انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 119 از 149:  « پیشین  1  ...  118  119  120  ...  148  149  پسین »

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم


مرد

 
به خانه خوش آمدی قسمت هفتم

سهیل گفت مامان؟ کجایی؟ فریبا به خودش اومد و گفت چی؟ سهیل گفت می گم به چی فکر می کنی؟ صدات کردم جواب ندادی. فریبا صورتشو برگردوند و نگاهش کرد، لبخند زد و گفت همینجام، فریبا چرخید، پاهاشو دوطرف بدن سهیل انداخت و روش نشست، نیش سهیل تا بناگوش باز بود. سهیل دستاشو زیر دامن لباس مامانش برد و کونشو گرفت، کون نرم فریبا به جوراب شلواری نازک و لطیف پوشیده شده بود. فریبا خم شد و لباشو به لبای پسرش چسبوند. فریبا همونطور که از پسرش لب میگرفت، احساس میکرد که کیرش داره زیر کوسش راست میشه. وقتی لباشونو برای نفس گرفتن از هم جدا کردن، سهیل گفت مامان نمیدونی چند سال خواب این لحظه هارو دیده ام. فریبا گفت چرا نمی دونم؟ همه ی اون سالها وقتی از هر سوراخ سنبه ای دیدم میزدی و دائما خودتو بهم می مالیدی فکر میکنی متوجه نمیشدم؟ سهیل گفت خوب اگه متوجه میشدی چرا کاری نمی کردی؟ فریبا گفت مثلا چیکار؟ سهیل گفت خوب همون موقع بهم میدادی که این همه سال تو کف نمونم دیگه. فریبا ابروشو داد بالا و گفت بچه پررو، همین که به بابات نمیگفتم یزرگترین لطف در حقت بود. سهیل گفت عاشقتم، مامان به بامرامی تو، به دنیا نیومده، فریبا گفت خوبه حالا زبون نریز، سهیل دوباره از مامانش لب گرفت و زبون شیرینش رو مکید. فریبا کوسشو به کیر شق پسرش فشار میداد. فریبا چند لحظه صاف نشست و لباس بلندشو دراورد، پستونای درشتش بیرون افتاد، سهیل دستاشو رو پستونای مامانش گذاشت و گفت جوووون چه ممه هایی. شروع کرد به چنگ زدن و مالیدن پستوناش، کمی بعد انگشتای شست دوتا دستشو با اب دهنش خیس کرد و نوک قهوه ای ممه هاشو میلرزوند و تحریک میکرد. فریبا اروم ناله و آه و اوه میکرد. کمی بعد، فریبا پستوناشو جلوی صورت پسرش گرفت و گفت شیر بخور. سهیل گفت جووووون، دوتا پستون مامانشو به هم فشار داد و شروع به لیسیدنشون کرد.فریبا یه دستشو کنار سر سهیل ستون کرده بود و با دست دیگه سر و صورت پسرشو نوازش میکرد. فریبا گفت اون موقع که بهتون شیر میدادم، کوسم خیس میشد، وقتی دو سالتون تموم شد، باباتون مجبورم کرد از شیر بگیرمتون وگرنه تا ده دوازده سالگی ممه میخوردین، سهیل چند لحظه ممه های مامانشو از دهنش دراورد و گفت اصلا انگار به وجود اومده بود که حال منو بگیره. فریبا گفت حالا که نیست، انقدر حال کن که خسته بشی. سهیل گفت من هیچوقت از تو خسته نمیشم مامان خوشگلم. بعد به مکیدن نوک پستوناش ادامه داد. همزمان کون پنبه ای مامانش رو چنگ میزد، فکری به ذهنش رسید، انگشتای دوتا دستش رو همزمان تو چاک کونش فشار داد، جوراب شلواری رو کشید و پاره اش کرد. فریبا که جا خورده بود گفت چرا پاره اش کردی؟ کلی پول براش داده بودم. سهیل گفت چون حال میده، هر چندتا بخوای از اینا برات میخرم، بعد انگشتاشو به کوس خیس مامانش رسوند و همزمان با مالیدن کوسش، به خوردن پستوناش ادامه داد. ناله های فریبا بلند شده بود. بعد از چند دقیقه، فریبا پستوناشو از دهن پسرش بیرون کشید و پایین تر رفت. رکابی سهیل رو تا زیر چونه اش بالا کشید و گفت حالا نوبت منه، بعد خم شد و نوک سینه ی سهیل رو با نوک زبونش تحریک کرد و مکیدش. تا حالا کسی براش اینکارو نکرده بود و براش حسابی لذت بخش بود، تازه متوجه میشد چرا خانوما انقدر خوردن ممه هاشونو دوست دارن. فریبا کمی نوک سینه های پسرشو مکید و بعد پایینتر رفت، دستاشو زیر کش شلوارکش انداخت. سهیل کونشو بلند کرد و فریبا شلوارکشو تا مچ پاش پایین کشید و بعد کامل درشون اورد. سهیل پاهاشو از هم باز کرد و مامانش بین پاهاش نشست. کیر کلفت و 20 سانتی سهیل کاملا شق بود، فریبا ناخنهاشو زیر کیر سهیل گذاشت و تا تخماش کشید، سهیل ناله کرد، فریبا چندبار اینکارو تکرار کرد، بعد دستشو دور اون کیر کلفت حلقه کرد. سهیل موهای کیرشو کاملا زده بود، فریبا به ارومی کیر پسرشو میمالید، صورتشو جلوتر برد و تخماشو دونه دونه تو دهنش گرفت و کمی مکید، بعد زبونشو از تخماش تا سر کیرش کشید. سهیل با ناله گفت اوووووف مامان، سرشو بالا اورده بود و مامانشو تماشا میکرد. بعد از چندبار لیسیدن زیر کیرش، فریبا سر کیر سهیل رو تو دهنش گرفت و شروع کرد به ساک زدن. فریبا به ارومی دهنشو رو کیر پسرش بالا پایین میکرد. سهیل گفت مامان میدونی 69 چیه؟ فریبا کیرشو از دهنش دراورد و گفت 69؟ نه چیه؟ سهیل گفت یه حالت سکسیه. بیا بشین رو صورتم، من کوستو بخورم، تو هم واسم ساک بزن. فریبا گفت این چیزا رو از کجا یاد گرفتی؟ سهیل گفت حالا چیکار داری از کجا یاد گرفته ام؟ مهم اینه که بلدم، بیا دیگه، فریبا بلند شد رفت بالای سر سهیل، پاهاشو دوطرف سرش گذاشت و گفت اینجوری؟ سهیل گفت اره، حالا بشین کوستو بیار جلوی دهنم. فریبا زانو زد، بخشی از جوراب شلواری هنوز جلوی کوسشو گرفته بود بنابراین سهیل کاملا پاره اش کرد تا کوس و کونش بیرون بیاد، فریبا پاهاشو بازتر کرد تا کوسش پایین تر بیاد، وقتی زبون پسرشو بین لبای کوسش حس کرد، همونجا نگه داشت، سهیل شروع کرد به لیسیدن کوس مامانش، فریبا ناله میکرد و پستوناشو میمالید. سهیل گفت تو هم ساک بزن دیگه، فریبا خم شد و کیرشو گرفت و گفت مادر بودن همینه، هیچ کس کاری رو فقط بخاطر خودت انجام نمیده، باید غذاشونو بپزی، لباساشو بشوری، کیرشونو بخوری شاید بهت یه حالی دادن. سهیل نتونست جلوی خنده اشو بگیره. فریبا هم از خنده های پسرش خنده اش گرفت، بعد لباشو دور کیرش حلقه کرد و شروع کرد به ساک زدن، سهیل دستاشو رو کون مامانش گذاشته بود و میمالیدش، نوک انگشتشو به سوراخ کوسش رسوند و کمی فرو کرد توش، انگشتشو کمی تو کوس مامانش چرخوند تا کاملا خیس شد، بعد نوک انگشتشو روی سوراخ کون مامانش گذاشت و بعد از کمی مالیدن به ارومی فشارش داد، وقتی یه بند انگشتش رفت تو، فریبا با کیر تو دهنش ناله ای کرد، ولی مخالفتی نکرد. سهیل چوچوله ی مامانشو لیس میزد و بعد زبونشو تو سوراخ کوسش فرو میکرد، همزمان انگشتشو بیشتر تو کونش فرو میکرد و حرکت میداد. فریبا تخمای پسرشو میمالید و کیرشو ساک میزد، فقط نصف کیرشو میتونست تو دهنش جا بده، ولی اب دهنش تمام کیر و تخمای سهیل رو خیس کرده بود. کمی بعد، فریبا صاف نشست، نیاز داشت که اون کیر کلفت رو توی کوسش حس کنه. انقدر جلو رفت تا کوسش روی کیر پسرش قرار گرفت، تو حالت دختر گاوچران برعکس نشسته بود، سهیل دید فوق العاده ای از کوس و کون مامانش داشت. فریبا کیر پسرشو گرفت و با سوراخ کوسش تنظیم کرد و به ارومی روش نشست، سهیل گفت اووووووف، مامان چه تنگه، فریبا ناله ای کرد و گفت کوس من تنگ نیست، دسته بیل تو زیادی کلفته. سهیل دستاشو رو کون تپل مامانش گذاشت، بعد از اینکه کاملا روی کیرش نشست، دستاشو رو زانوهای سهیل گذاشت و به ارومی شروع کرد به بالا پایین کردن کوسش. حالا که ستاره خونه نبود هردو میتونستن بدون ترس ناله هاشونو بروز بدن، فریبا روی کیر پسرش سواری میکرد. سهیل به سوراخ های مامانش چشم دوخته بود. فریبا گفت ابتو نریزی تو کوسم، سهیل گفت هنوز خیلی مونده تا ابم بیاد، دل به کار بده. فریبا خندید و سرعتشو کمی بیشتر کرد. اب کوسش، کیر تا تخمای سهیل اومده بود. فریبا گفت خوبه؟ حال می کنی؟ سهیل گفت اوووف دارم میمیرم، کمی بعد، فریبا گفت خسته شدم، سهیل گفت باشه، پاشو. بلند شد و کیر سهیل بیرون اومد و مثل فنر برگشت و به شکمش خورد. فریبا به پشت خوابید و پاهاشو از هم باز کرد. سهیل بین پاهای مامانش نشست، دستاشو زیر زانوهاش انداخت و پاهاشو بلند کرد و زانوهاشو به سینه اش فشار داد. از انعطاف بدن مامانش تعجب کرده بود، تو اون حالت، کون فریبا هم بالا اومده بود و سوراخش معلوم بود. سهیل دستاشو پشت رونهای مامانش گذاشت و صورتشو برد پایین، وقتی زبونشو به سوراخ کونش فشار داد، فریبا گفت ااای نکن بچه مریض میشی، سهیل بدون توجه به حرفای مامانش به لیسیدن سوراخ کونش ادامه داد. چند لحظه بعد، فریبا بالاخره انقدر از کار سهیل لذت می برد که دیگه نه توان و نه تمایلی به اعتراض داشت، مخصوصا وقتی زبونشو توی سوراخش فشار میداد. بعد از لیسیدن سوراخ کونش، سهیل رفت بالاتر و شروع به خوردن کوس مامانش کرد. سهیل می خواست سوراخ کون مامانشو امتحان کنه، بنابراین انگشتشو با تف خیس کرد و رو سوراخ کون فریبا گذاشت و به ارومی فشارش داد تو. فریبا ناله کرد و آه کشید. مدتی بود که چیزی تو کونش نرفته بود و انگشت پسرش یادآور خاطرات خوبی بود که با دکتر رمضانی داشت. سهیل چوچوله و بخش زیادی از لبای کوس مامانشو تو دهنش گرفته بود و می مکید و انگشتشو تو کون تنگش عقب و جلو میکرد. فریبا موهای سهیل رو گرفته بود و میکشید و دهنشو به کوسش فشار میداد و به شدت ناله میکرد. فریبا با ناله گفت اووووف بخور مامان جون، کوسمو بخور که دارم می میرم. سهیل انگشتشو از کون فریبا بیرون کشید و اینبار دوتا انگشتشو خیس کرد و به سوراخ کون مامانش فشار داد، بالاخره بعد از کمی مقاومت، کون فریبا از دوتا انگشت هم پذیرایی کرد. فریبا با ناله گفت آییییییی پسرم یوااااااش، خیلی وقته کون نداده ام، سهیل که دهنش پر بود، فقط تونست بگه اوووووم. بعد از چند دقیقه خوردن کوسش و انگشت کردن کون مامانش، سهیل بلند شد و نشست، صورتش از اب کوس فریبا خیس بود. دسته ی کیرشو گرفت و چندبار رو کوس فریبا کوبیدش و گفت این کوس مال کیه؟ فریبا با ناله گفت مال توئه، سهیل گفت من کی ام؟ فریبا گفت پسرمی، سهیل گفت کیر پسرتو دوس داری؟ فریبا گفت ارههههه. سهیل سر کیرشو دم کوس فریبا گذاشت و فشارش داد تو. کوس فریبا به اندازه ی سکس اولشون تنگ بود. سهیل شروع کرد به تلنبه زدن، صورت خوشگل مامانشو تماشا میکرد، دهانش باز مونده بود، با چشمای خمار نگاهش میکرد و با هر تلنبه ناله سر میداد. فریبا صرفا به عنوان یه مادر زیر کیر پسرش نخوابیده بود، بلکه اعتقاد داشت که داره وظیفه اش رو در قبال مرد خونه انجام میده، این مطلب که مرد خونه پسرش بود، لذت سکس رو بیشتر میکرد. پاهای فریبا هنوز با جوراب شلواری پوشیده بود، با دست چپ ، پستون درشتشو میمالید و با دست راست، چوچوله اشو. سهیل کیرشو بیرون کشید، کیرش از اب کوس مامانش کاملا خیس بود و می درخشید. گفت برگرد و 4 دست و پا بشین. فریبا چرخید و داگی نشست، سهیل پشتش نشست و به کون سفید و خوشتراش مامانش خیره شد، لبهای خیس کوسش بین رونهای گوشتیش خودنمایی میکرد، ولی سهیل میخواست یه سوراخ دیگه رو امتحان کنه، سوراخ کوچولوی قهوه ای بین اون سفیدی بی پایان، با دست یدونه روی کونش زد، کون فریبا مثل ژله لرزید و صدای برخورد دستش، با صدای ناله ی فریبا ترکیب شد. رد دستش رو کون سفید فریبا موند، سهیل کیرشو گرفت و سرشو رو سوراخ کون مامانش گذاشت و گفت بکنم؟ فریبا به عقب نگاه کرد و گفت نه مامان جون، پاره میشم، حالا امشب فقط از جلو بکن، فردا تمرین می کنم که از عقب بکنی، قول میدم. سهیل سر کیرشو پایین اورد و دوباره دم سوراخ کوسش گذاشت و به ارومی فشار داد. وقتی کیرش رفت تو، کون تپل مامانشو گرفت و شروع کرد به تلنبه زدن. سهیل با سرعت متوسط کیرشو تو کوس مامانش می کوبید. فریبا با هر تلنبه ناله و آه و اوه می کرد و گاهی اسم پسرشو تکرار میکرد. سهیل عاشق پوزیشن داگی بود، حس قدرت و کنترلی که بهش میداد معرکه بود. یه دستشو دراز کرد و موهای مامانشو تو دستش جمع کرد و کمی کشید تا سرش بالا بیاد. به تلنبه زدن ادامه داد و کمی بعد، فریبا گفت مامان جان زانوهام درد گرفت. وقتی سهیل کیرشو بیرون کشید، فریبا تقریبا به پهلوی راست دراز کشید، پای راستش رو صاف دراز کرد و پای چپش رو جمع کرد و زانوشو به زمین چسبوند. اینطوری با کمی چرخوندن سرش میتونست صورت پسرشو ببینه . سهیل دوباره رفت روش و زانوهاشو دوطرف پای راست فریبا گذاشت. فریبا با دست چپ لای کونشو باز کرد، لای کوس و کونش کاملا خیس و پر آب بود. سهیل دوباره کیرشو تو کوس مامانش فرو کرد و مشغول تلنبه زدن شد. فریبا به صورت پسرش زل زده بود، به خودش افتخار میکرد که تو این سن هنوز میتونه یه پسر جوون رو اونطوری به له له بندازه. فریبا با هر تلنبه به ارگاسم نزدیکتر میشد، بدنهای عرق کرده اشون به هم میخورد و حسابی سر و صدا می کرد، از طرف دیگه ناله هاشون اتاق رو پر کرده بود ولی ناله های فریبا رفته رفته بلندتر میشد تا اینکه با ی ناله ی بلند و طولانی بدنش شدیدا شروع به لرزیدن کرد. سهیل کیرشو حرکت نداد و کمی به بدن گوشتی و نرم مامانش دست کشید تا اروم بشه. وقتی فریبا اروم شد، سهیل کیرشو کشید بیرون و مامانشو رو شکم خوابوند و پاهاشو به هم چسبوند و روشون نشست. فریبا چشماشو بسته بود و اروم نفس نفس میزد، سهیل دستاشو رو کون گنده و سفید مامانش گذاشت و کمی مالیدش، بعد لای کونشو باز کرد، کمی خیس بود ولی سهیل یه تف روی سوراخش انداخت و با نوک انگشتش پخشش کرد. کیرشو تو چاک کونش فشار داد و مشغول تلنبه زدن و جلو عقب کردن، شد. کون نرم و لطیف فریبا پسرشو بیش از حد تحریک میکرد و بهش حال میداد. سهیل با انگشت کیرشو تو چاک کون مامانش فشار میداد و کمی بعد وقتی حسابی نزدیک بود، کیرشو تو دست گرفت و بعد از چند بار مالیدن، ابشو رو کون تپل مامانش پاشید. سهیل تا قطره ی اخر ابشو رو کون فریبا ریخت و بعد کنارش به پهلو دراز کشید، صورتشو به صورت مامانش نزدیک کرد و درحالی که پشتشو نوازش میکرد، ازش لب گرفت. وقتی لباشون جدا شد، فریبا گفت انگار تریلی بهم زده، نمی تونم تکون بخورم. سهیل گفت ماساژت بدم؟ مامانش گفت نه نمیخواد، یه دوش بگیرم حالم جا میاد. سهیل گفت بذار جوراب شلواریتو دربیارم بعد بریم. همونطور که فریبا رو شکم خوابیده بود، پسرش چیزی که از جوراب شلواری باقی مونده بود رو دراورد، بعد به مامانش کمک کرد تا بلند شه با هم رفتن تو حموم. زیر دوش همدیگه رو بغل کردن و چند دقیقه ای زیر اب ایستادن و لذت بردن. سهیل بدن مامانشو با دقت و ملایمت شست و بدن خودشو اب کشید، بعد از بیرون اومدن از حموم، خودشونو خشک کردن و همونطور لخت تو اغوش هم خوابیدن. روز بعد فریبا طبق عادت حدود ساعت 7 بیدار شد، یه نگاه به بدن برهنه و عضلانی پسرش انداخت، سهیل طرف دیگه ی تخت پشت به مامانش خوابیده بود. فریبا اروم از تخت پایین اومد و لباس خواب توری قرمزی که پسرش براش خریده بود رو تنش کرد، با اینکه لباس خواب کاملا از تور بود و چیزی رو مخفی نمیکرد، ولی فریبا با پوشیدنش دیگه احساس لخت بودن نداشت. ازاتاق بیرون رفت و بعد از مراسم بهداشتی اول صبح، به اشپزخونه برگشت، سکس دیشب انرژی زیادی ازش گرفته بود و حسابی گرسنه اش شده بود. برای خودش صبحونه اماده کرد و درحالیکه به ارومی مشغول خوردن بود، یاد قولی افتاد که دیشب به سهیل داده بود، سکس از عقب. فریبا تا همین یه مدت قبل از رفتن سهیل با دکتر رمضانی ارتباط داشت و هرچند دیر به دیر ولی برای سکس به مطب دکتر میرفت. با اینکه فریبا به یه زن میانسال و دکتر هم به یه پیرمرد تبدیل شده بود، ولی بازم سکس های پرهیجانی داشتن، دکتر علاقه ی شدیدی به کون فریبا داشت و هر بار حسابی از کون میکردش. حدود دو سال پیش بود که فریبا از فوت دکتر مطلع شد و بعد از اون دیگه با هیچکس حتی شوهرش سکس نداشت و برای چکاپ و معاینه به یه دکتر زن مراجعه میکرد. فریبا میدونست بعد از اینهمه سال سکس معقدی با دکتر، کار سختی واسه اماده کردن کونش برای پسر عزیزش نداره، فقط باید کمی تمرین میکرد. صبحونه رو که خورد، اول رفت دستشویی و داخل کونشو کاملا تمیز کرد، بعد از یخچال دوتا خیار با سایز متفاوت برداشت، یکی بزرگ و اونیکی کوچیکتر. با اب داغ، گرمشون کرد و بعد شیشه ی وازلین رو برداشت. تصمیم گرفت همونجا توی اشپزخونه کارشو انجام بده. با یه دست لباس خواب رو از پشت بالا زد و با انگشت دست دیگه، وازلین زیادی برداشت و به سوراخ کونش مالید، همونطور که نوک انگشتشو روی سوراخ کونش میچرخوند بی اختیار ناله ای از سر لذت کرد. کم کم داشت فراموشش میشد که چقدر از کون دادن لذت می بره، ولی حالا تموم اون حس های خوب دوباره به سراغش اومده بود. فریبا لب پایینشو گاز گرفت و انگشتشو به ارومی توی سوراخ کونش فرو کرد و یکی دو دقیقه حرکتش داد. بعد درش اورد و انگشت دومش رو هم به وازلین اغشته کرد و اینبار دو انگشت وسط و اشاره اشو توی کونش فرو کرد، دوتا انگشت هم براش چندان دردناک نبود و تقریبا به راحتی جلو عقبشون میکرد. کوسش حسابی خیس شده بود. دلش میخواست سهیل بیدار بشه و مامانشو تو اون وضعیت تماشا کنه. چند لحظه بعد انگشتاشو بیرون کشید، کونش اماده تر از چیزی بود که فکرشو میکرد، بنابراین خیار کوچیک رو بیخیال شد و یه راست رفت سراغ خیار سالادی. با انگشت، نصف خیار رو وازلین زد، نصف دیگه اش باید خشک می موند تا از دستش لیز نخوره و راحت بتونه جلو عقبش کنه. سر خیار رو روی سوراخ کونش گذاشت، خودشو شل کرد و فشارش داد. با وجود وازلین زیاد، ولی سوراخش کمی مقاومت کرد، فریبا کمی فشار رو بیشتر کرد که باعث شد مقاومت سوراخش از بین بره و خیار یهو وارد کونش بشه. درد تیزی تو کونش پیچید که باعث شد نفسش حبس بشه و فشار رو متوقف کنه. حدود یک دقیقه بعد، درد کونش کاملا از بین رفته بود، فریبا به ارومی فشارش داد تا جایی که فقط ته خیار از کونش بیرون مونده بود. به ارومی مشغول جلو عقب کردن خیار تو کونش شد، براش فوق العاده لذت بخش بود و بدجوری حشری شده بود. از اینکه تو این چند سال اینکارو امتحان نکرده افسوس خورد. فریبا میدونست اگه بیش از حد ادامه بده ارضا میشه و دیگه نمیتونه به پسرش کون بده، بنابراین خیار رو تا یه جایی تو کونش فرو کرد و دستشو کشید تا خیار تو کونش بمونه، وازلین و خیار کوچیک رو سر جاشون گذاشت و رفت تو پذیرایی، تلوزیون رو روشن کرد و به پهلو روی کاناپه دراز کشید و منتظر موند تا سهیل بیدار بشه. ساعت حدود 10 و نیم بود که سهیل در حالی که چشماشو میمالید از اتاق بیرون اومد. هنوز لخت بود و کیرش خبردار وایساده بود. فریبا گفت صبح بخیر اقای خوابالو. سهیل لبخندی زد و گفت صبح بخیر سکسی. فریبا گفت میله ی پرچمت که هنوز برافراشته اس. سهیل نگاهی به کیرش انداخت و گفت میله ی پرچم نیست، انتن راداره، هروقت به تو نزدیک میشه اتوماتیک بالا میاد. فریبا خندید و گفت امان از این زبون تو. سهیل رفت دستشویی. چند دقیقه ای مجبور بود صبر کنه تا کیرش کمی شل بشه تا بتونه بشاشه. بعد مسواک زد و اومد بیرون. کنار مامانش ایستاد و گفت پاشو بشین منم اینجا بشینم. فریبا گفت نمیتونم بشینم. سهیل گفت چرا؟ فریبا رو شکم خوابید، لباس خواب رو بالا کشید و لای کونشو با دوتا دست باز کرد. وقتی سهیل ته خیار رو دید که از تو کون مامانش بیرون زده گفت جووووون، سر صبحی هوس کردی ناقلا؟ فریبا گفت خب دیشب قول دادم تمرین کنم که امروز بتونی از عقب بکنی دیگه، سهیل گفت با خیار؟ فریبا گفت پس با چی؟ دَمبِل؟ سهیل که کم اورده بود، خم شد و صورتشو به کون مامانش نزدیک کرد. دستاشو رو کپل های گنده ی مامانش گذاشت و کمی چنگشون زد، بعد ته خیار رو با سه تا انگشت گرفت و اروم کشیدش عقب تا کامل از کونش بیرون بیاد، خیار خیس و سوراخ کون فریبا باز مونده بود. دوباره سر خیار رو روی سوراخ مامانش گذاشت و فشارش داد تو. فریبا ناله کرد. سهیل چند لحظه خیارو تو کون مامانش عقب جلو کرد. فریبا گفت برو صبحونه بخور، واسه این کارا وقت زیاده. سهیل دوباره خیار رو تا وسطاش تو کون فریبا فرو کرد، یدونه به کون سفیدش زد که جیغ فریبا رو دراورد و با خنده رفت تا صبحونه بخوره. فریبا که برای عصر برنامه چیده بود، خیار رو از کونش بیرون کشید، بلند شد و رفت تو اشپزخونه، سهیل که خیار رو تو دست مامانش دید گفت چی شد پس؟ میخواستم بیام بکنمت. فریبا انداختش تو سطل زباله و گفت عزیزم باید 100 میلیون مهریه بدی تا هروقت دلت خواست بکنی، تا اون موقع هر وقت اجازه دادم میتونی بکنی. سهیل گفت چششششم، مهریه هم میدم . کمی باهم گپ زدن و خندیدن. وقتی برگشتن خاله ی سهیل زنگ زد. به نوبت هردو با خاله و بعد با ستاره حرف زدن. وقتی تلفنشون تموم شد، ساعت از 12 گذشته بود. فریبا مشغول اماده کردن نهار شد، تمام این مدت دستای سهیل رو بدن گوشتی مامانش می چرخید. نهار خوردن و تا عصر استراحت کردن. ساعت حدود 5 بود که سهیل به فریبا گفت حاضر شو بریم بیرون. فریبا رفت تو اتاقش، لباس خواب توری رو دراورد و لخت جلوی کمدش ایستاد. یه تاپ سیاه و تنگ برداشت و پوشید. شلوار بیرونشو بدون شورت پوشید و یه مانتوی سیاه نسبتا کوتاه تنش کرد و شال فیروزه ای سرش انداخت. سوار ماشین شدن و سهیل رانندگی میکرد، هربار که دنده عوض میکرد، دستشو به رون مامانش میمالید. بالاخره جلوی یه موبایل فروشی نگه داشت و پیاده شدن. باهم رفتن تو . داشتن مدلهای مختلف گوشی روی پیشخوان رو نگاه میکردن. سهیل یه نگاه به مامانش انداخت، مانتویی که پوشیده بود یه کمربند طلایی رنگ داشت که باعث میشد برامدگی کونش نشون داده بشه. فریبا معمولا این مانتو رو فقط برای مجالس استفاده میکرد ولی اونروز احساس سکسی بودن داشت ، به همین خاطر اون مانتو رو انتخاب کرده بود. سهیل یه نگاه به اطراف انداخت، کسی نبود، از بغل به مامانش چسبید و دستشو رو گودی کمرش گذاشت و اروم اوردش پایینتر، فریبا که به توضیحات فروشنده درباره ی گوشی ها گوش میکرد، خشکش زد و با خودش گفت این پسر داره چیکار می کنه؟ میخواد آبرومونو ببره؟ سهیل دستی به کون مامانش کشید و بعد دستشو برداشت. فریبا اول یه نگاه به پشت انداخت تا مطمئن بشه کسی ندیده و بعد یه چشم غره برای سهیل رفت. سهیل بهش چشمک زد و بعد به گوشی ها نگاه کرد. بالاخره سه تا گوشی خوب با خط ثابت برداشتن و سهیل پولشو داد. وقتی از مغازه بیرون اومدن، فریبا گفت دیوونه شدی؟ سهیل گفت مامان جون سخت نگیر، حواسم بود کسی نبینه. یعنی تا حالا بیرون از خونه هیچوقت یذره شیطونی نکردی؟ فریبا با کمی مکث گفت چرا، ولی نه وسط فروشگاه یا خیابون. سهیل گفت پس کجا؟ فریبا گفت دیگه چیکار داری کجا؟ سهیل گفت بگو دیگه، جوون من. فریبا گفت مثلا تو ماشین، سهیل گفت پس بریم تو ماشین. وقتی سوار ماشین شدن، سهیل دستشو روی رون گوشتی مامانش گذاشت. فریبا گفت واقعا نمی تونی تا خونه صبر کنی؟ سهیل گفت باور کن استرس و هیجان بیرون حال دیگه ای داره، نگران نباش، هیچی نمیشه. فریبا هیچ وقت خارج از یه چاردیواری کاری نکرده بود، حالا یا چاردیواری خونه، یا چاردیواری مطب دکتر رمضانی. با اینکه می ترسید، ولی تصمیم گرفت به پسرش اعتماد کنه. دوو سیلو رو روشن کرد و به راه افتاد، دستشو قسمت داخل رون فریبا گذاشته بود و می مالیدش، تو گرگ و میش غروب، توی ماشین چندان معلوم نبود، مخصوصا که به شیشه ی عقب افتاب گیر چسبونده بودن. سهیل دستشو از رون مامانش برداشت و گفت به در تکیه بده. فریبا کمی چرخید و به در تکیه داد. سهیل گفت ممه هاتو دربیار. فریبا گفت سهیل می گیرنمون. سهیل گفت نترس، حواسم هست، مانتورو باز کن، ممه هاتو دربیار بعد جلوشو با دست نگه دار، هر وقت خواستم نشون بده، فریبا با نگرانی به اطراف نگاه کرد، با سرعت در حال حرکت بودن و کسی توجهی بهشون نداشت، دکمه های مانتو رو باز کرد، اول دست راستشو برد توی مانتو و طرف چپ تاپشو بالا کشید تا پستون چپش بیرون بیاد، همینکارو با دست چپ و پستون راستش تکرار کرد، مانتو رو با دوتا دست محکم نگه داشته بود، سهیل به هر چهار طرف نگاه کرد و بعد گفت نشون بده، فریبا درحالی که مدام سرشو می گردوند و به جلو و عقب ماشین نگاه میکرد، مانتوشو باز کرد و پستونای سفید و بزرگشو به پسرش نشون داد. چند ثانیه بعد، پستوناشو با مانتو پوشوند. تا به خونه برسن، یکی دوبار دیگه پستوناشو به مدت 10 یا 20 ثانیه به سهیل نشون داد. بالاخره به جلوی خونه رسیدن و سهیل پیاده شد تا در حیاط رو باز کنه، فریبا همونطور که تو ماشین تنها نشسته بود، می تونست خیس شدن کوسشو حس کنه. نمی خواست قبول کنه که حق با سهیله و هیجان شیطنت تو فضای عمومی واقعا تحریک کننده است. سهیل دوباره سوار شد و ماشین رو برد توی حیاط. تا سهیل در حیاط رو ببنده، فریبا خریدهارو برداشت و وارد خونه شد. توی پذیرایی شال و مانتوشو دراورد و انداخت رو مبل، تو همون لحظه سهیل از پشت بهش چسبید و ممه های درشتشو گرفت، دم گوشش گفت خب، حال داد یا نه؟ فریبا با بی میلی قبول کرد و گفت اره حال داد. سهیل گفت دفعه ی بعد به جای شلوار دامن می پوشی که کوس خوشگلتو نشون بدی. فریبا گفت اره حتما، وسط چارراه واست ساک هم میزنم. سهیل خندید و گفت حالا اون بمونه واسه بعد. همونطور که سهیل کیرشو به کون مامانش فشار میداد و پستوناشو چنگ میزد، فریبا سرشو برد عقب و رو شونه ی پسرش گذاشت و خودشو به دستش سپرد. سهیل گردن مامانشو می بوسید و پستوناشو میمالید، به خوبی می دونست باید چیکار کنه، با انگشت، نوک پستوناشو می چرخوند، بعد بین انگشتاش می گرفت و کمی می کشیدشون. ناله های فریبا از همین ابتدا شروع شده بود. سهیل دست چپشو رو پستون فریبا نگه داشت و دست راستشو برد رو شکم نرمش، کمر شلوارش کشی بود، سهیل دستشو زیر کش شلوار مامانش برد رفت پایینتر، موهای کوسش جوونه زده بود و کف دستش رو قلقلک میداد. سهیل گفت شورت هم که نپوشیدی شیطون. فریبا که دست پسرشو رو کوسش حس می کرد فقط با ناله جواب داد. انگشت وسطش بین لبای گوشتی کوسش قرار گرفت، می تونست خیسی کوسشو حس کنه. دم گوشش گفت کوست خیسه مامان جون، با بالا پایین کردن دستش، شروع به مالیدن کوس خیس مامانش کرد. فریبا ناله های شهوتناکی میکرد، دستشو عقب برد و پشت سر سهیل گذاشت. سهیل با ناله گفت قربون کوس خیست برم مامااااان، اوووووف، کمی بعد دستشو از شلوار مامانش بیرون کشید و ازش جدا شد، فریبا میخواست شلوارشو پایین بکشه و دربیاره که سهیل گفت نه بذار باشه. فریبا گفت اینو هم میخوای پاره کنی؟ سهیل خندید و گفت نه میخوام خودم درش بیارم. فریبا کش شلوارشو ول کرد و منتظر موند. سهیل سه سوته همه ی لباساشو دراورد. کمر مامانشو گرفت و جلو بردش تا به میز عسلی جلوی مبل رسیدن. سهیل گفت دولا شو. فریبا دولا شد و دستاشو رو میز گذاشت و کون تپلشو داد عقب. سهیل پشت مامانش زانو زد ، کمی از رو شلوار تنگ به کون گنده ی مامانش دست کشید و مالیدش. بعد شلوارشو از دو طرف گرفت و تا وسط رونش پایین کشید. کون سفید و گنده ی فریبا بیرون افتاد و کوسش مثل یه کلوچه از لای رونهای سفید و صافش بیرون زده بود. سهیل چند ثانیه فقط به این منظره ی بی نظیر خیره شد. صورت فریبا سنش رو نشون میداد، مخصوصا تو این چند سال اخیر که سختی و غصه ی زیادی متحمل شده بود و خطای ریزی اطراف چشماش پیدا شده بود، ولی از اون زاویه که سهیل نگاهش میکرد، هیچکس نمی تونست بیشتر از 30 سال رو حدس بزنه. سهیل دستاشو رو کون مامانش گذاشت و لاشو باز کرد، سوراخ کونش یذره باز مونده بود و کوسش از خیسی برق میزد. سهیل نوک دماغشو رو سوراخ کون فریبا گذاشت ، زبونشو دراورد و شروع به لیسیدن کوسش کرد. فریبا ناله ی بلندی کرد و کونشو به صورت پسرش فشار داد. سهیل زبونشو لای لبای کوس مامانش فشار میداد و میلیسید. چند لحظه بعد زبونشو از پایینترین قسمت کوسش که چوچوله اش بود گذاشت و به ارومی بالا اومد، نوک زبونش، تو سوراخ کوس فریبا فرو رفت و بعد همینطور به بالا ادامه داد تا زبونش به سوراخ کون مامانش رسید.با هر لیس، لرزهای کوچیکی بهش دست میداد، سهیل اروم و با حوصله لیس میزد، انگار داره خامه رو از توی شیرینی خامه ای می لیسه. سهیل تمرکزشو رو سوراخ کون مامانش گذاشت، زبونشو لوله کرد و تو سوراخ کونش فشار داد. کاری جز ناله کردن و لذت بردن از فریبا ساخته نبود. بعد از دو سه دقیقه لیسیدن، سهیل صورتشو عقب کشید. هردوتا سوراخ فریبا در حال چشمک زدن بودن. سهیل دوتا انگشتشو دم کوس فریبا گذاشت و فرو کرد تو. فریبا ناله کرد. فریبا با خودش گفت اگه سکس اینه، پس شوهرم تو اون بیست سال فقط بهم تجاوز کرده بود. فریبا با پسرش معنی واقعی سکس و عشقبازی رو می فهمید، سهیل شروع کرد به انگشت کردن کوس مامانش، هرچی سرعت دستش رو بیشتر میکرد، ناله های فریبا تندتر و بلندتر میشد، اب از کوسش مثل یه چشمه بیرون میومد و از رونهاش پایین میرفت. کمی بعد سهیل انگشتاشو بیرون کشید، اب غلیظ کوسش انگشتاشو کاملا پوشونده بود. سهیل به مامانش گفت کونتو شل کن. فریبا گفت شله. سهیل انگشت اشاره اشو تو کون فریبا فرو کرد. انگشتش بدون هیج مشکلی رفت تو. کمی عقب جلوش کرد و بعد انگشت دوم رو هم بهش اضافه کرد. با ملایمت کون مامانشو انگشت کرد. خارش کون فریبا شروع شده بود و چیزی به جز کیر نمی تونست ارومش کنه. سهیل انگشتشو بیرون کشید، بلند شد و رفت طرف دیگه ی میز عسلی و کیرشو جلوی صورت مامانش گرفت. فریبا دهنشو باز کرد و بدون دست، کیر کلفت پسرشو تو دهنش گرفت. سهیل موهای مامانشو تو دستش جمع کرد، فریبا داشت ساک میزد، ولی وقتی سهیل شروع کرد به تلنبه زدن، دیگه ثابت ایستاد. سهیل حواسش بود که بیش از حد فشار نده و مامانشو اذیت نکنه. هر چند ثانیه یه بار کیرشو بیرون می کشید تا فریبا نفس بگیره. اب دهن فریبا کیر پسرشو خیس کرده بود. سهیل بالاخره کیرشو از دهنش دراورد و رفت پشتش. دسته ی کیرشو گرفت و چند بار با چاک کون فریبا کوبیدش، بعد سرشو رو سوراخ کون مامانش گذاشت. سهیل گفت حاضری؟ فریبا گفت اره ولی یواش بکن، سهیل گفت یجوری می کنم که اب تو کونت تکون نخوره. فریبا خندید و گفت ببینیم و تعریف کنیم. وقتی سهیل سر کیرشو رو سوراخ کون مامانش گذاشت، فریبا بلند گفت صبر کن صبر کن. سهیل گفت چی شده؟ فریبا گفت برو تو اشپزخونه ، از کابینت بالایی وازلین رو بیار. سهیل گفت خیسه دیگه. فریبا گفت عزیزم خیس مهم نیست، باید لیز باشه. سهیل که عجله داشت سوراخ کون مامانشو افتتاح کنه، با کلافگی کیرشو عقب کشید و با عجله رفت تو اشپزخونه، به زحمت وازلین رو پیدا کرد و سریع برگشت. فریبا هنوز همونطور دولا مونده بود. سهیل پشتش وایساد، فریبا گفت با انگشت یکم وازلین بردار، بمال رو سوراخ، بعد یکمی هم با یه بند انگشت فرو کن تو سوراخ و انگشتتو بچرخون، فقط زیاد نرو تو. سهیل گفت مامان بار اولم نیست کون چرب میکنم. فریبا از رو شونه اش به پشت نگاه کرد و گفت بله؟ کون کیو چرب کردی؟ سهیل گفت حالا بعدا می گم، سهیل طبق دستورالعمل مامانش، سوراخ کونشو چرب کرد، فریبا گفت کمی هم به کیرت بزن. سهیل گفت وقتی می گی کیر یجوری میشم، فریبا با خنده گفت کیر کیر کیر کیر. سهیل وازلین به کیرش مالید و سرشو دوباره رو سوراخ کون مامانش گذاشت. وقتی شروع کرد به فشار دادن، فریبا نفسشو تو سینه حبس کرد. سوراخ تنگ فریبا رفته رفته رو سر کیر پسرش کش میومد و باز میشد، فریبا لب پایینشو بین دندوناش گرفت، وقتی سر کیرش رفت تو، فریبا بی اختیار نفسشو با ناله بیرون داد. قسمت سختش تموم شد، حداقل این چیزی بود که فریبا به خودش گفت. سهیل دستشو از کیرش ول کرد، کون مامانشو از دو طرف گرفت و به فشار دادن ادامه داد. کون تنگ فریبا، داشت کیر پسرشو تو خودش جا میداد، فریبا درد نداشت، ولی فشار زیادی روی سوراخ کونش حس میکرد، حالا نصف کیرش تو کون فریبا رفته بود. فریبا گفت تموم نشد؟ سهیل گفت نصفش مونده. فریبا گفت اووووووه، با اینکه وازلین کار خودشو کرده بود، ولی سهیل اروم جلو میرفت که مامانش اذیت نشه. بالاخره شکمش به کون فریبا چسبید. فریبا باورش نمیشد که تونسته کیر گنده ی پسرشو تو کونش جا بده، سهیل نگهش نداشت و اروم کیرشو تا نصفه عقب کشیذ و دوباه تا ته فرو کرد. با هر حرکت؛ فریبا ناله میکرد. سهیل گفت مامان قبلا کون دادی؟ فریبا با ناله گفت اررررهههههه. سهیل گفت اخه خیلی تنگه. فریبا با نفس نفس گفت چند بار بگم، کیر تو زیادی کلفته. سهیل گفت یعنی کیر بابا از مال من نازکتر بود؟ فریبا گفت اره، ولی نگفتم که به بابات کون داده ام. سهیل گفت جووووون، ای شیطون، پس به کی کون دادی؟ فریبا انقدر حشری بود و حال می کرد که به فکر رازداری نیفتاد. گفت دکتر زنانم. سهیل همونطور که اروم کیرشو تو کون مامانش عقب و جلو میکرد گفت چند بار؟ فریبا گفت نمیدونم، خیلی ولی اگه اون کونمو باز نمی کرد، تو عمرا نمی تونستی کیرتو بکنی تو کونم. سهیل گفت پس دستش درد نکنه . حالا سوراخ کون فریبا به کیر پسرش عادت کرده بود، بنابراین گفت یکم تندترش کن. سهیل کون تپل و سفید مامانشو با دو دست گرفته بود، سرعتشو بیشتر کرد و ناله های فریبا بلندتر شد، شلوار سیاه و کشی هنوز وسطای رونش بود و لای پاهاش از اب کوسش سیل اومده بود و حسابی خیس بود. تاپش هم بالای پستوناش مونده بود. سهیل دست راستشو بلند کرد و با کف دست نسبتا محکم به کپل گوشتی مامانش کوبید. فریبا جیغ کوتاهی زد ولی اعتراضی نکرد، رد دستش رو اون کون سفید موند، سهیل با دست چپ تکرارش کرد و فریبا یه جیغ کوتاه دیگه زد. سهیل یکی دوتا دیگه به هر طرف کون فریبا زد و کون سفیدشو حسابی قرمز کرد. موقع تلنبه زدن، کیر سهیل بیرون اومد، سوراخ کون فریبا باز مونده و قرمز شده بود. سهیل گفت صاف وایسا. فریبا کمرشو راست کرد و به سمت سهیل چرخید. سهیل تاپ مامانشو گرفت و کامل درش اورد. پستونای سفید و گنده اش خودنمایی میکردن، سهیل اونروز ممه های مامانشو نخورده بود، بنابراین کمی به جلو خم شد و شروع کرد به لیسیدن و مکیدن ممه هاش، فریبا با ناله موهای پسرشو نوازش میکرد. وقتی سهیل دستشو رو کوس مامانش گذاشت، ناله های فریبا شدیدتر هم شد. سهیل با کف دست چوچوله ی مامانشو میمالید و میلرزوند، ممه هاشو هم محکم می مکید. پاهای فریبا میلرزید و به سختی خودشو سرپا نگه داشته بود. سهیل صاف ایستاد و مامانشو عقب عقب برد تا روی مبل راحتی نشست، سهیل شلوار مامانشو کامل دراورد، فریبا رو مبل تک نفره ی راحتی لم داد و پاهاشو تو هوا بلند کرد، پشت زانوهاشو گرفت و به سمت سرش کشیدشون. کونش از مبل بیرون زده بود و لای کوسش باز شده بود. سهیل دوتا کوسن رو زمین انداخت و زانو زد، ارتفاع مبل عالی بود و کیرش کاملا با کون فریبا تنظیم بود. سهیل سر کیرشو رو سوراخ باز مامانش گذاشت و با یه تلنبه تا ته تو کون فریبا کوبیدش. فریبا ناله کرد و دهنش باز موند. سهیل حالا می تونست موقغ کردن، صورت مامانشو ببینه. سهیل کیرشو محکم تو کون فریبا می کوبید و فریبا با هر تلنبه یه ناله ی کوتاه ولی با صدای بلند می کرد. سهیل دست راستشو زیر شکم مامانش گذاشت و با انگشت شست شروع به مالیدن چوچوله اش کرد. ناله های فریبا شدت پیدا کرد. پستونای فریبا مثل دوتا بادکنک پر از اب با هر تلنبه بالا پایین میرفتن و می لرزیدن و با حرکتشون سهیل رو مدهوش می کردن. فریبا داشت دیوونه میشد، پسرش تو کونش تلنبه میزد و چوچوله اشو محکم با انگشت میمالید و میلرزوند، داشت به ارگاسم نزدیک میشد، هردو خیس عرق بودن و صدای برخورد بدنشون تو خونه می پیچید. فریبا با ناله ی شدید گفت اه بکن مامان، بککککککن، دارم می میرم، اه سهیل، محکم بکن پسرم، کم مونده، الان میاد، الان ابم میاد. سهیل گفت جوووووون، ابتو میارم مامان جوووون، بعد ابمو می ریزم تو کونت. فریبا گفت بریزززز، بریز تو کونم، اووووف دارم به پسرم کون میدم، چه مادر بدی ام، سهیل گفت اررررره، جنده ای، جنده ی خودمی، فریبا دیگه به اوج رسیده بود، ناله ی خیلی بلندی کرد و شروع کرد به لرزیدن، دسته های مبل رو محکم گرفت و خودشو بلند کرد بی اختیار پاهاش بسته شد و سهیل رو به عقب هل داد که باعث شد کیرش از کون فریبا بیرون بیاد. فریبا باورش نمیشد. هر ارگاسمش از قبلی شدیدتر بود. بالاخره کمی اروم شد و دوباره افتاد رو صندلی، سهیل که به ارومی کیرشو میمالید، دوباره به مامانش نزدیک شد و دوباره زانو زد، سر کیرشو کمی تو چاک خیس کون مامانش بالا پایین کرد و بعد دوباره کیرشو کرد تو. اینبار پاهای مامانشو رو شونه هاش انداخت دستاشو دور رونهای گوشتیش پیچید و شروع کرد به تلنبه زدن. ناله های فریبا ضعیفتر شده بود، سهیل حسابی نزدیک بود و شدت تلنبه هاشو بیشتر کرده بود. تخماش با هر تلنبه به کون مامانش میخورد و شالاپ شلوپ میکرد، کمی بعد سهیل گفت مامان داره میاد، فریبا گفت بریزش تو کونم عزیزم، ابتو بریز تو کون مامانت. سهیل با حرفای سکسی مامانش مثل اتشفشان منفجر شد و ابشو با یه ناله ی بلند تو کون مامانش شلیک کرد. فریبا هم ناله کرد، می تونست ضربان زدن و اب داغ پسرشو تو کونش احساس کنه. سهیل پاهای مامانشو از هم باز کرد و خم شد روش و بدون اینکه کیرشو بیرون بکشه، مشغول لب گرفتن از هم شدن، فریبا سر و صورت پسرشو نوازش میکرد. عشق این مادر و پسر به یه درجه ی جدیدی رسیده بود، شهوتی که باعشق همراهه قطعا نمی تونه اشتباه باشه. سهیل لباشاو از لبای فریبا جدا کرد و صاف نشست و با لبخند به همدیگه نگاه کردن. چمد ثانیه بعد فریبا گفت کیرتو کاشتی تو کونم ریشه بده؟ بکش بیرون دیگه. سهیل خندید و گفت باشه، وقتی کیرشو بیرون کشید، آبشاری از اب سفیدش از کون فریبا بیرون زد و رو پارکت کف پذیرایی ریخت. فریبا باخنده گفت همه جارو به گند کشیدیم. سهیل گفت حالا فردا کی میخواد بره سر کار؟ فریبا گفت وای اصلا یادم رفته بود فردا میخوای بری سر کار. فریبا بلند شد و با دست اب جمع شده رو پارکت رو نشون داد و گفت عزیزم یه لطفی کن اینجارو تمیز کن، بعد برو استراحت کن، من یه دوش سریع بگیرم بیام شام درست کنم. سهیل بلند شد و مامانشو بغل کرد و لباشو بوسید و گقت مرسی مامان جون، فریبا هم پسرشو بوسید و گفت خواهش میکنم عزیزم. از هم جدا شدن، فریبا رفت دوش بگیره و سهیل همه جارو تمیز کرد. بعد از خوردن شام، موبایل هاشونو امتحان کردن و بعد مثل شب قبل تو تخت دو نفره ی فریبا همدیگه رو بغل کردن، سهیل گفت از فردا که ستاره میاد، جحوری حال کنیم؟ فریبا گفت نگران نباش عزیزم. چند روز دیگه اول مهر کلاسهای ستاره شروع میشه، یجوری فرصت جور میشه. سهیل بوسیدش، هردو واقعا خسته بودن و خیلی زود خوابشون برد، صبح زود هردو با صدای الارم بیدار شدن و سهیل یه صبحونه ی مختصر خورد و با یه لب از مامان لختش خداحافظی کرد و رفت سر کار.
     
  
مرد

 
داستانت فوق‌العاده اس
عشق من سحر جونم
     
  
مرد

 
اقا دمت گرم ولی سکس با مامانو تکراریش نکن یکم بیغیرتی بیاری توش بد نیست
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
mami10:
اقا دمت گرم ولی سکس با مامانو تکراریش نکن یکم بیغیرتی بیاری توش بد نیست

سلام. ممنون از نظرتون. به هر حال هر کسی نظری داره و واقعا نمیشه نظر همه رو توی داستان گنجوند. بیغیرتی سبک من نیست. دوستان دیگه قطعا می تونن خیلی بهتر از من تو این موضوع داستان بنویسن.

ارادتمد همگی
     
  
مرد

 
Saharjanam:
داستانت فوق‌العاده اس

ممنون. خوشحالم خوشتون اومده
     
  
مرد

 
به خانه خوش آمدی قسمت هشتم

چون روز اول سهیل تو کارگاه بود، زیاد بهش سخت نگرفتن و با انجام کارهای ساده تر شروع کرد. حدود ساعت 5 عصر بود که به خونه برگشت، در ورودی روبروی اشپزخونه بود و فریبا تو اشپزخونه مشغول کار بود. سهیل به مامانش داد و فریبا با لبخند تحویلش گرفت و گفت سلام عزیزم، خسته نباشی. سهیل رفت تو اشپزخونه، لبای مامانشو بوسید و گفت مرسی مامان جون، تو هم خسته نباشی، فریبا گفت روز اول چطور بود؟ سهیل گفت بد نبود، زیاد کارای سنگین بهم ندادن، رفیقم هوامو داره، فریبا گفت خوبه، سهیل گفت ستاره اومده؟ فریبا گفت اره تو اتاقه، سهیل گفت اوکی. سهیل داشت می رفت سمت اتاق که مامانش گفت عزیزم در بزن، ستاره تازه از حموم دراومده، شاید لباس تنش نباشه. سهیل گفت باشه، ولی تو دلش امیدوار بود که ستاره رو لخت ببینه. سهیل به در بسته ی اتاقشون رسید و در زد. ستاره گفت بله؟ سهیل گفت بیام تو؟ ستاره گفت بیا، سهیل وقتی درو باز کرد، ستاره نیمه لخت جلوی اینه وایساده بود و فقط شورت و سوتین توری ای تنش بود که سهیل براش خریده بود و تو کشوی لباس زیرش گذاشته بود. ستاره زود گفت درو ببند. سهیل سریع درو پشت سرش بست، ستاره با عشوه و یه لبخند به سمت داداش دوقلوش رفت. سهیل به بدن خواهرش چشم دوخته بود، پوست سفید، شونه های ظریف، پستونای درشت و گرد که تو اون سوتین توری خودنمایی می کردن و نوک صورتی پستونش که تور سوتین رو برجسته کرده بود، کمر باریک و شکم صافش. لبای کوسش از پشت تور صورتی شورت دیده میشد. یه کوس بی مو و صاف و خوردنی، همینطور رونهای سفید و پاهای کشیده اش. ستاره یه دختر خوشگل و فوق سکسی بود که هر مرد و پسری رو به خودش خیره میکرد، حالا این الهه ی زیبایی داشت خرامان و با عشوه به سمت داداشش میومد، وقتی به سهیل رسید، از جلو بهش چسبید، دستاشو دور گردن سهیل انداخت، پستوناشو به سینه ی سهیل فشار داد و رو پنجه هاش بلند شد و صورتشو نزدیک صورت سهیل اورد. سهیل دستاشو رو گودی کمر ستاره گذاشت و به خودش فشارش داد. سهیل لباشو به لبای خواهرش چسبوند و شروع کردن به لب گرفتن. لب و زبون شیرین ستاره رو می مکید و لذت می برد، سهیل دستاشو پایین برد و رو کون ابجیش گذاشت، شورتی که براش خریده بود از چندتا نخ و یه تور مثلثی تشکیل شده بود. نخ پشتش بین لپ های کون ستاره گم شده بود و دستای سهیل پوست لطیف و گوشت نرم کون خواهرشو لمس میکرد. همزمان با لب گرفتن، سهیل به کون ستاره چنگ میزد و میمالیدش. کمی بعد بالاخره لباشون جدا شد، ستاره با لبخند گفت بهم میاد؟ سهیل گفت اره خیلی. ستاره پرسید کی خریدی اینارو؟ سهیل گفت از بندر خریدمشون. ستاره گفت یعنی از همون موقع می خواستی منو بکنی؟ سهیل گفت نه عزیزم، از خیلی قبلتر، ستاره گفت اووووم. اروم حرف می زدن که صداشون بیرون نره. ستاره گفت نمی دونم بخاطر لباسا و موبایلی که برام خریدی امشب بعد از خوابیدن مامان چطوری ازت تشکر کنم. سهیل لبخندی زد و گفت یه راهی پیدا می کنی. ستاره دوباره لبای داداششو بوسید و گفت تا مامان شک نکرده لباسامو بپوشم. از هم جدا شدن. ستاره دامن کوتاه سیاه و تاپ قرمز و تنگی که سهیل خریده بود رو پوشید و سهیل هم لباساشو برداشت و رفت یه دوش گرفت و برگشت پیش اونا. ستاره هربار موقع نشستن، پاهاشو روی هم می انداخت تا مامانش شورت توری اشو نبینه، فریبا هم فکر میکرد ستاره بخاطر داداشش اینکارو میکنه و از اینکه همچین دختر باحیایی داره دلگرم میشد، ولی نمی دونست که هر بار تنهاشون میذاره، ستاره پاهاشو باز می کنه و کوسشو به داداشش نشون میده. بعد از خوردن شام کمی تلوزیون نگاه کردن و حرف زدن. ساعت حدود 10 و نیم بود که ستاره گفت من خسته ام می رم بخوابم. شب بخیر گفت و رفت تو اتاق. چند دقیقه بعد، سهیل هم که کنار مامانش نشسته بود، یه لب ازش گرفت و گفت مامان جون منم میرم بخوابم، صبح باید زود بیدار شم. فریبا گفت شب بخیر عزیزم، منم خوابم میاد، تلوزیون و چراغها رو خاموش کردن و به اتاقهای خودشون رفتن. سهیل وقتی وارد اتاق شد، ستاره رو دید که لباس خواب توری رو از روی شورت و سوتین پوشیده، به پهلو دراز کشیده و منتظر داداششه. یه چراغ شب قرمز کنار تخت ستاره روشن بود که فضارو روشن و سکسی می کرد. سهیل در اتاق رو بست. به تختش که نزدیک شد، ستاره خودشو عقب کشید و برای داداشش جا باز کرد. وقتی سهیل به پشت دراز کشید، ستاره پاشو انداخت طرف دیگه ی بدن سهیل و خوابید روش، کوسش رو کیر داداشش بود، پستوناش به سینه اش چسبیده بود و صورتشون روبروی هم بود. ستاره گفت مامان بیداره؟ سهیل گفت رفت بخوابه. ستاره لبخندی زد و گفت خوبه، بعد لباشو به لبای داداشش چسبوند، لب پایین داداششو مکید، یه گاز اروم گرفتش و خندید. بعد زبونشو به لب سهیل کشید و وارد دهنش کرد، سهیل با زبون خودش از زبون ابجیش استقبال کرد. دستای سهیل مشغول بود و از سر و گردن تا کون ستاره رو نوازش می کرد و میمالید. ستاره کیر داداششو زیر کوسش حس می کرد که داره سفت میشه. کوسشو به کیر داداشش فشار داد و وقتی لباشون برای نفس کشیدن از هم جدا شد، ستاره گفت امشب میخوام کیرتو تا ته بکنی تو کوسم، میخوام مال تو بشم، سهیل گفت عزیزم نمیشه که، تو پرده داری، ستاره لبخندی زد و گفت اولا که پرده ام ارتجاعیه، دوما اگه ارتجاعی هم نبود، میخواستم تو پرده امو بزنی، سهیل گفت از کجا میدونی پرده ات ارتجاعیه؟ لبخند از صورت ستاره پاک شد و مبهوت موند، سهیل گفت پس دروغ گفتی که با پسر دیگه ای رابطه نداشتی؟ ستاره با دستپاچگی گفت نه به جون مامان، دروغ نگفتم، سهیل گفت پس چی؟ چطوری فهمیدی که پرده ات ارتجاعیه؟ ستاره با کمی مکث و خجاللت گفت خوب رابطه داشته ام، ولی نه با پسر. سهیل با تعجب گفت پس با کی؟ ستاره گفت دوستم مهتاب رو یادته؟ با اون. سهیل تو یه لحظه امپر چسبوند و شهوتش ده برابر شد. مهتاب صمیمی ترین دوست ستاره بود و مدام به خونه ی همدیگه رفت و امد میکردن و زمان زیادی رو با هم میگذروندن، مهتاب هم مثل ستاره یه دختر خوشگل و خوش اندام بود و سهیل قبل از مونا تو کف اون بود. سهیل با اشتیاق گفت تعریف کن ببینم، چطوری رابطه اتون شروع شد؟ باهم چیکارا کردین؟ ستاره گفت الان بگم؟ نمیخوای بمونه بعد از سکس؟ سهیل گفت نه همین الان بگو. ستاره با کمی مکث گفت چند ماه میشد که تو رفته بودی. من مدام گریه میکردم، مهتاب هم بغلم میکرد و بهم دلداری میداد، البته مهتاب نمی دونست که من عاشق توام و فکر میکرد فقط چون داداشمی از رفتنت ناراحتم. یه روز که اومده بود اینجا، تو تخت روبروی هم دراز کشیده بودیم و حرف میزدیم، مهتاب هم مثل من تا اون موقع دوست پسر نداشت. صورتمون خیلی به هم نزدیک بود، یهو مهتاب گفت من تا حالا به هیچ پسری لب ندادم، تو چی؟ من که نمیتونستم بهش بگم چند ساله به داداشم لب میدم، گفتم نه منم لب نداده ام. گفت بیا باهم لب گرفتن رو تمرین کنیم تا اگه دوست پسر پیدا کردیم، ضایع بازی درنیاریم. اولش قبول نکردم و گفتم زشته، ولی مهتاب انقدر اصرار کرد که بالاخره رضایت دادم، مهتاب صورتشو اورد جلو و لباشو به لبام چسبوند. لباش خیلی نرم و لیطف و شیرین بود. کم کم دهنمو باز کردم و لباشو مکیدم. اون هم کارای منو تکرار میکرد، بعد زبونمو به لباش کشیدم و تو دهنش فشار دادم. معلوم بود که بهش خیلی حال میده، چون چشماشو بسته بود و هر از گاهی یه ناله ی اروم میکرد. کمی زبونمو به زبونش مالیدم، خلاصه دو سه دقیقه ازهم لب گرفتیم و بعد جدا شدیم، صورتش قرمز شده بود، خندید و گفت وای خیلی خوب بود خیلی حال داد. هربار که باهم تنها میشدیم، مهتاب میخواست تمرین کنیم. راستش دروغ چرا، منم خوشم اومده بود، یه بار وقتی کنار هم نشسته بودیم و لب می گرفتیم، مهتاب دستشو گذاشت رو پستونم، چیزی نگفتم، ولی خودت می دونی که پستونام چقدر حساسه، با یکم مالیدن، حسابی حشری شدم و کنترل خودمو از دست دادم. مهتاب ازم خواست پستونامو نشونش بدم، وقتی درشون اوردم مهتاب گفت وای چه ممه های نازی داری، اروم نوک انگشتاشو به نوک ممه هام کشید، باعث شد یه کوچولو بلرزم. مهتاب منو خوابوند رو تخت. خم شد روم و با نوک زبونش، نوک پستونمو لیسید، نوک زبونشو رو دایره ی دور نوک پستونم می کشید، داشت دیوونه ام میکرد، مامان هم خونه بود و نمی تونستم ناله کنم، فقط به تخت چنگ زده بودم. مهتاب پستونمو گرفت تو دهنش و شروع کرد به مکیدن، اونیکی رو هم با دست می مالید. حسابی خیس شده بودم، همونطور که ممه هامو میخورد تو یه لحظه دستشو از رو شورتکم گذاشت رو کوسم، از جا پریدم و گفتم نه مهتاب، اونجا نه. مهتاب دوباره منو خوابوند و گفت عیب نداره عزیزم، فقط بخواب و لذت ببر. گفتم اخه زشته، گفت چرا زشته؟ منم دخترم دیگه، یه دونه از اونا دارم. بدجوری حشری بودم، دراز کشیدم و مهتاب ادامه داد. ممه هامو خورد و کوسمو مالید تا ارضا شدم، وقتی حالم جا اومد، مهتاب ازم یه لب گرفت و کفت عزیزم من دیگه دیرم شده باید برم. گفتم پس تو چی؟ گفت می نویسم به حسابت، واسه دفعه ی بعد. بلند شد و لباساشو پوشید و رفت. چند روز بعد مهتاب زنگ زد، گفت سریع بیا خونه ی ما کارت دارم. سریع حاضر شدم و رفتم اونجا، مهتاب درو باز کرد، دستمو گرفت و بدو بدو برد تو اتاق خودش، از جلو بهم چسبید، دستاشو رو کونم گذاشت و گفت هیچکس خونه نیست ، الان وقتشه که حسابتو صاف کنی. بعد ازم لب گرفت و به کونم چنگ زد. چند لحظه بعد ازم جدا شد، یه سارافون تنش بود، با یه حرکت درش اورد، زیرش هیچی نداشت و لخت جلوم وایساد. وای سهیل نمی دونی چه بدنی داشت، پوست کمی سبزه، پستوناش از مال من بزرگتر بودن، گرد و خوش فرم با هاله و نوک قهوه ای، شکم صاف و یه کوس تمیز و پاهای کشیده. انگار یه حوری جلوم وایساده بود، جوری مات و مبهوت بودم که اصلا نفهمیدم مهتاب کی لختم کرد. قبلا جلوی هم لباس عوض کرده بودیم ولی هیچوقت کاملا لخت همدیگه رو ندیده بودیم. من خجالت می کشیدم ولی مهتاب جوری رفتار می کرد که انگار جلوی همه لخت می گرده. مهتاب دوباره از روبرو بغلم کرد، پستونامون بهم چسبیده بود و دستای مهتاب رو کون لختم بود و میمالیدش، همینطور که ازم لب می گرفت، نوک انگشتاشو تو چاک کونم فرو کرد و سوراخ کون و کوسمو مالید، ناله میکردم. برام خیلی عجیب بود، هیچوقت تصور رابطه با یه همجنس رو هم نداشتم، ولی بدن نرم و لطیف مهتاب که به بدنم چسبیده بود یه حس و حال دیگه ای داشت. بعد از کلی مالیدن و لب گرفتن، مهتاب ازم جدا شد، دستامو گرفت و رو پستونای درشتش گذاشت و گفت تو هم یه تکون بخور دیگه دختر، مثلا قراره اینبار تو منو ارضا کنی. گفتم باشه و شروع کردم به مالیدن ممه های مهتاب، پستوناش گرد و سفت بود، مهتاب دستشو پشت سرم گذاشت و به ارومی صورتمو به ممه هاش هدایت کرد. شروع کردم و نوک برجسته ی ممه هاشو لیسیدم. بعد دونه دونه تو دهنم گرفتمشون و مشغول مکیدن شدم. مهتاب خیلی سکسی ناله میکرد. دستامو که رو پهلوهاش گذاشته بودم، بردم پشتش و گذاشتم رو کونش، وای که چه کون گوشتی و نرمی داشت، بعد از چند دقیقه خوردن ممه هاش، مهتاب راستم کرد و اون هم ممه های منو خورد. بعد منو برد روی تختش، منو رو شکم خوابوند و نشست رو کونم، موهامو کنار زد و گردنمو بوسید، حسابی مور مور میشدم، کوسم بدجور خیس شده بود، مهتاب دستاشو کنارم ستون کرد و ادای تلنبه زدن دراورد و کوسشو به کونم میزد و شالاپ شلوپ میکرد، ناله های هردومون بلند شده بود. کمی بعد از وسط کتفم بوسید و رفت پایین، رو پاهام نشست و شروع کرد به بوسیدن لپ های کونم، صورتشو به کونم می مالید. لای کونمو باز کرد، یه تف کوچولو انداخت رو سوراخ کونم و با نوک انگشت مالیدش. کمی بعد پاهامو کاملا از هم باز کرد، گفت جووووون چه کوس خوشگلی داری ستاره، دست چپشو رو کونم و دست راستشو رو کوسم گذاشت و شروع کرد به مالیدن، داشتم دیووونه میشدم، بلند ناله میکردم و بدنم بی اختیار تکون میخورد. بعد از کمی مالیدن، از جام بلند شدم. مهتاب به پشت خوابید، منم کنارش به پهلو دراز کشیدم و پاهاشو از هم باز کردم. کوس بی موی مهتاب هم مثل مال من خیس بود، لبای کوسش کمی از هم باز شده بود و چوچوله ی صورتی و کوچولوش معلوم بود. ازش لب گرفتم و پستوناشو مالیدم، بعد دستمو بردم پایین رو شکمش و پایینتر تا به کوس داغش رسیدم، مهتاب تو دهنم ناله کرد. شروع کردم به مالیدن چوچوله اش، گاهی لباشو و گاهی پستوناشو می خوردم، کوس خودمو هم به کنار رونش میمالیدم و هردو لذت میبردیم، ناله هامون اتاق رو پر کرده بود. چند دقیقه بعد، مهتاب مچ دستمو گرفت و از رو کوسش برداشت. اب کوسش از انگشتام می چکید. مهتاب دوتا انگشتمو تو دهنش گرفت و مکید. بعد از جاش بلند شد، یه پاشو بین پاهام رد کرد و انقدر اومد جلو تا کوسش به کوسم چسبید. من تقریبا به پهلو بودم و مهتاب دو زانو نشسته بود و پای بالایی ام رو با دست گرفته بود، شروع کرد به مالیدن کوس نرم و داغ و خیسش به کوس من. وای سهیل نمی دونی چه حالی میداد. محکم کوسشو به کوسم فشار میداد و بالا پایین می کردش، هردو از خود بی خود شده بودیم، اگه کسی میومد تو خونه محال بود که صداشو بشنویم از بس که ناله هامون بلند بود. من داشتم ارضا میشدم، نوک پستونامو محکم فشار دادم، وقتی ارگاسمم شروع شد، دیدم مهتاب هم به شدت داره میلرزه، همزمان ارضا شده بودیم. چند ثانیه ای محکم کوسمونو به هم فشار دادیم، بین پاهامون اب زیادی جمع شده بود که از دوتامون بیرون زده بود. مهتاب افتاد روم، خیلی رمانتیک از هم لب گرفتیم و بعد همدیگه رو محکم بغل کردیم. چند دقیقه بی حال تو بغل هم موندیم تا حالمون جا بیاد. بعد بلند شدیم، خودمونو تمیز کردیم و لباسامونو پوشیدیم. باهم خیلی حرف زدیم، می دونستم کار درستی نیست، ولی انقدر لذتبخش بود که نمی تونستم تمومش کنم. یه روز مشغول حال کردن بودیم. من لبه ی تخت نشسته بودم و پاهامو باز کرده بودم، مهتاب هم پایین تخت نشسته بود. با یه دست چوچوله امو می مالید و با دست دیگه سر دسته ی برس رو به سوراخ کوسم میمالید، من نزدیک ارضا شدن بودم، یهو بدنم بی اختیار تکون شدیدی خورد و جلو رفتم. اولش نفهمیدم چی شده، وقتی دیدم مهتاب بی حرکته و کاری نمیکنه چشامو باز کردم، مهتاب وحشت زده نگاهم کرد و گفت دختر چیکار کردی؟ وقتی به پایین نگاه کردم، دیدم دسته ی برس تا ته رفته تو کوسم، خیلی ترسیده بودم، مهتاب سعی کرد ارومم کنه. اروم دسته ی برس رو از کوسم بیرون کشید. گفت پس چرا خونی نیست؟ گفتم چی خونی نیست؟ بدبخت شدم دیگه. مهتاب گفت یه لحظه صبر کن ببینم. سوراخ کوسمو با دوتا انگشت کامل باز کرد و گفت پرده ات سر جاشه، گفتم یعنی چی؟ گفت باور کن پرده ات سر جاشه، فکر کنم ارتجاعی باشی. نمی دونستم معنی اش چیه، گفت یعنی پرده ات کش میاد ولی پاره نمیشه. گفتم نه حتما داری اشتباه می کنی، گفت عزیزم یه مداد هم میتونه پرده رو پاره کنه، دسته به این کلفتی رفته تو کوست، نه خون اومده، پرده ات هم سر جاشه. گیج بودم و باورم نمیشد، اون روز دیگه کاری نکردیم. روز بعدش قایمکی از دکتر زنان وقت گرفتم و رفتم پیش دکتر، حسابی معاینه ام کرد و گفت اره پرده ات ارتجاعیه، مهتاب حسابی بهم حسودی میکرد. از اون به بعد وقتی حال میکردیم، مهتاب راحت کوس و کونمو انگشت می کرد، بعد هم خیار و چیزای دیگه تو کوس و کونم فرو میکرد، ولی چون پرده ی مهتاب ارتجاعی نبود من فقط کون اونو انگشت می کردم و حسابی گشادش کرده بودم.
سهیل از شنیدن ماجرای لز بازی خواهرش حسابی حشری شده بود. گفت هنوز هم از این کارا می کنین؟ ستاره گفت نه دیگه، حدود یه سال بعد از شروع رابطه امون واسه مهتاب خواستگار اومد و عقد کردن، وقتی نامزد بودن هر از گاهی همدیگه رو می دیدیم ولی دیگه چندماه پیش رفتن خونه ی خودشون و از اون موقع ندیدمش. ستاره می تونست شهوت رو تو چشای داداشش ببینه و کیر مثل سنگش هم یه نشونه ی دیگه بود ولی محض اطمینان گفت ازم ناراحتی داداشش؟ سهیل با لبخند گفت نه خوشگلم، از این ناراحتم که نتونستم همچین صحنه ی سکسی ای رو تماشا کنم. سهیل دیگه نمی تونست تحمل کنه، لباشو به لبای خواهرش چسبوند و با ولع شروع کرد به لب گرفتن، لب و زبون ستاره رو به شدت می مکید، ستاره یه لحظه لباشو جدا کرد و با لبخند گفت هول نکن داداشی، همش مال خودته، سهیل خندید و اینبار کمی ارومتر ادامه داد، دستاشو از پایین زیر لباس خواب ستاره برده بود و کونشو چنگ میزد. پایین لباس خواب ستاره رو گرفت و بالا کشید، ستاره لباشو جدا کرد و صاف نشست تا بتونه درش بیاره، همونطور که نشسته بود، سهیل پستونای ستاره رو از روی سوتین گرفت و گفت خوشگلترین ممه های دنیا مال ابجی خودمه. ستاره لبخند زد، سوتینش رو باز کرد و انداخت کنار و با نزدیک کردن بازوهاش به هم از جلو، ممه هاشو به هم چسبوند. سهیل گفت جوووون. از زیر بغل ستاره گرفتش و کشیدش جلو تا پستوناش جلوی صورتش قرار بگیره. سهیل با اینکه هنوز شورت و شلوارک تنش بود، میتونست داغی کوس ستاره رو روی کیرش حس کنه، شروع کرد به لیسیدن ممه های ابجی دوقلوش، ستاره مجبور بود جلوی ناله هاشو بگیره. بعد از کمی لیسیدن و مکیدن سینه هاش، سهیل خواهرشو سفت بغل کرد و چرخید، حالا ستاره پایین و سهیل روش بود. سهیل یکم دیگه با پستونای ستاره ور رفت، بعد پاهای خواهرشو از هم باز کرد و بینشون نشست. کوس خوشگل و سفید ستاره از زیر شورت توری معلوم بود، البته تو نور قرمز چراغ شب همه چی قرمز دیده میشد. سهیل صورتشو جلو برد و مشامشو از عطر بهشت بین پاهای ابجیش پر کرد، وقتی کوسشو بوسید، لباش خیس شد، کوس ستاره از بس خیس بود، جلوی شورت رو خیس کرده بود. سهیل چند لحظه ای لباشو از روی شورت به کوس خواهرش مالید، بعد لباشو لیسید و طعم کوسشو مزه کرد. سهیل انگشتاشو از دو طرف زیر کش شورت حلقه کرد. اونشب شبی بود که قرار بود عشق خواهر و برادر به همدیگه کامل بشه، عشقی که چندین و چند سال هردوشون رو تا مرز جنون رسونده بود. اونشب شب وصال بود. ستاره کونشو بلند کرد و سهیل شورتشو پایین کشید، به زانوهاش که رسید ، ستاره کونشو گذاشت رو تخت و پاهاشو بلند کرد، سهیل شورت رو کامل دراورد، کمی نگاهش کرد و بعد مثل یه گردنبند، انداختش دور گردنش. ستاره از کار داداشش خنده اش گرفته بود. سهیل دستاشو رو زانوهای ستاره گذاشت و پاهاشو از هم باز کرد، سهیل چندتایی کوس تو عمرش دیده بود ولی کوس ستاره قطعا قشنگترین بود، لبای سفید و نرم که بهم چسبیده بودن و فقط یه خط باریک بینشون دیده میشد. لبهایی به سفیدی گز اصفهان و به نرمی راحت الحلقوم مراغه. بدون هیچ مویی. سهیل صورتشو نزدیک کرد، نفس ستاره حبس شد، با چشمایی که به صورت داداشش خیره بود، سهیل زبونشو از سوراخ کوس ستاره گذاشت و بالای کوسش کشید، ستاره نفسشو با یه آه یواش بیرون داد. سهیل چند بار لبای کوسشو لیس زد، بعد با انگشتای شست، کوسشو از دو طرف باز کرد، یه چوچوله ی صورتی کوچولو بیرون اومد. وقتی سهیل شروع به لیسیدن چوچوله کرد، ستاره با دو دست به موهای داداشش چنگ زد و لب پایینشو گاز گرفت تا صدای ناله هاش مامانشونو بیدار نکنه. سهیل از خوردن کوس ابجیش سیر نمیشد، دستاشو به زیر کون ستاره فرو کرد، لپهای کون نرم ستاره توی دستاش بود، ستاره پاهاشو بست و سر سهیل بین رونهای نرم و سفید ستاره گیر افتاد. ستاره وول میخورد، کونشو بلند میکرد و کوسشو به دهن داداشش فشار میداد. برای ستاره کوچیکترین اهمیتی نداشت کسی که داره با لذت کوسشو میخوره، داداششه. در واقع از جهتی لذتش رو بیشتر هم می کرد. کمی بعد، ستاره سر داداششو از بین پاهاش بیرون کشید چون میخواست با کیر سهیل تو کوسش ارضا بشه. ستاره سهیل رو کشید روی خودش و گفت میخوام منو بکنی داداشی، کیرتو بکن تو کوسم. سهیل گفت چشششششم آبجی خوشگلم. سهیل شلوارک و شورتشو تا زانو پایین کشید و با پا کامل درشون اورد. سهیل صاف نشست و کیرشو تو دستش گرفت، کمی سر کیرشو بین لبای کوس ستاره بالا پایین کرد و گفت مطمئنی ارتجاعیه؟ ستاره گفت اره عزیزم، سهیل سر کیرشو دم سوراخ کوس خواهرش گذاشت. سهیل یه ترس دیگه داشت، اونم اینکه کیر کلفتش ، کوس خواهر خوشگلشو درد بیاره، اخه کوس کوچولوی ستاره مثل یه گل با گلبرگهای ظریف بود. ولی شهوت چشماشو بسته بود و راه دیگه ای نداشت. سر کیرشو رو سوراخ کوس ستاره گذاشت و گفت حاضری؟ ستاره با سر تایید کرد. وقتی شروع کرد به فشار دادن، سر کیرش میلیمتر به میلیمتر می رفت داخل، یه جایی سهیل تونست پرده ستاره رو سر کیرش احساس کنه که داره باز میشه و کش میاد. سهیل به صورت خواهرش نگاه کرد، ستاره با چشمای گشاد شده به سقف نگاه میکرد و دهانش باز مونده بود ولی صدایی از گلوش بیرون نمیومد. سوراخ کوس ستاره حسابی تنگ بود و اگه خیسی کوسش نبود، سهیل نمی تونست حتی یه سانت هم کیرشو جلو ببره. ستاره می تونست احساس کنه که داره کش میاد، دیواره های کوسش به کیر سهیل فشار میاورد. سهیل با فشار کم ولی پیوسته کیرشو بیشتر و بیشتر فرو می کرد، نصف کیرش تو کوس فریبا فرو رفته بود، کمی نگهش داشت تا جا باز کنه، ستاره نفس های عمیق می کشید، درد نداشت ولی فشار زیادی رو تحمل می کرد، چند لحظه بعد گفت بکن داداشی، همشو بکن تو کوسم. سهیل ادامه داد و اروم اروم جلو رفت ، وقتی سر کیرش به دهانه ی رحم ستاره خورد، تخماش هم به کونش چسبید، یعنی کیرش قالب کوس ستاره بود، سهیل تو همون حالت خم شد و از ستاره لب گرفت، بیشتر زبونشون رو به هم می مالیدن و می مکیدن، سهیل در حین لب گرفتن از خواهرش، به ارومی شروع کرد به عقب و جلو کردن کیرش، فقط سه چهار سانت از کیرشو بیرون می کشید و دوباره فرو می کرد، ستاره به شدت نفس نفس میزد، روی ابرها بود و لذت ماورایی رو تجربه میکرد، کمی بعد سهیل بلند شد و صاف نشست، دستاشو کنار بدن خواهرش ستون کرد، حالا میتونست دامنه ی حرکتش رو بیشتر کنه، کیرشو تا سرش بیرون می کشید و دوباره تا ته فرو می کرد تو کوس ستاره. ستاره دستاشو رو پستونای گرد و بینظیرش گذاشته بود و فشارشون میداد و از کیر کلفت داداشش لذت می برد. لذتی که از حدود 15 سالگی منتظرش بود. بعد از چند دقیقه تلنبه زدن، سهیل کیرشو بیرون کشید، پای ستاره رو گرفت و به پهلو چرخوندش، بعد پشتش خوابید و کیرش به کوس ستاره فشار داد. وقتی نتونست سوراخشو پیدا کنه، ستاره دستشو برد لای پاهاش و کیر داداششو تو کوسش هدایت کرد. سهیل دستشو برد جلو، پستون ستاره رو گرفت و شروع کرد به تلنبه زدن. سهیل اروم ولی عمیق و تا ته تو کلوچه ی تنگ ستاره تلنبه میزد. ستاره دلش میخواست فریاد بکشه تا همه ی عالم بدونن که داره به داداشش، به عشقش کوس میده، ولی رسیدن به خواسته ها گاهی به نفع ادم نیست. مهمترین چیز این بود که به عشقش رسیده و دیگه هیچی براش مهم نبود. سهیل کمی خودشو رو ارنج بلند کرد، صورت خواهر خوشگلشو به سمت خودش چرخوند و زبونشو تو دهان ستاره فرو کرد و به زبونش مالید. ستاره احساس میکرد نزدیکه، داداشش چندین دقیقه کوسشو لیسیده بود و الان هم با کیر کلفتش، تو کوسش تلنبه میزد. ستاره دست داداششو از رو پستونش برداشت و رو کوسش گذاشت و گفت داداشی تندتر بکن. سهیل سریع فهمید جریان چیه، میخواست خواهرش تو اولین تجربه ی سکس، بهترین ارگاسم رو داشته باشه، بنابراین محکم چوچوله اشو مالید و سرعت تلنبه زدنشو بیشتر کرد. دم گوشش با زمزمه گفت اوووف ابجی، آهههه عشقم، قربون کوس تنگت بشم، ابتو بیار، ابتو بریز رو کیرم. ستاره به مرز جنون رسیده بود، بعد از چند تا تلنبه تو کوسش و مالیدن چوچوله اش، کوسشو محکم به کیر داداشش فشار داد و شروع کرد به لرزیدن. سهیل کیرشو تا ته فرو کرد و محکم بغلش کرد، لرزش بدن ستاره باعث شده بود تخت جیر جیر کنه و سهیل فقط امیدوار بود که مامانش بیدار نشه. کمی بعد بالاخره ستاره کمی اروم شد و شروع کرد به کشیدن نفس های عمیق. وقتی کمی اروم شد، سهیل کیرشو بیرون کشید. کمی خواهرشو نوازش کرد تا حالش جا بیاد. ستاره چرخید و کمی از داداشش لب گرفت، سهیل به پشت خوابید و گفت پاشو بشین رو صورتم، میخوام بخورمت. ستاره گفت اوووه، از جاش بلند شد، میخواست رو به سهیل بیاد روش ولی سهیل گفت نه بچرخ. ستاره پاشو انداخت طرف دیگه ی بدن سهیل، حالا صورتش به سمت پاهای سهیل بود و بالای سینه اش زانو زده بود. ستاره انقدر عقب رفت تا کوس و کون خوشگلش بالای صورت داداشش قرار گرفت. سهیل نمای فوق العاده ای از سوراخ کوس و کون ستاره داشت. با دوتا دست لای کون ستاره رو باز کرد و شروع به لیسیدن کرد، از چوچوله اش تا سوراخ کونش. سهیل زبونشو از چوچوله ی خواهرش میذاشت، لبای خیس کوسشو می لیسید، زبونشو تو سوراخ کوسش فشار میداد و بعد میرفت تا چاک و سوراخ کون گوشتی و نرمش، کون نرم و سفید ستاره واقعا خوردنی و پرستیدنی بود. وقتی سهیل داشت کون ستاره رو می پرستید، ستاره به جلو خم شد و دستشو دور کیر کلفت داداشش حلقه کرد و سرشو تو دهنش گرفت و شروع کرد به ساک زدن، ستاره مدتها با خیارهای گنده تمرین کرده بود تا بتونه به بهترین نحو واسه داداشش ساک بزنه. شروع کرد به ساک زدن. دهن نرم و خیس ستاره دست کمی از کوسش نداشت، مخصوصا وقتی کیر سهیل رو به شدت می مکید، ستاره دهنشو رو چند سانت اول کیر سهیل بالا پایین می کرد و انتهای کیرشو با دست می مالید. سهیل زبونشو تو سوراخ کون ستاره فرو میکرد و میلیسیدش. اطراف دهن و چونه ی سهیل حسابی از اب کوس ستاره حیس شده بود. کمی بعد وقتی چونه ی هردو خسته شد، ستاره از جاش بلند شد، چرخید و رو به داداشش، بالای کیرش ایستاد، یه نگاه به پایین انداخت، به کیر داداشش که مثل ستون مرمری صاف و سربلند ایستاده بود. ستاره کوسشو پایین برد، کیر داداششو با دست گرفت و با کوسش تنظیم کرد و به ارومی روش نشست. کوس ستاره مثل یه کاندوم کیر داداششو پوشوند. ستاره دستاشو رو سینه ی پهن سهیل گذاشت و شروع کرد به بالا پایین رفتن. اندام سفت و عضلانی سهیل بیشتر حشری اش میکرد. سهیل دستاشو زیر کون ستاره گذاشت و کمک می کرد تا روی کیرش بالا پایین بره. غرق در اتیش شهوت، خواهر و برادر دوقلو به سکس ادامه دادن، کمی بعد سهیل از خواهرش خواست از رو کیرش بلند بشه و داگی بشینه. ستاره هم مثل یه خواهر خوب گوش کرد، 4 دست و پا نشست و کوس و کونشو داد عقب. سهیل از پشت به کوس و کون خواهرش چشم دوخته بود، نتونست جلوی خودشو بگیره و صورتشو لای کون ستاره فشار داد و برای چند لحظه حسابی هردوتا سوراخشو لیسید، بعد دوباره کیرشو کرد تو کوسش، کمر باریک ستاره رو گرفت و شزوع کرد به تلنبه زدن. وقتی سرعتشو زیاد میکرد، تخت جیر جیر بلندی میکرد، واسه همین با سرعت کم ولی با تلنبه های عمیق ادامه داد. ستاره با هر تلنبه داشت به ارگاسم دوم نزدیک میشد، دست راستشو رو کوسش گذاشت و شروع به مالیدن چوچوله اش کرد. چند لحظه بعد، ستاره با زمزمه ی داداش، اووووف داداششششش، شروع کرد به لرزیدن و تمام بدنش سفت شد. کوسش به حدی تنگ شده بود که سهیل نمی تونست تکونش بده، همین تنگی باعث شد سهیل به اوج برسه، به زحمت قبل از اومدن ابش تونست کیرشو بیرون بکشه و ابشو رون کون سفید ستاره بپاشه. بیحال کنار هم رو تخت افتادن. ستاره تو اون لحظه به این فکر میکرد که حتی اگه همه ی دنیا بفهمن بازم نمیتونه از کیر داداشش دست بکشه. سهیل خواهرشو نوازش میکرد، بالاخره ستاره چشماشو باز کرد و توچشمای داداشش خیره شد. سهیل لباشو به لبای خواهرش چسبوند و کمی لب رمانتیک از هم گرفتن. وقتی لباشون جدا شد، ستاره گفت عاشقتم داداشی، سهیل گفت من هم عاشقتم خوشگلم. بعد از یه لب کوتاه، سهیل گفت خوب اولین سکست با یه مرد چطور بود؟ ستاره گفت بهترین حسی بود که تو عمرم تجربه کرده بودم. همدیگه رو بغل کردن تا کمی استراحت کنن و بعد لباس بپوشن ولی هردو انقدر انرژی مصرف کرده بودن که خیلی زود همونطور لخت تو بغل همدیگه خوابشون برد.
     
  
مرد

 
sinatra
عاااااالی بنویس باز
Parsapoda
     
  
مرد

 
باقیشو بزار منتظریم خیلی عالی هستش
     
  
مرد

 
به خانه خوش آمدی قسمت نهم و پایانی

آلارم گوشی سهیل ساعت 6 و نیم به صدا دراومد. سهیل قبل از باز کردن چشماش بدن نرم و لطیف ستاره رو چسبیده به بدنش حس کرد. به پشت خوابیده بود، ستاره از پهلو بهش چسبیده بود و دستش رو سینه ی سهیل و یه پاش بین پاهای سهیل بود. سهیل پستونای درشت خواهرشو رو سینه اش حس میکرد، دلش میخواست تا ابد تو این وضع بمونن ولی نمیشد. به ارومی گفت ستاره؟ عزیزم؟ ستاره بدون باز کردن چشماش، با خواب الودگی گفت هاااان؟ سهیل گفت عزیزم پاشو الان مامان میاد. ستاره با همون لحن گفت خوب بیاد. سهیل گفت یعنی چی خوب بیاد؟ عزیزم لخت تو بغل هم خوابیده ایم، مامان ببینه سکته می کنه.ستاره بالاخره چشماشو باز کرد و کمی به بدنش کش و قوس داد، داداششو سفت بغل کرد و لباشو بوسید و گفت دیشب، بهترین شب زندگیم بود. سهیل گغت من هم همینطور. کمی تو چشمای هم خیره شدن و بعد سهیل گفت پاشو عزیزم، باید برم سر کار، تو هم باید لباس بپوشی. ستاره از رو داداشش بلند شد و هردو لباساشونو پوشیدن، سهیل دوباره یه لب از خواهرش گرفت و وقتی از اتاق بیرون اومد، مامانشو دید که اون هم تازه بیدار شده و از اتاقش بیرون میاد. سهیل سلام کرد و رفت دستشویی. وقتی بیرون اومد، فریبا تو اشپزخونه در حال تدارک صبحونه بود. سهیل مامانشو بغل کرد و یه لب ابدار هم از اون گرفت. صبحونه رو خوردن و سهیل رفت سر کار. فریبا پریود شده بود و سهیل هم هر روز خسته از سر کار برمیگشت بنابراین سه چهار روزی بود که سکس نداشتن و بالاخره اول مهر رسید و کلاسهای ستاره هم شروع شد. کلاسهای ستاره جوری بود که دو روز تو هفته دیر به خونه برمیگشت. همون دو روز کافی بود تا سهیل و مامانش به عشق و حالشون برسن. ستاره و سهیل هم بعضی شبها بعد از خوابیدن مامانشون سکس داشتن. حدود یه ماه گذشت و سه چهار روز تعطیلی پشت سر هم افتاده بود. سهیل با مامان و خواهرش حرف زد و تصمیم گرفتن این 4 روز رو برن شمال.وسایلشون رو جمع کردن و روز قبل از اولین تعطیلی، وقتی سهیل از سر کار اومد، به راه افتادن تا قبل از ترافیک و شلوغی برسن. قبل از تاریکی به نور مازندران رسیدن، سهیل با زبون چرب و نرمش تونست یه ویلای خوب تو یه منطقه ی خلوت با یه قیمت مناسب بگیره، ویلا چندان بزرگ نبود، ولی قشنگ بود و تو یه فضای خیلی قشنگ تو جنگل قرار داشت. یه استخر کوچیک تو حیاط، سه تا اتاق با تخت خواب هم داشت که اتاق بزرگ با تخت دونفره به فریبا تعلق گرفت. نکته ی مثبت دیگه اش این بود که چون تمام ویلاهای اطراف یه طبقه بودن، توی خونه و حیاط از بیرون دیده نمیشد و می تونستن با خیال راحت تو استخر شنا کنن، یا اگه شایط مهیا بود، سکس کنن. اون شب سهیل بعد از خوردن شام تقریبا بی هوش شد. صبح روز بعد، سهیل و فریبا حدود ساعت 7 بیدار شدن. ستاره ، روزهای تعطیل، حداقل تا ساعت 10 میخوابید. بنابراین بعد از خوردن صبحونه ی سبک، فریبا گفت بیا بریم یکم تو جنگل قدم بزنیم. یه چشمک هم زد که باعث شد سهیل فکرای شیطانی به سرش بزنه. فریبا رفت تو اتاقش و کمی بعد با یه شلوار و پیرهن مردونه از اتاق بیرون اومد و باهم از ویلا بیرون رفتن و دست تو دست هم شروع به قدم زدن و جلو رفتن تو جنگل کردن. همونطور که جلو میرفتن، سهیل دستشو از تو دست مامانش دراورد و رو کمرش گذاشت و کم کم برد پایین تا بالاخره کون تپلشو گرفت. فریبا خندید و گفت مثل اینکه خیلی عجله داری. سهیل گفت اره، چند روزه نکردمت، دلم کوس و کونتو میخواد. فریبا گفت بذار یکم دیگه جلو بریم. چند لخظه بعد، فریبا گفت همیشه دلم میخواست تو فضای ازاد کوس بدم، ولی تو شهر نمیشه. سهیل گفت خوب اینو از لیست آرزوهات خط بزن، چون قراره اینجا حسابی بکنمت، دیگه چی دلت میخواد؟ فریبا گفت نمیدونم، درباره ی سکس هیچوقت ماجراجو نبودم، هیجان انگیزترین کاری که کرده ام، سکس با دکتر رمضانی تو مطبش بود، سهیل گفت خوب همون هم کار کمی نیست، فریبا گفت حیف که اون موقغ تو هنوز کوچولو بودی، وگرنه لازم نبود به کس دیگه ای بدم. بالاخره به جایی رسیدن که ساختمون ها کاملا از دید خارج شده بودن و دور تا دورشون رو درخت گرفته بود. سهیل روبروی مامانش ایستاد، بغلش کرد و دستاشو رو کون تپل فریبا گذاشت. فریبا هم دستاشو دور گردن پسر خوش هیکلش حلقه کرد و مادر و پسر وسط جنگل شروع به لب گرفتن از هم کردن. سهیل کون مامانشو چنگ میزد و فریبا هم شکمشو به کیر شق پسرش فشار میداد. وقتی لباشون از هم جدا شد، فریبا جلوی پسرش زانو زد، گرمکن و شورتشو تا زانو پایین کشید و کیر کلفتشو تو دست گرفت. کمی بالا پایینش کرد و گفت به نظر میاد این کیرت هربار گنده تر میشه. سهیل خندید و گفت از عشق توئه. فریبا کیر کلفت پسرشو تو دهنش گرفت و شروع کرد به ساک زدن. لبای قرمز و گوشتی فریبا رو کیر پسرش بالا پایین می رفت و محکم می مکیدش. ناله ی هردوشون بلند شده بود. سهیل دستشو رو سر مامانش گذاشته بود و تو ساک زدن کمکش میکرد. هربار کیرشو از دهنش درمیاورد، رشته های اب دهنش از لباش تا سر کیر سهیل دراز میشد. بالاخره بعد از چند دقیقه، سهیل کیرشو از دهن مامانش دراورد و ازش خواست بلند بشه. فریبا بلند شد، پشتشو به طرف سهیل کرد و انگشتاشو زیر کش شلوارش انداخت. فریبا از روزی که سکس با پسرشو شروع کرده بود دیگه لباس زیر نمی پوشید تا سهیل هر لحظه که خواست به بدنش دسترسی راحت داشته باشه. فریبا با عشوه شروع به پایین کشیدن شلوارش کرد و کون سفید و تپلش کم کم معلوم شد، وقتی به نصفه ی کونش رسید، دوباره شلوارشو بالا کشید، با دست یدونه به کونش زد و دوباره شلوارشو پایین کشید تا زیر کونش. سهیل وقتی میدید مامانش دولا شده و شلوارشو واسش میکشه پایین، از خود بی خود میشد. فریبا شلوارشو تا زانو پایین کشید و لای کونشو با دوتا دست باز کرد. کوس بی مو و سوراخ کون قهوه ایش پیدا شد، سهیل نتونست جلوی خودشو بگیره، پشت مامانش زانو زد، پاهاشو محکم بغل کرد و صورتشو لای کون مامانش فشار داد و شروع به لیسیدن کوس و کونش کرد. ناله های فریبا با اواز صبحگاهی پرنده ها قاطی میشد و نغمه ی دل انگیزی برای سهیل ایجاد میکرد. سهیل زبونشو از چوچوله ی مامانش میذاشت و تو چاک پراز اب کوسش بالا میکشید تا به سوراخ کوسش برسه، کمی زبونشو تو سوراخ کوس فریبا جلو عقب می کرد و بعد میرفت بالا، نوک زبونشو دور سوراخ کونش می چرخوند و بعد حسابی لیسش میزد. فریبا دکمه های پیرهنشو باز کرده بود و داشت پستوناشو چنگ میزد. بالاخره بعد از چند دقیقه سهیل بلند شد و صاف ایستاد، مامانشو هم چرخوند و از روبرو بغلش کرد و مشغول لب گرفتن شد. چند لحظه بعد، سهیل پیرهن مامانشو کامل دراورد. فریبا گفت سهیل یه وقت یکی میادا. سهیل گفت این موقع صبح کی میاد وسط جنگل؟ نگران نباش. پیرهن رو به یه شاخه اویزون کرد و شلوار مامانشو تا مچ پاش پایین کشید. فریبا با وجود ترسی که از دیده شدن داشت، ولی یه حس رهایی پیدا کرده بود، حس آزادی که قبلا تجربه اش نکرده بود. سهیل از مامانش خواست به یه درخت تکیه بده و گفت میخوام سرپا از جلو بکنمت. فریبا به درخت تکیه داد و کوسشو کمی جلو اورد. سهیل دسته ی کیرشو گرفت و سرشو به کوس و چوچوله ی مامانش مالید. سوراخ خیس کوسشو پیدا کرد و اروم کیرشو فشار داد توش. فریبا ناله کرد، هربار که کیر پسرشو تو کوسش حس میکرد، درست مثل بار اول بود، با همون لذت و با همون هیجان. سهیل دستاشو برد پشتش، کون مامانشو گرفت و شروع کرد به تلنبه زدن. شکمشون به هم میخورد و شالاپ شلوپ میکرد. فریبا به پسرش خیره شده بود و عشق و شهوت رو از چشاش میخوند. سهیل گفت کیرمو دوست داری مامان؟ فریبا با نفس نفس گفت اووووف عاشق کیرتم پسرم، بکن، هرجور دلت میخواد بکن. سهیل ناله ای کرد و به کوبیدن کیرش تو کوس خیس و داغ مامانش ادامه داد. فریبا دستاشو دور گردن پسرش حلقه کرد و صورتشو جلو کشید. فریبا زبونشو دراورد، سهیل هم همینکارو کرد و به زبون مامانش مالید. نسیم ملایم و خنکی به بدن عرق کرده اشون می وزید ولی هردو جوری داغ بودن که احساسش نمی کردن. کیر سهیل اتفاقی بیرون اومد، از فرصت استفاده کرد و نوک پستون مامانشو تو دهنش گرفت و مکید. مزه شور عرق پستوناشو حس می کرد. همونطور که پستوناشو میلیسید و می مکید، دوتا انگشتشو تو کوس مامانش فرو کرد، انگشتاشو به شدت می لرزوند و با کف دست چوچوله اشو میمالید. فریبا با دست جلوی دهنشو مخکم گرفته بود تا جیغ نزنه. اب کوسش جاری شده بود و تا وسط رونهای گوشتی و سفیدش اومده بوده بود. درست وقتی فریبا احساس می کرد که کم مونده ارضا بشه، سهیل انگشتاشو بیرون کشید. فریبا چیزی نگفت چون میدونست ارضا شدن با کیر کلفت پسرش لذت بیشتری داره. فریبا چرخید، دولا شد و دستاشو به درخت گرفت و کونشو داد عقب. نور خورشید از لابلای برگها به کون سفید فریبا میتابید و باعث درخشش میشد. سهیل یکی دوبار با دست به کون گوشتی فریبا زد، بعد سرکیرشو رو سوراخ کوسش گذاشت و با یه فشار تا ته زد توش. کون مامانشو گرفت و شروع کرد به تلنبه زدن. کون فریبا با هر تلنبه مثل ژله میلرزید. با هر تلنبه ناله های فریبا بلندتر میشد، چند لحظه بعد گفت، پسرم محکم بکن، ابم داره میاد، محکم بکن، مامان جنده اتو محکم بکن، اووووف آب مامانتو بیار. سهیل با تمام توان شروع به تلنبه زدن کرد. فریبا دستشو جلوی دهنش گذاشت و جیغ طولانی و خفه ای زد و بدنش به شدت لرزید، زانوهاش شل شد و سهیل مجبور شد دستاشو دور شکم مامانش حلقه کنه و محکم نگهش داره تا زمین نخوره. کمی طول کشید تا حال فریبا جا بیاد و روی پاش بند بشه. سهیل کیرشو بیرون کشید و پشت مامانش زانو زد. لای کونشو با دوتا دست باز کرد و یه تف رو سوراخ کونش انداخت. نوک دوتا انگشتشو رو سوراخ کون فریبا گذاشت و به ارومی فشارشون داد توش. دوتا انگشتش تا ته تو کون تنگ فریبا بود. سهیل چند دقیقه انگشتاشو جلو عقب کرد، بعد بلند شد و یه تف به کیرش مالید. فریبا وسط جنگل لخت، دولا شده بود و منتظر بود تا پسرش، کیر کلفتشو تو کونش جا بده. سهیل سر کیرشو رو سوراخ کون مامانش گذاشت و اروم تا ته فرو کرد توش. سهیل کون مامانشو گرفت و به ارومی مشغول تلنبه زدن شد، ناله های فریبا با صدای پرنده های جنگل مخلوط میشد و گاهی صدای دویدن جونده های کوچیک مثل سنجاب یا خرگوش باعث میشد تلنبه زدن تو کون مامانشو متوقف کنه و به اطراف نگاه کنن تا مطمئن بشن کسی اون اطراف نیست. این مادر و پسر همه ی تابوها رو شکسته بودن و از سکس ممنوعه ی محارم نهایت لذت رو میبردن. سهیل کیر خیسشو راحت تو کون داغ و تنگ مامانش جلو عقب میکرد. ناله هاشون با آواز پرنده های جنگل ترکیب میشد و صدای حرکت جونده های کوچیک مثل سنجاب و خرگوش، باعث میشد متوقف بشن و به اطراف نگاه کنن تا مطمئن بشن که کسی اون اطراف نیست. کمی بعد فریبا گفت آبتو کجا می خوای کجا بریزی؟ سهیل گفت تو دهنت. فریبا گفت پس وقتش که شد خودت بگو. سهیل گفت باشه و به تلنبه زدن ادامه داد. چند دقیقه بعد، سهیل گفت مامان دار میاد. فریبا سریع چرخید و جلوی پسرش زانو زد، دهنشو کامل باز کرد و زبونشو دراورد. فریبا کیر پسرشو گرفت، سرشو رو زبونش گذاشت و با دست تند تند دسته ی کیرشو مالید. چند لحظه بعد، سهیل با گفتن اوووف ماماااااااان ابشو تو دهن و رو زبون مامانش پاشید. وقتی فشار ابش کم شد، فریبا لباشو دور سر کیر سهیل حلقه کرد و با دست، تا اخرین قطره ی ابشو بیرون کشید. کیر سهیل دیگه شل شده بود. فریبا کیرشو ول کرد، دهنشو پر از ابشو باز کرد و به پسرش نشون داد، بعد دهنشو بست و همه رو قورت داد. سهیل لبخند زد، بعد دستای مامانشو گرفت و کمکش کرد تا بلند شه. مادر و پسر کمی تو آغوش هم اروم گرفتن. بعد لباساشونو پوشیدن و به سمت ویلا راه افتادن. هیچی مثل یه سکس عالی نمی تونست به شروع یه صبح پرانرژی کمک کنه. وقتی برگشتن ویلا، ستاره تازه از خواب بیدار شده بود. ستاره صبحونه خورد و بعد سه تایی بیرون رفتن و تا ظهر تو شهر گشتن. بعد از خوردن نهار و کمی استراحت، سهیل گفت نظرتون راجع به استخر چیه؟ حیفه استفاده نکنیم. ستاره گفت اره ، خیلی خوبه، بریم شنا. فریبا زیاد مطمئن نبود ولی نخواست مانع تفریح بچه ها بشه. سهیل گفت برین مایوهاتونو بپوشین، 5 دقیقه بعد کنار استخر باشین. همگی بلند شدن و به اتاق های خودشون رفتن. سهیل زودتر از همه با مایو بیرون اومد و کنار استخر نشست و پاهاشو تو اب انداخت. چند لحظه بعد، فریبا با یه مایوی یه تیکه ی ابی بیرون اومد. قسمت بالای مایو تنگ بود و با یقه ی بازش، پستونای گنده و چاکشو به خوبی نشون میداد. قسمت پایین مایو، یه لایه ی نازک دامن مانند داشت قسمت کوس و کونشو تا حدودی می پوشوند. فریبا هم اومد، حوله ی خودشو رو صندلی گذاشت و روبروی سهیل، لبه ی استخر نشست و پاهاشو تو اب انداخت. یکی دو دقیقه بعد، ستاره از در بیرون اومد و باعث شد دهن سهیل باز بمونه. ستاره یه مایوی یه تیکه ی سفید تنگ تنش بود که مثل پوست به بدنش چسبیده بود. نوک ممه های 75 ستاره از پشت مابو دیده میشد و برعکس مایوی مامانش، دامن نداشت و قلنبگی کوسش رو به خوبی نشون میداد. فریبا که دهن باز سهیل رو دید، چرخید و پشت سرشو نگاه کرد. وقتی دخترشو تو اون مایو دید، احساسات متناقضی بهش دست داد. از یه طرف فریبا از لحاظ قیافه و اندام درست مثل جوونی های خودش بود و از اینکه ستاره همچین دختر سکسی و خوش اندامی شده احساس غرور میکرد، از طرف دیگه با شناختی که از پسر حشری اش داشت، می ترسید سهیل کاری کنه که باعث پشیمونی هر سه تاشون بشه. ستاره اومد کنار استخر و گفت میخواین همینطوری مثل بچه ها کنار استخر بشینین یا میخواین شنا کنین؟ بعد با یه شیرجه ی قشنگ و حرفه ای وارد اب شد. سهیل و فریبا با لبخند به هم نگاه کردن و پریدن تو اب. مایوی سفید ستاره بعد از خیس شدن، تقریبا بیرنگ شده بود و پستونای خوشگلش دیده میشد. فریبا هروقت میدید سهیل به ستاره خیره شده، به یه نحوی حواسشو پرت میکرد.بیشتر از یه ساعت شنا و بازی کردن و بالاخره از اب بیرون اومدن. حوله رو دور بدنشون پیچیدن، دوتا حموم تو خونه بود، یکی تو اتاق فریبا و یکی دو هال. فریبا و ستاره اول دوش گرفتن و لباساشونو پوشیدن، تا شب با تلوزیون و اینجور چیزا خودشونو سرگرم کردن. فریبا یه شام سریع اماده کرد و خوردن. فریبا حسابی خسته شده بود، واسه همین زودتر شب بخیر گفت و رفت تو اتاقش. سهیل و ستاره نشسته بودن و فیلم میدیدن. نیم ساعت از رفتن فریبا گذشته بود که ستاره بلند شد و رو پای داداشش نشست و دستشو دور گردنش انداخت. بعد از یه لب طولانی، سهیل خواهرشو تو بغلش بلند کرد و به اتاق ستاره برد و اروم روی تخت گذاشت. اون شب سهیل بعد از یه سکس طوفانی و دوبار ارضا کردن ستاره به اتاق خودش برگشت و مثل بچه خوابید. دو روز پشت سر هم به تفریح و بدون سکس گذشت، سهیل می خواست شب اخر قبل از برگشتن به خونه، یه بار دیگه مامانشو بکنه، بنابراین منتظر موندن تا ستاره بخوابه، سهیل بی صدا به اتاق مامانش رفت و رو تخت دونفره ، دو ساعت عشقبازی کردن. روز بعد موقع برگشتن به خونه بود. صبح بعد از خوردن صبحونه، ستاره به داداشش گفت بیا بریم تو جنگل یکم قدم بزنیم، فریبا گفت حالا چه وقت قدم زدنه؟ مگه قرار نبود بعد از صبحونه راه بیفتیم که به ترافیک نخوریم؟ ستاره گفت زود برمیگردیم. چند قدمی از ویلا دور شده بودن، سهیل گفت خوب؟ چی شده؟ ستاره گفت دیشب تو اتاق مامان بودی؟ سهیل کمی دست و پاشو گم کرد و گفت اره، چیزه، مامان خوابش نمی برد، یکم نشستیم حرف زدیم. ستاره با اخم نگاش کرد و گفت واقعا؟ سهیل گفت ستاره نمی دونم میخوای چی بگم. ستاره گفت راستشو، ببین از این ناراحت نیستم که چرا مامانو می کنی، از همون روزای اول که اومده بودی حدس می زدم که یه چیزی بینتون هست، از این ناراحتم که به جای اینکه خودت بهم بگی، باید پشت در وایسم و صدای اه و اوفتونو بشنوم. سهیل گفت ببخش عزیزم، فکر می کردم ناراحت بشی، واسه همین بهت نگفتم، ستاره گفت حالا از کی شروع کردین؟ سهیل گفت سه روز بعد از برگشتنم. ستاره گفت واقعا؟ یعنی مامانو هم قبل از من کردی؟ سهیل نمی دونست چه جوابی بده، بعد از کمی سکوت، ستاره گفت اگه مامانو بیشتر از من بکنی می کشمت، واسه هر یه باری که مامانو می کنی، دوبار باید منو بکنی، فهمیدی؟ سهیل گفت باشه عزیزم، هر چی تو بگی، فقط باید مواظب باشیم، چون شاید مامان به اندازه ی تو روشن فکر نباشه. ستاره با یه لبخند شیطانی گفت خواهیم دید. پایان
     
  ویرایش شده توسط: sinatra   
مرد

 
این قسمت با مغز من سازگاری نداره 😕
جنتلمن خودم نه اون چیزی که شما فکر میکنید
     
  
صفحه  صفحه 119 از 149:  « پیشین  1  ...  118  119  120  ...  148  149  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA