ارسالها: 107
#101
Posted: 14 Apr 2011 21:53
عمه مهشید
من الان 28 سالمه و این خاطره بر می گرده به 4 ساله پیش که اولین سکس من با عمم شروع شد
اسم عمم مهشید هستش اون 40 سالشه و 5 ساله پبش از شوهرش طلاق گرفت اینم بگم که مهشید قدش 180 سایزه سینش 90 هستش و هیکله سکسی و رو فرمی داره .
داستان از اینجا شروع شد که من بیشتر وقتا که کار نداشتم یا از سرکار بر میگشتم می رفتم خونه مهشید تا اینکه تنها نباشه اینجوری بگم که از کل هفته 2روز بیشتر خونه خودمون نمی رفتم . اون همیشه بامن راحت بود جولوی من با تاپ و شلوارک یا دامن کوتاه میگشت . یه یک سالی که از طلاق مهشید گذشته بود اون احساسش نسبت به من عوض شده بود و خیلی دیگه با من راحت شده بود من به فکر اینکه با مهشید حال کنم نبودم چون به لطف دوستام یه سره رو کار بودیم داشتیم میخو تو سرزمین کفر فرو می کردیم تا اینکه مهشید گیر داده بود شبا بیا پیش من باهم رو تخت بخوابیم من تنها خوابم نمی بره از اونجا بود که گفتم مهشید یه موقع یه اتفاقایی می افته ها اونم می خندید و می گفت تا باشه از این اتفاقا .
شب اول مثل بچه آدم گرفتیم خوابیدیم فقط ازم یه چنتا لب گرفت گرفتیم خوابیدیم همش می گفت من تورو جوره دیگه دوست دارم بهش گفتم منم همین تور . فردا موقیه برگشت از سرکار زنگ زد گفت مشروب بگیر بیار منم زنگ زدم یکی از رفیقام آورد و رفتم خونه . تا درو وا کردم رفتم تو فکم چسبید زمین دیدم مهشید یه لباس توری سرتاپا تنشه که فقط یه شورت سفید تنشه اون سینههای تپل و سفتشم انداخته بیرون من خشکم زده بود دست منو گرفت آورد تو گفت چرا خشکت زده تا حالا از این چیزا ندیدی ؟ گفتم زیاد دیدم ولی تو یه چیزه دیگه هستی . گفت تا شام و آماده می کنم برو لباس عوض کن بیا آقا ماهام رفتیم لباسارو همرو در آوردیم فقط یه شلوارک پامون کردیم اومدم تو آشپزخونه دیدم مهشید داره غذا میکشه و پشتش به من بود همونجوری رفتم و بغلش کردم و سینهاشو گرفتم لامسب اینقد سفت و محکم که آدم فقط دوست داره بخورتشون . تا بهش چسبیدم کیرم راست شد رفت لای چاکه کونش واقعا کون خوش استیلی داره یه کم که بهش مالیدم گفت بزار شام بخوریم بده شام حالشو می بریم . جاتون خالی شام زدیم . من نشسته بودم رو کاناپه داشتم ماهواره نگاه می کرد که مهشید با همون هیکل سکسی و عشوه هاش با شیشه مشروب اومد تو بغلم نشست و شرع کردیم لب گرفتن حالو نخور کی بخور لامسب بدون آرایش مثل عروسک می مونه . تو همین حالا مشروب میزدیمو با هم ورمی رفتیم سینه هاشو می خوردم کسشو می مالیدم . شورتشو که در آورد یه کس صورتی خیلی خوشگل افتاد بیرون تازم تروتمیزش کرده بود از صبح خودشو آماده کرده بوده . مشروبو زدیم و مهشید دیگه حال نداشت پاشه اینقد که مست بود .
بغلش کردم و بردمش تو اطاق رو تخت خوابوندمش کامل لختش کردم و خودمم شلوارکمو در آوردم و شروع کردم از لبای مهشید خوردن یه کم خوردم رفتم سراغه سینه هاش با یه دست کسشو می مالیدم با یه دست سینشو اون یکی هم تو دهنم بود سینه خوری بده مشروب چه حالی میده اجب مزعه باحالیه یه کم که کسشو مالوندم حالش جا اومدو صدای آه و اوهش داشت در میومد بعد رفتم سوراغ کسش شروع کردم چوچولشو خوردن پاشودم رفتم یه لیوان مشروب آوردم میریختم رو کسشو می خوردم نمودونین بچه ها چه حالی می داد تا حالا اینجوری کس نخورده بودم بعد از چند دقیقه مهشید سرحال اومدو منو خوابوند روی تخت گفت حالا نوبت منه شروع کرد با کیر من که داشت می ترکید ور رفتن و خوردن یه جوری می خورد که داشت از جا می کند گفتم یواش کندیش از جا همش مال خودته مگه چند ساله کیر ندیدی . دلم واسش سوخت از وقتی که طلاق گرفته بود تو این یه سال فقط با خودش ور می رفت . همین که داشت میخورد دیدم می خواد آبم بیاد گفتم صبر کن پاشودم یه اسپری زدم و خوابوندمش رو تخت پاهاشو باز کردم با کیرم یخورده با کسش ور رفتم بعد شروع کردم کیرمو تو بردن کسش تنگ شده بود دردش میگرفت و جیق می زد منم یه دفه تا بیخ فرو کردم تو صدای مهشید فکر کنم تا 2تا خونه اونورتر رفت گفت جرم دادی داری چیکاری میکنی گفتم مگه نگفتی تا باشه از این اتفاقا حالا می خوام امشب به اندازیه این چند وقت حال کنی همین جوری داشتم تلمبه می زدم که دیدم صدای ناله هاش بلند شد فهمیدم که داره ارضا میشه یدفه یه تکونی خوردو آبش اومد ولی من که هنوز جا داشتم بهش گفتم بلند شد خودم خوابیدم اونم اومد نشست رو کیرم و شروع کرد به تلمبه زدن یه یک ربی داشت تلمبه میزد که دوباره آبش اومد منم کمکم داشت آبم میومد بهش گفتم مهشید داره میاد چیکار کنم گفت بریز توم مشکلی نیست منم تمام آبمو خالی کردم توکسش . اونشب تا ساعت 3 صبح چند دفه حال کردیم من و مهشید اینقد خسته و مست بودیم بودیم که تا فردا ظهر از خواب بلند نشدیم . این بود داستان سکس من و عمم مهشید البته این و بگم که شوهرش نمی تونست مهشید و راضی کنه چون مهشید تو سکس دهن آدم و سرویس می کرد مخصوصا وقتی مست میشد . ما بعد ازاین سکسسمون تو هفته چند بار باهم سکس داریم دیگه توری شده که من اون 2 روزم دیگه خونه نمیرم . اینم بگم بچه ها که منو مهشید و خیلی دوست دارم و دیگه نمی خوام با بودن مهشید ازدواج کنم . از همتون ممنونم که داستانه منو خوندین .
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق زهر بی سرپائی نکنیم
ارسالها: 178
#102
Posted: 27 Apr 2011 07:25
من و دامادم ودخترم (۱)
اسم من پریه با 50سال سن با بدنی پر و مرد کش که خیلی ها هوس دارن که با من سکس کنن ولی من پا نمی دم ولی در کل خیلی حشریم نمی دونم چرا دوست داشتم با دامادم سکس کنم شاید به خاطر این بود که کیرشو دیدم و فهمیدم که نا کس منم می خواد. یه شب تابستون با دخترم اومده بودن خونمون چون هوا گرم بود من لباس راحتی پوشیده بودم یه پیرن یکسره نخی بدن نما با یه شورت مشکی تا موقع خواب نگاه های دامادم را رو خودم حس می کردم خلاصه بعد شام و کمی نشستن خوابیدیم من و شوهرم توی هال و مجید و دخترم توی اتاق که با یه در شیشه ای بزرگ از هال جدا می شد به خاطر گرمای هوا در را نبستیم تو جا کوسم خیلی می خارید واو نو می مالیدم شوهرم گفت چته گفتم می خارم گفت زشته بزار باشه فردا شب دست بردم کیرشو گرفتم اونم دیگه راضی شد منو بکنه بلند شدم یه نگاه تو اتاق بندازم که اون صحنه رو دیدم مجید به پشت ولو بود دکمه های پیرنش باز بود وزیر پوش نداشت چه سینه های گنده ای داشت تا حالا به اون دقت نکرده بودم هیکل ورزش کاری و بدن قویی داشت نا خود اگاه پایین کمرشو نگاه کردم شورت پوشیده بود کیر گندش افتاده بود بیرون عجب کیری 20سانت می شد با کلفتی زیاد همین طور میخ بودم که مجید دست برد زیر کیرش و خایه هاشو خاروند فهمیدم بیداره و عمدا این کارو می کنه با صدای شوهرم به خودم اومدم رفتم پیشش گفت چی بود؟گفتم خواستم ببینم بیدارن یا نه. می دونستم که مجید بیداره ولی هوس کردم جلو چشاش به شوهرم بدم لباسمو کامل در اوردم چون لامپ تراس روشن بود هم هال وهم اتاق قشنگ روشن بود شوهرم به پشت خوابیده بود کوسمو جلو دهنش بردم اون زبون زد اوییی گفت که شوهرم گفت کوفت یواش بیدار می شن گفتم بیدار شن فوقش دخترمو می کنه دست بردم توی شلوار شوهرم کیرش با اینکه گنده بود احساس کردم که امشب خیلی کوچیکه و منو سیر نمی کنه ولی خوب چاره ای نداشتم.بالشو روبرو به در گذاشتم و گفتم اگه بیدار شدن بفهمیم شوهرم سر شو گذاشت رو بالشو به حالت69 شدیم من رو بودم و کونم طرف اتاق شوهرم کوسمو لیس می زد و من کیر اونو ساک می زدم تو حال خودمون بودیم و توجهی به اطراف نمی کردیم دو انگشتی تو کونم کرده بودم شوهرم برام می خورد خواستم ارضا بشم خودمو کشیدم کنار و رو کیر شوهرم نشستم اونو گذاشتم تو کوسم بالا پایین می کردم از روبرو قشنگ معلوم بود تو فکرم انگار دامادم منو می کرد شوهرم دندون قرچه می کرد فهمیدم داره می ریزه منم سرعتمو زیاد کردم و بدنم لرزید ارضا شدم بی حال افتادم کنار شوهرم اونم حال خودش نبود حالمون که جا اومد اون لباسشو پوشید و خوابید من رفتم دستشویی و امدم دیدم مجید گرفته از کیرش لباسمو جلو در پوشیدم البته بدون شورت و رفتم تو جا شوهرم حسابی خر وپف می کرد دیدم مجید با کیر باد کرده بلند شد رفت تو اشپز خونه چون اپن بود می شد دید چیکار می کنه اسپری لیدو کائین رو برداشت زد به کیرش فهمیدم می خواد دخترمو بکنه اومد تو هال عمدا پاهامو باز کردم تا کوسمو ببینه اون مکثی کرد و لا پامو دید زانو زد جلو پاهام با خودم گفتم نکنه می خواد منو بکنه دلو زدم بدریا شورتشو کشید پایین کیرشو در اورد و شروع به جلق زدن کرد داشتم می مردم با خودم گفتم ناکس بزار توش ولی از طرفی هم نمی شد اون قدر جلق زد تا ابشو ریخت رو کوس ولای رانم داشتم می سوختم از دهنم در رفت یک جووووونی گفتم اونم با دستش بوسی برام انداخت و رفت و دیگه رومان به هم باز شده بود رفت سراغ دخترم منم بالشمو جلو در گذاشتم تا اونا رو ببینم دخترم بیدار شد مجید دست برد لا پاش دخترم راضی نبود گفت اونا بیدارن مجید گفت نترس الان کیر خرم بره تو مامانت نمی فهمه الان بابات گاییدش دخترم گفت مگه بیدار بودی مجید گفت داره ولی دیگه بقیه ماجرا رو تعریف نکرد فهمیدم که باید برا دادن به دامادم اماده باشم شلوار و شورت نازی رو باهم در اورد نازی بهش التماس می کرد مجید تورو خدا زشته مامانم الان بیدار می شه. مجید هم می گفت نترس مامانتم می کنم نازی کم کم حشری می شد گفت برو بکن فقط دست ازسرم بردار مگه دیشب نکردی؟مجید کیرشو می مالید کوس نازی اونم می گفت پس یواش بزار دردم نیاد پاهای نازی انداخت زیرش وبا یه فشار تا خایه هاش کرد تو نفس نازی بند اومده بود نمی تونست جیغ بزنه گوشه پتو رو گاز می گفت تا اینکه دردش افتاد نازی گفت خدا لعنتت کنه مردم چه خبرتت اونم گفت تقصیر مامانت ازبس حشریم کرده کیرشو در می اورد تا اخر می کرد تو کوس نازی صدای شالاب شولوبش من می شنیدم چهار انگشتی تو کوسم کرده بودم .بعد نیم ساعتی مجید گفت نازی کیرم تو مامانت باز کن کیرم تو خواهرت بازش کن نازی هم با اخخ وجوووون تا اونجا که جا داشت لنگاشو برده بود هوا مجید سرعتشو زیاد کرد ویک دفعه تو کوس نازی فشار داد فهمیدم خالی کرد تو کوس نازی .نازی می گفت اخخخخخ سوسوختم اونم خالی شد .منم شاید سومین بار بود که خالی شدم دیگه جون نداشتم همین طور ولو افتادم. صبح با صدای شوهرم بیدار شدم گفت بلند شو خود تو مرتب کن الان بچه ها بیدار می شن. بیدار شدم نازی و مجید هنوز خواب بودن رفتم صبحانه حاضر کردم شوهرم خورد و رفت سر کارش تا شوهرم رفت مجید بلند شد در حالی که منو نگا می کرد شورت و پیرنشو مرتب می کرد اومد اشپز خونه باسلام و صبح بخیر بوسی ازش کردم گفتم عزیزم خوب خوابیدی خوش گذشت؟اونم با شیطنت گفت جای شما خالی گفتم پسرم دختر مثل گلمو زیاد اذیتش نکن.گفت مامان جووون من کی اذیتش کردم چیزی گفته؟ گفتم نه عزیزم دیشب رو می گم طفلک زیرت داشت تلف می شد.اون مثل من نیست که...ادمه ندادم گفت مثل شما نیست که چی؟با ناز خاصی گفتم بارم کنی بکشم بره .دست انداخت لای پام یه کم مالوند حواسم به نازی بود که بیدار شد نبینه لبامو می خوردم انگشتشو کرد تو کوسم گفت دیشب کیف داد گفتم کی موقعی که ریختی رو کوسم؟خیلی حال داد. مواظب باش قضیه سه نشه موقعیت جور شد زنگ می زنم براش صبحونه حاضر کردم گفتم برو یه دوش بگیر سر حال بشی تا بعد. رفت حموم .نازی بیدار شد اومد اشپز خونه نشست رو صندلی باهم احوال پرسی کردیم سراغ مجید رو گرفت گفتم موهاش شکسته بود رفت دوش بگیره توهم بعد صبحونه برو سرحال شی مجید در حالی که سرشو خشک می کرد اومد بیرون نازی گفت به به سحر خیز شدی مجید گفت ادم واسه صبحونه مامان جون بایدم زود بیدار شه. تو این صحبتها بودیم که تلفن زنگ خورد نازی گوشی برداشت . دختر بزرگم نگار بود گوشی رو که گذاشت نازی گفت ابجی نگار گفت برا ظهر مهمون داره برم کمکش منم گفتم اره عزیزم برو طفلک دست تنهاس مجید گفت اماده شو تا ببرمت به من یه چشمکی زد.نازی صبحونشو خورد با مجید رفتند البته دوتا کوچه فاصله بود .با خودم گفتم وقت بهتر از این نمی شه به مجید بدم می دونستم بر می گرده رفتم تو حموم بعد ده دقیقه ای مجید اومد کلید رو برده بود منو صدا کرد از تو حموم گفتم مجید جون حمومم مجید اومد تو گفت مامانی نمی خوای برات لیف بکشم گفتم چرا عزیزم اگه زحمتی نیست با شلوارک اومد تو لخت بودم ولی پشتم بهش بود لیف گرفت می مالید همه بدنم با یه دست داشت کتفمو لیف می زد دست دیگشو از زیر کونم رسوند به کوسم چوچولمو می مالید خیلی حال می کردم انگشت کرد تو کوسم منم ناز می کرد م می گفتم اه نکوووون مجید حالمو خراب می شه مچید گفت بریم بیرون ؟ گفتم نه همین جا بزن توش گفت نه اینطوری کیف نمی ده یه دوش گرفتم حوله رو پیچیدم به خودم رفتیم تو اتاق مجید تشک انداخت و منو هول داد رو تشک حوله از روم افتاد به پشت خوابیدم لنگام برد بالا افتاد به جو کوسم انگار رو ابرا بودم اخ و اوفم در اومده بود گفتم وایییییییی مجید من کیر می خوام مجید اومد بالا کیرشو جلو دهنم گرفت با ولع تموم انداختم تو دهنم ساک زدم مجید سرمو از کیرش جدا کرد رفت پایین پاهامو زیر خودش جمع کرد التماسش کردم مجید جووون یواش بزار اونم گفت چشم جیگر فقط اینو فهمیدم که یه چیز داغ کوسمو شکافت و رفت تو نفسم بند اومد بریده بریده گفتم نامرد جرم دادی یه کم صبر کرد تو چشام زل زد گفت جیگر دردت اومد گفتم بد جنس پارم کردی کم کم به کلفتی کیرش عادت کردم مجید بالا پایین میکرد دیگه لذتی داشتم که تو سی سال دادنم تجربش نکرده بودم مجید محکمتر می کرد منم هی نرکو نرک می کردم مجید گفت پری کیرم تو عروسات گفتم باشه گفت تو دخترات گفتم باشه گفت پری نگین رو می اری بکنمش؟ نگین دختر کوچیکم بود که تازه دو ماه بود عروسی کرده بود گفتم ای بروی کوسم فقط قول بده یواش بکنیش اونم گفت پس به عشق نگین فشاری داد که انگار کیرش از پشتم می زد بیرون ابشو ریخت تو کوسم منم با گرمای اب اون ارضا شدم بی حال رو من خوابید بعد یه کم بلندش کردم رفتیم با هم دوش گرفتیم انگشت می کرد تو کونم نذاشتم گفتم هم دیره هم مهمونیم گشاد راه می رم سه می شه باشه هر موقع نگین رو کردی بزار تو کون من باهم اومدیم بیرون و رفتیم خونه دخترم.بقیه داستان در قسمت بعد
چشم داشت احترام از هیچ كس نداشته باش تا احترامی كه به تو می گذارند، شیرین تر جلوه كند
ارسالها: 178
#103
Posted: 27 Apr 2011 07:27
من و دامادم ودخترم (۲)
...بعد از اون ماجرا دیگه با مجید مثل عاشق و معشوق بودیم همیشه در تماس بودیم و هر موقع خونه ما بودند حسابی حال می کردیم ولی هیچ کس بو نبرده بود تا اینکه دو سه روز تعطیلات بود مجید و نازی خونه ما بودند و دختر کوچیکم نگین هم بود تو خلوت داشتیم لب می گرفتیم که نگین دید به خاطر اینکه سه نشه انگار که از مجید تشکر می کنم گفتم مجید جان ممنونم که برام پارچه گرفتی رفتم یه قواره پارچه از تو کمد دراوردم و نشان نگین دادم نگین هم با طعنه گفت دستش درد نکنه اقا مجید ازاین کارها زیاد می کنه من و مجید فهمیدیم که نگین حسابی بو برده نقشه کشیدیم که که طوری قضیه رو ماست مالی کنیم مجید گفت نگین منو نازی می ریم بیرون اگه می ای پاشو بریم نگین هم قبول کرد و اونا رفتن بیرون بعد 10دقیقه ای زنگ زدم موبایل مجید گفتم یه نقشه دارم گفت بفرما البته پیش اونا این طور حرف می زد گفتم دوست داری نگین رو بکنی ؟گفت اره گفتم تو عمل انجام شده قرارش بدیم مجید گفت بله درسته باشه اومدم باهم صحبت می کنیم یعنی باشه بعدا.بعد دو سه دقیقه ای مجید خودش زنگ زد گوشی رو برداشتم گفت جیگر نقشت چیه ؟گفتم تو یه فرصت مناسب نگین رو می فرستم حموم خونه رو خلوت می کنم تو بیا برو پیشش اگه راه اومد چه بهتر سه تایی می ریزیم رو هم و چی از این بهتر اگه راه نیومد تو بزور بکن من می ام راضیش می کنم واونم تو عمل انجام شده می مونه و حرفی نمی زنه مجید قبول کرد بعد دو سه روز تعطیلات اونا رفتن و من و مجید هم جلو نگین تابلو بازی در نمی اوردیم و سر سنگین شده بودیم.تا اینکه بعد یه مدتی بین نگین شوهرش شکر اب شد اون یه هفته ای اومد خونمون از طرفی هم شوهرم برا دو سه روز رفت شهرستان بهترین فرصت بود به نگین گفتم پاشو برو حموم به خودت برس بعد ظهر یه سر بریم خونه خالت من برم یه کم وسایل بخرم نگین رفت حموم گفتم در حموم روقفل نکن از بیرون قفلش خرابه می افته (اخه در حموم مون المینیومی بود واز بیرون دستگیره داشت )می مونی تو حموم گفت باشه زنگ زدم مجید بعد 10دقیقه ای اومد اول یه بوس اب دار ازم کرد گفت کون خودتم اماده کن.گفتم چشم ارباب.مجید لخت شد و یواش به در حموم زد و گفت مامان جون مامان جون نگین اومد پشت در گفت بله مجید گفت منم مجید نگین گفت اقا مجید مامان مگه خونه نیست ؟مجید گفت مثل اینکه نیست منتظر می مونم تا بیاد نگین رفت زیر دوش مجید در رو باز کرد و لخت رفت و در حموم بست منم دستگیره در رو انداختم یعنی اینکه در از بیرون قفل شده منم از ترک گوشه شیشه تو حموم رو نگاه میکردم هر دو شون لخت بودن نگین یه دستش به سینش بود یکی به جلو کوسش جیغ زد گفت کجا گم شو بیرون و منو صدا کرد مجید گفت کاریت ندارم منم می خوام یه دوش بگیرم نگین دوباره تکرار کرد عوضی برو بیرون من این کاره نیستم مجید گفت کی می گه تو این کاره ای فقط یه بوس کوچولو مجید گرفت از بازوای نگین واو نو کشید طرف خودش و دستشو انداخت دور کمرش سینه نگین رو انداخت دهنش نگین زورش نمی رسید صدای التماس نگین در اومد ول کن مجید ترو خدا الان مامان می اد زشته از لحن صداش و التماسش معلوم بود که زیاد هم ناراضی نیست مجید یه دستشو انداخت لای لمبرای نگین اونو کله پا کرد کوس نگین اومد جلو دهنش شروع کرد به کوس لیسی نگین می گفت نه مجید بسه مجید ول کن نبود نگین دیگه تقلا نمی کرد فقط گفت مجید بزار زمین سرم گیج رفت مجید گذاشتش زمین کمر نگین رو گرفت لب تو هم شدند داشت سینه بزرگ و سترک مجید رو چنگ می زد دستشو انداخت گرد ن مجید و کشید بالا و پاها شو حلقه کرد دور مجید اونم کیر شو از زیر نگین رد کرد تو کوسش نگین اوییییییی گفت که من دستمو بردم تو شورتم مجید اون رو بالا پایین می کرد اون جیغ شهوت می زد گفت کوفتت بشه نازی عجب کیری می کشی و خودشو بالا پایین می کرد گفت مجید فشار بده دارم می ام واییییی اخخخخخخ مجید می دونست دارم نگاه می کنم اشاره ای کرد رفتم تو نگین حال خودش نبود یه سیلی زدم مجید و گرفتم از موهای نگین گفتم جنده شوهرت حق داره دخلتو بیاره حواسم به کیر مجید بود به خاطر اسپری و قرص همون طور سیخ بود مجید از پشت من فرار کرد بیرون من موندم و نگین الکی به گریه افتادم گفتم ذلیل شده این چه کاری می کنی مگه تو چی کمبود داری نگین به التماس گفت مامان به خدا بزور اومد تو گفتم اره ارواح دلت بعدم تو پریدی بغلش مجید پشت در التماس می کرد مامان جون غلط کردیم همین یه بار بود ابرو ریزی نکن ترو خدا به خاطر نازی من یه اه بلند کشیدم گفتم حیف که پای زندگی اون طفلک وسطه و گرنه می دونستم چی کار کنم نگین یه کم صورتش وا شد و گفتم مجید خوار شده بیا تو ببینم مجید اومد تو افتاد به پام گفتم بلند شو مرضت چیه نازی بیچاره که واست کم نمی ذاره مجید گفت مامان جون غلط کردم شهوت ادمو بد بخت می کنه اخه اومدم نگین رو دیدم دیگه نتونستم طاقت بیارم خود شما بودین چی می کردین اگه شوهر نگین تو حموم بود شما می امدین تو و خونه خلوت بود چی می کردین لبخندی زدم و گفتم کفت می کردم وسط کوس نگین و کله کیر تو .گرفتم از کیر مجید و گفتم یه بار عیبی نداره جونین جوونی کردین دیگه تنهایی نکنین نگین گفت ها مامان باهم بکنیم گفتم اره دخترم لا اقل یه بزرگتر پیشتون باشه گفتم بچه های گلم بریم بیرون اینجا تنگه سه نفری رفتیم تو اتاق نگین لخت بود و منم لباسامو در اوردم نگین تشکی اورد انداخت زیرمان مجید خوابید منو نگین افتادیم به جون کیرش نگین گفت مامانی من کیر می خوام گرسنمه یه بوس از لبش کردم گفتم برو عزیزم کارت نصفه مونده کیر مجید راست راست بود بدون اب دهن وکرم نگین نشست رو کیرش تا اون تهش کشید توشروع کرد بالا پایین کرد خوابیدم وسط پای مجید با زبونم خایه هاشو لیس می زدم هوار مجید در اومده بود مجید گرفت از موهام و بلندم کرد نگین رو به حا لت سگی خوابوند بدون اینکه کیر شو در بیاره. کشید بیرون دوباره تا ته تپوند توبا صدای فرج و بادش کم مونده بود ارضا بشم منم سگی خوابیدم و زبونم دادم بیرون مجید دو انگشتی کرد تو کونم بعد کرد سه انگشت در اورد از اب کوس نگین زد رو سوراخ کونم دو باره کرد تو از رو نگین بلند شد اومد رو کونم فقط داغی کیرشو احساس کردم حالم بد شد انگار قلبم داشت می اومد بیرون با اینکه قبلا تجربشو داشتم و کونم باز بود ولی کیر مجید رو نمی تونستم تحمل کنم بریده بریده گفتم مجید بکش بیرون جر خوردم اونم خنده ای کرد کشید بیرون نگین براش ساک زد نگین رو هول رو تشک رفت وسط پاهاش دوباره تا ته کرد تو کوس نگین چند بار تلمبه زد تا اون موقع مجید سا کت بود گفت نگین می خوام ابت بدم نگین گفت وایییی نننه شکمم می اد بالا من می دونستم مجید شوخی می کنه گفتم نه عزیزم مامانی اینجاست نترس جورتو می کشه نگین ارضا شد و شل و ول افتاد مجید اومد سراغم رو شکم خوابوندم باز گذاشت تو کونم این دفعه درد نداشت دستشو برد زیرمو با چوچو لم بازی می کرد گفتم مممممممجید ددددداارررم می ام فشار بده اونم فشاری داد گه یه یکی ول کردم مجید هم ریخت تو کونم گفت مرسی جیگر سه نفری بیحال افتادیم چشامو باز کردم دیدم مجید و نگین حرف می زن نگین گفت بد جنسا همش نقشه بودا می خواستین واسه خودتون شریک پیدا کنین وگرنه من از همون شب می دونستم شما ریختین رو هم عیبی نداره دل دیگه امروزم مامان زنگ زد به تو فهمیدم نقشه دارین خودمم دلم می خواست اخه یه ماه می شد نداده بودم . به ترتیب گروه سکس ما تشکیل شد و کسای دیگری هم عضو شدند که بعدا می نویسم.
چشم داشت احترام از هیچ كس نداشته باش تا احترامی كه به تو می گذارند، شیرین تر جلوه كند
ارسالها: 178
#104
Posted: 27 Apr 2011 13:06
اپیلیدی برای مامان
این خاطره که میگم باسه اینکه اینجا آدم راحته . نه کسی میدونی تو کی هستی خلاصه بهتره . این خاطره هم واقعی هست و از خودم نبوده . چند وقتی بود که به دنبال یه رابطه جنسی با کسی بودم . باسه همین خیلی وضعم ناجور بود . من فرزند اول خانواده هستم و یه خواهر 8 ساله دارم که پیش بابامه و بعد از جدایی پدر ومادرم تو این 2 سال من بیشتر پیش مامان هستم و تنها بیشتر
موقع ها چون خواهرم رو میارنش هر چند وقت یک دفعه .
مامانم تو این 2 سال با کسی راطه نداشته که سکسش تامین شه .
در ضمن من الان 17 سال دارم و یه مادر 37 ساله .
مامانم همیشه جلوی لباساش به اون چنان پوشیده نبود و وقتی از حموم میومد باسه لباس پوشیدن همیشه در حال دید من بود . منم یه حالتی می شدم که دست خودم هم نبود . بالاخره تو این چند وقت که موضوع ها حی باسم تکرار می شد . یه روز مامان ازم خواست باسش یه اپیلیدی بگیرم . اپلیدی که میدونید باسه موبر زناس . رفتم یه اپیلیدی فیلیپس گرفتم شاید قبل از اون از تیغ یا چیزای دیگه استفاده میکرده . اومدم خونه و بهش دادم و اونم رفت تو اتاق تا ازش استفاده کنه که یه هو منو صدا زد که بیام و دیدمش با یه شروارک پاش بود و تا جایی که می شد خودش رو از لحاظ تحریکی پوشونده بود و به من گفت که با این موهای پشت کمرش رو بزنم . منم انجام دادم اگه راستش بخوای زیاد پشتش مو نداشت و معلوم نبود و به هرحال انجام دادم و گفتم جایی دیگه ای نمی خوای یه مکسی کرد و گفت پشت پاها هم هست اگه می تونی ولی خیلی با دو دلی بود . به هر حال پشت پاهاشو از قسمت ساق تا بالای زانو و گفتم که دیگه چی کار کنم . از قیافش معلوم بود میخواست ردم کنه برم ولی این کار رو نکرد . به هر حال حی به دست و پاهاش نگاه میکرد یعنی در اصل دست به دست میکرد و آخرش قبول کرد . شروارکش رو در اوورد منم خودم نگنه داشتم تا جایی شد . منم موهایی ریزی که داشت رو زدم خوب دستم رو پاهاش بود همش واقعا پوست لطیفی داشت بهش هم نمیخوره سنش زیاد بالا باشه چون هیکل و قیافش به 30 سال بالاتر نمیزنه . بعد از اتمام پاها دیگه مامانم
نگذاشت . چون رو تخت وضع درستی نمیدید که ما به این حال باشیم . گفت بسه دیگه نمیخواد برو به کارهات برس منم قبول کردم . و نذاشت حتی شلوارکش رو پاش کنم زود ردم کرد . اون موقع اثلا قصدی بدی نداشتم .
تا اینکه 2 هفته از این موضوع گذشت تو این 2 هفته هم از قصد در مورد دختر و دختر بازی و چیزایی که ماهواره میگذاشت . مامانم هم زیاد بدش نمی یومد چون برای اولین بار گفتم دیدم چیزی نگفت حی میگفتم . صبح 5 شنبه 2 هفته بعد بود که مامانم گفت اپلیدی میتونی دوباره بزنی باسم . منم گفتم باشه . چون از اون حرف ها به بعد رابطمون خیلی نزدیک شد .
شروع کردم از پاها مثه همیشه موهای ریز وکم پشت بود منم سریع تمومش کرد به ران پاش رسید . خواستم سر صحبت رو باز کنم . نمیدونم یه حالت خاصی بهم دست داد اونم دید یه خبرایی زود گفت خوب کافیه . بلند شد و رو تخت نشست . مامان گفت بگو ببینم با این حرف هایی که میگفتی نکنه دوست دختری چیزی داری . منم گفتم نه ولی احتیاج دارم به رابطه با دختر . یه هو چیزی نگفت بعد از به مکس گفت لازم نکرده تو این زمونه صلاح نیست و من سریع گفتم پس چی کار کنم سنم ایجاد میکنه اونم نگام کرد سنت اگه ایجاد می کنه میشه کارهای دیگه هم کرد منم گفت چی. چیزی جایگزین این موضوع نیست بدون رو دروایسی گفتم من دوست حداقل 1 روز در هفته پیشه یکی بخوام وباشم . اونم سریع گفت اگه دوست داشتی باشی می تونی پیش من بخوابی منتها فقط خواب . من گفتم اثلا منظور من فهمیدی ؟ اونم گفت باشه اگه جنبه داری یه کارائی باست می کنم . منم گفتم چی دختر سراغ داری باسه شب . اونم گفت نه ولی بهت میگم .
بعد از اون روز نشسته بودیم یه فیلمی میداد MBC persia که صحنه ناجور داشت منم به مامانم اشاره کردم گفتم ببین چه میکنه اونم باخنده گفت آره .
فیلم که تموم شد باهم صحبت کردیم . گفته تو این 2 سال جدائی نیازهای جنسی بالا بوده . تعجب کردم و به خودم گفت مثه اینکه این حرف ها علکی . یه کار مهمی کرده باسم منظورم صمیمی بودن بیش از حد بود ! به من گفت من بهت پیشنهاد اثلا نمی کنم با کسی باشی چون تو هنوز 17 سال بیشتر نداری و زوده و گفتم خوب چی کار کنم الان خیلی نیاز دارم یه هو نزدیک اومد گفت ما میتونیم نیازهای مشترکمون رو برطرف کنیم . منم خودم رو زدم به اون راه گفتم یعنی چی ؟ اونم یه و جاخورد دید من انگار نفهمیدیم گفت منظورم یه چی دیگش منم گفتم فهمیدم منظورت چیه . مامان گفت فقط میتونیم پیش هم باشیم منتها نباید از حد بگذره . من که دیگه از سرم گذشته بود و حسابی تحریک شدم گفتم میدونم تو هم میخوای داری حی میپیچونی چرا راحت نمیگی اونم یه خنده کرد و نزدیک تر شدیم و بالاخره موضوع اوکی شد . منم اثلا حالیم نبود مامانمه البته چون اونم همین فکر رو می کرد از خود بی خود شدیم . اون بعد از 2 سال منم بعد از چندماه خودارضایی نداشتم و حی به خاطر برخی از موضوع ها عقب مینداختم / وارد اتاق شدیم یه هو همدیگرو با لبخند نگاه می کردیم . اون لحظه من ازش خجالت کشیدم یه کم اونم همین طور ولی شروع کردم . رکابیشو در اووردم و ر فتم سراغ شروارک اونم دیگه روش باز شد و شروع کرد به دراووردن . یه هو گفت نه نه . ضدحالی ناجور بود منم فکر کردم پشیمون شده ولی گفت مه به خاطر موی پاهات و ... منم گفتم فقط همین گفت آره.
من حس تحریکم کلا خوابید . گفتم باشه تو بزن . اونم قبول کرد . دیگه دیدم لباس شو نپویشید غیر از شورت و کرستش که هنوز درنییورده بود . رفتیم داخل حموم و تمام موهای بدن من با اپلیدی زد خیلی هم درد و سوزش داشت . یه هو دیدم بدنم یه ذره مو هم نداره . مامنم گفت حالا خوب شد. دیگه 2 تامون سکسی سکسی شده بودیم من گقت بریم. رفتیم تو اتاق و شروع کردیم دیگه من کورستش رو در اووردم . ولی شورتش نگذاشت . میگفت زیاد جالب نیست منم با خنده گفتم مو داره اونم باخنده گفت نه . یه و حواسش پرت شد و کشیدم پایین . بدنش رو تا حالا به دقت ندیده بودم . فقط یه لحظه به بدنش نگه می کردم . گفتم بابام جنیفر رو ول کرده . بدنش یه مو هم نداشت خیلی ناز و لطیف بود . اومدم بغلش کردم روش خوابیدم و گردنش رو و لباهاش رو بوس کردم . اونم خیلی دوست داشت . انگار تو بهشتم . جو آروم و تقربا تاریک .
تا 1 ساعت فقط با کلمات و صورت و سینه اش بازی کردم و پاهاش رو لای پاهام می ذاشت و فشار میداد . واقع بدون مو خیلی کیف میده . فقط می مالوندیم همدیگر رو بدنش خیلی لطیف و نرم بود . واقعا باسم مثه آخر دنیا بود فقط همین رو می تون بگم . انقدر مالوندمش که آبم اومد و انقدر مزه داد . و اونم کلی حال کرده بود . و 2 تامون خابومن گرفت و بعد از 4 ساعت خواب نزدیک 9 شب شد به خاطر سکس رفتیم حموم . تو حموم هم مامانم شروع کرد . بعد از حموم رفتیم تو اتاق ودستم رو گذاشتم رو سینه هاش و اونم پاش رو لای پاهام و گفت اگه جنبه داشته باشی مثه امروز از حد نگذری . می تونی وقتی موقعش رسید با دختر باشی . تا اون موقع باهم باشیم . خیلی خوشحال بودم . البته من واقعا کاری نکردم که حالت زشتی بگیره سکسمون . چون من با اسباب جلو و پشت کاری نداشتم و فکر کنم مامانم همینو میخواست . منم داشته از خوشحالی می ترکیدم . بعد از این روز شب ها پیش هم هستیم منتها با شورت ولی هر هفته برنامه سکس داریم و الان 2 ماهی هست این موضوع شروع شده .
این موضوع رو هر دفعه میخواستم بزارم خجالت می کشدیم . چون اولا یه رازه .
دیدم یکی از بچه ها همچین موضوعی گذاشت ومنم دیگه گفتم میزارم . نویسندگیم زیاد خوب نیست . درضمن کسی از شیراز اینجا هست یا نه
چشم داشت احترام از هیچ كس نداشته باش تا احترامی كه به تو می گذارند، شیرین تر جلوه كند
ارسالها: 133
#105
Posted: 2 May 2011 11:54
داستان سکسی من و آبجی نسترن
سلام بچه ها
امیدوارم که هرجایی هستید خوب باشید و سلامت
اسم من متین 22 سال دارم
اولین باری که من تو اینترنت این داستان ها رو میخوندم به هیچ وجه باورم نمیشد که کسی بتونه با خانوادشم سکس داشته باشه چه برسه با مادر یا خواهرش !
همیشه وقتی این داستان هارو میخوندم با خودم اینطور فکر میکردم که نویسنده این سایت ها این مزخرفhت مینویسن تا خودشون جلب توجه عموم کنند و با این کار سایت هاشون رو واسه خاطر مخاطباشون معروف کنند
این داستان ها باورم نمیشد و تو کتم نمیرفت تا این که یه اتفاق واقعا عجیبی تو زندگی من افتاد !
من دو تا خواهر دارم به اسم های نسترن و رویا که نسترن حدود 28 سالشه و رویا حدود 31 منم که چون بچه آخر بودم دوتا خواهرام خیلی نازمو میکشیدن و دوسم داشتن منم از بچگی باهاشون راحت بودم
اینم بگم که با نسترن راحت تر از رویا بودم واسه خاطر همین نسترن رو نسبتا بیشتر از رویا دوست داشتم برای مثال تو خونه با قاشق هیشکی نمیتونستم غذا بخورم و چنگشم میشد جز با قاشق نسترن
خلاصه زمان گذشت و هردوشون ازدواج کردن منم خونه تنها موندمو غیره ....
الان هم میل به رفتن خونه نسترن رو بیشتر دارم و زیاد خونشون میرم و حتی بعضی وقت ها شباهم تو خونشون موندم
شوهر نسترن هم راننده تاکسی تلفنی و صبح ساعت 8 میره حدود 8 شبم برمیگرده حتی ناهار هم میمونه اونجا و خونه نمیاد
این آبجی نسترن ما هم خیلی خوشگله و اندام و بدن واقعا توپ و سکسی داره طوری که خوشگلیش تو فامیل زبانزد و دیدنش هر پسری رو حشری میکنه
من بعد اینکه داستان های سکسی خانوادگی رو خوندم و با این سایت ها آشنا شدم با یه دید دیگه ای به نسترن نگاه میکردم و به اندام سکسیش و به صورت خوشگلش به نشستنش به خوابیدنش ، خلاصه به همه حرکاتش توجه میکردم و بد جوری تو کف هیکل سکسیش مونده بودم . فکر کنم خودشم متوجه این کار من شده بود
همونطوری که قبلا هم گفتم اصلا به هیچ وجه باورم نمیشد که یه روزی بتونم باهاش سکس داشته باشم تا این که یه روزی من حدودا وقت های ناهار بود به خونشون رفتم .
این داستانو که الان میخام بهتون تعریف کنم مربوط میشه به دو ماه پیش
وقتی رسیدم خواهر زادم سهیل هم خونه بود بعدش نسترن ناهار سهیل رو زودتر اورد تا واسه مدرسه اش زودتر آماده بشه بره . بعد این که نسترن سهیل رو به مدرسش برد و برگشت با هم ناهارمونو خوردیم و بعد ناهار من رفتم کناره تلوزیون نشستم و بعدش اونم اومد و با هم ماهواره نگاه کردیم. کنترل ماهواره دستم بود منم عمدا به کانال های عاشقانه و نسبتا سکسی میرفتم و وقتی صحنه های لب گرفتن و سکسی رو نشون میداد کانال رو عوض نمیکردم و منم حسابی حشری شده بودم وهی سینه هاش نگاه میکردم و کیرم دیگه راست شده بود ولی ظاهرا اصلا هم به روی خودم نمیوردم و بیخیال بودم ولی از درون دلم داغون بود و میخواست یه سکس مشتی رو با نسترن داشته باشم و اون هیکل قشنگشو لخت ببیبم وموقیتشم بود و ولی حیف که نمیشد بهش بگم میترسیدم داد و هوار بندازه و فشم بده و ....
بعدش دیدم خیلی به من نگاه میکنه و فکر میکنم که یه جورایی شک کرده بود بهم ولی اونم اصلا به روی خودش نمیورد
راستی اینم بگم که نسترن هم مثل بقیه آدما تو خونه یه تاپ تنگ و یه شلوارک تنگ تر تو خونه میپوشید
تا اینکه بعد یه مدت بهم گفت که : متین جان من میرم یه دوش بگیرم و بعدش با هم بریم خونه بابا وسهیل رو هم زنگ میزنم باباش میاره
منم بهش گفتم که باشه
وقتی رفت دیگه حال من از اونی که بود بدتر شد و حشری سگ شده بودم و هی با کیرم ور میرفتمو جلغ میزدم و هزارتا فکر شیطانی میکردم ولی بازم خودمو کنترل کردم
بعد یه مدت دیگه دیدم داره صدام میزنه متییین..... متییین..... رفتم نزدیک حموم و گفتم :منو صدا زدی آبجی نسترن؟ گفت : آره...... اگه زحمتی نیست بیا این لیف رو بکش پشت کمرم.. من دستم نمیرسه......
در طول 22 سال عمرم همچین اتفاقی نیوفتاده بود و با اینکه با هم راحت بودیم ولی اصلا من این کار رو واسش نکرده بودم
وقتی شنیدم شوکه شدم و خیلیییییییییییی تعجب کردم
منم گفتم : باشه
منم از شما چه پنهون در حالی که تو دلم عروسی و جشن بود پای شلوارمو تا نزدیکه زانوم جمع کردم و رفتم تو رختکن حموم و بعدش آروم آروم رفتم تووووووووو
وااااااااااااااااااای خدای مننننننننننننننننننن چی داشتم میدیدم انگار داشتم وارده بهشت میشدم
دیدم که در حالی که فقط فقط یه سوتین و شرت تنش بود نشسته روی سکوی حموم و در حالی که یکمی پشتش به من بود لیف تو دستش گرفته بود
اصلا هم هیچی نمیگفتم و هیچی رو به روی خودم نمیووردم ولی یه کم خجالت زده بودم
منم درحالی که سرمو پایین انداخته بودم آروم آروم نزدیکش شدم بهش گفتم : که لیفو بده به من
مثل اینکه به کمی از آرزوم رسیده بودم از نزدیکی چند سانتیش وایساده بودم داشتم بدن لختش نگاه میکردم .چه سینه هایی مثل دو تا هلو چه رون ها و چه پاهای سفیدی داشت
تو حالتی که پشتش رو به من بود با یه دستم لیف رو میکشیدم پشت کمرش واااااااااااااااااای خدایه من چه لذتی داشت دستم داشت بدن لختشو لمس میکرد
هر از گاهی هم پایین میرفتم و نزدیک کونشو لمس میکردم یواش یواش جرات پیدا کردمو دست چپمو گذاشتم رو شونش با دست راستم لیفو به پشتش کشیدم چیزی نگفت
اون دستم که رو شونش بود رو یواش یواش سر میدادم پایین تا سینشو هم لمس کنم داشتم از لذت میمردم کیرمم داشت منفجر مشید .جالبش اینجاست که با این که دستمو به سینه اش میمالوندم و با اونیکی دستم روی کونشو لیف میکشیدم و کونشو لمس میکردم بازم هیچی نمیگفت بازم خودم کنترل کردم تا اینکه احساس کردم در حالی که رو سکو نشته بود از پشت خودشو به من نزدیک میکنه و میچسبونه دیگه جراتم بیشتر شد و دست چپمو یواش از زیر سوتینش رد کردمو و نوک سینشو قشنگ با لای انگشتام تکون میدادم جاتون خالی بچه هااااااا خیلی حال میکردم
یکم خم شدم تا صورتشو نگاه کنم دیدم چشماشو بسته و داره با زبونش لباشو بازی میده
دیگه صبرم تموم شد دلمو زدم به دریا از پشت چفت سوتینشو باز کردمو و با دو تا دستام پشتش حلقه کردم و از پشت سینه هاشو میمالیدم اونم چه مالیدنی خودمو از پشت بهش چسبوندم و از پشت، گردنش میخوردم و با دستام سینه هاشو میمایدم هیچی نمیگفت فقط چشماشو بسته بود و دیگه به نفس نفس افتاده بود دستامو آروم از سینه هاش کشیدم و یواشکی رفتم رختکن و لباسامو دروردم حتی شرتمو تا میخواستم برگردم حموم، دیدم دراز کشیده رو کف حمام و شرتشم تو تنش نیست .
دیگه خیالم از بابت ترس و خجالت راحت بود رفتم تا نزدیکش شدم دیدم داره به من نگاه میکنه و با یه لبخند گفت که : شروع کن عزیزم
انگار داشتم خواب میدیدم دیگه به آرزوم رسیده بودم و آرزویی نداشتم آروم دراز کشیدم روش طوری که کیر راست شدم رفت لای پاهای خوشگلش وای وای چه حالی داشت بدنش گرم و مثل پنبه نرم بود از موهای سرش گرفته تا انگشت شست پاش لیسیدم
درحای که لبا ی قشنگو مثل غنچشو میخردم با دستام هم موهاشو نوازش میکردم .لباش خیلی خوشمزه بود بعد گردشو خوردم . بعدش نوبت سینه هاش بود که قبلا دستام یه حال اساسی کرده بودن الان نوبت خوردنشون بود یه جوری با اشتها میخوردمشون که باورتون نمیشه
دیگه نفس نفساش کم کم بیشتر میشد شکمشو میخوردم حتی زبونمم تو نافش میکردم بازو های پاهاش و رونش خیلی سکسی و گنده بودن
خلاصه تا حتی انگشت پاهاشو هم میخوردم و همه جای بدنش از آب دهن من بود
رسید به اصل کاری تو فکرو خیالم تصورشو میکردم کسشو با ژیلت قبلا زده بود کسش مثل ماه و سفید و تمیز و چوچولش از فرط شهوت سرخ سرخ شده بود. بچه ها باورتو نمیشه یه جوری کسشو میخوردم که اصلا نمیتونم با کلمات توصیف کنم . سرو صدای نسترن بالا گرفته بود و مثل مار داشت به خودش میپیچید و یواش یواش میگفت متین تموم کن دیگهههههه صدای آه و شهوتش داشت مثل سگ حشریم میکرد
دیگه خواستم کار نهایی رو بکنم بهش گفتم که یکم پاهاشو بالا بگیره کیرمو آروم سر سوراخ کسش گذاشتمو آروم آروم کردمش تو کسش واااااااااااااااااااایییی چه لذتی داشت اولین باری بود تو عمرم که سکس میکردم اونم با کسی که آرزوشو داشتم ولی فکرشو نمیکردم
در حالی که یواش یواش عقب جلو میکردم لباشو میخوردمو دستامو پشت سرش حلقه کردم موهاش رو نوازش میکردم . نسترنم هم درحالی که نفس نفس میزد با دستاش پشتمو چنگ میزد فهمیدم که میخواد ارضا بشه و به ارگاسم برسه.
بعد یه مدت تلمبه زدن و عقب جلو کردن احساس کردم بدنم داره گرم میشه و آبم داره میاد پاشدم و با دوسه تا جلغ زدن کیرم ،آبمو ریختم رو سینه های قشنگش بعدش دوباره روش دراز کشیدم و در حالی که موهاشو با دستام بازی میدادم بهش نگاه میکردم و هر از گاهی از زیر لباش یه بوس میکردم بعد یه مدت که روش خوابیده بودم، بلند شدیم و یه دوش گرفتیم و اومدیم بیرون
از اون موقع به بعد با اینکه رابطش با من مهربون بود ،مهربون تر هم شد منم بعضی وقت ها که احساساتی میشم تو پنهونی از لباش یه بوسه مشتی میکنم اونم ازم تشکر میکنه ولی دیگه من خجالت میکشم که بهش بگم بازم سکس کنیم منتظرم که روزی برسه که بازم موقعیتش فراهم بشه و سکس دومونو باهاش داشته باشم
اگه سرتونو درد آوردم ازتون معذرت میخوام
همتونو دوست دارم بچه های ایران – یاشاسین ایران
نوشته :متین 22 ساله از ارومیه
من به آمار زمین مشکوکم،اگر این سطح پر از آدمهاست،پس چرا این همه دلها تنهاست؟!
ارسالها: 133
#106
Posted: 2 May 2011 12:19
سكس با مامانم
سلام اسم من محمده و اسم مامانم مهنازه. من هیچ وقت چشم دنبال مامانم نبود اما وقتی تو سن بلوغ هستی به کسی که نزدیکته همش تو فکر اونی.من تازه 16سالم شده بود و 1 سالی بود که فیلم سوپر میدیدم.چند روزی بود که میخواستم جق بزنم اما فرصت نمیشد.اون روز بابام سر کار بود و من و مامان خونه بودیم مامان رفت حموم منم وقت رو قنیمت شمردم و گفتم الان بهترین موقعست واسه جلق زدن.نشستم پشت کامپیوتر و 1 فیلم سوپر توپ گزاشتم شرتم خیلی تنگ بدم و کیرمو درد میاورد شرتمو دراوردم و شلوار ورزشیمو پوشیدم داشتم کیرمو میمالیدمو فیلم میدیدم که یهو مامانم صدام کرد که بیا پشتمو بکش هول کردم خواستم سریع شرتمو بپوشم که مامانم داد زد زودباش یخ کردم منم شرتمو انداختم تو کمد لباسم و رفتم که پشت مامانمو بکشم رفتم تو حموم دیدم با یــــ شرت و کرست سفید وایساده و منو که دید لیف رو داد بهم و گفت بیا پشتمو لیف بزن منم لیف رو گرفتم و شروع کردم لیف کشیدن بنده سوتینش نمیزاشت و چون تنگ بود نمیشد زیرشو لیف زد گفت بندو باز کن ولی نگا نکنی ها گفتم باشه باز کردم وقتی سوتین از رو سینه هاش کنار رفت 2 تا سینه گنده دیدم که آب از لبو لوچم راه افتاد من سینه که میبینم سریع شق میکنم سینه های مامانمو که دیدم کلی کیف کردم همیشه دوست داشتم کیرمو بندازم لا سینه های گنده و جلو عقب کنم.سینه مامانمو که دیدم کیرم شق کرد چون شرت پام نبود سیخ شد اومد بالا و شلوارم تابلو شد خواستم جمو جورش کنم که دیدم اگه دست به شلوارم بزنم خیس میشه و معلوم میشه که دست زدم به کیرم به هزار بدبختی که نفهمه جمش کردم شانس من شلواره کشش شل بود منم که شق کرده بودم یــــ هو کیرم از شلوار افتاد بیروم مامانم فهمید گفت اینو جمعش کن من به تو میگم سینه های منو نگا نکنی تو دمو دسگاتو در میاری. منم گفتم اخه دست من نبود خودش اینجوری شد گفت مگه شرت پات نیست گفتم تنگ بود درد میگرفت منم در آوردم گفت حالا جمش کن بیچاره سیلون نباشه بین هوا و زمین لیفو دادم بش که دستمو بشورم گفت بیا من درست میکنم گفتم نه خودم میکنم گفت بیا اینجا اون موقع که تو فرق دست و پاتو نمیدونستی من تورو ترو خشک میکردم گفتم باشه اومدم که کیرمو بندازه تو شلوارم تا دستش خورد به کیرم نفسم بند اومد گفت چت شد گفتم آخه فقط منو این بودیم تا حالا دست کسی بش نخورده بود گفت ناقلا چیکار میکردی تا منو دیدی اینجوری شد ؟ گفتم تقسیر من نیست این خارجیا فیلم میسازن صحنه های زشت میاد گفت داشتی جق میزدی هنگ کردم گفت چت شد گفتم هیچی گفت میزدی یا نه سرمو انداختم پایین گفت پس داشتی میزدی گفتم آره گفت از کجای خانوا بیشتر خوشت میاد گفتم ول کن من برم گفت مگه نمیخوای جق بزنی ؟ گفتم نه ولش کن گفت بیا پسرم گفتم خوش به حال بابام گفت واسه چی گفتم آخه زنش همچین سینه هایی داره خندید گفت بزن زود برو میخوام برم بیرون کار دارم گفتم تو واسم میزنی گفت پرو شدی ها گفتم خواهش میکنم گفت نه گفتم باشه گفتم حد اقل فکر کن من نیستم تو حموم تو دوش بگیر انگار نه انگار که من تو حمومم گفت باشه رفت زیر دوش منم شرو کردم جق زدن یهو دیدم شرتشو در آورد چشام گرد شد گفتم چی شد خارجی شدی گفت آدم که تو حمومه تنهاست با لباس حموم نمیکنه گفتم بله داشت خودشو لیف میزد هیکلش برق میزد سر سینه های گندش سیخ شده بود آبم نزدیک بود بیاد به نفس زدن افتادم گفت چت شد گفتم داره میاد گفت پس بیا اینجا که کل حمومو به گند نکشی منم رفتم جلو داشتم میزدم یهو آبم با شدت پاشید رو شکمش یـــ داد کوچیک زد که منو چرا به گند کشیدی آبم از شکمش رفت پایین رفت لا پاش گفت چقد داغ بود گفتم دمت گرم مامان خیلی حال داد گفت خواهش میکنم ولی از این به بعد فک نکنی همینجوریه هر روز بخای با من بیای حموم ها گفتم نه ولی یـــ بار دیگه با هم بیایم گفت باشه تشکر کردمو رفتم بیرون.دو سه روز بعد روز ورزش ما بود تو مدرسه وقتی اومدم خونه مامانم گفت برو تو حموم بو گند میدی منم گفتم باشه یادم نبود که قرار بود با هم بریم حموم دیدم مامانم هم داره لباساشو بر میداره گفتم تو کجا میای گفت مگه خودت نگفتی که یـــ بار دیگه با هم بریم حموم منم یادم افتاد گفتم چرا ایول که یادت بود من یادم رفته بود گفت زود باش بریمو بیایم کلی کار دارم گفتم باشه و رفتیم سمت حموم من لخت شدم و با یـــ شرت رفتم زیر دوش گفت شورتتم در بیار گفتم نه زشته گفت اون روز آب کیرتو ریختی لای پای من حالا زشت شد گفتم باشه زیر آب که بودم شرت چسبید به کیرم مامانم هم اومد با شرت و کرست سیاه گفتم پس تو خودت چرا در نمیاری گفت بزا بیام تو حموم گفتم باشه هیکلشو که دیدم کیرم شق کرد گف تو دیگه داغونی گفتم چرا؟ گفت تو که هنوز چیزی ندیدی گفتم من چشام مادوم قرمز داره چیزایی که باید میدیدمو دیدم گفت پس لباسمو در نیارمگفتم نه بابا شوخی کردم گفت پس بیا کرستمو در بیار گفتم ای به چشم رفتم پشتش باز کردم سینه هاشو دیدم نفسم بند اومد نشستم رو زانو که شرتشو در بیارم شرتشو کشیدم پایین سوراخ کوشو دیدم گفت بیا بالا تا قش نکردی گفتم واسه چی قش کنم؟ گفت وقتی سینه میبینی نفست بند میاد لا پایی رو ببینی قش میکنی دیگه خندیدم گفتم آره راست میگی بعد مامانم نشست که شرت منو در بیاره جلو کیرم نشست شرتمو کشید پایین یـــ هو کیرم افتاد بیرون سرشو کشید عقب گفت اینو چجوری او تو جا میدی ؟ گفتم به زور خندیدو گفت زود باش تا بابات نیومده گفتم باشه سرمو شامپو زدم وایسادم عقب تا اون بیاد جلو اومد و خودشو شست داشت لیف میزد کونشو که شست منم کف از سرم برداشتم مالیدم به کیرم اومدم جلو تر کیرم چون شق بود مالیده شد به کونش چرخیدو گفت چی شد گفت هیچی مگه قراره چیزی بشه گقت نه برگشت 1قدم رفتم جلو کیرم سر خورد رفت لا پاش پاشو سفت کرد گفتش خوشت اومده گفتم چرا که بدم بیاد گفت پرو نشی بخای بفرستیش جایی ها گفتم نه جاش خوبه داشت خودشو میشست منم یـــ خورده شماپو ریخنم رو کیرم که سر بشه کیرمو جلو عقب کردم گفت نه بابا پرو شدی برو اونور ببینم گفتم بزا کارمو بکنم عزیتم نکن گفت زشته من مامانتم گفتم ببخشیدا تو کون و کست که نمیکنم لا پاته گفت نه راه افتادی تا 3 روز پیش که میپرسیدم جق زدی جواب نمیدادی حالا حرف کس و کون میزنی گفتم ببخشید گفت حموم سرده اگه برم زیر آب کفا میره دیگه سر نیست زود باش تا سرما نخوردیم گفتم باشه چرخوندمش از جلو کیررمو کردم لا پاش بدنش مو نداشت کیرمو جلو عقب کردم صورتشو نگا کردم دیدم چشاشو بسته یـــ دونه محکم زدم در کونش گفت هوی چته ترسیدم گفتم تو فیلما میزنن منم زدم گفت دیگه نزن سیا میه بابات میگه چرا سیا شده چی خوابشو بدم؟ گقتم برو زیر آب خودتو بشور گفت مگه اومد گفتم نه کار دارم رفت خودشو شست گفتم بین رو زانوت کیرمو بندازم لا سینت همشه دوست داشتم آبم لا سینه در بیاد گفت باشه من کیرمو انداختم لا سینش یـــ خورده شامپو مالیدم لا سینشو و کیرم دو دیقه جلو عقل کردم آبم داشت میومد گفتم داره میاد چیکارش کنم گفت بریز همینجا گفتم باشه آبم اومد ریختم لا سینش گفت خیلی داغه ها گفتم ما اینیم دیگه گفتش تو که حالتو کردی من حالا حشری شدم گفتم از دست من کاری بر میاد گفت میتونی دوباره شق کنی کفتم آره واسه چی گفت بندار لا پام تا منم آبم بیاد راحت شم گفتم باشه ولی چون الان آبم اومده طول میکشه گفت چقد گفتم نمیدونم گفتم بخواب پاتو باز کن لا پاتو ببینم شاید شق شد سریع خوابید کف حموم منم چند دقیقه به کسش نگا کردم با کیرم ور رفتم شق کردم کفت بلند شم گفتن نه صبر کن یــــ کاری دارم کیرمو مالیدم رو کسش یـــ آهی کشید که حال کردم پاشو بستم کیرمو جلو عقب کرم دیدم داره داد میزنه گفتم ساکت تا همسایه ها نشنیدن داشتم لا پاش جلو عقب میکردم دیدم آبش اومد و یـــ داد زد منم نوک سینه هاشو خوردم گفتم حالا من چیکا کنم با این کیر شق گفت من واسه بابات هم ساک نمیزنم ولی واسه تو الان میزنم چون خیلی قشنگ آبمو آوردی کیرنو کرد تو دهنش با این که بهگفته خودش تا حالا ساک نزده بود ولی قشنگ میزد گفتم داره میاد بریزم تو دهنت؟ گفت خوشم نمیاد گفتم تو که تا حالا امتحان نکردی گفت باشه بریز یــــ خورده تو دهنش تلنبه زدم آبم ریخ تو دهنش گفت نه انگار خوشمزست خندیدم گفتم من که چیز بد ندارم خندیدیم بعد دوش گرفتیم رفتیم بیروناین داستان تخیلیه و فقط جنبه سرگرمی داره ت تتتتب
من به آمار زمین مشکوکم،اگر این سطح پر از آدمهاست،پس چرا این همه دلها تنهاست؟!
ارسالها: 178
#107
Posted: 3 May 2011 12:29
تا قيام قيامت قسمت دوم
این یکی رو با کوس خوری شروع کردم خواهرم چون با فرهنگ روز آشنایی بیشتری داشت راحت تر با این مسئله که کوووووس و کووووون خودشو دراختیار برادرش بذاره کنار اومد با حرص و اشتهای زیاد کوس فریده رو میمکیدم.کوس کوچولو ناز دوست داشتنی یک لقمه ای برخلاف کوس مامان که یه کمی درشت بنظر میرسید.- فرید تو که همین الان آتیش به جونم زدی چقدر تو حریصی بر سرعت خود افزوده و حتی به ناله هایش توجه نکردم که میگفت بسهههههه دیگههههه وااایییی اومد اووووومد نمیدونم چیکار کنم تنم یکجوری شده هیچوقت اینجوری نشده بودم زورش چند برابر شده بود تحمل این همه لذت هنگام ارگاسم را نداشت.این لحظه برایش خیلی ادامه دار بود.مثل یک زندانی در حال فرار یا یک زن در حال زایمان زور میزد.منم ولش نمیکردم.آخرش مجبور شد با دو تا دستهاش سرمو بزنه عقب تا لب و چونه ام را از روی کوسش بردارم گردنم هم درد گرفته بود.- فریده عجب زوری داری هاااااا.حالا که فرار میکنی پس بیا ببین.من و او رو در رو و چشم در چشم هم قرار داشتیم طاقباز به روی تخت افتاده بود کیررررررررم را محکم به کوووووووسش فرو کردم همونجوری که اون محکم سر منو پس زده بود.- داداششش چیکار میکنی سوخخختمممم.کمرش را محکم گرفته قفلش کردم و به خودم هم فشار میاوردم تا آبش را نیاورده خالی نکنم.دیگر نمیتوانست هیچ فشاری بمن بیاورد.کیرم رو توی کوسش قفل کرده بودم - آبجی خوشگلم تو با این شکم لاغر و مانکن با این کون برجسته با این سینه های آبدار و لب و دهن کوچولو غنچه ای و استیل بیسته بیستت چطور نتونستی شوهرتو نگه داشته باشی؟/؟- ولش کن فرید حالا تو یکی منو ول نکن تو با من باش.من کیییییررررتتتتو میخوام.- فعلا که داریش.- همینجوری بزن وقتیکه محکم کمرم را چنگ گرفت و دست بر روی سینه اش گذاشت و سرش را به یکطرف خم کرده چشمانش را خمار نمود فهمیدم که بار دیگر به ارگاسم رسیده.- داداش منم آبببببب میخوام بین ما تبعیض قائل نشو.- من از خدامه که توی کوست آب بریزم ولی آخه بچه چی؟/؟- هر کی خربزه میخوره پای لرزش هم میشینه.فکر اونجاشم کردم باز هم با لذت بسیار کیر و کمر خود را سبک کرده و به خواهر تشنه کوسم آب رساندم که میگویند آب رسانی بهتراز نان رسانی بوده ثوابش بیشتر است.- تمومش نکن فرید واسه مامانتم بذار.- چشم منکه فرار نکردم تا الان هر چی وقت هدر دادیم بسه دیگه از امروز به بعد باید جبران کنیم به چشمان پر التماس مامان فیروزه نگاه کردم برق هوس در آن موج میزد لبانم را بر روی لبانش قرار داده و دستم را به صورتش رسانده و در حال نوازش صورت و قسمتی از موهایش به بوسیدن هم ادامه دادیم.قبل از آنکه بخواهم کمرش را گرفته و بر روی تخت درازش کنم خودش ولو شده و طاقباز به روی تخت افتاده بود.پاهایش را باز کرده آماده بود.با بوسیدن از قبل کوسش حسابی خیس کرده بود.دهانم را تا جا داشت باز کرده یک مانوری دور کوسش داده جااااااان بصورت طبیعی لیس زدن را شروع کردم نمیدونم چرا مامان یاد خاطراتش افتاده بود؟/؟.- فریده دخترم ناقلا خیلی حال میده بابات اصلا از اینکارها بلد نبود.دیگه نتونست بحرف زدن ادامه بده.بد جوری ناله اش دراومده بود.فکر کنم به اندازه گاییدن با کیرررررر بهش مزه داد و خیلی زودترم خیس کرد ولی مگه من دست بردارش بودم؟/؟ کیرمو از روبرو همینجوری فشاررررررر دادم توششششش آماده آماده بود داغ و خیسسسسس.سینه هاشو خوردم و دوباره بوسه لب به لبو شروع کردیم.مادر کجا بود؟/؟ پسر کجا بود؟/؟ فقط کیررررررر بود و کوووووووس و شهوت و عشق و حال بود و بس.- اوووووف فررررررید بچه که بودی سینه هامو میخوردی فکر نمیکردم یکروزم جوری سینه هامو میک بزنی که هوسم بیاد.این حرفو وقتی زد که داشتم سینه هاشو میخوردم.حساب کردم که باید یه سری هم اونوری بزنم.آبجی حسوده بدجوری داشت زاغ سیاه ما رو چوب میزد.آبو ریختم توی کوسش و پریدم اونور بالاخره دلی از عزا درآوردم.کار بجایی رسید که از ترس ضعیف شدن دیگه خالی نمیکردم و فقط میگاییدممممممم.اگه برای یک کدومشون یه تکنیکی بکار میبردم اون یکی هم میگفت باید همین کارو با منم بکنی.آخر کارم سه نفری همدیگه رو بغل زدیم و لخت لخت توی هم رفته و خوابیدیم.نصف شب گاهی بیدار میشدم و یکی رو انگولک میکردم نمیدونم یکی دیگه از کجا بو برده و فوری بیدار میشد و اونم میخواست؟/؟ در یکی از حالتها که هر دو خوابیده بودند کون هر دوتا شون قمبل شده بود و سوراخ کووووون و کوووووس هر دوتا باز و مشخص بود واااااایی کون هیچکدوم رو نکرده بودم باشه دفعه دیگه اول با کون شروع میکنم کوس مامان فیروزه درشت تر بود ولی سوراخ کونشون در حالت بسته که یک اندازه نشون میدادند باید معاینه میکردم معلوم بشه فعلا وقتش نبود.با اینحال کیر شق کرده ام را به سوراخ کون آبجی چسباندم و باهاش تماسکی برقرار کردم.دیدم این مامان کوس تپل من فوری سرشو اینطرف کرده کیر منو گرفت و به سوراخ خودش چسباند.- فرید جون خواهرت خوابیده بیدارش نکن بیا من بهت حال میدم.- نه مامان من خواب نیستم بذار داداشی راحت باشه اون دوست داشت کیرشو اینور بفرسته. - من مادرتم اینجوری با من حرف نزن پسرم خودش تشخیص میده کدوم کون قلمبه تر و هوس انگیزتره قربونش برم نمیخواست منو از خواب بیدار کنه.- مامان مردها از کالیبر تنگ بیشتر خوششون میاد تا کالیبر گشاد.- خفه شو دختر پدرت جرات نداشت بیاد طرف سوراخ کونم ولی فرید جونم هر چی بخواد بهش میدم .آخر عصبانیم کرده و بحرفم درآوردند.- اگه وضع همینجوری باشه هیچکدومتون رو نمیگام مادر و خواهری و پسر و برادری بجای خود تنبیه و تحریم بجای خود باید از این به بعد یکشب فریده کنار داداشش بخوابه و یکشب هم فیروزه کنار پسرش.سه تایی دیگه با هم نمیخوابیم حالا گاهی اگه میخوایم برای تنوع سکس 3 نفره داشته باشیم اشکال نداره خودتون میدونین هر دوتا تون که زن منین یکشب مامان پیشم میخوابه و یکشب هم خواهر جونم.خودتون با هم درست کنین.هر دو با کمال میل این شرط را پذیرفتند.شب زفاف من با دو همسرم یعنی مادر و خواهرم به پایان رسید.فرای آنروز به پیشنهادم رفتیم سر خاک بابا مامان و آبجی یک بزک دوزکی کرده بودند که توی هیچ مجلس عروسی اونها رو اینجوری ندیده بودم؟/؟ نمیخواستند از هم عقب بیفتند.لباسهاشونم به درد سر خاک نمیخورد بازم صد رحمت بمن که لباس سیاه پوشیده بودم به یاد پدر و رنجهای چند ساله آخرش افتادم بی اختیار اشک ریخته با او درد دل میکردم.پدر عذاب نکش راحت باش غصه مامان و آبجی رو نخور من هوای اونها رو دارم نمیذارم بهشون سخت بگذره نمیذارم دست هیچکس و نا کسی به اونها برسه.اجازه نمیدم هیچ مرد غریبه و نا محرمی بیاد طرفشون.پدر وقتیکه زنده بودی پسر خوبی برات نبودم ولی از دیشب دیگه دارم جبران میکنم.دیگه غم آبجی فریده رو نخور ببین که مامان و خواهر جون چقدر خوشحال و خندونن ؟؟/؟؟ آخ خ پدر تو هم بخند من ناموس تو رو حفظ میکنم مامان وفادار من هنوزم بهت وفاداره زار زار مثل ابر بهار اشک 5;یریختم پدر آروم بگیر که من برای آرامش روح تو هر کاری میکنم دوست داشتی ما رو راحت ببینی منم سعیمو میکنم که تا قیام قیامت از پسرت راضی باشی از این سوز و گداز در حال غش کردن بودم که مادر و خواهر جونم مرا به زور بلند کرده گفتند طاقت داشته باش پسرم بیا بریم خونه یادت باشه بهت چی قول دادم امشب سوراخ کونم در خدمتته.فریده هم بحرف اومده و گفت کون منم هست بوی کووووووون که به مشامم خورد حالم بهتر شده به شوق و ذوق دو تا سوراخ کون بطرف پرشیا مشکی که یادگار بابا بود رفته تا به خانه برگردیم.شام را که خوردیم هر دو خود را آماده آماده و لخت لخت وسط پذیرایی و قمبل کرده ولو شدند.منم برای عقب نماندن از قافله خود را لخت کردم کون مامان هوس انگیزتر بنظر میرسید.هر دو را ماساژ داده و گفتم که به گفته خودتون هر دو پلمب شده اید منم بحرفتون اطمینان داشته بخودم می بالم که این افتخار نصیبم شده تا این پلمبو باز کنم.این را گفته اول بجان مامان افتادم یک دست حسابی به سر و رویش کشیده و سورخ کووووس و کووووونش را مالیدم.با روغن کوس و سوراخ کونش را چرب کردم مادر درد میکشید دندانهایش را بهم میفشرد.- من بمیرم فیروزه جون درد داری؟/؟- ایراد نداره ادامه بده از درد زایمان که بدتر نیست داره خوشم میاد درد باحالیه کیر کلفتت بمن اعتماد بنفس میده پسرم فکر میکنم جوان شدم.- آره مامان جونم تو تازه عروس منی.فریده هم عروس منه منتهی باید از شوهرش طلاق بگیره.- داداش به خاک پدر جون قسم یک طلاق با حالی ازش بگیرم که فکرشو نمیکنی.- ببینیم و تعریف کنیم.مامان بیچاره راستشو میگفت خیلی کیپ بود چطور بابا 24 سال این کون بهشتی رو آکبند نگه داشته بود؟/؟ 5 سالش مریض بود 19سال دیگه چی؟/؟ ایندفعه رفتم سر خاکش بهش میگم که این کم کاری او را جبران کرده و میکنم.میدونم خیلی خوشحال میشه و روحش منو دعا میکنه خیلی بیحس شده بودم روده های فیروزه جونمو آبپاشی و ضد عفونی کرده رفتم سراغ کووووون فریده.کیرمو تا گذاشت توی دهنش صدای مامانی دراومد که فرید جون یادت باشه ایندفعه برات ساک بزنم.تعجب کردم که مامان این اصطلاح رو از کجا یاد گرفته؟؟/؟؟ آبجی کیر داداشو واسه سوراخ کون خودش آماده کرد.کیرررررم دوباره شق و تیز شده بود با آب کوووووس او نیز سر مخرج و کیر خود را چرب کرده او را بصورت عدد هشت درآورده و یک صفای حسابی کردم.درد کشیدن همراه با هوسش مرا هم بیشتر به هوس میاورد.کیرم که یواش یواش میرفت توی پوست سر مقعدش رو دایره وار میکشید و میفرستادش داخل.وقتی هم که کیرو بالا میکشیدم پوست به شکل استوانه ای نازک جدا از گوشت میشد.تماشای این منظره خیلی کیف میداد.- فرید جووووون کووووون میخواستی؟/؟ لذت ببر بکن منو بکننننن کووووونمو بکن با کییییرررت منو بگگگگگگاااا منو بگاآآآآآآه آههههههه دوستت دارم.کیرم چون یکبار آب ریخته بود با کمری سبکتر کون خواهر جونم رو میکردم.مامان حسودیش شده بود.- ای بااااااباااااا اینقدر طولش نده پسر منم هستم هااااا مجبور شدم یک سرویس هم اینور خالی کنم و برگردم اونور به هر حال اونشب هم سه نفری شب را به صبح آورده قرار گذاشتیم که از فردا شبی یک نفر پیشم باشد.هر چه گفتند مغازه الکتریکی را اجاره بدهم تا روزها هم پیش آنها باشم قبول نکرده گفتم اینطوری کاسبی بهتره هزینه های زندگی زیاده نمیشه یکدفعه دو تا مغازه رو دست غریبه ها داد حسابی ترسوندمشون مگه واسه آدم کمر میذاشتن؟/؟ یکماه گذشت مادر و دختر هر دو برای تست بارداری به آزمایشگاه رفتند.دلم مثل سیر و سرکه میجوشید مامان گفت که اگه باردار باشه میگه خدا بیامرز قبل از مرگش اونو حامله کرده حالا یکماه رو یک کاریش میکنن شایدم بره مسافرت زایمان کنه تا آبها از آسیاب بیفته البته فامیلها زیاد توی نخ این خاله زنک بازیها نبودن ولی خواهرم چی جواب شوهرش رو میداد؟؟/؟؟ شناسنامه بچه خواهرم چی؟/؟ نمیدونم چرا جواب دو تا آزمایش با هم حاضر نشد.وقتی مامان شنید حامله است همون داخل آزمایشگاه از خوشحالی داشت بشکن میزد و خواهرم از حرص و حسودی و استرس که نکنه جواب آزمایش او منفی باشد داشت آتیش میگرفت برای همین نشستیم تا جواب اونو هم گرفتیم.بلللللله اونم باردار بود گاو من دو قلو زاییده بود فریده از فردا نقشه اش رو به مرحله اجرا درآورد از بس برای شوهر پولدارش اشک ریخت و خود را عاشق دلخسته اش نشان داد مرد فکر کرد که حتما فریده برای او میمیرد قرار بر این شده بود که فریده مهریه اش را که پنجاه میلیون تومان بوده تمام و کمال بگیرد یک خانه هم شوهرش به اسم او بکند و یکبار با او آمیزش داشته باشد.اگر بچه ای حاصل شد بعدا به اسم خود برایش شناسنامه گرفته و مسئولیت مالی او را بپذیرد اما حقی از نظر نگهداری او نداشته باشد.شوهره فوری شرط را قبول کرد تنها جای نگرانی من این بود که نکنه از نظر زمانی مشکوک شود که خواهرم ضمن اطمینان دادن بمن گفت که چاره دیگری نداریم و این مرتیکه ابله هم از بس ذهنش مشغول زن دومشه و فعالیت اقتصادی و تجاریش هم زیاده و تازه منو آدم مومن و مقدسی میدونه اصلا فکرشو نمیکنه که بچه مال یکی دیگه باشه.همه چیز همانطورکه میخواستیم پیش رفت.از بس مامان جون و خواهر جونم هوای منو داشتند دیگه لوس شده بودم.- فرید جون اینو بخور عزیزم اونو نخور.این بیشتر بهت میاد.نه اون بهتره.کراوات قرمز بزن نه مشکی بهتره و.... باید میساختم دیگه خوشحال بودم که روح پدرم را شاد کردم دو تا پسرم با فاصله یکروز به دنیا آمدند.اول پسر یا داداشم به دنیا اومد و فرداش پسر یا خواهر زاده ام.سونوگرافی هم نکرده بودیم و نمیدونستیم بچه ها از چه جنسین برای همین در فاصله 24 ساعت زایمان مامان تا زایمان آبجی فریده خواهر جونم داشت دق میکرد از اینکه نکنه دختر دنیا بیاره و کم ارزشتر بشه.وقتی پسر دار شد انگار که دنیا رو بهش داده باشن.ما هم اداره ثبت احوال یک آشنا پیدا کردیم که از دوستان خیلی قدیم منه و یکخورده براش چاخان پاخان کرده قرار شد اگه مشکلات خاصی در این زمینه داشته باشم راهنمایی و کمکم کند اگه در عصر حجر زندگی میکردیم و یا شایدم تا دویست سیصد سال پیش شاید اصلا شناسنامه ای هم لازم نبود.کل فامیلها ازم راضی بودن و همیشه ستایشم میکردند که بخاطر سرپرستی از مادر و خواهر و بچه هایشان ازدواج نکرده ام.فعلا همسرانم یعنی مامان فیروزه و آبجی فریده هر دو قرص میخورن میشه یک دستگاه هم توی کوووووسشون گذاشت لوله رحمشون رو بست یا اگه هم حامله شدند خلوتی کورتاژ (سقط جنین) کرد هر چند از گناهان کبیره هست.ولی اگه یکموقع هوس کنیم دوباره بچه دار بشیم چی؟/؟ فرض کنیم شناسنامه رو ماستمالی کنیم دهن فک و فامیلها رو که نمیشه گچ مالی کرد.با این شرایط اصلا دیگه هوس زن گرفتن ندارم. آره من دو تا زن خیلییییی خوشگل دارم و از زندگیم خیلییییی راضی هستم... پایان نویسنده ایرانی ممنون از ایرانی عزیزم
چشم داشت احترام از هیچ كس نداشته باش تا احترامی كه به تو می گذارند، شیرین تر جلوه كند
ارسالها: 133
#108
Posted: 4 May 2011 15:49
رسم خونوادگی ما1
سلام دوستان؛اين داستان زيبا رو قسمت اولشو ترجمه كردم و براتون ميذارم داستان سكس با مامان و رسم خونوادشونه كه واقعي هم هست خوشتون اومد نظر بديد تا قسمت دومش رو ترجمه كنم بزارم براتون؛حالشو ببريد؛امير سكسي؛؛؛؛شب خیلی بدی رو پشت سر گذاشته بودم،شبی از شبای20سالگیام بود ،شبی بود که تو کافی شاپ پاتق من و دوست دخترم که تازگیا بهش پیشنهاد ازدواج داده بودم،نشسته ومنتظرش بودم تا بیاد،به این فکر میکردم که بالاخره خودم هم به این مصیبت گرفتار شدم،به مصیبت عشق وعاشقی وعاشق شدن،خوب من تا قبل ازاینکه با این دوست دخترم آشنا بشم فقط واسه هوا کردن پاهای دخترا باهاشون میپریدم ولی از روزی که مری رو دیده بودم بد جور روز به روز بهش وابسته تر میشدم که دست بر قضا این روزا بعد از پیشنهادم زیاد خودش رو میگرفت و به زوراین قرار روهم باهاش گذاشته بودم؛تو این فکرها بودم که در کافی شاپ با صدای زنگ بالاش باز شد و مری لب تو لب و کیپ بغل یه پسر اومد تو وبعد از اینکه به سختی لباشون از هم باز شد و میز من رو پیدا کردن اومدن سمت میز من،سرجام خشکم زده بود و فقط به مری که داشت میگفت(ببین خوشگله و البته عزیزم(با حالتی پر از تمسخر)، چرا نمیفهمی؟ چرا هرچی جوابتو نمیدم بیشتر گیر میدی؟ من هنوز قصد ازدواج ندارم و میخوام تا اونجا که میتونم زندگی کنم میخوام بدم پسرا همه ی پسرا خوب جرم بدن هم از کون هم از جلو(بعد لبش محکم گذاشت تو لب پسر کناریش) فهمیدی؟ برو دنبال یکی دیگه کونی!،اگه یه بار دیگم مزاحمم بشی میدمت دست این و دوستاش که تو رو هم جر بدن(بعد با انگشت به پسره و بعد به خیابون پشت پنجره اشاره کرد که 4-5 تایی پسر دیگه اونجا وایساده بودن و با اشارش دست تکان دادن) حالام پاشو گورتو از اینجا گم کن میخوایم سر این میز بشینیم)). نمیدونستم چه کار باید میکردم نه مریی که الان شناخته بودم ارزش این رو داشت که به خاطرش با پسرا درگیر بشم نه غرورم میذاشت همینطوری برم ، نمیدونم چی شد فقط یادم 5 دقیقه بعد داشتم رو یه صندلی تو پارک مینشتم و به این فکر میکردم که مری نباید امشب اونقدر تو نوشیدن زیاده روی میکرد و آرزو میکردم که کاش پدرم الان زنده بود؛ هر چند میتونستم با مادرم درد دل کنم اونم حالا که قضیه ی پیشنهادم به مری رو واسش گفته بودم ولی اگه پدرم بود....... یه مرد پیش آدم همیشه یه مرده..... میدونستم که باید برگردم خونه وگرنه تا صبح ازکردن حماقی که تصمیم گرفته بودم هیچ وقت نکنم دیوونه میشدم از روی صندلی بلند شدم و راه افتادم.وارد حال که شدم بوی غذای مادرم مثل همیشه اولین چیزی بود که به صورتم خورد.(چی شد؟ چیکار کردی پیتی؟ قبول کرد؟) سؤالای مادرم تا زمانی ادامه داشت که سرش رو از آشپزخانه بیرون آورد و با دیدن قیافه ی من جواباش رو گرفت.تو اتاقم رو تخت لم داده بودم که در باز شد و مادرم با اون هیکل نحیف و زیباش وبا اون قیافه ای که هنوزم تو سن 38سالگی دل هر مردی رو میبردو با قد 70/1 خواست که بیاد تو و با اجازه ی من اول سینه های سایز85داخل اتاق شد وبعد اومد کنار تخت و نشت لبه ی تخت،خیره تو چشمای من پرسید(چی شده؟ چی گفت؟)دقیقا یادم نیست ولی فکر کنم چند دقیقه ای سکوت حاکم بود(میدونم که الان قبول نمیکنی که نه تو عاشق اون بودی نه اون عاشق تو و اینکه دختر واسه ازدواج زیاده ولی این یه حقیقته،دختر واسه تو زیاده!)نمیدونم چرا اما آرامش عجیبی احساس کردم وتمام قضیه ی کافی شاپ رو واسش تعریف کردم. چند لحظه ای مکث کرد و گفتمیدونی مادر بزرگت وقتی داییت مثل تو شکست خورد چی کار کرد؟)(مادر بزرگ؟خوب نه چه کار کرد؟)(باهاش پوکر بازی کرد! پاشو5 دقیقه دیگه تو حال باش،امیدوارم پوکرت خوب باشه؟!) و بعد مادرم از در اتاق رفت بیرون و یکریز داد میزد اومدی؟رفتم تو حال و دیدم مادر یه پتو انداخته رو سرامیکای کف اتاق و چهار زانو با دمپایی های راحتیش نشسته روش و داره کارتا رو بر میزنه. خواستم دمپایی هام رو در بیارم که گفت: (بهت پیشنهاد میکنم که در نیاری لازمت میشه!)(یعنی چی؟ واسه چی؟)(ببین ما پوکر رو سر لباس بازی میکنیم!) (لباس؟!یعنی چی لباس؟)(یعنی طرف بازنده ی هر دست،یه تیگه از لباساشو در میاره و کسی که زودتر طرف مقابلش رو لخت کنه شرط بعد از بازی رو تعیین میکنه!)اونوقت نگرفتم منظور مادرم چی بود ولی فقط برای فرار از فکرام نشستم و مادرم سریع دست اول رو شروع کرد که من بردم و مادرم بلند شد و وقتی میخواست دمپایی هاش رو درآره طوری کونش رو سمت من گرفت که واقعا سکسی و شهوتی کننده بود. مادرم بجز دمپایی هاش یه شلوارک و یه بولوز پوشیده بود و من با یه پیراهن و شلوار راحتی نشسته بودم.مادرم که نشست پاهاش رو طوری قرار داد که شلوارک کامل چسپید وسط پاهاش و خطوط کسش کاملا افتاد تو شلوارک و اون رو قشنگ گذاشت جلوی چشم من؛یاد سالهای قبلم وقتایی که تو کف مادرم بودم افتادم اما وقتی که بارها با گوشای خودم رد شدن پیشنهاد های مردها از همسایه ها گرفته تا راننده های تاکسی و یه بار هم عموم رو شنیدم دیگه بی خیال شده بودم فهمیده بودم مادرم بیشتر از اینا به پدرم وفاداره و همیشه برام سؤال بود که چطور زنی که حدودا 15 سال بود شوهرشو رو از دست داده اونم در عوج جوانی و شهوت باهاش کنار میاد و نمیده هر چند اون وقتا که میرفتم تا شرتاش روبغل کنم،توی وسایلش کیر مصنوعی و یکبارم تو انباری تو کارتن جارو برقی دستگاه کیر مصنوعی پیدا کرده بودم ولی بازم کنار اومدن با شهوت رو خیلی سخت میدونستم. دست دوم رو مادرم برد و من دمپایی هام رو درآوردم ، دست سوم رو هم مادرم برد و من بلوزم رو هم درآوردم. دست چهارم رو من بردم و مادرم بلوزش رو آروم دقیقا شکل فیلم های سکسی درآورد و سینه هاش رو تو سوتین قرمز رنگ انداخت بیرون، دیگه کم کم کیرم داشت راست میشد. دست پنجم رو مادرم برد و من زیر پیراهنیم رو در آوردم و دست ششم رو هم مادرم برد و نوبت من بود که باید شلوارمو در میاوردم اما از اونجایی که کیرم دیگه راست راست شده بود میدونستم چه افتضاحی به بار میاد.(زود باش دیگه پیتی زود!شلوارتو دربیار که بازی رو ادامه بدیم)پشتم رو به مادرم کردم و گیرم رو میزون تپوندم تو شرتم و شلوارمو درآوردم و بعد کیرمو کردم بین رانام و دو زانو نشستم و بازی ادامه پیدا کرد دست بعد رو من بردم و مادرم شلوارکشو درآورد و با شرت بندیش در حالی که پاهاش رو جمع کرده بود وسط سینه هاش نشسته بود روبروم و منتظر دست بعد بود، لبه های کسش از کنار شرت زده بود بیرون و جلوی شرتش کمی خیس شده بود، کیرم دیگه داشت میشکست و خودم هم داشتم میمردم ، دست بعد رو هم من بردم و پراز اظطراب منتظر بودم ببینم مادرم میخواد چه کار کنه؟ مادرم سرشو بلند کرد و خیره تو چشام با شیطونی خاصی گفت: (دوست داری کودومشونو در بیارم؟)(ننننن.... نمیدونم.....نمیدونم.... خودتون باید در بیارین!) ولی از ته دل میخواستم شرتشو دربیاره چون تا حالا کسشو از نزدیک ندیده بودم ولی سینه هاشو زیاد دید زده بودم، جرات نمیکردم پایین رو نگاه کنم چشم بریده بودم تو چشش که یه چشمک زد و تو یه لحظه پرید بالا و شرتشو از پاش کشید بیرون و پرتش کرد پشت سرش وبعد نشست و با هیجان خاصی داد زد دست بعد رو شروع کن. من که داشتم از دیدن کس خوشتراش و سفید و تازه اصلاح شدش وشق درد میمردم شروع کردم به دست دادن. دست بعد رو مادرم برد و من مونده بودم و یه شرت که باید درش میاوردم شرتی که از ترس کیرم جرات نداشتم که بلند بشم تا چه برسه به اینکه بخوام درش بیارم. چند ثانیه ای مکث کردم که دادش بلند شد( زود باش درش بیار،زود باش، میخوام ببینمش ،زود باش! میدونی چند وقته ندیدمش؟ پاشو یالا!) تازه گرفته بودم که کل این بازی نقشه ی از قبل ریخته شده بوده و الانم من چاره ای جز درآوردن شرتم نداشتم ، بلند شدم در حالی که کیرم کاملا از زیر شرت هم معلوم بود شرتم رو کشیدم پایین که یکدفعه کیرم مثل فنری که انگار سالهاست فشرده نگهش داشتن پرید تو هوا، هیجان زده و ترسیده منتظر واکنش مادرم بودم.چند ثانیه ای با سکوت خیره موند به کیر راست شده ی من که یواش یواش داشت میخوابید بعد آروم دستاش رو برد پشتش و سوتینش افتاد پایین (دقیقا شکل مال پدرته،همون ضخامت،همون درازی،ازهمون جام خمیده شده!ولی،شاید یه زره خوش فرمتر باشه؟!) سینه های مادرم داشت روی پوست سفید و براقش به این طرف و اونطرف لیز میخورد و من با کیرم درست روبروش وایساده بودم.(خوب حالا وقت اینه که من شرط بعد از بازی رو تعیین کنم؟!نه؟!) تو این گیر و دار به کلی قضیه ی شرط رو فراموش کرده بودم،(خوب پیتی اگه از نظر تو اشکالی نداره بیا اینجا کنار من بشین) خیلی آروم رفتم و کنارش نشستم و چشمام رو دوخته بودم به لبه های کسش که الان کاملا سرخ و خیس شده بودن که زمزمه ی آرومش من رو به خودم آورد( چیه؟ به چی زل زدی؟تا حالا از اینا ندیدی؟! میخوای باهاش بازی کنی؟ میخوای با جایی که ازش اومدی بازی کنی؟)دوتا انگشتشو روی دو لبه ی کسش گذاشته بود واوناروازهم باز کرده بود،قرمزی داخل کسش داشت تا اعماق وجودم رو آتیش میزد،راستشو بخواین تا حالا کس ندیده بودم یعنی اینطور کسی ندیده بودم من تا اون وقت با خیلی زنا و حتی دختراسکس کرده بودم ولی کسی به این زیبایی و سرحالی اونم تو این سن ندیده بودم کیرم راست شده بود و داشتم برای لمس کردنش میمردم،(بیا!امشبو،فقط امشبه رو بی خیال مادر پسری میشیم! بیا نترس...)بعد با دست چپش دست راستم رو گرفت و گذاشت روی کسش،وای که چه داغی رو احساس کردم چشمام رو بسته بودم و داشتم از حرارت میمردم که احساس کردم یه چیزی دور کیرم حلقه شد یه زره عقب کشیدم و وقتی نگاه کردم دیدم داره با دست چپش کیرم رو میماله دیگه نتونستم تحمل کنم و با دست چپم بازوی راستشو گرفتم و کشیدمش وسط پتو که به پشت افتاد روی پتو و خودمو پرت کردم روش ولبام رو چپوندم تو لباش و شروع کردم به خوردن،چند دقیقه ای بود با دستم داشتم کسشو میمالوندم،دستم کلا خیس شده بود،لبم رو از لبش جدا کردم رفتم سمت سینه هاش لرزش بدنش رو که ناشی از خنده ی ناتمامش بود حس میکردم اما نگاهش نمیکردم،نه میخواستم نگاهش کنم نه میخواستم بدونم به چی یا واسه چی میخنده.ادامه دارد..
من به آمار زمین مشکوکم،اگر این سطح پر از آدمهاست،پس چرا این همه دلها تنهاست؟!
ارسالها: 133
#109
Posted: 4 May 2011 15:50
رسم خونوادگی ما2
دوستان معذرت میخوام ترجمه داستان طول کشید....سینه هاش رو که خوب مالیدم ودرحالی که کم کم سینه هاش بزرگ شدن و خنده های ادامه دارش بی صدا شده بود و تبدیل به لبخند،با دست راستم کیرم رو میزون کردم در کسش و سرم رو آوردم بالا وبرای اینکه نبینمش چشمام رو بستم و مطمـن بودم اونم الان چشماشو بسته.آروم کیرم رو فشار دادم ،سوراخش خیلی تنگ بود طوری انگار بار اولشه،وسط خنده های ناتمامش صدای اوووووف گفتنش رو شنیدم که بعد از چندبار عقب جلوی من تبدیل به آخ و آوخ شد و وقتی که من سرعتم رو کمی بیشتر کردم یه جیغ بلند کشید و بعد دست راستش به سینم چسپید،دست راستم رو بردم زیر کمرش و کمی از زمین بلندش کردموسریعترعقب جلوکردم دستش از رو سینم به موهام رسید و بدنش شروع کرد به لرزیدن وچنگ انداختن ناخناش به ته موهام داشت دیوونم میکرد،آبم داشت میومد و دور کیرم داغ شده بود و نک ناخونا ثابت مونده بود به ته سرم؛ نمیخواستم یا نمیتونستم درش بیارم،نمیدونم فقط یک لحظه برای یک لحظه احساس کردم کلا خالی شدم تو یه جای داغ ِ تارکِ نمور و بعد خم شدم،خم شدم و لبم رسید به نافش وساکن شدیم و تازه فهمیدم چه فاجعه ای رخ داده!تازه فهمیدم چه اتفاقی افتاده!تازه فهمیدم من مادرم رو گاییدم.دستش از موهام جدا شد و دوباره خنده هاش شروع شد.نمی دونستم باید چیکار کنم،هم میترسیدم هم از خودم بدم میومد وهم حاضر بودم صدها بار دیگه این کار رو بکنم، خیلی خسته بودم،بی رمق،بعد از هیچ سکسی این حالت رو نداشتم،چشمام رو آروم باز کردم چشماش هنوز بسته بود،سرش روی زمین و کمرش تو دستای من، لبخند ملایمی روی لبش بود و کاملا خودش رو تو هوا رها کرده بود،به آرومی ازش جدا شدم و خیلی آروم گذاشتمش روی پتو،طوری که انگار اون خوابیده؛ کمی عقب رفتم وبه مبل تکیه زدم؛چرا؟چرا با من؟ تویی که 18ساله، 18سال که با هیچکس نخوابیدی چرا این کارو با من کردی؟چرا؟نمیدونم کی،اما چشمام خیس شده بود،به سقف خیره مونده بودم ومنتظر جواب؛وصیت پدرت بود؟؟؟صداش آروم و خسته بود،گرفته و از ته حلق؛پدر؟؟؟ اوووون..اوون وصیت کرده که؟؟؟؟؟.آره.این یه رسم خونوادگی شماست یعنی تو خونواده ی پدرت بوده و قبل از مردنش به من وصیت کرد که ادامش بدم یعنی روی تو هم عملیش کنم.عملی کنی؟؟؟؟چی رو؟؟؟مگه من موش آزمایشگاهیم؟؟؟اصلا چرا الان؟؟؟چی شد امشب؟نه تو موش نیستی.قبل از تو رو خیلیای دیگه اتفاق افتاده.رو کیا؟؟؟چی اتفاق افتاده؟؟؟به چه دلیل؟؟؟خواهشن دارم دیوونه میشم میشه روشن بگی قضیه چیه؟؟؟تقریبا رو تمام اجدادتو،یعنی مادرای همشون حداقل یکبار با همه ی اجدادت سکس داشتن.ولی آخه چرا؟؟؟ببین اگه میخوای قضیه ی امشب رو توجیه کنی چرا از پدروپدراش مایه میزاری؟خیلی راحت فراموشش میکنیم واسه همیشه وقول میدم دیگه تکرار نشه.نمیخوام چیزی رو توجیه کنم.گفتم که وصیت پدرت بود.اما چرا؟؟؟واسه اینکه تو فکر میکردی عاشق شدی در حالی که نبودی.با ملایمتی وصف نشدنی در حالی که دستاش رو زیر سرش گذاشته بود و به طرف چپش خوابیده بود حرف میزد.انگار سال ها بود کلمه به کلمه ی این حرف ها رو ازبر کرده بود.اما این رو میشد به طریق دیگه ای هم گفت نه با سکس؟؟؟نه واسه پسرای خونواده ی شما نمیشه.ببین خوابم میاد پس بزار تکلیف رو یکسره کنم.قضه ی شکست عشقی داییت رو که گفتم مربوط به بابات بود.بابات قبل از مرگش به من گفت که پسرای خونواده ی شما وقتی واقعا عاشق یه دختری هستن که وقتی مادراشون در زمان عشقشون به اونا نزدیک بشن هیچ عکس العملی نبینن یعنی نه تنها میلی به سکس با مادراشون یا هر زن دیگه ای نداشته باشن بلکه ازش متنفر باشن.خوووب..خوووووب..خوب این رو از همون لحظه که شرتم رو درآوردم میتونستی بفهمی نیازی به شرط بعد از بازی نبود؟؟؟چرا بود؟من باید بهت این قضیه رو میگفتم تازه الان دیگه فکرای احمقانه ای که بابات به سرش زده بود به سرت نمیزنه.فکرای احمقانه؟؟؟کدوم فکرا؟؟؟بابات بعد از اینکه اولین دختری که فکر میکرد عاشقشه بهش جواب رد داد میخواست خودشو بکشه که مادربزرگت رسید و بهش فهموند که اون عاشق نبوده بلکه فقط هوس شدید به دختره داشته دیوونش میکرده که مال مادر بزرگت جاشو گرفت.اما.......اما چی؟؟؟هیچی ولش کن.آره جینی عزیزم،این داستان ما و مادرامون بود؛حالا ازت میخوام،شدیدا ازت میخوام وقتی اینی که الان این تو یعنی تو شکمت خوابیده بزرگ شد و من نبودم ویه وقتی فکر کرد عاشقه امتحان رو روش انجام بدی.این کارو میکنی؟؟؟برای من؟این چه حرفیه؟؟؟تو خودت هستی و خواهی بود و بهش میفهمونی کی واقعا یه دختر رو دوس داره.باشه،باشه،ولی اگه یه وقتی نبودم،قول میدی انجامش بدی؟؟؟نمیدونم...چیه؟؟؟اینطوری نگام نکن.باشه..باشه..فقط بخاطرتو.دستم گرمای شکم بزرگ شده ی زنم رو احساس میکرد و خاطرات بدن عریان زیبای مادرم که حالا سالها بود که رفته بود داشت کم کم رنگ میباخت.پیتر...پیتر...کجایی؟؟؟میتونم چندتا سوال بپرسم؟؟هیچی همین جام،البته عزیزم بپرس.پیتی این امای آخرت که به مادرت نگفتی مال چی بود؟اون به این خاطر بود که من اصلا اون شب قصد خود کشی نداشتم.فکر کشتن همه رو کرده بودم الا خودم نمیدونم مامان چه فکری کرده بود؟نمیدونم شایدم دلش میخواسته دیگه و به اون بهونه. هرچی باشه 18 سال زمان کمی نیست که هرکسی بتونه دووم بیاره.اونم با داشتن پسری مثله تو،پس.یعنی تو دووم نمیاری و اگه من نباشم میری.نه نه اصلا منظورم این نبود اگه یه بار دیگه بگی من نباشم دیگه باهات قهر میکنم.خوبه حالا سوالای دیگت چی بود؟ پیتی؟؟؟بعد از اون ماجرا ادعای دوست داشتن دختر دیگه ای رو کردی؟خوب یکی دوبار دیگه پیش اومد ولی هربار تا مامان شروع میکرد به لباس درآوردن این لامسب دراز به دراز میافتاد جلوی دستوپاش و مادرم با خنده میگفت تو هم خوشت میاد من دید بزنی الکی ادعای عاشقی میکنی.بازم با هم سکس داشتین؟؟؟نه دیگه هیچ وقت البته وقتی قضیه ی تو رو بهش گفتم.اصلا ولش کن.نه نه بگوووو.خواهش میکنم بگوووووو.وقی قضیه ی منو گفتی چی شد؟؟؟بگو دیگه.خواهشششششششش میکنم.باشه باشه داد نزن.یادمه اون روز وقتی برگشتم خونه مادرم تازه از حموم اومد بیرون و حال و حوصله ی درست و حسابی نداشت نمیدونم چرا اونقدر عصبانی بود،هنوز حوله ی حموم تنش بود که من قضیه ی تو رو بهش گفتم، شدیدا عصبانی شد و در حالی که میگفت.اگه میخوای بازم من لخت ببینی و من بگایی لازم نیس دروغ بگی،همین رو بگو تا جلوت لخت بشم و بهت بدم لعنتی وشلوارک و شرت من باهم کشید پایین و حولشو درآورد اما کیرمن هیچ تکونی نخورد،مادرم که تو اوج عصبانیت داشت شاخ درمیاورد داد زد.چیکارش کردی؟؟؟چی زدی بهش؟؟؟چی مالیدی بهش؟؟؟دیدن و گاییدن من ارزش این کارارو داره؟؟؟؟هیچی مامان باور کن به روح پدر هیچی.و بعد مادرم شروع کرد به مالوندن خودش به من،اول کونش میمالید به کیرم بعد شروع کرد به لب گرفتن بعد کیرمو گذاشت در کوسش اما هیچ اتفاقی نیافتاد.یکهو مادرم نشت رو دوپا و کیرم رو تا ته تپوند تو دهنش و شروع کرد به ساک زدن اما هرچی بیشتر میزد هیچ اتفاقی نمیافتاد انگار کیر من مرده بود.بعد نشست رو زمین و گفت.نه مثله اینکه این دفعه دیگه واقعا عاشق شدی و دخترم بدجور عاشقته.بعد از اون ما به اجبار مادرم نصف کاباره های شهر روگشتیم و نصف جنده های شهر ویزیت کردیم تا واسه من ساک بزنن و بالاخره مادر کاملا راضی شد که با من بیاد تا تو رو واسم بگیره و بعدش هم تو شدی مال من.تو این فاصله نمیدونم چطوری اما یکی از دستام تو شلوار خودم بود و دسته دیگم زیر لباس گشاد جینی وسط پاهاش جواب میداد و کل جلوی لباس جینی خیس شده بود.بعد جینی در حالی که داشت دستاش رو از سینه هاش که محکم اونارو بهم فشرده بود جدا میکرد لبش رو به لبم رسوند ودادزد دوستتتتت دارممممممم.دوستتتتتتت دارممممممممم.من هم آروم خوابیدم کنارش و گفتم منم دوستتتتتتتتتت دارممممممممم عزیزممممممممی...امیدوارم لذت برده باشید دوستان
من به آمار زمین مشکوکم،اگر این سطح پر از آدمهاست،پس چرا این همه دلها تنهاست؟!
ارسالها: 133
#110
Posted: 4 May 2011 15:52
خاروندن آبجی
از صبح اول وقت كه پا ميشدم و به كلاس درسم ميرفتم اونايي كه يكي دوسالي رو درجا زده بودن و به اصطلاح قديميهاي كلاس بودن اون آخر آخرهاي كلاس مينشتن و عكسهاي سکسي نگاه ميكردند يا زنگهاي تفريح از كوس و كون دختر و زنهاي محله واسه هم تعريف ميكردند و ما رو هم اصلا جزء آدمها نمي آوردند. اين موضوع واسم عقده شده بود واسه همين يه تصميم عجيب و غريب و نشدني از نظر خودم گرفته بودم كه هرطوري شده بايستي عمليش ميكردم. راستي من فرامرز هستم و دو تا خواهر دارم يكيشون 17سالشه و دوسال از من بزرگتره و ديگري 1 سال ازم كوچكتره اسم بزرگه شهلا و كوچيه عفت. مامانم حدود 40 سالشه و بابام 45 سالشه.خلاصه يه چندروزي با خواهر كوچكترم گرم شدم يعني عفت جونم كه الهي من قربون اون كون قلمبش برم كه اگه جا ميشد خودمم با سر ميرفتم چه برسه به كيرم. خلاصه چند وقتي هر چي ميخواست واسش تهيه ميكردم و كاراشو واسش راست و ريست ميكردم. تا اينكه يه روز منو اون توي خونه تنها بوديم و رفتم سراغ كامپيوترآبجيم و رفتم سراغ سايتهاي ***ي كه هميشه نگاه ميكرد و خودمو زدم به بيخيالي يعني حواسم نيست و لاي دراتاق رو هم گذاشتم باز و دستمو كردم توي شلوارم و با كيرم بازي ميكردم. يه لحظه سايه شو از سمت راستم ديدم.تا برگشتم به سمتش سريع از اتاق بيرون رفت ، رفتم سراغش و خودمو زدم به ناراحتي و همش ازش خواهش ميكردم كه به شهلا چيزي نگه و اون هم قبول كرد ولي من گفتم تو دروغ ميگي و وقتي شهلا اومد ميري بهش ميگي ، هرچي قسم خورد قبول نكردم و اون گفت چكار كنم تا باور كني منم گفتم تو هم بايد بياي توي اتاق و اون عكسها رو يه بار هم كه شده نگاه كني تا نتوني به شهلا حرفي بزني چون اگه چيزي گفتي منم ميگم خودت هم با من نگاه كردي.خلاصه قبول كرد و اومد از خدا خواسته همه رو نگاه كرد و در حين نگاه كردن ديدم دستش لاي پاهاشه ، منم فرصت رو غنيمت شمردم و گفتم ميدوني بدي اين عكسها چيه؟ گفت نه چيه ؟ گفتم آدمو وادار ميكنه اونجاشو بخارونه ،اونهم گفت آره راست ميگي فرامرز مال منم ميخواره. سريع گفتم پس مياي مال همديگه رو بخوارونيم كه عفت گفت واي نه زشته مامان بفهمه پوست كلمونو ميكنه. منم گفتم بابا بي خيال اگه خودمون بهشون نگيم از كجا ميفهمن كسي كه اينجا نيست و سريع شلواركمو پايين بردم و كير سيخ شدمو نشونش دادم و دستشو گرفتم و گذاشتم روي كيرم. مثل برق گرفته ها دستشو عقب كشيد و گفت چقدر تب داره خيلي داغه ، گفتم بيا جلو نترس دست كه بهش بزني آروم ميشه و دوباره دستشو گذاشتم روي كيرم و آروم دستشو بالا و پايين ميبردم كه روش بازي كردن با كيرمو ياد بگيره و خودمم سريع دامنشو پايين كشيدم و شورتشو در آوردم بدون هيچگونه مخالفتي از اون دستمو بردم لاي پاهاش خداي من مثل كوره داغ بود و بهش گفتم عفت جونم مال خودت كه از آتيش هم گرمتره و درازش كردم و بالاي كوسش رو بوسيدم و مثل فيلمهاي كوتاهي كه شهلا از اينترنت گرفته بود و من اونا رو ديده بودم براش كوسشو ليس زدم و تموم لباساشو از تنش درآوردم و اونو روي شكم خوابوندمو از پشت گردنش شروع كردم به بوسيدن و ليسيدن تا رسيدم به سوراخ كونش. لاي چاك كونشو باز كردم و زبونمو گذاشتم لاي سوراخ كونش و با يه دستم سينه هاشو كه باندازه يه نارنگي شده بودن رو ميماليدم. يهو گفت داداشي من جلوم ميخواره تو رفتي سراغ پشتم. گفتم عجله نكن به اون هم ميرسيم ، سوراخ كونشو حسابي واسش خوردم تا جايي كه سر و صداش بالا رفته بود و سركيرمو با كمي كرم ليز كردم و كمي هم به دور سوراخ كونش و درون سوراخ كونش ماليدم وقتي انگشتمو توي سوراخ كونش كردم گفت وايييييي داداشي چقدر خوشم مياد ، منم گفتم تازه كجاشو ديدي و سر كيرمو با كونش تنظيم كردم و با يه فشار آروم سر كيرم توي كونش جا شد يهو گفت فرامرز كمي ميسوزه درش بيار تو فقط قراربود برام بخوارونيش ولي داري يه كار ديگه ميكني. گفتم عفت جون از سوزش كونته كه سوراخ كوست ميخواره و كونتو كه نميشه دست بكنم توش مجبورم با كيرم بخارونمش كمي تحمل كن عادت ميكني خلاصه تا اومد بجنبه تا دسته كير قلمي و خوشگلمو توي كون سفيد و ژله ايش چپوندم بقدري اين كون نرم بود كه وقتي بهش دست ميزدم انگار دست توي آب كردي و تموم باسنش ميلرزيد بعد شروع به عقب و جلو كردن كيرم توي كونش كردم و واسه چند ثانيه عفت لرزيد و بعد بيصدا شد و من هم ضربات كيرمو توي كونش تندتر كردم تا اينكه بدنم سست شد و همه كونشو پر از آب كير كردم و اون داد زد وايييييييي فرامرز شاشيدي توي كونم چرا اينقدر داغه و من گفتم نه نشاشيدم آب مخصوص خارش رو ريختم توي كونت تا ديگه نخواره و هر دومون لباس پوشيديم . از اون به بعد تا الان كه حدود 4 ساله ميگذره يه شب درميون با هم سکس داريم و حدود دوسال است كه پردشو هم زدم البته كمي پول واسه دوختنش جمع كردم تا قبل از عروسيش ببرمش و پرده كوسشو بدوزم.
من به آمار زمین مشکوکم،اگر این سطح پر از آدمهاست،پس چرا این همه دلها تنهاست؟!