انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 129 از 149:  « پیشین  1  ...  128  129  130  ...  148  149  پسین »

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم


مرد

 
SH_F
فوق درجه یک و اوج خلاقیتت توی خلق یک جهان تخیلی بود این داستان.
خیلی وقت بود منتظر این مدل از داستانا بودم ازت. تقریبا از همون بعد تجاوزی تلخ با سرانجام شیرین

خیلی خلاقیتت خوبه. به شدت با پایان شوکه کنندش حال کردم و قشنگ معلومه قسمت سومی هم داره. از الان منتظرشم

انگار داشتی یک فیلم اکشن ماجراجویی با درجه سنی R می‌دیدی که پر از لحظات استرس داره. شبای جنگلش خیلی توپ بود.

کاش هر از گاهی بتونی این مدلی بنویسی که داستانی باشه و یک داستان خفن باشه.البته میدونم که سخته واقعا
     
  ویرایش شده توسط: Big_Glory   
مرد

 
SH_F
البته شایان جان جسارت نباشه من داستانی که کسی دیگه غیر از پسرش با مامان رابطه داشته باشه خوشم نمیاد تا برسه به اینکه تجاوز باشه که اصلا خوشم نمیاد. با اینکه داستانات همیشه فوق العاده مینویسی و باید سلیقه همه رو در نظر بگیری ولی این جز سلیقه ها من نبود. بقیه دوستان امیدوارم دوست داشته باشن. منتظر داستانا بعدیت هستم.
     
  
مرد

 
SH_F
با اینکه خسته نباشید میگم به نویسنده عزیزمون
اما باید بگم که من هیچ جوره با داستان های تخیلی و غیر واقعی ارتباط نمی‌گیرم و متاسفانه نتونستم این داستان رو هم کامل بخونم
بنظرم داستان باید واقعی و رئال باشه تا قابل پذیرش باشه
احساس کنی واقعا اتفاق افتاده
امیدوارم داستان های بعد واقعی تر و قابل پذیرش باشه.
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
Big_Glory
ممنون رفیق و خوشحالم دوس داشتی. بله قسمت سوم که آخرین قسمت این سه گانه باشه قطعا هست. چون اینجوری ناتموم می‌مونه. اما کی و چه زمانی رو هنوز نمیدونم.
بله منم دوست دارم هر از گاهی این مدلی بنویسم. اما خب طرفدار انگار نداره زیاد. و الّا من خودمم اینجوری بیشتر حال میکنم. بازم ممنون

sooo
نه دوست عزیز. چرا ناراحت بشم؟ همه که نباید از هر چیزی خوششون بیاد. ممنون از نظرت

Zeynool
ممنون از نظرت. چشم در داستان بعد جبران میکنم

منتظر داستان(آقا گرگه و حبه انگور) باشید. یه داستان اروتیک هست و خیلی رمانتیک که نحوه افتادن فکر سکس مامان و پسر توی ذهن پسر و مامان داستان فکر کنم جالب باشه براتون و مهم تر جالب بودن جدید باشه. فقط یکم زیادی طولانیه و سعی میکنم تا هفته دیگه تمومش کنم. اما قول نمیدم.

امیدوارم که من تنها نویسنده این تاپیک نباشم و بقیه دوستان چه قدیمیا و چه جدیدا هم بنویسن تا مدلای دیگه محارمم وجود داشته باشه نه فقط سکس با مامان.
     
  ویرایش شده توسط: SH_F   
مرد

 
SH_F
داشی داستانت عاالی بو عاالی خیلی حال دادی داستانا فارسی زیاد خوندم انگلیسی هم بیشتر ولی خدایی مال تو خیلی خوب بود ادامه همینو (شیر عسل )حتما بنویس دوس داشتی فتیششو بیشتر کن اگه حال کردی
Mehdi
     
  ویرایش شده توسط: Karimkarima   
مرد

 
Karimkarima
ممنونم دوست عزیز نظر لطف شماست. فقط اینو خدمتتون بگم که داستان شیر عسل و کلا هیچ داستانی جز داستان قاچاقچی اونم توی زمانی نامعلوم ادامه پیدا نمیکنه.
     
  
مرد

 
داستان (( آقا گرگه و حبه انگور _ بخش اول))
تک قسمتی دو بخشی_ اروتیک و عاشقانه

سلام خدمت همگی. همینجور که می‌بینید امروزه هالیوود پر شده از فیلم هایی که دو بخشین. سریال نیستن و فیلمن. اما چون داستان طولانیه یه بخشش رو به یه سرانجام نصفه و نیمه می‌رسونن و ادامه رو توی بخش دوم نشون میدن. این داستانم صرفا برای جزئیات زیاد داشتنش و طولانی بودنش دو بخشش کردم. امیدوارم دوست داشته باشید.

توصیح) از اپلیکیشنی در این داستان برای موبایل اسم برده میشه که وجود نداره. اما شبیهش با امکانات کمتری هست

*****************شروع داستان******************
هرگز توی روابط واقعی با یک دختر یا حتی یه میلف واقعی خوب نبودم که هیچ ، افتضاحم بودم. چندین و چند بار امتحانش کرده بودم. نمیدونم از هول بودنم یا اینکه خیلی از مقدمه چینی و لوس بازی در آوردن خوشم نمیومد و سر قرار سوم چهارم پیشنهاد سکس میدادم بود که پسم میزدن یا چیز دیگه. نمیدونم خودمم. توی دبیرستان که بودم برام زنای بالای 30 سال تا حدود 45 سال جذابیت بیشتری داشت تا دخترای همسن خودم. حتی با چندتا از این زنا هم تونستم ارتباطی برقرار کنم. اما هیچکدوم به نتیجه نمیرسید. یه حدثی که خودم میزنم این بود که سر همون قرار اول متوجه کیر شقم میشدن. هر چیم شرت تنگ می‌پوشیدم جلوش رو بگیره ، بازم این کیر 18 سانتی آبرو ریزی میکرد. آخه دخترا و زنا برام کاربرد دیگه جز کردنشون نداشت و تا می‌دیدمشون ذهنم به اون سمتا میرفت. البته این تا 19 سالگیم بود که فقط زن رو وسیله ارضا خودم می‌دونستم. تا اینکه سوم دبیرستان که بودم خیلی اتفاقی با رباتای سکس چت و کانالای دوست یابی و اینا آشنا شدم. اما هر بار می‌خوردم به در بسته. یا طرف پسر بود و گی بود یا سرکاری بود یا محل نمیداد اگه دختر بود یا...... کلافه شده بودم. هیچوقت خیلی از جق زدن خوشم نمیومد و دلم یه زن میلف جداب رو می‌خواست. حتی دیگه دخترم نه. فقط میلف. خصوصا از وقتی که اتفاقی خالم رو از گوشه در اتاقش لخت و در حال لباس پوشیدن دیده بودم. خصوصا از وقتی که یه بار به زور و میشه گفت تجاوز دختر همسایمون که می‌دونستم فردا قراره از اون محل بریم رو گرفتم کردم. البته رحم کردم بهش و از کون کردمش. طعم سکس واقعی رفته بود زیر دهنم و به هر دری میزدم نمیشد. تجاوزی میشد اما دلم نمیخواست. گاهی صدای گریه‌های اون دختر میاد توی سرم و عذابم میده. با جنده هم میشد اما ترس از ایدز خیلی داشتم. خصوصا که رفیقم سر همین جنده کردن ایدز گرفته بود و حتی می‌ترسیدم برم ببینمش و سالها یا حتی روزهای آخر عمرش تنها رفیقش باشم. از بعد دیدن بدن خوشگل خالمم که دیگه با دختر خیلی حال نمیکردم. البته هنوز انقدر وقیح نشده بودم که برم توی نخ سکس با خالم یا حتی مامانم که بدنش حتم داشتم از خواهرشم خوشگل‌تر بود. تا این حد بیخیال گناه و دین و این چرندیات نشده بودم. تا ترم یک دانشگاه توی تمام کاگال و رباتای تلگرام و توی دایرکت هر چی میلف توی اینستا بود حضور داشتم و هر بار قهوه‌ای تر بار قبل و بازم آدم نمیشدم. خدا رو شکر دانشگاه رو شهر خودمون قبول شده بودم و با امیر خیلی خیلی صمیمی شده بودم. کم کم فهمیدم اونم مثل من عاشق میلفه اما نه حضوری. بلکه سکس تصویری. برنامه‌ای رو بهم معرفی کرد که تا اون موقع اسمشم نشنیده بودم. به نام call_pic. لیست کسایی که باهاشون توی این برنامه سکس چت و سکس تصویری کرده بود رو نشونم داد. گفت بیشترشون موقع سکس تصویری صورتاشون رو نشون نمیدن و حقم دارن. گفت بالا رو کار نداشته باش. وسطشون رو کار داشته باش. اولش گفتمش که هیچ لذتی نداره. مگه پورن نیست. خب میرم پورن می‌بینم. اما گفت فرقی که داره اینه که میشه باهم حرف بزنید. البته برنامه افکت صدایی داشت که میشد زمان تماس تصویری صدا رو تغییر بدی. بهم گفت فکر کن پورنی هست که میشه با طرف حرف زد. بهتره جق زدن خشک و خالیه. اینجوری میشه روبروی هم بشینید. اون هر جور تو دوست داشته باشی برات خودشو بماله و تو هم به خواسته اون عمل میکنی.
بهش گفتم از کجا معلوم قبول کنن؟
برام برنامه رو روی گوشیم نصب کرد. قبل از ایجاد اکانت باید شرایطی رو agree میزدی. اولین شرط این بود که این برنامه جهت سکس چت کردن و سکس تصویری برقرار کردن ایجاد شده. موافقید عضو چنین برنامه‌ای بشید یا نه. امیر گفت که هر کسی این جا هست واسه چی اومده عضو شده. به هیچ عنوان اگه موردی پیدا کردی صورتتو نشونش نده. حقم بده به طرف اگه نشون نداد. گفت که اصلا یه ماسک بخر و بزن صورتت. بهم یاد داد اول با چت خالی چجوری مخ بزنم و چجوری به سکس چت تبدیلش کنم. بعدش بعد مدتی سکس تصویری رو درخواست بدم. خودش یه ماسک خر داشت و میزد به صورتش. اسم یوزرشم گذاشته بود خر وال استریت.
اون روز رفتم منم یه ماسک گرگ پیدا کردم و خریدم و یه سیم کارت هم خریدم. اکانت ساختم و اسمم رو هم گذاشتم آقا گرگه. زدم متقاضی چت با زن بین 30 تا 45 سال و در شهر خودم هستم. اولین مورد معلوم شد یه مرد گی هست و دو سه تا هم جواب ندادن و یکی دو تا هم خودم خوشم نیومد. یه هفته‌ای بود از داشتن برنامه می‌گذشت و ناامید شده بودم. تا اینکه یه شب دیدم یه پیام از برنامه دارم. وقتی رفتم نگاه کردم دیدم یه نفره به نام حبه انگور که زده زنی 39 ساله هست. یعنی 19 سال از خودم بزرگتر. نوشته بود:

حبه انگور: سلام آقا گرگه. امیدوارم واقعا آقا باشی نه شنگول و منگول یا بدتر اون مامان شنگول و منگول و واقعا هم 19 سالت باشه.

اول رفتم عکسایی که گداشته بود توی پروفایلش رو دیدم. اووف عجب چیزی بود. عکس فقط از بدنش گداشته بود نه صورت. یه عکسش دوربین رو از بالا گرفته بود روی ممه‌هاش و خط لای سینش عالی افتاده بود توی یه سوتین صورتی رنگ. یه عکسش دوتا سینش رو بدون سوتین توی دستش گرفته بود و بهم فشارشون داده بود و نوک ممه‌هاش به خوبی مشخص بود.‌ ممه‌هایی بدون هیچ هاله‌ای با نوک کوچولو. از پایین تا شکم تختش مشخص بود و بعد کراپ شده بود و از بالا هم تا گردنش بود و بعد کراپ شده بود. عکس بعدیش با شورت و سوتین مشکی رنگ نشسته بود روی یه مبل. پاهاش رو هم چکمه‌های سیاه پوشیده بود تا زیر زانوهاش. این عکس کافی بود مقدار زیادی آب اولیه از کیرم در بره و شرتم رو خیس کردم. حیف که قسمت صورتش باز کراپ شده بود عکس آخرم روی یه تخت خوابیده بود و دوتا پاهاش رو کرده بود هوا. جوری که دوتا ساق پاهاش روی صورتش رو پوشونده بود. اما سوراخ کون و کسش مشخص بود. یه کس کوچولو و بدون لبه‌های آویزون و یه سوراخ کون کوچولو. کس و کونش همرنگ پوست سفید متمایل به زرد بدنش بود. خیلی بدن خوشگلی داشت. بدنش شبیه همون بدن خالم که دزدکی دیده بودم و بدن مامانم بود که فقط از روی لباس متوجه خوشگلیش میشد که بشی. مامانم هم اصلا بهش نمیخورد 39 سالش باشه و یه بچه به دنیا اورده. شکم تختی داشت و کون برجسته کوچیکی داشت. این زنه هم مثل خالم و مامانم بود. همون چیزی که من دوست دارم. تصمیم گرفتم جوابش بدم. خدا رو چه دیدی شاید شانس در شرت منم زده میخواد همخواب کیرم بشه.

من: سلام حبه انگور. چطوری؟ آره من پسرم و 19 سالمه.

منم دوتا عکس از کیر و تخمام و یه عکسم از زیر گردن به پایین گذاشته بودم پروفایلم. شکمم سیکس پک نبود. اما تخت بود.

حبه انگور: مرسی خوبم. تو خوبی؟
من: ممنون. تو هم واقعا 39 سالته؟
حبه انگور: آره واقعا 39 سالمه. میگم عکسای پروفایلت چی؟ واقعا مال خودته؟
من: صد البته. چطوریه به نظرت؟
حبه انگور: عکسا که عالین. امیدوارم واقعیش هم مثل عکسه باشه.

دیدم به به. عجب حشریه انگار. نیاز به مخ زدن آنچنانی هم نداره. همین اول کار رفت سر اصل مطلب.

من: میخوای ازش برات عکس بفرستم همین الآن باورت بشه؟
حبه انگور: اول بگو کجایی و چی پوشیدی؟ و اگه زیر 20 ثانیه جواب دادی و بعد زیر 20 ثانیه بعد جوابت عکس فرستادی باورم میشه

من توی اتاقم بودم و عادتم داشتم در رو می‌بستیدم. همه جا هم تاریک بود. کیرمم که شق شق بود و آماده

من: یه رکابی قهوه‌ای تنمه و یه شلوارک سفید و یه شرت سفید و توی اتاقم روی تختم هستم. همه جا هم تاریکه و شلوارک و شرتم رو کشیدم پایین

اینو فرستادم و سریع شلوارک و شرتم رو کشیدم پایین و از کیرم با فلشر عکس گرفتم فرستادم

یه یک دقیقه طول کشید و بعد جواب داد

حبه انگور: یه 20 درصد باورم شد. ولی چه خوشگل و قد بلنده
من: دوسش داری؟
حبه انگور: در نگاه اول بدک نیست.
من: دستت درد نکنه. دیگه چی از یه کیر میخوای؟

حس خوبی پیدا کردم انقدر راحت توی چت اول گفتمش کیر.

حبه انگور: چیزای زیاد
من: مثلا:
حبه انگور: مهم ترینش بتونه نیم ساعت رو دووم بیاره
من: همین فقط؟ نیم ساعت کمه که
حبه: زیادی مغروری
من: نه نیستم واقعا. ولی باید میگفتی یک ساعت
حبه: اوفففف. واقعا میتونی؟
من: خب امتحانش کن. ولی قبلش خودتوم مثل من اول بگو کجایی و چی پوشیدی و بعدم عکس بفرست
حبه: یه لباس خواب راسته صورتی رنگ که یقشم بازه پوشیدم و کنار شوهرم روی تخت خوابم. الآن پاهام رو میدم بالا و از لای پام برات عکس می‌فرستم. شرتم پام نیست.

من تا گفت کنار شوهرم هستم یکم ترسیدم. اما دلم نیومد ولش کنم. به نظر مثل خودم خیلی حشری و البته راحت بود. سریع یه عکس فرستاد. بازش کردم. پاهاش رو داده بود بالا و دستش رو برده بود توی قسمت دامنی شکل لباس خوابش و با فلشر عکس گرفته بود از کسش. زود عکس رو با عکسای پروفایلش مطابقت دادم و دیدم کسش همونه. عجب کس خوشگلی هم بود. اما پیش خودم گفتم شاید عکس توی این حالت رو آماده داشته. بزار خودم بهش بگم چجوری عکس بگیره.

من: یه عکسم مثل عکسای پروفت می‌گیری؟ یکی از ممیات رو بگیر توی دستت و فشار بده. خیلی ممیات خوشگلن.

دیدم به 30 ثانیه نکشید فرستاد. یکم خیالم راحت شد.

من: جوووون. عجب ممی هایی داری. خیلی نازه
حبه انگور: مرسی.
من: شوهر داری؟
حبه: آره. بچه هم دارم. ولی عاشق پسرای هیجده نوزده ساله‌ام.
من: چرا؟
حبه: حشرین
من: خودتم حشری هستی؟
حبه: اوففف چجوریشم
من: اسمت رو بهم میگی عزیزم؟
حبه: همین حبه انگور خوبه. برای منم اسم تو همین آقا گرگه خوبه
من: باشه. حالا چرا حبه انگور اسمته؟
حبه: چون مثل انگور شیرینم. تو هم مثل گرگ گرسنه خوب گوشت میخوری؟
من: اگه گوشته شیرین باشه لیسشم میزنم.
حبه: جوووون. حسابی داغم کردی
من: قربونت بشم. دلم میخواد بغلت کنم و فشارت بدم
حبه: بازم برام عکس بفرست. کیرت رو بگیر توی دستت برام عکس بفرست بازم.

زود براش فرستادم

حبه: اوففف. چه شقم شده
من: از دست توی شیطون بلاست. تو هم عکس بفرست برام
حبه انگور: از کجای بدنم میخوای آقا گرگه؟
من: از اون کون خوشگلت میخوام

تقریبا یه 30 ثانیه بعد برام عکس فرستاد. بازش که کردم دیدم قسمت دامنی لباس خوابش رو تا کمرش داده بالا و اون کونش خوشگلش افتاده بود بیرون. بعد دستش رو برده بود عقب و با فلشر از اون کون خوشگلش برام عکس گرفته بود

من: اوففف عجب کونیه. کپلای کونت رو فقط باید خورد
حبه انگور: دمت گرم آقا گرگه. حسابی لای پام رو خیس کردی.
من: فدای اون کس خیست بشم. میگم یه سوال دارم
حبه انگور: جونم. بگو
من: مگه شوهرت پیشت خواب نیست؟ چجوری پس کنارش خوابیدی عکس میگیری اونم با فلشر؟
حبه انگور: کونش رو کرده پشت من خوابیده. کارش سنگینه و زود خسته میشه و وقتیم میخوابه بیهوش میشه انگار
من: اصلا قدر این بدن خوشگلت رو نداره.
حبه: تو اگه جاش بودی هر شب قول میدادی بکنیم؟
من: هر شب توی بغلم می‌گرفتمت و حسابی بهت حال میدادم عزیزم.
حبه: فقط اگه یه موقع دیگه جواب ندادم بدون که شوهرم برگشته به سمتم.
من:باشه عزیزم. ولی قول بده توی بغل شوهرتم اگه بودی به من فکر کنی
حبه انگور: استیکر قلب و استیکر خنده
من: هنوزم لای پات خیسه؟
حبه: اوووف آره. خیلیم داغ کرده. تو چی؟ پیش آبت اومده؟
من: آره. یک شق درد بدی گرفتم که نگو
حبه: اوخی. بمیرم واسش

من دیدم بابا این خیلی پایست و حشری. گفتم بزار بهش یه پیشنهاد بدم. هر چند وقتی گفت شوهر و بچه دارم یکم ترس برم داشت. اما همین چند دقیقه که فقط یه چت خالی بود خیلی باهاش بهم خوش گذشت. پس بیخیال اتفاقات بعدش. زمان حال و حال اصلی رو بچسب.

من: یه فکر بکر دارم. اجازه میدی بگم؟
حبه انگور: حتما عزیزم. بگو بهم
من: حالا که میگی کنار شوهرتی. فردا صبحم پیشته؟
حبه: نه سر کاره. نکنه سکس تصویری رو میخوای پیشنهاد بدی؟
من: آفرین که زدی به هدف. خوشم میاد واقعا واقعا اهل دلی و پایه
حبه: خیلی هاتم. تو هم اولین نفری هستی که توی این برنامه باهاش آشنا شدم و جفتمونم میدونیم واسه چی اینجاییم. پس چرا الکی لفتش بدیم؟
من: عه من اولین نفرم؟ چه جالب تو هم اواین نفری. یه هفتن نصبش کردم اما هیچی پیدا نکردم.
حبه انگور: پیشنهادت رو قبول میکنم. ولی یه شرط داره
من: حتما میخوای صورتت رو بپوشونی. آره؟
حبه: امیدوارم درک کنی
من: حتما درک میکنم. اما امیدوارم تو هم درک کنی که منم بپوشونم صورتم رو.
حبه: حتما. حالا یکم بیشتر باهم آشنا بشیم فعلا
من: باشه حتما. خب فردا ساعت 10 صبح میتونی؟ شوهر یا بچت خونه نیستن؟
حبه انگور: آره عشقم. میتونم. شوهرم تا عصرش سره کاره. پسرمم تا عصرش دانشگاه هست.
من: باورم نمیشه بچه دانشگاهی داشته باشی. آخه اون شکمت خیلی تخت و مثل دختراست. پوست بدنتم مثل دختراست
حبه: لطف داری. زود ازدواج کردم و زودم بچه دار شدم. تا بیام بفهمم چی شده وارد زندگی شدم متاسفانه. البته زندگیم رو دوس دارما. مخصوصا پسرم رو که همسن تو هست. اما خب عشق به سکس با یه کم سن‌تر از خودم رو نمیتونم فراموش کنم.
من: آره منم عشق به زنای همسن مامان خودم رو نمیتونم نادیده بگیرم. آخه میگن اوج حشریت شما توی سن 30 تا 45 هست.
حبه: اوووف آره.
من: کاش الآن پیشم بودی و اون ممی‌هدی خوشمزت رو می‌خوردم.
حبه انگور: ممیام رو دوست داری؟ دوس داری نوکشون رو بگیری توی دهنت و مکش بزنی حسابی؟ دستم روی کسم باشه؟
من: جووون. دیوونم کردی که
حبه: ایول. کیرت رو محکم کف دستت بگیر و ازش برام عکس بفرست
من: تو هم عکس از سوراخ نافت برام میگیری؟
حبه: آره عزیزم. الآن می‌گیرم

سریع صاف خوابیدم. کیرم در شق ترین حالت ممکن خودش بود. مشتم رو دورش حلقه کردم و با فلشر ازش عکس گرفتم و فرستادم. بافاصله اونم عکس فرستاد. اوف چه شکم تخت و نازی داشت.

من: جووون چه شکمی داری قربونت برم. جون میده بخوابونمت و مثل نی‌نی کوچولوها شکمت رو بخورم فقط. بعدشم برم اون ناناز خوشگلت رو بخورم.

دوباره بلافاصله عکس بعدی رو فرستاد که پاهاش رو باز کرده بود و از کسش برام عکس فرستاد. منم زود گوشیم رو گذاشتم زیر تختمام و از تخمام با نمای زیر گردن کیرم رو براش فرستادم.

حبه انگور: جون چه تخمای گوگولی. اول بخورمشون و بعد باهاشون بازی کنم.
من: خیلی تو دل برویی حبه انگور جون
حبه: مرسی عزیزم. منم خیلی تو برام جذابی. میگم اگه توی بغلت بودم اول کجامو می‌خوردی برام؟
من: تا یه ساعت فقط ممیای خوشگلت رو.

اما یکم منتظر موندم و جوابی نداد. یه دو دقیقه بعد نوشت

حبه انگور: عزیز دلم شوهرم برگشت به سمت من. دیگه می‌ترسم حتی باهات چت کنم. بوس تا فردا ساعت 10
من: باشه عشقم. شبت پر از خواب کیر من. بوس بوس

حالا که این سکس چت رویایی تموم شد میشد راحت فکر کنم. اول اینکه این خودش داره میگه شوهر و بچه همسن من داره. اگه بفهمن از تخم به سقف آویزم میکنن. ولی بابا بیخیال. این همه ادم که با زن شوهر دار رل زدن. منم یکیش. اما مهم‌تر اینا فردا صبح که من از 8 صبح تا 4 عصر یه سره کلا دارم. حالا کلاس رو هیچ. مکان رو چجوری جور کنم؟ داریوش. آره اره داریوش کلید انبارشون رو داره.

داریوش رفیق قدیمیم بود از دبیرستان که حوصله درس رو نداشت. کلا حمال خوبی بود. چندماهی بود که رفته بود یه مغازه مبل و وسایل چوبی فروشی و کلید انبارشونم دستش بود. در روز شاید اصلا انبارم نمیومد. مگه چندنا مشتری داشتن. اونم صبح. بهش جریان رو میگفتم حتما بهم کلید رو میداد. خب این مشکل حل شد. فقط شوهر و بچه این خوشگله رو چه کنم. توی همین فکرا بودم که خوابم برد. صبح پاشدم رفتم. رفتم سمت خیابون. تا 9 کس چرخ زدم تا مغازه‌ها باز کنن. گشتم تا یه تیشرت که روش عکس گرگ بود رو خریدم و ساعت 9:30 بود زنگ زدم به داریوش و جریان رو بهش گفتم. اول بهم گفت بدبخت آخه سکس تصویری چه حالی میده؟ اما گفتمش تو فضولی نکن. تو بده فقط. من حریص نیستم. از جاهایی شروع میکنم که تو فکرشم نکنی. اونم با یه به من چه اصلا بهم کلید رو داد. صاب کارش منو میشناخت. پس دیده شدنم توی دوربین دم در ورودی و توی راهرو ورودی خونه مهم نبود. انبار یه خونه قدیمی بود. رفتم توی یکی از اتاقا. دیدم پر از تیشرت که توی پلاستبکش بود هم توی یکی از اتاقان. مال داماد صاب کار داریوش بود. ترسیدم روی مبلا برم. گفتم شاید آبم بریزه روی مبلا. داریوش بدبخت گناه داره. رفتم توی اتاق تیشرتا. پایه دوربین رو تنظیم کردم و موبایل رو گذاشتم روی پایه و ماسکم رو زدم و منتظر موندم تا 10 بشه. هنوز یه پنج دقیقه مونده بود. آماده رفتم توی برنامه و دیدم حبه انگور آماده آنلاین شده.

من:سلام خوشگل من. خیلی وقتی منتظری؟
حبه انگور: سلام عزیزم. نه همین الان اومدم. صبحت بخیر باشه.
من: صبح تو هم بخیر باشه. عجب تیپی زدی و این بدن خوشگل رو به نمایش گذاشتی.
حبه: دوس داری لباسم رو؟
من: البته خیلیم نمیشه بهش گفت لباس. ولی واقعا سکسی هست و خودتم که سکس خالصی و سکسی‌ترت کرده.

من افکت صدایی رو گذاشته بودم روی صدام و صدام رو کلفت واسه اون پخش میکرد. یه صدای گرگی خشن. حبه انگور فقط یه شرت و سوتین صورتی رنگ تنش کرده بود که اون لدن خوشگل و مانکنیش رو عالی جلوه داده بود. یه ماسک بره که شبیه بره ناقلا بود رو به صورتش زده بود که توی سرشم یه گل بود و معلوم بود این ماسک یک بره دختره. افکت صدایی هم روی صداش گذاشته بود که شبیه یه دختر بچه شده بود. منم که تنم تیشرت گرگیه که خریدم و یه شلوار جین بود. اولین چیزیش که چشمام رو گرد کرده بود اون ممه‌های گردش بود و خط سینه خوشگلش توی اون سوتین.

من: اوففف عجب ممی‌هایی داری. واقعا خوشگلن
حبه: مرسی عزیزم. الآن زاویه دوربینم خوبه برات؟
من: آره عالیه. سایز ممیات چنده؟
حبه: 60 هست.

اینو گفت و اومد جلوتر نسبت به دوربین

حبه: این تیشرت خوشگلت رو در بیار
من: آماده‌ای؟
حبه: اوف اره درش بیار میخوام بدنت رو ببینم

تیشرت رو در آوردم و منم یکم جلوتر رفتم نسبت به دوربین.

حبه: وای جووون. چه اندامی. یه پسر خوشگل و جذاب. کاش الآن توی بغلت بودم.
من: آره. الآن توی بغلم بودی و ممیات رو توی دستام می‌گرفتم و فشارشون میدادم.
حبه: خب واسه اینکه بیشتر حال کنیم فکر کن الآن توی بغلتم. منم فکر میکنم تو هم الآن پیشمی.
من: کیر سفتم رو حس میکنی روی کون خوشگلت؟
حبه انگور: جووون آره. بیشتر توی شیار کونم فشارش بده.

دستاش رو گذاشت روی ممیاش

حبه: جووون. ممیام توی دستاته رو دوس داری؟
من: چه سفته ممیات
حبه: دستت رو بکن توی سوتینم و نوک ممیم رو فشار بده.

خودش دستش رو کرد توی سوتینش و نوک ممیش رو فشار داد و آه کشید.

من: لای پاهات رو باز کن میخوام کست رو لمس کنم.

دستش رو گذاشت روی کسش و یه آه کشید.

من: جوووون. قربون این آه کشیدنت بشم. سوتینت رو در بیار عزیزم.
حبه انگور: برام درش میاری؟
من: آره عزیزم. برگرد

حبه انگور پشت به دوربین شد. اوف عجب کونی. یه کون برجسته. انحنای کمرش خیلی خوشگل بود و از همه مهم‌تر پوست بدن جدابش.

من: اوففف عجب کون خوردنی داری تو

دست چپش رو کشید روی کونش از روی شرت و یه اسپن صدا دار زد در کونش.

حبه انگر: آههههه آقا گرگه دارم از حشریت می‌میرم.
من: جوووون. میخوام سوراخ کونت رو لمس کنم

دست چپش رو کرد توی شرتش.

حبه انگور: دوس داری کونم رو؟
من: چه سوراخ کون تنگ و کوچولویی.

دست راستش رو کرد پشت کمرش و سوتینش رو باز کرد و انداختش یه طرف. به سمت دوربین قمبل کرد.

من: جون چه قمبلی کردی خوشگل نن. بزار این کونت رو بوس کنم.

وای چقدر دلم می‌خواست این کون خوشگل رو لمسش کنم و صورتم رو بزارم روی کپلش و بوسش کنم. یکم برام کونش رو لرزوند. بعد دو زانو نشست روی پاهاش

من: میخوام کیرم رو بچسبونم به این کون خوشگلت و ممیات رو بگیرم توی دستام.

حبه: عزیزم یه کاری میگم بکن. اگه یه بالشت دم دستته بگبرش توی بغلت. فکر کن من توی بغلتم.
من: یه لحظه وایسا عشقم. الان میام.

سریع اومدم و یه بالشت از روی مبلا برداشتم و رفتم دوباره.

من: حله خوشگلم.

بالشت رو توی بغلم گرفتم.

حبه انگور: ممیام چطوره؟

من دو سر بالشت رو فشار میدادم و خودشم سینه‌هاش رو توی دستش گرفته بود و فشار میداد.

حبه: محکمتر عشقم. محکمتر
من: جوون مامان. عجب ممه‌هایی هست میخوام بخورمشون فقط

خودمم نفهمیدم چی گفتم. اصلا متوجه نشدم بهش گفتم مامان. اما اون یه 30 ثانیه انگار شک شد و واکنشی نشون نداد. اما توجه نکرد و برگشت به سمتم. روی زانوهاش بلند شد و اومد جلو. ممیش رو جلوی گوشی گرفت

حبه انگور: بیا عزیز دلم. بیا ممیم رو هر چقدر دوس داری بخورش.

منم صورتم رو بردم نزدیک دوربین

من: اووففف

خودش سینه راستش رو با دو دستش گرفت و از زیر فشارش داد. حسابی سرش باد کرد

من: وای جوووون. طعم عسل میده
حبه: شیر عسل بخور عزیزم

با دو دستش بدجوری سینش رو می‌مالید و فشار میداد

من: یه دستم رو بزارم روی کست؟
حبه انگور: آره عزیزم. هر کاری دوس داری باهام بکن

خودش یه دستش رو گذاشت روی کسش از روی شرت و با اون دست دیگشم همینجور ممیش رو می‌مالید.

من: جووون. کستم خیسه انگار.
حبه انگور: آره حسابی خیس کردم خودمو
من: اووففف. میخوام همه آبش رو بخورم.

دستاش رو برد و گذاشت روی کش شرتش. سریع برگشت دوباره به سمتم و شرتش رو کشید پایین و قمبل کرد. سوراخ کون صورتی کوچولوش رو نشونم داد.

من: جووون چه سوراخیه. لای کونت رو باز کن لیسش بزنم.

سرش رو خوابند روی زمین و با دو دستش لای کونش رو باز کرد. کس کلوچه‌ای خوشگلشم از لای پاش از پشت معلوم بود. یه دستش رو از روی شکمش رد کرد و به کسش رسوند و با انگشت کشید لای کسش.

حبه: دوس داری کونمو؟
من: خیلی خوشگله.
حبه انگور: خوب بهش نگاه کن عزیزم
من: یکم واسم بلرزونش

اونم یکم کونش رو برام لرزوند. بعدش پاشد و روبروی من نشست.

حبه انگور: حالا نوبت خوردن کیر خوشگلته. میخوام شلوارت رو کمرش رو باز کنم.

دستش رو آورد جلوی دوربین. منم دکمه کمر شلوارم رو باز کردم و شرت و شلوارم رو تا زانو کشیدم پایین.

حبه: جوووون چه گنده هست. اوممم
من: چطوره کیرم؟
حبه: وای کاش الآن میشد میکردمش توی دهنم و کلی سر خوشگلش رو لیس میزدم. بعدم میزاشتمش لای ممه‌هام
من: جوووون. باید یه ساعت واسم ساک میزدی
حبه: آره میزدم. قربونشم میرفتم. خیلی خوشگله. یه کیر درست و حسابیه
من: مال من بهتره یا مال شوهرت؟
حبه: معلومه که مال تو. مال تو خیلی کلفته
من: کلفت دوس داری؟
حبه: اوووف آره خیلی. شلوار و شرتت رو کامل در بیار و بشین جلوی گوشیت. جوری بشین که کیر خوشگلت رو ببینم.

پاشدم و شلوار و شرتم و در آوردم و نشستم جلوی موبایل.

حبه انگور: اوووف چه تخمایی. اگه پیشت بودم همش باید توی دستام بودن و باهاشون بازی میکردم.
من: واسم لیسشونم میزدی؟
حبه: آره عزیزم. توی دهنم یه تخمت رو میزاشتم و حسابی برات مکش میزدم. بعدم زبونم رو تا سر کیرت بالا میکشیدم. کیرت رو جا میدادم توی دهنم و مکش میزدم و تخمات رو نوتزش میکردم
من: جووون. منم ممی خوشگلت رو توی دستم می‌گدفتم و فشارش میدادم
حبه: جووون. من ممیام خیلی حساسه.
من: فداشون بشم. خیلی خوشگلم. بخوتبم روی پات و تو ممیت رو بزاری توی دهنم و منم مکش بزنم
حبه: دستتم بزاری روی کسم و آروم برام بمالیش. اووووف چه حالی میده
من: لای پاتو باز کن کست رو کامل ببینم

لای پاش رو باز کرد کامل و یه کس کوچولو و کلوچه‌ای و پف کرده نشونم داد. لبه‌های کسش کامل بهم چسبیده بود و کسش هم هم رنگ پوست خوش رنگش. اصلا بهش نمیخورد که یه بچه به دنیا آورده باشه.

من: واقعا بدنت مثل دختره. عجب کس کوچولویی داری. انگار دست نخورده هست.
حبه: مرسی عزیزم. خوشگله؟
من: معرکست. اینو فقط باید سرت رو ببری جلوش و با زبون بیوفتی به جونش و حسابی لیسش بزنی تا توی دهنت آبش بیاد.
حبه: من دیگه طاقت ندترم. دارم می‌میرم. بیا یه کاری کنیم.
من: هر چی بگی قبول

اومد جلوتر و نمای بهتری از کسش رو حالا نشون داد.

حبه: فکر کن کیرت توی کسمه. نگاه کسم بکن و کیر خوشگلت رو بمال. فقط آروم بمال که دیر ارضا بشی. وقتی داشت آبت میومد سعی کن جلوی دوربین بیاد تا ببینم.
من: باشه عزیزم. فقط اول ممیای نازت رو بمال. بعد آروم آروم شکمت رو بمال و بعد برس به کست.
حبه: پس بزار اینجوری بخوابم جلوت

به پهلو و سمت دوربین خوابید. من ولی جلوی دوربین نشستم و پاهام رو باز کردم. دستش رو گذاشت روی ممیش و فشارش داد و یه آه خیلی سکسی کشید.

من: جووون با نوکش بازی کن.

با انگشتش نوک ممیش رو باز میداد و سینش رو هی می‌مالید و فشارش میداد. خیلی به بدنش خوشگل پیچ و تاب میداد. یه نگامم به کسش بود. خیلی خوردنی بود. شکم تختش و ناف خوشگلش دیوونم کرده بود. منم کیرم رو توی دستم گرفته بودم و آروم می‌مالیدمش. دستش رو از روی سینش به سمت شکمش کشید.

حبه: آهههه. اومممم
من: جووون فدات بشم

یه دفه به پهلو و پشت به من شد. کونش رو به سمتم قمبل کرد. دستش رو گذاشت روی لپ گونش و یه اسپنک زد در کونش. یه شیشه مایع کنارش بود. زود برش داشت و ریخت روی انگشتش و دستش رو آورد لای کونش و انگشتش رو کرد توی سوراخش. کامل کونش رو داد عقب تا من ببینم.

من: وای داری دیوونم میکنی تو. با اون دستتم ممبت دو بمال.
حبه: دوس داری کونم رو انگشت میکنی؟
من: خیلی کونت تنگه. عاشق این کونتم.
حبه: دوس داری سرت رو بکنی لای کونم و سوراخم رو مک بزنی؟ به خدا تمیز تمیزه.
من: اوف آره. لبم رو بزارم دور سوراخت و نوک زبونم رو بکنم توش. دوس دارم یه شب سرم رو بزارم روی این لپ کون برجستت و بخوابم. فقط نگوزیا
حبه: جووون. خیالت راحت عزیزم. سرت رو بزاری روی کونم و یه دستتم بزاری لای کسم تا صبح

یه دفه پاشد و اونم مثل من نشست جلوی دوربین و لای پاش رو باز کرد. یکم از اون مایع ریخت روی کسش و کسش حسابی براق شد.

من: جووون. خوردنی‌ترش کردی که. چه براق شد.
حبه: میخوام بیشتر حال کنی
من: مرشی عزیزم.
حبه: میتونی تخمات رو توی دستت بگیری و فشارش بدی برام تا باد کنه؟ فقط دردت نگیره ها

یکم براش کردم و کلی ذوق کرد. بعد دستش رو گذاشت روی کسش و آروم مالیدش و یه آه خیلی سکسی کشید. انگشتش رو فرو کرد توی کسش و با انگشت دست دیگش مشغول مالیدن چوچولش خیلی کوچولوش شد. لای کسش صورتی بود.
من: جوووون. چه کسیه این کلوچه

یه لحظه انگشتش رو ثابت توی کسش نگه داشت تا جون داشته باشه حرف بزنه

حبه: نگا چوچولم چه باد کرده از دست تو
من: جووون. فقط باید با لبام این چوچولت رو مکش بزنم. دوس دارم بخوابم روت و وقتی دارم ازت لب می‌گیرم کیرم رو توی کست کنم و تلمبه بزنم.
حبه: جووون. لب دادن رو خیلی دوس دارم

دوباره شروع کرد خودشو انگشت کردن و این بار تندتر خودشو انگشت کرد.

حبه: ممیم. ممیم رو بمال

یه دستش رو گذاشت روی ممیش و فشارش داد و محکم خودشو انگشت میکرد. منم تندتر داشتم جق میزدم. یه دفه به پهلو خوابید و کونش رو داد عقب. پاهاش جلوی دوربین بود. یه پاش رو داد بالا و یه دستش رو برد عقب و انگشتش رو کرد توی کونش. حالا همزمان یه انگشتش توی کونش بود و یه انگشتش توی کسش. شروع کرد محکم خودشو انگشت کردن. به شدت جیغ میزد. منم تندترش کردم. اما حواسم بود سعی کنم بعد اون ارضا بشم و آبم رو بریزم روی صفحه موبایل تا حال کنه. بعدش با الکل گوشی رو تمیز میکردم. فقط دعا دعا میکردم زودتر ارصا بشه. چون داشتم می‌ترکیدم. کونش رو که اینجوری کرده بود یاد کون خالم افتادم که همون یه بار دزدکی از لای در اتاق دیده بودمش. اما این خوشگل‌تر بود. یه دفه چشمم خورد به مچ پاش که یه تتو ستاره روش بود. دقیقا شبیه تتو ستاره روی مچ پای مامانم. اما لرزش بدنش و جیغ و آه و اوفش حواسم رو پرت کرد. جووون چه ارضایی کرد. منم با این آه و اوفش داشتم میمودم. یکم سرعتم رو کم کردم تا اون کاملا اروم بشه. تا دیدم انگستش رو از کسش بیرون اورد ،

من: عشق من. دارم میام

مثل فنر پاشد و نشست جلوی موبایل و ممیاش رو گرفت توی دستش.

حبه انگور: جوووون. بریز روی ممیام قربونت برم

منم روی دو زانو نشستم و به شدت شروع کردم مالیدن کیرم. کیرم دقیقا جلوی موبایل بود. نمیدونم چرا همش چهره مامان که مامانم واقعا خوشگل بود میومد جلوی چشمام و همش تصور میکردم با مامان دارم سکس میکنم. آخه بدن حبه انگور خیلی شبیه به مامان بود و اون تتو هم خودش باعث شد بیشتر این فکر بیاد توی سرم. یه دفه لی اختیار گفتم اوفففف مامان جون. ماماااان و پاشیدم روی موبایل. خیلیم ازم آب اومد و با فشار ریختم روی صفحه موبایل. حبه انگورم کلی قربون صدقه خودم و کیرم میرفت. تموم که شد ، نشستم و ولو شدم روی زمین. اونم نشست.

من: اوفف چه حالی داد.
حبه: وای خیلی. خیلی وقت بود اینجوری ارصا نشده بودم. چقدر حال میده با یکی جز شوهرم
من: ای شیطون.
حبه: زود گوشیت رو خاموش کن و تمیزش کن تا روش خشک نشده. مرسی واسه من ریختی روی گوشیت.
من: ای شیطون بلا. خواهش میکنم عزیزم. پس یه لحظه صبر کن.

سریع گوشی رو پاک کردم و دوباره انلاین شدم. همینجور نشسته بود و آروم ممیاش رو می‌مالید.

حبه: حالت سر جاش اومد؟
من: یکم. خیلی حال داد.
حبه: من که هنوز انگار روی هوام. فقط کاش پیشم بودی الان توی بغلت می‌خوابیدم.
من: جووون سفت بغلت می‌کردم و بوست میکردم فقط
حبه: جووون. میشه تا حالت سر جا میاد کامل باهم بحرفیم یکم؟
من: آره عزیزم.
حبه: چرا دوبار گفتی مامان؟ یه بار وقتی آبت اومد یه بارم وسطای عشق و حالمون بود.
من: راستش بدنت خیلی شبیه به بدن خالم و مامانمه. اونا هم مثل تو خیلی خوشگلن
حبه: بیشتر خالت یا مامانت؟
من: بدن لخت مامانم رو تاحالا ندیدم. ولی یه بار دزدکی مال خالم رو از لای در اتاقش در حال لباس عوض کردن دیدم.
حبه: دوس داری باهاشون سکسم کنی؟
من: نمیشه که. یه جور فانتیزیه.
حبه: نه اگه مثلا ممکن بشه حاظری؟
من: نمیدونم. تصورشم سخته. ولی فکر کنم آره بکنم
حبه: بیشتر مامانت رو دوس داری باهاش بخوتبی یا خالت؟
من: فک کنم مامان حالش بیشتره
حبه: چرا؟
من: نمیدونم. شاید تاثیر داستانا و فیلمای پورنه.
حبه: کلا سکس با محارم رو دوس داری؟
من: بدم نمیاد. تو چی؟
حبه: من سکس با یکی که از خودم خیلی کوچیکتره رو دوس دارم. مثلا الآن که 38 سالمه دوس دارم با یکی که مثل تو همسنای پسرمه سکس کنم.
من: با خود پسرت چی؟

یه خنده‌ای کرد.

حبه: گاهی فکرش میاد توی سرم. ولی خیلی کار کثیفیه.
من: نه بابا. کثیف نیست. اصل اینه دو طرف توی سکس حال کنن. اونم دوس داره؟
حبه: نمیدونم. گاهی متوجه میشم هی زیر زیرکی دیدم میزنه
من: حقم داره. بدن به این خوشگلی رو مگه میشه دید نزد.
حبه: الآن که بحث سکس مامان و پسر شد دلم خواست یهو.
من: یعنی اگه پسرت خواست بهش میدی؟
حبه: والا نمیدونم. ولی دلم خواست خودم. به نظرم خیلی باحاله.
من: تتوی روی پات مثل مال مامانمه. اونم همین جاش همین تتو هست
حبه: چه جالب. پس واسه همینه دو بار اسمش رو گفتی. پس خیلی شبیهشم.
من: آره. مثل همون ناز و تو دل برویی.
حبه: یه کاری بگم میکنی واسه راند دوم؟
من: هر چی بگی.
حبه: بیا ماسک‌ها رو در بیاریم. من بهت اعتماد دارم که سواستفاده نمیکنی. تو هم داری؟
من: آره بابا. اگه تو حاظر باشی منم حاظرم عزیزم.
حبه: پس بیا........سه دو یک

نمیدونم قلبم ایستاد یا نه. ولی کاش ایست میکرد. یعنی حبه انگور واقعا همون مامان ستاره خودمه و من اون وقت تاحالا داشتم کس و کون حال کردن مامان رو می‌دیدم و اونم کیر منو میدید و این حرفای سکسی رو من به مامانم و اون به پسرش میزد؟ نمیدونم چند دقیقه یا چند ثانیه شد. اما واسه من انگار چند سال گذشت. همینجور بهم خیره شده بودیم. چشمای جفتمون گرد شده بود از تعجب و چیزیم واسه گفتن نداشتیم. یه دفه مامان با همون افکت صدایی که خیلیم ناز بود اتفاقا با لکنت زبونی که پیدا کرده بود گفت تو. تتتت تویی شاهییین!!!

من سریع دستم رو بردم سمت گوشی و تماس رو قطع کردم. همونجور لخت دراز کشیدم. مخم داشت سوت میکشید. یکم دراز کشیدم و پاشدم لباسام رو پوشیدم. اونجا رو مرتب کردم و زدم بیرون. تا مغازه داریوش پیاده رفتم و کلید رو بهش دادم. هر چی بهم گفت خوب بود یا نه جواب ندادم. بهم گفت نکنه مرد بود و خواست کونت رو بزاره؟ اما من جوابی ندتدم. دوباره از اونجا زدم به راه. نصف تهرون رو داشتم زیر پا میزاشتم. حسی که داشتم رو درک نمیکردم. خجالته؟ عصبانیته؟ خوشحالیه؟ نمیدونم. عصر شد و هوا هم تاریک داشت میشد. روی برگشتن به خونه رو نداشتم. آخه چجور می‌تونستم توی روی مامان نگاه کنم. همینجور از شرق تهرون پیاده راه افتادم تا غرب تهرون خونه خالم. شب ساعت 11 رسیدم اونجا. تا قیافم رو دید فهمید یه باکیمه.

خاله: با خونه دعوات شده؟
من: کم و بیش.
خاله: چرا؟ چی شده؟
من: خاله چیز مهمی نیست. فقط یه جای خواب بهم میدین؟ بیرون خیلی سرده و مجبور شدم مزاحم شما بشم

گرفتم توی آغوشش گرمش که اون لحظه برام دیگه جذابیتی نداشت. بهم گفت این حرفا چیه عزیزم. بعدم شوهر خالم اومد منو دعوت کرد داخل. خاله سریع زنگ زد به خونه و خبر داد من اینجام نگران نباشید. نگاه گوشیم کردم دیدم بابا 36 بار بهم زنگ زده بود. من گوشیم رو سایلنت کرده بودم. اما مامان نزده بود. سریع یه لقمه شام خوردیم و من رفتم خوابیدم. خالمم فهمید نباید خیلی پاپیچم بشه. رفتم توی اتاقی که بهم دادن و فقط خیره شده بودم به سقف اتاق تاریک و توی فکر بودم. آخه چرا اینجوری شد؟ نشد نشد حالا هم که شد اونم با مامانم شد؟ یه دفه صدای جووووون گفتن یک زن اما با لحن خشن به گوشم خورد. همچنین صدایی که شبیه به مثلا صدای در کونی زدن بود. قطعا این صدای خاله بود. اما چرا خشن؟
از جام بلند شدم. اتاق کناری اتاقی که من بودم ، مال خاله و شوهرخاله بود. آروم از اتاقم رفتم بیرون. دیدم لای در اتاقشون بازه. خوب که متوجه شدم دیدم دستگیره در اتاقشون اصلا شکسته و در کامل بسته نمیشه. فضای داخل اتاق قرمز رنگ بود. یه فضای رویایی و سرشار از نور قرمز اونجا بود. انگار چراغ خواب قرمزی رو روشن کرده بودن. یکم لای در رو بیشتر باز کردم. صحنه‌ای که دیدم حالم رو از خالم به هم زد و باعث شد که دیگه هرگز حتی اگه تنها زن موجود روی زمین خالم باشه هم سوژه حتی جقمم نکمنش. عمو سعید(شوهرخالم) دیدم وسط اتاق روی زانو نشسته و دستاش رو هر کدوم با زنجیر بسته شده بود و دو دیوار دو سمت اتاق. یعنی مثل حالت صلیب. خالمم که لخت بود کونش رو گذاشته بود روی صورت عمو سعید و هی می‌گوزید ت ی صورت و دهنش و هوای اتاقم پر شده بود از بوی حال بهم زن گوز. هی از این کارشم لدت می‌برد و میگفت جوووون جوووون و اسپنک میزد در کون خودش. عجیبم بود انقدر می‌تونست پشت هم بگوزه. همیشه از سکس ارباب و برده‌ای بدم میومد. خصوصا این مدل کثیفش. سریع برگشتم سر جام خوابیدم و کیرم رو حواله بخت و اقبالم کردم که از هیچ راهی و هیچ جایی شانس ندارم. فردا صبحش پاشدم و رفتم دانشگاه. صبح که داشتم میرفتم خالمم بیدار بود. حالم بهم میخورد نگاش کنم. هر چی گفت صبحونه
     
  ویرایش شده توسط: SH_F   
مرد

 
بخور و بعد برو دانشگاه ، گفتم مرسی و میل ندارم. زدم بیرون و رفتم دانشگاه. تا عصرم کلاس داشتم. بعد کلاس یکم زدم به پیاده روی. دلم نمیخواست برم خونه خاله. کلا هیکلش برام بوی گند میداد. اما چاره نبود. بالاخره سوار ماشین شدم و رفتم سمت خونه خاله. اونشب ترافیک بدیم بود. رسیدم و زنگ زدم و رفتم خونشون. دیدم بابا هم نشسته اونجا. بدون مامان بود. اومده بود دنبال من. خیلیم با روی خوش بود. بهم گفت پاشو کارات بکن و جیزات رو جمع کن بریم خونه. اولش قبول نکردم. اما چون کلا ترکیب خالم که یه زمانی برام جداب بود الان لرام حال بهم زن شده بود و چشمم که به کونش که الحقم خوشگل بود میفتاد بوی گه رو احیاس میکردم ، قبول کردم.

توی ماشین ، اولش سکوت بود. اما بعد

بابا: حالا میگی با مامانت چت شده؟
من: هیچی
بابا: هیچی که وقتی من دیروز رفتم خونه دیدم سرما نشسته توی بالکن و گریه میکنه؟ الانم سرما خورده از دست تو
گن: به خدا من کاریش ندارم. خودش سر به سرم میزاره

واقعا نمیدونستم چی بگم. اصلا مامان چی بهش گفته که اینا رو میگه.

بابا: مگه من بهت نگفتم تا آخر امسال ماشین رو برات میخرم؟ چرا هی میری پا پیچ مامامت میشی.
من: اصلا بحث اینا نیست. بحث چیز دیگه بود.
بابا: نکنه دختر مختر زدی توی تور تو اون دانشگاه ها؟
من: نه بابا. منو چه به این کارا
بابا: دروع نگو مارمولک. از نطر من اشکال نداره. جووونی دیگه. باید جوونی کنی
من: نه به خدا
بابا: پس داستان چیه؟
من: بیخیال بابا جون.
بابا: هعی. خیله خب. اما به شرطی من بیخیال نیشم که رفتیم خونه بری مامتنت رو بغل کنی و ازش معذرت بخوای.
من: حالا تا ببینم.
بابا: یه کلام بگو چشم کره خر
من: خیله خب چشم.

استرس گرفته بودم که چجوری برم مامان رو بعل کنم. وای نکنه توی روش شق کنم؟ من دست به شقم که عالیه. وای خدایا

تا موقعی که رسیدیم چیری نگفتیم. رسیدیم و با بابا وارد خونه شدیم. من اول و بابا پشت سرم. مامان یه شلوار و تیشرت مشکی تنش بود.

من: سلام مامان
مامان: سلام
بابا: سلام خانووووم

من همینجور وایسادم. بابا یکی یواش زد در کونم و گفت برو دیگه کره خر. خر نباش بچه. قول دادیا.
منم مجبوری رفتم جلوی مامان. وای چقدر این زن خوشگل بود. دستام رو گداشتم روی شونش. مامان مثل مجسمه بی حرکت بود. خواستم بوسش کنم صورتش رو که صورتش رو کشید عقب و گفت سرما خوردم. نمیخواد

من: معذرت میخوام.

بازم چیزی نگفت. من اینو گفتم و رفتم توی اتاقم. در و بستم تا لباس عوض کنم. میخوایتم برم یه دوش بگیرم. احساس میکردم بدنم بوی گوزای خاله رو گرفته. اما صدای مامان و بابا رو شنیدم.

بابا: انقدر بهش سخت نگیر. به خدا بچه خوبه. خره. ولی پسر گلیه. یه پسر دارم شاه نداره. صورتی داره و ماه نداره. به کَس کَسونش نمیدم. به همه....
مامان: واسی وای وای خیارشور. بسه بسه. اتفاقا خیلی روش بدی خوب گرگی هست.

بعدش صدایی نشنیدم تا

بابا: حالا نمیگیم چرا اتقدر ازش ناراحتی؟ اذیتش نکن. دلت میاد؟
مامان: یکم فاصله بگیر. سرما میخوریا.
بابا: اشکالات نداره عزیزم. دیشب که نذاشتی....

دیگه من نشنیدم. فکر کنم داشتن حرفای عاشقانه میزدن. من رفتم و در رو باز کردم و گفتم من میرم یه دوش بگیرم. صدای بابا اومد که گفت باشه پسر گلم. برو. منم زود رفتم حموم. فکر کنم داشتن باهم.....
خب این روابط عادیشون بود. باهم خیلی خوب بودن همیشه. مامانم که بهم گفت از شوهرش خیلیم ناراضی نیست. فقط علاوه بر شوهرش دبش سکس با جوون‌تر خودشم میخواد. اوف چه قدر این زن حشریه پس. توی حموم همش بدن مامان رو تصور کردم و دوبار جق زدم. لعنتی حیف که برنامه قابلیت سیو کردن فیلم تماس تصویری رو نداشت. وقتی اومدم بیرون با صحنه‌ای روبرو شدم که قبلا هم دیده بودم از مامان و بابا زیاد. اما دیگه این بار مثل سابق نبود. چون دیدی که نسبت به مامان داشتم دیگه دید قبل نبود. دیدم مامان به شکم روی کاناپه خوابیده و بالا تنش فقط یه سوتینه مشکیه و پایین تنش شلوار مشکی بود. بابا پایین پاش نشسته بود. پاهای مامان روی پاهای بابا قرار داشت و بابا مشغول ماساژ دادن کمر مامان بود و زیر لبم داشت قربون صدقه مامان خصوصا اون کون خوشگلش میکرد. تا متوجه من شدن ، بابا دیگه سکوت کامل اختیار کرد ولی ماساژ دادن کمر مامان رو ول نکرد. رفتم توی اتاقم و همینجور که داشتم تنم رو با حوله خشک میگردم و لباس می‌پوشیدم ، به این حسرت می‌خوردم که چرا من الآن نباید جای بابا باشم و کمر لطیف مامان رو نوتزش بدم. لباس پوشیدم و موهام رو سشورار کشیدم و داشتم وارد سالن میشدم که گوشی بابا زنگ خورد. یکی از همکاراش بود. از بابا کد رهگیری یه چیزی واسه کارشون می‌خواست. بابا مجبور شد قطع کنه بره سر مدارکش تا کد رو واسه همکارش بخونه.

بابا: عصای دست بابات که نبودی. بیا حداقل واسه مامانت یه کار خیر کن. بیا کمرش رو ماساژ بده
مامان: نه نه نمیخواد

بابا بلند شد و دست من رو گرفت و منو نشوند و گفت زود باش. دل به کار بده بچه. من نشستم پایین پای مامان. بابا هم زود رفت توی اتاق کارش. جوووون چی می‌دیدم. یه کمر سفید و ناز با یه کون برجسته و کوچیک و سفت. این اولین بارم بود مامان رو اینجوری می‌دیدم. توی خونه راحت میگشت. اما این اولین بار بود بالا تنه فقط یه سوتین بود و جلکی من خوابیده بود. همیشه عادت داشت توی حموم میرفت لباسش رو عوض میکرد و وقتیم میومد حوله لباسی تنش بود. حتی توی تابستون اوج گرما هم حداقل یه تاپ برش بود که من کلی کیف میکردم. اما لخت اینجوری نبود. تا نشستم و بابا رفت ، نمی‌تونستم چشم از کون خوشگلش بر دارم. درجا شق کردم. یه یک دقیقه گذشت تا فهمیدم که کار دیگه جز خیره شدن به کونش دارم. مامانم سکوت مطلق بود و هیچی نمیگفت. وقتی به خودم اومدن دوتا کف دستم رو گذاشتم روی وسط کمر نازش. جووون چه پوست نرمی داشت. یه بوی عطر خیلی خوبیم میداد. آدم رو دیوونه میکرد. شروغ کردم خیلی آروم به سمت کش شلوارش نوازش کردن. اصلا ماساژ نمیدادم. رسما مالیدن بود و نوازش کردن. دمت گرم بابا. رسما یه تیکه گوشت استیک انداختی جلوی این گرگ گرسنه. بدن مامان داغ و دستای من یخ بود از استرس. کف دستم از کش شلوارش هم رد شد و پایین دستام ابتدای اون کون بهشتی رو از روی شلوار لمس کرد.

مامان: بیار بالا دستاتو. وسط کمرم رو ماساژ بده.

هیچی نگفتم و دستام رو به سمت بند سوتینش بالا بردم. اما فقط نوازش پوست لطیفش بود.

مامان: مگه نون نخوردی تو؟ یکم دستت رو فشار بده خب

بازم من هیچی نگفتم و فقط یکم شروع کردم به ماساژ دادن. وای چقدر دلم میخواست صورتم رو بزارم روی این کون خوشگلش و بوسش کنم. یکم دستام رو به سمت شکمش بردم. لمس دستام روی دم پهلوش باعث قلقلکش شد و یه دفه تنش مخصوصا اون کونش رو یه لرزشی داد. کونش خیلی خوشگل تکون خورد. اما هیچی نگفت. دوباره دستام رو به سمت وسط کمرش آوردم. اما دیگه نمیشد از این کون گذشت. دیگه هیچی برام مهم نبود و مخم کار نمیکرد. خیلی آروم صورتم رو بروم سمت کونش و لبم رو آرکم از روی شلوار چسبوندم به کونش. حواسمم به صدای بابا پشت تلفن بود که تا قطع بشه ادم بشم. تا لبم کون‌مامان رو لمس کرد ،

مامان: یکم بیا سر شونه‌هامم ماساژ بده.

زد توی حال و هولم. صورتم رو بلند کردم و همونجا که تشسته بودم دستام رو کشیدم به سمت شونه‌هاش. موهاش رو دم اسبی بسته بود. دلم می‌خواست دست بندازم کش موهاش رو باز کنم و موهاش رو باز کنم دورش اما تخمش رو ندشتم. یکم کمرم خم شده بود واسه اینکه دستام به شونه‌هاش برسه. باز فکرای شیطانی اومد تو کلم.‌دلم خواست یکم بیشتر شکمم رو روی کمرش و کونش قرار بدم.‌یکم وزن تنم رو حس کنه. تا این کارو کردم

مامان: پاشو پاشو. بسه. مرده شور این ماساژ دادنت رو ببرن

باز دوباره زد توی عشق و حالم و من صاف نشستم.‌ خودش از جاش بلند شد و سریع تیشرتش رو تنش کرد. اما تا تنش کنه نمای خوشگلی از ممی‌هدی گردش و اون خط سینه درجه یکش رو نشونم داد. تیشرتش رو تنش کرد و از روی کاناپه بلند شد. داشت میرفت سمت آشپزخونه که یه دفه برگشت سمتم

مامان: وای به حالت اگه بخوای از این به بعد دست درازی کنی. هر اتفاقی که توی این برنامه لعنتی بین من و تو افتاده رو از توی کله پوکت میکنی بیرون. اصلا گوشیتو بده ببینم. ده میگم بدش من

وقتی وارد سالن شدم ، گوشیمم توی دستم بود و وقتی میش مامان نشستم گداشتمش کنارم. انقدر با جدیت و عصبانیت حرف زد که من ریدم به خودم. اصلا قفل کرده بود زبونم. گوشی رو بهش دادم. پسوردش رو بلد بود.‌بازش کرد و رفت برنامه رو پاکش کرد.

مامان: فقط بفهمم یه بار دیگه وارد این برنامه شدی به لتبات میگم چه کثافتی شدی تا دمار از روزگارت در بیاره. هر چی بین من و تو بهداشتباه پیش اومده از توی سرت بکن بیرون. فهمیدی یا جور دیگه بفهمونمت؟

عصبانیت و خشم تو یچشمای خوشگلش موج میزد. من چیزی واسه گفتن نداشتم. اینو گفت و رفت سمت آشپزخونه شام درست کنه. بابا هم یه چند دقیقه دیگه اومدش.

بابا: بهتر شد کمرت؟
مامان: آره مرسی.
بابا: من ماسوژور خوبیم یا این شازده؟
مامان: هیچکدومتون.

مامان کلا با لحن جدی جواب داد. بابا هم فهمید نباید پا پیچش بشه. اومد نشست کنار من.

بابا: باز چه دست گلی آب دادی اینجوری شد؟
من[با صدای بلند]: وای به من چه. من اصلا کاریش ندارم. خودش توهم زده.

اینو گفتم و بلند شدم رفتم سمت اتاقم و درم بستم. خیلی اعصابم کیری بود. این کاش بابای پایم آقایی رو در حقم تموم میکرد و یه کاری میکرد این زن خوشگلش رو یکم باهاش عشق و حال کنم آرو بگیرم. یعنی من هکل بازی زیاد در آوردم یا مامان زود جبهه گرفت؟ بابا مگه خودش نگفت خوشش میاد با پسرش....
پس چرا این جیزی که هست 180 درجه فرق داره با اون زن سکسی توی call_pic ؟
موقع شام که شد بابا اومد در زد دم اتاقم و از پشت در گفت بیا شام. منم خیلی گشنم بود. ناهارم نخورده بودم. رفتم واسه شام. سر میز غذا اولش سکوت حاکم بود. اما بابا سعی کرد با حرف زدن از هر چیز این سکوت رو بشکنه و مامان رو به حرف کشوند. اما من مطلقا حرفی نزدم. بعد شامم رفتم نشسته یه گوشه مبل و اولش سرم توی گوشی بود و بعدشم مشغول تلویزیون نگاه کردن شدم. دو سه بار بابا باهام حرف زد که خیلی کوتاه جواب دادم تا زیاد وقتش رو روی من نزاره. موقع خواب شد و همگی رفتیم سمت اتاق خوابامون. اولش خوبم خوابم برد. اما ساعت 4 بود که شاشم گرفت. پاشدم که برم دستشویی. همه جا تاریک بود جز اتاق مامان بابا که نور چراغ خواب ملایمی ازش بیرون میومد و درم روی هم گذاشته بودن. اما سالن خیلی تاریک بود. همین از راهرو اومدم بیرون و خواستم پام رو بزارم داخل سالن که متوجه یه نور کمی روی مبل شدم. همونجا درجا ایستادم. یکم پلک زدم تا چشمام به تاریکی عادت کنه. دیدم مامانه که روی مبل نشسته و تبلتم دستشه. یکم دیگه که دقت کردم دیدم اوفففف مم‌هاش کاملا لخته و اتفاقا داره ممیاش رو با دستاش می‌ماله. شاش داشتنم یادم رفت. ترسیدم اولش. گفتم وای نکنه یه پسر دیگه رو توی این سکس چته پیدا کرده و واسه اون لخت شده؟ اگه همچین چیزی باشه خودکشی میکنم. هر جور بود باید خودم رو می‌رسیوندم پشت مبل تا از محتوای تبلت مامان خبر دار میشدم. اما چجوری؟ تنها شانسی که داشتم این بود که فضا کاملا تاریک بود و مامانم خیره به تبلتش. چون خیره به یه نور توی تاریکی بود ، اگه یه موقع صدایی هم می‌فهمید یا متوجه حرکتی میشد ، وقتی چشمش رو از تبلت بر میداشت ، باید یه چند ثانیه فضای اطرافش رو درست تشخیص نمیداد. پس تصمیم گرفتم خیلی آروم و پاورچین راه برم. خوب بود که لباسم تیره بود و رنگ روشن نبود. وسطای سالن رسیده بودم. مامان خیلی آروم داشت آه و اوف میکرد. فقطم داشت با ممیای لختش ور میرفت. خیلی لحظه استرسی بود. آروم آروم رسیدم سمت اونور سالن. حالا باید خودم رو می‌رسوندم پشت مبل. تصمیم گرفتم بشینم و مثل کلاغ پر رفتن آروم راه برم. بالاخره رسیدم پشت مبل. حالا وقت بلند شدن بود. دستم رو گذاشتم روی پشتی مبل و نیم خیز شدم. چیزی که دیدم خیالم رو راحت کرد. کلا آروم شدم. مامان فقط داشت یه فیلم پورن نگاه میکرد. یه فیلم که یه پسر 17 یا 18 ساله بود با یه زن نهایت 40 ساله. صدای فیلمه خیلی کم بود. اما کاملا مشخص بود که پسره زنه رو مامان صدا میکرد. خیلی حال کردم که مامان داره با یه فیلم پورن مامان و پسر با خودش ور میره و حال میکنه. چه آه و اومای ریزی میکرد. با این صدای ناز مامان درجا شق کردم و شلوار و شرتم رو کشیدم پایین تا زانوم ، تا با کیرم ور برم. یه دفه مامان پاشد صاف نشست و تبلت رو گذاشت روی میز جلوی مبل. از جاش بلند شد من سریع دو زانو نشستم. همش ترس برم داشته بود که نکنه متوجه بودن من شده و الآن بیاد پشت مبل و پدرم رو در بیاره. اما یکم که منتظر موندم دیدم خبری نشد. آروم نیم خیز پاشدم و دیدم دم راهرو وایساده و داره سرک میکشه. می‌خواست متوجه خواب بودن من و از همه مهم‌تر بابا بشه. بازم من ترس برم داشت. خدا خدا میکردم به همینجا قانع باشه و یه دفه نره توی اتاق من و ببینه من نیستم. اما خدا رو شکر به همینجا قانع شد و دیدم که داره بر می‌گرده. سریع
دوباره نشستم. وقتی داشت بر میگشت ، یه مقدار که فقط بتونم ببینمش بلند شدم. اوووففف اون ممه های گرد و نسبتا کوچیکش رو دیدم. سوتن فقط بالا تنش بود. سوتینش رو کشیده بود پایین و ممه‌هاش افتاده بودن بیرون. همون یه لحظه که دیدم ، خیلی صحنه باحالی بود. دوتا ممی گرد که اندازه طالبی های کوچیک بود. اومد و نشست روی مبل و تبلت رو پایه پشت بک کاورش رو باز کرد و روی میز جلوی مبل گذاشتش و لم داد. حالا دیگه میشد یکم راحت‌تر ایستاد. از بالای سر نگاش کردم. چشماشو دوخته بود به تبلت دوتا ممیش رو گرفته بود توی دستش و فشارشون میداد. نور تبلت افتاده بود روی بدنش و راحت میشد ببینمش. با سر انگشتش دوک ممه‌هاش رو بازی میداد و فشار میداد. صدای آه کشیدن و اوم گفتنش رو میشنیدم. خیلی آروم صدا میداد. منم با کیرم مشغول بودم. پسر توی فیلمه داشت کیرش رو لای ممیای مامانش جلو عقب میکرد و هی میگفت آه مامی. آی لاو یو مام. این نه تنها منو خیلی تحریک کرده بود ، بلکه مامان رو هم انگار خیلی تحریک کرده بود و هی میگفت جووون زیر لب. یه دفه شنیدم اسم منو گفت.

مامان: جوووون شاهین مامان. قربون اون کیرت بشم من.

من تا اینو شنیدم یه دفه دیدم آبم داره میاد. انگار موتورم رو روشن کرد. سریع شرتم رو کشیدم بالا و توی شرتم خالی کردم تا روی زمین یا پشتی مبل نریزم. پسر توی فیلمه که روی شکم مامانش نشسته بود و لا پستنونی داشت میکرد. یه دفه دولا شد و لبش رو گداشت توی لب مامانه. مامان منم داغ کرد و به شدت ممیاش رو فشار داد. برام جالب بود که اصلا دست به کسش نمیزنه. فقط با ممیاش حتل مبکرد. مامان توی سکس تصویریمون گفت گه ممیاش خیلی حساسه. ولی فکر نمیکردم تا این حد باشه که فقط با مالیدنشون هم بتونه ارضا بشه. با دستش یه ضربه زد به ممی چپش و یه اه بلند نسبتا کشید. یه دفه کمرش رو صاف کرد و نشست روی مبل. سرش رو خم کرد و یه تف انداخت روی نوک ممیش و محکم ممیش رو چنگ گرفت. توی فیلمه پسره یکم رفت پایین و افتاد به جون خوردن ممیای مامانش. ممیای مامان گرد بود و افتاده نبود که بگیرتشون بالا و بتونه خودش لیسش بزنه. اما با این حال سرش رو خم کرد و دوباره دوتا تف انواخت روی نوک ممیاش و شروع کرد  محکم فشار دادنشون. بعد محکم‌تر نوک کوچولوی ممیاش که خیلیم کوچولو بود رو با انگشتش فشار داد و گفت جوووون. بخور ممیای مامان رو شاهین. یه دفه یه آه بلند کشید و مثل اینکه ارضا شد. همینجور که ممیاش توی دستش بود دوباره لم داد روی مبل. نفس نفس میزد. دستش رو دراز کرد و فیلم رو قطع کرد و تبلت رو خاموش کرد و صاف گداشتش روی میز. بعد به سمت پشتی مبل به پهلو خوابید. حالا دیگه خطری بود. چون فضا تاریک شده بود و کم کم چشمش به تاریکی عادت میکرد و راحت می‌تونست منو ببینه. من حواسم رو خیلی جمع کردم. به پهلو که شد دست انداخت و شلوار و شرتش رو باهم تا زیر کونش پایین کشید. انگشت وسط دست چپش رو کرد توی دهنش و با دست راستشم منی چپش رو محکم گرفت توی دستش. دستش رو برد عقبش و انگشتش رو کرد توی کونش و یه آه کشید و گفت جووون. شاهین مامان. بکن کون مامانی رو.

وای من داشتم می‌مردم. مامان داشت سکس با من رو تصور میکرد. جفتمون وسط عشق و حال بودیم که یه دفه صدای قریچ در اومد. در اتاق مامان و بابا بود که خراب بود و صدا میداد. واسه همینم بود بسته نمیشد و روی هم قرار میگرفت. عجیب بود که هم در اتاق مامان و هم اتاق خاله گوزوم خراب بودن. مامان انگار برق گرفته باشنش سریع از جاش پاشد و شلوار و شرت رو کشید بالا و سوتینشم درست کرد و پرید سمت اشپزخونه. منم زود شلوار و شرتم رو کشیدم بالا و نشستم دو زانو پشت مبل. بابا از راهرو وارد سالن شد.

بابا: ستاره!!!
مامان: جونم
بابا: کجایی تو؟
مامان: وای دلم درد میکنه. دستشویی بودم. میگم اب میخوری برات بریزم؟
بابا: بریز. برم یه دستشویی میام میخورمش.
مامان: باشه.
بابا: حالا دل کوچولوت خوب شد؟
مامان: کار نمیکنه. فقط پیچ میده.
بابا: الان میام واست اون شکمت رو انقدر ماساژ میدم تا خوب بشه.
مامان: به شرطی که زود نخوای بکنی توی کسم. یکمم باهم ور برو خب.
بابا: اصل همونه. ور رفتن چیه

بابا جمله اخر رو توی راه زد و رفت دستشویی. تا بابا در دستشویی رو بست مامان سریع شلوارش رو کشید پایین و شرتش رو که خودش رو خیس کرده بود رو از پاش در اورد. من حالا یکم نیم خیز شده بودم و نگاش میکردم. مامان با شرتش کشید روی کسش و بعد شرت رو انداخت توی سبد مخصوص لباس زیرا که کنار لباس شویی توی آشپزخونه بود. در یه کابینت رو باز کرد و مثل اینکه اونجا دستمال مرطوب بی عطر داشت. بعد دولا شد و یه شرت رو که نفهمیدم از کجا بود رو برداشت و کرد پاش و شلوارش رو که شلوار گشادی بود رو پوشید. همه این کارا رو نهایت توی 3 دقیقه با سرعت انجام داد. بعدم رفت سمت اتاقشون. تا رفت منم سریع رفتم سمت اتاقم.‌گفتم یه دفه بابا میاد و سرک میکشه سمت اتاق من. تا خوابیدم روی تخت یکم بعدشم بابا اومد و رفت توی اتاقشون. سرکی به اتاق منم نکشید. بعدم صدای قریچ در رو شنیدم که گذاشتنش روی هم. یکم صبر دادم و پاشدم رفتم پشت در اتاقشون ببینم چه کار میکنن. فقط صدای جووون گفتنای بابا رو می‌شنیدم. اصلا دلم نمیخواست بابا به مامان دست بزنه. اما حیف که نمیشد کاری کرد. یه دفه یه صدای شالاپ محکم و پشت سرش صدای جیغ مامان رو شنیدم. مثل اینکه بابا محکم زد در کون مامان و دردش خیلی گرفت مامان.

مامان: وحشی. کثافت نمیفهمی درد می‌گیره؟ عشق بازیتم به ادم نبرده؟ وحشی جنگلی

بعدشم دیگه هیچ صدایی از هیچکدومشون نیومد. لای در باز بود. اما نمایی به تخت نداشت. فکر کنم مامان نزاشت بابا دیگه کوچیکترین دستی بهش بزنه. منم رفتم یه دستشویی که داشتم می‌پکیدم و رفتم توی تخت. یکم فکر کردم. چیزای زیادی دستگیرم شده بود اونشب. اول اینکه مامان هم داره از فکر کردن به سکس با یه دونه پسرش مثل من دیوونه میشه و تقلّای درونی پیدا کرده. دوم اینکه هر چند مامان و بابا باهم خوبن و همدیگه رو دوست دارن ، اما بابا توی روابطش افتضاحه. وقتی حشری میشه وحشیانه عمل میکنه که مامان اصلا دوست نداره و هم اینکه اهل عشقبازی و بازی کردن با زن نیست و فورا میخواد کیرش رو توی سوراخای مامان فرو کنه. سومم اینکه بر خلاف خاله که اونشب دیدم رابطه سکسیش یه رابطه ارباب و برده‌ای بود انگار و کثافت کاری میکرد ، مامان به شدت احساسیه و اروتیک دوست داره و این بهترین چیزی بود که دستگیرم شد. یعنی اگه خلافش بود خودم رو حلق آویز میکردم. خب حالا که دیدم مامان چقدر توی ذهنش فانتیزی سکس با من رو داره ، من باید یه جوری بهش بفهمونم که از تو بدترم. دو حالت داشت. یا شلوغ بازی میکرد که خب خیلیم در این حالت من دستم خالی نبود. چون خود ماپان اعتراف کرد توی سکس تصویریمون که خوشش میاد با پسرش حال کنه. حالت خوبش این بود که اونم بهم نخ میداد. پس از فردا باید شروع میکردم.
فردا صبح که کلاس داشتم تا ظهر. بابا کارش توی بازرسی آموزش پرورش بود. اما با دوستاش هم یه شرکت هلدینگ تجارتی زده بودن و عصرا میرفتن اونجا و حسابی وضعش توپ شده بود. ظهر سر میز غذا ، مامان با بابا سرد رفتار میکرد. با منم که خیلی سرد بود و یه ناهار خیلی ساکتی رو داشتیم میخوردیم. بعد ناهار بابا عادت نداشت مستقیم بره بخوابه و عادت داشت روی مبل یه دو ساعتی لش میکرد و بعد میرفت هلدینگ. از اونور شب زود میخوابید. مامان ولی رفت توی اتاقشون خوابید. من داشتم میرفتم توی اتاق که متوجه مامان شدم. در اتاقشون کاملا باز بود. مامان پشت به من بود و به پهلو خوابیده بود. یه شلوار تنگ پاش بود که کونش رو خیلی خوشگل نشون میداد. قشنگ خط چاک کونش معلوم بود و چون شلوارش رنگ آبی آسمونی رو داشت خیلی خوشگل شده بود. سریع رفتم گوشیم رو اوردم و ازش عکس گرفتم. جرئت به خرج دادم و رفتم داخل. رفتم بالای سرش و از نمای بالا ازش عکس گرفتم. حیف یکم شکمش رو روی تخت گداشته بود و نمیشد از ممیا و شکمش عکس گرفت. یکم پاچه شلوارش رفته بود بالا. متوجه ساق پای سفیدش شدم. چه خوشگل و براق بود. دلم میخواست بوسش کنم و لیسش بزنم. دست رو تا نزدیکی پاچه شلوارش بردم تا بگیرم بکشمش بالاتر اما ترسیدم. چون خواب مامانم همیشه سبک بود. فقط چندتا عکس از همین ساق پاش گرفتم و دوباره برگشتم روی کون خوشگلش. کلا مامان کونش خیلی خوب بود. یه کون برجسته ولی سفت و کوچیک. قوس کمرش عالی بود. تنگم همیشه می‌پوشید که این جذابیت کونش رو بیشتر میکرد. چقدر دلم میخواست که شب تا صبح سرم رو روی یه لپ کونش بزارم و بخوابم. یکم دیگه از کونش از زوایای محتلف عکس گرفتم. بعد رفتم کنار میز آرایش ایستادم که اگه یه موقع بیدار شد و منو دید بگم اومدم موهام رو شونه کنم. چون چونه و سشوار منم توی میز آرایش مامان بود. ایستادم و خیره شدم به کونش و با خیال پردازی و تصور کون لختش که توی سکس چت دیده بودم ، شروع کردم با کیرم ور رفتن. خیلی طول نکشید و تازه کیرم داشت گرم میشد که صدای معروفی که اکثر مردا از خواب پا میشن میدن رو شنیدم. یه صدای خرس مانند. منم سریع کیر و کوتم رو جمع کردم و از اتاق مامان و بابا به اتاق خودم مهاجرت کردم و رفتم پشت میزم. کمی بعد بابا اومد و یه حال و احوالی ازم پرسید. بعدم رفت لباس پوشید و رفتش هلدینگ. من دلم میخواست برم سراغ مامان و باز دیدش بزنم. اما هم ترس داشتم و هم مهم‌تر اون فرداش میانترم درس مهمی داشتم که چون قید یه درس دیگه رو زده بودم اگه اینم میوفتادم مشروط میشدم. از طرفی فکر بکری داشتم واسه آخر شب. شب بابا هم اومد و یکم مامان بیشتر از ظه محل به بابا گذاشت. اما ره من بدبخت نه. مامان و بابا ساعت 11 رفتن خوابیدن. بابا به من گفت تو اگه خوابت نمیاد بشین فیلم ببین. بعد بخواب. منم واقعا خوابم نمیومد. اما واسه نقشم گفتم نه منم خوابم میاد و خلاصه همگی رفتیم توی اتاقا. مامان و بابا هم در اتاقشون رو گداشتن روی هم. من ولی هیچوقت نمیزاشتم. کاش از قبل گداشته بودم. اما اگه اونشب می‌بستم شک میکردن. پس نبستم. یکم که گدشت پاشدم لپ‌تاپم رو گداشتم روی میزم و روشنش کردم. مدت زمان خاموش شدن صفحه هم گذاشتم روی 1 ساعت. اماده رفتم یه داستان سکسی مامان و پسرم اوردم و گداشتمش روی صفحه. خوشبختانه خیلیم شارژ نداشت و این واسه نقشم عالی بود. تبلتمم که باااش عکس از کون و ساق پای مامان ظهر گرفته بودم گداشتم کنار لپ‌تاپ و منتظر موندم. دو ساعت منتظر موندم تا بالاخره خیلی خیلی کم و آروم صدای در اتاقشون رو فهمیدم. سریع شلوار و شرتم رو کلا در اوردم و کون لخت نشستم روی صندلیم پشت میزم. فکر کنم یک دقیقه طول میکشید تا هر بار مامان یه دره در رو باز کنه تا از صداش بابا بیدار نشه. البته ا ون خوابش همیشه سنگین بود بر خلاف مامان. ولی مامان کلی احتیاط میکرد. پس این عادت هر شب مامان بود که بیاد بیرون و به خودش حال بده. منم انتضارش رو داشتم. من آماده عکسی که از کون مامان گرفته بودم رو گداشتم روی تبلت و یه برم نشستم. یعنی نیم رخم رو به در اتاقم بود و روم به لپ تاپ و تبلتم. حالا مامان وارد راهرو شده بود و داشت پشت سرش در رو می‌بست. من طبق نقشم آروم گفتم اوففف مامان عجب کونی داری. جوووون. آروم گفتم. اما طوری گفتم مامان بشنوه. به جلوی در اتاق من که رسید دیگه جلوتر نرفت. یعنی شک شد و نمیتونست بره. وایساده بود و منو نگاه میکرد که دارم چه کار میکنم. من متاسفانه نمیشد روم رو برگردونم سمت در اتاق ببینم داره چه کار میکنه. اما متوجه یه سری حرکات ازش بودم.

من: اوففف مامان. مامان جونم

یکم بعدش صدای جووون گفتن مامان رو شنیدم. یه لحظه متوجه حرکت کردن مامان شدم. انگار رفت عقب. نه نه نمیخواستم برتش. یکم سرم رو چرخوندم و خیالم راحت شد. دیدم نرفته عقب. بلکه نشسته روی زمین و کمرش رو زده به چارچوب در و دستشم توی ممیاشه. درسته مامان برنامه call_pic رو از گدشیم حذف کرد. اما من از عکسایی که گداشته بود توی مروفش همش رو دانلود کرده بودم و توی گالریم بودشون. سریع عکس کون مامان رو زدم کنار و و اون عکسی که فقط با یه شرت و سوتین بود و چکمه پاش بود و نشسته بود روی یه مبلی رو آوردم. این عکس خیلی برام تحریک کننده بود. پاش رو روی پاش انداخته بود و لم داده بود و کون و رونش از بغل خیلی خوشگل افتاده بود.

من: اووف مامان کاش الآن توی بغلم بودی.

یه دفه صدای آه مامان رو شنیدم. دوست داشتم ببینم الآنم دستش فقط توی ممیاشه یا با کسشم داره ور میره. سریع سرم رو چرخوندم و دوباره برگشتم. متوجه شدم که یه دستش توی شرت و شلوارشه و طه دستش توی یقه لباسش. دو سه صدای آه و اوف آروم کشید و بعدش اروم شد. منم نزدیک بودم. دستمال رو برداشتم و ابم رو توی دستمال خالی کردم. وقتی آبم اومد چشمام بسته شد و وقتی بازش کردم متومه شدم ماپان اونجا نبود. رود همینجور کون لخت رفتم دم در و سرک کشیدم. تاریک بود. اما متوجه شدم مامان توی آشپزخونه هست. سریع برگشتم و شلوار و شرتم رو پوشیدم و لپ تاپم که داشت خاموش میشد رو زدم توی شارژ. روی همون داستان که بود درش رو بستم و رفتم خوابیدم. یکم بعد متوجه صدای در اتاقشون شدم. مامانم رفت خوابید. خب اولین قدم نقشم درست از اب در اومد. حالا باید منتظر ادامش بودم. با خیال شیرین سکس با مامان ، بیهوش شدم.

پایان بخش اول

ببخشید واسه غلطای املایی که میدونم کمم نیستن.
     
  

 
حاجی عالی دمت گرم👍👍👍👍
     
  
مرد

 
SH_F
من موندم واقعا چجوری این ایده‌ها به ذهنت میرسه
این داستان داره تبدیل به بهترین داستانت میشه. حتی از هلن کون و مرحله نهایی و حق طبیعی هم بهتر.

من چقدر سکس چت رو دوس دارم خودم. ولی متاسفانه هر چی تلاش میکنم به پسر میخورم جای دختر

رفیق منتظرم. تو رو خدا زود بنویس بخش دوم رو
     
  
صفحه  صفحه 129 از 149:  « پیشین  1  ...  128  129  130  ...  148  149  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA