انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 123 از 149:  « پیشین  1  ...  122  123  124  ...  148  149  پسین »

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم


مرد

 
ممنون از نظرات و نقدهای دوستای خوبم
Big_Glory و sooo
چشم سعی میکنم داستان بعدی جبران کنم و حسابی طولانش کنم و پر جزئیات
     
  ویرایش شده توسط: SH_F   

 
SH_F
درود شایان جان. ببخشید که با تاخیر جواب میدم. خیلی خوش برگشتی. واقعا ممنونم که بازم به این تاپیک رونق دادی. راستش شایان جان من بین داستانای اخیرت داستان اولتو بیشتر از همه دوست داشتم. عالی بود واقعا. با شیب ملایم و باور پذیر به سکس کشیده شده. با فضای نیمه فانتزی، نیمه واقعی. اما قصد ندارم از بقیه داستانا ایراد بگیرم. تجربه نشون داده نتیجه عکس میده. یعنی مثلا من بگم دوست دارم سکس محافظت نشده صورت بگیره و پسره از دستش در بره یا عمدا آبشو توی کس خالی کنه و حرفیم از قرص ضدبارداری و اینا زده نشه. ولی خب ممکنه یکی یه جور دیگه دوست داشته باشه. نمیشه با نظر خوانندگان داستان رو به هر سمتی برد. بازم به خاطر داستانات ممنونم خصوصا داستان اولت. من که هر روز تاپیکو ریفرش میکنم به امید داستانای جدید. زنده باشی رفیق
     
  
مرد

 
Chanel
درود بر شما Chanel عزیز. باعث افتخاره که شما داستانای منو دنبال میکنید. من این فانتیزی شما رو خوب میدونم و اتفاقا همچین اتفاقی توی داستان قاچاقچی افتاد. چون اگر متوجه شده باشید اونجا شخصیت پسر ابش رو ریخت توی کس مامانش و قرار شد فردا صبحش مامانه قرص رو بخوره که خب اتفاقات نیمچه اکشنی پیش اومد و دیگه اصلا اسمی برده نشد از خوردن قرص. البته اعتراف میکنم که اولش حواسم نبود و وقتی متوجه این سوتی شدم که خیلیا خونده بودنش. منم تصمیم گرفتم که ادامه‌ای بر داستان قاچاقچی بنویسم و یکی از موضوعاتی که داخلشه همینه. فعلا یکم کار داره.
از طرفی سلایق خیلیه. من سعی میکنم در هر داستان اوناییش که خودم دوست دارم رو توی داستان بیارم تا اکثریت راضی باشن. مثلا اگه یادتون باشه من خودم فیتیش‌های وانیلی و ملایم رو خیلی دوست دارم و قبلا اکثر داستانام داخلش بود. اما خب خیلیا دوست ندارن از جمله شما و از وقتی هم که اجازم دادن برگشتم فیتیش دار ننوشتم اصلا. یا خیلیا میخوان فوت فیتیش و بی غیرتی بنویسم که خودم اصلا دوست ندارم و نمیتونم واقعا

اینم بگم خدمتت که به زودی یه داستانم می‌نویسم که کلا مامانه بچه دار میشه از پسره و فضا کلا تخیلی و فانتیزی هست.
البته باز اگه نگن اینجا رو با چمیدونم رستوران اشتباه گرفتم و سفارش می‌گیرم.
بازم ممنون از شما دوست عزیز و خوشحالم داستانای منو می‌خونید
     
  ویرایش شده توسط: SH_F   
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
داستان ((هلن کون))
تک قسمت(فوق طولانی)_عاشقانه و رمانتیک_اروتیک_هاردکور

توضیح1: اسم داستان رو روی هلن کسره نزارید. هلن جدا کون جدا. کون مثل صفته واسه هلن. توی داستان متوجه میشید. هلن کون مثل هلن جون

توضیح2: فیتیش خاصی نداره. فقط یه جا شخصیت مامان و پسر داستان جیش کردن همو نگاه میکنن. مثل داستان قاچاقچی. حتی روی همم نمیریزن

سلام خدمت همگی. اینم همونطور که می‌خواستید طولانی‌ترین و پر جزئیات‌ترین داستان تک قسمتی من
فقط چون فرصت ویرایش نداشتم ببخشید از غلط املایی ها و نگارشی ها
امیدوارم چند روزتون رو ساپورت کنه. تک قسمته ولی مثل فیلم 6 ساعته هست. تاحالا دیدین 6 ساعته؟ من خودم عاشق فیلم بالای 3 ساعت هستم.

****************شروع داستان*******************

درست یادم نمیاد چند سالم بود و کی و کجا بود که فهمیدم کونم قابل کردنه. اما از وقتی فهمیدم چشمم همش دنبال کون بود. به هر نحوی کون زن و دختر رو هر کجا بود و از هر زاویه‌ای که میشد دید میزدم. اصلا برام شده بود یه آرزوی بزرگ که کون یه زن رو بدون اینکه روش پارچه لباسی باشه ، ببینم. اما نه دیگه از توی فیلمای پورن. بلکه از نزدیک. از 30 سانتیم. دو بار در کل زندگیم به یه دختر خواستم نخ بدم و هر دو بار هم وضع جوری شد که از تخم آویزونم نکردن. یه بار با دوستم از مدرسه تعطیل شدیم و اون رفت توی یه سوپرمارکت تا دوتا بستنی بخره و من توی پیاده رو وایسادم تا بیاد. یه دخترم وایساده بود که کون برجسته خوشگلی داشت و خودشم مثل ماه بود. بهش گفتم خوشگله تنهایی انگار
هنوز جملم رو کامل نگفته بودم که دوس پسر گولاخش از سوپری اومد بیرون و من و دوستم حسابی افتادیم سرش و زدیمش که کار به کلانتری کشید. یه بارم توی یه پاساژ بود که تیکه انداختم و دختره پتیاره چنان هوچی بازی درآورد که آبرو ریزی حسابی شد. من نه اعصاب در افتادن و بحث با بابام رو داشتم نه غرورم اجازه میداد دیگه واسه خودم دردسر درست کنم. واسه همین تنها زن جلوی روم مامان هلنم بود. اولین باری که به دید جنسی نگاش کردم ، مثل دیوونه‌ها با قاشق داغ شده دستم رو سوزوندم و هر کی تتو میکنه روی دستش من جای قاشق داغ کاشتم روی دستم. حتی مامانم بردم روانپزشک که ببینه چمه که این کارو کردم. دکتره هم از اون کسخلای دو عالم بود و مشتی قرص داد که مامانم نزاشت بخورم. هر چی ازم علت میخواست جواب من این بود که داشتم غذا گرم میکردم و قاشق توش بود و داغ بود حواسم نبود. اما تو کتش نمیرفت چرا قشنگ جای پشت قاشق مونده روی دستم. حقم داشت. بابامم که مثل همیشه با پس گردنی باهام حرف میزد. اما آیا فایده داشت؟ معلومه که نه. درست از همون فرداش که مامان جلوم می‌نشست و دستم رو می‌گرفت و برام پماد می‌مالید ، من با همین مالش براش شق کردم. حتی همون نرمی فوق‌العاده زیاد و عجیب پوست دستش کافی بود که جق نزده آبم بیاد. بعد روز دوم حتی سعی میکردم ممیاش رو از توی یقه تیشرتاش ببینم. مامان روی اندامش خیلی حساس بود و با دختر خالش حسابی ورزش میکرد و بهش میرسید. اما کونش بدجوری برجسته ولی سفت بود و خیلیم بزرگ نبود. گودی کمرش قشنگ‌ترین تو رفتگی بدنی بود که دیده بودم. یه کون برجسته و کوچیک که من فقط دلم میخواست لیسش بزنم و بکنمش. نمیدونم تقصیر خودشم بود یا من واقعا وضعم داغون بود. آخه خودشم شلوار یا دامنای تنگ همیشه می‌پوشید. اما نه تقصیر خودم بود. چون اون عادت همیشگیش بود. این من بودم که با کلنجار و جنگ شدید با خودم یه جورایی یادم رفت که این مامان هلن خودمه. من که هر روز حداقل دو بار با پورن دیدن جق میزدم ، الآن روزی چهار بار رو میزدم. اما نه دیگه با پورن. بلکه با دید زدن مامان یا تصور سکس با مامان. حتی فکر کنم اگه بیشتر روی طرز لباس پوشیدنش هم جلوی من تمرکز داست باز من همین میشدم. چون به نظرم کسی مثل من زیبایی کون رو اونم کون مامان هلن رو درک نکرده بود.
کم کم سطح حشرم روی مامان رو ارتقا داده بودم. دیگه به لباس زیراش و دامن و شلواراییش که خیلی دوسشون داشتمم رحم نمیکردم و تا می‌دیدم با دختر خالش رفته باشگاه میرفتم سرشون و کیرم رو بهشون خصوصا قسمت کونشون می‌مالیدم. حواسم بود آبم روشون نیاد. اما بعضی وقتا از دستم بد در میرفت و گاهیم میومد روشون. بعضی وقتا سریع میرفتم میشتم زیر آب لباسا رو. اما لعنتی نمیدونم آب کیرم چی بود که معمولا جاش میموند و لکه میشد. تازه خوش شانس هم همیشه نبودم. چند بارم صدای کلید رو توی در خونه می‌شنیدم دیگه فقط باید سریع لباس رو میزاشتم سر جاش و در میرفتم. آخه انتخاب کدوم شرت و سوتین یا کدوم شلوار و دامنش خودش یک ساعت وقت می‌برد. هم زیاد خیلی داشت هم اینکه همش برام جذاب بود. یه بار ریختم روی یه دامن مشکی خیلی تنگش که وقتی میکرد پاش انقدر قسمت کونش تنگ بود که انگار کونش می‌خواست بپره بیرون. بعد اینکه آبم اومد ، یه شرتش رو گرفته بودم داشتم حسابی بوش میکردم و حواسم به زمان که داره میگذره نبود. تا صدای کلید رو شنیدم فقط شد شرت رو بندازم توی کشو دراور. اونم بدون اینکه مثل خودش تاش بزنم. اما دامن دیگه نشد. حتی وقتم نشد در کمد لباسیش که باز بود رو ببندم. دامن رو زدم زیر بغلم و از اتاق مامان و بابا پریدم بیرون و زود رفتم توی اتاقم و کردمش زیر بالشتم دامن رو. رفتم جلوی مامان و سلامش کردم. از گرما صورت خوشگلش سرخ شده بود. براش یه لیوان آب بردم. مامان رفت حموم و تا خواستم برم دامن رو اول برم یه آبش بکشم فعلا تا بعد یه جوری ببرمش سر جاش ، که بابا هم از راه رسید و نشد. بابا هم داشت شلوار و پیرهنش رو در بیاره تا بره توی حموم که مامان اومد بیرون و کلا ریده شد به اعصابم. ظهر که مامان و بابا خواب بودن فقط یه نگاش کردم و دیدم وای لعنتی خشک شده و بدجوری یه لکه سفید روی کونش مونده. تا شب صبر کردن. آخر شب پاشدم رفتم توی دستشویی آبش کشیدم و اومدم دوساعت گذاشتمش جلوی کولر خشک بشه. دوباره کردمش زیر بالشتم تا فردا بزارمش سر جاش. فردا صبح خودمم کلاس کاراته داشتم. اما اول مامان از در رفت بیرون و من سریع گذاشتمش توی کمد و رفتم. من کلاسم سر کوچه بود و مامان اون سر شهر. وقتی برگشتم هنوز نیومده بود. زود رفتم حمام که توی حمام بودم که اومدش. پشت من اون رفت و وقتی اومد بهش گفتم تا بابا بیاد من یکم برم آهنگای جدیدی که اومده بشنوم. کاریم نداری؟

مامان: نه برو.

یه جور خاصی نگام میکرد. اما نمیدونستم چرا. یادمم به گندکاریم روی دامنش نبود. بیخیال شدم و رفتم هدفون رو بزارم روی گوشم که تا روشنش کردم دیدم تف توش شارژ نداره و منم یادم نبود. زدمش توی شارژ و خوابیدم روی تخت و رفتم سر گوشیم که دیدم تلفن خونه زنگ خورد. خاله مهتاب(همون دختر خاله مامانم که صبحم باهم بودن توی باشگاه) بود. حرفای عادی همیشه میزدن. مثل اینکه امروز خاله مهتاب سر شونش درد گرفته بود و چمیدونم میخواست واسه عروسی خواهر شوهرش لباس شب بخره و از این حرفا میزدن. یه دفه شنیدم که

مامان: مهتاب میگم یه حرفی میخوام بهت بزنم. تو که خواهرمی. میخوام بدونم به نظرت چه کار کنم؟

من حرفای اونو نمیفهمیدم. فقط حرفای مامان رو می‌شنیدم.

مامان: من الان مدت زیادیه که همش می‌بینم لباسام بهم ریختست. روی چندتا از لباسام هم لکه آب کیره. مطمئن هستم که لکه آب کیرم هست

مهتاب یه چیزی گفت

مامان: چرا هستش. ولی هدفون روی گوششه نمیشنوه.

من باید میرفتم یواش اون گوشی تلفن دیگه که توی اتاق مامان و بابا بود رو بر میداشتم و حرفای اونم می‌فهمیدم. رفتم و همین کار رو کردم و دستم گرفتم جلوی گوشی که صدای نفسم نره. از اینجا رسیدم

مهتاب: خب بقیش رو بگو. حدس میزنم مال کیه
مامان: حدس نمیخواد دیگه. الآن دیروز ظهر رفتم حموم. بعدش میخواستم یه دامن مشکیم رو بپوشم. نبودش. هر جی گشتم پیداش نکردم. ولی کمدم بهم ریخته بود. انگار یکس لباسام رو شخم زده بود. امروز رفتم سر کمدم بودش. اما یه لکه بزرگ روی کونشه. البته معلومه شسته شده. اما نرفته
مهتاب: خب به قول خودت حدس دیگه نمیخواد. معلومه شاهین جونت بد روت کراش زده
مامان: وای خدایا نمیدونم چه خاکی بریزم توی سرم. مدتیم هست همش دیدم میزنه. حتی جلوی شهروز(بابام). نمیدونم چه کارش کنم
مهتاب: دوس دختر نداره؟
مامان: ای کاش داشت. دو دفه خواست بره سمت دخترا ولی میدونی دیگه چی شد.
مهتاب: حالا یه چیزیت بگم؟
مامان: ها بگو.
مهتاب: شاهین که ماشالا 17 سالشه. باز حق داره. تو این پوریای 13 ساله نیم وجبی منو نمیگی؟ باز شاهین دست درازی نمیکنه با اینکه 18 سالشه. ولی این پوریا هی به بهونه شوهی میاد کون و سینم رو میگیره توی دستش و فشار میده
مامان: وای راست میگی؟
مهتاب: به خدا
مامان: ای وای. چه کار کنیم مهتاب؟ اصلا این نسل چشونه؟ تو چه جوری باهاش برخورد میکنی؟
مهتاب: راستش بگم فحشم نمیدی؟
مامان: وای بد میزنیش؟
مهتاب: نه بابا زدن چیه. از علی(شوهرش) که بخاری بر نمیاد. چی بشه من اصلا رنگ کیرش رو ببینم. یه جورایی خوشم اومده پوریا دست مالیم میکنه.
مامان: خاک تو سرت.
مهتاب: به خدا جدی میگم. یه لذت خاصی داره که پسرت بهت دست میزنه.
مامان: خیلی کثافتی مهتاب. مگه جنده‌ای؟
مهتاب: زهر مار. جوون بودیم یادت رفته هر دفه با یه پسر بودیم؟ بازم خوبه این دوتا بچه نرفتن دنبال دخترای غریبه. یه دفه هم شکمشون رو بالا بیارن دیگه واویلا. تازه اگه نیوفتن دنبال جنده‌های ایدزی.
مامان: خجالت نکش. بگو بهشون کسمونم بدیم تا مال خودمون رو بیارن بالا.
مهتاب: نه بابا. ولی میگم بدم نیست یکم با مالیدن خودشون به ما هم خودشون رو خالی کنن هم ما رو. چشم و دلشونم سیر میشه نمیرن دنبال غریبه.
مامان: بسه بسه. کاری نداری؟
مهتاب: از من گفتن بود. تو مگه صبح نگفتی شهروز مدتان ارضات نمیکنه. نمیگم به شاهین بده. ولی یه بار بزار دست بزنه به یه جات به خدا دوبار پشت هم ارضا میشی
مامان: من اهل هر کثافت کاری باشم هیچوقت تن به همچین کاری نمیدم. خدافظ
مهتاب: از من گفتن بود. خدافظ

گوشی رو آروم بعد از اینکه قطع کردن گذاشتم سر جاش. ایول خاله مهتاب جون. عجب اهل دله. ولی تخم سگ پوریا رو بگو. ای خدا چی میشد مامان هلن منم مثل خاله مهتاب بود؟
از حسرت زیاد خوردن داشتم دیوونه میشدم. پاشدم رفتم توی حال. مامان به دسته مبل لم داده بود و سرش توی گوشیش بود. طرز لم دادنش همونی بود که من می‌خواستم. کونش رو کرده بود بالا و پهلوش رو روی دسته مبل انداخته بود و پاش رو هم روی پاش انداخته بود. حسابی کونش توی دامن تنگ سرمه‌ای رنگش افتاده بود بیرون. دلم می‌خواست برم کنارش بشینم و کونش رو گاز بگیرم فقط. انگار جلوم کباب بره بود. من تا کونش رو دیدم روی مبل جلوی روش اصلا افتادم. مثل آدمای گشنه فقط محو دیدن کونش بودم. کاش همیشه جلوم اینجوری لم میداد و من فقط کونش رو نگاه میکردم. کاملا از حواس رفته بودم که الآن نزدیک به 5 دقیقست خیره به کون مامان هلنم و اصلا متوجه نگاه پر از اخم و شاید عصبانیت مامان به خودم نبودم. زمانی به خودم اومدم که دیدم مامان صاف نشست.

مامان: میگم تو دوس دختر نداری؟

یه سرفه کردم و آب توی دهنم رو به زور دادم پایین. اوه عجب انتحاری زد مامان.

من: مامان این چه سوالیه می‌پرسی؟
مامان: مگه گفتم آدم کشتی یا نه؟ پرسیدم دوس دختر نداری مگه که اینجور دم به دقیقه به من خیره میشی و خجالتم نمیکشی؟ تازه انگار دو قورت و نیمتم باقیه. پاشو از جلو چشمام دور شو پسره بی تربیت بی حیا.

من پاشدم و برم تو اتاق و اون همچنان داشت ادامه میداد

مامان: عرضه ندتری دختر همسن خودت پیدا کنی بدون اینکه گند بزنی ، باید به مادر خودت به چشم خریدار نگاه کنی بی حیا؟ اصلا خجالت میدونی چیه؟ نه یه دقیقه. نه دو دقیقه. همینجور داره نگاه میکنه. اونم از کثافت کاریایی که....

رسیده بودم توی اتاقم که صدای قفل در اومد و بابا از راه رسید. مامان کامل ساکت شد.

بابا: چتونه خونه رو گذاشتین روی سرتون. بچه تو نمیخوای آدم بشی؟ قد خر سنت شده هنوز جفتک میندازی؟
من: سلام
بابا: زهرمار و سلام.

امیدوار بودم که کلمه بی حیا رو از مامان نشنیده باشه. اما دیگه به روم نیاورد. سر میز غذا هم کلا سرم پایین بود و چیزی نمیگفتم و مامان و بابا بهم حرف میزدن. بعد غذا همش با خودم میگفتم که بچه باید رو یدید زدنت کار کنی. چرا نمیتونی جلوی خودت رو بگیری و آبت رو روی لباسا خالی نکنی؟
یه سه چهار روزی گذشت و یه روز عصر بود و هوا خیلی گرم بود. من و مامان روی مبل دراز کشیده بودیم و داشتیم فیلم نگاه میکردیم. بعد اون دید زدن افتضاح من ، مامان خیلی کم بهم حرف میزد و اصلا محل سگم بهم نمیزلشت. منم روز اول همش سرم از خجالت پایین بود. اما از فرداش شیوه چشم سفیدی رو اجرا کردم و به روی خودم نیتوردم چه کار کردم و فقط تصمیم گرفتم جلوی خودم رو له هر بدبختی بود بگیرم و نه خیلی دید بزنم نه جق بزنم روی لباساش. می‌ترسیدم بازم آبم بیاد روشون. البته مامان اصلا طرز پوشش رو عوض نکرد و امین بود که بهم سخت میگذشت جق نزنم.
هوا خیلی گرم بود و روی این مبلا هم گرما بیشتر احساس میشد. کولر بدبخت جوابگو نبود. مامان اول پاشد رفت تی اتاقش و با بالشتی به دست اومد و انداختش کف سالن خونه و روی قالی خوابید. چند دقیقه بعدش منم نتونستم مبل رو تحمل کنم. چون جای حساس فیلم بود ، منم اومدم و پشت سر مامان روی قالی خوابیدم و سرمم زدم به مبل. آخیش باد بیشتری از کولر بهم می‌خورد. واقعا اصلا حواسم به کون خوشگل مامان که پشت شلوارک پسته‌ای رنگی و احتمالا شرتی پنهان بود نبود و حسابی درگیر فیلم بودم و آخرای فیلم بود. فیلم تموم شد و مامان یکم کانالا رو عوض میکرد تا باز یه چیز خوبی پیدا کنه.

مامان: گردنت درد می‌گیره. برو یه بالشت بیار واسه خودت.
من: حوصلم نیست پاشم.
مامان: چقدر تو تنبلی بچه
من: تازه یکم خنکم شده. راحتم. درد نمی‌گیره

یکم بعد

مامان: پاشو بیا روی بالشت من بخواب.
من: چیه دیگه نمیخوای بکشیمون؟
مامان: خفه شو. از دستت عصبانیم ولی حالا بیا بخواب. نمیخوام گردن بچم درد بگیره.
من: یعنی شدی مامان مهربون سابق دوباره؟
مامان: پاشو بیا انقدر حرف نزن.

مامان به کمر و صاف خوابیده بود و سرش به سمت تلویزیون بود. منم رفتم و کنارش و صاف خوابیدم و سرم رو به سمت تلویزیون کردم.

من: من که چیزی نمی‌بینم دیگه؟

مامان به پهلو و پشت به من شد.

مامان: تو هم روی پهلو بخواب تا ببینی.

من به سرم زد حالا که به پهلو میشم بهش بچسبم. چون بوی عطر تنش داشت دیوونم میکرد. از طرفیم گرمای بدنش رو که توی این گرمی هوا لذتبخش بود برام ، داشت عقلم رو ازم می‌گرفت. جوری چرخیدم که کیرم کامل روی کونش قرار گرفت و چسبید به کونش. دستمم گذاشتم روی پهلوش. سرم کامل پشت سرش بود و بازم تلویزیون نمی‌دیدم. اما به کیرم. من هدفم اون نبود. هدفم فعلا مالیدن خودم به مامانم بود. اما تا مامان کیر نیمه شقم که هر ثانیه داشت سفت و بلندتر واسه مامان میشد رو روی کونش حس کرد

مامان: وای نچسب بهم توام گرما. یکم فاصله بگیر

من فقط دستم رو از روی پهلوش برداشتم و سرم رو عقب‌تر کشیدم تا نفس داغم به سرش نخوره یه موقع اذیت بشه. اما سعی کردم کیرم رو بیشتر به کون مامان فشار بدم و اصلا پایین تنم رو ازش جدا نکردم. مامانم دیگه هیچی نگفت. هر دو بی حرکت بودیم و کاری نمیکردیم. فقط من توی یه دنیای دیگه بودم. عجب حالی داشت کیرم توی چاک کون مامان چسبیده. هر چند از زیر شلوار و شرت بود. شاید ربع ساعت گذشت که متوجه شدم مامان خیلی نرم و سوسکی انگار کونش رو بیشتر به کیرم فشار داده. چون من که دیگه جرئت نکردم بیشتر فشار بدم و بی حرکت بودم. پس این خود مامانه که کونش رو بهم بیشتر فشار آورده. دل و زدم به دریا. دستم رو گذاشتم روی پهلوش. اما خیلیم روی پهلوش نبود و بیشتر روی شکم تختش بود.

من: میشه دستم رو اینجا بزارم؟ دستم خسته شد
مامان: آره بزار
من: گرمت نیست؟ بهت باد میخوره؟
مامان: همه چیز خوبه

بوضوح استرس و اضطراب توی صدای مامان معلوم بود. گرمای بدنش کاملا مشخص بود بیشتر شده بود. تازه می‌خواستم عملیات شیرین مالیدن شکمش رو شروع کنم تا بلکه خدا خواست به جاهای بهتری برسیم که تلفن سگ پدر زنگ خورد. مامان یه دفه انگار ترسید و از جاش پرید.

من: چت شد؟
مامان: وای بی هوا و بد موقع بود.

مامان زود پاشد و رفت نشیت روی مبل. خاله مهتاب بود. شروع کردن به حرف زدن از همه چیز. منم همینجور خوابیده بودم. توی کف بودم هنوز. باورم نمیشد کیرم روی کون مامان بود و شکمش رو داشتم یواش و آروم می‌مالیدم. یه دفه شنیدم

مامان: آره هستش. بعدم مگه قرار نشد ول کنی؟

مامان داشت بحث رو عوض میکرد تا بره سر قضیه عروسی که خاله مهتاب می‌خواست بره. تصمیم گرفتم پاشم برم توی اتاق مامان و بابا و تلفن رو گوش بگیرم. هم اینکه معلوم بود خاله مهتاب میخواد باز بحث شیرینی رو واسه من مطرح کنه هم اینکه کلا بهتر دیدن این تلویزیون مسخره و توی کف موندنم از اتفاقی که افتاد بود. بلند شدم و رفتم و باز اهسته گوشی رو برداشتم مثل اون روز. اینجا بود که رسیدم

مهتاب: خب هلن. از عروسیم فهمیدی. بحث رو نپیچون. بگو ببینم چه بلایی سرش آوردی دیگه این چند روز جق نزده روی لباسات؟ اصلا مطمئنی نزده؟
مامان: ای بابا ول کن. عجب غلطی کردم گفتم بهتا
مهتاب: هلن جون من اذیت نکن. تو رو خدا بگوم. دارم از فضولی می‌میرم. یعنی کلا دیگه هیچی به هیچی؟

مامان خیلی آروم حرف میزد.

مامان: اصلا منو بگیره بکنه. چیش به تو میرسه که فضولی میکنی؟
مهتاب: مگه اتفاقی افتاده؟ هلن پست فطرت نباش دیگه. بگو مگه چی شده؟ بابا من سکس مامان و پسر رو خیلی دوس دارم. بگو ببینم
مامان: دوس داری خب برو به پوریا بده. چه کار من داری؟
مهتاب: میگی یا فحش ننت بدم. یه چی شده. بگو کصکش
مامان: ای تو روحت. بابا همین الآن قبل تلفن تو خروس بی محل ، کف حال از گرما خوابیدم روی قالی. به شاهینم گفتم بیاد روی قالی و میشم بخوابه.
مهتاب: جوووون استارت سکس زده شد. خب بعدش
مامان: زهرمار و سکس. خیلی جنده شدیا جدیدا
مهتاب: خفه بابا. جنده پسرم شدم. زبر غریبه که نخوابیدم. بعدش بگو دیگه عوضی
مامان: بعدی نداره. خود خرم کردم. اونم از خدا خواسته کیرش رو چسبوند به کونم. نمیدونم چرا گفتمش بیا بخواب پیشم. خیلی خرم
مهتاب: وای جووون. اتفاقا خر نیستی بدبخت. تو یه مامانه فرشته هستی واسه شاهین.
مامان: هزار بهت گفتم من مثل تو جنده نیستم
مهتاب: جون من. ای تن بمیره حال نداد بهت وقتی کیرش رو روی کونت حس کردی؟
مامان: اگه گه خوریات تموم شد خدافظ
مهتاب: گفتم ای تن بمیره
مامان: از انگشت تو توی کونم که بیشتر حال داد بهم
مهتاب: خاک تو سرت. کیر کلفت پسرت رو به یه انگشت تشبیه میکنی نمک نشناسه کیر نشناس؟
مامان: کره بز نفهم ، پسرمه. پوریا پسرته. بفهم. خدافظ

مامان گوشی رو قطع کرد. پریدم توی اتاقم و الکی خودم رو سرگرم کردم. توی کونم عروسی بود. اوووف مامان قطعا حال کرده. اصلا نکنه از عمد گفت برم پیشش بخوابم. چون مشخص بود که اونحوری نمیشه من تلویزیون ببینم. نکنه فقط می‌خواست یه امتحانی بکنه و خشرش زده بود بالا. اما حالا و هنوز میخواد مقاومت کنه که قبول کنه بهش حال داد؟ وای نمیدونم. هر جی که هست مهم اینه که بهش حال داد. قدم اول رو خوب برداشتم. صدای مامان رو از توی آشپزخونه شنیدم. درجا فکر دیگه‌ای به سرم زد. پاشدم رفتم دم در آشپزخونه وایسادم. سر گاز بود و داشت غذا درست میکرد. یه نگاه به یخچال کردم. یادم نبود توی یخچال چی هست چی نیست. به درک مهم نیست. از پشت سر مامان رد شدم و با اینکه کلی فضا داشتم دستم رو به لپ کون برجسته مامان کشیدم. البته نه کامل. در حد اینکه چهارتا انگشتم خیلی نرم و سریع کون مامان رو لمس کرد. مامان از جاش پرید. اما هیچ واکنشی نشون نداد. رفتم سر یخچال و یه آبمیوه دیدم برداشتم. دوباره موقع برگشتن هم یه بار دیگه دستم رو به کون مامان مالیدم. اما این بار کمتر دستم کونش رو لنس کرد. چون جرئت دیگه نداشتم. بازم مامان پرید بالا و بازم هیچی نگفت. خب دیگه واسه امروز کافی بود. زود رفتم حمام و یه دست مشتی با تصور خوردن و کردن کون مامان زدم.
جمعه بود فرداش و بابا صبح رفت واسه تعویض روغن ماشین. منم نشسته بودم خیر سرم یکم بخونم واسه کنکور. یه دفه صدای خیلی خفه و آروم و از ته چاهی مامان رو شنیدم که داره با تلفن حرف میزنه. آروم پاشدم و در اتاقم رو باز کردم و یکم که گوش گرفتم دیدم بله خاله مهتابه. زود رفتم توی اتاق مامان و بابا و تلفن رو برداشتم. از اینجا رسیدم

مهتاب: به خدا اگه منطقی بشینی فکر کنی اصلا بد نیست. تو منو ببین الان. علی اصلا هفته به هفته خونه نیست. همش میره سر بزنه به خواهر مریضش که ایشالا زودتر سقط شه
مامان: مگه حالا شهروز که بیشتر خونست دست به من میزنه؟
مهتاب: بفرما. خب منم همینو میگم
مامان: یه چیزی بگم؟
مهتاب: بگو
مامان: خیلی بهم حال داد. کاریم نکردا. فقط کیرش رو به کونم چسبوند و یکم با دستش داشت شکمم رو می‌مالید که تو زنگ زدی
مهتاب: خب من که گفتمت. اصلا یه حس خیلی خوبیه چون بچه خود آدمه. تازه این چیزی نیست. وای دیشب که همین کیر کوچیکش رو پوریا کرد توی کسم ، همین رد شد سرش از توی کسم ، اصلا یه جوری ارضا شدم که تاحالا حتی با دیلدو هم نشده بودم.
مامان: الآن عذاب وجدان نداری با پسرت....
مهتاب: ولم کن تو رو جون عزیزت. عذاب وجدان چی؟ گناه چی؟ کشک چی؟ بده هر دومون حال کردیم؟
مامان: نه من اصلا گناه داشتنش و اینا رو نمیگم. ولی خب درستم نیست به عنوان یه مادر بیام با بچم بخوابم
مهتاب: وقتی یه بار تجربش کردی بعد دو دستی میزنی توی سر خودت که چرا زودتر نکردی. اصلا مثل من پله پله برو جلو. اول یکم خودتو در اختیارش بزار تا دستمالیت کنه. مطمئن باش ادامه راه بدون اینکه خودت بفهمی پایه میشی.
مامان: مثلا چه کار کنم؟
مهتاب: وقتایی که باهم تنهایید جلوش خیلی سکسی بپوش. تو سینه‌هات و کونت خیلی خوبه. یه چیزایی بپوش که تخت سینت رو نشونش بده و کونت توش بزنه بیرون.
مامان: من لباس عادیامم همینجوریه
مهتاب: خب چه بهتر. بعد برو توی بغلش بخواب. بزار دستت بزنه و بمالتت. تو هم مثل مجسمه نباشیا. مثلا دستت بزار روی دستش. بوسش کن. تو هم توی آغوشت بگیرش و نوازشش کن
مامان: ببین شاهین من 17 سالشه. مثل پوریا دیگه سنش کم نیست و عقلش میرسه و ذهنش بازتر شده. نمیگه مامانم عجب جنده‌ای هست پس که انقدر راحت به پسرش پا میده؟
مهتاب: اولا که انقور ذوق مرگ میشه که نمیگه. دوما وقتی رابطتون گرمتر شد حقیقتا رو بهش بگو. بگو شهروز اصلا دستمم نمیزنه و منم نیاز دارم و برم زیر غریبه بخوتبم خوبه؟ پوریا درک میکنه قشنگ. میخوای شاهین نکنه؟
مامان: یعنی تو اینجوری بهش گفتی؟
مهتاب: آره دیگه. قشنگم درکم کرد. نمیگفتمم انقدر ذوق زده بود داره مامانش رو می‌ماله و حالا هم میکنه اصلا مهم نبود براش.
مامان: جز توی بغلش خوابیدن دیگه چه کار کنم؟
مهتاب: مثلا مثلا برو حموم. بعد صداش بزن بیاد پشتت رو لیف بزنه. اما جلوش کامل لخت باش. بعد هی دولا شو و یه کاری کن سوراخات رو ببینه. هم خیلی حال میده بدن نمایی میکنی واسه پسرت هم استارت زده میشه هم اونم کلی حال میکنه. بعد به یه بهونه ای آب بریز روش و خیسش کن و بهش بگو بیاد توی حموم. بهش بگو غریبه نیستیم و اونم لخت بشه کامل. بعد هی خودتو بهش بمال
مامان: مثلا همو کامل بشوریم؟
مهتاب: آفرین آره. راه افتادیا
مامان: وای مهتاب اینا رو میگی حالم خیلی خراب شده
مهتاب: جوووون. کس خوشگلت خیس شده؟
مامان: آره. همش ‌دارم تصور میکنم کسم رو شاهین بماله برام.
مهتاب: جووون. فدای حالت بشم. خیلی وقتم هست لز نکردیما. ولی اول باید رابطت رو با شاهین ردیف کنم.
مامان: مهتاب تو رو خدا برام یه کاری کن. من شاهینم رو میخوام
مهتاب: میدونم عزیزم. بهت گفتم تصورشم دیوونه میکنه. نگاه کن حموم بودی؟
مامان: آره صبح بودم.
مهتاب: آخ. خب پروژه حموم کنسل. برو الآن یه لباس خیلی سکسی بپوش و برو پیشش و هی خودتو بهش بمال و بزار اونم حسابی بمالتت.
مامان: یعنی درسته این کارم؟ ته دلم همش شور میزنه.
مهتاب: وای از دست تو. مردشورت رو ببرن. نه خوابیدن با پسرت. هر کاریت همینجوری.
مامان: آخه مهتاب.
مهتاب: ای کیر تو مغزت. گمشو هر گهی که خواستی بخور اصلا.

مهتاب قطع کرد. منم پریدم توی اتاقم و در رو آروم بستم. اوف. خوابم یا بیدار؟ چی داره میشه؟ باید آب میزدم به صورتم. داغ کرده بودم. پاشدم و رفتم بیرون. دیدم مامان توی اتاقشونه و در هم بسته. یعنی الآن که اومدش بیرون با یه لباس سکسی اونم واسه من میاد بیرون؟ اما بابا از راه رسید و در رو باز کرد و اومد تو. ای ریدم تو پاقدمت بابا. کیر خورد تی رویاهام و رفتم دستشویی. مگه قرار نبود موتور ماشینم ببره یه نشونی بدن؟ خب یکم دیگه کس چرخ میزدی بیرون طوری بود؟ وقتی اومدم بیرون دیدم مامان همون لباسای عادیش تنشه که به قول خودش کمم سکس نبود. مامان و بابا نشسته بودن جلوی تلویزیون. منم یه سلامی به بابا کردم. رنگ مامان پریده بود. نمیدونم از ترس اومدن بابا بود یا اونم مثل من کیر خورده بود توی رویاهاش. با اعصاب خورد رفتم سر درسم که نه. ولی رفتم توی اتاقم و یکم بچرخم اینستا اعصابم آروم بشه.
سر ناهار بودیم و تلویزیون هم روشن بود و نمیدونم فیلم بود یا مستندی چیزی. اما داشت شهربازی یه پارک خارجی رو نشون میداد.

من: عصر بریم شهربازی؟
بابا: خجالت بکش پسره خرس گنده. 17 سالته نه 7 سالت؟
من: چه ربطی داره؟ مگه میخوام برم قطار کودک سوار بشم؟ میریم چرخ و فلک و تونل وحشت و اینا
مامان: راس میگه شهروز. خیلی وقته هم نرفتیم. میریم پارک ارم(تهران) باغ وحشم داره.
بابا: من که خستمه نمیام. شما خواستید برید.
مامان: کی واسه خانوادت خسته نبودی؟
بابا: تراکتور نیستم کل هفته جون بکنم. میخوام جمعم رو توی خونه استراحت کنم
مامان: آره بشین کنج مبل سریالای فاخرت رو ببین.
بابا: مرده شورت ببرن بچه که سرشتت اصلا نحسه. من پول دانشگاه آزاد ندارما عین خیالت نیست کنکور داری

بابا که غذاشو تموم کرده بود ، پاشد رفت توی اتاقشون و خوابید.

مامان: محلش نزار. متاسفانه بابات تنبلی بیش نیست. واسه اینکه به خودش زحمتی نده بقیه رو خورد میکنه.
من: بهش اهمیتی نمیدم
مامان: دیگه بی تربیت نشو. باباته هر چی باشه.

من و مامان میز غذا رو جمع کردیم و مامانم ضرفا رو شست و منم گفتم واسه حفظ ظاهرم شده برم یکم درس بخونم(همون اینستا بچرخم). داشتم میرفتم که

مامان: ساعت 5 عصر میریما.
من: نه نمیخواد.
مامان: بابات نمیاد که نمیاد. بهتر. میومدم نمیزاشت بریم خوش بگذرونیم و باید یه جا فقط می‌نشستیم. برو درس بخون تا 5.
من: چشم

ساعت 5 بود که از اتاقم اومدم بیرون و رفتم یه دستشویی و وقتی برگشتم دیدم اوف عجب تیپی زده. یه شاپورت تنگ سفید رنگ که ساق پای خوشگلشم بیرون بود و یه تیشرت سفید که اندازه 5 سانت فاصله داشت با بند شلوار و پنج سانت از شکم سفیدش پیدا بود. یه مانتو جلو باز سفید هم پوشیده بود و بدون شال. یه کلاه نقابدار مشکی سرش بود و موهاشم دم اسبی بسته بود و دم موهاش از پشت کلاه داده بود بیرون.

مامان: حاظر نشدی هنوز تو؟
من: یه پنج دقیقه فرصت بدی آمادم.

با اینکه رنگ سفید پوشیدن واسه خودم رو دوست نداشتم ، اما تصمیم گرفتم تا جایی که میشه با مامان ست کنم. یه تیشرت داشتم زمینش مشکی بود و توش نوشته‌های سفید داشت. تیشرت تمام سفید نداشتم. پوشیدمش. شلوار هم یا جین آبی داشتم یا کتان مشکی. یه کتون مشکی پوشیدم و ساعت 5:30 راه افتادیم و 6:10 رسیدیم. خدا رو شکر باغ وحش طبق معمول بسته بود و ماهم مستقیم رفتیم سمت شهر بازی. نیروهای خدوم و از اون چادری های بو گندوی شاشو ارشادی رو دیدیم که به بد حجابی داشتن گیر نیدادن. مامان زود از توی کیفش شال مشکی رو در آورد و کلاه رو برداشت و شال رو پدشید. جلوی مانتو رو هم با دست گرفت. وارد که داشتیم میشدیم چپ چپ نگاه کردن اما چیزی نگفتن و رفتیم توی قسمت شهر بازی. اولین بازی که رفتیم کشتی وایکینگ بود. تا نشستیم اولش خبری نبود. یکم که شروع کرد به خر شدن ، مامان کامل چسبید بهم. کون و رونش کامل بهم چسبید و بعدم با دست راستش دست چپم رو محکم گرفت. اصلا میله نگهدارنده جلو رو نمیگرفت. ما هم نسبتا به کله اژدها کشتی نزدیک بودیم. وقتی سمت ما میرفت بالا ، قشنگ کون مامان از روی صندلی بلند میشد. سبکم بود و هر لحظه میگفتم که الآن پرت شه روی ملت. دو سه بارم مسئولش واسه مامان سوت زد خانم میله رو بگیر. اما نمیگرفت. دیدم چاره نیست. دست چپم رو بلند کردم و دور گردنش حلقه کردم و سفت به خودم چسبوندمش. دست راستم رو دادم توی دستش و اونم سفت دستم رو گرفت. من پوست نرم دستش رو نوازش میدادم. پای چپم رو بلند کردم و انداختم روی پاش. خیلی حس خوبی داشت رون پام روی رون پای مامانه. عجب بدن داغی داشت. باز دوباره این مسئول خرمگس سوت زد واسمون که من بلند گفتمش حواسمون هست. دیگه نه من و نه مامان میله رو نگرفتیم. دلم میخواست صورتم رو خم کنم و بوسش کنم. مامان سرش رو گذاشته بود روی شونم. دستم که دورش بود رو رفته رفته آوردم تا روی کمرش. هدفم این بود تا روی کون خوشگلش ببرم که لعنتی دورمون تموم شد.

من: بازم بریم مامان؟
مامان: نه نه. غلط کردم. بسه. دلم از حلقم اومد بیرون.
من: باشه. پس بریم

واقعا هم خیلی بد بود. خیلی خطری بود میله رو نگرفته بودیم. من عقط دنبال لمس کونش بودم که در تلاش اول شکست خوردم. بازی بعدی که رفتیم فنجون فضایی بود. مثل فنجون قهوه بود و این فنجونا توی نلبکین بود. ما باید توی فنجونا می‌نشستیم. نلبکینا با سرعت می‌چرخید. هم ساعتگرد و هم پادساعتگرد و بهمم میخوردیم. بعد 30 ثانیه خیلی بد چرخ میخورد. مامان که روبروم توی فنجون نشسته بود ، توی چرخش افتاده بود روم. انقدر زیاد شد که باز جای گرفتن میله وسط فنجون ، دست منو گرفت. اولش هم از مامان و هم از جلوی ملت بودن خجالت کشیدم بغلش کنم. اما دیدیم داره سر میخوره و کونش از روی صندلی میوفته پایین. محکم بغلش کردم. تا دستام رو دور کمرش حلقه کردم ، مامان صورتش رو به صورتم چسبوند. این عطر تنش دیوونم کرد. بی اختیار سرم رو برداشتم و لپش رو بوس کردم و بی اختیار‌تر کنار گوشش گفتم دوست دترم مامان جون. نمیدونم اینو شنید یا نه و اگه شنید درک کرد چیش گفتم یا نه. چون همون لحظه آخرین حد چرخشش رو کرد که مامان جیغ بلندی کشید. رفته رفته سرعتش داشت کم میشد و ساکن میشد. اما مامان منو ول نکرد و منم همینجور توی بغلم گرفته بودمش تا در فنجونا دیگه باز شد و پیاده شدیم. درسته دستم به کونش نرسید اما بغل کردنش و بوسیدن صورت نازش اونم وقتی حشری شدم عالی بود. این
     
  ویرایش شده توسط: SH_F   
مرد

 
ادامه 1 داستان ((هلن کون))

بوسیدن با همه بوسیدنام ازش فرق داشت. برای بازی بعد تونل وحشت رو انتخاب کردم و تا نشستیم توی واگن که جاش واسه دوتا آدم کم بود و مامان کامل چسبیده بود به من ، دستم رو دورش حلقه کردم و کف دستم رو گذاشتم روی کمرش که وقتی رفت توی تونل دیگه روی کونش بیاد. دلم می‌خواست این مانتو رو در بیاره و کونش رو کامل ببینم توی اون ساپورت تنگ. اما نمیشد و ترس داشت این کار. قطار وارد تونل شد. خاک تو سرشون انقدر تاریک کرده بودنش به زور باید میدیدی چیزی. فقط صدای جیغ و داد خیلی بود که گوشت رو کر میکرد. تا یکم وارد تونل شده بودیم دستم اومد کامل روی کون مامان. فکر کنم مامان که ترسیده بود حالش نشد الان کپل سفت کونش توی دستمه. شایدم نه می‌فهمید و داشت به حرفای خاله مهتاب گوش میکرد. وسطای تونل یه تخت بیمارستان بود که روش یه جنازه خوابیده بود و پارچه روش بود. قطار رفت جلوش و یه دفه جنازه نشست روی تخت. البته خیلی ضایع بود یه اهرمه که روش پارچه کشیدن. مامان جیغ بدی کشید و از ترسش یه دفه جای اینکه مچ دستمو بگیره ، کیر شق منو گرفت توی دستش. من کلا حالیم نبود چه میگذره توی تونل. حوتسم فقط به کون مامان و حال خراب خودم بود. کل گردن کیرم که نه به خاطر شلوار ، اما بخش زیادی از کیرم توی دستش بود. مامان کیرم رو فشار داد و منم در عوض کپل کونش رو فشار دادم. یکم دیگه قطار چرخ زد توی تونل تا یه جا مشتی عروسک خفاش از توی سقف جلومون آویز شدن. مامان جیغ بنفشی زد و منو سفت بغل کرد. منم محکم بغلش کردم و دست راستم روی سینش گذاشتم. حالا هم سینه و هم کونش توی دستام بود. عجب سینه سفتی داشت. جووون اصلا شل و ول نبود. یکم دستم رو روی ممیش چرخ دادم. بهش میخورد زیر اون تیشرت سکسیش سوتین نداره. یکم دیگه کسچرخ زد وتا مامان رنگ آسمون شب رو دید و از تونل اومدیم بیرون ، خودش رو ازم جدا کرد. منم زود خودم رو ازش جدا کردم. از این بازی که اومدیم بیرون ، دیدم چادری‌ها نیستن دیگه.

من: مامان مانتوت رو در بیار. هوا هم گرمه
مامان: مگه نیستنشون این کثافتا؟
من: نه نیستن. نگا همه بی حجابن

مامان مانتوش رو در آورد و خواست بکنتش توی کیفش که من ازش گرفتم و کیفشم گرفتم و زود به سمت ماشین دیویدم و گذاشتمش توی ماشین و برگشتم. دیدم مامان وایساده و داره بستنی ایتالیایی میخره دوتا. رفتم پشت سرش. عجب کونش زده بود بیرون. کون کوچیک و برجسته و مانکنی. چه حالی میداد اسپنک بزنی در کونش. اما جلوی خودم رو گرفتم.

من: مامان پست سرتما.
مامان: باشه. چیز دیگه هم میخوری؟
من: نه مرسی.
مامان: خوب که اومدی. کارت پولم توی کیفم بود.
من: باشه. حالا خودم میدم.

دوتا گرفتیم و اومدیم زیر یه درختی که صندلی سنگی بود نشستیم و خوردیم. یه دفه مامان دست راستش که بستنی رو گرفته بود آورد جلوی صورتم.

مامان: اونجا چیه؟
من: کجا؟
مامان: سر بستنیم رو نگاه کن

من اولش حالیم نبود کلکشه. یه دفه دستش رو چرخوند و بستنی رو زد به صورتم. دماغ و لبم بستنی شد.

من: خیلی بدی مامان. زشته جلوی مردم

مامان قه قه ازم می‌خندید. دوتا دخترم اونطرف وایساده بودن و خندیدن. همه فکر میکردن مامان دوست دخترمه. بس که خوشگل و بیبی فیس بود و کلا هم 38 سالش بود.
بلند شدم و از جیبم یه دستمال در آوردم و دماغ و لبم رو پاک کردم.

من: خیلی نامردی بود. نگا اون دوتا دخترم دارن همینجور می‌خندن ازم
مامان: وای خیلی باحال بود. مثل بابانوئل شدی
من: پس از همین حالا منتظر تلافی باش
مامان: محاله بتونی. از محالات هست که.....

داشت حرف میزد که ناگهانی بستنیم رو زدم به لبش. خیلی کم به دماغش مالیده شد. چون سریع می‌خواستم تلافی کنم و وقت نبود نشد زیاد بمالم. و الا هدفم این بود نصف صورتش رو بستنی بمالم. مامان همینجور پوکرفیس نگام میکرد. حالا من بودم که ازش داشتم می‌خندیدم. لبش که کلا غنچه‌ای بود تمام بستنی روش نقش بسته بود. دیگه رژلب قرمزش معلوم نبود اصلا.

مامان: وحشی
من: زدی ضربتی ضربتی نوش کن
مامان: یه دستمالم بده ببینم

در کسری از ثانیه فکری رسید به سرم. هر چند خجالت می‌کشیدم جلوی مردم. اما مقاومت کردم در برابر این خجالت. به جز اون دوتا دختر خیلی کس دیگه‌ای هم به ما دید نداشت. چون من و مامان زیر یه درختی که پشت همه درختا بود نشسته بودیم.

من: متاسفانه دستمال همین یکی داشتم.
مامان: واسه چی کیفمو بردی؟ الآن من چه کار کنم؟
من: یا زبونت درار لیسش بزن یا....
مامان: بی تربیت. مگه سگم زبونم رو درارم لیس بزنم خودم رو؟ همین دستمال خودتو بده. چه کار کنم
من: نه به خدا. قصد بی ادبی نداشتم. به عنوان یه راه حل گفتم که حالا هم که می‌بینم راه چرتیه.
مامان: خیلی. دستمال خودتو بده. داره می‌ریزه روی تیشرتم
من: نه کار کثیفیه. دستماله کثیف شده
مامان: خب چه کار کنم؟
من: اگه فحش نمیدی جلوی ملت یه کاری واست بکنم
مامان: زود باش چه کار؟
من: والا قصد بدی ندارما. فقط زود پاکش کنم که نریزه روت. فقط واسه نجاتت دادن از این وضعه.
مامان: جونت بالا بیاد. خب چه کار؟

بدون اینکه فرصتی بهش بدم ، مامان سمت راستم نشسته بود ، دست چپم رو بردم و گذاشتم و پشت سرش تا سرش رو عقب نکشه و خیلی سریع صورتم رو نزدیکش کردم و لبم رو چسبوندم روی لبش و همه لبش رو و بستنی روی لبش رو مک زدم. بستنی با رژلب قاطی شده بود و طعم ترشی گرفته بود. خیلی خوشمزه بود. مامان شوکه شد و خواست سرش رو بکشه عقب که راهی نداشت. کل مکیدن لبش رو سعی کردم در خیلی کمتر یک دقیقه تمومش کنم. خودمم داشتم آب میشدم ذره ذره. خیلی سخت بود برام. توی تصوراتم چه کارا رو بااوش تصور می‌کردم. اما حالا یه لب گرفتن ازش داشت داغونم می‌کرد. لبم رو که جدا کردم ، کامل کمرم که به سمتش خم شده بود رو هم صاف کردم.

مامان: راه حلت این بود ها؟
من: مگه بد بود؟ مشکلت حل شد
مامان: احساس نمیکنی یکم روت زیاد شده؟

آره مامان شده. راست میگی دارم آب میشم. ولی.... چقدر سخته نقش بازی کردن و کنترل کردن ضاهر

من: نه. راه حل دادنام معرکست.

مامان دیگه دنبالش رو نیاورد. به نظرم پیش خودش فکر میکرد یکم توی روم بخنده یه دفه کف پارک می‌گیرم بکنمش. واقعا پتانسیلش رو هم داشتم. مخصوصا با اون لباسای جذبش و اون تیشرتش که شکم خوشگلش معلوم بود. از بس استرس پیدا کرده بودم بقیه بستنیم رو سه سوت خوردم. مامانم دوتا گاز از قیف بستنی رو خورد.

مامان: وای من دیگه نمیخوامش. من هیچوقت از بیسکوییت قیف بستنی ایتالیایی خوشم نمیومد. ببرم بندازمش دور.

آخ جان. طعم لبش بود توی بستنی. من هر جوریه باید بخورمش اینو

من: نه بابا چرا دورش بندازی. می‌خورمش خودم
مامان: من دهنش زدم
من: غریبه که نیست. مامانمی ها. بعدم حیفه پول دادم
مامان: خسیس یه بستنی خریدیا. پولشم پول باباجونته که ریخته به کارتت
من: شوخی کردم. گفتم بده خودم می‌خورمش
مامان: پس بزار زیادیت میشه بستنی.

مامان یه لیس زد به بستنی که دیگه توی قیف باقی مونده بود که فکر کنم از عمد این کارو کرد.

مامان: واقعا می‌خوریش؟
من: آره بابا. چرا نخورم؟

مامان بهم دادش. اثرای رژلبش روی بیسکوییت بستنی نقش بسته بود. گاز اول رو که زدم حس کردم این خوشمزه‌ترین بستنی هست که دارم توی کل عمرم تجربه میکنمش. مامان با یه حالت خاصی نگام میکرد.

مامان: بابات حاظر نیست همیچین کاری کنه
من: بدت نیادا. حیفت نبود شدی زن بابا؟
مامان: بسه بسه. فضولی نکن. همینجا بشین برم زود توی ماشین رژلبم رو درست کنم بیام. خیلی ضایع شده.
من: همرات خب میام
مامان: نه بشین میام

مامان پاشد و راه افتاد. معلوم بود توی فکر رفته و داره راه میره. اوف عجب کونی داست جلوم راه نیرفت و هی ازم دور میشد. بستنی به اون خوشمزگی رو خوردم و کمی بعد مامان اومد. برق خاصی توی چشماش پیدا بود. برای بازی بعد به انتخاب مامان رفتم و بلیط رالی برقی رو خریدم. از همد سه تا خریدم اما به مامان نگفتم. اولش دوتامون توی دوتا ماشین جدا نشسته بودیم و من هی بهش میزدم. دورمون تموم شد که به مامان گفتم یه بلیط دیگه داریم. بیا باهم توی یه ماشین.

مامان: چرا دوتا نداری؟ من باید این همه اذیتم کردی رو تلافی کنم سرت
من: خدا کینه توزا رو دوس نداره

دستش رو گرفتم و بردمش سمت یه ماشین. مامان سمت راست نشست و من سمت چپ. کامل کون و رونش بهم چسبیده بود. پدال گاز و ترمز جفتش کنار هم بود و مامان جفتش رو می‌گرفت.

مامان: بیا یکم تو گاز بگیر. خیلی سفنه پدالش.
من: سمت تو هست. چجوری بگیرم؟
مامان: پای راستت رو از روی پام رد کن.

جوووون. مامان خودش داره سوسکی بهم هی پا میده. فرمون کلا دست مامان بود. یه دفه یه بچه تخم سگی از بغل محکم زد بهمون. مامان تکون خورد و بعد این تکون بیشتر خودش رو بهم چسبوند. دست راستم رو بلند کردم و دور کمرش حلقه کردم. خیلی سریع دستم رو آوردم پایین و روی کونش گذاشتم. کپل سفت کونش رو که توی کف دستم گرفتم ، یه جووون یواش رو از مامان شنیدم که گفت. بالاخره دورمون تموم شد. بعد این بازی دوسه تا بازی دیگه رفتیم که آنچنان نتونستم کاری کنم. تا اینکه رفتیم سرسره آبشار. موقع بالا رفتن ازش ، من پشت سر مامان بودم. بهترین نمای زندگیم رو از کونش داشتم. خیلی شلوغ بود و مشتی جوون جقل هم داشتن توی راه بالا رفتن سرسره کرم ریزی می‌کردن. انگار اون بالا داشتن خودشون رو به پشت سریاشون هل میدادن. جلوی مامان یه زن بود که خورد به مامان. من خودم رو تکیه دادم به میله سرسره و مامان رو گرفتم. مامان کامل اومد توی بغلم. کونش چسبیده بود به کیرم. دستام رو دورش حلقه کردم.

مامان: دارن چه غلطی میکنن؟ داشتم میوفتادم
من: دارمت. نمیوفتی
مامان: مرسی عزیزم

سرم رو خم کردم و گردنش رو بوس کوتاهی کردم. کامل دوتا دستم روی ممیاش بود و توی بغلم سفت بغلش گرفته بودم. مامان احساس کردم کونش رو بیشتر داد عقب. یه دفه مسئولای بازی رو دیدیم که از کنارمون رد شدن و رفتن بالا تا اینا رو بزکش کنن و بیارن پایین. مامان تا اینا رو دید

مامان: عزیزم خودمو دارم. دیگه نگیرم. حجابمم خوب نیست اصلا. یه دفه بهمون گیر میدن.

من که نمیخواستم اذیت بشه ولش کردم. اما حواسم بهش بود یه دفه سر نخوره. بالاخره رسیدیم بالا و بهمون کاور دادن که مامون رو بکنیم توش. من و مامان توی لاینای کنار هم نشستیم و شروع کردیم به رفتن. مامان که خیلی سبک و کم وزن بود به موج گیرا که میرسید کامل کونش از روی سرسره جدا میشد. مامان سریع‌تر من شتاب گرفته بود و زودتر من رسید پایین و با سرعت خورد به دیوار ابری پایین سرسره. منم رسیدم پایین و در مسیر این فکر به سرم زد و خودم رو انداختم توی بغل مامان. اما چون پایین مسئولا وایساده بودن ، ترسیدم گیر بدن. فقط خیلی زود لپ مامان رو یه بوس کردم و دستم رو بردم زیر کمرش و بلندش کردم. مامان که خیلی خوشش اومده بود ، گفت یه بار دیگه بریم. دوباره رفتیم بالا. این بار مامان به هوا زد به کمرم و سرم داد زودتر پایین. من خوردم به دیوار ابری و روی زمین سریع برگشتم ببینم مامان کجاست. دیدم وسطای سرسرست و دستاش رو باز کرده و داره به سمت من میاد. انگار دستاش رو واسه در آغوش گرفتن باز کرده بود. منم زود دستام رو باز کردم و مامان توی بغل من پرتاب شد. حواسش بود پاش با شکمم و بدنم نخوره. مامان رو محکم گرفتم و مامان خیلی سریع لپم رو بوسید. سرش که عقب برد ، فاصله کمی صورتش تا صورتم داشت. اون لب غنچه‌ایش جلوی چشمام بود و دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و لبم رو به سرعت به لبش چسبوندم و تا خواستم لبش رو مک بزنم که مسئول پدرسگ بازی سوت زد و گفت آقا آقا بلند شو اینجا رو شلوغ نکن. بهونش بود البته که کاری نکنیم. مامان از توی بغلم پاشد و دست منم گرفت و منم بلند شدم و از بازی رفتیم بیرون.

مامان: خیلی حال داد سرسره. مخصوصا بار آخر هولت دادم. تلافی رالیه که میزدی بهم دور اول رو درآوردم.
من: کینه‌ای
مامان(با لحن بچگونه): دوس دالم.

مامان دستش رو داد توی دستم و سرش رو روی بازوم گذاشت و راه می‌رفتیم.

مامان: حالا قهر نکن
من: نه بابا. ولی منتظر تلافی باش

مامان نگاه ساعت مچیش کرد و گفت واسه آخرین بازی یه چرخ و فلک مونده.

من: الآن میرم بلیطش رو می‌گیرم. همینجا وایسا اومدم
مامان: واسه دو دور بگیر. من عاشق چرخ فلکم.
من: باشه

رفتم و جای دو دور واسه 3 دور گرفتم. سوار شدیم. هر جایگاهش دایره‌ای بود و دور تادورش جای نشستن داشت. تقریبا هم میشه گفت بگی خلوت بود. ساعت 9 شب بود و جمعه هم بود و واسه همین خلوت بود. چرخ فلک بزرگی بود و سرعتشم خدا رو شکر خیلی کم بود و یه دور کاملش نیم ساعت طول میکشید. اگه پایین که سوار میشیم رو ساعت 6 در نظر بگیریم دیگه نزدیکای ساعت 9 بود کابین ما که من دیدیم چند نفر که سوارن توی کابیناشون کاملا وایسادن. منم ایستادم و به مامان گفتم پاشو وایسا زیر پاتو فضای شهر خیلی قشنگه.

مامان: امنه؟
من: آره
مامان: محکم پس بگیرم. من می‌ترسما

مامان پاشد و وایساد جلوی من و من پشت سرش وایسادم. دستام رو دورش حلقه کردم و دستام رو روی شکمش گذاشتم. مامان عقب‌تر اومد و کامل کونش رو به کیرم که داشت شق میشد فشار داد.

مامان: چه نسیم خنکیه
من: آره خیلی خوبه. میگم دوتا دستات رو مثل صلیب باز کن
مامان: مگه تایتانیکه و تو هم جک؟
من: عه باز کن
مامان: محکم بگیریما

کف واگن هم میله‌ای بود که به محور چرخ و فلک وصل شده بود واگن. مامان پای راستش رو بلند کرد و گذاشت روی میله. شد مثل تایتانیک که رز پاش رو گذاشت روی عرشه کشتی. مامان سرش رو کنار سرم آورد.

مامان: چه حالی میده
من: خوشحالم داری حال میکنی
مامان: به تو هم داره خوش میگذره؟
من: قابل وصف نیست
مامان: دستت رو بزار روی شکمم و محکم بگیرم نیوفتم آقای جک داوسن
من: چشم خانم رز زیبا

مامان میلی میتری میلی میتری داشت تیشرتش رو بالا میکشید و قسمت لخت شکمش بیشتر میشد. تیشرتش زیر دستای من گیر کرده بود. یکم دستام رو شل کردم و حالا اندازه یه دست شکمش لخت شد. دست چپم رو روی پوست لطیف شکمش گذاشتم و از زیر تیشرتش بردمش بالا و دیدم چه عجیب. سوتین نداره. واقعا عجیب بود. انقدر سینه‌هاش سفت بود و گرد و البته کوچیک که من فکر میکردم توی تیشرتش انقدر خوب وایساده پس سوتین حتما بسته. متوجه هم نبودم که اگه بسته بود چون تیشرتش جذب بود پس باید بند سیوتینش معلوم بود. یکم دیگه به خودم جرئت دادم و دستم رو بالاتر بردم و سر چهارتا انگشتم کامل روی گردی سینش قرار گرفت. دست راستمم روی شکمش گذاشتم. مامان مثل جوجه شده بود توی بغلم. عطر شکلاتیش دیوونم داشت میکرد. مثل اینکه عطر منم مامان رو داشت بیهوش میکرد

مامان: عطرت چه بوی خوبی داره پسرم
من: دو ماه پیش خریدمش. عطر تو هم بوی شکلاتش آدم دلش میخواد بخوره
مامان: الآن فکر میکنی شکلات جلوت وایساده؟
من: آره واقعا

کابین ما داشت به موقعیت ساعت 12 نزدیک میشد

مامان: شب پر ستاره‌ای هست.
من: ستاره آرزوهات کدومه؟

مامان یکم نگاه کرد و دست راستش رو بالا آورد و گفت اون که از همه بیشتر انگار چشمک میزنه

من: خب نگاش کن و آرزو کن
مامان: من یک قدمی آرزومم که براورده بشه
من: چه آرزویی؟
مامان: وقتی کامل برآورده شد بهت میگم
من: اتفاقا منم یک قدمی آرزومم و وقتی برآوروه شد بهت میگم
مامان: مال تو کدومه؟
من: کنار مال خودت رو خوب نگاه کن. یه کوچولو هست
مامان: عه آره. به نظر میاد داره نورش بیشتر میشه
من: یعنی آرزوم داره بیشتر به مرز واقعیت نزدیک میشه

کابین ما حالا درست در ساعت 12 بود. یه ایستی کرد وقتی رسیدیم ساعت 12. کابین یکم تکون خورد. مامان پاش از روی میله افتاد و یه جیغ زد. محکم گرفتمش و دست راستم که روی شکمش بود رو واسه اینکه نیوفته یکم پایین اوردم و مکحم گرفتمش. میشه گفت الان دستم بالای کسش بود. با دست چپم هم سینش رو محکم فشار دادم.

مامان: نیوفتیم؟
من: نه بابا

به خودم که اومدم و فهمیدم کجاست دستم ، دل رو به دریا زدم و بردمش پایین‌تر و کامل دستم رو گذاشتم روی کسش. عجب کس تپل و داغی زیر دستم بود. مامان بلافاصله دستش رو گذاشت روی دستم. گفتم الآنه که برش داره. اما دستش رو به دستم فشار آورد و لای پاش رو باز کرد تا بعتر کسش بیاد زیر دستم. خیلی کس تپل و داغی داست. حس خیسی رو کامل میشد از روی ساپورت تنگش هم از کسش فهمید. مامان دست آزاد دیگش رو برد زیر تیشرتش و دستش رو گداشت روی دستم که زیرش ممیش بود و فشار داد دستم رو به سینش. یکم سر انگشتام رو به کسش فشار دادم. مامان خیلی اروم یه آه آرومی کشید.

مامان: همینجوری محکم بگیرم نیوفتم.
من: محکم گرفتمت
مامان: می‌ترسم
من: چرا؟ از چی؟
مامان: نمیدونم. دلشوره دارم انگار

گردنش رو بوسیدم و سرم رو کنار سرش گذاشتم

من: نترس. آروم باش. فقط لذت ببر
مامان: سعی میکنم.

تا پایان دور و وقتی که رسیدیم پایین و نیم ساعت شد ، همینجوری توی بغل هم بودیم و من گاهی بوس میکردم گردنش رو. اصلا کسش رو نمالیدم و فقط انگشتم رو یکم بهش فشار دادم. وقتی نزدیک به پایین شدیم مامان گفت که فعلا بشینیم و دوباره دور بعد پاشیم. وقتی نشستیم ، هر دو با عشق و برق خاصی توی چشما بهم نگاه میکردیم. دور جدید که شروع شد من پاشدم و روبروی میله کف کابین ایستادم. مامانم زود پاشد و تا خواست دوباره بیاد جلوم و پشت بهم وایسه ، بهش گفتم ایندفه رو به من وایسا و از این ورم ببین. بدون مکثی رو به من شد.

مامان: بازم بگیریما. من یکم تکون بخوره می‌ترسم
من: چشم.

آغوشم رو باز کردم و اومد توی بغلم ایستاد. مامان دستاش رو دور کمرم حلقه کرد. منم سریع دست چپم رو بردم روی کونش و دست دیگمم از زیر تیشرتش بردم بالا و روی کمر لختش گذاشتم.

مامان: حس خوبیه. خیلی خوب
من: چی؟
مامان: هیچی

حالا که انگار مامان داشت خجالت میکشید حرفی بزنه ، تصمیم گرفتم من شروع کنم. با اینکه خیلی برام سخت بود.

من: واقعا حس خوبیه توی بغلمی مامان.

اینو که گفتم کونش رو با دستم فشار دادم. قدامون هم قد بود. مامان سرش رو روی شونم خوابوند. منم سرم رو به سرش چسبوندم. حس کردم مامان داره دستش رو آروم آروم از زیر تیشرتم روی کمر لختم می‌ماله. منم به اندازه پنج سانت دستم رو از روی کونش فاصله دادم و بعد کونش رو توی مشتم گرفتم. عجب کون باحالی داشت. شروع کردم به مالیدن کونش از روی ساپورتش. کم کم نزدیک تموم شدن دور دومون بودیم.

مامان: کاش تموم نمیشد
من: یه دور دیگه هم داریم
مامان: شوخی میکنی
من: نه مامان جون
مامان: آخ جون. بیا بشینیم. داریم میرسیم پایین

رسیدیم پایین و مسئولش گفت این کابین دور آخرشه. همین که برای بار سوم یکم رفتیم بالا

من: مامان میشه موهاتو باز کنی دورت؟

مامان بدون حرفی در حالی که کنارم نشسته بود ، پشت بهم شد و گفت خودت کش موهامو در بیار. کش موی سفیدی دور موهای مشکیش بود. موهاش مثل ابریشم نرم بود همیشه هم بوی خوبی داشت. کش رو در آوردم و سریع انداختمش دور مچم مثل دستبند. مامان بلند شد و دستش رو جلوم دراز کرد تا دستش رو بگیرم و منم پاشم. یه بوسه زدم به دستش و بلند شدم و مثل قبل دباره رو بروم اومد توی بغلم. اولش سرش رو گذاشت روی شونم. اما هنوز خیلی نگذشته بود که سرش رو بلند کرد و توی چشمام خیره شد. حالا که موهاش دورش بود مثل یه تیکه ماه بود. مثل ستاره می‌درخشید.

من: مامان هلن
مامان: جونم عزیزم

دیگه حرفی نزدم و سرم رو به سمت چپ کج کردم و لبم رو چسبوندم روی لبش. مامان دست راستش رو گداشت پشت سرم و شروع کرد حسابی لبم رو خوردن. دستم که روی کونش بود باز ، باهاش حسابی کونش رو می‌مالیدم. مامان نوک زبونش رو می‌خواست بفرسته توی دهنم. منم دهنم رو باز کردم و زبونش رو مک زدم با لبام. یه دفه توی دهنم گفت اووووم. اینو که گفت موتورم روشن شد و دستم رو از روی کونش آوردم بالا و این بار انگشتام رو وارد ساپورتش کردم و همینجور دشتم رو بردم جلو و کون لختش رو گرفتم توی دستام. شرت پاش نبود. تا مامان دستم رو روی کونش حس کرد ، دستش که پشت سرم بود رو برداشت و برد عقب و ساعد دستم رو گرفت. لبش رو از لبم جدا کرد

مامان: نه نه. شاهین اینکار نه
من: کار بدی نمیکنم
مامان: میدونم عزیزم. اما نه
من: چشماتو ببند. خواهش میکنم مامان

مامان چشماشو بست و من سریع لبم رو چسبوندم روی لبش و محکم مکش زدم. اصلا دستم رو روی کونش تکون نمیدادم. فقط محکم گوشت سفت کپل کونش رو گرفته بودم. مامانم همینجور ساعد دستم رو گرفته بود. لبم رو از روی لبش به سمت گردن لطیفش کشیدم و حسابی گردنش رو مک میزدم. مامان به شدت نفس نفس میزد. درست در موقعیت ساعت 3 بود کابین ما. تازه بعد کلی دستم رو روی کونش توکون دادم و آوردم روی شیار کونش و انگشت وسطم رو به سوراخش زدم که محکم ساعد دستم رو گرفت و خواست ازم جدا شه. نخواستم اصلا اذیتش کنم. از طرفیم به مایان دورمون نزدیک بودیم و دیگه نمیشد. موقع جدا سدن فقط یه بوسه عمیق زدم روی لبش. رسیدیم پایین و پیاده شدیم. دیگه شهربازی داست تعطیل میشد. همه بازیا جز ترن هوایی که داشتن تعمیرش میکردن رو رفتیم. لعنت بهش. انگار این شهر بازی رویایی من داشت تموم میشد. مامان اصلا حرفی بهم نمیزد. کاش این کارو نکرده بودم. حالا که دستم رو بردم توی ساپورتش کاش دیگه انگستم رو به سوراخ کونش نزده بودم. فعلا زود بود. یعنی خراب کردم؟  همینجور رفتیم به سمت ماشین. مامان ازم کش موهاشو خواست. اما الکی گفتم حواسم نبود از دستم افتاد. مامان ماشین رو روشن کرد و راه افتادیم و هیچ حرفی بهم نمیزدیم. من ترس برم داشته بود یعنی امشب همه چی شروع سد و همه چیم تموم شد؟
رسیدیم جلوی یک رستوران. ساعت 12 بود و خیلیم شلوع بود.

مامان: تو برو سفارش بده منم حالا میام
من: باشه. فقط چی میخوری؟
مامان: خیلی گشنمه. پیتزا قارچ و پنیر میخورم

پیاده سدم و رفتم. مامان داست رژلبش که ماک شده بود رو تجدبد میکرد و کلا آرایشش رو تجدید میکرد. سر میز شام مامان که روبروم نشسته بود سعی میکرد اصلا نگام نکنه. اما برعکس من خیره شده بودم بهش. نمیشد آخه به این سینه‌های گرد خوشگلش و این ثورت نازش و موهاش که ریخته بود دورش نگاه نکنم. دیگه تموم بودیم جفتمون

مامان: عزیزم اتفاقات امشب مخصوصا چرخ و فلک رو فراموش کن.
من: کار اشتباهی که نکردیم
مامان: میدونم عزیزم. ولی کلا فقط همین امشب باشه. دیگه بهش فکر نکن

من جوتبی ندادم. بغض گرفته بودم. چرا آخه؟

ساعت 1:30 رسیدیم خونه. بابا خواب بود. اول مامان رفت حمام و بعدم من. اصلا دنیا خراب شده بود روی سرم. نمیفهمیدم دارم چه کار میکنم. توی حمام حتی گریه کردم. وقتی اومدم بیرون دیدم مامان روی کاناپه خوابه. صداش زدم و جوابی نداد. یه جوری فقط نفس کشید که یعنی خواب عمیقی هست. با حال خراب رفتم روی تختم. باز گریه کردم. ساعت2:40 دقیقه بود که وارد تختم شدم. تا 5:30 درست خوابم نبرد. یا گریه کردم یا به فکر اتفاقات امشب بودم. عجب شبی بود؟ عجب لحظاتی بود. چه حسی داشت وقتی توی چرخ و فلک توی بغلم بود مامان. سمت چپ تختم به دیوار چسبیده بود. 5:30 بیهوش شدم دیگه. رو به دیوار بودم. یه دفه حس گرما و خیسی دلچسب یک لب رو روی گردنم حس کردم. اولش فکر کردم خواب سکسیه دارم می‌بینم که خیلی کم می‌دیدم چون مرتب جق میزدم واسه مامان. اما طول نکشید که حس کردم یه دست گرم و نرم داره کونم رو نوازش میده. چشمام و باز کردم و تا خواستم صورتم رو برگردونم که دستی رو روی صورتم حس کردم که نزاشت کلم رو برگردونم. یه دفه دیدم یکی پشت سرم خوابیده و من در آغوش گرمشم. عطر تنش عطر شکلاتی مامان بود.

من: مامان
مامان: ای جان دلم پسرم
من: اینجا چه کار میکنی؟
مامان: میخوام توی بغل پسرم باشم
من: مگه نگفتی فراموش کنم
مامان: من خودم نمیتونم. اصلا گه خوردم این حرفو زدم.
من: عه این حرفا چیه. نگو اینجوری

سعی کردم از بعلش در بیام و به کمر و صاف خوابیدم اول و می‌خواستم به پهلو به سمتش بشم که مامان نزاشت و اومد روم. کیرم که شق کرده بود کامل روی کسش قرار گرفت. دستام رو دورش حلقه کردم و خیلی زود متوجه شدم فقط بالا تنش یه سوتینه. مامان سرش کنار سرم بود

من: مامان ایتجوری جلوی باد کولر سرما میخوره تنت
مامان: توی بغل پسرم گرمم میشه تازه فقط یه شرت پامه

زود دستم رو به رونش مالیدم و دیدم راست میگه.

من: پاشو پتو پایین تخت زبر پامه. پاشو پتو رو بکشم روت.
مامان: نه عزیرم. خیلی خوبه. فقط آروم حرف بزن. بابات خوابه.

بی اختیار دستم رو گذاشتم روی کونش از روی شرت. دوباره انگار گزگزش شد. اما تکون نخورد.

من: مامان هلن خودمی
مامان: نه دست نزن به اونجا
من: چرا؟
مامان: من مامانتم
من: هم مامانمی هم عشقم

اینو گفتم و دوباره دستم رو بردم توی شرتش و از طرفیم با دست دیگم محکم کمرش رو گرفتم تکون نخوره

مامان: نه نه. اصلا اشتباه کردم. تو رو خدا بزار برم. این کارا اشتبان
من: چه اشتباهی؟ مگه خاله مهتابم نگفتت خیلی خوبه؟
مامان: مهتاب؟
من: همه حرفاتون رو با گوشی تلفنی که توی اتاق شماست شنیدم.
مامان: من نمیتونم مثل اون
من: چرا میتونی. چون کار استباهی نیست. مگه دیشب مخصوصا توی چرخ و فلک بد بود؟
مامان: بهترین لحظه زندگیم بود. اما کدوم مادریه بیاد....
من: یکیش دختر خاله خودت. هزاران نفر دیگه هم هستن.
مامان: بزار برم شاهین
من: خودت خب اومدی
مامان: اشتباه کردم. پشیمون شدم. درست نیست این کارا
من: تا بهت ثابت نکنم اشتباه نیست نمیزارم بری.
مامان: اذیتم نکن
من: تو داری اذیتم میکنی. تو رو خدا نرو. من عاشقتم. تو تنها کسی هستی که من دارم. عشق اشتباه نیست
مامان: پسر گلم. عشق ممنوعست. بزار برم. اشتباه کردم
من: تو که اهل گناه داشتن و دین و اینا نبودی
مامان: نه نیستم. ولی از هر منطقی اشتباست.
من: تو رو خدا فقط یکم. التماست میکنم مامان

مامان سکوت زیادی کرد

مامان: حداقل دستت رو از اونجا بردار. فقط به بالاتنم دست بزن. به پایین تنم دست نزن

فعلا چاره نبود. دو دستم رو گذاشتم روی کمرش و یکم کمرش رو مالیدم. بعد با نوک انگشتام شروع کردم پوست کمرش رو خیلی آروم نوتزش دادن. می‌دونستم این کار زن رو حسابی شل میکنه. سر شونه‌هاش و کمرش رو نوازش میکردم. جوری که حس قلقلک و لذت باهم بهش دست بده. یه دفه از روم رفت کنار و پشت به من و سمت دیوار و رو به دیوار خوابید. منم به سمتش به پهلو شدم و باز شروع کردم با نوک انگشتام آروم نوازشش دادن.

من: مامان جونم

من: مامان جون

من: مامان چرا جوابمو نمیدی؟

یه دفه به سمتم برگشت به پهلو و محکم صورتم رو گرفت و لبش رو چسبوند به لبم و شروع کرد به لب گرفتن ازم. سریع دستم رو گذاشتم روی سینه‌هاش از روی سوتین و حسابی فشارش دادم. دستم رو از روی سینه‌هاش به سمت شکمش سر دادم و شکمش رو مالش میدادم. می‌خواستم باز دل و به دریا بزنم. چون حشرم چسبیده بود به سقف. می‌خواستم دستم رو بزارم روی کسش از روی شرتش که همون لحظه ساعت بابا آلارمش به صدا در اومد. مامان مثل فنر پاشد کف تخت نشست و گفت بعدا. از روی تختم پایین پرید و از اتاقم خارج شد. ساعت 7:15 بود که بابا همیشه این ساعت پا میشد. پاشد و یکم با مامان آروم حرف زدن که من نمیفهمیدم چی میگن. فقط شنیدم که مامان گفتش دلم نمیخواد اونجا بخوابم. حرفی داری؟
بابا رفت دستشویی و بعدم اومد دوتا لقمه واسه خودش گرفت و چایی هم توی فلاسکش درست کرد و وسایلاش رو برداشت و رفت شرکت. در رو که بهم زد یک دقیقه صبر دادم و از مامان خبری نشد.

من: مامان جون

من: مامان بیا دیگه کجایی؟ خودت گفتی بعدا ادامه میدیم

صدایی ازش نیومد. پاشدم و از اتاق رفتم بیرون. دیدم مامام روی یه مبلی که دیشب خوابیده بود نشسته و به گل وسط قالی خیره شده و توی فکره. از اتاقم که رفته بود بیرون لباس خوابش رو سریع پوشیده بود تا بابام به خودش کش و قوس بده پاشه. لباس خوابش پارچه لیزی داشت و بالاش رکابی بود و تا زیر زانوش بود و صورتی بود.

من: باز به چی فکر میکنی؟
مامان: از نظر تو اشتباه نیست کار ما؟
من: اصلا و ابدا. فقط به اشتباه تابو شده که نمیدونمم چرا.
مامان: من واقعا با تو حالم خوبه. وقتی توی بغلتم آرامش دارم. چرا باید اصلا عاشق پسر خودم بشم
من: چون پسرتم عاشق مامانشه.

مامان یه خنده‌ای روی لبش نقش بست و از سر جاش ماشد و اومد سمتم. من زود توی بغلم گرفتمش

من: مامان
مامان: شاهین

لبامون بهم چسبید و من هی دستم روی لباس لیزش بالا پایین میشد. مامانم کمر منو نوازش میکرد. لبش رو ول کردم و افتادم به جون زیر گوشش و لاله گوشش. خیلی زود آهش بلند شد. همینجور لیسش زدم تا گردنش رو. گردنش رو بوس میکردم و لیسش میزدم. اومدم تا پایین و افتادم به جون گروی بالای سینه‌هاش که از رکابیش پیدا بود

مامان: آه شاهینم کون مامان رو بمال

سرم رو بالا آوردم و نگاش کردم

من: جووون. قربون کون مامان هلنم بشم من.

یه اسپنک نسبتا آروم زدم در کون خوشگلش و مامان پای راستش رو بلند کرد و دورم حلقش کرد تا بیشنر زیر شکمش به کیر شق من بچسبه. کونش توی مشتم بود نوک دماغم رو چسبوندم به نوک دماغش

من: مامان عاشق کونتم
مامان: جوووون. کیر پسرم توی این اشتباه. من این لذتو میخوام. به درک که اشتباست. کون مامان رو بمال عزیزم

مامان لبم رو بهش حمله کرد و منم کونش رو حسابی نوازش میکردم. مامان یهو ازم جدا شد و لباس خوابش رو از سرش در آورد و انداخت یه ور. بعد دست منو گرفت و همینجور که توی چشمام خیره بود به سمت اتاق خودشون به راه افتاد و متم دست در دستش دنبالش. به اتاق که رسیدیم کف اتاق بغلش کردم و دستم رو گذاشتم روی کونش.

من: کونت بهترین کون دنیاست. میدونی من از کی عاشقشم؟
مامان: کونم در اختیار پسرمه.

ازم جدا شد و رفت سمت تختشون و دو زانو نشست روی زمین و تنش رو انداخت روی تخت و کونش رو حسابی قمبل کرد

من: اوووف. به این میگن کون

رفتم پشتش و نشستم و شرتش رو تا روی کونش کشیدم پایین و شروع کردم به بوسیدن کپلای کونش. لاش رو باز کردم و با نوک زبونم کشیدم روی سوراخ
     
  
مرد

 
ادامه 2 داستان (هلن کون)

کونش که صورتی و کوچولو بود.

مامان: آخ شاهین کشتی مامانتو
من: میخوام کون بستنی بخورم ازت مامان. درست مثل کیک بستنی
مامان: جوووون بخور ازم

یه لیس کشیدم از زیر سوراخ کونش تا بالای شیار کونش و دوباره برگشتم پایین

من: مامان برو روی تخت تا کونت رو بخورم فقط

مامان دوتا کف دستش رو روی تخت فشار داد و پرید بالا و خوابید روی تخت. منم سه سوت لخت کامل شدم و رفتم و لای پاش رو باز کردم و شروع کردم به خوردن کونش. با دو انگشت لای سوراخ کونش رو باز کردم و لیسش میزدم

مامان: کونم رو بکن پسرم. عاشق کون دادنم
من: جدی؟ عجیبه پس کونت برجسته و کوچیکه
مامان: کون دادن ربطی به گنده شدن کون مثل بشکه نداره. ژنتیکه. پاشو برو از توی میز آرایش روان کننده بیار

رفتم و اوردم

مامان: اول حسابی کیرت رو چرب کن و بعدم با انگشت وسطت کونم رو چرب کن.
من: حالا دیدی سکس با من حال میده
مامان: مگه من گفتم نمیده؟ گفتم این کار اشتباست. هنوزم میگم
من: نه نه. غلط کردم اصلا گفتم. ضد حال نزنیا

کیرم رو حسابی چرب کردم. انگشتم رو چرب کردم و اول شروع کردم به مالیدن سر انگشتم دور کون مامان و یه دفه آروم کردمش تو

مامان: آخ جوووون. بدبخت مهتاب ولی میگفت خیلی حال میده. قشنگ مامان کونیتو انگشت کن.
من: ولی عجب کون تنگی داری مامان جون
مامان: مامانت کلا تنگه
من: فدای مامان تنگم بشم. کستم تنگه؟
مامان: آره عزیزم
من: آخ جون. عجب جیگری هستی پس
مامان: حالا دو انگشتت رو بکن تو

دو انگشتم رو کردم توی کونش

من: مامان همینجور که انگشتم توی کونته میتونی به پهلو به سمتم بشی
مامان: آره

میخواست بشه که اول سوتیتش رو باز کردم و بعد به سمتم شد.

مامان: به به لختم شدی
من: آره
مامان: یه دقه بزار کیرتو ببینم.

مامان سرش رو خم کرد. دستم از روی پهلوی کونش رد شده بود و دو انگشتم تا ته توی کونش رفت و آمد میکرد.

مامان: جون چه خشگله کیرت. خیلی وقته ندیدمش. سرش چه کلفته
من: عوضش از این به بعد هر روز می‌بینش
مامان: پس هر روز قراره لوله خرطومت رو توی سوراخام جا بدم؟
من: حتی وقتی پریودم بود کونت باید به راه باشه
مامان: زن شوهر دارما. نه دوس دخترت؟
من: با این شوهر دقیقا دوس دخترمی و همیشه هم دم دستم
مامان: خب بسه کونم آماده شد. حالا هر جور دوست داری بکن مامانت رو
من: اوووف. مامان کونی خودمی. به شکم بخواب و داگ استایل شو.
مامان: اوف من عاشق این مدلم

مامان داگ استایل شد و من پاشدم روی تخت وایسادم و سر کیرم رو گذاشتم جلوی سوراخش و کونش رو با دو دست گرفتم و یکم فشار دادم. کل کلاهک کیرم رفت تو

من: خوبه؟ راحتی؟
مامان: جووون چه حالی داد سوراخم واسه کیر پسرم باز شد. آروم ببر تو

اول دولا شدم و یه بوسه زدم روی کپل کونش

من: اوووف کون که نیست. جیگره جیگر

یه اسپنک آروم زدم روی کپلش و کیرم رو تا نصف کردم تو و دوباره نگه داشتم

مامان: وای جونم. لعنت به من گفتم اشتباست.‌بکن تا ته تو عزیزم

تا ته کیرم کردم تو. روان کننده عالی بود یکم نگه داشتم و حالا آروم آروم کشیدمش بیرون

من: مامان این کون رو از کجا آوردی. تو باید مدل باشی. باید مانکن بشی با این کون
مامان: از این به بعد این کونم فقط مال پسرمه. شهروز گه کونمو بخوره کیرش رو بکنه توی کونم
من: جون. یه کون اختصاصی واسه خودم

دولا شدم و کمرش رو بوس کردم و دوباره کیرم رو کردم تو تا اخر و تا سرش اوردم بیرون

مامان: حالا مسلسلت رو سرعتی جلو عقب بکن توی کونم.
من: اماده‌ای؟
مامان: چجورم

یه اسپنک زدم در کونش و کونش رو گرفتم و شروع کردم محکم تلمبه زدن. از شدت تلمبم مامان رفته رفته دستش رفت جلو و کامل به شکم خوابید روی تخت و منم کامل خوابیدم روش. اینجوری یکم سرعت تلمبه زدنم کم شد. کیرم رو تا ته کردم تو و گرفتمش و به پهلو خوابیدیم. دست راستم رو از زیرش رد کردم و سینش رو گرفتم و با دست دیگم کسش رو می‌مالیدم. حالا باز سرعتی شروع کردم به تلمبه زدن.

من: جووون. قربون مامان کونده خودم بشم من
مامان: کونده پسرمم. اوووف چه حالی میده. داری کس مامانی رو می‌مالی؟
من: آره مامان جون. دوس داری؟
مامان: نمیدونی توی کسم چه حالیه داره پسرش می‌مالتش

یکم دیگه که تلمبه زدم

مامان: عزیزم یه لحظه وایسا

نگه داشتم.

مامان: منو روی خودت همینجوری که کیرت توی کونمه بخوابون

صاف خوابیدم و مامانم به کمر اومد روم

مامان: دستت به چوچولم میرسه؟
من: آره عزیزم
مامان: دوس دارم همینجور که کیرت توی کونمه کسم رو بمالی و ارضا بشم. تو چوچولم رو بمال. خودمم انگشتم میکنم توش
من: عاشقتم مامان. دیواره‌های کونت به کیرم فشار میاره دارم دیوونه میشم
مامان: کون مامان واسه پسرمه فقط.

شروع کردم با دست چپ مالیدن چوچولش که خیلی کوچیک بود زیر دستم و خودشم کسش رو انگشت میکرد محکم. با دست راستم سینش رو می‌مالیدم و فشارش میدادم. مامان روم پیچ و تاب میخورد و کونش کیرم رو داشت له میکرد

مامان: نوک سینم رو فشار بده

نوک سینش رو فشار دادم. با خیال راحت آه و اوف میکرد. همه بدنش مخصوصا کونش خیلی سفت شده بود و منم به شدت چوچولش رو می‌مالیدم تا به شدت ارضا شد. بد نفس نفس میزد.

من: جووون. چیزی نیست مامان جون. آبت اومد؟
مامان: اووووف آره عشق مامان
من: راحت شدی؟
مامان: نه هنوز میخوام.

دستام رو دور سینش حلقه کردم

من: مامان جون دوتا پات رو بیار بالا و زانوت رو خم کن.

مامان دوتا پاش رو خم رد و یکمم کونش رو بالا گرفت و دستاشم گذاشت روی دستای من. کمرش رو به قفسه سینم خیلی فشار میداد که نفسم به زور بالا میومد. اما حالش به همین بود. شروع کردم به تلمبه زدن توی کونش. اما نه میشد سریع باشم و نه اینکه دیگه نفسم بالا میومد. گرفتمش و دوباره به پهلو شدیم و این بار دوتا سینش رو محکم توی دستم گرفتم و فشار دادم و به شدت شروع کردم به تلمبه زدن توی کونش تا آبم با فشاری که تاحالا تجربه نداشتم پاشید توی کون مامان. سینه‌هاش توی دستام آبلمو شد. خودشم دستام رو فشار میداد

مامان: جووون. سینه‌های مامانی رو فشار بده و آبت رو بریز توی کون مامانت. کون مامان رو دوست داری؟

بدنم به شدت به لرزه افتاده بود. نعره میزدم و آبم رو توی کونش با فشار و جهش خالی میکردم. بالاخره آروم شدم و از کونش کشیدم بیرون. مامان سریع به کمر خوابید و بعدم به سمت من به پهلو شد.

مامان: اوخی عزیزم. کون مامان همه شیرت رو کشید بیرون؟
من: وای مامان یه جوری ارضا شدم که تخمم درد گرفت. تاحالا اینجوری آبم نیومده بود
مامان: اینا از قدرتای کون مامانته
من: خیلی کونت دوست داشتنیه
مامان: مهتاب اونوقتا همیشه جای اینکه بهم بگه هلن جون ، میگفت هلن کون
من: پس حتی اونم توی کف کونته؟
مامان: اکثرا در حال انگل کردن کون منه. حالا بگو ببینم تو چرا تلفنای من و اونو گوش می‌گرفتی شیطون؟
من: مامان خوشگلم. آپارتمانه‌ها. حرفای تو رو میشنیدم خب. شصتم خبردار شد خبریه.

مامان یکم خودشو کشید بالا تا سینش اومد جلوی دهنم.

مامان: محکم بغلم کن و یکم ممی بخور تا حالت جا بیاد.

منم محکم بغلش کردم.‌سینش هاله‌ای نداشت و کلا سفید یه دست بود. شروع کردم به سینه بالاییش. مامان سرم رو نوازش میکرد. هلش دادم و خوابوندمش به کمر روی تخت و خوابیدم روش و شروع کردم به خوردن دوتا سینش. هر دوتاش رو با دست بهم چسبوندم و با زبون لای دوتا گنبدی سینش رو لیس زدم. بعد سینه چپش رو با زبونم لیس زدم زیرش رو. بوسش کردم زیر گردیش رو. بعد نوک سینش رو مک زدم و تا جایی که نیشد دایره دورش رو کردم توی دهنم و مکش زدم.

من: عجب بدنی ساختی مامان. عاشق سینه‌های سفتتم
مامان: بادکش کردن سینه میدونی چیه؟
من: نه
مامان: تا جایی که میتونی دایره دور نوک سینم روبکن ت ی دهنت و مکش بزن و هی سرت رو بالا پایین کن
من: قربون مامان سکسیم بشم من

حالا سینه راستش رو همینجوری که مامان گفت شروع کردم به مک زدن.

مامان: محکم‌تر. سینم رو از جاش بکن. جوووون

سینه چپش رو با دست چپم شدید فشار میدادم. حالا سینش رو ول کردم و یکم لیس زدم زیر بغلش رو که سفید سفید بدون مو بود و بوی خوش صابون میداد هنوز

مامان: حالا تو بخواب تا من بیام روت.

من دست راستم رو بردم زیر گردنش و دست چپم هم بردم زیر کمرش با خودم چرخوندمش. حالا مامان اومد روم. مامان کسش رو گذاشت روی شکمم و نشست روی شکمم و خم شد و سینش رو گذاشت توی دهنم.

مامان: بخور عشق مامان. ممی مامان رو بخور. کاش شیر داشتم شیر مامان رو می‌خوردی.

مامان یکم خودشو صاف کرد و با دوتا دستش سینه‌هاشو گرفت و فشار داد تا سرش باد کنه و گفت عشق مامان زبونت رو فقط بیار بیرون. آوردم و مامان سر سینه راستش رو گذاشت روی زبونم و بعد شروع کرد به چپ و راست کردن خودش و سر سینه‌هاش رو روی زبونم میکشید. بعد سینه چپش رو گذاشت توی دهنم و من شروع کردم به مک زدن شدیدش. مامان آه و اوف میکرد و کسش رو روی شکمم مالش میداد.

مامان: خوب خوردی دیگه سینه مامان رو؟

سینش رو ول کردم و گفتم اوف مامان عجب سینه‌هایی. تو رو خدا از این به بعد هر روز بهم ممیاتو بده بخورم

مامان: باشه عشق مامان
من: حالا نوبتیم باشه نوبت کس خوشگلته بخورم که هنوز درست ندیدمش.
مامان: نه یه برنامه دیگه اول دارم برات. حتی قبل اون اول اینو ببین

مامان از روم رفت کنار و اول پشت به من نشست و به سمتم قمبل کرد

مامان: سوراخ کونم رو ببین. ببین چجوری آب پسرم داره میاد بیرون از سوراخم

نگاه کردم و دیدم آبم از کونش اومده بیرون و داره به سمت کسش سرازیر میشه

من: اوف چه صحنه باحالیه.
مامان: یکم مامان رو انگشت کن. آب کیرت که زده بیرون رو با انگشتت جمع کن و بکنش دوباره توی کونم.

منم با انگشت جمع کردم و کردمش توی کونش و شروع کردم به انگشت کردنش. رفتم و یه بوس کردم از لپ کونش.

مامان: سوراخم رو نخوریا. دیگه کثیف شده
من: خب میخوام بخورم کونت رو. این عشق منه
مامان: اول انگشتت رو تا ته بکن تو و یه دفه بکش بیرون.

کردم و یه دفه کشیدمش بیرون و آب کیرا با فشار از کونش زد بیرون.

من: اوف کونت خیلی قابلیت داره‌ها.
مامان: آررره. هنوز مونده ببینی. حالا پاشو بریم حموم که یه کاریت دارم.

مامان از تخت اومد پایین و رفت سر میز ارایشش و یه مایعی رو برداشت و منم دنبالش و رفتیم توی حموم. مامان آب رو باز کرد و ولرمش کرد و منو کشید توی بغل خودش و باهم رفتیم زیر دوش و وایسادیم به لب گرفتن. یکم که لب گرفتیم

مامان: این مایع شست و شو نقاط جنسی هست. حالا من چار دست و پا کف حموم میشینم و تو یکم سوراخ کونم رو باز کن و این مایع رو چند قطرش بریز توی کونم. بعد زود انگشتت رو بکن توش تا در نیاد. آخر سر شیر تلفنی رو بردار و آب بگیر توی کونم تا کونم تخلیه بشه.

من: پس واسه همینه کونت انقدر تمیز و خوردنیه.

مامان نشست کف زمین و منم نشستم پشتش. مامان واسم قمبل کرد و من اول انگشتم رو کردم توی کونش. باز که شد سریع چند قطره ریختم توی کونش و دوباره انگشتم رو کردم توش.

مامان: اووووف. انقدر یخه که نگو
من: الان کونت یخ شد؟
مامان: آره. حال میده
من: قربون حال کردنت بشم من
مامان: حالا آب بگیر توی کونم

شیر تلفنی رو برداشتم و سرش رو چرخوندم تا آب رو پخش نکنه و متمرکز بشه و با فشار. انگشتم رو از کونش درآوردم و سریع آب رو گرفتم توی کونش

مامان: وای چه حالی میده. مخصوصا که پسرم میکنه

کلی آب ریختم توی کونش

مامان: خب دیگه بسه. حالا زود به پهلو بخواب روی زمین.

بعد سریع خودش انگشتش رو کرد توی کونش و همینجور که انگشتش توی کونش بود به حالت دستشویی کردن نشست پشت به من. یکم روی دو پاش بلند شد تا کونش بره هواتر.

مامان: حالا نگاه سوراخ کون مامان کن

انگشتش رو بیرون کشید و کلی آب از کونش ریخت بیرون.

من: اوووف مگه میشه؟
مامان: من خودمم نمیدونم این مایع چیه. میدونم پورن استارا استفاده میکنن. وقتی بکنی توی کونت ، در ثورتی کا کونت خالی باشه و دستشویی قبلش کرده باشی ، آب که بکنی توی کونت کونت رو شست و شو میده و هر چی هست رو میاره بیرون. منم که قبلش دستشویی کرده بودم. آب کیر بده توی کون بمونه. باکاری جمع میشه

من: اووووف صحنه باحالی بود. میگم تو که آماده بودی چرا وقتی اومدی توی بغلم پس پشیمون شدی؟
مامان: عزیزم الآن ببین چجوری دیووونه بازی میکنم.‌کلا مامانت یکم کم داره

پاشدم گرفتمش توی بغلم و بوسش کردم

من: عاشق مامان دیونمم
مامان: منم عاشقتم. میگم من جیش دارم. تاحالا جیش کردن زنا رو دیدی؟
من: توی پورن. از نزدیک که نه

توی حموم توالت فرنگی بود.‌مامان خواست بره روی توالت فرنگی بشینه و منم ببینمش که

من: یه پیشنهاد دادم مامان جون
مامان: چی؟
من: همینجا جلوم بشین و جیش کن و منم جلوت بشینم و ببینم
مامان: فقط نخوای ازم جیش کنم روتا. از این کار بدم میاد
من: نه نه. فقط ببینم
مامان: بشین اینجا و تکیه بزن به دیوار

نشستم و مامانم روبرم نشست و لای پاش رو باز کرد

مامان: خوب نگاه کسم کن
من: عه یه دقیقه صبر کن. تازه کست رو دیدم. بزار خوب نگاش کنم
مامان: باشه بیا جلو

رفتم جلو و نشستم لای پاش

من: اوووف چه کست کوچیکه و پف کرده. خیلی خوشگله. دیشبم که توی چرخ و فلک دستش زدم معلوم بود کس پف داریه؟
مامان: وقتی تحریک میشم پف میکنه
من: خیلی خوشگله و نازه
مامان: عزیزم خیلی جیش دارم. برو بشین و بزار جیش کنم بعد میدمش بهت هر کاریش خواستی بکن
من: چشم

زود رفتم و نشستم و خیره شدم لای کسش. لحظه‌ای که سوراخ کسش خوتست باز بشه و جیشش بیاد خیلی برام دلچسب بود. کیرم رو گرفتم توی دستم و می‌مالیدمش. جیشش با فشار ازش اومد

من: مامان سینت رو فشار بده با دستت جلوم

مامان زود با دو دستش در حالی که داشت جیش میکرد دوتا سینش رو محکم فشار داد برام. خیلی باحال بود. خیلیم جیش داشت و بالاخره تموم شد.

مامان: دیدی جیش کردنم رو؟
من: خیلی باحال بود.
مامان: عزیزم پاشو شیر تلفنی رو بیار و اول کف حموم رو بشور.

جیشش مستقیم رفته بود توی سوراخ چاه وسط حموم. ولی بازم شستم

مامان: حالا بیا بشین وسط پام و کس مامان رو براش بشور.
من: اوووف مامان. با این کارات می‌میرم
مامان: مامانت فوق حشریه و پر از فانتیزی. سکس با مامانت رو بخوای باید همش رو قبول کنی
من: قربونت بشم من

نشستم لای پاش و فشار آب رو کم کردم و شیر آب رو گرفتم روی کسش و شروع کردم به مالیدن کسش زیر آب.

مامان: عزیز مامان چقدر خوب می‌مالی کس مامانت رو. لاش رو باز کن و انگشتت رو بکش لای کس مامان

لاش رو باز کردم و اول آب ریختم و حسابی شستمش و بعد شروع کردم به انگشت کشیدن لای کسش و بعدم انگشت وسطم رو کردم توش. مامان چشماش رو بست و سرش رو چسبوند به دیوار و یه آه عمیقی کشید.

من: مامان کس خوشگلت رو میخوام بخورم
مامان: پسرم الان جیش کردم شاید کثیف باشه. اول برو صابون بیار و برام بشورش بعد بخور کس مامان رو

پاشدم و صابون رو آوردم و کف دو دستم رو حسابی صابون مالیدم. شیر آب رو بستم و نشستم جلوش و شروع کردم با کف دستام کسش رو مالیدن.

مامان: اوووف شاهین. آهههههه. آههههه
من: جونم مامان خوشگلم. عاشقتم. عاشق این کس خوشگلتم
مامان: وای شاهین دارم می‌میرم

مامان دستش رو گذاشت روی دستم و نزاشت دیگه تکونش بدم.

مامان: یه دقه صبر کن. میخوام دست پسرم رو روی کسم حس کنم. اووووف. چرا زودتر با تو از این کارا نکردم. خاک تو سرم
من: عه عه. چه خوشگل کست داره نبض میزنه زیر دستم
مامان: شاهین خیلی حالم بده. میدونی چند ساله اینجوری حال نکردم ره این شدت؟
من: قربونت برم. خودم بهترین حالا رو بهت میدم
مامان: نمیخوام به این زودی ارضا بشم. پاشو آب سرد بریز روی کسم تا آروم شم یکم

پاشدم و شیر تلفنی رو گرفتم روش و حسابی کسش رو با آب سرد شستم. دوباره دستام رو کفمالی کردم و نشستم روی زمین جلوی مامان. دستم رو روی کسش گذاشتم و خیلی آروم شروع کردم به مالیدنش. مامان چشماشو بسته بود و فقط آه و اوف میکرد

من: مامان یه جوری بخواب یا بشین تا هم کست رو بمالم هم کون خوشگلت رو
مامان: برو اونور

رفتم کنار و مامان خوابید کف حموم. بعد به پهلو شد پشت به من و بعدم پاش رو توی شکمش خم کرد و کونش رو حسابی قمبل کرد سمت من و لای پاشم باز شده بود حسابی.

من: اوففف. این کون خوشگل رو نگا

رفتم جلو و دست راستم رو بردم لای پاش و شروع کردم به مالیدن کسش و با دست چپم بالافاصله شروع کردم به مالیدن چاک کونش. دیگه مامان جیغ میزد کف حموم. کپل سفت کونش رو بوسه بارون کرده بودم. مامان خودش داشت سینش رو می‌چلوند

مامان: تندتر. تندتر کسم رو بمال پسرم

انقدر کسش رو مالیدم تا زیر دستم ارضا شد.

مامان: اوففف بسه. بسه دیگه طاقت ندارم

ولش کردم و رفتم اونطرفش و به پهلو خوابیدم جلوش. مامان تا منو دید کنارش اومد توی بغلم و لبش رو چسبوند به لبم. کمرش رو نوازش میکردم و لبش رو مک میزدم. زبونامون رو بهم میزدیم و بعدش حسابی گردنش رو لیس زدم.

مامان: کیرت توی کونم بود و حالا نوبت شستن کیر خوشگلته
من: خوردن کست پس چی؟ بعدم کون به اون تمیزی
مامان: من توی سکس وسواسم. اول کیرت رو بشورم و بعدم خودم کسم رو میزارم توی دهن پسرم.

محکم بغلش گرفتم و باز لبای شیرینش رو مک زدم. از هم جدا شدیم و مامان نشست کف حموم و گفت بهش شیر تلفنی رو بدم. مامان آب رو نسبتا داغ کرد.

مامان: با این کار احتمالا جیشت بیاد. فقط حواست باشه نریزی روی منا. خیلی بدم میاد جیش بریزه روم
من: چشم. اتفاقا خیلی جیشمم میاد
مامان: خوبه. جیش کردن با کیر شق سخته. ولی حالا اینجوری یه دفه میاد ازت

مامان شیر آب رو گرفت زیر گردن کیرم.

من: چه داغه
مامان: خیلی نیست که بسوزی؟
من: نه حال میده

مامان خیلی آروم دستش رو جلو عقب میکرد و آب که با فشار می‌ریخت روی کیرم یه حالتی شبیه به جق زدن بهم دست داده بود. یه دفه احساس کردم یه چیزی داره از کیرم میاد. جلوی مامان چرخیدم و کیرم رو گرفتم سمت دیوار. مامان دستش رو چرخوند و همینجور آب روی کیرم می‌ریخت تا جیش ازم زد بیرون. فشارش کمتر حالت عادی بود چون کیرم شق بود. اما با یه حال عجیبی ازم اومد بیرون و مامان هم همچنان آب می‌ریخت روی کیرم

مامان: یکم فشار بیار به خودت تا همه جیشت خالی بشه و نمونه.

بعد خودش دو انگشتش رو کشید روی گردن کیرم تا همه جیشم در بیاد

من: چه حالی داد
مامان: آره میدونم. به شما مردا خیلی حال میده. حالا بیا شیر آب رو بگیر و کف حموم رو بشور

منم شستم و مامان هم مشغول صابون مالی کف دستاش بود.

مامان: خب بیا جلوی مامان وایسا

رفتم و جلوش وایسادم.

مامان: جون چه کیری داره پسرم.
من: دوس داری کیرم رو؟
مامان: فداشم میشم

مامان دست پر از کفش رو مالید به تخمام و کل تخمام رو گرفت توی دستش و فشار داد.

مامان: چه توپای سفتی این تو هست
من: پر آب کیره
مامان: که خالی بشه توی مامانت؟
من: اوف آره
مامان: جوووون. چه کیر و تخم سفیدی. همیشه واسه مامانت بی مو نگهش دار

مامان دستش رو کرد لای پام و از رگ قبل تخمم(پرینه) دستش رو کشید تا روی تخمام. همیتجور که تخمام توی دستش بود ، حالا با دست دیگش کیرم رو گرفت و دستش رو روی کیرم جلو عقب کرد.

مامان: جووون. سوراخ کیر پسرم رو ببین
من: مامان
مامان: جونم پسرم
من: عاشقتم. تو خیلی سکسی هستی
مامان: مامان هلنم عاشقته. عاشق یه دونه پسر سکسیشه

مامان گردن کیرم رو ول کرد و حسابی با کف دستش کلاهک کیرم رو مالید

مامان: اصلا نمیخوام ارضا بشیا. همه آبت رو باید بریزی توی کسم. وثتی داشت میومد بگوم

مامان دستش که روی تخم بود رو دوباره برد لای پام و شیار کونم و سوراخ کونم رو مالید و دوباره تخمم رو گرفت

مامان: این تخما رو باید فقط لیس زد. جوووون چه تخمایی هست. چه سفته
من: وای مامان دیگه بسه

مامان زود ول کرد و آب یخ رو باز کرد و با شیر تلفنی گرفت روی کیرم و حسابی شستش بدون اینکه دستش بزنه. آب سرد حسابی کیرم رو بی حس کرد. بعدم مامان رفت و همون مایع که کرد توی کونش رو آورد و چند قطره ریخت روی کیرم و با دستش مالیدش کیرم رو. کیرم به شدت یخ شد و بی حس شد انگار. حتی انقدر بی حس شد که داشت می‌خوابید دیگه. مامان حسلبی کیرم رو آب کشید و بعد که دید داره میخابه یه دفه کلش رو کرد توی دهنش و کیرم توی دهنش درجا شروع کرد به شق کردن. حس خوبی بود کیرم توی دهنش داشت سفت میشد. مامان زبونش رو به سر کیرم میزد و چشمای خمارش رو انداخته بود توی چشمام.

من: آخ مامان جون

مامان کیرم رو در آورد و با زبون یه لیس از زیر کیرم زد تا اومد سرش و دوباره سرش رو کرد توی دهنش و مکش زد. با دستش گردن کیرم رو گرفت و سر کیرم رو به گوشت توی لپش کشید

من: وای چه دهن گرمی داری مامان

فعلا خیلی احساس یخی داشتم توی کیرم و خبری از تحریک شدن بیش از حد نبود. دستم رو کردم توی موهای خیس مامان. مامان تخمم رو گرفت توی دستش و حالا شروع کرد به تلمبه زدن با دهنش. بعد کیرم رو درآورد و یه تف انداخت سر کیرم و دوباره کردش توی دهنش و به شدت کیرم رو جلو عقب کرد توی دهنش. دولا شدم و پیشوتیش رو بوسیدم. مامان کل کیرم رو کرد توی دهنش و نگهش داشت. داشت خفه میشد و عق میزد که درش آورد و تف انداخت روی کیرم. و حالا با دست نرمش برام جق میزد و بلافاصله تخم چپم رو کرد توی دهنش. عجب حس خوبی بود که یه دست زن واست جق بزنه. دیگه دست مامان خودم باشه که واویلا. مامان با دستش تخمم رو گرفت و فشار داد و باد که میکرد هی لیسش میزد و کیرمم به سرعت جلو عقب میکرد تا یه دفه ولش کرد.

مامان: حالا بشین.

نشستم کف زمین و خودش حالا پاشد و رفت به دیوار تکیه زد

مامان: روی زمین سر بخور بیا جلو و کس مامانی بخور واسش
من: جوووون. کست رو میخوام

مامان با دوش تلفنی آب یخ ریخت روی کسش و منم رفتم جلو و وسط پاش نشستم. مامان شیر آب رو گرفت اونطرف و و آب رو بست و من دستم رو از لای پاش بردم بالا و کف دستم رو گذاشتم روی کونش و زبونم رو بردم یه لیس کشیدم لای کسش. مامان خودش با دو انگشت لای کسش روباز کرد و من یه حالا راحت لای کسش رو لیس میزدم. دستم که پشت کونش بود رو انگشت وسطم رو به سوراخ کونش رسوندم و فشارش دادمو انگشتم رو کردم توی کونش. با دست آزاد دیگم سوراخ کسش روباز کردم و لبم رو گذاشتم روی سوراخش و مکش زدم حسابی و زبونم رو توی کسش میکردم.

مامان: آخ پسرم. مامانی رو بگا بده.

انگشتم رو کردم توی کسش و شروع کردم به لیس زدن و مکیدن چوچول کوچولوی ورم کردش. حالا توی دوتا سوراخش انگشت کرده بودم. مامان داشت حالش خراب میشد باز. خیلی داشتم محکم چوچولش رو لیس میزدم.

مامان: آخ شاهین. یه لحظه وایسا. کسم رو ول کن.

کلا کسش رو ول کردم. ولی انگشتم هنوز توی کونش بود.

مامان: نه کلا ولم کن. یکم خودم رو آروم کنم. نمیخوام ارضا بشم فعلا.

انگشتمم از کونش بیرون کشیدم و مامان از جلوم رفت و اون مایع رو آورد و دوباره برگشت جلوم. ولی این بار پشت بهم.

مامان: یکم کونم رو بخور عزیزم تا من با این کسم رو آروم کنم
من: جوووون. هلن کون خودمی

مامان خندید و من دوتا لپ کونش رو گرفتم و زبونم رو رسوندم به چاک کونش و لیس از بالا تا پایین کونش رو کشیدم و برگشتم بالا. لبم رو گذاشتم روی سوراخ کونش و حسابی مکش زدم. مامانم داشت دو سه قطره مایع رو روی کسش می‌ریخت و یکم مالیدش تا کسش حسابی یخ بشه. خوب که مکش زدم کونش رو و دیگه ولش کردم ، مامان خوب با آب سرد جلو و عقب خودش رو شست و اومد کف حموم خوابید.

مامان: کس و کون مامانی برای خوردن توسط پسرش آمادست. بفرمایید

نفهمیدم چجور نشستم کنارش و اول یه لب توپ ازش گرفتم و بعد یه لیس زدن به سینه‌هاش و نوک سینه‌هاش رو خوردم و همینجور از سینه‌هاش بوسه زدم تا رسیدم به شکمش و بعدم کسش. درست نشستم وسط پاش و با دو تا شصتم سوراخ کسش رو باز کردم و زبونم رو کردم توی سوراخ کسش و مکش زدم. دوتا پاش رو دادم بالا و کونش رو لیس میزدم و کسش رو می‌مالیدم.

مامان: کونم رو انگشت کن. اونم با دوتا انگشتت

اول یه انگشتم رو کردم توی کونش و یه انگشتمم کردم توی کسش و شروع کردم با زبونم چوچولش رو مالیدن. یکم که انگشتش کردم ، انگشتم رو از کونش در اوردم و یکم کونش رو مک زدم و تف انداختم روی سوراخش و حالا انگشت وسط و اشارم روبهم چسبوندم و فشارش دادم روی کونش. انگشت وسطم که راحت رفت تو. سر انگشت اشاره هم یکم فشار دادم و با شصتم سوراخش رو کشیدم تا رفت تو حالا فشار دادم. دوتا انشگتم تا نصفه رفت تو. لبم رو چسبوندم به سوراخ کسش و حسابی مکش میزدم. مامان بدجور داشت جیغ میکشید و کمرش رو روی زمین پیچ و تاب میداد. همینجور که داشتم کسش رو میخوردم فشار انگشتام رو بیشتر کردم تا دوتا انگشتم تا ته رفت توی کونش. خیلی کونش باحال بود. انگشتام رو یکم کشیدم بیرون و دوباره بردم تو و چوچولش رو با لبام فشار میدادم. مامان که دیگه داشت ارضا میشد سرم رو بادستش گرفت و فشار داد به کسش و توی دهنم ارضا شد. کسش خیلی لزج شد و طعم بدیم نداشتت. شایدم بوی صابون نمیزاشت بو یا مزه بدی
     
  
مرد

 
ادامه 3 داستان (هلن کون)

داشته باشه. من که خیلی باهاش حال کردم. لبم رو از کسش جدا کردم ولی انگشتام هنوز بود توی‌ کونش و جلو عقب میشد.

من: مامان جون کون میخوام
مامان: بکنی؟
من: آره. طاقت ندارم
مامان: باشه. فقط سعی کن آبت نیاد توی کونم. واسه کسم میخوامش
من: کیرم هنوز یخه و کاملا بی حسه.
مامان: خب دوس داری چجوری کون مامان رو بکنی؟

انگشتام رو درآوردم و گفتمش پاشو وایسا. خودمم پاشدم. مامان اول رفت مایع رو آورد.

مامان: من گاهی اگه بهم حال بده با کون دادن هم ارضا میشم. کیر خوشگل تو هم که بهم حال میده. پس اول هم یکم از این مایع بریز روی کیرت. هم من دولا میشم و بریز توی کونم. هم یخ نیشه و بی حس میشه یکم هم تمیزش میکنه

ازش مایع رو گرفتم و باهاش دوباره کیرم رو شستم و مامانم جلوم وایساد و خم شد. دولا شدم و مایع رو چند قطره ریختم توی کونش و سریع انگشتم رو کردم توی کونش تا بره تو. مایع رو گذاشتم کنار و از پشت بغلش کردم و موهاش رو زدم کنار و گردنش رو بوسیدم. سینه‌ااش رو توی مشتام گرفتم و می‌مالیدم. کیرم که داشت بی حس میشد و شل میشد ، با این کارم حسابی شق شد. اما یخ بود انگار.

من: مامان جون یکم دولا شو

مامان دولا شد و من گردن کیرم رو گرفتم و سر کیرم رو گذاشتم روی کونش و فشار دادم. مامانم خودش آروم اروم کونش رو به عقب فشار میداد. یه باد بی صدا از کونش خارج شد و انگار یه پیس صدا داد کونش و کل کلاهک کیرم رفت توی کونش. آروم اروم فشار دادم و تا دسته کیرم رفت تو. مامان زود صاف شد و من دوتا دستم رو گذاشتم روی سینه‌های گردش و فشارشون دادم

مامان: اوف شاهین چه حالی میده. خیلی کیرت کلفته
من: خیلی کون خودت تنگه مامان جون
مامان: مامان کونی خودتو بوس کن عزیزم. کونی پسرمم من

گرونش رو بوس میکردم و سینه‌هاش رو فشار میادم و می‌مالیدمشون. فعلا اصلا تلمه نمیزدم و می‌خواستم کونش رو با کیرم حس کنم.

مامان: بیا بریم سمت دیوار

همینجور که کیرم توی کونش بود باهم رفتیم سمت دیوار و مامان دستش رو گذاشت روی دیوار

مامان: چه حس خوبیه کیر توی کونت باشه و راه بری
من: دوس داری کونت همش پر باشه؟
مامان: دوس دارم کیر پسرم همش توش باشه
من: قربون مامان کونی خودم بشم من
مامان: من هلن کون یه دونه پسرم هستم
من: تو عشق منی. تو هلن جون منی

آروم کیرم رو کشیدم تا کلاهکش بیرون و دوباره فشارش دادم تو

مامان: جون توی کون مامانت تونل بساز تا قطارت بره و بیاد

دست چپم رو گذاشتم روی کسش تا چوچولش رو بمالم و خودمم سرم رو چسبونده بودم به گردنش و گردنش رو دیگه داشتم می‌خوردم. یکم وحشی شده بودم از این کون درجه یکش. با شدت تلمبه میزدم. مامانم جیغ میکشید توی بغلم.

مامان: آههههه. جون قربون وحشی شدنت بشم. آااااخ بگما بده مامان رو. گردنم رو له کن

خیلی زود بود که داشت حالم خراب میشد. دیگه کیرم بی حس نبود و داشت داع میشد از کون داغ مامان. دست از تلمبه کشیدم و کیرم رو تا ته توی کون مامان بی حرکت نگه داشتم. شیر دوش آب پخش کن دیواری رو باز کردم و با مامان رفتیم زیر دوش. مامان سرش رو بلند کرد و توی مشیر آب گرفت

مامان: حالا یکم تلمبه بزن. فقط آبت نیاد

خیلی حشری شده بودم و نفس نفس میزدم. کسش رو ول کردم و دوتا سینش رو محکم گرفتم و تلبه زدم. حس کردم داره آبم میاد که زود کشیدمش بیرون کلا. مامان سریع برگشت به سمتم و دوتا دستش رو دور گردنم حلقه کرد و لبش رو گذاشت توی لبم. وحشیانه و پر قدرت داشتیم لب می‌گرفتیم. خیلی گدشت از لب گرفتمون

مامان: حاضری واسه کس مامان بریم بیرون؟
من: مثل یک مرد حاضرم
مامان: قربون مردم بشم من. فقط قبلش بیا خودمون رو یکم بشوریم.

مامان دوباره کیر منو و منم کس و کونش رو شستم و رفتیم بیرون. مامان یه حوله تاحالا باز نشده که توی کمد گوشه حمام بود رو باز کرد و پیچید دور من و همه جام رو خشک کرد و گفت حالا هم با همین حوله منو خشک کن. خشکش کردم و لخت رفتیم بیرون.

مامان: بشین روی صندلی میز آرایش. نشستم و اونم بهپشت اومد روی زانوم نشست و سشورار دستش بود. سشورار رو روشن کرد و داد بهم تا موااش رو براش خشک کنم. عجب لذتی داشت موهاش رو بوروس بکشم و خشکش کنم. کامل که خشک شد ، مامان بلند شد

مامان: هر رنگ لاک و هر رنگ رژلب خواستی بردار بیار.

من یه لاک قرمز و یه لاک مشکی برداشتم و یه رژلب قرمز و مداد چشم و ریمل هم برداشتم.

مامان: چه خبره؟
من: میخوام آرایشت کنم.
مامان: جوووون.

مامان خوابید روی تخت. انگشتای پاش لاک قرمز داشت و رنگشم هنوز نرفته بود. رفتم کنارش نشستم و دستش رو گرفتم و یه بوس کردم دستش رو. نشستم دونه دونه اول با لاک قرمز انگشتای دستش رو قرمز کردم. مامانم نگام میکرد و قربون صدقم میرفت. یه دستش که تموم شد ، رفتم اونورش و اون دستش رو هم زدم. خیلیم با دقت میزدم که پوست انگشتش رو یه موقع نزنم.

مامان: این لاک مشکی واسه چیه؟
من: صبر کن حالا.
مامان: این ابرش که باهاش لاک میزنن کلا باریکه خیلی
من: میدونم روش خوندم.

لاک مشکی رو باز کردم و روی هر انگشت چندتا اثر کوچیک در حد چند نقطه مشکی روی ناخنش جا میزاشتم

من: بفرما اینم طرح کفشدوزکی. حالا هی برید کلی پول بدین ناخنتون رو طرح بزنن روش. همین کاشتن کافیه. الآن این طرح بده؟ ما پسرا عاشق لاک زدن ناخنیم

مامان: وای قربونت بشم. چه خوشگل شد. واقعا شما پسرا دوس دارید لاک بزنید ناخن زنا رو؟
من: من خودم دوس دارم. از هر کیم پرسیدم دوس داشته
مامان: نمیدونستم. از این به بعد کارت در اومد پس
من: من که دوس دارم.

لاک کاریش تموم شد دیگه. رژلب قرمز رو برداشتم و لبای کوچیک غنچه‌ایش رو رژلب زدم. حالا ریمل و مداد چشمش موند. مامان یادم داد چجوری و بهتر خودش براش چشمای خوشگلش رو آرایش کردم. اینا رو برداشتم و بردم گذاشتم سر جاش و برگشتم و خوابیدم روی مامان و شروع کردم به خوردن سینه‌هاش. هر کدوم رو پنج دقیقه مک زدم تا مامان با دستش از روی خودش هلم داد اونور و امومد نشست وسط پام و یه تف انداخت سر کیرم و گردنش رو گرفت و سر کیرم رو کرد توی دهنش و مکش زد. با دست دیگشم تخمم رو مالش میداد. یکم که ساک زد ، اوند نشست روی پام و کیرم رو چسبوند به شیار کسش. دستش رو گذاشت روی کیرم و فشارش داد به شیار کسش و خودش رو بالا پایین کرد تا کیرم روی کسش مالیده بشه. بعد کیرم رو با دستش خوابوند روی شکمم و تف انداخت روی گردن کیرم و یه تفم انداخت کف دستش و کسش رو خیس کرد و شیار کسش رو گذاشت روی گرون کیرم و نشست روی کیرم. کیرم بین کسش و شکمم ساندویچ شد. شروع کرد خودش رو جلوعقب کردن روی کیرم. یکم که کرد

من: مامان ممی. میتو میخوام بخورم.

مامان روی کیرم ثابت شد و خودش رو خم کرد و سر سینه چپش رو گداشت توی دهنم. مثل قحطی زده ها مکش میزدم و با دستم فشارش میدادم. بعد کلی خوردن سینش ، مامان صاف شد و یکم خودش رو روی کیرم مالید و بعد رفت کنار

مامان: هر جوری دوس داری مامان هلنت رو از کس بکن. آبتم بریز توش
من: مطمئنی مامان؟
مامان: آره. هر جوریه باید آبتو توی کسم حس کنم. آبت باید بپاشه توی وجودم. بعد قرص میخورم.
من: جووون. قربونت برم

مامان به کمر خوابیده بود. رفتم و دوتا پاش رو دادم بالا و یه بوس کردم از کسش و گردن کیرم رو گرفتم و کیرم رو آروم فشار دادم تو

من: اوووف مامان چه گرم و تنگه
مامان: حالا هلن کونم یا هلن کس؟
من: تو هلن کون یکی یه دونه منی عشق من

کیرم رو کامل کشیدم بیرون.‌لحظه‌ای که سر کیرم از کسش در اومد ، مامان یه آه کشید و جشماش سفید شد یه لحظه. دوباره کیرم رو فرستادم تو افتادم روش و شروع کردم به تلمبه.های خیلی آروم ولی عمیق زدن. مامان پاهاش رو دور کمرم حلقه کرد

ماگان: اوووف شاهین. داری دیوونم میکنی. آروم میزنی چه حال میده

کیرم رو بی حرکت کردم توی کسش و یه لب ازش گرفتم و گفتم بالاخره برای این روزا کلی فیلم دیدما

دوباره شروع کردم آروم تلبمه زدن. مامان اه و اوف میکرد و دیگه پاهاش رو کنارم صاف کرد. با دستای نرمش کمرم رو نوازش میکرد.

مامان: جووون. قربون کمر سفت پسرم بشم

کیرم رو کشیدم بیرون و یه بوسه زدم روی لبش و کنارش خوابیدم و بهش گفتم به پهلو پشت به من شو.

زود اومد توی بغلم و پای چپش رو توی هوا گرفت. دستم رو بردم جلوی دهنش و تف کرد کف دستم و مالیدم به کسش و کیرم رو کردم توش. مامان کامل پاشو گذاشت روی پاش. دست راستم رو از زیر گردنش رد کردم و دور گردنش دستم رو حلقه کردم. با دست دیگمم دوتا پستونش رو هی می‌مالیدم و محکم توی بغلم گرفته بودمش و تلمبه میزدم. ا لش آروم و بعد سرعتی. زیر یه دقیقه تنش توی بغلم لرزید و ارضا شد. سینش دو آبلمو کرده بودم. کسش خیلی داغ و لزج شده بود. خیلی تحریک شده بودم و از کونش که آبم اومد خیلی وقت بود ارضا نشده بودم و فقط تا سر حد مرگ تحریک شده بودم. آنچنان آبم با فشار ریخت توی کسش که مامان یه لار دیگه هم آه کشید و تنش به لرزه آفتاد. کسش خیلی تنگ شده بود. پاشم که انداخت روی پاش دیگه تنگ‌تر شده بود. من اصلا نا نداشتم چشمام رو باز کنم. دستام که دورش حلقه کرده بودم ، شل شد.

مامان: خوبی پسر گلم؟
من: مامان کست همه آبم رو کشید بیرون. اصلا ارضای عجیبی بود.
مامان: واقعا چه لذتش بیشتر هست وقتی کیری که داره میره توت مال پسرت باشه.

کیرم دیگه کوچیک داشت میشد و از کس مامان بیرون اومد.

مامان: کیرت وقتی میاد بیرون یه حال خوبیه. اصلا نمیشه وصفش کرد.

گوشی مامانم زنگ خورد و کنار بالشتش روی تخت بود. مامان از بغلم اومد بیرون و رفت گوشیش رو برداشت و دید خاله مهتابه. مامان روی اسپیکر گذاشتش

مهتاب: سلام هلن. خوبی
مامان: سلام خوبم ت چطوری
مهتاب: عالیم. میگم من امروز نمیتونم ببام باشگاه. دنبالم نیا
مامان: منم نمیتونم اتفاقا. میگم قطعش کن باهات تصویری بگیرم یه چی نشونت بدم.
مهتاب: نه تصویری نه. الآن در وضعیتیم که تو خوشت نمیاد ببینی
مامان: چه وضعیتی؟
مهتاب: تو املی. الان لخت توی بغل پوریام. حوصله نصیحت کردنت رو ندارم.
مامان: میگم قطعش کن تصویری کارت دارم.

مامان قطعش کرد و رفت توی واتساپش تا تصویری بگیره.

من: چه کار میکنی مامان؟
مامان: زود کیرت روشق کن ببینم.
من: خستست
مامان: زود باش. مگه نون نخوردی؟
من: نه والا. صبحونه نخوردم
مامان: این همه ممی منو خوردی. کون و کسم بوده. بسته. زود شقش کن کار دارم. نگاه کونم کن. بدو
من: حداقل خودت دستش بزن زود شق بشه.

مامان اصلا از سر جاش پاشد نشست و منو صاف خوابوند و کیرم رو کرد توی دهنش و مکش زد. همینجور که توی دهنش بود روزی زانوش پشت به من چرخید و کون خوشگلش رو کرد سمتم. توی دهن مامان کیرم کامل شق شد. البته آب کیر خودم و آب کس مامان روش خشک شده بود. مامان که کامل از شق شدنش خیالش راحت شد پاشد سریع روان کننده رو اورد ریخت روش و با دستش مالیدش. بعد پشت به من و به پهلو خوابید کنارم.

مامان: بدو بکنش توی کونم. تا دفه دیگه به من نگه امل. دفه دیگه پز کیر هسه خرمای فسقل بچش رو که میکنتش به من نده.
من: اما از این حسادت زنانه.

روان کننده رو ریختم روی انگشتم و کونش رو چرب کردم و کیرم رو کردم توی کونش

من: من روم نمیشه جلوی خاله مهتاب
مامان: غلط کردی. میخوام پز کیر کلفت پسرم رو بدم. محکم بغلم بگیر

محکم بغلش گرفتم و مامان تماس رو برقرار کرد. خاله مهتاب چشمش گرد شده بود. اونم لخت در کنار پوریا خوابیده بود. پوریا هم لخت بود.

مهتاب: هلن توی کونته؟
مامان: بله.
من: سلام خاله. چطوری؟
خاله: سلام عزیزم. الان داری میکنی مامانت رو؟
مامان: شاهین یه لحظه در بیار ببینه باورش بشه
من(زیر لب): مامان روم نمیشه. مامان مامان...
مامان(زیر لب): در بیار میگمت. بدو

ازش در اوردم و مامان یه آه بلندی کشید.

مهتاب: اووووف چه کیری هست. فقط باید هلن کون باشی اینو جا بدی. خر شانسم هستی کونت نقلی میمونه.
مامان: عزیزم به ژنه. تو ژنت اینه کون گنده‌ای
پوریا: خاله کون مامانم حرف نداره
مامان: خب بکنش عزیزم
مهتاب: کوفتت بشه هلن کون
من: خاله مامان هلن جون خومه.
مهتاب: هلن کونه. هلن....

مامان قطعش کرد.

مامان: زنیکه کون گنده دیگه زر نزنه. تا چشات در بیاد از کیر کلفت پسرم.
من: دنیایی دارید شما زناها. مامان کونت رو آماده کن
مامان: بسه دیگه عزیزم. بیا یکم بخوابیم توی بغلم هم تا بعدش بریم صبحونه بخوریم.
من: میدونی که کیرم بره توی کونت تا ابش نیاد ول کن نیست.
مامان: باز یه حموم دیگه افتادیم؟
من: خودت خواستی. بدو بیا.

تا کیرم رو کردم توی کونش ، مامان دستش رو گذاشت روی کونم و نزاشت تلمبه بزنم

مامان: قول بده هیچوقت پا به این مهتاب ندیا؟
من: مگه خرم. اون توی سبک کاری من نیست. گندن کونش. من عاشق کون کوچولوی توام. من مامان هلن خودنو دارم.
مامان: مرسی پسرم.
من: تو هم قول بده کونت رو دیگه به بابا ندی
مامان: خیالت راحت. من هلن کون پسرمم. کسم دیگه بهش نمیدم تا جایی که بشه. نا هم نداره. پولش رو بیاره دیگه بقیش رو پسرش انجام میده

جفتمون خندیدیم.

من: جوووون هلن اختصاصی من. راستیی قرص یادت نره
مامان: حالا بکن. بعد میخورم. میخوام فعلا کون بدم به پسرم. راستی یه سوال
من: جونم مامان جون
مامان: حالا که چند ساله میگذره بگو ببینم چرا دستت رو با قاشق سوزوندی؟

منم جریان رو براش گفتم. مامان اجازم داد که رو شرو تتو کنم. بابا هم گفت راضی میکنه خودش. میخوام تتو کنم
(هلن کون ، مامان خودم)

و بالاخره شروع کردم به تلمبه زدن توی کون تنگ مامان

پایان

دوستان من مشکل خیلی بزرگی برام اتفاق افتاده. برام امیدوار باشید که زود حل بشه. تا داستان بعدی یکم طول میکشه. موفق و شاد و سکسی باشید
     
  ویرایش شده توسط: SH_F   

 
. SH_F

داستان عالیه بیشتر بنویس. اگر ژانر بایسکچوال فامیلی بنویسی که خیلی عالی میشه
     
  
مرد

 
SH_F
به به. چه کردی چه کردی واقعا. شاهکار به تمام معنا
من که همش رو توی یه شب خوندم. البته چشمم داغون شد.
عجب سکس طولانی و دیوانه واری داشت. دیوانه وارترین سکس رو توی داستانای سکسی داشت. تصویر و فضاسازی خیلی خوب بود. اصلا میشد مامان هلن رو کامل تصور کرد.
میگم رفیق اگه میتونی یه داستان هم به همین طولانی بودن باز در مورد اینکه مامان و پسر پیش هم بشینن و جق بزنن بنویس. خیلی باحاله این فانتیزی. کلا ما سه تا داستان اینجوری داریم. یکی چهره متفاوت مامان که sinatra نوشت و دوتاش هم مال خودت که حق طبیعی و مرحله نهایی بود. مرحله نهایی واقعا شاهکار بود و اونم دیوانه وار بود.
داستان هلن کون و اون داستان قدیمیت که سریالی بود تجاوزی تلخ با سرانجام شیرین بعد از مرحله نهایی جزو بهتریناتن. قاچاقچی هم خیلی خوب بود
داستان سراییت و ذهن نوشتن و خلق دنیای داستانت خیلی خوبه

راستی نگفتی داستان فاحشه چی شد؟
     
  
مرد

 
SH_F
مثل همیشه عالی بود. یعنی منو ترکوندی مخصوصا اون اولش تو شهر بازی بود و اخرش که زنگ زد مهتاب. واقعا حال کردم با داستانت تو عالی هستی بشر. پیشنهادم اینه که تو داستانات شیطنت های مثل اینه که پشت سر باباش مادر و پسر کارایی میکنن یا تو اشپزخونه دور از چشم باباش و مثل اینا که استرسش بالاست هم اضافه کنی. امیدوارم مشکلت حل بشه و زودی برگردی بی صبرانه منتظر داستانا بعدیتم.
     
  
صفحه  صفحه 123 از 149:  « پیشین  1  ...  122  123  124  ...  148  149  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA