ارسالها: 2517
#271
Posted: 14 Aug 2012 04:43
منبع شهوانی
سکس من و دختر خواهرم
سلام من 32 سالمه و این ماجرا برمیگرده به زمانی که مریم دختر خواهرم 17سالش بود .اون موقع ما با هم خیلی شوخی میکردیم و گاهی اوقات با اون یکی خواهرش که 16 سالش بود و داداشش 14 ساله بود سه تایی با هم کشتی میگرفتیم .منم به این بهونه به دختر خواهرام خودمو میمالوندم.اونا هم خوششون میومد .دادششونم با ولع این صحنه ها رو نیگاه میکرد و خوشش میومد .یه بار که میخواستیم بازیمون تموم بشه خواهرشو که خیلی هم خوشگل و تپل بود ،دراز کشیدم و رو خودم کشیدمش طوری که روناش رو رونام و پستوناشم به سینه هام چسبیده بودن منم محکم بغلش کرده بودم و اونم که از حال رفته بود(فک کنم حشری شده بود) بی حرکت تو بغلم روم دراز کشیده بود و داداشش با مریم خواهرش داشتند نیگاه میکردن.منم حسابی مثل اینکه خواهرش زنم باشه هی تو بغلم میمالوندمش تا آبم اومد و شل شدم .تو اون لحظه از تو چشای داداشش که خوشگلم بود و مریم میفهمیدم که دوست دارن اونا رو هم بکنم.
بعد از اون ماجرا داداشش میومد میگفت دایی بیا منو ابم کن و منم میگفتم چجوری،میگفت میام تو بغلت میشینم تو هم منو فشار بده .خلاصه اینکه کارم شده بود همیشه کردن پسر خواهرم .دیگه شلوارشو در میووردم میخوابیدم رو کون خوشگلش و میکردمش و ابمم لای کون خوشگلش میریختم.یه بار رضا داداشش گفت دایی میخوام آبتو ببینم جلوم دربیاری منم کیرمو درووردم گفتم خودت درش بیار برام. اونم اونقد برام مالید تا آبم زد بیرون خیلی خوشش اومده بود.
مریم هم که با هم خیلی راحت بودیم شبا که میرفتم خونشون و همونجا میخوابیدم میومد پیش خودم میخوابید(هممون با خواهرم و شوهر خواهرم یه جا میخوابیدم)بعضی وقتا که باباش شیفت شب بود حسابی با مریم ور میرفتم .قبل از خواب مامانش میگفت مریم بیا این ور بخواب داییت رو اذیت نکن. اونم گوش نمیکرد میومد جاشو مینداخت جفت خودم. آخر شب که همه میخوابیدن من دستمو میبردم زیر بدنش (رو شیکم میخوابید مریم)اونم خودشو میداد بالا منم دستمو میبردم تو پستونای دختر خواهرم و میمالوندم براش .پستوناشو خیلی میخوام عاشق پستونای دختر خواهرمم
.همیشه کار من شده بود با پستونای مریم حال کردن موقع خواب.
بعد ها که مریم قبول شد دانشگاه رفته بود یه شهر دیگه خوابگاه داشت منم همون شهر بودم .یه شب بش زنگ زدم گفتم میام دنبالت اونم قبول کرد .منم تنها بودم وقتی تو راه که داشتیم میومدیم نیگاش میکردم همش استرس همرا با شهوت داشت میدونست که چه شبی رو میخواد داشته باشه.در خوابگاشونم که بودم دوستاش هی میگفتن مریم خوش به حالت خوش به حالت . مثل اینکه اونا هم از سکس با داییشون خوششون میومد.وقتی رسیدیم خونه زود مریم گفت خوابم میاد منم گفتم تو برو بخواب منم بعدا میخوابم .چند دقیقه ای به بهونه اینکه بخوابه دیر رفتم پیشش .وقتی رفتم کنارش دیدم خودشو زده به خواب. معلوم بود بیدار بوده.منم ارووم دکمه های پیرهنشو باز کردم .اووووف پستونای خوشگل دختر خواهرم جلوم بودن شروع کردم به خوردن اونم هی نفس نفس میزد .خلاصه بگم رفتم شلوارشو کامل دراووردم شورت سفید گلی پاش بود . رو شیکم خوابوندمش شورتشو دراووردم کیرمو گذاشتم لای باسناش و خوابیدم رو باسنای مریم خوشگلم . مثل اینکه زنم شده باشه زیر من هیچ مقاومتی نمیکرد .خیل کونش نرم بود .اینقد مالوندم به کونش تا آبم با فشار خالی شد لای باسنای دختر خواهرم مریم . تا صبح من سه بار آبمو لای کون مریم ریختم . صبح منم بلند شدم رفتم سر کار بعد که بهش زنگ زدم انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده باشه هی دوباره قربون صدقم میرفت.الان ازدواج کرده و دوست دارم یه بار مریمو از کس بکنمش .خواهرشم همینطور.
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#276
Posted: 20 Aug 2012 05:55
منبع شهوانی
حسن کنار مادرزن خوابی
سلام
من مردی هستم 28ساله معمولی ولی مادرزنی دارم دوست داشتنی وجگر ازخصوصیات بدنی بگم موارد توی چشم مردان باسن xxxLو رون های خوش فرم 48ساله که هرکی میبینه فکر میکنه خواهر زنمه من سه سالی هست ازدواج کردم میرم سرمطلب تقریبا هشت ماه پیش رفته بودیم خونه مادرزن که شب مثل بیشتر وقتها موندیم دائی و خاله خانومم اونجا موندن چون جا کم بودہ(خونه 3اتاق تودرتو) خیلی مهربون خوابیدیم بگم مادرزن من چند ماهی میشد طلاق گرفته بودولی من تااون شب هیچ نظربدی بهش نداشتم وقت خواب من وسط زن ومادرزنم که یک ساعتی خواب بود بودم هرچی بهشون میگفتم اینجا خوب نیست توی کتشون نرفت یک ساعت گذشت ومنم بیدار از ترس آبروم با موبایل داشتم بازی میکردم دیدیم دایی دودفعه ای بلندشد منو نگاه کرد خیالاش راحت شد که خبری ازشیطنت نیست ولی بوی بدن مادرزنه بدجوری حوسیم کرده بود میخواستم یه دستی به کس وکونش بکشم ولی میترسم که بیداربشه نمیدونم چقدری گذشته بود که چرخید واز کون چسبید منم از موقیت استفاده کردم یه پتو انداختم رومون کیرمم که داشت میترکید گذاشتم لای پاش بعد دیدم حال نمیده چون شلوار پارچه ای بودخیلی یواش به قول طغرل کسی شک نکنه دست انداختم ودکمه روبازکردم وازپشت یواش شلوارشو کشیدم تا زیر کونش دیدم مثل اینکه طرف نمیخواد بیدار بشه منم جراتم زیاد شده بود چراق قوه موبایلم روشن کردم ورفتم زیرپتوجاتون خالی منظره ای دیدم که نگووووووو یه کون نه یه سوپر کون توی یه شرت تمام توری سبز مغزپسته ای بسیار چسبون درجا داشت ابم میومد یه نگاه انداختم دیدمم شهر درامن وامان ساعت 3:10 هرکاری کردم شرت پایین نیومد انگارباکون یکی شده بود دباره کیرم از شرتم دراوردم اب دهن جانانه ای زدم لبه شرتشو گرفتم کیرم گذاشتم لای کونش انقدر امق کونشششششششش زیاد بود انگار لاپای دختر 14ساله است کیرم بالا پایین میکردم بادستم پستونش میمالیدم که بعد از پنج شش دقیقه ابم اومدو خالی کردم لای کونش بعد بادستم سوراخ کونش میمالیدم لیز شده بود یواش یواش فروکنم توکنش که دیدم یه تکونی خورد نگو ناکس بیدار بوده به روی نمی اورده من خیلی ترسیدام که فردا به زنم چیزی نگه چرخید اززیر پتو دراومد من خودمو زده بودم به خواب یه نگاهی کردو شلوارش کشید بالا وزیپو بست دوبار همونجا پشت به من خوابید اون شب باتمام لذت وترس از فرداکه چی میشه گذشت
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#277
Posted: 24 Aug 2012 07:38
سکس من وخاله جونم
سلام من رامین ۲۲ساله ازکرج هستم.این داستان حدود یک ماه پیش اتفاق افتاد.
من یه خاله دارم که ۲۵سالشه لیسانس منابع طبیعی.اماخدایش همه چیزیش توپه توپه.حدود ۱سالی بودکه اکثر شبها با یادش جق میزدم.یه روز رفته بودم خونه ی پدربزرگم(خاله مم بااونا زندگی میکنه)که خاله بزرگم اومدوبه مادربزرگم گفت ما چند روزی میزیم شمال.این کلید خونه مون پیش شماباشه و هرزگاهی یه سری بهش بزنید(آخه خونشون دوکوچه پایینتراز خونه شونه).همون شب اول خاله م گفت میای بریم خونه ی مریم(خاله بزرگم)چند تاتحقیق دارم واسم چاپ کنی.منم باکمال میل قبول کردم.کلیدهارو برداشت ورفتیم.گفت تو برو تو گوگل سرچ کن ببین چی میتونی دربیاری منم میرم شام درست کنم.من رفتم ویه شلوارک بایه تی شرت سفید پوشیدم و رفتم پشت کامپیوتر وشروع کردم به کارم.که خاله مو دیدم که یه تاب صورتی بایه شروالکه سفید چسپی پوشیدو اومد کنارم نشست وچند کلمه درمورد تحقیق حرف زد که باورکنید یک کلمه حالی نشدم همش داشتم پاهای سفید وبی موشو نگاه میکردم.انگار خودشم بوبرده بود چون هی پاهاشو تکون میداد.وگفت صبرکن بریم غذا بخوریم بعد میای درستش میکنی.بعد رفتیم باهم سفره رو پهن کردیم و شروع کردیم به غذا خوردن اما من زیرچشمی هی سینه های سفید وتوپولشو نگاه میکردم.این بار خودشم فهمید چون هی به بهانه ای خم میشد تامن بهتر سینه شو ببینم.بعد غذا رفتم تو اتاق خواب و خودمو انداختم روتخت و چشمامو بستمو شروع کردم به جلق زدن به فکر سینه های خاله م.که یهو دیدم که در اتاق باز شد.وای خاله بود.اول قلبم افتاد بعد دیدم که خاله جونمم داره میخنده وگفت میخوای منم بیام؟وای داشتم خواب میدیدم گفتم اره خاله جون.وفورن رفتم بغلش کردم و انداختمش رو تخت.اول داشتم مثل قطحی زدها لباشو می خوردم و دستامو میمالیدم به سینه هاش.اون زیرمن شل شده بود وفقط با نفسش یه آه آه کوچک میکرد و یوهو دستشو برد به طرف کیرم که مثل تیربرق سفت شده بود و با دستاش کیرمو میمالید.منم که داشتم دیونه میشدم با سرعت طابشو درآوردم و سینه هاشو مثل بچه میمکیدم که هی میگفت رامین یواش رامین یواش.بعد تموم لباسهای خودمو در آوردم وکیرمو گذاشتم بین سینه هاش وای داشتم دیونه میشدم.که شروالکه اونم در آوردم و شروع کردم به خوردن کسش.ناکس عجب کسی داشت توپول,سفید,بی مو هی داشتم میخوردمش که گفتم منم کیرتو میخورم.من خوابیدم روتخت و اومد رو پاهام وشروع کرد به ساک زدن داشتم میمردم.که گفتم خاله جون بخواب میخوام بکنمت.اول نمیذاشت اما بعد کمی قربونه صدقش که رفتم اجازه داد.اما گفت من تاحالا این کارو نکردم خیلی میترسم.من گفتم درد زیاد نداره فقط خودتو شل کن.بعدمن گفتم خاله جون اولش یه کم درد داره اما بعدش دیگه خیلی حال داره.حالا بخواب که باسنت روش به من شه.بعد یواش داستاشو بردم به طرف بالای تخت وبا روسری خودش دستاشو به تخت بستم گفت چرا؟گفتم خب اولش یکم درد داره و با یه تکه پارچه ی دیگه چشماشو هم بستم.بعد روی میزتوالت یه کرم نیوا آوردم و مالیدمش به اطراف کونش و به کیرخودم.گفت رامین صبرکن نمی خوام.نه.
منم که تموم عمرمنتظر همچین لحظه ای بودم یواش یواش کیرم نزدیک کردم به سوراخ کونش.اونم داشت مقاومت میکرد که باسناشو میداد طرف هم منم چن ضربه زدم به روناش وگفتم شلش کن و اول سرشو کردم تو کنش بعد در آوردم ودوباره فرستادم توش.داشت هی آه آه میکرد ومیگفتم دردم میاد منم این دفعه تا نصفه بردمش تو که یه جیغ بلند کشید منم گفتم آروم خاله جون الان تموم میشه.بعد دوباره درآوردم و این بار تا ته بردم توش یه جیغ خیلی بلندی کشید وگفت در بیار دارم میمرم من شروع کردم به تلمبه زدن.و خاله مم از جیغ زدن داشت شروع میکرد به آه واوه کشیدن من دیگه داشت آبم میمود که گفتم خاله داره آبم میاد اون هم که تو اوج حالش بود گفت بریز توم زود باش آه ه ه ه.
من یه فریاد بلندی کشیدم و احساس کردم یک لیتر آب خالی کردم توکونش.وای احساسی بهم دست داد که نمی تونم به هیچ زبونی بیانش کنم.وهمیطور ولو شدم رو خاله م و دستاشو باز کردم.همون جوری خوابنمون برد.وحدود یک ساعت هموجوری روتخت خوابیدم بعد هردومون رفتیم یه دوش گرفتیم و دوباره رفتیم بغل هم خوابیدم.تا صبح چند بار دیگه هم سکس کردیم.از اون روزهم بازم تاحالا چند باردیگه باهم بودیم اما هیچ کدومش مزه ی اون سکس اول رو نمی داد.
این بود داستان سکس من وخاله خوشکلم.
نوشته: رامین
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#278
Posted: 24 Aug 2012 07:39
سكس از كس با پسرخواهرم
ويسيه منه البته تو زمينه ي سكس! اكه با دادستان من حال كرديد كه تشويقم كنيد كه دوباره بنويسم. اكه حال نكرديد هم لطفأ فحش نديد! اين قضيه مال 5سال بيشه!
از اونجا يي شروع ميكنم كه بعده یه پياده روي تو گرماي تابستون وقتي رسيدم خونه و پشت سرم كلي كير شق شده تو كف گذاشتم ميچسبيد كه برم ي دوش حسابي بكيرم. كسي خونه نبود واااااي چه حالي ميكردم من تنهايي تو خونه. موبايلمو برداشتم و رفتم تو حموم. لخت شدم. ازحق نكذريم هيكلم خوبه(كمر باريك,قدبلند,سينه هاي خوشفرم,كون برجسته), هركي ببينه هوش از سرش ميره,وقتي تو خيابون راه ميرم متوجه ميشم كه پسرا و مردايي كه نگام ميكنن با خودشون ميگن(كاش ميشد بكنيمش!). توآينه داشتم به خودم نكاه ميكردم و لذت ميبردم,باخودمم ور ميرفتم,تو گوشيم گشتم دنبال ي فيلم سكسي توپ تا خودمو ارضا كنم,كسي هم خونه نبود و با خيال راحت ميتونستم آه وناله كنم. فيلمو كه گذاشتم شروع كردم سينه هاي سفتو خوشفرممو ماليدن. بعد رفتم پايين مشغول بازي با جوجولم شدم. آآآآخ كه چه حالي ميداد,بازيكر مرد فيلم عجب كيري داشت. حس ميكردم الانه كه بياد بيافته رو منو حسابي از خجالت كسم(كه حسابي داغ كرده بود) دربياد. داشتم از شهوت ميمردم و بلند ناله ميكردم. آآآآآي! داشتم ناله ميكردم كه يهو يكي زد به در حموم. ساكت شدم فكركردم اشتباه كردم و دوباره شروع كردم به ناله كردم. دوباره صدا تكرار شد. ديگه مطمئن شدم كسي اومده تو خونه. از خجالت ديگه روم نميشد برم ببينم كيه. بالاخره دلو زدم به دريا و رفتم جلوي در, گفتم كيه. ديدم بسرخواهرمه!واي بر من!! ديدم چشاش خماره! كفت خاله داري چكار ميكني صدات تا 7تاخونه اونطرف تر داره مياد! بسرخواهرم 1سال از من بزرگتره(خونشون شهرستان بود ولي تو تهران سرباز بود واسه همين گاهي به ما سرميزد). سرخ شدم حسابي! شهوتم بريد! نميدونستم جي بكم! سرمو انداختم بايين كه ديدم واااااااااي الانه كه كيرش شلوارشو جر بده! سرمو آوردم بالا ديدم خماره خماره. من همونطوري پشت در لخت لخت خشكم زده بود!نميدونستم جكاركنم. اونم با برويي تمام داشت نگاه ميكرد!يهو درو هول داد واومد تو,ي لحظه به تنم خيره شد و محكم جسبيد به لبام و شروع كرد به خوردن لبام. وااااي كه شوكه شده بودم. همونطوري داشت لبامو ميخورد ول نميكرد لبو!داشتم دوباره داغ ميكردم,حتي بهش اعتراضم نكردم!كيرش داشت از رو شلوار ميخورد به كسم و ديوونم ميكرد. آروم دستشو كذاشت روسينم و فشارش داد صداي جيغم با لباش تبديل به ناله شد! هيج وقت فكر اين لحظه رو هم نميكردم!حالا نوبت سينه هام بود! اوففففف. آآآههههههه. آآآآآي. جقدر حرفه اي داشت ميخورد. كسم خيس خيس شد بود. آروم لخت شد و با تنه داغش جسبيد بهم,ديكه طاقت نداشتم. از جشماش ميخوندم جي ميخواد. جلو باش نشستم و كيرشو آروم ماليدم به لبام, ي آآآي كش دار كشيد كه بيشتر تحريك شدم. شروع كردم به ليس زدن كيرش. واي كه جقدر كنده بود! ليس ميزدمو به صورتش نكاه ميكردم,داشت لذت ميبرد. سر كيرشو كردم تو دهنمو شروع كردم به ميك زدن. آآآى. داشت داد ميزد و لذت ميبرد!همينطور كه داشتم آروم آروم ميك ميزدم ديدم سرم محكم فشار داد رو كيرشو داره محكم و مثل ديوونه ها تلنبه ميزنه, داشت آبش ميومد, واي چه لذتي داشتم ميبردم وقتي داشت داد ميزد. كيرشو كه كشي بيرون آبش باشيد به صورتم. ااافففف. اما من ارضا نشده بودم,شروع كرد به خوردن كسم(الانم كه ياد خوردنش ميافتم كسم آب انداخته),جوجولمو زبون ميزد,با زبونش با سوراخ كسم بازي ميكرد,آآآآآي. جنددقيقه كه خورد ديدم كيرش دوباره بلند شد!عجب جوني داشت وامونده! حسابي كه كسمو خورد كه بزارمش تو كست? با جيغ كفتم نه من برده بكارت دارم! داشت التماس ميكرد و ميكفت فقط درش ميزارم! منم كه حشرم زده بود بالا و اصلأ تو حال خودم نبودم! نميدونم جي شد قبول كردم. آروم سر كيرشو به درز كسم ميماليد ديكه داشتم ميمردم! آروم سرشو ي كوجولو فشار ميداد تو و زود ميكشيد بيرون. واااااي كه چه لذتي داشت. حالا تند تند انجامش ميداد. سركيرشو ميكرد تو كسمو درمياورد. داشتم ميتركيدم! اونم كه ديوووونه ي ديووونه شده بود. نميتونست خودشو نكه داره. كامل خوابيد روم,لبشو كذاشت رو لبام و شروع كرد لبامو خوردن. ديكه طاقت نداشتم. بهش كفتم بكنم! حرف از دهنم درنيومده بود كه ديدم فشار داد تو. نفسم بند اومد زيرش. (اما خوني نيومد)آروم كشيد بيرون دوباره كرد تو ايندفعه با شدت بيشتر!داشت قربون صدقم ميرفت(كست چه داغه. چه كس تنكي. دارم ميكنمت خاله جونم) هرجي بيشتر تلنبه ميزد بيشتر حال ميكردم. سينه هامو جنك ميزد! يهو ي جيغ زدمو ارضا شدم زيرش. اونم داشت داد ميزد و محكم تلنبه ميزد! آآآخ! تندتر داشت تلنبه ميزد فهميدم داره ارضا ميشه. كشيد بيرون و باشيد رو سينه هام! خيلي حال كردم اون روز. وقتي رفتم بيش متخصص زنان و كفت كه برده من ارتجاعيه(حلقوي) خيالم راحت شد. بكس اميدوارم حال كرده باشيد و خسته نشده باشيد. ميبوسمتون! رها
نوشته: raha25
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 61
#279
Posted: 27 Aug 2012 14:15
سکس با دختر خوانده ام
منبع:شهوانی
من مهران هستم۳۵ ساله ساکن تهران۱۰ ساله ازدواج کردم و اسم خانمم الهام است.اون از من ۵ سال بزرگتره و الان صاحب ۲ تا بچه هستیم پسر مشترکمون و دختر الهام.
موقع ازدواج الهام با من ۳۰ سالش بود و بسیار زیبا جذاب و همچی تموم بود.البته الان هم فوقالعاده است و از هر زنی که سراغ دارین تاپ تره.شبیه مونیکا بلوچی و بهمون اندازه سکسی.من هم نمیخوام تعریف کنم ولی تو ۲۵ سالگیم که باهاش آشنا شدم تو تهران کمتر مردی از لحاظ قیافه و جذابیت به گردم میرسید چون منو اون در واقع یه ازدواج عاشقانه داشتیم که اون بیشتر از من عاشقم بود. از شوهرش طلاق گرفته بود و با دخترش که اون موقع 10 ساله بود زندگی میکرد.الان ۳۵ سالم است هر چند هیکلم از اون سایز مانکنی و کمر باریکی در اومده هرچی باشه ۱۰ ساله متأهلم و خوب آقایون میدونن یه مرد هیکلش جا میافته ولی با این حال همین الان هم فقط کافیه اراده کنم فکر نکنم دختری باشه که بتونه به من نه بگه.
بگذریم همش دارم تعریف میکنم بریم سر اصل مطلب.
چند ماه پیش یه شب داشتیم با الهام عشق بازی میکردیم و تو حال خودمون بودیم که حس کردم از تو بالکن داریم کنترل میشیم شک کردم و برای اینکه مطمئن شم به الهام گفتم به پشت بخوابه که مشت و مالش بدم آخه شبهایی که حال میکنیم اولش کلی عشقبازی میکنیم و با همدیگه ور میریم شاید ۱ ساعت برا همین برشگردوندم که مشت و مالش بدم که اونم کلی کیف کرد و آخ جون آخ جون میگفت اون که منو نمیدید بالکنو نگاه کردم و داشتم کمرو و کونشو ماساژ میدادم که دیدم دختر خوندم سپیده داره منو مامانشو دید میزنه.اون منو نمیدید یعنی نمیتونست تشخیص بده که دارم میبینمش در واقع منو مامانشو سایه هامون و میدید بخاطر پرده که پشت اون مخفی بود ولی چون تابستون بود و پنجره باز مطمئنم صدامون واضح شنیده میشد.
نمیدونستم چی کار کنم نه میتونستم بیخیال حال کردن بشم چون الهام خیلی حشری است و نمیشد نمیتونستم به اون بگم که سپیده داره دیدمون میزنه چون نمیدونستم چه کاری ممکن بکنه و نمیتونستم به سپیده بفهمونم که من دیدمت گفتم ممکن خجالت بکشه.
رابطمون با دختر خوندم خیلی خوبه و منو خیلی دوست داره(مثل پدر)فکر کنید از 10 سالگی با من بزرگ شده و بخاطر فاصله سنی کم مثل ۲تا دوست هستیم منم چون سنمو چهرم نشون نمیده بیرون که میریم مثلا پیش دوستش وقتی میگه بابام باید توضیح هم بده که چجور بابایی که اینقدر جوان و خوشگل است.
خلاصه بگذریم مونده بودم چی کار کنم که یهو الهام گفت عشقم امشب نمیخوای زنتو بگای زود باش دیگه یا میخوای من شروع کنم .من دیگه کاملاً لال مونی گرفته بودم که الهام خودش منو برگردوند و اومد روم شروع کرد کیرمو خوردن.
ما چون حال کردنامون همیشه با صحبت کردن زیاده و قربون صدقه هیکل همدیگه میریم و الهام همیشه بهم میگه چطوری بکنمش فکرشو بکنید دیگه سپیده چه حرفایی داشت میشنید. کونمو بکن جرم بده کسمو بگا آخ جون جون و کیرتو میخوام و ...خلاصه همه چی
الهام ارضا شده بود و من چون هنوز شوک بودم ارضا نشده بودم که شروع کرد کیرمو خوردن و میگفت مهران یالا آب میخوام ساک میزدو و میگفت و قربون صدقه کیرم میرفت که آخ جون چه کیری دارم من و همین حرفا.آبم که داشت میومد فهمید و نزاشت ازش دور شم منو گرفته بود و میگفت بپاش تو صورتم ؛خلاصه منم ارضا شدم و رو تخت ولو شدیم و من هنوز حس میکردم که سپیده آنجاست و نرفته.
خیلی بی مقدمه گفتم منو تو موقع حال بهم اینجوری حرف میزنیم زشت نیست آخه تا حالا به این مساله فکر نکرده بودم.گفت نه همه عشقبازی مون مزش به همینه گفتم آخه یه جوری حرف میزنیم مثل جنده و جنده باز میشه گفت خوب آره معلومه من جندم عزیزم ولی جنده توام حشری توام برای تو جندگی نکنم برا کی بکنم گفتم خوب بسه.
البته بین من و الهام اعتماد بالای بود و هر دومون عاشقانه همدیگرو دوست داشتیم و تو این ۱۰ سال به هم دیگه خیانت نکردیم.
من میخواستم حرفارو تموم کنم که بخوابم ،پس به الهام گفتم عشقم تو برو دوش بگیر که من دیگه پنچر شم فردا صبح هم باید زود برم شرکت که شریکمون میاد زشته استقبالش نکنم .
میخواستم بخوابم که الهام که پاشده بود بره حموم گفت نکنه قربون کیرت میرم و میگم جون چقدر گندست یه فکرایی کردی گفتم دیوانه ، چه حرفیه میخوام بخوابم شب بخیر یهو گفت:
آخه با چند تا از دوستام که میشینیم حرفای زنونه میدونی که برا هم تعریف میکنیم اندازه کیرای شوهرامون و داستانهای رختخواب میدونیکه گفتم خوب .گفت اینجور که من فهمیدم مال تو حرف نداره گفتم عجب.این چه حرفای که میزنین آخه.با کدوم دوستات؟
گفت همون مریم و مژگان و سمیرا لاشی که هر وقت میومدن میخواستن بخورنتا.گفتم پس برا همینه چند وقتیه نمیزاری بیان آره؟گفت آره از حسودی از همون اولش هم میترکیدن که از من کوچیک تری.گفتم خوب بیخیال من میخوابم
خواستم بخوابم که زودتر این حرفا تموم شه و سپید بره هرچند کاری که نباید میشد شده بود.
ساعت ۷ بود که از شرکت برگشتم الهام نبود آخه باشگاه میره.منم انگار نه انگار که از ماجرای دیشب سپید خبر دارم گفتم شام خوردی یا باهم بخوریم،گفت مهران (آخه تو خودمون همیشه از اولش مهران صدام میکرد خودم میخواستم) بریم بیرون شام بخوریم چون میدونستم الهام تا ۹ نمیاد گفتم باشه برا مامان هم میاریم هرچند رژیم میگیره.رفتیم بیرون .
نرسیده به پل رومی رفتیم پیتزا بزنیم.خلاصه داشتیم شام میخوردیم که دیدم یکی از میزا خیلی تو نخ ما هستن البته چون ۳تا دختر جوان بودن خوب من هم چیزی نگفتم اما خیلی مشکوک شدم.بگذریم برگشتیم خونه.البته سر راه رفتیم دنبال الهام و پسرم که ۵ سالشه و مامانش باشگاه میبره او رو هم آوردیم.
من داشتم آبجو میخوردم و فیلم میدیدم و الهام هم داشت دوش میگرفت که صدای پچ پچ شنیدم از تو اتاق سپید راستشو بخواید تا اون روز به هیچ چیز شک نمیکردم چون سپید یه دوست پسر داشت که خوب ماهم خبر داشتیم و میشناختیمش یعنی دلیل برای پچ پچ تلفنی نبود بی اختیار رفتم پشت در و گوش کردم چیزایی که شنیدم باورم نمیشد:دیدی چقدر جیگره آره خیلی باحاله خیلی هم سکسیه دیدی لباشو یذره است پیتزارو چجوری میخورد .
دو زاریم افتاد اونا که مارو تو رستوران دید میزدن دوستش بودن که من نمیشناختمشون پس سپید داره منو جای دوستش به اونا جا میزنه.حالم بد شد نمیدونستم چی کار کنم.به الهام نمیتونستم بگم با خودش هم آخه چجوری حرف بزنم؟مونده بودم که چی کار کنم
چند روز گذشت و من دیگه حواسم بود تو اتاق خواب پنجره را ببندم و پرده هارو کامل بکشم.یه پنجشنبه شب بود الهام و پسرم رفته بودن خونه مادرش اینا (چون بعد ازدواج منو الهام تقریبا فامیل من منو ترد کرده بودن بچهام فقط خونه یه مامان بزرگش میرفت)برا همین وقتی میرفتن حسابی میموندن من هم نمیرفتم به همون دلیل که مادرش اینا هم راجع به من فکر خوب نمیکردن البته من از خانواده کمی نبودام ولی الهام و خانوادش خیلی پولدارو و بزرگ و....آره و فکر میکردن من برای پول اون بود که باهاش هستم و اینو همه جز خودش قبول دارن.بماند.
سر شب بود بهم زنگ زد و که حسابی مشروب بخور امشب میخوام یه حال حسابی کنیم وقتی اومدم خونه آخه هر دومون از سکس تو مستی خوشمون میومد منم که فکر اتفاقی رو که امشب قراره بیفته رو نمیکردم حسابی ویسکی خوردم که ساعت ۱۱ اینا بود باز زنگ زد که فرهاد(پسرم) لج کرده نمیاد و مامانم هم نمیذاره بیام فردا میام و از این حرفا
گفتم باشه و رفتم سراغ ماهواره که خودمو سرگرم کنم.سپید اومد و از اتاقش بیرون و روی کاناپه ولو شد و باهم داشتیم فیلم میدیدم.
سراغ مادرش رو گرفت گفتم خونه مامانی ایناست و فردا میاد.منم که معلوم بود مستم گفت با منم مشروب میخوری؟ گفتم آره عشقم(البته همیشه میگفتم و عادی بود مشروب رو هم ی ۱ سالی بود که میخورد و مام میدوستیم)فردام که جمعه بود و خونه بود پس مهم نبود بخوره.
برا اونم ریختم و میخورد منم چون خیلی جلو بودم چند تا در میون خودم هم یکی میخوردم.
کلش داغ شده بود چون هر وقت داشت مست میشد سرخ میشد لپاش و چشماش از درشتی میخواست از صورتش بیاد بیرون.من داشتم سیگار میکشیدم که یهو و بی مقدمه گفت خالی که حال نمیده بذار یهچیزی بدم پرش کنی .من که خوب مجردیم همه جور غلطی کرده بودم فهمیدم و با تعجب به سپید نگاه میکردم و زبونم بند اومده بود.چون تاحالا تو این ۱۰ سال نه تنبیه کرده بودمش نه نصیحت کلا اینجور کارا با مادرش بود .
دید من چیزی نمیگم رفت و تقریبا چیزی نزدیک به ۳گرم حشیش آورد و داد بمن و گفت حدس میزنم خودت واردی.یه لحظه فکر احمقانهای از سرم گذشت.گفتم خوب اگر باهاش بکشم رومون باز میشه و میتونم باهاش صحبت کنم و بیشتر خیر سرم نقش تربیتی از خودم نشون بدم.
منم که تو این ۱۰ سال گذری خلاف کرده بودم چون الهام از تجربه زندگی قبلیش شدیدا ضربه روحی خورده بود و تنها چیزی که نمیتونست قبول کنه این مساله بود و تنها دروغ تو زندگیمون که به اون گفته بودم همین بود که این گذری رو مخفی میکردم.
بگذریم خوب خیلی وقت بود از آخرین بار میگذشت خیلی سریع ۲تا موشک حاضر کردم و یکی دادم به سپید یکی هم خودم روشن کردم.که سپید اومد پیشم و گفت نه مثل همه باهم بکشیم خوب من هم بعد از چند تا پک چرخوندمش و خلاصه با یه لذتی وصف نشدنی داشت با من حشیش میکشید.
تموم شد و خلاصه هر دومون رو ابر بودیم و حسابی میخندیدیم و به اصطلاح بنگ و باده کرده بودیم.من البته هوشیاریمو میخواستم حفظ کنم ولی صحبت و نصیحت رو بیخیال شدم برای بعدن گذشتم.
اما از همه جا بیخبر که یه الف دختر بچه 20 ساله چه خوابی برام دیده.سپید رفت کنترل رو برداشت و رفت رو شبکههای سکسی که قفل بود با تعجب نگاش کردم و گفتم چطور تونستی بازش کنی با یه شیطنت خاصی گفت خوب دیگه.
خیلی جدی گفتم بزن بره اما گفت منو تو که دیگه باهم این حرفارو نداریم دیدم مثل اینکه نمیشه برای بعدن بمونه صحبت کردن و باید همین امشب حرف بزنم باهاش چون دیگه داره خیلی جلو میره .
گفتم عزیزم من میخوام تو آزاد باشی و با من رابطه خوبی داشته باشی ولی تو حریم خانواده یه مرز هائی هست که نباید برداشته بشه یه حرمتهای هست که نباید شکسته بشه و درست نیست منو تو باهم این صحنهها رو ببینیم وقتی تنها بودی ببین مساله نداره خوب یه امر طبیعه و تو هم مثل همه بالاخره یهروز خانوم میشی و با عشقت آره دیگه و در این بار هر سؤالی داشتی از مادرت میپرسی.خلاصه من که داشتم مثلا نصیحت میکردم اومد نشست روی پاهام و گفت من سعید و نمیخوام نه هیچ کس دیگهای رو تو رو میخوام خیلی وقت که خانوم شدم و همه چیزو میدونم ولی من تورو دوست دارم.
از جام بلند شدم و گفتم خوب بسه دیگه برو بخواب بعدن حرف میزنیم که با پروی هرچه تمام تر اومد طرفم و شروع کرد به لب گرفتن از من و میگفت امشب بی تو نمیخوابم مگه من چی میخوام فقط میخوام دوستم داشته باشی.ازش دور شدم و گفتم خوب معلومه دوستت دارم واگر نه الان استوخونات رو شکسته بودم .که یهو لباساشو کند گفت دلت میاد منو بزنی تازشم این دوست داشتن نه همون جور که مامان ودوست داری میدونم خیلی همدیگرو دوست دارین منم که نمیخوام مامانمو ناراحت کنم شوهر اون باش ولی یذرم من هم حق دارم دیگه دوستت دارم میفهمی دست خودم نیست.
من که دیدم نه نمیشه و خوب هم مست بود هم چت رفتم طرفش و بردمش طرف اتاقش ملافه تختشو برداشتم کشیدم دورش و خوابوندمش رو تخت و گفتم باشه بخواب اینجا میشینم پیشت بعدن حرف میزنیم خوب.ملافه رو زد کنار و گفت نه بغلم کن منو بکن میخوامت واگر نه به مامان میگم حشیش میکشی.برق از کلم پرید و یکی گذاشتم زیر گوشش که چند ثانیه بعد فهمیدم چی کار کردم تاحالا نزده بودمش.بغض جمع شد تو چشماش رفتم از اتاق بیرون یه سیگار روشن کردم داشتم میکشیدم که بازم اومد دوباره ولی ملافه رو دورش پیچیده بود شروع کرد معذرت خواهی ببخشید غلط کردم فراموش کن اصلا همچین حرفی نزدم و داشت حق حق گریه میکرد و اون چهره قشنگش خیس اشک بود و با اون چشمای درشت که حالا پر اشک بود و میدرخشید نگام میکرد و گریه میکرد.منم که دیدم خودشو پوشونده اومده گفتم حتما مستیش پریده و فهمید چه غلطی کرده خوب منم خیلی سنگ دلی نکردم و رفتم طرفش بغلش کردم پیشنیشو میبوسیدم و گفتم ببخشید عزیزم قشنگم دخترم )برا اولین بار بود میگفتم)
گفت نه دخترم نه همون عزیزم قشنگم دخترم نه من دوستت دارم میفهمی مگه چی میشه هم منو دوست داشته باشی هم مامان من که نمیخوام جداتون کنم دوستم داشته باش و.....من که یواش یواش دیگه کیرم سیخ شده بود و سپید هم هی هیکل نازشو میمالند بهم برا اولین بار تنم داغ شد و تو دلم لرزید و یه لرزش خیلی خفیف موقع عشق بازی خلاف که همه تجربه کردین تو وجودم بود و هنوز سپیده تو بغلم بود.
وقتی کیر شق شدم رو رو بدنش احساس کرد بدون اینکه از بغلم در بیاد صورتش رو دور کرد از من و تو چشمم نگاه کرد و با لبخند زیبائی شروع کرد به دوست دارم گفتن هی میگفت و از صورتم لبم گلوم میبوسید و یواش یواش ملافه از روش افتاد و من حالا داشتم به اندامش به چشم دیگه نگاه میکردم که خوب فهمیده بود و هی به اون بدن مثل مرمرش پیچو تاب میداد و وای که چه اندامی داشت به خوش فرمی یه مانکن و به تو پری یه زن خوش کس و کون سینههای درشت تر از مادرش وبدنی مثل مار کون کاملاً فرم دار و باسنی گرد و تو پر که میگن طاقچه و یه کس که به رنگ گٔل محمدی صورتی بود و الحق که چه کسی بود تپل و درشت که به شلی کس مادرش نبود من که داشتم نگاش میکردم از دوست دارم گفتن دست کشید و لبمو گرفت تو دهانش و من هم مقاومت نکردم و لبشو میمکیدم که زبونشو داد تو دهنم و من هم خوردم و متقابلأ زبونم رو دادم دهانش که با چه ولع و تشنگی میخورد با باسنش بازی میکردم و تو مشتم میچروندم و میکشیدمش رو به بالا و به طرف خودم فشارش میدادم و کیرم از رو شلوار تو خونم که خیلی هم نازک بود به کس او مالیده میشد و از همین الان اه و اوهش در اومده بود و شروع کرد به در آوردن لباسم و لختم کرد و حالا لخت جلوش ایستاده بودم و با دستای مثل حریرش داشت بدنمو از بالا تا پاین نوازش میکرد و سینه من که از آدمای معمولی پهن تره البته نه مثل ورزش کارا هم میبوسید هم میلیسید و همین جور با من ور میرفت که نشست و کیرمو گرفت دهانش که ساک بزنه و من که انتظار همچین زیاده رویو نداشتم صورتشو گرفتم و کشیدم بالا و لبشو خوردم و گفت نه میخوام کیرتو بخورم نگاش کردم و گفتم بعدن چون من به عشق بازی طولانی عادت کرده بودم یهو رفتن سر هارد سکس اونهم با سپید سخت بود و هنوز فکر میکردم با همین یه عشق بازی بتونم سرو تهشو هم بیارم
بردمش طرف اتاق خواب خودمون که گفت نه عشق من تو اتاق من عشق مامان تو اتاق مامان.رفتیم تو اتاقش و رو تخت ۱نفرش تو بغل هم خوابیدیم و هنوز داشتیم بدن همدیگرو میخوردیم که بغل به بغل هم بودیم خودشو کشید بالا و سینهاشو داد دهانم و من هم خوردم براش حسابی سفت شده بود و داشت سپید از شهوت میسوخت ۱۰ بار از مادرش داغتر شده بود منم با کوسش بازی میکردم که چند ثانیه هم طول نکشید که تو بغلم شروع به لرزیدن کرد و با اه و اوه زیاد ارضا شد
تو بغلم گرفتمش و داشتم لبخند میزدم که گفت نخند دیگه دست خودم که نبود گفتم باشه مهم نیست حالا دیگه لالا ،گفت نه تازه اولشه منم آب میخوام و هنوز ندادم بهت ،که یهو رفت پاین و کیرمو گذاشت دهانش و چه ساکی میزد نفسش مثل آتیش بود و وقتی با زبونش کیرمو از خایه تا بالا لیس میزد و با اون چشمای حشری و خمارش نگام میکرد کمرم تیر میکشید و تنم سوزن سوزن میشد از زور شهوت دیدم اگه بخواد اینجوری ادامه بده الانه که آبم بیاد و بریزه تو دهانش که پاشدم و رفتم تو حموم تو اتاقش و رفتم زیر دوش و آب سرد و باز کردم روم چند ثانیه نگذاشته بود که چسبید بهم و گفت سردت نشه عشقم و واقعا زیر دوش آب سرد تن داغش داغم کرد و داشت بهم حال میداد و لبمو میخورد دستشو انداخت دور گردنمو خودشو کشید بالا و پاهاشو دور کمرم حلقه کرد و گفت بس نیست عزیزم بریم منو بکنی دیگه.دوش رو بستمو تو بغلم بردمش رو تخت و انداختمش رو تختشو گفتم من همیشه اول کون میکنما گفت میدونم مامان کونیه خوب منم اول کون میدم بهت نگران نباش آماده است تمیزم فقط جاکون توم منم نشوندمش زمین و شکمشو خوابوندم رو تخت طوری که زانوهاش زمین بود و قمبول کرده بود طرفم ولی با شکم خوابیده بود رو تخت واییییی که چه کونی جلوم باز شد یه سوراخ صورتی با یه کون خوش تراش و گوشتی که معلوم بود کردنیه گرد از اون چیزایی که بهش تاقچه میگن وقتی راه میره آدامس میجو ه شروع کردم به لیسیدنش از بالا تا پایین و توف مینداختم درش و با انگوشتم با سوراخش ور میرفتم و چه آخ و اوخی میکرد انگشتمو کردم توش اول یکی بعد ۲تا بعد ۳تا و حسابی بازش کردم که کیرم میره توش دردش نگیره دندونشو به هم فشار میداد وکسشو میمالید گفت بکن دیگه گفتم دارم میکنم خوب گفت نه با کیرت با اون کیر کلفت بکن گفتم کیر میخوای گفت چه جورم میخام بیای توم .سر کیرمو یه توف حسابی زدمو دستامو گذشتم رو باسنش فهمید که میخوام بکنم دستشو آورد پشتش و چاک کونشو حسابی برام باز کرد منم سر کیرمو گذاشتم دم سوراخشو یواش هل دادم تو وای اون در اومد و جیغهای ریز میزد کشیدم بیرون افتادم رو کمرش بغلش کردم گفتم عزیزم چیزی شد؟حشری و آهسته گفت نه تو بکن بازم جا کردم تو و هل دادم یواش یواش هنوز تا ته جا نکرده بودم میکشیدم بیرون بازم هل میدادم تو صداش اتاقو برداشته بود آره جون بکن وای چه کونی میدم چقدر رفته تو ؟ همشو میخوام بکن تا ته.یواش یواش همین جور که میکردم و وقتی میکشیدم عقب توف مینداختم رو کیرم دیدم تا ته کردم تو کونش. گفتم خوب اینم همش قربون کونت برم که چه کونی داری گفت آخ جون خوبه؟ کون خوبی دارم خوشت اومده آره فدات شم.تا ته کردی توش؟گفتم آره تا ته توشه زدم رو رونش و باسنش داد زدم کون بده یالا کون بده و اون شروع کرد به عقب جلو شدن و جیغ میزد وایییییییییی ایییییییییییییییی بکن جرم بده آخ جون کیر ،مامان خوش بحالت،بکن مهران بکن پاره کن واییییی من هم مثل کون ندیدهها داشتم تلمبه میزدم و مثل یه شیر غرش میکردم اخهههههههههههههههه کون بده واییییییییییی یالا میزدم رو باسنش موج میافتد رو تن مثل حریر سپیده سرشو چرخوند و نگام کرد گفت بسه بذار برگردم وقتی میگای تو چشات نگاه کنم.برگشت و رو تخت ولو شد و لنگشو گرفت تو دستش و جم کرد تو شکمش کس و کونش جلوم هوا شد میزد رو کوسش و میخندید تو صورتم سوراخ کونش بود بود میکرد و هنوز باز بود درش توف انداختم تو کونش و خوابیدم روش توری که پاهاش افتاد رو گردنم و دستامو گذشتم این ور و انور سرش و داشتم تلاش میکردم که کیرمو جا کنم تو کونش که با دستش کیرمو گرفت و گذاشت دم سوراخ کونش منم براش حول دادم تو چشماش یهو درشت شد دست انداخت دو طرف صورتم گفت وایییییییی جون قربونت برم وحشی من بکن منو بکن دندونامونو هر دومن به هم فشار میدادیم و و صداهای وحشی از ما در میومد پشتمو چنگ مینداخت منم حسابی داشتم تلمبه میزدم سرعتم که زیاد شد گفتم آبم داره میاد برات میریزم تو کونت که بسوزی خوب، جیغ زد بریز بریز قربون خایههات که میخوره به درم.یهو چبوندم بهش تا ته و حس کردم کیرم رفت تو حلقش دهانش باز شد چشاش از کاسه در میومد که آبم با فشار ریخت تو کونش آخ و اوووخ هر دمون بلند بود و سپید کچولم داد میزد وایییییی داغ ابکیرت داغ جون کونم من هم که داشتم تکونای آخر میخوردم که مثل پس لرزههای بعد زلزله بود سپید قربون صدقم میرفت که جون دلم خوب باشه آروم عشقم منو کردی دیگه آره بریز همشو بریز توم.
آخ که چه حالی داد گایئدن سپید یه چیز دیگه بود آخه من تو مجردیم کم زن بازی و دختر بازی نکرده بودم.بگذریم کیرمو در آوردم بیرون از کونش و رفتم دوباره زیر دوش و کیرمو شستم اومدم بیرون دیدم رو تخت ولو مونده و داره با سینههای مثل هلوش بازی میکنه رفتم طرفش و خوابیدم بغل دستش چششو باز کرد و گفت شستیش کیرتو عسل جون .منو خوابوند و رفت شروع کرد کیرمو خوردن و با چشمای خوشگلش نگام میکرد منم دستمو چنگ انداختم تو موهاش و بیشتر میکردم تو دهانش میگفتم بخور همشو بخور جون .بستت نیست آبمو میخوای بخوری.کیرمو از دهانش کشید بیرون یه جوری که از نوک لبای مثل البالوش تفش به نوک کیرم چسبید و کش اومد گفت نه دارم برا کسم آمادش میکنم کسم میخا ره تا نگای خوب نمیشه غصه چیزیم نخور باز شده ۶ ماهیه. گفتم عجب پس سعید ترکوند.گفت آره بچه قرتی ولی این کسو تو باید بکنی فقط تو.الحق که راست میگفت چه کسی بود تپل و گوشتی .
کیرمو که حسابی شق کرد گفت بشینم روت عشقم یا میخوای تو بیفتی روم.گفتم چی دوست داری؟گفت بدم نمیاد اول من سوارت شم خوشت میاد مثل جندت باهات حرف میزنم آره.گفتم سوار شو جنده کچولم بشین رو کیر بابا گفت جون قربون کیر بابام اومد روم و با دستش کیرمو گذاشت دم کوسش و سعی کرد بشینه حیوونی دردش میگرفت آخه کوس خیلی تنگ بود و منم که سالها بود به کس الهام عادت کرده بودم کیرم داشت میترکید جیغ میزد وقت یواش یواش بالا پاین میکرد و هنوز ببیشتر از نصف کیرم بیرون بود و سپید رو هوا بود و هنوز نمیتونست کامل بشینه روم.داد میزد واییییییییی چه کیری آیییییییییی کلفته داره جرم میده منم که درد داشتم رو کیرم گفتم بسه پاشو گفت نه من اینو تو خودم باید جا بدم کشید بیرون و سر کیرمو حسابی توف زد و رو دستش توف ریخت مالید در کوسش یکم بازی کرد با کوس و باز نشست رو کیرم چند بر فشار آورد و با دهان باز جیغ میزد چشمش بسته بود و آخ اوخ میکرد.من که میترسیدم چیزیش بشه گذاشته بودم هر کاری دوست داره بکنه .داد میزد کونمو بگیر لاشو باز کن جون آره بتپون تو کسم کیرتو منم براش بالا پاین کردم خودمو, که دیدم نه دیگه کاملا نشست رو کیرم و هی
درد من حصار برکه نیست
درد زیستن با ماهی های است که فکر رود خانه به ذهنشان خطور نکرده
ارسالها: 61
#280
Posted: 5 Sep 2012 14:02
کس مالی خواهر زاده لووووس
سلام من جواد هستم و 21 سالمه این داستان بر میگرده به 6 7 سال پیش وقتی من تازه چشم و گوشم باز شده بود...
من یه خواهر زاده دارم که اسمش یلداست و 1 سال از خودم بزرگتره قیافه زیاد جذابی نداره ولی از اون دخترای لوس و به قولی بازه و با همه راحته ... وقتی بچه بودیم من خیلی سربه سرش میگزاشتم یادم نرفته وقتی 7 سالم بود از این لوس بازیاش عصبانی شدم و یه کنده چوب ورداشتم زدم تو سرش!!! لامصب هیچیش نشد!!!
خلاصه وقتی داشتم برای دیپلم میخوندم اون داشت برای کنکور میخوند و کاپیوترم نداشتند میومد خونه ما منم از هر فرصتی استفاده میکردم تا چند تا فیلم نشونش بدم ولی کار سختی بود ... این داستانیی که توشون پسره راحت به دختره فیلم نشون میده یا بر عکس رو خوندم بهتون بگم همشون دروغه چون وقتی پای عمل برسه میفهمین چقدر کار سختیه و ریسکییه... یکی دو ماه گذشت و به روزهای کنکور نزدیک شدیم ... توی اون روزها کمتر به درسهاش میرسید و بیشتر میرفت با بابا نه نه ش باغ رضوانی باغ پرندگانی جایی خوش گزرونی ... یه روز اومدند خونه ما و منم فرصت رو غنیمت دونستم و یه آمریکن پای 3 که از قبل آماده کرده بودم روبهش نشون بدم فیلم بسیار داغ و سکسی!(که لختکی تو خیابونا میدویدند)
خلاصه اولش خیلی میترسیدم ... نه خیلی لوس بود میترسیدم بره به مامانش بگه آبروم بره ... ولی گفتم بزار یه نقشه بکشم ... هنوز نیومده بود توی اتاقم منم ورداشم همون فیلمو گزاشتم و مانیتور رو طوری چرخوندم که هرکس وارد اتاقم بشه بالافاصله ببینه(الان که فکرشو میکنم میبینم چه حماقتی کردم!) شانس ما خودش اولین کسی بود که اومد توی اتاقم ... من یه آیینه خیلی بزرگ روبه روی در ورودی دارم که هر کس میاد توی اتاقم اول خودشو توی آیینه یه براندازی میکنه و میره اونم اومده همین کار رو بکنه که چشمش افتاد به مانیتور منم مثلا حواسم بهش نبود و سریع فیلمو قطع کردم اونم یه تبسمی کرد و گفت: چی بود؟! چی بود؟!
منم گفتم به توچه برو بیرون... اونم با صدای کمی گفت: از اون فیلما داری؟!!!! ... قلبم داشت میترکید ... گفتم به کسی نمیگی؟ - نه نمیگم ... -آره کلی فیلم دارم .... یه خورده ش رو همون موقع براش گزاشتم همون صحنه ای که پسره از تو پنجره میره تو اتاق دختره و با هم حال میکنند ولی نامرد یه خورده که دید از اتاقم رفت بیرون .... خیلی ترسیدم گفتم حالاست که میره میگه. سریع تمام فیلمها رو با یه نرم افزار مخفیشون کردم محض احتیاط
اقا ساعت 11.30 دقیقه شب شد و خبری نشد دیگه خواهرم داشت میرفت که یلدا گفت من شب و اینجا میمونم!!! اونام اول مخالفت کردند ولی کلی ناله و التماس که آخرش خواهرم راضی شد و گذاشت یلدا بمونه
هنوز لباساش رو در نیاوارده بود با یه مانتو کوتاه و شلوار جین تنگ اومد توی اتاقم گفت بزار منم خواستم یه خورده سربه سرش بزارم گفتم شرط داره! گفت چی!! چه شرطی؟! ... گفتم باید بهم لب بدی؟!!(بچه بودم دیگه) کلی براش توضیح دادم که بابا لب دادن چیه و چجوری باید انجامش داد!! اونم از من بچه تر و نفهم تر فرق من با اون این بود که یلدا هنوز چشمو گوش بسته بود...
خلاصه ازش لبو گرفتم وااای چه لبای ناز و نرم و گرم بود... چه حالی داد خودمو مخصوصا همونطوری که نشسته بود روی صندلی پهن کردم روش و دستم رو گزاشتم رو سینه اش رو لب رو محکم ازش گرفتم اونم ناراحت شد و گفت چه خبره؟! اروم تر له شدم!! فیلمو بزار
اقا فیلمو گزاشتم باید قیافه ش رو میدیدن ... تعجب و شهوت از چشماش میبارید ... وقتی دیدم اون کاملا غرق در فیلمه منم دستمو آروم گزاشتم روی رونش و رسوندم تا بالای رون نزدیک کسش .... نامرد پاهاشو گزاشته بود رو هم نمیشد راحت دست رو به بهشتش رسوند ... دیدم فهمید که من میخوام چیکار کنم گفت نکن و رفت از اتاقم بیرون گرفت خوابید..!!نمیگم که خودتون بفهمید من چه حسی داشتم اون موقع
خلاصه رفت تا فردا صبح که من منتظر بودم بیاد توی اتاقم و چند تا فیلم سوپر براش بگزارم حال کنه ... ساعت 11 صبح زیبای خفته از خاب بیدار شدند و امد توی اتاقم !!! لباساش!!!! یه شلوارک تقریبا با یه پیراهن آستین کوتاه تنگتر که بدن نما بود تنش بود اومد توی اتاقم ... اومد با صدای کمی گفت: فیلمو بگزار ببینیم... منم نامردی نکردم و گفتم شرط داره!!!! گفت چه شرطی باز؟!! گفتم دراز بکش روی تختم تا بهت بگم!! اونم گفت: اگه بخوای زیاده روی کنی میرما!!
دختره لوووس ننر ... گفتم شرطش اینه که سینه هات رو بمالم ... اونم دید چاره ای نداره گفت : همینجور که نشستم 5 ثانیه بمال اگه بیشتر شد میرم به همه میگم چی رو کامپیوترت داری... گفتم باشه بابا ولی بعدش باید لبم بهم بدیا وگرنه فیلم بی فیلم برو به هرکی میخوای بگو
16 17 سالش بود ولی سینه هاش بزرگ و تپل بودند وقتی از زیر پیرهن دستم خورد به نوک پستونش حس کردم خیلی بزرگ شده فهمیدم حشری شده بود ... لب رو گرفتم ولی این دفعه محکم طوری که پهن شد روی تختم عصبانیت از چشماش شده بود بیرون خندیدم و سریع رفتم پای سیستم فیلمو گزاشتم یه فیلم سوپر مشتی
آقا حشرش زده بود بالا طوری که اومد نشست رو صندلی بقل دستم زل زد به مانیتور منم همینطور که میرسید به جاهای حساسش دستمو آروم میرسوندم به کس نازش یه خورده نگاه کردم دیدم شلوار تنگش کمی رنگ عوض کرده نگو لامصب کسش خیس شده بود ... یلدا غرق در فیلم بود که منم آروم شروع به مالیدن کسش کردم من یه خورده صندلیم رو کشوندم اونورتر که یلدا بیشتر به مانیتور نزدیک بشه و حواسش بره توی فیلم و منم کارمو بکنم ... واااااااای چه حسی بهم دست داده بود شما باید جای من میبودید توی سن 15 16 سالگی دستم به کس یه دختره ناز و ملوس خورده بود و حال میکردم صدای بلند گوها کمی زیاد بود و منم کمشون کردم و صدای آه و اوهشو شنیدم که بسیار آروم و بیصدا ناله میکرد ... وقتی فیلم به جاهای باریکش رسید در عین ناباوری دستشو گزارشت روی دستم و محکمتر دستمو به کسش دااااااااااغ و خیییییسش ملید اولش حالم بهم خورد ولی بعد صدای ناله ش رو که شنیدم بیشتر تحریک شدم ... بعد از چند ثانیه آه ناله دیدم دستمو کشید و گفت بسه دیگه!! بهش گفتم الان کسی خونه نیست مامنم رفته بیرون میخوای کستو برات بلیسم تا بیشتر حال بیای؟
گفت نه دیگه لوس نشو . فقط چندتا از این فیلمهاتو بریز روی فلشم تا ببرم خونمون گفتم : زرشک بیا تا بریزم حالتو کردی حالا میخوای مارو به گا بدی؟! گفتم باید بزاری بلیسم کستو گفت : نه فقط بمال اگه میخوای!!!
خیییلی تعجب کردم و از خدا خواسته چندتا فیلم سوپر گزاتشم و هدفون رو گزاشتم تو گوشش که بیشتر حال کنه منم پررو پررو از زیر شلوارش شروع به مالیدن کسش کردم اولش نمیزاشت ولی من سماجت کردم و به زور دستمو کردم تو شرتش!!!واااااای چه قدر کسش داغ و پر مو بود نرم و احتمالا لزیز
تو کمتر از 15 ثانیه ارضا شد و دستم خیس از مایع لزج کسش ... دیدم خودشو همینطوری که روی صندلی بود ول کرد روم بدن گرم و نرمش منو بد جوری شق کرده بود بعد از 10 ثانیه بلند شد و رفت بیرون ولی شلوارش ضایع بود ... بهش گفتم کجا میخوای بری با این شلوار خیس؟!! که اونم گفت وای حالا چیکار کنم ... منم زرنگ بوودم بهش گفتم یه راه حل 3 سوته برای خشک کردن شلوارت بلدم ولی شرط داره!!!!! دیگه سرخ کرده بود گفت : بسه دیگه لوس شدی
گفتم میل خودته برو بیرون ولی مادرم تا 5 دقیقه دیگه میادش ... اونم با بی میلی گفت: چه شرطی گفتم اگه نه گفتی دیگه راهت نمیدم توی اتاقما؟!!! اونم گفت باشه فقط دست مالی لب اینا توش نباشه هرچی دیگه باشه قبول ...
هه هه هه فکر کرده خیلی زرنگه بهش گفتم: همینجا همین الان شرت و شلوارت رو در بیار و بده به من نه نگیا!
اونم یه خورده بهم زل زد گفت: هاااا برو بیرون .. گفت: میخوای چیکار کنی؟ گفتم نترس کاریت ندارم مگه نمیخوای شلوارت خشک بشه سریع ها اونم مونده من میخوام چیار کنم سریع شرت و شلوارش رو در آورد وااااااای چه کوووون چه کسی لامصب کون خییییییلی گنده ای داشت ولی حیف که دست نیافتنی بود کسش پر مو و تپل
منم شلوار رو شورطش رو رو بخاری اتاقم آویزون کردم و گفتم بفرما تا دو دقیقه دیگه خشک و تمیز تحویل بگیر
اونم خیلی عصبانی شد گفت نامرد اینو که خودمم بلد بودم .!!!خلاصه تمبونش خشک شد و رفت خونه داداشم شب که خواهرم اومد خونمون چند تا فیلم بهش دادم و دیگه ندیدمش که بیاد توی اتاقم و بهم بی محلی میکرد ولی من یکی دلم خنک شده بود دختر لووووس و ننری مثل اون رو تا این حد اذیت کردم
ببخشید که طولانی شد
درد من حصار برکه نیست
درد زیستن با ماهی های است که فکر رود خانه به ذهنشان خطور نکرده