انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 147 از 149:  « پیشین  1  ...  146  147  148  149  پسین »

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم


مرد

 
داستان ((حق طبیعی2: اضطراب))
هیجان انگیز_اروتیک

اولین داستان من در سال 1403

سلام خدمت همگی. امیدوارم سال خوبی رو از همین دقایق ابتدایی سال در کنار عزیزانتون شروع کرده باشید و تا پایان سالی خوب براتون باشه با کلی اتفاقات خوب و کمی زندگی‌ها شیرین‌تر و راحت‌تر بشه برای همه عزیزان.

برای درک بهتر این داستان باید قسمت قبلش رو خونده باشید.
از غلطای املایی و نگارشی هم عذر میخوام

**********************************************

بعد از اون اتفاق رویایی که در اولین شبی که توی خونه مجردیم برای دانشگاه بودیم اتفاق افتاد ، زندگی من و احتمالا زندگی مامان هم از فرداش به کل تغییر کرد. یادمه اون شب توی بغل مامان به صبح زیبایی تبدیل شد. صبح جفتمون که می‌خواستیم بیدار شیم ، قبلش توی بغل هم کش و قوسی به بدنی که دیشبش همش روی کار بود دادیم و وقتی جفتمون چشمامون رو باز کردیم ، اولین تصویری که به چشمان خواب آلود نیمه بازمون برخورد کرد ، چهره همدیگه بود. هر دومون زدیم زیر خنده و مامان دستشو گذاشت پشت سرم و سرمو به خودش فشار داد و لب شیرینش رو گذاشت روی لبم. منم که دستم روی کمرش بود ، محکم کمرشو به خودم فشار دادم و با یک لب گرفتن پر انرژی از هم ، سرحال شدیم. حتی باهم رفتیم توی حمام. توی حمام مامان خی خودشو بهم می‌مالوند و منم مثل خر کف کرده لذت می‌بردم. کلی باهم بازی کردیم و یادمه دو ساعت درست توی حموم بودبم. بعدش راهی شدیم که برگردیم شیراز و پس فردا همراه بابا با مقداری وسایل برای گذران زندگی برگردیم جهرم. توی اتوبوس که سوار شدیم بریم شیراز ، باز دوباره مامان آمپرش بالا زده بود. باورم نمیشد این همون مامان سابق خودم باشه.

من: مامان نکن. اون مرده متوجه شده دست تو داره یه جاهای من می‌چرخه واسه خودش. زشته آبرو ریزی نکن
مامان: لعنتی جذاب مامان. چرا نمیفهمی حالم بده کیرتو میخوام؟
من: مامان دیشب که اینهمه کردمت. صبحم توی حموم که این همه با کیرم ور رفتی‌ بسه دیگه. یادته همین دیشب اولش نمیزاشتی اصلا سمتت بیام؟ رفتی روی قالیچه اولش خوابیدی؟
مامان: بگم غلط کردم خوبه؟ طعم این کیر خوشگلت رو نمی‌دونستم که.

تصمیم گرفتم دستمو توی دستش که سمت من بود قفل کنم و باهاش حرف بزنم تا از سرش بپرونم و آبرو ریزی نشه. دست نرم و لطیفش رو گرفتم.

من: مامان تو همیشه انقدر حشری هستی؟
مامان: اوهوم. قبا ازدواج از سن 13 سالگی تا ازدواجم همش دستام توی شرت و سوتینم بود و با خودم ور میرفتم. حتی یه بار نزدیک بود که به پردم آسیب بزنم. داشتم خودمو بدجور انگشت میکردم. مامان بزرگت در اتاقو باز کرد و منو اونجوری دی. جات خالی یه کتک مفصل خوردم و کلیم رفتم آزمایش که بفهمیم به پردم آسیب رسیده یا نه که نرسیده بود.
من: هی لای پاتو جلو این دکتر و اون دکتر پس باز کردی؟
مامان: متاسفانه. اون موقع هم دکترای زنان مرد هم خیلی بود و پست فطرتا خوششون میومد.
من: تو چی؟
مامان: تو مجرد باشی هی دخترا معاملتو ببینن خوشت نمیاد؟
من: نه. میدونی که خیلی اهل اینکارا نبودم.
مامان: اتفاقا آب ندیدی. چون به نظرم شناگر خوبی هستی. دیشب که مثل فنر کمرت تلمبه میزد توی کصم.....وای بزار یکم کیرتو توی دستم بگیرم.
من: هیسسسسس. یواش. نه باشه رسیدیم خونه.
مامان: خب رسیدیم خونه که میخوام بپرم توی بغل بابات.
من: خب بپر. هر دو هفته ، آخر هفتش که اومدی پیشم هم بپر توی بغلم هم بخواب به زیرم.
مامان: اوففف جووون. خیلی حشریم شاهین.
من: قربون مامان سارای خودم بشم.

مامان سرشو گذاشت روی شونم.

من: خب میگفتی
مامان: دیگه چی بگم. آره این وضع ننه حشریت تا قبل کیر دار شدنش و ازدواجش بود. وقتیم که ازدواج کردم با بابات که تا یک سال اول همش کیر میخواستم. خدا رو شکر باباتم آدم داغی بود و هست. کم نمیاورد و نه هم نمیگفت. حتی یه بار توی خیابون توی ماشین بودیم. من دلم کیرشو خواست که بخورم. بابات مثل تو پسر بدی نبود و گذاشت وقتی در حال رانندگیشه سرمو ببرم لای پاش و کیرش رو از زیپ شلوارش در بیارم و یه دل سیر بخورم. حالش داشت خراب میشد. موقع پاشیدن آبش توی دهنم بود و چشماش به سختی باز میشد. آقا همینجور همینجور صاف زد پشت یه ماشین. خوب بود که سرعت جفتمون کم بود. وگرنه موتور ما تا حلقمون و صندوق عقب اون تا کون خود مردیکه جمع میشد قشنگ. ولی قشنگیش اینجا بود بابات صاف زد توی گاشینه همون موقع آبش پاشید توی دهنم. خیلیم زیاد اومد. آی حال داد. به جای اینکه زود بره پایین ، هی به من میگفت سارا بسه ولش کن بندازش توی شلوارم. مردیکه اومده پایین داره داد میزنه. دیگه من ولش کردم و بابات رفت خسارتش داد و صداش رو خفه کرد. حتی افسرم نیومد. ولی تا یه سال اول همش باهم ور میرفتیم مدام. الانم هر شب باید منو بکنه. پریودم باشم باید باز سفت بغلم کنه. حالا تو بگو از خاطراتت.
من: من؟ من کلا از دار دنیا یه دوس دختر داشتم که نمیدونم از کجا تو هم میدونی. هیچ کاریم باهم نکرویم. خدا حلالش کنه حتی نزاشت یه بار بوسش کنم. فقط دستشو گرفتم.
مامان: این ننه حشریتو دست کم نگیر آقا شاهین. من زیر کیر باباتم یا کیر خودتم باشم باز عین 007 حواسم پیش بچمه. دوستشم داشتی؟
من: اوهوم. خیلی.
مامان: پس چرا رفت؟
من: حتما اون دوس نداشت و میخوتست وقت خالیاش رو یه مدتی پر کنه.
مامان: اوففف شاهین حداقل یه دستتو بزار پشتم روی کونم و فشارش بده. خب حالم خرابه درکم کن.
من: چشم چشم. تو فقط آروم باش. به خدا اگه توی ماشین بودیم حتی پشت فرمون میگرفتم میکردمت. ولی اینجا توی اتوبوس جلوی این همه آدم نمیشه. تازه الان خوبه پشت و جلو و بغلمون خالیه.

دستمو گذاشتم روی کونش و با دست دیگم دستشو گرفتم. فقط یه مردیکه کچلی جلوتر نشسته بود و هی برمیگست عقبو نگاه میکرد. هر چیم چشم غرش میرفتم حالیش نبود. فکر نمیکرد مادر و پسریم. فکر میکرد رل هم باشیم. درسته مامان خیلی خوشگل و جوون بود اما از این اختلاف سنی کچل بلا تعجب بود.

مامان: کجا با دختره آشنا شدی؟
من: دبیرستانش نزدیک دبیرستان ما بود و توی راه هی همو می‌دیدیم.
مامان: اسمش چی بود؟
من: مبینا.
مامان: هنوز دوستش داری و به فکرشی؟
من: راستش نه.دیگه تموم شد و رفت. الان بهترین انسان زندگیمو دارم. مامان سارای خوشگلم.
مامان: قربونت بشه مامان.
من: حالا منو بیشتر دویت داری یا بابا رو؟
مامان: بابات که شوهرم و عشق اول زندکیمه. ولی تو خود زندگیمی. تو جیگر گوشمی که حالا برای اولین بار در تاریخ یه مادر به بچش کصشو میده.
من: ای قربون کصت بشم من. فقط یواش بگو. بعدم مطمئن باش اولی نیستیم.

خاطرات اون روز و این حرفای بی ترمز منو مامان انقدر برام جذاب بود که شب توی خونه همشو که همشم یادم بود رو نوشتم تا برام ابدی باشه. توی خونه جلوی بابا خیلی سخت بود عادی و بدن هیچ نگاه خاطر خواهانه‌ای نگاه مامان کنم. فکر کنم برای اونم سخت بود. چون لپاش گل انداخته بود. سعی میکردم خیلی نزدیکش نشم. چون دو سه بار براش جلوی بابام شق کردم. دیگه با ماشین بابا اومدیم و وسایل رو چیدیم. قرار شد مامان تا جایی که مشکلی چیزی پیش نیاد دو هفته‌ای یه بار بهم سر بزنه. میامان میومد و کلی برام غذا آماده درست میکرد و روزایی هم که غذا کم میاوردم از سلف دانشگاه. سه روز می‌‌موند و توی این سه روز حسابی باهم سکس می‌کردیم. اما نمیزاشت که آبمو بریزم توی کصش. هم خودش خیلی می‌ترسید و هم من. ولی له له میزدم برای اینکه کیرم توی کص داغش نبض بزنه و آبم رو بپاشم توی کصش. فاصله بین ترم اول و دوم که رفتم خونه و حدودا دو هفته طول کشید ، صبحا که بابا شرکت بود خوب و حسابی باهم حال نیکردیم و شبا هم که زیر بابا حال میکرد. واقعا اتگار هر چی میگذشت مامان عطشش واسه سکس بیشتر میشد. منم حسابی خر کیف بودم از داشتن مامانی به این حد حشری و پایه. دیگه از وسطای بهمن بود که ترم دوم شروع شد و کم کم داشتم نقشه کشی اساسی میکردم واسه عید. توی این دو ترم دانشگاه هیچ دختری نبود که باعث شه چشمم و فکرم از مامان برداشته بشه. از طرفی همشم می‌ترسیدم دوباره خاطره تلخی که با مبینا داشتم برام زنده بشه. از طرف دیگه هم مامان خوشگل و سکسی و خوش اندام که انقدرم پایه بود واسه اینکه هر کاری باهاش توی سکس کنم ، برام واقعا کافی بود.
بابا همیشه تا 5 عید مرخصی از شرکت داشت. در طول سالم سعی میکرد که مرخصی نگیره تا قبل عید یا توی عید بریم سفر. پارسال که واسه کنکور من نرفتیم. امسالم همش مامان که میومد پیشم میگفت که بابات میگه امسال سفر نمیریم واسه گرونی بیش از حد. واسه همین بود که من یه نقشه اساسی واسه حال و حول با مامان رو کشیدم. چون واقعا بزرگترین آرزوم شده بود ارضا شدن توی کص مامان ، رفتم و یه بسته کاندوم خاردار خریدم. گفتم بابا که از 5 فروردین به بعد میره سر کار ، صبح تا ظهر که نیستش حسابی با مامان حال کنم. روز 23 اسفند بود که صبح پاشدم و مشغول جمع کردن وسایلام شدم که عصر راه بیوفتم. چون جز عصر ساعت 6 دیگه اتوبوس نداشت. همبنجور که وسایلا رو جمع میکردم ، نوبت به بسته کاندومه رسید. گفتم بزار قبل تستش توی کص مامان ، یه دور امتحانش کنم ببینم چجوریه. این اولین بارم بود که میخواستم اصلا دست به کاندوم بزنم. مامان ازش خواهش کرده بودم که برام یه شرت و سوتینش رو هر بار که میاد بزاره تا در نبودش کیرم از جق زدن براش محروم نباشه. اونم اولا میگفت خاک تو سرت وقتی خودمو داری شرت و سوتینم واسه چیته؟ اما بعدش قبول کرد وقتی دید حتی بدون فکر اونم نمیتونم. این بار برام یه شرت و سوتین زرشکی رنگ گذاشته بود. رفتم آوردمشون. اوففف با اینکه دو هفته از بودن مامان پیشم میگذشت ، ولی هنوی بوی عطر تنش رو میداد. یکم شرت و سوتین رو مالیدم به خودم و بوشون کردم تا حشری بشم و شق کنم. کاندوم رو باز کردم. از بویی که میداد و جنسش حالم بد شد. وقتیم کشیدم روی کیرم اصلا بهم حال نداد. از کیرم کشیدمش بیرون و به همون شیوه خوب سنتی جقی رو آغاز داشتم میکرم که همون لحظه مامان بهم زنگ زد توی واتساپ. اونم تصویری. دیگه خجالتی بین من و مامان واسه کشیدن نبود. تماس رو برقرار کردم تا مامان تن لخت ( از سینه به بالام) رو دید گفت وای خاک به سرم. شاهین لختی؟

من: سلام مامان خوشگلم. بله که لختم. هوس تو رو کردم شدید. نتونستم جلوی خودمو بگیرم و با این شرت و سوتین خوشگلت میخام خودمو تخلیه کنم تا یکم آروم بگیرم و بعد عصر راه بیوفتم بیام.
مامان: سلام و زهر مار پسره آمو جقی. انقدر جق زدی دارم کور سدنت رو می‌بینم. مگه دو هفته میش منو سه روز و هر روز چهار پنج بار نگاییدی تو؟
من: مگه خودت هر شب زیر کیر بابا نیستی؟
مامان: به تو چه چشم سفید. من فوق حشریم فرق دارم.
من: منم سوپر حشریم. به مامان سکسیم کشیدم.
مامان: حالا یکم سر دوربین رو بگیر پایین ببینمش. لعنتی منم دلم براش شده انقدر.

گوشی رو سمت کیرم گرفتم.

مامان: اوففف چه شق کرده. چقدر سرش سرخ شده. چه کارش کردی؟
من: کلی فشارش دادم. خیلی داغم مامان
مامان: نکنه امیر (پسر عمم و تنها دوستم یه جورایی) برات پورن فرستاده؟
من: نه بابا. فقط هوس تو رو کردم مامان.
مامان: بیشتر کجام؟
من: ممه‌هات ، کص توپولت ، کون فوق سکسیت ، شکم تختت ، .....
مامان: هووووف. بگو همه جام دیگه.
من: اوهوم. الان که فکر میکنم همه جات سکسیه آخه.
مامان: الان که فکر میکنم خیلی هیزی بچه.
من: مامان میگم بیا و بخیل نباش و کصی رو به زیارتم در بیار.
مامان: مگه میخوایم سکس تصویری کنیم. الان بابات میاد نمیشه.
من: بابا؟!!!! این موقع روز؟ نکنه چشم منو دور دیدین دیگه سر کار نمیره بابا و سر کردن مامان من هست صبح تا شب.
مامان: ای بی شخصیت بی تربیت. نخیر بابات خودش رایش برگشت و میگه امسال بریم سفر. حوصله مهمون بازی رو نداره. والا منم ندارم.
من: چه عجب. حالا کجا میخوایم بریم؟ بعد این سفر چه ربطی به اومدن بابا داره؟ من اینو نفهمیدم.
مامان: وای شاهین خدا خفت کنه. ون کیر خوشگلت دیوونم کرد.

یه دفه گوشی رو گذاشت روی زمین و مثل اینکه بلند شد ایستاد. تصویر سقف فقط معلوم بود.

من: کجا رفتی مامان؟

چند لحظه بعد مامان گوشی رو برداشت رو بروی خودش گرفتش. دیدم اوففف لخته. مامان گوشی رو برد سمت نوک کوچولوی سینه راستش.

مامان: نگاش کن ببین چقدر شق شد از دستت.

بعدم گوشی رو برد سمت کصش. براق شده بود.

مامان: این بی صاحابم خیس کردی بچه. الان من چه کار کنم موندم تو کف؟
من: الهی بمیرم. چه کصت براق شده. چه آب انداخته. الان باید بودم انقدر می‌خوردمش که بیهوش شی. یکم گوشی رو ببر عقب خیلی چسبیده به کصت. من درست ببینمش.
مامان: مگه داری پورن مامانتو می‌بینی؟
من: نخیر. دارم اونجایی که ازش بیرون اومدم و عاشق خوردن و کردنشم رو می‌بینم. خیلیم خوبه. حق طبیعی هر آدمی اصلا باید باشه.

مامان همینجور با انگشتاش آروم شروع کرد به مالیدن لای کصش و چوچولش.

مامان: حق طبیعی هر آدمی باید باشه هان؟ بی تربیت.
من: بله. اصلا مگه خودت یادت نیست اولی باری که باهم سکس کردیم هم به زبون اومدی که باید حق طبیعی هر کسی باشه. نه تابو. اوففف جووون چه خوشگل می‌مالیش. ای قربدنش بشم. ماپان تو یه پورن استار درچه یکی با این کص خوشگلت.
مامان: خیله خب. می‌ترسم بابات بیاد. همینجور که داری کصمو نگاه میکنی گوشتو بده ببین چی میگم. بابات دیشب گفت ما خیر سرمون شیرازی هستیم و استان فارسی. ولی تاحالا خیر سرمون جز یکی دوتا از شهرستانای اطراف ، بقیش رو ندیدیم. قرار بر این شد اول بیایم پیش تو جهرم. بعد از اونجا بریم جاهای دیگه. امروزم دو ساعت آخر رو مرخصی گرفته بیاد بریم یکم باهم چیز میز بخریم. احتمالا خالتم باهامونه. خالی سمانه. گناه داره صبح تا شب پیش مامان بزرگه. اونم بیاد. بابات تا 24 فروردین هم مرخصی گرفته. بعد گفت که اگه دیدیم خیلی این اطراف به درد نمیخوره همیشه به سمت شمال رفتیم امسال بریم جتوب. سمت بندعباس و بوشهر و اینا. گوش گرفتی چی میگم یا داری با چسات کصمو آتیش میزنی؟
من: بله فهمیدم. کی میاین؟
مامان: عصر ساعت 5 راه میوفتیم دیگه واسه فکر کنم 8 نشده میرسیم اونجا. تو چیزی نمیخوای برات بخریم؟
من: نه مامان جون. حالا اون کونتم.....
مامان: شاهین بابات داره بهم زنگ میزنه. فعلا. کمترم جق بزن آمو جقی. در ضمن تو از تو کصم سرتو نکردی بیرون. نمیومدی سزارین شدم.
من: پس واسه همینه انقدر اون کص خوشگلت تنگه.
مامان: بیشعور

مامان قطع کرد. اینجوری حرف زدن با مامان واقعا حالمو خوب میکرد. عاشقش بودم که وقتیم حشری میشد کلا مخش درست کار نمیکرد. دقیقا مثل همون بار اول توی مسافر خونه که حاظر شد کنارم بخوابه و جق بزنیم و مثل بار اول توی همین خونه که بهم درست و حسابی راضی شد کصشو بده. اپا خب خیلی زود حالم گرفته شد. ریده شد توی برنامه‌هام با مامان. نه یکی مزاحم. دوتا مزاحم حالا می‌خواستن مثل کنه بچسبن به من و مامان و نزارن حسابی از همدیگه لذتمون رو ببریم.
با کاندومه که اصلا حال نکردم. گذاشتمش توی جعبش تا ببینم شاید مامان چون خارداره واسه لذت دادن به کصش خواستش. با همون شرت و سوتین مامان یه دست کف دستی رفتم و پاشدم یکم جمع جور کردم و ساک سفر چیدم که بعد که میخوایم با بابا راه بیوفتیم. نشسته بودم و عکسایی که مامان از بدنش بهم داده بود رو توی گوشی نگاه میکردم و هی بیشتر واسش کیرنو تیز میکردم. دیگه ساعت نزدیکای 8 شب بود که دیدم صدای آیفون در اومد. گوشی رو گذاشتم کنار و زود رفتم در رو باز کردم. دیگه کیرمم خوابیده بود و مشخص نبود. رفتم دم در و در رو باز کردم و مامان جلوی در بود. صورتمو بوسید و آروم در حد چند ثانیه لبشو گذاشت توی لبم و دستمشم خرت و پرت و بود. رفتش تو. یه لحظه دیدم در کمک راننده باز شد و خالم اومد بیرون. اولش تعجب کردم چرا خاله جلو نشسته. اما زود متوجه پای چپش شدم و دیدم بله. پاش شکسه و توی گچه. خالم یه سالی بود از شوهرش سر بچه دار نشدنش طلاق گرفته بود. توی این یه سال پیش مامان بزرگم دوباره زندگی میکرد و حسابیم افسرده شده بود. یکم بر خلاف مامانم توپول مپل بود و اخلاق سگیم داشت. کلا را کسی کنار نمیومد و اگه تخم داشت دنیا به تخمش بود. اول به بابا دست دادم و بعد رفتم سمت خاله.

من: سلام خاله. خدا بد نده؟ پات کی شکسته؟
خاله: سلام. هفته میش. چطوری؟
من: خوبم. چرا شکسته؟
خاله: داشتم حیاط خونه مامان رو میشستم پام لیز خورد رفت زیر تنم شکست.
من: آخ آخ. بزار کمکت کنم ببرمت تا دم در.
خاله: نمیخوام. با این عصاها میرم خودم.

من دیدم ولش کن. آدم نیست کمکش کنم. گذاشتم خودش بره. حتی خواهرشم نیدمد کمکش. کلا اخلاقش سگ بود و مغرور و عصبی. رفتم سمت بابا.

من: خب چطوری بابا جان
بابا: قربانت پسرم. ولی اعصابم خورده. خیلیم خسته‌ام
من: چرا چی شده؟ مامان اذیتت کرده؟
بابا: نه پسرم. صبح که سر کار بودم. ظهر اصلا یه چرتم نزدم. بعدم مامانت گیر داد خالتم بیاریم. البته خب حق داره خواهرشه. ولی اخلاقش خیلی بده. توی راه انگار برج زهر مار.

دیگه خاله رفته بود که بابا این حرفا رو میزد.

من: حالا خودتو اذیت نکن. خیلی محلش نباید گذاشت.

از بابا وسایل رو گرفتم و باهم رفتیم داخل. وسایل رو یه جایی گوشه خونه فوق نقلی من گذاشتیم. خاله غر زد که یه تشک بهش بدیم و یه گوشه بیوفته روش. مامان اینا کلی تشک و بالشتم آورده بودن. مامان سریع یه تشک براش آماده کرد و کمک کرد لباساش رو عوض کنه و خوابوندش روی تشک. درسته پاش فقط شکسته بود. اما انگار کل تنش رفته بود زیر تریلی. کلا آدم کون گشادی بود خاله. مامان که هی دولا راست میشد اون کون برجستش که همیشه انگار قنبل کرده بود و کوچولو بود هی می‌دیدمش و هی حالم خراب‌تر میشد. خصوصا با اون بدن نمایی ظهرش که انگار داشتم باهاش سکس تصویری میکردم. خیلی دیوونه شده بودم. دیگه تا یکم جمع و جور کردیم و وسایل شام رو مامان با کمک مامان درست و راست کردیم شد ساعت 9 و نشستیم روی زمین سفره پهن کردیم و شروع کردیم به شام خوردن. خستگی از سر و صورت بابا میدیخت و قشنگ معلوم بود تشنه خوابه. بعد شام

بابا: شاهین بابا فک کنم مامانت بهت گفته امسال رو تصمیم داریم شهرستانای اطراف شیراز رو بگردیم. خیر سرمون شیرازی هستیم من که تاحالا جز دو سه تاش رو بقیش رو ندیدم. از همین جهرم شروع میکنیم. اینجا از توی دانشگاهی چیزی خبر نداری جاهای تفریحیش کجان؟
من: چرا بابا. اتفاقا یه جای خوب رو سراغ دارم. اینجا معدن مرکباته. یه باغ خوب رو میدونم یه بار با بچه‌های دانشگاه رفتیم خیلی خوب بود.
بابا: خب بابا جان. دختر چی؟ دخترم همراتون بود؟
من: بابا!!!!!شوخیشم قشنگ نیست.
بابا: چه اشکالی داره بابا جان
مامان: بیخود. چی میگی تو. دختر مختر باشه کشتمتا
بابا: اوه اوه. اوضاع کشمشی شد. بحث رو عوض کنیم
خاله: ولی به نظر منم برای سن الانت زوده.

من: تو گوه نخور زنیکه خیکی گامبالو. البته اینو توی دلم گفتم. اما چقدر دلم میخواست با عربده میگفتمش. اما خب حال کردم کسی محل سگم بهش نزاشت. یکم بحثای خانوادگی کردیم. من همش چشمم پی کون خوشگل و کوجولی مامان بود که دلم میخواست فقط بکیرم انقدر بوسش کنم که زیر دستم بیهوش بشه. اما هی خیشتن داری میکردم. حیف که وجود بابا دست و بالم رو بسته بود. دیگه بابا شل من شل من شده بود. اصلا چشماش باز نمیشد. خاله هم ماشالا انقدر کار کرده بود اونم خوابش میومد. خاله روی همون تشکی که خوابیده بود بعد از اینکه مامان کمکش کرد رفت سرشو خالی کرد ، اومد و همون روی تشک افقی شد. خونه که خب اتاق نداشت. فقط یه انباری نقلی داشت که من عادت داشتم برم اونجا بخوابم. کلا از خوتبیدن در جای تنگ خوشم میومد. بابا و مامان گوشه سالن نقلی خونه خوابیدن و بینشون هم کلی فاصله نسبت به خاله بود و منم رفتم توی انباری جای همیشگیم. اما خوابم نمی‌برد. همش تصویر کص خوشگل مامان که امروز توی گوشی نشونم داد و حالا هم اون کون برجستش که همش جلوی چشمم بود میومد توی سرم. کلا خیلی هوس آغوش مامان رو کرده بودم. خیلی دلم کردنش رو نمیخواست. بیشتر دلتنگ اون بغل گرمش بودم و دلم میخواست توی بغلش بخوابم. یه دیوار بیسکوییتی بین من و بابا و مامان قرار داشت. در واقع خونه در اصلش اینجاش دیواری نداشت. صابخونه اومده بود یه دیوار کاذب نازک کشیده بود مثلا یه خواب یا همون یه انباری در بیاره. بابا عادت داشت اولا صاف بخوابه دوما تا سرش بیاد روی بالشت خرپف کنه. اما انقدر من توی فکر مامان غرق بودم نفهمیده بودم چرا خرپف‌های وحشتناکش صداش به گوش نمیرسه. یه دفه صدای آروم مامان رو از پشت دیوار شنیدم.

مامان: خب خیلی دلم میخواد. الان دو شبه نکردیم.
بابا: هیسسسس. آروم. همه فهمیدن. الان اینجا؟
مامان: خب هوس کیر خوشگلتو کردم.

منو میگی کیرم که هیچ همه تنم با این حرف مامان رفت روی ویبره.

بابا: سارا هیسسسس. ساکت. خواهرتو نمی‌بینی اون طرف؟ بعدم الان سر بالا و پایینم باهم خوابشون میاد. فعلا شب بخیر. تا فردا ببینیم چی میشه.
مامان: خیلی بدی. واقعا بدی

اما دیگه صدایی از بابا در نیومد. به گوشیم نگاه کردم دیدم چه عجیب. انگار تازه فقط 6 دقیقه هست همگی چراغ خاموش زدیم. من چقدر غرق در فکر مامان بودم. فکر میکردم الان خیلی وقته گذشته. دوباره فکرم رفت پیش مامان. می‌دونستم وقتی حشری بشه چقدر دیوونه میشه. رگ خوابش بود یه جورایی. اولین بارم که موفق شدم کنارش جق بزنم از همین رگ خواب حشری شدنش استفاده کردم. خدا کنه پاشه بیاد پیشم. توی همین فکرا بودم که صدای خرناس‌های بابا شروع شد. آخی بمیرم مامان. دیگه باید از بابا قطع امید کنی. دلم میخواست خودم پاشم برم اونور و بهش یه اشاره کنم پاشه بیاد اینور. چون می‌دونستم محاله خوابش ببره. اما خب از وجود خاله ترس داشتم. چون می‌دونستم خوابش سبکه. مطمئن هم بودم با ین صدهای بابا محاله خوابش ببره. خدا رو شکرم که بابا سکس با مامان رو قبول نکرد. وگرنه خاله ادم گنده گو و یکمم حسود بود و حالا هی خوشی مامان رو حسادت میکرد بهش و ممکن بود مسخرش کنه. اما خیلی طول نکشید که مامان دلش هوای یه دونه پسرش رو کرد و دیدم به به که دم در اتاق وایساده. منم صاف خوابیده بودم. آروم گفتمش بیا مامان پیشم. مامان همونجا روی زانو نشست. بعد مثل حالت گاگله کردن بچه آروم آروم اومد سمتم. کمرش رو خوابوند و مثل سینه خیز شد و دستاشو گذاشت روی ساق پاهام. مثل یه افعی گرسنه شده بود. اتاق تاریک بود. منم زود فلشر موبایلم رو روشن کردم تا خوب ببینمش. تا صورتشو دیدم

من: اووفف مامان چه حشری و خوشگل شدی
مامان: گشنمه. مثل یه مار گرسنه شدم. ولی بچه مار توی شلوار پسرمو میخوام.

بی مقدمه شلوار و شرتم رو کشید پایین و کیرم که کلی وقت بود از فکر مامان شق کرده بود مثل فنر از اسارت شرتم قد علم کرد.

مامان: جووون. سلام قربون قدت برم.

مامان تا نصف کیرم رو چپوند توی دهنش و محکم مکش زد. دستامو کردم توی موهاش لختش. یکم محکم مکش زد و شروع کرد سرشو بالا پایین کردن. کیرم رو روی زبونش غلط میداد. با دستاش روی شکمم میکشید. بعد با دستش کش شلوار و شرتم رو زیر کیرم و روی تخمم جمع کرد. اینجوری حال میداد. فشار کش روی تخمم جالب بود. مامان سرشو ثابت نگه داشت. کیرم بی اختیار توی دهنش نبض میزد و مامانم میخواست همین نبض کیرم رو توی دهنش احساس کنه. دهن قفل شدش رو از دور کیرم باز کرد و یه زبون از پایین تا سر کیرم کشید. برون اینکه بندازتش توی شلوار و شرتم روم صاف خوابید. کیر لختم لای کص مامان از روی شلوار و شرتش قرار گرفت.

مامان: اوخ جووون. هنوزم روی آشیانش که میاد نبض میزنه
من: مامان یکم آروم‌تر. من همه حرفاتو با بابا شنیدم. بمیرم دلت کیر بابا رو میخواست؟
مامان: یکمی آره. ولی بیشتر دلم هوای این کیر خوشگل تو رو کرده بود. یه چی بگم سو استفاده نکنیا. کیر تو بهتر مال باباته. کلفت‌تر و پر انرژی‌تره.
من: جونم مامان. قربونت بشم.
مامان: کاش از ۱۳ یا ۱۴ سالگیت باهم عشقبازی میکردیم. قشنگ از ابتدای سن بلوغت که کیرت دیوونه شده بود رو حس میکردم.
من: مامان درسته الان 19 سالمه. اما یه کیر 13 ساله دارم که دیوونه دیوونه هست.

دستامو دور کمر مامان حلقه کردم و باهم به پهلو شدیم. یه دستم رفت زیر تنش. دوباره دستامو دور کمرش قفل کردم. محکم به خودم چسبوندمش. بهترین جا بود این آغوش گرمش. حس آرامشش بی نظیر بود. مامان لبش رو گذاشت روی لبم. یکم لبای همو بوسیدیم. دست آزادم رو از روی کمرش به سمت کون خوشگلش سر دادم و کپل کونش رو توی چنگ گرفتم. مامان لبش رو جدا کرد و گفت جوووون. فشارش بده این کون بی صاحابو

من: صاحابش خودم هستما.
مامان: پس منم صاحاب این دودولتم.

مامان کیرمو توی دستش گرفت و فشار داد. چون سعی می‌کردیم آروم حرف بزنیم و تنها صدای خرپفای بابا میومد ، صدای آه و ناله یه زن رو شنیدم. زود سرم رو به طرف در اتاق چرخوندم. یه چراغ خواب نور چسکی توی راهرو زده بودم. سایه خاله عصا زنان رو دیدم. تا بیام به مامان بگم خا.... خود خاله جلوی در اتاق رسید و چون ماهم فلشر موبایل روشن کرده بودیم دید که من و مامان کنار هم و چسبیده بهم خوابیم. در توالت روبروی در انباری بود. میخوایت بره دستشویی. مامانم دیدش و سریع مثل برق گرفته‌ها از جاش پرید و ایستاد.

مامان: چیه آبجی؟ باکیته؟

خاله اول انگار متهم ردیف اول گرفته از بالا تا پایین مامان رو بر انداز کرد. منم آروم دوتا زانوم رو خم‌تر کردم تا چیزی معلوم نباشه و یواش دستمو بردم لای پام و کیرمو گرفتم انداختم توی شلوار.

خاله: خواستم برم دستشویی دیدم نبودی توی حال. اینجا کاری میکردین؟
مامان: کار؟ چه کار؟ خوابم نمی‌برد اومدم دیدم شاهبنم بیداره. اومدم پیش پسرم.

مامان دیگه رفت زبر بغل خاله رو گرفت و تا دم دستسویی بردش. دم دستشویی من بگی نگی شنیدم.

خاله: سارا شاهین دستش روی باسنت بود؟
مامان: دیوونه سدی؟ روی کمرم بود. همو بغل کرده بودیم. بعد این همه پسرمو دیدم دلم هواشو کرده بود. بچه ندتری تو نمیفهمی دلتنگی چه حسیه ، سر شبی جای خوابیدن چرند میگی.
خاله: مگه از دست خرناسای شوهرت میشه کسی خوابید؟
مامان: حق داری.

یکی از وسایلی که اورده بودن ، توالت فرنگی سیار خاله بود. مامان کمکش کرد و بردش داخل دستشویی تا بتمرگه و بشاشه. البته یه چیزی هم به مامان گفت که دیگه چون توی دستسویی بود من با این گوشای تیزم نسنیدم.

مامان دوباره برگشت پیشم.

مامان: کمک دارم به حس غلط کردن میوفتم که اوردمش.

خواستم چیزی بگم ولی گفتم هر چی باسه خواهرشه و ممکنه ناراحت بسه.

مامان: میگه اونجا از دست خروپف بابات خوابش نمی‌بره. میخواد بیاد اینجا بخوابه. بیا کمک کنیم تشک تو رو ببریم اونجا و تشک اونو بیاریم اینجا. رید به حال جفتمون رید.

من ترجیح دادم سکوت کنم و توی دلم خاله خیکیم رو فحش کش کنم. با کمک مامان تشک خودم رو بردیم توی سالن. داشتیم پهنش میکردیم که خاله در توالت رو انگار در طویله شوهر طلاق گرفتش باز کرد و مثل گاو سر و صدا کرد. بابا یه ناله کرد توی خواب ولی بیدار نشد. مامان زود دوید سمتش تا همه اهل شهر جهرم رو واسه یه تر زدنش بیدار نکرده. یکی بهش نبود بگه زنیکه گامبالو مجبور بودی اینهمه چایی بخوری حالا هی بشاشی؟ منم رخت خواب خاله رو جمع کردم و بروم توی انباری براش انداختم. برای این جابجایی و راه رفتنا بابا دوسه بار فقط ناله کرد ولی بیدار نشد. خودم برگشتم و با اعصابی خورد کپیدم توی تشکم. مامان خاله رو خوابوند و اومدش بیرون و درم روش بست. توی سالن نور از پنجره برای تیر چراغ برق میومد داخل و روشن بود نسبتا. مامان خوشگلم رو دیدم که جای رفتن کنار بابا باز اومد سمت من تا بخوابه. همون لحظه استرس شدیدی در من شکل گرفت. می‌دونستم مامان حالش خرابه و داغ کرده. اما الان کنار بابا بود. اونم بابایی که دو سه بار ناله کرده بود و مطمین بودم در خواب عمیقی نبود. مامان اومد و کنارم خوابید و به پهلو روبروی من شد.

مامان: فضولی خالت بد گل کرده. ولی خوب پیچوندمش.
من: مامان خاله رو بیخیال. الان بابا رو بچسب. میشه بری سمت بابا بخوابی؟
مامان: خیر. نمی‌بینی داغ کردم؟ دلت میاد برم و تا صبح توی کف باشم؟
من: مامان قربونت بشم بابا
مامان: خیالت نباشه. اروم کارو پیش می‌بریم. بابات انقدر خستن که بیهوش سده. خروپوفاش رو نمی‌بینی؟

مامان دیگه مجال حرف زدنی به من نداد و من که صاف خوابیده بودم خودشو روم انداخت و لبای داغش رو گذاشت روی لبم و اروم توی دهنم ناله کرد. از وقتی که با مامان سکس کردم کافی بود فقط گرمای آغوشش رو حس کنم و درجا براش شق میکردم. اما حالا خودشو کامل انداخته بود روی من و من حتی از اضطرابی که گرفته بودم شقم نمی‌تونستم کنم. هر بار که بالا خرپفاش توی سینه کشی جاده گیر میکرد و مثل گراز خشمگین کنارم خرناس میکشید من همه پشمام می‌ریخت که دارم با زنش کنارش عشقبازی میکنم. فقط با لبام با لبای مامان همراهی میکردم تا مامان زود ول کنه و بیخیال شه. اما عطش این زن فوق سکسی هر لحظه بیشتر میشد. دست ناز و لطیف مامان رو توی شرتم حس کردم و دست مامان داشت میرفت کیر خوابیده منو بگیره. مامان دودول خواب منو گرفت و زیر دستش قرارش داد. لبش رو از لبم برداشت.

مامان: چه عجب سیخش نکردی واسم همین اول کاری. شاهین چقدر تنت سرده
من: مامان آروم حرف بزن. همه تنم یخ زده از ترس. جون من بیخیال
مامان: ترس؟ ترس از چی؟
من[با اعصاب خوردی]: مامان!!!! بابا رو ببین.

مامان از روم بلند شد و به پهلو صاف خوابید سمتم. دست انداخت و منو هم کشید سمت خودش تا منم به پهلو شم. یکم خودشو داد بالا تا سینه‌هاش بیاد جلوی صورتم. خوب می‌دونست اون لای سینه‌هاش محل آرامش گرفتن منه. محکم منو کشوند به سمت خودش و سرمو فشار داد لای تخت سبنش. مامان موقع خواب یه رکابی پوشیده بود. صورتم لای خط ممیاش قرار گرفت. اوففف چه بوی عطر سکلاتی سکسی. دوتا ممی داغ و نرم.

مامان: نترس عشق مامان. مامانی حواسش هست. بابات که خوابه خوابه. صدای خروپفشاو......

همون لحظه صدای خروپف بابا قطع شد و به 20 ثانیه نکشید که

بابا[خیلی آروم]: سارا اونجا چه کار میکنی؟

مامان همینجور که سر منو لای ممیاش فشار میداد یکم برگشت و گفت هیچی بخواب. نه من و نه شاهین خوابمون نمی‌بره اومدم پیشش یکم باهم حرف بزنیم.

بابا: شاهین؟!!!

من فشار اوردم و سرمو از لای بهشت مامان در اوردم و کله رو گرفتم بالا.

من: خاله اینجا از صدای خروپفای شما خوابش نبرد گفت
     
  
مرد

 
میخواد جای من بخوابه. دیگه من اوموم.....

بابا حتی فرصت نداد من حرف بزنم و خیلی زود دوباره بیهوش شد. صدای خروپوفاش بلند شد.

مامان: دیدی؟ اصلا انقدر خستن چیزی نمیفهمه.
من: مامان تو رو خدا بیخیال. من واقعا می‌ترسم. الان هر لحظه ممکنه دوباره بیدار بشه. برو سر جات بخواب.
مامان: نگیر ازم کیرتو. میریزم بهم همه چیزوها. حالم بده.
من: حدافل یکم بمالمت تا آبت بیاد راحت شی.
مامان: پس تو چی؟
من: من گور سیاه. من حتی نمیتونم شق کنم از استرس.

میخواست مخالفت کنه که من سریع دستمو گذاشتم روی کصش از روی شرت و شلوار و کلمم همینجور گرفتم بالا و حواسم به بابا بود. مامان محکم لبش رو گاز گرفت که صداش در نیاد. اما یه اوممم ریز کرد. آروم با نوک انگشت لای کصش کشیدم.

مامان: حداقل دستت رو ببر تو شرتم. قشنگ کص مامانو لمس کن.

چاره‌ای جز قبول کردن این خواسته مامان رو هم نداشتم. انقدر ترس و اضطراب گرفته بودم فقط می‌خواستم زود تموم بشه. دستمو کردم توی شلوار و شرتش و با نوک انگشت وسطم چوچول ورم کردش رو لمس کردم. مامان آردم یه جون گفت و دست کرد بی اراده توی یقه تاپش و دوتا سینش رو انداخت بیرون. کصش حسابی آب داده بود و داغ داغ بود. با دستش محکم سینش رو گرفت و فشار داد. همینجور کلم رو بالا گرفته بودم و نگام به بابا بود. خصوصا شکمش که از خروپف بالا پایین میشد و حداسم بود ببینم یه موقع از تکون خوردن نایسته.

مامان: انگشتم کن. قربونت بشم
من: چشم. فقط آروم
مامان: نمیدونی چه حس خوبیه

انگشتم رو کردم توی کصش و آروم تکونش دادم و با شصتم با چوچولش ور رفتم.

مامان: به چی داری همینجور نگاه میکنی تو؟
من: به شیکم بابا که حواسم باشه کی خروپف میکشه کی نمیکشه.
مامان: به پستونای مامان فقط نگاه کن. من خودم حواسم هست به خروپفای بابات

مامان مجال نفس کشیدنم نداد بهم. دستشو گذاشت پشت سرم و سرمو محکم فشار داد سمت ممیش. وای چه بوی عطر سکسی. وقتی سر دماغم به سینه‌های نرمش مالیده میشد همیشه ، کلی عشق نیکردم. دیگه منم نتونستم تحمل کنم. دهنم رو باز کردم و نیپل کوچولوی سینش رو کردم توی دهنم و محکم مکش زدم.

مامان: جوووون. عجب حالیه کنار بابات باهام ور میری.
من: آااااارووو

فکر نکنم مامان فهمید. اما میخواستم بگمش فقط آروم بگو که نمیزاشت و محکم سرمو به سینش فشار میداد و نمیشد اون نیپل لذیذش رو در بیارم. واقعا آغوشش و خصوصا ممیاش آرامش خالص بود. یه ژلوفن قوی. یکم آروم شده بودم و خودمو دست مامان سپرده بودم و داشتم با لذت سینه‌های مامان رو میخوردم که یه دفه صدای خروپف بابا قطع شد. اما دل غافل که من و مامان انقدر غرق در لذت بودیم که حالیمون نبود. مامان که داست محکم از سینه توسط من مکیده میشد و انگشتمم توی کص داغش جولان میداد و منم که توی یک بهشت واقعی که آغاش و لای سینه‌های مامان بود کاگلا از دنیا پرت شده بودم.

بابا: سارا!!! هنوز نیومدی بخوابی؟

صدای بابا مثل آب سردی بود که ریختن روی تن آتیشیم. از ترس انگشتم رو بد توی کص مامان تکون دادم و همچنین دندونم رو یهو محکم فشار دادم به نیپل مامان که دردش اومد و یه آخ بلندی کرد. من سریع انگشتم رو از کص خیس و لزجش بیرون کشیدم و کلا دستمو از توی شرتش در آوردم.

بابا: چت شد سارا؟
مامان: هیچی. مدت زیادی روی دستم خوابیدم دستم خواب رفت درد گرفت.
بابا: هیسسسسس. چرا بلند حرف میزنی حالا؟ خواهرت خواب مگه نیست؟

من که همینجور خشکم زده بود توی بغل مامان و صورتم رو از ترس چسبونده بودم به سینش ، مامان یه تکونیم داد که صاب بشم و آروم گفت یه چی بگو.
در کسری از ثانیه خودنو جمع و جور کردم و سرمو بالا گرفتم و گفتم بابا من اینجام.
بابا: عه!!! تو اینجا چه کار میکنی بابا جان؟
من: بابا یا علی مدد. دو ساعت برات گفام که خاله خوابش نبرد از صدای خروپفات و جاشو با من عوض کرد. تو خوابت برد وسط توضیحات من.
بابا: هاااااا. حالا یه چیکه آب یکیتون به من نمیده؟

من زود از سر جام بلند شدم برم براش آب بیارم. توی سالن و تقریبا روبروی جایی که بابا خوابیده بود در آشپزخونه بود. قبلا یه اتاقی بوده که کرده بودش آشپزخونه نقلی. اپن نبود و مثل اتاق بود. صدای بابا رو شنیدم.

بابا: چرا نمیای بخوابی سارا؟
مامان: خوابم نمیاد خب. شاهینم جای خوابش خورده بهم خوابش نمیاد. داشتم باهم حرف میزدیم.

من از توی یخچال براش یه شیشه آب بردم و دادمش. بابا خورد و گفت وای چقدر خوابم میاد. فکر کنم هنوز آبه از نایش پایین نرفته بود که سرشو گذاشت روی بالشت و همونجور صاف خوابید و رفت که گیر کنه توی سینه کشی. یهو دیدم مامان از سر جاش بلند شد و آروم به من گفت بیا. مامان رفت سمت آشپزخونه و منم دنبالش راه افتادم. مامان رفت سر یخچال. واسه فردا قصد داشتیم ساندویچ آماده ببریم تا الکی بند و بساط برنج و خورشت رو همرامون بر نداریم ببریم. از شبش مامان آماده ساندویچ‌ها رو آماده کرده بود. مامان یه ساندویچ رو از یخچال آورد و آروم گفت

مامان: اینجا بهترین جا بود و ما خبر نداشتیم. اینجا خیلی خوبه. قشنگ میشه بکنیم که حسابی کیرت رو میخوام. این ساندویچم باسه اگه یه موقع کسی اومد بگیم دوتامون گشنمون بود و اومدیم غذا بخوریم.
من: مامان ول کن سر جدت. من الان از استرس شاشم گرفته.
مامان: چی چی رو ول کنم. تا لب ارضا بردیم و ولم کردی. مگه من آروم میشم؟

یهو نگام افتاد به سینه‌هاش که همینجور بیرون بود

من: مامان بابا اینا رو ندید؟
مامان: نخیر زود بیهوش شد. زود باش تو رو خدا یکم ممیامو بخور که دوباره گر بگیره تنم. بعد بکنم.

انگار چاره نبود. اما تنم یخ زده بود و دستام می‌لرزید. جلوش وایسادم و کمرم رو خم کردم. سینه چپش رو با دستم گرفتم و فشار دادم و شروع کردم به خوردنش. مامان هم دستمو گرفت و گذاشت روی اون یکی ممش و باهم شروع کردیم فشار دادنش

مامان: جوووون. بخور پستون مامانو. بخور که مامانت امشب دیوونه شده. کون مامان رو بمال. دست بکن تو شرتم. جوووون. بخور

دستمو گذاشتم روی کونش از روی شلوار و داشتم می‌مالیدم که مامان گفت دست بکنم توی شرتش. منم کردم و کپل لخت کونش رو چنگ زدم.

مامان: اوووففف شاهینم. کیر میخوام. زودتر بکن مامانو که دیگه طاقت ندارم.
من: ای جونم. قربون این حشری شدنت بشم من
مامان: از پشت بگیرم بکن توی کصم که راحت‌تر باشی و اگه کسی اومد بگیم یه چی از کابینت بالایی می‌خواستم قدم نرسید تو داری کمکم میکنی
من: دیگه خودت واسمون امشب بریدی و دوختی. ما فقط اطاعت امر میکنیم

مامان رفت سمت یخچال و در یخچال رو باز کرد تا نور یخچال باعث بشه ببینیم همو. بعد دستاشو گذاشت روی سقف یخچال و کون خوشگل و کوچولوش رو واسم قمبل کرد.

مامان: جووون. سرمای یخچال نوک ممه‌اتمو سفت‌تر میکنه.

کونشو که دیدم ترس و همه چیز رو بیخیال شدم. رفتم پشت سرش و با کف دستم کپل کونش رو محکم گرفتم و فشارش دادم.

من: جووون. کون خودمه فقط
مامان: آره که مال خودته.

یه دفه یادم به کاندومای خاردار افتاد. من که تا اینجا با مامان اومده بودم. بزار دیگه قشنگ دیوونه بازی رو به اوجش برسونم.

من: مامان!!!!
مامان: جون مامان؟
من: من کاندوم خاردار خریدم. میزاری با اون بکنمت؟
مامان: نه اصلا. کاندوم همه لذتو میگیره. خصوصا خاردارش که کصم درد میگیره. واسه کون کردن خوبه که الان کون نه. الان فقط میخوام کص بدم به پسر گلم.
من: چشم

شلوار و شرتش رو نا روی زانوش کشیدم پایین و خودمم شلوارو شرتم رو کشیدم پایین تا زیر کونم و دم پهلوهای مامان رو گرفتم و یکم کیرمو لای کونش مالیدم. مامان حسابی کونش رو بهم فشار میداد.

من: آماده‌ای؟
مامان: اوففف چجورم.

کیرمو با دست هدایت کردم توی کصش. فشار دادم و تا ته کردمش تو. همیشه اولش خیلی خوب بود. وقتی که دهانه کصش محکم دور کیرمو میگرفت و فشار میداد. کصش تنگ و فیت کیر خودم بود. دستامو بردم زیر تاپش و شروع کردم به مایدن شکم تختش و پشت گردنش رو هم بوس میکردم. شروع کردم به تلمبه زدن توی کص مامان خوشگلم. مثل یه بچه توی بغلم خودشو فشار نیداد و آروم ناله میکرد.

من: قربون این کونت بشم که توی بغلمه
مامان: دوسش داری؟

می‌خواستم جوابش بدم که صدای بابا زه گوشم خورد که اسم من و مامان رو صدا کرد از توی سالن.

من: وای بابا صدامون میکنه
مامان: خاک تو سرم. بگش بیرون

هر جفتمون ترسیده بودیم و کصش خیلی تنگ شده بود و کیرم رو نمیزاشت در بیاد. مامان را کف دست یه ضربه زد بالای کصش و مثل اینکه شل کرد و من کشیدم بیرون. هر دومون سریع شلوار و شرت رو کشیدیم بالا.‌یه دفه بابا رو دم در آشپزخونه دیدم و تا دیدمش انگار که خود عزرائیل رو دارم زیارت میکنم. ول شدم افتادم کف آشپزخونه و بیهوش شدم و دیگه هیچی یادم نیومد. وقتی چشمامو باز کردم دیدم کف آشپزخونه خوابیدم و سرمم توی بغل مامانه و بابا داره روم آب می‌پاشه. خاله هم با عصاش مثل دربان جهنم دم در آشپزخونه بود.

بابا: خوبی شاهین؟
من: آره.

مامان درجا ساندویچ رو گرفت جلوی چشمم و گفت بیا بخور عزیزم. خب چرا شام کم خوردی که قند خونت بیوفته؟

دست مامان زیر کتفم بود و کتفم رو دو بار فشار داد که یعنی حواسم باشه سوتی ندن.

من: وای معدم. خیلی گشنمه.

زود ساندویچ رو گرفتم و از مامان و شروع کردم به گازد زدن. خاله رو یه لحظه دیدم که انگار دزد گرفته و با حالت مسکوکی داشت نگاه به من و مامان میکرد.

بابا: خوبی شاهین؟
من: آره بابا. چند وقت پیشم توی دانشگاه سرم گیج رفت از گشنگی. نباید معدم رو خالی خیلی بزارم.
بابا: خب چرا شام نخوردی خیلی بابا جان؟
من: میدونید که من کوکو سبزی خیلی دوست ندارم.
بابا: خب قشنگ بشین همینجا بخور. بلند نشیا. دوتا هم بخور. سارا حتما باید بعد عید اینو یه دکتر معده و گوارش ببریم.
مامان: آره حتما.

بابا یکم نشست وبعد رفت بره دستشویی.

خاله: سارا یه لحظه بیا
مامان: خوبی شاهین؟
من: اهوم

مامان بلند شد رفت پشت دیوار آشپزخونه و با خاله حرف زد و من نفهمیدم چی خاله بهش گفت. وای واقعا انقدر بهم استرس وارد شده بود داشتم دولپی میخوردم. ضعف کرده بودم. بعد که خوردم رفتیم بگیریم بخوابیم. مامان اخماش بعد از حرف زدن با خاله رفته بود توی هم. دیگه اصلا سمت من نیومد. موقع خوابیدم نگاش کردم. اون فقط برام یه بای بای فرستاد و به سمت بابا و پشت به من خوابید. هوا هم سرد بود و پتو رو کشید روی خودش که من از دیدن کونشم محروم شدم.
یکم به پتوش و قسمت کونش نگاک کردم و توی این فکر بودم که نگه خاله چی بهش گفت؟ نکنه فهمیده باشه؟ که نفهیدم چجوری خوابم برد. صبح ساعت 7 پاشدیم و به راه افتادیم و من هی به بابا میگفتم از کجا و چه سمتی برو. خاله واسه خاطر پاش نشست جلو و من و مامان عقب بودیم. اولش مامان اخماشو توی هم کرده بود و نگاه به پنجره میکرد. اوففف لعنتی جدی بودن و اخماشم دلمو می‌ریخت پایین. من پشت سر خاله بودم و مامان پشت سر بابا. اولش گفتم بزار یکم خودش یخش باز بشه. دیدم نه. فرق نکرد. بابا هم صدای آهنگ ستار رو برده بود بالا حسابی. آروم زدم به رون پای مامان. مامان برگشت و نگام کرد. یواش گفتمش

من: چیه؟
مامان: هیچی؟
من: خب بگو.

یهو بی مقدمه و دستمو گرفت و برد لای پاش و گذاشت روی کصش از روی ساپورتش. من اصلا خوشکم زد. دوباره داشتم از ترس بیهوش میشدم. زه سختی نفس میکشیدم. فقط ناخودآگاه چسم رفت سمت سر بابا. حیف که چسماشو نمیشد ببینم. بعدم سریع به آینه بغل خاله نگاه کردم. دیدم زنیکه گامبالو سرشو تکیه داده به پشتی صندلی و خوابه. البته عینک آفتابی داشت. امیدوار بودم از زیر عینک چشماش باز نباشه و منو ببینه از آینه. ولی خب می‌دونستم عادت به صبح زود پاشدن نداره. مامان با انگشت زد روی دستم. برگشتم و نگاش کردم. با لب خونی بیشتر بهم گفت

مامان: بمالم.

با ابرو بهش گفتم نه. مامان محکم دستشو فشار داد روی دستم و دستمو شروع کرد به مالوندن روی کصش. وای که چقدرم داغ بود.

بابا: جاده قشنگیه.
من: آره

سرمو یواش بردم سمت مامان و گفتم مامان نکن.
مامان: هیسسسس. کارتو بکن
بابا: حالت بهتره شاهین؟
من: آره بابا. دیشب فقط گشنم بود. هیم با مامان حرف زدیم گلوم خشک شد و گشنه‌تر شدم.
بابا: ولی سارا حتما باید یه دکتر گوارش ببریمش.
مامان: آره.
بابا: چرا ساکتی سارا. از بس دیشب دیر خوابیدی کسلی هنوز

یه دفه مامان در حال جواب دادن به بابا که بود انگشتش رو برد نزدیک کش ساپورت و کشیدش و دست منو گرفت و کردش توی ساپورتش. وای جان شورتم نداشت. هنون لحظه یه بالشت کنار مامان بود روی صندلی عقب و برش داشت گذاشتش روی پاش که ماسکه کنه لای پاش رو از توی آینه جلو.

مامان: نه ولی بعدش خوب خوابیدم. خوابم نمیاد. دارم نگاه جاده میکنم.

کسی هم شکر خدا محل به خانم چسی خالم نمیزاشت. اونم بی حرکت کلش رو گذاشته بود. تا انگشتم به لای کص مامان خورد حالش خراب شد و سرشو برد بالا و یه دفه یه سرفه الکی کرد که جلوگیری از صدای آهش کنه. سرمو بردم نزدیکش.

من: مامان بیخیال
مامان: ساکت

دست راستشو آورد و یهو بی هوا گذاشت روی کیرم از روی شلوار کتانم. من اصلا شق نکرده بودم. فضای ترسناکی بود واقعا. خصوصا خاله که نمیدونستم خوابه یا بیداره و داره ما رو نگاه میکنه. نقشم بلد نبودم بازی کنم که خودم رو بزنم به بیهوشی. نمیدونم مامان چش بود اصلا از دیشب تاحالا. تا خودمو خودشو بگا نده ول نمیکنه. فقط شانسی که داشتم این بود که دیگه داشتیم می‌رسیدیم.

من: بابا اون دو راهی که رسیدی برو سمت راست همون اولشه.

واسه خودمم جالب بود که این حرف رو به بابا وقتی زدم که انگشتم توی کص زنش بود. حس ترس در کنار کمی هیجان. رسیدیم و من سریع دستمو از توی ساپورت مامان در آوردم و خاله هم بیدار کرد بابا و همه پیاده شدیم و یکم گشتیم. عجب طبیعت زیبایی بود. دو سه تا ماشینم بودن که زود باهاشون آشنا شدیم و شروع کردیم باهاشون وسطی بازی کردن. بعد بازی چادر زدیم. ناهارم خوردیم و یکم گپ زدیم. خاله همیشه عادت داشت ناهار هنوز توی گلوش بود چرتش میگرفت. گرفت دراز کشید. یکمم بابا با من حرف زد و اونم رفت توی چرت. قبلش مامان بهش گفت من و شاهین یکم میریم بگردیم اینورا. تا اینا رفتن توی خواب مامان گفت پاشو. منم پاشدم و باهاش رفتیم سمت ماشین. مامان یه زیر انداز و منم کوله پستیم رو واسه رد گم کنی زدم به دوش. چون می‌دونستم قصد این مامان حشری من چیه. زدیم به راه.

مامان: تا میشه ازشون دور شیم.
من: چشم. حالا نیگی دیشب خاله چی بهت گفت که ریختی بهم؟
مامان: فکر کنم کار ما رو فهمیده. گفت سارا باز کجای بدنت رو نشون بچت دادی از کف رفته؟
من: خب. تو چی گفتیش؟
مامان: گفتمش تو بچه نداری نه عشق بین مادر و پسر رو حسودی کن بهش نه چرت و پرت بگو. خلاصه پیچوندمش. ولش کن ناراحتش نباش
من: من که نیسنم. تو ناراحت شده بودی
مامان: آخه این آدم حسودیه. از بچگیش. هر کاری میکنه رابطه ما رو خراب کنه.
من: نه مامان جون. بد به دلت راه نده.

یکم سکوت کردیم و فقط به راهمون ادامه می‌دادیم. یه دفه مامان دوباره بحث رو شروع کرد.

مامان: شاهینم. شرمندتم واسه دیشب. میدونم خیلی اذیت شدی از دست من.
من: دروغ چرا قلبم اومد توی دهنم. ولی مامان جون وقتی حشری میشی خیلی خوشگل و جذاب میشی.

مامان اومد دستمو گرفت و گفت قربونت بشم. دیشب واقعا خیلی کیرتو می‌خواستم. چرا یهو بیهوش شدی؟ اصلا واقعی بود یا کیک بود؟
خندیدم و دستش رو بوس کردم و گفتم واقعی بود مامان. تا بابا رو دیدم و این فکر اومد توی سرم که داشتم با زنش چه عشقبازی میکردم نمیدونم خجالت کشیدم ، ضعف کردم ، نمیدونم ولی بیهوش شدم
مامان: من شرمندم. همش تقصیر من بود. ولی.....
من: ولی چی؟
مامان: خیلی حال داد پیش بابات باهام ور رفتی و منو کردی. تا لب ارضا شدن پیش رفتم. یه ارضای وحشتناک. ولی حیف نشد.
من: حالا ولی یه بار خونه وقتی بابا بود میکنمت. ولی توی ماشین امروز خیلی دیوونه کننده بود. خصوصا خاله از توی آینه بغل نمیدونم خواب بود یا بیدار.
مامان: خالتو ول کن. ولی جووون. بابات جلوم نشسته بود و تو دستت توی کجاهام بود.

وایسادم و کشیدمش سمتم و لبمو محکم گذاشتم توی لبش. مامان زیر اندتز که دستش بود رو انداخت و دستاشو محکم دورم حلقه کرد و بهم لب داد. دست روی کونش کشیدم. مامان کوله پشتیمو از دوشتم پایین انداخت. دست کرد پلیورم رو از تنم در آورد. حالا من و مامان وسط درختا داشتیم از هم لب می‌گرفتیم و منم بالا تنم توسط مامان لخت شده بود. مامان لبشو جدا کرد

مامان: همینجا خوبه. از همه چی به اندازه کافی دور شدیم.
من: یعنی اینجا باهم.....
مامان: آره. همینجا
من: یه موقع کسی میادا
مامان: نمیاد. مطمئن باش

مامان از بغلم جدا شد و زیر انداز رو برداشت و رفت یه گوشه پشت چندتا درخت پهنش کرد. من هنوز هنگ بودم. اما با صدا زدن اسمم توسط مامان ، کوله پشتی و پلیورم رو از روی زمین جمع کردم و رفتم پیش مامان. مامان مانتوشو که مانتوی کوتاهی بود رو از تنش در آورد. یه ساپورت مشکی تنگ و یه رکابی مشکی تنش بود فقط. خوابید روی زیر انداز.

مامان: خشک نشو. بیا بخواب پیش مامان.

یکم باد سرد میومد.

مامان: وایسا وایسا. نخوتب. قبلش پلیورت رو تنت کن. نمیشه لخت کامل شیم. هم یه موقع اگه کسی بیاد بشه زود جمع و جور کرد هم که باد سرد میاد سرما میخوری.

منم زود تنم کردم و خوابیدم کنارش

من: اگه کسی اومد چی؟
مامان: نمیاد. الان اینجا خیلی پرته. بعدم این اصلا باید حق طبیعی هر مادر و پسری باشه. به کسیم مربوط نیست.

من و مامان جفتمون به پهلو خوابیده بودیم و سمت همدیگه بودیم. مامان یهو سر منو گرفت و چسبوند وسط تخت سینش از یقه تاپش. صورتم بین خط سینش گیر کرد. وای چه بوی خوبی میداد مامان.

مامان: انقدر استرس نگیر. حالا فوقشم کسی ببینه. از نظر مامانت که کار خلافی نمیکنیم. خودم میگمش دلمون میخاد تو هم هیچ گهی نمیتونی بخوری. حتی اگه بابات باشه. تا این مامانو داری غم نخور.

مامان که اینا رو میگفت ، دست کرد و پستون چپش که بالا قرار داشت رو از توی سیتینش انداخت بیرون و از یقه تاپش دادش بیرون. سر منو از خودش فاصله داد. با دستش سینش رو گرفت و کردش توی دهنم.

مامان: بخورش. بخور عزیز دلم. آروم شو.

واقعا هم مامان آرومم کرد. من آروم آروم نوک کوچولوی سینش رو مک زدم. واقعا داشتم آروم میشدم. امه اضطرابم از بین رفت. حسابی ریلکس شدم. دست راستمو گذاشتم روی کمرش و نوازشش کردم.

مامان: دستتو ببر زیر تاپم. کمر لختم رو نوازش کن.

دستمو بردم زیر تاپش. مامان و به خودم محکم چسبوندم. دست مامان رو حس کردم که داره کمربند شلوارم رو باز میکنه و بعدم زیپ جلوی شلوارم رو کشید پایین. بعدش شرتم رو گرفتن کشید پایین و کیرم رو در آورد. شرتم رو زیر کیرم و روی تخمام جمعش کرد. بعدش دستش رو آورد و گذاشت روی صورتم و نوازشم کرد که دارم سینشو آروم مک میزنم. محکم به خودش چسبوندم و یواش یواش به کمر صاف شد. منم روش قرار گرفتم. سرمو بلند کرد. چشم تو چشم شدیم. اون ممی دیگش رو هم از تاپش انداخت بیرون و اون یکی رو کرد توی دهنم.

مامان: کامل رکی مامان بخواب. خوب سینه‌های مامان رو بخور عزیزم.

حسابی آروم شده بودم. خودم دوتا ممیش رو چسبوندم به هم و یکم سرمو بردم لاشون و عمیق بو کردم. بوی دیوانه واری بود. صدای جیک جیک پرنده‌ها انگار بهشت کرده بود اونجا رو و من و مامان تک و تنها توی این بهشت مشغول عشقبازی بودیم. سرمو بلند کردم و یکمو خودم رو روی مامان کشیدم بالا و لبمو گذاشتم روی لبش. مامان دستاشو کرد توی موهام و بهم یه لب عمیق و توپی رو داد.

مامان: حالا آماده‌ای مامان رو جوری بکنی که زیرت بگا بره؟ آروم شدی عشق مامان؟
من: آره مان خوشگلم. آغوشت آرامبخشه.
مامان: آی قربونت بشم. یکم از روم بلند شو و ساپورتم رو تا زیر کونم بیار پایین. شرتم ندارم.
من: آی جوووون. شرتت رو موش خورده مامان؟
مامان: واسه عشق خودم نپوشیدم.

از روش اومدم کنارش و ساپورتش رو تا زیر کونش یکم پایین تر کشیدمش پایین. شلوار و شرت خودمم درست کردم و با کیرم که نهایت شقی خودش بود روی مامان خوابیدم. کامل روش قرار گرفتم. مامان یکم لای پاشو بیشتر باز کرد. با دستم کیرمو تنظیم کردم روی کصش. توی چشمای خمار و خوشگلش خیره شدم و کیرمو فشار دادم توی کصش.

مامان: اوعفففف. محکم لکوبش تا ته کص مامانی

محکم لبشو چسبوند به لبم تا توی دهنم آه و اوف کنه. منم محکم کیرمو کوبیدم تا ته کص داغ و خیسش. مامان دستاشو دور کمرم حلقه کرد و منو سفت به خودش چسبوند. شروع کردم محکم تلمبه زدن. کمرم مثل فنر بالا پایین میشد. آروم آروم میکردمش ولی عمیق و محکم می‌کوبیدم توی کصش. لبم رو از لبش جدا کردم و سرمو گذاشتم کنار سرش. صورتم به صورت نازش برخورد میکرد. یه بوسه زدم لپشو. دستمو بردم سمت سینش و سینش رو توی دستم گرفتم. یه آه بلندی کشید که فک کنم از دستش در رفت.

مامان: داره کصم منفجر میشه عشقم. محکم بکن مامانت رو. داره آبش میاد واسه .....واسه پسرششش

من: جووون. قرلون آب کصت بشم مامان خوشگلم

گردنش رو بوسیدم. مامان به شدت کمرمو به خودش فشار میداد. تنش احساس کردم داره می‌لرزه. لبش رو گاز میگرفت تا صداش در نیاد.

مامان: لب....لبمو بخور

محکم لبمو گذاشتم توی لبش و مکش زدم. توی دهنم آه و اوف خفه‌ای میکرد. از شدت لذتلبمو گاز گرفت که حال بیشتری بهم داد و ارضا شد. منم نزدیک بودم. امیدوار بودم قبول کنه به آرزوم برسم و بپاشم توی کصش.

من: مامان داره میاد. میزاری بریزم توی کصت؟
مامان: آره. آره. همشو بده به کصم که گاییدش

محکم سینش رو فشار دادم و آبم پاشید توی کصش. چه حسی بود کیرم توی کصش نبض زد.

مامان: جووون. چه داغه. قشنگ پاشید تا اون ته ته‌های کصم.

محکم لبمو گذاستم روی لبش و مثل قحطی زده‌ها فقط لبش رو مک میزدم. دیگه از تکون دادن کیرم توی کصش دست برداشتم. اما همچنان توی کصش نبض میزد کیرم. لبای من که درد گرفته بود. یه بویه زدم روی لبش و توی چشاش خیره شدم.

من: مرسی مامان که گذاشتی بریزم توی کصت.
مامان: وای خیلی خوب بود. آغوشت خود آرامش محضه. چقدر اینجوری دوست دارم کص بدم بهت که روم خوابیدی.

دوباره یه بوسه زدم روی لبش

من: عاشقتم. عاشق این حشری بودناتم.
مامان: دیشب خودمم دلم میخواست بریزی توی کصم. واسه همین که نشد قرص اورژانسی گذاشتم توی کولت. پاشو زود بهم بده.

یه بوسه دیگه زدمش و پاشدم و قرص و یه شیشه آبش دادم از کولم. خودم شیشه آب رو گذاشتم دهنش و آروم بهش آب دادم و قرص رو خورد. بعد لبم رو گذاشتم توی لبش و آب روی لبش رو خوردم. مامان نگام کرد

مامان: دوس داشتی با کاندوم خاردار بکنی کصم رو؟
من: نه. نمیدونستم کصت رو اذیت میکنه. اینو خریدم واسه عید. اما ببخشید نمیدونستم دروت می‌گیره.
مامان: من کلا از کاندوم توی کصم بدم میاد. حسش رو می‌گیره. اما خاردار واسه کون خیلی خوبه. میخوام الان به یه دونه پسرم کونم بدم وسط این دار و درخت.
من: اوففف جووون. اول بده کون خوشگلتو بخورم.
مامان: جونم.

مامان رو پهلو و پشت به خودم خوابوندم. لای کونشو باز کردم و با سر رفتم لاش. زبون ردم به سوراخش

مامان: آههه. جونم. بخور کون مامان رو.

لاشو باز کردم و مثل وحشیا محکم لبم رو چسبوندم به سوراخ کونش و محکم مکش زدم. مامان حسابی برام قمبل کرده بود. پشتش خوابیدم. بسته کاندوم رو صبح قبل حرکت گذاسته بودم توی کولم. ‌گفتم شاید واسه کردن کونش فرجی شد. نمیدونستم زود به آرزوم میرسم. یه کاندوم در اوردم و کشیدم سر کیرم.

مامان: فقط یکم آروم تر همیشه بکنم.
چن: چشم. روان کننده هم آوردم. اول چربش میکنم کونت رو

با روان کننده قسنگ چربش کردم و کیرمو گذاشتم سر سوراخ کونش.

من: حاظری
مامان: چجورم

آروم فشار دادم و کیرم رو کردم تو. کونش دیگه فیت کیرم شده بود.

مامان: اوفففف. خار کاندومم خارای قدیم. چقور پیزوریه. محکم بکنم پس.

دستمو آوردم جلوش و گذاستمش روی کصش. شروع کردم به تلمبه زدن با سرعت متوسط. همزمان کصشم می‌مالیدم. مامان پاهاشو بهم فشاد میداد تا دستم قشنگ بمون لای کصش. با انگشت حسابی کصشو انگشت میکردم. از تلمبه‌هام حسابی دوتا پستون مامان می‌لرزید. مامان خودش داشت با انگشت چوچولشو محکم می‌مالید.

مامان: آه عشق مامان. دوباره دارم توی بغلت ارضا میشم
من: جووون. فدای اومدن آب کصت بشم.
مامان: آههههه. آههههه محکم بکنم. خاراش خار نیست.
من: ولی کون تو عجب کونیه. عاشقشم
مامان: تند کص مامانو انگشت کن. این کص.....کص خودته.
من: اوففف مامان
مامان: جونم. جووون مامان. بگا مامانو

همون لحظه موبایل مامان که کنارش بود زنگ خورد. من دست از تلمبه زدن کشیدم و کیرم رو توی کونش ثابت نگه داشتم.

مامان: باباته. میخوام باااش حرف بزنم. تو هم آروم منو بکن.
من: مامان نه.
مامان: میگم منو بکن. تو رو خدا. خیلی حال میده.

مامان فرصت حرف زدن و تصمیم رو بهم نداد. تماس رو برقرار کرد. دوباره ترس منو گرفت. مامان گوشی رو گذاشت زیر گوشش و دستش رو گذاشت روی دستم توی کصش و شروع کرد به تکون دادن دستم توی کصش.

مامان: الو سلام چطوری؟

من صدای بابا رو میشنیدم.

بابا: سلام. خوبم. کجا هستید؟
مامان: اومدیم پرتغال چینی. کلی سر درختا هست که نکندن. الان میایم.
بابا: باشه مراقب باشید.

من کیرم توی کونش ثابت بود. فقط انگشتم اونم به زور دست مامان توی کصش داشت می‌چرخید. مامان دستشو آورد عقب و یکی زد به رون پام که یعنی بکنمش. خدایا چه کتر کنم. خیلی ترسیده بودم صدای مامان در نیاد. ولی خودمم در کمال اضطراب حشدی شده بودم که دارم مامانو وقتی داره با بابا حرف میزنه از کون میکنم. پس شروع کردم تلبمه زدن و یکمم از دستم در رفت محکم زدم

مامان: آییییی
بابا: چته؟
مامان: هیچچچی. نزدیک بود پام پیچ بخوره بیوفتم.
بابا: سارا میگم یه چیزی بگم ناراحت نمیشی؟
مامان: نه نه

من یکم زیاده دیگه خوشم اومده بود. کم کم داشت اضطرابم به کل یادم میرفت. یکم انگشتم رو محکم تکون دادم توی کصش و همچین خوب داشتم به کصش حال میدادم و یادم رفته بود که مامان گفت به ارضا شدن نزدیکه. تن مامان لرزید و دیدم دستش رو کرد توی دهنش و دستش رو گاز گرفت که صدای آهش در نیاد.

بابا: نباید خواهرتو میاوردیم. الان بیست دقیقن همینجور داره غر میزنه.

مامان توان حرف زدن نداشت. گوشی رو از خودش دور کرد که صدای تفس نفس زدنش شنیده نشه. از طرفی منم داشتم توی کونش تلمره میزدم و منم این شدت هیجان باعث شده بود آبم در حال اومدن باشه. منم نفس نفس میزدم. یکم سرعت دادم و توی کاندومه و توی کون تنگ و کوچولوی مامان ابم اومد
بابا انگار چند بار صدا زده بود سارا سارا

مامان گوشی رو نزدیکش کرد.

مامتن: الو الو. صدا نمیاد. ولی فک کنم فهمیدم چی گفتی. آره درست نیگی حق با توئه. شرمندم. من انگشتم رو از کصش در آوروم و دستمو گذاشتم روی سینش و فشارش دادم. مامان گوشی رو قطع کرد و یه آه بلندی کشید با لمس پستونش. با اینکه آبم اومده بود ولی همینجور تلمبه میزدم. انگار هنوز باید ارضا میشدم.

مامان: آره. آره بکن. بکن بازم پستونم رو فشار بده

حالا خود مامان داشت با کصش ور میرفت و خیلی زود دوباره جفتمون ارضا شدیم. انگار باقی مونده دفه دوم بود. زود از کونش کشیدم بیرون و کاندوم رو از کیرم در اوروم و انداختمش یه ور. دوتامون بیحال شده بودیم. یکم بوسش کردم

مامان: چه لذتی از دادن به پسرت بیشتره؟ وای چه حالی داد. برای چند روز اگه ندم تامین تامینم.
من: ای قربونت بشم. مامان گل خودمی.
مامان: پاشو تا من جمع و جور میکنم یه چندتا پرتغال بکن از درختا.
من: چشم. ولی اول یکم بهم از این ممی‌های خوشمزت بده بخورم تا جون بگیرم

یکم کهونه حسابی ممیاشو مک زدم و خوردمسون. عاشقشون بودم. خیلی گوگولی بودن. پاشدم همینکارو کردم. حین چیدن

من: مامان یه دفه باید از سکسمون فیلم بگیریم. مثل خودت و بابا بود اون شب اول رابطمون توی مسافرخونه که داشتی نگاش میکردی. تا وقتایی که ازت دورم فقط با دیدن بدنت جق بزنم. دیگه نمیخوام بدن هیچ زنی جز تو رو ببینم.
مامان: آقای آمو جقی ولی یه دوس دخترم کنار من داشته باشی خوبه.
من: نه اصلا.
مامان: من دیگه سنم داره میره بالا
من: اصلا اینطور نیست. تو عین یه دختر بچه هاتی
مامان: ولی با دقت بیشتری به دخترای دانشگاه نگاه کن. جون من بکن.

من سکوت کردم. چندتا پرتغال چیدیم و جمع و جور کردیم و برگشتیم. از دیشبش تاحالا درسته کلی اضطراب داشت ولی بهترین سکسام با مامان بود.

مامان: وای چه حالی داد با بابات حرف میزدم داشتی میکردیم
من: وای خیلی خطری بود ولی آره حال زیادی داد.
مامان: باید قول بدی توی سفرنون هر وقت که وقت شد بکنیم.
من: چشم. تو هم قول بده توی ماشین باهم ور بریم
مامان: عه؟ یادت رفته دیشب قبصه روح شدی بیهوش شدی

جفتمون زدیم زیر خنده.

مامان: قول

پایان

دوستان داستان بعدی فتیشی هست به نام ((اژدها)) که سعی میکنم در ایام عید بزارمش. ولی اگه وقت نکردم شرمنده. دو نفرم توی تلگرام ازم پرسیدن که داستان (به خاطر ماموریت) چی شد ، اول که لطفا توی کانالی که درباره فیلمه این سوالات رو نکنید. دوم هم چشم. اونم به وقتش

ایام به کام
     
  
مرد

 
SH_F
سلام سال نو شما مبارک آرزوی بهترینها رو برات دارم
داستان عااالی بود ،، همون حق طبیعی اول هم برام بی نظیر و جذاب بود ،این قسمت که بهتر از اولی ، مخصوصا قسمت داخل آشپزخونه و توباغ درحال مکالمه با پدرش بی نظیر هیجانی و تحریک کننده بود ، مثل همیشه لذت بردم ، کلا از اینکه مامانه حشری و پایه باشه و خودش از پسرش سکس بخواد خیلی حال میکنم ، مثل همین مامان سارای داستانت،، دست مریزاد ، مانا باشی
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
سلام
داستانی که مامی رو یه نفر دیگه بکنه و پسر ببینه ، مینویسی ؟
     
  
مرد

 
SH_F
شایان جان عالی و درجه یک بود تمام خاطرات منو زنده کردی دمت گرم در حضور پدر و مخصوصا پشت تلفن عالی بود عشقی تو خیلی خیلی خوب بود
     
  
مرد

 
SH_F
سلام. عید شما هم مبارک و امیدوارم سال خوبی باشه برات.

داستان خیلی خوبی بود. خصوصا اونجاییش که سینه‌های مامان رو میخورد و آروم میشد و بعد دوباره یه اتفاقی می‌افتاد.
چه جالب. در قسمت اول مامانه و پسره اسمی نداشتن
اما اینجا اسم دار شدن و چقدر بهتر از قسمت قبل شده بود.

بی صبرانه متتظر داستان فتیشی اژدها هستم
     
  

 
SH_F
سلام شایان جان. ممنونم که بازم برامون نوشتی. این داستانم همه چی داشت، هیجان و سکس از جلو و عقب و ریختن تو کس و... دمت گرم.
     
  
مرد

 
سلام بچه ها
دیدم اینجا خیلی سوت و کور شد ،دلم گرفت ، گفتم یه پیام جدبد بزارم شاید موتورش روشن بشه😊😊
ظاهرا همگی منتظر داستان جدید شایان عزیز هستن ، امیدوارم با یه داستان تووپ مثل همیشه بازم بترکونه ،، دوستان حرفی ، حدیثی ، مطلبی بزارین توروخدا تا داستان شایان بیاد ، دلمون گرفت 😃😃😃🖐🖐🖐
     
  

 
tooopoooli
اره واقعا کف کردیم! من که روزی دو سه بار چک میکنم ببینم داستان جدید اومده یا نه. دیگه نمیتونم برای داستان جدید شایان جان صبر کنم! کاش دوستمون Sinatra هم باز دست به قلم میشدن و برامون می نوشتن.
     
  
زن

 
بسیار داستان زیبایی بود ، ممنون از شما
     
  
صفحه  صفحه 147 از 149:  « پیشین  1  ...  146  147  148  149  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA