه‌ای میرفتیم وقت نداشت تا بالاخره یکیش وقت داشت و گفت یه باغ کوچیک دارم واسه عکس و اگه بخواین هم واسه شب عروس دوماد اجاره میدم.
به مامان که توی ماشین بود گفتم جریان رو و گفت اره خیلی خوبه.
برگشتم به اتلیه داره گفتم خیلی خوبه‌.
گفت چرا از قبل سفارش ندادین و چرا کسی نیومده همراتون؟
به دروغ گفتم با خانواده‌هامون بحثمون شده و تاریخ انداختیم جلو. فقط چندتا عکس میخوایم همین. بدون شلوغ بازی. میخوایم زودتر بریم سر زندگیمون که از شر خانواده‌ها راحت شیم زودتری.
گفت لعنت به خانواده. باشه مشکلی نیست. رفت وسایلش رو آورد و باهم اومدیم بیرون و گفت پشت من بیا. رفتیم یه باغ خارج شهر. دیگه ساعت 9 بود و کلی تجهیزات نور آورد تا عکس و فیلم بگیریم. تا 1 گیر بودیم و چندین عکس و فیلم گرفت ازمون. مرده کیرش باد کرده بود از دست ما. عکسای فوق سکسی می‌گرفتیم. مخصوصا یکیش که من سرم رو گذاشتم روی سینه مامان تا عکس بگیریم قشنگ کیر شقش رو دیدم. مرده یه ذره هم شک نکرد به تفاوت سنیمون. اصلا به مامان نمیخورد که 41 سالشه. انگار 20 میزد به خدا. بر عکس من توی کت و شلوار انگار سنم زیادتر شده بود. آتلیه داره ساعت 1 بود که گفت حالا واسه شب اینجا رو میخواین؟
گفتمش آره.
باغ مجللی بود و عمارت بزرگ و لوکسی داشت
مرده رفت اول توی عمارت و بعد اومد و گفت همه چیز واستون آمادن و گفت دو هفته دیگه بیا عکسات و فیلمات آمادن. فردا هم ساعت 1 ظهر بیا کلید رو تحویل بده. خوشبخت باشین. گفتم باشه و رفت.
منو مامان موندیم در یک ویلای بزرگ. مامان تورش رو انداخت روی سرش.
هر دو به سمت هم نزدیک شدیم. من دست کردم توی جیب کتم و جعبه حلقه رو در آوردم. جلوش زانو زدم و در جعبه رو باز کردم و گفتم با من ازدواج از نوع مامان و پسر میکنی مرجان؟
مامان از خوشحالی یه جیغ زد و تورش رو بالا داد و گفت وای چه خوشگله. چه سلیقت توپه. معلومه که آره عزیزم. بلند شدم و توی بغلم گرفتمش و لبش رو بوسیدم. لبم رو جدا کردم ازش گفتم چقدر خوشگل شدی آخه عزیزم.
گفت واسه تو هست خب. انگشتش رو اورد جلو و گفت دستم کن همه هستی من. دستش کردم و بعد بغلش کردم و باز همو بوسیدیم. بعد دست در دست هم رفتیم به سمت عمارت. درو باز کردیم و من یه دفه دست چپم رو گذاشتم زیر کمرش و دست راستمم گذاشتم زیر پاش و بلندش کردم. از غافلگیری که شده بود جیغ زد.
گفتم جون نفسم. درو با پام بستم و دیدم اتاقاش طبقه بالای عمارته. همه چراعای عمارته روشن کرده بود مرده.از پله‌ها بالا رفتم. گفت عزیزم کمرت درد میگیره.
گفتم آخه وزنی داری؟
در اتاق رو باز کردم دیدم چه اتاق و تخت توپی داره.
انداختمش روی تخت. خودمم کتم رو در آوردم و نشستم پایین تخت. با کفش وارد شده بودیم.
کفشای پاشنه بلندش رو از پاش در آوردم. بعد انگشتای پاش رو کردم توی دهنم و مکش میزدم. گفت جون. چه حالی میده. بعدش ساق پاش رو بوس کردم. خواستم لباس عروسش رو بدم بالا ولی خب اصلا مثل لباس عروسای دیگه پایینش پف نداشت. خیلی ساده بود و انقدر تنگ بود اصلا بالا نمیرفت. گفتم بیخیالش. کفشای خودم رو در آوردم و رفتم روش خوابیدم. یکم نگاش کردم. خیلی خوشگل شده بود. تل تور توی موهاش رو در آوردم. سه تا گیره توی سرش بود کشیدم و موهاش رو پریشون کردم. لبم رو گذاشتم روی لبش و آروم مکش میزدم. مامان دستاش رو کرد توی موهام. اما خیلی نمیشد نوازش بده. چون موهام از ژل و چسب مو خشک شده بود.
دستم رو گذاشتم زیر سرش و همینجور که لبش رو میخوردم خودم به پشت خوابیدم تا اون بیاد روم. لبش رو روی لبم باز کرد و زبونش رو روی لبم میکشید. دهنم رو باز کردم و زبونش اومد توی دهنم. با لبام زبونش رو مک میزدم. در عین حال دستم رو گذاشتم روی ممیاش و لباسش که روی سینش با فنر سفت شده بود تا نیوفته رو خواستم بکشم پایین تا ممیش بیاد بیرون دیدم نمیشه.
خودش لبش رو جدا کرد و گفت عزیزم پشت لباسم فنرش رو باز کن. باز کردم و کشیدمش پایین تا زیر ممیاش. ممیاش سفت بود سفت ترم شده بود از حشرش.
گفت یکم خودت رو بکش پایین و منم خودم رو میکشم بالا.
همین کار رو کردیم. صورتم رسید به ممیاش. من به پهلوی راست خوابیده بودم و مامان به پهلوی چپ. خودش ممیه راستش رو با دست راستش گرفت و نوکش رو گذاشت توی دهنم و گفت بخور عزیزم. بخور فدات شم.
منم یه دستم رو گذاشتم روی ممیش و نوکش رو گرفتم به دهنم و محکم مکش میزدم. هم خود مامان و هم من محکم ممیش رو فشار میدادیم. مامان سرش رو گذاشته بود توی موهام. بعد دستش رو برد و از روی شلوار کیرم رو گرفت و می‌مالید. منم دو دستی ممیش رو گرفتم و محکم فشارش میدادم و مکش میزدم. دوباره جیغای خشگلش بلند شد. دیدم داره زیپ شلوارم رو میکشه پایین. خودم ازش جدا شدم و گفتم باید لخت بشیم. اینجور نمیشه.
مامان گفت آره عزیزم خودت لختم کن.
سه سوت همه لباسام رو کندم. مامان روی شکم خوابید تا زیپش رو از پشت باز کنم. اونم زیر یه دقیقه لختش کردم. زیر لباس خوشگلش شورتم نداشت تا خطش بیرون نزنه.
لختش که کردم به کمر خوابوندمش و افتادم روش و باز رفتم سمت ممیاش. یکیش رو می‌مالیدم و اون یکی دیگه رو مک میزدم همه جاش رو. ممیش رو دو دستی می‌گرفتم و فشارش میدادم تا سرش سیخ بشه و همش رو یه جا میکردم توی دهنم و مک میزدم. میگفت محکم فشارشون بده عزیزم. کسش حسابی آب داده بود. تخت سینم که روش بود حسابی از کسش خیس شده بود.
مشغول مکیدن ممیاش بودم که گفت لب. لبت میخوام عشقم. یه چند دقیقه‌ای باز خوردم سینه‌هاش رو و بعد خودم رو کشیدم بالا روش و لبم رو گذاشتم روی لبش. سفت همو بغل کردیم و من کیرم ناخواسته رفت توی کسش. اوووف چه داغ بود کسش. چقدر دیواره‌هاش نرم شده بود. نرم تر همیشه انگار. واسه همین تا کیرم رسید روی چاک کسش زود رفت داخل.
اما اصلا کیرم رو توی کسش تکون نمیدادم. فقط توی کسش گذاشته بودمش. زبونم رو فرستاده بودم توی دهنش و با زبونم به زبونش میزدم. محکم منو به خودش فشار داد و خواست بگرده تا من زیر باشم و اون رو.
نیتش رو فهمیدم و بدون اینکه کیرم رو از توی کسش درارم و لبم رو ازش جدا کنم زیر و رو شدیم.
یکم باز لب همو خوردیم و بعد مامان روی کیرم نشست و کیرم تا ته کسش رفت داخل و یه آه کشید و ممیاش رو خودش گرفت تو دستاش و محکم فشار میداد و روی کیرم بالا و پایین میکرد.
منم دوتا دستم رو گذاشتم روی کپلای کونش و فشار میدادم. آهش رفته بود بالا. منم فقط میگفتم جوووون. تندتر تندتر. هر چی میگذشت خودش تندترش میکرد. داشت سینه‌هاش رو از جا میکند از بس فشارشون میداد. بعد مثل اینکه خسته شد کمرش رو خم کرد و سرش رو جلو آورد تا لب بگیره و دوتا پاش رو یکم به عقب هول داد تا راحت باشه. دیگه کیرم تا نهایت ته کسش رفته بود تو. خیلی کسش تنگ بود. انگار بدجور با مشت کیرم رو فشار میداد. دردم گرفته بود که لذت بخش بود. لبش رو جدا کرد و یکم خودش رو کشید بالا تا ممی راستش بیاد توی دهنم. منم که دیدم دیگه نمیشه خودش بالا پایین کنه دستام رو گذاشتم روی کمرش و خودم توی کسش تلمبه میزم و ممیشم میخوردم. البته محکم نمیزدم تا ابم نیاد. حالا خیلی زود بود. چند دقیه‌ای که آروم تلمبه میزدم خودش دوباره صاف شد و بعد از روی کیرم پاشد. کیرم از آب کسش لزج شده بود. گفت فقط آبت نزار حالا بیاد. گفتم چشم گل من. به شکم بخواب. گفت چشم هستی من.
خوابید و بهش گفتم تو فقط ممیات رو محکم فشار بده و حسابی بمالشون و یه پاتم خم کن. همین کار رو کرد. منم انگشت فاک دست راستم رو با آب دهنم خیس کردم و کردم توی کسش. لبم رو گذاشتم روی سوراخ کون صورتی خشگل و کوچولوش و حالا مک نزن کی مک بزن. محکم توی کسش انگشتم رو تکون میدادم. با دست آزادم لبای سوراخ کونش رو باز کردم تا جایی که میشه زبونم رو به درون سوراخش ببرم. هر چند که خیلی نمیشد. زیاد نگذشت که گفت دارم میام. سریع ازش جدا شدم و بر عکسش کردم به کمر خوابید و شیرجه زدم روی کسش. لباش رو از هم باز کردم. کسش سرخ شده بود. یه لیسش زدم از بالا تا پایینش رو و چوچولش رو به دهن گرفتم. یکم با چوچولش بازی کردم و خیلی نگذشت که با کلی جیغ زدن ارضا شد و آبش این بار بیشتر همیشه ریخت توی دهنم. اما نه در حدی که بشه گفت اسکوئرت کرد. فقط آبش یکم زیاد بود و لزج و بسیار خوشمزه و بدون جهش آروم از ته کسش ریخت توی دهنم. همش رو خوردم. فکر میکردم حالا که ارضا شد آروم‌تر بشه. اما انگار موتورش روشن شد و وحشی شد. پاشد و محکم لبم رو گرفت به لبش و محکم مک میزد. بعد هولم داد روی تخت و خودش سریع نشست بین پام و تخمم رو یه لیسش زد. بعد یکم تخمم رو فشار داد تا تخم چپم ورم کنه. تخم چپم رو کرد توی دهنش و فشار میداد و مکش میزد. درد لذت بخشی داشتم و با داد میگفتم آییی محکم‌تر عزیزم. محکم تر. یکم بعد تخمام رو فقط با دستش می‌مالید و کیرم رو تا ته کرد توی حلقش و اوق زد. بعد فقط کلاهکش رو توی دهنش گذاشت و مکش میزد. هر لحظه ممکن بود ابم بیاد و با این شدت ساک زدنش اصلا کنترلش رو نداشتم. میخواستم توی کسش خالی کنم و نه توی دهنش. با سختی بلند شدم و سرش رو گرفتم و بلندش کردم از روی کیرم و پرتش کردم روی تخت. دوتامون وحشی شده بودیم. گفت جوووون. جرم بده امشب. امشب شب عروسیمه با تو جرم بده آقایی. به پشت و به پهلو خوابیدم. یه پاش رو دادم بالا و کیرم رو که خیس از آب دهنش بود رو گذاشتم توی کس لزجش. یکی از ممیاشم گرفتم و فشار میدادم. خودش سرش رو برگردوند سمتم و گفت لب. یکم خودم رو کشیدم بالا و لبم رو گذاشتم روی لبش. محکم تلمبه میزدم. خیلی نشد جلوی خودم رو بگیرم و ارضا شدم. یکم بعد باز اونم ارضا شد. خیلی آب دادم. خودمم تعجب کردم. اگه مامان لوله‌هاش رو نبسته بود فکر کنم با این همه اب یه سه قلو توی رحمش می‌کاشتم.
برش گردوندم سمت خودم و لبش رو بوسیدم و گفتم عاشقتم همسر گلم. چشماش دیگه باز نمیشد و گفت منم عزیز خوشگلم. گفتم میای توی حالت 69 بخوابیم. گفت وای آره. دیدم اصلا نا نداره. خودم پاشدم و سرم رو گذاشتم نزدیک کسش و کیرم تقریبا اومد جلوی صورتش. اول من یه بوس کردم کسش رو. آبم از کسش زده بود بیرون و تصویر قشنگی شده بود. مامان یه بوس کرد کیرم رو و گفت وای چه حالی میده کیر شوهرت لزج از آب کست باشه. اونم وقتی شوهرت پسرت باشه. بعد زیر لب داشت اوووومم اووومم میکرد که به خواب عمیقی فرو رفت. اما بازم توی خواب اوممم میکشید. باز یه بوس کوچولوی دیگه کسش رو کردم ودستم رو روی پهلوش گذاشتم مثل خودش که دستش روی پهلوی من بود و خوابیدم. در حالی که چراغا همه روشن بودن.
دم صبح بود و آسمون کمی روشن از توی پنجره دیده میشد که حس کردم پاشد اومد توی بغلم و لبم رو بوسید. می‌خواستم چشمامو کاملتر باز کنم که گفت بخواب عزیزم. بازش نکن. سفت همو بغل کردیم و توی بغل هم به ادامه خوابمون رسیدیم.
(پایان قسمت چهارم)
     
  
مرد

 
اسم داستان: سکس من با دختر پسرخاله ام
💜قسمت دوم 💜
احمد وقتی خونه مون میامد من با زهرا تو یه حال پذیرایی بازی میکردیم..یادمه پشتی ها رو چهار خونه میذاشتم و خاله بازی میکردیم..یه روز که کنار زهرا نشسته بودم شمبولم سیخ شده بود..زهرا بهم گفت سعید این چیه تو شورتت؟ منم نیشخند زدم گفتم بوته اس رشد کرده اومده بالا...
زهرا بدن سفید و سکسی داشت ..بهم گفت جدی میگم شوخی نکن
منم گفتم اگه علاقه داری بیا دست بزن ببین چیه؟
خلاصه زهرا دستشو کرد تو شورتم و دستش زد به کیرم ..
وای سعید چقدر نازه میشه باهاش بازی کنم؟
منم از خدا خواسته گفتم باشه عزیزم باهاش بازی کن هر کار دوست داری بکن
یه نیم ساعت برام می مالید و بالا و پایین میکرد یهو یه آب از کیرم زد بیرون که خودم تا حالا نمیدونستم ما مردها آب کیر داریم
آبم با فشار ریخت رو دست زهرا و رو شورت و شلوار
زهرا یه لحظه ترسید گفت سعید این چیه اومد؟ شاش که نیست درسته؟
منم گفتم نمیدونم زهرا جون این چیه ولی من که خیلی لذت بردم از این کار زهرا..
شلوارم تابلو شده بود ..یهو مامانم صدامون کرد بچه ها بیایید ناهار
منم سریع با اون شلوار که پسرخاله ام چیزی نهفمه رفتم دستشویی شروع کردم به شستن کیرم و تمیز کردم و شلوارمو عوض کردم.
مامانم تعجب کرد سعید چرا شلوارتو عوض کردی تو که تازه حموم بودی؟ منم گفتم یواش گفتم جیش کردم تو شلوارم..
رفتیم ناهار خوردیم و نیم ساعت بعد به زهرا گفتم بیا بریم پشت بام بازی کنیم وقتی رفتم اونجا بهش گفتم زهرا بیا برام بخور ببینم چطوری میشه؟ اون خجالت کشید گفت اینکار نمیکنم..منم دستم گذاشتم رو چاک کصش و براش میمالیدم و با یه دستم سینه کوچولواش میمالیدم..
زهرا سریع باش برام بخورش
زهرا بهم گفت بیا لای پام بذار
منم گفتم باشه عزیزم خلاصه شلوارش درآورد و من کیرم بلند شده بود رو لای پای زهرا گذاشتم و باهاش حال میکردم یه دفعه سر کیرمو تو سوراخ کونش فرو کردم و زهرا شروع کرد به جیغ زدن و گریه کردن ..سریع با دستم جلو دهنش گرفتم گفتم کسخولی جیغ میزنی الان کسی بیاد ما رو ببینه اینجوری آبرومون میره و خلاصه کلی بغلش کردم و ناز و نوازش گفتم زهرا جون آرام باش چیزی نیست خوب میشه ..
بهش گفتم بیا بخور تا اینجوری اذیت نشی ولی حواست باشه دندون نگیری
اونم نشست و گذاشتم دهنش و شروع کرد به ساک زدن..اون موقع کیرم 12 سانت بود ..
بعد از ده دقیقه آبم دوباره اومد و ریختم دهنش بهش گفتم بخورش هیچیت نمیشه و اونم خورد آبمو و آخر سر یه بوس از لب هاش گرفتم و دستش گرفتم و رفتیم پایین
💜پایان قسمت دوم💜
     
  

 
آرش و مامان سهیلا قسمت اول

اسم من آرش ئه و الان که اینا رو براتون می نویسم 29 سالمه. این اتفاقا زمانی افتاد که من 16-17 سالم بود و اوج دوران نوجوونی. اون سال ها یعنی حدود سال های85 تا 88 که تازه اینترنت و چت و ارتباط مجازی وارد زندگیای ما شده بود، منم مثل همه با کنجکاوی با این فضا ها آشنا شده بود.
من اون موقع ها به خوشگلی و بانکمی توی فامیلمون معروف بودم. نسبت به هم سن و سالام که همه دماغ های گنده و صورتای پر از جوش داشتند خیلب بهتر بودم. صورتم اصلا جوش نمی زد و دماغ تراشیده خوبی داشتم.
من تو یه خونواده 6 نفره زندگی می کردم با سه تا خواهر که دوتاشون ازدواج کردند و رفتند سر خونه زندگی خودشون. ما توی شهرستان بودیم و بابای منم کارش آزاد بود. وضع زندگی معمولی ای داشتیم. یه خونه دو خوابه داشتیم که یه اتاق برای مامانم و بابام بود و یه اتاقم که برای من و خواهرم بود. البته من معمولا شبا توی پذیرایی رخت خواب می ندازم و می خوابم. مهشید خواهرم توی اتاق یه تخت داشت ولی من تخت دوست نداشتم. چون شبا خیلی وول می خورم معمولا از تخت می افتم.

همین باعث شده بود چند بار وقتی نصفه شبا تلوزیون می دیدیم، توی اون نور کم بابام رو می دیدم که قفل در اتاق و باز می کنه و از اتاق میره به سمت دستشویی. همیشه شلوارش رو میگرفت می کشید بالا که مشخص نشه کیرش هنوز کامل نخوابیده. نمی دونم بنده خدا چه عجله ای داشت که با اون وضعیت بره دستشویی، ولی خب عادتش بود و این باعث شده بود من تقریبا هر شب که پدر و مادرم سکس دارند متوجه بشم. البته شبایی که بیدارم.

مامانم با من رابطه خیلی خوبی داشت. با هم حرف می زدیم. من و می بوسید و بغلم می کرد. کلا خیلی مهربون بود و با خواهرام هم رابطه خوبی داشت. منم خیلی دوستش داشتم. ولی اصلا به مخیله ام نرسیده بود فکر دیگه ای در موردش بکنم.

توی اون سن و اون دوران و زندگی کردن توی شهرستان، من تقریبا یه پسر ساده و چشم و گوش بسته به حساب می اومدم. تاحالا سکس و تجربه نکرده بودم و تصورم از سکس فقط فیلما و داستانایی بود که با اینترنت قژ قژوی دیال آپ می تونستم ببینم و بخونم.

مامان سهیلای من 40 سالش بود ولی خدایی خوب مونده بود زن خیلی خوشگلی بود. جا افتاده و ترگل و ورگل ت. سینه های بزرگی داشت. اون موقع که از سایز و اینا سر در نمی اوردم ولی بعد ها متوجه شدم که سایزش 85 بوده. قد متوسطی داشت و پوست سفید. پاهای کشیده خیلی قشنگی داشت. انگار که داری پاهای یه مدل و نگاه می کنی. ولی بالا تنه اش فیت نبود. یه ذره شکم و پهلو داشت که البته من این وضعیت و خیلی دوست داشتم. مخصوصا وقتایی که تی شرت سیاه می پوشید که یه کمی به بدنش می چسبید و شکمش یه ذره می زد بیرون. این یه ذره که می گم در حدی نبود که بشه گفت مادم شکم گند است. اما شکمش تخت هم نبود. یعنی یه جوری بود که می تونستی نرمی و سوراخ نافش رو از روی تی شرت ببینی. و بر آمدگی سینه بزرگش که وقتی لباس کمی تنگ می پوشید با این ترکیب منظره بی نظیری رو می ساخت. مامانم همیشه توی خونه لباس پوشیده می پوشید. اگه دامن بود، دامن بلند تا مچ پا. اگرم شلوار بود که شلوار راحتی که کمی گشاده. بالا تنه هم همیشه لباس های گشاد می پوشید. بیرونم با مانتوی بلند و مقنعه بود. خیلی مذهبی نبود اما هیچ وقت لباس سکسی نمی پوشید. پاهاش رو هم که گفتم چند بار که از حموم اومد از سر کنجکاوی دید زدم و دیدمشون.

همه چیز خیلی معمولی بود به جز یه مسئله ای که متوجهش نبودم. شبایی که بابام و مامانم سکس داشتند صبحش مامانم خیلی عصبی بود. معمولا صبح ها با من و بابام بیدار می شد که راهیمون کنه. رو این حساب می دیدم که حوصله نداره. ولی متوجه نبودم چرا. چون چیزی از سکس نمی دونستم.
من و خواهرم رابطه خیلی خوبی با هم نداشتیم. البته الان که بزرگتر شدیم خیلی با هم رفیق شدیم ولی اون موقع همه اش تو سر و کله هم می زدیم.

تا اینجای داستان که توضیحاتی بود راجع به وضعیت زندگیم توی اون سال ها.

همه چیز از یه آلبوم شروع شد. اوایل تابستون بود که بعد از کنکور خواهرم دعوت شدیم تهران به عروسی دختر داییم. داییم اینا از اون خر مذهبیا بودند. عروسیشون جدا بود ولی به شکل عجیبی زن داییم تاکید کرده بود که توی زنونه همه لباسای خوشگل بپوشید و حسابی به خودتون برسید. شب قبل که قرار شد بریم من توی اتاق دراز کشیده بودم و داشتم تلوزیون می دیدیم. خواهرم هم خوابش سنگین بود و هیچ وقت من مزاحم خوابش نبودم. دیدم بابام طبق معمول قفل در و باز کرد و از اتاق اومد بیرون. با همون استایل بامزه همیشگی شلوارش رو گرفته بود و کشیده بود بالا که کیرش معلوم نشه. منم که دیگه برام این صحنه عادی شده بود توجه خاصی نکردم. دیدم یه دفعه مامانم از اتاق اومد بیرون. رفت تو آشپزخونه . همینطوری که داشت می رفت آشپزخونه چشماش و تنگ کرد و با صدایی که یه کمی می لرزید گف: تو چرا هنوز بیداری ؟
- هیچی داشتم تلوزیون می دیدیم.
- بخواب مامان صبح می خوای راه بی افتیم.
-خوابم نمیاد خب .
مامانمرفت یه لیوان آب خورد و اومد کنار من نشست. اونم شروع کرد به دیدن تلوزیون. همینطوری دستش رو کرد توی موهای من و شروع کرد مادرانه موهام و نوازش کردن. همینطوری که داشت موهام و نوازش می کرد یه کمی رفت پایین و دستش رو کمی به پشت گردنم کشید. چند ثانیه ای داشت گردنم رو آروم نوازش می کرد. حس خیلی خوبی داشتم . چشمام داشت سنگین می شد. یه آرامش عجیبی بهم دست داده بود. بعد مامانم خم شد که لپم و ببوسه. من که یه کمی تو خودم نبودم، تیو لحظه آخر سرم و چرخوندم. بوسه مامانم به جای اینکه روی لپم بشینه کمی لبم رو لمس کرد. مامانم حدود 2 ثانیه لباش رو همونجا نگه داشت. همون لحظه احساس کردم یه کمی کیرم بلند شده. این اولین باری بود که یه نفر لبم رو می بوسید. البته اونم نه کامل.
من و بوسید و بلند شد و رفت.
مامانم که رفت کیرم نصفه راست شده بود. حس عجیبی داشتم. قلبم تند تند می زد. هیجان عجیبی بود که نمی تونستم کنترلش کنم. به خصوص که لبم یه ذره خیس شده بود. مامانم یه کمی از آب دهنش و نا خود آگاه روی لب گذاشته بود.

اون شب توی خواب ارضا شدم. صبح که پا شدم. شلوارم خیس بود. سریع رفتم توی دستشویی. دیدم مامانم در زد. گفتم بله.
- شرت و شلوار برات گذاشتم بیرون. آویزونه به دستگیره در.
من شاخ در اوردم. انگار فهمیده بود. لباسم و پوشیدم و اومدم بیرون. خجالت زده بودم ولی مامان انگار نه انگار. یه لبخند بهم زد و بهم گفت بیا صبحونه ات و بخور مامان. دیر می شه.

رفتیم و توی جاده من همه اش داشتم به اون لحظه فکر می کردم.

عروسی مسخره ای بود. نه آهنگی و نه رقصی. مردونه افتضاح بود. یه مداح اورده بودند که مولودی می خوند.

برگشیتم. چند وقتی گدشت و زندگی به همون روال سابق داشت ادامه پیدا می کرد. تا اینکه یه روز که از مدرسه بر می می گشتم(2وم دبیرستان بودم) دیدم ماشین داییم بیرون خونه پارکه. رفتم توی خونه و دیدم نشستند توی پذیرایی و جمع جمعه. سلام وعلیکای معمول و کردیم و بعدشم نهار خوردیم.

بعد از هار خواهرم و زن داییم و مامان رفتند تو اتاق که عکسای عروسی رو ببینند. من خیلی کنجکاو بودم ولی خب قطعا اون خر مذهبیبا نمی ذاشتند من عکسای لختی پختی مراسم عروسی رو ببینم. واسه همین صبر کردم. دیدم زن داییم آلبوم و گذاشت توی کیفش که توی اتاق ما بود.چند ساعتی گذشت، داییم اینا به اصرار مامان بابام شب موندند و شام رفتیم خونه خواهر بزرگم. من داشتم از کنجکاوی می مردم. می خواستم عکسای عروسی رو ببینم. تمام طول شب فکرم این بود که چطوری دستم به آلبوم برسه.
شب شد و برشتیم خونه. وقت خواب که شد ، خانواده ما مثل اسکلا فضا رو مسجدی کردند، من و داییم و بابام توی پذیرایی و مامان و خواهر و زن دایی توی اتاق خواب بابام اینا.
فرصت خیلی خوبی بود. گذاشتم یه ساعتی بگذره .وقتی صدای خر و پف دایی و بابا بلند شد منم بلند شدم و رخت خوابم و بردم توی اتاق خودمون، که اگرم کسی اونجا مچم و گرفت بگم اینا خر و پف می کردند و نمی ذاشتند من بخوابم. رفتم توی اتاق و در و بستم. رفتم سر کیف زن دایی و آلبوم و برداشتم. رفتم زیر پتو و با نور چراغ قوه گوشی شروع کردم با خیال راحت به دیدن آلبوم. هیجان وصف نشدنی ای بود. اما به صفحه سوم که رسیدم یه چیزی دیدم که شاخ در اوردم. لباس هیچ کس به اندازه لباس مامانم سکسی نبود. یه مینی ژوپ قرمز پوشیده بود که تا بالای رونش بود، آرایش خیلی قشنگی کرده بود و موهاش رو با فر خاصی ریخته بود روی شونه اش. لباسش آستین حلقه ای بود ولی یخه اش بسته بود. سینه های بزرگش انگار داشت لباس و پاره می کرد. بقیه عکسا رو که بعضیاش در حالت رقص و شوخی و خنده بود رو که دیدم فهمیدم مامانم خیلی شیطونه و مدام داره می خنده و با همه شوخی می کنه. توی یکی از عکسا روی یه صندلی نشسته بود و پاهاش رو انداخته بود روی هم. یه کفش پاشنه بلند بندی مشکی هم پاش بود که پاهای قشنگش رو بی نهایت سکسی می کرد. آپرم حسابی زده بود بالا. با گوشیم چنتا عکس از روی آلوم گرفتم و گذاشتمش سر جاش. تا نزدیکای صبح با عکسای مامانم 3 4 بار جغ زدم و حسابی کثیف کاری کردم. خودم و بادستمال کاغذی پاک کردم و دستمال ها رو سر به نیست کردم.

از فردای اون شب عجیب نگاهم خیلی به مامانم عوض شد. وقتایی که بغلم می کرد بندش رو بو می کردم. و سعی می کردم وقتی بدنم بدنش رو لمس می کنه بیشتر حسش کنم. مدام توی اینترنت داستان های سکسی با مادر و می خوندم و کلی فیلم می دیدم. حسابی اوضاعم داغون بود. انگار دیدن اون آلبوم و اون شب جغ زدن با عکسا یه بندی رو درونم پاره کرده بود و اژدهای حشرم آزاد شده بود. بعضا روزی چند بار جغ می زدم. یه کمی عصبی شده بودم. حالم خوب نبود . و تنها کسی که فهمیده بود مامانم بود. چندین بار ازم پرسیده بود که خوبم و چیزی شده و جرا انقدر عصبی و پرخاش گر شدم. منم می پیچوندم و می گفتم خوبم چیزیم نیست.

اولین اتفاق زمانی افتاد که من یه روز از مدرسه برگشتم و رفتم حموم. بابام هنوز از سر کار برنگشته بود و خواهرم هم رفته بود خونه اون یکی خواهرم. به خاطر اینکه توی راه افتاده بودم توی جوب با عجله رفتم توی حموم. یادم رفت حوله ببرم. خودم و که شستم طبق معمول رفتم که جغ بزنم. یه کمی توی ذهنم فانتزی ساختم تا کیرم راست بشه. مامانم از در سرویس اومد توی. سرویس مااینطوری بود که یه در داشت که رو به روی در روشویی بود و دو طرف یه در می رفت توی حموم و یه در توی دستشویی. مامان پرسید :
- آرش چیزی شده؟ چرا یه هویی رفتی حموم.
- نه مامان تو را با بچه ها شوخی می کردیم افتادم توی جوب کثیف شدم.
- اوا... چیزیت نشد. ؟؟
- یه کم پام زخم شد.
- در و باز کن ببینم پات و.
- چیزی نیست مامان خوبه؟
- می گم باز کن.
من که کیرم اندازه یه دسته بیل شده بود با خودم گفتم حالا چجوری بپیچونمش. چند با پشت هم گفت باز کن. منم که حسابی حشری بودم نتونستم درست تصمیم بگیرم. در و باز کردم و دستم و گرفتم جلوی کیرم که با حدود 17 سانت به سختی تونستم بپوشونمش.
مامانم اومد تو و خم شد که پام و ببینه. پام یه خراش بزرگ برداشته بود. ولی خون نمی امد. گفت بشین روی صندلی.
منم همینجوری کیر به دست نشستم روی صندلی. خیل وضعیت بدی بود. ولی مامانم هم دزدکی چندین بار به کیرم نگاه کرد. دامنش و یه کمی کشید بالا و نشست روی زمین دستش رو کشید به پاهام.
- نگاه کن چه بلایی سر خودش اورده.
من که داشتم نفس نفس می زدم و ضربان قلبم خیلی بالا بود نمی تونستم چیزی بگم. فقظ خیره شده بودم به مامان.
مامانم آروم دستش رو می کشید روی زخم من. دست راستش روی ساق پام بود. آروم دست چپش رو گذاشت روی رون پام. و اون رو هم آروم تکون می داد. من نمی دونستم دارم خواب می بینم یا چی؟ اصلا مغزم درست کار نمی کرد. مامانم یه نگاهی بهم انداخت و پرسید: چته مامان چرا نفس نفس می زنی.
من که هنوز دستم به کیرم بود فقط برای اینکه چیزی گفته باشم بهش گفتن: هیچی خوبم
یه لبخند زد و بهم نگاه کرد. من حواسم نبود یکی از دستام و از رو کیرم برداشتم و آروم گذاشتم رو دستش که روی رون پام بود. دستش رو گرفتم توی دستم و فشار دادم. اونم دستم و فشار داد. حالا تقریبا نصف کیرم پیدا بود. مامانم دزدکی یه نگاه دیگه به کیرم کرد و بلند شد. دستش رو گذاشت روی شونه ام و لپم و بوسید باز یه کمی لبش رو روی لپم نگه داشت و بعد دز حموم رو باز کرد و رفت.
من تا مامانم رفت یه کمی به خودم اومدم. دید کیرم درد گرفته . بلند شدم شیر آب و باز کردم و یه کمی آب و خنک کردم و رفتم زیرش. دستم می لرزید. تاحالا اینطوری نشده بودم. دوباره اون عکس مامان رو که با لباس قرمزه روی صندلی نشسته بود رو مجسم کردم و باهاش جغ زدم.

چند دقیقه بعد از حموم اومدم بیرون. حوله رو دور کمرم پیچیدم و داشتم می رفتم سمت اتاق. مامانم صدام زد و گفت:
ارش بیا برات آب میوه گرفتم.
- بذار لباسم و بپوشم مامان.
- بیا توش لیمو داره تلخ می شه. بعدا بپوش.
رفتم توی آشپزخونه و نشستم. همونطور که حوله به کمرم بود. مامانم آب میوه رو گذاشت جلوم و از آشپزخونه رفت بیرون. یه کمی بعد یه حول دستش بود و برگشت. حوله رو گذاشت روی سرم و آروم شروع کرد به خشک کردن موهام. برام عجیب بود مامانم تاحالا همچین کاری نکرده بود. توی این مدتی که عصبی و پرخاشگر شده بودم اولین باری بود که داشتم آرامش رو تجربه می کردم. مامانم آروم دستاش رو گذاشت روی شونه ام و شروع کرد به ماساژ دادن شونه ام. بعد آروم بازو هام رو مالید. منم خیلی آروم می گفتم: اممم
مامانم گفت:
آرش تو مطمئنی حالت خوبه؟ چند وقته همه اش عصبی هستی؟ مدام با مهشید(خواهرم) الکی دعوا می کنی.
- خوبم مامان چیزی نیست...
- مامان جان من می دونم توی این سن یه سری شرایط خاصی داری. همه تجربه اش می کنند. اگه مشکلی هست به من بگو.

مامانم زده بود وسط هدف. مامانه دیگه ، اون نفهمه کی می فهمه. بابام که همه اش سر کار بود و خیلی ارتباطی با ما نداشت. ولی مامانم همیشه حواسش به من و مهشید و دوتا خواهرام بود.
من نمی دونستم چی بگم. مامانم همینطوری که بازو هام و می مالید گفت:
- مامان جان با من حرف بزن. اگه مشکلی داری بهم بگو.
من واقعا روم نمی شد حرف بزنم. تصور کنید یه پسر تینیجر توی شهرستان. توی محیط بسته. با یه خانواده نسبتا مذهبی. چی می تونه بگه؟ می تونه به مامانش بگه مامان من حشرم زده بالا روزی 3 بار جغ می زنم؟؟ عمرا که نمی تونستم همچین چیزی بگم. بعدشم بگم که چی بشه؟ مثلا مامان می خواست چکار کنه؟؟

مامان ادامه داد:
- آرش با تو هستما
من یه کمی تو ذهنم دو دو تا چارتا کردم که چی جواب بدم .چیزی به ذهنم نرسید.
گفتم: هیچی مامان. خودت گفتی دیگه . همه هم سن و سالام اینجوری اند.
مامان: خب عزیزم درستش نیست که تو اینطوری عصبی باشی و مدام سر مهشید خالی کنی همه چیز و اونم گناه داره.
خودمم به خاطر رفتارام با مهشید شرمنده بودم. ولی دست خودم نبود. روزایی که 3 4 بار جغ می زدم و بازم حشرم نمی خوابید خیلی عصبی می شدم. فقطم زورم به اون بنده خدا می رسید.
مامان ادامه داد: هر مشکلی داری به من بگو. مطمئن باش نه عصبانی می شم نه دعوات می کنم نه به کسی می گم. بین خودمون می مونه. حالا پاشو برو لباست و بپوش
پاشدم. حواسم نبود ولی باز کیرم راست شده بود. مامانم کیرم رو که از زیر حوله زده بود بیرون رو دید. قطعا. یه خنده کوچولو کرد و رفت اون ور سر غذا. منم رفتم سمت اتاق. اما خیلی آروم بودم. همونطوری با حوله رو تخت خواهرم دراز کشیدم و خوابم برد.

شب طبق عادت رخت خوابم و جلوی تلوزیون اندختم و توی تاریکی و نور تلوزیوین نشستم و شروع کردم به دیدم. هوا کمی گرم بود پس تی شرتم و شلوارم در اوردم و دراز کشیدم زیر پتو. اون موقع ها یه برنامه ای بود به اسم سینما ماورا که فیلمای خوبی می ذاشت. متوجه شدم که بابام در و قفل کرد منم با خودم خندیدم و گفتم بله امشب برنامه است.

یه 10 دقیقه شاید یه ربع گذشت که بابام با همون استایل همیشگی بیرون اومد. منم دیگه نگاه نمی کردم. بابام رفت دستشویی. دیدم مامانم از اتاق اومد بیرون. دامن نبستا بلند تا زیر زانو پوشیده بود و پیرهن راحتی گشاد. اومد و کنارم نشست.

مامان: چرا نخوابیدی؟
- فیلم داره دیگه. فردا هم که جمعه است.

مامان کنارم نشست و زاو هاش رو اورد بالا و کمی توی شکمش حمع کرد. چهره اش توی نور تلوزیون معلوم بود. به نظرم عصبی می اومد. بابام برگشت و همونجوری رفت توی اتاق. در و هم بست که بخوابه. مامان اومد این ور و کنار من به پهلو دراز کشید. من طاق باز خوابیده بودم و بالش و تا کرده بودم زیر سرم تا بتونم تلوزیون ببینم. مامان سمت راست به پهلو دراز کشید و دست چپش رو جوری که آرنجش روی زمین بود و سرش رو از روی زمین بلند کرده بود گذاشت.
دست راست رو آروم گذاشت روی سینه من و شروع کرد به فیلم دیدن. من آروم آب دهنم و قورت دادم. مامان خیلی آروم دستش رو روی سینه من حرکت می داد. من سریع کیرم راست شد. ولی زیر پتو بود و دیده نمی شد. مامان پتو رو بلند کرد و انداخت روی خودش. حال جفتمون زیر پتو بودیم و نور تلوزیون توی فضای تاریک پذیرایی می تابید. مامان همینطوری سینه ام و نوازش می کرد و من چیزی نمی گفتم. کم کم دستش رو به گردنم زد. دستش رو می برد بالا و پایین و روی سینه و بالای شکمم رو نوازش می کرد. من نفس عمیق می کشیدم. مامان همینطوری با نوک انکشت و کمی هم ناخون خیلی آروم و سکسی سینه و شکمم و نوازش می کرد و من خیلی داشتم از این کار لذت می بردم. پنجه اش رو باز و بسته می کرد و نوک انگشتش گاهی به بند شورتم می خورد. دیگه از نفس های من مشخص بود که این نفس ها نفس معمولی نیست و نفس آدم حشریه. مامانم آروم سرش رو گذاشت کنار سر من و کم کم انگشتاش رو برز زیر بند شرتم. چند بار انگشتاش رو از زیر بند شورتم رد کرد. یکی دوبار لاله کوشم رو بوسیدو هم زمان انگشتاش داشتند پایین تر می رفتند. من که اصلا نمی فهمیدم داره چه اتفاقی می افته. مامان آروم لاله گوشم رو گرفت توی دهنش و یه لیس خیلی کوچیک زد و بعد دستش رو برد زیر شورتم و برای اولی بار دستش خورد به کیر شق شده من. من آب دهنم و قورت دادم و هیچی نگفتم. نمی خواستم اون موقعیت استثنائی رو با کوچکترین ریسکی مواجه کنم. مامان همینطوری با دستش آروم کیرم رو نوازش می کرد و گه گاهی لاله گوشم رو لیس می زد. آروم آروم کیرم رو گرفت توی دستش و شروع کرد کیرم رو مالیدن. همینطوری که می مالید توی گوشم نفس می کشید. من چشمام و بسته بود و مامان توی کوشم می گفت: آآآآروم..
چیزی نیست... و من فقط لذت می بردم. دستش رو کشید بیرون و با زبونش کف دستش رو خیس کرد و دوباره بردش توی شرتم. دیگه کاملا داشت برای جغ می زد. من دستم رو از زیر پتو بردم و گذاشت روی رون پاش و رونش رو از روی دامن فشار می دادم. دست توی موقعیت خوبی نبود و روم هم نمی شد کار دیکه ای بکنم. کم کم حرکتای مامان تند تر شد و من نزدیک ارضا شدن شدم. مامان که از نفس زدنای من فهمی سریع دستش رو از زیر گردنم رد کرد و گرفت جلوی دهنم. سرم و محکم فشار داد توی سینه اش و حرکت دستش رو تند کرد و من به شدت ارضا شدم در حالی که دست مامان جلوی دهنم بود و من و توی بغلش گرفته بود. آروم توی گوشم مثل مادری که می خواد نوزادش رو سامت کنه کفت: ههههشششش ... آرووووم .... و من همونطوری بغلش کردم. حسی بود که تا امروز هیچ وقت تجریه اش نکردم. چند دقیقه ای همونطوری خوابیدیم. بعد مامان بلند شد و بدون اینکه چیزی بگه یه بوس طولانی از لبم برداشت و رفت...

ادامه دارد....
     
  
صفحه  صفحه 105 از 149:  « پیشین  1  ...  104  105  106  ...  148  149  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA