انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 115 از 149:  « پیشین  1  ...  114  115  116  ...  148  149  پسین »

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم


مرد

 
ادامه قسمت 12

آااااههه. ممیم رو بیشتر بخور مامانی.

دبگه انگار نمیتونست دستش رو بیاره عقب تا با کونش ور بره. دستاش رو برده بود زیر شکمش و با شکمش ور میرفت و می‌مالیدش. من تصمیم گرفتم کونش رو هم خودم حال بدم. انگشت اشاره دست چپم رو یکم کردم توی کسش تا با آب کسش خیس بشه و بعد بردمش سمت کونش و انگشتم رو کردم توی سوراخ کونش. قبلا گفتم کون پریا رو میکردی ، دو ساعت بعدش انگار نه انگار چیزی رفته توش و سوراخش بهم میومد. حالا هم انگار نه انگار قبلا این همه از کون گاییده بودمش. تا بند دوم انگشتم بیشتر داخل نمیرفت. از اینورم انگشت کرده بودم توی سوراخ کسش و حسابیم می‌چرخوندم توی کسش و چوچولش رو با زبون می‌مالیدم. کسش لزج لزج و به شدت داغ شده بود. به ارضا نزدیک بود. تنش شروع کرد به لرزیدن. انقدر سوراخ کونش تنگ شد که دیگه حتی انگشتمم نمیشد بیارم بیرون.

پریا: مامان سفت‌تر بخور.

جیغای بنفش میکشید که تمام خونه رو می‌لرزوند. هر دو زنم حالا دیگه راحت شده بودن. توی این خونه هر چی دلشون می‌خواست جیغ میکشیدن و کسیم نمیفهمید. لبم رو توی سوراخش گذاشتم و مثل چی مکش میزدم و با انگشت حالا چوچول به شدت ورم کردش رو می‌مالیدم. انقدر کردم و پریا هم انقدر جیغ کشید و کمرش رو بالا پایین کرد تا ارضا شد. خوب می‌دونستم زنا که ارضا میشن تا یه چند لحظه بعدش نباید به کسش حتی دستم زد انقدر حساس شده و اذیت میشن. پس زود از زیرش اومدم بیرون. مامانم اومد بیرون از زیرش.

پریا: یکی بغلم کنه. بغل میخوام.
مامان: شاهین نوبت توئه. بغلش کن و سفت توی بغلت فشارش بده دخترمو.

دست گذاشتم روی شونش و چرخوندمش به سمت خودم. خودش مثل عنکبوت چسبید بهم. لای پاش رو باز کرد و کیرم رو کردم لای روناش. لبش رو گذاشته بود توی لبم زبونش رو فرستاده بود توی دهنم. با لبام زبونش رو مک میزدم. مامانم از پشت بغلش کرده بود. من و مامان داشتیم وسطمون پرسش میکردیم. خودش کونش رو هی به شکم مامان فشار میداد. مامان موهاش رو جمع کرد و شروع کرد به بوسیدن و مک زدن پشت گردنش. خود پریا دستم رو گرفت و گذاشت روی ممیش و دستش رو که روی دستم بود فشار داد. منم ممیش رو توی دستم فشار دادم. یه دفه خودش دستش رو برد لای پاش و انگشتش رو به لای کسش کشید و آوردش بالا و کردش توی دهن مامان. مامانم با ولع خاصی انگشتش رو مک زد.

مامان: وای چه آب کست خوشمزست دختر خوشگلم. بازم داری به پسرم بدی؟

پریا لبش توی لب من بود و نمیتونست جوابی بده. اما دوباره دستش رو برد لای پاش و بعد آورد و لبش رو از لبم جدا کرد و انگشتش رو کرد توی دهنم. آبش واقعا طعم آب کس مامان رو داشت. اما حیف توی دهنم اسکوئرت نکرد آخر. یعنی نمیتونه یا تحریک بیشتری نیاز داشت؟

پریا: میکنیم از کس عشقم؟
من: آره عزیزم چجوری بکنم این کس خوشگلت رو؟‌ هر جوری خودت دوس داشته باشی میکنمت. انقدر دلم میخواد کست رو حس کنم با کیرم؟
پریا: نمیدونم. ولی میخوام توی بغل مامانی باشم. منم خیلی دلم میخواد کسم کیر کلفت و خوشگلت رو حس کنه.
مامان: جووووون. بغل منو میخوای؟
پریا: آره مامانی. محکم توی بغلت در حالی که ممیاتو میخورم فشارم بدی و شاهینم توی کسم تلمبه بزنه.
مامان: جووووون دختر حشری خودمی. برگرد دخترم ببینم.

پریا بینمون که بود برگشت و روبرو شد با مامان.

مامان: اول لبای خوشمزت.

یکم از هم لب گرفتن و بعد مامان خودش رو کشید یکم بالا تا ممیاش بیاد جلوی صورت پریا. پریا هم کونش رو داد عقب و پاش رو انداخت روی پای مامان تا لای پاش باز بشه. من دست راستم رو از زیر گردنش بردم و ممی راستش رو گرفتم توی دستم. دست چپم رو بردم جلوی دهنش و گفتم تف کن توی دستم عزیزم. اونم تف کرد و من مالیدم به کیرم و کیرم رو گرفتم و کردم توی کس تنگش. خب فقط یه بار کیر اون مردک رفته بود توش. اونم‌ یه ماه پیش. انگار کس آکبند بود که فقط پرده نداره. کسش خیلی لزج بود که باعث شد کیرم بره جلو. و الا نمیرفت. تا کیرم رو حس کرد یه آه کشید و چسبید به ممیای مامان. مامانم دستش رو گذاشت پشت سرش و به خودش فشار داد.

مامان: جوووون دخترم. هیچی نیست. هیچی نیست. و خطاب به من گفت پسر خوشگلم آروم آروم بکنشا.
من: چشم مامانی.

با دست چپم اون یکی دیگه ممیش رو گرفتم. مامانم شکمش رو می‌مالید. شروع کردم آروم تلمبه زدن.

مامان: فقط نریزی توی کس دخترما شاهین.

من جوابی ندادم و سرم رو کردم توی موهای پریا و آروم فقط تلمبه میزدم. کسش واقعا تنگیش مثل کس مامان بود. خوب بود کس مامان زود بعد هر کردن بازم تنگ می‌موند و کون پریا هم که همینجور بود. کاش کسشم باشه تا دوتا کس تنگ داشته باشم همیشه.
از یه جایی به بعد دیگه پریا نمیتونست ممی مامان رو بخوره. باید آه میکشید و خودش رو خالی میکرد. مامان که دید نمیتونه ، رفت پایین و سرش رو کرد لای پای پریا و بالای کسش رو لیس میزد. دیگه پریا با این کار به حد انفجار رسید. احساس میکردم قلبش اومده توی ممی چپش که دارم فشار میدم. با تمام قدرتش جیغ میکشید. می‌خواست دستش رو بزاره روی سر مامان و بیشتر به خودش فشارش بده. اما حتی قدرت تکون دادن دستشم نداشت. مامان یه دفه از لای پای پریا ، تخم منم توی دست گرفت و فشار داد. از درد فشار دادن تخمم ، منم دادم رفت هوا و نعره میزدم. وحشیم کرد و محکم‌تر توی کس پریا تلمبه زدم. دریاچه شده بود کسش و از بغل کیرم میزد بیرون که مامان زودی می‌خوردش. پریا روتختی رو چنگ زده بود و فقط جیغ میکشید تا یه دفه دستش رو گذاشت روی رون پام و فشار داد و نزاشت دیگه تلمبه بزنم. ارضا شد و واقعا نمیتونست دیگه تحمل کنه توی کسش تلبمه بزنم. بار اولش بود انقدر به مرز انفجار رسیده بود. منم دیگه نزدیک بودم و یکی دوتا تلمبه دیگه باید میکشیدم بیرون اگه ارضا نمیشد و خوب بود که پریا زودتر ارضا شد و بار اولی آبرومون نرفت. کیرم رو کشیدم بیرون و چسبوندمش به شیار داغ کسش. ‌پریا زود واسم پاش رو بست و کیرم بین پاش گیر کرد. محکم توی بغلم فشارش دادم و شروع کردم به تلمبه زدن. کله کیرم از لای پاش پیدا بود. مامان همینجور سرش جلوی پای پریا بود و منتظر آب من بود که بپاشه توی صورتش. با یکی دوتا تلمبه که زدم ، جهش اول آبم مستقیم ریخت از لای پای پریا توی صورت مامان و جهش دوم و سوم ریخت لای پای پریا. پریا وقتی داشتم ارضا میشدم ، دستش رو روی دستام گذاشت روی ممیش و حسابی فشارشون میداد تا بیشتر حال کنم. کیرم رو از لای پاش کشیدم بیرون و صاف خوابیدم. وای چه ارضایی کردم. عمری بود در حسرت کسش بودم. پریا هم انگار یه دفه بادش خالی شد ، همینجوری که به پهلو خوابیده بود ، یه دفه افتاد به شکم. دیگه نمیتونست.

مامان: جووووون چه حالی کردینا.
پریا: مرسی مامانی که بالای کسم رو لیس زدی. اصلا یه حال اساسی دادیا و مرسی شاهینم که اینجوری تلمبه زدی. معنی وافعی گاییده شدن رو نشونم دادی.
مامان: خواهش میکنم دختر خوشگلم.

من به سختی یه بر شدم و سرم رو بلند کردم و صورتش رو بوسیدم.

من: دوس داشتی عشقم؟
پریا: خیلی گلم.
من: مامان ایول دمت گرم. تخمم رو که فشار دادی انگار موتورم روشن شد.
مامان: ما اینیم دیگه.
پریا: وای آره. دو سه تا تلبمه آخر که یه دفه تندش کردی خیلی حال داد. ولی ارضا که شدم دیگه اصلا نمیتونستم تحمل کنم بازم تلمبه بزنی. شرمنده عزیزم.
مامان: چون بار اولت بود این شدت از لذت رو تجربه کردی. ولی بهتر نزاشتی تلبمه بزنه. هر لحظه می‌ترسیدم بریزه توی کست.
پریا: مامانی داری چه کار میکنی؟
مامان: دارم آب شاهین که ریخت روی صورتم رو با انگشت جمع میکنم میخورم.
پریا: نوش جونت. خوب یادم آوردی.

پریا هم آبای من که لای پاش ریخته بود رو با انگشتش هی میکرد توی دهنش.

من: دیوونه‌ها. خوشمزست مگه اینجوری میخورید؟
مامان: وای نمیدونی چقدر خوشمزست آب کیرت.

پریا یکم با انگشت کرد توی دهنم.

من: اه اه چقدر بده این.
پریا: میدونم که بیشتر مردا خودشون از طعم آب کیر بدشون میاد. ولی نمیدونن چقدر واسه ما دخیا خوشمزست.

صورتش رو بوسیدم و گفتم بخور پس. نوش جونت خوشگلم.

دوتاشون که همه آبا رو خوردن ، مامان بعدش با دستمال مرطوب معطر صورت خودش و لای پای پریا رو تمیز کرد.

مامان: بیاین یکم پاستیل بخورید تا انرژیا برگرده. من موندما هنوز.
من: دارم آماده میشم مامانی خوشگلم. آماده برای گاییدن کس خوشگلت.
پریا: و منم برای حال دادن به بهترین مامان دنیا.

مامان بسته پاستیل مارشمالو رو باز کرد. من فکری به سرم زد.

من: مامان تو به پهلو بخواب تا یه موقع نره توی گلوت و پاستیل دو سه تا بزار توی دهنت و من از توی دهنت بخورمشون.
پریا: چرا فقط خودت؟
من: شاید تو بدت بیاد.
پریا: وای نه خیلی حال میده. من عاشق این فیتیشا هستم.
مامان: به به دوتاتونم حسابی اهل فیتیش هستیدتا. همیشه دلم میخواست با کسایی سکس کنم که پر از فانتیزی و فیتیش هست توی سرشون. خاک تو سر.....
من: مامانی خوشگلم. گذشته رو به کیر من و کس خودت و پریا بگیر. حالا رو دریاب

همه خندیدیم با این سخنرانی من.

مامان به پهلو خوابید و سه تا مارشمالو کرد توی دهنش. اول من رفتم و لبم رو چسبوندم به لبش. مامان لبش رو توی لبم باز کرد و یه پاستیل فرستاد توی دهنم با کلی آب دهنش که اومد توی دهنم و ریخت دور لب و چونم. با این کارش واقعا داشتم ارضا میشدم. خیلی این کار برام لذتبخش بود. از وقتی عاشق مامان شدم ، همیشه دوست داشتم از دهنش مثل گنجشک غذا بخورم. بعدش نوبت پریا بود. پریا چسبید به مامان و همو بغل کردن و مامان لبش رو گذاشت توی لبش و به اونم داد. پریا یکم خودش رو توی بغل مامان کشید پایین سرش رو گذاشت روی ممی مامان و مشغول خوردن پاستیلش شد. مامان هم پاستیل سوم توی دهنش رو خورد. وقتی دیدم پاستیلش رو خورد ،

من: مامانی توی دهنم تف میکنی؟
مامان: بیا جلو عزیزم.

رفتم و لبم رو گذاشتم روی لبش و تف غلیظی کرد توی دهنم. خیلی خوشمزه بود. از خود پاستیله بهتر بود. هوس تف پریا هم کردم. گرفتمش و از بغل مامان کشیدمش بیرون و روی خودم آوردمش و خودمم به کمر خوابیدم کف تخت.

من: تف عزیزم.

پریا لبش رو گذاشت توی لبم و آب دهنش رو فرستاد توی دهنم. بعد لبش رو جدا کرد و سرش رو برد بالا تا رشته آب دهنش همینجور بیاد توی دهنم. یه دفه مامان اومد سرش رو کرد بین سر من و پریا و رشته آب دهن پریا رو کرد توی دهنش و همینجوری سرش رو برد بالا تا با پریا لب تو لب شد و پریا هم آب دهنش رو جمع کرد و لبش رو کرد توی لب مامان و آب دهنش رو ریخت توی لب مامان. بعدش پریا گفت حالا منم یه فانتیزی دارم. رفت بسته پاستیل نوشابه‌ای رو باز کرد و دوتاش رو برداشت. صاف خوابید روی تخت و با انگشت لای کسش رو باز کرد و دوتا دونه پاستیل رو گذاشت توی چاک کسش.

پریا: بدویید بیاید از کسم پاستیل بخورید. کس پریا خانوم پاستیل میده. اونم نوشابه‌ای.
مامان: قربون کس پریا خانوم بشم من.
من: خانوم خانومای خودمی دیگه.

اول مامان رفت لای پای پریا و دوتای پای پریا رو با دستاش برد بالا و گذاشت روی شونه خودش و سرش رو کرد لای پای پریا و اول یه لیس کشید روی کس پریا و لبه کسش رو باز کرد. لبه‌های کس پریا انقدر بهم چسبیده بود و شل و ول نبود که اصلا پاستیلا غیب شده بود توی کسش انگار و معلوم نبودن و باید با دست چاک کسش رو باز میکردی تا ببینیش. مامان دوتا پاستیل رو کرد توی دهنش و یکم با زبون لای کس پریا رو لیس زد. منم زود رفتم سراغ ممیای پریا و یه کامی ازشون گرفتم و یکم‌ مکشون زدم. مامان سهم منم خورد از کس پریا. مامان ولش کرد و پریا زود واسه منم کسش رو پر کرد و منم مثل مامان خوردم پاستیلم رو.

پریا: مامانی حالا نوبت فانتیری تو هست.
مامان یکم فکر کرد و به بسته‌های دیگه پاستیل نگاه کرد. بعد بسته پاستیل ماری رو آورد و بازش کرد گفت خودم که نمیتونم. شاهین مامان اول یکم بیا با اون کیر خوشگلت کونم رو گشاد کن ، بعد که گشاد شد این پاستیلا رو بکنید توی کونم و بخورید. تمیز تمیزم هست. خیالتون راحت.

پریا: کثیفم بود باز کونت خوردنی هست مامانی.
مامان: نه دخترم. توی حمام که ارضات کردم و یکم خوابیدی و بی حس شدی حسابی کونم رو تمیز کردم با شیر آب.

پس این دوتا توی حمام هم کلی بهم حال دادن. مامان جلوی من داگی شد. پریا اول یه تف انداخت روی سوراخ کون مامان و خودش شروع کرد با کون مامان ور رفتن. من پاشدم رفتم سر کیف مامان و همون ژل دیشبی رو برداشتم اومدم‌. چون از ظاهر این سوراخ معلوم بود که به این راحتی با تف و این چیزا باز نمیشه.

پریا: این چیه؟
من: ژل روان کننده هست. انقدرم خوشمزست که نگو. خوردنیه.
پریا: جوووون. حسابی کون مامانی رو میخورم با این.
مامان: حالا بیا اینجا تا شاهین کونم رو آماده میکنه یه لب بده ببینم خوشگله.

پریا رفت پیش مامان.

پریا: وای مامانی عجب کون تنگی داری.
مامان: مثل کون خودته دیگه. ولی تو بیشتر تنگه. من خب خیلی وقته گاییده نشده بود تا دیشب. دیگه الآنم بکنه توش دیگه عادی میشه و از این کیپی و تنگی در میاد.

بعدش پاستیل گذاشتن دهنشون و بهم لب میدادن و از دهن هم پاستیل میخوردن. منم پشت مامان و کونش رو حسابی ژل کاری میکردم.

من: دوتاتون نفری یه پاستیل نوشابه‌ای بخوردید ببینم.

دوتاشون گذاشتن توی دهنشون و رفتم از دهن هر کدومشون خوردم پاستیلارو. من به شخصه با این کارا یکم طول میکشید ارضا میتونستم بشم. مخصوصا پاستیلی که از دهن مامان خوردم. چون مامان کلی آب دهنشم پشت بندش میریخت توی دهنم. پریا هنوز تجربه کافی رو نداشت و فقط عادی میزاشتش توی دهنم.

پریا: میخوای بکنی مامانی رو الآن؟
من: آره عشقم. تو هم میخوای؟
پریا: نه دیگه واسه امروز بسمه. دفه بعد. نا ندارم دیگه.

پریا هم با من اومد پشت مامان.

مامان: تو کجا رفتی پریا؟ اینجا باش و به مامان حال بده دیگه.
پریا: الان میام مامانی. الآن میام.

اومد و یه تف جانانه ریخت روی سوراخ کون مامان و یه تفم ریخت روی کیر من.

پریا: تف خیلی مهمه.
من: لب تو هم خیلی مهمه. لبت بده ببینم.
مامان: وای آره لبات خیلی خوشمزست پریا. ممیاتم همینجور
پریا لبش رو گذاشت توی لبم و خودش کیرم رو گرفت و هدایت کرد به سوراخ کون مامان. بعدش سوراخ کون مامان رو با دوتا انگشتش باز کرد و لبش رو از لبای من جدا کرد و یه بوس آبدار کرد به بالای سوراخ کون مامان. من آروم کیرم رو کردم توی کون مامان. کلاهکش که وارد شد ، مامان یه دفه خودش رو فشار داد به سمتم و کیرم رو کرد تا تخمام توی کونش. جیغ بدیم کشید.

من: مامان چی کار کردی؟ مگه دیشب نگفتی فکر کنم زخم شده؟ خب بزار جا باز کنه و آروم آروم.
مامان: مگه دیشب نگفتمت همه لذتش به همین دردشه؟

پریا دوباره یه بوس کرد کون مامان رو گفت الحق که مامان کونی هستی؟
مامان: حالا کجاشو دیدی تو خوشگل من. بدو بیا اینجا که هوس ممیاتو کردم.

پریا یه بوس کرد صورت منو و رفت اون جلو. مامان بهش گفت ممیاتو بزار جلوی من و پاهات رو به اون سمت دراز کن و تو ممیای منو بخور و منم مال تو رو. پریا خوابید و مامان همینجور که داگی جلوی من نشسته بود سرش رو خم کرد روی ممیای پریا و ممی‌های خودشم گذاشت توی دهن پریا

مامان: شاهین جون من فقط وحشیانه بکنم. دوتا دستامم از پشت بگیر توی دستات.
پریا: مامان هاردکور دوس داری؟
مامان: تنوع دوس دارم. راستی شاهین ارضا نشیا. با کسم باید ارضا بشی.
من: چشم مامان خوشگلم‌

مامان دوتا دستش رو داد عقب و من گرفتمشون. اما نکشیدم که دردش بگیره. فقط دستاشو گذاشتم توی دستام و شروع کردم به تلمبه زدن. اونا دوتا هم داشتن به شدت ممیای همدیگه رو میخوردن. منم یکم روی مامان خم شدم و چندتا بوسه زدم به کمر خوشگلش. مامان به جایی رسید که دیگه نمیشد ممی‌های پریا رو بخوره و جیغ میکشید. منم یکم سرعتم رو بیشتر کرده بودم. پریا خودش رو کشید بالا. مامان دستاش رو ستون کرده بود این سمت و اون سمت تن پریا. پریا به حدی اومد بالا که سرش زیر کس مامان بود. سرش رو اورد بالا و یه لیس زد به کس مامان.

مامان: آاااههههه. پری کسم رو بخور دخترم

من دست راستم رو بردم روی کس مامان گذاشتم و با دو انگشتم لای کس مامان رو یکم باز کردم تا پریا فقط زبون بزنه و با دستا و آرنجش که ستون خودش کرده بود خودش رو نگه داره تا سرش بالا بمونه. پریا از لای دو انگشتم وسط کس مامان و چوچولش رو لیس میزد.‌ زبون داغ پریا که به انگشتام میخورد حس خیلی باحالی داشت. فقط دعا میکردم مامان زودی ارضا بشه. چون من اون گرما و تنگی کونش داشت ارضام میکرد.

پریا: مامانی آبت رو بپاش توی دهنم.

مامان دیگه نمیتونست روی دستاش وزن بدنش رو نگه داره. شل کرده بود. خودش رو انداخت روی تن پریا. مامان صورتش رو گذاشت روی کس پریا. من با دست چپ کون سفتش رو چنگ میزدم و پریا هم که داشت کسش رو مک میزد. پریا لبش رو گذاشته بود روی کس مامان و از لای دوتا انگشت من حسابی کس مامان رو مک میزد تا مامان جیغ کشید و آبش پاشید توی دهن و صورت پریا. آخ جون اسکوئرت کرد. تا اسکوئرت کرد ، از توی کونش زود کشیدم بیرون. اگه 30 ثانیه دیگه بود اونجا ارضا شده بودم. مامان از روی پریا اومد اینور و ولو شد روی تخت. پریا زود بلند شد و منو خوابوند روی تخت. دهنش پر پر بود. اومد خوابید روم. لبش رو گذاشت روی لبم و یه مقدار از آب اسکوئرت مامان رو ریخت توی دهنم. من زود قورتش دادم.

من: یکم دیگه. یکم دیگه بده.

پریا ولی مابقی رو خورد خودش.

پریا: خودم میخواستم بخورم. همین بسته. تو دیشب خوردی به من ندادی.

مامان: خب حالا دعوا نکنید. من همیشه آب دارم.
پریا : قربون آبت بشم من مامانی.

پریا از روم بلند شد رفت توی بغل مامان و خودش صاف خوابید و مامان رو کشوند روی خودش. تا کون مامان بهم نیومده باید زود پاستیل میکردم توی کونش. رفتم بسته پاستیل ماریا رو اوردم و همینجور که مامان روی پریا خوابیده بود ، رفتم و لای کونش رو باز کردم. مامانم خودش لای پاش رو بیشتر باز کرد. اووووفففف کونش یه سوراخ دایره‌ای به حد قطر کیرم شده بود. من قشنگ یه پاستیل رو گرفتم و فرستادم توی کونش. پاستیله یه 10 سانتی بود. فقط سر مارش رو بیرون گذاشتم. خیلی راحت رفت داخل. کونش حسابیم واسه ژله لیز شده بود. احساس میکردم سوراخش هی داره بهم بسته‌تر میشه. پس زود دست به کار شدم و هی کردم توی کونش. 6 تا کردم. سوراخش خیلی بسته شد و یکم دیگه میگذشت میشد مثل اولش. وای یعنی کون مامانم مثل کون پریاست؟

من: وای چه خوشگل شد کونت مامانی
پریا: مامان از روم میری کنار ببینم کونت رو چه کار کرده شاهین باهاش؟<br>
مامان: آره فدات شم من.

مامان رفت کنار و پریا اومد پیش من نشست و مامان زودی داگ استایل شد

پریا: وای چه خوشگل شده سوراخ کونت مامان. 6 تا کله رنگ رنگی مار از کونت بیرونه. وای سوراخت داره دوباره تنگ میشه مامانی. پریا دولا شد و یه بوس توپول زد به کون مامان.

مامان: خب بخورید دیگه پاستیلا رو.
من: نه بزار یکم بمونه تا طعم کونت رو بگیره.
مامان: گفتم کونم رو حسابی تمیز کردم. ولی یه موقع....
پریا: کونت مامان تمیز و کثیفش خوردنی و خوشمزست. راس میگه. بزار یکم طعم و بوی خوشمزه کون گرمت رو بگیره.
مامان: خیلی خب.‌دوتاتون بخوابید صاف روی تخت.

من و پریا کنار هم صاف خوابیدیم. مامان اومد اول با کون روی صورت من نشست و سوراخش رو روی دهنم گذاشت. فقط حواسش بود که کامل نشینه روی صورتم.

مامان: خب عشق مامان حالا یکیش رو بکش بیرون..

من یکیش رو با لبم گرفتم و دست گذاشتم روی بقیش تا در نیاد و هی با لبم از کونش میکشیدم بیرون و توی دهنم جاش میدادم. پاستیله به خاطر ژلی که توی کونش بود خیلی خوشمزه‌تر شده بود و اصلا هم کثیف نشده بود. فکر کنم مامان تا ته رودش رو حسابی شسته بود.‌حتی بوی بدیم نگرفته بود. ‌بوی خوش ژله رو گرفته بود. بعدش مامان رفت روی دهن پریا هم نشست و پریا هم یکی دیگش رو خورد و موند چهارتای دیگه. مامان کنار من به کمر خوابید روی تخت و گفت بچه‌ها بیاین که کونم همینجور داره پاستیل میده بیرون. پریا که خیلی پاستیله رو دوست داشته بود ، زود پاشد بره بخوره. مامان دوتا پاش رو داد بالا و با دستاش پاهاش رو نگه داشت تا سوراخ کونش زد بیرون. پریای نامرد سه تا از پاستیلارو کشید بیرون و فقط یکی دیگش رو واسه من گذاشت. مامان از ولع ما واسه پاستیلای توی کونش خندش گرفته بود. ولی من که نزاشتم با دل خوش بخوره. رفتم گرفتمش که حداقل یکیش رو از توی دهنش بکنه توی دهنم. اتفاقا خوشمزه‌ترم شده بود. با طعم‌ کون و ژل توی کون مامان و و آب دهن پریا شده بود. رفتم سراغ کون مامان که همینجور توی هوا بود و یکی دیگه رو از کونش دراوردم و کردمش توی دهنم. پاستیل از حرارت کونش داغ داغ شده بود. اما نه کثیف شده بود با اینکه خیلی مونده بود توی کونش و نه بوی بدی گرفته بود. تا کشیدمش بیرون از کونش مامان دوتا پاهاش رو آروم روی شونه‌هام گذاشت و من مشغول خوردن کس مامان شدم که حسابیم واسه اونوقتی که ارضا شد لزج لزج شده بود. یکم که کسش رو خوردم ،

پریا: خب دیگه نوبتیم باشه ، نوبت کردن کس مامانی هست که وظیفش رو آقا شاهین به دوش میکشه و پیاز داغ ماجراش رو هم من زیاد کنم. خب کس مامانی رو ول کن شاهین.

یه بوس از گوشت لزج توی کسش کردم و پریا گفت صاف بخوابم. بعد مامان هم به خواست پریا به کمر خوابید روی شکمم. مامان سرش رو گذاشت کنار سرم. پریا رفت نشست لای پاهای من که پاهای مامانم روش بود و اول یکم کیرم رو واسم ساک زد و بعد یه تف انداخت روی کس مامان و کیرم رو گرفت کرد توی کس داغ مامان. وای چه کسش آتیش بود. اصلا سر کیرم که وارد شد داشت میسوخت انگار. پریا تخمم رو گرفت توی دستش و فشار داد و گفت شروع کن عشقم.

من ممی‌های سفت مامان رو گرفتم توی دستام و مامان خودش پاهاش رو کنار پاهای من جمع کرد (زانوش رو خم کرد) تا راحت بتونم تلمبه بزنم. پوزیشن خیلی خوبی بود. سر مامان کنارم بود و مامان صورتش رو به صورتم چسبونده بود. نفس داغش به صورتم میخورد. ممیاشم کامل توی دستم بود. پریا با دستش تخم منو میمالید و با زبونش چوچول مامان رو مک میزد. جیغ مامان خیلی زود رفت هوا. مامان خودش دستاش رو گذاشت روی دستام روی ممیاش و فشار میداد و زود ارضا شد. اما اسکوئرت نکرد دیگه. من با اینکه ارضای شدیدی کرده بودم ، اما کسش و گرما و تنگیش کار خودشن رو کرده بودن.
من: پاشو پاشو مامان.

مامان از روم زود پاشد و به پریا گفت بشین جلوش و ممیاتو بگیر.

من پاشدم وایسادم جلوشون و یکم کیرم رو بالا پایین کردم و چند قطره ریختم روی ممیای مامان و چند قطره هم ریختم روی ممیای پریا و افتادم روی تخت. دیگه نا نداشتم اصلا. این بار آبم جهش نداشت چون اونوقتی ارضا شده بودم. اون دوتا هم یکم پستوناشون رو بهم مالیدن و بعد اومدن خوابیدن کنارم. من وسط گذاشتن و مامان به پهلو خوابید روم که صاف خوابیده بودم و نصفی از بدنم رو کرد زیر تن گرمش. پریا هم تلفن رو قطع کرد و گفت یا بابای کسکش دختر فروشم الان زنگ میزنه میگه چرا غذامو با پیک نفرستادی خونم یا بچه‌های زن اول این مردکه کسکش و هی ارث ارث میکنن.
مامان: نگران نباش عزیزم. من وقتی رفتم پاستیل بیارم زنگ زدم رستوران گفتم شام امشب و نهار فرداش رو سر ساعت 9 شب و 1 ظهر بفرستن برای بابات به آدرسش.
پریا : مرسی مامانی مهربون من. نباید میکردی.‌ به من چه. منو فقط واسه کلفتیش میخواد.
مامان: اشکال نداره دخترم. واسه این مشکلم فکری میکنم.

من بیهوش شدم. اونا هم یکم بهم لب دادن و روی تخت سینه من خوابیدن.

تخت خوابیدیم تا صدای بلند آیفون خونه بیدارمون کرد و داشتن با مشت و لگد میزدن به در خونه.

(پایان قسمت 12)
منتظر نظراتتون درباره اولین سکس تریسام هستم.
     
  ویرایش شده توسط: Shayanfury   
مرد

 
دور دنیا در یک چشم بهم زدن – قسمت هفتم
از اینکه یه مرد تلفن زد و در مورد قضیه لباس حرف میزنه جا خوردم، سعی کردم مامانم نفهمه در مورد موضوع. باهاش ادامه دادم بله بفرمایید پیدا شده؟ گفت شبیه اونو دارم ولی میخوام بدونم این عکس رو از کجا اوردی؟ بهش گفتم از یه پیج اینستا خارجی پیدا کردم و ازم خواست پیج رو براش بفرستم روی همون شماره... میدونستم شماره م رو از شیرین، دختر فروشنده گرفته ولی عجیب بود چرا خود شیرین زنگ نزده بود! به هر حال اومدیم سوار موتور شدیم و برگشتیم خونه. مامانم رو جلوی خونه پیاده کردم و به بهونه دیدم دوستم رفتم سراغ شیرین. چنتا مشتری توی مغازه بودن صبرکردم بیان بیرون و بعد رفتم تو و بعد از سلام و اینا گفتم:
+ امروز یه مرده زنگ زد در مورد لباسی که بهت سفارش دادم پرسید
*خب اره اون کارش درسته من گفتم دنبال چیزای خاص میگردی شمارتو دادم بهش
+ خب چرا خودت واسطه نشدی؟ یه پولی هم به جیب میزدی
*حوصله دردسر تو رو نداشتم هی میای میری کار دستم میدی از کار بیکار میشم
+ خب میفرستادیش برام
*حتما بابات هم تحویلش میگرفت (باخنده)
+ نه میفرستادیش دفترم
*اووو چه باکلاس دفترم داری؟
+اره بابا کار و کاسبی خودمو دارم چی فکر کردی
*ممممم خب باشه دفعه بعد برات میفرستم، حالا چی شد؟ تونست برات چیزی پیدا کنه؟
+ نه گفت شبیه ش رو داره و ازم پیج اینستایی که اونو توش دیدم رو خواست منم براش فرستادم
*خب باشه برو دیگه دفعه بعد چیزی خواستی بهم زنگ بزن
و شیرین شماره شو داد و منم برگشتم خونه.
چند روز گذشت تا اینکه اون مرد فروشنده دوباره بهم زنگ زد و گفت یه چیزایی برام داره و آدرس بهم داد که برم اونجا. راستش خورده بود به وقتی که برام بار اومده بود و حسابی سرم شلوغ بود. کارم خیلی زیاد بود و سودش کم بود بخاطر سرمایه اولیه کمی که وارد کار کرده بودم و نمیتونستم کسی رو بیارم که حقوق بهش بدم. یه شب که برگشتم خونه با بابام صحبت کردم در مورد این قضیه ولی خب به جایی نرسید. همون شب که دیروقت بود داشتم تلویزیون میدیدم که مامانم اومد پیشم نشست. یکم حرف زدیم و گفت اگه بخوای من میتونم وقتی نیستی برم دفتر و کار مشتریاتو راه بندازم! پیشنهادش بد نبود ولی خوب نمیدونستم از پسش برمیاد یا نه. بهش گفتم نه نمیخواد خودم یه کاریش میکنم و بعد هم رفتیم خوابیدیم.
هفته بعدش دو دفعه برام بار اومد و مشتری پشت مشتری، چیزی نمونده بود که کم کم مشتریامو از دست بدم! واقعا نمیدونستم به کدوم کار برسم. یه شب که داشتم میرفتم سمت خونه به پیشنهاد مامانم فکر کردم، خب دیگه چاره ای نداشتم. یا باید انتخاب میکردم که مشتریا یکی یکی کم بشن بخاطر بدقولی یا مامانم میرفت اونجا و بلاخره یه جوری کارو پیش میبرد تا بلکه بتونم یکم سرمایه اولیه مو بیشتر کنم و یه کارمند بذارم اونجا. خلاصه رفتم خونه و با مامانم صحبت کردم و قرار شد دو روز از اداره مرخصی بگیرم و با مامانم بریم دوتایی دفتر کار رو بهش یاد بدم. هفته بعدش یکشنبه و دوشنبه ش رو مرخصی گرفتم و با مامانم رفتیم دفتر. اول صبح رسیدیم و یکم بعدش چندتا مشتری و چندتا پیک اومدن و قطعه هاشونو گرفتن و رفتن و کم کم شلوغ شد سرمون تا ساعت 2.
-فرزاد ساعت 2 شد ناهار نخوردیم که
+اره مامان چی میخوری برم از پایین بگیرم
-نمیدونم هرچی خودت بخوری
+ من ممه میخوام بخورم
-آی آی شیطون شدیاااااا تا ناهار نخورم ممه خبری نیست
خلاصه رفتم پایین و غذا گرفتم و اومدم بالا و مامانم هم مانتوش رو دراورده بود و شروع کردیم غذا خوردن. و بعد غذا مامان گفت:
-کاشکی یه کاناپه ای چیزی داشتی یکم دراز میکشیدیم
+ اره فکر کنم باید یه کاناپه بخریم
-حالا من بخوام دراز بکشم چیکار کنم
+ بیا مانتوت رو بندازم زیرت یکم روش دراز بکش
-تو چی؟
+ منم روت میخوابم دیگه (باخنده)
-این همه غذا خوردیم روم بخوابی همه رو بالا میارم
+خب کنارت میخوابم
خلاصه با همین حرفا مانتوی مامانم رو انداختیم کف زمین و دوتایی کنار هم خوابیدیم. یکم با سینه هاش بازی کردم و بعد اروم تیشرتش رو زدم بالا و ممه هاش که توی سوتین جا خوش کرده بود پیدا شد.ممه هاشو دراوردم از سوتین و شروع کردم با نوک زبونم با نوک پستونش بازی کردن... کم کم با دستم باهاشون بازی میکردم و از مامانم لب میگرفتم. مامانم هم دستش رو کرده بود توی شلوار من و داشت با کیرم بازی بازی میکرد... شلوارش رو کشیدم پایین و از روی شورت کصش رو میمالیدم، کم کم آه و ناله ش بلند شده بود. خوابوندمش به پشت و لای پاش رو باز کردم و شورتش رو دراوردم و شروع کردم به خوردن کصش... معلوم بود داره کیف میکنه سرمو فشار میداد به کصش و منم با ولع داشتم کصش رو میخوردم و اروم دو انگشتی رفتم سراغ سوراخ کصش و انگشتامو کردم و تو و با زبون چوچولش رو میخوردم. مامانم با یه دست چنگ میزد به سینه هاش و دست دیگه ش رو هم گرفته بود جلوی دهنش که صداش زیاد شنیده نشه... تند تند انگشتام رو میکردم توی کصش و درمیوردم و قشنگ توی کصش میچرخوندم ... دیگه کمرش رو از روی زمین بلند کرده بود و داشت تکون میداد و میلرزید که یهو آب کصش ریخت بیرون و روی صورت من. صورتم کشیدم کنار و بازم یه بار دیگه آب کصش ریخت بیرون. صورتم رو با لباسم تمیز کردم و شلوارمو کشیدم پایین مامانم رو به پهلو خوابوندم و رفتم پشتش و کیرم گذاشتم توی کصش و شروع کردم تلمبه زدن... پستوناش رو هم میمالیدم و حسابی و داشت آه و ناله میکرد و باز دستش رو گرفته بود جلوی دهنش... تند تند تلمبه میزدم و دستم رو دوباره بردم سمت کصش و چوچولش رو مالیدم... دیگه حسابی داشت ناله میکرد و جیغ میکشید که کیرمو در اورد یهو کلی آب از کصش زد بیرون ... دیگه اروم شده بود و فقط نفس نفس میزد... برش گردوندم رو به خودم و شروع کردیم لب گرفتن ...بهش گفتم مامان بذارم لای پستونات؟ مامانم تیشرتش رو دراورد و سوتینش رو باز کرد و منم بلند شدم کیرمو گذاشتم لای پستوناش و محکم بهم فشارشون میدادم و کیردم لای پستونای مامانم عقب و جلو میکردم تا اینکه آبم اومد لای سینه هاش پرشد از آب کیرم و بعد اروم اروم رفت روی گردنش... با دست آب کیرم پخش کرد روی سینه هاش
+دوست داشتی مامان؟
-اره عشقم مگه میشه دوست نداشته باشم
+پستونات هم خوردنیه هم کردنی
-همه ش مال خودته هرکاری دوست داری میتونی بکنی
+فردا تشکمون بیاریم با یه موکت ؟
-آخ اره فرزاد بیاریم بذاریم توی کمد دیواری اون اتاق خیلی خوب میشه
و خلاصه بلند شدم و با همون تیشرتش پاکش کردم و سوتینش رو پوشید و مانتوش رو هم پوشید و دکمه هاشو بست که یهو صدای زنگ در اومد و سریع جمع و جور کردیم و درو باز کردم و مشتری آخر اون روزمونم اومد و بعدش رفتیم سمت خونه. فردا صبحش که بابام خواب بود صبح زود بلند شدم و تشک و بالش و پتومونو بردم گذاشتم توی ماشین مامانم و برگشتم بالا و تا با مامانم صبحونه میخوردیم بابام هم بیدار شد و یکم در مورد کار حرف زدیم و بعد با مامانم با ماشین راه افتادیم سمت دفتر. ماشین رو بردیم توی پارکینگ و سریع تشک و اینا رو گذاشتیم توی آسانسور و بردیم بالا و گذاشتیم توی کمد دیواری. مامانم چای ساز هم با خودش اورده بود تا چایی رو گذاشت سر و کله پیک و مشتری ها پیدا شد. تا نزدیکای ساعت یک هی مشتری و پیک اومد رفت تا اینکه یکم خلوت شدیم و رفتم پایین و غذا گرفتم و اومدم بالا و غذا رو خوردیم و اومدیم که شروع کنیم لب گرفتن که بازم سر و کله یکی دیگه پیدا شد و تقریبا بازم تا ساعت 3 اومدن و رفتن تموم شد بلاخره. مامانم چایی گذاشت و منم رفتم پشتش و یکم از پشت بغلش کردم و مالیدمش و اروم اروم دکمه های مانتوش رو باز کردم. خلاصه چایی رو خوردیم و به مامانم گفتم:
+بریم رو تشک یا نه
-هرچی تو بگی
+دلت میخواد ینی؟
-من که همیشه دلم میخواد فرزاد
+مامان اینجوری میگی ینی من هروقت بخوام میتونم بکنمت؟
-اره عزیزم هر وقت بخوای
+ینی مثلا توی پاساژ؟
-فرزاد توی پاساژ جای سکسه آخه؟ جلو مردم؟!
+خب من دوست دارم جلو مردم بکنمت دیگه تو میگی هروقت بخوای
-فرزاد این حرفا رو میزنی یه جوری میشم
+ینی دوست داری؟
-نخیر بدم میاد
+آخ مامانم فکر کن چنتا ادم دارن نگامون میکنن بعد منم دارم تو رو میکنم ... چه باحال میشه
-فرزاد برو تشکو بنداز تا بیشتر ازین حرصم ندادی
رفتم توی اتاق و تشک رو انداختم و لخت شدم و مامانم هم لیوان قوری رو جمع کرد و شست و اومد...خودش لباساشو در اورد و در حالی که من دراز کشیدم بودم به پشت اومد و کیرمو گذاشت توی دهنش و شروع کرد خوردن...عاشق نگاه کردن به سینه هاش بودم وقتی داشت کیرمو میخورد ... اروم اروم تکون میخوردن و حسابی دلبری میکردن... یکم که ساک زد برش گردوندم و داگی اروم کیرمو گذاشتم دم سوراخ کونش:
-فرزاد از پشت نه
+هانیه چند وقت کون ندادی در رفتی
-فرزاد حداقل چربش کن خشک نکن دیگه کرم توی کیفم هست
بلند شدم کرم رو اوردم از کیف مامانم و مالیدم دور سوراخ و روی کیرم و اروم کیرمو گذاشتم لب سوراخ کونش و آروم دولا شدم روشو کیرمو فشار دادم تو... مثل همیشه یکم رفت تو بعد با چنتا فشار و عقب و جلو کونش باز شد و شروع کردم اروم تلمبه زدن و مالیدن پستوناش که آویزون شده بود و توی یه مشت جا نمیشدن... یکم گذشت و کم کم تندتر تلمبه میزدم و مامانم هم دیگه داشت جیغ میکشید
-فرزاد یواش بکن
+مامان پستونات نمیذارن حسابی حشریم کرده
-فرزاد یواش داره میسوزه کونم
+مامان کونتو پاره میکنم این کونو باید پاره کرد
-فرزاد پاره ش کنی دیگه کون نیست بکنی یواش بکن فرزاد خیلی میسوزه
و من بدون توجه به حرفای مامانم فقط تلمبه میزدم و سینه هاشو میمالیدم تا اینکه آبم داشت میومد وکیرمو دراوردم و برش گردوندن میخواستم بکنم توی دهنش که دیگه آبم ریخت روی صورت و سینه هاش... مامانم کیرمو گرفت و کرد توی دهنش و شروع کردن خوردن و بازی کردن زبونش دور کیرم ... داشتم نگاش میکردم که یهو به ذهنم اومد اگه مامانم تنها باشه و یه مشتری بیاد راحت میتونه روی همین تشک باهاش سکس کنه و حسابی بکنتش... با همین فکر بود که کیرم دوباره توی دهن مامانم بلند شده بود... از دهنش دراوردم و خوابیدم روش و شروع کردم به کردنش از کص... نمیدونم چرا اون فکر به ذهنم رسید ولی حسابی حشریم کرده بود... تک تک مشتریایی که اومده بودن اون روز رو با مامانم تصور کردم که دارن میکننش... خیلی برام لذت بخش بود فکر اینکه مشتریا بکننش و اگه میشد دو تا از مشتریا یکی از کص و یکی از کون بکننش و مامانم برای من ساک بزنه... توی همین فکرا بودم که صدای آه و ناله بلند مامانم حواسمو برگردوند ... حسابی داشتم محکم تلمبه میزدم توی کصش... مامانم دو باری ارضا شده بود و دیگه آبم داشت میومد و که این دفعه کیرمو به موقع دراوردم و گذشتم توی دهنش و با اولین تکون آبم ریخت توی دهنش... یکم از دور اطراف دهنش ریخت بیرون و یکمشو قورت داد و بعد بی حال افتادم کنارش... مامانم چرخید و خوابید روی شکمش و گفت:
-فرزاد کونم میسوزه اصلا نمیتونم زمین بذارمش
+ مامان تو همه جوره بی نظیری
-فرزاد میگم کونم پاره شده میگی بی نظیری جای سالم برام نذاشتی
+مامان دوست دارم یه بار دیگه از کون بکنمت
-فرزاد دست بهم بزنی انقد جیغ میزنم که همه جمع شن پشت در
+جمع بشن پشت در بعد چیکار کنیم؟
-بیان ببینن باهام چیکار کردی
+اونوقت اگه اونام خواستن ازون کارا کنن چی
-عه فرزاد زشته خجالت بکش این چه حرفی میزنی
+مامان باور کن هر مردی ارزوشه با یکی مثل تو سکس کنه
-خب اونا برن با همون زنای خودشون سکس کنن من دیگه قسمت تو شدم
+جوووون فقط خودم جرت میدم مامان
-فرزاد چت بود امروز
+نمیدونم این تشک رو که میبینم دوست دارم فقط جرت بدم
خلاصه با همین حرفا بلند شدیم و مامانم رو تمیز کردم و لباس پوشیدیم و راه افتادیم سمت خونه. توی ماشین که بودیم
-فرزاد اصلا نمیتونم کونمو بذارم روی صندلی هم درد میکنه هم میسوزه
+بیا بوسش کنم مامان
-رفتی خونه میکشم پایین بوسش کن
+اگه بابا گفت چی شده چی بگم
-بگو مامانمو جر دادم الان دارم بوس میکنم خوب شه (باخنده)
+حالا دیگه مامان از فردا خودت دست تنهایی و باید دفترو بچرخونی
-تو نباشی اینجوری جرم بدی راحت میچرخونم
با همین حرفا رسیدیم خونه و مامانم هم هربار میخواست بشینه روی جایی یه وری میشست تا اینکه اون یارو لباس فروشه دم غروب بود زنگ زد و گفت چرا نیومدی و برات لباس کنار گذاشتم. قرار شد فردا بعدازظهر برم اونجا.
فرداش از اداره مستقیم باموتور رفتم همون آدرسی که یارو فروشنده داده بود. آدرس یه مغازه بود توی یه پاساژ قدیمی سمت مرکز شهر که خیلی هم از دفترمون دور نبود. رفتم داخل پاساژ و طبقه زیر همکف و آخرین مغازه از گوشه که حالت انبار بود. خلاصه در زدم و اومد درو باز کرد. یه پسر جوونی بود هم سن و سال خودم و رفتم داخل. دیدم یه انبار مانندی پر از گونی و لباسای زنونه مثل سوتین و کرست و لباس خواب و سکسی... با پسره شروع کردیم حرف زدن اسمش علی بود. یه چنتا لباس بهم نشون داد که فوق العاده بود بعد رفتیم سراغ همون طرحی که بهش عکس داده بود شیرین. خود لباس رو اورده بود. چرمی مثل مایو یه تیکه زنونه که جلوی سینه هاش بند داشت و پشت هم از بالای کون تا نزدیک شونه با بند بسته میشد. بهم گفت:
*خودت مغازه داری؟
+نه مغازه ندارم برای استفاده شخصیه
*من فکر کردم مغازه داری وگرنه بهت ادرس نمیدادم بیای اینجا (باخنده)
+نه ولی خب تو خیلی کارت درسته معلومه یه عالمه لباس داری
*آره اگه میخوای بگرد چیزای دیگه م بردار حالا که تا اینجا اومدی
خلاصه یکم گشتم و یه ست شورت و سوتین برداشتم که سفید بود و دو طرف کنار رون شورت با حلقه طلایی رنگ بهم وصل شده بود و سوتینش هم از جلو همینجوری بهم وصل شده بود.
*برای دوست دخترت میخوای؟
+اره دیگه پس برای جنده محلمون میخوام
*سایز سینه هاش خوبه نوش جونت هرچی میخوری (باخنده)
که یهو چشمم افتاد به یه ست که سوتینش اسفنجی بود و معلوم بود حسابی سینه ها رو بزرگ نشون میده که اون رو هم برداشتم. علی حساب کرد و پولش رو براش کارت به کارت کردم و گفت اگه دفعه دیگه م چیزی خواستی بهم خبر بده برات جور میکنم. یکم گرون حساب کرد ولی خب می ارزید. چیزای خوبی داشت. ازون طرف زنگ زدم به مامانم ببینم کجاست که اگه دفتر باشه برم لباسو تنش کنم. مامانم گفت توی راه و نزدیک خونه س. قطع کردم و رفتم سراغ شیرین رسیدیم طبقه بالای پاساژ و بهش زنگ زدم و گفتم میخوام بیام تو مغازه. که بهم گفت بیا کسی نیست. رفتم تو و چیزایی که از علی خریده بودم رو بهش نشون دادم. شیرین خیلی خوشش اومده بود:
*معلومه سلیقه ت خوبه
+اره خوش سلیقه م اگه چشمت گرفته تو برش دار
*سایز من بود برش میداشتم ولی خب کسی رو ندارم براش بپوشم (باخنده)
+برای من بپوش خب
*چه پرویی همون مامانت برات میپوشه بسه، امشب بده بپوشه تا صبح بابات بکنتش
+چرا بابام بکنه، خودم میکنمش
*واقعا؟ خوبه؟ دوست داری سکس باهاشو
+اره خیلی عالیه بهتر ازون نیست
*شاید باشه
+تو سراغ داری؟
*خرج داره
+ من انقد خوب میکنم که همه مشتریم میشن
*خب دفعه اول رو امتحان کن اگه طرف خوشش بیاد دفعه های بعدی ازت پول نگیره
+کیه؟ عکسشو داری ببینم
*عکس نمیخواد
+خودتی؟ بهت نمیاد
*سرکیسه رو یکم شل کنی خیلی چیزا گیرت میاد بچه پولدار
+خب چند میخوای؟
*باید پرده بزنی، ببین قیمت پرده چقده
اینو که گفت دلم یه جوری شد، از یه طرف دوست داشتم اولین پرده زندگیمو بزنم، از یه طرف میترسیدم دردسر شه مثله همه داستانایی که بین پسرا رد و بدل میشه!
+تو قیمتو بگو فکر میکنم
*حالا ببینم چی میشه شاید پشیمون بشم فعلا برو دیگه ممکنه کسی بیاد
خلاصه از شیرین جدا شدم و اومدم سمت خونه. کیسه لباسا رو گذاشتم توی انباری و اومدم بالا. یه غذایی خوردم و با مامانم در مورد امروز حرف زدیم و اینجور که تعریف میکرد کارش خوب بوده. بعدشم با بابام یکم حرف زدم و از اینکه سرمایه کمه بهش گفتم. بابام پیشنهاد داد کاری که بهمن میکنه رو خودم انجام بدم. خب بهمن توی امارات آشنا داشت و میتونست با قیمت خیلی پایینی قطعات رو بخره و بیاره و سود خوبی هم روش میکشید. بابام گفت خودت اگه بتونی اینکارو بکنی حسابی جلو میوفتی. دیدم فکرش بد نیست میتونستم روش فکر کنم... فرداش با بهمن یکم در مورد وارد کردن و گشتن دنبال قطعه توی امارات سوال کردم ولی خیلی چیزای روشنی بهم نمیگفت خب معلوم بود دیگه کار و کاسبی خودشو که کساد نمیکرد. یه چند روزی گذشت تا اینکه اخر هفته یاد میلاد افتادم. همون همخدمتی توی اون شهر دورافتاده! یادم افتاد میگفت داداشش توی امارات یه مدت کار واردات میکرده. گوشی رو برداشتم و بهش زنگ زدم خیلی وقت بود ازش خبری نداشتم نمیدونستم مرخصیه یا هنوز همون خراب شده س. چندتا بوق خورد که یهو گوشی رو برداشت و بعد از کلی سلام و احوال پرسی و چه خبر بهش گفتم داستانو. میلاد بهم گفت اگه کسی رو بخوام میتونه بهم معرفی کنه ولی بازم باید از سودم خیلی بزنم، آخرش پیشنهاد داد خودم برم اونجا و بیوفتم دنبال کار ولی باید زبان بلد باشم. خلاصه یکم با میلاد حرف زدم و رفتم توی فکر...
جمعه صبح بود که بابام رفت نون تازه بگیره منم برخلاف همیشه که تا بابام میرفت بیرون میچسبیدم به هانیه و شاید در حد مالیدم و لب هم ازش غافل نمیشدم با بابام رفتم و توی راه حرفی که میلاد بهم زده بود رو بهش گفتم. بابام استقبال کرد و گفت اگه بتونم زبانم رو خوب کنم احتمال اینکه توی این کار موفق باشم خیلی زیاده. خلاصه برگشتیم خونه و همون روز توی اینترنت گشتم دنبال کلاس زبان. یکی دو روزی هم گذشت و یه جا کلاس زبان پیدا کردم توی مسیر اداره به خونه و رفتم ثبت نام کردم و ازون طرف هم مامانم دیگه دستش راه افتاده بود و هر موقع هم بار میومد خودم میرفتم. دنبال فرصت بودم که بتونم اون لباسایی که خریدم رو توی تن مامانم ببینم. یه آخر هفته دیگه هم رسید ولی اصلا وقت نشده بود برم دفتر و یه روزم که رفتم برای بار بود. تا اینکه یه شب شیرین مسیج داد.
شیرین گفته بود اگه میخوای پرده بزنی باید 20 میلیون بدی! نمیدونم چه حسابی کرده بود که این حرفو زد ولی بنظرم با این پول میشد کص بهتر از شیرین رو کرد اونم نه یه بار بلکه 30 بار!! خلاصه باهاش بهم زدم. خوابیدم. فردا صبحش که اومدم برم اداره دیدم شیرین نصف شب پیام گذاشته که 10 میلیون هم اوکیه! یکم وسوسه شدم ولی نمیدونستم چیکار کنم براش نوشتم عصری بهت خبر میدم. رفتم اداره و ازون طرف هم رفتم دفتر کمک مامانم و بعدشم یه سکس کوتاه با مامانم کردم و مامانم رو با موتور اوردم خونه و خودم رفتم سراغ شیرین بهش زنگ زدم. از مغازه اومد بیرون و توی راه رو باهم حرف زدیم. قرار شد 3 شنبه برم خونه شون به ادرسی که میده. خیلی دو دل بودم. ولی دوست داشتم توی همین سن پرده زدن رو تجربه کنم. خلاصه برگشتم سمت خونه و با فکر اینکه برم دبی چقدر سود برام میمونه و اینا یهو یه چیزی به ذهنم رسید... بابام که حاضر نبود سرمایه بیشتری بهم بده منم که خودم اونقدر پول جمع نکرده بودم هنوز ولی بابام یه دوستی داره که میتونه کمکم کنه... خیلی وقتم هست همدیگرو میشناسیم اونم خونوادگی! .... خودشه ... آقا رضا...!

پایان قسمت هفتم
     
  
مرد

 
هنرمندان قسمت 13__تخیلی__تریسام و اروتیک__سریالی

با سلام خدمت دوستان عزیز. من از دیروز چند بار سعی کردم وارد سایت بشم که باز نمیشد. بعدم که شد دو بار گذاشتمش و برای آپلود شدنش ارور میداد. ببخشید.

در این قسمت سکس در جنگل هست و یک فضای فانتیزی رو در بستر داستان منطقی که از اول بود داره. همچنین در ابتدا کمی بخش داستانی هست. برای همین مقداری طولانی هست این قسمت و امیدوارم خسته نشید.

برای اینکه یادتون بیاد قسمت قبل جایی تموم شد که صدای در زدن و صدای آفون رو شاهین و مامان مهتاب و پریا در حالی که خواب بودن شنیدن.

**********************************************

من و مامان و پریا لخت پاشدیم و سه تایی رفتیم جلوی آیفون تا ببینیم کی هست.

پریا: وای دوباره دوتا بچه و بردار زن تقی(شوهر پریا) هست. ای خدا نگاه کن. بابای بیشعورمم هست باهاش. خاک تو سرت به تو هم میگن پدر که دخترت رو به پول میفروشی؟
مامان: یعنی به باباتم پول دادن و خریدنش؟
پریا: شک نکن مامان. بابای من برده پوله. یه چندار غازی گذاشتن کف دستش تا روی سر من خرابش کنن. الان زنگ میزنم پلیس بیان پدرشون رو در بیارن. قبلنم کردم.

خواست بره که من مچ دستش و گرفتم

من: پریا ببین. گناه دارن اینا هم. بابا خیلی زور داره یه مرد خانواده بیاد روی سر بچه‌هاش و زنش یه زن دیگه بیاره و تهشم موقع وصیت همه مالش رو بزنه به نام زن دومش. این بدبختا که گناهی ندارن. این مرتیکه تقی پیری مقصره و متاسفانه بابات هم ....
پریا: مگه ندارن اینا. مگه کم خوردن از برش. اگه این خونه قصره ، خونه‌ای که واسه اینا گذاشته سوپر قصره. قربونت برم من. دلت واسه اینا نسوزه.

پریا دستش رو از دستم کشید و رفت زنگ بزنه پلیس.

مامان: دخترم یه لحظه وایسا. نگا میدونم میخوای انتقام خودت رو بگیری. نمیگم نگیر. حقم داری بگیری. ولی از آدمای اشتباهی میخوای انتقام بگیری. این بدبختا گناهی ندارن. اصلا تیلیاردر شهرم باشن ، بابا حق اینا هم هست. بالاخره یه عمر به اون مردیکه زنش گفته شوهر و بچه‌هاش گفتن بابا. حالا درست یا غلط. من و پیمانم نمیگیم دودستی همه چیز رو بدیشون. نه اصلا. تو هم حقته خب. اما یه چندتا چیز رو بنداز جلوشون بره شر رو بخوابون. این برادر زنه نگا. قشنگ شرارت از سر و روش میباره. هر چیم زنگ بزنی پلیس اینا ول کن نیستن. هر جا بری بالاخره دنیا کوچیکه پیدات میکنن. حقم دارن. نه که ندارن. ولی خب نه همشم. یه مقداریش که فقط کپشون بسته بشه.

پریا نشست روی مبل و به حرفای مامان فکر میکرد. اونا هم یکم منتظر موندن دم در و معلوم بود هی دارن به تلفن خونه و گوشی پریا زنگ میزنن که هر جفتش خاموش بود و بالاخره با اعصاب خورد رفتن. من و مامان رفتیم لباسامون رو پوشیدم و من لباسای پریا رو بردم و خودم تنش کردم. هر سه گشنه بودیم و ساعتم 10 شب بود. مامان زنگ زد از رستوران برامون پیتزا اوردن و داشتیم میخوردیم و پریا همچنان در فکر بود که یه دفه گفت

پریا: تقی توی بلوار سجاد(یه بلوار معروف توی مشهد) دفتر فروش و پخش زعفرون داره که به کارخونه‌ها و تاجرا زعفرون میفروشه. کلا دفتر اصلیش اینه. یه دفتر دیگه هم به عنوان شعبه دوم توی نیشابور داره مدیریتش با همین برادر زنه هست. کلا 18 تا زمین کاشت زعفرون داره که باهاش قرارداد دارن. 8 تا آپارتمان توی مشهد و 3 تا هم توی نیشابور داره که داده اجاره. آپارتمانای لوکسی هم هستن و اجاره‌های بالا داده. یه نمایشگاه ماشین داره و یه نمایشگاه ماشینای سنگین توی خارج از شهر. این خونه و خونه‌ای که زنش داخلش هست و یه ویلا هم بابلسر داره. توی شاندیز مشهد و نمایندگی سامسونگ همین سر خیابون و فرشگاه‌های رفاه هم حق شراکت داره. فروشگاه بابام مثلا. همه اینا جز دفتر نیشابور و خونه زنش و فروشگاه بابام رو کرده به نام من و فروشگاه بابا هم که لام خود بالم امتیاز شعبه هست و هر چی که به نام من زده همش مال تو هست شاهین. خودت هر کاری میخوای باهاشون کن. من نمیدونم.

من: من؟ عزیزم اینا مال شخص خودته. من چه کاره‌ام؟
پریا: عشق من تویی. من که بلد نیستم اینا رو چجوری بگردونم. فردا هم میریم اینا رو میزنیم به نام تو.
مامان: نگاه کن عزیزم. اینا برای تو هست. من و شاهین فقط واسه خاطر عشق به تو هست اینجاییم‌. نه مال و اموال.
پریا: خودم خیلی خوب میدونم مامانی. من جز شما کسی رو ندارم. اینا رو واسه چیم میخوام؟
مامان: ما حتی نمیتونیم توی مدیریت اینا هم تصمیم بگیریم. فقط من گفتم اینا هم گناه دارن. حالا خودت میدونی.
پریا[با عصبانیت]: مگه ما عاشق هم نیستیم؟ بین دوتا که عشقه این حرفاست؟ بس کنید دیگه.

پریا پاشد رفت توی یه اتاقی و گریه کرد. مامانم پاشد رفت پیشش تا آرومش کنه. نمیدونم چی بهم گفتن. تا فردا صبحم از اتاق بیرون نیومدن. فردا صبحش رفتم توی اتاق دیدم به به. دوتاشون لخت توی بغل هم خوابیدن. دیگه بیدار شده بودن.

من: صبح خوشگل خانوما بخیر.خوش گذشت دیشب تا صبح بهتون؟
پریا و مامان: صبح مرد مشترک ماهم بخیر.
پریا: شدید. ولی ببخشید شام خوشمزه رو به دهن همگی زهر کردم. آخه اعصاب آدومو خورد میکنید.
من: اشکالی نداره خوشگلم. کلی از این پیتزاها در راه داریم. حالا به نتیجه‌ای رسیدید؟ تصمیم چی شد بالاخره؟
پریا: آره. ولی من اصلا راضی نیستم.
مامان: بیخود خیلیم خوبه.
من: حالا چه کار میخواید کنید؟
مامان: تصمیم گرفتیم دفتر مشهد رو بدیم بهشون.‌چون تجارت زعفرون خیلی سخته و دردسر داره. آپارتمانای نیشابور رو هم بدیم بهشون. کلا حق شراکت توی فروشگاه‌های رفاه هم بدیم بهشون تا پریا کلا دیگه قطع ارتباط کامل کنه با باباش. بقیه هم به نام پریا بمونه و باهم اداره کنیم.
پریا: آخه این درسته به نام مرد مشترکمون نباشه؟
من: خیلیم درسته. عاشقا که باهم این مال منه مال اونه رو ندارن.
خلاصه من که فقط یک هفته از شهرداری مرخصی گرفته بودم ، تا پایان هفته دنبال این کارا بودیم و اونا هم راضی نمیشدن. پریا و مامان هم منو نشونشون نمیدادن. چون درجا میگفتن این کیه نامحرم و غریبه توی خونه هست و جوابی نداشتیم خب. ممکن بود شر بشه. اما مامان خودش رو دوست پریا معرفی کرد و بابای پست فطرتشم هی میگفت این کیه این کیه که حتی پریا با باباشم دست به یقه شده بود که به تو چه اصلا؟ دیگه هر جوری بود راضیشون کردیم تا کوتاه بیان. اگه کمم نداشتن. ولی بازم میخواستن.

پریا تصمیم گرفت خونه خودشم بفروشه و با ما بیاد سمت کرج و باهم بریم یه خونه اونجا بخریم. دوتا تریلی هم کرایه کردیم و 4تا BMW رو سوارشون کردیم و با ماشین آقای ناظری به رانندگی مامان ، بی خبر که بابای پریا نفهمه راهی کرج شدیم. توی راه

من: پریا نمیخواستی از بابات خدافظی هم کنی؟
پریا: نه مردیکه آدم فروش دختر فروش. از بر من شد صاحب یه شعبه فروشگاه بازم منو فروخت.
مامان: ای بابا. تف توی این روزگار. هر سه مون از پدر شانس نیاوردیم. بابای منم خیلی زورگو بود پدرسالار بود. بعد مرگشم که داداشم شد کپیش.
من: پریا میگم‌ یه سوال؟
پریا: جونم عشقم؟
من: چجوری این مردیکه رو عاشق خودت کردی که همه این اموال رو درجا زده بود به نامت قبل ازدواج؟
پریا خندید و گفت: بابام گولش زد با زبونش واسه پولش. هنوزم نمیدونم بابام از کجا زدش توی تور. بس که بابام هفت خط روزگار بود. اونم تا منو میدید آب بود که از همه جاش سرازیر میشد. خیلی خوش خوشانش شده بود توی این سن میخواد یه دختر بچه باکره رو بگیره.
مامان: معلومه. انصافا حقم داشته. تو خیلی خب خوشگلی.

پریا و من عقب نشسته بویم و پریا پشت مامان بود و دولا شد و گردن مامان رو بوس کرد و دیگه از عقب ممیای مامان رو هی دست دراز میکرد و می‌مالید و منم ممی‌های خودش رو.
نزدیکای کرج بودیم که مامان گفت بچه‌ها اصلا فکر اینو کردین ما الان بریم خونه ، آقای ناظری گفت پریا کیه چی بهش بگیم؟ اینا مومن هستن و ممکنه گیر بدن که دختر پسر جوون نامحرم توی یه خونه نمیشه‌ها؟!!!
من: با اجازاتون من فکرش رو کردم. اولا ما نهایت دو سه روز اینجا بمونیم. حتی ماشینا هم می‌بریم میزاریم توی پارکینگ و کلی پولم میدیم که صاب پارکینگ شش دنگ حواسش بهشون باشه تا یه موقع آقای ناظری نبینه شک کنه. از فردا صبح میریم دنبال خونه بگردیم. اینا هم اصلا آدمای فضولی نیستن. اگه پرسیدن هم بگو دختر خالم که مرده این بچشه. فعلا آوردمش پیش خودم.
پریا: ایول. عجب فکری. آره بگو مامان که اصلا دیگه کسی رو نداره و منم با دختر خالم مثل دوتا خواهر بودیم و حالا هم جای خالشم. این مدتم به خاطر داداشت که قطع رابطه کردی با خانوادت با دختر خالت و من در ارتباط نبودی.با اینکه واقعا مثل خواهر بودین واسه هم مثلا.
مامان: خیلی خب این از این. ولی وقتی که خواستیم بریم اگه گفتن کجا؟ شما که پول نداشتین. حتی وسایلم نداشتین بزارید توی خونه چی؟
پریا: خب اینم بگو مامان که شوهر دخترخالم خونه داشته و کلا وزش خوب بوده. اما چون کار شاهین کرجه، به خواست خود من که دیگه 19 سالمه و سنم قانونی شده ، خونه رو فروختیم تا بیایم کرج خونه بخرین واسه من. چون من نمیخوام تنها باشم و از تنهایی میترسمم ، شماهم دیگه میاین پیش من.
مامان: دوتاتون خوب باهوشیدا. مغزم چسیده بود و نمیدونستم چه کار کنم.
پریا: من یه چیزی رو هم میخوام بگم. زودتر نگفتم چون پیش خودم فکر کردم اگه بگم هی میگید اینم بده بچه‌های تقی گناه دارن. تقی توی خونه 560 میلیارد تومن پول نقد داشت. حساباشم کلی بود که تا مرد بسته شد و همون اول برادر زنه ازم کش رفت و آشنا داشت و بازشون کرد و پولا رو چاپید. با این 560 تا میخوام یه خونه توپ بخریم و کلی وسایل خونه دهن باز کن و لاکچری و یه آموزشگاه هنر خیلی توپ بزنم با مدیریت مامان خانومی خودم و من و شاهین هم تا سال بعد و کنکور هم کار کنیم و هم دانشگاه هم رفتیم کنارش کارمون رو هم کنیم و یه گالری بخریم واسه اینکه هر وقت من و پریا خواستیم گالری نقاشیامون رو داسته باشیم راحت باشیم. شاهین که تازه شهرداری هم داره. آموزشگاه هم به این آقای ناظری بگو از پول شوهر دختر خالمه و به خواست من داریم میزنیم.

مامان هی گفت نه و این پول مال خودته که یکم داد و بیداد شد توی ماشین تا بالاخره پریا حرفش به کرسی نشست.

دو سال بعد

من و پریا دانشجوی رشته نقاشی بودیم و به همراه مامان که مدیر آموزشگاه خودمون شده بود تدریسم میکردیم. منم حالا دیگه کارم توی شهرداری حسابی گرفته بود و حتی پروژه‌های خود تهرانم بهم میدادن. پریا هم خودش بدون اینکه دانشگاه درسش رو بخونه عروسک دوزی و عروسک سازیش پیشرفت توپی کرده بود و عروسک میساخت و مشتری‌های خوبی هم داشت. اما من و مامان زیاد نمیزاشتیمش تا چشمای خوشگلش خسته نشه. چون واقعا چشم میزاشت براش. اما علاقه داشت. گاهیم من و پریا گالری نقاشیامون رو میزدیم و چندتا هم تابلو رو خوب فروخته بودیم. از طرفیم اموالی که به پریا رسیده بود مثل نمایشگاه ماشینا که شاگرد روشون کار میکرد و حق شراکت شاندیز و سامسونگ و آپارتمانا هم بود که حسابی پول پارو میکردیم. واقعا هم مادی و هم معنوی احساس آرامش و خوشبختی میکردیم. یه زندگی به شدت عاشقانه سه نفره. گاهی فقط اگه هوس همو دوتایی میکردیم ، حالا یا من و مامان ، منو پریا یا پریا و مامان ، نفر سوم یه شب به خودش استراحت میداد تا اون دوتا حسابی باهم حال کنن. اما این مثلا ماهی سه بار بود و اکثر شبا سه تایی بود. هر شبم سکس بود. وقتایی هم که مامان یا پریا پریود بودن دست و دهناشون بود که کار میکرد. این موقع‌ها نفر پریودی رو ولش نمیکردیم و اون دوتا باهم حال کنن. چون باور داشتیم زنی که پریوده، از زن عادی بیشتر ناز و نوازش میخواد. فقط کسش تعطیله. ولی هم میتونه حال بده هم حال ببینه. هر کیم فانتیزی و فیتیشی داشت اجراش میکرد توی سکس. سه تامون عاشق انواع فیتیش‌ها و فانتیزی توی سکس بودیم و پایه.
تا اینکه یه روز مامان گفت هستید بریم یه بار وسطای جنگل و باهم سکس کنیم؟ البته توی روز نه شب که تاریکه و چیزی پیدا نیست و ممکنه گم‌ بشیم.

پریا: من که هستم. حتی جنگل شبشم هستم.
من: عالیه. ولی خب فرقش با توی خونه مثلا چیه؟
مامان: حالا وقتی رفتیم یه کارایی میکنیم که میفهمی.

دیگه قرار شد سه روز آخر هفته رو بریم‌. من به سرم زده بود که مامان و پریا برام لباس شب بپوشن توی جنگل. قرارم شده بود نصفه شب حرکت کنیم تا توی راه بشه یکم توی ماشین عشق و حال کنیم. شبش من الکی یه بهونه درست کردم که یکی از مهندسای شهرسازی دعوتم کرده و میخواد راجع به یه پروژه باهام حرف بزنه و رفتم بیرون. هر چی پاساژ بود رو گشتم. اما لباساشون چشمم رو نمیگرفت. تا اینکه بالاخره پیدا کردم. یه لباس واسه مامان خریدم که بالاتنش آستین حلقه‌ای بود و تخت سینش خیلی باز بود. اما پایینش مثل یه لباس شب معمولی ساده بود که تا ساق پا پارچش اومده ، با این تفاوت که بغل دوتا روناش کلا باز بود. چاک خیلی بزرگی داشت که کلا روناش پیدا بود. از جای شرت به پایبنش باز بود. تقریبا مثل لباس مصری‌های باستان بود. خیلیم تنگ که اگه کسی یکمم شکم داشت میفتاد داخلش. اما مامان و پریا که شکماشون تخت بود. فقطم یه تک سایز بود. مطمئنم بودم که بر تن مانکنی مامان میره و کون برجستش حسابی میوفته پشتش. تصمیم داشتم نزارم شرتم بپوشه تا از بغل مخصوصا موقع راه رفتن لای پاش معلوم باشه. کمر لباسم بندی بود. رنگشم سفید بود. واسه پریا هم یه لباس خیلی تنگ خریدم که اونم بالاتنش حلقه‌ای بود. اما بندای روی دوشش دور گردنش به یه حلقه دایره‌ای دور گردنش بسته شده بود و کمرش کلا لخت بود. پایین تنه هم نداشت واقعا. چون تا زیر کونش بود و جنسش مثل کاغذ کشی بود. اینم خیلی تنگ بود و چون حالت کشی داشت ، ممکن بود بر کسی باشه توی راه رفتن هی بره بالا کون و کس طرف رو از روی شرت نمایان کنه. اما من پریا رو هم نمیخواستم بزارم شرت بپوشه. خریدم و داشتم میومدم سمت خونه که خوردم به ترافیک و حسابی دیر شد. توی راه پریا زنگ زد و شروع کرد غر زدن که کجایی تو؟
من: میدونی دختر خوب به کی میگن؟
پریا: به کی؟ حتما به کسی که عشقش دیر کنه و باز سکوت کنه و خون دل بخوره میگن اره؟

مامان سه شب بود که نزاشته بود سکس کنیم تا توی جنگل که رفتیم حسابی پدر همو در بیاریم.

من: نه به دختری میگن که فقط یه شبم نکنیش هی غرغر کنه.

کلی خندید و گفت زود بیا شاهین وگرنه ما خودمون میریم بی تو و قطع کرد.

دیگه من رسیدم و یه دوشی گرفتم و شامی سرپایی زدیم توی رگ و ساعت 12 نصف شب راه افتادیم و رفتیم. طبق انتظار پلیس راه گرفتمون. حالا مامان اکی بود. اما پریا نه. توی این دوسال انقدر خوش بودیم اصلا وقت نشد من و پریا باهم ازدواج کنیم تا انقدر هر جا میریم بهمون گیر ندن. چون قبلا هم بهمون گیر داده بودن. خصصا توی همین راه شمال که میرفتیم ویلایی که به پریا رسیده بود. دیگه من پول گذاشتم کف دست ماموره و خرش کردم و گذاشت بریم. همیشه کلی پول میدادم. از بسم توی ماشین یا خیابون هی می‌خندیدم و می‌مالوندیم همو درجا شک میکردن و میگرفتنمون. جاده هم اونشب به شدت شلوغ بود. چون فکر میکنم جام جهانی بود و ملت همه ریخته بودن شمال واسه دور هم باشن و شرطبندی و اینا. حتی نصفه شبم ول نمیکردن. انقدر شلوغ بود که ما ساعت 8 صبح تازه رسیدم بابلسر. رفتیم سمت جنگلای زیباش. ماشین رو یه جا زدیم و کوله و وسایل به دوش زدیم به دل جنگل. رسیدیم به جایی که پرنده هم پر نمیزد. چه برسه به آدم. چادر اول زدیم. قرار شد یه دوساعتی یکم بخوابیم. قبل خوابیدن قرار گذاشتیم که برگشتیم در اولین فرصت یه مجلس بزرگ عروسی رو راه بندازیم. بعد دوساعت بیدار شدیم و من گفتمشون که دروغ گفتم دیشب رو رفته بودم لباس بخرم. کلی خوشحال شدن و ذوق کردن از لباسا. اما سرمم داد زدن واسه دروغ. کردنم از چادر بیرون تا لباس بپوشن و یه دفه با لباسا بیان جلوم. همینجور که داشتن می‌پوشیدن ،

مامان: آقایی شما که این لباسای خوشگل رو واسه دوتا خانوم خوشگل خریدی ، کفشای پاشنه بلند و کیفاش کو پس؟ حالا کیف هیچی؟ ولی کفشاش کو؟
من: آخه میشه با کفش پاشنه بلند کف جنگل راه رفت؟(ولی یادم رفت کلا کفش بخرم و با این حرف مامانم خوشم اومد) بعدم آره دقیقا میخوام پا برهنه باشید. اینجا حتی آشغالم نیست. همش برگه درخته. راستی شرت نپوشیدا.

یه دفه دوتاشون از چادر اومدن بیرون. اوووفففف دوتا داف کف جنگل جلو چشم من هیز. وای داشتم می‌مردم. پریا آهنگ Thriller مایکل جکسون رو با موبایلش پلی کرد و گوشیش رو گذاشت یه جا و با مامان شروع کردن با آهنگ رقصیدن. البته مثل اون که بلد نبودن و به جاش
کونشون رو میکردن جلوم و هی تکون میدادن و ممیاشون رو تکون میدادن و یکمم دست و پاشون رو سعی میکردن مثل اون. دوتاشون دولا شدن و پریا لباسش زد بالا و کون لختش و چاک کونش پیدا شد. مامان هم پشت لباسش رو زد بالا تا اونم کونش پیدا بشه. من نشستم روی یه تنه افتاده درخت و محو کاراشون شده بودم. بعدش برگشتن و مامان ممیاش رو از یقه لباسش داد بیرون و گرفت توی دست سعی میکرد ممیاش رو با ریتم آهنگ با دستش تکون میداد. پریا هم لباسش رو زد روی شکمش و کف دست راستش رو گذاشت روی کسش و لای پاش رو باز کرد و سعی کرد یکم مثل مایکل که دستش رو میزاشت روی کیرش و تکون میداد و میرقصید ، برقصه.
دیگه نشد جلوی خودم رو بگیرم و پاشدم زود تیشرت و شلوارم رو درآوردم و نشستم باز و دست به کیر شدم یکم بمالمش با دیدن این دوتا.

مامان: آبت رو نیاریا؟
من: نه مامی خوشگل من. حالا چرا با این آهنگ؟ مگه زامبی زدین شما؟
پریا: بله عشقم. زامبی‌های کیر خوریم ما.

بعدش یه آهنگ دیگه این بار از شکیرا پلی شد که من خودم تاحالا نشنیده بودمش. اما ریتم خیلی تندی داشت و باب دنس بود. تا پلی شد دوتاشون چسبیدن بهم و لب تو لب شدن و ممیای همو گرفتن. با این اهنگ چسبیدن بهم و شروع کردن رقصیدن. وای این خیلی خوب بود. بعدش پشت به پشت هم شدن و کوناشون رو روی هم می‌مالیدن و سراشون رو هم گذاشتن روی شونه هم. پریا یه آه بلندی کشید.

مامان: جوووون. قربون آهت بشم من.
من: وای ارضا شدی؟
پریا: نه عشقم. ولی وای کون مامان. کون مامان. اوففف

به آخرای آهنگ داشت نزدیک میشد و اونا می‌دونستن. اما من اصلا تاحالا اینو نشنیده بودم. بعدش رفت یه اهنگ خالی که برای رقص دونفره تانگو بود پخش شد. اما اون دوتا اومدن نزدیکم و دستم رو گرفتن برای تانگو سه نفره. بلند شدم و باهاشون شروع کردم به رقصیدن. البته باز اون دوتا ، من که اصلا بلد نبودم. فقط کیر شقم رو هی می‌مالیدم در کون مامان و پریا. کلا پسرا هدفشون توی رقص با دختر همینه.

پریا: جقدر ما مسخره‌ایم؟
من: چرا عزیزم؟
پریا: دوتا دختر با لباس شب کف جنگل بدون کفش با یه پسر کیر شقی اونم‌ لخت و فقط با یه شرت. ته خندست.

مامان خندید و گفت: راس میگیا.

دیگه کلی خندیدم و رقصیدیم. همینجور که میرقصیدیم ، مامان چشمش به یه درخت تنومند با شاخه‌های مقاوم افتاد. تا آهنگ تموم شد ، دیگه آهنگ بعدی پخش نشد و مامان ازمون جدا شد و رفت سمت درخت.

پریا: کجا مامانی؟
مامان: بیاین دنبالم.

مامان رفت روی اولین شاخه پایینی درخت که خیلی هم کلفت بود و کامل به شکم لم داد روش و کونش رو داد به سمت ما که داشتیم میرفتیم سمتش. مثل یه گربه خوابید روی شاخه و کونش رو سمت ما قمبل کرد. وای خدا چه باحل بود این صحنه.

پریا: وای نگاه کن کونش رو. کون که نیست. عشقه عشق.

زدم در کونش یواش و گفتمش مثل خودته دیگه خوشگل خانوم من.

مامان: بیا شاهینم بخواب روم. پری تو هم بیا پایین شاخه وایسا.

شاخه خیلی پایین بود و پریا اگه پایینش می‌ایستاد قشنگ میشد مامان سرش رو بیاره پایین و لب بده به پریا.

من: نشکنه مامانی؟
مامان: نه عزیزم. مقاومه.

به شکم خوابیدم روش و موهاش رو جمع کردم و گردنش رو بوس کردم. کیرم روی کونش فشار میدادم حسابی و دستام رو از توی چاک لباسش دادم تو و کس و شکمش رو می‌مالیدم. همون فکری هم که داشتم شد. مامان یکم سرش رو خم کرد پایین و پریا پستون مامان رو گرفت توی دستش و فشار میداد و به مامان لب میداد. پوست نرم شونه و دستای مامان رو بوس میکردم. یه شاخه دیگه داشت درخته که قطرش کمتر این بود. اما مقاوم بود. ولی خب شاید اگه دو نفر روش میرفتن میشکست. پریا یکم ممی‌های مامان رو از بغل که از درخته زده بود بیرون رو خورد و به من گفت یکم به مامانی حال بده بعد بیاین اونور تا من آماده بشم.

مامان: مراقب باش دختر خوشگلم.

من روی شاخه درخت وایسادم و به مامان گفتم مامانی از اونوری بخواب به کمر.
مامان به کمر خوابید روی شاخه درخت و من دوباره خوابیدم روش.

مامان: میخوای جلوی لباسم رو بزن بالا تا کیرت رو بزارم‌ لای پام.
من: نه مامانی. میخوام ممیای خوشگلت رو بخورم.

مامان سینه‌هاش رو از یقه لباس درآورد و من خوابیدم روش مامان محکم منو توی آغوشش گرفت و دستاش رو دور کمرم حلقه کرد و من با دستام دوتا سینه‌هاش رو محکم فشار دادم و سینه جپش رو کردم توی دهنم و فشار میدادم. با زبونم با نوکش بازی میکردم و محکم مکش میزدم. یه دفه صدای جیغ پریا اومد. من و مامان دوتامون مثل چی پریدیم پایین شاخه. دیدیم پریا داره میوفته از روی شاخه و با دستش شاخه رو گرفته و دوتا پاش رو دور شاخه حلقه کرده تا نیوفته.

من زود رفتم دستم رو گذاشتم روی کمرش و گرفتمش.

من: چی کار میکنی خوشگله؟
پریا: نه از عمد کردم. فقط بگیرم که دستم خسته شد نیوفتم.
من: خب حالا واسه چی؟
پریا: سرت رو بکن توی کونم و بخور کونم رو. مثل میمونا دیدی؟
من خندیدم و گفتم دیوونه. میمون هستیم مگه؟

لباسش رو از روی کونش دادم بالا و سرم رو کردم توی شیار کونش و یه زبون کشیدم از کسش که از لای پاش زده بود بیرون مثل غنچه و تا سوراخ کونش رو لیس زدم.

پریا: آهههه مامان کجایی تو؟ دخترت داره از حال میره. کس و کونش داره یکی میشه.
مامان: این پایین شاخه هستم عزیزم. دستم روی کمرته و دارم کمر نازت رو می‌مالم. قربون کس و کونت بشم. بد جایی خوابیدی چطوری بیام پیشت.
پریا: آااااههههه. نمیدونم فقط بیا مامانی. میخوامت. ممیاتو میامو. لبتو میخوام. کونت میخوام. آغوش گرمت رو میخوام مامانی خوشگلم.
مامان: شاهین عزیزم بلندش کن بالرش روی همون شاخه‌ای که من بودم. این نمیشه دونفر برن روش.

تا خواستم بلندش کنم ، پریا گفت نه یه لحظه صبر کن. کامل به شکم روی شاخه خوابید. دوتا بند سر شونه لباسش رو به وسط سینه‌هاش کشید و ممیاش از بغل لباس زد بیرون. شاخه خیلی قطرش کم بود. فقط یه آدم به وزن کم پریا رو می‌تونست تحمل کنه. انقدر قطرش کم بود که دوتا سینش از اینور و از اونور شاخه آویزون شد. شاخه درست وسط سینش قرار گرفته بود.

پریا: اول یکم ممیام رو بخوردید. هر دوتون باهم.
مامان: جوووون. چه خوشگل شدی اینجوری روی درخت.

من و مامان اومدیم زیرش وایسادیم و سرامون رو بالا گرفتیم و من ممی چپش و مامان ممی راستش رو به دهن گرفتیم و شروع کردیم مک زدن. اگه ممیاش گنده‌تر بود یا شاخه یکم ارتفاعش تا زمین کمتر بود راحت‌تر میشد. اما اینم بد نبود. فقط گردن درد آدم می‌گرفت. پریا خودش از زیر بغلش ممیاش رو گرفته بود و فشار میداد و آه میکشید. کلا نمیدونم چرا انقدر حشری شده بود امروز پریا. همینجور که من و مامان داشتیم میخوردیم ، یه دفه شاخه شکست و بین زمین و آسمون پریا رو توی بغلم گرفتمش. خدا رحم کرد.

مامان: وای خوبی عزیزم؟ چیزیت نشد؟
پریا: نه مامانی. گرفتم شاهین.

همینجور که توی بغلم بود ، پاهاش رو دورم حلقه کرد و لبش رو گذاشت توی لبم. منم لباسش رو دادم بالا و تا روی کمرش آوردمش بالا. مامان تا کون لختش رو دید ، همینجور که توی بغلم بود با سر رفت توی چاک کونش و سوراخ کونش رو لیس میزد و با دستش هم کسش رو می‌مالید. لبش رو از لبم جدا کرد و یه جیغ بلند کشید.

من: جوووووون. فدای این جیغت بشم؟ داری حال میکنیآره؟
پریا: پارم کنید تو رو خدا امروز. میخوام کف این جنگل پاره بشم زیر دست دوتا عشقم.

مامان سرش رو از لای کونش آورد بیرون.

مامان: شاهین به تنه اون درخته تکیه بده تا خسته نشی. یکمم بدش بالا و پستوناش رو محکم بمک تا من کس و کونش رو سر حال بیارم.

همینجور که بغلم بود رفتم سمت درختی که مامان گفت و یکم توی بغلم آوردمش بالا. خودش دوباره بندای لباسش رو کشید و دوتا ممی گرد و کوچولوش زد بیرون و من راستی رو به دهنم گرفتم و کمرش رو توی بغلم حسابی فشار دادم. مامان کپلای کونش رو از هم باز کرد و سوراخ کونش رو حسابی مک میزد و انگشت میکرد توی کسش. پریا مثل چی جیغ و آه میکشید. درسته ما وسط جنگل بودیم ، اما هر کی همون اول جنگلم بود ، قطعا صدای پریا رو میفهمید.
پریا ممیش رو توی دهنم فشار میداد و گاهی سرم رو بوس میکرد.

پریا: مامانی کسمم بخور. کسم لباتو میخواد مامانی.

مامان هم یکم کسش رو لیس زد با زبون داغ و لبای داغش. اما نه به حدی که ارضا بشه. تا داشت میشد و بدنش توی بغلم تازه شروع کرد به لرزیدن موقع ارضا ، مامان سرش رو از لای کونش دراورد.
مامان: خب حالا ببرش روی همون شاخه که من بودم. تا حسابی بگاش بدیم.

پریا سرش رو گذاشته بود روی شونم. داشت از حال میرفت. داشتم به سمت درخت اولی میرفتم ، چشمم به یه درخت خیلی تنومند با شاخه‌های خیلی پهن خورد. فکر کنم بود 70 سالش حداقل.
من: مامان اون درخته رو می‌بینی؟ اون خیلی خوبه.
مامان: آره راس میگی. فقط میدیش من بغلش کنم؟ خیلی دلم میخواد بغلش کنم.
من: کمرت درد نمیگیره؟ میتونی؟
مامان: زنا رو دست کم نگیر. چرا نتونم؟ وزنی داره آخه؟ 10 کیلو از من کمتره. راهیم نیست که تا درخته.

پریا رو دادم بغل مامان. تا رفت توی بغل مامان ، لباشون رفت توی هم و لب میگرفتن و مامان راهو میرفت. منم پشت مامان راه میرفتم تا یه موقع از پشت نیوفته. اما کون برجسته مامان رو که توی لباسه دیدم ، با دستم کپل سفت کونش رو توی دستم گرفتم و رفتیم سمت اون درخت. شاخه‌های پایینیش مخصوصا خیلی پهن و مقاوم بود. پریا رو از بغل مامان گرفتم و به کمر خوابوندمش روی یکی از شاخه‌ها. مامان رو توی آغوشم گرفتم و سفت همو بغل کردیم. دستم رو گذاشتم روی کون مامان و اونم دستش رو گذاشت روی کونم تا کیر شق کردم از روی شرتی که همچنان پام بود ، فشار بیاره به شکمش. بعد سرم رو خم کردم و بالای سینه‌هاش رو از یقه باز لباسش بوس کردم و یکم‌ مک زدم.

مامان: منم بغل کن بخوابون به شکم بالاتر پریا. جوری که صورتم روی صورتش باشه.

بغلش کردم و خوابوندمش روی شاخه. طول شاخه‌ها هم زیاد بود و میشد دوتا آدم بخوابه روش بالا سر هم و یه آدم دیگه هم مقاومتش رو داشت بخوابه روی یکیشون.

من: پشت لباساتون بازه تنای خوشگلتون روی چوپ شاخه زخم نشه یه وقت؟
پریا: من که یکم شده. اما حال میده پسر. با لباس شب اونم‌ سکسیش بخوابی روی درخت.
مامان: دیدی گفتم عشقم.‌ کلا سکس توی جنگل خیلی حال میده. ولی خیلی تن خوشگلت رو سعی کن نمال به درخته تا زخم زیاد نشه.

پریا صورت مامان رو گرفت و لبش رو چسبوند به لبای مامان و شروع کردن لب گرفتن. منم شرتم رو از پام درآوردم و گذاشتم رویه یه شاخه و رفتم روی شاخه و خوابیدم روی پریا. پریا پاهاش رو دور کمرم حلقه کرد. صورتش و لبش که مامان داشت حال میداد بهش. پس رفتم سر عشقم از بدن یک زن یعنی ممیاش. از توی یقه لباسش ممیاش رو درآوردم و شروع کردم یکی یکی خوردنشون. پریا دستش رو کرده بود توی موهام و نوازش میکرد سرمو و به تنش فشار میداد. آروم توی دهن مامان آه میکشید. پایین لباس کوتاهش تا روی شکشمش رفته بود بالا و کامل کسش روی رون پام قرار گرفته بود. به شدت داغ بود و حسابی خیس خیس. پام رو حسابی خیس کرده بود. پریا لبش رو از لب مامان جدا کرد
پریا: عشقم ممیام رو تو رو خدا بیشتر فشار بده. آبلموشون کن.

بعد خودش بغل تنه مامان رو گرفت و بهش فهموند خودش رو یکم بیشتر بیاره جلو تا سینه‌های مامان روی دهنش قرار بگیره. مامان همین کار رو کرد و پریا محکم مثل قحطی زده‌ها ممی راست مامان رو با دستش گرفت و چپوندش توی دهنش. مامان هم صورتش روی ممی‌های پریا بود. مامان سینه چپ پریا رو با دو دستش گرفت و سرش باد کرد.

مامان: شاهینم تو هم دو طرف این ممی خوشگل رو محکم فشار بده و بیا با هم بخوریمش

منم فشار دادم و با مامان شروع کردیم همزمان خوردنش. هم از هم لب می‌گرفتیم و هم ممی پریا رو می‌خوردیم‌. برای جفتمون خوشمزه‌تر شده بود. چون هم طعم ممی پریا رو داشت و هم طعم لبای همدیگه رو. مامان نوک زبونش رو دراورد و با زبون با نوک سینه پریا بازی میکرد. منم زبونم رو درآوردم و هم به زبون مامان زبون میزدن و هم به نوک سینه پریا. بعد من نوک و دایره بی رنگ و خوشگل دورش رو کردم توی دهنم و محکم مکش زدم. مامانم لبش رو غنجه کرد و سعی کرد لب من رو بکنه توی دهنش و مک بزنه. ممی دیگشم توی دست مامان بود و حسابی داشت براش فشارش میداد. کس پریا هر لحظه خیس‌تر میشد. تا اینکه پریا ممی مامان رو یه لحظه ول کرد و گفت

پریا: شاهین کس. کسم رو بگا بده عشق من. دیگه طاقت ندارم.

من: اصلا جا ندارم روی شاخه که برم یکم پایین‌تر تا کیرم روی کست قرار بگیره. همین الآنم دوتا پام روی سر شاخست.
مامان: پاشو بشین شاهین روی درخت و پریا رو هم بشون روی پات و کیرت بکن توی کسش.
پریا: نه. میشه شاهین تو بخوابی به پشت روی شاخه و من بشینم روی پات و کیرت رو بکنم توی کسم؟ چون میخوام با مامانی هم همزمان حال کنم.
من: آره عزیز خوشگلم. چرا نمیشه؟

از روش بلند شدم و رفتم روی سر شاخه نشستم. پدر کونم رو این شاخه درخته درآورده بود و زخم کرده بود. مامان هم از روی پریا رفت کنار و قسمت بالای شاخه و نزدیک خود تنه درخت نشست. پریا هم بلند شد رفت سمتش. من اومدم و جای پریا خوابیدم. فقط من جای سرم برعکس جای سر پریا بود. خوابیدم و پریا اومد به کمر و پشت خوابید روم. کیرم رو هنوز توی کسش نزاشته بود. سرش کنار سرم قرار گرفت. دوتا دستام رو دور سینه‌هاش حلقه کردم.

من: چطوری خوشگلم.<
پریا: روی ابرام. روی ابرا.
<
گردنش رو بوس کردم. یه دفه احساس کردم کیرم توی یک جای گرمه و داره مکیده میشه. مامان کیرم رو کرده بود توی دهن گرم و دلپذیرش رو داشت برام ساک میزد تا آمادش کنه.

من: جوووون. مامان حسابی برام مکش بزن.

پریا دست چپم رو از روی ممیش برداشت و انگشتای دستم رو دونه دونه کرد توی دهنش و برام مکش میزد. منم اون یکی ممیش رو که توی دستم بود هی براش فشارش میدادم با مشتم. یه دفه صدای تف کردن رو شنیدم. مامان کیرم رو از دهنش درآورده بود و یه تف حسابی انداخته بود روی کس پریا که خودش حسابی خیس بود و بعد کیرم رو با دستش گرفت و آروم آروم کردش توی کس تنگ پریا. پریا تا کیرم رو حسش کرد ، دستم رو که داشت مک میزد رو زود برگردوند روی ممیش و خودش دستاش رو گذاشت روی دستام و فشار داد. منم براش بیشتر ممیای سفتش رو توی دستام فشار دادم.

پریا: آاااههه مامانی. دارم بگا میرم. وای مامانی.
مامان: ای قربونت برم من. فدات بشم من خوشگل مامانی. چیزی نیست. قشنگ حال کن عشق مامان. شاهین یکم‌ آروم بکنش تا دردش نگیره یه وقت.

مامان با زبون شروع کرد به مک زدن چوچول و بالای شیار کس پریا. منم آروم آروم شروع کردم به تلمبه زدن. پریا پاهاش رو گذاشت روی شونه مامان تا پاهاش روی رونام نباشه و راحت‌تر بتونم تلمبه بزنم.

پریا[با جیغ و داد]: وای دارم جر میخورم زیر دوتا عشق زندگیم. برسون کیرت رو به رحمم. مامانی محکم‌تر بمکم.

من در گوشش آروم گفتم یکم آرومتر عزیزم یه موقع صدای خوشگلت رو کسی میفهمه. اما دست خودش نبود. پاهاش رو که برده بود بالا و روی شونه مامان گذاشته بود ، سوراخ خوشگل کونش پیدا شده بود و مامان داشت همزامان که چوچولش رو میخورد ، با انگشت به سوراخ کونشم حال میداد. من ترس برم داشته بود. هم ترس از اینکه یکی توی جنگل باشه و صدای آه و جیغ کشیدن و حرفای پریا رو بشنوه و هم اینکه شاخه از تلمبه زدنای من و تکون خوردنای ما طاقت نیاره و بشکنه. ولی همین ترس بود که برام انگار به نوعی هیجان رو برده بود بالا. داشتم لذت سکس توی جنگ همراه با این ترساش رو می‌چشیدم. نوک پستونای پریا زیر دستم سیخ‌تر و خود
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
ادامه قسمت 13

ممیاش هم سفت‌تر شد. حسابی داشت به تنش پیچ و تاب میداد. دست چپم رو گذاشتم روی شکمش و نوازشش کردم و با انگشتم با سوراخ نافش ور میرفتم. کلا سوراخ ناف مامانو پریا خیلی برام جذاب بود. می‌دیدمشوم هم حشری میشدم. با دست راستم هم دوتا ممیاش رو یکی با ساعد دست و یکی با کف دستم فشارشون میدادم. پریا به شدت جیغ میزد. تمام عضلات بدنش سفت شده بود. مامانم نامردی نمیکرد و بدجوری افتاده بود به لیس زدن و مکیدن چوچولش. پریا با روناش دو طرف سر مامان رو به شدت فشار میداد. انقدر جیغ زد و جنگل رو گذاشت روی سرش تا بالاخره کسش خیس خیس شد. تلمبه که توی کسش میزدم ، صدای شالاپ شلوپ آب میومد توی کسش و با هر تلمبه یه مقدار آب از بغلای کسش میزد بیرون که تا مامان میدید ، زود لیسش میزد و بر می‌گشت سر مکیدن چوچولش. دیگه پریا اصلا طاقت نداشت مامان با چوچولش ور بره.

پریا: بسه. بسه مامانی. تو رو خدا. کشتی دخترتو.
مامان: جوووون. کشته نشی تو خوشگلم.

مامان پریا رو ول کرد و تخم چپ منو گرفت توی دهنش و با لبای داغش شروع کرد به مکیدن تخمم. از درد داشتم منفجر میشدم. انگار تمام آبم با این کار مامان جمع شده بود سر کیرم و آماده انفجار بود. مامان واقعا استاد تحریک مرد از کیسه‌های تخمش توی سکس بود.

پریا[با صدای بریده و نفس نفس زدن]: مامانی آب عشقم رو توی دهنت نگه دار و بعد بهم لب بده تا منم بخورم.

مامان که تخمم رو با دهنش فشار داد ، انگار موتور جت گذاشتن توی کمرم و سرعت تلمبه‌هام بیشتر شد. دوبار صدای شکستن شاخه درخت رو شنیدم. اما مگه میشد دل کند از تلمبه زدن توی کس تنگ و داغ و پر از آب پریا. با ترس اینکه اگه بشکنه سه تامون بد میفتیم کف زمین و برگ‌هایی که روی زمین بود و زیر درخت افتاده بود. درسته ارتفاع کم بود اما خب بالاخره ارتفاعی رو داشت. دیگه به حد ارضا رسیدم و باید میکشیدم بیرون از کس پریا.

من: آی. آی دارم میام.
پریا: جووووون. قربون آبت بشم من.

مامان زود کیرم رو گرفت و از کس تنگ پریا آوردش بیرون و کردش توی دهنش. تخمم رو با فشار زیاد توی دستش می‌چلوند و برام فکر کنم به 3 ثانیه هم نکشید و دوتا ساک آروم که زد توی دهن مامانی خالی کردم. دوتا جهش اولم که تا ته حلق مامان قطعا رفت و اصلا توی دهنشم نموند. اما بعد اون دوتا جهش ، کلی آب ریختم توی دهن مامان. داد میزدم و ممیای پریا رو با دستام فشار میدادم و آبم رو خالی میکردم توی دهن گرم مامان.
پریا: جووون فشار بده ممیامو.‌خودتو خالی کن عشق من.

مامان دهن پر از آب کیر منش رو نشون پریا داد.

پریا: بده من. بده مامانی. یکمیش رو بده و دهنش رو باز کرد.

اما مامان با دهن پر پر ، جوری که سعی کرد نریزه از دهنش بیرون ، گفت عمرا. بعد از شاخه پرید پایین. بلافاصله پریا از روم بلند شد نشست روی رونام و برگشت بهم و یه بوس کرد روی لبم و گفت عاشقتم عشقم. عاشق. خواست بره که گرفتمش و منم لبای شیرینش رو یه بوس کردم گفتم منم عاشقتم خوشگل ناز من. پریا هم پرید پایین و دوید دنبال مامان. من یکم روی شاخه یه بر شدم و دستم رو گذاشتم زیر سرم و نگاه دوتا داف خوشگل با لباسای سکسی میکردم که مثل دوتا دختر بچه لوس که دنبال هم میکنن ، دارن کف جنگل دنبال هم می‌دون. پریا سعی داشت مامان رو بگیره و مامانم با دهن پر از آب کیرم که همینجور توی دهنش نگهش داشته بود داشت از دست پریا فرار میکرد و سر به سرش میزاشت. اینکه انقدر دوتا خانوم خوشگل واسه خوردن آب کیر بنده مشتاقن و باهم جنگ دارن ، ذوق مرگم کرده بود. راحت لم داده بودم و نگاشون میکردم و می‌خندیدم ازشون. داشتم تجدید قوا میکردم واسه گاییدن مامانی. یه دفه دوتاشون از جلوی چشمام دور شدن رفتن سمت چپ که درختا خیلی توی هم بود و انقدر پر بار بودن که نور خورشیدم به زمین نمیزاشتن برسه. اولش صداشون میومد که پریا میگفت وایسا مامانی. تو رو خدا وایسا. یکمیش رو فقط بهم بده. اصلا لبای خوشمزت رو میخوام بخورم. اما بعد یکی دو دقیقه همین صدا هم قطع شد و دیگه صدایی ازشون نمیومد. نگرانشون شدم. پاشدم روی شاخه نشستم و سرکی کشیدم. اما نمی‌دیدمشون. تا اومدم داد بزنم صداشون کنم ، یه دفه دیدم یه مار روی تنه درخت داره میاد به سمت همین شاخه‌ای که روش نشستم. زود خودم رو تا کشیدم سمت سر شاخه ، شاخه از وسط شکست و با کمر خوردم زمین. با اینکه خیلی کمرم درد گرفت ، اما زود از کنار درخته اومدم کنار. همش می‌ترسیدم ماره خودش رو از روی شاخه که بود بندازه روم. با دردی که داشتم ، زود پاشدم و اومدم کنار. حالا دلم شور مامان و پریا هم میزد. اینجا وسط جنگل بود. نکنه جکی جونوری بلایی سرشون آورده؟

من[با داد]: پریا مامان کجایید؟ حالتون خوبه؟ دور نشید خیلی.
مامان: ما اینجاییم عزیزم. بیا پیشمون. همینجاییم.

یکم‌خیالم راحت شد و رفتم به همون سمتی که این دوتا رفتن. یکم که رفتم دیدم زیر سایه‌های درختا ، یه کنده درخت خیلی بزرگ افتاده و پریا به کمر خوابیده روش و مامان هم روش خوابیده و لبش رو گذاشته توی لب پریا. پریا از چاک کنار رون مامان ، دستش رو برده بود سمت کون مامان و داشت کونش رو می‌مالید. حسابی داشتن از هم لذت می‌بردن‌. تصمیم گرفتم نگمشون چه اتفاقی برام افتاد و نزنم توی برجک حالشون.

من: جوووون چه کس و کونایی اینجا هست.

پریا لبش رو از لب مامان جدا کرد و گفت منتظر آقاشونه این کس و کونا. بدو بیا.

اوففف کون مامان توی اون لباس زیبا و تنگ سفید بدجوری داشت دیوونم میکرد. رفتم پشت مامان. کلا بدنای این دوتا خوشگل ، درد کمرم رو که افتادم به کل از یادم برد. اون دنباله لباسش رو دادم بالا و اول یه بوس روی دستای پریا زدم که روی کپلای کون مامان بود. بعد شروع کردم به بوسیدن و مک زدن کپلای سفت مامان. پریا یه دستش رو گذاشت روی کمر مامان تا نوازشش کنه و با دست دیگشم ممی مامان رو گرفت توی دستش فشارش میداد. لای کون مامان رو باز کردم و سرم رو کردم لای کونش و یه لیس از کسش تا سوراخ کونش کشیدم. به سوراخ کونش که رسیدم ، لبم رو گذاشتم روی سوراخش و شروع کردم مک زدن و زبون زدن سوراخش. مامان همینجور که روی پریا خوابیده بود ، برام کونش رو در حالی که سرم لاش بود آروم تکون میداد و می‌لرزوند. کلی که سوراخش رو خوردم رفتم سر لیس زدن کسش. چه بوی عطر خوشی داشت لای پاش. دست راستم رو از لای رون مامان و پریا که روی هم بود رد کردم و رسوندم به کس مامان. با دوتا انگشتم لای کسش رو از هم کشیدم و از اینور سرم که لای کونش بود ، لبم رو به پایینی‌ترین قسمت شیار کسش رسوندم و شروع کردم وحشیانه مک زدنش. مامان توی دهن پریا آه میکشید و روی تن پریا وول میخورد. تا یه دفه مامان گفت آهههه پسرم بسه. منم چون میخواستم در پوزیشن بهتری آب کسش اسکوئرت بشه ، زود ولش کردم. مامان زود از روی پریا بلند شد رفت کنار و منم زود لبم رو گذاشتم روی کس پریا. با انگشتم لبای کسش رو باز کردم و با قدرت یه مک زدم. کلی آب توی کسش مال اونوقتی که ارضا شده بود و با یه مک اومد توی دهنم. وای که چقدر خوشمزه بود. انگار پفک پنیری داری میخوری. تا مکش زدم ، پریا یه آخ خیلی ناز گفت. خوب که خوردم اومدم یه بوسی زدم روی لبش و دستش رو گرفتم بلندش کردم از روی کنده. مامان تنه یه درخت رو بغل گرفته بود و منتظر ما و گاییدن کسش توسط پسرش بود تا از پشت بزاره توی کسش. پریا زود دوید رفت جلوی مامان و به حالت دستشویی ایرانی زانو زد جلوش. پریا اون آویز جلوی لباس مامان رو داد بالا و سرش رو برد زیرش و مشغول لیسیدن کس مامان شد. مامان هم با پای راستش شروع کرد به مالیدن کس پریا. من خیلی کمرم درد میکرد. یکم آروم راه میرفتم و روی خودم نمیزاشتم. رسیدم بهشون و مامان رو از پشت بغل گرفتم. موهاش رو کناز زدم و شروع کردم به بوسیدن گردنش و فشار دادن کیرم به کون سفت و برجستش. مامان هم کونش رو روی کیرم تکون میداد و بیشتر قمبل میکرد برام تا با کونش به کیر شق کردم فشار بیاره. کف دست راستم رو گذاشتم جلوی دهنش و گفتم تف کن مامان خوشگلم. مامان یه تف انداخت کف دستم و من قسمت آویز پشت لباسش رو دادم بالا و با کف دستم مالیدم روی شیار کسش که خودش حسابی خیس کرده بود. مامان کم کم آه کشیدناش از لیسیدن کسش توسط پریا در اومده بود. حسابی با کف دستم کسش رو مالیدم و یکی دوبار آروم پریا هم سر انگشتام رو گاز کوجیک گرفت که خیلی بهم حال داد این کارش. دوباره دستم رو گذاشتم جلوی دهن مامان و یه تف دیگه کرد و این بار کیرم رو حسلبی با تف مامان خیس کردم و آروم گذاشتمش توی کسش. وای چقدر تنگ و چه بیش از حد داغ شده بود کسش. چقدر من خوشبختم که کس این دوتا خوشگل شل نمیکنه عضلاتش. دست کردم و از توی یقه‌ لباس مامان ، دوتا ممیش رو درآوردم و شروع کردم با دستام به شدت ممیاش رو چلوندن. مامان سرش رو خوابوند روی شونم و آه میکشید.

من: حال میکنی مامانی خوشگلم؟

اما مامان طاقت اینکه حرف بزنه رو نداشت اصلا و فقط آه میکشید. نوک سینه چپش رو با انگشتام یه مقدار که دردش نگیره رو کشیدم. مامان خودش دستش رو روی دستام گذاشت و نوازش میکرد.

من: جوووون فدای این آه کشیدنت بشم من. قشنگ خودت رو لش کن توی بغلم مامانی.
مامان: آهههه. تندتر. بیشتر میخوام. هر جفتتون بیشتر.

پریا با دوتا انگشتش لای کس مامان رو باز کرده بود و به شدت داشت کس مامان و چوچولش رو مک میزد. مامان هم سعی میکرد تا جایی که توانش رو داره با پشت پاش کس پریا رو بمالونه. مامان شروع کرد به شدت جیغ زدن که یه دفه کونش رو داد جلو و کیرم رو از کسش درآورد و ازم یکم فاصله گرفت. اسکوئرت کرد و مقدار زیادی آب اول از کسش پاشید توی دهن پریا. انقدر فشارش زیاد بود و مقدارش زیاد ، نزدیک بود پریا خفه بشه و واسه همین صورتش رو از کس مامان فاصله داد تا آب توی دهنش رو قورت بده. مامان دو سه تا جهش شدید دیگه آب ریخت روی صورت و تن پریا و لباسش رو کامل خیس کرد. اسکوئرتش که تموم شد بیحال شد و رفت کنار درخته وایساد و بهش تکیه داد تا نیوفته. اصلا نمیتونست روی پاش وایسه. پریا زود بلند شد و اومد جلوم وایساد و لبش رو گذاشت توی لبم و یه مقدار از آب مامان رو ریخت توی دهنم. خیلی کم بود و هر کاریش کردم بیشتر نداد و خودش قورت داد. اما من شروع کردم به لیس زدن صورت پریا که خیس خیس بود. مثل بستنی صورتش رو لیس میزدم. اونم خیلی انگار داشت خوشش میومد و هی با انگشتش اشاره میکرد اینجا و اونجای صورتش رو لیس بزنم. بعدش زود رفتم سمت مامان و بغلش کردم و ازش لب گرفتم. بعد لبم رو در فاصله میلی متری لبش قرار دادم و یه بوس کردم لبش رو و گفتم خوبی مامانی خوشگلم؟
مامان[با صدای بریده و نفس نفس زنان]: کسم. برو کسم رو مک بزن. واست کلی آب داره.

اما انقدر آروم گفت و صداش در نمیومد بس که جیغ زد که پریا اصلا نفهمید و مشغول دست کشیدن به سر و صورتش بود تا آبای کس مامان و لیس زدنای من رو روی صورتش خشک کنه. من جلوی مامان زانو زدم و با دو انگشت لای کسش رو باز کردم و شروع کردم به مک زدنش. تا مک زدم ، تازه آب اصلی کسش که غلیظ بود مثل آب کس معمولی بود اما غلیظ‌ترش رو خودم یه جا خوردم. خیلی خوشمزه بود. مامان دولا شد و دستاش رو کرد زیر بغلم و بلندم کرد.

مامان: زود باش کیر کلفتت رو بکن توی کسم که دارم آتیش می‌گیرم.

ایستادم جلوش و پای راستش رو با دستم گرفتم بالا. مامان پاش رو دور کمرم حلقه کرد کیرم که هنوز لزج از آب کس مامانی بود رو کردم توی کسش. یه دفه پریا رو پشتم حس کردم که لای کونم رو باز کرده و سرش رو کرده لای کونم و داره سوراخ کونم رو لیس میزنه. خیلی بهم حال خوبی داد. وای کس مامان چقدر لزج شده بود و لطیف شده بود و کیرم راحت داخلش جلو عقب میشد. سفت مامان رو به خودم چسبونده بودم و داشتم تلمبه میزدم. مامان سعی میکرد چشمای خمارش رو باز نگه داره و توی چشمام نگاه کنه.

من: قربون چشمات برم من خوشگل من.

سرم رو کج کردم به راست و لبم رو گذاشتم توی لبش و لبش رو مک میزدم. مامان دستاش رو دور کمرم حلقه کرده بود و منو محکم به خودش فشار میداد. قسمت آویز جلوی لباسش رو کامل داده بود بالا تا هی نیاد پایین و مزاحم کار بشه. دست راستم رو از چاک لباسش بردم روی کونش گذاشتم. همون لحظه نمیدونم پریا چجوری مک زد کونم رو که خیلی حال داد و باعث شد کپل سفت کون مامان رو فشار بدم و بلند بگم آی.

مامان: جوووون. جوووون. قربون آی گفتنت بشه مامان.

پریا از لای پام دستش رو آورد و تخمم رو گرفت توی مشتش و فشارش میداد.

من: آی پریا جونم. یکم آرومتر فشارش بده.

اما پریا اصلا گوش نکرد من چی میگم.

مامان: کونم رو فشار بده. کون مامانی رو فشار بده و خودت رو خالی کن.

من هم همین کارو کردم و سرمم خم کردم و پستون چپش که از یقه لباسش زده بود بیرون رو قسمت بالای سینش رو سعی کردم مک بزنم. مامان زود یه دستش رو از پشت کمرم آورد و ممیش رو گرفت توی دستش و فشارش داد توی دهنم. زبون پریا رو قشنگ توی اول سوراخ کونم حس میکردم. بدجوری داشت تخمام رو فشار میداد. دیگه داشت آبم میومد. همزمان حس کردم مامانم تنش داره توی بغلم می‌لرزه. بیشتر ممیش رو فشار دادم با لبم و چون داشتم خودم ارضا میشدم و خیلی فشار روم بود ، سر کونش خالی کردم و بدجوری داشتم کپل سفت کونش رو فشار میدادم. مامان زودتر ارضا شد و کسش به حد وحشتناکی داغ و لزج‌تر شد. مامان دیگه نا نداشت و بی حس توی بغلم خودش رو انداخته بود. یکی دوتا تلمبه دیگه زدم و کیرم رو از کسش کشیدم بیرون. خودم میخواستم با کیرم اول یه دو تا تکونش بدم تا بپاشم روی تن مامان که پریا زود اومد کنارم ایستاد و کیرم رو گرفت کف دستش و انگشتش رو کرد توی سوراخ کونم و کیرم رو فشارش داد و با دوبار جلو عقب کردنش ، آبم پاشید روی شکم مامان از روی لباس. اصلا مقدار آبم از بار اول کمتر نشده بود. کس لذتبخش مامان تمام شیره جونم رو کشید بیرون. تا ارضا شدم رفتم کنار مامان و منم تکیه دادم به تنه درخت و شروع کردم لب گرفتن از مامان. پریا هم زانو زده بود جلوی مامان و لباسش رو مک میزد تا بتونه یکم‌ آب کیر گیرش بیاد. بعدش بلند شد و اومد جلوی ما ایستاد و سعی کرد لبش رو بزاره روی لب من و مامان. من و مامان دستامون رو پشت گردن همدیگه گذاشتیم و سعی کردیم سه تایی باهم لب بگیریم از هم. کلی که لبای همو بوس کردیم و مک زدیم ،

مامان: صدای آب رو شما هم می‌شنوید؟
من: آره انگار آبشاره.
پریا: بیاین بریم جلوتر تا اگه بود و میشد ، بریم آب بازی.

این دوتا داف خوشگل دیگه خیلی گرمشون شده بود توی هوای شرجی جنگل و توی این لباسا. دوتاشون لباساشون رو درآوردن و انداختن روی همون کنده. بعد راه افتادیم رفتیم جلو. یکم‌که رفتیم به آبشار رسیدیم. از سنگ‌هایی که جلوی مسیرش بود زدیم رفتیم بالا. خدارو شکر من کمر دردم خیلی بهتر شده بود. درد داشت اما کمتر شده لود. تنم داغ بود حالیم نبود. سه تا آدم لخت داشتن از سنگ‌ها میزدن میرفتن بالا که دوتاش هم دوتا داف خوشگل بود. صحنه جالبی بود که یکی مثلا باید پایین سنگ‌ها می‌ایستاد و عکس میگرفت ازمون. رسیدیم بالا و من گفتم

من: وای انقدر جیش دارم که واقعا دارم می‌ترکم. قشنگ 5 دقیقه میتونم بشاشم.
مامان: قربون جیشت بشم من.

پریا همینجور که داشت سمتم میومد گفت خوب که توی کس مامانی جیش نکردی!!!
من: نه حواسم بود عشقم.

مامان هم اومد سمتم و پشتم ایستاد و کیرم رو که لامصب یه دقیقه هم نمیخوابید رو گرفت توی دستش. به پریا هم گفت سمت چپم از پشت وایسه و تخمام رو بگیره توی دستش. اونم اومد. مامان در گوشی یه چی به پریا گفت.

من: می‌خواید چه کار کنید؟
مامان: هیچی حالا جیش کن عزیزم.
من: با کیر شق کرده و تخمای توی دست یکی و در حال تحریک شدن که نمیشه شاشید
پریا: چرا زور بزن یکم عزیزم میشه. خیلی تخمای خوشگلت رو فشار که نمیدم. فقط کف دستم گرفتمش.
من: از دست شما. آخه اینجوری...
مامان: اما و آخه نکن. زور بزن بشاش عزیزم.

من دوتا دستام رو بلند کردم گذاشتم پشت گردن دوتاشون. اولش هر چی زور میزدم نمیشد. تمرکز سعی کردم کنم که این تحریک شدن رو از سرم بکنم بیرون تا بالاخره اومد. یه لرزی توی بدنم افتاد.

پریا: جوووون. قربون لرزت بشم من.

مامان کیرم رو انگار تفنگ آبپاش گرفته بود روی تخته سنگ‌ها هدف میگرفت و هی کیرم رو می‌چرخوند. پریا هم انگار تخمام پمپاژ این تفنگ آبی باشه هی فشارشون میداد. یه دفه مامان گفت بیا پری کیرش رو بگیر تا تموم نشده. زود پریا کیرم رو گرفت و مامان تخمام رو گرفت و یکم مامان تخمام رو نسبت به پریا بیشتر فشار داد. البته نه انقدر که دردم بگیره یا شاش بند بشم. یه زنبور اون بالا بود که پریا دیدش و هی سعی میکرد با کیرم شاش بریزه روش. هدف گیری میکرد واسم. خندم گرفته بود از کار این دوتا. تموم که شد

پریا: شما پسرا عجب چیز باحالی داریدا. مثل تفنگ آبیه.
من: حالا قابلت رو نداره. میخوای بکن ببر. والا تعارف که نداریم باهم.
پریا خندید و گفت: چرا بکنم حالا؟ هر شب دارمش که. ولی از این به بعد هر وقت جیش داشتی میای تا من و مامانی با کیر خوشگلت هدف گیری کنیم.
مامان: پری راس میگیا. الآن که دقت کردم خیلی باحاله. چرا شما پسرا ازش استفاده اینجوری نمیکنین؟
من: مگه ندید بدیدیم؟ بچه که بودیم گاهی فقط.
پریا: عه جدی؟ چه کار میکردی باهاش مثلا وقتی بچه بودی؟
من: مثلا بیرون از شهر که میرفتیم یه موقع جیشم میگرفت میرفتم یه گوشه و می‌شاشیدم و هی میریختم روی دار و درختا.

خلاصه کلی شوخی کردیم و اون دوتا هم گفتن ما هم جیش داریم. دوتا تخته سنگ بود که کنار هم قرار گرفته بود در مسیر آبشاره. بین دوتا تخته سنگ یه شیار باریک بود.

من: حالا که شما واسه شاشیدن من نقشه کشیدید منم نقشه دارم واستون. مامان برو یه پات رو بزار روی این سنگ و یه پاتم بزار روی اون سنگ و مثل توالت کردن زانو بزن بشین.

مامانم این کارو کرد و من و پریا رفتیم جلوش و بغلش نشستیم. به پریا گفتم حالا از بغلش ممیاش رو بخور و به مامان گفتم تو هم راحت جیشت رو کن. مامان دوتا دستاش رو برد بالا و من و پریا ممیاش رو از بغلش گرفتیم با دست و سرامون رو کشیدم جلو و از بین زانوش که روی ممیاش و شکمش خم شده بود شروع کردیم به مک زدن ممیاش. البته نوک ممیاش نمیشد. زانوش نمیزاشت. اما بغل ممیاش خیلی واسه من که لطیف و خوشمزه بود. مامان یه آه کشید و شروع کرد به شاشیدن. وقتی تموم شد و سه تامون بلند شدیم گفت چقدر خوبه شاشیدن توی حالت تحریک شدن.

من: در سکس عجیب غریبی که براتون تدارک دیدم لحاظ شده شدید. ولی آره خیلی حال میده. اما واسه شما دخترا راحته شاشیدن. ما باید کلی زور بزنیم وقتی داریم تحریک میشیم تا بیاد.
پریا: شاشیدن ما چجوریه رو ولش. از چه سکسی؟
من: به وقتش میفهمی. البته بعد از تو. همینجور که مامان سکس توی جنگل رو پیشنهاد داد ، تو هم یه سکس عجیب بگو و بعدش من.
پریا: من نمیدونم چه طرحی رو بدم؟
مامان: خب فکر کن. حالا حالاها وقت داری. چون برگردیم کرج یه چندتا کار داریم اولش.
پریا: چیا؟
من: ازدواج شما دوتا عشقای من.
پریا: آخ جوووون. میشم عروست رسما مامانی.
من: تو خیلی وقته عروس خوشگل منی‌.

مامان پریا رو بغل کرد و بوسیدش و گفت تو هم عروس منی هم عشق منی. هم دختر منی. الآنم میخوام روی بدنم جیش کنی عزیزم.
من: عه چرا اونوقتی نگفتین؟ منم میخواستم روتون جیش کنم. خیلی دوست داشتم همیشه.
مامان: این سکس تِم دار منه. تو توی سکس خودت هر کاری دوست داری باهامون بکن.
پریا: من خودم تو سکس تم دار تو قول میدم حسابی خیست کنم. ولی حالا بیا انگشت بکن توی کونم ببینم. خیلی دوس دارم یه بار انگشت توی کونم باشه جیش کنم.
من: جوووون. چشم عزیزم.

مامان یه پای پریا رو داد بالا و پریا رو به خودش چسبوند و لبش رو گذاشت توی لبای پریا. منم رفتم پشت پریا یه تف انداختم روی سوراخ کون خوشگلش و انگشت وسطم رو حسابی خیس کردم و کردم توی کونش. وای چه تنگ بود. به زور تا بند دوم انگشتم رو کردم توی کونش. با اینکه یه هفته پیش حدودا کونش رو گاییده بودم اما انگار نه انگار. بهم اومده بود. پریا شروع کرد با آه کشیدن و جیش کردن روی بدن مامان. مامانم پستوناش رو با دستاش فشار میداد تا بیشتر حال کنه. بعدش که شاشیدنش تموم شد ، مامان یکم لباش رو بوسید و ولش کرد. سه تامون رفتیم زیر آب یخ آبشار و خودمون رو شستیم. بعد راه افتادیم سمت چادر و توی راه لباساشون رو برداشتن و رفتیم توی چادر یه لباسی تن کردیم و بساط آتیش درست کردن و جوجه رو راه انداختیم که همرامون آورده بودیم. تا عصر توی جنگل میگشتیم و جای جای جنگل همو بوس میکردیم و می‌مالوندیم. منم هیچی از قضیه مار و اینکه افتادم رو نگفتمشون. فقط شرتم خب روی همون درخت بود که دیگه نرفتم بیارمش و اون دوتا هم حواسشون نبود. اومدم توی چادر یه شرت دیگه پوشیدم. راستش از ماره می‌ترسیدم برگردم. دیگه عصر بود که برگشتیم سمت ماشین و می‌خواستیم بریم به سمت ویلا(ارث رسیده به پریا). منم نشستم پشت ماشین(دیگه من و پریا گواهینامه گرفته بودیم). پریا و مامان رفتن روی صندلی عقب خوابیدن توی بغل هم و مشغول لب گرفتن شدن تا برسیم به ویلا.

(پایان قسمت 13)

منتظر نظرات هستم.
     
  
مرد

 
هنرمندان قسمت 14__تخیلی__تریسام و اروتیک__سریالی

دوستان عزیز سلام. همونطور که گفتم این قسمت سکس با لباس چرم لاتکسی تم اصلی سکس هست. امیدوارم دوست داشته باشید. ببخشید دیشب نرسیدم. دیگه تا حالا تموم شد گفتم تا امشب منتظرتون نزارم و شب جمعه‌ای شاید بتونم با این داستان لحظه خوبی رو براتون بسازم.
**********************************************

مامان برای من و پریا مجلس عروسی مجللی رو گرفت. آقا و خانم ناظری به عنوان بزرگترها و همکلاسی‌های دانشگاه و شاگردامون توی نمایشگاه‌ها و ... مهموناش بودن. آقای ناظری کلی گیر داده بود که مامان به برادرش خبر بده و کلا به قول خودم ، از روی دلسوزی داشت گه خوری میکرد. مامان یه جوری بالاخره پیچوندش. عروسی تا 5 صبح طول کشید و وقتی اومدیم خونه که توی راه ماشینای پشت سرمون هم قال گذاشتیم تا کسی مزاحم هی نشه ، وقتی رسیدیم خونه پریا بدون اینکه به من و مامان بگه برای مامان مخفیانه لباس عروس سفارش داده بود. اونشب مامان تصمیم داشت من و پریا فقط باهم باشیم. یه سکس دو نفره. اما به زور پریا تن مامان لباس عروس رو کرد و مجبور و قانعش کرد که یک سکس سه نفره خفن داشته باشیم. سکسی با لباسای عروس تن اون دوتا و کت و شلوار تن من. دوتاشون رو یکی یه دست در حالی که لباسای عروس تنشون بود ، لباساشون رو زدم بالا و گاییدم. و بعد لباسا رو از تنمون درآوردیم و توی بغل خوابیدیم. پریا و مامان خیلی اونشب خوشگل و ناز شده بودن. و مامان هم اصلا بهش نمیخورد سنش و واقعا همسن پریا میزد. هر چند که با من و پریا مگه چقدر اختلاف سنی داشت.
من تا عید نوروز وقت سر خواروندن نداشتم برای ماه عسل رفتن. مامان هم هر چی میگفت شما دوتا تنهایی باهم برید و ایشالا توی سفرای بعدی باهم میریم ، پریا رسما جلوش میزد زیر گریه. فیلمشم نبود. واقعا گریش میگرفت. آموزشگاه هم حسابی گرفته بود و مامان که مدیریتش بود ، اصلا وقت نداشت. دیگه تصمیم گرفتیم برای عید بریم ترکیه. کل عید رو اونجا باشیم. 24 اسفند بلیط داشتیم. رفتیم و هتلمون هم هتل قصر کمپینسکی استابول بود که واقعا خیلی زیبا بود. دو سه روزی از رفتنمون میگذشت که متوجه حرفای درگوشی مامان و پریا شده بودم. تا اینکه یه بارش بهشون گفتم خبریه؟ خب به ما هم بگید. مارم در جریان بزارید خب.

پریا: خیره عزیم. مثل اینکه پاک یادت رفته سکس فانتیزی من مونده هنوز.
من: نه اتفاقا یادمم نرفته. اتفاقا می‌خواستم بهت بگم چی شد؟ تصمیمت واسش چیه؟ حالا جدی جدی میخوای چه کار کنی و کی اجراش میکنی عشقم؟
مامان: برای اول فروردین به مرحله اجرا میرسه.
من: عه پس تو هم میدونی مامانی؟
مامان: بله که میدونم. دخترم همه چیزش رو به من میگه. مگه مثل پسرم آب زیر کاست؟
من: من؟ آخه چه زیرآبی من رفتم؟
پریا: هیچی همش میری کلاب هتل هی با دخترای کونده میرقصی.
من: به خدا اشتباه میکنی. چرا وقتی مطمئن نیستین قضاوت میکنید. بابا میرم سالن بیلیارد. یه شیخی هست مال قطره خیلی کسخل پولداره. به عشق کنسرت خواننده‌های ما اومده حالا ترکیه. از آهنگای ایرانی خوشش میاد. پولدار پولدار. عاشق شرط بندی. حسابی دارم تیغش میزنم. ده دفه باخته کلی بازم آدم نمیشه. چرا الکی قصه درست میکنید. آخه دوتا خوشگل هات افتاده کنارم که برای بدست آوردن هر کدومشون زمین و زمان رو بهم دوختم. بعد حالا....
مامان: خلاصه حواسمون بهت هستا. فکر نکنی نیست.

دست کردم و کلی لیر ترکیه گذاشتم وسط.

من: بفرمایین. ما وقتی اومدیم من انقدر پول همرام بود؟ اصلا گذاشتن این همه چنج کنیم و وارد کشور بشیم. حالا این شیخ چجوری آورده رو من نمیدونم. ولی آیا من انقدر همرام بود؟ اگه همش توی کلاب بودم که الان باید میکشیدم پایین یه دو سه دستیم به صاب هتل و کلاب داره و همه بانسرای کلاب کون میدادم بس که مشروبا گرونن. خوب خودتون پریشب دیدین چه خبره اینجا قیمتا. فهمیدن هم ایرانی هستیم بیشتر تیغ میزنن. کلا دل خوشی ازمون ندارن سر پول که میشه.

پریا: مامانی راس میگه. این همه پول فقط از یه قمار باز بر میاد داشته باشه.

من ازشون ناراحت شدم و ول کردم رفتم توی محوطه زیبای هتل راه رفتم. واقعا از این قضاوت بیجاشون عصبانی بودم. یه نیم ساعت بعد دوتاشون اومدن پایین پیشم.

پریا: خب حالا قهر نکن. اصلا گه خوردم من.
مامان: منم گه خوردم. خب می‌مردی بچه از اولش بگی کجا میری؟ بعدم گول نخور مامان. این شیخه اگه از اون حرومیاش باشه تا ببینه کلی باخته برات داستان درست میکنه‌ها. با پول اینا هزارتا کثافت کاری درست میکنن.
پریا: حالا قهر نکن دیگه. هیچ میدونی یه ساعت دیگه سال تحویل میشه؟
من: من باید واقعا قهر باشم از شما دوتا. دو شبه هی میگم چرا نمیدین هی بهونه میارید. نکنه شما جایی رو اینجا پیدا کردید که برید خودتون رو خالی.....

مامان آروم زد روی دهنم.
مامان: این چه حریفه پسره بی‌تربیت. حالا ماهم یه گه اشتباهی خوردیم. نزاشتیم چون امشب بعد سال تحویل نوبت سکس فانتیزی پریاست. دیگه تموم میکنیم این بحث رو. مساویم شدیم. هم من و پریا اشتباه کردیم یه چی گفتیم هم تو. دیگه بسه.

مامان ول کرد رفت سمت هتل و توی راه گفت زود باشید بیاید. 55 دقیقه دیگه سال تحویل میشه. خوب نیست سر سفره نباشیم.

مامان که رفت پریا اومد نشست کنارم.

پریا: منو می‌بخشی؟ شیطون گولم زد. تو رو خدا منو ببخش. [خودش رو لوس کرد] من که گناه دارم!!!! نبخشی گریه میکنم. لب بر می‌چینم اشکام دونه دونه میریزنا.

یه دفه محکم بعلش کردم و لبای شیرینش رو لب گرفتم ازش.
من: خیلی ازت ناراحتم.
پریا: ببخشید دیگه. غلط کردم.
من: من غلط بکنم تو رو نبخشم.

دوباره بوسیدمش و دستش رو گرفتم و باهم رفتیم به سمت هتل. در اتاق رو که باز کردیم ، یه دفه مامان پرید اومد توی بغل من و لبم رو بوسید و گفت منو می‌بخشی پسر خوشگلم؟ اشتباه کردم.

منم گرفتمش توی بغلم و از روی زمین بلندش کردم و از روی لباسش ممیش رو بوس کردم و گفتم غلط بکنم نبخشم. من اشتباه کردم نگفتم چه کار میکنم و حالا هم این حرفو زدم.

مامان: بزارم زمین پسرم.

گذاشتمش زمین و مامان پریا هم بغل کرد و سه تایی لبامون رو گذاشتیم روی هم و لب گرفتیم. اتاق دوتا حمام داشت. پریا و مامان باهم رفتن توی یکی از حماما و منم توی یکی دیگه. من که همیشه کیرم سفید بود. دیگه حتی تیز تیزی موها رو هم زدم و کلا صفایی به خودم دادم و اومدم بیرون. اونا هم اومدن. اما لباسای معمولی تنشون بود.

من: لباساتون که معمولیه که. پریا سکست لباس خاصی نداره؟
پریا: چقدر عجولی تو. بزار اول بشینیم سر سفره بعد.
من: خب هوس کس و کوناتون رو کردم دو روزه. بابا ماه عسلیم مثلنا. نمیشه که همش به تفریح و کنسرتا دلم خوش باشه. دلخوشی من خب کس و کون شما دوتا هست.
مامان: ای قربون هوس و دلخوشیت بشه مامان. سه تایی همو بوسیدیم و دیگه نشستیم سر سفره تا عید شد. بعدش از هتل به اتاق زنگ زدن و چون ایرانی بودیم بهمون تبریک گفتن و گفتن به مناسبت 8 تا مهمون ایرانیشون ، توی کلاب جشن گرفتن و دعوت کردن. به مامان و پریا گفتم و اونا هم در گوشی باز یه چیزی بهم گفتن و قبول کردن بریم و بعدش که اومدیم سکس رو شروع کنیم. من از کنجکاوی داشتم می‌مردم که مگه میخوان چی کار کنن؟ بهم گفتن برو لباست رو بپوش تا ماهم بپوشیم بیایم. رفتم و یه تیشرت و یه شلوار ساده فقط پوشیدم. منتظر مامان و پریا نشستم روی مبل تا بیان. وقتی اومدن اوفففف. یا خدا اینا چی بود!!!!

مامان و پریا جفتشون دوتا شلوار چرم مشکی به شدت تنگ پوشیده بودن. انقدر تنگ که حتی این دوتا که کس‌های کوچولو و کلوچه‌ای داشتن وسطش معلوم بود. فکر کنم سایز بچه‌ها بود که اینا پوشیده بودن. چون رونای سفت دوتاشون داشت شلوار رو جر میداد. چرم براق مثل پلاستیک. دوتاشون دوتا نیم تنه بازم چرم مشکی که کلا شکمای خوشگل تختشون پیدا بود رو پوشیده بودن. نیم تنه‌ها هم خیلی تنگ بود و ممی‌های گرد و سفت دوتاشون به خوبی توی نیم تنه پیدا بود. دوتا کفش پاشنه بلند که پاشنش در حد یه میله باریک بود هم پوشیده بودن. اما انقدرم پاشنش بلند نبود که خیلی دراز بشن. ناخنای دست و پاشون هم لاک سفید کرده بودن و پریا که خیلی خوب بلد بود با سر قلم مو باریک با لاک مشکی روی ناخنای سفید خط و نگار انداخته بود. من اصلا آب دهنم رو هم نمیتونستم قورت بدم. از روی مبل بلند شدم و کلم رو خاروندم.

مامان: وای پسرم چه کف کرده
من: وای چقدر خوشگل شدین؟ یه چرخ بزنید ببینم.

مامان و پریا یه چرخ زدن و پشتشون رو کردن بهم و یکم دولا شدن تا کوناشون حسابی بیوفته توی شلوار. دوتاشون پشت شلوارشون از قسمت کمری به اندازه 5 سانت بندی بود و چون کلا فاق شلوارا کوتاه بود ، این بندی بودن باعث شده بود که بالای شیار کون دوتاشون کاملا دیده بشه. انقدر تنگ بود که دوتا کپل سفت و برجسته کونشون بدجوری از توی شلوارا زده بود بیرون. آدم حس میکرد الآنست که شلواره جر بخوره و دوتا کون خوشگل و برجسته بزنه بیرون. پریا یکم کونش رو لرزوند و مامان هم قوس خوشگل کمرش رو یه پیچ و تاب داد. وای کیرم تیرآهن شد توی شرتم. دوباره برگشتن به سمتم. من تازه متوجه موهاشون و آرایش زیبای صورتشون و خصوصا چشماشون شدم. پریا از یکی از همکلاسی‌های دانشگاه که منم میشناختمش مدتی بود کارای آرایشگاهی یاد گرفته بود. واقعا خیلی هم پیشرفت کرده بود. خیلی حرفه‌ای شده بود. قبل اومدنمون موهای خودش و مامان رو مشکی پر کلاغی کرده بود و پایین موهای شلال و بلندشون که تا وسط کمرشون میومد رو رگه‌های آبی سیر مایل به سرمه‌ای کرده بود. اما حالا که نگاشون کردم ، مثل گوشای گربه ، نمیدونم موهاشون رو چه کار کرده بودن که مثل گوشای کوچیک گربه ماده که از نرش کوچیکتره ، روی سرشون مثلثی در اومده بود. به صورتای زیباشون که نگاه کردم درجا متوجه شدم‌ چشماشون رو مثل گربه آرایش کردن. انگار چشمای گربه‌هایی که کوچیکن و تازه به دنیا اومدن و خیلی خوشگلم شده بود. با رژلب سرخ.

من: کدوم آرایشگاه و کِی رفتین اصلا که دوتا گربه خوشگل تحویل من داده؟
مامان: آرایشگاه پریای خوشگلم.
پریا: خدایی کی میتونه مثل من این کارو کنه؟ وقتی خودم بلدم چرا برم زیر دست کثیف یه غریبه؟
من: الهی قربونت برم من. اصلا گور بابای پارتی. میگم سکس با همین تیپ گربه‌ای هست خوشگل خانوما پس؟
مامان: آ آ آ. وایسا وایسا. سکس که آره با همین لباسای چرم هست. اما موافقید پارتی رو بیخیال بشیم؟ چیه مثلا. مشتی رقص و دی جی و آهنگای بند تمبونی.
من: آره بابا بیخیالا. فقط درست شنیدم؟ سکس با این لباسای خوشگل هست؟ با همینا؟
مامان: بله عشق مامان. سکس فانتیزی پریا ، سکس با لباسای چرمی لاتکسی هست؟
من: لاتکس؟ یعنی اینا لاتکسه؟ میگم چرا انقدر جذبه آخه.

رفتم سمتشون و پریا رو خواستم بغل کنم ببوسمش واسه این فانتیزی باحالش که نزاشتم و دست گذاشت توی سینم و گفت حالا که پارتی پرید پس برو توی این اتاق و لباست رو آماده گذاشتم برات روی تخت. برو بپوشش بیا.

من: نگو که منم باید از این لاتکسا بپوشم. قشنگ کیرم ساییده میشه که.
مامان: نخیر. لاتکس نیست. خوب میدونیم شما مردا به این راحتی نمیتونید و در کلم زشت هست آقا. اینا واس ما خانوم خوشگلاست‌
من: فدای شما خانوم خوشگلا. رفتم توی اتاق و دیدم به به. لباس بتمن گذاشتن واسم. یه تیشرت مشکی جذب اندامی با یه شلوار مشکی چرم که چرم ساده بود. استریج بود اما نه لاتکسی که سرویس کنه کیرم رو. یه کمر بند زرد پهن که کلیم مثل کمربند بتمن بغلاش مثل جیب بود که همینجوری الکی ببندی روی شلوار. یه شنل هم بود که سرش سوراخ بود تا بکنم تنم از سر. یه نقاب پارچه‌ای بتمن هم بود با دستکشای چرم موتور سواری(نه بی انگشتا). روی تیشرت هم علامت بتمن چاپ شده بود. داشتم تن میکردم که یه دفه دیدم قسمت سالن اتاق هتل که اتاقی که من داخلش داشتم لباس تن میکردم یه پنجره رو به سالن داشت ، از داخل پنجره دیدم تاریک شد. با اینکه هنوز عصر بود و نور آفتاب بود. انگار این دوتا خوشگل پرده‌ها رو کشیدن. یه دفه یه نور سفید رنگی فضا رو پر کرد. تند تند تن کردم. پوتینای مشکی هم بود که پا کردم. در رو باز کردم و دیدم تلویزیون اتاق رو روشن کردن و تصویر علامت خفاش سیاه بتمن رو داشت نشون میداد که پس زمینه علامت هم سفید بود. چون پرده‌ها رو کشیده بودن ، نور سفید افتاده بود روی دیوار سالن و علامت سیاه بتمن هم افتاده بود روی دیوار مثل سایه. خندم گرفته بود از کارشون. اما خودشون نبودن انگار.

من: حالا دیگه واسه من بت سیگنال درست میکنید و بتمن رو فرا میخونید؟ حالا کوشید؟ کجایید؟ رئیس پلیس گوردنتون کجاست؟
یه دفه دوتا دست سر شونه‌هام حس کردم.

پریا: این یه گاتهام سیتی جدیده. گوردن نداره. دوتا کت‌وومن سکسی داره که بتمن باید بهشون حال بده تا کارای بد بد نکنن.
من: حال نده مگه چه کار میکنید؟

یه دفه دست چپ روی شونم اومد پایین و روی سینم قرار گرفت. مامان اومد جلوم وایساد. یه نوار به عرض پنج سانتی با دوتا سوراخ چشم روش که بسته بود روی چشماش و پشت سرش گرش زده بود اومد جلوم. یه لیس زد به لبم و گفت : حتی شوخی حال ندادنت به ما هم قشنگ نیست بتمن بد.
مامان دستش رو دور گردنم حلقه کرد. همزمان پریا هم که پشتم بود دستش رو روی دستای مامان گذاشت و دور گردنم حلقه کرد. پریا با کسش و شکمش در واقع یه ضربه محکم زد به کون و کمرم و من یکم رفتم جلو و خوردم به تن مامان. مامان خودش رو به شدت بهم چسبوند و کسش رو فشار داد به کیر شق کردم از روی لباس. درجا دم پهلوی لختش رو با دستام دورش حلقه کردم و به خودم چسبوندمش. پریا هم دستاش رو از دور گردنم باز کرد و شنلم رو داد بالا و رفت زیر شنلم و دم پهلوهامو گرفت و هی کس و شکمش رو به پشتم می‌مالید و آه میکشید آروم.

من: زیر شنل بتمن چی میخوای تو گربه خوشگل؟
پریا: حال میخوام. حال بتمن خان.

مامان یه بوس زد روی لبم و تا خواستم لبش رو بمکم ، توی بغلم چرخید و شیار کونش رو فشار داد به کیر شق کرده من و کمرش رو چسبوند به تنم و خودش رو شل کرد توی بغلم. من شکمش رو با دو دستم می‌مالیدم. دلم میخواست دستکشا رو در بیارم و پوست لطیف شکم مامان رو حس کنم. اما گفتم یکم تحمل کن پسر و به موقش. با انگشتم با سوراخ ناف خوشگلش ور رفتم یکم. مامان کونش رو با فشار شدید آوردن به کیرم می‌چرخوند روی کیرم. من آروم آروم دستام رو آوردم روی ممیای سفت و گرد مامان از روی نیم تنه گذاشتم و شروع کردم به فشار دادن و مالیدن پستونای مامان. پریا هم کونم رو چنگ میزد و فشار میداد و هی خودش رو بهم می‌مالوند. دوتا ممی مامان رو به شدت با کف دستام فشار دادم.

مامان: آهههه پری. پری خوشگل من.
پریا: جووووون. جونم مامانی سکسی من.
مامان: تنم داره آتیش میگیره؟
پریا: منم دارم می‌سوزم از هوس.
من: منم دارم از شق دردی می‌میرم از دست شما سکسیا.
مامان: جووووون.‌دور کیر کلفت شقت بگردم من‌ روی چاک کونمه.
پریا: وای مامان کونت. کون که نیست. تیکه‌ای از بهشته.
مامان: مثل چوچول لای کس خوشمزه خودت. عسل بهشتیه.

نوک پستونای مامان رو آروم از روی نیم تنش فشار دادم. سخت بود. دستکش چرم من و نیم تنه لاتکسی مامان روی هم سر میخورد.

مامان: جووووون.‌ممی‌های مامانی رو له کن با دستای مردونت.

پشت موهای دوتاشون مثل آبشار ، لَش ریخته بود و صاف تا وسط کمراشون بود. موهای مامان رو کنار زدم و شروع کردم بوسیدن و مک زدن گردنش. دوتا ممیش رو از یقه نیم تنش دراوردم و با دستام شروع کردم به مالیدن ممیاش.

من: جوووون این ممیا مال کیه؟
مامان: همش مال تو و پریاست.

حسابی که ممیاش رو مالیدم ، یه دفه مامان ازم فاصله گرفت و ممیاش رو گذاشت سر جاش توی نیم تنش و پریا هم زود ولم کرد. مامان رفت سمت تلویزیون و یه فلش گذاشت توی تلویزون و بعد چراغای هالوژنی زرد رنگ توی سقف سالن رو روشن کرد. یه آهنگ پلی شد که هر چی سعی کردم بفهمم خدایا این ریتمش چرا انجوریه نفهمیدم. پریا هم رفت پیش مامان و یه دفه شروع کرد با ریتم اهنگ کت واک راه رفتن. پریا هم مثل مامان یه نوار مشکی روی چشماش بود و خودشون رو شبیه کت‌وومن کرده بودن. کت واک راه میرفتن و کوناشون رو خصوصا نشون‌ من میدادن هی.‌من دست به سینه مثل بتمن وایساده بودم توی گوشه تاریک اتاق نگاشون میکردم و فقط میگفتم بیشتر. بیشتر کون نشونم بدین. پریا ریموت رو برداشت یه آهنگ پلی کرد که ریتمش بازم عجیب بود. همشم صدای آه و اوف دختر توی آهنگه بود. مامان و پریا کوناشون رو کردن سمت من و شروع کردن با آهنگه کوناشون رو لرزوندن. فهمیدم این آهنگه دقیقا بدرد همین کار انگار میخوره. واسه همین ساخته شده. پریا اومد سمتم و به پشت شد و کوتش رو چسبوند به کیرم.

پریا: اووووف مامان. کیرش رو دیدی چه سفت شده.
مامان: وای آره خیلی حال داد. قشنگ بچسبونش روی چاک کونت تا بیشتر حال کنی عزیزم.

مامان مشغول رقص کون بود با آهنگه. پریا سرش رو خم کرد تا من بتونم مامانم ببینم. دستم رو کردم توی یقه نیم تنش و ممیش رو گرفتم توی دستم و فشارش دادم.

من: کیر ‌سیخم رو دوس داری خوشگل من؟
پریا: براش جون میدم.
من: باید براش بهم کس بدی خوشگل من.

پریا برگشت توی بغلم و پای راستش رو داد بالا و دور پام حلقش کرد و گفت کسم مال توئه. سهم توئه. محکم چسبوندمش به خودم. کیرم روی کسش قرار گرفت.

من: جوووون تپلش کردی؟
پریا: به عشق تو هر کاری باهاش میکنم تا بیشتر حال کنی. مامانی بیا پیشم عشقم. میخوام توی بغلت باشم.

مامان اومد و پریا رو از پشت بغلش کرد و کسش رو چسبوند به کون پریا.

پریا: آهههه. ساندویچم کنید بینتون.
من: جوووون.‌قربونت برم‌که دوست داری فشارت بدن همش.
مامان: عشقم انقدر فشارش بده تا آبش در بیاد.
من: چشم مامانی خوشگلم.

من و مامان خودمون رو بهش فشار دادیم. پریا سرش رو روی شونه مامان خوابوند و بلند از ته دل آه کشید.

من: ای جوووون. لبم رو گذاشتم روی گردنش و مکش زدم گردن نازش رو. مامانم گوشه لپش رو بوس کرد.

مامان: شاهینم همینجور که توی بغلته عقب عقب آروم برو به سمت اتاق آخری.

من عقب عقب رفتم‌ به سمت اتاق. پریا توی بغلم با فشار دادنش لش کرده بود. اما همین که رسیدیم به اتاق خواب، انگار جون گرفت و هلم داد روی تخت. افتادم روی تخت. پریا پشت به من نشست روی تخت و همینجور اومد عقب تا بیاد لای پام. منم لای پام رو براش باز کرده بودم. اومد و چاک کونش رو گذاشت روی کیر شقم.

پریا: اووووف. قربون این سیخ شدنش بشم من.

بعد داگ استایلی شد و هی چاک کونش رو روی کیرم که سیخ وایساده بود ، بالا پایین میکرد.

من: مامانی بیا توی بغلم.

مامان زود اومد کنارم به پهلو خوابید و لبش رو گذاشت توی لبم. لباش که همیشه خوشمزه بود. حالا هم این رژلبش دیگه واقعا خیلی خوشمزه شده بود. شونش رو گرفتم و کشیدمش تا ممیاش بیاد روی تنم قرار بگیره لبش رو محکم‌ مک میزدم. پریا هم همینجور کونش رو بالا پایین میکرد. لاتکس پلاستیکی شلوارش حسابی داغ شده بود از اصطحکاک و کیرم داشت هر لحظه داغ‌تر میشد. کون خودش هم داشت داغ میکرد. خوب می‌تونست تحمل کنه. من ممی‌های مامان رو گرفته بودم و با دستم که زیر سینه‌هاش روی تنم بود و فشارشون میدادم. مامان لبش رو از لبم جدا کرد و توی چشمام خیره شد.

مامان: چه خوشگل شدی بتمن رویایی من!!!
من: خودت رو ندیدی با این آرایش خوشگلت.

دست انداختم و نوار رو از روی چشمش برداشتم.

من: جوووون. چه چشمات خوشگل شده.

مامان چشماش رو بست و گفت بوس کن چشای مامانی رو.

بوسه زدم روی چشماش. بعد مامان سرش رو گذاشت روی سینم.‌ در اصل روی قلبم و به کون بی نظیر پریا که بالا پایین داشت میشد خیره شده بود. مامان طاقت نیاورد و دستش رو گذاشت روی لمبه کون پریا.

پریا: آهههه مامانی. آهههه. قربون دستای گرمت.

پریا ول کرد و اومد خوابید سمت راستم و سرش رو گذاشت روی سینم و مشغول لب دادن به مامان شد. منم صورتای نازشون رو نوازش میکردم. بعد پریا اومد بالا و لبش رو گذاشت توی لبم. نوار روی چشم اونم برداشتم. بعدش پریا خوابید کنارم و سرش رو گذاشت کنار سرم و گفت مامانی شروع کن برنامه رو.

مامان دوتا کفش پاشنه بلند خودش رو از پاش درآورد و رفت پایین پام و پوتینای منو درآورد و شلوارم از پام درآورد. پریا کمربند رو که خب الکیم ‌بود از دورم باز کرد و انداخت کنار. خواست نقابم رو هم برداره که گفتم نه ولش کن. حال میده. حس باحالی هست. اما شنل رو درآوردم.

پریا: گرمت نیست؟
من: گرم از عشق شمام. ولی نه عشقم.
پریا: یکم بیا بالا.

اومدم بالا.
من: حالا مامانی میخواد چی کار کنه؟

پریا لبش رو نزدیک لبم آورد و گفت صبر کن عزیزم و شروع کرد لب گرفتن ازم.

مامان: جوووون. چه کیری هست.

بعد کیرم رو با دستش خوابوند روی شکمم و گفت دوتا پاهام رو خم کنم از زانو تا کف پام روی تخت قرار بگیره. بعد خودش شیار کسش رو از روی شلوار چرمش روی کیرم گذاشت و تنش رو خوابوند روی تنم. صورت مامان درست جلوی صورتم قرار گرفت. پریا آخرین لب رو بهم داد و رفت پشت مامان و یه اسپنک زد در کون مامان که توی هوا بود. وای گرمای کسش داشت آتیشم میزد. دستم رو گذاشتم پشت سرش و سرش رو به لبم فشار دادم و زبونم رو فرستادم توی دهنش. مامان با لبش زبونم رو گرفت مک بزنه و آروم آروم شروع کرد کسش رو تکون دادن روی کیرم. من کلا وقتی کیرم شق میشد سیخ می‌ایستاد و شل نمیزد. حالا که مامان با کسش خوابونده بودش روی شکمم و بهش فشار میداد ، یه شق درد باحال همراه با تحریک شدنی رو در من بوجود آورده بود.

پریا: وای مامانی قربون کونت بشم من. عاشق کون خوشگلتم.
مامان: منم عاشق تو هستم. تو هم خودت هم کس و کونت خوشگله دختر قشنگم.

من دستام رو محکم دور کمر مامان حلقه کرده بودم. از مالش کسش به کیرم از روی شلوار ، به شدت شلوارش داغ شده بود پلاستیک لاتکسش و داشت کیرم رو آتیش میزد. از طرفی با مالیدنش ، صدایی هست که روی مبل چرم بشینی در میاد ، همون صدا هی از از شلواره در میومد. خیلی حس خوبی بود کیرم روی چاک کس مامان نشسته بود کامل. مامان لب و گردنم رو بوسه بارون میکرد و هر لحظه سرعت مالیدن کسش رو به کیرم شدیدتر میکرد. پریا هم از پشت کپلای کون مامان رو گرفته بود و می‌مالید و هی اسپنک میزد در کون مامان. نه که دردش بگیره. اما چون شلواره چرم بود صدای باحالی میداد. از قسمت بندی بالای شلوار مامان دستم رو خواستم بکنم توی شلوارش و با سوراخ کون مامان ور برم. اما انقدر شلواره تنگ بود که دیگه جای دست من داخلش نبود. نمیدونم چجوری پوشیده بودش. از بس گرم شده بود لای کسش ، واقعا دیگه داشت کیرم آتیش میگرفت. من و مامان خیس عرق شده بودیم.

مامان: خوبه پسرم؟ حال میده بهت؟
من: کیرم روی چاک گرم کست هست. بعد حال نده؟

مامان لبش رو گذاشت روی لبم و لب داد بهم باز. پریا دیگه طاقت نیاورد و از پشت شلوار مامان رو کشید پایین و لای کون مامان رو باز کرد و لبش رو رسوند به سوراخ کون مامان. منم با انگشت آروم آروم مثل دارم نوازشش میکنم ، بالای شیار کون مامان رو نوازش میکردم. دیگه داشت حالم خراب میشد.

من: مامان مامانی محکمتر کس گرمت رو فشار بده به کیرم.

مامان سعی کرد فشار تنش رو بیشتر روم بنداره و به کیرم بیشتر فشار بیاره. کیرم حسابی داشت له میشد زیر کس مامان. پوستش داشت آتیش میگرفت از داغ شدن بیش از حد شلوار.

پریا: مامانی خوشگلم حواست باشه آبش نیاد. واسه اون کار لازمش دارما.
مامان: نه عشق من‌. کون مامان رو یکم بیشتر لیس میزنی؟
پریا: تو جووون بخواه ازم سکسی ترین مامانی دنیا.

پریا بیشتر سوراخ کون مامان رو لیس میزد.

مامان: پسر گلم نزدیکی؟
من[با داد]: نه نه. تندتر فقط تندتر.
مامان: جوووون. قربون این حد حشریت بشه مامانت.

مامان دیگه رسما داشت کیرم رو بگا میداد. سعی میکردم چشمام رو ببندم تا توی چشمای خمار حشری کنندش نگاه نکنم و بتونم یه مقدار بیشتر کنترل کنم. سعی میکردم ذهنم رو پرت کنم. ولی مگه میشد لعنتی. دست راستم رو از پشت کمرش آوردم و از بغل ممی مامان رو با دستم گرفتم. دستکش چرم من روی نیم تنه چرم مامان لیز میخورد. وحشی شدم و محکم پستون راستش رو توی چنگ گرفتم.

مامان: آییی جوووون. بیشتر ممی مامان رو فشار بده.

من[با داد]: مامان میگمت بیشتر کس آتیشیت رو روی کیرم فشار بده خب.
مامان: وای جوووون. چه حشری شدی پسر گلم.
پریا: مامانی حواست باشه نیاد.
مامان: هست دخترم. هست.

مامان تندتر خودش رو تکون میداد. اونم جیغش در اومد. یه دفه کسش به شدت وحشتناکی داغتر شد که فکر کنم ارضا شد. اما فکر نکنم اسکئرت کرد. چون تنش لرزه نکرد. همیشه وقتی اسکوئرت میکرد تنش به شدت می‌لرزید و کلی جیغ میزد. فکر کنم فقط ارضای ساده شد و کسش خیس شد و داغ شد به شدت. منم داشتم میومدم. اما چون خیلی خوشم اومده بود کیرم اینجوری روی چاک کس مامانه و جنس نرم و لیز شلواره واقعا خوشم اومده بود ، دلم نمیخواست به این زودی تموم بشه. با دو دستم محکم مامان رو از کمر بغل کردم و نزاشتم دیگه خودش رو تکون بده.

من: یکم. یکم‌ وایسا مامانی.
مامان: داره میاد؟
من: نه نه. یکم فقط وایسا.

مامان دست از کار کشید و دور گردنم که خیس عرق شده بود رو لیس میزد. نقاب روی صورتم از عرق چسبیده بود به صورتم. اما ازش خوشم اومده بود. دلم نمیومد درش بیارم. گفتم تا یکم افت کنم بزار یکم لبای پریا که حالا هم طعم کون مامان رو به خودش گرفته رو بخورم.

من: پری جونم بودو بیا لب بده به بتمن ببینم.

پریا زود از پشت مامان اومد کنارم خوابید.

پریا: قربون بتمنم بشم من.

لبش رو گذاشت توی لبم. جوووون.‌ چه لبای داغ و خوشمزه‌ای. مامان هم سرش کرد توی موهای پریا و سرش رو بوس میکرد و دست توی موهای لطیف پریا میکشید. حسابی از کیرم پیش آب در اومده بود. کیرم شدید روی کس مامان نبض میزد. کلی که پریا لب داد بهم
پریا یه بوس از لب من و مامان گرفت و برگشت پشت مامان و مشغول لیسیدن دوباره سوراخ کون مامان شد. مامان که اونوقت تاحالا کمرش رو خم کرده بود تا فشار کسش به کیرم بیشتر بشه ، حالا قبل اینکه شروع کنه دوباره ، یکم کمرش رو صاف‌تر کرد.‌حالا ممیاش اومد جلوی صورتم. خودش با دستش ممی چپش رو گذاشت توی دهنم.

مامان: بخور مامان جون. محکم مکش بزن.

اینو گفت و شروع کرد به سرعت خودش رو مالوندن به کیرم. لای پاش حسابی به طرز ناجوری داغ کرده بود. قطعا از داغی شلواره کس خودشم داشت آتیش میگرفت و قطعا به اونم مثل من داشت حال میداد شدید. مامان سرش رو توی موهام کرده بود و آه میکشید. پریا هم حسابی کونش رو داشت مک میزد و نوک زبونش رو لوله کرده بود تا سر زبونش بره توی سوراخ خوشگل کون مامان. شدید داشتم پستونش رو مک میزدم و دلم میخواست عربده بکشم از لذت آتیش گرفتن کیرم لای پای مامان که این پستونش توی دهنم نمیزاشت. دیگه واقعا نمیشد تحمل کنم و داشتم ارضا میشدم. دستام که دور کمر مامان حلقه بود ، زدم پشتش تا بفهمه دیگه متاسفانه باید بس کنه. ولی واقعا خیلی خیلی خوب مقاومت کردم با اون حد آتیشی بودن لای پای مامان و اینکه انقدر شلواره لیز بود. مامان زود از روم پاشد. پریا اومد به پهلو خوابید روی تخت و کفشاشم درآورد.

مامان: شاهین مامان پاشو بیا و کیرت رو بزار توی پاچه شلوار پریا.
مامان خودش با دستش پاچه راست شلوار پریا رو گرفت کشید. انقدر تنگ بود و جذب بدن ناز پریا شده بود ، شلواره به سختی از پوست پای پریا جدا میشد. من زود پاشدم و کیرم رو گذاشتم توی پاچه شلوار پریا. هم مغزم ترکیده بود واسه اینکه آبم سر کیرم بود و هم کنجکاوی اینکه میخوان چه کار کنن نابودم کرده بود. مامان پاچه شلوار رو ول کرد و پارچه لاتکسی شلوار چسبید به کیرم. پریا که به پهلو خوابیده بود سرش رو کج کرد و نگام کرد.

پریا: وای چه بتمن خوفناکی.
من: اوففف پری اگه بدونی چه حالیم.

مامان پشت به من ، در حالی که کون لخت سفتش جلوی چشمام بود که پریا شلوار رو تا زیر کونش کشیده بود پایین از پشتش و جلوش چون جذب بود هنوز سر جاش بود، نشست روی ساق پای پریا و کیر من. دوباره کیر من رفت لای کس مامان.

مامان: پری جونم راحتی؟ دردت نمیگیره؟
پریا: نه مامانی. اووووف چه کسی داری مامان جونم. بخورمش فقط.
مامان: کسم رو شما دوتا عشقام نخورید کی بخوره؟ شاهین دیگه جلوی خودت رو نگیر و خالی کن خودتو.

من بدون حرفی با کف دستام کپلای سفت کون کوچولوش رو چنگ زدم و خودم رو روی کمرش خم کردم و در حالی که داشتم کمرش رو بوس میکردم ، امان شروع کرد مالوندن کسش به کیرم. مامان چهار پنج بار که جلو عقب کرد با داد فراوان و فشار دادن کون مامان با دستام ، یه جوری آبم با فشار پاشید توی پاچه شلوار پریا در سه جهش ، که خودم هم از تعجب داشت شاخم در میومد. زود نفاب بتمن رو از روی صورتم کشیدم بیرون و از پشت افتادم روی تخت. اصلا دیگه نمیشد خودم رو نگه دارم. مامان زود از روی کیر من و ساق پای پریا بلند شد و کیر من رو در آورد از پاچه شلوار پریا و به شکم خوابید و اول انگشتای لاک زده پای پریا رو لیس زد و بعد پشت پای پریا بوسید و آروم آروم سعی کرد به هر سختی هست پاچه شلوار رو بده بالا و شروع کرد به مک زدن آب کیر من روی ساق پای پریا. پریا بلتد شد ایستاد و کف پاش رو گذاشت جلوی دهن مامان تا راحت‌تر لیس بزنه مامان.

پریا: مامانی. همش رو تنها تنها نخوریا.

مامان سعی کرد همه آبا رو بمکه و توی دهنش نگه داشته بود. پریا رو دوباره خوابوند و بعد رفت خوابید روی تن پریا و لبش رو گذاشت توی لب پریا و شروع کرد آب کیرا رو ذره ذره ریختن توی دهنش. پریا هم با دستاش کپلای کون مامان رو چنگ میزد. من چشمام باز بود و می‌دیدمشون ، اما نای حرکتی واقعا نداشتم. انگار این مالیدنای کس مامان روی کیرم ، همه شیره جونم رو کشیده بود بیرون. کلی روی هم خوابیدن و عاشقانه لب میگرفتن از هم. بعد پاشدن رفتن توی دستشویی و کلا همه لباساشون رو درآوردن. در دستشویی درست روبروی در اتاقی که ما داخلش بودیم بود. می‌خواستن در رو ببندن که من گفتم نه نبندید و بزارید نگاتون کنم من.

پریا: جوووون. قربون نگاه کردنت بشم. پس حسابی کس و کونامون رو نگاه کن تا حشری بشی واسه راند دوم.
من: فدای اون کس و کونا برم من.

پریا یه پاش رو بلند کرد و گذاشت توی روشویی و مامان هم آب رو روش باز کرد و پاش رو از آب کیر من شست زیر آب. مامان خم شد و شروع کرد به بوسیدن پاهای پریا از ساق پا به پایین. بعد که خورد رفت پشتش و نشست پشتش و لای پاش که باز شده بود چون یه پاش بالا بود ، نشست و کسش رو یه لیس کشید با زبونش و لای کسش رو باز کرد با انگشتاش و حسابی لیسش زد.

پریا: آه مامانی. مامان فدات بشم من. جوووون

اما مامان نزاشت ارضا بشه. بلند شد بغلش کرد و کلی لبای همو بوسیدن. بعد پریا مامان رو خم کرد تا پستوناش رو که اونوقتی کلی عرق کرده بود رو زیر آب بشوره. خود پریا هم دولا شد و ممی‌های مامان رو که زیر آب بود حسابی مک زد. خوب که خودشون رو شستن ،

پریا: عزیرم روی دراور کنار تخت شکلاته. یکم بخور انرژی بگیر ما الآن میایم توی جیگرت.
من: شما دوتا خودتون جیگرید. زود بیاید که با این کاراتون آمپرم زده بالا. بدوییدا. نرید کس و کون همو تنهایی بخوریدا.
مامان: جووون. آخ جووون که همش حشری هستی.
پریا: فداش بشم من.

دوتاشون رفتن اتاق کناری. من چشمام رو روی هم گذاشته بودم و داشتم شکلات میخوردم که از صداشون چشمام رو باز کردم. داشت چشمام میزد بیرون. دوتاشون لباساشون رو عوض کرده بودن. دیگه دوتا گوشش گربه روی موهاشون نبود و موهاشون رو ساده دورشون ریخته بودن. اما آرایش خوشگل صورتشون همون بود و پاکش نکرده بودن. فقط تجدیدش کرده بودن. نمیدونم اسمش چیه(واقعا نمیدونم اسم این لباس چیه) دوتا نیم تنه بازم چرم لاتکسی ولی به رنگ قرمز پوشیده بودن که ظاهرش مثل کت بود. یعنی وسطش دکمه داشت و یقه مثل کت داشت. اما تا زیر سینه بود و شکمشون کاملا بیرون. خیلیم تنگ بود و جذب و معلوم بود زیرش سوتین نبستن و دوتا ممی خوشگل برای هر کدومشون زیر این نیم تنه آماده منه. بعد یه حلقه قرمز رنگ فنری دور کمرشون بود که جای کمربنده و دوتاشون دوتا شلوار چرم بازم لاتکسی سرخ رنگ جذب که این شلوارا به زیر کون که میرسید دیگه قسمت کون و کس رو نداشت و با بندایی از جنس شلوار به اون حلقه وصل بود. یعنی قشنگ کس و کونشون پیدا بود. اما جالبتر اینکه دیدم مامان یه دیلدو بسته به خودش که دیلدو تهش کش محکم بود و دور کون مامان بسته شده بود.

من: مامانی کیر درآوردی؟
مامان: آره میخوام پریا رو بگاییم. دوتایی.
من: ای جوووون.
پریا: اینم از آخرین قسمت سکس فانتیزی من.
من: ای قربون فانتیزیات بشم سکسی من.

دستم رو دراز کردم و پهلوی پریا رو گرفتم و کشیدمش سمت خودم روی تخت. خودم نشسته بودم کف تخت. یه دفه پریا که روی زانو نشسته بود جلوم و ممیاش جلوی صورتم بود ، دو بر این نیم تنش رو توی صورتم از هم کشید و باز کرد و دوتا ممی گرد سفتش توی صورتم پرید بیرون. اووووف. چه صحنه‌ای. دستام رو دور کمرش حلقه کردم و محکم بغلش کردم و ممیش رو کردم توی دهنم. مامان زود رفت پشت پریا و ممیاش رو از بغل که دستش رو رد کرده بود فشار میداد. پریا دو دستش رو دور سرم حلقه کرده بود و منو به آغوشش فشار میداد. بعد هلم داد و کمرم افتاد روی تخت. پریا زود شروع کرد به ساک زدن. مامان هم زود اومد بالای سرم و پستوناش رو جلوی صورتم گرفت و یه دفه نیم تنش رو از هم کشید و بازش کرد و دوتا پستون هلوی مامان پرید توی صورتم. مامان هی خودش رو چپ و راست میکرد و نیپل ممیاش رو توی دهنم میکرد. منم زبونم رو دراز کرده بودم که هی خودش رو چپ و راست میکنه ، زبونم روی نیپلای ممیاش کشیده بشه. خیلی حال میداد.

مامان: جووون. بخور پسر مامانی. بخور فدات بشم.

پریا انگشت وسطش رو از لای کونم به سوراخ کونم رسونده بود و با سوراخم ور میرفت. با دست آزاد دیگش تخمام رو می‌مالید و کیرم رو ساک میزد. سر کیرم رو به گوشت داخلی لپش میکشید. توی دهنش نگهش میداشت و محکم‌ مکش میزد. اصلا دندون نمیزد به کیرم. بعدش کیرم رو دراورد از دهنش. یکم با انگشتاش سوارخ کیرم رو یکم کشید از هم و نوک زبونش رو داخل سوراخ کیرم میکشید. یه تف غلیظ ریخت روی کیرم و گفت پاشید پاشید زودی ببینمتون. از روم رفت کنار و من و مامان زود پاشدیم. مامان هم حسابی با تفش دیلدوی وصل شده بهش رو خیس خیس کرد.

مامان: عشق مامان.‌کسش یا کونش با تو؟
من: پری جون خودت چی میگی؟
پریا: هر چی عشقام بخوان.
من: پس کون خوشگلت با من. کس جیگرت با مامان.‌ فقط قبلش...

رفتم یکم کسش رو زودی یه لیس کشیدم و برگشتم پشت پریا. مامان قوطی ژل رو که روی دراور بود رو برداشت و بهم داد. کلی با ژل سوراخ کونش رو آماده کردم و کیر خودمم ژل زدم. آروم آروم کیرم رو فرو کردم توی کون تنگش. وای چقدر تنگ بود.

پریا: آی آی. جوووون رفت تو. رفت تو. کل کیر کلفتت رو توی کونم حس میکنم.
من: چه حسی داره؟
پریا: حس خوبیه. ببینی دو نفر کیراشون توی کس توئه / واسه‌ی رسوندن حالی به تو ، همه‌ی راهو نفس نفس زدن حس خوبیه

مامان یه دفه صورتش رو گرفت و لبش رو حسابی مک زد.
مامان: قربون دختر سکسی شاعرم ‌بشم. بعد مامان هم آروم آروم دیلدو رو کرد توی کس پریا. سایز و قطر دیلدو تقریبا شبیه کیر من بود. پریا همین که دیلدو رو حس کرد توی کسش عین چی جیغ میزد. سرش رو خوابونده بود روی شونه من. من با دست راستم گردنش رو گرفتم و با دست چپ ممی چپش رو. ممیش رو حسابی فشار میداد توی دستم.

مامان: شاهین آروم تلمبه بزنیا. دردش نگیره بچم. الهی فداش بشم چه ناز شده.
پریا[با صدای بریده و نفس نفس زدن] : نه محکم بزنید.

مامان با چشم و ابرو اشاره کرد نه. من و مامان آروم شروع کردیم باهم تلبه زدن. من اما کیرم رو تا دسته فرو نمیکردم. چون مامان دیلدو رو تا ته فرو میکرد و من می‌ترسیدم یه دفه جر بخوره واقعا و کس و کونش یکی بشه رسما.

پریا: آی مامانی آی دارم جر میخورم.
مامان: یه لب بده به مامانی آروم بشی عزیز دلم.

پریا لبش رو گذاشت توی لب مامان. من نوک ممیش رو با انگشتم میکشیدم. یکم که گذشت خودم خسته شدم از تلمبه زدن آروم. گفتم بزار یکم فقط تندترش کنم. دستم رو از روی گردنش برداشتم و دوتا ممیش رو محکم گرفتم توی دستم و فشار دادم و یکم تلمبه رو محکم‌تر زدم. پریا مامان رو سفت بغل کرد و گفت

پریا: مامانی تو رو خدا. التماست میکنم تندترش کن.
مامان: سفت پس مامان رو بغل کن. سفت‌تر این.

مامان هم شروع کرد محکم‌تر تلمبه زدن. صدای شالاپ شلوپ بود که از کس و کون پریا در میومد. من انقدر محکمش کردم که صدای برخورد کون پریا با رون و شکم من بود که پیچده بود توی اتاق. خوب بود همه پنجره‌ها بسته بود. ولی صدای جیغ پریا از دیوار بتنی هم رد میشد. با تمام قدرت داشت جیغ میزد. انقدر کونش تنگ بود که منم داشتم ارضا میشدم.

پریا: شاهینم بریز توم. توی کونم.

گردنش رو بوس میکردم و تند تلمبه میزدم. پریا کنترل دیگه روی کاراش نداشت. داشت ارضا میشد و چیزی حالیش نبود. یه دفه یه تف غلیظ انداخت توی صورت مامان.

پریا: میگم تندتر. تندتر
مامان: ای جوووون. تف کن تف کن عشق من بازم.

پریا یه تف دیگه انداخت و تنش به شدت می‌لرزید. مامان رو سفت گرفت و ارضا شد. همین که ارضا شد جلوی مامان رو گرفت تا دیگه تلمبه نزنه. دیگه اصلا نمیتونست. مامان هم دست نگه داشت. اما نکشید از کسش بیرون. مامان نیم تنه کتیش رو از روی شونش یکم کنار زد و شروع کرد به بوسیدن سر شونش. منم دو سه تا تلمبه دیگه زدم و آبم رو ریختم توی کونش.

پریا: آه. آه آتیشم زدی. جووون چه داغه آبت. کلی گردنش رو بوس کردم و ازش کشیدم بیرون و ولو شدم روی تخت. تخمم درد گرفته بود از این دو بار ارضای شدید. مامان و پریا یکم از هم لب گرفتن و بعد مامان هم از کسش کشید بیرون و پریا به شکم روی من دراز کشید.

پریا: مامانی لختم میکنی؟ خیلی گرممه.
مامان: قربون تن گرمت بشم من. فدای تن لختت بشم من.

مامان شروع کرد لخت کردنش و منم کمکش میکردم. مامان خودشم لخت شد و منم یه لحظه پریا رو زدم کنار و تیشرت رو از تنم درآوردم. دوباره پریا روم خوابید. مامان زبونش رو کرد توی سوراخ کونش که اندازه قطر کیرم باز شده بود و داشت آروم آروم بهم میومد و شروع کرد مک زدن آب من که توی کون پریا بود. پریا داشت به من لب میداد و توی دهنم آروم آه میکشید. دیگه نتونست لب بده و توی چشمام با چشمای خمارش خیره شده بود.

من: جوووون. داری حال میکنی آره؟
پریا: وای آره عشقم. مامانی داره کونم رو میخوره. قربون لب و زبون گرمش بشم من.
من: سرت رو بزار کنار سرم عزیزم. آروم برام آه بکش. قربون آه کشیدنت برم.

پریا همین کارو کرد. یکم بعد ، مامان که همه آب توی کون پریا رو با تمام قدرت لبش مک زده بود ، اومد خوابید کنار ما.
پریا: خب شاهینم عشق من پاشو بریم سر وقت مامان.
مامان: نه نه. دیگه اصلا ن که نمیتونم. شاهین که دوبار و من و تو هم یه لار ارضا شدیم. دیگه بسه عزیزم. فردا منو دوتایی باهم بگایید.
من و پریا باهم : مطمئنی مامانی؟
مامان: آره عزیزم. خسته خسته‌ام من. بیاین دوتاتون روم بخوابید ببینم.
من و پریا شیرجه زدیم به پستونای مامان. پریا هی کسش رو روی رون مامان می‌مالید. مامان زیر من و پریا خوابش برد. من و پریا هم یکم ممیاش رو خوردیم و بعد سرمون رو گذاشتیم روی ممیای مامان و ماهم خوابمون برد. یک خواب لذت بخش. فرداش هم من از کس مامان و پریا هم دیلدو بست به خودش و کون مامان رو باهم گاییدیم.

(پایان قسمت 14)

امیدوارم آخر هفته خوب و شب جمعه خوبی رو داشته باشید و نظرم یادتون نره.
     
  
مرد

 
هنرمندان قسمت 15(پایانی)__تخیلی__تریسام و اروتیک__سریالی

سلام خدمت دوستان عزیز. امیدوارم حالتون خوب باشه
در این قسمت هم بخش سکس طولانی هست و هم بخش داستانی. سکس فانتیزی این قسمت بر خلاف دو قسمت قبل ، زیاد عجیب و غریب و فانتیزی نیست. داخل حمام اتفاق میوفته و فیتیش جیش کردن روی هم هست و تم اصلی هم با شامپو یه کارایی میکنن
همچنین برای بخش داستانی یادآوری میکنم که پیمان(دوست سابق شاهین در بچگی که فکر کنم همگی شما دوستان یادتون هست) حضور داره و از اسی(احسان صاحب کافی نت که آشنایی شاهین با سکس از اونجا شروع شد و اسی هم علاقه خاصی به میلف داشت) ازش نام برده میشه.
امیدوارم دوست داشته باشید.
**********************************************

دیگه مسافرتمون تموم شد و به کرج برگشته بودیم. یه دوست توی شهرداری داشتم که یه خونه ویلایی فوق لاکچری داشت. یه بارم با مامان و پریا دعوت شده بودیم خونش. تصمیم داشت خونه و زندگیش رو بفروشه و بره آلمان زندگی کنه. به پریا و مامان پیشنهاد خریدن خونش رو دادم. خونه نوساز بود و رفیقم هم خودش 1 سال پیش خریده بودش و خونه رو و یک سال ساخت بود. مامان و پریا قبول کردن و دیگه خریدمش و همین درگیر بودن برای خونه و اینکه به پیشنهاد پریا دوباره وسایل جدیدی کلا برای خونه بخریم ، سبب شد تا دوماهی فانتیزی سکسی من عقب بیوفته. چون مکان برای اجراش حمام بود و از وقتی حمام‌های اون خونه رو دیده بودم ، تصمیم داشتم توی یکی از حمام‌های بزرگ اون خونه که 4 تا حمام و 3 تا مستر داشت اجراش کنم. هر چی مامان و پریا میگفتن پس کی نوبت سکس تم دار تو میشه ، میگفتم صبر کنید و دندون روی جیگراتون بزارید. در این مدت تقریبا هر شب یا یه شب در میون سکسای خودمون رو داشتیم. اما سکسای عادی و بدون تم خاصی. دیگه تقریبا یه هفته‌ای بود که رفته بودیم خونه جدید. من 12 تا کارتن شامپو گلان سبز رنگ هست که حالت ژله‌ای داره رو خریده بودم و بدون اینکه مامان و پریا بفهمن گذاشته بودمش توی یکی از انباری‌های ویلا. رسید به روزی که میخواستم ظهر که کارم شهرداری تموم میشه و بیام خونه ، برنامه رو شروع کنم و اون دوتا هم نمیدونستن امروز قراره چه خبر بشه. اون روز شهرداری خیلی کاری نبود و فقط دو سه تا ایده دادم برای نقاشی ساختمونا و دیوارای شهر که رفتن واسه بررسی اینکه مورد تایید شهردار کرج قرار بگیره یا نه. اما روزایی که شهرداری بودم باید تا 2 طبق قانون اونجا بودم اگه اون روز نمیخواستیم بریم جایی رو نقاشی کنیم. وقت آزاد زیاد داشتم و نشستم مامان و پریا رو لخت دوتایی روی تخت تصور کردم و کشیدم روی یه کاغذ A3. جوری که دوتاشون به کمر خوابیدن کنار هم و دستاشون هم روی پستونای هم هست. انقدر کسای خوشگل و کلوچه‌ای دوتاشون رو دیده بودم که تصویرش توی ذهنم ثبت شده بود. کسای دوتاشون رو خیلی دقیق سعی کردم و کشیدم. دیگه ساعت 2 شد و رفتم گل فروشی برای هر کدومشون سبد گل جدا خریدم و از طلافروشی که دوستم بود و سفارش داده بودم برای هر کدوم یه ست کامل خریدم شبیه هم و راهی خونه شدم. دوتاشون پریدن توی بغلم و کلی خوشحال شدن که براشون گل و طلا خریدم. اما نقاشی رو فعلا ندادم.

من: بعد ناهار یه چرت که زدیم و عصر پاشدیم ، برنامه سکس فانتیزی من شروع میشه.
پریا: جدی میگی؟ چه عجب!!! چه بی خبر!!! حالا جون من بگو چی هست؟
من: یه سه چهار ساعت بعد میفهمی قربونت برم.
مامان: تو که خب میدونی ما دوتا فضولیم و طاقت صبر نداریم. بگو دیگه؟
من: مگه شما فانتیزی‌های خودتون رو به من گفتید؟ هر کاری کنید محاله بگم.

دوتاشون قهر کردن و رفتن روی تخت و توی بغل هم خوابیدن.

من: حالا قهر نکنید خوشگلا دیگه؟ خب لذتش میره حالا بگم. هر چند که مثل شما دوتا هم خیلی فانتیزی زیاد و خاصی ندارم.

مامان: قهر قهر تا روز قیامتم قهر.
پریا: خیلیم بدجنسی.

رفتم کنار تخت و گردن دوتاشون رو بوس کردم و گفتم باشه قهر باشید. خودتون که تهش آشتی میکنید.

پریا انگشت فاک نشونم داد. دستش رو گرفتم و انگشتش رو یه لیس زدم و گفتم بکنش توی کون خودت جیگر من.

مامان: نخیرم. میکنتش توی کون مامانش و تو هم دلت بسوزه. چون دیگه کون بهت نمیدم.

مامان یه شرتک خیلی کوتاه پاش بود. از روی شرتک کونش رو بوس کردم و گفتم دلت میاد مامانی خوشگلم؟

مامان: آره دلم میاد.
من: عه اینجوریه؟ می‌خواستم بگمتونا. حالا که اینجوری بدجنسی میکنید نمیگم.
پریا: به یه برش.
من: جووون. قربون همون گوشت یه بر کست برم من.
مامان: تا میتونی برو. چون کس و کون دیگه خبری نیست. قهریم. تا ابدم قهریم آقا.

رفتم از اتاق بیرون و رفتم سر کیفم و نقاشی رو درآوردم و برگشتم توی اتاق. داشتن از هم لب می‌گرفتن.

من: خانوم خوشگلای قهر کن. اینم تقدیم شما.

پریا زود گرفتش.

پریا: وای مامانی نگا چه خوشگلم کشیده.
مامان: شاهین کس کش خوبیم هستیا. چه خوشگل کسای من و پریا رو کشیدی.
من: حالا هنوزم قهرید؟
پریا: یکم آره‌. چون مغزامون رو اشغال کردی که میخوای چه کار کنی. اما واسه گل و طلا و این نقاشی خوشگل بخشیدیمت یکم. اما نه کاملا. مگه نه مامانی؟
مامان: صد البته. شاهین کاش سیاه قلم نمیکردی. کاش رنگش کرده بودی.
من: اینو توی اداره توی بیست دقیقه کشیدم. دیگه مونالیزا که نمیشد.
مامان: مرسی قربونت برم. حالا بگو میخوای چه کار کنی؟
من: نوچ. یکم نگاش کنید تا من برم یه جیش کنم بیام یکم بخوابیم تا بعد.

ولی جای دستشویی رفتم از توی انباری کارتنای شامپو رو بردم چیدم توی یکی از حماما که خیلی بزرگ بود و می‌خواستم اینجا کارم رو بکنم. دیگه برگشتم پیش مامان و پریا که هنوز داشتن نقاشی رو نگاه میکردن و نظر میدادن. رفتم وسطشون خوابیدم. دوتاشون لخت لخت شده بودن. منم لخت شدم.

پریا: نگا این گوشه پایین کسم یکم فرق داره.
من: مگه کست جلوم الگو بود آخه؟ دیگه همینم از بس به کسای خوشگلتون دقت کردم تا همین حد توی ذهنم ثبت شده.
مامان: پری دیگه ایراد نگیر. پسرم از اول کس کش و تن کش خوبی بود.

یه دفه مامان رفت سر کمدش و دوتا نقاشی که 10 سالگیم برای اولین بار که بهش با چشم حشر نگا کردم کشیدم رو آورد نشون پریا داد.

من: وای مامان فکر میکردم دیگه گم شدن یا انداختیشون دور. هنوز داریشون؟
مامان: بله که دارم. اینا استارت خوشبخت شدن منن. اینا باعث شد تو تو بیشتر و بیشتر عاشق من بشی و من خر اولش حالیم نبود و بعدم که شد هی جلو پات سنگ مینداختم. خاک تو سرم که اولا از ترس این و اون داشتم لگد میزدم به بختم.
من: ای بابا گذشته رو بیخیال. حالا رو بچسب مامانی.

پریا هم پاشد رفت سر کمدش. خب من بارها زمانی که توی دبیرستان باهم دوست بودیم شده بود جلوم خوابیده بود لخت و من ازش نقاشی میکشیدم. اونم رفت همش رو آورد و خوابید کنار مامان. دیگه شروع کردن واسه هم خاطره گفتن. اینکه من چه کارا برای بدست آوردن هر کدومشون میکردم یه زمانی. یه دقیقه هم چرت نزدن. اما من خوابم برد. نه تنها از نقاشیا بلکه کلا پته منو ریختن رو آب.
تا اینکه با بوسه‌هاشون به صورت و گردنم بیدار شدم.

پریا: پاشو ببینم خوشخواب.
مامان: میفهمی لَه لَه کردن کس و کون دوتا دختر هات واسه یه کیر خوشمزه یعنی چی؟
من[با صدای خواب آلود]: چی شده؟ کی تشنشه؟ یکی به من بگه چی شده؟
پریا: نخیر. این هنوز گیج خوابه. داره کسشعر میگه.
مامان: ناراحت نباش دختر خوشگلم. الآن درستش میکنم.

مامان تخمم رو گرفت توی دستش و نه اتقدر آروم و نه انقدر محکم که دردم بیاد تخمم رو فشار داد. من انگار برق گرفته باشدم پریدم از جام.

من: وای کیه چیه؟ مامان چرا میخوای پسرتو خواجه کنی اول عمری؟
پریا: پا میشی یا خودم از شاهین خان ، تبدیلت کنم به سمبل خان؟
من: وای چتونه هَوِلا. واسه یه کیر چرا به آدم شوک میدین؟ اگه سکته کرده بودم خب کجکی میشدم. کیرمم کج میشد خب. می‌خواستید شماها؟
مامان: آره. ما هم کجکی می‌خوابیدیم روی کیرت.

مامان سرشو کرد توی گوشم. اما بلند گفت که زن اگه فقط بخواد کس بده راهش رو به هر طریقیه پیدا میکنه حتی با کیر کج.

من که دیگه کامل سرحال شده بودم ، سراشون رو گرفتم و خوابوندمشون روی سینم.

من: الهی من فدای شما هولای خوشگلم بشم. پاشید. پاشید تا شروع کنیم.
پریا: باشه فقط من برم یه جیش کنم و بیام تا شروع کنیم.
من: نه نه. جیشت رو نگه دار کارش دارم.

مامان زد در کون پریا و گفت اوففف. فیتیش جیشم داره بچم. جوووون.
من: توی جنگل که یادتونه. خودتون قولم دادید.
پریا: خب زیرشم نمیزنیم. من که نمیزنم. انقدر روی تن خوشگلت جیش کنم که نگو.
من: جوووون.
مامان: پس من چی؟ منم جیشت میخوام عزیزم.
پریا لبای مامان رو بوسید و گفتش انقدر جیش دارم که نگو مامانی. واسه آغوش گرم تو هم هست. به شرطی که فقط توی بغلت بگیریم و محکم فشارم بدی تا روت جیش کنم.

مامان پریا رو محکم بغل کرد و شروع کردن به لب گرفتن. منم رفتم شرت و سوتیانای سفید تنگی که چند روز پیش واسشون خریده بودم و تاحالا نزاشته بودم بکنن تنشون رو آوردم.

من: خب لب بازی بسه. به اندازه کافی لب بازی دارید خوشگلا. لخت شید و اینارو هم بپوشید و بیاید توی حموم دنبالم.
پریا: ای نامرد. پس این شرت و سوتینا رو برای امروز بود نمیزاشتی بپوشیم آره؟
مامان: یک چی مارموزایی هستن این مردا که نگو.
من: عوض شما که یک هلو‌هایی هستین که نگین. فقط باید بدین بزنیم؟
پریا: چی رو بزنین؟
من: کیر توی سوراخای خوشگلتون.

مامان که داشت لباساش رو در میاورد تا شرت و سوتین رو بپوشه ، لباسش رو پرت کرد بهم و گفت واقعا که همتون خیلی هیزیت.
پریا هم میخواست پرت کنه که من در رفتم و رفتم توی حمام و دوش آب گرم رو باز کردم تا حمام حسابی بخار کنه. کلی بخار پیچیده بود که در حمام باز شد و دوتا هلوی خوشگل وارد شدن.

مامان: اوه اوه چه بخاری.
پریا: فضا شاعرانه شد. خب بالاخره میگی فانتیزیت.....

چشمش خورد به کلی کارتن شامپو که گوشه حمام ردیف روی هم چیده شده بود.

پریا: مامانی اینا چین؟ شاهین میخواد چی کارمون کنه؟
مامان: والا نمیدونم.
من: خب قراره با شامپوها یه کارایی بکنیم. اینم بگم که فانتیزی من اصلا مثل شما عجیب و غریب نیست. خیلی سادست. اما واقعا میتونم بگم حال میده. اول بیاین دوتاتون جلو و یه لبی به من بدید که حسابی هوس لبای خوشمزتون رو کرده شاهینتون. اومدن با کلی عشوه جلو و سه تایی شروع کردیم به لبای همدیگه رو خوردن و مک زدن و لب گرفتن از هم. همینجور که داشتیم به هم لب میدادیم ، من بردمشون زیر دوش آب داغ. سر دوش حمام رو سفارش داده بودیم و مستطیلی پهنی بود تا سه تامون زیر دوش جامون بشه و آب روی سه تامون بریزه. تا رفتیم زیر دوش ، پریا توی بغلم برگشت و کونش رو به کیرم که منم فقط یه شرت پام بود فشار میداد. مامان هم زود از بغلم در اومد و رفت جلوی پریا وایساد. من گردی سوتینش رو کشیدم زیر ممیاش آوردم. با دستام ممیاش رو فشار دادم و مامان پریا رو بغلش کرد و سرش رو خم کرد و شروع کرد به مک زدن نیپل سینه‌های پریا. مامان خودش سینه‌های پریا رو فشار میداد. سر پریا رو خوابوندم روی شونم و با کف دستم گردنش رو گرفتم توی دستم و نوازش میکردم. مامان که حسابی ممیاش رو مک زد ، یه چی در گوش پریا گفت و اومد پشتم ایستاد. پریا هم که به من تکیه داده بود ، صاف ایستاد و برگشت به سمتم و لبم رو یه بوس زد و دوزانو نشست جلوم و شرتم رو کشید پایین و از پام درش آورد.

پریا: اوففف مامانی چه رگ خوشگل کیرش ورم کرده.

مامان خودش رو بهم چسبوند و دست راستش رو دراز کرد و با کف دستش کیرم رو گرفت و فشار داد و یکم برام جلو عقبش کرد و سر شونمم بوس میکرد.

مامان: حسابی بخورش خوشگلم.
پریا: تو هم حسابی بخورش مامانی سکسیم.

من تا اومد مخم کار کنه که مامان یعنی چیمو میخواد بخوره؟ من که کیرم تا دسته داره میره توی دهن گرم پریا، که دیدم مامان هم دو زانو نشست پشتم و با دستاش لای کونم رو باز کرد و سرش رو کرد لای کونم و لب بالا پایینش رو گذاشت دور سوراخ کونم و شروع کرد به مک زدن کونم. وای چه حالی میداد. اصلا نمیخواستم فعلا اینجای کار واسم ساک بزنن. اما تا حسش کردم و لذتش همه وجودم رو گرفت ، گفتم بزار یکم ساک بزنن حالا تا بعد. دستم رو کردم توی موهای پریا و یکم هم برای مامان قمبل کردم تا راحت بتونه سوراخ کونم رو بخوره. آب که میریخت لای ممیای پریا توی سوتین ، خیلی سکسی کرده بود ممیاش رو. اما امونم رو بریده بودن. انگار داشتن آب‌نبات مک میزدن. توی کونم حس باحالی بود. یه دفه مامان لبش رو از روی کونم برداشت و طول نکشید که انگشت مامان رو توی کونم حس کردم. انگشتای لطیف دست مامان. پریا مالیدن تخمام رو هم به ساک زدن حرفه‌ای و دلچسبش اضافه کرد. من خودمم شاشم میومد. کلا وقتی به شدت شاشت میاد و همون لحظه هم داری تحریک میشی ، یه حس خیلی خوب و وصف نشدنی توی کیرت و زیر شکمت اتفاق میوفته و من عاشق این لذتم. دوتا انگشت مامان هم حس کردم توی کونم. اما حس شهوت و شاشم باعث شده بود درد سوراخ کونم رو حس نکنم. مامان کپلای کونم رو بوس میکرد و گاهی هم آروم که دردم نگیره گاز میگرفت. پریا به حدی داشت کلاهک کیرم رو مک میزد که انگار میخواد بنزین از باک مک بزنه. داشت ارضام میکرد و من اصلا حالا نمیخواستم.

من: بسه بسه. تو رو خدا بسه.

اون دوتا هم که اصلا نمیخواستن حالا آبم بیاد ، زود دست از کار کشیدن. دوتاشون بلند شدن و زدن قد هم. چون پریا واقعا ساکش رو خیلی حرفه‌ای انجام داد. دوباره پریا یه چیزی در گوش مامان گفت.

مامان: زود بخواب کف حموم شاهین.
من: چرا؟
پریا: وای زود بخواب دارم می‌پکم.

فهمیدم که میخواد روم جیش کنه و دیگه طاقت نگه داشتنش رو هم نداره. وای جوووون میخواد روم جیش کنه با اون کس خوشگل کلوچه‌ایش. زود به پشت خوابیوم کف حمامو و پریا اومد رو به صورت من یه پاش رو گذاشت یه سمت تنم و پای دیگشم سمت دیگه تنم و دو زانو نشست. مامانم کنارش نشست. پریا شرتش رو از روی سوراخ کوچولوی کسش کنار زد و گفت آماده باش شاهینم.

من: جووووون. بیا که منتظرتم.

مامان دستش رو از لای پای پریا رد کرد و با دو انگشت سوراخ کسش رو تنظیم کرد با دست دیگشم ممیای پریا رو می‌مالید.چه صحنه سکسی رو می‌دیدم. پریا سوراخ شاش کسش آروم باز شد و از ته کس صورتیش ، جیشش شروع کرد تا با فشار بریزه روی من. مامان یکم بالای سوراخ کسش رو کشید به سمت بالا تا فشار جیشش تا زیر گردنم بریزه. وای چه داغ بود. ازش حرارت انگار بلند میشد. اما برام واقعا جذاب بود دیدن این صحنه که جیشش از ته کسش داره بیرون میاد. دیگه طاقت نیاوردم.

من: پری یکم سعی کن جلوی جیشت رو بگیری.

پریا به خودش فشار آورد و مامان هم محکم با دستش کسش رو توی کف دستش فشار داد تا جیشش بیرون نریزه. زود پاشدم نشستم و به پریا گفتم بریز توی دهنم. پریا زود بلند شد ایستاد و کسش رو گذاشت روی دهنم و فشار آورد به خودش تا جیشش اومد توی دهنم و هی میگفت مامانی از پشت بغلم کن. مامانم بغلش کرد و پستوناش رو می‌مالید. تموم که شد مامان زود اومد و دهنش رو جلوم باز کرد و سرش رو برد زیر چونم تا بریزم توی دهنش. منم ریختم توی دهنش و مامان هم تفش کرد روی ممیاش.

با انگشتش می‌مالیدش روی ممیاش و هی میگفت جوووون. چه داغه.
پریا: وای جه حالی داد.
من: نوش جونت این حال.

زود خوابیدم کف حمام به پشت. به پریا گفتم تا اونم بخوابه روم با کمر ، جوری که کیرم مماس با شیار کسش قرار بگیره. اونم خوابید. کیرم از لای پاش زده بود بیرون. تاحالا توی عمرم خوابیدنی نشاشیده بودم. به مامانم گفتم تخمام رو با دستات آروم بمال که میخوام جیش کنم. مامان هم با یه دستش کامل کیرم رو که سیخ رفته بود هوا به شیار کس پریا چسبوند و با دست دیگشم خیلی آروم شروع کرد به مالش تخمام. من در اوج تحریک شدن بودم. کلی به خودم فشار آوردم تا شاشم اومد. مثل فواره میریخت روی تن پریا و صورت مامان که کنار شکم پریا بود و داشت به جیش من که اول فواره‌ای میره بالا و بعد میریزه پایین نگاه میکرد. پستونای پریا رو توی مشتم گرفته بودم و محکم فشارش میدادم و می‌شاشیدم. تموم که شد ، مامان زود اومد و با زبونش جیشای روی شکم پریا رو مک میزد و بعد میومد لبش رو میزاشت توی لب پریا و می‌فرستاد توی دهن اون. پریا هم دستای منو از روی پستوناش برداشت و خودش زیر پستوناش رو گرفت تا فشارش داد تا باد کنه و جیشا رو تف میکرد روی ممیاش. من با انگشتام براش جیشام رو دور تا دور ممیاش می‌مالوندم و گردن نازش رو بوس میکردم.

من: خب مامانی ، نوبت جیش کردن تو هست.
مامان: من انقدر هنوز جیش ندارم. یکم باهم حال کنیم تا یه مقدار بگذره و بعد.
پریا: من منتظر جیشتما مامانی!!!
مامان: واسه همین میخوام زیادتر اینکه توی مثانمه بشه تا حسابی سیرابتون کنم.

دیگه پاشدیم و رفتیم زیر دوش حسابی شستیم خودمون رو و دهنمون رو هم شستیم.

من: خب حالا نوبت اصل فانتیزی منه.

رفتم و دو سه تا کارتن شامپوها رو سرش رو باز کردم و بطری شامپوها رو آماده چیدم.
<br>
پریا: اووووه. چقدره مگه؟
من: تا دلت بخواد.
مامان: پری خدا به دادمون برسه. دهنمون رو سرویس میکنه.
من: گرم کنید گرم کنید حسابی خودتون رو که کم نیارید.

شیشه‌ها رو که آماده چیدم گفتم

من: خب فانتیزی من اصلا گاییدنی چیزی نداره. یعنی دخولی اصلا نداره؟
پریا: هان؟ یعنی چی؟
من: یعنی چیش رو شما لطف کن بخواب کف زمین قربونت برم تا یه چشمش رو ببینی.
پریا: شرت و سوتینم رو در نیارم؟
من: فعلا نه عشقم. مامانی تو هم فعلا در نیار.

مامان پریا رو از زمین بغل کرد و خودش خوابوندش کف زمین به پشت. منم رفتم شیر آب رو کلا بستم. همه جا پر از بخار شده بود. نفسامون بالا نمیومد. خودم که اصلا شرتی پام نبود. رفتم لای پریا نشستم. مامان هم کنارش خوابیده بود و ممیای خوشگل گردش رو گذاشته بود توی دهن پریا و پریا مثل یه بچه چشم دوخته بود توی چشم مامان و داشت خیلی ناز ممیاش رو مک میزد. حتی مثل یه بچه هم با دستاش پستونای مامان رو توی دست گرفته بود و آروم میزد روی ممیای مامان. شرت و سوتین‌های جفتشون خیلی خیلی تنگ بود و جنسش هم انگار خیلی خیلی لیز بود. شرت پریا رو از لای روناش انگشت انداختم و گرفتم کشیدمش. انقدر تنگ بود که به سختی میشد از کسش جداش کرد. بعد کیرم رو از کنار قسمت شرت که روی کس میاد(از کنار رونش) فرستادم داخل. همین که پریا کیرم رو روی کسش حس کرد ممی مامان رو ول کرد.

پریا: وای جوووون. آهههه.

شرت رو ول کردم. وای لعنتی چه شرته تنگ بود. اصلا گنجایش کیر من رو درون خودش نداشت. مامان قسمت کمری شرت پریا رو کشید ببینه من چه کار کردم.

مامان: وای پری چه کیری هست. کلفت و ورم کرده.
پریا: میدونم مامانی. دارم حسش میکنم.
من: مامانی یه شیشه شامپو بردار و از قسمت کمر شرت ، بریز توی شرته. شرت رو پر کن.
مامان زود رفت یه شیشه شامپو آورد و از همون قسمت بالای شرت ، شیشه شامپو رو با دستش فشار داد و حجم زیادی شامپو ریخت توی شرت.

پریا: وای جون چه یخه. چه حالی میده.
مامان: خوبه؟
پریا: وای خیلی خوبه. خیلیا.

به مامان گفتم شامپو روی گردن کیرمم بریزه تا راحت بتونم جلو عقب کنم. شیشه کلا تموم شد و تهش موند که باید دوساعت صبر میدادی بیاد بیرون. بعد هم به مامان گفتم یه شیشه دیگه بردار و شکم و ممیای پریا رو پر از شامپو بکن. شامپو سبز گلان خودش حالت ژله‌ای مانند و لیز مانند داره. اما مامان نامردی نکرد و جای یه شیشه ، دوتا شیشه رو سرش رو باز کرد و باهم خالی کرد روی شکم و ممیای پریا. پریا کلا تنش سبز شد. کف حمام با شامپو شد یکی. مامان سه چارتا شیشه هم آورد آماده کنارمون گذاشت و سراشونم آماده باز کرد. پریا حسابی خر کیف شده بود از یخی شامپو. خیلی خوشحال بود.

من: حالا بمال تنش رو مامانی.

مامان شروع کرد به مالیدن ممیای سفت پریا و مالیدن شکم تختش. منم شروع کردم جلو عقب کردن کیرم توی حجم زیاد شامپو و در حالی که کیرم روی شیار کس پریا بود. کف دستمم روی کیرم از روی شرت گذاشتم و فشار دادم تا حسابی کیرم به شیار کس پریا بچسبه. پریا پای چپش رو آورد بالا.

پریا: شاهین پامو بغل کن و بمال پامو.
من: چشم قربونت برم.
پریا: مامان تو رو خدا ممیامو تا جایی که زورت میرسه فشار بده. خیلی این شامپوئه روی تنم داره کیف میده.
     
  
مرد

 
(ادامه قسمت پایانی)

مامان لپ پریا رو یه بوس کرد و بازم دوباره کلی شامپو ریخت روی ممی راستش و دو دستی دو طرف ممیش رو گرفت و واقعا با تمام قدرتش شروع کرد به فشار دادنش. انگار داشت از قفسه سینش میکندش. منم شامپو ریختم روی رون پاش و یه دستم رو دور پاش حلقه کردم و پلش رو بغلم گرفتم و با دستمم رون سفتش رو می‌مالیدم. کف دست دیگم که روی کیرم از روی شرت بود.

پریا: شاهین بازم بریز شامپو توی شرتم. بازم میخوام عشقم.

مامان اما این کار رو کرد و نصف یه شیشه شامپو رو خالی کرد توی شرت پریا. از همه طرف شرت پریا شامپو میزد بیرون. کیرم توی دریایی از شامپو ژله‌ای جلو عقب میشد. پدر ممیا و شکم پریا رو واقعا مامان درآورد. انقدر ممیاش رو فشار داده بود سرخ شده بودن. گرمای کسش حتی با اینکه توی شرت پر از شامپو بود و شامپو کلا هم یکم یخه ، اما کاملا حس میشد. کسش آتیش بود. از قسمت کمر شرتش دست کردم داخل و با دو انگشت یکم لای کسش رو باز کردم تا کیرم روی گوشت داخلی کسش و چوچولش مالیده بشه. بعد پاش رو ول کردم و پاش رو خوابوندم و آروم با انگشت شروع کردم به ور رفتن با ناف سکسی خوشگلش. آروم که یه حالت قلقلک بهش دست بده نوازشش میکردم نافش رو. سرعت جلو عقب کردنم رو بیشتر کردم. یه دفه مامان شروع کرد به مک زدن لاله گوش پریا. داشت از چند جا باهم تحریک میشد. کسش و ممیاش و شکمش و گوشش. کلا خودش هم که داشت از اینکه بدنش لیز لیز شده با شامپو هم که کیف میکرد. بلند جیغ میزد و نفس نفس میکشید تا ارضا شد و آروم شد. پریا وقتی ارضا میشد دیگه خیلی طاقت نداشت با جاهای خیلی حساسش مثل ممی و گوشا و گردنش ور بری. نهایت فقط میشد تلمبه بزنی توی کسش تا ارضا شی. واسه همین مامان زود ولش کرد. پریا زود با دستاش صورت مامان رو گرفت و سعی کرد چشمای خمارش رو توی چشمای مامان باز کنه. پریا توی صورت مامان خندید و مامان گفت ای جووون. ارضا شدی خانوم خانوما؟
پریا: آره مامانی. بوسم کن. محکم لبم رو بوس کن.

مامان لبای پریا رو کرد توی دهنش و محکم مکش میزد. پریا دستش رو گذاشت روی دست من که هنوز داشتم جلو عقب میکردم. توی دهن مامان آروم آه میکشید. داشت آبم میومد که زود کشیدم بیرون از شرتش. پاشدم رفتم چندتا شیشه شامپو دیگه آماده آوردم.

من: مامان بشین؟
مامان: همینجوری عادی فقط بشینم؟
من: آره مامانی. میخوام بزارم لای ممیات.
مامان: جوووون. لا پستونی خیلی دوس دارم.
پریا: فدای ممیای سفتت بشم مامان.
مامان: راحت‌تر نیستی روی این چارپایه بشینم؟
من: آره راس میگی. بهتره. بشین پس.

دوتا چارپایه بلند داشتیم که مامان که می‌نشست روش ، ممیای مامان صاف جلوی کیرم قرار میگرفت در حالت ایستاده من. مامان چارپایش رو زد وسط حمام.

من: خب پریا تو هم اون یکی دیگه رو بزن پشت مامان و از پشت به کسش حال بده.
پریا: جوووون. چشم قربونت برم.

پریا هم نشست پشت مامان و اول یه شیشه برداشت و کلش رو خالی کرد توی شرتش. چون شرته خیلی تنگ بود، مثل یه شرت عادی زیاد از بغلاش نمیزد بیرون. اما خب نه اینکه اصلا هم. جلوی شرته ورم دیگه کرده بود. کسش غرق در شامپو شده بود. بعد به من گفت شرت مامان رو بگیرم و توی شرت مامان هم دوتا شیشه رو خالی کرد.

مامان: ووییی چه یخه. چه حالی میده پری.
پریا: دیدی گفتم مامانی.

بعد من یه شیشه رو خالی کردم روی ممیاش و توی سوتینش. دوتا شیشه هم دادم دست مامان و گفتمش هی بریز روی ممیات ذره ذره تا لیز لیز بشه. سوتین از بس محکم و تنگ بود ، دوتا گردی سفت ممیای مامان حسابی باد کرده بود و خیلی سکسی وایساده بودن‌ انگار سوتین اسفنجی بسته بود. قسمت زیر سوتین که پایین خط سینه قرار می‌گیره رو گرفتم کشیدم و کیرم رو از زیرش رد کردم. وای خدای من. چه فشاری میاورد سوتین به کیرم. انگار داشت کیرم کنده میشد. انگار یه چیز محکم دور کیرم گرفته شده بود. سرم رو خم کردم و لبای مامان رو کلی خوردم و آروم شروع کردم به بالا پایین کردن. خودم از بغل ممیاش رو بهم فشار میدادم. هر چند لازم نبود بس که سوتین تنگ بود و ممیاش رو خودش بهم چسبونده بود. پریا هم دست راستش رو دراز کرده بود از پشت توی شرت مامان و با کف دستش داشت کس مامان رو توی کلی شامپو محکم می‌مالید. با دست چپش هم پستونای لیز شده خودش از شامپو رو بازی میداد. مامان هی با دوتا شیشه شامپو که دستش بود ، شامپو میریخت لای ممیاش و روی کیر من. خیلی زود صدای آه و اوف مامان هم در اومد به دست پریا. شدید داشت کسش رو توی حجم زیادی از شامپو می‌مالید با کف دستش. مامان از شدت فشار ناشی از حشر و لذتی که به خودش داشت میاورد نمیدونم چرا لباش بصورت خیلی حشری کننده‌ای غنچه کرده بود و آه و اوم میکرد.

من: الهی قربون اون لبای غنچت بشم من.

دولا شدم و یه لبی ازش گرفتم. بعد کل دهنش رو کردم‌ توی دهنم.‌ مامان توی دهنم لبش رو باز کرد و یه تف انداخت توی دهنم. خیلی حال داد بهم. دوباره صاف شدم و تندتر لای پستونای مامان تلمبه زدم. پریا هم با ریتم من تندتر و محکمتر داشت پدر کس مامان رو در میاورد تا بالاخره مامان هم ارضا شد. اما فکر نکنم اسکوئرت کرد. فقط یه ارضای معمولی. من این مدت واقعا خوب یاد گرفته بودم خودم رو خوب کنترل کنم. دیگه ولی نتونستم. زود کیرم رو از لای پستونای مامان درآوردم. پریا هم زود اومد کنار چار پایه مامان کف حمام زانو زد. مامان یه ذره دیگه شامپو داشت و زود خالی کرد روی کیرم. وای کیرم چه سرخ شده بود و چه رگ کیرم به طرز وحشتناکی باد کرده بود از بس سوتین مامان بهش فشار آورده بود. مامان شیشه‌های خالی شده توی دستش رو انداخت زمین و کیرم رو گرفت و پریا هم زود تخمم رو گرفت. مامان شروع کرد برام جق زدن و پریا هم تخمام رو فشار میداد. خودم بی اختیار دست چپم رو که پر شامپو هم بود رو کردم لای کونم و انگشت وسطم رو فشار دادم و کردمش توی سوراخم.‌ مثل گرگ گرسنه نعره میکشیدم تا جهش اول آبم پاشید توی صورت مامان. مامان کیرم رو به سمت پریا هم گرفت و جهش دوم و سومم ریخت روی صورت و تن پریا. بعدش مامان کشیدم سمت خودش و کیرم رو گذاشت لای ممیاش و ممیاش رو فشار داد تا هر چی آب توی کیرمه در بیاد. تنم به شدت می‌لرزید. ارضای خیلی شدیدی بود که همشم به خاطر فشاری بود که سوتین مامان و شرت پریا به کیرم آورد. خالی که شدم جلوی مامان ولو شدم و سرم رو گذاشتم روی شکم‌ مامان. مامان سرم رو با دستای لطیفش محکم به خودش فشار میداد و نوازش میکرد.

پریا: وای چه حالی کرد قربونش برم.
مامان: خوب حالیم داد به ما

مامان چارپایه رو از زیر پاش زد اونور و اومد نشست روی پام و سرم رو به سینه‌های پر از شامپوش و آب کیر خودم فشار میداد. یه آغوش دلپذیر. پریا هم زود اومد پشتم نشست اونم از پشت دستاشو دورم حلقه کرد و بغلم کرد. کمرم رو به پریا تکیه دادم

پریا: آروم شدی عشقم؟
من: مرسی از شما دوتا عشقام.
مامان: عزیزم مراقب باش شامپو توی چشمت نره.
من: نه حواسم هست مامانی.
پریا: وای چه رگ کیرت باد کرده بود!!! خیلی خوشگل شده بود.
من: میخوای بخوریش عزیزم؟
پریا: آره. انقدر میخوام مکش بزنم تا دوباره توی دهنم رگش باد کنه.
من: پس پاشیم بشوریم خودمونو.
مامان: یه لحظه صبر کنید. جیش دارم.
پریا: آخ جوووون.
من: مامانی پس میشه من بگم چجوری روی منو پریا بریزی؟
مامان: آره قربونت برم من. فانتیزی توئه. بگو چجوری دوس داری؟
من: بشین روی چارپایه و من و پریا هم کنار هم می‌چسبیم و جلوت روی زمین می‌شینم. بعد تو دوتا پاتو خم کن توی سینت. یعنی زانوت خم بشه بیاد جلوی ممیات و کف پات رو بزار روی چارپایه. اینجوری کست مثل یه غنچه لای پات پیدا میشه. بعد روی من و پریا جیش کن.

این پوزیشن حتمی بود. چون کون مامان پهن و طاقچه‌ای و بدقواره نبود که کل چارپایه رو بپوشونه. یا کامل یا پاشنه پاهاش حداقل روی سطح چارپایه قرار میگرفت

مامان: چشم قربونت برم من.
پریا: فدای ذهن سکسیت بشم من.

پریا چسبید بهم جلوی مامان و مامان هم توی پوزیشن دلخواه من قرار گرفت. دستاش رو کرد لای زانوی خم شدش و پاهاش رو با دستش گرفت تا نیوفته و شروع کرد جیش کردن روی ما. پریا ممیاش رو گرفته بود جلوی مامان و منم دستام رو گذاشتم روی زمین و روی دستم سوار شدم و کیرم رو گرفتم جلوی کس مامان تا جیش بریزه روش. واقعا یکی از لذتای من دیدن اومدن جیش از سوراخ شاش کس زنه. در حد دیدن اسکوئرت کردن یه کس بهم حال میداد. حسابی مامان تن من و پریا رو با جیش گرمش شست. بعد خودش رو ول کرد توی بغل ما و سه‌تایی شروع کردیم به لب گرفتن از هم.
پاشدیم رفتیم زیر دوش و خودمون رو شستیم از شامپوهای فراوان روی تنمون و جیش مامان.

من: خب خانومای خوشگل من. آماده‌اید واسه راند دوم؟
پریا: به شدت. خیلی ریختن شامپو روی تن حال میده. مرسی عشقم از این فانتیزیت.
من: خواهش میکنم عزیزم و بوسیدمش.

یکم زیر دوش مامان رو از کون انگشت کردم. لعنتی چه تنگ بود.‌ حتما یه چیز روان کننده میخواست. دوش رو بستیم و به مامان گفتم داگی بشینه کف حمام. نشست و پریا هم رفت جلوش و شروع کردن به لب دادن باهم. حسابی با شامپو انگشتش کردم. اول یه انگشتی و بعد دوتایی. کونش واسه کیرم آماده شد و واسه شامپو هم لزج لزج. بعد بهش گفتم که حالا همینجور که پشت به منی بیا و بشین روی کیرم و کیرم رو بکن توی کونت. شیشه شامپو رو خالی کردم روی کیرم. به دیوار حمام تکیه دادم و دم پهلوهای مامان رو گرفتم و پریا هم اومد گردن کیرم رو گرفت و کردمش توی کون تنگ مامان.

من: مامانی اصلا بالا پایین نکن خودت رو.
مامان: چشم پسر گلم.‌قربون نبض کیرت بشه مامان. دارم با کونم نبض خوشگل کیر کلفتت رو حس میکنم مامانی فدات بشه.
پریا: وای جون مامانی. میدونم چه حس خوبیه.
من: خب حالا پریا شامپو بریز روی یکی از ممیات. مخصوصا نیپلش. کس مامانم با شامپو یکی کن. لای کس مامان رو با انگشت باز کن و نیپل ممیت رو هی بمال لای کس مامان و روی چوچولش.
پریا: وای چجوری این ایده‌ها به ذهنت میرسه آخه قربونت بشم؟
مامان سرش رو به سمتم کج کرد و گفت پسرم یه هنرمند
ایده پرداز سکسه آخه.

منم لبم رو به لبش رسوندم و یه بوسی روی لبش زدم. پریا ممی چپش و کس مامان رو پر کرد از شامپو و کارش رو شروع کرد. منم سینه‌های مامان پر از شامپو کردم و شروع کردم به مالیدن وحشیانه ممی‌های مامان. مامان تند تند نفس نفس میزد و آه میکشید. پریا با دستش پستونش رو فشار میداد تا سرش ورم کنه و با دستش سینش رو می‌مالید توی چاک کس مامان.

پریا: خوبه؟ خوبه مامانی سکسی من؟
مامان: پری پری. بسه جیشم میاد. جیشم میاد.
من: نه قربونت بشم. جیش نیست. آب کسته بپاشش بیرون.

دوتا ممیش رو بهم چسبونده بودم و فشارشون میدادم به شدت. مامان دیگه جیغای بنفش میکشید. تند تند نفس میزد تا تنش لرزید و سوراخ کونش تنگ‌تر شد و با دوتا جیغ بلند آب کسش پاشید توی سر و صورت پریا. دیگه نزلشت پریا ممیش رو بماله توی چاک کسش. طاقتش رو نداشت. زود خودش از روی کیرم بلند شد و ولو شد روی زمین. پریا هم اومد و من صورتش رو یه لیس زدم و آبای کس مامان رو خوردم از روی صورتش و بعد پریا رفت توی بغل مامان تا بهش لب بده و آرومش کنه. حالا نوبت راند دوم پریا بود. رفتم چهارتا شیشه شامپو آوردم.

من: پری یه لحظه پاشو از روی مامان. نوبت توئه.

پریا یه بوسه زد روی لپ مامان و اومد کنار. چهارتا شیشه شامپو رو خالی کردم روی تن مامان. سبز سبز شد مامان. از شکم و ممیای مامان گرفته تا روی روناش. به پریا گفتم حالا بخواب روی مامان و هی کست رو بمال به تن مامان تا ارضا شی.
پریا: تو چه کار میکنی؟
من: میدونی که من عاشق دیدن لز شما دوتا خوشگل خانوم هستم.
مامان: الآن یه لزی نشونت بدیم که حال کنی حسابی.

پریا رفت خودش دوتا شیشه دیگه شامپو آورد و خوابید کنار مامان و دوتا شیشه رو خالی کرد روی تن خودش و بعد خوابید روی مامان. کسش رو به رون مامان می‌مالید. به خاطر اون حجم زیاد شامپو روی تناشون ، راحت روی هم لیز میخوردن. پستوناشون روی هم قرار گرفته بود. مامان دستاش رو دور کمر پریا حلقه کرده بود. منم کپلای سفت کون پریا رو چنگ میزدم و گاهی اسپنک آرومی میزدم در کونش. پریا خیلی زود صداش در اومده بود و تند تند نفس میکشید. یه دفه مامان یه چی در گوشش گفت که من نفهمیدم. بعد چند لحظه پریا پاشد و دوباره یکم شامپو ریخت روی سینه راست مامان.

پریا: شاهینم بیا محکم دو بر ممی مامان رو فشار بده تا سرش مثل بادکنک باد کنه. منم اومدم بالای سر مامان نشستم و انجام دادم. خود پریا هم کسش رو دوباره روش شامپو ریخت تا حسابی لیز بشه و با انگشت لای کسش رو باز کرد و اومد نشست روی قفسه سینه مامان. اما وزنی که نداشت ولی همونم اصلا روی مامان ننداخت تا مامان نفسش بند نیاد. نیپل ممی مامان رو روی چاک کسش و چوچولش میکشید و خودش رو جلو عقب میکرد. منم همینجور که سینه مامان رو فشار میدادم ، سرم رو رسوندم به کس پریا و بالای کسش رو بوس میکردم هی. خیلی طول نکشید که پریا هم برای بار دوم ارضا شد و کتار مامان ولو شد روی زمین. حالا من یه بار دیگه باید ارضا میشدم تا همگی باهم برابر بشیم. رفتم دوتا شیشه شامپو آوردم و نشستم کف حمام و شروع کردم شامپو ریختن روی کیرم.

مامان: پری خوشگل مامان. آماده‌ای واسه آب آقامونم بیاریم؟
پریا: من همیشه آماده‌ام مامانی.
من: خب مامانی تو بیا سمت راستم روی پای راستم بشین تا کست مماس با کیرم بشه. پریا تو هم روی پای چپم بشین و پاهات رو از کنار مامان رد کن تا کست بچسبه به کیرم. بعد خودتون رو هی بالا پایین کنین تا کیرم به کس جفتتون مالیده بشه.
پریا: پات درد نگیره؟
من: نمیگیره عشقم. شما که وزنی ندارید.

شیشه شامپو هم دادم دستشون که هی بریزن روی کیر و کسای خودشون. صحنه باحالی شده بود که کیرم از لای دوتا کس کلوچه‌ای خوشگل زده بود بیرون. حسابیم دوتاشون کسای داغشون رو چسبدنده بودن به دو طرف کیرم و حال خیلی خوبی داشت. به 3 دقیقه نکشید که منم ارضا کردن و همگی دو بار ارضا شدیم. یکم سه تایی کنار هم روی زمین ولو شدیم تا نفسی تازه کنیم. بعد پاشدیم شستیم همو. دو ساعت گیر بودیم که لیزی شامپوها از بین بره. بعد که اومدیم مامان کسای خودش و پریا و کیر منو با ژل ضدعفونی کننده کرد یکی تا یه موقع واسه شامپو عفونتی چیزی بهم نزنه. بعد سکسامون میکرد اکثرا. اینم از فانتیزی سکسی من که شاید ساده بود اما به سه تاییمون خیلی حال داد.

سالها می‌گذشت و من و پریا و مامان هر روز بیشتر احساس خوشبختی میکردیم. مامان 53 ساله شده بود و داشت هر روز به دوران یائسه شدن نزدیک و نزدیک‌تر میشد. تنش گر میگرفت و یکم عصبی شده بود که طبیعی بود. من و به ویژه پریا خیلی آرومش میکردیم و مراقبش بودیم. من و پریا جفتمون استاد دانشگاه شده بودیم. من سراغ بابام رو از دانشگاه‌ها و وزارت علوم گرفتم. نمیدونم چرا. اما دلم میخواست بدونم چه کار میکنه؟ با ننه پیمان هست هنوز خاک بر سر یا نه؟ اصلا زندست یا نه؟ اما فهمیدم که سالهان انصراف داده از استلدی و خبری ازش نیست. منم بیخیالش شدم. خبر مرگشم بهم میرسید عین خیالم نبود. چون واقعا بد کرد به مامانی که یه دنیا عاشقش میشد. نه فقط واسه سکس. واسه دوست داشتن. تا اینکه من و پریا شاید میشه بگم بزرگترین و مهم‌ترین گالری نقاشیمون رو می‌خواستیم بزنیم. دو شب متوالی و برای دو گروه از هنرمندان خوب کشور افتتاحیه داشتیم و بعدشم قرار بود که تا یک ماه ادامه داشته باشه. هر دو شبشم خب صبح تا عصر من و پریا که دانشگاه بودیم و عصرش از ساعت 6 مراسم شروع میشد. شب اولش عالی بود. مامانم مدیر برنامه‌هامون بود و اگه کسی نقاشی می‌پسندید با مامان قرارداد می‌بست. رسید به روز دوم که من صبح سر کلاس بودم. وقتی اومدم دیدم پریا هم که اونروز با من کلاس داشت نیستش. توی اتاقشم نبود‌. نگاه گوشیم کردم دیدم مسیج داده که مامان افتاده روی خون ریزی و رفته دنبالش برن دکتر و کلاسشم تعطیل کرده. زنگش زدم.

من: الو سلام عشقم. چی شده کجایید؟
پریا: سلام عزیزم. هیچی. نگران نباش اصلا. من و مامان اومدیم پیش متخصص و هیچ موردی نداره مامانی. کاملا طبیعی هست. دکتر میگه احتمالا این آخرین پریود نامنظمشه و دیگه تمومه متاسفانه. یکم قرص و داروش داده تا دردش آروم بشه و گفته بابد حسابی استراحت کنه. الآنم خونه‌ایم و مامان رو خوابوندم.
من: مطمئن باشم چیزیش نیست؟ الآن راه میوفتم بیام. گالریم به همه حضار زنگ میزنم میگم یه شب دیگه.
پریا: به خدا عزیزم هیچ چیزی نیست. بعدم ما که شماره همه رو نداریم. از دو ماه قبل برنامه چیدیم. نمیشه کنسلش کرد که. تو امشب برو و به بهترین شکل ممکنم اجراش کن. من مراقب مامانی میمونم. بگو مشکلی پیش اومده پریا نتونسته بیاد. فقط قراردادی بود بزار برای فردا مثلا تا مامانی بهتر بشه.
من: آخه نمیشه‌که بدون تو.
پریا: دیگه آخه و اما نداره. نمیخوام با حرف زدن تلفنم مامان بیدار بشه. خدافظ. بوس بوس.

پریا قطع کرد. میدونستم چاره‌ای دیگه ندارم. پریا حرفش حرفه. اونشب مهمونای مهم‌تری نسبت به شب گذشته داشتیم. افراد هنرمند مهمی از کل کشور بودن. دیگه من رفتم تنهایی. آخر مهمونی بود و من ایستاده بودم برای عکس گرفتن با مهمونای حاظر. یه دفه یه مرد همسنای خودم رو دیدم که ایستاده تا همه عکس بگیرن و خلوت بشه و بعد بیاد جلو. چهرش به نظر آشنا میومد. اما با اون چیزی که توی ذهن من بود خیلی فرق کرده بود. تقریبا دیگه همه رفتن و کل افراد موجود توی گالری 10 تا هم نمیشد که نگهبانا و عکاسون بود. اومد جلو و سلام کرد و دست داد.

من: سلام جناب. چقدر چهرتون برای من آشناست. قبلا شما رو جایی ندیدم؟
پیمان: سلام داداش. پیمانم. یه زمانی دوست که چه عرض کنم ، داداش بودیم.یادته؟
من: آقای محسنی(عکاس) خسته نباشید واقعا. دیگه عکس تموم شد. خیلی زحمت کشیدین.

بدون محل گذاشتن به پیمان راهمو کشیدم به سمت دفترمون تا وسایلم رو جمع کنم و برم دیگه. پیمان هم همینجور پشت سرم میومد.

پیمان: بابا من که کاریت نکردم. اگه هم میخوای محل نزاری به کسای دیگه باید محل نزاری. من که کاریت نکردم داداش.

برگشتم سمتش.

من: اون کسای دیگه رو که میگی اصلا آدم فرض نمیکنم که بخوام محل بزارم یا نه ، این یکش بود. دو ، شکر خدا من برادر ندارم. اگه بهت یه زمانی گفتم داداشمی ، خب اون آدمی که این حرف رو زده بهت رو خیلی وقته با دستای خودم کشتم چالشم کردم. اینی که می‌بینی یکی دیگست.

پیمان: وای بابا حوصله این کسشعراتو ندارم. بابات حوصله این همه شلوغی رو نداشت. خبر این گالریتو شنید از رفقای قدیمش الآن بیرون منتظرته. کارت داره بهم گفت بیام بهت بگم.
من: برو بهش بگو تا قیام قیامت منتظر وایسا عوضی. بگوش بد نیست یکم روتو کم کنی حیوون. سگم روش کم‌تره.

من: آقای عنایت(مسئول نگهبانی) لطف کن این دوست ناعزیزمون رو به بیرون راهنمایی کن.

رفتم وسایلم رو جمع کنم. خیلی اعصابم کیری شده بود از پیغام بابام. از سالن که اومدم بیرون ، یه ماشین جلوی در دیدم که پیمان با بابام توی ماشین منتظر ایستادن. چقدر بابام پیر و شکسته شده بود. هنوز یکم جلوی در شلوغ بود. قاطی جمع شدم و باهاشون راه افتادم برم سمت ماشینم که یکم پایین‌تر زده بودمش تا اونا منو نبینن. ماشین رو توی پارکینگ نزده بودم تا جا برای مهمونا باشه. سوار ماشین شدم و رفتم. خیلی حالم خراب بود از حرف بابام. اصلا از بس کیری شده بود اعصابم حالیم نبود چه کار میکنم. نزدیکای خونه بودم (دیگه تهران زندگی میکردیم) که رامو کج کردم به سمت اندرزگو. احتمال میدادم هنوز بابام اونجا باشه. چون عاشق اون محل بود. گوشیمم خاموش کردم تا پریا زنگ نزنه چرا نمیای. اصلا اعصابم داغون بود. میخواستم برم بابام رو پیدا کنم و بگیرمش زیر چک و لگد. رسیدم اندرزگو. خب ساعت 1 صبح بود. رفتم صاف جلوی خونمون(خونه بابا). چراغا خاموش بود. هر چی زنگ زدم کسی جداب نداد. نگهبان کوچه اومد سمتم.

نگهبان: آقا کاری دارید؟
من: شب خوش. بله با ساکن این خونه کاری دارم.
نگهبان: این وقت شب؟
من: فوریه.
نگهبان: چه فوریتی که نمیدونی سالهان این خونه خالیه؟
من: چی؟ خالیه؟ مطمئنی؟
نگهبان: داداش به تیپت و ماشینت نمیخوره چیزی زده باشی؟ ولی رفتارت....
من: داداش من. این 1 ملیون تومن پوله. فکر کنم کافی باشه که برام بگی ساکن این خونه کجاست؟
نگهبان: خوبی داداش؟
من[یکم با داد]: نه نیستم. نزار صدام در بیاد این وقت شب. زشته. یک ملیون کمه؟ بیا اینم دو ملیون. میگی یا نه؟
نگهبان: واسه چی میخوای بدونی؟
من: بیا اینم 3 ملیون. واسه اینکه نپرسی من کیم و واسه چی میخوای بدونم.
نگهبان: قصش طولانیه. مردک به زنش خیانت کرد و رفت با بهترین دوست زنش ریخت روی هم. البته اینش رو من شنیدم. اون زمان من نبودم اینجا. از اینجا به بعدش خودم شدم نگهبان کوچه. گندش که در اومد زنش ازش طلاق گرفت و با یه دونه پسرش رفتن. این مردکم ککش نگزید. قشنگ دست اون زنه هم گرفت آورد اینجا با پسر اون زنه.

من: اون زن که شوهر داشت.
نگهبان: پس میشناسیش؟
من: 3 ملیون دادم که نپرسی. فقط بگو چجوری شوهر اون زن گذاشت؟
نگهبان: وقتی که این از زنش طلاق گرفت ، گند اون زنم واسه شوهرش معلوم شد. پسر بی خایشم طرف گندکاری‌های ننش بود. مرد بدبخت طاقت نیاورد و خودکشی کرد. زنیکه فاحشه هم روی خودش نزاشت و اومد پیش این توی این خونه. در و همسایه چشم دیدن این مرد و زن رو نداشتن. زودم ازدواج کردن که کسی نتونه حرفی بزنه. گذشت چند سال تا معلوم شد پناه بر خدا مرده و زنه و پسره باهم پناه بر خدا پناه بر خدا رابطه دارن. پسره با مادر خودش و ناپدریش. آخر الزمون شده.

من: خب ادامش.
نگهبان: هیچی دیگه. همسایه‌ها که بو برده بودن منتظر بودن مچشون رو بگیرن. مخصوصا این روبرویی رو می‌بینی. از اون بسیجیاست. اینا هم تا فهمیدن همسایه‌ها فهمیدن مخصوصا این بسیجی خیلی دیگه رعایت میکردن نم پس ندن. ولی این بسیجیه ول کن نبود. رفته بود توی نخشون شدید. چند بار پناه بر خدا مادره و پسره و این کافی نتیه(اسی) رو توی مغازه اسی دیده بود باهم. البته این اسی کلا چشم نظر به زنای بین 30 تا 50 محل خیلی داشت. خلاصه سرت رو درد نیارم دیگه گند کارای شیطانیشون داشت میرفت بالا که از اینجا مجبور شدن رفتن. کسیم دیگه خبری نداره ازشون. هیچکسا.

من: واقعا نمیدونی کجا هستن؟
نگهبان: نه والا. 100 ملیونم بدی والا نمیدونم. ولی جوون آخرالزمان شده.
من: سکس با مادر اخرالزمان نیست. آخرالزمان اینکه که تا رنگ پول رو دیدی طوطی شدی حاجی جون.

نزاشتم حرفی دیگه بزنه و سوار ماشین شدم و رفتم به سمت خونه. تصمیم گرفتم بیخیالش بشم. چون محال بود به این راحتی پیداش کنم. بعدم پیداش کنم که جی. فوقش بکشمش. کاریه که شده که بدم نشد. چون سبب خوشبخت شدن من و مامان شد. من و مامان و پریا که داریم کارامون رو توی دانشگاه هنر لندن جور میکنیم و سال دیگه میریم. دیگه من که هرگز بابای بیشرفم رو نمیبینم. اینا حرفایی بود که تا راه خونه توی سرم میومد و خشم خودم رو کاهش میدادم. تصمیمم گرفتم از ماجرای امشب به مامان و پریا چیزی نگم. چه روز افتضاخی بود. کلا فراموشش کنم. تا برسم خونه پیش خودم‌ میگفتم خاک تو سرت بابا. یعنی به پیمان کون میدادی یا کون اون بچه کونی رو میزاشتی؟ خاک تو سرت لیاقتت گی شدن بود؟ خاک تو سرت پیمان که ننت رو دست اسی میدادی؟ خودتم میرفتی وسط؟

(پایان)
**********************************************

خب دوستان اینم از داستان هنرمندان. از اولین هفته سال 1401 با این داستان در خدمتتون بودم. اول جا داره تشکر کنم از همگی دوستان که این سه ماه رو حمایت کردن ازم و بدقولی‌های منو تحمل کردن سر نوشتن قسمتای این داستان تا بالاخره تمام شد.

دوم تشکر میکنم از مدیریت خوب سایت و انجمن لوتی که محیطی آرام رو برای دوستداران سکس با محارم ایجاد کردن.

و در آخر دوست دارم برام نظرات خودتون رو راجع به این داستان کامنت کنید. نقاط ضعفش و قوتش رو برام بگید تا در آینده جبران کنم. بدترین بخشا و بهتربن بخشاش رو اگه داشت بگید.

و اما متاسفانه در ماه تیر اصلا وقتش رو ندارم. اما در اولین روزهای مرداد ماه با داستان تک قسمتی ، ولی طولانی "فاحشه" برمیگردم. داستانی که فیتیش خاصی نداره. اما طبق معمول همیشگی من شدیدا اروتیک هست.

دوستتون دارم و آرزوی شادی و سلامتی رو براتون دارم.
     
  ویرایش شده توسط: Shayanfury   
مرد

 
درود بر همه دوستان عزیز
این تاپیک مورد علاقه ام بود
هرچی منتظر موندم دوستان چراغ تاپیک رو باز روشن کنن بی نتیجه موند ، گفتم یه داستان بنویسم
امیدوارم که دوستان باز سر ذوق بیان و باز نوشتن رو شروع کنن

من فرشته ۱۵ سال داشتم (۱)

من یکی از متولدین دهه شصت بودم که مثل خیلی از هم نسل هام سوختم و طعم بدبختی و بی پولی رو از روز اول زندگیم چشیدم متولد ۶۵ بودم و سوم راهنمایی رو با معدل ۱۹ تموم کردم و سیکل گرفتم ، به این فکر میکردم که دبیرستان کجا برم ، واسه خودم رویا پردازی میکردم که میرم دانشگاه و یه کار خوب پیدا میکنم بعد یه مرد خوش تیپ و مهربون عاشقم میشه و منم عاشقش میشم ، یه ازدواج عاشقانه میکنیم و تا پیری کنار هم میمونیم .

اواسط مرداد سال ۸۰ بود پدرم موز بدست اومد خونه ، به همراه مادر و دوتا خواهرام و برادرم همگی متعجب بهش نگاه کردیم ، اخه تو کل زندگیم این اولین بار بود پدرم موز خریده بود ، معمولا میوه بخر نبود ، نهایت خریدش جهت زنده موندنمون بود ، اوضاع مالیش خیلی بد بود و با معلولیتی که داشت کارکن هم نبود .
مادرم گفت آقا خبریه،  گفت امشب خواستگار میاد واسه فرشته ، مادرم گفت فرشته که هنوز بچه است و فریده هم بزرگتره اول اونو باید شوهر بدیم ، پدرم اخم کرد و با تشر به مادرم گفت این چیزاش به تو مربوط نیست ، حرف من مهمه که منم قبول کردم ، به امید خدا جمشید خان هم قبول کنه فرشته رو .

در کسری از ثانیه کاخ رویاهام فرو ریخت و اشکم سرازیر شد ، به تنها اتاق خونه ۸۰ متری رفتم و بی اختیار تا شب اشک ریختم ، از صدای سلام و احوال پرسی جمع فهمیدم که جمشید و خانواده اش اومدن، مادرم با چهره مغموم وارد اتاق شد و یه چادر سفید گل گلی و دامن و بلیز کهنه ای بهم داد و گفت زود سرت کن باید چای ببری واسه مهمونا ،

وقتی از اتاق بیرون اومدم پدر و مادرم نشسته بودن
و اون طرف ترشون یه مرد ۳۰ ساله نشسته بود با شلوار شش جیب و پیرهن یقه خرگوشی که پشم های بلند سینه اش از بالای دکمه پیرهنش خودنمایی میکرد ، مادر جمشید هم کنارش بود ، یه سلام دادم و رفتم تو آشپزخونه،  برادر خواهرام خونه نبودن ، مادرم اومد چای ریخت ، سینی رو داد دستم ، به سختی رفتم جلو مادر جمشید و چای تعارف کردم ، زیر چشمی بهش نگاه کردم ، فاتحه خودم رو خوندم ، شرارت از چهره کریهش می بارید،  از نزدیک که به جمشید نگاه کردم نزدیک بود پس بیفتم ، ریشای بلند نامرتبی داشت و بوی عرق میداد ،رو صورتش جای بخیه بود ،
یکم معطل کرد تا من رو بهتر ببینه ، وقتی چهره معصوم و عروسکی من رو خوب نظاره کرد نیشش باز شد و لبهای سیاهش از هم فاصله گرفت و دندون های زرد و سیاهش هم نمایان شد ، وقتی استکان چای رو برداشت تمام انگشتانش ترک ترک بود و لای ترک ها سیاه شده بود .

بزور خودم رو نگه داشتم که گریه نکنم ، بعد از چای گرفتن جلو بابای خوشحال و مادر غمگینم دوباره رفتم تو اتاق و بی صدا شروع به گریه کردم ، وقتی اونا رفتن مادرم اومد تو اتاق و گفت ، دختر خوشگلم گریه نکن ، بابات خودش بریده و دوخته ، نخواستن من و تو تاثیری نداره ، پسره تو کار ضایعاته ، وضع مالیش خوبه ، قراره به بابات کمک کنه که ما هم از این فلاکت دربیایم ، با هق هق گفتم اگه وضعش خوب بود که یه کت شلوار میپوشید و یه آرایشگاه میرفت ، کثافت از سر و روش می بارید،  من نمیخوام زن این بشم ، میخوام درس بخونم ، میخوام کار کنم ، قول میدم هرچی کار کنم بیارم تو خونه خرج کنم ، مامان تورو خدا منو نجات بده ، مامان هم گریه اش گرفت و منو بغل کرد ، یه لحظه سوزش شدیدی رو تنم حس کردم که همراه شد با فحش های بابام ، با کمربند افتاد به جون من و مامان ، گفت یبارم که شانس در خونه مارو زده میخواد گوه بزنید توش ، با اینکه مامانم خلاف حرف بابام چیزی نگفت اما کلی کتک خورد ، گفتم ببخشید بابا نزن توروخدا نزن هرچی شما بگید گوش میکنم ، توروخدا نزن ، آروم شد و گفت آفرین حالا شدی یه دختر چیز فهم .

فرداش بابا با یه پیکان اومد دنبال من و مامان و رفتیم یه سری لباس و آت و اشغال خریدیم،  کیف بابا کوک بود که جمشید خان پیکان رو داده بهش و بعد از عقد میزنه به نام بابام ، انگار قرار بود پول هم بهش بده .
خیلی زود تر از چیزی که فکرشو میکردم عروسی گرفته شد و من خودم رو تو خونه بدبختی دیدم ، جمشید از بچگی کار کرده بود و با ضایعات یه گاراژ بزرگ خریده بود توش پر از ضایعاتی که اندازه چنتا خونه میارزید، با اینکه وضعش خوب بود اما مثل سگ زندگی میکرد ،

اولین تنها شدنمون باهم زمانی بود که بعد از عروسی به حجله رفتیم، مادرم با شرم و حیا یه چیزایی بهم گفت و یه اطلاعات محدودی هم خودم داشتم ، جمشید بدون فوت وقت منو لخت کرد و مثل خر تیتاپ خورده ذوق داشتن منو میکرد ، وقتی کامل لختم کرد از روی خجالت جلو سینه و کسم رو گرفتم ، با کف دست محکم زد رو دستام و گفت خودت رو نپوشون تو زن منی ، از این به بعد هر وقت شبانه روز بخوام باید لخت بشی و بهم سرویس بدی ، وقتی خودش وایساد با لخت شدنش یاد گوریل های تو فیلم ها افتادم ، یه آدم پشمالو که همه بدنش پشم بود و زحمت کشیده بود فقط پشمای کیرش رو زده بود ، یه کیر سیاه کلفت داشت که وقتی دیدمش خوشم که نیومد هیچ ، خیلی هم ترسیدم ، منو خوابوند رو تخت و با دست های زمختش سینه هام رو مالش داد، خیلی حس بدی بود ، انگار سیم ظرفشویی می کشیدم به تنم ، اشکم سرازیر شد ، جمشید با دیدن گریه کردنم ، لبخند کریهی زد و محکم یکی زد تو گوشم ، گریه ام از درد بیشتر شد و جمشید گفت جوون گریه کن این طوری بیشتر دوست دارم ، پاهام از ترس سیخ شده بودن و عضلاتم منقبض شده بودن ، زور جمشید زیاد بود و پاهام رو از هم باز کرد ، اومد وسط پاهام، آب دهن زیادی ریخت کف دستش و مالید به کیرش ، سعی کرد داخل کسم فرو کنه ، منقبض شدن عضلات رونام غیر ارادی بود و نمی گذاشت جمشید کیرش رو به کسم برسونه ، یه چک محکم بهم زد و گفت شل کن بی پدر ، گفتم دست خودم نیست نمیتونم ، به ضرب و زور هرجور شده سر کیرش رو داخل برد و با فشار زیادی تا ته فرو کرد ، نفسم بند اومد ، چشمام سیاهی رفت و مرگ رو به چشمام دیدم ، جمشید بی اعتنا به حال من شروع کرد تلمبه زدن ، با هربار جلو عقب کردنش حس میکردم یه چاقو تو بدنم فرو میره ، از درد داشتم میمردم و واسه جمشید هیچ اهمیتی نداشت مردن من .

دنیا دور سرم می چرخید و چشمام سیاهی میرفت ، نمیدونم بیهوش شدم یا خوابم برد ، نزدیک به سحر بیدار شدم ، یه غول بی شاخ و دم افتاده بود کنارم ، شکمم پر بود از منی خشک شده جمشید ، به سختی بلند شدم ، ضعف شدیدی داشتم ، تو یخچال آبمیوه و نوشابه بود ، یکم خوردم فشارم اومد بالا و بعدش رفتم حموم ،

تا یک هفته جمشید روزی حداقل دوبار خودش رو با من ارضا میکرد و تنها چیزی که واسش اهمیت نداشت من بودم ، بعد از یک هفته یه شب منو به پشت چرخوند و انگشتای زمختش رو یکی یکی داخل کونم کرد ، درد عجیبی تو تنم پیچید و بعد از دو سه دقیقه کیرش رو داخل کونم فرو کرد ، هر چی بیشتر زجه و ناله و زاری میکردم ، جمشید بیشتر حشری میشد و میگفت بیشتر گریه کن ، هر چی بیشتر زجه بزنی من بیشتر  حال میکنم ‌.

این وسط من هیچ لذتی از سکس نمیبردم،  فکر میکردم سکس این مدلیه که فقط مرد باید لذت ببره و زن فقط باید درد بکشه ، وقتی جمشید میخواست سکس کنیم  توان نه گفتن نداشتم و حتی اگر نمیخواستم هم مجبور بودم به سکس و توانایی مقابله با جمشید رو نداشتم ،
یک بار با یه خانمی اتفاقی صحبت کردم در مورد رابطه ام با جمشید ، اون گفت طبیعی نیست باید بری پیش دکتر زنان ، با کلی خواهش تمنا از جمشید خواستم ببره منو دکتر زنان ، دکتر گفت به خاطر رابطه غیر بهداشتی واژنت عفونت داره و نباید چند وقتی رابطه داشته باشی تا دارو هات اثر کنه ، اگر هم خواستین سکس کنید طرف مقابل باید قبلش خوب آلتش رو بشوره تا عفونت نگیری ، وقتی به جمشید حرفای دکتر رو گفتم ، نسخه دکتر رو پاره کرد ریخت تو خیابون و گفت دکتر گوه خورد با تو .

زندگی به تخمی ترین حالت ممکن میگذشت ، جدا از خود جمشید که کابوس بود برام،  مادر و خواهراش هم دیوونم کرده بودن ،گاهی گیر های الکی و متلک و دروغ های الکی بهم نسبت میدادن و چند روزی یکبار واسه خاطر اونا باید یه کتک از جمشید میخوردم ،

۱۷ سالم نشده بود  که پسر دار شدم ، تو دوران حاملگی سوراخ کونم شده بود اندازه مشتم،  البته کس کردن جمشید خان براه بود و جون بچه پسر بود یکم مراعات میکرد که سقط نشه فقط، این وسط من اصلا نمیدونستم لذت سکس چی هست اصلا

یروز فهمیدم آقا رفته یکی رو صیغه کرده ، ناراحت که نشدم هیچ خوشحالم شدم که بالاخره دست از سر من برمیداره ، اما همچنان گاهی از کتک و سکس های مزخرفش در امان نبودم

فرهاد که به دنیا اومد یکم امید به زندگیم بیشتر شد ، تنها دلخوشیم تو دنیا شده بود فرهاد . با تولد فرهاد مادر جمشید فوت کرد به خاطر سرطان،  خواهر شوهر هام تا من و فرهاد رو میدیدن ، اولین جمله شون این بود که پا قدم نحس فرهاد بوده که مامانشون فوت شده ،

تا چند سالی روزگارم رو سیاه کردن تا یروز زندگی بالاخره رو خوشش رو بهم نشون داد ، جمشید تو یه دعوا چهارتا چاقو به شکمش خورد و بعد دو روز تو بیمارستان جون داد ، اولش خیلی گریه زاری کردم ، اما بعد از هفتم فهمیدم که مرگ جمشید  چه موهبتی برام شده ، به برادرم یه پول خوب دادم تا کارای جمشید رو پیگیری کنه ، یه سالی با خانواده جمشید درگیری داشتیم تا اینکه یه مشتری واسه گاراژ پیدا شد ، ملک و املاک جمشید رو نقد کردم ، یه مغازه خریدم برای  برادرم و شرط کردم باید خرج خونه مادرم هم بدی تا مغازه دستت بمونه ، خودم هم از شر فک و فامیل جمشید رفتم یه شهر دیگه .

به جز برادرم و فرهاد از تمام مردها بدم میومد ، حتی از پدرم ، هر مردی که میومد سمتم رو چنان از کارش پشیمون میکردم که دیگه پشت سرش رو نگاه نمیکرد ، جمشید کاری باهام کرده بود که نفرت داشتم از رابطه .

تو شهر جدید بعد از چندین سال مستاجری و یاد گرفتن راه و چاه زندگی دیدم همینطور ادامه بدم چند سال دیگه هیچی واسم نمیمونه، یه پراید و یه خونه ۳ طبقه خریدم . همکف دوتا مغازه بزرگ بود، طبقه اول و دوم و یه خرپشته رو نفر قبلی کرده بود ۷ واحد کوچک کوچک و داده بود به دانشجو های پسر اجاره،  مغازه ها هم میوه فروشی و سوپر مارکت کرده بود و دست خودش بود ، میخواست همه چیشو نقد کنه بره ترکیه ، مغازه ها رو خالی کرد و گفتم به مستاجرات بگو من دانشجو پسر دیگه نمیخوام و قرارداد همشون یک ماه دیگه اش تموم میشد .
یه شرکت بازسازی پیدا کردم و دادم طبقه اول رو یه تیکه کرد برای خودم و خوشگل کرد ، طبقه سوم و خرپشته هم دادم کاغذ دیواری زدن و یکم بهشون رسیدم ، مغازه ها هم یکم خرجشون کردم ، طبقه اول خودم نشستم ، آگهی زدم پشت شیشه مغازه ها فقط به خانم اجاره داده میشود ، شهرمون دانشجو زیاد داشت و با پول پیش و اجاره مناسب چهار واحد کوچک هم سریع دادم به دخترای دانشجو، شرط کرده بودم اگه پسر پاشو بزاره تو خونه باید طرف همون موقع جمع کنه بره، یکی از مغازه ها رو دادم خیاطی زنانه و یکی دیگه رو آرایشگاه زنانه ، کل ساختمون شده بود ۱۴ تا خانم و فقط فرهاد من که نوجوون بود تو ساختمون مردمون بود ، از درآمد کرایه ها زندگی راحتی داشتم و کلی پس انداز هم میکردم ، روز ها میرفتم پیش خیاط و آرایشگر،  هم سرگرم بودم باهاشون هم ازشون یاد میگرفتم ، واسه دختر دانشجو ها هم شده بودم یه پا مامان و هواشون رو داشتم ،
تو خونه از اول جلو فرهاد خیلی آزاد لباس میپوشیدم و حتی گاهی فرهاد میومد تو حموم کمرم رو کیسه میکشید ، فرهاد هیزی نمیکرد و عادی برخورد میکرد ، تنها جایی که ازش میپوشوندم سینه ها و کس و کونم بود . واسه من فرهاد هنوز یه پسر بچه ۵ ساله بود .
هميشه يادمان باشد
که نگفته ها را ميتوان گفت،
ولی گفته ها را نميتوان پس گرفت
چه سنگ را به کوزه بزنی
چه کوزه را به سنگ،
شکست با کوزه است
دلها خیلی زود از حرفها می شکنند...
     
  
مرد

 
من فرشته ۱۵ سال داشتم (۲)

حدودا سال ۹۷ بود که نیلوفر یکی از دانشجو ها اومد بره داخل که اتفاقی دیدمش ، سلام احوالپرسی کردیم گفتم همه بچه ها امتحان ترمشون تموم شده تو تموم نشده ؟ نیلوفر : آخریش رو امروز صبح دادم غروب بلیط گرفتم میرم شهرمون ، من : چرا انقدر مضطرب و نگرانی ، حالت خوبه ، نیلوفر : آره خاله خوبم ، فقط امتحانم رو یکم خراب کردم میترسم قبول نشم ، من : اما انگار یکم ترسیدی ، اگر چیزی شده بگو کمکت کنم ، نیلوفر : نه به خدا چیزی نیس ، درست میشم فعلا با اجازتون میخوام برم حموم ،
وقتی نیلوفر رفت بالا خیلی بهش مشکوک شدم ، مطمئن بودم یه چیزی رو از من پنهان میکنه ،
نیم ساعتی رفتم پیش ارایشگرمون که اسمش فریبا بود و همش نیلوفر میومد جلو چشمم ،

قرار بود مدارک جا مونده یکی از دخترا رو واسش پست کنم،  کلید زاپاس همه اتاق ها رو داشتم ، رفتم داخل خونه خودم کلیدها رو برداشتم ، صدای فوتبال بازی کردن فرهاد با لپتاپش از اتاقش میومد ،
طبقه بالا کلا دو تا حموم دستشویی داشت که هر کدوم واسه دو تا واحد بود ، هر دو هم بیرون از اتاق ها بودن ، رفتم بالا دیدم جفت حموم ها خشک هستن ،

حس فضولیم گل کرد و رفتم اتاق خرپشته، گوشم رو چسبوندم به در یهو شکه شدم ، نیلوفر به یکی میگفت جونم همش مال خودمه ، من بدون کیر کلفت تو توی شهرمون چه کنم ، بعد صدای ملچ ملوچ ساک زدن نیلوفر رو به سختی شنیدم ، داشتم منفجر میشدم از عصبانیت ، این اولین مورد بود که یکی از دخترا پسر راه داده تو خونه ، یکم سر و صدا کردم و صدای کلید ها رو درآوردم ، دستم میلرزید از اتفاقی که قراره بیفته ، قلبم از تپش زیاد داشت میومد تو دهنم ، سعی کردم یکم لفت بدم تا لباس بپوشن ،
وقتی در رو باز کردم ، پسر تیشرت رو کشید رو سرش ، نیلوفر شلوار پوشیده بود و داشت با عجله مانتوشو تنش میکرد ، سینه های سفیدش در حال لرزش بودن و دست هاش از هنوز از مانتو در نیومده بودن بیرون ، با سرعت به سمتش رفتم ، که در حد صدم ثانیه پسر رو دیدم که شورت پوشیده و کیرش هنوز زیر شورتش خودنمایی میکرد و با تیشرت تنگش درگیر بود و سرش هنوز نیومده بود بیرون ،
یه چک محکم به نیلوفر زدم و با جیغ گفتم کثافت گمشو از خونه من بیرون ، وقتی سر پسره از تیشرت اومد بیرون دیدم که فرهاد منه ،
در جا خشکم زد ، نیلوفر با گریه داشت دکمه هاشو میبست و من و فرهاد  نگاهمون بهم گره خورده بود و هیچ کدوم حرفی نمیزدیم ، شک شدیدی بهم وارد شد و اصلا قدرت تصمیم گیری نداشتم ، نمیدونستم چکار کنم ، فرهاد  سرش رو انداخت پایین چند ثانیه و بعد بدو بدو رفت سمت طبقه پایین ، من نشستم روی تخت و وایسادم فکر کردن ، نیلوفر همش با گریه داشت التماس میکرد و به غلط کردن افتاده بود ، خانواده مذهبی داشت اگر می فهمیدن میکشتنش،  اصلا واسم مفهوم نبود صحبت های نیلوفر و خیلی فکر کردم که چکار کنم اما به نتیجه ای نرسیدم ،
به نیلوفر گفتم واسه ترم جدید دنبال جای دیگه باش و از اتاق مستقیم رفتم پیش فریبا و همش تو خودم بودم ، فریبا چند دقیقه ای یبار گیر میداد چته و من همش جواب دادم که هیچی خوبم ،
دوتا شاگرد هاش رفتن و آخرین مشتری هم رفت ، فریبا گفت تو که هیچی نمیگی،  امروز معلوم نیست چته ، اگر اجازه بدین منم ببندم برم، گفتم ببخشید مزاحم شدم ، باشه ببند بریم ، گفت هنوز نمیخوای بگی چته ، بگو شاید کاری از دستم بر بیاد،
کلی فکر کرده بودم اما روم نمیشد برم خونه ، چه برسه بخوام برم با فرهاد  صحبت کنم ، به فریبا گفتم مچ فرهاد و نیلوفر رو موقع سکس گرفتم ، نمیدونم چکار کنم ، فریبا خندش گرفت و با تعجب گفت فرهاد ، نیلوفر ، مطمئنی ، گفتم با چشمای خودم دیدم ، گفت خوب حالا مگه چی شده انقدر رفتی تو هم پسرت کرده،  نداده که ، گفتم اصلا اشتباه کردم ، ولش کن ، خواهشا بین خودمون بمونه، گفت خانم چه زرتی هم ناراحت میشه ، جدی مگه حالا چی شده انقدر زانو غم بغل کردی ، خوب فرهاد الان ۱۵ ، ۱۶ سالشه ، تو اوج شهوته  ، یه خونه هم درست کردی همه خانم ، خوب اونم نمیتونه که هر روز خود ارضایی کنه ، اگر من جای تو بودم تازه ذوقشم میکردم ، گفتم من اصلا باورم نمیشه فرهاد بتونه با کسی باشه ، اون خیلی بچه است ، گفت کجاش بچس،  از من و تو گنده تره ، گفتم الان به نظرت من چکار باید کنم ، به نیلوفر گفتم واسه ترم جدید دنبال جای جدید باش ، با فرهاد چه کنم ، گفت به اون که نمیتونی بگی دنبال جا جدید باشه،  فرهاد نیاز طبیعیشو برطرف کرده ، الان همه بچه های امروزی اینطوری هستن، سعی کن باهاش رفیق باشی که اگه کاری میکنه بدونی و بهت بگه ، یوقت پنهونی کاری نکنه و گیر آدم ناتو نیفته ‌.

رفتم تو خونه انگار فرهاد داخل اتاقش بود ، صدایی نمیومد تا ساعت ۱۱ نیومد بیرون ، شامی که درست کرده بودم رو بردم براش ، دیدم در قفله ، زدم به در گفتم شامت رو میزارم پشت در ، من میرم میخوابم ، لطفا بخور تو هنوز عشق مامانی

یه دو ساعتی فکر و خیال ولم نمیکرد ، یکی از افکار مزخرفی که میومد تو سرم این بود که ، آخه یه بچه چقدر میتونه کیر داشته باشه که نیلوفر انقدر کشته مردش شده بود ، کیر فرهاد رو زیاد دیده بودم ، چند سالیه که راست شده کیرش رو ندیدم ، واسه منی که کیر کلفت باباش رو دیده بودم ، کیر فرهاد هیچ وقت دودول هم نبود ،
چند روزی باهم سرسنگین بودیم تا اینکه بعد چند روز سر ناهار خوردن ، فرهاد گفت مامان میشه یه لطفی کنی نیلوفر رو از خونه بیرون نکنی اون ترم اخرشه ، از اینجا بره خانواده و بقیه دخترا فکرای بدی در موردش میکنن ، گفتم خوب بکنن ، حتما حقشه که در موردش فکر بد کنن ، گفت تقصیر من بود اگه میخوای کسی رو تنبیه کنی اون منم ، گفتم تو کی انقدر پرو شدی که با یه دختر ۷ سال از خودت بزرگتر رابطه داری ، گفت شما هم سن من بودین بچه دار شدین ، من نباید یه رابطه کوچک داشته باشم ، گفتم خیلی هم کوچک نبود ، صدای نیلوفر خانم بیرون از اتاق میومد ، گفت کوچک بوده چون رابطه نداشتیم ، گفتم مگه رابطه دیگه چجوریه ، حتما باید بچه دار بشین که بهش بگن رابطه ، گفت اَه مامان چرا انقدر قضیه رو میپیچونی ، میگم اون یه رابطه مسخره بود واسه فقط ارضا شدن ، منم هی رو مخ نیلوفر رفتم تا قبول کرد،  الانم
من و اون هیچ رابطه احساسی باهم نداریم ، اما چون من مقصرم نمیخوام اون ضرر کنه ، اگر بخوای نیلوفر رو از خونه بیرون کنی و آبروش رو ببری ، اون وقت منم ... ، گفتم خوب بقیه اش ، اون وقت شما چه غلطی میکنی ، از سر میز پاشد رفت و تو راه گفت هر کاری که تو نخوای،
اعصابم خورد شده بود از دست فرهاد ، دوست نداشتم رابطمون خراب بشه ، اون تنها کسم بود نمیخواستم رابطه خوبی که باهاش دارم از بین بره ،
در زدم و رفتم داخل اتاقش ، رو تخت دراز کشیده بود و منکه رفتم داخل گوشیش رو گذاشت کنارش و ملافه ای که روش بود رو مرتب کرد ، نشستم پیشش گفتم مامان جون عزیز دلم ، تو تنها دلخوشیه مامانی، من این دنیا رو فقط واسه تو تحمل کردم ، الان هنوز سنت کمه ، با دختر های بزرگتر از خودت رفیق میشی ، گولت میزنن وابسته شون میشی و بعد هر کاری بگن میکنی ، حتی شاید من رو ول کنی ، شاید مریضی داشته باشن ، تو باید الان با هم سن و سال خودت دوست بشی نه بزرگتر از خودت ، فرهاد گفت بابت تهدید ببخشید ، من وابسته کسی نمیشم قول بهت میدم حتی یه پیام هم به نیلوفر دیگه ندم و باهاش کاری نداشته باشم فقط اونو بیرون نکن ،
گفتم بگو جون مامانم قول میدم،  گفت جون مامان خوشگلم قول میدم ، سرش رو گرفتم تو سینم و موهاش رو بوس کردم ، چشماش رو بست و یه نفس عمیق کشید ، گفتم تنم بو عرق میده،  بو میکشی ، گفت مامان جون تو بوی بهشت میدی ، یکم هم خوشم اومد هم یجوری شدم .
فردا به نیلوفر زنگ زدم گفتم میبخشمت به شرطی که دیگه با پسرم نه حرفی بزنی نه دیگه بهش پیام بدی نه دیگه باهاش تنها بشی ، اونم گفت چشم خاله غلط کنم دیگه کاری کنم ببخشید .
پسرم باشگاه میرفت و  روز به روز درشت هیکل تر میشد ، وقتی میدیدم بقیه دخترا و خانم ها بهش نگاه میکنن حرصم میگرفت ، اینکه یروز قراره زن بگیره و از پیشم بره دیوونم میکرد گاهی ، اما طبیعت زندگی همینه و باید یروز این اتفاق میفتاد .
یک سالی با فرهاد راحتتر شده بودم و اون از دوست دختر همسنش برام حرف میزد ، یروز پکر بود و با دوست دخترش کات کرده بود ، گفتم فرهاد جان چرا انقدر پکری،  گفت دختر خوبی بود اما رابطه مون ته نداشت ، گفتم تهش چیه ، گفت منکه حالا حالا ها ازدواج کن نیستم ، رابطه با دخترای همسن هم فایده نداره ، ازشون چیزی به آدم نمیماسه،  بعد با خنده گفت بی تجربه اند ، گفتم هوس زنای سن بالاتر از خودت کنی این دفعه دیگه کشتمت. گفت منکه عاشق شون نمیشم . فقط یه رابطه ساده است .
یکم عصبی شدم ، خودم رو کنترل کردم ، گفتم خودت رو کنترل کن تو سن و سالت کمه ، کار دست خودت نده، گفت ببخشید مامان اینو ازت میپرسم ، این همه سال چجوری خودت رو کنترل کردی ، بگو شاید به درد منم بخوره ، یه لحظه همه عمرم جلو چشام رد شد ، بغض گرفتم از ازدواج مزخرفی که داشتم،  گفتم بابات تمام احساسات منو کشت ، من خودم رو کنترل نکردم ، من نفرت دارم از رابطه، اشکم سرازیر شد ، فرهاد اومد بغلم کرد و گفت جون من گریه نکن مامان جونم ، ببخشید غلط کردم .
بغلش بهم آرامش میداد، پاهام رو دورش حلقه کردم و سفت تو آغوشم گرفتمش ، فرهاد هم با یه دست موهام رو نوازش میکرد و یه دست رو کمرم گذاشت ،
فرهاد گفت مامان جان فکر کنم دیگه بسه واسه امروز ، خورد تو ذوقم از حرفش دلم میخواست تا فردا صبح تو بغلش بمونم ، یکم خودم رو جا به جا کردم حس کردم فرهاد شق کرده ، تو چشاش نگاه کردم با تعجب گفتم فرهاد
فرهاد با خجالت گفت منکه گفتم پاشو ، دست خودم نبود پاشو دیگه ، گفتم اخه مگه ادم واسه مادر خودش اینطوری میشه  ، بلند شدم با ناراحتی رفتم تو آشپزخونه،  چند دقیقه بعد فرهاد اومد و سرش رو انداخته بود رو به زمین ، گفت مامان ببخشید دست خودم نبود ، جواب بهش ندادم و مشغول کار هام شدم . گفت ببخشید  دیگه ، خوب هرکی جای من باشه اینطوری میشه ، گفتم هرکی بشه تو نباید اینطوری بشی . بخشیدمت فعلا برو میخوام جمع و جور کنم آشپزخونه رو .
چند وقتی فرهاد  تمام وقت خونه بود و همش کله اش تو لبتابش بود ، گیر دادم که باید باشگاه بری و با اصرار من فقط باشگاه میرفت ، یروز که رفت باشگاه رفتم اتاقش رو جمع و جور کردم ، رفتم زیر میز رو تمیز کنم چشمم اتفاقی خورد به یه فلش که ماهرانه زیر میز چسبیده شده بود ، فضولیم گل کرد و لپتاپش رو روشن کردم ببینم چی تو فلش ریخته ، پسورد داشت و بلد نبودم . رفتم زدمش به تلویزیون، یه فولدر داشت با اسم لاو مام رفتم داخلش پر فیلم پورن بود ، اولین بار در زندگیم بود که فیلم پورن میدیدم ، یکم که نگاه کردم تو دلم انگار خالی شد ، حس بدی پیدا کردم،  قطعش کردم ، یکم فکر کردم چرا اسمش مام، یعنی اسمش مامان ، دوباره اول چنتافیلم رو زدم،  دیدم که همشون یا پسر و مامانن یا پسر  و نامادری،  کلافه شدم این پسر چرا این فیلم ها رو باید داشته باشه مگه مدل دیگه نبوده،  یعنی به من نظر داره ، خیلی غمگین و داغون  شدم ، قبل از اومدنش فلش رو سر جاش گذاشتم و چیزی بهش نگفتم ،
یه مدت لباس پوشیده تر میپوشیدم و خیلی با فرهاد گرم نمیگرفتم ، بعد چند روز فرهاد گفت مامان چرا چند روزه با من رفتارت تغییر کرده ، من کاری کردم که خودم خبر ندارم،  گفتم نه چیزی نشده ، تو جوونی و درست نیست من جلوت بی حجاب باشم ، گفت تا الان یادت نبوده ، یهویی الان یادت افتاده بعد این همه سال ، الان زشته ، قبلا زشت نبوده ، گفتم الان فهمیدم قبلا نمیدونستم .
یکم که بحث ادامه پیدا کرد دیدم فرهاد بی خیال نمیشه ، رفتم سراغ فلش ، دیدم  برداشتش ، لپتاپش رو اوردم گفتم رمزش رو بزن ، از یکی از دخترا یه چیزایی پرسیده بودم و یاد گرفته بودم یکم .
ازش گرفتم و نشستم روبروش و صفحه رو نمیدید، از صورتش استرس و اضطراب مشخص بود ، رفتم تو تاریخچه مرورگرش ، همش داستان در مورد مادر و پسر بود ، صفحه رو برگردوندم سمت فرهاد ، گفتم واسه اینا ست که تغییر کردم ، تو تغییر نکردی؟ تو پسر  منی ، اخه کدوم پسری به مادرش نظر داره ، خدایا منو بکش از این زندگی نکبت بار رهام کن ، اون از بابام اون از شوهرم این از پسرم .
فرهاد خشکش زد نفسش بالا نمیومد، فکر نمیکرد بلد باشم و چیزی سر دربیارم
سرش رو انداخت پایین و اشکش سرازیر شد ، گفت مامان جون ببخشید گوه خوردم، منتظر بود برم مثل همیشه اشک هاشو پاک کنم ، قربون صدقه اش برم ، اما با عصبانیت لپتاپ رو گذاشتم جلوش گفتم رمز ورودی اینو بردار ، هر مزخرفی هم توش داری پاک کن ، از این به بعد منم میخوام از این استفاده کنم ، لباس پوشیدم رفتم پیش فریبا
هميشه يادمان باشد
که نگفته ها را ميتوان گفت،
ولی گفته ها را نميتوان پس گرفت
چه سنگ را به کوزه بزنی
چه کوزه را به سنگ،
شکست با کوزه است
دلها خیلی زود از حرفها می شکنند...
     
  
مرد

 
عالی بود
﷼﷼
     
  
صفحه  صفحه 115 از 149:  « پیشین  1  ...  114  115  116  ...  148  149  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA