انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 21 از 149:  « پیشین  1  ...  20  21  22  ...  148  149  پسین »

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم


مرد

 
سکس آخوند با مامان
مسلام اسم من اشکان و الان حدود 19 سال سن دارم
داستانی که می خوام براتون بگم مربوط میشه به 3سال پیش وقتی که تازه مامانم میخواست از بابام جدا بشه مامانم به خاطر اختلافهای زیاد از بابام طلاق گرفت و تغریبا پول زیادی هم از بابام گرفت
داستان از اونجا شروع شد که اونا برای طلاقشون به یه دفتر خونه ازدواج و طلاق رفتند و منم باهاشون رفتم بلکه با گریه و زاری منصرفشون کنم که متاسفانه نتونستنم اما بیشتر از همه رفتار آخوندی که تو دفترخونه بود توجه منو به خودش جلب کرد رفتار مشکوکی داشت و به طرز خیلی تابلوی با مامانم حرف می زد وقتی که کارای طلاق انجام شد بابام که تا چند ساعت دیگه پرواز داشت از من کلی خداحافظی کردو رفت
اما مامانم تو دفترخونه موند یعنی تو اون اطاق که امضا کردند چند دقیقه موند و اومده بود کنار صندلی مامانم نشسته بود و باهاش حرف می زد من رفتارشون رو بیرون از اطاق کاملا زیر نظر داشتم و حتی یه لحظه هم دیدم که دست آخونده رویه رونایه مامانم کشیده شد و با هم چیزای می گفتند و لبخند های مشکوک
بالاخره بعد از یه ربع مامانم از اون اطاق اومد بیرون من هیچ حرفی نزدم و به حالت قهر از جلوتر از مامانم از دفترخونه دراومدم تا اینکه چند روز بعد پنج شنبه عصر بود و من زودتر از همیشه از مدرسه تعطیل شدم رفتم سمت خونه یه ماشین سمند در خونمون دیدم و شک کردم که این مال کی میتونه باشه با کیلد در خونه رو باز کردم پشت در هم یک جفت کفش مردونه دیدم که شکمو بیشتر کرد آروم درو باز کرد و بدون هیچ صدای رفتم تو خونه از اطاق مامانم صدای خنده میومد و صدای یه مرد که داشت با مامانم بازی می کرد منم رفتم تو اطاقم که یه پنجره کوچیک به اطاق مامانم داشت و نگاه کردم دیدم بعله مامانم با یه تاپ و شلوارک جلویه همون آخونده داره میرقصه و هردو می خندیدند بعد مامانم آخونده رو گرفت بغل و انداخت رویه تختش و شروع کرد درآوردن لباسای اون تغریبا لختش کرده بود و فقط یه شورت پاش بود که مامانم با کلی عشو و ناز اونو از پاش درآورد وقتی کیره آخونده رو دیدم کلی جا خوردم که خیلی خیلی کلفت بود مامانم بهش گفت جوون عجب کیری داری حاج آقا و شروع کرد براش ساک زدن نمیدونید با چه ولعی براش ساک میزد آخونده هم انگار هیچ اتفاقی نافتاده و زیاد تحریک نشده بود بعد چند دقیقه دیگه ساک زدن مامانم تموم شده بود و آخونده بلند شد و لباسای مامانمو یکی یکی درآورد اول از سینه مامانم شروع کرد به خوردن و هر از گاهی هم لب ازش می گرفت و دوباره شروع می کرد خوردن سینه هاش بعد مامانمو اورد لبه تخت و خودش به زانو جلویه کس مامانم نشست و شروع کرد لیس زدنش که مامانم آه اوه بلندی به پا کرد آخونده هم بعضی وقتا با دستاش سینه های مامانمو می مالید و باهاشون بازی می کرد به مامانم گفت حالا دیگه نوبت جر دادن اون کس خوشگلته مامانم با یه لبخند تائید کرد و یکم خودشو جمع و جور کرد و پاهاشو داد بالا آخونده که جلویه کس مامانم واساده بود و کیرشو میمالید به لبه های کس مامانم گفت شروع کنم مامانم گفت آره زود باش یهو کیرشو محکم فشار داد و فروع کرد تو کس مامانم که خیلی هم دردش اومد و آخ آخ می کرد ولی آخونده توجهی نکرد و شروع کرد به تلمبه زدن بیشتر تغریبا 10-15 دقیقه ی تو کس مامانم تلمبه زود و دیگه مامانم درد نمی کشید بعد یه لحظه از تلمبه زدن دست نگه داشت و بهش گفت دیگه کس بسه من اون کون هلویتو میخوام مامانم بهش گفت عزیزم فقط آروم که خیلی دردم میگیره و بر عکس شد و به حالت سجده خوابید آخونده اول یکم صورتشو بهش مالید و بعد با زبون شروع کرد به لیس زدنش کیرشو گرفت گذاشت دم کون مامانم گفت می خوام طوری بکنمت که هیچ وقت منو یادت نره و یه تف زد به کیرشو محکم فشار داد تو کون مامانم که اونقدر درد کشید و آخ آخ کرد و هرچقدر هم می خواست از دستش فرار کنه آخونده سفت گرفته بودش و نمی زاشت در بره بعد چند دقیقه دیگه درد کشیدنای مامانم تبدیل شده بود به آه آه و لذت می برد آخونده هم خیلی راحت کیرش عقب و جلو میکرد تغریبا 40 دقیقه ی از سکس شون میگذشت و هنوز هم آب آخونده نیومده بود من کلی تعجب کردم این چقدر کمر سفتی داره که یهو کیرشو کشید بیرون و به مامانم تند تند میگفت برگرد برگرد مامانم زود برگشت و کیره آخونده رو تو دهنش کرد یکم ساک زدن مامانم باعث شد آخونده ارضا بشه و آبش بیاد کیرشو درآورد بیرون و می پاشید تو دهن و صورتو همه جای مامانم و جالب اینجا بود که آب خیلی خیلی زیادی هم داشت و انگار تموم نمیشد بعد از ریختن آبش به دهن مامانم چند دقیقه پیش مامانم نشست و بعد لباساشو پوشید و خداحافظی کرد و رفت
     
  
مرد

SexyBoy
 
عمه جان

من مسلم هستم 27 ساله شاغل و متاهل که ظاهری نسبتا خوبی دارم ...
عمه ای که راجبش می خوام بگم در اصل عمه من نیست چون در واقع من عمه ندارم... اون عمه زن برادر زنم هست که دقیقا از همون روز که مراسم عقد اونا یعنی رضا و مریم (رضا برادرزنمه)تمام شد احساس کردم که کمی با منظور گاهی بهم خیره میشه تا اینکه یه روز مریم بهم گفت که یکی تو فامیل ما از تو خیلی خوشش اومده منم که دوست داشتم بدونم اون کیه و البته شک هم به فرزانه داشتم که عمه خانم باشه .. اون علیرغم زیبایی و قد بلند و باسنی توپ وضعیت مالی بسیار عالی هم داشت که همینا با هم باعث که منم بهش چشم طمع بدوزم ...
خلاصه مدتی بعد مریم بهم زنگ زد و گفت که می خوام شمارتو بدم به همون طرف تا واست زنگ بزنه بدم شمارتو گفت بده کیه آخه گفت خودش الان بهت میزنگه.. همینو گفت و قطع کرد ...
خلاصه دو سه دقیقه بعد تلفنم زنگ خورد و گوشی رو جواب دادم با لحنی بسیار زیبا سلام کرد و از اینکه مزاحم شده عذر خواهی کرد منم که دوست داشتم باهاش باشم شروع کردم به تعارفات بی خودی و بخاطر اینکه خوشش بیاد سریع یه متلک پروندم که بدونه من و اون متاهلیم و واسه فقط هم صحبت شدن وقت بی خودی نمیزاریم و وارد مسائل سکسیش کردم اونم که اول زیاد وا نداده بود خودشو آخرش چراغ سبز رو واسم روشن کرد...
یه مدت تلفنی باهاش صحبت کردم تا اینکه ی روز بهم گفت می تونی بیای دفترم سر کار(اون یه دفتر مسافرتی بسیار بزرگ داشت)پیشم منم موافقت کردم و واسه فردا برنامه چیدم و به خانمم گفتم که سر کار میمونم و جای همکارم هستم ... بعد کار حرکت کردم و رفتم و زنگ زدم گفتم که دارم میرسم گفت خوبه دفترم تعطیله و ماشینتو دم در پارک کن و بیا تو منم همین کارو کردم رفتم تو اونم در دفترش رو وا کرد تو دفترش تک تنها بود یکم واسه هر دومون صحنه خجالت باری بود روبرو شدن با هم اما خیلی زود بعد مهمان نوازی اونو کمی صحبت کردن با هم همه چی خیلی عادی شد تا اینکه اون که روبرم رو صندلی نشسته بود اومد رو زمین کنار من تکیه داد به دیوار و یه نگاهی به من کرد و بهم گفت میشه ببوسمت منم گفتم بفرمایید .. اونم لباشو گذاشت رو لبام و بعد با زبونش موقعه جدا شدن لباش از لبام لبهام رو خیس کرد ...
هیچی دیگه من که کمر و طبق عادت همیشه قبل نزدیکی صفت کرده بودم و کیرم هم تو شلوار نیم رک شده بود بعد 5 دقیقه بعد لب دادن اون دست انداختم دور گردنش و با دستم که دور گردنش بود صورتش رو چرخندم به به طرف خودم و به خودم گفتم این نیاز به کسی داره که باش ی سکس اساسی بکنه والا مریض نیست بیاد شوهر داره با کسی دیگه دوست بشه این فکرم تمام شده بود که خیلی محکم و با اراده فولادی رفتم تو لباشو با سرعت فوتی و فوری لباشو گوشاشو زیر گردنش رو خوردم تا از خود بیخودش کردم...
دستشو گرفتم و با خودم که بلند میشدم بلندش کردم بدون گفتن حتی یه کلمه تکیش دادم به دیوارو تاپی رو که تنش بود رو از تنش در آوردم و دست انداختم دو کمرشو سوتینش رو هم باز کردم و در آوردم پسون های نسبتا بزرگ و خوشکلی داشت که به محض دیدنشون با زبون لبام شر وع به مک زدن و لیسیدنشون کردم طوری که صدای عمه خانم رو در آوردم .
دستش رو هی میکشید رو کیرم و آه و اوه میکرد ...
رفتم پایین و دکمه شلوارشو وا کردم و شرت و شلوارشو با هم کشیدم پایین که اون لحظه انگار یکم خجالت کشیده باشه دستشو آورد که مانع بشه اما من با سرعت عملی که داشتم اجازه این کارو بهش ندادم و تا اومد بگه مسلم نه من سرم رو کردم بین پاهاشو زبونم رو انداختم لای کسش که واقعا خوشکل و خوش تراش بود دیدید بعضی از کسا زود خیس میشن و وا میدن خودشون و اما این کس هر چی بیشتر لیس میزدی کمتر خیس میشد و عمه خانم دیگه از فرط شهوت از کمر تاشده بود و آه و اوهش هی بیشتر و بیشتر میشد منم که دیدم دیگه هم لخت لخت شده و هم حشری همون رو زانو که بودم پیراهنم رو در آوردم و دراز کشیدم رو زمین (رو زمین اتاقش قالی پهن شده بود) کمربند و دکمه شلوار و زیپ شلوارم رو وا کردم و اونو تا نصفه کشیدم پایین که اون هم نشست کنارم شلوارم رو کامل در آورد و منم از دست کشیدمش سمت کیرم و با دست دیگم کیرم رو گرفتم با اشاره بهش فهموندم که کیرم رو بخور که اونم شروع به ساک زدن کرد هی خورد و لیس میزد و پاهام رو دادم بالا و کیرم رو گرفتم رو تخمام رو انداختم جلو دهنش اونم اول لیشون زد بعد هر تخمم رو دو سه بار کرد تو دهنش و زیر سوراخ کونم هم زبون زد کیرم حسابی شق شده بود ...
اونو از کمر خوابندم و خودم اومدم بالا سرشو کیرم رو آروم کردم تو کسش و کم کم تلمبه زدن رو تند وتند کردم که یهو آروم بهم گفت بزار تا ته توش بمونه منم با یه تلمبه محکم کردمش تو تا ته و 6یا 7 ثانیه گذاشتم تو موند و بعد با آروم تاب دادن کیرم داخل کسش و آوردن کیرم تا نصفه بیرون دوباره شروع به تلمبه زدن کردم و خودم هم دراز کشیدم روش و بعد یکم لب گرفتن شروع کردم به خوردن پستونهاش 20 دقیقه بعد چون خیلی اذیت شده بود و دو باری هم ارضا شده بود و خودم هم دوست داشتم از کون بکنمش برش گردوندم و باز کیرم رو کردم تو کسش و دو تا پاهام رو گذاشتم اینورو اونور باسنش و با شدت زیاد تلمبه میزدم تو همین هین هم با انگشت میکردم تو سوراخ کونش و میدیدمش بیشتر حشری میشدم (من عاشق از کون کردنم)عمه خانم که 31 ساله بود یه باسن بسیار بزرگ داشت که سوراخ صورتی توش مث مروارید تو صدف میموند ...
از آب دهنم تف کردم تو هین کردن تو کف دستم و با دو تا انگشتم مالندم به سوراخ کون عمه خانم بعد بدون اینکه بهش چیزی بگم و درخواست ازش بکنم کیرم رد از تو کسش در آوردم و سر کیرم رو گذاشتم دم سوراخ کونش و اولین فشارو دادم که یهو برگشت و با یه آخ بلند و ناله کنان گفت نه مسلم از پشت نه نمیتونم منم که داشتم ضدحال میخوردم خیلی جدی بهش گفتم درد داره پس می خواستی کس عمه منو داشته باشه یالا بیا خم شو بینم و خودم کمرشو برگردوندم دوباره تف کردم اینبار به خود سوراخ کونش و با دست سر کیرم هم خیس کردم و میدیم که داره خودشو چطوری واسه خاطر درد کون دادن هی میخوره اما چون منو جدی دیده بود روش نشد شدید مانع کارم بشه ...
سر کیرم رو محکم فشار دادم تو و یهو کیرم رفت تا نصفه تو کونش که اون خودش رو شید جلوهو منم خودم رو انداختم روش تا اینکه دراز کشیده روش و سر کیرم هنوز تو بود که بخاطر اینکه داد زد و یهو خودشو کشید جلو که کیرم در بیاد منم خیلی وحشیانه کیرم رو هول دادم تو کونش با فشار شدید که خودم احساس کردم که تخمام به لمبه های عمه جان چسبیده و اونم با آخ همراه با ناله و اشک گفت پارم کردی .. پاشو تو رو جان من پاشو الان پاره میشم منم که شهوتم بالا زده بود احتنایی به اشک و ناه و حرفاش نکردم و اول یکم آروم و بعد1 دقیقه از آروم تلمبه زدن و جا وا کردن کیرم تو کونش تلمبه زدن شدید و شدیدتر کردم تا اینکه اونم از کون بی حس و دیگه هیچی نمیگفت منم دیدم دیگه حرفی نمیزنه بعد 10 دقیقه از کون کردن بلند شدم و کیرم و کردم تو دهنش و اونم که بلند شده بود زانو زده بود بی خیال از جریان کردن از کون زوریش با میل زیاد شروع به ساک زدن کرد و تخمام رو هم لیس زد و منم رو کمر خوابندمش و رفتم رو سینشو پستونهاشو جفت کردم و تف کردم دو یا سه بار لای دو تا پستوناش کیرم رو گذاشتم لای دو تا شون دوتاشون رو با دستای خودش محکم بهم گرفتم خم شدم و شروع به عقب و جلو شدن کردم 3 دقیقه بعد هم آبم اومد و همین طور که عقب و جلو میشودم آبم هم ریختم هم رو صورتش هم تو گردنش و هم لای پستوناش ...
اون روز روز اول سکس منو عمه خانم بود اما تا به الان آخرین سکس نبود تا حالا هم این رابطه ادامه داره.
.What's life? Life is love
.What's love? A kissing
.What's kissing? Come here and I'll show you

Sexy
     
  
مرد

SexyBoy
 
عمو صمد

فوت پدر ضربه بزرگی بر سر خانواده بود که تنها با دلداری و همراهی اطرافيان سنگينی آن قابل تحمل مينمود. هر چند همواره پدربزرگ و مادر بزرگ پدری ما را از لحاظ مالی کمک نمودند تا سروسامانی داشته باشيم اما وجود خالی پدر در خانه هميشه حس ميشد و تنها اميد ما قاب عکس پدر بود .

عمو صمد شريک پدرم که او را از صميم قلبم می پرستيدم حق را ناحق نکرد و سرمايه پدر در شرکت را مايه دلگرمی و کمک زندگی ما نمود بطوری که واقعاٌ در اين سالها فقط ما در رنج دوری پدر بسر برديم من تنها پسر خانواده بودم و عزم کردم تا مطابق خواسته قلبی و هميشگی پدر مرحومم تحصيل کنم و با جديت تمام وارد دانشگاه شدم عمو صمد با پذيرفته شدن من در يکي ازدانشگاههای تهران اين دلگرمی را داد که حتماً شرايط راحتی برای استقرارم در آنجا بوجود خواهدآورد و آپارتمانی خريد به نام وراث که من و دو خواهرم آسوده در غربت درس بخوانيم . کار شرکت نيز توسعه و رونق بيشتری گرفته بود و عمو صمد بيشتر به تهران تردد داشت و سرکشی مدام او خيال مادر را راحت کرده بود .

يک عصر که از دانشکده به منزل برمی گشتم يک خودروی شخصی مقابل پای من ايستاد راننده مسن با رويي خندان گفت که اگر مستقيم ميروم مرا تا مقداری از مسير راه مرا خواهد رساند من سوار شدم و پس از کمی طی راه نگاهی به من انداخت و پرسيد دانشجو هستيد ؟ کوتاه پاسخ دادم بله مجدد سو.ال کرد حتماً هم مجرد !! گفتم بله به نظر قصد داشت تمام راه را برايم صحبت کند با لحنی معنادار گفت دلم به حالتان ميسوزد گفتم چرا ؟-آخه ما متأهل ها که هر هفته دو سه مرتبه شبها خودمون را شارژ ميکنيم باز هم دلمون ميخواد يکی رو پيدا کنيم وای به حال شما . منظورش رو فهميدم اما شايد هول شدم که جواب دادم چه کنيم که مجبوريم بزنيم تو سر اين طفلکی و به جلوی خودم اشاره کردم خنديد و با دست به روی پای من که کنار دستش بودم زد طوری که به نزديکهای بالای رانم دستش کشيده شد و گفت چرا بزنی به سرش گناه دارد و بدون مقدمه دستش رو گذاشت جلوم من گفت زود راست ميشه ؟!

حسابی ترسيده بودم گفتم مرسی پياده ميشم گفت مگه نميخوای با هم بريم خانه جواب دادم نه من سر راه کار دارم هاج و واج من را نگاه کرد و دورشد رفت وقتی اومدم خونه رنگ به رو نداشتم و داشتم از ترس ميمردم ولی فهميدم عمو صمد اومده و چون کليد داشته رفته بود حمام گرفته بود اما فکر ميکرده من ديرتر خواهم آمد با حوله دور کمرش وسط نشيمن ايستاده بود سلام کردم و عذر خواستم بدون در زدن اومدم اما البته از آنچه که شده بود ناراضی هم نبودم چون برای اولين بار ميديدم که عمو صمد چقدر بدن ورزيده ای دارد بازوهای ستبر و سينه پهنش واقعاً ديدنی بود با اين سن هنوز ماهيچه های شکمش منثل يک ورزشکار بنظر ميرسيد ولی يک تفاوت مهم بدن عمو صمد اين بود که تقريبا هيچ جايي از بدنش نبود که بدون مو نباشه . تمام اين هيکل ورزيده و زيبا از پشم سياه پوشيده شده بود و کمتر ميشد فهميد که لباس دارد يا اين بدن برهنه اش هست حتی وقتی پشتش رو به من کرد شونه ها و کتفش مثل سينه اش سياه از پشم بود. خلاصم من مبهوت بدن پشمالوش بودم و سر جا خشکم زده بود اما انگار عمو صمد متوجه چيز ديگه شده باشه سوال کرد عمو جان چرا رنگت پريده و با اصرار زيادش مجبور شدم ماجرای راه دانشگاه رو براش تعريف کنم.

وقتی تمام شد کلی به من خنديد و گفت همين ! تو برای همين اينقدر ترسيدی ؟! تو که نبايد از اينچنين مطلب ساده ای بترسی . من گفتم آخه روزانه ماجراهای زيادی در روزنامه ها مينويسن که به اين شيوه کسی رو کشته اند دوباره خنديد و گفت نه بنده خدا قصد بدی نداشته ميخواسته کمی لطف در حقت کنه و سرگرمت داشته باشه . و بازوشو دور کمر من گذاشت و منو برای آرامش کشوند سمت کاناپه . کنارم نشست و پرسيد حالا بگو عمو برای اين حسی که داری چه ميکنی ؟ منو مثل يک دوست صميمی بدان و راحت بگو بهرحال شما جوانی و غريزه جنسی در همه وجود دارد چون هميشه سرم گرم درس و دانشگاه بوده اعتراف کردم که راستش از اين جهت عقب مانده از دنيا و همسن و سالان هستم منو تو بغلش محکم گرفت و به سينه برهنش چسبوند و سرم و بوسيد و کلی قربون صدقه من شد که چقدر من پسر نجيبي هستم و گفت نگران نباش عمو ميخوام امروز چيزی بهت نشون بدم که راه غلبه به ترس از اين موارد رو آموزش ببينی .بوی عطری که به سينش زده بود دلچسب بود و دوست نداشم اين کار تمام بشه و لابلای موهای سينه عمو رو بو ميکشيدم آرام آرام نوازش های عمو صمد از طرف سرم به صورت کشيده شد و سينه های منو ملايم نوازش کرد و به طرف شکمم دستش رفت از جانبی نگران شرايط بودم و از طرفی هم به اين دليل که از کودکی هميشه عمو صمد را دوست داشتم از اين کارش خوشم اومد لبش رو گذاشت روی پيشانيم و بوسيد و گونه ام رو هم بوسيد و برای اينکه وضعيت منو محک بزنه آروم با زبونش ليسيد . و به طرف لبام رفت من هم لبش رو بوسيدم و عمو صمد زبانش رو با فشار داخل دهانم کرد حسابی داغ شده بودم و احساس ميکردم قلبم دارد تاپ تاپ صدا ميکنه همين موقع عمو صمد حوله دور کمرش را باز کرد و دست منو گرفت گذاشت روی کيرش . هنوز کير عمو صمد سفت و راست نشده بود ولی حسابی کلفت و دراز بود و سر قرمزی داشت معلوم بود که يک هفته قبل کيرش رو اصلاح کرده باشد چون پشم کوتاه و زبری داشت اما الباقی بدن همچنان سياه و پشمالو بود هيچ وقت فکر نميکردم عمو صمد که سفيد پوست و تر و تميز و اصلاح کرده ديده بودمش اينقدر پشمآلو باشه با دستم کمی با کيرش ور رفتم اون هم زيپ شلوارم را پائين کشيد و بدنبال کيرم دستش رو برد لای شورتم . اين کار عمو صمد آرامشی به من داد که فقط قصدش از اين کار پاره کردن کونم نيست.

خلاصه با دستم بيشتر کير و خايه هاش رو که هر کدوم اندازه يک گلابی بزرگ بودند ماليدم. حسابی کيرش بلند شده بود. کير سفيد با سر قرمزش که کلفت و گوشتی بود ديدنی بود عمو منو بلند کرد و لباسهام رو از تنم درآورد . کيرم رو که از شورت درآورد با دستش گرفت و گفت به به ! عجب خوشگله و بدون هر توضيح ديگه تمام کيرم رو برد داخل دهانش و شروع به مکيدن کرد واقعاً نميدونم اين کار چقدر من را سست کرد ولی ناخودآگاه من هم روی عمو صمد دراز کشيدم و کيرش رو به دهانم نزديک کردم تمام کيرش داخل دهانم جا نشد سرم را نگه داشت و با فشار سر کيرش رو به دهانم فرو کرد طوری که به حلقم خورد و نزديک بود بالا بيارم با زبون خايه ها و لای پاهام رو ليسيد و با حرکت سر و چشم فهموند که من هم همين کار را بکنم سرش را بيشتر لای پاهای من برد بطوری که زبانش را گذاشت روی سوراخ کونم و شروع کرد به ليسيدن سوراخم اينقدر اين کار شيرين و دلچسب بود که پاهام را بازتر گذاشتم و البته من هم همين کار را کردم زمان زيادی طول کشيد و ما ادامه داديم عمو صمد بلند شد و اين دفعه نشست روی سينه من و کيرش رو روی کيرم گذاشت در قبال کير کلفت و دراز اون من چيز قابلی نداشتم هر چند که هر از گاهی عمو صمد قربون همه چيز من ميشد از اندازه کيرم تا رنگ نسبتاً تيره خايه هام . چند بار بالا و پائين رفت و من زير فشار کيرش داشتم لذت ميبردم سرش رو گذاشت روی نوک سينه ام و با زبونش ليسيد و با دست هم نوک سينه ديگم رو ميماليد من هم همينکار رو کردم تازه فهميدم که ليسيدن نوک سينه های پشمالوی عمو صمد واقعا لذت وصف ناشدنی داره و اصلاً دوست نداشتم اين کار تمام بشه دوباره کيرش رو اورد جلوی صورتم آب شفاف و بی رنگ فراوانی از سر کيرش سرازير بود با شهوت تمام کيرش را محکم با دست گرفتم و شروع کردم با قدرت مکيدن سر کيرش و با دست ديگه هم زير خايه هاشو ميماليدم . عقب رفت و کيرش رو از دهانم بيرون کشيد پاهام را داد بالا و گذاشت روی شونه هاش اول با انگشت حسابی سوراخم را ماساژ داد و انگشتش رو داخل کونم فرو کرد و چرخوند حس خوبی بود و درد نداشتم اما انگشت دومی را هم که فرو کرد دردم اومد خنديد و گفت قسمت سختش همين جاست الباقی راحت انجام ميشه با چند بار چرخاندن انگشتاش اين درد تمام شد سر کيرش را با چند بار تف زدن به تمام کيرش و سر گندش خيس کرد و به آرومی کمی فشار داد سر کيرش که داخل شد ميشد تمام داغی اون رو حس کرد صبر کرد به اين کار عادت کنم و اين دفعه کمرم را هم کمی بالا داد و يک کوسن گذاشت زير کمرم بعد هم روی سينه من دراز کشيد و سر کيرش که به بهترين وضعيت داخل شده بود با فشار بيشتر هل داد تا ته رفته بود و با هر ضربه تلمبه که به من ميزد برخورد خايه هاش به زير سوراخ کونم را کامل حس ميکردم . داغ داغ شده بود و از همه بدنش عرق روان بود زير بغلم را داد بالا و با زبان ليسيد قلقلک و شهوت زيادی داشت من هم زير بغل های عمو صمد را که پشمالو بود ليسيدم و اين کار را براش عاشقانه انجام دادم احساس ميکردم دوست دارم همه کاری براش بکنم برای همين همديگر را ليسيديم و ماليديم قبل از اينکه آبش بريزد کيرش را از کونم بيرون کشيد و به پشت خوابيد و گفت حالا نوبت توست که منو بکنی سوار به پشت پر پشم عمو حتی اگر نمی کردمش هم برای من جالب بود اما مطابق کاری که ياد داده بود اونو آماده کردم و کيرم را گذاشتم تو سوراخش کمی کونش را بالا داد و من از زير کير و خايه هاش رو ماليدم خوشش آمده بود گفت هر وقت خواست آبت بياد بگو . داشتم ديگه به اوج ميرسيم که عمو فهميد برگشت و کير منو گرفت دوباره شروع کرد به مکيدن کيرم ديگه طاقت نياوردم و از سر کيرم مثل يک آتش فشان خروشان آب شروع به فوران کرد عمو صمد هم کير منو گذاشت تو دهنش و آب از کنار دهنش بيرون ميريخت وقتی تمام شد دوباره محکم کيرم را مکيد و تا آخرين قطرات آب کيرم را بيرون آورد حالا دوباره نوبت من بود کير عمو صمد را دستم گرفتم و براش مکيدم فريادش به هوا بلند شد و مثل فواره آب از کير کلفت و گوشتی عمو بيرون زد مزه خوبی داشت داغ و کمی شيرين و دهانم رو پر کرد و از صورتم ميچکيد . تمام اتاق پر شده بود از بوی آب کير عمو صمد .به نفس نفس افتاده بود و عرق فراوان از تمام بدنش سرازير بود بلند شدم و تمام بدنش رو ماليدم و ليسيدم و بعد کنارش دراز کشيدم . اون شب عمو صمد تمام ترس من از سکس و مردان غريبه ای که ممکن هست به فکر شکار پسران خوشگلی مثل من باشند را ريخت ولی شروع يک رابطه صميمی بين ما شده و الآن پس از يازده سال من هنوز ازدواج نکرده ام و هميشه عمو به بهانه های زيادی به ديدن من مياد و شب را با من ميگذراند .
.What's life? Life is love
.What's love? A kissing
.What's kissing? Come here and I'll show you

Sexy
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
سکس خشن در غیاب همسر

سلام
اسمم هومنه و 27 سالمه ، تهران زندگی می کنم ، قبلِ ماجرای اصلی از خودم می گم که تا حدی اوضاع دستتون بیاد، چون شاید خیلی ها با مشکلی که من داشتم روبرو شدن و یا به زودی میشن ، من چند ماهیه نامزد کردم و همسرم فوق العاده دختر خوب و مهربونیه و اوضاع بین ما خیلی خوب پیش میره و تنها مشکلی که من دارم اینه که همیشه طرفدار سکس های خاص و فانتزی بودم و شاید دلیلش این بود که چون با دختر هایی که دوست می شدم رابطه هام فقط در حد دوستی بود و آزاد بودم خودم رو بدون محدودیت ارضاء کنم بدون فکر کردن به خواسته های طرف مقابلم ولی در کنار همه این ها همسرم مثل درصد زیادی از دختر های دیگه فقط به یه سکس رمانتیک و عاشقانه و کلاسیک فکر می کنه و اصلأ به سکس های فانتزی علاقه ای نداره و چون من واقعأ دوستش دارم، به خاطرش مدت ها امیالم رو ریختم تو خودم و با خواسته هاش کنار اومدم و هیچ وقت آدمی هم نبودم که بهش خیانت کنم و با شخص دیگه ای بریزم رو هم تا ایــــــــــنکـــــــــه شد دی ماه همین امسال یعنی 2 ماه پیش و دیگه احساس می کردم ممکنه این تحولی که تو دنیای سکسی من اتفاق افتاده بود می تونه رابطه من و همسرم رو تحت الشعاع قرار بده برای همین تصمیم گرفتم یه کاری کنم که از این حس بد نجات پیدا کنم ، موقعیت خوبی پا داده بود ، همسرم برای 4 روز با دوستاش برای عکاسی از مناظر برای یه پروژه تبلیغاتی رفت شمال . می دونستم در هر صورت اسم کاری که می کنم خیانته ولی ته دلم خودم رو قانع میکردم که اگه به کسی غیر از اون احساس داشته باشم اسمش خیانته نه اینکه با یکی بخوابم که فقط ارضاء شم و اونم فقط واسه نجات رابطه ام با کسی که دوسش دارم. در هر حال شدیدأ طلبه یه سکس خشن و فانتزی بودم یه سکسی که کاملأ ارضام کنه و کسی که هر کاری بگم بکنه و اون حس قدرتی که تو سن 20 سالگی موقع سکس با دوست دختر هام داشتم رو بهم برگردونه.
با اینکه وضع مالی خوبی دارم و قیافه و تیپم هم بد نیست ولی می دونستم امکان نداره تو 2-3 روز کسی رو پیدا کنم که سرش به تنش بیارزه و قبول کنه این سبک سکسی که من می خوام رو تمام و کمال بهم بده ، حتی جنده هم می آوردم راضی نمیشد موقع سکس بخوابونم تو گوشش و اون یه کلمه حرف نزنه حالا هر چقدر هم که بهش پول میدادم ، برای همین تصمیم گرفتم برم سراغ کسی که چیزی واسه از دست دادن نداشته باشه و واسه پول هر کاری بکنه ، ساعت 3-4 بود 11 دی 90 رقتم یکم با ماشین دور زدم ، می دونستم سر چهار راه ها از این دختر های فال فروش و اینا زیادن ولی بعد یکی دو ساعت تو هیچ چهار راهی اون چیزی که می خواستم رو پیدا نکردم تا اینکه تو یه خیابون یه دختر حدود 19-20 ساله نظرم رو جلب کرد ، داشت راه می رفت و یه جورایی از آدم هایی که رد می شدن گدایی می کرد ، ظاهر کثیفی داشت ولی لاغر مردنی و بد هیکل نبود و چون منم فقط اونو واسه یه سکس کثیف می خواستم سکسی که توش مادر طرف رو بیارم جلوی چشمش واسه همین به اینم راضی شدم ، ماشینم رو عمدأ جلوش پارک کردم که ببینه، بهم نگاه کرد با دست بهش اشاره کردم گفتم بیا جلو ، اومد شروع کرد به ناله و زر زر کردن و چون می دونستم اگه بهش رو بدم دیگه نمیشه جلوشو گرفت بهش گفتم خفه شو فقط بگو پول درست حسابی می خوای یا نه ؟؟؟ دیدم بازم داره همون شر رو ور های قبلی رو می گه گفتم جنده خفه شو جوابه منو بده که دیدم یهو ساکت شد ، گفتم پول خوب می خوای ؟ گفت آره ، گفتم می برمت واسه یکی دو ساعت فقط خودم یه نفرم ، بهت 50 تومن میدم ، اینو که گفتم چشماش یه برقی زد ، یه قیمتی بهش گفتم که دیگه زر نزنه البته واسه لاشیه چرکی مثل اون هزار تومن هم زیاد بود ، گفت باشه و اومد سوار شد ، در رو که بست بهش گفتم ببین دارم بهت 50 تومن می دم اگه بهم حال بدی بهت بیشترم میدم فقــــــــط .... فقط اینکه هــــر کاری که گفتم بدون مکس انجام میدی ، فهمیدی ؟ گفت آره ، گفتم من حال حوصله زر زر شنیدم ندارم می آی مثل یه جنده هر کاری گفتم میکنی ، هـــــــــــر کاری ، اگه وسط کارت یه کلمه زر بزنی تو یکی از کارایی که بهت میگم نه بیاری پرتت میکنم بیرون 1 تومن هم بهت نمیدم ، فهمیدی جنده ؟؟ یه جوری آروم گفت چشم ، یکم دلم هم سوخت واسش هرچند کار خوبی نبود و داشتم از موقعیت بد اون سوء استفاده میکردم ولی اون لحظه واقعأ شهوت داشت منو کنترل می کرد . راه افتادم سمت خونه و سعی کردم یکم از مسیر های اضافی و پر پیچ و خم تر برم که نتونه مسیر رو یاد بگیره تا اینکه رسیدیم خونه و بردمش بالا ، بهش گفتم صاف برو تو حموم لباساتو در بیار تو رختکن ، خودتو خوب مثل آدم بشور یه تیغ هم بهش دادم گفتم هر چی مو رو تنته با این بگیر تا من بیام و فرستادمش حموم ، یکم استرس داشتم، لباسمو عوض کردم در خونه رو قفل کردم و از این جور کارا تا بعد 20 دقیقه در حموم رو باز کردم و رفتم تو دیدم کارش رو تموم کرده ، رنگ پوستش تیره بود ولی بدن خوبی داشت سینه های درشت، کون تپل و قد کوتاه ،موهای کسشو زده بود و به نظر تمیز میرسید ، وقتی رفتم تو زیاد خجالت نکشید که جلوم لخت ایستاده واسه همین فهمیدم که بر عکس قیافه معصومش اینکارست ، لخت شدم رفتم زیر دوش که دوش بگیرم اونم داشت موهای بلندشو که روی سینه هاش ریخته بود رو میمالید بهش گفتم اسمت چیه گفت چگینه یا یه همین چیزی که من اصلأ نفهمیدم چی گفت ، برام هم مهم نبود ، دیگه باید سکس شروع میشد ، از وقتی اومده بودم تو حموم با دیدن بدن لختش کم کم داشتم راست می کردم مخصوصأ زیر دوش که یکم با کیرم ور رفتم ، بهش گفتم بیا اینجا اومد موهاشو گرفتم تو دستم به سمت پایین فشار دادم و اونم به زور من جلوی پام زانو زد کیرم دیگه کاملأ سیخ شده بود ، دهنش هنوز بسته بود واسه همین یکی زدم تو گوشش گفتم جنده جلو من میشینی با دهن باز میشینی دهن تو واسه گاییدن مثل کس و کونت ، دهنشو باز کرد و منم سرشو با فشار موهاش که هنوز تو چنگم بود فشار دادم رو کیرم ، اولش یکم اوق زد ولی کم کم دیدم نه کارشو بلده ، اصلأ نمیخواستم اجازه بدم اون سر سوزن حال کنه چون فقط می خواستم اون یه وسیله باشه واسه ارضاء کردن من ، کیرم رو تو دهنش فشار میدادم یکم سرشو فشار می دادم رو کیرم یکم خودم تو دهنش تلمبه می زدم بعد چند دقیقه یه قدم کشیدمش عقب تقریبأ زیر دوش، یه دستم لای موهاش با یه دست دیگم کیرمو گرفتم دستم سرشو فشار دادم سمت تخم هام گفتم بلیس جنده ، دیدم داره آروم آروم زبون میزنه ، سرش داد زدم گفتم مثل سگ بلیس جنده ،تو سگ منی امروز یکم موهاشو کشیدم که دردش بیاد دوباره فرستادمش سمت تخمم که دیدم زبون زور جواب میده ، آب دوش میزد به پشتم و اون داشت از جلو تخمامو لیس میزد ، بعد چند دقیقه که حسابی بهم حال داد یه لیف که تو جاش آویزون بود رو انداختم رو شوفاژ کنارم چون داغ بود و یه پامو گذاشتم رو شوفاژ سرشو هل دادم پایین تر از تخمم، خودش فهمید که باید کم کم بره لای پامو لیس بزنه و نم نم فرستادمش سمت لای کونم ، کاملأ دیگه پاهام باز بود و سر اون لایه پاهام و داشت لای کونمو لیس میزد واسم ، به یاد روزای سکس با دوست دخترهام افتاده بودم که مجبورشون می کردم همه این کار هارو برام انجام بدن ، رو زانو نشوندمش اومدم یه سمت دیگه پشت بهش خم شدم کونمو گرفتم جلو دهنش خودش شروع کرد سوراخ کونمو لیس زدن و از بین پاهام با یه دستش کیرمو میمالید ، من روانیه این حرکت بودم داشتم واقعأ حال می کردم شاید یه 15 دقیقه یه بند داشت همین جوری لایه کونمو لیس میزد واسم تا اینکه دیدم تو حموم دیگه بیشتر از این جواب نمیده دوباره رفتم زیر دوش که برم بیرون که یاد یه چیزی افتادم ، فکر می کنم بقیه پسر ها هم مثل هم زیر دوش فاز میگیرن جیش کنن به سمت سوراخ چاه حموم ; ) چون من که همیشه این کارو زیر دوش می کنم ولی این سری دیگه هدف سوراخ چاه نبود ، میخواستم بشاشم تو دهن اون، آدمی جلوم بود که برام هیچ ارزشی نداشت که بخوام احترامشو نگه دارم و با تهدید هایی که کرده بودم و رفتار خشنم مطمئن بودم جرأت گفتن نه نداره ، گفتم بشین جلوم ، نشت و یادش بود با دهن باز بشینه ، گفتم جیش دارم ، میریزمش تو دهنت خواستی بخور نخواستی نگه دار بعدش بریز بیرون ولی اگه وقتی دارم جیش میکنم دهنتو ببندی مادرت گاییدست ، منتظر جواب نشدم و شروع کردم یه 1 دقیقه ای طول کشید تا جیشم بیاد اولش یکم ریختم رو سینه هاش و کم کم رفتم بالاتر تا تو دهنش یه لحظه سرشو آورد پایین ولی زود دوباره سرشو آورد بالا و گذاشت رو صورتشو دهنش و همه جاش بشاشم ، خالیه خالیه شدم و حتی تصورش رو هم نمی تونین بکنین که تو دهن یه دختر شاشیدن چقدر میتونه ارضاتون بکنه ، بهش گفتم مثل آدم خودتو خوب بشور با اون حوله خودتو خشک کن بیا بیرون ، و اون لباسای چرکت رو هم نپوش با همون حوله بیا بیرون ، و رفتم بیرون . خودم رو خشک کردم واسه خودم یه آبجو باز کردم و فقط با یه شرت رو راحتی جلو تلویزیون لم دادم ، بعد 10 دقیقه اومد بیرون و همون جلوی در حموم ایستاد ، گفتم گشنته ؟ گفت آره . گفتم یکم دیگه باهات کار دارم بعدش یه غذای خوب واست می گیرم اگه دختر خوبی باشی حالا بیا اینجا جلوم بشین ، خودم رو راحتی بودم و پامو دراز کردم گذاشتم رو میز جلوم ، اومد نشست گفتم انگشتای پامو مثل سگ لیس میزنی ، یکی یکی رو میزاری دهنت میک میزنی کل پامم لیس میزنی ، بعد اینکه گفتم سگ یادم اومد که هنوز قلّاده سگم رو که به اجبار داده بودم به یکی از دوستام تو خونه دارم پا شدم رفتم آوردمش گفتم بیا میخوام واقعأ سگم شی ، قلاده رو براش بستم و اون مثل همیشه یک کلمه حرف نمیزد از ترس اینکه پولشو ندم یا غذا ندم بهش ولی خدا وکیلی اعتراف میکنم کار قشنگی نکردم ، بگذریم تصور کنین من ایستادم یه دختر جلو پام رو زانو هاش عین سگ قلادشم دست منه یکم مجبورش کردم دورم مثل سگ را بره و بعدش شروع کرد به لیسیدن انگشتای پا هام منم نگاش میکردم و با دیدن این صحنه کیرم رو که داشت میترکید میمالیدم ، خوب کل انگشت های پامو میک زد و لیسید همه جای پامو خوب زبون زد و دوباره آوردمش بالا تا برام ساک بزنه ولی باورتون نمیشه اینکه زنجیر قلادشو دستم گرفته بودم و به زور مجبورش میکردم کیرمو هر دفعه از دفعه قبل بیشتر بخوره چه حالی میداد ، بعد 15 دقیقه خوب برام ساک زد دیگه گفتم بکنمش ولی اطاق خواب و تختم برام جای مقدسی بود چون اونجا فقط مال عشقم بود واسه همین سگم رو کشیدم بردم سمت یه راحتی دیگه که اون سمت حال بود اون هم مجبور بود برام عین سگ راه بیاد ، بردمش سگی نشوندمش رو راحتی کونشو دادم بالا ، کونش گوشتی و تپل بود و معلوم بود زیاد گاییده شده ، یکی از کاندم هام رو گرفتم و گذاشتم رو کیرم ( که سر همین قضیه نزدیک بود به گا برم چون آخرین باری که با همسرم سکس داشتم اون کاندوم رو برام آورد و چون 3 تا مونده بود تعدادش یادش بود و وقتی برگشت متوجه نبود یکیشون شد که به زور قضیه رو جمع کردم ) بگذریم ، حال کردن یا نکردن اون یا حتی درد کشیدن اون واسم اصلأ مهم نبود ، یکی دو تا محکم زدم رو کونش جوری که قرمز شد و یه تف انداختم رو سوراخ کونش و کیرمو بی مقدمه بردم دم سوراخش و فشار دادم ، از درد کوسن روی راحتی رو چنگ میزد ولی صداش در نمی اومد ، منم که هیچ اصراری رو کونش نداشتم وقتی دیدم راحت نمیره بیخیال شدم و صاف تا دسته کردم تو کسش که بازم نفسش واسه یه لحظه بند اومد ، شروع کردم به شدت تلمبه زدن و میدونستم داره درد میکشه و این قضیه اون لحظه واقعأ بهم حال میداد ، گفتم بعدش نوبت کونته ، اگه میخوای جرش ندم خودت با انگشت بازش کن اگه نه که فقط آخ و اوخ کن چون دوست دارم ازت صدا در بیاد لاشی ، گفتم چون خیلی دیگه ساکت بود ، بعدش شروع کرد با انگشت با سوراخش ور رفتن و منم همچنان مشغول گاییدن کس تپلش با تمام قدرتم بودم ، هر چند لحظه محکم میزدم رو کونش یا موهاشو از پشت می کشیدم و میگفتم تو سگ منی جنده منی تـــــــــــــو یه لاشی که فقط واسه گاییدنــــــی ، دیگه هر چی دوست داشتم بارش کردم و اون فقط با سر تأیید میکرد و به خواسته من آخ و اوخ میکرد ، بعد 10-15دقیقه دوباره زنجیر قلادشو گرفتم و کشیدم که سرش برگرده طرف من که فهمیدم خیلی دردش گرفت و دلم براش سوخت ولی بازم صداش در نمی اومد ، مجبورش کردم ترشحات کسشو که رو کاندوم مونده بود رو لیس بزنه و یکم دیگه دادم کونمو سوراخ کونمو خوب برام تا جا داره لیس بزنه، بلندش کردم خودم نشستم رو راحتی و لم دادم مجبورش کردم رو کیرم بشینه و خودش بالا پایین کنه ، اولش پشت به من رو کیرم بود و بالا پایین میپرید و بعدش رو به من کیرمو تا دسته کرده بود تو کسش و روش ورجه وورجه میکرد ، منم سینه هاشو محکم فشار میدادم که دردش بیاد و تحت هیچ شرایطی نمیذاشتم صورتش به صورتم نزدیک بشه چون اصلأ نمیخواستم تو چشمام نگاه کنه و ببینم که داره حال میکنه واسه همین موهاشو از پشت میکشیدم که صورتش بره بالا و درد بکشه وفقط رو کیر من بالا پایین کنه ، کسش حال داده بود و با اینکه کونش هم دیگه آماده بود ولی دیگه حس گاییدنش نبود ، دیگه میخواستم آبم بیاد ، خوابوندمش رو همون راحتی و نشستم رو صورتش و خم شدم جوری که کیرمو گذاشتم لای سینه هاش و کونم جلوی دهنش بود و مجبورش کردم وقتی کیرمو لای سینه هاش عقب جلو میکنم اون هم با همون ریتم کونمو لیس بزنه ، فوق العاده بود مخصوصأ اینکه دیگه اینجا کاندوم رو در آورده بودم و لای سینش رو هم حسابی با تف خیس کرده بودم اونم از اون ور دیگه داشت سوراخمو قشنگ میک میزد و سرشو لای کونم فشار میداد ، اینقدر حال داد که بعد 3-4 دقیقه دیدم آبم داره میآد ، تو همون حالت یکم نیم خیز شدم و کیرم رو از لای سینش کشیدم و تا جا داشت کردم دهنش و آبمو خالی کردم تو حلقش، انتظار این کارو نداشت و اوق زد و آبم رو ریخت بیرون و سرشو به زور کج کرد منم که ابم اومده بود دیگه حال و حوصله اعتراض نداشتم فقط با یه دستمال سریع آبمو که یکم رو راحتی ریخته بود جمع کردم و همون جا کنار طرف نشستم ، گفت ببخشید فکر میکرد الان قاطی میکنم که گفتم مهم نیست خمش کردم رو کیرم که ته مونده آب سر کیرمو میک بزنه بخوره و یکم هم انگشتای دستمو برام میک زد و لیسید و دیگه کارم باهاش تموم شد ، زنگ زدم پیتزا آوردن چون بهش قول یه غذای خوب داده بودم و در تمام این مدت لخت یه گوشه نشسته بود ، رقتم پیشش و 100 تومن بهش دادم ، از خوشحالی نمیدونست چی بگه،حداقل دلم خوش بود که راضی از پیشم میره ،وقتی موقع رفتن دوباره همون لباسای چرکش رو پوشید باورم نمیشد این همون آدمه چون واقعأ بدن خوبی داشت ولی با اون لباس حتی ارزش نگاه کردن هم نداشت ، بردم تا یه مسیری نزدیک همونجایی که سوارش کرده بودم پیادش کردم ومیدونستم حداقل واسه یه زمان زیادی از نظر فانتزی های سکسی ذهنم ارضاء میمونم و با حال خوب بعد از یه
" سکس خوب " منتظر برگشتن خانومم موندم . در کل اسم این کار خیانتِ ولی امیدوارم همسرم منو ببخشه و امیدوارم کسایی که شرایط شون مثل منه یه جوری بتونن با این تفاوت سلیقه هاشون تو سکس با شریک زندگیشون کنار بیان و این باعث بهم خوردن رابطشون نشه.
مرسی که ماجرای 11 دی بیادموندنی منو خوندین
     
  
مرد

 
صمیمی ترین دوست مامان
من کسری هستم و اصلا هم از جماعت جغیه پای نت نیستم. 25 سالمه 179 قد دارم و چشام رنگیو پوستم برنزس و شواهد میگن که خوشتیپم. من تو دوستان و اقوام مظهر شیطنت و دختر بازی شناخته میشم. کولی سال بود که از خانواده بخاطر درس و بعدش هم کار دور بودم که مجبور شدم برگردم به اصفهان . چند ماهی بخاطر محدودیت های زندگی با خانواده افسرده شده بودم. تنها تفریح من مهمونیهای چند هفته یک بار با دوستای خانوادگیمون و لاس زدن یواشکی با دختر های اونا بود.
بعد از چند وقت با یه دختر آشنا شدم و را به را میاوردمش خونه میکردمش. پدر و مادر من هر دو شغلشون آزاد هستش و صبح و عصر در مغازشونن و من خونه خالی دارم. یه خونه که تو محلهء ما معروفه. یه خونهء دوبلکس با جکوزی و سنا. این بنده خدارو به هر مدلی که شما فکر کنی من میکردم. چون بهش سر بودم و مثلا با کلاس تر محسوب میشدم سعی میکرد شهرستانی بازی در نیاره و خوش سکس باشه و واقعا هم بود . از کونش در میوردم میدادم ساک بزنه . ازش فیلم میگرفتم موقهء سکس. از دانشگاه ازاد میومد کامل لباساشو در میوردم بجز چادر مشکیه دانشگاه همون جوری میکردمش . سرتون رو درد نیارم کولاکی میکردیم تو خونه ... حالا اینارو داشته باشید تا بگم...
یه روز شب تو یکی از مهمونیمون من حوصلم از بحثای کیریه بزرگترها سر مسایل کلان اقتصادی سر رفت اومدم بالا برم تو اتاقم (اتاقای خوابها بالا هستن و سالن و آشپزخونه پایین) که دیدم دوست صمیمیه مامان که چند سال پیش شوهرش رو روی یه زن گرفته بود و طلاق گرفته بالا تو اتاق مامان با دخترش که نیومده بود با موبایلش دعوا میکنه. اسمش لیداست که من خاله لیدا صداش مکنم. این خانوم شریک مامان تو مغازهء مامان هم هست. لب میز توالت که به در خیلی نزدیکه نشسته بود و پشتش به در بود تاپپش کمی از کمرش بالا رفته بود. من که داشتم رد میشدم کمی از بالای کونش و کمرش رو که معلوم بود یه شرت لاکونیه آبی که پوشیده بود دیدم که همین جوری که با تلفنش حرف میزد متوجه من شد آروم تاپش رو کشید پایین تر و در رو بست.
اولین چیزی که فکر منو به خودش جلب کرد این بود که آدمی که به همچین لباس زیری اهمیت میده اونم تو اونم به این سن (چهل و دو سالگی) حتما ازش یه جایی استفاده میکنه .
این داستان گذشت و من که بیشتر تو کاره دخترش بودم فقط به این فکر کردم که این که مامانشه دختره حتما را داره.
چند هفتهء بعد من مست در حال کردن دوست دخترم بودم و داد و هواری را انداخته بودیم که بیا و ببین که احساس کردم صدای در اومد یه لحظه گفتم مریم ساکت ... دیدم نه آرومه و خبری نیست مریم هم دوباره شروع کرد بلند بلند که کثافته کیر کلفت وا نیسا بکن منو آبت چرا نمیاد و جونور کسمو زخم کردی دیگه و کلی حرفای سکسی . همین جوری که داشتم میکردیم یهو خیلی محکم صدای بسته شدن در رو شنیدم و از ترس کیرم خوابید. دوییدم رفتم دم پنجره از بالا خاله لیدا رو دیدم که از حیاط رد شد و رفت.
داشتم میمردم از خجالت . زشت شده بود با اینکه مامان بابای من میدونن من چجوریم . اگه تعریف کنه واسه مامان حتما یه دعوای خفن خواهم داشت...
شب سر میز شام بودیم که دیدم همه چی نرماله. همین جوری که داشتم شام میخوردم گفتم امروز صدای بسته شدن در شنیدم شماها بودید؟؟؟
مامان گفت : جدی؟؟؟ لیدا گفت خونه نبودی که. خوابه چه وقته ساعت 7 عصر؟؟؟ مگه دوشنبه ها نمیری فوتبال؟؟؟
من: دیشب دیر خوابیدم عصری یه چرت خوابیدم دیگه حسش نبود. خودش تنها اومده بود چیکار؟؟؟ چرا زنگ نزد؟؟؟
مامان : من به کلید دادم بیاد از اتاقم جواز کسب رو بیاره. امروز از امکن اومده بودن گیر دادن که اصل جواز کسبتون کو؟ لیدا هم که خنگه ترسیدم تنهاش بزارم با اینا سوتی بده جریممون کنن.
واااای ... خدای من از در اتاق رد شده بود پس حتما خیلی چیزارو شنیده . یه حس قریبی داشتم. هم خجالت هم ترس از رو برو شدن باهش هم یه لذت عجیبی که مثل اولین باری بود که از زن داروخانه ای کاندوم خریدم ...
همش سعی میکردم خاله لیدا رو نبینمش تا اینکه مهمونیه تولد دخترش چند هفته بعد بود . تا آخرین لحظه پیچیده بودم که دخترش زنگ زد که اگه نیای فلان و بهمان که یهو خاله لیدا تلفن رو گرفت و با یه لحنی که داشت جونور گفتن اونروز مریم رو یاداوری میکرد گفت : جونور تا یه ربع دیگه اینجا نباشی من میدونمو تو ... آقا مارو میگی ما گوشامون سرخ شد ولی انگار چاره ای نبود. بلاخره که باید میدیدمش. سری رفتم آماده شدم.
رفتم و مشروب و رقص و کلی هم خوش گذشت وسط کلی دختر .خلاصه مهمونی با تیکه های خاله لیدا که چند بار با یه پورخند همراه بود گذشت. آخر مهمونی که همه داشتن میرفتن خاله لیدا در حالی که داشت مانتو میپوشید اومد بمن گفت ماشینت بیرونه بیا بریم این دوست منو برسونیم و برگردیم تنهاست. من یه گل دارم. گفتم من خودم میبرمشون گفت نه مستی تصادف میکنی شر میشه.
من که میدونستم برگشتنی حتما یه حرفایی میزنه از سر اجبار رفتم.
دوستشو رسوندیمو بر گشتنی یهو نوار و بست و گفت میدونی این همه کاره بد میکنی آخرش زود پروستات میگیری میمیری؟؟؟ این دخترا شیرهء وجودتو میکشن آخر تو ضررشو میکنی.
من: بابا بیخیال . میخوام چیزیو که دارم ازش استفاده کنم .
من منظورم جوونیم بود بخدا که یهو دستشو گذاشت رو رونم و گفت : ادم از هر چیزی که داره نباید به هر قیمتی استفاده کنه .
به صدم ثانیه نرسید که کیرم بلند شد و اونم که هنوز دستش رو رونم بود متوجه حرکت کیرم شد وبا یه لبخندی گفت جونور واسه خالتم سیخ میشه؟؟؟ و اروم دستشو اورد بالا تر و دستشو گذاشت رو کیرم و اروم گرفتش و از رو شلوار میمالیدش. من که دهنم خشک شده بود و ریده بودم به خودم چند ثانیه یه بار نگاهی بهش میکردم و لال شده بودم.
خاله لیدا : آره انگار کلفتم هست حق داشت بیچاره دختره اما میدونی سن من و تو بیشترین هماهنگیه سکسی رو دارن باهم؟؟؟
من که یکم خودم رو جم و جور کرده بودم : آره خیلی اینو شنیدم . زنای میانسال رو جوونا خوب ارضا میکنن.
یه نگاه به کیفش انداخت و یه کم گشت و یه صدای کلید اومد و گفت برو خیابون امام خمینی .
وای قلبم داشت میومد تو دهنم . داشتیم میرفتیم یه نیمچه خونه باغ که مال داداشش بود که کاناداس.
گازشو گرفتم هفت هشت دقیقه نشد که در باغ بودم سریع رفت در و باز کرد تا من اومدم پایین در بست و زود رفت تو خونه که همسایه ها احیانا نبینن وارد که شدم یقمو گرفت و پیچیدیم به هم . از بالا لبا و زبون همو میخوردیم و از پایین همینجوری که دکمه های شلوارم رو باز میکرد دنبالهکیرم میگشت. نمیدونم از ولع بود که داره با یکی که سن بچشه سکس میکنه یا از مستی یا اینکه زیاد زمان نداریم اما خیلی وحشی بود. کیرم رو در اورد و هولم داد رو یه کاناپهء 3 نفرهء داغون که اون وسط بود شلوارمو تا زانو کشید پایین و شروع کرد به ساک زدن. کیرمو . تخمامو . لایه پاهاو تخممو که کلی عرق کرده بود و کثیف بود. همرو داشت میلیسید و منم فقط موهاشو محکم گرفته بودم. تنها خوشحالیم این بود که از سرمای اونجا و مشروبه زیادی که خورده بودم سر کیرم یخ زده بود آبم دیر میومد.
یهو پاشد یه لنگه کفششو یه لنگه شلوارشو در اورد و مانتوشو زد بالا پاهاشو باز کرد شرت لا کونتشو زد بغل و با یه حرکت سریع نشست روم همچین که تمام کیرم رفت تو کسش. وااای ... یه اهی کشید و گفت آخیششش که هنوز تو گوشمه و شروع کرد به بالا و پایین کردن. من از زیر دستمو به سینه های گندش رسوندمو میمالیدمشون. اونم هی تلمبه میزد و هر چند باری که تلمبه میزد یه بار میچرخوند رو کیرم کسشو. میگفت : این دخترای مردنی قدر کیریو که داره میکنتشون نمیفهمن ... تا من میومدم حرف بزنم یدونه میزد تو گوشمو جلوی دهنمو میگرفت و میگفت تو خفه شو فقط کارتو بکن.
شرتش که زد بودش کنار کیرمو اذیت میکرد و کنار کیرمو زخم کرده بود. تو اون لحظه همه جور احساسی داشتم درد ترس لذت هیجان ...
دستمو چند بار بردم دره کونش که انگشتمو بکنم تو کونش شاید بهم کونم بده که نمیذاشت و فهموند بهم که بدش میاد ازین کار.
15 تا 20 دقیقه کردمش که البته اون بمن داد یهو دستاش یخ کرد و صداش عوض شد فهمیدم ارضاش کردم که گفت تو به کی رفتی مامان و بابات که دو تا یخ بی بخارن واااای تا اینو گفت داشت میترکید خایه هام و آبم که داشت میومد خودمو کج کردم انداختمش کنارم رو کاناپه زوار در رفته هه با دستش کیرمو گرفت هی بالا پایین کرد و من التماسش میکردم که ول کنه ولی نیمکرد و هی میگفت : اووووفففف اووووفففف تا آبم ریخت بیرون رو دستشو رونمو شیکمم . دیوانه شدم از خوشی همش ناله میکردم وقتی آبم میومد.
یکی دو دقیقه آروم همون جوری ولو شدیم و خیلی جدی پاشد گفت جونور پاشو که الان آبرومون میره. بهم یه نگاه خیلی جدی کرد و گفت این ماجرا همین جا چال میشه و دیگه هم تکرار نیمشه و چند تا قسم خفن خورد که اگه لو بره فلان میکنم و بهمان میکنم. فراموشش کن چون دیگه تکرار هم نمیشه ازین در که میریم بیرون من بازم خاله لیداتم. و واقعا همین شد.
فقط تو ماشین ازش پرسیدم چرا همیشه شرت لا کونی میپوشی؟؟ که خندید جواب داد واسه اینکه بندش از زیر شلوار تنگ ملوم نیست.
ما اون شب یه داستان دروغی ساختیم برای دیر اومدنمون به خونه که نیروی انتظامی جلومون رو گرفته و با رشوهء خاله آذر نجات پیدا کردیم .
الان خیلی وقته ازون شب میگذره و واقعا انگار یه جنون آنی بود برای خاله آذر و فراموش شد.
تمام
     
  
مرد

SexyBoy
 
سكس دوباره با اكرم زن پسر خاله ام ( كيوان )



تو عيد رفتيم مسافرت شمال اونجا شوهر خاله ام يه ويلا داره كه معمولا عيد و تابستون همه ميرن اونجا ما هم رفته بوديم با خانواده خودم پدر مادرم و خواهرم با شوهرو بچه هاش روز ششم عيد بود كه از اداره به من زنگ زدن و مجبور بودم براي انجام كاري بيام تهران و قرارشد شب بيام صبح برم اداره و عصري بازم برگردم شمال براي همين تنها اومدم ظهر كارم تو اداره تموم شده بود داشتم ميرفتم خونه كه يه دوش بگيرم و برگردم شمال كه موبايلم زنگ خورد خاله ام بود كه مي گفت كيوان با دوستاش رفته مسافرت براي انجام كاري و اكررم خونه تنهاسا اونم با خودت بيار ما باهاش هماهنگ كرديم گفتم باشه بي خيال حموم شدم و مسيرم رو عوض كردم سمت خونه اكرم رفتم بالا ديدم تازه از حموم اومده و تنهاست گفتم كامران ( بچه شونه اونا تو اين ده سال يه پسر پنج ساله درست كردن )كجاست گفت خونه مادرم ايناس سر راه ميريم اونم بر ميداريم نشسته بودم تا اكرم كارش رو بكنه اكرم برام يه چاي آورد با خنده گفت ببين خاله ات گوشت رو سپرده دست گربه بعد زد زير خنده دوباره ياد ده سال پيش افتادم گفتم منظورت از گربه من كه نيستم گفت نه بابا تو بره اي من گرگم گفتم پس نمي دوني تو اين چند سال من چه گرگي شدم خنديد گفت پس منم بره بيا من رو جر بده و نشست رو پام شروع كرد لب گرفتن منم لباش رو مي خوردم و با دستم پستوناش رو مي ماليدم بلندش كردم لخت شديم خوابوندمش رو مبل افتادم به جون كسش چنان كسش رو خوردم كه كمتر از پنج دقيقه دادش رفت هوا لرزيد و اورگاسم شد بلند شد شروع كرد ساك زدن بهش گفتم من چون چند شبه برنامه نداشتم آبم زود مياد ميخوام بكنم تو كست اونم گفت آخ ججججججججججججججججججججججججججووووووووووووووووووووووووننننننننننننننننننننننننن نننننننننننن منم چند روزه كس ندادم هوس كير كردم و پاهاش رو داد بالا كسش قشنگ زد بيرون كيرم رو گذاشتم جلوي كسش راحت رفت تو شروع كردم عقب جلو كردن بهش گفتم اكرم بازم بهم كون ميدي گفت اون كه جزء واجبات حتما بايد بكني گفتم پس برگرد از روي مبل اومد پائين دستش رو گذاشت روي مبل و كونش رو داد سمت من منم كيرم با آب كسش خيس بود گذاشتم دم كونش و يه فشار دادم تا ته رفت تو چند بار خلو عقب كردم بعد اكرم خودش شروع كرد تكون خوردن ومن ثابت مونده بودم گفتم اكرم آبم داره مياد كجا بريزم گفت تو كسم منم از خداخواسته در آوردم خوابوندمش رو زمين كيرم رو كردم تو كسش با چند تا حركت تموم آبم رو ريختم تو كسش اونم شروع كرد قربون صدقه كيرم رفت و بعد ازش پرسيدم حامله نشي گفت سيزده روزه كه پريودش تموم شده و قرص استفاده ميكنه بعد با هم رفتيم حموم و بعد رفتيم دنبال كامران و راهي شديم شمال اين بارم اكرم گفت شتر ديدي نديدي تو راه جلوي كامران هم خيلي معمولي برخورد كرديم گفتيم بچ يه موقع ميره از رو بچه گي يه چيزي ميگه ما رو به گائيدن ميده .
.What's life? Life is love
.What's love? A kissing
.What's kissing? Come here and I'll show you

Sexy
     
  
مرد

 
داستان های سکسی و دردناک مامانم
سلام خدمت دوستان.میخوام داستانهای واقعی و دردناک سکس مامانم با بقیه رو برای شما بنویسم.سری اوله که داستان مینویسم پس دوستان اگه غلط املایی بود یا بد توضیح داده بودم ببخشن.
بریم سراغ قسمت اول داستان...............
البته اینو بگم که مامانم مث مامانای دیگه جنیفر لوپز نیستش یه زن معمولی 40 سالشه قدش 165 نزدیک 75 کیلو وزن یه نمه شکم داره ولی کونش بزرگه که اونم هیچ وقت شلوار تنگ نمیپوشه که بزنه بیرون.
خونمونم آپارتمانیه با دوتا اتاق خواب یه پذیرایی.
راستش همه چی از سر دو اتفاق به نظر من پیش اومد
1-قبولی من در دانشگاه
2- آشنا شدن با یک خانواده که نمیگم کجائین ولی بچه دار نمیشدن مشکل از یارو بود.
بگذریم
دانشگاه قبول شدیم و رفتیم......همه خوشحال بودن که با رتبه خوب بهترین جا قبول شدم.......دو سه روزی رفتیم.....مامانم معمولا ظهرا میرفت نون وایی نون بگیره بخاطر همین بم کلید داه بود بد که اگه زود رسیدم پشت در نمونم.......یه روز کلیدو جا گذاشتم تو اتاقم و قرار نبود تا 7 غروب بیام خونه. کلاس داشتیم
.اما استاد نیومد و تعطیل شدیم.طرفای 2 بود رسیم نزدیکای خونه .روبه روی خونمون به طول تقریبا 700 متر درخت کاشتن از قدیم و العان همشون تنومند شدن. داشتم پشت درختا را میرفتم که دیدم یه مرد32یا 33 ساله از ساختمونمون اومد بیرون سوار پرشیاش شد و رفت ....با خودم گفتم این دیگه کی بود ما همچین کسی تو ساختمون نداشتیم.....به هر حال اومدم جلو در. زنگو زدیم و مامانم برداشت دید منم گفت بیا بالا.رسیدم دم در واحدمون 5 دقیقه علاف شدم.....مامانم درو وا نمیکرد.بعد از قرنی در وا شد گفتم درو چرا وانمیکنی گفت خاله اینجاست(منظور از خاله اون زنس که گفتم )راس میگفت.اون همیشه میومد خونه ما میدید کسی نیس لباساشو در میآورد و راحت میگشت.بعد سلام و احوال پرسی بلند شد و رفت.منم ناهارو خوردم یه مقداری خوابیم.گذشت تا دوهفته ی بعدش دوباره دیدم اون یارو از ساختمونمون اومد بیرن اما ایندفعه سر نخ گیرم اومد بببببببببببله اون زنه که اسمش کبراست همراهش با غش غش و خنده اومد بیرون........دو هزاریم افتاد اینا خونه ما بودن.........آخه چرا؟خونه ما چیکار داشتن.؟پشت درختا موندم تا رفتن...خوشبختانه کلید همرام بود.به طور خیلی خیلی آروم رفتم بالا و در و بازکردم رفتم تو دیدم خبری نیس پس مامان کجاس/؟؟؟/یه دفعه متوجه آبگرمکن شدم که روشن بود.مامان رفته حموم.اومدم تو هال دیدیم به به به به بلوز و دامن مامان رو زمینه.سوتینش رو میز بود شرتشم رو مبل.با خود گفتم چه خبر بوده اینجا نکنه؟؟؟؟؟؟بله شکم به یقین تبدیل شد سه چار تا دسمال کاغذی مچاله شده اونجا بود. واش کردم دیدم آب کیر توشه.......یعنی مامان من سکس داشته؟؟؟دونفری با این یارو؟؟؟؟چرا آخه؟؟مامانم اهل این کارا نبود.....مامانم حتی مانتو تنگ نمیپوشید العان جنده شده؟؟؟؟/زدم تو سر خودم و اومدم بیرون /............گشتم تو کوچه خیابونا تا شب شد رفتم خونه......حالم داشت از خودم و زندگی بهم میخورد دنیا انگار برام تاریک شده بود..........با خودم گفتم باید ببینم که چی میگذره اینجا.....یه فکری زد به سرم.....................
ادامه داستانمو مینویسم و میذارم.داستان بعدیم سکس مامانم و کبرا و این یاروئه........برای اول کار نظر بدید............مرسی

قسمت دوم؛
سلام. خب رسیدیم به اونجایی که گفتم باید سر در بیارم ببینم چه خبره.من قبلنا یه دستگاه ام پی 4 خریده بودم که قابلیت ظبط صدارو داشت.راحت 10 یا 12 ساعت شارژ نگه میداشت.بفکرم زد که صداشونو ظبط کنم.من اینکارو کردم.یه روز رفتم دانشگاه و شب اومد گوش دادم دیدم خبری نبود.سه چهار بار این دستگاه رو کار گذاشتم اما هیچ خبری نبود.یه روز صبح بلند شدم دیدم مامانم تو حمومه و صبحانه رو برام آماده کرده.صبحانه رو زدیم به بدن و میخواستم از در برم بیرون گفتم بذار امروزم این ام پی رو راه بندازیم شاید ظبط شد.زدیم رو ظبطو زدیم به چاک دانشگاه.تمام روز اعصابم خورد بود گفتم چرا 4 باره میخوام صداشو ظبط کنم نمیشه و حسابی به شانسمون فحش دادیم.شب شد و اومدیم خونه.اصلا یادم نبودام پی رو بردارم.تو خونه بی حوصله داشتم آهنگ گوش میدادم که تازه یادم افتاد.رفتم سر وقتش.بیچاره شارژش تموم شده بود.زدم تو شارژو و یه یک ساعتی شارژ شد و شروع به گوش دادن کردیم.نیم ساعت اولش خبری نبود بازم فحشو کشیدیم به شانسمون داشتم خاموشش میکردم که صدای زنگ در از هدفون ام پی اومد.گوش دادم دیدم این زنیکه جندس.اومد تو.بقیشو. خودتون گوش کنید.شماره 1 کبرا و2 مامانمه.

1-سلام.
2-سلام چرا دیر کردی؟
1-خب چیکار کنم داشتم حاضر میشدم دیگه.تو چرا حاضر نشدی؟
2-تازه از حموم اومدم.این لباسه خوبه؟
1-این چیه میخوای بپوشی؟بیا یه دست لباس آوردم هم خودت حال کنی هم رامین.معطل چی هستی برو بپوش دیگه.
2-باشه.
بعد از دو سه دقیقه..........
1-اومدی بدو العان میادا
2- اومدم.خوبه ؟
1-اووووووف.ماه شدی چجوری تو رو بکنه امروز.
2- توئم مانتو تو در بیار ببینم چی پوشیدی؟
1-بیا.خوبه؟
2-لباس توئم قشنگه ها.
صدای زنگ در اومد.
1-تو بشین من در وا میکنم.
2-باشه.
کبرا رفت سمت در......
1-سلام رامین جوووون چطوری؟
سلام.صدای بوس اومد.اون یکیتون کو؟
1-بیا ببینش تا کیف کنی. اوه اوه اوه.سلام خانومی چطوری؟به به به عجب کسی شدی؟ 2- سلام رامین جون. خوشکله؟رامین؛ماه شدی.
1-بسه بشینین حالا فرار نمیکنین که.
2- اره رامین جون بشین برات چایی بیارم.
نه چایی نمیخوام دیرمه دارم میرم.بیا بشین رو پام. تو خودت چاییئی.
1-هووووووی حواست باشه منم هستما.
باشه توئم بیا بشن رو این پام.
اومد نشستن رو پای رامین..........
رامین؛جووووووون دو تا کس ناز، آدم کیف میکنه.
بعد صدای بوس و لب اومد که نفهمیدم کی به کی بوس و لب میده.....
دو سه دقیقه گذشت.
رامین؛ وای کیرم داره میترکه.بیاین بخورینش.
1-قربون کیرت بریم ما.درش بیار.
رامین؛ اول تو بخور بعد کبرا.....
رامین؛ جوووون بخور تندتر بخور......
خوشمزس؟ بخور....آه آه آه.....
بسه کبرا بیا.
جووووووون. مث جنده ها ساک بزن.......آخخخخخخخخخ.......آه آه......وای بسه العان آبمو میاریا.....
.بسه بخواب رو مبل.تازه فهمیدم تو اون دو سه دقیقه اینا لباساشونو درآوردن و سینه بازی و خوردنو انجام دادن. 1- آروم رامین آروم......آخ.........آیییییی....آخ.......
رامین؛جوووون کست تنگ شده چیکارش میکنی.......جوووووون تا ته کردم تو کست.
صدای برخورد رون رامین با کون کبرا میومد.
رامین؛ برگرد میخوام جرت بدم جوووون.......
1-آخ رامین یواش ش ش ش .......آیییییییییییی آه آه آه........اووووف یواش رامین.......
دو سه دقیقه اینجوری گذشت.
رامین ؛بیا تو بخواب ببینم توام تنگ شدی؟
اووووه رفت سراغ مامان من......
رامین؛جوووون کسشو ببین.......پاتو واکن..........
اووووف.جون مث سگ میکنمت.
2- آی آی آروم. دیونه چرا اینجوری میکنی.....جر خوردم آه....... آییییییییی.... اوووووووف....... آی.
دو سه دقیقه بعد مامانم لحنش عوض شد.....
2-آی بکن رامین جون......نگردار توش تا ته فشار بده......آخخخخخخخخ........ جوووون بکن محکم بزن.....
رامین جوووووون چه کسی آه
کبرا داشت آه و اوه میکرد چیکار میکرد معلوم نیس ولی فکر کنم داشت کسشو میمالید.......
رامین؛ آبم داره میاد کبرا بیا......بلند شو...
1-بریز رو سینمون رامین جوووون
رامین؛ آه ه ه ه ه ه ه ه ه ه.......ه ه ه ه ه
1-جووووون لیزه
2- آخ سینم سوخت داغه......
رامین؛ بقیشو تو بخور......
1-خیلی نامردی چرا به من ندادی؟
رامین یه سری میام خونت فقط تورو میکنم قربون کس خوشکلت کبرا جوووون
بببببببببلللللللللله؟؟؟ کیر پر آبشو داد مامانم بخوره؟
رامین؛بسه جنده های من.دیرمه من باید برم.رفت سمت لباساش دو سه دقیقه بعدم خدافظی کرد و رفت.......
مامانم؛ آخی امروز خیلی بم حال داد
1-بایدم حال کرده باشی.منم اگه نیم ساعت کس میدادم بش حال میکردم.کس کش جنده.....بعد صدای ضربه به بدن میومد
مامانم؛نکن کبرا کونم کبود شد.....آییییییییییییی
.بعد یه مقداری شر و برگفتن و کبرا رفت و مامانمم رفت حوم صدای در حموم اومد..........ام پی رو خاموش کردم.
کیرم راس شده بود...بد جور حشری شده بودم.ورفتم دستشویی خودمو خلاص کردم......مامانم صدام زد بیا شام بخور......واقعا این همون مامان بود چرا آخه اینکارو میکرد؟؟؟؟بابام که تو سکس آدم داغی بود......چندباری تو سکساشون سرک کشیده بودم فهمیده بودم.......
اینم قسمت دوم.
قسمت بعدی در مورد سکس یواشکی مامانم با پسرعمومه وقتی من خونه بودم..........نظر یادتون نره......فعلا.
     
  
مرد

 
سکس کارگرم با زنم
سلام ،اسم من علی هستش و خاطره ای که میخوام واستون تعریف کنم کاملا واقعی واقعیه..
من حدود دو ساله که ازدواج کردم و رابطه سکسی نسبتا خوبی با همسرم داشتم،اسم همسرم ساراهست،بهتره از اینجا شروع کنم که من موقع سکس با ساراهمیشه بخاطر اینکه خودم بیشتر تحریک بشم اسم مردایی دیگه رو وسط میکشیدم و اوایل سارا خیلی واسش سخت بود و عکس العملهای تندی نشون میداد،البته کارای منم با عقل جور در نمی اومد،از یه طرف در مواقع عادی خیلی روش حساس بودم و خیلی روی حجاب و نحوه برخورد با جنس مخالف حساسیت نشون میدادم و از طرف دیگه این حرفها رو میزدم،همونطور که گفتم اوایل حساسیت نشون میدادویه کم که گذشت فکر میکرد من دارم امتحانش میکنم ولی وقتی بهش اطمینان دادم که راست میگم یه خورده باهام راه میومد وموقع سکس وقتی اسم مردایی دیگه میومد با من همراهی میکرد و بعضی وقتا میگفت که دوست داره با کی سکس بکنه ،سارا یه زن خوش چهره و جذاب با قد 170 و وزن 65 کیلو و اندام خیلی جذاب و تحریک کننده است،بعد مدتی که این حرفها بین ما زیاد تر شد یه روز توی فکر افتادم تا بتونم تخیلم رو واقعی کنم آخه خیلی دوست داشتم یه چنین موردی پیش بیاد بتونم این حالت رو تجربه بکنم و بتونم سکس همسرم رو با یه مرد دیگه ببینم واسه همین موضوع رو باهاش مطرح کردم ،خلاصه خیلی طول کشید تا تونستم راضیش بکنم ،البته خودم هم ترسم از این بود که اگه همچین اتفاقی بیفته ازم سرد بشه ،خیلی راجع بهش فکر کردم تا بتونم نقشمو عملی کنم ،من یه کارگر داشتم که افغانی بود و اسمش شربت بودوحدود 33سال داشت و کاملا مطیع من بودچون از زن و بچه اش ماهها دور بود خودش یه دوبار بهم گفته بود که خیلی توی کفه و من فکر کردم که بهترین گزینه همین باشه،خیلی دو دل بودم و استرس داشتم ولی آخرش بهش تلفن زدم و بهش گفتم همسرم برای خرید رفته طهران چون نمیخواستم بفهمه مورد سکس همسرمه و بهش گفتم اگه دوست داری من یه دختر دانشجو اوردم و اگه میخوای حال کنی بگو تا بیام دنبالت اونم به شدت موافقت کرد و از خوشحالی داشت میمرد،بهش گفتم اول برو حمام و حسابی ترو تمیز بشو تا بیام دنبالت،با هزار التماس از زنم خواستم بره خودشو آماده بکنه تا من اونو بیارم ،بنده خدا خیلی ترسیده بود ولی موافقت کرد،قرار بر این بود که اونو شب که هوا تاریک میشه بیارمش و برقها رو هم خاموش کنیم تا چهره سارا رو نبینه ، قبل از اینکه برم دنبالش یه پتو روی فرش پهن کردم تا کارشو روی اون انجام بده،خلاصه کارگرم رو سوار ماشین کردم وقتی به خونه نزدیک شدیم واسه اینکه آدرس رو یاد نگیره بهش گفتم سرش رو بگیره پایین و بره بچسبه به کف ماشین،خلاصه با ماشین رفتم داخل ،باور کنید قلبم به شدت میزد و دهنم حسابی خشک شده بود،دلم به حال سارای خوبم هم میسوخت که اینچنین مجبورش کردم به خواسته شیطانی من تن بده ولی هیجان نمیذاشت منصرف بشم،رفتیم توخونه همه جا تاریک بود و سارا با یه لباس توری سکس نشسته بود روی تخت اتاق خواب بهم گفت فکر نمیکردم اینقدر پست باشی و یه روز دست به چنین کاری بزنی... خلاصه شربت همون دم درب ورودی ایستاده بود و سرش از خجالت پایین بود یه لامپ خواب قرمز ملایم روشن کردم و به شربت یواشکی گفتم خیلی با احتیاط برخورد کنه و وحشی بازی و...از خودش در نیاره ،دست سارا رو گرفتم و اوردم روی پتویی که از قبل پهن کرده بودم ،چشماش خیس بود معلوم بود گریه کرده و واسه اینکه اونو نبینه به پشت خوابید،باور کنید هیجان استرس و شهوت و بیقراری به شدت اومده بود سراغم وقلبم از سینم میخواست بزنه بیرون،به شربت گفتم من میرم تو اتاق و تو برو سراغش ٰ، شربت شروع کرد به در اوردن لباساش و رفت سراغ سارا،سارا خیلی شهوت انگیز شده بود اول شروع کرد به مالیدن پاهاش خیلی قشنگ بدنشو میمالید منم از فاصله 3 متری داشتم نگاه میکردم شربت چند بار با لهجه افغانیش ازم خواست برم و تنهاشون بذارم ولی بهش گفتم اگه میخوای این دختره دانشجو رو بکنی باید من بمونم و به ناچار قبول کرد،تو خونه فقط یه نور قرمز خیلی ملایم بود و فضا خیلی تحریک امیز شده بود،بدن سارا خیلی سکسی و جذابه و واقعا هوس انگیزه... بعد شربت شروع کرد به خوردن همه بدن سارا ،سارا تا چند دقیقه به پشت خوابیده بود و تکون نمیخورد بعد شربت خواست لباس توری سارا رو در بیاره که یه کم مقاومت کرد ولی اون زورش بیشتر بود و لباسشو در اورد و سارا لخت لخت شد ،شربت هم بقیه لباساشو در اورد و اونم لخت شد ،کیرش بزرگ بود و راست راست شده بود،بدن جالبی داشت ،صورتش رو برده بود لای پاهای سارا و کونش رو میخورد ،بعد از پایین پاهای صاف و نازش رو لیس میزد و میرفت بالا تمام پهلوها و پشتشو با لباش میخورد ،فکر نمیکردم یه کارگر افغانی اینقدر جالب باشه تصورم این بود که وحشی بازی در میاره ولی خیلی حرفه ای با لباش بدن فوق سکسی زنم رو میخورد، بعد سارا رو به زور برگردوند و شروع کرد به خوردن سینه هاش، معلوم بود سارا تحریک شده بود ولی بازم یه کم مقاومت میکرد،رفت سراغ گردنش و چند بار رفت لبای سارا رو بخوره که نذاشت ،بعد از گردن خورد و رفت پایین تا رسید به کسش و با لبای کلفتش با شدت شروع کرد به ساک زدن اینقدر با انرژی و با قدرت ساک میزد که سارا از شهوت به خودش میپیچید،من رفته بودم بالا سرشون و از نزدیک همه چی رو میدیدم ٰاونم حواسش اصلا به من نبود،زبونش رو میبرد توی کس سارا و تا ته فرو میکرد،کونش رو با زبونش لیس میزد و زبونش رو میبرد داخل،سارا خیلی بدجور تحریک شده بودو من اونو تا حالا اینجوری ندیده بودم ،یدفعه سارا با دستش کیر نسبتا بزرگ شربت رو گرفت و میمالیدبعد ده دقیقه که شربت کس و کون زنمو میخورد سارا ازش خواست شربت بخوابه و اونم خوابید سارا هم بدون توجه به من کیر شربت رو برد داخل دهنش و شروع کرد با حرص و ولع ساک زدن ،حدود دو دقیقه که داشت برای شربت ساک میزد دیدم دهنش پر شده از آب شربت و یه دستمال گرفت وآبشو از توی دهنش خالی کرد توی دستمال ٰ،بعد با دستاش بدن شربت رو نوازش میکرد،شربت دوباره اونو خوابوند و شروع کرد به خوردن بدن سارا وبعد خوابید روی سارا و کیرش رو گذاشت لای پاش و از هم لب میگرفتن و دو نفری حسابی مست همدیگه شده بودن، (نه به گریه سارا خانوم نه به این شد ت مست شدنش)بعد چند دقیقه کیرش دوباره راست راست شده بود و کوس زنم رو حسابی با اب دهنش خیس کردو کیرشو فرستاد داخل و سارا رو بغل گرفته بود و حسابی میکردٰ، سارا بی توجه به همسایه ها داشت آه و اوه میکرد که بهش تذکر دادم ...سینه هاشو میخورد و کس سارا رو میگایید ،چند مرتبه میخواست ابش بیاد که کشید بیرون وتوی این فاصله کونش رو میخورد و صورتش رو میبرد لای کون سارا و همه جاشو لیس میزدوبعد اومد نشت رو شکمش و کیرشو برد لای سینه هاش و ساراهم با دستاش سینه هاشو جمع کرده بود همکاری میکرد،دوباره رفت سراغ کس زنم وسارا خودش به حالت سجده شدو شروع کرد به گاییدن کسش و سارا بهش تذکر داد که خودشو بیرون خالی کنه ،بعد چند دقیقه کیرشو از توی کسش کشید بیرون و آبش رو برای با دوم ریخت روی کونش ،حدود دو دقیقه توی بغل هم بودن و داشتن با هم یواش صحبت میکردن و همدیگه رو بوس میکردن منم هم خیلی حشری شده بودم هم اعصابم به خاطر بعضی حر کات سارا بهم ریخته بود ،توقع نداشتم ببینم اینقدر به این سکس دل میده خلاصه بگذریم ،به شربت گفتم لباس بپوش منم سارا رو بردم تو اتاق خواب و ازش خواستم برام ساک بزنه اونم برام شروع کرد به ساک زدن و به از مدتی آبم با جهش خیلی زیاد خالی شد توی دهنش و صورتش
ازش پرسیدم شربت خیلی بهت حال داد،گفت آره خیلی..ازش پرسیدم یواشکی چی به هم میگفتین؟ گفت داشته ازم میپرسده منو دوست داری منم جواب دادم آره خیلی... به سارا گفتم واقعا دوسش داری ؟
گفت فقط برای سکس ...فکر نمیکردم آدمی به باکلاسی اون از یه کارگر افغانی خوشش بیاد البته شربت ظاهرش و اندامش خوب بود.......وقتی شهوتم وهیجانم خوابید خیلی حس بدی داشتم ،احساس میکردم زنم دیگه مال خودم نیست و ..بگذریم شربت رو سوار ماشین کردم ازش خواستم سرش رو ببره پایین و بردم چندتا خیابون اونطرف تر پیادش کردم و اومدم خونه،با سارا سرسنگین بودم احساس میکنم پرده های حرمت بینمون دریده شده بعد از اون جریان مسائل عاطفی بینمون کمرنگ و مصنوعی شده و اون بعد این جریان خیلی پررو شده، متاسفانه موقع روابط سکسمون بخاطر شهوتی شدن صحنه های اونروز رو مرور میکنیم و من خیلی تحریک میشم وبعد از سکس مث سگ پشیمون میشم ،شایدم این یه نوع مریضی باشه...ولی دوستان خوب بدونید وفای زن مث گربه است...خداحافظ
     
  
مرد

 
من ، مامانم و عشقش به فرشاد

سلام
داستانی که می خوام براتون بگم شروعش از 1سال و نیم پیش بوده و اینکه اسم های برده شده اسم حقیقی اشخاص نیست و من خودم رو امیرعلی معرفی میکنم و22سالمه. قبل ازاینکه داستانم رو شروع کنم میخواستم اینو بگم که ممکنه خیلی از قسمت های داستان سکسی نباشه اما لازم بود که توضیح بدم تا به قسمت های سکسی برسیم.
من کلا تو نخ سکس با مامانم و از اینجور چیزا نبودم و مامانم هم از اونایی نبود که سکسی باشه و کارش راست کردن کیر این و اون باشه.
قضیه از اونجایی شروع میشه که من متوجه تغییر رفتارهای مشکوک بین مادرم(هانیه) و پدرم شدم. کم کم دیگه با هم حرف نمیزدن و مامانم شب ها تو پذیرایی میخوابید چند بار از مامانم پرسیدم که چی شده ولی هربار جواب سربالا میشنیدم. چند وقت بعد مامانم به خونه ی مادرم بزرگم نقل مکان کرد و من دائم از بابام میپرسدم که چی شده ولی باز هم جواب سربالا و اینکه دعوای زن و شوهریه و از اینجور کوس و شعرها. بالاخره با هر بدبختی و اعصاب خوردی بود امتحانات پایان ترم رو دادم. اواخرتیربود که ازمادربزرگم خواستم وساطت کنه ولی اونم میگفت که مادرم چیزی بهش نگفته. خلاصه یه روز عصر بابام (48 سالشه)با عصبانیت اومد خونه ازش پرسیدم چته؟ چی شده؟ گفت امروز مجبور شدم مادرت رو طلاق بدم. شوک شدم. نمیدونستم چی باد بگم رفت سر وسایل و لباساش همه رو جمع کرد و انداخت تو ماشینش و رفت.شروع کردم به گریه کردن. باورم نمیشد. حتی نتونستم 4 تا سوال بپرسم ازش. یه خورده فکر کردم که چرا اون خونه رو گذاشت و رفت که به ذهنم اومد خونه به نام مامانه. به موبایل بابام تلفن کردم گفت بعدا راجع به همه چی با هم حرف میزنیم. ازش پرسیدم جایی داره بره؟ گفت آره خیالت راهت.
می خواستم به مامانم تلفن کنم که دیدم با مامان بزرگم اومد. بهش گفتم چی شده و دلیلش رو پرسیدم و بازم . . .
داشتم دیوونه می شدم. چند شب مادربزرگم پیش ما موند و بعدش رفت. چند بار به بابام زنگ زدم اما موبایلش خاموش بود. تو همین ایام متوجه شدم که مامانم مهریه اش رو هم بخشیده. چند روز بعد بابام بهم تلفن زد و با هم قرار گذاشتیم. از جایی که بود چیزی نگفت و شماره جدیدش رو بهم داد. اون موقع واسم طبیعی بود چون بابام را به را خط عوض میکرد و میگفت مزاحم داره. این ماجرا میگذشت و شد 4 ماه. یه روز که مثل جسد از دانشگاه اومدم مامانم گفت که میخواد راجع به مسئله مهمی باهام حرف بزنه. ازش خواستم بزار واسه فردا ولی اصرار داشت که امروز اون قضیه رو مطرح کنه. و اینو بگم که من تو اون 4 ماه خیلی کم حرف ، عصبی و بی حوصله شده بودم واولین و تنها دوست دخترم رو که تازه پیدا کرده بودم پروندم و سر هر چیز پیش پا افتاده ای با همه دعوا میکردم.
خلاصه مامانم شروع کرد به شر و ور گفتن تا رسید به جایی که گفت می خواد دوباره ازدواج کنه.( مامان بنده 45 سالشه و مثل مامانای بقیه دوستان که ماماناشون رو وصف کردن عین دختر 24 ساله نیست و رونای گوشتی هم نداره. بلکه مثل یه زن 45 ساله معمولیه و لاغر که سایز سینه اش 75 و کمرش 32. و از موقعی که یادم میاد همیشه رنگ موهاش شرابی بوده.) خلاصه واسه چند لحظه شوک شدم و اون گفت با مردی آشنا شده و امشب هم اون یارو که اسمش فرشاده من و مامانم رو برای شام دعوت کرده بیرون. خیلی غیرتی شده بودم ولی تو اون موقع چیزی به فکرم نمی رسید که بگم. خلاصه شال و کلاه کردیم و رفتیم به اون رستوران. رفتیم تو همینجوری که مات دنبال یه مرده تنها میگشتم مامانم گفت بریم طبقه بالا. بالا که رفتیم شادوماد رو دیدم. خلاصه بعد از سلاملیک و احوال پرسی نشستیم و در حین صرف غذا خودش رو معرفی کرد و گفت که فوق دیپلم نقشه کشی داره و یه آژانس داره و از زن قبلیش به خاطر بد دهن بودن و اینکه بچه دار هم نمیشه مزید علت شده و جدا شده و از آشناییش با مامانم گفت که یه روز مامانم خونه دوستش بوده که آژانس میگیره بیاد خونه و چون آژانس ماشین نداشته خود فرشاد میاد و تو راه که بودن سر صحبت باز میشه و مامانم میگه که طلاق گرفته و ...
تو نگاه اول فرشاد آدم خوبی بود اما من دوست نداشتم مامانم زیر مرد دیگه ای بخوابه. خلاصه آمار فرشاد رو در اوردم و همه حرفاش نتنها راست بود بلکه دستی هم تو کار خیر داشت و نگفته بود. یه 2 ماهی بود که چند بار فرشاد و مادرش اومدن خونه ما وچند بار هم من و مامانم و بابابزرگ گیجم و مامان بزرگم رفتیم خونه شون. واقعا نمیشد روی فرشاد عیب گذاشت اما من دوست نداشتم مامانم کیر دوم رو تجربه کنه. واسه همین به بابام همه ماجرا رو گفتم و اون گفت که مامانت بخاطر فرشاد از من جدا شده و اون فرشاد رو میخواسته وگرنه چه دلیلی داشت که زندگیش رو ول کنه. از بابام خواستم دخالت کنه اما پیچوند و گفت که نزارم اونا با هم ازدواج کنن. به مامانم گفتم که از فرشاد خوشم نیومده و نمیخوام که باهاش ازدواج کنه. هرچی دلیلش رو پرسید شر و ور جواب دادم بعد از چند روز جر و بحث جواب آخر رو داد که مهم اون و فرشاد هستن که همدیگرو میخوان و اگه من نمی خوام میتونم برم پیش بابام یا ننه بزرگم. میخواستم بلند شم و تا اونجایی که میخوره بزنمش ولی نمیشد دیگه کار از کار گذشته بود.
قرار شد یه مراسم ساده برگزار کنن و فقط خیلی خودی ها باشن. به بابام گفتم و بعد از کلی فحش و پس گردنی گفت حالا که نتونستم باید زندگیشون رو براشون زهر کنم. خلاصه مراسم تو خونه ی ما برگزار شد و آقای دوماد سر خونه که خودش خونه هم داشت و داده بود اجاره. بعد از صرف شام مهمونا رفتن و ننه بزرگ من کلید کرد که بیا امشب بریم خونه ما اما من قبول نکردم و در نهایت فرشاد گفت ایراد نداره امیرعلی که بچه نیست ما هم سن و سالی ازمون گذشته.(فرشاد 41 سالش بود و از مامانم کوچکتر و همین بود که حرص من رو در می اورد) خلاصه مامانم با فرشاد رفتن تو اتاقشون و من هم رفتم تو اتاقم که بخوابم. اما خوابم نمی برد چون امشب فرشاد با مامانم حسابی قرار بود حال کنن. چشمام بسته بود که متوجه شدم در اتاقشون باز شد. از خودم صدای خور خور در اوردم نمی دونم کدومشون بود اما اومد در اتاقمو باز کرد و مطمئن شد که من خوابم. درو بست و رفت. نمی دونم چند دقیقه گذشت ولی بلند شدم وآروم در اتاقمو باز کردم و رفتم پشت در اتاق اونا کیرم حسابی راست شده بود. گوشم و چسبوندم به در صدای آه و ناله مامانم بلند شده بود و فرشاد که همش از هیکل مامانم تعریف میکرد و قربون صدقش میرفت. فرشاد حسابی داشت مامانم و میکرد و مامانم فقط میگفت فرشاد جون بکن. خیلی دوست دارم و بعد هم گویا می رفتن تو فاز لب و لوچه. صبح شد اونا شاد وسرحال و من کیری. فرشاد گفت امیرعلی جان بیا تا یه مسیری برسونمت و من باهاش تا یه مسیری رفتم. نمیدونم چرا دوست داشتم بهش اعتماد کنم ولی خوب پروژه زهر و اینکه اون دیشب یه دل سیر مامانمو کرده بود نمیذاشت.
کم کم بدرفتاری هام رو که غیرارادی بود و ناشی از مشکلات روانی بود که تو اون مدت برام پیش اومده بود شروع کرده بودم. دائم فرشاد رو کیر میکردم و نمیذاشتم آب خوش از گلوشون پایین بره. فرشاد واسم یه پراید خرید همون چیزی که بارها از بابام خواسته بودم و اون با اون همه پولی که داشت نکرد. اما بجای اینکه از فرشاد فقط یه تشکر کنم بهش گفتم همه زورت همین بود نکنه توقع داری باهاش بیام تو آژانست کار کنم. اون شب مامانم و فرشاد خیلی بهشون بر خورد و مامانم تا چند روز با من حرف نمیزد.
تو این مدت دائم از بابام خط میگرفتم. امتحانای ترم شروع شد و من ریدم و از 19 واحد فقط 10 واحد پاس کردم. مامانم خیلی شاکی بود ولی فرشاد میگفت که شرایط امیرعلی بد بوده. چند بار میخواستن منو ببرن پیش روانشناس که موفق نشدن. 5 ماهی گذشت تا اینکه یه روز دیدم مامانم داره اسیدی آرایش میکنه درست قبل از رسیدن فرشاد. بهش گفتم قراره جایی برین و اون گفت نه. لباسای خوبی هم پوشیده بود و خیلی خوشگل شده بود. فرشاد که اومد خونه یه دوش گرفت و یه چایی خورد و با مامانم رفتن تو اتاق و شروع کرد مامانم رو جر دادن صدای ناله های مامانم خونه رو ورداشته بود و بعضی وقتا فرشاد میگفت هیس یواش اما مامانم خیلی حشری بود و به فرشاد میگفت محکم بکن. بعد چند دقیقه آروم شده بود و دیگه اون صداش نمیومد. بعد یک ساعت که اومدن بیرون اول مامانم اومد بیرون دیدم فرشاد همه ماتیکا رو خورده و حسابی مامانم رو کرده. فرشاد اون شب از خجالتش بیرون نیومد و به بهونه خستگی شام نخورده خوابید. با مامانم که سر شام بودیم خیلی کفری بودم که یهو از دهنم در رفت و گفتم یه خورده ملاحظه کنید منم دارم تو این خونه زندگی میکنم. فکر نکنم همه زن و شوهر ها این جوری باشن. مامانم هیچی نگفت و از خجالت سرخ شد. رفتم که بخوابم گفتم بزار یه کیر اساسی به فرشاد بزنم.رفتم تو اتاقشون و بلند گفتم فرشاد جون شب بخیر خوابای خوب ببینی. فرشاد که حول کرده بود گفت قوربونت امیرعلی جون تو هم همینطور. خودش فهمید بود که چه سوتی داده. یه چند وقت یه خط درمیون همین داستان بود اما بدون صدای بلند و خجالت بعدش. به بابام که گفتم محکم زد تو گوشم و گفت خاک بر سرت داره با مامانت کیف میکنه تو هیچ گهی نخوردی.
خلاصه یه بار که مامانم شروع کرد به آرایش کردن و حسابی خودش رو برای فرشاد ساخته بود رفتم تو اتاقش داشت خودش رو تو آینه ورانداز میکرد با عصبانیت بهش گفتم نمیشه این گه بازیتون رو شب ها بکنین. آقا از راه میاد حتما باید بخوابه روت. مامانم که شوک شده بود و باورش نمیشد که من یه همچین حرفی بهش بزن گفت: اولا که مودب باش بعدشم من زنشم و خلاف شرع نمیکنیم اگه ناراحتی مثل آدم بخودش بگو فرشاد آدم منطقیه. کم کم از کوره در رفتم گفتم الان دارم به تو میگم تو بهش بگو. گفت من روم نمیشه بهش بگم پسرم اومده بهم میگه به شوهرت بگو از راه میاد روت نخوابه. خوب دلش میخواد بعضی وقتا که از سر کار میاد خستگی شو در کنه دیگه داد و بیداد نداره که مودب حرف بزن. این حرفا رو که زد دیگه نتونستم خودم رو نگه دارم رفتم طرفش و محکم حولش دادم طرف دیوار. دیگه نمیتونستم خودمو کنترل کنم همین که اومد به خودش بجنبه رفتم و موهاشو گرفتم و کشیدم رو زمینا. اول میخواستم همونجوری از خونه پرتش کنم بیرون اما چشمم که به سینه ی سفیدش افتاد نمیدونم چی شد که کشیدمش طرف تخت. اونم داد و بیداد میکرد و با مشت به پاهام میزد. بلندش کردم و پرتش کردم رو تخت. اومد دربره که پاشو گرفتم. محکم کشیدم و خودمو انداختم روش. شروع کرده بود به فحش دادن دو زانو نشستم رو دستاش و تی شرتم رو در اوردم. یهو داد زد چیکار میخوای بکنی مامانم شروع کرد به تقلا کردن که محکم سه چهارتا زدم تو گوش و تلافی این چند وقت رو سرش در اوردم خیلی محکم زدم برای چند ثانیه گیج شده بود لباسی که تنش بود رو در اوردم و اون داشت التماس میکرد و گریه دیگه برام فرقی نمی کرد اون کیه فقط میخواستم بکنمش یه کرست مشکی تنش بود خوابیدم روش و تا اونجایی که میتونستم گردنش و سینه اش رو لیس زدم دیگه اینقدرگریه کرده بود و داد زده بود که جون نداشت شلوار تنگ پاش رو که در اوردم دوبار شروع به گریه کرد و همش میگفت من مامانتم نکن تو روخدا ولی من دیگه حالیم نبود. فکر نمیکردم روناش اینقدر برام جالب باشه بهش گفتم یادته اون شب چقدر اینجا آخ و اوخ کردی گفت غلط کردم گوه خوردم. اما دیگه فایده ای نداشت شورت سفیدش رو اومدم دربیارم که با پاش زد تو صورتم اومد در بره با مشت محکم زدم پشتش. یهو وایساد. خیلی ترسیدم ولو شد رو زمین و فقط ناله میکرد و گریه. بلندش کردم و خوابوندمش رو تخت دیگه مقاومت نمی کرد شرتش رو که در اوردم کوسش رو دیدم وااااااای یه کوس خوشگل با لبه های صورتی. یه ذره با دست مالیدمش. بعد کرستش رو در اوردم سینه هاش عالی بودن واسه من. شروع کردم به لیس زدن سینه هاش مثل سگ لیس میزدم. مامانم زیر لب میگفت فرشاد کجایی بیا بیا ... محکم فکش رو گرفتم و فشار دادم و گفتم اگه اسم اون حرومزاده رو بیاری همین جا خفت میکنم. حسابی ترسیده بود و من هم چون اولین سکسم بود ترسیده بودم و دست و پام رو گم کرده یودم. بعد از اینکه سینه هاش رو حسابی خوردم بدون اینکه کوسش رو بخورم و از اینجور کارا با دستم لای کوسش رو باز کردم و کیرم رو آروم کردم تو سوراخش خیلی لحظه خوبی بود خوابیدم روی مامانم و آروم شروع کردم به تلمبه زدن. همینطوری که میکردمش محکم بغلش میکردم و بوسش میکردم. هر بار که میخواستم ازش لب بگیرم صورتش رو برمیگروند و نمی گذاشت که ازش لب بگیرم. سعی میکردم جوری بغلش کنم که تمام بدنش تو بغلم باشه واقعا لذتش غیرقابل وصفه. تو همین گیر و دار دیدم آبم داره میاد میاد کیرم رو کشیدم بیرون و آبم رو ریختم رو سینه هاش. بعدشم ولو شدم روش.
یه 4 ، 5 دقیقه ای روش خوابیدم که یهو یاد فرشاد افتادم. سریع بلند شدم هم من خیلی عرق کرده بودم و هم مامانم و تازه آب کیری هم بودیم. بهش گفتم پاشو برو حموم الان فرشاد میاد. گفت برو گمشو وقتی بیاد مطمئن باش میکشتت. گفتم باشه پس وقتی اومد منم میگم بابام بخاطر جنده بودن مامانم طلاقش داد و اون وقت تو میمونی و فرشاد. بعدشم میگم که برای اینکه از شرمن راحت بشی خودت این نقشه رو کشیدی و بهم گفتی بکنمت که تابلوم کنی. مامانم شروع کرد به گریه. دیدم اینجوری نمیشه وقت زیادی نمونده. بهش گفتم بلند میشی یا به زور ببرمت. اومدم که دستشو بگیرم و به زور ببرمش خودش بلند شد لباساشو ورداشت که بره دوش بگیره منم هم لباسامو ورداشتم که برم اما من و راه نداد تو حموم. یه چند دقیقه ای گذشت یهو فکر کردم که نکنه خودکشی کنه یا حالش بد شده باشه. چند بار صداش کردم دیدم جواب نمیده. در حموم رو باز کردم و رفتم تو دیدم گوشه حموم داره گریه میکنه. منو که دید داد زد واسه چی اومدی تو برو بیرون. گفتم ترسیدم خودت رو بکشی. چشمش به جعبه تیغ ها افتاد. اینو که دیدم لباسامو در اوردم. ترسید و گفت میخوای چیکار کنی؟ گفتم میخوام دوش بگیرم نمی تونم تنهات بزارم میترسم شر درست کنی. رفتم تو گفتم بلند شو خودت رو بشور الان فرشاد میاد. بلند شد دیدم دستاش خیلی می لرزه. شامپو رو برداشتم و سرش رو شستم. خیلی کوس شده بود دلم میخواست یه بار دیگه تو حموم هم بکنمش. خلاصه لیفش رو برداشتم و تمام بدنش رو لیف زدم و حسابی سینه هاش و کوس و کونش رو مالیدم. وقتی داشتم پشتش رو لیف میزدم دیدم جای مشتم رو پشتش کبود شده. از خودم خجالت کشیدم. زیر دوش شستمش بعد همینطور که داشتم پشتش رو میشستم روی کبودی رو بوس کردم که یهو خودش رو کشید جلو و فهمیدم که خیلی درد داره. از پشت بغلش کردم و گردنش رو چند بار بوس کردم. بازم کیرم راست شده بود. کم کم صورتش رو با دستم برگردوندم طرف صورت خودم. آروم لبامو گذاشتم رو لباش. دیگه صورتش رو برنگردوند. کیرم رو میمالیدم بهش اومدم سینه هاش رو بمالم که گفت بسه دیگه الان فرشاد میاد. سریع خودش رو خشک کرد و منم کمکش کردم لباساش رو پوشید و رفت بیرون.
لای درحموم رو باز گذاشتم تا بفهمم کی فرشاد میاد. گه گاه از لای در به بیرون نگاه می انداختم. حموم تو اتاق منه و دقیقا رو به روی در اتاقم. از جلو در اتاقم که رد شد دیدم یه دست لباس قشنگ پوشیده و دوباره آرایش کرده. انگار فرشاد اومده بود. بله فرشاد اومد. ترسیدم نکنه بهش بگه. خلاصه اونا رقتن یه حالی با هم کردن و اون شب گذشت. فردا صبح که بیدار شدم دیدم مامانم هنوز خوابه و فرشاد داشت می رفت. رفتم دست به آب. اومدم بیرون فرشاد گفت میشه تا مامانت خوابه چند دقیقه با هم حرف بزنیم. تخمام گره خورد. گفتم راجع به چی؟ گفت من معذرت میخوام بابت اینکه از راه که میومدم با مامانت می رفتیم تو اتاق دیشب هانیه بهم گفت که از این قضیه ناراحت شدی ولی روت نشده به خوده من بگی. چیزی نگفتم و حسابی عرق کرده بودم. گفت خوب ما اشتباه کردیم ولی فکر میکردم تو این روابط زناشوئی رو درک کنی. اما من قول میدم که دیگه از این اتفاقا پیش نیاد. خلاصه فرشاد خداحافظی کرد و رفت. منم رفتم تو اتاق مامانم دیدم هنوز خوابه. رفتم رو تخت کنارش خوابیدم. یه رکابی تقریبا نازک تنش بود با یه شلوارک جوری خوابیده بود که پشتش به من بود. کیرم راست شده بود. آروم کونش رو مالیدم کیرم داشت میترکید. آروم از روی تخت بلند شدم لباسام رو در اوردم. راستش سکس دیشب خیلی بهم حال داده بود و فکرم رو یه جورایی سبک کرده بود. لخت شدم و دوباره خوابیدم کنارش. خیلی آروم رکابیش رو از پشت زدم بالا باز چشمم به جای کبودی خورد. یه خورده شلوارکش رو که اومدم بدم پایین بیدار شد یهو برگشت تا دید منم گفت بلایی که دیشب سرم اوردی بس نبود بازم میخوای با زور کتک باهام سکس کنی. گفتم نه بخدا الان چشمم به کبودیه خورد خیلی ناراحت شدم دست خودم نبود اون موقع. پرید وسط حرفم و گفت الان که دست خودته. برو بیرون. با این که کیرم داشت میترکید لباسامو ورداشتمو رفتم بیرون.
بعد از صبحونه مامانم رفت تو اتاق 1 دقیقه بعد بلند شدم برم که ازش بازم معذرت بخوام. دیدم جلو آینه وایساده و داره سعی میکنه رو جای کبودی رو چرب کنه ولی دستش خوب نمیرسید. گفتم اگه بذاری من بیام چرب کنم. چیزی نگفت رفتم و پشتش رو کرم زدم. ازش پرسیدم دیشب به فرشاد چی گفتی راجع به کبودیه. گفتش بهش گفتم خورده به تیزی در کابینت. کرم رو که زدم رفت و کرستش رو برداشت که تنش کنه. رفتم و کمکش کردم و تی شرتش رو پوشید. بهش گفتم میشه بغلت کنم؟ گفت تو که هر کاری بخوای میکنی اون از دیشبت امروز صبح هم که لخت شده بودی میخواستی بکنیم. حتما اگه بگم نه کتک میزنی. گفتم فقط میخواستم ازت معذرت بخوام گفتم که دست خودم نبود مگه نمی بینی چند وقته عین دیوونه ها شدم. بس که تو این مدت بهم بی توجهی کردی این جوری گه شدم. دیدم اشک تو چشماش جمع شده بغلش کردم تا اونجایی که میشد فشارش میدادم کیرم داشت راست میشد. دیگه نمیتونستم تحمل کنم. دو سه تا ماچ آبدار ازش کردم. شروع کردم گردنش رو بوس کردن. کیرم هی می خورد بهش و اون چیزی نمیگفت. گفتش بس دیگه میترسم دوباره از دستت در بره باز وحشی بشی. قضیه صبح و فرشاد رو به مامانم گفتم. ساعت طرفای 11 بود که گفت میخواد بره شهروند خرید. گفتم باهاش میام. به نظرم میومد که هنوز شاکی باشه. با اون قضیه دیشب حق هم داشت.
خلاصه یه مانتو کرم تخمی داره اون و پوشید و یه روسری تخمی تر از مانتوش هم سرش کرد منم تو اتاقم شال و کلاه کردم. بهش گفتم مامان میشه امروز یه لباس دیگه بپوشی. گفت لباس دیگه ای ندارم همش کثیفه. بهش گفتم اون مانتو مشکیه رو بپوش با اون روسری آبیه.
این مانتو مشکیه خیلی تنگه و هر بار که میپوشتش تمام بدنش میزنه بیرون انگار که لخت باشه. گفت اون مال مهمونیه. گفتم بپوش دیگه بزار روحیت عوض بشه. خلاصه با اصرار من قبول کرد. اومد که بپوشتش گفتم یه خورده ام آرایش کن اینجوری بری تو خیابون همه فکر میکنن پسرت مرده. خلاصه یه آرایش ملایم کرد اما خیلی خوشم نیومد. رفتم جلو آینه و بهش گفتم خیلی تغییر نکردی آخه صورتت خیلی خستس. یه نگاه غضبناک بهم کرد و شروع کرد به آرایش. دیدم خیلی عصبانیه اومدم بیرون و تو پله ها منتظرش شدم. بالاخره اومد. واااااااااای عجب کوسی شده بود. اگه تو اتاق بودیم درجا میکردمش. خیلی آرایشش سنگین بود خلاصه پریدیم تو ماشین من و رفتیم. تو فروشگاه یه کله حواسم به مامانم بود و از شق درد داشتم میمردم. بعضی وقتا هم خودمو میمالیدم بهش اما اون مدام میرفت کنار. یه جا دولا شد که گوشت برداره رفتم چسبیدم در کونش که یهو برگشت با عصبانیت گفت جلو مردم اینجوری میکنی فکر میکنن جنده ام بفهم اینو. خلاصه تو راه برگشت. بودیم که مجدد من خایه مالی کردم و تمام حواسم فقط به بدن مامانم بود.
خلاصه اومدیم و خریدارو گذاشتیم تو آشپزخونه مامانم وقتی دولا شد که کیسه ها رو بزار زمین چشمم خورد به سینه هاش که تو اون مانتو تنگ رو به پاین افتاده بودن. دیگه نمیتونستم خودمو نگه دارم. مامانم رفت تو اتاقش تا لباس عوض کنه. دنبالش رفتم همین که روسریش رو برداشت بهش گفتم بزار کمکت کنم. تابلو بود که هدفم چیه. بهم گفت اگه بزارم کمکم کنی دست از سرم بر میداری. میزاری بعد از اون زندگیه گهیم با بابات حالا که فرشاد رو پیدا کردم باهاش زندگی کنم. اگه فرشاد از کارات شاکی بشه ول میکنه میره ها. پریدم وسط حرفش گفتم من دیگه اون آدم قبلی نیستم و هم تو و هم فرشاد رو دوست دارم. من فقط به فرشاد حسودیم میشه که اونو بیشتر از من دوست داری. گفت اصلا اینجوری نیست برای اینکه اگه اینجوری بود قضیه دیشب رو بهش میگفتم. گفتم حالا کمکت کنم؟ چیزی نگفت رفتم جلو گفتم بزار یه ماچت کنم از دلت در بیارم. یه بوس از لوپش کردم و بغلش کردم. تا اونجایی که میشد فشارش دادم شروع کردم به گرنش رو لیس زدن. همینجوری که گردنش رو لیس میزدم سینه هاش رو هم میمالوندم. کم کم اومدم طرف لباش و ازش اساسی لب میگرفتم. هیچوقت فکر نمیکردم که لبای مامانم اینقدر خوردنی باشه. دیگه داشتم لباش رو درسته می کندم. بعد لباسام رو سریع در اوردم. کیرم داشت خودش رو میکشت. مامانم همینجوری وایساده بود و داشت منو نگاه میکرد. چشمش که به کیرم خورد گفت همش بخاطره اینه لامصبه. گفتم دیشب که معرف حضور شده. گفت دیشب اگه میتونستم میکندمش که تا آخر عمرت حصرتش به دلت بمونه. گفتم الان نکنیش. گفت بعید نیست. رفتم طرفش و گفتم بعید نیست هان؟ میخواستم زودتر لختش کنم اما دیدم حیفه از رو مانتو نمالمش. آخه اون مانتو خیلی سمسیش کرده بود. بردمش رو تخت بهش گفتم دولا بشه رو تخت. وااای سکسی ترین لحظه عمرم رو داشتم می گذروندم. رفتم و از پشت شروع کردم سینه هاش رو مالیدن. اساسی می مالیدم و گردنش رو هم گه گاه یه لیسی میزدم. مامانم هم کم کم داشت صدای نفس هاش بیشتر میشد. همینجوری دستم رو انداختام و دکمه های شلوارش رو باز کردم شلوارش رو آروم در اوردم ولی هنوز مانتوش رو در نیورده بودم. از روی شرتش یخورده سوراخ کون و کوسش رو خوردم. اما اصلا حال نکردم. تو همون حالت دولا شرتش رو در اوردم اومدم کیرم رو بکنم تو سوراخ کوسش که یادم افتاد برام ساک بزنه. آروم در گوشش گفتم برگرده و برگشت کیرم رو بردم جلو گفت چیکارش کنم؟ گفتم بکنش. دوزاریش افتاد. اول قبول نکرد اما بالاخره کیرم رفت تو دهنه هانیه جون. برای من که اولین باری بود که یکی کیرم میخورد خیلی عالی بود خیلی خوشم اومده بود. پشت سرش رو گرفتم و محکم کیرم حول دادم تو دهنش. یهو اوق زد و گفت اگه بخوای اینجوری کنی معاملمون نمیشه. گفتم ببخشید فقط تو ادامه بده و اون ساک می زد. چند بار که حس کردم داره آبم میاد کیرم رو از دهنش در اوردم و بعد دوباره میکردم توش بعد کیرم رو اوردم بیرون. خوابوندمش رو تخت و پاهاش رو باز کردم شروع کردم به لیس زدن ک
من
خواب
دیده ام
که تو
تعبیر می شوی
     
  ویرایش شده توسط: joki6   
مرد

 
ماساژ همشیره
سلام ،اين داستان مال يك ماه پيش من شهابم و ١٨ سالم و خواهرم ليلاست كه ٢٥ سالشه و هنوز ازدواج نكرده .بزارين از خودم براتون بگم من يكم سبزم و قدم ١٧٦ و تيپمم معموليه و پيش دانشگاهيم و خواهرمم يكم درشت و سكسيه و ميره سر كار و من چند وقته كه تو فكره اونم. هر موقعيتي كه پيش مياد اون رو ديد ميزنم .تا همون موقع ها بود كه چند تا تعطيلي پشت سر هم خورد و مامان و باباي من تصميم گرفتن برن شهرستان، ولي من و خواهرم مونديم چون هم من درس داشتم هم خواهرم كاراي عقب افتاده شركتي كه توش كار ميكرد رو ميخواست انجام بده، راستشو بخواين موندن من، بيشتر واسه اين بود كه ميخواستم با خواهرم تنها باشم . دو روز گذشت و همه چيز عادي بود مثل يك خواهر و برادر خوب با هم سر ميكرديم ،ولي از روز سوم من خيلي تو كف ليلا رفته بودم ، و دنبال يك بهانه بودم تا بتونم هر جور شده بهش نزديك بشم .روز سوم بود و رفتيم با هم سر ميز، ناهار بخوريم بعد از ناهار دوتامون نشستيم پاي ماهواره و ليلا يك شبكه ي فيلم رو زد ،همينجوري داشتيم نگاه ميكرديم تا رسيد به يك صحنه كه داشتن از هم لب ميگرفتن و همديگرو ميمالوندن ،به ليلا گفتم نميخواي كانال رو عوض كني ؟گفت:نه بابا تو ديگه بزرگ شدي و اين چيزارو ميفهمي .من يكم جا خوردم ،گفتم :آره ميفهمم ولي جلو ي تو ؟؟؟
اونم گفت ولش كن بابا الان تموم ميشه .بعد از دو دقيقه تموم شد و همينجوري تا آخر فيلم و نيگاه كرديم تا وقتي كه تموم شد .منم هي با خودم ميگفتم آخه چه جوري شهوتيش كنم تا به من پا بده ! فيلم كه تموم شد گفتم من از اون صحنش كه با هم حال كردن از همه بيشتر خوشم اومد .ليلا هم سريع با خنده جواب داد:حالا زياد خوشت نياد چون واست زود.بعدشم پا شد و گفت خيلي خستم ميرم دراز بكشم منم گفتم :اي بابا اين همه زحمت ميكشي من واست چيكار كنم؟ ميخواي ماساژت بدم ؟ يك دفه اخم كرد گفت نه تو بي جنبه اي گفتم نه بخدا ميخوام زحمتاي اين چند روز تو جبران كنم و خودم رو ناراحت گرفتم . يكم فكر كرد گفت ولي بي جنبه بازي در نياري ها منم گفتم من و اين كارا ؟ ليلا گفت پس بيا همينجا تو سالن ماساژم بده ،رفت باليشتشو آورد گذاشت زير سرش و به شكم خوابيد ،گفت حواست باشه كجارو ماساژ ميدي منم گفتم باشه .شروع كردم از شونه هاش آروم ميماليدم اونم هيچي نميگفت .همينجوري تا پايين واسش ميماليدم تا رسيدم نزديك كونش هيچ كاري نكردم و رفتم از روي روناش شروع كردم ،واي كه چه روناي سكسيو گوشتي داشت !باخودم گفتم الان ميگه اون جارو ماساژ نده ولي هيچي نگفت منم همينجوري رفتم پايين تا رسيدم به كف پاش .ميدونستم كه كفه پاي دخترا خيلي حساس منم خيلي اروم و سكسي واسش پاشو ميمالوندم اونم تمام اين مدت هيچي نميگفت و فقط چشمامش رو بسته بود تا ديدم داره يكم نفس نفس ميزنه.با خودم گفتم شهاب ماساژت كار كرد ،همينجوري واسش پاشو ميمالوندم تا نفساش تند تر شد منم كيرم راست شده بود و شهوتي بودم.سرم رو آوردم پايين و يكم با زبونم كف شست پاشو قلقلك دادم.ليلا گفت آره داداشي خيلي دوست دارم ادامه بده .منم شروع كردم به خوردن پاش ،خيلي داشت حال ميكرد دائم آه آه ميكرد منم با صداش خيلي حال ميكردم ،گفتم ميخواي از زير تيشرت بمالونمت گفت آره سريع خودش تيشرتشو در آورد و همونجوري به شكم خوابيد منم اول بند سوتين آبيش رو باز كردم و شروع كردم به بوس كردن كمرش از وسط تا گردنش .خيلي شهوتي بوديم ليلا هم از من بيشتر شهوتي بود ،به گردنش كه رسيدم روش خوابيدم ،گفت پاشو بابا له شدم منم زانو هامو خم كردم تا يكم ازش فاصله گرفتم ولي همينجوري كيرم رو به كون گندش ميمالوندم .واي كه چه كون گنده و سفتي داشت .گفت اون چيه به كونم ميماليش منم گفتم كيرمه ،گفت پاشو ميخوام ببينمش تا بلند شد چشمم به سينه هاي گندش افتاد واااي گوشتي و شل .از رو شلوار داشت كيرم رو ميماليد و منم با ولع سينه هاي سفيدش رو ميخوردم ،حس كردم داره آبمياد ! گفتم ليلا ديگه نمال داره آبم مياد.گفت هنوز كه كاري نكرديم! منم گفتم آثار جلق زدن ،بعدش گفتم برو رو تخت مامان بابا تا منم يه فاصله اي بشه بيام اونم گفت باشه و سريع رفت خيلي شهوتي شده بود منم رفتم تو اتاق،ديدم دراز كشيده بود گفتم شلوارتو در بيار منم در آوردم خوابيدم گفتم واسم ميخوريش گفت با كمال ميل.
سرشو اروم ميخورد گفتم تا ته بخورش اونم كرد تو دهنش ،يكم كه ساك زد گفتم ليلا داره آبم مياد گفت بهتر سريع تر ساك زد و آبم با فشار اومد ريخت رو پاهام اونم همش رو از رو پاهام خورد ،گفت پس من چي گفتم الان شروع ميكنم شرتش رو در آوردم كسش خيس خيس بود خيليم قرمز بود شروع كردم به خوردن كسش، زبونم رو ميماليدم به سرش يكمم ميبردم تو ميچرخوندم .خيلي آه آه ميكرد حسابي شهوتي شده بود هي ميگفت بكن توش شهاب بكن توش ديگه، منم حواسم بود بهش اهميت نميدادم. گفتم باشه چهار دست پا شو ميخوام كونتو بخورم اونم هنونجوري شد .
يك كون سفيد و گنده ،كونش رو ميخوردم ولي ديگه طاقت نياوردم گفتم برو يك كرم ليز بيار اونم رفت آورد گفت من ميترسم خيلي درد بگيره گفتم نترس كارم رو بلدم منم يكم ماليدم رو كيرم يكمم با سر انگشتم كردم همون اول كونش گفت اووووف درد گرفت گفتم هنوز اينكه انگشتمه ،محكم كونشو گرفتم و كيرم رو آروم كردم توش يك جيغ كشيد گفت واي ي ي ي آتيش گرفتم منم محكم گرفتم ،آروم عقب جلو ميكردم تا عادت كنه ،كم كم ناله كردنش تبديل به آه آه كردن شد يكمم كونش گشاد تر شد اولش خيلي تنگ بود
منم تند تر واسش تلمبه ميزدم هر دومون خيلي حال ميكرديم تا ديدم آبم دوباره داره مياد
اونم صداش آروم تر شد فهميدم داره ارضا ميشه منم تند تر كردمش تا آبم با فشار پاشيد تو كونش كم بود ولي با فشار بود ليلا گفت واي سوختم چقد داغ بود ،اونم ارضا شد.بعدش ميخنديد ميگفت واي چقد حال داد .منم گفتم ديدي جنبه دارم !
و به آرزوم رسيدم فرداشم مامان بابامون آمدن و اين يك ماه توي هر موقعيتي يك لب مشتي از هم ميگيريم ولي براي بار دوم هنوز نكردمش
     
  
صفحه  صفحه 21 از 149:  « پیشین  1  ...  20  21  22  ...  148  149  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA