انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 141 از 149:  « پیشین  1  ...  140  141  142  ...  148  149  پسین »

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم


مرد

 
باشه کامل.

دستاشو انداخت دور گردنم و لبش رو گذاشت روی لبم. منم که خیلی از این دلبری کردنای شادی داغ کرده بودم ، دستامو دور کمرش حلقه کردم و بعد آروم آروم آوردم روی کونش. اوووف عجب کونی بود. کوچولو و برجسته سفت. نتونستم کنترل کنم و دست راستم رو کردم توی شلوار و شرتش و کون لختش رو گرفتم توی دستم. توی دهنم آروم ناله کرد. بوی عطرش هوش از سرم برده بود. دست راستش رو اورد از دور گردنم پایین و کیرمو از روی شللوارم گرفت توی دستش و می‌مالیدش. لبش رو ول کردم و شروع کردم به مکیدن گردن نازش. خیلی آروم ناله نیکرد ولی تند تند نفس میکشید.

شادی[آروم]: آهههه شاهینم. عاشقتم.

پشت خودم به دیوار بود. سریع برش گردوندم و پشت شادی رو به دیوار تکیه دادم. تیشرتش رو دادم بالا که خودشم زود کمکم کرد و زیر گردنش جمعش کرد. وای خدای من سوتین نداشت. چطور من از حموم که اومدم بیرون متوجه نوک ممیاش زیر تیشرت سفیدش نبودم؟ حمله کردم به سینه‌های کوچولوش. شادی هم سرمو به سینه‌هاش فشار میداد.

شادی[اروم]: ممیامو دوس داری قربونت بشم؟ محکم بخورشون. مال خودته داداشی.

حرفاش و لحن همیشگی نازش دیوننم کرده بود. محکم مکش میزدم. همینجور جلوش که ایستاده بودم زانوم رو خم میکردم و بوسه بارون میرفتم پایین. یکم تا ناف کوچولوش رو بوس کردم و دیدم داره یه مقدار صداش میره بالا ، از بازی با اون شکم تختش منصرف شدم و سریع شلوار و شرتش رو تا روی رونش پایین کشیدم. خودشو خم کرد و سرشو آورد کنار گوشم و توی گوشم گفت

شادی: میخوای ناناز خواهرت رو بخوری؟
من: آره. تازه میخوام قربونشم برم
شادی: جووون. وای بی تربیت. خواهرتما.

یه خنده ریزی کرد و دوباره صاف ایستاد. من سرمو بردم لای پاش و یه لیس زدم به کصش. اوووف چه بوی عطری لای پاش میومد. عجب طعم خوبی بود کصش. شادی مچ دستش رو کرد توی دهنش تا صداش در نیاد. حسابی که کصش رو لیس زدم برش گردوندم و بهش گفتم قمبل کن عشق من. کونش رو حسابی داد عقب و لای کونش رو باز کردم و سرمو کردم لاش و حسابی براش مک زدم اون سوراخ کون خوشگل و کوچولوش رو. فگر کنم از بس مچ دستش رو گاز گرفته بود صداش در نیاد ، کبود شده بود. خوب که خوردمش بلند شدم از مشت بغلش کردم. هنوز شلوار و شرت خوردم سر جاش بود.‌بهش چسبیدم.

شادی: جووون. کیرت از روی شلوار لای کونمه.
من: ای قربونت بشم. دوس داری؟
شادی: کاش زمان می‌ایستاد. بهترین لحظه عمرمه. کونم اون کیر خوشگلت رو میخواد توی خودش جا کنه
من: واقعا؟
شادی: واقعا واقعا. دیگه صبر نداره و تحملش تمومه.

شلوار و شرت خودمم تا زیر کونم کشیدم پایین.

شادی: عشق من. ابزار کون کردنمم آوردم. روی میزته.

برگشتم روی میزم رو نگاه کردم دیدم یه تیوپ ژل روان کننده هست روی میز. شادی رو گرفتم بوس کردم و گفتم قربونت بشه داداشی. فکر همه جاشم کردی. رفتم اوردمش و سرش رو باز کردم و حسابی کیر خودم رو باهاش چرب کردم. ریختم روی انگشتم و اول مالیدم دور تا دور کون شادی. دوباره ریختم روی انگشت وسطم و فرو کردم توی کونش. جوووون چه تنگ بود. حتی واسه انگشتم.

شادی: آخخخخ. چقدر دلم میخواست تو انگشتم کنی.
من: دختر عجب کونی داری تو. چه تنگه
شادی: منتظره تا تو گشادش کنی اندازه اون کیر خوشگلت.

حسابی چرب کردم کونش رو و تیوپ رو گذاشتم روی تختم و شادی رو محکم بغل کردم. دستام دور شکم و سینه‌هاش سفت حلقه کردم. سر کیرمو بردم لای کونش و گذاشتم روی سوراخ کونش.

شادی: جووون چه بغلت خوبه. وای خدا میخوام توی بغل شاهینم کون بدم.
من: ای قربونت بشم من.

گردنم رو خم کردم و شروع کردم به بوسیدن شونه و گردن شادی. خیلی پوستش نرم بود. شادی خودش شلوارش رو از پاش در اورد و یه کم پای راستش رو بالا اورد تا لای کونش بازتر بشه. دست راستم رو آوردم و بردم لای کونش و با انگشت یکم سوراخ کونش رو از هم باز کردم و کیرم رو فشار دادم. کلاهکش وارد شد.

شادی: جووون. حسش میکنم. کونم رو داغ کرده. وای جوووون.
من: راحتی عزیزم؟ درد نداری؟
شادی: نه داداشی. محکم بکنش تو. کیر میخواد این کون بدبختم. بدو داداش جون

دست راستم رو آوردم روی کصش و شروع کردم به مالیدن کصش. با دست چپم هم شروع کردم به مالیدن ممیش.

شادی: آهههه. هم به کصم حال میدی هم کونم. جوووون. بکنش تو و جرم بده. میخوام تو بغلت جر بخورم

محکم به خودم فشارش دادم و گردنش رو بوسیدم و کیرمو فشار دادم تو. تا نصفش رفت داخل کون تنگش. خیلی کونش تنگ بود. به همه طرف کیرم داشت فشار میاورد. به شدت چوچول ورم کردش رو با انگشتم می‌مالیدم. سرش رو روی شونم گذاشت و یه آه نسبتا بلند کشید. دیگه از این هوس زیاد ترس مامانم از یادم رفت.
من: قربون این آهت بشم. خوبی؟
شادی: اهوم. بازم بکنش تو. بازم کیر میخوام. اون کیر گندت رو میخوام

من دوباره فشار دادم و تا ته کردم تو. نگه داشتم تا باز کنه. اگه اون روان کننده نبود و کونش رو لیز نمیکرد محال بود بره داخلش. کصش حسابی خیس بود زیر دستم.

شادی: وای عشقم کیر داداش خودم توی کونمه. نمیدونی که چه حالیه.
من: قربونت بره داداشی.

کیرم رو یکم کشیدم بیرون و دوباره سریع کردمش تو.

شادی: جوووون. به این میگن جر خوردن. شروع کن بگا بده این کون رو که مال داداش جونمه.
من: چشم عشق من. زندگی من.

دوباره تا سر کلاهک کیرم کشیدم بیرون و یه بار دیگه فروش کردم و شروع کردم به آروم تلمبه زدن توی کونش. شادی خیلی جلوی خودش رو میگرفت آه و اوفش بلند نشه. اما گاهی از دستش در میرفت و بلند آه میکشید. منم بیخیال شده بودم. فقط مست این عشق بودم. مست این کون کوچولوی خوشگل. مست این کص نرم و خیسی که زیر دستم بود.

من: قربون کصت بشم. چه آبی داره. جووون.
شادی: محکم بمالش. کص آبجیت رو بمال
من: دوس داری ممیتو فشار میدم؟
شادی: آهههه. ممی خودته. بگاش بده. آیییی

سینگه کوچیک ولی گردش رو محکم فشار میدادم توی دستم و میکردم کونش رو. تمام بدنش توی بغلم داشت می‌لرزید. نبض کصش رو زیر دستم حس میکردم. فکر کنم نزدیک بود آبش بیاد.

شاوی: دادشی محکم تر. داره میاد آبم
من: جووون. قربونش برم. قربون لرزش تنت بشم.

سرعت تلمبه‌هامو بیشتر کردم. محکم‌تر کصشو می‌مالیدم. یه دفه مچشو کرد توی دهنش و گاز گرفت تا صداش در نیاد و بدنش به شدت لرزید. کونش انقدر تنگ شد که دیگه نمیشد اصلا کیرنو تکون بدم. خودمم نزدیک بود آبم. کصش زبر دستم خیس خیس شد و بیحال شد. اگه توی بغلم نبود نمیتونست روی پاش وایسه.

من: جوووون راحت شدی؟ قربونت بشه داداشی

حالا کونش بهتر شد واسه تلمبه زدن و داغ‌تر البته. هنوز بدنش می‌لرزید. آروم ناله میکرد. دستمو از روی کصش برداشتم و گذاشتم روی اون یکی ممیش. دوتا ممش رو محکم گرفتم توی دستم و می‌مالیدم و کونش رو میکردم. دیگه منم داشت میومد.

من: آیی شادی جونم. داری آبمو میاری
شادی: بریزش توی کونم. کونم آب کیر میخواد
من: جووون. چشم

یکم دیگه تلمبه زدم و آبم با فشار و دوتا جهش ریخت توی کون تنگ شادی. وای که چه حالی داد. توی کونش نگه داشتم و شروع کردم به بوسیدن گردنش. دستش رو گذاشت روی دستم که روی ممیش بود و دستمو نوازش میکرد. بالاخره آروم ازش کشیدم بیرون. سریع برگشت و اومد توی بغلم دستش رو برد عقب و چراغ اتاق رو روشن کرد.

من: نکن خاموشش کن.
شادی: میخوام چشماتو ببینم

بعد با اون چشمای خمارش لبش رو آورد جلو و گذاشت توی لبم و تا وقتی که لبش ، لبم رو حس کرد به زور چشماش رو باز نگه داشت. دستاشو دورم حلقه کرد و منم دستام رو دورش حلقه کردم و سفت به خودم فشارش دادم. کل لب کوچولوش رو کردم توی دهنم و مکش زدم. زبونش رو کرد توی دهنم و براش مکش زدم. دستمو روی کپل کونش گذاشتم و کونش رو فشار دادم. لبش رو از لبم جدا کرد و نگام کرد.

من: عاشقتم.
شادی: نمیدونی که حاظرم بمیرم واست.
من: خدا نکنه عزیزم.

بوسه زدم روی لبش.

شادی: کصمو میکنی داداشی؟
من: مگه پرده نداری؟
شادی: میخوام تو پارش کنی. میخوام جرم بدی. میخوام عروس همیشگی تو باشم
من: قربون عروس خوشگلم باشم. چشم عزبزم

اصلا حالیم نبود اون چی میگه من چی میگم. واقعا کصشو میخواستم. شادی رفت عقب و پاش رو دورم حلقه کرد و من چسبیدم بهش. سر کیرم لای کصش بود. تا خواستم بکنمش تو ، در اتاق باز شد و مامان اومد تو.

مامان: نه نه. نکن شاهین. گمشو عقب

شادی زود پاش که دورم بود افتاد روی زمین و من ازش فاصله گرفتم و اومدم عقب. مامان هیچوقت بچه هم که بودیم ما رو کتک نمیزد. اما جذبه داشت و نگاهش کافی بود برینی به خودت. چشماشو دیدم و واقعا ریدم تو خودم و ولو شدم کف رمین. مثل تپه افتادم. یه کشیده محکم زد توی گوش شادی.

مامان: خاک تو سر حالیت نیست پردت پاره میشه؟

قطرات اشک رو میشد توی چشمای شادی دید. شادی سرشو انداتته بود پایین و جلوی خودشو گرفته بود بغضش نترکه. به زور گفت غلط کردم ببخشید و زود از پشت سر مامان پرید و در رفت و رفتش توی اتاقش و در رو بست. من همینجور با شلوار و شرتی که تا زیر کونم بود ولوشده بودم کف زمین و خیره به مامامی بودم که تیپ و ظاهر جالب بود و خیلیم ترسیده بودم. با اون هیکلم داشت مثل موش می‌لرزیدم از ترس. مامان یه تاپ قرمز تنش بود و یه شرتک جین که زیپ شرتکه باز بود و با یه دستش گرفته بودش تا یه وقت نیوفته. چون دکمه کمرش و زیپش باز بود کلا. دوتا ممی گردش هم از یقه تاپ انداخته بود بیرون. مامان یه لگد محکم زد کف پام و بهم چندتا فحش و ناسزا گفت که من اصلا نفهمیدم چی بهم گفت. در رو محکم بست و رفت. کاش حداقل چراغ رو خاموش میکرد. ولو شدم کف زمین. قلبم از ترس و شوک شدن محکم می‌کوبید توی سینم. قدرت پا شدن و خاموش کردن چراغ که هیچ ، حتی قدرت کشیدن بالای شلوار و شرتمم نداشتم. مثل سگ از کاری که کردم پشیمون بود. درسته آدم خانواده دوستی نبودم. اما از اینکه بزنم خانواده رو از هم بترکونم هم متنفر بودم. حالا من فردا با چه رویی توی چشم مامان واسه گنوی که زدم نگاه کنم؟ اگه به بابا بگه چی؟ ناراحت بودم واسه کشیده‌ای که شادی خورد. بمیرم براش محکم زد مامان. ولی عجب روز دیوانه واری از صبحش بود. وای.
توی همین فکرا بودم و داشتم آب روغن قاطی میکردم که نفهمیدم چجوری با چراغ روشن خوابم برد. فرداش ساعت 10 صبح کلاس داشتم. مامان عادت داشت صبحا رود بیدار میشد. از ساعت 7:30 سر و صدای کاسه کوزش بیدارم کرد. بابا 9 میرسید خونه. میخواست همه کارشو تند کنه تا موقعی که بابا میاد و میخواد استراحت کنه یکم کمتر صدا بده. البته بابا توی بیمارستان قسمت رست پرستارا و دکترای کیشیک چرتش رو میزد اما خب استراحت میکرد وقتی میومد. لعنتی کاش زودتر بیدار شده بودم. شاشام گرفته بود و رومم نمیشد برم بیرون. همینجور موندم. ساعت 8 مامان در اتاقمو باز کرد. من خودمو به خواب زدم. ای وای من هنوز شلوار و شرتم پایین بود. مامان اومد تو تا لباسایی که مال بیرونم بود رو جمع کنه ببره بندازه توی ماشین. در رو که باز تن لش من رو دید. زیر لب یه چی گفت و رفت لباسام رو جمع کرد و اومد بالای سرم. من چشمامو بسته بودم. یه کوچولو داشت کیرم شق میکرد. همون 7:30 که پاشدم شق بود. اما یکم خوابید و حالا لاشی تا فهمیده بود یه زن داره نگاش میکنه داشت خبردار نیشد. نامرد براش مهم نبود کیم هست. هیجوقت پاشدنش دست من نبود. یه دفه مامان زیر لب و خیلی آروم گفت پدرسگ به باباش نرفته. عجب چیزیم هست. چجوری اون دختر جیغ نمکشید با این......

دیگه از اتاق رفت بیرون و من نشنیدم چی گفت. نمیدکنسم بخندم به حال و روزم. گریه کنم یا بزنم وسط فرق سرم. دیگه اگه پا نمیشدم برم دست به آب ؟ باید میرفتم حموم تن به آب میزدم از خیس کردن خودم. پاشدم و اون شلوار و شرت لعنتی رو اول کشیدم بالا. در رو باز کردم و مثل شصت تیر از راهرو و سالن رد شدم تا رسیدم به دست شویی. تنها دیدم در اتاق شادی بازی و نبودش. قطعا مدرسه بود. فقط امیدوار بودم قبل پاشدن مامان بیدار شده باشه و رفته باسه تا مامان سر صبح نزنه توی برجکش. مامانم ندیدم. احتمالا توی آشپزخونه بود. حالا از دستشویی چجوری بیام بیرون؟ روم اصلا نمیشد. اما به هر سختی بو اومدم. از سالن که رد میشدم مامان رو از اوپن آشپزخونه دیدم دولا شده و داره لباس میچینه توی لباسشویی جلو شیشه‌ای. کون خوشگل مامان رو از درون همون شرتک دیشبش دیدم. اصلا مامان از این لباسا جلوی ما نمی‌پوشید. دوباره دلم لرزید واسه عشق اولم که مامانم باشه. اما یکی زدم وسط کلم و گفتم خاک تو سر هول کص لیست کنن. آخه الآن؟ مگه دوس داری به صریبت بکشه؟ رفتم توی اتاقم و تند لباس عوض کردم و رفتم جلوی در خونه کفش بموشم و بی خداحافظی گورم گم کنم.

مامان: صبحونه
من: ممممرسی
مامان[آروم]: دیشب که خوب قربون صدقه میرفتی. حالا به لکنت افتادی؟

اصلا جواب ندارم و رفتم توی ماشین. هنوز توی ناشین عطر شادی بود. سرمو کوبیدم به فرمون. داشتم دیوونه میشدم. رفتار مامان اومد جلوی چشمم. دیشب چرا ممه لخت و زیپ باز بود؟ انگار خیلی براش مهم نبود ما چه کار کردیم. فقط مهم بود پرده شادی پاره نشه. آخه قاعدتا باید بدتر اینا برخورد میکرد. حتی با شادی گفت خاک تو سرت پردت پاره میشه. اما چیز دیگه نگفت. چرا؟ یعنی واقعا ناراحت نبود از کار ما دوتا و فقط اینجوری که اومد توی اتاق خواست یه جورایی از پرده شادی محافظت کنه؟ یعنی خودشم داشت پشت در اتاق با آه و اوفی که از شادی در میومد حال میکرد با خودش؟ مخم داشت می‌ترکید. راه افتادم رفتم دانشگاه. اونجا هم اصلا از درسا نفهمیدم. تا ساعت 6 هم که دانشگاه بودم. بعدش روی رفتن به خونه رو نداشتم و رفتم باشگله. خواستم ورزش کنم. اما فکر و خیال رمقم رو ازم گرفته بود. رفتم پشت میز مدیریتم نشستم و توی فکر بودم. هر چی بچا میگفتن چته جواب نمیدادم. برام تعجب بود چرا سامان (همون وردستم) که همش مثل سگ دربار دورم می‌چرخید تا لقمه نونی ازم بگیره واسه خرج قر و فرش و پول بفرسته واسه مامان بابای پیرش شهرستان ، اونم توی فکر بود. اونم مثل من یه گوشه نشسته بود و توی فکر بود. اما درگیری‌های خودم انقدر زیاد بود بیخیال اون شدم. ساعت شده بود 10 که بابا بهم زنگ که کجام؟ بهم گفت پاتمرگم برم خونه. منم جمع کردم و با خجالت زیاد رفتم توی خونه. شادی توی اتاقش بود و مامان و بابا هم نشسته بودن توی سالن. در حد یه سلام معمولی مثل همیشه. رفتم دست و صورتی شستم. شامم گفتم نمیخوام و رفتم توی اتاقم یکم درس بخونم که نتونستم. رفتم در اتاقمو باز کردم برم بیرون بشینم ، بازم گفتم بتمرگ سر جات. روت میشه بری جلوی مامان؟ همینجا بمون. در رو باز گذاشتم و خوابیدم. این برنامه 5 روز من شد و من توی 5 روز مطلقا شادی رو ندیدم. دلم براش تنگ شده بود. اما نمیخواستم برم سمتش. نمیخواستم زندگی خانوادگیمون خراب بشه. از کارم پشیمون بودم. همین الانش فضا رو واسه همه زهر مار کرده بودم. روز ششم که جمعه بود و همه توی خونه بودیم. جمعه‌ها صبح همه سر میز صبحانه بودیم. بعد 5 روز تازه شادی رو دیدم. اوه اوه نابودتر من بود. موهاش ژولیده و ترکیده بود اصلا. کسی حرفی نمیزد. من که حتی به سختی از گلوم چیزی پایین میرفت.

بابا: چه عجب ما سما رو سر میز غذا زیارت کردیم آقا شاهین. معلوم بود اینن مدت کجا بودین شما؟
من: زیر سایه شما بابا.
بابا: چی کوفت میکردین؟
مامان: عههههههه. این چه حرفیه به بچه میزنی؟
بابا: بچه؟ غول بیابونی هست این.
مامان: نگو بچم. بدنش رو ببین. ادم کیف میکنه

ایول مامان. چه بااام خوب بود. معلوم نبود دست روم رو کما شستم؟

بابا: خیله خب ببخشید. چی میل میکردین آقا شاهین؟
من: ظهرا ناهار سلف و شبا ساندویچ کوفت میکردم
بابا: دیدی خانم خودشم همینجوری دوس داره باهم حرف بزنیم. خب بعد اونوقت چرا؟ محبتتون همون یه روز گل میکنه واسه خواهرتون رفتین خرید و اینا؟ دوباره برگشتین تنظیمات کارخونه؟
من: ببخشید. همش امتحان داشتم
مامان: آره بچم. امتحانای سختی هم داشت. کمر شکن بود.
بابا: خسته نباشه بچت. میگفتی براش دوتا شلغم بخرم آویزون کنه. خب بریم رسیدگی کنیم ره این بچمون. خانم شادی شما چتونه؟
شادی: هیچی بابا
بابا: پس چرا برق گرفته دخمل بابا رو؟ انگار ملی دیونه شدی؟
شادی: مگه اسمم ملی هست؟ حالا یه چی بخورم میرم موهامو شونه کنم.
بابا: یه شونه‌ایم به اخلاقت بکش بابا جون. اخلاقه هم سگرمش کشیده تو هم.

با جفنگیات بالا صبحانه رو خوردیم و بابا کاراش رو کرد بره روغن ماشین رو عوض کنه.

بابا: شاعین بابا روغن ماشینتم عوض میکنی؟
من: آره هفته پیش کردم.

ولی نکرده بودم. الکی گفتم از توی خونه نکشدم بیرون. بابا رفتش و شادیم که رفته بود توی اتاقش درس بخونه واسه کنکور. منم رفتم درس بخونم. اصلا این چند روز نمیتونستم درس بخونم. یه دفه مامان صدام کرد. رفتم دیدم کف سالن وایساده و میله جارو برقی که نیم ساعتی بود صداش توی مخم بود دستشه.

مامان: بیا من این پرده‌ها رو میگیرم بالا و تو بالای زیر پرده‌ها رو جارو بزن خاک گرفته.
من: چشم

تعجب کردم. مامان قدش هم قد من و جفتمون متوسط بودیم. خودش به راحتی می‌تونست. چرا منو کشوند؟ مامان میله جارو رو بهم داد و رفت جلو وایساد و پرده رو گرفت بالا. منم رفتم پشت سرش دستم رو بردم بالا و مشغول کشیدن میله شدم به پرده.

مامان: یکم بیا جلوتر تا دستت برسه اون بالاهاش.
من: میرسه که
مامان: من می‌بینم که زبرشم یا تو؟
من: چشم

یه ذره رفتم جلو و مامان یه دفه خودشو داد عقب و کونش چسبید به کیرم. اولش فکر کردم اتفاقی بود. اما دیدم کونش رو کامل داد عقب.

مامان: عقب نریا. قشنگ داره میرسه اون بالاها

به ثانیه نکشید کیرم روی کون مامان داشت شق میشد. وای مامانم عجب بوی خوبی میداد. موهاشوم مثل شادی همیشه دورش پریشون بود و الآن هم جلوی دمامغم بود. جووون چه بویی. اگه اتفاق شادی پیش نیومده بود و مامان منو اونجوری ندیده بود حتما یه کارایی میکردم الان. ولی خب حالا شرایطم بد بود. بد دست گلی آب داده بودم.

مامان: میله جارو رو بده من تو مرده رو بگیر.

میله رو دادمش و پرده رد گرفتم. یه دفه مامان برگشت به سمتم. مثلا میخواست پشت پرده رو جارو بزنه. ممیاش جلوی روم بود. چشمام فدکوس کرد روی دوتا طالبی کوچیک و گرد. وای داشتم دیوونه میشدم.

مامان: خب بسه دیگه. دستت درد نکنه. برو

منم رفتم دستمو شستم و رفتم توی اتاقم. تا می‌خواستم دو کلام درس بخونم کون و اون دوتا ممی مامان میومد جلوی چشمم. چند دقیقه بعد مامان یه در کوچیک زد و اومد تو با جاروش بود.

من: مامان بده خودم. خودم میزنم.
مامان: نمیخواد. سختم نیست. بمون کمک کن.
من: چشم.

هی مامان راه نیرفت و منم پشت سرش. انگار از عمد جلوم دولا میشد و کونش رو میداد عقب. حالم خیلی خراب بود. اتاق جاروش تموم شد و رفتش و اتاق شادیم صداش میومد داشت جارو میکرد. من انقدر حالم خراب بود از این کون خوشگل مامان که حتی تمرکز اینکه بشینم با خودم دو دوتا جهارتا کنم آخه چرا همیچین میکنه رو هم نداشتم. یه نیم ساعت گذشت و باز مامان یه در کوچیک زد و اومد تو. دستش لباسای کمدم بود که شسته بود با ماشین و حالا خشک شده بودن و میخواست بیاد بجینه توی کمدم. کاری که هنیشه میکرد. اما این بار اومد و پشت به صندلی که من نشسته بودم وایساد و هی دولا میشد و کونش رو میداد سمتم. دقت که کردم دیدم شرت پاش نیست. وای دیگه دلم میخواست مداد رو بکنم توی چشمم. وقتی میختست بره در رو نبست و رفت و چند لحظه بعد با یه بشقاب موز اومد.

مامان: بیا بخور.
من: مرسی.

به سمتم برگشت و وقتی داست میرفت نگام روی کونش بود و رفتش. گدشت تا ظهر که تنها توی اتاقم بودم جق زدم واسه کون مامان. شب ساعت یازده بود که بیچاره شادی خودشو حبس در اتاقش کرده بود و من خرم عین خیالم نبود. مامانم به نظرم داست باهاش بد تا میکرد. بابا نشسته بود طبق معمول پای فوتبال خارجی و منم روی مبل و سرم توی گوشیم بود. مامانم توی آشپزخونه ظرف میشست و بعد اومد صاف نشست کنار من. مبلی که من روش بودم دو نفره بود. اما مامان کون و رونش رو چسبوند به من. من سرمم از توی گوشی بیرون نمیاوردم. مامانم سرش توی گوشی بود.. اولش متوجه شدم مامان دست دگراستش رو گذاشته روی سینش. اما دقت نکردم. یکم که گذشت دیدم نه داره سینش رو می‌ماله رسما. از گوشه چشم نگاه کردم دیگه اوه شت. داره کنار من پورن نگاه میکنه و سینش رو از روی لباس می‌ماله. دوباره به ثانیه نکشید که کیرم شق شد. خدایا خداوندا نجاتم بده. آخه چرا؟ دلم میخواست برگردم نگاش کنم اما روم نمیشد. حس میکردم مامان یه جوری روی مبل داره خودشو تکون میده بیشتر کونش بهم بچسبه. سرم توی گوشیم بود اما فقط بود. هیچی حالیم نبود و ترس از بابایی که ما پشت سرش بودیم همه تنم رو داشت می‌لرزوند. بابا روی مبل سه تفره ماشو دراز کرده بود و پشتش به دسته مبل و به ما بود. یه دفه مامان یه مرحله رفت بالاتر و دستش رو کرد توی یقه لباسش و ممی لختش رو گرفت توی دستش و مالید. تا ممیش رو لمس کرد خیلی اروم که فقط من شنیدم گفت جووون. وای داشتم می‌مردم. کاش صحنه رو ترک میکردم. اما دست و پام شل شده بود. نمیتونستم برم. مثل اینکه نیمه اول فوتبال تموم شد.

بابا: شادی بابا جان بیا یه میوه‌ای چایی چیزی بخور.
شادی[از داخل اتاق]: چشم بابا. یکم دیگه تست بزنم میام.

مامان سریع از کنار دستم بلند شد و رفت روی مبل تکی جلوی من نشست. چون هر لحظه ممکن بود شادی بیادش بیرون.

بابا: چه میکنی مهندس؟
من: وب گردی
بابا: دیگه بیرون نمی‌بریش؟
من: کی رو؟
بابا: خواهرتو که معلوم نیست چه بر سرش آوردی از اون شب که رفتین بیرون گوشه گیر شده
من: نه بابا. میون ما همون فاصله سابق باشه بهتره
بابا: چرا؟
من: هیچی ولش کن. بیخیال
بابا: کی میخوای آدم شی تو؟

دوباره ریدمان زد توی حال خوشم. دوباره شادی رو یادم انداخت. واقعا میخواستم فراموشش کنم. عشق من و شادی فاجعه میشد. باز اگه با مامان رابطه داشته باشم بهتر بود. چون مامان تجربش بالاتر بو حواسش امه جانبه بود. شادی مثل خودم آتیشی بود و ممکن هست کار دستمون بده. واقعا اگه اونشب پردش پاره شده بود چه خاکی میکردم توی سرم؟

مامان: نمیخواد به این گیر بدی. به خودت بکو چقدر وقته ما رو یه تفریحی نبردی
بابا: من؟ من وقت دارم؟
مامان: جای این فوتبال دیدنت که انقدر ذوق داری که انگار میخوان جامش رو بدن بهت ، خوبهدماشین داریم. می‌بردیمون بیرون تا دیرم میشد مهم نبود. پوسیدم والا.
بابا: یه فوتبالم نمیتونی ببینی به ما؟
مامان: نه کاریت ندارم. بشین همشم ببین. اصلا میخوای مال ناف آفریقا هم ببین. فقط یه جیز گفتی باید جوابشم میشنیدی.

بابا دید به ضررشه سرشو کرد توی گوشیش تا نیمه دوم شروع بشه و حرفی نزد. همون لحظه شادی اومد و رفت یه دستشویی و اومد.

شادی: من از صبح تاحالن پای درسم دیگه خیلی خسته ام. فقط یه سیب و یه پرتقال میبرم قبل خواب پوست میکنم میخورم و میخوابم.
مامان: بیا عزیزم. برات پوست کندم. کیوی و نارنگی ام هست.
شادی: نمیخوام اونا رو.
مامان: نه باید بخوری. موزم که صبح خوردی.
بابا: میوه بخوری بلافاصله بخوابی خوب نیستا.
شادی: بابا دیگه سه ماه دیگه کمتر کنکوره. بیخیال.

مامانم زیر لب یه لنده‌ای به بابا داد. شادی میوش رو برداشت برد. من بی رحم خر نکردم یه شب بخیرش بگم. ولی خوشحال بودم مامان با اونم مثل مثل من خوب بود و مثل من رهش رفتار میکرد و ره روش نمیاورد گندمون رو. نیمه دوم شروع شد. من همچنان سرم تو گوشی بود. یکم که گذشت متوجه شدم مامان پاش رو باز کرده و تکیه زده به دسته مبل و داره از روی شلوار کصشو می‌ماله. یا خدا مامان چشه؟ چقدر هاته!!! یا دلم میگیره برم برم. یه دلم میگه نرم نرم و بشینم این حوری رو ببینم. چشم دوخته بودم به لای پاش و دست نازی که داشت کصش رو می‌مالید. مامان دستشو از روی کصش و از روی شلوار حرکت داد بهدسمت شکم تختش کهومعلوم نبود این دوتا بچه از کجاش زاییده و آوردش بالاتر و روی ممیش گذاشت. چشمای من مثل رادار تعقیبش میکرد و حالا روی ممیش زوم کرده بودم. دوباره بالاترش اورد و میخواست بکنتش توی یقش که یه دفه چشمم افتاد توی چشماش که منو نگاه میکرد. من سریع چشمم رو دزدیدم و خیره شدم توی گوشیم. یه چند لحظه صبر کردم یه نگاه دزدکی کردم و دیدم یه خنده ریز روی لبشه و داشت نگام میکرد که تا نگامو دید دوباره خیره شد توی گوشی خودش. من دیگه نتونستم نگاش کنم. از بالا تا پایینش رو یه نگاه کردم. اوووف چه کص تپلی بود لای پاش. منم به دسته مبل تکیه دادم و دوربین گوشیم رو روشن کردم و شروع کردم ازش فیلم گرفتن. حواسمم به بابا بود که محو فوتبالش بود. از توی گوشی دیگه می‌دیدمش. دستش رو از یقش در اورد و گذاشتش لای پاش. به منم نگاه میکرد. لبش رو آروم گاز گرفت و چشماش رو بست. منم هوس کردم پامو باز کنم تا کیر شقم رو ببینه از زیر شلوار و شرتم. چقدر دلم میخواست منم دستمو میکردم تو با کیرم ور میرفتم. مامان یه قدم جلوتر رفت. دستشو آورد بالا. یکم شکمش رو مالید و دستش رو کرد توی شلوارش. محکم لباشو بهم فشار داد تا صداش یه موقع در نیاد. حسابی دیوونه این کاراش شده بودم که یه دفه صدای تلویزیون به گوشم خورد که خیابانی داره دیگه غزل خدافظی رو میخونه. فیلمبرداری رو متوقف کردم و پاشد از روی مبل. خیلیم سریع پاشدم. اوفف چه حالی داد مامان صاف توی چشمام نگاه میکرد و دستش روی کصش بود. بهش با ابرو اشاره کردم و رفتم سمت دستشویی. تا برسم به دستشویی فهمیدم که مامانم خودشو جمع کرد و صاف نشست. دیگه داشتم می‌ترکیدم. باید جق رو هر چی زودتر میزدم. حتی نمیشد صبر کرد بزارم برم تو تختم و شروع کنم بزنم. توی دستشویی شلوار و شرت رو تا روی رونم کشیدم پایین و کیر رو گرفتم در دست و تا خواستم بزنم یکی زد به در توالت.

بابا: شاهین بابا زود باش. عجله‌ایه.

توی آینه خودمو دیدم. چیزی جز یه گرگ وحشی شده از خودم ندیدم. تف تو شانسم. ولی به درک. لزار برم توی تختم با دیدن فیلم بزنم. یه شاش کردم و زود رفتم بیرون. دیدم مامان حمومه. منم یه لیوان آب خوردم و رفتم توی تخت. یکم صبر کردم. بابا همه چراغا رو خاموش کرد و رفت بخوابه. مامان هنوز توی حموم بود. صنوز از حموم در نیومده بود که صدای خرپف‌های همیشگی بابا بلند شد. مامان از حموم اومد و رفت سمت اتاقشون. منم شلوار و شرت رو دادم پایین و بهترین فیلم پورن عمرم یعنی فیلم مامان که داشت با خودش ور میرفت رو پلی کردم و مشغول شدم. می‌خواستم آردم بزنم تا مدت بیشتری رو حال کنم. 23 دقیقه درست فیلم بود. یه 10 دقیقش رفته بود و منم خیره به گوشی و مشغول به مالیدن کیر که یه دفه صدای مامان از دم در اتاق به گوشم رسید.

مامان: چه کار میکنی بچه؟

همه کرک و پرم ریخت. تو اون لحظه تنها کاری که به ذهنم رطید کنم این بود که گوشی رو خاموش کنم. بعدم سریع سر پتو رو گرفتم و کشیدم روی خودم. مامان اومد سمت تخت و نشست کنارم

مامان: نگفتی چه کار میکردی؟

من قفل کرده بودم. چی بگمش آخه

مامان: فردا صبح ساعت چند کلاس داری؟ یادم رفته

بازم سکوت کردم. مامان یه دفه گفت چته هنگ کردی. من که چیزیت نگفتم چرا داشتی جق میزدی

اوووف مامان چش شده جلوم اسم جق رو میاره؟

من: هشششششت
مامان: فکر کنم عمومی با این آخوندا داری درسته؟
من: آااااررره

مامان یه خنده‌ای کرد و گفت وقتی از دستپاچگیت لکنت میگیری باحال میشیا. نمیخواد بری. حداقل صبح نمیخواد بری. بمون خونه کارت دارم. میخوام کمکم کنی توی یه کاری.

صبر نداد من جواب بدم. خم شد روم و لب داغش رو گذاشت روی لبم و با ولع لبم رو مک میزد. سرش رو روی لبم می‌چرخوند و اروم توی دهنم ناله کرد. من ولی مثل مجسمه شده بودم. خوب که لبم رو خورد لبش رو جدا کرد و صورتش در فاصله ده سانتی من بود.

مامان: دیگه بچه خوبی باش با خواهرت کاری نکنیا

یه بوسه دیگه زد روی لبم و از کنارم پاشد رفت. وای چه لب داغ و خیسی بود. چه حالی داد. اما اون حرفی که زد مثل تشت آب سردی بود که ریخت روم. اون میخواست خودشو در اختیارم بزاره تا دست از سر شادی بردارم. چی فکر میکرد درباره من؟ من خودم انقدر شعورم میرسید که الآن 6 روز بود حتی جواب سلام و خدافظ شادی بیچاره رو نمیدادم تا بیشتر این همه چی به گند کشیده نشه. مامان منو واسه خودم نمیخواست. واسه محافظت از شادی می‌خواست. خیلی اعصابم کیری شد. شلوار و شرتم رو کشیدم بالا. حتی زود فیلم مامان رو پاک کردم. سرمو کردم توی بالشت و اعصابم خورد بود. ساعت گذاشتم تا صبح پاشم برم سر کلاس. نخواستم اینجوری. من میخواستم مامان عاشقم باشه. نه واسه محافظت از شادی بیاد توی بغلم خودشو بندازه. به زور خوابم برد. صبح پاشدم. بابا که طبق معمول خیلی زود رفته بود تا به بیمارستان برسه. شادیم صدای بستن در خونه توسطش رو شنیدم. منم پاشدم رفتم دستشویی. وقتی اومدم بیرون

مامان: چرا زود بیدار شدی؟ مگه قرار نشد نری؟
من: میخوام برم.

حال خراب و بغضی که آماده ترکیدن بود رو توی صورت مامان دیدم. زود ول کرد رفت توی اتاقش و در رو بست. مردد شدم که برم. اما حرف مامان واسم گرون تموم شده بود. شال و کلاه کردم و زدم بیرون و رفتم سر کلاس یه آخوند حروم زاده دوزاری. هم اعصابم خورد و هم اون داشت کسشعر از درس تاریخ امامات میگفت. از جفنگیاتش خوابم گرفته بود. سرمو کردم توی گوشیم و رفتم اینستا. اولین پستی که دیدم خشکم زد. اولین عکس از پیج شادی بود. شادی کنار سامان(وردستم توی باشگاه) وایساده بود و دوتاشون دستاشون توی دست هم بود. تاریخ ارسالش مال دو روز پیش بود و من توی این دو روز اصلا توی اینستا نرفته بودم و همش توی تلگرام کصچرخ میزدم. نگاه پیجش کردم دیدم تنها عکس پیج فقط همین عکس شده و تنها فالوراش هم فقط من و سامان شده. داشتم منفجر میشدم. از در کلاس زدم بیرون. همش پیش خودم میگفتم امروز خونت رو ریختم سامان. پای همه چیشم هستم. تهش اعدامه دیگه. بعدشم شادی رو خفه میکنم. تا سوار ماشین شدم یادم افتاد من از چهار نفری که توی باشگاه
     
  
مرد

 
واسم کار میکنن ، سفته ضمانت گرفتم. سفته ها هم توی خونه توی کمدمه. بزار اول برم خونه برش دارم. رسیدم خونه و کلید انداختم و وارد خونه شدم. انگار هیچ کس نبود توی خونه. اما من انقدر اعصابم خورد بود اصلا حالیم نبود. رفتم توی راهرویی که اتاق‌ها بود و دیدم همچنان در اتاق مامان و بابا بسته. صدای گریه مامان میومد. همون لحظه دلم انگار ریخت پایین. در زدم و بلافاصله در رو باز کردم و رفتم تو و دیدم مامان روی تختشون به شکم خوابیده و سرش رو کرده توی بالشتش و گریه میکنه. رفتم مای تخت زانو زدم. مامان انگار صدای در زدن منو نشنیده بود و ترسید یکی لمسش کرد و پرید و صورتش رو کرد سمتم و نگام کرد.

مامان: اینجا چه کار میکنی؟
من: داستانش مفصله. تو چرا گریه میکنی مامان؟
مامان: مگه واسه تو مهم هست؟ مگه من اصلا واسه کسی توی این خونه مهمم؟

دستم رو گذاشتم روی صورتش و نوازشش کردم.

من: این چه حرفیه مامان؟ من کی بهت بی محلی کردم؟
مامان: پس چرا امروز که گفتم بمون ولم کردی رفتی؟ مگه ازت چی خواستم؟ می‌خواستم این رخت خوابا رو کمکم بیاری بیرون از کمد دیواری و یکم باز و بستشون کمم پنبه وسطش خراب نشه. نتونستم. حالا کمرم داره دو نصف میشه. یه ماهه هر چی به بابات میگم محلم نمیزاره. کلا محلم نمیزاره.

برگشتم و دیدم اوه راست میگه. کف اتاق چندتا تکه پتو و رختخواب و ایناست. یعنی مامان اصلا قصدش چیزی دیگه نبود؟ پس کارای دیشبش روی مبل؟ لب دادنش دیشب روی تختم؟ وای دارم دیوونه میشم.

من: ببخشید. آخه نگفتی واسه چه کاری میخوایم. حالا خودم همش رو میارم بیرون.
مامان: اول برو لباسات رو عوص کن و دستاتو بشور. لباسای بیرونت رو نمالی به این رختخوابا.

نتونستم بهش بگم باید برم. آخه مامانم انگار تا منو دید گریه یادش رفت. از کنار تخت پاشدم رفتم توی اتاقم و لباسام رو عوض کنم. بلاتکلیف بودم. یعنی واقعا من بد برداشته کرده بودم؟ آخه مامان جلوم لم داد کصشو می‌مالید. خدای من. فقط شرت پام بود. شلوار و تیشرتم رو داشتم رلسته میکردم که یه دفه مامان اومد جلوی اتاقم. منم با شرت روبروش وایساده بودم. نگاه از جلوی شرتم بر نمیداشت. همیشه هم عادت داشتم اسلیپ می‌پوشیدم.

مامان: چیزی میخوری؟
من: نه مرسی.

منم انگار قفل کرده بودم و بر نمیگشتم از جلوش و به پشت بشم. مامان برگشت توی اتاق و من تند لباسام رو پوشیدم و رفتم یه دستیم شستم و اومدم. دیدم جلوی کمد دیواری ایستاده و خودشو انداخته روی تشک و رخت خوابا و کونش رو داده عقب. انگار نه انگار تا چند لحظه میش هق هق میکرد.

من: مامان تو نمیخواد کاری کنی. بیا کنار همش رو بیارم بیرون اول.
مامان: خودم آوردم بیرون. بازشونم کردم. خواستم بزارم تو کمرم گرفت.
من: وای ببخشید. شرمندم. خب بیا کنار اینا رو بزارم تو.
مامان: نه تو بیار. من وایسادم اینجا تا مرتبشون کنم نصفه شب نریزه یه موقع بابات از ترس خودشو خراب کنه.

جفتمون زدیم زیر خنده. من یادم به جارو کشیدنه افتاد. نکنه میخواد دوباره خودشو بماله بهم. وای اگه همه فکرای من اشتباه باشه چی. رفتم و دوتا تشکی که روی زمین بود رو گذاشتم روی هم و بلندش کردم و رفتم سمت کمد. پشت مامان بودم.

من: نخوره تشکا توی سرت
مامان: نه بیا بازش روی این تشکا

دستمو بالا گرفتم تا نخوره بهش و گذاشتمش روی بقیه. کامل چسبیدم به مامان. کیرم از روی شلوار به کونش خورد. یه دفه مامان کاما کونش رو قمبل کرد و داد عقب و به من چسبوندش. تا گذاشتمش زود برگشتم عقب. نمیدونم چرا وقتی با مامان روبرو میشدم دست و پام می‌لرزید. اگه الان شادی بود گرفته بودم صد بار کرده بودمش. ولی مامان یه شرمی داشتم. درسته یه عمر به عشقش جق زدم. ولی.....
دو سه تا پتو دیگه بود و برداشتم باهم و رفتم باز سمت کمد. از روی سر مامان بلند کردم و گذاشتم. دوباره مامان انگار اومد عقب و خودشو بهم چسبوند. باز خواستم برم عقب که

مامان: شاهین دستاتو از کنار گردنم ببار این سر تشکه رو یکم بکش تا همش درست روی هم قرار بگیره.

دستامو آوردم کنار گردنش. انگار میخواستم لز پشت بغلش کنم و بچسبونمش به خودم. یهو کامل خودشو توی بغلم انداخت. کامل کیرم به کونش چسبیده بود.

مامان: آخ آخ باز کمرم گرفت.

محکم گرفتمش توی بغلم.

من: ای وای. میگمت نیا. من خودم میکنم. بازی میای. شما باید روی تخت بخوابی.

بغلش کردم از زمین و به خودم چسبوندمش و آوردمش و خوابوندمش روی تخت. چه بوی خوبی میداد. خصوصا موهاش. دلم کشید بوسش کنم ولی بازم شرم داشتم. شایدم واقعا آدم بی احساسی بودم. سریع برگشتم و بقیه چیزا رو هم گذاشتم توی کمد.

من: دیگه چی؟ امر دیگه.
مامان: یه کار دیگه هم باهات داشتم.

دست و دلم لرزید. یعنی چه کاری؟

من: جونم چه کاری؟
مامان: قربونت بره مامان. کمرم و پام خیلی درد میکنه. یکم برام با لوسیون ماساژ میدی؟

دیدی آقا شاهین حدست درست بود؟ بالاخره همون اول نمیگه که بیا گوشت بازی. از لوسیون بازی میرسه به گوشت بازی. من: حتما. لوسیون کجاست؟

مامان بهم آدرسشو داد و رفتم آوردمش.

مامان: اول شلوارم رو از پام در بیار مامان جون. چون پامم درد میکنه.

مثل لبو سرخ شده بودم. دست انداختم و کش شلوارش رو گرفتم و کشیدمش پایین. همین تا شرت صورتش و کصش رو از زیر شرت دیدم دستام مثل سکته‌ای ها می‌لرزید. آب تو کون و گلوم خشک شده بود. شرت خیلی خوشگلی بود. وای چه رونای سفیدی. چه پوست شفاف و براقی. حتی خالم روش نبود. انگار شیشه بود. کامل از ماش در اوردم با سختی. بعد دستاسم گرفت بالا تا تیشرتش رو در بیارم ازش. همین تا تیشرتش رو دادم بالا و شکم تختش رو دیدم دنیا دور سرم بندری رقصید. واقعا چجوری دوتا بچه زاییدا بود رو نمیدونم. تا تیشرت رو دادم بالا و دیدم تنش سوتین نیست ناخداگاه یه لبخند شیطانی روی لبم نقش بسته بود. یادم رفته بود نکنه مامان واقعا واسه محافظت از شادی داره اینکارا رو میکنه. اصلا بزار بکنه. حالتو ببر. مامان جلوم فقط با یه شورت بود.

مامان روی تخت به شکم خوابید. وای چی می دیدم. مامان شرتش از اینا بود که کونش فقط یه بنده که میره لای کونش. دوتا کپل سفت و کوچیک و برجسته کونش لخت بود. روی لپ راست کونش یه تتو خیلی کوجیک بود که یه توت فرنگی قرمز خیلی کوجیک بود و زیرش نوشته بود
Fuck Me
توی دلم گفتم چسم قربونت بشم. الان انقدر بگامت که از حال بری. اما....روم نمیشه که. مثل منگلا نشسته بودم و محو بدنش به خصوص کونش بودم. اصلا نمیدونستم باید چه کار کنم.

مامان: شاعین عزیزم یکم لوسین بزن روی کمرم و برام بی زحمت ماساژ بده.

تازه به خودم اومدم. لوسیون رو برداستم و ریختم روی کمرش و شروع کردم به ماساژ دادن و مالیدن کمرش. اووووف چه پوستی بود. نرم و لطیف. سر شونه‌هاش رو می‌مالیدم.

مامان: عزبزم بشین روی کون مامان تا راحت باشی.

وای اسم کون رو اورد جلوم. نکش مامان منو. نکن خودت رو قاتل من با این کارات. نشستم روی کونش. اما خیلی وزنم رو ننداختم روش تا اذیت بشه. مامان دوتا دستاشو صاف کرد به سمت بالا و گفت پهلوهاشم بمالم. چه بوی خوبی داشت لوسیونه و سکسی بود. منم شروع کردم به مالیدن کنار ممیاش. مامان سرش توی بالشت بود. اصلا یخم آب نشده بود و دستام احساس میکردم میلرزه و استرس داشتم که دارم یه کار ممنوعه رو انجام میدم. بعد کلی مالیدن کمرش

من: خوبهدمامان کمرت؟
مامان: آره مرسی. حالا اگه زحمتی نیست برو پاهام رو هم پشتش رو ماساژ بده.
من: نه چه زحمتی. چشم.

از روی کون خوشگلش بلند شدم و اومدم کنار پاااش نشستم و پشتش رو با لوسیون می‌مالیدم. چه ماهای ظریفی. واقعا خوردنی بود. حیف الآن جرب بود. البته لوسیونه زود داشت جذب میشد. دلم داشت پر پر میزد که جلوی بدنشو باز ببینم. یعنی میزاره ممیاشم بمالم با لوسیون؟ اوووف چه حالی میده. باید یه کاری میکردم.‌نمیشد مثل ماست باشم همینجور. چون اگه بودم می‌مردم. حسابی همه جای ماهاش رو مالیدم.

من: مامان میخوای به کمر بخوابی تا روی بدنتم ماساژ بدم؟
مامان: چه عجب یه حرکتی زدی

داشتم شاخ در میاوردم. چه هاته این زن. یه دفه نگاه زیر پام کردم دیدم یه ملافه روی تخت پهنه. فهمیدم همه اینا برنامه ربزی شده هست. مامان به کمر خوابید. وای چه ممی‌هایی. دوتا طالبی کوچیک گرد و سفت. اصلا با به کمر خوابیدنش باعث نشد ممیاش پهن بشن. تا دیدمشون دیگه همه جی یادم رفت. شرم و شادی و هر چی که بود. صاف رفتم سمت ممیاش. لوسیون ریختم روش و شروع کردم به مالیدن و فشار دادنشون. مامانم ریز ریز آه میکشید. توی چشمام فقط حشر بود و مامان با چشمای خنارش حیره شده بود به من. منم خیره به ممیاش. دوتاشو گرفته بودم توی مشتم و فشارشون میدادم و بهم می‌چسبوندمشون و می‌مالیدمشون. چقدر دلم میخواست بمکمشون. کم کم تونستم دل بکنم از ممیاش و رسیدم به شکمش و یکمم شکمش رو مالیدم. شکم خیلی تختی بود. مامان بلند آه و اوف میکرد و دیگه کنترل از دست داده بود. می‌خواستم برم سمت پاهاش که گفت

مامان: شاهین مامان لباستو در بیار چرب نشن.

منم سه سوت پاشدم و اول تیشرتم رو در آوردم و بعد که خواستم شلوارمم بکشم پایین کشش به شرتم گیر کرد و شرتم تا نصفه اومد پایین. کیرمم که شق شق بود. خواستم سریع شرت رو بکشم بالا که مامان گفت نه اشکال نداره عزیزم. شرتم لباسه دیگه چرب میشه. بیا منم در میارم.

دست انداخت و شرت خودشو در اورد و انداتت کنار تخت. با تعجب نگاش میکردم. خصوصا اون کص کوچولو و سفیدش.

مامان: خجالت نکش عزیزم. در بیار.

شرتمو در اوردم و سریع نشستم کنار مامان. میخواستم روی پاهاش رو شروع کنم که گفت

مامان: اول لای پامو بمال
من: مگه لای پاتم درد میکنه؟
مامان: نه. ولی سرد شده میخوام گرم بشه. لوسیونم نمیخواد. فقط بمالش.

توی چشماش خیره شدم و دست چپم رو گذاشتم روی کصش. مامان سیاهی چشماش رفت بالا و یه آه بلند کشید. دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و خم شدم روش و لبم رو گذاشتم روی لبش.

من: اووووم.
مامان: ممممم

محکم شروع کردم به کصشو مالیدن و لبش رو مک زدن. مامان دستش رو آورد دور گردنم و  سرم رو به خودش فشار داد. زبونش رو کرد توی دهنم و منم زبونش رو مک میزدم. انگشت وسطم رو کردم توی کصش و چوچولش رو با شصتم مالیدم. توی دهنم ناله کرد و زیرم وول میخورد. لبش رو ول کردم و بوسه بارونش کردم تا روی گردنش. بلند دیگه آه و اوف میکرد.  یه لیس کشیدم روی گردنش و رفتم سمت لاله گوشش که جیغای بنفشش بلند شد. سرمو بلند کردم و توی چشمای خمارش نگاه کردم.

من: مامان
مامان: جون مامان. جون پسر خوشگلم؟

حمله کردم به سینه چپش و نوک کوچولوی سفت شدش رو کردم توی دهنم. واقعا انگار لوسیون کاملا جذب بدنش شده بود و فقط بدنش رو براق و خوشبو کرده بود. مامان دور سینش رو گرفت و توی دهنم فشارش داد. من با لبام بادکشش کردم و بعد سر زلونم رو مالیدم به نوکش. از پایین تا بالای سینش رو زبون کشیدم و دوباره نوک و دایره‌ای از دور نوکش رو کردم توی دهنم و مکش زدم. انگشتم رو آروم توی کصش حرکت میدادم.

مامان: دوس داری انگشتت توی کص مامانته
من: اهوممم

اومدم سمت ممی راستش. دلم خواست برم روش. دستم رو از روی کصش برداشتم و پامو بلند کردم و نشتم روی پاهاش. البته سعی کردم خیلی وزنم رو به روی پاهاش نندازم. گردن و سر کیرم درست روی چاک کصش بود.

مامان: وای جوووون. چه کیری داره پسرم.

من خم شده بودم روش و داشتم یه دل سیر ممیش رو میخوردم که دستش رو زیرم کرد و با دست گرم و ترمش کیرم رو گرفت توی دستش.

مامان: اوووف چووون چه سفت شده

ممیش رو ول کردم و دوتاش رو چسبوندم به هم.

من: اوففف مامان. مامان. مامان خوشگلم

سرنو فرو کردم لای ممیای کوچیکش و زبون کشیدم لاشون. حالا یکی از چپی نوکش رو لیش نیزدم و یکی از راستتی. مامانم با کف دستش کیرنو به کسش فشار میاورد. کصش خیس کرده بود.

یه بوس از روی شکمش کردم و خواستم برم سر وقت لیسیدن کص خوشگلش که با صدای التماس گونه‌ای گفت

مامان: شاهین مامان بکن توش. بکن که مامانت کیر نیخواد. بعد یه عمر کیر درست حسابی میخواد. بکن مامانتو. بکن کص مامانتو. جرش بده.
من: اوخ مامان جون. نگام کن. چشماتو میخوام. توی چشمام نگاه کن.
مامان: نگات میکنم. نگاه به پسر خوشگلم میکنم. بکن توش.

داشتم سر کیرنو روی شیار کصش می‌مالیدم و با آب کصش خیسش میکردم. مامانم اماده لای پاشو برام باز کرده بود. با دستم کیرنو گرفتم و فشارش دادم توی دهانه واژنش.

من: مامان سکسی خودنی.
مامان: جووون. قربون اون کیر کلفتت بشه مامان

فشار دادم و تا ته کردمش توی کص تنگ و گرنش. وای جه تنگ بود.

مامان: آهههه. شاهین. جووون

دیگه نتونستم تحمل کنم و افتادم روی مامان و لبمو گذاشتم توی لبش و با ولع لبای همو مک میزدیم. اصلا تلمبه نمیزدم و فقط کیرم توی کص داغ مامان بود. یکم که لباشو مک زدم انگار انرژی گرفتم و دستامو کنارش ستون کردم و توی چشماش خیره شدم.

من: مامانی. آماده‌ای؟
مامان: آماده جر خوردن زبر کیر پسرمم. دستاتو بزار روی سینه‌های مامان قربونت بشم. قربون اون نبض کیرت بشم توی کصم. جووون

دستامو گذاشتم روی ممیاش. دیواره کصش کیرمو انگار میکشید توی خودش. اولین تجربه کردن کصم بود. ممیاشو گرفتم یکم کیرمو تا کلاهکش کشیدم بیرون و دوباره کردم توش.

مامان: جووون. میخوای مامان رو دیوونه کنی؟
من: مامان کصت بهشت واقعیه.
مامان: چون کیر پسرم توشه. تا توی شکمم حسش میکنم.

دولا شدم و یه بوسه زدم روی شکمش. مامان شیشه لوسیون کنارش بود برش داشت و حسابی ریختش روی ممیاش.

مامان: بمالشون برام. بمال و توی کص مامان تلمبه بزن قربونت بشم. همیشه دوست داشتم موقع سکس یکی بدن پر از لوسیونیم رو بماله.

ممیاش رو شروع کردم به مالیدن و آرومم توی کصش تلمبه میزدم. ممیاش نرم نرم شده بود.

مامان: تندتر. تندتر کصمو بگا

یکم سرعت دادم و ممیاش رو فشار میدادم با دستام. همه لوسیون جذبش شده بود. آه و نالش کل اتاق رو مر کرده بود. من دیگه داشت ابم میومود و دعا میکردم اوتم نزدیک باشه که یه دفه جیغ زد و ونش لرزید. حس کردم کیرمو دارم فرو میکنم توی یه حجم آب زیاد.

مامان: بکش بیرون. بکش بیرون.

کشیدم بیردن کیرمو و یه مقداری آب از کصش زد بیرون. اوففف چه صحنه باحالی بود. کصش اسکدئرت کرد. همیشه آرزوم بوداین صحنه رو از نزریک ببینم.

مامان: زود بکنش تو. بکن تو کص مامان عشق من

دوباره زود کیرمو کردم توش و ممیش رو گرفتم و محکم فشار دادم. خیلی تند داشتم تلمبه میزدم. کصش داشت جر میخورد قشنگ که آبم داشت میومد دیگه.

من: مامان داره ابم میاد
مامان: بریزش توی کصم. بریز عزیزم. ممیامو فشار بده و بریز.

ممیاشو محکم‌تر فشار دادم و آبم با دوتا جهش زیاد ریخت توی کص مامان.

مامان: اوففف چه داغه. اتیش گرفتم. جووون.

دیگه جونی نداشتم و ولو شدم روی مامان. سرم کنار سرش بود. مامان با دستای گرمش کمرم رو نوازش میداد.

مامان: مرسی عشق من. مدت زیادی بود بابات آب کصمو اینجوری نیاورده بود. اصلا ارضام نمیکرد. مرسی قربونت بشم. خیلی دوست داشتم موقع کص دادن بدنم پر از لوسیون باشه و بابات بمالتش. اما دوست نداره. مرسی برام برام کردی.

همون لحظه فهمیدم مامان بیشتر میخواد فانتیزی‌های سکسیش رو که بابا براش اجرا نمبکنه رو با من تجربه کنه.

مامان: واقعا تازگیا خیلی روم فشار بود. ممکن بود هر کاری کنم.
من: بابا توی سکس باهات خوب نیست؟
مامان: هفته‌ای یه بار اونم شب جمعه و تازگیا هم زود آبش میاد و من ارضا نمیشم. خیلی بهم سخت میگذره.
من: دیگه من هستم. نگران نباش مامان خوشگلم.
مامان: تو هم منو دق دادی تا اومدی روما.
من: آخه....آخه روم نمیشد.
مامان: با شادی روت میشد؟

هیچی نگفتم. کیرم داشت توی کصش میخوابید و کصش بهش فشار میاورد. حال خیلی خوبی بود.

مامان: مرسی که خودت فهمیدی اشتباه کردی و دیگه با شادی کاری نداری.
من: ولی نمیتونیم. هر دومون داریم عذاب میکشیم.
مامان: ولی اشتباست.
من: کار من و تو اشتباه نیست؟
شادی: اون دختره هنوز.
من: اگه تو اجازه بدی میخوام باهاش ازدواج کنم

این حرفم درسته در لحظه اومد به زبونم. اما حرفی بود که کل این 6 روز بهش هر لحظه فکر کرده بودم. حتی الان که اون عکس رو دیدم. فقط از حس شادی به خودم مطمئن نبودم. نمیدونستم هنوزم منو دوست داره یا بهش کم محلی گذاشتم ازم متنفر شده. کاش می‌دونست کم محلیم برای حفظ خودش از اتفاقلتی بود که ممکن بود بیوفته.

مامان: پاسو پاشو از روم.

کیرمو از کصش کشیدم بیرون و کنارش خوابیدم.

مامان: چی گفتی؟
من: اگه اجازه بدی بعد از لیسانسم که نهایتا 2.5 سال دیگه تمومه ، میخوام دست شادی رو بگیرم ببرم کانادا. اون همونجا درسش رو بخونه واسه لیسانس و باهم ازدواج ونیم. البته این رو فقط تو بدون. از نظر همه خواهر و برادر رفتن اونور اب و باهم زندگی میکنن.
مامان: بابلت شلغمه؟
من: رئیس خونه تویی. میتونی راضیش کنی
مامان: بچه جون این هوسه. زودگدره. بعد یه بار سکس باهاش تموم میشه.
من: نه مامان. عشقه. عشق واقعی. ما هر دو عاشق همیم. من با هیچ دختری محاله بتونم کنار بیام جز شادی.
مامان: اونوقت تاحالا که باهم خیلی خوب نبودین. یهو چی شد؟
من: همیشه عاشقش بودم و همیشه اینجوری رفتار میکردم تا جلوی عشقمو بهش رو بگیرم. ولی دیگه نمیتونم.
مامان: اونم عاشق توئه؟

واقعا مطمئن نبودم. اگه هست چرا رفت با اون کثافت گولاخ عکس گرفته؟ اما فعلا واسه زدن مخ مامان تنور دروغ گویی گرم بود.

من: آره.
مامان: ولی تو واسه منم جق میزدی. من بارها فهمیده بودم.
من: اون هوس بود. مثل الآن که هوست رو دارم هنوز.

مامان یه بوسه زد به لبم.

مامان: دلت میاد منو تنها بزاری؟
من: تو بابا رو داری. بابا ام عاشقته. من و تو که نمیشه همیشه مال هم باشیم. میشه؟ هر وقت که ما اومدیم ایران یا شما اوندین اونور ، تو فانتیزی‌هاتو با من پیاده کن. مثل الآن.
مامان: فکر نمیکنی این خیانت به عشقت باشه که شادیه؟
من: فکر میکنم این حفاظت از مامان خوشگلمه که نیازهایی داره که بابا درست نمیتونه برآوردشون کنه. تاره هنوزم که 2.5 سال دیگه داریم.
مامان: یعنی نمیخوای بزاری شادی اینما بره کنکور و اینا بده و بره دانشگاه؟
من: نه. فقط باید روی زبانش کتر کنه. منم دیگه تا نصفیش رو رفتم. هم باید دانشگامو تکمیل کنم. هم زبان. تو هم باید روی مخ بابا کار کنی قبول کنه.
مامان: نظرت چیه روی مخ بابات کار کنم که همگی بریم؟ پولشم بگی نگی داریم. عموتم شاید بتونه کار بابات توی بیماریتلن رو اونجا درست کنه.

مامان سرشو اورد دم گوشم و گفت آخه نمیتونم ازت دل بکنم. خیلی خوب بودی.

محکم‌گرفتمش توی بعلم و بوسیدمش.

من: اگه اینجوری بشه که عالیه.
مامان: مخشم میزنم که قبول کنه تو و شادی مثلا یه سهر دیگه باشید و من و بابات یه شهر دیگه. اما آخر هفته‌ها بیاین پیش ما.
من: می‌دونستی بهترین مامان دنیایی؟
مامان: آره خوبم میدونم که گذاشتم بچم کص ننش رو بگاد.
من: ای جووون.
مامان: ولی همه اینا یه شرطی داره
من: جونم؟
مامان: یه جوری از رابطه من و خودت به شادی بگی. نمیخوام بچم حس خیانت پیدا کنه.
من: چشم قول میدم. طول نیکسه تا روش کار کنم. اما حتما. آره اصلا اینجوری بهتره. فقط مامان. تو و بابا یختتون نیست یه کشور غریب؟
مامان: آخه این جهنم آخوندی چی داره؟ حالا هم جای حرف زدن پاشو بیا مامان رو باز بگا. بازم کیر پسرشو میخواد.
من: آخه مامان امروز یکم دانشگاه کار دارم. کتابی یادم رفته بود واسه کلاس عصرم که اومدم خونه برش دارم.
مامان: بیخود بیخود. پاسی تو. کص کردن مامانت مهم تره یا درس؟ بهونه نیار بیا روی مامانت.
من: چشم. البته که کردن مامان از اوجب واجباته.

دوباره رفتم روش و یه دست کردمش از کص که توی بغلم به خواب رفت. فقط فهمید که بهش گفتم من 4 تا 6 هم کلاس دارم که دروعم نگفتم. و اونم گفت شادی هم امروز تا 7 مدرسش براش کلاس کنکور گداشته و برو دنبالش. اینو گفت و خوابش برد. یکم میشش موندم و بعد آروم از بغلش بلند شدم. خواستم برم دوش بگیرم. اما وقت نبود. سریع رفتم لباس موشیدم و سفته ضمانت سامان رو برداشتم و راه افتادم سمت باشگاه. ساعت 3:30 بود. توی باشگاه چند نفری بودند. همه رو با احترام بیرون کردم و و گفتمشون مشکلی پیش اومده. سه تا از کسایی هم که برام کار میکردن هم بیرون کردم. فقط به یکیشون که اسمش نوید بود گفتم واسه ساعت 7 یه خونه مسافر که یه شبه اجارش میده برام دست و ما کن که لاکچریم باشه. کارت بانکیمم بهش دادم و گفتمش زنگ نزن و بهم پیام بده وقتی پیدا کردی و آدرسش رو مسیج کن. بهش اعتماد داشتم. تنها من و موندم و سامان. در باشگاه هم بستم.

سامان: چی شده داداش؟
من: داداش؟

داشتم یه وزنه 5 کیلویی رو بر میداشتم. سامان کم مونده بود خودشو خراب کنه. به لکنت افتاده بود.

سامان: آره خب. ما مثل داداش هستیم. چیزی شده؟
من: مثل داداشیم؟
سامان: آره خب. مگه غیر اینه؟
من: خواهر من مثل چیته؟
سامان: عین آبجی خودمه. روی چشمم....

نزاشتم حرفش رو بزنه. اوی فاصله تقریبا یه متری من پشت میزش وایساده بود. وزنه 5 کیلویی رو پرت کردم محکم خورد توی شکمش. دستشو گذاشت روی شکمش و داد زد وافتاد روی میز. تنش یه هودی کلاه دار بود. کلاهش رو گرفتم و کشیدمش اینور و محکم زدمش به دیوار که آینه بهش بود و آینه‌ها خورد شد ریخت کف زمین. لت و لو میرفت. گرفتمش خوابوندمش روی تخت پرس سینه. روی میله پرس ، 200 کیلو وزنه بود. زانوم رو گذاشتم روی قفسه سینش تا پا نشه و میله رو برداشتم و گرفتمش. نمیخواستم واقعا بندازم روی سینش. فقط میخواستم بترسونمش.

سامان[به سختی حرف میزد]: شاهین. شاهین داداش گوش کن. توضیح میدم. گوش کن
من: به عزرائیل توضیح نمیدن حروم زاده. جون میدن.

وزنه رو گرفتم بالا که مثلا میخوام بندازم روش. سامان داد زد که نه. در باشگاه رو داشتن ملت از جا میکندن. باشگاه زیر زمین بود و از پنجره‌ها که زیر پله چند مغازه بود داشتن نگاه میکردن.

سامان: نه نه تو رو خدا نه. ننم شهرستان جشم انتضارمه.
من: واسه چی با خواهر من؟
سامان: به امام هشتم قسم من کاری نکردم. نمیدونم از کجا شماره منو داشت. بهم پیام داد که میشه ببینمتون یا نه.
من: کی؟
سامان: پنج شش روز پیش. منم فکر کردم کار مهمیم داره. گفتمش بله حتما.

وزنه رو گذاشتم سر جاش و با مشت زدم توی دماغش و شکوندمش. دماغش شد پر خون. مثل سگ داد میزد.

من: تو گوه خوردی قبول کردی. مگه میشناختیش؟ به من میگفتی
سامان: قسمم داد لعنتی. توی پیامش قسمم داد به تو نگم. ایناها برو توی گوشیم پیامش رو ببین. اصلا خودتم میشم بودی. توی باشگاه همون روزی که پشت میز نشسته بودی اعصاب نداشتی.

همون روزی رو میگفت که مامان تازه کار و منو شادی رو فهمیده بود و من اومدم باشگاه عصرش و اعصابم خورد بود و متوجه شدم سامانم توی فکره.

من: خب بعدش. حرف بزن خارکسه.
سامان: منم شک کردم چرا قسمم میده به تو نگم. اما گفتم شاید باهم به مشکل خوردین.

یه تیکه آینه بزرگ از دیوار که خورد شد کف زمین بود. برش داشتم و با اینکه بغلش دست خودم رو برید اما فروش کردم توی رون پاش.

من: ننه جنده تو مگه ممد کار اجتماعی هستی تشخیص میدی؟ داد نزن توله سگ. حرف بزن

شیشه رو کشیدم از ماش بیرون. یکی زدم توی گوشش. حرف بزن تخم سگ

سامان: هیچی کثافت. فرداش وقتی از مدرسش تعطیل شد توی مارک نزدیک ندرسش قرار داشتیم. ازم خواست باهاش عکس بگیرم.
من: عکس بگیری؟ همین؟ من خرم؟
سامان: به جون مادرم همین. بهش گفتم چرا؟ گفت در حقم برادری کن و قبول کن و ازم دلیلش رو نخواه.

از روی تخت بلندش کردم و زدمش توی آینه اینوری باشگاه. آینه‌ها باز خورد و شد و افتاد روشون. خورده شیشه رفت توی بدن و کف دستش.

من: لاشی حروم زادی. منو خر گیر اوردی؟ توقع داری باور کنم؟
سامان: به جون مادرم راست میگم. توی عکس دستشو انداخت دور گردنم و منم خر شدم دستمو انداختم دور گردنش. گه خوردم. غلط کردم. دیگه هیچ کار دیگه باهاش نداشتم. سه تا عکس گرفت و کلی تشکر کرد و رفت. منه گذاشت توی خماری خودش. منم عاشقشم قبول کردم. وگرنه مگه خر بودم. هر چند فهمیدم این عکسا رو واسه سوزوندن دل دوست پسرش حتما میخواد. بازم قبول کردم تا شاید دلش واسم بسوزه. به تو هم که می‌ترسیدم بگم. همون دو بار که اومدم خونتون و افاقی دیدمش بس بود عاشقش بشم. به امام هشتم همش همینه. هیچ چیز دیگه نبوده. من فقط عشقی یه طرفه داشتم.
من: به امام هشتم قسم میخوری؟
سامان: به همون امام هشتم که آقام خادمشه.
من: پس چرا ازش کمک نمیخوای جونت رو بهت ببخشه؟

رفتم از روی زمین بلندش کردم و گرفتمش زیر بار مشت و لگد. بعدم دمبل برداشتم و خواستم بزنم توی سرش که در باشگاه رو شکوندن و اومدن تو. سامانم داشت التماسم میکرد به ننه میرش رحم کنم که جشم انتضارشه. واقعا خون جلوی چشمام رو گرفته بود. اومدن و نزاشتن و جلوم رو گرفتن. ازم دمبل رو گرفتن.

من: حروم زاده هیچکس جز من عاشقش حق نداره باشه. میفهمی؟

دیگه بدبخت نا نداشت حرف بزنه. دست کردم توی جیبم و سفته رو در اوردم.

من: این سفته رو می‌بینی حروم زاده؟ انقدر آشنا دارم که با همین بگات بدم. اگه خیلی ننت چشم انتظارته همین امشب کوله بارتو از تهرون می‌بندی میری. هر وقت رسیدی ور دل ننت، حق و حقوقت رو که میدم هیچ. سفتت هم میدمت. آدرس خونتم که میدونم. فردا صبح بفهمم فقط تهرونی هنوز ، دیگه کاری با خودت ندارم. خواهرتو جلو چشات مثل سگ میکنم. میدونی که من کله خرم. پس باهم بیشتر اسن در نیوفت. تنه لشش رو بندازین بیرون از جلوی چشمم.

به نوید گفتم از روی همون کارتی که دستشه پول این دوتا آینه هم بده واینجا رو تمیز کنه. توی باشگاه سه تا حموم بود. رفتم یه روش بگیرم.‌می‌دونستم سامان هم مدیون منه و هم میترسه ازم که بره شکایت کنه زدمش. با خیال راحت دوش گرفتم و رفتم همینجور جلوی مدرسه شادی وایسادم. عکس شادی با اون حروم زاده رو گذاشتم روی هوم اسکرین گوشیم و به شادی پیام دادم که من امروز میام دنبالت. یه چند دقیقه بعد پیام داد واقعا؟ الان کجایی داداش؟
بهش پیلم دادم که الآن جلوی مدرست وایسادم.
به ربع ساعت نرسید که دیدم از در مدرسه کیف به دست اومد بیرون. یه نگاه کرد و ماشینم رو دید و اومد سمت ماشین. در رو باز کرد و اومد سوار شد.

شادی: سلام داداشی. قربونت بشم. مرسی اومدی دنبالم.

خواست سرشو خم کنه و بوسم کنه که سرمو کشیدم عقب. بوی عطرش همون عزری بود که وایش خریدم.

من: سلام. مگه تا 7 کلاس نداشتی؟
شادی: وای ولش کن. معلمه یه مشت فرمول حفظ کرده واسه تست زدن خودم نمیدونه جیه. دو ساعت فیلم بازی کردم که دلم درد میکنه تا گذاشتن ریام. شانس اوردم مدیرمون دیگه نبودش. وگرنه نمیزاشت بیام.

با اینکه خیلی سخت بود اما اصلا توی روش نخندیدم و خودمو خیلی خشک و عصبانی کرفتم. ماشین رو روشن کردم و راه افتادم. فقط نمیدونستم کجا برم. هنوز خبری از نوید نبود. من بهش گفته بودم 7. اما حالا 5 بود. تصمیم گرفتم الکی یکم بچرخم توی خیابون. شادی که از خودش وا رفته بود انقدر من اخمام توی همه اصلا حرفی نمیزد و روش رو کرده بود سمت پنجره ماشین و خیابون رو نگاه میکرد و فکر کنم ریز ریز گریه میکرد. از مسیرای پر ترافیک میرفتم که الکی گیر کنم توی ترافیک. میخواستم باهاش حرف بزنم. ولی انقدر ازش عصبانی بودم که نمیدونستم چی بگم. نیم ساعتی گذشت. درست 5:30 بود که نوید بهم پیام داد که آمادست داداش. سریع یه پیام دیگه داد که ادرس خونه بود داخلش. گوشیم روشن شد و من پترن رو زدم و بازش کردم و پیاما رو خوندم و بعد گداشتمش روی همون عکس. شادی همینجور روش به پنجره بود. یه دفه برگشت و گوشیم که به داشبورد ماشین بود رو دید. عکس خودش با اون حروم زاده. حس کردم ترس برش داشت. اما چیزی نگفت. یکم صبر کردم و بعد

من: نظری راجع به این عکس نداری؟
شادی: میخواستم با این عکس لعنتی غرورت رو جریحه دار کنم که باز بیای سمتم. اما انگار اینکه مامان در رو باز کرد و ما رو توی اون حال دید تقصیر من بود؟ تو سر من نمیدونم چرا خالیش میکنی. یه جوری بااام رفتار کردی این 7 روز انگار از صدتا غریبه ، واست غریبه ترم.

کنار خیابون پارک کردم.

من: تو با یه حروم زاده مادر جنده دست دور گردن هم انداختین واسه جریحه دار کردن غرور من؟ بعد میگی من اشتباه کردم؟
شادی: تو محل سگم دیگه بهم نزاستی. جواب سلامم نمیدادی. هر کاری کردم سه چهار روز اول اصلا نبودی که ببینمت. حتی منو بلاک کردی. چه کار می‌تونستم کنم؟
من: این راهش بود آره؟
شادی: گه خوردم. غلط کردم. به خدا ما باهم کاری نکردیم. فقط بهش گفتم بیا عکس بگیریم. اون بنده خدا هم قبول نمیکرد. یه جوری فیلم براش بازی کردم که فکر کنه با تو مشکل دارم. منو ببخش. غلط کردم. آدم عاشق هیچ کاریش معلوم نیست چرا و به چه دلیله.
من: نکنه عاشقیتم یه فیلم کثیفه که داری خوب بازیش میکنی؟

اشک از چشماش ریخت پایین.

شادی: نزن این حرفو راجب من. به خدا عاشقتم.

سرشو اورد و روی شونم گذاشت. من ولی هیچ واکنشی نشون ندتدم. مثل مجسمه. با اینکه دلم ریش شد که اشکش رو دیدم.

من: هیچ فکر نکردی چرا بهت محل نزاشتم؟ چرا اصلا سعی میکردم حتی نه ببینمت و نه ببینیم؟ هیچ فکر نکردی دارم ازت در برابر مامان و بابا محافظت میکنم؟ دارم جلوی پاشیدن خانواه از همو میگیرم؟

شادی سرشو برداشت از شونم. مثل چی چشماش پره اشک بود.

شادی: ولی با این کارت کشتی منو. منو عاشق خودت کردی و داشتی ذره ذره میکشتیم. داشتم شکنجه میشدم از دستت. نمیدونم کی زیر این شکنجه جون میدادم.
من: گریه نکن. طاقت دیدن این چشمای لشکی رو ندارم ببینم.

از جلوی ماشین دستمال برداشتم و باااش چشماشو پاک کردم.

شادی: منو می‌بخشی؟ اصلا باور میکنی که با دوستت هیچ کاری نکردم؟ حت یدیگه نه دیدمش و نه قراره ببینمش.
من: باور میکنم فقط که دیگه قرار نیست ببینیش. چون وجود خارجی دیگه تو یاین شهر نداره.

در ماشین رو باز کردم و نزلشتم حرف بزنه و از ماشین پیاده شدم و
     
  
مرد

 
رفتم به سمت پیاده رو. خیلی اعصابم از دستش خورد بود. باور میکردم حرفشو که ودسه جلب توجه من این کارو کرده بود. اما این آخه چه حماقتی بود؟ دستامو کردم توی جیب کاپشنم و می‌خواستم کمی قدم بزنم. هنوز 10 مترم نرفته بودم که در ماشین رو باز کرد و پرید پایین.

شادی: شاهین شاهین. تو رو خدا بهم بگو که چه کارش کردی؟

واقعا لجم گرفت.

من: یعنی انقدر برات مهمه که واسش اومدی بیرون از ماشین؟ خب پس اگه مهمه قشنگ واسش عزاداری کن. چون سینه قبرستونه.
شادی: دیوونه چی میگی؟ عنمم نمیدمش بخوره. میخوام بدونم فقط خربازی در اوردی؟ اون حیف نون حتی دستشم بهم با شرم و حیا و سختی زد. فقط توی عکس. مثل سگ دستش از شرمش می‌لرزید.

برگشتم سمت شادی

من: دیگه حتی خواهرمم حسابت نمیکنم. برو. برو دست خدا. نترس نکشتمش. فقط راهی ولاتش کردمش. خیلی دلت تنگشه آدرسش بدمت. فقط یکم شل و پله. برو مداواش کن خوبش کن.

یه دفه شادی اومد و پرید توی بغلم. دستاشو دور گردنم حلقه کرد.

شادی: دیوونه میگیرم کف خیابون میزنمتا. فکر نکن دخترم یا کوچیکترم نمیتونم. میگمم عنمم نمیدم بخوره. میخواستم بهت خودمو نشون بدم که ببینیم فقط. منتها دوز خریتم خیلی بود. اصلا میکشتیشم دمت گرم. اسکول خری بود که زود خر میشد.
من: یعنی دلیلش رو نفهمیدی؟
شادی: دلیل چی؟
من: کثافت اون عاشقت بود. تا این حد که جونش در میرفت واست.
شادی: به نظرت باید بدونم؟ اصلا من چند دفه دیدمش؟ به خدا من رمز گوشتو می‌دونستم و شمارشو از گوشیت برداشتم. خب چه کار میکردم ده لعنتی.

بهم مشت زد

شادی: بلاکم کرده بودی؟ نمیدیدمت که بهت بگم داداش سنگدل من. من بدبخت عاشقتم. به موی کصمم نیست که داداشمی. عاشقتم. نکنه توقع داشتی جلوی مامان و بابا بگمت؟ اصلا باشه میگم. بیا بریم خونه تا بگم.

از بغلم پسش زدم و راه افتادم به پیاده روی. اونم زود اومد دنبالم و دستمو گرفت.
من: نمیخوام دست یه خیانت کار به عشق رو بگیرم.
شادی: ولی من میخوام دست یه محافظ خوب از خودمو بگیرم. ببخشید خر بودم نفهمیدم دلیل کارتو. کاش بهم یه جوری میگفتی که یه مدت جلوی مامان و بابا نقش بازی کنیم. اصلا بیا قبول کنیم دوتامون اشتباه کردیم.
من: تو اشتباه نکردی. غلط اضافه کردی.
شادی: قبول دارم. اصلا کثافت به بار آوردم. فکر نکردم یه دفه اون احمق اسکول کار دستم میده.
من: اگه خودت بگی.
شادی: خب کوچولو هستم. نیاز به یه داداش بزرگتر دارم که حواسش به حماقتام باشه. خرم خب. ببخش آبجی خرتو.

محکم گرفتمش توی بغلم. به خودم چسبوندمش و دستامو گذاشتم روی کمرش. و لبم رو گذاشتم روی لبش. اونم زود دستاشو دور گردنم حلقه کرد. به شدت لبای همو مک میزدیم. صدای پرنده‌ها که داشتن میرفتن توی درختا بخوابن فضا رو جالب کرده بود. لبش رو جدا کرد.

شادی: چطور دلت میاد این آغوشت که خونه آرامش منه رو ازم گرفته بودی؟ این عشق ممنوعه هست؟ به اون کیر خوشگلت که ممنوعست.

سرشو گذاشت روی سینم. سرشو از روی مقنعش بوس کردم و گفتم تو هم منو ببخش بد راهی رو واسه محافظت ازت انتخاب کردم.
شادی: داداشی من کثافت کاری کردم. من شرمندم.
من: همین که فهمیدی کارت بد بود خوبه واسم. دیگه هم حرفسو نزن. حالا ام بیا بریم سمت ماشین که این سومین ماشینی بود عین خر واسمون بوق زد و متلک انداخت.
شادی: چشم داداشی.

رفتیم و سوار ماشین شدیم. شادی فورا مقنعش رو در اورد و اون موهای خوشگلش رو انداخت دورش.

شادی: کاش میشد حالا نریم خونه؟
من: خب نمیریم. تو که تا ساعت 7 کلاسی مگه نه؟ بعدشم که ترافیک سنگینه مگه نه؟ یعنی تا 8 هستیم در خدمت هم مگه نه؟

دستشو انداخت دور گردنم و بوسم کرد.

شادی: آخ جووون. عشق منی داداشی.
من: بیا بشین روی پام که امشب تا صبح برلت هزارتا سورپرایز دارم.
شادی: ای جونم.

زودی اومد و روی پام نشست و کمرشو زد به سمت در من. یکم سخت بود واسه ماشین سقف کوتاه دو در. اما نه واسه شادی کوچولو.

شادی: حالا سورپرایزا چیه؟
من: اگه بگم که سورپرایز نیست دیگه. فقط یه لحظهدصبر کن.

گوشیم رو برداشتم و فورا عکس رو پاک کردم و یه عکس از شادی داشتم گذاشتم اسکرینم . بعدم زنگ زدم نوید. ساعت 5:47 بود. بهش گفتم الآن اکی هست؟ اونم گفت اره داداش میتونی الآنم بری.

شادی: کجا میخوای بریم؟
من: خوگه عشق؟ صبر کن خوشگلم.

ماشین رو روشن کردم و رفتم سمت آدرس. نزدیکش بودیم. 6 درست رسیدیم. باید از بوپر سر کوچه کلیدش رو میگرفتم و با همونم حساب میکردم. یه خونه ویلایی بود. رفتیم توی حیاط خونه و ماشین رو خاموش کردم.

شادی: اینجا کجاست؟
من: امشب خونه عشق منو و توست. بیا زود بریم داخل که هوا سرده.
شادی: چشم. هر چی عشقم بگه.

از ماشین پیاده شدیم و زود اومد پیشم و دستمو گرفت و رفتیم سمت عمارت.

شادی: جون من بگو اینجا کجان؟ مردم از فضولی
من: اجارش کردم واسا امشب. بدون هیچ مزاحمی.

در رو باز کردم و رفتیم تو. هنوز در رو نبسته بودم که شادی پرید بغلم.

شادی: وای قربون داداشم بشم که عجب مخی داره. کاش گفته بودی لباس سکسیا رو واست پوشیده بودم.
من: آخ گفتیا. ولی بیخیال. عوضش امشب شب ماست. حالا هر چی میتونی واسه داداشت آه و اوف کن.
شادی: ای جون دلم.

بهم محکم چسبید. فضای خونه خیلی گرم بود و پکیجاش روشن بود. عجب خونه توپی بود. لبش رو گذاشت روی لبم. زبونامون رو بهم میزدید و لبای همو مک میزدیم. دست چپم رو آوردم گذاشتم روی ممیش و دست راستمم روی کمرش نوازشش میکردم. انقدر دیوونه شده بودیم حالیمون نبود لباسای همو در بیاریم. هنوز مانتو شلوار مدرسش برش بود. دستمو از روی ممیش همینجور بردم تا سمت لای پاش و از روی شلوار کصشو گرفتم. سریع مچ دستمو گرفت و فشار داد و توی دهنم آه کشید. یکم که مالوندمش ،

شادی: عشق من. این چند روز اصلا به خودم نرسیدم. نمیخوام موهای زبر کصمو ببینی. میخوام همیشه ترگل مرگل ببینش.
من: ای قربونت بشم که چه خوشگلی میگی کص. من فداش بشم. با مو هم باشه لذیذه واسه داداشیت.
شادی: فدات بشم. ولی نه دوس دارم تمیز باشه. تازه واسه کردن کونمم باید برم دستشویی. میشه تا برم دستشویی خودمو خالی کنم قشنگ بری از سوپر سر کوچه پودر موبر بگیری؟ سه یوته واست تمیزش میکنم.

یه بوس زدم روی لپش و گفتمش چشم. تو برو دستشویی الآنه میام.
سریع رفتم سر کوچه. دیدم علاوه بر سوپری داروخونه هم هست. رفتم ازش کرم موبر عطری خریدم. ازش پرسیدم تاخیری هم دارین یا نه که هم قرصشو داشت و هم اسپریش. قرصشو خریدم و اوندم بیرون. همونجا قرص رو خوردم و اومدم خونه. شادی توی حموم رفته رفته بود. تصمیم گرفتم خودم برم توی حموم و واسش بزنم. لخت شدم و در حموم رو بی مقدمه باز کردم و رفتم تو. این اولین بار بود که بوضوح بدن زیبای مانکنی شادی رو می‌دیدم لخت. اونم اولین بارش بود بدن عضله‌ای من رو می‌دید.

شادی: تو چرا اومدی تو؟
من: میخوام خودم واست موهای کص خوشگلتو بزنم.
شادی: واقعا داداشی؟
من: آره آبجی خوشگل من.

کرم و اینا رو گذاشتم کنا رو باهاش رفتم زیر دوش. یکم زیر دوش همو بغل کردیم و لب گرفتیم. بعد من نشستم کف حموم و آب رو بستم. بهش گفتم یه ماشو بزاره روی شونم. وای چه کص کوچولویی بود. تقریبا مثل مال مامان بود.

من: قربونش‌ برم. خیلیم مو نداره که.
شادی: دوسش داری داداش جونم؟
من: عاشقشم. دیوونشم.

کرم رو زدم روش و یکم صبر دادم و بعد شستمش. یه کص هلویی معلوم شد. شادی هم با اینکه من کیرم تمیز بود اما یکم برام زد سفیدتر بشه. چشممون به وان توی حموم افتاد. وان رو پر از کف کردیم. خیلیم بزرگ بود. باهم رفتیم توش. اولش توی بغل هم خوابیدیم به پهلو همینجور که همو می‌مالیدیم لب می‌گرفتیم. بعدش من خوابیدم و سرمم روی قسمت پشتی وان گذاشتم و شادی رو کشیدم روی خودم.  با کفا همه کمرش رو نوازش میدادم و اونم بهم لب میداد. بعدش رفتم سراغ کونش. یکم لپای کونش رو مالیدم و با دستم لای شیار کونش میکشیدم. لبش رو از لبم برداشت و توی چشمام نگاه کرد.

شادی: آبجی کوچولوت قربونت بشه داداشی. چه حالیه توی بغل یه کوه عضله باشی.
من: خدا نکنه عشق من. ببخشید واسه همه اذیتایی که از بچگیمون تاحالا کردم بهت.
شادی: من عاشقتم عشق من. تو نفسمی. اون انگشتت رو بکن توی کون آبجیت. بکن که دارم می‌میرم برات.

لای کونش حسابی کفی بود. یکم با انگشت وسطم روی سوراخش رو فشار دادم و سر انگشتمو کردم توش.

من: جوون چه کونی داری تو
شادی: مال خودته. دست من امانته فقط.
من: ای قربونش برم.
شادی: تا ته بکن توش تا جا باز کنه واسه کیرت که خیلی دلتنگشه از اونشب تاحالا.
من: می‌دونستی علاوه بر این کون خوشگلت باید امشب بهم کص نانازتم بدی؟

همزمان که باهاش حرف میزدم انگشتمو آروم فرو کردم تا ته توی کونش.

شادی: آهههه داداشی. پرده دارم. یه پرده لعنتی
من: دوس داری من برات برش دارم؟ دوس داری مال هم باشیم تا ابد؟
شادی: وای آرزومه زنت باشم. باهام ازدواج کنی و عروست بشم. کاش میشد.
من: باور کن میشه. خیلیم خوب میشه. راهشم میدونم. فقط تو موافقی؟

انگشتم رو آروم تا سرش میکشیدم بیرون و میکردم توش.

شادی: اگه واقعا راهشو میدونی من که از خدامه. فقط آهههه. جووون. بیشتر بکن توش......فقط مامان و بابا چی؟
من: جووووون دوس داری انگشتم توی کونته؟.... مامان حله قربونت بشم. بابا هم یکم زمان بره. ولی حل میشه‌.
شادی: اووووف شاهین. دارم دیوونه میشم. اگه همه چی حله منم حلم. کیرتو بکن توی کص آبجیت. بکن پارش کن. کیر میخوام. بزن خونش بیار.
من: جووون. کیر میخوای؟

دست چپم رو بردم زیر تنش و ممیش رو هم گرفتم و فشار دادم.

من: جون دلم.‌کیر میخوای؟ کیر داداشی رو میخوای؟
شادی: اوهوم. میخوام بره توی وجودم. اوووفف چه حالیه خودمو بهت می‌مالم. قربون این کیرت بشم که روی رونمه و داره نبض میزنه.

زودی از روم خوابوندمش کنار دستم توی وان و دستمو بردم لای پاش و کصشو مالیدم با کفایی که روش بود.

شادی: آهههه شاهین.
من: جونم نفسم. قربون این کصت بشم. چه خوبه.
شادی: شاهینم. بیا از توی وان بریم بیرون بهت کص بدم. اینجا یکم تنگه. میخوام مثل موشک توی کص آبجیت تلمبه بزنی.
من: چشم عشق من. فقط تو تکون نخور.‌خودم بغلت میکنم

زود از وان اومدم بیرون و بغلش کردم و از وان اوردمش بیرون و دوش آب گرم رو باز کردم و همینجور توی بغل هم رفتیم زبر دوش. یکم به لب داد و یه دفه توی بغلم که بود دو زانو نشست جلوم و کیرمو یکم با دستش مالید و بعد کردش تا نصفه توی دهنش. اولش توی دهنش نگهش داشت و محکم مکش زد. دستمو کردم توی موهای خیسش و قربون صدقش میرفتم. چشمای خمارشو انداخته بود توی چشمام و یه دفه شروع کرد به ساک زدن. تند تند کیرمو توی دهن داغش جلو عقب میکرد. خیلی خوب میخوردش. تخمامو با دستش می‌مالید.
من: جونم عزیز من. عاشق این چشمای نازتم.

کیرمو اورد بیرون و با دستش گرفتش و شروع کرد به لیس زدن تخمام. خیلی خوشحال بودم که تاخیری رو خوردم. بعدش سینه چپش رو اورد جلو و سر کیرنو به سینش مالید.

شادی: جووون قربون کیرت بشم داداشی. چه خوشمزن.
من: آخ شادی. داری دیوونم میکنی
شادی: ای جون دلم. بیا کیر خوشگل من. بیا ممی بخور.

سر سینش رو به سوراخ کیر من می‌مالید.

من: شادی عاشقتم آبجی خوشگل من.
شادی: من مال توام. عشق توام.

نشستم روی زانو جلوش و لبم رو چسبوندم به لبش و به خودم چسبوندمش. با دستم لپ کونش رو می‌مالیدم. لبش رو جدا کرد و توی چشمام خیره شد.

شادی: داداشی اسپنک بزن در کونم
من: نه. نمیخوام دردت بیاد
شادی: بزن. دوس دارم.

یه آروم ولی صدا دار زدم در لپ کونش. مثل قحطی زده ها گردنم رو محکم گرفت و به شدت لبم رو مک میزد. یکم کونش رو مالیدم و یه اسپنک دیگه زدم در کونش که توی دهنم بلند اووومممم کشید. به کمر خوابوندمش که آب گرمم بریزه روش و سردش نشه. یکم شکمش رو بوس کردم و رفتم سراغ کصش.

من: جووون قربون کصت بشه داداش
شادی: مال خودته داداشی

با دو شصتم لاشو باز کردم و محکم لیس زدم لاش. جیغ شادی کل حمام رو گذاشته بود زیر سرش. اولین بارش بود یکی به این شدت کصشو لیس میزد و داشت دیوونه میشد. چه کص سفیدی داشت. توش صورتی بود. حیابی پف کرده بود. لبم رو گذاشتم روی سوراخش و محکم مکش زدم و زبونم رو روش فشار دادم. داشت زیرم بیهوش میشد و دوتا پاش رو به دور گردنم فشار میداد. از پایین تا بالاش رو مثل بستنی یه لیس محکم‌کشیدم و با زبونم‌ مشغول خوردن گوشت بالای کصش شدم. اصلا چوچولش نزده بود بیرون. کصش خیلی خوشگل‌تر از کص مامان بود. با اینکه ظاهرش مثل کص مامان بود تقریبا. دیدم بدنش داره بهشدت میلرزه. فهمیدم چون بار اولشه انقدر زود داره ابش میاد. خودش با دستش ممیاشو می‌مالید. پاهاشو دور سرم فشار داد و کمرش بالا پایین شد تا توی دهنم ارضا شد. کصش خوشمزه‌تر شد. مزه شیرینی برام گرفت انگار. محکم‌تر مکش زدم تا همه آبش رو بخورن. الان بهترین موقع بود که کیرمو بکنم توی کصش تا دردش کمتر باشه برای بار اول. زود کصشو ول کردم. خودش گردنش کج کرده بود و چشمای خوشگلشو بسته بود. زود اومدم جلوش و سر کیرنو یکم مالیدم به کصش.

من: عشق داداشی آماده‌ای؟
شادی: آهههه شاهین بکن توش. من دارم می‌میرم.
من: این جونم. قربونت بشم.

با شصتم یکم لای کص کوچولوش رو از هم باز کردم و آروم کیرمو کردم توش. یکم فشار دادم. هیچی نمیگفت. صداش در نمیومد. تا نصفه کیرم توی کصش بود. خیلی تنگ بود. انگار داشتم کونش رو میکردم. یه ذره دیگه فشار دادم تا که تا ته بکنم توش که یه دفه صدای جیغش بلند شد و بلند آه و اوف کرد. دلم نیومد درد بکشه. بهش گفتم الان میکشم بیرون عشق من.

شادی: نه نه. بکن جرم بده. دارم عروست میشم

پاهاشو دور کمرم حلقه کرد و کمرم رو به سمت خودش فشار داد. منم ناچرا خیلی آروم کیرنو فشار دادم و تا دسته کردم توش.

شادی: آههه جووون. دارم به شوهرم ، به داداش خوشگلم کص میدم. بکن آبجیتو عزیزم.
من: وای شادی عاشقتم.

کیرمو تا سرش کشیدم بیرون. پر از خون بود روی کیرم. اولش ترسیدم. هر چند می‌دونستم عادیه.

من: خوبی شادی؟ درد داری؟
شادی: درد عشق دارم. بهترین درد دنیا.
من: الان میکشم بیرون. نمیخوام درد بکشی.
شادی: نه نه. نترس. خوبم. عادیه داره خون میاد. دردش خیلی خوبه. دوباره بکوبش توی کصم. تو رو خدا

دلم میخواست بخوابم روش و لبش رو بوس کنم. انا ترسیدم بره توش کیرم و خیلی دردش بگیره. دم پهلوهاش رو گرفتم و یکم فشار دادم تو دوباره.

شادی: جووون. آره همینه. بکن خواهرتو

دوباره تا ته کردم توش.

شادی: اووووففف. چه حس خوبیه. من مال توام
من: آره مال منی واسه همیشه.
شادی: بخواب روم بهم لب بده. لبتو میخوام شاهین.

منم خوابیدم روش و لبم رو گذاشتم روی لبش. دستامو دور گردنم حلقه کرد و با ولع لبم رو میخورد. بعد کلی لبش رو خوردن ، ازش کشیدم بیرون و با آب گرم خوب کصشو شستم و دوباره کردم توش و این بار شروع کردم باهاش سکس کردن. بهترین سکس عمر جفتمون بود. حسابی از کص و کون کردمش توی حموم و اومدیم بیرون. ساعت 7:10 بود. با حوله همدیگه رو خشک کردیم. موقع خشک کردنش بودم که ازم خواست یه بار دیگه هم بکنمش. هم از کص و هم از کون. منم نتونستم بهش نه بگم و یه دست دیگه کردمش. کمر دیگه برام نمونده بود. اول مامان و حالا شادی که حسابی ترکوندم. وقتی باز کردمش توی بغلم گرفتم و جریان رفتنمون از ایرلن رو بهش گفتم و اینکه دیگه نمیخواد کنور بده و فقط یه دو سللی باید صبر کنه و روی زبانش کار کنه. باورش نمیشد که مامان با این فکر من موافقت کرده. خیلی ذوق کرد. برق چشماش خواستنی بود که قراره مثل زن باشه. دیگه 8:05 بود که تصمیم گرفتیم بریم دیگه. از خونه زدیم بیرون و من رفتم کلید رو تحویل سوپر سر کوچه دادم و باهاش حساب کردم و زدیم به راه. وسط راه بودیم و داشتیم میگفتیم میخندیدیم که چقدر شادی خوشحال بود. من ولی از اون بیشتر. یه دفه گفت وای من نمیتونم از این کیر خوشمزت دور باشم. دولا شد و زیپ شلوار من رو کشید پایین و کیرمو از شرتم در آورد و تا رسیدیم خونه برام ساک زد. خیلی حال میاد پشت ماشین برام ساک میزد. وقتی رسیدیم خونه بابا روی مبل ولو شده بود و فوتبال می‌دید طبق معمول و مامانم روی مبل و سرش توی گوشیش. رنگ و روی مامان انگار باز شده بود. به قدرت آب کیرم و خود کیرم ایمان آورده بودم. شادی زود پرید توی حموم. لنگ لنگون راه نیرفت. اما سعی میکرد خودشو کنترل کنه معلوم نباشه یه کص و کون حسابی داده. منم داشتم لباسمو در میاوردم و دیگه نمیخواستم لباس بپوشم. می‌خواستم لخت توی اتاقم باشم تا شادی از حموم بیاد و بعدش من برم یه آبی بریزم روم. هنوز داشتم بافتنی رو از تنم در میاوردم که دیدم مامان اومد توی اتاق.

مامان: ترتیبش رو دادی؟
من: جانننن؟
مامان: به کوچه علی چپ نزن. کاریتون ندارم. میگم ترتیبش رو دادی از جلو و عقب؟ یعنی انقدر شاشتون کف کرده بود صبر نمیتوتستین کنید؟ تو تو مخ من خرو زدی رفتی گرفتی کردیش؟

مونده بودم چی بگمش.

مامان: خیلی ازش خون اومد؟ دردش گرفت بچم؟
من: نه نننننه
مامان: تته پتش رو ببین. حالا اگه نقشه کثیفت نشد چی؟
من: مامان!!!
مامان: ها؟
من: خیلی دوسش دارم. تو رو خدا بابا رو راضی کن. تو میتونی.

مامان اومد جلو. اومد و دستش رو دور گردنم حلقه کرد و بهم چسبید.

مامان: یعنی منو دوس نداری؟
من: چرا مامان خوشگلم. ولی من که نمیتونم جای عشق دائمیت باشم. من فقط پارتنریم که کمبودهای سکست با بابا رو جبران میکنم تا تو هیچ کمبودی حس نکنی توی عشق قربونت بشم.
مامان: هه بابات؟ بابات تنها کاری که بلده بکنه فوتبال لعنتی دیدنه.

دستام رو دورش حلقه کردم و لبم رو گذاشتم روی لبش. یه لب توپی بهم داد.

من: میشه باشه یه وقت دیگه؟ الان هم بابا خونه هست هم شادی. افتضاح میشه ها
مامان: شاهین یه چی بگمت؟
من: جونم مامان گلم
مامان: عاشق سکس پر استرسم که همش پره هیجانه. اینکه بابات یا شادی خونه باشن خیلی حال میده. دستتو بکن اوی شرتم کونم رو بمال. تو رو خدا.

اصلا نزاشت حرف بزنم. دستش رو گذاشت پشت سرم و سرم رو محکم به سرش فشار داد و لبش رو گذاشت توی لبم. محکم لبم رو نک میزد. من بدبخت مونده بودم چه کار کنم. ترس همه وجودم رو گرفته بود. هم بابا هم می‌ترسیدم شادی در حموم که جلوی اتاق من بود رو باز کنه و ما رو ببینه. میخواستم بهش بگم. اما نه حالا. بهترین کار این بود که همراهی کنم ببینم چی میشه. دستمو کردم توی شلوار و شرتش و لپ سفت کونش رو گرفتم. توی دهنم آروم یه ناله کرد. دستش رو از پشت سرم برداست و تیشرتش رو گرفت و کشید بالا تا شکم لختش به شکم من بخوره. خیلی حال داد. تنش خیلی داغ بود. دستمو کردم لای کونش و با انگشنم با سوراخ کونش بازی کردم. مامان دوباره دستشو دور گردنم حلقه کرد و اون لبای داغ و خیس و شیرینش رو به شدت داشت بهم هدیه میداد. من گوشم به صدای تلویزیون بابا و به صدای آب حموم شادی و در حموم بود. یه دفه صدای بستن آب توسط شادی رو شنیدم. دستمو از کونش درآوردم و یکم هلش دادم‌تا ازم جدا شد. آروم گفتمش شادی.

مامان: عاشقتم من.

اینو گفت و داشت از در اتاق نیرفت بیرون که شادی حوله پوشیده در حموم رو باز کرد و اومد بیرون. پشت بندش من زود رفتم توی حموم. چه بوی خوبی توی حموم بود. بوی خوش عطر تن شادی. دیگه آخرای حموم بود که صدای مامان رو شنیدم.

مامان: عه فکر کنم شاهین داره صدا میزنه پشت کمرش رو براش لیف بکشی. پاشو برو برای بچم بکش.

بابا و مامان و شادی بورس کمر داشتن توی حموم. فقط من داشتم که خیلی هم بدم نیدمد. من هفته یه بار صدا میزدم و بابا بنده خدا زحمت میکشید. چند باریم مامان کشیده بود که خیلی بهم حال نیداد و براش شق میکردم و رویاهای سکسی بافی.

بابا: خانوم الآن وسط بازی حساسیه ها. پاشو خودت براش بکش. من نمیدونم بورس مگه چشه.

ولی آخه من که صدا نزده بودم!!!! مامان الکی الکی بگام نده؟ همه پشمام ریخته بود. توی ترس و اضطراب خودم غرق بودم که صدای تق و توق در حموم رو شنیدم.

من: بله؟
مامان: اومدم دیگه. در رو باز کن لیف رو بده من.
من: صبر کن دو دقه

زود یه شامپو بدنی ریختم روی لیف و در رو باز کردم. مامان رو دیدم که شور و شوق و هیجان از چشماش می‌بارید.

مامان: حواست به بابات باشه

یه دفه جلوم روی رو زانو مثل دستشویی نشست و دستش رو گذاشت کنار پام و منو کشید به سمت خودش و کیرم که نیمه شق بود رو کرد توی دهنش. یه اوووم گفت و محکم شروع کرد به مک زدن سر کیرم. اون چشمای خوشگلش رو انداخته بود توی صورتم. اما من خیره به بابا بودم که محو فوتبال بود و فقط گاهی چشمم به مامان میوفتاد. اوف که چه حالی میداد. تمام بدنم داشت لذت میبرد. یه لحظه بابا دستشو برد بالا و صورتش رو خاروند. اما من تا دستشو تکون داد ریدم به خودمو مثل فنر خودمو کشیدم عقب و کیرمو از دهن مامان درآوردم و در رو بستم. مامانم تا من خودمو کشیدم عقب انگار ترسید و داشت بلند میشد از روی دو زانو که دیگه من در رو بستم. رفتم زیر اب. ضربان قلبم خیلی شدید بود. مامان بگامون نده صلوات. خیلی هات بود و کمبود عاطفی و فانتیزی‌های جنسی زیادی داشت. ولی خیلی بی ترمز بود. باید یه جوری کنترلش میکردم. زود خودمو شستم و رفتم بیرون. یه میوه خوردم و گفتم منم از صبح تاحالا بیدارم و خستم. ماپان هی با چشم و ابرو اشارم میکرد برم پیشش اما من محل نزاشتم. اصلا ترسیده بودم یه دقه اونجا بمونم. زود رفتم اتاقم و خوابیدم روی تخت. رفتم سر گوشیم و دیدم همون لحظه شادی بهم پیام داد که

شادی: عشق من. میگم مامان به نظرت چیزی بو برده؟
من: عه مگه هنوز بیداری؟ نه چطور مگه؟
شادی: آره از خواب پریدم. آخه وقتی تو توی حموم بودی برام شیر پسته درست کرد آورد و کلی نوازشم کرد و منو توی بغلش خوابوند.
من: نه بابا. خاسته تقویتت کنه واسه کنکور. به دلت بد راه نده. فعلا هم واسه اینکه دیگه کنکر رو بیخیال نیشی به روش میار.
شادی: چشم داداشی.
من: درد که نداره اون کص خوشگلت؟

همین لحظه مامان و بابا هم چراغ رو خاموش کردند و رفتن بخوابن

شادی: نه عشق من. فقط بیتابت هست. تو رو میخواد
من: قربونش برم. فردا حسابی بوسش میکنم. کلی میخوام بخورمش. حالا دیگه بخواب خوشگل داداشی.
شادی: چشم برم یه دستشویی بیام و با فکر تو بخوابم.
من: قربونت بره داداشی

من رفتم توی پیج شادی توی اینستا دیدیم پیجش درست شده انگار و همش عکسای زیبای خودشه. پیجش پرایوت بود و فقط دوستای مدرسش فالوش داشتند. همیشه فالوش میکردم اما این اولین بار بود که توی پیجش عکسای خکشگلش رو نگاه میکردم و دیگه هم اثری از ا ن اشتلاه بدش با سامان نبود. چه عکسای خوشگلی بود. گحوشون بودم و متوجه گذر زمان نبودم. حتی نفهمیدم شادی کی از دستشویی اومد بخوابه. عکسا با اینکه اصلا سکسی نبود اما خیلی حال منو خراب کرده بود. واقعا دختری بود که جز عاشقش بشی راهی نداشتی. همینجور غرق تماشاشون بودم که یه دفه صدای مامان رو از دم در شنیدم.

مامان: بیداری شاهین؟

اومد سمت تختم و قبل اینکه من اصلا بخوام چیزی بگم اوند کنارم و نشست. پتو رو زد کنار و اومد چسبید بهم و خوابید.

من: مامان اینجا چه کار میکنی؟ بابا رو چه کار کردی؟
مامان: سرشو کردم زیر لاف و پتوش و اومدم پیش عشقام. اول یه سر زدم به شادی و حالا هم اومدم پیش شوکلات خودم؟
من: منو میگی شوکلات؟
مامان: خودت به علاوه اون کیر خوشگلت.

یه دفه از روی شلوار و شرتم کیرم رو محکم گرفت توی دستش و فشارش داد و لبش رو چسبوند به لبم. گرمای تنش دیوونم کرد. کنترل از دست دادم. دستمو دور کمرش انداختم و محکم به خودم فشارش دادم و توی بغلم گرفتمش. آرامشی داشت آغوشش. دستمو روی کمرش میکشیدم. بردمش زیر تیشرتش و کمر لطیفش رو نوازش کردم. صدای خروپوف‌های بابا شنیده نیشد. نگرانیم فقط شادی بود. اما آغوش مامان رو دلم نمیخواست ول کنم. کاش زمان می‌ایستاد. لبم رو از روی لبش لرداشتم و شروع کردم به بوسیدن و بو کردن گردنش. دیوونم کرده بود. ضربان تند قلبش رو حس میکردم. آروم آه میکشید. همینجوری منم دستم رو از توی شلوار و شرتش بردم تو و کونش رو گرفتم. مامان تیشرتش چندتا دکمه میخورد. دکمه‌ها رو باز کرد. نمیدونم چرا لباس خوتب تنش نبود. کامل دکمش رو باز کرد و من تونستم اون گردی برجسته بالای ممیاش رو بوس کنم. سوتینش تنگ بود ممیاش مثل دوتا هلو شده بود. سرم رو کردم لای ممیاش. وای چه بوی دیوونه واری. دلم میخواست روی این سینه‌هاش بمیرم. یه مرگ لذت بخش. دستمو از توی شلوارش در آوردم و اومدم از روی شلوار دستمو گذاشتم روی کصش.

مامان: اوففف شاهین. عشق مامان.

بالای ممیاشو مک میزدم و اصلا حواسم نبود صدای خروپاف‌های بابا مدتیه قطع شده. هر چی من کص مامان رو از روی شلوار بیشتر فشار میدادم مامانم کیر منو از روی شلوار بیشتر فشار میداد. خیلی جلوی خودش رو گرفته بود جیغ و دادش بلند نشه. یه دفه مثل فنر از بغلم خودشو کشید عقب و از روی تخت بلند شد و رفت دم در. مثل اینکه صدای تخت خودشون رو شنیده بود که یعنی بابا داره بیدار میشه و پا میشه بیاد بیرون. مامان رفت جلوی در اتاق من که با بابا روبرو شد.

بابا: اینجا چه کار میکنی؟
مامان: تشنم بود اومدم آب خوردم. یه سریم به بچه‌ها زدم.
بابا: باشه برو بخواب. من دلم سدید درد میکمه از خواب بیدار شدم. برم دستشویی بیام.
مامان: باشه

بابا رفت سمت دستشویی و فکر کنم هنوز در رو باز نکرده بود که مامان برگشت پیشم و خوابید کنارم.

مامان: هیچی مثل سکس با استرس حال نمیده. تو رو خدا آبمو بیار که دارم می‌میرم. زود باش مامان جون
من: مامان بدبخت میشیما.
مامان: حواسم هست. زود باش تو رو خدا. هر کاری دوس داری باهام بکن.

من زود فکر کردم و دیدم بکنمش ممکنه زود ارضا نشه و اه و اوف کنه. خودمم بیخیال. بزار اول مامان رو راحت کنم و فقط امش بگا نرم. ماپان به پهلو به سمتم خوابیده بود. منم به پهلو به سمتش بودم. دستمو کردم توی شلوار و شرتش و کص خیس و داغش رو لمس کردم. وای چه ناز و نرم بود. مامان دست کرد توی یقش و یکی از ممیاش رو از سوتین در اورد از یقش اتداخت بیرون واسم. تا دیدمش و به دهنم گرفتمش و محکم مکش زوم. وای چه خوشمزه بود و آرامش بخش. شروع کردم محکم مالیدن کصش. مچ دستش رو کرد توی دهنش تا صداش در نیاد. یکم برام لای پاشو باز کرد. انگشتم رو کردم توی کصش. آروم ناله کرد. با زبونم به سر سینش میزدم و مکش میزدم محکم. مامان بغل سینش رو گرفت و توی دهنم فشارش میداد. بعد چند دقیقه دستش رو برد عقب و با کونش ور مبرفت. دستش رو کرد توی شلوارش و با سوراخش بازی میکرد. انگشت وسطم توی سوراخ کصش بود و با شصتم چوچولش رو می‌مالیدم تا محکم چسبید بهم و تنش لرزبد و آب کصش اومد. حسابی کف دستم رو خیس کرد. عاشق این لرزش تنش بودم. آروم که شد ممیش رو از دهنم در اورد و خواست بدون حرفی بره پایین و برام کیرمو ساک بزنه که نزاشتمش.

من: نه نه مامان. الان بابا میاد. باشه فردا صبح. من صبح کلاس ندترم اصلا.
مامان: آخ جون. پس حسابی بهت میدم فردا. مرسی که امشب راحتم کردی. آرزوم یه سکس اینجوری بود. خیلی خوب بود. درسته به سکس نرسید. ولی اونم به وقتش و در شرایط بهتر. عاشقتم پسرم. مراقب خواهرتم باش.

ابمو بوسید و دم در اتاق بود که صدای در دستشویی اومد. برام بای بای فرستاد و رفتش.
وای چه روز دیوانه واری بود امروز. بهترین روز زندگیم. خوشحال بودم و آماده برای زندگی جدید. خوشحال بودم از قلب خودمم که می‌تپبد برای شادی و برای عشق اولش یعنی مامان محافظت کردم و زندگی رو براش شیرین کردم.
مطمئن بودم مامان از پس راضی کردن بابا بر میاد برای آینده من و شادی. اونشب حتی تصمیم گرفتم بعد یه مدتی مامان و بابا رو هم وقتی اونجا جا افتادم بیارم نزدیک خودم. اونجوری حسابی در خدمت مامانم بودم واسه محافظت از بخش عاطفی زندگیش.

پایان

دوستان به شدت منتظر نظرات و نقدهاتونم راجع به این داستان.
داستان بعدی ، 4 تا داستان هست که دارم همزمان روشون کار میکنم. داستان فانتیزی و فتیش (به خاطر ماموریت)، داستان به شدت غمگین و درام (سوگند) ، داستان اروتیک و عاشقانه (بالشت‌های جادویی) و داستان فانتیزی حماسی (روز کون). هر 4 تا کوتاهن نسبتا و سعی میکنم تا قبل عید بنویسمشون. کی رو نمیدونم واقعا. اما سعی میکنم زود بنویسم.
فعلا و تا بعد
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
عااالی بود مثل همیشه فقط اگ سکسای استرسیش بیشتر باشه عالی میشه و این ک لز باشه بین مامان و دختر یا مامان و خواهرش و بعد ب سکس با بچه هاشون تبدیل بشه یا اونجا ک مامانه داشت خودشو میمالوند بچش بش پیام میداد و قسمت پیام بازی هم زیاد باشه یا دختره موقعی ک استرسی باشه بابا تو خونس بره اشپزخونه با مامانش ور بره اینا عالی میشه اگ ی داستان توشون باشه
Hi guys
     
  
مرد

 
SH_F
سلام رفیق. این بهترین اتفاق بود که دوباره حس رمان نویسی و داستان سرایی و خلق یک جهان در شما برگشت. با این داستان زندگی کردم.

فکر کنم هیچ ایرادی بهش نباشه. یعنی هر چی که دوساتان میخواستند به وفور داخلش بود. سکس های پر استرس ، شیطونی های خود مامانه ، وجود یه محارم دیگه که تو بهترینش که خواهر باشه رو انتخاب کردی و هزارتا چیز دیگه. فکر کنم فقط حالا همه بگن تریسامش کو پس که این محاله دیگه تو بنویسی.

برای چهار داستانی که گفتی راستش من یکی بیشتر همه منتظر اون غمگینه هستم. کلا خیلی وقته حالم از دنیا گرفته و دلم یه چیز غمگین میخواد. یه آهنگ غمگین ، یه فیلم غمگین یا یه داستان غمگین تا این بغض رو بترکونه. فکر کنم حال خیلیا الآن اینه.
     
  
مرد

 
ممنون از نظر شما دو دوست عزیز و مرسی از لطفتون
     
  
مرد

 
(((سوگند)))
به شدت غمگین و درام_فوق عاشقانه_تک قسمتی

سلام دوستان. این داستان نیست و خاطرست و 99 درصدش واقعیه. من اسم شخصیت پسر داستان رو تغییر دادم به شاهین. کلا دوست دارم توی داستانم شاهین به آرزوش برسه و شایان فدا بشه در عشق.
این داستان غمگینه. خیلیم غمگین. برای من که بود. کسایی که دوست ندارن به هر دلیل ناراحت و غمگین بشن نخونن این داستان رو. یا برن از گذشته بخونن یا یکی دو هفته تا داستان بعد صبر کنن.

**********************************************

. .:
همه دنیام تویی باقی همش یه بازیه. آره همه دنیام این عکسه. همش یادم میره که فقط یه عکسه. باور ندارم که در اصل این خود واقعیت نیست. گاهی حس میکنم حتی دیدمت از نزدیک. لمست کردم و توی آغوشت آروم گرفتم.
نمیدونم یادته اون روز رو؟ من که خیلی خوب یادمه. مدتی بود دوس داشتم سکس چت رو امتحان کنم. خیلی اسمش رو از گوشه و کنار شنیده بودم. اما از اونجایی که تنها آدمی که باهاش حرف میزدم خودم بودم و کسی رو نداشتم و حتی بیرون از چهار دیواری خونه هم که میرفتم از اون جاهایی میرفتم که آدمی نباشه یا خلوت‌تر باشه ، تصمیم گرفتم اون ذره بین بالای تلگرام رو بزنم و بنویسم سک چت. نه اینکه کسی بهم معرفی کنه. یه ده دقیقه‌ای گذشت تا با باتی روبرو شدم بعد دیدن چندتا بات و چیزای مسخره ، به نام Chatgram. اومدم توش. ازم خواست قبل استفاده باید یه کانالی رو عضوش بشم و منم شدم. دیدم برای چت کردن با آدمایی که داخلشن باید سکه بخرم. نمیدونم چرا خریدم. شاید انقدر دلم یه هم صحبت و یه رفیق میخواست که حاظر شدم 100 سکه خریدم. راستش رو بخوای می‌دونستم اومدم توی چیزی که برای سکس چت کردنه. اما هدفم اصلا سکس چت نبود. هدفم دوستی پایداری بود با یه دختر جذاب و سکسی و تو دل برو. همیشه دوست داشتم دوست دختری سکسی داشته باشم. اما چون از آدما و رابطه حضوری و واقعی باهاشون نفرت داشتم تاحالا حتی سمتشم نرفته بودم. تنها دوبار دلم خواست تجربه کنم سکس رو و کلی پول پیاده شدم و با دو تا ببخشید جنده لاشی سکس کردم که اصلا اتفاق جالبی برام نبود و حتی نمیخوام یادش بیوفتم. چند روز لعنتی گذشت توی اون بات مسخره و من توی اون چند روز فکر کنم 400 تا سکه خریده بودم. اما همش با پسرای بیشرفی روبرو میشدم که خودشون رو دختر جا زده بودن و به راحتی میشد در همون حرف اولشون اینو فهمید. دیگه داشتم به این نتیجه می‌رسیدم که توی یه دنیای کاملا مجازی هم مثل واقعیت شانسی برای بودن در کنار آدما ندارم. شاید باید باور میکردم آدما 99 درصدشون دروغن و پشت نقابن. کاش منم بلد بودم نقاب بزنم. راستشو بخای بچگیمم از ابرقهرمانا که نقاب میزنن خوشم نمیومد. چون همون بچگیم فهمیده بودم اینا یا از خود واقعیشون میترسن یا خود واقعیشون رو باور ندارن. اما کاش این فکر رو نداشتم و منم نقاب زن میشدم. مثل همه آدما. تا اون روز فکر میکردم همه همینجورن و من تک افتادم بین میلیاردها انسان. تنها یه سکه برام باقی مونده بود. گفتم سگ تو ضرر. بزار این بدم و تموم بشه و این بات مسخره رو پاک کنم دیگه هم دنبال این کارا نباشم. توی اون چند روز فهمیده بودم همه کسایی که نوشتن دخترن و عکس پروفایلاشون سکسیه یا اسمای کاربریشون مثلا هات گرل و دختر حشری و خیلی داغم و .... هست در واقع پسرانی بازم ببخشید بی خایه بیش نیستند. از بین همه اونا کاربری به نام سوگند نظرم رو جذب کرد. شایدم نکرد. آخه میدونی اسم سوگند رو دوست دارم. یه جور تعهده داخلش. تعهدی که انسانها راحت ازش حرف میزنن و راحت میرینن بهش. خیلی این اسم رو دوست دارم. یادم نیست پرایوت کرده بودی یا نه ولی دیدم آنلاین نبودی. گفتم بهش بزار یه پیام خصوصی بدم تا ببینه وقتی آنلاین شد. گفتم بزار تیری توی تاریکی بندازم و یه سکم رو خرج کنم. حتی عکس پروفایلتم ندیدم. همون اسمت کافی بود برام. خواستم پیام خصوصی بدمت اما موندم چی بنویسم. دوست داشتم سکس چت رو امتحان کنم. اما بیشتر دوست داشتم با یه نفر حرف بزنم بعد مدتا. ولی پیش خودم گفتم بابا کسی که اینجاست واسه سکس چته دیگه. حرف عادی خب مسخرم میکنه و حتی ممکنه فحشم بده یا بلاک کنه. واسه همین بعد کلی فکر کردن این پیام رو بهت دادم.

+سلام خوبی؟ دوست داری باهم سکس چت کنیم؟

آره دقیقا همینو گفتمت. خیلی صریح و بی پرده. فکر کنم صریح بودنم از غرق شدن در رشته ریاضی محضم که عاشقش هستم نتیجه میشد یه جورایی تنها دلخوشی باقی مونده برام. بی پرده حرفم رو زدم و بدون گزافه گویی. شایدم دخترایی که قبل تو جوابم رو نمیدادن و فقط پسرا با اسم دختر می‌خواستن دستم بندازن ، برای همین صریح بودنم بود. فکر نمیکردم تو هم جواب بدی. اما بعد 20 دقیقه بود که نوشتی

-سلام آره.

باورم نمیشد یه دختر حاظر شده واسه یه پسر سکه خرج کنه. راستش اولش شک کردم که بازم اینم پسره. توی این فکر بودم که دیدم تو بهم درخواست چت کردن دادی. این اولین بار بود توی اون چند روز یکی بهم درخواست چت میداد و همش من بودم که میدادم. اولش هنگ کردم الآن باید چه کار کنم؟ بلد نبودم که باید گزینه قبول درخواست رو بزنم یا رد درخواست رو. زود و سریع خوندم گزینه ها رو و قبول درخواست رو زدم بالاخره و باهم وارد چت شدیم. تو زود عکس پروفایلم رو دیدی. عکسی که خود واقعیم بود و اسم واقعیمم بود. پیام دیدن پروفایلم توسط تو برام اومد. منم این کار رو کردم. دیدم سنت رو زدی 20 که یعنی 6 سال از من کوچیکتری. همیشه دوست داشتم عشق زندگیم از خودم کوچیکتر باشه.

نه اینکه فکر کنی واسه زور گفتن بهش یا حس بزرگ پنداشتن خودما. نه نه اصلا. میدونی؟ یه حس خوبیه کلا.

عکس پروفایلت یه دختر چشم آبی بود. همون لحظه متوجه شدم عکس واقعیت نیست. اما گفتم بیخیال. آخه بیشتر دخترا نوشته بودن نود نمیدیم یا نود پولی که اون پولیا قطعا پسر بودن. میدونم اینو. واسه همین با اینکه دوست داشتم عکس واقعیت رو ببینم اما جلوی خودمو گرفتم و با اینکه کلی شک داشتم که اصلا پسری یا دختر ، زبون به دهن گرفتم و نوشتم

+سلام. خوبی؟ شایان هستم و 26 سالمه از شیراز
-سلام. ممنون تو خوبی؟ منم سوگندم و 20 سالمه و از مشهد.

باورم نمیشد داری باهام چت میکنی. نمیتونم توصیفش کنم اما از همون کلمات ابتداییت یه جورایی فهمیدم دختری. یه دفه نفهمیدم چی شد که دیدم باهات وسط یه سکس چت رویایی هستم. هرگز اون حس خوب بار اول رو فراموش نمیکنم. یه تجربه و حس دیوانه وار. خصوصا که تو یهو توی سکس گفتی بزن پردم رو پاره کن. توی یه لحظه واقعا حس کردم منو تو برای هم ساخته شدیم. تو قسمت کمی از دنیا برامی. وقتی تموم شد جای اینکه حس خوبی داشته باشم حس نگرانی پیدا کردم. نکنه این بار آخر باشه؟ نکنه دیگه هرگز توی این بات نبینمش؟ با ترس بهت گفتم ممکنه این بار آخر نباشه؟ و تو خیلی سریع گفتی آره.

+یعنی بازم قبول میکنی یه بار دیگه باهم باشیم؟
-آره.
+ کی؟
-نمیدونم. تا ببینیم چی میشه.
+خیلی خوب بودی سوگند. بهترین بودی اصلا.
-مرسی. تو هم خیلی خوب بودی.
+اگه میخوای بری برو. مزاحمت نباشم؟
-مراحمی. آره باید برم جایی کار دارم. فعلا.
+خدافظت. امیدوارم زود دوباره بشه که باهم باشیم.
-اوهوم.

حس خیلی خوبی بود. ولی من راضی نبودم. فقط سکس چت نمیخواستم. دوست داشتم باهات حرف بزنم و وقت بگذرونم. از همون بار اول. اما نمیدونستم چجوری بگمت. شاید برای این بود که روابط اجتماعیم نابود بود و گوشه گیر و فراری از جمع بودم. اون شب تا صبح چشم دوختم به پروفایلت. اما آنلاین نشدی. بعد از من آنلاین نشدی. همیشه عادت دارم بیش از 5 ساعت نخوابم. اونم سه ساعت شب حدودا ساعت 4 صبح و دو ساعت هم بعد از ظهر. انگار عادت کردم به 5 ساعت خواب در شبانه روز. اما اونشب تا صبح خوابم نبرد. فردا ظهرشم خوابم نبرد. ولی نه از انتظار تو. بلکه از خشم. چون صبحش دیدم آنلاینی. سکه نداشتم. دو سکه رایگانی که بات هر 24 ساعت میداد رو هم نداشتم. واسه همین 100 تای دیگه خریدم. بهت پیام دادم و حالت رو پرسیدم. اما جواب ندادی. نوشته بود آنلاین ولی جواب ندادی. این آنلاین بودن تا یک هفته و نیم طول کشید. هنوزم که هنوزه نمیدونم با کی چت کرده بودی. هیچوقتم ازت نپرسیدم. پیش خودم میگفتم مگه فضولی بچه؟ مگه صاحبشی؟ احتمالا با یکی وارد چت شده بودی و همینجور وسط چت ول کرده بودی اومده بودی بیرون و زده بود آنلاین. بعد این یه هفته و نیم جواب یکی از چندین پیامی که این یک هفته و نیم رو بهت داده بودم رو دادی. اونم بهت گفته بودم سلام خوبی؟ دیگه نمیای؟ خودت آخه قول دادی میای.

-سلام. کار داشتم اصلا آنلاین نشدم. الان هستی؟

اما متاسفانه من دانشگاه بودم و وقت نداشتم. تا اینکه دقیق شد 2 هفته از اون بار اول ، هر روز تقریبا بهم پیام میدادیم توی بات و قرار میزاشتیم و هر بارم یکیمون موقعیتش جور نمیشد. تا اینکه سر دو هفته بالاخره شد و اون بار دوم طولانی‌تر و دیوانه وارتر و بازم آخرش وقتی بهت گفتم بازم میای یا نه ؟ تو گفتی آره خیلی خوب هستی تو و چرا که نه.
شاید باورت نشه ولی در پوست خودم نمیگنجیدم. نمیگم همیشه آدما بد بودن و من خوب. اتفاقا من بد بودم. شاید من بودم که میخواستم خلاف قوانین نانوشته دنیا حرکت کنم و واسه همین هر روز بیشتر از جامعه خط میخوردم و ترد میشدم. اما تو دقیقا مثل خودم بودی. بی نقاب و بی ریا و ساده. خود واقعیت. باورم نمیشد یکی از منی که چرا دروغ بگم کلا آدم جالبی واسه وقت گذروندن نبودم تعریف کرده. کم کم به زندگی امیدوار شدم. بار سوم خیلی زودتر اتفاق افتاد. اما همراه با یک اتفاق رویایی بود. تو توی چت گرام بهم پیام خصوصی دادی. وقتی بازش کردم دیدم آی دی خودت هست توی تلگرام. میدونم از حرفم میخندی اما من با همون کارت بود که برای اولین بار رسما ندیده و نشناخته عاشقت شدم. زود وارد پی ویت شدم. میخواستم با کلمات پیش پا افتاده ازت تشکر کنم برای این کارت. کردمم ولی میدونم کلماتم کافی نبود و خوب نشد ازت تشکر واقعی کنم. دیگه عادت کردم به هر روز پیام دادن بهت. هر روز حالت رو پرسیدن. دیدم تو هم اینکار رو داری میکنی و خوشحال شدم این حس عاشقی انگار یک طرفه نیست. واقعا چه حس خوبی بود حالت رو پرسیدن. از خود سکس چت بهتر بود. باورش سخت بود برام که خود تو هم چجور به یک کسی که فقط عکس واقعی خودش رو از پروفایلش دیدی حاظر شدی آی دی بدی. یک چیزی توی پی ویت توی تلگرام آزارم میداد و اون این بود که عکس پروفت یه عکس زیبا از یه رودخونه بود و عکس خودت نبود بازم. خیلی دلم میخواست بهت بگم یه عکس از خودت بده. یه جورایی آرزوم بود. اما ترسیدم ناراحت بشی یا بزاری و از پیشم بری. واسه همین سکوت کردم و هیچی نگفتم. از تو واسه خودم تصویر یک دختر زیبا رو ساختم. در لا به لای سکس چت سوم و چهارم کمی بیشتر از هم اطلاعات بدست آوردیم. مثل من فهمیدم تو سینه‌هات 80 هست و خودت میتونی اگه بالا بگیریشون مکشون بزنی. کاری که همیشه برام لذتبخش بود یه دختر انجام بده. این باعث شد تصویر ذهنیم ازت کاملتر بشه. ممی‌هایی به این فرم همونایی بود که من عاشقش بودم. اما وقتی بهم از یکی از بزرگترین فانتیزی‌های جنسیت گفتی که دوست داری وقتی که خوابی یکی بیاد باهات ور بره وبیدارت کنه و باهات سکس کنه و منم از یکی از بزرگترین فانتیزیای سکسیم بهت گفتم که دوست دارم یه دختر رو توی وان حموم بشونم و بشورمش و نازش کنم ، باور کن شبانه روز نشستم نقشه کشیدم برای سکس چت بار پنجممون که چجوری مثلا خواب باشی و من بیام باهات بازی کنم. بالاخره به یه نتیجه رسیدم. فقط امیدوار بودم تو هم دوست داشته باشی.

+ سلام خوبی
در چه حال و احوالی؟

- سلام
ممنون
تو چطوری

+ مرسی
خسته‌ام حسابی
صبح رفتم دویدم نابودم

- اوو ورزش کارم که هستی

+ولی دلم هواتو کرده بود😔

-کجایی
چه کارا میکنی

+ نه بابا
رفتم یکم فقط دویدم

- خوبه

+ هیچی دراز کشیدم و آهنگ گوش میدم

-اهوم

+تو چی؟

-دارم میام سرجام

+از اون جاها؟

-😆😆

+ای جان
واقعا؟

-جای من فقط بغل توعع

+اوفففف
مرسی عشقم
فقط میای خیلی طولانی؟

-باشه

+پس بیا کلا کنارم بخواب

-یه ساعت وقت دارم

+میخوام بخوابی بعد بااات ور برم و بیدارت کنم

-جونم اومدم عشقم

+کمه ولی بازم خوبه

-جووون

+به پهلو بخواب توی بغلم
منم نوازشت میکنم تا بخوابی کامل

-سرمو  گذاشتم روی ذستت

+منم صورت نازتو نوازش میکنم

-اووم صدا قلبت هم شده لالایی برام☺️

+قربونت بشم

-فدات

+هر وقت خوابیدی بگو
آروم دست میکشم روی پهلوی کونت

-با نوازش هات خوابم برد تو بغلت

+صورتمو خم میکنم و گردنت رو آروم بوس میکنم
یواش سرتو از روی دستم بر میدارم
میام پشتت میشینم
آروم از روی شلوارت بوسه میزنم روی کونت
حالا رونت رو بوس میکنم
تو یه پاتو خم کردی توی سکمت و کونت رو قمبل کردی
قربون این کونت بشم

-وای چه خواب رویایی

+عالیه
سرمو می‌برم لای کونت
بوسش میکنم

-اوووف

آروم دست میندازم و کش شلوارت رو یکم میکشم پایین
حواسم به صدای نفساته بیدار نشی
تا روی کونت آروم میکشمش پایین
کپلای کونت پیدا شدن

-شرت هم ندارم🙈

+جووون اره شرتم نداری
یکم دیگه میکشم پایین
تا وسط کونت میاد پایین
اما زیر شکمت گیر کرده
فعلا همینجاش خوبه
سرمو میکنم لای شیار کونت و با دستام بازی میکنم
آروم یه لیس میزنم لای کونت رو
تو هم ناله یکم میکنی

-اه اره

+دستامو میبرم پهلوت

-یکم جابجا میشم تو خواب

+آروم کش شلوارتو سعی میکنم از زیر شکمت بکشم پایین
شلوارت با زور  آزاد شد
اومد پایین
تا وسط رونت میارمش پایین
سرمو میکنم پایین و به سختی یه لیس میزنم روی کصت از لای پات

-آههه

+صدای اهت بلند شد

-بیدار میشم
ولی رو نمیکنم

+میام کنارت میخوابم
آروم لبمو نزدیک لبت میکنم
یه بوسه آروم میزنم روی لبت
جووون مثل همیشه لبت شیرین و داعه

-اوووم

+تیشرتت رو یکم میدم بالا
دم پهلوت رو بوس میکنم و بعد لیسش میزنم

-آهههه

+تو دیگه نمیتونی خودتو بگیری و میخندی

-اره
خیلیم قلقلکیم

+جووون
حالا به پهلو میشی
ولی هنوز چشمات خواب الوده
زود میام منم به پهلو جلوت میخوابم
تیشرتت رو همیتجور که چشمات بسته از تنت در میارم
تو هم ناله کنان فقط دستاتو بگیر بالا و من درش میارم

-گرفتم
اه

+حالا دوباره میخوابی به پهلو
و چشماتو میبندی
میخوابم جلوت و دهنم رو میزارم روی سینت
محکم مکش میزنم

-اهه

+تو سرمو بعل بگیر و ناله کن

-همون جور چشام بسته ناله میکنم و سرتو بغل میکنم
اههه

+دستمو میارم روی کونت
چنگش میزنم

-وای مردم

+جووون ممه‌هات عشقه

-جونم
اههه

+دستمو میزارم روی شونت و فشارت میدم تا به کمر صاف بخوابی
خودمم هنینجور که ممیتو مبخورم میام روت

-اهه

+دور تا دور ممیتو لیس میزنم

-وااای
جونم

+خودمو روی تنت میکشم پایین‌تر
شکم خوشگلتو بوس میکنم و مکش میزنم

-اووف

+جووون چه نافی
نافت رو زبون میزنم تو میخندی

-واای نکن شایان قلقلکم میاد

+جووون
عاشق خنده‌هاتم
-استیکر خنده

+میام شلوارت که وسط پاته رو از پات میکشم و میندازمش اون طرف
تیشرت خودمم میکنم و میندازم اونور

-ای جونم

+لای پات میشینم و یوم پاتو باز میکنم از هم
سرنو میارم جلوی کصت

-اوووف شایان

+یه لیس میکشم لای کصت

-اههههههههههه
وااااااای

+جووون قربون آهت بشم
لاشو با انگشتام باز میکنم

-سرتو فشار میدم بخوریش

+زبونم رو محکم میکشم وسطش

-اههع
وااااای

+بالشت بزار زیر سرت ببینیم

-گذاشتم

+با انگشتم چوچولت رو می‌گبرم و فشارش میدم

-اخ
واااااای
دارم می‌میرم

+زبونم رو میکشم روش
جووون چه ورمی کرده

-اههههههه

+میکنمش توی دهنم

-اهه
چه حالی زیرتم

محکم مکش میزنم
کف دستمو میزارم روی شکمت
شکمت رو فشار میدم

-اه

+با دست دیگم گوشت رون پای چپت رو می‌مالم

-جونن

+چوچولت رو محکم با لبم فشارش میدم

-اههع

+قربون کصت بشم

-واای
جونم

+کص خیست دیوونم میکنه

-شایانم بسسسسه
وااای
کیرتو میخاد

+باشه یکم دیگه قربونت برم

-اههه

+زبونم رو لای کصت میکشم
توی سوراخ کصت نوک زبونمو فشار میدم

-واااااااااااای
اههههههه

+حالا بلند میشم

-اهه

+شلوارمو در میارم

-صدای ناله هام کل اتاقو برداشته
وااای

+ای جووون
میشینم جلوت
کیرمو میکشم روی کصت

-واااای
جووونم
دوس دارم
فداش بشم
فدای این کیرت بشم

+تا با ابت خیسش کنم
کیرمو لای کصت می‌مالم

-اههه
وااای

+با دستامم شکمتو می‌مالم
همینجور که کیرم روی کصته خم میشم
ممیتو مک میزنم

-واااای
جونم

+دستمو میزارم روی کیرم
فشارش میدم بره تو

-واااااااای
اهههععههه

+آخ سوگند

-جووووونم؟

+گرمای کصت کیرمو اتیش زد
جووون

-واااای
جونم

+ممیتو محکم مک میزنم
شروع میکنم تلمبه زدن

-وااای
جووونم
اههههه
اخخ

+دستاتو میدم بالا
زیر بعلت رو مک میزنم

-وای

+کیرم میخوره به ته کصت
جووون

-اهه
جوونم

+کصت فشار میاره به کیرم
محکم کیرمو جلو عقب میکنم

-اههه
وااااای

+تا سرش مبارم بیرون و محکم میکوبم توش

-اخ

+جووون چه زیر بعلت نرمه
سینه راستت رو با دو دستم میگیرم و فشار میدم دورش رو
سرش باد کرده

-اخخخ
وااای

+مکش میزنم و نوکش رو با لبم میکشم

-ای جونم

+از روت بلند میشم
کیرمو میکشم بیرون

-واای

+یه لیس میزنم لای کصت تا اباشو بخورم

-اوووف
اههههههه

+دوباره کیرمو میکنم توش

-وااای

+محکم فشارش میدم بره تو
روت میخوابم
صورتتو کج میکنم و لاله گوشت رو مک میزنم
و این بار محکمتر قبل تلمبه میزنم

-اییی
وااای
اخخخ ‌ اروم یکم

+جووون قربون نفسات بشم که به سختی در میاد

-شااایااانم

+جونم

-عاشقتم
اههه
وااای

+منم می‌میرم برات

-جونمی

+محکم تلمبه میزنم

-اییی
وااای

+پاهاتو دور کمرم حلقه کن

-کردم

+گوشتو ول میکنم
زیر گردنت رو مک میزنم
جووون کصت پر از ابه
کیرم توی آبای گرم کصته

-اهههه
واااای

+ممیات زیر تنم به سینم فشار میاره
شکم توپول خوشگلت چسبیده به شکمم

-‍اومم اره
اههه

+دستمو میبرم زیر تنم و سینت رو توی دستم می‌گیرم

-وااای ابم داره میاد

+ای جووون
من هنوز مونده
اول تو بیاد ابت

-جوون
اهههه
واااای
خیلی خوبی

+دستامو میزارم دو بر تنت
روی دستم بلند میشم
حالا تند تند تلمبه میزنم

-وااای
اییی
اهههع

+سرمو خم میکنم و ممیتو مک میزنم

-جونم
اهههعهه

+جووون چه شکمت میلرزه

-واااای

+اوووم ممیت عالیه
مزه شیر میده

-اوووف
اومد اب کسم
اومد
واااای
اه

+وای جووون

-اههع
واای

+جووون چه تبضی میزنه
دارم نگاش میکنم
کیرمو ازش میکشم بیرون

-اوووف شایااان

+خم میشم روت و مکش میزنم

-اههه
وااای

+جووون
چه لزجه
نگا روی زبونم آبتو جمع کردم

-جونم
اه

+منم بزارم لای ممیات؟

-اره عشقم
ممه هام رو بهم فشار میدم
بزار لاش
جونم

+میام روی شکمت می‌شینم اما فشار نمیارم اذیت شی
جووون ممیات خیلی نرمن
میزارم لاش

-اووف
جووونم

+آخ سوگندم

-جونم

عاشقتم من
محکم تلمبه میزنم لاشون

-اووف

+نوکشون رو گرفتم و فشار میدم

-کیرت از اینورش که در میاد زبون میزنم
اخخخ

+جون

-وااای چقدر خوبه

+وای
عاشقتم

-منم عشقم
اههه

+آی
داره میاد

-جوونم
میخای کجا بریزیش

+لای این ممیای خوشگلت

-ای جوونم

+اوف اومد

-اوووف
چه داغه

+وای تا زیر گردنت پاشید

-آخ جووونم
اوووف

+زود کیرمو در میارم و میخوابم روت و نوک ممیتو مک میزنم
جووون

-اووووف
جووونم
اههههه

+یه دستمال بده لای ممه‌هاتو پاک کنم

-بیا عشقم

+همینجور که مک میزنم ممیتو پاک میکنم

-اههه
جونم

+یکی دیگه هم بده لای کصتو پاک کنم

-نه بریم حموم
تمیز کنیم

+عه؟
باشه بریم
من از روت بلند میشم
بیا بغلم بریم
تو راه نرو
خودم بعلت میکنم

من واقعا فکرشم نمیکردم تو هم برای من برنامه چیده بودی. برای فانتیزی من و حالا حاظر بودی وقتت رو واسه من بزاری. با اینکه گفته بودی فقط یه ساعت وقت داری اما یه ساعت تموم شده بود. ولی بازم واسه من موندی. واسه دیوونه بازی‌های من. اولا فکر میکردم ازم خندت میگیره که بدون هیچ تصویری ازت انقدر راحت باهات سکس میکردم که انگار هر روز دیدمت و تصویرت رو توی ذهنم دارم. راستشو بخوای سوگندم من واقعا دیده بودمت. ظاهر صورت و اندامت نه. همونایی که گفته بودی برام کافی بود. من ذاتت و درونت رو دیده بودم. باطنت و مهربونیات رو دیده بودم. و اینا چیزی جز بالاترین حد زیبایی نبود.

-جونم
اومدم توی بغلت عشقم😍
دستامو میگرم‌ دور گردنت

+محکم بعلت می‌گیرم
دستمو زیر کونت میزارم و بعلت میکنم
میریم سمت حموم

-جونم لبامو میزارم رو لبت
اووووم

+جووون
وارد حموم شدیم
می‌خوابونمت توی وان حموم
آب رو باز میکنم تا بیاد روی بدنت

-تو هم بیا پیشم عشقم

+همزمان شامپو بدن و از این توپ های رنگی که میندازن توی وان کف کنه هم میندازم توش
حالا خودمم میخوابم کنارت و چون وان تنگه چسبیدم بهت

-کف میزنم رو صورتت و بدنت

+منم دستمو می‌برم لای پاتو کصتو با کفا میشورم

-واای

+لبتو بزار توی لبم

-گذاشتم

+جووون لبات معرکست

-دستمم هم روی کیرته
اووف
میمالمش

+قربون دستت بشم
جووون منم کصتو می‌مالم

-با کف میشورمش

+میخوای با شامپو موهاتو بشورم؟

-اره

+بیا بشین روی پام
کیرمو بکن توی کصت

آخ جووونم
اومدم عشقم
زندگیمی تو

+جووون کیرمو آروم بکن تو

-اوووف
اههه
چون کفیه راحت می‌ره تو

+جووون

-اههه
جونم

+دوش اب بالای سرنون رو باز میکنم
آب بیاد رومون

لبامو میزارم رو لبت
اووووم

+حالا‌ می‌بندمش ابو
شامپو رو بر میدارم و میریزم روی موهات
شروع میکنم به شستن موهای نرمت

-اوووف

+لبتو همینجور بزار توی لبم و گاهیم خودتو روی کیرم تکون بده

-گذاشتم
خودمم بالا پایین میکنم

+جووون چه موهای بلندی داری
خیلی نه
آروم

-باشه

+خیلی حال میده

-اره
اوووف

+حالا ابو باز میکنم
و موهاتو میشورم
دوس داری بازم ابت بیاد؟
کاری نداری فعلا؟

-اگه تو دوست داری باشه عشقم

+من که عاشقشم
تو اذیت نمیشی؟

-نه عزیزم

+موهاتو تمیز شستم
حالا با کفا میکشم روی کون و کمرت

-جوون
اووف

+جووون چه کونی داری تو

-مال کیر عشقمه
واسه خودته

+حالا از روی کیرم پاشو
برو لبه وان و کونت رو قمبل کن عقب

-بلند شدم
کردم

+یکم کونت رو میشورم تا کفاش بره
میشینم پشتت
لاشو باز میکنم و با سر حمله میکنم بهش

-وااای
اههههه
داری دیوونم میکنی

میدونی هنوز که هنوزه هم فکر میکنم خندت گرفته بود یا خیلی تعحبت برده بود از کارای من برای شستن موهات توی وان. این کارا توی سکس عالیه. اما نه توی سکس چت. اونم وقتی من هیچ عکسی ازت نداشتم و تو هم تنها تصویرت از من عکسای خودم در پروفایل تلگرامم بود. اما بازم پا به پام اومدی جلو. حتی ذره‌ای پا پس نکشیدی. همون لحظه بود که وسط سکس چت رفتم و اون چت بات رو که از دفعه سوم سکسمون همینجور توی تلگرامم افتاده بود خاک میخورد رو پاکش کردم تا حتی وسوسه هم نشم وقتی باتو توی رابطم برم سرش.

+دستمم میزارم جلوی کصت

-اوووف

+میمالمش

-اههه

+جووون چه خوشمزه هست کونت

-جونم

+زبونم رو روی سوراخش میکشم
کصتو می‌مالم محکم

-اههه
واااااااااای
واااای

+حالا ولت میکنم
پاشو بشین لبه وان

-نشستم

+پاهاتو باز کن

-کردم

+جووون چه کصی
مثل کلوچه هست
میام جلو
سرنو میارم جلو
دماغم رو می‌مالم به کصت

-اههع

+بوسش میکنم

-اهههه
واییی

+لاشو باز میکنم و مکش میزنم محکم
تو هم کف بردار و ممیاتو بمال باهاش

-اههه
میمالم
سرتو هم فشار میدم به کصم

+جووون چه خوشمزه شده کصت

-اههع

+دستمو می‌برم پشتت
کونتو می‌مالم

-اههه
وااای

+دهنمو کامل باز میکنم
با زبون لای کصت میکشم و کصتو توی دهنم میکنم

-وااای
اهههععه

+با لبم گوشت لبه کصت رو میکشم

-اههههه
واااای
اههههه
خدا جون مرسی که باز توی بغل شایانمم

+ای جون دلم
یه تف میندازم روش

-اوووف
اههه

+حالا لاشو باز میکنم و زبونش میکشم

-واااااااای
اههههه
اهههه

+انگشتم رو میکنم توش

-اخخ

+محکم انگشتش میکنم

-اهههه
وااااای
اههه

+خودم شروع میکنم گوشت رونت رو خوردن
جووون چه رونایی داری تو
قربونش بشم

-اههه
واااای
عاشق این خوردناتم قربونت بشم

+ممیاتو بمال حسابی

-میمیالم تا تو ببینی و کیف کنی

+حالا دوباره کصتو میخورم

-اهههه
وااای عشق من

+با دستام شکمت رو فشار میدم

-ناله هام تو حموم پیچیده
اههه
وااای

+قربون آه و اوفت بشم من

-واااای

+خوشگل من

-وااای
جونم
زندگیم
نفس من
واااای

+دوباره انگشتم رو میکنم توی کصت

-وااای

+شکمت رو حالا میخورم

-اههععع
کشتی منو
واای قلقلکم میاد

+جووون
دوسش دارم
مال خودمه
قربونش بشم

-اههه

+جووون
چه شکم گوگولی و کوچولویی

-اه
میدونی که مال توئه
واای
دوباره ابم داره میاد

+ای جووون

-اهههع

+دستمو میزارم روی شکمت
شروع میکنم به خوردن کصت

-اهههع
واااای

+توی دهنم باید بیاد

+هر وقت اومد بگو

-وااااااای

+محکم لیس میزنم لای کصتو

-اههعععه
اهههههه
اهه شایان
اومد
اومد عزیزم
اومد عشق من
وااااای

+جووون

-اههه
بخورش

+بده من
بده عشق من
بده که این آب کصت خیلی خوشمزن

-جووون

+کصت حسابی سرویس شد امروز

-وای

+چه حالی داد توی دهنم ارضا شدی

-وااای ارع
خیلی خوب بود

+بیا پایین جلوم توی وان بشین
آب می‌گیرم روی ممیات

-اومدم
اومدم

+تو خودت میتونی ممیتو مک بزنی؟

-اره

+ای جووون
ممی راستتو میگیرم بالا
اول خودت یه مکش بزن

-اووم
نوکشو میمکم
اووم
اوممم

+وای چه دیوانه واره این مک زدنت
منم زیرش رو لیس میزنم

-وااای

+حالا بدش من
بدش عشق من
همین که مک زدی رو بده

-بیا عشقم
بخورش برام

+جووون

-میخای منم کیرتو بخورم

+نه بمالش برام تا ابم بیاد
همینجور که ممیتو میخورم
-باشه عشقم
با دستم میمالم

+یکم دیگه منیتو خودت مک بزن
دوباره بهم بدش میخوام مزش لبتو بگیره

-جونم
میمکم ممه رو

+جووون

-با دستمم کیرتو میمالم

+خیلی باحاله وقتی میخوریش

-همزمان نگاهمم توی چشمای توعع

+جووون
حالا بدش من بخورمش

-جونم
میزارمش دهنت
جووون
اوووف

+قربونت بشم
اووووم
چه ممه‌ای

-واای
اههههه

+میخوام همینجور که میخورمش بیاد ابم توی دستت

-جوونم
اووف
اه
هر کاری دوس داری بکن باهام

+محکمتر بمالش

-میمالمش واسه عشقم
محکم
تندتند
وااای
جونم

+اخ سوگند

-جوونم

+ممیتو همیشه بهم بده
جووون

-وااای شایان رگاش چقد زده بیرون کیرت

+عشق منی مال خودته عزیز دلم

-هر وقت دلت خاست بیا بخورش ممه رو😍

+وای دارم دیوونه میشم اصلا از این ممیات
خودتم اون یه ممی دیگتو بخور
نوکش مک بزن

-اووف
اه
میخورمش برات
واای
کیرتو هم میمالم محکم

+جووون
چه خوشگله توی دهنت

-جووون

+آی

-جونم

+عشقم

-اومد
؟!

+یکم دیگه

-محکم تر میمالمش کیرتو
واای

وای سوگند وای

-ای جون دلم

+پاشید رو دستت

-فدای ناله هات
اوووف

+وای جووون

-ای جووونم
چه داغه

+نابود شدم
جوون چه خوبه ممیتو بخورم و آبم بیاد

-جونم
اه

+بیا باهم توی وان بخوابیم پیش هم

-اومدم عشقم

+همینجور لباتو بخورم

-اوووم
لبات خیلی خوبه

+تا بخوابیم
توی بغل هم
توی همین وان

-واقعا دوبار اومد ابت؟!

+دو بار شدید
تو چی؟

-اوووف جونم
اره منم دو بار اومد

+ای جووون
خیلی خوبه دوبار ارضا شدی
خیلی خوشحالم
بار دوم شدیدتر بود

-نیسم پیشت اینجوری اومده  اگه ‌بودم چی میشد😍

+اگه جلوم بودی ممیتو میخوردی
می‌مردم
خیلی قشنگه یه دختر ممیشو بخوره
همیشه تو رو پیش خودم حس میکنم
حتی توی خیابون که برم
مرسی که اومدی و ببخشید طولانی شد

-مرسی از تو
عالی بودی

+تو دیوونم کردی امروز
قربونت بشم
اگه کار داری و باید بری برو فدات شم

-نکنه تو خیابون فک میکنی کنارتم ور میر باهام😅
اره عزیزم باید برم

+فک میکنم دستات توی دستامه توی خیابون
برو عزیزم

-فعلا

+قربونت بشم فعلا
درساتم خوب بخون موفق بشی

-مرسی عزیزم😍☺️
چشم

+بای بای
هنوزم فکر میکنم از ساعت 4 ربع کم تا 5 و بیست دقیقه روی زمین نبودم. انگار توی رویا بود
وای چقدر دیوانه وار بود🤯
هنوز توی اغما به سر می‌برم.

-ای جونم😍

بعد این سکس چت که تو حاظر شدی مدت زمان زیادی از وقتت رو صرف من کنی واقعا عاشقت شدم. با تمام وجودم. بال بال میزدم برای دیدن چهرت. هر روز هزار بار با خودم کلنجار میرفتم که ازت خواهش و التماس کنم که اجازه بده یک عکس حتی بی کیفیت ازت ببینم. اما می‌ترسیدم که بترسی یه وقت بخوام سواستفاده کنم. خیلی فکر کردم و تنها راهی که به ذهنم رسید این بود عکس رودخانه پروفلیلت رو برم بزنم روی پوستر روغنی که شفاف باشه و گفتم برام زیرشم بنویس سوگند. قابش گرفتم و آوردم زدم به دیوار روبروی تختم توی اتاق. شب تا صبح با چراغ روشن خیره شدم بهش. دیدم واقعا این عکس خود تویی. چون مثل آب رورخانه زیبا و شفافی. این عکس تسکینم داد تا جلوی خودمو بگیرم و بهت نگم یه عکس ازت ببینم. بعد این سکس چت دیگه دوست نداشتم باهات سکس کنم. چون لیاقت تو بیشتر یه رابطه صرفا جنسی بود. دوست داشتم همش نوازشت کنم. همش کنارم باشی و مثل پروانه دورت بچرخم و باهات عشق بازی کنم. اما انگار اینم مثل روابط اجتماعیم بلد نبودم. چون هر بار خواستم این کار رو کنم تو میگفتی طاقتت تمومه تا زود سکس اصلی رو شروع کنم. برای آرامش تو شروع میکردم. بدترینش این بود که میگفتی یکم خشنش کن. دوست نداشتم حتی توی یه سکس چت غیر واقعی هم حس درد رو تجربه کنی. کاش می‌دونستی که تو رو فقط باید در آغوش گرفت و پرستیدت. اما این اواخر کلا از هدفم خارج شده بود. تا وقتی ازم برای درست سوال پرسیدی تا کمکت کنم. نمیدونی چه شوقی داشتم که بالاخره رابطمون شد چیزی جز سکس. با اینکه بیرون بودم مثل فشفشه اومدم خونه. دیدم سوالا کلکولس هست. با اینکه ریاضیم اما هیچوقت کلکولس رو دوست نداشتم. ولی مهم نبود و حالیمم نبود. نشستم هر چیش رو بلد بودم حل کردم. موند سه تاش که یادم رفته بود. از کسایی پرسیدم که حتی بهشون سلامم نمیکردم دوره لیسانسم. طبیعتا اونا هم حالا حتی جواب سلامم ندادن. خیلی اعصابم داغون شد که شرمنت شدم. اما تو اون سه سوال رو انگار بر من بخشیدی. بازم ازم پرسیدی تازه و من چقدر خوشحال بودم. حتی چند روزی بود که هر چند کوتاه اما باهام چتای متفرقه میکردی و از علایقم پرسیدی. بهترین روزای زندگیم بود.
با خودم یه تصمیم گرفتم که دوستش نداشتم. اونم ازدواج باهات بود. ازدواج رو دوست ندارم. اونم ازدواج ایرانی ها رو که توش همه چیز هست جز عشق. بیشتر تحمله اگه نفرت نباشه. اما تصمیم گرفتم باهات ازدواج کنم و قانون نانوشته ازدواج رو بر هم بزنم و کاری کنم همیشه فقط عشق باشه. آره بدون دیدنت میخواستم باهات ازدواج کنم. از شرایطش پیش خودم فکر کردم و دیدم خونش که خونه‌ای
     
  ویرایش شده توسط: SH_F   
مرد

 
که از بابای خدا بیامرزم برام به ارث مونده دو طبقست. طبقه بالا برای من و تو و طبقه پایینم برای مامانم که تنها نباشه و حواسم بهش باسه. ماشینم مال مامانم بود. هر چند بهم میداد همیشه. کارم که دیگه درسم تموم بود و از تابستون باید شروع میکردم آزمونای استخدامی. بالاخره قبول بودم. و هر چی داشتم و نداشتم برای تو. اما ترسیدم. ترسیدم مسخرم کنی یا بلاکم کنی یا فحشم بدی. داشتم واسه خودم مزه مزش میکردم تا اون روز لعنتی یعنی روز مرد از راه رسید.

-سلام
خوبی
روزت مبارک باشه مرد جذاب😍

این پیام رو شب قبل از روز مرد بهم دادی. وای اصلا داشتم منفجر میشدم از خوشحالی. هیچ واژه ای نبود بهت ابراز عشق واقعیم رو ابراز کنم. فردا صبحش بهترین صبح جهان رو که نیشه یه عاشق تجربه کرد رو با آغوشت بهم هدیه دادی. اما کی فکرشو میکرد این آخرین صبح زیبایی باشه که من می‌بینم؟
بعد اون صبح تصمیم گرفتم خودمو شکنجه کنم و واسه دوتا امتحان آخرت حتی پیامم بهت ندم تا مزاحمت نشم و بهترین معدل رو بیاری. باور کن وقتی گفتی یه درس رو متاسفانه این ترم افتادی از افتادن های خودم بیشتر ناراحت شدم. تا اینکه روزی که آخرین روز زندگی من به عنوان یه آدم خوشبخت بود خیلی الکی ساخته شد. روزی که من بعد مدتا رفتم خونه مامان بزرگم. برای همینه همیشه از آدما  و خانواده بدم میاد. هر وقت باهاشون رفت و آمد میکنم یه گندی میخوره توی زندگی گندم.

اون روزم نمیخواستم اصلا مزاحمت بشم واسه درست. اما تو بهم پیام دادی

-سلام
خوبی

+سلام عزیزم
مرسی تو خوبی؟

-خوبم ممنون

+خوب بخون واسه امتحانت
ببینم چه میکنیا
من فقط منتظرم امتنحانت تموم بشه مثل شکلات بخورمت فقط
شکلات من😋

-بعد امتحانم شاید یه هفته نباشم

+می میرم که

-خدانکنع

+ولی باشه مشکلی نیست
واسه تو صبر میکنم تا هر وقت تو بخوای

-اگه سختته یه هفته دیگه هم ابتو نیاری خب یه جور دیگه بیار

+من نمیخوام اصلا آبمو بیارم
من عقط میخوام باتو باشم
همین که پیشم باشی انگار صدبار ارضا میشم

-جونم☺️
اگه من برم چی

+برای اولین بار شکست عشقی میخورم
نمیدونم دووم بیارم یا نه
ولی فکر نکنم
حالا مگه میخوای بری برای همیشه؟

-یعنی چی دووم نمیاری؟

+تو فرض کن قطعا داغون میشم اگه تو دیگه بخوای با من نباشی
تو این دو سه ماه همه زندگیم شدی

-دوست ندارم اینجوری بشی

+میخوای بری؟
برای همیشه؟

-بالاخره یه روزی باید برم دیگه

فهمیدم امروز روز مرگ واقعی منه. چون دیگه بعدش مرده متحرکم.

+چرا؟
چرا تا ابد نباشه؟

-چیجوری

+نمیدونم
بالاخره یه راهی پیدا میکنم
ولی دوست دارم فکر نکنی فقط واسه خالی کردن آبم میخوامت
من فقط دوست دارم با تو باشم

-بالاخره تو ازدواج کنی یا من باید از هم جداشیم

+اگه واسه ارضا شدن بود فقط یه بار باهات سکس چت میکردم

-اون موقع که نمیتونیم باهم باشیم دیگع

این حرفت رو خیلی دوست داشتم. تعهد. مثل اسمت که معنیش برای من برابره با نوعی تعهد.

+تف تو ازدواج و عقیده به ازدواج

-یعنی کلا قصد نداری

+نه. ازدواج که میکنی عشق تبدیل به تحمل میشه
من تا آخر عمرم به یادتم
حتی اگه تو بری

-دوست ندارم اینجوری باشه

+احتمالا هم هیچوقت دیگه با دختری نباشم جز تو
تو تنها کسی بودی که پایه بودی
و درکم کردی

-توهم خیلی خوبی❤️

+تو خوب نبودی
تو بهترین معشوقه روی زمین بودی
خیلی فرق داره با دوست داشتن

-مرسی ❤️😍

+ولی اگه روزی خواستی خط بزنی روم لطفا قبلش خدافظی کن
بی خدافظی دیگه خیلی شکنجن

-یه خواستگار سمج دارم

+با خدافظی حداقل میشه زخمش رو تحمل کرد واسه یه مدت تا جون بدی

-متاسفانه پسر بدی هم نیس

+باشه من نمیخوام تو خائن بشی
برو به زندگیت برس
من عاشقت می‌مونم
حتی اگه سختته دیگه مزاحمت نمیشم
فکر نمیکردم انقدر زود این حس خوب عاشقی تموم بشه
اما ممنون که همین مدت کم بهم این حس رو دادی
برو به زندگیت برس عشق من
من خیلی به خدا اعتقادی ندارم. ولی خدات نگهدارت
برو به سلامت بهترین عشق دنیا

-فعلا که هنوز هنوز که  قطعی نیست
دوست ندارم برم از پیشت

دیگه نتونستم باهات حرف بزنم. پر از گریه بودم و پر از بغض. اما نمی‌ترکید. تمام روزای خوب با تو از جلوی چشمم گذشت. ساعت 12 بود که دلم هواتو کرد به شدت. دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم. فقط دلم حرف زدن باهات رو میخواست. با کسی که می‌دونستم دیگه سهم من نیست. در اوج ناامیدی بهت پیام دادم. چون تو بر خلاف من 12 خواب بودی.

+میدونم مال کسی دیگه هستی
ولی هر وقت بیای و بخوای من منتظرت عاشقت هستم

-هنوز که مال خودمم😅

+میشه یه لطفی در حقم کنی؟
لطفا منو بلاک کن
اینجوری حداقل بهم اجازه میدی هر روز بهت پیام بدم. برام اصلا مهم نیست جواب ندی. خودمو آروم میکنم.
لطفا این کمترین کارو بکن واسم

وقتی جواب ندادی دیگه دلم ریخت پایین انگار. اصلا فکر نکردم خوابت برد. فکر کردم بلکم کردی. انقدر داغون بودم حواسمم به بالای صفحه گوشی نبود که هنوز زده
last seen recently
و یعنی هنوز بلاک نیستم. شاید باورت نشه ولی تا ساعت 11 صبح خیره به عکست روی دیوار بودم و باهات حرف میزدم. دوست ندارم بگم چه حرفایی. اما دیگه نشد تحمل کنم.

+سلام
خوبی

-سلام
ممنون
توچطوری

+هعی چی بگم

-چیکار میکنی
کجایی
دلم برات تنگ شده

پشیمونم از جوابی که دادمت. فکر کردم بازم منظورت اینه بیای باعم سکس چت کنیم. از ناراحتی سرمو کوبیدم توی دیوار.

+منم ولی دیگه نمیخوام باهم کاری کنیم
نمیخوام اگه ایشالا کارت شد یه موقع یادت به من بیوفته توی زندگیت

-ولی هنوز چیزی اتفاق نیوفتاده

+نه ایشالا کارت میشه و خوشبخت میشی

-ممنون همچنین ❤️

+ولی داغونم کردی
اصلا امروز از اتاقمم بیرون نیومدم
واقعا باورم نمیشه هنوز

-ببخشید 😔
چیکار کنم تا حالت خوب شه

+هیچی
واقعا هیچی نمیتونه خوبم کنه

-پیام دادنم اذیتت میکنه؟!

+کاش گریه میشد کنم
ولی گریمم نمیاد
این چه حرفیه
حرف زدن باتو بهترین حس دنیاست
ولی خب دیگه باید تمومش کنم تا یه وقت مزاحم زندگیت نباشم
کاش فقط میشد یه بار از نزدیک ببینمت تا تصویرت تا اخر عمر بمونه توی ذهنم

-اینجوری که بهتره
راحت تر میتونی فراموش کنی

+حداقل با این تصویر آروم میگرفتم
محاله فراموش کنم
چجوری آخه فراموشت کنم؟
تو بهترین آدم زندگیم بودی

-اینجوری زندگی سخت میشه

+زندگیم همیشه سخت بوده از حالا بیشتر
دیگه برام عادی شده زندگی نکبت بار

-نگوو اینجوری
من دوست ندارم ناراحت ببینمت

+اشکال نداره
همین که تو خوشبخت بشی من خوشحال میشم

-ن این کافی نیست

+راحتی و خوشبختی تو رو میخوام فقط همین
برو درستو بخون واسه شنبه
برو عزیزم

-حالم خوب نیس
حوصله درس ندارم

+ای وای
من حوصله نفس کشیدنم ندارم
واقعا بهترین آدم توی زندگیم بودی
تا آخر عمرم به یادتم و عاشقتم

-توهم خیلی خوب بودی

+خیلی عجیبه با اینکه هرگز ندیدمت ولی انقدر عاشقتم

واقعا اون لحظه برای خودمم تعجب آور شده بود.

+آخه تنها کسی بودی که درکم کردی و همرام بودی

-اره واقعاً

+من هیچوقت تاحالا حس عشق رو تجربه نکرده بودم

-بعضی وقتا باخودم میگم نکنه دیدی منو😅

+مرسی بهم عشق رو اصلا یاد دادی

-امیدوارم بهترشو تجربه کنی

+آره خب دیدم
ظاهر مهم نیست
مهربونی مهم تره

و تو یه دفه اون روز برای اولین بار عکس چهره ماهت رو برام فرستادی. عکسی که تنها آرزوی این چند ماه آخیر ببینمش. اما متاسفانه روش تایمر بود. من فقط محو چشمات شدم و صورتت. اون شب روم نشد بگمت. اما حالا میگمت. من همیشه مادرم برام زیباترین زنی بود که دیده بودم. چون جز اون با کسیم ارتباط نداشتم و توجهی هم نداشتم. اما چشمات و صورتت مثل سن 18 سالگی مامانم بود توی عکسلی قدیمیش. همون لحظه بود که فهمیدم من درست‌ترین انتخلب زندگیم رو کردم. اینکه انتخاب کردم تو فشق من باشی. انقدر دست و مامو گم کردم و محوت شدم که نفهمیدم تاینر داره میره و باید الآن یه اسکرین سات سریع بگیرم تا همیشه داشته باشمش و به یادش گریه کنم. هرگز خودمو نمیبخشم چرا انقدر خودمو گم کردم که نتونستم این کار رو کنم. همون رودخانه شفاف آب توی عکس پروفت دقیقا بهترین عکس بود. چهرت مثل همون رودخانه شفاف و زیبا و بی هیچ نقابی بود. برات نوشتم

+الان توقع داری فراموشت کنم؟

-پس میخای چیکار کنی

+بسوزم بسازم

-ن این خوب نیس

+کار دیگه بلد نیستم
فراموش کردن بلد نیستم واقعا

-با تصور ذهنت چقدر فرق داشت

+من همیشه کل خاطراتم توی ذهنم باقی می‌مونه از بچگی تاحالا

-خیلی زیباتر بود
خصوصا چشمات

ای کاش بهت گفته بودم چرا و به چه علت با دیدن عکس بیشتر حتی عاشقت شدم.

-ماشاالله چه حافظه ای

+همیشه دلم میخواست بهت بگم ببینمت
ولی نه روم میشد
نه اینکه میخواستم اذیت بشی

-مرسی ازت❤️

+این دم آخر به آرزوم رسوندی

-خداروشکر

+کاش میشد حداقل دوتا دوست بمونیم واسه هم
هر چند میدونم غیر ممکنه

-اهوم

+ولی قول بده حداقل اسمم یادت بمونه
منم به اسمت که سوگنده سوگند میخورم هرگز عاشق نشم.
 اگه شدم قطعا عقلم از دست رفته اون روز

-ن ن باید بشی
چرا نشی
اگه واقعا دوسم داری این کارو نکن

+نمیتونم
شرمنده
عشق فقط یه باره
ازم اینو نخواه که بشم

-اگه واقعا برات مهم هستم پس لطفاً به حرفم گوش بده
مادرت برات کلی آرزو داره
بنده خدا گناه داره

یه دفه نگاه آسمون کردم و دیدم شیراز بعد 3 ماه داره بارون میاد رگباری. فرصت رو خراب نکردم و زرم با پای پیاده بیرون. بالاخره گریم گرفت زیر بارون. تمام مدتش دستت رو توی دستم حس میکردم. زیر بارون قسم خوردم هرگز عاشق نشم. اگه دیدم دارم میسه یه موقع ، خودکشی کنم. تا آخر عمرم پای این قسمم هستم. وقتی اومدم اولین درد از بی تو بودن اوند سراغم. گلو درد ناشی از بغض‌هام و سینه پهلو کردن از اون همه پیاده روی زیر بارون. ساعت 12 شب بود اومدم و 12:30 پیامت دادم. ولی تو قطعا خواب بودی

+ببخشید رفتم یهو
امشب شیراز بعد سه ماه یهو بارون شدید زد. تا دیدم زدم بیرون زیر بارون انگار هر لحظش دستت توی دستم بود
فقط بهم چندتا قول بده لطفا
اول با هر کی خواستی ازدواج کنی خوب حواست باشه و قبلش خوب بشناسش. تو فرشته‌ای. باید هر کی بود تو رو بپرسته.
دوم روزی که خواستی برای همیشه از پیش من بری ازم خدافظی کن. اینجوری خیلی دردش کمتره برام. بعدم تو رو خدا بلاکم کن. اجازه بده تا روزی که زندم هر روز بهت پیام بدم. هر روز به یادت باشم و هر روز حالت رو بپرسم. مهم نیست که جوابم رو قرار نیست بدی. چون بلاکم. ولی بهم این اجازه رو بده لطفا.
آخرم بهم قول بده حداقل اسمم گوشه دفتر خاطرات ذهنت به عنوان کسی که همیشه عاشقته و منتظرته بمونه
ازت ممنونم امشب بعد مدتا بهم گریه رو هدیه دادی. خیلی انگار بهش احتیاج داشتم. آرومم کرد
توی یه فیلم دیدم که میگفت اگه دنیای بعدی باشه ، اون دنیا عاشقای واقعی بهم میرسن. تا اون دنیا اگه وجود داشت منتظرتم. امیدوارم اونجا به من برسی
دیگه هم اگه خواستی از فردا تمرکزت رو بزاری روی آیندت اشکالی نداره. برو. فقط قبلش ازم خدافظی کن و تو رو خدا التماست میکنم بلاکم کن تا هر روز بهت پیام بدم و حالت رو بپرسم. تا ابد. تا روزی که زندم
همیشه هم درست رو خوب بخون. اگه فرصت داشتی تا تهش که دکتراست بخون.
میتونم ازت یه چیزی بخوام
البته اگه بگی نه اصلا ناراحت نمیشم

تا صبح شد که تو ساعت 9 بهم پیام دادی

-سلام
صبح بخیر
خوبی
چی میخوای
چشم

+روم نمیشه اما فوقش فحشم میدی دیگه
میشه یه عکس از خودت بهم بدی که تا آخر عمرم داشته باشم؟ الان دو شبه که تا صبح بیدارم. حداقل به عکست نگاه کنم تا خوابم ببره و به عنوان یادگاری
به هر چی بخوای قسم میخورم نزارم کسی جز خودم ببینتش. اصلا چرا ببینه؟ کسیم ندارم
فقط میخوام تا آخر عمرم داشته باشمش هر روز ببینمش چندبار
یه عکسی که روسری سرت نباشه تا اون موهات که همیشه میگفتی بلنده رو ببینم
بگی نه هم ناراحت نمیشم
ولی خب ازت خواهش میکنم

-نمیشه شرمنده😞

+باشه
اشکالی نداره
اینم بره روی غمام

ولی واقعا صدای خورد شدن قلبم رو شنیدم. البته ازت گلایه ندارم. منم جات بودم همچین کاری رو نمیکردم. من فقط دنبال راهی بودم تا حماقت خودم برای همون عکس 10 ثانیه‌ای رو جبران کنم. تا اینکه ساعت 12 ظهر پیام دادی بهم باز

-امیدوارم موفق باشی
خوشبخت بشی
خداحافظ

+واقعا؟
به همین زودی؟
یعنی دیگه هیچوقت قرار نیست واقعا حتی جواب سلامم بدی؟
فقط لطفا پیامای گذشتمون رو تا شب پاک نکن تا همش رو توی لپ تاپم سیو کنم تا هنیشه داشته باشمشون و بخونمشون.
ازت خواهش میکنم پاک نکن. فقط بلاکم کن
باشه عزیزم
منم امیدوارم همیشه موفق باشی بهترین کس زندگیم
بلاکم کن و بزار هر روز بهت پیام بدم.
امیدوارم بهترین ازدواج رو داشته باشی و خوشبخت بشی.
مرسی که عاشقم کردی و عشق رو بهم یاد دادی و یادم دادی هر کی دو دوست داشته بلشم انگار قراره از دست بدم. یادم دادی دیگه هیچوقت دوست نداشته باشم
برو به سلامت
فقط بلاکم کن تا هر روز به عشقت صبح از خواب پاشم
حداقل نمیخوای تا دو سه روز دیگه برات جزوه معادلاتم رو بفرستم؟ واسه ترم بعدت؟
دارم مثل چی به هر دری میزنم یه جوری یه ردپایی ازت بمونه برای دلخوشیم😞
ای تف تو این زندگی
کلا دارم با زبون بی زبونی میگمت
اگه میری یه کاری کن
پلای پشت سرت باشه

-امید برگشت داری!؟

+همیشه

-اینجوری خیلی سخت میشه برات

+به درک
مهم نیست
آدم عاشق که منطق سرش نمیشه

-واقعا چیشد که این شد
من دوست نداشتم اینهمه وابسته کنم😔

+من روزی که بهم آیدی تلگرامت رو دادی عاشقت شدم
نمیخواستم رابطمون سکس چت فقط باشه
ولی هر کاری نیکردم این سمتی میرفت

-اهوم

+میخواستم خودم بهت پیشنهاد ازدواج بدم واسه سه سال دیگه که زندگیم رو سر و سامون دادم
هر چند می دونستم مسخرم میکنی
ولی یه دفه بمب زدن توی زندگیم انگار
الان نثل دیوونه ها معلوم نیست واقعا چه کار میکنم

-چرا مسخره کنم

+چون ندیده عاشقت شده بودم
همین دیشبم گفتی برات عجیبه
آره میدونم عجیبه
ولی مهم این بود که باتو اصلا میشد دو کلام حرف بزنم ولی با کس دیگه حتی مجازیشم نه

-من شرمندتم واقعا دوست نداشتم اینجوری بشه

+تو تقصیر نداشتی
من خودم وارد یه عشق کردم خودمو
تو همون بودی که بودی

-اهوم

+یه ادم بی نقاب که خودشه
همه عمرم گشتم یکی اینجوری پیدا کنم
وقتیم پیدا کردم اینجوری شد

-با وجود مخالفتت با ازدواج میخاستی این کارو کنی

+آره
من از ازدواج بدم میاد
اما حاطر بودم
با هر شرطی که تو داشتی

-من تو مناسب هم نیستیم

+چرا؟
اختلاف سنی؟

-خیلی متفاوت هستیم باهم
نه اختلاف سنیمون رو دوست دارم. بعدم فقط 7 ساله

+ولی من هر جوری میخواستی برات میشدم
یه خونه هم داشتم با یه ماشین به نامت میکردم
همه دار و ندارم همینا بود که برای تو میکردم تا فقط بزاری عاشقت باشم

-من خونه و ماشینت مهم نیس برام

+میدونم
ولی واسه ازدواج مهمه اینا +تا راحت باشی

-نه
مهم تر از اونش هم هست
که توی اون تفاهمی نداریم

+مهم ترش دوست داشتنه که من می مردم برات
امیدوارم فک نکنی فقط دیدم سکسی بود

-نه

+تنها تفاوت اعتقادات من و تو هست همین
اعتقادات مذهبی منظورمه
واقعا انقدر مهم بود؟

-اهوم

+اینو دیگه هیچ کاریش نمیتونستم برات کنم

-میدونم
برا همین میگم مناسب هم نیستیم

+یعنی اگه پیشنهاد ازدواجم بهت میدادم برای سه سال دیگه بازم جوابت نه بود؟
صادقانه بکو

-اره

+تنها دلیلش همین اعتقادات مذهبیه؟

-ن ولی اینم تاثیر زیادی داره
من هیچوقت به چشم ازدواج به ارتباطمون نگاه نکردم

+ولی من کردم
من واقعا نمیخواستم فقط سکس چت باشه
کلا دوست داشتم باهات باشم
ولی انگار کشیده میشد اون سمت

-ولی بیشتر بود😅

اما نبود عزیز من. نبود خوشگل من. چجوری میشه بهت بگم من حتی دلم نمیومد گاهی دستت بزنم که دردت نگیره. حتی توی یه سکس مجازی. اما.... نمیدونم. واقعا نمیدونم چی بگم

+وقتی میگفتمت امشب هستی یا نه دوست داشتم باهات حرف بزنم
دوست داشتم باهام حرف بزنی در واقع نه حرف بزنم

-اهوم

+ولی دیگه کاریش نمیشه کرد
برو عزیزم به زندکیت برس و خوشبخت شو
تنها آرزوی من در حال حاظر شادی تو هست

-شرمنده اگه بدی کردم

+نکردی
دشمنت شرمنده
من اشتباه عاشق شدم
خیلیم شدم
دیوانه وار
دست خودم نبود

-چرا شد پس

+تاحالا آدم به این خوبی و مهربونی اونم دختر ندده بودم
تاحالا رفیق و هم صحبتم نداشتم
و اینکه هر کس و هر چیزی رو دوست داشتم به یه نحوی از دست دادم

-امیدوارم که آینده نزدیک داشته باشی

+تو رو میخواستم با چنگ و دندون حفظ کنم که بازم نشد

-چی میخاستی

+بابام از دست دادم
مامانم رو عملا از دست دادم چون هیچوقت باهم کنار نمیایم
چیزایی بودن که دوست داشتم ولی نابود شدن
حتی یک نفرم عاشقش شدم که اونم رفت که تویی
فقط لطفا پیام هامون رو پاک نکن و فقط بلاکم کن. این دلخوشی رو نگیر لااقل

-باشه چشم
چرا با مامانت کنار نمیای

+از دو دنیای موازی هستیم.
اون باهمه میجوشه من نه
اون آرومه من از دست روزگار شاکی
و و و ....
هزارتا چیز دیگه
فقط عملا باهم زندگی میکنیم
از طرفی من هرگز خودمو نمیبخشم که نزاشتم بعد بابام ازدواج کنه
هر وقت می‌بینمش عذاب میکشم
ترجیح میدم کمتر ببینم که کمتر عذاب بکشم

-تو خیلی اخلاق هات خاصه

+شاید چون اسفندیم

-نمیدونم

+حد وسط نداریم ما
تا ته یه چیز میریم یا نمیریم

-تا حالا با اسفندی ها برخورد نداشتم خیلی

+امیدوارم دیگه نداشته باشی هم

-ولی خب میتونی بهترش کنی

+وقتی آدم وارد یه جی میشه باید تا آخرش بره
مثل عشق
تا وقتی که دیگه مانع بدی باشه که نزارتت بری
این ویژگیم رو دوست دارم
الآن تو دیگه کارت اکی شده؟

-این عشق کاملا اشتباهه چون حتی با عقاید بشه کنار اومد ولی خب اخلاق هامون خیلی متفاوتن
ن هنوز

+امیدوارم بشه
باور کن آرزومه
یه بار بهت گفتم تو هم از من اگه ببینیم متنفر میشی
درست حدس میزدم
من حد وسط ندارم
مثل کامپیوتر قدیمی یا 0 هستم یا 1
یا از یکی بدم میاد یا از یکی انقدر خوشم میاد که ممکنه روی اعصاب اون آدم بره

-به عنوان دوست که اوکیم
رابطه نزدیکتر دیگه فک نمیکنم کنار بیام😅

+چرا خیلی ها عشق بیش از حد و دیوانه وار رو دوست ندارن یا تحمل ندارن؟
من عشق توی قصه‌ها و فیلم‌ها رو به واقعیت ترجیح میدم. اونا واقعی ترن. ولی توی دنیا هفته اولش داغه. بعدش هی کمرنگ تر میشه تا آتیشش سرد بشه
من فقط دوست داشتم همش توی بغلم باشی و سرت روی شونم باشه. ولی هی جلو میرفت. واقعا مقصر نبودم

تو دیگه بهم پیام ندادی تا عصر. ولی من همینجور توی پیویت بودم و چت هامون رو نگاه میکردم و حالا که بغضم ترکیده بود اشک میریختم. عصر گفتی

-شایان

+جانم؟

-حالت خوبه؟!

+نه
واقعا نه

-چیکار کنم خوب شی

+هیچی
ازت هیچی نمیخام

-نمیشه اینجوری که

+چرا خوبم میشع

-خب بگو من چیکار کنم تا خوب شی

+از دستت خارجه
شاید گذز زمان اونم طولانی مدت درستم کنه
اونم زمانیه که خیلی داغون شدم

-امیدوارم زودتر درستت کنه

+مهم نیست حال من
تو برو به سلامت
فکر منم نباش

-شرمندتم😞

+نباید توی عشق خیانت کنی
برو به سلامت
شاید یه دنیای دیگه همو دیدیم

-اهوم

+فقط مراقب مهربونیات باش همیشه
و میشه یه چند روز دیگه بلاکم کنی؟
یهویی خیلی سخته
خیلی
فردا که امتحانت رو دادی یه چیز بهت بگم و تموم. قول میدم دیگه تموم

-چشم
چی میخای بگی
الان بگو خب

+فردا
الآن برو درس و امتحان
فردا آخرین حرف میزنم

-فردا بعد امتحان یکم درگیرم
نمیدونم کی وقت میشه آنلاین شم

+اصلا نمیخوام آنلاین باشی
یه متن یکم طولانی
هر وقت وقت کردی لطفا بخونش
اصلا خودتو اذیت نکن واسه آنلاینی
کاری با آنلاین شدنت ندارم

-باشه

+مرسی ازت

-مرسی از تو که بهترینی

و اما حرف آخر

سلام سوگندم. سلام بهترینم. میدونی چشمامو که می‌بندم اون صورت نازت رو که فقط 10 ثانیه دیدم رو می‌بینم توی یه لباس عروس سفید شیک که مثل فرشته‌ها شدی و وقتی خیلی چشمامو بسته نگه میدارم خوشبختیت رو می‌بینم که خودت یه خانواده خوب و خوشبخت رو تشکیل دادی. بعد وقتی دارم گریه میکنم به حال خودم از شادی تو میخندم و شاد میشم. توی چت‌ها وقتی میومدی توی آغوشم و خودتو بهم می‌چسبوندی واقعا حست میکردم. کاش رابطمون فقط سکس نبود. ولی نشد و نمیدونم چرا؟
الان تنها آرزومه که بری به زندگیت برسی و خوشبخت بشی. منم هر روز با عکس رودخانه زیبای پروفایلت که به دیوار اتاقمه خیره میشم و تو رو می‌بینم. حتی تجسمم نه و واقعا تو رو می‌بینم. بعد به آیدیت که بلاک شده هستم پیام میدم. حالت رو می‌پرسم و شایدم درد و دل کردم. من قبول دارم اشتباهی عاشق کسی شدم که نباید میشدم. پس مثل رابرت کینکید توی فیلم‌ پل‌های مدیسون کانتی خودم داغون میکنم و از زندگیت میرم برای همیشه بیرون تا تو بهترین زندگی رو بسازی. چون این من بودم که اشتباهی عاشق شد. و مثل دیوید توی فیلم هوش مصنوعی که تا آخر دنیا جلوی مجسمه پری مهربان در داستانای پینوکیو که توی پارک دیزنی لنده نشست و آرزو میکرد که پری مهربان که فقط مجسمه بود اون رو از یه رباتی که به شکل پسر بچه ساخته شده بود به انسان واقعی تبدیل کنه تا زنی که خریده بددش به عنوان بچه واقعی خودش دوستش داشته باشه ، با عکس روی دیوار حرف میزنم و آرزو میکنم تا یه روز به تو برسم. شاید مثل دیوید برای منم معجزه شد.

دیگه هر چی بگی جوابت رو نمیدم. با ابنکه شکنجمه تا توی زندکیت تاثیر نزاره. تو هم خدافظیتو ازم کردی و به خواستم ازت گوش کردی.

فقط التماست میکنم سوگندم امشب بلاکم کن. ولی پیام‌هامون رو پاک نکن تا برای من بمونن. دلخوشیم رو ازم نگیر

من توان خدافظی رو ازت ندارم. چون امید دارم یه روز باهمیم. یا توی این دنیا یا یه دنیای دیگه. با همین امید زندگی میکنم. اگه خلاف این باسه که دنیا خیلی دیگه بی رحمه.

بهم قول بده اگه شونه واسه گریه خواستی بدونی من هستم
اگه تکیه گاه کم آوردی بدونی من هستم
اگه هم صحبت خواستی یا کسی که باهاش درد و دل کنی من هستم
اگه شریک خنده کم آوردی من هستم
اگه توی درسات کم خواستی من هستم

واسه اینا باور کن انقدر شعور دارم که حتی اسمتم به زبون نیارم وقتی تو خودت ازدواج کردی

اما اگه زبونم لال یک هزلرم درصدم کارت با خواستگارت نشد ، قول بده بهم برگردی سمتم

برو به سلامت بهترین و مهربون ترین دختر روی زمین ، سوگند نازنین و خوشگل من. به سلامت بهترین رفیق من و معشوقه‌ای که باید پرستیدت

عاشق ابدیت که به اسمت سوگند خورده همیشه پای عشقش به تو وایسه تا روزی که از عشقت بالاخره بمیره  شایان

فردا

-سلام
حالت خوبه
فک نمی کردم از طولانی منظورت اینهمهههههههههه طولانی باشه
ولی همشو خوندم
باورم نمیشه یه همچین قلم زیبایی داشته باشی
هر خطشو که میخوندم بیشتر شرمندت میشدم😞
که نا خاسته همچین تاثیری گذاشتم
ولی یه کار سخت ازت میخام

5 دقیقه بعد

+من گفتمت که دیگه نمیخوام باهات حرف بزنم تا تاثیری روت بزارم
التماست میکنم بگو چی
زودتر بگو
دارم می میرم

-فراموش کنی هرچی بوده
اینکه یادت بمونه همش عذاب میکشی
من دوست ندارم عذاب بکشی

+محاله
من نمیتونم و نمیخوامم بتونم
تنها دلخوشیمه
مهم نیست

-این یک کارو تو رو خدا برام بکن

+بلد نیستم

-التماس میکنم

+شرمنده
بگی جون بده میدم
ولی اینو بلد نیستم
نمیتونم
برو عزیزم
برو پی زندگیت
برو خوشبخت باش

-میخام توهم همین کارو‌بکنی

+من تو رو زندگی میکنم
خوبه دنیا میگذره اگه نمیگذشت بدتر بود
برو به سلامت
بلاکم کن
زودتر

-مواظب خودت باشی

+تو هم عزیزم
فقط بگو بهم امتحانت خوب شد؟

-اره

+خب حالا خوشحال تر شدم

-خداروشکر

+برو عزیزم برو
فقط چت هامونو پاک نکن
لطفا

-چرا

+تو رو خدا نکن

-پاک بشه بهتره
قسم نخور

+ازم نگیرشون
بزار با اینا زندگی کنم
خواهش میکنم
بیشتر این زجرم نده

-باشه😞
ولی من دوست ندارم اذیت بشی😞

+برو دیگه چشمام باز نمیشه از خیسی که چت هاتو ببینم

-بخدا راست میگم

+مهم نیست
تو ساد باشی من راضیم

-اگه که واقعا دوسم داری به حرفم کن

+فقط کاش میشد خبر خوشبختیت بهم برسه

-خودتو بخاطر من اذیت نکن

+به خاطر تو باید بمیرم
اما اونم بلد نیستم

-خدانکنه

+آمادم برای بلاک
به سلامت
خداحافظ

-خدانگهدارت
خوشبخت بشی
موفق باشی

+تو هم
مطمئنم مشی
نمیتونم با چشپای درست ببینم پیاماتو پر از اشکه
پس زودتر برو

-رفتم

+عاشقتم تا ابد

-من ارزش اینو ندارم بخاطر من چشماتو خیس کنی
مواظبشون باش

Last seen a long time ago
حذف شدن عکس پروفایل سوگند

+بمون
بمون تو رو خدا بمون
بمون منو نکش

فردا

+من تمام پیکسل به پیکسل اون عکست رو که فقط 10 ثانیه دیدم سعی کردم حفظ کنم. مثل تمام متن چت‌هامون باهم. هر شب که چشمامو می‌بندم سعی میکنم عکست رو ببینم توی ذهنم و صدای زیبات رو بشنوم. هر چند که هیچوقت نشنیدم. اما میدونم مثل صدای آب رودخانه زیباست.

بعد از 20 روز

+امروز برام یک اتفاق عجیب افتاد سوگند. عکست رو بدست آوردم. اونم توی آلبوم عکسای مامانم. آخه مامان منم مشهدیه. میدونی اخیرا متوجه شدم مامانم با یه نفر آشنا شده و قصد ازدواج داره باهاش. دیگه نمیخوام جلوش رو بگیرم. میخوام بزارم بعد فوت بابام بالاخره از دست من زندگی کنه. تنها چیزی که نفهمیدم تو واقعا کی بودی؟ مامانم بودی و من داشتم با مامانم؟؟؟؟
نمیدونم. کاش زمان می‌ایستاد و من از دنیا پیاده میشدم. کاش قلبم می‌ایستاد. مگه نمیگن قلب یه تکه گوشت مردنی بیش نیست؟ پس چرا مال من انگار آهنه که ایست نمیکنه؟

پایان
پایانی که مرگ منه هر چند هنوزم نفس میکشم و خیره به عکس رودخانه روی دیوارم و در حال چت با آی دی تو. با اینکه مامانمم داره میره پی زندگیش و منم دارم یه کارایی میکنم بره برای همیشه از پیشم تا تنهاتر از این بشم. شاید اینجوری بلد بشم نفرت رو یاد بگیرم. چون هر چی رو دوست داشتم رفت.‌
حتی اگه مامانمم بودی ، برای من مهم نیست. چه اشکالی داره من عاشق مامانم بودم. اصلا این چیا برام مهم نیست. فقط کاش اسمت واقعا سوگند باشه. هر چند برای من هر اسمی باشی حتی مرجان (مامانم) بازم سوگندی. چون کاری که باهام کردی درسته خوردم کرد اما زیبا بود. چون تعهد داشتی به عشق.

***************
دوستان این یک داستان دلی بود و میخوام با کمال شرمندگی اعلام کنم فرض کنید مثل کامنتای یک پست اینیتاگرام یا تلگرام فرض کنید کامنت برای این داستان بستست. هر چی نقده به داستان قبلی من که محافظه کنید.
هدف از نوشتن این داستان اینجا اینبود که یک مثال زیبا از یه عشق خیلی ساده رومعرفی کنم. یک عشق دیوانه وار و اساطیری.
اون یک درصدی که با واقعیتش فرق داشت اون بخشی بود که این خاطره تبدیل شد به داستانی که مناسب این تاپیک باشه.
     
  
مرد

 
شایان جان دمت گرم چراغ اینجا رو روشن نگه میداری
اون دوستمونم اگه داستان محبوبه رو هم ادامه بده عالی میشه
     
  
مرد

 
SH_F
سلام رفیق با احساس.
گفتی راجع به این داستان کامنت نزاریم اما هر کاری کردم نتونستم. این داستان بهترین داستان تو بود و بهترین خاطره از یک عشق زیبا و ناخواسته.

من به شخصه ممنونم ازت که خیلی خوب یادم دادی دنیا و آدماش چقدر بی رحمن. همیشه اینو می‌دونستم ولی...

فقط برام سواله چقدر از این خاطره میگذره و آیا شخصیت سوگند بعد اون بلاک کردن حتی برای یک دقیقه هم برنگشت ببینه حال این عاشقش چطوره؟ مطمئنم شایان واقعا پای سوگندی که خورده می‌مونه و تا آخر عمر به آیدی تلگرامی که بلاک شده ازش پیام میده و با اون عکس روی دیوار حرف میزنه. ولی اگه سوگند برنگشته حتی برای یک دقیقه ، باید فقط بگم لعنت به دنیا و هر چی که توشه و هر چی که باعث ساختش شده
     
  ویرایش شده توسط: Big_Glory   
صفحه  صفحه 141 از 149:  « پیشین  1  ...  140  141  142  ...  148  149  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA