انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 27 از 150:  « پیشین  1  ...  26  27  28  ...  149  150  پسین »

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم


مرد

 
ننه و انفجار شب (طنز)
یه روز از روزهای خدا رفتم خونه ننم کسی نبود ننم 134 سالشه بدنشو ببینی انگار دختر 20 ساله ای سینه هاش سایز 125 هست قد 199 وزن هم که تراتزو باهام نبود(متر فقط بورده بودم)موهای شرابی و چشمای آبی آدم روانی می شه می بینش(هر کی دیدش کس خول شده جز من که خودم کس خولم)اون روز یه 400 تا سی دی فیلم سوپر بورده بودم گفتم یه 10 دقیقه ای یه نگاه بندازم 400 تا رو حالا شانش کیری من 5 دقیقه اول 260 سی دی ها رو دیدم 261 رو گذاشتم ننمخفتم کرد(راستی از خودم نگفتم قدم 145 وزنم 102 کیرم تقریبا 3 متری هست مثل کمر بند دور کمرم می بندمش کم پیش می یاد راست شه اما اگهشد دیگه کاره حضرته فیله خوابوندنش حدودا 90 کیلو از وزنم رو کیرمه اینم از مشخصاته خودم)ننم گفت اینا چیه بچه می بینی من هم نگاه تو چشماش کردم از خجالت 50 تا گوز کندم ننم دید ناراحتم زد زیره گریه گفت ببخشید مزاحمت شدم و رفت بد از رفتنش یه 5 تا گوز دیگه کندم از خجالت ولی فهمیدم این 5 تا گوز یعنی روم دیگه باز شده گذشت 2 ساعتی ننم خوابش برد من هم کیرم حوس کرده بود گفتم یه نقشه درست بکشم ننه رو به فاک عزما ببرم اول رفتم حمام موزر هم بورم موهای کیرمو بزنم دیدم موزر گیرمی کنه رفتم پشم چین رو آوردم 5 ساعتی طول کشید زدن موهای کیرم ولی ارزشداشت رفتم بیرون از حمام دیدم شب شده اول گفتم ننه خفت کنم بد ترسیدم سکته کنه بذد رفتم 3 کیلوقرص خواب آور ریختم تو یهلیوان آب اصلا معلوم نبود چیزی تو آب ریختم دادم ننهخورد یه ساعتی گذشت اثرکرد ننه خوابش بر اما 5 ثانیه بد پا شد(زدم تو سر خودم گفتم باید 10 کیلو می رختم اما دیگه وقتی نبود)پاشدم باز فیلما رو گذاشتم این دفعه باصدای بلند ننم دیدم داره چپ چپ نگاه می کنه یه گوز دیگه کندم گفتم به تخمه 40 کیلویم اصلا ننم یهو یه پارچ آب از کسش زد بیرون فک کنم داشت تحریک می شد البته فک کنم شک داشتم ننم گفت برو چمن زنو بیار امدم دیدمحمامه صدام کرد گفت بدش کار دارم فهمیدم میخواد موهای کسشو بتراشه3 ساعت بد امد بیرن من هنوز فیلم می دیدم امد گفت اینا وااسه چیته می بینی گفتم ننه جوز جق زدنمگه ما جونا سرگرمی داریم ننم ناراحت گفت نمی زارم عقده ای شی یهدفعه مثل تایتانیک لباسشو کند چشمت روزه بد نبینه 3 متر کیر ناجور از خواب پاشد زد به سقتف ننم گفت کیرت یه هوا از پدر بزرگت بزرگتره من که دیگه حاله خودم نبودم زبونمو کردم تو دهنش از کسش درامد بخاطره سینههاش 2 متری فصله داشتیماما فاصله ها واسه یه آدمه حشری هیچ گهی نیست(بپه های حشری میفهمن چی می گم)رفتم کسشو لیس بزنم یهو یه پارچ آب امد تو صورتم دیگه عصبی شدم با سر رفتم تا گردن تو کسش(نگید دروغه کلیپ یارو کچله تا گرن رفت تو کس زنه رو اگه دیده باشیدمی فهمید راس می گم)یکم عقب جلو کردم امدم بیرون نفس بگیرم ننم ناراحت بود گفتم چته گفت منو با اون زنه کلیپ که تا گرن رفتن تو کسش مقایسه می کنی گفتم من غلط بکنم من همنامردی نکردم تا کمر رفتم تو اینقدر گرم بود دوس داشتم همیشه بمونم اما نفس نمی شود بکشی امدم بیرون ننم افتان به جونه کیرم یه ساکی می زد 2 متر از کیرمو کردم تو حلقش خواست اوق بزنه کشیدم بیرون خی می گفت تو ماله منی من ماله تو(من تو دلم می گفتم کس نگو)الان که دارم داستانو می نویسم کیرم به سقف چسبیده خیلی ساک زد دیگه جونم داشت از کیرمدر می یومد دیگه تاقت نیاوردم کیرو تا ته کردم تو کسش یه جیغ کشید گفت جون من هم که بیشتر تحریک شدم گفتم وایسا امدم رفتم یه کفگیر آوردم کیرو کردم تو کسش تخمامم با کفکیرکرم تو ننه داغ کرده بود کس خر بود نه آدم تند تند تلمبه زدم یهو همه آبم ریخت تو کسش گفتم حامله نشی گفت ننه من دیگه تخمکی ندارم با اینکه آبم امده بود 2 تا تلمبه دیگه زدم ننم جیغ زد مثل توپی پرت شدم آبشامد تا کمر امد تو خونه امد بالا............
ممنون که خونندید اگر خواستین داستانه کون کردنهم بگم و کردنه ننه جلو پدر بزرگ ادب رو هم راعیت کنید داستان که کس شعره فحش هم ندین
نوشته:‌ کس مغغغغغغغززززززززز
     
  
مرد

 
سکس با اولین عشقمبعد از ازدواج
با سلام
دوستان خاطره ای از عشقم رابراتون میگم:سالها پیش با پسر دانشجویی دوست شدم،...عاشق هم شدیم و بلاخره ما با هم عاشقانه سکس کردیم ،...متاسفانه تحت فشار خانواده مجبور بهازدواج اجباری شدم ...و مادر عشقم مخالف ازدواج من با پسرش بود !به ناچار برایفرار از عشق نا فرجام ازدواجکردم و بدترین قسمت اینکه شب زفاف اسم عشقمو صدا زدم ،همسرم فهمید من قبلا سکس داشتم منهم گفتم من به تو گفته بودم من عشقی داشتم و خواهم داشت!و اون شب بدترین شب زندگیم شد...ما بچه دار شدیم ولی منلحظه های شیرین عشق اولم را هیچگاه فراموش نکردم ...سالها گذشت من با همسرم به شدت اختلاف داشتم چندین بار تصمیم به جدایی گرفتم اما هر بار به خاطر بچه ...میگذشتم!!!تابستان گذشته یک شب تو فیس بوک بودم دیدم آقایی پیشنهاد دوستیداده ،توی صندوق غیره هماز طرف همون شخص پیام داشتم !(سریال همسان همون موقع پخش می شد و همون داستان برای من اتفاق افتاد)...متن پیام:سلام عشقم منم(دکتر... )میدونی بعد از چند سال پیدات کردم قربونت برم این شماره ی من با من تماس بگیر منتظر شنیدن صداتم...شما باشین چه حالی میشین؟
با هزاران شک و تردید اول پیام دادم ،پیام داد ...
و تا صبح به عشق کهنه خودم فکر کردم
تماس گرفتم با هم حرف زدیم اشک ریختیم و قول و قرار دیدار بعد از سالها را گذاشتیم !چند ساعتی با هم تو خیابان گشتیم !عازمسفر بودم... وقتی برگشتمبرای دیدن عشقم لحظه شماری میکردم، ساعت 7 صبح سر کوجه شون بودمتا زنش بره سر کار!ساعت7:15 رسیدم دم خونش ضربان قلبم 1000!وقتی در رابرام باز کرد نمی تونم بگم چه حالی بودم همدیگرو بغل کردیم ومی بوسیدیمو بو می کردیم و اشک می ریختیم!تا چند ساعت شوک دیدار بودیم بعد از سالها ...عشقممنو به اتاق خوابش دعوت کرد من گفتم نه!حریم زنت هست نمیام!تو اتاق بچه اش برام جا انداخت هر دو خوابیدیم وای که چه هیجانی داشت شور وحال جوانی!عشق و شهوت !کم کم لباس هام در آورد و مشغول لیسیدن بدن من شد من هم تنش را غرق بوسه کردم !شاید یک ساعت منو می بوسید می لیسید و اشک می ریخت که چرا منو ترک کردی !؟من هم شوک بودم هم حشری فقطمیخواستم اون لحظه مال اون باشم نمی خواستم فکر کنم دارم به شوهرم خیانت می کنم!سکس مون به اوج داشت می رسید شروع کردم به خوردن کیرش!وای خوشمزه ترین چیز دنیا! یاد اولین سکس ضربدری افتادیم برگشتم تا من کیرش را بخورم اون کس منو !کاش اون روز تموم نمیشد
دیگه هر دومون حسابی شهوتی شده بودیم کیرشرا بااحتیاط کرد تو کسم!
انگار دختر18سالم!
وقتی میکرد توش میگفت جون چه کسی داری مگه تا حالا ندادی این قدر تنگه!منم گفتم نه گذاشته بودم تو بازش کنی!بهترین لحظه عمرم بود اونقدر با ملاحظه منو کرد بهش گفتم :قربون کیر کلفت پنبه ایت بشم ،شاید دو ساعت با هم عشق کردیم آبش و کنترل میکرد تا این که تموم تنم با آبش داغ شد وای که تنم چه بوی عطری گرفته بود !نیم ساعتی بغل هم خوابیدیم بهترین سکس زندگیمو تجربه کرده بودم قبلا با عشقم لاپایی سکس میکردیم!تا ساعت 3 چند بار دیگه هم سکس داشتیم !خیلی بهم چسبید و البته که عشقم هم احساس رضایت داشت چون با زنش خیلی حال نمی کرد!دفعات بعدی به اصرار اون تو تخت خوابش سکس داشتیم حتی چند باری هم جاهای دیگه ...از اونتاریخ تا 19آذر ما با هم چندین بار سکس داشتیم وخیلی بهمون خوش میگذشت الان چند ماه گذشته رابطه مون یه خوردهسرد شده هر از گاهی تلفنی در ارتباطیم!و حتی چند بار تلفنی آبشو آوردم!دارم میمیرم واسه سکس با عشقم با اون کیر پنبه ایشخیلی دوسش دارم بیشتر از هر کس تو دنیا!الان بیش از حد حشری شدم فقط دلمکیر عشقمو میخواد تن داغشو !
آرزو میکنم تو همین چند روز آینده تو بغلش باشم یه سکس خوب بکنیم و براتون بنویسم
همیشه خندان باشین
نوشته: آتش
     
  
مرد

 
سکس با عمه کتی

يادم مياد هشت سالم بود اون موقع عمه كتي در حدود نوزده سال داشت. يك شب كه اومد خونمون، شب كه همه خوابيدن عمه كتي اومد پيشم خوابيد. يه چند دقيقه اي كه گذشت دستم رو گرفت و از زير تي شرتش گذاشت رو شكمش و يكم بالا پايين كرد كه يعني منم به تبعيت از اون بدنش رو نوازش كنم. اولش روم نمشد ولي بعد... . ولي بعد يكم كنجكاو شدم و دستم رو بردم بالاتر (زير سينه هاش) يهو دست گذاشت رو دستم و دستم رو كشيد پايين. اما باز دوباره دستم رو بردم بالا... و زير سينه هاش دست كشيدم . حس كردم خوشش اومده. چيزي نميگفت ... فقط آروم دراز كشيده بود و نفس مي كشيد. چند دقيقه بعد دكمه و زيپ شلوارش رو باز كرد . حس كردم كه بااين كارش ميگه بايد دستم رو بيارم پايين، اما همين كه دستم رو گذاشتم رو شرتش دستم رو كشيد منم ناراحت شدمو پشتم رو كردم بهش و مثلا قهر كردم. يه چند سالي از اين ماجرا ميگذشت. (چهارده سالم بود) _هر بار كه هم ديگه رو مي ديديم عمه شوخيهايزيادي باهام ميكرد. تعدادش زياده ولي مثلا مي خوابيد رو پاهايم و سينه هاش رو از روي شلوار ميماليد به كيرم. با كيرم ور ميرفت، بعضي وقتا خم ميشد جلوم و كونش رو مي مالوند به كيرم. يكدفعه هم خونه مادربزرگم بوديم سر ظهر همه خوابيده بودند و من داشتم تلويزيون مي ديدم كه عمه اومد نشست.دكمه شلوارش رو باز كرد،دست منو گرقت كرد داخل شلوارش و دستم و از رو شرتش مي ماليد روي كُسش. يكبار هم دراز كشيده بود با هم مارپله بازيميكرديم هي تاس ها رو يه جوري مينداخت كه ميرفت زير سينه هاش و منبراي برداشتن تاسها دستم ميخورد به سينه اش و ... . يه چند وقتي همديگه رو نديديم تا .اينكه عمه اينا يه خونه خريدند و واسه اسباب كشي از من خواستن تا برم كمكشون. منم ديدم هيچ كي خونه نيست(همه رفته بودند مسافرت) رفتم خونشون مشغول اسباب كشي شديم. نصف وسايل رو كه بار ماشين كرديم همه سوار ماشين شدن برن خونه جديد ولي عمه كتي برگشت به اميد (شوهرش) گفت من مي مونم اينجا با محمد وسايل رو جمع و جور مي كنيم شما بريد وسايل رو خالي كنيد و برگرديد. دو سه تا وسيله جابه جا كردم تا اينكه عمه گفت بسه محمد چقدر كار ميكني بزار بچه ها ميان خودشون همه چي رو جمع مي كنند. برو بشين اون گوشه تا من دو تا ليوان شربت آلبالو بيارم بخوريم. عمه شربت رو آورد و اومد نشست پيشم . يه جوري نگام ميكرد. گفتم عمه چرا اينجوري نگام ميكني؟! كه يهو پريد روي من و گفت مي خوام باهات كشتي بگيرم. ده دقيقهاي بود كه با عمه كتي تو سر و كله هم ميزديم كه يهو صداي در اومد عمه سريع بلند شد رفت جلوي در.صاحبخونه شون بود آمده بود ببينده چيزي لازم نداريم كه اينقدر ور ... ور ... كرد كه بچه ها برگشتند. هيچي، باقي وسايل رو جمع كرديم رفتيم خونه جديد ديگه وسايل رو چيده بوديم و همه يكي يكي رفتند خونشون. اميد (شوهر عمه ام) هم يكساعت پيش رفته بود سر كار آخه شيفت شب بود. مي خواستم خداحافظي كنم برم كه عمه سريع در رو قفل كرد و گفت كجا؟! گفتمعمه كارا كه ديگه تموم شد من برم خونه. گفت آخه خونه چه خبره؟ تنهايي! شب بمون همينجا، اميد نيست من و كيميا(دختر عمه ام) هم تنهاييم. صبح ميري خونتون. گفتم ولي ... . گفت ولي نداره، بشين پاي تلويزيون تا من برمكيميا رو بخوابونم و يه لباس راحت بپوشم و بيام. يه شلوار هم پرت كرد واسم و گفت بيا اينو بپوش مال اميده تا به حال نپوشيدش. بعد از سه چهار دقيقه برگشت، يه دونه تاپ پوشيده بود با يه دامن بلند نازك كه تا زير سينه هاش كشيده بودش بالا. تا اومد داخل من زدم زير خنده. گفت دامنه خيلي خنكه، ولي حيف بلنده مجبورم تا اينجا بكشمش بالا. گفتم عيب نداره كيميا كجاست گفت خوابه! و رفت تو آشپزخونه دو تا ساندويچ درست كرد خورديم! بعد هم نشستيم پاي تلويزيون. برنامه جالبي نداشت واسه همين عمه كتي تلويزيون رو خاموش كرد و بهم گفت محمد كشتي بعدازظهر نيمه كاره موند ادامش بديم؟! من گفتم نميدونم بديم! هيچي دوباره افتاديم رو همديگه! يه نيم ساعتي با هم ديگه ور رفتيم. دامن عمه كتي ميرفت بالا و اون رونهاي سفيدش ميزد بيرون ... اون كون گنده اش ... لاي پاهاش و ... يهو عمه كيرم و سفت گرفت گفت آي نامرد خوب واسه عمه ات چوب علم ميكني منم دردم گرفت به تلافي اش جفت سينه هاش رو فشار دادم كه دادش رفت رو هوا و همزمان صداي گريه كيميا بود كه بلند شد. عمه سريع رفت كيميا رو خوابوند و بعد هم گفت محمد ديگه بسه من بايد برم يه دوش بگيرم بخوابم آخه فردا خيلي كار دارم. اين ماجرا هم گذاشت تا اينكه سيزده بدر پارسال كه من بيست سالم بود با عمه اينا و مادر بزرگ و باقي فامبل رفتيم باغ يكي از آشناهامون . سيزده خوبي بود چون اينقدر بازي كرديم كه از فرت خستگي داشتم ميمردم. نزديكاي ظهر بود يه چرخ و فلك كوجولو يه جاي خلوت پيدا كرده بودم و نشسته بودم روش، يك پايم روي زمين بود و پاي ديگه رو از زانو خم كرده بودم و تكيه گاه خودم قرار داده بودم. داشتم منظرهاطراف رو نگاه ميكردم كه يكهو عمه كتي اومد گفت ها ... چرا تنهايي؟ گفتم هيچي همينجوري! اومد نزديكتر و جلوش(كُس اش) رو چسبند به زانوي من، يكمكُسش رو مالون به زانوم يكم ديگه اومد جلو ، پا بلندي كرد و نشست روي ران من. يكم دست كشيد روي رونم و بعد گفت محمد اومدم دنبالت بلند شو بريم ناهار الان يكي ديگه رو مي فرستند دنبالمون. ساعت شش بود كه سيزده مون رو به در كرديم و وسايل رو جمع كرديم بريم خونه مادربزرگ. اميد (شوهر عمه كتي) طبق معمول شيفت شب بود و از همان طرف رفت سر كار. ما هم همگي رفتيم خونه مادربزرگ. همه تا شام رفتند دنبال كار و بارشون . منم ميخواستم از خونه برم بيرون يه دوري با ماشين بزنم كه ديدم عمه كتي گوشهاتاق پاهاش رو انداخته رو هم و واسه منتكون ميده يه چشمك بهم زد و گفت محمد كجا ميري؟! گفتم هيچي حوصله ام سر رفته ميرم يه دوري بزنم! گفت محمد بريم كامپيوترم رو درست كني يه دفعه كيميا با بقيه بچه ها گفتن ما هم مياييم ما هم مياييم. عمه يه چشمك زد گفت محمد تا آماده شي منم اومدم. رفتم بيرون يك دقيقه منتظر موندم ديدمعمه قايمكي اومد بيرون گفت بريم. باهم راه افتاديم رفتيم. داخل كه شديم پشت سرمون در و قفل كرد و گفت محمد كامپيوتر تو اون _اتاق برو روشنكن من الان ميام . كامپيوتر كه روشن شد عمه اومد داخل روسري اش رو در آورد پرت كرد يه طرف، مانتوش رو انداخت رو ميز و رفت رو تخت دارز كشيد،يه تي شرت قرمز خوش رنگ با يه شلوار لي پاش بود. گفتم عمه كتي مشكلش چيه و گفت عكس پشت صفحهاش رو عوض كن. يك ضبط خوب هم واسم نصب كن . اون فيلمه رو هم كپي كن (آخه تازه كامپيوتر خريده بود). كارها رو كه انجام دادم گفتم ديگه... ؟! گفت هيچي يه آهنگ باحال بزار بلند شو بياد اينجا "و دستاش رو باز نگه داشت كه برم تو بغلش" منم رفتم تو بغلش خوابيدم. يكم با گوشم بازي كردبعد من برگردون رو خودش. يكم گونه هاش رو ناز كردم و بعد شروع كردم به خوردن گونه هاش و لباش . از روي تي شرتش مشغول مالوندن سينه هاش شدم بعد دستم رو بردم زير تي شرتشو از زير كمرش چسب سوتي انش رو باز كردم و سوتي انش رو همون طور كشيدم بيرون و دوباره از روي تي شرت اش مشغول مالوندن سينه هاش شدم عجب سينه هاي بزرگ و سفتي داشت تي شرتش رو زدم بالا، از زيرش دو تا سينه بزرگ و ژله اي زد مثل فنر زد بيرون شروع كردم به خوردن سينه هاش، تي شرتش رو از سرش بيرون آوردم و با تي شرتش سينه هاش رو كه با آب دهن خيس كرده بودم خشك كردم و پرت كردم يه طرفديگه. دكمه هاي شلوارش رو باز كردم و ميخواستم بكشم پايين كه دستش و گذاشت رو شلوارش و اجازه اين كار رو بهم نداد. منم دوباره رفتم بالا و مشغول مالوندن سينه هاش شدم هر چي مي ماليدم سفت تر ميشد. خيلي حال مي داد سينه هاش رو خشك بمالي. اينقدر اين كار رو ادامه دادم كه مچ دستم درد گرفتخيلي خوشش اومده بود صداي آه و ناله اش در اومد . به نفس نفس افتاده بود ... او ... هـ ... م ... اوهم ميكرد. دوباره رفتم پايين و شلوارش رو از پاش در آوردم شلوارش اينقدر تنگ بود كه شرت و شلوار همراه با هم از پاش در اومد. عجب كُسي داشت يكم دست مالي اش كردم و رفتم از مچ پاش شروع كردم به خوردن و يواش يواش اومدم بالا پشت زانوهاش خيلي حساس بود چون دوباره صداي آه و ناله اش بلند شد رفتم بالا تا رسيدم نزديك كُسش همين كه خواستم شروع كنم به خوردن كُسش دست گذاشت روش و.گفت نه ... اينجا كثيفه ... من. به اميد اجازه ندادم اينكار بكنه. اونوقت تو ... . شروع كردم به درآوردن لباسهاي خودماول پيرهنم و در آوردم بعد شلوارم و بعد هم شرتم و كشيدم پايين و كير راست شده ام رو گذاشتم وسط سينه هاش يكم با سينه هاش بازي كردم . بعد ازش پرسيدم عمه كتي اجازه است؟! گفت چي؟! به كُس اش اشاره كردم و... جوابي نداد . دو تا بالش گذاشتم زير كمرش تا كُس اش بياد بالاتر . كيرم رو گذاشتم جلوي كُس اش كه بكنم داخل ، كه گفت محمد مواظب باش! آبتو نريز داخل ... منم فرصت ندادم و سريع كردم داخل فكر نميكردم كُس كردن يه همچين حالي بده چقدر داخلش گرم بود، مغزم داشت ميتركيد. انگار تاز خون تو رگام جريان پيدا كرده بود آروم شروع كردم به عقب جلو كردن عمه كتي هم خوشش اومد . گفتم عمه كتي ازعقب اجازه ميدي گفت نه ... منم لج كردم دست .گذاشتم رو سينه هاش و فشار دادم و شروع كردم به تلبمه زدنصداي جيغ و داد عمه كتي بلند شده بود يه دستش رو گرفته بود جلوي من كه از شدت ضربه كم كنه يه دستش رو هم چنگ زده بود تو موهاش ، يهو آبم اومد و نتونستم خودم رو كنترل كنم چند قطره ريخت داخل كُس اش سريع كشيدم بيرون يكم پاشيد به آينه و بقيه رو ريختم رو كُس اش . بدجور اعصابم بهم ريخت! .ترسيده بودم ... افتادم رو عمه كتي و فقط گفتم شرمنده نتونستم خودم رو كنترل كنم! گفت عيب نداره !!! گفتم ولي آخه ... گفتببين محمد، من و اميد ديشب تصميم گرفتيم دوباره بچه دار بشيم فكر كنم تا چند هفته ديگه جوابش رو هم بگيريم پس اصلا خودت رو ناراحت نكن! اگه ديدي اين بار هم كاري بهت نداشتم و اجازه دادم هر كاري كه دوست داري انجامبدي به خاطر اين بود كه ديشب اميد حامله ام كرده بود و بهونه اي براي حامله شدن داشتم اما اگه دفعه هاي قبل اجازه همچين كاري بهت ميدادم تو ميخواستي اينكار رو بكني ... يه بوس ازلباي عمه كتي كردم و بلند شدم . يه نگاه به ساعت كردم ديدم ساعت نه. گفتم عمه بدو كه الان يكي رو ميفرستند دنبالمون. گفت موافقم سريع بريم يه دوش بگيريم لباس بپوشيم بريم. با هم رفتم تو حموم عمه سريع رفت زير دوش و شروع كردن به شستن موهاش منم رفتم زير دوش ولي نتونستم خودم و كنترل كنم و دوباره شروع كردم به مالوندن سينه هاش. عمه كتي رو تكيه دادم به دوش آب و آب رو داغ تر كردم داغ... داغ... و شروع كردم به مالوندن سينه هاش جيغ ميزد ولي واسم مهم نبود چون كسي صداش و نمي شنيد حدود پنج دقيقه سينه اش رو ميماليدم كه يهو _يه تكون خورد و وا رفت و نشست رو زمين از كُس اش يه مايع لزج شيري رنگ بيرون آمد يه لب ازش گرفتم و آب رو يكم سرد كردم تا سرحال بياد گفتم بازم شرمنده و سريع خودم و شستم و كمك كردم عمه كتي هم خودش رو تميز شست و اومديم بيرون . خودمون رو خشك كرديم و سريع لباس پوشيديماتاق رو جمع و جور كرديم . مي خواستيم بريم كه من ياد آينه افتادم چيزي .پيدا نكرديم كه باهاش آينه رو پاك كنيم عمه سريع رفت سراغ كمد يكي از شرتهاش رو آورد با خنده آينه رو پاك كرد و ساعت يك ربع ده از خونه زديم بيرون. الان كه نزديك يك سال از اون ماجرا ميگذره كيميا صاحب يك خواهر ناز و خوشگل به نام كيانا شده كه همه فاميل معتقدند كيانا خيلي شبيه پسر دايي اش "محمد" است
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
مادرزن مهربون من
سلام یه مادرزن دارم سفید مثل برف تپل مثل گلابی. خیلی دوست داشتم یه حال مشتی باهاش بکنم. وای الان که دارم مینویسم کیرم داره سیخ میشه. چندباری چاک پستوناشو دید زدم. بعضی وقتا میرفتم سر کمد لباساشون حسابی با شورت و کرستاش ور میرفتم اگه کسی هم خونشون نبود یه جق مشتی با شورتش میزدم . یه روز اومده بود خونمون کمک زنم خونه تکونی بعد از تموم شدن کاره رفت یه دوش بگیره آخه خیلی عرق کرده بود. منم هر از گاهی که هواس زنم نبود از سوراخ درحموم دید میزدم اون و. وای لخت بدون شورت و کرست چه بدن سفیدی پستوناش گرد و قلمبه. همینجور کف شامپو از رو کمر و کونش میمود پایین. یبار دیگه رفته بودیم خونشون بازنم رفتن لباس خریدن وقتی اومدن به زنم گفتم برو بپوش ببینم لباستو به مامانتم بگو بپوشه قبل ازینکه برن تو اتاق رفتم گوشی زنم رو گذاشتم رو فیلمبرداری و اومدم تو هال نشستم. اونا بعد چند دقیقه رفتن پوشیدن و اومدن مادرزنم دوتا لباس خریده بود و دوبار رفت پوشی. بعد چند دقیقه رفتم یواشکی دوربینو برداشتم و فیلمو دیدم. وای مادرزنم با کرست مشکی بود. با اون فیلمه هم یه جق زدم. چند روز گذشت یبار تو خونه تو هال نشسته بودیم گفت یه سوال بپرسم راست میگی جوابمو؟ گفتم آره. گفت من اون شب گوشیو دیدم جاساز کرده بودی فیلم لخت شدن منو بگیری برای چی؟گفتم اشتباه میکنی گفت دروغ نگو چرا / گفتم ناراحت نمیشی گفت نه بگو .گفتم ازتون خوشم اومده بدن جالبی دارید. سفید تپل گوشتی. گفت دوست داری ببینیش دوباره گفتم آره اگه ممکنه. گفت پاشو بیا تو اتاق . رفتیم دیدم یواش بلوزشو زد بالا در آورد یهو پستونای تپلش با یه کرست کرمی افتاد بیرون. گفت بیا اینم پستونام دیگه گفتم رونای گوشتیتون چی؟ گفت بیا اینم شلوارم بکش پایین. منم شلوارشو جوری دراوردم که دستمو کشیدم رو روناش. بعد آروم شورتشو در اوردم همونچور که در میاوردم انگشتم گذاشتم لای کسش البته از پشت.سریع پستوناشو از پشت گرفتم شروع کردم به مالیدن. کیرمم شق شده بود میمالیدم لای پاش. دیدم دست انداخته شلوارمو دربیاره کمکش کردم کشیدم پایین کیرمو دادم دستش. منم کرستشو دراوردم برگردوندمش شروع کردم به خوردن بعد آروم شورتشو دادم پایین دست انداختم لای کسش. ناله میکرد. گفتم اجازه هست کیرمو بذارم رو کستون؟گفت بمال تا خیس بشه منم هی مالیدم رو چاک کسش تا قشنگ خیس شد بعد آروم داادم توش. همونجور که روش خوابیده بودم پستوناشم میخوردم. شروع کردم به کردن و تلمبه زدن بهش گفتم جنده خانم میذاری از پشت بکنمت. گفت درد داره گفتم این کونی که تو داری حتکا 50 بار کیر توش رفته. آخه کون مادرزنم خیلی گنده نشون میده دوست دارم تمومشو بخورم. بالاخره راضی شد برگردوندمش تف زدم و کیرمو آروم کردم تو کونش. وای چه حالی میداد. بدن سفیدشو لیس مسزدم بهش گفتم معصوم جون کیرم تو کونخودتو اون دخترات. چه کسی داری جنده خانم. میخام پستوناتو بخورم. از کونش درآوردم از جلو کردم تو دهنش حسابی کیرمو خورد بعد منم پستوناشو خوردمکیرمو گرفتم و جق میزدم روش تا ابم خواست بیاد گذاشتم رو لباش تمام آبمخالی شد رو صورتش. گفت سیر شدی گفتم الان آره اگه دوباره خواستم قبول میکنی . گفت نه خیر . دیگه نتونستم بکنمش فقط یه چندباری پستوناشو میمالیدم اونم کیرمو میگرفت برام جق میزد ولی میدونه هر وقت میرم خونشون پستون و کونشو دید میزنم به خاطر همین لباس راحت میپوشه که حداقل لذت ببرم. باتشکر.
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
     
  
مرد

 
مادرزن هات من
سالها پیش از این با همسرم آشنا شدم وازدواج کردیم ؛ چند سالی گذشت تا آنکه خاله همسرم بیمارشد و میبایست بصورت شبانه روز سرم دریافت کند ؛ بنابراین اورا به منزلش منتقل کرده و سرم اورا درمنزل وصل کردم و طبیعتا همانجا هم ماندیم ؛ شبها در اتاق پذیرائی درکنار هم ردیفی رختخواب می انداختیم و میخوابیدیم و معمولا همسرم دریک طرف من ومادرش درطرف دیگر من میخوابیدیم ؛ تا آنکه یک شب طرفای ساعت 3 صبح متوجه شدم که کسی با سینه های من بازی میکند ؛ ازخواب بیدارشدم ؛ ابتدا فکر کردم که همسرم است ؛ بعد متوجه شدم ، خیر مادرشه ؛ دستش را گرفتم و بردم پائین و وارد شورتم کردم و کیرم را که راست شده بود گذاشتم توی دستش و اوهم ، شروع کرد به مالیدن اون ؛ خیلی دلم میخواستبرم روش و بکنمش ؛ اما موقعیت اونحا اصلا مناسب این کار نبود ؛ چون دوتا خاله دیگه همسرم و سه تا دختر خاله هاش و مادربزرگشون هم توهمون ردیف خوابیده بودن و ممکن بود کسی متوجه بشه ؛ بعد از حدود ده دقیقه دست اونو گرفتم و از شورتم درآوردم و خودم رو هم کشیدم طرف همسرم وحدود نیم متری بینمان فاصله افتاد و کمی بعد هم هردو خوابمان برد .
فردای آن روز مادر خانمم گفت باید برود منزل خودشان و چیزی را بردارد و بیاید و آنوقتها انقلاب فرهنگی شده بود و دانشگاه ما تعطیل بود و خلاصه بنده بیکار بودم ودر منزل ، این بود که با ماشین به اتفاق او به طرف منزلشان حرکت کردیم ؛ دربین راه گفت: دیشب میخواستم آبت رو بیارم ؛ چرا نذاشتی ادامه بدم ؛ گفتم حالا چکار به آب من داشتی ؟ گفت آخه الان چهار شبه که خونه خاله جونیم و تو با خانمت برنامه ای نداشتی ؛ گفتم : قربون آدم چیز فهم و خلاصه به منزلشان رسیدیم ؛ قفل در را باز کردیمو وارد هال شدیم و بلافاصله من دست بردم طرف کسش و اونو گرفتم ؛ با خنده گفت نکن و با خم کردن خودش ؛خودش رو ( کسش رو ) از دستم کشید بیرون ؛ بغلش کردم و لباموگذاشتم رولباش و با یکدست اونو که نفس نفس میزد به خودم چسباندم و با یک دست دیگه دامن اونو کشیدم بالا و دست کردم توشورتش ؛ کسش کاملا خیس بود و انگشتم به داخلش لیز میخورد ؛ کمی با انگشت ودست اونو مالیدم و بعد دستم و درآوردم و کمربندم رو باز کردم و کیرم رو از داخل شلوار جین و شورتم نجات دادم ؛ چون از راست شدن زیاد داشت میترکید . دست اونو گرفتم وبردم پائین وکیرم رو دادم دستش و شروع کرد به مالیدناون ؛ ومن هم داشتم کس اونو میمالیدم ؛ بعد کیرم را از دستش کشیدم بیرون و میخواستم بذارم توکسش که گفت :نه ، نکن ؛ گناه داره ؛ گفتم باشه ؛ فقط میمالم به کست ؛ کیرم رو گذاشتم وسط کسش و به قول معروف شروع کردم به درمالی کردن. وهمه این کارها را درحالی که ایستاده بودیم انجام میدادیم و طبیعیه که تو این وضعیت کیرم هم نمیرفت تو کسش ؛ چند دقیقه ای تکون دادم که یک مرتبه مادرزنم یکی از پاهاشو از یک طرف آورد بالا و کیرم تا دسته چپید توکسش و شروع کرد به گفتن وای....وای .... وای .... وای ........ و نفسش هم نگو ونپرس .
یکی دودقیقه ای به همین منوال گذشت؛ کیرم و کشیدم بیرون و بدن اینکه حرفی بزنیم از هال رفتیم تو اتاق پذیرائی و خوابید رو فرش ؛ دوطرف شورتش رو گرفتم و اونم کمر خودش رو از زمین بلند کرد تا شورتش از پاش دربیاد ؛ شورت رو که درآوردم سرکیرم رو گذاشتم لای کسش و فشار دادم ؛ خیلی راحت ومثل آب خوردن تا انتها رفت تو ؛ افتادم روش وشروع کردم به کردن و دراین بین ؛ آرام آرام لخت شدم و بلوز اونو هم درآوردم و سوتینش رو بازکردم و پستوناشو که تا حالا ندیده بودم کشیدم بیرون و شروع کردم به خوردن اونا و همینطوری هم تکون میدادم ؛ تا یکبار دیگه با وای وای گفتن آبش اومد ؛بعد ازاون پرسید تو چرا آبت نمیاد ؛ گفتم من کس باز حرفه ای ام تا خودم نخوام آبم نمیاد ؛ گفت خوش به حال فلانی ( اسم دخترش رو گفت ) و خاک برسر فلانی ( و اسم شوهرش رو گفت) ؛ گفتم حالا توچی آبت اومد یانه ؛ گفتیه بار توهال یه بارهم الان که زیرت بودم ؛ گفتم میخوای بیشتر لذت ببری ؟گفت آره ؛ گفتم پس بیا روم ؛ خوابیدم و اون اومد روی من و کیرم رو اول بوسید و بعد گذاشت وسط کسش و شروع کرد به تکون دادن و منم کمر و کون اونو میمالیدم و دوسه دقیقه ای گذشت که یک مرتبه شروع کردبه وایوای گفتن ونفس نفس زدن و نمیدونم گریه یاخنده ؛ چون هم اشک میریخت و هم میخندید ؛ بعد کمی آروم گرفت و یکبار دیگه البته خیلی زودتر آبش به همان ترتیب قبلی اومد ؛ بعد افتاد رومن وگفتم چرا تکون نمیدی ؛ گفت دیگه توان ندارم ؛ گفتم خب بخواب و خوابید افتادم روش و شروع کردم به تکون دادن ؛ چند دقیقه ای گذشت ؛ گفت آبتو بده ؛ گفتم نمیاد ؛ گفت : چرا ؟ گفتم کست خیلی خیس شده و به نظر میاد خیلی گشاده ؛ کیرم به جائی گیر نمیکنه که آبم بیاد ؛ گفت میخوای بادستمال خشکش کنم ؛ گفتم بکن با دستمال کاغذی خشکش کرد ؛ اما تو کسش همچنان خیس خیس بود ؛ بازم آبم نیومد ؛ گفت چکار کنم که آبت بیاد؛ گفتم حرفای سکسی بزن ؛ شروع کرد به گفتن جملاتی مثل این که : قربون کیرت برم ؛ کیرت توکسمه ؛ داری منو میکنی ؛ داری کس منو میکنی؛ کیرت تو دهنم ؛ کیرت تو کونم ؛ گفتم : چی گفتی ؟ گفت کیرت تو کونم؛ گفتم : اگه راست میگی بده بکنم ؛ گفت تا حالا ندادم ؛ میگن درد داره ؛ گفتم اگه درد داشت میکشم بیرون و خلاصه برگشت ؛ انگشتم رو کردم توکسش و آب کسش رو برداشتم ومالیدم به سوراخ کونش و انگشتم رو آرام آرام کردم تو کونش ؛ و هردفعهدوباره انگشتم رو درمی آوردم ومیکردمتوکسش و آب کسش رو میکشیدم بیرون و کونش رو خیس میکردم ؛ وقتی احساس کردم که کاملا خیس شده سرکیرم رو آروم کردم تو کونش ؛ یه کم تکون خورد و یه آخ کوتاه کشید ؛ چیزی حدود یک دقیقه طول کشید تا خیلی آروم همه کیرمو کردم تو کونشو گفتم : بیبینم ؛ دردت اومد ؛ گفت : نه ؛ گفتم حال تکون بدم ؛ گفت : بده ؛ شروع کردم به آروم آروم تکون دادن ؛ اولش یه کم آخ واوخ میکرد ولی یواش یواش ؛ آخ واوخ تموم شد و بجاش شروع کرد به نفس نفس زدن و با هربار عقب جلو کردن من اونم کونشو میداد عقب تا بیشتر بره توکونش ؛ بازهم یکی دودقیقه ای گذشت ؛ گفت : من فکر میکردم کون دادن درد داره ؛ ولی درد که نداره ، هیچ داره خوشم هم میاد ؛ وبعد خودش پیشنهاد داد که بذار بصورت سجده ایبشم که همه کیرت بره تو کونم ؛ کیرم رو کشیدم بیرون و بلند شد و بجالت سجده دراومد و منم تا دسته چپوندم توش ؛ و بعد گفتم حرفای سکسی بزن و اونم شروع کرد به گفتن : عجب کونی میکنی ؛ کیرت تو کونم ؛ آبت تو کونم ؛ کیرت تو هیکلم ؛ کیرت تو کسم ؛ گفتم عزیزم چکار میکنی ؛ گفت : کون میدم ؛ گفتم اگر همین حرف رو مرتب تکرار کنی آبم میاد ؛ نمیدونم چند بار این حرف رو تکرار کرد تا بالاخره آبم میخواست بیاد؛ گفتم حالا کونت رو تنگ کن ؛ اونم کونش رو تنگ کرد و چند تا تکون آخر رو دادم و بعد آبم میخواست بیاد که چون کونش وتنگ کرده بود ؛ آبم نمیومد ؛ گفتم گشادش کن تا آبم بریزه توکونت ؛ اونم خودش رو ول داد وبا لرزشی خاص تموم آبم رو ریختم تو کونش ؛ لباس پوشیدیم و برگشتیم خونه خاله جان ؛ درحالیکه هردو قرمز شده بودیم ؛ گفت برو یه دوری توخیابونا بزن تا یه کم حال وروزمون بهتر بشه ؛ و توی راه میگفت ؛ عجب کس وکونی کردی ؛ میدونی امروز منو کونی کردی ؛ گفتم بیخیال ؛ گفت : حقیقتش نمیتونم راحت بشینم ؛ هم کسم وهم کونم درد میکنه ؛ ولی خب به لذتش می ارزید . از اون روز هفته ای یکی دوبار مرتب اونو میکنم و اونم درمقابل خانواده اش شدیدا ازمن طرفداری میکنه و با نظر من لباس زیراشو میخره و با نظر من کسش رو میتراشه و ....
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
     
  
مرد

 
خواهرحشری:چند سال پیش زمانی که چند وقتی با مادر و پدرم سر یک موضوعی کنتاکت پیدا کرده بودیم ، تقریباً رفت و آمدم قطع شده بود و ازشون کمتر خبر داشتم.موضوع اینطوری بود که خواهرم که دانشجو بود با پسری آشنا شده بود و قرار ازدواج گذاشته شده بود و دست برقضا هم بدلیلی که گفتم بدون هیچ تحقیقی عقد کردند و ما هم که فقط برای عقد دعوت شده بودیم (اونجا بود که با پسره آشنا شدم ) ظاهر پسره چیزی نشون نمیداد ولی من که تو شناخت آدمها کمی تجربه پیدا کرده ام تو همون ملاقات اول بهش مشکوک شده بودم.خوب شاید اگه بدونین که برای عقد هیچ یک از فامیلهای پسره نیومده بودند ، شما هم مثل من مشکوک میشدید ، فقط یکی از دوستاش به این مراسم اومده بود. اونروز خواهرم رو کشیدم کنار و ازش سوال کردم : از کجا میشناسیش و چطوری شد با هم آشنا شدید ؟؟؟و اونهم که خیلی با من صمیمی هستش گفت : تو کلاس زبان باهاش آشنا شده و برای خواستگاری هم مادرش و خواهراش از کرمانشاه اومدن ولی باباش که میخواسته دختر عموش رو براش عقد کنه ، نیومده و حالا هم برای عقد هیچکدوم نیومدند.من خیلی بهش مشکوک شده بودم ولی خوب تقصیر خودمون بود که ندونسته و نشناخته اون رو بعنوان دامادمون قبول کرده بودیم. ( اونهم بخاطر اون قهر کردن لعنتی اینطور شد ) از کار و شغلش پرسیدم ،



که خواهرم گفت : تو نیروی هوائی کار میکنه و تو قسمت رادار هستش و یک شب شیفته و دو شب شیفت نداره و موقعی که شیفت نداره برای پخش دارو ویزیتوری می کنه.چند وقتی گذشت و بدون گرفتن مراسم عروسی با یک مراسم ساده که اونرو هم خرجش رو بابام داده بود و آپارتمانی که پدرم براشون اجاره کرد ، رفتند سر خونه و زندگیشون.من هم دیگه شکم کمتر شده بود ، تو چند ماهی که رفت و آمد داشتیم ، متوجه شدم شبهائی که میره شیفت گاهی دوستش میاد و خونه اونها میمونه. از خواهرم پرسیدم موضوع چیه ؟؟گفت : شوهرش خودش برای اینکه تنها نباشه دوستش رو میفرسته خونه.من که حالا دوباره شک و شُبَهاتم بیشتر شده بود سعی میکردم چند روز یک بار با خواهرم تماس بگیرم و احوالش رو بپرسم ، و ازش میخواستم که اگه موضوعی هست به من بگه ، چون چند وقتی بود که دیگه مثل قدیمها سرحال نبود.دیگه تقریباً مطمئن بودم که کاسه ای زیر نیمکاسه دامادمون هستش. چند وقتی که فهمید من دارم زیاد به خواهرم گیر میدم ، اونهم از محل کارش یک انتقالی برای اصفهان گرفت. تازه یک سال از ازدواجشون گذشته بود و خواهر ناز و خوشگلم که هر مردی رو میتونست با ناز و عشوه هاش تحریک کنه ( از جمله خود منرو خیلی تحریک می کرد و ما همیشه قبل از ازدواجش با هم شوخی میکردیم و همیشه با هم راحت بودیم و من خیلی دوستش داشتم و حتی دوست داشتم که باهاش سکس داشته باشم ) دیگه حال و حوصله این شوخیها رو نداشت و وقتی موضوع انتقالی رو با من مطرح کرد و باهاش صحبت کردم متوجه شدم از اینکه اونجا برند و رفت و آمدهای دوست شوهرش قطع بشه ،



خوشحال میشه ، من هم تشویقش کردم که موافقت کنه و بره اصفهان و کارهای انتقالی به اصفهان رو انجام میداد که قرار شد یک ترم اونجا مهمان بشه تا انتقالیش درست بشه.چند ماهی تو اصفهان بودند که وقتی باهاش تماس گرفتم خیلی ناراحت بود و پشت تلفن بغضش ترکید و شروع کرد به گریه کردن ، بعد از کلی که باهاش صحبت کردم یک کم آروم شد و می گفت شوهرش خیلی کثیفه و معتاد هم شده و دیگه تحمل ندارم و...بهش گفتم : وسایلش رو جمع کنه و بیاد تهرون تا تکلیفش رو معلوم کنم.نیومد ولی بعد خبر داد که بالاخره تو همون اصفهان رفتن دادگاه و بعد هم طلاق توافقی گرفتند و خواهرم برگشت به خونه بابام.هنوز از نظر من مشکوک بود چون که به بابام گفته بود بخاطر معتاد بودن شوهرش ازش جدا شده حدود یکسال هم از دانشگاه مرخصی گرفت. حالا دوباره برگشته بود به اون حالت اولش و دوباره خوشحال و سرحال شده بود.
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
     
  
مرد

 
تو این مدت به کلاس موسیقی می رفت و داشت سه تار یاد می گرفت و دیگه با گروه برای نوازندگی سفر می رفت. من هنوز میخواستم بدونم که واقع امر برای جدائیشون چی بوده ولی موقعیتی دست نداده بود که به راحتی در این مورد بپرسم ، البته شک کرده بودم که شاید این موضوع به سکس ربط داشته باشه و خوب حس کنجکاوی من برای اینکه اصل ماجرا رو بدونم خیلی تحریک شده بود.چند وقت پیش از عید که خونه بابا اینا رفته بودم ، صحبت از موسیقی شده بود که به خواهرم گفتم : فیلم سنتوری که خیلی هم قشنگه رو دارم.....خواهرم گفت : فرصت شد بده من هم ببینم.گذشت و برای عید امسال (1387) ما رفتیم عید دیدنی و خواهرم هم با یک لباس خیلی باز سکسی که پوشیده بود ، و همش هم خودشرو به من میمالید و من هم خیلی تحریک شده بودم و چند باری به قصد با شوخی به پشت باسنش دست زدم که دیدم عکس العمل بدی نداره ، دیگه تقریباً مطمئن بودم که خواهرم هم مثل من عاشق سکس هستش و از سکس بدش نمیاد.



بعد از چند روزی که شمال بودیم (اونهم با سپیده و آذر که بعداً در مورد اونهم حتماً باید بنویسم ) برگشتیم و به خاطر مراسمی که خواهر خانمم برای دخترش داشت تهرون بودیم و من هم که باید سر کار میرفتم ، از هفتم سر کار بودم و مادر و پدرم هم گفتند میخواهند برای بازدید عید بیان خونه ما که پس از هماهنگی روز دهم فروردین اومدن و بازهم خواهرم با یک لباس سکسی اومده بود و بعد یکدفعه گفت : راستی فیلم سنتوری رو بده ببرم خونه ببینم.من هم کمی گشتم ولی CD هایی که زده بودم رو پیدا نکردم ، بعد گفتم : احتمالاً دادم به کسی ببینه ، میگیرم بهت میدم.اون شب گذشت و اونها رفتند و شب من گشتم و CD ها رو پیدا کردم و گذاشتم کنار. فردای اون روز رفتم سرکار و تو شرکت موبایلم زنگ خورد ، خانمم بود گفت برای مراسمی که خواهرش روز 12 فروردین داره میخواهد بره خونه اونها از امشب برای کمک به خواهرش ( خوب مراسم بعله برون خواهرزاده اش بود ، اونهم برای خودش ماجرائی داره که در اولین فرصت مینویسم ) گفت تو هم موقعی که کارت تموم شد مستقیم بیا ، ولی من گفتم : لباسهام برای اومدن مناسب نیست و باید حتماً برم خونه در ضمن چون دیر میشه و خونه هم کلی کار دارم ( کارهای یک شرکت دیگه رو هم میبرم خونه انجام میدم و کارهای وبلاگها هم هست ) باشه همون فردا برای مراسم میام.آذر هم گفت : هرجور خودت راحتی.آذر آژانس گرفت و رفت خونه خواهرش. من کارم که تو شرکت تموم شد ،



راه افتادم به سمت خونه و تو راه یکهو یک فکر به ذهنم رسید که برای فیلم سنتوری خواهرم رو بکشونم خونه و حس کنجکاویم که هنوز هم میخواستم اصل ماجرا رو بدونم رو با فهمیدن موضوع ارضاء کنم.خلاصه خونه رسیدم و به محض ورود به خونه به منزل بابام زنگ زدم و مادرم گوشی رو برداشت و بعد از احوالپرسی سراغ خواهرم رو گرفتم و با خواهرم که صحبت کردم بدون اینکه بهش بگم من تنها هستم ، گفتم فیلم سنتوری رو پیدا کردم تو خونه بود اگه میخواهی ببینی بیا و بگیر.خوب خونه های ما زیاد از هم دور نبود و پیاده فقط 15 دقیقه فاصله بود.خواهرم (مژده )هم گفت : الان میام.من هم رفتم سراغ عوض کردن لباسهام و لباسهای راحت تو خونه ام رو پوشیدم (مثل همیشه با یک شلوارک و رکابی ) و مشغول کارهائی که خونه آورده بودم شدم ، کارهام رو باید با کامپیوتر انجام بدهم برای همین هم تو اتاق کارم پشت کامپیوتر نشسته بودم و داشتم کار میکردم. نمیدونستم که خواهرم کی میرسه ، حدود نیم ساعتی گذشته بود که زنگ در به صدا در اومد ، خواهرم بود که اومده بود. دعوتش کردم بیاد داخل ، اومد و نشست و مانتو و روسریش رو در آورد ، خدائیش با اون تاپی که از روی سینه هاش تا شونش رو فقط با بندینک به پشت وصل کرده بود ، خیلی هوسناک شده بود سوتینش کاملاً مشخص بود و برجستگی بالای سینه های قشنگش از سوتینش بیرون زده بود و خیلی تحریک کننده بود.گفتم : خواهر کوچولوی من ، چقدر خوشگل شدی ؟؟؟مژده با خنده گفت : چشات قبلاً خوشگلیم رو ندیده بود ؟؟گفتم : چرا ولی الان یک تیکه هلو شدی !!!!گفت : مرسی ،



خوشحالم که خوشت اومده...گفتم : ببین من یک کم کار دارم که نصفه کاره است اگه دیرت نمیشه کمی صبر کن تا تموم شه بیام پیشت...گفت : تو به کارت برس من یک صندلی میارم پیشت میشینم و رفت از آشپزخونه یک صندلی از کنار میز آورد و گذاشت کنار صندلی من پشت کامپیوتر.گفتم : پس چند دقیقه صبر کن الان میام ، رفتم و از یخچال چند تا میوه و شیرینی آوردم و کنار دستم رو میز کامپیوتر جلو خواهرم گذاشتم ، بعد مشغول کارم شدم. داشتم به حسابهای شرکت دوستم رسیدگی می کردم و مژده هم داشت نگاه میکرد که چه کار می کنم. کارم داشت تموم می شد.گفتم :خوب چه خبر ؟؟؟؟ چی کارا می کنی ؟؟؟گفت : هیچی ، این عید رو بیکار تو خونه بودم و حوصله ام هم سر رفت.گفتم : خوب هر وقت حوصله ات سر رفت بیا اینجا.مژده گفت : آخه......آذر که هست راحت نیستم.گفتم : الان که نیست راحت تری.گفت : خیلی خوبه ، چون فقط خودمون دوتا هستیم (چنان با عشوه این رو گفت که اگه بی تجربه بودم خودمرو خراب کرده بودم ).گفتم : ببین مژده خیلی وقته که میخواهم یک چیزی ازت بپرسم ولی موقعیتش جور نبوده.گفت : چی ؟؟گفتم : نمیخواهم ناراحتت کنم ولی من هنوز هم برای دلیل جدا شدنت از.... قانع نشدم که فقط بخاطر اعتیاد بوده ، همینطور رابطه ای که دوستش داشت و خونه شما میومد ، خوب بعضی وقتها تنها هم بودید ؟؟ موضوع چی بود ؟کمی چشمهاش رو اشک گرفت و گفت : ولش کن اصلاً آدم جالبی نبود ، توقعات بیجا داشت و....دیگه ادامه نداد ،



من که تا آخرش رو خونده بودم سر مژده رو به سمت خودم کشیدم و دستم رو از پشت شونش طوری فشار میدادم که صورتش به سینه من چسبیده بود و موهاش رو می بوسیدم و گفتم : معذرت میخواهم ، نمیخواستم ناراحتت کنم...بعد برای اینکه حال و هوای مژده رو عوض کنم و از ناراحتی درش بیارم ، گفتم : چه فیلمهائی دوست داری ؟ من چند تا فیلم لختی هم دارم که دوست داری اینجا با هم ببینیم ؟ گفت : آره بدم نمیاد خودم هم از این فیلمها از دوستام می گیرم و با کامپیوتر نگاه می کنم. با خنده برای اینکه حال و هواش عوض بشه گفتم : ناقلا از این کارا هم بلدی نکنه فیلم سوپر هم نیگاه میکنی ؟ گفت : اونهم گاهی نگاه می کنم. گفتم : دوست داری یک جدیدش رو با هم ببینیم ؟با لبخندی که به صورتش نشسته بود گفت : آره ، آره بگذار ببینیم.من هم یک DVD سکسی که تازه به دستم رسیده بود و میخواستم به CD تبدیل کنم رو تو درایور گذاشتم و شروع شد. داستانی بود و ایتالیائی و با کیفیت. شروع شد و دختره تو فیلم با یک مینی ژوپ خیلی کوتاه تو خیابون را می رفت و بعد وارد یک خونه ای شد و بعد به طبقه بالا ی اون ساختمون رفت و با عشوه و ناز شروع به لخت شدن کرد و بعد از اینکه لخت شد ، داشت با خودش ور می رفت و..... ، که دستم که روی شونه های مژده بود و دست مژده روی رون پای من بود با دستم لحظه به لحظه به خودم نزدیکترش میکردم و صورتش به صورتم چشبیده بود ، هیچ مقاومتی نمیکرد ، بهش گفتم : تحریکت می کنه ، گفت : خیلی زیاد
..ادامه دارد
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
     
  
مرد

 
shayanrunning: SexyBoy: من ومامانم وخاله میترا این داستان من ومامانم وخاله میترا یه ادامه داره که میرن کیش اگه می تونی بزارش
با اجازه سکسی بوی عزیز
ادامه ی داستان را من پیدا کردم ( از توی آرشیو قدیمیم ) بخاطر همین نمیدونم نویسنده و منبعش از کجاست .
[b]مامان و خاله میترا در کیش
[/b]
سلام من آریا هستم من رو باید یادتون باشه قبلا داستان اولین سکس خودم با خاله میترا اونم جلو مامانم رو براتون تعریف کرده بودم و گفته بودم که در یک فرصت دیگه داستان سکسم با مامان جونمم براتون تعریف می کنم. بعد ازاولین سکس من و خاله میترا یه چند بار دیگه جورشد که یه کارایی بکنیم ولی همیشه با ترس و لرز. آخه مامان مخالف بود و می گفت یه وقت آبروریزی می شه. شایدم از حسودیش بود ونمی خواست که من مال خاله میترا باشم. حدود یک سال بعد از اون ماجرا مامان و خاله میترا تصمیم گرفتن که برای گردش وخرید برن کیش. اونم دونفری. ولی هم بابام و هم شوهر خالم قبول نکردن که مامان وخاله رو تنها بفرستن پیشه عربای حشری ولی بالاخره به شرط اینکه منم باهاشون برم قبول کردن که یه مرد بالا سرشون باشه. منم که از خدا خواسته قبول کردم و مشکل مامان اینا حل شد. قرار بود سه روز دیگه راهی بشیم. منم همش به دلم صابون میزدم که تواین یک هفته هر شب با خاله میترا برنامه دارم وبرای همین لحظه شماری میکردم. بالاخره اون روز رسید وسوار هواپیما شدیم ورسیدیم کیش. هواش خیلی عالی بود. رفتیم به هتلی که بابام برامون جا رزرو کرده بود ویه اتاق سه نفره گرفتیم. تا رسیدیم تواتاق خاله میترا لباساشو درآورد وگفت: من و آریا می ریم یه دوش بگیریم تا خستگی راه از تنمون دربیاد. بعدشم زد زیر خنده. خوب هر سه می دونستیم منظورش چیه. منو میگی با شنیدن این حرف داغ شدم. انگار تو سونام. خیلی هیجان داشتم. قلبم تندتند میزد که طبق معمول مامان حالمونو گرفت گفت: نه لازم نکرده خرخودتی منم میام که یه وقت شیطونی نکنین. بعد باهم رفتیم حموم. منم که مثل همیشه کیرم داشت پوستشو پاره می کرد. خاله میترا هم همش خودشومی مالید به من که منم شروع کنم ولی این دفعه مامان همش بهم چشم غره می رفت واجازه نمی داد. منم هیچی نمی تونستم بگم وکاری کنم. تا اینکه خاله میترا کیرمنو گرفت وگفت: من دیگه طاقت ندارم. آریا خودتو آماده کن که مامان منو کشید کنار و گفت: نخیرم. هیچم از این خبرا نیست. بیخودی خودتو لوس نکن. خاله میترا گفت: برای چی نکنه؟ اینجام می ترسی آبروریزی بشه؟ اذیت نکن دیگه. توبه ما چیکار داری؟ خودت که قدر یه همچین کیریو نمی دونی بزار خوب ما استفاده کنیم. مامان در جواب خاله میترا چیزی گفت که من کلی شاد شدم. گفت: اتفاقا از این به بعد خواهیم دید. من همش فکر می کردم که منظور مامان چی بوده ولی ته دلم خیلی از این حرف مامان خوشحال بودم. بعد از حموم اومدیم بیرون و رفتیم که یه گشتی اطراف هتل بزنیم. واقعا مردای اونجا طوری به ما نگاه می کردن که انگار خاله ومامانو میخوان همون جا بکنن! این از نگاه شهوتی شون معلوم بود. البته با مانتو تنگ و کوتاهی که خاله میترا پوشیده بود اونم با یه هیکل گوشتی وسکسی یه کم حق داشتن. بازم تیپ مامان بهتر بود ولی اونم خیلی جلب توجه می کرد. خلاصه شب شد و برگشتیم هتل. خاله میترا با مامان خیلی سرد صحبت می کرد. معلوم بود که خیلی از دست مامان ناراحت شده. منم همینطور. اونم بعدازاین همه وعده که به کیرم داده بودم. برای همین از بی حوصلگی زود رفتم که بخوابم. اتاقمون دوتا تخت داشت یه دونفره و یه تک نفره که من روش خوابیدم. وسطای شب بود که شنیدم صدای آخ اوخ میاد. وقتی بلند شدم دیدم بله مامان با خاله میترا دارن با هم حال می کنن. منم که فوری کیرم شق شد وقلبم با شدت می زد خیلی هیجان زده بودم. آخه تاحالا مامانو تواین حالت ندیده بودم. خیلی سکسی وخوشکلتر شده بود. مامان پاهاشو باز کرده بود وخاله داشت کسشو می خورد. مامانم سینه هاشوچنگ می زد و می کرد تو دهنش و نوکشو گاز می گرفت. بعد خاله میترا انگشتشو کرد تو کس مامان. اونم همش می گفت: بیشتر بیشتر... خاله میترا اون یکی انگشتشو کرم زد و کرد تو کون مامان(می دونستم مامان برعکس خاله عاشق سکس از کونه) وبا شدت تکون می داد. دیگه جیغ مامان دراومده بود. همش می گفت: من کیر می خوام کیر کیر... خاله میترا سرشو برگردوند که یه چیز درست و حسابی برای حال کردن پیدا کنه. تا اومد برس رو از جلو آینه برداره منو دید و فهمید که بیدارم ولی چیزی نگفت. یه چشمک بهم زد که یعنی ببین و لذت ببر. بعد برس رو برداشت و چرب کرد و دستشو کرد تو کون مامان. اونم یه جیغ زد و شروع کرد به آخ اخ کردن وهمش می گفت: بیشتر بیشتر. آخه دسته برس هم کوچیک بود هم نازک. ولی معلوم بود بدجوری حشری شده بود. منم از اون بدتر. همش داد میزد من کیر میخوام. کیر... بعد خاله میترا گفت: میخوای آریا رو بیدار کنم که بیاد بکنتت؟ وقتی اینو شنیدم چشمام چهارتا شد! ولی مامان گفت: نه. خاله گفت: مگه امروز نگفتی که ازامروز قدرکیر آریا رو میدونی؟ مامان گفت: خوب آره. گفتم ولی نمیشه که. اون پسرمه. من تاجایی که تونستم سعی کردم باهاش راحت باشم ولی سکس نمی شه. یه احساسی دارم که نمی تونم این کارو بکنم. خاله گفت: بالاخره دوست داری بکنتت یا نه؟ مامان گفت: خوب آره. خیلی دوست دارم ولی ... خاله گفت: دیگه ولی نداره. مامان گفت: یعنی چی؟ چیکار میخوای بکنی؟ خاله با خنده گفت: هیچی ، آریا خودش بیداره. کارا رو می کنه. مامان مثل اینکه برق گرفته باشدش از جاش پرید و منو دید که بیدارم. من لال شده بودم. مامان یه نگاه به خاله میترا کرد و گفت تلافیشو سرت در میارم میترا. نمی تونست منو نگاه کنه. از حرفایی که دربارم زده بود خجالت می کشید. بعد خاله میترا اومد منو بلند کرد و کشید روتختشون. من نمی دونستم باید چیکارکنم. هرکاری که خاله میترا می گفت می کردم. مامانم هیچی نمی گفت. خاله منو خوابوند رو مامان. تا چشممون به هم خورد خندمون گرفت. آخه دیگه معلوم شده بود که هردومون یه چیز میخواستیم ولی ازهم مخفی می کردیم. بعد شروع کردیم به لب گرفتن. منم همش خودمو می مالیدم به مامانم و کیرمو ازجلومی کردم لای پاش. خاله میتراهم تخمامو می مالید. بعد ازچند دقیقه خاله منوخوابوند و کیرمو تا جایی که می شد کرد تودهنش و می مکید. هربار که این کارو می کرد انگار یه چیزی تو دلم خالی می شد. خیلی ازاین کارخوشم میومد. خاله میترا به مامان گفت: بیا دیگه. مگه تو نبودی الان همش می گفتی کیرمیخوام کیرمیخوام؟ بیا دیگه اینم کیر.عجب کیریم هست. مامانم بلند شد. کیرموگرفت دستش و شروع کرد به خوردن. ازخاله بهترمی خورد. بیشترحال می داد. خوب هرچی باشه باسابقه تربود. بعد مامان به پشت خوابید و به من گفت: بیا مامانی ببینم. منم زود رفتم روش. خاله میترا داشت خودشو می مالید. مامان کیرمو گرفت ومی مالید به کسش که دیگه من طاقت نیاوردم و کیرمو تاجایی که می شد کردم تو و شروع کردم به تلمبه زدن. عجب کسی داشت مامانم ( کوفتت بشه بابا). مامان دستاشوگذاشته بود رو باسنم و منوفشار می داد رو کسش وهمش ناله می کرد. خیلی نرم و لیزبود. با یه فشارکوچیک تا ته می رفت تو.مامان می گفت: بکن. بکن. منم می کردم وسینه هاشو می لیسیدم. از گاز گرفتن لباش معلوم بود که داره خیلی حال می کنه. بعد حس کردم که داره آبم میاد. به مامان گفتم که داره آبم میاد. چیکارش کنم؟ گفت: صبرکن هنوز کارت دارم. منو بلند کرد و گفت: برو دستشویی وکیرتو با آب سرد بشور بیا تا بریم سر اصل کاری!(چون آبم دیرتر بیاد) منم رفتم. وقتی برگشتم دیدم مامان به حالت سجده خوابیده و خاله داره دوانگشتی کون مامانو گشاد می کنه برای یه چیز بزرگتر. وقتی اومدم روتخت خاله یه کم کیرمو خورد تا دوباره سرحال بشه. مامان همش می گفت: زودباش. زودباش دیگه. بعد خاله کیرمو چرب کرد و فرستاد پشت مامان. منم می دونستم که باید چیکارکنم. وقتی کون مامانو دیدم که منتظره تا من بکنمش داشتم دیوونه می شدم. آخه باسن خیلی بزرگ و گوشتی ای داره. وقتیم که قمبل کرده بود خیلی بزرگتر به نظرمیومد. واقعا خیلی سکسی وتحریک کنندس. کیرمو خیلی آروم گذاشتم دم کونش و با یه فشار کوچیک سر کیرم رفت توش. معلوم بود بابا مامانو زیاد از کون کرده و به سکس ازکون عادت داره. بعد با کمی مکث کل کیرمو کردم تو مامان. یه آه از ته دل کشید و سرش رو گذاشت روی بالش. منم کیرمو می کشیدم بیرون و تا جایی که می شد می کردم تو. تا اون موقع سکس از کون رو تجربه نکرده بودم ولی به نظر من ازکس بهتر بود. هم تنگ تر وهم گرمتربود. مامان دیگه آخ اخ نمی کرد. داد می زد: بیشتر. تندتر. تا ته بکن تو. و منو حشری تر می کرد. خاله میترا دیگه صداش دراومد که: یه کم یواشتر. مثل اینکه یادت رفته اینجا هتله. الانه که همه از سر و صدای شما بریزن اینجا. ولی مامان اصلا حالیش نبود. انقدرجیغ و داد کرد تا چند تا تکون شدید خورد و کمرش شل شد. منم دیگه داشت آبم میومد گفتم: مامان داره آبم میاد چیکارکنم؟ مامان گفت: هر کاری دوست داری بکن. منم کیرمو از کون مامان درآوردم و گذاشتم لای سینه هاش. اینکارهمیشه آرزوم بود. فقط تو فیلما دیده بودم. البته قبلشم می تونستم با سینه های مامان ور برم ولی هیچ وقت اجازه نداشتم لای سینه هاش آبمو بیارم. بعد چند بارجلو عقب کردم. مامانم سینه هاشو به هم فشار می داد تا مسیر رفت و برگشت کیرم تنگ بشه که یک دفعه آبم با فشارپاشید تو صورت مامانم. بعد منم بی حال افتادم روش. همش منومی بوسید ومی گفت: دستت درد نکنه پسرم. خیلی وقت بود اینجوری حال نکرده بودم. ولی خالم شروع کرد به غر زدن که: پس من چی؟ منم کیر میخام. من حاضر بودم اونم بکنم. ولی مامان نذاشت و گفت: برای امشب کافیه. پسرم ضعیف میشه! حالا وقت زیاده. بعد خودش شروع کرد به وررفتن با خاله تا اونم ارضا بشه. منم نگاه می کردم. دیگه نزدیکای صبح بود که هر سه کنارهم دراز کشیدیم. مامان به پهلوخوابیده بود و سینه های بزرگ و قشنگش افتاده بودن روی هم و بوی آب کیر منومی داد. منم طبق عادت سرم رو فشار دادم لای سینه هاش و می بوسیدمشون. مامانم می گفت: جون... قربون پسرم برم که دیگه برا خودش مردی شده ولی هنوزازمامانش شیر میخواد. بعد خودش سینه هاشو فشار داد تو دهنم. فردا صبح قبل ازاینکه مامان از خواب بیدار بشه خاله میترا منو از خواب بیدارکرد و باهم رفتیم حموم و یه حال درست وحسابی با هم کردیم. وقتی اومدیم بیرون مامان بیدار شده بود ولی دیگه چیزی نمی تونست بگه. حالا دیگه هروقت که می خواستم می تونستم ازمامانم لذت ببرم. اونم همیشه آمادس و ازمن حشری تر. توی همون چند روزی که تو کیش بودیم یه اتفاقات جالب دیگه هم افتاد که اگه شد بعدا براتون میگم. خوش باشید
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
زن


 
منبع شهوانی
احمدآقا شوهر ماما

15سال داشتم بابا ومامنم ازهم جدا شدن مامان خوش فرمی داشتم خیلی جون ترازسنش نشون می داد خیلی هم زود خاستگار پیداکرد ولی چون من باهاش زندگی میکردم احمد اقا یه پسر بزرگتر ازمن داشت که اواخر خدمت سربازیش قبول نمیکرد احمد اسم خواستگار مادرمه پس ازچند ماه بروبیا مامانم قبول کرد ولی شرط گذاشت که پسرش نباید با ما زندگی کنه اونم بعداز یه مدت کوتاه بعدازخدمت دامادش کرد ازدستش راحت شد شد بابای من روزای اول از احمد اقا خجات میکشیدم جلوش با حجاب بودم ولی کمکم راحت تر شدم اونم منظوری روی من نداشت دوسال گذشت که مامانم در اثر تصادف درحال رد شدن از خیابون در گذشت احمد اقا مامانم روخیلی دوست داشت براش خیلی سخت بود شبها تو اتاق خوابشون نمیخوابد رو اورده بود به مشروب وسایل خونه رومیشکست منمیه روز به خالم جریانو گفتم اونم گفت درست نیست تو دیگه اونجا زندگی کنی قرار شد با بابام تماس بگیره که بیاد منو ببره ولی دوباره که تماس گرفت بابام چون با یه زن دیگه ازدواج کرده بود زنشم به هیچ عنوان حاضر به قبول من نشده بود فهمیدم جای بجز خونه احمد اقا ندارم

دوماهی گذشت احمد اقا اروم شده بود با من هم مهربونی میکرد هیچ کم بودی هم برام نمیذاشت منم بعداز مدرس غذادرست میکرد وکارهای خونه رو مثل مادرم انجام میدادم بعضی شبا احمد اقادیر میومد خونه ومست هم بود مینشست روی مبل تاصبح تلویزیون میدید منم دورش نمرفتم میرفتم اتاقم میخوابیدم پنج ماهی گذشت نیمه شب از خواب بیدار شدم برم دست شوی از اتاقم اومدم بیرون دیدم تلوزیون روشنه ولی کسی نیست رفتم ترف اتاق احمد اقا یه صدای شنیدم رفتم جلوتر گوشم گذاشتم روی در خشکم زد صدای اخ اوخ احمد اقا در حال کردن یه زن بو د خیلی ناراحت شدم نمیدونستم چکار باید بکنم یه گوشه قایم شدم تا بیان بیرون میخواستم ببینم زنه کیه یک ساعتی طول کشید اومدن دوتای توی راهرو زنه نه خوشکل بود نه خوش هیکل یه جنده پولی بود که کل کیسه احمد اقا رو خالی کردو رفت تازه راضی هم نبود اون شب گذشت 18 ساله شدم احمد اقا چند شبی در ماه این برنامه رو داشت تا این که یشب متوجه شدم دوباره دار با یکی قرار اخرشب میذاره پیش خودم گفتم امشب بهش ضد حال میزنم نشستم کنارش تلوزیون نگاه کردم بد جوری مست بود گفت دیر وقته نمیخوای بخوابی گفتم فردا که جمعه است هسابی میخوابم کلافه شده بود تلفونشم تند تند زنگ میخورد پچ پچ میکرد بعدشم خاموشش کرد فهمیدم ضد حالو خورده رفت توی اتاقش منم شروع کردم شبک عوض کردن با ماهواره ساعت دو شب فکر میکردم خوابیده رفتم روی شبکه های سکسی داشتم دید میزدم دستم رفت روی سینم میمالوندم نفهمیدم کی اومده پشت سرم حسابی بادیدن فیلم من شوتی شدبود

اومد کنارم نشست اومدم بلند شم دستمو گرف کشید طرف خودش نمی دونستم چی بگم یا چکار کنم بدون مقدمه شرو کرد گردنمو خوردن چند بار اومدم خودمو بکشم کنار نتونستم محکم منوگرفته بود تو بغلش ترسیده بودم گریه شدم اخه تا اون موقه سکس نداشتم اونم گوشش به این حرفا بدهکار نبو به زور لباسامو در اورد شرو کرد سینه هامومکیدن هیکل گندشو انداخته بود روم لباساشو دراورد چشمم به کیرش که افتاد دیگه فهمیدم چه گوهی خوردم یه مرد درشت هیکل مست شهوتی کیر گنده راست کرده بود راه فراری نبود شر تم رو در اورد شرو کرد کسم رو لیس زدن یه جورم شد چشمامو بستم مقاومتی نکردم دیگه گریه نمیکردم کیرشو گذاشت روی لبام گفت بخور وقتی دید نمیخورم فکم روبادست گرفت دهنممو باز کرد به زور کیر گندشو کرد تو دهنم پرشده بود به سختی نفس میکشیدم شرو کرد به جلو عقب کردن خودش دیگه داشتم میمردم کیرشو
از دهنم کشید گذاشت لای پام شرو کرد مالوندن روی کسم کسم با اینکه ترسیده بودم خیس شده بود داشتم پیش خودم فکر میکردم که همین جوری ابش میاد ولم میکنه که بلدم کرد منو مثل یه بچه گرفت تو بغلش برد تو اتاق خوابش گذاشت روی تختی که کلی مادرم رو روش کرده بود تازه فهمیدم اولشه سینهای کوچیکم رو شرو کرد به خوردن با دستشم روی کسم میکشید حسابی داشت حال میکرد یه دختر 18 ساله خوشکل که تا اون موقه کیر ندیده بود زیر حیکلش داشت دستو پا میزد بعد چند دقیقه خوردن لیسدن من از سر تاپا از تخت رفت پایین منو کشید لبه تخت چرخوند به پشت کونم داد بالا یه کم کرم مالید رو کیر گندش گذاشت لای پام شروع کرد جلو عقب کردن خودش انگشت کرم زد روی سوراخ کونم شرو به مالودن کرد یک دفعه انگشتش تا اخر کرد تو کونم بد جوری دردم اومد ناله میکردم که درش اورد راحت شدم که احساس کردم کیرش در کونمه تااومدم کاری بکنم با دستای گندش دو طرف کمرم رو گرفت کیر گندشو با زور فشار داد تو کون تنگ من دیگه ازته سرم جیغ کشیدم گریه میکردم ولی دست بردار نبود انچنان تلمبه میزد انگار
نه انگار کونم پاره شده داره خون میاد دیگه بیحال شده بودم نمیدونم چقدر زمان گذشت که باتمام وجود کیرشو کرد تو کونم فهمیدم ابش اومده توی کونم داغ شد خودشو انداخت روم نمیدونستم چکار باید بکنم روی تخت خو ن مالی شده بود ترسیده بودم از درد داشتم میمردم به زور خودمو از زیر تنش کشیدم بیرون روز بعد احمد اقا فهمید چه کار کرده اومد بغلم کرد کلی بوسید که ببخشمش بعد
اون جریان ا
رفتم با خالم زنگی کردم دوسال بعدش هم ازدواج کردم تلخ ترین سکس زندگی رو تجربه کردم

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
منبع شهوانی
سکس من و عمه شهلا

سلام دوستان . میخوام اولین ماجرای سکسیمو از چندین ماجراهای سکسی مختلف دیگم اینجا براتون بنویسم و دوست دارم با نظراتتون منو تو ادامه این کار یاری کنید

من 25 سالمه و کارم طراحیه . طوری که تو خونم همش .. یه عمه دارم 38 ساله که دو بار شوهر کرده هر 2 بارم طلاق گرفته و الان نزدیکه 3-4 ساله که تنها با بچشه .
خونشون 4 تا کوچه پایین تر از ما ... یه شب جمعه با خانواده رفتیم خونشون شام ، خیلی خوش گذشت ولی جدیدن عمه شهلام خیلی با من آمار بازی میکرد .. اخلاقش کلا مثله یه عمه و برادرزاده نبود .. اون شب گفت که کامپیوترم آنتی ویروسش مشکل داره و برام درست کن . چون خیلی خوش گذشت یادم رفت دیگه سَرِ کامپیوترش برم و شب تموم شد و رفتیم خونه .. ساعت 1 شب بود رفتم تو نت تا فیس بوکمـو چک کنم دیدم روشنه و تا من دیدمش زوود گفت : جیگر آنتی ویروسمو که درست نکردی
من : آخ عــمـــه ببخشید انقدر خوش گذشت امشب که یادم رفت کلا
عمه : عیبی نداره یه روز جریمته بیای اینجا درستش کنی
من : چشم حتما نوکرتم هستم
یه خورده لاس بازی کردیمو رفتم خوابیدم .. که خواب دیدم دارم با عمه شهلا انگولک بازی میکنم تا داشتم کیرمو میکردم تو کسه نازش یهو از خواب پردیم ....

2 روز بعد بهم زنگ زد گفت کار داری !؟
گفتم نه ... گفت بیا اینجا این آنتی ویروسمو آپدیت کن . اصابمو بهم ریخته
گفتم باشه . به مامانم گفتم من میرم خونه عمه کامپیوترشو ردیف کنم زوود بیام.
رفتم دمه خونشون زنگ زدم بدونه اینکه بگه بله درو زد .. یجوری شده بودم . اون خوابه 2 شب پیشش همش تو ذهنم بود .. رفتم بالا دیدم در بازه . کفشمو درآوردم رفتم تو . صدا زدم عمــه نگـــــــار .. جواب نداد . دوباره صدا زدم .. صدای شستن دست تو دستشویی میومد . که بعدش گفت جانم عزیزم بیا تو . درو بستم رفتم تـو قسمت حاله خونه .
تا از دستشویی اومد بیرون رفت در خونرو قفل کرد . تعجب کردم که چرا این کارو کرد ، ولی هیچی نگفتم خودمو زدم به اون راه ....
گفتم عمه حالا منو جریمه میکنی ؟؟؟
گفت آره ... تورو باید جریمه کردن تا وقتی عمت میگه این کارو بکنی بگی چشم عمه جــون
منم زوود گفتم چشم عمــه جــووون ..
که اونم برگشت گفت جــــوون
میخواستم بگم بادمجون که دیدم یخورده زیاده رویه .. رفتم سره کامپیوترش .. گفتم بهت یاد میدم چطوری آپدیت کنی که همیشه خودت این کارو بکنی ..
گفت یعنی تو نمیخوای بکنی !؟
گفتم چرا من میکنم .. ولی خودتم باید یاد بگیری از دفعه بعد خودت بکنی .
گفت من که نمیتونم بکنم ..
(میدونستم داره کرم میریزه با حرف زدنش .. منم ادامه میدادم)
گفتم حالا من میکنم فعلا تا بعد
گفت پس شروع کن ... (واااای گوشام داشت از شدت این حرفا داغ میکرد)
نشستم رو صندلی اونم رو تخت پشتم نشسته بود . من انجام میدادم . اونم نگاه میکرد
که وسط کار پاشد رفت بیرون که مثلا چیزی بیاره .. از تو آشپزخونه صدا زد که چی میخوری منم یواش گفتم خودتو .. گفت هـــآآآآآ گفتم هیچی عمه من اومدم زود ردیف کنم اینو بعد برم
گفت مگه میزارم بری .. (فضا جوری شده بود که احساس میکردم تنش میخواره واسه یه سکس توپل .. ولی نمیتونه بیاد جولو که اینطور نبود)
اومد تو اتاق گفت مشروب میخوری !؟
گفتم مشروب ؟؟ مگه مشروب داری عمه !؟
گفت آره واسه مهمونای خاص
گفتم اووه لالا .. بیار بخوریم .....
گفت یه شرطی داره فقط !!!!
گفتم چه شرطی ؟؟
گفت : منم باهاش بخوری ..........!!!
(فک کنم اینجارو گوشام اشتباهی شنید !!!! ولی واقعا اینو گفت)
منم فقط گفتم چشم .
رفت با دوتا گیلاس خوری اومد ... تا اومدم شروع کنم گفت شرط یادت رفت ...!؟
گفتم نه ... ولی نمیدونم چطوری باید بخورم . .
گفت با نافم ...
گفتم جـــــان ؟!؟ نــــاف .. مثل این فیلما !؟
گفت آره دقیقا مثل اونا ... بعد خوابید رو تخت تاپشـو زد تا زیره سینش بالا ... شکمه صافو سفیدش معلوم شد . جــــــــوووون باورم نمی شد .. واقعا تو اون جـو نبودم .. انگار یجای دیگه ...
گفت پس چرا واستادی بریز تو نافم مشروبو دیگه . میخوام خنک بشم ..
گفتم باشه .. میریزم ..... یخوردشو ریختم یهو گفت وااااااااااااییی ... جــــوووون .. چه حالی داد حالا بخورش تا نریخته منم زود کشیدم بالا ... گفت عجله نکن .. یواش بخور .. دوباره ریختم این دفعه با زبونم دوره نافشو یه دایره کشیدم بعد لیسش زدم .... عمه شهلام چشاشو بسته بود داشت ناله های شهوتی ریزیی میکرد .. منم داشتم تحریک میشدم از بس صداش نـاز بود ..
هی به سینه هاش نگاه میکردم .. وااااای سینه های نسبتا بزرگی داره .. همینطوری به کارم ادامه میدادم که خودم دیگه داشتم دیوونه تر میشدم ... دستمو گرفت گذاشت رو سینه هاش ........ واااااااااااااای نمیدونی چه سینه ی گردو نرمی داشت .. راحت تو دستم قالب شد .... منم تا تونستم با دستم فشارش میدادم ... اونم کم نمیاوردو با ناله های شهوتیش داشت منو دیونه تر میکرد . واااای خیلی ضربانه قلبم شدت گرفت . .. دیگه داشتم قلبمو کامل حس میکردم که میپره بیرون ..
منم که داشتم رو شکمشو لیس میزدم کم کم اومدم سمته سینه هاش .. خیلی خــــوب بود .. تا اومدم بالاتر خودش تاپو کشید بالا .. اون توپای گردو نرمش از لایه سوتینش زده بود بیروون .. واااااایییی . خوردنیو سفید ..... داغه داغ بـــود ... زود آوردمشون بیرون شروع کردم به لیسیدنش ... جوری میخوردم که انگار گشنم بوود . میخواستم تمومش کنم .. نوکه سینشو با دندونام یواش میکشیدم ....
عمه نگـــار : وااااااااای نکن این کارووو بدنم مور مور شد .. جیغ میزنمااااا
منم که این حرفا داشت روانیم میکرد .. بیشتر ادامه میدادم ..
یهو بلند شد گفت من کــییـــــــــر میخوااااام. خودش با زووور کمربندمو باز کرد شلوارمو کشید پایین .. از رو شورت شروع کرد به لیسیدن کیرم .... کیــــرم از شدت این همه حوس داشت میترکید ... منتظر دهنه نـــازه عمــه نگـــار بوود .
داشت دیووونم میکرد . کیرمو از تو شرتم در نیاورد ... هی از رو با لباش لمسش میکرد .. جـــووووووون ... با دندوناش از بغل مثل بلال گاز گاز میکرد .....
منو خوابوند رو تخت ... خودشم اومد روم . پاش یه دامن بـــود .. عاشق دامنم ..دامنشو داد بالا .. شورت پــاش نبود .. نشست رو شرتم ... کیرم داشت خفه میشد اونجا ، اونم دامنشو پهن کرده بود دورَم .... واااای داشتم تو چشاش نگاه میکردم .. میگفتم وااااای این عممه . دارم میکنم ..... واااااااای یعنی بیدارم !؟!؟؟!
هی کوسه گرمشو میمالید رو شرتم دیگه شرتم هم از ترشح کیرم و هم ترشح کوسه اون خیس شده بوود ....
گفت این کیرت داره دیوونم میکنه .... میخـــوامش ...
گفتم ماله توعه ... هر کاری میخوای باهاش بکــــــــُــــن عمه نگــــــــــــار ...
گفت من 4 ساله کیر نداشتم واسه خودم .... میخوااااامش . میخوام این کیـــر منو جـــر بدهِ ...
کیرمو بدونه مکس درآورد نوکشو کرد تو دهنش . مثل سنجاب که فندوق میخوره ... اونم کیرمو دو دستی گرفته بود داشت نوکشو میخورد .. با اون دستشم داشت تخمامو میمالوند ..... واااااای داشتم بیهوش میشدم ....
لامصب کــُـس میخــوااااام .. بکن تــووووووووش دیگــــه ...
کیرم دیگه جایی واسه شق کردن نداشت ... داشت منفجر می شد که بالاخره تصمیمشونو گرفتن عمه خانم و کـــُــسو دادن به مــن ... انقدر کسش خیس شده بود تا کیرمو گذاشت دَرِش مثل مــاهی سُرخورد رفت تــوش ..... وااااای . تا تـــــــه رفت ... داشت آتیش میگرفت کیرم از بس داغ بود کوسش ....

10 -11 بار بالا پایین کرد ... اون سینه های جیگــرش بالا پایین می افتــــاد
پاشد ... گفتم عمه .. من عاشقه کونم ...

بهم کــووون میدی ؟؟؟
اونم که انگار از خدا خواسته بوووود گفت به تو ندم به کیی بدم عشقم ....
وااااااااااای ... منم تا تونستم کونشو مالوندم .... اونم برام انقدر ناله میکرد که دیگه به نفس نفس افتاده بوود ...
میگفت بکن .. منو بکــــــــــن دیگــه . من کیــر میخوآآآآآم . کیره تورو میخوااام . جرم بده ... منو بـگــاآآآآآ
وااای کونش انقدر شُل بوود که تا یه دست میزدی روش مثل ژله میلرزید ... ... واآآآی .

تا سره کیرمو گذاشتم نوکه کونش .. یه جیغ ریز زد گفت نـــــــه .... نکـــــــن . درد داره .....
روغن بزن .... یه روغن داشت رو میز که نفهمیدم چی بوود . برداشتم مالیدم رو کــُــله باسنو نوکه کونش ...... با 2 تا از انگشتام میکردم تو کونش .........
دیگه گشاد شده بود .. آماده ی گاییدن ... جـــــوووووووووووون ... سر کیرمو هول دادم توش .. تا کلاه کیرم رفت توووش .. نفسشو حبس کرده بوووود .. دیر به دیر نفس عمیق میکشید ... انگار خیلی درد داشت .....
تا ته کم کم رفت تووش . تا 30-40 ثانیه ایی اصلا تلمبه نزدمو تووووش نگه داشتم تا کیرم جا باز کنه ...
بعد شروع کردم .... آرووم آرووووم . تلمبه میزدم .... واااااااای . چه میلرزید کووونش ... انگار داری میکنی تو ژله ... جووووووووووووون . داغو نرم .... همینطوری که میزدم ... کم کم آبم داشت میومد ..
گفتم عمه آبم .. گفت بریز تووووش ... آبش بده کونمــــوو .... من آب میخوااااااااااام....
همینطوری انقدر تحریکم کرد که آبم با فشار ریخت تــووووش .... وااای .. احساس کردم قلبمم با آب کیرم زده بیرون از بس ضربانم شدید شده بوود ...
گفت واااای .... آبتو ریختی تووووش .... وقتی داشت میریخت من نوکه کیرتو که نبضش میزد احساس کردم ..... عاشقه این احساس تو کونمو کوسم هستم ...

وااااااااای بچه ها ... واقعا باورم نمیشد که عممو اینطوری کردم ....
خوابم تعبیر شده بوود .
و چندبار تا الان با هم سکس داشتیم .. و جدیدا خیلی بیشتر بهم حال میده .... چون این اولین بار بود براتون نوشتم .. و بقیش چون تکراری میشه .. نمیگم ....

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
صفحه  صفحه 27 از 150:  « پیشین  1  ...  26  27  28  ...  149  150  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA