انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 20 از 149:  « پیشین  1  ...  19  20  21  ...  148  149  پسین »

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم


مرد

 
دلم برای بابا فیروزم می سوخت مامان آنیتا حالشو گرفته بود . ازش توقعات بیجا داشت . لباس و کفش و کیف و کلاه و ماشین و خونه .. وطوری شده بود که بابا فیروز مجبور به کلاه برداری و مال مردم خوری شده بود . حالا کاری ندارم به این که چطور خورد و چاپید و کارش چی بود . سیصد چهار صد میلیون پول مردمو بالا کشید و همه رو هم داد دست مامان . این آپارتمانی رو هم که داشتیم به اسم مامان بود و تا اونجایی که می دونستم مامان این پولها رو تو بانک نذاشته بود . بگذریم بابای من که تازه پنجاه سالش شده بود و دوازده سال از مامانم بزرگتر بود متواری شده بود ومن که تازه از خدمت بر گشته بودم تو یه فروشگاه لوازم بهداشتی آرایشی که اونم به اسم مامان بود کار می کردم . یعنی اداره اش می کردم خواهرم آزیتا که یه سال ازم بزرگتر بود ازدواج کرده رفته بود شهرستان و من و مامان دیگه تنها شده بودیم . نمی دونم چرا اون غصه بابا رو نمی خورد . به جای این که ناراحت باشه شوهرش بالا سرش نیست روز به روز بیشتر به خودش می رسید . میکاپ های درست و حسابی تری رو سر و صورتش پیاده می کرد . لباسای فانتزی تری می پوشید . توصحبتاش با مردای غریب و آشنا بی پروا تر شده بود . روز به روز خوشگل تر و جوون تر نشون می داد . خیلی جوون بود که ازدواج کرده بود . پونزده شونزده سالشم نمی شد . اوایل از این که این وضع براش پیش اومده و دیگه بابا بالا سرش نیست خیلی ناراحت بودم ولی وقتی که دیدم اون عین خیالش نیست منم بیخیال شدم . مامان آنیتای من مثل اسمش خوشگل بود . چشاش به رنگ سبز وموهاش بلوند بود . عادت داشت خیلی راحت تو خونه بگرده یعنی براش فرقی نمی کرد نیمه سکس باشه یا پوشیده . به خودش سخت نمی گرفت . یه روز که فکر می کردم اون خونه نیست برای یه ساعتی دوست دخترمو آوردم خونه تا یه حالی بکنم که با اخم و تخم اون روبرو شدم و حالم گرفته شد .. مامان شب و روز یا تو حموم بود یا جلو آینه . هرچی هم ازش راجع به پدر سوال می کردم جواب درست و حسابی نمی داد . پدر منو خیلی دوست داشت . ما زندگی خوبی داشتیم . انتظارات مامان خیلی زیاد بود . دوستاشو می دید و زندگی اونارو و چشم و هم چشمیهاش کار دستش داده بود . مدتی قبل از این که این جریانات پیش بیاد یه بار به خواهرم که از پدرم دفاع می کرد توپید و گفت بیا ببین الان زنا بیشترشون یکی دو تا دوست پسر واسه تفریح و سر گرمی خودشون دارن و شوهره هم جیکشون در نمیاد حالا ما یه زن جوون و خوشگل که خودمونو اسیر یه نفر دوازده سال بزرگتر از خودمون کردیم و بهش وفادار هم هستیم حق نداریم یه زندگی راحت تر داشته باشیم ؟/؟ خواهرم از دست کارای اون زود رفت به خونه بخت و منو اسیر کرد . من موندم و ریخت و پاشای مامان .-مامان واسه چی نذاشتی با دوست دخترم حرف بزنم ؟/؟-حرف می خواستی بزنی یا ....؟/؟ -مامان چرا تو این قدر بد خیالی -من نمی خوام تو خونه من این کثافت بازیها انجام شه . خوش ندارم این قدمهای کج تو زندگی ما بر داشته شه ... وقتی اونو با سی و هشت سال سن می دیدم که اجازه مانور به یک جوون بیست و یک ساله رو نمیده عصبی می شدم . مجبور بودم باهاش بسازم . تو خونه ای بودم که به اسم اون بود . سوار ماشینی می شدم که مال اون بود . تو خونه اون زندگی می کردم . مثل دخترایی که جاذبه جنسی قوی دارن با لباسای بدن نمایی که هیچم تحریکم نمی کرد و مثل بعضی داستانهای وبلاگ امیر سکسی که پسرارو عاشق گاییدن مادرشون می کردهیچ حشری در من به وجود نمی آورد پیش من خود نمایی می کرد . یه روز صبح قبل از این که برم سر کار دیدم جلو آینه نشسته و با لب و ابرو و صورت و موهای سرش ور میره .اونی که عادت داشت تا لنگ ظهر بگیره بخوابه ساعت 7 صبح بیداربود . شب قبل هم یه سری صحبتهای عجیب و غریب و بگو بخند هایی داشت که نشون می داد باید با یه پسر در حال صحبت باشه . این که کوس مامان خارش گرفته و داره به بابا خیانت می کنه حالم گرفته شده بود . نیمساعت تمام داشت با جفت لباش روزشو تنظیم می کرد و یه ده دقیقه ای هم کونشو گرفته بود طرف آینه تمام قد و طوری کونشو با دو سه تا از شلوار هاش بررسی می کرد تا اونی رو که بیشتر مورد قبواشه پاش کنه .. دیگه داشت حوصله ام سر میومد از خونه اومدم بیرون و گفتم امروز باید کشیک بکشم و ببینم چه خبره . رفتم تو راه پله بین طبقه چهارم و پنجم . چون با اون تلفنی که مامانی صبح زود به اون بنده خدا زد حدس زدم که باید یه خبری باشه . نیمساعت بعد از خروج من دیدم یه جوون خوش تیپ سوسول گردن کلفت که فکر کنم حداقل دوسالی ازم کوچیکتر بوده وبه نظرم یکی از همسایه های طبقه پایین تر بوده باشه در خونه مارو زد و رفت داخل ... پس اون کسیه که مامان هوس کیرشو کرده . بالاخره اونم مث دوستاش شد . دوستایی که از راه به درش کردن . همونجا رو راه پله نشستم و سرمو گرفتم میون دستام . با این که خیلی از دست مادرم عصبی بودم ولی نمی تونستم ببینم یه جوجه خروس بیاد سوار مرغ مادر من بشه . باید قبل از این که کیر وارد کوس بشه برم تو خونه . به درک . میخواد عصبانی شه بذار بشه . اصلا من میرم پی کارم . سر بابام که بلا آورده . این ننگ و رسوایی رو نمی تونم تحمل کنم . در خونه رو که باز کردم بوی عطر هوس انگیز مردونه وزنونه وصدای آهنگ فضای خونه رو پر کرده بود طوری که متوجه نشدن که اومدم خونه . تو اتاق خواب کنار تخت ایستاده بودند و همدیگه رو بغل زده بودند . پسره اجنبی هنوز هیچیشو در نیاورده بود ولی مامان آنیتا یه لباس خواب توری بدن نمابه رنگ بدن تنش کرده بود که شورت و سوتین مشکی اون و بر جستگیهای کونشو از زیر لباس خواب به خوبی نشون می داد . مامان داشت آه می کشید و جوونه هم در حالی که دستاشو فرو برده بود زیر لباس خواب مامان اونو به خودش چسبونده و در حال بوسیدن لبهاش بود . یک آن یه یااللهی گفته و یهو مامان ترس برش داشت . دوست پسرشو پس زد و پسره هم شروع کرد به چرت و پرت گفتن -آنیتا خانوم برای آشپز خونه باید لامپای هالوژن با دوام بخرین و این اتاق هم اگه لامپ کم مصرف پر نور بذارین بهتره ولی اول باید سر کلاهشو عوض کنم که داغ نکنه نسوزه . مادر که رنگ و روشو باخته بود گفت آرش جان مگه تو سر کار نرفته بودی -چرا مامان کلید مغازه رو جا گذاشته بودم . از هردوشون متنفر بودم . به همون اندازه که دوست داشتم اون جوونه رو بگیرم زیر مشت و لگد دوست داشتم آنیتا جنده یعنی ننه جنده امو هم بزنم . ولی بر خشم خودم مسلط شده با خودم حساب کردم پسر مردم چه گناهی کرده کوس مفت گیر آورده و اگه نزنه و نکنه دیگه نمیشه اسم آدمیزاد روش گذاشت و در واقع این مادر منه که باید رعایت می کرد . اگه واسه منم پا می داد شاید مادر یکی از دوستان یا فامیلا رو که شوهرم داشت یا حتی مادر خود همین پسره رو می گاییدم . دیگه به عنوان یه مادر به آنی جون نگاه نمی کردم . با خودم گفتم بهتره کینه رو فراموش کرده خودم کیرمو تا دسته تو کوس مامانم فرو کنم که طبق مثالهای همیشگی و متداول شمعی که بر خانه رواست بر مسجد حرام است .-داداش من راضی به زحمت شما نیستم . خودم تو مدرسه رشته برق خوندم و واردم . مامان شما که خودت می دونی پسرت چه برقکار ماهریه . محترمانه عذرشو خواستم .-این چه کاری بود مامان چرا زحمت بچه مردمو زیاد می کنی ؟/؟-قرار نبود مفت و مجانی باشه -آره قرار بود یه چیزی دستی هم بدی و این متلکو وقتی بارش کردم که پسره گورشو کم کرده بود -مامان بااین وضع جلو بچه مردم ؟/؟درسته بی غل و غشی ولی تا به این حد ؟/؟-چیکار کنم خواب آلوده بودم یهو غافلگیر شدم . نمی دونستم چیکار کنم -مامان زیر گلوت هم می خواست لامپ بذاره ؟/؟-با مادرت این طور صحبت نکن -خفه شو جنده عوضی . به خاطر همین فاحشگیهات بود که بابا رو ردش کردی و همه پولاشو خونه و ماشینشو گرفتی و اونو آواره اش کردی . اشک مادر بی احساسمو که انتظار این بر خوردو ازم نداشت در آورده بودم . ثانیه به ثانیه عطش گاییدن مامان در من بیشتر می شد . فکر نمی کرد این جوری باهاش تا کنم . -فکر کردی خنگم و حالیم نیست ؟/؟-عزیزم خواب آلود بودم . فکر کردم تو درزدی -من که کلید داشتم . به خودم گفتم آرش اگه اونو مادرت حساب کنی پیش وجدانت شرمنده میشی و نمی تونی اونو بگایی . اگه فاحشه حسابش کنی اونجوری که باید بهت حال نمیده . پس باید اونو یه دوست دختر اختصاصی فرض کنم و باهاش حال کنم .-مامان یه دقیقه همین جا وایستا الان بر می گردم . رفتم اتاق بغلی و تمام لباسهامو غیر شورت در آوردم و به تن و بدنم عطر زدم تا واسه مامان جونم خودمو ردیف کرده باشم . وقتی مامان نیمه لخت پسر تقریبا لختشو دید فریادی زد و گفت این چه وضعشه -حداقل جلو غریبه که لخت نشدم . می خوام برق کشی کنم . بغلش کردم و اون خودشو کنار کشید .انداختمش رو تخت .-تکون نمی خوری وگرنه با من طرفی . این تخت ما هم از اون چوب نرادهای قوی ساخته شده فلزی هم نیست که برق آدمو بگیره . هر چند این تن و بدن ماهی نمایی که مامان جونم داره می تونه به چند تا ناحیه هم برق بده یا همه رو از دم خشک کنه . دوتایی مون رو تخت بودیم و اون از ترس تکون نمی خورد . اول به زور به لباش چسبیدم . کمی مقاومت می کرد . دستمو به زور از پشت همون لباس خواب بدن نماش به کوسش مالیدم . چشاش رفته بود تو خماری و برق هوس .-ببینم عزیزم خودت که خیلی برق داری . اگه داری خاموش میشی من الان روشنت می کنم . اونو صاف و به کمر انداختمش رو تخت . می خواستم دیوونه و اسیر کیرش کنم . شورتمو کشیدم پایین و کیرمو که هنوز جا داشت شق تر شه گرفتم تو دستم و مثل شلاق با ضربات پی در پی کوبیدم به صورت مامان و شق شقش کردم -از اونجا کیرمو ول دادم یواش یواش به طرف پایین بدن مامان . لباس خوابشو بالا نزدم . با این که کیرم از هوس داشت می ترکید ولی تحمل کردم . چون به خودم گفته بودم که گربه رو باید دم حجله بکشم . به قسمت کوس که رسیدم کیرمو از پشت لباس خواب به کوس شورت پوشیده فشار می دادم . دستامو هم به سینه هاش می مالیدم -اووووووفففففف آنیتا تو محشری تو محشری .-آرش تو منو کشتی . تو داری گناه بزرگی می کنی ولی من حریف تو و حریف تمنا و هوس و کوس و بدنم نمیشم -کیر کلفتو داری مامان ؟/؟اصلا تو فکرش بودی ؟/؟ واقعا ارزششو داشتی ؟/؟-راستش به همچه لحظه هایی فکر نمی کردم که این قدر آسون تسلیمم کنی . شاید اگه مزاحم نمی شدی نمی دونستم چه گنجی دور و برمه -پس اعتراف می کنی که می خواستی تسلیم اون جوونه بشی -به من ایراد نگیر من یه زن جوونم . پدرت داره پیر میشه . من نیاز دارم . اون دیگه اون شور و حال سابقو نداره . داره پنجاه رو هم رد می کنه -ولی اون به تو خیلی لطف کرده . به خاطر توست که فراریه -می خواست منو نگیره . معلوم نیست این پولای مردمو که بالا کشیده چیکار کرده . من که می دونستم داده به مامان ولی نمی تونستم ثابت کنم . در همین لحظه یه معجزه ای شد و یه شماره کارتی افتاد تو تلفن خونه مون . بابا بود -الو آرش حالت چطوره -سلام پدر همه خوبیم -مامانت خوبه ؟/؟-ای اونم بد نیست .-ببینم نزدیکت که نیست -نه کاری داشتی ؟/؟-می خواستم در مورد یه مسئله ای باهات صحبت کنم . از این و اون شنیدم که داره سر و گوشش می جنبه ومنو دور می زنه . حواست باشه . چهار صد میلیون چک تضمینی رو نقد ریختم تو دستش و اون همه رو قایم کرده . دروغ میگه بهت که پول ندارم و داره تو رو می فرسته سر کار . اگه تونستی پولو یواش یواش ازش بگیر وفکر کار و کاسبی باش . بانک نذار خطر ناکه . شاید یه موقع تامین اموال یا بلوکه اش کردند . اوضاع امنه ؟/؟-نه بابا طلبکارا و پلیسا همین دور و برن .. اینو به دروغ گفتم تا هوس نکنه یه سری به ما بزنه و کوس کردن منو زهر ماری کنه . مامان تمام صحبتای بابا رومی شنید و جیک نمی زد . وقتی که اون خداحافظی کرد گذاشتمش تو خماری . خودشو کشت ولی تحویلش نگرفتم -مامان تو به یه دونه پسرت رحم نمی کنی . منو از سر خودت وا می کنی تا به تفریحت برسی . پولایی که بابا بهت داده کو؟/؟منم یه سهمی ازش میخوام وگرنه از کیر خبری نیست آنیتا جون . اولا تو مادرمی و غیرتم اجازه نمیده که کسی به تو نگاه چپ کنه و از طرفی حس کردم که می تونی دوست دخترم باشی و من وقتی دوست دختر می گیرم دوست دارم اختصاصی مال خودم باشه . نمی خوام با کسی شریک باشم -من فقط مال تو میشم و هستم آرش . کوسم کونم سینه هام و تمام تن و بدنم مال تو . اصلا تا یه مدت سر کار نرو تو رختخواب تو حموم و هر جای دیگه تا دلت بخواد با هم خوش می گذرونیم . باور کن بهت خیانت نمی کنم اگه به حرفم و به من اعتماد نداری باهات میام سر کار . این کار دو تا خوبی داره . هم تو به من اعتماد می کنی و هم این که منم هوای دخترای چش درشتو دارم که از راه بدرت نکنن . چون جنس خراب اونا رو می شناسم -آنیتا تا به من پول ندی از کیر خبری نیست -تو عشق ما رو با پول می سنجی ؟/؟-این تویی که داری این کارو می کنی . پدر الان به خاطر تو آواره شده . اونو همین طور گذاشتیش تو خماری . دیدم تسلیم نمیشه که بهم پول بده . موهای سرشو از پشت کشیدم این بار خودم با شدت کیرمو فرو کردم تو دهنش و اونم با اشتها به ساک زدن خودش ادامه می داد . لباس خوابشو بالا زدم . سینه هاشو میک می زدم . دست و پاشو به زمین می زد و کیر می خواست ..-صبر کن یه کیری بهت نشون بدم که .. اونو از تخت پایین کشیدم و با طناب بستمش به ستون وسط هال . سرمو گذاشتم لای پاش و کوسشو گرفتم تو دهنم -نه نه نه نکن . من کیرتو می خوام عزیزم بده به من کیرتو وودارو ندارم مال شما دو تا بچه هاست -من گوشم به این حرفا بدهکار نیست . با انگشتام از فرق سر تا نوک پای آنی جونمو آروم آروم نوازش می کردم تا لحظه به لحظه اونو بیشتر غرق گرداب هوس کنم -آنیتا من این پول تو رو زیادش می کنم . یه مقدارشو به من بده نمیخوام حیف و میل کنم باور کن پشیمون میشی . مامان که از هوس زیاد داشت بیهوش می شد گفت باشه قبوله قبوله . خودت قول دادی که در جهت مثبت ازش استفاده کنی -مامان من نامرد نیستم -معلومه از کیرت معلومه . بازش کردم و رفت یه صد تایی واسم آورد و طنابارو از دست و پاش باز کردم . یه آهنگ عربی گذاشت و با دور تند و کند همه مدل رقص واسم انجام می داد . با همون لباس خوابش اووووووفففففف دیگه نتونستم دوام بیارم . -آنیتا آنیتا تو یه افسونگری . مال خودمی . می کشمت مامان عشق من اگه بخوای به یکی دیگه نظر داشته باشی .-آرش منم همینو ازت میخوام . بغلش کرده غرق بوسه اش کردم . امونش ندادم . از لب و صورت و زیر گلو و سینه ها و ناف و کوس و پا و هر جای تنش که در تیر رسم بود بوسیدم و مامانو واسه سوختن آماده اش کردم . شل شل شده بود . کوس خیسش دیگه داغ داغ کرده بود . اون رنگ سفید و وسوسه انگیزش به مثل یه تیکه گوشت تب دار شده بود . لبمو گذاشتم رو همون قسمت تب دارش و میکش زدم -آرش آرش جونم زود باش کوسسسسسم کوسسسسسسم تو آتیش کیرررررررت داره خاکستر میشه زود باش . مگه صد تا کمه ؟/؟بازم میخوای ؟/؟ هر چی بخوای بهت میدم . همه تن و مال و جسم و روح و هستی من مال تو -آنیتا دوست دختر خوشگلم من یه دوست دختر ناز و مامان خوشگل و با وفا میخوام . پول واسم ارزشی نداره . وقتی زندگی آدم به مویی بنده و دوروزه دنیا ارزشی نداره پس بهتره با هم خوش باشیم -اوووووووففففف نگو از این حرفا که می زنی بیشتر باهات احساس صمیمیت می کنم . می فهمم که منو به خاطر خودم می خوای و دوست داری ودوستت دارم عاشقتم . پس از این که با حرکات دستم با لباس خوابش بازی کردم و اونو از سرش در آوردم اون سریعا سوتینشو در آورد و منم شورتشو که یه خورده پایین تر کشیده شده بود تا آخر از پاش خارج کردم . هیکل دخترونه ای داشت . ناز ناز بود . بیخودنبود که می خواست از این روزهای جوونی نهایت استفاده روببره -آرش آرش بده بده حالا دیگه کیر می خوام -آنی آنی آنی خوشگله ام همین حالا بهت میدم . دیگه گفتم زیاد لفتش ندم . هم خودم هوس داشتم و هم این که اگه زیاد اذیتش می کردم ممکن بود کیر های دیگه رو تو خیالش مجسم کنه ومنم نمی تونستم اونو ببینم که به من خیانت می کنه . من باید هواشو می داشتم . واقعا حفظ عفت و عصمت خانواده وظیفه سنگینی بود که باید به خوبی از عهده اش بر میومدم -آرش چقدر کلفته -آنی چقدر تنگه -حال می کنی ؟/؟-تو چی مامان ؟/؟-خیلی زیاد هیچوقت تا به این اندازه خوش به حالم نشده بود توچی ؟/؟-منم همین طور ... مامان کونشو به طرف من قمبل کرد و منم سرمو گذاشتم لای کون خوشگل و تپلش . چقدر صاف و براق کرده بود این کاررو واسه اون لعنتی انجام داده بود ولی دیگه حق نداشت این کارو جز من واسه کس دیگه ای انجام بده . از همون طرف که قمبل کرده بود گذاشتم تو کوسش ویکی از انگشت وسطی هامو کردم توی سوراخ کونش تا اونو واسه حرکت بعدی اماده کنم . آنیتا خیلی بشاش و پر تحرک شده بود -آرش جاااااااااان کیرت مثل آتیش داره شمع کوس منو آب می کنه . تند تر بزن . منو برسون به آخر آتیش هوس -مامان واسه فردا و فر دا ها چی اون وقت جا داری ؟/؟ -من همیشه واسه تو واون کیر آتیش کن تو جا دارم -ببینم آتیشش چقدره -اون قدر که همه جامو بسوزونه . مث یه آتشفشون می مونه . آرش هر جور دوست داری بکوبم . ازم لذت ببر . چقدر احمق و دیوونه بودم . لذت و عشق و خوشی و هوس همین جا بود و من بیخود دنبالش می گشتم . کمر آنیتا جونو گرفتم تو دستام وکیرمو با آخرین زورم به ته کوس مامان می زدم -یه خورده دیگه یه خورده دیگه . می دونم خسته ات کردم . من خودمم دلم می خواد زود تر ارضا شم واسه اون شیره سفید و شیری جونت که به من جون بده دلم لک زده . می خوامش . صورتمو جلو بردهم و در حال گاییدم مامان زبونشو گرفتم وسط لبام و با هوس میکش می زدم . دستای من رو شونه هاش قرار داشت و اون با دستای خودش به سینه هاش چنگ انداخته بود . حرکاتش طوری بود که نشون می داد تا یه دقیقه دیگه به ار گاسم می رسه . یه جیغی کشید و دستاشو از رو سینه هاش کشید طرف شکمش و منم رفتم کمکش و با دست زدن به روی کمر وپهلوها و رون پاش هوس و خوشی اونو بین تمام تنش پخش کردم . دیگه منتظر نشدم که بهم چی دستور میده -آنی بگیر بگیر گفتی که تشنه اته . دهن کوستو همین طور باز نگه داشته باش که آبم داره میاد -جوووووون کیییییییییررررررررمن داره تو کوسسسسسسس مامانو دوست دخترم خالی میکنه -آرش آبتو می خوام دستاتو بکش روسرم و موهامو نوازش کن . آبتو بریز تو کوسم . همون کارایی رو که می گفت واسش انجام دادم -مامان دیگه نمی تونه داره می ریزه داره میاد . جلوی آب کیرمو نگرفتم . سد کوس مامان شکسته بود وهر چی که می تونستم تو کوسش خالی کردم . کیف می کردم که مامان با آب کیر من سیراب شده -آنی خیلی حال کردم . من دیگه زن نمی خوام توهمیشه و تا ابد زن من باش -نگو این جوری که هوسمو زیاد می کنی دیگه نمیذارم استراحت کنی ها . با انگشتام یه بار دیگه سر کونشو هدف گرفتم -بذار تو کونم فرو کن توش .. تماشای قسمتی از آبهای کیر که در حال بر گشتن از کوس بودند خیلی حال می داد . همونو به طرف سوراخ کون آنیتا جون هدایت کرده و کیرمو که یه خورده شل تر شده بود به طرف سوراخ کون و داخل حفره تنگش هدایت کردم . این طرف خودش یه حال دیگه ای بود . شانس آورده بودم که تو کوسش آب ریختم و تونستم با کونش حال بیشتری کنم . من و مامان دیگه خیلی صمیمی شده بودیم -آرش عزیزم چقدر کور بودم من که بزرگ شدن تو و نیاز خودم و تو رو نمی دیدم . دارو ندار و هستی ووجود من با وجود و هستی تو دیگه ادغامه -آنی جون لذت می برم این طور باهام حرف می زنی . مامان می خوامت . فداتم فدای اون کون بر جسته ات می شم . لبامو به گوشش نزدیک کرده و اونقدر آروم آروم نغمه های عاشقونه و هوس انگیز تو گوشش زمزمه می کردم که ازم خواست تو کونش آب بریزم . با این که مثل اول پر آب نبودم ولی با لذت و هیجان همون بار اول آبمو ربختم تو کونش . سوراخ تنگش طوری کیرمو میک زده بود که فقط با خالی کردن آب کیر می تونستم عطش خودمو فرو بنشونم و از التهابم کم کنم -آنی بگو مال منی فقط مال منی -من فقط مال توام . اگه تو بخوای . گه واسه همیشه کیرتو در اختیار داشته باشم و تو رو .. واسه همیشه مال توام . تو همین حس و حال و کیف کردنها بودیم که تلفن دوباره زنگ زد . درست موقعی که کیرم کارشو تو کون آنی جونم تموم کرده آبشو ریخته بود -آرش جون ببینم مامورا و طلبکارا رفتن ؟/؟دلم واسه تو و اون بیوفا تنگ شده -بابا مراقب خودت باش این طلبکارا دست بردار نیستند . هر ده متر به ده متر یه مامور و نماینده گذاشتن . هنوز زوده که از فرار مرخصی بگیری و بیای خونه ... پایان
     
  
مرد

 
بریم سر اصل مطلب

این داستان بر میگرده به 12 سال پیش من الان 37 سالم هست و همون طوری که تو داستانهای قبلیم گفته بودم من تا الان چند تا اکیپ بزرگ برای تور درست کردم که هر چند سال یکبار کلا اعضاش عوض میشن حالا به دلایل زیاد تو این تورها یک بار یکی از دوستام بهم زنگ زد که من میخوام برای تور این هفته چند تا از دوستام رو بیارم من همیشه موافقت میکردم و بهشون میگفتم که فقط ادمهای ناجور که بهمون نخورن رو نیارید.گذشت و اخر هفته شد و زمستان بود قرار ما این با تور اسکی بود دربند سر اما از اونجا که برای یک اتوبوس 40 نفره فقط 10 نفر اسکی باز داشتیم من صبح تصمیم گرفتم بریم ابعلی که هم ما اسکی کنیم هم باقی تیوپ سواری و بیشتر لذت ببریم.
راه افتادیم و کلی دختر با ما بود و رفتیم و تا شب که له و داقون برگشتیم.
چند روز بعد دوستم زنگ زد که اخر هفته پارتی یکی از دوستام که تو تور اومده بودن دعوتیم و گفتن که تورو هم حتما بیارم ،منم که دوست ندارن جاهیی که نمیشناسم مخصوصا مهمونی ها نرم بهونه اوردم و شبش موبایلم زنگ خورد و برداشتم دیدم علیرضا بود که تازه با هم اشنا شده بودیم و بهم گفت فکر نمیکردن اهل نازو ادا باشی بیا دیکه تولدم هست و دور همیم بزن برقص و عشق و حال منم که دیگه دیدم ضایست قبول کردم /اخر هفته شد و ادرس گرفتم رفتم تو گاندی بود خونشون و یک اپارتمان دسته گل خریدم با یک ادکلن مردانه.
رفتم و جاتون خالی بزن برقص و شام و اخر شب هم که اومدم .داستان بیشتر از اینجا شروع شد که دیگه علیرضا بخاطر کارش نمیتونست با ما بیاد و زنش هم نازنین که یک دختر زیاد زیبا نبود اما سکسی بود با ما میامد نازنین که قدی 167 بود وزنشم 65 بدنش رو برنز کرده بود و ابروهاش رو نخ گیتار میزد و صداش معرکه بود.چندین بار به من زنگ زده بود و از بدی زندگیش و مشکلاتش با علی رضا برام گفته بود و منم به خودم اجازه نمیدادم بیشتر از یک حدی پیش برم من کلا خیلی با جنبه هستم تا اینکه 5 ماهی طول کشید و یک روز که علی رضا رفته بود ترکیه جنس بیاره نازنین بهم زنگ زد که تنهام خستم حوصلم سر رفته اخر هفته برنامه چی هست که صحبت رو کشید به سکس با علیرضا و اینکه منو تو سکس میزنه و تحقیرم مینکه اصلا بفکر من نیست خودش ارضا میشه منو ول میکنه و منم بهش میگفتم خوب براس اسپره بگیر و قرص و از این چیزا که یکهو داد زد واقعا تو بیشعوری هر کسی بود تا حالا منو 100 بار کرده بود احمق.منو میگی برق سه فاز انگاری که منو گرفته گفتم نازنین اخه عزیزم تو زن یکی از دوستام هستی داری با من درد دل میکنی من نون و نمک شوهرت رو خوردم چطور از من همچین انتظاری داری گفت خفه بابا برای من کلاس نذار من عصبی شدم قطع کردن باور کنید یا نکنید من عمرا به کسی که باهاش دوستم خیانت نکردم و نمیکنم چند وقت گذشت و توری گذاشتیم که همه اومدن نازنین هم بود بهش اول صبح چشم غره رفتم که حواست باشه و بعدش تو تور که بودیم یکی از دخترا بهم گفت خبر داری نازنین طلاق گرفته باورم نشد گفتم از اون حیله های زنانه کثیف هست محل نذاشتم اما برگشتنی که بود فهمیدم واقعا انگار بله خانم جدا شده.اخرین جا که ماشین ایستاد نازنین اومد پیشم گفت اقای جنتلمن باید به خانمها احترام بگذاری این چه وضع برخورد هست .منم بهش گفتم نازنین جان من واقعا اخلاقم این هست راستی این برنامه تو با علی رضا چیه بچه ها میگن گفت که علی ضا فراری هست بخاطر چک و بدهکاری منم غیابی تقاضای طلاق دادم گفتم بلاخره چی گفت جدا میشم و میرم دنبال عشق و حال خودم.
فرداش بهم زنگ زد و اومد که حرف بزنه گفتم کجایی؟
گفت خونه خودم
گفتم من نزدیکای خونتونم تو گندی بیا دم در بریم ناهار بیرون
گفت ناهار درست کردم تو بیا کارت دارم احتیاج به کمک دارم
منم رفتم راستش بدم نمیامد یک کوس اماده هم بکنم دیگه تعهدی نداشت
رفتم و در زدم درو که باز کرد رفتم تو و در واحدشون نیمه باز بود باز کردم رفتم تو و اومد به استقبالم و رفتیم تو من دستامو شستم و اومدم سر میز ناهار و با هم ناها رخوردیم و گفتم خوب منتظرم
گفت خودت میدونی چقدر اذیتم کردی باید تلافی کنی
گفتم باشه اما من اذیت نکردم حالا باید چکار کنم؟
گفت تو اخرین تور اون پسره یادت میاد؟
عکسشو نشون داد گفت از این خوشم اومده باید برام جورش کنی.
منو میگی حالم گرفته نشد عصبی شدم و سعی کردم به روی خودم نیارم و الکی گفتم اوخ اوخ دیدی چی شد من باید زنگ میزدم با یکی قرا داشتم فهمید گفت خوب برو به قرارت برس اما باید بهم قول بدی برام انجام بدی
منم گفتم با اینکه از پسره خوشم نمیاد اما سعی میکنم اما چرا اون؟
گفت اخه باقی پسرا بیشعورن ظاهرا اون شعورش از تو که بیشتر بود چون یکبار خودشو از پشت چسبوند بهم و کیرشو حس کردم منم که فقط کیر میخوام تو که ندادی اون با کمال میل میده.
من قفل شده بودم و کیرم یک تکونی خورد گفتم همچین بکنمش تا دیگه زرزر لضلفی نکنه
کمی مکث کردم و گفتم من نکردم چون نمیشد بهت گفته بودم گفت جدی بعدش چی؟
گفتم بعدش تو دیگه ناز کردی گفتم شادی خراب شدی دیگه شهوتت رو از دست دادی
گفت تو از شهوت من چی میدونی منم که داشتم ماهرانه صحبت رو به سکس میکشوندم گفتم خوب قبلا بهم تعریف کرده بودی منم که خر نیستم میفهمم معلوم بود سرکوب سکسی شدی
گفت دیدم تو چقدر کمکم کردی
گفتم خوب چرا دوباره امتحان میکنی
گفت رو که نیست میخوای من بهت تجاور کنم واقعا که
منم گفتم باشه هر چی دیدی از چشم خودت
پریدم بغلش کردمو خمش کردم رو پام و لباشو خوردم با یک دستم هم بدنش رو ناز میکردن
یکهو حلم داد گفت بیچارت میکنم پرید رو و و شلوارمو در اورد و گفت خفه زود لختم کرد و کیرم رو میخورد مثل از قحطی برگشته ها که انقدر ماهرانه برام میخورد ابم ظرف 3 دقیقه اومد و گفتم داره میاد گفت بذلر باد دارم از بی آبی میمیرم مردم
همشو خورد و با زبونش با ابکیرم تو دهنش بازی میکرد من که بیحال شدم گفت حیغ شد
گفتم چرا
گفت دیگه بدرد نمیخوری گفتم چرا
گفت مگه میتونی بکنب
گفتم تا فردا 5 دقیقه دیگه راست میشه نگران نباش گفت راست میگی
گفتم خودت میبینی
گفت اخه علیرضا که ارضا میشد دیگه راست نمیکرد.
گفتم اون علی رضا بود این منم
با کیرم بازی میکرد که دوباره بیدار شد کیر من 20 سانتی میشه قطرشم خوبه اما تا الان اندازه نگرفتم همه ازش راضی بودن
رفت لای پام از رونهام برام لیس زد تا زیر تخمام و سوراخ کونمو همه جامو داشتم حال میکردم تازه فهمیدم بیچاره چقدر اوضاش خرابه منم براش خوردم کوس و کونشو سینه هاشو
داشت حال میکرد میگفت تا الان علی رضا فقط چند با محکم با سیلی زده رو کسم من کسشو ناز کزدم بوسیدم زبونم رو میکشیدم لای خط وسط کسش و جیغ میزد میگفت بکون جرم بده گفتم صبر کن حالا میکنم اب کسش جاری بود انقدر اب میداد که بهش گفتم این همه اب چرا میگن خشکسالی هست تو تنهایی تهرانو جواب میدی ابشو لیس میزدم و سوراخ کونشو با زبونم بازی میدادم و میگفت جون دوست داری کونمو میگفتم اره میخوام جرش بدم میگفت اره جرش بده منم داشتم از شهوت میمردم کیرم بزرگ و سیخ شده بود رگهاش زده بود بیرون مثل کیر مصنوعی ها همش قربون صدقه کیرم میرفت میگفت چرا تا الان اینو نکردی توم جرم بدی
تا اینکه گفتم خوب دیگه بخواب وقت پاره شدنت رسید گفت اخ جون زود باش منم که از خدا خواسته کیرمو با دستم گرفتمو میمالیدم رو خط وسط کسش از بالای بالا تا پایین پایین تا جایی که ابش حسابی کیرمو براق کرد وحسابی که خیس شد بهش گفتم خودت با دست خودت راه بده ایشون رو تو اونم کیرمو گرفت دوست دارن طرفم خودش کیرمو بندازه توش و اونم سرشو با سوراخ کوسش هماهنگ کرد و گفت فشار بده منم نامردی نکردم و یکهو همشو دادم تو و نگه داشتم یک جیغ کوچیک زد و گفت جرم دادی عجب کیر کلفتی داشتی و مارو بی نصیب کرده بودی یک چند ثانیه که گذشت شروع کردم به تلمبه زدن و جون چه حالی میداد تنگ و خیس دوست داشتم تو چند تا پوزیشن بکونمش و بعدش از بغل گذاشتم تو کوسش بعدش لنگاشو دادم بالا دوباره از بغل و بعدش قنبلش کردم و گذاشتم چه حال میدی وقتی طرفت رو میذاری لب تخت قمبل میکنه کسش از لای پاش مثل غنچه گل میزنه بیرون یک لیس حسابی و دوباره تا دسته داخل کسش دیگه چند بار ارضائ شده بود گفتم بندازم تو کونت گفت تا حالا از عقب ندادم کیر تو هم که هیولاست جرم میدی
گفتم خوب باید جرت بدم مگه دوست نداری خونتو بیارم پاره بشی اونم میگفت اره خون بایر کونمو
بهش گفتم درد داره اگه دوست داری خون بیاد واقعا بگو اونم گفت اره دوست دارم خون بیاد من ادم اذیت کنی نیستم اما خودش اصرار داشت من واقعا میل باطنیم نبود خون بیارم فقط برای تحریک شدن میگفتم .
بعدش کیرم که خیس کسش بود رو گذاشتم در سوراخ کونش اول با کیرم مالیدم درو سوراخ کونشو با زبونم باهاش بازی کردم دیگه انگشت بکن و از این حرفا نمیشد کیرم داشت برای کون خوشکلش له له میزن کیرمو دادم دستش گفتم فرمون دست شما هر جا دوست داری بذار اونم مالید وسط چاک کونش و گذاشت رو سوراخ کونش گفت یکهو تا ته بکن منم نامردی نکردم و تا میرفت چلوندم به سختی تا دسته رفت تو بیچاره نازنین بی حال شد اما انقدر پررو شایدم من نمیدونم از علاقه بود جیک نزد و ملحفه رو با دندونش گرفت منم گذاشتم شل بشه شرع کردم به تلمبه وحشیانه اولش ساکت بود اما بعدش خودش با جیغ همراهی میکرد و ابم که داشت میامد همشو تو کونش خالی کردم که کلی غر زد که میدادی بخورم حیف میشه گفتم اشکال نداره اب بعدی تا اون شب 3 بار دیکه سکس کردیم که واقعا حال داد بعدش که خونه رو تحویل داد تا 2 سال حداقل هفته ای 2 برار میکردمش و یک جورایی زنم شده بود تا وقتی که ناگهانی کم کم غیب شد و الانم خیلی دوست دارم ببینمش اما حیف
امیدوارم لذت برده باشید ببخشید داستانهای من طولانی هست من چون دوست دارم اون چیزی که اتفاق افتاده کلا در جریان بذارم از اولش میگم
     
  
مرد

 
سوغات سربازی و سکسی با خواهرم دوباره



اين خاطره رو كه من مي خوام براتون تعريف كنم مربوط ميشه به دو سه سال پيش كه هنوز منفعتهاي اين خاطره رو منو خواهرم داريم مي بريم منو خواهرم تنها اولاد مامانو بابامون هستيم بابا و مامان من هر دو دكترند مامانم متخصص زنان و زايمان و بابام پزشك عمومي و صبح ها تو خونه پيداشون نيست من از خواهرم سه سال بزرگترم اين خاطره از زماني شروع شد كه ما هر دو به سن بلوغ رسيده بوديم منم مثل همه پسرها دنبال كس مي گشتم وقتي هم پيدا نمي كردم با يه سي دي خودمو راضي مي كردم خواهر من هيچ وقت حال منو رعايت نمي كرد و هميشه يه نوع لباس اونم تاب شلوار مي پوشيد كه از تابش سوتينش معلوم بود و خط سينه هاش و وقتي هم مينشست خط كونشو شورتش معلوم بود خلاصه منو حسابي حشري ميكرد و هميشه جلوي من دراز مي كشيد و با من شوخي ميكرد معمولاً قلقلكم مي كرد به كون من ضربه مي زد جوش هاي پشت منو در مي آورد و تا من مي خواستم بهش دست بزنم مي گفت نميشه تو نامحرمي تو نمي توني جوشهاي پشت منو دربياري خواهرم هي منو حشري مي كرد و من نمي دونستم چيكار كنم خلاصه سن ما شد 18 سالو از كنكورم در نيومديمو رفتيم سربازي بعد آموزش ما رو تقسيم كردنو انداختنمون توي مهاباد وسط كرداي با غيرت تو اونجا خيلي قريب بودم و بهم خيلي سخت مي گذشت يه روز كه مرخصي بودمو شهرو داشتم مي گشتم رفتم به يه سوپر ماركت صاحبش خيلي باحال بودو كار درست وقتي باهاش حرف زدمو چند تا چيز ازش خريدم باهاش دوست شدم اون انواع اقسام كالاهاي قاچاق مي فروخت منم مشتري پرپروپاقرص جنده هاش بودم خلاصه خدمت من تموم شد و رفتم باسه تسويه حساب پايان لعنتي كه به خاطر اون دو سال از سنم تلف كرده بودم بعد كه كارام تموم شد تصميم گرفتم دوباره برم سراغ دوستمو باز حال كنم ازش وقتي سراغ گرفتم گفت امروز رو ازت معذرت مي خوام چون امروز همشون مشغولن ولي فردا چرا سراغ دارم منم گفتم كه حيف شد من باسه امروز ميخوام بهم گفت كه ببين من به تو يه چيز ميدم چون تو لياقتشو داري اينم باسه دوستيمونه بعد به من دوتا شكلات داد و گفت اينارو خودت نخور به دختري كه دوسش داري و مي خواي باهاش بخوابي و اونم راضي نيست بده ديگه كار اون دختر تمومه ازش تشكر كردمو رفتم تو راه به حرفاش فكر مي كردمو ولي باورم نمي شد شكلات ها خارجي بودنو اسمشون چيك بود رفتم خونه حسابي منو تحويل گرفتن و فرداش مهموني دادن فرداي اون روز باز روز از نو روزي ازنو از خواب بلند شدمو ديدم خواهرم تو خونس باسم صبحانه درست كردو خورديم يهو يه فكري به سرم زد بغلش كردمو محكم فشارش داد گفتم خيلي دلم برات تنگ شده بود پاشدم رفتم سراغ ساكم يدونه از شكلاتارو براش آوردم اونم رفته بود تو اتاق خودش در زدمو رفتم تو گفتم بابا اين جوش هاي پشت من پدرمو دراوردن اونم گفت بيارشون حسابشونو برسم منم رفتم روي پاش دراز كشيدم گفتم اينا نميذارن آدم كاراش يادش بمونه شكلاتو بهش دادمو گفتم اينم سوغاتي تو اونم ازم تشكر كرد و گذاشت تو دهنش گفتكه عجب غليظه گفتم بابا خارجيه آخه خوردش و شرو به عمل پشتم كرد كمكم ديدم كه دستاش گرم شده و به جاي فشاردادن جوشام داره پشتمو ناز مي كنه بعد دستشو برد سراغ قمبلام و اونارم لمس كرد و فشار داد با خودم گفتم خودشه بهش گفتم مي خواي جوشهاي پشتتو ببينم گفت آره (گفتم خودشه) گفتم بيا رو تختت دراز بكش اونم دراز كشيد من پيراهنش دادم با لا و چندتا مثلاً جوش پيداكردمو فشار دادم ديدم ديگه او قرمز قرمز شده و خيلي بدنش حرارت داشت گفتم اه انگار زير بند سوتينت يكي دوتا جوش بزرگه ميشه اينو باز كنم گفت بازش كن (عجب اكثيري بود مثل سيلد نافيل خودمون) منم با كمال ميل بازش كردمو مثلاً فشار دادم بعد با دستام ماساژش دادمو درستو حسابي پشتشو دستمالي كردم يه دستمو گذاشتم رو قمبل كونش ديدم هيچ جوابي نيومد بعد قمبلشو فشار دادمو يه بشكون گرفتم دوباره جواب نيومد كونشو حسابي ماساژ دادم اون روز دامن پوشيده بود و من از زير دامش دستمو رد كردمو گذاشتم روي پوست كونش شورت كوچيكي پوشيده بود و درست حسابي شق كردم باز نازش كردمو ايندفعه شورتشو كشيدم پايين بعد رو پشتش خابوندم بهش گفتم حالت خوبه بهم گفت داره كسم ميتركه زودباش يه كاري كن گفتم باشه فوري شروع به خوردن كسش كردم كسش خيلي قشنگه مثل هلو تپله و برجسته درستو حسابي خوردمش و با يكي از دستام هي چوچولشو ناز ميكردم بعد اونو ميمكيدمو تو دهنم مي گرفتمو ولش ميكردم اونم دادو هوارش رفته بود بالا و هي آخ و اوف واي ميكرد بعد سه چهار دقيقه آبش اومد اونم خوردم مزه اون مثل سيب زميني نپخته بود كه براي من از شير نارگيل شيرين تر بود يكم اروم شد بهش گفتم ميدوني ساك چيه گفت مگه من بچم فوري منو رو تخت هل دادو خوابوند به پشتمو شلوارمو كشيد پايين كيرمو كرد تو دهنش و با يكي از دستاش بيضه هامو مالش ميداد ديدم خيلي حرفه اي اينارو از فيلما ياد گرفته بود با خودم گفتم اينجوري كه اين پيش ميره الان من ميام گفتم بسه و الان نوبت منه گفتم برو به سجده اونم رفت بعد من با دستم از پشت كسشو مالش دادمو با زبونم سوراخ كونشو خردم بعد انگشت شستمو كردم يواشكي تو درش آوردم بازم خوردمش ايندغعه دوتا از انگشتامو كردم تو بعد درش آوردم يكم شل شده بود بعد رو كيرم تف زدمو گذاشتم تو كونش اولش آروم آروم پيش ميرفتم بعد سريعتر شدمو عالي براش تلمبه زدم آبم داشت مي اومد از كونش درآوردمو گفتم آبمو مي خواي گفت آره مي خوام مزشو بچشم منم دادم تودهنشو آبم اومد اونم خوردشو گفت خيلي خوبه شوره كار ما تموم شدو همديگرو بغل كرديمو دراز كشيدم گفتم احساست چيه گفت داداش من خيلي دوست داشتم باهات سكس كنم هم ازت ميترسيدم كه منو پس بزني هم ازت خجالت مي كشيدم اما الان ديگه ميدونم كه اشتباه مي كردم بهم گفت نظر توچيه بهش گفتم از اون روزي كه به بلوغ رسيدم و تو اين لباساي كوتاهو حشري رو كه ميپوشي مي ديدم بهت فكر مي كردم خلاصه ما ديديم كه اين نظر دو طرفه استو ما بي خودي خودمونو از ميوه هاي بهشتي مون محروم كرديم از اون وقت تابه حال ما سكس داريم و خيلي از خودمون راضي هستيم الان وقتي من اين خاطره رو براتون تايپ ميكنم عشقمم پيشمه و اونم اينكارو ميپسنده.




راستی دوستان میدونم اینجاش نیست که دنبال هم سکسی بگردم ولی فک کنم الناز جان خیلی حشریه و منم پیشنحات دوستی میدم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

SexyBoy
 
هارد سكس با سحرم

ميدونم شايد,شايد كه نه!حتما فكر ميكنيد منم يه داستان سر هم كردم اما به هر حال اين يه خاطره واقعيه! حالا من كه مينويسمش:
من بعد ازدواج بنا به شرايط كاريم(با پدرم كار ميكردم)مجبور بودم كه خيلي اينور اونور برم.چين،مالزي،اتحاديه اروپا و...اصولا مقيد به خانواده نبودم چون ازدواجم هم فقط يه حالت اجبار داشت.هرجا كه بودم عشق و حال خودمو داشتم تا اينكه بچه دار شدم و ديگه بيشتر وقت آزادمو پيش نوگلم،سحر،بودم.البته دوست دختر هم داشتم.كلا اهل حال بودم.دخترم كه بزرگ شد فوق العاده روش حساس شده بودم كه يه وقت دوست پسر و اينا نداشته باشه حتي از پسراي فاميل دورش ميكردم.وارد دبيرستان كه شد بشدت محدودش كرده بودم حتي دوستاي دخترشم راه نميدادم خونه م.
دخترم بسلامتي با يكي از مهندساي شركت خودم ازدواج كرد و همه چي عالي بود تا اينكه بعد چند وقت سر ناسازگاري گذاشت و در نهايت طلاق! برگشت خونه خودمون
عصبي بودم.كمتر باهاش حرف ميزدم و اعصاب نداشتم.يه شب داشتم ميرفتم آشپزخونه كه ديدم صداي آه و اوه مياد.اتاق سحر بود.فكر كردم كس ديگه هم هست يهو رفتم تو.سحر خشكش زد.لخت رو تخت بود.يه دست رو سينه ش و با يه دست ديگه يه خيار سالادي كاندوم كشيده رو كرده بود تو كسش.ناخودآگاه و بدون اينكه كنترلي داشته باشم تحريك شدم اما وا ندادم.بدجور ترسيده بود ملوسكم.زود پتو رو كشيد رو خودش.درو بستم رفتم كنارش نشستم گفتم سحر يعنى انقد نياز داري؟گفت بابا ببخشيد آخه تازه طلاق گرفتم ببخشيد فقط يه سرگرمي بود
بوسيدمش اما خودشم فهميد كه بوسه م پدرانه نبود.پا شدم كه برم هانيه،زنمو،بيدار كنم چون بد حشري بودم.گفتم بخواب بابا.گفت بابا خيلي بده اگه...داد زدم سحر!!!اما دلم هم ميخواست.سحر بخودم رفته بود و چهره جذابي داشت.اندام فوق العاده اي هم داشت.سرمو انداختم پايين و رب دوشامبرو باز كردم.كيرمو تو شرت ديد.روش خوابيدم و بوسيدمش.يه آن تنش سرد شد انگار هيجانش بخاطر ترس خوابيده بود.خوابيدم كنارش زير پتو و رو تنش دست كشيدم گفتم نترس!يه كم از عشق و حالا و دوست دخترام گفتم و شروع كردم به بوسيدنش.شرتمو داد پايين.ديدم خجالت ميكشه و البته خيسه خيسه زياد لفتش ندادم و رفتم پايين.كيرمو دادم تو كسش.آيييي بابا توروخدا گفتم سحرم لذت ببر
ارضا نشده بودم كه كيرم خوابيد,فهميد و گفت اين ديگه هنر منه.پا شد و ساك زد.خيلي دوست داشت اين كارو با ولع انجامش ميداد.دوباره كردم تو كسش و آه و ناله ش دراومد.گفت بابا سفت تر!اينجور حال نميده.گفتم آهاااا پس هارد سكس ميخواي. بايد سگ حشر ميشد.شروع كردم به ليسيدن گردن و سينه و شكمش.كم كم گاز ميگرفتم.سينه شو گاز زدم ديدم حال ميكنه طوري گاز گرفتم كه اشك از گوشه چشمش در اومد.گفتم اون خيار رو بده. شروع كردم با سوراخ كونش كه آكبند هم نبود ور رفتن و خشك خشك كردم تو كونش كيرمو آآآآآآخي گفت كه دلم سوخت. و خيارو كردم تو كسش.و با يه دستم چوچوله شو كشيدم.گفتم اون نامرد اينجور ميكردت؟گفت نه بابا ناتوانى جنسي داشت. اونقد تلمبه زدم كه گريه ش گرفت و آبم اومد.
بوسيدمش و بردم دستشويى اتاق خودش شستمش.
يه هفته بعد سحر رفت خارج و ديگه گلمو نديدم اما ايشالا كه بهش خوش بگذره
.What's life? Life is love
.What's love? A kissing
.What's kissing? Come here and I'll show you

Sexy
     
  
مرد

 
آبجی کوچیکه




سلام من امیرم نه از اونا که وسط میدون جنگ هستن .من از نوع بدون لشکرشم .
2سال پیش بود که برای ادامه تحصیل مجبور شدم برم زاهدان ،چاره ای نبود پول وپله که نداشتیم آزاد بخونیم،مهلت درس خوندنم هم داشت تموم میشد .بابام اولتیماتوم داده بود یا امسال دانشگاه دولتی قبول میشی یا میری سر کار.
حال منو تصور کنید گفتم زاهدان دهاته .خوبه، دختر پیدا نمیشه دل میدم به درس زود تموم میشه برمیگردم.
با آبجی کوچیکه 1سال اختلاف سن داشتم.اونم داشت کنکور میخوند.ولی خرکی وبا عینک تابیشتر بارش زیاد شه.
هنوز تو حال وهوای آشنایی با زاهدان وترم های اول دانشگاه وخوشگل خانومایی که از جاهای مختلف زاهدان قبول میشدن و میومدن بودم .خوابگاه مون اون سر شهر بود دانشگاه این طرف شهر وقتی خوابگاه بودیم از ترس بیرون که پوست میکنن به هیچ کاری نمیرسیدیم.برای همین هر کاری داشتیم داخل فضای معنوی تحصیل انجام میدادیم از لاس وبوس گرفته تاتلفن ونامه ..........
یه روز که زنگ زدم حال واحوال خانواده رو جویای پول بشم دیدم مادرم گریه میکنه ومیگه مواظب آبجی کوچیکه باش.دیگه نفهمیدم چیشد که دیدم بابام با آبجی کوچیکه با اساتید محترم دانشگاه بالاسرم وایسادن.
خلاصه بعد خوردن یه تانکر آب قند بدبو که از آب بد زاهدان درست شده بود فهمیدم مادرم سالمه ،آبجی کوچیکه پزشکی قبول شده زاهدان ،بابام هم آوره برسونش دست منو بره به زندگیش برسه.
نگو این وروجک رتبه بالا آورده بعد تو انتخاب رشته همه رو زده زاهدان وحومه
بابامون یه خونه اجاره کرد بعدش فهمیدم ماشینشو فروخته،چون حقوق باز نشستگی براش کافی بوده واز تنبلی دیگه نمیخواسته کار کنه.
ثبت نام انجام شد،خونه تمیز شد،یه مقدار وسیله گرفتیم لوازم حمام وخواب فی المثل زندگی دانشجویی.
با اومدن آبجی کوچیکه دیگه از ور رفتن به دخترای دانشگاه دور شده بودم که یکی از بچه های کلاس آناتومی برنامه یه مهمونی رو ردیف کرد چون با خانوادش از شیراز اومده بودن تا آخردرسش اونجا بمونن.تو اوقاتی که نبودن بساط به راه بود.
ماسال دوم بودیم وورودی های جدید رو مجبور به خیلی کارا میکردیم
مخصوصا اگه مراسمی هم پا میداد.لخت شدن تو جمع.خوندن انشا باکلماتی مثل کیر وکون وکوس.تف زدن به ئکیر همدیگه و....
اینبار آبجی کوچیکه هم بین ارازل بود
بچه ها به خاطر من به اون کار سخت نمیدادن انجام بده البته از لذتی که اونه از لاس زدن ودستمالی دختر پسرا میبرد معلوم بود هرکاری بگن انجام میده هرکاری چه برسه به مثلا صدای الاغ درآوردن یاچه میدونم بالا دادن دامن همکلاسیش ونشون دادن شورت اون به بقیه.
مهمونی تموم شد اومدیم خونه خسته بودیم خوب بود گفتیم خندیدیم رقصیدیم خوردیم زدیم گرفتیم مسخره کردیمفقط کس نلیسیدیم وکون نکردیم.
رفتم زیر دوش، آب زاهدان برای خوردن خوب نبود اما برای پوست مناسب بود.کارم تموم شد خواستم بیام بیرون هرچی پشت در دست کشیدم حوله وشورتم رو پیدا نکردم اومدم جلوتر نه خیر نبود آبجی کوچیکه رو صداکردم گفت که خوابیده منم بیصدا اومدم رفتم دنبال لباسم.
هنوز چند قدم نرفته بودم که آبجی کوچیکه جلوم ظاهر شد انقدر حول شدم زود برگشتم که نفهمیدم لباس کامل تنش نیست.
دادزدم سرش که چکار میکنی که سردی دستش رو ی گرمای حموم که رو تنم بود حس کردم که داشت منو میمالید ومیگفت جونم ببین اینجا چی داریم یه دودول بزرگتر از حد معمول.
برم گردوند خوب که دقت کردم دیدم قد بلنده موهای مشکی بلند داره وخوش استیله ،دلم لرزید.دستم رفت سمش دیدم چشماش وبسته و منتظره مکث کردم دیدم لباسش نازکه شورت تنش نیست سوتینش سکسیه وکلی حال کردم .
یه نیشگون از بازوش گرفتم وفرارکردم سمت اتاق دردش گرفت دوییو دنبالم نمیدونمپام به کجا گیر کرد که گوز ملق شدم اونم اومد نشست روم . کیرم وکه حالت نیم خیز گرفته بود گرفت دستش هی پشت سر هم میگفت بالاخره به هت دست زدم دیدی گرفتمت دستم حالا میخوام باهات حال کنم هرچی تو این چندسال از سوراخ کلید حموم باحسرت دیدمت تموم شد دیگه مال خودمی هیچ دختری حق نداره تورو لمس کنه.چشام داشت میزد بیرون از تعجب گفتم یعنی تو :گفت اره داداشی چی بهتر از دول داداشم که باهاش حال کنم البته چند بار ی باهویج وخیار وموز ور رفتم ولی سرد ن بود حال نمیداد.دیدم که نه خیر طرف خیلی مشتاقه خواستم دعواش کنم با خودم گفتم لاپایی که موردی نداره اشتباها پیش میاد. تو همین فکر بودم که سر کیرم درد گرفت نگاه کردم دیدم داره میخوره با چنان مهارتی کیرم رو میخورد که تو تمام فیلم سوپرای عمرم ندیده بودم به هش گفتم اینا رواز کجا یاد گرفتی از دوستات گفت نه از فیلم هایی که زیر کشوی کمد قایم میکردی، گفتم ای جنده ،که خندید وگفت تازه جق زدنتم دیدم موقی که داشتی فیلم nena رو نگاهد میکردی وقتی دختره به باباش کس میداد.ادامه داد که اصلا دنبال یه موقعیت بودم که با هم از اون فیلما بازی کنیم .گفتم آخه تو دختری خره.گفت فرقش یه پردست دیگه که ما اونم نخواستیم.منم دیدم داره حال میده با فکر لاپایی رفتم روکار خوا بوندمش وشروع کردم ازش لب گرفتن اصلا تواین دنیا نبود هی میگفت زود باش.به خودم اومدم دیدم دستم روی کوس آبجی کوچیکه بازی میکنه ،کیرم به حالت انفجار در اومده اونم هی میگه کسم بخور ترو خدا بخور دارم میمیرم بخخخخخخخخور فحش میدما بخخخخخخخخخخخخخخخخخخورش قبول کردم وشروع کردم به لیسیدن وای چه کسی چه طعمی عجب بوی خوبی چون اولین بار بود داشتم کس میلیسیدم سعی میکردم خوب انجام بدم.دیگه داشتم داغ میشدم که شروع کرد به دل زدن و لرزیدن چونه ودهنم خیس اب بود دمر خوابوندمش دیگه لازم نبود چیزی بگه کیرم و گذاشتم لای پاش وشروع کردم به تلمبه زدن.دیدم باز داره غور میزنه گفتم دیگه چیه گفت بکن دیگه لامصب تو که منو کشتی گفتم چی گفت اه تو چقر خری کیر صاحب مرده ات رو بزار تو کونم ،بزار تو کسم، چی یاد گرفتی تو این دانشگاه .کیرم وتو دستم تف زدم گذاشتم دم سوراخ کونش اروم شد گفت اره به تا ته بره تو تحمل میکنم.ولی من اروم دادم جلو خودمو دیدم داره درد میکشه کشیدم عقب که باز فحش داد که منم نه گذاشتم نه برداشتم فروکردم تو ی کونش انقدر تنگ بود که کیرم درد گرفت مثل آدمایی که بخورن زمین نفسش بند اومد وشروع کرد به گریه کردن منم دیگه کیرم رو در نیاوردم که عذابش بده همونجوری هی می گفتم غلط کردم گوه خوردم نگاه میکردم به کونش یه موقع خون نیاد وچون دفه اولم بود تا اینجا پیش رفته بودم آبم اومد بهش گفتم گفت بزار بریزه تو کونم آخی چه کیر کلفتی چه آب داغی توکونم سوخت همینجوری بخواب روم قول بده دفعه دیگه بیشتر تلمبه بزنی. منو از کس بکنی آبت و بدی بخورم عین تو فیلما .باگفتن چشم آبجی جنده خودم باهم 10 دقیقه ای خوابیدیم بعد رفتیم حموم فردا باید میرفتیم سر درس وکلاس .تا دوباره کی بتونم در امانت بابام خیانت کنم که اگه زودتر میفهمیدم منم بیشتر میخوندم که تهران قبول بشم. بعد ها فهمیدم که انگیزه آبجی کوچیکه از قبول شدن اینجوری ،فقط ارضاشدن به وسیله من بوده وبس
لطفا در مورد داستان نظر بدید.متشکرم
     
  
مرد

 
بابا مامانو می گاد

اسم این کارمو(نوشتن این داستان) هرچی می خواین بزارین . بی غیرتی یا مادر جندگی . ولی مامانم وقتی که با صدای رسا
از لذت گاییده شده جیغ میکشه و من میشنوم.انتظارتون چیه.
...............................................................................
من تو یه خونواده معمولی تو اصفهان به دنیا اومدم
ما تقریبا از اون مذهبیاشیم(البته مامانم حسابی بهش گند زده)

بابام همیشه مامانمو میبره تو حموم و
وان رو پر آب کف میکنه و ده برو که رفتیم
این قد از عقب و جلو میگادش که مامان ضایع بازی درمیاره و
آه و اوهش خونه رو بر میداره ولی مطمعنا از سر لذته
انگار نه انگار من 15 سالمه و میدونم که مامانی داره
تو حموم کس میده
یه بار هم صداشون رو ضبط کردم(ولی شب تو اتاق خواب)
و فهمیدم که مامانم خیلی بیشتر از این حرفا حشریه
مامان هی میگفت که ای دردت به جونم پارم کن .منو تا ته بگا.
زود باش.قربون کیرت.کونمو جر بده. من کیر میخام
سوراخامو یکی کن و از این جور چیزا

حالا از مامانم براتون بگم

مامانم یه زن 32 ساله و خیلی خوشگله با باسن نسبتا گنده و رون های خیلی بزرگ و سفید. سینه های به اندازه
هندونه.
.......................................................................................
بزارید از تصمیم مهمم براتون بگم

من میخوام یه روز که بابای کیر کلفتم میره شیراز برا کاراش یکی از هم کلاسام رو مجبور کنم که بیاد خونه و مامانمو به زور بگاد و منم از نزدیک آه و ناله های مامانرو زیر بهترین و خوشگلترین دوستم بشنوم و خودم هم جردادن مامان رو تجربه کنم.

همه مقدماتش چیدم......... یه لحظه در نظر بگیرید و حال کنید

با کس مامان من
     
  
مرد

 
پیشکش
دوستش داشتم خیلی خوش قیافه و مهربون بود . با این که یک زن بیوه بودم و شوهرمو در یه حادثه رانندگی از دست داده بودم و دختر نبودم ولی اون باهام خوب تا می کرد . حس می کردم که اگه بتونم قلقشو بگیرم حاضره باهام ازدواج کنه . هردومون هم سن بودیم .25 سالمون بود . اسممونم با هم یه تشابه خاصی داشت من اسمم بود مهوش و به اونم می گفتند مهیار . اون از یه خونواده پولدار و فوق العاده ثروتمند بود ولی نمی دیدم که بره سر کار . منم آرایشگری می کردم ولی نه به صورت خیلی حرفه ای . آپارتمانی رو که با شوهرم درش زندگی می کردم به اسم من بود و حالا با تنهایی های خودم درش سر می کردم . یه سالی می شد که اونو از دست داده بودم . چند ماه از آشنایی من با مهیار می گذشت . اون آن قدر پاک و نجیب بود که حتی بهم یک دست هم نزده بود . اونم از خودش یه آپارتمان مجردی داشت . خیلی دوست داشتم باهاش یه بر نامه سکس داشته باشم . اونقدر با هم خوب بودیم که کلید آپارتمان همو داشتیم . یه روز جمعه بود و حالم گرفته بود . تو خونه خودم تنها بودم . دلم هوای مهیارو کرده بود . هر چی هم باهاش تماس می گرفتم گوشی رو نمی گرفت . حتما رفته بود خونه باباش اینا ولی می دونستم که حتما یه سری به آپارتمانش می زنه . گوشی موبایل رو هم بر نمی داشت و منم میخواستم با خونه شون تماس بگیرم واسم سخت بود چون مادرش دوست نداشت که پسرش با یه بیوه بپلکه .. با کلیدی که داشتم رفتم داخل آپارتمان دوست پسرم و قصد داشتم اونقدر باهاش تماس بگیرم تا بالاخره وقتی گوشی رو از حالت سکوت خارج کرد بفهمه که من چقدر دنبالشم . یه تراسی داشت که رو به حیاط مجتمع باز می شد رفتم اونجا که یه هوایی بخورم صدای باز شدن در آپارتمانو شنیدم . ظاهرا مهیار بود خواستم برم پیشش که دیدم صدای چند نفر میاد .. حسادت زنانه و حس کنجکاوی من تحریک شده بود . این که گوشی رو نمی گرفت و هنوزم باهام تماس نگرفته بود شک بر انگیز بود . هرچی گوش تیز کرده بودم که ببینم صدای زن میاد یا نه چیزی نمی شنیدم . ظاهرا غیر از مهیار دو تا مرد دیگه هم بودند . اسم یکیشون بود مسلم و یکی دیگه هم غفور -ببین مهیار من دوست دارم اون کاری رو که دوست داری باهات بکنم ولی غفور به شرطی این کارو حاضره باهات انجام بده که تو مهوشو واسش جور کنی . اون شما رو با هم دیده یک دل نه صد دل هوسشو کرده -آخه این کار واسم سخته . اون دختر خوبیه اون عاشق منه فکر می کنه که منم با یه احساس مردونه ای عاشقشم . دیگه نمی دونه اونجوری که اون دوست داره نمی تونم دوستش داشته باشم -نمی دونم مهیار خودت می دونی من الان میگامت ولی این غفور تا مهوشو نگاد کیرشو تو کونت فرو نمی کنه . کیرشم از کیر من خیلی کلفت تر و مشتی تره .. در همین لحظه غفور هم صداشو بلند کرد و گفت مهیار جون بیا ببین اینم شلوارمه که پایین کشیدم کیرو داری ؟/؟ -وای غفور با این که جرم میده ولی خیلی تحریک کننده هست ومن میخوامش . چیکار کنم اگه مهوش باهات جور نشه . دنیا جلو چشام تیره و تار شده بود ظاهرا رفته بودند توی اتاق خواب . فکر کنم مسلم می خواست مهیارو بگاد . پس اون گی بود و من نمی دونستم خیلی از این جور مردا نفرت داشتم اصلا یه اشتباه محضه که اونا دوست دختر داشته باشن تازه حاضر بود منو واسه دوستش جور کنه که دوستش کیرشو فرو کنه تو کونش . رفتم پشت در اتاق خواب یا همون جایی که مهیار در حال کون دادن بود فالگوش وایسادم -نترس مسلم . کونم که آک نیست از گاییدنش وحشت داری کیر غفور رو هم راحت تا ته قبول می کنه -جاااااان مسلم دستتو بذار زیر نافم پشتمو دست بکش غفور کوش . غفور رو بگو بیاد من کیرشو واسش ساک بزنم . شاید یه رحمی به من بکنه و منو بگاد وباهام حال کنه -نه اون تا مهوشو نگاد رضایت نمیده . واقعا حیف از این کوس که گیر تو افتاده . زنهای شوهر مرده و مطلقه کشته مرده کیرن . باور کن اگه طعم کیر غفور رو بچشه مشتری دائمیش میشه -دست من نیست میگی من چیکار کنم . خودش کوس داره و اختیار .. صبح تا الان هم صددفعه بهم زنگ زده گوشی رو نگرفتم مسلم دستاتو بذار رو سینه ام . ببین مث سینه های یه زن توپه دستتو بمال روش خوشم میاد یه جوری میشم . نمی دونم با این که این همه کون میدم بازم اون جوری که دلم میخواد ارضا نمیشم حس می کنم یه چیزی کم دارم. اشک از چشام سرازیر شده بود . اصلا توجهی به این نکرده بودم که یکی از اون سه تا تو اتاق نیست و در این فاصله ای که من داشتم خودمو جمع و جور می کردم اونم از دوستاش جدا شده رفتم تا احساسش کنم کمرمو گرفت و دستشو گذاشت جلو دهنم . ترس برم داشته بود که نکنه خفه ام کنه . ولی می دونستم که تنمو میخواد . با این حال انتظار این بر خوردو نداشتم شاید از این که دیده بود من با اون وضعیت فالگوش وایسادم حتما احساس کرده بود که آمادگیشو دارم .بر جستگی کیرشو رو کون بر جسته ام احساس می کردم ورایحه عطر هوس انگیزی که به خودش زده بود با عطر ملایم من در هم آمیخته بود . خشم و نفرت عجیبی در من وجود داشت . با یه دست کمرمو و با دست دیگه اش دهنمو داشت و منو برد تو اتاق . مسلم و مهیار هر دو تاشون لخت بودند و کیر مسلم تو کون مهیار بود . وقتی دست از رو دهنم بر داشت با صدای بلند همه رو بستم به باد فحش و انتقاد -نامردا کثافتا ولم کنین .. مهیار بی توجه به من داشت کونشو می داد -آشغال چرا منو به خودت علاقمند کردی . پست فطرت گی . همجنس باز . کونی . نامرد چرا با احساسات من بازی کردی تازه میخواستی از کیسه خلیفه هم منو ببخشی ؟/؟ یه لباس فانتزی هم تنم بود که دامن لباس فقط تا زیر باسنم می رسید و من خودمو به خیال این که می تونم با مهیار باشم آراسته بودم . این اوا خواهر راستی راستی خودشو مث دخترا در آورده بود . زیر ابروهاشو خالی کرده بود وصورتش مث آرایش قدیمیا یه حالت نخ انداخته داشت . به لباش روژزده بود . موهای سرشو هم که بلند بود یه حالت دم اسبی بهش داده بود . یه تفی تو صورتش انداختم -نامرد حتی کون سفید و اون سوراخ کونشم نشون می داد که تازه از صافکاری در اومده .. تازه داشت تحت تاثیر قرار می گرفت . خیلی هم احساساتی شده بود . شاید اونی که داشت اونو می گایید یه خورده سیر شده بود . چون آب کیر مسلم از سوراخ کون مهیار فوران کرده و به عقب بر می گشت . چشمان مهیار پر اشک شده بود -حق داری مهوش . حق داری من مرد نیستم ولی نامرد هم نیستم . من بهت دست زدم ؟/؟ چیزی بهت گفتم ؟/؟ وعده ای بهت دادم ؟/؟ چیکار می کردم ؟/؟ از دستت فرار می کردم ؟/؟ چی بهت می گفتم ؟/؟! می گفتم که یک دو جنسه هستم ؟/؟ ظاهرا مرد هستم ولی احساسات زنانه دارم ؟/؟ دوست دارم مردا با من حال کنن ؟/؟ هیشکی ما رو درک نمی کنه . خیلی ها به دید یه انگل بهمون نگاه می کنن . حتی تو تقسیمات آدما وجود هم نداریم واسه چی . مگه ما خودمون خواستیم اینجور به دنیا بیاییم ؟/؟من نمی تونم مرد باشم ... با این که متاثر شده بودم بهش گفتم تو می تونستی اینو همون اول بهم بگی -راستش نتونستم . یک دوست می خواستم یکی که منو نشناسه . یکی که منو به خاطر خودم بخواد -تو نمی دونستی که من دارم بهت علاقمند میشم ؟/؟ -در دایره ای که آدما همش به فکر خودشونن من دیگه نتونستم به این چیزا فکر کنم . من نمی تونم یه مرد باشم . خونواده ام هم می دونن خیلی ها هم می دونن -جز من دیوونه و احمق همه میدونستن . در همین وضعیت که من و مهیار داشتیم حرف می زدیم دستان غفور سر گرم فعالیت بوده و دستشو از زیر پیر هنم رسونده بود رو قاچای کونم -واییییی اینا رو ولش مهوش جون . این کون تو فقط با کیر من حال میاد و کیر منم با کون تو .بیا خوش باشیم . دستشو برد بالاتر و گذاشت رو سینه هام . تقلای من فایده ای نداشت . نمی خواستم به این راحتی تسلیم شم . خشم عجیبی داشتم ولی کیر غفور از پشت شلوار به کونم چسبیده بود و دستش به کوسم رسیده بود . پشت گردن منو غرق بوسه های آرومش کرده بود . یه لحظه سرمو بر گردوندم . جوون خوش تیپ و سر حال و خوش پوش و مرتبی به نظر می رسید . طوری به خودم مسلط شدم که متوجه نشده ازش خوشم اومده -داداش غفور می بینم که داره ردیف میشه . تختو واسه تون خالی کنیم ؟/؟ من که چندشم می شد رو همون تخت سکس داشته باشم گفتم ممنون . همینجا ارزونی خودتون . تازه کی گفته من میخوام حال بدم . وقتی داشتم این جور واسه غفور ناز می کردم اون داشت لختم می کرد . منو رو دستش بلند کرد و برد روی کاناپه پذیرایی -من که هنوز بهت نگفتم راضیم .کی بهت گفته لختم کنی -یعنی می خوای بگی پس از این همه وقت هنوز زنا رو نشناختم . تو هنوز کیرمو ندیدی ؟/؟ -ببینم تو شرط گذاشته بودی که اگه مهیار منو برات جور کرد کیرتو بکنی تو کونش . حالا من دارم بهت میگم در صورتی خودمو در اختیارت میذارم که اونو نکنی . یا من یا اون .-اوخ جووووون بمیرم واسه اون کوووووون . هر چی تو بگی وقتی خودشو لخت کرد و کیرشو دیدم حس کردم که با یه بار زیر کیر رفتنش یک سال کمبود من جبران میشه . منو رو کاناپه خوابوند . خودش دیگه یکسره لخت بود و یه شورت نازک فقط پام بود . همونو پایین می کشید و بعد دوباره می فرستاد سرجاش این کارش خیلی بهم حال می داد سرشو گذاشت رو قاچهای کونم و گازشون می زد . می جویدشون . لیسشون می زد . سوراخ کون منو می لیسید . هنوز در شوک وضعیت پیش اومده بودم و علاقه ای که نسبت به مهیار داشتم . نمی تونستم باور کنم که زیر کیر یه نفری هستم که چند دقیقه ای نیست که باهاش آشنا شدم . هنوز شرمم میومد که هوسمو بهش نشون بدم . لبامو گاز می گرفتم تا کمتر حرف بزنم . پشت به اون قرار داشتم و اون سرشو میذاشت لای کونم وبا زبونش همه جاشو می لیسید . حس خفته من که چند روزی میشد که نیمه بیدار شده بود دیگه کاملا بیدار شده بود .خودمو واسه مهیار آماده کرده حالا نصیب غفور شده بودم . چشای نیمه بازمو به سینه هام دوختم . چیز بدی نبود . خیلی حال می داد . خودم که از تماشاش کیف می کردم . نوک زبون غفور رو به خوبی رو سوراخ کونم احساس می کردم . وقتی دستشو می کشید روی کوسم بیش از پیش متوجه می شدم که چقدر هوسم زیاده وچقدر خیس کردم . خیسی کوسمو رو کونم پخش می کرد . با کف دستش روکونم می کشید و با زبونش ولباش خیسی باقیمونده منو لیس و میک می زد . فکرمو فقط متوجه سکس کرده بودم کاناپه یا همون مبل چند نفره وسط پذیرایی قرار داشت ومنم سر و دستمو در قسمت پشت و بیرونی اون قرار داده و کونمو به طرفش داشتم و غفور رو نمی دیدم . فقط یه لحظه حس کردم که یه چیزی منو به طرف جلو هل داده دارم کله معلق میشم . به خودم که اومدم حس کردم اژدها وارد تنم شده . کیر رفته بود تو کوسم . همونی که مهیار دو جنسه دنبالش می گشت . کثافت تا حدودی تونسته بود احساسات منو هم جریحه دار کنه . دیگه فایده ای نداشت . هر چی به لبام فشار می آوردم و به خودم می پیچیدم نمی تونستم جلو خودمو بگیرم -کیف داره مهوش جون نهههههه ؟/؟ ناز داشتی .. واسه این که خودشو نگیره به خودم فشار آوردم که چیزی نگم . اما با چند تا ضربه دیگه کیر گوشتی و سفتش دیگه نتونستم جلو خودمو بگیرم -آرررررره حال میده کیرت حال میده . منو بکن . عشق می کنم . فقط تو کون مهیار نامرد نکن . خیلی راحت رو من مسلط بود بدون این که بهم فشار بیاره منو می گایید .-واییییی غفور این چه کیریه که داری نهههه نه نه ... آروم تر تند تر هر جوری میخوای بکن .. فقط داشتم حرف می زدم و اصلا نمی دونستم چی دارم میگم . یه جوری میخواستم با خودم با مخم و هوسم کنار بیام . مهیار و مسلم که دست از کار کشیده بودند مارو نگاه می کردند و با لذت هم نگاه می کردند . دیگه اون شرم اولیه رو نداشتم . کیر غفور مال من بود . نباید میذاشتم که مهیار عوضی اونو از من بقاپه . یه لحظه دیدم که کمر منو گرفت و مث یه اسیر و شکار برد طرف اتاق خواب -چیکارمی کنی بذارم زمین . من نمیخوام رو اون تختی که مهیار گاییده شده گاییده شم . ولی اون کار خودشو کرد منو برد انداخت رو اون تخت وای کاش کار فقط به همین جا ختم می شد . رفت زیر من قرار گرفت که من بیام رو کیرش .اینم خودش بد نبود ولی بازم یه سور پرایز دیگه منو غافلگیرم کرد . این بار یه فریادی از درد کشیدم و خواستم فرار کنم که هم غفور و هم مسلم دستاشونو دور کمر من حلقه کرده نذاشتن در برم . مسلم طوری بیرحمانه و یک ضرب کیرشو کرده بود تو کونم که حس کردم توی سوراخ کونم خنجر کشیده . چند دقیقه ای گذشت تا به هر دو تا کیر عادت کردم . مهیار خودشو رسوند به ما . مثل تشنه ها و گرسنه ها یه خورده که کیر از کوس و کون من میومد بیرون یه لیسی بهشون می زد و یه تبرکی می گرفت -آهههههه ادامه بدین این جوری ولم نکنین . تا هر وقت دوست دارین بهم حال بدین .سینه های من تو دستای غفور بود . مهیار بهم نزدیک شد و لباشو گذاشته بود رو لبام و به موهام دست می کشید . سه تایی شون با من خودشونو به اوج رسونده بودند . مهیار کف کرده کیر غفور بود . دلش می خواست یه جوری دلشو به رحم بیاره یعنی دل منو به رحم بیاره . دو تا کیر تو تنم بود که یکی از یکی بهتر ولی با کیر غفوری که توی کوسم بود بیشتر حال می کردم . وقتی اونو می کشید بیرون و دوباره فرو می کرد داخل کوسم حس می کردم یه متری میشه . حتی کونمم تشنه و اسیر کیر مسلم شده بود -غفور این یه دفعه سیرم نمی کنه پسر تو حالا این یه دفعه رو سیر شو اگه ما هم سیر شیم این مهوش خانوم کار درست سیر بشو نیست . درسته مهوش خانوم ؟/؟ -آرررررره آرررررره هر چی غفور جون میگه درسته من همیشه کیرتونو میخوام . دفعه دیگه تو آپارتمان من . نمیخوام منت مهیار کونی رو بکشم -مهوش من کونی نیستم . گی نیستم . من دو جنسه ام . مث تو یه احساس زنونه دارم . از این که یکی تضمینی به تورشون خورده که همیشه بهشون حال بده ذوق زده شده بودند منو از تخت پایین آورده و یکی پاهامو داشت و یکی کمرمو و این بار با جون دوباره ای که داشتند تا جون داشتند منو گاییدند . چه حالی داشت رو هوا به ار گاسم رسیدن .یه احساس سبکبالی داشتم هم جسمم هم جونم وقتی متوجه شدند من به اوج تمتع رسیدم گذاشتنم زمین ودوباره در همون حالت اولیه غفور ریخت توی کوسم و مسلم هم توی کونم خالی کرد روزمین دراز کشیدم تا چند دقیقه ای رو در حالت کیف و حال خودم بمونم که دیدم یه دستی داره سوراخ کون و کوسمو می ماله و بعدشم داره اونو لیس می زنه . مهیار بود که آبای کیر بر گشتی غفور و مسلمو که از سوراخ کوس و کونم در حال برگشت بود میک می زد و می خورد . من که چندشم شده بود نمی دونم اون چطور با لذت ملچ ملوچ می داد و اونا رو می خورد . با یه التماس خاصی بهم نگاه می کرد که دلم واسش سوخت -غفور جون میل خودته اگه می خوای بکنی تو کون مهیار من حرفی ندارم -مهیار از این که من اوکی دادم به وجد اومد و منو غرق بوسه کرد .-خیلی با معرفتی خیلی با گذشتی .. غفور با این که کیرش یه خورده شل شده بود و خودشم شل گفت نوکرتم مهوش جون به روی چشم . کمر مهیار رو گرفت و با کیرش چند تا ضربه به قاچای کون مهیار زد و کیرش دوباره شق شد و راحت تر از کون یه زن کیرشو فرو کرد تو کون مهیار دو جنسه -واییییی غفور غفور می میرم واسه این کیر مشتی و با حال تو . بکن بکن . صفا داری رفیق با وفا داری . قربون مرام و معرفتت .... اصلا بهش نمیومد از این حرفای مردونه بزنه و لاتی و داش مشتی بلغور کنه همون بهتر که زنانه صفت می موند .. خودم به آرامش رسیده بودم و دلم می خواست که یه ثوابی کرده باشم . نباید این قدر خود خواه می بودم مهیار که نمی خواست یه مرد باشه با احساسات زن . آفرینش اون این جور بود . با این که پس از چند دقیقه غفور آبشو توی سوراخ کون مهیار خالی کرد ولی حس کردم که مهیار هنوز ارضا نشده . دلم واسش می سوخت . از همه جا مونده از همه جا رونده .. قول و قرار ها رو با مسلم و غفور گذاشتم که چند روز دیگه بیان آپارتمان من ولی از مهیار دعوت نکردم . نمی خواستم صحنه گاییده شدن اونو ببینم . اون دو تا مرد رفتند و من و مهیار تنها موندیم از من عذر خواهی و تشکر کرد -دیگه نمی بینمت مهوش ؟/؟ -ما دیگه نمی تونیم با هم دوست باشیم . عاملی برای پیوند ما وجود نداره . تازه تو می خواستی منو پیشکش بقیه کنی -مگه بهت بد گذشت ؟/؟ مهوش من دوست خاصی که درکم کنه ندارم . تنهام نذار . به دید یه انگل و عضو اضافه جامعه بهم نگاه نکن . منم یه انسانم . این بار دیگه به بقیه کاری ندارم . میرم گواهی پزشک می گیرم و جراحی و تغییر جنسیت یا تکمیل جنسیت رو شروع می کنم . می خوام مث شما احساس داشته باشم و زندگی کنم . به تمتع و اوج لذت برسم . مهوش تنهام نذار بهت احتیاج دارم دیگه تو رو به کسی پیشکش نمی کنم . ببین من و تو می تونیم دوستای خوبی باشیم حتی می تونیم با هم حال کنیم . هنوز هر دومون لخت بودیم نوک سینه های منو گذاشت تو دهنش و دستشو گذاشت لای پام و با کوسم ور رفت -پس تو احساس مردونه هم داری ؟/؟ -نه مهوش جون . به این میگن لز که زنا با هم دارن ونمی دونی چقدر حال میده . مهیار راست می گفت . بد چیزی نبود . از رفتن منصرف شده , موندم تا با هم یه لز درست و حسابی داشته باشیم .. پایان
     
  
مرد

 
سکس با خواهرزن 47 ساله امسلام
اسم من سینا ست بچه جنوب داستان من برمی گرده به 3 سال پیش سال 87 که من 2 سالی بود ازدواج کرده بودم و توی سکس با زنم مشکل برخورده بودم خانم بیمار شده بود وتوان سکس نداشت و دچار بیماری عجیبی بود و تا الان کمی بهتر شده و خواهر زنی داشتم 7 یا 8 ماه بعد از ازدواج ما طلاق گرفت، چون بچه دار نمی شد خلاصه مشکل من و زن بیخ پیدا کرده بود تا آخر به گوش مهین خواهر زنم رسید اون زنی بود با قد 178 یا180 وزنی 73یا 4 کمری 36 باسنی 44 یا 46 و سینه 95 گاهی هم به 100 یا بیشتر میرسید موقع عادش ، گاهی کرم بزرگ کننده سینه میزد.
خلاصه کنم خانم خیلی افسرده شده بود برای همین اون به اصرارخواهرش مهین به خونه برادرش به اصفهان رفت و قرار شد یه 1 ماهی بمونه البته مهین خانم 47 سال سن داشت و همه احترامش داشتن من اون روز های زوج شنا میرفت و روز فرد یه ورزش دیگه و عصر هم مطالعه و پیاده روی و برنامه اش پر، بود
خلاصه خانم رفت موندم مهین می اومد خونه تمیز می کردو غذا تهیه می کرد میرفت روز سوم یا چهارم بود که از سر کار اومد رفتم دوش بگیرم که دیدم یه شوت و سوتین سفید که عکس گربه صورتی روش بود و نوشته Love که به رنگ قرمز بود و یه تی شرت ساده طوسی رنگ وشلوار همرنگ تی شرت توی حمام بود و فهمیدم که باید برای مهین باشه تا الان هیج وقت فکر مهین و یا هیج چیز دیگه نبودم ولی بدم نیومد باهاشون وربرم وخلاصه شب با اون تا صبح سرکردم و خوشبختانه یه دست جعق با شون زد ابم توی کامدوم ریختم وصبح به سرکار رفتم وفراموش کردم لباس و حتی کاندوم جمع جور کنم ، ظهر با عجله به خونه رسیدم دیدم بله مهین لباسها برده کاندوم هم به سطل انداخت عصر بود که تلفن زنگ و چون دیدم مهین دو دستی زدم توی سرم با خودم گفتم وای بدبخت شدم حتما می خوای حرفی بهم بزنه که من رو برای شام دعوت کرد من هم یه شکلات و ماست گرفت رفتم خونه اش زنگ زدم در باز شد رفت داخل تا رفتم داخل گرم تحویل گرفت وشکلات ماست از من گرفت تشکر کرد و اون توی اشپزحونه گذاشت اون لحظه یه تی شرت قرمز یقه باز پوشیده بود که خط سینه اش معمولم بود وگاهی هر لحظه بند سفید سوتینش پیدا میشد و شلوار زرد رنک تنش بود و موقع راه رفتن تمام سینه هاش تکون می خورد و هی گرم و سرد میشدم بعد نیم ساعتی شام خوردیم ظرفهای شام جمع کردیم و مهین شروع به صبحت کرد وهی سوالی می پرسید من از ترس ساکت شده بود که گفت سیتا امشب ارومی هان چی بگم و باز هم خودش ادامه داد و از بیماری خانم گفت و غیره تا اینکه حرف سر لباسهای اون خونه ماجاگذاشته بود و من باهشون حعق زده بود کاندوم من بگو خیس عرق و شرمنده گی و کلی من ببخش منظور نداشتم چرا کارکنم شما شرایط شیما روی می دونی و....
من واقعا شروع به گریه کردم درد شیما زنم و این شرایط بهر حال خیلی بد بود که مهین بلند شد کنارم نشست ومن رو بغل کرد بوسید اون 17 سال از بزرگتر بود و سینه هاشو توی بدنم حس می کردم ولی واقعا به گوه خوردن افتاده بودم که بلندشد رفت 2 قرص آبی رنگ برام اورد با یه لیوان اب من هم خوردم و دستمال به داد گفت اشکال نداره من درکت می کنم من هم مشکل دارم من هم می فهم کسی که زن داره نتوان کاری بکن مثل کسی کرسنه باشه غذا باشه بگنش نخور من هم طلاق گرفتم ولی من هم ادمم نیاز دارم ولی اینگار که نه کسی سمتم میاد نه جای می توانم خودمو ارضاء کنم نزدیک به ریع ساعتی 20 دقیقه گذاشت حالیم جالب نبود دهنم خشک شده بود مهین بهم گفت طوریه گفتم اره دهنم خشک دیدم رفت برام یه لیوان اب پرتغال برام اورد کنارم نشست لیوان تا ته خالی کردم کیرم داشت کم کم از گرمای مهین صداش بلند میشد خیلی اروم اروم نفس می کشید ولی نفساش عمیق بود توی هردم و باز دم بزرگی سینه هاشو می دیدم امشب عجیب بود از یه طرف تا حال همچین حال نداشتم بعد هم احساس می کردم که سینه های مهین خیلی برگتر شدن خلاصه بوی خیلی خوبی می داد به ارومی بهم گفت نظرت چیه
من هم گفتم در مورد چی گفت در مورد امشب من هم گفت هوا خوبه
مهین نه منظورم خودمه ، تو ،امشب، تنهایم ،سکس چشمام ،باز ،باز شد، مهین بلندش چراغا خاموش کرد و اومد سمتم شروع کرد لبمو خوردن مهم دیگه بیکار نه نشستم شروع کردم لب زبونش خوردن باسینه هاش بازی کردن کیرم یه 6 متری شده بود داشتم می مردم نفس ام تند تند شده هر دوی ما به نفس نفس افتادیم بعد شلوارم از پام دراورد و شورتم کند وکیرم پرید توی صورتش و خیلی اروم سرکرم لیس میزد و برام ساک زد زیاد توی کف ساک نبودم چون شیما برام میزد خلاصه بعد نوبت من شد که شلوار زردش دربیارم وشوت سفیدش که دیدم خندیم نمو دونستم شوت با براکتی برام باشه خلاصه شروع کردم مثل حیوان کسش خوردن هر چند که مهین کلی بهش خوش می گذاشت اون جفت دستش روی سرم گذاشته بود بعد بلندشدم تی شرتش از تنش دروردم دیدم همون سوتین سفید با گربه صورتی تنش سوتینم ه از تنش دراوردم و با سینه هاش بازی میکردم لبشو خوردم بعد سریع به روی سینه هاش افتاد خوب لیس زدمش بعد به اتاق خواب رفنیم و اون روی نخت انداختم وهیچی حس نمی کردم بعد از کلی بود کسی پیدا شده بری کردن به مهین گفتم کاندوم نداری گفت نه مهم نیست من بچه دار نمی شم بعد این 2 تا قرص که خوردی هیچ افتاقی تمی افته خلاصه اروم شروع کردم با کس مهین بازی کردن هر دوی ما توی کف بودیم کیرراست گذاشتم توی کسش و شروع کردم به کردن مهین بعد از 1ساعت ور رفتن خوردن سینه های مهین و بدش مهین ارضاء ، بعد از کمی ارومی مهین گفت دوست داشتی از کون هم بکن خلاصه ابم توی کسش ریختم --------------
این با اول که داستان می نویسم شرمنده بعد این داستان 3 سال پیش افتاق افتاده ولی تا الان 3 سال هست مه بامهین ارتباط دارم
     
  
مرد

 
همسایه ای که مامان رو می کرد
سلام من اسمم نیماست الان25 سالم خاطره ای که می گم مال 2 سال پیش ما یه خونواده 3نفره ایم من بابام مامانم که اسمش ناهیده یه زن با قد متوسط سفید ویکم تپل ما یه خونه 2 طبقه داریم با حیاط قشنگ تو یکی از محله های شرق تهران اون موقع ما یه همسایه داشتیم به اسم سعید که پسر همکار بابام بود وطبقه پایین ما زندگی می کردسعید مهتدس کامپیوتر بود من اون موقع تازه یه لپ تاپ خریده بودم که کارای دانشگاه باهاش انجام بدم هر وقت هم سوالی داشتم میرفتم پیش سعید تا کمکم کنه من خودم گی بودم از20 سالگی کون میدادم یه روز یه نرم افزارگرفتم نصب کنم رو لب تاب ولی هر کاری کردم نتونستم گفتم زنگ بزنم به سعید ببینم خونه اس تا کمکم کنه زنگ زدم اون هم گفت خونه است خلاصه من لب تاب برداشتم رفتم پایین سعید در باز کرد رفتیم تو اتاق تا کمکم کنه تو اتاق یه تخت بود وکامپیوتر سعید ولباساش که هر کدوم یه جا افتاده بود نشستیم سعید شروع کرد به یاد دان یکم که کار کردیم سعید رفت تا شربت بیاره منم رفتم دراز بکشم رو تخت پتو که مچاله بود کنار زدم که دراز بکشم که دیدم یه شورت سوتین از لای پتو افتاد بیرون جا خوردم خدایا این چیه سعید که مجرد این مال کیه بعد گفتم حتما مال دوست دخترش ولی اون که نمیتونه کسی بیاره خونه بعدش هم کدوم دختر سایزش به این بزرگی؟ مانده بودم پس این مال کیه ؟حتما جنده اورده ولی چطوری بعدش هم اون که همه اش سر کار وقتی هم میاد خونه ما هستیم جرات نمی گنه کسی بیاره اخه بابای من سپاهی واز اون گیرهاست تو فکر بودم که سعید اومد من هم سریع اومدم نشستم روزمین شربت خوردیم بعد سعید نشست پای لب تاب من باهاش ور رفتن من هم نشستم پشت کامپیوترش داشتم اهنگ گوش میکردم عکس های سیستم میدیدم که یه دفعه دیدم یه پوشه هست که اسم عجیبی داشتXXPICشک کردم که عکس سکس باشه دیدم سعید تو بر بازی رفتم توش پر بود از انواع عکس های سکس ایرانی وخارجی همین جور که نگا میکردم یه دفعه یه عکس اومد جلوم دیدم یه زن غنبل مرد کرد توکسش از بالا با موبایل عکس گرفته تخت سعید بود یعنی زن کیه عکس عوش کردم که یه دفعه خشکم رای چی میبینم مامانم کیر سعید تو دهنش دیگه داشتم دیوونه میشدم یه نگا کردم دیدم سعید حواسش نیست زدم عکس بعدی که کیر سعید تو کس مامانم بود نشسته بود روش سریع اومدم بیرون از پوشه با اضظراب به سعید گفتم کاری نداری من برم اون گفت کچا .واستا فیلم بزارم ببینیم گفتم نه مرسی کار دارم اومدم بالا رفتم تو اتاق چند روز هما اش به این موضوع فکر کی کردک که چکار کنم به بابا بگم نگم؟
همه اش فکرم مشغول بود تا اینکه کم کم از اون حال اومدم بیرون چند وقت گذشت تا اینکه یه روز خونه بودم دوستم زنگ زد نیما میای فوتبال منم گفتم اره رفتم وسایلم حمع کردم برم مامان تو هال بود گفت کجا منم گفتم برم فوتبال گفت کی برمی گردی ؟گفتم 2-3 ساعت دیگه اومد لباس ورزشی ها که شسته بود داد بهم گفت منم شاید برم خونه خالت هر وقت خواستی بیای بهم زنگ بزن بیا اونجا یه سر با هم بیایم گفتم باشه رفتم پایین موتور از زیر زمین در اوردم که دوستم زنگ زد کجایی زود باش گفتم اومدم اینقد عجبه داشتم که کلاه یادم رفت بر دارم زدم بیرون به چهار اره نرسیده بودم که دیدم پر پلیس ترسیدم موتور بگیرن گذاشتم همونجا برگشتم کلاه بر دارم یه رب تول کشید تا رسیدم در خونه مستقیم رفتم سمت زیر زمین دیدم در بسته گفتم چتما مامان رفته اونجا تمیز کنه ترسیدم که الان سیگار ها فیلم سوپرهام ببینه خاستم ببینم تو چه خبر یادم اومد که شیشه ها رو از تو روز نامه زده بودم تو فکر بودم که یه دفعه یادم اومد پشت ساختمن شیشه زیر زمین به خاطر لوله بخاری سوراخ کردیم رفتم از اونجا نگا کنم دیدم چیزی نیست تو که یه دفعه دیدم مامان با یه تاب شلوارک اومد جبو بعدهم سعید اومد چسبید بهش شروع کرد لب گرفتن بعد هم لیس زدن گردنش بعد هم تاپش در اورد وای چه هیکلی داشت مامان سفید مس برف یه سوتین قرمز به سینه هاش بود که سینه های گنده اش توش جا داده بود کم کم داشتن کنجکاو میشدم ببینم چی میشه گوشیم خاموش کردم تا صداش در نیاد سعید بند سوتین باز کرد سینه های بلوری مامان افتاد بیرون شروع کرد به خوردنش ون بعد دستاش گذاشت رو دیوار کونش کرد شمت خودش اروم شلوارک کشید پایین وای الان داشتم کون گنده مامانم با یه شرت توری ست با سوتینش میدیدم که قنبل کرده برای سعید که شرت کشید پایین کون سفید تپلش زد بیرون بعد شروع کرد به خوردنش بعد نشوندش رو تخت انگشتش گذاشت لا کسش شروع کرد به نوازش هی انگشتش میکرد تو دهن بعد نشست جبو کس مامان شروع کرد خورده انقد خورد که یه دفعه مامان پرتش کرد کنار با یه جرکت کیر سعد کشید بیرون چقد بزرگ بود اول سرش بوس کرد گفت جون فدات شم و شروع کرد خوردن کیرش خیای حرفه ای میخورد چند دقیقه که خورد دوباره سعید افتاد به خوردن کسش که مامان گفت بسه بکن اونم گفت چشم کیرش خیس کرد گذاشت رو کسش چند دقیقه مالید روش که مامان گفت بکن تو دارم میمیرم اونم گفت چشم عزیزم فدای کس نازت بعد سرش گذاشت در سوراخ با یه جرکت کرد تو که جیغش رفت هوا وشروع کرد به تلمیه زدن پاهای مامانم بالا بود سعید همون جور که می کرد انگشت های پاش لیس میزد هی میگفت حیف این کس نیست که اون سپاهی کسخول بکنه ؟ سرهنگ کجایی که زنت گاییدم مامانم حشری تر میشد انقد تلمبه رد که یه دفعه مامان پرتش کرد کنار اومد رو کیر ش با کسش مماس کرد نشست روش شروع کرد بالا پایین کردن تا اینکه یه لرزه ای گرفت افتاد رو سعید اونم بقلش کرد محکم چسبوند به خودش بعد چند دقیقه سعید گبت ناهید جون قنبل کن مامان گقت خودم برات میارم ابت که سعید گفت شیطون قولت یادت رفته؟میخام از در پشتی بیام تو بهشتت مامان گفت نه دیگه سعید جون ولی سعید گفت قول دادی گلم تا اینکه راضیش کرد مامان قنبل شد اونم شروع کرد لیس زدن کونش کونش مثل کیک خامه ای بود سفید نرم بعد کیرش گذاشت در سوراخش واییی چقد سوراخش تنگ بود سعید گقت جون چه کون تنگی مامان گقت فکر کنم دیگه دوران تنگیش سر اومد سرهنگ بد بخت تو ارزوش موند سعید گفت حیف این نیست سرهنک بکنه هر کاری می کرد نمیرفت مامان هم التماس می کرد بیخیال شو که یه دفه سرش کرد تو مامان جیف زد ایییییییییییییییییییییییی سوختم خاست فرار کنه سعید نذاشت اونم هی التماس میکرد نده تو بزار همین جور باشه سعید همون جور مکخ سینه هاش گرفته بود شروع کرد عقب جلو مامان هم داشت فقط اخ اوف می کرد که یه دفعه سعید چند تا عقب جلو کرد محکم تلمبه رد که مامان سرخ شد گفت ایییییییییییییی سعید در بیار ریدم دسشویی دارم اونم گفت چشم صبر کن یه ضربه مجکم زد ابش خالی کرد تو کونش مامان گفت در بیار دربیار ریدم دیوانه بعد سعید گفن بیا عزیزم همین که کیر کشید بیرون یه دفعه زووووووووووررررت زووووووووووووورت مامان گوزید اب تو کونش پاشید بیرون سعید شروع کرد خندیدن اونم گفت کوفت گه میخورم بهت بدم نگا چه کثافت کاری راه انداختی بعد سعید بقلش کرد شروع کرد دلداری دادن وبعد خودشون تمیز کردن خواستن لباس بپوشن که من رفتم
     
  
مرد

SexyBoy
 
زندگی سکسی من و مامان

داستان زندگی خودم رو از زمانی شروع میکنم که 11 سالم بود من در یک خانواده شش نفره زندگی میکردم پدرم (رضا) که 47 سالش بود اصلیتن رشتی مردی بود جا افتاده لاغر و ظریف با موهای جو گندمی ، شغلش هم استاد دانشگاه بود و مامانم (شهین) 49 ساله و اصلیتن خوزستانی بود با هیکلی درشت و توپل با پوست سبزه
سه تا خواهر هم داشتم که خواهر بزرگم روزیتا که 26 سال داشت و دانشجویی رشته پزشکی بود و خواهر دومم رویا که 21 سالش بود اون هم دانشجو بود و خواهر کوچیکه راحله که 15 سالشه که دبیرستانی بود و من هم که بچه آخری و نا خواسته و یکی یدونه مامانی چون تک پسر خونه بودم. بزارید کمی هم از خونمون بگم . یک خونه دو خوابه 100 متری بود که یک اتاق برای بابا و مامان بود و یکی هم برای ما بچه ها که دوتا تخت دو طبقه داشت. ولی چون من لوس مامان بودم
همیشه برای خواب باید تو بغل مامان میخوابیدم وگرنه خوابم نمیبرد . مامانی هم دیگه عادت کرده بود و دستم رو میگرفت میکرد میزاشت روی سینه هاش منم که عاشق سینه های مامانی بودم باشون انقدر بازی میکردم تا خوابم ببره و بعضی وقتها هم سینه های مامان رو میخوردم تا خوابم ببره . حسابی به مامان وابسته شده بودم. فقط پنجشنبه ها مامان میگفت باید برم تو اتاق خودمون بخوابم منم میرفت تو بغل روزیتا میخوابیدم . روزیتا هم که منو خیلی دوست داشت بهم اجازه میداد تو بغلش بخوابم و با سینه هاش بازی کنم
هر وقت هم که میخواستم برم حمام، با مامان میرفت . مامان تو با من خیلی راحت بود و تو حمام فقط با یک شورت بود ولی من لخت لخت بودم و عاشق آب بازی تو وان حمام وقتی من آب بازی میکردم مامان هم با دودولم بازی میکرد و قربون صدقه اش میرفت . این کار همیشگی مامان شده بود حتی وقتی تو بغلش میخوابیدم اونم با دودلم بازی میکرد منم دوست داشتم
زندگی ما همینطور میگذشت تا برای بابام از یک دانشگاههای تو مالزی دعوتنامه اومد تا روی یک پروژه مشترک بین دانشگاهشون و دانشگاه اونجا کار کند و باید مدت یکسال میرفت مالزی
بعد از گذشت یک ماه از رفتن بابای ، رفتار مامان یواش یواش داشت تغییر میکرد و شبها وقتی تو بغلش میخوابیدم ازم میخواست که لخت لخت بخوابم و خودش هم حسابی با دودولم بازی میکرد. یکبار شب پنجشنبه بود که مامان گفت بیا بریم حمام باید یه چیزهای یادت بدم . منم که عاشق آب بازی سریع قبول کردم و بدوبدو رفتم تو حمام و شروع کردم به لخت شدن که دیدم مامان هم اومد و داشت لخت میشد ولی چیزی که عجیب بود اینباری شورتش رو هم در آورد و منم با کمال تعجب به جلوی مامان نگاه میکردم وقتی مامان متوجه شد اومد بغلم کرد و حسابی که منو وسط سینه هاش چلوند گفت: بیا با هم آب بازی کنیم و با هم رفتیم تو وان و شیر آب رو باز کردیم ولی من از کوس مامان چشم بر نمیداشتم . مامان هم رو کرد بهم و گفت: دوست داری با ناناز مامانی بازی کنی؟ منم با شوق و ذوق گفتم آره . مامان هم تو وان دراز کشید و پاهاشو باز کرد که من راحت برم وسط پاهاش و با نانازش بازی کنم . منم یک نیم ساعتی با ناناز مامانی بازی کردم تا دیگه خسته شدم . بعد مامان گفت : براز یه کاری کنم تا خستگی از تنت در بیاد و بعد منو نشوند لب وان و بعد دودولم رو گرفت و کرد تو دهنش و شروع کرد ساک زدن منکه اولش ترسیده بودم که مامان میخواهد چکار کنه بعد یواش یواش خوشم اومد مخصوصان وقتی مامان هی ساک میزد و هی قربون صدقه دودولم میرفت و میگفت: چه دودول خوشمزه ای داری و بعد از یک مدت احساس کرد من دیگه خسته شدم بهم گفت: دوست داری تو هم ببنی ناناز مامانی چه مزه ای است و پاشد و نشست لب وان و گفت: بیا عزیزم ناناز مامانی رو لیس بزن ببین چقدر خوشمزه است ، منم به حرف مامانی گوش دادم و شروع کردم به لیس زدن اول خوشم نمی اومد ولی یواش یواش خوشم اومد و بیشتر برام یک بازی جالب بود بعد از چند دقیقه لیس زدن دیدم مامان داره آه و اوه میکنه ، کمی نگران شدم و بلند شدم و پرسیدم مامانی حالت خوبه ؟ نکنه داری اذیت میشی؟ که مامان گفت: نه عزیزم دارم از پسر گلم لذت میبرم . منم کمی دیگه ادامه دادم بعد که خسته شدم .مامان بلندم کرد و حسابی منو شست و خودش هم دوش گرفت و رفتیم که بخوابیم.
موقع خواب دیدم که مامان لخت اومد تو تختخواب کنارم داز کشید . منم طبق معمول شروع کردم با سینه هاش بازی کردن ولی مثل شبهای قبل نبود مامان شهین همه اش به خودش میپیچید . من که احساس کرده بودم مامان یه چیزیش هست ازش پرسیدم مامانی چی شده امشب نمیخوابی؟ مامانی گفت: بابات نیست دارم اذیت میشم منم بهش گفتم خوب بابا نیست حالا من مرد خونه هستم حالا بگیر راحت بخواب منم مواظبتون هستم. مامان که خنده اش گرفته بود. گفت: عزیزم دلم مرد خونه کارهای دیگه ای هم غیر از مراقبت از خونه داره. منم با قلدری گفتم: خوب بگو باید چکار کنم. مامان کمی فکر کرد و بعد گفت: پاشو مرد خونه بیا به مامانی آرامش بده تا راحت بخوابه . گفتم: باید چکار کنم . مامان پاهاشو باز کرد منم فکر کردم دوباره باید نانازش رو بخورم و رفتم وسط پاش و که شروع کنم به لیس زدن ناناز مامانی که .مامانی گفت: نه اینبار باید یه کار دیگه کنی . باید دودول خوشکلت رو بکنی تو ناناز مامانی تا مامانی به آرامش برسه . منم به حرف مامان گوش کردم و مامان دودولم رو گرفت و کرد تو کوسش و بهم گفت: حالا باید جلو عقب بکنی تا مامانی لذت ببره و منم شروع کردم به تلبه زدن بعد از چند دقیقه که کوس مامان خوب آب انداخته بود از سور خوردن کیرم تو کوس مامان خوشم اومده بود و فکر کنم نیم ساعتی داشتم تلبه میزدم که یکدفعه متوجه شدم مامان یک لرزه به خودش داده و یک آهی کرد که انگار یک باری از دوشش گذاشته زمین و بعد از من تشکر کرد و منو تو بغلش گرفت تا خوابم برد
از اون به بعد هفته ای دو سه بار مامان ازم میخواست که بکنمش ولی چون میدید کوس لیسی رو دوست دارم بهم اجازه داده بود هر وقت دوست دارم کوسش رو بخورم و منم روزی یکی دو بار باید کوسش رو میخوردم عاشق این کار شده بودم برای این کارهام بود که روز به روز من و مامان به هم وابسته تر میشدیم
ولی در عوض رابطه من و راحله بدتر و بدتر میشد و چون اون هم دختر کوچیکه بود همیشه تو سروکله هم میزدیم ولی رویا که خیلی مهربون بود منو خیلی دوست داشت و همیشه هوای منو داشت . روزیتا هم که نقش مامانها رو بازی میکرد
شش ماه از رفتن بابا گذشته بود که یک روز وقتی از مدرسه برگشتم خونه دیدم مامانی نیست و از روزیتا که خونه بود پرسیدم پس مامان کجاست که گفت: پدربزرگ حالش خوب نبود مامانی رفته خوزستان. و بعد گفت: بیا تا نهارت رو بهت بدم .منم رفتم سر سفره و پرسیدم پس رویا نمیاد که روزیتا گفت: اون امروز کلاس داشت . راحله رو هم که میدانستم مدرسه است
اون روز گذشت تا شب شد و موقع خواب و طبق عادت رفتم تو بغل روزیتا و شروع کردم با سینه هاش بازی کردن و باش صحبت کردن که طبق معمول صدای راحله در اومد که ساکت باش میخوام بخوابم و بعد صدای هر دوتامون بالا رفت تا بعد روزیتا دید فایده نداره منو راحله مثل سگ و گربه هستیم .
دست منو گرفت برد تو اتاق مامان و بابا که بخوابم و بعد از من پرسید با مامان اینجا چطور میخوابیدی؟ منم لباسم رو درآوردم و لخت شدم و گفتم: اینطوری. روزیتا که خوشش اومده بود لباس خوابش رو در آورد و کورستش رو هم باز کرد و گفت: بیا تو بغلم سینه بخور. سینه هاش مثل سینه های مامان بزرگ و ناز نبود ولی من دوستشون داشتم و شروع کردم به خوردن سینه هاش که دوباره ازم پرسید. مامان برات چکار میکرد؟ منم گفتم با دودولم بازی میکرد. روزیتا هم شروع کرد با دودولم بازی کردن . نمیدونم چطور بود ولی احساس کردم روزیتا خیلی از مامان حرفه ای تر با دودولم بازی میکنه خیلی لذت بردم
بعد از یک ربع ساعتی بهش گفتم: میخوای مثل مامان به تو هم آرامش بدم؟ که روزیتا با تعجب گفت: چطوری ؟ منم بهش گفتم: شورتت رو در بیار. روزیتا که خیلی کنجکاو شده بود که بدونه من و مامان با هم چکار میکنیم. شورتش رو درآورد. منم رفتم وسط پاش و دودولم رو کردم تو کوسش و شروع کردم به تلمبه زدن و کردن خواهرم بعد که حسابی کردمش و فهمیدم آبش اومده بهش گفتم: حالا دیگه نوبت من است که لذت ببرم باز روزیتا تعجب کرده بود که دیگه میخوام چکار کنم . که دید رفتم پایین تر و شروع کردم به خوردن کوسش و نیم ساعتی که خوردم و فهمیدم دوباره آبش اومد رفتم تو بغلش که بخوابم.
من اون موقع نمیدونستم که پرده و مرده چیه ولی بعد فهمیدم که خواهرم چون قبل از من به کسای دیگه ای هم کوس داده بود و وقتی فهمید من با مامان چه رابطه ای دارم دیده بود که این بهترین بهانه است که بگه من پرده اش رو زدم
یکهفته ای که مامان نبود من هر شب روزیتا رو میکردم و کوسش رو میخوردم تا مامان اومد و من همون شب اول براش تعریف کردم که اون یک هفته هر شب با روزیتا چکار میکردم . و مامان با عصبانیت روزیتا رو صدا زد و منو از اتاق بیرون کرد و بعدها فهمیدم حسابی دعواش کرده و در مورد پرده اش ازش سئوال کرده بود و اون هم نقشه ای که داشت پیاده کرده بود و مامان هم چون منو خیلی دوست داشت . بخشیدش فقط بهش گفت: هیچ کس حق نداره از این ماجرا با خبر بشه و اگر دوباره خواست با من سکس کنه یا باید تو اتاق مامانینا باشه یا تو حمام که کسی متوجه نشه به من هم گیر داد که هیچ کس نباید متوجه بشه

شش ماه دیگه هم گذشت و سکس من با مامان و روزیتا ادامه داشت تا اینکه بابا از مالزی برگشت
شب اول مامان منو فرستاد تو اتاق خودم که بتوانه حسابی با بابا سکس داشته باشه ، شانس بد من روزیتا هم رفته بود خونه یکی از دوستاش ، منم رفتم پیش رویا گفتم: میخوام امشب تو بغل تو بخوابم اون هم قبول کرد و منو راه داد زیر لحافش و چون عادت منو میدونست لباس خوابش رو داد بالا و دست منو گذاشت رو سینه اش ولی چون بعد کمی بازی چون سینه هاش کوچک بود بهم حال نداد و گفتم سینه هات خیلی کوچک است حال نمیده و تا اومد به خودش بیاد دستم رو کردم تو شورتش و شروع کردم با کوسش بازی کردن رویا که اومد دست من رو بگیر ولی نتوانست چون حالش خراب شده بود و داشت یواش یواش تو دلش ناله میکرد . منم بعد از کمی بازی کردم حوس کردم که کوسش رو بخورم و برای همین رفتم لای پای رویا و شروع کردم به خوردن کوسش دو دقیقه نگذشته بود که آبش اومد احساس کردم دهنم پر از آب شده فهمیدم رویا از مامان و روزیتا خیلی آبش بیشتر است خیلی برام جالب بود رویا مظلومه انگار خیلی شهوتی تر از بقیه بود انقدر کوسش رو لیس زدم تا بعد از ربع ساعت دوباره آبش راه افتاد منم انقدر کوسش رو لیس زدم تا تمیز تمیز شده و با التماس رویا که دیگه بسه اومدم بالا و سینه های کوچولوش رو تو دستم گرفتم و خوابیدم
فردا ظهر که از مدرسه برگشتم خونه دیدم خواهرم روزیتا خیلی خوشحال است و تا منو دید حسابی منو بغل کرد و بوسید . منم که با تعجب بهش نگاه میکردم ازش پرسیدم چی شده ؟ که مامانم گفت: خواهرت برای دوره تخصصی دکتریش قبول شده و فردا باید برای ثبت نام بره اصفهان برای همین است که سرش با کونش 21 بازی میکنه . منم بوسیدمش و گفتم: پس شیرینی ما کو؟ روزیتا هم گفت: چی میخوای داداش کوچولو ؟ منم سریع گفتم: کوس خوشمزه اتو . اونم سریع دامنش رو زد بالا و شرتش رو در آورد . منم رفتم که شروع کنم به خوردن که مامان داد زد که حالا موقع نهار است بزار بعداز نهار
با هم نهار رو خوردیم و بعد مامان گفت: بچه ها زود باشید اگه میخواهید کاری کنید بکنید تا کسی نیومده روزیتا هم سریع رفت نشست روی مبل و دامنش رو زد بالا منم رفتم شروع کردم به خوردن کوسش مامان هم داشت سفره را جمع میکرد .که یکدفعه صدای زنگ اومد رویا بود، کار ما هم ناتمام موند
گذشت تا شب شد و طبق معمول رفتم پیش بابا و مامان بخوابم و وقتی رفتم تو بغل مامانی دیدم که لخت لخته و از من هم خواست که لباسم رو دربیارم و بعد گفت: حالا بیا برای خودت با کوس مامانی بازی کن منم یه نگاه به بابا کردم که داشت با تعجب بهم نگاه میکرد و بعد رفتم سوراق کوس مامان و شروع کردم به خوردنش که مامانم به بابا میگفت: ببین پسر گلم دیگه بزرگ شده و هوای مامانش رو داره. که بابا همینطور که به من نگاه میکرد به مامان گفت: این کثافت کاریها چیه یاده بچه دادی؟ که مامانم گفت: خود رامتین کوس لیسی رو خیلی دوست داره و رو به من کرد و گفت: عزیزم حالا بیا ترتیب مامان رو بده. منم پا شدم افتادم به جون کوس مامان و شروع کردم به تلمبه زدن تو کوسش بابا هم که داشت این صحنه ها رو میدید بد جوری تحریک شده بود و داشت با کیرش بازی میکرد و بعد از ده دقیقه ای که تلمبه میزدم بابا گفت: پسرم حالا دیگه نوبت منه و منو زد کنار و افتاد به جون مامان و با تمام توان مامان رو میکرد . منم از دیدن یک سکس واقعی خیلی حال کرده بودم و سعی میکردم کارهای که بابا میکنه رو خوب یاد بگیرم. بابا هم به انواع مدلها مامان رو میکرد و بعد نیم ساعت سکس دیدم هر دوتاشون پنجر شدن و تو بغل هم خوابیدن . منم کنارشون کمی بعد خوابم برد
فردا خواهرم روزیتا هم رفت اصفهان برای ثبت نام و بعد هم رفت ساکن اونجا شد چون باید هم تو بیمارستان کار میکرد هم میرفت دانشگاه . منم تو راهنمایی هر روز یه چیز جدید یاد میگرفتم . وقتی انگشت کردن رو یاد گرفتم تا اومد خونه از مامان خواستم که انگشتش کنم و از اینکه انگشت تو کون مامان میکردم خیلی برام لذت بخش بود و بعد از مامان افتادم به جون رویا و انگشتش میکردم . یک روز یکی از همکلاسیهام سهیل رو آوردم خونه و به مامان گفتم: میخوایم با هم درس بخوانیم . سهیل برعکس من کمی توپل و سفید بود و منم تازه تو مدرسه یاد گرفته بودم که کون بچه های خوشکل رو بیاد بزارم و وقتی رفتیم تو اتاق بعد از کمی صحبت های درسی به سهیل گفتم: بیا کمی با هم بازی کنیم اون هم قبول کرد و بعد گفت: خوب حالا چه بازی کنیم . منم گفتم: بیا با دودول هم بازی کنیم سهیل هم قبول کرد. منم شلوارم رو کشیدم پایین و سهیل هم مثل من شلوارش رو کشید پایین هر دوتامون با شورت بودیم و بعد من شورتم رو هم در آوردم سهیل با دیدن کیر من شاخ در آورده بود و اومد کیرم رو گرفت تو دستش و گفت: دودولت چقدر بزرگه . با این حرفش خیلی کنجکاو شده بودم که مال اون چقدر است چون من فقط کیر بابا رو دیده بودم که یه کمی از مال خودم بزرگتر بود. برای همین خودم رفتم شورت سهیل رو کشیدم پایین وای اینجا رو نگاه کن چه دودولش کوچولواست سریع خوابوندمش روی زمین حسابی با دودولش بازی کردم و بعد حوس کردم کمی بخورمش ببین مامان کیر منو میخوره چه حالی میکنه و برای همین دودولش رو کردم تو دهنم و شروع کردم به خوردنش خیلی باحال بود و همینطور که دودولش رو میخوردم انگشتم رو هم میکردم تو کونش و باش بازی میکردم و بعد بلندش کردم و کیرم رو گذاشتم لای پاش و داشتم تلمبه میزدم که یک دفعه مامان در رو باز کرد که بگه بچه ها پاشید بریم نهار آماده است و با دیدن این صحنه خیلی عصبی شد و گفت: رامتین خیلی بیشعوری و رفت بیرون
منم تا دیدم مامان ناراحت شده بدوبدو رفتم دنبالش و ازش معذرت خواهی میکردم . که مامان برگشت تو صورتم نگاه کرد و گفت: اصلان دوست نداشتم بهم دورغ بگی داریم درس میخوانیم. بعد ببینم داری ترتیب دوستت رو میدی. منم با قسم و آِیه که بخدا درسمون رو خواندیم. موقع استراحتمون بود داشتیم بازی میکردیم. دیدم مامان دیگه راضی شد و گفت: اسم دوستت چی بود بگو بیاد. منم گفتم: سهیل بیا مامانم کارت داره . وقتی سهیل اومد دیدم لباسش رو پوشیده و از خجالت سرش رو پایین گرفته. مامان رفت جلو و کشیدش تو بغلش و گفت: سهیل جان من از بچه های دروغگو خیلی بدم میاد. برای همین عصبانی شدم . حالا بیا خودم کمکتون کنم و شلوار سهیل رو از پاش در اورد و بعد لباسش رو درآورد و رو کرد به من و گفت: رامتین برو روی کمد کرم مرطوب کننده بیار تا کون سهیل رو برات آماده کنم
منم بدوبدو رفتم کرم آوردم و برگشتم دیدم مامان چهار زانو نشسته و سهیل رو هم جلوش دوزانو نشونده که کونش بیاد بالا و سهیل که به عشق کوس مامانم سرش لاپای مامانی بود و کونش قلمبه شده بود و مامان کرم رو ازم گرفت و شروع کرد به سوراخ کون سهیل رو چرب کردن و بعد به من گفت: بیا کیرت رو بکن تو کون سهیل. منم رفتم پشت سر سهیل . مامان هم کیرم رو گرفت و با سوراخ کون سهیل تنظیم کرد. سهیل هم که تا داشت اولین کوس زندگیش رو نگاه میکرد و بهش دست میزد حواسش به من نبود. و بعد من یکدفعه کیرم رو تا ته فشار دادم تو کون سهیل که یکدفعه جیغش رفت بالا و اومد که از زیر کیرم در بیاد که مامان سفت گرفته بودش که نتواند از زیر کیر من در بیاد و من رو هم دعوا کرد و گفت: دیگه تکون نخور تا سهیل کونش جا واکنه منم به حرف مامان گوش کردم و بعد مامان گفت: حالا بکن منم شروع کردم به تلمبه زدن . سهیل هم داشت گریه میکرد و دستش هم تو کوس مامانی بود و بعد از نیم ساعت تلمبه زدن دیگه خسته شده بودم . سهیل هم که دیگه عادت کرده بود داشت از کون دادن به من و بازی با کوس مامانم حال میکرد.
مامان وقتی دید من دیگه کارم تمام شده گفت: بچه حالا دیگه موقع نهار است. رفت سفره را چید و ما رو صدا زد که بریم سر سفره وقتی رفتیم نهار بخوریم مامان از سهیل خواست اول کونش رو بده بالا تا مامان یک خیار که چرب کرده بود بکنه تو کونش که کون سهیل باز بمونه و برای دفعه های بعدی من راحت تر باشم . سهیل هم قبول کرد مامان هم یک خیار هم قد و اندازه کیر من کرد تو کونش و سهیل رو نشاند کنار خودش تا نهار خوردیم و بعد از نهار سهیل گفت: میخواهد بره خونه مامان هم کمکش کرد لباسش رو بپوشه ولی نزاشت خیار رو از تو کونش در بیاره تا بیشتر بهش عادت کنه. سهیل هم بعد از خداحافظی رفت خونشون.
.What's life? Life is love
.What's love? A kissing
.What's kissing? Come here and I'll show you

Sexy
     
  
صفحه  صفحه 20 از 149:  « پیشین  1  ...  19  20  21  ...  148  149  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA