انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 23 از 149:  « پیشین  1  ...  22  23  24  ...  148  149  پسین »

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم


مرد

 
سعید و زن عمو
سلام به دوستای خوب شهوانی.من خیلی وقته اینجا داستان میخونم.اما این اولین داستانیه که میخوام براتون تعریف کنم.اسمم سعید.20 سالمه،از رشت!الانم دانشجوأم.اما داستانم واسه 2سال پیشه.نمیدونم از کجا شروع کنم.آخه اتفاقات زندگیم زیاده.من خیلی شوخو مهربونم.تو خونواده همه دوسم دارن خدایی.مخصوصأ زن عموم.من هر سال تابستونا میرم تهران خونه ی فامیل.عمه،عمو،خاله!عموم تو یه کارخونه کار میکنه که کارش شیفتیه و ساعت کاریش عوض میشه.زن عموم که اسمش راحله س یه زن لاغر با سینه های 65،موهای قهوه ای روشن.اونا یه بچه هم دارن که کلاس اوله.داستان ازینجا شروع شد که منو زن عموم همیشه اس بازی میکردیمو اسامون کم کم سکسی شد.دیدم پایس و اونم میفرسته.خلاصه به سرم زد که رو مخش کار کنم.اما همش میترسیدم که به عمو بگه.اما با احتیاط جلو میرفتم.بهش گفتم دوس دخترم اصلأ پایه نیستو هوا نداره و ازین حرفا.خلاصه بهش گفتم دوست دارمو کاش میشد فقط یبار بوس یا بغلت کنم.اما اون میگفت نه.به عموت خیانت نمیکنم.خلاصه اینقد زور زدم تا واسه یه بوس راضی شد.اما من هنوز نرفته بودم تهران.2ماه مونده بود به تابستون.تو این مدت بازم رو مخش کار کردم.به حدی که بیتابی میکردو میگفت پس کی میای؟خلاصه این 2ماه هم گذشتو پام رسید به تهران.تو کونم عروسی بود.خلاصه رفتم خونشون.از شانس کیری من عمو خونه بود.اما فهمیدم عمو شب کاره.وای خدا.داشتم بال در میاوردم.شام خوردیم عمو رفت سر کار.علی هم که 5سالش بود خوابش برد.خلاصه زن عمو جامو تو اتاق انداختو خودش کنار علی تو هال خوابید.من که روم نشد برم سمتش.داشتم منفجر میشدم.2،3ساعت گذشت.دیدم نمیشه.آروم بلند شدم.رفتم دیدم خوابه.آروم خوابیدم کنارش.خواستم بچسبم بهش یهو تکون خورد جفت کردم.پاشدم اومد سر جام.قلبم تند تند میزد.به زور خوابیدم.صبحش پاشدم دیدم عمو اومده.سرتونو درد نیارم.هیچ غلطی نکردم.دوباره شب شد و عمو رفت.گفتم دیگه باید کارو یکسره کنم.همچین که عمو رفت رفتم نزدیکش.گفتم اجازه هست؟بغلم کرد.بوسیدمش.تو آسمونا بودم.گفت عاشقتم سعید.لباشو گذاشت رو لبام.بوسیدمشو لباشو خوردم.پاهاش شل شده بود.داشت میفتاد.گفتم بریم تو اتاق.گفت علی بخوابه بعد.خلاصه به هر زوری بود بچه رو خوابوند.حالا نوبت من بود که بخوابونمش.رفتیم تو اتاق.بغلش کردم.بوسش میکردم همش.اونم بوسم میکرد.رفتم سمت سینه هاش دیدم صداش داره در میاد.بلوزشو در آوردم.یه سینه ی کوچولو داشت.سوتینشم در آوردم.شروع کردم به خوردن با ولع تمام.آخه اولین بارم بود.شهوت هردوتامونو گرفته بود.رفتم پایین تر.شکمشو لیس میزدم.اومدم شلوارشو در بیارم گفت نه.توروخدا نه.منم حالیم نبود اصلأ.شلوارشو محکم گرفته بود.مگه ول میکرد؟به زور درش آوردم.حالا فقط یه شرت پاش بود.باز مسخره بازی در آورد و نمیذاشت.اما زورش که به من نمیرسید.شرتشم به زور کندم.دیدم داره گریه میاد.دسش رو کسش بود.نمیذاشت به کسش دس بزنم.سریع لباسامو کندم.افتادم روش.لباشو خوردم.دسشو به زور آوردم کنار.همش میگفت نه.توروخدا نه!کیرمو گذاشتم لای پاش.یکم جلو عقب کردم.دیدم آروم شده.اومدم پاهاشو باز کنم بازم نذاشت.لا مصب قفل کرده بود.برگردوندمش.افتادم روش کیرمو گذاشتم جلو کسش.فقط میگفت نه.ریده بود به اعصابم.منم تا ته کردم تو کسش.یه داد زد گفت آخخخخخ.سوختم!حس عجیبی داشتم.کیرم واسه اولین بار رفته بود تو کس.داغ بود و لیز.خیلی حال میداد!از پشت سینه هاشو گرفتم.گردنشو میخوردم.دیگه آهو ناله میکرد.منم داشتم ارضا میشدم.تند تند تلمبه میزدم.آبم داشت میومد.سریع درش آوردم.اما احساس کردم در حین بیرون آوردن آبم اومده.اما گفتم نه بابا.من که درش آوردم.همشو خالی کردم رو کمرش.عضله های پام گرفته بود عجیب.زن عمو هم نتونستم ارضا کنم.پاشدم رفتم دسمال کاغذی آوردم.کمرشو پاکیدم کیرمم پاک کردمهر 2تامون بیحال افتاده بودیم کف اتاق.یه ربع گذشت.جفتمون ناراحت بودیم.اما به روی هم نیاوردیم.اون شب منو فرستاد حموم.اومدم بیرون دیدم لباساشو پوشیده و جامو انداخته.اومدم بغلش کردمو بوسیدمش.ازش تشکر کردم.یادمه بهش گفتم مرسی که منو به آرزوم رسوندی.خب اولین سکس بود دیگه.بهم دیگه قول دادیم که بین خودمون بمونه.او شبم گذشت.یه هفته رفتم خونه ی بقیه فامیلا.برگشتم رشت،زن عمو دیگه واقعأ عاشقم شده بود.نمیدونم چرا.ولی همش میگفت دیوونتم.عاشقتمو ازین حرفا.یه روز اس داد گفت سعید پریود نشد.2روز گذشته از وقتش.اما خبری نیست.گفت مطمئنی آبتو توش نریختی گفتم نمیدونم بخدا.یهو یادم اومد گفتم شک دارم.گفت وای بدبختمون کردی سعید.من داشتم به گوه خوردن میفتادم.گریم داشت در میومد.اینقد نذر و نیاز کردم و خدا خدا کردم که حامله نشده باشه.بهش گفتم برو آزمایش توروخدا.بعد از یه هفته اس داد گفت تبریک میگم.داری بابا میشی.چشام داشت در میومد از کاسه.سریع زنگ زدم گفتم توروخدا راستشو بگو.گفت شوخی کردم بابا.بخیر گذشت!فقط یه نوع مریضیه که تاریخ عادت رو بهم میزنه.از خوشحالی اشکم در اومد.2تا فحش هم بهش دادم گفتم کیرم تو کونت.گفت ای جونم!گفتم زهر مار.گفت دوست دارم و خدافظی کردیم.ببخشید سرتونو درد آوردم.خدایی ماجرا واقعی بود.حالا هرجور راحتین.اگه دوس دارید فحش بدید اگرهم خوشتون اومد بگید بقیه خاطراتمو بنویسم.با زن عمو یه 6.7بار دیگه هم سکس داشتم.اما اونا دیگه مث آدم و با ضریب امنیتی بالا بود(کاندوم).کوچیک شما سعید
     
  
مرد

 
در حسرت دخترخاله آزیتا

دوربر شما دوستان خوب من زیاد اهل تشریح وتفسیر نیستم من الان 32 سالمه ومتاهل شدم زمانی که مجرد بودم زیاد آدم حشری ودنبال کس بازی بودم الانم هستم اما دیگه خلاف نمیکنم واین موضوعی که میگم تقریبا بریمگرده به 8 یا 9 ساله پیش من یک دختر خاله دارم به نام شما فرض کنید آزیتا که از من 10 سال بزرگتره جسه ای ریزی داره بگم حالا زیاد خوش استیل یا خیلی سکسی نبود اما نمیدونم چرا من رفته بودم تو کف کردن اون .اولین باری که احساس کردم میتونم سکس با اون داشته باشم زمانی بود که برای اولین بار ماساژش دادم البته همه بودن خواهرم مادرم اما خوب چون من خوب بلد هستم ماساژ بدم همیشه
اکثر فامیل دوست دارن من ماساژ بدم جون کلاسم رفتم به خاطر این موضوع /در هر صورت من برای اولین بار اون رو ماساژ دادم پیرهن شو رو دادم بالا وشروه کردم به ماساژ زمانی مالش میدادم به خودم گفتم یه امتحانی بکنم ببینم میشه جواب میده یا نه زمانی که مامانم رفت تو آشپز خونه من از فرصت استفاده کردم با دست راستم همین طور که میمالیدم یواش رفتم زیر و از ازیر سینه ای اون رو گرفتم یکم با نوکش بازی کردم دیدم چیزی نگفت چشماش رو بسته بود یکم که گذشت خیلی آرم گفت بسه دیگه همین من هم در حسرت مونده اطاعت امر کردم .این موضوع گذشت تا اینکه من رفتم خونه خالم تهران دختر خاله جون هم که ساکن شهر ما بود اونموقع اونجا بود جون بشدت با همسرش اختلاف داشت الانم جدا شدن
من میخواستم برگردم از تهران شوهر خالم گفت که دختر خالم رو ببرم با خودم منم از خدا خواسته گفتم اشکالی نداره من در خدمتم دربست یه کوپه دربست گرفتم من ودختر خاله ام ودختر کوچیکش
راهی شدیم زیاد اهل صحبت نبود کلا آدم تو داری بود اما بیشتر راجع شوهر ومشکلات عدیده که داشت صحبت میکرد شب شد و دخترش خوابش گرفت منهم سفارش شام دادم اودرن توی کوپه میل
کردیم حدو ساعت یازده بود گفتم دوست نداری ماساژت بدم گفت حوصله داری گقتم چرا که نه ؟بعد اروم روی تخت داز کشید و من آرم تاپ شو در آرودم یواش سوتین رو باز کردم مقاومتی نکرد آرم شروع کردم به ماساژ و خیلی آروم ماساژ که نه داشتم نوازشش میکردم کیرم هم بعد جوری داشت فشار میاورد یکم از نوع معمولی بزرگتره وسیاه هستش بعد شروع کردم با کمال پرویی دسنم بردم لای روناش
شلوار لی پاش بود دیدم یکم داره مقاومت میکنه اروم خوابیدم روش از زیر دست م رو بردم زیره سینه اش و شروع کردم به مالیدن اونهم چشماش رو بسته بود چیزی نمیگفت فقط صدای نفس هاش رو مشینیدم یواش برشگردوندم خواشتم ازش لب بگیرم نذاشت نمیدونم چرا از خجالت بود رفتم روی سینه هاش کوچیک بودن جوری که تو دست جا میشد فکر 65 بود اروم نوازش کردم یکی رو میمالیدم اون یکی رو داشتم میخوردم و هر از گاهی یا گاز کوچیک میگرفتم
آروم آومدم پایین تا رسیدم به روی نافش آروم زبون میزدم وسعی میکردم به همه جای بدنش دستم برسه یواش سعی کردم دکمه شلوار رو باز کنم نذاشت یکم مقاومت کرد یکم خودش رو جمع کرد
اما من با تلاش باز کزدم وآروم آوردم پایین گفت نه سیا خواهش مکنم
دارم غذاب میشکم گفتم اگه یکم آروم باشی جوری بهت حال میدم
کهدیگه عذاب نکشی آروم کشیدم پایین اما دست به شورت نزدم
آروم از گوشه شورت دیواره شو لمس کردم آرم آومدم پایین لای رونش رو میخوردم وزبون میزدم تا شصتش همین کار کردم شصتش رو که خوردم اصلا نمیدونم چی شد از خود بیخود شد نمیدونم جای حساسش بود یا هر چی خیلی به وجد اومد منم دیدم الان موقعاش هستش شورت شو آروم کشیدم پایین بد جوری داشت موقعه نفس کشیدن میلرزید منهم یواش یه زبون کلی زدم به کوسش از پایین به بالا بعد یکی هم از سوراخ کونش تا بالای کسش کونش بوی خوبی میداد شروع کردم به خوردنش یواش لبهای ماژرش بعد مینور آروم چوچولش رو خوردم وگاز گرفتم یه 10 دقیقه همین کارم بود بلند شدم گفتم سالک بزن گفت نه خوشم نیماد من اصرای نکردم آرم سر کیرم رو خیلی دیگه وحشی شده بود گذاشتم روی دهانه و آروم
فرستادمش داخل نیمرفت نه اینکه خیلی تنگ باشه اما یک سه ماهی میشد نزدیکی نکرده بود فکر کنم به خاطر این بود اروم شروع کردم به جلو وعقب خیلی داشت حال میکرد منهم همین طور اما
حدسم بر این بود که اون داره بیشتر از من حال میکنه .خواستم موقعیت رو عوض کنم پاها رو دادم بالا روی شونه هام وسریعتر شروع کردم به تلمبه زدن سریع تا ختنه گاه اونم لبهاش رو حسابی بهم میمیالید ته جیغ نزنه یکم هم جسه اش کوچیک بود داشت دیگه ضغف میکرد گقت بسه تر خدا بسه دارم میمیرم منهم زانو هاش رو جمع کردم تو سینه اش و با تمام هیکل افتاد روش با چن تا جلو وعقب سریع آبم داشت میومد منم در آرودم و ریختم روی سینه اش و افتادم بغلش آروم نوازش کردم بعد پاکش کردم لباسش رو تنش کردم فقط یک جمله به من گفت کفت خیلی خوب بود من زیاد اهل سکس نیستم وسکم سر مزاجم اونم به خاطر اینکه شوهرم خوب نمیتونه
حال بده اما امشب خیلی حال داد تازه مزه سکس رو فهمیدم از اون موقعه به بعد دیگه نتونسیم کاری بکنیم چون موقعیتش نبود بعدش که کلن جدا شد رفت تهران منم به خاطر اینکه با پسر خاله ام به یک مشکل خوردیم رابطه ام قطع شد .دیگه یک چند سالی میشه از شون خبر ندارم اما خبر میرسه خیلی سر حال شده اگه دوباره به پستم بخوره نمیدونم کاری میتونم بکنم یا نه نظره شما چیه؟
     
  
مرد

 
دخترخاله عزیز

سلام.امیر هستم الان 26 سالمه .اولین سکس من با دختر خاله بر میگرده به چند سال پیش.همیشه نگاش تنمو به لرزه در می اورد.ولی هر 2مون خجالت میکشیدیم چیزی در مورد سکس بهم بگیم.تا اینکه یه روز که عروسی دختر عمه من بود.از اونجایی که دختر خالم تنبل بود مجبور بود تابستون واسه امتحانات درسهای افتادش بره مدرسه.نمیدونم چی شد که بهم گفت داری میری منو تا مدرسم برسون.منم که از خدا خواسته.همه سرشون گرم عروسی بود که منم با ماشین خواستم برسونمش.گفتم دلو بزنم به دریا بهش بگم که............ولی تو ذهنم نبود که چطوری شروع کنم.فقط مطمین بودم که اونم دلش با منه.با اینکه میترسیدم سر صحبتو وا کردم.اول در مورد دختر همسایمون که کلی امار داره صحبت کردم.همه از رابطه اون با پسرهای همسایه با خبر بودن.داشتم در موردش صحبت میکردم که دختر خاله گفت با اینکه بهتون حال میده پس چرا ابروشو همه جا میبرین و اسمش تو دهن همه هستش.منم حقیقتو گفتم تا بتونه بهم اعتماد کنه.گفتم اون خودش دهن لقه ودوست داره همه بدونن و واسه همین من دیگه باهاش کاری ندارم.گرم صحبت بودیم که بهش گفتم از این به بعد میخوام با تو باشم.البته با 1000ترس و دلهره گفتم.از تو اینه نگاش کردم دیدم اونم از خجالت سرخ شده.یه مکث کردم گفتم نظرت چیه؟برگشت گفت میخوای میخای منم مثل دختر همسایتون تو دهن همه بیفتم.صحبتشو قطع کردم گفتم این چه حرفیه.دیوونه شدی.ارزشتو واسم بیشتر از این حرفاست.در ضمن تو دختر خالم هستی واسه چی باید این کارو بکنم.بعدشم اون دختره خودش بی ابرو بود.بعد یکمی جدی شدم گفتم بازم هرطور دوست داری.بعد با خنده یه جوری بهم فهموند که اونم ok داده.بهش گفتم اگه دوست داری میتونیم از همین حالا شروع کنیم.گفت نه من کلاسم دیر شده .منم که تو دلم اون سینه هاشو که تقریبا بزرگ بود تصور میکردم اصرار زیاد کردم تا اینکه قبول کرد ولی به شرط اینکه زودتر تموم شه و به کلاس دومش برسه.منم کلید خونه ابجیم همیشه دستم بود رفتم اونجا.تعجب کردم چرا ازم نپرسید چرا خونه خالی؟چرا اونجا؟فهمیدم اونم پایه هر کاری هست.رفتیم تو خونه .نگاش کردم اینقدر خجالت کشیده بود همرنگ لبو شده بود.منم واسه اینکه رو قولم باشم زودی دست بکار شدم.از روبرو که خجالت میکشیدم.از پشت بغلش کردم با دستم محکم سینهاشو که خیلی دوست داشتم محکم گرفتم.کلی از روی مانتوش مالشش دادم دیدم داره شهوتی میشه منم خوشم اومد بکارم ادامه دادم.با این شرایط بازم خجالت میکشیدم باهاش چشم تو چشم بشم..از پشت اروم اروم دکمه های مانتوشو باز کردم از تنش در اوردم.دوباره سینهاشو گرفتم.کلی مالش دادم یادم نیست که تی شرتش چه رنگی بود اونم از تنش در اوردم.دیگه کیرم شق شق بود داشت شلوارمو پاره میکرد.گفتم میشه دراز بکشی .اونم دراز کشید ولی با دستش جلوی چشماشو گرفت گفت سرم داره گیج میره........... فکر کنم واسه اولین بارش بود و از شهوت زیاد اینطوری شده بود. سوتینشو در اوردم .منم که عاشق سینه و سینه خوردن هستم .اینقدر خوردم که نگو نپرس.جدی جدی سینه هاشم واقعا خودنی بود.سینه هاش نسبت به سنش که 14 سالش بود درشت بود.دیگه اخ و واخش در اومده بود .محکم سرمو گرفته بود و موهامو میکشید.دیدم داره داغ میکنه گفتم برگرد به پشت. سریع برگشت.منم زودی شلوار و شرتشو دراوردم.چون منم کم تجربه بودم اونم که اولین بارش بود.بساط ساک زنی در کار نبود.منم که از کس لیسی بدم میاد.فقط از روی شرط مالش دادم.خودم یه تفی به کیره زدمو. انداخم لاپاش.یکمی لاپایی زدم.این دفعه کیرمو انداختم تو کونش یه اخ اخ راه انداختو محکم فرش خونه رو چنگ زده بود ولی از خجالت دیگه نگفت درش بیار.منم که پرو شدم تا ته میکردم توش.داشتم تلمبه میزدم که متوجه شدم که ابم داره میاد.ریختم تو کونش.همینطوری چند دقیقه ای روش خوابیدم.بلان که شدم تا کیرمو تمیزش کنم.خیلی جدی بهم گفت خیلی نامردی عوضی.منم شوکه شدم پرسیدم چرا؟چیزی نگفت.فکر کنم از سکس با من عذاب وجدان داشت که چرا این کارو کرده.منم دیگه کشش ندادم و چیزی نگفتم.بلند شد لباساشو پوشید رفتیم تو ماشین که برسونمش.فقط گفت فکر کنم دیرم شده منم گفتم سایعتر میرم که برسونمت.خلاصه رسیدیم مدرسش بهم گفت خداحافظ.منم ازش تشکر کردم و بای کردم تا بعد از ظهر اون روز تو فکر حرفش بودم که چرا بهم گفت نامرد.راستش بخوای ناراحت شده بودم.از کلاسش که اومد میخواست بره عروسی .تو راه همو دیدیم.با خنده اومد جلو گفت.چطوری بچه خوشکل.من تعجب کردم این چرا هی مدل حرف زدنش عوض میشه.خلاصه به هم خیلی خیلی نزدیک شدیم .دوباره همون شب عروسی پشت حیاط خلوت خونمون یه دست دیگه کردمش.ولی این دفعه دیگه حرف از نامردو نامردی نداشت.این سکسامون اینقدر ادمه داشت.تا6ماه پیش که نامزد کرد.تو این مدت که تقریبا 5سال طول کشید تو خونه ما.خونه اونا.تو ماشین.تو جنگل و................هر جایی که موقعیتش بود سکس کردیم ولی حرفه ای تر .دوران خوبی بود ولی حیف که تموم شد.درسته داستانم زیاد شهوت انگیز نبود ولی راست راست بود.من عاشق دوستیهای بلند مدتم.
قربون همتون بای
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
خاله پری

من سیاوش هستمو 25 سالمه و خاله پری الان 45 سالشه.داستان بر میگرده به 3 ساله پیش.از بچگی با پسرخالم همیشه باهم بودیم واسه همین از همون موقع تو نخ خالم بودم.یادمه اون موقع ها با دیدن خالم همیشه دودولم سیخ بودوزیاد دلیلشو درک نمیکردم.یکم که بزرگتر شدم با تصور کردن خالم جلق میزدمو عیداو تابستونا که میرفتیم شمال بعد حمومش میرفتم با شورتو سوتین خیسش که گذاشته بود خشک شه حال میکردمو ابمو میریختم توش.ازخالم بگم که یه زنه سفید با صورت استخونی و خوشگلوچشم ابرو مشکی و بالاتنه لاغر و سینه های 70 و رونا و ساق پاهای توپر و کون برجسته.قدشم تقریبا 1.65.

3 سال پیش عید رفتیم شمال مثه هر سال.ولی من از هر سال حشری تر بودم چون مد ت زیادی از اخرین سکسم گذشته بود.2 3 روز اول مثه همیشه با دید زدنشو مالوندن بهشو جلق زدن گذشت.روز چهارم از حشر داشتم میمردمو حس میکردم دیگه با جلقم ارضا نمیشم.حالم خیلی بد بودو خاله پریم با یه تاپ مشکی و یه شلوارک مشکی چسبون جلوم رژه میرفتو حالمو بدتر میکرد.راستی اون سال پسر خالم با دوستامون رفته بودن ترکیه و من چون سرباز بودم نتونستم باهاشون برم و تنهایی بیشتر اعصابمو خورد میکرد تا فکرای احمقانه ولم نکنه.تصمیم گرفتم گوشیمو تو حموم جاساز کنم و از خالم فیلم بگیرمو با دیدنش خودمو اروم کنم.تو همین فکرا بودم که خالم رفت حمومو من به خودم فحش میدادم که چرا معطل کردمو گوشیمو جاساز نکردم.تو همین فکرا بودم که شوهر خالم واسه جلسه اعضای شهرک رفت.دختر خالمم گیر داد به من که باهاش برم قدم بزنم که یهو یه فکری به سرم زد.اگه تنها میشدم میتونستم بدن لخت خالموکه ارزوی دیدنشو داشتم از سوراخ در حموم ببینمو حال کنم.به مامانم گفتم تو باهاش برو که تنها نباشه و مامانم که حوصله نداشت به زور قبول کرد. رفتنو من موندم و خالم که تو حموم بود.خیلی وقت نداشتم تندی دویدم سمته در حموم.خالم تو وان بودو پردرو کشیده بودو هیچی معلوم نبود ولی کیر من داشت میترکید و حال عجیبی داشتم .یهو خالم پردرو کشیدو از وان اومد بیرون تا شورت و سوتینش که شسته بودو اویزون کنه.با دیدن بدنش قلبم داشت وایمیساد.چه کس قلمبه یی! چه سینه های خوش فرمی!قطره های اب که رو بدنش سر میخوردنو میریختن پایین حشری ترم میکردن.دیوونه شده بودم.میدونستم خالم ادمی نیست که بذاره من بکنمش.پس اگه وکردنشو میخاستم باید بزور میکردم.ولی میترسیدم از عاقبتش.شهرک نیمه کاره بودو ویلایی کنارما نبود و خیالم راحت بود که صدای خالمو کسی نمیشنوه ولی ا ینکه خالم به همه بگه یا مامانم یهو سر برسه چی. سر 2 راهی بودم.شهوت یا ابروم!خالم کف حمومو شستو رفت تو وان که پاهاشو اب بکشه.دوباره پشت پرده بودو نمیدیدمش و این دیوونه ترم میکرد.میدونستم تا چند لحظه دیگه میاد بیرونو لباساشو میپوشوو همه چی تموم میشه.شهوت دیوونم کرده بودوخودمم نفهمیدم چطوره لخت شدمو در حمومو باز کردمو رفتم تو و پردرو کنار زدمو به خالم زل زدم.موقعی به خودم اومدم که خاله پری جیغ زدو در حالیکه با دستش جلوی کسشو گرفته بود گفت سیاوش چی شده؟چرا اومدی تو مگه نمیبینی من لختم!اومده بودم تو و راه دیگه یی نمونده بود.خالم همینطور که منتظر جواب بود خودشو پشت پرده حموم قایم کرد.قلبم تن تن میزدو تو یه لحظه با تموم وجودم اومدم تو وانو خاله پریرو بغلش کردمو به زور خوابوندمش کف وان.زبونش از تعجب بند اومده بودو حتی نمیتونست جیغ بزنه.لبامو چسبوندم به گردنشو شروع کردم به خوردن و با دست چپم سینشو میمالیدمو 2 تا انگشت دست راستمو کردم تو کسش.خالمم فقط قسمم میدادو با تمام وجود تقلا میکرد که خودشو ازم جدا کنه.ولی من انگار کر شده بودمو صدای التماسشو نمیشنیدم.خودمم هیچی نمیگفتم.بعد کمی مالوندنو با انگشت تو کس قلمبش بالاو پایین کردن دیدم اونم ساکت شده و دیگه چیزی نمیگه و فقط اروم ناله میکنه.چشاشو بسته بودو بخاطر شهوت بدش شل شده بودو دیگه تقلام نمیکرد.شروع کردم به خوردن پهلواشو شکم سفید و نازش.کیرمو نزدیک دهنش کردم تا به زور بکنم تو دهنش ولی اون کیرمو گاز گرفتو من از شدت درد بی اختیار خابوندم تو صورتش.اشک از چشاش سرازیر شدو شروع کرد به نفرین کردن.عاشق رونا وساق پاهای توپر و سفیدش بودم واسه همین شروع کردم به لیس زدن و خوردنشون.دستامم فقط سینه هاشو میمالوند و بدجوری نوکش سیخ شده بود.دستشو بزور تو دستام گرفتمو گذاشتم رو کیرم که داشت منفجر میشد و شروع کردم به مالوندن کیرم.بعدش پاهاشو باز کردمو با زبونم افتادم به جون کسشو خوردنش.اب از کسش را افتاده بود و مزه دهنمو شور میکرد.داشتم با کسش حال میکردمو کون قلمبشو لای انگشتام فشار میدادم که یهو داد زد بسه دیگه تمومش کنو برو گمشو!صداش بدجوری میلرزید.یادم اومد الانس که مامانم اینا بیان و سریع کیرمو چپوندم تو کسشو خیلی محکمو وحشیانه شروع کردم به تلمبه زدن.خاله پریم فقط جیغ میزدو نفرین میکرد.دیدم داره ابم میاد بلندش کردمو نشوندم رو کیرمو دوباره محکم تلمبه زدم و با دستام سینه هاشو که بالاو پایین میشدو میمالوندم.دلم نمیخاست هیچوقت تموم شه!چشامو بستمو با تمومه زورم کیرمو تو کسش حرکت میدادمو با لبام گردن و گوششو میخوردم نفسای داغمو به گوشش نزدیکتر کردمو با اینکار حس کردم بدنش داغتر شدو یهو یه تکونی خوردو شروع کرد به لرزیدنو بیحال خودشو از پشت ول کرد تو بغلم.گرمای ابشو رو کیرم که تو کسش بود حس میکردمو اب ازکسش میچکید.گرما و لزجی اب تو کسش کیرمو داغ داغ کردو ابم با فشار پاشید بیرون.حتی فرصت نکردم کیرمو بکشم بیرونو همش ریخت اون تو.بلند شدمو اونم ولو شده بود کف وان و چشاشو بسته بودو لباشو گاز میگرفت.تو تمومه این مدت کلمه یی حرف نزده بودمو بزور با صدایی که از ته گلوم به سختی اومد بیرون پرسیدم خاله حالت خوبه؟با صدایی لرزونو ضعیف گفت فقط برو گمشو کثافت!اومدم بیرونو لباسامو پوشیدمو خودمو تو اینه دیدم.واااای!تمومه صورتم زخم شده بود از چنگای خالم!باید میزدم بیرونتا مامانم نیمده.رفتم دم حموم صدای اب میومد با صدای ضعیف گریه های خالم!

زدم بیرون و رفتم لب دریا و تا 1 2 ساعت به اتفاقی که افتاده بود فکر میکردم.خیالم راحت بود که خاله پری انقد ابرودار هست که به کسی چیزی نگه.ولی دیگه چطوری میتونستم تو چشاش نگا کنم؟!برگشتم ویلا و بعد از حال و احوال با همه سراغ خالمو گرفتم.مامانم گفت سرش درد میکرد رفته خوابیده.فردا صبح از خواب بلند شدم که برم دسشویی.یهو چشام افتاد به خالم که تنهایی تو اشپزخونه نشسته بود.تنم لرزیدو سرعتمو بیشتر کردم تا از زیر نگاه سنگینش خارج شم که صدام کرد.رفتم پیششو سرمو انداختم پایین.از رو صندلی بلند شدو محکم زد تو گوشمو با بغض گفت واگذارت کردم به خدا!به کسیم چیزی نمیگم تا مشکلی تو خونواده بوجود نیاد.ولی بدون یجای زندگی تاوانشو پس میدی.رفتم تو اتاقم ولی حرفای خالم ازارم ندادو از تاوانش نمیترسم چون میدونم اگه 100 بار دیگه ام تو اون موقعیت قرار بگیرم بازم همینکارو میکنم.از این ماجرا 3 سال میگذره و همه چی مثه سابقه فقط سردی نگاه خالمه که همیشه و همه جا که میبینمش حسش میکنم...
     
  
مرد

 
خواهر خوب و رفیق بد

اسم من مهرداده و بیست و سه سالمه یه خواهر هم دارمبه اسم مینا
مینا 1 سال از خودم بزرگتره و اندام خیلی خوبی داره باسن و سینه های بزرگ ولی دختر خیلی خوبی هست(البته من اینطور فکر میکردم) و من خیلی رو خواهرم تعصب داشتم و اون هم به هیچ پسری حال نمیداد
یه رفیق هم به اسم میلاد داشتم که تازه باهاش رفیق شده بودم ما دو تا با هم مثل برادر بودیم البته خیلی وقت هم نبود باهم رفیق شده بودیم حدودا 3الی 4 ماه که تو این مدت خیلی باهم رفیق شده بودیم و میلاد خانواده من رو نمیشناخت و قرار شد یه مهمونی ترتیب بدیم که خانواده هامون هم همدیگرو بشناسن ولی قبل از این اتفاقها یه روز میلاد من رو با ماشین تا سر کوچمون رسوند و همینطور که تو ماشین نشسته بودیم مینا رو دیدیم که داشت میرفت دانشگاه تا اومدم مینا رو به میلاد نشون بدم و معرفی کنم یهو
میلاد گفت: اون دخترو رو میبینی داره از اونجا رد میشه این دختر محلتونه؟
-چه طور مگه؟
-چند روز پیش که رسوندمت سرکوچتون دیدمش خیلی بدجور بهم فاز میداد
من که شوکه شده بودم و روم نشد بگم خواهرمه و چیزی نگفتم و مینا هم بدون اینکه ما رو ببینه از جلومون رد شد و رفت و این رو هم بگم که مینا هم میلاد رو نمیشناخت(دنیا داشت رو سرم خراب میشد یعنی مینا واقعا به یه پسر فاز داده اصل باورم نمیشد ) تو همین فکر بودم که میلاد گفت: حواست کجاست رفیق یه خنده زورکی زدم
میلاد:بدجور تو کفش رفتم عجب سینه و باسنی داشت بریم تورش کنیم؟
من هول شده بودم
-نه نه من کار دارم باید برم خونه
-پس پیاده شو خودم میرم تورش میکنم
هرطور میپریدم وسط حرفهای میلاد تا هم بحث عوض بشه و هم خواهرم دور بشه تا میلاد نتونه بره دنبالش و میلاد اصرار کرد تا من زودتر پیاده بشم و اون بره دنبال خواهرم
بالاخره من پیاده شدم و میلاد رفت دنبال مینا
اون روز گذشت و من تا شب داغون شدم اصلا برام قابل حضم نبود این داستان ,دیدم نسبت به مینا عوض شده بود و با خودم میگفتم شاید میلاد اشتباه کرده و بعد از یه مدت خودمو گول زدم که میلاد اشتباه میکرده و خواهر من اهل این کارها نیست و به طوری که کلا این قضیه رو فراموش کردم
یه روز تو خونه نشسته بودم که میلاد بهم زنگ زد بیا بریم یه دور بزنیم و من از خونه زدم بیرون و رفتم پیش میلاد بعد از یه احوالپرسی و خوش و بش و حدودا یه نیم ساعتی تعریف کردیم و یهو میلاد گفت:راستی یادته دختر محلتون که تو کفش بودم ؟
و من با تعجب گفتم: آره
میلاد: بالاخره چند روز پیش مخشو زدم و شمارشو گرفتم و دیروز هم یه قرار باهاش گذاشتم و بردمش سینما,
من کم کم داشتم سکته میکردم وای چه لحظه سختی بود اون لحظه رو پیشونیم عرق سردی نشسته بود و دعا میکردم تموم حرفهای میلاد دروغ باشه و اومدم زرنگ بازی در آوردم و گفتم شمارشو الان داری ؟
میخواستم ببینم شماره مینا هست یا نه
میلاد : آره میخوای بهت بدم ؟
-آره
-شیطون هنوز زوده بذار من کارشو بسازم بعد شمارشو بهت میدم
-نترس الان زنگ نمیزنم هروقت خودت گفتی بهش زنگ میزنم
-یاد داشت کن 0917...
وای شماره مینا بود دلم میخواست سریعتر برم خونه و مینا رو بکشم
میلاد: گفت اسمش مینا هست و خیلی هم حشری بود سینما خلوت بود و بهم پیشنهاد داد جایی بشینیم که تو دید نباشیم به محض اینکه چراغها خاموش شد دستش رو انداخت دور گردنم و بازوهام رو میمالید ناکس عجب جنسی بود من هم دستم رو گذاشتم رو رونهاش و شروع کردم به مالیدن و بعد آروم آروم سینه هاش رو مالیدم
(باورم نمیشد یه نفر داره از حال کردن با خواهرم برام میگه )
میلاد دوباره با حرص و لع شروع کرد به تعریف: خیلی تو کف بود تو سنما آروم لباش رو گذاشت رو لبهام شروع کرد لبهام و صورتم رو لیس زدن و من هم کامل تو بغل گرفته بودمش و میمالیدمش
میلاد که متوجه حال بد من شد خندید و به من گفت: تو چته؟
-هیچی من دیگه باید برم خونه مثل اینکه حالم خیلی بده
-داداش میخوای ببرمت بیمارستان ؟
-نه خودم میرم خونه اونقدرها هم حالم بد نیست
(دوست داشتم تا آخر عمرم مینا و میلاد رو نبینم نظرم راخع به مینا عوض شده حالم ازش به هم میخورد نمیخواستم میلاد بدونه مینا خواهرمه و میلاد هر کار میکرد یه قرار خانوادگی بذاره که ما همدیگرو بشناسیم من مانع میشدم, کم کم نظرم راجع به همه داشت تغییر میکرد به همچی بدبین شده بودم و یه روز کنجکاو شدم بیشتر از خواهرم بدونم و یه روز که خونه نبود کلید اتاقش رو پیدا کردم و رفتم تو اتاقش دیدم که گوشیش یادش رفته ببره تو گوشیش نگاه کردم و مسیج هاش رو چک کردم بی وجدان شماره میلاد رو بااسم پریسا ذخیره کرده بود و مسج هایی که میلاد و چندتا از دوس پسرهای دیگش براش فرستاده بود رو دیدم که چه پیام های سکسی بود همش از کوس کون و کردن مینا و قرار گذاشتن براش مسیج رستاده بودن و من یهو یه جوری شدم انگار دلم میخواست بیشتر مسیج های سکسی از خواهرم بخونم هر چی پیامهای سکسی تر از خواهرم میدیدم کیرم راست تر میشد کنجکاوتر شدم و زنگ زدم به میلاد و گفتم که با دختر محله ما چیکار کردی؟
-من دیگه کارم باهاش تمومه چند بار کردمش حالا دیگه اگه میخوای بهش زنگ بزن و باهاش دوست بشو
-مالی هست ؟میسرفه کردنش؟
-آره عجب چیزی هست؟بهترین کونی بوده که من تا حالا کردم اه راستی ازش فیلم گرفتم هر کار کرد ازش فیلم نگیرم ولی من ازش فیلم گرفتم و آخرش هم دروغ بهش گفتم که پاک کردم ولی پاکش نکردم میخوای ببینی؟
-آره حتما
-تیز پاشو بیا خونه ما کسی نیست
میلاد بهم آدرس خونشون داد و من هم رفتم خونشون وقتی رسیدم فورا از میلاد خواستم فیلم رو بهم نشون بده و میلاد ناکس هم با دوربین کیفیت بالا فیلم گرفته بود و گذاشت رو ال ای دی 40 اینچ خونشون و شرو کردیم به دیدن اولش میترسیدم ببینم و تو راه که میومدم یه کم درجه حشرم اومد پایین
فیلم شروع شد میلاد رفت و مینا رو در حالی که لباس کامل تنشون بود تو بغل رفت و لبهای هم رو ماچ میکردن اولش که دیدم خواهرم تو بغل یه پسره ی کم بدم اومد ولی بعد از چند دقیقه داشت کیرم میترکید میلاد مینا رو میمالید و مینا هم داشت لذت میبرد و کیر میلاد رو میمالید و میلاد آروم آروم لباسهای مینا و خودش رو در آورد و مینا از دیدن کیر میلاد یه کم شوکه شد چون خیلی کلفت و بلند بود مینا کیر میلاد رو گرفت و شروع کرد به مالیدن بعد از چند دقیقه آروم شروع کرد به سساک زدن و من با دیدن این صحنه ها واقعا حشری شده بودم و طاقت نیاوردم و جلوی میلاد شروع کردم به مالیدن کیرم و آخو اوف کردن و میلاد هم با تعجب به من نگاه میکرد بگذریم ادامه فیلم مینا رو یه تخت که الان من روش نشسته بودم خوابید و میلاد یه کاندوم سر کیرش زد و گذاشت رو سوراخ کس مینا و آروم آروم کرد تو وشروع کرد به تلمبه زدن من با دیدن این صحنه که خواهرم داره جلوم میده خیلی حشری شدم و از میلاد خواستم که من رو بکنه میلاد تعجب کرد و گفت نه من نمیتونم رفیقم رو بکنم من گفتم اشکال نداره اونی رو هم که تو فیلم داری میکنی خواهر منه میلاد از تعجب دهنش وا موند و من گفتم حالا که خواهرمو کردی باید من رو هم بکنی
توفیلم :میلاد مشغول مالیدن سینه مینا و تلمبه زدن و کردن کس مینا بود
بالاخره میلاد قانع شد و من خوابیدم رو همون تختی که تو فیلم خواهرم داره روش میده و یه تف سر کیرش انداخت و آروم با اینکه درد زیادی داشت کیرش کرد تو کونم وشروع کرد به تلمبه زدن و من از درد داشتم میترکیدم و جیغ میکشیدم ولی حال خوبی بود
تو فیلم:
میلاد کیرش رو در آورد مینا رو برگردوند و آروم کیرشرو کرد تو کون مینا ولی مینا میخندید و لذت میبرد انگار یه میر خیلی نازک تو کونش هست معلوم بود خیلی کون داده و گشاده
من در حال کون دادن رو تخت به میلاد بودم و خواهرم هم تو فیل رو همون تخت داشت به میلاد کون میداد آخ و اوف تو فیلم و ما با هم قاتی شده بود میلاد آبش اومد و همه آبش رو ریخت رو کمرم دقیقا مثل که همزمان آبش اومد و همه رو خالی مرد رو کمر مینا
     
  
مرد

 
زیباترین زن داداش دنیا


داستان من مربوط میشه به بهترین سکس عمرم با زن داداشم راحله . این راحله خانم زن داداشه بزرگمه هرچی هم بگم از زیباییش کم گفتم از اونایی هست که تو خیابون ببینی حاضری یه میلیون بدی یه بار بکنیش داستان من و راحله از دو ماه بعد عروسیش شروع شد چون تازه وارد بود تو خانواده ما و از یه شهر دیگه اومده بود همه دور و ورش بودیم بهش محبت میکردیم گهگاهی لبخندهای کوتاهی میزد به من ولی فکر نمیکردم بهم علاقه داشته باشه چون هم ازش کوچیکتر بودم هم از همه سر بود دوتا سینه کفتری کمر باریک کون قلمبه قد کشیدش اونو بسیار زیبا میکرد یه روز میوه گرفته بودم بردم طبقه بالا بهش بدم بعد تشکر گفت که منو از همه بیشتر دوست داره حتی از سعید شوهرش من خیال کردم داره منو گول میزنه تا کاراشو براش انجام بدم بعد گفتم باورم نمیشه مگه من چی دارم گفت کلا ازت خوشم میاد حاضرم بهت ثابت کنم از اون روز نظرم بهش عوض شد بعد فکر کردم گناه داره ولی ارزششو داشت یه حال توپ در عوض یه گناه از اون روز به بعد بیشتر بهش نزدیک شدم کاراشو براش انجام میدادم اعتمادش بهم بیشترشد تا یه روز گفت برو برام ژیلت بگیر گرفتم دادم دستش تو ذهنم گفتم بهترین موقعیته بهش گفتم تو که ریش نداری ژیلت میخوای چکار گفت واسه یه جای دیگست تو نمتونی ببینی گفتم مگه چیه گفت شاید یه روز نشونت دادم من خرم راست کرده بودم ولی ادامه ندادم گذشت تا دانشگاه قبول شدم با دخترا و سکس اشنا شدم حرفه ای شدم ولی همیشه ذهنم پیش راحله عزیزم بود ترم تابستون بود خونه مجردی داشتم یه روز داداشم زنگ زد گفت راحله مریضه یکی دو شب میایم پیشت گفتم قدمتون سر چشم اومدن ساعت 6 نوبت داشتیم داداشم کفت من کار دارم میرم ساعت 5 میام من ازش خبر داشتم یه زن رفیقش بود رفت اونو ببینه منم خوشحال بودم خلاصه رفت من موندم و سلار اندام و زیبایی چای اوردم بهش گفتم بلا دوره چت شده گفت مشکلات زنونست ولی من میدونستم واسه بچه دار شدن اومدن خودمو به اون راه زدم گفتم چی هست گفت نمیشه به تو بگه گفتم هنوز منو در اون حد نمیبینی بهم بگی گفت نه وقت زیاده زن میگیری میفهمی تازه خیلی هم بهت اطمینان دارم هر چی از زنها میخوای تا بهت بگم منم سریع گفتم از رابطه با داداش راضی هستی گفت از چه لحاظ کفتم ارضات میکنه سرشو انداخت پایین گفت زود ارضا میشه نمیتونه منو ارضا کنه گفتم بر عکس من گفت مگه امتحان کردی گفتم اره دوست دختر دارم نیم ساعت طول میکشه گفت خوش بحالش پس حسابی میکنیش منم دیدم اوضاع خوب پیش میره گفتم تا داداش بیاد وقت زیادی مونده گفت که چی گفتم من که مجردم نیاز دارم تو هم که خیلی وقته ارضا نشدی خوب شرایط جوره کمی تماشام کرد یه لبخند کوچیک زد دیگه اشتباه قبلو نکردم نزدیک شدم یه لب ازش گرفتم که با همکاری خودش لبامون قفل شد بعد احستس کردم تو بهشتم تمام حال دنیارو یکجا داشتم تو ثانیه اول کیرم بلنش شد خندید گفت معلومه چند نفرو حریفه شروع کرم لباساشو در اوردن مانتوشو که در اوردم دیدم یه تاپ زیبا بود در اوردم یه سوتین مشکی که خیلی بهش میومد با سینه هاش بازی کردم سوتینشو دراوردم حسابی سینه هاشو خوردم شلوارشو نشونم داد با علامت دستش دراوردم شرتش ست سوتین بود هنوز اینقدر زیبایی ندیده بودم شاید بخاطر ای بود که عاشقش بودم خلاصه شرتو که کشیدم پایین انگار اولین بار بود که میخوا گاییده بشه اصلاح شده سفید کمی تپل خیلی تنگ که بعدا فهمیدم چون کیر داداشم کوچیک بود کسشو که خوردم تاقت نیاورد ارضا شد کمی شل شد گفت جواب زحماتتو میدم بعد لباسامو سریع دراورد و کیرمو کرد تو دهنش تا جا داشت کر تو یه حالی بهم داد عجیب بعد گفت دیگه تحمل ندارم پام کن در اختیارتم منم معطل نکردم یواش کردم تو کسش تا اخر واسش جادادم خدا میدونه هردومون چه حالی کردیم تلمبه هام شروع شد سرعتمو زیا کردم دیگه جیغ میزد و به داداشم فوش میداد یدفه دیدم یه جیغ بلند زد دوباره ارضا شد خبر نداشت من قرص ترامادول خوردم قربن صدقم میرفت که عجب کمری دارم چهل دقیقه به روشهای مختلف کردمش گفت دارم میسوزم اخه سه بار ارضا شده بود گفتم پس من چی گفت پشتم که هست تا پشتشو کرد به من نزدیک بود از خوشحالی سکته کنم خیلی تنگ بود همین باعث شد بعد چار پنج دقیقه ارضا بشم گفتم دارم ارضا میشم گفت بریز تو کسم منم ریختم اینقدر بهم خوش گذشت نزدیک بود از حال برم بعد چند دقیقه جمع و جور کردیم .
     
  
مرد

 
شاه بازی
باسلام خدمت همه دوستان راستش اولش خودم اعتراف میکنم ازاون موقع که یادمه یه محصل کودن وخرفت بودم مثل خرس پانداکه تنهاخصوصیت بارزم کتک خورم بودکه خداییش زبانزدخاص وعام ومایه فخرومباهات خانواده امااین مقدمه برمتن ضعیفم نوشتم که برادرای عزیزبعدازمطالعه کیراشون عین مسلسل نگیرن سمت ننه خواهرماورگبار،رگبارحواله کنن وخدایی درمقابل خاطرم کاملأ واقعییه
من تک پسرولی دارای ۶ تاخواهرم بنده خدا پدر به نیت پسر میزد دختر درمیومد ولی خداییش یکی از یکی خوشگلتر و همین زیبایی باعث خوشبخت شدنشون شدچون پدر دستش به دهنش نمیرسه و زندیگیمون با کمک خواهرام می چرخید. همه ازمن بزرگتربودن جز یکیشون که 2‎ ‎ سال ازم کوچیکترکه فوق العاده باهم مشکل داشتیم و دعوا. 2‎ ‎ سال پیش خواهرم زایمان کرد و مادرم برای پرستاریش رفت خونه اونا شهرستان. دوستی دارم به اسم علی که از بچگی باهم بودیم و تنها رفیقیه که اجازه داشتم خونه ببرمش من وعلی هرکاری میکردیم. باهم بودیم حتی اکثرا جق هم باهم میزدیم و چون خونه ما خلوت بود اون میومدخونه ماعلی آقا یه کیری داشت به اندازه کیرخرکه 2‎ ‎برابرکیر من بود و حقیقت دلیل من برای با هم جق زدن این بودکه من بادیدن کیراون مخصوصأ زمانیکه جق میزدحسابی حشری میشدم وزمانیکه درازمیشدیم فیلم نگاه کنیم من دستم میکردم توشرتش وباکیرش بازی میکردم

اون روزم اومدیم نشستیم ولی خواهرمو هرطور زور زدم دکش کنم نشد. من مثل سگ شده بودم ولی دیدم علی آقاخیلی ناراحت نیست دقت کردم دیدم آقارفته تو نخ خواهرکوچیکه و علیرغم حجاب کاملش چون شلوارپاش نبودخم که میشددامنش کمی بالا میرفت به اندازه یک سانت بالای جورابش نمایان میشدهمین برای راست کردن علی آقا کافی بوداون موقع خواهرم 16 سالش بودمنم فکری کردم گفتم علی میای شاه بازی؟ گفت خره آخه 2 نفری؟ گفتم 3 نفره چی؟ گفت میشه. سریع آبجیموصدا کردم ولی نمیخواست زیاد با دوست من نزدیک بشه و قبول نمیکرد. علی هم گفت راست میگه گناه داره دختره بازی سخته براش همین حرف نرمش کردو با اصرار آوردم نشوندمش. اولم گفتم شاه هردستوری دادقبوله وشروع کردیم اولش دستورایه پیش پاافتاده ولی کم کم سخت ترمیشدتااینکه چندمرتبه من دزد شدم. دستورایه عجیبشون رو انجام دادم وافتاد بمن. به علی گفتم شلوارتودرار.شرتتم درار و۳ دورآهسته دوراتاق بزن. اول انجام نمیدادولی مجبورشد. حالاخواهرمم تااونموقع دودول بچه کوچولوهاییروکه جاشونوعوض میکردن دزدکی دیدمیزده و بنده خدا اونم داشت میمرد. علی شلوار و شرتشو که خواست درآره ازخواهرم پرسیدم تا حالا آلت مردو دیدی؟ گفت نه اصلأ علی که درآوردخواهرم سرشو پایین گرفت و هرچی بهش گفتم عیب نداره نگاه کن ولی روش نشد.
دور بعد آبجیم دزد شدگفتم حالاتو باید دامنتوتو درآری. اول که انجام نمیدادولی وقتی وادارش کردیم درآورد. دور بعد که دزدشد گفتم باید دامنتو درآری شلوار علی رو هم درآری بعدبشینی روپای علی. البته خواهرمم خیلی مقاومت نمیکرددورآخربهش گفتم بایدلخت مادرزاد بچسبید بهم. البته خواهرم پرده نداشت چون بچگیش از بالا بام خونه افتادپایین وخیلی خسارت دید.

خلاصه خواهرم شرتشوکه درآوردازهیجان داشتم میمردم تنهامشکل موهاش بودکه خیلی بلند بود.خلاصه کیرعلی داشت لای پای خواهربازی میکردم منم رفتم سرشوگرفتم وکردم توکسش. یهوخواهرم یه آخ گفت وکیرعلی تاته رفت وبعدیه مکث فروکردتوطوری که خایهاش به کونش میزدمنم خوابیدم کنارشو کیرمو دادم دست خواهرموازش خواستم توهمون حالت که علی روش بودبرامنم جق بزنه چنددقیقه که گذشت خواهرم گفت علی آقادیگه نمیتونم داره حالم بهم میخوره داخل شکم ریش میشه وقتی فشارمیدی من دوبارارضاشدم داداشم تازه بادست جق زدم آبش اومدچراداری اذیتم میکنی که توهمین حین که توش بودکه آبش اومدولی درنیاوردوهمه آبش ریخت توبعدهابااینکه خواهرم قرص خورده بودولی بازنگران بودم حامله نشه که خوشبختانه هیچی نشدودیگه هم خواهرم اجازه ندادحتی حرفشم مطرح کنم.
چون بچه کوچیک دوست داره چند روز پیش که باخواهرزادمون بازی میکرد آهسته گفتم اگه اونروزقرص نخورده بودی الان بچه خودت یک سال ونیمش بود
     
  
مرد

 
من و زن داداش دل شکسته

سلام.من فرهادم و 24 سال دارم.این ماجرا بر میگرده به چندماه پیش که هنوزم ادامه داره.با خودم گفتم شماهم بخونید بلکه یه حالی به خودتون بدین
من یه داداش دارم که 3 سال ازم بزرگتره و چندساله ازدواج کرده.از اونجایی که زن داداشم زیاد سنو سالی نداره هنوز تصمیم به بچه دار شدن نگرفتن.ماجرا از اونجا شروع شد که یه روز زن داداشم با چشم گریه اومد خونمون.جریانو که برامون تعریف کرد فهمیدیم که بله.آقا داداش دوست دختر داره و زنش مچشو گرفته.داداشم چون پسر خوش تیپو خوش چهره اییه دخترا و زنای زیادی میرن طرفش.ماهم که رگ غیرتمون گل کرده بود رفتیم زن داداش جونو کشیدیم کناریو باهاش صحبت کردن که اله و بله و از این چیزا پیش میادو خودتو ناراحت نکن و دنیا خرابه و از این کسو شعرا. زن داداشم 2سال از من کوچیکتر و چون سنمون به هم نزدیکه حرف همو بهتر میفهمیم.شده بودیم رفیق شفیق زن داداش.گذشت و گذشتو ما به هم نزدیکتر شدیم تا جایی که با هم از سکس حرف میزدیم و راجع به سکسشون با داداشم برام تعریف میکردو من حسابی کف میکردم.تو این جریانا متوجه شدم که داداشم زیاد به زنش حال نمیده و همیشه سکسشو خشکه و زن داداش دلش یه سکس آتیشی میخواد.منم که تو این کار استاد بودم از جریان سکسم با دوست دخترام تعریف میکردمو او حسرت یه همچین چیزیو میخورد و میگفت خوش به حال دوست دخترات.منم با آبو تاب خاصی براش تعریف میکردم و اون کف میکرد.کارمون شده بود همین.بیشتر شبها که داداشم با دوستاش میرفتن خوش گذرونی مریلا رو میزاشت خونه ما و خودش میرفت.ماهم میرفتیم رو پشت بوم حرف زدن با هم.

بعد چند وقت بود که میومد پیشم.فهمیدم تو این مدت که اصلا سکس نداشته و حسابی تو کفه.ازم پرسید تو کاری کردی این هفته.منم جریان آخرین سکس با دوست دخترمو که چندروز پیشش بادوسا دخترم داشتمو براش تعریف کردم.با چه آبو تابی.و بهش گفتم که با اون دختره به هم زدیمو چندروزه تو کفم.از برق چشمهاش حس کردم با این حرفم خوشحال شده.منم خودمو زدم به اون راهو یه جور وانمود کردم که مثلا ناراحتمو تو کفم.مریلا یه دختر بغل پره به بدنی سفید عین برف.همیشه ترو تمیز.سینه های گردو باحالی دارهوکمر باریک و باسن که دیگه نگو.روناش گوشتیه.خیلی محشره.
دستشو تو دستم گرفتمو داشتیم باهم حرف میزدیم و من در این حین داشتم نوازششم میکردم.بهم میگفت تو خیلی واردی و زیر لب یه ای کاش میگفت.من روم نمیشد زیادی بهش نزدیک بشم ولی اون خودش ازم میخواست که نست بکشم به کمرشو روی پاهاش.منم همینطور که میحرفیدیم همینکارو میکردم و کردنشو گوششو هم ناز میکردم.خیلی خوشش میومد منم با تمام وجودم اینکارو میکردم براش.آخه خداییش دوستش داشتم.یه شب داشتیم حرف میزدیم.نزدیک 10روز بودم که هیچ سکسی نداشتم.اونم عین هم.داشتیم لح لح میزدیم واسه سکس.اما راهی نداشتیم.من دراز کشیده بودمو اون کنارم زانوش تو بغلش بودو نشسته بود.من دستم رو رونش بود و داشتم نازش میکردم.بهش گفتم اشکال نداره از زیر دامن دست بکشم به بدنت.اونم گفت اشکال نداره ولی شیطون نشو.منم گفتم چشم.زیر دامن هیچی نمیپوشید حتی شرت.داشتم رونشو میمالیدم.وااااای که عجب پوستی دارهونرم.سفییید.یه تار مو هم روش نیست.کیرم بلند شده بود.قلبم داشت میومد تو دهنم.دستمو به همه جاش میکشیدم غیر کسو کونش.خیلی دلم میخواست بهش دست بکشم.چندبار تا نزدیک کوسش بردم اما اجازه نداد.بدجور خورد توحالم.منم از فرصت استفاده کردمو رفتم رو مخش و خودمو ناراحت جلوه دادم.اونم دلش به حالم سوخت و اجازه داد.نمیدونم از خداش بودو ناز میکرد یا چیز دیگه.خلاسه داشتم به آرزوم میرسیدم.داشتم کس زن داداشمو با چه احساسی میمالیدم.اونم کم کم داشت صداش در میومد.پاهاشو از هم باز کردو دراش کشد.کیرم داشت میترکید.گفتم درد دارم.اشکال نداره کیرمو از تو شرت در بیارم.گفته بیار.بزار هوا بخوره.با یه عشوه ای اینو گفت که نزدیک بود آبم بیاد.درش اوردم.اونم یه خورده سرشو بلندکرد.خجالت میکشیدم.گفت دستتو بردار ببینمش.گفتم منم میخوام مال تورو ببینم.گفت باشه.توکه همه کار کردی اینم روش.وااااااای که چه کسی بود.تپلو گوشتی.آروم دستمو کشیدم تو چاک کوسش.تا اون موقع توش نکرده بودم.انگشتمو آروم دادم تو سوراخ کوسش.وای که چه گرم بود.خیس شده بود.یه آهی کفت که جیگرم حال اومد.منم به کارم ادامه دادم.آب عشقم اومده بود.بهش گفتم تو نمیخوای کاری بکنی.گفت مثلا چیکار؟گفتم دو دستی که نمیتونم کارکنم.تو هم دستت بیکاره.گفت باشه.دستشو گرفتم گذاشتم رو کیرم.یه آهی از ته دل کشید.گفت چه گرمه کیرت.داری میسوزی فدات بشم.گفتم آره .از عشق تو داره جزقاله میشه.حالا کنار هم دراز کشیده بودیم.اون دستش روکیرم بودومن دستم روکسش.خیلی حال میداد ولی به اوج نمیرسیدیم.یه چرخ خوردم بعلش کردم.لپشو یه بوس دادم گفتم باشه؟اونم فهمید.هیچی نگفت یعنی اینکه اره.نفس نفس میزد.خوشم میومد.بهش قول دادم بیشترین لذتو بهش بدم.خوابیدم روش.لبموگذاشتم رو لبش.وای که چه تعمی داشت.پراز شهوت.زبونمو مک میزد.دست میکشید به کمرم.دیدم خوب نمیتونم روشمو اجرا کنم.بهش گفتم بریم تو اتاق من.گفت نه.حال ندارم پاشم.گفتم باشه پس بروبریم.شروع کردم به لیسیدن بدنش.تاپشم در آوردم و سینه هاشو میمالیدم.سینه هاش سفت شده بود.خیلی خوش فرمو خوش تراش.آروم زیرگردنشو میخوردم میومدم پایین.توچاک سینشو زبون میزدم یواش یواش رفتم سمت نوکش.نوک زبونمو دور نوک سینش میکشیدم آرو کردم تو دهنم.صداش در اومده بود.نفسهاش به شماره افتاده بود.منم بیشتر گرم میشدم.بدنم داغ شده بو.خودمو رو تنش بازی میدادمو نوک سینشو محکم مک میزدم.با یه دستمم داشتم میمالیدمش.آرو روفتم پایین.تو نافشو زبون زدم رفتم پایین.پاهاشواز هم باز کردم و بغل رونشو زبون زدم.داشت به خودش میپیچید.آروم رفتم سمت کوسش و بو کردم.وااااااای عجب کوسی بود.آروم نوک زبونمو کردم تو چاک کوسش و دهنمو گذاشتم روش.کوسشو حسابی میخوردم با ولع.دیدم داره جیغ های کوچیک میکشه و یه چیزی زمزمه میکنه.یهو آب کوسش با فشار ریخ تو صورتم.عاشق اینکار بودم.خیلی دوست دارم آب کوس بخورم.همشو لیسیدمو خوردم و خوابیدم روش ازش لب گرفتن.محکم بغلم کرده بود و لبمو مبخورد.کم کم به حال خودش برگشت.دیوونش کرده بودم.تا چشمش به کیر شقم افتاد شروع کرد به خوردنش.انقد باحال ساک میزد که نگو.با ناز.خیلی خوشم میومد.داشت آبم میومد سرشو بلندکردم کفتم بسه.کوس میخوام.اونم قبول کرد.با کمر دراز کشید.بالشتشو گذاشت زیر کمرش تا کوسش بیاد بالا.با کیرم چندتا ضربه زدم رو کوسش آرو سرکیرمو گذاشتم رو سوراخو فرستادم تو.چون خیس بود زیاد زحمتی نداشت.آروم شروع کردم عقب جلو کردن.اون دوباره صداش در اومده بود.خوابیدم روش و سینه هاشو خوردن و تلنبه زدن.کم کم سرعتمو بیشتر کردم.یه حال عجیبی داشتم.کیرم داغ شده بود.صدای مریلا بیشتر دیوونم میکرد.کیرم تاته تو کوسش جلو عقب میشد.برش گردوندم چهار دستو پا بشه.از پشت کیرمو برستادم تو کوسش.ایندفع با فشار بیشتر.داشت ناله میکرد.منم سرعتمو بیشتر کردم.یهو آبم با فشار ریخت تو کوسش.اونم همزمان با من خوابید رو زمین.منم روش.کیرم هنوز تو کوسش بود و آب کیرم از کوسش داشت میریخت.لاله گوششو شروع کردم به خوردن.و قربون صدقش رفتم.محشر بود.برش گردوندم خوابیدم روش.لبشو خوردم.خیلی محشر بود.همینطور تو بغل هم ساکت بودیم.بعد چند دیقه که به حالت خودمون برگشتیم.لباسهامونو درست کردیم.از او به بعد هر وقت بکاریم کارمون سکس.بهم میگه خدای سکس.ازم خواسته دیگه با کسی نخوابم .منم بهش قول دادم.
مرسی
     
  
مرد

 
اصلا به این فکر نمی کرد که ممکنه یه روزی یه نظر خاصی نسبت بهش داشته باشه . یعنی یه رابطه ای باهاش بر قرار کنه که نه عرف قبولش داشته باشه و نه شرع . ولی چیکار می شد کرد وقتی دل آدم بخواد و نیاز های سرکش جوونی تمام باور های آدمو زیر سوال ببره دیگه شخص مجبور میشه تمام اون تابوها رو بشکنه . شاید چیزی به اسم معرفت ارزشی نداشته باشه و ممکنه این یه چیز قرار دادی باشه که انسانها بین خودشون وضع کردن . اسمش فرخ بود وجریان مال همین چند وقت پیش . حدود 20 سالش بود و دانشجو ی سال دوم رشته کامپیوتر . یه داداش داشت به اسم فیروز که حدود دوازده سالی ازش بزرگتربود و زن داداش خوشگل و نازو تپلی که اسمشم تبسمه و کمترمی دید که لبخند از لباش دور شه و بیست و پنج شش سال بیشتر نداشت .. با پدرش تو طبقه دوم خونه ای زندگی می کرد که طبقه سومشو داداش بزرگه و زن و بچه اش توش بودن ... فیروز یه هشت سالی می شد که از دواج کرده بود و یه دختر ناز و مامانی داشت به اسم ترانه که تازه رفته بود کلاس اول . در این مدتی که از ازدواجشون می گذشت و فرخ چند سالی رو در مدرسه درس می خوند مورد خاصی از تبسم لب خندان ندیده بود که تحریک بشه تا این که چند وقت پیش یه شب که بابا مامانش رفته بودن شهرستان , رفته بود رو تراس طبقه خودشون و می خواست یه هوایی تازه کنه که یه لحظه به نظرش اومد یه خنده ها و صحبتهایی سکوت نیمه شبو در هم شکسته .. خوب که دقت کرد دید زن داداش ناز ش و داداش فیروز چه جور مشغول سکس با همند . اولش یه خورده پیش خودش خجالت کشید می خواست مثلا یه رعایتی کرده باشه سرشو بر گردوند ولی حسابی تحریک شده بود . فاصله زیادی با اونا نداشت . فقط خیلی مراقب بود که متوجهش نشن . فیروز کیرشو از چپ و راست نثار تبسم می کرد . راستش قبلا در این ساعت اصلا به این اتاق خیره نمی شد و اکثرا برقش خاموش بود . اواخر اردیبهشت بود بود و هوا هم گرم بود . کولرو خاموش کرده بودند تا از هوای سالم و بادی که از باز کردن پنجره ها ایجاد می شد استفاده کنن . فیروز کیرشو فرو می کرد تو دهن تبسم و اون واسش ساک می زد . وقتی که زن داداش واسش قمبل کرد و از پشت کرد تو کوسش بیش از هر لحظه دیگه ای اونو حشری کرد .. رفته بودتو عالم خودش .. یه لحظه حواسش پرت شد و کیرشو از شلوارش کشید بیرون تا باهاش بازی کنه و یه خورده عطش خودشو این جوری بخوابونه . کاش یکی رو داشت و خودشو باهاش ار ضا می کرد . دلش نمی خواست زود خودشو خالی کنه . اون وقت شاید تماشای این صحنه های مهیج واسش لطف و هیجان کمتری پیدا می کرد .. واسه یه لحظه رنگ از چهره اش پرید . تبسم سرشو بر گردونده متوجه اش شده بود . هر لحظه منتظر یه فاجعه ای بود .دلش می خواست زمین دهن باز کنه اونو ببلعه . ولی به جای این کار به کارش ادامه داد .زن که این صحنه رو دید صداشو بالاتر برد طوری که فرخ آه گفتن هاشو می شنید.. -آههههه فیروز فیروز بده بده من میخوام .. .تبسم که دید یکی هست که اونو زیر نظر داره اولش یکه خورد اصلا نمی تونست فکرشو بکنه که یه روزی برادر شوهر مودب و سر به زیرش بخواد آدم هیزی باشه . نمی دونست چه عکس العملی نشون بده . ولی واسه یه لحظه از این که یه جوون دیگه یکی جوون تر از شوهرش به اون اهمیت میده و اندامش وسوسه اش کرده لذت می برد . دلش می خواست که قدرت خودشو به رخش بکشه و اینجور باهاش حال کنه . می دونست که یه پسر جوون چقدر از دید زدن تن یه زن لخت حالا هر کی که میخواد باشه کیف می کنه . با این که شوهرش فیروز اون جور که باید و شاید اونو ارضاش نمی کرد ولی دوست داشت خودشو بزنه به بی خیالی و با افزودن پیاز داغ حال کردن به نوعی بیشتر حال کنه .. می دونم چیکارت کنم فرخ . بهت نشون میدم که کوس زن چه کار ها که نمی تونه بکنه . حتی می تونه فر مان بده که اسکندر تخت جمشیدو به آتیش بکشه . دوست داشت تن لخت و هوس ها و هیجاناتش بیشتر تو دید بیفته .. هر چند از عشقبازی با فیروز به اوج لذت نمی رسید ولی در اون لحظات حس کرد که حال عجیبی بهش دست داده یه حالی که هوسشو زیاد می کرد . انگاری که دو تا مرد در آن واحد با او در حال سکسند . می دونم چیکارت کنم برادر شوهر کوس دزدم . تو باید همیشه تشنه کوسم باشی . تشنه من . اون جوری منم همیشه سر حالم و می دونم و می فهمم که حال کردن چقدر حال میده .. ببین ببین این کوس منو ببین . کون منو ببین . تن لخت منو حال کردن منو ببین . ببین چطور دارم به داداشت کوس میدم و تو داری حسرت می کشی .. نه ..نه .. این یه بازی خطر ناکیه . اگه من یه موقع هوس کیر اونو بکنم . اگه خودم بیفتم تو دام .. اگه هوس شیطانی گولم بزنه . .نه نه . من نمی تونم ریسک کنم .. ولی در همین حد می تونم حال کنم بذار واسه خودم ثابت شه که می تونم بسوزونم و آتیش بدم . هنوز کوسم همه کاره هست و تازه ها واسش سر و دست می شکنند . یه لحظه سرشو بر گردوند و از فاصله چند متری فرخ رو دید .. ای چشم چرون هنوز که اینجایی .. -فیروز فیروز کوسسسسسمو تند تر بکن .. بیشتر باهام ور برو .. حرکات عجیب و غریبی از خودش نشون می داد . -تبسم چقدر امشب حشری شدی تو همونجوری که دوست دارم همیشه باشی هستی .. کوسشو محکم به کیر فیروز می کوبید .. دوستت دارم عزیزم واه کیرت هلاکتم .. کنیزتم .. از اون طرف فرخ با خودش می گفت : یعنی منو آدم حساب نکرده بود .. یا این که باهام خیلی احساس صمیمیت می کردیا شایدم فرداییش به روم می آورد و از این که به فیروز چیزی نگفته می خواست منت هم رو سرم بذاره ؟/؟ می خواستم همین جا قید دید زدنو بزنه و بره پی کارش ولی هیجان نذاشت . دیگه براش اهمیتی نداشت که اونی که داره کوس میده کیه . فقط دلش می خواست و واسش یه آرزو شد که اونو بکنه . کیرشو فرو کنه تو کوسش . باهاش حال کنه و ازش لذت ببره . .بد جوری لو رفته بود . کوبنده ترین صحنه ای که وادارش کرد جلق بزنه آخرین صحنه ای بود که اون شب دید . داداش رو کون قمبل کرده تبسم سوار بود و پس از این که چند تا ضربه به ته کوسش زد کیرشو بیرون کشید . تبسم یه حرکتی کرد که تونست این حالت اونو بیشتر و بهتر تو دید داشته باشه آب از کوس تبسم ریخت بیرون و یه خورده از کون بر جسته اشو هم خیس کرد . تماشای این حالت یه لذت خاصی بهش می داد که نمی تونست وصفش کنه . فقط یه وقتی متوجه وضعیت خودش شد که دیدم دستاش پرشده از آب کیر . از اون طرف وقتی که فیروز آب کیرشو ریخت تو کوس تبسم و کیرشو بیرون کشید آب از کوس و اطراف کون زن به روی رون پاش پخش شد و تبسم با یه حرکتای چرخشی و استریپ تیزی که به کونش می داد دل فرخو بیشتر می برد .. ببین حال کن فرخ ببین حال کن ببین این بیشتر حال میده یا کون اون دخترای جوون ودوشیزه ای که دستت بهشون نمی رسه ؟/؟ فرخ اون شب در عالم خودش از فکر اونچه که دیده بود خوابش نمی برد .. آبروش پیش تبسم رفته بود . اون حالا در مورد من چی فکر می کنه ؟/؟ این چند سالی همیشه از من به عنوان یه پسر مودب و نجیب و سر به زیر و با کلاس یاد کرده بود . منو جای داداشش می دونست . حالا این داداش اومده تن لختشو دید زده هیچ , شاهد سکسش هم بوده . هفته ای سه روز کلاس فشرده داشت . اونم در روزهای دو شنبه و سه شنبه و چهار شنبه .. و در اون شرایط این سه روز رو پشت سر گذاشته بود. چها رروز پشت سر همو می تونست تو خونه باشه ولی باید می زد به چاک که این تبسم نصیحتش نکنه . صبح پنجشنبه هم رسید و داداش در راه رفتن به سر کارش یعنی کتاب و روز نامه فروشی ترانه رو هم که در کلاس اول درس میخوند رسوند مدرسه . فرخ یه چیزی خورد و خواست از خونه بزنه به چاک . پدر و مادرش هم رفته بودند مشهد و تا چند روز دیگه بر نمی گشتند . اگه این یکی دوروزه به خیر می گذشت می تونست مطمئن شه که زن داداش به روش نمیاره . اصلا شایدم صحنه رو ندیده باشه و اون بی خودی داره حرص و جوش می زنه . رفت در اتاقو باز کنه و بزنه به چاک که دید رودست خورده و تبسم با اون تبسم همیشگیش جلوش وایساده . هر چی بود اون یه پنج شش سالی ازش بزرگتر بود زن داداشش بود و احترامش واجب . هر چند که چند سال کمتر از سنش نشون می داد . صورت پسر عین گچ سفید شده بود قلبش به شدت می زد . جرات نداشت سرشو بالا بگیره . هر چی هوس داشت داشت می پرید که دیدتبسم با همون لبخند همیشگی خودش بهم گفت فرخ جان تنهایی ناهار بیا پیشم . با خودش می گفت فکر کردی به همین آسونیها می تونی از چنگم در ری ؟/؟ یه آشی واست بپزم که گوشت تنت داخلش آب شه . .. فرخ از ترس گفت ممنونم . غذا آماده هست -دست پخت زن داداشتو دوست نداری ؟/؟ هر چی صبر کرد که ترانه بیاد و یه بهونه ای داشته باشه که با یکی حرف بزنه نشد که نشد تا این که رفت تو خونه شون یعنی ساختمون اونا . هیچوقت اونو این جور جلوی خودش آراسته و میکاپ کرده ندیده بود . یه بلوز یقه باز پوشیده بود که اگه خودشو خم می کرد نصف بیشتر سینه های غلتونش تو دید قرار می گرفت . وقتی مشغول پاک کردن سبزی شد و سر و کمرشو تا حدی خم کرد دوباره سینه ها ش تو دید قرار گرفته تحریکش می کرد و وقتی بیشتر آتیشش می زد که هر چند لحظه در میون دستشو میذاشت زیر سینه هاش و اونو بالاتر می آورد تا تنظیمش کنه ... -فرخ جون کتاباتو می آوردی همین جا درساتو می خوندی . ظاهرا امتحانات آخر ترم هم نزدیکه . یه وقت نگی من باعث شدم درساتو نخوندی ها .. طوری این جمله رو بر زبون آورد که فهمیدم یه کنایه ای تو حرفش نهفته . -نه این طور نیست من همه درسامو مرور کردم و هیچ مشکلی هم ندارم . -خب حالا چرا این قدر چوب می زنی امروز یه خورده احساساتی و عصبی به نظر می رسی . مگه دوست دخترت قالت گذاشته ؟/؟ پسر حواست باشه ها . این روزا دخترا منتظرن یه جوون ساده و پاکدل و چشم پاکی مثل تو رو گیر بیارن بقاپن بگیرن .. بهش گفته بود چشم پاک .بعنی داشت مسخره اش می کرد ؟/؟ یا این که چیزی از جریان دیشبو ندیده بود . چرا این جور داشت باهاش بازی می کرد . -زن داداش تو از دخترای امروزی چی می دونی که داری منو ازشون می ترسونی -کی گفته من می ترسونمت . دارم بهت هشدار میدم . اگه این طور باشه که همه باید از هم بترسن .. سرشو بلند کرد و طوری باهاش حرف زد که فرخ مجبور شد یه نگاهی تو چشاش بندازه -پسر ! تو که این روزا خیلی شجاع شدی . بازم جای شکرش باقیه . دیگه فهمید که اون همه چی رو فهمیده . شده بود اون کار آگاه در کتاب جنایت و مکافات داستایوسکی واونم شده بود اون جنایتکاره . خدا به داد برسه . داداش محل کارش دور بود و دور و برش هم چند تا دبیرستان و مدرسه راهنمایی بود و معمولا ناهار خونه نمیومد و ترانه هم وقت برگشتن سرویس داشت . -زن داداش دور از جون این روزا نمی دونم چرا مد شده که زنا ی شوهر دار واسه کیف و تفریح خودشون میرن دنبال دوست پسر . خیلی از دوستام با این زنا دوستن . یکی دو تا از این زنا بهم چراغ سبز نشون میدن ولی من بهشون اعتنایی نمی کنم -به به فرخ جان تو که اصلا از این حرفا نمی زدی چی شد ؟/؟ - خب من که نمی تونم دروغ بگم . واقعیته دیگه . به نظرت زن داداش این زنا اگه دلشون بخواد منم باهاشون راه بیام ؟/؟ تبسم تبسمی کرد و با خودش گفت من که می دونم کرمت چیه می خوای منو داغم کنی ؟/؟ من خودم صد تا مث تو رو داغت می کنم . تا لب چشمه می برمت و تشنه بر می گردونمت .. -ببین فرخ جان هر آدمی روحیات خاص خودشو داره . باید یه مدتی باهاش حرف بزنی ببینی خواسته هاش چیه نیازش چیه . وقتی که حرف حسابشو فهمیدی بقیه به تشخیص و عملکرد خودت .. -راستی ترانه درسش چطوره کلاس اول باید پایه هاشو محکم کنی ؟/؟ -درساش خوبه ولی من زیاد وقت رسیدگی به اونو ندارم باباش هم همینطور -اگه موافق باشی عمو جونش می تونه جور شما رو بکشه مگه من یه داداش و یه برادرزاده خوشگل بیشتر دارم ؟/؟ -ویه زن داداش -اون که جای خود داره تبسم جون . فقط اون جوری بیشتر باعث زحمتتون میشم . -چه زحمتی اتفاقا بیشتر خوشحالم می کنین . فقط از درساتون نمونین -اتفاقا گیرایی ام قویه ..ترانه اومد و فرخ باهاش خیلی بازی می کرد . پس از خوردن ناهار فرخ و ترانه کنار هم خوابیدند و وقتی عمو جون از خواب پاشد هنوز ترانه خواب بود . وقتی سرشو بلند کرد زن داداششو دید که خودشو خیلی سکسی تر و فانتزی تر از قبل کرده . یه دامنی پوشیده که چاک وسط کونشو به خوبی نشون میده و یه تاپ چسبونی که سینه هاشو سفت و کیپ کرده طوری که انگار می خواد بترکه و بتر کونه .هر چند فرخو ترکونده بود . زیر چشمی نگاههایی به زن داداشش مینداخت ..تبسم پشت به فرخ کرده بود تا اون راحت بتونه اونو زیر نظر داشته باشه .حال کن فرخ ببین .تن و اندامو ببین . هر چی دهنت آب بیفته حقته .خودت می خواستی .. خودت می خواستی .. حس کرد که خودشم داره از این بازی خوشش میاد .. تبسم حواست باشه باید حال بگیری نه این که حال بدی . حواست باشه که زندگیتو خراب نکنی . فرخ داشت به این فکر می کرد که زن داداشش اون زیر شورت پوشیده یا نه . کونش در حال ترکوندن دامن کوتاهش بود . پاهاش از یه وجب زیر کوسش تا پایین لخت لخت بود . فرخ نمی دونست با هوسش چیکار کنه . کیرش داشت از شلوارش می زد بیرون . -عمو جون .. عمو جون این چیه گذاشتی تو شلوارت . یه خیلی اومده جلو .. تبسم داشت کیف می کرد . فهمیده بود که کیر برادر شوهرش شق کرده .. فرخ صورتش سرخ شده بود . دستپاچه شده بود . دستشو گذاشت تو شلوارش و کیرشو مثل دنده ماشین جابجا کرد و گذاشتش رو خلاص که که کمتر افتضاح نشون بده . -عمو جون چی اون تو قایم کردی . یکی من ببینم . فرخ خیس عرق شده بود . -ترانه جون برو کتابتو بیار با هم درس کار کنیم .. -بیا با هم بازی کنیم عمو من خسته ام .. اون شب با این که تبسم حال و حوصله و تمایلی واسه سکس نداشت ولی بعد از رفتن فرخ و خوابوندن ترانه شوهرشو وسوسه کرد که اونو بکنه -عزیزم چی شده آتیشت تند شده . کم سابقه داره که دو شب پشت سر هم حالشو داشته باشی . آخه تو خیلی بیحالی . -حالا که حالشو دارم . پس بریم تو رختخواب -عزیزم برقارو خاموش کنیم -فیروز جون نمی دونی تو روشنایی چقدر حال میده . دوست دارم تمام زوایای کیرتو ببینم . ببینم چطور میذاری تو کوسم و می کشی بیرون . می خوام این جوری حال کنم . این روبرو که دید نداره و تازه کسی هم که پشت پنجره ما وای نمی ایسته تا ما رو ببینه .. بیا قربونت . فیروز به وجد اومده بود . دوست داشت که تبسم همیشه این طور واسش عشوه گری کنه . فرخ از رو تراس همه چی رو به خوبی می دید . اون حدود یه ساعتی می شد که اونجا سنگر گرفته بود . شاید شب قبل همچین احساسی نداشته بود ولی حالا حس می کرد که داره به داداشش حسادت می کنه . برادرشو یه رقیب جدی واسه خودش می دید . خیلی خنده دار بود مردی می خواست کوس و کون زنشو بکنه ولی اون طوری رفتار می کرد که انگار ارث پدر طلبکار باشه .. تبسم سرشو بر گردوند به مسیر فرخ وقتی اونو دید خاطرش جمع شد . فتنه گری رو شروع کرد و جیغ و داد کشیدنو . گوششم بدهکار به حرفای شوهرش نبود که ممکنه صدا به بیرون درز کنه . فیروز هم به وجد اومده بود و از خودش سنگ تموم گذاشت . -بیا تبسم بیا با این کیر من بخند . حالا که خودت می خوای بخند . فرخ دست رو کیرش می کشید و می گفت بازم خوبه که مال من کلفت تر و دراز تر از مال داداشمه . تبسم با خودش می گفت چه کیفی داره . چه لذتی داره آدم زیر کیر یکی باشه و واسه یکی دیگه داره دلبری می کنه . خودشم گیج شده بود و نمی دونست واسه کدومشون داره این همه دست و پا می زنه . نمی دونم چمه .نمی دونم چرا دوست ندارم دست از این بازی بکشم . نمیدونم اسمشو بذارم بازی هوس یا قدرت .. اون شبم گذشت و فرخ خشمگین و عصبانی از این که داداش چرا داره زنشو می کنه بازم با یه جلق زدن خودشو ار ضا کرد . خیلی ناراحت بود . روز بعد که رفت پیش تبسم , زن داداش متوجه گرفتگی اون شد ..می دونم دردت چیه منم میخوام همین جوری بکشی ..تا بفهمی که کوس زن همه کاری می کنه . فکر کردی زیر کیر یه مرد خوابید و همه چی تموم شد و رفت ؟/؟ می تونم با اون دنیا رو بسوزونم . می تونم تو رو هم بسوزونم فرخ . خیال کردی . شب سوم هم بازم از این حرکات انجام می داد . بیشترم فتنه گری می کرد . دستشو به کوسش می مالید . با سینه هاش ور می رفت . فرخ هم که دید این جوریه در یه صحنه کیرشو همین جور تو دستش نگه داشت و از زن داداش سکسی خودش پنهون نکرد و باهاش ور می رفت .. پسره پررو حالا بهم کیر نشون میده فکر کرده این کا را رو بکنه من به روش میارم و خودمو در اختیارش قرار میدم . ببین . زیبایی رو ببین . آتیشپاره رو ببین وواسش آه بکش . خیال کردی به همین سادگیه ؟/؟ حالا بهمون کیر نشون میدی .؟/؟ فکر کردی ما کیر ندیده ایم . خونش به جوش اومده بود ولی حس کرد که یه جورایی بدش نیومده .. می دونم چیکارت کنم فرخ می دونم .. تبسم یه خواهری داشت به اسم تارا که دوازده سیزده سالش بود . اونم دختر خوشگلی بود ولی زیاد رقص وارد نبود و هرچی از خواهربزرگش می خواست که بهش آموزش بده قبول نمی کرد ولی این بار به خاطر این که دل فرخو ببره بهش گفت که بعد از ظهرا بیاد تا بهش آموزش بده . اونم در یه ساعتی که معمولا فرخ واسه درس دادن به ترانه و دیدنش میومد اونجا . دیگه حال و دل و دماغی واسه داداش کوچیک تره نمونده بود . - فرخ جون مزاحم درستون که نمیشم -نه ولی این ترانه جون هم وسوسه میشه و میگه به منم رقاص بازی یاد بدین . -برادر شوهر عزیزم رقص یه هنره . طوری بهش میگی رقاص بازی که انگاری داری بهش تو هین می کنی تو هین به رقص یعنی تو هین به من . ترانه رفت پیش خاله تارا . هوای رقص تو کله اش افتاده بود -فرخ جون اگه ایراد نداره یه نیمساعتی رو اینجا بشین کارمون که تموم شد می تونی به ترانه جون درس بدی . اگرم سختته و سلیقه ات نمی گیره که رقص منو ببینی یا قبولش نداری می تونی بری و دوباره بیای . شاید دیدن این صحنه ها واست سخت باشه .. اوخ اوخ عجب متلکی بهش انداخته بود . یه نیشی به اون زده بود که گزندگی اونو از چند زاویه می شد بر رسی کرد . فعلا که زبون فرخ بسته بود -نه زن داداش همین جا می شینم و از رقص شما خوشگلا لذت می برم . تبسم لباسشو عوض کرد . رفت یه دامن مینی مینی چسبون با یه بلوز کیپ یقه چاک پوشید و بر گشت . این بار دیگه فرخ یقین داشت که کون زن داداش اون زیر لخت لخته .. اون دیگه حتی از دختر و خواهرش خجالت نمی کشید . -اول می پردازیم به رقص ایرونی .. هر رقصی با ریتم آهنگ یه تغییراتی داره اول باید حرکات پا و دستو به خوبی تنظیم کنین . یه آهنگ زیبای ایرونی گذاشت و با اون شروع کرد به رقصیدن . می دونم چطور دلتو ببرم فرخ . با یه حالت بابا کرمی وقتی که کونشو نزدیک زمین می گرفت طوری می گردوند که قسمتی از قاچای کون بر جسته اش تو دید فرخ بیفته .. امید وارم فهمیده باشی کونم لخت لخته .. حال می کنم واسم داری آتیش می گیری . نههههه نههههه منم دارم گر می گیرم .نه نمی خوام خودم آتیش بگیرم . مگه آتیش باید خودشم بسوزه ؟/؟ آتیش فقط باید بسوزونه . از این که بخواد لذت ببره و هوسش به دیدن فرخ زیاد شه هراس داشت . -ببینید بچه ها وقتی در همچین حالتی نزدیک زمین که رسیدین باسنتونو دو دور می گردونین . موهاتونو افشون می کنین و با یه دلبری و عشوه گری خاصی رقصتونو زیبا تر می کنین . فقط تنظیم حرکت دست با پا خیلی مهمه . فرخ جون نظرت چیه ؟/؟ -عالیه عالی . -حالا با اجازه میرم خودمو واسه رقص عربی آماده کنم . خودشو از هر رقاصه عربی فتان تر کرده و بر گشته بود . چقدرم قشنگ می رقصید . با همون تن و بدن نیمه سکس و فانتزی و حالت عربی . فرخ چشم ازش بر نمی داشت . فرخ و تبسم داشتند با هم موش و گربه بازی می کردند . با این که خیلی از جاهای نادیدنی رو به رخ هم کشیده بودند بازم فرخ سختش بود ولی با همه اینها با لذت به زن داداشش نگاه می کرد . .-فرخ جون می دونم که تو هم رقص بلدی ولی خب شاید یه وقتی خواستی با دوست دخترت همراه با یه آهنگ ملایم و رمانتیک برقصی .. رفت و دوباره با همون لباس اولیه که نه سوتینی زیرش بود و نه شورتی بر گشت . یه آهنگ رقص آروم گذاشت و دو تایی دست توکمر هم مثل عاشقا و معشوقا مشغول شدند . تبسم حس کرد صورتش داغ شده . فرخ هوس رو تو چشای زن داداشش می دید . زن داداشه داشت با خودش کلنجار می رفت . نه نه من باید جلوی این آشوبی رو که داره منو نابودم می کنه بگیرم . نباید حس کنه که منم دارم حشری میشم . اصلا نمی خوام که بشم چرا که بشم .. نههههه نهههههه . ولی دستای فرخ دور کمرش حلقه شده بود و اونم دستاشو دور کمر برادر شوهره قرار داده بود . یک آن فراموش کرده بودند که دو تا دختر هم اونجا بوده و حرکاتشونو زیر نظر دارن . فرخ بیشتر یادش رفته بود . لباشون به هم نزدیک شده بود . فرخ می رفت تا با یه بوسه شیرین از لبای تبسم داغ خوشی خودشو تکمیل کنه . یک آن تبسم جفت کف دستاشو گذاشت رو سینه فرخ و اونو به عقب هل داد و گفت نه نه .. -چی شده تبسم -هیچی دیگه واسه امروز کافیه . تو برو به درس ترانه برس .. فرخ لجش گرفته بود . حالش گرفته شده و از این که زن داداشه اونو خیطش کرده کلی عصبانی بود . از اون طرف تبسم رفت دستشویی . زیپ دامنشو که باز کرد و دستشو گذاشت رو کوسش .. نه واسه چی خوشم اومده ؟/؟ چرا باید هوس داشته باشم . چرا .. پسره پررو هیز . فکر کرده من از اوناشم . من خودم شوهر دارم . اون تامینم می کنه . حقته که همین جوری بسوزونمت . ابله احمق ! دیوونه ! ولی می دونم از دستم دلخوری و ناراحت . اومد تو میون جمع و تارا داشت واسه خودش می رقصید و فرخ هم با چهره ای بر افروخته و صدایی گرفته داشت به ترانه درس می داد ..حتی از ناراحتی واسه شام هم پیش اونا نموند و رفت . فیروز دیگه حسابی شیره اش کشیده شده بود .تعجب می کرد که برای چهارمین شب متوالی زنش از اون میخواد که باهاش سکس داشته باشه . فرخ دیگه نمی خواست بره رو بالکن و همه چی رو زیر نظر بگیره .. تبسم هر چه به پشت سرش نگاه کرد اونو ندید ولی مقاومت مرد در هم شکسته شد و به محض این که زن داداشه دید که برادر شوهره دوباره داره دیدش می زنه قوت قلب گرفت وشروع کرد .دستشو دور کمر شوهرش حلقه زد و لبهاشو به لبای فیروز چسبوند . بهت نشون میدم فرخ که من بوسه هامو به کی میدم ولی یه لحظه احساس کرد که داره فرخو می بوسه و با اون حال می کنه .. نه نه من نباید این جوری شم . نباید حس کنم که فرخ جای فیروز قرار گرفته ..نههههه ...من نمی خواستم این جوری شه .. من می ترسم .. می ترسم .. زندگیمو دوست دارم ولی نهههه .. -فیروز کوسمو بخور بخور .. فیروز با هیجان زیاد افتاد رو کوس زنش و طوری اونو میک می زد و لیسش می زد که تا به حال سابقه نداشت . نهههه نههههه حس می کنم که این لب و دهن اونه که رو کوسمه .. نه من نباید اونو بخوام . نباید این قدر ضعیف یاشم .. پاشد و کیر شوهرشو گذاشت تو دهنش و واسش ساک زد .. فرخ سرشو انداخت پایین .. خیلی دلش می خواست که جای کیر داداش کیر اون بود که تو دهن تبسم قرار می داشت .. از این می ترسید که فیروز آبشو تو دهن زنش خالی کنه و دلش بشکنه .. دیگه حتی جلق هم نزد و دلشکسته بر گشت اتاقش .. فرداییش رفت دانشگاه و یکی دوروز بعد مامان و باباش هم از سفر مشهد بر گشتند . موش و گربه بازیهای اونا ادامه داشت . فصل امتحانات مدارس و دانشگاهها به پایان رسید . ابر و باد و مه و خورشید و فلک به کار افتادند تا فرخ و ترانه و تبسم یه دوازد
     
  
مرد

 
از دوران بچگی فقط دعواهای با با مامان یادمه .. زندگی بدی نداشتیم . بابام خیلی دوستم داشت . اون پزشک بود و سهامدار اصلی یه بیمارستان .. هفته ای یکی دوشب هم شبا تو بیمارستان می موند و کشیکش بود . اون سی سالش بود که با مامان بیست ساله من که هنوز اون موقع مامانم نشده بود از دواج کرد .. مامانم خونه داره و اسمشم بهنازه . یه زن خیلی جذاب و فانتزی و امروزی که خیلی هم ادا و اصول داشت و هر چی هم که به بابا می گفت و ازش می خواست بابا تیمور من بهش نه نمی گفت . من خیلی بچه بودم . با مامانم می رفتم حموم . از اون حموم رفتنا فقط لاپای مامان یادم مونده که وقتی فکرشو می کنم اون روزا هیج احساسی نسبت بهش نداشتم و تازه فکر می کردم که خیلی هم زشته .. یادم میاد شبایی که بابا خونه نمیومد مامان ساعتها می رفت جلوآینه می نشست و با خودش ور می رفت . شب تر که می شد پسر همسایه فرامرز که فکر کنم اون موقع هفده هیجده سالش می شد میومد خونه مون . خیلی باهام مهربون بود . وقتی اون میومد مامان منو که سه چهار سالم بیشتر نبود پایین تخت می خوابوند و خودش و فرامرز لخت کنار هم قرار می گرفتند . فرامرز کیرشو که اون موقع از دیدنش وحشت می کردم و می ترسیدم می آورد طرف کون مامان یه سوراخی داشت که اونو فرو می کرد داخلش . مامان جیغ می کشید و می گفت محکمتر . بزن کوسم کیرتو میخواد . از این شبا زیاد داشتیم . مامان خیلی هوامو داشت و فرامرز هم همین طور . ازم می خواستند که از این بابت چیزی به کسی نگم . منم پسر حرف گوش کنی بودم ولی نمی دونستم چرا نباید حرفی بزنم . یه مدت بعد که با مامان حموم می رفتم به خوبی می دیدم که دور کوسش کلی مو جمع شده و اون محوطه رو سیاه کرده . وقتی که باهاش می رفتم حموم و چشمم به اون محوطه سیاه می خورد ترس برم می داشت . ولی نمی دونم فرامرز پسر همسایه چرا از این فضای سیاه مودار خوشش میومد . موهای کوس مامانو که روز به روز بلند تر می شد میذاشت تو دهنش و اونو مث یه پشمک می خورد . البته تو دهنش می جوید . مامانم همش بهش می گفت بخورش میکش بزن مال توست . من واسه تو بلندش کردم . تیمور این جوری خوشش نمیاد . دوستت دارم عاشقتم ... حتی اینو هم یادمه که یه شب مامان به فرامرز گفت از این به بعد باید یه فکری بکنیم که بهنام داره هوشیار میشه و من نمیخوام اون چیزی بفهمه .. این روزا رو خب یادش میره ولی از این به بعدشو می ترسم . من به تر بیت اون اهمیت میدم . ولی اون اشتباه می کرد و نمی دونست که این روزا رو هم فراموش نمی کنم . یه شب پدر اونا رو غافلگیر کرد . من نمی فهمیدم واسه چی دعوا دارن . فقط از این همه صحبتا همینو به یاد دارم که بابا داشت می گفت پس پشم کوستو بلند کردی واسه این جوجه فوکلی بود ؟/؟ پسر مردم گناهی نداره . کرم از درخته . خود من مقصرم که با یه جنده عروسی کردم .. مامان به غلط کردن افتاده بود . از پدر خواست که اونو ببخشه ولی بابا قبول نکرد و دیگه بابا مامانو زیر یه سقف ندیدم .. بچه بودم و برام اهمیتی نداشت . من فقط می خواستم شکمم سیر باشه و اسباب بازیهام ردیف . بااین حال بابای دلسوز من خونه رو با همه امکاناتش گذاشت واسه مامان و هر ماه هم یه خرجی و مقرری بهمون می داد . می تونست نده ولی به خاطر من این کارو می کرد . می خواست بچه رو یعنی منو از مادر بگیره ولی نمی دونم چرا پشیمون شد و گفت که اگه همیشه کنارش باشم اونو به یاد بهناز بیوفا میندازم و با این حال نمی دونم چرا واسم پرستارهم نگرفت ... من و مامان دیگه با هم تنها شدیم . دیگه از فرامرز خبری نبود . ندیدم که بهناز جون دنبال مرد دیگه ای بره ولی هنوزم هیچی نمی فهمیدم .. مامان از همون روزا که بابا رفت خیلی راحت تو خونه می گشت . تابستون وحتی زمستون تا اونجا که می تونست سعی می کرد که لخت تو خونه بگرده . معمولا منو هم لخت می کرد و کنار خودش می خوابوند . کونشو به سرم می چسبوند و لای پاشو باز می کرد . وقتی اون موهای سیاه دور کوس و کونشو می دیدم چندشم می شد می ترسیدم . یه بار دیدم مامان بد جوری داره خودشو و کوسشو به سر و صورت من می ماله . عکس العمل من طوری بود که صداش در اومد و گفت مثل این که تو هم مثل بابات از کس پشمالو خوشت نمیاد . ولی من از هر مدل کیری خوشم میاد . فقط باید اون محیط تمیز باشه . من اون موقع هنوز ده سالم نشده بود . شاید اگه مادر از بچگی منو به این جور خوابیدن عادت نمی داد فکر می کردم خیلی زشته که چسبیده به کون مامان بخوابم . با کیرم بازی می کرد و همش بهم می گفت پسر تو کی می خوای مرد شی .. حالا که فکرشو می کنم می بینم اون می خواست که هر چه زودتر فاصله منو با کوس کم کنه . منو به مردونگی برسونه و به اصطلاح یه آشتی ملی بین من و کوس خودش بر قرار کنه . به من یاد داد که موهای زیر بغلشو چه طور تیغ بندازم . یه روز ژیلتو داد دستم و گفت بهنام حالا دیگه اوسا شدی می دونم کوسمو زخمی نمی کنی . میخوام براق براقش کنی . اوخ که چقدر از این کوس مخصوصا مودار اون بدم میومد . با هزار بد بختی و تحمل شکنجه این کارو براش انجام دادم . دست منو گرفت و رو کوسش کشید . -خب چطوره -خیلی عالی شد -ممنونم بهنام جون مگه میشه کاری انجام بدی و عالی نباشه ؟/؟ -مامان جیش زدی ؟/؟ خیلی خیسه دور و برش . من که دوباره آب مالی نکردمش . این چیه .. خندید و گفت تا چند وقت دیگه می فهمی . قدر این گنجو بیشتر می فهمی . کیر منو تو دستش گرفت و اونو گذاشت تو دهنش و گفت همونطور که من قدر این گنجو می دونم .. از این کارش تعجب نکردم چون همیشه از این کارا می کرد . این بار موقع خواب وقتی که کونشو به سرم مالید اون فضا پر بود از خیسی کوس بهناز . تقریبا دوازده سالم بود و هنوز حس مردونگی نداشتم . مامان حرکاتش عجیب و غریب شده بود . خودشو تو خواب به من می مالوند . سینه های بلورین خودشو میزد به دهنم و وادارم می کرد که نوکشونو میک بزنم . با کیرم بیشتر بازی می کرد . وقتی هم که می دید من خیلی بیحالم خسته و عصبی می شد و می گرفت می خوابید . مدتی بود وقتی که کون قمبل کرده مامانو می دیدم و اون کوس و سوراخ کونشو یه احساس دیگه ای در من زنده می شد . فکر می کردم که این یه عادته که دارم لذت می برم . وقتی که اونو می دیدم داغ می شدم . از بس بهنازرو عصبی و خسته کرده بودم دوسه شبی می شد که دیگه حال نمی داد یعنی خودشو بهم نمی چسبوند ولی من دیگه داشتم از تماشای تن لختش لذت می بردم . بهناز به خواب عمیقی فرو رفته بود . لذت بی سابقه ای که از تماشای تن لخت مامان می بردم منو شگفت زده کرده بود . دلم می خواست کیرمو به سوراخ کون یا کوسش بمالم . از بس در مورد این چیزا تو ضیح داده بود تفکیک اون برام کار دشواری نبود . کیرمو به کپل تپل و کون بر جسته مامان مالیدم . داغ شدم . یه حرکت شدید و پرشی خاصی رو درش حس کردم و یهو دیدم بیشتر از ده جهش خروج آب داشتم که از کیرم ریخت رو کون مامان . یه آب شیری یا سفید رنگ بود . دونستم که تکلیف شدم . سریع کون مامانو پاک کردم ولی در این مورد چیزی بهش نگفتم . دفعه قبل که فیلم سکسی قایم کرده توسط مامانو پیدا کرده گذاشتم تو دستگاه هیچ حسی نداشتم ولی این بار وقتی که واسه خرید رفت بیرون و من فیلمو گذاشتم تو دستگاه یه هیجان خاصی بهم دست داد که دوست داشتم کیرمو فرو کنم به یه جایی .. بهناز از بازار بر گشت . کمی بوی عرق می داد . دوست داشتم با همون شرایط بغلش کنم و ببوسمش . اونو بغل زدم و بلوزشو دادم بالا و با هیجان زیر بغل عرقی اونو می بوسیدم و لیس می زدم . بد جوری نفس نفس می زدم دیگه شرم و حیا و خجالت رو کنار گذاشته بودم . بهناز خودشو به قسمت کیرم مالید . اون لحظه کیر به نهایت شقی خودش رسیده بود . یه لبخندی رو تو صورتش دیدم . هیچوقت بعد از جدایی از بابا اونو تا این حد خوشحال ندیده بودم . خودشو کاملا لخت کرد و به منم گفت بهنام لخت شو بریم حموم باید پشتمو لیف بزنی که به یه حموم حسابی نیاز دارم . تنمونو زیر دوش یه آبی زدیم و اون یه استرس و عجله خاصی داشت . صبر نکرد تا اول من اونو لیف مالی کنم . مثل این که دوست داشت یه چیزی رو برا خودش ثابت کنه .. قبل از این که کیرمو بذاره تو دهنش گفت اگه مال بابات به این اندازه بود دیگه چی می خواستم . آره مدتی بود که فهمیده بودم مامان با کوس دادن به پسر همسایه به بابا خیانت کرده و همین باعث جدایی اونا شده . دیگه تاسف نمی خوردم که چرا دارم بهنازو می گام یا این که بهش نظر خاصی دارم . حالا می دونستم که اون از این که خودشو تسلیم پسرش کنه ابایی نداره . چون یکی یکی حرکات ماهها و روز های اخیر اون در ذهنم تداعی می شد . هزاران چراغ سبز بهم نشون داده بود ولی کلید چراغ من کار نمی کرد و در واقع این روزای اولی بود که می تونستم چراغ خودمو روشن کنم . مامان دهنشو گذاشت رو سر کیرم . چند ثانیه طول نکشید که به همون سرعت شب قبل آب کیرم خالی شد اما این بار تو دهن بهناز جون . سختم بود خواستم خودمو کنار بکشم که دیدم نذاشت و محکم منو نگه داشت .. تا قطره آخر آب کیر منو خورد . -حالا داری ازم دریغ می کنی ؟/؟ دارم حال می کنم دیگه . تبریک میگم بهنام جون تو مرد شدی . من به تو افتخار می کنم . برام تو همیشه یه مرد بودی و حالا به طور رسمی مرد شدی . -خب مامان من باید بهت شیرینی بدم یا تو میدی -چی میخوای ؟/؟ نگاهی به کوس و اون کون خوشگلش انداخته و اونم نگاه منو با یه نگاهی که به کیر موقتا شل شده ام انداخت جواب داد و گفت یه کار می کنیم که به دو تا شیرینی بیارزه و هردومون نسبت به هم بی حساب شیم البته عزیزم از این به بعد همیشه با هم از این حساب و کتاب ها داریم . این باحال ترین روز زندگیمه . حتی باحال تر از شب زفاف با پدرت -وحتی با حال تر از وقتی که با بودن تو بغل فرامرز به بابا خیانت می کردی ؟/؟ -ازت انتظار نداشتم که این حرفو بزنی -مامان حقیقت تلخه ؟/؟ -پسرم تو اگه زن بودی می فهمیدی من چی میگم . یه زن یه نیاز هایی داره که بعضی وقتا تامین نمیشه . نیاز هایی جنسی که مرد هم داره . حالا بعضی ها می تونن خودشو نو کنترل کنن ولی من سختم بود . البته این چند ساله به عشق تو و رسیدن به این روزا تحمل کردم . خیلی تلاش کردم تا جسم و روح تو رو آماده کنم . من در بدترین شرایطی که نیاز داشتم پدرت بهم برسه اون توجه زیادی بهم نداشت . هفته دو شب که خونه نبود و روزای دیگه از بس تو مطب مریض می دید و یا این که تو اتاق عمل سرگرم جراحی بود خستگی نمیذاشت فعالیت جنسی داشته باشه یا اگرم می داشت با بیحالی بود . منم دیدم که این بهترین راهه . بهنام منو ببخش تا کی می خوای واسه این مسئله رو من منت بذاری ... طوری اشک از چشای مادر سرازیر شده بود که دلم به حالش سوخت -مطمئن باشم که در این ده سالی یک کیر هم نخوردی ؟/؟ -به تو پسر گلم که از همه دنیا واسم عزیز تری قسم که راستشو می گم . فقط با کیر تو ور رفتم و یه سری کیر هایی مصنوعی ویبره داشتم که هر وقت خونه نبودی دور از چشم تو با اون خودمو ار گاسم می کردم ولی کیر گوشتی و طبیعی چیز دیگه ایه .. -منو داری دیگه غم نداری . اونو خوابوندم گوشه دیوار و حالا دیگه بهناز جونمو خیلی خوشگل و وسوسه انگیز می دیدم . از تماشای کوس و کونش لذت می بردم . کونش به طرف من بود . سرمو خم کردم و زبونمو گذاشتم رو کوسش . همون کوسی رو که خودم براقش کرده بودم شروع کردم به لیسیدنش . -اوووووههههه بهنام بهنام جون فدای زبونت . فدای گردنت گردنت درد می گیره پسرم .. -نه مامان خوشگلم .. تو دلت درد نگیره گردن من ایرادی نداره . کوس خوشمزه مامان زیر دهن و حملات چپ و راست زبون و دندونام قرار داشت .. مادر کف حموم طاقباز دراز کشید و پاهاشو به دو طرف باز کرد و گفت حالا این طوری لیس بزنی هم تو راحت تری و هم من بیشتر حال می کنم . راست می گفت دیگه گردنم درد نمی گرفت . حالا دیگه می دونستم چرا سینه های مامان گاه تیز میشه و گاه نرم . اون هر وقت حشری می شد نوک سینه هاش سیخ وای می ایستاد . کیرمو جای زبونم قرار داده و لب و زبونمو رسوندم به سینه هاش ... پس اون چیزی رو که مامان می گفت یه روزی می فهمی همین خیسی هوسش بود . در حال بوسیدن سینه هاش و مکیدن نوک اون کیر م یواش یواش رفت داخل کوسش .... -جاااااااان ده ساله که با یه کیر زنده ار گاسم نشدم .. بهناز بهناز حشری تو چه صبری داشتی که تونستی تحمل کنی .. -مامان صبر تلخ نتیجه شیرینی داره و تو داری جواب این همه استقامت و تحملو ریاضت رو می گیری .. -آخ بهنام پسرم می میرم واسه کیرت اگه این صبر به اندازه یک جنگ بیست ساله هم طول می کشید من همچنان ایستاده بودم . بهنازو با تمام وجود در آغوش کشیده کمرشو از زیر گرفتم و اونو بالاتر آورده لبامو رو لباش قرار داده و کیرمو از همون زیر تند تند می کردم تو کوسش و درش می آوردم . -بهنام بهنام عزیزم خشکم کن . زیادی خیسم . دستمال کاغذی رو تا یه عمقی از کوسش فرو کردم . چند تا دستمال خشک در جا خیس شد و بازم هوس بهناز در حال پخش شدن بود . برای چندمین بار کیرمو کردم تو کوس بهناز . دیگه با این فضا به خوبی آشنا بودم . مردمک چشای مامان رو به بالا بود و سفیدی اون کاملا مشخص شده و یه درشت نمایی خاصی پیدا کرده بود . کوسش به محاصره کیر من در اومده و دیگه نمی تونست که در ره . کمر بهنازو به دیواره حموم فشار داده و کف جفت دستامو گذاشتم رو سینه هاش وپاهامو به دو طرف باز کرده و کوسشو می گاییدم که این حرکت در اون شرایط کمی واسم سخت بود . -بهنام خواهش می کنم ولم نکن . این بار صاف و دراز کش و طاقباز قرار گرفت و من روش قرار گرفتم . این جوری راحت تر می گاییدمش . مامان با دو تا دستش دو طرف صورت منو فشرد . لباشو غنچه کرد . منم دیگه بهش رحم نکردم . خیلی راحت تر از پوزیشن قبلی اونو می گاییدم . -مامان هنوز سیر نشدی . کیرم وقتی تو کوسته از داغی صد تا جلق زدن هم بیشتره . خیلی بیشتر حال میده . بهناز حرفی نمی زد .. -یه خورده صبر کن عزیزم بذار تو حال خودم باشم ... چند لحظه بعد گفت اگه دوست داری خالی کن تو کوسم . منم با هر ضربه ای که تا ته کوسش فرو می کردم با یه داغی و لذتی خاص آبو تو کوسش می ریختم . سر تاپاشو لیس می زدم . شستمش و اونم منو شست و دوتایی مون رفتیم رو تخت . این بار نوبت گاییدن کون بهناز جون بود . از هر چه که بگوییم سخن کون خوشترست . مامان خیلی کیف می کرد از این که دارم با کونش حال می کنم . کیف می کرد از این که اونو غرق بوسه اش کردم . کون آبدار و تازه از حموم بر گشته مامانو . ملچ ملوج حسابی راه انداخته بودم . سوراخ کون بهناز بوی عطر یه صابون خوشبو رو می داد . قوطی کرمو بر داشته و سوراخشو با کرم آغشته کردم . سوراخ کونش اونقدر واسم ناز کرد تا بالاخره دهنشو واسه سر کیرم باز کرد و کیرم خودشو واسش دراز کرد . وقتی کیر رفت تو کونش حس کردم دیگه رفته تو یه باز داشتگاهی که نمی تونه حرکت کنه . دوبار آبم خالی شده بود و با همه لذتی که می بردم می تونستم آبو تو کمرم داشته باشم ولی تو گاییدن کون بهناز یه دلی از عزا در آوردم . -بهنام دیگه واسه این سری بسه . ضعیف میشی . شب و روزو که از دست ما نگرفتن . -مامان خیلی از کون و کپلت خوشم میاد . تازه دارم حال می کنم . -عزیزم حرفمو گوش کن . دوبار خالی کردی . اخلاق سکسی تو, تو همین یکی دوساعته اومد دستم . اگه چند دقیقه دیگه همی جوری به گاییدن کونم ادامه بدی بازم هوس خیس کردن به سرت می زنه ... در هر حال من و مامان بازم شبو پیش هم خوابیدیم این بار با هیجان و هوسی بیشتر و روز بعدش یعنی بعد از ظهر روز بعدش وقتی که از بیرون بر گشتم مامان واویلا شده بود . یه بلوز توری شبیه به لباس خواب و یه شورت کون نما تنش کرده پاهش لخت بود شورت و سوتین هم نداشت . بااین که روز قبل اونو چند بار گاییده بودم ولی یه خورده سختم بود که بگم هوسشو کردم -چیه بهنام . مثل غریبه ها بهم نگاه می کنی . چی شد تا چند روز پیش که منو لخت مادر زاد می دیدی و خیالت نبود . حالا وضع فرق کرده ؟/؟ -خیلی خواستنی و تو دل برو شدی . دستمو گذاشتم لای شلوارم و اونم دستشو از پشت فرو کرد تو شورتش و به کونش دست می مالید . کمرشو گرفته و این بار انداختمش رو تخت -حریص دیوونه حشری ! بهنام خوشگله من ..همش مال خودته . تموم نمیشه . دیروز گاییدن کون من سیرت نکرد امروز می خوام حسابی سیرابت کنم . -مامان اگه دیروز بیشتر می گاییدمت بازم جا داشتم ولی امروز نمی دونم .. -کون نمیخوای ؟/؟ هنوز این حرف تموم شده و نشده دیگه نتونستم تحمل کنم شورتشو در آورده کیرمو گذاشتم تو کونش . بدون این که چیزی به سوراخش بمالم . کونش انگار تپل تر و خوشگل تر از روز قبل شده بود . هیجان دست و بدنمو می لرزوند . بهناز خودشو به من می مالید .کونشو دور کیر من می گردوند . کیرمن توی کون در حال حرکت وضعی و انتقالی بود که یهو دیدم کیر خودشو ول کرد و آب از دور و بر سوراخ کون مامان ریخت پایین . چفدر هم زیاد بود . حالا این مامان بود که سیر نشده بود و سنگ خودشو به سینه می زد و من خودمو کشتم تا تونستم اونو به ار گاسم برسونم .... چند روز گذشت و من به در خواست پدر یه شب رفتم که پیش اون بمونم . سراغ مامانو می گرفت . ازم پرسید آیا بازم با یه غریبه ای رابطه داره و منم به اون پاسخ منفی دادم . -پسرم در عفو لذتی هست که در انتقام نیست . اگه حس می کنی مادرت تنبیه شده و سرش تو لاک خودشه بهم بگو تا یه فرصت دیگه بهش بدم . جریانو با مامان در میون گذاشتم . -من دلم میخواد تو رو خوشحال کنم پسرم . دو تا اشکال وجود داره اولا پدرت نمی تونه منو ارضام کنه در ثانی من و تو تازه با هم حال کردنو شروع کردیم . چطور می تونیم از هم دست بکشیم ؟/؟ بهنام به یه شرط این بخشش بابای تو رو قبول می کنم که من و تو رابطه مون قطع نشه . چون می دونم پدرت ارضام بکن نیست و دوباره همون آش میشه و همون کاسه . داشتم فکر می کردم که باید واقعا چیکار کنم . -باشه مامان قبوله .. مامان و بابا با خوشحا لی هر چه تمامتر با هم آشتی کردند . منم به بابا دروغ نگفتم . گفته بود آیا مامان باغریبه ای ارتباط داره منم جواب دادم نه . اولین شبی که قرار بود بابا مامانم کنار هم بخوابن یه کاری پیش اومد که پدر مجبور شد شبو در بیمارستان بمونه و من و مامان بهناز این توفیق نصیبمون شد که با هم سکس داشته باشیم . وقتی کار تموم شد و پس از ارگاسم تو کوسش آب ریختم قبل از بوسیدن لباش گفتم مامان جون اینم از شیرینی پیمان مجدد تو و بابا .. به نظر تو اسمش خیانته یا ایثار گری ؟/؟ !.. پایان
     
  
صفحه  صفحه 23 از 149:  « پیشین  1  ...  22  23  24  ...  148  149  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA