انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 120 از 149:  « پیشین  1  ...  119  120  121  ...  148  149  پسین »

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم


مرد

 
عالیه منتظرم هرچه زودتر ادامه اش را بزاری
👏👏👏👏👏👏👍👍👍👍👍
     
  

 
sinatra
رفیق دمت گرم که بازم داستان نوشتی برامون، از کامنتای بچه ها هم معلومه که بیشترشون دوس داشتن داستانتو
     
  
مرد

 
Chanel:
رفیق دمت گرم که بازم داستان نوشتی برامون، از کامنتای بچه ها هم معلومه که بیشترشون دوس داشتن داستانتو

سلام رفیق، از کامنت تو هم معلومه که خودت زیاد خوشت نیومده از داستان، به هر حال فرصتم کمه و به صورت بداهه نوشتمش
     
  
↓ Advertisement ↓

 
داستان عالیه
ادامه نداره؟
هر روز سر میزنم
     
  
مرد

 
p1lm:
داستان عالیه
ادامه نداره؟
هر روز سر میزنم

سلام ، خوشخالم که داستان رو دوست داشتین، نه متاسفانه این مجموعه تموم شده. در اینده امیدوارم بتونم بیشتر بنویسم

ممنون از لطف همگی
     
  

 
sinatra
نه رفیق من که داستانتو دوست داشتم، داشتم میگفتم بچه ها هم داستاپتو پسندیدن. البته خب بعضیامون دوست داریم فقط یه مرد توی داستان باشه. ولی خب نمیشه نویسنده نظر همه رو اعمال کنه و داستان رو به هر سمتی ببره. بازم ممنون که داستان نوشتی برامون
     
  
مرد

 
داستان ((حق طبیعی))

تک قسمتی(اما طولانی)_اروتیک_بدون فیتیش

سلام به همگی
***************شروع داستان*******************

وقتی نتایج کنکور اومد هم ناراحت بودم و هم خوشحال. خوشحال از اینکه دانشگاه دولتی قبول شدم ، اونم وقتی که می‌رفتم توی اتاق و موبایل رو می‌زاشتم لای کتاب و فیلم و سریال نگاه میکردم و الکی واسه مامان و بابا وانمود می‌کردم که دارم تست کار میکنم. البته درسم عالی بود اما از تست زدن و سوالات چهار گزینه ای بیزار بودم.
من تک فرزند و عزیز دردونه مامان و بابا و بودم. همیشه در محیط ساکت خونه درس خونده بودم و جز با پسرعمم که از بچگی باهم خیلی خوب بودیم ، دوست دیگه‌ای نداشتم. دوستای مدرسه هم فقط توی مدرسه بود. حالا نمی‌دونستم چجوری می‌تونم توی خوابگاه با حداقل 5 نفر دیگه سر کنم. از طرفی مامانم هم راضی به رفتن من به خوابگاه نبود. ما شیرازی بودیم و خب طبیعتا شیراز رو که نیاورده بودم و جهرم مهندسی مکانیک آورده بودم. دو ماهی تقریبا وقت بود تا روزی که باید میرفتم واسه ثبت نام حضوری دانشگاه. توی این مدت بابام با کلی قرض و خواهش از رئیس شرکتش تونسته بود 50 ملیون جور کنه. خودش که مرخصی نمیخواست بگیره. چون معمولا میزاشت واسه بعد ایام عید تا بشه یه مسافرتی بریم. به مامان گفت از پنج روز قبل‌تر برید جهرم و شبا هم مسافر خونه بمونید و بگردین دنبال یه خونه کوچیک مجردی به شرطی که تا 50 ملیون پول پیش و نهایت 1 ملیون اجاره باشه.
روز رفتن رسید و من و مامان سوار اتوبوس شدیم و ساعت 7 صبح رسیدم جهرم. یکم گشتیم تا بشه ساعت 9 تا بنگاه‌ها باز کنن. دوتا ساک هم دست من بود و حسابی خستم کرده بود و نمیخواستیم بریم مسافر خونه تا الکی پول یه روز بدیم که از شبش نبودیم توی مسافرخونه. تا ساعت 8 شب یه سره می‌گشتیم. نامردا از خود شیراز گرون تر بود و حاضرم نبودن اجاره کمتر بگیرن و پول پیش یکم بیشتر. زیر 2 ملیون پیدا نکردیم. دیگه نا و پایی برامون نمونده بود. رفتیم یه مسافرخونه تمیز و یه اتاق دو تخته دار گرفتیم. یه تخت سمت راست اتاق بود و یه تخت سمت چپ. شام ساندویچ کتلت مسافرخونه خوردیم و با اعصابی خورد از اینکه پیدا نکردیم چیزی ، رفتیم روی تختا تا بخوابیم. من سمت چپی و مامان سمت راستی.
من هیچوقت چشمم و هوشم و فکرم دنبال مامان نبود. کلا سرگرم کارای خودم بودم. اهل دختر بازیم نبودم زیاد. سال اول دبیرستان یکی پیدا کردم که زدیم بهم و چون دوسش داشتم اعصابم خیلی بهم ریخته بود تا مدتی و دیگه توبه کردم و با جق ، اونم عادت کرده بودم هر شب قبل خواب، خودم رو خالی میکردم. هیچوقت نفهمیده بودم مامان و بابا اصلا آیا هر شب حال میکنن یا نه.شبا در اتاقشون رو می‌بستن و منم اهل گوش وای سادن نبودم. اما نگو که تقریبا هر شب باهم برنامه‌هایی داشتن. هر دوشون به شدت آدمای حشری بودن. مامان انقدر حشری بود که اونشب توی مسافر خونا نمی‌تونست دووم بیاره. درسته هر دومون تا سرمون رو گذاشتیم روی بالشت به خواب عمیقی فرو رفیتم. اما آدم معمولا وقتی خیلی خستن و زود خوابش می‌بره ، وسطای شب بیدار میشه.
نمیدونم ساعت چند بود اما آسمون سیاه بود و نور تیر چراغ برق توی خیابون بود که از پنجره اتاق ، فضا رو روشن کرده بود. اول صدای آه و اوفای خیلی سکسی یه زن به گوشم خورد. اولش فکر کردم دارم از اون خوابای شیرین سکسی می‌دیدم. اما معمولا کم می‌بینم. چون قبل خواب دست به کیرم. اما نه بیدارم من و این واقعیه. من با این صدا از خواب پریدم و الآن بیدارم. نه نه خواب نیستم. صورتم به دیوار کنار تخت بود و کونم به سمت مامان. یه مقدار سرم رو از بالشت بالا آوردم و گوشام رو خوب تیز کردم. یه چند ثانیه بعد صدای اووووم رو شنیدم و بعدش بلافاصله آهههه رو. دیگه مطمئن شدم بیدارم واقعا و این صدای مامان فقط میتونه باشه. چون کس دیگه که نیست توی اتاق. یعنی مامانم داره با خودش حال میکنه؟ خیلی طول نکشید که صدای جیر جیر تخت همراه با صدای آه و اوف باهم شنیده شد.
نه من باید این صحنه رو ببینم. هنوز هیچی نشده بود کیرم با تنها صدای مامان شق شده بود. ای تف به این شانس. چرا پشتم بهشه؟ تصمیم گرفتم خیلی آروم از اینکه به پهلو خوابیدم ، خیلی آروم صاف بشم و به پشت بخوابم. شاید 5 دقیقه طول کشید تا پشتم به تخت خورد. خوب بود پتو روم نبود توی اون گرمای آخر تابستون و کولر هم روشن بود. سرم رو برگردوندم و دیدم مامان گوشی رو گرفته دست چپش. نور گوشی و نور تیر چراغ برق خوب نشون میداد که بلوزش تا زیر گردن بالاست و ممیاش بیرونه و دست راستشم روی کسش. مامان شلوارش رو تا زیر کونش پایین کشیده بود. کونش رو بالا پایین میکرد و همین باعث شده بود تخت جیر جیر کنه. داشت پورن می‌دید و با خودش حسابی حال میکرد. بی اختیار دستم رو کردم توی شلوار و شرتم و کیرم رو که در شق‌ترین حالت ممکنش بود رو گرفتم به دست و شروع کردم به زدن. با همین نور کم عجب ممه‌های گردی داشت و من اونوقت تاحالا توجهی نکرده بودم بهشون. یه دفه مامان کسش رو ول کرد و ممی راستش رو گرفت و محکم فشار داد و یه آه ریزی کشید. منم دست چپم رو سریع کردم توی شلوار و شرتم و تخمام رو گرفتم و فشار دادم اما بی صدا. دلم میخواست کیرم رو در بیارم ولی می‌ترسیدم. مامان یکم ممیش رو چلوند و بعد دستش رو آورد جلوی دهنش و یه تف انداخت روی دستش و دوباره مشغول مالیدن کسش شد. پاهاش رو هی تکون داد تا شلوارش از روی زانوش رفت پایین و رسید به ساق پاش و با کمک دوتا پاش کاملا شلوار رو از پاش در آورد. یکم دیگه کسش رو مالید و بعد یه دفه به سمت من به پهلو شد و در حالی که خیره به گوشی توی دستش بود ، دوباره کف دست راستش رو تف انداخت و دستش رو برد پشتش و شروع کرد به ور رفتن با سوراخ کونش. حالا نور گوشی که خیلیم زیاد بود و فیلمه هم معلوم بود فضاش هم سفیده ، افتاده بود روی صورت و سینه های مامان و من بهتر میشد ببینم. مامانم همیشه متوجه خوشگلی و ناز بودن صورتش بودم. اما حالا برام مثل یه تیکه شیرینی خوردنی شده بود. مامان مثل اینکه مچ دست چپش خسته شده بود که همش صاف بود و گوشی رو گرفته بود توی دستش ، دستش رو صاف کرد و دستش از تخت آویزون شد. صفحه موبایل برعکس شد و من می‌تونستم فیلم رو ببینم. وای خدای من فیلمه مامان و بابا بودن که داشتن باهم حال می‌کردن. بابا خوابیده بود و مامان روی کیرش نشسته بود و داشت بالا پایین میکرد. مامان دستش رو از پشتش آورد و سینه‌های گردش که حالا روی هم افتاده بود رو شروع کرد به مالیدن و دوباره گوشی رو گرفت جلوی صورتش. حسابی که سینه ها رو مالوند ، آروم آروم دستش رو از روی سینه هاش کشید پایین و یکم شکمش که نسبتا تختم بود رو مالید و بعد دوباره رفت سر کسش. یکم مالیدش و بعد به پشت دوباره خوابید. اما این بار سرعت مالیدن کسش رو شدید کرد و تکوناش روی تخت شدیدتر شد. می‌ترسیدم تخت بشکنه. گوشی رو انداخت کنارش روی تخت و با دست چپ سینه چپش رو گرفت و فشار میداد محکم و شدیدم کسش رو مالید. منم محکم شروع کردم به مالیدن کیرم. اما خب من کلا دیر ارضا بودم همیشه و همیشه پوست کیرم کنده میشد تا ارضا بشم. مامان با اینکه معلوم بود داره جلوی خودش رو می‌گیره صداش در نیاد اما دو سه تا آه نسبتا بلند کشید و ارضا شد و بیحرکت موند روی تخت.
من همینجور نگاش میکردم وحالا دیگه آروم‌تر می‌مالیدم کیرمو تا بیشتر از دیدن مامان لذت ببرم. حواسم نبود که آسمون داره هر لحظه روشن‌تر میشه و فضای اتاق کاملا داره روشن میشه کم کم.<
چند لحظه که گذشت مامان گوشی رو برداشت و خاموشش کرد و همینجور صاف که خوابیده بود شروع کرد به نوازش دادن نیپلای کوچیکش. چراغ بیرون رو فهمیدم خاموش شد و الان این نور طبیعیه. یکم که بازی کرد با سینه هاش ، بلند شد و نشست کف تخت. یکم خودش رو کش داد و اومد از تخت بیاد پایین که منو دید که هر دو دستم توی شلوار و شرتمه و کیرمم از زیر شلوار و شرت معلومه شقه. من انقدر محو دیدنش بودم متوجه نشدم باید خودم رو جمع و جور کنم تا دیدم داره پا میشه. مامان حالا در حالی که بلوز بی سوتینش تا زیر گردنش بالا بود و پایین تنه کلا لخت بود ، جلوم وایساده بود.

مامان: داری چه غلطی میکنی تو؟
من: همون کاری که تو دو ساعته داری میکنی و بیدارم کردی
مامان: ای چشم سفید با پر رویی جواب میدی ها؟

اومد سمت تختم و یه لگد زد به رون پام. اما خیلی محکم نبود. من دیگه دستام رو دراورده بودم. تا مامان لگد زد بهم من روم رو کردم به سمت دیوار دوباره و به پهلو شدم.
مامان: باشه تا به بابات بگم و حساب کار رو دستت بزاره پسره کثافت.
من هیچیش نگفتم و از صداها معلوم بود داره شلوار بی شرتش رو پا میکنه. بعدم رفت سمت دستشویی که پایین اتاق بود. توی دلم به خودم میگفتم عجب آدم بی منطقی هست. خوابیده بغل یه پسر جوون و هی آه و اوف میکنه. فکرم میکنه ادم از سنگه نباید باکیش بشه.
مامان اومد و خوابید روی تختش. یه دفه شنیدم که زیر لب گفت یعنی همه کارایی که کردم رو دید این بچه؟ و یه خنده ریزی هم کرد و دیگه چیزی نشنیدم. خیلی بیشتر زورم گرفت. نه به اینکه خودشم حال کرده من دیدمش نه به اون زدنش. یه نگاه به ساعت اتاق کردم دیدم 6 و ده دقیقه هست و خوابیدم.
با صدای پاشو دیگه دیر میشه ها مامان بیدار شدم. اصلا محلش نزاشتم. خیلی ازش ناراحت بودم. اونم رو آوردم نمیکرد. اما حس میکردم ناراحته از رفتارش. شاید رفتارش از شوک شدنش بود. رفتم دستشویی. همش دلم میخواست تخلیه کنم خودمو. واقعا نیاز داشتم. اما خب کلی طول میکشید تا آبم بیاد. بیخیال شدمو اومدم بیرون و یه لقمه خوردیم و زدیم بیرون. چندتا خونه رفتیم واسه دیدن که پله داشت و من پشت سرش بودم. اوففف عجب کون برجسته خوردنی داشت. چرا اونوقت تاحالا ندیده بودم من؟ تا اینکه یه بنگاه رفتیم که مبلای توی خونش رو آورده بود چیده بود توی بنگاه. همه مبلا روش آدم بود جز یه مبل دونفرش. منو مامان نشستیم روی مبله. اما مبله درسته به ظاهر دونفره بود ولی انگار واسه یه ادم توپول کافی بود. خیلی کوچیک بود. من از بغل رونم تا زانوم چسبید به بغل رون تا زانوی مامان. درسته مامان همیشه یه عطر میزد اما اون روز برام خیلی سکسی شده بود این عطر. درجا از گرمای تنش شق کردم. خوب که جین پام بود خیلی معلوم نبود وقتی پا میشدم. دلم میخواست همونجا بلندش کنم بشونمش روی پام و بخورمش فقط. جلوی خودم رو خیلی گرفتم تا تابلو نشه جلوی آدمای توی بنگاه که دارم حشری میشم. اصلا نفهمیدم بنگاهیه چی میگه. عصرش بود رفتیم یه جا توی آسانسور با مامان و یه مرد بنگاهی رفتیم توی آسانسور. متوجه شدم مامان همش نگاهش به منه و حس میکردم یه لبخند زیر پوستیم داره توی صورتش. من یه لحظه از توی آینه آسانسور نگاهم به صورت نازش افتاد. وای کاش این مردک نبود میگرفتم مامان رو حسابی بوسش میکردم توی آسانسور. خلاصه اون روزم هیچی و شب برگشتیم مسافر خونه. مامان خیلی ناراحت بود. اصلا دلش نمیومد من برم خوابگاه. خودمم دلم نمیخواست. من کلا ادم گوشه گیری بودم و به درد من نمیخورد. اومدیم دیدیم شام مسافر خونه املت هست. مامان می‌دونست من تخم مرغ دوس ندارم. مامان گفت تو برو پول امروز مسافر خونه رو بده. چون باید شبانه پول میدادی. منم برم یه چیز بگیرم. ناهارم ساندویچی خورده بودیم توی یه پارک. من رفتم پول رو دادم و رفتم توی اتاق. تا در رو بستم همش صحنه‌های دیشب میومد جلوی چشمم. همچنین کون مامان امروز که جند بار از توی مانتو دیدم. پریدم روی تخت تا مامان بیاد زود آبم رو بیارم که راحت بشم. هنوز بیست دقیقه نگذشته بود و تازه داشتم گرم میشدم که در اتاق باز و منم مثل فنر ناخداگاه پریدم از جام و کنار تخت ایستادم اما در حالی بودم که شلوار و شرتم زیر تخمم بود و کیرم شق جلوی مامان. مامان از رستورانی که توی خیابون بود دو پرس چلو جوجه توی دستش بود. این بار با لحنی آروم

مامان: انقدر روت تاثیر گذاشته ماجرای دیشب من خاک بر سر؟

من سریع کشیدم بالا و سرم رو انداختم پایین

من: ببخشید
مامان: بیا برو توی حموم و خودتو خالی کن. فکر کنم از دیشب تاحالا داری می‌میری. امروز داشتی دیگه منو می‌خوردی توی خیابون با نگاهات.

من ولی مثل سیخ وایساده بودم همینجور. قفل کرده بودم.

مامان: میگم زود برو توی حموم آبت بیار. غدا یخ میکنه.

شنیدن این حرفا از مامان داشت مخم رو منفجر میکرد. تازه به خودم اومدم راهی حموم شدم. حموم و دستشویی توی اتاق سر هم بود. رفتم زیر آب. اما تا پنج دقیه گیج بودم داره چه اتفاقایی برام میوفته. کیرم بدجوری خوابیده بود. زود شامپو و صابون زدم و ده دقیقه نشد پریدم بیرون

مامان: چقدر زود. خالی شدی الآن؟

من حتی نگاشم نکردم و هیچی نگفتم. مامان سفره یه بار مصرفی رو روی زمین انداخته بود و شام حاظر بود. بابا زنگ زد حالی بپرسه و بعد چون تلویزیون نبود یکم هر کدوم روی تخت نشستیم و سرامون توی گوشی بود. من حواسم نبود صدای مدیای گوشیم بالان. دیدم پسر عمم برام یه کلیپ فرستاده. بازش کردم. یه کلیپ کارتونی بود و مسخره بود. اما یه گربه مثلا داشت میداد که صدای آه یه زن روش بود. صداش در اومد. مامان برگشت یه نگاهی کرد بهم و گفت وضعت خیلی خرابه پس. درسته جوونی و توی سن گهی هستی ولی خیلی خرابی
من: اگه جوونم و بهم حق میدی دیشب نمیزدیم.

گوشی رو گذاشتم کنار و پشتم رو کردم به مامان و خوابیدم. مامان مشتی چیز زیر لب گفت اما نفهمیدم چیه. مامانم کمی بعد پاشد چراغ خاموش کرد و خوابید. اما من خوابم نمی‌برد و بی اختیار شق کرده بودم. بدن لخت مامان، اون سینه های گرد خوشگلش و کون برجستش امروز از پشت مانتو از توی سرم بیرون نمیرفت. داشتم دیوونه میشدم. نگاه مامان کردم و دیدم که به پهلو و پشت به من خوابیده. گوشیم رو برداشتم و فلشرش رو روشن کردن و انداختم روی کون مامان. ما کلا تابستونا عادت نداشتیم پتو بکشیم رومون. مامان شلوار سفیدی رو پوشیده بود و چون زانوهاش رو خم کرده بود کون خوشگلش حسابی برجستگیش معلوم بود. دستم رو بردم توی شلوار و شرتم و تا خواستم کیرم رو بگیرم توی دستم ، نگو مامان هم خوابش نبرده بود و نور رو حس کرد روی خودش و خواست ببینه چه خبر شده. اونم گوشیش که کنار سرش بود رو سریع برداشت و فلشرش رو خیلی سریع روشن کرد و انداخت روی من و دید دارم چه کار میکنم.

مامان: آخه بیشعور با زبون بی زبونی که گفتمت بابت کار دیشبم ببخشید و جوونی و حق داری جق بزنی. ولی با دید زن بدن مامان خودت؟ انقدر داغون شدی؟ انقدر وقیح شدی؟

من فلشر رو خاموش کردم و گوشیم رو انداختم کنار سرم و یکی زدم محکم توی سرم از این بدبختیم.

مامان: مگه توی حموم جق نزدی؟

مامان: با توام جواب بده.
من: نه نه. ولم کن. دیوونم کردی. همش تقصیر خودته. کنار من خوابیدی هی آه و اوف میکنی توقع داری حالی به حالیم نکنی؟ من تا امروز نگاه بد بهت داشتم؟ با اینکه همیشه خیلی خوشگل بودی ولی تاحالا کاری کرده بودم؟ ده لعنتی تقصیر خودته.
مامان: حرف دهنت بفهم. به مامانت میگی لعنتی؟
من: برو بابا.

روم کردم اون طرف و پشت بهش شدم. شاید نیم ساعت گذشت و من آروم داشتم واسه خودم گریه میکردم. واقعا چقدر احمق شدم که روی مامان خودم نظر دارم. اون کارش درست نبود اما من چرا؟
یه دفه صدای آه و اوف مامان رو شنیدم. خیلی اعصابم کیری شد. اشکم خشک شد. دوباره داره....
برگشتم نگاش کردم و دیدم ایندفه دیگه کاملا لخته و باز گوشی دستشه و داره می‌ماله کسش رو.

من: یه چیزیتم میگم بدت میاد. ببین باز دوباره داری....
مامان: زهر مار. حالم بده. نمیتونم جلو خودم رو بگیرم. تو هم اگه نمیتونی بهت حق میدم. ولی نه با دید زدن مادرت. اگه دوس داری گوشیت رو بگیر دستت و فیلم ببین و جق بزن تا راحت بشی. اگه هم سختته اینجا میتونی بری توی حموم. من توی حموم سختمه. دوست دارم روی تخت بخوابم. این حمومم کوچیکه.

باورم نمیشد مامان داره بهم میگه چجوری و کجا دوست داره حال کنه و میگه اگه دوس داری کنارم توی فاصله یه متر و نیمیم بخواب جق بزن. این مامانه واقعا؟ من همینجور بهت زده نگاش میکردم. مامان فلشرش رو روشن کرد و انداخت توی صورتم

مامان:داری که باز منو می‌بینی. مگه تاحالا لخت منو ندیدی؟ الآن لای پامم که از بغل نمی‌بینی پس واسه چی همینجور داری نگام میکنی؟(راست میگفت مامان اهل قید و بند نبود و همیشه جلوم لباس عوض میکرد و بارها همه جاش رو جز کسش رو دیده بودم. یعنی با شرت دیده بودمش. البته چهار پنج سالی بود نه. اما خب دیده بودم

الان یا بکپ یا توی حموم یا اینجا جق بزن. جق زدن حق طبیعی هر ادمه وقتی سکس نمیتونه کنه. من هر شب با بابات سکس دارم. دیگه عادت کردم. مثل تو که هر شب قبل خواب جق میزنی. تو هم اگه عادت داری و خوابت نمی‌بره پس بزن.

واقعا راسته هیچی از مادرا مخفی نمی‌مونه. اما مامان هر شب زیر کیر بوده چجوری فهمیده من هر شب جق میزنم؟ من که صدایی ازم در نمیاد.
من دوباره پشتم و کردم بهش و خوابیدم. سرم داشت منفجر میشد. حرفای مامان. این اتفاقات. اوف.
هر لحظه صدای مامان از اه و اوف و صدای جیرجیرای تخت بیشتر میشد. این صداها به من میگفت پاشو کیرتو علم کن. اما روم نمیشد. یه دفه صداها قطع شد. جاش صداهای نامفهوم دیگه‌ای رو میشنیدم و بادی که به پشتم جز باد کولر می‌خورد. چند لحظه بعد صدای آه و اوف مامان بلند شد. اما بدون صدای جیر جیر تخت و نزدیک‌تر به من بود

مامان: پسرم خودتو زجر نده. خودتو خالی کن. گفتم که حق طبیعیه هر آدمه که به سکس دسترسی نداره جق بزنه

پنج دقیقه نشد که دیدم هر چی پرده مرده بین ما بود پاره شده. اما من توی گوشیم پورن نداشتم. توی لپ‌تاپم داشتم که خونه بود. حالا چه کار کنم؟ به کمر خوابیدم روی تخت و خودم رو کشیدم بالا تا کمرم به پشتی تخت بزنم. بدون اینکه شلوارم رو بکشم پایین(چون روم نمیشد) دستم رو بردم تو.

مامان: الآن با فکر چی میخوای بزنی؟ خب با گوشیت فیلم ببین. نکنه میخوای با فکر من....
من: ندارم توی گوشیم. توی لپ‌تاپ دارم.

یه لحظه نگاه کردم دیدم مامان کف اتاق تشک رو از روی تخت بلند کرده و انداخته روی زمین و این بادها هم مال همین بود. انگار صدای تخت روی مخش رفته بود.

مامان: بدت نیادا ولی خاک توی سرت. جوون توی گوشیش پورن نداره؟
من: بدت نیادا ولی من تا دیشب وضعم خیلی هم خراب نبود.
مامان: جقای هر شب قبل خوابت چی؟ نکنه اونا هم تقصیر من بوده؟
من: الآن میشه برام بفرستی؟

مامان یه خنده کرد و گفت زمونه رو براش. بچم ازم میخواد براش پورن بفرستم. من پورنی که بدرد تو بخوره ندارم الآن. منم توی لپ‌تاپ منو باباته و الآن بابت نشسته داره باهاش می‌بینه و میزنه. الان فیلمای شخصی خودم و باباته که تو ابدا نباید ببینی. دوس دختر که داشتی یه زمانی. به یاد اون بزن.
من:تو از کجا میدونی من دوس دختر داشتم یه زمانی؟
مامان: توقع داری ندونم بچم کجا میره و کجا میاد و نپامش؟
من: به این کارا نرسید رابطمون.
مامان: میدونم اونم یکم دست و پا چلفتی. پس تصورش کن.
من: ببخشیدا کارگردان پورن نیستم.
مامان: الآن میگی من چه کار کنم؟
من: هیچی. شبت بخیر. مرسی از اینکه فضا رو برام مهیا کردی و روشن فکری. شب خوبی داشته باشی.

دوباره روم و کردم اونطرف خوابیدم.

یه ده دقیقه گذشت. صدایی از مامان در نمیومد.

مامان: ای خدا بگم چی کارت کنه. پاشو بیا پیشم روی زمین.

من کلا به سمتش چرخیدم و نگاش کردم و گفتم چی شده؟
مامان: بیا سوال نکن.
من: ببین مامان نیازی نیست خودتو اذیت کنی. هر کاری میشد واسه راحتی من کردی. بیخیال.
مامان: خودم خربزه اشتباهی رو خوردم دیشب و پای لرزشم میشینم. گفتم بیا پایین برات یه فیلم دانلود کردم. حجمش زیاده و طول میکشه برات بفرستم. بیا باهم نگاه کنیم و با هم....
من: واقعا؟
مامان: چیه گل از گلت شکفته شد انگار؟
من: اگه بخوای بزنی توی ذوقم نیام بهتره.
مامان: مرده شور ذوقت. بیا ناز نکن بچه. ولی زیاده روی نکنیا.
من: چشم.
مامان: شلوار و شرتت رو با بلوزت در بیار راحت باشی.

من که قصدش رو نداشتم انقدر راحت باشم و رومم نمیشد ولی دیدم وقتی مامان تنور رو داغ کرده چرا نون رو نچسبونم؟ لخت کامل شدم و خواستم تشکم رو بلند کنم بزارم کنار تشک مامان روی زمین که گفت نمیخواد دیگه. بیا کنارم روی تشک خودم و رفت کنارتر و جا واسه من باز کرد.
همش توی سرم به خودم میگفتم نکنه قراره باهم سکس کنیم؟
کنار مامان نشستم و پشتم رو زدم به دیوار.

مامان: اول که دست بهم نمیزنی و نگاهم به من نمیکنی خیلی.
من: چشم
مامان: دوم که فقط همین امشبه و دیگه هیچوقتم اسمش رو نمیاری
من: چشم
مامان: خب اون ساکمون رو بیار بزار اینجا و گوشی رو بزار روش.
همین کار رو کردم و دوباره خوابیدم کنارش.

مامان: حالا راحت کارتو بکن. فک کن اصلا من نیستم اینجا و خجالتم نکش.
من: تو هم همچین فکری میکنی؟
مامان: آره
من: مرسی. پس منم میکنم.

عجب فیلمیم دانلود کرده بود. از همون اول سکس بود.

مامان هر دستش رو گذاشت روی یه سینش و شروع کرد به مالیدن سینه هاش. منم هر یه تخمم رو گرفتم توی یه دستم و شروع کرده به بازی با تخمم. مامان سعی میکرد اصلا بدنش رو به بدنم نزنه. چه حس خوبی بود با یه زن بشینی پورن ببینی. مخصوصا که مامان خودت باشه. مامان که سینه هاش رو خوب مالید ، دست راستش رو از روی سینش به سمت کسش سر داد پایین. تا دستش کسش رو لمس کرد ناخداگاه پاش به ساک خورو و گوشی افتاد. من از عمد که میخواستم بدنش رو لمس کنم ، خودم رو روی پای چپش انداختم تا گوشی رو بردارم. دوباره تنظیمش کردم و مامان مشغول مالیدن کس و ممیش شد و منم مشغول مالیدن کیرم و تخمام. مامان خیلی زود صدای آه و اوفش بلند شد.‌دلم می‌خواست صدای فیلم رو کلا قطع کنم تا فقط صدای مامان رو بشنوم. اما می‌ترسیدم مامان چیزیم بگه. مامان به پهلو سمت من شد و یه تف انداخت کف دست راستش و بعد دستش رو برد پشت کونش تا با سوراخش ور بره.

مامان: تو هم با سوراخ کونت بازی کن. بیشتر بهت حال میده. باور کن

منم بدون حرفی به پهلو به سمتش شدم. دیگه هیچ نگاهی به موبایل نداشتم و همه نگاهم به صورت ناز مامان و سینه‌هاش بود که در فاصله نهایت 30 سانتی صورتم بود. منم تف انداختم کف دست چپم و دستمو بردم سمت کونم و با سوراخم بازی کردم. اما اینجوری یکم برام سخت بود دست راستم روی کیرم باشه و جق بزنم. ولی مامان خیلی راحت یه دستش روی کونش بود و یه دستش روی کسش. هر از گاهی دستش رو از روی کسش بر می‌داشت تا ممیاش رو هم بماله. مامان متوجه شد من سختمه کیرم رو بمالم.از طرفیم وقتی حشری میشد انگار هیچی حالیش نبود

مامان: میخوای کمت کنم؟ انگار سختته؟
من: آره سختمه. کونمم راست میگی حال میده. دلم نمیخواد ولش کنم. کیرمم سختمه بمالم. اگه کمک بدی ممنون میشم مامان.
مامان: منم دوست دارم سینه و کون و کسم باهم تحریک بشه.

چقدر حال میداد مامان جلوم اسم کس و کون رو راحت میاورد. مامان بی آمپر داشتن نعمته

مامان: دستت رو بردار از روی کیرت.

من برداشتم و مامان یه تف انداخت کف دست چپش و کیرم رو توی مشت گرفت. وای نمیدونم چجوری آبم نریخت کف دستش. تفی که زد داغونم کرد.

مامان: یکم خودت رو بکش پایین‌تر و سینم رو به دهنت بگیر و کسمم با کف دستت بمال.
من: واقعا؟
مامان: آره زود باش. فقط زیاده روی نکن.
من: بهترین مامان دنیایی.

همینجور که کیرم کف دستش بود ، خودم رو پایین‌تر کشیدم و یه تف انداختم کف دستم و دستم رو بردم جلوی کسش. مامان لای پاش رو باز کرد و من کف دستم رو گذاشتم روی کسش. کس که چه عرض کنم. کوره آتیش بود.

مامان: همینجوری کف دستت رو روش بمال. فقط آروم. حساسه. دردم می‌گیره.
من: چشم.

مامان تنش رو یکم به سمتم خم کرد و من دایره شاید به شعاع یک سانت از دور نیپلش رو کردم توی دهنم و با تمام قدرتم مکش زدم. مامان رضایتش از کارم رو با یه آه خیلی خوشگل و از ته گلوش رو داد. مامان کیرم رو توی دسش فشار داد و با فشار ، شروع کرد به عقب و جلو کردن دستش. منم دستم رو شروع کردم به تکون دادن روی کسش. اما بازم سختم بود. چون دست راستم دستی بود که روش خوابیده بودم و واسه اینکه کس مامان رو کف دستم قرار بدم ، مچم برگشته بود. واسه همین کونم رو بیخیال شدم و دست چپم رو آوردم روی کسش و شروع کردم مالیدن. اما مامان کونشم داشت باهاش بازی میکرد. فیلم پورنی که قرار بود فقط بخوابیم نگاش کنیم و جقمون رو بزنیم هم الکی داشت واسه خودش پخش میشد. البته پامون به ساک خورده بود و گوشی نقش زمین شده بود. مامان هر یه آه و اوفی که میکشید ، من سعی میکردم ممیش رو بیشتر مک بزنم. طعم عسل داشت برام انگار. تصمیم گرفتم بیشتر با بدن مامان بازی کنم و بیشتر بمالمش. دستم رو از روی کسش برداشتم و یکم با کف دست شکم خوشگلش رو مالیدم و دستم رو همینجور بردم روی رونش و رونش رو مالیدم. مامانم چیزی نمگیفت که داری زیاده روی میکنی. دوباره دستم رو آوردم روی کسش و انگشت وسطم رو کردم توی کسش. فقط امیدوار بودم درست انگشتش کنم. این اولین بارم بود که کس رو لمس میکردم. اونم در حالی که هنوز از نزدیک ندیده بودمش جز توی پورن. اما انگار کارم خوب بود‌و مامان سرش رو به سمت سرم خم کرده بود و نزدیک گوشم آه و اوف میکرد. انگشتم رو در اوردم و دوباره کف دستم رو گذاشتم روی کسش و شروع کردم به مالیدن. می‌ترسیدم با انگشتم دردش بگیره. مامان نزدیک ارضا بود و سرعت مالیدن کیر منم بیشتر کرده بود. منم فهمیدم و تندتر کسش رو می‌مالیدم. در کمال تعجب منم داشتم نزدیک میشدم. دست مامان و تفی که انداخت ، معجزه کرده بود و داشتم نسبتا زود ارضا میشدم. حس اینکه الان آبم کف دست مامان می‌پاشه هیجان خاصی رو بهم داده بود. سینه مامان رو محکم مک میزدم تا مامان سعی کرد با جیغ خفه و کنترل شده‌ای ارضا بشه کف دست پسرش. تف کف دستم دیگه خشک شده بود و کاملا حس کردم کف دستم خیس شد.

مامان: بسه بسه. دیگه نمالش.

دیگه نمالیدم. اما دستمم از روش بر نداشتم و همینجور داشتم ممیش رو می‌خوردم. مامانم با سرعت برام جق میزد تا من یه اوممم گفتم و کف دست مامان نزدیک به یه استکان آب دادم. سه بار کف دست مامان جهش داشتم.
هر دو آروم شده بودیم. اما کیر من هنوز کف دست مامان بود و کسش هم کف دست من و سینشم توی دهنم بود. سینش رو از توی دهنم در آوردم. مامان دستش رو از روی کیرم که داشت از اون اوج شقیش در میومد رو برداشت. من که دلم نمیخواست اما دستم رو از روی کسش برداشتم.

مامان: اینم یه حال اساسی برای جبران اشتباه دیشبم. حالا دیگه برو روی تخت و راحت بگیر بخواب.
من: واقعا ازت ممنونم مامان.

دلم می‌خواست کنارش بخوابم. دلم می‌خواست لب بگیرم ازش. کلا دلم خیلی چیزا می‌خواست. اما نمیشد. ولی دیگه طاقت نیاوردم و پاشدم نشستم و یه بوس از روی لپ مامان گرفتم و بهش گفتم واقعا ممنون و پاشدم و فقط شرتم رو پوشیدم و روی تخت خوابیدم.

مامان پاشد نشست و گوشی رو خاموش کرد و از توی ساک چندتا دستمال برداشت و به منم گفت میخوای که گفتم نه. دستش و پاک کرد و ساکم کنار گذاشت و خوابید. چون هر دو لخت بودیم پتو رومون کشیدیم جلوی باد کولر.

مامان: همین امشب این کار رو کردیما. دیگه از فکرت بیرونش کن.
من: چشم حتما.
مامان: دیگه هم با فکر بدن مامانت مثل اونوقتی که رفتم غدا بگیرم جق نمیزنیا. اصلا کار درستی نیست. امشب خودم رو در اختیارت گذاشتم که سیر بشی دیگه و دیگه این کار اشتباه رو نکنی.
من: چشم قول میدم.
مامان: بگیر بخواب و دیگه هم بهش فکر نکن.
من: شبت بخیر.
مامان: شب تو هم بخیر.

کف دستم رو لیس زدم که روی کس مامان بود و زود
بیهوش شدم. صبح با صدای مامان بیدار شدم و دیدم لباس بیرون رو اماده پوشیده. اصلا روم نمیشد نگاش کنم. اما انگار اون عادی نشون میداد. نمیخواست به روم بیاره. خوب دیشب شرت رو پوشیدم. جون اگه نبود روم نمیشد پاشم. اما اینجوری خب قبلا هم با یه شرت توی تابستون خوابیده بودم و مامانم دیده بودم. اصلا روم نمیشد نگاش کنم و پاشدم سریع رفتم دستشویی و یه چیزی خوردیم و زدیم بیرون. توی خیابون سعی می‌کردم هی برم پشت سرش و دیدش بزنم. داشت دیوونم میکرد. بالاخره نزدیکای عصر یه خونه خوب پیدا کردیم که به پولمونم می‌خورد. همون عصر قولنامش کردیم. با مامان رفتیم و یه تشک و دوتا بالشت و دو سه تا قالیچه خریدیم و کمی وسایل آشپزخونه و چیزای دیگه. تصمیم گرفتم واسه اینکه پول گرون مسافر خونه رو ندیم امشب بریم توی خونه. خونه همه جاش موکت بود و قالیچه ها رو پهن کردیم و وسایل رو چیدیم.
بابا هم شب زنگ زد و گفتیمش همه چی رو و قرار شد فردا صبح بلیط اتوبوس بگیریم و برگردیم تا پس فردا که جمعه بود با بابا با ماشین بیایم بقیه وسایل رو برام بیارن و شنبه هم ثبت نام. هر دو جداگونه رفیتم حمام. اومدیم شام خوردیم و یکم توی موبایل چرخیدیم. دلم می‌خواست به مامان بگم فیلم دیشب رو بهم بده تا واسه یادگاری داشته باشم و امشب رو طبق عادتی که خودش می‌دونست بتونم بخوابم. اما کلا زیاد باهم حرف نمیزدیم. یه جورایی از هم دور کشی می‌کردیم. دیگه موقع خواب شد. مامان گفت تو تشکت رو هر جا خواستی بنداز. خونه کلا یه سوییت بی اتاق بود. واسه یه دانشجو کافی بود.

مامان: من روی این قالیچه می‌خوابم. فقط اون یه بالشت رو بهم بده.
من: روی تشک باهم میشه بخوابیما.

مامان یه نگاهی بهم کرد که یعنی برو خودتو خر فرض کن.

مامان: نه مرسی. همینجا خوبه.

من توی تشک و مامان روی قالیچه اون طرف اتاق خوابید

مامان: چندتا تشک توی خونه باید برات بیارم واسه وقتی که من و بابات میایم.

یه دفه یه نگاه بهم کرد و گفت وای به حالت روشون دخترای توی دانشگاه بیاری بخوابونیا. حوصله مامان بزرگ شدن به این زودی رو ندارم(با خنده)

من: من که میدونی اهل این کارا نیستم.
مامان: دیشب که خوب دور موتورت بالا بود.

من هیچی نگفتم.

مامان: خلاصه اتمام حجتم رو کردم باهات. فکرم نکن حالا ازم دوری زیر نطرت ندارم.
من: میدونم یه پا 007 هستی.

مامان خندید و شب بخیر گفت. روی خونه یه کولر سرویس شده و یه اجاق گاز و یه یخچال مال صابخونه بود که با خونه اجاره میداد. چون همیشه به دانشجوی بدبخت اجاره میداد. یه چراغ خوابم توی یکی از پریزا داشت که نور خوبیم داشت. اما نه من و نه مامان خوابمون نمی‌برد. هر دو عادت به حال قبل خواب داشتیم. هر دو کلافه از اینکه این دست و اون دست داریم میشیم شده بودیم. شاید یه ساعت گذشت.

مامان: بیداری؟
من: متاسفانه
مامان: و چیزیم توی گوشیت نداری باهاش جق بزنی و بخوابی

قربون مامان بی ترمزم برم که راحت حرف میزنه. اما چیزی نگفتم

مامان: منم باباتو ندارم که.... هعی روزگار.
من: میتونم یه پیشنهاد بدم؟
مامان: اصلا و ابدا.
من: پس شب بخیر.
مامان: خدافظ.

بیست دقیه بعد

مامان: پیشنهادت چیه؟
من: هیچی بیخیال
مامان: ناز نکن دیگه برام. می‌بینی که آدم دست از حق طبیعیش بکشه زجر میکشه. کار دیشب رو کنیم باهم؟

من: اره. کلی بیخیال. کار درستی نیست
مامان: کار درستی نیست. ولی چاره دیگه هم نیست. می‌بینی داریم دوتامون اذیت میشیم.

ای جون. خودش بیشتر من دلش میخواد.

مامان: صبر کن یه فیلم دانلود کنم. چون گوشیم حجمش بالا رفته بود و پاکش کردم.
من: نکن. مگه دیشب خیلی نگاه فیلمه کردیم؟
مامان: خب پس با چی تحریک بشیم؟
من: خودمون همو تحریک میکنیم
مامان: اصلا حرفش رو نزن. یه دفه کار به جاهای باریک میکشه
من: نه بابا. چه جای باریکی. مثل دیشب تو واسه من بمال و منم واسه تو.
مامان: نه نه. اصلا بیخیال. همینجوری تو واسه خودت بمال و منم واسه خودم.
من: هر جور راحتی.

یه پنج دقیقه گذشت و دیدم مامان بلوزش رو کامل درآورد و سوتینشم باز کرد و انداخت کنارش و خوابید. شروع کرد به مالیدن سینه هاش. اما من که به کمر و صاف خوابیده بودم هیچ کاری جز نگاه کردن به سینه های خوشگلش نکردم.

مامان: کور شه چشات. روتو بکن اونور بچه.

به پهلو پشت بهش شدم. توی دلم گفتم الآن خودت میای التماس که بیا بمالم. اولش گارد الکی میگیری مثل دیشب.

یه پنج دقیقه گذشت و مثل اینکه مامان اعصابش خورد شد و دو دستش رو تق زد روی ممیاش و با حالت عصبی گفت ای کیر توش. نمیشه که اینجوری. من اما انگار نه انگار. فصای اتاق روشن شد. معلوم بود رفته سر گوشی. یه ده دقیقه طول کشید انگار با دیدن فیلم خودش و بابا هم تحریک نمیشد. دلش فکر کنم سکس واقعی می‌خواست. دلش لمس دستای جنس مخالف روی تنش رو می‌خواست. دلش کیر واقعی می‌خواست

مامان: بیداری؟
من: وقتی میدونی خوابم نمی‌بره چرا هی می‌پرسی؟
مامان: یه لحظه برگرد.

برگشتم و دیدم بالشت رو گذاشته و روش لخت نشسته و کسش روی بالشته هست(pillow humping)

مامان: میای از پشت بغلم کنی و سینه هام رو بمالی تا زود ارضا بشم راحت بشم؟ منم کمکت میکنم ارضا بشی تا جفتمون راحت شیم

من بدون حرفی پاشدم رفتم سمتش.

مامان: لخت شو کامل.

منم مثل یه برده فقط گوش میکردم. لخت کامل شدم و نشستم پشت سرش. مامان یکم رفت جلوی بالشت و گفت کامل بشین روی بالشت پشت سرم.

نشستم و بغلش کردم. مامانم خودش کامل چسبید بهم. سر کیرم به شیار کونش چسبیده بود.

مامان: حالا سینه هامو بمال و منم خودم رو روی بالش می‌مالم.

من دستام رو اول روی شکمش گذاشتم و شروع کردم به مالیدن شکمش و مامانم آروم شروع کرد به مالیدن خودش روی بالشت. آروم آروم دستمام رو روی تن داغش به سمت سینه های گردش کشیدم و توی مشتم گرفتمشون و فشارشون دادم. مامان یه آه بلند کشد و سرش رو کنار صورتم گذاشت. منم زیاده روی کردم و صورتم رو خم کردم و گردنش رو بوسیدم. مامان دستاش رو روی دستام گذاشت و دستام رو فشار داد. حسابی گردنش رو بوس میکردم.

من: میخوای به کونتم حال بدم؟
مامان: آرره. آررره. میخوام. دوس دالم

کاملا شل شده بود و حالش خراب بود. تصمیم گرفتم همینجوری پله پله حالش رو خراب‌تر کنم تا شاید....

نشستم روی زمین و گفتمش بیشتر کونت بده هوا

مامان: کیر نکنی توما
من: نه مامان جون. فقط کونت بده هوا.

مامان کسش رو بیشتر روی بالش گذاشت و کونش رو داد هوا.‌با رو دستم لای کونش رو باز کردم و یه تف انداختم لای کونش و روی سوراخش و با سر رفتم توی کونش. زبونم رو روی سوراخ کونش کشیدم و کل سوراخ کوچولوش رو کردم توی دهنم و مک زدم. مامان جیغ بلندی کشید و در حالی که دوتا ممیش رو کف دست گرفت شروع کرد به مالیدن خودش روی بالشت. چه بوی صابون خوبی میداد لای کونش. دوتا کپل سفت کونش رو می‌مالیدم و سوراخ کونش رو مک میزدم. بعد با دو انگشت سوراخش رو باز کردم و زبونم رو لوله کردم نوکش رو توی سوراخش رو زبون میزدم. بد جیغ میزد. خوب خونه زیرزمین یه آپارتمان بود و صداش رو کسی نمیشنید. یه اسپنک آروم زدم روی کونش. فهمیدم داره ارضا میشه. تندتر خودش رو روی بالشت مالید و سوراخ کونش تنگ شد و ارضا شد و صورتش رو گذاشت روی زمین یه بوس کردم کپل کونش رو و کنارش به پشت خوابیدم روی قالیچه.

مامان: حسابی برام سنگ تموم گذاشتی. پس باید برات سنگ تموم بزارم نه؟
من: نه نمیخواد. من وظیفم بود به بهترین مامان دنیا حال بدم.
مامان: خب منم وظیفمه

یه دفه اومد روم خوابید و کس خیس و داغش رو گذاشت روی کیرم.‌کیرم بین تن خودم و چاک کس مامان پرس شد.‌لبش رو گذاشت توی لبم و شروع کرد به مالیدن کسش به کیرم. محکم دستام رو دورش حلقه کردم و به خودم فشارش دادم. کمر نازش رو نوازش میکردم. عجب لبای شیرینی داشت. دست چپم رو آروم از روی کمرش به سمت کونش سر دادم. لپ کونش رو مالیدم یکم و دستم رو بردم توی شیار کونش. شیار کونش رو مالیدم و با سوراخش بازی کردم. مامان زبونش رو توی دهنم فرستاده بود و منم زبونش رو مک میزدم‌. عجب کسش داغ بود. آب حشر زیادی از کیرم زده بود بیرون. مامان هر دو دقیقه‌ای که میگذشت سرعت مالیدن خودش به کیرم رو بیشتر میکرد تا اینکه داشتم ارضا میشدم. لپ کونش رو محکم توی دستم گرفتم. مامان حسابی سریع خودش رو می‌مالید بهم تا آبم اومد و روی کس مامان ریخت و شکم خودم. یکم دیگه مامان خودش رو بهم مالید و بعد متوقف شد. اما لبش رو از لبم جدا نکرد. دوتا دستام رو کردم توی موهاش و با موهای لختش بازی میکردم ازش لب میگرفتم. شاید ده دقیقه داشتیم از هم لب می‌گرفتیم. مامان دیگه لبش رو جدا کرد نگاه توی صورتم کرد

من: عاشقتم مامان
مامان: آخ منم پسر کوچولوی خودم رو خیلی دوست دارم

دوباره سرم رو بالا آوردم و لبش رو بوسیدم.

مامان: تاحالا شده آبت بیاد و ارضا بشی ولی حس کنی هنوز کامل ارضا نشدی و بازم نیاز داری؟
من: آره خیلی. مثل همین الآن.

مامان خندید و از روم رفت کنار و پشت بهم به پهلو خوابید.

مامان: بیا بغلم کن و سینه هامو بگیر و کیر سفتت رو بزار لای پام و بچسبونش به کسم و لاپایی حال کنیم.

اصلا کیرم نخوابیده بود. واقعا بازم می‌خواستم. بازم مامان رو می‌خواستم. اما نه لاپایی بلکه کسش رو می‌خواستم. به خودم جرئت دادم و گفتم

من: میشه بزارم توی....
مامان: نه پسر خوشگلم. من باباتو دوست دارم. نمیخوام بهش خیانت کنم
من: خب می‌دونم دوست داری. این که خیانت نیست. به غریبه که نمیدی به پسرته.
مامان: خب باشه. بیا جلو. راست میگی خیانت نیست. اصلا باید حق طبیعی یه مامان باشه با بچش بخوابه.

رفتم و بغلش کردم و گذاشتم توی کسش با راهنمایی دست خود مامان. سینش رو توی دستم گرفتم و فشار دادم و شروع کردم به تلمبه زدن.

مامان: نریزی فقط توی کسم
من: حواسم هست

یکم که زدم مامان گفت وایسا و خودش کیرم رو کشید بیرون و هلم داد و صاف خوابوندم و اومد نشست روی کیرم و کیرم و کرد توی کسش. خودش رو داد جلو و من سینش رو به دهن گرفتم و مامان شروع کرد بالا پایین کردن. بعد دیدم خسته شد و زیر کونش رو گرفتم و خودم تلمبه زدم توی کسش و ممیشم می‌خوردم تا مامان ارضا شد. منم داشتم میشدم. سینش و ول کردم و بهش گفتم. زود از روم پاشد و به کمر خوابید کنارم و منم نشستم لای پاش. مامان کیرم رو گرفت توی دستش و دو سه تا جلو عقب کرد و با دو جهش زیاد آب پاشیدم روی شکم و سینه های مامان. مامان با دستش آبم رو مالید به تنش.

مامان: قربون آب زیاد پسرم بشم.
من: مرسی مامان که گذاشتی بکنمت.
مامان: خواهش میکنم پسرم. مرسی که انقدر خوب کردیم
من: میشه بیای توی تشکم باهم بخوابیم تا تشکم بوی عطر تنت رو بگیره؟
مامان: بله که میام.

توی تشک و توی بغل هم خوابیدیم

من: میشه این آخرین شب نباشه؟
مامان: البته که میشه. بابات که هر هفته وقت نداره. اما من هر هفته میام پیشت و به یه دونه پسرم میدم.
من: جووون. قربون مامانی بشم.
مامان: فقط حواست باشه یه موقع جلوی بابات چشم هیز گری در نیاریا. من باباتو خیلی دوست دارما. خراب نکنی
من: چشم مامان فوق حشری خودم.
مامان: میگم تو هنوز میتونی؟
من: آخ جون. آره که میتونم. فقط این بار تا خود صبح طول میکشه فک کنم تا ارضا بشیم.
مامان: پس چه بهتر. طولانی تره. اوففف

پایان
امیدوارم دوست داشته باشید
از غلطای املایی که توی داستان حواسم نبوده و وجود داشته هم عذر میخوام
     
  ویرایش شده توسط: SH_F   

 
SH_F
آقا دمت گرم داستانت عااالی بود. نمیدونم سلیقه چندنفرو پوشش داده اما انگار برای شخص من نوشته بودی، کلیات داستان همه چیزش مطابق میل من بود. تک قسمتی طولانی، بدون فتیش، فقط یک مرد توی داستان، فانتزی، شیب ملایم کشیده شدن رابطه به سکس. فقط کاش آخر کار، آبتو توی کس می ریختی. منتظر داستانای بعدیت هستیم
فقط یه سؤال رفیق، شما همون شایان خودمونی؟
     
  
مرد

 
به به
عجب چیز خفنی بود. چه قدر موضوع داستان جذاب و تحریک کننده بود
فقط منم مثل دوست عزیزمون chanel جان همین سوال رو دارم. شما همون shayanfury بزرگ هستی؟
چون سبک نوشتن همونه. چون همیشه متفاوته
فقط بگو همونی و دوباره برگشتی
     
  
مرد

 
عالی بود همینطوری بنویسید فقط بی غیرتیش نکنید خواهشا. مادر و پسر عالیه
     
  
صفحه  صفحه 120 از 149:  « پیشین  1  ...  119  120  121  ...  148  149  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA